یک: جمعه شب که سوار اتوبوس شدم، صبح شنبه ساعت شش رسیدم کرمانشاه. هوا تاریک بود و نسبتاً سرد. یکی دو ساعتی در کرمانشاه چرخیدم تا زمان حرکت به سمت ” کوزران” فرا برسد. از کوزران رفتم به روستای قلعه گلینه. به روستای ” شلر”. در خانه، کسی جز مادر بزرگ نبود. تا اسمم را گفتم، شناخت. این بانو، افزون تر از تصورِ متداول مهربان بود. و من از فشردگی و بلندای مهربانی اش سخت شرمنده شدم. می گفت: شلر را من بزرگ کرده ام. شلر اما که بود؟ دانشجوی علوم سیاسیِ دانشگاه رازیِ کرمانشاه. که یکی از سخنرانی های رهبر در مهر سال نود، در همین دانشگاه ایراد شده است. ظاهراً شلر و دوستانش نامه ای به دست رهبر می رسانند که در آن نامه، به ایرادها و کاستی های دانشگاه و کرمانشاه اشاره شده بود.
بلافاصله شلر، این دختر شاداب ایل سنجابی، غیبش می زند. غیب شدنِ یک دختر در میان عشایر سخت ناگوار و توفنده است. پدر و مادر به هر کجا سر می زنند تا سراغی از دختر جوانشان بگیرند. دختر اما آب شده و به زمین فرو شده است. پنج ماه و نیم بعد، از زندان اوین به پدر زنگ می زنند که: بیا و دخترت را ببر بشرطی که هر وقت خواستیمش، برش گردانی.
پدر شتابان خود را به تهران و به زندان اوین می رساند و بعد از کلی معطلی، جسم فرو کشته ی دخترش را تحویل می گیرد. جسم فرسوده ای را که روی پاهایش بند نبوده و نای نفس کشیدن نیزنداشته. پدر، این جسم لهیده را لای پتو می پیچد به کرمانشاه و از آنجا به روستا می برد. سه ماه می گذرد تا شلر کم کم حال طبیعیِ خود را به دست می آورد. در این مدت، او باید تیزیِ نگاه شماتت بار اقوام و اهالیِ روستا را تحمل می کرده و چیزی جز ” به من دست نزدند ” نمی گفته. هشت نه ماهِ بعد، “برادران” به پدرش زنگ می زنند که: شلر را باز بگردان.
پدر، حکمِ برادران را با شلر در میان می گذارد. و شلر، روز بعد، دور از چشم اهل خانه، با شلیکِ تفنگ شکاریِ پدر بزرگ به زندگی اش پایان می دهد. شلر، مرگ را به باز رفتن به دخمه های زندان اوین ترجیح داده بود. باور کنید من می توانم تجسم کنم در آن دخمه های جهنمیِ زندان اوین بر این دختر روستایی چه گذشته. و برادرانِ بازجو، چه ها که با این دختر جوان نکرده اند و چه ها که با او نگفته اند. از مادر بزرگ شلر خداحافظی کردم و رفتم به مزاری دور از روستا که شلر در آنجا آرمیده است. در آنجا از خود پرسیدم: این برادران، خودشان آیا زن و فرزند ندارند؟ چه می شد اگر یکی شان در همان روزهای نخستِ ربودنِ شلر، به پدرش زنگ می زد و خبر زندانی شدنِ شلر را با او در میان می نهاد و خانواده و خویشانِ شلر را از نگرانی بدر می برد؟ و رو به شلر گفتم: دخترم، ما مثلاً با برکشیدن آخوندها بنا داشتیم به امثال تو عزت و اقتدار و سلامت و آزادی و اعتبار ببخشاییم. و گفتم: کاش آن گلوله ی تفنگ شکاری بر مغز من می نشست تا بی گناهی چون تو را در خاک نبینم.
دو: بر سرِ مزار شلر بودم که سحر بهشتی، خواهر ستار بهشتی زنگ زد و گفت: مادر می خواهد با شما صحبت کند. مادر، در فرودگاه بود. به سفر حج می رفت. به وی گفتم که کجا هستم. بانو گوهر عشقی با همان صدای خراش خورده اش به شلر سلام رساند و در این مصیبت بزرگ با خانواده اش همدلی فرمود.
سه: از مزار آباد کوزران به سمت پاوه راه افتادم. در راه، آتنا فرقدانی از زندان قرچک زنگ زد. صدایش رنجور و ناتوان بود. ده روز اعتصاب غذا این دختر شاداب و سر زنده را فرسوده بود. نای سخن گفتن نداشت. هرچه کردم با چند قلپ آبی که روزانه می نوشد، یکی دو حبه قند نیز تناول کند، نپذیرفت. دانستم این دختر با شتاب به سوی مرگ می دود. در خواستش آزادی از زندان نیست. بل او تنها به این معترض است که: چرا زندان قرچک؟ زندانی که آلوده به بیماری های مسری است. و از امکانات اولیه تهی است. و این که چرا او را به زندان اوین باز نمی برند؟ امروز که پدرش زنگ زند، به وی گفتم: دخترتان به سمت مرگ خیز برداشته است. خود دانید. آقای فرقدانی با همسرش به سمت زندان قرچک می رفتند تا مگر روی پژمرده ی دخترشان را ببینند و از اعتصاب بازش بدارند. اما آتنایی که من می شناسم، با گامهای بلند به سوی فردایی می دود که از او جزجسمی نابود بجا نخواهد ماند.
چهار: به پاوه رسیدم. به شهری که خانه هایش از شیب کوه بالا رفته اند. مستقیم رفتم به خانه ای که صانع ژاله در آن پرورش یافته و بعدها برادران زحمت کشیدند و در بیست و پنج بهمن هشتاد و نه به ضرب تیری از پا در آوردندش. عصر که شد، با پدر و مادر و برادران و تنها خواهر صانع به سمت مزارستان پاوه به راه افتادیم. ای امان از سوز مادر. ای امان از نجواهای ویرانگرِ وی. این مادر که هیچ فارسی نمی داند، در راه، می سوخت و اسم صانع از زبانش نمی افتاد. برادران اما پیشاپیش در جایی از مزار اطراق کرده بودند تا جنبنده ای بی جا نجنبد. ظاهراً امنیت شان در خطر بود. تعداد ما شاید به ده نفر نیز نمی رسید. سکوتی دهشتناک بر قبرستان پاوه حاکم بود. از مردمان پاوه و از مردمانِ هر کجا خبری نبود هیچ. مادر بر سر مزار صانع گداخت. مویه کرد و فسرد. پاوه در ترس فرو مرده بود. و عجبا که صانع از همه ی ما و از همه ی مأموران و از همه ی مردمان پاوه زنده تر می نمود.
پنج: دوستِ ما جناب جعفر پناهی با فیلم ” تاکسی” اش، خرس طلایی جشنواره ی فیلم برلین را از آنِ خود کرد. این پیروزی را به وی و به همه ی هنرمندان کشورمان تبریک می گویم. جعفر پناهی گرچه بنا به حکم طنز دستگاه های قضایی و امنیتی بقدر بیست سال از فیلمسازی محروم است، اما با ساخت فیلم های حساس و انتقادی و هنرمندانه اش در همین سه چهار سال به سیستم قضایی و امنیتیِ کشور می گوید: آقایان، یک هنرمند را نمی توانید از کار کردن باز بدارید. و می گوید: من حتی در خانه و حتی در داخل یک تاکسیِ سرگردان، تیزیِ هنرم را به کار می گیرم. اگر چه شما را خوش نیاید. و اگر چه مرا از حضورم در مجامع هنریِ جهان باز بدارید. من اما خواهر زاده ی خردسالم را می فرستم تا جایزه ی خردمندی ام را با چشمانی گریان بالا بگیرد.
محمد نوری زاد
بیست و ششم بهمن نود و سه – تهران
با مادر صـانع بر مزار فرزندش
امسال در منزل پدر و مادر صانع
سال گذشته خود را از اهواز به مراسم سالگرد شلر رساندم و دستهای پدرش را به دوستی و غمخواری فشردم.
سال گذشته با خویشان بر مزار شلر
سال گذشته بر مزار شلر
مادر در گوشه ای از اتاق شلر، محرابی به یاد او فراهم آورده
لینک مطلب سال گذشته ی تراژدی شلر:
خسته نباشید ممنون به خاطر این مطلب مفید
هو ۱۱۰
سلام مهرداد
جوانمرد، در مقاله تحقیقی منشا ریزگرد ها، که کاری بسیار ارزنده است، یک نکته ذکر نشده و آن آغاز خشکاندن تالاب ها توسط صدام روانپریش است! تالاب ها یکی از مراکز اختفای نیروهای فعال ضد بعثی بود که صدام احمق با صرف هزینه های سنگین به خشکاندن آنها پرداخت. در همان زمان برادرم ازعواقب آن فاجعه زیست محیطی سخن میگفت ولی ما باورمان نمیشد. بهرتقدیر ماجور باشید که هشیارانه این مقاله را به میان آوردید.
یا علی
از دانشجوی مظلوم حمید بابای هم بنویس:
http://masihalinejad.com/?p=6742
http://masihalinejad.com/?p=6709
https://tavaana.org/fa/content/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%9B-%DA%A9%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%B4%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%88-%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%85%E2%80%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%85
اگر نصف این مملکت و نصف این ملت هم در ادامهٔ بی خردیها و غارتها و جنایات و جنگ افروزیهای این نظام و به ویژه سرکردهٔ این نظام منفور زدّ بشری که بیش از همهٔ آنها در عطش شهوت قدرت پرستی و حرص غارت و باتلاق متعفنی از کینه توزیهای تمام نشدنی تا خره خره غرق شده، از بین برود کک امثال مکارم و نوری همدانی و مصباح و احممد جنتی هم نمیگزد، اما اگر بال روسری یک همزادشان در ینگه دنیا کناری زده شود،همه جایشان را پاره میکنند و فریاد وا اسلاما سر میدهند. خیلی موجودات ( با پوزش قلبی از موجودات) رذیل و نفرت انگیز و مشمئز کنندهای بوده اند و در تاریخ این مملکت با نقاب اخلاق و شرف و کرامت انسانی در کمین بوده اند تا به فرصت شأن شغالی خود دست پیدا کنند و شبانه روز زوزهٔ سرمستی سر دهند که میدهند و فعلا هم که چشم شیران بیشهٔ این کهن دیار را از پوزههای خونین خویش دور میبینند، ولی شیران در راهند و روزی که میرسند دیر نیست.
چو میدان شد از شیر مردان تهی سگان یافتند فرصت مهتری
مزدک گرامی
نقدت به آقای ملکی و بازرگان (و افرادی از تیپ آنها) منصفانه و متین بود. اما کامل نبود. از مهمترین دلایل گرایش به اسلام ایدئولوژیک، فضای غالب فکری آن دوران بود. همان که به هژمونی تعبیر میشود. اندیش و انگارهٔ غالب دهههای 60 و 70 میلادی در جهان روشنفکری اندیشهٔ چپ بود. طبق ادعاهای این انگاره که خود را علمی و ناگزیر میانگاشت، برای مبارزه باید به علم مبارزه مسلح میبودی. حالا بماند که این علم مبارزه نزد ما تنها تعابیری بسیار سطحی از دیالکتیک بود و اعتقاد به نوعی داروینیسم اجتماعی، در کنار شناخت ابتدایی طبقات و الفبای ماتریالیسم. بزرگترین دلیل بر ادعای من حرف خود شاه است که وقتی می خواهد خود را به بهترین وجه توصیف کند میگوید در کشور من عملا سوسیالیسم حاکم است.
باز مهمتر از آن انگارهٔ بازگشت به خویشتن بود که البته آنهم منشاء چپ داشت اما منحصر بعالم سیاست نمیشد: نقاشی، مجسمه سازی، نمایش، ادبیات، موسیقی، … و سایر مظاهر فرهنگی و حیات روشنفکری همه و همه این اندیشه “آنچه خود داشت …” را به طرز غلطی جدی گرفتهبودند.
از آنجائیکه نظام حکومت وقت خود را مسئول مدرنیزاسیون میدانست و با توجه به عوارض اجتناب ناپذیر یک حکومت دیکتاتوری فردی (که بر اساس مستندات اگر دچار فقر ایدئولوژیک نبود تبدیل به توتالیتار میشد)، پروژهٔ مدرنیته را شکست خورده تلقی کردند. و نخستین کشتهٔ این کارزار خیالی لیبرال دموکراسی و حقوق بشر بود. باز هم حد نهایت این طیف خود شاه بود که به غربیها توصیه می کرد خودشان را جمع کنند و از این انحطاط (=دموکراسی) و هرج و مرج (=آزادی بیان) که دامنشان را گرفته تبری بجویند!
با این حساب و در زمانی که نزدیکترین فیلسوف به دربار یک سنت گرا (سید حسین نصر) بود، میشود با کمی انصاف در افرادی مثل بازرگان اعتدال فکری بیشتری را جست. دست کم این احترام را برای علم قائل بود که گمان میکرد میشود آن را عینا از متن مقدس استخراج کرد. این اندازه احترام به علم پوزیتیویستی را تنها میشود در مارکسیستها جست که البته دکور ظاهریشان بود. چون میدانیم که در خود شوروی با علومی که از اطاعت ایدئولوژی رسمی سرباز می زدند (مثل زیست شناسی) چندان محترمانه رفتار نمیشد!
مزدک گرامی
باید ببخشید! خود من هم نصفه و نیمه نوشتم! اینقدر موضوعات پیچیده و گوناگون مطرح است که نمیشود حق مطلب را ادا کرد. قصد داشتم دلایل جذابیت اسلام ایدئولوژیک را بنویسم که نیمه کاره ماند.
البته دیگر مهم نیست. خوشبختانه در دودههٔ اخیر و بخصوص در فضای محدود اما موثر دولت اصلاحات، بسیاری از شخصیتها و اندیشههای معاصر نقد شدهاند. بسیاری حتی به نقد خویش نشستند (از جمله زندهیاد بازرگان در آخرین سخنرانیاش) که در تاریخ ما بیسابقه بود.
جامعه از دوسوی متضاد در حال گسترش است: یک سو: ابتذال، طمع و نومیدی و سوی دیگر جذب اندیشههای نو و بازنگری در خویشتن. میشود ترسید و نومید شد و پیشاپیش به عزای آن نشست، نیز میشود خوشبین بود که اینها دوروی یک سکهاند. مگر نه اینکه مسیر اخذ عقل مدرن از کنار نیهلیسم میگذرد؟
• کاملا معلوم است که اسرائیل اخبار مذاکرات هسته ای را ندارد..چون رسائی امروز گفته که چرا اخبار محرمانه است و ما در جریان نیستیم؟!
• کاملا معلوم است که ولایت فقیه رژیمی موفق است..چون بیاد بیابانهای صدر اسلام دارد ایران را به بیابان تبدیل میکند..اجرتان محفوظ!
• کاملا معلوم است که جمهوری اسلامی در حال چرخش است..ظریف با کری می چرخد، پناهی در تاکسی می چرخد و الهام چرخنده هم در همه جا ..ملّت هم دور خود!
با سلام
استاد عزیز
گویا این دور و برا تشریف آوردەاید(کرمانشاه) بسیار مفتخر میشیم اگە تشریف بیارید سنندج
خودم میام دنبالتون.
استاد عزیز
قرار است روز پنجشنبە،جوانی بە نام سامان نسیم اهل مریوان بە اتهام عضویت در پژاک اعدام شود ما متن نامەای را آمادە کردەایم کە تقدیمتان میشود اما خواهش میکنیم اگر ممکن است این موضوع را جدی بگیرید چون با اعدام این شخص،مجددا تندروهای دو طرف(سپاه-پژاک) صحنەی را کاملا بە دست میگیرند و مجددا فضای فعالیت مدنی تنگتر میشود چیزی کە مطلوب طرفین است
با سلام
در صورت موافقت با ارسال این نامە هم بە صورت مکاتبەای و هم بە صورت سرگشادە لطفا در صورت امضا،ما را مطلع کنید.
با تشکر فراوان
ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﯼ ﺳﯿﺪ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻋﻠﻮﯼ
ﻭﺯﯾﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐه ﻣﻄﻠﻌﯿﺪ ﻣﻘﺮﺭ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒه ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑه ﻧﺎﻡ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻧﺴﯿﻢ ﺑه ﺍﺗﻬﺎﻡ ﻋﻀﻮﯾﺖ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺣﺰﺍﺏ اپوزسیون نظام ﺑه ﺩﺍﺭ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺁﻭﯾﺨﺘه ﺷﻮﺩ. ﺍﯾﻨﺠﺎﻧﺒﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﻃﻼﻋﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﻬﺎﻣﺎﺕ ﻭ ﺭﻭﻧﺪ ﺭﺳﯿﺪﮔﯽ ﻗﻀﺎﯾﯽ ﭘﺮﻭﻧﺪهﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ؛ ﺍﻣﺎ ﺑﻨﺎ ﺑه ﻭظﯿﻔهﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎعی¬مان ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺑه ﺗﻮﻗﻒ ﻣﻮﻗﺖ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ،ﺗﻤﻨﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺟﻬﺖ ﺑﺎﺯﻧﮕﺮﯼ ﭘﺮﻭﻧﺪهﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻨﺎ ﺑه ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ کم¬شان ﻭ ﻫﻢ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻋﻔﻮ ﻭﺑﺨﺸﺶ ﻣﯿﺴﺮ ﮔﺮﺩﺩ.
ﺟﻨﺎﺏ ﻭﺯﯾﺮ،بی¬گمان ﺗﻮﺳﻌهﯼ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻣﻨﻮﻁ ﻭ ﻣﺘﮑﯽ ﺑه ﺍﻣﻨﯿﺖ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧه ﺁﻧﭽه ﺩﺭ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ بعد از جنگ ﺷﺎﻫﺪ بوده¬ایم ﻧه ﺍﻣﻨﯿﺖ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻭ نه ناﺍﻣﻨﯽ کامل، ﺑﻠﮑه ﻣﺪﻟﯽ ﻭﯾﮋه ﺍﺳﺖ که بیشتر عنوان “ﻧﺎ ﺍﻣﻨﯽ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺷﺪه” برازنده¬ی آن است؛ که در آن همیشه سطحی از ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮔﺮﺩیده که ﺩﺭ ﺳﺎﯾهﯼ آن بعد از گذشت حدود چهار دهه از انقلاب ﺍﻣﮑﺎﻥ ادامه¬ی بازیگری فعال فقط برای نیروهای رادیکال دو طرف و متعاقبا خاستگاه¬های اجتماعی¬شان مهیاست و هنوز هیج تغییری در آرایش نیروهای سیاسی مشاهده نمی¬گردد. در همین حال مردم و فعالان سیاسی و مدنی منطقه نیز فاقد توانایی تاثیرگذاری بر این روند و تغییر این معادله بوده و آنچه در نهایت مغفول و دست نیافتنی می¬نماید، توسعه¬ای پایدار و همه-جانبه با مشارکت مردم و نهادهای جامعه¬ی مدنی است. در میانه¬ی این بازی خطیر، ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧه ﺁﻧﭽه ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ می¬شود، ﺟﺎﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﯽ. ﺟﻮﺍﻧﺎﻧﯽ ﮐه ﺳﺮﺧﻮﺭﺩه ﺍﺯ ﻫﻤهﯼ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﻭ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎﯾﺸﺎﻥ مجذوب رادیکالیسمی می¬شوند که قرار است همه¬ی آرزوهای زمینی و آسمانی¬شان را یکجا پاسخگو باشد.
ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻧﺴﯿﻢ ﻭ ﻫﺰﺭﺍﻥ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﺑه ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺧﺎﮎ ﻭ ﮐﺎﺷﺎﻧهﺷﺎﻥ ﺑه ﺍﻣﯿﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻭ ﺗﺤﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﺎﺑﺮﺍﺑﺮ ﻭ ﻭﺯﯾﺪﻥ ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻣﻼﯾﻢ، ﺗﻔﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺷﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﺳﺮ، ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘه ﭘﺎﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﯽ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ می¬گذارند. ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻨﺪ ﺻﺮﻓﺎ ﺟﻬﺖ ﺍﻣﺮﺍﺭ ﻣﻌﺎﺵ، ﺑه ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺩﺭ ﺁﻣﺪه ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺟﻨﮓ نسیم¬ها می-گردند.
ﺁﺭﯼ ﺟﻨﺎﺏ ﻭﺯﯾﺮ، ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ. ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻗﺼﺪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑه ﺟﻨﮓ ﺳﺎﻣﺎﻧﻬﺎﯼ ﻣﺮﺯﺩﺍﺭ ﻭ ﻏﯿﻮﺭ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﻭ ﺑه ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﭼﺮﺧهﯼ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ “ﺍﻋﺪﺍﻡ – ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ”، راه خود پیموده و ﻣﺎﺷﯿﻦ کین و انتقام هردم ﺟﺎﻥ ﻭ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ می¬یابد.
ﺟﻨﺎﺏ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﻧه ﻓﻘﻂ ﻫﯿﭻ ﮐﻤﮑﯽ ﺑه ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ نمی¬کند، ﺑﻠﮑه ﺻﺮﻓﺎ سرعت گردش این دور باطل را افزون می¬کند.
اینجانبان امضا کنندگان این نامه خواهشمندیم ﺑﺎ ﺗﻮﻗﻒ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑه ﺻﻠﺢ، ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ واقعی ﺑﺪﻫﯿﺪ. اجازه بدهید به جای قضیه¬ی اعدام، همگی به این قضیه فکر کنیم که چگونه ﺟﻮﺍﻧﯽ ﮐه ١٦ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑه ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪه ﺍﺳﺖ ﺑه ﯾﮏ ﺿﺪ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﯿﺎﺭ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ.ﺁﯾﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﻧﺮﺳﯿﺪه ﺍﺳﺖ ﮐه ﺑه ﺟﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺑه ﮐﺸﻒ ﻋﻠﻞ ﻭ ﺍﺻﻼﺡ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ؟
ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﯾﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺎﻟﯽ ﮐه ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ ﻋﻤﻠﮕﺮﺍ ﻭ ﺩﻟﺴﻮﺯ ﺑﺎ ﺳﺎﺑﻘهﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﯽ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘهﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻟﺤﺎﻅ ﻓﺮﻣوده و در نهایت ﺷﺎﻫﺪ ﺗﻔﮑﺮﯼ ﻧﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺻﻠﺢ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
جناب نوریزاد
این نامه، غیر از جنبههای انسانی والایش، اهمیتی تاریخی نیز دارد. این نامه سندی است بر وطن خواهی مردم کردستان و دور بودن قاطبهٔ آنان از رادیکالیسم و تجزیه طلبی. اما در کنار آن -با کمال تاسف- سندی مهم است بر اینکه چگونه وطنپرست ترین و شریفترین مردم ما در تنگنایی که محصول سوء مدیریت، بی کفایتی، تعصب دینی و وطنفروشی مسئولین نظام اسلامی است چطور از سوی حکومت طرد و جوانانش به تندروی و گریز از میهن وادار میشوند.
سلام آقای نوری زاد
فرصت اگر داشتی این داستان را بخوان:
ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﻭﯼ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺭﻫﮕﺬﺭ
ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻋﺼﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻋﺼﺎﯾﺶ
ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﻤﺎﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺁﻥ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ. ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺷﺮﯾﮏ ﺗﺠﺎﺭﯾﺶ، ﺧﺎﺭﺝ
ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻏﯿﺮ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻣﺮﺩﻡ، ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﻭﯼ
ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻧﮕﯿﺨﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻤﺖ ﮐﺸﺎﻧﺪ. ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ ﺍﺯ
ﺑﯿﻦ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﻥ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺭﺩ ﺷﺪ،
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ. ﺣﻮﺍﺱ ﭘﯿﺮ
ﻣﺮﺩ ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ
ﻣﻮﺝ ﻣﯽ ﺯﺩ، ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻫﻤﺮﺍ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﺑﻮﺩ. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﭘﯿﺮ
ﻣﺮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﺶ ﮔﻔﺖ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺷﻨﯿﺪ . ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ – ﺍﯾﻦ
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ- ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻭ ﻣﺎ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ – ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺘﻢ ﺭﻭ ﺣﻞ
ﻣﯿﮑﻨﻪ؟ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ – ﺁﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺑﺪ ﺩﻫﻨﯿﺘﻮ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ
ﺻﺪﺍﺗﻮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺎﺭﻩ
– ﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ؟
– ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺪ ﺩﻫﻨﯽ؟
– ﻧﻪ، ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﻀﻮﻝ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﭘﺎ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﺗﻮ ﺳﺮ
ﻣﻦ ﺷﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﻪ
– ﺑﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺐ ﻧﺒﻮﺩ؟ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺮﺍﺕ؟ – ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ
ﺷﯿﺎﺩﯾﺖ ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺁﻥ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮ
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻮﺑﯿﺪ. ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻭﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺣﻤﻠﻪ
ﯼ ﺳﺨﺖ ﻣﻬﺎﺟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺎﺕ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ
ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ . ﺍﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﺸﺖ، ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﻌﯽ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﮑﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺘﯽ ﺩﺭ ﻭﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ
ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﻨﺎﺳﺐ
ﺩﯾﺪ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ
ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ . ﺍﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻭﯼ ﺣﺮﮐﺖ
ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻧﺪ . ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺟﺰ ﺁﻥ ﭘﯿﺮ
ﻣﺮﺩ ﺍﺷﮏ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﯼ ﺧﻢ ﺷﺪﻩ، ﺍﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺻﺤﺒﺖ
ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ. ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻧﺠﻮﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﻣﯽ
ﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻭﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ، ﮐﻮﺩﮎ ﺷﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﻧﺠﻮﺍ
ﻣﯽ ﮐﺮﺩ : ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﻣﯿﻠﺮﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺖ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺗﻮ ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ …
قسمتی از مقاله ایی در مورد پژوهشهای جید درباره اسلام در سایت داریوش (ب.بی نیاز)
تصویری کلی از شکلگیری اسلام از منظرِ پژوهشگران اناره
۱- دینِ دولتی در زمان ساسانیان، زرتشتی بود [طبعن خوانش معینی از آن] ولی این دین در این روزگار دین چیره و دین اکثریتِ مردم قلمرو ساسانی نبوده است. بخشِ بزرگی از جمعیت قلمروی ساسانی بودایی (در شرق ایران)، مسیحی (نستوری و منوفیزیت در غربِ قلمرو ساسانی)، مانوی، مزدکی، مندایی و دیگر شاخههای گنوسی بودند.
۲- جنگهای فرسایشی خسرو دوم علیه بیزانس (۶۰۳ تا ۶۲۸) باعث شد (۲) که شیرازه اقتصادی، سیاسی و نظامیِ ساسانی طی این ۲۵ سال جنگ خانمان برانداز از هم پاشیده شود. تیر خلاص به پادشاهی ساسانی را هراکلیوس رها کرد: شکست ایران در ارمنستان از بیزانس (۶۲۲ میلادی که بعدها به «هجرت» محمد تبدیل شد) و سرانجام شکست قطعی ایران در نینوا (۶۲۸) از بیرانس.
۳- پس از شکست سال ۶۲۸، حاکمیت ساسانی آن چنان دچار بحران شد که تا روی کار آمدن یزدگرد سوم (۶۳۲- ۶۵۱ م.) ۹ شاه برای کنترل اوضاع برگزیده شدند که البته هیچ کدام نتوانستند بحران را فروکش کنند.
۴- انتخاب یزدگرد سوم به عنوان شاه ایران – نوه ۲۱ ساله خسرو دوم که مادرش مسیحی بود- توانست اندکی شرایط را آرام کند. ولی در بسیاری از استانهای ایران، قدرتهای محلی توانستند خود را از قدرت مرکزی مستقل کنند: دورهی آشوب و فترت. به ویژه غرب (میانرودان) و شرقِ (خراسان بزرگ) ایران در وضعیتِ آشوب به سر میبردند.
۵- دیوانسالاری ساسانی برای جلوگیری از فروپاشی کاملِ قلمرو سرانجام مجبور شد، معاویه (ماآویا) را در داربگرد فارس به سمتِ «امیرالمؤمنین» [یعنی رئیس تأمینات] برگزیند و مسئولیت آرامش قلمرو ساسانی را به او بدهد، زیرا غربِ قلمروی ساسانی و شرقِ آن بیشترین شورشها و سرکشیها را از سر میگذراندند.
۶- جنبش قرآنی یک جنبش دینی بود (تلفیقی از گنوسیسم میانرودانی- خراسانی، مسیحیت و یهودیت) که در میانرودان و خراسان بزرگ شکل گرفته بود و اساسن ربطی به قدرتگیری سیاسی معاویه نداشت. به سخن دیگر، این احتمال وجود دارد که بخشی از متونِ قرآنی، بنا بر این ارزیابی، پیشاز سالِ ۶۱۰ میلادی، سال «بعثت پیامبر»، نوشته شده باشند.
۷- حکومتِ عربها (در آغاز معاویه) اساسن یک حکومتِ عرفی بود و دینِ معینی را نمایندگی نمیکرد. اگرچه خودِ معاویه به مسیحیت گرایش داشت. هم به دلیل سنگنبشته حمام قدره (در اردن) و هم به این دلیل که همه سرانِ حکومتش در سوریه مسیحی بودند.
۸- حکومتِ عربها برای پیشبرد اهداف سیاسی خود به یک هویتِ «ایدئولوژیکی» نیازمند بود که مستقل از مسیحیت و یهودیت باشد. همین ضرورت باعث شد که حاکمان نوین (عربها)، جنبش قرآنی و به طبع آن متونِ آنها را از آن خود کنند. این ایدئولوژی میبایستی یک هویت مستقل – مستقل از مسیحیان و یهودیان- میداشت، که سرانجام چنین شد.
۹- از زمان عبدالملک مروان و به ویژه حاکمیت پسرش ولید، جنبش قرآنی به تدریج به غصبِ حاکمیت در آمد. از این پس، پیروان جنبش قرآنی از سوی حاکمیت شدیدن سرکوب شدند ولی متون دینی آنها به عنوان «ایدئولوژی» حاکمیت آرام آرام صیقل یافت و به جزء لاینفکِ حکومت تبدیل گردید (اوج این تصرفِ ایدئولوژیک در دوره خلفای عباسی بود).
۱۰- سرانجام این که ما تا کنون هیچ سنگ، استخوان، پاپیروس، برگ درخت خرما نیافتهایم که نشان بدهند، الهامات محمد بر روی آن حک شده باشند [آن گونه که روایات اسلامی میگویند].
۱۱- پژوهشگران اناره بر این نظرند که متونِ قرآنی در ابتدا نه به زبان عربی بلکه به زبان آرامی – سُریانی نوشته شده بودند. زیرا زبان و خطِ عربی محصولِ دو سه دهه پس از قدرتگیری عربهاست. متونِ عربی قرآن یا ترجمه از آرامی- سریانی هستند یا بعدها به زبانِ عربی نوشته شده و بدان اضافه گردیدند.
از نظر پژوهشگران اناره، تاریخ شکلگیری اسلام و فروپاشیِ ساسانی باید بازاندیشی شوند و این بار میباید با روشِ انتقادی – تاریخی و مبتنی بر فاکتهای ملموس بازنویسی بشوند. تاریخِ کنونی اسلام، تاریخیست که سرانجام در دوره عباسیان تدوین شد و هنوز هم از «اعتبار» برخوردار است. به عبارتی، اسلامشناسان، به ویژه پس از جنگ جهانی نخست و دوم، به همان روایات اسلامی بسنده کردهاند و به تولید و بازتولیدِ آنها پرداختهاند. این که چرا چنین شد، موضوعِ دیگریست. ما نمیدانیم که پیامد پژوهشهای مدرن (تاریخی – انتقادی) چه خواهد بود، ولی میدانیم بدون «تشکیک و نقد» (نوری علا) (۳) ما مانند گذشته، حرفهای ایدئولوگهای خلفای عباسی یعنی ابنِ هشام، طبری، بلاذری، واقدی، ابن سعد، حمزه اصفهانی و غیره را تکرار خواهیم کرد و به فرآیند واقعی شکلگیری اسلام و چگونگیِ اسلامی شدن ایران هرگز پی نخواهیم برد. …..
بادرودبه نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : سایت جناب نوریزاد در حال حاضر بزرگ ترین افشا گر چهره حکومت جمهوری اسلامی است که به یمن دوستان هر روز بهتر از روز گذشته جهره کریه و ضد انسانی حکام جور را آشکار میکند و همه متوجه شده اند که به انسان های آزاده واز جان گذشته تا حد مرگ فشار می آورند تا عمر نحس حکومتشان استمرار داشته یباشد این بی صفتان حتی به محیط زیست این مملکت هم رحم نمیکنند که شاید آینده گان استفاده ببرند . گویا این مملکت را اشغال کرده اند و باور دارند که در آینده از اینجا خواهندرفت و اصلا برایشان مهم نیست که چه فاجعه انسانی و اکولوژیکی دارد اتفاق می افتد تنها مستمسکی که دست دارند تدین ظاهری و اسلامی است و.متاسفانه چنان مردم را در چنبره گرفتاری ها سر گردان کرده اند که صدای خیر خواهان به گوش مردم نمیرسد و قریب به اتفاق مردم عادی پس از تایید مشکلات سری تکان میدهند و می گویند قدرت در دست بالا سری هاست از دست ما کاری ساخته نیست . شما اگر روزانه از مردم در مورد وضعیت زندگی سوال کنید همه مینالند ! ولی زمان انتخابات با صف های انبوه مواجه میشوید . این نشاندهنده چیست ؟ این نشاندهنده این است که آینده برای بیشتر مردم مهم نیست . مهم فقط این است که امروز بگذرد . فردا هرچه شد شد . ———-افشای پشت پرده گرد و غبار خوزستان
روزنامه خراسان در گزارشی میدانی، به برخی دلایل و پشت پرده بروز و تشدید پدیده گرد و غبار در استانهای غربی کشور بویژه استان خوزستان پرداخته است؛ دلایلی که محور آن، سوءمدیریت بوده است.
کد خبر: ۴۷۶۱۴۷تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۳ – ۱۱:۴۸ – 17 February 2015
روزنامه خراسان در گزارشی میدانی، به برخی دلایل و پشت پرده بروز و تشدید پدیده گرد و غبار در استانهای غربی کشور بویژه استان خوزستان پرداخته است؛ دلایلی که محور آن، سوءمدیریت بوده است.
در این روزنامه آمده است: خوزستان این روزها درگیر بلایی طبیعی است. بلایی که این بار طبیعت نه به تنهایی بلکه به واسطه سوءمدیریت انسانها بر سر چهار میلیون و 800 هزار خوزستانی نازل کرده است. طی 10 سال گذشته با گرم شدن هوا، گرد و غبار نیز در قالب میهمانی ناخوانده خود را به فضای خوزستان میرساند و نفسهای مردم این استان را به شماره میاندازد. اما این بار کمبود بارشها در پاییز و زمستان سبب شد تا گرد و غبار چند ماهی زودتر میهمان خوزستانیها شود؛ گرد و غباری که دلیل پدید آمدن آن با وجود آثار سهمگینی که بر زندگی مردم داشته است، مدام بین منابع خارجی و داخلی دست به دست میشود.
سدسازی در ترکیه؛ مرگ تالابها در سوریه و عراق
به گفته بسیاری از کارشناسان یکی از علل اصلی خشک شدن تالابها در منطقه غرب آسیا بویژه در عراق، ایران و سوریه و به تبع آن بلند شدن گرد و غبار در منطقه، ناشی از اجرای پروژه عظیم آناتولی در ترکیه است؛ پروژهای عظیم که بر اساس آن بیش از 22 سد و 19 طرح برقآبی در حوضه آبریز دجله و فرات ایجاد خواهد شد. با اینکه تاکنون تنها 21 درصد از طرحهای مربوط به آبیاری و 74 درصد از طرحهای برقآبی پروژه آناتولی به بهرهبرداری رسیده است اما در همین میانه کار مشکلات فراوانی گریبان کشورهای پایین دست دجله و فرات را گرفته و تالابهای منطقه یکی پس از دیگری رو به خشکی میروند. در چنین فضایی است که ورود دستگاه دیپلماسی به موضوع پدیده گرد و غبار ضروری به نظر میرسد، برای رایزنی با ترکیه تا این کشور مجاب به تأمین حقآبه تالابهای پاییندستی دجله و فرات شود و از سوی دیگر رایزنی با عراق، سوریه، عربستان و اردن تا دولتمردانشان مجاب به مالچپاشی کانونهای تولید ریزگرد در کشورهایشان شوند.
غفلت از کانونهای داخلی ریزگردها یا پاک کردن صورت مسأله
از سوی دیگر اما غفلت از کانونهای تولید گردوغبار در داخل کشور به نوعی پاک کردن صورت مسأله است و نباید از نقش منابع داخلی گرد و غبار، کمکاریهای صورت گرفته در داخل کشور، عدم رعایت اصول زیستمحیطی و البته سدسازیهای غیراصولی و مهمتر از همه خشک کردن یکی از بزرگترین تالابهای کشور توسط وزارت نفت در خوزستان غافل شد، چراکه به گفته بسیاری از کارشناسان دلیل ایجاد 10 مورد از 12 مورد بحران ایجاد شده توسط گرد و غبار در خوزستان طی چند ماه گذشته ناشی از منابع داخلی بوده است. تالاب نیمهخشک هورالعظیم که این روزها بیشتر به بیابان و مرداب هورالعظیم میماند، از یک سو و تپههای ماسهای سرزمین فکه از سوی دیگر باعث شدهاند تا با گرم شدن هوا و وزش بادی نه چندان پر سرعت، سرزمین خوزستان در انبوهی از گرد و غبار فرو رود.
برای بررسی موضوع راهی اهواز شدیم. حالا دو روزی میشود که ریزگردها در اهواز فروکش کردهاند و مردم میتوانند نفسی تازه کنند. اما مشکل هنوز پابرجاست و هرلحظه ممکن است با کم شدن رطوبت هوا و وزش بادی سطحی شهر در هالهای از غبار فرو رود.
نابودی تالاب هورالعظیم در ازای استخراج نفت
پیش از هر کاری راهی میدان نفتی آزادگان یا همان سومین میدان بزرگ نفتی جهان بعد از میدان نفتی غوار در عربستان و میدان نفتی بورقان در کویت میشویم. اکتشافات در این میدان نفتی از سال 76 آغاز شده و از سال 89 با سپردن کار به شرکت ملی نفت چین کار شکل جدیتری به خود گرفته است. پیش از هر چیز باید گفت تالاب هورالعظیم یا تالاب بزرگ هویزه همان میدان نفتی بزرگ است که شرکتهای نفتی سالهاست برای حفر چاههای نفت و گاز و دستیابی به منابع عظیم نفتی در آن اقدام به خشک کردن تدریجیاش کردهاند، تا اینکه امروز هورالعظیم دیگر رنگ و بویی از تالاب گذشته را ندارد و به بیابان و البته مردابی راکد در دیگر بخشها که هنوز آبی در آن باقی مانده تبدیل شده است.
بعد از 100 کیلومتر رانندگی به روستای رفیع (Rofayyeh) میرسیم. روستایی در 10 کیلومتری مرز ایران و عراق که در سالهای جنگ تحمیلی آسیب زیادی را متحمل شده است. با یکی از بومیان رفیع که سابقه کار کردن در شرکت ملی حفاری را نیز دارد راهی منطقه میشویم تا با هورالعظیم و آسیب هایی که در طول هشت سال گذشته به آن وارد شده بیشتر آشنا شویم. وحید سواری در طول مسیر زمینهای خشک و بیآبی را نشان میدهد که سالها قبل بخشی از هورالعظیم بودهاند و امروز به بیابانی خشک بدل شدهاند. یک کیلومتر در دل جادهای باریک که دو طرف آن را نیزارهای خشکیده و خاک گرفته پوشانده، جلو میرویم و تازه متوجه میشویم که اینجا نیز روزگاری بخشی از تالاب هورالعظیم بوده است و کاهش آورد کرخه و اروند رود طی سالهای گذشته باعث بروز چنین فاجعهای در آن شده است.
سواری میگوید: سالها قبل نیروهای زمینی ارتش هشت کیلومتر جلوتر از فضای فعلی در نزدیکی رفیع مستقر بودند و هور نیز تا مرز عراق توسط نیروی دریایی کنترل میشد اما امروز دیگر خبری از مرز آبی نیست و نیروهای مرزبانی نیز با خشک شدن تالاب مجبور شدهاند هشت کیلومتر عقبتر بروند. این جاده هم پس از خشک شدن تالاب به منظور تردد کشیده شده است. تا چشم کار میکند، خشکی است و خاک. خبری از سرزندگی تالاب و آبزیان بویژه در سمت راست جاده که به سمت شهر بستان منتهی میشود، نیست. چند کیلومتر جلوتر چشمانمان به دکل حفاری شرکت ملی حفاری ایران و نیروهای این شرکت که مشغول حفر چاه نفت در دل هورالعظیم هستند هم روشن میشود.
با کمی بررسی مشخص میشود که شرکت نفت با جادهکشی و قطع ارتباط آبی بین بخشهای مختلف هور باعث شده تا هور به آرامی خشک شود و در مناطقی نیز بصورت راکد درآمده و خاصیت مردابی به خود بگیرد. چاهی که در منطقه رفیع در حال حفر است، اولین چاه نفت این منطقه است و خدا میداند تا چند سال آینده و در راستای توسعه میدان نفتی دشت آزادگان چه بلایی بر سر باقیمانده تالاب و اکوسیستم آن خواهد آمد. سواری میگوید آنچه ما در طول این هشت سال دیدهایم مؤید این موضوع است که شرکت نفت جلوی وارد شدن آب به هور را میگیرد و از سوی دیگر آب را از سمت عراق از هور خارج میکند تا کار برای خشک کردن هور و استخراج نفت هموار شود. با این کار تالاب خشک میشود و آنچه باقی میماند، خاکی است که با گرم شدن هوا و وزش باد در هوای منطقه پخش میشود. به حدی که در تابستانها به زحمت میتوان یک متر جلوتر را دید.
در میانه راه، لاشه گاومیشی که گویا چند روزی از مرگش میگذرد و به خوراک سگهای ولگرد تبدیل شده جلب توجه میکند. یکی از بومیان منطقه میگوید: آب هور آلوده است و احتمال میدهیم به خاطر آلودگی آب، مرده باشد. برای اثبات حرفهایش ما را به منطقهای نسبتاً پرآبتر میبرد و ماهیان مردهای را نشان میدهد که گویا به واسطه دفع پسماندهای حاصل از حفاری به این حال و روز افتادهاند. پیرمرد که او هم از طایفهسواریهاست، میگوید: سالها در این تالاب صیادی کردهام اما هر سال آب آلودهتر میشود و از تعداد ماهیها کاسته میشود.
اوج کار وزارت نفت در شط علی و طلائیه است، یعنی دشت آزادگان شمال. جایی که شرکت ملی نفت چین مسئولیت حفر و استخراج نفت از آن را در قالب قرارداد بیع متقابل بر عهده دارد. در این منطقه کار از حفر یک یا دو چاه نفت فراتر رفته و در حال حاضر 59 حلقه چاه در منطقه حفر شده است. اقدامی که مرگ کامل بخشی از هورالعظیم را در پی داشته است.
استخراج نفت به شرط حفظ هور مقرون به صرفه نیست
یکی از کارشناسان شرکت ملی نفت که در منطقه حاضر است، تنها به این شرط که نامی از او برده نشود، حاضر میشود اندک اطلاعاتی از نحوه کار این شرکتها و اینکه چرا برای استخراج نفت به جای بهرهگیری از فناوریهای روز دنیا به خشک کردن تالاب ادامه میدهند به ما بدهد.
او میگوید: در حال حاضر 59 حلقه چاه که 54 حلقه آن چاه نفت است و شش حلقه دیگر به منظور تزریق آب و گاز برای جبران فشار از دست رفته نفت و گاز پس از پنج سال استخراج در منطقه حفر شدهاند. برای حفر تمامی این چاهها هم مجبور به خشک کردن محیط اطراف چاه بوسیله ریختن خاک و جلوگیری از ورود آب بودهایم. از آنجاکه میدان نفتی کاملاً داخل هور واقع شده است و عمق آب تالاب در عمیقترین نقاط به چهار متر هم نمیرسد، از لحاظ مالی مقرون به صرفه نیست که بخواهیم برای استخراج نفت دکل نصب کنیم. اقتصادیترین کار همین خشک کردن است که البته میتوانیم در صورت اعلام نیاز سازمان حفاظت محیط زیست پس از خشک کردن آب تالاب اقدام به مالچپاشی زمینهای اطراف آن کنیم؛ آن هم با هزینه خودمان.
خشک کردن هورالعظیم تحت نظارت سازمان حفاظت محیط زیست!
او اصرار دارد که حتی یک متر خاک هم بدون هماهنگی و نظر کارشناسان محیط زیست بر روی آبهای هورالعظیم ریخته نمیشود و تمام اقداماتی که تا امروز صورت گرفته با هماهنگی و نظر موافق سازمان حفاظت محیط زیست در دولت قبلی و فعلی بوده است. با دیدن شرایط موجود، چاههای نفتی که به سرعت حفر میشوند و سرمایهگذاریهای میلیاردی که در این منطقه صورت میگیرد به نظر میرسد که نه تنها رئیس سازمان حفاظت محیط زیست بلکه شخص رئیسجمهور هم برای هورالعظیم و اکوسیستم از دست رفته آن کاری نمیتوانند انجام دهند؛ چراکه منافع اقتصادی و سرمایهگذاریهای صورت گرفته در حوزه نفت و گاز بر حفظ محیط زیست و آسیبهای ناشی از تخریب آن میچربد و در بهترین حالت میتوان انتظار مالچپاشی زمینهای خشک شده هورالعظیم را از مسئولان داشت، نه احیای دوباره این تالاب بزرگ را.
با این شرایط، گویا وعده رئیس سازمان حفاظت محیط زیست مبنی بر آبگیری 140 هزار هکتار از اراضی هورالعظیم ظرف یک سال آینده نیز وعدهای بیش نباشد و برای هرکس که این فاجعه ملی را از نزدیک دیده باشد به خوبی قابل درک است که دیگر هورالعظیم به زندگی باز نخواهد گشت.
ماسههای روان فکه بلای جان میلیونها خوزستانی
یکی دیگر از کانونهای ریزگرد در کشور که البته تا آن سوی مرزها در کشور عراق نیز ادامه مییابد، تپههای رملی و ماسهای سرزمین فکه است. این تپههای ماسهای از فکه تا چزابه عمقی 45 کیلومتری دارند و البته در درون خاک عراق نیز ادامه پیدا میکنند. جادهای باریک و دوطرفه بستان را به فکه وصل میکند. جادهای با حاشیهای دیدنی. در حاشیه این جاده تا چشم کار میکند تپه و بیابانهایی است پوشیده از ماسه بادی روان. ماسههایی که با کوچکترین باد به هوا بلند میشوند و اگر باد کمی شدت پیدا کند، میتواند خوزستان و استانهای اطراف را زیر سلطه مرگآور خود بگیرد. در بخشی از جاده، وجود درختهای قدیمی که به گفته محلیها قدمتشان به قبل از انقلاب میرسد به چشم میخورد. ماسههای بادی به حدی روانند که با کوچکترین نسیم هم به هوا بلند میشوند و البته درختهایی با نژاد خاص که در حاشیه جاده رخنمایی میکنند اجازه پراکنده شدنشان در هوا را نمیدهند. با آنکه خط سبز ایجاد شده تنها محدود به حاشیه جاده است و در عمق تپهها امتداد نیافته است اما همین تعداد محدود درخت هم با وجود اینکه در محدوده حفاظت شده میشداق قرار دارند از دست انسانها جان سالم به در نبردهاند. بسیاری از درختان قدیمی حاشیه جاده یا سوختهاند یا از تنه بریده شدهاند. صحنه دردناکی است وقتی بعد از کند و کاو در منطقه به یکی از عشایر عرب برمیخوریم و علت سوختن و بریده شدن درختها را میپرسم. به زبان عربی میگوید: بعضی از افراد که برای تفریح به این مناطق میآیند بدون در نظر گرفتن خشکی شاخههای این درختان در کنارشان آتش روشن میکنند و با بادی ناگهانی آتش به درختان سرایت میکند. علت سوختن این درختان هم به همین علت است.
گذرگاهی باریک حاشیه جاده را به منطقه وسیعی از سرزمین ماسهها وصل میکند. در دل بیابان و تپههای ماسهای خبری از پوشش گیاهی مطلوب نیست و تا چشم کار میکند زمین پوشیده از ماسههای خاکی رنگی است که در نور صبحگاهی خورشید تلألوی زیبایی از رنگ و نور را پدید آوردهاند. تپههایی که در عین زیبایی این روزها به بلای جان خوزستانیها بدل شدهاند. نه تنها خبری از پوشش گیاهی و کاشت درخت در این منطقه نیست بلکه گویا دولتهای قبلی و فعلی به وظیفه خود برای مالچپاشی بر روی شنهای این منطقه هم عمل نکردهاند و با هر وزش بادی تا کیلومترها آنسوتر قرار است قربانی ماسههای روان بیابانهای اطراف فکه و چزابه شوند.
از فکه به چزابه میآیم. شهر همچنان آرام است. خبری از ریزگردها و غوغای خاک در هوا نیست. خیابانهای شهر دوباره رنگ زندگی به خود گرفتهاند، مردم برای خرید بیرون آمدهاند، مدارس باز شدهاند و عبارت «باطل شد» بر روی تابلوی اعلام برنامه پروازهای فرودگاه نقش نمیبندد. با این حال اما اضطرابی تلخ زیر پوست شهر نهفته است، همه میدانند مشکل هنوز پابرجاست و با تصویب چند مصوبه و سفر چند مسئول به خوزستان نمیتوان امید به حل مشکل ریزگردها داشت. مردم هنوز نگرانند؛ از اینکه هر لحظه ممکن است غباری خاکی رنگ شهرهایشان را بپوشاند. از نخبه و عامی، میدانند حل این مشکل، عزم ملی مسئولانی را میطلبد که فارغ از بهانهجوییها و انداختن تقصیر برگردن دولتهای قبل، برای مردم خوزستان که روزگاری در خط مقدم مقابله با دشمن ایستاده بودند، پای کار بیایند و کاری کنند کارستان.
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
و به همکاران با وفا واستوار شما وهموطنان خردمند و آزاد منش
باگزارش این دیدار و نوشتار ، صدای هق هق گریه های مادر و پدر شلر ، دختر جوان ، زیبا و ناکام از زندگی در گوشم طنین می افکند و رنج و درد های آنهارا با تمام وجودم احساس می کنم و حلقه های اشگ در چشمانم پدیدار می شوند.
این استبداد منحوس خلافت آخوندی فاسد ، چپاول گر، دزد و جنایتکار یک ننک بزرگ و یک تحقیر بزرگی برای مردم سرزمین با عظمت تاریخی ایران است.
تا زمانی که این خلافت آخوندی متحجر و واپسگرا بر سر کار هست ، آزادی و استقلال و عدالت وحق زندگی انسانی برای مردم ایران بوجود و فراهم نخواهد آمد زیرا آخوند ها و تفکر آنها بهر شکل و شمایلی اصلاح پذیر نیستند بویزه اینکه این جماعت کدا که برای روضه خواندن و بریدن سر حسین نوحه سرائی دست دراز می کردنند و 2 تا 5 تومن می گرفتند و حالا در مسند خانم قدرت و ثروت غرق شده اند و اینبار از طریق ترفند و نیرنگ وحقه باری و وعده ای پوچ همه جیز مجانی و حوریه های 6 متری بهشتی و شعله های هیزم جهنم و انتظار مهدی و ورود به کلوب هسته ای و اقتصاد مقاومتی و غیره سر مردم را شیره می مالند وهر کس این اوهامات و مغلطه هارا قبول ندارد بعنوان مشرک وکافر زندان و اعدام می کنند. خیلی جالب است مردم را اذیت و آزار و چز می دهند و می سوزانند که بعد از مرک با هیزم جهنم نسوزند عجب آدم های کلک بازی هستند.
این واقعیت و دوران بسیار تلخی (تلخترین) در تاریخ سر زمین ایران و مردم ایران است. استبداد از نوع دینی و تلفیق دین و دولت فاجعه آمیز است.
با آرزوی تندرستی و موفقت وتشکر از امکان ودرج دیدگاه دگری در وب سایتتان
نان های مصرفی، آلوده به جوهر قند
رییس اداره تغذیه مرکز پزشکی مسیح دانشوری (دار آباد) نسبت به استفاده از نوعی پودر صنعتی به نام جوهر قند در نان ، توسط برخی نانوایی ها هشدار داد.
دکتر « منصور رضایی » در گفت وگو با ایرنا تاکید کرد که استفاده از جوهر قند برای سلامت مردم عوارض جبران ناپذیری دارد.
*** جوهر قند چه مصرفی دارد؟
رضایی در خصوص این سوال چنین پاسخ داد : جوهر قند یا سدیم دی تیونیت، پودری سفیدرنگ با ترکیب گوگردی است که کاربرد صنعتی دارد و در رنگرزی برای از بین بردن رنگ، در بازیافت کاغذ باطله، سفید تر کردن و نیز تهیه رنگ کله قند و درست کردن آبنبات های سفید مورد استفاده قرار می گیرد .
*** عوارض جوهر قند استفاده شده در نان مصرفی
وی، درباره عوارض جوهر قند استفاده شده در نان مصرفی هموطنان اظهار داشت:جوهر قند ترکیبی از اکسیژن، گوگرد و سدیم است که محیط معده را تغییر می دهد و مانع جذب املاح مفیدی مثل آهن، روی و کلسیم می شود و در دراز مدت روی ژنها تاثیر نامطلوب می گذارد.
رییس اداره تغذیه مرکز پزشکی مسیح دانشوری ادامه داد: جوهر قند همچنین فشار خون را افزایش می دهد و باعث تغییر شرایط هضم و جذب غذا و مواد مغذی در درازمدت می شود. ضمن اینکه این ماده دریافت ریزمغذی ها را دچار مشکل می کند و سبب از بین رفتن پرزهای روده و معده می شود؛ بنابر این جوهر قند، سبب سوء تغذیه پنهان می شود.
وی تاکید کرد: جوهر قند، مانع عملکرد آنتی اکسیدان ها می شود که فعالیت رادیکال های آزاد را به عنوان عناصر سرطان زا در بدن خنثی می کنند و در نبود آنها، بدن در برابر عوامل سرطان زا بی دفاع می شود. بنابراین مصرف این ماده به طور غیرمستقیم احتمال ابتلا به سرطان به ویژه سرطان های دستگاه گوارش را بشدت بالا می برد.
*** تاثیر منفی جوهر قند بر سلامتی نانواها
رییس اداره تغذیه مرکز پزشکی مسیح دانشوری در ادامه گفت و گو با خبرنگا ایرنا به تاثیر منفی جوهر قند در طولانی مدت بر روی سلامتی نانواها نیز اشاره کرد.
رضایی افزود : این ماده دارای گاز co2 است و باعث تحریکات چشمی ، پوستی و ریه برای کارکنان نانوایی می شود.
*** چرا نانواها از جوهر قند استفاده می کنند؟
رضایی گفت : برخی نانواها که شمار آنها در کشور کم نیست، از جوهر قند به عنوان مخمر استفاده می کنند تا خمیر به اصطلاح « ور بیاید» و یا آماده پخت شود این در حالی است که نانوایان باید از مخمر استفاده کنند و این فرصت را به خمیر بدهند تا آماده برای پخت شود .
وی گفت : متاسفانه بیشتر نانواها این فرصت را به خمیر برای آماده شدن جهت پخت نمی دهند و بلافاصله از موادی همچون جوش شیرین و جوهر قند استفاده می کنند تا نان را زودتر به دست مصرف کننده برسانند.
وی اظهارداشت : نانواها کافی است که چند ساعت قبل از پخت نان خمیر را آماده کنند و به آن مخمر بزنند و اگر یک بار این کار را انجام دهند از خمیر نان تهیه شده می توانند به عنوان مایه خمیر برای روز بعد استفاده کنند.
دکتر رضایی گفت : مگر می شود ساعت 6 یا هفت صبح یک نانوایی خمیر را آماده کند و نیم ساعت بعد ، نان به مردم بدهد !؟ این ، میسر نیست مگر اینکه ماده ای به جز مخمر به خمیر اضافه کنند که جوش شیرین و جوهر قند از جمله آنها است.
*** چگونه می توان فهمید که در ترکیب نان ، جوهر قند یا جوش شیرین وجود دارد؟
وی در پاسخ به این سوال گفت : نان هایی که در قدیم پخته می شد اگر چند روز هم از آن می گذشت همچنان تازه بودند این در حالی است که کافی است نانی را از نانوایی تهیه کنید، به ساعتی نمی گذرد که نان در اصطلاح بیات می شود .
وی افزود : این موضوع نشان دهنده این مطلب است که در ترکیب آرد نان از موادی همچون جوش شیرین و جوهر قند استفاده شده است.
رییس اداره تغذیه مرکز پزشکی مسیح دانشوری گفت : متاسفانه استفاده از جوهر قند در تمام شهرستان ها وجود دارد.
به گفته دکتر رضایی، هر ایرانی در سال، 160 کیلوگرم و به طور متوسط هر روز 440 گرم نان می خورد.
این ماده دارای گاز co2 است ….
چناب مهرداد رامی شاید منظورایشان گاز so2باشد. چون آنچنان که فته اند چوهر قند دارای گوگرد است !
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : خبر زیر نشان میدهد که سران خیلی مسلمان و انقلابی حکومت ایران بایشان باز هم گیر است ………………………….تنظیم حکم جلب قبل از مرگ دادستان
ویویانا فین٬ سرپرست تحقیقات درباره مرگ آلبرتو نیسمان٬ دادستان پرونده “آمیا” گفت که نیسمان پیش از مرگش پیشنویس «حکم جلب» رییسجمهوری آرژانتین را تنظیم کرده بود. این سند ۲۶ صفحهای در سطل زباله محل زندگی وی پیدا شده که به نقش کریستینا فرناندز٬ رییسجمهوری و هکتور تیمرمن٬ وزیرخارجه آرژانتین در پنهان کردن نقش مقامهای ایرانی در این واقعه اشاره دارد.
پرونده آمیا به بمبگذاری مرکز یهودیان در بوئنوس آیرس که سال ۱۹۹۴ اتفاق افتاد٬ اختصاص دارد. در آن بمبگذاری ۸۵ تن از یهودیان کشته شدند. اگرچه جمهوری اسلامی و مسوولانی چون اکبر هاشمیرفسنجانی٬ علیاکبر ولایتی و محسن رضایی از جمله مظنونهای این پرونده بودند اما ایران نقش داشتن در این بمبگذاری را رد کرده است.
خبر مرگ آلبرتو نیسمان که هنوز مشخص نشده خودکشی بوده یا به قتل رسیده برای اولین بار از سوی دامیان پچر٬ خبرنگار روزنامه «بوینسآیرس هرالد» منتشر شد. وی در پی انتشار این خبر گفت که تلفنهایش «شنود» میشود و به دلیل در «خطر» بودن جانش Opens external link in new windowبه اسراییل گریخت.
نوزدهم ژانویه سال جاری جسد آلبرتو نیسمان٬ ساعاتی پیش از برگزاری جلسه شهادت او در برابر کنگره آرژانتین درباره این پرونده٬ در حمام خانهاش پیدا شد.
پیغمبر دزدان
ابراهيم نبوی
باستانی پاریزی کتابی دارد درباره قارانی کرمانی شاعر و طنزسرای ایرانی که معروف است به پیغمبر دزدان. زمانی که محمدرضا رحیمی به نقل از یک سوری گفته بود: “اگر بنا باشد پیامبری در روزگار ما بیاید شبیه احمدی نژاد خواهد بود.” هم خودش می دانست که به گفته محسنی اژه ای ” یک و نیم میلیارد تومان” رشوه گرفته است. هم مجلسی ها می دانستند و هم قوه قضائیه. در واقع احمدی نژاد پیغمبر دزدان بود. محسنی اژه ای جرائم معاون اول نزدیکترین دولت به رهبری را شامل گرفتن “رشوه”، “پولشوئی”، “مشارکت با شبکه اختلاس” و “تحصیل مال نامشروع” دانسته است. عملا جز توزیع شیشه و کوکائین و جیب بری به نظر می رسد که دولت احمدی نژاد همه خلاف ها را انجام داده است. محسنی اژه ای هم گفته است که “احمدی نژاد از همان ابتدا مخالف بررسی پرونده رحیمی بود.” یعنی همان زمانی که پیغمبر مذکور قصد داشت همه مفسدین اقتصادی را رسوا کند، این کار را به کمک کسانی می خواست بکند که خودشان بیشترین فساد مالی را داشتند.
اگر تصویر کابینه دکتر محمود را کنار هم بگذاریم تفاوت زیادی با فهرست مجرمین تحت تعقیب پلیس بین الملل نخواهد کرد. فقط یک شماره زندانی روی گردن شان کم دارند که با همین فرمان اگر اوضاع پیش برود، احتمالا به همان عکس های شماره دار هم خواهیم رسید. متهم اصلی پرونده فساد سه هزار میلیاردی یعنی همان آقای خدامراد احمدی معاون وزیر دوره احمدی نژاد هم که قرار بود برای ده سال در زندان باشد، دو روز قبل در مجلس ختم مادر احمدی نژاد حضور داشت. و هرگز از یاد نبریم که این دولتی که حداقل چهار وزیرش در بزرگترین فساد مالی تاریخ ایران و بزرگترین فساد مالی ده سال اخیر جهان یعنی پرونده بابک زنجانی شرکت دارند، همان کابینه ای هستند که مجلس اصولگرایان مثل آب خوردن به تک تک دزدانش رای اعتماد داد. البته رای اعتماد را نداد، بلکه فروخت. بقول پیرموذن نماینده اردبیل نمایندگان مجلس بین پنج میلیون تا ۹۰ میلیون تومان از رحیمی پول گرفتند. اکثریت غالب مجلس یعنی ۱۷۰ نفر از نمایندگان مجلس از رحیمی پول گرفتند و اتفاقا پولی که گرفتند عملا رشوه است. یعنی یک خلاف مالی که مجازات آن زندان است.
ادوارد راژینسکی نویسنده کتاب “استالین” که مهم ترین پژوهش را درباره استالین کرده است، از او نقل کرده است که در تمام دوران مبارزه کمونیستی از ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷ که استالین یکی از محورهای اصلی مبارزه حزب علیه حکومت تزاری بود، به گفته استالین کارآمد ترین و موثرترین کسانی که در مبارزه انقلابی نقش داشتند، خلافکاران بودند. نه خلافکاران سیاسی، بلکه خلافکاران اجتماعی. دزدها، جیب برها، کلاهبردارها و افرادی شبیه این. این افراد قابل اعتماد ترین اعضای گروه می توانند باشند که هرگز در کارشان هم تردید نمی کنند. مثل آب خوردن دروغ می گویند، خودشان را به هر شکلی درمی آورند و مسئولیت هر خلافی را هم می پذیرند.
تعداد مجرمین کابینه احمدی نژاد به جرائمی مانند “جعل سند”، “پولشویی”، “کلاهبرداری”، “سرقت اموال دولتی”، “دادن و گرفتن پول زیرمیزی”، “مشارکت در انفجار و ترور” و خلاف هایی که معمولا گروههای مافیایی می کنند، بیش از آدمهای سالم اش است و در واقع به نظر می رسد که یک گروه مافیایی تصمیم گرفتند که پول کلانی به دست بیاورند، زریبافان گفته “برویم بانک مرکزی را بزنیم.”، مشائی گفته “برویم ستون های تخت جمشید را قاچاق کنیم و بفروشیم به موزه های خارجی.”، رحیمی گفته “برویم قاچاق ارز و طلا کنیم.”، بهمنی گفته “برویم دلار و یوروی تقلبی چاپ کنیم.” و سرآخر احمدی نژاد گفته “اصلا برویم جمهوری اسلامی را بدزدیم بفروشیم.” به نظر من اگر به کارهایی که کابینه احمدی نژاد کرد توجه کنیم، با چنین تفسیری بیشتر قابل توجیه است تا با یک گرایش ایدئولوژیک و سیاسی. منتهی یک مشکلی وجود دارد. مشکل این است که این کار اینقدر خطرناک است که هیچ کلاهبرداری جرات انجامش را ندارد. و یادمان باشد که بزرگترین کلاهبرداران و موفق ترین جنایتکاران دنیا مثل آلکاپون و هیتلر و استالین از قضا آدمهای باهوش و بی شعوری بودند، فقط اعتماد به نفس شان خیلی بالا بود و جرات داشتند مزخرفاتی که به ذهن شان می رسد صریحا بگویند، در واقع ترکیب زرنگ بازی، بی شعوری و اعتماد به نفس بودند. دقیقا سه ویژگی احمدی نژاد. و نکته مهمی که چرا حکومت نمی تواند این افرادی که هشت سال سرش را کلاه گذاشتند به راحتی مجازات کند، این است که رهبران کشور اگر به این موضوع اعتراف کنند، قبل از هر چیزی حماقت خودشان را پذیرفته اند و این خیلی سخت است که بروی برج شهیاد را از کسی بخری و بعدا برای هر کسی که ثابت کنی در مقابل خرید این برج پول دادی و هر چه بیشتر سند و مدرک نشان بدهی، بیشتر به ریش ات می خندند. و هیچ چیز بدتر از ریشی نیست که مورد خنده قرار بگیرد.
حداد عادل و لیاخوف
حداد عادل گفته است “پولی که نمایندگان مجلس گرفتند کاری عادی بوده است.” بعد توضیح داده که خیلی طبیعی است که نامزدهای انتخابات از جریان سیاسی طرفدارشان برای هزینه های انتخاباتی پول بگیرند. در همین راستا یک دزد سه روز قبل دستگیر شد. از قضا این دزد با استدلال های حداد عادل آشنایی فراوان داشت.
قاضی: شما متهم هستی که دویست میلیون تومان از طلافروشی دزدیدی. چه جوابی داری؟
حداد عادل: من بدون دلیل این پول را ندزدیدم، پول را لازم داشتم و در طلافروشی هم پول بود. من که خلافی نکردم، تمام پولی را هم که دزدیدم برای خرید مبل و ماشین و خانه صرف کردم. رسید همه آنها را هم دارم.
قاضی: ولی شما حق نداشتی این پول را بدزدی، قبول داری که این کار خلاف است…
حداد عادل: اصلا قبول ندارم. در همین سال گذشته حداقل سه هزار دزدی در تهران انجام شده که خبرش همه جا هست. اصلا خیلی از اعضای فامیل ما دزد هستند. اصلا دزدی در کشور ما خیلی عادی است. من معتقدم کاری که کردم کاملا طبیعی و عادی بود.
قاضی: دزدی خلاف قانون است. براساس ماده ۲۶۸ تا ماده ۲۷۲ قانون مجازات. شما خلاف کردید و به خلاف تان رسیدگی خواهیم کرد.
حداد عادل: اگر جرات دارید مرا مجازات کنید. من هم فهرست همه دزدانی که در سال گذشته دزدی کردند منتشر می کنم تا معلوم شود که من خلافی نکردم.
قاضی: اتفاقا ما دنبال فهرست آن دزدها هستیم. پولی که شما دزدی کردید حرام است و خلاف….
حدادعادل: ممکن است این پول حرام باشد، یعنی آن طلافروش با کلاهبرداری آن را به دست آورده باشد. ولی من نمی دانستم کدام پول حرام است و کدام حلال. من فقط پول را از کشو برداشتم. من خلافی نکردم. دزدی کردم، کنسرت موسیقی که نرفتم، نامحرم را که نگاه نکردم. یک دزدی ساده بود بخاطر اینکه لازم داشتم. می فهمید؟
یعنی واقعا این حداد عادل نمی فهمد چه حرفی می زند؟ منظورش بطور مشخص این است که چون در مجلس قبلی هم نمایندگان رشوه گرفتند، اشکالی ندارد. یعنی آن مردک الدنگ کجاست که این مجلس را به توپ ببندد؟ ای لیاخووووووووف!
پنج پرونده فساد مالی
اسدالله بادامچیان گفته که: “پرونده مفاسد اصولگرایان در نهایت به پنج عدد می رسد.” انگار دارد مسابقه می دهد. مثلا اگر تعداد پرونده های اصولگرایان از بقیه بیشتر یا کمتر باشد فرقی می کند. از این گذشته، الحمدالله والمنه قوه قضائیه حداقل در ۲۵ سال اخیر همیشه تحت سیطره اصولگرایان بوده و جز پرونده ناتمام مهدی هاشمی که در حوزه ای بیرون از اصولگرایان صورت گرفته، هیچ پرونده فساد مالی در کشور وجود ندارد که اصولگرایان پشت آن نباشند. از داستان فاضل خداداد بگیر که گنده لات شان رفیقدوست ها بودند، تا پرونده جزایری که از مقبره حافظ شیرازی تا بیت رهبری به همه رشوه داده بود، تا پرونده خاوری که زیر بلیت جهرمی کبوتر حرم بیت رهبری اداره می شد، تا پرونده رمضانی و برج سازان و رحیمی و زنجانی و خداداد مرادی و آریا و بقیه که همه شان سروته شان دست اصولگرایان بود. الحمدالله والمنه جز پرونده کرباسچی که بخاطر هدیه دادن ۶۰ سکه طلا به پنج سال زندان محکوم شد حتی در یک پرونده مالی هم اصلاح طلبان حضور نداشتند. اگر داشتند الآن دو هزار برابر خطاهای شان محکوم می شدند.
البته بادامچیان بطور کلی دچار آلزایمر شدید است. اصلا یادش نیست سه روز قبل چه اتفاقی افتاده، ولی یادش هست که سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ چه چیزهایی رخ داده. دیروز گفته که “امروز دارودسته بنی صدر از اصلاح طلبان حمایت می کنند.” بگو بنی صدر دارودسته اش کجا بود؟ نزدیک ترین آدم به بنی صدر در تمام زندگی اش سلامتیان بود که سی سال است جواب سلامش را نمی دهد. کلا روی کره زمین بنی صدر سی تا رفیق دارد که آنها هم مثل خود او سوزن شان روی سال ۱۳۶۰ گیر کرده و کلا خبری از سی سال اخیر ندارند. خود بنی صدر هم که گاهی از پشت ابر بیرون می آید و دو تا فحش به خاتمی می دهد و می رود جیش بوس لالا.
باحجاب و حزب اللهی
فکر کنید مسلمان ترین و حزب اللهی ترین دولت بعد از انقلاب ایران که دولت احمدی نژاد بود، نصف وزرایش دزد از آب درآمدند و نصف دیگرش تروریست. مجلس اسلامی هم که امام زمان لیست اعضایش را بقول امام جمعه تهران امضا کرده بود، صد و هفتاد نفر شان دزد از آب در آمدند. مهم ترین قاضی مورد نظر رهبری یعنی سعید مرتضوی هم که منتظر است برود زندان. چهار میلیون معتاد داریم، ۲۰۰ میلیون لیتر مصرف مشروبات الکلی و سن روسپیگری هم که زیر شانزده سال است… بازرگان، بنی صدر، موسوی که یکی شان مرحوم ملحد است یکی تحت تعقیب و دیگری در حصر است. خاتمی هم که ممنوع التصویر است، هاشمی هم که ممنوع الوجود است. معاون اول احمدی نژاد هم که دیروز بخاطر فساد مالی رفت زندان. یعنی جمهوری اسلامی از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۲ توسط منحرفین و ضدانقلابیون و فتنه گران اداره شده است. انتظار داشتید جمهوری اسلامی با این سابقه چه دسته گلی به سر مسلمین بزند؟ آقای علیرضا پناهیان از متفکران جدید معاصر گفته است: “وجود باحجاب و حزب اللهی در ایران کنونی معجزه است.”، از قضا چقدر این جمله ایشان درست است. درست تر این است که بگوییم “مسلمان ماندن بعضی از مردم در ایران امروز معجزه است.” کدام دیوانه ای با این کارنامه دولت دینی حاضر است به این دین اعتقاد داشته باشد؟ مگر این که واقعا خدا خودش معجزه کند.
مهرداد عزیز فقط می خواستم از کوشش شما در افشا و یاد آوری این تهوع نامه از بن جان سپاس بگویم .
آنجا که موحوداتی // از گدشته های دور و هم اکنون با شدتی بیشتر انبوهی از انسان ها را بیخودی می دانند چه چای دین و دینداری است؟ دین ارزانی خودشان باد.
با سلام،
این ابراهیم نبوی، که اصرار دارد خودش را طنز نویس جا بزند، از مدافعان و توجیه کنندگان کشتارهای بزرگ آزادیخواهان و زندانیان سیاسی در سالهای سیاه دهه شصت است. بارها در مناسبتهای مختلف از جمله در صدای آمریکا در سال گذشته از این قتل عامها حمایت کرده و خواستار فراموش کردن این جنایات و پاک کردن آن از وجدان و حافظهٔ عمومی شده است. مقاله نویسی و مسخره نویسی (که میخواهد آن را به عنوان طنز قالب کند) هم عمق فساد افکار او را پنهان نمیکند.
ابراهیم نبوی هم در دوران دانشجویی و هم در دورانی که در وزارت کشور قدرت داشت از سران چماق داری و سرکوب دانشجویان و مردم بوده. فکر هم میکند که میشود با لودگی و مسخره نویسی خود را طنز نویس جا زد و خود را قاطی مردم آزادی خواه و با وجدان کرد. کسی که از کشتارهای دههٔ شصت حمایت کند هم رأی و هم دل و هم دست این جنایت است و نمیتواند آدم متعأدل و دمکراتی باشد. هر چقدر هم که انشا بنویسد و آسمان و ریسمان به هم ببافد فرقی نمیکند.
هو ۱۱۰
جناب دکتر ملکی
زنده باشی و پاینده ، جزاک الله خیرا. به وکالت از سوی میلونها ستمدیده به نیکوترین وجه حق مطلب را ادا کردید . براستی صدای سخن عشق است خطابه شما که در تاریخ جاودانه میماند.
مولا علی یارت
دختـری به سمـتِ مـرگ می دود
آتنا فرقدانی از زندان قرچک زنگ زد. صدایش رنجور و ناتوان بود. ده روز اعتصاب غذا این دختر شاداب و سر زنده را فرسوده بود. نای سخن گفتن نداشت.
سلام ای انسانهای آزاد در ایران
دختری با تلاش هایش برای شما ها به نا حق در زندان است و حال با مقاومت اش
به شماها می گوید برخیزید برخیزید و همیاری کنید. برای ساختن ایران
به خانواده اتنا و فامیل وخویشان و اشنایانش و مردم گرفتار در فقرانسانی
پیشنهاد می کنم کوچ همگانی کنید و زندان را تبدیل به دانشگاه کنید.
نوشتهای جدید از دکتر محمد ملکی
—————————————————————————————————————=
به مناسبت سی و پنجمین سالگرد رأی گیری تغییر نظام و سی و چهارمین سالگرد کودتای فرهنگی
—————————————————————————————————————-
سی و پنج سال پیش از روی ناآگاهی یا فریبخوردگی یا ساده انگاری یا باورهای غلط از جمله اینکه یک مرجع تقلید و صاحبِ رساله ی عملیه، یک روحانی ۸۰ ساله دروغ نمیگوید، به وعده های خود عمل میکند و اهل فریب و کلاه گذاری سر مردم نیست و به آنچه میگوید پایبند خواهد بود، پای صندوقهای رأی رفتیم و رأی “آری” به نظام جمهوری اسلامی دادیم و با اینکار آتشی برافروختیم که تا امروز ملتی در آن میسوزد.
ما رأی ندادیم تا آتش کشتارهای بیرحمانه در مرزها برافروخته تر شود و مرزبانان کُرد و عرب و بلوچ و ترکمنِ ما گروه گروه کشته یا اعدام و یا دستگیر و به شکنجهگاهها اعزام شوند. ما رأی ندادیم تا جمعی از راه رسیدگانِ بی هویت و نان به نرخِ روزخور و مرعوب یا مفتون در خیابانها راه بیفتند و با شعار “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله” رعب و وحشت ایجاد کنند و با هر دگراندیشی ستیزه نمایند و جامعه را در خون و خشونت فرو برند تا آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی برنامههای از پیش تعیین شده ی خود را برای تسلط کامل بر سرزمین اجدادی ما آرام آرام پیاده کنند.
ما رأی ندادیم تا حدود ۸ ماه پس از رفراندوم تعدادی از دانشجویان کم تجربه و ناآگاه و جوزده به سفارت آمریکا حمله کنند و دنیا را علیه ما بشورانند و مشکلاتی بوجود آورند که پس از ۳۴ سال هنوز تاوان این عمل نابخردانه را بپردازیم (آخرین آنها عدم پذیرش سفیر ایران در سازمان ملل از سوی آمریکا) و امروز کار بجایی برسد که حکومت مجبور شود برای رفع مشکلات اقتصادی و سیاسی اش دوباره دست به سوی آمریکا دراز کند.
ما رأی ندادیم، که حدودِ یک سال بعد آقای خمینی با پیام نوروزی خود جنگ علیه دانشگاه و دانشگاهیان را اعلام کند و به اسم انقلاب فرهنگی یک کودتای فرهنگی علیه دانشگاه انجام شود.
میخواهم به عنوان یک دانشگاهی که در تمام مراحل این کودتای ویرانسازِ فرهنگِ ایران حضور داشته، به مناسبت سی و چهارمین سالگرد آن کودتای فرهنگی در این مورد کمی مفصلتر بنویسم و حقایقی را روشن سازم.
بر کسی پوشیده نیست دانشگاه تهران از بدو تأسیس (۱۳۱۳ شمسی) و دیگر دانشگاهها سنگرهایی بودند برای ستیز با دیکتاتوری و ظلم و بیعدالتی که از سوی حاکمان ستمگر علیه ملت اعمال میشد. آقای خمینی که خود را همه کاره ی ملت و نماینده ی خدا بر روی زمین میپنداشت در پیام نوروزی سال ۵۹، دانشگاهها را به توپ بست و این مراکز را پایگاه امپریالیسم آمریکا نامید، او که پیش از تغییر نظام میگفت: ما هرچه داریم از دانشگاهیان عزیز داریم و مجیز آنها را میگفت، ناگهان پس از رسیدن به قدرت تغییر عقیده داد و در پیام نوروز سال ۵۹ نظام آموزش عالی کشور را میراث رژیم سابق دانست که استعمار پایه گذار و توسعه دهنده آن بوده (۱). این موضعگیری “آقا” پس از آن صورت گرفت که حسن آیت دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی، قبلاً برنامه ریزی برای بستن دانشگاهها را طراحی کرده بود. او در نوار معروف به “نوار آیت”، گفت:
«این تصمیمی که گرفتیم و در همین اخیراً میخواهد پیاده شود این چیزی است که اگر بخواهد به دانشجویی خبر داده شود و زمزمه شود فوری حریف میفهمد… یعنی باید یک مرتبه اعلام شود و بعد شروع کند، دانشجوها و اینها روش تبلیغات کردن و سر و صدا راه انداختن، گاهی اوقات عکس است بالا زمینه ندارد و باید از پائین و میگوئیم آقا شما شروع کنید فلان مسئله را عنوان کردن، آن دانشکده و آن دانشکده عنوان میکنند، آن وقت براساس خواست مردم به اصطلاح خودشان اینها یک چیزی میخواهند و تصمیم بگیرند. بسته به نوع تصمیمات و در انقلاب فرهنگی هر دوی اینها هست، اینکه الان استادهای غیراسلامی باید تصفیه بشوند، این زمزمه ایست که باید از پائین سر و صدایش بلند شود، ما استاد غیراسلامی نمیخواهیم برود یک جای دیگر کار کند… دانشجوها، چون دانشجو عنوانِ دانشجو دارد، به خصوص دبیرستانها را شما باید شروع کنید به کنترل کردن بروید درس بدهید بحث کنید (هر دبیرستان دو نفر).دانشگاهها به این صورت فعلی باید تعطیل شود و برنامه های آینده کارهای عملی در رابطه با مردم و در زمینه ایدئولوژی و اسلامی کردن، این کلیات مسئله است.اوّلین کسی که قبل از انقلاب و حالا حتی دقیقاً از موقع انقلاب صریحاً این مسائل را عنوان کردم که اینها در خط امام نیستند و اینها جدا هستند و شما نمیتوانید با اینها یکسان عمل کنید. حتی موقعی که داشتیم حزب جمهوری را علناً پایه گذاری میکردیم قبل از انقلاب خوب اینها فکر میکردند، پیمان، بازرگان، بنی صدر، سنجابی و مدنی همه قابل همکاری هستند. (جملات بسیار غلط و نامفهوم است امّا عیناً از نوار پیاده شده)حتی مطرح میکردند حاج سید جوادی… من از همان اوّل گفتم اینها نمیتوانند با شما همکاری کنند اگر دعوتشان کنید به همکاری میآیند کار را از دست شما میگیرند و خراب میکنند و نمیگذارند. ولی اینها قابل فهم نبود، امّا به تدریج یک مقداری آمدیم پیش برای اینها روشن شد، میفهمید حاج سید جوادی کی هست… خود حریف هم، بنی صدر و اینها میرسید به گوششان یک سال پیش دو سال پیش ما اینها را گفتیم، میفهمند حریفش کی هست، یعنی کی میشناسه (بنی صدر) چه خطی دارد این بود که از همان اوّل سیاستش این بود که من را بکوبد. شما خیلی محدود بگذارید، تا چهارده خرداد همه چیز روشن میشود، البته شاید زودتر از آن روشن بکنیم، یعنی زودتر از این برنامه، بهر حال خواهد بود تبلیغ بکنید که مجاهدین و بنی صدر با هم هستند، ولی اعتراض نکنید و به مردم بگویید اینها با هم هستند و تا حدی که میشود اعتراض مردم را برانگیزد، خیلی خیلی یواش و مطلب را به تدریج مردم بفهمند اوّل بفهمند بعد اعتراض اشکال ندارد… و مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیرورو میشود تمام مسائل و غیر از مسائلی که شما فکر میکنید میشود. بعد از چهارده خرداد مطلقاً امتحانی نخواهد بود نه دانشگاه باز خواهد بود دانشگاه تعطیل خواهد شد. دانشجویان انجمن اسلامی، استادها، زیاد با ما تماس میگیرند و میآیند مسائلی را میپرسند و به ما تلفن میکنند ما یک ارتباط سازماندهی شده ا ی را داریم برقرار میکنیم علاوه بر روابط خاص، یک رابطه بین کل شهرها با اینجا هست که برقرار میشود، تصمیم بر این است که انجمنی تشکیل بشود که نمایندگان انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای مختلف تهران و دانشگاههای سرتاسر کشور جمع شوند، چه دانشگاهی و استادی، کارمندی، باید از این نیرو استفاده کرد. به بچه ها بگویید (منظور دانشجویان انجمن اسلامی که در تبریز دانشگاه را در اشغال خود دارند) قرص و محکم باشند به زودی موج عوض میشود و به بچه ها بگوئید قرص و محکم باشند و ترس نداشته باشند تصمیمی گرفته شده لایتغیر، تغییرناپذیر است. دانشگاهها بعد از ۱۴ خرداد تعطیل میشود و بعدها برنامه ا ی خواهیم داشت که بابای بنی صدر هم نمیتواند روی این برنامه کار کند، حتی ترتیبی داده شده که برخلاف دفعه قبل نمیتواند بیاید مقاومت کند، ظاهراً هم همراه میشود.” (۲)
هموطنان، عزیزان من!
حال که از گوشه کوچکی از توطئه بستن دانشگاهها مطلع شدید لازم به یادآوریست همانگونه که آیت در نوار گفته بود اجرای کودتای فرهنگی از دانشگاه تبریز آغاز شد به این ترتیب که آقای رفسنجانی عضو مرکزیت حزب جمهوری اواخر فروردین ۵۹ به تبریز میرود و در دانشگاه تبریز میخواهد سخنرانی کند و برنامه از پیش آماده شده بود. یکی از دانشجویان که گویا دانشجوی دانشکده پزشکی بود حرفهایی میزند که جلسه متشنج میشود و حزب الهی ها دانشگاه را اشغال میکنند و این امر به دانشگاههای دیگر گسترش مییابد و در آخرین روزهای فروردین ۵۹ شورای انقلاب جهت رسیدگی به وضع دانشگاهها جلسه فوق العاده تشکیل میدهد و در پایان جلسه شورای انقلاب طی پیامی به مردم، دانشجویان و دانشگاهیان از آنان میخواهد دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را ترک کنند. همچنین شورای انقلاب تا پایان روز اوّل اردیبهشت ماه کلیه دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را تعطیل اعلام میکند. پس از بسته شدن دانشگاهها از روز ۱۵ خرداد ۵۹ و اجرای دستور شورای انقلاب، در روز ۲۳ خرداد ماه ۵۹ از سوی آقای خمینی شورای انقلاب فرهنگی با عضویت این آقایان تشکیل شد: حجتالاسلام ربانی املشی، دکتر حسن حبیبی، حجتالاسلام دکتر محمّدجواد باهنر، دکتر عبدالکریم سروش، دکتر علی شریعتمداری، شمس آل احمد و جلالالدین فارسی.
برنامه شورا این بود که با بهره گیری از همکاری اساتید و دانشجویان و کارکنان مسلمان و متعهد، دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و صاحب نظران خطمشی آینده فرهنگی و آموزشی کشور را تعیین و نظامی براساس فرهنگ اسلامی تدوین نمایند.
آقای خمینی بعد از تسلط به مراکز قدرت و قبضه کردن امور کشور میدانست مرکزی که در مقابل یکه تازی او و اطرافیانش خواهد ایستاد و تن به دیکتاتوری خشن او بنام مذهب نخواهد داد دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور است. او خوب بر این امر واقف بود که با وجود دانشگاههای مستقل نخواهد توانست قدرت مطلقه خود را برای سرکوب همه دگراندیشان اعمال نماید. او خوب میدانست دانشگاه تحول آفرین و دگرگونساز است و از بدو تأسیس، دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها در تمام تحولات کشور نقش کلیدی داشته اند بنابراین باید این سد بزرگ را از پیش پای نظام ولایت مطلقه فقیه برداشت. و چنین شد که در یک کودتای خونین آقای خمینی و گروههای وابسته اش سنگر دانشگاه را هم ظاهراً فتح کردند و بیش از ۶۰ هزار دانشجو و هزاران استاد را دستگیر، شکنجه یا زندانی و اعدام کردند با این پندار که دیگر خیالشان از دانشگاهها راحت خواهد شد. امّا چه پندار غلطی؛ آینده نشان داد که دانشگاه سنگر آزادی است و این سنگر فتح شدنی نیست.
آری؛ ما به این نظام رأی ندادیم که پس از استعفای مدیریت دانشگاه در مخالفت با بسته شدن دانشگاهها آقای خامنه ای چند روز بعد (۵/۲/۵۹) با سوء استفاده از تریبون نماز جمعه، دانشگاهیان را خائن خطاب کند و حاضر به شرکت در یک مناظره برای روشن شدن اینکه چه کسی خیانت به فرهنگ و وطن کرده نگردد.
ما رأی ندادیم تا آقایان خمینی و خامنه ا ی و عوامل آنها مقدمه حمله عراق به ایران و آغاز جنگ هشت ساله را که مملکت را به باد فنا داد و صدها هزار شهید و معلول و فراری و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی بر این کشور وارد کرد را با کارهای نادرست خود آماده سازند و در پایان جام زهر بنوشند و با آن شعارهای توخالی همه چیز را به نابودی کشند. قبلاً در مطلبی درباره “جنگ هشت ساله” سخنان تحریک آمیز آقای خامنه ای در نماز جمعه علیه صدام، چهار ماه پیش از حمله عراق به ایران، که بهانهای برای حمله به کشورمان گردید را ذکر کرده ام (۳).
هموطنان، عزیزانِ من!
ما به جمهوری اسلامی رأی ندادیم که آقای خمینی و یارانش به بهانه ی جنگ تحمیلی به جان دگراندیشان و مخالفین بیافتند و جنایات دهه ۶۰ را مرتکب شوند و دهها هزار نفر از زنان و مردان آزادیخواه که اهداف انقلاب ۵۷ از تغییر نظام را طلب میکردند و حکومت استبدادی و یکه تازیهای آقای خمینی را برنمی تافتند را به زندان و شکنجه و اعدام محکوم کنند و آن جنایات ضد بشری را بوجود آورند تا آنجا که صدای آقای منتظری قائم مقام رهبری هم بلند شود و در خاطراتش از جنایات دهه شصت که در زندانها اتفاق افتاد سخن بگوید و از جنایت علیه بشریت در سال ۶۷ پرده بردارد (که بقولی بیش از ۳۰ هزار زندانی در حالِ کشیدن محکومیت خود و تعدادی از کسانی که محکومیتشان تمام شده بود اعدام شدند) و اسراری را که نظام ولایی سعی در مخفی نگاه داشتن آن میکرد افشاء کند. جنایاتی که پس از گذشت حدود ۲۵ سال هنوز عمق آن معلوم نشده و تاکنون گوشه کوچکی از آن افشاء شده است.
ما رأی ندادیم که پس از پایان جنگ و خوردن زهر قبول قطعنامه شورای امنیت از سوی آقای خمینی جمعی از کاسبان جبهه های جنگ تمام قدرتهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی کشور را در دست گیرند و از این طریق ثروتهای کلان بیاندوزند و با ثروت و قدرتی که به دست آوردهاند بر جان و مال مردم تسلط یابند و کشور را تا سرحد انفجار پیش ببرند.
ما رأی ندادیم تا کارِ فساد و تباهی، دروغ و دزدی به جایی برسد که بخشی از افرادی که خود در دهه شصت عامل سرکوب و مفاسد بوجود آمده بودند، به وخامت اوضاع کشور پی برند و با شعار و ادعای اصلاح طلبی روی کار بیایند و در دوران اصلاحات هم با کرنش و کوتاه آمدن در برابر نهادهای انتصابی و ولی فقیه، مردم را از اصلاحات نا امید کنند و باعث فرار بیش از پیش استعدادها و جوانان از کشور شوند و نهایتاً دولت اصلاحات با وادادگی و برگزاری انتخاباتی مخدوش موجب روی کار آمدن آدمی غیرطبیعی شود.
ما رأی نداده بودیم که فرد بی تعادلی مانند احمدی نژاد و باندش مملکت را شخم بزنند و فساد و فقر و دزدی و دروغ را به آنجا رسانند که جامعه آماده انفجار گردد و در سال ۸۸ مردم علیه تقلب در انتخابات به قیام برخیزند و آنگونه بیرحمانه مورد هجوم و کشت و کشتار و زندان و شکنجه قرار گیرند و معترضین علیه تقلب در انتخابات را “فتنه گر” و “خس و خاشاک” بنامند و آقای خامنه ای هم از چنین انتخاباتی و چنان رئیس جمهوری کاملاً پشتیبانی کند. در مورد دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد نیازی به بیان آنچه بر سر ملت آمد نیست اما باید یادآور گردم که در نظام ولایی ۳۵ سال است هر کسی به قدرت دوّم تبدیل شود چاره ای جز اطاعت از دستورات رهبر ندارد و مسئول اوّل همه نابسامانیها کسی جز ولی فقیه نیست و تا چنین نظامی برپاست همین آش است و همین کاسه. وضع روز به روز بدتر میشود و می بینیم که با روی کار آمدن آقای روحانی هم وضع بر همان منوال پیش است. زندانها از دگراندیشان پر است، حصرها ادامه دارد، گرانی و فقر و فساد و دزدی بیداد میکند و و در آخرین لحظات نوشتن این نامه، شاهد فاجعه ی دردناک حمله به بند ۳۵۰ اوین هستیم. خوشبختانه افکار عمومی جهان به ویژه در اروپا و آمریکا به انحاء مختلف از ظلم و جور و جنایتی که نظام ولایی در ایران میکند آگاهی یافته و دنیا خوب متوجه شده چه در ایران میگذرد.
هموطنان، عزیزان من!
آن ۹۰ درصدی (نه ۹۸.۵ درصد اعلام شده از سوی حاکمیت) که روز ۱۲ فروردین سال ۵۸ به جمهوری اسلامی رأی دادند از حاکمان این ۳۵ سال میپرسند: “آن قولها کجا شد و آن وعدهها چه شد؟”
من به عنوان یک ایرانی که در سال ۵۸ (۱۲ فروردین) به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادم احساس میکنم به اندازه همان یک رأی به آنچه در این ۳۵ سال بر شما گذشته مسئولم و حاضرم در یک دادگاه مردمی که هیأت منصفه ی آن کسانی هستند که به دلیل سن و سال یا هر دلیل دیگر به جمهوری اسلامی رأی نداده اند به محاکمه کشیده شوم. امّا پیش از آن جناب آقای خامنه ای باید به مسئولیتهای خود در آنچه در این ۳۵ سال پیش آمده اعتراف کند و از ملّت بخواهد استعفای او را به علت عدم توانایی در رهبری جامعه و نداشتن صلاحیت لازم و کافی بپذیرد و اعلام نماید آماده حضور در یک دادگاه مردمی و تحت نظارت مراجع حقوق بشری بین المللی است.
مردم آگاه ما قطعاً به آن حد از شعور و درک سیاسی رسیده ا ند که در یک فضای کاملاً آزاد که هر فرد و گروهی حق داشته باشد نظر خود را بگوید و بنویسد تصمیم بگیرد و راه آینده را تعیین کند. آقای خامنه ای طبق بند ۳ از اصل یکصد و دهم قانون اساسی خودشان میتوانند قبل از کناره گیری فرمان آزادی تمام گروهها و سازمانها و احزاب را با هر عقیده و مرام برای اظهارنظر و شرکت در یک همه پرسی آزاد و مردمی صادر نمایند و به هیچ یک از وابستگان و پیروان خود اجازه دخالت در این امر ملی را ندهند. باید برای نجات مملکت از این وضع فلاکت بار تنها و تنها از مردم کمک خواست و همین مردم هستند که میتوانند سرنوشت آینده خود را رقم بزنند. پس از انجام مقدمات کار عقلای قوم میتوانند جزئیات امر را تعیین نمایند.
هموطنان، عزیزانم!
به نظر من که آخرین روزهای زندگی را سپری میکنم و هیچ آرزویی جز نجات مملکت ندارم، تنها راه برای عدم تکرار گذشته و جلوگیری از تکرار خون و خشونت، یک تغییر و تحول ریشه ای و به دور از خشونت است. بدین منظور آقای خامنه ای برای نجات خود و کشور و ملّت در مرحله ی اوّل باید دستور دهد:
۱- تمام احکام اعدام که در دادگاههای فرمایشی صادر شده لغو گردد
۲- زندانیان سیاسی عقیدتی از هر گروه و دسته ای با هر نوع افکار آزاد گردند
۳- حصرها برداشته شود
۴- روزنامه ها در نوشتن و انعکاس نظرات مردم آزاد باشند
۵- اجتماعات صلح جویانه آزاد باشد
۶- هیچ کس را به اتهام اظهار عقیده دستگیر نکنند
۷- تشکیل سازمانهای مستقل دانشجویی، کارگری و… احزاب و سازمانهای مدافع استقلال و تمامیت ارضی ایران آزاد شود.
من چند ماه قبل از آقای خامنه ای خواستم که به صلاح خود و به علّت عدم صلاحیت از رهبری استعفا دهند و اجازه دهند که یک حاکمیت ملی و مردمی در ایران شکل بگیرد پیش از آنکه همه راههای نجات کشور بسته شود و مملکت در خون و خشونت فرو رود.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.
——————————————
پی نوشت:
۱- پیام نوروزی به نقل از اطلاعیه شورای انقلاب اسلامی کتاب غائله ی ۱۴ اسفند از انتشارات دادگستری جمهوری اسلامی (۱۳۶۴) ص ۲۸۵
۲- قسمتی از سخنان آیت که در دو قسمت منتشر شد و نشانگر آن بود که چه نقشه هائی از سوی حزب جمهوری اسلامی و دبیر سیاسی حزب آقای آیت برای تسلط بر دانشگاهها بنام “انقلاب فرهنگی” کشیده شده است.
۳- آن سخنان تحریک آمیز حدود ۴ ماه قبل از حمله عراق به ایران ایراد شده؛ برای اطلاع بیشتر به جزوه “جنگ هشت ساله نعمت یا نقمت” نوشته اینجانب که در سایتهای اینترنتی موجود است مراجعه کنید. ضمناً خاطرات سید محمود دعایی سفیر ایران در عراق قبل از جنگ هم در این باره خواندنیست.
————————————————————————————————————————————————————-
با درود به استاد ملکی گرامی انسانی وارسته و فرزانه!چناب استاد من در خوبی شما و کسانی مثل بازرگانها هیچ شکی ندارم .ولی علت موافقت شما با //اسلامی و طرفداری از خمینی تنها به اینکه فکر نمی کردید آیت الله 84 ساله ایی دوغ نمی گوید و یا اهل درقدرت …نیست نبود.چون اگر از هردهاتی همان موقع این موضوع را سؤال میکردید چوابش بعد از چند لعنت به //و هر چه آخوند است این بود که از آخوند انتظاری چز دروغ و تقلب و دغلکاری نیست!من خود روز رای گیری بر تخت بیمارستان بودم و از اتفاق هم یک مصاحبه یکدقیقه ایی با تلویزون دارم.حرفم در چواب خبرنگار عچول این بود…اسلامی را که شریعتی بما معرفی کرده شاید بشود کاریش کرد ولی حکومت آخوند هرگز..!ولی شماها چناب ملکی که مطالعات بسیاری داشتید چون درآنموقع شما استاد دانشگاه بودید و من نوچوانی!من فکر می کنم که شما را خمینی گول نزد بلکه تعصبات دینی شما و نداشتن دید انتقادی از اسلام و نخواندن انتقادی متون اسلامی و ساختن مدینه ای فاضله در ذهن خوداز حکومت اسلامی شماها را فریفت و همراه خمینی کرد.
آن آیت // که تخم ظلم و ستم را در محیط دانشگاه ها پراکند و بخشی از مفدمات لازم برای جنگ را فراهم کرد مزدش را گرفت هرچند که مزدی ناچیز بود. دیدار ما با آن // در آن دنیا و در صف انتظار ……
جواب سيد مرتضى به عرفانييان:
“-متاسفانه باز دوست ژاپن نشین ما پا را از حوزه تخصصی خود (که البته هنوز معلوم نیست چیست) فراتر گذاشت و رطب و یابس را بهم مخلوط کرد ، البته اگر این رویکردهای تحلیلی ضعیف و مغالطه آمیز را نخواهیم به غرض ورزی و قصد آزار دیگران (مازوخیسم) تعبیر کنیم باید بگوییم اساسی جز نا آشنائی و نا آگاهی به مبانی دینی و فقهی ندارد ،که غلط های املائی همیشگی نویسنده آن (تعغیر= تغییر، اختلاص=اختلاس ،صواب= ثواب ، اصلحترین = اصلح افراد ،لابد چون انگلیسی بلد است باید اینطور به او حالی کرد که لغت اصلح بمنزله همان صفات کامپر تیو و سوپر لتیو در انگلیسی است و دیگر دنبال لغت اصلح که خود قالب مفهوم “ترین” است لغت ترین را نمی آورند و …..) شاهد آن است ،و عجیب است که کسی در این پایه از سواد املائی زبان مادری خود ،بخود اجازه می دهد در مسائل فقه و مبانی آن اظهار نظر کند ،مانعی ندارد اظهار نظر کند ،اما اینگونه پا از حد خود فراتر گذاشتن نتیجه مطلوبی نخواهد داشت آنهم در عرصه عمومی اینترنت که مورد دقت و نظر همه افراد است نه فقط همفکران خاص او در این سايت”
سلام سيد مرتضى عزيز
شما كه اينقدر از بى سوادى عرفانييان شاكى هستيد آيا مى دانيد كلمه ” مازوخيسم” كه به كار برده ايد يعنى چه؟
چرا ملا ها در باره همه مسائل مملكت و حوزه هاى بى ارتباط با تخصص خود اظهار نظر مى كنند اما غير ملا اگر در تخصص ملا اظهار نظر كند پايش را از حد خود فرا تر گذاشته؟
سلام بی سوات گرامی
تشکر از تذکر شما
اول عرض کنم آنچه که مورد نظر من از کاربرد این کلمه در مورد آن دوست بود و قرائن گفتاری من نیز آنرا تایید می کند ،مفهوم “آزار دادن دیگران” بود ،من فقط مقصودم از کاربرد این واژه با ذهنیتی که از سالهای دور در کتابها داشتم همین بود که دوست محترم ما جناب عرفانیان گویا با این نیش و کنایه های خاص و حتی گاهی نام بردن از امثال من و مصلح و سرهم کردن برخی مطالب ،قصد آزار دادن کلامی و اعتقادی دارد،خدا را گواه می گیرم که مقصود من فقط از آن واژه همین بود و این باز می گردد به ذهنیت دور من نسبت به برخی کتابها در زمینه روان شناسی یا نقلیات آنها،و چیزی بیش از این مراد من نبود.
اما این سوال شما مرا بر آن داشت که دانشنامه ویکی پدیا را در این مورد ببینم،آنچه که در این بررسی بدست آمد این بود که :مازوخيسم يك لغت فرانسوي منسوب به ساشه مازوخ است كه در اصطلاح پزشكي ، تباهي و فساد اجراي عمل جنسي است به نحوي كه با شكنجه و ضرب و شتم و آزارهاي ديگر همراه باشد. اين ناخوشي بيشتر در مرداني مشاهده شده است كه مبتلا به انحراف عمل جنسي و هموسكسوآليته هستند. اين حالات جنون خودآزاري را مازوخ در بعضي نوشته هايش توصيف و تشريح كرده است . مازوشيسم . شهوت خودآزاري
خودآزارها با دشنام، خفت و اهانت به اوج لذت جنسي مي رسند.
انحراف مازوخيسم يا شهوت خودآزاري، نقطهي مقابل انحراف جنسي ساديسم يا ديگرآزاري است.
(دانشنامه ویکی پدیا آزاد)
این داده ها، اطلاعات ناقص متکی به ذهنیت های دور مرا تکمیل کرد ،اطلاعات میگوید مازوخیسم که در اصل بمعنای خود آزاری است و ریشه اصطلاحی آن هم همان دانشمند فرانسوی (ساشه مازوخ) است ،بیشتر منصرف به نوعی خود آزاری جنسی است ،و نه دگر آزاری ،پس این اصطلاح نقطه مقابل “سادیسم” است که بمفهوم عام آن بمعنای “دگر آزاری” یا “شهوت و میل دگر آزاری” است هرچند ممکن است سادیسم در زمینه ها و موارد خاصی باشد و انواع و اقسامی داشته باشد ،یعنی کنش های(قولی یا فعلی) که سبب آزار دیگران شود و فرد از آزار دیگران احساس رضا و خوشی کند.
از این جهت ضمن اینکه تاکید میکنم مقصود من از کاربرد کلمه مازوخیسم یا مازوشیسم،مفهوم رایج فعلی آن نبود و من اطلاعات خودم را تکمیل کردم ،از بن دندان به خطای خود اعتراف می کنم و همین جا از دوست ژاپن نشین خوبم جناب عرفانیان عذر خواهی می کنم اگرچه چنانکه تاکید کردم مقصودی جز تفهیم معنای دگر آزاری نداشتم،بدیهی است که تطبیق این مفهوم با اصطلاح رایج آن کلمه کاملا متفاوت است.
تشکر مجدد از تذکر شما
سيد مرتضاى عزيز
من وقتى با اين جمله عجيب مواجه شدم كه شما از ويكى پديا نقل كرده ايد : ” اين ناخوشي بيشتر در مرداني مشاهده شده است كه مبتلا به انحراف عمل جنسي و هموسكسوآليته هستند”، از آنجا كه هموسكسواليته در علم روانشناسى سالهاست از رده انحرافات جنسى و بيماريهاى روانى خارج شده و بعنوان يك تمايل طبيعى در درصدى از مردم شناخته شده است، كنجكاو شدم به ويكى پديا فارسى مراجعه كنم تا ببينم چنين ادعاى غيرعلمى چه پايه و اساسى دارد اما در آنجا چنين جمله اى نديدم.
باز كنجكاو شدم كه پس سيد مرتضى آن جمله را از كجا آورده است: پس به اين لينك رسيدم كه شما متن خود را عيناً از آنجا گپى كرده ايد اما با زيركى آن را به ويكى پديا نسبت داده ايد:
اداره مشاوره و پاسخ نهاد مقام معظم رهبرى- مازوخيسم چيست؟
http://www.porseman.org/q/show.aspx?id=104278
كه اين متن شما عينا در آنجا وجود دارد :
“مازوخيسم يك لغت فرانسوي منسوب به ساشه مازوخ است كه در اصطلاح پزشكي ، تباهي و فساد اجراي عمل جنسي است به نحوي كه با شكنجه و ضرب و شتم و آزارهاي ديگر همراه باشد. اين ناخوشي بيشتر در مرداني مشاهده شده است كه مبتلا به انحراف عمل جنسي و هموسكسوآليته هستند. اين حالات جنون خودآزاري را مازوخ در بعضي نوشته هايش توصيف و تشريح كرده است . مازوشيسم . شهوت خودآزاري ( فرهنگ فارسى معين)
خودآزارها با دشنام، خفت و اهانت به اوج لذت جنسي مي رسند.
انحراف مازوخيسم يا شهوت خودآزاري، نقطهي مقابل انحراف جنسي ساديسم يا ديگرآزاري است.”
من هيچ بحثى در باره محتواى مطلب با شما ندارم ففط يك پرسش دارم كه انتظار دارم صادقانه پاسخ بدهيد.
دليل اينكه شما رفرنس خود را بجاى “اداره مشاوره و پاسخ نهاد مقام معظم رهبرى” به ويكى پديا نسبت داده ايد و در ادامهء متن بالا “(دانشنامه ویکی پدیا آزاد)” را آورده ايد چيست؟
بی سوات عزیز
زیاد سخت نگیرید، باور کنید این نکاتی که در ذیل کامنت تان آوردید و از آن تعبیر به زرنگی کردید اصلا مورد توجه من نبود ،و من اصلا متوجه نشدم که آن لینک دوم مربوط به کجا بود من دیدم عبارت آن لینک در تفکیک مفهوم مازوخیسم و سادیسم مختصرتر و روان تر است و حتی دیگر لینک ها را هم باز نکردم ،آنچه که در تصحیح کاربرد و تطبیق یک اصطلاح مورد نظر من بود این بود که ریشه لغوی (مازوخ) روشن شود و تذکر این نکته که مازوخیسم بمفهوم خود آزاری است نه دگر آزاری (سادیسم) که مورد نظر من بود ،و بهرحال من توجه نداشتم که آن عبارات مربوط به آن نهاد است ،تصورم این بود که لینک از دنباله های مربوط به دانشنامه ویکی بوده است،البته من نیز مثل شما نظر سلبی یا ایجابی در مورد جزئیات مضامین ویکی پدیا یا آن لینک دیگر ندارم زیرا از حوزه تخصصی من خارج است ،بلکه غرض فقط تصحیح مفهوم لغوی و روتین یک لغت بود و اینکه مازوخیسم (خود آزاری) نقطه مقابل سادیسم (دگر آزاری) است ،و در واقع باید لغت سادیسم بکار برده می شد.
زیاد ملا لغتی نشوید و نشویم ،و من از آن دوست هم عذرخواهی کردم که مبادا سوء تفاهم شده باشد.
باز هم تشکر از تذکر شما
آهان! توجه نداشتيد كه آن لينك ويكى پديا نيست. بله البته حتماً!
باشد. چون شما ظاهراً غلط هاى مفهومى را به اندازه غلط هاى املايى مهم نمى دانيد و از آن تعبير به سخت گيرى مى كنيد و خودتان براى غلط هاى املايى سخت مى گيريد و به عرفانيان مى تازيد، شايد بد نباشد بدانيد ملا نقطى درست است نه ملا لغتى.
آقاي بي سوات
بي سوات صحيح نيست بلكه بي سواد صحيح است چونكه شما خيلي ملانقطي شده ايد تذكري لازم بود/.
حال بگذريم ازاينها واژه ماذوخيسم وياسانديسم درهردومعناي آزار هست منتها دريكي خودآزاري مستهجن ودرديگري ديگرآزاري به هرنحو.
حال ازآقاي بي سوات ={بي سواد} مي پرسم آياجناب /// مصداق هردوواژه هست يانه؟
مصلح
با درود به چناب بی سوات!دوست گرامی آخوند خود را صاحب ملک و دین و سواد و علم …می داند چون مسؤلیت در برابر حرفها و عملکردها مربوط به عوام الناس است و نه آخوند .همین کلمه مازوخیسم یعنی خود زنی و این همین رفتارهای ناشایست و زشت از شیعیان عزیز نمود حرکات مازوخیسمی است.بقول ایرچ میرزا هی قمه بزن بگو حسینم …این خاک بر سر ریختن و زنچیر زدن و تو گل مالیدن و گریه کردن و از خود بی خود شدنهای بی معنی و طبق کشیدنها … حرکتهای بی خردانه و بیمعنی و دشنام و بد و بیراه به دشمنانی موهوم و ناشناس بنام شمر و یزید …دادن همه نمودهای عینی مازوخیزم است!و این بقول خمینی همان است که اسلام را(بخوان دکان آخوندها را) را حفظ رده!////////.یعنی شما در اسلام نمی توانید بی طرف باشید و مثل آدمهای معمولی سرتون تو کار خودتاو باشه و بدون آزار زندگی کنید.شما حتما یا باید خود آزاری کنید و یا دگرآزاری.وهر چه مؤمن تر خود آزارتر و یا دگرآزارترید!امیدوارم ایرانیان عزیز حالا معنی اسلام را بخوبی فهمیده باشند!
با عرض سلام
جناب مزدک
با پوزش میخواستم آخرین جمله مطلبتان را این چنین پیشنهاد کنم:
بجای کلمه اسلام ، “شیعه ” استفاده شود .
با احترام
البته که آخوندها همهچیز را میدانند!!. اینها از هنر تا پزشکی اظهار نظر میکنند. خمینی نظرات بسیاری بر ضدّ طبابت غربی اظهار کرده بود، ایشان وقتی داشت میمرد در اطرافش تماماً دستگاههای پیشرفته مهندسی پزشکی قرار داشتند تا جان او را بیشتر حفظ کنند. در دانش ستیزی و هنر گریزی این قشر همین بس که جرات ندارند نتیجه هیچ کدام از عقایدشان در مورد اجتماع را مورد تحقیق آماری قرار دهند زیرا میدانند که عقاید سطحی اینها تنها برای اداره یک کوره ده دور افتاده در اعماق تاریخ مناسب است و نه بیشتر.
این نکته را فراموش کردم اضافه کنم که کاربرد صحیح یا ناصحیح برخی اصطلاحات ،بمعنای ورود غیر تخصصی در حوزه های تخصصی نیست ،یعنی من نیامدم فی المثل در حوزه مسائل یا مفاهیم سایکولوژی ورود کرده و به جرح و تعدیل غیر کارشناسانه در موضوعات و مسائل آن بپردازم ،کاری که دوست ژاپن نشین جناب عرفانیان در حوزه مسائل فقهی انجام داده و می دهد ،من فقط یک اصطلاح رایج در علم روان شناسی را بر موردی تطبیق کردم ،و بعد از تذکر دوست باسواتی مثل شما آنرا تصحیح کردم ،اما شما دوست با سوات که بمن ایراد کردید ،آیا بهمین وزان و معیار به دخالت های مفهومی تحریف آمیز ایشان در موضوعات و مسائل فقهی که فراگیری آنها متوقف بر مقدمات گوناگون و عمری تلمذ و شاگردی اساتید فن است ،نقد و انتقاد می کنید؟
صحنه اى از فيلم تاكسى:
دخترك دارد در تاكسى قوانين ابلاغ شده به فيلمسازان در ايران را از زبان خانم معلمش تعريف مى كند: “……………….عدم استفاده از كراوات براى شخصيت هاى مثبت، عدم استفاده از اسامى ايرانى براى شخصيت هاى مثبت. براى شخصيت هاى مثبت از اسامى مبارك ائمه اطهار استفاده شود.”
چه خوب كه جعفر پناهى بيننده را از اين سياست ضد فرهنگى و شرم آور آگاه مى كند. حتما شما هم سريال ها و فيلمهاى توليد شده بر اساس اين سياست ايرانى ستيز را ديده ايد. در اين توليدات فرهنگى! تمام جنايتكاران، قاچاقچيان، آدمهاى چلمن و مشنگ، اسامى ايرانى اصيل دارند و تمام درستكاران، رادمردان، انسانهاى موقر و متين و جوانمردان اسامى پيغمبر و ائمه را.
حتما اسامى ايرانىِ اصيلِ بامشاد و خشايار (مستوفى) را به ياد داريد كه كدام كاراكتر ها را در ذهن تداعى مى كنند.
در سريالِ به زمان خود پر بيننده و جوان پسندِ ” در پناه تو”، نام پسر چُلمن، بى عرضه و نامتعادل سريال، رامين بود و پسر جوانمرد، مهربان، پخته، فرهيخته، با شخصيت و با گذشت سريال، محمد نام داشت.
اين روال در سريالهاى ويژه ماه رمضان به اوج مى رسد و شخصيت هاى شرّ، منحرف و آلوده سريالها همواره نيما، جمشيد، بهزاد يا همايون ناميده مى شوند.
در فيلم ها و سريال ها اگر قرار است كسى رئيس قاچاقچى ها باشد، قطعاً شخصى است با روبدوشامبر براق و دستمال گردن يا كراوات كه اسمش بدون استثناء ايرانى است مثلاً هوشنگ خان يا فرامرز خان يا بهروز خان و در منزلش در حال بازى بيليارد به آدمهايش دستور جابجايى جنس ها را مى دهد!
چه كليشه نخ نمايى .
اما واقعيت در ايران چيست؟
اصلا لازم به جستجو نبود، اولين خبر از نوع حوادث را كه در سايت تابناك به صورت تصادفى به چشمم خورد را اينجا مى آورم. اگر به صفحه حوادث هر روزنامه يا سايتى مراجعه كنيد، يافته مشابهى خواهيد داشت: “در عالم واقعيت، در ايران اكثر بزهكاران و جنايتكاران اسامى مذهبى دارند”:
” عصر 28 دی ماه سال جاری سارا دختر جوان 21 ساله وقتی از مسیر روزانهاش پیاده به خانه بر میگشت علی را دید جوان 25 سالهای که مدتی پیش از او خواستگاری کرده بود.
به گزارش ایران، این پسر آشنا وی را دعوت کرد تا سوار خودرویش شده و با هم به سمت خانهشان بروند. سارا که نمیدانست چه توطئه شیطانیای طراحی شده است سوار خودروی علی شد. چند دقیقهای نگذشته بود که در مسیر علی لحظاتی کوتاه پا روی ترمز گذاشت و ناگهان مردی در صندلی عقب کنار سارا نشست.
علی با خونسردی گفت که محمد دوستش است. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که محمد به سارا حمله میکند و او را طوری کتک میزند که دختر جوان بیهوش میشود. سارا وقتی چشم باز میکند خود را در دفتر کاری میبیند. علی و محمد با وجود التماسهای این دختر وی را تسلیم نیت شوم خود میکنند و سپس از وی فیلم میگیرند. محمد با تهدید به مرگ سارا میگوید باید سکوت کند وگرنه فیلم را پخش خواهد کرد سپس او را رها میکنند و سارا با چهرهای رنگ پریده و گریان به خانه برمیگردد.
سارا در اتاقش را میبندد و به هیچکس نمیگوید که چه اتفاق وحشتناکی برایش افتاده است. چند روز بعد سارا بدون اطلاع خانوادهاش جستوجو میکند و میتواند مغازه محمد را که محل فروش داروهای نیروزا برای پرورش اندام است پیدا کند. چند روز بعد سارا نگران و مضطرب با تماسهای مکرر از علی و محمد میخواهد که فیلم را پس دهند تا اینکه محمد با طرح نقشه شیطانی دیگر سارا را به سمت خود کشانده و باز او را ربوده و به همراه علی هدف نیت سیاه قرار میدهند سارا این بار که تصور میکرد محمد و علی او را خواهند کشت با ترفندی پا به فرار میگذارد و بلافاصله با پدرش تماس میگیرد”.
خبر ديگر كه باز هم تصادفى و غير انتخابى است:
“جام نیوز: با مخابره آدمربایی، پلیس با بررسی دقیق سرنخهای موجود یکی از عاملان آدمربایی را که دایی 45 ساله پسربچه است و به موادمخدر اعتیاد دارد شناسایی و دستگیر کرد. این مرد که «علیرضا» نام دارد در اعترافهای خود گفت: با همدستی یکی از دوستانم به نام «حسین» که او هم به موادمخدر اعتیاد دارد نقشه ربودن خواهرزادهام را کشیدیم و ما نقشه خود را عملی کردیم و دوستم بچه را همراه خود به مشهد برد”
بجنبيد دوستان. تا بخشنامه براى روزنامه ها و سايت ها هم صادر نشده كه در اخبار حوادث، اسامى مذهبى بزهكاران و جنايتكاران را با اسامى ايرانى جايگزين كنند، خودتان اين خبرها را چك كنيد تا ببينيد سياستگذاران فرهنگى ايران فلك زدهء ما، چه خائنانه نعل وارونه مى زنند.
با درود به خانم آنیتا !درایران بتوانند نامها را عوض کنند در دنیا که هرچا تروری و آدمکشی هست حتما رد برادران مسلمان یافته می شود چکار می توانند بکنند.امروزه منفورترن اسامی در دنیا اسامی مسلمین گرامی است!
سلام آقای نوری زاد
خیلی دوست دارم پاسخ شما را بگیرم.
تصور کنید من سید علی خامنه ای رهبر فقید هستم.
و درک کردم آرمان و اهدافی که چندین سال برایش پافشاری میکردم به ثمر ننرسیده. و درک کردم تقریبأهمه نمایندگان بیت من در جای جای کشور همگی بدون درایت مسبب این شکست و تحقیر شده اند.
این افراطی ها یکپارچه شده اند و مسیولیت های اصلی این نظام را به عهده دارند.
حالا مشکل من بقدری بزرگ شده که برای اصلاح و پاکسازی اینان توان لازم و افراد مصلح در کنارم نمیابم.
تعداد اندکی که صلاحیت نجات این نظام اسلامی و کشور را دارند درون زندانها هستند و یا دیگرانی که آزادند در احکام قضایی جرأت اراده را از آنها گرفته اند.
به نظر شما در این مخمصه چگونه میتوانم بدون داشتن جایگزین به خدمت افراطی ها برسم ؟
فکر کنید مجلس سخنرانی را در مشهد در نظر بگیرم و در آنجا شما را هم همراه کنم و چگونه با کدام زبان فرمان به پاکسازی بدهم . و این فرمان من دوباره به همان مسیولین درجه یک نظام میرسد و آیا آنها من را از سر راه برنخواهند داشت؟
لطفأ شما راهنمایی کنید چگونه و سریع این جابجایی سنگین را بکنم ؟ که افراطی ها را به یک مرتبه خنثی کرده و کشور و نظام را نجات دهم ؟
تشکر میکنم
——–
از محمد نوری زاد به رهبر
یک: نرم نرم آخوندهای بی کله و بی سواد و امام جمعه های بی خرد را کنار بگذارید
دو: نرم نرم اختیار دخالت امام جمعه ها را در امور استانها به صفر برسانید.
سه: نرم نرم سرداران سپاه را از سیاست و اقتصاد بیرون بکشید.
چهار: نرم نرم شورای نگهبان و مجلس خبرگان را به کارشناس ترین و دلسوز ترین و متخصص ترین و وطن پرست ترین افراد و نه اسلام شناس ترین ها بسپرید.
پنج: سانسور را بردارید و نرم نرم فضا را برای مردم و رسانه ها آزاد کنید.
شش: شاه هم این کارها را داشت که ور افتاد. شما نیز در انتهای این مسیر خواهید افتاد. اما فرق شما با شاه این خواهد بود که در تنگنای وقت اضافه به گشودن راههای بن بست مجبور نخواهید شد.
هفت: بر اجرا و تصحیح قانون به نفع مردم اصرار ورزید.
هشت: سپاه را به داخل پادگانها برگردانید و در این راه محکم به مردم اعتماد کنید و نگران کودتای سرداران نباشید.
نه: آغوش به روی ایرانیان مهاجر وا کنید و از آنان به گرمی پذیرا شوید و برجستگان و متخصصان و سرمایه دارانشان را بر سر کارها بگمارید. فصل مشترک همه حتما ایران دوستی و پیشرفت ایران باشد.
ده: اختیارات فراوان رهبری را به مجلس واگذارید.
یازده: تمامی واحدهای تحت امر رهبری را به مجلس واگذارید.
دوازده: رسما از مردم پوزش بخواهید و اراده ی اداره ی کشور را به نمایندگان واقعی مردم بگذارید.
سپاس
علت بروز پدیده ریز گرد ها ازدیاد جمعیت است و هیچ چاره ندارد/ اگر ملتی نداند که کشورش ظزفیت چه مقدار جمعیت دارد طبیعت حالیش میکند. انفدر بیابان ها زیاد میشود که جمعیت متعادل بشود. درست مثل جمعیت بوفالو ها که به میزان سبزه زار های اطراف انها بستگی دارد. وفتی رهبر برای ازدیاد جمعیت شیعی در جهان بخش نامه صادر میکند که جمعیت هر سی سالی دوبرابر شود. باید یک بخش نامه هم برای طبیعت صادر کند که باران راهم به همین اندازه زیاد کند.
رهبران ما چه استعدادی بیشتر از بوفالو ها دارند؟
این مرد همان بوده که به وقت نماز از قطار در حال جرکت پایین پریده است. هوش و درایتش انسان را شگقت رده می کند.
ناشناس شرم کن اگر انسانی اگر معنی شرف ووجدان را میدانی خدایت پیشکش خودت زیرا خدای تو با من ونوریزاد وکسانیکه در این کامنت ها با خون دلشان اشک چشمشان کلمات را به بازی گرفته اند تا شما نادانان که از سر تا به ذیل را شامل میشود بقول روانشناسان تیکی بزنند وبیدارتان کنند خیلی فرق دارد به اندازه زمین تا کهکشان لایتناهی.
درودم به نوریزاد وهمه دلسوختگان میهن در بند جهالت ونادانی. جناب نوریزاد بنده بارها وبارها در میان جمع برای بچه هایم گفته ام که اگر کسی بپرسد بزرگترین اشتباه وپشیمانی زندگی ات چیست؟خواهم گفت فریب خوردن از ملایان همراهی کردنشان وآتش بیاری معرکه ودلقک بازی سیاسی 57.آخرین باری که این را مطرح کردم وادامه دادم که گرفتاری های زیادی در زندگی دارم که همه غم انگیزند اما بزرگترین غصه من همین است در 57 همراهی با دروغ زنترین آدمهای کل تاریخ بشریت.یکسال بعد از انقلاب بود من وتعداد زیادی از دوستان انقلابی که سالها قبل از انقلاب زیر علم ملا ها سینه میزدیم در خانه ما بودیم همه ما از همراهی وپذیرش همکاری کنار کشیده بودیم تازه در شهرمان پیچیده بود که فلانی وفلانی که دشمن ملاها بودند حالا مثلا رفته اند پاسدار شده اند یا آن یکی در دادگاه انقلاب منشی شده است یا آن یکی در بنیاد مسکن ویا جهاد است مادر بنده گفت شما همه اشتباه میکنید شما آخوند ها را آوردید خون دادید زندان رفتید حال این دشمنان دیروز شما دارند قدرت را میگیرند بروید ونگذارید یکی از دوستان که بعدها در جنگ کشته شد گفت مشکل اینها نیستند مشکل ملایانی هستند که تا همین اواخر هم به خمینی فحش میدادند وحالا وارد شده اند وما با آن آدمهایی که ملا نیستند میتوانیم بجنگیم پته شان را روی آب بریزیم اما وقتی ملا باشد وملا اینان را به قدرت رسانده باشد نمیتوانیم ودر نهایت اینان با همین روش همه جا را خواهند گرفت وفردا از وزیر وکیل وامنیتی ونظامی اش همه از همین قبیله خواهند بود وانقلاب آن نمیشود که به ما ملایان وبه اصطلاح روشنفکران دینی وعده میدادند که قسط بر قرار میکنند وحتی 1 نفر هم یافت نخواهد شد که بقول هم سلولی خامنه ای همسر نوشابه امیری بی جهت 1 قطره اشک از چشمانش فرو بریزد وعجبا که همین شد وامروز نمیتوان کسی را یافت که آن آرمانهای صادقانه را در این حکومت داشته باشد برای همین همه دزد ورشوه خوار ورشوه ده از برادران لاریجانی گرفته تا معاون احمدی نژاد تا آن قاضی بیسواد یا بهتر بگویم سزاوار آبدارچی بودن دستگاه دادگستری مستقل حکومت پیشین مرتضوی تا مدیر کل و ریس فلان اداره وووو از آب در آمده اند وعجبا که همه اینان هم ولایت ولایت میکنند .دراین مانده ام که خامنه ای نمیداند حداد عادل ولایتی نیز که یار ونزدیک خامنه ای هستند هم نمیدانند ؟ که این سرزمین از زمان رهبری خامنه ای ومخصوصا با چسبیدنش به محمود نامی به قهقرا رفت ویران فرهنگی دینی اقتصادی سیاسی امنیتی وو شد مرده ای شد که دارد متعفن میشود شرح حال همین چند زندانی که در همین صفحه نام برده شده اند یکیشان کافی بود در سرزمینی که داغ ودرفش امنیتی ها نیست تا تخت خامنه ای را بر سرش خراب کند خامنه ای که مجیز وچابلوسی دستمال بدستان از شاعران بی مقدار تا هنرمندان گوشت پروار گرفته تا آخوند رسایی ویزدی ومصباح وفلان بسیجی ده کوره وآن بسیجی نادان معروف به دهن گشاد را راست میپندارد اما اشک وخون دل نوریزاد ها ونامه این دختر مظلوم در گذشته را تلاش برای سرنگونی اش میداند وبه سگ های دربانش اجازه میدهد با جان وجسم وناموس مردم بازی کنند غافل از اینکه انسان آزاد به دنیا میاید اگر شرف داشته باشد میمیرد وزیر بار این سگان به ظاهر مدعی دین وخدا نمیرود وداغ به دل مادر خود میگذارد تا انسانیت نمیرد تا شرف نمیرد اینجاست که این طایفه از سر تا ذیل بدانند وبدانند وبدانند که شما با همین اعمال دینی نگذاشتید که بتوانید با تکیه بر آن حکومت کنید کافی است سری به سایت ها بزنید که میزنید ببینید آن رفتاری که امروز با پیامبر وامامان مردم میکنند پیش از انقلاب هم میکردند؟این نتیجه کار شما یان است چون باوری ندارید مهم نیست برایتان تفنگ وداغ ودرفش ساندیس که دارید اما همه اینان روزی کارگر نخواهند بود بنگرید به روسیه وکشورهای بلوک شرق بنده زیاد مسافرت کردم وآنزمان را دیدم درست شبیه حکومت امروز شما بودند رفتند وپوسیدند شما نیز خواهید رفت فردا کاسترو وکره شمالی هم مانند برادرانتان صدام وقذافی نیز میروند فراموش نکنید دست این دو کشور باقیمانده را بگیرید تا با هم در سراشیبی جهنم مردمان باشید وای بحال فرزندان شما امروزبرایشان ویلا بخرید گرانترین ماشین ها را بگذارید سوار شوند در بانک های خارج ذخیره کنید در آنجا ها ملک بخرید اما مردم ایران همه جا هستند فردا این فرزندان تاوان پس خواهند داد.اگر همین امروز پشیمان شوید یعنی رهبر هم بخواهد وضع را دگرگون کند آنقدر خراب کردید که دیگر راه باز گشتی نیست این خرابی باید به آبادی برسد که میرسد منتظ اشک های این مادران باشید منظر سوز دل ما ونوریزادها باشید که ما برای مشتی که بردهانمان میخورد غمی نداریم دلخون از ستم بر خاک وبرمردممان هستیم ننگتان باد
سالگرد اوّلین اعدام های دادگاه انقلاب اسلامی
منتشرشده در 16 فوریه 2015 | بیان دیدگاه
دادگاههای انقلاب اسلامی زاییدۀ خشم ملت ایران است و این ملت هیچ اصلی خارج از اصول اسلامی را نخواهد پذیرفت. در دادگاههای انقلاب جایی برای وکیل نیست، اینها میخواهند با گشتن دنبال ماده قانون وقت دادگاهها را بگیرند و این کاسه صبر مردم را لبریز میکند.»
حجت الاسلام صادق خلخالی، رئیس دادگاه انقلاب اسلامی، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸
۳۶ سال پیش، روز ۲۶ بهمن ۱۳۵۷، یک دادگاه انقلاب اسلامی اولیل جلسه خود را در تهران آغاز کرد. هدف این دادگاه ویژه که بلافاصله پس از سقوط رژیم پادشاهی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و به ریاست یک روحانی شیعه به نام صادق خلخالی برپا شد، دادرسی عادلانه نبود. رژیم انقلابی جدید به رهبری آیتالله روحالله خمینی از این دادگاه برای انتقام گیری، مجازات مخالفان انقلاب و ارزشهای اسلامی و نیز ایجاد وحشت در میان مردم استفاده کرد.
سی و شش سال بعد، دادگاههای انقلاب با زیرپاگذاشتن اصول آیین دادرسی و به خصوص حق دفاع متهم، ترس رواج می دهند و مخالفان را ساکت می کنند.
آیتالله خمینی روز ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ صادق خلخالی را به عنوان اولین حاکم شرع برگزید تا احکام مبتنی بر موازین شرع را صادر کند. ماهها هیچ گونه آیین دادرسی خاصی برای این دادگاه مقرر یا تدوین نشد.صلاحیت دادگاه بر مبنای تشخیص حاکم شرع و تفسیر او از شریعت (مبتنی بر تعالیم قرآن، سنت پیامبر و دوازده امام، و نیز آرای علمای شیعه) تعیین می شد و در نتیجه صدور احکام خودسرانه تبدیل به قاعده شد و صادق خلخالی بسیاری از ایرانیان (و اتباع خارجی) را در سراسر کشور (و حتا در خارج کشور) به مرگ محکوم کرد.
آیت الله خمینی در نطق تلویزیونی خود در تاریخ ۱۳فروردین ۱۳۵۸ به انتقادات از دادگاه انقلاب چنین پاسخ داد:
«حقوق بشر اقتضا میکند که ما آنها را همان روز اول کشته باشیم برای اینکه مجرمند، و معلوم است که اینها مجرم هستند. آنکه باید برای او وکیل گرفت، آنکه باید به ادعای او گوش کرد، او متهم است نه مجرم. اینها متهم نیستند، اینها مجرم هستند. اینها اشخاصی بودند که در خیابانها مردم را کشته اند، زجر دادند… ما در عین حال که اینها را ـ همه را ـ مجرم میدانیم و باید فقط هویت اینها ثابت بشود و آنها را باید همین که هویتشان ثابت شد کشت»
برپایه چنین سخنانی، دادگاههای انقلابی، در سرتاسر کشور هزاران نفر را با عطف به ماسبق، بدون اتهامات روشن و مدارک و شواهد معتبر و محروم از وکیل مدافع محاکمه کردند. محکومان از فرجام خواهی محروم بودند وحکم محکومان به مرگ، اغلب ساعاتی پس از صدور به اجرا گذاشته میشد.
چنین بود سرنوشت دکتر اکبر بهادری، جراح عمومی و اورتوپد ژاندارمری که امروز یادش را به مناسبت بیمارستانهایی که در اراک و تهران تاسیس کرد، گرامی می دارند. دکتر بهادری که قبل از انقلاب نماینده مجلس از اراک بود، توسط دادگاه انقلاب اراک محاکمه شد و یا چنانکه روزنامه کیهان گزارش کرده است، بعد از دوازده ساعت بازجویی در جریان محاکمه، به مرگ محکوم و روز ۲۰ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ اعدام شد.
اتهامات او چنانکه در گزارش سال ۱۹۸۰ عفو بینالملل آمده است:
«همکاری با رژیم سرنگون شده و تلاش برای برقراری دوباره حکومت شاه طاغوت بر مردم ضعیف و بی دفاع، همکاری با ساواک، تصمیم گیری های غلط در مجلس، اعمال فشار به منظور تقسیم مردم، جنایات علیه مردم و انقلاب» بود.
اطلاعات چندانی درباره منوچهر ادیب پور در دسترس نیست. او در شیراز متهم به «سرکوب و کشتار مردم، سرکوب زندانیان و رابطه نامشروع» شده بود و در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۵۹ اعدام شد. اما حاکم سیار شرع روند قضایی منجر به اعدام او را از جمله اینکه پرونده وی را هرگز ندیده بود، چنین توصیف کرد:
«ما از دادستان انقلاب اسلامی شیراز درخواست پرونده های موجود در دادگاه انقلاب را کردیم. متاسفانه این پرونده ها را در اختیار ما نگذاشتند و ما طبق همان پرونده هایی در زندان یا در دست سپاه پاسداران بود و با اظهارات شهود و افراد بیطرف پنج نفر از افراد ضد انقلاب را با آنکه که یکی دو نفر از آنان قبلا در دادگاه محاکمه و محکوم به حبس ابد شده بودند با توجه به جنایتی که مرتکب شده بودند و از نظر بنده احتیاجی به مطالعه پرونده آنها هم نبود محکوم به اعدام گردیدند.»
پاسخ صادق خلخالی به اعتراض برخی روحانیون به قانونی بودن این اعدامها، روشن بود:
«باید به او گفت که این امر به تو مربوط نیست و حقش این بود که فلانی آن موقع وظیفهاش را عمل کند و تو روحانی نما را بیاورد و خلع لباس کند تا روحانی نماهای دیگر جرات نکنند علیه موجودیت اسلامی ایران عرض اندام کنند.»
نقش اصلی این دادگاهها تشخیص مجرم بودن یا بی گناهی متهمین نبود و آیتالله خمینی درباره محاکمه شوندگان نظر روشنی داشت. او در فرمان رسمی تشکیل دادگاههای انقلاب در روز ۷ خرداد ۱۳۵۸، تاکید کرد:
«بنابراين در اسرع وقت از طريق دادگستري ، با تشكيل يك دادگاه انقلابي ، برطبق مقررات اسلامي محاكمه ، و به كيفر اعمال جنايت آميزشان برسانيد تا روح شهداي راه آزادي و استقلال، كه در انتظار كيفر دژخيمان اين قرن ميباشد ، تا حدي شاد گردد. بايد حداكثر محاكم اينها دو روز باشد. اينها محكوم هستند لكن محاكمه در پيش خبرنگاران خارجي و داخلي شوند.والسلام عليكم.»
حاکم شرع صادق خلخالی با حکمی که از رهبر داشت و با حمایت او وظیفهاش را با جدیت اجرا می کرد.
بخت به همراه عباس اکبری نبود که حاکم سیار شرع گذرش به روستای او دره مراد بیک از توابع همدان افتاد. او و پنج نفر دیگر روز ٢٤ آبان ١٣٥٩ به اتهام مواد مخدر دستگیر، محاکمه و اعدام شدند.صادق خلخالی تنها حاکم شرع نبود که در این دادگاههای ویژه دستور اعدام صادر میکرد. تا سال ۱۳۵۹، بیش از هزار قاضی، که در حد دیپلم دبیرستان سواد داشتند، از حوزههای علمیه وارد دستگاه قضایی شدند تا جایگزین قضاتی شوند که از دانشگاه فارق التحصیل شده بودند امّا «تعهدی به مبانی جمهوری اسلامی» نداشتند. تا سال ۱۳۶۸، این تعداد به دو هزار نفر رسید. بنابراین دادگاههای انقلاب سپرده شده به دست قضاتی نالایق و وفادار به رهبری.
فعالیت این دادگاههای فوق العاده به روزهای نخست پس از انقلاب محدود نشد. طی سالها، دادگاههای انقلاب هزاران نفر را از کلیه اقشار اجتماعی، خودسرانه و شتابزده به مرگ محکوم کردند. صرفنظر از اینکه افرادی که در مقابل دادگاههای انقلاب قرار میگرفتند، مقامات بلندپایه رژیم پیشین باشند، یا فعالان مذهبی و سیاسی، یا عضو نیروهای مسلح مخالف، یا از اقلیتهای قومی، یا کسانی که به جرایم جنسی و یا عادی متهم شدهاند، همگی از امکانات مناسب برای دفاع از خویش محروم بودهاند.
امروز نیز مبانی اولیه دادگاههای انقلاب پابرجاست و حقوق متهمان و نیز تعهدات بینالمللی ایران نقض می شود. این نهاد هنوز به نظرات رهبران انقلاب اسلامی مبنی بر اینکهوکالت در خط خدمت به موکل «میخواهد به حق باشد یا نابه حق»، برخلاف موازین اسلامی است،وفادار است. قضات دادگاهها کماکان بر فتواها و نظرات مراجع مذهبی متکیاند که تفسیرهای گوناگونی از قوانین شرع دارند. در نتیجه در دادگاههای انقلاب اختلاف زیادی در احکام صادره برای جرایم یکسان وجود دارد و افراد همچنان در مقابل قانون نا برابراند.
با وجود اصلاحات سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۸۱ که صلاحیت دادگاه انقلاب را محدود میکند (۱) ، حق داشتن وکیل مدافع در دادگاه را مهیا میکند، و امکان تجدیدنظر در رای قاضی را در نظر میگیرد، قضات کماکان با مصونیت از مجازات، آیین دادرسی را زیر پا میگذارند. آنها زمانی که لازم بدانند متهم را از حق مشاوره حقوقی محروم میکنند، اعترافات اجباری را به عنوان مدرک میپذیرند و با انگیزههای سیاسی و مذهبی حکم صادر میکنند. بعلاوه، ابهامات قوانین درباره امنیت ملی به دادگاههای انقلاب اجازه میدهد تا هر زمان که مایل بودند، جرایم سیاسی و رسانهای را محاکمه کنند.
منوچهر ادیب پور!با درود به جناب منصور ! جریان اعدام ایشان در عادل آباد شیراز صورت گرفت من و عده ایی را در جریان دانشگاه بازداشت کرده بوند و بعد به بندی متقل شدیم که همین جناب ادیب پور و عده ایی دیگر که بقول پاسداران وابسته به رژیم قبل بودند هم زندانی شده بودند.ما چون شورانقلابی داشتیم بایدبگویم که نوجوانانی بی خبر از همه جا هنوز ب رژیم شاه تصفیه نکرده بودیم و با بقول ادبیات آنروز با چنین عناصری مرزبندی داشتیم هر چند مخالف خمینی و جمهوری اسلامی بودیم.بخوبی یادم است که روزی پچ پچی در زندان بلند شد بین زندانیان و از آمدن خلخالی به شیراز خبر میداد.روز بعد متوجه شدیم که دسته دسته از بند ما زندانیان را به برون می برند.شب تا نیمه های شب روح مرگ بر بخش زندان حکم می راند.روز بعد متوجه شدیم که خلخالی عدادی نزدیک به 1500 پرونده را در همان یک روز بررسی کرده و حکم صادر نموده و بین اعدا شدگان درآن یک روز در بند ما 15 نفر بودند که همین ادیب پور هم جز آنا بود. آن شب و حتی شب بعد هیچ پاسداری در بندما نبود و تنها از بیرون مراقب اوضاع بودند.یکی از کسانیکه اعدام شده بود مردی همچنس گرا بود که گویا به 15 سال اعدام شده بود و او هم از اراحتی مثل اینکه توهینی به خلخالی کرده بود و او هم حکم را به اعدام تغییر داده بود!اعدامها از قبل مشخص شده بود و در بازجویی فقط تعیین هویت میشدند.چون همانطوریکه خمینی گفته بود اینها مجرم بودند.ولی همین کلمه کینه توزی و ضدیت با حقوق بشر را درافکار خمینی و در اسلام بخوبی می رساند.چون مجرم یعنی کسیکه جرمش در دادگاهی ثابت شده باشد یعنی هر مجرمی خود متهم است.خمینی و اصولا آخوند با بی شرمی به مغالطه و سفسطه و دروغ برای فریب مردم متوصل می شوند.هدف تنها ایجاد رعب و وحشت از یکطرف و کینه ورزی و عقده حقارت و ناتوانی در برابر منطق علمی بود.چون آخوند میدانست که چنین اراجیفی را نمی تواند بمردمیکه علم را شناخته اند حقنه کند.علم دیگر معجره و خرافات نیست که باید یا قبول شود و یا کنار گذاشته شود
جناب مزدک با سلام،میشل فوکو اندیشمند بزرگ فرانسوی که ابتدا از حامیان انقلاب ایران و از کسانی بود که هسته ای از روشنفکران طرفدار انقلاب در فرانسه ایجاد کرد تنها چند ماه پس از شروع کشتارهای بی حساب در نامه ای خطاب به بازرگان به نکته ای اشاره می کند که عبرت اموز است.او می گوید که انقلابها بنام عدالت صورت می پذیرند و نقطه شکست انها درست در جایی است که این اصول را زیر پا می گذارند.اری دوستان فرد مجنونی چون خلخالی همانقدر مسئول قانونی و شرعی و عرفی خونهای ریخته است که رئیس و امضائ کننده ابلاغ او.اگر بگوییم قوانین زمان انقلاب و ایین دادرسی ان حاکم بوده که وا اسفا .نه ابلاغ حکمی و نه حق دفاعی و نه محکمه صالحی و حتی نه قاضی بی طرفی.از نظر شرع هم وضع از این خراب تر است.ایا رئیس خلخالی به موضوع عدم تعادل مامور خود اشنا نبود؟همان زمان هم بسیاری از هم لباسان وی خطرناک بودن حالتهای خلخالی را به او تذکر داده بودند همچنین در شرع نیز همچنانکه بعدها در مواد 184 و 184 مکرر قانون ائین دادرسی کیفری مصوب 62 وارد شد اصل بر قطعی بودن احکام حکام شرع بود که این اصل ناشی از نظر مشهور فقها بود حال چگونه است که آن امر و ان مامور یعنی خلخالی بدون خواندن پرونده که بقول ایشان لازم هم نبود !!حکم به سلب حیات انسان صادر می کرد؟پروند های که قبلا رسیدگی شده بود!یادم هست در دوران جوانی در شهر مشهد پای درس صاحب کتاب مناظره دکتر و پیر می رفتیم.سید انچنان از مسئولیت هزار سال یک روز در پاسخ گویی به کندن یک خار از بار خارکن می گفت که ما می گفتیم ای وای از اینهمه حساب و کتاب.انگاه بعدا مواجه گردیدیم با انهمه خشونت و قتل و مصادره بی حساب کتاب اموال مردم.نکته دیگر که لازم هست به هم وطنان گرامی بگویم این است که بیمارستان طیب و پاک بقیه الله همان بیمارستان مصادره ای سرهنگ معدوم زاندارمری است واقع در تهران که برادران پزشک سهمیه ای سپاه در انجا کرور کرور پول در اورده و انشا ئالله اولاد حلال نان و نطفه حلال چون خود بار می اورند! یادم هست یکی از اقایان اهل حوزه که نظر مساعدی هم با حکومت نداشت علت اینهمه جرم و جنایت را در کشور حلال بودن مکان و نان زن و فرزندان این علمائ و گزمگان انها می دانست.
خدایا، خداوندا! ما را از شر کسانی که به تو باور دارند مخصوصا اونایی که سرپوش های عجیب و غریب رو سرشون میزارن حفظ بفرما. آمین یا رب الاهلمین
مزدک عزیز
ایشان منصور نیستند. نوشته های من با امضائ منصور است.
پاینده باشید
منصور
دوست گرامی عذر می خواهم .ازه شما با امضای منصور می نویسید!
جناب فرقدانی (چه نام فامیل با شکوهی البته میدانم سمبولیک هست و برای بزرگداشت دخت جگر گوشه همه ما) مجنون اصلی خلخالی، لاجوردی، غروی، شریعتمداری و یا امثال سعید امامی و مرتضوی نبودند. مجنون اصلی روند انقلاب را رهبری میکرد. شرم از این دارم که اقرار کنم که زاده سرزمینی هستم که قادر به پرورش چنین هیولاهای خون آشامی در کالبد خویش هست.
رفسنجانی می گوید رضایت مردم شرط است و ما می توانیم هر چه خلاف نظر مردم است را در قانون اساسی با مراجعه به رفراندم حل کنیم.
آقای رفسنجانی شما دروغ می گویید و تجاهل می کنید!
بگذریم از این که فرمان رفراندم را رهبری صادر می کند و مردم در آن نقشی ندارند………
بگو ببینم:
رهبری را چه کسی انتخاب می کند؟
مجلس خبرگان.
صلاحیت نامزد های عضویت در مجلس خبرگان را چه کسی تایید می کند؟
شورای نگهبان.
شورای نگهبان را چه کسی نصب می کند؟
شورای نگهبان دوازده عضو دارد. شش عضو که فقهایی هستند که مستقیما توسط رهبری منصوب می شوند.
شش عضو دیگر حقوق دانانی هستند که با معرفی رییس قوه قضاییه ! و رای نمایندگان مجلس نصب می شوند.
رییس قوه قضاییه منصوب چه کسی است؟
رهبری!
رفسنجانی! احتیاج به توضیح بیشتر است؟ هنوز متوجه اشکال کار نشده ای؟
اشکالی ندارد توضیح می دهم شاید شیر فهم شوی و در مصاحبه بعدی درست پاسخ دهی:
در این قانون اساسی که امثال تو به خورد ما داده اید رهبر افرادی که باید بر او نظارت کنند را خودش انتخاب می کند!
متوجه شدی؟ نه!
خوب یک مثال می زنم:
فرض کن معلم یک مدرسه هستی. قرار است بر کار این معلم نظارت شود که آیا با شاگردانش درست رفتار می کند یا خیر. می گویند باید گروهی را برای نظارت بر این معلم انتخاب کنیم. بعد از مشورت های فراوان علمای اعلام و حجج اسلام به این نتیجه می رسند که معلم فراشی را استخدام کند که آن فراش کسی را بر گزیند که او نیز عده ای را بیابد که بیایند دور هم جمع شوند و بر کار معلم نظارت کنند. خوب اگر این معلم عاقل باشد کدام فراش را استخدام می کند؟ آهان! بارک الله بچه باهوشی هستی! فراشی را استخدام می کند که فردی را بیاورد که او نیز گروهی را جمع کند که چی؟ آره داداش گروهی را جمع کند که از دوستان و خویشان و فامیل و خلاصه خودی های معلم باشند که خدای نکرده روزی خلاف کاری چیزی از معلم دیدند به کسی گزارش ندهند و نان و روزی خود و معلم را چی؟ قطع نکنند!!!!
بیچاره خبرنگار چند بار با ترس و لرز با اشاره به وجود دادگاه قانون اساسی در برخی کشور ها و این سوال که آیا هیچ مشکل ساختاری نداریم سعی کرد به این مشکل بپردازد که رفسنجانی از دادن پاسخ طفره رفت.
واقعا که احسنت بر این قانون اساسی که به خورد ملت ساده لوح ایران دادید. آفرین.
ولی فکرش را بکن روزی این ملت ساده لوح بالغ خواهد شد و متوجه خواهد شد چه کلاه گشادی امثال تو سرشان گذاشتید.
بقیه حرف هایت که بیشتر شبیه جوک است. حیف وقتی که بخاطر خواندن مصاحبه تلف کردم…….
چند روز بعد از پیروزی حضرت موسی(ع)، پیروانش گوسالهپرست شدند که خداوند همه را قتل عام کردند. حضرت موسی(ع) با آن همه معجزات و با عبور از نیل، پیامبر مردمی بود که یک دفعه گوسالهپرست شدند. حضرت عیسی پیامبری به آن خوبی، آرامی و نجیبی بود که آن روزگار را بر سرش آوردند، با حضرت ابراهیم(ع) چکار کردند؟!
حیف خاک.
جناب ساسانم هیچ جنایتی در حکومت اراذل و اوباش اسلامی رخ نداده که این نامرد جنایت پیشه درآن دستی نداشته باشد.خب کسی با ین سابقه از مردم حرف زدنش هم نمی تواند منظورش منفعت عموم مردم باشو مردم در ظر این جناب خودش و فایل و حداکثر گروهای موافق ایشانند.بیچاره ملتی که در دور باطل آخوند خوب و بد گرفتار شده!
خدایا: این انقلاب به اصطلاح اسلامی رو ابن و ریشه محو کن که آبروی اسلام را برد.
کدام آبرو ؟
اینها که به اسلام قدری آبرو هم دادند ! مشکل ما این است که تصور میکنیم اصل اسلام چیز دیگری است و زمینه فریب خود را مستدام نگه میداریم ! اصل اسلام همانی است که داعش دارد عریان عمل میکند و غیر آن هر چه هست فریبکاری است و تا زمانی که به این باور نرسیم از بدبختی و نکبت رها نخواهیم شد .
بسم الله ، یکی از نکبت هائی که حکومت آخوندی مسبب آن است ، ///. او که فقط دنبال فرصت برای بهره بردن از //است که حکومت منحط و ضدّ اسلام خمینی و خامنه ای ، به هر تر و خشکی می چسبد تا عقاید //و غیر عقلی اش را اثبات کند . اگر اندکی آزاداندیش و کمی هم صاحب عقل و خرد بود ، شاید میتوانست بفهمد که راه اثبات و یا ردّ عقیده ، کتاب و قانون آن عقیده است و نه افراد منتسب به آن عقیده . اگر ملاک چیزی باشد که این نادان می گوید پس تمامی آراء و عقاید و من جمله نظر خود او را میتوان ردّ کرد . یهود و مسیحیت و هندو و غیره ردّ میشوند ، چون بسیاری به اسم آنان جنایات فجیعی مرتکب شدند . کمونیسم و سوسیالیسم و دمکراسی نیز مردودند چون استالین و مائو و انور خوجه و نیکسون و بوش و ریگان و اوباما و کلا امریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و شوروی و ایتالیا و اسپانیا ،جنایاتشان اظهر من الشمس است . بهتر است تظاهر به فهم و عقل کنی و اگر توانائی و بینشی داری ، اعلان کن تا در مورد اسلام ، و آن هم فقط در مورد قرآن کریم ، و نه تاریخ و سیره و روایت و رجال ، با یکدیگر مجادله کنیم .
مجادله چه بکنی جهالت را دوباره میخواهی اختراع کنی !
همین که شما تصور میکنی از خمینی و خامنه ای و لشکر روحانیون سفید و سیاهی که داریم اسلام را بهتر فهمیدی این خودش عین نادانی است اصلا فرض کنیم یک دین و باوری از ریشه درست باشد وقتی میشود به نامش قرن ها جنایت کرد این نشان دهنده ضعف دین است و از اساس مردود است دین یک باور شخصی است و قابل احترام اما اگر در قدرت قرار بگیرد دندان خون ریزش میزنه بیرون و بجای مجادله باید دندانهایش را کشید یعنی از قدرت کنارش زد تا هم حرمت دین حفظ شود هم جامعه .
اگر زد و بند با قدرتهای خارجی برای حفظ قدرت کافی بود امروز خیلی ها که نیستند سر جای خود بودند. نکته مهم این است که انسانهای هوشیار آن چیزی را که باید در آخر ببینند همان اول کار می بینند و آدمهای نادان بر عکس. اینکه آقای هاشمی اعتراف می کند که شاید جنگ با عراق قابل پیش گیری بود و یا اینکه کارهای غیر قابل دفاعی در جکومت انجام شده و یا اینکه افراطیون نادان در حاکمیت هستند افشا گری بخشی از فاجعه جمهوری اسلامی است که علاوه بر ایشان خیلی های دیگر هم میدانند والان گروهی از آنان از زندگی ساقط شده اند. شاه مرحوم در یکی از آخرین مصاحبه ها یش در مورد هدف مخالفینش گفت هدف آنها “نابودی” است.بهترین وصف نهضت اسلامی همین کلمه است. نظامی که امروز با کاهش تورم 40 درصدی فکر میکند شاهکار کرده است اوج خباثت خود را نشان میدهد. فاجعه انسانی در خوزستان در چشم آخوندهای فاسد حاکم آنقدر ارزش نداشت که رئیس جمهور در مراسم 22 بهمن از قربانیان هولوکاست محیط زیستی خوزستان که با وجود گردو خاک در حال مرگ تدریجی هستند یادی بکند و یا جناب خامنه ای که از کشته شدن یک لبنانی آنچنان پریشان میشود که بیانیه میدهد ولی از قتل عام تدریجی استانهای جنوبی ککش هم نمی گزد. وقتی آقای خامنه ای کماکان ادامه توفیقات احمدی نژاد را آرزو میکند و از خائنترین رئیس قوه مجریه در تاریخ ایران بعنوان شمشیر اسلام یاد میشود باید درود گفت بر آتنا فرقدانی که اینجنین هیبت خبیث ظالمین را به چالش کشیده است و انسانیت را پاس میدارد.خدا لعنت کند آنکه را به این جنایات و نابودی ایران دستور میدهد و آنکه اجرا میکند و آنکه میشنود و ساکت می ماند.
/// شرم کن!
سوال
فکر می کنید فردی که نامش هاشور خورده چه کسی می تواند باشد؟
جبرییل
میکاییل
اسمعیل
یوسف
……..
(کمک فکری: نوری زاد در این فهرست نیست!)
مصاحبه آقاي هاشمي رفسنجاني باروزنامه جمهوري اسلامي چندمورد برگزيده ازبرگزيده هاي عصرايران دراينجاملاحظه بفرمائيد .تاريخ انتشار26بهمن 1393ش ه.
عصرایران – روزنامه جمهوری اسلامی در شماره امروز خود مصاحبه ای مفصل با علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام انجام داده که گزیده هایی از ان را می خوانید:
اگر واقعاً شرایط مشابهی در یک کشور و در یک جامعه دیگر بوجود بیاید، آیا حضرتعالی انقلابی را که در ایران واقع شد، تجویز میفرمایید؟
اولاً من از کلیت انقلاب و اهداف متعالی آن دفاع میکنم. ثانیاً نمیخواهم از همه اتفاقاتی که افتاده، دفاع کنم. از همان روز اول هم نسبت به بعضی از مسایل انتقاد داشتیم. وقتی انقلاب شروع شد و ما پیروز شدیم، انتقاد داشتیم که مشخص شده و در تاریخ ثبت است. پس من اینگونه فکر نمیکنم که همه آنچه را که عمل شده، درست بود. کارهای بدی هم انجام گرفته است.
اولین سوال شما این است که با این هزینههایی که دادیم، آیا میارزید انقلاب کنیم یا نه؟ جواب این است که اولاً معلوم نیست انسان همیشه فکر کند که این هزینهها پیش میآید و ثانیاً احتمالش داده میشد. به هر حال هر کس در هر جا انقلاب میکند، اتفاقاتی به دنبال خواهد داشت. حتی وقتی که پیامبر(ص) آمدند و دین اسلام را آوردند، ادیان دیگر بودند و مردم هم دنبال دینشان بودند. معلوم است که از این اتفاقات میافتد و این نمیشود که انسانی بیاید جامعهای را دگرگون کند و فکر کند که همه دنبالش میآیند. حتماً عدهای مخالفت میکنند و جنگ و دعوا میشود. در تاریخ اسلام میخوانیم که پیامبر(ص) بعد از حضورشان چقدر جنگ کردند و چقدر کشته در آن زمان در آن منطقه کوچک پیش آمد! آیا میارزید که این کار را بکنند؟ مگر خود حضرت علی(ع) که آمدند و خلافت را قبول کردند ـ علم غیب ایشان را ندیده میگیریم ـ جنگ جمل، جنگ نهروان و جنگ صفین پیش نیامد؟
اتفاقاً همین، سوالی بود که ده نفر از بهترین شخصیتهای آن روز شیعه از حضرتعلی(ع) که حالت استیضاح هم داشت، کردند و گفتند که چرا اینگونه شد و چرا شما این کار را کردید؟ چرا خلافت را به دیگران واگذار کردید و الان آمدید و شرایط اینگونه را تحویل گرفتید و این همه خسارت به بار آمد؟ جوابی که حضرت دادند، بسیار عقلانی و با توجه به مجموعه شرایط بود و بنا شد که آن ده نفر به نمازهای جمعه بروند و مسایل را بگویند.
در همین انقلاب، ما که نمیخواستیم با کشور همسایه خود بجنگیم، ولی پیش آمد. ممکن است شرایط به گونهای بود که اگر مدیریت میشد، جنگ نمیشد. البته شواهد و اسناد تاریخی که بعدها دیدیم، تاکید میکنند که تحمیل کردن جنگ بر ایران حتمی بود. به هر حال جنگیدیم و 8 سال خسارتهای فراوان دادیم، مخصوصاً بهترین جوانان کشور را از دست دادیم. اما مقدمهای شد برای اینکه صدام و حزب بعث از منطقه کَنده شوند. صدام و حزب بعث موجود خطرناکی بودند و ممکن بود همه منطقه را به دردسر بیندازند. اینکه الان بگوییم میارزید یا نه؟ معنایش این است که هر کاری انسان بکند و در مسیر آن مشکلاتی پیش بیاید، این سوال پیش میآید که آیا میارزید ما این کار را بکنیم؟
در زمان مبارزه محاسباتی میشد که با آن محاسبات، علیه رژیم پهلوی مبارزه میکردیم و به زندان میرفتیم. حتماً در مراحل مختلف، آن هم در کاری به بزرگی انقلاب اشتباهاتی شده که باید با واقعبینی اشتباهات را بگوییم. من در اصل کار و ضرورت اثرات انقلاب شکّی ندارم. نظام شاهنشاهی را برانداختیم. این را همه میپذیرند که اصلاً نظام شاهنشاهی غلط است و بشر نمیتواند با آن نظام زندگی کند. مگر نظم سلطنتی مثل انگلیس که شاه فقط الگویی برای کار و تشریفاتی است. اما حکومت سلطنتی مساله واقعاً خطرناک است و قانون آن در این شرایط دنیا اصلاً معنایی ندارد.
بعد از پیروزی نظام را محکم کردیم. یعنی از روز اول درست کار کردیم تا پایه انقلاب محکم شود.
در طول این 35 سال اتفاقاتی افتاد که مربوط به عملکرد است. فکر میکنم حرفهای شما هم درباره عملکرد باشد. بله اشتباهاتی در عملکرد میبینم و شاید در هیچ موردی هم ساکت نبودم و خودم دنبال آن بودم و راضی هم نبودم. ولی اصل نظام و خدمت به نظام را لازم میدانم و هنوز هم لازم میدانم. این نظام با همه این مشکلاتی که دارد، بهترین شکل حکومت در نظامهای منطقهای و حتی جهان اسلام است. البته جایی مثل ایران و با این ویژگیها و با عقاید تشیع پیدا نمیکنید. ما شیعه هستیم و نمیخواهیم مذهب خود را ندیده بگیریم. بالاخره توانستیم حکومتی در این زمان و در بهترین جای منطقه که ایران است، شکل دهیم که مردمش از اول علاقهمند به اهل بیت(ع) بودند. روشن است که اساس کار درست است. یکی یکی عملکردها را بگویید تا درباره آنها بحث کنیم.
* به هر حال سیستمی درست کردیم که قانون اساسی دارد. اما گاهی گفته میشود قانون اساسی یک اصل بیشتر ندارد و آن اصل چهار است که تفسیر اصل آن را به دست فقهایی که منصوب هستند، سپردیم. فعلاً کاری به جهات شرعی و غیرشرعی آن نداریم، اما الان ضمانت اجرایی کامل این قوانین، به یک جایگاه و یک نفر بر میگردد. بحث سر مشروعیت و عدم مشروعیت نیست. بحث سر این است که بازده این نحوه سیستم و این قانونگذاری در مقایسه با نظامی که قبلاً بود، چگونه است؟ در گذشته هم قانون بود، اما التزام به قانون نبود. میدانیم که بسیاری از قوانین سابق را بعد از انقلاب تجدیدنظر کردیم و دیدیم همان قانون قبلی درست بود و دوباره برگشتیم.
– شما میگویید که اگر یک نفر همه اختیارات را داشته باشد و جوابگو هم نباشد، انحراف از قانون است. اما در ساختار ما چنین نیست. سازمان ما خوب طراحی شده است. یعنی طراحیاش اینگونه بود که 80 نفر از مجتهدان عادل که دارای همه شرایط هستند و مردم آنها را انتخاب کردند، در خبرگان برای انتخاب و نظارت بر رهبری حضور دارند. اولاً میخواستیم حق مردم را محفوظ نگه داریم که حفظ کردیم. چون مردم نمایندگان خبرگان را انتخاب میکنند. یعنی اینها نماینده افکار مردم هستند و مثل نمایندگان مجلس، باید افکار مردم را منعکس کنند و اگر این کار را نکنند، در مقابل مردم مسوول هستند. سازمان درستی را تنظیم کردیم تا انسانی را با آن شرایط انتخاب کنند. حتی در قانونی که همین خبرگان نوشتند، راه عزل هم آمده است. وظیفه خبرگان مشخص است. کمیسیون تحقیق درست کردند. کمیسیون تحقیق متشکل از ده نفر از فحول علماست که باید دایماً عملکرد رهبری و سازمانهای مربوط به ایشان را زیرنظر بگیرند و به خبرگان گزارش بدهند. یا آنها را به خبرگان دعوت کنند که بیایند و جواب بدهند. ما الان یک بند یک صفحهای در آییننامه خبرگان داریم و قانون است که چگونه به این موضوع رسیدگی کنیم. اگر میگویید سازماندهی خوب نشده است، من معقتدم سازماندهی، خیلی خوب شده است. اینکه یک نفر اینگونه داشته باشیم، این برای ایران و با مبانی تشیع که ما به آنها معتقد هستیم، تازگی ندارد. نظام ولایی نظر همه فقهاست. البته بعضیها قبول ندارند و محدود به امور حبسیه میدانند. آیتالله منتظری بهترین و مفصلترین کتابها را درباره ولایت فقیه نوشت.
قبلاً هم گفتم در پیشنویس قانون نبود و خود آیتالله منتظری آورد. ایشان رئیس خبرگان بود و این را در دستور آورد و دفاع کردند و تصویب شد. من این را قبول دارم و اگر به مقتضیات آنچه که نوشتیم و قانون قطعی است، عمل شود، بسیار خوب است. یعنی جایی باشد که براساس عدالت، تقوا، مدیریت و همان شرطهایی که در قانون آمده، از شرایط رهبری مواظبت کند تا مقبول باشد و مردم هم او را قبول داشته باشند. این است که میگوییم فصل الخطاب و ضامن عدالت و خیلی چیزهاست و اگر انحراف پیدا شود، این مسایل هم میتواند اتفاق بیفتد.
* چیزی که خیلی مهم است، این است که این تئوری پردازیها در عمل هم درست جواب بدهد. اگر چنین تئوری پردازیهایی بشود و نظریههای خیلی خوبی مطرح شود و روی کاغذ هم بیاید و به عنوان قانون هم مطرح شود، ولی در میدان عمل این امکان وجود داشته باشد که به قوانین عمل نشود و آب از آب تکان نخورد و مملکت به یک طرف دیگر، غیر از آن طرفی که قانون در نظر گرفته، برود، در آنجا چه باید کرد؟
– هرکار مثبتی که در دنیا بشود، احتمال انحراف در آن پیش میآید. همه کارهای اجتماعی بشر اینگونه است. حتی دینی که میآید، اتفاقاتی میافتد، ظلمهایی میشود و جنگهایی اتفاق میافتد. اگر غیر از این بود که خداوند چنین انسانی را خلق نمیکرد. یعنی همان حرف ملائکه میشد که چرا میخواهید انسان خلق کنید؟! در بشر اینگونه، هرکاری کنید، این اتفاق میافتد و احتمالش هست. البته پیشبینی حراست آن هم میشود و در اینجا هم پیشبینی هم شده است. یعنی کاملاً با تجربه پیشبینی شده بود و میبایست درست عمل میشد، همان موقع برای غیر از امام(ره)، شورای پنج نفری در قانون اساسی بود. البته شاید مدیریتش ضعیف میشد، ولی اطمینانش بیشتر بود و ما هم که گرداننده بودیم، به شورا رسیدیم و سه نفر را معرفی کردیم. درست هم انتخاب کردیم. آیتالله خامنهای، آیتالله موسوی اردبیلی و آیتالله مشکینی بودند. گفتیم اینها شورا باشند و به مجلس خبرگان آوردیم، اول موضوع رهبری فردی یا شورایی بودن مطرح شد و آیتالله خامنهای از رهبری شورایی حمایت کردند و من هم وقت خواسته بودم که نوبت نرسید و رهبری فردی با اکثریت رای آورد. وقتی فردی رای آورد، نوبت به انتخاب فرد رسید. خودم را میگویم و شاید نظر همه کسانی که رای دادند همین باشد، که کسی مناسبتر از آیتالله خامنهای نبود. الان هم همین است. من همینمقدار جواب سوال شما را میدهم و شما هم جواب سوال مرا بدهید که «اگر فردا آیتالله خامنهای نباشد، چه کسی را دارید که به عهده بگیرد و مثل ایشان سابقه انقلابی، اجتهاد و آشنایی با همه شرایط کشور و جهان داشته باشند، به خصوص نیروهای مسلح را خوب بشناسند.»
* اشکال ما همین جاست. همه ما برای سلامتی ایشان دعا میکنیم. اشکال ما همین است که خدای نخواسته اگر مشکلی برای ایشان به وجود بیاید، سرنوشت این نظام اسلامی و نظام ولایت فقیه با این قانون اساسی، میخواهد به دست چه کسی سپرده شود؟
– من میگویم کاری که کردیم، در زمان خودش کار درستی بود. اینکه به دست چه کسی میافتد، یک نگرانی برحق است. امّا اگر اشکالی هست، در عملکرد خبرگان است. اگر خبرگان به وظیفه خودشان درست عمل کنند، در صورت نبودن یک فرد مناسب حتماً میتوانند شورایی کنند. چون قانون شوراشدن هم باز است. شاید در آینده بدون شورا نتوانند کار درستی انجام بدهند. البته این کار تا حدودی به مردم هم بر میگردد، چون اگر مردم نمایندگان خود را درست انتخاب کنند، میتوان امیدوار بود. اتفاق بد در مجلس و هر جای دیگر که مردم بد انتخاب کنند، میافتد. در دنیا هم میافتد. اصلاً شما جایی را پیدا نمیکنید که در عبور از همه گردنههای مشکل، کاملاً درست عمل کرده باشند.
نگاه شما نسبت به این مسئله چگونه است؟ آیا عنصر رضایت مردم که هم علت موجبه و هم علت مبقیه نظام ـ لااقل در آغاز نهضت و حرکت ـ تلقی میشد، چنان نقش تعیین کنندهای ندارد که به مردم مجال بدهد تا درباره سیستمی که نمیتواند خودش را ترسیم کند، تصمیم بگیرند؟ همچنان که خود امام در بهشت زهرا راجع به تصمیمات گذشتگان برخورد کردند.
– شما سه، چهار سوال را مطرح کردید. در مورد مجلس خبرگان که این تصمیم را گرفتیم، اولاً همان موقع بحث زیادی شد که ما برای صلاحیت نامزدها چه کسی را درنظر بگیریم؟ بعضیها گفتند که مراجع و حوزه باشند. بحث شد که مراجع چه تکلیفی دارند؟ شاید اگر ما به آنها تکلیف کنیم، آنها بگویند که انجام نمیدهیم. ثانیاً آنها چقدر میتوانند در این مسائل که وارد نیستند، نظر بدهند؟ این مورد رای نیاورد. بعضیها گفتند که اگر خودمان انتخاب کنیم، بدتر میشود و میگویند که شما خودتان صلاحیتهای خودتان را تایید میکنید. هر جا به ذهن ما رسید، جواب نداد. آخرش به خود شورای نگهبان رسیدیم. گروهی مکلّف بودند که اگر حکمی صادر شود، باید انجام بدهند. این مورد رای آورد. ثانیاً ما همین حالا میتوانیم این را عوض کنیم و هیچ مشکلی ندارد. یعنی همه قوانین مربوط به خبرگان مال خودش است و میتواند قانون بگذراند. بنابراین راه خروج همیشه هست. حتی راه خروج قانون اساسی را که قبلاً ننوشته بودند، نوشتیم. الان راه خروج قانون اساسی هم هست و میتوانیم همه اصولی را که مردم فکر میکنند مزاحم است، حذف کنیم. یعنی این هست و راهش هم خیلی روشن است که از این راه میتوانیم، انجام بدهیم.
مسئله رضایت مردم، همیشه جدّی بود که رفراندوم گذاشتیم. دو، سه اصل راجع به رفراندوم هست و میتوانیم مسائل مهم را با رفراندوم بگذرانیم. الان در هیچ جا بن بست نداریم. از همه اینها که بگذریم، امام(ره) مجمع تشخیص مصلحت را طراحی کردند که بتواند بر خلاف قانون اساسی و فتواهایی که علما میدهند، مصلحت را تامین کند. اصلاً در ساختار بن بست نداریم. درباره عمل، از ملائکه که بگذرید، احتمال بدی در مورد همه ممکن است. یعنی الان معصوم نداریم. چند روز بعد از پیروزی حضرت موسی(ع)، پیروانش گوسالهپرست شدند که خداوند همه را قتل عام کردند. حضرت موسی(ع) با آن همه معجزات و با عبور از نیل، پیامبر مردمی بود که یک دفعه گوسالهپرست شدند. حضرت عیسی پیامبری به آن خوبی، آرامی و نجیبی بود که آن روزگار را بر سرش آوردند، با حضرت ابراهیم(ع) چکار کردند؟! اصلاً کجا سراغ دارید که بشر برای یک مدت طولانی در جاده حقیقت مانده باشد؟
* اگر عملکرد افراد میتواند جوری باشد که دور قانونی را در جایی سد کند، یعنی چرخش کار قانون را در جایی سد کند، منجر به ناکارآمدی یک نظام میشود. علی القائده عملکرد بد را باید در قانون پیشبینی کرد، یعنی باید در قانونگذاری پیشبینی کرد.
– ما در همه جا پیشبینی کردیم. شما بگویید که در کجا پیشبینی نشده است؟ در مورد رهبری که شخص اول مملکت است، صراحت قانونی داریم که اگر عدالتش مخدوش شود، معزول است و خودش هم حق ندارد دیگر دخالت کند.
* اگر در مقام اجرا به جاهایی برخورد کند که دیگر نتواند عملی شود و روح قانونی را تحقق نبخشد، باید برای آن فکری شود.
– همه اینها راهحل دارند. مثلاً سیاستهای کلی که در مجمع تصویب میشوند و رهبری هم طبق قانون تایید و اعلام میکنند، اگر اجرا نشود، ما ناظر هستیم و ناظر باید جلوی این را بگیرد و متوقفش کند و اگر مجلس یا قوه قضائیه و یا دولت خطا کردند، باید جلوی آن گرفته شود.
* در آنجا به نام دین عمل نمیشود.
– اتفاقاً در افغانستان هم قانون اساسی اسلامی تصویب کردند.
* به عنوان دین و حکومت دینی که نیست.
– آنها که حکومت اسلامی شدند. الان عراقیها چه وضعی دارند؟ آنهایی که مجاهده میکردند، به جان هم افتادند. هر جا بروید، همین است. امام موسی صدر در لبنان خیلی فعال بود. آخرش گفت: «من به این نتیجه رسیدم که السّیاسیون تُجّار الدّم»، یعنی سیاسیون تجار خون هستند و از مسائل کنار کشید.
* حضرتعالی دوست دارید همیشه نسبت به آینده امید بدهید.
– من عقیده جدی دارم و اگر نداشتم، در این نظام کار نمیکردم. ما که اهل بیتی هستیم و ولایت داریم، در این مکتب میتوانیم در کشوری مثل ایران برای گسترش دین کار کنیم. اگر درست عمل کنیم و حکومت موفقی داشته باشیم، میتوانیم. همین الان هم با همه این عیبهایی که در ذهن شماست، در تمام منطقه، مستقلترین و امنترین کشور هستیم و پیشرفت هم کردیم. مشکل اقتصادی داریم و یا مشکل مجلس و مسائل آنها را نبینید. همین ماهوارهای که الان در مدار زمین میگردد و پیام مخابره هم میکند، دستاورد انقلاب است. کار آن را از اواخر جنگ شروع کردیم. گروهی در جهاد سازندگی کار خود را روی موشک شروع کردند. برای اینکه بتوانند پرتاب کنند. موشک 140 کیلومتری را در اواخر جنگ آزمایش کردند و خودم به آنجا رفتم و آزمایش کردم. در اینجا کسی به ما کمک نکرده است. ماهوارهرا ساختیم و موشک پرتابکنندهاش را هم ساختیم و دیروز هم اولین پرتاب آزمایشی را انجام دادیم.
آن موقع محسن ما در کانادا بود و هنوز دکترایش تمام نشده بود. چون رشتهاش به درد اینها و بدنه موشک میخورد، گفتیم که بیاید و در آنجا نماند. جوانان ما زحمت کشیدند که کارهای سوخت جامد به نتیجه رسید و کار را به اینجا رساندند. ما در موشک این همه پیشرفت کردیم که الان به راحتی میتوانیم موشکهای قارهپیما بسازیم. اگر مشکلات تحریم را درست نکرده بودند، با قدرت خودمان به خیلی جاها میرسیدیم. منتها فعلاً سیاسی شده است. در اکثر صنایع جای خودمان را باز کردیم. در سلولهای بنیادین، در نانو و در خیلی چیزها که به ما نمیدادند، راه پیدا کردیم. خرابیهای کشور را ساختیم.
عراق همانگونه مانده و ما کشور را خوب ساختیم. آبها را مهار کردیم و کارهای زیادی کردیم و نمیتوانیم بگوییم که ایران یک کشور عقبافتاده به آن صورت است. اینها در همین نظام و با همین شکل پیش آمده است. اگر عاقلانهتر رفتار کنیم، بهتر میشویم. ما که با کشورهای دیگر دعوا نداریم. ما که نمیخواهیم از آنها دستور بگیریم، میخواهیم با هم تعامل کنیم، اگر تعامل کنیم و دعوا نکنیم، میتوانیم. شرطش رفتار اعتدالی و معقول است. نباید افراط کنیم. از اشتباهات ما این بود که زمانی افراط کردیم. نمیگویم اشتباه نداریم. ولی این دستاوردها هم بود. البته از این اشتباهات را هر انقلابی هم خواهد داشت. برای اینکه انقلابیون بیتجربه و کم تجربه هستند و این کارها را میکنند. من فکر میکنم مجموعاً ما نباید ضرورت انقلاب را منکر شویم و نباید موفقیت انقلاب را منکر شویم. ولی نباید خودشیفته شویم و باید به عملکرد خود انتقاد داشته باشیم تا بهتر شود.
* یکی از امتیازات نظام جمهوری اسلامی که ریشه در تفکر تشیع و اهل بیت دارد، این است که تفکر افراطی موجود در دنیای اسلام امروز را که الان در قالب تکفیری سر در آورده، ندارد و یک تفکر اعتدالی دارد. در انتخابات پارسال هم که اعتدال رای آورد، در واقع همان مغز اصلی تفکر تشیع و نظام جمهوری اسلامی رای آورده است. آن چیزی که الان در دنیای اسلام میگذرد، تفکر داعش و النصره و مجموعه تکفیریهاست که همه جا را تهدید میکنند.
به هر حال ما هم گرفتار افراطیها بودیم. الان تکفیریها بیشتر به شیعه میتازند. منتها اکثریت سنیها با آنها همراه نمیشوند. افراطیهای سنی، شیعه را واجبالقتل و مهدورالدم میدانند. میتوانیم با عمل به اینها نشان بدهیم که اینگونه نیستیم که واقعاً هم نیستیم.
* نمونه جدید کارهای افراطی آنها پیام تبریک در مرگ ملک عبدالله است. گویا ملاک آنها مخالفت با شماست. چون وقتی حضرتعالی در فوت ملک عبدالله تسلیت گفتید، آنها در نماز جمعه تبریک گفتند.
– این کار اوج نگاه افراطی است. متاسفانه مصالح نظام و جهان اسلام را فدای کینههای خود میکنند.
* وقتی داعشیها و تکفیریها احکام خودشان را اجرا میکنند و گردن میزنند و آدم میسوزانند و کارهای دیگری میکنند، استناداتی به بعضی از کتب فقهی علمای خودشان دارند. متاسفانه درست میگویند، چون چنین فتواهایی هم وجود دارد و اینگونه نیست که بدون ماخذ باشد.
– بله، متاسفانه در دو طرف افراطیون کارهایی میکنند که احساسات مردم را جریحهدار میکنند.
* نکته اصلی این است که بالاخره روحانیت چه سنی و چه شیعه قاعدتاً باید یک غربالگری نسبت به این مسایل انجام بدهد. یعنی در فقه شیعه و سنی افکار و فتواهایی هست که باید به مقتضای شرایط، به روز شوند. مثلاً الان بعضی از انواع اعدامها را در کشور خودمان اجرا نمیکنیم و میگوییم درست نیست. دلیل آن اقتضائات زمان و مکان است.
– من قبول دارم و بارها گفتم که هر کاری را خارج از مدار عقل انجام دهیم، بازخورد خواهد داشت. پس من دو بحث با شما داشتم. یک بحث این بود که اصلاً به فکر نباشید که کسی بتواند مدینه فاضلهای درست کند و انسانی که فرشته و جن در وجودش هست، بتواند مدینه فاضله درست کند. این نمیشود. اصلاً خداوند ما را اینگونه قرار داده که آزمایش بشویم و خودمان راه را پیدا کنیم. باید تلاشبکنیم و ما واقعاً تلاشمان را کردیم. الان 60 سال است که داریم تلاش میکنیم، برای اینکه به جایی که میتوانیم، برسیم. خیلیها مثل من هستند که این کار را کردند و باز هم میکنند و انتظار آن نتیجه مطلق را هم نداریم. کما اینکه قبل از ما هم هیچوقت نشده است. کسی را بهتر ما از حضرت علی(ع) در تاریخ بشر میشناسیم؟ چگونه با ایشان رفتار کردند؟ به تعبیر خودشان، مردم مثل یال اسب به صورت انبوه در خانه ایشان گرفتند که نزدیک بود امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در بین مردم پایمال شوند. به این صورت ایشان را آوردند، اما چند روز بعد دیدیم که همیشه جنگ بود و آدمهای متقلب و دنیا طلب آن کارها را کردند. به هر حال اگر ما نقش خود را ایفا کنیم، به جایی میرسیم و اگر کار خوب کرده باشیم، خداوند به ما نتیجه میدهد و اگر هم بد کرده باشیم، باید جزایش را ببینیم. این وضع همه ما و همه تاریخ است. من مایوس نیستم که بتوانیم از این تجربههایی که جامعه دارد، به یک حالت اعتدال برگردیم که در کشور بوجود بیاوریم.
جناب مصلح
پیشنهاد میکنم این مقاله بخوانید:
http://www.feirahi.ir/index.php?article=256
با اینکه من به صورت کامل موافق گفتههای آقای فیرحی نیستم و در اصولی با ایشان اختلاف دارم، اما طرح مسئلهٔ ایشان نسبت به خیلیها هوشمندانهتر و اصیلتر است. ضمنا این همان نویسندهایست که مصاحبه کننده با رفسنجانی، در ابتدای یکی از سئوالاتش به او و اینکه کتابش جایزه کتاب سال را برده و رهبر گفته کتابش را خواهد خواند؛ اشاره کردهاست. البته در قسمتی است که شما به دلیل اختصار نیاوردهاید:
«* اتفاقاً نکتهای که میخواستم عرض کنم، همین است. یکی از دوستان بسیار عزیز که حضرتعالی هم میشناسید، کتابی در باب حکومت دینی نوشتند که کتاب سال جمهوری اسلامی شد. زمانی که در دبیرخانه خبرگان، مسئول مرکز تحقیقات و مجله بودم، با اعضا خدمت آیتالله خامنهای رفتیم. من ایشان را که معرفی کردم، آیتالله خامنهای اشاره کردند که کتابتان را گذاشتم تا بخوانم.»
سایر دوستان مانند سید مرتضی، کورس، علی1، مزدک، عرفانیان، منصور، … اگر کتاب “فقه و سیاست در ایران معاصر/ تالیف داود فیرحی. ـ تهران: نشر نی، 1391” را خوانده و نقد یا نظری دارند بیان کنند. من با پیگیری اشارهٔ مصاحبه کننده آن را پیدا کردم و در حد همین لینک شناخت دارم. اما دیدگاهش به نظرم نو است و اصالت دارد. خیلی دوست دارم نظر شما را بدانم.
ولا یزید الظالمین الا خسارا”
شما را به همین آیاتی که مقدس می شماریدش قسم می دهم کمتر از این آیات مایه بگذارید.
عین همین آیه را حاکمان جمهوری اسلامی خطاب به مخالفانشان می گویند و همین آیات را ابوبکر البغدادی و داعش به مخالفانشان……
شما اول مشخص کنید ظلم چیست و ظالم کیست و همینطور زنجیره سوالات را ادامه دهید. برای این که خسته تان نکنم بگویم عقل بشر در پاسخ به این سوال اکنون به این رسیده که آزادی یک ارزش واقعی است و دشمنان آزادی ظالم هستند و دشمنی با آزادی ظلم است.
ریزگردها و دانه درشت ها
ابراهيم نبوی
برادران بسیج ده سال با دانه درشت ها مبارزه کردند، نتیجه هم همین شد که از صد تا مفسد اقتصادی فعلی کشور ۹۸ تاشان جزو اصولگرایان مورد اعتماد بسیجی ها بودند و دو تای دیگر هم از آنها سوء استفاده کردند. بعضی ها سئوال می کنند که چرا احمدی نژاد که بیشترین شعار را علیه مفسدین اقتصادی می داد و علیه آنها می جنگید، چرا در این جنگ موفق نشد؟ دیروز آقای محمدرضا رحیمی که سالها رئیس مبارزه با مفاسد اقتصادی در دولت احمدی نژاد بود، بعد از دو سال دادگاه و زندان و مصیبت و بدبختی و بیچارگی به زندان رفت. به همین دلیل و برای درک بیشتر چیزهای جالب و مهم پیشنهاد می کنم به سئوالات زیر پاسخ دادی که دادید، ندادید هم مثلا من چکار می توانم بکنم؟
سئوال یک، محمد رضا نقدی گفته است: ” پنجاه هزار بسیجی آماده مبارزه با ریزگردها هستند.” این بسیج از چه روشی با ریزگردها مبارزه می کند؟
گزینه اول: با همان روشی که با “دانه درشت ها” مبارزه کردند.
گزینه دوم: از طریق پاشیدن اسید، همان روش مبارزه شان با بدحجابی
گزینه سوم: از طریق نانچکو همان روش مبارزه با موسیقی
گزینه چهارم: از طریق اشغال سفارت عراق کشوری که بعضی ریزگردها از آن می آید.
سئوال دو، حاجی صادقی جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه گفت: “سرپیچی از اوامر ولی فقیه چیزی در حد شرک به خداوند است.” از این جمله چه نتیجه ای می گیریم؟
گزینه اول: وقتی سرپیچی از ولی فقیه شرک به خداست، لابد خود ولی فقیه هم خداست.
گزینه دوم: ولی فقیه نماینده خدا روی زمین است، زمین هم یعنی ایران
گزینه سوم: خدا نماینده ولی فقیه در آسمان است، خدای مسیحی ها و یهودی ها و بقیه هم کشک
گزینه چهارم: جمله غلط است، خداوند اجازه می دهد از او اطاعت نکنیم، ولی فقیه اجازه نمی دهد.
سئوال سه، رییس دانشگاه علوم پزشکی کرمان گفت: “بیماری های روحی و روانی در ایران هشت درصد بیش از متوسط جهانی است.” چهار دلیل بالا بودن بیماری های روحی و روانی را در ایران نسبت به سایر کشورهای جهان تا حدی ذکر کنید.
گزینه اول: جنتی، احمد خاتمی، احمدی نژاد، خامنه ای
گزینه دوم: صدا و سیما، ماهواره های فارسی، برگزاری نماز جمعه، بیرون رفتن مردم از خانه
گزینه سوم: صد سال گذشته، بیست ساله اخیر، چهل سال آینده، همین الآن که این کلمات را می خوانید
گزینه چهارم: جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی
سئوال چهار، تیم پرسپولیس بالاخره بعد از پنج هفته شکست مداوم بالاخره از یک تیم برد. این اتفاق شبیه به چه چیزی است؟
گزینه اول: زنده شدن مرده توسط حضرت عیسی مسیح
گزینه دوم: باز شدن دریا توسط عصای موسی مسیح
گزینه سوم: بازکردن قفل پوری فشفشو توسط زن شیرعلی قصاب
گزینه چهارم: خواندن بدون غلط شعر حافظ توسط دکتر ولایتی
گزینه پنجم: ادای بدون غلط کلمه “ددمنشانه” توسط جنتی
سئوال پنج، صفار هرندی گفته است: “۷۲ درصد مردم موافق توافق هسته ای هستند.” از کجا می فهمیم که این نظرخواهی درست است؟
گزینه اول: چون مجلس مخالف توافق هسته ای است.
گزینه دوم: چون ائمه جمعه مخالف توافق هسته ای هستند.
گزینه سوم: چون رهبری به توافق هسته ای اعتماد ندارد.
گزینه چهارم: چون نظر مردم معمولا مخالف نظر مسئولان کشور است.
گزینه پنجم: هر چهار گزینه صحیح می باشد.
سئوال شش، احمدی عضو شورای انقلاب فرهنگی گفته است: “احمدی نژاد از ما می خواست در کوچه دنبال امام زمان بگردیم.” وقتی گشتیم و پیدایش کردیم چکار کنیم؟
گزینه اول: دستگیرش کنیم که نتواند ظهور کند و امنیت ملی را به خطر بیاندازد.
گزینه دوم: بترسانیمش که دوباره غیب شود و برود یک جای دیگر ظهور کند.
گزینه سوم: به او عکس احمدی نژاد را نشان بدهیم که از ترس فرار کند و برود.
گزینه چهارم: ما را اسگل کرده است بی خیالش بشویم.
سئوال هفت، فانی وزیر آموزش و پرورش گفت: “وزارت آموزش و پرورش ۱۷ نوع فعالیت اقتصادی دارد.”، گزینه مشابه و مناسب را انتخاب کنید؟
گزینه اول: دادستان کل کشور مسئول اداره فیسبوک و وایبر و واتس آپ است.
گزینه دوم: سپاه پاسداران ۹۰ درصد تولید صنعتی کشور را در دست دارد.
گزینه سوم: رهبر برای اجرای اصل ۴۴ بخشنامه برای صنعتگران صادر کرد.
گزینه چهارم: بسیج سپاه پاسداران در تعیین سیاست خارجی نقش دارد.
سئوال هشت، رحیم صفوی گفته است که: “رهبر جمهوری اسلامی تنها رهبر جهان است که هفته ای سه روز به تدریس مشغول است.” این رهبر به چه کارهای منحصر بفرد دیگری می پردازد؟
گزینه اول: اداره شعرای کشور
گزینه دوم: برنامه ریزی برای علوم انسانی
گزینه سوم: مدیریت اجرایی تولید موشک پاتریوت
گزینه چهارم: تعیین سیاست خارجی فلسطین و لبنان و چند جای دیگر
گزینه پنجم: حضور فعال در کوهنوردی
سئوال نه، دیروز محمدرضا رحیمی راهی زندان اوین شد. کدام یک از جملات محمد رضا رحیمی با این خبر نزدیکتر است؟
گزینه اول: مردم کارهای احمدی نژاد ر فراموش نمی کنند.
گزینه دوم: وضع اقتصادی مردم خوب است.
گزینه سوم: با متقلبان و رشوه دهندگان مقابله می کنیم.
گزینه چهارم: مخالفان این دولت و من سند ندارند.
گزینه پنجم: تا پایان دولت احمدی نژاد همه ایرانیان خانه دار می شوند.
گزینه ششم: اگر فسادی کشف شود، باید دست فاسد را قطع کرد.
گزینه هفتم: من برای مبارزه با مفاسد اقتصادی سیلی خوردم.
گزینه هشتم: بشر غربی از بز هم بدتر است.
گزینه نهم: این جمله احمدی نژاد که گفت “من به رهبری هم گفته ام که اگر ثابت شود که رحیمی حتی یک ریال هم اختلاس کرده، من به تلویزیون می آیم و ضمن عذرخواهی اعلام می کنم که شایستگی این سمت را ندارم
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : لطفا ابتدا به خبر زیر خوب توجه کنید تا بعد.——————————–طرح قتلهای زنجیرهای در سیستم یکپارچه وزارت اطلاعات ثبت شده بود
۲۷ بهمن ۱۳۹۳
علی فلاحیان٬ وزیر پیشین اطلاعات گفته فعالیتهای این وزارتخانه تناسبی با جایگاه ولی فقیه ندارد٬ وزارت اطلاعات در همه حوزهها حضور دارد و طرح قتلهای زنجیرهای در سیستم اطلاعات ثبت شده بود.
آقای فلاحیان گفته مهمترین علت سازمان نشدن تشکیلات اطلاعات در جمهوری اسلامی تناسب نداشتن فعالیتهای آن با جایگاه «مقدس» ولی فقیه در ایران بوده است.
وی با تشریح چگونگی تشکیل وزارت اطلاعات به تشریح برخی فعالیتهای اقتصادی٬ فرهنگی و اجتماعی این وزارتخانه پرداخته و از همه این اقدامات دفاع کرده است.
فلاحیان افزوده وزارت اطلاعات به «اجبار» وارد فعالیتهای اقتصادی شده٬ برای خود کارگردان سینمایی دارد و در حوزه ورزش نیز ماموران خاص خود را دارد.
وی همچنین تائید کرده در جریان فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات٬ تخلفاتی نیز صورت گرفته و با متخلفان برخورد هم شده است.
وزیر پیشین اطلاعات در بخش دیگری از سخنان خود به بحث قتلهای زنجیرهای اشاره کرده و گفته استفاده از واژه «خودسر» برای نیروهای وزارت اطلاعات کار «دشمنان» آنهاست.
فلاحیان افزوده در وزارت اطلاعات به خاطر وجود یک سیستم یکپارچه کامپیوتری امکان اقدامات «خودسرانه» وجود ندارد و همه فعالیت نیروهای اطلاعات در این سیستم ثبت میشود.
وی برای نخستینبار است که از وجود چنین سیستمی در وزارت اطلاعات سخن گفته و افزوده طرح اجرای قتلهای زنجیرهای یکبار در این سیستم ثبت و بعد رد شده بود.
فلاحیان افزوده زمانی که قتلهای زنجیرهای رخ داد این سیستم کامپیوتری بر اثر برخی فشارها به وزیر وقت اطلاعات خاموش شده بود.
وزیر سابق اطلاعات درباره سعید امامی هم گفته وی قربانی «دشمنی» دوستان سابق خود شد.
این سیستم کامپیوتری محیر العقول وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی چگونه با هم هماهنگ شده بود که به محض خاموش شدن سیستم عامل و هارد ور(سخت افزار) آن احتمالا سایبرنتیک و استفاده از سی پی یو با ساختار سلولهای جهش یافته بنیادی و صد البته انسانی داعشی طالبانی ینی چیری را برای ما یک بنده خدایی توضیح بدهد که چگونه با دستور مافوق از کار افتاد و ماشین آدم کشی فعال شد و داریوش فروهر و همسر عزیزش و جعفر پوینده ومحمد مختاری ودیگران را نشانه رفت . و با چاقو تکه تکه شدند . چرا عوامل استکبار جهانی از این کامپیوتر ها ندارند ؟ آها فهمیدم همگی دست به دست هم داده اند به مهر که رهبر شود آزاد واز هر غم واندوهی رها شود چون او که مصون از اشتباه است چاکران درگاه همگی مقصرند و همگی پیش مرگ ایشان به قول علم الهدا ایشان از معصوم های تاریخ هستند.
باسلام ودرود به نوریزاد عزیز:
دستتان درد نکند وپایتان قدرتمندانه به پیش ؛تا بیش از بیش پرده ها را بالا بزنید وچهر های منحوس خشونت را برملا کنید.وقتی آدم بچنین صحنه های دلخراشی برمیخورد ،تعجب میکند که آیا چنین حیوانات درنده ای هم که از سبع ترین جانوران هم خون خوارترند ،درکجا یافت میشود وبچه شکلی زندگی میکنند
آیا اینها درخانوادهایشان انسان ندیده اند ؛آیا مال دنیا اینقدر ارزش دارد که خون دیگری بناحق ریخته شود تا چند صباحی دیگری براحتی زندگی بگذراند ؟
آهای ای مردم دنیا اگرشما درعلمتان درتاریختان درکرات مختلف آسمانیتان چنین اشخاصی سراغ دارید ؛به ماهم نشان دهید تا بتوانیم قلب رنجورخودرا بدانها تسکین دهیم وبگوئییم درجای دیگری هم چنین موجودات مخوفی وجود دارند که ما بیخبریم .
ای وای برما که چه کسی را از مملکت بیرون کردیم وچه کسانیرا جایگزین !!!
من بخانواده محترم این عزیزان صمیمانه تسلیت میگویم وفقطمیتوانم بگویم صبرکنید که صبرمفتاح همه فرجهاست
وامیوارم اینها درروزوروزگاری درلباس شما درآیند وزخم بردلهایشان آنچنان کارگرکند که برمردمان بزرگوارما انداختند
باز بنام خدا خون کسی شد روا
این چه مسلمانی است
وای به دیندارهاا
سکه بننامش ( بهار آزادی) زدند
سنگ تمامت سینه زدند
نام تو را میبرند بر سر بازارها
گریه یاس کبود
مرگ سپیدارها
آنچه فراوانی است
وحشت ویرانی است
این چه مسلمانی است
باز بنام خدا خون کسی شد رواا
قحط وفا
یک شاخه در سیاهی جنگل
بسوی نور فریاد میکشد
ظلم چرا ء بس کنید
چند خدا ء بس کنید
چند دروغ و فریب
گوش به فتوای تیغ
مضلمه خون کیست این همه استبدادها
باز بنام خدا خون کسی شد روا
این همه مفتی و شیخ این همه قاضی پدر صلواتیها
چیستی ای فاسد ادیار
باز بنام خدا خون کسی شد روا
باز بنام خدا خون خدا شد روا
کوچه پر از های و هوی
شهر پر از ماجرا
وای به دیندارها
خدایا، خداوندا! ما را از شر کسانی که به تو باور دارند مخصوصا اونایی که سرپوش های عجیب و غریب رو سرشون میزارن حفظ بفرما. آمین یا رب الاهلمین
قرآن اول به آرامی بوده و بعد به عربی ترجمه شده.و دراوایل هم هیچ نشانه های کسره و فتحه و …نداشته.حالا آخوند اومده و بحث در مورد کسره و فتحه می کند تابتواند مثلا خاتمیت را از آن کشف کند!واقعا که ما با چه موجوداتی سرو کارداریم!
جناب مزدک!
عجب دیدگاه علمی والایی از خود بروز دادی!
خوب قرآن اگر اعراب هم نداشته باشد ،بالاخره از نظر علم قراءت باید معلوم شود کلمه “خاتم” به کسره تاء خوانده می شود یا به فتحه!
گفته شد که همه قراء معتبر آنرا به کسر تاء خوانده اند که معنی آن پایان دهنده است ،که همان خاتمیت رسول الله است ،و فقط عاصم به فتحه خوانده است که توجیه آن بیان شد که خاتم از نظر ادبی یعنی چیزی که بوسیله آن امری را خاتمه می دهند ،مقصود انگشتر است که سابق بجای امضاء امروزی نگین انگشتر را بعنوان مهر و امضاء بکار می گرفتند و با آن نامه یا مکتوبات خود را مهر می کردند و مکتوب را خاتمه می دادند ،از این جهت به انگشتر “خاتم” اطلاق می شد یعنی چیزی که بوسیله آن نامه ها و اسناد کتبی را خاتمه میدادند ،پس بر این قرائت نیز پیامبر اسلام خاتم انبیاء است به فتح ،یعنی کسی که بوسیله او (همانند) انگشتر ،نبوت ختم شده و خاتمه یافته.
این معادله و بحث لفظی و قرائتی برایت سخت بود هموطن؟!
دید یو آندرستند؟!
جناب سید مرتضی فهمیدن کامنت منهم برای شما مثل معنی مازوخیزم و آوردن مدرک رشد گیاهان برای توجیه رشد زنان قریش است.بابا ای ول!شما نمی خواهد برای توجیه نا آگاهی خود از کاربران این سایت عذر خواهی کنید چون بیشتر کاربران این سایت افرادی خرد گرا و آشنا به علم روزند و درکشان از شما مشخص است.بلکه برای گمراه نمودن انسانها و رواج مشتی خرافات و دروغ با معالطه و سفسطه و تزویر از مردم ایران عذرخواهی کنید و بساط تزویر و نادرستی و نا پاکی را برچینید!
جناب مزدک!
اگر ادعای خردگرا بودن برای دیگران قابل پذیرش باشد ،در مورد کسی که روزی بصراحت گفت من قانون علیت عمومی نه در عرصه معرفت و نه در جهان طبیعت را قبول ندارم ،قابل پذیرش نیست!
همچنین “خردگرائی” تناسبی با محتوای کامنت های کسی که چیزی نمیداند جز “مشتی فلان” و “مشتی بیسار” و “انگل” و فحاشی های دیگر ،یا کپی کردن مقاله های دیگران ،ندارد.
پیشنهاد میکنم،خصوصا اگر در اروپا تشریف دارید ،مجموعه کامنت هایت (همراه آن مواردی که به چنگک های نوریزاد گرفتار می شود!) را به یک سایکولوژیست حاذق عرضه کرده و از رابطه اصطلاح “سادیسم” با مضامین آن کامنت ها پرسش کنی،گمان می کنم خوب ذهن شما را روشن خواهد کرد.
جناب مرتضی درود بر شما
همانطور که شما صفت خاتم به فتح حرف ت را به معنی پایان دهنده ترجمه و تفسیر میفرمایید انصاف است که به کسان دیگر این حق را بدهید که آنان این کلمه را به معنی انگشتر یعنی چیزی گرانبها و پرارزش ترجمه و تفسیر کنند و این ترجمه و تفسیر با خواندن آیه ۳۵ از سوره الاعراف پر رنگترو مستحکمتر میگردد
اگر حضرت رسول آخرین پیامبران بود دیگر دلیلی نداشت که خداوند انسانها را به این دستور کاملاٌ واضح و روشن مکلف بنمایند. در صورت امکان شما لطف کرده دلیل و شأن النزول این آیه را توجیه بفرمایید
سورهٔ الاعراف، آیهٔ۳۵:
«يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي ۙ فَمَنِ اتَّقَىٰ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»
ای فرزندان آدم! هرگاه پيامبرانی از خود شما (به نزد شما) بيايند که آيات مرا برای شما بخوانند (از آنها پيروی کنيد) پس هرکس که پرهيزگاری کند و(اعمال خود را) اصلاح کند, نه ترسی بر آنهاست, ونه آنان اندوهگين شوند.
پایدار باشید
سلام بر شما
با پوزش من ناچار به تکرار هستم
اولا: در مورد کلمه “خاتم” چند نوبت بیان شد که خاتم به فتحه در لغت عربی بمعنای انگشتر است نه بمعنای شیء گرانبها ،و خاتم بکسره تاء هم اسم فاعل لغت ختم یختم است ،بمعنای پایان دهنده ،عرض شد که همه قراء معتبر قرآن خاتم را بکسر تاء قرائت کرده اند که روشن است بمعنای پایان دهنده نبوت می شود.
در بین قراء فقط عاصم بوده است که خاتم را به فتح تاء خوانده است ،که بمعنای انگشتر است نه بمعنای شیء گرانبها ،زیرا انگشتر می تواند گرانبها باشد یا گرانبها نباشد.
نیز توضیح داده شد که اصلا انگشتر را خاتم (بفتحه تاء) گفته اند ،از این جهت که در اعصار قدیم بجای امضاء های امروزی در پای مکتوبات و اسناد معاملات و معاهدات ،پایان اسناد را “مهر” می کردند ،و از جهت اینکه مهر هرکس در اختیار خود او باشد یا مفقود نشود ،علامت مهر را روی نگین انگشتر های خود حک می کردند و ذیل اسناد را با آن ممهور می کردند.
البته قرائت های غیر عاصم که همه بکسر است و بر اساس آن قرائت ها دلالت آیه بر خاتمیت بلاتردید است ،اما عرض شد که روی قرائت عاصم (بفتحه) هم باز معنای خاتمیت رسول اسلام بی تردید است بجهت همین نکته تحلیلی لغوی که بیان شد ،یعنی رسول خدا “خاتم نبیین” بفتح تاء است زیرا ایشان (بر این قرائت فتحه) بمنزله آن انگشتر و نگین است که به واسطه او بنای نبوت ختم شده است و او بمنزله مهر پایانی است بر ساختار نبوت.
ثانیا: در همان کامنت اول خطاب به جناب شما عرض کردم که دلایل خاتمیت پیامبر منحصر به این آیه نیست ،و آیات متعدد دیگر ، و روایات معتبر فراوان از خود پیامبر و عترت او وجود دارد که حاکی از خاتمیت نبوت به نبوت رسول اسلام است،که به برخی از آنها اشاره هم کردم (مراجعه به آن کامنت کنید) و اگر لازم دیدید بگویید آنها را بیان کنم.
ثالثا: تصادفا در همان بیان اول شما (که خطاب به منصور بود) شما این آیه را مطرح کردید ،و من آنجا تذکر دادم که این آیه نافی خاتمیت رسول اسلام نیست ،زیرا آنجا توضیح داده شد که آیه مورد نظر شما از نظر شان نزول ،دنباله بحث تاریخی هبوط و نزول آدم و حواء است ،به آیات قبل آن مراجعه کنید ،آنجا ماجرای فریفته شدن آدم و حواء توسط شیطان بیان شده است ،و اینکه در اثر آن فریفته شدن آنها از بهشت رانده و به زمین هبوط کردند،و این آیه خطابی عمومی از سوی خدای متعال به همه بشر است (یا بنی آدم) که ای بنی آدم از اکنون (ابتدای خلقت بشر) که بزمین هبوط کردید،هرگاه پیامبرانی (بعد از حضرت آدم) نزد شما آمدند و آیات مرا خواندند……آنها را تبعیت کنید.
و این مبدا ارسال رسل تاکنون بوده است.
پس این آیه نافی ختم نبوت به رسول اسلام نیست ،بلکه تنها ناظر به اصل فرستادن پیامبران بعد از هبوط آدم علیه السلام است ،و منافاتی نیست که در طول تاریخ بعد از حضرت آدم سلسله رسولان صاحب شریعت و انبیاء تابع آنها بیایند تا بلوغ بشریت بحدی برسد که ختم نبوت به رسول اکرم شود و او آخرین فرستاده از رسولان اول العزم خدا باشد و معجزه او (یعنی قرآن) برخلاف معجزات سایر انبیاء الهی معجزه ای جاودان الی یوم القیامه باشد.
اگر ابهام دیگری باشد من در خدمت هستم
پایدار باشید
ما باید ممنون مراجع باشیم. اصلا چرا مراجع؟ اگه ممنون حجت الاسلام “حسین وحید پور” هم باشیم کافی است. چرا؟ خیلی ساده است.شما میدونی اگر یکوقت یهوئی دمپائی خانمت رو بپوشی مستحق آتش جهنمی؟ یا اگه وقتی میری مسجد آرایش زنانه کنی و زیر ابرو برداری چی؟ میدونی روز اول قبر وقتی سرگرم جر و بحث با فرشته ها هستی اگه یه دقعه یه سند رو کنن که داری با دم پائی خانمت کیسه زباله رو سر کوچه میذاری چه حالی بهت دست میده؟ اینا رو مد یون حاج آقا وحید پور هستی که از قول مراجع اعلام کرده این کار ها حرومه!..والّا الان تو نمار جمعه هم مردها آرایش کرده و زیر ابرو برداشته و با دم پائی زنانه پشت سر جنتی علم الهدی نماز می خوندند و مرگ بر آمریکا می گفتند و آماده نیمسوز آخرت می شدند!!..پشتیبان ولایت فقیه باشید تا دمپائی ها را اشتباهی نپوشید و مردان مومن و انصار ولایت زیر ابرو بر ندارند!!
اقای نوری زاد سلام
جسارتا سوالی پرسیدم جوابی از شما نگرفتم اگرلطف کنید جواب بدهید تشکر میکنم
من جواب سوالاتم را تا به حال در صفحه شما پیدا نکرده ام
اول اینکه نظر شما درباره شهیدان بهشتی و مطهری چیست
دوم ایا این دو عزیز را منافقین به شهادت رساندندند یا….
سوم اینکه اگر این دو عزیز در قید حیات بودند ایا جامعه ما به این ورطه می افتاد یا خیر
اگر لطف بفرمایید پاسخ دهید بسیار سپاس گزارم
—-
سلام بانوی خوب
پوزش مرا بخاطر تأخیری که در پاسخ به پرسش های شما رخ داد پذیرا باشید.
من آقای مطهری و بهشتی را در مجموع ” آخوند شیعه” می دانم. گرچه نسبت به سایرین نسبت های مناسب تری با موازین بشری داشتند اما در آراء و نظراتشان همان تعصبات شیعی شدیداً هست که مطلقا نیز به آنان محدود نمی شود. فرو شدن به لباس آخوندی مقتضیاتی دارد که نمی شود هم آخوند بود و هم آن مقتضیات را کنار گذارد.
در باره ی ترور آنان خبر موثقی ندارم. اما هر دو وزنه ای بودند که در برابر برآمدن بعضی ها مانع و مزاحم تلقی می شدند. احتمال این که یک جریان بشدت مشکوک داخلی در ترور اینها دست داشته دور از احتمال نیست.
مصاحبه هاشمی رفسنجانی با روزنامه جمهوری اسلامی را حتما بخوانید . در جرس و ملی مذهبی و سایت رفسنجانی که فیلتر هم نیست .
http://jomhourieslami.net/paper/index.php?year=1393&month=11&day=26&category=1&#
لینک مصاحبه هاشمی رفسنجانی با روزنامه جمهوری اسلامی است. بعضی نکاتش جالب است.
سلام بر آزاده مرد ایران زمین جناب نوری زاد. فقط میتوانم بگویم که خیلی مردی. یکه و تنها داری بار همه مردم کشور را به دوش میکشی و از جانت گذشتی. درود بر تو و خانواده ات. کاش حاکمیت یه ذره از حرفهای شما را بشنود و به فکر اصلاح امور باشد. برای ما اسطوره خواهی ماند برای همیشه. دوستت داریم.
با سلام
پیامبر اسلام می فرماید حکومت با کفر می ماند ولی با ظلم باپرجا نخواهد ماند.سوال من اینست آیا 36 سال ظلم و جور کافی نیست؟پس این وعده کی محقق می شود؟!!آیا باید بپذیریم که پیامبر هم مانند آقای خمینی یک چیزهایی می پرانده و بعد رد می شده بدون اینکه به آن اعتقادی داشته باشد؟!!به خدا قسم ظلم این حکومت در تاریخ ایران زمین بی سابفقه است.کجا در کدام زمان در تاریخ این مرز و بوم قربه الی الله تجاوز به نوامیس شده.در چه زمانی تحت نام امر به معروف اسید بر روی زنان و دختران بی گناه ریخته شده؟کی جنایتکارانی مثل رادان و مرتضوی و فلاحیان و حسینیان و…راست راست چرخیده اند و بر ریش مظلومان خندیده اند؟به خدا در تاریخ به کرات خواندیم فلان مردم فلان قریه از ظلم حاکمشون به شاه پناه می بردن و شاه با تمام خودکامگی به حرف اونا گوش می کرد و در صورت صحت حاکم مربوطه را حتی اعدام می کرد!!!همین یزید مظلوم رو که دائما دوستان شیعه لعن می کنن مگه زینب هرچی دهنش اومد بهش نگفت و سر و مر و گنده و با سلام و صلاوت از دربار خارج نشد و به سر زندگیش نرفت؟!!!کی می تونه در محضر آقا چنین کنه حتی صدها برابر کمتر و زنده بمونه؟!!!نمونش این دختر بی گناه.والله با چیزهایی که در دوران فعلی می بینیم چه بخوایم چه نخوایم به خیلی چیزها ادم شک می کنه.
هو ۱۱۰
این شاخه گل :
هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق ****************** ثبت است در جریده عالم دوام ما
تقدیم به شلر و صانع و همه شهیدان راه آزادی و عدالت
یا علی
درود مرد بزرگ!
خواستم سلامي بدهم و عرض ارادت كنم. جناب آقاي داود رمضان زاده كه از سويد به ايران آمده بود و در تحصن شيرژن قهرمان نسرين ستوده بهمراه شما و ساير عزيزان حضور بهم رسانيده بود نزد ما بود و ذكرخيرتان بود. براستي كه دلم براي همراهي با شما در آن ديار غريب پرميزند. ماجراي ديدارتان با خانواده شلر بار ديگر مرا بياد خاطرات جواني ام انداخت انگار كه خدا ما را دوباره به عزيزانمان داد. ماجراها بسيار است اما ايمان دارم فصل سرد بپايان خواهد رسيد، پژواك صداي حق طلبان دير نيست كه به گوش جهانيان برسد براستي كه حق بر باطل پيروز است!
دوستدارتان
ويكتوريا آزاد
دوست فاضل جناب سید مرتضی
با سلام بر شما و تشکر از توضیحات خوبتان..بنده در اکثر موارد با شما هم عقیده هستم..در این رابطه توضیحات ذیل را عرض می کنم:
1. آنطور که از آیات فرآن استنباط میشود این پیامبران نیستند که معجزه می کنند بلکه خود ایشان هم با معجزه مواجه میشوند…برای مثال در حکایت حضرت موسی قرآن ذکر میکند که خود موسی نیز از مشاهده تبدیل عصا به ازدها هراسان گردید.
2. قرآن به تصریح آیات آن کتاب هدایت است نه گزارشات تاریخی.لذا بنظر نمیرسد که اصلا چنین مقصدی مقصود پیامبر بوده باشد. البته ابن نقصی نیست بلکه صرفا دربافت هدف آن است.
3. با پذیرش رابطه معجزات و علم یکی از نظرات این است که هیچ کار غیر عادی صورت نگرفته ولی در عین حال حادثه ای است که ما توضیح دقیق آنرا نمیدانیم.لذا اینهم در جارچوب غیر منطقی نیست.
4. منظور از گزارش مستقل گزارشی بغیر از متون مفدس است. بعنی یک گزارش تاریخی روایت شده معتبر. البته نبود چنین گزارشی الزام بمعنای عدم وقوع آن نیست. ولی الزام پذیرش آن برای غیر مومنین ادله ای ماورای گزارش متون دینی لازم است.
5. اگر فلاسفه مسلمان نظریه صحبت مستقیم فرشته با نبی را می پذیرفتند این میزان مطالب در مورد ماهیت وحی را تدوین نمیکردند. نظریه فارابی و ملاصدرا و این سینا و یا عقاید ناصر خسرو در نزد محقققین امر پنهانی نیست.
6. البته سئوالی هم که برای بنده مطرح است این است که آیا بر اساس نص قرآن ابزار اصلی اثبات ادعای پیامبران معجزات این چنینی است؟ اگر پاسخ مثبت باشد آنوقت این سئوال مطرح است که چرا در دیگران آن تاثیر تعیین کننده را نداشته است؟
با تشکر مجدد از توجه مسئولانه جنابعالی
سلام بر یاران گرامی
با تشکر از شما
1- آری چنین است پیامبران بتعبیر قرآن “باذن الله” معجزه ارائه می کنند ،یعنی قدرت و الهی خداست که پشتوانه اظهار معجزه است و آنان مجرای فیض و تحقق مراد خدای متعال هستند.البته هراس موسی در اولین مواجهه با آن “حیه”=مار بزرگ بود،در سوره “طه” فرمود :
(وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى (17)
قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى (18)
قالَ أَلْقِها يا مُوسى (19)
فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى (20)
قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعيدُها سيرَتَهَا الْأُولى (21).
2-درست می فرمایید قرآن کتاب هدایت است نه کتاب تاریخ کلاسیک ،اما در قرآن بغرض حصول هدایت و عبرت های ایمانی و تاریخی ،به جنبه هایی از وقایع امت های گذشته و پیامبران گذشته مثل یونس و دیگران اشاره شده است.
3- آری چنین است ،توضیحا عرض شد که “معجزه خرق عادت معهود و معلوم بشر است” نه “خرق قانون علیت عمومی در جهان آفرینش” ،یعنی تحقق معجزه معلول علل و اسبابی طبیعی است که معهود و معلوم بشر نبوده است ،از ای جهت میتوان گفت معجزه با علم معهود بشر منافی است نه اینکه واقعا غیر علمی است،یعنی ممکن است چیزی در روزگار پیامبری معجزه باشد (اسباب وقوع آن معلوم علم بشر آن روز نباشد) در عین حال قرنها بعد مورد علم بشر واقع شود ،مثلا حضرت عیسی سلام روحی له الفداء ،به اعجاز بیماری های لک و پیس یا کوری مادر زادی را معالجه می کرد ،در زمانی که پزشکی در آن زمان علیرغم پیشرفت از درمان چنین بیماری هایی عاجز بود ،حال ممکن است بشر بعد پیشرفت هایی برسد که بیماری کوری مادرزادی را هم معالجه کند ،اما این به معجزه بودن عمل عیسی به اذن الله در ظرف زمانی خود خللی وارد نمی کند ،پس عمل درمان عیسی سلام الله به اعجاز و به اذن الله ،امری خرق (نقض) عادت بوده است نه خرق (نقض) قانون علیت و سببیت عمومی در جهان طبیعت.
4-آری ممکن است گزارش تاریخی مکتوب مستقل از کتب آسمانی وجود ندشته باشد ،همینطور است ،اما می توان در مورد خود کتاب آسمانی قرآن تحقیق روشمند داشت ،و وقتی حیثیت اعجاز آن احراز و تثبیت شد ،به گزارش های قرآن ایمان آورد.
5-در مورد توجیهات حکماء اسلامی در مورد ماهیت وحی مطلب قابل بحث است ،می شود با استناد محسوس تر از کتب انان سخن بگوییم ،عرض من این بود که انکار رویت فرشته از سوی آنان محرز نیست ،من الان فرصت مراجعه نداشتم ،می شود مراجعه کرد ،اما اگر شما فاکت هایی مبنی بر انکار این مطلب از کتب شیخ و فارابی و مرحوم ملاصدرا دارید ارائه کنید ،زیرا کتب این بزرگان در دست ما هست.اگر لازم شد من نیز ارجاع خواهم داد.
6-خیر ابزار ابلاغ و دعوت پیامبران به توحید و نفی شرک و استقرار قسط و عدل ،فقط معجزات عملی نبوده است ،بلکه احتجاجات و استدلالات و مضامین والای دعوت آنان و استدلالهای عقلی آنان بر توحید و وجود جهان دیگر و دعوت به غدالت ،هم از ابزارهای مهم پیامبران بوده است ،می دانید که قرآن در این زمینه بسیار غنی است و مطالب زیادی از آنان نقل کرده است ،به سوره انبیاء و شعراء و طه و اعراف و یوسف و برخی دیگر از سوره های مطول قرآن بنگرید ،که چگونه نوح و ابراهیم و موسی و عیسی در گفتارها و مضامینی زیبا و والا بر امت های خویش احتجاج و استدلال های عقلی کردند ،که خود واجد چه زیبائی هایی در این بیانات قرآنی هست.
در مورد انکار مخالفان انبیاء و اصرار آنان بر عدم پذیرش محتوای دعوت انبیاء ،باید گفت ریشه های خودپرستی ،هوی پرستی ،اخلاد الی الارض ،جهل و لجاجت و تکبر ،اساس انکار آنان بوده است،بنگرید به واکنش های فرعون در برابر معجزات حضرت موسی علیه السلام که در قرآن گزارش شده است ،و در همین تورات باقی مانده هم هست ،فرعون جادوگران خویش را جمع می کند ،موسی را هم دعوت می کند ،آنان سحر می کنند تا مردم را با تردستی فریب دهند ،موسی به اراده و قدرت خدا ،عصای خود را بزمین می زند، عصا مبدل به اژدها (مار بزرگ) می شود ،حتی ساحران فرعون می گویند ایمان آوردیم (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی.طه/70) زیرا آنان استاد سحر بودند و وقتی عمل موسی را دیدند فهمیدند که عمل او از سنخ سحر و شعبده و فریب مردم نیست ،پس ایمان آوردند ،واکنش فرعون چه بود ؟
(قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی.طه/71)
گفت : بدون اذن من ایمان آوردید؟!کی به شما اجازه ایمان داد؟! ،بعد هم که دید خیط شده است ، گفت شما ساحرید و این موسی هم ساحر دیگری است که از شما استادتر است! بعد هم گفت پدرتان را در می آورم ،دست و پایتان را قطع خواهم کرد و شما را در درختان خرما بصلیب خواهم کشید!
آیا این انکار جز این بود که ریشه های استکبار و خود بزرگ بینی و تکبر و عشق به قدرت و حکومت ،در او راسخ بود؟ این همان هوی پرستی و اخلاد الی الارض و دنیا طلبی است ،عشق این دارد که خود حاکم باشد و آنطور که خود می خواهد حکم براند ،همان چیزی که همه مستبدان تاریخ گذشته و امروز به آن مبتلا هستند : اصالت القدره ،و تسلط بر منایع بزرگ قدرت و زر و زور .و اگر انسان چنین نباشد ،در برابر دعوت انبیاء خضوع می کند ،همه در مضمون دعوت آنان می اندیشد ،و هم معجزات عملی آنان را شاهد صدق دعوت آنان و ارتباط آنان با مبدا جهان هستی و غیب می بیند.این فطری بشر است و فطرت بشر است ،که بتعبیر قران زیر انبوهی از هوی پرستی و خود خواهی و استکبار مدفون می شود.
قوم صالح ،خود به صالح گفتند اگر راست می گوئی پیامبری هم اکنون از دل این کوه شتری بیرون آور:
(ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ (154)
قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (155)
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظيمٍ (156)
فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمينَ (157).سوره شعراء
گفتند تو فقط بشری مثل ما هستی ،اگر راست می گویی آیتی (نشانه و معجزه ای) بیاور ،صالح فرمود این شتر (از دل کوه) آیتی برای شما ،بگذارید یک روز او از این نهر شرب کنید یک روز هم شما ،اطاعت نکردند ،و باز روی همان ریشه های پیش گفته ای معجزه را نادیده گرفتند ،و شتر را کشتند و پشیمان شدند.
آیات زیاد است ،بنظر من قرآن تاریخ کلاسیک نیست ،قرآن از بازگویی این نکات اهداف تعلیمی و هدایتی دارد ،دقیقا می خواهد به همین سوال شما پاسخ دهد که حس گرایی و هوا پرستی چقدر؟! قرآن اشاره به همین ریشه های اخلاقی ،و انحرافات فکری ،و انحطاط ها و سقوط اخلاقی و دنیاپرستی می کند ،و باز گو کننده عبرت تاریخ است نه اینکه اصالت التاریخی باشد.و این قصه درد انکار بشر قصه ای عام است ،در همه زمانها بوده است و امروز نیز…..
سپاس از توجه شما
اینها قطرهای از بیشمار جنایاتی است که این جنایتکاران بی همه چیز در حق ما روا داشته اند و ملتی را در سوگ عزیزترین عزیزانشان نشانده اند و از این سوگ لذت میبرند و خوی وحشی و بربر پرستی خود را به رخ ایران و ایرانی میکشند تا هیچ حجاب و فاصلهٔ تاریخی بین خود و پیشینیان همزاد خویش نداشته باشند.
برادر گرانقدر نوری زاد ، دفعه پیش هم که در نوشته هایتان از ایل سنجابی و منطقه ” دالاهو ” و از دانشجوی مظلوم شهید شده به نام ” شیلر ” و به دست اشقیا و ظلمی که بر این دختر رفته بود ،آورده بودید ، ساعت ها پیش چشمم دختران خودم را تجسم میکردم و داغ میشدم و تب میکردم و بی اختیار دخترانم را نزد خود فرا می خواندم و اشک در چشمانم جمع می شد و هر چه نفرین و لعنت یاد گرفته بودم نثار این کسانی میکردم که در نظام نشسته اند و ظاهرا” انسانند ولی خیلی از حیوان کفتار پست ترند ( بلا نسبت حیوان ) و این شقاوت ها را در جامعه اسلامی انجام می دهند . واقعا” به این فکر رسیده ام که از شما بخواهم که تمامی افعال و این ظلم هایی را که کشور می شود ( از اعدام حبیب الله آشوری در شهر مشهد و سکوت رهبری در برابر این آدم کشی و …تا … ) را شما تک به تک و محل به محل و ساعت و تاریخ آن را با دقت گردآوری نمایید و به صورت مکتوب و فیلم و … مستند فرمایید . انشاالله خداوند باریتعالی در این وقایع نگاری ، یاریتان خواهد کرد و وقتی کتابی در این باره منتشر کردید و به دست علمای اعلام و مجتهدین و اسلام شناسان و آیت الله ها و … دادید و آنها این کتابهای مستند را خواندند ، بلا شک و با اجتهاد دقیق و از جان گذشتگی خاصی خواهند گفت که : در این کشور در این سالهای قبل حتما” یک نوع ” اسلام جدید ” کشف شده بوده و حکمفرمایی می کرده است که این مسیبت ها در ” حدود و ثغور ” آن اتفاق افتاده است و همه آن آقایان ابتدا در حیرت و انگشت به دهان و احتمالا” تا آخر عمر در خلسه ابدی فرو خواهند رفت .
بردبار گرامي سلام
شما درمورد خاتميت پيامبري محمد -ص- ازآقاسيدمرتضي پرسيده بوديدكه درقرآن آن رانيافته ايد؟
جواب -درسوره احزاب آيه 40 تصريح به خاتميت پيامبران دراوشده است .واين هم آيه شريفه:
وماكان محمد أبا احدمن رجالكم ولكن رسول الله وخاتم النبييين….}ت=محمدپدرهيچيك ازمردان شما نيست،ولي رسول خدا وخاتم پيامبران است.
اگرازتفاسير خواستي چندتفسير برايت مي فرستم.موفق باشيد.
مصلح
چناب مصلح!همین می رساند که قرآن دست نوشته و افکار آدمیان است و تمام غیب و وحی و معچزه…مشتی //است!
مزدك خان
چكنم جناب نوري زاد جوابهاي مرا بشما منتشرنمي كند گوئي باشما هم عقيده است ويا الفاظ نسبتاخشن راازمن منتشرنمي كندوليكن مشابه آن را ازجناب آقا سيدمرتضي دام ظله منتشركرده است كه اگر چندتا ازكامنت هايت را به يك روانشناس نشان بدهيد؛شخصيت واقعي تورا بازگومي كند.كه چه اعجوبه اي هستيد.
مصلح
دوست عزیز مصلح
آیات قرآن کریم واضح و روشن است که احتیاج به تفسیر ندارند و بعضی از آیات احتیاج به تاویل است که از عهده کسی بر نمیآید فقط خداوند و راسخین در علم که پیامبران هستند میتوانند تاویل کنند.
با تشکر از اینکه به من جواب دادید و در ضمن جواب را هم سید به من دادند و من هم ایشان را بی پاسخ نگذاشتم.
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
نمیدانم چرا این شعر نیما در این ملک همیشه تازه می نماید. جای شگفتی است که با گذشت دهه ها از این شعر انگاری نیمای بزرگ آن را برای آتنا فرقدانی سروده است. یا برای شلر پیش از آنکه با تفنگ شکاری پدربزرگ به زندگی خود خاتمه دهد.
باسلام بربردياي دوست ناديده وگرامي
اولا ازديدن اسم شريف وآثار گوياي پردردتان كه دردهمه ماهست خوشحال شدم وازاينكه به وطن مألوف برگشته ايد بازافزونترخوشحال شدم.
وشعرنيماراسروده ايد:
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
خوب بيائيد نجاتشان دهيم ونجاتمان دهيم وازاين غصه هابرهيم عزيزدل برادر چرا نمي جنبيد ماكه ديگرپيرشديم توان جنبش نداريم.
شادكام باشيد
مصلح
بله در روز 19 آقای خامنه ای از هسته ای و امریکا گفتند ولی از مردم خوزستان که بخاطر ندانم کاریها و اشتباهای ایشان خاک بر سر شده اند هیچ نگفت. هیچ آنوقت اتظار دارید به فکر آتنای عزیز باشد؟!!!!
هو ۱۱۰
به: مهرداد
ای فرهیخته پوینده، ای جوانمرد جان برکف، افشاگری هایت آذرخش ها در این تاریکی اند. از خواندن برخی اسناد منتشر شده خشمگین میشوم ولی سرگذشت یگانه اشک به چشمانم آورد، بی اختیار فریاد زدم :
مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه
کاش آن سنگ آسمانی که چندی پیش از کنار کره خاک گذشت به خلیج فارس اصابت میکرد و اولین قربانی اش من میبودم.! که اگر چنین میشداز دریای سرخ تا مسکو و از دریای چین تا دریای سیاه از وجود اهریمن پاک میشد.
یا علی
سلام برجناب كورس گرانمايه گرامي
درذيل تفسير آيه امانت راازچهار تفسير برايتان پست مي كنم :
ا- ميبدي هم امانت را برطاعت الله تفسيرنموده است مثل ديگران ،كه حضرتعالي مي فرموديد برعشق تفسيرنموده است .چنين چيزي بنده درتفسيرش نديدم وهمه گفتارش را درذيل برايتان كپي كردم.
2-تفسيرروض الجنان رازي است ،اوهم برتكليف وطاعت خداوندمعني كرده است.
3-تفسير ملاعبدالرزاق كاشاني است واين فقط بزبان عربي است كه اوهم بمعناي “حق الله”تفسيرنموده است.
4- تفسير جوامع الجامع مرحوم طبرسي مؤلف مجمع البيان است اوهم بمعناي طاعت وتكليف الهي ،تفسيرنموده است.
واما از تفسيرالميزان كه قبلا دراينجاآوردم أمانت را بمعناي “ولايت الهي وتكليف خداوندي “تفسيرنموده بود.كه ولايت هم باعشق وطاعت الهي سازگار ومناسب است وهم باتكليف وحق الله. واكثري مفسران برطاعت وتكليف بندگان ازخداوند ،معنا وتفسيركرده اند.بااحترام .مصلح
بسم الله
ازتفسيرميبدي:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ- ابن عباس گفت:
امانت ايدر حدود دين است و فرايض شرع و طاعت اللَّه. ابن مسعود گفت: پنج نماز است بوقت خويش گزاردن و زكاة مال دادن و روزه ماه رمضان داشتن و حج كردن و سخن راست گفتن و وام «1» گزاردن و در پيمانه و تراز و راستى و عدل بجاى آوردن و
وديعتها بر امّت نگه داشتن. زيد بن اسلم گفت: امانت اينجا سرائر طاعات است و خفيّات شرع كه خلق را بر آن اطّلاع نبود كالنّيات فى الاعمال و الطهارة فى الصلاة و تحسين الصلاة فى الخلوة و كالصيام و الغسل من الجنابة.
روى عن ابى الدرداء قال:
قال رسول اللَّه (ص): «خمس من جاء بهنّ يوم القيمة مع ايمان دخل الجنة: من حافظ على الصلوات الخمس وضوئهنّ و ركوعهنّ و سجودهنّ و مواقيتهنّ، و اعطى الزكاة من ماله طيب النفس بها، و كان يقول: و ايم اللَّه لا يفعل ذلك الا مومن، و صام رمضان و حج البيت ان استطاع الى ذلك سبيلا و ادّى الامانة.
قالوا: يا ابا الدرداء و ما أداء الامانة؟
قال: الغسل من الجنابة فانّ اللَّه عز و جل لم يأمن ابن آدم على شىء من دينه غيره. و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص: اوّل ما خلق اللَّه من الانسان فرجه ثمّ اتمّ خلقته، و قال له: هذه امانة استودعتكها، فالفرج امانة و الاذن امانة و العين امانة و اليد امانة و الرجل امانة، لا ايمان لمن لا امانة له.
اين امانتها بر اختلاف علما كه گفتيم، رب العالمين عرضه كرد بر اعيان آسمانها و زمين و كوهها و فرا پيش ايشان نهاد گفت: توانيد كه اين امانت برداريد و در ان راست رويد و بوفاى آن باز آئيد؟ ايشان گفتند و ما را از برداشت آن و نگه داشت آن چه آيد و چه بود؟ گفت: اگر نيك آئيد و راست رويد ثواب و عطا يابيد، و اگر بد آئيد و كژ رويد بعذاب و عقوبت رسيد. ايشان گفتند: لا، يا رب نحن مسخرات لامرك لا نريد ثوابا و لا عقابا. اين سخن نه از معصيت و مخالفت گفتند بلكه از خوف و خشيت گفتند و تعظيم دين اللَّه ترسيدند از تاوان و از راست باز نيامدن در آن، و رب العزة اين عرض كه كرد از روى تخيير كرد نه از روى الزام كه اگر الزام بودى ازيشان امتناع نبودى و هر چند جمادات بودند رب العزة در قرآن ايشان را خضوع و سجود و خشيت و طاعت اثبات كرد قال اللَّه تعالى: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ، وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ … الاية، و قال تعالى للسماوات و الارض: ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً، قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ. و قال للحجارة: وَ إِنَّ كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج8، ص: 94
مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ
. قومى علما گفتند: رب العزّة عقل و فهم در آن جمادات مركّب كرد، آن گه كه امانت بر ايشان عرضه كرد تا ايشان بعقل و فهم خطاب شنيدند و جواب دادند. قومى گفتند: عرض امانت بر اهل آسمان و زمين بود نه اعيان آسمان و زمين هذا كقوله: وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ يعنى اهل القرية. و قول صحيح آنست كه اوّل گفتيم و علماء سلف و تابعين بر آناند.
قوله: فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها اى- خفن من الامانة ان لا يؤدّينها فيلحقن العقاب.
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ يعنى آدم عليه السلام. چون آسمان و زمين بترسيدند از پذيرفتن امانت و باز نشستند از برداشت آن، رب العزة آدم را گفت:
انى عرضت الامانة على السماوات و الارض و الجبال فلم تطقها فهل انت آخذها بما فيها اى آدم امانت دين و طاعت بر آسمان و زمين و كوه عرضه كردم و طاقت پذيرفتن آن نداشتند، تو آن را بردارى و بپذيرى؟ آدم گفت: يا رب و ما فيها؟ بار خدايا در آن پذيرفتن و برداشتن مرا چه بود؟ گفت: «ان احسنت جوزيت و ان أسأت عوقبت» اگر نيكو كردار باشى ثواب يابى و اگر بد كردار باشى عقوبت بينى. آدم بخدمت و طاعت بنده وار درآمد گفت: بين اذنى و عاتقى- برداشتم ميان گوش و دوش خويش.
رب العالمين فرمود: اكنون كه برداشتى ترا در آن معونت و قوّت دهم، اجعل لبصرك حجابا فاذا خشيت ان ينظر الى ما لا يحلّ لك فارخ حجابه و اجعل للسانك لحيين و غلقا فاذا خشيت ان يتكلّم بما لا يحلّ فاغلق و اجعل لفرجك لباسا فلا تكشفه على ما حرّمت عليك. قال مجاهد: فما كان بين ان يحملنها و بين ان خرج من الجنّة الا مقدار ما بين الظّهر و العصر. زجاج گفت و جماعتى اهل معانى كه: حمل امانت خيانت است در امانت يقال: فلان حمل الامانة، اى- اثم فيها بالخيانة، و منه قوله تعالى: وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْءٍ، و حملك السيئة ان تتقلّدها و تبوء باثمها.
گفتند: امانت در حقّ بنى آدم اداى فرايض است و امتثال امر و نهى چنان كه گفتيم و امانت در حق آسمان و زمين و كوهها خضوع است و طاعت، پس گفت: فَأَبَيْنَ أَنْ كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج8، ص: 95
يَحْمِلْنَها
آسمان و زمين و كوه سروا زدند و باز نشستند از آن كه در آن خيانت كنند، يعنى كه امانت خويش بگزاردند و خضوع و طاعت كه بر ايشان نهادند بجاى آوردند قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ، و بنى آدم در امانت خويش خيانت كردند و بوفاى عهد باز نيامدند.
حسن گفت: برين تأويل انسان درين موضع كافر است و منافق فانهما حملا الامانة اى- خانا فيها. و روى عن ابن مسعود قال: مثّلت الامانة لصخرة ملقاة و دعيت السماوات و الارض و الجبال اليها فلم يقربوا منها و قالوا لا نطيق حملها و جاء آدم من غير ان دعى و حرّك الصخرة و قال لو امرت بحملها لحملتها فقلن له احمل فحملها الى ركبتيه ثمّ وضعها و قال لو اردت ان ازداد لزدت فقلن له احمل فحملها الى حقوه ثم وضعها و قال و اللَّه لو اردت ان ازداد لزدت فقلن له احمل فحملها حتى وضعها على عاتقه فاذا اراد ان يضعها قال اللَّه تعالى: مكانك فانها فى عنقك و عنق ذريتك الى يوم القيمة.
إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا- قال ابن عباس: ظلوما لنفسه جهولا بامر اللَّه و ما احتمل من الامانة. و قال الكلبى: ظلوما حين عصى ربه جهولا لا يدرى ما العقاب فى ترك الامانة.
و قال مقاتل: ظلوما لنفسه جهولا بعاقبة ما حمل.
سدّى گفت: قصه عرض امانت آنست كه آدم صفى صلوات اللَّه عليه چون بزمين آمد، رب العزة فرمود: اى آدم مرا در زمين خانهايست در مكه و آن كعبه است مشرّف معظّم مقدّس، رو آنجا طواف كن، چون خواست كه بزمين مكه رود آسمان را گفت: احفظى اهلى و ولدى بالامانة، اهل و عيال و فرزند مرا گوش دار و امانت در آن بجاى آر، آسمان سر وازد و نپذيرفت زمين را گفت، همچون سر وازد و نپذيرفت، كوهها را گفت، هم چنان سر وازد و نپذيرفت، آن گه قابيل را گفت كه تو ايشان را گوش دارى و امانت در آن بجاى آرى، قابيل در پذيرفت و گفت: تذهب و ترجع فتجد اهلك كما يترك. پس آدم برفت چون باز آمد قابيل هابيل را كشته بود، اينست كه رب العالمين فرمود: إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا يعنى- قابيل حين حمل امانة آدم ثمّ لم يحفظ له اهله.
{پايان تفسيرآيه شريفه عرضه امانت الهي برانسان ازتفسيرميبدي سني مذهب قرن ششم هجري،معروف به كشف الاسراروعدة الابرار،ج8،ص 93-95}.
وامامعني وتفسيرآيه شريفه ازتفسير روض الجنان ابوالفتوح رازي شيعي قرن ششم:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ، حق تعالى در اين آيت بيان كرد عظم شأن امانت و آن كه او را چه موقع است و تحمّل او سخت است. گفت: ما عرضه كرديم امانت را بر آسمان و زمين و كوهها، فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها، ابا كردند از آن كه بر گيرند و ترسيدند از آن، وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ، و آدمى بر گرفت، و آدمى ظالم و جاهل است.
امّا معنى آيت: بدان كه مفسّران خلاف كردند در اين امانت بيشتر برآنند كه اين تكاليف است كه خداى تعالى خلقان را كرد از اداى عبادات و افتراض طاعات.
مجاهد گفت: امانت فرايض است و حدود كه فرايض «4» ادا كنند و حدود را تعدّى نكنند. ابو العاليه گفت: مأمورات و منهيّات است. اى، مأمورا بها و منهيّا عنها. زيد اسلم
گفت: روزه است و غسل جنابت است «1» چه اين هر دو امانت است از خداى در گردن مكلّفان كه اگر وفا كنند به آن، جز خداى نداند و اگر خلاف كنند جز خداى مطّلع نبود بر آن.
ابو الدّرداء روايت كرد از رسول- صلّى اللّه عليه «2»- كه او گفت: پنج چيز آن «3» است كه هر كس كه بيارد با ايمان به بهشت شود: يكى آن كه نماز پنج «4» بجاى آرد و به پاى دارد به ركوع و سجود و اركان و شرايطش به وقت خود، و زكات مال بدهد بطيبة النّفس. آنگه گفت: به خداى كه اين جز مؤمنى نكند. و ماه رمضان روزه دارد و حجّ خانه بگزارد چون استطاعت دارد و اداى امانت كند. گفتند: يا ابا الدّرداء «5»! اين امانت چيست؟ گفت: غسل جنابت كه خداى تعالى بنده را بر هيچ چيز آن ايتمان نكرده است كه بر آن.
ابىّ كعب گفت: امانت فرج است كه گفتند مردان و زنان را تا خود را از حرام نگاه دارند. عبد اللّه عمر گفت: اوّل چيز كه خداى از آدمى بيافريد فرج است، گفت: اين امانتى است كه به تو مىسپارم. پس فرج امانت است و چشم و گوش و دست و پاى امانت است،
و لا ايمان لمن لا امانة له.
بعضى دگر گفتند: امانات مردمان است و وفا به عهدها. واجب است بر هر مؤمنى كه خيانت نكند با هيچ مؤمنى و با هيچ معاهد در هيچ چيز به قليل و كثير. و اين روايت ضحّاك است از عبد اللّه عبّاس.
سدّى گفت: اين امانت هابيل است و اين انسان قابيل است كه آدم- عليه السّلام- به بعضى سفرها خواست رفتن و هابيل را سخت دوست داشتى، خواست تا او را بسپارد به امانت. آسمان را گفت: پذيرى؟ گفت: نه. زمين را گفت: پذيرى؟ [12- ر] گفت: نه.
كوهها را گفت: پذيرى؟ [گفتند: نه] «6» قابيل گفت: به من بسپار او را تا با تو سپارمش صحيح سليم. آدم او را به قابيل سپرد. چون باز [آمد] «7» قابيل هابيل را كشته بود. فذلك قوله:
__________________________________________________
روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج16، ص: 28
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا.
بعضى دگر گفتند: اين امانت دلايل و عجايب صنع اوست- جلّ جلاله- كه بر مكلّفان عرض كرد و آن را امانت نام نهاد براى عظم موقعش را، و قوله: و حملها الإنسان.
بعضى مفسّران گفتند: معنى حمل خيانت است، حملها، اى خانها. و بر اين قول تأويل آن باشد كه حمل وزرها و آثامها، كقوله تعالى: وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ «1» …
امّا در معنى عرض امانت بر آسمانها و زمينها و كوهها به آن كه ايشان جماداند و حيات و عقل ندارند و چيزى ندانند و صلاحيّت دانستن ندارند، دو قول گفتند: يكى آن كه اهل آسمان را و زمين و كوه خواست، على حذف المضاف و اقامة المضاف اليه مقامه. كقوله: وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ «2» …
و قول ديگر آن كه: اين عبادت است و كنايه از عظم شأن امانت و وجوب رعايت او و نگاهداشت حرمت او، و معنى آن كه: آسمان با رفعت و زمين با سعت و كوه با صلابت اگر عاقل بودندى و امانت بر ايشان عرض كردندى، بترسيدندى از آن و قبول نيارستندى كردن، و آدمى از آن جا كه ظلوم و جهول است و قدر او ندانست بر گرفت، و آنگه وفا نكرد بدو. و مانند اين در معنى قوله تعالى: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ «3» … و معنى آن كه: لو انزلنا هذا القرآن على جبل، و كان ممّن يسمع و يعقل، لرأيته كذلك. و اين معنى در كلام عرب و اشعار ايشان بسيار است. يقول العرب: هذا كلام لو لقى الصّخر لقلقله و الشّعر لحلقه، و يقول «4»: هذا كلام «5» لا يحمله الجبال الرّاسيات، و كلام بعض الحكماء: سل الأرض من شقّ انهارك و غرس اشجارك و جنى ثمارك فان لم تجبك «6» حوارا اجابتك اعتبارا. و مثله قوله: تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا _
و مثله قوله: … ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ «1»
[12- پ] و قوله: فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها، «ابا» امتناع باشد يقال: فلان يأبى الظّلم، و «ابا» به معنى صلاحيّت ناداشتن باشد، يقال: هذه ارض يأبى «7» الزّرع، اى، لا تصلح له. و امّا در آيت بر اين معنى حمل توان كردن براى آن كه جمادات صلاحيّت حمل امانت ندارند از آن جا كه حيات و عقل نباشد ايشان را. و قوله: وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ لا محال اين لفظ اگر چه صورت عموم دارد، خاصّ است به كافران كه حمل امانت نكردند و حفظ آن به واجبى نكردند و به آن خيانت كردند، به قرينه قوله: إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا، اى ظلوما لنفسه فى الخيانة، جهولا بحقّ الأمانة. و گفتهايم: فعول بناى مبالغت باشد. و قوله: فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها، كنايت كرد از لفظ دون معنى به عكس آن كه گفت: … وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ «8».
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ، «لام» تعلق دارد به محذوفى، و التّقدير: بتضييع الأمانة، يعنى انّما فعل اللّه ما فعل من بيان شأن الأمانة و عظمها. ليعذّب، خداى تعالى اين همه بيان تعظيم شأن امانت بكرد تا عذاب كند به استحقاق و واجب، آنان را كه در امانت خيانت كنند، و آن منافقان و مشركاناند، كه منافقان پنهان خيانت مىكنند و مشركان آشكارا. وَ يَتُوبَ اللَّهُ، و نيز در اين طرف اين براى آن كرد تا توبه پذيرد بر مؤمنين و مؤمنات به حفظ امانت و اداى آن به واجبى.
حسن و قتاده گفتند: براى آن ذكر كافر و منافق كرد كه ايشان در امانت خيانت كردند، و ذكر مؤمنان براى آن كرد كه ايشان اداى حقّ «9» امانت كردند. وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.
پايان { روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج16، ص:26- 30}
تفسيرآيه امانت ازتفسيرمشهوربه ابن عربي،وليكن بتحقيق ازملاعبدالرزاق كاشاني متوفي 730 كه به يك واسطه {جندي}شاگردابن عربي است و تفسيرش عرفاني وتفسيرش برتأويل مي چربد .كه درذيل مي آيد:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ بإيداع حقيقة الهوية عندها و احتجابها بالتعينات بها فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها بأن تظهر عليهنّ مع عظم إجرامها لعدم استعدادها لقبولها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها لعظمها عن أقدارها و ضعفها عن حملها و قبولها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ لقوة استعداده و اقتداره على حملها فانتحلها لنفسه بإضافتها إليه إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً بمنعه حق اللّه حين ظهر بنفسه و انتحلها جَهُولًا لا يعرفها لاحتجابه بأنانيته عنها.
[سورة الأحزاب (33): آية 73]
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (73)
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ الذين ظلموا بمنع ظهور نور استعدادهم بظلمة الهيئات البدنية و الصفات النفسانية و وضعوه في غير موضعه فجهلوا حقه وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الذين جهلوا لاحتجابهم بالأنائية و الوقوف مع الغير بغلبة الرين و كثافة الحجب الخلقية فعظم ظلمهم لانطفاء نورهم بالكلية و امتناع وفائهم بالأمانة الإلهية.
تفسير ابن عربي، ج2، ص: 159
وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ الذين تابوا عن الظلم بالاجتناب عن الصفات النفسانية المانعة عن الأداء و عدلوا بإبراز ما أخفوه من حق اللّه عند الوفاء و عن الجهل بحقه إذ عرفوه و أدّوا أمانته إليه بالفناء وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً ستر ذنوب ظلمهم و جهلهم عن التزكية و التصفية و التجريد و المحو و الطمس بأنوار تجلياته رَحِيماً رحمهم بالوجود الحقاني عند البقاء بأفعاله و صفاته و ذاته أو عرضنا الأمانة الإلهية بالتجلي عليها و إيداع ما تطيق حملها فيها من الصفات بجعلها مظاهر لها. أو: فأبين أن يحملنها بخيانتها و إمساكها عندها و الامتناع عن أدائها، و أشفقن من حملها عندها فأدّينها بإظهار ما أودع فيها من الكمالات و حملها الإنسان بإخفائها بالشيطنة و ظهور الأنانية و الامتناع عن أدائها بإظهار ما أودع فيه من الكمال و إمساكها بظهور النفس بالمظلمة و المنع عن الترقي في مقام المعرفة، و اللّه أعلم.
تفسير ابن عربي، ج2، ص: 160}پايان.
تفسيرآيه شريفه ازترجمه تفسير جوامع الجامع مرحوم طبرسي شيعي قرن ششم.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ و مقصود خداوند از امانت اطاعت است. و لذا امر اطاعت را بسيار بزرگ كرد. و معناى كلى اين است كه اين اجرام بزرگ مانند آسمان، زمين و غيره مطيع امر خدايند و از جهت وجودى و تكوينى و اين كه خداوند آنها را به صورتهاى گوناگون و هيأتهاى متفاوت خلق فرموده، هرگز از مشيّت خدا سرپيچى نمىكنند. و اما انسان در چيزهايى كه لازم است اطاعت كند و مطيع اوامر و نواهى پروردگار باشد، در حالى كه موجود عاقلى است و صلاحيت تكليف را دارد، حال او در انقياد و امتناع مانند حال اين اجرام نيست.
مقصود از امانت اطاعت است، زيرا اين اطاعت است كه لازم است انجام شود. و عرضه داشتن آن به جمادها و امتناع و ترسيدن آنها بطور مجاز است.
و اما مفهوم حمل امانت هم چنان كه مىگويى: فلانى حامل امانت است. اين است كه امانت را به صاحبش ادا و رد نكرده است تا اين كه از عهدهاش بيرون رفته و آسوده باشد. زيرا گويا كه امانت سوار بر امانتدار است و هر گاه كه ادا كند ديگر امانت سوار بر او نيست و امانتدار آن را بر دوش خود حمل نمىكند، منظور اين است كه آسمانها و زمين و كوهها از قبول امانت امتناع كردند ولى انسان آن را قبول كرد.
إِنَّهُ، كانَ ظَلُوماً جَهُولًا چون انسان، رد امانت را ترك كرد، خداوند او را به ستمكارى (ظلم) توصيف فرمود. و به سبب اين كه از راه سعادت خود، غفلت كرد او را به جهالت و نادانى نيز توصيف فرمود.
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ لام در عبارت «ليعذّب» مجازا لام علّت است، زيرا عذاب نتيجه حمل امانت و ادا نكردن آن است هم چنان كه ادب كردن در مثالى كه مىگويى: ضربته للتّأديب، نتيجه ضرب و زدن است، يعنى به علّت اين كه خداوند حامل امانت را [كه خيانت كرده] عذاب مىكند و ديگرى را كه اداى امانت كرده و حامل آن نيست مورد رحمت قرار مىدهد و همين رحمت بر ادا كننده امانت، نوعى عذاب براى كسى است كه در امانت خيانت كرده است.
ترجمه جوامع الجامع، ج5، ص: 160
بگذار به زبانی بنویسم که شاید برایت بهتر باشد:
البرادر البهتر البود لاینجا الحق الامانت را الرعایت المیکردی و الاز لشرایط الغیرلانسانی الشکنجه گاههای الرژیم المیگفتی و الاینکه چه اندازه از آن البیزاری!
درود بر مصلح
آقاى مصلح من ناچارم عين بخشى از ريشه ها ( شماره ٢٥٠: ذيل پست : البته شوخى مى فرماييد آقاى دكتر ) با پوزش از همه دوستان و با اجازه نوريزاد عزيز باز پخش كنم . چون الان دارم شماره ٢٨٠ را مى نويسم و ايراد شما وارد بر ٣٠ شماره پيش تر است و اينجا هم در محضر دوستانى هستيم كه به گمان قوى اگر هم مطلب را خوانده باشند به دشوارى به خاطر مى آورند و من هم مثل آنها در اين گير و دارهاى سخت زندگى روزمره به دشوارى مى توانم يك كامنت را در سى شماره پيش به ياد آورم . نوشته زير ذيل بخش مرور كارنامه حافظ پژوهى است و بر كتاب عرفان و رندى در شعر حافظ از داريوش آشورى متمركز است . در اينجا من از ديد كسى كه مطلب نوشته ام كه به هيچ وجه بر انحصار يك تفسير خاص پافشار نمى كند و مدافع هيچ دينى هم نيست . نوشته ام كه مفسران امانت را به معانى متعددى گرفته اند و زمخشرى هم آن را به اطاعت تعبير كرده منتها اطاعت موجودى كه بر خلاف همه موجودات ديگر قادر به اطاعت نكردن هم هست و اين حتى به تفسير نياز ندارد چرا كه از نظر عقلى ، از نظر تجربه تاريخى ، از نظر زندگينامه اى و تجربه هاى روزمره و از نظر هستى شناختى انسان سهمى از اختيار دارد در احاطه انبوهى از جبرها . هر كتابى اعم از مقدس و نامقدس كه انسان را ذاتاً و كلاً مطيع و مجبور طبيعى بخواند به باور من حرف نادرستى زده است . بنابر اين تفسيرهايي نيز كه امانت را به اطاعت ترجمه كرده اند – از جمله كشاف زمخشرى – آن قدر مى دانستند كه تكليف و اطاعت در اينجا بر دوش موجودى نهاده مى شود كه استعداد سركشى هم دارد . عارفان از جمله مولوى اين نكته را دريافته بودند و نقل قول زير از فيه مافيه بر اين امر گواهى مى دهد . در اديان ديگر ابراهيمى هم اين معنا وجود دارد ، از جمله در تمثيل انجيل در باره پدرى كه دو فرزند داشت . يكى جز اطاعت نبود و ديگرى سركشى كرد ، در پى دلخواه خويش رفت ، طرد و آواره و غرق گناه شد و در حالى كه در يك خوكدانى به نهايت نوميدى رسيده بود ناگهان تصميم گرفت به سوى پدر برگردد . پدر با يافتن فرزند از دست رفته با چنان عشق و اشك و شوقى فرزند را در آغوش گرفت كه حسادت فرزند سربراه و صالح را كه صرفاً از سر خودخواهى و به طمع مزد اطاعت كرده بود برانگيخت . بر اساس اين داستان فيلم ها ساخته شده است . حافظه ام عجالتاً در حد يادآورى شرق بهشت از اليا كازان است . بيش تر آثار بزرگ داستايفسكى حول همين تمثيل مى گردد. بحث ما در اينجا حافظ است البته كه مى گويد :
گناه اگرچه نبود اختيار ما حافظ
تو در طريق ادب كوش و گو گناه من است
اين گناه كه به قول خرمشاهى گناه بصيرت بخش است در نظر حافظ آزار و ستم و خونريزى نيست بل شراب و عيش نهان است و من ديگر شاهد هايي را تكرار نمى كنم كه با هيچ سمبه و زورى نمى توان در آنها شراب و معشوق را زمينى ندانست .مشكل زاهد تشبه به فرشته است و مشكل ظالم تشبه به سباع . اين تفسير آشورى و برخى ديگر از حافظ پژوهان است . حافظ زبان ناخودآگاهى جمعى يك قوم است و اين جنبه انسانى است كه از رموز محبوبيت گسترده او بوده است . حالا اگر كسى مايل است اين هنرمند رند را به يك زاهد و فقيه متشرع فروبكاهد مانعى نيست .
أما من در نوشته زير نشانى دقيق تفسير دوجلدى ميبدى معروف به كشف الاسرار را داده ام . اين تفسير جلو من است .زبان خواجه عبدالله هم نثر مسجع است و نثرى شعر گونه دارد و امضاى خاص خودش به طورى كه شما اگر نوشته اى از وى را بدون ذكر نام نويسنده بخوانيد كسى كه اندكى با زبان خواجه آشناست مى تواند بفهمد كه اين نوشته از اوست . و اما با پوزش مجدد مى رويم به سراغ ريشه ها شماره ٢٥٠
در همه ما روح الهى هست . اما نفس ما جان جانورى است . (عرفان و رندى ،ص٢١٤) اين روح الهى امانتى است همچون آتش عشقى كه خداوند در روز ازل در خاكى كه به دست خودش ورزآورده است ، مى دمد . خداوند با گفتن كُن نخست عالم نا انسانى – عالم طبيعت ، عقول يا ملايك – را مى آفريند ، سپس بر آن مى شود تا از خود خليفه اى در زمين قرار دهد ، پس از روح خود در آن گل مى دمد و از اينجا ماجرايي شگفت آغاز مى شود .بار امانت الهى قبلا به آسمان ها و زمين و كوه ها و ديگر مخلوقات عرضه مى شود ، عرضه مى شود بر موجوداتى كه جز آنچه هستند نمى توانند بود . مولانا در مقالات (فيه ِ مافيه ، ويرايش جعفر مدرس صادقى ، تهران ، ١٣٧٣، صص ٢٢-٢١)خلق را به سه صنف تقسيم مى كند :ملايك ، بهائم ، و آدميان . مَلَك يا فرشته عقل محض و پاك و مجرد از شهوت و خور و خواب و نيازهاى جسمانى است و كارش بالطبع طاعت و تسبيح است ” پس چه منت اگر او شهوت نورزد يا آرزوىِ هوا و هوس نكند ؟ چون از اين ها پاك است و او را هيچ مجاهده نيست . و اگر طاعت كند آن را به حساب طاعت نگيرند ، چون طبيعتش آن است و بى آن نتواند بود .” بهائم نيز جزآنچه بالطبع هستند نتوانند بود و تكليف و حرجى بر آنها نيست ؟ ” ماند آدمى مسكين كه از عقل و شهوت است ، نيميش فرشته است و نيميش حيوان ، نيميش مار است و نيميش ماهى ، ماهى اش سوىِ آب مى كشاند و مارش سوى خاك . در كشاكش و جنگ است .”( نقل شده در ص ٢٣٧ ) بنابر اين نه فرشته در طاعت هنرى كرده است نه حيوان در شهوتش . خداوند بار امانتى در ” اختيار ” آنها ننهاده است تا در بوته آزمون نفاق و ايمان قرار گيرند و آنها را ياراى سركشى از آنچه هستند باشد . زمانى كه خداوند بار تكليف الهى را بر آنها عرضه مى كند ، از حمل آن مى ترسند و از پذيرش آن سر باز مى زنند .اين آدمِ خاكى است كه پيش مى دود و امانت را مى پذيرد .اين تفسير عرفانى آيه ٧٢ از سوره احزاب است : انّاعرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال ، فأبين ان يحملنها و اشفقنِ و حملها الإنسان ، انه كان ظلوماً جهولاً ( ما امانت را را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ،و آنها از حمل آن سرباز زدند و بترسيدند ، و انسان آن را به دوش گرفت بيگمان او ستمكار نادان است .) اختلاف نظر مفسران در معناى اين آيه بيش تر بر سر دو واژه امانت و عرضه است . برخى عرضه را به معناى معمولش مى گيرندو برخى آن را به معناى سنجش و مقايسه .برخى امانت را به معناى تكاليف الهى ، برخى به معناى شناخت خدا ، و برخى چون ابن عربى ( فتوحات المكيه ، بيروت ، دار صادر ، ج٤ ، ص ١٨٥) به معناى خلافت الهى و برخى به معانى ديگر مى گيرند. هركس مى تواند با دادن چند كد مثل تفسير آيه امانت به گوگل درباره همه تفسيرهاى مختلف اين آيه آگاه شود . در اينجا همين تأويل عرفانِ عاشقانه منظورِ نظر است .
اين تفسير عرفانى همان طور كه خود آشورى هم گفته است از سده پنجم در عرفان عاشقانه پيدا مى آيد و در عرفان خواجه عبدالله انصارى و كشف الاسرار ميبدى و مرصاد العباد نجم الدين رازى به صورت يك اصل ساخته و پرداخته مى شود . در تفسير ميبدى از قول خواجه عبدالله در تفسير آيه بالا مى خوانيم كه ” خداوند مشتى گِل و خاك در وجود آورد و به آتش محبت بسوخت .پس او را بر بِساطِ انبساط جاى داد. آنگاه به صورت امانت بر عالم صورت عرضه داشت . ، آسمان ها و كوه ها سروازدند ، آدم مردانه پيش آمد و دست پيش كرد . گفتند : اى آدم بر تو عرضه نكردند، چرا در مى گيرى ؟ گفت: زيرا سوخته منم و سوخته را خود درگرفتن روى نيست…. اى جوانمرد سعى كن كه عهد اول را بر مُهر اول نگاه دارى تا فرشتگان بر تو ثنا كنند ….و بدان كه مُهر از مِهر باشد ، زيرا مُهر آنجا نهند كه مِهر در آنجا دارند …اين بارِ امانت نه كوه طاقت آن داشت ، نه زمين ، نه عرش ،نه كرسى ، … و آن بيچاره آدمى زادى را بينى كه پوستى بر استخوانى كشيده ، بى باكانه شربت بلاء در جام ولاء كشيده …. چرا چنين است ، چون آدمى زاده صاحب دل است و دل بارى را برمى دارد كه تن از برداشتن آن ناتوان است .”( تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد ،٢جلدى ، خواجه عبدالله انصارى ،تأليف امام احمد ميبدى ،ج دوم ،انتشارات اقبال ،تهران ، ١٣٧١ ، صص ٢٦٦-٢٦٥) بنا به اين تفسير بار امانت آتش عشق الهى است كه آدم در روز الست و ازل دليرانه آن را پذيرا گشته ، بى آنكه بداند كه حملش چقدر سنگين است و چه بسا از آنجا كه عشق و اختيار همزادند پس اين بار را وانهد و روى به خونريزى و ستم و شهوت دنيا آورد ، پس او ظلوم و جهول است . او روح الهى خود را از فرط خودكامى فراموش خواهد كرد و تنها نادر افرادى چون عارفان و اولياء سوز آن آتش ازلى را را در اندرون دل خسته خود احساس خواهند كرد و عهد امانت را به جاى خواهند آورد و اين است رمز elitist ( نخبه گرايي ، خاص گرايي و به قول آشورى سرآمدگرايي )عرفان . زاهد كيست ؟ زاهد كسى است كه تشبه به فرشته مى كند . خونريز و دجال و ظالم و محتسب و شحنه كيانند ؟ آنان كه تشبه به حيوان مى كنند . شيطان كيست كه عين القضات را به اتهام ستايش او دار زدند اما پس از گذشت قرن ها ميلتون در بهشت گمشده باز او را ستود بى آنكه به دارش آويزند ؟ شيطان سرآمدِ فرشتگان است كه چندان عاشق خدا بود كه جز سجود در برابر وى را نپذيرفت و برخلاف فرمان الهى در برابر آدم سجده نكرد ؛ سجده نكرد موجودى را كه زمين به خون و فساد و آز مى آلايد و معبدى ديگر به نام پول و قدرت برپا مى كند .در سفر پيدايش ( ٤:٩) آمده است كه ”كالبد آدم از گِل است همچون ظرفى سفالين و تهى كه خدا روح خود را همچون شراب در آن مى ريزد و شراب همان خون است يا همان روحى كه مردمان را زندگى مى بخشد ، از اين روست كه خون از آنِ خداست .” اين توجيه عهد عتيق است هم در وجوب حق حيات و هم در جواز سلب اين حق به حكم خدا. اما خدا چون به واسطه كلمه با انسان سخن مى گويد جواز سلب حيات به دست كسانى مى افتد كه به دليل دانش خود آگاه از چند و چون حكم خدا فرض مى شوند اما وجودشان از سنخ وجود همان موجود ظلوم و جهولى است كه از فرط خودكامگى و شهوتِ قدرت حكم خدا را به سود خويش مصادره مى كند و آن را چماق سركوب رندان و آزادگان مى كند .از امام حسين نقل است كه ” اگر دين نداريد ، آزاده باشيد ” ما ديديم كه همين نام مقدس را چگونه با دغلبازى چماق سركوب جنبش سبز كردند و آن قدر اين وسيله به مذاق شان خوش آمده است كه حالا حالاها به آسانى دست از كاركرد ايدئولوژيك آن برنمى دارند .مردم اعتقاداتى دارند ؛ اين چه ربطى به شما راهزنان و جانيان و دزدان دارد ؟ پس آيا ممكن نيست آن همه اعتراض حافظ به شيخ و مدرس و فقيه و زاهد بيش از تعلق به ماجراى بالا به تزوير خون پالاىِ شيخان و محتسبان همدست در زمانه خودش مربوط باشد ؟
براى ميانبر زدن از كوته ترين راه براى بازگفت پاسخ آشورى به اين پرسش و پرسش هاى قبلى راهى جز بيان دريافت كلى خود از كتاب ٤٠٠ صفحه اى نمى يابم : ديوان حافظ سراسر تأويلى انديشه گرانه و عارفانه از اسطوره آفرينش در اديان سامى است كه در سفر پيدايش عهد عتيق سرچشمه دارد . آفرينش منحصر نمى شود به : بردوش گرفتن انسان بار امانت عشق را .پرده بعدى اين درام سكونت آدم و حوا در موطن اصلى شان يعنى فردوس برين است . نقش شيطان يا ابليس همانى است كه در ديوان حافظ با واژه هاى رقيب ، دشمن و مدعى در بيان مى آيد .رقيب بنا به تاريخ تحول معنايي اش در زمان حافظ ديگر فقط بر مراقب و ديده بان دلالت نمى كند بلكه همان معنايي مى دهد كه در اصطلاحاتى چون رقيب انتخاباتى يا ورزشى امروزه هم به كار مى رود .شيطان رقيب عشقى آدم است . به اين معنا سنايي و عين القضات نيز او را ستوده اند . اين رقيب وسوسه اختيار و آزادى و فرو نهادن بار طاعت را در آدم بهشتى مى دمد . تا آنجا كه خودِ ديوان حافظ گواهى مى دهد تفسير قرآنى كه حافظ در آن غور مى كرده است تفسير كشاف محمود زمخشرى (٥٣٨-٤٦٧ه.ق.) بوده است .
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گير
چه وقت مدرسه و بحث كشف كشاف است
زمخشرى ، پيرو جنبش معتزله ، و از اساتيد بزرگ در مباحث لغوى و نحوى و ادبى زبان عربى است .وى در تفسير آيه امانت نيز زبدگى و خبرگى خود را در اصطلاح شناسى و علم الغه عربى به رخ مى كشد . كتب او براى عرب زبان ها از مراجع ارزشمند فهم دقايق زبان عربى به شمار مى آيد .در اين مجال تنگ متأسفانه نمى توان تمامى شرح وى را در باره آيه امانت نقل كرد . پس بناچارچكيده مى كنم :” مراد از امانت اطاعت است ، زيرا اطاعت لازمهِ وجود است ، چنانكه امانت لازمهِ ادا به شمار مى آيد .” زمخشرى پس از معنا كردن حمل امامت در كاربرد لغوى زبان عربى نتيجه مى گيرد :” پس معنى اين عبارت كه [ آسمان ها و كوهها و زمين ]از پذيرفتن آن سرباز زدند و انسان آن را پذيرفت اين است كه از اداى آن سرباز زدند اما انسان نپذيرفت مگر آن را بپذيرد و ادا نكند. [ يا به برگردانى ديگر : انسان آن را پذيرفت بدان شرط كه بتواند از آن سرباز زند .]آنگاه او را ستمكار مى داند زيرا امانت را ادا نكرده است .همچنين او را نادان مى شمارد، زيرا مى توانست با اداى آن نيك بخت شود اما چنين كارى نكرد . دوم آنكه چنين تكليفى كه انسان يافته است از حيث بزرگى و سنگينى در حدى بود كه بر قوى ترين و سترگ ترين آفريدگان الهى عرضه شد تا آن را بردارند و بپذيرند ، اما از حمل و برداشتن آن سرباز زدند و از آن بيمناك شدند ، و انسان با همه ضعف و سستى و نيروى اندك خويش آن را بر عهده گرفت .انه كان ظلوماً جهولاً زيرا امانت را پذيرفت ، اما به آن وفا نكرد …. و چنين عباراتى بسيار در زبان عربى بسامد دارند و قرإن نيز به روش و اوسلوب زبان عربى وارد شده است ..” ( محمد زمخشرى ، تفسير كشاف ،ترجمه مسعود انصارى ، جلد سوم ، چ. اول ، انتشارات ققنوس ، تهران ، ١٣٨٩ ، صص ٧٦٧-٧٦٦)
بسيار بسيار بعيد است كه حافظ اين شرح را ، آن هم مفصلاً و به زبان عربى نخوانده باشد ، چون از ديوانش پيداست كه وى در مدرسه ، حالا يا در مقام آموزگار يا به عنوان طلبه ، در باره مطالب اين تفسير بحث مى كرده است . اما اين امكان هست كه توضيح زمخشرى براى وى مسئله انگيز شده باشد و گشايش نقاب اين انديشه را در گفتارهايي از آن سنخ كه در بالا از فيه مافيه و تفسير ميبدى آورديم يافته باشد و به قول آشورى اين ” شاعر انديشه گر ” گفتمان رندانه پيشينيان رابه گفتمانى شخصى تبديل كرده باشد (ص ٢٠٨) آيا با توجه به مفهوم فوكويي discourse گفتمان شخصى عبارتى متناقض نيست ؟ مته به خشخاش نمى گذاريم و از اين ايراد در مى گذريم ، به ويژه آنكه آشورى خود واضع واژه گفتمان است . اما ببينيم اين رندى يا گفتمان شخصى دقيقاً چه پيوندى با ” اسطوره سرنمونى ” آفرينش دارد . در فردوس آدم امانتِ اطاعت را بالطبع ادا مى كند . رقيب عشقى او شيطان او را به طغيان وسوسه مى كند . در اسطوره هاى سامى درخت ممنوعه دو نام دارد : درخت زندگى و درخت معرفت . براى نافرمانى اختيار و آزادى لازم است . با خوردن گندم به روايت اسلامى و با گاز گرفتن سيب به روايت عهدين انسان فقط در زمين هبوط نمى كند ، با اين هبوط او اختيار و آزادى به دست مى آورد تا راهش را خود انتخاب كند . او نه فرشته است نه حيوان ، و تشبه به اين هر دو خلاف انسانيت و اختيار اوست و حافظ به روايت آشورى هرجا كه از زاهد و خرقه پوش و محتسب بد مى گويد حتى وقتى كه مقصودش آشكارا عماد فقيه يا سلطان مبارزالدين است ، اين تشبه گرايان واقعى را در پرتو همان سرنمون ازلى مى بيند ، اما ميخواره و لاابالى و قلاش و نظرباز را به آدميت نزديك تر مى يابد .درام آفرينش البته از نظر آشورى اسطوره ناميده مى شود و وى بنا به آموزه هاى ژرژ گوسدورف و يونگ و اسطوره شناسان مدرن مى داند كه سازمان اجتماعى پيچيده و نويساى عصر حافظ و كلاً فرهنگ اسلامى در عصر اسطوره اى پيش تاريخى قرار ندارد و گويي در پاسخ پرسش هايي كه پيش تر مطرح كرديم سخنى سر راست دارد :در جماعت (community) يا به قول خودش در ” باهمستانِ پيش تاريخى و اسطوره اى ” همه رفتار ها جمعى است و فرديتى وجود ندارد ، كار عرفان عاشقانه زيباترين و باريك انديشانه ترين و شگفت انگيزترين تأويل اسطوره آفرينش است كه همچون اسطوره امام حسين و مسيح و حلاج يا اسطوره هاى طبقه كارگر ، قهرمان ملى ، رهبر كاريزماتيكِ ، جان بازان راه خلق ، در روزگار ما مانندِ آهن رباىِ روانى قدرت بسيجگرى دارد .( صص ٢١٧-٢١٠) اسطوره ناميدن اين رخداد ها الزاماً انكار واقعيت تاريخى آنها نيست بل تأكيد آشورى بر تأويل و نقش اسطوره اى آنهاست ، اما اسطوره آفرينش در نوشته آشورى از آغاز اسطوره فرض مى شود .آشورى طرح و شرح مكان ها( مسجد ، مدرسه ، خانقاه ، حرم ، دير ، صومعه ، مى خانه ، دير مغان ، خراب آباد ، كوى دوست …) ، و زمان ها ( روز اول ، روز ازل ، آن روز ، شب قدر ، سحر ، دوش ، شبگير ، دور زمان …) و اشخاص ( ساقى ، پير مغان ، دوست ، يار ، آدم ، شيخ ، محتسب ، زاهد ، مَلَك ، رند ، خراباتى ، مغ بچه ، …) در ديوان حافظ را چه با دلالت كاملاً حسى و اينجايي شان ، چه با دلالت تمثيلى شان همه را در ساختار سرنمونى اسطوره آفرينشى مى گنجاند كه همچون درامى است كه سناريو و تقدير ازلى و ابدى آن را خودِ خداوند رقم زده است . وسوسه شيطان ، بار امانتِ عشق الهى ، طغيان آدم در مقام قهرمان اصلى اين درام ، خوردن ميوه درخت معرفت و زندگى ، هبوط در خراب آباد زمين و زمان و تاريخ ، سركشى و گناه ، ياد موطن مألوف و آهنگ سفر پر مهالك روح سيه نامه به سوى دوست ، شك و كفر و عشرت و گستاخى بر الوهيت ، معشوقه بازى هاى نهانى و خلوت هاى دزدانه از چشم محتسب همه و همه عناصر طرح ساختارى سرنمونى ازلى اند كه پيشاپيش از عهد آدم در كارگاه هستى رقم خورده اند و ”شاعر انديشه گر ” در سفرنامه روح خود كه در ديوان مكتوب گشته است خواندن مقصود و مقصد هستى شناختى اين همه را از راه گذر از آتش عشق مى يابد( صص ٢٣٤-٢٣٥)
با احترام و سپاس
سلام جناب كورس گرانمايه گرامي
باسپاس وتشكر ازعنايت شما وپوزش اززحمت مابه شما.
اين تفسير ميبدي كه دراختيار بنده است دوجلدي نيست بلكه ده جلدي است واما هرچه گشتم درآيه عرض امانت يعني آيه 72 / الاحزاب، متني كه جنابعالي آورده بوديد نيافتم .وتفسيرآيه امانت ازاين تفسير همان بود كه دربالا كپي كرده بودم.
واما گشتم درمظان اين بحث درآيه 30 بقره بنحوي كه فرمايش شما راتاييد مي كنددرذيل ازهمان تفسيرمي آيد.
وازتفسير الميزان هم كه قبلا كپي اش رافرستاده بودم كه ايشان امانت را بقرينه آيه بعديش 73،به ولايت الهي تفسيركرده بودند . ولايت باعشق هم مي سازدوهم باطاعت زيرا كه محبت معشوق است كه بخواست اوعاشق دل مي سپارد وامرونهي اش رامحترم شمرده وعمل مي كند ودرطاعت اوكوشا مي باشد وسرسپرده معشوق است دريك كلام.
وبقول حافظ :
دل سراپرده محبت اوست//// ديده آئينه دار طلعت اوست
من كه سردرنياورم بدو كون //// گردنم زيربارمنت اوست
توو طوبي وماو قامت يار ////فكرهركس بقدرهمت اوست
گرمن آلوده دامنم چه عجب ////همه عالم گواه عصمت اوست.
ويااين بيت او:
سرارادت ما وآستان حضرت دوست ////كه هرچه برسر ما مي رود ارادت اوست.الخ
زبان ناطقه دروصف شوق نالانست ////چه جاي كلك بريده زبان بيهده گوست. وتا
نه اين زمان دل حافظ درآتش هوسست ////كه داغ دار ازل همچو لاله خودروست.
واينكه مجنون دروديوارخانه ليلي را مي بوسد بخاطرآنست كه ليلي ساكن آن خانه است وگرنه چرا دروديوارديگران را نمي بوسد {أقبل جدار ليلي….وذالجداري}
واينك تفسير آيه خليفة اللهي انسان ازخوجه عبدالله درتفسيرميبدي:
النوبة الثالثة
– قوله تعالى وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً- عالمى بود آرميده در هيچ دل آتش عشقى نه، در هيچ سينه تهمت سودايى نه، درياى رحمت بجوش آمده خزائن طاعات پر بر آمده، غبار هيچ فترت بر ناصيه طاعت مطيعان نانشسته، و علم لاف دعوى وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ بعيوق رسانيده، كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج1، ص: 140
هر چه در عالم جوهرى بود كى آن لطافتى داشت بخود در طمعى افتاده، عرش مجيد بعظمت خود مينگرست و ميگفت مگر رقم اين حديث بما فرو كشند، كرسى در سعت خود مينگريست كه مگر اين خطبه بنام ما كنند، هشت بهشت بجمال خود نظر ميكرد كه مگر اين ولايت بما دهند، طمع همگنان از خاك بريده، و هر يك در تهمتى افتاده، و هر كس در سودايى مانده. ناگاه از حضرت عزت و جلال اين خبر در عالم فريشتگان دادند كه إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً اين نه مشاورت بود با فريشتگان كه اين تمهيد قواعد عزت و عظمت آدم بود، و نه استعانت بود كه نشر بساط توقير آدم بود. گفت حكم قهر ما كارى راند و قلم كرم را فرموديم تا از سر ديوان عالم تا بآخر خطى در كشد، و از منقطع عرش تا منتهى فرش سكان هر دو كون را عزم نامه نويسد، تا صدر ممالك آدم خاكى را مسلم شود، و سينه عزيز وى بنور معرفت روشن، و لطائف كرم و صنايع فضل ما در حق وى آشكارا، زلزله هيبت از عزت اين خطاب در دلهاى مقربان افتاد، گفتند اين چه نهادى تواند بود كه پيش از آفرينش بر سدّه جمال وى عزت قرآن گوش خلافت وى ميكوبد و وى هنوز در بند خلقت نه، و جلال تقدير از مكنونات غيب خبر ميدهد كه گرد ميدان دولت آدم مگرديد كه شما سرّ فطرت وى نشناسيد، عقاب هيچ خاطر بر شاخ دولت آدم نه نشست، ديده هيچ بصيرت جمال خورشيد صفوف آدم در نيافت، اين شرف از چه بود؟ و آن دولت از چه خاست؟ زانك آدم صدف اسرار ربوبيّت بود و خزينه جواهر مملكت.
اى بسا درّ گرانمايه و لؤلؤ شاهوار كه در آن صدف تعبيه بود، و با هر درى شبهى سياه منظوم در رشته كشيد، با جواهر هر يك از انبيا شبهى در برابر ايشان داشت- درى چون آدم صفى با وى شبيه چون شيطان شقى. درى چون ابراهيم خليل با وى شبهى چون نمرود طاغى. درى چون موسى عمران با وى شبهى چون فرعون بى عون، درى چون عيسى بن مريم با وى شبهى چون طايفه پر از ضلالت و غىّ. درى چون مصطفى عربى با وى شبهى چون بو جهل پر جهل.
فريشتگان چون اين خطاب هايل بشنيدند قرار و آرام ازيشان برميد و تماسك عقل و صبرشان برسيد. زبان سؤال دراز كردند و جمله آواز برآوردند كه: أَ تَجْعَلُ كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج1، ص: 141
فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها
خداوندا و پادشاها بزرگوارا و كردگارا! اين آدم خاكى طراز وشى تقريب را بدست عصيان ملطخ گرداند، و سر از ربقه طاعت بيرون كشد، و ما را از قدس و تقديس آفريده، سينههاى ما بتهليل و تسبيح آراسته و اين اسباب ما را ساخته؟ چنين گويند آتشى از مكنونات غيب پديد آمد و قومى فريشتگان را بسوخت، و بنعت عزت اين خطاب برفت كه- إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ- شما كه نظارگيان ايد نظاره همى كنيد شما را با خزائن اسرار الهيت ما چه كار؟ و در مكنونات غيب ربوبيت ما چه تصرف؟ تعبيه الهيت ما و مكنونات اسرار ربوبيت ما ما دانيم، خواطر مختصر را علوم و عقول جز وى را فهمهاى معلول و بصائر محدث را باسرار الهيت ما چه راه! وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ- ما در ازل حكم چنان كرديم كه چراغ حقايق معرفت در سينه آدم خاكى روشن گردانيم، و منشور ولايت خاكى بدست او دهيم، و روايت ممالك زمين در قلب لشكر او نصب كنيم، شما كه مقربان مملكتايد پيش تخت دولت آدم چاكروار سماطين بر كشيد، و او را سجود كنيد، و شما كه گرد عرش ما طواف ميكنيد جنايت ناكرده ذريت آدم را كه هنوز در وجود نيامدند استغفار ميكنيد و روش ايشان را سلامت ميخواهيد، و سلّم و سلّم مىگوييد، تا چون در وجود آيند قدم ايشان را بر بساط عبوديت فتورى نباشد. و شما كه نقيبان حجبايد، اهل غفلت را از ذريت آدم ميگرييد تا بسبب گريستن شما معصيت ايشان بمغفرت خود بپوشيم. و شما كه اهل رفرفايد، ازين زلال كه زير عرش ما موج ميزند راويه نور بر گيريد، و روز رستاخير كه ايشان منتظر باشيد تا چون فزع اكبر در قيامت پديد آيد، و دارا دار و گيراگير هيبت و سياست برخيزد، مؤمنان ايشان را از آن فزع امن دهيد و سلام ما بايشان رسانيد. اينهمه بآن فرموديم تا شما كه فريشتگانيد شرف خاكيان بدانيد و بر حكم ما اعتراض نكنيد.
در خبر درست است كه ملا اعلى و مقربان درگاه عزت گفتند- خداوندا خاكيان را عالم سفلى دادى عالم علوى بماده، كه ما نيز پرندگان حضرتيم و طاوسان درگاه عزت. ايشان را جواب آمد- لا اجعل صالح ذرية من خلقته بيدىّ كمن قلت له كن فكان. كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج1، ص: 142
ما مؤنس عشقيم و شما برگذريد وز قصه و حال عاشقان بيخبريد
از زشتى يار من شما غم چه خوريد؟ در چشم من آئيد و بدو در نگريد. پايان تفسير.بااحترام
ازعنايت وتوجه وزحمت شما بسيارمتشكرم
مصلح
خبرگزاری تسنیم از کشته شدن عباس عبداللهی، از اعضای ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به همراه علی سلطانمرادی، «دوست و همراهش» در روز پنجشنبه ۲۳ بهمنماه در سوریه خبر داد.
رادیوفردا
با توجه به اینکه از این آقای عبداللهی به عنوان بهترین تک تیرانداز سپاه یاد شده و مطابق اسنادی که پناهنده های سپاه بعد از سال ۸۸ منتشر کردند بسیاری از کسانی که در تظاهرات مسالمت آمیز اعتراض به تقلب انتخاباتی کشته شدند توسط تک تیراندازهای سپاه از پشت بامها مورد هدف قرار گرفتند میخواستم بپرسم کسی اطلاعی از اینکه این فرد در آن جنایات دست داشته یا نه دارد یا خیر ؟
پیرو یاداشت قبلیم در صفحهٔ پیش (http://www.nurizad.info/blog/28735#comment-181288) خواندن این مقاله را به دوستان توصیه میکنم:
http://www.radiofarda.com/content/f8-john-foran-and-iran-revolution/26841813.html
اقای نوریزاد هرروز که از وضعیت جوانانی از دختر وپسر که بهعلل مختلف در زندان ویا بیرونزندان ازدست میروند اشگ در چشم وبغض در گلو دارم امروز داستان این دختر 5 ساله که در کار ساختمان به پدرش کمک میکند اشگ مرا در اورد به کجا باید پناه برد
آتنا! بمان! برای خودت، برای خانوادهات برای ما و برای ایران بمان!
آتنا! ما در وجود تو خود را معنا میکنیم، با نفسهای تست که زندگی ما ارزش می یابد.
آتنا! تو تصویر ما را می کشی، هیچ وقت هیچ کس تصویری اینهمه واقعی از ما نکشیدهبود، بدیها و خوبیهامان را با اینهمه جزئیات نشانمان ندادهبود.
آتنا! تو اینهمه خشم با خود را از که آموختی؟ بمان و خشمت را ذخیره کن! خشمت مقدس است! در مصرفش اسراف نکن!
آتنا! در بودن تست که بودن ما توجیه میشود، در زندگی تست که ایران زنده می ماند، با نگاه تست که زندگی ارزش دیدن دارد؛ آتنا اینهمه را از ما مگیر!
آتنا! ایران همه زندان است، ایران همه قرچک است، آتنا! میدانم وصف اینهمه پلشتی شوقی برای ماندن نمیگذارد، اما تو دیگر ما را تنها نگذار! تو دیگر ازین مزبله، از پلشتزار مهاجرت نکن! تو امید همهٔ ما زندانیانی! تو نوید پاکی درین پلشتزاری! آتنا!
آتنا! دخترم! رهبر جوانم! با ما بمان!
از على نقل مى كنند كه چون در زمان او خلخالى از پاى زن يهودى كشيدند گفت اگر مسلمان از غم اين حادثه بميرد رواست.
شلر مرا ببخش اما تقصير خودت بود كه يهودى نبودى و خلخال پايت را در نياوردند تا حوزويان، همانگونه كه امامشان على گفت، عمامه هايشان را در اعتراض به ظلمى كه به تو شده بود به زمين بكوبند و از تأثر بميرند.
شلر با تو در زندان كارى كردند كه در اوج جوانى مرگ را به تجربه دوباره ان ترجيح دادى. هر چه بوده قبح آن براى حوزويان كمتر از كشيدن خلخال از پاى زن يهودى بوده است. براى همين است كه خم به ابرو نمى آورند.
اما نه شلر تو مقصر نبودى. نسلى مقصر بود كه اين داستان ها را راست پنداشت و از فروشنده خدعه گر جنس بنجلى را به نرخى گزاف خريد و نسل بى گناه تو را قربانى بلاهت خود كرد. داستان هايى كه اگر براى تو و نسلت عدالت نياوردند، براى راويانشان نان و نوايى آوردند كه خوابش را هم نمى ديدند. نانى كه در خون تو و صانع و هزاران كشته ديگر مى زنند و مى خورند و با وجدان آسوده سر بر بالين مى گذارند تا فردا صبح باز با روايت اين داستانها در كلاسهاى درسشان و در عرصه عمومى دلبرى كنند.
مسلمانان، آسوده بخوابيد كه تا خلخال از پاى زنى يهودى كشيده نشود، عدالت خدشه دار نشده است.
به همه عزیزان :برای بهتر تحسم کردن روش رفتار برادران ارزشی بی ارزش به بازداشت شده گان توجهتان را جلب میکنم به فیلم باز جویی از زن سعید امامی (اسلامی) همان زنی که یکی از ندیمه های همسر رهبر بود و توهین های باز حویان و تشبیه کامجویی وی با حیوانات و دیگر پلیدی ها و تهدید مدام به زدن کفش به دهان آن بی چاره !! (در اینترنت موحود است)
آتینای گرامی نکنه شما هم این سیا ه بازهای مشتی شیعه دروغگو را باور کرده اید؟اگر روایت سنتی از اسلام درست باشد علی همان کسی بود که 600/700 یهودی را در بازار گردن زد.و طبق اسلام اگر کسی در قلمرو اسلام باشد یا باید مسلمان باشد و یا جزیه بپردازد .تمام اینها داستانهای مشتی درغگو و متزور شیعی است.چون علی تاریخی اصلا چنین شخصیتی نبوده.////.باور کنید زمان ولایت علی عین همین الان ایران و یا داعش …در عراق بوده. پایه و اساس ایدیولوژی اسلام بر الله و قدرت نظام اسلامی بنا نهاده شده و دراین ایدیولوژی انسان مهره ایی بی ارزش است و جز بندگی و برده گی وظیفه ایی ندارد.چنان دید امانیستی از //و امثال او بعید است.شما درتاریخ اسلام حتی یک مورد را هم نمی یابید.آنهمه قتل و عام انسانها توسط اسلامیان خود گواهی بر آنست.
سلام به خانم آنیتا : رواست آدم از این غصه بمیره . این یک حرفه و چیزی که مفته حرفه . آیا کسی هم مرد؟ کسی هم دق کرد؟ عذالتی هم برقرار شد؟ اگر بنا به حرف باشه آغاهی خودمون هم داشت از حمله به کوی دانشگاه نمایش دق مرگی میداد . فکر نمی کنید از اون خلخال تا خلخالی ملعون ارتباط واقعی تری باشه؟
سلام نوري زاد دامت بركاته
بااين گزارشها خون بجگرمان كردي بلكه همه دلمان را پاره پاره كردي .دراينجا نگفته اي شايد درجوابم بنويسي كه آخوندها باشنيدن اين خبر لابد عمامه شان رابالا بگذارند.
نخيرجاي بالا گذاشتن عمامه براي من آخوندوياديگرآخوندوهركس ديگردرمقابل شنيدن چنين خبرها نيست.بلكه ازخجالت وسرافكندگي وشرمساري يك قطره آب مي شوم وبزمين فرومي روم وشكنجه روحي مي شوم.
وباآه وناله اين عزيزان وبستگان اين عزيزان مظلوم ومقتول ومحبوس بي گناه ،همنوامي شوم كه خدايا آه مظلوم درزمين نمي ماند وفاصله اي بين آه مظلوم واجابت تونيست وبلكه زودبه اجابت مي رسد،خدايا تورا به حق مظلوميت وآه اين مظلومان وستمديده گان ديگر ، حكومت ظالم وجائرراازريشه وبن برانداز ،وبجاي آن حكومت عدل گستررا جايگزين فرما،آمين يارب العالمين. وسيعلم الذين ظلموا أيَ منقلبٍ ينقلبون.
موفقيت هرچه بيشترشمارادرافشاي مظالم جورازخداوند قهار وجبارخواهانم. بااحترام .
مصلح
با سلام به مصلح عزیز : از این که جناب نوریزاد را بار دیگر به (چا خان) گویی مزین نکردید سپاسگذارم . ولی ما از حوزویان توقع پاسخ شدید تر به مدعیان اولین حکومت اسلام ناب محمدی داریم چون اگر این اعمال مورد نظر اسلام نیست واعمال شیطانی است !که هست ! پس چرا کل حوزه ها به خروش نمی آیند ؟ ولی اگز کمی بی حجابی صورت گیرد شما حوزویان زمین و زمان را کن فیکون میکنید؟ ودر راه پیمایی ها انواع قطع نامه صادر میکنید؟ آیا حان و زندگی خانواده این انسان های در بند سیاسی ومعترض ارزشی ندارد؟ویامنتظر امام زمان هستید ؟ که آن هم حجت الاسلام طائب فرمانده قرار گاه عمار برایش تکلیف تعیین کرده که در مکه ظهور نکند چون امریکا با طرفه العینی کل مکه را پودر میکند ! و در قم یا مشهد ظهور کند! که یاران فراوانند ! ولی این یاران هیچ اعتراضی علنی به وضع موجود ندارند !با ادب و احترام .
مهرداد گرامي سلام
اينكه بگويم حوزويان وعلماي رباني ازاين گونه مظالم نظام جورخبرندارند ،شايدباورتان نيايد .وليكن باوركنيد خبرندارند واما ازمشابه اين ظلم وجنايت هاكه برهم لباسيانشان وبرعلماي رباني ازقبيل آيةالله مجيدجعفري تبار وخانمش مينامناقب نوه هاي مرحوم شهيدمحراب صدوقي -رض- رفته است حتما خبردارندومادرش پيش همه مراجع رفته واظهارتظلم كرده وازآنان ياري خواسته است .وازقرار مسموع آيةالله خرازي پيش رهبررفته وقضيه ايشان را به اوخبرداده- ووساطت كرده است كه بيش ازاين آبروي اسلام رانبريد-،وليكن ايشان درجواب گفته است:شماكارنداشته باشيدوقضيه ايشان طبق معمول ومتعارف انجام خواهدشد.
ويا حال آيةالله بروجردي محبوس درزندان مگرجرمش چيست؟آياغيرازاعتراض به اين مظالم بوده است؟ مگرآية الله منتظري مرحوم بقول خودش دايه اين انقلاب نبود ؟چه فجايعي به روزگارش آوردند؟
همين مقاله اي كه ازابراهيم نبوي دراينجا درج كرده ايد اكثرمطالبش گوياي راستين وقايع تاريخي دوران اين انقلاب است كه نه تنها انقلاب بچه هاي خودرا مي خورد”وخورد. يك واقعيت ملموس است. به اشخاص ديگرامثال آتنا فرقداني وشيلر وصانع ويگانه وغيره وغيره كه به مظالم جور زمانه استبدادنعلين معترض بودندوهستند ،هم رحمي نكرده است.
من اين كلام راكه- انقلاب بچه هاي خودرا مي خورد-ازآقاي بني صدركه هنوزرئيس جمهورنشده بودشنيدم .وايشان مفهوم مصداقي آنرانفي مي كرد.وبنده هم ازاين جمله تعجب مي كردم كه مگرمي شود انقلاب انقلابيون را بخورد؟
وحالا مي بينم باكمال تعجب نه تنها بچه هاي خودش را خورده است بلكه ديگررادمردان آزادانديشان خردورزراهم خورده است ومي خورد.
من هنوزازشنيدن اين گزارش هاي نوري زاد تنم مي لرزدوقراري ندارم وباخودمي سوزم ومي گدازم ودررنج والم روحي قرارگرفته ام بااينكه نارسائي قلبي دارم مي ترسم نفسم ازاين غصه بند شودونيايد وانسدادعروقي ام دوباره تكرارشودولي من ازمرگ فجعه بخداپناه مي برم وازاين مظالم حاكم جائر به خداشكايت مي كنم كه اوشنواي نزديك است ودادخواه هرمظلوم .
واما نسبت چخانگو بودن به جناب نوري زاددرآن پست،من باهيچكسي رودربايستي ندارم ودرآنجا ديدم كه نه تنهامبالغه بلكه چخانگوئي وتحريف وقايع كرده بود .وبنده گوشزدكردم كه اين وقايع مشهود وملموس عيني ماوديگران شايدخودشما وامثال شما يادتان باشد،بود وازحافظه ما نرفته است.
واما سخني بااين “احمدآقا ي مكرم دارم . سنت ومصلحت خداوند سرجاي خودش هست ودرتاريخ ازاينگونه ظلم وجورها بسياراتفاق افتاده است كه خداونددرقرآن داستان هاي مظالم ستمكاران رابراي عبرت آيندگان نقل كرده است.وازآن جمله داستان قوم نوح وعادوثمود ونمرود وفرعون وغيرهم است وبالاخص داستان” اصحاب اخدود” است كه ستمكاران فقط بخاطرايمان آوردن بخدا آنانرازنده زنده درآتش سوزاندند كه درسوره” بروج”آيه 4-9 بيان فرموده است “قتل اصحاب الاخدود…} وربطي به آيةالله هاندارد.بااحترام
مصلح
سپاسگدارم جناب مهردادگرامی ازتلاش وکوششی که میکنید.وپاسخ موئثر ومناسبیکه به آقای مصلح دادید.ایشان گاها”انصاف ونزاکت را رعایت نمیکنند.
کجاست آن خدایی که سید مرتضی “سنت و مصلحت” اش را به رخ ما میکشد؟ شلر و اتنا و یگانه باید از حق حیات محروم باشند تا “آیت”های الله و ملاهای برگزیده ایشان بیشتر بخورند و راحتتر بخوابند. آفرین بر اینهمه عدل!
امیدوارم نگویند که در بهشت پاداششان را میگیرند چون بهشت هم طبق “روایات” از قبل رزرو شده برای آخوندهاست.
با درود به سرور عزیزم نوریزاد عزیز ….. از قول این حقیر به خانم آتنا سلام برسانید و بگویید زنده بودن ایشان برای این رژِیم سفاک کوبنده تر از مرگشان است امثال قاضی صلواتی حقیری که ایشان را به زندان ورامین گسیل کردنه نظری جز خورد کردن روحیه ایشان نداشته و خواسته ایشان را با انواع مجرمین به زندان بلا بیفکند که روحیه ای برایش نماند . به ایشا از قول من کمترین بفرمایید در آن زندان هم افراد نیازمند روحیه کم نیستند پس از مداوا به آن ها بپردازد تا روحیه بگیرد تا زندان برایش کمی آسان تر بگذرد تا بعد . با احترام همیشگی
حقانیت انقلاب
ابراهيم نبوی
من هنوز هم نمی توانم درک کنم که حکومتی سی چهل سال انقلابی باشد. معمولا وقتی انقلاب می شود کشور سه چهار سال تا ده سال دستخوش تغییر می شود، بعدش هم انقلاب می رود پی کارش و زندگی مردم آغاز می شود. حکومت انقلابی، مثل این می ماند که شما سی سال در حال بازسازی خانه ات باشی و در همان حال در آن خانه زندگی کنی. نه این که نمی شود، ولی می شود زندگی غربتی هایی که در خرابه های ساختمان ها نیمه تمام زندگی می کنند. البته که زمان انقلاب که در خانه آتش سوزی است باید نعره کشید و کمک خواست تا مردم به کمک بیایند و جلوی آتش سوزی را بگیرند، ولی نمی شود سی سال هر وقت مردم می خواهند با هم حرف بزنند نعره بکشند. اصلا طبیعی است که هر انقلابی وقتی به آرمانهایش می رسد، تبدیل به یک حکومت و یک نهاد و یک نظام می شود.
مثلا یک انقلاب اتفاق افتاده و سه آرمان بزرگ دارد، یکی از بین بردن بیسوادی، یکی دادن خدمات پزشکی به همگان و بخصوص محرمان و سوم کاهش سطح اختلاف طبقاتی مثلا از ۴۰۰ درصد به ۲۵۰ درصد. این آرمانها آرمانهایی واقعی است. بالاخره آدم یا در پنج سال یا پانزده سال یا بیست سال به آنها می تواند برسد. ولی مال ما که به سادگی نیست. اگر به همین سادگی بود، آقای “علم الهدی” موضوع را درک نمی کرد و نمی گفت: “جوانان نسل سوم در حقانیت انقلاب دچار تردید شده اند.” نه تنها نسل سوم انقلاب، بلکه نسل اول و دومش هم زدند گاراژ و کلا بیخیال انقلاب شدند. ولی فارغ از اینکه چند درصد مردم دچار تردید به حقانیت انقلاب شده اند و اصولا چطور شده که حقانیتی باقی نمانده، بیایید ببینیم که این انقلاب مادر مرده( راستی درگذشت مادر آقای احمدی نژاد را هم به خانواده اش تسلیت می گویم.) چرا دچار نابودی حقانیت شده است. به چند دلیل:
اول: حقانیت انقلاب را با حقانیت انقلاب کننده ها می سنجند. وقتی بقول حسین باستانی در همین مقاله آخری اش حداقل ۸۰ درصد انقلابیون حذف شده اند، یعنی در واقع حکومت انقلابی رهبران خودش را حذف کرده، چه انتظاری از مردم عادی داریم؟ از سی نفر اعضای شورای انقلاب، جز دو سه نفرشان، همه مطرودند. در واقع طرفداری از اعضای شورای انقلاب جرم محسوب می شود.
دوم: محتوای انقلاب یعنی شعارهای آن مانند عدالت و برابری، آزادی، استقلال کشور و جمهوریت و اسلامیت همه شان امروز ممنوع اند. طرفداری از هر کدام از شعارهای انقلاب سال ۵۷ جرم است.
سوم: مردم انقلاب کردند که جلوی ده هزار تا دزد را در حکومت بگیرند، حکومتی درست شد از صد هزار دزد.
چهارم: مردم علیه حکومت فردی انقلاب کردند تا یک شاه ۸۰ درصد قدرت را نداشته باشد، بعد حکومتی تشکیل دادند که یک ولی فقیه ۹۰ درصد حکومت را در دست داشت.
پنجم: مردم برای اعتراض به حکومتی که ۹۶۰ نفر را در ۱۵ سال کشته بود، انقلاب کردند و حکومتی را سرکار آوردند که در عرض سه ماه ۴۰۰۰ نفر را کشته بود.
ششم: مردم آزادی فردی و اجتماعی و اقتصادی داشتند و انقلاب کردند که آزادی سیاسی هم داشته باشند، در نتیجه هم آزادی سیاسی را از دست دادند، هم آزادی های فردی و اجتماعی و اقتصادی.
هفتم: دو دلیل مهم حقانیت انقلاب یکی رفراندوم بود. مردم رای دادند و حکومت را تائید کردند. دلیل دوم هم این بود که آیت الله خمینی گفته بود “پدران ما چه حقی داشتند که برای ما حکومت تعیین کنند.” حالا همان سئوال باقی است که “پدران ما چه حقی داشتند که حکومت را تعیین کنند؟” یعنی اگر رفراندوم جمهوری اسلامی موجب حقانیت حکومت می شود. چرا امروز نمی توان با رفراندوم حکومت را تعیین کرد؟
هشتم: قانون اساسی جمهوری اسلامی مهم ترین دستآورد انقلاب است. ۷۰ درصد این قانون جرم محسوب می شود. یعنی حداقل ۷۰ درصد این مواد را اگر کسی اجرا کند، مجرم است. اصلا کل جمهوری اسلامی براساس قانون اساسی یک حکومت خلافکار است. وقتی خود جمهوری اسلامی قانون اساسی را که عامل حقانیت خودش است، قبول ندارد، ما چه کاره حسنیم؟
نهم: در واقع اگر فرض کنیم حکومت در دوره آیت الله خمینی که زیر نظر خودش اداره می شد، توسط سی نفر اداره می شد که آن سی نفر باعث حقانیت انقلاب بودند، حالا حداقل ۲۵ نفر از آن سی نفر مجرم اند. چطوری انتظار داریم وقتی خود حکومت حقانیت انقلاب و رهبرانش را قبول ندارد، مردم حقانیت انقلاب را بپذیرند؟
دهم: انقلاب ایران به روشهایی به پیروزی رسید، مثل اطلاع رسانی، تظاهرات، سخنرانی، پخش کتاب های مخالفان، راهپیمایی و دهها روش دیگر. انجام هر کدام از این کارها الآن جرم محسوب می شود.
خودتان بگوئید، وقتی رهبران یک انقلاب همه منحرف اند، شعارهایش همه مخالف منافع حکومت است، روش هایش جرم است، قانون اساسی اش جرم است، عکس رهبران انقلاب را کسی نمی تواند چاپ کند، در واقع کل انقلاب حقانیتش به وسیله خود حکومت زیر سئوال رفته است. اصلا ما چیکاره بیدیم؟
این همه جنایتکار
چطور می شود که کسی فرض می کند که ۹۰ درصد مردم جنایتکار هستند و هشتاد درصد مردم خائن هستند. اصلا چطوری می شود ۹۰ درصد مردم جنایتکار باشند؟ تعداد جنایتکاران در یک کشور ممکن است مثلا دو صدم درصد باشد. که در واقع آنها هم در عمل جنایت نکرده اند، ولی می توانند این کار را بکنند. البته می دانیم که برخی از هموطنان ما از کلمات به همان شکلی که حال می کنند، بهره می برند. مثلا وقتی طرف می گوید “خائن کثیف وطن فروش” یعنی “وقتی می آی تو اتاق بهم سلام کن.” منتهی ما کمی خشونت کلامی داریم. آقای شجونی هم مثلا آدمها، فرقی نمی کند، ایشان گفته “کسی که به نظام خدمت نمی کند، در هر پست و مقامی که باشد جنایتکار است.”
با این حساب بخش اعظم فروشندگان کالا در بازار، رانندگان تاکسی و شخصی، عطاری ها و بقالی ها و قصابی ها، اغلب هنرمندان و نویسندگان، پستچی ها و تعمیرکاران موتورسیکلت و دوچرخه، فروشندگان میز و کمد و تشک و لحاف، تولید کنندگان آدامس و میلیونها شغل دیگر همه جنایتکارند. البته شاید منظور آقای شجونی از کسی مقامات دولتی بوده. یعنی اگر در دولت کسی به نظام خدمت نکند، جنایتکار است. البته من مشکلی ندارم که چرا آقای الف جنایتکار است و آقای ب خادم نظام است. من فقط مشکلم این است که یکهو کاری نکنیم که ۹۸ درصد مردم بشوند جنایتکار و دو درصد مردم بشوند خادمان حکومت. یعنی این گاله را که باز می کنیم همین طوری اظهارات پراکنده نکنیم.
نمود عینی آزادی بیان
برویم روزی دو هزار و هفتصد و شصت و سه بار خدا را شکر کنیم که بقول آقای مصطفی پورمحمدی وزیر دادگستری مملکت امام زمان، “آزادی بیان در این نظام نمود عینی دارد.” من از همین دیشب که این جمله آقامصطفی را شنیدم تنم دارد مثل بید می لرزد، بکلی روی وایبریتور به سر می برم، داشتم فکر می کردم اگر گوش شیطان کرد، چشمش کور و زبانش لال در کشور ما آزادی بیان نمود عینی نداشت چه خاکی به سر خودمان می ریختیم؟ حتی مهم نیست که آزادی بیان داریم یا نه، بالاخره گاهی آدم آزادی بیان دارد و گاهی ندارد، نباید زیادی غصه اش را بخوریم. ولی اینکه آزادی بیان نمود عینی داشته باشد، این از آن برکاتی است که آدم باید سر سرعت ۵ صبح بخاطر شکرگزاری سرش را محکم بکوبد به مهر و تا ساعت ۱۲ شب همین طوری سجده شکر به جا بیاورد. اصلا مگر شوخی است که در یک کشوری، آن هم کشوری مثل ایران “آزادی بیان در نظام نمود عینی داشته باشد.”
مثلا فرض کنید همین سردار همدانی که هفته گذشته گفت که “در جریان اتفاقات ۱۳۸۸ تعداد ۸۳۰ نفر قطع نخاعی شدند.” معنی این جمله همین است که یک چیزی شبیه انفجار هیروشیما در خرداد ۸۸ در تهران رخ داده و یک گور دسته جمعی کشف شده که حداقل ۷۰ هزار جسد در آن پیدا شده است. خوب! اگر در هر جای دنیا، من نمی گویم سوئیس و فرانسه و آلمان، اصلا همین مجمع الجزایر قمر یا بورکینافاسو کسی چنین جمله ای گفته بود، تا حالا سی بار استعفا داده بود، حداقل پنج بار خودکشی کرده بود و کم کم سه چهار بار اخراج شده بود. یا مثلا آقای جنتی هفته قبل مرگ پادشاه عربستان سعودی را تبریک گفت. یا مثلا سردار قاآنی خیلی شیک و از موضع هلاکوخان و قوبیلای یا سلطان محمود غزنوی گفته که “در حال فتح سرزمین های در اختیار استکبار هستیم.” به این حرف هایی که نوشتم دقت کنید. تا وقتی در یک کشور آزادی بیان این همه نمود عینی نداشته باشد، مسئولان رسمی اش چنین خزعبلاتی نمی گویند.
اصلا فرض کنید همین آقای حسینیان که وسط مذاکره با آمریکا گفته است که “جمهوری اسلامی در مذاکرات هسته ای همه چیز را باخته است.” یا آقای رسائی که وسط مذاکره با آمریکا گفته است که “ظریف استیضاح نخواهد شد تا بی فایده بودن مذاکره با آمریکا معلوم شود.” هر کدام از این حرفها دادن آدرس به دشمنی است که دارد با ایران مذاکره می کند و این کارها در حکم خیانت جنگی محسوب می شود. در هیچ کشور دنیا چنین آزادی وجود ندارد که کسی مثل آب خوردن گزک بدهد دست دشمن و زندانی و مجازات نشود. اصولا در سایه همین آزادی بیان بی نظیری که در ایران داریم آقای حسن عباسی موفق شده که هر چه دوست دارد نظریه صادر کند. فقط یک مشکل وجود دارد و آن این است که آزادی بیان در نظام نمود عینی دارد، در بیرون نظام نمود ذهنی هم ندارد. و اتفاقا همین آزادی عینی است که ما را نموده وگرنه می شد یک کاریش کرد.
البته آقای محمد غروی هم فرموده که “برخلاف دوران پهلوی اکنون نقد روسای قوا آزاد است.” و این حرف هم می تواند حرف درستی باشد و شواهد زیادی هم بر صحتش وجود دارد، مثل آن بیست و چند نشریه که به دلیل نقد احمدی نژاد توقیف شدند یا صدها روزنامه نگاری که نماینده مجلس یا فلان قاضی نقد کردند و بعد هم زندانی شدند. در حالی که اصولا چنین آزادی هایی در دوره پهلوی وجود نداشت. مثلا یک هفته نامه طنز به نام توفیق وجود داشت که این نشریه هر هفته به نخست وزیر و مجلس گیر می داد و هر هفته هم سردبیر توفیق را می گرفتند و اعدامش می کردند. همین بدبخت حسین توفیق حداقل ۱۷۵ بار اعدام شد.
دیپلماسی الله کرم
غیر از این که خیلی روزها باید صبح زود از خواب بیدار شویم و به یاد بیاوریم که این همه آزادی عینی داریم، باید هر روز صبح گوش جان بسپاریم به گفته های حسن عباسی و حسین الله کرم و سایر کارشناسان اعصاب و روان که مهم ترین جنبه فعالیت شان سمباده کشیدن روی سیستم عصبی مردم است و از این طریق می توانند خیلی از مشکلات انسانی را حل کنند. حسین الله کرم که مثل سایر برادران حزب الله و روحانیت عزیز و کلا همه بجز کارشناسان سیاست خارجی تحلیل زیبا و ارزنده ای از دیپلماسی کشور کرده است، گفت: “گفتگوی تلفنی با باراک اوباما و دیدار با دیوید کامرون اشتباهات روحانی بود.” البته ما از ایشان خواستیم تعارف را کنار بگذارد و بقیه اشتباهاتی هم که روحانی کرده گوشزد کند. وی در حالی که خجالت می کشید و داشت گوشه شست دست راستش را می جوید، موارد دیگری از این اشتباهات را خاطرنشان کرد.
سومین خطای استراتژیک در مذاکره با غرب قدم زدن آقای ظریف با جان کری بود. هرگز در صدر اسلام و حتی ذیل اسلام هم ائمه اطهار ممکن است با سران کفر در مدینه یا نهروان با هم راه رفته باشند و مذاکره کنند، اما هرگز ائمه ما با خوارج در سوئیس ملاقات نکردند و این یک بدعت است.
چهارمین خطای هیات مذاکره با غرب در نداشتن زبان و حرکت بدن در دیپلماسی است. وقتی آقای ظریف دستش را باز می کند، یعنی من تسلیم شما هستم. وقتی از او سئوال می کنند جواب می دهد. این یعنی ما شما را به رسمیت می شناسیم. در دیپلماسی اسلامی ما مواردی را داشتیم که ائمه یا اصحاب شان وقتی قرار بود مذاکره کنند، بلند شدند و طرف را کشتند، و آنها هم همین طور. یعنی منظورم این است که مذاکره باید بسیط الید باشد، ممکن است لازم باشد طرف را بکشیم.
پنجمین موضوع که واقعا حیرت انگیز هست، انتخاب غلط طرف مذاکره است. این که خیلی ساده است که ما برویم با آمریکا و اروپا مذاکره کنیم. اونها از خدا می خوان، چون یک بازی باخت باخت برای ماست. ما در اینجا باید هوشمندانه برخورد می کردیم. می تونستیم به جای مذاکره با ۵باضافه یک و آمریکا بریم با روسیه و ونزوئلا و چین مذاکره کنیم که یک برد ۸۵ درصد برای ما بود، یا بریم با سوریه و افغانستان و عراق مذاکره کنیم که یک بازی برد برد برای ما بود. من تعجب می کنیم کسی که ادعای دیپلماسی می کنه ولی حتی طرف مذاکره رو نمی تونه انتخاب کنه.
ششمین موضوع در مذاکرات که من واقعا نمی دونم چه کسی این خط نفوذ رو وارد سیاست خارجی ایران کرد. سیاست گفتگو برای مذاکره بود. گفتگو یکی از راههای مذاکره است. فشنیزم هم یکی از روش های مذاکره است که به زیبایی توسط برادر جلیلی انجام شد. آقای جلیلی شش بار با نماینده اتحادیه اروپا ملاقات کرد و حتی یک کلمه هم مذاکره نکرد. بیشتر تمرکزش رو گذاشت روی مد لباس اون زن. یعنی دقیقا جایی که یک اروپایی روش حساسه. طرف می اومد مذاکره می کرد، وقتی داشت می رفت فکر می کرد پیشرفتی کرده، ولی وقتی می رسید به قلب اروپا می دید هیچ چیزی به دست نیاورده. من تعجب می کنم که چرا هیات ایرانی اینهمه مذاکره می کنه.
موارد دیگری هم هست که من بخاطر اینکه هیات مذاکره رو تحت فشار نگذارم فعلا درباره اش حرف نمی زنم.
زیرابروی مردان و دمپایی زنان
یعنی این افراد چطوری با دنیا ارتباط برقرار می کنند؟ یعنی این افراد نمی دانند که ایران جزو بالاترین کشورهای مصرف کننده لوازم آرایشی است؟ اینها نمی دانند جراحی زیبایی در هیچ جای دنیا به اندازه ایران مشتری ندارد؟ یعنی اینها نمی دانند که چقدر از پسرها و دخترها از طریق تن فروشی زندگی می کنند؟ یعنی نمی دانند که در هیچ کشوری در جهان جز یکی دو کشور آمریکای لاتین که تولید کننده ترانسکچوال هستند این همه آرایش صورت در هیچ جای دنیا انجام نمی شود؟ یعنی این آقایان نمی دانند مصرف لوازم آرایشی یک ماه هر کدام از خانمها و حتی آقایان هموطن از مصرف سالانه موارد مشابه در همه جای دنیا بیشتر است؟
حالا چه بدانند و چه ندانند، آقای حسین وحیدپور از انجمن اسگلاریسم نو و کارشناس مذهبی صدا و سیما گفته است “برداشتن زیرابروی مردان حرام است و برخی مراجع تقلید پوشیدن دمپایی زنانه را هم برای مردان در خانه جایز نمی دانند.” البته حرف درستی است. مرد باید مرد باشد، زن هم باید زن باشد. حالا اگر زنی رفت بخاطر مشکلات زندگی اش فاحشه شد و شوهرش هم به روی خودش نیاورد، اصلا مهم نیست، ولی نباید دمپایی زنانه پای مرد برود.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته خبری که در زیر می آید نشاندهنده چیست ؟ آتنا و دیگر عزیزان مگر انسان نیستند و زنده ؟ این نشاندهنده اوج سفاکی و بی منطقی و مرده پرستی یک رهبر را نشان نمیدهد ؟
منتشر شده در شنبه, ۲۵بهمن , ۱۳۹۳ | ۵:۱۳ ق.ظ.
آقای علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی عصر دیروز به صورت سرزده به دیدار محمود احمدی نژاد رفت.
به گزارش سحام، رهبر جمهوری اسلامی که علاقه زیادی به محمود احمدی نژاد دارد و درخطبههای نمازجمعه مورخ ۲۹ خرداد ماه ۸۸ و تنها یک هفته پس از کودتای خونین ریاست جمهوری آن سال، به صورت صریح، نزدیکی اش را به محمود احمدی نژاد اعلام و از او حمایت مطلق کرده بود، عصر دیروز به صورت سرزده به دیدار محمود احمدی نژاد رفت و درگذشت مادر وی( فاطمه قادری) را تسلیت گفت.
با درود به نوریزاد عریر و هم میهنان فرهیخته : در حکومت ولایت فقیه از آتنا فرقدانی عزیز شیر دختری که گناهی جز نقاشی از نماینده گان اسطبل نشین و حق گوییی نداشت هرچه بگوییم کم است ولی این خبر دیگه نوبر است و مایه ننگ وبی آبرویی حکومتی که مدعی است که دهمین سازنده موشک دنیا پنجمین سازنده زیر دریایی و ساخت اژدر با سرعت 100 متر برثانیه و و و و حتما دروغ گو ترین حکومت تاریخ است این هم از حال و روز مردم فرو دستش —–مصاحبه با جوانتر گارگر ساختمانی؛ یگانه فقط پنج سال سن دارد
به علت فقر مالی این دختر بچه روزانه ۸ ساعت به همراه پدرش در ساختمانهای در حال ساخت در نقش یک کارگر ساختمانی فعالیت میکند.
به نوشته دنیای اقتصاد، پدر این دختر بچه –یگانه – میگوید: چون کسی را ندارم مجبورم دخترم را روزانه به سر ساختمان بیاورم که با توجه به اینکه زمان رفت و آمدم به شهر مامازن ۶ ساعت است به شدت دخترم خسته و اذیت می شود.
به گزارش تابناک، او میگوید: در مامازن یک اتاق اجاره کرده که ماهانه ۱۰۰ هزار تومان اجاره میدهد.
پدر یگانه میگوید: به دلیل اینکه یگانه را روزها سر ساختمان میآورم، او نیز پا به پای من کار میکند و فعالیتهای سبکی همچون حمل کیسههای مصالح ساختمانی را انجام میدهد. او میگوید: یگانه چند روز پیش به خاطر گرد و خاک ناشی از گچ و سیمان مریض شده و یک شب تمام تب کرده است.
این کارگر کوچک ساختمانی امیدوار است که مسوولان و شرکتهای ساختمانی برای استخدام پدرش به عنوان یک سرایدار از خانوادهاش حمایت مالی کنند.
متن زیرگفتوگو با این کودک ۵ ساله است، دختری که اگر چه فقیر است، اما پدرش برای تربیت او نهایت تلاش خود را کرده است.
یگانه! چرا اینجا کار میکنی؟
پدرم مریض است و پول نداریم. من هر روز با او میآیم که در خانه تنها نباشم. پدرم پایش درد میکند هر وقت کیسههای سیمان را بلند میکند اذیت میشود و شبها از شدت درد خوابش نمیبرد. من زور ندارم، اما کمکش میکنم که کمتر اذیت شود.
خانهتان کجاست؟
خیلی دور است ما در خانهمان یخچال و تلویزیون و تلفن نداریم.
چرا پیش مادربزرگ یا خالهات نمیروی؟
مادرم مرده است. تازه مادربزرگم هم مرده و خاله و عمه هم ندارم.
چه درخواستی از مسوولان داری؟
پدرم نمیتواند کار کند، اما اگر کار نکند پول نداریم. هیچ کس کمکمان نمیکند. پدرم میگوید اگر سرایدار یک ساختمان شود زندگیمان خوب میشود.