سر تیتر خبرها
بر مـزار صانـع و شلـر

بر مـزار صانـع و شلـر

درود بر دوستان،

می‌توانید از طریق اینستاگرم در سفر محمد نوری‌زاد همراه او باشید.
او امروز میهمان شلر فرهادی و صانع ژاله است:

http://instagram.com/mohammadnourizad

سپاس

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

18 نظر

  1. بهترین وبسایتی که تاحالا دیدم.ازتون متشکرم

     
  2. مازیار وطن‌پرست

    ممکن است دوستان کرد معنای لغوی کلمهٔ “شلر” را بنویسند. اسامی کردی معمولا بسیار زیبا و پر معنا هستند.

    چطور شخص اول نظام مرگ یک جوان، یک دختر فهمیده و متعهد به کشور و مردمش به سبب نامه نویسی به خودش را توضیح می‌دهد؟

    بار عاطفی قضیه بسیار کمرشکن و منقلب کننده است. نمی‌شود انسان، ایرانی، کرد، مسلمان، ایلاتی، پدر، مادر، برادر و خواهر باشی و آتش نگیری. حتی به فرض، اگر این دختر معصوم حتی دست به قتل عمد زده‌بود، باز هم چنین توحشی قابل درک نیست. اما در اینجا تعمد دارم از بار عاطفی بسیار سنگین این جنایت فاصله بگیرم، سنگی بر دل بگذارم و صرفا از زاویهٔ حقوقی به آن نگاه کنم:
    یک ولی فقیه، رهبر، روحانی، مسلمان و شیعه (آنطور که خودش، خود را توصیف می‌کند و مثلا هرگز نشنیده‌ام خود را صرفا در مقام یک انسان معرفی کند و بر اساس آن حرفی بزند) این جنایت انجام شده توسط نیروهای تحت امرش را چگونه توصیف کرده و توضیح می‌دهد؟مسئولیت خود او در برابر این اتفاق جگرخراش چیست؟

    اصلا آقا ما فدائیان تو و ذوب شدگان در ولایتت هستیم. دختری دانشجو (بر فرض محال) دست به شنیع‌ترین عمل اجتماعی زده است. چرا در مواجهه با او قانون غایب بوده؟ چرا آشکارا تفهیم اتهام نشده؟ چرا دزدیده شده و ماهها خانوادهٔ بیگناهش از او بی‌خبر بوده؟ چرا شکنجه شده؟ چرا از نظر روحی فروپاشیده؟ چرا دختری متخصص و چنان متهور و متعهد به کشور و امور سیاسی‌اش به دست ماموران حاکمیت دچار گسیختگی روانی می‌شود؟ چه برسرش رفته‌بود که تصور تکرار آن، او را، دختری عملگرا، بی‌باک و عاشق زندگی را، به خودکشی سوق داده؟ رهبر عالیقدر من، این را چطور توضیح می‌دهند؟

    یادم می‌آید در نوجوانی باور نمی کردم که در زندان‌های دههٔ 60، جمهوری اسلامی که سرانش خود تجربهٔ شکنجه در زندان‌های نظام قبلی را داشتند، به تکرار آن به طرزی وحشیانه‌تر آنهم با توضیح و توجیه دینی، دست می‌زنند. راستی، آن شکنجه‌ها و اعدام‌ها را چگونه توضیح می دهند؟

    از همهٔ دوستان پوزش می‌خواهم، اما ما چطور شده‌ایم؟ دچار چه بیماری‌ای شده‌ایم؟ چرا تحمل ما در برابر شرّی چنین و شروری مانند آن اینقدر توسعه یافته‌است؟ چرا ما این همه فجایع را می‌شنویم و باز به زندگی‌مان ادامه می‌دهیم؟ چطور هنوز حالمان خوبست؟ چطور بازهم می‌توانیم زندگی کنیم؟ به خیابان و پارک و اجتماع برویم؟ چطور هنوز می‌توانیم به خانه‌مان برویم؟ چطور باز می‌توانیم کودکانمان، دخترمان را ببینیم و دلمان به یاد شلر ریش ریش نشود؟ چطور دلمان برای دختر خودمان نمی‌لرزد که هیچ فرقی بین او با ندا، ترانه، شلر، آتنا، … نیست؟ چطور است که هنوز می‌توانیم نفس بکشیم؟

     
  3. هو ۱۱۰

    شلر و صانع زنده اند، مائیم که مرده ایم.

    یا علی

     
  4. مازیار وطن‌پرست

    چرا سلطنت طلبان اصرار دارند که انقلاب ایران تنها شورشی کور و برساختهٔ آمریکا و بی‌بی‌سی (!؟) بود؟

    پس از ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد افسانهٔ برساختهٔ چپ‌ها و ملی‌گراها مبنی بر اینکه امپریالیسم جهانی و سرمایه‌داری بین‌المللی، فعال مایشاء همهٔ اتفاقات سیاسی جهان هستند (البته با یک استثناء: انقلاب‌های کمونیستی!) در ایران حسابی جا افتاد. امروزه با کمی انصاف می شود دریافت حتی کودتای 28 مرداد هم اگر پایگاه قوی اجتماعی نداشت به صرف ارادهٔ قدرت‌های بزرگ شدنی نبود. امروزه می شود در مقالات ناظران تیز بینی چون محمد قائد نقش اشتباهات آدم وطن‌پرست و پاکدستی همچون مصدق را نیز خواند. مهم اینست که هیچ کس قدیس نیست و هرجا که کسی را قدیس پنداشته و از نقد برکنار می‌داریم، محکومیم که اشتباهات او را همیشه تکرار کنیم.

    در واقع پندار “هیئت مدیرهٔ امپریالیست/صهیونیست جهانی” که هرچه اراده کند همان می‌شود؛ قدمتی به اندازهٔ اندیشهٔ چپ دارد: از اوایل قرن نوزدهم با انتشار خبر روابط مالکان یهودی بانک روتچیلد در هر دو سوی جنگ‌های ناپلئونی به موازات آن تحلیل‌های مارکس در خصوص ماهیت طبقات اجتماعی و ویژگی جهان وطنی آن (در محدودهٔ تمدنی غرب) در هر دو طیف اندیشهٔ اروپایی یعنی ناسیونالیسم و کمونیسم یک انگارهٔ واحد ایجاد شد: وجود دشمنی اهریمنی و جهان وطن که برای تمام دنیا بر اساس منافع خویش تصمیم می‌گیرد و توطئه می‌کند و جز در انقلاب‌های توده‌ای و کارگری همیشه نیز موفق است. ناسیونالیست‌ها نام این انگاره را “یهودیت” گذاشتند و کمونیست‌ها سرمایه‌داری سلطه جوی جهانی یا همان “امپریالیسم”.

    این نحوهٔ نگرش به جهان در مورد اول به جهنم آشوویتس ختم شد و در مورد دوم به گولاک. توضیح مشکلات پیچیدهٔ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مدیریتی با ایجاد یک دشمن غول آسای جهانی و نسبت دادن همهٔ مشکلات به آن، برای بقای ایدئولوژی‌های توده پسند و احزاب غیر دموکراتیک تمام جهان یک ضرورت بنیادی بوده و مزایای عدیده‌ای دارد: در هنگام مبارزه برای کسب قدرت می‌شود با رویکردی مانوی تمام شر را به آن هیولای ضد انسانیت نسبت داد: از زلزلهٔ طبس تا آتش سوزی سینما رکس، از مرگ صمد بهرنگی و جلال و شریعتی و مصطفی خمینی تا … همه و همه به سهولت به آن موجود شیطانی یا نمایندهٔ تام‌الاختیار آن منسوب می‌شود.
    در هنگام کسب قدرت نیز هرکس (حتی از دوستان و همراهان انقلاب) اندک اختلاف سلیقه یا سهم خواهی داشته‌باشد قطعا جاسوس و نفوذی آن هیولاست و جایش در گولاک و سیبری و خاوران و زندان‌های گشتاپو است. همهٔ مسئولیت‌های ناشی از سوء مدیریت و فساد یک حکومت غیر دموکراتیک نیز با این انگاره قابل توضیح است.

    در جوامعی که سنتِ دموکراسی وجود ندارد، این نظریه همیشه کاربرد دارد: روسیه و آلمان از نظر سیاسی-اجتماعی از کشورهای فرانسه و انگلوساکسونها (بریتانیا، آمریکا، کانادا، استرالیا، …) بسیار عقب مانده‌تر بودند. در غیاب بحث آزاد و نظریات مخالف که مسائل مهم کشور را تحلیل کرده و یکدیگر را به چالش بکشند، مردم به سهولت اعتقاد وجود یک دشمن بزرگ جهانی را باورکرده و می‌کنند.

    این قضیه توضیح می دهد که چرا در کشورهای خاورمیانه همه بدون استثناء چنین می‌اندیشند. از فلسطینی‌های کرانهٔ باختری که احمدی‌نژاد را دست نشاندهٔ اسرائیل می‌دانستند تا خود ما که داعش را مخلوق آمریکا می دانیم و هم شاه و هم جمهوری اسلامی را برآمده از آمریکا و انگلیس و امپریالیسم جهانی.

    نرخ ارز بالا و پائین می‌رود کار اوست، بهای نفت کم و زیاد می‌شود کار اوست، لایهٔ ازن سوراخ می‌شود کار اوست، با دست خودمان خودمان را بدبخت می کنیم کار اوست، کودتا کار اوست، انقلاب کار اوست، جنگ کار اوست، اصلاحات کار اوست، جنبش سبز کار اوست، انقلاب‌های بعدی هم کار اوست. در چنین تحلیل‌هایی همیشه دو سوی چپ و راست نیروهای سیاسی با هم همنظر می‌شوند: هم سلطنت طلبان هم چپ‌ها هم جمهوری اسلامی متفقند که یک نیروی جهانی عظیم وجود دارد که همهٔ تصمیم‌ها را در جهان می‌گیرد.

    نقش روشنکری چپ در دهه‌های 40 و 50 و تاثیر کم و بیش فراگیر آن بر طبقات درسخوانده و چارچوب تئوریکی که برای همهٔ حرف‌هایش ارائه می کرد، طرح این اندیشه را بسیار آبرومندانه‌تر و با بزک علمی همراه می‌کرد. البته منظورم از چپ‌های سابق، کسانی است که هنوز دل در گرو چارچوب‌های بینش چپ ارتدوکس دارند؛ وگرنه شخصی مثل فرج سرکوهی در کتاب خود “یاس و داس” به درستی مسئولیت‌های اقشار و دسته‌های مختلف سیاسی و اجتماعی در انقلاب ایران از جمله اشتباهات خود و همفکرانش را نیز با بیرحمی به نقد کشیده‌است.

    حالا در هر سالگرد انقلاب با بدتر شدن اوضاع کشور و مقایسهٔ ناخواسته‌ای که با دوران حاکمیت پهلوی‌ها پیش می‌آید، مقایسهٔ حجم عظیم بیخردی‌ها و توهمات وطن سوز حاکمان اسلامی، با خردگرایی حاکم سابق (که انصافا کم هم نبود) هر اندیشه‌ای را به جست و جوی یک مقصر سوق می‌دهد:
    خانم‌ها و آقایان، نگران نشوید، حتی یک لحظه هم فکر نکنید که ترکیب بسیار خطرناک اعتقادات نقد ناشدهٔ سنتی و آموخته‌های نیمه‌کارهٔ مدرن با جمعیتی جوان و رمانتیک، با یک حکومت خفقان آور، پلیسی و غیر پاسخگو و شاهی -گرچه وطن پرست- اما بیشتر خودپرست و متوهم و سست عنصر که منتقدین خویش را یکسره خائن می‌پنداشت و گمان می‌کرد با صنعت مونتاژ و دانشگاههایی غیر مولد می‌شود به تمدن بزرگ رسید و تنها دو سال قبل از فرارش از مشکلات، تاریخ کشور را با تاریخ به سلطنت رسیدن خویش تنظیم کرده‌بود (سال به سلطنت رسیدن خود یعنی 1320 را به 2500 تبدیل کرده بود و به همین دلیل در 2537 یعنی 37 اُمین سال سلطنتش گریخت)، هیچ تاثیری در انقلاب 57 نداشته‌است! ما مسئولیتی نداریم: این آمریکا و بی‌بی‌سی (!؟) بودند که ثابت قدم ترین متحد منطقه‌ای خویش را از ایران بیرون کردند!

    مطالعهٔ هرچه بیشتر تاریخ انقلاب نشان می دهد بزرگترین قربانی انگارهٔ توطئهٔ جهانی خود محمدرضا شاه بود. انباشت نارضایتی اجتماعی را درک نمی کرد و همه را به خواست قدرت‌ها نسبت می داد. و چون برایش مسجل بود که “آنها” دیگر او را نمی خواهند، خیلی زودتر از پیشرفت جریان انقلاب تبدیل به یک مردهٔ سیاسی شد. آنچنان که دستگاه دیپلماتیک غرب از ترس فروپاشی ایران یا سقوطش به دامن کمونیسم با رفتن او موافقت کرد.
    همین ایده را سلطنت طلبان به مثابه درستی اندیشهٔ شاه می پندارند و با لحن حق به جانب می‌گویند: مدرک داریم. جالب اینجاست که شخص وطن پرستی چون عباس امیر انتظام که سلطنت طلبان مصاحبه‌اش با روزبه میرابراهیمی را به عنوان سند آمریکایی بودن انقلاب 57 می دانند، اگر خودش چنین گمانی می داشته یا باید خائن و وطن فروش باشد یا باید بالاخره توضیح دهد چطور قبول کرده سخن گو و معاون نخست وزیر دولتی شود که با ارادهٔ آمریکا سرکار آمده‌است.

    بله قبول دارم، تاریخ مثل هر چیز بشری، فرایند بسیار پیچیده‌ایست. تصادفات بسیاری دخیل هستند که دگرگونی یا عدم وقوعشان مسیر اتفاقات را تغییر می‌داد. اما چرا بیهوده دل به تحلیل‌هایی غیر قطعی و نسبی ببندیم، وقتی که می شود به سهولت همه چیز را توضیح داد: «هر شری در جهان اتفاق می‌افتد کار امپریالیست‌هاست. یا به زبان دیگر: همیشه کار کار انگلیسی‌هاست!»

     
  5. آتنا فرقدانی

    آقا مرتضی

    درود بر شما

    در پست “هیاهوی نا مردان” در پاسخ به این سؤال من:

    “”فرض کنید پیامبر در جائی شروع به دعوت می کرد که در آنجا همه ادیان ازاد بودند و قانون حاکم بود و امنیت همه را فراهم میکرد و هیچ کسی اجازه نداشت محدودیتی برای عقاید دیگر بوجود بیاورد. آیا باز پیامبر میخواست با کسی بجنگد یا این سیستم را بر هم بزند؟””

    گفته اید:
    “پاسخ این است که پیامبر با متجاوزان جنگید و با آنها که مانع از رساندن پیام دین به مردم بودند جنگید ،بسیار خوب اگر متجاوزی نبود و دیگران مانع از ابلاغ نمی شدند ،جنگ منتفی می شد ،اما مگر حکومت داری فقط به جنگ است؟
    اصلا شریعت یعنی راه و قانون ،پیامبر خود قانون آورده ،آنوقت شما میگویید اگر جایی قانون باشد ،پیامبر دیگر حکومت نمی کند و جنگ نمی کند و فقط دعوت به اخلاق می کند؟!
    این در واقع مصادره بمطلوب است ،شما از اول دین را جوری تعریف کرده اید و آنرا فقط معادل عقیده فردی گرفته اید ،و همه احکام اجتماعی اسلام را فاکتور گرفته اید ،بعد میگویید اگر قانون می بود پیامبر در مدینه حکومت راه نمی انداخت!
    اینها هم بلحاظ تفسیری تفسیر به رای است و هم تحریف تاریخ است ،شما که قرآن را قبول دارید ،صرفنظر از مساله جنگ آنهمه مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی قرآن را کنار می گذارید و میگویید پیامبر مجبور بود؟
    وانگهی ،مگر یهود و نصاری در مدینه مجبور به تغییر دین شدند؟بله مدینه یک جامعه کوچک و آزاد بود ،اما همان جامعه آزاد کوچک اداره نمی خواست؟ آیا احکام اجتماعی اسلام را که در قرآن هست پیامبر برحسب وحی نباید بین طرفداران خود اجراء می کرد؟
    شما می گویید هدف ادیان حکومت نیست ،آری حکومت خود مطلوب بالذات نیست ،اما حکومت برای اجراء عدالت و قسط مگر نیست؟ آیا دین می تواند نسبت به عدالت بی تفاوت باشد؟
    شما قرآن را قبول دارید ،مگر قرآن در سوره حدید نفرمود :
    “”لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط “”(الحدید/25)
    شما که تک منبعی هستید و روایات را قبول ندارید ،بگویید این آیه چه می گوید؟ مراد از میزان در این آیه چیست؟ و مراد از “قسط” چیست؟ و قیام مردم به قسط یعنی چه؟
    شما که گفتید معارف قرآن را قبول دارید ،آیا اینها از معارف قرآن نیست؟
    نیز گفتید حکومت با ادیان منافات دارد چون تکالیفی دارد، خوب اگر خود دین حکومت داشته باشد و تکالیف فردی ئ اجتماعی هم داشته باشد ،شما میگویید حکومتی که خود دین تاسیس کرده است با دین منافات دارد؟! اینکه مصادره بر مطلوب شد،دین را شما باید تعریف کنید یا فرستنده دین و پیامبری که دین را آورده است؟ بسیار عجیب است که شما بعنوان یک انسان معمولی ایستاده اید در برابر خدا و پیامبر ،و در برابر اراده تشریعی خدا ،تعیین تکلیف برای دین و خدا و پیامبر می کنید! منصور جان ما اینرا در بحث های طلبگی می گوییم :اجتهاد در برابر نص.”

    پایان

    و اما پاسخ من.

    بطور خلاصه “قسط” یعنی دادن هر چیزی به هر کسی بر مبنای استحقاق او. و میزان یعنی ملاک تشخیص غلط از درست.

    بله حق با شماست حکومت فقط جنگ نیست. ولی آیا حکومت فقط قسط است و با داشتن میزان میتوان حکومت کرد؟

    حکومت به یک الگوی اقتصادی نیاز دارد. حتما می گوئید که ما داریم. مثلا یکی از المانهای اقتصادی مد نظر قران این است که ربا حرام است. یعنی اولین کاری که جکومت اسلامی از نوع ایده آل آن بعد از روی کار آمدن می کند این است که ربا را تعطیل کند. به آن نمی پردازم چون میدانم خود شما هم از آن خنده تان می گیرد.

    یا اینکه کم فروشی در اسلام حرام است. حکومت اسلامی میخواهد این را در کشور پیاده کند یعنی در دنیای رقابت های وحشت ناک امروز ، شرکت زمزم که می بایست روی پایش بایستد و اگر قیمتش را بالا ببرد فروشش پائین می اید حق ندارد که با تغییر بسته بندی نوشابه یا کاهش حجم نوشابه داخل بطری سود حود را در بازار رقابت حفظ نماید.

    برسیم به صنعت توریسم . در حکومت اسلامی فقط توریست هائی میتوانند به کشور اسلامی مسافرت نماید که در چله زمستان و اوج گرمای تابستان لباس های پوشیده بر تن داشته باشند . نه ساحل دریائی و نه کنار استخری ، نه یک قطره نوشیدنی الکلی ، نه دیسکوئی . نتیجه ؟ توریست های کشور اسلامی عبارت خواهند بود گروه های از بازنشستگان پا به موت که آخرین سفر های عمرشان را کشور تحت خکومت اسلامی اختصاص میدهند. همگی مشکل قند خون و اوره و … دارند نه غذائی میتوانند بخورند نه نیاز به کنار دریا و استخر دارند و ساعت 8 صبح بیدار میشوند و شش بعد از ظهر بیهوش.

    از هتلداری کشور اسلامی برایتان بگویم.
    هتل در دنیا غیر از اجاره اطاق از حدود 13-14 در آمد دیگر برخوردار است که در یک کشور اسلامی فقط میتواند 4-3 منبع درآمد داشته باشد چرا که میزانهای مورد اشاره جنابعالی چنین اجازه ای به هتلداران نمی دهد که میلا مشروب سرو کنند یا قمارخانه و دیسکو و … داشته باشند.

    طبق میزان هائی که شما فرمودید یک حکومت اسلامی برای پیشبرد منویات خدا بر پا می شود بنابراین در آمد های یک کشور اسلامی می بایست صرف خدا شود . خدا چه چیزی را می پسندد؟ اینکه در هر جای دنیا مسلمانی نیاز به کمک داشته باشد اضافه های مردم خودت را بگیری و به مردم آن سامان بدهی. یعنی اقتصاد مردم در یک کشور اسلامی باید در خدمت خدا باشد و در واقع نماینده خدا چون خدا خودش حضور ندارد و نماینده اش از طرف او تصمیم می گیرد.
    بنابراین در یک چنین سیستمی صحبت از رشد اقتصادی بی معنی است . و اگر نفت و منابع زیر زمینی نباشد که بفروشند به زخم صدور میزانها به دیگر کشور ها بزنند ، جکومت اسلامی تنها می تواند تسیم کننده عادلانه فقر در بین مردمش باشد.
    این از اقتصاد که همه مردمی که در یک کشور اسلامی زندگی می کنند بدلیل همان میزانهائی که شما فرمودید که باید حاکم شوند چه مسلمان چه غیر مسلمان باید تابع بدون قید و شرط نماینده خدا باشند و نماینده خدا کسی است که تشخیص میزانها با اوست.

    و اما شرایط اجتماعی. میزان هائی که فرمودید بوضوح شرایط اجتماعی را دیکته میکنند. کودکی که بدنیا می آید تا هفت سالگی با او کاری ندارند. از هفت سالگی راه دختر و پسر از هم جدا میشود . دختر باید محجبه شده و به مدرسه ای جدا برود. پسر هم که حجابش مهم نیست هم به مدرسه ای جدا. این دو موجود مبهم و ناشناخته(برای همدیگر) تا زمانی که تصمیم به ازدواج نگرفته اند می بایست از هم دور نگه داشته شوند . در زمان ازدواج که برای دختر می تواند از نه سالگی و برای پسر از 15 سالگی شکل بگیرد اجازه دارند نگاهی هم به یکدیگر بکنند و بعد اگر از هم خوششان آمد باید ببینند پدر و مادر چه می گویند و اگر خوششان هم نیامد باز هم باید ببینند پدر و مادر نظرشان چیست. البته نظر پدر یا جد پدری شرط است. این هم از میزان اجتماعی که تفاوت نمی کند شما چکونه فکر میکنید این میزان خداست و باید بی کم و کاست اجرا شود.
    اگر در این بین دختر و پسری که مثل دو حیوان وحشی از هم دور نگه داشته شده اند غفلتی کنند و میزان خدا را زیر پا بگذارند هشتاد ضربه شلاق در انتظارشان است. اگر مردی زن دار با زنی مجرد ارتباط بگیرد باز هشتاد ضربه شلاق ، اگر زنی متاهل با مردی مجرد رابطه داشته باشد ، زن سنگسار و مرد دوباره شلاق. این هم بخشی از قضا.
    تشخیص نوع و رنگ لباس مرد و زن را میزانهای مورد اشاره شما مشخص میکنند. این لباس ها نباید لباس شهرت باشند، نباید تحریک کننده باشند. زنان باید دست و صورتشان حد اکثر دیده شود و مردان هر کجا جز عورتین.
    در ارتباط با اعتقادات. شما میتوانید هر اعتقادی داشته باشید ولی اعتقاداتی که میزانهای مورد اشاره شما را زیر سؤال ببرد به این دلیل که در مقابل خدا می ایستد محکوم به خفه شدن است چرا که اگر قرار باشد که فکری نو در مقابل احکام و میزان های الهی تزلزل در مردم بوجود بیاورد مخالفت با خدا و دین حقه اوست.

    در ارتباط با سیاست. سیاست علم رسیدن به قدرت و حفظ و توسعه آن است. چه کسانی میتوانند در یک نظام اسلامی به قدرت بیاندیشند؟ کسانی که با میزانهای الهی زاویه دارند؟ خیر بهیچوجه. تنها کسانی میتوانند از پلکان قدرت بالا روند که در مسیر آن میزانها باشند. یعنی همان نظارت استصوابی.

    مرتضای عزیز

    خوب که بنگری جمهوری اسلامی بهترین حکومت اسلامی دنیاست و از این بهتر نمی شود حکومت اسلامی ساخت و دقیقا بر مبنای همان میزان هائی که مد نظر شماست عمل میکند.

    بهمین دلیل است که به شما میگویم حکومت دینی تکلیف محور است و حکومت تکلیف محور اولین کاری که میکند ریشه اعتقادات مردم را میخشکاند یعنی تیشه به ریشه خودش میزند. بنابراین تاکید بر حکومت دینی یعنی اهتمام بر خشکاندن ریشه دین.

    پیروز باشید
    منصور

     
    • سلام به منصور گرامی

      اشاره من به آیه، استدلال به این بود که مساله قسط یا عدالت اجتماعی که بهرحال در ارتباط با راهبردهای اجتماعی یا اداره جامعه است ،مورد توجه قرآن و اسلام است ،پس از این آیه معلوم میشود که دین اسلام و قرآن در مورد حکومت و چگونگی اداره جامعه و تلاش برای تثبیت قسط و عدل ،بی تفاوت نبوده است ،،و این همان چیزی است که از آن تعبیر می کنیم به اینکه دین از سیاست=اداره جامعه جدا نیست ،و احکام اجتماعی اسلام شاهد روشنی بر عدم تفکیک دین از صحنه اجتماع است.
      بر این اساس از شما که میگویید به معارف قرآن التزام دارم در مورد آیه پرسش کردم ،شما فقط دو لغت “قسط” و ” میزان” را مورد توجه قرار دادید و از غایت و غرض آیه غفلت ورزیدید یا تغافل کردید ،بعد هم به موضوعاتی خارجی اشاره کردید که ارتباط با اصل ماجرا نداشت ،این کلیت روح حاکم بر گفتار شما بود.

      قسط که مفهوما اشاره به عدالت اجتماعی است و جدای از حکومت رانی و اداره جامعه است ،همان است که شما گفتید ،اینکه انسانها به استحقاق های خود برسند،طبعا دین و شریعتی که چنین رویکرد و غایتی را در نظر دارد ،حتما قوانین و تکالیف و حقوق اجتماعی را برای انسانها در نظر می گیرد.
      کلمه “میزان” به عربی معادل کلمه “ترازو” در فارسی است ،یعنی آنچه که با آن در معاملات ،اشیاء را می سنجند ،گفته اند این تعبیر می تواند سمبولیک باشد زیرا روشن است که ترازو های معمولی را خدا با پیامبران نازل نفرموده است ،حال این معنای سمبولیک که با پیامبران نازل شده یا اشاره به “عدل” است یا مراد از آن “عقل” انسانی است، و مرحوم علامه گفته اند بعید نیست که مراد از میزان خود “دین” باشد ،که بنظر من هم این معنا با سیاق آیه سازگارتر است که میگوید رسولان را بسوی انسانها فرستادیم ،و فرود آوردیم با آنها “کتاب” را که مجموعه وحی و شریعت است که مکتوب می شود ،و میزان هم که به کتاب عطف شده است عطف تفسیری است یعنی همان کتاب و شریعت است که معیار و میزان است ،البته این معنا با میزان بودن عقل و عدل نیز تنافی ندارد.
      حکومت البته خود قسط و فقط قسط نیست ،قسط و قیام مردم بقسط ،غایت و هدف حکومت است ،نه خود آن ،پس توافق داریم که حکومت نه خود قسط است و نه فقط عبارت از قسط است ،و همه لوازم و ملزومات حکومت برای تحصیل و استقرار قسط است.
      بهرحال اینها مفردات الفاظ آیه است ،اما غرض اصلی این بود که عنایت کنید که پس اسلام به حکومت نظر دارد.
      در ادامه شما به شاخصه هایی برای حکومت اشاره کرده اید و سعی کرده اید بگویید این شاخصه ممکن الحصول در حکومت دینی نیستند بعد هم به شواهد خارجی فعلی اشاره کرده اید ،من این استدلال های شما را قبول ندارم و آنها را مغالطه میدانم ،اینکه جامعه اقتصاد لازم دارد مورد انکار نیست ،اینکه باید از علم اقتصاد و الگوها و شاخصه های آن بهره گرفت هم مورد انکار نیست ،در اسلام هم علم اقتصاد ارائه نمی شود ،بلکه خطوط کلی اقتصاد بیان می شود ،که شما به برخی از آنها اشاره کردید ،مثل حرمت ربا ،شما میگویید مثلا نحوه اجتناب از ربا در حکومت دینی فعلی خنده دار است ،این مغالطه است ،فرض کن نحوه عمل به دین در اینجا یا هرجا غلط باشد ،بصرف اشاره به حرمت ربا یا نحوه عمل به آن که نمیتوان لزوم حکومت دینی را نفی کرد.
      کم فروشی هم تابع استانداردهای تعیین شده باید باشد،مثلا جنس را اگر مخلوط به چیزی کنند کم فروشی است ،یا در مقام توزین کم بگذارند و غیر اینها ،در این جهت معیارهای قانونی ملاک است چه در حکومت دینی و چه درحکومت غیر دینی ،نمیدانم این مقوله ها چگونه فلسفه حکومت دینی را منتفی می کند.
      اشاره به صنعت توریسم کردید،نکاتی که به آن اشاره کردید نشان میدهد با نوریسم آشنایی ندارید ،مگر توریسم یعنی امکان لخت شدن و رفتن کنار دریا؟
      توریسم یعنی سیاحت و گردش در مناطق مختلف جهان به اغراض مختلف ،و با توجه به چشم اندازهای مختلف مکان های مختلف جهان ،مثلا توریست ها می بیینند در ایران فرضا مناطق جذابی مثل شیراز و تخت جمشید و اصفهان و مناطق آن ،یا سایر نقاط طبیعی دیدنی وجود دارد ،به این هدف به این کشور می آیند ،خوب اگر استریپ تیز کنار دریا و توی استخرهای مختلط هدف آنهاست ،این در کشور خودشان یا کشورهای دیگر هست چرا به یران بیایند برای این هدف؟!
      شما ضمنا در این سخنان عدم التزامتان به احکام اسلام را نمایش می دهید ،فرض ما این است که کشور اسلامی است و باید قوانین اسلام مراعات شوند ،یعنی می گویید برای رونق صنعت توریسم باید مسلمانان دست از احکام دین خود بردارند و به آن ملتزم نباشند؟ توریست هم اگر چیزهایی در ایران وجود دارد که برای او جاذبه دارد ،مراعات حداقل مسائل حجاب را می کند ،حال اگر تابستان باشد مگر به زن خارجی می گویند پالتو بپوش؟ مقصود پوشش است .
      در مورد هتل داری نیز حرف های عجیبی دارید،جناب منصور مسلمان،خوردن شراب در اسلام حرام است ،و تظاهر به شراب خواری در اماکن عمومی حرام است ،البته تفحص در منزل و حریم شخصی اشخاص هم حرام است ،اما رونق مساله هتل داری به این نیست که فسق و فجور و شراب خواری در آن مباح باشد،باز شما عدم التزام به احکام اسلام را بنمایش گذاشتید.
      در آمدهای ملی نیز باید صرف رونق و رفاه اقتصادی مردم شود ،البته این درست است ،صرف خدا شود یعنی چه؟ حال این منافاتی با کمک های معقول به نیازمندان مناطق دیگر ندارد ،مگر امریکا و جاهای دیگر کمک های انسان دوستانه در مناطق دیگر جهان ندارند؟ من البته با افراط و تفریط مخالفم ،اینها دیگر بحث مصداقی است ،پس رشد اقتصادی در حکومت دینی هم متصور است.
      این تعبیرات نماینده خدا که تکرار میکنید دائم ناظر به خصوصیات خارجی و موضعگیری در برابر اظهارات افراد خاص است ،من اینگونه بحث ها را ثمربخش نمی دانم ،بحث باید کلی باشد ،شما میخواهید بطور نظری سخن از موانع وجود حکومت دینی کنید اما در عمل ،سخنتان اعتراض به عملکرد افراد خاصی است ،فرض کنید اصلا در یک جمهوری دینی کسی خود را نماینده خدا نداند ،و تنها متکی بر تئوری انتخاب در مورد حاکم باشد ،در اینجا معیار انتخاب مردم است ،با یک تعبیر لفظی نماینده خدا که نمی شود امکان حکومت دینی را نفی کرد دوست من.
      در مورد دختر و پسر نیز باز بحث مبنائی کردید ،آیا امکان تحقق یک حکومت به این است که روابط نا مشروع دختر و پسر برسمیت شناخته شود؟! ازدواج هم راهکار دارد،این از شما عجیب است که می خواهید بگویید برای تحقق یک حکومت باید مسلمانان همه احکام اسلام را زیر پا بگذارند! دوست عزیز همه اینها بر می گردد به نحوه اسلام شناسی و معرفت دینی شما ،اینکه من گفتم بهتر است در مورد منابع دریافت دین و خود قرآن بحث کنیم همین است،قرآن می گوید زن و مرد نامحرم غض بصر کنند و بهم نگاه نکنند ،شما از روابط آزاد دختر و پسر سخن می گویید! این چه اسلامی است جناب منصور ،ناراحت نشوید، همان که قبلا گفتم ،انکار کردن دین راحت تر است از این تحمیل هایی که شما می خواهید به دین کنید.شما آیا بعنوان یک مسلمان می گویید رابطه جنسی خارج از چهارچوب نکاح شرعی آزاد است؟!
      لباس پوشیدن آزاد است ،لباس شهرت هم تعریفی دارد ،مسائل را مخلوط نکنید ،آنچه که مهم است پوشش مورد نظر قرآن است ،اگر قرآن را قبول نداریم که خوب بحث دیگری است ،اما اگر قبول داریم و مسلمانیم نمی توانیم نسبت به احکام قرآن بی اعتنا باشیم.
      در مورد اعتقادات هم بحث علمی آکادمیک میتوان کرد ،اما اینکه کسی که خود متزلزل شده است ،بخواهد این تزلزل را سرایت به دیگران دهد و ترویج ارتداد کند این ممنوع است.
      در مورد سیاست ،البته با نظارت استصوابی بشکل فعلی مخالفم ،باید انتخابات آزاد باشد ،و معیارهای قانونی رعایت شود نه سلیقه ای ،خوب این اشکال شما به روش موجود یک گروه خاص است ،چگونه اینها را قرینه بر امتناع حکومت دینی می گیرید؟
      جمهوری اسلامی یک حکومت دینی است ،اما اینکه بهترین شکل ممکن است ،یا مطلوب نهایی است ،خیر اینجور نیست ،اصلا انتقاد و اصلح برای بهتر کردن شرائط است ،در واقع من ایرادات شما را ایراد به نحوه حکومت در ایران و عملکرد برخی افراد و گروهها میدانم ،در حالی که مدعای شما عدم امکان تحقق حکومت دینی است ،پس استدلال های شما اخص از مدعاست.طور دیگر بگویم یعنی همه تلاش شما در مورد من به این منتهی می شود که مرا از جمهوری اسلامی متنفر کنید! در حالیکه ادعای شما این است که حکومت دینی مطلوب ناممکن است ،شما بر این استدلال کنید.
      بنابر این دلایل شما ناکافی بود پس آن استنتاج پایان گفتارتان هم نادرست است ،این مساله تکلیف محوری را هم دائم تکرار می کنید ،گفتم قبلا که در شریعت هم تکلیف وجود دارد و هم حق ،پس رعایت تکلیف های فردی و اجتماعی ،بمعنای تکلیف محوری نیست ،علاوه اینکه شما باید بطور کلی برهان اقامه کنید که چرا تکالیف بر بشر نباید باشد ،این مثل این است که من بگویم حکومت های غربی نامطلوبند چون حق محورند ،اما دلیلی اقامه نکنم چرا حق محوری امر نامطلوبی است!.

      موفق باشید

       
  6. سلام ، آقای نوری زاد از اینکه شخص پست و رذل و مزوری مثل حسین شریعتمداری نماینده ولی فقیه شیعه ناب محمدی میآید در صفحه سیمای ضرغامی به چشم 70 میلیون نفر میزند و به دروغ میگوید که شهید صانع بسیجی و نفوذی کیهان بوده ، اگر شما همین شخص پست فطرت را هم بیآوردی و کوهی از کتاب قرآن را هم جلوی او بگذاری و بگویی برو و روی این قرآنها بایست و قسم بخور که شهید صانع نفوذی کیهان بوده ، این آدم چرک و چروک میرود و باز هم قسم هم میخورد . در قاموس این غیر بشر ، فقط هدف وسیله را توجیه میکند ، مد نظر است . نه مردانگی و شهامت و صداقت . این مخلوق عجیب و غریب خداوند نظرش این است که همه چیز اش رهبری و ولایت فقیه است و نه حقی و حقیقتی و صداقتی و شهامتی . در میدان شوش خودمان این مخلوق پست و مزور و رذل را در کودکی ” پستان ننه اش” گاز گرفته خطاب میکنند . یعنی کسی را که در کودکی به پستان ننه اش رحم نکرده و گاز گرفته ، تا زنده است ، دیگر آدم های همنوع خودش را هم گاز خواهد گرفت !

     
  7. کانون وکلا و استقلال بررسی و اندازه های حقوق شهروندان

    حسین شریعتمداری چه رذالتی به خرج داد وقتی جلوی دوربین صدا و سیما زل زد و محکم دروغ گفت که صانع ژاله نفوذی ما بود. اینکه مدیر یک رسانه مستقیمأ طرفدار جبهه خاص سیاسی باشد خودبخود از اعتبار و صداقت تهی میشود . دوم اینکه رسوایی وقتی بزرگتر میشود که مدیر یک رسانه خود را مامور امننیتی یک نظام بشناساند. و دست آخر سکوت و همراهی کل قوه قضایی در مقابل ادعای دروغ حسین شریعتمداری یک ننگ بزرگ بر پیشانی خود داغ کرد. بازماندگان صانع ژاله حق دارند شکایتی از این ننگ و نیرنگ تهیه کنند و به کانون وکلا ارائه بدهند. بازماندگان شلر هم گزارش روحی شلر را از جانب متخصص پزشکی تهیه کنند و به کانون وکلا ارایه دهند.
    ضمنأ پیشنهاد میکنم کانون وکلا موظف است یک دایره حقوقی بیطرف بنا کند و شکایات مکتوب و مستند شهرروندان را دریافت کند. و سالانه حدود و اندازه جرایم و رسیدگی و یا عدم رسیدگی به پرونده های جزایی امنیتی را مستقل اعلام نماید.
    آیا باید همیشه منتظر بود خارج از ایران به نقاط ضعف حقوق شهروندان اشاره کنند؟

     
  8. های عمو تو چرااینقدر سرعتت زیاده اون زمان داعشی بودی حمله میکردی میزدی میکشتی حالا که یوفی شدی از این طرف تخته گاز میری میری با افراد بدکار عکس میگیری یه بار میری پای یه بهایی نجس رو میبوسی عمو نه داعشی باش ونه یوفی حد وسطو هميشه نگه دار آنهایی که شما باهاشون عکس میگیری اگه الان بی آزار ن به این خاطر که قدرتی ندارن مثل ماری که زهرشو گرفتن اینا اگه قدرت بگیرن روی ابوبکر بغدادی راسفید میکنند این سوال رو همراه با جوابش بزار تو سایتت که بعید میدونم بذاری

     
    • reza to chera enghadr bi tarbiati

       
    • آقا رضا
      فکر میکنم شما اینقدر جوان هستی که هنوز معنی کلمه های عمو را نمیدانید معمولا به شوهر مادر اینچنین خطاب میکنند از روی عصبانیت (های عمو)

       
    • ما در ایران داعشی نداریم سنی و شیعی نداریم هر دو تا را بزور مسلمان کردند. فقط ایرانی داریم. حالا فامیل های مختلف هستند. از افکاری که انسان ها را از هم جدا کند نفرت داریم. ما ابتدا انسان را یافته ایم سپس خدارا اگر قرار باشد بین خدا و انسان را یکی را انتخاب کنیم انسان را انتخاب کنیم. اگر خدایی باشد در دل انسان است. ابتدا باید انسان را ساخت. چگونه ممکن است انسانی را برای خدا بقتل رساند. خدا در قلب آن انسان بود.

       
  9. یک مشت گدای عرب از راه رسیدند
    در میهن پر رونق ما خانه گزیدند

    با روضه و با روزه در این باغ پر از گٔل
    چون گاو دویدند و چریدند و خزیدند

    با چوب و چماق و قمه و دشنه و چاقو
    سرها بشکستند و شکمها بدریدند

    گفتند که این منطق اسلام عزیز است
    اینان که سیه کارتر از شمر و یزیدند

    بستند ز نفرت در دانشکده‌ها را
    استاد و مبارز همه در بند کشیدند

    آنگاه به صحن چمن و دانش و فرهنگ
    هر جمعه چنان گله بزغاله چریدند

    با چرک و شپش لشکر جرّار گدایان
    از سامره و کوفه و بیروت رسیدند

    روزیکه جوانان وطن در صف پیکار
    لبخند زنان ذائقه مرگ چشیدند

    امروز سرافرشته در عین وقاحت
    این مرده خوران مدعی خون شهیدند

    اینک همه با غارت این مردم بدبخت
    گوئی شرف گمشده را باز خریدند

    با زور و ریاکاری و دزدی و تقلب
    بر قامت دین جامه تزویر بریدند

    موسیقی‌شان شیون مرگ است و گدایی
    این کوردلان دشمن شادی و امیدند

    کوته نظران قاصد دوران توحش
    بر سقف جهان تار خرافات تنیدند

    جز مفت خوری، مرده خوری نوحه سرایی
    مردم هنر دیگری از شیخ ندید‌ند!

    متأسفانه علیرغم تلاش و جستجوی فراوان، موفق به یافتن نام سراینده این اشعار زیبا و کوبنده نگشتم.

     
  10. بابک کردستانی

    سلام بر نوری زاد نستوه و خستگی ناپذیر . خدا قوت . در یکی از ایمیل هایی که برایتان نوشتم از واژه روحانیت و معنی لغوی و اصطلاحی رایج آن سخن گفتم و پیشنهاد دادم که شما برای عدم همسویی با آنان و عدم تأیید این واژه قدیس از کلماتی همچون آخوند و یا ملا که اسامی معمول و قراردادی برای افرادی است که چند سال در حجره ها درس خوانده و لباس مخصوصی بر تن و نعلینی بر پا کرده و خود را از مردم جدا ساخته اند استفاده کنید و شما هم الحق و الانصاف تا حدود زیادی این پیشنهاد را پذیرفتید و رعایت کردید اما متأسفانه در مصاحبه با برنامه افق ظاهرا جبران مافات کرده اید و هر چه بیشتر از واژه روحانیت که براستی برازنده آخوند جماعت نیست استفاده کرده اید . اگر این استعمال واژه سهوی بوده است امیدوارم که دیگر شاهد تکرار آن نباشیم و اگر عمدی بوده که دیگر چه عرض کنم . سربلند باشید و پرتوان .

     
    • مازیار وطن‌پرست

      بابک کردستانی عزیز
      کلمات به ذات خود باری ندارند. همین لغات ملا و آخوند زمانی کلمات بسیار محترمانه و خوبی بودند مسمایشان (یعنی آنها که به این اسامی نامیده می‌شدند) آنقدر بد کرد که دیگر این کلمات در اجتماع نمایندهٔ معناهای خوب نبود. کلمهٔ روحانی معادلی است ترجمه شده از فرانسه و توسط روشنفکران استفاده می‌شد. وگرنه هیچ قشر و طایفه‌ای جسمانی‌تر از ملایان نیستند. اصولا اسلام دینی بسیار اینجهانی است. همانند مسیحیت نیست که بر اعراض از لذاتهای دنیوی تکیه کند. الآن استفاده از این لغت در معنای اخیر، کلمهٔ روحانی را تبدیل به یک جور فحش باکلاس کرده. چون کس دیگری هم نیست که مدعی این کلمه باشد (که اگر باشد هم یا احضار کنندهٔ روح است یا رمال یا آینه بین یا از عرفا و قطب‌های آپارتمانی جدید) خیلی هم مهم نیست!

       
  11. مطلبی از کرمانشاه

    “پهلوان آزادی ”
    ” پهلوان آزادی ”

    این نوشته ی دوست عزیزی است که سال های سال در امر فرهنگ دستی داشته است و دیدن سخنرانی جناب نوریزاد برمزار “ستاربهشتی “اورا سخت تحت تاثیر قرار داده و دست به قلم برده بود . وقتی نوشته را برای من خواند از او خواستم که اجازه دهد آن را در وبلاگم منتشر کنم .

    “برای محمد نوریزاد که دلیرانه با بیدادگران می ستیزد ”

    برصفحه ی کوچک تلویزیون دیدمش ، گرچه عرصه ی میدانش به وسعت ایران بود . این زاده ی نور و شرف ، پهلوان آزادی و حق طلبی می رزمید و می خروشید و گام میزد . حرکت دستان بازش چهارسوی این ظلمت کده را نشانه می رفت . همه ی حاکمیت دزد و قداره بند و ستم پیشه را خطاب قرارداد و گفت ، آنچه را ملتی به جان آمده و ایلغار زده از این همه جور و سیاهی باید می گفت .

    صدای جاری حق طلبانه ملتی از حلقوم مردی چنان استوار و قامت برافراشته در همه ی آفاق ایران زمین . صدائی چنان رسا که هر ایرانی شرافتمندی را به دادخواهی و حق طلبی فرا می خواند .

    درهمین گفتار کوتاه که من دیدم همه ی ظلم و تعدی و قانون شکنی که طی این سالیان برما رفت و یا بهتر بگویم یک دوره تاریخ معاصرِحکومت سیاهی و تباهی اسلامی را برشمرد و از صدر تا ذیل حکومتگران جاهل و جاعل را به چالش کشید بی هیچ هراسی از عمله ی ستم . صدایش درگوش جان می پیچید و لرزه بر جان خادمان جور می افکند .

    افسوس که من و ما زبونان دم فروبسته و زبان درکام کشیده ، خاموش و سرافکنده در پناه چون او مردی پنهان گشته و شرمنده نشستیم .شگفتا که ازدم گرم و آتشین او یخ وجودمان آب نشد و فریاد بلند و خاراشکنش گوشهایمان را باز نکرد .

    او با آن سیمای مردانه و زخم هائی که تن وجانش را انباشته ، قامت بر افراشته با پرچمی در دست به دادخواهی ملتی همچو فریدون آن ایرانی پاک نژاد قیام کرده در برابر ضحاکیان زمان . این اسطوره ی زمانه ی ما ، چهارسوی این ملک در می نوردد ، داد می خواهد و دانه ی مهر می افشاند ، بی شک سرانجام آنچه را که باید درو خواهد کرد.

    بی شک رایت سپیدش طلوع صبح و روشنی فردا را نوید خواهد داد . آوخ این شب دیرنده ظلمانی چه طعم احتضار و رخوتی چشانیده و این مرد چه همت و شوقی به دیدار صبح صادق و بامداد روشن دارد و تحمل این قیامت ِخوف وستم و جهل و جنون برشانه ی این ملت خود حکایتی ست جانکاه ، و ما در این سیاهی ” دوره می کنیم شب را و روز را هنوز را ”

    پرده ی اشکی از غم حسرت برای آنچه این مرد را هست و من را نیست ، و ما را ، چشم را پوشاند و صفحه را تیره کرد .

    آبان – ج .خ

     
  12. امیرحسین دولت پناه

    سلام بر ابوذر زمان
    نوری زاد عزیزم
    مدتی این مثنوی تاخیر شد
    مهلتی بایست تا خون شیر شد
    من، هر روز صبح به شوق ترجمه ی نامه ها از خواب بیدار میشوم و اگر اغراق نکنم که روزی 12 ساعت، بلکه حداقل روزی 10 ساعت ( اگر اتفاقی پیش نیاید )، مشغول ترجمه هستم و در این راه پر برکت، چه بسیار معرفت هائی که کسب نکرده ام و بعضی اوقات به چه وسواس هایی که گرفتار نشده ام ( می بینید که صورت جمله منفی است اما معنی آن مثبت است! ). باری، بعضی اوقات جملاتی به ذهنم می رسد و شدیدا میل می کنم به ساختن جملاتی که هم در زبان فارسی بصورت ضرب المثل، رایج است و هم در زبان فرانسوی می تواند معنی داشته باشد و این تعامل و داد و ستد فرهنگی در زبان و گویش ها همیشه بوده و خواهد بود ( مثلا در حین ترجمه ی یکی از نامه ها حیف ام آمد که گزاره ی ” آب رفته به جوی باز نمیگردد ” ، را عینا به فرانسه ترجمه نکنم! وقس علیهذا….
    این مورد را هم برای آن دوستان عزیزم بگویم که تصور نکنند من از این جمع اندیشمند جدا شده ام و مشغول روزمرگی هستم. نمیدانم کجا خواندم که جمع یارانی که با ویتگنشتاین همراه بوده اند، بنام ” حلقه وین یا اصحاب حلقه وین ” معروف شده اند. بعدها، پس از مرگ ویتگنشتاین؛ این حلقه کارهای بسیاری انجام داد و یکی از آن کارها، بسط وتوسعه ی تراکتاتوس و پژوهشهای فلسفی بود. می خواهم این را بگویم که انشاالله آقای نوری زاد همیشه سالم باشند و عمر طولانی داشته باشند که ما بتوانیم در زندگی خود از ایشان الگو بگیریم. اما چه خوب است که حضور دوستان در این سایت ( مخالف و موافق فرقی نمیکند ) همیشه مستدام و پاینده باشد و این حلقه ی گرم و نورانی، که شاید در آینده ای نه چندان دور بتوان آنرا ” حلقه ی نور ” نامید؛ در اشاعه و پیشبرد راهها و راهکارهای مدنی در جامعه ی ما و در جوامع دیگر، اثر گذار باشد.
    اما بعد، در مورد ترجمه ها، از نامه ی اول تا حدود نامه ی ششم؛ تجربه ای را که اینک کسب کرده ام، نداشته ام. این است که برآنم اگر روزگار به من فرصت دهد مجددا نامه های اول تا ششم و هفتم را بازبینی کنم.من یک زمانبندی در نظر گرفته ام که اگر بتوانم ( و اگر بگذارند! دوستان و آشنایان و میهمانان و کار و زندگی و…. )، تا آخر بهار سال آینده، این مجموعه را بپایان برسانم و حدود یک ماه اول تابستان، شروع به نوشتن پانویس ها کنم که کاریست بسیار مهم و لازم و ضروری. و بعد، فرصت کنم ( توسط دوستان و یا جستجو در اینترنت ) و بتوانم با کمک یکی دو نفر فرانسوی وارد به ادبیات، آنها را ویرایش کنم و همچنین، در جستجوی ناشر برای چاپ آنها باشم.
    با آرزوی توفیق برای شما و همگی دوستان

     

بابک کردستانی ارسال پاسخ به لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

80 queries in 1011 seconds.