اشاره: یکی دو سال پیش بود که پسرم به من نوشت: اراده را می شود محکم کرد؟ نشستم و هر آنچه را که در باور خود پرورانده بودم نوشتم و برایش فرستادم. دیروز به این نوشته بر خوردم. بد ندیدم اگر شما نیز بخوانیدش. گرچه روی سخن در این نوشته با پسرم اباذر است اما همه ی پسران و دختران و همه و همه نیز مخاطب آنند. و بیش از همه: خودم.
محمد نوری زاد
هفدهم بهمن نود و سه – تهران
————————————-
سلام پسرم،
تقویت اراده یا اراده ی قوی، به افق نگاهِ فرد بستگی دارد. همیشه به این فکرکن که چه ها داری، ونه این که چه ها نداری. این گونه اگر بیندیشی، همیشه بدنبال همانهایی خواهی بود که نداری. یعنی ازداشته های خودت که می توانند: جوانی، سلامتی، آسمان، زمین، انسانیت، ادب، امید، جستجو، کاوشگری، تلاش، خستگی ناپذیری، و اینجور چیزها باشند بهره می بری برای به دست آوردنِ آنهایی که نداری. من همیشه از کلاغی که از مقابل چشمانم می پرد تشکر می کنم. از گنجشکهایی که سرو صدا می کنند، ازگربه ای که ازجایی به جایی می رود – بی آنکه به من نگاه بکند – از همه ی اینها تشکر می کنم. حتی از کوهها و برف هایی که بر شانه دارند. چون بخودم می گویم: این کلاغ، این گربه، این گل، این کودک، این مرد، این زن، نادرترین تابلوی هستی را که در آن لحظه می توانسته شکل بگیرد، برای من – و تنها برای من – ترسیم کردند و رفتند.
به آسمان نگاه می کنم و ازستاره های بالای سر تشکر می کنم. چون اطمینان دارم آن ستاره یا سیاره یا کهکشانی که هزاران سال نوری ازمن فاصله دارند چشم براه من اند. این که من با یک سلام و یک نگاه، به آنان سری بزنم و حالی ازشان بپرسم. اگر یک وقت خیلی احساس تنهایی کردی، به کهکشانی یا ستاره و سیاره ای فکرکن که میلیاردها سال نوری از ما فاصله دارند و هیچ تلسکوپی یا هیچ سفینه ی خیالی هم سراغی از آنان نمی گیرد. اما : هستند. پس، حتی بی خیالِ نگاه مردم می توان ” بود”. و نیک نیز بود. مهم همین نیک بودن است پسرم.
اینجوری اگر به دنیا نگاه کنی، نداشتنِ پول یا تنهایی، خیلی کوچک بنظرمی آیند. تو باید بتوانی از این مرحله عبور کنی تا بتوانی اعتماد به نفس خودت را تقویت کنی. معمولا جوانانی دراندازه ی تو مدام به این فکر می کنند که چه ها ندارند. اما بر این متمرکز نمی شوند که چه ها دارند. بهمین خاطر همیشه “ناراضی” اند. این عدم رضایتِ مدام، خودش پیش ازهر رقیبی به درون آدم چنگ می اندازد و همان درون را می خراشد. این نکته هایی که من برای تو می نویسم شاید بنظرت “حرف” بیایند. اما این ها واقعیت اند. واقعیتی که هم در بیرون از ما و هم در درون ما جاری اند.
بهترین راه هایی را که بنظرم برای تقویت اراده مفیدند برایت می نویسم. منتها توفیق دراینها حتما به خود تو بستگی دارد. که چقدر به خودت و به درون خودت اهمیت بدی:
1 – سعی کن همیشه به داشتن های دیگران روی خوش نشان بدهی. یعنی از این که دیگران دارند، به رنج نیفتی. بل اگر می توانی از داشتنِ دیگران لذت هم ببری. می دانم پیمودن این مرحله بسیار دشوار است اما باید بر این فشار درونی فائق شوی. به این فکر کن که اگر این غریبه و آشنایی که تو می شناسی اشان و خیلی هم موفق و ثروتمندند، اگر نداشتند، هر از چندی به تو زنگ می زدند و تقاضای پول یا چیزی می کردند. و تو با شرمندگی می گفتی : ندارم. اما حالا بارِ این شرمندگی از روی دوش تو برداشته شده. از این که آنها دارند لذت ببر. و در مسیر درستی بیفت که تو هم داشته باشی تا یکی دیگر به تو بنگرد و لذت ببرد.
2 – اگه بتوانی صبح ها زود تر بلند شوی و بروی بیرون و کمی قدم بزنی و دراین قدم زدن ها، به درختان، به زمین زیر پا، به آفتاب، به علف هرزی که در گوشه ای روییده، به یک پرنده، به یک پروانه، حتی به نسیمی که برگهایی را به بازی گرفته نگاه کنی وبه آنها لبخند بزنی خیلی خوب می شود. یعنی به بودنِ آنها با لبخندت پاسخ بده. وای اگر بدانی در این لبخند چه اکسیری نهفته است؟
3 – بعضی وقتها در آینه به خودت نگاه بنگر و به خودت بگو: دربین همه ی پدیده های هستی و همه ی انسانها و همه ی آینده و گذشته، جای این کسی که توی آینه به من زل زده خالی بوده. و تا این فرد یا بهتربگویم این “من” در جای خودش قرارنمی گرفت، این پازلِ بزرگِ هستی شکل واقعی اش را پیدا نمی کرد. پس تو پسرم، با هرچه که داری و نداری، پازل بزرگ هستی را کامل کرده ای. و همان هستیِ بزرگ، با همه ی داشته هایش، با شخص توست که از نقص بدر آمده و کامل شده. به همین میزان نیز که تو کاملش کرده ای از تو ممنون است. وبی آن که تو بدانی از تو تشکرمی کند. ( از اینجا به بعد را خودمونی می نویسم برات!!)
4 – برای روز و ماه وسال خودت برنامه داشته باش. با هرچی هم که نداری اما با همون نداشته ها برای خودت برنامه داشته باش. یعنی با این برنامه داشتن، به همه ی نداشته های خودت وداشته های خودت شخصیت بده. وبهشون بفهمون که بفکرشون هستی.
5 – کمتر به کسی رو بزن و از او درخواست کمک مادی بکن. سختی بکش اما سعی کن خودت با تلاش بیشترسهم خودتو از گلوی هستی بیرون بکشی. البته سهمی که مال خودته. و نه دیگران.
6 – به این فکرکن که موفقیت درهمسایگیِ توئه. منتها توباید بهش سربزنی. اون چشم براه توئه. منتظرتوئه. معطل توئه. اینم بدون که اگه توبسراغش نری، اون همینطورمنتظرت می مونه اما پای اومدن پیش تونداره.
7 – یه لیوان آب که می خوای بخوری، دست نگهدار. لیوان آب رو برداربرو بنشین روی صندلی یا مبل وبهش نگاه کن. اون یه لیوان آب الان باید توی معده ی تو می بود. اما حالا مقابل چشم توئه. این اولین باریه که داری اینجوری نگاش می کنی. حالا به این فکرکن که این یه لیوان آب، نفس زنان خودشو ازیه جای دور دور به تورسونده که توبخوریش. اون ازکجا اومده پیش تو؟ هیچ فکرکردی؟ ممکنه جزیی ازآب اقیانوس آرام یا خلیج فارس بوده.که آفتاب بهش خورده وتبخیرش کرده وبردتش بالا. به این فکرکن که توهرملکولش اسم توروش نوشته شده. بعد باد وزیده واونو کشونده روی ارتفاعات یا دریاچه های پشت سد. برف شده آب شده وجاری شده ونرم نرم تونوبت مونده رفته تو لوله ی آب یا توی بطری. وتو، انتخابش کردی. وحالا اون یه جرعه آب که نفس زنان خودشو به تو رسونده آرام می گیره. احساس خوبی داره. چون ازبین همه ی آدما وسایر پدیده های زمینی، تورو پیدا کرده وقراره که توبخوریش وبه پازل وجودیش بها بدی وبذاری اونجایی که: باید.
می بینی چه حساب وکتابی توعالم هست؟ مطلقا اینها اتفاقی نیست. چه ما خدا رو قبول داشته باشیم چه نداشته باشیم. میوه ای که می خوری، کفشی که می پوشی، اکسیژنی که نفس می کشی، همه وهمه نفس زنان خودشونو به تو رسوندن تا تو مصرفشون کنی. حالا به این فکرکن که توقراره نفس زنان وبا هدف وبرنامه ودقت نظر، کجا بری؟ البته می تونی خودتو رها کنی، بله این ممکنه، اما انسانی خواهی بود که به کمترین استعدادت بهای بیشتری دادی وراه تجلی سایراستعدادهاتو سد کردی.
8 – به کیفیت کارهایی که می کنی بیشتراز کمیتشون بها بده ( که من شخصا سرکاری که با هم می کردیم دیدم این خصلت شدیدا درتوهست وخیلی کمش درمن)
9 – هروقت ناامیدی بهت فشارآورد، بلند شو برو جلوی آینه وبه خودت خیره شو وبه خودت بگو: این چیزی که تورو ناراحت کرده، اصلا ارزش اینو داره که این بی نظیرترین پدیده ی هستی رو ناراحت بکنه؟
10 – شاید بگی همه ی این حرفا برای من پول نمیشه. من میگم همه ی پولا رو روی هم بذاری، نمی تونی یه ذره معرفت یه ذره بلند نظری یه ذره فردا نگری یه ذره بزرگی وبزرگ منشی بخری. وشاید بگی من اگه پول داشته باشم می تونم همه ی اینا رو استخدام کنم. بله این ممکنه اما خودت چی؟ وقتی رفتی حمام زیر دوش به خودت بگو این آدم لخت، بدون لباسش وبدون حساب بانکی ش، چقدر می ارزه؟ اصلا اوچه کسی است؟ چه ارزشی برارزش های انسانی افزوده؟ چه جای خالی را پرکرده؟ چی داره که دیگران باید بخاطرداشتن اون دوستش داشته باشن؟ حتما به این فکرکن که حساب بانکی به یه آدم اعتبارظاهری می ده اما اون اعتباری ماندنی است که با بیماری با زیان و ورشکستگی ازبین نره. مثلا ببین وقتی اسم نلسون ماندلا میاد آیا زودترازهمه ی خصلتهاش آیا میزان حساب بانکی اش میاد جلوی چشمت؟ یا نه، ادبش، انسانیتش، بزرگی ش، بلندنظری ش، اینم بدون که نلسون ماندلا بیست وهفت سال زندون کشیده. بیست وهفت سال. یه عمر.
11– پسرم تلاش کن پولداربشی. تلاش کن ثروتمند بشی. اما ازراهش. با ایجاد ارتباط با هرکجایی که می تونی. باهاشون تماس بگیر. آدمای اطراف ما ازکسی که خیلی پیگیره وخسته نمی شه بیشترخوششون میاد تا آدمی که با یه بار در زدن، میرن ودیگه پیداشون نمی شه. دراین راه، خجالت را کناربگذاروادب را فراموش نکن.
12 – برنامه های خودتو حتما یادداشت کن و با کاغذی روی یخچال یا هرجا که جلوی چشمت باشه به خودت یادآوری کن. هرگز هرگز هرگز اجازه نده با بدقولی هات، اول به خودت و بعد به دیگران ثابت کنی که آدم بی نظم و بی دقتی هستی.اینو یادت باشه که آدما بیش وپیش ازدیگران می تونن خودشونو ورق بزنن. گرچه ممکنه سرخودشونم کلاه بذارند. اما می دونند چند مرده حلاجند.
13 – همشه امیدوار باش. با هردربسته ای که مواجه می شی اینو به خودت بگو یه کم اونورتر یه درباز هست که چشم براه منه. باید برم سراغش. حتما. حتما.
14 – بیش ازدیگران، روی خودت پافشاری کن. اینم بدون که آدما ازکارزیاد وبیداری زیاد و تلاش زیاد ازپا درنمیان اما از ناامیدی وبی برنامگی وافسردگی ازنفس می افتند.
15 – اجازه نده بیکارباشی. من این روزا دارم نقاشی می کنم. که بتونم یه روز نمایشگاه بذارم وچند تا ازتابلوهامو بفروشم. بدون این که نقاشی بلد باشم. واطمینان نیز دارم که درمیان نقاشان مطرح عددی بحساب نمیام. وممکنه – که حتما نیز احتمالش هست – بکارهام بخندند وبگند این بابا چی فکرکرده که نمایشگاه گذاشته؟
می بوسمت نازنیم
فعلا برای این بار کافیه. می خوام نقاشی کنم. یکی ازهمسایه ها زنگ زده بود که آنتن ما وصل نیست ویکی دیگه زنگ زد که سقف حمام داره چکه می کنه ودیگری با نگرانی زنگ زد که بستگان من داخل آسانسور گیرافتادند. من باید چکارمی کردم؟ بلند شدم وزدم به دل ماجرا. همین که رفتم جلو، مشکلات یکی یکی عقب نشستند. الان خسته اومدم خونه. دیشب رفتم خونه ی مرحوم افشین اسانلو. خیلی ها نیومده بودند. اما من با این خیلی ها چکاردارم؟
دانشجویان بسیجی!
کاری ندارم با هر کلکی تونستید به دانشگاه راه پیدا کنید نوش جونتون. سهمیه پارتی بازی سیاهی لشکر هرچی هستید جوون های این مملکت هستید. اگر چه حق جوون های دیگری رو خوردید که از شما لایق تر بودند ولی عیبی نداره. اصلا هر جوون ایرونی حق داره دانشگاه بره. پس این مشکل حل شد.
خوب حالا که دانشجو شدید لا اقل مرام دانشجویی رو هم یاد بگیرید. حد اقلش اینه که مستقل فکر کنید. آقا بالاسر لازم نیست. خودتون رو دست این و اون ندین. نگذارید دیگرون براتون فکر کنند و مثل بچه کوچولو ها گولتون بزنن. برید دانشجویی کنید. کتاب بخونید. نقد کنید. هر چیزی رو باید نقد کرد. یک اصل مهم بهتون بگم هر وقت خواستید عقیده ای مرامی دینی و کتابی رو قبول یا رد کنید برید نظرات مخالف اون عقیده و مرام رو هم بخونید. ببینید مخالف هاش چی میگن. کور کورانه هر چیزی رو نپذیرید. پرسشگر باشید. سوال کنید از سوال کردن نترسید. هرجا دیدید سوال کردن اشکال داره بدونید اونجا دارند حرف زور میگن. هر جا دیدید کسی بخاطر سوال کردن دچار مشکل شد بدونید اونجا کارش درست نیست که هیچ خیلی هم خرابه.
دست آخر هم نگذارید همچون آدم هایی آبروی دانشجویی تون رو ببرند:
حجت الاسلام قرائتی در جمع دانشجویان بسیجی دانشگاههای استان فارس؛
ماشینی که سوار شدیم، جمهوری اسلامی و رانندهاش رهبری است؛ اگر افرادی دسته گل به آب دادند، از ماشین پیاده نمیشویم
قرائتی با بیان این که جواب این قضیه در سه شعار است، گفت: شعار اول یعنی این که توجیه حماقت است، یعنی این که ما بگوییم مملکت ما عیب ندارد و همه افراد هم خوب هستند و هیچ مشکلی نیست. نه توجیه نمی کنیم و خیلی آدم باید احمق باشد که این حرف را بزند.
در افتتاحیه اردوی جهاداکبر 13 با حضور علامه مصباح مطرح شد؛
آیت الله مصباح را مطهری زمان و ارزشمند برای همه گروه های مکتبی می دانیم نه صرفا گروهی خاص
افتتاحیه سیزدهمین اردوی آموزشی تشکیلاتی «جهاد اکبر» اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل با حضور آیت الله مصباح یزدی برگزار شد. پیش از آغاز سخنان آیت الله مصباح یزدی علی عبدی به نمایندگی از اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان خطاب به این استاد حوزه و دانشگاه گفت
:..
آقای نوری زاد.سلام.حرفها و توصیه های شما را من به عنوان یک جوان ایرانی که در بهترین دانشگاه های ایران تحصیل کرده ام در مورد شخص خودم می بینم که کاملا صادق است. هر گاه که به در های بسته -که البته در مملکت ما متاسفانه بیش از ممالک مترقی پیش پای جوانان است- برخورده ام، اگر روحیه خودم را حفظ کرده و به تلاش ادامه داده ام به موفقیتی رسیده ام که در ابتدای کار حتی تصورش هم نمی کردم.ولی آنگاه که نا امید و افسرده شده ام ساده ترین کارها برایم غیرممکن شده. در مورد مقایسه خود با دیگران هم چیزی که همواره به من کمک کرده این است که “اول من قاس هو الشیطان” یعنی اولین کسی که مقایشه کرد شیطان بود (که خودش را با انسان خاکی مقایسه کرد و حسد ورزید و به دون ترین مقام که همان شیطان است،رسید). متن تان در حد یک روانشناس حرفه ای است………بدون اغراق و تملق….
آقای نوری زاد تنها امر به معروف و نهی از منکر میکند. دستورات اسلام در هیچ شرایطی تعطیل بردار نیست. حتی اگر به قیمت جان انسان تمام شود.
كاروان اسلام اثر : صادق هدایت
البعثته الاسلاميه الي البلاد الافرنجيه (یک گروه اسلامی به سوی دیار فرنگ)
در روز ميمون فرخنده فال بيست و پنجم ماه شوال سال ١٣٤٦ هجری قمری در شهر سامره از بلاد مبارکه »
عربستان، دعوت مهمی از نمايندگان ملل اسلامی به عمل آمده بود که راجع به اعزام يک دسته مبلّغ برای نشر دين
حنيف اسلام در دنيا مشورت بنمايند .
آقای تاج المتکلمين سِمَت رياست ، آقای عندليب الاسلام نايب رييس، آقای سُکّان الشر يعه عضو مشاور و
محاسب و آقای سنّت الاقطاب سِمَت تند نويسی اين جمعيت را عهده دار بودند . علاوه بر عده زيادی از فحول [چيره
دستان] علما و قائدين مبرّز اسلام ، نمايندگان محترم عدن ، حبشه ، سودان ، زنگبار و مسقط نيز درين محفل
شرکت کرده بودند و اين عبد حقير سراپا تقصير : الجرجيس يافث بن اسحق اليسوعی ، نيز به سِمَت مخبر و مترجم
در آنجا حضور به هم رسانيده و مأمور بودم که قدم به قدم وقايع اين قافله ی مهم را « المنجلاب » : مجله مبارکه ی
بنگارم تا در آن مجله ی شريفه درج و کافه ی [جميع] مسلمين از اعمال و افعال آقايان مبلّغين دين مبين و جنبش
اسلامی مطّلع و با خبر باشند ……و دستور داد یک گيلاس « یک تانگو خوب به افتخار رفيقمان بزندید » : بعد رويش را کرد به موزيک چيان و گفت
شراب بوژوله برایم آوردند که به سلامتی کاروان اسلام نوشيدیم.
به تحقيق جهاد اسلام اينطور تمام شد.
الباريس فی ١٢ اکتوبر http://pezhvakeiran.com/maghaleh-67359.html
هو ۱۱۰
به : یک جوان درد مند
حاشا به غیرت ملتی که دردمند غیرتمندی چون تو را در میان خود میبیند ولی تجاهل میکند و دستی بیاریت پیش نمی آورد.
اگر دردنامه شما را خلاصه کنند حاصلش میشود : مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه
بگو یا علی مدد
بر آستانهی جنگ صد ساله ایستادهایم
گفتگوی نشریه ی آلمانی ی “دی سایت” با آدونیس شاعر بزرگ عرب
ایریس رادیش – مترجم: کوشیار پارسی
• امریکا مدتهاست که از جنگهای دینی در کشورهای عربی حمایت میکند. امریکاییها با جنگ در عراق توانستند به اختلاف شیعه و سنی دامن بزنند که حاصل آن کشتارهای وحشتناک است. ایالات متحده همبازی جنگهای دینی و قبیلهای است. چهل کشور در جنگ با داعش متفق شدهاند. داعش که ترکیه مسلحاش کرده است. چهل کشور متفق نمیتوانند این حکومت اسلامی را شکست دهند. چرا؟ چون مهم نیست براشان. این همه نمایش است. …
***
دی سایت (Die Zeit)- هامبورگ
آدونیس – علی احمد سعید اسبر- (زاده ۱۹٣۰ در سوریه) از مهمترین شاعران جهان عرب به شمار میآید. در جهان او را به عنوان ‘آرتور رمبوی عرب’ تحسین میکنند. پدرش پیشنماز مسجد روستا بود که به پسرش تا دوازدهسالگی شعر کلاسیک عرب آموخت. با دریافت بورس تحصیلی به مدرسه فرانسوی در سوریه رفت. از آن زمان تنش میان سنت و نوگرایی در فرهنگ عرب موضوع اصلی کارش شد.
در ۱۹۵۶ اجازهی ترک کشور یافت و تا بیست سال نتوانست به وطن بازگردد. در دانشگاه بیروت به تدریس پرداخت و از سال ۱۹٨۵ در پاریس زندگی میکند. به زبان فرانسه تسلط کامل دارد ولی به عربی مینویسد. سال ۲۰۱۴ کتاباش Printemps arabesدربارهی بهار عربی در پاریس منتشر شد.
ده سال پیش با او گفتگویی داشتم. اینبار دربارهی از دست رفتن ‘وطن فردا’ صحبت میکنیم. در این فاصله چند دندان از دست داده، اما خندهی سکسکهوارش هنوز سر جاست.
دی سایت: یادتان میآید؟ زمانی بود که – هنوز به تمامی از دست نرفته- زنان عرب آزادانه در مجامع عمومی حضور داشتند. درس میخواندند، لباس زیبا میپوشیدند. اکنون نامرییاند و پنهان. به سر مدرنیت عرب چه آمده است؟
آدونیس: مدرنیت عرب هرگز وجود نداشته است. جامعهای که اساس آن دیدگاه دینی انسان و جهان بینی مذهبی باشد نمیتواند مدرن باشد. مدرنیت عرب تنها یک شبح بود. اتوموبیل و یخچال، هواپیما، لباسهای زیبا و غیره دکور بود.
دی سایت: جهانگردانی که در دهههای هشتاد و نود سدهی گذشته به شرق سفر کردند، مثل نویسندهی آلمانی-ایرانی نوید کرمانی، گزارش نوشتند از جامعهی باز چند فرهنگی عرب که حالا دیگر وجود ندارد.
آدونیس: آن آزادی تنها ظاهر بود. معنایی نداشت.
دی سایت: یعنی زنان عرب در مانتوی شانل هم تنها انسان درجه دو بودند؟
آدونیس: در لبنان، سوریه، مصر و عراق هرگز نشانی از بهبود موقعیت زنان وجود نداشته است. ساختار خانواده باید دگرگون میشد، خود زنان باید تعیین کنندهی آیندهشان میبودند، خودشان باید دربارهی زندگی و عشق تصمیم میگرفتند و به آن شکل میدادند. از این همه هیچ نشان نبود. آن چیزی که مدرنیت عربی نامیده میشود تنها تقلید سطحی از شیوه زندگی غرب بود. رژیمهایی که این مدرنیت را امکانپذیر میکردند تنها گشاده دست بودند در برابر جامعههای سرمایهگذار. فرهنگ عربی در اصل پانزده قرن است که تغییری نکرده. آزادی فرد را انکار میکند، حق فرد را انکار میکند، زن را انکار میکند. رژیمهای به ظاهر میانهروی عربی در اساس شیوههای قدرت خلفا را به کار میگیرند، حتا اگر ظاهر فروشگاه بزرگ مدرن به کشورشان داده باشند. بدترین نوع قدرت طلبی، پوشیده در ردای آنچه آزادی مینامند.
دی سایت: و تمدن عرب در طول این پانزده قرن هیچ پیشرفتی نداشته است؟
آدونیس: انسان عرب هنوز زاده نشده، هنوز وجود ندارد. کشورهای عربی هنوز هم جامعههای قبیلهای هستند. اگر مسلمانان انقلاب واقعی بخواهند، باید دو کار انجام دهند: اول جدایی دین از حکومت و بعد آزادی زنان. تا زمانی که این کار را نکنند، هیچ چیز دگرگون نخواهد شد. گاهی رژیمی میآید که اندکی بازتر است، وزیرهایی که از دیگران اندکی بهترند، اما این همه چندان معنایی ندارد. بدون برابری حقوق زنان عرب از پیشرفت در جهان عرب هیچ نشان نخواهد بود.
دی سایت: در آلمان هزاران نفر علیه ‘اسلامی شدن سرزمین شب/قاره اروپا’ تظاهرات میکنند. باید از اسلام بترسیم؟ در اساس دین بی مدارایی است؟
آدونیس: بله، اما این در مورد هر دین یکتاپرست از جمله یهودی نیز صدق میکند. در یکتاپرستی همیشه آخرین پیامبر حقیقت محض را در کیسه دارد. معناش این است که خدا حرفی برای گفتن ندارد، و تنها حرف پیامبر است که مهم است. در هر دین یکتا پرست پیامبر تنها کسی است که اعتبار دارد. تفکر دینی همیشه دیگران را میراند. پایهی دیدگاه فلسفی یونانی-عربی، تفاوت داشتن با دیگران را نمیپذیرد.
دی سایت: اما بربریت حکومت اسلامی (داعش) به شکل بهتآوری افسارگسیخته است.
آدونیس: اگر حرفی بزنم، میدانم که نمینویسید.
دی سایت: چرا نه؟
آدونیس: چون جالب نیست برای شما.
دی سایت: لطفن بگویید.
آدونیس: اینها حمایت اروپا را دارند. اروپا از حکومتهای قطر و عربستان سعودی حمایت میکند که حتا قانون اساسی ندارند. نه تنها از آنان حمایت میکند که حتا پابوسشان هم هست.
دی سایت: اما غرب از زمانی که داعش شروع به فعالیت کرده، شوکه شده است.
آدونیس: البته، خوب نقش بازی کردند. داعش اسلحههای سنگین از کجا میآورد؟ چه کسی بن لادن و القاعده را ساخت تا کمونیستهای افغانستان را شکست دهند؟
دی سایت: باید از شما بپرسم.
آدونیس: امریکا مدتهاست که از جنگهای دینی در کشورهای عربی حمایت میکند. امریکاییها با جنگ در عراق توانستند به اختلاف شیعه و سنی دامن بزنند که حاصل آن کشتارهای وحشتناک است. ایالات متحده همبازی جنگهای دینی و قبیلهای است. چهل کشور در جنگ با داعش متفق شدهاند. داعش که ترکیه مسلحاش کرده است. چهل کشور متفق نمیتوانند این حکومت اسلامی را شکست دهند. چرا؟ چون مهم نیست براشان. این همه نمایش است.
دی سایت: اما بمبارانهای امریکا…
آدونیس: برای نمایش است. در عمق درگیری میان آنانکه قصد دارند دین را امری فردی بدانند با آنان که حکومت دینی میخواهند، غرب جانب مذهبیها را میگیرد. ما شرایط جهان عرب بدون درنظر گرفتن فلسطین را نمیتوانیم درک کنیم. اسراییل هم حکومت مذهبی دارد. و وجود حکومت مذهبی به نفع غرب است. غرب آزادی این جهان را نمیخواهد.
دی سایت: غرب از جنگ دینی عربها چه لذت سادیستی میبرد؟
آدونیس: عربستان سعودی، اردن و قطر متحد غرب هستند. غرب به تمامی در جهان عرب حضور دارد. تماشاچی نیست، آگاهانه دخالت دارد. و هیچ بهرهای از اصلاحات حکومتی در آن سرزمینها نمیبرد.
دی سایت: کسی نمیشناسم که از ترورهای داعش شوکه نشده باشد.
آدونیس: در دههی شصت که روزنامهنگاران و کنشگران اجتماعی در کشورهای کمونیستی زیر فشار بودند، بیانیههای بسیاری علیه دیکتاتور کمونیست نوشته میشد. اکنون روزانه هزاران نفر به نام اسلام کشته میشوند. و دیدگاه عمومی غرب در سکوت فرو رفته است.
دی سایت: بیانیه را رو به چه کسی باید بنویسیم؟
آدونیس: رو به انسانیت، به عنوان شهادتنامه.
دی سایت: این کابوس چه زمانی به آخر میرسد؟
آدونیس: هرگز به آخر نخواهد رسید. از نو جنگ صد ساله خواهد بود. جنگ میان خود مسلمانان با هدف نابود کردن کامل توان اسلام. جنگ بزرگ در سدهی بیست و یکم میان عربها خواهد بود تا که جهان عرب به تمامی پاره پاره و نابود شود.
دی سایت: فرهنگ بزرگ و پیشرفتهای که به سدههای میانه بازمیگردد.
آدونیس: اما آن زمان فیلسوفها گرایش به این داشتند که از سدههای میانه درگذرند. و گذشتند. حالا همهی سعیشان را دارند که به سدههای میانه بازگردند. از این بازگشت استقبال هم میشود، به تشویق غرب.
دی سایت: این بازگشت به تمدن گذشته خواستهی مسلمانان است؟
آدونیس: پاسخگوی دیدگاه اسلامی از زمان که هست. برای اسلام ریشه مهم بود. با گذشت زمان هر چه بیشتر از ریشه جدا میشویم. برای پیشرفت باید ریشه را در نظر داشته باشیم، یعنی برگردیم تا بتوانیم به پیش برویم. معنای پیشرفت واقعی برای مسلمانان بازگشت به ریشه است.
دی سایت: پس برنامهی داعش سخت در ایدهی سعادت اسلامی ریشه دارد.
آدونیس: به تمامی، گرچه مسلمانان انکارش میکنند. اسلام همیشه بازگشت به گذشته را در نظر داشته، و همیشه هم جنگ بوده بر سر اسلام واقعی.
دی سایت: این اسلامگرایی را میتوان جزیی از اسلام دانست؟
آدونیس: از دل شکل خواندن قرآن بیرون میآید. بنیادگرایان در آن میخوانند که حکومت اسلامی باید برقرار شود. دیگران جور دیگری برداشت میکنند. اسلام واقعی وجود ندارد، به تمامی ایدئولوژی است. به نام اسلام حکومت اسلامی برپا میکنند، و سر جنگ با آن هم دارند. جنگ شیعه و سنی هم در تفاوت برداشت است. تفاوت دین که نیست، هر دو گروه به یک پیامبر و یک کتاب اعتقاد دارند، اما شکل خوانش تفاوت دارد. چه کسی گره میگشاید؟ نه نویسندگان و نه فیلسوفان؛ بلکه قدرتمندان.
دی سایت: اکنون متفکران روشنگری عربی چه کسانیاند؟
آدونیس: پس از نسل سارتر در فرانسه چه کسی آمده؟ چه کسی، با همهی مخالفتها، پس از هایدگر آمده؟ فرهنگ غرب، نیز فرهنگ آلمان، در بحران شدید است. اندیشمندی چون ابوالعلا معری (فیلسوف نابینای عرب (۹۷٣-۱۰۵٨) که با دگم دینهای یکتاپرست مخالفت داشت) دیگر وجود ندارد. پیشرفت فرهنگی خطی نیست. هیچ فلسفهای عمیقتر و بزرگتر از فلسفهی یونان نیست.
دی سایت: هر فرهنگ موفقی اکنون از نمونهی زندگی انگلیسی-امریکایی تقلید میکند. کشورهای عربی نباید به این راه باور داشته باشند؟
آدونیس: غرب به هیچ روی نمونه نیست. حتا دموکراسیش نیز. بازی دموکراتیک در بهترین شکلاش بازی سیاسی است و بیمار نیز هست. عربها باید از خودشان بپرسند کی هستند. تمدن زمانی از جهان عرب آغاز شده است، مصر باستان، سومریها، بابلیها، فنیقیها. آنان کشف کنندهی جهان بودند.
دی سایت: از اینکه نیمی از زندگیتان را در غرب به سر بردهاید، پشیمانید؟
آدونیس: نه، به پشت سر نگاه نمیاندازم. من سه بار زاده شدهام. بار اول در روستای فقیری در سوریه که تا دوازده سالگی نتوانستم به مدرسه بروم. تولد دوبارهام در بیروت بود. بار سوم هم در پاریس. پاریس درهای همهی جهان را به روی من باز کرد.
دی سایت: شما اکنون ٨۴ سال دارید و رویای شما رنسانس در فرهنگ عرب است که چشم باز کند به جهان.
آدونیس: معناش برای من تردید بزرگی است. نسل من رویای دگرگونی داشت و جدایی دین از سیاست. سرزمین پدریم سوریه به کلی نابود شده، بر سر هیچ. برنامه چه بود؟ به زیر کشیدن دیکتاتور سوریه؟ البته، موافقم. اما آدم یک دیکتاتور کنار نمیگذارد که جاش هزار دیکتاتور بنشاند. آنچه مرا سر پا نگه میدارد این است که نمایش را میبینم. خریدن سرباز مزدور از هشتاد کشور جهان برای جنگیدن در عراق و سوریه به چه معناست؟ بر صحنهی نمایش آدم میکشند. و همهی عربها در بازی شرکت دارند.
دی سایت: ده سال پیش که از شما پرسیدم: آیا غرب باید از شرق بیاموزید، گفتید: پذیرش مرگ.
آدونیس: مشکل است. اما مشکل اصلی مرگ نیست. مرگ مبتذل است. مشکل اصلی زندگی است. انسان چگونه باید بزید؟ برای پرسشهای مهم و اساسی پاسخی وجود ندارد.
ایریس رادیش (Iris Redisch)
ترجمه: کوشیار پارسی
http://naderschah1.blogsky.com/1393/11/16/post-409/
باور کنید آنقدر که اسلام عزیز تنوع و گوناگونی دارد٬ ////////// در آلمان ندارد. چه در شاخه تسنن و چه در تشیع از درخت تنومند اسلام مذاهب مختلف روییده است که در زیر به بررسی اقسام گوناگون اسلام میپردازیم.
اسلام آمریکایی:
این شاخه از دین اسلام که برگرفته از عقاید تسنن است٬ در حالی که با ایالات متحده رابطه خوبی دارد ولی اتباع و پیروانش همواره به ایالات متحده حمله میکنند.
اسلام چینی:
در این شاخه از دین اسلام٬ مسلمانان فقط به دنبال تولید کالاهای اسلامیاند٬ تولید جانماز و مهر و صلواتشمار از واجبات دین است.
اسلام فرانسوی:
این مذهب از دین مقدس اسلام پس از سالهای ۱۹۵۰ میلادی و مهاجرت گسترده مسلمانان از آفریقا به فرانسه اعلام موجودیت کرد. این شاخه از دین اسلام بسیار تندرو است و در ادای فرایض دینی نیز مشکل دارد. تمامی حروف «ر» در نماز را «ق» تلفظ کرده و پایه و اساس اسلام یعنی نماز را با لهجه فرانسوی میخواند.
اسلام سوئدی:
پس از مهاجرت گسترده اقوام شاخ آفریقا بهویژه از سومالی٬ اسلام سوئدی قدم به دنیای رقابت مذاهب اسلامی گذاشت. آویزان شدن به ادارات تامین اجتماعی٬ کار نکردن و افزایش جمعیت اسلام عزیز از اصول دین و مذهب این اسلام نوپا است.
اسلام قنبری:
در این شاخه و مذهب اسلامی مسلمانان قنبر غلام و برده حضرت علی را واسطه میکنند تا نزد حضرت علی٬ امام اول شیعیان شافع و واسطه شود. اگر این حرکت قنبر موثر واقع شود٬ آنگاه علی میتواند از طریق پیامبر اسلام نزد خدا وساطت نموده و این جماعت از آتش دوزخ در امان بمانند.
اسلام منبری:
در این شاخه از اسلام مسلمانان به منبر جناب قنبر غلام حضرت علی پناه میبرند٬ تا شاید منبری که نشیمنگاه قنبر بوده نزد قنبر واسطه شود و همان مراحل بالا٬ در نهایت امید به رحمت الهی دارند.
اسلام آخوندی۵۷:
در این شاخه از دین اسلام٬ مسلمانان بهویژه روحانیت مجاز به هر گونه جنایت و دزدی میباشند به شرطی که بیضه اسلام عزیز حفظ شود. در این اسلام دزدی و فساد آزاد و بیحجابی و موسیقی ممنوع است. در این شاخه از اسلام مسلمانان میتوانند تا خرخره دزدی کنند و در تریبون نماز جماعت مردم را ترغیب کنند هواسوز شوند. یعنی هوا بخورند و باد تولید کنند. در اسلام آخوندی دروغ٬ دزدی و چار چیده بازی (حرف بدی است) از اصول دین است محمد محب علی
جناب منصور من بعنوان یک بی طرف که اصلا اعتقادی به اسلام و قرآن نداشته و همه را خرافات میدانم حقیقتا حق را به سید مرتضی میدهم قرآن اصلا اجازه بحث و نقد و این کلماتیکه شما و سایر مسلمانان اصلاح طلب می گویند را نمی دهد.حرف قرآن اول ایمان است.بارها در قران یا ایها الذین آمنو …بکار رفته و تاکید بر این امر شده که کسانیکه ایمان نمی اورند جزء گمراهان و خوک و خنزیر و حرامزاده …هستند.من نمی فهمم شما از کدام قرآن صحبت می کنید.دوست ارجمند پیش از شما بسیاری سعی در تفسیر قرآن و ملایم کردن آن نمو.ده اند ولی خیری از چنین تفاسیری به بشریت و بخت برگشته گان اسلام زده نرسیده آیا بهتر نیست به همان دادهای بشری قناعت کنیم و از خیر غیب و معجزه و این خرافات بگذریم.اینها اگر خوب و یا بد بوده اند مربوط به گذشته های دور و دردناک تاریخ خونبار این سرزمین بوده اند .ما را چه که محمد نامی چه گفته و یا علی نامی چه سفته؟آیا بهتر نیست فرزند زمانه خود باشیم و علم زمان خود را بیابیم و درد خود و مردم خود را مرحمی از لابلای همین یافته ها ی دور و دراز و تجربه شده بشریت بیابیم؟
اینکه اخوند ها را عالم میخوانند اشتباه است. مذهب علم نیست بر مبنای باور داشت است. فقط ریاضی فیزیک و انقسمت از علوم را که قابل اثبات است علم مینامند. علم یونیورسال است. علم زاپنی و چینی . هلندی نداریم همه جا یکسان است. هیچ کس تا بحال برای نپذیرفتن اصول علمی آزار ندیده است. برای آدم مذهبی غیر ممکن است واقعیت های علمی را درک کند. چون شزط درک این واقعیت ها نداشتن پیش دادری هاست. یک آدم مذهبی که از قبل میداند پاسح یک سوال چیست چگونه ممکن است پرسش گری کند.
گالیله به کشیش ها گفت بیایید از درون تلسکوپ من نگاه کنید شاید در تلسکوپ من همان چیز را بینید که من میبینیم انها نپذیرفتند.
هم اکنون هم دانشوران به روحانیان میگوین بیایید از درون ابزار غلمی ما به جهان بنگرید شاید همان چیزی را ببینیدکه ما میبینیم. نمیپذیرند. بر در هر کلاس هر دانشگاهی یک روحانی گذلرده اند. تا او اجازه برگرداندن ابزار علمی را به سوی حقایق علمی ندهد. جلوی هر خلاقیت و نو آوری را بگیرد. اگر خدا فرصت انتخاب را به اولین مخلوق خود آدم داد ]نها نمیدهند. جلو رشد خرد را گرفته اند. جلو استفاده از عقل بنی بشر را انرا که هدیه هدا به انسان است گرفته اند. جنایت علیه بشریت.
مزدک عزیز،
درود بر شما
ما اینجا در حال تمرین دموکراسی و تمرین گوش دادن و تحمل افکار مخالف و نحوه گفتگوی صحیح هستیم . بیائید این فرصت را مغتنم بشماریم و با شرکت صحیح در بحثها بتدریج بزر دموکراسی را در جامعه خودمان بارور کنیم.
مهم نیست که در این بحثها حق با کیست، مهم این است که با بیرون آمدن افکار از پستوی ذهن دانسته های ما صیقل می خورند. همه ما در تنهائی خودمان ، خود را محق میدانیم ولی وقتی افکارمان را در معرض نقد می گذاریم به نقائص آنها پی میبریم.
دین یک واقعیت عینی است چه ما خوشمان بیاید چه نیاید بخش عمده ای از تاریخ بشر را به خود اختصاص داده است.
تنها مشکل ما با دین داران در این است که آنها خود را به یک منبع مطلق و مقدس متصل میدانند ولی من شخصا معتقدم که حتی اگر آن منبع مطلق و مقدس باشد، گوینده برداشت کننده از آن منبع محدودیت دارد و نمی تواند همه آنچه را که هست یکجا ببیند و درک نماید.
در واقع به این سخن بزرگمهر اعتقاد دارم که می گوید :”همه چیز را همگان دانند وهمگان از مادر نزاده اند” یا شکسپیر که میگوید:”حقیقت آینه ای است که از آسمان به زمین افتاده ، هزاران تکه شده و هر تکه اش در دست یکی است.”
پیروز باشید
منصور
آقا منصور گرامی
سلام بر شما
ضمن صحه گذاشتن بر کلیت کلام شما ،شما را بعنوان یک دموکرات صادق و انسان و مودب می ستایم ،تفاوت مثل شما با آقایی که مدعی فهم و دمکراسی و حقوق ذاتی و اساسی انسانهاست ،اما بیشترین حجم گفتار او آکنده از خشم و توهین و درشت گویی به معتقدات گروهی از انسانهاست ،باندازه تفاوت وسعت آسمانها و زمین است . برای شما و همه دموکرات های انسان دوست واقعی و مودب آرزوی توفیق دارم.
دوست تو سید مرتضی
مقالهای پربار و خواندنی به نام “تعصب مذهبی و تفکر انتقادی” از آقای مهدی خلجی:
http://mehdikhalaji.com/archives/1103
جناب مرضی این جناب ابراهیم خان یزدی و همفکران آخوند کراوتی شان قبل از اینکه نامه به خامنه ایی بنویسند باید برای آنهمه خیانت و دروغگویی و ترجمه نادرست و تفسیر غلط و بدون مسؤلیت سخنان خمینی و در یک کلام خرکردن مردم از ایرانیان پوزش بخواهند.شما بعنوان هوادار چنین مارمولکهایی بگذار مرا سیاه و سفید بین بنامید.اما مردم ایران یعنی کسانیکه اینهمه جنایت و غارتگری را از لشکر اسلام دیده اند منتظر یک پوزش هستند!
جناب مصلح !حقیقتا من مانده ام که برای شما چه بنویسم از یکطرف بحثهای ملال آور و بی ارزش حوزه ایی و دگم اندیشی و از طرفی صداقت شهرستانی شما !فرض کنید در فرانسه یا غرب جنایت می شود.فرض کنید آنچه شما و احمدی نژاد و همه اسلامیان در باره غرب می گویند درست است اصلا این موضوع به من و شما چی؟هموطن ما درایران غارت شده ایم جوانان ما را سلاخی کرده اند مردم ما را تحقیر کرده اند و کشته اند ودختران و زنان ما را بفحشا کشانده اند و ثروت ملی ما را بغارت برده اند و هزاران جنایت دراین کهن دیار مرتکب شده اند و همه بنام اسلام و شریعت اسلامی انجام داده اند.در قرآن هم ایات پیاپی و مبین در این باره هست وخود شما و سید مرتضی هم در تایید کشت و کشتار مرتد و نجس و کافر و در یک کلام دگراندیش همرای با حاکمیت هستید چون حکم قرآن است. خب ایا ما مشکل خود با شماها را حل کرده ایم که به جنایات فرانسه و غرب و صهیونیسم …برسیم؟تازه گیها اولین رییس جمهور فراری اسلامی که هم در فرانسه سالها درس خوانده و هم بعد از عزل دوباره بجای پناهنده گی به اینهمه کشورهای اسلامی به همان فرانسه لاییک و سکولار پناهنده شده و بخرج همان لامذهبها یا سکولارها و لاییکها و عرق خورها از تیرس اراذل و اوباش اسلامی جان سالم بدر برده گیر داده به عرق خوردن مردم چون بقول خودش…۱. در قرآن، برای شرابخواری مجازاتی در نظر گرفته نشدهاست. اما بیان استقلال و آزادی و اصل لااکراه بکار آن میآید که آدمی پندار و گفتار و کردار خویش را از زور خالی و از حق پر کند. شرابخواری زورگوئی است به
۱. ۱. به عقل و تن خویش. و
۱. ۲. به اقتصاد از رهگذر تولید و مصرف ماده ویرانگر. و
۱. ۳. به جامعه هم بخاطر تخریب خویش و هم بخاطر اثر مخرب در زندگی بستگان و هم بخاطر پیآمدهای برخود افزائی عمل ویرانگر برای جامعه.
بنابراین، کسی که بیان استقلال و آزادی را اندیشه راهنمای خود میکند، از خودانگیختگی عقل خویش غافل نمیشود و حق تن را به سلامت و عقل را به رشد بجا میآورد. بنابراین،
۱. ۴. کسی مست نمیکند بدینخاطر که اختیار بدست بیاورد. مست میکند برای اینکه اختیار از دست بدهد. مستی عقل را از خودانگیختگی، از استقلال و آزادیش غافل میکند. پس شرابخواری نه با اختیار که با عقل را به استخدام قدرت (= زور) درآوردن خوانائی دارد. بنابراین،
۱. ۵. جامعه وقتی از نظام جمهوری شهروندان برخوردار است، حق دارد تدابیر برای آنکه ویرانگری به صفر میل کند، اتخاذ کند و به اجرا بگذارد. این تدابیر عمده باید بکار بیمحل کردن اعمال تخریبی بیایند. چراکه در جامعهای که اعضای آن، همه برخوردار از حقوق باشند و به این حقوق عمل کنند و رابطهها بایکدیگر را رابطه حق با حق بگردانند، جامعهِ شادها است و مستیآورها و مخدرها محل برای تولید و مصرف پیدا نمیکنند. (بنی صدر).
بقولی مرامی هست بنام حق شناسی و نون و نمک.من کاری ندارم که علی خامنه ایی جنایتکار و دزد و…غیره است و بیش از 40 ملیارد ثروتش را در عرض 25 سال حاکمیتش نمی توانسته از راه کار مثبت و مفید بدست بیاورد.فراموش نکنیم که این جناب در سال 56 یک پیکان مدل 45/46 انهم صدقه ایی داشت و بقول سعدی که عیال بسیار و کفاف اندک آنهم ان چنان اندک که بتواند شکمی سیر هر شب بر بالین نهد.ولی اگر من بعنوان فردی نانی از سفره ایشان تناول میکردم حاضر به خیانت به او نمی شدم.ولی شما اسلامیان چون مال دیگران را از خود میدانید و مال خود را از خود میدانید براحتی ناسپاسی می کنید .چنین ناسپاسی از زمان خود محمد با مردم مدینه ایکه به او پناه داده بودند سرزد و در تاریخ اسلام بارها این ناسپاسی تکرار شده .جناب مصلح من بعنوان یک ایرانی از شما مسلمین هیچ توقعی ندارم و در حقیقت بحث با شما ها را بیهوده میدانم.چون به این امر آگاهم که برای یک مسلمان زندگی غیره مسلمان حتی از زندگی سگ بعنوان یک موجود نجس و پست کم ارزشتر است.دلیل اش هم آیات پیاپی و مبین قرآن در مورد دگراندیشان است.شما برای توجیه جنایاتیکه اسلامیان بر مردم کشورهای اسلامزده نازل کرده اند به کارهایی که دیگران با مثلا دشمنانشان کرده اند و یا بنفع منافع ملی شان انجام داده اند تمسک می جویید.این یک قیاس مع الفرق است.جناب مصلح امروزه یهود چه من و شما خوشمان بیایید و چه بدمان بیایید بعنوان قربانیان توحش بشریت شناخته شده اند و همین مظلو میت باعث شده که اقتصاد جهان را در دست گیرند!.منهم نمی گویم 6 ملیون یهودی در کورهای آدم سوزی سوخته و یا در شکنجه گاهای نازیها و فاشیسم از بین رفته اند ولی چیزی بین 2/3 ملیون که بوده یا لابد می خواهی هنوز پایین تر بیایم آقا 10 نفر یهودی در کوره سوخته شده؟ جناب مصلح و احمدی نژاد و برادرا مسلمان!آیا برای من ایرانی چه نفعی دارد که جنایات یک فاشیست و جنایت پیشه نژادپرست را انکار کنم؟اصلا من و شما چکاره ایم؟جناب مصلح شما از یک طرف شعار لا اکراه فی دین سر میدهید هر چند این شعار مزورانه و دروغ است چون آیایات قبل و بعد از آن بخوبی دروغ بودن و استفاده ابزاری از این نصف ایه را برملا میکند و از طرف دیگر غیر مسلمین را خوک و نجس و حرامزاده …میدانید؟آخه با چه رویی شما قانون ضد نفی هلوکاست را محکوم می کنید؟جناب مصلح بشریت احتیاج به صلح و آرامش و دوستی دارد متاسفانه شما مسلمین بعلت دید بشدت /////و غیره دمکراتیک و. غرور کاذب و ادبیات تبعیض آمیز و کینه توزانه و غارتگرانه و مانیفست اسلامتان (قرآن) با بشریت و انسانیت در ستیزید.شما بر هر تمدنی که غالب شده اید جز نکبت و بدبختی و فقر و فحشا و غارت و ترور و کشت و کشتار چیزی به ارمغان نیاورده اید.اگر یکبار این اتفاق افتاده بود می شد گفت که عیب از کارگزاران و سیاستمداران بوده ولی وقتی حتی یک استثنا در این زمینه نیست هموطن شما بیایید و بجای من با وجدانی آزاد و رها از هر دگمی قضاوت کن.تاریخ اسلام را که فرانسوی و آمریکایی ننوشته خود مسلمین نوشته اند.شما بجای صلوات و دعا و تعظیم و تکریم و…بمن یک دلیل بدهید که من باور کنم اسلام اینچنین نیست!شما که قرآن خوانده اید و شغلت گویا دعا و قرآن خواندن است یک آیه در مورد کار مفید برای جامعه نه الله بیاور و بعد ایات قتال و جنگ و کشت و کشتار وترور را هم بیاور و با هم مقایسه کن.بعد مقایسه ایی بین حکومت محمد و حکومت لاییک فرانسه هم اگر بفرمایید ما خوشحال خواهیم شد.هموطن آنچه را من و سایر دوستان همفکر در این سایت می گویند برای یک نفر در غرب یک باید است و بحثی درآن نیست.مثلا آزادی حرف زدن و نوشتن و طنز و تمسخر سیاسیون و یا ادیان …آزادی لباس که مربوط به قرون وسطی است و حق یک زندگی عادی و بدون سر خر که از خود آدم شما شروع شده.برابری انسانها بدون هیچ اما و اگری که از 500سال پیش در اروپا کم کم رشد کرده و تثبیت شده.آزادی عقیده و رها یی از هر عقیده و مرامی و …که بحث کسی نیست.حالا اینو با عقاید خود و هم صنفان خود که در پی حقنه کردن خرافات شیعه اثنی عشری به بشریت هستند مقایسه بفرمایید!هموطن خانه مشترک ما در اتش است شما ما را حواله به دوردستها و مسایل فلسطین و یک فاشیست شارلاتان فرانسوی مثل همین مموتی خودمان که کشتار مردم را انکار می کند و یا سوریه …ندهید.ما انسانیم و در یک کشور از بد روزگار با شما مسلمین هموطن شده ایم.ما به شما و اعتقادات شما تا زمانیکه شخصی هستند و در حد نماز و روزه و اداب خودزنی … و مزاحمتی برای ما ندارند احترام می گذاریم و به شما هم بعنوان هموطنانی با عقایدی احترام می گذاریم.آیا شما حاضرید که همین را در حق ما رعایت کنید و از کشت و کشتار و ترور و توهین و تحقیر ما پرهیز کنید؟ما می گوییم ایران سرزمین آبا اجدادی ماست بیاییم و با هم و در کنار هم بدون هیج تبعیضی و با تصویب قوانین سکولار(خنثی/عرفی/غیره ایدیولوژیک یا غیره مذهبی دینی خاص…)و دمکراتیک(آزادی بدون چون و چرا.تنها چرایی که می توانم برای آن یافت توهین و اتهام … به دیگران است که این با انتقاد از مثلا اسلام یا یهودیت …فرق دارد) و بر مبنای حقوق بشر کشور خود را بسازیم. سیاست خارجی در چنین حکومتی ربطی بمن شهروند عادی در حد یک اظهار نظر دارد نه بیشتر چون پایه و اساس سیاست خارجی منافع ملی است و چهارچوبی که سازمان ملل تعیین می کند.
جناب مزدك سلام
واين سلام را خيلي بانگراني نوشتم ،چون خيلي سلام كرده بودم برايت وليكن هميشه بافحشهايت روبروشديم.چه كنم اسلام اهل سلامتي است علي رغم اعتقادشما .ويك نام خداوند هم سلام است وسلامتي همه را مي خواهد وبنده هم بتبع خواست اوتعالي شأنه بشما سلام كردم.
جناب شماآنورجوب ايستاده اي وهرچه فحش وناسزا هست نثارما مي كنيد .حرف منطقي هم سرت نمي شود آخرمن مفلوك چه خاكي برسرت بريزم.
من كاري ندارم كه بهوديان راچگونه درآتش كشتنديانكشتند هولوكاست دروغ است ياراست است.من گفتم روژه گاردي درفرانسه مهدآزادي بيان گفت بنا برتحقيق تاريخي كه من كرده ام هولوكاست دروغ است كه اين صهيونيسها براي مظلوم نمائي خوددرست كرده اند.گاردي رابخاطراين سخن تحقيقي اش محاكمه كردند. پس چه شداين مهدآزادي بيان فرانسه؟
چراحرف حاليت نمي شه؟
واما درمورددين بله بارها گفته ام دردين اجباري نيست نه درپذيرفتنش ونه دربيرون رفتن تحقيقي اش”لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (256)بقره.
ت=در قبول دين، اكراهى نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنا بر اين، كسى كه به طاغوت [بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست. (256).
وحكم ارتداددرفقه چيزديگري است يعني براي جلوگيري ازبدعتها ودسيسه هااست.نه ازبراي كسي كه باتحقيق خودش دين برتري را وياگفتاربهتري رااختياركرده باشد طبق نتيجه تحقيقش به آن بگرود. ومؤيداين حرفم بازآيه قرآن است كه مي فرمايد:{وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ (17)
الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18)ازسوره زمر}
ت=و كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند و به سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست پس بندگان مرا بشارت ده! (17)
.همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند. (18).
خوب شما كه بظاهردوست نداري طاغوت وجائروظالم را بپرستي ؛واما هواي نفست را مي پرستي واين نيز پرستش طاغوت است وامابسوي خداهم كه بازنگشته اي يعني هنوزاورانشناخته اي تابراي توبشارت باشد. وازبندگاني هم نيستي كه بهترين گفتاراعتقادي را پذيرفته باشي تا اينكه” فبشرعباد….”شامل حال توباشدوازهدايت الهي برخوردار وازصاحبان خردباشي؟ خوب تقصيرماچيست؟
دراين گفتار من چه تزويري هست اي هموطن گمگشته ودهن آلوده بفحاشي من ودين من .
من آيه “لااكراه “وآيه اختيارانتخاب بهترين گفتار وعقيده را بااينور وآنورش برايت كامل باترجمه اش آوردم ؛كجايش شمارا خوك وخنزير كرده بود؟
بله آنانكه سخن حق رانمي پذيرند ودرلجاحتشان اصرار مي ورزند ،خداوندآنا نرا بمانندبهائم وحيوان چهارپاوبدترازآن معرفي كرده است؛وشماكه درقبول سخن حق نمي خواهيد لجاجت كنيد،شما را خوك وخنزير معرفي نكرده است ونمي كند.
بله خداوند ازكافران ،يعني كساني كه ايمان فطريش را بخدا،پنهان كرده ولگدمالي كرده است خوشش نمي آيد وبعذاب قهرش گرفتار خواهدكرد .
وهيچ پيامبري هم نمي توانداوراازعذاب خدا رهائي بخشدونجات بدهدچنانكه خداوند به پيامبرش مي فرمايد:
أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ (19)ت=آيا تو مىتوانى كسى را كه فرمان عذاب درباره او قطعى شده رهايى بخشى؟! آيا تو ميتوانى كسى را كه در درون آتش است برگيرى و نجات دهى؟! (19)زمر.
زيراكه همه انسانها بافطرت خداشناسي آفريده شده اند حتي شماي مزدك ؛وليكن برخي يااكثري انسانها دراثرهواخواهي ها اين فطرت را دردرونشان لگدمال كرده اند وكفر وناسپاسي ،آن ايمان بخدا راپوشانده ودرتاريكي وظلمت قرارداده است.
واما خداوند دوست وولي مؤمنان است آنهاراازتاريكي درآورده ودرنوروروشنائي قرار مي دهد بعكس كافران كه دوستانشان طاغوت ها هستندكه آنانرا ازميدان وسيع نور وروشنائي بسوي تاريكي وظلمت مي برند ؛چنانكه مي فرمايد:
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (257)بقره.
ت=خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند. (257).
{وطاغوت شما هواي نفس شمااست كه ريشه همه بت پرستي هاوبدبختي ها وانواع كفرهااست } چنانكه فرمود:
“أفرأيت من اتخذ الهه هواه”.ت= آيانمي بيني كساني راكه خواهش نفساني وميل خويش را خداي خويش قرارداده است. شما بدون تعارف ورودربايستي ازسوي من، فعلااينچنين هستيد. ودرهدايت شدنتان بسوي نور ورحمت الهي مشگل داريد.
مگراينكه تعصب وبدبيني را بالكل كنار بگذاريد وازنو وجديدا وجدي اهل تحقيق وتفحص دردين الهي باشيد؛آنوقت بحكم آيه “وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ (69) عنكبوت.
ت=و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد وكوشش كنند، قطعاً به راههاى خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است. (69).
ممكن است بااين كوشش وتحقيق وتفحص جدي هدايت الهي شامل حالتان بشود وراه هدايت ورشد را بيابيدوازنيكوكاران باشيد وخداوند هم باآنان ودوستدار آنانست. “…إن الله يحب المحسنين.13/مائده.
به اميدهدايت مزدك هموطن
مصلح
آیا میزان درک و واقع بینی مقام معظم رهبری، واقعا همان است که در نامهاش به جوانان غرب مینماید؟ واقعا چه اتفاقی برایش افتاده؟ بین هزاران آخوند که از دولتی سر انقلاب و روشنفکران متوهم و ملت نادان از حجرههای خویش به صدر مملکت یورش بردند، حرفهای او یک سر و گردن بالاتر مینمود و توقع آدم را از گویندهاش بالا میبرد. چه شده؟ تقصیر چیست؟ ایدئولوژی؟ چاپلوسی؟ قدرت؟
و اگر درک او از واقعیات در همین حد است، آیا توقع ما از اصلاح او و دستگاه تحت امرش، یک فانتزی ناب در حد “آلیس در سرزمین عجایب” نیست؟
در این چند مدت هرچه فکر میکنم میبینم توقع ما از اصلاح این ساختار دست کمی از تخیلاتمان در زمستان 57 نداشت. برای خودم متاسفم. خیلی متاسفم.
جناب آقا مرتضی و جناب مصلح با سلام. شاید دو کلمله حرف حساب. چند پرسش و چند پاسخ با آری و نه ممکنه از شما انتظار داشته باشم؟ شما به جدایی دین از سیاست باور دارید؟ شما به قوانین ساخته بشر برای اداره یک کشور باور دارید؟ شما باور دارید دین یک موضوع کاملاً شخصی هست؟ و آیا هر کس میتواند و باید بی هیچ ترس و خطری در هر دینی ورود یا از هر دینی خروج کند؟ آیا عقل و خرد و دانش انسانی نمی تواند بهترین ملاک برای تشخیص و تمیز و بهترین انتخاب در هر زمینهای باشد؟
ترا به هر که میپرستید نه پرسشها را با پرسش جواب بدهید و نه پاسخها را مشمول توضیحات عریض و طویل کنید. همین و پیشاپیش ممنون از واکنش شما.
باسلام برآقاي پيام
پرسيده ايد:
شما به جدایی دین از سیاست باور دارید؟ ج- نخير.
شما به قوانین ساخته بشر برای اداره یک کشور باور دارید؟
ج-بلي وبادرنظرگرفتن قوانين شرعي مردمي وكرامت انساني ونه سياست حقه بازاني كه اين حكومتها پيش گرفته اندومخالفش راطردويانفي مي كند وقانون شكني مي كنند.هرچندقانون فعلي ايران هم نياز به نقدوبررسي وتكميل دارد.
شما باور دارید دین یک موضوع کاملاً شخصی هست؟ج- نخير ،دين يك برنامه فردي واجتماعي است براي رسيدن به سعادت انساني.
و آیا هر کس میتواند و باید بی هیچ ترس و خطری در هر دینی ورود یا از هر دینی خروج کند؟
ج- بلي ،اين مسأله ملازم بااآزادي انسان دراختياركردن دين است باتحقيق وتفحص دراديان وانتخاب يكي ازآنهاكه نتيجه تحقيقش باشد.هم “لااكراه في الدين “اين رامي گويد. وهم “بشرعبادي الذين يستمعون القول ويتبعون احسنه “واما مسأله حكم ارتداد كه درفقه شيعه وسني مطرح است مربوط به دسيسه هاي دسيسه گران بوده است كه دراوايل اسلام مطرح بوده كه باارتدادهاي گروهي، دشمنان اسلام مي خواستند به اسلام ضربه بزنند وآن راناكارآمد جلوه دهند. امااگرباتحقيق ازدين روي گردانند ،مشمول حكم ارتدادنيستند.
آیا عقل و خرد و دانش انسانی نمی تواند بهترین ملاک برای تشخیص و تمیز و بهترین انتخاب در هر زمینهای باشد؟
ج-چرانمي تواندبلكه اصل امتياز انسان ازسايرجانداران همين عقل وخرداوست واين اولين آفريده خداونداست كه همه تحسين ها وبازخواستها باهمين عقل است.واين عقل وخردانسان است كه مي گويددرمقابل نعمت هايي كه ازمنعم مي رسد بايدشكرگزاري كرد. واينكه مانبوده ايم ،خالق ما مارا به صحنه هستي آورده است ،بايدشاكراوباشيم. وشاكربودن يعني به دين اوعمل كردن واحترام وكرامت انساني راپاس داشتن اگرچه باتوهم عقيده نباشد مثل توفكرنكند،بايد زندگي مسالمت آميز باهم وباملل ديگرداشته باشيم.واين طبيعي است اگرملت اجنبي بخواهدهستي مارا تهديد ونابودكند اگرباديپلوماسي حل نشد بايدازهستي خويش دفاع كنيم ودشمن راسرجاي خودش بنشانيم ،اين راهم عقل مي گويد.
به ديباچه گلستان سعدي نظري بيفكن ببين چه نيكومي گويد: منت خداي راعزوجل كه طاعتش موجب قربت است وشكراندرش مزيد نعمت هرنفسي كه فرومي رودممدحيات است وبرمي آيدمفرح ذات …الخ ازدست وزبان كه برآيدكزعهده شكرش بدرآيد .وقليل من عبادي الشكور. امابندگان شاكرتعدادشان كم است يعني آن عقل اصيل وسليم راياكم دارند ويابكارنمي گيرندودرنتيجه بخاطرمنفعت طلبي خويش به طردونفي يكديگرمي انجامد وسفاكي.
شما خيال مي كنيدكه حالا ودرعصرحاضر عقل ودانش بشري تكامل يافته وباوضع اعلاميه حقوق بشري وقانون دموكراسي نحوه خوب زندگي كردن را آموخته اند؟وبه ديگرانديشان ظلم وستم روانمي شود؟ وزياده خواهي ها فروكش كرده است؟وآيا حاكمان دموكراتيك باپوزرعايت حقوق بشر،به بشراحترام مي گذارند؟
جواب همه اين سؤالها منفي است؛زيرا كه نحوه حقه بازي وكلك زني اينان افزوده شده است نه عقل ودانششان. بله دانش كشتارجمعي را خوب آموخته اند. همين الآن كشمكش روسيه باغرب سر يك كشورجمهوري كوچك نزديك است كه دنيارا به آتش بكشند كه آقاي گورباچف اين خطررا جدي گوشزدكرده است.چنانكه درجنگ جهاني اول ودوم زمين را به آتش كشيدندوكشتارجمعي راه انداختند.
باتشكرازتوجه وسؤالهاي شما والسلام
مصلح
——————
سلام مصلح گرامی
سپاس که با متانت و آرامش به پرسش های پیام عزیز پاسخ گفتید. من به درستی یا نادرستی پاسخ های شما اشاره ندارم. بل به درستی لحنی که اختیار فرموده اید متوجهم.
سپاس از شما
جناب مصلح با درود!هموطن شما در پاسخهایتان گرفتار تنا قضید!از یکطرف اسلام را از سیاست و حکومت جدا نمی دانید و از طرف دیگر به کسانیکه از دین خروج می کنند هر چند با اما و اگر ولی آزادی میدهید.حالا این پرسش پیش می آید که اگر مردمی از اسلام خروج کردند و یا قوانین اسلام را برای حکومت کردن مناسب ندانستند حتی اگر در اقلیت باشند شما چگونه می خواهید حقوق آنها را که شامل آزادی عقیده و کار و نوشتن و نقد و لباس پوشیدن و اعتراض به آنچه مسلمین درست میدانند ولی از نظر آنها پایمال کردن حقوق آنهاست و داشتن امنیت و نامگذاریهای کشور و شهر و خیابانها و حقوق زنانشان و ..مخالفت با دخالت دین در سیاست و انتقاد از مراسم آشورا و نمازهای شبانه روزی و و نماز و اذان تبلیغ اسلام از رادیو ملی و در تسخیر داشتن مبابع اطلاع رسانی ملی توسط مسلمین و خواستار یک حکومت سکولار و دمکراتیک بر مبنای حقوق بشر …شدند برخورد حکومت اسلامی شما با آنان چگونه است؟آیا بهتر نیست شما مسلمین دست از زیاده خواهی و حقنه کردن آموزهای 1400 سال پیش مردمی وحشی بردارید و بجای پراکندن تخم کینه و دشمنی به دست آوردهای بشر امروزی تکیه کنید و از مردم آزاری و نابودی تمدنها و انسان ستیزی دست بردارید و قبول کنید که انسانها با هم برابرند درعین اختلاف عقیده و رنگ و جنسیت …؟
جناب مزدك سلام عليكم
جدا بنده تعجب كردم ازدرود گفتن شماكه تابحال سابقه درودفرستادن شما براي ماآخوندهاي بقول شما چي وچي وچي…نداشت ؛وبقول آقامنصور پس خيلي بايدتمرين كردتا درست حرف زدن ويادگيري دموكراسي واحترام متقابل به يكديگررا آموخت.به هرحال درودبرشما وهمه انسانها.هرچند دراين مقالتان نيز ازفحاشي احترازنكرده ايدوبانثار تاج گل گفتارتان :
“حقنه کردن آموزهای 1400 سال پیش مردمی وحشی بردارید”مارابي نسيب نگذاشته ايد.
جان كلام ما همين است كه درآن ظلمت جهالت وتوحش وبربريت 1400سال پيش درشبه جزيره عربستان ،خداوندپيامبري فرستادكه آن وحشي هارارام كرد ويك ملتي متمدن ومؤمن بخدا وباهم متحدومنسجم ساخت وسردمداران ديگراديان سرتواضع درپيشگاه دين اسلام وپيامبرش فرودآوردند.
وباتوجه به اينكه همان پيامبرخاتم المرسلين -ص-دينش راجهانشمول وشرايعش راابدي اعلام كرده است ومبلغان دينش رادرترويج دين آزادگذاشته.
وانتخاب گران اين دين نيز آزادهستند بپذيرنديانپذريند.واگراين دين برخوردارازحقايقي نبودبعدازپيامبرش درهمانجا
خفه مي شد وبه اقصي نقاط عالم راه نمي يافت .
پس معلوم مي شودكه اين دين بافطرت انسانهاسازگاراست.
واين دين باهمه اقوام وملل مي تواند دركمال آرامش وآسايش بطورمسالمت آميززندگي جمعي واجتماعي داشته باشد وهمگي برخوردار ازحقوق انساني خويش باشند وبه زندگي خويش ادامه دهند.
واماحق اعتراض اقليت كوچك برنحوه دينداري مسلمانان اول دعوي وشروع نزاع وجدال وجنگ است . وهمچنين اعتراض اكثريت براقليت نيز درست نيست وامانقدوانتقادهريك ازنحله هابامناظره طرفين هيچ مشگلي ندارد . .واماازحقوق مساوي بايدهردوطرف برخوردارباشند.
واگراكثريت ملت هرنوع حكومتي را بارفراندوم برگزينند ،براي همگان بايدمحترم باشد.چنانكه حالا اكثريت ملت ايران جمهوري اسلامي راانتخاب كرده اندوحقوق همه اقليتها نيزدرقانون اساسي محترم شمرده شده است.
اما اعتراض شما براينكه چرا اكثريت ملت ايران اسلام راپذيرفته اند؛اعتراض نابجائي است.
شمانه عقل منفصل آنان هستيد ونه ولي وسرپرست صاحب تصرف دراموراينان. پس اين يك فضولي نابخردانه غيرمجازاست.
واماشما باهرمسلكي كه داشته باشيد باديگرمسلمانان ازحقوق مساوي برخوردارهستيد.
شما مي گوئيد:ماخواستار یک حکومت سکولار و دمکراتیک بر مبنای حقوق بشر …هستيم ؛برخورد حکومت اسلامی شما با آنان چگونه است؟”
ج-خوب شما اگراكثريت را بدست آورديد وبارفراندوم بخواسته تان رسيديد چه بهتر. واگردراقليت مانديدباحقوق اقليت زندگي مي كنيد.
ودرآخركلامتان چنين سؤال كرده ايد:
“آیا بهتر نیست شما مسلمین دست از زیاده خواهی و حقنه کردن آموزهای 1400 سال پیش مردمی وحشی بردارید و بجای پراکندن تخم کینه و دشمنی به دست آوردهای بشر امروزی تکیه کنید و از مردم آزاری و نابودی تمدنها و انسان ستیزی دست بردارید و قبول کنید که انسانها با هم برابرند درعین اختلاف عقیده و رنگ و جنسیت …؟ “””
ج-مسلمانان زياده خواه نيستند ودينشان را كه يك دين مترقي وجهانشمول است بكسي حقنه نكرده اندوتخم كينه ودشمني هم نپراكنده اندوآزارشان نبايدبمورچه هم برسدوديگرتمدنهارا ارج مي نهند وقبول كرده ايم كه انسانها باهم برابرنددرعين اختلاف عقيده ورنگ وجنسيت….
پس اين شما هستيد كه زياده خواه هستيدوگرايش 1400ساله ايرانيان به اسلام را نابخردانه مي دانيد.
واينان هم بشما مي گويند فضولي شما نابخردانه وزيادي خواهانه است.پس شما يك مقدار هوسهاي خويش را لازم است كنترل كنيد وماخودمان جواب زيادي خواهي هاي حكومت جوراسلامي خودمانرا ،خودمان كنترل مي كنيم .بتوفضولي بيش ازحدنرسيده است .شما مي توانيدانتقادمعقول ازدين اسلام داشته باشيدوجواب آنرابشنويد فقط.وبازمي گويند اين آرزوي حكومت سكولار وغيره شما هم خرافاتي بيش نيست درجهان غرب تجربه خوبي حاصل نشده است.والسلام
البته يك كامنت بلندبالا درذيل كامنت طويل شما گذاشته ام اول آن رامطالعه خواهيدفرمود.
مصلح
سلام بر آقا مصلح گرامی دامت برکاته الوارف
من از این تعبیر شما حظ کردم که گفتید یک ملت و نسل های پی در پی در طول تاریخ ایران ،اسلام را اختیار کرده اند ،حالا یک آقایی بعنوان یک فرد و یک اقلیت بخودش اجازه میدهد اعتقادات آن نسلها تاکنون را به خرافات و حقنه و الفاظ بی ادبانه و دور از نزاکت و تربیت ،تعبیر کند،چرا؟ چون با هوس های او سازگار نیست (افرایت من اتخذ الهه هواه) ،این منطقی ندارد جز آنچه شما گفته اید:” فضولی” و پا را از حد خود فراتر نهادن و تجاوز به حقوق نسل های بزرگی از ایرانیان.
چه خوش و خوب گفتید ،دست و زبان شما درد نکند.
لله درک یا اخی یا مصلح
جناب مصلح با سلام،
ممنون از پاسخهای شما. هر چند در پرسش اول منظورم جدائی دین از حکومت بود که خوب بیان نکردم. اما به دیدگاه شما که در جاهایی مخالف دیدگاه بنده است احترام میگذارم.اگر فضا و فرصتی پیش آید واکنشی به پاسخهای شما تقدیم میکنم.
سلام بر جناب پیام
با تشکر از سوالات شما و پاسخ های مشروح برادر گرامی جناب آقا مصلح ،من نیز عطف به مطالب درست ایشان و احترام به شما و سولات شما آنطور که خواسته اید پاسخ می دهم:
1- شما به جدایی دین از سیاست باور دارید؟ خیر.
2-شما به قوانین ساخته بشر برای اداره یک کشور باور دارید؟ آری.
3-شما باور دارید دین یک موضوع کاملاً شخصی هست؟ آری باور دینی امر شخصی است ،اما دین هم دارای احکام فردی است و هم دارای احکام اجتماعی.
4- و آیا هر کس میتواند و باید بی هیچ ترس و خطری در هر دینی ورود یا از هر دینی خروج کند؟
آری” لا اکراه فی الدین “بتوضیحی که جناب مصلح دادند.
5- آیا عقل و خرد و دانش انسانی نمی تواند بهترین ملاک برای تشخیص و تمیز و بهترین انتخاب در هر زمینهای باشد؟
آری عقل حجت باطن و شرع حجت ظاهرند و هردو برای سعادت انسان لازم و متلازمند.
سپاس از توجه شما
جناب آقا مرتضی گرامی با سلام و با تشکر از واکنش و احترام به آرا و عقاید شما. حتی در تصورم نمیگنجد کسی باشید که با استناد به مقدسترین منابع مسجل هم، کمترین مهر تاییدی با آنچه در این ۳۶ سال بر این مملکت و ملت رفته بزنید و تأیید کنید که جز غارت و کشتار و تجاوز و عطش هرگز سیراب نشده قدرت و شهوت از راس حرم این حکومت چیزی دیده ایم و چند نسل فنا و فدا شده ارمغان شوم این حکومت به تاریخ دیروز و امروز و فردا بوده و لاغیر و شما خود نیز ناظر که چه چیزی از دین هم باقی نمانده. محض همین بنده به جدائی کامل و بی قید و شرط دین از حکومت باور دارم و دین را کاملاً یک موضوع شخصی میدانم و باور هر کس به هر دین و مرامی را محترم.با سپاس مجدد از شما
سلام مجدد به پیام گرامی
دابل پیام شما را مشاهده کردم ،البته چنانکه گفته اید روش من دفاع از کجی ها و تخلفات و اشخاص نیست ،بحث های من چهار چوبه دینی مبتنی بر باورهایم دارد ،آنچه که میتوانم بگویم این است که جدایی دین از سیاست یک مقوله است و جدایی نهاد دین از نهاد سیاست، مقوله دیگر ،بنظر من کسانی که در صدد القاء جدایی دین از سیاست (بمعنای اداره جامعه نه حقه بازی و دروغ و شارلاتانیسم) هستند هم بلحاظ نظری ره خطا می پویند زیرا اسلام بدیهی است که دارای احکام اجتماعی نیز هست ،و هم بلحاظ عملی آب در هاون می کوبند ،زیرا بافت دین اسلام از توجه به اجتماع و سیاست و نحوه اجراء عدالت ،جدا نیست ،و هرکس بگوید دین از سیاست جداست حقیقتا تسلط نظری بر کتاب و سنت اسلامی ندارد که این البته یک دنیا بحث بدنبال دارد.
اما آنچه که من با شما موافقم جدایی نهاد دین (روحانیت) از سیاست است،و بنظر من این یگانگی فعلی سبب عمده مشکلات امروز ماست ،وگرنه در جغرافیایی که اکثریت مردم آن مسلمانند و خواهان اعمال قانون اسلام هستند ،لزومی به دخالت مباشری روحانیت که مروج و مبلغ دین است نیست ،و من همیشه گفته ام ،در مقام رهبریت و مرجعیت دینی بجای نهاد رهبری فردی ،کافی است همان روشی که در صدر مشروطیت مورد عمل بود (نظارت کلی لجنه ای و گروهی فقهاء واجد شرائط بر عدم مخالفت قوانین مجالس با احکام مسلم اسلام) مورد عمل واقع شود و روحانیت نیز به ترویج و تبلیغ دین بپردازند ،خاصیت این روش این است که هم روحانیت در گرداب دنیا و اتهامات و بی احترامی واقع نمی شود ،و هم کارشناسان مربوط به هر رشته از رشته های مربوط به اقتصاد و سیاست و غیر اینها در جا و محل خود بکار گرفته می شوند ،این ایده من است ،اما اینکه محتوای دین از محتوای مسائل اجتماعی جداست مطلبی بی اساس و نادرست است.
موفق باشید
جناب آقا مرتضی گرامی با سلام و با تشکر از واکنش و احترام به آرا و عقاید شما. حتی در تصورم نمیگنجد کسی باشید که با استناد به مقدسترین منابع مسجل هم، کمترین مهر تاییدی با آنچه در این ۳۶ سال بر این مملکت و ملت رفته بزنید و تأیید کنید ، که جز غارت و کشتار و تجاوز و عطش هرگز سیراب نشده قدرت و شهوت از راس حرم این حکومت چیزی ندیده ایم و چند نسل فنا و فدا شده ارمغان شوم این حکومت به تاریخ دیروز و امروز و فردا بوده و لاغیر و شما خود نیز ناظر که چه چیزی از دین هم باقی نمانده. محض همین بنده به جدائی کامل و بی قید و شرط دین از حکومت باور دارم و دین را کاملاً یک موضوع شخصی میدانم و باور هر کس به هر دین و مرامی را محترم. با سپاس مجدد از شما
هو ۱۱۰
بجای تصحیح اشتباهات تایپی که نتیجه غلیان خشم من بواسطه تبهکاری های والیان فقیه است فریاد میزنم:
مرگ بر ما که گفتیم مرگ برشاه
و از خوانندگان فرزانه پوزش میطلبم
یا علی
جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
رقابت ایران و اسراییل در خرید طناب دار صدام
یک تشکل دینی ایرانی٬ یک خانواده اسراییلی و دو بازرگان کویتی در حال رقابت برای خرید طناب دار صدام هستند. این طناب هماکنون در اختیار مشاور سابق امنیت ملی عراق قرار دارد و آخرین قیمت پیشنهادی برای آن تاکنون ۷ میلیون دلار بوده است. فعالان حقوق بشر اما به این اقدام اعتراض کردهاند. احمد سعید٬ فعال سیاسی در عراق نیز تاکید کرده که در صورت به فروش رسیدن این طناب٬ «پول آن باید به عنوان بیتالمال به خزانه دولت عراق واریز شود».
موفق الربیعی٬ مشاور سابق امنیت ملی عراق در سال ۲۰۱۳ به روزنامه ایندیپندنت لندن گفته بود که مجسمه و طناب دار صدام تا زمان ساخت موزهای برای نگهداری آثار حکومت سابق٬ در اختیار او خواهد بود.
صدام حسین در سال ۲۰۰۶ در بغداد اعدام شد.
شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳
۲۰ میلیون ایرانی دچار اختلال روانی هستند
دکتر مجید صادقی، نایب رئیس انجمن روانشناسان، با اشاره به اینکه نزدیک به یک چهارم جمعیت کشور اختلال روانپزشکی دارند، گفت: آخرین آماری که از بیماری های روانی در کشور وجود دارد حدود ۲۳ درصد است که این آمار مطابق با آمار جهانی در کشورهای پیشرفته، درحال توسعه و توسعه یافته به یک نسبت پیشرفت داشته است.
پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۳
امتحان تاریخ دهه فجر
ابراهيم نبوی
با توجه به نقش تعیین کننده دهه فجر در زندگی ما ایرانیان و برای اینکه این روزهای فرخنده از یادمان نرود، امتحان تاریخ را با محوریت دهه فجر و رهبر انقلاب برگزار می نمائیم. سئوالات را بخوانید و پاسخ بدهید و هرگز این روزها را فراموش نکنید.
سووال اول: مهم ترین اتفاقی که در دهه فجر سال ۱۳۵۷ افتاد چه بود؟
گزینه یک: جمهوری اسلامی به ایران حمله کرد.
گزینه دو: مردم موفق شدند علیه منافع خودشان انقلاب کنند.
گزینه سه: تعدادی جاهل بر تعدادی ظالم پیروز شدند.
گزینه چهار: همه مردم دست به دست هم دادند تا خودشان را نابود کنند.
سووال دوم: چرا امام خمینی روز ۱۲ فروردین که به ایران برگشت، اول از همه به بهشت زهرا رفت؟
گزینه یک: چون می خواست بگوید که از این به بعد بهشت زهرا مهم ترین قسمت کشور است.
گزینه دو: چون بهشت دیگری قرار نبود برای مردم ایجاد شود.
گزینه سه: می خواست ببیند بهشت زهرا برای انقلاب به اندازه کافی جا دارد؟
گزینه چهار: چون فکر کرده بود آنجا خیلی خوش می گذرد.
سووال سوم: امام خمینی در پاسخ به این سووال که در بازگشت به ایران چه احساسی دارید، گفت “هیچ”. برای چی گفت؟
گزینه یک: چون خیلی آدم با صداقتی بود.
گزینه دو: چون خیلی احساساتی بود.
گزینه سه: چون احساسات برای قلبش خوب نبود.
گزینه چهار: چون در آن روزها هر چی می گفت همه خوششان می آمد.
سووال چهارم: انقلاب اسلامی ایران چقدر شهید داد؟
گزینه یک: گفته می شد ۳۰۰ هزار نفر، ولی در واقع ۹۶۰ نفر بود.
گزینه دو: گفته می شد ۳۰ هزار نفر، ولی در واقع ۹۶۰ نفر بود.
گزینه سه: آن موقع ۳۰۰ هزار نفر خیلی نبود.
گزینه چهار: بین ۹۶۰ تا ۳۰ هزار نفر
سووال پنجم: کدام یک از این سرودهای انقلابی درباره امام خمینی سروده شد.
گزینه یک: خمینی ای امام خمینی ای امام
گزینه دو: دیو چو بیرون رود فرشته درآید
گزینه سه: سرود انترناسیونال
گزینه چهار: امشب دلم می خواد تا فردا می بنوشم من
گزینه پنجم: دوستت دارم می دونی که این کار دله
سووال ششم: امام خمینی جمله “سیدالشهدا اسلام را بیمه کرد.” را درباره چه چیزی گفته است؟
گزینه یک: شرکت بیمه ایران
گزینه دو: شرکت بیمه آسیا
گزینه سه: شهادت امام حسین در روز عاشورا
گزینه چهار: ادامه بیماری حضرت زین العابدین بخاطر نداشتن بیمه
سووال هفتم: کدام یک از جملات زیر توسط امام خمینی گفته نشده است.
گزینه یک: من توی دهن این دولت می زنم.
گزینه دو: خوف این را دارم که این ماه رمضان که خداوند همه را مع الاسف به ضیافت خودش دعوت کرده است، با صاحبخانه کاری کنیم که ما را از مهمانی بیرون کند.
گزینه سه: اگر شماهایی که در صنعت هستید و در پرسنل صنعتی کار می کنید، در ارتش، این باور را داشته باشیدُ به تجربه این باور را امروز می توانید صناع باشید و کارهای ابتکاری کنید، خواهید توانست.
گزینه چهار: مگر طالقانی یک مرد دموکراسی بود که آنطور مردم توی سرشان می زدند در آنجا.
گزینه پنج: اگر آرامش نباشد کشاورزی نخواهد بود.
گزینه شش: مع الاسف اینطور نباشد که کسی خوف این را داشته باشد و خوف کند از یک چیزی.
گزینه هفت: همه باید برای هم کار کنند، همانطور که آنها موظفند که کار کنند، شما هم موظفید که کار بکنید برای مردم. من هم موظفم کار بکنم.
سووال هشتم: وقتی همافران و خلبانان نیروی هوایی در دهه فجر خدمت امام رسیدند، امام یاد چه چیزی در صدر اسلام افتاد؟
گزینه یک: من شما را که می بینم یاد سربازهای صدر اسلام می افتم.
گزینه دو: من شما را که می بینم یاد اصحاب صدر اسلام می افتم
گزینه سه: من شما را که می بینم یاد خلبانان صدر اسلام می افتم
گزینه چهار: من شما را که می بینم یاد جعفر طیار می افتم.
سووال نهم: امام خمینی کدام شخصیت انقلاب را روی زانوهای خودش بزرگ کرده بود؟
گزینه یک: آیت الله هاشمی رفسنجانی
گزینه دو: آیت الله مطهری( تخت طاووس سابق)
گزینه سه: آیت الله منتظری
گزینه چهار: آیت الله خامنه ای
سووال دهم: کدام یک از شعارهای زیر نشانه مردمی بودن انقلاب اسلامی ایران است؟
گزینه یک: بختیار بختیار نوکر بی اختیار
گزینه دو: ازهاری گوساله، ای سگ چار ستاره، بازم بگو نواره، نوار که پا نداره
گزینه سه: ما می گیم شاه نمی خوایم، نخست وزیر عوض می شه، ما می گیم خر نمی خوام، پالون خر عوض می شه.
گزینه چهار: شاه زنازاده است، خمینی آزاده است.
سووال یازدهم: کدام یک از جملات امام توسط رهبر کنونی همیشه مورد توجه بوده است؟
گزینه یک: من توی دهن این دولت می زنم.
گزینه دو: من دولت تعیین می کنم، من توی دهن این دولت می زنم.
گزینه سه: من به پشتیبانی این ملت توی دهن این دولت می زنم.
گزینه چهار: فرقی نمی کند، دولت روحانی، احمدی نژاد، خاتمی و هاشمی به هر حال می زنم.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته و با سلام خدمت سید مرتضی عزیز : لطف کنید به اطلاع رسانی جناب بهنام دارایی زاده با اینکه طولانی است خوب توجه کنید تا قاضی صلواتی را بهتر بشناسید ! همان که آتنا فرقدانی را به زندان ورامین فرستاد همان که در مقابلش این دختر متهم را مورد ضرب وشتم قرار دادند! تا جایی که ما شنیده بودیم قاضی در شرع انور مقام بسیار شامخی دارد که متاسفانه در حکومت جمهوری اسلامی جور دیگری باید تعریف شود ! از جناب سید مرتضی عزیز هم از اینکه نامشان را می آورم پوزش میخواهم ولی از ایشان باز هم درخواست میکنم که این مقاله را به مانند مشت نمونه خروار تلقی کنند تا بهتر تصویر زندانیان سیاسی که در چنگال این رژیم به ظاهر اسلامی افتاده اند را مجسم کنند تا بهتر متوجه شوند که مردم عادی چه طلقیی از روحانیت می کنند چون مسئول تمام این وضع را روحانیت میدانند. با احترام . ————کارآموزی درمحضر قاضی صلواتی
منتشر شده در چهارشنبه, ۱۵بهمن , ۱۳۹۳ | ۶:۲۸ ق.ظ.
Abolghasem-salavati-saham-news» بهنام دارایی زاده*
شاید درمیان تمامی وکلایی که درایران کار به اصطلاح «حقوق بشری» کردهاند، تجربهای که من داشتهام به نوعی کممانند باشد. من در دوران «کارآموزی وکالت»، کارآموز«محمدعلی دادخواه»، وکیل خوشنامی بودم که با همه اختلافنظرهای سیاسی و فکری حقیقتا از وی بسیار آموختهام. اما تجربهای که از آن دوران شاید برای دیگران جالب باشد، آن است که دراین دورهی به اصطلاح کارآموزی، «دورهی مختص دادگاه انقلاب»ام را با قاضی صلواتی، رئیس شعبهی ۱۵ گذراندم، یک اتفاق عجیب. برای چند ماه، هفتهای یک بار به خیابان معلم، طبقهی سوم، شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب می رفتم تا از روی برخی از پروندههای موجود خلاصهنویسی کرده و درنهایت گزارش آن را دراختیار کانون وکلا قرار دهم.
واقعیت این است که آن دورهای که من پیش قاضی صلواتی میرفتم، هنوزاین قدرشناخته شده نبود. قضیه به چندسال پیش از انتخابات سال ۸۸ برمیگردد. البته همان موقع هم بودند بسیاری ازفعالان سیاسی-اجتماعی و اغلب وکلایی که وی را میشناختند یا نزد وی پرونده داشتند. درسالهای ابتدایی دههی۱۳۸۰، تا هنگامیکه«قاضی حداد»، رئیس شعبهی ۲۶ دادگاه انقلاب بود، اکثر پروندههای سیاسی به آن شعبه میرفت و نام وی و البته«سیدمجید» منشی و معاون شعبه ۲۶، بیشتر بر سر زبانها بود. تقریبا از نیمهی دوم دههی۱۳۸۰ بود که نامهای قاضی مقیسه(رئیس شعبه ۲۸) وقاضی صلواتی(رئیس شعبه ۱۵) و این اواخر هم قاضی پیرعباسی، درپروندههای سیاسی یا در«ادبیات دادگاه انقلابی»، پروندههای«امنیتی» مطرح شد. به هرحال، پیش از آنکه من از نخستین پروندههایم درشعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب دفاع کنم؛ قاضی صلواتی از قبل مرا میشناخت. مسلما بحث سیاسی یا حتی حقوقی خاصی با هم نداشتیم. شعبه معمولا شلوغ بود و امکانی برای گفتوگوهای فردی وجود نداشت. با اینحال، من سعی میکردم تا جاییکه میشد یا فرصتش پیش میآمد از روحیات آدمی که روزی چند بار حکم اعدام صادر میکند سر درآورم. آدم ساکت و خونسردی به نظر میرسید. لباس ساده و حتی تا اندازهای مندرس، بر تن میکرد و با همان دمپایی پلاستیکی قهوهای، درمحیط شعبه و راهروهای دادگاه انقلاب میگشت. درمقایسه با مقیسه، خیلی کم پیش میآمد که صدایش را بلند کند یا جواب سلام ندهد یا رفتارهایی ازاین دست داشته باشد. بیپرده بود و حرفش را خیلی صریح و روشن میزد. تعارف خاصی با وکلا نداشت. به جایگاه خودش درمقام نمایندهی مستقیم سیستم واقف بود؛ اما درعینحال میگذاشت که شما نیز جایگاه خودتان را درمقام وکیل داشته باشید.
خاطرم هست برای پیگیری پرونده یکی ازمتهمان سیاسی به اتفاق یکی ازهمکاران به شعبه ۱۵ رفته بودیم. متهم از ایران خارج شده بود و درجلسهی آخر هم طبعا حضورنداشت. صلواتی به ما گفت:«اگر این «رفیقتان» پا شده رفته بیرون، بیخود اینقدر وقت خودتان و ما را نگیرید. بگویید که پرونده را بگذاریم کنار و دیگر تعیین وقت جدیدی نشود.» آدم بیتکلفی به نظر میرسید و خودش را بزک دوزک خاصی نمیکرد.
درجریان رسیدگی به پروندههای سیاسی، تخلفهای حقوقی- قانونی کم اتفاق نمیافتد. درهمین موردی که صحبتش شد؛ متهم همراه با چند تن دیگر از فعالان سیاسی همسو با خود، بدون حکم قضایی مشخصی دستگیرشده بود. مدتها درسلول انفرادی نگه داشته شده بود و زیرفشار، تن به مصاحبههای ویدئوی جمعی نیز داده بود. علیه دوستانش تکنویسیهای فراوانی کرده بود و شرح دقیقی ازتمامی آشناییها یا گرایشهای فکری دوستانش را نوشته بود. تمامی اینها و البته خیلی جزئیات دیگر به طور مفصل در پرونده آمده بود. ازسوابق زندگی فردی تا پاسخ به پرسشهای نظیر این که درخارج ازکشور کدام یک ازآشناهایتان پناهنده هستند و چه میکنند و…
برای وکلا معمولا جای مشخصی دردادگاه برای مطالعه پرونده درنظرگرفته نشده است. چند ساعتی بود که دراتاقِ بیرونی، در«دفتردادگاه» نشسته بودم و داشتم از روی همان پرونده یادداشت برداری میکردم که قاضیصلواتی ازاتاقش بیرون آمد. مرا که دید، گفت شما که هنوز اینجایید؟ با توجه به آشناییهای قبلی، به خودم اجازه دادم کمی با وی بیرودربایستی باشم. فرصت را غنیمت شمردم و با اشاره به پروندهای که روی میز بود گفتم:«نزدیک دوساعت است که فقط نشستم دارم تک نویسیهای موکل را علیه سایر متهمان میخوانم. حتما از من بهترمیدانید که این گفتهها، نه تنها هیچ اعتبارحقوقی ندارند؛ بلکه اخذ چنین اظهاراتی بدین شیوه غیرقانونی است و فلان ماده آیین دادرسی چنان میگوید و …»
چند ثانیهای ایستاد. بعد درحالیکه با دستهی استکان خالی چایش بازی میکرد به من گفت:«برخی ازشما وکیلها، به خصوص جوانها چه قدرمسئله را جدی میگیرید. واقعا فکر کردید که من الان نشستم تمام این تک نویسیها و… را خواندهام یا بعدا وقت میکنم که بخوانم؟ بیخود خودت را خسته نکن برادر من. نه من قراراست اینها را بخوانم و نه قراراست که براساس اینها حکمی صادرشود. همان«گزارش نهایی وزارت» کافی است. آخر پرونده آمده است. همان را بخوان، برای دفاعت هم کافی است.»
واقعا هم راست میگفت. درآن پروندههای سیاسی- با تمامی تخلفها بیشمار و آشکار- تنها همان گزارشهای تایپ شده وتمیز«کارشناس وزارت»، سرنوشت پرونده را مشخص میکرد. استقلال قضات، حرفی توخالی بیش نبود که خود نمایندگان سیستم هم اصراری بر پوشاندنش نداشتند.
———————————————————————
پینویس: هرکارآموز وکلاتی موظف است که درطول دورهی کارآموزی خود، درتمامی شعبههای دادگستری، یعنی ازشعب عمومی تا دادگاههای اطفال، تجدیدنظر و دادگاه انقلاب و… چند ماهی را کارآموزی کند و از نزدیک درجریان امور دادگاه باشد و دراین بین چند پرونده را هم خلاصهنویسی کند و درنهایت گزارشهایش را تحویل کانون وکلا دهد. دراین دوران، هر کارآموز زیرنظر«وکیلسرپرست» خودش کار میکند.
—
قابل توجه جناب منصورخان ،باسلام
درموردعصمت پيامبراكرم وچهارتن آل عبا-ص-،كه علي وفاطمه وحسن وحسين-ع- مي باشندنص صريح آيه تطهير كه آيه33 احزاب است برعصمت اين بزرگواران دلالت صريح دارد به اتفاق مفسرين شيعه كه دراينجافقط نمونه اي ازكثيري ازمفسران اهل سنت را از{تفسير الشف والبيان معروف به تفسيرثعلبي است } كه جمع آوري اقوال وتفاسير علماي اهل سنت را كرده است مي آورم ملاحظه بفرمائيد.
(في قول اللّه تعالى: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْت. آيه 33ازسوره 33/الاحزاب.
أقوال المفسّرين و العلماء باختصاصها بأصحاب الكساء) قال أبو بكر النقّاش في تفسيره: أجمع أكثر أهل التّفسير أنّها نزلت في عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين صلوات اللّه عليهم (جواهر العقدين: 198 الباب الأول، و تفسير آية المودّة:
112).
و قال سيدي محمّد بن أحمد بنيس في شرح همزيّة البوصيري: (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) أكثر المفسّرين أنّها نزلت في عليّ و فاطمة و الحسنين رضي اللّه عنهم (لوامع أنوار الكوكب الدرّي: 2/ 86).
و قال العلّامة سيدي محمّد جسوس في شرح الشمائل: «… ثمّ جاء الحسن بن عليّ فأدخله، ثمّ جاء الحسين فدخل معهم، ثمّ جاءت فاطمة فأدخلها، ثمّ جاء عليّ فأدخله ثمّ قال:
(إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)» و في ذلك إشارة إلى أنّهم المراد بأهل البيت في الآية» (شرح الشمائل المحمدية: 1/ 107 ذيل باب ما جاء في لباس رسول اللّه).
و قال السمهودي: و قالت فرقة، منهم الكلبيّ: هم عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين خاصّة، للأحاديث المتقدمة (جواهر العقدين: 198 الباب الأول).
و قال الطّحاوي في مشكل الآثار بعد ذكر أحاديث الكساء: فدلّ ما روينا في هذه الآثار ممّا كان من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إلى أمّ سلمة ممّا ذكرنا فيها، لم يرد أنّها كانت
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج8، ص: 37
__________________________________________________
ممّا أريد به ممّا في الآية المتلوّة في هذا الباب، و أنّ المراد بما فيها هم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين دون ما سواهم (مشكل الآثار: 1/ 230 ح 782 باب 106 ما روي عن النبيّ في الآية).
و قال بعد ذكر أحاديث تلاوة النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم الآية على باب فاطمة: في هذا أيضا دليل على أنّ هذه فيهم (مشكل الآثار: 1/ 231 ح 785 باب 106 ما روي عن النبيّ في الآية).
و قال الفخر الرازي: و أنا أقول: آل محمّد صلّى اللّه عليه و سلم هم الذين يؤول أمرهم إليه، فكلّ من كان أمرهم إليه أشدّ و أكمل كانوا هم الآل، و لا شكّ أنّ فاطمة و عليّا و الحسن و الحسين كان التعلّق بينهم و بين رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم أشدّ التعلّقات، و هذا كالمعلوم بالنّقل المتواتر فوجب أن يكونوا هم الآل.
أيضا اختلف النّاس في الآل، فقيل: هم الأقارب، و قيل: هم امّته، فإن حملناه على القرابة فهم الآل، و إن حملناه على الأمّة الذين قبلوا دعوته فهم أيضا آل فثبت أنّ على جميع التقديرات هم الآل، و أمّا غيرهم فهل يدخلون تحت لفظ الآل؟
فمختلف فيه، و روى صاحب الكشاف أنّه لمّا نزلت هذه الآية [المودّة] قيل: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودّتهم؟
فقال صلّى اللّه عليه و سلم: «عليّ و فاطمة و ابناهما»، فثبت أنّ هؤلاء الأربعة أقارب النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم و إذا ثبت هذا وجب أن يكونوا مخصوصين بمزيد التّعظيم و يدلّ عليه وجوه ..) إلخ (تفسير الفخر الرازي: 27/ 166 مورد آية المودّة (23) من سورة الشورى).
و قال في موضع آخر: و اختلفت الأقوال في أهل البيت، و الأولى أن يقال: هم أولاده و أزواجه و الحسن و الحسين منهم و عليّ منهم لأنّه كان من أهل بيته بسبب معاشرته بنت النبيّ و ملازمته للنبيّ صلّى اللّه عليه و سلم (تفسير الفخر الرازي: 25/ 209).
و قال أبو بكر الحضرمي في رشفة الصادي: (و الذي قال به الجماهير من العلماء، و قطع به أكابر الأئمّة، و قامت به البراهين و تظافرت به الأدلّة أنّ أهل البيت المرادين في الآية هم سيّدنا عليّ و فاطمة و ابناهما … و ما كان تخصيصهم بذلك منه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إلّا عن أمر إلهيّ و وحي سماويّ … و الأحاديث في هذا الباب كثيرة، و بما أوردته منها يعلم قطعا أنّ المراد بأهل البيت في الآية هم عليّ و فاطمة و ابناهما رضوان اللّه عليهم، و لا التفات إلى ما ذكره صاحب روح البيان من أنّ تخصيص الخمسة المذكورين عليهم السلام بكونهم أهل البيت من أقوال الشيعة، لأنّ ذلك محض تهوّر يقتضي بالعجب، و بما سبق من الأحاديث و ما في كتب أهل السنّة السنيّة يسفر الصبح لذي عينين. إلى أن يقول. و قد أجمعت الأمّة على ذلك فلا حاجة
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج8، ص: 38
__________________________________________________
لإطالة الاستدلال له) (رشفة الصادي من بحر فضائل بني النبيّ الهادي: 13. 14. 16 ط. مصر و 23 و 40 ط. بيروت. الباب الأول. ذكر تفضيلهم بما أنزل اللّه في حقّهم من الآيات).
و قال ابن حجر: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً [الأحزاب: 33] أكثر المفسّرين على أنها نزلت في عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين (الصواعق المحرقة: 143 ط. مصر، وط. بيروت: 220 الباب الحادي عشر، في الآيات الواردة فيهم، الآية الاولى).
و قال في موضع آخر بعد تصحيح الصلاة على الآل: .. فالمراد بأهل البيت فيها و في كلّ ما جاء في فضلهم أو فضل الآل أو ذوي القربى جميع آله صلّى اللّه عليه و سلم و هم مؤمنو بني هاشم و المطّلب، و به يعلم أنّه صلّى اللّه عليه و سلم قال ذلك كلّه (مراده الروايات التي حذفت الآل كما في الصحيحين، و الروايات التي أثبتت الآل) فحفظ بعض الرواة ما لم يحفظه الآخر، ثمّ عطف الأزواج و الذرّيّة على الآل في كثير من الروايات يقتضي أنّهما ليسا من الآل، و هو واضح في الأزواج بناء على الأصحّ في الآل أنّهم مؤمنو بني هاشم و المطّلب، و أمّا الذرّيّة فمن الآل على سائر الأقوال، فذكرهم بعد الآل للإشارة إلى عظيم شرفهم (الصواعق المحرقة:
146 ط. مصر و 224. 225 ط. بيروت، باب 11، الآيات النازلة فيهم.
خوب اینهاییکه نوشتی به زبان ما میشه چی؟
آقا مصلح،
درود بر شما،
شما معتقد هستید که خداوند 14 نفر را جداگانه خلق کرده که در عین اینکه ظاهر آنها و نیز نیازهای جسمی مانند خوردن و خوابیدن و… آنها با دیگر انسانها شبیه است ولی آنها عمدا و سهوا هیچ اشتباهی مرتکب نمی شوند.
پس من از این پس دلیلی نمی بینم که با مسیحیان بحثی داشته باشم که می گویند خدا به شکل عیسی بر زمین آمد و آنها اصولا معتقد نیستند که مسیح از جنس انسانها بوده و بلکه خدا بوده که بطورت انسان بر زمین آمده و هرکه به او بگرود از نجات یافتگان است.
اگر ادعای شما درست است چه دلیلی دارد که ادعای آنان غلط باشد؟ لطفا در صدد پاسخگوئی بر نیائید فقط کمی به آن فکر کنید.
با احترام
منصور
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
” … جمهوری اسلامی نظام بیزمانی است. هیچ چیز به سرانجام نمیرسد و اگر هم برسد دیگر فایدهای ندارد، مثل ورزشگاه نقش جهان که از سال ۶۸ در حال ساخت است و اگر در روز موعودی افتتاح شود، ایران همه المپیکها را از دست داده است و یا از همه نمادینتر همین مصلی تهران که پس از ۲۶ سال هنوز شکل و شمایل مسجد پیدا نکرده و شاید روزی افتتاح شود که دیگر نماز خوانی نمانده باشد.
گذر بیحاصل زمان از قضا بر سر اصلاحات هم گذشته است و امروز از هشت سال دولت خاتمی و اصلاحاتش نشانی و یادگاری نیست و همین ناظرِ پریشان احوال را که در کار این مرز و بوم مانده به این تامل میرساند که نکند سیر و سلوک اصلاحات با این رهبران چشم دوخته به دست ولی فقیه و عفو شورای نگهبان از همان جنس سازندگی جمهوری اسلامی باشد و خدای نکرده اصلاحات، وقتی نتیجه دهد که ایرانی نمانده باشد. ”
منبع:
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2015/february/04/article/-557b4cedaa.html
این را دیگر کجای دلمان بگذاریم؟ از این کشکول ظاهرا هر چیزی درمیآید. توجه بفرمایید:
” روزنامه کیهان در یادداشتی در روز شنبه یازدهم بهمن ماه ریختن خون روزنامه نگاران را مباح و بلکه ضروری دانسته است. این روزنامه در یادداشتی با عنوان “اراجیف رسانه ای از نظر قرآن” در تفسیری که از یکی از آیات قرآن به دست داده، نتیجه گرفته است کسانی که در رسانه ها شایعه پراکنی و فتنه انگیزی می کنند مهدور الدم هستند وباید خون آنان ریخته شود. این حکم روزنامه کیهان نه فقط شامل کسانی که دیدگاهی خاص خود دارند و آن را بیان می کنند بلکه شامل روزنامه نگارانی که کار خبری می کنند نیز می شود. ”
منبع:
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2015/february/02/article/-8608e05bd7.html
سلام كورس گرانمايه گرامي
اين نوشته حاشيه اي برگفتا شما دربست غريدن شير گذاشته بودم كه هنوزپاسخ آن را نداده ايدلطفا جوابگوباشيدوالسلام .مصلح
درفراز آخركلامتان{دربست غريدن شير} بعدازردعرفان غزالي كه ميان برده اي گذرا بوده است؛چنين فرموده ايد:
“””ژست هاى او ربطى به آن عرفانى ندارد كه حتى ابن سينا خود را در ساحت آن آزادتر مى يافت تا در هزارتوىِ برهان هايش ؛ عرفانى كه به سيارك خيالى آزادى نزديك مى شود چرا كه آهنگِ رهايي از شريعت ، سنت ، قدرت و اميالى دارد كه رهزن راه آزادى اند، عرفانى كه پيام صلح و دوستى و كم آزارى مى پراكند و از قاضى و فقيه و مدرس و محتسب صاحب فتوا و تكفير و لعنت و كين جدايي مى جويد.”””
اولا، عرفاني نزديك به سيارك خيالي” كدام عرفان است؟
ثانيا ،شريعت چگونه رهزن راه آزادي هست؟
ثالثا ، عرفانى كه پيام صلح و دوستى و كم آزارى مى پراكند و از قاضى و فقيه و مدرس و … جدائي مي جويد”؛كدام عرفان است؟
اگرمقصودتان عرفان حافظ ومنصورحلاج است ؟
اينان نيز متشرع به شريعت ودين اسلام بوده اند وظاهرشريعت را حرمت مي نهادندواهل عمل به شريعت بودندوباسلوك عرفاني خالص طي طريق نموده اند يعني امانتدار امين درامانت ولايت وياتكليف الهي بوده اند برطبق آيه امانت عرضه شده برانسان ازسوي خداوندحكيم،كه ازجهل وظلم ستيزي كه دراكثري انسانها هست “وحملها الانسان انه ظلوم جهول،واينان هستي خودراازاين وادي جهل وظلم بيرون برده اند.
وهمه عارفان حقيقي بالله چنين بوده اند وعامل بظاهرشريعت هم بوده وهستند .وديگرعارفان باصطلاح اگرچنين نيستند يادرخم كوچه اول مانده اند ويادكان عرفان بازكرده اندوشيادند،بمانند آناني كه مي گويند مانياز ي هستيم ونمازي نيستيم.
آيه” اقم الصلاة لذكري”راهمان معروف عارفان گفته ودستور بنماز ونيايش اوداده است .چنانكه امانت ولايت رااوبرانسانها عرضه كرده است.واولياء ودوستان خداوند هم جزاهل تقوايان نيستند “ان اولياؤه الاالمتقون… 34/انفال} إن، دراينجا نافيه است. واوست كه حكم تولي وتبري وجهاد را بامنكران وستيزه گران حق وحق برستي تشريع نموده است.
بس عارف آزادانديش بودن ،باآهنگ رهائي ازشريعت، هرگزسازگارنيست ونمي باشد؛وهرگز شريعت وسنت رهزن آزادي عرفاني نبوده ونمي باشد.
بلكه رهزن عرفان وآزادي، هوا وهوس هاي انسان نماها است كه درظلمت ظلم وجهالت جهل مانده اند .وامامبارزه بااين هواي نفس به تعبير رسول گرامي -ص-جهاداكبراست كه اين جهادبانفس امارة بالسوء است وجهادباسرسختترين دشمن انسان است”عليكم بالجهادالاكبرواعدي عدوكم أنفسكم”.
واما صلح دوستي وانسان دوستي ازسفارشات أكيد خداوندحكيم است ؛وزندگي مسالمت آميز باديگركيشان ودگرانديشان وملحدان تاجائي كه هستي مسلمانان را تهديد به نيستي وفنا نكنند؛ازسفارشات أكيد خداي گوينده قرآن مسلمانانست چناكه گفته :من قتل نفسا بغيرنفس أوفسادفي الارض فكأنما قتل الناس جميعا ،ومن احيياها فكأنما احيا الناس جميعا” 32/مائده}ت=كسي كه انساني را بدون اينكه كسي را كشته باشد ويابدون اينكه درروي زمين فسادوافسادي كرده باشد،بكشد بمانندآن كسي است كه همه انسانهارا كشته است؛وهرآن كسي كه يك انسان راازمرگ نجات دهد وزنده كند ،بمانند آن كسي است كه همه انسانها را زنده كرده و ازمرگ نجات داده است}.
كدام مكتب واعلاميه حقوق بشري استكه چنين دستور انسان دوستانه اي رابه بيروانش داده است؟
ودراين آيه شريفه مقصودازانسان مطلق انسان است باهررنگ وباهركيش ومرام ومسلكي چه بادين باشدويا بيدين وملحدباشد ويامشرك وبت برست وياسكولارباشد .
خوب وقتي مكتبي براي كشتن ويااحياي انسان چنين جرم وياباداشي مقررفرموده است .حتما انساندوست وخواهان زندگي مسالمت آميز باهردگرانديشي است تاجائي كه اووياآنان مزاحم وتهديدگر واقدام به نابودي جمعي مسلمانها نباشد ويا حتي درمورد قتل وكشتار غيرمسلمانان مظلوم هم آنانرا به ياري مظلومان عليه سفاكان فراخوانده است .چنانكه علي -ع-فرموده است”كونا للظالم خصما وللمظلوم عونا”ت= حسن جان وحسين جان دشمن ستمگران باشيد وفريادرس وكمك مظلومان ستمديده باشيد .واين وصيت وسفارش مرا به دوستان وبيروان من برسانيد.
بابوزش واحترام ازشما وهمه ناظران
مصلح
یعنی آقای نوری زاد این مصاحبه دیشبت با صدای آمریکا خیلی خفن بودا نمی ترسی خداوکیلی؟ جوری می گفتی آخوندای بی خرد که من تنم می لرزید
اقای نوری زاد
اگر شما به وظیفه ژورنالیستی خود درست عمل کنید،یعنی اول علت دستگیری را جویا شده و سپس درخواست آزادی فرد دستگیر شده را بنمایید،آنگاه میتوانید از سپاهیان هم جهت ازادی این جوان، مردانگی و انسانیت طلب نمایید.
دومأ ،مگر همین سپاهیان نبودند که به اتفاق جوانان غیور کشور در مقابل جنگ افروزی و جنایات آمریکاییان و یهودیان صهیونیست و متحدشان صدام حسین ملئون و مجاهدین ضد خلق (رجوی آشغال وطن فروش) تا پای مرگ ایستادند و مانع از جنگ داخلی و تجزیه ایران شدند؟انصاف داشتن یکی از خصلتهای ژورنالیست های مردمی است،نیست؟
سومأ ،سالهای سال کمونیست ها،لیبرال ها،مشروطه خواهان و دمکراسی خواهان نسبت به این غارتگری های مقامات نظامی و غیر نظامی فریاد زدند،ولی جناب عالی نوشتی که این افراد ضد انقلاب اند و موجب کشتن خیلی از انان بدست پاسداران ناآگاه شدید و شرایطی را هم فراهم نمودید که امروز شاهدیم.
هموطن! من از این تعجب میکنم که شما در مبارزات خود فق تخریب شخصیت آقای خامنه ای و سپاهیان را هدف گرفته اید و بقیه غارتگران بیت المال و قانون شکنان را یا عمدأ فراموش کرده اید و یا باصرفه نیست که به انها هم بتازید.
سؤال دیگر اینکه :مگر سپاه پاسداران جدا از دولت،قوه قضائیه و دیگر ارگان ها است؟اگر سپاهیان دزد،آدمکش،شکنجه گر و نامسلمانند،پس در ان مملکت چه کسی مسلمان است و چرا مسئولین قوه قضائیه (دادستان کل کشور و قضات مستقل؟؟) پاسداران متخلف را مجازات نمی کنند؟چرا روزنامه نگاران به اصطلاح مردمی باندی عمل میکنند و فقط تخلفات باند رقیب را افشا میکنند؟
هموطن همه ایرانیان ایراد داریم و تا زمانی که به پدیده دمکراسی نگاهی مثبت پیدا نکنیم و آنرا نجات دهنده کشور و ایرانیان ندانیم،حاصل کارمان بهتر از این نخواهد شد.
حمایت از باند مافیای قدرت و ثروت به سرکردگی اکبر هاشمی رفسنجانی و پرچمداران دمکراسی آمریکایی چون موسوی و کروبی ،نتنها کمکی به رسیدن به یک نظام مردم سالار واقعی نمی کند،بلکه نشانگر نادانی و یا دشمنی با دمکراسی می باشد.
قابل عرض است که مخالفت یک فرد شیعی مدافع نظام اسلامی با اصل ولایت فقیه کژفهمی سیاسی بوده و در جهت منافع استعمار ،استکبار و انگل چسبیده به آنان(صهیونیزم) است.دوم اینکه تا برپایی یک نظام مردم سالار واقعی هرگونه مخالفت و تحریک علیه ولی فقیه، دشمنی با ایران و ایرانی است،مگر در زمان انتخابات که دمکراسی خواهان جهت افزایش آگاهی مردم نسبت به غیر دمکراتیک بودن انتخابات ،دخالت مستقیم و یا غیر مستقیم ولی فقیه در صلاحیت کاندیداها اشاره و آن را خلاف حقوق بشر و دمکراسی می نامند.
—————————
سلام منصور گرامی. علت دستگیری ” سعید زینالی” هر چه می خواهد باشد. نباید بعد از پانزده سال تکلیف این جوان را ( که برادران سپاهی از خانه اش بیرون کشانده و برده اند) روشن کنند؟ شما بفرما من با دزدی های آقا مجتبی خامنه ای که بابک زنجانی را با درهایی که شیخ حیدر مصلحی – بدستور آقا مجتبی – برایش می گشود چه بکنم؟ همه ی مفسده ها از بیت رهبری بر می خیزد که : پاسخگو نیست. سپاس نازنین
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : درجواب کاربری به نام منصور سخنان فرمانده سپاه تهران را که روز شنبه در دیگر بان اعلام شده کپی کردم منصور خان مردمی که اعتراض مسالمت آمیز کردند چند نفر سپاهی را قطع نخاع کردن ؟؟؟
حسین همدانی٬ فرمانده سابق سپاه تهران بزرگ:
۸۳۰ نفر در وقایع سال ۸۸ قطع نخاع شدند
۱۸ بهمن ۱۳۹۳
حسین همدانی٬ فرمانده سابق سپاه تهران بزرگ گفته در جریان وقایع سال ۱۳۸۸ بیش از ۸۳۰ نفر «قطع نخاع» شدند.
این برای نخستین بار است که یک مقام ارشد سپاه چنین خبری را اعلام میکند و میگوید میرحسین موسوی و مهدی کروبی به خاطر معلولیت این افراد هم که شده قابل بخشش نیستند.
آقای همدانی به هویت این افراد اشارهای نکرده و نگفته چند درصد آنها معترضانی بودهاند که در جریان حمله نیروهای لباس شخصی٬ بسیج و پلیس دچار معلولیت شدند.
این فرمانده سپاه از رهبران معترضان به نتیجه انتخابات آن سال نیز با عنوان «مزدور دشمن» نام برده که اقدام آنها به انقلاب «خدشه» وارد کرده است.
همدانی در بخش دیگری از سخنان خود به تنش میان اسرائیل و ایران اشاره کرده و گفته اسرائیل از طریق سه کشور به تهران پیام داده بود پاسخ حمله به کاروان حزبالله در خاک سوریه را ندهد.
فرمانده سابق سپاه تهران بزرگ در عین حال افزوده جمهوری اسلامی اهل «معامله» نیست و اسرائیل باید «قصاص» شود.
“قابل عرض است که مخالفت یک فرد شیعی مدافع نظام اسلامی با اصل ولایت فقیه کژفهمی سیاسی بوده و در جهت منافع استعمار ،استکبار و انگل چسبیده به آنان(صهیونیزم) است.دوم اینکه تا برپایی یک نظام مردم سالار واقعی هرگونه مخالفت و تحریک علیه ولی فقیه، دشمنی با ایران و ایرانی است،مگر در زمان انتخابات که دمکراسی خواهان جهت افزایش آگاهی مردم نسبت به غیر دمکراتیک بودن انتخابات ،دخالت مستقیم و یا غیر مستقیم ولی فقیه در صلاحیت کاندیداها اشاره و آن را خلاف حقوق بشر و دمکراسی می نامند.”
متنی که آقای منصور در بالا نوشتهاند. یک کلمه بیشتر و کمتر از کلیشههای پروپاگاندای ایدئولوژیک ندارد. هانا آرنت شر را گریز از تفکر می خواند. در زندگی معمولی استفاده از کلیشهها ناگزیر است. چون انسان عادی که در پی به کف آوردن نانی است نمیتواند برای همهٔ امور تفکر کند. ناچار از کلیشههایی که توسط رسانهها تولید و بازنشر میشود مدد می گیرد. اما شر از لابلای همین اجبار در بکف آوردن نان و استفادهٔ دربست از کلیشههای رایج است که زاده میشود.
آنجا که تمامی تفکر به کلیشهسازی و کلیشهپردازی تقلیل مییابد، آنجا که دریافت منافع ملی و خیر عمومی به نشان دادن جای دوست و دشمن فرو میکاهد، شرّ آغاز میشود. شرّی که در ابتدا معصومانه و خندهدار است اما در مسیرش از آشوویتس و زندان اوین و آتش زدن زنده زندهٔ انسانها برمیگذرد.
آقامنصور شما هم اگربا مطالعه وتحقیق بیشتر مطلبی را عنوان یادرموردی قضاوت کنید بهتر است.شمادرمورد تاریخچه مجاهدین ونقش آنها درمبارزات قبل انقلاب وپیروزی انقلاب تاچه اندازه اطلاعات دارید که اینگونه ناآگاهانه وخصمانه برآنها می تازید.علل آغاز جنگی که شرح دلاوری سپاهیان را یادآور شدیداگر نمی دانید بدانید که افکار پوچ وشعارهای آرمانی و دست نیافتنی آقای خمینی واطرافیانش بود.ادامه جنگ وتحمیل خسارات جانی ومالی نتیجه همان بلندپروازی های خیالی وناپختگی درعرصه سیاست وکنارزدن سیاستمداران میانه رو ودلسوزبود درست مثل ایام نخستین پیروزی انقلاب که بلافاصله بسیاری از انقلابیون واقعی ازعرصه قدرت کنار گذاشته شدند.توقع برخورد قوه قضاییه با پاسداران متخلف را داریدبیخبر از اینکه تمامی پستهای کلیدی ومافیای قدرت دردست همین آقایان است.قوه قضاییه ای که بامفهوم استقلال بیگانه است باید گوش به امرومجری دستورات دیکته شده باشد.بادل و جان حکومت دیکتاتوری ولایت فقیه را قبول داریدواز آن سو دم از دموکراسی که درتضاد کامل با چنین حکومت وروش مدیریتی است می زنید.تارژیم ولایت فقیه برقرار است تشکیل نظام واقعی مردم سالار امری است محال وایران وایرانی که عامل ومنشا تمامی مصیبتهاوگرفتاری های خود را ولی فقیه می دانددرراه اعتراض و برخاستن برضدچنین نظامی نیازی به تحریک ندارد.
سلام اقا منصور
1-نقدی جدی به مبانی تفکر جمهوری اسلامی وجود دارد
2-بدون وجود ولایت فقیه وباورمندان ان جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد
3-بزرگترین تغییر در کشور از همین کسانی که روزگاری به شکلی باور به همین نظام داشتند اتفاق افتاده هاشمی خاتمی موسوی کروبی و….کسی که پی کار خود بوده نمیتواند طلبکار باشد
4-اتفاقا رفتار غرب به ویژه امریکا نشان میدهد ما باید بر توانائی خود تکیه کنیم رفتار انها در خاورمیانه دمکراسی نیاورده واقعا مسخره است امریک ادعا دارد با داعش مبارزه میکند اما دوستان صمیمی داعش در منطقه ترکیه وعربستان هستند یکی عضو ناتو دیگری دوست سنتی امریکا
4-سرمایه ملی ما به اتش کشیده شده وهمین هم که باقی مانده باید حفظ کنیم تغییر اگر کنترل شده نباشد همان میشود که امروز در عراق سوریه ولیبی اتفاق افتاده
5-چرا روشهای انکاری طی 37 سال گذشته جواب نداده بیشترین نقد واگاهی بخشی زمینه ان بعد از سال88 بوجود امد وشخصیتهائی همچون هاشمی خاتمی کروبی وموسوی حزب مشارکت وغیر بیسار موثر بوده اند.
6-من راهی دیگر نمی شناسم شما کمک کنید
7-من فکر میکنم روش نوری زاد مهار خشونت نظام وفراهم کردن امنیت برای منتقدین و زمینه برای اگاهی بخشی مردم برای تغییر است.
8-همانطور که قبلا نوری زاد گفته نباید اجازه دهیم فردی مانند ستار بهشتی را ببرند وجنازه تحویل دهند
9-رفتار مردم نگرانی از تغییر بی نتیجه ورفتار غرب در قبال خاورمیانه است غرب در سال 57 قدرت رسانه خود را در خدمت انقلابیون قرار داد ومنشا تغییر شد
جناب منصور علت درگیری رفتن پای صندوق رای به کسی که از کیسه شورای نگهبان بیرون آمده و بعد هم اعتراض مسالمت آمیز به تقلب در رای گیری!شما اگر در هر کدام از این ادعاها شکی دارید لطفا بفرمایید و یک تحقیق بی طرفانه ایی با حضور چند نفر از نمایندگان همه طرفهای در گیر در رای گیری سال 88 انجام دهید.تا اولا جریان تقلب را ثابت کنید و دوما علت کشتن و فلج کردن و ماشین روی معترضان راندن و زندان و شکنجه و ترور و پم شدن بسیاری از ..معترضین را دریابید.از اولین کسی هم که می توانید با اطمینان کامل خبرهای دست اول کسب کنید جناب مجتبی خامنه ایی است!لابد شعار مجتبی بمیری …رهبری را نبینی که مردم بخوبی و با زیرکی سرمیداند را فراموش نکرده اید.
2.درمورد جنگ بسیار گفته شده مسلما دلاوریهای فردی و جمعی افرادی ملاک خوبی برای یافتن دلایل جنگ نیست.اولا وظیفه ارتش هر کشوریست که در جنگ از مرزها و مردم کشور حفاظت کنند و نه جوانانیکه بدون داشتن آگاهی و سواد و تمرین نظامیگری فقط چون انقلابی هستند ظعمه دم توپ شوند و بعد عده ایی با بی شرمی و برای سرکوب مردم از خون آنها بت شهادت بتراشند و هر صدای اعتراضی را خفه کنند.خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی با نابودی ارتش و برای رسیدن بقدرت و سرکوبی رقبای سیاسی خود باعث بوجود آمدن جنگ و ادامه آن شدند. تمام خرابیهای جنگ درایران و منطقه و نابودی زیربنای اقتصادی ایران و عراق و کشت و کشتار بی رحمانه و تجاوزات و بی رحمیها و فسادها و…تنها بخاطر حفظ قدرت سران حزب جمهوری اسلامی و قلع و قمع دگراندیشان و رقبای سیاسی صورت گرفت.شکی نیست که غرب و اسراییل و …به منافع ملی خود می اندیشند و نماینده مردم خود هستند نه نمایندگان ما!بنابراین جنایات اراذل اسلامی را به آمریکا و اسراییل …نسبت دادن بدام آخوند افتادن است.شما جناب منصور اگر درد ایران و ایرانی دارید کافی است که بدون تعصب و پیش داوری به یک تحقیق دراینباره نیز دست بزنید.
3.در همین سایت اگر نظرات جناب نوریزاد را خوانده باشید ایشان معتقد نیستند که قوه قضاییه درایران اسلام و آخوند زده مستقل است بلکه بازیچه دست سپاه و وزارت اطلاعات است.شما اگر شکی دارید بفرمایید و تحقیق کنید.مسلما در مسلمانی سپاهیان و قضات …بین من و جناب نوریزاد اختلاف اساسی است چون من آنها را مسلمان می دانم ولی شاید ایشان نظر دیگری داشته باشند.
4.شما از یکطرف از دمکراسی حرف می زنید و از طرفی قتل و عام مردم را توسط اراذل و اوباش اسلامی آنهم بخاطر یک اعتراض ارام توجیه می کنید.هموطن دمکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم نه حکومت یکفرد بر مردم.یک سیستم تنها زمانی می تواند دمکراتیک باشد که سکولار باشد یعنی تمام مردم بدون هیچ اما و اگری بتوانند آزادانه حرف خود را بزنند و به هر کسی و اعتقادی و دینی و سیستمی و نظامی انتقاد کنند.یک نظام دینی و یا ایدیولوژیکی بر مبنای یکی از ملیونها اعتقادات در یک جامعه است و نمی تواند دمکراتیک باشد .چنین نظامی توتالیتر و در ضدیت با حقوق و آزادی انسانها ست.بهمین جهت کشورهای مترقی پس از جنگها و خونریزیها و تجاوزات و کشت و کشتارها و ویرانی تمدنها به این نتیجه رسیده اند که نمی توان با یک سیستم حذفی بر جامعه حکومت کرد.سیستم ولایت فقیه و یا پادشاهی و یا هر سیستمی که قدرت را دست یک یا گروهی با عقاید خاصی قراردهد درنهایت برای حفظ قدرت به فساد و قتل و جنایت …روی می آورد نظام ولایی که دیگر تلفیقی از دین و قدرت است و خدا را هم درچنگ گرفته .اینست که بین چنین سیستمی و مثلا حکومت پهلوی تفاوت از زمین تا آسمان است.چون شاه تا حدود زیادی خود را مقید به رعایت ظاهری حقوق بشر میکرد (نمونه اش اعدام نکردن رجوی که البته اینهم خود بحثهایی را بدنبال دارد و بعضی از جمله ایرج مصداقی آنرا قبول ندارند).و انصافا اگر همین برادران اسلامی از مجاهد و .. و رفقای کمونیستی کمی انصاف داشتند و مست در آرزوها و رویاهای مدینه های فاضله نشده بودند . بجای مبارزات مسلحانه و کشتن چند پاسبان بخردورزی روی آورده بودن بجای زلزله 57 و با 36 سال پس لرزهای ویرانگرش ایران می توانست در عرض 10 سال بعد یکی از پیشرفته ترین کشورها و تا حدود زیادی دمکراتیک باقی بماند مثل کشورهای آمریکای جنوبی.ولی چنین امری در سیستم ولایت فقیه محالست.متاسفانه ما ایرانیان در طول تاریخ از پیچهای خطرناک تاریخ کشورمان به بدترین وجهی رد شده ایم و همین باعث شکستهای پی در پی برای رسیدن به جامعه ایی دمکراتیک و سکولار بر مبنای حقوق بشر شده و همیشه هم برای بی لیاقتی و شکست خود دشمن خارجی را عمده ترین عامل دانسته ایم!
5.مخالفت یک فرد شیعی حتی با اسلام بطورکلی و یا توهین به اسلام و تمام مقدسات آن دلیلی برای قتل او نمی شود. نه تنها اسلام بلکه هر دین و یا اعتقادی اگر ادعای هدایت و رهبری انسانها را دارد و در سیاست و زندگی انسانها اثر گذار است باید منتظر هر انتقاد و یا توهینی باشد و جواب چنین عقیده ایی نه شمشیر و نه کشت و کشتار و نه برخورد نابود کنند با انسانهاست.حرفی و عقیده ایی که از زبان کسی بیرون بپرد دیگر حتی گوینده اش هم مالک آن حرف و یا عقیده نیست تا چه رسد به کسانیکه به آن باور دارند.درضمن محمد کسی را بعنوان حامی و وکیل و نماینده خود انتخاب نکرده.این مشکل پیروان محمد است نه اسلام.یک عقیده وقتی در جامعه مطرح شد دیگر از بین رفتنی نیست و مسلما هوادارانی دارد ولی هواداری از یک عقیده به کسی حق کشتن توهین کننده به آن دین یا مقدسات و یا اعتقادات را نمی دهد.این فرد خواه جزؤ معتقدان آن دین بوده و یا باشد و یا دشمن آن .شما چگونه از دمکراسی حرف می زنید ولی سنگ زیربنای آنرا که مردم و حقوق مردم است بی رحمانه درپای مشتی خرافات بنام مقدسات قربانی می کنید؟مقدسات و یا دین و عقیده اگر از حریم خصوصی بیرون آمد و از امکانات جامعه استفاده کرد و خود را یکه تاز سیاست و حکومت کرد مسلما چون باعث تبعیض و ترور و کشت و کشتار و پایما ل کردن حقوق دیگران است دشمنانی بوجود می اورد.اینهمه عربده کشیدن شما شیعیان و اسلامیان و کشت و کشتار دیگران و ویرانی و فساد … اگر در قبرستان هم اتفاق می افتاد سنگها را بصدا در می آورد تا چه رسد بمرمانیکه باگوشت و پوست خود جنایات و تحقیرها و نامردمیهای شما ها را در 36 سال تحمل کرده اند.
6.درپایان چون فرد دیگری قبل از شما از نام منصور استفاده کرده هر چند ایشان بنام آتنا می نویسند بهتر است خود را شماره گذاری کنید ویا نام دیگری برگزینید.
——————-
سلام مزدک گرامی
از این که نرم نرم به ساحت ” نقد درست” پای می نهید، از شما سپاس مندم. نقد درست، آن نقدی است که طرف مقابل را به گزش درونی سوق ندهد. گزش درونی در جوار تحقیر و گزندگی های ذهنی است. ما هرچه بیشتر به سوی خردمندی کوچ کنیم، نوبرانه های تازه تری چشم به تناول ما خواهند داشت.
سپاس
سلام جناب نوری زاد
من یک مسیحی ام. داخل ایران نیستم اما دلم پاره پاره ایرانه. من مصاحبه شمارو دیدم و صدای دلنشین شمارو شنیدم در این مصاحبه وقتی از دو داغ بر پیشانی مردم کرد گفتید. این دو تا داغ روی پیشونی ما مسیحی ها هم نشسته که هم مسیحی هستیم هم شهروند درجه چند جمهوری اسلامی. شما در این صحبت کوتاه خیلی قشنگ به من وامثال من هم اشاره کردین. از همه می خوام این صبحت ها رو بشنوند. خواستم از طرف خودم و هم کیشانم ازشما تشکر کنم و بگم که در برابر شما سر تعظیم فرود می آرم
https://www.youtube.com/watch?v=4N4U4ZzjdHc&feature=youtu.be
سلام و صلوات و سپاس بر برادر عزیزم جناب نوری زاد
هرچه شما رنج و شکنج بیشتری می کشید حقیر تردید بیشتری در رسیدن به آرمانها پیدا می کنم – نا
مه ای نوشتم برای دوست عزیزم آقای بداقی که سالها ی زندگیش را در زندان به سر می برد .به این مکتوب قلبا ایمان دارم ، ما که به کوچه بن بست نزدیک می شویم اگر شما روزنه ای می بینید راهنمائی بفرمائید- چهره زخمی و شانه های خسته ات را می بوسم و امیدوارم هماره پرتوان بمانید – ارادتمند جواد لعل محمدی
جوابیه ای بر شعر رسول بداقی معلم زندانی
خطا کرده اید عزیز برادر؛ خطائی بزرگ
سلام بر رسول دانش و بینش ، شمع فرزانگی و مرد خدائی ؛ رسول بداقی
چگونه ای جان برادر؟
از پابندهای چند منی قاضی القضات شهر ما چه خبر؟ آیا هنوز هم در پس آن دیوارها ، فرهنگ ملعبه دست سرهنگان است و چون سخن به گزاف گوئید ، شما را با قپان دیوانی ترازو می کنند؟[…] نمی خواهم بد به خاطر امیدوارتان برسانم ، اما ؛
خبط کرده اید عزیز برادر ؛ خبطی بزرگ
پر واضح است که این مکتوب کام بسیاری از دوستان را تلخ و تب به جان ساز ناساز فرهنگیان دردمند اندازد و خرقه آلوده حقیر ، آلوده تر گردد. اما اگر جدالی بر این حدیث در آید، نیک خواهانه آن را به احسن می گیرم و امید به آن می بندم که موعظت دوستان ، با حاشیه نویسی بر این مطلب دیدگاه وارونه مرا از دریافت حقیقت ، دیگر گونه کند .
دیر گاهیست که نامه هائی از ناله های جگر شکافتان را می خوانم و آخرینش ، همین دیروز بود که در شعری ، احساس و رنج و شکنج محبس را با خاک گورستان تقسیم کرده و نگران دیر شدن مدرسه ای بودید که مدتهاست به فراموشی رفته است . دیر نخواهد بود که شما نیز به همان فراموشی گرفتار آئید.
شما آموزگار آزادی و غیرتی هستید که خرمنش را سوزانده اند و خاکستر بر جا مانده اش به همت جمعی از فرهنگیان که نامه به این و آن کتابت می کنند ، به باد نان و اشکم می رود ؛ کاش لقمه ای از معرفت آموزگاریتان نیز به بهره می رفت .
شما و شوریده دلانی چون شما ، زهر تطاول به جان خریدید تا دیگرانی از همین جنس و صنف آن را به تساهل بفروشند و زیر همین ستون و سقف ، معاملت خویش ، به دماغ حکمت و مصلحت مسما کنند و شکنی هم به ابرو نیاورند . ای آتش به آن فرهنگ و فرزانگی بیفتد که به نام شما و فرزندان معصوم شما دانگی از کیاست معلمی را می گیرد و چون لباس ریاست می پوشد ، دست در دست غازیان و شحنه گان ، شما را به یک طرف قپان می آویزد تا ترازوی ناساز خویش را ساز کند .
شما و شوریده سرانی چون شما حق خویش و زن و فرزند را روغن چراغ فرهنگیانی کردید که اگر مصلحت اجازتی بفرماید چراغ را می کشند و چراغدان را می شکنند . نهال فرهنگ این مملکت به یمن جماعت مخمورش سایه گستر نخواهد شد . حرفهای شما جز گریز بر آنان نمی افزاید . این جماعت غلامی را پیش گرفته است . این جماعت با کف و هورا تو را تا درب محبس همراهی می کنند و قفلی بر قفل زندانبان می زنند . این جماعت تو را تا پای دار همراهی می کنند و چون بر سر دار رفتی خاک تعمد بر خاطرات خویش می پاشند .
خطا کردی جان برادر ؛ خطائی بزرگ
حق خویش را هیزم آرمانهایت کردی و سهمی دو چندان به همسرو فرزندان بده کاری . پس یاوه گوئیهای این برادر کوچک را بپذیرو سر به زیر انداز و مهر خاتمت بر هر چه آرمان است بزن . همان طور که بسیاری خاموش زدند و باستان فارسانی با اعلام زد . انتظار تحرکی از این جماعت نیست .بدان که چون پای به بیرون بند نهادی ؛ نه از اخراج تو چیزی به یاد مانده است و نه از رنج و شکنج قل های کوچکت که اکنون نو باوه ای شده اند .
مؤذنا به امید که می زنی فریاد ؟ تو هم بخواب که ما خویش را بخواب زدیم
توضیح :
رسول بداقی یکی از معلمانی است که به خاطر دفاع از حقوق فرهنگیان ، سالهای زیادی از عمر مفید خود را در زندان گذرانده و می گذراند . در 15 بهمن ماه شعری از او منتشر شد که قسمتی از آن به شرح ذیل است :
اگر به خاکم می سپارید
زنجیر به پایم نبندید
مبادا که مدرسه ام دیر شود
آقای محمد نوریزاد با سلام.
پاسخ جناب آخوند سابق بسیار درست و بجا بود.بیله دیگ بیله چغندر.جواب های هوی است. باید شیادان و موج سواران را که هزاران سال است این بشر خواب زده را می دوشند و هیچ سهمی در بیدار شدنشان ندارند بماند- که خفته ترشان کرده اند را شناخت و شناساند.
بشریت خفتگانند که خفتگانی دیگر- خواستار بیداریشانند در حالی که نخست، خود باید برخیزند و این بیدارشدن بسیار بطئی و طولانی است و کار رمالان و حجره داران و حجره نشینان نیست.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست درچمنزار گل می رویاند و در لجنزار افعی. یک آیین حتی اگر خوب و نیکو و انسانی باشد امکان دارد در وجود یک عارف- نور شود و در وجود یک کلاش تاری و عفونت.
به دمکراسی گریز می زنم که این بشریت خفته باید در مکان امنی بنام حقوق بشر و دمکراسی پناه ببرد که از کلاشان و زورباوران کمترین آسیب را بخورد وگرنه خفتگان خونخوار با شعار و آرمان بیدارگری دست به بیدادگری خواهند زد و بر کابوس انسانها غلظت و درد بیشتری را تحمیل خواهند کرد.
سپاس
آیا کسی تا به امروزدیده که ولایت فقیه از همه آیتالله های موافق و مخالف شیعه و سنی دعوت کنه تا در مورد مسایل مهم کشور بنشینند بحث و نقد کنند ؟ و این اتفاق علنی و بی هیچ سانسوری به تماشا و تشخیص مردم و یا ایمان داران گذاشته شود. نه. مگر سالها نیست که به بیت های مخالفین حمله ور میشوند و اماکن و اسباب دینی اینها را به آتش می کشند و یا دادگاه های تفکیک شده و غیر علنی غیر قانونی دودمانشان را پوچ میکنند یا امثال بروجردی را به زنجیر میکشند. انشانی ین اتفاقات به بی کفایتی منزله ولایتی بنام فقیه میرسد . آرمی که حتی روی آیتالله بودن خط قرمز کشیده و شرط ارزش آن را کاسه لیسی و دستبوسی و چاپلوسی برپا کرده است.
هو ۱۱۰
سلام
آقای نوریزاد، اینهمه خوشبینی ؟!! و تلقین آن به دیگران؟؟! با همه درویش بودنم جز اجرای عدالت نمیپذیرم! اگر آن فرصت فرارسد که انتقام بگیرم ابتدا برای ستم هائی که از عوامل تنهکار این حاکمیت نا مشروع بر پدر ، مادر، خواهر و برادرم رفته اقدام قانونی خواهم کرد. اگر دادرس عادل و مجری صالح نباشد خود انتقام خواهم گرفت. بیدادستان ،بازجو و شکنجه گر و جاسوس را می یابم و همانگونه شکنجه میکنم اگرچه در کهولت سن و بیمار آلتزهایمر و پارکینسون باشد. آن تبهکار یا بگوید به کدام گناه این ستم ها را بر ما روا داشتند یا مجازات شود! من هیچوقت هجوم ناجوانمردانه چند نفره آن اراذل را به خود از یاد نمیبرم! و اینکه وقتی برادرم برای نجاتم کوشید حرمت او را که در رژیم پیشین زندگی اش برای اسلام و ملت ایران را فدا کرده بود، رعایت نکردند و او را نیز مجروح کردند. برای چه خوشبین باشم؟
پرداختن به موضوعات دینی و فلسفی و تاریخ اسلام بیمورد است، اصل شرح مظالم حکومت غاصب و نالایقی است که سادیستی از رنج دیدن انسانهای ضعیف لذت میبرد. آقای کاوه و امثال او از ششصدهزار تن فروش تهران که سن برخی از آنها ۱۲ سال است و به علت فقر تن به ذلت داده اند و نیز از پانزده هزار کارتن خواب تهران که برخی تحصیلات دانشگاهی دارندسخنی بگویند. اگر رهبر مسلمین جهان و امپراتور کشور بی اعتبار ایران شبی بطور ناشناس سری به بیغوله های جنوب شهر تهران زد و همدرد دردمندان بیکس و یاور شد، آنگوبه که سلطان محمود غزنوی در حکومتش عمل کرد ( گر چه سنی متعصب بود ولی در این کار به مولا علی اقتدا کرد) آنوقت من نیز به خوشبینی فکر خواهم کرد.
هرگز مباد آنکه من مظلومیت خود را فراموش کنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جناب مهرداد با سلام.شما مرتکب یک اشتباه شدید.:(یک عراقی که از سال 58 به ایران آمده….مهرداد)
اینها عراقی نیستند ایرانی هم نیستند بیوطتنند کربلایی و نجفی اند.وطن و کشورشان کربلاست برای همین هم دشمن مردم ایران و هم دشمن مردم عراقند.
اینان از تبار ایرانیانی هستند که در دوره قاجار با تورهای پیاده یا با یابو وشتر به کربلا رفتند و ساکن شدند تا پس از مرگ در وادی السلام چال شوند.
اینها نون خشکه را جمع می کردند وآب می زدند تا زنده بمانند.در یک بیابان قفر و خشک زندگی مفلوکی داشتند و چشمشان بدست زائران بود که چیزکی بگیرند.
کتاب سیاحت شرق نوشته آقا نجفی قوچانی را بخوان تا آخوند جماعت رابشناسی و خصوصا محیط حوزه های دینی در نجف و کشمکش و دعوای قدرت بین آخوندهای رده بالا را- که حقیقت این جماعت را روشنتر دریابی.
منشأ چیزی که ۳۶ سال امروزه به اسم دهه فجر بهش بها داده میشه ء دستاورد اندیشه پدران و مادران مسیولین فعلی کشوره ازجمله رهبر و روسای سه قوا.میباشد آقای نوریزاد پسر شما خواهد آموخت که آینده خود و اطرافیان خود را پسندیده به سر کند. و پدران رهبر و مسیولین نظام هیچگاه به فرزندانشان بدرستی خدمت به مردم را یاد نداده اند. آخوند جماعت اگر اول انسان بودن را بیاموزد هیچگاه در حوزه ها به مرتبه های بالای فقه اسلامی نخواهد رسید .چه بسا قطع کردن و سوزاندن و تجاوز به آزادی و اختلاس و به دار آویختن و خفه کردن دیگران را آموخته اند. مگر شیخ احمد جنتی فرزند خود را به دار نزد. و این آرمان ها را افتخار و دستاورد انقلابی ۲۲ بهمن مینامند. عده ای بیمار تبهکار که به زور فرمانداری کنند و خواستار جهانی شدن این فساد باشند. هر روزی که از تاریخ ماندگاری این تبهکاران با ایمان می گذرد ء به سرافکندگی و خواری آخوند های شیعه بیشتراضافه میشود. تا خودبخود سرنگون شود.
با سلام .
در برنامه آقای مهدی فلاحتی در تاریخ 17 بهمن 93،پس از پخش مصاحبه با آقای نوری زاد_ یک مصاحبه با امیر فرشاد ابراهیمی انجام شد که امیر فرشاد از مرگ سعید زینالی در زمان بازداشتش خبر داد.ما مرگ این جوان را به مادر و پدرش تسلیت می گوییم.
دوشتان مقاله زیر را مطالعه کنید
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/-9136c72bdc.html
درود به محمد نوری زاد عزیز
نامه محمد تاجزاده بخوانید
آنان اشتباه بزرگ دیگرشان این است که اصرار دارند ثابت کنند ایرانیان داعش را نابود کردند.و این همان چیزی است که داعش می خواهد تا ثابت کند دشمن اصلی اش ایرانیان و شیعیان هستند. این کارها مصرف داخلی دارد اما دیر یا زود به جنگ افروزی شیعه و سنی منجر می شودhttp://www.kaleme.com/1393/11/11/klm-208834/
salam azizan
man az aghvame yeki az mogrian seda va sima hastam.ishan dar morede musavi va karubi akhbari besyar mohem dadand goftand salgard 9 day afradi aztraf rais seda va sima amadand va akhbari hamrahe ba video be ishan dadand ke neshan midad khanevade shohadaye fetne va koshtegane 88 akeihe musavi va karubi harf mizadan va nefrin mikardand hamchenin goft man yadam bud hamkare digar migoftan aakhbari mabni bar sokhanrani va tagamoate daneshguee aleihe inha avardand va goftand mesle tu estadio khabar in hara bekhanad va bad ba khod video ha ra bordand va man gaman mikonam in akhbar ra baraye musavi va karubi pakhsh kardand ingar darad pakhsh sarasari mishavad inra baraye aghaye argamand va farzandane inha begueed hatman be anha beguyand shayad anha bavar karde bashand
برای همه دوستانی که دسترسی به کامپیوتر فارسی ندرند. اینجا میتوانید فارسی تایپ کنید و سپس با کاپی پیست در سایتها بگذارید.
http://gate2home.com/Farsi-Persian-Keyboard
سرور ارجمند نوریزاد عزیز در یکی از پست های قبلی، بزرگواری بنام مهرداد، نام 17 تن از همسران پیامبر مکرم اسلام را آورده بودند که نام کامل آنها بقرار ذیل می باشد:
۱- خدیجه دختر خویلد
۲- سوده دختر زمعه وبیوهء سکران بن عمرو
۳- عایشه دختر ابوبکر(که به دو روایت مختلف در 6 یا 7 سالگی به عقد پیامبر درآمد و در 7 یا 9سالگی به خانه ی پیامبر
۴- ام سلمه دختر بنی امیه بیوهء یک مرد مسلمان که درجنگ احد کشته شد
۵- زینب دخترحجش؛ زن قبلی زیدبن حارثه [ پسرخواندهء ] پیغمبر که
می توان این ازدواج را جزء داستان های بدیع عشقی بحساب آورد چون ازدواج با عروس در آن زمان و در بین اعراب حرام بوده و نبی مکرم حضرت ختمی مرتبت – که الله در بزرگداشت مقام ربوبی اش فرمود “لولاک لاخلقت الافلاک” – برای وصال به معشوق زحمات و مشقات و تهمت های بیجای(!) زیادی متحمل گردیدند.که البته این رویداد از رموز عرفانیست که نااهلان و نامحرمان بدان رموز، دست نیابند همچنانکه شیخ العرفا(!)، عطار، در منطق الطیر در داستان عشق شورانگیز شیخ صنعان، (عارفی وارسته و طی مقامات کرده و هفت وادی عشق پیموده !) عاشق دخترکی ترسا شدوالخ…
۶- جویریه دختر حارث ابن ابوضرار
۷- ام حبیبه خواهر ابوسفیان
۸- صفیّه دخترحی بن اخطب یهودی که اسیرمحمد بود
۹- میمونه دخترحارث الهلالیه خواهر زن ابوسفیان
۱۰- فاطمه دخترسریح
۱۱- هند دختر یزید
۱۲- هبله دخترقیس و خواهر اشعث
۱۳- اسماء دختر نعمان
۱۴- فاطمه دختر ضحاک
۱۵- ماریه قبطیه ازمصر هدیه شده بود
۱۶- ریحانه که مانند ماریه قبطیه برده بود ومحمد مالک او شد وجزء
اسرای بنی قریظه وسهم محمد بود ؛ اما نه اسلام آورد ونه حاضرشد
زن عقدی محمد شود و ترجیح داد برده بماند.
۱۷- ام شریک دوسیه خود را به پیغمبر هبه کرد
۱۸- حفصه دخترعمربن الخطاب
۱۹-زینب دختریزید
۲۰- اسماء دختر سیاء
ازجمله حوادثی که درباب زنان پیامبرباید دانست ( زیرا درآن زمان
سروصدائی براه انداخت وباعث نزول آیاتی چند گردید) حرام
کردن پیغمبر ماریه قبطیه را برخود بود و آن حادثه ازاین قراراست:
ماریه روزی نزد پیامبرآمد ؛ آن روز پیغمبردرخانهء حفصه بود و
حفضه درخانه نبود حضرت همانجا با ماریه همبسترشد ودراین
اثنا حفضه سررسید و داد و بیداد راه انداخت که چرا حضرت با
کنیزخود درخانه ودربستراو خوابیده است پیغمبر برای تسکین
خاطر حفصه وآرام کردن وی ماریه را برخود حرام کرد ؛ شاید
پس ازرفع بحران یا بواسطهء علاقه ای که به ماریه داشت ویا
بواسطهء این که ماریه ازتحریم خود برپیامبر ناراحت شد و
بازخواست کرده بود حضرت ازحرام کردن ماریه عدول کرد و
برای تبرئه وتزکیه وی آیه های اول تا پنجم سورهء تحریم
نازل شد:
یا ایها النبی لم تَحرّم ما اَحَل الله لُک تبعتی مرضات ازواحک
والله غفورُ رَحیم.
ای پیامبر چرا چیزی را که خدا حلال کرده ست برای رضایت
زنان خود برخویشتن حرام میکنی؟؟ خداوند تو را براین تحریم
(کاربیجا) میبخشد.
منابع: کتاب ممنوعهء ۲۳سال اثرِ شادروان دکترعلی دشتی ومنابع کتابش
تئودورندلکه؛ شرق شناس برجسته تاریخ قرآن
کریمر؛ تاریخ عقاید اسلامی
بلاشر؛ شرق شناس فرانسوی ومحقق اسلام وقرآن
آدام؛ متز تجدید اسلام
گلدزیهر؛قرآن پژوه
ابوالعلای معری لغت شناس ؛شاعر
محمد حسین هیکل ؛نویسنده
و دهها کتب و منابع مسلم شیعه و سنی دیگر
آیاتی سرشار و مملو از انساندوستی،مهربانی، فداکاری، ایثار، رحمت، صلح، محبت، برابری، عدالت، همدلی، برادری، نوازش، لطف، عنایت، بخشش… و سراسر عشق و دوستی که،
ولی امر مسلمین جهان سید علی خامنه ای یادش رفت تا، آنها را به جوانان سایر بلاد اسلامی و غیر اسلامی(کفر)
یادآوری و تقدیم کند:
سورهء برائت
“ قاتِلُوا اّلَذینَ لایُؤمنُونَ بِاللهِ وَ لا بِاُلَیْومِ اْلاخَرِ…”
بکشید کسانی را که به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند.
“ما کانَ لّلنَبِیَّ وَاّلَذینَ آمنُوا اَنْ یَسْتَغْفِروُاَ لِلمُشْرِکینَ…”
پیغمبر و مؤمنان را با مشرکین مدارایی نیست و آنها را نمیبخشند.
سورهء تحریم
“یا اَیُّهَا اّلنَبیُّ جِاهد اْلکُفّارَ وَ اِلمنُافقیِنَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ و مَأویهُمْ جَهَنّمُ وَ بِئسَ اْلَمصیُر”
ای پیامبر با کفار و مشرکان جهاد کن و بر آنها شدت به خرج ده جی آنها در دوزخ است.
سورهء توبه آیه ۱۲۳
“یا اَیّهُاَ اّلَذیَنَ آمنُوا قاتلُوا اّلذَینَ یَلُونَکُمْ مِنَ اْلکُفّارِ وَ لْیَجِدُواَ فیکُمْ غِلْظَهً”
گروه مؤمنان بکشید کافران را یکی پس از دیگری (هر که نزدیکتر و بیشتر در دسترس است) آنان باید سختگیری و عدم گذشت و ملایمت را در شما احساس کنند.
امر به شدت عمل در سوره تحریم که از سورههی اواخر سالهی هجرت است نیز دیده میشود
“یا اَیُّهَا النَّبیُّ جاهد اْلکُفّارَ وَاْلمنُافِقینَ وَ اغْلُظَْ عَلَیْهم
سورهء بقره آیه ۲۱۷ و ۲۴۹
“کُتِبَ عَلَیْکُمُ اْلقِتالُ”
جهاد (قتل و کشتار) بر شما واجب میشود”.
سورهء توبه آیه ۲۹
“قاتلُوا اّلَذینَ لا یؤمنُونَ”
با غیر مؤمنان مبارزه کنید. (بکشید غیر مؤمنان را).
سورهء آل عمران آیه ۸۵
“وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاسلامِ دیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ”
“جز اسلام دینی پذیرفته نیست
سورهء محمد آیه ۴
“فَاذِالَقیتُمُ اّلَذینَ کَفَرُو و افَضَرْبَ الرَّقابِ حَتّی اِذا اَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدّوُا اْلوَثاقَ”
“کفر را هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خونشان رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر
به فرار نباشند”
سورهء توبه
“قاتلُوا اّلَذینَ لایُؤمنُونَ بالله وَ لا باْلَیُومِ الاخَر وَ لایُحَرّمُونَ مَاحَرَّمَ الله وَ رَسُولُه وَ لاَ یَدیِنُونَ دینَ اْلحَقَّ مِنَ اَّلذینَ اوتُوا اْلکِتابَ حَتّی یُعْطُوا اْلجَزیهَ عَنْ یَدوَ هُمْ صاغِرُونَ”
بکشید کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده و حرام خداوند و پیغمبرش را حرام نمیدانند و هم چنین آن دسته از اهل کتاب را که به دین حق، یعنی اسلام، ایمان نیاوردهاند، مگر این که متعهد شوند با خواری و فروتنی به دست خود جزیه دهند
سورهء انفال آیه ۶۷
“ماکانَ لنَبَّیِ اَنْ یَکُونَ لَهُ اَسْری حَتّی یُثْخَنِ فی اْلاَرْضِ تُریدُونَ عَرض اّلدُنیا وَ اللهُ یُریُدَ الَاخِرهَ”
پیغمبر را (شایسته نیست) نرسیده است که اسیران را با گرفتن فدیه آزاد کند. خون ناپاکان ریخته شود. شما (صاحبان اسیران) استفاده از وجه فدیه آنها را میخواهید و خداوند سری آخرت را برای شما”
سورهء نساء آیه ۳۴
“وَ الّلاتی تَخافُونَ نُشُوزِهُنَّ فَعظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فیِ الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ…”
اگر زن شما در مقام نافرمانی و سرکشی برآمد نخست او را پند دهید، اگر به راه نیامد از همخوابگی محرومش سازید و اگر باز تسلیم نشد و اطاعت نکرد او را بزنید
سورهء بقره آیه ۲۲۳
نِساؤُکُمْ حَرْثُ لَکُمْ فَاْتُوا حْرَثَکُمْ أنّی شِئْتُمْ.
یعنی زنان شما کشتزار شمایند و در هر کجای کشت خود میتوانید وارد شوید”.
تقریبأ ۵۶۰ آیه درمورد کشتارِو نفی مخالفین و غیرمؤمنین درقرآن یافت میشود ازجمله:
سورهء نساء آیات ۷۷ و ۹۱ سورهء مائده آیه ۳۷ سورهء انفال آیه ۱۲
سورهء محمد آیه ۲۵ سورهء توبه آیه ۱۲۲ سورهء احزاب آیات ۲۶ و۲۷ و…الا ماشالله
آقا جان ،دوست گرامی که همه حضور شما در این فضا این شده است که هرچند یکبار مطالبی را علیه دین اسلام و پیامبر در اینجا کپی و درج کنید،به چند نکته در مورد گفتار خود توجه کن:
اولا: آیاتی که نقل شده مربوط است به مشرکان مهاجم حجاز در عهد رسول الله ،و باصطلاح ناظر به وقایع خارجیه و قضایای خارجیه صدر اسلام بوده است که جنگ های مختلفی را به پیامبر تحمیل کرده بودند ،بنابر این محتوای جنگ های صدر اسلام محتوای دفاعی بوده است.
ثانیا:قبلا نیز متذکر شدم که آیات مربوط به جنگ و قتال و دنباله های آن در قرآن به پنجاه آیه نمی رسد ،جنگ و برخورد نظامی نیز چه در زمانهای سابق و چه امروزه حتی در جوامع حقوق بشری پدیده ای است که گاه قهری می شود ،جنگ مساله ای قسری و خلاف طبع اولی بشری است ،و قرآن در آیه ای فرموده است :”والصلح خیر”.النساء/128، یعنی صلح فی حد ذاته امر خوب و مطلوبی است ،در آیه ای دیگر فرمود :(وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.انفال/61) اگر آنان به سلم و صلح و سازش میل کردند تو نیز بدان میل کن.
و در همان آیات قتال (190-195 سوره بقره) فلسفه جنگ در اسلام روشن شده است ،که با آنها جنگ کنید که با شما جنگ می کنند .
شما اگر مورد تهاجم و جنگ واقع شوید می ایستید از خود دفاع می کنید ،یا نوای حقوق بشر و جنگ بد است سر می دهید؟ بنابر این اگرچه جنگ امری قسری و قهری و خلاف طبع انسانی است ،اما واقعیتی است که در همه زمانها وجود داشته و دارد ،پس برای آن باید ساز و کاری داشت،شما بمن بگو ببینم الان در همین جوامع و کشورهای پیشرفته و حقوق بشری و اومانیستی ،بودجه و راه کار و ساز و کار برای جنگ های احتمالی وجود ندارد؟ الان مثلا کشور سوئیس که شاید دمکرات ترین کشور اروپا و قانون مندترین آنها باشد ،نیروهای مسلح و ارتش و بودجه و ساز و کار جنگ های محتمل وجود ندارد؟ آیا بودجه هایی با ارقام نجومی در امریکا و انگلیس و فرانسه و کشورهای مترقی دیگر تعیین و تصویب نمی شود؟
بنابر این جنگ یک واقعیت محتمل در زندگی بشر بوده و هست ،خوب در زمان های گذشته بیشتر هم بوده است ،قرآن نیز به این واقعیت توجه کرده است.
چنانکه اشاره شد آیات مربوط به جنگ در قرآن به پنجاه آیه نمی رسد،این در حالی است که در قرآن شش هزار آیه وجود دارد،شما همه آن شش هزار آیه را رها کرده ،و به معدود آیاتی اشاره می کنید که ناظر به یکی از واقعیت های اجتماعی عصر نزول قرآن بوده است؟ و به آیاتی پرداخته اید که مربوط به مشرکان مهاجم به بنای اسلام در حجاز بوده اند؟
ثالثا: شما گفته اید :
“”تقریبأ ۵۶۰ آیه درمورد کشتارِو نفی مخالفین و غیرمؤمنین درقرآن یافت میشود ازجمله:
سورهء نساء آیات ۷۷ و ۹۱ سورهء مائده آیه ۳۷ سورهء انفال آیه ۱۲
سورهء محمد آیه ۲۵ سورهء توبه آیه ۱۲۲ سورهء احزاب آیات ۲۶ و۲۷ و…الا ماشالله (الی ما شاء الله)””.
(پایان)
عرض شد که آیات مربوط به قتال در قرآن به پنجاه آیه نمی رسد ،شما ادعا کردید “560” آیه در مورد کشتار مخالفین در قرآن وجود دارد ،چنانکه عرض شد آیات قتال در قرآن مربوط می شود به مخالفان مهاجم و نه مطلق مخالف باصطلاح امروزی ،و نکته مغالطه شما یا آن کتابهایی که از آنان بدون بررسی و تحقیق تقلید می کنید (مثل کتابهای علی دشتی) همین است که می خواهید با ادبیات و عرف عصر امروز مسائل گذشته های دور را تحلیل کنید ،اینکه بگوییم “مخالف” که امروزه منصرف است به مخالف فکری و عقیدتی ،و آنرا تطبیق کنیم بر مشرکان مخالف قرآن و پیامبر در صدر اسلام که شانی نداشتند جز آزار و تبعید و تحریم اقتصادی و محاصره نظامی پیامبر و مومنان در مدینه،و مقابله و مدافعه پیامبر و مومنان را با آن کفار مهاجم ،حمل بر میل به کشت و کشتار کنیم ،مغالطه ای آشکار است که منشائی جز کینه و عداوت با اسلام ندارد.
شما در پاین گفتارتان ادعا کرده اید که 560 آیه در قرآن در مورد کشتار مخالفین وجود دارد ،من از شما نمیخواهم همه 560 آیه را گرد آورید ،از 500 آیه آن می گذریم ،شما تلاش کن 60 آیه از آن 560 آیه را در اینجا بطور دقیق نقل و ریفرنس کنی.آیا اصلا شما در عمر خود یکبار و یک دوره قرآن را مطالعه کرده اید یا دل را به امثال علی دشتی داده و بی تحقیق از او تقلید می کنید؟
رابعا: در مورد مطالبی که در کامنت بالاتر در مورد همسران پیامبر اکرم بیان کردید ،این بحث ها از مدتها قبل در اینجا مطرح شد و پنبه اش زده شد ،مثل ماجرای زینب بنت جحش که نام او را غلط هم نوشتید ،یا آیات اوایل سوره تحریم ،که در دو سه پست قبل بحث آن مطرح شد و اشاره شد که در مورد شان نزول آن آیات نقلهای مختلفی در کتابهای تاریخ و تفسیر شیعه و سنی وجود دارد ،و تصادفا آن مورد مربوط به حفصه یک موردی است که نقل در آن شاذ و منفرد است و بیشتر نقل ها و شان نزول ها در همان کتب اهل سنت هم چیزهای دیگری است که یک مورد آنرا در پاسخ به دوستی بنام مهرداد نقل کردم.
نکته ای که اینجا لازم است به شما متذکر شوم این است که حال شما چرا باید از علی دشتی تقلید کنید که منابع کتاب او بگفته خودتان بازگشت به منابع عده ای از مستشرقین می کند؟! بالاخره آن مستشرقین هم که علم غیب نداشته اند یا منابع ادعاهای آنان کتابهای موجود در کتابخانه های سیارات و کرات دیگر نبوده است،آنها هم باید بهرحال منابع و ریفرنس های گفتار خود را نشان دهند،چطور است که منبع اصلی ادعاهای شما می شود علی دشتی و منبع ادعاهای علی دشتی هم می شود نام چند مستشرق ،اما نوبت به منابع اصلی که می رسد میشود :””و دهها کتب و منابع مسلم شیعه و سنی دیگر””؟!
1-وجوب جنگ فراگير و جاودانه با كفار
– و قَاتلُوهم حتَّى لاَتَكُون فتْنَةٌ و يكُون الدينُ كُلُّه للّه فَإِن انتَهو ا فَإِنَّ اللّه بِما يعملُون بصيرٌ (انفال 93)
ترجمه: و با كفار بجنگيد تا فتنه اى بر جاى نماند و دين يكسره از آن خدا گردد (اسلام غالب شود) پس اگر(از كفر) بازايستند قطعا خدا به آنچه انجام مى دهند بيناست.
در احاديث متعدد هم به لزوم استفاده از زور براي مسلمان كردن تصريح شده است از جمله:
– قال النبي: امرت ان اقاتل الناس حتي يقولو لااله الا الله فمن قال لا اله الا الله، عصم مني نفسه و ماله (صحيح بخاري ج 4 ص 58)
ترجمه: پيامبر گويد من مامور شده ام با مردم بجنگم تا لا اله الا الله بگويند. پس كسي كه لا اله الا الله بگويد جان و مالش از دست من در امان است.
2-دستور جنگ عام با اهل كتاب(يا مسلمان شوند يا مرگ يا جزيه و ذلت)
قَاتلُوا الَّذينَ لاَ يؤْمنُون بِاللّه و لاَ بِالْيوم الآخرِ ولاَ يحرِّمون ما حرَّم اللّه و ر سولُه و لاَ يدينُو ن دينَ الْحقِّ منَ الَّذينَ أوتُوا الْكتَاب حتَّى يعطُوا الْجِزْيةَ عن يد و هم صاغرُون (توبه 29)
ترجمه: با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانيده اند حرام نمى دارند و متدين به دين حق (اسلام) نمى گردند جنگ كنيد تا با ذلت به دست خود جزيه دهند.
بر اساس اين آيه و سنت پيامبر در جنگ با يهود، مسلمانان بايد با اهل كتاب بجنگند تا اهل كتاب:
– يا كشته شوند و كودكان و زنانشان به بردگي مسلمانان گرفته شوند و اموال و سرزمينشان به غنيمت (غارت) مسلمانان در آيند و يا مسلما ن شوند كه طبعا با بقيه ي مسلمانان مساوي و همگي تحت حكومت اسلامي خواهند بود و يا اگر خواستند دينشان را حفظ كنند (مسلمان نشوند) و زنده بمانند بايد بخشي از درآمد خودرا بطور مرتب به مسلمانان بپردازند و با ذلت و خواري در تحت سلطه ي حكومت اسلامي قرار گيرند.
پيامبر در مورد يهوديان بني قريظه، حالت اول را اعمال كرد. در جنگ با يهوديان بني قريظه، پيامبر آنان را بكلي پاكسازي قومي كرد. تمام مردان اين قوم را باضافه ي تعدادي از زنان آنان كه حدود 700 نفر بودند قتل عام كرد و كليه ي كودكان و دختران و بقيه زنان را به غلامي و كنيزي در آورد و مسلمانان در همان شب قتل عام، اين دختران و زنان را براي كام گيري به خانه هاي خود بردند. همچنين كليه ي اموال و زمينها و كشتزارهاي آنان را غارت كرد. مدتي بعد پيامبر عده اي از اين بردگان را در يمن فروخت و بجاي آنها سلاح خريد (سيرت رسول الله : ترجمه ي سيره ي ابن اسحق، . ص 376 و تاريخ طبري ج 3 ص 1082)
اما حالت دوم: در زمان پيامبر تعداد انگشت شماري از يهود مسلمان شدند كه طبعا جدا از قوم خود در بين مسلمانان زندگي مي كردند.
اما حالت سوم: جنگ با يهوديان خيبر است. بطور خلاصه: پيامبر روزهاي طولاني با آنان جنگيد تا هر پنج قلعه ي آنان را تسخير كرد. هر قلعه كه تسخير مي شد مردان آنان كشته مي شدند و زنان و كودكان به بردگي گرفته مي شدند و اموال آنان به غارت برده مي شد. كنانه ابن ربيع رئيس يهود خيبر بود. پس از دستگيري، او را پيش پيامبر آوردند. پيامبر از او جايگاه پنهان كردن طلاهاي بني نضير را خواست و او نمي گفت. پيامبر دستور شكنجه ي او را صادر كرد و او را بسيار شكنجه كردند و او محل طلا ها را نگفت. نهايتا در شرف مرگ در زير شكنجه، پيامبر دستور بريدن سر او را صادر كرد.
صفيه زن زيبائي بود و همسر كنانه بود. پيامبر بعد از كشتار قوم او وكشتن پدر و كشتن شوهرش در زير شكنجه، آن زن را به كنيزي براي خود برداشت و همان شب در چادر خويش با آن زن نزديكي كرد و يكي از مسلمانان تا صبح از چادر كام گيري پيامبر محافظت مي كرد. پيامبر يك پنجم اموال غارت شده را براي خويش برداشت و آنرا بين خويشان، زنان و اهل بيت خود قسمت كرد و بقيه ي اموال را بين مسلمانان تقسيم كرد. پيامبر با باقيمانده ي اهل خيبر كه تسليم شده بودند، قرارداد بست كه، آنان روي زمينهاي كشاورزي خودشان كار كنند و نصف محصول را بعنوان جزيه به پيامبر بدهند تا در امان باشند. البته عمر در زمان خلافتش ، بنا به سفارش پيامبر، بقيه ي اهل خيبر را نيز از سرزمينشان بيرون كرد و املاكشان را مصادره كرد (سيرت رسول الله: ترجمه ي سيره ي ابن 425 – اسحق، ص 416)
بيش از هر كسي عمر بعد از پيامبر دستور مسلمان سازي را به اجرا در آورد. در اينجا بعضي شروط و محدوديتهائي كه براي اهل ذمه (اهل كتاب كه تحت حكومت اسلامي با جزيه و ذلت زندگي مي كنند) توسط عمر وضع شده ذكر مي شود كه ذليل كردن اهل كتاب، از آن بخوبي پيداست:
” در شهرها يشان و اطراف آن كليسا و كنيسه و صومعه نسازند. و براي راهبان عبادتگاه نسازند. و اگر اين مراكز ديني خراب شده با شند حق تجديد بناي آنان را ندارند . نبايد مانع ورود مسلمين به خانه هايشان شوند و بايد سه شبانه روز به مسلماني كه به خانه شان آمده غذا بدهند. نبايد جاسوسي را پناه دهند. غش نسبت به مسلمانان را پنهان نكنند. مانع مسلمان شدن خويشانشان نشوند. بايد به مسلمانان احترام بگذارند و در مجالس، جلوي مسلمانان بر خيزند. بايد هيچ چيزي از لباسشان شبيه مسلمانان نباشد، شامل شب كلاه، عمامه، كفش و فرق موي سر. نبايد بر اسب سوار شوند.بايد هيچ سلاحي از جمله شمشير بر نگيرند. روي خاتم انگشتر هايشان به عربي ننويسند. شراب نفروشند. بزرگترين رؤسايشان بايد جزيه را بپردازند (براي ذليل كردنشان). بايد زنار به كمر ببندند (تا در اجتماع شناخته شوند). صليب و كتب ديني شان را در راه مسلمانان آشكار نكنند. مردگانشان را در مجاورت مسلمين به خاك نسپارند. ناقوس را آهسته به صدا در آورند. صدايشان را در قرائت در كليسا ها در حضور مسلمين بلند نكنند . صدايشان را بر مردگانشان بلند نكنند. شمعهايشان را ظاهر نكنند… و اگر يكي از اين شروط را اجرا نكنند ديگر اهل ذمه نخواهند بود وحلال است شبيه آنچه از اهل عناد و شقاق بر مسلمين حلال است (يعني جان و مالشان بر مسلمين حلال خواهد شد) (كتاب الفقة فى الجهاد ص 160)”
شبيه اين شروط در كتب ديگر فقهي هم آمده است (مثلا: مغني 618 /10).
3-جنگ با كفار غير اهل كتاب
از نظر اسلام رفتار با كفار غير كتابي ( شامل پيروان كليه ي اديان ديگر، غير از مسيحيت و يهوديت، و بي دينان) از آنچه گفته شد نيز بدتر است. يا مرگ يا اسلام. شق سومي ندارد. يعني آنان نمي توانند زنده بمانند و دين خود را نگه دارند. جزيه و ذلت از آنان پذيرفته نيست، يا مرگ يا اسلام . سوره ي توبه در اوج قدرت پيامبر نازل شده و آخرين دستورهاي جنگي اسلام را ابلاغ مي كند اين سوره شديد الحن ترين سوره ي قرآن است و در اين سوره است كه آخرين آيات مربوط به جنگ مسلمان سازي نازل شده است:
توبه: و أذان منَ اللّه و رسوله إلَى النَّاس يوم الْحج الأَكْبرِ أنَّ اللّه برِي ء منَ الْمشْرِكينَ و رسولُه فَإِن تُبتُم فَهو خَيرٌ لَّكُم و إن تَولَّيتُم فَاعلَموا أنَّكُم غَيرُمعجِزِي اللّه و بشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعذَاب أليمٍ ( 3) إلاَّ الَّذينَ عاهدتُّم منَ المشْرِكينَ ثُم لَم يصنقُوكُم شَيئًا ولَم يظَاهرُوا علَيكُم أحدا فَأَتموا إلَيهِم عهدهم إلَى مدتهِم إنَّ اللّه يحب الْمتَّقينَ ( 4)فَإِذا انسلَخَ الأَشْهر الْحرُم فَاقْتُلُوا الْمشْرِكينَ حيثُ وجدتُّموهم و خُذُوهم و احصرُوهم واقْعدوا لَهم كُلَّ مرْصد فَإِن تَابوا و أقَاموا الصلاَة وآتَوا الزَّكَاة فَخَلُّوا سبِيلَهم إنَّ اللّه غَفُور رحيم( 5)
ترجمه: و اين اعلامى است از جانب خدا و پيامبرش به مردم در روز حج اكبر كه خدا و پيامبرش از مشركان بيزارند اگر [از كفر] توبه كنيد آن براى شما بهتر است و اگر روى بگردانيد پس بدانيد كه شما، خدا را درمانده نخواهيد كرد و كسانى را كه كفر ورزيدند از عذابى دردناك خبر ده (3) مگر آن مشركانى كه با آنان پيمان بستهايد و چيزى از [تعهدات خود نسبت به] شما فروگذار نكرده و كسى را بر ضد شما پشتيبانى ننموده اند پس پيمان اينان را تا [پايان] مدتشان تمام كنيد چرا كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد (4) پس چون ماههاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و به محاصره درآوريد و در هر كمين گاهى به كمين آنان بنشينيد پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند راه برايشان گشاده گردانيد زيرا خدا آمرزنده مهربان است(5)
همانطور كه از آيات فوق روشن است تنها راه نجات كفار از مرگ، اسلام آوردن است و لا غير .
و آيه ي: و قَاتلُوا الْمشْرِكينَ کافَّةً كَما يقَاتلُونَكُم کافَّةً واعلَموا أنَّ اللّه مع الْمتَّقينَ (آيه 36 توبه)
ترجمه: و همگى با مشركان (آنانكه بيش از يك خدا را مي پرستند) بجنگيد چنانكه آنان همگى با شما مى جنگند و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است. و آيات زير كه وجوب جنگ با كفار و منافقين و لزوم اعمال خشونت نسبت به آنان را بيان كرده:
– يا أيها النَّبِي جاهد الْكُفَّار و الْمنَافقينَ و اغْلُظْ علَيهِم و مأْواهم جهنَّم و بِئْس الْمصيرُ (آيه ي 73 توبه)
ترجمه: اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت بگير و جايگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است
– يا أيها الَّذينَ آمنُوا قَاتلُوا الَّذينَ يلُونَكُم منَ الْكُفَّار وليجِدوا فيكُم غلْظَةً و اعلَموا أنَّ اللّه مع الْمتَّقينَ. (آيه ي 123 توبه)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنيد و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است. و آيات زير كه لذت انتقام گيري را براي مومنين مطرح كرده:
قَاتلُوهم يعذِّبهم اللّه بِأَيديكُم و يخْزِهم و ينصرْكُم علَيهِم و يشْف صدور قَوم مؤْمنينَ توبه ( 14 ) و يذْهب غَيظَ قُلُوبِهِم و يتُوب اللّه علَى من يشَاء واللّه عليم حكيم (توبه 15)
ترجمه: با آنان بجنگيد خدا آنان را به دست شما عذاب و ذليل مى كند و شما را بر ايشان پيروزى مى بخشد و دلهاى گروه مؤمنان را شفا مي دهد (14) و خشم دلهايشان را مي برد (لذت انتقام را به آنان مي چشاند) و خدا توبه ي هر كه را بخواهد مى پذيرد و خدا داناى حكيم است ( 15)
آيات فوق و آيات ديگر و سنت پيامبر تقريبا هر گونه تجاوز به كفار را مجاز مي داند: مثلا در آيه ي 73 و 123 توبه (فوق) دستور داده شده كه به كفار سخت بگيريد وبا آنان با خشونت رفتار كنيد. اين سختگيري شامل موارد مختلف مي شود از جمله:
الف) لزوم سختگيري اقتصادي بر كفار:
مثلا پيامبر در ده ها مورد گروه هايي را براي كاروان زني و چپاول اموال كفار ارسال كرد كه بدر اولي و بدر و دهها مورد ديگر را شامل مي شود. ضربه ي اقتصادي شامل غارت اموال كفار در جنگ هم مي شود. غارت اموال كفار، يك روال عادي در جنگهاي پيامبر بود. تقريبا روي هر جنگي دست بگذاريد به خطا نرفته ايد. شبيخون زدن و غارت اموال كفار بقدري پسنديده است كه قرآن به ان قسم مي خورد:
فَالْمغيرَات صبحا(عاديات 3)
يعني سوگند به غارت كنندگان در صبحدم (كساني كه در صبحدم به كفار شبيخون مي زنند و آنان را غارت مي كنند) .
در آيات متعددي در قرآن به مسلمانان وعده ي غنيمت (همان غارت) داده شده تا به جنگ تشويق شوند از جمله:
– وعدكُم اللَّه مغَانم كَثيرَة تَأْخُذُونَها فَعجلَ لَكُم هذه ( فتح 20).
ترجمه: وخدا به شما غنيمت هاى فراوان وعده داده كه به زودى آنها را خواهيد گرفت و اين [پيروزى] را براى شما تسريع كرد. خود پيامبر هم گفته است كه :
قال النبي: جعل رزقي تحت ظل رمحي (صحيح بخاري ج 6 ص 1067)
يعني رزق من در سايه ي سرنيزه ام قرار داده شده است.
به بيان ديگر، پيامبر افتخار مي كند كه روزي اش را با زور سرنيزه با كاروان زني و غارت بدست مي آورد. اصولا در مدينه مسلمانان هيچ برنامه ي توليدي يا تجاري نداشتند و تنها راه درآمد اقتصادي مسلمانان، سر نيزه بود. و با توجه به اينكه يك پنجم غنائم، به پيامبر ميرسيد، ثروت هنگفتي را براي پيامبر به ارمغان مي آور د (براي اطلاع از بخشي از ثروت پيامبر، به تاريخ طبري ج 4 مراجعه كنيد). البته شخص پيامبر راه هاي در آمد ديگري هم داشت. شامل 1- زكات و 2-هدايا و 3-صفي (بخشي از غنائم ارزشمند مثل اسب عالي، دختر يا زن يا كنيز زيبا و يا شمشير عالي، كه پيامبر قبل از تقسيم غنائم، براي خود دست چين مي كرد) و 4- انفال و 5- فيء. فيء اموالي بود كه كفار يا اهل كتاب از ترس مسلمانان به پيامبر مي دادند تا در امان باشند. فدك فيء است. فدك دهكده اي بسيار آباد و سرسبز و پر درآمد بود كه ملك يهوديان بود. بدنبال فتح خيبر، يهوديان فدك از ترس پيامبر، فدك را به پيامبر دادند تا جانشان در امان باشد و پيامبر فدك را به دخترش فاطمه داد (سيرت رسول الله: ترجمه ي سيره ي ابن اسحق، ص 425).
در اين غارتها به نياز و زندگي صاحبان اصلي اموال توجهي نمي شد. شترها، گوسفندان مواد غذائي و كشتزارها و نخلستانها به غارت مي رفت بدون اينكه توجه شود كه افراد باقيمانده ي غارت شده چگونه مي توانند زنده بمانند. مثلا در جنگ با يهوديان بني نضير، پيامبر به يهوديان اجازه داد كه هر سه نفر يك بار شتر از اموال خويش بردارند و مابقي را بگذارند و بروند. كشتزارها و خانه ها و بقيه ي اموالشان ماند. يعني راه كسب روزي و درآمد و محل سكونت نداشتند و راه بيابان پيش گرفتند (تاريخ طبري ج 3و سيرت رسول الله: ترجمه ي سيره ي ابن اسحق، ص 354)
يكي ديگر از روش هاي سختگيري اقتصادي كه پيامبر بكار گرفت بريدن نخلهاي بني نضير بود (مرجع فوق). يعني تباه كردن دارائيهاي كفار حتي مزارع . آيا امروزه، دزدي، غارت و چپاول اموال غير مسلمانان، كاري شدني و پذيرفتني است؟ و با چنين كارهائي، اساسا جهان امني براي زندگي باقي خواهد ماند؟
ب) ترور
قرآن به صراحت مسلمانان را به ترور كفار امر مي كند:
– فَإِذا انسلَخَ الأَشْهرُ الْحرُم فَاقْتُلُوا الْمشْرِكينَ حيثُ وجدتُّموهم و خُذُوهم و احصرُوهم واقْعدوا لَهم كُلَّ مرْصد فَإِن تَابوا و أقَاموا الصلاَة وآتَوا الزَّكَاة فَخَلُّوا سبِيلَهم إنَّ اللّه غَفُور رحيم (توبه 5)
ترجمه: پس چون ماه هاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و به محاصره درآوريد و در هر كمين گاهى به كمين آنان بنشينيد پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند راه برايشان گشاده گردانيد زيرا خدا آمرزنده مهربان است .
جملات: “هر كجا يافتيد بكشيد” و “در هر كمين گاهى به كمين آنان بنشينيد” بوضوح روش ترور را تجويز می كنند. علاوه بر اين، پيامبر تقريبا كليه ي افرادي را كه به نحوي به او توهين كرده بودند ترور كرد از جمله: ترور عصماء دختر مروان. عصماء زني شاعر بود و شوهرش را مسلمانان كشته بودند وي در اشعار خود بر اسلام عيب مي گرفت.
پيامبر عمير بن عدي را براي كشتن او فرستاد. عمير شبانه وارد خانه ي عصماء شد. كودكان عصماء در كنار او خوابيده بودند از جمله كودك شير خواري بر سينه ي مادر قرار داشت. عمير كودك را كنار زد و آنچنان با شمشير بر سينه ي عصماء فرو كرد كه شمشير از پشت عصماء خارج شد. سپس خود را براي نماز صبح به پيامبر رسانيد و مورد تمجيد پيامبر واقع شد. و از پيامبر سؤال كرد كه آيا مشكلي پيش مي آيد. پيامبر گفت براي اين امر دو بز هم بهم شاخ نمي زنند (يعني هيچ اتفاقي نمي افتد و هيچ اهميتي ندارد. دقت كنيد كه اكنون كودكان كوچك و كودك شيرخواره ي عصماء، پدر و مادر نداشتند ولي اين امر براي پيامبر هيچ اهميتي نداشت). ( سيرت رسول الله : ترجمه ي سيره ي ابن اسحق، ص 537 و سيره ي حلبي ج 3 ص 157)
ج) نيرنگ به كفار مجاز است:
قال النبي: الحرب خدعه (كنز العمال ج 4 ص 201)
ترجمه: پيامبر گفته كه جنگ نيرنگ است.
با توجه با اينكه ما در حال جنگ دائمي با غير مسلمانان هستيم (بجز قراردادهاي آتش بس موقتي و تاكتيكي) بنابراين ما مجاز به خدعه زدن دائمي به آنانيم . در قرآن هم خداوند بعنوان برترين حيله گر (مكار) معرفي شده كه به كفار نيرنگ مي زند تا آنان را شكست دهد و به جهنم بفرستد. از جمله:
إنَّ الْمنَافقينَ يخَادعون اللّه وهو خَادعهم (نساء 142)
ترجمه: منافقان با خدا نيرنگ مى كنند و حال آنكه خدا به آنان نيرنگ مي زند.
و مكَرُوا و مكَرَاللّه و اللّه خَيرُ الْماكرِينَ – آل عمران 54
ترجمه: و كفار نيرنگ ورزيدند و خدا نيرنگ زد و خداوند بهترين حيله گران است.
پيامبر در برخورد با كفار نيرنگ بكار مي برد از جمله در جنگ خيبر و ترور كعب بن اشرف. در ترور كعب ، پيامبر شبانه برادر رضاعي او را با چند تن ديگر به در خانه ي وي فرستاد. برادر رضاعي از اعتماد كعب به خودش استفاده كرد و كعب را از خانه بيرون آورد و او را كشتند. (سيرت رسول الله: ترجمه ي سيره ي ابن اسحق، ص 613)
بنابر اين نيرنگ به كفار كار پسنديده اي است.آيا نيرنگ زدن به غير مسلمانان انساني و قابل اجرا است؟ آيا با اين روش هيچ كشوري در جهان مي تواند به مسلمانان اعتماد كند؟
د)همه چيز كفار براي مسلمانان حلال است
با توجه به آنچه از قرآن و سنت ارائه شد روشن مي شود كه جان و مال و ناموس و سرزمين كفار بر مسلمانان حلال است مگر اينكه مسلمان شوند . در حديثي كه قبلا هم ذكر شد.پيامبر، جان و مال كافر را هدر مي داند مگر اينكه مسلمان شود:
قال النبي: امرت ان اقاتل الناس حتي يقولو لا اله الا الله فمن قال لا اله الاالله، عصم مني نفسه و ماله (صحيح بخاري ج 4 ص 58)ترجمه: پيامبر گويد من مامور شده ام با مردم بجنگم تا لا اله الا الله بگويند. پس كسي كه لا اله الا الله بگويد جان و مالش از دست من در امان است.
در حديث مفصلي از امام صادق ( كافي ج 5 ص 11) آمده است:… و من كان منهم في دار الحرب حل لنل سبيهم و اموالهم و لم يحل مناكحهم و لم يقبل الا الدخول في دار الاسلام او الجزيه او القتل.
ترجمه: اهل كتابي كه در دارالحرب هستند (جزيه نمي پردازند) كنيز گرفتن از آنان (به عبارت ساده يعني دزديدن ويا اسير گرفتن زنان و دخترانشان براي كنيزي) و اموالشان براي ما حلال است. و ازدواج با آنان براي ما جايز نيست (يعني نمي توانيم از آنان همسر انتخاب كنيم، زنان آنان كنيزما هستند نه همسر). و از آنان پذيرفته نمي شود جز اسلام يا جزيه و يا مرگ. سپس در مورد كفار غير كتابي مي گويد:.
– فهولاء لن يقبل منهم الا القتل او الدخول في الاسلام.
ترجمه : و از آنان پذيرفته نمي شود جز مرگ يا اسلام.
در حديث ديگري از امام صادق (كافي ج 5 ص 28 ) سوال شده در مورد شهري از مدائن (بخشي از ايران) كه آيا مجاز است كه به شهر آب بيندازيم يا آنرا آتش بزنيم و يا با منجنيق آنانرا بكوبيم تا مردم آن كشته شوند، در حالي كه در بين آنان كودكان و زنان و پيرمردان و اسراي مسلمان و تجار وجود دارند. امام گفت اين كار را بكنيد و بخاطر اينان (كودكان و زنان و پيرمردان و اسراي مسلمان و تجار) از تهاجم (به روشهاي فوق) به شهر جلوگيري نمي شود. و ديه و كفاره اي (بخاطر اين كشتارها) بر مسلمين نيست.
جناب کالان با سلام، صحت و محل استناد همهٔ آنچه را آورده اید همان قدر قابل استناد است که دیگر دوستان تلاش دارند احادیث و استناداتی در رد آنها بیاورند چون زمانه، زمانهای نیست که هیچ انسان خرد ورزی که تشنهٔ انسانیت و ارزشهای انسانی باشد،بخواهد یا بتواند سر بلند کند آنگاه که ولو برای لحظهای نفس جنایت و دزدی و غارت و کشتار را با هر توجیهی و از طرف هر کسی و تحت هر نامی ماله کشی کند. حتی همین ماله کشها چون با مایه عذاب وجدان، قبول آنهمه جنایات سابقه دار و تاریخی داعشی وار را نمیتوانند تصور کنند، و به ماله کشی روی میآورند، جای شکرش باقی است. زمانه، زمانهای نیست که اراجیف شریعتیها و ال احمدهای قدیم و جدید قادر باشند لباس تقدس بر تن جانیان و غارتگران و بیماران روانی وحشی خوی و تشنهٔ قدرت به هر بهائی، بپوشانند. درود بر شما که روشنگری میکنید. راستی همین که در آغوش تمثال هر یک از این مقدسین شمشیری هست، بیانگر خوی و خصلت و ذات و سرشت واقعی آنها نیست؟
دوست خوبم، جناب پیام؛ سپاسگزارم از اظهار دیدگاه بلندتان
درست می فرمایید، عده ای که دچار بیماری صعب کج اندیشی و جمود رای و نظر هستند آوردن مثل و تمثیل و دلیل و برهان برای آنان چون گویشی بی معنا و یاوه از ردیف لغات و کلمات است. شاکله و ریخت تفکرشان در قالبی شکل گرفته که از هر سو محدود و غیر منعطف است. آنان به جای اندیشه ورزی با خود، باورمندی خویش را نگهبانند. حوزه باورها، سنت ها و اعتقاداتشان محدود و مطلق است و حق مداری در تمام ابعاد حیات اندیشه را فقط در افق فکری خود منقبض کرده اند.
من هم بر این گمانم وقتی کسانی مرام و ایدئولوژی خویش را مطلق و یگانه می دانند و در میدان کوچک ایده هایشان می خواهند دنیایی رنگارنگ و مملو از پدیده های نسبی و متفاوت را جای دهند آنگاه جایگاه گفتمان عقل محور و خرافه ستیز به زیر کشیده می شود.
با سپاس و درود بی پایان خدمت آن عزیز که زحمت حقیر را کم نمودید. دست پر مهرتان را م فشارم.
قا سید مرتضی
با مطالعه مطلب بالا دوسه سوال برای بنده پیش آمد که امیدوارم لطف کنید و پاسخ دهید:
۱. تا بحال همیشه نظر شما این بوده که احکام قران ابدی و برای همه دورانها هستند(مثلا در بحث قصاص). ولی اینجا آیات قتال را مربوط به صدر اسلام و شرایط خاص زمان و مکان معرفی میکنید . آیا این بان معنی است که در پاره ای موIرد میتوان برای احکام اسلام محدودیت زمان و مکان قایل شد؟
۲. آیا برای شما قابل درک است که افرادی در خلوت خود (و بدون خط گرفتن از دشمنان اسلام و مستشرقین) فکر کنند که چرا خداوند قادر متعال حتی در همان صدر اسلام بجای آنکه مسلمین را مامور کشت و کشتار سایر انسانها بکند خودش راه حلی برای جلوگیری از آن جنگها و کشتارها پیدانکرد؟ مگر برای کمک به قوم موسی با فرستادن باد و شکافتن دریا دشمنانشان را از بین نبرد؟ پس حکمت این تبعیض در مورد مسلمین که نتیجه اش را هنوز در غالب داعش و همفکرانش میبینیم چیست ؟
۳. غزوه نخله را که گویا نخستین جنگ مسلمین بوده , بر اساس اطلاعات و اعتقادات شما “دشمنان مهاجم به بنای اسلام” شروع کردند ؟ آیا قبلا ایه ای نازل شده بود که مسلمین را با ین حمله واداشت (آنطور که تاریخ میگوید) یا آنکه آیه بعدا در تایید عمل انجام شده نازل شد؟
امیدوارم بدون آنکه مرا متهم به کفر و واجب القتل معرفی کنید جواب منطقی و روشنگر ارایه فرمایید.
سلام بر شما
اولا: پوزش میخواهم که بجهت مشغله نوشته شما را دیر رویت کردم.
ثانیا از انتهای کامنت شما شروع می کنم،دوست عزیز من تاکنون در برابر پرسش ها کی دیگران را کافر یا متهم به قتل معرفی کردم که شما نفر دوم باشید؟ این یک فضای مجازی است و هرکس هرچه خواست می نویسد،آنچه که من نوعا بصدد آن هستم این است که منطق دیالوگ و گفتگوها به زشت گویی و توهین و سوء ظن آلوده نباشد ،در این فضا قهرا گفتگوها میتواند منشا خیرات و برکات باشد.
ثالثا:در مورد احکام فردی و اجتماعی اسلام ،بر این پایه که این دین خاتم ادیان و پیامبر آن خاتم پیامبران و کاملترین دین است ،اصل اولی این است که همه احکام که بر اساس مصالح و مفاسد نفس الامری از سوی خدای متعال انشاء شده اند ،محدود به زمان و مکان خاصی نیستند ،چه احکام امضائی و چه احکام تاسیسی،مگر آنکه در دلایل شرعی حکمی مقید به زمان خاصی شود مثل برخی احکام نسخ شده در قرآن کریم به آیات دیگری که در خود قرآن است یا به دلیل معتبر روایی.
پس اکثر احکام اسلامی چه در زمینه های فردی و چه در زمینه های اجتماعی باصطلاح عام یا مطلق و فراگیر هستند و قید زمانی ندارند مثل همان مساله قصاص که قبلا بحث شده بود.
یا مثلا اگر در قرآن در مقام ایجاب نماز فرمود :”یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه و آتوا الزکاه” یعنی امر فرمود که نماز بخوانید یا زکات را پرداخت کنید یا مثلا اگر در معاملات و رفتارهای اجتماعی فرمود “یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود” یعنی به همه عقد ها و پیمان های خود وفا کنید ،می بینیم که لسان دلیل حکم هیچ مقید و محدود به زمان خاص نیست ،یا اختصاصی به مخاطبان عصر نزول قرآن ندارد،و قاعده اشتراک احکام بین انسانها اعم از ذکور و اناث و حاضر در عصر نزول و غائب از عصر نزول ،از قواعد مورد تسالم و توافق مسلمانان است.
این اصل اولی.
حال ما اگر در مواردی مثل موضوع برده داری مطلبی گفتیم ،مساله این نیست که این تابع سلایق شخصی من و امثال من باشد ،بلکه بر اساس اجتهاد و کارشناسی دین ،ملاحظه مجموع دلایل روایات و آیات مجتهد را به این نتیجه میرساند که فلان حکم حکم موقتی و محدود به شرائط خاص بوده است ،چنانکه در بحث برده داری لابد بحث های پیشین را ملاحظه کردید که بیان شد که از خود آیات قرآن و روایات معتبر نبوی و عترت و سنت عملی رسول خدا ،اینطور ظاهر است که مساله جواز استرقاق (برده گیری ناشی از جنگ) مساله ای موقت و تابع شرائط عصری بوده است زیرا اسلام از همان ابتدا اقسام دیگر استرقاق(برده گیری و برده داری) را ممنوع کرد و مساله برده داری را بعنوان لابدیت زمانی و عصری محدود در جنگها پذیرفت و در پی نسخ تدریجی آن و آزاد سازی بردگان پس از تعلیم و تربیت اسلامی بود.
پس ما عدم دوام و موقت بودن برخی از احکام را به دلالت های درون دینی خود منابع دینی و قرائن دیگر استفاده می کنیم ،نه اینکه بی ملاک جایی بگوییم دائم است جایی بگوییم موقت است ،یا بصورت ضرب القاعده بطور کلی بگوییم همه احکام دائم است یا همه احکام موقت است.
رابعا: در خصوص مساله جنگ من عرض کردم که لحن نوع آیات قرآن ناظر به مقابله با مشرکان مهاجم در صدر اسلام بوده است ،می دانید که پیامبر و اندک یاران ایشان در مکه که تحت فشار بودند حتی از سوی قوم و خویش پیامبر ،بعد به شعب ابی طالب پناه بردند و تحت محاصره و فشار اقتصادی قرار گرفتند ،برخی به حبشه و نواحی دیگر رفتند و گروهی هم به همراه پیامبر به مدینه رفتند،پس پیامبر در مکه جنگی با کسی نداشتتند وآیات قتالی هم مطرح نبود ،فقط ابلاغ بود و دعوت به اسلام و توحید و دوری از بت پرستی.
پیامبر وقتی به مدینه هم رفتند هنوز آیات اذن جنگ نازل نشده بود ،با اینکه قبایل مهم اوس و خزرج که عمده ساکنان مدینه و اطراف بودند با ایشان بیعت کردند و اسلام آوردند،در عین قدرت پیامبر یهود و نصاری (اهل کتاب) را فقط دعوت به اسلام می کردند ،بعد هم با آنها پیمان عدم تعرض و زندگی مسالمت آمیز منعقد کردند ،پس با اهل کتاب نیز جنگی نداشتند،اما بعد از آنکه یهود بنی قریضه و بنی النضیر پیمان شکنی کردند و مشرکان را بر علیه مسلمانان تحریک و کمک کردند،بر طبق مضمون معاهده جنگ با آنان آغاز شد ،و در همه جنگهای مهم و بزرگ ،این مشرکان قریش بودند که با کمک یهود ونصاری در پی نابودی بنیاد اسلام بودند،در جنگهای بدر و احد و خندق ،آیا مسلمانان آغاز به جنگ کردند؟ این مشرکان قریش بودند که ابتدا پیامبر و مسلمانان را از خانه و کاشانه خود در مکه آواره و اموال آنان را مصادره کردند ،بعد از آنهم در جنگهایی بتحریک اهل کتاب و کمک های مالی و نظامی آنان سعی در نابودی اسلام داشتند.
با این مقدمه توجه کنید که لسان آن آیات (که چند دسته هستند و جداگانه باید آنها را مطرح و توضیح داد) که بکشید مشرکان را ،یا اذن داده شد به مسلمانان که با آنها نبر کنند ،یا لسان های تشویقی قرآن که کشته های جنگها به بهشت می روند ،یا امر به استقامت و عقب نشینی در جنگها ،و اینطور تعبیرات ناظر بوقایع و معرکه هایی بوده است که مشرکان بوجود می آوردند،وگرنه خود قرآن که میگوید “لا اکراه فی الدین”،”قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون…..لکم دینکم و لی دین”و ….”ان علیک الا البلاغ” تو فقط مامور ابلاغ دعوتی ،در جایی فرمود تو چرا غصه می خوری که این بت پرستان ایمان نمی آورند تو فقط دعوت کن (الکهف/آیه 6 – الشعراء/آیه 3) پس شان دعوت پیامبر ابتدائا شان جنگ و قتال و جهاد نبود ،زیرا دین و ایمان قابل تحمیل نیست ،از اینجا معلوم می شود که آن تعبیرات مربوط به قتال در قرآن (که عرض شد از پنجاه آیه هم فراتر نمی رود ) مربوط به وقایع خارجیه و باصطلاح قضایای خارجیه بوده است ،البته مساله دفاع در برابر مهاجم که مضمون همین آیات هست ،مساله ای است که حکم عقل نیز هست و فرضا آیات هم اگر نبود چنین حکمی همیشه تاریخ بوده و هست.حال اگر قانع نشدید من جداگانه الفاظ آیات مربوط به قتال و ترجمه های آنها را برای شما ذکر می کنم تا ببینید که اصل مطلب چیست ،و در عین برخی معاندان و مخالفان اسلام چگونه می خواهند با شانتاژ تبلیغاتی و مطالب ناقص ،چهره دین اسلام را چهره یک دین خشن و خونریز و متکی بر جنگ نشان دهند.
خامسا:اینکه فرمودید :
“” چرا خداوند قادر متعال حتی در همان صدر اسلام بجای آنکه مسلمین را مامور کشت و کشتار سایر انسانها بکند خودش راه حلی برای جلوگیری از آن جنگها و کشتارها پیدانکرد؟ مگر برای کمک به قوم موسی با فرستادن باد و شکافتن دریا دشمنانشان را از بین نبرد؟ پس حکمت این تبعیض در مورد مسلمین که نتیجه اش را هنوز در غالب داعش و همفکرانش میبینیم چیست ؟””.
(پایان)
مطلبی بنیادین است که در مورد آن باید به نکاتی توجه کنید:
ببینید این جهان جهان اختیار و تکلیف و انتخاب آزاد و مختارانه است ،این در بسیاری از آیات قرآن هست که بنای خدا بر ایمان به اجبار نیست ،فرمود:
(وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ. یونس/99)
مفهوم این آیه که انگشت تاکید بر آزادی تکوینی انسان و لزوم ایمان اختیاری می گذارد ،این است که اگر خدا می خواست (به مشیت ازلی لایتغیر و اراده تخلف ناپذیر تکوینی) می توانست اراده تکوینی کند بطوریکه همه افراد روی زمین ایمان آورند،بعد به پیامبر گوشزد میکند که مگر تو می خواهی مردم را مکره و مجبور به ایمان کنی(بجهت شدت تاثر و غصه ای که پیامبر از انحراف و بت پرستی مشرکان داشت که در آیات دیگر هست).
پس این آیه می گوید خدای متعال قدرت تکوینی و مشیت تکوینی بر مومن کردن همه انسانها دارد ،اما بنای عالم و جهان بر نظام علی معلولی و آزادی ارادی تکوینی است ،البته خدای متعال که خالق جهان و انسان است به مشیت و اراده تشریعی از انسان می خواهد (توسط انبیاء) که موحد باشند و بت پرست نباشند و به پیام انبیاء توجه کنند ،اما بنا بر اجبار نیست ،و انسان موجودی مختار و آزاد است ،و ارزش ایمان هم به اختیاری بودن آن است ،و اصلا ایمان که یک عمل قلبی و تصدیقی است قابل زور و اکراه نیست ،و قلب انسان و فکر انسان تنها به نتایجی که از مقدمات درست برهانی و وجدانی و محسوس حاصل می شود ،تصدیق می کند.
اما بعد از ارائه دعوت انبیاء است که اصطکاک ها و برخوردها که ناشی از جهل یا هواپرستی و میل انسان به رها بودن مطلق است ،پیش می آید.
شما میگویید چرا خدا به اعجاز و قهر دیگران را به ایمان وادار نمی کند تا جنگ و مسولیت برای دیگر انسانهای مومن پیش نیاید،که در تحلیلی که ارائه شد روشن شد که اساس این سوال نادرست است ،البته معجزه انبیاء هم که در اعصار گذشته بوده است ،امری مقارن دعوت انبیاء است که نشانه صدق ارتباط آنان با خداست ،این برای این است که آنان با فهم و اراده آزاد ایمان بیاورند وگرنه ایمان جبری تکوینی چه ارزشی دارد؟ ارزش و تفاوت انسانها در همین پذیرش مختارانه یا عدم پذیرش است ،آن معجزه عصای موسی و ید بیضاء در حضور فرعون نیز برای اثبات حقانیت موسی بود ،آنهمه آیات و معجزات گوناگون از موسی را دیدند باز دست از انکار برنداشتند و موسی هم بدعوت خود ادامه میداد ،پس اگر بنا بر ایمان جبری به اراده تکوینی خدا بود خدا از همان اول فرعون و اطرافیان او را هلاک می کرد ،و چنین نکرد ،تا جایی که همه حجت ها بر آنان تمام شد و عذاب الهی نازل شد و این سنت خداوند است.
به این نکته هم توجه کنید که معجزه و اعجاز از اختصاصات انبیاء است برای اثبات صدق ادعا ،در مورد امت پیامبر اسلام ،دعوت ایشان هنوز هست و معجزه قرآن هست ،اینکه می گویید داعش را خدا نابود کند ،با همان تحلیلی که عرض شد ناسازگار است ،ما در جهانی زندگی می کنیم که جهان اختیار است،نه جهان اجبار و جبر ،خدا می تواند با اشاره ای همه ظالمان و نابکاران و حتی همه جهان را نابود کند ،اما خدا حجت های خویش را از طریق انبیاء و عقول ما بیان فرموده است ،و جهان جهان امتحان و آزمایش است در آیه ای فرمود :
(الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ .الملک/2)
او خدایی است که مرگ و حیات را آفرید چرا؟ تا شما انسانها را بیازماید (کلمه بلاء بمعنای آزمایش است) و ببیند کدامیک از شما انسانها از حیث عمل نیکو کارترید.
در سوره هود فرمود :
(وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً…هود/7)
آسمانها و زمین را خلق کرد در شش دوره …،چرا؟ تا ببیند و شما را بیازماید که کدامیک از شما نیکوکارتر است.
آیات در این زمینه زیاد است و نکته مشترک همه این آیات انگشت تاکید بر آزادی و اختیار انسان و صدور فعل اختیاری از اوست البته به راهنمایی انبیاء و عقول انسانها.
بنابر این اساس این جهان بر اعجاز و معجزه بنا نشده است ،و معجزه مخصوص به زمان ظهور انبیاء و برای اثبات ادعای وحی از سوی آنان است.
پس بنای جهان بر آزادی انسان و عدم جبر، و بر جریان قانون علیت و معلولیت در هستی ،و بر مسولیت های انسان در برابرخدای متعال است.
سادسا: بر اساس تحلیلی که عرض شد که بنای اسلام بر عدم اکراه و اجبار و بر آزادی انسان و ایمان اختیاری است و اینکه جنگهای صدر اسلام جنگهایی دفاعی و قهری بوده است ،باید شواهد تاریخی را دقیق تر مطالعه کرد ،برای ما اساس و اصل خطوط کلی است که قرآن ترسیم کرده است ، تاریخ و نقل چیزی جز ظن و گمان هایی تولید نمی کند مگر آنکه در نقل ها تواتر علم آور در کار باشد.
موردی که اشاره میکنید برای من معهود نیست ،شما لطفا اطلاعاتتان را مستندا در مورد غزوه نخله بیان کنید تا بحث را ادامه دهیم.
با تشکر از توجه شما
کاوه گرامی
تاریخ ادیان مشکوک است
مردم انقلاب کردند اخونها را سرکار اوردند اخوندها می گویند این کار خدا بود مردم چکاره اند
برای شما حدیث وروایت هم پیدا میکنند احمدی نژاد(شعیب صالح)
من فکر میکنم تمام انبیا دوست داشتند در زمان ما زندگی میکردند چون افسانه هائی که برای انها ساخته اند چه لذتی دارد
سلام.
هموطن عزیزم فقط یک کلام . فعلا” ما شدیم مرکب و حاکمانمون صد نعل میتازند . تا سواری بدهیم همین وضع خواهد بود و ما لاغرتر و لاغرتر. میدانید چرا . چون ما قبول کرده ایم که الاغسم.
منظومه انسانی
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان گرامی : این آمار ها نشانه چیست. ؟ دانشجوی دکترا که به علت فقر مادی و عدم پشتیبانی صحیح و بورسیه نکردن وی و صد البته ضعف روحی به خودکشی دست میزند . را با این جمع انبوه پنج میلیونی مقایسه کنید و خودتان فکر کنید ما کجای کاریم و فرزندان عزیز این مرز وبوم که بنا به علل گوناگون بی کارند و راهی هم نمیابند که چاره درد خود کنند. همین ترکیه تا چند سال قبل در چنگال رکود اقتصادی یافتاده بود که بهای اجناس آن از صبح تا عصر تغییر میکرد ولی توسط دولتمردان دل سوزش از بی راهه به ساحل نجات رسید ولی افسوس که ما بجای استفاده درست از سرمایه های این مملکت فقط به فکر دشمن تراشی و صدور انقلاب بودیم و این که گوشه چادر بانویی کنار نرفته باشد . انرژی هسته ای دویست تومن بسته ای بلایی به جان ما انداخت که فکر نمیکنم حالا حالا بتوان پشت راست کرد یارانه ترکیه به هواپیماهای حامل گردشگران ایرانی و روس
تلویزیون دولتی ترکیه سال گذشته اعلام کرد که مقصد اول گردشگران نوروزی ایران در تعطیلات سال ۱۳۹۳، ترکیه بوده است. مسئولان گردشگری ترکیه گفتهاند که سالانه آماده میزبانی از پنج میلیون گردشگر ایرانی هستند. …
دولت ترکیه برای حمایت از صنعت گردشگری این کشور قدم تازهای برداشته است. آنکارا قصد دارد بخشی از هزینه سوخت هواپیماهای حامل گردشگران ایرانی و روس به ترکیه را بر عهده بگیرد.
ترکیه در سالهای اخیر به یکی از مقاصد گردشگری محبوب میان ایرانیها و روسها تبدیل شده است. اشتیاق شهروندان این دو کشور برای سپری کردن تعطیلات خود در ترکیه و درآمد بالای حاصل از این اشتیاق، از چشم دولت رجب طیب اردوغان پنهان نمانده و ترکیه برای تقویت هرچه بیشتر صنعت گردشگری خود تصمیم جدیدی را اتخاذ کرده است.
احمد داوداوغلو، وزیر خارجه ترکیه روز سهشنبه (۳ فوریه/ ۱۴ بهمن) اظهار داشت، این کشور به مدت دو ماه ۶ هزار دلار از هزینه سوخت هواپیماهای حامل گردشگران ایرانی و روس را پرداخت خواهد کرد. به گفته وی پایین آمدن ارزش روبل روسیه و بیم ترکیه از کاهش شمار گردشگران روس عامل اصلی اتخاذ این تصمیم بوده است.
طبق آمار وزارت گردشگری ترکیه در سال ۲۰۱۳ نزدیک به ۴ میلیون و پانصد هزار گردشگر روس از این کشور دیدن کردهاند.
به گزارش دویچه وله روسها البته دومین گروه گردشگران خارجی بودهاند که در سال ۲۰۱۳ وارد ترکیه شدهاند. مکان اول به گردشگران آلمانی اختصاص دارد. نزدیک به ۵ میلیون گردشگر آلمان در این سال به کشور ترکیه سفر کردند.
تلویزیون دولتی ترکیه سال گذشته اعلام کرد که مقصد اول گردشگران نوروزی ایران در تعطیلات سال ۱۳۹۳، ترکیه بوده است. مسئولان گردشگری ترکیه گفتهاند که سالانه آماده میزبانی از پنج میلیون گردشگر ایرانی هستند.
سلام بر نوری زاد
به نظر من حرف اصلی نامه شما به پسرتان-و دیگر پسر و دختران ایران زمین-این است که در طلب موفقیت بکوشید.موفقیت را کار و سخت کوشی پیش می آورد و ناامیدی و افسردگی پس می زند پس ای جوان سخت کار کن و سخت امیدوار باش. اما با اجازه و احترام به شما،شاید به این دلیل که تصور می کنم برخی حرفها در بیدار کردن جوان اثر کمی دارد و بیش از حد عادی و همانگویانه(تکرار همان چیزی ست که هست) است، من اینگونه پیش می نهم سخن پیرانه ام برای یک جوان را:جوانی سراسر شور و انگیزه و خواستن و آرزو کردن است و بطور معمول جوان از کار کردن خسته نمی شود. پس این همه جوان خسته و ناامید چیست؟ سر مطلب شاید اینجاست:چیزی مانع شورآفرینی است. هر کس اینجا می تواند مانع ها را برشمرد گرچه منظرها و افقها آنقدر از هم دور نیستند که در بنیادها بهم نرسند.من در مقام یک نظردهنده-در برابر ایده های متکثر پر ارج دیگر- بر این بنیادها تأکید دارم: ما به عنوان جوان می ترسیم از اینکه خودمان تجربه کنیم؛تجربه زندگی، تجربه دین و دینداری، تجربه الحاد، تجربه درگیری با دنیا و تجربه کاوشگری و فهمیدن و جرات پرسیدن و شهامت جلوتررفتن از پیرمردان پیشین را به خود دادن. ما محصور در قدرتهای بزرگی هستیم که راه شورآفرینی و تعین بخشیدن به انگیزه ها و آرزوها را از ما می گیرند. موفقیت، یافتن راهی برای شکافتن بساطت و یکدستی این قدرتهاست. هر کس بتواند نیروی پرتوان جوانی را مهیای مقابله با سلطه و سیطره ها کند به راهی پا گذاشته که دیگران نگذاشته اند و این یعنی اوج موفقیت زیرا این راه، تشخص و فردیت انسان را شکوفا می کند. حال جوان عزیز خودت را آماده کن برای زیستن آنجو ر که دلت می خواهد، دلت به تو دروغ نمی گوید فقط بیماران طبع و روان دروغ پرداز دارند.پس از خودت بپرس چرا دراینجا به دنیا آمده ای؟ پدر و مادر چه برایت گذاشته اند و تو چه در دست داری و چه نداری؟، پیشتر برو ببین محله چه به تو می دهد و چه از تو می گیرد بازهم به دلت رجوع کن می بینی از دیدن برخی حالت بهم می خورد و از دیدن برخی احساس خوشی و شادی می یابی. ببین منشا این احساسها چیست پس در آنچه بدی است تأمل کن و ببین از کجا می آید یک گام جلوتر بگذار ببین شهر و سپس کشورت اگر تنوع فرهنگی دارد در این تنوع ها چه خوبی ها هست و چه بدی ها و چه به تو می دهد و چه از تو می گیرد؟سپس بدون اینکه به سمت فعالیت های بینان برانداز معطوف بشوی یعنی ازدواج و انتخاب شغل و امثال آن در سنین جوانی و شور، فقط بخوان و بنگر و تجربه کن. باری در سنین 25سالگی اگر وقت را تلف نکرده باشی در می یابی این همه هیاهوی مردمان برای چیست و کجایش مشکل دارد و منشا مشکلها از کجاست و حال با داشتن چشم اندازی از زیباشناسی و تجربه و درکی مشخص از حقیقت و بنیادهای زندگی و مسلط شدن بر مبانی فکر بشر می توانی یک رشته مشخص علمی را دنبال کنی و در کمتر از ده سال به تخصص ویژه ای دست یابی و از آن شغل و منبع معیشتت را بسازی و سپس در سنین30تا 35 سالگی به دنبال یک شریک زندگی پایدار بگرد زیرا تجربه بسیار حس آدمی را کور می کند پس باید در یکجانشینی و آرامش خانه بکوشی و تدبیر را به کار اندازی و از سفر و ماجراجویی کم کنی و سخت پایبند منزل و سکونتگاهت بشوی و به سمت ساختن شهرت و افزودن بر مدنیت آن و کاستن از رنج همشهریان و سپس همنوعانت بکوشی آنگونه که عقل و تجربه و دل به تو می گوید. یادت باشد دل و عقل و تجربه ، شور جوانی ات را به سمت و جهت نیکو، پیش می برد و احساس لذت درونی و جسمی را در وجودت شعله ور می سازد. بقول قدما بدان و آگاه باش که بدون خواندن و تأملات درونی بسیار همچنان تا آخر عمر شکاک و مردد و ترسو در اظهار نظر باقی خواهی ماند. خلاصه کنم: پسرم تا 25سالگی سخت تجربه کن و سفر کن و مطالعه کن و بنویس و نوشته ات را به دیگران بده و هیچگاه چاپ نکن و معاشرت کن و با همه دوست و سپس از برخی ها ببر و به برخی ها بیشتر نزدیک شو(آنچنان که دل تو را راهنمای می کند) و سخت ماجراجویی کن در خواندن و رد کردن و قبول کردن و برترین حقایق را با سخت کوشی بسیار به پاسخ وادار کردن . نگذار حسرت تجربه شخصی از خدا، از دین، از زن، از خوردن های لذیذ، از سفر، از دوستی، از دشمنی، از قهر ، از عشق، از الحاد، از خوبی و از بدی روی دلت بماند سپس از ماجرا کم کن و خرد رشد یافته را که او را سخت بر پروپای مهمترین خردمندان پیچانده ای و بر سخن و فلسفه شان مسلط شده ای، راهنمای خود کن و خودت را به این ترتیب بر آنها برتری ده و با یک فلسفه خوب یعنی داشتن یک تخصص در یک صنعت، یا در یک هنر، فن و ادبیات و علم مچهز کن و خودت را جلو ببر و با برگزیدن یک زیباروی برتر، آرامشت را افزون کن و در ساختن خود و تعین بخشیدن به نامت بکوش و به این ترتیب بر قله موفقیت بنشین.فقط فراموش نکن موفقیت تا جایی که مرگ هست همیشه یک چیز نسبی است یعنی هیچگاه درد جاودانگی را درمان نمی کند. نیز فراموش نکن توصیه خوب همواره از سوی کسی به زبان می آید که به جای موفقیت، شکست را تجربه کرده است!
————————————
سلام دوست گرامی
سپاس که کاستی های نوشته ی مرا کامل کرده اید در این نوشته ی نمکین و هوشمندانه. آنچه که من قلمی کرده ام، بضاعت ” حال” من با “حال” فرزندم بوده یکی دو سال پیش. که این حال در گردونه ی گذر زمان تغییر پذیر است حتما. گرچه پرسش پسر من نه موفقیت که تقویت اراده بود. بله، درستی نگاه شما را بر چشم می نهم. و البته جوهر قلم شریف شما را نیز قدر می دانم.
سپاس استاد گرامی
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فر هیخته ک ابتدا شما را دعوت میکنم به سخنرانی یک عراقی که از سال 58 به ایران آمده و تا با لا ترین رده فرماندهی سپاه و نیروی انتظامی یعنی سرداری در این مملکت بی در و پیکر رسیده توجه کنید.
محمدرضا نقدی٬ فرمانده سازمان بسیج گفته مقایسه «فسادهای» مالی حکومت پهلوی با پروندههای فساد در جمهوری اسلامی ایران درست نیست.
آقای نقدی افزوده حکومت پهلوی براساس «فساد» بنا شده بود در حالی که جمهوری اسلامی نظامی مبتنی بر «پاکی» است و مقایسه این دو حکومت با هم «درست» نیست.
وی با انتقاد از کسانی که برخی پروندههای فساد مالی در جمهوری اسلامی را بزرگترین فساد قرن دانستهاند٬ گفته اگر فسادی هم رخ داده در زمان مسئولیت این افراد بوده است.
نقدی نامی از این افراد نبرده٬ اما گفته آنها «خودی» هستند و به «غفلت» نظام را «متهم» به فساد میکنند.
با افزایش کشف پروندههای فساد در جمهوری اسلامی٬ باور عمومی به این نتیجه رسیده که این نظام و برخی دولتهای آن «فاسدترین» نظام در تاریخ ایران است.
.
شرم . حیا . غیرت . وجدان . راست گویی . واژه هایی است که متاسفانه در لفافه تدین ظاهری بلکل به فراموشی سپرده شده این نا نجیب که میگوید حکومت قبل بر اساس فساد بنا شده بود ! فساد های آشکار و پنهان این دوره را انکار میکند! مردم یک مملکت را بازیچه دستان پلید جمعی شیاد به ظاهر مسلمان گرفتار کرده اند و داد از مقایسه ها می زنند ؟ همین عراقی چند روز قبل به روحانی پیشنهاد داد که امور اقتصاد مقاومتی را در ید بسیج قرار دهند ! و بدون آن که توجه کند که اگر اقتصاد در دستان افراد نا بلد بیفتد چه به روز یک مملکت می آید ! همانگونه که آقای خمینی بار ها وعده های سر خرمن میداد ولی هنگامی که پای عمل به میان آمد از راه های گوناگون و تماما بر مبنای تقیه از آن وعده ها عدول کرد! من معتقدم که ایشان فرد دروغ گویی نبود ولی چنان جو گیر شده بود که فقط وعده رفاه میداد بدون توجه به عواقب آن ! این سردار بسیجی عراقی هم گویا از برادران سپاهی یاد گرفته که تتمه اقتدار این مملکت را در ید قدرت خود بگیرد . این شخص که یکی از مشاوران مورد اعتماد آقای خامنه ای است امکان ندارد بدون احازه وی اظهار فضل کند . حال که از هرطرف تیر های بلا افکنده میشود . برای اینکه خود را از بار اتهام های واقعی خلاص کنند به این گویش ها افتاده اند . که باید گفت : باش تا صبح دولتت بدمد===== این هنوز از نشانه سحر است. با احترام
سلام بر همه
سخن پیشین کورس عزیز در اشاره به دموکراسی را که دیدم، شوق دموکراسی، راهم داد تا این اندک گفتار را قلمی کنم. تنها گفتن این نکته لازم است که آنانکه در باره دموکراسی می اندیشند لزوما متعارض نمی اندیشند. یعنی اگر سخن کوتاه من تکرار سخن زیبای دیگران بود از باب همزبانی است و هم افقی اما نه لزوماً از باب تقلید.
اگر بخواهیم دموکراسی را ترم کلان سخنمان فرض کنیم می توانیم گفت که در دموکراسی قدرت محدود می شود و اقتدار در یک جا به مطلقیت یک اقیانوس نمی رسد تا هرجا و هر زمان اراده کرد هرکس-و بل به زعم خود ناکس- را نیست و نابود کند پس تربیت شده دموکراسی، قدرتمندترینها را بعد از4-8سال جابجا می کند و خانه را تحویل تازه نفس محدود دیگری می دهد. رئیسی که بداند چهار سال دیگر می رود خیلی کمتر کمر به قتل و دست به غارت و مصادره و اختلاس می برد زیرا نوبت خودش هم می رسد اما اگر نامحدود شد و در این فرض دست در دست خداوند قادر مطلق هم گذاشت دیگر هر کاری را می تواند انجام دهد و دلیل موجه هم برایش بسازد زیرا قدرت، دانش ویژه خود را هم می آفریند و دیگر از دانش جهاشمول نزد دلهای مردمان هم خبری نخواهد بود زیرا هرچه حاکم بیاندیشد ارج مطلق می یابد. خصیصه دیگر دموکراسی امکان دگرگونی در قانون با هزینه کم است. هیچ قانونی تغییرناپذیر نیست زیرا انسانها ناقص اند و قوانین هم متناسب با رشد درک و شناخت، روشنتر می شوند.گرچه قوانین اساسی را مردمان هوشمند خیلی دیرتر دگرگون می کنند زیرا هزینه سنگین ملی دارد اما اگر هم نیاز به دگرگونی در هر قانون اساسی هم باشد امکانش با بحث آزاد و مجاب کردن دیگران بدون ایجاد ترس و خانه های عملیات روانی و بدون تهدید به قتل فراهم است. حال در چنین دنیایی امکان برآمدن و در صدر نشستن مزخرف گویان کم است زیرا هر مدعی، ایده اش را باید تاجایی که در ذهن همنوع و هموطنش بنشیند، ورز دهد و روشن اندیشانه پیش برد و تبیین کند. حال بنگرید این دستاورد مبارک را ما چگونه تغییر ماهیت داده و همه مختصاتش را روفته و تبدیل کرده ایم به انتخابات پرشور! اتفاقا انتخابات کمترین نسبت را با دموکراسی دارد زیرا امکان ظهور هیتلر و بوش و ایکس و ایگرگ را به آسانی می دهد. هر جا شلوغی و حماسه بود باید از عاقبت دموکراسی ترسید چه آمریکای لیبرال باشد چه چین کمونیست. فریبکاران تنها به شورآفرینی و پول و فریب نیاز دارند و یک ملت هم گاه بیخبر از آینده یک شورآفرین را برمی گزیند و سپس در چاه ویل می افتد!
به منظور شکل دادن به یک گفتگوی خردورزانه عرض می کنم نه تنها دموکراسی که برترین و روشنترین مفاهیم علمی نیز محصور در نظریه و آغشته به تئوری اند یعنی علم هیچگاه درک خالص از واقعیت نیست و تئوری ها تماما از تعارض بر می خیزند(اگر در توانم بود و شما هم راهم را باز کردید بنیادهای این اصل را می توانیم باهم تا تفصیلهای ناممل پیش برد) تئوری عجالتا یعنی داشتن چشم انداز و ضمیمه کردن آن به دریافت حسی. ما انسانها هر کدام با چشم اندازی هستی را درک می کنیم.ما با چشم و گوش، بو، مزه و لمس در نسبت با دنیای بی انتهای بیرون و درونمان حس می کنیم سپس دریافت بیواسطه حسی را به قوه ادراکمان می دهیم و درآنجا با تصورات پیشینمان همنشینش می کنیم دراین همنشینی تصورات پیشین و پسین، علم را می سازیم و همه علم تجربی که نابترین دستاوردهای چنین آیند و روند حسی و ذهنی است برآمده از پیوند شگفتاشگفت حس و چشم انداز انسان است. اما این نافی نزدیک شدن چشم انداز ها بهم نیست چون ناچار از زندگی هستیم. به تعبیر فقهای شیعه، در حالت فقدان، تعارض یا اجمال نص، مکلف/انسان ناچار به عمل است. از همین رو علم را من پاسخ به نیاز بنیادین زندگی برای زنده ماندن و ادامه دادن حیات می دانم و حیات همانا کنشورزی/عمل مستمر است پس علم تکیه داده بر نیاز بنیادینمان به کنش، با ذهن ما پیوند می یابد و ذهن هم چشم اندازمدارانه، تئوری می سازد و پیش می رود اما هیچگاه از تعارض و نقصان رها نمی شود چون امکان یگانه شدن ذهن و عمل/کنش وجود ندارد. اگر نسبت کنش و ذهن (درجه انطباق یابی یا تنافر و تعارض)را در یک پیوستار که از دو سو نامحدود باشد فرض کنیم، هر چقدر واژگان برساخته علم گل گشادتر، مشتمل تر، دامنه دارتر و پرمصداقتر باشند امکان تعارض بیشتر است. حال ترم دموکراسی نه به اندازه ترمهای حقیقت، تجربه،تئوری،خوبی/بدی، شناخت، عمل، ذهن اما به اندازه حکومت، انسان، فرهنگ، حق و عدالت حامل تعارضهای بالقوه است که برخی از همان درگیری مدام ذهن و کنش است و برخی از جانگرفتن مصداقها در قالب/تئوری طراحی شده و بخش دیگر از جدلهای مدام انسانی سر ارزشهای فرهنگی است. ما تئوری های دموکراسی می سازیم، نسبت آنها را با واقعیت و مصداقها اندازه می گیریم، ذهن و کنش را برهم می نهیم باز می بینیم جای ایراد بسیار است.با این حال ما همچنان ناچار به عمل به دموکراسی هستیم زیرا تعارضهایش کمتر از ترمهای رقیب است. گل بی خار کجاست؟ شما بگویید برای عمل در حوزه حکومت آیا راه بهتری در دست داریم؟بیراهه بودن مطلق اندیشی در باره هر ترم بشری همان کاری است که تمام هویت علم(ابتدا علم تجربی و سپس علم انسانی) می خواهد بنمایاند که چرا علم از ابتدا یک حرف نزد و نگفت این برترین است و کار را تمام نکرد و همه را به اطاعت از آن مقهور نساخت.
علی1 بسیار گرامی
امدوارم بدون آنکه منتظر دیالوگی از منِ نوعی باشی، گفتار فوق را ادامه دهی. دیدگاه علمی به جهان داشتن، چیزی نیست که یکشبه و به سرعت نصیب بشریت شده باشد. همانطور که شما بهتر از من میدانی، بسیاری از هموطنان جویای دستگاهی مدعی کشف همهٔ اسرار عالمند. مهم نیست که این دستگاه نامش چه باشد. دین به طور سنتی چنین دیدگاهی را عرضه میکرده پس طبیعی است که بسیاری -ولو غیر عامل به شرعیات- دین را بر آن بساط مینشانند و بسیاری دیگر ایدئولوژی و تلقی دیگری را.
داوکینز خاطرهای از استاد خویش نقل می کرد: استادی کهنسال در زیست شناسی سالهای سال پیرو یک تئوری علمی بود. روزی استاد جوانی به دانشگاه دعوت شد و او ثابت کرد که آن تئوری باطل است.
به نظر شما استاد کهنسال چه کرد؟ او را مرتد نامید؟ او را خارج از علم و بدعت گزار (گذار؟) خواند؟ خیر. روی او را بوسید و گفت از اینکه مرا از اشتباهی چند دههای به در آوردهای متشکرم.
درک این دیدگاه برای کسی که به مدعی می گوید: “اگر به آزادی زنان در انتخاب پوشش معتقدی پس غیرت نداری” بسیار سخت است.
اشیخ مرتضی اشیخ مصلح:شانس خود را شاکرم که مرا از ادامه این راهی که اغاز آن بر مشتی خرافه و برداشت شخصی و قال و قیل است به هدایت رساند که امروز در کسوت دانشگاهی پیرو شیخ ابراهیم زنجانی و مرحوم احمد کسروی و مهدی خلجی و مجتهد شبستری و سایر هدایت یافتگانی که به قوه عقل بر موهومات و متا فیزیک افلاطونی فایق امده ام.بقول اخوند الحمد الله الذی هدانا لهذا .دوم اگر گمان دارید که به دام اخوند و بحثهای غیر علمی و نحوه صغری و کبری چیدن شمایان می افتم اشتباه محض می کنید.شما در قم بیکارید و نان زحمت کشیده ننمی خورید و فرصت کافی دارید برای لفاظی.بحث من متوجه ریشه و شجره نا سالم زندگی شماست وگرنه تک تک اخوند ارزش پاسخگویی ندارد.بقول نادر شاه این بازی و مرید و مرادی باید برچیده شود.چرا به مریدان نمی فرمایید در زمان صفویه وضع تقلید چه بود و چرا رساله عملیه باب نبود و سوال و جوابها در قالب جامع عباسی مطرح می شد مکلفین چه می کردندو چه شد که یکباره امام غایب به خواب بهبهانی امد یا موقوفه عود یا عابده هندی به مدد رسید که حجیت خبر واحد قبول شد و خمس بعنوان نان دانی و دستگاه مقلد و مقلد با فتحه و کسره براه افتاد؟بقول مرحوم ایرج حضرت اقا ان را عن کردند ،اگر موضوع پاسخ گویی به تک تک برداشتهای شما از متن است که برداشت شما حجت نیست.در اینجا شما تناقضی در بحث جناب عرفانیان دارید .اولا حضرت علی خود در پاسخ یکی از یاران در خصوص اینکه از کجا بدانیم که شما بر حقید می گوید که تشخیص حق از باطل مانند تشخیص حرکت مورچه ای است در شب تاریک بر روی سنگ.دوم اگر بنا بر حجیت یقین بما هو یقین باشد مقبول بودن حجیت شما اخوندهای شیعه انهم فقره مثلا شاگردان اخوند وجدانی یا مکارم یا مسعودی چه رجحانی بر تشخیص رهبر حکومت اسلامی دارد؟هر دو که در نزد الله ماجورید!!چون هر دو بر یقین خود عمل کر ده اید که اخر هم با اینهمه نان بی کران و سالها صرف وقت یک جواب درست و درمان نمی توانید بدهید. شمایان دسته کوچکی از دسته بزرگتری در جهان هستید که حتی اگر به انها بگویند در دو کلمه اسلام را تعریف کنید حتی در قران هم تعریف درست و درمانی ندارد.دین حنیف ابراهیم!دین حنیف ابراهیم کجاست؟کدام ایین و کتاب و رسم مقرر دارد/دوست گرامی ذر ه ای عقل خدا دادی را به کار بینداز.چرا معتقدی که هرچه شما می گویی صحیح است.این راه به همینجا می رسد که کتاب نخوانده و فیلم ندیده را حکم تکفیر می دهید و ان یکی انسان زنده را تحت عنوان قصاص و اینکه خلبان آتش زده پس باید اتش زد می سوزاند و شیخ نادان الازهر برغم ادعای معتدل بودن حکم قران را بیان می کند!من بر حقم پس حق دارم نظر خود را اعمال کنم.اشیخ کمی بقول ان دوست بیرون بیا گشتی بزن امروز فلاسفه مدرن مثل گادامر و شاگردان او مبلغ چند تکه بودن حقیقتند که باید با گفتگو انرا کشف کرد همان که ملای رومی از داستان فیل در تاریکی یاد می کند.اساسا بنده نحوه بحث با شما را قبول ندارم چون در دنیای اسلام هم حرف شما را قبول ندارند و اساسا آن جهان اسلام را که مروج خشونت و مدعی کشف مطلق حقیقت است عقلای جهان هم قبول ندارن.شما ها که جای خود دارید.من اساسا بحث مبنایی با شما و اعتقادات شما و طبقه شما دارم.انقدر از پاسخ فرار می کنید که انیتای گرامی مجبور می شود در قالب مثال پاسخ شما را بدهد.گفتم احمدی نژاد پرورده همین مکتب است که مشتی امار جعلی درست می کرد و نشان می داد که امروز شما خوشبختید اما عملا شما که صبح به مغازه می رفتید می دیدید که جیبتان از دیروز خالی تر است.دوست گرامی با این همه ادعاهزار سال است چه کر ده اید؟کدام درد را از ملتی درمان کرد هاید؟دوره طلائی شما دوره عباسیان است که تیره شما می گوید غاصب و قاتل بو دهاند.مباحث بی سر وته قدیم بودن یا حادث بودن قران و امثال ان نشخوار دهان شما هاست.پایه علم استقرائ یا قیاس است که اول من قاس و هو شیطان!!!این هم بهره شما از مبانی علم طایفه شما ها کم اشنا ترین افراد به قرانند.فلسفه تان هم که از کتب یونانی در دوره طلایی ترجمه شده.اگر کسی بگوید بیایید مانند کار اکادمیک تاریخ اسلام و جمع اوری قران را بررسی کنیم که دادو هوار می کنید که قصد زیر سوال بردن مبانی را دارید.هر جا نیز که در می مانید به قاعده عنایت و لطف متوسل می شوید که درست است اینجا حدیث ضعف دارد اما چون بدوره غیبت نزدیک بوده اقا امام زمان ناظر بوده و بر احکام نظارت دارد!!!!مشتی کلی گویی.عیبی ندارد تا این بحثها در حوزه داخل قم است انگار که عد های بی نوا در جهل خود می لولند و بقول معروف التقائ ساکنین خود و استادانتان هستیداما هنگامی که سرنوشت ملتی به این یا مفتها بند می شود انجا بحث عن کردن نیست اشیخ!انجا اندیشمندان کارنامه تاریخی شما را و تک تک کلمات و حتی جیب بغل قبایتان را هم جستجو می کنند.اینجا دیگر کسی وارد مباحث و نحوه بحث کردن شما نمی شود اینجا ریشه و مبنایتان را باید ثابت کنید. لذا اساسا افراد دانشگاهی با این کارنامه درخشانتان در قدیم و خصوصا امروز دهان به دهان شما نمی گذارند من بعنوان فردی طاووس علین شده دانشگاهی فقط نذیرا و بشیرا هستم از کید و مکر اخوند.به پا منبری تان هم بگویید جواب گنده شما حاج فرج دباغ را ف م سخن داده است که درست عین شما ها از پاسخ فرار و خود طرح مشکل کرده و همان را هم پاسخ می دهد.جالب است که ابراهیم یزدی در خاطرات خود می گوید خمینی هم همین گونه بود در پاریس و هرگز در خصوص محتوای حکومت پاسخ صریح نمی داد یا شریعتی که هرگز راست و پوست کنده نگفت اگر بنا بر خواست مردم و تضاد آن با حکم بیانی اسلام باشد کدام مقدم تر است؟لذا شیخ برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقا را بلند است اشیانه.مقام دانشگاه و علم از مقال دین برتر است.
———————-
سلام دوست گرامی
این نوشته ی شما بدون توهین و عصبیت حتما خواندنی تر می بود. کاش قدر مفاهیم چالش بر انگیز و نکته های خوب خود را می دانستید و آنها را با عصبیت نمی آمیختید.
سپاس که مراعات می فرمایید.
سپاس
سلام بر آخوند سابق گرامی
دوست عزیز ،ظاهرا کمی تا قسمتی عصبانی شدید و بقول جناب نوریزاد کلام خود را با عصبیت آلودید،گرامی که گفتید از تحجر کوچ کرده اید و بدیار فهم و روشنفکری و آزاد منشی کوچیده اید،مگر انسان با مخالف فکری خود اینگونه با عصبیت و هیجان سخن می گوید؟ آنهم کسی که در حق خود ادعای مدرنیت و مدنیت دارد.
عزیزم مگر من چه گفتم ؟ و مگر من سخن به طعن آغازیدم؟ شما در کامنتی بلند بالا و از موضعی فرادست بطعن من و مصلح پرداختی و برای دیگران راهکار بحث و جدل ترسیم کردی،من فقط پرسیدم چگونه است که کسی که خود را فرادست می پندارد و برای دیگران خط مشی بحث و دیالوگ ترسیم می کند ،خود بمیدان بحث و جدل و دیالوگ منطقی فرود نمی آید؟ پاسخ یک سوال اینهمه عصبیت و توهین بود؟ من الان اجزاء گفتارت را دقیقا خواندم،غث و ثمین را بهم بافته بودی ،که اگر لحن گفتارت به یک مجادله نیکو و خردمندانه نزدیک بود همه آنها را در سنجه نقد می نهادم ،افسوس که پیش از تعمق در گفتارها و پیش از تحمل منطق گفتار رقیب و دشمن خیالی و توهمی،ذهن خویش را بانواع و اقسام بدبینی ها و سوء ظن انباشته ای،و گفتگوی خردمندانه در این حالت نتیجه ای جز افروختن بیشتر آتش خشم ها و کینه های پنهان ندارد ،فقط بتو می گویم اگر فرضا با یک گونه از تفکر و یک منش و روش فکری مخالفی (اگرچه در اثناء گفتارت معلوم شد با قرآن نیز دعوا داری آنجا که گفتی :” اگر به انها بگویند در دو کلمه اسلام را تعریف کنید حتی در قران هم تعریف درست و درمانی ندارد.دین حنیف ابراهیم!دین حنیف ابراهیم کجاست؟”که نشان داد ریشه طعن ها کجاست و حکایت شما حکایت همان ضرب المثل پیش گفته است) ،یا اگر فرضا کینه هایی سیاسی از اشخاصی داری ،اما در عرصه گفتگو اینها را فرو نه و تنها به مجادله به نیکوترین وجه بپرداز،من از اینکه می بینم که به بحث ها اشاره می کنی و اسامی دوستانی را بمیان میاوری ،اینطور می فهمم که اصل بحث و مجادله را نادرست نمی دانی ،منتها چون در خود نمی بینی که خود وارد گود شوی ،همه همت ات مصروف طعن به افراد و اصنافی،و راه کار نمودن به اشخاص دیگرست (عافیت طلبی آپورتونیستی) ،همین مطالبی هم که اینجا با عصبیت به اشتراک گذاشتی مطالبی است که قابل گفتگوست ،اما افسوس که علیرغم ادعای مدرن بودن و پیشروی روشنفکرانه راه گفتگو و دیالوگ بوجه احسن و مودبانه را هنوز نمی شناسی ،با همه اینها چیزی که مایه طنز است این است که می خواهی برای دیگران سنجه ها و معیارهای دیالوگ را ترسیم کنی ،و خود آسوده کنار گود نشسته بگویی :لنگش کن!
با احترام
———————-
سلام سید مرتضای گرامی
چه گویش متین و منطقی و منصفانه ای.
چیزی جز سپاس ندارم که تقدیمتان کنم
سپاس
جالب توجه آخوند نيمه راه سابق. آقاي نوري زاددامت بركاته سلام لطفا همين نوشته را منتشركنيد
سلام آقاسيد مرتضي دامت بركاته
بنده به اين آخوندسابق يك جواب دارم فقط وآن اينكه شمادركسوت دانشگاهي كه پايه اش را ازهمين حوزه اخاذي كرده اي هنوزهم مقلد اين وآني حرفي ازخودنداري جزطعن وفحاشي ونمك ناشناسي وتقليدازاحمدكسروي منحرف وديگراشخاص گمراه، اينكه هنري نيست اي عزيزكه به آن ببالي و افتخاركني وبگوئي شكرخدا كه هدايت شدم بااين گفته ات كه درذيل مي آيد:
“””” شانس خودراشاكرم كه مرا…به هدایت رساند که امروز در کسوت دانشگاهی پیرو شیخ ابراهیم زنجانی و مرحوم احمد کسروی و مهدی خلجی و مجتهد شبستری و سایر هدایت یافتگانی که به قوه عقل بر موهومات و متا فیزیک افلاطونی فایق امده ام.بقول اخوند الحمد الله الذی هدانا لهذا “””
ازكجامعلوم كه خداوند شمارا به هدايت رسانده باشد.؟اين توهمات وهمي شمااست كه پنداشته اي كه هدايت شده اي بلكه بمصداق “”{قل هل ننبئكم بالأخسرين اعمالا ؟الذين ضل سعيهم في الحياة الدنيا وهم يحسبون أنهم يحسنون صنعا .كهف /104}
كه چون آخوندسابق بوده اي آيه شريفه را ترجمه نمي كنم واين عقايدكه اظهاركردي عين ضلالت وگمراهي آشكاراست كه از مصاديق آيه شريفه”والذين كفروا يخرجهم من النور الي الظلمات “است نه مصداق “الحمدلله الذي هدانا لهذا.”براي تو.
بلكه ازمصاديق “يضل من يشاء”هستي كه قابليت هدايت الهي را نداشته اي وازحوزه هدايتش اخراج وبيرون كرده است.وحالا پيرواحمدكسروي گمراه ومنحرف شده اي ورطب ويابس مي بافي.
من بنانداشتم به توجوابي بدهم وازآقاسيدمرتضي زيدعزه هم خواسته بودم كه بنوشته هاي شما هرازگاهي ديده مي شود اعتنائي نكندوليكن دراين نوشتارت گمراهي وانحرافت ازجاده سلامت وسعادت را خودت آشكارساختي وازولايت خداخارج شده وازپيروان شيطان گشته اي وبراين گمراهي هم مي بالي .
وامامن ازخداوند هدايتگر خواهان هدايت براي شماهستم اگرقابل باشي وتعقل وتفكرصحيح انديشه كني كه مفاهيم همين قرآن را كه قبول داري خوب بفهمي وتعقل كني ومصداق آيات 103-و104 /كهف نباشي كه فعلاهستي.
مصلح
سلام آقاسيد مرتضي دامت بركاته
بنده به اين آخوندسابق يك جواب دارم فقط وآن اينكه شمادركسوت دانشگاهي كه پايه اش را ازهمين حوزه اخاذي كرده اي هنوزهم مقلد اين وآني حرفي ازخودنداري جزطعن وفحاشي ونمك ناشناسي وتقليدازاحمدكسروي منحرف وديگراشخاص گمراه، هنري نيست كه به آن ببالي و افتخاركني وبگوئي شكرخدا كه هدايت شدم بااين گفته ات كه درذيل مي آيد:
“””” شانس خودراشاكرم كه مرا…به هدایت رساند که امروز در کسوت دانشگاهی پیرو شیخ ابراهیم زنجانی و مرحوم احمد کسروی و مهدی خلجی و مجتهد شبستری و سایر هدایت یافتگانی که به قوه عقل بر موهومات و متا فیزیک افلاطونی فایق امده ام.بقول اخوند الحمد الله الذی هدانا لهذا “””
ازكجامعلوم كه خداوند شمارا به هدايت رسانده باشد.؟اين توهمات وهمي شمااست كه پنداشته اي كه هدايت شده اي بلكه بمصداق “”{قل هل ننبئكم بالأخسرين اعمالا ؟الذين ضل سعيهم في الحياة الدنيا وهم يحسبون أنهم يحسنون صنعا .كهف /104}
كه چون آخوندسابق بوده اي آيه شريفه را ترجمه نمي كنم واين عقايدكه اظهاركردي عين ضلالت وگمراهي آشكاراست كه از مصاديق آيه شريفه”والذين كفروا يخرجهم من النور الي الظلمات “است نه مصداق “الحمدلله الذي هدانا لهذا.”براي تو.
بلكه ازمصاديق “يضل من يشاء”هستي كه قابليت هدايت الهي را نداشته اي وازحوزه هدايتش اخراج وبيرون كرده است.وحالا پيرواحمدكسروي گمراه ومنحرف شده اي ورطب ويابس مي بافي.
من بنانداشتم به توجوابي بدهم وازآقاسيدمرتضي زيدعزه هم خواسته بودم كه بنوشته هاي شما هرازگاهي ديده مي شود اعتنائي نكندوليكن دراين نوشتارت گمراهي وانحرافت ازجاده سلامت وسعادت را خودت آشكارساختي وازولايت خداخارج شده وازپيروان شيطان گشته اي وبراين گمراهي هم مي بالي .
وامامن ازخداوند هدايتگر خواهان هدايت براي شماهستم اگرقابل باشي وتعقل وتفكرصحيح انديشه كني كه مفاهيم همين قرآن را كه قبول داري خوب بفهمي وتعقل كني ومصداق آيات 103-و104 /كهف نباشي كه فعلاهستي.
مصلح
چندی پیش متنی خواندم از شریعتمداری کیهان که در آن مدعی شده بود کمونیسم در مبارزه با امپریالیسم جهانی شکست خورد و اکنون اسلام راستین ولایت فقیه است که پرچمدار مبارزه با امپریالیسم است.
فکر کردم آیا شریعتمداری خودش این حرف را باور می کند؟ یعنی می شود یک انسان بالغ و دارای هوش و اراده چنین ادعایی طرح کند؟ چه کسانی این حرف را باور می کنند؟
کسانی که چنین ادعاهایی را باور می کنید! با شما هستم!
فکرش را بکنید ایران سوریه حزب الله و … به هدف خود دست یابند و با پیروزی بر امپریالیسم جهانی اسراییل که چه عرض کنم اصلا آمریکا را از صفحه روزگار محو کنند. خوب بعد چه؟ حکومت اسلامی چه دستاوردی برای جهانیان خواهد داشت؟ همین الان طلیعه حکومت جهانی ولایت فقیه را در جمهوری اسلامی ایران نمی توان مشاهده کرد؟ اقتصاد رانتی عدم شفافیت دخل و خرج سران نظام سرکوب اعتراض کنندگان زندانی کردن جوانان بخاطر ابراز عقیده شلاق قطع دست قتل مخالفان قانون اساسی مافوق اراده ملی
بگذارید یک قلمش را توضیح دهم. پایه اولیه اقتصاد تولید است. تولید نیازمند سرمایه و فن آوری است. امروزه در دهکده جهانی محدودیتی برای انتقال سرمایه و فن آوری نیست. پس چرا وضع تولید در ایران با این همه ثروت های خدادادی چنین فاجعه آمیز است؟ بعد از سی و هفت سال هنوز همه چیزمان را وارد می کنیم. البته واردات اشکالی ندارد به شرطی که لا اقل معادل همان را هم بتوانیم صادر کنیم. این تنها با صنعتی شدن میسر است. تولیدات صنعتی که قدرت رقابت در بازار جهانی را داشته باشند. از تایوان کمتریم؟ تاریخچه اقتصادی این کشور را مطالعه کنید. از هیچ شروع کرد. اکنون تامین کننده قطعات الکترونیکی تمام دنیا است. کار را با سرمایه گذاری در صنعت دیجیتال شروع کرد. هیچ دستگاه برقی از تلویزیون و کامپیوتر و رادیو و …… نیست که قطعه ای ساخت تایوان در آن نباشد. چند کشور آسیای جنوب شرقی نیز از تایوانی ها تبعیت کرده و به موفقیت هایی دست یافته اند.
ما چه؟ کدام صنعت را تولید می کنیم که دنیا طالبش باشد؟ پول نداریم؟ نیروی انسانی نداریم؟
سرمایه گذاری و فن آوری جذب کشور هایی می شود که علاوه بر نیروی انسانی ماهر دارای قانون مندی باشند. قانون قانون قانون. سرمایه گذاری نیازمند امنیت است. شرکتی که مبلغ هنگفتی در کارخانه ای سرمایه گذاری می کند تا محصولی را به تولید انبوه برساند نیازمند آن است که از سرنوشت سرمایه خود در پنج یا ده سال دیگر اطمینان داشته باشد.
وقتی می گوییم سپاه با ورود به اقتصاد مملکت را ورشکسته می کند می گویند سپاه حامی دولت است و تنها جا هایی وارد می شود که دولت نیاز به کمک دارد…….
خیر دوستان سپاهی. شما با ورود به اقتصاد اعتبار قانونی را از کشور گرفته اید. وقتی نیرویی حاضر به پاسخ گویی در برابر مراجع قانونی نباشد یعنی با زور گویی هر چه خواست اجرا می کند این مرگ اقتصاد است. این سر منشا اقتصاد رانتی است. کدام سرمایه داری حاضر است در کشوری کار کند که اختیارش در دست نیرو های مسلح باشد؟ نیرو هایی که مافوق قانون ایستاده اند و حرف بزنی مدعی میراث داری خون شهدا و غیره و ذالک می شوند و دهان هر معترضی را می بندند.
حال در این شرایط شریعتمداری مدعی است ولایت فقیه تنها پرچمدار مبارزه با امپریالیسم جهانی است…….
مردم گول این حرف های بی سر و ته را نخورید.
جایی که قانون حاکم نیست و امنیت سرمایه گذاری نیست و عده ای تحت عنوان نواب امام زمان هر چه دلشان خواست با سرمایه های کشور می کنند و هر چه دلشان خواست با شرکت های تولیدی می کنند در چنین جایی سرمایه و تولید معنی ندارد. تنها چیزی که رشد می کند زالوی اقتصاد رانتی است. نتیجه اش فقر بیکاری فرار مغز ها فلاکت و بدبختی است.
شریعتمداری و هم مسلکان مدعی مبارزه با امپریالیسم جهانی بازیچه امپریالیسم جهانی اند. زمانی فکر می کردند نفت ایران قطع شود آمریکا فلج خواهد شد بنا بر این محاصره اقتصادی ایران امکان ندارد. ببینید ما ایم که التماس می کنیم نفتمان را بخرند یا آمریکا؟ ماییم که التماس می کنیم ذره ای از دارایی های بلوکه شده مان را آزاد کنند یا آمریکا؟
این را بدانید ایرانیان دوستان زیادی در آمریکا دارند. آمریکایی ها نیز ایران را متحد استراتژیک خود می دانند صرف نظر از این که حاکمانش چه کسانی باشند.
حال تشریف ببرید تظاهرات 22 بهمن و به صف مبارزان امپریالیسم جهانی بپیوندید.
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو.
باسلام ودرود به همه عزیزان
درست به سخنرانان مجلس نگاه کنید ،صدای دزدان بیت المال از همه رسا ئی تراست . عجیب اینجاست که صدای این دزدها بگوش حضرت رهبر نمیرسد ویا علیرغم رسیدن ،چون فقط طرفداراویند بخوبی ازهرنوع بازخواستی درامانند .
کدخدا راببین ده رابچاپ
آتنا فرقدانی و دیگر زندانیان سیاسی را آزاد کنید
نوری زاد گرامی
مایلم نکته ای به نامه زیبای شما بیافزایم
چطور است به فرزندانمان از همان دوران کودکی “نه گفتن” بیاموزیم!
بار ها از منابر مختلف می شنوم که فرزند باید عبد و عبید تربیت شود.
این در حالی است که کارشناسان تربیت کودک معتقدند کسانی که از کودکی “نه گفتن” می آموزند دارای شخصیت مستقل و با اراده ای می شوند. بدین معنی که والدین باید به خواسته های کودکان ارج نهند و تا آنجا که مقدور است اجابت کنند و اگر در توانشان نیست آن را با متانت و محبت توضیح دهند. اصل بر این است که کودکان در حالت عادی خواسته های مضر و زیان بار طرح نمی کنند.
با نه گفتن کودک می آموزد دارای حقوقی است و باید از این حقوق دفاع کند و برای به دست آوردنش مبارزه نماید. حتی اگر در برابر والدین باشد. نه گفتن کودک را در برابر خطرات اجتماعی مقاوم می کند. همین روحیه باید در دوران نوجوانی و جوانی تقویت شود. احترام پدر و مادر سر جای خود ولی نه گفتن رکن مهمی از شخصیت فرد است که باید تقویت شود.
نه گفتن به بدی نه گفتن به زورگوها نه گفتن به استبداد………….
– بیش ازدیگران، روی خودت پافشاری کن. اینم بدون که آدما ازکارزیاد وبیداری زیاد و تلاش زیاد ازپا درنمیان اما از ناامیدی وبی برنامگی وافسردگی ازنفس می افتند……
درود بر نوریزاد گرامی نامه ای بسیار هوشمندانه و بخردانه!دوست گرامی زندگی نمرین و ممارست است و هیچی بدتراز نا امیدی و افسرده گی نمی تواند توان زنده ماندن را از انسانها بگیرد.مسلما در زندگی تمام انسانها لحظاتی از نا امیدی و یاس و افسرده گی هست ولی نا امیدی و افسرده گی می تواند بدون چاره یابی مزمن شود.بهمین چهت بسیار مهم است که در همان اوایل چدی گرفته شود و چاره شود.من خودهمیشه در موقع نا امیدی و یا افسرده گی راه می روم آنقدر تاخسته و کوفته شده و بخواب روم.درموقع راه رفتن گریه می کنم با خود حرف می زنم بحث می کنم درست مثل اینکه با شخصی دیگری یا مثلا روانشناسی یا هر کسی غیره ازخودم.زیرا دران صورت می توانم احوال خود را بهتر دریابم و به بخود خارچ از خود و با دید دیگری بیاندیشم .این کار را بارها کرده ام و بسیار مؤثراست.ولی همیشه همانطور که نوشته اید این فکر را در خود بزرگ کرده ام که دنیا تنها همین نقطه ایکه من ایستاده ام نیست و زمان هم همین لحظه نیست.واین خود باعث امیدواری می شود.ولی افسرده گی ممتد ر ا نمی توان به این اسانی علاچ کرد بلکه حتما باید به روانشناس یا روان/زشک مراچعه کرد.
جناب نوریزاد سلام مهربون
متن نامه شما به فرزندتون خوندم و همزمان با بینش شما به هستی اطراف شما وارد شدم.در توانم نیست چیزی به نوشته آموزنده شما اضافه کنم. ولی رفتن شما به جلو و نشستن مشکلات یکی یکی به عقب هرچند به تنهایی جالب بود برایم .هرچند خیلی ها نبودند و شما را با دیگران چکار.
جالب که این هستی زیباای موجود ء پیرامونش عربده های گوشخراش مرگ بر این و مرگ بر آن موجب ملیل احوالات هست. و مسببین این نفرت افکنی ها ء فهم این نظم هستی را درک نکردند و در غوقای پلید خویش غرق هستند. و در تابلوی هستی نقش خود برجسته می کوبند هرچند به نابودی دیگران بیانجامد. غافل از اینکه نام نیک در وجدان و قلبها ماندنیست و نه روی تمبرهای تسخیر شده و اسباب به گروگان گرفته شده.
و آید روزی که همین هستی ء فاصلابات و مقصران زشتی را به یکجا در خود ببلعد . زیرا گردش هستی رو به جلوچرخیده و نه عقب گرا بوده
سلام مجدد جناب نوری زاد عزیز. من فکر میکنم حق با شما باشه و من خلاصه مختصری درباره خودم میگم که قبلا عرض کردم من مشکل شنوایی دارم اونم هشتاد درصد و در دوران مدرسه بخاطر این مشکلم همیشه درسم ضعیف بود و با بدبختی دیپلم گرفتم و وقتی دیپلم گرفتم متوجه شدم که خودم رو گم کردم و کسی راهنمای من نیست تا بر حسب اتفاق کتاب ایین درس خواندن نوشته شعبات طاووسی معروف به استاد کابوک به دستم رسید و چقدر غصه خوردم که چقدر اشتباه بزرگی هم خانواده کرد و هم خودم و سعی کردم جبران کنم. سال 85 دیپلم گرفتم و یه دوره شش ماهه جوشکاری برق و ارگون گذراندم و اعتبار بین المللی داشت. قرار بود تا مدرک گرفتم برم عسلویه که متاسفانه وقتی دوره ام تموم شد با صحبتهای احمدی نژاد اولین تحریم صادر شد و اشنا زیاد داشتیم که بازار همشون خراب شد و چقدر دنبال کار گشتم و بی فایده بود . مدرک فنی حرفه ای هم گرفتم بازم بی فایده بود تا تصمیم گرفتم برم دانشگاه و بدون مشروطی موفق شدم کاردانی بگیرم و با بلایی که بهزیستی سر کمک هزینه به سر ما اورد، متاسفانه وضع مالی خوبی نداشتیم از ادامه تحصیل برای کارشناسی صرف نظر کردم و رفتم بندرعباس که تو گمرک همراه با پسر داییم کار کنم اما بازار گمرک وحشتناک بهم ریخت. بعد از اون مدتی بیکار شدم سپس به تهران رفتم که کار لوله کشی کردم که متاسفانه پولم رو خوردن یه اب هم روش. از اونور به سفارش از اشنایان رفتم همدان دیدم اونجا کلا کار خوابیده و سپس رفتم بوشهر تو مغازه اونور به سفارش از اشنایان رفتم همدان دیدم اونجا کلا کار خوابیده و سپس رفتم بوشهر تو مغازه پیانو فروشی پسر عموم دو ماه اونجا بودم تا دلار رفت بالا تا بازار پسر عموم هم نابود شد و بعد از اون برگشتم شیراز تو بیمارستان در قسمت تاسیسات به مدت نه ماه اونم روز مزد بدون قرارداد و بیمه شروع به کار کردم تا دیدم چون پول رو میدن تصمیم گرفتم برم کارشناسی بخونم اما متاسفانه بیمارستان تعدیل نیرو کرد و از شانس بد درست موقع قبولی هم تعدیل نیرو کرد و دوباره بیکار شدم و توکل بر خدا رفتیم کارشناسی بخونم و دو تا کار هم بیرون پیدا کردم که اونا هم پول هم خوردن و الان یک سال و نیمه پولم رو میخوام هنوز بهم نمیده حتی شکایت کردیم بی فایده بود. ببخشید که حرفم طولانی شد اما الان ترم اخر دانشگاه هستم و استرس شدیدی دارم که بعد از دانشگاه چه بلایی سرم میاد.
پدر من یک کارمند بازنشسته سازمان اب بود تا قبل انقلاب که من نبودم پدرم راننده بلدوزر بود و در سد درودزن شیراز کار میکردن و بخاطر رضایت کاری حتی برای انتونی کویین هم کار کرد که فکر میکنم شما این هنرپیشه رو بشناسید و پدرم عکس یادگاری با ایشان گرفتن خواستید نشانتان میدهم و رییس کارگاه این سد یک سپهبد اسراییلی بود که یک گواهی تشویقی به پدرم داد که اعتبار بین المللی داشت و متاسفانه پدرم یک شخص وطن پرست و زیاد دلباز بود و اصلا فکر اقتصادی برای خودش و ایندش و خانواده نداشت و بیشتر به فکر مردم بود. حتی پیشنهاد کاری برای امریکا و ژاپن بهش داده بودن با بهترین حقوق بهش دادن ولی نرفت. اقای نوری زاد پدر من درست وقتی از تهران برگشتم که تو شیراز کار کنم متاسفانه سکته مغزی کردن و یک و نیم سال بعد عمرشون دادن به شما اونم بخاطر غصه و افسردگی بخاطر اشتباهات گذشته به رحمت خدا رفت و من موندم با هزار برنامه نامعلوم…
منو ببخش واقعا دلم پر بود و برای همین دنبال راهی از این مملکت برم اینجا دیگه اینده ای وجود نداره و من ایمان دارم این حکومت باید کلا عوض بشه تا شاید مشکلات حل بشه… پدر من در سطح یک دکترای تاریخ واقعا اطلاعات تاریخی قوی داشت و صدها کتاب تاریخی مطالعه داشتند و بارها گفت این حکومت با تغییر رییس جمهور و رهبر درست نمیشه فقط باید نوع حکومت عوض بشه چون حکومت اخوندی همش بر حسب تعصب اسلامی هست و هیچ چیزی رو درست درک نمیکنن و روز به روز دشمن بیشتری برای ملت و کشور درست میکنند که امروز شاهد همه چی هستیم…
آقا مرتضی
درود بر شما
معنی آیه “آمن الرسول بما انزل من ربه…”را خواسته بودید. ابتدا کامنت شما را میآ ورم و بعد توضیحات خودم را.
:3-فقره سوم گفتار شما (اشتباها آیتم 2 را تکرار کردید و کمی شلوغ هم کردید) مطلبی است که چند بار در گفتار شما دیده شده که برداشت اشتباهی هم هست ،و آن مساله “مثلیت پیامبر از حیث بشریت با دیگر انسانها” است که در آیاتی این تعبیر شده که (قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی) یعنی من بشری مثل شما هستم که بمن وحی می شود،در اینجا شما با تکیه بر بخش اول آیه از بخش مهم دیگر آیه غفلت می کنید ،آری پیامبر موجودی از جنس بشر است (می خورد می آشامد ،می خوابد ،نکاح می کند و می میرد) این طور آیات پاسخ به شبهه کافران منکر وحی است که می گفتند اگر تو راست می گویی که خدا پیام فرستاده است ،چرا خدا خود با ما سخن نمی گوید و چرا فرشتگان خود با ما سخن نمیگویند و چرا تو ملک و فرشته نیستی ،و خداوند در پاسخ آنان این را فرمود که بگو آری من بشری از جنس شما هستم تا بتوانم با شما انس گیرم و با شما سخن گویم ،پس بشری مثل شما هستم اما تفاوت من با شما این است که بمن وحی می شود ،البته این ادعای عموم پیامبران است که مقرون به معجزه می شود که معجزه دلیل صدق مدعای آنان است.
پس نکته آیه این بوده است ،و به آن جهت وحی نازل شدن به آنان نیز باید توجه کرد.اما در مورد سوال یا بتعبیر امروزه نقد و انتقاد ،سوال فی نفسه ایرادی ندارد ،اینکه شما بخواهید پیامبر را تخطئه کنید ،با عصمت و لزوم ایمان به پیامبر منافات دارد،شما اگر استنادتان به همین قرآن است ،همین قرآن می گوید یکی از شرائط مسلمانی “ایمان به خدا و ایمان برسول ” است (آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمومنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله ) ،آقا منصور شما که می گویید قرآن برای منصور و دیگران آمده ،دریافت شما از این آیه چیست؟ این آیه را لطفا معنا کنید.
شما در این گفتارتان با مغالطه بین از جنس بشر بودن پیامبر ،او را فردی عادی مثل انسانهای دیگر تصور کرده اید ،و از جنبه نازل شدن وحی به او که ملازم با عصمت است و خود قرآن نیز بر آن تاکید کرده است غفلت کرده اید،اگر شما همانطور که مرا بعنوان فردی عادی و غیر پیامبر مورد نقد قرار می دهید ،بخواهید پیامبر را هم مثل من مورد نقد قرار دهید پس فرق من و پیامبر در چیست؟!
علاوه بر این دیگر ایمان به پیامبر که مورد تاکید قرآن است به چه معناست؟”
پایان
آیه می گوید آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون کل آمن لا بالله و الملائکته و کتبه و رسله
در واقع موضوع ایمان در اینجا همان بما انزل الیه هست و به تبع آن نتیجه می گیرد که همه مؤمنان به خدا و ملائک و کتابهای نازل شده و رسولان ایمان آوردند که البته این آوردند می تواند ماضی نقلی باشد به معنی ایمان آورده اند. چرا که اگر صرفا گذشته باشد به این معنی خواهد بود که در گذشته این اتفاق افتاده و تمام شده و ممکن است بعدا اتفاق بیافتد یا نیا فتد. ما با این برداشت کاری نداریم. در اینجا آنچه را که رسول آورده و خود به آن ایمان دارد مورد نظر است.
قبلا هم با هم صحبت کرده بودیم که رسول یعنی نامه رسان. ممکن است یک نامه رسان، خود از محتوای نامه اطلاع نداشته باشد ولی طبق این آیه پیامبر اسلام به محتوای نامه عارف بوده است. این آیه در واقع نشان از دو موضوع دارد :
1. اینکه پنداری فرستنده بر صحت مطالب و امانت داری نامه رسان تاکید می کند
2. نشان می دهد که این آیات که در کمال امانت به دست مردم رسیده رفرنس مؤمنان است.
اما این آیه مشکل شما را با من حل نمی کند.
صرف دانستن یک دانش ضامن عمل به آن نیست.
اینکه پیامبر به این قرآن عارف بوده معنایش این نیست که هیچ اشتباهی نمی توانسته بکند. من نمی دانم معنای عصمت پیامبر را از کجای این آیه بیرون آورده اید.
قبلا هم گفتم که اگر صرف داشتن دانش موجب عمل به آن میشد ، هیچ پزشکی نمی بایست سیگار بکشد.
ممکن است بگوئید علم لدنی با این علوم تفاوت دارد که اگر این را بگوئید به شما خواهم گفت که شما با مکانیزم رسیدن به علم لدنی آشنا نیستید. اینطور نیست که علم لدنی مختص پیامبران باشد. خود شما هم تا حدودی علم لدنی را دریافته اید اگرچه خود ندانید که چیست یا نام دیگری بر آن بگذارید. همه کشفیات علمی امروز با علم لدنی ممکن شده اند که جای بحث فراوان دارد و این ادعا بسیار مناقشه برانگیز است که در جائی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
بنابراین احتمال خطای پیامبر نسبت به آنچه که خود به آن علم داشته غیر متصور نیست.
یکی از دلائل من بر این مدعا همان آیه قل انما بشر مثلکم هست و دیگر اینکه در جائی دیگر از پیامبر خواسته با دیگران مشورت کند. این یعنی محدوده هائی که برای پیامبر وجود داشته و برای این که احتمال خطا پائین بیاید از او خواسته شده که مشورت کند.
نتیجه اینکه این آیه که شما از من معنی آنرا خواستید بهیچ عنوان اشاره ای به عمل کرد پیامبر نمی کند.
در ضمن شما از من خواسته بودید که بگویم پیامبر در کجاها خطا داشته که این اصلا موضوع بحث ما نیست.
آنچه که مارا به این واداشته این بوده که نشان دهیم آیا می توان از پیامبر انتقاد کرد یا خیر. که من می گویم بله میتوان و حتی میتوان پیامبر را محاکمه هم کرد. قطعا از این سخن من بر خواهید آشفت ولی اگر خواستید می توانیم در اینجا یک محاکمه مجازی هم بر پا کنیم.
اینکه کسی حق انتقاد از پیامبر را نداشته بدلیل جو رعب و حشت از ترور هائی نظیر احمد کسروی و خیلی های دیگر دلیل بر این نیست که خطائی هم صورت نگرفته.
پیروز باشید
منصور
درود بر منصور آقای گرامی
اولا: سعی کنید موقع نقل آیه قرآن آنرا بصورت درست نقل کنید ،این وظیفه هر مسلمانی است که قرآن مصون از تحریف را بطور صحیح نقل کند و بر آن استدلال کند و هرجا هم دید قرآن غلط نقل یا نوشته شده تذکر دهد ،شما آیه را اینطور نقل کردید 🙁 آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون کل آمن لا بالله و الملائکته و کتبه و رسله).
در حالیکه صحیح آیه اینطور است :(آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المومنون ،کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله) که در کتابت شما “لا بالله” و “الملائکته” آمده بود که از نظر ادبیات عرب جمع بین الف و لام و ضمیر ممنوع است ،یعنی یا باید گفت “ملائکته” بدون الف و لام ،یا باید گفت “الملائکه” بدون ضمیر ،البته قراءت متداول در آیه “ملائکته” بدون الف و لام و همراه با ضمیر است.
ثانیا:شما کلام مرا درست دریافت نکردید ،من نگفتم آیه شریفه فوق منطوقا یا مفهوما دلالت بر عصمت رسول الله دارد،چون شما گفتید پیامبر می شود خطاکار باشد و حتی پا را فراتر گذاشتید و سخن از تخطئه و محاکمه او بمیان آوردید ،من عرض کردم یکی از شروط اساسی و قرآنی اسلام “ایمان به رسول الله ” است و ایمان به محتوای آنچه که بر رسول الله نازل شده است ،در آن کامنت اشاره کردم که حتی بر مبنای “تک منبعی ها” آیات مختلفی در قرآن هست که دلالت منطوقی یا مفهومی بر عصمت رسول الله و لزوم آن دارد ،و از آنجا که ایمان به رسول الله یعنی ایمان بما انزل الیه ،و در بین ما انزل الیه دلالت هایی بر لزوم عصمت رسول الله هست ،پس حتی “تک منبعی ها” در معرفت دینی باقتضای آیه مورد بحث باید به عصمت رسول مومن باشند و این ایمان مورد نظر در آیه با نقد و خطاکار دانستن پیامبر سازگاری ندارد ،تا چه رسد به تقوه به محاکمه او.
برخی اشارات شما در مورد این آیه درست بود ،فاز اول آیه میگوید :”آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمومنون”،یعنی همانطور که شما اشاره کردید ،می گوید رسول الله تنها یک پیام رسان بی خبر و بی باور به مضمون پیام نبود ،بلکه او اول کسی است که بمعرفت شهودی و حضوری و علم لدنی باور به مضمون وحی دارد.
این کلمه “المومنون” نیز عطف به الرسول است که فاعل فعل “آمن” است ،یعنی رسول و مومنون ایمان به محتوای وحی دارند ،البته این یک گزاره خبری است ،و از وقوع ایمان رسول و مومنون خبر میدهد ،در عین حال بالملازمه می خواهد ایمان را تعریف بفرماید ،که ایمان چیست؟ ایمان عبارت از باور به”ما انزل الی الرسول” است ،و کسی که به همه “ما انزل الی الرسول ” ایمان نیاورد ایمان او ناقص است یا اصلا ایمان نیست ،زیرا ایمان مفهومی قلبی و بسیط است و قابل تجزیه نیست.
البته اشاره و تاکید من بیشتر بر فاز دوم آیه بود که شما توجه نکردید که: (کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله) که مفهوم آن این است که هم رسول و هم مومنون به اقتضای ایمانشان، مومن به “الله” و “ملائکه=فرشتگان” و “همه کتابهای آسمانی نازل شده بر انبیاء گذشته” و “رسله” یعنی همه رسولان گذشته ،هستند،پس اگر ایمان =تصدیق و باور قلبی ناشی از علم ،به همه اینها تواما نباشد ،ایمان ایمان جامع و کاملی نیست ،بلکه اصلا میتوان ایمان نیست.
این مفاد آیه است که میتواند هم مفهوم ماضویت و گزارشی داشته باشد و هم میتواند معنای انشائی و بایست داشته باشد.
پس مقصود من تکیه بر ایمان درست به رسول الله بود ،و اینکه با توجه به دلایل عقلی و آیات دیگر حاکی از عصمت رسول الله ،قول به تخطئه رسول و محاکمه او با حقیقت ایمان ناسازگار است.
این سخن من بود،و از اینجا معلوم می شود که این جمله شما که :””اینکه پیامبر به این قرآن عارف بوده معنایش این نیست که هیچ اشتباهی نمی توانسته بکند. من نمی دانم معنای عصمت پیامبر را از کجای این آیه بیرون آورده اید.””
ربطی به مراد و مقصود من نداشت.
ثالثا: اینکه گفته اید :
“”ممکن است بگوئید علم لدنی با این علوم تفاوت دارد که اگر این را بگوئید به شما خواهم گفت که شما با مکانیزم رسیدن به علم لدنی آشنا نیستید. اینطور نیست که علم لدنی مختص پیامبران باشد. خود شما هم تا حدودی علم لدنی را دریافته اید اگرچه خود ندانید که چیست یا نام دیگری بر آن بگذارید. همه کشفیات علمی امروز با علم لدنی ممکن شده اند که جای بحث فراوان دارد و این ادعا بسیار مناقشه برانگیز است که در جائی دیگر به آن خواهیم پرداخت””.
(پایان)
باز از آن سنخ بحث های شلوغ کننده وبدون ربط به بحث بود ،اینکه علم لدنی ماهیتا به چه معناست؟ اینکه آیا علم لدنی از قبیل علوم حصولی و مفهومی است یا از قبیل علوم حضوری و شهودی است؟ اینکه آیا علم لدنی اختصاص به انبیاء دارد یا برای دیگران میسر است؟ همانطور که گفته اید جای بحث های فراوان دارد ،اما این چه ربطی به یحث مانحن فیه داشت؟
آری جای بحث از نوع و سنخ و ماهیت “وحی” هست و اینکه پیامبر چگونه با مبدا هستی اتصال می یابد و چگونه علم وحی بر او فرود می آید ،هست اما بهرحال چون به من و تو وحی نازل نمی شود ،قضاوت کردن ما در باب محتوا و ماهیت وحی از یک سلسله حدسیات فراتر نمی رود و سنخ و محتوای وحی را آن کسی می یابد و می داند که بادراک شهودی و حضوری آنرا یافته است .
پس این بحث باز خروج از موضوع بود.
رابعا : شما خواسته اید دو دلیل از قرآن بر عدم عصمت پیامبر علیه السلام اقامه کنید ،شما گفته اید :
“”یکی از دلائل من بر این مدعا همان آیه قل انما بشر مثلکم هست و دیگر اینکه در جائی دیگر از پیامبر خواسته با دیگران مشورت کند. این یعنی محدوده هائی که برای پیامبر وجود داشته و برای این که احتمال خطا پائین بیاید از او خواسته شده که مشورت کند””.
(پایان)
هردو دلیل شما علیل و نادرست است زیرا :
الف – در مورد آیه “قل انما انا بشر مثلکم” و خاستگاه آن قبلا توضیح دادم که معنای آن این است که :ای پیامبر به آنان بگو من انسانی هستم مثل شما ،با این تفاوت که بمن وحی می شود،یعنی میخواهد بفرماید که پیامبر از جهات بشری و ظاهری مانند دیگران است ،ولی امتیاز او این است که به او وحی می شود و بدیگران وحی نمی شود ، و روشن است که تحمل و قبول وحی که جز با ارتباط عمیق روح با مبدا آفرینش و ملک مقرب امکان پذیر نیست،مقتضی اعتلاء روحی و روحانی و جهت باطنی پیامبر می باشد ، واین تفاوتی بس عظیم بین او انسان های معمولی است ،و بعبارت دیگر اینکه فرمود “مثلکم” در مثلیت مماثلت لزومی نیست که از همه جهات مماثلت وجود داشته باشد ،و این مساله واضح است که هر استعداد و مزاج و هر قابلیتی، قابلیت نزول وحی را نخواهد داشت ،و بتعبیری رخش باید تا تن رستم کشد.
قبلا نیز توضیح دادم که این ابراز مماثلت از سوی رسول اکرم ،از این جهت بود که مشرکان و منکران می گفتند چرا فرشته وحی بر خود ما نازل نمی شود؟! یا اظهار تعجب می کردند که چطور به انسانی شبیه آنها وحی نازل می شود .
چون شما تک منبعی هستید من فقط از قرآن با شما احتجاج می کنم ،در این آیات تامل کنید :
“”وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (89)
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً (90)
أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً (91)
أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً (92)
أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93)
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94)””.
خودتان به ترجمه این آیات مراجعه کنید ،اما ببینید همه این آیات حاکی از این نکته است که منکران ،باشکال مختلف اظهار تعجب می کردند که چطور می شود یک بشر رسول برای ما شده است! و آن پاسخ ناظر به اینگونه گفتارهاست که پرا تعجب می کنید ،خداست که انسانی را بر می گزیند (الله اعلم حیث یجعل رسالته) خدا خود میداند رسالت اش را بر چه کسی نازل کند.
یا در آیه 7 سوره فرقان فرمود :
(وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً).
مسخره می کردند یا تعجب می کردند که چطور رسولی است این که غذا میخورد! و در بازارها راه می رود ،چرا نزول فرشته بر او را ما نمی بینیم؟!
دقت کردید؟ آن “انما انا بشر مثلکم” پاسخ اینگونه پرسش هاست ،یعنی تاکید بر جنبه بشریت اما در عین حال اتصاف به مزیت های خاص نبوت از جمله لزوم عصمت.
در آیه 21 سروره فرقان فرمود :
(وَ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا في أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبيراً )
آنها که امید لقاء ما را ندارند و ایمان به لقاء ما و لقاء ثواب ما ندارند میگویند چرا بر خود ما ملائکه نازل نمی شوند؟ یا چرا اصلا خدا را نمی بینیم! اینها متکبرند و دچار سرکشی نفسانی.
دقت فرمودید؟ از این دست آیات زیاد است و من نمونه آوردم ،پس آن آیه “مثلکم” ناظر به اینگونه انکارهاست و این منطق همه انبیاء و همه منکران در طول تاریخ بوده است ،در حقیقت شبهه یکی است اصطلاحات زمانه و بهانه ها نوسازی شده است!
ب- در مورد مساله “و شاورهم فی الامر” و “امرهم شوری بینهم” نیز باز اشتباه کردید ،این آیه و شاورهم فی الامر هیچ گونه دلالت منطوقی یا مفهومی بر عدم عصمت رسول الله ندارد زیرا:
مورد این آیه مربوط است به جنگ احد ،می دانید که مسلمانان در جنگ احد شکست سختی خوردند و آسیب زیادی به آنان رسید ،در آن جنگ در مقام آرایش جنگی پیامبر نظر خاصی داشت ،اما نظر بیشتر اصحاب امر دیگری بود ،در این مورد هم آیه ای نازل نشده بود ،پیامبر به احترام شور و مشورت و نظر آنان به رای آنان عمل کردند،که منجر به شکست در جنگ احد شد،پس از آن گروهی از منافقان مسولیت شکست را بگردن پیامبر می انداختند، و گروه زیادی از مومنان نیز بسیار اندوهگین بودند و گمان می کردند پیامبر آنان را عفو نخواهد کرد و دیگر با آنان مشورت نخواهد کرد ،این آیه در این زمینه نازل شد :
(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ.آل عمران/159)
فرمود این از رحمت خداست که که تو با نرمی و لینت با آنان رفتار می کنی ،و اگر تو انسان خشن و غلیظ القلبی بودی حتما انسانها از دور و بر تو پراکنده می شدند ،پس ای پیامبر (این خطای ) اینان را ببخش و برای آنها از خدا طلب مغفرت کن و باز هم با آنان (در امور اجرایی و اجتماعی) مشورت کن ،پس انگاه که عزم خویش را جزم کردی بر خدا توکل کن که خدا توکل کنندگان را دوست می دارد.
نکته ای که در اینجا مهم است این است که زمینه امور مشورتی چه بوده است ؟ یعنی اینکه فرمود :”و شاورهم فی الامر” مراد از این امر چه بوده است؟ آیا پیامبر با اصحاب خویش در باب احکام و حدود الهی که به او وحی می شده است مشورت می کرده است؟ این که نقض غرض رسالت است! پس پیامبر در مورد احکام و حدود شریعت با کسی مشورت نمی کرد ،حتی در روایت ها هست که هرگاه زمینه امور مشورتی اجتماعی پیش می آمد اصحاب می پرسیدند آیا در این مورد چیزی از وحی نازل شده است پس اگر می فرمود خیر ،آنگاه بشور می پرداختند ،از اینجا معلوم می شود که محور و موضوع شور و شورا و شاورهم ،و کلمه “الامر” یعنی امور اجتماعی و عمومی و اجرایی ،نه احکام و حدود شریعت.
و نکته مهم اجتماعی و تربیتی این آیه این است که پیامبر بنص قرآن “اسوه” و الگوی بشریت است ،و امر به شور و مشورت در امور اجتماعی که در حقیقت مشارکت کردن عقلهای انسانی است ،یک نکته تربیتی و عمومی و اجتماعی در امور اجرائی و مصالح عمومی جامعه است ،و این سر نزول آیه و نکته تشریع “وامرهم شوری بینهم” است ، و این نکته چه استلزامی با عدم عصمت رسول الله دارد؟! آن مساله عصمت مساله ای است که به آیات دیگر و براهین عقلی ثابت است و تخصصا از این بحث خارج است ،اما آنچه که اینجا مهم بوده است ،تشریع و جعل یک نکته اجتماعی و عمومی برای انسانها در امور اجرایی اجتماعی است وگرنه در امور مربوط به احکام و حدود شریعت که پیامبر با تکیه بر وحی و عصمت مفروض ،آنها را دریافت می کرد و به دیگران عرضه می فرمود ،و در آن موارد که اصلا شور و مشورت نقض غرض از وحی و تشریع خواهد بود.
بنابر این روشن شد که صرف امر به مشورت در امور اجرائی که نوعی احترام به اصحاب و اهمیت دادن به آنان و سنگ بنای یک نکته مهم اجتماعی برای همیشه تاریخ بوده است ،نمی تواند دلالت بر خطا یا عدم عصمت پیامبر داشته باشد ،نه بدلالت منطوقی و نه بدلالت مفهومی و التزامی.
خامسا :اینکه در پایان بحث گفتید :
“”در ضمن شما از من خواسته بودید که بگویم پیامبر در کجاها خطا داشته که این اصلا موضوع بحث ما نیست.
آنچه که مارا به این واداشته این بوده که نشان دهیم آیا می توان از پیامبر انتقاد کرد یا خیر. که من می گویم بله میتوان و حتی میتوان پیامبر را محاکمه هم کرد. قطعا از این سخن من بر خواهید آشفت ولی اگر خواستید می توانیم در اینجا یک محاکمه مجازی هم بر پا کنیم.
اینکه کسی حق انتقاد از پیامبر را نداشته بدلیل جو رعب و حشت از ترور هائی نظیر احمد کسروی و خیلی های دیگر دلیل بر این نیست که خطائی هم صورت نگرفته””.
(پایان)
از شما عجیب است ،شما ادعای عدم عصمت و عدم انطباق برخی از اعمال رسول الله با متن قرآن و وحی می کنید ،و من وقتی از شما سوال می کنم که فاکت دهید ،می گویید این از بحث خارج است! چرا خارج است؟ اینکه مدعای شما بود،شما همین جا هم می گویید میتوان پیامبر را محاکمه کرد! خیر من برآشفته نمیشوم ،قبلا هم گفتم من قاضی و شحنه نیستم ،می گویم این ادعای شما مبتنی بر ادعای عدم عصمت رسول الله است ،خوب دلیل آوردید ،روشن شد بطلان و سستی دلیل شما،حال اگر اصرار دارید می توانید آن موارد را مطرح کنید،چرا ادعایی را مطرح می کنید که توان اثبات آنرا ندارید؟ چون من آشفته می شوم؟ خیر من آشفته نمی شوم ،من از ادعای بی دلیل آشفته می شوم ،اما در پایان می گویم ،دوست عزیز ،این که شما ابراز می کنید ،ایمان واقعی به رسول الله نیست ،چنانکه که از بررسی آیات روشن شد ،ضمنا در کامنت پیشین در ذیل پست قبل نیز مطالب و سوالاتی در این مورد متوجه شما کرده بودم ،به آنها هم توجه کنید،اما فعلا این دو دلیل شما مثبت ادعای شما نبود.
موفق باشید
آقا مرتضی،
درود بر شما،
1. اشباه در تایپ آیه ، لپی بود. در هر صورت من با کسی در حال بحث هستم که نیازی نیست هر چیزی را توضیح بدهم و خودتان درک میکنید که گاهی پیش میآ ید.
2. برخی از برداشتهای شما از مفاهیم دینی را من تجاهل مؤمنانه نام می نهم.
شما یک اصل را پذیرفته اید و آن اینکه بعد از اینکه اسلام را پذیرفتید، عاقلانه نیست که در ارتباط با تمام یا برخی قسمت های آن وهم یا ظن داشته باشید بنابراین حتی شده خود را به تجاهل بزنید ، توجیهی برای آن می یابید. اگر هم نیافتید آنرا به جائی وصل می کنید که گوئی فوق توان درک بشر است.
موضوع وحی از آن دسته از توجیهات است. این تجاهل در حالی است که حتی میگوید به مورچه هم وحی میشود. پس وحی مفهومی نیست که قابل درک برای بشر نباشد. زمانی هیپنوتیزم یکی از عجایب روزگار بود ، و عده ای چنان آنرا بزرگ می کردند که گوئی دانشی پیچیده و ورای توان درک بشر است در حالی که چنین نیست و امروز می دانیم که ما خودمان در روز چندین بار هیپنوتیزم می شویم و یا خود را هیپنوتیزم می کنیم.
شما تصور می کنید آنچه را که پیامبر گفت در کلام هیچ کسی تا کنون نبوده و نیامده؟ منظورم محتوای کلام است نه ادبیات و عین لغات. همه پیامبران قبل هم همین ها را گفتند. خیلی از اینها در کلام فلاسفه و اندیشمندان و عارفان قبل و بعد از اسلام بوده وهست. آیا همه انانی که این حقایق را گفته اند معصوم بوده اند؟ این که شما چیزی را بدانید مستلزم این است که هیچگاه امکان خطا نخواهید داشت؟
این ملازمه وحی و عصمت عملی در توجیه شما موهوم است و خودتان آنرا تعبدی پذیرفته اید و دلیلتان عقلائی نیست.
3. مثلیت پیامبر با دیگران را فقط به ظاهر پیامبر گرفته اید و صرفا به خورد و خوراک و رفع حاجت و ازدواج در حالیکه این آیه هیچ قید مشخصی نگذاشته و شما صرفا به وحی که می رسید مثلیت را متوقف می کنید. خیر این مثلیت هیچ قیدی ندارد و می تواند شامل همه رفتار انسانی باشد چه فکری و چه عملی.
4. واما وشاور هم فی الامر . شما میگوئید مؤمنان باید به پیامبر و آنچه او میگوید ایمان داشته باشند چرا که او معصوم است و چون معصوم است هرچه گفت واجب الاطاعه است. از طرفی دیگر می گوئید که پیامبر در ارتباط با آنچه که وحی در مورد آن وجود نداشت با دیگران مشورت می کرد . خود این نشان دهنده عدم عصمت پیامبر است چرا که او فقط وقتی میتواند تصمیمی درست بگیرد که از طرف خدا بر او وحیی شده باشد در غیر این صورت می بایست با دیگران مشورت کند تا تصمیمی درست اتخاذ شود. خود شما در این کامنت همین را می گوئید. این منافاتی با نظر من داشت؟
5. در ارتباط با محاکمه پیامبر باید بگویم بله می توان پیامبر را محاکمه کرد. البته اگر خود پیامبر زنده بود و می توانست از خود دفاع کند چه بسا تبرئه میشد ولی مشکل اینجاست که هم وکلای مدافع پیامبر و هم شاکیان ادله ای که ارائه میدهند هیچیک قابل اثبات صد در صدی نیستند بنابراین من به عنوان یک قاضی تر جیه می دهم آنچه مربوط به تاریخ بوده را به تاریخ بسپارم و در روزگار خودم آنچه را از قرآن که با ملاک و معیار های عقلی می خواند نگاه دارم و ما بقی را به همان تاریخ بسپارم.
پیروز باشید
منصور
سلام بر جناب منصور
ببخشید گاهی مشغله پیش می آید و من موفق نمی شوم سریع همه کامنت ها را ببینم ،می بینید که در این سایت فقط شما هم نیستید ،خیلی ها با الفاظ و لحن های درست و نادرست مطالب یا سوالاتی را متوجه من میکنند که من در حد مقدور و فرصت سعی در پاسخ دارم.
1- در مورد غلط نوشتن آیات همانطور که گفتم باید تذکر داد ،فرق نمی کند اشتباه لپی باشد یا غیر لپی،اینکه مخاطب شما طلبه و آگاه به قرآن است مجوز غلط نویسی نیست ،زیرا در عرصه عمومی ممکن است برای دیگران غلط انداز باشد.
2-بنای من بر تجاهل نیست ،حال شما می توانید هر قضاوت شخصیتی داشته باشید من بحث شخصیتی و دفاع شخصیتی را نمی پسندم.
در مورد وحی ،همانطور که مرا به تجاهل مومنانه متهم کردید ،سعی نکنید عارف نمائی کنید ،درک ماهیت وحی امر آسانی نیست ،از این جهت برخی از بزرگان از اهل معرفت اصلا آنرا “شعور مرموز” نامیدند و کتابی در این زمینه هست ،وحی (تشریعی ) اختصاص به پیامبران دارد ،اجمالا چیزی است شاید از جنس علم حضوری که در فلسفه از آن بحث می شود ،آن وحی به زنبور عسل هم از سنخ هدایت های تکوینی است (قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی.طه/50) (وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ.النحل/68).این غیر از وحیی است که بعنوان شریعت به انبیاء نازل می شود ،قبلا گفته ام قرآن را بعنوان کلکسیون مرتبط به هم ببینیم ،نه آیات جدای از هم ،خود قرآن در سوره زمر فرمود آیات قرآن به هم منعطف اند ،پس نمی توان کاربرد لفظ “اوحی” در مورد زنبور عسل را همینطور راحت به وحی تشریعی مرتبط دانست ،کمی در این امور احتیاط کنید ،وحی به مورچه مقصودتان چه بود؟ سوره ای بنام نمل در قرآن هست و اجمالا خدای متعال بر شعور موجودات و از جمله مورچه در ماجرای حضرت سلیمان تاکید کرده است ،اما نزول وحی به مورچه را شما از کجا آوردید؟
بنابر این حالا از موضوعات بحث خارج نشوید ببینید من گفتم که گاهی شما خروج موضوعی از بحث دارید ،آن بحث علم لدنی و ماهیت وحی ببینید که ما را به کجا کشاند.
بحث من ایمان به رسول الله بود و اینکه این تعبیرات شما که رسول خدا را محاکمه کنیم و این فرمایشات گنده گویی و نشناختن حد خویش است ،این بحث ها را بگذارید.
در مورد ملازمه وحی و عصمت ،البته عصمت مراتبی دارد :عصمت در تلقی وحی – عصمت در نگهداری وحی- عصمت در ابلاغ وحی- عصمت در مراعات دقیق مفاد وحی از حیث عمل به مفاد وحی.
شما اگر پیامبر را معصوم ندانید و احتمال خطای در گرفتن وحی یا نگهداری آن (ضبط) و یا ابلاغ آن دهید ،از کجا وثوق و اطمینان به مفاد وحی پیدا می کنید؟ و پیامبری که مصون از این نباشد که خلاف مفاد وحی عمل کند ،دیگر شما چگونه وثوق به او دارید؟ همین اشتباهات باعث می شود که سخن از محاکمه یا نقد او بمیان آورید ،البته گفتم سوال و شبهه مانعی ندارد ،اما مدعی پیامبران معصوم شدن و سنخ و ماهیت وحی را که شعور مرموز است فروکوفتن به علومی که بشر عادی به آن راه پیدا می کند ،با پوزش ناشی از غایت جهل به مقامات انبیاء و اولیاء الهی ،و بلند پروازی های نابجاست. در مورد انبیاء دیگر نیز ما قائل به عصمت هستیم ،بهمین ملاکی که عرض شد ،اگر پیامبر در تلقی و حفظ و ابلاغ وحی معصوم و موید من عندالله نباشد ،چه ثوقو اطمینانی دارید که ره آورد وحی چیزی از سنخ وسوسه ها و تخیلات شیطانی نباشد؟در این تامل کنید.
البته خطوط کلی دعوت های انبیاء (توحید و وحدت و عبودیت خدا و استقرار عدالت) مشترکند ،این سخن درستی است ،اما ماهیت وحی جدای از فهم و درک و علم دانشمندان و نوابغ و فلاسفه است ،آنها خود در برابر شعور مرموز و وحی خضوع دارند ،به خضوع شیخ الرئیس که نادره بشر و از نوابغ بزرگ بشری است نسبت به خاتم انبیاء بنگرید.پس سنخ علوم انبیاء غیر از سنخ علوم نوابغ و دانشمندان و فلاسفه است.
3- در مورد مثلیت قبلا توضیح دادم ،مثلیت خودش فی نفسه قید ندارد ،مثلیت در جهات بشری قبول است و من توضیح دادم که اصل این تعبیر پاسخ به چه نکته ای در سخنان منکران وحی بوده است شما به آن آیات توجه نمی کنید و تنها بر سخن خود تاکید می کنید ،همه سخن در اثبات همان ویژگی “یوحی الی” است شما از کنار این ویژگی و اختصاص راحت نگذرید ،این سخن همه انبیاء هم بوده است ،این آیه را تا بحال دیده بودید :
(قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُريدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبينٍ ،قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِه.ابراهیم/10-11)؟
آنها (منکران وحی) می گفتند :شما هم بشری مثل ما هستید که می خواهید ما را از سنت ها و روش های عملی و عبادتی (بت پرستی) پدرانمان باز دارید ،قرآن می گوید همه آن رسل (انبیاء) هم در جواب می گفتند : درست است ما بشری مثل شما هستیم لکن این خدای متعال است که بر هر بنده ای که بخواهد (به وحی) منت می گذارد.
این منت الهی و توفیق دادن الهی همان وجهه عصمت الله است ،اگر این نباشد آری پیامبر هم در همه جنبه ها مثل بشر دیگر است . شما که قرآن را قبول دارید به این ظرایف تعبیری قرآن در همه آیات توجه کنید و راحت از کنار آنها نگذرید.پس این ویژگی همه انبیاء است و نکته عقلی آنهم همان است که عرض شد ،اگر عصمت الهی نباشد شما چه تفاوتی بین وحی و تخیلات شیطانی و وسوسه های نفسانی قائل خواهید بود؟بنظرم این مساله عصمت لازمه وظیفه ای است که برای انبیاء و اولیاء الهی تعریف شده :هدایت بشر ،و گرنه این ویژگی برای پز دادن و تفاخر و امثال اینها نیست.
بنابر این مثلیت از جهات بشری تنافی با ویژگی که بمنت خدا و عصمت اوست و لازمه ماموریت های الهی است ندارد.و صرف مثلیت دلیلی بر عدم عصمت نیست.
4-در مورد شاورهم فی الامر نیز توضیح دادم ،ظاهرا شما بنا ندارید اصلا توجه بدلایل گفتار من کنید ،گفتم که شان نزول شاورهم فی الامر چه بود ،و گفتم که زمینه مشورت در چه اموری بوده است ،و گفتم که خود ایجاد سنت مشورت و احترام به افکار عمومی باصطلاح امروز ،و شخصیت دادن به انسانها ،روشی است که پیامبر بامر وحی آنرا بنیان نهاد ،برای همه اعصار و زمانها ،اما بنیان نهادن این سنت نیکو برای بعدهایی مثل زمان ما که جامعه و اداره آن به پیچیدگیهایی خاص می رسد ،دلالت منطوقی یا مفهومی بر عدم عصمت رسول الله ندارد ،حتی اگر دلیل دیگری بر لزوم عصمت انبیاء نداشتیم چنین دلالتی در نفس امر بمشورت وجود نداشت ،تا چه رسد به اینکه آیات و براهین روشنی بر عصمت انبیاء داشته باشیم.
5- بالاخره ممنون که از محاکمه پیامبر دست برداشتید! اما من می گویم بجای محاکمه پیامبر ،اشتباه عقلی خویش را رفع کنید و ابتدا عقل خویش را محاکمه کنید که نکته لزوم عصمت در همه انبیاء (نه فقط پیامبر اسلام) چیست.
یک لطف هم بکنید در هر بحث فقط اصرار بر مدعای خویش نکنید ،زیرا اثبات یک مطلب متوقف بر اقامه دلیل از سوی مدعی است ،اگر دلیل اقامه شد ،مخالف با آن مطلب منطقا باید به بررسی و پاسخ دلایل طرف مقابل بپردازد ،من معمولا در پاسخ شما دلایلی ذکر میکنم اما می بینم متاسفانه شما بدون توجه و تامل در آنها یا پاسخ به آنها تنها بر مدعای خود پافشاری می کنید یا مطلب جدید دیگری مطرح می کنید و ذهن من و خودتان را به آن مشغول می کنید.
در کامنت های قبلی سوالات مختلفی متوجه بنیاد “تک منبعی بودن” دین شناسی شما بود که شما هنوز پاسخ آنها را نداده اید.
ممنون از توجه شما
عشاق وفا پیشه اگر محرم مایید /
از خود بدر آیید و در این بزم در آیید /
در بزم احد غیر یکی راه ندارد /
با کثرت موهوم در این بزم میایید /
تا نقش رخ دوست در آیینه به بینید /
زنگار خود از آینه دل بزدایید /
چون صاف شد آیینه ز اغیار بدانید /
که آیینه و هم ناظر و منظور شمایید /
مستور شد اندر صدف آن گوهر کمیاب /
گوهر بنماید چو صدف را بگشایید /
در کعبه دل عید تجلی جمالت /
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید /
سر گشته در آن بادیه تا چند بپویید /
معشوق همینجاست بیایید بیایید /
چون مقصد اصلی ز حرم کعبه وصل است /
غافل ز چنین کعبه مقصود چرایید /
لیدر خامنه ای نامه شما دریافت شد.
یک هفته قبل تصمیم قطعی گرفتم که نامه شما را به خواهرم نشان دهم. خواهرم ناتالی از من کوچکتر است 14 سال دارد و در دبیرستان دانش آموز است. گفتم که ممکن است او مسلمان شود و چون دختر زرنگی است چند نفر از هم کلاسی هایش را هم مسلمان کند.
ناتالی امروز نامه شما را نزد من آورده است و میگوید من نمیتوانم این نامه را به هم کلاسی هایم نشان دهم. چون انها نخواهند پذیرفت. ای نامه 36 مشکل لجیک ( منطقی) دارد. تو به لیدر علی بگو که نامه اش را ببرد پیش معلمش از نظر لجیک تصحیح کند.
چون در اینجا هر 2 3 نفر دانش آموزی یک لیدر دارد برای انجام طرح تخقیقاتی دانش اموزی. ناتالی فکر میکند که شما لیدر یک گروهک دانش آموزی هستید. فعلن به او نمیتوانم به او بگویم که شما رهبر یک کشور مسلمان هستید. چون از من نخواهد پذیرفت و فکر خواهد کرد او را مسخره میکنم.
او میگوید این نامه اصلن مرجع نداردو ما در مدرسه میاموزیم که هیچ چیز را بدون مدرک قبول نکنیم. یعنی ما اینجا از مهد کودک روش علمی میخوانیم. شما باید مطالب مطرح شده را به طرح های کوچک تقسیم کنید و هر کدام را به صورت علمی بنویسید.
یکم- شما پرسیده اید مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است.
بهتر است خودتان به این سوال جواب بدهید من هر چه فکر کردم نتوانستم دلیل انرا پیداکنم. قدرت های بزرگ غیر از نفت از شما چیزی نمیخواهند. شما خودتان بگویید در کجا اسلام مانع فروش نفت شده است. مگر کشور شما اسلامی نیست شما 10 سال است دارید مذاکره میکنید التماس میکنید که از شما نفت بخرند.
دوم- چرا در موضوع مهمّی همچون شیوهی برخورد با فرهنگ و اندیشهی اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
چه مکانیزمی در غرب وجود دارد که اگا هی های عمومی را شکل دهی کند؟. ایا سایت شما را که به زبان های مختلف نوشته میشود کسی سانسور میکند. اگر شما بر روی شبکه های ماهواره ای شما پارازیت فرستاده میشود. ایا جلو مجلات عربی شما را که به هر سوی اروپا میفرستید کسی گرفته است. لازم به ذکر است که در کشور ما وزارت ارشاد وجود ندارد. وهیچ مکانیزم متشکلی برای کنترل افکار عمومی وجود ندارد. شما بهتر است در طرح ارایه شده همه مکانیزم های پیچیده ای را که خود میگویید توضیح دهید.
سوم- پس خواستهی اوّل من این است که دربارهی انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
مرجع همه انچه که شما سیاه نمایی میاید از کشور شما میاید بی هیچ تفسیری منتشر میشود. شما بگویید وقایع زیر را چطور میتوان سفید نمایی کرد.
کبود کردن پشت یک جوان نخبه با شلاق
بردن یک دختر معصوم بنام انیتا بزندان به جرم حرف زدن.
زندانی کردن بهترین و پاک ترین انسان های شما بجرم بیان عقیده
چهارم- اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند.
در کشور ما همه چیز زیر کنترل قوه قضاییه مجلات و مردم است.شیراک ایس جمهر قبل 20 سال قبل که شهر دار پاریس بوده است چند اعلامیه خذبش را داده است به ماموران شهرداری پخش کرده اند. حالا او را محاکمه کرده اند به دوسال زندان محک.م کرده اند. زندان بدلیل خدمات بی نظیر او در جنگ و دیگر موارد و آلزایمر فعلن به حالت تعلیق در آمده است. چگونه ممکن است دولت تروریست استحدام کند برای کشتن مردم کشور خودش برای اینکه نام اسلام را خدشه دار کند.
پنجم- این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان
) معنی میدهدو نه و مانع و سد لطفن تصحیح کنید بدانیم چه میگویید. Challenge( چالش در زبان شما
حال ناتالی میگوید به لیدر علی بگویید این اشتباهات را تصحیح کند من با کمال میل به هم کلاسی هایم نشان میدهد. در ضمن یک اشکالی که ما داریم نفت نداریم نمیدانیم اگر همه ما مسلمان شدیم از کجا باوریم بخوریم لطفن راهنمایی بفرمایید
بن سوار ،
–
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی
حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که دربارهی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده میانگارم، بلکه به این سبب که آیندهی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقتجویی را در قلبهای شما زندهتر و هوشیارتر مییابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند.
سخن من با شما دربارهی اسلام است و بهطور خاص، دربارهی تصویر و چهرهای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهرهگیری از آن، متأسّفانه سابقهای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراسهای» گوناگونی که تاکنون به ملّتهای غربی القاء شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، میبینید که در تاریخنگاریهای جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزوّرانهی دولتهای غربی با دیگر ملّتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از بردهداری شرمسار است، از دورهی استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگینپوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزیهایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.
این بهخودیخود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوهی برخورد با فرهنگ و اندیشهی اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینهی مشترک تمام آن سودجوییهای ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایهی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواستهی اوّل من این است که دربارهی انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
خواستهی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آموزههای انسانی و اخلاقی او را مطالعه کردهاید؟ آیا تاکنون به جز رسانهها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کردهاید؟ آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهرهپردازیهای موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس بهصورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسشهای جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسشها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقتهای نو پیش روی شما قرار میدهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّتپذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسودهتر به نگارش درآورند.
سیّدعلی خامنهای
1/بهمن/1393
سلام محمد آقای نوریزاد
سپاس از این نوشته زیبا و گیرایتان ،سفارشاتی دلنشین بود ،که :هرچه از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل.
با پوزش:
سخن کز جان برون آید
نشیند لاجرم بر دل
برادر عزیزم، بقول شاعر هردم از این باغ بری میرسد…..نوشته ات بجان نشست، منهم که تند و تیز بمرز پیری و آخرخط میرسم از نوشته ات لذت ها و معرفت ها اندوختم. میخواستم خواهش کنم که ازین دست مطالب هم برایمان در سایت بگذارید و لطفا سایت خودتان را فعالتر بفرمائید.قربانتان