سر تیتر خبرها
بخش ششـم – صـد و سی و سـه پرسـش و پاسـخ

بخش ششـم – صـد و سی و سـه پرسـش و پاسـخ

جلیل:
این جمله نیز ” ما درست همانجائی ایستاده ایم که ـبزرگترهاـ خواسته اند” از آن چمله هاست. یکی از بزرگترها که خیلی زود اوضاعش بهم ریخت و از اتحاد جماهیر تبدیل به روسیه شد بزرگتر دیگر کشورهای غربی بودند. یعنی واقعا آنها در کنفرانس گوادلپ چنین روزهائی را که ما و منطقه اکنون هستیم برنامه ریزی کرده و در نظر گرفته بودند. آقای نوریزاد فکر نمیکردم شما تا این حد معتقد به تئوری توطئه باشید. اگر حرف شما درست باشد دیگر بنده و جنابعالی چرا خودمان را سرکار میگذاریم. آینده را ـبزرگترهاـ خودشان ترسیم خواهند کرد.

محمد نوری زاد:
سلام جلیل گرامی. آینده ی کشورهای خُرد را کشورهای بزرگتری ترسیم می کنند که منافعی در آنها دارند. مثل یمن و بحرین و عراق و افعانستان و سوریه و لبنان که اشتهای جمهوری اسلامی را برای مداخله در آنها تهییج کرده از مدتها پیش. هرچه این وجهه ی کوچکتری به مفصل ها و حوزه های متعدد نفوذ کرده باشد، بیرون زدن از چنبره ی وابستگی بزرگترها صعب تر خواهد بود. بله جلیل گرامی، بزرگترها پشت شاه را خالی کردند. و راه را برای بر آمدن آخوندهای تمامت خواه و رقیب روب فراخ کردند. به تحریک و با برنامه ی شوروی، کوچولوهای خط امام از دیوار سفارت بالا رفتند. طبق برنامه ی شوروی ها، رابطه با آمریکا قطع شد تا ایران کلا در آغوش شوروی و چین بیفتد. و طبق برنامه ی بزرگترها جنگی ویرانگر شروع شد تا بازار فروش اسلحه رونق بگیرد و هر دو کشور ایران و عراق ضعیف و ضعیف تر شوند و محتاج تر. طبق برنامه ی روسها سرداران جاسوسِ در دلِ سپاه برای دستیابی به بمب هسته ای، آب از لب و لوچه ی آخوندها و سرداران سپاه سرازیر کردند. و طبق برنامه، پولهای ما را بهمین منظور بالا کشیدند و سر آخر طبق برنامه، خودشان جلوی آخوندها و سرداران ما را از دستیابی به بمب هسته ای گرفتند. ولعِ شیعه گستریِ آخوندهای کارنابد ما، پای ما را به لبنان و سوریه و عراق کشاند. و بزرگترها از این پیش آمدها به شایستگی استقبال کردند و آخوندها و سرداران ما را تا خرخره در منطقه گرفتار کردند. در همه ی این احوال از این همه شعار و مرگ و مرگ و مرگ، یک رعشه ی مختصر به جان اسراییلی ها نیفتاد. اما در عوض کشورهای اشتلم گوی اسلامی تا چهل سال پس رفتند. سخن من این است که آنچه بزرگتر ها با ما کردند، مثل بازی دومینو بود. با یک ضربه و با یک برنامه ریزی مبتنی بر فهم بزرگترها و نفهمی این طرفی ها، کارها درست در ریلی پیش می رود که بزرگترها برایش ریل چیده اند. من با اطمینان می گویم: بر آمدن پدیده ای مثل احمدی نژاد، حتما از روی میز بزرگترها در کاسه ی ملت ایران نهاده شد. و دیدیم که هر چه این عروسک پرپر زد درست بر ریل اسراییل و آمریکا بود. اما به شما حق می دهم که بسیاری از اتفاقات نیز صد درصد ابتکار آخوندها و سرداران سپاه بود. مثل کشتن دانشمندان هسته ای که کار خود سپاه بود برای مظلوم نمایی در نشست های هسته ای. و یا زدن و کشتن و مخالفان و اعدامهای سالهای نخست و روبیدن اموال مردم و آواری به اسم حجاب اجباری و …. همه ی اینها بدون دخالت بزرگترها و با اشتهای سیری ناپذیر برادران و حاج آقاهای خودمان صورت پذیرفته و می پذیرد. با احترام

——-

علی:
نوریزاد عزیز، اشاره به هندوستان کرده و آنرا ملاک سنجش قرارداده اید. ولی شایسته است کمی عمیق تر به وضعیت هندوستان نظر بیاندازید. اساس رابطۀ مردم و حکومت در آن کشور، سکولاریسم یا عدم دخالت دین ومذهب درادارۀ امور کشور ونیز عدم اجازه به حاکمان و مأموران حکومتی در تبعیض مردم براساسِ دین و باورشان است. درآنجا همانطورکه یک گاوپرست حق دارد از گاوپرستی خود دفاع کند، یک خدا ناباورهم حق دارد از عقیده اش مبنی برعدم باور به خالق، پیروی کند وکسی هم مصدع اینها نیست… اما سیستم حکومتی کنونی ایران نه براساس سکولاریسم بلکه براساس آپارتاید قراردارد. منظوراز آپارتاید همانا دادن حق تقدم مطلق به شیعیان در کلیۀ امور نسبت به حتی مذاهب به رسمیت شناخته شدۀ خودِ اینهاست…حکومت چه حقی دارد که 1000 میلیارد دلار خسارات جنگی وارد شده از جانب عراق به ایران را ببخشد؟ مگر درآن جنگ شیطان پرست وسنی و زرتشتی وبهائی وحنبلی وحنفی و ارمنی ویهودی و کمونیست وچپی وغیره… به عنوان سرباز به جبهه نرفته و برای دفاع ازاین آب وخاک جان خودشان راازدست ندادند؟ این پول مال ملت ایران صرفنظر از دین و باور و دین و مذهبش است. مردم ساکن در خط مقدم جبهه هست ونیستشان را ازدست دادند…ا ین حاکمان مدافع مذهب شیعه چه حقی دارند که درمقابل خوش آمدهای شیعیان عراقی، خسارتهای وارد شده به این مردم را ببخشند؟… گاهی به بودجۀ تصویب شدۀ کشور برای سال 94 بیاندازید. یک چهارم بودجۀ مملکت برای ادارۀ امور مذهبی شیعیان نظیر اوقاف، حج وزیارت، تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، شورای هم آهنگی تبلیغات اسلامی، شورای عالی حوزه های علمیه، شورای برنامه ریزی حوزۀ علمیۀ خراسان، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد رهبری در دانشگاهها، بنیاد امام رضا، مساجد (نه مساجد سنی ها)، پژوهشگاههای حوزه، مجمع جهانی اهل بیت، دانشگاه اهل بیت، سازمان تبلیغات اسلامی و غیره وغیره……که همۀ این پولها صرف ادارۀ امور آخوندهای شیعه میشود.

محمد نوری زاد:
سلام علی گرامی. بله نگاه من به هندوستان، همین نگرشی است که شما فرموده اید. که مرام و مسلک و باور کسی در آنجامزاحم باور دیگری نیست. و این، یک امر قانونی و حکومتی و ساختاری است نه این که مردم خودشان به یک چنین رویه ای راضی شده باشند. که البته این ساختار، خروجی نظام تربیتی مردم است در یک فرایند تاریخی. ویعنی درست در حالی که در ایران، ملایان سراسیمه بهاییان را از دم تیغ ارتداد می گذراندند و خونشان مباح می دانستند و زندگی شان را می روفتند، در همان هندوستان، هیچ مرامی از مرام مجاور خود واهمه نداشت. بهر روی، سخن از نظام آپارتاید در ایران راندید. که در اینجا شیعیان بر دیگران غلبه دارند. که البته اینگونه نیست دوست گرامی. در اینجا، یک اقلیتی از شیعیان بر اکثریتی از شیعیان و سایرین حاکم اند. داستان خودی و غیر خودی حضرت رهبری آنچنان انشقاق در میان مردم افکنده که این ساطور رهبری به جامعه ی شیعه نیز رحم نکرده. بگونه ای که می شود گفت: شیعیان بسیاری نیز در این سرزمین در شمار اقلیت اند. با احترام و سپاس

——

مصلح آبادی:
با درود ، در پست قبلی عکسی با جناب آقای سید مصطفی تاج زاده اسیر و دربند بی گناه و همسر گرامش انداخته اید . آقای نوری زاد میخواهم کمی از حافظه ام استفاده کنم و کمی از زمان طاغوت و از رفتار و جهالت آدم های احمق طاغوت آن زمان گفته باشم . آدم های احمق آن موقع امام خمینی را به خاطر انتقاد از پهلوی دستگیر و زندانی و بعد هم به عراق تبعید کردند.آدم های احمق طاغوت آن زمان خسرو گلسرخی را به خاطر مخالفت با نظام پهلوی اعدام کردند . حکومتی های طاغوتی و احمق آن موقع آیت الله منتظری ، طالقانی و دکتر علی شریعتی را بدلیل انتقاد و مخالفت به تاج و تخت پهلوی ، دستگیر و به زندان انداختند تا شاهنشاه کمی امنیت داشته باشد زیرا اینان امنیت تاج و تخت شاه را لرزانیده بودند . تیمسار نصیری رئیس ساواک و احمق آن موقع هر منتقدی را دستگیر و به زندان می انداخت تا شاهنشاه کمی آسوده در تختخواب بخوابد . شاهنشاه بی عقل و نفهم آن موقع دکتر مصدق را در محل احمدآباد موستوفی در حصر نگه داشت تا کمی راحت تر در تختخواب خود ” کپه مرگش ” را بگذارد و کم راحت بخوابد . تیمسار ارتشبد ازهاری طاغوت آن زمان صدای مردم را صدای ” ضبط صوت ” و خون های ریخته شده در زمین را ” مرکوکروم ” میخواند . اطلاعاتی های احمق آن زمان وقتی آیت الله سید محمد رضا سعیدی را در محل مسجد موسی ابن جعفر مابین اقامه دو نماز در خیابان غیاثی محدوده میدان خراسان دستگیر و به شهادت رساندند ، بلافاصله به عرض همایونی شاهنشاه رساندند که در مسجد ” آب از آب ” تکان نخورد و مردم بدون هیچگونه عکس العملی به نمازهای یومیه خود می پردازند . نظام احمق شاهنشاهی آن موقع ساواک داشت ، شکنجه گاه داشت ، گارد شاهنشاهی داشت ، ارتش مجهز آمریکایی داشت . آخوند درباری مواجب بگیر داشت و … همه چیز داشت . حوب چه شد که شاه طاغوتی با چشمی گریان در ” پلکان ” هواپیما با گریه و اشک ریزان به ملت ایران گفت : ملت من صدای شما و ندای شما را شنیدم . شاه احمق آن دوران از کشور گریخت و رفت و ” تون به تون ” شد .

محمد نوری زاد:
سلام مصلح آبادی گرامی. زاویه ی نگاه شما کمی اشتباه است. این کارهایی که یک به یک بر شمرده اید دلیل رفتن شاه نبود. رازش در این بود که ” بزرگترها” بدنبال یک بازار داغ فروش اسلحه در منطقه بودند و مایل تر به این بودند که گام های بلند و البته شترگاو پلنگی ایرانِ پهلوی را یک چهل سالی به قهقرا برانند و با بر سرکار آوردن تندخویان اسلامی در ایران، یک حالی به منطقه بدهند و یک طالبان و القاعده و داعش و بوکوحرامی از دل اسلام ناب باز تولید کنن و اسلام را بدست خود اسلام سر ببرند و خیال اسراییل را تا چهل سالی آسوده کنند. این بود که شاه را بردند و برای روی کار آمدن آخوندهای حریص و کار نابلد و حواریون حریص ترشان فضا پرداختند تا بی رحمانه رقبا را جارو کنند و خود یکه تاز میدانی شوند که هیچ از مختصات آن نمیدانستند و هنوز نیز نمی دانند. این میدان، بهترین گزینه بود برای نفوذ جاسوسان اسراییلی و روسی و دیگران تا این کشور امام صادق را بجایی ببرند که خود می خواهند. آدمهای احمق و جاهل، افرادی چون منِ نوری زاد بودیم که گمانمان بر این بود که دستهای غیبی به مدد مردم ایران آمده و شیعه را از غربت تاریخی اش بدر آورده تا مقدمات ظهور حضرت صاحب بدست ایرانیان فراهم شود. و از اینجوز خزعبلات کودنانه که کل هیمنه ی این نگرش احمقانه یک گرم معرفت را جابجا نمی کند. یک نگاهی به اطرافتان بیندازید دوست گرامی. ما درست در همانجایی ایستاده ایم که ” بزرگترها” خواسته اند. با احترام

———-
محمدرضا:
سلام. درک سختی های کسانی که در بند هستند امکان پذیر نیست اما شجاعتشان همیشه ستودودنیست. آقای نوری زاد شجاعت شما نیز ستودنیست. من جوانی هستم که 8 سال پیش در سن 17 سالگی از ایران فرار کردم و برای تحصیل به هندوستان و سپس به مالزی آمدم. تمام تلاشم اینه که بتونم زندگیم رو اینجا پایه بزارم و هیچ وقت به اون آشغال دونی بر نگردم. برام کشورم دیگه مهم نیست. فقط خانوادم و فامیلم رو دوست دارم تو اون کشور. من نه مشکل سیاسی داشتم توی ایران و نه غیر مسلمان شده بودم مثل خیلی دیگه از دوستام. اما تحمل ایران رو دیگه نداشتم. دلم برای هندوستان تنگ می شه اما برای ایران تنگ نمی شه. دلم برای چیش تنگ شه ؟ برای مدرسه هایی که توش کتک خوردم برای ننوشتن مشق ؟ برای مدرسه ای که تحقیر می کرد من رو بخاطر اینکه حاضر نبودم موهامو با شماره 4 بزنم ؟ ای بابا…چی بگم…ایران سطل آشغالی شده که اگه سرش رو ورداری بوش کل کشور رو می گیره. برام مهم نیست چی اسممو بزارن..اما هیچ آرزویی برای دیدن کشورم ندارم، چه برسه به اینکه برم و تازه 2 سال سرباز بشم اونجا.

محمد نوری زاد:
سلام محمد رضای گرامی. حالا اگر ما بخواهیم تو را درهمین ایران زیارت کنیم چه؟ با این اطمینان که درآن روز، حتما به تو احترام خواهیم گذاشت وجایگاه علمی ات را پاس خواهیم داشت و فردای کشورمان را به امثال تو وآنانی که دلشان برای آبادانی ایران می تپد خواهیم سپرد. اگرتو دلت برای ایران تنگ نمی شود اطمینان داشته باش که ایران دلش برای تو تنگ است. سری به سرزمین خودت بزن. درآرامش. ودرروزهایی که قدرتو دانسته می شود. هیچگاه نسبت به سرزمینت بی تفاوت مباش.
———-

محمد امین:
چند درصد مطمئنید همه‌ی نامه‌هایتان به رهبری رسیده‌ است و ایشان خوانده‌اند؟ چند درصد مطمئنید محتوایش تغییر داده نشده؟ چقدر مطمئنید اطرافیان ایشان جلوی چنین نامه هایی را می‌گیرند یا نمیگیرند؟…

محمد نوری زاد:
سلام محمد امین گرامی. من خبر ندارم ایشان نوشته های مرا می خوانند یا خیر. وقتی یک نامه – که مخاطبش رهبراست – بصورت سرگشاده وعلنی منتشرمی شود، آن مخاطب اصلی – رهبر- می شود یکی ازهزاران مخاطب آن نوشته. اگربخواند، دایره ی مخاطبان کامل می شود، اگرنخواند، ازشمارخوانندگان آن نوشته، یکی کم می شود. اگربخوانند حجت برایشان تمام می شود، اگر نخوانند این پرسش مطرح می شود که: چرا این رهبری که درموضوعات ریزکشوری دخول می کند وخود مدعی است که ازعمده ی خبرهای کشورمطلع است، ازانتشاراین نامه های پرسروصدا بی خبراست؟ من شخصا براین باورم که ایشان می خوانند. منتها پاسخ نمی دهند. انتشاریک پاسخ کوتاه ازجانب ایشان، کوهی ازپرسش ها ونقدها وچراها رابه سمت بیت رهبری سرازیرمی کند. پس سکوت بهترین شیوه است. شاید با این احتجاج که: جواب ابلهان خاموشی است! با احترام: نوری زاد.

———-

کاوه:
آقای نوری زاد. لطفا فقط برای یک بار به ابن سوال پاسخ دهید که چرا شما را دستگیر، شکنجه و اعدام نمیکنند؟ و چرا کسانی که یک دهم حرف های شما را زده اند تا الان دستگیر و اعدام شده اند؟

محمد نوری زاد:
سلام کاوه ی گرامی. من پیش ازاین بارها به این پرسش پاسخ گفته ام. حکایت من با سایرمنتقدان کمی تفاوت دارد.
1- من تا دیروز پشت سررهبربودم وسخت ازایشان دفاع می کردم. بخاطرحادثه های خونین سال 88 اکنون منتقدایشان شده ام. آنهم درنهایت ادب. و: رعایت جوانب نصیحة الملولکی وامربه معروف ونهی ازمنکر. که وظیفه ی شرعی وقانونی همه ی شهروندان است.

2 – به زیرکشیدن وزندانی کردن وزدن وکشتن یک چنین فردی که همه ی فعالیتش تنها درنوشته هایش خلاصه می شود ونه دردعوت مردمان به آشوب وقیام وانقلاب، خود می تواند آغازگرریزش های بعدی باشد. کما این که امثال من دربدنه ی حاکمیت بسیارند. حتی درمجلس. حتی درقوه قضاییه. حتی درسپاه. من با اغلب اینان درگفتگویم. زدن وکشتن من ریزش های نرم وبی صدا را هم سرعت می دهد وهم آشکارمی کند.

3 – اطلاعات وسپاه یک سال ونیم مرا درتنگنا قراردادند که من به همان راه سابق بازگردم. دراین راه مرا زدند اما من دراولین فرصت ممکن ازهمان داخل زندان نوشتم وبیرون دادم ودرحد خود مفتضحشان کردم. مرا زدند ومن نوشتم. مرا با فحش های ناموسی وبی حرمتی های مکرربه آسیب روحی مبتلا کردند وبازمن نوشتم وبیرون دادم. به مرخصی آمدم بازنوشتم. به زندان بازم گرداندند بازنوشتم.

4 – تاثیریک نوشته ازداخل زندان هزاربرابریک نوشته ازخارج زندان است. آنها این را خوب می دانند. ومی دانند که نوری زاد مگردریک گاوصندوق زندانی شود یا کشته شود تا نتواند بنویسد. پس دراولین فرصت با غلظت بیشتری خواهد نوشت وبیرون خواهد داد.

5 – بله، همه ی زندان سیاسی به محض نوشتن یک مطلب تند انتقادی به زندان رفته اند. قبول. اما این عزیزان به زندان که می روند، بنا به دلایلی که به خودشان مربوط است، دست ازنوشتن برمی دارند وترجیح می دهند دوران زندان خود را بی سروصدا سپری کنند. من درداخل زندان به دوتن ازبرجستگان سیاسی هرچه اصرارکردم که نامه ای بنویسند وبیرون بدهند قبول نکردند. اما نوری زاد بی نوا اینگونه نیست. مگراورا بکشند تا ننویسد. مگراو را درحصاری تنگ بگذارند تا ننویسد. این سخن مادربی سواد وروستایی ام را هرگزفراموش نمی کنم که یک روز به من گفت: اگرتورا دریک بطری گذاشتند وسرش را بستند، با بخاردهانت، بدنه ی بطری را تابلوکن وبا انگشتت، اعتقادات خود را برآن بنویس!

6 – با این نکات متوجه شدید که حساب من مثلا با جناب کروبی وجناب موسوی هم تفاوت دارد. بزعم حاکمیت، موسوی مردم را به شورش وانقلاب فرامی خواند ومردم را تحریک می کرد وعده ای هم دراین راه کشته شدند، اما من چه؟ من فقط می نویسم.

7 – اما چرا مرا نمی کشند؟ مثل مرحوم سعیدی سیرجانی یا مرحومان فروهرها ومختاری ها وهزارمنتقددیگری که بی سروصدا سرشان را زیرآب کردند. پاسخ این پرسش در: فضای آزاد رسانه ای است که ما “اکنون” دراختیارداریم و درآن زمان ها دراختیار نبود. اکنون یک عطسه ی نابجای رییس قوه ی قضاییه درهزارهزار شبکه ی مجازی منتشرمی شودوبه چالش کشیده می شود. این امکان مطلقا دریک دهه ی پیش نبود.

8 – صمیمانه می گویم اگرپنج سال پیش بود من هرگز شهامت ورود به این عرصه را نداشتم. پنج سال پیش ، حادثه ی خونین سال 88 رخ نداده بود، وفضای مجازی به این گستردگی نبود. هرحرکت منتقدانه دراین اندازه، به شدت سرکوب می شد وفرد خاطی ازمیان برداشته می شد. بدون این که صدایش بجایی برسد.

9 – می ماند حصرخانگی. اگرمرا محصورکنند، هم باید پاسخگوی تبعات این حصردراین بلبشوی گرفتاری های همه جانبه باشند، وهم بالاخره بعداز شش ماه ویک سال وهفت سال مجبورند یک فضای تنفسی به من بدهند. من درهمین فضای کوتاه تنفسی فریاد می زنم. واین فریاد کوتاه یک خطی، آنهم بعدازآنهمه تنگنا، می تواند مثل یک صاعقه روشنگری کندو رعب دردل حاکمان بیندازد.

10 – حاکمیت ازآزاد گذاشتن یک منتقدی مثل من که بهرحال چارچوب های ادب را رعایت می کند، بهره های مربوط به خودش را می برد. شنیدم که درگزارش به احمد شهید همه ی نامه های مرا ضمیمه کرده بودند وبه آنها اشاره که: ببینید درایران فردی چون نوری زاد وزندانیانی چون تاج زاده ازداخل زندان اینگونه شخص اول مملکت را درمی نوردند اما کسی با آنها کاری ندارد. واین فایده ی کمی برای اینها نیست.

11 – می ماند بی آبرو کردن. پروژه ی بی آبرو کردن مرا سازمان اطلاعات سپاه دراختیارگرفت. فیلمهایی علیه من ساختند ومنتشرکردند. شکایت من ازطائب رییس سازمان اطلاعات سپاه که این فیلمها درحوزه ی او ساخته شده بود و ازضرغامی که درسایت خبرنگاران جوان منتشرشده بود بجایی که نرسید موجب خنده ی قاضیان نیز شد. که مگرمی شود با طائب وضرغامی که مستقیما ازرهبردستخط دارد درافتاد. پس بی آبروکردن نیز باعث این نشد که آشوبی درخانواده ی من درافتد ومن پس بکشم.

12 – می ماند همان کشتن. که من مشتاقانه چشم به راه آنم. تا فرارسیدن آن زمان، می نویسم. درچارچوب ادب. همان گوهری که غبارش نیز به سروصورت سیستم اطلاعاتی وامنیتی ما ننشسته است. یک بار دردیداری که با آقای ناطق نوری داشتم، وی به همین ادب نوشتاری من اشاره کرد وگفت: من بسهم خودم ازاین رویه ی شما تشکرمی کنم. که حرمت قلم را نگه داشتید وآلوده اش نکردید. کاری که دیگران( شاید منظورش شریعتمداری ها بوده) شگردشان است.
با احترام: محمد نوری زاد.

———

وحید:
… آقای نوریزاد چی شد که به اینجا رسیدید؟ آیا شما از ابتدا این تفکرات را داشتید یا اتفاقی شما را آگاهی داد به نادرست بودن راه گذشته؟ چون شما را انسان صبوری میدانم یک سوال دیگر از محضرتان میپرسم. آقای نوریزاد نظر شما درباره عماریون چیست منظورم گروهی که خودشان را به این نامیده اند مخصوصا دکتر حسن عباسی که به نظر متخصص در همه امور هستند؟ نمیدونم به خودتون زحمت میدهید این مطالب را بخوانید یا نه.حتی اگر مایل نباشید به سوالاتم پاسخ دهید خوشحال میشم از خواندن این مطلب توسط شما آگاه بشم. به امید روزی که بتونم شما را ببینم.

محمد نوری زاد:
سلام وحید گرامی. من تا حدودی مثل همین دوست ولایتی شما فکرمی کردم. اما بشدت معترض هم بودم. هم به جناح چپ وهم به جناح راست. با خود می گفتم : باید به نظام فرصت داد تا خودش را پیدا کند. نیامده نمی شود بردشواری ها فائق آمد. همین روحیه ی معترضانه ی من مرا کمک کرد که بعداز سال 88 ، آنجا که به چشم خود دیدم بسیجی ها چوب وچماق وشوکروزنجیروچاقووکلت به دست گرفته اند وافتاده اند بجان مردم، همه ی تردیدها را کناربگذارم

درباره ی عماریون وآن آقا باید بگویم: ایرادی ندارد دستجاتی ازاین دست اعلام موجودیت بکنند. اما خداوکیلی آیا ازوزارت کشورمجوز رسمی دارند؟ وبرای برگزاری نشست هایشان مجوز می گیرند؟ البته که نه. اینها یک تقلای جنبی است که آدمهای متعلق به رژیم برای سرکوب معترضان مرتکب می شوند. آن آقا هم تئوریسین خشونت است. یعنی آن چماق توی دست بسیجی ها وعقل تعطیل وچشم بسته ی آنان را تئوریزه می کند. با احترام

——–

مرجان:
همواره دعاگوي شمابوده وهستم ولي نااميدي گلويم را ميفشاردوتوان ادامه زندگي را گرفته.در جستجوي نوراميدي هستم.ايا شمانشان اميدي مي بينيد ؟

محمد نوری زاد:
سلام خانم خوب. سپاس ازبزرگواری شما. ازاین که دردعاهای شما سهم دارم خدای را شاکرم. فرموده اید ناامیدی گلوی مبارکتان را می فشارد. پیش ازآن نوشته اید “همواره” دعاگوی منِ حقیرهستید. این نشان می دهد که آن گلویی که ازفشارناامیدی دررنج است، همواره با دعا مأنوس است. واین خود نشانه ی اقبالی است که خدای خوب باشما آمیخته. وگرنه مثل خیلی ها با دعا نسبتی نمی داشتید. گاه درهای بسته انسان را به سمت دری که خدای خوب تدارک دیده هدایت می کنند. که اگرواگشوده می ماندند ما هرگز به سمت آن درمورد نظرنمی رفتیم. صبورباشید خانم خوب. دوتن ازفرزندان من نیز چون شما دررنج اند. من تا حدودی حال وروز مردم وبویژه جوانان خود را می فهمم. این بگویم وبگذرم: منتظرنمانید موفقیت به سمت شما بیاید. خودشما زمینه ی ظهوروبرآمدن موفقیت را فراهم آورید. به امید روزهای خوب برای شما

———

آبتین:
درود و سپاس بر شما. نمیدانم از کدام در وارد شوم و از کدامین دل با شما سخن برانم، آنچه میدانم این است که لحظات شگرف تاریخ پیش چشم ماست و ما همانند بردگانی دست بسته، در بازار شام بفروش می رسیم و آینده مان ، جوانیمان، در پی اهداف شوم رژیم اسد قرباتی گشته،آری من نیز فردی سوخته از نسل سوختگان این انقلابم، انقلابی که پیام آور صلح، آزادی، بخشش، ایثار،… بود، قرار بود علاوه بر مادیات، معنویات ما را بسازند، قرار بود ما را انسان کنند و ما نیز دل خوش به چنین سخنان حتی یک لحظه فکر نکردیم به اینکه آیا ما قبل از این انسان نبودیم؟ ناگهان اتحادی شگرف شکل گرفت ، پیوندی عظیم دو تاریخ ، جناب آقای مارکس و پیغمبر گرامی اسلام، سرخ و سیاه به هم پیوستند، امپریالیسم و استکبار عامل ضعف و زبونی ما ، طبقه ی مستضعفین ببخشید پرولتاریا شکل گرفت همان کسانی که قرار بود وارثان زمین شوند انگار میخواست در این مقطع زمانی چنین شود، همه چیز بگردن بورژوازی افتاد، اری این آمریکا بود که عامل بدبختی ما بود ما خود مقصر نبودیم، اصلا ما عقب مانده نبودیم این بورژوا و سرمایه داری آمریکا بود که ما رابه چنین وضع اسفناکی انداخته بود، هیچ به این فکر نکردیم که حکومتهای کمونیستی فاجعه آفریدند، آری آنها هم مثل ما این بهانه را دارند که این حکومتها نظریات مارکس نیست و اگر همان نظریات اعمل شود دنیا گلستان خواهد شد، ما داناترین انسانهایمان را به بهانه لیبرالی کنار گذاشتیم، ما دوم شخص این انقلاب را به به بهانه نفوذ منافقین و لیبرال ها در دفترش کنار گذاشتیم و قس علی الهذا…. براستی ملتی که کتاب نخواند تاریخ برایش تکرار خواهد شد، از پدرم شنیدم که بحبوهه ی انقلاب پدربزرگش مرتب سفارش می کرد به خیابان نروید، به شاه بد نگوئید، شما نمیدانید روحانیت چگونه است، برایم خیلی جالب بود، سپس از دوستان و کسان دیگر هم شنیدم که آنان نیز از پدرشان چنین نقلی می کردند که پدربزرگ پدر….. آری آنان دوران مشروطه را دیده بودند ، علل شکست را دریافته بودند، یکسری انسانهای بیسواد، عامی که علل شکست را خوب جستجو کردند، نقش روحانیت را ، بازی روحانیت را، حکومت روحانیت را ( به شکل دگر) دیده بودند، نصیحت کردند اما پدران ما سرخوش از نظریات مارکس و لنین و… بی خبر از حکومت استالین و… وبا پیروی از مولایشان حسین قدم به کربلا گذاشتند و یزید را سرنگون کردند، نمیدانم چرا ، اما هیچ وقت گفته نشد که حسین بن علی قصد جنگ نداشتند، فقط زیر بار زور نرفتند و یزید خود جنگ را راه انداخت، هیچ وقت گفته نشد که دو روز قبل از عاشورا، مسلم بن عقیل در فرصتی که داشت، میتوانست ابن زیاد را ترور کند، اما نکرد چون شیوه اهل بیت این نبود، نگفتند و کردند و آنچه نباید می کردند، جناب دکتر نوریزاد انسانهای عامی، پدربزرگان پدرانمان میدانستند سرنوشت ما را، اما پدر ما، شما و نسل شما، روشنفکران ندانستید، گله از نسل شماست که بدترین نوع استبداد را به ما هدیه کردید و نسل ما امروز گریبانگیر این فاجعه تاریخی است، میتوانستیم دموکراسی را در کشور پیاده کنیم اما شماها حتی از انقلابتان هم محافظت نکردید، ببخشید می گویم و صرفا غلامان حلقه به گوشی شدید که هر چه گفتند پذیرفتید، هر چه کردند تائید کردید و هر خونی را قربانی در راه خدا و رسولش دانستید، نسل شما انسان فرهیخته ای چون بازرگان را باور نکرد وقتی امد حاکم شرع ومفسر قرآن بود و وقت رفتن پیر خرفت ایران، جناب دکتر نوریزاد ما نسل سوخته ایم ، نسلی که زیر نعلین صاحبان قدرت استخوان خورد کرده ایم و اکنون این شرایط حساس ناخواسته برای ما بوجود آمده، یک برهه تاریخی عجیب، که روند تاریخی کشور ما را تعیین خواهد کرد، این هدیه شماهاست به ما ، نمیدانم روحانیتی که تا دیروز بابی و بهائیت را عمل زوال دین میدانستند و به کمتر از تکفیر و کشتن آنان راضی نبودند چگونه امروز با جنایتکارانی که خود را علوی میدانند و بدعتی در شیعه و اسلام گذاشته اند در یک آبشخور آب می نوشند، همان هایی که تثلیث محمد و علی و سلمان را بوجود آوردند گناه آنان از بابیان کمتر نیست ولی آنان آنطور ، اینان اینطور، ببخشید ولی این هدیه نسل شما به ما بود به من پاسخ دهید، به درد دل من گوش فرا دهید و من و هم نسلان من را با سخنان خود آرام بخشید…با تشکر از شما

محمد نوری زاد:
سلام آبتین گرامی. سوزنوشته ات را چشیدم. کلمه به کلمه. سن وسال تو باید همانند پسرخودم باشد. پسربزرگم. که من اکنون شرم دارم به صورتش بنگرم. اغلب سخنان تورا قبول دارم. اما این نیزبگویم که بخاطرتربیت تاریخی ایرانیان، خودشما نیزاگربجای ما بودید همین راه را می رفتید. کما این که کسی نبود که درپایین کشیدن شاه دست به شعاروفریاد وسنگ واسلحه نبرده باشد. ازکمونیست تا مسلمان وشیعه وسنی وهمه وهمه. اکثریت مردم چه باحجاب وچه بی حجاب وچه نمازخوان وچه کافرهمه دست به دست هم دادند. یک موجی پدید آمده بود که اگربا آن موج همراه نمی شدی، عقب مانده ومنگ تلقی می شدی. بعدازانقلاب بود که عده ای زود فهمیدند که چه کلاهی به سرشان رفته . وجماعتی برآنان چیرگی یافته اند که جزخودشان احدالناسی را برنمی تابند. اینجا بود که عده ای کنارکشیدند وجماعتی با همان موج پیش رفتند. تا مگردرآینده ای نزدیک ورق برگردد. البته جماعتی نیز سردرآخورداشتند واین بهترین فرصت برای تلنبارثروت وفرصت بود.

مارا چاره ای جز پیوستن به آن موج نبود. مهم موج سواران بودند که بخت واقبال مردم را زیرگرفتند تا خود دراوج بمانند. ازاین روی است که ما شرمنده ایم. واحساس می کنیم ازخون بچه های ما نیز دراین آشوب بزرگ سود برده اند. من وقتی به یک خانواده ی شهید برمی خورم یا به برادرجانبازم می نگرم که نیمی ازبدنش ازکارافتاده وحتی تکلم ندارد درخود می گدازم که ما چه مفت سرمایه های ناب این سرزمین را تباه کردیم. دریک کلام: ما دردنیای عقل بی عقلی کردیم. مگراین که شما وآسیب دیدگان ازما بگذرید. عفوخدا درسایه ی عفوشمایان معنا می گیرد.

———

مرتضی:
سلام. اقای نویزاد به نظر شما وقت ان نرسیده که در نامه ای و یا گفتاری از ارتش مظلوم عذر خواهی کنید.ارتشی که شما و اوینی ///………. تمام زحماتش را ایثارش را و مردانگیها و شهدایشان را به پای ببر کاغذی سپاه قربانی کردید و همه را به حساب این رانت خوارها و……….. ریختید.من بارها و بارها در دل خون گریستم و در مقابل پرسش فرزندان دوستان شهیدم خجالت زده شدم .انها سوال میکردنند عمو مگه بابای من تو خرمشهر شهید نشد ؟عمو بابای من مگه ……وووووووو چرا تو این فیلمهای روایت فتح ارتش انگار وجود خارجی نداره و هزار سوال بی جواب دیگه.اقای نوریزاد اگه واقعا چشمانتان باز شده و طرف دار مظلوم و حق هستید لااقل به من یکی ثابت کن .حق نگهدارت

محمد نوری زاد:
سلام مرتضای گرامی. سخن شما درست است. ما ارتش وارتشیان خود را خوارکردیم. من بارها گفته ونوشته ام که ما ازارتشی می خواهیم که ریا کار وتسبیح بدست و حاضردرصف اول نمازجماعت باشد ویک چند تایی هم حدیث بداند تا ما او را خودی محسوب کنیم وارتقا وترفیعش را امضا کنیم. اگرچه از تخصص نظامی هیچ نداند. ما با گماردن آدمهایی مثل فیروزآبادی به اصل ارتش توهین کردیم. من خود بارها شاهد این بوده ام که یک تیمسار یک سرهنگ تمام یک سرگرد چگونه مجبوراست درمقابل یک طلبه ی فرتوت یا یک طلبه ی جوان هیچ نفهم پا بکوبد ومنت او را بکشد تا فردا ترفیعش را امضا کند. ما دراین سالها ی پس ازانقلاب برای ارتش هیچ شخصیتی جز ریاکاری و شعار وظاهری پرطمطراق وباطنی پوک بجای نگذاشته ایم. من بابت سهمی که دراین غفلت داشته ام ازهمه ی ارتشیان وخانواده هایشان پوزش می خواهم. اگرکه بپذیرند. با احترام

———-

علوی:
آقای نوریزاد سلام. بااین همه گفتن و فیلم ساختن چه شد؟؟؟؟؟ جناح رهبری و شعبان بی مخ ها کار خود را می کنند و می گویند بگذار نوریزاد هم حرف بزند تا خسته شود!!!…چه باید کرد؟؟؟ آقای نوریزاد جه باید کرد؟…اگر استبداد مذهبی ////گوش شنوا داشت تا الان اثری می دیدیم….باید کاری کرد….آقای نوریزاد یا قیام همگانی که شما باید هدایت کنید و یا حذف عناصر ضد مردمی توسط مردم!!

محمد نوری زاد:
سلام جناب علوی عزیز. هیچگاه به قیام وانقلاب وآشوب فکرنکنید. این درست همانی است که ازما انتظاردارند تا هربلایی که خواستند سرما بیاورند. ودیگراین که تا کنون ندیده ایم کشوری که انقلاب کرده روی خوش ببیند.

———-

امیر از آمریکا:
Ba Salaam be Azadmarde IranZamin:
Man Javani Irani hastam va dar Amrika zendegi mikonam. Barname haye shoma ra donbal mikonam va ba tak take kalame shoma ons gerefte am.
Az anjaei ke name ha va makhsoosan video haye shoma dar morede Shaboon Bi Mokh-ha dar ahaye Khamenei hich tasiri nakhahd dasht, pishnahad mikonam aasare khod ra be aghayan Khatami, Hasan Khomeini va Ayaye Ozam Ghom shakhsan beferestin ta shayad in Aghayan az shoma pand begirand va kami del va jorat peida konand va ba raveshe shoma az aghaye khamenei enteghad konnad.
Pirooz bashid
Zende Baad Iran va Irani
Amir

محمد نوری زاد:
سلام امیرگرامی. ازپیشنهاد شما تشکرمی کنم. من شخصا با برخی ازاین بزرگان مستقیما صحبت کرده ام. مطلقا بنا ندارند ازچارچوب خود خروج کنند. ترس همه ی ارکان وجودشان را پرکرده است. نمی خواهند به سرنوشت موسوی وکروبی مبتلا شوند. موفق باشی پسرم

———

shahla:
جناب نوری زاد! نامه پرمحتوای شما بسیار عالی است و واقعا دلسوزانه برای کشور است . ضمن قدردانی از شهامت و جسارت و بزرگمردی شما باید خدمتتان بگویم که از نظر حضور ذهن حضرتعالی و ارتباط دقیق مسائل با هم نیز بی نظیر است. به کلی تمام پته ها را روی آب ریختید. ننظرم رسید که با اجاره خدمتتان می گویم. به نظرم در تمام جاهایی که از اسرائیل نام بردید بهتر بود انگلیس را به عنوان باغبان جایگزین می فرمودید.

محمد نوری زاد:
سلام شهاب گرامی. قصد من ازباغبان حتما وتنها اسراییل نیست. بل هم پیمانان اونیز هستند. اگردقت کنید دریک جا به این مهم اشاره کرده ام. هم اسراییل هم انگلیس هم آمریکا، اینها ازیک طرف وازطرف دیگر: جهل ما وبی سوادی های ما و کارنابلدی های ما وتفسیرغلط ما ازمسلمانی و حرص ما برای روفتن ثروت ها وفرصت ها.

———-

ایرانی:
در این فکر م که تاریخ این سال ها را چه گونه قضاوت خواهد کرد ؟ از ما که گذشت ، اما می دانم کم ترین قضاوتش این خواهد بود که در سال 1357 ، قومی نادان اما طمع کار روی شانه های مردمی ساده و نجیب برآمدند و از همان نخستین روز زدند، کشتند، شکستند، زمین و زمان را از بیخ کندند، خوردند و بردند و تا ابد لکه ننگی برپیشانی هر که نام اسلام و مذهب را در این کشور ببرد زدند. اقای نوری زاد، چه ساده اید شما که هنوز به طناب پوسیده دخیل بسته اید تا یک بار دیگر ملتی را با این طناب به چاه ویل بفرستید .این طناب پوسیده است اقا جان! توفان خشم مردم ا، چیزی نخواهد گذاشت آن روز که براید

محمد نوری زاد:
سلام ایرانی خوب. قصد من با هرگرایشی که اتخاذ کرده ام، تنها پرهیزاز اوضاع واحوالی است که امروزه سوریه گرفتارآن است. برای این پرهیزحاضرم به هرکسی که شما بفرمایید التماس کنم. با احترام

———

جواد:
آقای نوری زاد عزیز سوالاتی برایم پیش آمده اما هرگز انتظار پاسخ به سوالات خودم رو از شما ندارم .
1- آیا شما با نوشتن این نامه قصد تغییری در شخص رهبر دارید ؟ به نظر شما ممکن است ؟
2- چرا زود تر از این سالها از این نامه های قشنگ نمینوشتید مثلا 15 سال پیش ؟ !!
3- آیا شما قصد ندارید نقش یک زندانی که در این روز ها ی آخر رژیم نقش قهرمان از خو بجا بگذارید ؟

محمد نوری زاد:
سلام آقا جواد گرامی
1 – قصدم تنها این است که سرنوشت فعلی سوریه که شخم زده شده برای ایران عزیز رخ ندهد.
2 – قبلا می ترسیدم. وسایل ارتباط جمعی امروز مثل همین سایت ها آن روزها نبود.وبه راحتی صداهای مخالف درپشت درهای بسته خاموش می شدند. وشاید هم منافعی داشتم. اما اکنون نمی ترسم. هیچ. ومنافعی که ندارم، حتی نگران داروندارخود نیز نیستم.
3 – ازکجا معلوم این روزها روزهای پایانی رژیم است؟ البته هوای نفس با همه ی ما هست. درمن نیزهست. چرا نباشد؟ اما فکرنمی کنی برای قهرمان شدن راههای کم خطرتر و کم هزینه ترمی شود پیدا کرد؟
با احترام

——–

جوان دهه هفتادی:
از شما میخواهم مشکل جامعه را در سطحی فراتر و ریشه ای تر ببینید بوجود آمدن یک فصل الخطاب منشاء مشکلات ما نیست! همه ی مشکلات ریشه در بدی ها، بی اخلاقی ها، و بی توجهی های ما به دین دارند و اینکه فکر میکنیم تغییر در قوانین و مناسبات حکومتی و یا درستی حاکم همه ی مشکلات ما را حل میکند و اگر موانع مرتفع نشدند حتما ایرادی در قانون و مجریانش وجود داشته است و نمیدانیم همانگونه که مردم بر دین حاکمانشان هستند خداوند نیز تا خود را و واقعا خود را تغییر ندهیم وضع ما را دگرگون نمیسازد از شما میخواهم اول به خود انتقادی رو آورید چرا که خودسازی پیش نیاز ورود به عرصه ی نقد دیگران است و بدانید این تغییر زاویه ی شدید شما و بسیاری دیگر نسبت به گذشته ریشه در اخلاق ی دارد که هنوز آن را رفع نکرده ایم، اخلاقی که باعث شد تمامی نهضت های گذشته از مشروطه و قبل از آن گرفته تا اصلاحات ناقص و ابتر بمانند پس چه بهتر که ابتدا خود را نقد کنیم! تشکر از این که تا کنون پاسخگو بوده اید و به نظرات ارج مینهید!

اما جناب نوری زاد! اصرار من برای دانستن نظر شما پیرامون بحث من با این عزیز بسیجی به خاطر این است که نمیخواهم با چند خطی که در بالای این مقاله نوشته اید و کمابیش آن را تایید کرده اید در این موضوع در مورد شما قضاوت کنم امیدوارم پاسخ مرا بدهید تا امر برای من روشن شود.

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من با روح سخن شما موافقم. اصلاح ریشه ای همان آرزوی همشگی بشرچشم به راه بوده است. اما اگربدانیم که این اصلاح ریشه ای مثلا وقتش فرانرسیده ویا زود هنگام است وآسیبی به مراتب بیشتربجای می گذارد چه؟ شما چرا میوه ی کال را ازدرخت نمی چینید؟ نهضت مشروطه ازاین روی درایران به رهایی منجرنشدکه عقل جمعی روی به جهل داشت. امروز نیزما با یک چنین عارضه ای کم وبیش مواجهیم. باید آگاهی جمعی را بالا برد. این مهم عرصه را برجهل گستران تنگ می کند. با احترام

——–

حمید:
سلام آقای نوریزاد. مطالبی رو که تو سایتتون قرار میدید مطالعه میکنم، راستش هنوز نمیتونم باور کنم که حکومت به شما اجازه میده حرفاتون رو به اینصورت در معرض دید عموم قرار بدید… اما هرچه که هست حرف حق و از روی حساب است. و حرف حق قابل احترامه حتی اگر از زبان دشمن بیان بشه(البته منظورم شخص شما نیست). بگذارید کمی از احوالات افرادی مثل خودم بگم…تو خانواده ی فوق العاده مذهبی و به اصطلاح خانواده شهید زندگی کردم با ارزشهایی بی نهایت سخت و غیر قابل انعطاف، پدر و عمو و تقریبا تمام مردان خانواده از انقلابیون سرسخت بوده و هستن! کسانی که در صف اول مبارزات بودن، زندان رفتن وحتی بخاطر شکنجه مشکلات حاد عصبی و روانی پیدا کردن. کسانی که هنوز در صف اول نماز جمعه و تظاهرات حضور دارن و صبح اول وقت پای صندوق رای حاضر میشن! کسانی که اخبارها و دروغهایی تلویزیون ایران رو به دقت گوش میکنن و مسئولانی که در رسانه ی عمومی با قباحت تمام دروغ میگن رو صادق ترین افراد و خدمتگزاران انقلاب میدونن…! در مثل مناقشه نیست! راستی یاد “باکسر” انآ اسب وفادار در “قلعه ی حیوانات” افتادم….!!! شاید هرکسی که من و خانواده ام را بشناسد و یا این نوشته را بخواند، با خود بگوید حتما این خانواده در حکومت سهم و نقشی دارد، مدیریت و معاونتی دارد و یا کارخانه و هزار جور دفتر و دستکی برای خودش دارد…..اما کاش اینطور بود!!! جناب نوری زاد آرزو میکنم که خانواده ام مثل خیلی ها دزد و رانت خوار و خائن بودند!!! از صمیم قلب ارزو میکنم!!!خانواده ای که جز شغل کارمندی آنهم در ساده ترین نوع هیچ چیزی از این نظام عایدش نشد! پدری که مدتها مسئول فلان نهاد بود و کار مردم را به بهترین نحو راه می انداخت درحالی که خود و خانواده اش مشکلات معیشتی زیادی داشتند و درنهایت بخاطر به اصطلاح نا اهلی هم قطارانش از جمعشان خارج شد و به کارمندی ساده بسنده کرد!!! جناب نوریزاد، حالا من به عنوان فرزند آن خدمتگزار نظام! بیش از 3 سال است که بیکارم!! خنده دار است! اینطور نیست؟!!! سنم به 30 رسیده اما به اندازه ی ذره ای از جوانیم لذت نبرده ام!! از کودکی با سخت ترین شرایط فرهنگی زندگی کردم و حتی همین حالا هم این فرهنگ به اصطلاح اسلامی انقلابی دست از سرم بر نمیدارد….حتما میدانید امثال ماها در مدارس چگونه تعلیم دیدیم و پرورش یافتیم؟!! نمینویسم! چون یادآوری آن روزها و ظلمی که در حق کودکی و نوجوانی و جوانیمان شده برایم عذاب آورست! یادم هست مامورین انتظامی یکی از دوستانم را بخاطر پوشیدن شلوار جین مورد بازخواست قرار دادند، راستش آنقدر سنمان کم بود و ترسید بودیم که یادم نیست دقیقا از کدام نهاد بودند!!! اما یادم هست از بس گریه کردیم که تا چشمان مان قرمز و دردناک شده بود!!! تازه این نمونه ی کوچکی از آنهمه فشار فرهنگی و اجتماعی آن زمان است…. بسیجی نیستم ، حتی کارت و مدرکی تصنعی هم ندارم! چون از هرچه بسیج و انقلاب متنفرم!!!
نه کاری دارم و نه پولی و نه خانواده ای که بتواند یاریم کند، خانواده ای که سالها به انقلاب خدمت کرد و هنوز هم بر عهدش استوار است! نه تفریحی دارم و نه عشقی(البته داشتم، چون آینده ای نداشتم ، نتوانستم حفظش کنم!!!) از خدا و امام و دین و هرچه به آنها مرتبط است بیزارم! و هر روز بیش از پیش آرزوی مرگ میکنم… مدتهاست دلم یک خواب راحت میخواهد، خوابی که این افکار آشفته، پریشانش نکنند، خوابی که زلپیدم و دیازپام نخواهد…. اما مگر میشود با اینده ای تاریک و مبهم، افکاری بی دغدغه داشت؟!!! خجالت زده و غمگینم بخاطر سرنوشتی که پدارانمان برایمان رقم زده اند….بخاطر بیعتی که پدر و هم قطارانش با آقایشان کرده اند تا آینده فرزندانشان را به باد دهند که شاید آرمانهای پوچ امامشان از دست نرود….!!! آقای نوری زاد، به معناب واقعی کلمه خستــــــه ام، ناامیــــــــــــدم ….راستی شما و پدرانمان با ما چه کرده اید؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!! اگر قیامت و آخرتی باشد چه میخواهید بگویید؟ چه عذری دارید؟ جوانیمان، زندگیمان را چگونه به ما بازمیگردانید؟؟ خداوند همه ی مارا مورد آمرزش قرار دهد. به امید روزهای خوش

محمد نوری زاد:
سلام حمید گرامی ام. نوشته ی دردمندانه ات دراین صبحگاه روز چهارشنبه آتش درون مرا شعله ورترکرد. من درزندان، دست به دوبازوی جوانان زندانی می گذاردم وبا التماس به صورتشان نگاه می کردم ومی گفتم: مارا ببخشایید. بخدا این نظام، که شما را بخاطریک اعتراض کوچک به زندان انداخته ودستدزدان صاحب نام را واگشوده، مطلقا مورد نظرما نبود. اکنون نیز به تو التماس می کنم که با هرخسارتی که متحمل شده اید ازما ، ازاین ورشکستگان ژولیده، درگذرید. وگرنه، شلاق کلمات را بردارید وآنقدربرسروصورتمان بکوبید تا آرام شوید. وبعد که آرام شدید، به این سخن من بیندیشید که اگرشما نیز درآن غوغای جهالت قرارمی گرفتید ای بسا چون ما با شعارهای فریبنده همراه می شدید. نازنینم، یک روز درکنار دوجانباز نشسته بودم. غریبه. نمی دانستند من ترکی بلدم. یکی اهل زنجان بود ودیگری تبریز. جانباز زنجانی می گفت: ما (جانبازان وحامیان صادق انقلاب) حکایتمان حکایت آن خری است که ازاو درساخت مسجد استفاده می کنند. سنگ وخاک ودروپنجره برپشت آن خربارمی کنند ومسجد را می سازند. همین که مسجد ساخته شد ودرش را کارگذاشتند، داد می زنند: درمسجد را ببندید تا خرداخل نشود. می بوسمت وبه تو اطمینان می دهم که آینده را ازنو خواهیم ساخت. این اطمینان درمن انرژی ودرتو امید می جوشاند. دستت را به من بده. ما راه درازی درپیش داریم. فدای تووجوانانی چون توکه ازجهالت آدمهایی چون من جوانی تان تباه شد. به آینده بنگر. آغوشش را برای تو گشوده است. پاسخش بده. با احترام وادب: محمد نوری زاد.

———-

رضا:
جناب نوری زاد تنها راه مقابله با این جبهه ها فقط تشکیل ارتش ازاد وسرنگونی دیکتاتوریسم ///// بوسیله ازاده خواهی مولایمان حسین ع

محمد نوری زاد:
سلام آقا رضای گل. فرو شدن به خشونت توسط ما، درست همان است که سرداران فربه ودست گشوده ی سپاه می خواهند. کسانی که بشاراسد مفلوک را فریفتند واو را بجای همدلی ومیدان دادن به معترضان، به خشونت ازجنس چینی وایرانی ترغیب کردند. این جوی خونی که درسوریه جاری است محصول همفکری سرداران سپاه است. وهمین سرنوشت درکمین غفلت تک تک ماست. ما باید بجای سردارانی که اهل فکر نیستندنیز فکرکنیم. ما باید بجای آنانی که اهل عاطفه وایمان وشعورنیستند چاره اندیشی کنیم. دست به اسلحه بردن توسط ما ، ما را به حوزه ی تخصصی اینان داخل می کند. به حوزه ای که درآن نه انسانیت هست ونه مسلمانی. باپوزش ازسرداران وپاسداران خوب وشایسته ومردمی ای که درسپاه بوده اند وهستند ودرحال دق کردن اند. با احترام

———-

یار:
…قانون اساسی ولایت فقیه رو بالاتر از هر کس و هر چیز قرار داد؛ تمام این مدت سی سال چرا سکوت کردین؟ چرا هنوز فکر میکنین خود آیت الله خمینی بر حق بودن؟ مردمی که از ظلم فراری بودن ایشون رو در جایگاه حق نشوندن ولی دیدین که چه بر سر ملت آوردند! چه جوانهایی که با پشتبیانی ایشان بدست خلخالی کشته نشدند. جانشین تعیین کردند. قوانینی رو اعمال کردند که الان کسی رو یارای مقابله با آنها نیست! خبرگان و سپاه و شورای نگهبان که امروز همه کشور را کنترل میکنند یادگاریهای گران ایشانند. رهبر انقلاب فقط در حال استفاده از این سیستم موروثی است! چرا قانون اساسی نماز خواندن و مسلمان بودن را شرط نفس کشیدن در این حکومت قرار داده؟ مگر نمیدانستند که حکومت مذهبی آفت مذهب است؟ چرا هنوز سعی دارین با مذهب پیش بروید؟ مهمترین سوال من ایست: وقت آن نیست به حکم اخلاق انسانی بر حکومت مذهبی فاتحه ای بخوانید و دین انسانها را همانند رای هایی که به صندوق می اندازند امری شخصی قلمداد کنید؟ وقت آن نیست که مردم و حقوق ذاتی آنها را تعیین کننده قانون بدانید و نه احکام دینی را؟ توهین به ادیان را نمیپسندم ولی از آن بدتر سرکوب دینی است. وقتش رسیده همه آزاد بدون دغدغه زندگی کنند؛ حتی اگر اسلام ناب محمدی در راس امور باشد, قوانینش را انسانهای جایزالخطایی اجرا میکنند که گاها خطاهایشان به هیچ صورت جایز نیست. البته که مقصر انسان نیست. …

محمد نوری زاد:
سلام پسرم. داستان ولایت فقیه، داستان ریسمانی بود که ما برای رفتن به آرمانشهری انسانی والهی ازآن آویختیم. معتقدم: این نگرش دینی بایدیک روزی فرصت حکومت می یافت. وگرنه، جماعتی را تا قیام قیامت طلبکار خدا ومردمان می کرد. اکنون، به تجربه دیده ایم ودریافته ایم که ولایت فقیه، که هیچگاه درگذشته های تاریخی ودینی ما نبوده ودرآینده نیز نخواهد بود، لاجرم به شکلی ازتحکم دینی می انجامد. این تجربه با هزینه ای گزاف عاید ما شده است. ما حاکمان وطرفداران ولایت فقیه، مردم خود را درتنگنا فرو فشرده ایم تنها به این دلیل که خود را برتر وخدایی تر ونمایندگان خود خدا درزمین می دانیم. کاش داستان ولایت فقیه درجامعه ی ما تنها یک برکت برمی آورد و با خاطره ای خوش به تاریخ می پیوست. وآن: برچیدن دروغ ازساحت حاکمیت ومردمان بود. و: رواج راستی وادب درمیان آنان. اما دریغ که به اسم ولایت فقیه ما زده ایم وکشته ایم وغارت کرده ایم. خدا ومردم مگرما را می بخشایند؟ با احترام

———-

سخنی با چاشنی اخطار:
متن پیام: با سلام بنده با خواندن مطلب که درباره خانه روستایی تو اطراف شهریار متاثر شدم و در وافع این هتاکان نادان باید حد قذف بخورند و کار ناشایستی کردند زیرا طرف حساب ما تو هستی نه مادر واقوامت البته شاید پسرات با تو همکاری می کنند می دونم این کارای تو جز مطرح کردن خودت هدف دیگه ای نداره البته بهت بگم انقلاب امثال تو رو زیاد دیده من یکی از اون بسیجیام که روی حرف تو با اوناست دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی هم هستم البته بچه های دیگه ی دانشگاه هم از تو متنفرند البته اگه خواستی میتونیم با هم به بحث بشینیم یک سری کلیپ پوسیده قدیمی رو برداشتی مستند کردی که اسم ما رو خراب کنی اون موقع سر کار بودی و می تازوندی چرا از این حرفا نمی زدی آها اون موقع به ضرر جیبت بود مثل خیلی های دیگه راستی تو واسه انقلاب یه چک هم خوردی حداقل مخملباف حق حرف زدن داره راستی من اسم رسم و نشونیم رودادم فکر نکنی رو حرفم نیستم خوب دیگه خداحافظت نباشه راستی به اباذر سلام برسون.

محمد نوری زاد:
سلام آقا سید. ازآشنایی با شما خوشحالم. همین که به عمل آنانی که به کاری ناشایست مبادرت کرده اند نمره ی منفی می دهی من بهمین اندازه ازشما سپاس مندم. درباره ی مابقی سخنان شما این بگویم واکتفا کنم: هم من هم شما اگرتلاش کنیم که “انسان” باشیم ، بسیارموفق ترومطلوب تروخواستنی ترخواهیم بود. مسلمان بودن ومسلمان ماندن کارشاقی است. که این وادی وادی عمل است نه شعار. به امید دیدارشما

——–

رویا:
جناب نوري زاد عزيز. تمام گرفتاريها و بدبختيها و عقب ماندگيها ما از اسلام است ! اسلامي كه هر ظالمي با توجه به منافع خود صد جور تفسير و تبصره براي حق كشي و جنايت از توش درمياره !!

محمد نوری زاد:
سلام رویای خوب. با قسمت دوم سخن شما بیشترموافقم که: هر ظالمي با توجه به منافع خود صد جور تفسير و تبصره براي حق كشي و جنايت از توش درمياره !! یک عقیده را طرفداران آن عقیده اند که به خاک می اندازند یا ظرفیت های مثبت آن را برمی کشند. گرچه خود آن عقیده نیز باید سرشارازاین ظرفیت های مثبت باشد. با احترام.

——–

علی محمد ریحانی:
سلام. جناب نوری زاد. امیدوارم خوب و سلامت باشید. اول اینو بگم که از نوجوانی عاشق صدای شما بودم تو روایت فتح برنامه ماه رمضون و …. حتی اسم شما رو هم نمیدونستم ولی شیفته شما بودم بعدها هم تو کیهان مقالات شما و برادر حسین ! ؟ پی گیری می کردم بدون اینکه بدونم نوری زاد همون آقایی هست که دوسش دارم بعدها از سال 80 به اینور از اونچیزایی که واسشون سینه چاک می دادم به دلایل زیادی فاصله گرفتم تنها چیزی که واسم موند و هست عشق به اهل بیت (ع) بگذدریم طی این 3 سالی که روز نوشت های شما مقالات شما نامه های شما رومی خوندم کیف می کردم گاهی اوقات هم از تکرار یه موضوعاتی تونوشته هاتون تعجب می کردم اما یه چیزی که واسه من خیلی ناراحت کننده و سوال برانگیز بودو جوابی براش نداشتم حمایت شما از فرقه بهایییت بود کهحتی پیش خودممی گفتم نکنه این بنده خدا رو تو زندان چیز خورش کردن ولی بعدها که استدلالهای شما رو تومصاحبه ها ومقالات و نامه ها می دیدم متوجه میشدم خداروشکر سالم هستید خواهش مکن اینه در رابطه با بهاییت و پیروانش توضیح بدین لطفا

محمد نوری زاد:
سلام دوست خوب. بهاییت هرچه که هست اندیشه ای است درکناردیگراندیشه ها. ما وقتی کمونیست های سرزمین خود را تحمل می کنیم چرا نباید اینها را تحمل کنیم. مضافا براین که اگراجداد اینها مشکلدار بوده اند بچه های اینها که مشکلی ندارند. مثل اقلیت شیعه درعربستان ودرمدینه که ما دوست داریم عربستانی ها آنها را آزار ندهند. اسلام هم نخواسته به اسم او ما جماعتی را اززندگی ساقط کنیم. ما اگرخودمان بهایی بودیم دوست داشتیم با ما چگونه برخورد می کردند؟ جز با انصاف وانسانیت ؟ این سخن بزرگان ماست که می فرمایند: هرچه را که برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند. منکران خدا با امامان ما بحث می کردند ویکبار امامان ما فتوای حذف آنها وعدم معاشرت باآنها را صادر نکردند. موفق باشید

——-

احمد:
سلام. با درود به شما جناب اقاي نوري زاد عزيز. يك سئوال خيلي ساده هميشه دوست داشتم از شما بپرسم . اينكه جناب اقاي نوري زاد شما تا قبل از سال ٨٨ طرفدار سياستهاي رهبري بوده ايد ( البته بنده در خبرها شنيده ام) اگر درست است پس چه شد كه تغيير عقيده داديد و چرا فكر نميكنيد كه هم عقيده هاي قبلي شما هنوز به نتيجه اي كه شما رسيده ايد نرسيده اند . ممنون

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. تغییرکردن آدمها درمسیرزندگی شان، یک ضرورت آمیخته به درستی ونادرستی است. یکی خوب می شود ویکی بد. یکی موفق می شود ویکی ناموفق. امید که من بد وناموفق نباشم. با احترام

——–

رضا:
با سلام و خسته نباشی به شما آقای نوریزاد. یک پشنهاد کوچکی داشتم.
بهتر نیست بعد از این واژه های زیر را
انسان / انسانی
بجای
اسلام / اسلامی /
استفاده کنیم؟ با توجه به همگانی بودن ان در ایران و جهان در رابطه با تعریف و برداشت آنها . خدا نگهدار شما

محمد نوری زاد:
سلام آقارضای گل. اسلام برانسانیت بنا شده. انسانیت هم با مختصاتی چون عاطفه وفهم وعقل ودرستی وراستی وعدالت و انصاف وپاکی ومراعات حقوق دیگران عجین است. یعنی ما باید ابتدا انسان بماهوانسان باشیم وسپس پای به وادی مسلمانی بگذاریم. این روزها عزیزم نه مسلمانی که انسان بودن ما به مخاطره افتاده. یعنی مخدوش شده. ابتدا باید آن را ترمیم کنیم. این می تواند درخود فرد صورت پذیرد وسپس درجامعه. من تکلیف خودم با خودم روشن است. به جامعه که می نگرم می بینم این جامعه فرسنگها با آنچه که اسمش مسلمانی است فاصله دارد. دراین جامعه ابتدا باید انسانیت را برکشید. عقل را. انصاف را. پاکی را. احترام به حقوق سایرین را. اینها که دریک فرد ودریک جامعه پا گرفت، مسلمانی می آید ودست این انسان را می گیرد واو را به قله های برترانسانی می برد. موفق باشید

——–

بابک:
…1. خبر خوشحال کننده ای که امروز در رسانه های سبز منتشر شد این بود : خانم نسرین ستوده وکیل دادگستری و از مدافعان حقوق بشر بعد از 49 روز بهاعتصاب غذای خود پایان داد . به نظر شما اعتصاب غذا شانه خالی کردن و فرار کردن از مسئولیت نیست ؟ حاکمیت و مردم ایران(البته چند درصدشان نه همه ) نشان داده اند که جان افراد برایشان مهم نیست نمونه اش را در مرگ هدی صابر بر اثر اعتصاب غذا دیدیم پس اعتصاب غذای دیگران نیز تاثیری نخواهد داشت . پس چرا باید این حرکات را برای رسیدن به هدف به کار گیریم؟…
2. ایا فکر نمی کنید جوانانی که در سیستم حکومتی و اخلاقی شاه مخلوع و معدوم رشد یافتند بهتر از جوانانی هستند که در حکومت جمهوری اسلامی پرورش یافتند ؟ اگر جوابتان اری است دلیلش چیست و اگر هم نه بازهم ممنون می شوم دلیلش را بگویید؟
3. نظرتان در مورد تئوری اسلام منهای روحانیت چیست؟
4. اقای مصباح یزدی در افاضاتی که نسبت به وطن پرستی و مهین دوستی روا داشتند فرمودند که این مسائل مربوط به دوران جاهلیت است . ایا فکر نمی کنید که یکی از دلایلی که ما را در وضعیت فعلی مملکت قرار داده جا افتادن همین تفکرات است ؟

5. ایا حق براندازی ظالمان را داریم ؟
6. به نظر شما ایا نباید رای تحصیل کردگان در انتخابات و … دو برابر تحصیل نکرده ها باشد ؟
7. بزرگترین ضربه ای که به اسلام زده شده به نظر شما از طرف جمهوری اسلامی ایران بوده یا کشورهایی مانند اسرائیل و امریکا ؟ چرا؟

محمد نوری زاد:
سلام بابک گرامی. مرا ببخشایید که پرسش های شما را به آینده ای که مرتب ازمن فاصله می گرفت موکول کردم.

1 – واما درباره ی اعتصاب غذا، من چند مصاحبه ی رادیویی دارم به آنها گوش کنید. زندانی وقتی چاره ای نداشته باشد به اعتصاب روی می برد. من خودم ازاین امکان بسیارسود بردم
2 – جونان در رژیم شاه بهترتربیت شدند. چرا که مذهبیون برای آنها تکلیف عقیدتی تحکم نکردند.
3 – اسلام منهای روحانیت مثل جامعه بدون پزشک است. روحانیان باشند اما مثل سایرصنوف. ودخالتی درسیاست نداشته باشند مگربواسطه ی لیاقتشان
آقای مصباح یزدی وهمین حرفهای بدون ریشه شان یکی ازبدبختی های ماهستند
4 – براندازی ظالمان یک حق هماره برای بشردرطول تاریخ بوده است
درباره حق درس خواندگان باید بیشتردقت کرد. مثلا آیا دیپلم را ملاک قراردهیم ودیپلم ردی را کناربگذاریم؟ واویلا می شود . اما درکل موافقم که یک تحصیلکرده باید فرقی با یک درس نخوانده داشته باشد
5 – بارها نوشته ام که ما بیشترازآمریکا واسراییل به اسلام ضربه زده ایم
موفق باشید

——–

نسیـم:
جناب آقاي نوري زاد خيلي ها مي گويند كه چطور است كه شما باتندترين مطالب شخص رهبر رامخاطب قرار مي دهيد ولي كاري به كارتان ندارند ولي يك نفر كه يك غزل 10-12 سطري مي سرايد به 5-6 سال زندان محكوم ميشود؟؟؟؟ لطفا پاسخ مرادر همين قسمت بدهيد

محمد نوری زاد:
سلام نسیم گرامی. من هم اولش اینگونه بودم. نوشتم وناگهان مرا به زندان بردند. یک سال ونیم درزندان بودم. با شکنجه وضرب وشتم وفحش های ناموسی. اما ازپای ننشستم. اززندان نیز نوشتم. به شرط این که دیگرننویسم به من مرخصی دادند. اما درمرخصی نامه ی ششم را نوشتم ومجددا مرا به زندان برگرداندند. در زندان دوسال دیگر به سالهای زندان من اضافه کردند. من اما باز نوشتم وبه اعتصابی خشک فرو شدم. مطلقا دست ازافشای پستوهای پنهان نکشیدم. وهرگز از نوشتن باز نایستادم. نوشتم ونوشتم. با این آدم دیگر نمی شود کاری کرد. تنها راه حذف فیزیکی اوست. که من نیز چشم به راه اویم. با احترام.

———-

حسین:
باید پرسید چرا وب سایت شما ماهیت حکومتی دارد؟ خیلی ساده. این وبسایت را که باز کنید همراه قیافه ها و نامهای اشنا می بینید که همه حکومتی بوده اند ! و هنوز به نوعی محافظه کار حکومتیند. حتا انجا که نام ستار بهشتی برده میشود یا نام تمام انها که در اعتراضات جان باختند فقط نام مردگانی است و نه بیش. من اطمینان دارم ستار بهشتی اگر زنده بود نوشته ای از او مورد استقبال شما قرار نمیگرفت و ما هزاران ستار بهشتی داریم که شما هم بخوبی می دانید ولی ستار بهشتی های مرده مقدسند. چرا در ته کوچه های باریک انها که زنده اند نباید رفت و چرا انها که از کشور گریخته اند و ان هزاران نفر که به جوخه های اعدام سپرده شده اند. تمام این زندگان هنوز زبان دارند و زنده اند در حکومتی نبودن حتا در عدم فعالیتشان. تمام انها که هرروز از ایران میگریزند و انها که در کمپ های پناهجویی برای ادامهی زندگی می جنگند همه ی انها ستار بهشتنید و لی برای شما انها نمی توانند وجود داشته باشند. تمام این فعالیت ها هنوز بوی انقلاب اسلامی می دهد نامها و نغمه ها و روضه ها. بوی رکود …

محمد نوری زاد:
حسین گرامی، ظرفیت یک سایت دراندازه ی سایت نوری زاد مگرچقدر می تواند به زیروبالای حاکمیت بند کند وبتواند رضایت همگان را کسب کند. من گوشه ای ازکاررا گرفته ام وشما نیز گوشه ای را. اینها که بهم پیوند بخورند یک نگرش تقریبا کاملی بدست می دهند. ظرفیت یک فرد درمحدوده ی فردیت او محدود است. با احترام

———-

سامان:
سلام بر مرد آزاده ایران. جناب نوری زاد. از خواندن این نوشته با اینکه طولانی بود حظ کردم. عالی بود جناب نوری زاد عالی. به بهترین نحو از نظر دینی نیز رفتار آیت الله خامنه ای را نقد کرده اید. فقط سوالی در ذهن من است که چندین بار هم پرسیدم ولی جوابی نشنیدم. جناب آقای نوری زاد عزیز چطور شما با چنین نوشته های تندی به شخص رهبر هنوز روی دوپای خود راه می روید!!؟؟ کسانی می شناسم که با یک دهم این حرفها بالای دار رفته اند. خواهشمند است اگر پیام من را پخش نمی کند حداقل به صورت خصوصی جواب دهید این سوال مدت زیادی از که هم در ذهن من و هم ذهن دوستان من است خواهشا جواب ما را بدهید. اراتمند

محمد نوری زاد:
سلام سامان گرامی. به این فکرکنید که من وردی ودعایی واجی مجی ای می گویم وبه خودم فوت می کنم وکسی نمی تواند متعرض من بشود. بعدش: به محتوای یک نوشته ویک سخن توجه کنید. به صاحبش کاری نداشته باشید. شاید جاسوس باشد. بالاترازاین؟ ازجاسوسها هم می شود سخن درست شنید. با احترام

———

بهلول:
درود بر جناب نوری زاد. کاش این دگرگونی در شما همان 32 سال قبل بوجود آمده بود تا ببینید تفاوت چندانی بین آن زمان و اکنون وجود ندارد. شعار “یا روسری یا توسری، اگر 35 میلیون بگویند بله من می گویم نه،اقتصاد مال خر است،وعده آب و برق مجانی” همه از همان زمان بوده وسالها قبل از آقایان خزعلی و عارف شمار زیادی جان خود را بر سر دفاع از این حق مردم از دست داده اند. شجاعت شما قابل تحسین است ولی بنظر می رسد که فقط به پروسه 8 یا 10 ساله اخیر خرده می گیرید که دور از انصاف است. هنگامی می شود در کنار شما قرار گرفت که به برابری همه احاد ملت ، زن و مرد ،مسلمان و غیر مسلمان و دیندار و غیر دیندار اذعان کنید و جامعه ای بدون اقلیت و اکثریت را برتابید. قانون اساسی آینده باید صرفا بر اساس حقوق انسانها و منافع ملی و بدون تاثیر پذیری از هر گونه ایدئولوژی نگاشته شود. موفق باشید

محمد نوری زاد:
سلام بهلول گرامی. تأخیرمن دراین که مثل شما زودتربفهمم، عذابی است که من تا قیام قیامت باید با خود حمل کنم. آدمها با هوش وفهم واسعتداد وشهامت وترس وطمع وکینه وحسد وخیلی خصوصیات دیگرآمیخته اند. یکی زودتر می فهمد ویکی دیرتر. اما درباره ی بخش دوم سخن درستتان باید بگویم: من نیزچون شما معتقدم انسانها همه با هم مساوی وداری حقوق برابرند. وهرگزشیعه بودن یکی وبهایی بودن دیگری دلیل برخورداری اولی وطرد دومی نمی شود. آدمها مگربخاطرخطاهای اجتماعی شان مورد مواخذه قرارگیرند. وگرنه باحجاب وبی حجاب وفقیروغنی ومسئول وغیرمسئول ومسلمان وغیرمسلمان هیچگاه دلیل برتری جماعتی برجماعتی دیگرنمی شود. درهمین خصوص فیلم کوتاه مرا با عنوان: ممد نبودی ببینی، ببینید. با احترام.

———

علوی:
اقای نوریزاد سلام. تا کی فقط حرف زدن ……………….و این //// مشغول کشتن و شکنجه کردن مردان و زنان در زندان های مخوف…. تا کی تا کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا نباید کاری کرد……فقط گفتن و گفتن شما………..و نشنیدن و نشنیدن //// و همان کار های خود را کردن……. این یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آقای نوریزاد باید کاری کرد….کاری کارستان من که عجیب به کشتن می اندیشم…..باید وقتی آنها می کشند ما هم باید بکشیم……….نظر شما چیست؟؟؟

محمد نوری زاد:
سلام علوی گرامی. دستهای خونین را برای کسانی بگذار که استحقاقش را دارند. والبته استحقاق بی عقلی را. دست به کشتاربردن درست همان است که سرداران فربه به ما التماس می کنند. ما صبورانه وهوشمندانه نشان خواهیم داد که بجای خون ریختن، فهم را برخواهیم کشید. اینجا همان جایی است که جهل گریزمی کند. با احترام.

———-

فرهاد:
جناب نوریزاد عزیز شاید در خواستی که از شما میکنم زیاد خوشایندتان نباشد ولی شما که درد را فریاد میزنید به من عامی بگوئید چه باید کرد . همه ملت اینها را می فهمند حتی اگر منافعشان اجازه ندهدکه اعتراف کنند . و حتی ریشه درد را هم بیشتر نخبگان و حتی قشر متوسط میدانند ولی چرا هیچکسی در تمامی این وبسایتها و روزنامه ها و…… به این سئوال اصلی هیچ جوابی که در سطح فکر مردم باشد و لای هزار گونه لفافه پیچیده نباشد را به مردم نمی گوید چه کنیم تا ازاین رنج خلاص شویم البته خارج نشینانی که نسخه انقلاب و نبرد میپیچند را استثنا کنید که متاسفانه از مرحله پرت شده اند ولی مردمی که میفهمند ولی نمیدانند چگونه و به چه شکل باید از این ورطه رها شد از شنیدند نق نق زدنها و آه وواویلا کردنها خسته شده اند باید صریح با امثال من صحبت کنید . شاید مسئولیت شما تنها گفتن دردها است اما نسخه عملی درمان درد هیچ جائی نیست ؟؟؟؟؟

محمد نوری زاد:
سلام فرهاد گرامی. کاری که ما اسیران این روزگار می توانیم انجام بدهیم، روشنگری، فرابردن فهم، آگاهی، بی تفاوت نبودن، هوشمندی، تعقیب مسائل کلی وجزیی کشور، درحد مقدور اعتراض، ودرحد مقدور نشان دادن نارضایتی ازوضعیت موجود است. ما هرگز دست به خشونت نمی بریم. هرگز به ناسزا وپلشتی متوسل نمی شویم. ما اشتباه گذشته را تکرار نمی کنیم. طرف ما نسبت چندانی با عقل ندارد. ما بجای او عاقلی می کنیم. وبه راهی که او مشتاق آنست، ورود نمی کنیم. مفهوم؟ با احترام

———-

شامراد:
جناب نوریزاد سلام. مقاومت و پایداری شما در راه عقیده ای که دارید ستودنی است و قابل احترام و من مطمئنم که شما به ان ازادی که در نظر دارید خواهید رسید و خواهید توانست که بدون ترس از زندان و محاکمه حرفهای خود را بزنید و منتشر کنید چون برای این ازادی جنگیده اید و برایش بها داده اید و جانتان را در این راه گذاشته اید . اما تحقق این امر برای همه مردم کشورمان حداقل در اینده نزدیک بنظر دست نیافتنی و دور از ذهن است . چون مردم ما اگر هم موافق دمکراسی و ازادی باشند (اگر باشند) حاضر به پرداخت هزینه برای رسیدن بان نیستند . حداقل اینکه هنوز حاضر نیستند و تاریخ نشان می دهد که اگر حاکمان و مدیران کشور بخواهند به شیوه دموکراتیک و مردم سالارانه کشور را اداره کنند همین مردم چنین اجازه ای را به انها نخواهند داد و اصلاح از بالا هرگز چاره کار نخواهد بود که چه بسا موجب هرج و مرج و از کف رفتن همین مقدار باقی مانده از خاک این کشور سابقا پهناور شود . شما حتما دیده و یا شنیده اید که یک کارمندی مثلا در یک اداره ای برای انجام کار خود و وظیفه ای که دارد از مردم رشوه میگیرد و انقدر باینکار ادامه میدهد که همگان می فهمند و از کار برکنار میشود و شخص دیگری که هیچ سابقه ای در زمینه رشوه گرفتن ندارد بان پست گمارده میشود اما پس از مدتی می بینیم که همان ادم سالم هم شروع به گرفتن رشوه از مراجعین میکند و این چرخه همینطور ادامه پیدا میکند . اینجا دیگر ان کارمند خیلی مقصر نیست چون انسان است و مثل همه انسانها ممکن است جاه طلب و جایز الخطا باشد . بنظر من ان مردمی مقصرند که برای انجام سریعتر کار خود و جلو افتادن از دیگران و یا هر دلیل دیگری به ان کارمند پیشنهاد رشوه میدهند و این پیشنهادات انقدر زیاد میشود که اگر گرفتن رشوه قباحتی هم در نظر ان کارمند داشته باشد کم کم قبحش میریزد و باینکار عادت میکند .

من معتقدم که عموم مردم خواهان اداره کشور بدست همین مسئولین هستند و اگر هم انتقاد و اعتراضی دارند در این جهت است که حاکمان قدری بیشتر باصلاح امور بپردازند و هنوز بجایی نرسیده اند که از حاکمان امروزی جامعه دموکراسی و مردم سالاری بخواهند . شاید روزی این خواسته را داشته باشند اما انروز امروز نیست و تغییر از بالا نیز هرگز راهگشا نخواهد بود چه بسا که همین امنیت نیم بندی هم که امروزه جامعه از ان برخوردار است را نیز بگیرد . نمونه ان کشورهای پیرامون ما حی و حاضرند . ترکیه را ببینید که اصلاح را از بالا شروع کرد و هنوز بعد از هشتاد سال اسلامگرایان و جمهوری خواهان پنجه در پنجه هم انداخته اند و اگر هم اقتصادی دارد به یمن حمایت غرب و امریکاست والا در همان بحران مالی دهسال پیش غرق میشد . یا همین تونس که انقلابات عربی از انجا شروع شد و دیکتاتور فرار کرد . امروز همان مردم دوباره در حال تظاهراتند برای حقوقی که بدست نیاورده اند و فقری که بدتر از گذشته دامنگیرشان شده . اوضاع مصر هم بهمین شکل است و با توجه به قرائن بدتر هم خواهد شد .

این مردم روزی تصمیم گرفتند که نظام پادشاهی را سرنگون کنند و ظرف مدت کوتاهی اینکار را کردند . اگر بخواهند همین کار را با هر نظام دیگری هم قادرند انجام دهند . اگر انجام نمی دهند پس نمیخواهند حداقل اینکه هنوز نمیخواهند . شرایط امروز کشورمان با توجه به تهدید غرب و تحریمهایی که کم کم حالت کمرشکن هم بخود خواهند گرفت بگونه ای نگران کننده شده که دغدغه اصلی این مردم تامین معاش و امنیتشان است و اگر حاکمان امروزی جامعه بتوانند اقتصاد را سامان بخشند و سایه جنگ را از سر کشور دور کنند حکمرانی خود را تا سالها بیمه خواهند کرد . با تشکر

محمد نوری زاد:
سلام دوست فهیم وبا ادب من. نوشته ی شریف شما والبته نکات ارزنده ای که یادآوری کرده اید، همه را به جان می پذیرم. شاید زاویه ای که نگاه من با این نوشته ی خوب شما دارد، درتعریف مردم باشد. شما مردم را یک پارچه تلقی فرموده اید وهیچ درمیان آنان تفکیک قائل نشده اید. مردمی یکپارچه که رشوه می دهند وخطا می کنند واکنون گرفتارمعیشیت وامنیت خویش اند. گرچه اغلب مردم ما همینگونه اند، اما ما درمیان همین مردم، انسانهای فراوان وشایسته ای داریم که جانشان را برای آرمانهایی که سایرمردم ازآنها مطلع نیستند، فدا می کنند. وهمین ها هستند که سرنوشت ها را تغییرمی دهند. نشستن برای این که همه ی مردم یا معدل برترمردم خواهان آزادی ودموکراسی شوند، همان است که حاکمیت جهل پرور مشتاق آنست. اوهم صد البته بیکارنمی نشیند ودرپردازش جهل بیشتر دست به کارمی شود. من معتقدم اگرمردم ما به جایی برسند که نخبگان خود را قدربدانند وشایستگان خود را برسرامور بنشانند ما نیم بیشترراه را رفته ایم. مثل کره. مثل سنگاپور. مثل همین دوبی وقطر. مثل مالزی. درمالزی فکرمی کنید چقدرمردم ازچندوچون امور آگاهند؟ منتها تربیت شده اند که عده ای ازنخبگان سررشته ها را دردست بگیرند وما بقی حمایت کنند. من اطمینان دارم اگر ما به روزی برسیم که مردم ما به همین مختصرآگاهی برسند، ما برنده ی این معرکه ایم. که شایستگان رشته های امور را دردست بگیرند وما بقی حمایت کنند. این دردراز مدت که نه، درکوتاه مدت به تربیت برترآحاد جامعه می انجامد. بااحترام

———

علی:
سلام بر جناب نوری زاد بزرگوار. باور کن از روی احساسات و هیجانات نمینویسیم ولی از شما خواهش میکنم با حوصله بخوانید و بعدا راهنماییم کن. بنده حقیر به هیچ حزب و جناحی وابسته نیستم و همواره دنبال رو حق و آزادی بوده و هستم و حتی حاضرم به تاسی از امام حسین (ع) به شعار “”مرگ با عزت بهتراززندگی باذلت است”” جامعه عمل بپوشانم و جانم را در این راه فدا کنم. و قید خانواده و تمام دلبستگی ها را زدم و دوست دارم مرگ باشرافتی خداوند مهربان نصیبم کندو هرروز ک شاهد این همه ستم از ناحیه حکومتم دلگیرمیشم و حسرت میخورم ک چرا ما ملت در خواب غفلتیم و هیچ حرکت اعتراضی نمیکنیم! برادر عزیز به نظرت اگر بنده حقیر ک فردی ناشناس در بین ملتم، اقدامی کنم و به شما بپیوندم و بر فرض مرا به شهادت برسانند و یا حبس ابدکنند آیا نتیجه ای حاصل میشود؟ بنظرم هنوز ملت به اوج نارضایتی نرسیدندو گرنه خشم ملت با توپ و مسلسل خاموش شدنی نیست.امروز شبیه عصر امام حسن (ع) است و من خواهان مرگی هستم ک ثمره ی ان جاودانه باشد نه اینکه مرگی خاموش و بی حاصل نصیبم شود. از راهنماییتون متشکرم ای همدرد

محمد نوری زاد:
سلام علی گرامی ما باید زنده باشیم و زندگی کنیم قرار نیست که بمیریم وقتش که برسد البته نوع مرگمان را خودمان انتخاب می کنیم. فعلا باید با تمام وجود زندگی کرد. پس زندگی کن علی آقاهر چند نمی گذارند اما زندگی کن.

———-

بی نام بی نهایت:
…از شما سوالاتی دارم در مورد ضرب و شتم ، دشنام و ناسزا و فحشهای ناموسی ماموران اطلاعات به شما و همچنین به خانم نرگس محمدی؛ فحش های معمولی و ضرب و شتم قابل تحمل است ولی فحش ناموسی و اینکه به زنی که دوست و همراه شماست فحش ناموسی بدهند بسیار تحملش سخته و کمتر کسی میتونه مقاومت کنه و عکس العملی نشون نده. آیا شما هیچ پاسخی درخورشان همانجا به آنها دادید یا نه؟ اصلا کلمۀ خودتی را حتی یواشکی گفتید یا نه ؟ اگر پاسخ دادید چه بود ؟ ولی اگر چیزی نگفتید دلیلش چه بود؟ ترس از پاسخ سنگین تر آنها یا چه ؟ آیا اگر کسان دیگری همین رفتار را با شما و خانم نرگس محمدی داشته باشند عکس العمل شما اینگونه است؟ آیا باید در مقابل ظالم، نجابت به خرج داد یا باید جنگید و خفت و تحقیر را تحمل نکرد؟ با توجه به اینکه فحش ناموسی دادن به کسی در نظام نامبارک فعلی منجر به حد شلاق و جریمه می شود و این حکم هیچگاه مشمول تخفیف یا مرور زمان نمی شود و لازم الاجراست. آیا در صورت پاسخ ندادن به آنها این درگیری ذهنی و حس حقارت در شما بوجود نمی آید که چرا در آن لحظه جوابی درخور ندادم حتی در موقع هتک حرمت همراه شما که زن بود.چرا که از آنها نمیشود شکایت کرد پس بهتر نیست همانجا جوابشان را بدهید و هر چند ممکن است بیشتر کتک بخورید ولی حداقل آن اینست که به آنها نشان میدهید که ترسی ندارید و تحمل دشنام را ندارید.به نظر بنده تحقیر روحی هیچگاه شما را رها نخواهد کرد و آن فحشها و آن لحظه فراموش نمی شود. مشتاقانه منتظر پاسخ شما هستم.

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. یک مأمور اطلاعاتی که مثلا به زن و دختر من فحش ناجور و ناموسی می دهد قصدش دو چیز است. یکی این که مرا از درون بشکند و استوانه های استواری مرا فرو ریزد و دیگر این که می خواهد هم مرا مرعوب کند و هم رعب خود را پنهان سازد. ضمن این که تربیتش را نیز نشان می دهد. و لابد برای حفظ نظامش این حرکت را امری بدیهی می داند. من در پاسخ به یک چنین آدمی چه بگویم؟ ناموس او را پیش بکشم؟ هرگز. او اگر دهانی لجنی دارد، داشته باشد. من اما این دهان را نمی خواهم. من فردا با همین دهان می خواهم به دوستی چون شما سلام بگویم و با همان دهان به صورت دیگری لبخند بزنم. من سکوت کردم نازنین. از این گوش شنیدم و از گوش دیگر بیرون دادم. تلاش کردم خودم را با محتوا و تجسم محتوایی آن فحش ها درگیر نکنم. این سکوت هرگز علامت بی غیرتی و ترس نیست. اتفاقا طرف با این سکوت بر می آشوبد. او هزار امید بر شورش من بسته است. و من ناامیدش می کنم با سکوت. موفق باشید.

———-

مصطفـی:
سلام آقای نوریزاد ، خوشحالم از اینکه به واقعیت ها پی بردید اما شما هنوز خیلی بدهکارید ، فراموش نکنید که شما 20 سال حامی این حاکمیت بودید ، فراموش نکنید که نسل شما بود که نسل ما را سوزاند ، کسانی که تاوان های سنگینی برای رسیدن به آزادی در این نظام سلطه دادند شاید به این راحتی ها شما را نبخشند . موفق و پیروز باشید

محمد نوری زاد:
سلام مصطفای گرامی
ازخودت شروع کن. ببین می توانی با همه ی خسارتی که متحمل شده ای ببخشی؟
بخشایش تنها راه نجات ماست
انتقام، حتما ازپی خود انتقام خواهد جوشاند
یکجا باید ببخشاییم
با احترام

——-

ابوالفضـل:
سلام و درود و آرزوی توفیق؛
آقای نوریزاد چند وقتی که خوندن نمازای من شل وول شده؛ بااینکه میدونم نمازخوندن تو قران و… اومده اما خوندن/نخوندنش تاثیری در من ایجاد نمیکنه
در حالتیکه آدمکشان و شکنجه گران هم نماز میخونن و آدمای خیلی خوب هم نماز میخونن، پس نفس نماز خوندن دلیل بر خوب یا بد بودن/ کافرومسلمان/ مشرک و موحد بودن نیست
من وقتی خانمی تهیدست رو توی مترو میبینم نزدیکه که اشک از چشمام جاری بشه وهم اینکه خیلی وختا یاد خدا هم میکنم درقبال ناعدالتی ها هم کاملا بهم میریزم و بی تفاوت نیستم. باخوندن نامه های آقای خزعلی(یا شما) از زندان گریه میکنم و…
بگذریم از اینکه نماز دراین دوران نمادی است از تزویروریا،…
باتوجه به اینکه نماز احساس خاصی بمن نمیده چرا باید نماز بخونم؟
البته گاهی مواقع معدود بدور از اجبار دینی، خودم دلم میخاد بخونم، میخونم و احساس خوبی هم پیدا میکنم
بنظرتون من که مرتب نماز نمیخونم، دینم ناقصه و نماز نخوندنم تاثیربداخروی(عذاب) داره برام؟

محمد نوری زاد:
سلام دوست خوب من. یک مسلمان “فهیم و با دانش و باحال” هزارمرتبه شایسته تروپسندیده تراز هزارمسلمان “نا فهم وبی دانش وبی حال” است. نماز، هم نماد دین ماست وهم آدابی مکرر برای این که ما مرتب طی روز وشب با خدای خوب بیامیزیم. همین که یک چنین چیزی برای شما سئوال شده، نشان می دهد که مسلمانی شایسته هستید. وگرنه، بسیاری به همین هم نمی اندیشند. دوست من، هروقت “حال” داشتی نمازبخوان. اما اجازه نده ارتباط تو – بهردلیل – با خدای خوب قطع شود. ما این روزها مردمان بسیاری را به خاطر رفتار نادرست روحانیان ومسئولان ازدست داده ایم . نگران مباش که همین نگرانی نشانه ی این است که خدا در درون تو حضوردارد وبا تو پیوسته. به امید دیدار

——-

علـی رضـا:
آقای نوریزاد برای من سوال است که امثال شما و اقای تاجزاده چگونه به طور مرتب از داخل زندان نامه نگاری میکردید و مطلب مینوشتید. کمی عجیب نیست ؟ چگونه حاکمیت توانسته است که موسوی و کروبی را ایزوله کند ولی برخی دیگر مثل شما و آقای تاجزاده تا این حد در زندان آزاد بوده و هستند؟ البته به آزادگی هر دوی شما ایمان دارم ولی قبول کنید این مورد خیلی عجیب است. اگر توضیحی بدهید ممنون میشوم.

محمد نوری زاد:
سلام علی رضای گرامی. باورمی کنی من ازتعجب شما دوست خوبم درتعجبم. شما بجای این که به دیگرانی که ساکت اند اعتراض کنی که: آهای مردان بزرگ عالم سیاست، چرا ساکت اید وکنج امن وگوشه ی راحت اختیارکرده اید، ازمن وآقای تاجزاده می خواهید برای رفع تعجب شما ننویسیم؟ کاش یک چند نفری می شدید واین تعجب ها را کنارمی گذاشتید وبه دوستانی که صاحب نامند اعتراض می کردید که: امثال نوری زاد وتاجزاده، هم خودشان وهم خانواده هایشان درتنگنا وهراس ونا امنی اند، چرا بکمکشان نیم روید؟ با احترام.

——-

ر.ن.
سلام آقای نوری زاد نمیونم چرا با این که افکارم با شما خیلی متفاوت است باز هم شمارا از ته دل دوست دارم و لی گاهی از بعضی مطالب شما خیلی بر می آشوبم . محمد عزیز چه شد که از آن گفتمان ناب و پاک جبهه و جهاد و روایت فتح امروز به اینجا رسیدید؟ الان داشتم فیلم بی پرده بی تعارف با نوریزاد را تماشا می کردم راستش برایم خیلی درد آور بود نوریزادی که در روایت فتح آنگونه ذوب در معارف جنگ و جهادسازندگی شده بود حالا اینگونه با نفرت و اکراه از حسین حسین گفتن و قرآن سرگرفتن حرف میزند و انتقاد میکند و آن را ماندن در گذشته میداند. محمد عزیز شما که گریه ها و حسین حسین گفتنهای بچه های جنگ در شب عملیات را دیده بودید . بچه هایی که عاشقانه حسین جان میگفتند و جان میگرفتند و میرفتند و تکه تکه میشدند من به شخصه هیچ وقت گریه ها و مناجاتهای آن بچه های خالص خدا را هیچ وقت فراموش نمیکنم و براستی هم تفاوت جنگ ما و رزمنده ما با جنگها و رزمندگان دنیا در همین خلوص بود .ومن اطمینان دارم که شما هم با تاثیر روح گریه و مناجات بر آنسان و معرفت انسان اعتقاد دارید که اگر غیر این بود در فیلمهایتان با خواندن ممد نبودی ببینی اشک از دیدگانتان جاری نمیشد. نوریزادعزیز اگر مساله ای حلش مشکل است چاره پاک کردن صورت مساله نیست اگر مداحان امروز جیره خوار حکومت شده اند و دستگاه حسین وسیله کاسبی آنها شده دلیل بر زیر سوال بردن اصل قضیه نمی شود اگر امروز روحانی نماها به اسم حسین و زهرا عربد ه میکشند و میکشند و غارت میکنند خللی در پاکی روح مکتب حسینی وارد نمیکند خب یزید و معاویه و بقیه منفوران تاریخ هم هر چه کردندبه اسم اسلام کردند آیا در اصل اسلام خللی وارد شد امروز کدام منفورند؟ ویا مگر چیزی که امروز میبینیم اسلام است؟(اسلام به ذات خودندارد عیبی – آن عیبی که هست در مسلمانی ماست).البته که ما باید به ذات قیام حسینی پی ببریم و اینکه حسین چرا و برای چه شهید شد ولی نوریزاد عزیزم کلید این دانستن چیزی نیست جز گریه برحسین ونه در گرفتن ژست روشنفکری همان طور که آن روزها بچه های جنگ به این کلید دست یافتندو فهمیدندو عاشقانه در این راه جان سپردند به شخصه اگر آن روزها را ندیده بودم امروز نظرم غیر این بود. محمد عزیز قبول کن که من و شمابه دلیل عصبانیتی که از اوضاع حاکم بر اینروزها داریم بعضی وقتها از دایره انصاف خارج میشویم . در آخر به رسم دوستی شما را به خویشتن داری دعوت مینمایم خواهش میکنم احساسی با هر چیزی برخورد ننمایید.

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. بعید می دانم که سخنان مرا براین حمل کنید که: نوری زاد راه دیگری برگزیده وازدین وایمان برگشته. دوست من، من سخن ازکاسبکارانی می گویم که نام حسین وپیامبروخدا وقران، برای آنان سکه ای است که درجا ضرب می کنند. وبه خاطرآمیختگی فراوانشان باجهل و دروغ وریا، به حقوق که نه، بل به خون مخاطبانشان نیز دست می برند. شما اگرازحسین به گریستن و”حال” های اینچنینی مشتاقی، حتما درانتخاب خود محقی. اما من اگرازتو پرسیدم : سخن حسین چه بود ونسبت این کاسبکاران با حسین حسینی که می کنند چیست، نباید برمن بیاشوبی وبگویی: بنشین وگریه کن وهیچ مگوومپرس. که درآنصورت من خواهم گفت: گریه ای که ما به ازایش انرژی حق طلبی نباشد حماقتی است که برشانه های ما سوارمی کنند. دوست من، کاسبکاران، با همین گریه ها ومداحی های پوک من وشما را مشغول کرده اند وخود درپس این جهالت عظما به حراج آبرو و راه حسین وغارت فهم ما مشغولند. با احترام.

———

احمد:
سلام آقای نویسنده کارگردان ژورنالیست…سلام جناب نوری زاد…نه سلام برادر…دنیای عجیبی است.من فکرمیکردم شایدبیست سالی ازشماکوچکترم ولی رجعت شما بعداز40-50سال ازعقایدتان تلنگری بودکه بسیارکوچکتربودنم را یاداوری کرد.ووقتی احترام وارادتم رابیشتربرانگیخت که قدرتتان رادرحفظ وارتقای بخشی ازعقاید دورریختن بخشی دیگرورجعت ازقسمتی ازعقایدتان رابه چشم دیدم.واین باآنچه ازدیگران شاهدبودم تغایروتباین تحسین برانگیزی داشت وآنگونه نبودکه شماهم ماننددیگران باجاروی اعتراض عقایدسیاسی ودینیتان راازخانه دلتان توامان بیرون بریزید. چرامیگویم دنیای عجیبی است؟!گویادیروزبودکه درخانه ی پدری ابوذرساخته ی قلم شما(پروانه هامینویسند)راتماشامیکردم که ازتنهاماندن علی گلایه میکردوزبان به ملامت میگشود.آن روزمن اشک ریختم چراکه ایهام شمارادریافته بودم ومیدانستم که میخواهید مراازتنها ماندن علی روزگارم!انذاردهید.من آن روزبرای علی زمانم!باشماهمناله شدم وقلم شمادرمن اراده ای ساخت که پروانه ای باشم حول وجودعلی زمان!ازشماآموختم که جانم رابهای بیرون آمدن علی ازعزلت کنم وآنچه این ایده رادرمن پروراند پدری پیربودکه تصدیق میکرداین علی همان علیست وبرادری که میگفت بایددراین راه جان دادوبه سعادت رسید وبرادری دیگر که به این سعادت!درجنگ باعراق رسیده بود. سالها گذشت ومن براین کیش نوساخته بودم.کیشی که شماهم ازبنایانش بودید. دراین سالهاباورم بالیدوبزرگ وبزرگترشدتاآنجاکه شب وروزی برایم نمانده بود. ماههاوسالها دریادواره های مناطق جنگی جنوب با پای برهنه وصورتی خاک آلود باین گمام که غبارازچهره علی زمان میروبم.چه ساعاتی که بامخالفان علی زمان!مباحثه وجدل میکردم وچون قافیه تنگ میشد به هرنارواوناسزایی متوسل میشدم تا علی زمان!درتنهایی اش دقمرگ نشود.چه سالها که درسپاه علی زمان!به عنوان داوطلب عرق ریختیم تادرپیشگاه خداوندعرق شرم برجبینمان ننشیندونکیرومنکرمواخذه ام نکنندکه چراعلی زمانت!راتنهاگذاشتی. بهترین ساعات وروزهای جوانی ام سوخت تاعلی زمانم!درآتش تنهائی اش نسوزد. معادله ی بسیارساده ای بود ولی آن احمقی که ازمن ساخته بودندسالهاطول کشیدتادریابد علی به آن عرب بیابان نشین غرق درجهالت که چلپاسه خطابش کره بوددراوج اقتداروتوانائی حتی خرده نگرفت که چرامراچنین خطاب کردی!؟.سالهاطول کشید تا تعصبی که چون انگل برجان افکارم نشسته بودبمیرد ومن دریابم چه سری است که درمحل زندگی من زنی سی ساله وبیوه بایک فزندخودفروشی میکند.چراسالها کارداوطلبانه ی من برای خدابودولی آنکس که افکارم راتغذیه میکرد ومرابه کاربیشترواستواری دراراده تشویق میکرد میتواندماهی 7ملیون حقوق بگیرد.

من دیرفهمیدم که علی نسخه ای ندارد. دیرفهمیدم که علی درروزفتح مکه درروزی که شمشیرهای مسلمانان ازتشنگی خون درغلاف بیقراری میکردرو به مشرکان مکه کردونداداد”الیوم یوم المرحمه”. علی من امان داد ولی علی زمانم کارگری را به جرم نارضایتی کشت.علی من فرمود”الیوم یوم المرحمه”ولی علی زمانم درنمازجمعه88خلاصه مطلبش این بود”الیوم یوم الملحمه”.

میدانید برای چه نمیتوانم ادامه دهم ونمیتوانم فکرم رامتمرکزکنم وبنویسم؟؟؟بخداقسم کودکم گریه میکندوشیرمیخواهد…من ازاوشرمنده ام.دیروزازغذایی میخواست که درتلویزیون دیده بود…همسرم سعی میکردآرامش کندومیگفت”بچه است.خوابش میاید.”ولی نمیدانست که میدانم درپشت نگاه اوهم حسرتی عمیق وچندساله خوابیده است. امروزبیماری ام آوارگی ام واینکه حتی یک اسکناس کوچک برای خریدشیرکودکم ندارم میدانم مکافات روزهائی است که نمیدانستم علی زمانم!یتیمان وآوارگان وضعفاراخودخلق میکند وبه بیچارگی میکشاند. من ازخانواده ام شرمنده ام مانندشما.ازمردم شرمنده ام مانندشما.ولی بیش ازهمه من ازعلی شرمنده ام که یک گرگ راتاحداوبالابردم.ولی به جبرانش نام کودکم راعلی گذاشتم.امیدوارم برمن وشماببخشاید. حرفهای بسیاری باشمادارم که نتوانستم بنویسم.ذهن وقلبم پرازدرداست تاچندروزدیگرمهلت صاحبخانه ام تمام میشود ومیدانم بازهم شرمندگیهای بسیارخواهم کشید.

محمد نوری زاد:
سلام نازنینم. نوشته ات را کلمه به کلمه سرکشیدم. ونه این که: خوانده باشم. بل نیوشیدمش. عزیزم این روزها با عبورازما واحتمالا با به زیرگرفتن ما سرخواهد آمد. وروزهای نوین فراخواهد رسید. این را ازباب امیدی واهی برای شما نمی نویسم. خود نیز محتاج این امیدواری ام. ما حق مان را وحقوقمان را ازدل روزگاری که به تسخیرنابکاران درآمده بیرون خواهیم کشید. واین، شاید به مرور وبا صبوری ممکن شود. وبا خون دل خوردن. می بوسمت. وبراین بوسه افتخارمی کنم.

———

احـد:
سلام. برای من هم همچنان جای سوال است که شما چگونه این نامه ها را از زندان انتشار دادید؟ آنها اگر میخواستند می توانستند هر دم و بازدم شما را تحت نظر داشته باشند ؟ آقای نوریزاد قبول کنید که باورش سخت است

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. وقتی به زندانهای ما کیلوکیلو انواع مواد مخدر داخل می شود ودرهمانجانیزمصرف می شود، بیرون دادن یک نامه کارچندان دشواری نیست. با احترام.

———

حسیـن:
شما در نامه یتان خطاب به خامنه ای نوعی قیاس با حکومت پهلوی را ملاک قرار داده اید. متاسفانه نامه ی شما دارای خصوصیات اشکاری است که عجیب بنظر می رسد شما با این اشکاری به انها همچنان وفادار مانده اید. در تمام نامه نام رهبر ذکر شده است. رهبر درین مان با شاه تفاوتی ندارد. اگر فردی حکومت پهلوی را خطاب قرار می داد و می نوشته شاه گرامیم بدون شک مورد پسند شما قرار نمیگرفت شاید بدین دلیل که شاه خصوصیات معنوی برای خویش قایل نمیشد بلک برتری منزلتی اجتماعی برای خویش در نظر می گرفت این درحالیست که رهبران حکومت ایران منزلتی معنوی برای خویش در نظر می گیرند که اصلن دست یافتنی و قابل اثبات در میان انسانها نیست ایا چنین انسان برتری اصلن قابل شناخت است بلکه فقط متدیان میتوانند با توجه به باور های دینی خود چنین برتری را جستجو کنند و به ان متوهم باشند. بهر حال مقام شاهنشاهی که بسیار مسخره بنظر می رسد و در یک نظام غیر سکولار دیکتاتور مابانه اما مقام روحانی بخاطر توهم نهفته در ان بسیار بدتر است چون توانایی انتقاد انعکاسی را نسبت به خویش از دست میدهد. فرد روحانی در سیستم اجرایی و عملی حصوصیاتش را از دست می دهد/ ///این فقط منزلت و باور به خامنه ای است که همچنان وابستگان ذهنی خانواده ی حکومتی اسلامی این بیداری را ناممکن می سازد تا چنین پدیده ی روشنی را نبینند. بدون شک برای یک شهروند ایرانی او یک رهبر نیست بلکه فردی است که رهبری خو د را اعمال می کند////. ازینرو خطابیه ی شما هیچ علت منطقی ندارد و حتا برای خواش و دیسکورس مناسب نیست چون فرد خود را موید رهبری می بیند که باید اعمالش را تصحیح کند ////
دوم اینکه شما حکومت پهلوی را بذرستی پلید و مرتبن باصفاتی منسوب کرده اید. من از شما می پرسم حکومت اکنون ایران چگونه است ورا مورد خطاب اینچنینی بدین روشنی نیست ایا بخاطر باور های اصلاحپذیر اینچنین خطابی صرفنظر می گردد؟ چز این نمیتواند علتی داشته باشد. من توجه ی شما را به یک تفاوت اساسی میان حکومت پلید پهلوی و حکومت اصلاح پذیر از دید شما جلب می کنم. حکومت پهلوی یک حکومت با محدودیت های سیاسی بود یا یک دیکتاتوری سیاسی. حکومت اکنون ایران نه تنها دیکتاتوری سیاسی بلکه از همان ابتدا ایدلوگیگ فرهنکی بود. یعنی مرتبن نماد های نامشخص فرهنکی را دنبال میکند و برای حیات سیاسیش با انها گاه بازی میکند. حکومت اکنون ایران حکومتی ضد هویت فردی است یعنی فرد کش است. حکومت پهلوی با شاهی دیکتاتور سرو کار داشت که سواد و شعور فرهنکیش قابل مقایسه با /// اکنونی نبود. مشکل او دیکتاتوری فردیش بود. من فکر میکنم شما هنور حکومت فعلی ایران را با حکومت پهلوی اشتباه گرفته اید و هنوز در گذشته ی پهلوی سیر می کنید. حکومت اکنون ایران وابسته به خامنه ای و حکومتی با خصوصیات سیاسی دیکتاتوری فردی نیست. مشکل مشکل فرهنگی است. این مشکل فرهنگی را شما در لابلای نامه های خویش به خامنه ای اورده اید و از حجاب و ازادی های فردی حرف می زنید. شما به محمدرضا پهلوی چنین بدیهیاتی را لازم نبود انتقاد کنید. حکومت پهلوی فساد حکومتی داشت که شما ان نوع فساد را در پیشرفته ترین حکومت های دنیا هم میبینید. ولی حکومت فعلی ایران فسادی دارد که ان را از لزومه و ضزوریت ادامه ی حیات قرار داده است. شما مانند زمان پهلوی لازم نیست در منسبی باشید تا فاسد باشید بلکه ضرورت ایجاب می کند کارمند ساده ای هم باشید همان میزان فساد را داشته باشید. ازینرو عجیب نیست شما میبینید با عوض شدن دولت فردی ساده به منسبی که یا رابطه به او می دهند ناکهان بدون انکه نیاز به اموختن داشته باشد میلیارد ها به جیب میزند چون او پیش از ان همه ی این فساد را برگرفته است. حال شما خود برای حکومت فعلی خصوصیتی بجویید یا صفتی؟ من در خارج کشور میزیم و نه فعال سیاسی هستم ونه برنامه ی برای ایران ولی انچه مرا می ازارد چنین وابستگیهای ذهنی است. زمان پهلوی ادم شاه پرست اراده ی انتقاد از شاه را نداشت. در زمان اکنون ادم حکومت پرست اراده ی انتقاد از حکومت را ندارد. انتقادی که دیگر با چنان خصوصیاتی باید از ان به ضدیت نام برد/ پایدار باشید

محمد نوری زاد:
سلام حسین گرامی. من درنامه ی هشتم تلاش کرده ام ناظرمنصفی باشم که گویا تعلقی به این سوی وآن سوی انقلاب ندارد. نه به رژیم پهلوی ونه به حکومت اسلامی. تلاش کرده ام این دو رژیم را ” داوری” کنم. وبه برتری های هریک نمره بدهم. شما ایکاش درلفظ ها متوقف نمی شدید. من دراین نامه، ادعای کر کننده ی نظام اسلامی که: ما اسلامی وفرهنگی هستیم وانقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است را بچالش کشیده ام. یعنی تخصص محوری اش را. اگرازمنظریک داور به دوسوی انقلاب 57 نگاه کنید، هرگز واژه ی “گرامی” آزارتان نمی دهد. با احترام.

———

یک جوان:
سلام آقای نوری زاد. خسته نباشید. عکسی برایتان پیوست میکنم ببینید. ( دراین عکس، عده ای) پرچم شیر و خورشیدشان را ازشما میخواهند. جوابشان را بدهید. روزگاری شما را نمیشناختم.اما بعداز۸۸ نامه ها نوشتید. امید در دل من و امثال من روشن کردید. گفتم این همان حُرِّ حکومتست. شما نوشتید و من با نوشته هایتان انس گرفتم.اولین بخش صوتی نوشته هایتان را هنوز هم هروقت میشنوم اشک از چشمانم میبارد. وقتی به آن جوان میگویید با من تکرار کن (الحمدلله الذی اذهب عن الحزن ) حتی پدر هم که منتقد شما بود اشک میریخت. شما رو همیشه با لفظ نوری زادِ عزیز میخواندم. اما اکنون میترسم. ترس از شما.ت رس ازینکه از همه آرمان هایتان توبه کنید. فکرمیکنم انقلاب۵۷ را اشتباه دانستید و ازین جمله بازگشت ها. و حال که پرچم شیروخورشیدشان را ازشما میخواهند.اقای نوری زاد شهدا رفتند برای اسلام. برای ایران و برای همین پرچم سه رنگِ مزیَّن به نام (الله). دوست دارم باری دیگر به شما صمیمانه بگویم آقای نوری زاد عزیز . پاسخ بدهید خواسته ان ها را و پاسخ بدهید من را. نگذارید در روی بدخواهانِ مشترکمون خجالت بکشم. از دفاعی که گذشته از شما کردم. با تشکر س.م

محمد نوری زاد:
سلام نازنینم. قرارنیست ما با یک لفظ ویا یک نشانه فرو بریزیم. شما یک شاخه گل که هنوز غنچه ها با اوست به سطل زباله بیندازید. آن شاخه گل، ازاین که شما جای او را ازگلستان تا سطل زباله تغییرداده اید، اصلا احساس توهین نمی کند. وغنچه اش را درهمان سطل می شکوفاند. برای او جا ومکان مهم نیست. مهم نازنینم شکفتن است. ما دراین سالها ازشکفتن بازمانده بودیم. چه ایرادی دارد عده ای ازمردم ما به شیروخورشید علاقه مند باشند وبه قرآن ما واعتقادات ما گرایشی نداشته باشند. گوارای وجودشان. مهم عزیزم ، انسان بودن است. هرکه انسان تر، درپیشگاه خدای انسانیت مقبول تر. خواه مسلمان باشد خواه مسیحی خواه کمونیست یا بت پرست. این همه اختلاف اتفاقا دراساس خلقت انسان توسط خدای خوب ما “دیده ” شده است. قرارنیست همه مثل ما فکرکنند. اگر اینگونه بود، زندگی طعمی نداشت. درقرآن هم خدای خوب ما به پیامبرخود می فرماید : من اگر می خواستم دریک آن همه را به هدایت مجبورمی کردم. منتها این هدایت اجباری لطفی ندارد. اتفاقا بازدارنده وتهی ازرشد است. عزیزم، جایگاه شهدا محفوظ است. کسی قرارنیست ارزش کارآنان را بی ارزش کند. اتفاقا این خواست خود شهداست که ما از دروغ پرهیز کنیم. اززشتی ها. ازریاکاری. ازتیغ کشیدن به عاطفه ی مردم. ازغارت مردم. ازفریب مردم. ازپاسخگونبودن به مردم. اینها مگرکم چیزاست؟ شهدا نازنینم همینها را می خواهند. بسیارپیش ازآنکه ازبانوان بخواهند حجابشان را حفظ کنند. ما پیش ازحجاب هزار حق فراموش شده داریم دراین ملک. نازنینم، من یک بی دین مؤدب واهل نظافت را ترجیح می دهم بریک شیعه ی نمازشب خوان مسجد بروی پیشانی پینه ی بسته ی کثیف وژولیده وفحاش وبی ادب. اطمینان دارم خدای خوب هم درگزینش این دو، حتما به همان فرد بی دین مودب وتمیز تأکید می کند. من وشما باید – آری باید – ازحصار فریب وجهل ونا پختگی ای که برگرد ما تنیده اند، به عرصه ی عقل وفهم وادب وهوشمندی وخیرخواهی کوچ کنیم. با احترام

———

فتنه گر بی بصیرت:
…. اقای نوریزاد عزیز این روزها ایران عزیز ما حال خوشی نداره واین همه دلسوزان کشور را نگران اینده این مرزو بوم واینده مردم نازنینش که خواسته ای جز ازادی و رفاه برای خود که مسلما حق مسلم هر ایرانی میباشد را ندارند و این وضعیت را جریانی بوجود اورده که طرفداران بی منطقش که شما هم طعم تلخ برخوردشان را در نمایشگاه مطبوعات چشیده اید از انها حمایت میکنند ونمیدانم ما تا کی باید ساکت باشیم که انها هر کاری دوست دارند انجام دهند مجددا از شما معذرت میخاهم

محمد نوری زاد:
سلام دوست خوبم. تلاش ما به این است که راهی برای برون رفت ازهزارتوی این بحرانها که شما وهمه ی ما نگران آنهاییم پیدا کنیم. برون رفت زمانی معنا می دهد که حاکمان وبزرگان یک قوم برای راههای پیشنهادی آغوش بگشایند ونه درهای زندانها را به روی منتقدان. به امید روزهای خوب درهمین نزدیکی ها . با احترام

——–

کاوه:
نوری جان، سوال اصلی اینه که چرا مردم روحیشون مردست؟ این همه ظلم رو اکثریت میبینند و “می فهمند” اما هیچی به هیچی؟ آیا همه ما گرفتار مرض روانی مشترکیم؟ آیا در اثر بعضی تعالیم دینی، همه چی رو انداختیم گردن خدا که انجتم بده؟ چرا همه ساکتن؟ آیا درون ایران از بشار اسد بدتر کشتن؟ نه. چرا ما مردیم؟ خیلی این قضیه مهمه. چرا؟ جواب این سوال چیه؟ بگو نوری زاد

محمد نوری زاد:
سلام کاوه ی گرامی. راز دلمردگی مردم یا بی تفاوتی یا دلسردی مردم واین که اینهمه آسیب وناجوانمردی ودزدی وآدمکشی ودروغ وشعار وفریب می بینند ومی شنوند وآب ازآب تکان نمی خورد این است که: مردم چشمشان ترسیده. واین ترس، عزیزم، نه چیزی است که به این زودیها قابل علاج باشد. درست شانه به شانه ی ترس، مقام شامخ جهل است که مأموریتش توجیه قضایاست. واین که به مردم بگوید وبفهماند که باید صبوربود وشکیبایی کرد. ترس وجهل را که برسرمردم فروبریزی می توانی روی فریبشان هم حساب کنی. می توانی دروغ به خوردشان بدهی وآنها درعین حال که می فهمند سخن شما دروغ است اما بخاطرنیازی که دارند آن را باورمی کنند. یعنی مرتب امروز را به فردا بدل می کنند. که شاید واحتمالا فردا اوضاع مناسب ترشود. پس دوست من، ترس وجهل تا زمانی که با همند وفعال وصاحب اختیارند حالا حالا ها باید بتازند وجولان بدهند. اگرمی خواهی تغییربدهی دراین روند ناجوانمردانه، باید آگاهی را بالا ببری. واین کاری نه با شتاب و دردسترس است. چرا که حاکمیت جهل گستر نیز پا به پای تو فعالیت می کند وحتی بشکل آکادمیک درگسترانیدن جهل وارد عمل می شود. مثل رشته ی مداحی دردانشگاه. درشوروی سابق، این جهل وترس هفتاد سال میدان داربود. جهل وترس که دست به دست هم بدهند، زندانها را ازمعترضان وآگاهان وخیرخواهان پرمی کنند. درست همینی که ما گرفتارآنیم.

——–

شاهین:
اینکه خیلی رفتارها باید نقد بشوند کاملا صحیح. از رفتار بسیجیان ، … و حتی … جسارتا سوال من اینه که به نظر شما رویه انتقادی شما که گاها با خوشحالی خیلی از دشمنان دین و کشور همراه بوده ، رویه ی درستیه؟
نه اینکه خیلی خودم رو صاحب نظر بدونم ولی آیا راه دیگه ای وجود نداره و این آخرین راهه؟

محمد نوری زاد:
شاهین گرامی سلام. یکی ازبزرگترین رازهای بدبختی ما دراین سالهای پس ازانقلاب، آویختن از ریسمانی به اسم ” دشمن ” بوده است. این دشمن، گرچه دربزنگاههایی با ما سرشاخ شده اما درهمه ی ایامی که نبوده نیز اسمش و سایه اش برای ما کارسازی کرده. ما با علم کردن دشمن، همه ی ندانم کاری ها ومفسده های مکرر خودمان را به دوش او نهادیم وخسارتهای ببارآمده ازبی لیافتی ها و دزدی های خودمان را باو منتسب کرده ایم. شاهین گرامی، ما یک روز سرانجام باید این بار را بر زمین بگذاریم. وباور کنیم که لطمه هایی که خودمان به خودمان زده ایم هزاران برابر آن دشمنی است که نابودی ما را آرزو می کند. درمیان کشورهای مطرح جهان انسانهای فرهیخته ودرستکار وبه معنی واقعی انسان فراوانند. همین ها هستند که کشورشان را به جایگاهی سترگ فرا برده اند. حالا اگر این انسانهای مستقل و درستکار وصاحب نام ودانشمند، آمدند ومثلا از میزان سواد دانشمندان ماتعریف کردند ما باید در کار دانشمندان خودمان شک کنیم؟ شاهین گرامی، یکی از بدترین شاخص ها این است که ما بد وخوب خودمان را درنگاه چیزی به اسم دشمن رصد کنیم. عقل را بکلی تعطیل نکنیم دوست من. با احترام

———

کریم:
جناب نوریزاد عزیز – سلام. من با شما موافق هستم چراکه رهبری پرورده سیستمی است که در آن مجلسی چون مجلس خبرگان رهبری که وظیفه اش نظارت بر رهبری و تذکراشتباهات و مسئولیتها ی وی می باشد کاری جز چاپلوسی , مجیز گویی و مدح و ثنای رهبری نکرده و در طول این 24سال حتی برای یکبار او را بخاظر اختیارات بی حد و فراتر از قانونش برای پاسخگویی فرا نخوانده و به محکمه نکشانده است . لذا اینک این وظیفه بر دوش ماست که رهبری را برای پاسخگویی فرا بخوانیم .

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. درقرآن آیاتی ازصحنه های عذاب هست که درآنها مجرمان “به صورت برزمین کشیده می شوند ودرآتش افکنده می شوند” . ومن روزهایی را می بینم که تک به تک نمایندگان مجلس شورا ومجلس خبرگان رهبری بخاطرخیانتی که به مردم کرده ومی کنند به صورت برزمینِ شرم کشیده می شوند وبه آتش نفرت مردمان افکنده می شوند. من روزهایی را می بینم که مردم ما کاری با این نمایندگان نخواهند داشت اما این نمایندگان آرزو خواهند کرد که ما را بکشید وازاین شرم بزرگ خلاصمان کنید. هیچ مرگی زجر آورتر ازنگاه شماتت بار مردمان نیست. می شود زیرآواری ازفقرونداری زندگی کرد اما زیرنگاه شماتت بارمردم هرگز. بهمین دلیل است که یک مسئول خاطی درژاپن فورا خودش را می کشد. چرا که هیچ شرمی بالاتراز شرم ناشی ازخیانت به مردم نیست. وچه کسانی خائن ترازنمایندگان مردم اند که سوگند خورده اند ازحقوق مردم صیانت کنند اما همه ی حیثیت خود را فرش زیرپای حاکمیتی کرده اند که جز فریب وارعاب دأب دیگری ندارد. من مانده ام این همه هیاهو برای “شهید مدرس” پس چه شد؟ کجاست مدرسی که سربرآورد وهمه ی ترس های رضاخانی را پس بزند وسخن ازحقوق تباه شده ی مردم بزند؟ با احترام

——–

شاهین:
با عرض سلام و وقت به خیر خدمت شما. من بسیجی هستم و به این کسوت افتخار میکنم. شاید نظرات جنابعالی در مورد بعضی بسیجیان صحیح باشد ، اما سوال بنده این هست که چرا شما که داعیه مسلمانی دارید اینقدر راحت این کسوت را زیر سوال می برید و امثال ما که بیش لز ده سال از بهترین دوران جوانیشان را در راه فرهنگ و دین تقدیم کرده اند را شعبان بی مخ نام گذاشتید؟ این راه درستیه برای انتقاد یا حتی اعتراض؟

محمد نوری زاد:
سلام شاهین گرامی. خودتان هم می دانید که من همیشه درسخنانم خوبان بسیج وسپاه وحتی اطلاعات را از بدانشان جدا کرده ام. این را نوشته ها وفیلم های من می گوید. ما را چاره ای جز پاکسازی زشتی های بسیج نیست. شما که عزیزم امکان نقد بسیج وبسیجیان را ندارید. یعنی درسازمان بسیج مطلقا چیزی به اسم نقد وآسیب شناسی وجود ندارد. پس حالا که یکی پیدا شده ازجان ومال وهمه چیزش کف دستش گرفته وسلامت جامعه اش را آرزومی کند وتباهی ها را برنمی تابد، شما بعنوان یک انسان مسلمان آزاده باید او را حمایت کنید. سپاس پسرم

———

جواد:
آقای نوریزاد عزیز سلام . این پیشنهاد بسیار خوب است . بهتر است که تا قبل از انتخابات آتی این قضیه را عملیاتی کنید . که خود این مناظره ها با سران سه قوه بسیار جالب خواهد بود . و بسیار احتمال دارد که رئیس جمهور نامتعادل این پیشنهاد را قبول کند که خود باعث خواهد شد مشت این فریبکار در این مناظره باز شود . خواهشمندم حتی اگر هم به مناظره نیانجامید شما سوالاتتان را طرح کنید تا خود مردم نظارگر آن باشند . با تشکر

محمد نوری زاد:
سلام آقا جواد گرامی. نه اینها که شما گفتید، بل یک وزیر، یک معاون وزیر نیز دراین سیستم مهیای مناظره ی رویا روی نیست. چرا؟ چون سیستم جوری طراحی شده که مسئله ای به اسم ” پاسخگویی” هرگز مطرح نشود. با احترام

——–

Persian:
سلام آقای نوریزاد عزیز. لطفن این ویدیو را ببینید و بشنوید ، ببخشید که ناگزیرم شنیدن این فایل صوتی که در آن الفاظ بی ادبانه و رکیک از طرف مدعیان دین و مذهب شنیده می شود را به جنابعالی پیشنهاد کنم. آیا اینان مصداق همان اراذل و اوباش دینی و مذهبی نیستند؟ اصلن اینها به چیزهایی که پیش چشم مردم از خدا و پیغمبر و خوبی و بدی می گویند باوری هم دارند؟! یا اینکه صرفن عزم به استحمار ملت بدبخت ساده لوح و دزدی و چپاول دسترنجشان دارند؟
آقای نوریزاد خواهش میکنم نظرتان را دراین باره بیان کنید. منتظر پاسخ شما هستم. دوستدار شما.

/////////////////////////////////////
‫فایل صوتی از جلسه مداحان اهل بیت

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. من شرمم آمد که نشانی این فایل صوتی وتصویری را دراینجا بیاورم. گرچه برای یافتن آن نیازی به زحمت فراوان نیست. اما دوست من، جامعه ی مداحان، عمدتا جامعه ای برای جهل گستری اند. کاری به این ویدئو ندارم. فرض که بجای این زشت گویی های سخیف، اشک بود که ازگونه ها جاری می شد. اشک روی اشک. وناله هاوضجه های چند بچند. بساطی که مداحان حکومتی آراسته اند بساط گسترانیدن جهل است. بساطی برای بازداشتن مردمان عوام برای خروج ازدایره ی فهم وورود به عرصه ی نفهمی. مداحان حکومتی، سفره ای پهن کرده اند ازخوردنی هایی که مطلقا درآن چیزی به اسم فهم نیست. بل هرچه هست دروغ وفریب وسرکیسه کردن مردم وفروفشردن آنان درپستوهای تاریخ تحریف شده ای است که درهمه ی جوانبش یک ” چرا” بچشم نمی خورد. مداحان مردم را به چرا وچریدن لاطائلات می برند تا همان مردم نپرسند: چرا؟ با احترام.

——–

مهدی:
با سلام. جناب نوریزاد خیلی بزرگوارید دوستتان داریم لذا دوست نداریم بزرگی چون شما التماس چنین افرادی را بکند
خدا حفظ کند آقای بادکوبه ای را که گفت فلانی کمتر از آن است که من برایش شعر بنویسم کلام شما
تسلی خاطر مردم شده است یادتان نرود خدایی هست که در همین نزدیکست امید خود را از نااهلان ببرید
نوشته هایت بوی ناامیدی می دهد ولی باور کن ناله یک مادر شهید کافیست دودمان ظالمان را در هم پیچید
نامه هایت را متوجه خدا و مردم کن.اگر خواستید چند خطی زیر همین نوشته برایم بنویسید. خدا یارتان

محمد نوری زاد:
سلام آقا مهدی گل. من برای این که کشورم ومردم کشورم به روز سوریه ی امروز نیفتند حاضرم همه ی حیثیات فردی ام را فرش زیرپای هربنی بشری کنم که بتواند ما را ازورود به آن روزهای تلخ بازبدارد. با احترام

——–

مصطفی:
سلام. مردو مردانه من حاضرم به عنوان یک بسیجی که شما شعبون بی مخش مینامید با شما مناظره کنم اگر دروغگو نیستی وجرات داری بسم الله

محمد نوری زاد:
سلام مصطفای گرامی
صفای مردونگی امثال تو که شرف دارند واسم مرد ومردانگی را برزبان می آورند.
عزیزم، چشم، شما برای من بنویس وهمین مطالبی را که من به اسم رویه های شعبون بی مخی ازآن یاد کرده ام نقد کن. وبگو که این کارها را قبول داری وچرا قبول داری. واگرنه قبول نداری باز برای چه
دستت را به گرمی می فشارم
نوشته ات را به همین نشانی برای من ارسال کنید تا من علاوه بردرج آن درسایت خود پاسخ شما را هم خواهم داد.
پس بحث ما سرچیست؟
شبعون بی مخ های مذهبی
ازهرقماش
بااحترام

———

بـانـو:
نوری زاد خوب وخیرخواه سلام
بقول بزرگان:
کاش کانان که عیب من جستند
رویت ای دلستان بدیدندی
تا بجای ترنج درنظرت
بی خبردستها بریدندی
کاش روح سخنان شما فهمیده می شد. کاش مقام معظم رهبر ذره ای شما را باورمی کرد. کاش را شما می نشست واز شما نیز مشاوره می گرفت. اطمینان دارم اگر شما با وی بنشینید حتما بهترین مشاورت را بایشان می دادید. من تاسف فراوان می خورم که مشاورین ایشان همگی چاپلوس اند وچاکری می کنند

محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب
من نیز به همین مختصرچشم دارم. که روزی مرا فرابخوانند وبفرمایند : دردت چیست؟
که من سخنان فراوانی با وی دارم.
ما برای رهایی ایشان خود را بخطرمی اندازیم
وچاپلوسان ما را بخاطرهمین خیرخواهی به تنگنا درمی اندازند.
امید که نیت خیر ما وشما به سمع ونظرایشان برسد
با احترام

———

1 – بنده خدای بی بصیرت:
با سلام خدمت نوریزاد عزیز. اون “عاشق کشور” هم اگه عاشقیتش مثه همون طائب /// که سوریه رو به خوزستان ترجیح میده بهتره بره بمیره. اگه فک میکنه چیزی حالیشه بهتره بجای اینکه /// از دهنش دربیاد جواب سوالایی رو که مطرح کردین بده.اگرم نمی فهمه بهتره /// و اما حرف اصلی ام: شخصیت هر کسی رو از آدمهایی که دور و بر خودش جمع میکنه میشه شناخت، یه نگاه به اسم این فرومایه ها که دور وبرش جمع کرده بکنید: طائب، ذوالنور،ذوالقدر،شریعتمدار،علم الهدی،خاتمی،احمدی نژاد و …

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. ضمن دعوت شما به مدارا وپاسخ متین، با بخش پایانی نوشته ی شما بسیارموافقم. بخش وسیعی ازشخصیت ما را می شود با بررسی چند وچون دوستان واطرافیان ما به واکاوی نشست. مردمان فهیم ومنصف واهل درستی، مطلقا با آدمهای بد دهان وفحاش ودست کج نشست وبرخاست نمی کنند چه برسد به این که آنان را به همکاری وهمراهی دعوت کنند ومسئولیت های کلیدی کشوررا به آن را واگذارند. بهرحال واکاوی شخصیت رهبرنیز با بررسی آدمهای دوروبرش کاملا شدنی است. من مطمئنم عصبیت وعبوسی آدمهایی مثل علم الهدی وخاتمی زیرمجموعه ی عصبیت وعبوسی خود رهبراست. وگرنه با یک تشر می شد این آدمهای پوک را سرجایشان نشاند وآنان را به علم آموزی وسواد ومردم شناسی ومردم دوستی ومدارا فرا می خواند. با احترام

———

———
بانو:
مرگ بر عربستان سعودی

محمد نوری زاد:
مردمانی که سخنی برای گفتن ندارند، به سراغ اینجور شعارها و مرگ بر این و زنده باد آن می روند. و ما سالها و قرن هاست که سخنی برای گفتن نداشته ایم و در عوض تا دلتان بخواهد جماعتی را به اسم دشمن پرورانده ایم که همین مرگ ها و مشت های گره کرده ی جهالت را نثارشان کنیم.

———-

ناشناس:
راجع به تجاوز به حجاج فتوایی نداری چرا?

محمد نوری زاد:
دوست من، تجاوز بهر شکلی که صورت بگیرد، شرعا حرام و قانونا ممنوع و شخص یا اشخاص مرتکب باید مجازات شوند. منتها در مملکتی که در هر ثانیه اش به نفر به نفر مردمش تجاوز – از نوع تضییع حقوق – صورت می پذیرد و آب از آب نیز تکان نمیخورد، ایراد گرفتن به مأموران سعودی که کار مأموران خودمان را در زندانها و در کهریزک انجام داده اند راه به جایی نمی برد. باید بنشینیم و تماشا کنیم ببینیم اسید پاشها و استشهادیون گرامی چه می کنند.

———-

حسن:
من یه سوال یا انتقاد دارم از آقای نوریزاد : استاد اگر مثلا همین سرداران سپاه به جنگ داعش در عراق نروند چه تضمینی وجود دارد که اینها مثل آن زمان که اوایل هجوم داعش به عراق بود و کردهای عراق میگفتن که داعش با ما کاری ندارد چون ما سنی هستیم و سر جنگ با آنها را نداریم چون هدف اصلی داعش دولت شیعه نوری مالکی است و بعد دیدیم که چطور به کردها حمله و، کردن و مسئله شنگال و سنجار و بعد کوبانی و حتی نزدیک بود اربیل هم سقوط کند به گفته مسعود بارزانی ولی همین ایران مانع شد، چه تضمینی وجود دارد که بعد به ایران حمله نکنند!؟؟؟ چطور عربستان در کشور یمن که خود یمنی ها نه هیچ عنصر خارجی منظورم مثل داعش که از همه جای دنیا عضو آن هستن، دارند شورش میکنند حق خود میداند که برای حفظ امنیت خود علنا به آنها حمله کند ولی ایران این حق را ندارد!؟؟؟ چطور عربستان داعش را برای برهم زدن امنیت ایران به عراق گسیل میکند ولی ایران حق ندارد همین کار را با امنیت آنها بکند مگر نه اینکه همیشه میگویند که جواب های هوی است و جواب سنگ کلوخ!؟؟ آیا ایران دست روی دست بگذارد و بقول نخست وزیر اسرائیل که در کنگره آمریکا سخن میگفت و در حالی که این خواست اصلی آنهاست که ایران یک کشور معمولی و ضعیف باشد آیا اینها باز دست از سر ایران بر میدارن!؟؟؟ بخدا که ساده لوحی است که اگر ما فکر کنیم که اینها فقط دشمن جمهوری اسلامی هستند، اینها هر حکومتی چه پادشاهی چه دینی چه جمهوری چه هر حکومتی بر سر کار باشد دشمن آن هستن چون دشمن نفس کشوری به نام ایران هستن چون هرکس در ایران با این موقعیت جغرافیایی و این ثروت و مردم سرکار باشد باید حداقل یک قدرت منطقه ای باشد چیزی که آنها هيچوقت قبول نمیکنن چون فقط خودشان میخواهند قدرتمند باشند، چیزی که هیچ کشوری آن را قبول نمیکند، مثلا آیا خود آمریکا قبول میکند از ابر قدرتی کناره گیری کند؟؟؟؟

محمد نوری زاد:
سلام حسن گرامی. سپاس از شما که نظر و تحلیل خود را بدون عصبیتِ کلامی با ما در میان نهاده اید. مشکل در این است که نظام آخوندی و شیعه گستر آخوندی در برکشیدن و برآمدن موجوداتی مثل طالبان و القاعده و داعش سهم و نقش محوری داشته است. قبل از انقلاب مگر داستان شیعه و سنی به این فجیعی بود؟ ما آیا نمی توانستیم مثل مالزی ، هم مسلمان باشیم و هم بفکر منافع ملی. تا هم خودمان سری در میان سرها در آوریم و هم از احترام بین المللی برخوردار باشیم؟

———-

فرشـید:
…باری از شما که راه صداقت در گفتار را پیش گرفته اید انتظار دارم و التماس دارم که کمی از نسل من نیز و سرنوشتمان سخن بگویید . من 46 سال سن دارم و دارای تحصیلات فوق عالیه در روانشناسی هستم . با یک حساب ساده متوجه میشوید وقتی انقلاب شده من 9 سال سن داشتم یعنی متوجه هیچ چیزی نمیشدم و نقشی در تعیین آیینده ام نداشته ام . دوران نوجوانی در زمان جنگ گذشت و سپس جوان سر به راهی بودم و یکسره بعد از دیپلم تحصیلات دانشگاهی را ادامه دادم تا سال 74 . اهل سیاست نیستم ولی اهل منطق هستم و چون هرگز منطقی در عملکرد نظام ندیدم هرگز آن را قبول نکردم و همیشه بر عکس خیلی از مردم فرصت طلب که خود را به سیستم وصل میکنند من همیشه فاصله گرفتم و همین دلیلی شد که هر کجا برای استخدام تلاش میکنم با در بسته مواجه شوم . لازم است بگویم که در دوره کارشناسی ارشد من شاگرد اول دوره ام بودم ولی برای دکترا رد صلاحیت شدم چون در زمان ما برای ادامه در مقطع دکترا حتما باید سفارش شده می بودیم .
پایان نامه من به گفته خود اساتید دانشگاه ( مرحوم دکتر هومن و دکتر افروز ) شاهکار بود چون من اولین کسی بودم که یک تست روانشناشی را در ایران ساخته بود و تا آن زمان فقط تست ها ترجمه یا نرم میشد و هرگز کسی اقدام به ساخت یک آزمون روانشناختی نکرده بود . کلا دوره ما بیشتر تمرکز بر روی تحقیقات و روش تحقیق در روانشناسی و مسائل اجتماعی بود . خلاصه کلام با این خصوصیات به هر کجا سر زدم با در بسته مواجه شدم چون یا میگفتند که خوب تحقیقات اجتماعی به چه درد ما میخورد یا کلا چون در اون
سالها نهایت مدیران عالی رتبه دارای لیسانس بودند از فوق لیسانسها میترسیدند . همزمان قثانونی هم گذاشتند که دیگر کمتر از دکترا در دانشگاهها حق تدریس ندارند . خلاصه که هر چه هم اقدام برای مهاجرت کردم چون مدارک استخدامی نداشتم و مدارک مالی کافی هم نداشتم موفق نشدم .

حال یک سوال از شما دارم ؟ نسل سوخته چه کسیست ؟ چرا همیشه اگر یک نفر هم بیاید که حرفهای قشنگ بزند از ما یادی نمیکند ؟ یا از فرار مغز ها میگوید که برایشان خوب هم شده یا از نسل جوان میگوید ! پس من چی به حساب می آیم ؟ کسی که به دلیل قرار گرفتن در یک موقعیت زمانی هرگز دیده نمیشود . الان 46 سال سن دارم ، دوسال هست هیچ در آمدی نداشته ام و ( با عرض خجالت یک سال است نه گوشت نه میوه نه شیر و … هرگز در منزل من دیده نشده ) من و همسرم و دو دختر دوقولو 16 ساله سوء تغذیه داریم ولی مجبورم با سیلی صورت خودم را قرمز کنم . از قدیم یه موقعیت اجتماعی داشته ام که حتی نمیتوانم نداری ام را به زبان بیاورم . با شرایطی که گفتم باید بدانید که هیچگونه بیمه ای ندارم بیکار هستم جسم و روحم واقعا مریض و ناتوان است . آیا آینده ای برای من میبینید ؟ دوباره میپرسم نسل سوخته کیست ؟ به چه امیدی زندگی کنم که حتی در مورد نسل من و امثال من هیچ کسی سخنی نمیگوید ؟ خواهشی که از شما دارم فقط از نسل من هم سخن بگویید . بگذارید بدانند مال هم وجود داریم . خواهش میکنم . با تشکر

محمد نوری زاد:
سلام فرشید گرامی
با مطالعه ی نوشته ی شما از خجالت و شرم آب شدم. خاک بر دهان من اگر که از شما ننویسم و از حقوق تباه شده ی شما نگویم
سلام مرا به همسرگرامی تان و دختران نازتان برسانید. من معنای نسل سوخته را تا حدودی می دانم. از روی گل شما خجلم. این وضعیت شاید کمی به درازا بکشد اما همه ی تلاش ما بر این است که لقمه ی کشور را از گلوی آخوندها بیرون بکشیم.
به امید روزهای خوب
وبه امید دیدار

——–

احمد:
بپرسین چه نیازی به یک رهبر هست وقتی تو هیچ دمکراسی غربی یا اسلامی چنین چیزی وجود نداره اگر مردم رهبر نخوان چی کار باید بکنن . چرا تمام موفقیتها به پای رهبره ولی اینهمه گرفتاری متوجه رهبر نیست ؟ایشون چه برداشتی از مردم دارن یعنی تظاهرات چند هزار نفره مزد بگیر چند درصد مردمه؟

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. همه ی مردمی که برای تظاهرات رسمی ودولتی می روند “مزد بگیر” نیستند. این مردم را می شود به چند بخش تقسیم بست.یک: مردمی که صمیمانه به نظام اسلامی علاقه مندند وباهمه نقدی که به آن دارند، پشتیبانی ازآن را وظیفه ی شرعی خود می دانند. این مردم به نوعی ازنظام بهره مندند. یا اگرنه، بلحاظ اعتقادی جوری تربیت شده اند که این نظام را تداوم حاکمیت پیامبروامامان شیعه می دانند. بالاخره رواج گسترده ی تبلیغ های یکجانبه یکی ازخاصیت هایی که دارد همین است. دو: مردمی که کارمندند یا نظامی اند یا موظفند که درراهپیمایی شرکت کنند. مثل سپاهیان وبسیجیان که هم می توانند معتقد باشند وغلیظ به نظام وصل باشند یا بخاطراین که زیرنظرند باید با حضورشان وفاداری خود را به نمایش بگذارند. سه: مدارس اند که دانش آموزان خود را طی بخشنامه هایی که دریافت می کنند باید تعدادی ازدانش آموزان خود را به راهپیمایی ببرند. بویژه درروزهایی که رهبریا رییس جمهور به شهری وشهرستانی سفرمی کنند اساسا مدارس وادارات تعطیل می شوند برای حضورهمه جانبه درمراسم. خواستم بگویم: اطلاق مزدبگیری به مردمی که درراهپیمایی حاظرمی شوند پسندیده نیست. اما درمجموع می شود گفت: که این راهپیمایی های رسمی ودولتی “باید” برگزارشوند تا مقبولیت نظام وحاکمان آن ازتجمع مردم مستفاد شود. واین، همان معرکه ای است که می شود درهرکجا وبضرب تبلیغات مستمر به توفیق آن دست یافت. بویژه درکشورهای درب وداغان ومحتاج به فریب. با احترام

———

یک دوست:
ﺳﻼﻡ . ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺧﻂﺮﻧﺎﻛﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﺳﺘﺎﻭﻳﺰ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻗﺮاﺭ ﺑﮕﻴﺮﺩ و ﻓﺘﻨﻪﻫﺎ ﺑﭙﺎ ﻛﻨﺪ. ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﻮﺳﻲ و ﺧﻀﺮ ﺭا ﻛﻤﺎ ﺑﻴﺶ ﺷﻨﻴﺪﻩاﻳﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻼﺷﺮﻁ ﺗﺴﻠﻴﻢ اﻭاﻣﺮ ﺧﻀﺮ ﺷﻮﺩ و ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟح اﺯ اﻭ ﺳﻮاﻟﻲ ﻧﻜﻨﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻋﻤﻞ ﺧﻀﺮ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻧﺎﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺑﻴﺎﻳﺪ . ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻱﺯاﺩ ﺷﻤﺎ ﺳﻮاﻻﺗﻲ ﺭا ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ و ﺧﻮاﺳﺘﺎﺭ ﺩﻳﺎﻟﻮﮒ ﺑﺎ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﻫﺴﺘﻴﺪ و ﻣﻲﺧﻮاﻫﻴﺪ ﺩﻟﻴﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ و ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ اﻭ ﺭا ﺑﺪاﻧﻴﺪ . ﻣﻦ ﺳﻌﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺧﻮاﻫﻢ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺟﻮاﺑﻬﺪﻱ ﻗﺎﻧﻊ ﻛﻨﻨﺪﻩاﻱ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ. اﻭﻝ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻧﺒﺎﺷﺪ و ﻫﺮ ﻛﺲ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺣﻖ ﻣﻲﭘﻨﺪاﺭﺩ و ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ و ﺭﻭاﻧﺶ ﻃﺒﻖ ﺁﻥ ﻋﻤﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻲ //// ﻣﺴﺠﺪ ﻛﺮاﻣﺖ ﻫﻢ اﺯ اﻳﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻣﺴﺘﺜﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ . ﺗﻮ ﺑﺪاﻥ ﻛﻪ ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻲ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎﻱ ﺑﺰر ﮔﻲ ﺩاﺭﺩ و ﻣﻲﺧﻮاﻫﺪ ﺑﺸﺮﻳﺖ ﺭا ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ اﻭ ﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﺭا ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﺑﺎ ﻣﺸﻴﻴﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﭙﺮﻱ ﻛﻨﺪ ﺭا ﻧﺪاﺭﺩ اﻳﻦ ﻓﻼﻛﺘﻲ ﺭا ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺪ اﺯ ﺁﻥ ﺧﺒﺮ ﺩاﺭﺩ و ﺑﻪﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﻤﺘﺮﻳﻦ ﺑﻬﺎﻱ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ اﻱ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺸﺮﻳﻴﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺮﺩاﺧﺖ . ﺣﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا ﭘﺎﺳﺨﮕﻮ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ اﻭ ﺭﻭاﻳﺖ ﻫﺎﻱ ﻧﻬج البلاغه ﺭا ﺧﻮاﻧﺪﻩ اﺳﺖ و ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﭘﺎﺳﺨﮕﻮ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺖ و ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻣﺠﺎﻝ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﻣﻴﺪاﺩ . ﻭﻟﻲ ﺷﺮاﻳﻄ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪاﻱ ﺩﻳﮕﺮ اﺳﺖ اﻣﺮﻭﺯ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﻓﻬﻢ و ﺷﻌﻮﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻧﺪ و ﻗﺎﻧﻊ ﻛﺮﺩﻥ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﻣﺮﻱ ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺷﺎﻳﺪ اﮔﺮ ﻣﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻤﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺭﻭﺩ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺭﻭﻳﺎﺭﻭﻱ ﺑﺎ اﻭاﻣﺮ ﺧﺪا ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻣﺜﻼ ﻓﺮضﻛﻦ ﻣﺎ ﻣﻲﺧﻮاﻫﻴﻢ ﻣﻠﺖ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﻣﺜﻞ ﻳﺎﺭاﻥ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻴﻦ ﺑﻪ ﺻﺤﺮاﻱ ﻛﺮﺑﻼ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﻢ و اﻳﻦ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻛﻤﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﻠﺖ اﻳﺮاﻥ ﻫﺮ عاﺷﻮﺭا ﻭﻗﺘﻲ ﺷﻌﺎﺭ ﻣﻴﺪﻫﺪ (ﻣﺎ اﻫﻞ ﻛﻮﻓﻪ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ ﻋﻠﻲ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪ) ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﻳﻚ ﻗﺮاﺭﺩاﺩ ﻧﺎﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻠﺰﻡ ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ و ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺭﻓﺮاﻧﺪﻡ ﻧﻴﺴﺖ.

ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻱ ﺯاﺩ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺭاه ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪﺑﺎﻓﻲﻫﺎﻱ ﻣﺪﺭﺳﻪاﻱ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎﺯ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺣﺰﺏ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺩﻛﺎﻧﻲ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﺪ و ﺑﺎ ﭘﻮﻝ و ﻗﺪﺭﺕ ﻓﻠﺴﻔﻪاﻱ ﺑﺒﺎﻓﺪ و ﻋﺪﻩ اﻱ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﮕﻴﺮﺩ . ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻗﺎ و ﻳﺎﺭاﻧﺸﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎاﻳﺸﺎﻥ ﻣﻴﭙﻨﺪاﺭﻧﺪ اﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻗﺤﻂﻴﺴﺖ و ﻣﻠﺘﻬﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﺭﻣﺎﻧﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ . ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﻪ ﻫﻤﻴن ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و اﺳﺮاﻳیﻞ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻋﻤﺎﻟﺸاﻥ ﺷﻴﻂﺎﻧﻲ ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ ﻧﻪ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎﻳﺸﺎﻥ. ﻣﻦ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺭا اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩاﻡ ﻛﻪ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺣﻘﻨﺪ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺧﺎﻟﻲ اﺯ ﺧﻂﺎ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ و ﺷﺮاﻳﻄ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪاﻱ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﺮاﻱ ﻣﺘﻮﻟﻴﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ و ﻣﺎﻝ و ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﺎﻛﻤﻨﺪ ﺑﺎﺯ اﺳﺖ و ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺮ ﻟﺤﻀﻪ ﻣيﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﺘﺮﻑ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﮔﺮﻳﺒﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ و ﻳﺎ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﺩ . ﺣﺎﻝ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻲ و ﭘﻴﺮﻭاﻧﺶ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﻴﺮ اﻓﺘﺎﺩﻩاﻧﺪ . ﻓﺮﺩاﻱ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﻠﺖ ﻣﺤﺮﻭﻡ و ﺗﺤﻘﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻨﺪﻫﺎﻱ اﺳﺎﺭﺕ ﺭا ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻨﻨﺪ و اﺩﻋﺎﻱ ﺩاﺩﺧﻮاﻫﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﭼﻪ ﻗﻴﺎﻣﺘﻲ ﺑﺮﭘﺎ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ . ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺪا و ﻗﺪﺭﺗﺶ اﻳﻤﺎﻥ ﺩاﺭﻡ و ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻪ ﺩﻭﺭاﻥ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﺩﺭ ﺭاﻩ اﺳﺖ و اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎن ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ اﺯ ﺟﺎﻱی ﻛﻪ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﺭا ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﺰﻳﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﻬﺪ و ﺷﻔﺎﻋﺘﺸﺎﻥ ﺭا ﻧﺰﺩ ﺧﺪا ﺑﺮﺩ .ﻃﺎﻗﺖ ﺑﻴﺎﺭ ﺭﻓﻴﻖ

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. رهبروسایرروحانیان نشسته برسرِ منصب های این نظام خود بهترازهرکس می دانند که علت فروپاشی اغلب استوانه های فرهنگی واجتماعی ومدنی کشورمان هیچ نیست الا ورود روحانیان درحوزه هایی که تخصصش را ندارند. آنان با این ورودهای همه جانبه بلایی برسرتخصص ها آورده اند که ما تنها بخشی ازآثارش را تماشا می کنیم. بهمین دلیل است که روحانیان حاکم، اساسا ازفکرکردن به روزی که برسرکارنیستند یا روزی که ورق برگشته، بدنشان کهیرمی زند. تجسم آن روزها برای اینان همپای مرگ است. مرگی سخت وجانکاه تواأم با زجر ونکبت. پس برای عقب راندن آن روزها هرچه بتوانند می کنند وخواهند کرد. گرچه به کشتارهمه ی مردمان ایران بینجامد. گرفتاری ما اینجاست دوست من. وحال آنکه اصرارمن به : عفو عمومی است. رواج این اخلاق می تواند ما را ازروزهای تلخ وپرازآسیب دورکند. روزهایی که نمونه اش اکنون درسوریه دست به دست می شود. مگرروحانیان ما درخونها وتخریب سوریه نقش محوری ندارند؟ پس چرا همان سرنوشت را برای کشورما تحکم نکنند؟ با اعتنا به پولها واسلحه ها و شعبون بی مخ هایی که درهمه جا مهیای کشت وکشتارند! با احترام

——-

بابک:
همان بلایی که 14 قرن پیش با هجوم اعراب به ایران بر سر ما آمد بر سر اسپانیا هم آمد همزمان با ظهور صفویه در ایران ، ملت اسپانیا اعراب و دین آنها را از مملکتشان بیرون کردند و وضعیت امروزشان را هم همه می بینیم ولی سوگمندانه ما چه کردیم!!؟؟ شاه اسماعیل صفوی که خودش را نظر کرده امام زمان!! می دانست با تشکیل گروهی بنام قزلباشان که همه افرادش از ترکهای قبیله های مغول مهاجرت کرده به صحرای آناتولی ( ترکیه امروز ) بودند که حتی یک ایرانی هم در گروه شاه اسماعیل نبود سرنوشت ایران را بیشتر در منجلاب فرو برد میدانی شاه اسماعیل چگونه ایران را شیعه کرد!!؟؟ گروهی تشکیل داد بنام چگینی ها!! اینها بدستور نظر کرده امام زمان انسان را زنده زنده میخوردند!! گروهی تشکیل داد بنام تبرائیان !! اینها هر کس را که شیعه نمی شد با تبر تکه تکه می کردند!! در تبریز خانه هایی را تبدیل به لواط خانه!! کرده بود و هر کس را که شیعه نمی شد به اجبار به آن خانه ها می فرستاد و آنقدر با او لواط می کردند تا با مقعد پاره شده بیرون میآمد و میگفت شیعه شدم !! فکر نکنی اینها داستان است!! اینها را تاریخ نویسان دربار صفوی به دستور شاه اسماعیل مکتوب کرده اند و در حال حاضر این کتب تاریخی موجودند برای آگاهی بیشتر خوانندگان را ارجاع می دهم به مطالعه کتاب قزلباشان در ایران نوشته مورخ گرامی دکتر امیرحسین خنجی که در اینترنت موجود است و میتوانید آنرا دانلود کنید اولین آخوند را همین شاه اسماعیل صفوی از جنوب لبنان وارد ایران کرد که نام او هست شیخ علی کرکی ، و امروز می بینی چه لشکر عظیمی از آخوند تکثیر شده است که ایران را در منجلاب جهل و خرافات فرو برده اند!! بله دوست عزیز ، امروز سرنوشت اسپانیای نجات یافته از اعراب و دینشان را نگاه کن و سرنوشت ایران فلکرده و مصیبت زده و گرفتار لشگر سازمان یافته بنام روحانیت را نیز نگاه کن!! امروز که ماهیت آخوند و اعتقادات او برای ایرانیان فهیم روشن شده است ما باید فکر کنیم چگونه میتوانیم ایران عزیزمان را از این منجلاب و توهمات خرافاتی برای همیشه نجات دهیم شاید یکی از راهها بازگشت به آئین ایرانی نیاکانمان باشد و آنرا اصلاح و به روز نمائیم ما قبل از اعراب خدا پرست بوده ایم در صورتی که آعراب آنزمان بت پرست بودند حیف نبود به اینروز افتاده ایم که روز بروز در دنیا خوارتر و عقب مانده تر شده ایم و حالا همان اعراب به ما فخر بفروشند!! سر شما را درد آوردم دلم پر است یعنی میشود در آینده نزدیک روزی را ببینم ایرانیان آگاه شده اند و خود را مانند اسپانیا از این عامل عقب ماندگی و بدبختی نجات داده اند امید است با روشنگری من و شما آنروز هر چه زودتر فرابرسد و آنروز روز جشن ایران و بهروزی ایرانیان عزیز خواهد بود. بامید آنروز

محمد نوری زاد:
سلام بابک گرامی. حادثه های تاریخی، تلخ یا شیرین، به گذشته های دور مربوطند. ما تاریخ را می خوانیم ودرآن دقیق می شویم که: اشتباه گذشتگان را تکرارنکنیم. ویا: به درستی آنان نوربیفکنیم وازآن محظوظ شویم. وگرنه تاریخ برای سفربه دوردستها وتوقف درآنجاهانیست. بطورمثال مردمی که نشسته اند وبرای کربلاییان برسروسینه می زنند بی آنکه درذات آن دقت کنند، مردمی متوقف اند. مردمی اند که “عده ای” سرگرمشان کرده اند تا خود فارغ ازمزاحمت اغیار به روفتن فرصت ها وغنائم شان دست اندازند. بابک گرامی، روحانیان ایران با هرشکل وشمایلی که ازگذشته های دور به ایران آمده باشند، امروز – آری امروز – جزیی ازشاکله ی جمعیتی ایرانیانند. والبته : تفکیک ناپذیر. شما همین نگاه را می توانید به هموطنان ترکمن ما بیندازید. ویا درخراسان به عزیزانی که چهره های “باختری” دارند. اینان ازهرکجا که به ایران آمده اند، امروز بدون ذره ای تفاوت با اصیل ترین ایرانیان، ایرانی اند. این روزها عده ای ملیت خود را تغییرمی دهند ومی شوند: آمریکایی، فرانسوی، این یک رسم رایج درتاریخ بوده وهست. درمیان روحانیان ما بسیارند انسانهای انسان. که پیش ازآنکه مسلمان بودن خود را به رخ بکشند، انسانیت خود را ابراز می کنند. ما بخاطر جفایی که ازیک قوم دیده ایم نمی توانیم برهمگانشان چوب بزنیم. این، از اصل انسانیت بدوراست دوست من. بیاموزیم که به انسانهای اطرافمان جوری بنگریم که: دوست داریم دیگران به ما بنگرند. با احترام

——–

سامان:
آقای خاتمی تنها سیاستمداری بود که جرئت آن داشت در برابر دانشجویان مخالف، در صحنه زنده تلویزیون، بنشیند و با آنها گفتگو کند. کدام یک از رهبران سیاسی ما، چه در دولت و چه در اپوزیسیون، چنین شجاعتی داشته اند؟ آقای رجوی که مفقود الاثر است، آقای رضا پهلوی که فقط در میتینگهای امن صحبت میکند، آقایان حزب دمکرات و کومله که از دولت اقلیم عراق امان نامه گرفته اند، دیگر سران جمهوری اسلامی که در خیابان هم پیدایشان نمیشود. نخیر آقای نوریزاد. حساب شما اشتباه است. خاتمی مردی شجاع و در عین حال عاقل است. خدمات او به ملت ایران نظیر ندارد. بی احترامی به این شخصیت بیخردی و بزدلی است.

محمد نوری زاد:
سلام جناب سامان گرامی. من هرگز نه به ایشان ونه به هیچکس توهین نمی کنم. خدای مرا نبخشاید که قصدی ازتوهین به ایشان درکارمن بوده باشد. بل من درپای نوشت یکی ازنظرات جانانه از جناب ایشان دفاع کرده ام وبخشی ازخدمات بی نظیرایشان را برشمرده ام. اگر بگردید خیلی زود آن نوشته ی مرا خواهید یافت. همینجا. من دراین نوشته اتفاقا به جایگاه ایشان تعریض بسته ام. که آقای خاتمی کارهایی می تواند بکند که همه ی مسئولان ما اگر دست به دست هم بدهند نمی توانند بکنند. امروز آقای خاتمی ریسمانهایی دردست دارد که می تواند با مهندسی کشش و واکشش آنها این جامعه ی آفت زده را ازآسیب ها بدر ببرد. کاش قدرذاتی این نوشته ی مرا می دانستید. دراین نوشته من دست به دامن ایشان شده ام. کجا به وی توهین کرده ام؟ من برای رهایی سرزمینمان حاضرم لگد کوب هرکسی که شما بفرمایید شوم. بشرطی که کشورمان آسیب نبیند. با احترام

———

مهدی:
با عرض سلام خدمت اقای نوریزاد عزیز.اینجاتب یک پیشنهاد خدمت شما دارم که شاید خود یکی از راههای رسیدن به دموکراسی باشد.وان نزدیکتر کردن اقوام مختلف ایرانی به یکدیگر است.بعنوان نمونه میدانیم که لطیفه های زیادی بر علیه هموطنان عزیز ترک زبان ساخته میشودو اینجانب چون با دوستان اذری در تماس هستم میدانم که انها از این بابت بسیار ناراحت هستند و این قطعامشکل کوچکی نیست.میتوان با ایجاد انجمنهای دوستی بین اقوام مختلف و یا در ابعاد کوچکتر انجمن دوستی ترک و فارس اقوام را با حقوق یکدیگر و شناساندن خدمات انها به ایران و همچنین فرهنگها و حساسیتهای انهااشناتر نمود.جنابعالی با توجه به جایگاه فرهنگی خویش قطعا دوستان زیادی در بین اقوام مختلف دارید و میتوانید اغازگر این حرکت بزرگ در راه ایران عزیز باشید.برای شما ارزوی موفقیت دارم.

محمد نوری زاد:
سلام آقا مهدی گل. تشکرازپیشنهاد خوبتون. انصافا اگراین عملی بشود بسیاری ازمشکلات داخل حل می شود. منتها این کاربزرگ یک برنامه ریزی مفصل نیازدارد وبودجه ای وجا ومکانی. ویا مگراین که صرفا با یک تیم بزرگ ازسرشناسان صورت بگیرد. که من شوربختانه تنهای تنها هستم. دوستان می گویند ومی خندند اما پای کارکه می رویم یکی یکی غیبشان می زند. با احترام

———

سردار ایرانی
سلام دوست عزیز. لطفا هم برای من و هم برای کسان دیگری که شاید دوست داشته باشند بدانند :بفرمایید به نظر شما در حال حاضر به استناد قوانین و شیوه عملکرد جمهوری اسلامی از شروع تا کنون جه نهاد ؛ شخص و یا تشکیلاتی ضامن اجرای قانون اساسی است؟ و اگر حکو مت یا بخشی از آن قانون را اجرا نکرد چکار می شود کرد یعنی جه راههایی برای مردم در قانون پیش بینی شده است؟ من از ذکر بعضی از مصادیق خودداری می کنم چرا که شما بهتر از من می دانید؟ سپاس گزار حوصله و محبت شما هستم

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. قانون اساسی به همه ی جوانب پرسش شما پاسخ گفته . درست یا غلط. اما مهم این است که خود قانون را باید کسی اجرا وکسانی دیگرباید مراقبت کنند. اینجا ما نه اولی را داریم ونه دومی را. یک هردمبیلی برساخته ایم شترگاوپلنگ. قانون بی نوا را جرواجر می کنند. این قانون دیگرنظارتی برنمی تابد. با احترام

——–

ساسان:
جناب آقای نوریزاد. بیش از یک سال است که به طور مداوم حرفها، نوشته ها و تولیدات بصری و صوتی شما را رصد ویا به قول شما و دوستانتان “ت-میم”!. می کنم. رصد حرکت شما در این مدت من را به این نتیجه رسانده که کار شما، سخن شما، “خودسوزی ایدئولژیک شما” جزئی از یک برنامه اطلاعتی است! برنامه ای که یحتمل حاصل اتاق فکری در معاونت امنیت-اداره کل امنیت واجا است. راستی این روزها معاونت امنیت را چه مینامید؟ معاونت ۰۳؟ ۰۴؟ ۱۳؟ نمیدانم. اتاق فکری تشکیل شده و به این نتیجه رسیده اند که جریانی بسازیم که در آن جوانان را مجاب کنیم که “آقا! چرا خشونت؟ چرا اقدام مسلحانه علیه نظام؟ این همان است که مجموعه نظام میخواهد” و به مغزهای خالی از ایدئولوژی ما جوانان، شعار “گسترش آگاهی ” را تزریق کنید! در این راه از ایجاد ابهام، تزریق اطلاعات سوخته و انحرافی و ایجاد تضاد به غایت بهره برده اید. تضادی که جوهر دیالکتیک است. و شما از همین منطق برای نهادینه کردن شعار “گسترش آگاهی” به جای “اقدام عملی و نا فرمانی مدنی”، هنرمندانه استفاده میکنید. در روزگاری که وبسایت تابناک به راحتی توسط تیم سایبری سپاه هک میشود، برای من عجیب است که سایت شما بی عیب و کاست در راه خدمت به آرمان اتاق فکر کذایی عمل میکند! وب سایتی با طراحی حرفه ای که بی شک حاصل دسترنج جمعی است! شما گفتید مصونیت شما به دلیل چهره مشهور جنابتان است. اما آیا تیم گرداننده سایت طبق همین قاعده، آزاد و دست نیافتنی هستند؟ شما به وعده خود عمل کردید و خود را آتش زدید! یک خود سوزی به موقع و ایدئولوژیک برای ذوب حداکثری!! من را ببخشید اگر حرفهایم طعم تئوری توطئه میدهد! سالها در فضایی تنفس کرده ام که همه چیزش عملا توطئه بوده است!!!!
پ.ن: من سیاسی نیستم، از سیاست بیزارم، در سیاست “باید” خندید، آنجا که “باید” گریست … جوانی هستم ۲۸ ساله با مدرک فوق لیسانسی در جیب! با این عهد: که یا مرگ یا جلای وطن. یا حق

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. شما وقتی می فرمایید: چرا همه را می گیرند وشما را نه، دراصل ، اصالت داده اید به سکوت دیگران. یعنی وقتی دیگران ساکت اند شما چرا ساکت نیستید؟ یعنی شما بجای این که ازدیگران بخواهید : نوری زاد تنهاست شما چرا کمکش نمی کنید، ازمن می خواهید سکوت کنم تا انگ جاسوسی به من نچسبد. خوب دوست من، من یک سال ونیم درزندان بوده ام اما لحظه ای ازاعتراض بازنایستاده ام. همه ی کسانی که به زندان می روند عمدتا سکوت می کنند. اما من چه درزندان وچه دربیرون نوشته ام واعتراض کرده ام. من درزندان مورد ضرب وشتم قرارگرفته ام وبه من فحاشی شده اما باز نوشته ام. مرخصی آمده ام که ننویسم تا مرخصی ام تمدید شود اما درهمان مرخصی نوشته ام وباز مرا به زندان بازگردانده اند. با این آدم چه می توان کرد جزاین که او را یا کشت یا بازبه زندان انداخت. کشتن که فعلا مقدورنیست. اما زندان هم خسارتش برای حاکمیت قطعا بیشترازآزادی من است. چرا که نوری زاد زندانی یک بارجدید به دوش حاکمیت می اندازد وحالا حالا ها باید خسارتش را بپردازد. حاکمیت شاید ازآزادگذاشتن من بهره هم ببرد. ودراعتراض به مجامع جهانی بگوید : ببینید فلانی دارد می نویسد وما کاری بااو نداریم. من نمی دانم الان حاکمیت به چه فکرمی کند اما ازاین فرصت پدید آمده من دارم نهایت استفاده را می برم. تنها چیزی که دراین میان برای من محرز است این است که: به نمایندگی ازطرف کسانی که زبان اعتراض ندارند – بهردلیل – اعتراض کنم وپای مخاطراتش هم بایستم. پس دوست من بجای این که ازمن بپرسید چرا تو را نمی گیرند بروید سراغ گنده های اصلاح طلب وازآنان بخواهید که نوری زاد را تنها نگذارند وازترس به خانه های خود فرونشوند. با احترام

ساسان:
جناب دکتر نوری زاد، سلام. اولا ممنونم بخاطر جواب مبسوط شما، با این مشغله ای که شما دارید، برایم جالب بود. اما به نظرم بخشی از شبهات من که البته بخش مهم حرف من بود بی جواب باقی ماند. آن هم این است که چطور میشود باور کرد که شما هم جزئی از این سیستم به قول شما مخوف اطلاعاتی نباشید؟ قصد جسارت ندارم، به هر حال شکی دارم که باید برطرف شود. این هم که میفرمایید زندانی شده اید، شکنجه شده اید حرف شماست، الله اعلم! اما آن طرف موضوع، اگر واقعا همانگوته باشید که میگویید، کارتان به شدت قابل تقدیر است. نه از نظر مخالفت آشکار با شخص رهبری و سیاست های ایشان، بلکه از حیث سنت شکنی شما و تغییر جبهه. به هر حال شما سالها جزئی از سیستم بوده ایدو همه ما میدانیم که اعتراض جزئی از یک سیستم به کل آن یا نشدنی است ویا هزینه ی بسیار دارد. اتفاقا چیزی که شک بر انگیز است همین حقیقت است. معمولا در سیستم های مافیا گونه ،پیشرفت افراد و ماندن آنها بستگی مستقیم به میزان وفاداری آنها به مجموعه دارد. این وفاداری به اثبات نمیرسد مگر با آلوده شدن به منویات آن سیستم. آنچه از شما میدانم این است که در گذشته نه چندان دور شما به راس این هرم نزدیک بوده اید. قلم میزدید. مدح میگفتید. این نزدیکی به راس، حاصل نمیشود مگر با اثبات وفاداری. و در سیستم های مافیا گونه چگونه وفاداری به اثبات می رسد؟ من نمیدانم، شما بگویید! با قبول فرضیات ذکر شده، باز هم این شک باقی میماند که چطور میشود شخصی مثل شما در این سیستم، پاک مانده باشد؟ و اگر قبول کنیم که شما هم آلوده بوده اید، چطور است که دوستان قدیم و دشمنان فعلی شما در مورد آن کارها سکوت کرده اند؟ آیا نمیشد با افشای قسمتی از گذشته شما، بلایی که احمدی نژاد بر سر شیخ کروبی آورد (مسئله 200 میلیون تومان سهم امام که در مناظرات سال 88 افشا شد و کروبی آن را پذیرفت)، برای شما هم تکرار شود. انتظار پاسخ ندارم، چون میدانم ممکن است گرفتار باشیداما خوشحال میشوم پاسخی ببینم. کاش فضا جوری بود که میشد بدون واهمه رودر رو بحث کنیم. موفق باشید

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. اساسا شک ، یکی از شایسته ترین ونازنین ترین خصلت های بشری است. کسی که شک نکند، بخشی ازخاصیت انسان بودنش می لنگد. ومن، صمیمانه می گویم: برای امثال شما که نسبت به من مشکوکید، کاری نمی توانم بکنم. چرا که زیرساخت این شک، بر”خود” شما استواراست. یعنی شما پذیرفته اید که دراین اوضاع نمی شود حرفی زد. چرا که شواهد می گویند هرکه حرفی زده سراززندان درآورده. ویعنی قاعده ای برساخته اید که اصالت با سکوت وترسیدن وبرکناربودن است. من برای ترمیم این زیرساخت کاری نمی توانم بکنم. مثلاً من درزندان با اعتصابی خشک، شب عاشورا، تاپای مرگ پیش رفتم. اما نمی توانم نیت خود را ازآن اعتصاب شش روزه به شما ثابت کنم. مگراین که مثلاً شخص آقای تاج زاده بیرون بیاید وبه شمابقبولاند که این همبندی من، دراین خصوص درست می گوید. وبگوید: من دیدم که نیمه شب او را درحال اغما ودست وپا بسته به بیمارستان بردند.

دوست من، برای دریافت درستی حادثه های تاریخی که ازدسترس ما دورشده اند ومثلا واقعه ی کربلا یا هرحادثه ی تاریخی – ازآنجا که نمی توان به درون این حادثه نفوذکرد- می توان با همین شک وبا پرسش ” ازکجا معلوم” همه ی مناسبات آنها را فرو ریخت. برای رهایی ازاین معظل پیشنهاد می کنم به اصل وعصاره ی یک حادثه یا یک سخن یا نوع فهم یک فرد توجه کنیم وازپرداختن به حواشی آن پرهیزکنیم. من اگرنقطه ضعفی داشتم، مأموران امام زمانی اطلاعات وبرادران سپاه که مدتی درزندان با آنان محشوربودم، همان نقطه ضعف را هزارجورفیلمش می کردند. همانطورکه بی حیاهای وزارت اطلاعات وسپاه برای بی آبرو کردن من وازهم پاشیدن زندگی من فیلمهایی ساختند وپخش کردند. ما روزهای تلخی را گذرانده ایم ومی گذرانیم. خودم وخانواده ام را می گویم. اما شما می توانید بگویید: ازکجا معلوم؟ با این همه، به همان اصل اصالت یک سخن فروشویم. که: حرف حق وحرف درست را اگرچه ازدشمنانمان بپذیریم. وحتی ازجاسوس ها وآدم های آب زیرکاه. موفق باشید

——–

Leila:
…شما اعتقاد دارید که بدون خشونت و با راهپیمایی سکوت و بزرگواری باید جلو رفت و با نصیحت سران حکومت صرف نظر از کار ایی این روش و صرفنظر از اینکه می‌دانیم یکی‌ دچار توهم مدیریت جهانی‌ است، یکی‌ توهم خدایی و امام زمانی‌ دارد، یکی‌ جیب گشادش با میلیاردها پر شده و حاضر است همسر و خواهرش را در راه حفظ قدرت و پول بفروشد چه رسد به دروغ گویی و آدم کشی، یکی‌ از گروه بیشمار مریض‌های روانی‌ است که بی‌صبرانه می‌خواهد عقده‌های جنسیش را بر سر جوانان دربند خالی‌ نماید و هیچ فرصت را در این راه از دست نمیدهد، و یکی‌ هم اصلا نمیفهمد، چون که نمی‌خواهد بفهمد…الگوی شما عملی‌ نیست چون که آن راهپیمایی سکوت ۳ میلیونی بدون هزینه نبود، بسیاری کشته، شکنجه و تحقیر شدند. پس راه حل مسالمت آمیزی بدون دادن هزینه وجود ندارد. حالا هر چه میزان “اتّحاد” بالا باشد، هزینه کمتر و کمتر خواهد بود و سریعتر به نتیجه خواهیم رسید. پس بحث، بحث اتّحاد جماعت خاکستری و بی‌تفاوت ایران است، که در صورتی‌ متحد میشوند که از دادن هزینه‌های اجتناب ناپذیری همچون زندان، تجاوز و کشته شدن یا بیکاری و گرسنگی موقت در صورت اعتصاب همگانی، دریغ نکنند. برادر عزیز: این اتّحاد به هیچ وجه آسان نیست، چرا؟ چون آن جماعت به هیچ گروهی از بر انداز و غیر برانداز، اصلاح طلب و جنگ طلب، جمهوری خواه و سلطنت طلب،”اعتماد ندارند” به عبارتی مادامی که نفتی‌ میرود و نانی به دست میاید و امیدی هست که فرزندان‌شان به جایی‌ در ایران یا خارج برسند، آن جماعت دلیلی‌ برای قربانی شدن و هزینه دادن (حتّی اگر که احتمالش کمتر از یک درصد باشد)، نمی‌بیند…نکته اینجاست که اینکه تغییر در یک حکومت با اصلاح صورت پذیرد یا با انقلاب یا با راهپیمایی سکوت یا با جنگ خیابانی دست من و شما نیست که که سعی‌ کنیم پیشبینیش کنیم و به آن خط دهییم که با خشونت جلو رود یا بیخشونت. نتیجه یک کنش و میان کنش طبیعی است ، اگر چنانچه افسار از دست قشر متفکر و اهل مطالعه خارج شده و به دست مردم گرسنه بیفتد ، واکنش متفاوت خواهد بود، حالا پیامد آن هر چه می‌خواهد باشد. نصیحت کردن سردمداران قدرت فقط در صورتی‌ عملی‌ است که مشورت پذیر باشند و طالب دانستن. رخنه تدریجی‌ به میان آنان، روندی که فعلا برخی‌ اصلاح طلبان در داخل پیش گرفته‌اند، در مورد دربار شاه سابق به شدت عملی‌ بود نه در مورد مجموع پیچیده ایی که فعلا در راس این نظام است…

محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. نوشته ی شما گرچه هوشمندانه وحتما خیرخواهانه وتا حدودی عالمانه است، اما گزینه ای است درکنارسایر گزینه ها. یکی ازمشکلات جامعه ی ما نبود آگاهی درمیان اغلب اقشار مردم است. این که می گویم: اغلب، بخاطراین است که ما درمیان فرهیختگان خود نیز ثبات رأی نداریم. وگاه، اختلاف میان آنان، به صدبرابراختلاف درمیان سایرین بدل می شود. ما را چاره ای جز افراختن آگاهی نیست. وهمزمان: بالابردن سطع توقعات. واین شدنی است. من نمی گویم: نسخه ای که مرا بدان تمایل است، همان است که باید باشد. بل، به تعویق انداختن خشونت، وهمزمان گسترش آگاهی درمیان همه ی اقشار وبالا بردن سطع توقعات، شاید ما را از بن بستی که گرفتارش هستیم برهاند. باورم براین است که: اگریک جمع یکصد نفره از منتقدان وفعالان سیاسی که بنام ومطرح هستند با ساک های خود به در زندان اوین بروند و بگویند: یا آزادی دوستان ما یا این که ما را نیز به زندان بیندازید، می تواند بخشی از راه طی نشده را برای ما طی شده کند. مهم نترسیدن است. ترس بزرگان به مردم سرایت می کند. واین بلای جان امروز ماشده است. وگرنه مگر خواستن این که: همه ی مسئولان باید درقبال مسئولیتی که دارند پاسخگوباشند، مگر یک تقاضای براندازانه و آشوبگرانه است؟ با احترام

———-

مهران:
دوست عزيز و نازنينم محمد مهربان. با ديدن خطوط نامه ات بسيار به وجد آمدم و خوش حال شدم ” من سرّ نفساً في حياته يسرّاللهُ في الاخره ، ان شاء الله .” ولي نوشتن براي شما كمي مشكل است كوتاه مي نگاريد ولي بلند معنا مي دهد . علت كوتاه نوشتن شما را بي علاقگي نمي دانم بلكه آثار خستگي و شايد نا اميدي در آن رويت مي كنم ، اگر اين گونه است ، …. نباشيد . زيرا ارواح بزرگان و دريا دلان وقتي مواجند طوفان به پا مي كنند و وقتي آرامند غمخوار و ستارند . در حيات آنان نا اميدي راهي و جايي ندارد. بياييد بيشتر برايم بنويسيد از شما شنيدن ، از شما دانستن و از شما خواندن به هر نحو و در هر كجا و به هر صورت زيباست . پس در من و خواهش من جاري شويد . بي پرده بگويم شوق بيشتر و بهتر شناختنتان تمامي وجود مرا تسخير نموده . بگذاريد تصادم افكار ما بارقه هاي حقيقت را روشن و متجلي نمايد . مي دانم و البته خيلي خوب متوجه ام به طور طبيعي هر انساني به افقي” اتو پيايي ” نظر دارد و بي توجه به تصادمات جانبي زندگاني خويش است ولي چگونه مي توان فهميد كه هر فردي در هر لحظه و هر تعامل در زندگي ما امروز چه نقشي دارد و فردا چه جايگاهي خواهد داشت اين مفهوم زيبا را مولاناي عزيز خطاب به افواج مقبلين و متوجهين كعبه كه نا كجا آباد خود را در آن ديار جستجو مي كنند چنين توضيح مي دهد
اي قوم به حج رفته كجاييد كجاييد معبود همين جاست بياييد بياييد
معبود تو همسايه ديوار به ديوار در باديه سرگشته شما در چه هواييد
شايد اگر مي دانستيم معبود هر يك از ما همين همسايه ها و همراهان كوچك و كوتاهند كه هر يك ايتي از خداوندند و هر روز و هر ساعت تصادم ايشان با زندگي ما مي تواند سبب و دليل يافتن حقيقت گردد بيشتر به هر تعامل و تصادمي توجه مي نموديم . نمي دانم چرا ولي حس عجيبي به من مي گويد شما كلمه كلمه سخن مرا هم مي دانيد و هم مي بينيد اين را از هيجان و طپش قلبم در هنگام نوشتن براي شما حس مي كنم . از افكار ، نگرش و انديشه هاي خود بيشتر براي من بنويسيد ، از اشعاري كه قطعاً سروده ايد . بي صبرانه منتظر رويتشان هستم . البته براي شروع من چند كلمه از خودم مي نويسم : من 52 سال دارم و در طهران متولد شده ام و متاهلم و دو فرزند دارم و به سه دليل به ايران عشق مي ورزم كه سومين آن ها وطن پرستيست. تا حدي اهل شعرم، سينما را دوست دارم . از ادبيات خوب لذت مي برم . ولي شايد بزرگ ترين افتخارم در زندگي اين است كه در 34 سال گذشته با اين كه هم دلايل پسنديده و هم توانايي كامل براي رفتن از ايران و جلاي وطن را داشتم ، ايران عزيزم را براي يك لحظه هم ترك نكردم و البته خاك پاي كساني را كه بوي اصل قديم اين خاك را مي دهند ، سرمه چشم خود مي نمايم . به كلمه خيانت اعتقاد چنداني ندارم . خيانت ديگران يعني كوتاهي ما در شناختن ارزش هايمان…شايد تا اين جا ديگر كافي باشد. سخن را كوتاه مي كنم و البته منتظر شما مي مانم . ضمناً عطش ديدار شما هر لحظه در من شديد مي شود ولي من به روزه داري عادت دارم . بي صبرانه منتظرم

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی ام. درهمین نوشته ی شورانگیزشما ظرافت های ادبی والبته ادب فراوانی بکاررفته که مرا به وجد می آورد. اظهاربزرگواری هایتان نسبت به نوری زادی که خود درگردونه های گمگشتگی گرفتاراست مرا برآن می دارد که چند خطی برای شما بنویسم.
برخلاف آنچه که ظاهرقضایا می نمایاند، نوشتن برای من با فرسایش همراه است. گاه می نویسم. بلند ومطول نیز. اما درطول نوشتن می فرسایم. می میرم وزنده می شوم. اغلب درحین نوشتن هیچ لذتی ازنوشته ی خود نمی برم. بعدهاست که وقتی نوشته ام منتشرشد وبازخوردهای آن را واکاوی کردم ذره ذره خطاها وبایستگی ها خودشان را نشانم می دهند ومن بین لذت بردن وفرسودن یک جایی برای خود دست وپا می کنم. برایتان سرفرازی آرزو می کنم.

———

محمد:
محمد نوری زاد گرامی هزاران درود بر شما. نوری زاد عزیز، برای ما ایرانیان خارج نشین یکی اش خود بنده ننگ است که شما و نسرین ستوده وجعفر پناهی و دکتر ملکی و حشمت الله طبرزدی و آتنا و هزاران زندانی سیاسی دیگر را که گم نام هستند تنها بگذاریم. این مبارزۀ مدنی که شماها بر علیه دزدی ها و اعدام ها و بی قانونی ها و زور گفتن های حکومتی راه انداخته اید انقلابی ترین و اصولی ترین راه ممکن است.ما ایرانیان مقیم خارج به عنوان هم دلی و هم یاری با شماها تصمیم داریم که درهنگام کار اداری وارد سفارت خانه شویم و آن جا به عنوان اعتراض به دزدی ها و اعدام ها و زورگوئی ها بدون شکستن و بستن و کوچکترین برخوردی بست بنشینیم. نظرشخص شما در این باره چیست آقای نوری زاد؟ من بی صبرانه منتظر پاسخ تان هستم. هر چه زودتر لطفا به من پاسخ بدهید! با تشکر معلم اخراجی ، محمد 25.02.2015فرانکفورت.

محمد نوری زاد:
سلام محمد گرامی. این کار باید توسط افرادی انجام گیرد که: نترسند. و : پایداری کنند. یعنی اگر یک ماه و چند ماه به درازا کشید، عقب نشینی نکنند. و مهمتر از همه: باید در این راه صداقت داشت و از نقش گرایی پرهیز کرد. بله، شیوه ی درست و خوبی است. منتها قبلا اهداف و خواسته های خود را بزرگنمایی کنید و مرتب رسانه ای کنید هر روز را.

——–

امـیر:
باسلام خدمت جناب آقای نوری زاد. یک سوالی داشتم از جنابعالی اگر امکانش هست پاسخ صریح و شفاف بدهید. چرا فیلم کامل سخنرانی جعفری فرمانده کل سپاه و سعیدی نماینده خامنه ای در سپاه و طائب در خصوص نقش سپاه در انتخابات سال 88 را منتشر نمی کنید .البته بدون هیچ گونه کمی و کاستی. با تشکر

محمد نوری زاد:
سلام امیر گرامی
یک این که سخنرانی این دو کمی طولانی و با سلام و صلوات های متداول همراه است.
دو این که: شما به حوصله ی مردمی که به فیسبوک و فضای مجازی می آیند دقیق شو و ببین اگر من تمامی صحبت های این دو را منتشر می کردم چه جمعیتی آن را می دیدند؟
سه: اینترنت من برای انتشار فیلم های بلند خوب عمل نمی کند
سپاس

———-

ایـرج:
جناب نوری زاد از اینکه کژی ها و خیانت ها را یاد اور می شوید جای سپاس دارد بفرمائید شما که انسانی درد آشنا و در ضمن ته و توی نظام را هم می شناسید چاره چیست؟ برای رهائی چه را حلی را پیشنهاد می کنید.

محمد نوری زاد:
ایرج گرامی. من به جاهایی از ایران سفر کرده ام که مردمانش تا چهل سال بعد مثلاً مسئله ای به اسم ستاره دار شدن دانشجویان برایشان مسئله نیست. یک کیسه آرد بدهیدشان تا شما را حتی امام زمان بنامند. اگر می خواهیم احساسی عمل نکنیم و به انقلابی دیگر مبتلا نشویم باید این جهالت ها و ناآگاهی های ملی را نرم نرم به فهم و آگاهی بدل کنیم. در عین حال که می دانیم: حاکمیت بضرب پول و رسانه و فرصت هایی که در اختیار دارد به گسترش هرچه بیشتر جهل مصر و مشغول است.

ایـرج:
جناب نوری زاد عزیز – پاسختان موجز و درست است ولی می فرمائید ما باید نیم قرن دیگر تا اگاه شدن مردمی که با یک کیسه ارد مرا امام زمان خواهد خواند صبر کنیم. بنظر شما انوقت بشریت ( منظور بشریت غیر ایرانی شیعه ) در کجا خواهد بود؟

محمد نوری زاد:
نخیر دوست من. این روزها سرعت تحولات بسیار تند است. نمی گذاریم به درازا بکشد. آخوندها خودشان این را فهمیده اند. بهمین خاطر است که از دامان سپاه آویخته اند.

——–

مهـدی:
خیلی دوست دارم نظر شما رو در مورد آهنگ نقی شاهین نجفی بدونم و بدونم که آیا شما هم چیز هایی که در موزیک مطرح شد رو می پسندید ؟ یا فکر میکنید توهین کرده ممنون میشم جواب بدین

سلام آقامهدی گل
من شخصا روزی را نمی توانم تصورکنم که به عقاید یک مسیحی توهین کنم. یا به عقاید یک زرتشتی. یا یک بهایی. چرا که معتقدم عقیده ای که جمعیتی را دراطراف خود جمع آورده، برای آن جمعیت محترم است. من چرا به عواطف واحساس دیگران خدشه ولطمه وارد کنم. بهمین نسبت نیز مایل نیستم کسی به عقاید من نیز توهین کند. اما صدافسوس که این روزها ما تقاص رفتارهای زشت خود را تجربه می کنیم. ازبس ازدین ابزارساختیم وبا همین ابزار گلوی مردم را فشردیم وجیبشان را خالی کردیم وبا همین ابزارآنان را فریفتیم، مردم لجوجانه وبرای دهن کجی به باورهای ما – ناگزیر – به حوزه های توهین ونفرت دخول می کنند. وگرنه چرا سابقا یک چنین فضای وسیعی ازتوهین دراطراف مسائل دینی گسترانیده نشده بود؟ با احترام.

———

مهـدی:
چقدر بده که منی که تازه 16 سال دارم، اینطور از ادامه ی زندگی ناامید بشم.
آقای نوریزاد، فکر می کنم زندگی تو این کشور غیر ممکنه.

محمد نوری زاد:
اصلا هم اینطورنیست آقا مهدی عزیز
ما – اطمینان داشته باش – کشورت را سرشارازامید می کنیم. باهم.

———-
Jo K ER
اگه روزی با رهبر مناظره بکنید و فقط ٣سوال را اجازه داشته باشید مطرح کنید ان چیست؟

محمد نوری زاد:
یک: خیال ندارید کنار بروید؟ فعل حرام مگر نه این است که آنسوتر از اراده و خواست مردم برای خود دم و دستگاه بپردازید ؟
دو: چرا در قبال اینهمه مسئولیت پاسخگو نیستید؟ آیا اگر مردم شما را نخواهند و شما اصرار داشته باشید که بمانید، همچنان دست به آزار و زندانی کردن و کشتن مردم می برید؟
و پرسش سوم: در این جنتی چه دیده اید که بازنشسته اش نمی فرمایید؟

———

سارا:
آقای نوری زاد دقیقا بفرمایید چقدرازاین بخور بخورها به شما نرسیده که اینطوری عصیان کردی.مطمئن باش اگه دوباره شریکت کنن میری پابوسشون.این حناها دیگه برا ما رنگی نداره.فکرکنم میخای خودتوبرای بخوربخور انقلاب بعدی آماده کنی.تلاشتو بکن شماها خوب بلدین دروغ بگین.میخام ببینم این بارچطوری میخای رو موج انقلاب سوارشی.

محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. آدمها هریک نقاط ضعفی دارند. شاید نقطه ضعف من هم همینها باشد که شما می فرمایید. ازدوحال بیرون نیست. یک وقت دیدید اوضاع به گونه ای دیگررقم خورد. واین بی نوا سخنش همین بوده که هست. وشاید هم بنا به فرمایش شما ماری است درآستین مردم. این وظیفه ی شماست که مراقب امثال من باشید. اما ازشما هم انتظارادب داشتن انتظاربیهوده ای نیست. به گمان من دراین وانفسا آنچه که مهم است، محتوای سخن یک نفراست ونه جایگاهی که دارد. یک نفرمی توانددروغی را زیبا بسراید. یکی هم می تواند زیبا را نا زیبا مطرح کند. این شمایید که فریب آدمهای اطراف خود را نخورید. که این امری مبارک است. اما این احتمال را هم بدهید که این نوری زاد، ای بسا که درست می گوید. فارغ ازنقشه های شومی که درسردارد. به همان سخن درست او نمره بدهید. مثل یک تابلوی زیبا که آدم جلادی نقاشی اش کرده. جلاد بودن او بکنار، اما الحق نمی شود زیبایی کارهنری او را نادیده گرفت. با احترام.

———-

مجیـد:
سلا م استاد عزیز و با شهامت:این آخوندها و اذنابشان نه بفکر مملکت هستند ونه ملت.آنچه برایشان مهم است پر کردن جیبشان به هر قیمت ،ولو کشتن تمامی آحاد مردم به بهانه حفظ نظام بی نظم و نسقشان و به اسم اسلامی که در باطن ذره ای براشان مهم نیست.که اگر بود اینقدر بی مهابا ملت را به خاک و خون نمی کشیدند.شما از زمان عبید زاکانی و حافظ و قبلتر از آن و نیز مابعد آن ان مثل ایرج میرزا و صادق هدایت و احمد کسروی و….ملاحظه بفرمایید که این قوم //// چقدر بد نام بوده اند.مثلا عبید در جایی میگوید:(/// بچگان را از پشت بگ….د، جهت ازاله نسل شیطان).همین نیم سطر کافی است تا عمق خباثت این قوم ////گدا زاده تازه به دوران رسیده را دریابید.یا مثلا در تاریخ معاصر.نقل شده است که هنگام اعدام شیخ فضل الله نوری،فرزندش در جمع مشاهده کنندگان اعدامش ،با کف(دست)زدن ابراز خوشحالی مینموده است.اینان تا مطمئن نشوند که در این مملکت چیزی برای چاپیدن نیست دست از سر جان و مال و حتی ناموس ملت بر نمیدارند.گویی _نعوذ بالله_چوب خداوندفقط برای ستمدیدگان بی صداست و برای این زالو صفتان بی همه چیز،اساسا چوبی در کار نیست.ضمنا از قبل شهادتتان را به خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده،علو درجات و مغفرت الهی را برای شما،و صبر جمیل و اجر عظیم برای خانواده گرامیتان از خداوند منان خواهانم.(البته زبان لال و خدا اون روز رو هرگز نبینیم.ولی با خباثتی که از این ………….نقل کردم و با این قلم تیز و برنده شما بعید نیست.به قول نظامی: سر طلبی تیغ زبانی مکن روز نیی راز فشانی مکن.خداوند شما را برای ما و خانواده عزیزتان نگهدارد و تا پیروزی حق بر باطل و پس از آن نیز عمرتان مستدام باد.آمین.به حق محمد و آل محمد علیهم السلام).جانم به قربان شما و آن قلمتان که ارزشمندتر از خون شهداست.

محمد نوری زاد:
سلام مجید گرامی. من سخت براین سخن مصرم که: درهرصنف وطایفه وحرفه، آدمهای خوب وبد وجود دارند. متأسفانه آدمهای خوب روحانیت بخاموشی ورعب گرفتارند وما خود گرفتارآدمهای بد این طایفه شده ایم. وگرنه روحانیان خوب وشریف ومال مردم نخورو آدم نکش ودروغ نگو وازدیواراعتماد مردم بالا نرو فراوان داریم. منتها ترجیح داده اند که بترسند وسکوت کنند. ایرادی ندارد. مگرسایرین چه می کنند؟ مهندسین وپزشکان ومعلمان وکارگران وکارمندان؟ حالا که قراراست بترسیم چرا همه نترسیم؟ با احترام.

——–

محسن:
باسلام. استادگرامی قصدمن توهین نیست، اماهرچه بیشتربه دور وبر خودم مینگرم کمترجسارت میبینم….مردم فرصت طلبی شده ایم…ملت بسیارغریبی شده ایم..بسیار ناشناخته ایم…از عجیب گامی فراتر نهاده ایم..شما ببین گرانی چگونه است اما بازهم برای خرید هجوم میاوریم…سکه طلا در مرز1500000 تومان است اما باز میخریم…خواهش میکنم چیزی بگویید که آروم بشم…خسته شده ام…خسته از همه چیز… از همه کس….

محمد نوری زاد:
سلام محسن گرامی. اگه یه شب به آسمون نگاه کردی وستاره ها رو تونستی ببینی، تا می تونی تماشاشون کن. ستاره ها رو می گم. اگه خیلی عمیق نگاشون بکنی لبخندشونو می تونی رصد کنی.

———-

ناشناس:
با سلام. جناب نوری زاد زیاد مزاحم شما نمیشوم فقط یک سوال دارم و شاید خیلیها این سوال را از شما داشته باشند : تا قبل از انتخابات 88 با توجه به اینکه شما بیشتر از یک فرد تحصیلکرده عادی با سیستم جمهوری اسلامی ارتباط داشتید و در حمایت یا نقد افراد زیادی مقاله نوشته بودید در آن سالها مثلا سال 86 یا 87 نظرتون در مورد شخص رهبری چه بود آیا ایمان کامل به ایشان داشتید که هر تصمیمی که میگرد صحیح است به قول معروف ذوب شده در ولایت بودید؟ با تشکر

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من درآن سالها درمیانه ایستاده بودم. نیمی به طیف چپ انتقاد می کردم ونیمی به جناح راست. اما ازشخص رهبرجانانه دفاع می کردم. گمانم براین بود که تقویت وی به تقویت بنیانهای قانونی وانسانی وآرمانی منجرمی شود. بعدها این گمان اصلاح شد. با احترام

———-

نسترن:
اسلام به شما.آقای نوری زادخیلی دلم می خوادبدانم که چراشماآزادانه حرف می زنیدوشدت زندان وشکنجه تون درمقابل آنهایی که بهشان تجاوزمی شه وخیلی راحت حکم مرگ بدسشان داده می شه درچیست؟؟مثل گنجی که آمداینطرف آبها وتمام دسته هارابهم زدوشدجاده صاف کن آقایان.نمی خواهم شجاعت شمارازیرسوال ببرم.اماهمین حالااصانلو این انسان شجاع و آزادی خواه کجاست؟؟به هرحال خوشحالم که بعدازمدتها که تمام کارهایتان رادرغربت دنبال کردم این چندخط رابرایتان می نوسم.خواستید حذفش هم کنید اصلا ناراحت نمی شم ویقین بدانید قصدم اصلا آزار شمانیست که می دانم امروز به اندازه سی سال منحوس دارید درد می کشید.سی سالی که تمام این کشتارها درنهان صورت می گرفت وصداها درحلقومها حناق می گرفت وشبها درزندانهای سراسر ایران عزیزم جوانان دربند بخاطرفکرکردن واعتراض کشته می شدند.عجیب است مگه نه؟؟انسانی واسه فکرکردن کشته شود.وای به این همه ظلم!!!

محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. من این پاسخ را به دوستی دادم که همین پرسش شما را مطرح کرده بود. آن را برای شما تکرار می کنم. او مرا شیراطمینان آبگرمکن می داندبرای رژیم فعلی. برای او نوشتم:

سلام دوست گرامی
حالا شما می فرمایید ما چه بکنیم؟ دستورجنابعالی چیست؟ چه صلاح می دانید؟ برگردم به همان وضع سابق؟ یا بهمین شیرگونگیِ خود – البته ازنوع آبگرمکنی اش – ادامه بدهم؟ دوست عزیز، باورکنید شما هم اگرپابپای من داخل صحنه می شدید حتما به همین راه ورود می کردید. اگریک سال ونیم شما را به زندان می انداختند ودرهمان یک سال ونیم زندان شما را با ضرب وشتم وتوهین وفحش های ناموسی می نواختند وشما درهمان زندان علاوه براین که سکوت نمی کردی بل شتاب نوشتن ها واعتراض های خود را بیشترنیز می کردید، ووقتی بیرون می آمدید بیشتروبیشترمی گرفتید ودراین راه ازآسیب فراوان خانواده ی خویش نیز نمی هراسیدید وبا هرزنگ در تن فرزندانتان می لرزید وباز می نوشتید، حالا به یک پارچه آتش بدل می شدید. که اگررهایتان کنند می سوزانید واگر زندانی تان کنند بیشترمی سوزانید. واگر بکشندتان که هم بیشتر. دوست من بیایید وسط. باورکنید طمع زیستن درمتن اضطراب ونگرانی طعمی است بی نظیر. مزه اش کنید. والبته همان احتمال شما به این که من حکم شیراطمینان آبگرمکن را برای اینان دارم – احتمالی است درست. منتها این شمایید که فریب همچومنی را نخورید. سخنان درست مرا برگزینید وسخنان آلوده ی مرا دوراندازید. با احترام

———-

Sir, are you a kind of a retard or an opportunist? First of all this wasn’t a revolution. it was a controlled chaos imposed by British and Americans, people were just extras in this film. Secondly a very large number of people never trusted these mobs from the beginning and stayed away from them, it took you 30 years to come to this point, was it the bag of money stopped coming in or was it the fact that after 30 years of service they put you aside? I think you are a retard and opportunist at the same time and are trying to fool people, shame on you. This regime right from the beginning was formed by common criminals and you were part of, that makes you guilty of all charges, you can’t quit now, you have to stay right to the end, it is like a wrecked ship that is going down and rats are jumping off it. You are that rat.

سلام دوست گرامی
شما حق دارید به افرادی چون من مظنون باشید. این حق شماست. آنچنانکه حق من نیز هست که بشما بگویم: من نیز هستم. گرچه فرصت طلب وجاسوس وورشکسته. اما هستم. شما نوشته اید: shame on you. باورکنید نیازی به تأکید شما نبود ونیست. من این شرم را هماره می نیوشم. منتها شرمی ازسرسالها غفلت خواری. ونه پلیدی وزشتکاری وروبیدن حق مردم وبالارفتن ازدیوارمردم. مطمئن باشید من شرمگینم. بسیار. بسیار. بسیار. ومدیونم. بسیار. بسیار. بسیار.

———-

صـدرا:
…در مورد مطلب “کاش انقلاب نمی کردیم” ایا اقای دکتر شما این مطلب را برای این نوشتید که معتقدید که ما نمعترضان نباید به دنبال انقلاب باشیم.اقای دکتر من و شما و بسیاری نیک می دانیم که انقلاب در کشورهای عقب ماده و جهان دهمی چون ما تابع قواعد خاصی معمولا نیستند و تجربیات تاریخی به ما اثبات کرده که هرگاه یک حکومت و حاکمان فاسدش راه اصلاحات و اصلاح کردن مفاسد و کاستی ها را برای تحکیم بیشتر همان نظام ببندند در واقع قدم اصلی برای براندازی را خود برداشته و بهانه را به مخالفین می دهند حال با توجه به این سخن ایا به نظرشما اقای خامنه ای و مدیران احمقش که کمر به حذف همین اصلاح طلبان طرفدار نظام بسته اند ایا راهی برای مخالفین جز براندازی در طول چندین سال باز گذاشته اند؟ایا اقای دکتر شما معتقدید چون بسیاری از دوستداران جمهوری اسلامی که از تیغ تیز همین حاکمیت کم زخم نخورده اند به دلیل اینکه معلوم نیست فردای بعد از انقلاب چه کسان و گروه هایی قدرت را به دست بگیرند و امکان دارد انان از حاکمان فعلی بدتر باشند باید قید فکر براندازی را زد!ایا شما معتقدید که باید به همین دندان فاسد حکومت جمهوری اسلامی همش داروی مسکن زد و با ان مدارا کرد؟اقای دکتر اینان را گفتم چون با توجه به بازخورد نوشته اخیرتان بسیاری اینگونه فکر به ذهنشان خطور کرده که شما این را که می گویید کاش انقلاب نمی کردیم برای این است که جلوی انقلابی دیگر را باید بگیریم چون امکان دارد که مثل همین انقلاب یا بدتر از این نتیجه اش شود.خب هر تحولی یک هزینه هایی دارد مگر اگر به فرض مثال انقلاب کنیم و نتیجه اش همچون و یا بدتر از زمان فعلی شود طرفداران این طرز تفکر که دید ما گفتیم عاقبتش بد می شود خواهید بود و می گوید حالا ما دیگر امنیت و رفاه ارامش و خوشی نداریم بعد سوال خواهد شد که باشد انقلاب نکنیم ایا باید این وضع حکومت اخوندی را باید تحمل کرد؟تشکر می کنم که به سوالاتم پاسخ دهید

محد نوری زاد:
سلام پسرم. منظورمن ازآن نوشته ی سیزده بندی این بود وهست که به حاکمان ایران بگویم: اکنون ما باید دراین موقعیت(همان سیزده بند) می بودیم. حداقل. واگرنیستیم مقصریم. که چرا انقلاب کرده ایم. وباید پاسخگوی نسلهایی باشیم که ازما می پرسند مگرشما انقلاب نکردید که به فلان جا برسید؟ پس کو/با احترام

———

مجتبی:
سلام عمو محمد. 22 سالمه و تو خانواده انقلابی بزرگ شدم و یکی از عموهام شهید دوران جنگ.سال 88 تو خیابون باتوم خوردمو دیدم مردمی رو که چجوری در حقشون ظلم شد.میبینم آدم های ترسویی رو که شجاعتشون فقط برای زمان صلح و وقتی تبل جنگ به صدا در بیاد میرنو هیچ خبری ازشون نیست.من نه زمان انقلاب بودمو نه زمان جنگ.میبینمو میدونم که خیلیها به اسم اسلام در حق مردم ظلم می کنن.به خدا بعضی مواقع از درون می سوزم که این وضعو می بینم.ولی چرا شماهم با این متن دله مارو میسوزونی.شاید خیلی از هم نسلیای من که همشون حق دارن شاکی باشن با حرفای من مخالف باشن ولی شما به من جواب این سوال بده که اگر همه ی اون انقلاب و جنگ ناشی از احساسات کورکورانه بود پس اون کارای بزرگ چتوری اتفاق افتاد.اون مقاومت 8 ساله اون آرمانای والا چی بود که از اول انقلاب اون جوونهای مستهکم رو ساخت.من فکر می کنم خیلی از هم نسلیای شما چه موافق وضع فعلی و چه مخالف، جوونیهاشون رو ، شجاعتاشون رو که ناشی از همون آرمانا بود یادشون رفته.من فقط می دونم شما آرمانهایی داشتین که خیلی محکم قوی بود و هست.این انقلاب اتفاق افتادو همه ی ما آزمون شدیم و می شویم.که اگر نمیشد آزمونی هم نبود.به امید اینکه ما همه از حزب الله واقعی باشیم.
با کمال ادب و احترام.

محمد نوری زاد:
سلام مجتبای گرامی. وقتی جنگ درگرفت، ما باید تکلیف خودمان را با آن حادثه ی شوم روشن می کردیم. برخی کنارکشیدند وما وبستگان شریف شما وبسیاری چون تو به دفاع رفتیم. شهید شدیم وآسیب دیدم. سخت. بسیارسخت. الان که فکر می کنم می بینم با مختصری هوش وعقل وکیاست، می شد بسیاری ازجوانان عاشق آن موقع را برای آینده ی این سرزمین حفظ کرد. یادم نمی رود فرمانده ای اگر ازجنگ برمی گشت وتعداد کشته های یگانش کم بود ، درجمع فرماندهان ازشرم سرش به زیربود. وفرماندهی که شهید زیاد داده بود وگردانش همه لت وپارشده بودند سرش را ازغرور بالا می گرفت. اینجوری به جان انسانها نگریستن یک جورهایی با آن آسمانی که ما به آن سو سربالا برده ایم جور درنمی آید. اگر کمی عقلمان می رسید ویک روز وفقط یک روز – مثلا – جنگ زودتر پایان می پذیرفت، حتما عده ای انسان – انسان – انسان – انسان – اکنون زنده بودند ومی خندیدند وعاطفه هایشان به همان آسمان بالای سر سرمی زد. می بوسمت پسرم.

———-

مهـران:
آقای نوری زاد دست بکش از تحمیق مردم.حنای شما رنگی ندارد.هرچه باشد لقمه های درون شکمتان از همین دارو دسته است.مچر میشود همچین لقمه خوری دل سوخته برای مردم رنج دیده داشته باشد؟!!

محمد نوری زاد:
مهران گرامی. اگر من دست بکار تحمیق مردم ام، شما بیا وسط و بجای تحمیق مردم، آنان را به آگاهی و خرد و هوشمندی فرا بخوان. ما را چاره ای جز پیمودنِ این راه نیست نازنین. حنای من اگر رنگی ندارد، شما با حنای رنگی و لقمه های پاک و منزه بیا و کمر به خیرخواهی ببند و ریسمان های بلاهت را بگسل و راه درست را بنما.

———-

محسـن:
با سلام. ممنون نوشته ی زیباتونو خوندم. شما فکر میکنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ وضعیت ما چگونه خواهدشد؟ من که افق روشنی در هیچ کجا نمیبینم…. شما چطور؟

محمد نوری زاد:
سلام محسن گرامی. ما به امید زنده ایم. ما این افق را روشن خواهیم کرد.اگرکه اکنون تاریک است.

———-

ر.ن.
قبلا هم در مصاحبه شما با رادیو فردا گفتم آقای نوریزاد هر چه پیش میرود ماهیت هزار چهره شما بیشتر نمایان میشود ببخشید صریح می گویم اصلا شما چیزی در چلته ندارید آقای نوریزاد وگرنه الان از بی بضاعتی در تفکر به هجو نمی افتادید. همینطور پیش برود در آینده یک متن از شما در سایتتان می بینیم تحت عنوان یادداشتی برای خدا در نقد خلقت بشریت یا دین یا…… چه میدونم ببخشید این را میگویم ولی شما از آن دسته از افرادی هستید که از نمد تظاهر به دین داری مثل آقایونی که امروز در راس حکومت هستند نتوانستید کلاهی برای خود دست و پا کنید و حالا می گویید ای بابا عمرمان به فنا رفت و از زندگی حال و حولی نبردیم و حالا عقده گشایی گذشته هایتان را می کنید که اگر غیر این بود از مستند سازی برای جنگ و همسنگری به آوینی بزرگوار و پروانه ها مینویسند به اینجا نمی رسیدید البته نشان دادید که آن موقع هم اعتقادی به آن مسائل نداشتید یا این که زبانم لال دچار ضعف شخصیتی شده اید البته بعید میدانم . برایتان واقعا متاسفم .هیهات که شما را از جرگه موسوی عزیز حساب بیاوریم فقط بدانید با این رویه تان رفته رفته پایگاه خود را در میان مردم از دست میدهید.

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. کاش یک کلمه درباره ی اصل مطلب می نوشتید. مطلبی که چنین شما را برآشفته. درعین حال که می دانم وباوردارم که خدایی که من می شناسم از نقد آفرینش خود نه تنها برنمی آشوبد بل استقبال نیز می کند. خدا که مثل مراجع وعلمای فرسوده ی ما نیست که درگذشته های دور جامانده باشد. با هر رویش برگی، خدای خوب هستی اش را رنگ تازه می زند. واین تازگی، همان است که درپس دخمه ی کهنگی مراجع ما محبوس مانده. با احترام وادب.

———-

مهـرداد:
…به قول یکی از دوستان: ناراحتم از اینکه در کشوری زندگی میکنم که مردمانش گریه را تنها راه نزدیکی به خدا میدانند. حیف از اینکه چندین سالیست تافته جدا بافته ای از تمام دنیا شده ایم. و درود بر شما برادر بزرگوار که یادآور چنین نکاتی هستید! راستی هدف و خواسته کسانی که مردم را در غم و اندوه فرو میبرند چیست؟!

محمد نوری زاد:
سلام مهرداد گرامی. بگمانم پاسخ پرسش ات این باشد:
– جهل گستری
– برچیدن بساط امید وشوروشادی. چرا که درمیان مردم اندوهخوار بهترمی شود فرمان گفت واطاعت شنید
– انتصاب واتصال خود به بزرگان وامامان واین که : حاکمیتی که حسین حسین می کندوعزاداری را رواج می دهد خود نماینده ی حسین است
– مردمی که درعزای دوردست های تاریخ گرفتار ومتوقف باشند هرگز به گرفتاری های امروز خود چشم وا نمی کنند.
– دادن آدرس ونشانی غلط. که اگر اعتراض داری همه را برسرشمر وخولی واشعث بن قیس آوارکن نه برسرشمرهای امروزی واشعث های امروزی.
با احترام

———-

رهگـذر:
خب! اینها که گفتید اگر درست باشه چه ربطی به بحث موسیقی و حجاب داره؟! شما برو از ایت الله صانعی بپرس ببین اجازه رقص و آواز رو می ده؟ فتاوای آقای منتظری هم که دم دست هست.

محمد نوری زاد:
سلام رهگذرگرامی. بحث من دراین مقال، نگاه کلی به رویه هایی است که به اسم دین به ما حقنه شده است. والبته هیچ ربطی نیز به دین ندارند. ما کی باید به حقوق مردم بها بدهیم؟ مردمی که ما را قبول ندارند. وطریق دیگری برگزیده اند؟ خود شما درخارج ازایران دوست دارید با شما چگونه رفتارکنند؟ جزاین که حقوق شیعی شما را به رسمیت بشناسند؟ وشما را بعنوان یک انسان دارای حقوق انسانی ومدنی بدانند؟ مهم این است که ما درایران اسلامی، پای برحقوق فردی وجمعی مردم نهاده ایم. مهم این است دوست گرامی. با احترام.

———-

محمد:
بامداد 1392/1/31 اصفهان را لرزاند در حوالی دولت آباد چند روز قبل جنوب قبل تر شمال غربی و قبل قبل تر نمی دانم ولی این را میدانم که این زمین لرزه ها همه خشم خداست و این را میدانم که این زمین لرزه یک هشدار است از طرف خدا و بهتر بگویم این زمین لرزه که من در 15 کیلومتری محل سکونتمان حس کردم بسیار مرا به وحشت انداخت نیدانم خشم دیگر خدا کجا به انجامد در کدام شهر ولی میتوان گفت که تهران آماده باش که یک روزی زلزله به سراغت میاید و هرچه در توست نابود میکند اینها هشدار خداست برای رژیم و دولت و در آخر مردم خشم خدا نمیترسد از علی خامنه ای و دست نشاندهای آن و کاری به خوش آمدن یا نیامدن آنها ندارد همه این ها برای زیاد شدن دروغ دورویی گناه آگاهانه و هرچه میدانید و میدانیم http://www.ilna.ir/news/news.cfm?id=16432 این خبر را بخوانید. (اصفهان 16 گسل زلزله دارد ولی تهران 70 گسل خدا صبور است) به وقتش وارد عمل میشود.

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. هیچگاه برای کسی یا کسانی یا مردمی ویا ملتی بد مخواه. دوست خوب من، مطمئنا نتیجه ی دروغها ونفرت ها ودزدی ها وآدمکشی های ما به خود ما بازمی گردد. این یک سنت حتمی است. اما بیا من وتو سهمی درفراخوانی زلزله ونابودی مردمی که مستغرق این مفاسدند نداشته باشیم. درمیان این مردم، هستند بسیاری که درستکار ونازنین اند. برای احدی بدمخواهیم ونفرینش مکنیم. این برای تربیت روحی خودمان فایده دارد. مردمانی که کینه ها را دردل خود پاسداری می کنند، کمتربه بخشایش روی می برند. با احترام

———

فاطمه:
با تمام احترامی که برای آقای نوریزاد قائلم باید بگم ایشون به کتب خود اهل سنت رجوع کنند. و برای بی احترامی اهل سنت به ائمه همین کافیست در ایام محرم سری به سیستان و بلوچستان بزنند . پای کوبی ها را ببینند.

محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. ازدیرباز عده ای ازاین سوی وعده ای ازآن سوی تلسکوپ به کتابها ورویه های همدیگرانداخته اند تا نقطه ضعفهای همدیگر را بیابند وبرملا کنند. کسی دراین میان بدنبال نقاط مشترک نبودونیست. برکشیدن نقاط مشترک به دوستی می انجامد وبرکشیدن نقاط ضعف به دشمنی . وآن که ازاین دشمنی سود برده ومی برد کسی نیست جز حاکمیتی که به این آتش می دمد. بیاموزیم که با هم دوستی کنیم. با هراختلافی که با هم داریم. نه اینکه مچ هم را بگیریم وخطاهای هزارساله را برخ هم بکشیم. با احترام

———

شقـایق:
سلام اقای نوریزاد من هم در امیدهای گذشته با شما سنخیت دارم و الان در موضع سابق خود نیستم اما دوباره یگ سوال:ایا شما به حاکمیت دینی به طور مطلق معتقد نیستید یا به حاکمیت دینی فر دی معصوم مانند:حضرت علی ع باور دارید؟

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. حاکمیت ازهرگونه اش اگرازنظارت منفک ومبرا باشد قطعا به فساد می انجامد. همینگونه که ما امروز بدان گرفتاریم. حاکمیت دینی مطلقا کارکرد اجتماعی وملی ندارد. دین برای تربیت است ونه حکومت. کاش ما نیز برای دین آدم نمی کشتیم وبه اسم دین ازدیوارکسی بالا نمی رفتیم. کاش

شقـایق:
سلام پاسخم درباره ی حکومت معصوم ع را نگرفتم

محمد نوری زاد:
سلام. دوره ی حکومت معصوما به سرآمده. امروز به میان کشیدن این پرسش اشاره به یک جای ناممکن است. معصومان درهرکجا اگر به حکومت می رسیدند، ذره ای ازعقل ومحاسبه وپاسخگویی به مردم پرهیز نمی کردند. وگرنه عصمتشان به خدشه می افتاد.
همین

———-

صـدرا:
…من به خوبی می دانم که قصد شما از نوشتن این مدل مطالب این است که اقای خدا خامنه ای و مسولین ////کشور اوضاع امروز ایران را درک کنند و به جاده عقل گرایی و انصاف و تعامل با منتقدین و مخالفین بر ایند اما ایا به نظر شما با این شرایطی که هر روز شخص حضرت اقا //// برای گروه ها و جناح ها خط و نشان می کشند و از حالا به نوعی معلوم است خرداد امسال ابستن حوادث تلخی خواهد بود ایا جایز است وقت خود را برای کسی که خود و نظام تحت امرش را خوب کامل فرض می کند و مخالفان را میکروب و دشمن و مزدور اجانب می داند تلف کردن جایز است؟…

محمد نوری زاد:
صدرای گرامی سلام
سراین گره را وا مکن که دراین انبان واویلا فراوان است.
ماجرا این است که من وشما نیک می دانیم نقش ما وسهم ما درحاکمیت چیزی جز صفر نیست. اما آیا قبول این نکته ما را از تقلا باید باز بدارد؟ من شخصا دارم تلاش می کنم یک حق فراموش شده را جا بیندازم. وآن این که: ما – هرکه هستیم – می توانیم وباید بدون لکنت با بزرگان وصاحب منصبان صحبت کنیم. سهم من همین است. من هم مثل شما می دانم که تلاش من برای مجاب کردن ایشان ودستگاه غارتگری روحانیان حاکم هیچ درهیچ است. اما مرا با آن افق کاری نیست. من همین افق خودم را مد نظر دارم.
با احترام

———

ماهـان:
سلام برادر عزیز. با تشکر از شما. از خواب خودم میزنم ونوشته های شما وکامنت های آن را میخوانم ولذت میبرم خدا قوت . دوست عزیز خیلی مشتاق شدم این فیلم را ببینم که میدانم فعلا امکان دیدن آن برای ما عوام فراهم نیست . و به گزارش سرویس سیاسی جهان، حجة الاسلام ری شهری در این کتاب نقل می کند در دیداری که اواخر سال 86 با آیت الله بهجت داشتم ایشان فرمودند: آقای خمینی را در خواب دیدم که جلوی من نشسته ،ولی ضعیف و رنجور .ناگهان سکته کرد و از دنیا رفت.این بدان معنا است که نهضت ایشان تاکنون بوده،ولی دچار مشکل می شود.برای پیشگیری از آسیب دیدن نهضت به آقای خامنه ای پیغام دادم که من برای پیشگیری از آسیب ها اقداماتی انجام داده ام ؛لیکن خود ایشان هم باید کارهایی را انجام دهد .نمی دانم انجام داد یا نه .بعد ایشان آقای حجازی را فرستاد و توضیح خواست. http://jahannews.com/vdcb85b88rhb8wp.uiur.html

محمد نوری زاد:
سلام ماهان گرامی. وقتی درجامعه ای عقل تعطیل باشد، خواب وخواب نماشدن مظهریت ومقبولیت پیدا می کند وبرای جماعتی حجیت می پذیرد. با همه ی احترامی که برای علما قائلم، باورم براین است که درکله ی بسیاری ازاینان، عقل به حاشیه رفته یا کلا تعطیل شده. اینجاست که خواب های آقایان یک تکانی به آنها می دهد یا آنها را ازتکان خوردن بازمی دارد. جامعه ای برخاک می نشیند که خواب های مستمرش جای عقل جاری آن را بگیرد. شنیده ام آقای عسگراولادی مسلمان هم بعد ازاین همه آسیب وسال، خوابی دیده وهمان خواب او را به سخن درآورده وگفته که : آقایان موسوی وکروبی فتنه گرنیستند. عقل تعطیل به همین می گویند. عقل تعطیل. عقل تعطیل. وتعطیلی عقل. با احترام

———-

حمیـد:
… به نظر این حقیر و بیشتر هموطنان عزیزم روحانیت در ایران یک قشر مفتخور بیسواد و مردم فریب و چپاولگر و بی خاصیت و دروغگو بیش نیست ((البته به استثنای روحانیان پاکنهاد و باسوادی که شما گفتید و احترام آنان بجاست که طبعن در هر قشر و گروهی و صنفی خوب و بد وجود دارد ولی بی اغراق و به جرأت میتوان گفت اکثریت این قشر خاص همانها هستند که احوالشان را گفتم)) پس وجود روحانی ها در جامعه ما در شرایط کنونی هیچ ضرورتی که ندارد هیچ، زیادی هم هست. مگر این همه ملتهای موفق و پیشرفته و “انسان” دنیا به وسیله روحانیان به این حد از فرهنگ و انسانیت و توسعه یافتگی رسیده اند؟! مگر روحانیان؟ در آن جوامع لیدر بقیه شده اند و یا در ریزترین تا بزرگترین امور مردم دخالت میکنند و تکلیف تعیین میکنند و امر و نهی میکنند؟؟؟ آیا جوامع پیشرفته دنیا بدون وجود روحانی ویا حداقل بدون دخالت روحانی در امورات اجتماعی و سیاسی مردم و کشورشان به این حد نسبی از رفاه، فرهنگ و تمدن، پیشرفتهای علمی و خیلی چیزهای مثبت دیگر نرسیده اند؟! آقای نوریزاد عزیز و گرامی، وجود روحانیت هیچ ضرورت عملی و حتی تئوری برای جامعه ما ندارد که اگر داشت! که اگر داشت! که اگر داشت! بعد از گذشت سی و چند سال از عمر رژیم اسلامی و جولان روحانیان نتیجه های مثبتی از بودنشان میدیدیم نه اینکه هرچه هم که داشتیم از شادی و نشاط و سرزندگی و اخلاقیات تا ثروت و رفاه و ارزانی و مهمتر از همه دلخوشی و جشن و سرور و شادمانی و یکدلی و صداقت و یکرنگی و ابهت و ارزش و احترام بین المللی و هزار چیز دیگر را از ما بگیرند در این سی و چهار سال. من موافق رژیم شاهنشاهی نبوده ام هیچوقت اما در مقایسه با جمهوری اسلامی، آن حکومت را هزاران بار ترجیح میدهم و میگویم ای کاش مردم انقلاب نکرده بودند. سخنی از جلیل محمد قلی زاده بنیانگزار روزنامه ملانصر الدین در حدود صد سال پیش می آورم که اشاره به همین موضوع یعنی روحانیت دارد: ” اگر با این نیروی مخرب جامعه و تاریخ کهن تسویه حساب نشود، خواه انقلاب مشروطه بشود یا نشود، این میکروبها میمانند، و من می ترسم در آینده نزدیکی چشم باز کنید و ببینید هشتصد ملا یکجا خلق شده، ملا همه امور مملکت را بدست گرفته، همه ثروت شما را بر باد داده، شما را به امان خدا سپرده و افسارتان را به بیگانگان رها کرده! ”…

محمد نوری زاد:
سلام حمید گرامی. نگاه شما آنقدر یکجانبه و متعصبانه است که: نگاه سینه چاکان ولایت وروحانیت. دوست من، روحانیان یک صنف اند. مثل ورزشکاران. مثل پزشکان. مثل معلمان. مشکل ازآنجا شروع می شود که ما به یک صنف، خارج ازعرضه ولیاقتش مسئولیت بدهیم. اینجاست که فاجعه دست بدست می شود. اگرروحانیان به تناسب لیاقت وسواد ودانش خود برسرکاری قرارگیرند، حتما همانند یک متخصص به کارگشایی خواهند پرداخت. این نه به این معنی است که همه ی امورات کشور را مثلا به مهندسان بدهیم یا به معلمان. این هم اشتباه محض است. محور را لیاقت مردمان وشایستگی های آنان اگرقرار بدهیم به توفیق دست خواهیم یافت. اساسا چرا یک نفربی عرضه وبی لیاقت بصرف لباس روحانیت برجایگاهی بایستد که مطلقا شایسته اش نیست؟ روحانیان باید باید باید باید از دخالت درامور مملکتی کناربکشند وکارکشورداری را به اهلش بسپرند.

——–

محسـن:
سلام وعرض ادب. باتشکرازاطلاع رسانی واز خود گذشتگی شما. آقای نوریزاد عزیز اگه ممکنه نظرتون رو درباره آقای خاتمی(من خودم برای ایشون خیلی احترام قائلم به این خاطر که این موجی که درکشور ما ایجاد شد یه خاطر روشنفکری ایشان باوجود روحانی بودن میباشد) ونظرات ورفتارهایی که انجام میدهندبیان کنید.گاها که با برخی از دوستان صحبت میکنیم میگویند که این آفایان (موسوی ,کروبی,خاتمی, نبوی,هاشمی و…….) هم از این حکومت هستند ودر همه امور شریک هستند . نظر شما چیست ؟نظر شما برای من با دلیل خیلی مهم و باارزش میباشد..ممنون میشم اگه جواب بدید. ضمنا بسیار مشتاق هستم با شما ارتباط بیشتری داشته باشم.. باآرزوی توفیق برای شما …

محمد نوری زاد:
سلام محسن گرامی. آقای خاتمی وموسوی شاید آخرین فرصت برای این نظام بود. که همه دست به دست هم دادند واین فرصت را سوزاندند. نظام، به گمان من، ازهمان روزی به ورطه ی سقوط درافتاد که برای بقایش آدم کشت. این نظام مدتهاست که مرده است.

———-

ر.ن.
سلام آقای نوریزاد به سایتتون سر زدم چون سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی بد بلکه مطلبی از ایشان به نقل از شما که دوست و رفیق و یار سابقتان بود پیدا کنم ولی چیزی پیدا نکردم بد نبود به رسم رفاقت هم که شده یادی از آن بزرگوار می کردید همو که بسیاری از نام و شهرت امروزتان را مدیون ایشان هستید البته اگر هنوز اعتقادی به عقاید و نظرات او داشته باشید. راستی خیلی دوست دارم بدانم دلیل جدایی شما از ایشان چه بود؟

محمد نوری زاد:
سلام دوست من. آوینی به شهادت رسید بی آنکه زبانی برای اعتراض داشته باشد که: آهای حاکمیت شهادت پرور، اینهمه ازخون من به نفع خود کاخ مسازید. اینهمه مرا مصادره نکنید. من هرچه باشد به یک اصولی معتقد بودم که این اصول درشما مرده است. بله دوست من، دراین سالها شخصیت وخون مرتضی آوینی مکیده شد وبرای حاکمیت فرصت وبقا پدید آورد. هرکس وهرطایفه ازوی سود برد. من نخواستم ونمی خواهم دراین ماراتن غارت سهیم باشم. او را به خودش واگذاریم. یک مدتی . کمی که گذشت، بهترمی شود درباره ی او سخن گفت. من مراعات خانواده ی او را می کنم. که راضی به این مصادره های مخوف نیستند. اصلا وابدا. با احترام

———-

حسیـن:
جناب نوری زاد عزیز، بعد از مدتها دوباره شخص رهبر را مخاطب خود قرار داده اید و به سیاق گذشته خیر خواهانه از وی خواسته اید که حق مردم را به آنان واگذارد. برای بسیاری همیشه این سؤال مطرح بوده است که چرا حاکمیت نوری زاد را در نوشتن آزاد گذاشته و متن های تند و تیزش خطاب به رهبر یا در مورد رهبر را بی واکنش می گذارند حال آنکه فرضا دکتر خزعلی را علی رغم جایگاه پدرش در حاکمیت آن بلا را سرش می آورند که می دانید. امروز که هاشمی رفسنجانی رییس تشخیص مصلحت نظام رد صلاحیت شد بنظرم دلیل مراعات حاکمیت با جنابعالی هم واضحتر شد. شورای نگهبان کسی را برای مناسب قوه مجریه ندانست که خودش مصلحت نظام را تعیین میکند آیا احتمال اینکه تصمیم عدم صلاحیت قبل از مشورت با رهبر اتخاذ شده باشد ممکن است؟ آیا در درستی اینکه عمده مردم عمل شورای نگهبان را خواست رهبری می دانند شکی هست؟ آیا حاکمیت خود نمی داند که نظر مردم در مورد این تصمیم آقای خامنه ای و محبوبیت وی چیست؟
بنظر می رسد که قبل از انتخابات ۸۸ حاکمیت و شخص رهبری همه تلاش خود را می کردند که حکومت را به سمتی ببرند که آقای خامنه ای می خواهند اما در این حال تلاش می کردند اینکار را بگونه ای انجام بدهند که جایگاه فراجناحی و پدر ملت گونه ای برای شخص رهبر حفظ شود. حتی پس از اعلام نتایج سال ۸۸ هم آقای خامنه ای سعی میکرد با ارجاع به قانون و ارگانهای تحت فرمانش خود را از گزند عواقب داستان حفظ کند. اینگونه بود که نامه های شما که شخص وی را مخاطب قرار میداد و مسولیتش را به رخش میکشاند به هیچ وجه در راستای این تصمیم نبود. اما بتدریج که پایداری آقایان موسوی و کروبی بر مواضعشان و اصرار مردم بر مطالبه حقشان وقایع را به سوی رفتارهای غیر قابل توجیه حاکمیت اسلامی کشاند دیگر این پنهان کاری و پدر گونه رفتار کردن ممکن نبود به نوعی شتر سواری دولا دولا ممکن نبود. بهمین خاطر رد صلاحیت هاشمی هم دیگر سخت نبود. در واقع بنظر میرسد حاکمیت تغییر رویه داده و از اینکه همگان بدانند که همه تصمیم ها باید یا در بیت رهبر گرفته شود یا مطابق با منویات رهبری باشد نه تنها ابایی ندارد که حتا آنرا تبلیغ هم میکند. بهمین خاطر نامه نوشتن شما دیگر نه تنها خلاف خواست حاکمیت نیست که میشود گفت حتا در جهت آن است. نوری زاد عزیز چرا در نحوه انجام وظیفه ات تجدید نظر نمی کنی؟

محمد نوری زاد:
حسین گرامی، آقای خامنه ای یکی ازمخاطبان نامه ها ونوشته های من بوده است
من درهرنامه هرآنچه را که دردل بسیاری چون شماست با وی درمیان می گذارم
وباهرنامه، کوهی ازمسئولیت را به رخ وی می کشم
ایشان چه این نامه ها را بخواند وچه نخواند، ازرسالت نگارش این نامه ها نمی کاهد
من دارم دیوار بتنی اطراف بیت رهبری را تخریب می کنم
دیواری که نابجا ونادرست برای سلب مسئولیت های وی دراطراف او بالا برده اند
تاریخ شاهد است وشهادت خواهد داد
بااحترام

———

ناشنـاس:
جالب اینجاست که قرآن مدعی است تمام ستارگان در همین هفت آسمان هستند که حتی ترکیب آنها را هم ذکر کرده. پس اگر منظور از هفت آسمان همان هفت لایه جو باشد، تمام کرات آسمانی در محدوده جو زمین واقع شده اند!!!!

محمد نوری زاد:
واگرمنظورهفت کهکشان یا هفت لایه ازهفت آسمان مستقل باشد چه؟ چرا درقرآن بدنبال زیباییهای آن نمی گردید دوست من؟ ما معمولا با اراده ای ازپیش مشخص به موضوعی ورود می کنیم وبه نتیجه ای می رسیم که ازقبل حول آن موضع گرفته ایم. درقرآن زیبایی های فراوانی هست. مثل : لااکراه فی الدین. که شوربختانه حاکمان جمهوری اسلامی ایران به این مفهوم بزرگ پشت کرده اند ومدعی اند: نخیر، اجبار ازضروریات دین است. با احترام

———

حسیـن:
سلام بر آقای نوریزاد عزیز. بنده توفیق داشتم همراه یکی از دوستان شما ( د. ر) یکبار سر کار و دو بار در منزل به زیارتتان نائل شود. نمیدانم در شراسط فعلی می توانید روی صحبتهای نقدآمیز بیاندیشید یا خیر! ولی اخلاق کریمانه و روحیه بزرگتان به بنده اجازه این جسارت را می دهد. (اجازه می خواهم به سبک نخستین نامه هایتان شما را محمد عزیز خطاب کنم) محمد عزیز، اکثریت ملت ما شیعه است و هنوز هم با آن زندگی میکند. اکثریت همین شیعیان ـ دست کم همان 13 ملیونی که به مهندس موسوی رای دادیم ـ هم متوجه مشکلات کنونی هستند. بسیاری از جوانان در وجود شما و قلم شما بارقه های حقانیت و عدالت دیده اند و این روحیه در آنها تقویت شده که وضع فعلی غیر از ادعای دین و غیر از حکومت علوی است اگر نگوئیم ضد آن. همین افراد از نوشته ها و مواضع دلیرانه شما دفاع میکنند. بویژه در مقابل هتاکانی که هنری جز تکفیر و اهانت ندارند حجت دارند؛ چون خوب یا بد ما ایرانیان با داشتن قهرمان زنده ایم و هنوز به بلوغ زندگی بدون قهرمان نرسیده ایم. حال ما ایرانیانی که شیعه هستیم و از وضع موجود ناراضی، متوجه میشویم که نوک قلم قهرمان ما متوجه مقدساتمان گشته است. من مراجع را نه تطهیر میکنم و نه معصوم میدانم، ولی از خون دلی که میخورند خبر دارم. و حال آنها را حال آن مادری میدانم که برای دوشقه نشدن نوزادش گفت: نوزاد مال من نیست!!! هیچ میدانید بی اعتنایی برخی از بزرگان چه ضربه سختی وارد کرده است؟ محمد عزیز، اگر به مقدساتمان توهین کنی، نه تنها قهرمانی را از ما میگیری که امیدها به او و آرمانهایش بسته ایم بلکه جوانان ما را در مقابل هتاکان بی سلاح می کنی چون همان بی دینان مقدس نما خواهند گفت: دیدید ما از همان اول گفتیم که این فرد خائن، متلون، جوگیر و … است. این مصیبتها را به چه قیمتی می پذیری؟ همانقدر که ـ بدرستی ـ به فکر غیرشیعیان هستی به فکر این ملت شیعه و مظلومی باش که همه حیثیت خودش را بر باد رفته می بیند و باز مجبور است چون طول تاریخ با آرمانها و آرزوهایش زنگی کند. ولی اگر عزیزی که فعلا پرچمدار این آرمانهاست، آرمان زدایی کند تکلیف این ملت چه خواهد بود؟ اگر همچنان که در یکی از کامنتها گفته اید (به وقتش …) در آن صورت فکر می کنید بی اعتمادی مردم به اصل دین تا کجا امتداد خواهد یافت؟ محمد عزیز، در آخرین جلسه ای که خدمتتان بودیم، متوجه شدم که به صورت غیرعادی از ضمیر «من» استفاده کردید: (من هزینه قتل خودم را برای نظام بالا برده ام ولی موسوی بلد نبود … مطهری و برخی نمایندگان از من راهکار خواستند … شمعخانی در فلان جلسه به من اخم نکرد … به عبدالله نوری گفتم این لباس کار است اگر نمیتوانید کاری کنید دسته جمعی آن را درآورید … ناطق نوری از ادبی که در نامه هایم است تعریف کرد …) محمد عزیز، من هنوز به شما باور دارم ولی از خدای علی میخواهم مرا و شما را از مکاید نفس نجات دهد نه به خاطر خود شما بلکه به سبب نیازی که این ملت مظلوم و شیعه به آرمانخواهی دارند. امام موسی کاظم(ع) به نقل از حضرت عیسی(ع): خذ الحق ولو من اهل الباطل ولاتاخذ الباطل ولو من اهل الحق؛ حرف حق را بپذیرید حتی اگر طرف اهل باطل باشد و سخن باطل را نپذیرید حتی اگر گوینده اهل حق باشد. روی سخن بنده با شما است اگر منتشر نکنید صاحب اختیار هستید. سالم و سربلند باشید. اگر امری داشتید از طریق د.ر در خدمتتان خواهم بود

محمد نوری زاد:
سلام دوست نازنینم. هرکه هستید، همین که راه رفاقت را بلدید، من به همان اندازه مدیون شما هستم. که همه ی ما به غفلت درمی افتیم ودرآن گاه گم می شویم. من به همه ی دعاهای شما آمین می گویم. بخاطراحتیاجی که به اجابت آنها دارم. فرموده اید که درملاقات با من، چندین باراین “من” اززبان من جاری شده. می بینید من مجبورم برای بکاربردن حال وهوایی که به من مربوط است مرتب ازضمیر”من” استفاده کنم. اگربجای همین من، می گفتم: حقیر، یا: کمترین، یا: بنده، یا: نوکرشما، یا ازاین تعارفات خوب بود؟ یا نه، منظورشما غروری است که درپس این من ها نهفته است؟

من وشماوهمان (د.ر) که نمی دانم کیست، احتمالاً یکی دوساعتی با هم نشسته ایم ودراین یکی دوساعت این چند جمله را ازمن شنیده اید. که برخی ازآنهامطمئنا ازگویش جاری من بدوراست.اما بگویم: این “من” بی نوا، لابدضمیرنفرت انگیزی است که سالهای سال ما را ازبکاربردنش پرهیزداده اند. وحال آنکه بگمان من، این من، نزدیکترین رفیق گمشده ی آدمی است. که ما کمترسراغی ازاو می گیریم. وگاه هیچ به او سرنمی زنیم. دوست من، این عادت گفتاری ونوشتاری من است که ازضمیرمن فراوان استفاده می کنم. واین من های فراوان من، شاید کمترین نسبت با آن غرور ونخوت وتکبر وخودخواهی ای که عرفا ازآن نام می برند، دارند. بلکه تنها یک ضمیراول شخص مفردند. همین.

من درباره ی مراجع، آنان را به دوطایفه ی دردمند، وبی درد ومطیع وجیره خوار تقسیم بستم. وباورم براین است که گمراهی یک مرجع مفلوک ومزد بگیر، می تواند سالهای سال مردمی را که مقلد اویند همچنان درگمراهی فرو بفشرد. آسیب یک مرجع ناشایست بمراتب ازسایراقشار بیشتراست. ما را چاره ای نیست که به غربال بزرگان خود روی بریم. که هرچه این آسیب شناسی به ورطه ی تعویق افتد ما همچنان در خودمان متوقف خواهیم ماند. اگر من همه ی مراجع را به یک نسبت رانده بودم، بله سخن شما راست بود. اما من آنان را به: مردمی وغیرمردمی تقسیم بسته ام. مرجعی که هیچ نسبتی با مردم ندارد الا پولی که ازمردم می گیرد وصدورفتاوایی که هیچ مشکلی ازمردم حل نمی کند، باورکنید بود ونبودش یکی است. ویا نه، بودش خسارتهای فراوانی برشانه ی فهم مردم بارمی کند وتحولات فکری مردم را به تعویق می اندازد وآنان را ازرشد بازمی دارد. احتمالا منظورمن ازمردمی بودن یک مرجع را دنباله روی وی ازمردم تفسیرنخواهید کرد. بل منظورمن نمایندگی کردن وی ازدرد وداغ وبایستگی ها وکاستی های مردم است.

من مرجعی را می شناسم که نود سال سن دارد. او درنودسالگی حتی بانوان را به محضرنمی پذیرد. دریکی از حاد ترین شرایط که مجبورشده بود خانمی ازآشنایان را بحضورپذیرد دستورداده بود پرده ای بین او وآن بانو حائل کنند. یا مرجعی را می شناسم که حاضرنیست مطلقا به صورت کسی نگاه کند که درخانه اش یک وسیله ی موسیقی است. ومرجعی را می شناسم که حضورمرد وزن را دریک سالن مشترک را حرام می داند. اما همین مراجع را دیده ام که تا کمر دربرابر کسی که خدا را بندگی نمی کند اما صاحب منصب است وبعض ازرشته های مملکت دردست اوست خم می شوند. دوست من، خدا نیاورد روزی را که من، بله این من، به منجلاب خودخواهی درافتد. به خودم که نگاه می کنم می بینم مدتهاست که این رذیله را درخود کشته ام. که اگر نکشته بودم، امروز درهمان منِ ناجورخود پوسیده بودم. دوست من، ازبکاربردن “من” هراس نکنیم. این من، بزرگترین راز وشگفتی بزرگ هستی است.

مثلا همین آیت الله آقا مجتبی تهرانی را درنظربگیرید که فقیه اخلاقیِ بزرگ عصرما بود واخیرا به رحمت خدا شتاب کرد، حتما یک “من” درسخنانش یافت نمی شده. اما همو را ببینید که براحتی درکنارعمله ی ظلم قرارمی گرفت ودعاگوی آنان بود. درست درحالی که به تعبیرشما از”من”ش تهی شده بود. باید ببینیم این بکارنبردن من، چه بیرقی ازانسان وانسانیت دروجود آدمی برمی افرازد. وگرنه درخلوت سپری کردن عمر، حتما نتایج همان املای نانوشته را درپی خواهد داشت. بله، من نیز مثل بسیاری خطاهایی دارم که اینها که شما برشمردید خطاهای ناپیدای من است. که اگرروزی خطاهای برجسته وبنیان روب من آشکارشود، آنجا هیبت من تماشایی خواهد بود.

دوست من، من وشما ومردم شیعه ای که ما نیز ازآنانیم، باید، بله باید یک روز ازمراجع خشک وبی تحرک وپوک و منجمد عبور کنیم وحساب آنان را از مراجع فهیم ودلسوز وهمراه مردم جدا کنیم. صرف مرجع بودن کسی را ازهویتی که اختیارکرده مبرا نمی کند. این سخن من نیست. به تاریخ عقل بنگرید وبه تاریخ زندگی امامان. ببینید این گریز ازعقل چه به روز مردمان تاریخی ما آورده. ما همانگونه که آنسوترازشایستگان، یک پزشک ومهندس ومعلم ناشایست را برنمی تابیم ونمی پذیریم، بهمین دلیل نیز باید بطریق اولی ازمراجع جامانده درتاریخ ومرده ویخ زده وعمله ی ظلم تبری بجوییم. این را من نمی گویم. عقل می گوید. تشیع ناب علوی می گوید.
با احترام وادب.

———

علـی:
سلام جناب نوری زاد درود بر شما برادر نازنین و شجاع من یه سوال دارم و اون هم اینه که چرا ما نمی توانیم در وبلاگمون و در سایتمون حتی گوشه ای از این ادبیات شما را بکار ببریم ولی شما داغ ترین حرف ها می زنید و کماکان آزادید ما هم عین شما فکر می کنیم و دقیقاً نظر شما را داریم ولی می ترسیم کاش یه توضیح می دادید

محمد نوری زاد:
علی آقای گل
من کاری برای ترس شما نمی توانم بکنم دوست عزیز.

———-

محمد:
سلام جناب نوريزاد. من در متن جامعه هستم ، بعلاوه فاميل نزديكم شامل كار مند و معلم و بازاري و مادرم هم مسجدي . همه اين فاميل كه نام بردم بجز مادر(٧٢ سأله) كه ميگويد از ترس قيامت جريت نظر و حرف بد به رهبر را ندارد ، بقيه اينها از اين رژيم و بالاخص //// متنفرند ولي همه بدون استثنا تصميم دارند در انتخابات شركت كنند. مادر مي گفت در مسجد مي گويند اگر شركت نكنيد و مهر در شنا سنامه نخورد براي سفرهاي زيارتي ثبت نامتون نمي كنند. معلم مي گويد هر وقت خواستند معلمي رابازخريد و از كار بيكار كنند ، أو نهائي كه شنا سنامه مهر نداشته اخراج شده اند. كارمند مي گويد ارتقاء مقام پيدا نمي كنيم. بازاري مي گويد …

محمد نوری زاد:
محمد گرامی سلام. اگربخاطرنگرانی هایی که فرمودید به هرخفتی تن دردهیم، بله، من قبول دارم که: حالا حالاها در برهمین پاشنه خواهد چرخید. وهیچ تغییری رخ نخواهد داد. برای تغییر، باید هزینه داد. مردمی که مرتب بنشینند وبخورند وبخوابند وتفریح بکنند، تا قیام قیامت اتفاقی در ساختار زندگی شان نمی افتد. با احترام

———-

اسـد:
اس تاد فرزانه وانديشمند جناب اقاي نوري زاد خداوند را گواه ميگيرم كه عرايضم در اين مختصر دفاعي از ايشان نيست و نه تنها از اين حكومت متنفع نشده ام كه بخواهم مدافعش باشم بلكه بيشترين مصيبت ها را هم از عوامل ومجريان ان كشيده ام وحد اقلش هم اين بوده كه جوانم را نه بدليل سياسي و دزدي وكلاه برداري بلكه يك پرونده بي سر وته اثبات نشده به زندان بردند ودوروز بعد در حالت كما به بيمارستان منتقل و پس از يكصد روز در حالت بيهوشي وكماي مطلق وپرداخت هزينه هاي سر سام اور اطاق اي سي يو سر انجام نتوانست لب به سخن بگشايد وراز را بر ملا كند كه چه بروزش در اوردند و مراجعات اينجانب به مراجع قضايي هم بيفايده بود و به راحتي نوشيدن يك جرعه اب گوارا جوان سي ساله ام را زير خاك كردند با اينهمه اينجانب بخاطر مصالح وابروي كشور و سرزميني كه عاشق ان هستم از رسانه اي كردن اين موضوع پرهيز نمودم اما مقصر اين ماجرا ومشابه انرا كه بر ديگران رفته وميرود ايشان نميدانم چون در دايره بسته ماموران امنيتي همه اطلاعات روزانه را معكوس به ايشان گزارش ميدهند انجنانكه همين كار را با شاه سابق كردند وزماني متوجه دروغ اطرافيانش شد كه كار از كار گذشته بود همواره معروض داشته ام ما هم مقصريم نميتوانيم از خود سلب مسيئوليت كنيم گناه را به گردن يك نفر انداختن چاره كار و گره گشاي مشگلات نخواهد بود جاويد باد سرزمين پر افتخار ايران

محمد نوری زاد:
سلام جناب اسد گرامی
ای من فدای بزرگی وبزرگواری وادب بزرگمردی چون شما. بخدا قسم مسئولین ما بخاطر مردمانی چون شما به هفت آسمان باید پاسخگوباشند چه برسد به مردمی که هیچگاه پاسخگویشان نبوده اند. یک رهبراگراز فجایع اطراف خود خبرنداشته باشد که رهبرنیست. واگر خبردارد وکتمان می کند واویلا. ما عزیزم، به هردوی این جوانب گرفتاریم.
با احترام

———-

عبـاس:
نوری زاد، تو هم در اول انقلاب ودر زمانی که فردی با این بلاهت ( خلخالی ) و این نوع بیماری (سرطان مغز خوش خیم ، معروف است که این ابله در چهرازی پرونده داشته ) به جان و مال مردم افتاد ، وسرمایه های انسانی این مرزوبوم را به فنا داد و از او ابله تر او که فرمان این اعمال را داد ، شریک هستی ، قلم تو مجیز کوی آن بلاهت بود ، چرا یادت رفته ؟ چرا چشمانت بسته بود ؟ چرا آنهمه جنایت را نمیدیدی ؟ این بلاهت های فعلی عصاره آن ابلهان کبیر هستند. خیلی دلم میخواهد این را جواب بدهی ، چطور پذیرفتی چرخ دنده های آن بلاهت بزرگ شوی ؟نمیدانستی ؟ نمیدیدی ؟ نمیفهمیدی ؟ مشغول چه بودی ؟ عشق اسلام جهان شمول راداشتی ؟ الان هم میتونی بنویسی راستی را بنویسی بنویسی که اسلام از بیخ وبن در بلاهت بوده وخواهد بود وعلاوه بر اینکه برای اصلاح جهان نیامده بلکه از ابتدا وسیله ای برای چپاول وجنایت وستم به پا خواسته وپیروان واقعی آن همین ابلهان هستند .

محمد نوری زاد:
عباس آقای گرامی
اسلام ما اگراینگونه است که شما می فرمایید، ظاهرا نباید هیچ مفری ازدرستی وانسانیت دراو بچشم آید. با این سخن شما وقتی موافقم که ازدامان مسلمانی هیچ خیری منتشرنشود. وحال آنکه ما مسلمانان فراوانی داریم که بدون چشمداشت، جوانی وعمر وزندگی خود را مصروف آرامش دیگران کرده اند. گرچه تعداد اینان نسبت به غارتگران وجانیانی که به اسم مسمانی شنیع ترین کارها را سامان می دهند بسیارقلیل است اما اجازه بدهید ما دلمان به مسلمانی خودمان خوش باشد وشما بهرچه که متمایلید. با این شرط که ازمسلمانی ما کوچکترین آسیب وخیانیت به شما ودیگران برنخواهد خاست
موفق باشید دوست من

———

سجـاد:
…ایا به این فکر کرده اید که دامنه تاثیر گزاریتان تا کجاها بوده و ایا توانسته اید حرف و هدف و دیدگاهتان را به جامعه عام و نه خاص اینترنت و ماهواره رسانده اید و یا نه؟ با تشکر برادر و دوست کوچک شما سجاد

محمد نوری زاد:
سلام سجاد گرامی. نوشته ی خوب وخیرخواهانه ونصیحت های مشفقانه ی شما را خواندم. من واقعا خبرندارم تأثیرنوشته هایم روی عموم مردم تا کجا بوده اما چندی پیش به دیدار پدرومادر سه شهید رفتم. کسانی که بشدت طرفداررهبرونظامند. دیدم ازنوشته های من وزندان رفتن من خبردارند. نه که خودشان اینترنتی بوده باشند. نه بلکه فرزند دخترشان برای آنان بعضی ازمواضع مرا خوانده وآنها با خلوص تمام طرفدار سخنان من بودند. دراصفهان نیز درتشییع آقای طاهری همین چهره های معمولی بسراغ من می آمدند وابراز همدلی می کردند. درشهرستانها وروستاهایی که گذرم می افتد می بینم علاوه برجوانان عده ای دیگرازمردم نیز با مواضع من آشنایی دارند. شاید بدین علت که دوستانی همت می کنند ونوشته ها را تکثیرودراختیاردیگران قرارمی دهند. من تاهرکجا که مقدورم بوده تلاش کرده ام صدای اعتراض مردم را بگوش جهانیان وبگوش خود مردم ومسئولین خودمان برسانم. باورکنید من در زندان به بازجوی بی ادبم که میگفت چرا با رادیوهای بیگانه مصاحبه می کنی گفتم شما آقای ضرغامی را بفرست با من مصاحبه کند من قول می دهم امضا می دهم با هیچ رسانه ی خارجی مصاحبه نکنم. به اوگفتم: وقتی شما همه ی راهها ودهانها را بسته اید من بهرطریق ممکن صدای اعتراض این مردم را منتشرمی کنم. با هرتبعاتی که داشته باشد. والحق دراین مدت آسیب ها را بجان خریده ام . مثلا بمحض مصاحبه با شبکه های رادیویی وتلویزیونی خارجی می دانم که اولین تماشاگران این برنامه ها خود مأموران امنیتی هستند. وهمین برای من بسیارخوشایند است. که اینها می روند ویکجایی گزارش می دهند که فلانی گفت که: چرا رهبربازای اینهمه مسئولیت پاسخگو نیست. خب اینها گستره ی سخن را بسیار بیشترمی پراکنند. سپاس دوست من

———-

یونسـی:
کاش به ما می گفتی از کجا می خوری تو که همش می ری جلوی اطلاعات از کجا میاری می خوری می ری سفر؟

محمد نوری زاد:
سلام یونسـی گرامی. من هر از چندی یکی از تابلوهایم را می فروشم. در سفرها هم خرج چندانی ندارم. عمدتاً با کرایه و اتوبوس می روم. دوستانی نیز در شهرستانها هستند که مشتاقانه مرا به هرکجا می برند. با احترام

———-

یک بانـو:
جناب نوری زاد همه ی اطلاعاتی ها رو بد جلوه نده. شوهر من اطلاعاتی است و در همان وزارت مشغول است تا کنون شکر خدا دستش به خون هیچکسی آغشته نشد و پرونده ای برای کسی نساخته و …. آگاه و باشعور است و همراه مردم اما می گوید نمی تواند و نمی شود عقاید خود را بیان و ابراز کند او نیز مانند بیشتر مردم خواهان آنچه است که امثال شما خواهان آنید

محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. خاک بر دهان من اگر که من همه ی اطلاعاتی ها را بد جلوه داده باشم. من همیشه حساب پاکان و انسانهای شریف را از نابکاران جدا کرده ام. همیشه. معتقدم یک جامعه ی آرمانی نیز به زندان و سلول انفرادی و محکمه و قاضی و دستبند و وکیل و قانون نیازمند است. به اطلاعات نیز. مهم اما قاعده ای است که اینها باید بدان متقاعد باشند. مرا ببخشایید اگر یک چنین ذهنیتی برای شما پدید آورده ام. شوربختان اما اختیار دار این دستگاهها با کسانی است که از خوی انسانی کمتر بهره دارند و پاکان این دستگاهها بخاطر همان پاکی ذاتی شان از حضور در رده های بالا کنار گذارده می شوند. با احترام

———

ابــوذر:
تو باخامنه ای مشکل داری یا با انقلاب یا تشیع یا اسلام؟ لطفا جواب بدید؟

محمد نوری زاد:
سلام ابوذر گرامی. من با هر آنکسی مشکل دارم که انسان نیست و ادای مسلمانی در می آورد و شأن انسانی دیگران را به رسمیت نمی شناسد و مردم را به شهروندان درجه ی یک و دو و سه و چهار تقسیم بسته است. همین.

———

یک دوست:
جناب نوری زاد، چقدر غم انگیز است این عصبیتهایی که در نوشته برخی از نظر دهندگان موج می زند. گاهی که چنین برخوردهایی را می بینم واقعا از خودم شرمنده می شوم. شرمگین از اینکه چرا ما مردم اینهمه بر طبل کینه و دشمنی و نزاع می کوبیم؟ چرا این سرزمین را به لعنت آباد تبدیل کرده ایم؟ چرا، واقعا چرا؟ من از جانب همه آنهایی که پرده دری می کنند عذرخواهی می کنم. من از تمام دوستانی که بردبارانه به این پرده دری ها پاسخ نمی گویند سپاسگزارم. متاسفم، واقعا متاسفم که ما مردم نمی توانیم با آرامی درکنار هم زندگی کنیم. من از شما سپاسگزارم که وارد این جدلها نمی شوید و با متانت و شکیبایی پاسخ می گویید.

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی ام. من نیز احساسی چون شما دارم. باور کنید هرگاه که به نوشته ای – کامنتی – برمی خورم که نویسنده اش عبوس و عصبانی و فحاش و ناشکیباست از درون بهم می ریزم. می بینم که این عصبیت های کور بجایی نمی رسدو بیش از دیگران خود فرد را می فرساید اما چه کنم که به احترام نویسنده اش آن را تأیید می کنم. سپاس که با من هم نوا شدید. با احترام

———

رهگـذر:
آقاي نوري زاد! نوشته ‏ايد: “گفتم: از طرف من وکیل، به هرکس که رسیدید و دیدید پیشانی اش پینه بسته، چه آیت الله چه کت شلواری، بدان که او ریا کار است و کاسبی براه انداخته”… در اين مورد شما يقيناً اشتباه مي كنيد. اگر قرآن را قبول داريد بايد بدانيد كه در قرآن از پيشاني پينه بسته‏ها به نيكي ياد شده و بنابراين حتماً افرادي از اين دسته هستند كه مورد تكريم خداوند واقع شده و از ريا به دور هستند و كم نيستند افرادي كه هيچ دخالتي در حكومت هم ندارند و تنها از روي مسلماني و كثرت عبادت پيشاني پينه بسته‏اي دارند. خود را در وادي ظن سوء نيندازيد و همه را شامل حكم واحدي نكنيد كه موجب خسارت برايتان خواهد بود. بله! عده‏اي از اين گونه نوشتن شما و شعار دادنتان خيلي هم خوشحال مي‏شوندف چون اساساً اعتقادي به اسلام و قران و حقيقت ايمان ندارند، اما شما چه؟!! پاسخ تهمتتان را روز قيامت چگونه خواهيد داد؟!!

محمد نوری زاد:
سلام رهگـذر گرامی. من و شما اگر نخواهیم رد مهر بر پیشانی مان سبز شود، با هزار هزار سجده ی طولانی در روز نیز این پینه در آنجا پدید نمی آید. اما اگر ” بخواهیم” حتما سروکله اش پیدا می شود. من عابدان فراوانی را می شناسم که هرگز ردی بر پیشانی نداشته اند. مهم همان ” خواستن” است. برای آراستن دکانی که هم من می دانم به چه مقوله ای محتاج است و هم شما. آن آیه که راجع به پینه ی پیشانی است کدام است؟ اگر منظورتان آیه ای است که درآن به درخشش چهره ی مومنان و کثرت سجده هایشان اشاره شده اطمینان داشته باشید که غرض هرگز و هرگز پینه ی پیشانی نیست. هرگز. با احترام

———–

ناشناس:
… در تز شما مبارزه به جای اینکه ابزار باشد هدف شده است شما به زعم خودتان می خواهید جلو دیکتاتوری را بگیرید ولی من قاطعانه به شما می گویم روش شما به دیکتاتوری ختم میشوددرتمام طول 35 سال انقلاب همیشه فضا غبار الود بود ومسئولین ما نتوانستند لوازم ان انقلاب را ظهور دهند تا به خود امدند جنگ شد تا نفس کشیدند غائله درست شد تا انها تمام شد سازندگی شروع شد تا ادامه دادند مسائل دیگربروز کرد فضا غبار الود شد ودلسوزی نوریزاد در فضای غبارالود گم شد زیرا متد نوریزاد غلط بود. …اگر ملت را دوست دارید زکات شجاعت بی نظیرتان را با جدال احسن بدهید شما می گویید من با قلم سخن می گویم ولی قلم شما به جای بفرما با لحنی چون قناری می گوید بتمرگ شما حق ندارید به اسم شجاعت مرا ازخودتان محروم کنید بگویید وبنویسید ولی در کنار مسئولین بنشینید وهمان حرفها را در گوش انها بگویید نگدارید کسانی این متد را به کار بگیرند ودر گوش انها چیز دیگری بگویند شما وظیفه قود را انجام دادید والله من شهادت می دهم انجام دادید وفریاد زدید حالا بگویید الا ابلغکم وحالا نظاره کنید حداقل فرصت دهید تا نتیجه کارتان را ببینید …

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. نوشته ی خیرخواهانه ی شما حتما در جایگاه ویژه ای از ذهن من جای خواهد گرفت. سپاس ازشما که به وظیفه ی ایمانی و انسانی خود عمل کردید. اعتراض من، اعتراض فردی منفرد است که به هیچ کجا بند نیست. نه دفتری نه تشکیلاتی و نه حزبی و نه مجاورتی با بزرگی و صاحب منصبی. اجازه بدهید این یک نفر به شیوه ی خودش اعتراض کند. شما اسمش را بگذارید شهوت شجاعت. که من البته اسم این را شجاعت نمی گذارم. امروز فیلم کوتاهی دیدم از یک جوان که می خواستند اعدامش کنند. او فریاد می زد که مادرش را می خواهد ببیند. مأموران تلاش می کردند آرامش کنند و روی چهار پایه ببرندش. او به چارپایه لگد زد و انداختش پایین. مأموری بالا دوید که او بگیرد با لگد به آن مأمور زد و او را نیز انداخت پایین. شاید، شاید، شاید، این حکایت من نیز هست. که من هیچگاه اسمش را شجاعت نمی گذارم. اسمش را شما بگذار دیوانگی. درست در مجاورت لفظ عاشقی که ای بسا من بدان مبتلا باشم. با احترام

———

ناشناس:
جناب نورى زاد؛ باعرض أدب و احترام به پيشگاه دلاورانه شما،. بنده احترام فوق العاده اى براى شجاعت و شهامت و مهمتر از همه براى انسانيت شما قاءل هستم فقط از جنابعلى تقاضا دارم نمود بيرونى اين شجاعت را با آرائه توضيخى مبسوط در خصوص چگونگى تحول فكرى خود با جزعيات ان ، تكميل فرماييد ، بيان مواردى همچون موضوعاتى كه اولين جرقه هاى أين تحول را در وجود شما روشن نمود و تاريخ دقيق انها و بيان اينكه أين تحول لحظه اى حادث گرديد يا اينكه كم كم و به تدريج و نيز مدت زمانى كه أين تحول به كمال رسيد و ….

محمد نوری زاد:
سلام دوست خوبم. من حبابی برای خود ساخته بودم از کژی هایی که صورتی از راستی داشت. بی ادبی هایی که صورتی از ادب داشت. نفرت هایی که صورتی از جذابیت داشت. در این میان کار من و امثال من این بود که از این حباب رنگین صادقانه مراقبت کنیم. و چون ما داخل این حباب بودیم از آن خیمه گاهی پرداخته بودیم آسمانی. من خود را کم کم به بیرون از این حباب کشاندم. و از بیرون به آن نگریستم. و به تهی بودنش وقوف یافتم. به چندو چونش نپردازیم. که البته بسیار نیز مهم است. این بگویم و بگذرم که: من خود سهم وافری در رنگ آمیزی این حباب داشته ام. و اکنون به زدودن آن رنگها مشغولم. با دوستان و خویشان و هموطنان بسیاری که در مراقبت از این حباب از پای درآمدندو زخمی شدندو دودمانهایشان از هم گسیخت. بگذریم دوست من. بماند برای فرصتی دیگر. با احترام

———-

حسیـن:
درود آقای نوری زاد می خوام بدونم چطور میتونم به شما کمک کنم من از اینکه بشینم وتماشا کنم بیزارم . به امید آزادی این نسل خاکستر شد.

محمد نوری زاد:
سلام حسیـن گرامی. شما همین که نسبت به مسائل کشورتان بی تفاوت نباشید، این بی تفاوت نبودن نه کمکی به من که کمک به آینده ی سرزمینمان ایران است. بی تفاوت نبودنِ خردمندانه، بزرگترین سرمایه ایست که می تواند یک جامعه را از تهی بودن به سمت نیکبختی صعود دهد.

———-

کریمـی:
جناب نوری زاد بنده یک مخالف سر سخت نظام و معتقد به بر اندازی کلیت نظام آخوندی هستم، و شما را نیز ملعبه ای در دست سران می دانم در واقع شما بخشی از کنترل اپوزیسون هستید اگر غیر از این است بیایید و اثبات کنید.

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی
اثبات آنچه که شما خواسته اید ممکن نیست
شاید گذر زمان ثابت کند
با احترام

———-

محسـن:
… یک سوالی دارم از شما که در مصاحبه هاتون دقیقا جوابم رو نگرفتم. نقطه ی تغییر شما دقیقا کدوم حادثه بود خیلی دوست دارم بدونم در اون شبی که برای اولین بار نامه ی انتقادی برای شخص آقای خامنه ای نوشتید(بنده قویا اعتقاد دارم شما یکی از بهترین دوستان و خیر خواهان رهبر هستید نه امثال شریعت مداری) چه حالی داشتید قطعا گذشته همچون فبلمی از جلوی چشمان شما عبور میکر…

محمد نوری زاد:
سلام محسـن گرامی
شاید میوه ای کال در من بود
کم کم رسید
زمانش مهم نیست
مهم این است که میوه ی درون من رسید و از درخت رهبری افتاد به دامان مردم. با احترام

———-

بنده خـدا:
آقای نوری زاد شما برای سنی ها حق داشتن مسجد قائل شدید مسجد اهل تسنن قبله اش کدوم طرفه که با مسجد شیعی فرق می کنه ؟اینکه میشه در دل ام القرای اسلام بین مسلمین دیوار کشیدن مسجد خانه خداست سنی و شیعه ندارد اگر داره من بی اطلاعم و خواهش می کنم از کم خردی و توهین های شاخصی که آقای مکارم و مصباخ یزدی علیه سنی ها گفتند من رو هم از طریق همین رویه مطلع کنید ممنون میشم.

محمد نوری زاد:
سلام ای بنـده خدای گرامی. وقتی میان شیعیان در همین ام القرا جدایی و نفرت حاکم است ما را چه به این سخن که سنیان را در تهران نیازی به مسجد نیست. ما چکارداریم به این که آنان ما را قبول دارند یا ندارند. مهم خواسته ی بحق آنان است که باید اجابت شود دوست من. راستی اگر مسجد این دو فرقی ندارد، چرا ما شیعیان به نفع آنان کنار نمی کشیم؟ پس می بینید که یک فرق هایی هست و این فرق ها نیز هیچ ایرادی ندارد.

———

افشیــن:
… به گمان بنده تضعیف وزارت اطلاعات که در این شرایط سخت منطقه وظیفه حساس حفظ امنیت کشور را به عهده دارد کار صحیحی نیست.آنها هم تعدادی ایرانی هستند که خود و خانواده هایشان با همه مشکلات این اجتماع دست بگریبانند و مطمئنا آنها هم آرزو مند ایرانی بهتر و آبادترند .آنها را تعدادی قاتل بالفطره نشان دادن دور از انصاف است.اینکه بگویید نانشان خونین است فقط آنها را شرمنده زن و بچه میکند وگرنه آنها کماکان باید به وظیفه عمل کنند.شما ناخواسته کلی اطلاعات به سازمانهای رقیب داده اید. شرایط روحی پرسنل کادر، نوع ماشینهای مورد استفاده ،شرایط راههای اطراف،دربهای ورود، تعداد دوربینها، شرایط روحی همسایگان و درصدی که میتوان در یک عملیات احتمالی روی کمک آنها حساب کرد.میزان تردد روزانه از درها. کم تجربگی نگهبانان دم در که سرباز وظیفه اند نه کادر.حتی شرایط اتاقهای داخل ساختمان را هم نوشته اید.کدام مخالف سیاسی را در یک گوشه دنیا میتوانید نام ببرید که مثلا رفته باشد جلوی سیا یا ام آی سیکس یا حتی وزارت دفاع اعتصاب کرده باشد؟ اگر انجام این کار را حتما ضروری میبینید چرا تشریف نمیبرید جلوی دانشگاه تهران یا تالار وحدت یا مجلس و ریاست جمهوری به اعتراض ادامه دهید؟ نیروهای نظامی موظفند طبق دستور انجام وظیفه کنند.مثل همه مامورین در سرتاسر دنیا ؛ سیا- کا گ ب .نظامی مافوق را میشناسد ، اگر دستور صادر شد برو و در اقتصاد کشور حضور داشته باش نمی تواند به مافوقش بگوید قربان این صحیح نیست نمیروم.یا اینکه به ماموری بگویند برو فلانی را بکش برگردد و بگوید قربان به نظرم فلانی آدم درستی است و کشتنش از نظر من صحیح نیست.شما فرمانده این مامور باشید ،در هر کشوری که خدمت کنید چه میکنید؟ حضرتعالی بیش از بسیاری با آنها در گذشته نزدیک بوده اید و نیک میدانید این نیروها از سالمترین و مومن ترین بچه های بسیج بوده اند .همه جا آدم خوب و بد هست ولی غالب این نیروها بعد از سالها زیر نظر بودن انتخاب می شوند.آنها را در چشم مردم خوار کردن ، بیمار روانی و خونخوار جلوه دادن یا به فرمایش جناب خزعلی ابهت آنان را شکستن به عقیده بنده نه تنها دردی را دوا نمیکند بلکه چیزی جز زیان نصیب کشور و مردم نمیکند.حضرتعالی فردی فرهنگی هستید ….

محمد نوری زاد:
سلام افشین گرامی. سپاس ازشما بخاطر نگارش متنی سراسر دوستانه و البته خیرخواهانه. با این تفاوت که من فردی زندان رفته ام و از نزدیک با هیولاهای وزارت اطلاعات – و همچنین با آنانی که درهمین دستگاهند اما سالم و درست و انسان اند – محشور بوده ام و احتمالاً جنابعالی از این فیض عظما بی نصیب بوده اید. داستان قدم زدنهای من در مقابل در شمالی وزارت اطلاعات، یک نافرمانی مدنی است و حقی از حقوق تباه شده ی مردمی است که هیچگاه – جز در موارد خاص – بدانها اعتنایی نشده است. می فرمایید من اطلاعاتی از خصوصیات و حواشی وزارت اطلاعات را در اختیار دشمن قرار می دهم. که البته من این نکته را بحساب تجاهل العارفی از جانب جنابعالی می گذارم. چرا که از طریق ماهواره ها و نرم افزارهایی که دم دست همه است تمامی موقعیت های وزارت اطلاعات و بیت رهبری و ریاست جمهوری و هرکجای ایران و هرکجای جهان در معرض همگان است. جز بساط هسته ای نطنز که دهها متر زیر زمین احداث شده و من شکر خدا هیچ اطلاعی از آنها نداشته و به کسی نیز نشانی اش را نداده ام. انتشار خصوصیت همسایگان آیا امری محرمانه است؟

من مگر چه می خواهم؟ من اموال خود را از دزدان اطلاعات می خواهم و نه بیشتر. من حقی از حقوق تباه شده ی خود را واخواهی می کنم و نه بیشتر. ایکاش دراین متن شیرین و گوارای خود که الحق من از مطالعه اش لذت بردم، مختصری نیز به حق من و دیگرانی چون من اشاره می فرمودید. فکر می کنید من از این که در شرایط توفانی و برفی و سوز و سرما در آنجا دوام آورده ام چه طرفی بسته ام جز این که بر حق خود اصرار ورزیده ام. شکستن ابهت یک تشکیلات دزد و دروغ پرداز وظیفه ی شرعی و ملی و شهروندی همه ی ماست نه این که از این ابهت نفرت انگیز صیانت کنیم و بر وزن آن بیفزاییم. انتقاد از پلیدی های یک دستگاه حتما به سلامت همان دستگاه مدد می رساند. بازهم بخاطر ادب نوشتاری تان از شما سپاس مندم. با احترام

———-

شکیبــا:
سلام آقای محمد نوری زاد! میخواهم بپرسم که شما برچه اصول موازینی فکرت رابنانهادی ؟آیاراستی شما شیعه هستی ؟نظرت درباره ولایت فقیه چگونه است ؟به نظرشما اصول دین کدامند ؟به طرزتفکربرقعی وحیدرعلی قلمداران آشنایی داری ؟تفکروبرداشت آنهارا تاچه حد قبول داری ؟ به نظر شماوحدت بین مسلمانان چگونه تحقق می یابد ؟وچه چیزی عامل وحدت مسلمانان است؟من که این جور سؤالها را ازشما کرده ام محض اطلاع است ازشخصیت شما

محمد نوری زاد:
سلام شکیبای گرامی. ما ، بسیار پیش از آنکه مسلمان شیعه و فیلسوف و عارف و یهودی و زرتشتی باشیم، باید انسان باشیم. من فعلا دارم تلاش می کنم انسان باشم. بعد که به این مرتبه رسیدم به اصول دین و تفکر برقعی و مکارم و علامه طباطبایی خواهم اندیشید.

———-

ناشناس:
سلام جناب نوری زاد. سوال : کامنتهایی که برای شما ارسال میشود تا چه حد تحت کنترل میباشد و آیا نشانی ارسال کننده قابل افشا شدن میباشد ؟ متشکر از جواب

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی من شخصا تمامی کامنت ها را می خوانم و اگر لازم بدانم کلمه ای یا کلمه هایی یا جمله ای یا جملاتی از آن را حذف می کنم. نشانی ها هرگز افشا نمی شود.

———-

یک بانو:
…حرفم اینه که شما مرامی رو که قبلاً داشتید حتماً به یک دلیلی انتخاب کردید. کتابی خوندید، سخنرانی ای گوش کردید. شاهد اتفاقاتی بودید و … اینطور نبوده که یک شب بخوابید و فردا بلند بشید و مثلاً کسی مثل امام خمینی رو در حد معصوم قبول داشته باشید. درسته؟ و در این مرامی که انتخاب کردید تمام وجودتون رو گذاشتید و با همه انرژی وارد شدید. درسته؟ حالا بعد از این حداقل سی سال باز به قرائنی و شواهدی بر شما معلوم شده که اون مرامی که با فکر و اراده و انتخاب خودتون سراغش رفته بودید اشتباه بوده یا هست. این به شما یاد نداده که در این مرام تازه هم نباید تخته گاز رفت؟ امامی که با کلی تفکر و اراده به عنوان معصوم و مولا انتخابش کرده بودید بعد از سی سال براتون شکسته شد، فکر نمی کنید ممکنه این مرام جدید هم دیر یا زود نشون بده که لیاقت تمام وجود و انرژی شما رو نداره؟…

محمد نوری زاد:
سلام دخترگلم. سپاس که مرا لایق دانستید و اینهمه برای من مطلب نوشته اید و دست فهم مرا گرفته اید تا یاری ام کنید. دخترگلم، بله، ممکن است من فردا نسبت به فهم امروز خودم ایراد بگیرم یا فرق کنم. و اتفاقا درست همین است که انسان مدام در حال تغییرباشد. آدمهایی که در یک نقطه می ایستند احتمالا به استعدادهای دیگرشان مراجعه نمی کنند. این که شما میزات درجه ی تغییر مرا 180 می دانید و این را نادرست می دانید ، اگر مثلا 90 درجه بود خوب بود؟ یا صد درجه. وقتی شما می فهمید – آری می فهمید – که یک مسیر یک فرد یک اندیشه یک جریان غلط است چه باید بکنید تا مخاطب این نوشته نباشید؟ کم کم از آن فکر وجریان فاصله بگیرید یا ناگهانی. این بستگی به میزان سوز وفهم و درایت شما دارد که تا کجا سربگردانید. بازهم سپاس

———

امیـر:
سلام جناب آقای نوری زاد. سالهای متمادیست که من به سخنرانیهای مقام معظّم رهبری جناب آیت الله خامنه‌ای گوش می‌‌دهم،در تمامی‌ سخنرانیهای معظّم الله همواره واژه دشمن به کرّات استفاده شده و میشود، به نظر جنابعالی مراد از دشمن در خطابه‌های آقا چیست ؟ که اینهمه ترس به اندام مبارکشان انداخته.و ما را همواره از ایشان ٔبر حذر می‌دارند، به ظنّ یقین مراد آقا دشمن خارجی‌ نیست چرا که خارجی‌ جماعت دشمن ما نیست و رقیب ماست و بیشتر از هر چیز به فکر مصالح و منافع کشور خود است …

محمد نوری زاد:
سلام امیرگرامی. حکومت های هردمبیل حتما به یک دشمن فرضی محتاج اند تا هم باعث بی لیاقتی هایشان را همان دشمن معرفی کنند وهم کسانی را بخاطر ارتباط با همان دشمن از پا درآورند.

———

آقا رســول:
شما سنی ازتون گذشته و دنیایی از تجربه ستید اما گاهی اوقات میشه یه حرف خوب و از زبون یه بچه نادون شنید و ازش استفاده کرده من مقابل تمام حرفها و سیاستها و عقایدتون سکوت میکنم اما شما دنیایی از تجربه باید بدونید که بدترین زمان و برای اعتراضاتتون انتخاب کردید تو دوره ای که تمام دنیا قد علم کردن و جلوی تشیع ایستادن نه به خاطر رهبرمون, نه به خاطر کشورمون و نه به خاطر مردممون بلکه به خاطر تشیع و مذهب علوی دست از اعتراضاتتون بردارید آمریکا و استکبار جهانی کم بود این سلفی ها و وهابیون حرومزاده هم به جمعشون اضافه شدن تشیع خیلی تنهاست و فقط رهبرمونه که داره اتحاد جوامع اسلامی و با چنگ و دندون حفظ میکنه مصاحبه با شبکه های خارجی اعتراضات گوناگون به صورت فیلم و صوت و عکس, حرفهای کلیشه ای و نخ نما , اعتصاب و تحصن و صدها مورد ازین دست خبرها که همه از جانب شما داره طرح ریزی و اجرا میشه فقط تیشه به ریشه ی تشیع میزنه و جز آب تو آسیاب دشمن سود دیگه ای نداره البته برای شخص شما میتونه سراسر سود باشه اما وقتی شما یه پرچم دستتونه با نام سفر صلح و دوستی با این حرکات و قدمهایی که بر میدارید این پرچم و این عقیده سراسر دروغه حالا منه جوون خام که حداقل اسم بچه شیعه رو یدک میکشم دم خروس و باور کنم یا قسم حضرت عباس(ع)؟

محمد نوری زاد:
سلام آقا رسول گرامی. پسرم پای خون و حق مردم درمیان است. وشیعه برای همین قد برافراشته. شیعه مقوله ای در ذهن یا فضا که نیست. برای همین حق خواهی هاست. وگرنه باد هوا خواهد بود. روی گلت را می بوسم

———

طلبــه:
جناب نوری زاد، جنابعالی در عبارات خود بسیار بر جهالت می تازید، اما متأسفانه اکثر بررسی ها و داوری هایتان مبتنی بر اظهار نظر و داوری عجولانه و جهولانه است. خوب برادر محترم، این قدر که از جهل می نالید، اندکی هم برای رفع آن در خودتان تلاش کنید و وقتی مطلبی را نمی دانید، از اهلش بپرسید. نمونه واضح جهل و عدم پرسش و جستجوی شما در ابتدای همین مطلبتان آمده، پاسخی از سر نادانی به پرسشی ساده که به راحتی می توان به جواب درست آن دست یافت. چرا جماعت روحانی معمولا هنگام رانندگی عمامه از سرشان برمی دارند؟ جواب داده اید: چون مردم متلک می گویند!…… جنابعالی به قدری از روحانیون نفرت کور پیدا کرده اید که برای آنان از پیش خود هر چه مناسب می دانید می سازد و به آنان نسبت می دهید و در مورد نگاه مردم به آنان هم همین گونه اظهار نظر می کنید. ..

محمد نوری زاد:
دوست طلبه ی ما سلام. من هرگز نسبت به کسی وکسانی کینه و عناد ندارم الا این که دزد اموال مردم و آبرو و حیثیات مردم باشند و مردم را به خرافه و جهل دعوت کنند. درهمین بخش دیدگاهها و نظرات ما دوست خوبی داریم که روحانی است و سید نیز هست و من شخصا بارها به صبوری و متانت وعلم ایشان دست مریزاد گفته ام. البته قبول دارم که از آخوند مفت خور بیزارم. و نیز به روحانیان فهیم و مستقل و اندیشمند احترام ویژه ای قائلم. و مراجع فعلی را بجز معدودی از دم مردود می دانم و کاسب. شما دوست من بگردید و جایگاه خود را دراین میان پیدا کنید. با احترام

———

ایرانــی:
… حرکتی انفرادی مسیلزم عاشق شدن بالمره است و این حرکات جمعی و گروهی است که بیشتر از عقل و برنامه ریزی استفاده می کند اما اقدامات فردی اگر کاملا از سر بی خودی و مستی و در یک سخن عشق بدون چشمداشت ( از هر نوعش ) نباشد ، کاری صورت نخواهد داد…

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من بدنبال چیستم؟ من این چرایی را یک چند باری واگفته ام. که: من می خواهم دراین شفیره ی سفالین ترسی که حریف بگرد جامعه تنیده ترک بیندازم. واین بگویم که: ما نمی ترسیم. حتی بقدر یک نفر. من می توانستم بقول آن کارگرخاک آلود پای پله ی عابرپیاده که به من گفت: برو دم ریاست جمعوری آنجا قدم بزن، بدان سو بروم ودرجایی متعادل تر قدم بزنم. چرا آمده ام اینجا. جایی که اقدامات گوناگونی ( این واژه را خود خلق کرده ام، به معنی بردن افراد با گونی) اش، افزون تراز رفتار قانونی اش است. من اگربقدر یک نفر، که می خواهد داد بزند من نمی ترسم، توفیق یافته باشم و این نترسیدن را به افکار عمومی راه بدهم، بار خود برچیده ام. اینان مرا به هردلیل تحمل می کنند. حالا پشت این تحمل هرچه هست یا عقل یا توصیه یا هرچه که هست، مرا به هدفم نزدیک می کند که می توان بقدر یک نفر دراین شفیره ی سفالین ترس ترک انداخت و امید داشت که این ترک بعدها زمینه ساز ترک های دیگری باشد. افکارعمومی مورد اعتنای من در نوشته ی پیشین ازاین جنس بود. این که: مرگ جوانی چون ستار بهشتی نه قانون را ونمایندگان مجلس را که افکار عمومی را تیغ زد وهوشیار نمود. ومن تاثیرخون این جوان را در دگرگونی رفتار ماموران کلانتری وآگاهی بچشم دیده ام. که: سخت مراقب اند که یک چنین حادثه ای مجددا تکرار نشود. ستار بهشتی را دستگاه اسلامی کشت وخونش را انکار نمود اما این جوان در افکارعمومی به حیات خود منتها از جنسی دیگر ادامه می دهد. تلاش من به همین حوزه از افکار عمومی شوق بسته است. سپاس

پاسخ به پرسشی نسبتا مشابه:
من اگر تنهایم و در حزب و دسته ای جا نمی گیرم و بقولی به انتحار سیاسی داخل شده ام تنها و تنها برای این است که: افق خواسته های فراموش شده و مغفول و به حاشیه رانده شده را وسعت ببخشم. جوری که حاکمیت فکر نکند خواسته ی ما با بارش قطره چکانی چیزکی به اسم دلخوشی های سیاسی تمامی می گیرد. و این که دامنه ی تحقیرهای ناجوانمردانه را برملا کنم و حاکمان را در برابر خرد مردمان به گریزگاهی بن بست بکشانم. البته بقدر محدود فردی ام. یکجور جاده بازکنی. برای این که در این راه کج ومعوج گشوده شده بعدا بزرگراهی امن و مطلوب ساخته شود.

و پاسخی دیگر به پرسشی مشابه:
سلام آقا محمد گرامی، من با قدم زدن جلوی وزارت اطلاعات، تلاش دارم یک “سیگنال” وسیع را – درمحدوده ی توان و بُردِ خودم – به جان جامعه دراندازم. ادعای بزرگی است شاید. اما شدنی است. وآن: نترسیدن است. جامعه ی ما را ترس به این روز انداخته. ترسی که بسترش را جهل فراهم آورده. دریک جامعه ی ترسیده، رانت گرایی و ویژه خواری و گسترش جهل بالا می گیرد. درست همینگونه که هست. دریک جامعه ی ترسیده، قانون وقانونگرایی به مزبله درمی افتد. همینگونه که درافتاده. ترک انداختن برپوسته ی این ترس همگانی، نه چیزی است که بهایش اندک باشد.

—-

دلال:
جناب نوری زاد. آخر این همه سیاسی بازی ها، رسید به تبلیغ فروش تابلوهای نقاشی؟! یک داستان بگم بد نیست. در قرن نوزدهم چند نقاش گمنام ایتالیایی، هر چقدر سعی کردند شهرتی دست و پا کنند و تابلوهایشان ارزش پیدا کند و به پول و پله ای هم برسند نشد. تا این که یکی از آنها نقشه ای به سرش زد. قرار شد یکی از نقاش ها پنهان شود و تغییر هویت بدهد و بقیه شایع کنند که او قربانی مافیای نقاشان مشهور و تابلودار شده است. پس از طرح شایعه، جنازه ای ساختگی را به عنوان جنازه قربانی تشییع کردند و به خاک سپردند و بعد از آن در اجتماعات عمومی به تبلیغ بزرگ نقاش مرحوم پرداختند. وقتی زمینه کاملا آماده شد، صدها تابلویی را که مخفیانه آماده کرده بودند، به عنوان تابلوهای بزرگ نقاش مرحوم به مردم عرضه کردند و پولی جمع کردند گفتنی و تعریف کردنی. آخرین نفر از این جمع در لحظات پایانی عمرش اقرار کرد که تمام عمر ما صرف بازی مافیا نشان دادن نقاشان مشهور و بزرگ شد و بعد خودمان جای کسانی را گرفتیم که حقیقتا از ما هنرمندتر و شایسته تر بودند.

محمد نوری زاد:
سلام دلال گرامی. فروش تابلو بخودی خود ایرادی ندارد دوست من. بویژه برای کسی که او را ازکار وفعالیت حرفه ای اش محروم کرده اند و او ناگزیر به سمت نقاشی روی برده. من خود نیز تا کنون ازاین زاویه ای که شما بدان اشاره فرموده اید نگران بودم. که نکند برخی براین باور فرو شوند که فلانی اینهمه غوغایش برای فروش تابلوهایش بوده. نخیردوست گرامی. من هرچه تلاش کردم یک گالری بگیرم که آثارم را درآنجا نمایش بدهم نشد که نشد. گرچه درآنجا نیز سخن سازان می توانند سوژه های خود را بار آورند. آدمهای کوچک ازقیل وقال سود می برند. یا برای سودشان قیل وقال درست می کنند. من وشما که نمی خواهیم کوچک باشیم. با احترام

———-

حسیـــن:
سلام آقای نوریزاد عزیز. من هر وقت به چگونگی تغییر احوال شما بعد از وقایع سال 88 فکر میکنم از درون به حال خودم غبطه میخورم .حتما میدانید که در تابستان سال 67 چه جنایتی در زندانهای ایران بوقوع پیوست بنحویکه در مدت دو ماه حدود چهار هزار اسیر وزندانی که حکم دادگاه شان را سپری میکردند اعدام شدند یعنی بطور متوسط روزانه هفتاد نفر .جامعه وخیلی از مردم از وقایع بلحاظ عدم دسترسی به منابع در آنزمان خبر نداشتند سئوال من اینستکه شما هم بی خبر بودید البته اگر جوابم را بدهید متشکر میشوم در غیر اینصورت این موضوع باندازه ای برای تاریخ کشور ما اهمیت دارد که اقدامی جهت ماندن در حافظه مردم ایران را از طرف شما میطلبد حد اقل در حد یک مقاله مجزا. سلامت وموفق باشید

محمد نوری زاد:
سلام حسین گرامی. من چند باری به این پرسش پاسخ گفته ام. من شخصا درآن سالها مست و داغ انقلاب و جنگ و جبهه بودم و سرشار از دفاع جانانه از انقلاب و چشمم جای دیگر را نمی دید. کاملا به معنای آن سخن خداوند که: چشم دارند و نمی بینند. گوش دارند و نمی شنوند . قلب دارند و درک نمی کنند. من اینگونه بودم درآن سالها. انقلاب چشم و دل و فهم و گوش ما را ازکار انداخته بود. با احترام

———–

گیـوم:
به نام خدا و سلام خدمت شما. مطلب تان را در باب خبر خوش با لوگوی جنگل و تبر خواندم و بسیار لذت بردم. نمی دانم آنهایی که به شما مزدور می گویند به کدامین مصداق و شاخص این حکم را بر زبان می رانند . من که در شما (با همه ی انتقادهایی که شاید به شما وارد بدانم) نشانی از مزدوری نمی یابم. اما یک سوال از شما داشتم. شما در این نوشته ترورهای هسته ای را مرتبط با عناصر خودی دانسته اید . نمی دانم ،،، شاید همین طور باشد ، از این …. هر کاری بگید بر می یاد …. ولی طبق آیه قرآن که فرمود : ولا تقف ما لیس لک به علم ( و همین آیه بود که با مسئول سایت مخلوع!!! صلح نیوز درباره ی آن خبر ، محاجّه کردم) من از شما مدرک این حرف را انتظار دارم ، گرچه درمحیط خصوصی مثل اینجا یا در علن . اگر اثباتی برای این مطلب دارید خوشحال می شوم بدانم … و گرنه به حکم قرآن وَقعی بر این ادعا نمی نهم ………. با تشکر و آرزوی موفقیت برای بازپس گیری اموال تان

محمد نوری زاد:
سلام نازنین. دستگاه اطلاعاتی ما در خون و خون ریزی و فضا سازی برای نیاتش ید طولایی دارد. صحنه سازی های بسیاری کرده و اگرمثلا قتلهای زنجیره ای اش و قتل مخالفان درخارج مثل بختیار و فرخزاد و قاسملو و… آشکا ر نمی شد اینها همچنان خود را سرباز خصوصی حضرت ولی عصرمی دانستند. درزمان جلیلی وپیش از اینکه تحریمها به فضای حساسی داخل شود اینها نیاز مبرمی به مظلوم نمایی درمجامع بین المللی داشتند. دلیل من برای این کار اعتراف مسخره و طنز ضارب یکی از اینها : جمالی فشی است که در یک اعتراف گیری آشکار به کاری که نکرده بود معترفش کردند. به آن اعترافات و به آن فیلم مراجعه بکنید و ببینید ما با چه هیولاهایی طرفیم. بعدا کارت شناسایی جعلی این جمالی فشی نیز تقلبی از آب درآمد که : مآمور اسراییل بوده و به اسراییل رفت و آمد می کرده. با احترام

———

حسیــن:
…سئوالات من به شرح زیر است:

1- چرا و چگونه از چنین آزادی مطلقی برخوردار شده اید در حالیکه باقی آحاد ملت حتی در خلوتگاه های خود نیز جرات دیدن و حس کردن آن را در خواب خود ندارند؟
2- شما از چه ویژگی شخصیتی و روحی و امتیازات ذاتی برخوردار هستید که توانسته اید به این آزادی دست یابید؟
3- حتی در کشور سوئد و یا فرانسه، اگر کسی دیگری را قبل از محاکمه به قتل متهم کند، با او برخورد قضایی صورت می گیرد. شما وزیر دادگستری رژیم را به قتل متهم می کنید و کسی با شما کاری ندارد. چرا؟
4- آیا میدانید که اگر کسی فقط چند بار در دوربین های امنیتی جلوی ساختمان وزارت اطلاعات ظاهر شود، آن شخص دستگیر می شود و چه بسا بعد از تعذیر و یا همان شکنجه به عنوان جاسوس صهیونیسم معرفی و محاکمه می شود. اما شما آزادانه در جلوی این ساختمان قدم رنجه می فرمایید و سپس بازجو با شما گپ و گفت می کند. چرا همان موقع دستگیر نشدید؟
5- رژیم ثابت کرده است که ظرفیت بالایی در تحمل تندروی های شگرف شما دارد، در حالیکه حتی تحمل شنیدن نصیحت های لطیف مقامات عالی رتبه دوران طلایی و غیر طلایی را نیز ندارد.. فکر می کنید چرا چنین است؟
6- بیت رهبر،سپاه و وزارت اطلاعات از پشتوانه عظیمی در تبهکاری های خود برخوردار هستند. اگر کسی به آنها بگوید در بالای چشمان شهلای شما دو عدد ابروی کمانی وجود دارد، زندگی اش تباه می شود. اما با اینکه شما آنها را ///////// کرده اید، حداکثر ممکن است از شما شکایت شود. در مقابل شما، چرا رژیم همچون دموکراسی های اروپای شمالی رفتار می کند؟
7- آیا علت تحمل سخاوتمندانه رژیم این است که شما برخی مدارک بسیار حساس را در مورد تبهکاری آنها در اختیار دارید و با اعطای آزادی مطلق، به شما حق السکوت می دهد( البته با این فرض که می داند با از بین بردن شما ، این مدارک توسط اشخاص ثالث منتشر خواهد شد و در نتیجه کشتن شما سودی ندارد)؟
8- آیا تا بحال به این فکر کرده اید که این سئوالات برای بسیاری از دوستداران شما مطرح است، اما بدلیل اینکه در این خفقان، شما را روزنه ایی برای بیان مطالبات خود می دانند سکوت اختیار کرده اند تا مبادا شما دلسرد و آزرده شوید؟

———-

محمد نوری زاد:
سلام حسین آقای گرامی. من بارها به این پرسش پاسخ گفته ام. فراوان. هم نوشته ام و هم درمصاحبه با بی بی سی وهرکجا بدان جواب داده ام. رازاصلی اش دراین است که:

یک: فصل ظهور فردی چون نوری زاد با فصل ظهور مثلاً پاکمرد شریفی چون امیرانتظام که هزاربرابر من می فهمید و می فهمد و صد هزاربرابر من پایداری کرده است ومی کند، در دو قطب متفاوت قرار دارد. جناب امیرانتظام جانانه پای همه چیزش ایستاد اما شوربختانه صدایش ازچاردیواری تنگ سلولهای بازجویی فراتر نرفت. هیچکس خبردار نشد به وی درآن دخمه ها چه گذشت. من اما این شانس را داشته ام که درفصلی برآیم که رسانه های مجازی و شبکه های خارجی صدای مرا و نوشته های مرا تکثیرمی کردند و می کنند و از مرزها بدر می برند.

دو: من سهم رویارویی با جریان حاکم را آنقدر بالا کشانده ام که آنان را چاره ای جز زندان و حذف فیزیکی نباشد. که برای این هردو هزینه های بسیاری باید بپردازند.

سه: آزادی من از زندان بفرمان شخص رهبر بوده است. پس حذف وزندانی کردن من باید – آری باید – بفرمان شخص ایشان باشد.

چهار: من در نوشته هایم مستقیم شخص رهبر را مخاطب نقدهای همه جانبه ی خود قرار داده ام. نامه های بیست ونه گانه ی من به رهبر، محمد نوری زاد را به تنها منتقد پای کار و خستگی ناپذیر شخص رهبر بدل کرده اند. گرفتار کردن من، این غوغا را در می اندازد که: رهبر، منتقد نام آشنای خود را که تنها جرمش انتقاد بود شخصا دستور داده که یا حذفش بکنند یا به زندانش بیندازند. حذف یا زندانی کردن من به یک دقیقه کارحرفه ای برادران بند است اما بعد از این حادثه، شخص رهبر مستقیما درکانون پرسش های داخی و خارجی قرار می گیرد که: وی شخصا به امضای حذف یا زندانی کردن فلانی وارد عمل شده است.

پنج: من با تمام دارایی ام که ” جان” من باشد به این عرصه پای نهاده ام. دیگران، که من خاک پایشان نیز نیستم، به مختصری کفایت کرده اند من اما کار را کشانده ام به تنگنای تقدیم جان. هراس انداختن به جان آدمی که زده به سیم آخر و جانش را کف دستش گرفته و مدام داد می زند بیایید مرا بکشید و مرا به زندان و شکنجه در اندازید، فرق می کند با کسانی که دوست دارند زندگی کنند و درآینده حضور داشته باشند. من این آینده را همین اکنون برکف دست نشانده ام.

شش: شاید بهترین راه این باشد که فلانی را آزاد بگذاریم تا هرچه می خواهد بگوید و همزمان جوری تبلیغ کنیم که فلانی از خود ماست. من دیدم در یک سخنرانی جناب ضرغامی به این اشاره کرده بود. که فلانی را آنقدر آزاد گذاشته ایم که همه فکر می کنند از خود ماست. تا هم مدارای جمهوری اسلامی را به جهان معترض و احمد شهید نشان بدهیم وهم او را ازخاصیت بیندازیم. البته عده ای از سربازان و سرداران سایبری نیز دراین خصوص به ایفای نقش مشغولند و به هربهانه از این پرسش ها مطرح می کنند که حتما حق شان است.

سخن پایانی من این است دوست من:
صبور باشید برای آینده ای که برای بلعیدن هریک ازما شعبده ها در کلاه خود دارد. با احترام و ادب. محمد نوری زاد

———

امیدوار:
سلام به نوریزاد عزیز. برداشتم ازشما اینست که «دعوت به انسانیت» را به عنوان جانشین برای هر دین ومسلک ومرامی ، معرفی وتبلیغ میکنید تا سبب برقراری صلح وامن وآسایش آرامش و.. شود! قبول که دین ومذهب با خودش جهل وخرافه وفریب (به عمد یا غیر عمد ) وبا آثاروتبعاتی از ریا ودروغ وفتنه و…بیاورد که نتایجی جز دزدی وقتل وغارت وجنایت و…. نداشته باشد ولی چه دلیل وتضمینی هست که بعد از جاافتادن انسانگرایی بعنوان ارزش وهنجار والا ، وتقسیم انسان به دوگانه انسانهای انسانگرای خوب زیبا …. و انسانهای ضد بشر بد زشت ….، من بعد،انسان دوستی آدم ها ریاکارانه نباشد وبه اسم ومصلحت بشریت ودفاع از انسانیت دروغ نبافندو حیله نسازندو ادم نکشندو جنایت نکند و…..!!؟

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. انسانیت و انسان گرایی، نه چیزی است که بتواند با آدمکشی و ظلم و دروغ و دزدی کنار بیاید و مردم را بفریبد. مثل این که عده ای بگویند: ما روز را دوست داریم و عده ای شب را به آنان قالب کنند و آنانکه روز را دوست دارند، باور کنند. مسائل انسانی دم دست و آشکار است . بی رمز و بی پوشش و نقاب

———-

رضــا:
جناب نوری زاد در مطلبتان عنوان نمودید( هیچ سند استعماری نیست که روحانیان امضا نکرده باشند ) ممکنه لطف کنید و یکی از این اسناد استعماری را رو کنید ؟ اگر ندارید بهتره یک کاهگلی دهان مبارک را بگیرید . باتشکر.

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی
بعنوان نمونه یک چندتایی ازآنها را برمی شمرم:
اشغال سفارت آمریکا
اعدامهای خلخالی
مصادره ها
زندانی کردنها
فرصتی برای مخالفان ومعترضان قائل نشدن
به قانون پاسخگو نبودن
تداوم بی دلیل جنگ هشت ساله
ورود به جریان احمقانه ی هسته ای برای ساخت بمب هسته ای
رد صلاحیت های مکرر صاحبان خرد و تخصص
بلوکه کردن کشور برای جمعی خاص
برکشیدن روحانیان بی خرد
تقلیل حق ایران در دریای خزر
وخیلی چیزها که ازفرط فزونی به کل نظام اسلام و کل روزها وسالهای پس ازانقلاب شامل می شود.
با احترام

———-

بانــو:
سلام دوست خوب من!میگم دوست چون هر کی رو ببینم که به مرتبه ای از روشنفکری رسیده که احترامش واجبه رو افتخار میکنم که دوستم باشه فقط یه سوا آقا محمد عزیز ..اول بگم که من خیلی درباره ی شما مطالعه نکردم فقط انچه از اینترنت خوندم این بود که شما تا قبل از سال 88 با حکومت همسو بودید و حتی خیلی از چپی ها انتقاد میکردید الان تو نوشته هاتون میدیدم که مثلا از ریخت و پاشهای سپاه و چپاولها و اطلاعاتیا و…. بسیار سخن رانده اید و با دلی پر از گلایه صحبت میکنید ازشون خب همه ی مردم سالهاست که اینا رو میدون و تو خودشون میگن البته خیلی آهسته!!! سوالم اینه که شما تو این 4 سال اخیر به این ماجراها پی بده اید و به این کارایی که میشه یا قبلا هم میدونستید اما چون همسو بودید با راستیا چیزی نمیگفتید؟

محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. درآن دوره من می دیدم اما نمی دیدم. می فهمیدم اما نمی فهمیدم. جاهل بودن یعنی همین

———–

سعیــد:
آقای نوری زاد چاره چیه؟

محمد نوری زاد:
این که به بعضی ها بفهمانیم که: ما می فهمیم

———-

محســن:
مدتها پیش آقای محمد نوری زاد در ادامه ی تحرکات عجیب این روزهایشان افاضاتی فرمودند که قصد دارم پاسخ یک مورد از آنها را بدهم..ایشان جنگ هشت ساله ی ما را و دفاع جوانان این کشور از مرزهای جغرافیائی و از حیثیت و آبروی کشور و حفظ ارزشهای واقعی و اعتقادات متعالی ما در این زمان را “جنگ بی دلیل” خواندن و در سرزمین “شلمچه” لب به هتاکی به شهدا گشودند..کار را تا جائی رسانده اند که گفته اند: “ایکاش ما انقلاب نمی کردیم و آنها اکنون در کنار ما بودند”. ایشان مردمانی را که هشت سال بهترین و پاک ترین و عزیز ترین جوانانشان به جبهه می فرستادند، مورد حمله قرار داده و رشادتهایشان را “از پای درآوردن” و کربلای ایران شلمچه را “قربانگاه جهالت” خوانده اند…صد افسوس کسی این سخنان را بر لب می آورد که روزگارانی هم مسلک شهدا بوده و همراه آنان در جبهه حضور داشته و بعد از جنگ همراه با سید شهیدان اهل قلم به روایت فتوحات آنان پرداخته و معروف به “عکاس شهید آوینی” است..متأسفم که او را که جای پدر من است باید مخاطب این نوشته قرار دهم و پاسخ هتاکی او را به خون شهدا علی الخصوص دو تن از عموهایم بدهم…..مدتها قبل نوری زادی که ما میشناختیم کسی بود که هر هفته شنبه ها به شوق خواندن نامه های هفتگیش به رهبری صفحات خبری را باز می کردیم و با شور و شعف مشغول به خواندن نامه هایش می شدیم.. نوری زاد بود و آگاهی بخشی و فیلم های شعبون بی مخ ها.. در فضائی که از کسی سخنی شنیده نمی شد صدای رسائی بود که به گوش حاکمان می رسید..اما امروز این سیر فکری شما از کیهان تا الآن شما را به جائی رسانده که به فهم و معرفت شهدا توهین می کنید و به بزرگترین میراث معنوی ما که دفاع مقدس است اینگونه وقیحانه می تازید!…نصیحتی از فرزندکوچک خود بشنوید و به جای سفرهای تبلیغاتی، بار سفر معنوی بربندید و ادامه ی روایت فتح را بسازید.. ما به صداقت سلحشور و ده نمکی ایمان نداریم امید ما برای روایت آن دوران به شماست..

محمد نوری زاد:
سلام محسن گرامی. صمیمانه از شما سپاس مندم که با قلم شریف خود شانه های مرا گرفتید و تکان دادید تا مبادا جوری بنویسم که اراده ی توهین به شهدا از نوشته ام مستفاد آید. مباد برمن نازنین. که من برادری جانباز هفتاد در صد درخانه دارم. مگر می شود این نازنینان را احساسی و بی خرد و اهل هیاهو دانست. آنان جزء پاکترین و ناب ترین فرزندان این سرزمین بودند. من در آن نوشته آورده ام که حاکمیتی که هیچ نسبتی با آرمانها و خواست شهدا ندارد و به دزدی و پلیدی آلوده شده است دارد از خون شهدا ارتزاق می کند. نازنینم من غلط بکنم به شهدا توهین روا دارم. بل من به آنان، ازباب سرمایه های بی نظیری نگریسته ام که اگر عقلانیتی درکار بود، ما امروز بسیاری از آنان را د رکنار خود می داشتیم. فدای شما وبازهم سپاس آقا محسن گرامی. پوزش اگر قلم نحیف من شما را آزرده است. مباد برمن توهین به شهدا . هرگز. هرگز. غلط بکنم. هرگز. هرگز

———-

یک دوست:
… شاید با این روش شما جواب بگیرید ولی هیچ وقت این روش را در ایرن به دیگران پیشنهاد نکنید. زیرا شما در ایران به یک استثناء تبدیل شده اید که از اون بالاها دستوری برای دستگیری و بازداشت شما ندارند. به دلایلی که مطمئنم و ایمان دارم برای شما و برای سربازان بدنام امام زمان هم نامعلوم است. آیا واقعاً شما غیر از خودتان فردی را می شناسید که اگر مانند شما عمل کند کاری به کارش نداشته باشند؟ شجاعت شما ستودنی است ولی برای این کار شجاعت و از جان گذشتگی به تنهایی کافی نیست! در پایان آرزوی سلامتی و طول عمر باعزت ازخداوند رحمان و رحیم برای شما و خانواده ی صبور و فهیم تان دارم.

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من چون بنا به گفته ی شما استثنا هستم باید همیشه تنها و استثنا بمانم؟ نباید دیگرانی که نام آورند و بیش از من از حاشیه ی امنیتی – بخاطر اشتهارشان – برخوردارند به وادی نقد داخل شوند و این فضای ناجوانمردانه را به نفع مردمی که با حسرت به تجلی عقل می نگرند مصادره کرد؟ با احترام

———

یک دوست:
جناب آقای نوری زاد – به خداوند سوگند هرچه می گویم حقیقت محض است. انقلاب کردیم به فرمان امام از ارتش فرار کردیم – پس از آن جنگ شروع شد به جبهه رفتیم – آنهم 8 سال – شما جوانی گم شده مرا ندیده اید ؟

محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. خوشامد می گویم به شما و آن جوانی گم شده ی شما. که شما تنها نیستید. همه ی ما آن را گم کرده ایم و کاستی های آن را در نسل های بعدی و ایران زخمی می بینیم. با احترام

———
Share This Post

درباره محمد نوری زاد

75 نظر

  1. هو ۱۱۰

    به : سید مرتضی
    یزدان را سپاس که نه فقیهم و نه مقلد فقها ! نیک اندیشم ، راستگویم و درستکار و این سه مرا از اجتهاد و تقلید بینیاز کرده. اگر فردای روز قیامت به گناهی منتسب شوم عدل الهی مخدوش است.
    عمری خدمت اهل مدرسه کردم و از آنان چیزی در حد مدعایشان ندیدم! در سلسله فقر چندی خدمت یکی از بندگان پیر مغان کردم و کرامات دیدم. پیر صاحب کرامتم نه مقلد است ( مفتوح) و نه مقلد ( مکسور)نه مرا مقید به تقلید کرده.
    مقایسه آقایان من یظهر الله قرن بیست و یکم با سید حسین طباطبائی بروجردی قیاس مع الفارق است. (اگر اسراری که آن بزرگوار در هنگام حیات خود نزد خواص خود فاش کرده، در سطح رسانه ها علنی شود برای والیان اسلام برباد ده آبرو باقی نمیماند!)
    جنابعالی هیچ اشاره ای به حدیث صحیح نبوی نکردید!! گویا نمیخواهید شیعیان آل محمد بدانند که علما وارث انبیا اند و نه فقها!
    بحث فقهی استدلال علمی نیست بلکه سخنوری و بازی با کلمات است که آقایان از آن بعنوان علم کلام یاد میکنند و بدان مباهات !! ( بعمل کار برآید به سخندانی نیست چون دوصد گفته چون نیم کردار نیست ، آنهم عملی که با نظارت وجدان باشد که الاعمال بالنیات !!)
    آیا سه رکن یاد شده بالا ( پندار ، گفتار و کردار نیک) در این نوشته محسوس است؟!
    گر مسلمانی از این است که اینان دارند ****** وای اگر از پی امروز بود فردائی
    در ج کل غزل لسان الغیب را به عهده رزمآور جوانمردمان مهرداد میگذرام.
    امیدوام نرنجید اگر بگویم: فاش میگویم و از گفته خود دلشادم ** بنده عشقم و از هردو جهان آزادم** نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار** چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
    یا علی

     
  2. یک رهبر بلندپایه حماس از حزب‌الله و جمهوری اسلامی ایران خواست تا در هدف مبارزه با اسرائیل به این جنبش کمک بیشتری ارائه دهند.
    به گزارش فارس، «محمود الزهار» از رهبران بلندپایه حماس، در گفت‌و‌گو با شبکه المنار، از سید حسن نصرالله درخواست کرد تا در پیش‌برد برنامه‌های مقاومت با هدف فلسطین، همکاری و هماهنگی بیشتری با حماس بکند. وی از دبیرکل حزب‌الله لبنان خواست تا در جمع‌آوری و منتقل کردن فلسطینی‌های خارج از سرزمین اشغالی به مرزها و‌ آماده‌سازی آن‌ها با حماس همکاری کند.

    محمود الزهار ادامه داد: جنبش حماس با برنامه‌های مقاومت در هر مکان و زمانی که با هدف فلسطین باشد، همراه است. این رهبر بلندپایه حماس همچنین از جمهوری اسلامی ایران خواست تا پول و سلاح بیشتری در اختیار این جنبش برای نابودی اسرائیل قرار دهد. وی تأکید کرد: ما برای همکاری در (محقق کردن) آرمان فلسطین دست‌هایمان را دراز می‌کنیم، چرا که موضوع فلسطین، قضیه اساسی است که لازم است به آن اهتمام ورزید.

     
  3. هو ۱۱۰

    به : سید مرتضی که هیچ نسبتی با سید رضی ندارد
    شما نمیدانید یا تجاهل میکنید ؟!!
    که هیچیک از فقیهان معاصر نیابت پیشوای غائب را ندارند ( امام زمان به چهارمین نایب خود نوشت که تو آخرین وکیل هستی و پس از تو غیبت کبری شروع میشود که هیچکس نیابت مرا ندارد)
    که فقیه حق ولایت ( که همان حکومت باشد) ندارد
    که حکام امروز ایران غاصب اند ( زیرا حکومت اسلامی صرفا حق آل محمد است)
    که هرکس در غیبت کبری ادعای دولت اسلامی کند فریبکار و گمراه است
    که این فقیهان تفسیر به رای میکنند که ربطی با شریعت و سنت ندارد ( … من فسر… کسی که تفسیر به رای کند …خود را در ..!!)
    که از این جماعت ( فقیهان والی ) در پیشگوئی های آل محمد بعنوان فتنه یاد شده
    من آنچه شرط بلاغ است باتو میگویم****** تو خواه از سخنم پند گیر خواه ،ملال

     
    • سلام بر شما

      به چند نکته توجه فرمایید :

      1-مقصود من از درج نام “سیدمرتضی” که نام واقعی من هم هست ،ایهام این نکته نبوده و نیست که من با سید الشریف مرتضی اعلی الله مقامه نسبتی دارم یا در رتبه و طهارت آن بزرگوار هستم ،البته امروز با قرن ها فاصله زمانی ما با کمال افتخار وارث کتب و علوم آن بزرگ هستیم و در عین حال بواسطه رشد و نضج و پختگی علم می توانیم سخنان او را نقد و جرح و تعدیل کنیم ،اما نکته امضاء من به این نام این بوده است که کسی در مقطعی بنام “مرتضی” مطالبی نوشت که من به آن مطالب تصدیق نداشتم و سبب اشتباه برخی از عزیزان شد ،از این جهت من بلحاظ سیادتم پیشوند سید را برای تمایز به ابتدای نام خود اضافه کردم،پس ذکر این نام برای ایهام خاصی نبوده است چنانکه امضاء شما به “درویش” و بکار گیری “هو” انشاء الله به این غرض نبوده است که شما از دیگران درویش ترید ،و ما رفتار و گفتار انسان های دیگر را تا ممکن است به هزار محمل حمل به صحت می کنیم و باید چنین کنیم و این اقتضای مسلمانی است.

      2-در این گزاره که :””که هیچیک از فقیهان معاصر نیابت پیشوای غائب را ندارند ( امام زمان به چهارمین نایب خود نوشت که تو آخرین وکیل هستی و پس از تو غیبت کبری شروع میشود که هیچکس نیابت مرا ندارد)””.
      (پایان)
      خلط مبحثی آشکار را مرتکب شده اید ،بین نیابت و وکالت خاص و نیابت و وکالت عام،می دانید که امام زمان روحی له الفداء دو گونه غیبت داشته اند ،غیبت صغری که شما به آن اشاره کردید که تقریبا هفتاد سال طول کشیده است و طی آن ایشان چهار نائب خاص داشته اند که با آنحضرت مرتبط بوده اند :عثمان بن سعید-محمد بن عثمان- حسین بن روح نوبختی-علی بن محمد سمری ،اینها نواب خاصه آنحضرت بوده اند که رابطان آن حضرت و وکلای ناحیه مقدسه بوده اند که توقیعات مبارکه آنحضرت توسط اینان بعرض شیعیان می رسیده است ،همانطور که اشاره کردید پس از علی بن محمد السمری و با آغاز غیبت کبری ایشان بصراحت فرموده اند که غیبت صغری بپایان رسیده و غیبت کبری الی ماشاء الله آغاز شده است و ایشان دیگر وکیل یا نائب خاصه دیگری ندارند که مستقیما با ایشان مرتبط باشند و حاملان توقیعات آنحضرت باشند،اما در همان توقیعات مبارکه هست که “فقهاء جامع الشرائط شیعه” در غیبت کبری نواب عام آنحضرت هستند که عمدتا به امور حسبیه و افتاء و قضاوت خواهند پرداخت.بنابر این اینکه نوشتید حضرت فرموده اند دیگر هیچکس نیابت مرا ندارد ،مقصود، نیابت خاصه و تشرف به حضور و ابلاغ سوال شیعیان و ابلاغ توقیعات مبارکه ایشان به شیعیان بوده است ،که از آن به نیابت خاصه و از آن چهار بزرگوار به نواب خاصه اربعه تعبیر می شود،و این تنافی با نیابت و وکالت عامه فقهاء در عصر غیبت کبری که متکی به ادله معتبری مثل مقبوله ابن حنظله یا مرفوعه زراره و برخی توقیعات و دیگر روایات که در این زمینه هست ندارد.

      2- اینکه گفته اید :
      “”که فقیه حق ولایت ( که همان حکومت باشد) ندارد””.
      (پایان)

      سخن من در بحث هایی که در باب خمس و فروعات آن داشتم مبتنی بر این ادعا نبود که فقهاء جامع الشرائط که نواب عام امام علیه السلام در عصر غیبت هستند،حق حکومت دارند یا ندارند ،این یک بحث ماهیتا فقهی است که باید در محل خود طرح و بحث شود ،و ممکن است نظر نهایی من هم عدم ثبوت چنین حقی برای فقیه بما هو فقیه باشد ،اما شما توجه کنید که اینکه گزاره ای به این جزمیت را در عرصه عمومی بنمایش می گذارید :””که فقیه حق ولایت که همان حکومت باشد ندارد””. واقع امر از دو حال خارج نیست ،یا شما مجتهد هستید و قدرت بر استنباط احکام (از جمله ثبوت یا عدم ثبوت ولایت بمعنای حکومت برای فقهاء) از منابع فقهی (کتاب و سنت و عقل) را دارید ،که اگر چنین است شما ملزم هستید برای اثبات مقام ثبوت ،ادله اثباتی حکم و نحوه احتجاج به آنها را مطرح کنید .
      و یا اینکه شما مقلد هستید و به مرحله اقتدار بر استنباط حکم از ادله اثباتی فقهی نرسیده اید ،و در واقع مثلا از فقهاء بزرگواری امثال مرحوم آیت الله خوئی و آیت الله بروجردی و سایر بزرگان تقلید می کنید،در این صورت شما حق ندارید در برابر فقهائی که صاحب نظر هستند (مثل مرحوم آیت الله خمینی و مرحوم آیت الله منتظری ره و دیگران) که اجتهادا معتقد به ثبوت ولایت بمعنای حکومت و ولایت بر اجراء احکام حکومتی اسلام در عصر غیبت هستند ،اینگونه جازمانه بگویید :””که فقیه حق ولایت ( که همان حکومت باشد) ندارد””.
      زیرا نهایت این است که شمای مقلد که به مرحله اقتدار بر استنباط احکام از منابع نرسیده اید،می توانید تقلیدا بگویید مرجع تقلید من (مثلا آقای خوئی یا آقای وحید خراسانی یا آقای سیستانی ) قائل به ولایت فقیه بمعنای حق حاکمیت در عصر غیبت نیستند و من از آنان تقلید می کنم.

      3- اساسی که که در فقره دوم بیان شد پاسخ باقی فقرات گفتار شماست که گفته اید :
      “”که حکام امروز ایران غاصب اند ( زیرا حکومت اسلامی صرفا حق آل محمد است)
      که هرکس در غیبت کبری ادعای دولت اسلامی کند فریبکار و گمراه است
      که این فقیهان تفسیر به رای میکنند که ربطی با شریعت و سنت ندارد ( … من فسر… کسی که تفسیر به رای کند …خود را در ..!!)””.
      (پایان)
      زیرا اگر شما مجتهد نیستید ،شما حق چنین ارزیابی و اصدار چنین احکام غلاظ و شداد در حق مجتهدان فقیهان دیگر نیستید و تنها میتوانید بلحاظ فقهی از مرجع تقلید خود تقلید کنید و در نظر خواهی های عمومی سیاسی رای خود را بصندوق بیندازید ،و اگر مجتهد هستید ،بر شما لازم است که در مقام اثبات دلایل اثباتی مدعای خویش را طرح و بر آنها احتجاج کنید ،چنانکه فقهاء دیگری نیز که بولایت فقیه بمعنای حکومت و ولایت باور ندارند آراء و نظرات مستند خویش را در کتب و رسائل خویش می نویسند ،و در عین حال متعرض فقهائی که باور بولایت فقیه بمعنای حکومت هستند و رای آنان مورد اقبال مردم واقع شده است نمی شوند.
      توجه کنید که بحث من یک بحث مفهومی فقهی در باب دو نظریه رایج در فقه شیعه است و من در این بحث به مصادیق بحث عنایتی نداشته ام.
      آن تعبیرات “من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار” و نظایر آن نیز اموری نیست که تفسیر و توضیح آن خاص شما باشد ،همان فقهائی که شما آنان را مصداق اینطور روایات و تعبیرات می دانید نیز اینگونه تعبیرات و روایات را ممکن است تفسیر و تطبیق کنند و آنرا بر اساس مرام خود توضیح دهند،مقصود من دفاع از شخص یا اشخاص خاصی نیست ،می خواهم بگویم مساله ولایت یا عدم ولایت فقیه ماهیتا بحثی فقهی و تابع سیر طبیعی و منطقی ادله اثباتی خود است و با شانتاژ و از موضع بالا سخن گفتن هیچ بحث علمی و فقهی باثبات نمی رسد.

      موفق و درویش باشید

       
      • منم، نقی و تقی

        درپاسخ به مرتضی قم نشین، لا علیه السلام(طبق ادبیات خودت) :

        1ـ اینکه گفته ای چون یکنفر بنام مرتضی کامنت گذاشته در نتیجه من هم خودم را سید خطاب می کنم. اولا قبلا در مورد دیگران نیز این موضوع اتفاق افتاده است و آنها یک شماره کنار نام خود گذاشته اند مثل علی1 و یا زهرا شماره یک، هیچ چیز بهتر از صداقت نیست و دیگران مارمولک بازی!!را خوب تشخیص میدهند این موضوع سید بودن در زمان کاربری بنام سند ابوالفضل مفصل مورد بحث قرار گرفته است و شما نیز احتمالا از آن با خبر هستید و چند بار هم سعی کردی خودت را با این پیشوند بنمایانی!! دوباره منصرف شدی از کجا معلوم این کامنتی هم که میگویی خودت نگذاشته باشی تا بهانه بتراشی برای گذاشتن این پیشوند اگر از اول با این پیشوند ظاهر شده بودی فرق می کرد و شما هم مثل بقیه میتوانستی نامت را بگذاری مرتضی1 ، مجددا تاکید می کنم هیچ چیز برتر از صداقت نیست کاربران مارمولک بازی را خوب می فهمند.

        2ـ حال که با تقیه!! اصرار داری خودت را سید بنامی تا از تقدس قدیمی این لقب در بین عوام استفاده کنی و نقش خودت را در این سایت با دوپینگ!! این لقب موثرتر کنی تا موفق شوی هر چند اندک، مردم به جان آمده از آخوند را نگذاری از زیر عبای آخوند نجات یابند طبق نظر استادت مصباح یزدی که احمدی نژاد را خواب نمای امام زمان میدانست و طبق گفته این نظر کرده امام زمان، اون ممه را لولو برد!! یعنی دیگر گذشت آنزمان که مردم عامی آب دهان سید را تبرک میدانستند!! تازه شما بعد از 36 سال ظلم و جنایت هم لباسانت از سید و شیخ که جز روسیاهی و دزدی و غارت مردم کارنامه ای ندارند به صرافت افتاده ای با این لقب به خودت تقدس بدهی باز هم میگویم هیچ چیز برتر از صداقت نیست کاربران مارمولک باز ی را خوب می فهمند.

        3ـ نظر شخصی من این است هیچکس سید نیست!! به دو دلیل به این نظر رسیده ام که هر دو دلیل را بیان خواهم کرد:
        الف ـ دلیل اول: مگر از امام چهارم تا دوازدهم بدون استثنا مادرانشان کنیز نیستند!!؟ مادران این 9 امام با فاطمه میشوند 10 مادر، از بین 10 مادر، 9 مادر شما کنیز(ناموس غارت شده) هستند چطور شما اکثریت مادرانت را کتمان می کنی و چسبیده ای به دهمین مادر قبلی خود!؟ آیا شما بدلیل داشتن 9 مادر کنیز، بهتر نیست خود را بنام مرتضی کنیززاده بنامی تا سید مرتضی!؟ مگر اولین سلولی که در رحم مادر تشکیل میشود از یک تخمک مادر و یک اسپرم پدر، 14 ژن از مادر و نیز 14 ژن هم از پدر در همان یک سلول تشکیل شده موجود نیست چگونه شما این مادران اصلیت را کتمان می کنی!؟ مگر مادر امام رضا را از روستایی در جنوب فرانسه مسلمانان به غارت نبردند؟ خب نیمی از خصوصیات امام رضا فرانسوی خواهد بود مگر مادر امام هفتم موسی کاظم را مسلمانان از اسپانیا به غارت نبرده اند!؟ به همین ترتیب همه این 9 امام نیمی از آنان استحاله شده است در ملتهای دیگر، حالا شما حساب کنید با این اختلاط، دیگر چه چیزی از آن مادر اول که فاطمه باشد باقی مانده است که شما فقط خود را به او منتسب می کنی به همین دلیل از این به بعد من شخصا شما را در کامنتهای آینده ام مرتضی کنیززاده خطاب قرار خواهم داد بدلیل اینکه اکثریت قاطع مادران ادعایی شما کنیز هستند.

        ب ـ دلیل دوم : علی، امام اول شیعیان 3 برادر دارد هیچکدام از برادران علی و بچه هایشان سید نیستند، علی از همبستری با 9 زن 39 فرزند به دنیا آورده است هیچکدام از فرزندان علی سید نیستند، وقتی برادران علی و فرزندان علی سید نیستند نتیجه این میشود که علی هم سید نیست!! و فرزندان فاطمه از ناحیه مادر ملقب به سید شده اند و نه از ناحیه پدر!! به همین دلیل است که می گوئید سید اولاد پیغمبر ، و سیدها هم خودشان را به دو دسته تقسیم کرده اند یک دسته سید حسنی و یک دسته هم سید حسینی، حال سوال این است که وقتی اولین سیدها از طریق مادر سید بودن را به ارث برده اند چگونه این قانون در نسل دوم سیدها عوض شده است!!؟ یعنی از حسن و حسین به بعد سید شدن تا کنون سید شدن موکول است به اینکه باید پدرت سید باشد!!؟ این قانون را چه کسی عوض کرده است!؟ آیا نام آن شخص که این قانون سید شدن از طریق مادر را عوض کرده است مشخص است!؟ اگر مشخص نیست خیلی بیجا کرده اید که سرخود این قانون را عوض کرده اید نکند به دلیل این باشد چون علی دختر 7 ساله فاطمه، یعنی ام کلثوم برادر حسن و حسین را بعد از فوت فاطمه به همسری عمر ابن خطاب 57 ساله در آورده است و از عمر صاحب 3 فرزند شده است برای اینکه فرزندان عمر سید نشوند و از خمس!! ارتزاق نکنند شما آخوندها قانون سید شدن را عوض کرده باشید با این عوض کردن فقط فرزندان عمر هستند که از فیض سید شدن محروم شده اند.

        4ـ نفرمائید که یک نوع سید دیگر هم هستند!! که منتسب به قبیله هاشم هستند اینرا میدانم اولا شما خود را سید اولاد پیغمبر میدانید و نه اولاد قبیله هاشم!! دوما قبیله هاشم خودش دهها قبیله زیر مجموعه دارد و اکثریت آنها هم اکنون در کشور اردن ساکن هستند به همین دلیل است که می گویند اردن هاشمی، و هیچکدام هم به خمس اعتقادی ندارند در عین اینکه مادرزاد عرب هستند می گویند آیه خمس مربوط به غنیمت جنگی است و نه با تحریف آخوندها جهاز دختر دم بخت هم جزء غنیمت!! بحساب بیاید و خمس به آن تعلق بگیرد!!.

        5ـ یک تذکر هم به جناب نوریزادـ توقع این است همانطور که در پاسخ یه یک کاربر در مورد سانسور گفته ای به غیر از ناسزا، هیچ چیز دیگر را هرگز و هرگز سانسور نمی کنم من به عینه دیده ام که کامنتهای مرا بدون اینکه ناسزا باشد سانسور می کنی آقای نوریزاد، دو صد گفته چو نیم کردار نیست!! میدانم هر کس پسوند نامش اسلامی باشد به هیچوجه آزادیخواه واقعی نخواهد شد هر چند تحت عنوان موهوم و پوچ توهین به مقدسات دستش به عمل زشت سانسور آلوده خواهد شد اما شما بیا و تمرین کن، خدا را چه دیده ای!؟ شاید آمد و شد!! هر وقت میخواهی مطلب کسی را سانسور کنی بخودت مدام گوشزد کن که این عمل زشت است و یقین داشته باش بعد از مدتی خواهی دید ترک عادت موجب مرض نخواهد شد!! ممنون

        6ـ باز هم خطاب به جناب نوریزاد، خواهش می کنم این مودبانه نوشتن را به چماق تبدیل نکن!! و برای بایکوت دیگران به کار نبر!! در این سایت افراد فرهیخته ای هستند که مودبانه می نویسند اما قبول کن بعضی اشخاص هستند مثل همین جناب مرتضی، که تنها راه موثر این است که با آنها طبق ادبیات خودشان برخورد شود و هر چه با این افراد ادیبانه برخورد شود اینها جسورتر میشوند بعنوان نمونه شما دیدید ایشان هر کاربری را که دلش میخواست با عنوان تحقیرآمیز خطاب قرار میداد مثلا می گفت ژاپن نشین!! و یا آلمان نشین!! و یا یکی از کاربران محترم این سایت را بدون اینکه نیاز به سلام او داشته باشد با لا علیه السلام مورد خطاب قرار می داد و این عمل را بارها تکرار کرده است در کامنت قبلی من او را با ادبیات خودش مورد خطاب قرار دادم اینگونه( مرتضی قم نشین، لا علیه السلام)(طبق ادبیات خودت) از آن به بعد دست و پایش را جمع کرده است و دیگر اینگونه کلمات را بکار نمی برد هر چند لا علیه السلام را ریاکارانه و نه اعتقادانه!! به پای درخواست شما گداشته است ولی شک نکن او فهمید چیزی که عوض دارد، دیگر گله ندارد!! به همین دلیل از شما خواهش می کنم کامنتهای مرا سانسور نکن و سودش نیز نصیب خودت خواهد شد همانطور که گفتم خواهی دید تر عادت موجب مرض نخواهد شد.

        در ضمن این را هم به شما یادآوری کنم مهدی خزعلی خیلی پیش از شما تمام کامنتها را بدون سانسور در سایتش نشر میداد حتی کامنتهایی را که فحش بود را نیز سانسور نمی کرد وقتی او را به دادگاه بردند و این کامنتها را جلویش گذاشتن پاسخ داد نوشته های من بنام خودم است کامنتها هم هر کدام بنام دیگران است من فقط آزادی را پاس داشته ام و مسئولیت آن کامنتها به هیچوجه متوجه من نیست و دادگاه هم او را هیچ کاری نتوانست بکند!!

        5ـ یک تذکر هم به جناب نوریزاد،

         
        • منم تقی و نقی و رستم و …!

           
          • منم، نقی و تقی

            جناب نوریزاد سانسورچی

            1ـ در کامنت بالا گفتم دوستت مهدی خزعلی در دادگاه گفت مطالب من بنام خودم است من فقط آزادی را پاس داشته ام مطالب دیگران به من ربطی ندارد و دادگاه هم هیچ غلطی نتوانست بکند در ضمن دادگاه با شما هیچ کاری ندارد شما عفو شده و تضمین شده رهبر هستی.

            2ـ صدای خورد شدن استخوان علی را در قبر می شنوم که بوسیله نوریزاد شیعه علی استخوانش در قبر خورد شد مگر با این سخن علی گوش فلک را کر نکرده اید که به سخن توجه کن، نه به گوینده سخن!! من چه نام مجازیم بقول شما رستم باشد و چه بی نام “منم” شما اگر می توانی به مطلب من پاسخ بده .

            3ـ نوریزاد طبق گفته امام حسینت، جوانمرد باش و توهین های مرا به من نشان بده!! ارزش شخص شما طبق گفته خدای عربستان 100 شتر و یا 200 گاو!! است اگر من گفته خدایت را یادآوری کنم توهین!! است ولی شما که اینها را می پرستی توهین به شعور انسانیت نیست!!؟

            4ـ 9 مادر از 10 مادر 12 امامت ناموس غارت شده هستند این را تاریخ اسلامت می گوید من که از خودم در نیاورده ام که توهین باشد!! شما که برای دختر دسته گلت در مقابل آن اتهام شنیع آن الم شنگه را به حق راه انداخته بودی آیا شرم آور نیست با شعار انسان طلب!! محصول تجاوز واقعی به نوامیس دیگران را می پرستی!!؟ آقای نوریزاد اینها واقعیت شماست چرا به من اتهام توهین میزنی!!؟ شما که در برابر یک انسان معمولی نمی توانی از اعتقاداتت دفاع کنی چطور روز قیامت میخواهی از پرستش این خرافات دفاع کنی!!؟ همان دفاع را الآن هم .تمرین کن شاید من هم قانع شدم.

            5ـ آقای نوریزاد، شما هر وقت با دلیل منطقی توانستی ثابت کنی که خامنه ای با اینهمه امکانات سایبری وارداتی نمی تواند این سایت را ببندد!! من هم باور خواهم کرد این سایت متعلق به شماست!! ولی تا آنموقع به من هم حق بده بتوانم از امکاناتی که خامنه ای در اختیارت گذاشته استفاده کنم آدم که نباید اینقدر بخیل باشد!!.

            6ـآقای نوریزاد، می بینم با این مامور اطلاعات که در بالا کامنت گذاشته بنام رند خراباتی، هماهنگ هستی!! و از او خط می گیری همین مامور دفعه قبل هم به شما خط داد منتها آنجا بنام ناشناس کامنتش را گذاشته بود نکند یواش یواش دم خروس از زیر عبا!! بیرون بزند می بینی چقدر تیزم!!؟

            7ـ آقای نوریزاد، می دیدم که سایتت را زیرکانه تبدیل به حوزه علمیه قم کرده ای آنهم با شاگردان مصباح یزدی که با چهره مبدل در سایتت می نویسند با خود می گفتم یعنی نوریزاد فکر می کند بعد از 36 سال بدبختی و درک اسلام تا هم فیها خالدونمان!! هنوز ما نیاز داریم آخوند برایمان منبر برود و از اسلام برایمان بگوید!! ولی الآن که می بینم در همین پست به کمک شاگرد مصباح یزدی آمده ای آنهم با حربه زشت سانسور!! ، حقایق بیشتر برایم روشن میشود.

            8ـ آقای نوریزاد، شما که این همه در مصاحبه ها می گویی من ترس را از خود دور کرده ام و جانم را کف دستم گرفته ام!! همین امروز هم در پست نسرین ستوده گفته ای که ترس رادیدم که فرار می کرد!! پس چرا این پاسخ بالایی مرا می ترسی!! تایید کنی از چه کسی می ترسی ای کسی که مدعی طلاق دادن ترس هستی!!؟ این پست که دیگر خواننده ای ندارد نکند از
            صاحب حقیقی!! سایت و تعهداتت به او می ترسی ای ناقلا!!؟ همین پاسخ را هم باز می ترسی تایید کنی خواهیم دید.

            9ـ آقای نوریزاد، محال است که مردم ایران برای بار دوم فریب بخورند هر کس در هر لباس بخواهد مردم را فریب بدهد دیر یا زود رسوا خواهد شد این را مطمئن باش و در آینده نیز روشن خواهد شد مردم ایران بقدری از این اسلام شما خون و جنایت و ستم دیده اند که با این حرکات نمایشی هیچوقت انرژی منفی آنها تخلیه نمیشود و فورا دوست را از کسی که فقط لباس دوستی را پوشیده است تشخیص خواهند داد.

            10ـ آقای نوریزاد یادت هست که شاه می گفت هر کس نمی خواهد از ایران برود و اخیرا هم آن نماینده ولی فقیه هم همین را گفته است که باید از ایران برویم بجایی دیگر، می بینی این حرف شما هم چقدر شبیه هست به اینها که می گویی از این سایت برو و جایی دیگر برای خودت سایت تشکیل بده!!؟

            11ـ آقای نوریزاد، مطالبی که شما می نویسی اگر بر فرض محال از تضمین خامنه ای خارج شوی مجازاتش فقط چند سال حبس است ولی مطالبی از این قبیل، طبق این آئین اهریمنی که شما می پرستی مجازاتش اعدام است همین که با این همه رصد سایبری که نمونه اش همین رند خراباتی در فوق میباشد وقتی این مطالب را جرات می کنیم و مینویسیم تا اینجایش ثابت کرده ایم خیلی از شما شجاع تریم!! نکند توقع داری مثل دروغهایی که آخوندها زمان جنگ ساخته اند همینطوری برویم روی میدان مین!!؟ و با نام حقیقی بنویسیم!!؟ اینکه دیوانگی محض است جناب نوریزاد.

            12ـ جناب نوریزاد، با اجازه شما من این مطالب را کپی می کنم برای افشاگریهای آینده در سایتهای آزاد به آن نیاز دارم در ضمن جناب نوریزاد از کاربر محترم جناب حامی خبری نداری!!؟ چون در نمایشگاه طبق آخرین کامنتش چهره حقیقی خود را برای شما فاش کرده بود و از آن به بعد به طرز مشکوکی هیچ خبری از او نیست اگر خودت نمیدانی از رند خراباتی بپرس!! گفتم که بدانی میدانیم. در ضمن تا موقعی که خامنه ای و این سایت هست من هم هستم شما باز هم میتوانی مرا سانسور کنی من هم حق خواهم داشت در سایتهای آزاد افشا گری کنم. خیر پیش

             
          • این ادبیات کامنت گذار “منم تقی و نقی” چقدر انسان را بیاد ادبیات کامنت گذاری بنام “روزبه” می اندازد! خصوصا آنجاها که مکرر از بنده به شاگرد مصباح یزدی تعبیر میکند! چقدر هم از شجاعت دم می زند! شجاعت از پس یک یا دو نام مجازی و توهین به دین اسلام و تهمت های بی اساس به دو مسلمان،سخنان او نیز محتوای با ارزش و قابل توجهی ندارد ،جز خشم و عصبانیت و رها کردن عنان و به سیم آخر زدن ،در حالی که اگر کسی شخصیت و علم و حرف قابل اعتنایی داشته باشد با احترام به دیگران تنها حرف خود را بسمع و نظر دیگران می رساند،نه حاشیه پردازی و توهین و فحاشی به دیگران.
            کاربر گرامی اکنون کمی در خلوت خود بیندیش ،که فارغ از فحاشی و حاشیه سازی و تهمت و درشتی به دیگران و عقاید دیگران مطلب دیگری برای گفتن داری؟ واقعا بیندیش که با درشتی و زشت گویی نه میتوانی مرا از اظهار عقایدم بازداری ،و نه می توانی صاحب سایت را از ادامه کار سایتش بازداری،گمانم نکته انفجار و فوران خشمت نیز همین است! پس در انفجار عصبانیت بمان!

             
        • سلام دوست عزیز

          اینهمه عصبانیت برای یک کلمه “سید”؟!

          خدا هدایت ات کند.

           
          • منم، نقی و تقی

            جناب مرتضی ////

            در عربستان خدایی وجود ندارد به همین دلیل است که شما مردم را برای اثبات خدایتان به آسمانهای ناشناخته می برید و به کمک فلسفه ای که به آن اعتقاد ندارید ولی به درد فریب دادن مردم برای اثبات وجود خدا مورد نیاز است کلاه مردم را بر میدارید وسپس آن نگونبخت را به سرزمین عربستان می آورید تا بتخانه کعبه و احکام سراسر خون و جنایت و کشتن کافر و مشرک و تفخیذ با دختر شیر خواره را به او حقنه کنید اگر در عربستان خدایی بود اول تو را هدایت می کرد که دست از فریب مردم برای این دنیای دو روزه برداری و تسلیم وجدان و انسانیت شوی.

            گفته ای این همه عصبانیت برای یک کلمه سید، در جواب می گویم اگر از اول خودت را سید خطاب کرده بودی هیچگونه بحثی نداشتم ولی همچنان که در کامنت گفته ام از مارمولک بازی بیزارم من یکی خوب ذات تو را شناخته ام این را مطمئن باش.

            شما که معمولا کامنتهای کیلومتری می نویسی پس چرا بجای پاسخگوئی به مردود دانستن سید بودن شما و اثبات اینکه شما کنیززاده هستی فرار را بجای پاسخ انتخاب کردی!؟ الفرار!!

             
          • سلام گرامی

            گفتگوی عقلانی با کسی رواست که بوئی از حداقل های انسانی برده باشد ،نه کسی که نام او عجیب و غریب و مطلع و ختام سخن او ناسزا و ابراز انگیزه های نارواست.

            خدایی که محیط به همه شراشر هستی است و اختصاصی به عربستان و هیچ زمان و مکانی ندارد اسباب هدایتت را فراهم کند.

            “و هو معکم اینما کنتم”
            ” ونحن اقرب الیه من حبل الورید”

             
          • منم، نقی و تقی

            جناب مرتضی ////

            گفته ای که گفتگو با کسی می کنم که بوئی از حداقل انسانی برده باشد!! واقعا فکر می کنی خدای عربستان معتقدانش را انسان می داند!!؟ ////////

            —–
            دوست گرامی،
            ادامه ی کامنت توهین آمیز شما حذف شد

            .

             
          • منم، نقی و تقی

            پاسخ نوریزاد به “منم”:

            دوست گرامی
            ادامه کامنت توهین آمیز شما حذف شد

            و حال پاسخ من به شما:
            جناب نوریزاد برای اینکه متهم به دروغگویی نشوی از شما در خواست می کنم کلمه توهین آمیز را هم به آن پاسخت اضافه کن به این صورت من جز ناسزا و توهین آمیز بودن ، هرگز، هرگز چیزی را سانسور نمی کنم!!

            حالا این توهین آمیز بودن مگر چه بوده است که نوریزاد عمل زشت سانسور را مرتکب شده است!!؟
            همانگونه که همه میدانیم خدای عربستان ارزش انسانها را با گاو و شتر با ارزش گاو و شتر تعیین کرده است و این آخوند مرا ناجوانمردانه بدون هیچ سندی متهم کرده است که بویی از حداقل انسانیت نبرده ام و من هم در جواب گفته ام که خدای عربستان ارزش انسانها را با گاو و شتر توزین می کند!! این گفته خدای عربستان است اگر توهین آمیز است به من چه مربوط است!!؟ عجیب اینکه سخن خدای عربستان را سانسور کرده ای ولی سخن بی دلیل و توهین آمیز این آخوند نسبت به من را منتشر کرده ای!!؟ مگر شما این سخن بی سند قطعی و مدرک امام حسین را مدام تکرار نمی کنید که اگر دین ندارید لااقل جوانمرد باشید!! یعنی دین دارها حتما جوانمرد هم هستند!! آیا سانسور نکردن توهین او و سانسور کردن پاسخ من همان جوانمردی مورد نظر امام حسین است!!؟ پس ناجوانمردی به چه چیز می گویند جناب نوریزاد آزادیخواه اسلامی!!؟

            من در کامنتم دو دلیل عقلانی آورده ام برای سید نبودن این جماعت شیاد، که سالهاست بعنوان سهم سادات اموال مردم را می خورند و درخواست پاسخ داشتم این آخوند وقتی دید از پاسخ ناتوان است با تهمت غیر انسانی و ناسزا و هدایت خدا برای من فرار را بر قرار ترجیح داد و حال شما جناب نوریزاد که میفرمائید جواب کسروی را نباید با گلوله میدادند حق این بود شما بجای این آخوند فراری، پاسخ مرا می دادی!! مگر شما خودت را شیعه نمی دانی!!؟ پس چرا بجای پاسخ منطقی به سوال،با عمل زشت سانسور دهان مرا می بندی!!؟ این بستن دهان من با سانسور و بستن دهان کسروی با گلوله ماهیتا چه تفاوتی با هم دارند!!؟ در کامنت پیشین نگفتم یک آزادیخواه اسلامی!! محال است یک آزادیخواه واقعی بشود!! البته در شعار، آزادیخواه شدن خیلی راحت است!!

            جناب نوریزاد همین سوالی را که از این آخوند پرسیدم و شما سانسور کردی را مجددا از خودت می پرسم تا تکلیف انسان طلب بودنت هم روشن شود:

            یادت هست سایت صلح نیوز چه تهمت سخیفی به شما و دختر محترمتان زده بود؟ که همه عکس العمل نشان دادند این تهمت در عالم واقع اتفاق نیفتاده بود بلکه فقط در حد یک نوشته توهین آمیز منتشر شده بود حالا بیا و فرض کن، فرض محال که محال نیست!!؟ شما یک فرانسوی هستید اعراب به موطنت هجوم می آورند و همین دختر نازنینت را به کنیزی می برند و با او همان می کنند که با نوامیس دیگران کردند و شما و همسر محترمتان هم هر شب را چشم براه عزیز دلبندتان با آه و ناله و نفرین بر اعراب ظالم می گذرانی اگر شما بعنوان نوریزاد فرانسوی بشنوی در یک کشور بنام ایران این فرزند ناموس غارت شده ات را می پرستند و میگویند امام!! است و خدا برای ما فرستاده است بدون اینکه حداقل یادی هم از دخترت بعنوان مادر او کنند و یاد دخترت را ننگ بدانند و خودشان را با جعل قانون سید شدن به 10 پشت دیگر متصل کنند شما بعنوان پدر و مادری که چشمتان در حسرت دیدن دخترتان به در خشک شده است و تا ابد نیز او را نبینی چه نگاهی به مردم ایران خواهی داشت!!؟ آیا درست است مردم ایران در عین اینکه خودشان را انسان طلب!! میدانند نوریزاد فرانسوی و دخترش را اصلا انسان ندانند!!؟ اینجاست که وجه تمایز شعر جهانی سعدی با شعار انسان طلب بودن نوریزاد دقیقا مشخص خواهد شد
            تو کز محنت دیگران بی غمی!! ـــــــــ نشاید که نامت نهند آدمی!!

            جناب نوریزاد شیعه!! بهتر نیست بجای عمل زشت سانسور که حربه مسلمانان در ناتوانی است به جوابگویی پرسشگر به پردازیم!!؟ شما که می روی پای کودکی مطلوم را بحق می بوسی آیا طبق دید فراخ سعدی، آن مادرانی را که ناموسشان غارت شده است را انسان نمی دانی!!؟ پس چرا محصول این تجاوز را بعنوان امام!! می پرستی!!؟ من که در کامنت بالا نشان دادم از 10 مادر این 12 امام، 9 مادر ناموس غارت شده هستند این آخوند که فرار کرد، شما هم که بجای پاسخ، به سانسور متوسل میشوی پس این شعار گسترش آگاهی!! شما پوچ است!!؟ همانند انسان طلب بودن!!؟ ممنون میشوم اگر پاسخ منطقی بشنوم.

             
          • منم تقی و نقی

            تو (به تو خطابت کردم بجهت نوع شخصیتی که در گفتارت از خود بروز می دهی) خود می دانی که در هیچ سایت قابل اعتنایی این مزخرفاتی که سر هم می کنی را منعکس نمی کنند ،حالا بمن طلبه هرچه می خواهی بگو شاید آتش غیظت فروکش کند ،اما لا اقل پاس میزبان سایتی که سخنان ترا منعکس می کند نگهدار،آن سهم انسانیت که قبلا اشاره شد ،در همین نکات بروز می کند ،که اگر با مرام یا عقیده یا صنفی هم غیظ و غضب داری ،لا اقل به آن سایت و صاحب سایتی که امکان انعکاس مطالب نامعقولت را داده است احترام بگذار و از باب تشکر اینگونه درشت خوئی نکن.
            در مورد آن مساله سیادت و آنهم قلمفرسایی خشمگینانه که نمودی پاسخت فقط یک کلمه است و آن اینکه از نظر میزان شرعی و قاعده درون دینی ،معیار سیادت ،انتساب از طریق پدر به فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ،از طریق بی بی دو عالم و سیده دو عالم فاطمه زهرا سلام الله علیهاست ،حال شما اگر این انتساب های شرعی عصبانیت می کند ،سعی کن اولا از عصبانیت خارج شوی ،زیرا که نور عقل انسان در حال خشم خاموش می شود و نمیداند چه می گوید ،اما اگر قدرت بر کنترل خشم نداری ،پس در عصبانیت بمان،اما بدان که خشم نتایج دنیوی و اخروی خوبی ببار نخواهد آورد.
            خدا اسباب هدایتت را فراهم کند ،من دوستدار تو و دوستدار هدایتت هستم.

             
          • خدا پدرت را بیامرزد ،واقعا اسیر چه موهومات و تخیلاتی هستی،گرامی! دارای هر مذهب و مرام یا لامذهبی و لامرامی هستی ،من حاضرم با تو گفتگو کنم،مشروط به اینکه ادب در گفتار را رعایت کنی ،و از پیش کینه مخاطب را بدل نداشته باشی،خوب فکر کن عزیز من ،اگر فرضا به هیچ مذهب و دینی هم باور نداری ،در چهار چوبه همان مرام فکری که خود داری با دیگران جدال نیکو کن ،سخن آنان را رد کن و برهان بر سخن خود اقامه کن ،این منطق انسانی و بهره گیری از ابزار آزادی بیان لا اقل در اینجاست،گرامی ببین از ابتدای این کامنت هایت از کجا شروع کردی،جدل بر سر یک لفظ “سید” این ارزش داشت؟ اصلا تو سید و من میت ،یا هردوی ما غیر سید،و میت ،ببین من کی فخر به سیادت خود کردم؟
            بعد هم بحث را به امور ناموسی کشاندی و از ناموس نوریزاد گفتی که من شرمنده شدم از اینکه مسبب این گفتارهای ناهنجار کامنت من بود ،خوش انصاف! تو خودت مگر ناموس نداری؟ اگر کسی از ناموس تو نام ببرد و چیزهایی بگوید ،برای تو گواراست؟
            بعد هم به تخیلات خودت شروع به مچ گیری های امنیتی کرده ای و به ظن و گمان این و آن را محکوم می کنی ،واقعا حظ و بهره تو از علم و انسانیت و حق گفتگوی برابر اینهاست؟
            پس دست از این بچگی ها بردار،و بحث در اموری کن که برای خودت و دیگران نفعی داشته باشد ،خوب الان مثلا شما با اسلام و دین و روحانیت و حکومت جمهوری اسلامی در ایران مخالفی ،بسیار خوب مخالف باش و بر علیه اینها مطلب بنویس و احتجاج کن ،اما با این هوچیگری ها و تهمت و توهین به این و آن و نوامیس دیگران چه لذت و بهره انسانی عایدت می شود؟
            اگر مقصود تو این است که امثال من اینجا مطلب ننویسیم ،خوب این باختیار تو نیست ،و تو اصلا حق نداری حق آزادی بیان دیگران را بگیری ،این را هم بدان تو هرچه بر این روش تاکید کنی من و امثال من بر نوشتن در اینجا مصصم تر می شویم!
            و اگر مقصودت این است که صاحب سایت سایت اش را تعطیل کند او بفرمان تو نیست ،اگر مقصودت این است که فقط تو حق داری اینجا بنویسی و نوریزاد مکلف است فقط سخن تو را منعکس کند ،پس تو دیکتاتور و مستبد به رای و فردی خودخواه هستی. می بینی که در هیچ فرضی هدفت تحقق نخواهد یافت.
            اما اگر از فحاشی و تهمت و آزار دیگران لذت می بری و شاد می شوی ،توصیه من این است که به یک روان پزشک حاذق مراجعه کنی ،زیرا که این گونه رفتارهای ناهنجار و لذت بردن از آزار دیگران علائم برخی بیماری هاست.
            خدای رحمان و هادی رحمت و هدایت اش شامل حالت شود.

            ——————-

            سلام سید مرتضای گرامی
            سپاس از شما و صبوری و متانت شما
            سپاس

             
          • با پوزش “مصمم تر” مورد نظر بود نه “مصصتر”

             
          • منم، نقی و تقی

            در پاسخ به مرتضی قم نشین

            پاسخ “منم” به 3 کامنت مرتضی در ساعتهای8/58 و 9/16 و 12/57 هر سه در 3 فوریه:

            1ـ گفته ای: “این ادبیات مرا یاد کاربری بنام روزبه می اندازد خصوصا آنجا که مرا شاگرد مصباح یزدی می نامد”
            پاسخ “منم”: واقعا دلم به حال علی میسوزد وقتی می بینم که این آخوند که در شعار نان شیعه علی بودن را می خورد چگونه بدن علی را در گور/////

            ———————–

            دوست گرامی
            کل نوشته ی شما را که سرشار از توهین است حذف کردم. اجازه بدهید روشن تان کنم: ما اینجا به ادب بهای بیشتری می دهیم.
            با احترام

             
    • جناب درويش
      جناب سيدمرتضي برادرسيدرضي -قدس سرهما-هردوازعلماي بزرگ شيعه هستند؛واما اين سيدمرتضي اعلي الله كلمته كه دراينجا مقالات سودمندي مي نويسند باآن دوسيدبزرگوار وبابنده حقيرهم بسرعموي دورمحسوب مي شوند.حال دراين نسبت شما مشگلي داريد؟
      جناب نيابت خاصه درغيبت كبري تمام شدوامانيابت عامه كه طبق روايات مستند مستمراست تاظهورش.

      واماحكومتي بنام حكومت آخوندي تشكيل دادن حال به هرنامي كه دردنيامرسوم ومعمول است ،جناب چه اشگالي دارد؟
      حكومت ظلم وجورازناحيه هركسي وياهرقومي وملتي، محكوم بفنا است طبق سنت خداوندي. حال چه بنام حكومت ولايت شاهنشاهي باشد وياباولايت رياست جمهوري دموكراتيك،ويا بعنوان ولايت فقيه باشد.همه شان سروته يك كرباس اند ودرزمره ظالمانند .وظالمان همگي دشمن خدا وخلق خدايند.
      وامانكته ديگر:سوال اينست كه مگرهمين حكومت جمهوري اسلامي ايران رامردم انتخاب نكرده اند؟ اگربگوئي نه . حتمادروغ گفته اي. واگربلي.
      خوب اين حكومت هم بمانند حكومتهاي ديگر بطرف ظلم وستم برمردم ودزدي واختلاس كشيده شده است ومزاحم حقوق وبلكه بايمال كننده حقوق شمادرويشان وديگرمؤمنان وغيرمومنان است .
      بيشنهاد رفراندوم تعيين نوع حكومت بدهيدچراساكت نشسته ايدوبراي ما تفسيربرأي آيات و روايات مي كنيد ويامثل برخي ها هوچيگري عليه دين ومذهب مي كنيد؟
      ونكته ديگراينكه درهرجامعه حكومتي بايدباشدتاهرج ومرج لازم نيايد ولوحكومت بد وخشن وظالم . واما تبديلش بحكومت عادل وظيفه همه مردم است نه يك قشرخاص.بااحترام
      مصلح

       
  4. جناب نوریزاد بسیار متشکرم که نامه مرا درمورد استان قدس کلمه نایب تولیه را اصلاح کردید و بعدا در جواب انهایی که میگویند مگر از شما چه بردند چند هارد و دوربین مگر چند می ارزد بگویم متاسفانه بدلیل اینکه روحانیان اکثرا از تعقل چیزی نمیفهمند و بقیه مریدانشان هم همینطور نمیفهمند برای فردی که کارش بر مبنای فکر و تعقل است اثار برامده از این هدیه خداوندی را چقدر مهم دانسته و ارزش ان بی نهایت است باید از نویسندگان دیگر و کارگردانان دیگر یک سوال کنید و جوابشان را در اینجا منتشر کنید اگر مال شما را میبردند چه میکردید و چقدر ارزش دارد مطمئن هستم اگر یک دلال بفرستید سراغ اینها که انها را بخرد به مفت بدهند زود بفرستید نمیدانید چقدر موثر است اگر بدهند بهتر اگر بخواهند ارزش گذاری کنند و از چند نفر اینکاره قیمت بگیرند تازه به ارزش انها پی میبرند از نظر من انها حداقل برای موزه هایی که ایندگان برپا میکنند میلیاردها تومان می ارزد

     
  5. سلام نوریزاد گرامی.ممنون که به سئولات جوااب می دهید.ول برخی سئو لها را اطلا عات می دهد و می خواهد به مسیری که خود می خواهد بکشد لطف کنید حواستان باشد.سپاس ازاد مرد.

     
  6. تقديم به آتنا فرقدانى
    ريشه ها ٢٧٣(قسمت ٢٧٢ذيل پست : كاپيتولاسيون آخوندى )
    فرهنگ < فرهنگ دينى < عرفان <…..

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ
    ٢-( دنباله قسمت الف ) : پس از غزالى فلسفه مشاء در سده ششم ( ١٢ ميلادى ) در غرب عالم اسلام و در شهر قرطبه اسپانيا در آثار ابن رشد به صورتى برجسته ابراز وجود مى كند .بسيارى از اساتيد ايرانى از موضعى منفى عليه غزالى مكرراً به دانشجويان خود سخنى از اين دست مى گويند : نهضت ترجمه يك رنسانس بزرگ اسلامى بود كه غزالى حكم اعدامش را صادر كرد .سپس همسخن با كسانى كه مدام با افتخار به گذشته هاى شكوهمند فرهنگ و تمدن اسلامى بر عقب ماندگى هاى بعدىِ مسلمانان و گاه بر خشونت هاى ويرانگر آنها ماله كشى مى كنند ، مى كوشند تا علتى براى مصايب بجويند. پيش تر با وامگيرى از والتر بنيامين اين پاسخ را در باره مفتخران به هرتمدنى ، به ويژه تمدن هاى بزرگ تر، پيش نهاديم :'' هيچ سندى از تمدن نيست كه در عين حال سندى از توحش نباشد '' پس هرگاه به ابنيه ، مجسمه ها ، و آثار ارزشمند فكر و هنر و فلسفه و عرفان مى انديشيم ، بايسته است بدانيم كه روزگار آفرينش اين آثار چگونه روزگارى بوده است تحقيق و تأمل كنيم.كه در آن روزگار چه خون ها ريخته اند ، چه ستم ها بر مردم رواداشته اند ، چه ميزان وحشت و تشويش در فضاى زندگى پرسه مى زده است ، تا چه حد امكان آزادانديشى فراهم بوده است . و در يك كلام ،قدرت ناانديشيده تا چه حد در شاكله هاى دانش و هنر و انديشه و عشق نقشمند بوده است . ايدئاليسم بدخيمى است كه گمان بريم كه مثلاً حافظ در كُرهِ عايقى مجرد از زمين و زمان و تاريخ خود مى زيسته است هرچند مجرد شدن هدف ايدئالِ بسيارى از جريان هاى حكمى و عرفانى در فرهنگ ما بوده است . از خوشباشى تراژيك خيام و حتى حافظ – به ويژه در مثنوى هاى ساقى نامه و آهوى وحشى – مى توان دريافت كه چشمِ دلِ اين شاعران بزرگ هنگام نگريستن به يادگارهاى گذشته تنها زيبايي برجا مانده در اكنون را نمى ديد و ذهن آنها بر روىِ افتخارات بجاماندهِ اكنونى چندك نمى زد. اين بناهاى بى آزار ، اين خطوط و نقوش متقارن و زيبا ، اين كنده كارى ها و حجارى هاى دلپذير و آرامبخش ، اين انديشه هاى ظريف و نازك بينانه و اين شعر هنرمندانه و سحرانگيز و صور خيال بسيار دلنشين و بى مانند حافظ كه خواننده را از زمين و زمان خود بر مى كند، و در يك كلام همه آثار مكتوب و نامكتوب بجا ماندهِ فرهنگ و تمدن اكنون از زمينه و زمانه زنده و همزمانِ خود جداشده اند ، گويي از روى سرِ قرن ها پرواز كرده اند و در فضايي آرام پيش روىِ ما فرونشسته اند ؛ آرامشى كه كمى بوى آرامش گورستان و موزه مى دهد .اين آرامش الزاماً منفى نيست . مأموران حكومتى كه خود را دينى مى خواند به گورستان مى روند تا به جمع شركت كنندگان در سالروز مرگ انسان هاى آزاديخواه يورش ببرند ، سر بشكنند ، بگيرند ، ببرند ، و از ادامه حيات روح آنكه جسماً در خاك خفته است جلوگيرى كنند . به چه مى انديشند اين پاسدارانِ جيب هاى سيرى ناپذير ؟ به هرچيزى ممكن است فكر كنند جز به مرگ . شكنجه گر و ستمگر هرچه مى كند برانگيخته از يك احساس نهفتهِ ناكامى و شكست است . ديگرى را نمى شود به منِ خود تقليل داد . واپسين لبخند ستار بهشتى به شكنجه گر مى گويد :'' تو مى توانى مرا بزنى ،تو مى توانى عجز تفكرت را با ايجاد درد در تن شكننده انسانى بى دفاع و بى فريادرس لاپوشانى كنى ، تو مى توانى مرا شرحه شرحه كنى ، تو مى توانى اصلاً جسمم را از روىِ زمين محو كنى اما هرگز ، هرگز ، هرگز نمى توانى ديگرى را به منِ خود فروكاهى .'' حضور اين عربده جويان سرمست از قدرت اهريمن در گورستان ها و خاوران ها ، در عمق ، انتقامى عبث از اين ناكامى است .
    از مطلب دور نشوم . آرامش گورستان و ميراث فرهنگ ، بسته به نگاهِ ما ، مى تواند تفكر انگيز هم باشد. فاخته خيام و جغدِ خاقانى فرصتى براى مباهات ندارند.
    چندين تن جباران كاين خاك فروخورده است
    اين گرسنه چشم آخر هم سير نشد زايشان
    از خونِ دلِ طفلان سرخاب رخ آميزد
    اين زالِ سپيد ابرو ، وين مامِ سيه پستان
    خاقانى از اين درگه دريوزهِ عبرت كن
    تا از درِ تو زان پس دريوزهِ كند سلطان
    گويا روز و حال اين ايدئاليسمِ بد خيم ايرانى در دهه هاى پيش از انقلاب از احوال اين خاقانى بزرگ ، اين شاعرِ صبح و سپيده دم ، بسيار وخيم تر بود . هر سندى از تمدن همزمان سندى از توحش است ، با اين همه ، در آثار زيباىِ اعصار دور نعره هاى توحش محو و خاموش گشته است اما تمدنش در آرامش گورستانى پيشِ چشمان اكنونيان جلوه مى فروشد و احساس نوستالژيك ما را وسوسه مى كند تا گذشته ها را هرچه زيباتر سازيم . از چنين نگاهى چشم نمى توان داشت كه خودِ مسلمانان را نيز در شكست و درجازدگى شان در آغاز روزگار نو مقصر ببيند . پس از شكست دولت عثمانى معمولاً دم دست ترين علت مصايب مسلمانان خودِ فاتحان غربى بوده اند . انگار كه در جنگ غربى ها مى بايست نقش دوست را بازى مى كردند و ميان متجاوزان عثمانى حلوا پخش مى كردند . انگار نه انگار كه اگر عثمانى غالب مى شد حالا مسلمانان مستكبر و استعمارگر بودند و غرب مستعمره و مستضعف . متوسلان به اين منطق همواره دشمن را در يك ديگرى مى جستند و بسى به ندرت نگاهى هم به خود مى افكندند تا ببينيد مشكل خودشان چه بوده است . اگر هم گاه به خود مى نگريستند به رسم دهه پنجاه در خود گوهرى مى يافتند كه غرب تا هزارسال ديگر نمى تواند آن را به دست آورد و گاه نيز خود را به اين پندار خرسند مى ساختند كه بلاد فرنگ هرچه دارد از ما گرفته است . آرى ، رويكرد راجر بيكن به علم تجربى متآثر از مسلمانان بود . قانون ابن سينا و الحاوى زكرياى رازى از مهم ترين كتب مرجع طب در مراكز علمى اروپا بود . مجموعه الهياتى توماس أكويناس از ابن سينا بهره فراوانى گرفته است .اما در اين مراودات فرهنگى غلو نبايد كرد . حكمت مشاء خود نيز تا حد زيادى بازخوانى فلسفه ارسطو بود گرچه ابن سينا در منطقيات ارسطو كه ارگانون ناميده مى شود جرح و تعديل هاى مبتكرانه اى ايجاد كرده است . برشمردن و توضيح اين تغييرات مجالى فراخ مى طلبد . همين قدر مى توان گفت كه از جمله مهم ترين نتايج تأملات ابن سينا در مورد ارگانون انتقال بحث مقولات از منطق به فلسفه است و كاستن صناعات خمس – برهان ، مغالطه ، شعر ، خطابه ، جدل – به برهان و مغالطه است . ( اشارات…، ترجمه ملكشاهى ، تهران ،١٣٦٩،صص ٢١-١٩) وى در منطق شفا (كتاب مقولات ، چاپ مصر ، ١٩٥٢، صص ٥و١١٣) سه لحاظ براى مقولات بر مى شمرد : يكى به لحاظ چگونگى وجودشان ، دو ديگر به لحاظ چگونگى ادراك ذهنى يا به قول خودش ادراك بواسطه نفس ، و سه ديگر به لحاظ وضع الفاظى براى ناميدن آنها . ابن سينا اولى را از مباحث فلسفه اولى ، دومى را از مباحث فلسفه طبيعى و سومى را از مباحث علم لغت مى داند. مى ارزد كه اين تغيير را با تغييرى كه كانت در مبحث مقولات ايجاد كرده و يافته بزرگ وى يعنى حكم تأليفى يا تركيبى پيشينى ، و نيز با روشى كه هگل براى رابطه كلى و جزئي شرح و بسط داده است قياس كرد. همين جا پيشدستانه مى توانم نتيجه اى را كه خود از اين مقايسه گرفته ام به عنوان سرنخى بگويم و بگذرم : كانت و هگل ارسطو را از بنياد نقد و از وى عبور مى كنند اما ابن سينا در مقام حكيم مشايي و نويسنده شفا و اشارات دست به اصلاحاتى در همان چارچوب منطق ارسطويي مى زند . دوابداع بزرگ و مهم ابن سينا يكى نظريه قياس اقترانى شرطى و دو ديگر نظريه موجهات زمانى بسيار مورد توجه قرار گرفته است . ابن سينا خود مى رساند كه ارسطوئيان تنها به ذكر قياس حملى پرداخته اند و قياس شرطى را نيز در قياسات استثنايي منحصر ديده اند و اين اوست كه كه قياس اقترانى غريب را بيرون آورده است .( رساله منطق دانشنامه علائى، تصحيح دكتر معين و سيد محمد مشكوة ، انتشارات كتابفروشى دهخدا ، چاپ٢، ١٣٥٣، تهران ، صص ٩٢- ٨٨ ) اكنون كه به همت مترجم توانا ، دكتر مير شمس الدين اديب سلطانى ، مجموعه منطقيات ارسطو با عنوان ارگانون از اصل يونانى به فارسى ترجمه شده است ، راه همسنجى منطق و فلسفه ارسطو با آنچه ابن سينا و مشائيون از آن در آورده اند هموارتر شده است . در صفحات ١٦٢ تا ١٧٢ اين كتاب مى توان توضيحِ گزاره هاى وجهى و قياس اقترانى را از زبان خودِ ارسطو شنيد . از سوىِ ديگر مترجم فرزانه پيشگفتارى بر ارگانون نوشته است كه در آن از انقلابى در منطق سخن مى گويد به نام '' قاعده هاى استدلال و استنتاج صحيح بوسيله ماشين '' كه نه فقط ارسطو بل فرگه و گودال را نيز پشت سر خواهد نهاد .(ص LIII) ديگر كسى براى دريافتِ ازداها ( اطلاعات ) نيازى به استاد نخواهد داشت ، اما درست به همين دليل فراكار ( وظيفه ) استاد سنگين تر مى شود . كثرت بى پايان ازداها و '' ديدن زياد توانستنى است كه چشم دل را كم بينا كند '' (ص XLVIII ) من اضافه مى كنم كه اين كثرت چه بسا اين خطر را داشته باشد كه به جاى رساندن گيرنده به هرگونه رشته پيوستار و امر كلى ، او را در كثرت بى پايان و جمع ناشدنى گم و گور كند .پس همداستان با اين استاد گرانمايه بر آنم كه دوران بحرالعلوم هاى انسانى و حتى دانشنامه هاى مكتوب دارد به سر مى رسد تا چه رسد به فضل فروشى . جايي كه فضل فروشان همچنان دكان اقتدار خود را دارند از پيشرفت برق آساى اطلاع رسانى فوق مدرن عقب است . وظيفه آنكه به اسم استاد يا دكتر ( آموزگار ) يا هر لفظ ديگرى مى تواند روشنگرى كند آموزش بازيافت ازداهاى سودمند و آمايش و پردازش آنهاست . ( همان ) اين ارگانون ارسطو ، و آن منطقيات مشائى و در ضمن انبوهى مقاله و كتاب هاى دسترس پذير در سنجش و نقد اين هر دو در اينترنت . من تنها مى توانم در اين مجال اندك سر نخى كه خود يافته ام بدهم و از آموزش تعريف ها و اطلاعاتى كه خواننده خود مى تواند دريافت كند در حد امكان پرهيز كنم و به انديشه نگارى و بيان دريافت هاى خود بسنده كنم .
    برخلاف ابن رشد كه پافشارانه از شرح ارسطو فراتر نمى رود ، ابن سينا خواسته است حكمت مستقلى داشته باشد . نام اين حكمت را حكمت مشرقى مى گذارد كه در اثر تاراج و به آتش كشيده شدن وحشيانه غزنه ،جز مقدمه احتمالى آن ، منطق المشرقيين ، چيزى از آن باقى نمانده است .سهروردى در آغاز داستان غربتِ غربيه مى نويسد كه ابن سينا به سرچشمه هاى حكمت خسروانى و اشراقى رسيده بوده ، اما در اكتشاف كامل آن توفيق نيافت . دكتر نصر همسخن با كربن در كتاب نظر متفكران اسلامى در باره طبيعت ( خوارزمى ، چ٣، ١٣٧٧، ص ٢٧٨) حكمت مشرقى را سفر به عالم بالا و عالم نور مى داند . در تقريرات اسفار آيت الله جوادى آملى با عنوان رحيق مختوم ( مركز نشر اسراء ، قم ، ج٢، ١٣٨٦، نقل شده در مقاله ابن سينا و منطق مشرقى نوشته لطف الله نبوى )نيز آمده است كه منطق ارسطويي براى درك حقايق حكمت اشراق و حكمت متعاليه كفايت لازم را ندارد ، و در اين باب منطق جديدى لازم است . ابن سينا خود در مقدمه شفا مى نويسد غير از شفا و لواحق آن كتاب ديگرى در باره فلسفه مشرقى دارم كه در آن از شق عصاى انبازان سرباز نزده ام و به همين نكته در مقدمه منطق المشرقيين نيز اشاره كرده است . به اين معنا كه در پرداختن به منطق مشايي – ارسطويي در مورد عوام و همچنين مشائيون مماشات و مسامحه كرده ام و از ابراز ايرادات فلسفه مشاء دورى كرده ام ، اما در فلسفه مشرقى از مخالفت با مشائيان ابا نكرده ام . سيد حسين نصر مى گويد كه در باره فلسفه مشرقى ابن سينا تفسيرهاى مختلفى چون عرفان عقلانى ، فلسفه اشراقى ، فلسفه عرفانى و باطنى وسلوك تجربى عرضه كرده اند(؟همانجا ، صص ٢٩٨-٢٧٧) . البته ما مجبور نيستيم نظرى را به اعتبار نام صاحب نظر بپذيريم ، اما آنچه نصر در اينجا مى گويد اطلاع يا ازداست . سهروردى حكمت مشرقى يا خسروانى را همان حكمت نور مى داند و ابن سينا را پيشگام خود مى خواند . المشارع و المطارحات كه از بركت خانه نشينى اساتيد پس از انقلاب منحوس فرهنگى به فارسى نيز ترجمه شده است كتابى است كه سهروردى در مباحث مشائي و نقد آنها نوشته است . امارات و قرائن گواهى مى دهند كه ابن سينا پيش از غزالى و سهروردى و حكماىِ عارف مسلك خود نخستين منتقد حكمت ارسطويي بوده است و به رغم ارج بسيارى كه بر منطق يونانى مى نهد ، نقد وى نه فقط ارسطو بل انبازان خودش را هم در بر مى گيرد ، اگرچه در برهان آورى در چارچوب ارسطويي مى ماند. تا آنجا كه من دريافته ام اين ارسطويي ماندن به اين معنا نيست كه وى همچون ابن رشد اندلسى ارسطو را '' مثل اعلى'' و '' نمونه كامل بشريت '' ، رهنمودهِ عنايت الهى ، واقف به همه اسرار و علوم ، اول و آخر فلسفه بداند و برهان هاى وى را نوعى وحى و ارسطو را همتراز با پيامبران تلقى كند .( بنگريد به درخشش ابن رشد در حكمت مشاء، همان نشانى ،صص ١٦٢-١٦١ و ١٧٢)ارسطويي ماندن همچنين نه بدان معناست كه ابن سينا همچون حكماى مكتب بغداد ( مسيحيان ) كارش صرفاً شرح و تفسير آثار پيشينيان باشد. ارسطويي ماندن كه نمىدانم تا چه حد منظورم را برساند در پايبندى احترام آميزى است كه ابن سيتا به چار چوب منطق ارسطويي دارد . اكنون فيلسوفى را در نظر گيريد كه پيش از نوشتن نخستين خط آثارش و همزمان با ادامه برهان آورى هايش نه فقط انسانى مؤمن به خدا بوده است بل رابطه خودش با خدا اساساً از نوع رابطه منطقى و برهانى نباشد. در مقدمه منطق المشرقيين مى خوانيم :'' ما اين كتاب را تأليف نكرديم مگر آنكه حقيقت را تنها بر نفس خود آشكاره كنيم . ؛ يعنى بر كسانى كه قايم مقام ما هستند . اما براى عامه مردم در كتاب شفا مطالب بسيارى نوشته ايم .''و در جاى ديگر از همين مقدمه بر تعصب دنباله روان ميراث ارسطو و نابينايي آنها نسبت به خطاهاى اين فيلسوف خرده مى گيرد .ابن سينا از دو سو آماج انتقاد قرار مى گيرد ؛ از سوى امام فخر رازى كه متكلم و مدافعه گر دين است و از سوى ابن رشد كه ابن سينا را متكلم و مدافعه گر دين مى خواند ( درخشش ابن رشد… همان نشانى ، صص ١٧٠-١٦٨ ) اينجا لاجرم عقل گرايي و حتى ارسطو گرايي ابن سينا خودش پرسش انگيز مى شود پيش از آنكه نادره مردى به نام غزالى در عصر تاريك جنگ هفتاد و دو ملت يا عصر سلجوقى و المستظهر و دور نخست جنگ هاى صليبى فلسفه را به چوب تكفير بندد .
    به آغاز بخش فرهنگ دينى برمى گرديم . حكمت مشاء ، اشراق ، عرفان و تصوف و حكمت متعاليه را پويه هاى اين فرهنگ دينى مى شماريم و در عين حال در همه اين حكمت ها چشمه اى از عرفان مى يابيم ؛ آن هم عرفانى كه نه شباهتى به تصوف زهد گرا ومتشرعانه غزالى دارد و نه غزالى اصلاً آن را بنيان نهاده است . حنا فاخورى و خليل جر در تاريخ فلسفه در جهان اسلامى ( ترجمه عبدالحميد آيتى ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ١٠، ١٣٩١ صص ٥٠٤-٤٩٢) با دقت و حوصله رگه هاى عرفانى در آثار ابن سينا را بررسى كرده است . اين بررسى نشان مى دهد: ابن سينا هرگز مخالفتى با عرفان نداشته است ، نمط هاى آخر اشارات از تلاش وى براى عقلانى كردن مقامات و اوقات و احوال و حتى كرامات عارفان خبر مى دهد و كم تر فيلسوفى سراغ داريم كه چنين خطرى كرده باشد . فخر رازى در شرح اين بخش ها نهايت عرفان را در آن مى داند كه عارف هيچ چيز نمى بيند مگر قبلاً خدارا ديده باشد . ابن سينا مى كوشد حتى كارهاى خارق العاده عارفان را مبرهن به برهان كند . اينكه تا چه حد به عقلانيت پايبند مانده است خود پرسشى است كه بهتر است مفتوح ماند .منطق المشرقيين در تقابل با فلسفه مشاء است ، فلسفه ارسطو نه اينكه به عجايبى چون علم غيب ، مفارقت نفس از بدن ، تحت فرمان قرار گرفتن جسم و طبيعت به وسيله نفس و كرامت و معجزه و مانند اين ها سخنى نگفته باشد بل اساساً نمى توانسته وارد اين عجايب شود . ابن سينا قصيده اى دارد به عربى به نام قصيده عينيه در باره سفرِ عرفانى كبوترِ نفس به سوى موطن ملكوتى نفس و آزادى از قفس تنگ جسم و دنيا . در اين تنگجا آن قدر مى توانم گفت كه كمابيش همه بنمايه هاى عرفان پس از غزالى را در اين قصيده مى يابيم . هبوط ، مستورى اسرار هبوط ، دميده شدن روح در انسان از عالم بالا ، برق غيرت و سرانجام ديدار محبوب . جالب اينكه نويسندگان تاريخ فلسفه در جهان اسلامى فارابى را افلاتونى تر و عارف تر از شيخ مى دانند و پيشينه محبوسيت جان در بدن را تا افلاتون و فيثاغورث و فلوتين رد يابى مى كنند . در كتاب درخشش ابن رشد در حكمت مشاء ( ص٦٥) در جايي كه سخن از داستان هاى تمثيلى ابن سينا مى رود ، نويسنده مى گويد كه تمثيل و رمز و رازى كه در اسطوره (ميتوس) حكمت خسروانى ايران باستان مطرح بوده است در مقولات و موازين منطقى يا همان لوگوس( خرد ، انديشه ، نطق) نمى گنجد و از همين جا مى توان دريافت كه چرا فيلسوف منطقى تمام عيارى چون ابن سينا به قصه هاى رمزى و حكمت نور روى آورده است. پيش تر از كتاب عقل سياسى در اسلام از محمد عابد الجابرى و مقدمه ابن خلدون نقل كرديم كه سياست عربى اسا ساً سياست غارت و غنيمت گيرى و ويرانى عمران تمدن هاى بزرگ و ادعاى وراثت زمين بود نه سياست كشوردارى و عمران و ساختن . الجابرى اما عقل ايرانى را نيز از جنس گنوستيك و رمز و راز و عرفانى معرفى مى كند كه در استبداد شرقى باليده است . آيا من نتايج پژوهش هاى اين روشنفكر عرب را گزينش كرده ام ؟ كمابيش آرى . در پژوهش وقتى دريافت ديگرى همخواند با دريافت پژوهشگر است اين گزينش خود پيش مى آيد .مهم آن است كه در فضاى برابر و امن گفتگو نظريه هاى مخالف نيز با گزينش هاى خودشان در صحنه چالش هاى فكرى امكان حضور برابر داشته باشند . بارى ، عرفان در فرهنگ دينى ما حتى در عقل گراترين حكما نيز نفوذ داشته است . حتى برهان آورى ها از اين الهيات عرفانى متأثر بوده اند . حكمت نور و حكمت متعاليه فلسفه را پس از غزالى ادامه مى دهند ، اما آنچه اين حكمت ها را از فلسفه ارسطويي متمايز مى كند همان طور كه سهروردى در غربت غربيه مى گويد ابن سينا ، اين منطقى ترين حكيم ايرانى ، راهش را آغاز كرده بوده است . نور يعنى چه ؟ قطعاً اين واژه كاربردى تمثيلى دارد و رمزى است بر مراتب تشكيك ظهور ماهيات در حكمت سهروردى و مراتب تشكيك وجود در حكمت ملاصدرا . اين تمثيل فلسفه تك ساحتى ارسطو و فلسفه دو ساحتى افلاتون را به سود الهيات مسيحى و اسلامى به حكمتى تشكيكى كه از اعلى مراتب وجود يا ماهيت با طى مراتبى از عقول و نفوس مجرد تا جزئيات بى ارزش زندگى خاكى از بالا به پايين نزول مى كند مبدل مى كند .در اين مورد با اين فرض نامعتبر كه ابن سينا هيچ تعلق خاطرى به عرفان نداشته است ، صرفاً بر مضامين همان حكمت برهانى ابن سينا تأمل مى كنيم :
    انتقال بحث مقولات به فلسفه گامى بزرگ در همان حكمت ارسطويي و اصالت وجود است . مطلب به زبان ساده اين است : يك استاد لغت و گرامر مى كوشد تا همه واژه هاى زبان را ذيل مقسم هايي چون اسم ، صفت ، قيد ، ضمير ، فعل ، حرف اضافه ، حرف ربط و حرف تعجب بگنجاند، به طورى كه در باره هر واژه اى اگر بپرسى چيست پاسخ يكى از عنوان هاى بالا باشد . يك ميوه فروش براى سهولت كار ميوه هاى همجنس را در صندوق هاى جداگانه جاى مى دهد ، به طورى كه اگر مشترى بپرسد در اين مغازه چه ميوه ها – چه موجوداتى كه ميوه ناميده مى شوند – دارى ، او با اشاره به صندوق ها خواهد گفت : سيب ، پرتقال ، انجير، و غيره .اكنون اگر از يك موجود شناس بپرسى چند جنس موجود در جهان ممكنات وجود دارد ، چه خواهد گفت ؟ نخست بايد ببيند موجود چيست ؟ موجود چيزى است كه وجود دارد .خب ، وجود چيست ؟ هيدگر مى گويد تمامى تاريخ متافيزيك از پاسخ به اين پرسش طفره رفته است و سقراط در سوفيست افلاتون به اين درماندگى اقرار كرده است . اما موجود يعنى : هرچه هست . ارسطو بدون آنكه تمامى موجودات را عملا غربال كرده باشد ، مى گويد اگر بپرسى اين يا آن چيست ، در نهايت به ده صندوق يا جنس عالى مى رسى كه هر موجودى جز اوسيا كه براى ارسطو در حكم خداست در يكى از اين صندوق ها يا أجناس عاليه قرار مى گيرد . براى مثال يكى با اشاره به آقا يا خانمى مى پرسد اين چيست يا ماهى الشئي ؟ پاسخ : انسان . انسان چيست ؟پاسخ: حيوان ناطق .حيوان چيست ؟ پاسخ: جسم زنده يا زيستمند. جسم چيست ؟پاسخ : جوهر . جوهر چيست ؟ پرسش دشوارتر مى شود . و پاسخ فيلسوفان همه يكسان نيست .پاسخ ارسطو : جوهر آنى است كه بذاته موجود باشد .جوهر به چيزى منسوب نيست اما چيزهاى غير جوهر به جوهر منسوبند . جوهر قايم به خودش است و غير جوهر قايم بر جوهر . پس جوهر ايستاده در زير چيزهاى غير جوهر است كه با ايستادن روى جوهر وجود پيدا مى كنند . sub-stance در اصل يعنى :زير- ايستا . مثل شالوده و بنلاد كه زير است ، ديگر چيزها روى آن سوار مى شوند . اين چيزهاى رويي را عرض مى نامند چون عروض مى شوند (نسبت داده مى شوند ) به جوهر يا زير- ايستا . مثل صفت در دستور زبان كه كه اسم به آن متصف مى شود .صفت در اين اتصاف وجود دارد . اضافه كنم كه وجود داشتن تنها شامل چيزهاى محسوس بيرونى نيست . هرچه به تصور در آيد حتى كوه طلا وجود دارد منتها وجودش خيالى است يا ذهنى . اكنون اگر از چيستى هر چيزى ، خواه جوهر يا قايم به خود خواه عرض يا قايم به غير بپرسيم به ده پاسخ نهايي مى رسيم : يك جوهر و نه عرض . پس مقولات يا categories لفظ يا مقول يا گفته اى است در باره عالى ترين جنس موجودات و شمار آنها ده تاست ، پس مقولات عشر ناميده مى شوند : جوهر و نه عرض از قبيل چندى (كميت) ، چونى ( كيفيت)، همنسبت يا اضافت ، جا يا مكان ، وضع يا نهش ، متى يا زمان ، ان يفعل يا كنش ، ان ينفعل يا واكنش ، ملك يا داشتن .معادل هاى پارسى را از ترجمه يونانى ارگانون برگرفته ام . .دراساس الاقتباس خواجه نصير يكى از جامع ترين منطق هاى فارسى ، ( همان نشانى پيش، ص٣٥-٣٤) مى خوانيم كه چيزهايي چون وجوب و امكان و وحدت كه عام تر از اين مقولات اند تحت جنس منطقى در نمى آيند . جز اين ها اعيان موجوداتى كه در ذهن متمثل تواند شد از اين مقولات خارج نيستند . مقولات الفاظى هستند دال بر عالى ترين جنس هاى ماهيات ممكنات يا موجودات ممكن كه بر خلاف خدا ممكن است باشند يا نباشند . ميرزا محمود شهابى در رهبر خرد مقولات را به أجناس عاليه ماهيات ممكنات تعريف كرده است . اميدوارم مطلب پيچيده نشده باشد . خواجه نصير ( همانجا ، ص٣٤) مى نويسد كه رأى متأخرين آن است كه جاى اين مباحث از آنجا كه در باره اعيان ( ماهيات ) موجودات است در منطق نيست . و حتماً منظورش از متأخرين ابن سيناست .اين جابجايي حوزه بحث چه معنى دارد ؟ آيا صرفاً يك جابجايي است ؟ به هيچ وجه . ابن سينا مقولات را به حوزه فلسفه مى برد تا وجود آنها مورد بحث قرار گيرد چرا كه موضوع فلسفه از ديرباز وجود بوده است . مگر نه اين است كه مدلول واقعى اين مقولات هرآنچه هست است ؟ پس همه مقولات موجود اند و جنس الأجناس مشترك همه آنها وجود است . اما وجودِ چه ؟ وجود جوهر و نه عرض كه همه ممكن اند ؛ يعنى ماهيت آنها نسبت به بود و نبود يا وجود و عدمشان بالسويه است . كدام است جيزى كه وجودش در معرض بود و نبود نيست ؟ پاسخ ابن سينا واجب الوجود است . اسپينوزا در بند ٣ از فصل يكم اخلاق جوهر يا زيرايستا را چنين تعريف مى كند : '' مقصود من از جوهر شئي است كه در خودش است و به نفس خودش به تصور در مى آيد يعنى تصورش به به تصور شئي ديگرى كه از آن ساخته شده باشد متوقف نيست .'' با افزودن متصورِ بالذات بودن به وجودِ بالذات اسپينوزا سرانجام تتيجه مى گيرد كه فقط خدا جوهر است . ابن سينا اما بدون طرح متصور بالذات بودن با اين فرض كه ممكنات يك علت نخستين بايسته و هميشه موجود و نابود نشدنى بايد داشته باشند ، اين بحث منطقى و شناختى را هستى شناسانه و الهياتى مى كند و بدينسان تغييرى در جهت الهياتى شدن در انديشه ارسطو رخ مى دهد ،كه براى توماس اكويناس نيز مفيد فايده مى گردد . . ابن رشد در سده ششم هجرى در تهافت التهافت بيش از آنكه با غزالى مخالفت كند ، از ابن سينا انتقاد مى كند در اين باب كه فلسفه ارسطو را براى مقاصد الهياتى تحريف كرده است و خود را از مقام فيلسوف به يك متكلمِ مدافع دين نازل ساخته است . نظام كيهانى در فلسفه ارسطو ماوراء الطبيعه و جهان ديگر و متافيزيك ندارد ، اين نظام برخلاف نظام افلاتون دوجهانى نيست . در آن اوسيا يا جوهر آغازينى هست كه محركِ همه حركت ها – حركت هاى اينجهانى – فرض مى شود ، اما خودش متحرك نيست . طرح اين مسئله كه مفسران قديم و جديدِ ارسطو بر سر آن نزاع كرده اند در اينجا شايد جفايي در حق مطلب بنمايد ، اما ورود به نزاع مفسران در كل بر سر تعارضى در بخش ششم متافيزيك (اپسيلن) و بخش لامبدا است. . چرا كه يك جا ارسطو موضوع دانش برين را موجود بما هو موجود مى خواند و در جاى ديگر اوسيا يا جوهر نامتحرك معقول . وى خدايي ترين دانش را ارجمند ترين دانش مى داند اما موضوع اين دانش كه در بخش اپسيلون صريحاً theologik ناميده مى شود يكجا اوسيا ( جوهر ارخه اى يا آغازين ) ناميده مى شود و جاى ديگر موجود بماهو موجود . به اصطلاح مفسران مسلمان الهيات به معنى الاخص و الهيات به معنى الاعم . نه ارسطو بيخدا بوده است و نه افلاتون .مسئله اين است كه خدا براى هر يك به چه معناست . خداى ارسطو ، خواه كلى ترين موجود ، يعنى موجود نامقيد و صرفاً موجود باشد ، خواه جوهر معقول و نامتحرك كه محركِ همه حركتهاست در هر دوحال همچون خدايان يونانى كيهانى و علت غايي حركات طبيعى و انسانى است . در فصل ٧ از كتاب ١١( كاپا) متافيزيك ارسطو اين جوهر غايي و نامتحرك را موجود الهى (thei on) مى نامد كه بايد در همين جهان يافت شود . چنين خدايي در انديشه يونانى بى پيشينه نيست . مبدأ و علت العلل و ارخه ( آغازينه ) در نظام كيهان مدار (cosmocentrist) يونانيان گاه عنصرى مادى چون آب و آتش و اثير و اتم فرض شده و گاه نيز چيزى از جنس انديشه چون نوس . در هردوحال اين خدا حتى وقتى مجرد تصور مى شده غايت يا بدايت يك جهان بوده است .نه خدايي كه ابن سينا در شفا آن را الله تعالى مى نامد . الله و يهوه و خداى اديان سامى را anthropomorphic يا انسانوار خوانده اند ، او مى بيند ، مى شنود ، رحم مى كند ، خشم مى گيرد ، داورى مى كند ، قانون وضع مى كند ، پيامبر ارسال مى كند تا بايد ها و نبايد هاى اخلاقى را تعيين كند ، او مى ترساند و وعده بهشت و وعيد دوزخ مى دهد ، او انتقام مى گيرد. خداى ارسطو هيچ يك از اين ويژگى ها را ندارد .البته منظور از انسانوارى آنى نيست كه اصحاب تجسم و تشبيه مى گفتند. بلكه بيش تر نوع رابطه اى منظور است كه خداى اصلى و دينى ابن سينا با انسان دارد . در برابر اوسيا و جوهر نامتحرك ارسطويي كسى احساس گناه نمى كند ، توبه نمى كند ، نماز نمى خواند . پس الهى به لحاظ دلالت و احساس زبانى همان theologik در متافيزيك ارسطو نيست . اصلاً ارسطو متافيزيك نداشته است و اين واژه را به كار نبرده است. متا تا فوسيكا يا مابعدِ طبيعت عنوانى است كه يكى از مصنفان آثار ارسطو ، به نام اندرونيكوس رودسيايي ، در سده اول ميلادى بر روى بخشى مى گذارد كه از نظر ترتيب آثار بعد از فوسيكا يا طبيعيات قرارش مى دهد و ارسطو خود بر آن عنوان فلسفه اولى يا نخستين گذاشته است در يونان و ايران باستان مهم ترين رابطه انسانى با خدايان نيايش بوده است . اكنون مى توان خود را به جاى شيخ بهايي و مولوى و سنايي قرار داد كه به خدا عشق و ايمان داشته اند . با اين فرض نمى توان بر آنها خرده گرفت كه چرا قرن ها بر فلسفه و عقل ناسزا باريده اند. گرايش عرفانى ابن سينابه و حتى تغييراتى كه در دو ساحتى كردن فلسفه ارسطو انجام داده است از جمله هستى شناختى كردن مقولات و تقسيم موجود به واجب و ممكن آيا ممكن نيست برانگيخته از ايمان وى به خداى اسلام بوده باشد ؟
    از اينكه شايد مطلب كمى پيچيده و طولانى شد پوزش مى خواهم .
    با سپاس از بردبارى شما

    ——————

    سلام کوروس گرامی
    ضمن سپاس از این همه وقتی که برای نگارش این مطالب صرف می کنید، رحمی نیز به سواد اندک ما بفرمایید.
    سپاس نازنین

     
    • باسلام وسباس ازجناب كورس انديشمند

      ازمطالعه تحقيقات گرانقدرتان مستفيدشدم هرچنداصل ومحتواي نوشتارتان براي بنده تازگي نداشت واما ازحوصله تحقيقاتي شما كه تقريبا يك دوره تاريخ فلسفه يوناني والهي سينوي وصدرائي رابافرازونشيبش دراينجا مرقوم فرموده بوديد،سباسمندومتشكرم.

      وبه نكته خيلي جالبي اشاره وتوضيح داشته ايد كه موردايرادوانكاربرخي متفلسفان بوزيتيوستي واصالة الحسي قرار گرفته بودوهي تكرارمي كرد؛اين مسأله برهان وجوب وامكان سينوي بودكه چنين تقريرفرموديد:

      “””اما وجودِ چه ؟ وجود جوهر و نه عرض كه همه ممكن اند ؛ يعنى ماهيت آنها نسبت به بود و نبود يا وجود و عدمشان بالسويه است . كدام است جيزى كه وجودش در معرض بود و نبود نيست ؟ پاسخ ابن سينا واجب الوجود است .”””بايان.

      اما نكته اي رادرآخرمقالتان بنحوسؤآل ايرادفرموده ايدبااين جملات:
      “”” گرايش عرفانى ابن سينابه و حتى تغييراتى كه در دو ساحتى كردن فلسفه ارسطو انجام داده است از جمله هستى شناختى كردن مقولات و تقسيم موجود به واجب و ممكن آيا ممكن نيست برانگيخته از ايمان وى به خداى اسلام بوده باشد ؟”””

      آيا منظورتان خدشه براين تقسيم وجود به واجب وممكن است؟كه به برهان امكان ووجوب معروف است؟
      وگفته ايد:””آيا ممكن نيست برانگيخته از ايمان وى به خداى اسلام بوده باشد ؟”””
      بنده سؤال مي كنم ازشما اگرچنانچه اين تقسيم وجودياموجود وياهستي را به_ وجوب وممكن- ازسوي ابن سينابرانگيخته ازايمان وي به خداي اسلام بوده باشد؛شمادراين برهان سينوي خدشه ويااشكالي داريد؟
      مگراين كلام قائم به برهان عقلي نيست؟به اين بيان كه مفهوم وجود كه درخارج ازذهن هم موجوداست وعينييت وتحقق خارجي دارند،اين وجود،ياواجب است كه قائم بذات خويش ومستقل ازديگرموجودات است،ويا ممكن الوجودهستند وبودونبودشان علي السويه است بلكه دربه وجودآمدنشان نياز مند علتي هستند كه آنها رابوجودبياورد. كه البته خودتان اشاره به اين سخن داشتيد.آيادراين برهان خدشه داريد؟

      ونكته ديگراينكه اين تقسيم شق سومي هم داردكه جنابعالي به آن نبرداخته ايد،وآن قسم ،ممتنع الوجوداست،يعني موجوداتي كه برايشان علتي وجودنداشته است تالباس وجوببوشندودرهستي ظاهرشوندبلكه بدليل نبودعلت وسبب ويامرجح وجود،درورطه عدم مانده اندوبصحنه وجود وهستي نتوانسته اندقدم بگذارند.
      بس اين تقسيم وجود به واجب وممكن وممتنع،تقسيم عقلاني وحقيقي وانديشمندانه فلسفي است كه دراثبات خداوخالق هستي ،برهاني مبرهن عقلي است اگرچه موافق ايمان هم باشد خدشه نابذيراست. واگرشماخدشه اي داريد وياعليه آن برهاني داريد”هاتوابرهانكم” آن راارئه بفرمائيد؟
      اززحمات تحقيقي شما بازهم متشكرم
      مصلح

       
      • درود بر جناب مصلح گرامى
        از نظر لطف شما سپاسمندم . اميدوارم همين طور باشد كه شما مى فرماييد . واقعاً جانم به لب رسيد براى پيدا كردن راهى براى چكيده كردن دوره اى از تاريخ تحولات حكمتى در دنياى اسلام كه در عين حال تا حدى حق مطلب را ادا كند و در عين حال ، اشاره اى هم به وضعيت هاى واقعى رويش و زايش اين انديشه ها داشته باشد. اشاره اى داشتيد به دوست عزيز على1 در مورد بحثى كه راجع به دوگانه واجب/ممكن كرده بودند . من فكر مى كنم ايشان معناى واجب را مى دانند و نقدشان متوجه چيز ديگرى بوده است .
        اما در مورد پرسش نهايي از اين نظر كه صدق و كذب برهان مناط است نه انگيزه برهان آورى با شما كاملا موافقم . از قضا آن طور كه در تاريخ فلسفه در جهان اسلامى (ص٥٤٥) خواندم غزالى از همين استدلال كمك مى گيرد تا ضرورت امام معصوم واجب الاطاعه را رد كند .غزالى در المستظهرى علوم را سه دسته مى كند :يك : علومى كه تحصيل آنها جز به تعلم و سماع نباشد ؛ مانند اخبار گذشته در باب معجزات يا پيام پيامبر در مورد قيامت و معاد جسمانى و بهشت و مانند اين ها . اين علوم را يا بايد از خود پيامبر مستقيماً دريافت كرده باشى يا به تواتر يا همان حديث .غزالى امام معصوم را به فرض كه ممكن باشد ناضرور مى داند . فقط قرآن و حديث متواتر را معتبر مى داند . دو: علوم شرعيه فقهيه در باب حلال و حرام و واجب و مندوب كه از صاحب شرع است و به معصوم نيازى ندارد . فكر كنم منظورش از صاحب شرع فقيه باشد . سه: علوم عقلى و برهانى كه الان مورد بحث من و شماست و اكثر نوشته هاى مشائيون از همين نوع است . مثلاً چنانكه خودتان بهتر مى دانيد ابن سينا در نمط هاى آخر اشارات مى كوشد حتى براى كرامات و خوارق عادات عارفانِ نيز برهان بياورد . حالا بماند كه برهانش تا چه حد ابطال ناپذير يا ابطال پذير است . غزالى مى گويد در اين علوم اگر برهان را درست يافتى آن را بپذير حتى اگر برهان آور فاسق ترين و دروغگو ترين مردم باشد چون ما با تنبيه او متنبه مى شويم اما قرار نيست از او تقليد كنيم . خود غزالى هم از سه گانه واجب و ممكن و ممتنع از ابن سينا بهره برده است و در عين حال ابن سينا را تكفير كرده است . در ضمن منظور من از وجود خيالى و كوه طلا همان ممتنع الوجود است .
        برمى گرديم به پرسش آخر : شما فرض بگيريد ابن سينا پيش از دست بردن به قلم مؤمن بوده و پس از نوشتن آخرين كلمه آخرين اثرش نيز مؤمن بوده و نوشتن اين آثار برهانى هيچ تأثيرى در ايمانش ننهاده باشد ، آن را نه كم كرده نه افزون . ابن سينا خودش در فصل ثانى والثلاثون از نمط دهم اشارت شرايطى براى خوانندگانش تعيين مى كند كه آنها نبايد از فيلسوفان بى دين دنباله روى كنند. پس ابن سينا ، صرف نظر از درستى يا نادرستى برهانش ، نظام برهانى خود را با جهتى الهياتى همساز و هم كوك كرده و تغييراتى هم كه در الهيات ارسطويي داده – مثلاً تبديل اوسيا به واجب الوجود – غايت الهياتى داشته است و همان طور كه ابن رشد گفته است نقش متكلم و مدافعه گر ايفا كرده است . و همان طور كه خودش گفته شفا را براى عوام نوشته است و نه فقط شفا بلكه تمام الهيات مشايي و برهانى اش را به قصد مبرهن كردن آنچه از أسلاف رسيده نوشته است تا دين را براى ديگران معقول كند نه براى خودش . پس منظور سؤال اين است كه با توجه به داستان هاى رمزى و قصيده كاملاً عارفانه عينيه و مرجح دانستن حكمت مشرقى آيا ممكن نيست كه عقل گراترين حكيم ايرانى نيز خود با خدايش رابطه اى عرفانى داشته است . البته مى توانيم به كار دشوار ارزيابى درستى يا نادرستى اثبات واجب الوجود ، چه از نظر روش و چه از نظر هستى شناختى وارد شويم و در تاريخ فلسفه نيز بسيارى از انديشمندان در اين مورد نقد هايي داشته اند . اما عجالتاً منظورِ قبلاً تصريح شده من هاتوا برهانكم نيست . منظور من اين برنهاده است : ا- در فرهنگ ما عرفان روح نهفته در همه جريان هاى معرفتى بوده است ، حتى عقل گراترين آنها ًًًو حدس مى زنم كه ركود حكمت مشاء پس از غزالى صرفاً معلولِ شخصِ غزالى نباشد ٢- اين عرفان تنها در اسلام اوليه سرچشمه ندارد ، اما عارفانِ كوشيده اند آن را با تفسير خاص خود از قرآن و حتى استناد به احاديثى چون حديث كنت كنزاً يا الطرق الى الله..كه اعتبار سندى آنها ضعيف است با اسلام همساز كنند . خودِ حضرتعالى فرموديد كه مراد از امانت در آيه امانت اطاعت است و من مراجعه به تفسير زمخشرى كردم ديدم همين طور است . اما عارفان از جمله خواجه عبدالله امانت را به آتش عشق الهى تفسير كرده اند . اگر توان و توفيقى بود اين نظر خود را در قسمت هاى بعدى بسط مى دهم .
        پرتوان و كامگار باشيد

         
  7. سلام جناب آقای نوریزاد

    امروز در سایتها و شبکه های اجتماعی ،تصویری از اقای رضوی فقیه بر روی تخت بیمارستان ودر حالیکه به بند کشیده شده، منتشر گردید.
    همانگونه که میدانید ایشان به دلیل ایراد سخنرانی در حسینیه ای در همدان دستگیر گردید و در این زمینه چندین نفر، من الجمله، مستخدم مکان مربوطه تحت پیگرد قرار گرفته بود.

    چندی پیش بنده مقاله ای تحت عنوان ( همدان ، گهواره ای بر پرتگاه تاریخ ) نوشتم و در سایت ملی مذهبی منتشر شد.

    اما دریغا که هوا یخ زده تر از ان ،است که با چند سطر ، دستخط بنده ، گرمائی حاصل شود و تکه یخی از کوه یخ استبداد ، را ذوب نماید.

    لذا از جنابعالی با توجه به تجربیات و شجاعتی که در دفاع از حق مظلومین وسخن راندن از آزادی زندانیان سیاسی دارید ، خواهش میکنم که در صورت امکان، باری دیگر با قلم خویش بر سر اقتدارگرایان فریاد براورید و دست به دست هم دهیم و خواهان آزادی وی شویم.
    و از انجا که دورجدید مذاکرات جمهوری اسلامی نزدیک است ، بازتاب ان، شاید بتواند زمینه ی ازادی وی را فراهم اورد و یا حداقل منجر به کاهش فشار از روی وی گردد.
    در این زمینه بنده هم، فروگزار نخواهم بود از هر انچه که بتوانم انجام دهم.

    با تشکر
    زنده باد ازادی پاینده ایران
    امیرساسان
    آلمان

     
  8. کوروش معماری

    سلام آقای نوری زاد

    خدمت اقای جعفری، فرمانده محترم کلّ سپاه. پس از عرض سلام:
    جناب آقای جعفری، دشمن ما اسراییل نیست. کمی درون گرايی بفرمایید، خواهید دید که دشمن در درون خود و اطرافیان کودن و جاهلانیکه با هاشان هم پیاله هستید، هستند. شما ابتدا دست از بُت پرستی بردارید. بروید آیه های قرآن و احکام خداوند را بخوانید و آنرا اویزه گوش خود کنید. شما هم گول این شیادان دینی وبیسواد را خورده اید. تا به الان شاید قابل بخشش میبود به بهانه ناآگاهی. من بعنوان رسول خداوند به شما تذکر و هشدار میدهم که مرتکب شِرک شده اید و بُت پرستی میکنید.
    ************** مواضب مذهبیون حرفه ای باشید ************
    ۹:۳۴،۳۵(اتمام حجت)
    ای کسانیکه ایمان دارید، عدهٔ زیادی از رهبران مذهبی و راهبان، پول مردم را از راه نامشروع میگیرند، واز راه خدا دور میکنند، به کسانیکه طلاو نقره ذخیره میکنند، و انرا در راه خدا خرج نمیکنند، وعدهٔ عذابی دردناک بده.
    روزی خواهد آمد که طلا و نقرهٔ شان در آتش جهنم داغ خواهد شد، سپس برای سوزانیدن پیشانی، پهلو، و پشت شان استفاده خواهد شد: ٌاینست آنچه شما برای خود ذخیره کردید، پس بچشید آنچه را که ذخیره کرده اید.ٌ
    شما که فرمانده سپاه هستید٬ قاعدتأ باید از یک منطقِ لا اقل میانگینی برخوردار باشید. پیغمبری که بجز قرآن حقِ داشتن هرگونه تدریسی از طرف خداوند براو اکیدآ منع شده بود، وهیچ مدرکی دال براینکه محمد برخلاف این فرمان خداوند برای خودش فرقه خاصی تشکیل داده باشد، چکونه خود را در شیعه و سنی و… توجیه میفرمایید ؟ !
    ۷۹:۴۴،۴۵
    اگراو(محمّد) درس دیگری اداء کرده بود. ما او را تنبیه کرده بودیم.
    ۵:۹۹
    تنها وظیفه رسول تحویل پیغام است..
    ۶:۱۵۹
    کسانیکه خود را به فرقه های مختلف تقسیم میکنند، با شما نیستند. قضاوت آنها با خدا است، سپس او آنها را از همهٔ اعمالشان آگاه خواهد ساخت.
    ۳۰:۳۱،۳۲
    …….هرگز بت پرست نشوید، مانند کسانیکه دین خود را فرقه فرقه میکنند؛ و هرگروهی به آنجه دارد خشنود است.
    ۲۱:۹۱(الانبیاء)
    جمعیت شما یک جمعیت واحد است، و تنها من پروردگار شما هستم؛ و تنها من را پرستش کنید.
    ۲۱:۹۳
    اما آنها خود را به ادیان مخالف یکدیگر تقسیم کردند، همه آنها به سوی ما مراجعت خواهند کرد(برای قضاوت)
    * ۱۷:۳۶
    هیچگونه اطلاعاتی را قبول نکن، مگر اینکه شخصأ صحّت آنرا تحقیق کنی.
    من به شما شنوایی، بینایی، و عقل داده ام، و شما مسؤل استفاده کردن از آنها هستید.
    فراموش نکنیم که اسلام بعد از حدود ۵۰۰ سال وارد مملگت ما شد. هر خلیفه ای بر حسب مصالح خویش به نویسندگان آن دوران پول میدادندو آنها هم داستان جعل کرده و بخورد مرد بیسواد خود میدادند. همان ها را وارد فرهنگ ما کردند.
    کمی وقت بگذارید و با چند مطلع و آشنا با اسلام و قرآن بنشینید و نه با امثال اقایان مصباح یزذی و جنتی. باید این کشور را از دست این خرافات و بت پرستان نجات داد.
    مایل نبودم از چند آیه زیر استفاده کنم، ولی نظر خداوند راهم ببینید که شامل همه نمیشود، ولی حقیقتی است.
    ۹:۹۷(اتمام حجت)
    اعراب در کفر و نفاق بدترین هستند، وبه احتمال زیاد قوانینی را که خدا بواسطه رسولش فرستاده است، نادیده میگیرند. خدا آگاه است حکیم ترین.
    ۹:۱۰۱
    در میان اعراب اطراف شما، منافقان هستند. همچنین در میان ساکنین شهر…….
    ۴۹۱۴،۱۵– ۹:۹۸،۹۹ — ۴۹:۱۷
    میدانم بعد از ۱۰۰۰ سال باورهای غلط را از مغز مردم زدودن آسان نیست، ولی حساب آخرت خود را بکنید، اگر برای مملکت و مردم سرخورده ما دلسوزی نمیکنید ، و پاداش و مدال مخصوص خداوند را زا آن خود کنید.
    با عرض تشکر،
    کوروش معماری

    دوست گرام و عزیز، پس از عرض سلام و سپاس از محبّت سرکار، حقیقت اینستکه در سوره ۱۷(بنی اسراییل)، چنین حمله ای به اسراييل پیش بینی شده است و چون خواست خداوند میباشد، باید بوقوع به پیوندد. درنامه اینجانب به اقای جعفری، فرمانده سپاه، ما نوشته ایم که آنها دشمن نیستند. از یک موضع تاکتیکی اگر بان نگاه کنیم، میتوانیم آنرا به نقطه ای برسانیم که (آنها) بگویند که ٌ چون در قرآن گفته شده ٌ، با کمی بازی که به طرق مختلف روی آن صحّه بگذارند، بشود باقی مطالبی را که انکار میکنند، وارد کرد. من نمیانم چه کسانی اینطرفی و یا آنطرفی هستند، روی کاردانی و کارآیی شما شکی نداریم. میسپارم دست شما.
    با تشکر فراوان
    کورش معماری

     
  9. منصور گرامى.

    به نكات بسيار ارزشمندى اشاره كرده ايد. من نيز با سخن شما موافقم كه بحث كردن در زمينه هاى اعتقادى بى فايده بوده و نتيجه اى در بر ندارد. اما مشكل اينجاست كه حتى اگر شما خواهان بحث عقيدتى نباشيد، بحث هاى كاربردى با اين دوستان نيز به بن بست برخورد مى كند زيرا دوستان روحانى اين سايت اگرچه حكومتى نيستند اما روش آنها در مباحثه اينست كه اول، بحث كاربردى را به بحث عقيدتى تبديل كرده و سپس با همان روش هايى كه شما گفتيد، بويژه برون دينى- درون دينى كردن بحث، از پاسخ شانه خالى مى كنند.

    نمونه اى از چگونگى به بن بست رسيدن ديالوگ با روحانيون را در زير مى آورم. و پيشاپيش از طولانى بودن نوشته ام پوزش مى خواهم؛

    فرض كنيد سخنان زير از دوستان روحانى براى من سؤال بر انگيز باشد:

    سيد مرتضى در پاسخ به مهرداد در ابراز تاثر از حبس آتنا فرقدانى:
    “بر اساس قوانین قضاء اسلام ،هیچ متهمی را نمیتوان جز بر اساس قوانین شرع و قوانین موضوعه کشور مجازات کرد”

    ضمن تحسين ابراز تأثر ايشان، اينجا يك پرسش براى من مطرح شد: اگر حكومت، اسلامى است و قوانين موضوعه آن بر اساس قوانين شرع است ديگر ذكر مجدد ” قوانین شرع ” در كنار عبارت “قوانین موضوعه کشور”، براى چيست؟
    آيا استفاده از اين قيد باعث نمى شود بتوان با فتواى غير رسمى مراجع حكومتى، قوانين موضوعه كشور را دور زد و قتل هاى زنجيره اى، قتل هاى محفلى كرمان، حصرهاى خانگى، دستگيرى هاى غير قانونى و گوشمالى هاى ديگر چون اسيد پاشى هاى اصفهان و چاقو زنى هاى جهرم و يا طبق واژه اى كه آقاى نوريزاد خلق كرده اند، اقدامات ” گوناگونى”را اجرايى كرد؟

    و يا اين سخن:
    سيد مرتضى در پاسخ به محسن در اثبات وجوب خمس:
    “فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل) بنابر این شش سهم و حصه در اصل آیه قرآن است ،سهمی برای خدا و سهمی برای رسول و سهمی برای خویشان رسول و یتیمان از آل رسول و مسکینان و فقراء از آل رسول و در راه ماندگان از آل رسول.
    در روایات آن سه سهم خدا و رسول و اقرباء او ،در عصر غیبت به سهم امام علیه السلام تعبیر شده است ،که بنص همان روایات این سهم امام بوکالت عام به فقیهان جامع الشرائط واگذار شده است که آن را صرف تبلیغ و ترویج اسلام می کنند که یک بخش آن مربوط است به مبلغان و مروجان شریعت، و سهم یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان از آل محمد نیز باز به فقیه واگذار می شود برای مصرف همین مستحقان سه گانه ،یا با اذن او خود مکلفان آنرا به ایتام و مساکین و در راه ماندگان میدهند”
    پايان نقل قول.

    حالا اين خبر را هم در مورد بودجه ١٣٩٤ از سايت هاى خبرى داشته باشيد: “نکته حایز اهمیت، پیشی‌گرفتن نهاد‌های حوزوی از درصد افزایش بودجه است به‌طوری‌که نهاد‌هایی همچون سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، مرکز خدمات حوزه علمیه قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و جامعه المصطفی هر کدام به ترتیب با ٩٠، ٢١، ٢٧ و ١٦ درصد بیشترین سهم از درصد رشد بودجه در سال١٣٩٤ را تجربه می‌کنند و بودجه ٥٠٠میلیاردتومانی مرکز خدمات حوزه علمیه قم در مقایسه با بودجه ٤٠٠میلیاردتومانی دانشگاه تهران رقم بالاتری است”

    اينجا هم اين پرسش براى من مطرح شد: اگر حكومت، اسلامى است و در عصر غيبت ولى فقيه بعنوان نمايندهء امام معصوم در رأس آن بوده و كل كشور، متعلق به امام زمان و سهم آن حضرت ناميده مى شود و بودجهء تبليغ و ترويج اسلام، همانگونه كه ديديم در بودجه رسمى كشور لحاظ مى شود، پس سه سهم خدا و رسول و اقرباء يعنى سهم امام كه با فلسفه تبليغ و ترويج اسلام به فقهاى جامع الشرايط پرداخت مى شود، ديگر چه موضوعيتى دارد؟
    و اما سه مورد ديگر مصرف خمس يعنى مستحقات سه گانهء ايتام، مساكين و در راه ماندگان؛
    ايتام و مساكين كه در حكومت اسلامى قاعدتاً تحت پوشش بهزيستى، و با توجه به شرح وظايف كميته امداد امام ، تحت پوشش اين كميته بوده و با توجه به بودجه رسمى كلان اين كميته ( بعلاوهء واريز شدن موجودى كل صندوقهاى صدقات كشور به جيب كميته امداد) و نيز بودجه بهزيستى كه در بودجه حكومت اسلامى منظور شده است، آيا خمسى كه به اين مستحقين دوگانه بايد برسد، بلاموضوع نميشود؟
    مى ماند مستحقين رديف آخر مورد مصرف خمس و آن هم در راه ماندگان از آل محمد.
    در راه مانده يا ابن سبيل يعنى كسى كه در راه سفر مانده باشد و نياز به كمك داشته باشد. بد نيست اينجا تجربه اى را كه براى خودم رخ داد بگويم.
    من يكى از بسيار مسافرينى بودم كه مسافرتشان به دليل تخصيصِ ناگهانىِ تعداد زيادى اتوبوس به امرباز گرداندن زائرين اربعين از كربلا، نيمه كاره ماند. خبر در سايت تابناك هم آمد. يعنى كمك به در راه ماندگان در بازگشت از كربلا، چه بسيار سادات و چه غير آن، چه نيازمند و چه نه، از بودجه حكومت اسلامى و به قيمت در راه مانده كردن بسيارى ديگر از جمله من، انجام شد. در حاليكه قاعدتا مى بايست در راه ماندگانِ باز گشت از سفر كربلا، حداقل ساداتشان، با پول خمس كه در دستِ فقهاء جامع الشرايط گرامى است، به ميهن اسلامى باز گردانده مى شدند.
    من البته كه توقع دريافت سهم در راه ماندگى! ام را از مراجع عظيم الشأن را نداشتم زيرا بنت سبيل! بودم و نه ابن سبيل، آن هم از عوام نه از سادات، و دستم هم كمابيش به دهانم مى رسد پس اصولاً خمس شامل حالم نميشده است. اما يك عامى بنت سبيل! توقع پاسخ پرسشش را كه مى تواند داشته باشد. نمى تواند؟
    پرسش اين است:
    آيا حكومت اسلامى يعنى حكومتى كه در آن مردم هم از كانال رسمى ( قوانين موضوعه شرعى ) تعزير و تازيانه و قصاص و نفى بلد و سنگسار شوند هم از كانال غير رسمى( قوانين غير موضوعهء شرعى همچون فتاواىِ اخذ شده از مراجع حكومتى براى قتلهاى زنجيره اى و محفلى و حصر و اسيد پاشى)؟ و هم از كانال رسمى ثروتشان به حوزه ها و حسابهاى بانكى مراجع سرازير شود ( تخصيص بودجه رسمى) هم از كانال هاى غير رسمى شرعى ( خمس و سهم امام)؟؟

    البته ببخشيد يادم رفته بود كه توقع پاسخ را هم نمى توانم داشته باشم زيرا اينجاست كه بحث به بن بست مى رسد. بدون توجه به روح پرسش، كه حتى با پذيرش پيش فرض هاى عقيدتى اين دوستان بوده، چكيده پاسخ چنين خواهد بود: ” قوانين شرع، خمس و سهم امام واجب الاجرا هستند و اگر نگاهتان برون دينى است، بحثى با شما نمى توان داشت.”

    حالا چگونه مى توان ثابت كرد كه فرياد از دست سارقان، بحث تئوريك نيست كه بديهياتى در آن بايد مورد توافق دو طرف بحث باشد.
    شايد مثالى به روشن شدن موضوع كمك كند: سارقينى ، دستكش دين به دست كرده اند و به خانهء هاى ما دستبرد مى زنند چون هم برداشتن اموال با آن دستكش آسانتر است و هم اثر انگشت خودشان نمى ماند تا رديابى شوند، بحث بر سر اين نيست كه اين دستكش به تنهايى مفيد است يا منِ نوعى آن را مى پسندم يا نه، بحث بر سر اين است كه در اينجا، سرقت با اين دستكش در حال انجام است و علت شناخته نشدن دزدان و دستگير نشدن آنان براى همگان همين است. به گفته ديگر، اكنون سرقت با عوامفريبى توأم گرديده است و بايد تلاش كرد همه مردم بدانند كه سارق كيست و دستكش كدام است. اما اگر دست سارقين از اموال خانه هايمان كوتاه شود، براى من نوعى فرقى ندارد كه آنها دستكش در دست دارند و آيا اين دستكش مفيد و زيباست يا نه.
    بايد چگونه بگوييم كه نگاه ما، برون دينى يا درون دينى، دنبال حق تباه شده خود و ملتمان است. حقى كه شما با اين بحث ها و توجيهات درون دينى، سالهاست كه خواسته يا نخواسته، به تباه شدنِ بيشتر آن، كمر بسته ايد وگرنه مطلقاً كُشته مُردهء بحثهاى تئوريك برون- درون دينى نيستيم.

    به عنوان جملات معترضه در پايان سخنم:

    مدتهاست برخى مراجع حكومتى نظير آيت الله مصباح يزدى، رودربايستى را كنار گذاشته اند و خواهان حذف پيشوند جمهوريت نظام هستند. من صراحت ايشان را تحسين مى كنم و با نظر ايشان بسيار موافقم زيرا جمهورى خواندن اين نظام لطيفه تكرارى و بيمزه اى شده كه ديگر حتى خنده دار هم نيست. اما در باره نام جايگزين، به گمانم نام حكومت اسلامى، حق مطلب را ادا نكند و نام اين نظام، كلاه گشاداسلامى باشد، به واقعيت بسيار نزديكتر است.

    جسارت نباشد اما اينگونه كه روحانيون عليرغم دريافت بودجه هاى كلان و روز افزون از مجارى رسمى ( به غير از رانت ها و امتياز هاى واردات- صادرات، موافقت اصولى ها، معافيتهاى مالياتى درآمد هاى نجومى و غيره براى روحانيون حكومتى و نزديكانشان )، همچنان به دريافت خمس و سهم امام در عصرغيبت اصرار مى ورزند، باورش دشوار است كه در دعايشان براى فرج هر چه سريعتر آن امام غايب صداقت داشته باشند.
    اما چه كسى مى داند، شايد هم صادقند و مسؤليت سنگين حكومت و جمع آورى ثروت ملى ايران و نيز خمس مؤمنين را در غياب حضرت از روى اكراه پذيرفته اند تا به خود ايشان تحويل نمايند. اما اگر اينطور است، چرا فقط در دنياى مجازى مى توان جرأت پرسش از چند و چون آن را به خود داد هر چند بدون پاسخى در خور، و در دنياى واقعى، اتهام توهين به مقدسات و انواع و اقسام مجازات ها براساس قوانين موضوعه و غير موضوعهء شرعى در انتظار پرسشگران است؟؟

    ———————

    سلام آنیتای گرامی
    صمیمانه از شما بخاطر این نوشته که نمونه و یا بهتر بگویم: اسوه ای از جدل نیکو را در آن به نمایش آورده اید، سپاس می گویم. بله، این پرسش ها سالیانی به وسعت عقل در میان بوده است و کسی بدانها روی نمی نموده است. دین داران و دین پژوهان حتما باید از معبر این پرسش ها عبور کنند و واقعیت و حضور خود را به نمایش بگذارند. وگرنه آنان را با گزینشگرانِ خاموشی چه تفاوت؟ نمی دانم چرا مدتی است به یاد سید ابوالفضل گرامی افتاده ام که با شما از همین جنس به بحث می نشست. شما می پرسیدید و وی تلاش می کرد پاسخ بگوید. دوست خوب ما جناب سید مرتضی نیز در این معرکه حضور داشت و سپاس که حضور دارند. کاش سید ابوالفضل گرامی و دیگر دوستانی چون: حامی و بردیا و عبدالله و حامد و … باز آیند و ما را از قلم شیوای خود برخوردار سازند. می گویم: از مدتها پیش باید طبل اینگونه پرسش ها به صدا در می آمد. اما روحانیان و فقها ترجیح دادند قلم خود را در یک محدوده ی محدود به جولان در آورند. به همین سبب است که شعور دنیاویِ مردمان از منطق فقها کام نگرفت و فقها ترجیح دادند به سمت واژه ی “ظالّه” روی برند. که یعنی هر کتابی را و هر نوشته ای را که از پاسخ آن در می ماندند، با اطلاقِ: کتاب ظاله و نوشته ی ظاله و اندیشه ی ظاله کوفتندش و با خیز پرخاشگرانه ی عوام، و خاموش کردن هرسخن متفاوت، به آرامش قرون و اعصار خود فرو شدند. راستی مگر کسروی جز این که می پرسید و پاسخ می طلبید؟ چرا باید خروجی فهم روحانیان گلوله شود و به جان این پرسشگر فهیم فرو شود؟ آنهم توسط یک روحانی!
    با احترام

    .

     
    • سلام به شما

      قسمت عمده کامنت شما بروال معهود گذشته ، صرف طعن زدن و کنایه های مختلف بود که به آن موارد نمی پردازم.

      1-پاسخ پرسش اول این است که در تعبیر “”بر اساس قوانین قضاء اسلام ،هیچ متهمی را نمیتوان جز بر اساس قوانین شرع و قوانین موضوعه کشور مجازات کرد””.
      عطف جمله وصفی “قوانین موضوعه” به “قوانین شرع” از قبیل عطف تفسیری و توضیح جمله قبل است ،یعنی مقصود این بوده است که اجراء احکام قضائی می بایست بر اساس قوانین شرعی باشد که در قوانین موضوعه کشور انعکاس یافته اند،و غرض این نبوده است که ما قوانین شرعی جدایی از قوانین موضوعه کشور داریم،به این نکته هم توجه کنید که درفضای بحث های حقوقی گاه از تقابل این دو تعبیر این اراده می شود که قوانین مصرح بها در متن فقه شیعه ،بقرینه مقابله ،در برابر قوانین عادی مصوب در مجلس شورای اسلامی قرار می گیرند که بطور مطابقی در متن فقه شیعه به آن تصریح نشده ،اما با ارجاع آن به عمومات و اطلاقات موجود در فقه که با نظارت فقهی شورای نگهبان صورت می گیرد مورد امضاء فقهی قرار می گیرد.
      این کلیت مغزای آن تعبیر من بود بلحاظ تئوری مطلب که ممکن است ناشی از سوء تعبیر من یا سوء ظن نویسنده کامنت در فهم اینگونه مطالب باشد.

      اینکه گفته شد :””آيا استفاده از اين قيد باعث نمى شود بتوان با فتواى غير رسمى مراجع حكومتى، قوانين موضوعه كشور را دور زد و قتل هاى زنجيره اى، قتل هاى محفلى كرمان، حصرهاى خانگى، دستگيرى هاى غير قانونى و گوشمالى هاى ديگر چون اسيد پاشى هاى اصفهان و چاقو زنى هاى جهرم و يا طبق واژه اى كه آقاى نوريزاد خلق كرده اند، اقدامات ” گوناگونى”را اجرايى كرد؟””.

      نشان دهنده پشت صحنه ذهنی آن ایراد عبارتی است که معمولا اساس آن خلط بین مفهوم و مصداق است که نویسنده از قدیم الایام به آن مبتلا بوده است ،من اولا با مصادیق مورد اشاره مخالفت اعتقادی و بنیادی دارم ،فرض کنید موارد و وقایع رخ داده ،با دلایل اثباتی غیر قابل انکار ثابت شود که مستند به فتوا یا نظر یک روحانی ،یا سوء برداشت از سخنان او باشد ،اما این امر ربطی به اساس مورد اشاره در گفتار من نداشت ،و سخن من این بود که در این کشور که بنام دین حکم رانده می شود ،احکام و افعال قضائی باید ناشی از احکام قانون اساسی و قانون مجازات اسلامی و قوانین عادی مورد امضاء شورای نگهبان قانون اساسی باشد.
      این کلیت بحث من از نظر حقوقی است ،بدیهی است که من نیز ممکن است مثل نویسنده کامنت گذار ،به برخی قوانین تصویب شده ایراد حقوقی یا شرعی بر اساس استنباط خودم داشته باشم ،یا برخی عملکردها در حوزه اجراء یا قضاء را مصداق دور زدن قانون یا پایمال کردن آن بدانم (مثل همان مورد شان تزول این بحث یعنی کتک زدن یک متهم در صحن دادگاه) ،اما بنظرم منصفانه باید حوزه بحث های تئوریک را از حوزه عمل و اجراء تفکیک کرد و از خلط مبحث در سخن کسی که خواستار عمل به قوانین شرع منعکس شده در قوانین کشور شده است پرهیز کرد.

      2-پرسش دوم کامنت گذار این بود که :
      “”اينجا هم اين پرسش براى من مطرح شد: اگر حكومت، اسلامى است و در عصر غيبت ولى فقيه بعنوان نمايندهء امام معصوم در رأس آن بوده و كل كشور، متعلق به امام زمان و سهم آن حضرت ناميده مى شود و بودجهء تبليغ و ترويج اسلام، همانگونه كه ديديم در بودجه رسمى كشور لحاظ مى شود، پس سه سهم خدا و رسول و اقرباء يعنى سهم امام كه با فلسفه تبليغ و ترويج اسلام به فقهاى جامع الشرايط پرداخت مى شود، ديگر چه موضوعيتى دارد؟””
      (پایان)

      اولا: بحث من در باب مصارف خمس و اینکه وکالت تصرف در مصارف بر اساس روایات معتبر به عنوان “فقهاء جامع الشرائط” در عصر غیبت امام معصوم واگذار شده است ،بحثی فارغ از نظریه ولایت فقیه بمعنای اختیار فقیه بر تشکیل حکومت بنیابت از معصوم بود،یعنی اگر فرضا نظریه ولایت فقیه (بمعنای تشکیل حکومت) در عرصه فقه مطرح نباشد یا قائلی نداشته باشد ،مساله وجوب خمس و نیابت فقیهان واجد شرائط در امر مصارف آن بلحاظ تئوری فقهی ثابت است،و این اساس مبتنی بر قبول مساله ولایت فقیه بمعنی اختیار تشکیل حکومت بنیابت از معصوم نیست.

      ثانیا: بر اساس ایده قائلان به ولایت فقیه بمعنی حق تشکیل حکومت (در صورت اقبال مردم) ،تخصیص بودجه های مورد اشاره در کامنت ،تخصیص های سازمانی به تشکیلات اداری و سازمانهای بزرگ تبلیغی و تحقیقی در جهت حفظ و نشر و ترویج بنیادهای دینی اعم از اعتقادیات و احکام و اخلاق است ،و این منافاتی با تصرف فقهاء و مراجع دیگر در سهم امامی که برحسب وظیفه شرعی از مقلدین خود دریافت می کنند ندارد ،زیرا وجوهی که این مراجع و فقیهان در آن تصرف می کننند عمدتا صرف شهریه (بورسیه) تحصیلی به طلاب علوم دینی است که عمر خویش را صرف تعلم علوم دینی و مقدمات آن می کنند ،که البته این وجوه ماخوذه توسط مراجع نسبتی با بودجه کلی حکومت که صرف سازمان ها و نهاد های تبلیغی و آموزشی و تحقیقاتی می شود ندارد.من البته در کم و کیف تخصیص بودجه به سازمان ها و نهادهای حوزوی و فرهنگی ورودی ندارم و مقصودم دفاع از هر نوع تخصیص بودجه که چه بسا ملازم با تبعیض هایی بین این سازمانها باشد نیست ،اما فقط می خواهم کامنت گذار را به این نکته توجه دهم که یکوقت بحث ما بحث تئوریک و بحث از مبادی و ادله اثباتی یک حکم (وجوب خمس و وکالت یا ولایت عامه فقهاء بر تصرف در سهم امام) است و یکوقت بحث ما در نحوه اجراء و تخصیص بودجه و چگونگی کاربرد مصارف خمس است.

      3- پرسش دیگر کامنت گذار این بود که :
      “”و اما سه مورد ديگر مصرف خمس يعنى مستحقات (مستحقان) سه گانهء ايتام، مساكين و در راه ماندگان؛
      ايتام و مساكين كه در حكومت اسلامى قاعدتاً تحت پوشش بهزيستى، و با توجه به شرح وظايف كميته امداد امام ، تحت پوشش اين كميته بوده و با توجه به بودجه رسمى كلان اين كميته ( بعلاوهء واريز شدن موجودى كل صندوقهاى صدقات كشور به جيب كميته امداد) و نيز بودجه بهزيستى كه در بودجه حكومت اسلامى منظور شده است، آيا خمسى كه به اين مستحقين دوگانه بايد برسد، بلاموضوع نميشود؟”.
      (پایان)

      این مورد هم باز ناشی از خلط مبحث بین مسائل حکومتی و سازمانی است با موارد تعیین شده در سازمان خمس از نظر فقه شیعه ،باید توجه کرد که بودجه تخصیصی به سازمان های مورد اشاره باز ناشی از وظیفه حکومتی حکومت فعلی است که برای خود تعریف کرده است ،این لزوما بمعنای این نیست که بودجه تخصیص یافته به نهادهای مورد اشاره ،از موارد خمس و سهم امام است ،همینطور وجوهی که کمیته امداد بصورت صدقه در سرتاسر کشور جمع آوری می کند ،وجوهی است که تحت عنوان صدقات واجب یا مستحبی اخذ می شود،نه موارد خمس ،آیا شما تاکنون شنیده اید که مکلفین خمس دهنده ،وجوه تخمیس شده از اموال خود را به کمیته امداد امام دهند؟ ضمن اینکه کارکرد نهادهایی مثل کمیته امام و نظایر آن اعم از سادات فقیر است و اختصاصی به انها ندارد.
      در مورد دو گانه ایتام و مساکین ،در توضیحات ابتدائی گفته شد که این بخش از خمس (ایتام و مساکین و ابناء (بنات) السبیل) را مکلفین می توانند خود شان در صورت شناخت مستحقین از سادات به آنها برسانند غایت این است که بلحاظ احتیاط شرعی باید با فقیه ماذون هماهنگ کنند.و نکته اساسی این است که در هر مورد باید بلحاظ تکلیف شرعی استحقاق مورد خمس احراز شود.
      بنابر این تخصیص خمس با اشراف مراجع دیگر به مصارف سه گانه مورد نظر تنافی با سازمان و تشکیلات حکومتی در جهت کمک به مستحقان و افراد فقیر ندارد.
      در مورد “ابناء السبیل”=ابن السبیل=بنت السبیل= بنات السبیل= در راه ماندگان ، تفاوتی بین ذکور و اناث نیست،سهم مورد اشاره مربوط به سادات (ذکور و اناث) در راه مانده است خواه در محل سکونت خود فقیر باشند یا نباشند.ضمن اینکه ابن السبیل یکی از موارد مصرفی زکوات در آیه زکات است که شامل سادات نمیشود.بهرحال این مورد هم از قبیل خلط مبحث بین مفهوم و مصداق و خلط مبحث سازمانی حکومتی با موارد تشریع خمس است ،البته کامنت گذار گفته اند که دست شان به دهانشان می رسد بنابر این طبعا نمی بایستی اینگونه موارد تصادفی و مقطعی (عزیمت دوستداران امام حسین به کربلا) سبب در راه ماندگی ایشان می شد (هواپیما -اتومبیل شخصی- اتومبیل کرایه ای مقدور بنات السبیل بوده است).

      4-در مورد نکات ابتدایی کامنت ،ما همواره برای گفتگو آماده بوده و هستیم ،مورد پیش آمده با دوستی بنام منصور از قبیل مسائلی که کامنت گذار و خود آن دوست پیش داوری کرده است نیست ،البته که موضع کامنت گذار موضع برون دینی است،اما بن بست بحث من با آن دوست که بحث های طولانی هم بود و من از آن بحث ها فی نفسه خشنود هم بودم، ناشی از نتایج احتمالی بحث یا برون و درون دینی بودن آن نبود،بلکه ناشی از عدم رعایت اخلاق گفتگو و غرض از گفتگو (اینکه او گوسفند نیست بلکه باید ثابت شود که اخوندها گوسفندند) بود ،که اگر ایشان از آن خطاها بازگردد و به آن اذعان کند من آماده بحث و گفتگو هستم.

      با احترام

       
      • با عرض سلام خدمت سید مرتضی گرامی : جناب مرتضی عزیز لطف بفرمایید علوم اسلامی که بارها در رسانه ها شنیده شده و شما هم متذکر شده اید را به تفکیک به ما توضیح دهید ! مثلا علوم پزشکی .. علوم مهندسی .. علوم طبیعی .. وووووو هریک شامل شاخه های گوناگونی است که اگر فردی خواست میتواند در مورد همه به طور خلاصه و یا بسیار گسترده تحقیق کند . و به درک آن نکات اشراف یابد . لطف بفرمایید اگر شاخه های گوناگونی در علوم اسلامیه موجود است بطور خلاصه توضیح بفرمایید و نتایج خروجی هریک از علوم را ذکر بفرمایید . با احترام.

         
        • سلام به مهرداد عزیز

          مهرداد گرامی من ابتدا یک انتقاد بروش نگارش شما دارم ،شما چرا گاه و بیگاه و در غالب گزاره های خود در انتهای آنها علامت (!) تعجب می گذارید؟ میدانید که این طور علائم در نگارش زبان فارسی مفهوم و موقعیتی دارد ،آنچه که رایج است این است که گاه برای اظهار شگفتی و تعجب ،و گاه که رایجتر هم هست برای تمسخر و بطنز گرفتن مخاطب بکار میرود ،و میدانید که نابجا بکار بردن یک علامت ممکن است سبب سوء تفاهم شود،فی المثل در اینجا وقتی شما علامت (!) را بدنبال کلمه توضیح دهید ،میاورید ممکن است برای مخاطب این توهم پیش آید که شما در مقام انکار توانائی مخاطب از پاسخ به پرسش تان هستید ،یا ممکن است سبب این سوء تفاهم شود که شما در مقام طنز و فکاهی گویی و تمسخر به علوم دینی هستید. بنابر این از شما که فرد فعالی در امر نگارش و خبر رسانی هستید انتظار میرود که نکات و آداب نگارش را رعایت فرمایید ،البته من که بشما حسن ظن دارم همیشه کلام شما را حمل بصحت کرده ام.
          در مورد تعبیر “علوم اسلامی” و مراد از آن سخن فراوان است،من در اینجا برای اینکه از رنج و تعب تایپ طولانی و ویرایش و صرف وقت فراوان آسوده شوم ،در پاسخ شما لازم میدانم گفتار کوتاهی از مرحوم استاد مطهری را در اینجا بعینه برای شما نقل کنم ،امیدوارم بدقت در آن تامل کنید :
          “””مقصود از «علوم اسلامى» چيست؟
          در اين درس لازم است كه به عنوان مقدمه درباره كلمه «علوم اسلامى» اندكى بحث كنيم و تعريف روشنى از آن بدهيم تا معلوم گردد مقصود ما از «علوم اسلامى» چه علومى است و كلياتى كه در اين درسها مى‏خواهيم بياموزيم درباره چيست؟
          علوم اسلامى را كه اكنون موضوع بحث است چند گونه مى‏توان تعريف كرد و بنا به هر تعريف، موضوع فرق مى‏كند:

          1. علومى كه موضوع و مسائل آن علوم، اصول يا فروع اسلام است و يا چيزهايى است كه اصول و فروع اسلام به استناد آنها اثبات مى‏شود، يعنى قرآن و سنّت؛ مانند علم قرائت، علم تفسير، علم حديث، علم كلام نقلى ، علم فقه و علم اخلاق نقلى .

          2. علوم مذكور در فوق بعلاوه علومى كه مقدمه آن علوم است. علوم مقدمه مانند ادبيات عرب از صرف و نحو و لغت و معانى و بيان و بديع و غيره، و مانند كلام عقلى، اخلاق عقلى، حكمت الهى، منطق، اصول فقه، رجال و درايه.

          3. علومى كه به نحوى جزء واجبات اسلامى است، يعنى علومى كه تحصيل آن علوم ولو به نحو واجب كفايى بر مسلمين واجب است و مشمول حديث نبوى معروف مى‏گردد:
          «طلبُ العلم فريضةٌ على كلِّ مسلم».
          دانش طلبى بر هر مسلمانى واجب است.
          مى‏دانيم علومى كه موضوع و مسائل آنها اصول و يا فروع اسلامى است و يا چيزهايى است كه به استناد آنها آن اصول و فروع اثبات مى‏شود، واجب است تحصيل و تحقيق شود، زيرا دانستن و شناختن اصول دين اسلام براى هر مسلمانى واجب عينى است و شناختن فروع آن، واجب كفايى است. شناختن قرآن و سنت هم واجب است، زيرا بدون شناخت قرآن و سنت شناخت اصول و فروع اسلام غير ميسّر است. و همچنين علومى كه مقدمه تحصيل و تحقيق اين علوم است نيز از باب «مقدمه واجب» واجب است، يعنى در حوزه اسلام لازم است لااقل به قدر كفايت همواره افرادى مجهز به اين علوم وجود داشته باشند، بلكه لازم است همواره افرادى وجود داشته باشند كه دايره تحقيقات خود را در علوم متن و در علوم مقدّمى توسعه دهند و بر اين دانشها بيفزايند.
          علماى اسلامى در همه اين چهارده قرن همواره كوشش كرده‏اند كه دامنه علوم فوق را توسعه دهند و در اين جهت موفقيتهاى شايانى به دست آورده‏اند و شما دانشجويان عزيز تدريجاً به نشو و نموّ و تحوّل و تكامل اين علوم آشنا خواهيد شد.
          اكنون مى‏گوييم كه علوم «فريضه» كه بر مسلمانان تحصيل و تحقيق در آنها واجب است منحصر به علوم فوق نيست بلكه هر علمى كه برآوردن نيازهاى لازم جامعه اسلامى موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن علم باشد بر مسلمين تحصيل آن علم از باب به اصطلاح «مقدمه تهيّئى» واجب و لازم است.
          توضيح اين كه اسلام دينى جامع و همه جانبه است، دينى است كه تنها به يك سلسله پندها و اندرزهاى اخلاقى و فردى و شخصى اكتفا نكرده است، دينى است جامعه ساز. آنچه كه يك جامعه بدان نيازمند است، اسلام آن را به عنوان يك واجب كفايى فرض كرده است. مثلًا جامعه نيازمند به پزشك است، از اين رو عمل پزشكى واجب كفايى است، يعنى واجب است به قدر كفايت پزشك وجود داشته باشد، و اگر به‏
          قدر كفايت پزشك وجود نداشته باشد، بر همه افراد واجب است كه وسيله‏اى فراهم سازند كه افرادى پزشك شوند و اين مهم انجام گيرد.
          و چون پزشكى موقوف است به تحصيل علم پزشكى، قهراً علم پزشكى از واجبات كفايى است. همچنين فن معلمى، فن سياست، فن تجارت، انواع فنون و صنايع؛ و در مواردى كه حفظ جامعه اسلامى و كيان آن موقوف به اين است كه علوم و صنايع را در عالى‏ترين حد ممكن تحصيل كنند، آن علوم در همان سطح واجب مى‏گردد. اين است كه همه علومى كه براى جامعه اسلامى لازم و ضرورى است جزء «علوم مفروضه اسلامى» قرار مى‏گيرد و جامعه اسلامى همواره اين علوم را «فرائض» تلقى كرده است. عليهذا علوم اسلامى بر حسب تعريف سوم شامل بسيارى از علوم طبيعى و رياضى- كه مورد احتياج جامعه اسلامى است- نيز مى‏شود.

          4. علومى كه در حوزه‏هاى فرهنگى اسلامى رشد و نما يافته است اعمّ از آنكه از نظر اسلام آن علوم واجب و لازم بوده و يا نه، و اعم از آنكه آن علوم از نظر اسلام ممنوع بوده است يا نه، ولى به هر حال در جامعه اسلامى و در ميان مسلمانان راه خود را طى كرده است، مانند نجوم احكامى (نه نجوم رياضى) و بعضى علوم ديگر.
          مى‏دانيم كه علم نجوم تا آنجا كه به محاسبات رياضى مربوط است و مكانيسم آسمان را بيان مى‏كند و يك سلسله پيشگوييهاى رياضى از قبيل خسوف و كسوف دارد، جزء علوم مباح اسلامى است، و اما آنجا كه از حدود محاسبات رياضى خارج مى‏شود و مربوط مى‏شود به بيان روابط مرموز ميان حوادث آسمانى و جريانات زمينى، و به يك سلسله غيب گويى‏ها درباره حوادث زمينى منتهى مى‏شود، از نظر اسلام حرام است. ولى در دامن فرهنگ و تمدن اسلامى هر دو نجوم وجود داشته است «1».
          اكنون كه تعاريف مختلفى از كلمه «علوم اسلامى» به دست داديم و معلوم شد كه اين كلمه در موارد مختلف در معانى مختلف استعمال مى‏شود كه بعضى از آن معانى از بعضى ديگر وسيع‏تر و يا محدودتر است، بايد بگوييم كه مقصود از «علوم اسلامى» كه بناست كلياتى از آن گفته شود، همان است كه در شماره 3 تعريف كرديم، يعنى علومى‏

          ————————————————————-
          (1). براى آشنايى با علومى كه در حوزه فرهنگ اسلامى پيدا شد يا راه يافت و رشد كرد رجوع شود به كتاب كارنامه اسلام تأليف آقاى دكتر عبد الحسين زرّين كوب.
          ————————————————————-

          كه به نوعى از نظر اسلام «فريضه» محسوب مى‏شود و در فرهنگ و تمدن اسلامى سابقه طولانى دارد و مسلمانان آن علوم را از آن جهت كه به رفع يك نياز كمك مى‏كرده و وسيله انجام يك فريضه بوده محترم و مقدس مى‏شمرده‏اند.
          در اين درس كه اولين درس ماست لازم است دانشجويان عزيز از هم اكنون يك نكته را بدانند و در پى جستجو و تحقيق بيشتر برآيند و خويشتن را كاملًا مجهز سازند، و آن اين كه فرهنگ اسلامى خود يك فرهنگ ويژه و خاصى است در ميان فرهنگهاى جهان، با يك روح خاص و يك سلسله مشخصات مخصوص به خود. براى اين كه يك فرهنگ را بشناسيم كه آيا اصالت و شخصيت مستقل دارد و از روح و حيات ويژه‏اى برخوردار است و يا صرفاً التقاطى است از فرهنگهاى ديگر و احياناً ادامه و استمرار فرهنگهاى پيشين است، لازم است انگيزه‏هاى حاكم بر آن فرهنگ، جهت و حركت، آهنگ رشد و همچنين عناصر برجسته آن را زير نظر بگيريم. اگر فرهنگى از انگيزه‏هايى ويژه برخوردار باشد، جهت و حركت مخصوص به خود داشته باشد، آهنگ حركتش با آهنگ حركت ساير فرهنگها متفاوت باشد، عناصر ويژه‏اى وارد كند و آن عناصر برجستگى خاصى داشته باشد، دليل بر اين است كه آن فرهنگ اصالت و شخصيت دارد.
          بديهى است كه براى اثبات اصالت يك فرهنگ و يك تمدن، ضرورتى ندارد كه آن فرهنگ از فرهنگها و تمدنهاى ديگر بهره نگرفته باشد، بلكه چنين چيزى ممكن نيست. هيچ فرهنگى در جهان نداريم كه از فرهنگها و تمدنهاى ديگر بهره نگرفته باشد، ولى سخن در كيفيت بهره‏گيرى و استفاده است.
          يك نوع بهره‏گيرى آن است كه فرهنگ و تمدن ديگر را بدون هيچ تصرفى در قلمرو خودش قرار دهد. اما نوع ديگر اين است كه از فرهنگ و تمدن ديگر تغذى كند؛ يعنى مانند يك موجود زنده آنها را در خود جذب و هضم كند و موجودى تازه به وجود آورد.
          فرهنگ اسلامى از نوع دوم است، مانند يك سلّول زنده رشد كرد و فرهنگهاى ديگر را از يونانى و هندى و ايرانى و غيره در خود جذب كرد و به صورت موجودى جديد با چهره و سيمايى مخصوص به خود ظهور و بروز كرد و به اعتراف محققان تاريخ فرهنگ و تمدن، تمدن اسلامى در رديف بزرگ‏ترين فرهنگها و تمدنهاى بشرى است.
          اين سلّول حياتى فرهنگى در چه محلى و به دست چه كسى و از چه نقطه‏اى [رشد خود را] آغاز كرد؟
          اين سلول مانند هر سلول ديگر كه در آغاز كوچك و نامحسوس است، در شهر مدينه به وسيله شخص پيامبر گرامى پايه گذارى شد و از علوم اسلامى نوع اول آغاز به كار كرد. براى آگاهى بيشتر بايد به كتب مربوطه مراجعه كنيد .
          ضمناً لازم است يادآورى شود كه كلّيات علوم اسلامى به دو بخش تقسيم مى‏شود: علوم عقلى و علوم نقلى””.

          (مجموعه آثار ،مرتضی مطهری،ج 5 ص 35-41)

          موفق باشید

           
      • آتنا فرقدانی

        آقا مرتضی،

        درود بر شما

        گفته اید:
        “و (اینکه او گوسفند نیست بلکه باید ثابت شود که اخوندها گوسفندند)”

        از کجای مطالب من نتیجه گرفتید که من عقیده دارم آخوند گوسفند است؟
        چنین استنتاجی از شما بعید است.

        مرتضای عزیز،

        بحث درون دینی یعنی اینکه شما فقط برای کسانی حرف برای گفتن دارید که از دریچه دید شما دنیا را می بینند. هر کسی در این عالم می خواهد دریچه دید خود را داشته باشد. ایدئولوژئی که معتقد است جهان شمول است باید نشان دهد که از همه دریچه ها یک چیز بیشتر دیده نمی شود و این مستلزم این است که این عالم و آن ایدئولوژی با واقع بینی شناخته شوند.
        شکست شما و فقاهت اسلامی آنجاست که شما خمس و قصاص و سنگسار و شلاق و ازدواج با دختر شیر خواره را عین اسلام بدانید. شک نداشته باشید که با این تفکر تا یک دهه دیگر ، فقاهت اسلامی منزوی خواهد شد. در آن صورت برای بقای خود می بایست منفعلانه در یک چرخش قهرمانانه بسیاری از این احکام را تعطیل نماید.
        ولی من می گویم و همیشه هم گفته ام که حقیقت دین خیلی ساده تر از این آسمان و ریسمان بافتن هاست.
        بسیار ساده تر از این همه مقررات دست و پا گیر.

        یک روزی نماز و روزه و مفاتیح را کنار گذاشتم و صاف و پوست کنده به خدا گفتم من دوست دارم با خودت حرف بزنم با زبان خودم . سخن گفتن با ترا با کلمات دیگران دوست ندارم.

        دینی که آمده تا انسانها را در صلح و صفا و عشق در کنار هم نگه دارد خود به عاملی برای خونریزی وشقاوت بدل شده.
        جامعه قرآنی همان است که در آن چند ساعت مناسک حج شکل می گیرد که همه انسانها فارغ از زنی و مردی و سیاهی و سفیدی و فقر و غنی به دور نقطه مبدأشان می گردند و به ریشه مشترک خودشان ادای احترام می کنند. در آنجا کشتن حتی یک پشه عملشان را باطل می کند.

        این آن قرآنی است که من می گویم نه آن قرآنی که کشور گشائی میکند و خون ها می ریزد و زنان را به اسارت میگیرد و به تملک مردان در می آورد و کتابخانه ها می سوزاند و هزار فسق و فحشاء به نام خدا براه می اندازد.

        در هر حال من هنوز آماده ادامه گفتگو هستم.

        ارادتمند
        منصور

         
        • سلام به منصور گرامی

          جناب منصور شما خیلی عجول هستید و در قضاوت های خود براحتی بر پیش ساخته های ذهنی خود تکیه کرده و شتابزده هر حکمی خواستید می کنید ،جالب این است که روحانیون (با همه تفاوت ها و اختلاف سلیقه هایی که در بین آنان وجود دارد از مراجع و محققین و اهل منبر با تفاوت مراتب سواد) را یک کاسه کرده و جملگی برداشت آنان را نامعتبر میدانید ،چنانکه در همین کامنت پرشتاب هر حکمی خواسته اید رانده اید ،من قبلا گفتم شما را فرد مودبی یافتم که سوال و بحث ها و برداشت هایی دارید که بنظر من اکثر آنها خلاف تحقیق روشمند است و اگر حوصله کنید یکایک آنها را بسنجه عقل و نقل بر شما اثبات خواهم کرد،بحث ما ادامه داشت تا اینکه چند نوشته از شما دیدم خطاب به دیگران که مطالب ناهنجاری در آن بود،مثل اینکه گفتید روحانیون دیگران را گوسپند می پندارند،من از این تهمت شما آزرده شدم ،بعد که ایراد کردم استدلال شما این بود که برخی واعظان و اهل منبر اینطورند ،در حقیقت وقتی با اعتراض مواجه شدید نطاق ادعای خویش را محدود کردید،من نمی گویم همه روحانیون خوب یا همه اهل منبر هرچه میگویند صحیح ،اما میگویم همین برداشت نیز نادرست و تهمت است ،زیرا اگر مقصود شما سبک گفتار اهل منبر و موعظه است ،آن اقتضای منبر و خطابه است ،شما باید بدانید که محتوای گفتارهای خطابی از محتوای خطاب های برهانی متمایز است ،همان تعبیر درون دینی که کردید ،در جای خود در منطق گفته شده است که اساس و تکیه گاه خطابه بر مشهورات و ظنیات و مواعظ و اخلاق استوار است ،آنجا محل اقامه برهان و تثبیت برهانی مفاهیم نیست ،مگر آنکه مخاطبین خطابه از خواص باشند مثل نوع منبرهایی که مرحوم مطهری داشته است.
          غرض این است که شما برای داوری در مفاهیم دینی و سخن و برداشت های از دین موظف هستید سنجه داوری خویش را بر گفتار و نوشته های اسلام شناسان موجه و معتبر مثل مرحوم مطهری یا مرحوم علامه طباطبائی و مرحوم آقای منتظری و دیگر بزرگان استوار کنید نه بروش آن دوست ژاپن نشین علیه السلام بروید به سایت یوتیوب و گزیده ها و فلتات لسانی برخی از اهل منبر که اهل تحقیق و تعمیق نیستند را معیار داوری خویش از متن دین یا بنیادهای فکری حوزه های علمیه قرار دهید.
          این یک نکته.

          نکته دوم این است که برداشت من از مجموعه اظهار نظرات شما این است که براحتی خط بطلان بر روش اجتهاد فقهی و سبک رایج اسلام شناسی در حوزه ها می کشید و همه آنها را نامعتبر می دانید ،خوب اگر رویکرد شما این است ،آنها نیز برداشت و استظهارات شما از قرآن را نامعتبر و ناتمام میدانند ،اینکه راه گشای بحث های معرفتی نیست،من چند بار گفته ام نمیدانم شما که در همین کامنت هم براحتی دین را ساده سازی می کنید ،اصلا در چه سطحی از دانش و سواد دینی و غیر دینی هستید؟ نمیدانم چند کلاس سواد دارید یا چند واحد و ترم دانشگاهی را طی کرده اید ،اما بشما میگویم آیا فرضا اگر تمام ترجمه های قرآن را نامعتبر بدانیم و آنها را در مقام احتجاج کنار گذاریم ،آیا شما ابتدایی ترین علوم اسلامی یعنی صرف و نحو و معانی بیان و ادبیات را که کلید فهم سطحی از متن کتاب و سنت است فرا گرفته اید؟ یعنی من بشما تعهد می دهم که در این فضای مجازی همه کتابهای تفسیر و ترجمه ها را وانهیم و شما نیز صادقانه چنین کنید آیا در این صورت حاضرید شروع به بحث از مفاد آیات قرآنی کنیم؟
          غرضم این است که مساله فهم متن دین (شما البته فقط متن قرآن را معتبر میدانید و روایات را بکنار گذاشته اید که این خود یک بحث اپیستمولوژیک مهمی است) به این سادگی که شما اظهار میکنید نیست ،که راحت بگوییم تاریخ مصرف همه احکام قرآن گذشته است و تنها معارف قرآن حجتند آنهم در بخش هایی که من می پسندم ،همینطور راحت پهنه شریعت و ره آورد خاتم انبیاء الهی را در می نوردید و برداشت های دیگران را هم به شکست و امثال ذالک تعبیر می کنید.
          با اجازه شما باید دوستانه بگویم این گونه دین شناسی نوعی دین شناسی خودپسندانه ناشی از ریشه های اخلاقی است.
          غرض من این بود که شما اول در مقام احتجاج یکباره دگماتیک برداشت های خود را معتبر ندانید ،نیز یکباره دگماتیک برداشت های علمای دین (بحث من بحث کاسبکاران و سیاسیون و منبری های کم سواد نیست) را نامعتبر نخوانید ،این جزمیت معرفتی شما کمکی به رشد علمی نمی کند.
          الان من فرصت ورود تفصیلی به همین دعاوی نادرست شما در همین کامنت را ندارم ،ببینید گفته اید :
          “”یک روزی نماز و روزه و مفاتیح را کنار گذاشتم و صاف و پوست کنده به خدا گفتم من دوست دارم با خودت حرف بزنم با زبان خودم . سخن گفتن با ترا با کلمات دیگران دوست ندارم””.
          این عبارت یعنی چه؟ شما نماز که یکی از ستون های اصلی شریعت است و مورد تاکید آورنده یک دین است براحتی کنار گذاشته ،یا روزه را که از احکام مسلم دین محمد است بکناری انداخته و ادعای سخن گفتن با خدایی می کنید که همین احکام را به پیامبرش وحی کرده است؟!
          جناب منصور واقعا شما خیال می کنید کی هستید که اینطور هرجور خواستید تصرف در شریعت کنید؟ شما پیامبرید؟ آیا بشما وحی می شود؟ آیا از خود خدا یا پیامبر شنیده اید که مجاز به قیچی کردن شریعت و دخل و تصرف در آنید؟ چه کسی برداشت شما را معتبر کرده است و حوزه تحصیلات و مطالعات شما چیست و چه بوده است؟
          مگر دین بچه بازی یا بازیچه شماست که هر حکمی می رانید؟
          شما حق ندارید بدون تخصص و طی مراحل علمی شریعت را هرطور خواستید تفسیر و ترجمه کنید،الان سوال من از شما این است که نماز و روزه که اصلا جزء ضروریات لاینفک دین اسلام است و ادله اثباتی آن در قرآن وسنت و سیره پیامبر و عترت او واضح است ،شما به چه دلیل راحت می گویید نماز و روزه را کنار گذاشتم؟
          بحث من این نیست که کسی ریا یا سمعه کند و عمل به عبادات را متظاهرانه انجام دهد ،بحث من بحث از لوازم مسلمانی است ،بنظرم اگر برداشت شما (در این زمینه نماز و روزه) را به یک مارکسیست کمونیست یا مائوئیست دو آتشه عرضه کنند به آن لبخند می زند،این است که من در نوبتی بشما عرض کردم که شما دچار التقاط فکری هستید ،و ایمان به بعض دین و انکار بعض آن بتصریح قرآن و سنت ایمان به اسلام نیست ،بنظرم انکار کلی اسلام کردن بسیار سهل تر و آسانتر از این است که شما بسنجه سلیقه و ذوق خود چیزهایی را از دین قیچی کنید که آورنده آن دین آن را نمی پسندد ،و چیزهایی را به دین الصاق کنید که هرگز مورد تصدیق پیامبر نیست.من نمی گویم شما مسلمان نیستید یا انسان بدی هستید ،شان من چنین داوری هایی نیست ،بحث من این است که اساس دین بر تعبد و ایمان است ،نه ذوق و هوی و هوس انسانها.
          اگر قلم و بیانم دچار طغیانی خلاف اقتضای دوستی کرد پوزش می خواهم ،اما میگویم لازم است که اولا در مباحث معرفتی از نسبت های غیر اخلاقی به بزرگان دین دادن احتراز کنید ،ثانیا در مقام احتجاج خاستگاههای سیاسی و ذهنی پیشین را دخالت ندهید (اینکه اینها دیگران را گوسفند میدانند ،خوب مفهوم این جمله این است که شما می خواهید خلاف آنرا ثابت کنید و بگویید خود آنان گوسفندند ،آیا این پیش زمینه های ذهنی کمکی به مباحث معرفتی می کند؟) و برای برداشت های دیگران اعتبار قائل باشید و احتمال صحت برداشت کارشناسان دین و خطای برداشت خویش را ملحوظ دارید.
          اگر بچنین مطالبی التزام دارید آنگاه من حاضرم در مورد یک یک دعاوی شما بحث کنم .

          موفق باشید

           
          • آتنا فرقدانی

            مرتضای عزیز،

            با سلام و تشکر از پاسخ شما.

            در گفتگوهای قبلی تصمیم گرفته بودم که در یک پست قدیمی با شما بحث کنم تا شائبه این که بحثهای من جنبه تبلیغاتی دارند ایجاد نشود ولی این موضوع باعث شد من زمانهای زیادی را در انتظار پاسخ های شما به پستهای قدیمی و خیلی قدیمی و حتی پستهای جدید تر به جستجوی پاسخ های شما بپردازم ولی این وقت زیادی از من میگیرد. به همین دلیل پاسخ های خود و همینطور پاسخ به این کامنت شما را از این پس در جدید ترین پست ها خواهم گذاشت. بنابراین پاسخ این کامنت را لطفا در پست جدید آقای نوریزاد جستجو کنید.

            پاینده باشید
            منصور

             
          • با سلام به منصور عزیز

            آنوقت از بحث با شما منصرف شده بودم ،حال که این صفحه هنوز تازه است ،مناسبتر این است که پاسخ ها را همین جا بگذارید تا بقول خودتان شائبه تبلیغات در کار نباشد ،علاوه اینکه کسانی که مطلب شما را آنجا می بینند از کجا بدانند که من چه گفته ام؟
            بنابر این اگر از التزام به پاسخ ذیل هر مورد خودداری کنید من نیز تعهدی به ادامه گفتگو نخواهم داشت اگر خواستم جواب میدهم و اگر نخواستم سکوت می کنم ،زیرا در این صورت انسجام و اتصال بحث بهم می ریزد.حال خود دانید.

            سپاس

             
      • سيد مرتضاى گرامى.

        با سپاس از پاسخ دهى تان.

        ١- هرچند منظور شخص شما از قيد قوانين شرعى، قوانين منعكسه در قوانين موضوعه بوده باشد، بسيارى روحانيون ، مزيت حكومت دينى را در اين مى دانند كه در صورت نبود قوانين موضوعه در موردى خاص، مى توان به فتاوى شرعى مراجع مراجعه نمود و اين موضرع از زبان برخى روحانيون نيز بيان نيز شده است. اگر ترديد داريد كه بسيارى يا تمام اقدامات غيرقانونى، با فتاوى مراجع بوده است، مى توانيد به اعترافات سعيد امامى يا مستند تر از آن، به فتواى معروف آيت الله خمينى براى تشخيص زندانيانِ سرموضع مراجعه كنيد كه به اعدام هزاران نفر بر اساس اين فتوا و برخلاف قوانين موضوعه كشور كه اين زندانيان بر اساس آن دوره محكوميت خود را مى گذرانده اند گرديد.
        آقاى سيد مرتضى آيا شما مجازات هاى خارج از قوانين موضوعه كشور بر اساس فتاوى شرعى مراجع، از جمله آيت الله خمينى را تأييد مى كنيد؟

        ٢- آيا شما مى پذيريد كه ما اكنون در حكومت مبتنى بر ولايت فقيه در حال گفتگو هستيم؟
        پس اساس پرسش مرا دريابيد. اساس پرسش من، بلاموضوع بودن پرداخت سهم امام به مراجع، زمانى كه كُل و نه يك پنجم سرمايه كل كشور در دست نايب آن امام است، پس خواهشمندم مجددا به پرسش هاى من در باره خمس در حكومت ولى فقيه پاسخ دهيد.

        ٣- از دقت شما بعيد بود كه متوجه پرسش من نشده باشيد. من نگفتم صدقات يا بودجه كميته امداد از خمس است بلكه گفتم تكليف ايتام و مساكين بر اساس قوانين حكومت اسلامى روشن است و كاربرد سنتى خمس در حكومت اسلامى با ولايت فقيه، براى ايتام و مساكين، اكنون چگونه توجيه پذير است؟
        در مورد ابناء يا بنات سبيل، باز هم متوجه پرسش من نشديد. من درمانده و خواهان خمس نبودم و بجز لطمهء شغلى، آسيبى نديدم و با تأخير به مقصد رسيدم اما پرسش من اين بود كه همانگونه كه زائران در راه ماندهء كربلا، با حضور سادات بسيار، كه مصداق قطعى ابن سبيل بودند، به جاى سهم خمس ابن سبيل، از بودجه رسمى كشور حتى به قيمت تضييع حق مردمى ديگر به مقصد رسانده شدند. در حكومت مبتنى بر ولايت فقيه ، موضوعيت ابن سبيل در خمس چيست و امروزه كدام ابن سبيل از محل خمس، به مقصد رسانده مى شوند؟

        ٤- به دليل آنكه مدتها از گفتگوى مستقيم من و شما مى گذشت، فراموش كرده بودم كه بن بست اصلى گفتگوهاى من با شما، همين اتهام من به خلط مفاهيم و مصاديق بوده است و شما علاقه وافرى به گفتگو در باره مباحث انتزاعى داريد و هر چاره جويى و پرسش كاربردى در باره ابتلائات كشور را با برچسب خلط مفاهيم و مصاديق به محاق مى بريد. اين روش ممكن است زيركانه باشد اما مطلقاً مجاب كننده نيست.

        با سپاس فراوان از آقاى نوريزاد بزرگوار، دردمند و درد آشنا براى صبورى و مداراى مثال زدنى شان.

         
        • سلام مجدد به شما
          1- شما در مورد عبارت من ابهامی داشتید که من در مورد آن توضیح دادم ،نمیدانم چرا سعی می کنید کلام یا اندیشه مرا به رفتار و گفتار دیگران الصاق کنید ،من خواستم عرض کنم مقصود من چه بود و منصفانه نبود که از ابتدا ابهام در گفتار مرا خاستگاه خطاهای دیگران قرار دهید ،مع الاسف باز می بینم که اصرار بر این امر دارید.
          ببینید شما ابتدا دست بتمثیلاتی زدید که همه بصورت احتمالی یا در فضاهای سیاسی مطرح می شوند مثل اینکه قتلهای واقع شده در کرمان حتما مستند به فتوای آقای مصباح یزدی بوده است و امثال آن موارد،من برای اینکه خیال شما راحت شود میگویم اگر در واقع چنین است من آن را محکوم می کنم و میگویم در کشوری که یک نظام حکومتی (با هر عنوانی) حاکم است و دستگاه قضائی وجود دارد،رسیدگی به جرم و اقدام به مجازات باید تنها بوسیله محاکم دادگستری باشد ،این نص قانون اساسی است. حال شما چون دیده اید که موارد مشکوک یا تحلیلی یا ادعائی از طرف مخالفان جمهوری اسلامی بین الاثبات نیست تمسک به موارد دیگری کرده اید که از آن قبیل نبوده است،مثل تمسک به اعترافات سعید اسلامی ،من نمی خواهم بضرس قاطع ادعاها یا اعترافات سعید اسلامی را نفی یا اثبات کنم ،اما میگویم فردی در شرائط سعید امامی ممکن است هر چیزی را ادعا کند،مهم بلحاظ حقوقی اثبات ادعاهاست ، و از چیزهایی که واضح است این است که اقرار عقلاء علی انفسهم مسموع است نه اقرار بر علیه دیگران یا ادعاهای غیر قابل اثبات.
          بدیهی است که من مجازات خارج از چهار چوبه قوانین موضوعه کشوری را روا نمیدانم ،البته در مورد آن اعدام ها بحث هایی زیادی وجود دارد،و من نیز بر نظر استادم مرحوم آقای منتظری هستم ،اما شما توجه کنید که مرحوم آیت الله خمینی فرمان آن اعدام ها را بر اساس فتوای خود مبنی بر محارب دانستن مجاهدین خلق صادر کرده است ،و این ماهیتا با شروع بحث ما و شما متفاوت است ،بحثی که شما ادعا می کنید این است که روحانی یا صاحب فتوایی بطور پنهان و خارج از چهار چوبه قوانین و احکام قضائی و دادگاهها حکم قتل کسی را صادر کند ،موضوع بحث این بود که شما متاسفانه با سوء ظن بمن خواستید عبارت مرا حمل بر این موارد کنید ،سوال من از شما این است آیا وجدان شما هم اکنون که من تصریح بمراد خودم کردم شما را نمی آزارد؟ شما دوباره به الفاظ گفتار خود رجوع کنید ،که براحتی حکم و فتوا به قتل خارج از چهار چوبه های قضائی را به “مراجع” نسبت می دهید،من خود منتقد به بسیاری از کنش ها یا قوانین در جمهوری اسلامی هستم ،اما آیا وجدانا مخالفت ما با یک سیستم حکومتی باید ما را وادار کند که از هر حربه ای در جهت محکومیت آن بهره گیری کنیم؟

          2- آری ما در نظام مبتنی برولایت فقیه زندگی می کنیم ،من اما پاسخ پرسش شما را دادم ،ظاهرا تامل نکردید،حرف من این بود که عموم فقهاء نواب عام معصوم هستند و می توانند بنحوی که توصیه خود معصوم بوده است ،تصرف درمصارف خمسی که از مقلدان خود می گیرند بکنند ،و این منافاتی با فعلیت ولایت یک فقیه به انتخاب با واسطه مردم ندارد ،درست که کلیت یک مملکت و درآمدهای ناشی از انفال در تصرف ولی حاکم است ،اما ولایت و حق تصرف او سبب سقوط ولایت یا وکالت فقهاء دیگر نیست ،و آنچه که سبب تمایز است مساله فعلیت ولایت یک فقیه (بر مبنای صحت تئوری ولایت فقیه) در اداره جامعه است .من مثالی برای شما میزنم ،فرض کنید اصلا ولایت فقیه و حکومتی در کار نباشد ،و حکومت مثلا در دست شاه باشد ،آیا اخذ وجوهات از سوی یک فقیه و تسلط او بر خمسی که شرعا مجاز به اخذ آن از مقلدان خویش است ،و صرف آن در مصارف ،سبب این می شود که حق تصرف دیگر مراجع ساقط شود؟پیداست که اینگونه نیست ،من با توجه به مثالهای خود شما گفتم که کمک های حکومتی حاکمان به سازمان ها و تشکیلات تبلیغی فرهنگی وظیفه ای است که حاکم برای خود تعریف کرده است ،و لزوما اینطور نیست که این کمک ها ناشی از وجوهات حاصل از اخماس باشد.از آنطرف هم مراجع که حوزه مالی آنها محدودتر است بخشی از وجوهات را صرف طلاب علوم دینیه می کنند بصورت شهریه ،من نمیدانم این معادله چه پیچیدگی برای شما دارد که اینگونه سخن میگویید.
          مقصود من این است که بلاموضوع شدن خمس در مورد مراجع مساله بین یا تبیین شده ای نیست.حال بگذریم از اینکه بیشتر مراجع خود قائل به ولایت فقیه هستند ،نمیدانم آیا مقصود شما این است که مراجع تقلید که بلحاظ نظر شرعی نیابت یا وکالت از ناحیه معصوم دارند اصلا خمسی که شرعا بر مکلفان واجب است را نگیرند ؟ یا اگر گرفتند تصرفی در آن نکنند؟
          ضمن اینکه برخی از مراجع مثل آیت الله وحید خراسانی یا آیت الله زنجانی یا مثلا آیت الله سیستانی که معتقد بولایت فقیه بمنای حکومت نیستند،بنظر شما نباید خمسی را که بعنوان وظیفه وجوبی شرعی از ناحیه شرع تعیین شده و برای آن مصارفی تعیین شده بگیرند و نباید تصرف کنند؟ ببینید همین جاهاست که من بحث دیدگاه برون دینی درون دینی را مطرح می کنم ،و میگویم نفعی دراین نیست که کسی که به اصل شریعت اعتقادی ندارد چون و چرا در فلسفه احکام یا نحوه اجراء آنها کند ،که متاسفانه این مطلب معمولا مورد طعن امثال شما قرارمی گیرد.

          3- متقابلا عرض میکنم از دقت نظر شما نیز بعید بود که توضیح مرا درنیافته براشکال خود ابرام کنید ،من عرض کردم که مورد خمس در غیر سهم امام علیه السلام ایتام و مساکین و ابناء (بنات) السبیل از سادات است ،نمیدانم توجه دارید که اصلا گرفتن زکات و صدقات واجب بر سادات حرام است؟ یعنی نکته تخصیص خمس از طرف شرع به ذریه پیامبر همین نکته است که صدقات واجب و زکات بر آنان حرام است،بنابر این وجوه مربوط به نهادهایی مثل کمیته امداد ارتباطی با مساله خمس ندارد ،ضمن اینکه مستحق ممکن است همیشه وجود داشته باشد و معلوم نیست که شمول سیطره این نهادها فراگیر باشد طوری که تماما وجود مستحقان را منتفی کند ،بسا افراد عفیفی که بواسطه عفت خویش اظهار فقر یا تکدی نمی کنند (یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف) و شما ممکن است بعنوان خمس دهنده و در جهت ادای تکلیف وجوبی خود آنان را شناسائی کرده و به آنها کمک کنید.بنظرم این معادله پیچیده دور از فهم شما نیست،نمیدانم مقصود شما از اصرار بر این تعارضات نفی ولایت فقیه است یا نفی حق تصرف مراجع تقلید در اخماس؟

          4- در مورد ابناء و بنات السبیل نیز عرض شد که ماجرای هجوم دسته جمعی به سمت کربلا از حوادث استثنائی و مستحدث بوده است ،این را می شود بلحاظ اجرائی سامان داد و آنکه مورد نظر شماست تحقق یابد ،اما اصل مساله ابن السبیل چه بعنوان مصرف خمس و چه بعنوان مصرف زکات ،مساله ای است که بطور مقطعی و متناوب ممکن است اتفاق بیفتد ،حال فرض کنید اگر ابن السبیل اصلا مصداق نداشته باشد ،خوب به موارد دیگر اختصاص پیدا می کند.
          من واقعا صمیمانه سعی میکنم مراد شما را دریابم ،الان سوال من این است که شما میگویید اگر نظامی بر اساس ولایت فقیه تحقق داشته باشد ،بطور کلی همه موارد اخذ خمس و صرف آن در مصارف باید منحصرا بدست ولی فقیه حاکم باشد ؟ شما اینرا میگویید؟ یا بحث شما در نحوه توزیع مصارف خمس در موارد آن است خواه بدست مراجع و خواه بدست ولی حاکم؟

          5- در مورد فقره آخر گفتار شما زیاد ورودی نمی کنم چون ممکن است به جدل های بی فائده بینجامد ،اما اجمالا عرض کنم مقصود من بی احترامی یا بتعبیر شما برچسب نیست ،بحث این است که گاه ایراد و اشکال ایراد مفهومی است و گاه ایراد و اشکال مصداقی و عملی ،من میگویم عرصه های بحث ها را باید حفظ کرد و خلط نکرد ،از باب نمونه شما سخن من در باب آن بحث مفهومی حقوقی که کنش های قضائی در یک نظام باید مبتنی بر قوانین شرع و قوانین موضوعه ناشی از آن باشد” را که یک بحث مفهومی بود ،با سوء تفاهم و بی آنکه ابتدا سوال از حاق مراد گوینده کنید ،دفعتا بردید به بحث های مصداقی خارجی مثل قتل های زنجیره ای و قتل های محفلی و ….و سخن حقوقی مرا به نا کجا آباد بردید. خواهر گرامی من این گرایش و عملکرد را خلط بین مفهوم و مصداق می نامم ، هیچگاه نگفتم فقط بحث انتزاعی کنیم،یا بحث کاربردی را به بحث عقیدتی مبدل کنیم.

          اگر توضیح یا استفهامی دارید بفرمایید
          متشکرم

           
          • مرتضاى گرامى

            با سلام و سپاس از پاسختان

            در مورد قوانين شرعى غير موضوعه، چون شما نخواهيد پذيرفت كه اقدامات غير قانونى براساس فتوا بوده اند و طبعاً امثال آيت الله خوشوقت، مصباح يزدى، جنتى و درى نجف آبادى نيز هرگز اين فتاوى را در وبگاه هاى خود قرار نداده و يا در اخبار صدا و سيما يا بيست و سى منتشر نخواهند كرد، و چون گمان نمى كنم در مورد فتاوى فراقانونى آيت الله خمينى نيز موضع گيرى صريحى انجام دهيد، از اين مقوله در مى گذرم با اين اميد كهدريافت من، سوء تفاهم بوده و شما موافقتى با اجراى قوانين شرعى غير موضوعه نداريد.

            از پاسخهاى شما در مورد خمس چنين فهميدم كه هرچند ولى فقيه به نيابت از امام معصوم، كل دارايى كشور را دربست در دست دارد و مبالغ انبوهى نيز به ارگانهاى دخيل در تبليغ و ترويج اسلام تخصيص مى دهد، و هرچند بودجه كلان كميته امداد و امثالهم، در صورت تخصيص واقعى به سادات مسكين و يتيم، آنان را فقر نجات دهد و از شمول خمس خارج كند، و چه مراجع دريافت كننده خمس به ولايت فقيه معتقد باشند يا نه، كماكان خمس صرفنظر از وجود يا عدم وجود مصاديق دريافت آن، بايد توسط نواب عام امام غايب ( فقهاى جامع الشرايط ) دريافت شود.
            ابن سبيلِ زائرين كربلا هم كه از نظر شما يك مورد مقطعى بوده و اگر هم ابن سبيلى موجود نباشد، سهم ابن سبيل را مى توان به ساير مصارف پيش بينى شده در خمس اختصاص داد.
            و بر همين اساس هم حتما مى توانيد بگوييد اگر هم ديگر سادات مسكين يا يتيمى نبود، سهم آنان را نيز مى توان به ساير مصارف پيش بينى شده در خمس ( سهم امام ) اختصاص داد. بعنى همه سهم هاى خمس منتهى مى شود به سهم امام چون حتى آخرين مسكين و يتيم هم كه به سامان برسد، سهم مربوط به ترويج اسلام، صرفنظر از آنكه بودجه هاى رسمى مربوط به اينكار، چقدر نجومى باشد، هرگز و هرگز به دلائلى كه همه مى دانيم، مازاد تلقى نخواهد شد.
            به عبارت ديگر، حتى در شرايطِ آرمانىِ نبودِ ساداتِ مسكين و يتيم و ابناء و بنات سبيل در حكومت اسلامى، پول خمس مانند گربه مرتضا على، در نهايت روى چهار دست و پاى ” سهم امام” و در حساب بانكى فقهاى جامع الشرايط فرود خواهد آمد.

            ( البته ناگفته نماند كه به گمان من، روال زيارت اربعين امسال نشان داد كه اين قدرت نمايى شيعى، سال به سال وسعت بيشترى خواهد گرفت و به دليل كارنامه ضعيف نظام در ساماندهى، در سالهاى آتى، چه بسا باز هم شاهد ابن سبيل شدن غير خودى ها براى به مقصد رساندن ابن سبيل هاى خودى از بودجه عمومى و نه از پول خمس، و ايضاً خشم آنها باشيم. خشمى كه امسال به جاى آرزوى قبولى زيارت زائرين بيگناه، باعث صدور جملاتى چون ” كربلا به كمرشان بزند” از اين غير خودى ها گرديد.
            به گمانم تنها در صورتى اين موج فزايندهء گسيل داشتن زائرين فروكش خواهد كرد كه افت شديد قيمت نفت، نظام ولايى مان را به جاى خاصه خرجى براى اردو كشى و خودنمايى، سر جاى خودش بنشاند )

            به هر حال، از وقتى كه براى پاسخ هاى متين و توام با ادب و احترام گذاشتيد بسيار سپاسگزارم.

             
          • سلام به آنیتای گرامی

            اوکی بهرحال شما هم ماحصل بحث ها را بتعبیرات خودتان داشته اید،ما تعبیری در بحثهای طلبگی داریم که به آن “فذلکه البحث” می گوییم ،یعنی نتیجه گیری در پایان بحث ،بتعبیر شما امروزی ها :د فاینال ری زالتس،بهرحال من نیز از اینکه مرا مودب خواندید تشکر میکنم اما گمان میکنم بنایم هیچگاه نسبت به شما یا دیگران بر عدم رعایت ادب نبوده است ،البته فلتات لسانی لازمه طبیعت همه ما انسانهاست ،مثل همین تعبیر گربه مرتضی علی در اثناء بحث.
            فقط به یک نکته هم در مورد ابن السبیل و بنت السبیل اشاره کنم ،که مصداق در راه مانده از نظر قاعده فقهی آن است که شخص در سفر دچار عسرت مالی شده باشد بطوریکه بلحاظ تمکن مالی بهیچوجه قدرت بر ادامه سفر نداشته باشد ،در این صورت سهمی از خمس برای سادات و سهمی از زکات برای غیر سادات ملحوظ شده است ،بنابر این بنظر میرسد مورد پیش آمده در ماجرای اربعین امثال ،موضوعا از عنوان “ابن السبیل و بنت السبیل” خارج بوده است و ما و شما در سراسر بحث سر بی صاحب می تراشیده ایم! ،برای اینکه همه آنهایی که آنجا در راه ماندند مشکل مالی نداشتند ،و مشکل ناشی از کمبود امکانات از حیث وسایل نقلیه در عراق و ایران بوده است ،مثلا دو برادر دوقلوی من که بهمراه همسران خود بکربلا رفته بودند در بازگشت ناچار شده بودند مبالغ کلانی صرف سوار شدن به اتوبوس برای بازگشت به تهران کنند.
            اجمالا خواستم بگویم ملاک عنوان ابن السبیل در خمس و زکات ،حصول فقر در بلدی غیر از بلد خود اوست ،در عین حال که ممکن است فردی باشد مثل شما که بتعبیر خودتان دستتان بدهانتان می رسد.

            از گفتگو با شما خرسند شدم و برای شما آرزوی موفقیت دارم.

            متشکرم

             
      • با سلامی مجدد خدمت سید مرتضی گرامی :فرمودید که هیچ کس را در مملکت اسلامی خارج از قوانین اسلام نمیتوان مجازات کرد !! اتفاقا با دگنک همین قوانین هرکس را که میخواهند به مجازات میرسانند!! مثلا یک دختر دانشجو که وابسته به گروهی هم نبوده چون اگر گروهی بوده باید اعضای آن گروه موهوم هم باز داشت میشدند! به نام خانم آتنا فرقدانی را به جرم بر اندازی محکوم میکنند و به زندان بلا می افکنند خودتان قضاوت کنید که یک دختر تنها چگونه میتواند نظام مقتدر و با شکوه اسلامی را سرنگون کند؟؟؟ این جرم در تمام کشور ها تعریف خاص خود را دارد و به ساحت یک دختر تنها هرگذ با هیچ سریشی نمیچسبد .ودرنتیجه به طور قطع ویقین میتوان نتیجه گرفت که یک بهتان است ! و مایه آبروریزی دستگاه قضا بیشتر فراهم آمده . در ثانی در بیشتر موارد مثل شهادت نظر یک زن نصف مرد است ولی انگار ایشان خیلی مردانه به مجازات شرعی رسیده!! اگر مجازات ایشان را قبول دارید که هیچ ولی اگر قبول ندارید چرا اعتراض نمیکنید؟؟ من این دختر را به عنوان مشت نمونه خروار اعلام کردم والا بندیان حکومت اسلامی فراوانند . با احترام .

         
        • سلام بر مهرداد گرامی

          دوست گرامی تصادفا آن عبارت من در مورد خبری بود که از ضرب وشتم این دختردر دادگاه منتشر شده بود و من این جمله را در محکومیت آن عمل ابراز داشته بودم ،ظاهرا شما از شان نزول بحث ما مطلع نیستید ،اما در مورد اصل پرونده ،من تا اطلاع دقیقی از محتویات و مستندات پرونده یک متهم نداشته باشم چگونه می توانم در مورد آن داوری درستی داشته باشم ،بحث من این است که حاکمان بقوانین موضوعه خودشان عمل کنند،حال بحث نقد و ایراد به محتوای قانون یک بحث حقوقی جداگانه است.

          موفق باشید

           
    • با درود به خانم انیتا!اصولا بحث مخالفان رژیم اراذل و اوباش نباید بر سر قوانین شرعی باشد چون این بحثها همانطور که خود اینها از اصلاح طلب و خرافاتی تا مافیای قدرت هم می گویند همه درون دینی است و ربطی به قوانین فراگیر ملی ندارد.دین اسلام چه خوب و چه بد یکی از اعتقادات در بین مردم است.آخوند یک دکان پر منفعتی بدست آورده و برای رونقش از هیچ جنایتی فروگذار نیست بحث سید مرتضی و مصلح و فلان طلبه هم نیست.ولی مشکل ایرانیان همین دکان و متولیانش هستند.بنابراین بحث با اخوند نمی تواند سازنده باشد. خود این سید مرتضی هم گویا ایه الله است و دستی در همین دکان دارد مثل بقیه آخوندها برای دفاع از محل دکان پرمنفعتی که حالا کل مملکت شده مجبور به پشتک وارونه زدن است.

      —————–

      سلام مزدک گرامی
      رفتار آخوند یا آیت الله یا هرکس دیگر، نباید ما را به ناسزا گویی به کل یک مجموعه وا دارد. که اگر اینگونه بود، تحمل مخالف معنا نداشت. بله ما می توانیم غاصبان و دزدان و فریبکاران را در هر لباس منکوب و نقد کنیم اما کل بساط یک عقیده و مرام را به ناسزا گیریم، نه روش و منش انسانی است. شما چه بخواهید و نخواهید مسلمانان هستند و خواهند بود. با هر گذشته ای که داشته اند و هر آینده ای که خواهند داشت. مهم این است که ما اجازه ندهیم بی خردان و فریبکاران بر مسند قرار گیرند. که این، به مسلمانان محدود نیست.
      با احترام

      .

       
      • سلام به جناب نوریزاد من نیز بسفارش خاص شما به مزدک سلام عرض می کنم ،و می گویم تفاوت شما با امثال آنیتا از زمین تا آسمان است ،بازاگر آنیتا در نهایت با شما در انکار شریعت های انبیاء و شرع مقدس اسلام هماهنگ است ،اما تفاوت او با شما این است که نقد محتوایی مودبانه می کند و مودبانه بپرسش می پردازد ،اما محتوای سخن جنابعالی آیا چیزی جز فحاشی و توهین و تهمت هست؟ من نمیدانم اینگونه سخن گفتن از یک مرام یا یک صنف که بقول نوریزاد مشتمل بر افراد گوناگونی است ،چگونه با دعاوی دفاع از حقوق ذاتی و طبیعی بشر و انسان گرایی قابل جمع است؟

        والسلام

         
        • سلام آقاسيدمرتضي دامت بركاتك

          فاضل محترم وارجمند وبرادروبسرعموي گرامي من، جناب مزدك”لاعليه السلام” خودش /// ودشمن خداوند جل ذكره است وقابليت سلام ندارد.وسفارش نوري زاد هم هيچگونه الزامي ندارد.تولي وتبري ازفروع دين مااست

          اگرايشان راست مي گويد خودش بااودرهوچيگري هم آوانباشد. زيرا كه اين اولين برخوردمابااونيست كه بروي سلامي عرض كنيم ،چنانكه دراوايل چندين مرتبه به اوسلام كرديم وهمكلام شديم وليكن مع الاسف ايشان ازفحاشي به اسلام ومسلمين وعلما هيچ وقت دست نكشيد ولجن براكني اش موجب موردتنفرقرارگرفتن وي ازسوي همه ناظران مؤدب است.
          انسان اگرهم ناخداباوروملحداست بايدأدب داشته باشد تاقابل گفتگو وسلام باديگران باشد وگرنه چه سلامي وچه عليكي بااين فحاشان // و// // كه حيارا خورده وخجالت وتأدب انساني راغي كرده است.

          من ازنوري زادمتعجبم كه اينهمه به لجنبراكني ايشان هاشوري مي كشد باهمه اينحال سب وفحشهايش به مقدسات ديني والهي مانمايان است ؛بازاوراقابل سلام مي داند؟
          خوب اگرمخالف خدا وآئين اسلام است محترمانه نقدبكند وجواب بشنود .

          بس معلوم است كه خيلي عاجزوناتوان ازنقداست زيراكه فحاشي كارعاجزان ازمنطق وخرداست.
          وفلاسفه وحكما همه ايشان ،انسان راحيوان ناطق تعريف ومعرفي كرده اند وگفته اند:
          منطق وخرداگرازموجودي سلب شود،بابهائم وانعام يكسان است.
          بابوزش ازآقاسيدمرتضي زيدعزه وديگرناظران محترم ومؤدب وغيرفحاش
          مصلح

           
          • دوست و برادر و محقق ارجمند جناب آقا مصلح

            السلام علیکم و رحمه الله

            از تذکر مشفقانه شما در باب تبری از دشمنان دین سپاسگزارم ،همانطور که گفته اید مقوله نقد و ایراد و پرسش از مفاهیم دینی کاملا متمایز از دشمنی و عداوت و نفرت و کینه جویی و درشت گویی است،من به این امر واقفم و تذکر شما را بر دیده می نهم خصوصا بجهت سن وسال و شیخوخت شما و استحکام شما بر دیانت سید الرسل روحی له الفداء ،ملاک احترام من به انسانها (اعم از موافق و مخالف) همان کرامتی است که قرآن کریم در مورد انسان بما هو انسان به آن ناطق است (ولقد کرمنا بنی آدم…) که بهتر از من بر آن واقفید،در مورد فرد مورد نظر نیز تمام همت من مصروف این بود که ایشان اگر هم بنایش بر انکار شریعت است و در صدد تثبیت نظامی ایده آل بزعم خود است ،لا اقل انکار خود را به الفاظ زشت و کریه که طبع انسان فطرتا از آن تنفر دارد نیالاید،مع الاسف این هدف محقق نشد و الان با تذکر شما کاملا برایم کشف خلاف شد ،بنابر این تذکر شما را بدیده منت می گذارم و سعی می کنم با او هم کلام نشوم ،و بر فرض تکلم تنها به مقومات سخن او تمرکز کنم.
            جناب مصلح من نیز از باب “ذکر فان الذکری تنفع المومنین” از شما تقاضایی دارم و آن این است که در مورد میزبان محترم سایت محمد نوریزاد گرامی مدارای بیشتری بخرج دهید ،نمیگویم سخن ایشان را نقد نفرمایید ،چه اینکه من نیز خود برخی تعابیر یا نظریات ایشان را نمی پسندم و هرگاه چیزی بنظرم رسیده به عیار مسلمانی و اینکه “انما المومنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم،واتقوا الله لعلکم ترحمون”،بدون هیچ پیرایه ای خدمت ایشان عرضه داشته ام،اما از جنابعالی می خواهم که اندکی فتیله اعتراضات خودتان نسبت به ایشان را بحرمت اسلام و ایمان و اخوت ایمانی پایین تر بکشید ،در هر حال همه ما اینجا میهمان این سایت هستیم ،و همانطور که فرموده اند “اکرم الضیف ولو کان کافرا”بملاک واحد و تنقیح مناط می توان گفت اکرام میهمان نسبت به میزبان نیز بسنجه عقل ممدوح است،چنانکه پیش از آن مساله اخوت ایمانی لازم الرعایه است ،حال اگر مضامینی یا تعبیراتی مورد نقد و ایراد ماست آنها را می توان با تذکر بجا و بموقع و با الفاظ ملایمتر تذکر داد،و جنابعالی بتجربه و علم والاتری که نسبت بمن دارید میدانید که صرفنظر از محتوای گفتار ،قالبها و شکلهای گفتگوها در نفوذ کلام تاثیر بسزائی دارد.
            در هر حال من از تذکر شما در لزوم تبری استقبال می کنم ،و غفلت خویش را رفو خواهم کرد و استواری و استحکام بر شریعت سید الرسل را از شما می آموزم و از شما مصرانه می خواهم چنانچه خلل و آفتی در قلم و گفتار من دیدید بی درنگ تذکر دهید ،در عین حال از اینکه جسارت کردم پوزش می خواهم.
            (المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر).

            والسلام
            ملتمس دعا

             
    • با سلام به جناب محمد نوریزاد،و تشکر از اینکه کامنت نویسان و اهل فکر و نظر و قلم را تشویق به بحث و نوشتن و گفتگو می کنید ،از جناب شما انتظار می رود که در مقام اداره سایت و کنترل آن و تشویق کامنت گذاران ،داوری خویش را در این امر دخالت ندهید ، مگر آنکه اگر ذیل هر اظهار نظری با مضمون آن هماهنگ هستید ،خود نیز در بحث شرکت کرده و دلایل نفیی یا اثباتی خویش را ارائه کنید ،فی المثل در این حاشیه تشویقی نسبت به خانم آنیتا ،انسب این بود که صبر می کردید پاسخ گفتار ایشان ارائه شود بعد اگر به یکی از طرفین گفتگو هماهنگ بودید داوری خود را مستدل ارائه کنید ،نه اینکه بروشی (موضوع قابل بحث کسروی ) کامنت گذار را تشویق کنید که تمایل شما به مفاد نظر او از کلامتان استشمام شود. البته من از اختیار و تمایل نظر شما نسبت به هر نظری ناخرسند نیستم ،بل سخنم ناظر به حفظ و تفکیک حیثیات بحث های تشویقی و داوری گونه ،از تمایل به نظرات خاص (ضد آخوندی!) است.
      دوستدار شما سید مرتضی

       
    • بادرود بر آنیتای گرامی و روشنگر در تایید فرمایشات شما مصاحبه صادق محصولی را تکرار میکنم : ایشان (صادق محصولی)سردار اسبق سپاه و ریاست سازمان تامین اجتماعی غارت شده و صاحب بیش از هفتاد کارخانه وشرکت فعلی در مصاحبه ای در مورد ثروتشان فرموده بودند (در حقیقت مالک اصلی خداست این امانت!!!!!! بهر روزی نزد ماست!) این اموال متعلق با صاحب الزمان است و هنگامی که تشریف آوردند دو دستی تقدیم خواهم کرد !! ما هم میگوییم انشاالله .

       
    • جناب آيت الله نوري زاددامت بركاته لامضراته
      درذيل كامنت سركارآنيتا خانم باز افاضاتي اينچنين فرموده بودند:

      “””….به همین سبب است که شعور دنیاویِ مردمان از منطق فقها کام نگرفت و فقها ترجیح دادند به سمت واژه ی “ظالّه” روی برند. که یعنی هر کتابی را و هر نوشته ای را که از پاسخ آن در می ماندند، با اطلاقِ: کتاب ظاله و نوشته ی ظاله و اندیشه ی ظاله کوفتندش و با خیز پرخاشگرانه ی عوام، و خاموش کردن هرسخن متفاوت، به آرامش قرون و اعصار خود فرو شدند. راستی مگر کسروی جز این که می پرسید و پاسخ می طلبید؟ چرا باید خروجی فهم روحانیان گلوله شود و به جان این پرسشگر فهیم فرو شود؟ آنهم توسط یک روحانی!
      با احترام”””
      بنظرم اين عصبانيتشان را به سرمن مصلح خالي كرده بودندكه چندنوشته تندي برايش ارسال كرده بودم.

      جالب اينجااست كه اين دكتر اديب وسخنورومعترض سياسي ونقاش ما،هنوز كتب “ضاله “را ، يعني گمراه كننده را،ظاله نوشته اند درچندجا واگريك موردبود مي گفتيم اشتباه لبي وسهوالقلم كرده است .وبااين سوادوادبيات ومطالعاتش به قرآن واحاديث وهمه امور ديني رابااين سوادش ببادانتقاد كه چه عرض كنم به تمسخرگرفته وبه همه اموردين و آية الله ها وآخوندها تاخت وتاز مي كند وادعاي خورشيدعقل را فقط دروجودنازنين خويش بتوهم مي انگارد.
      خوب نوري زاداست ديگر مگرماچندتا نوري زادداريم تحملش مي كنيم بمانندتحمل ايشان جناب مزدك بقول خودش ملحدرا.
      اين سايت همه خوبي اش اينست كه آدمهاي مختلف العقيده والدين والمذهب رادورخودش جمع كرده است وهمه خواهان ايراني آباد ومستقل ودموكراتيك وياعدالتمدارخواهانند،دراين امورمشترك هستيم.
      باهمه اينحال شادكامي وي وهمه ناظران را ازخداوندمسألت دارم.
      مصلح

       
      • مصلح گرامى.

        با سلام

        فرموده ايد همه ما كه در اين سايت جمع شده ايم در اين امر مشتركيم كه خواهان ايراني آباد ومستقل ودموكراتيك وياعدالتمدار هستيم.
        خواستم اين جمله خوب شما را تكميل كنم: همه ما كه در اين سايت جمع شده ايم يك نقطه مشترك ديگر هم داريم كه اين يكى مو لاى درزش نمى رود و آن اينكه همه مان آدمهاى ترسويى هستيم. اگرنبوديم، با نام و مشخصات كامل خود مى نوشتيم.
        البته عذرمان هم خيلى غير موجه نيست. شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين هايل، با قوانين شرعى موضوعه و غير موضوعه و مخاطرات ” گوناگونى”!
        ( اگر اشتباه نكنم، تنها يكى از كاربران كه دوست آقاى نوريزاد و از آران و بيدگل بودند با مشخصات كاملشان مى نوشتند)
        مى بينيد دوست عزيز و ترسوى من؟ ما بيش از يك امر مشترك داريم پس من شما را توجه مى دهم كه در توپ و تشر هاى بعضاً بسيار نمكينى كه به آقاى نوريزاد مى رويد، به ” شجاعت” بسيار نادر و ارزشمند ايشان نيز بسيار بها دهيد كه دل شير مى خواهد در گرداب هايل دنياى حقيقى، به جاى انديشيدن به خود، غم غرق شدن ملتى را يك تنه خوردن و فرياد كردن.
        خطاى بسيار نادرِ نوشتارىِ آقاى نوريزاد البته كه به دليل ندرت چنين خطا هايى در نگارش خردمندانه، اديبانه و منحصر به فردشان، بيش از حد توى چشم مى خورد. اما مى شد به جاى اختصاص دادن چند سطر به اين خطا، آن را به اختصار به ايشان خاطر نشان كرد و اين قدر آن را ” كش” نداد و اين خطا را به صفات بسيار با ارزش ديگرشان كه خودتان چند قلم از آن ها را فهرست كرده ايد و البته مهمترينشان يعنى شجاعت ايشان را از قلم انداخته ايد، بخشيد.

        با احترام
        آنيتاى همچون شما ترسو

         
        • سلام آنيتاي گرامي همچومن ترسو

          خواهرمكرمه من ،بنده ازخوبيهاي وخصلتهاي نيك وشجاعانه جناب نوري زاددامت بركاته لامضراته غافل نيستم ودريك جمل گفتم كه ايشان خصلتهاي خوبي هم دارند ودوستشان داريم اما گاهي برآموري واردمي شودمثل آقامنصوركه درحيطه علمي وتخصصي اونيست وايرادمي گيردوهوچيگري مي كند بااين سوادش .واين صحيح وكارشناسانه نيست.
          واماترسوبدن بنده رااگربخاطراسم مستعار بنده استنباط فرموده ايد چنين نيست بلكه دراوايل ورودبنده به اين سايط اسم حقيقي خودم را مي نوشتم -ميرآقا سجادي- و- طلبه جانباز ازقم_هم بسوندداشت.كه باتمسخرچندنفرمواجه شدم وتغييراسم دادم كه آقاي برديا فهميد .
          وامابايدعرض كنم كه ترس ازجان هم كه تقيه را تشريع فرموده براي حفظ جان است كه خودتان هم تصديق مي نمائيد.
          بااحترام
          مصلح مثل خودتان ترسو

           
          • سلام مصلح گرامى كمتر از من ترسو

            انصافتان كجاست مصلح گرامى؟ مگر ملايان تخصص و تحصيلات مربوطه دارند كه در همه پست هاى كشورى و لشكرى عبايشان را پهن كرده اند، در باره همه چيز از اقتصاد و روابط بين الملل و سينما و فوتبال و نانو تكنولوژى و كيك زرد و سانتريفيوژ از هزاران تريبون اظهار نظر هاى صد من يك غاز مى كنند، هيچ جا از پرچانگى آنان در امان نيست، مردم را از صدا و سيما و روزنامه بيزار كرده اند و تازه هر جا را هم كه نتوانند در آن پرچانگى كنند با پارازيت و فيلتر از كار مى اندازند؟
            همه كامنت هاى شما را به دقت خوانده ام. هيچوقت نديده ام كه از پرچانگى ملالت آور ملايان در همه زمينه هاى ارضى و سماوى بدون كوچكترين تخصص در آن زمينه ها، كمترين انتقادى كرده و آنها را غير كارشناسى بخوانيد چه رسد به اينكه اين حجم آتشبارى را كه به آقاى نوريزاد بخاطر اظهار نظر در زمينه هايى كه “به تشخيص شما” در آن ها صلاحيت ندارند، آنهم در سايت كوچك و فيلتر شده خودش، مى باريد، به آنها بباريد.

            و اما در باره ترسو بودن، كامنت هاى قديمى شما را با نام مير آقا طلبه جانباز از قم بخاطر مى آورم اما به ياد نمى آورم كه نام خانوادگى شما را ديده باشم اما اگر چنين بوده بايد حقيقتاً به شما آفرين گفت چون در بين حملات توفنده و بى امانى كه به آقاى نوريزاد مى كنيد اگر بتوانيد نفس تازه كنيد، گهگاه بت بزرگ را هم محتاطانه اندكى مى نوازيد كه با توجه به جايگاه شغلى شما حقيقتاً تحسين بر انگيز است.
            با دانستن اين موضوع، احترامى كه بخاطر صداقت و صراحتتان نسبت به به شما داشتم چندين برابر شد.

            با احترام چند برابر شده
            آنيتاى همچو شما متقى ( تقيه كننده )

             
    • آتنا فرقدانی

      آنیتای عزیز،

      من اهل بحثهای تاریخی نیستم و در بحث از محتویات کلام گوینده استفاده می کنم تا سریعتر به نتیجه برسم.
      فکر می کنم خمس از مواردی است که در زمانی که شیعیان تحت فشار خلفا از بسیاری از حقوق اجتماعی و اقتصادی محروم بوده اند وضع شده تا شیعیان بتوانند به حیات خود ادامه دهند.
      اگر نهاد روحانیت و فقاهت با این انگیزه که بتواند برای خود حامی مالی داشته باشد دست به جمع آوری کمک های مالی از شیعیان می کرد مشکلی نبود و هر حزب و فرقه ای به چنین حمایت هائی نیاز دارد. اما وقتی که از دین برای یک چنین احکامی خرج می شود حتی اگر از طرف ائمه هم بوده باشد این یک خطای فاحش و سوء استفاده از منابع دینی و یک انحراف است.
      قطعا دوستان روحانی از این سخن من بر خواهند آشفت ولی نه تنها ائمه حتی خود پیامبر هم باید پاسخگو باشد. چرا که ادعا این است که پیامبر مامور ابلاغ کلام خدا به من و شما بوده و طبق نص قرآن او فقط مامور ابلاغ بوده نه چیزی دیگر بنا براین اگر در عمل جنگی براه انداخته یا خون ریزیی صورت داده یا کشور گشائی انجام داده باید پاسخگو باشد. این از حساب پیامبر و ائمه تا چه رسد به فقهاء.
      این که شما حق خود می دانید که از فقها سؤال کنید و آنها ملزم هستند به شما پاسخ گویند کاملا طبیعی است چرا که خدا قرآن را برای شما فرستاده و پیامبر خود مامور ابلاغ بوده. اگر فقها آمده اند همه چیز را مصادره کرده اند و قدرت مالی پیدا کرده اند و براحتی فتوای ارتداد و قتل میدهند باید به شما پاسخگو باشند. خدا که خودش اینجا نیست. یک عده ای خودشان را متصل به خدا بدانند و هر نوعی که بخواهند عمل کنند. چرا؟؟؟

      موفق باشید
      منصور

       
      • سلام به منصور گرامی

        این کامنت شما از همان نمونه کامنت هایی است که نهان خانه اعتقادات شما را حکایت میکند.
        من هم از محتوای گفتار شما استفاده می کنم و می گویم ،برداشت تاریخی شما نادرست است ،زیرا خود موارد مصرف خمس (سهم امام و سهم سادات) بهترین شاهد است بر اینکه بحث تقویت شیعیان فلسفه تشریع خمس نبوده است ،مگر شیعیان همه عبارت از سادات بوده اند که شما چنین برداشت تاریخی نادرستی میکنید؟
        نکته دیگر این است که نهاد روحانیت موسس تشریع خمس نیست ،اساس اولی تشریع خمس خود قرآن است (آیه خمس انفال 41) که لسان آن عام است ،و بعد هم توسط مفسران شریعت (عترت پیامبر) تفسیر و توضیح شده است،بنظرم مشکل معرفتی شما این است که گمان می کنید دین فقط یعنی قرآن و از قرآن هم بخیال خود همه احکام را قیچی می کنید ببهانه حجیت معارف قرآن ،که همان معارف قرآن را هم باید توضیح داد که چیست.
        البته که پیامبر مامور به ابلاغ است اما تفسیر و توضیح شریعت نیز وظیفه اوست ،چطور شما برای خود حق تفسیر شریعت قائلید با اینکه معلوم نیست اصلا به لغت زبان وحی تسط دارید یا خیر ،اما پیامبر و عترت او که جانشینان بر حق اویند حق تفسیر شریعت را ندارند؟!
        نکته جالب دیگر در کلام شما این است که گویا می خواهید پیامبر خدا را محاکمه کنید! جناب منصور چه کسی چنین حقی بشما داده است؟ شما اگر مدعی ایمان برسالت سید الرسل هستید باید تابع او و تابع وحی باشید چنانکه خود پیامبر نیز می گوید من اولین کسی هستم که به مفاد وحی ایمان آورده است و اولین عابدم (انا اول العابدین)،اینکه ایمان نیست که شما آورنده وحی را بخواهید محاکمه کنید ،جنگ هم بذاته امر مطلوبی نیست ،اما جنگهای پیامبر نیز بامر خدا و وحی بوده است و فلسفه آن در آیات مربوط به قتال روشن است ،شما چون چیزی را نمی پسندید باید از پیامبر جلو افتاده فلسفه بافی کنید؟ گفتار خود را دوباره ببینید (این از حساب پیامبر و ائمه تا چه رسد به فقهاء!) جناب منصور این سخن یک مسلمان مومن به وحی و پیامبر است؟! این است که من میگویم مسلمانی شما به انکار شریعت نزدیکتر است تا اینکه بادعا بگویید من مسلمانم در عین حال اهواء و سلایق شخصی خویش را دین بپندارید.
        شما با این دو کلمه خود (کاملا طبیعی است چرا که خدا قرآن را برای شما فرستاده و پیامبر خود مامور ابلاغ بوده) و (این از حساب پیامبر و ائمه تا چه رسد به فقهاء!) تکلیف مسلمانی و محتوای فکری خود را مشخص کردید! در کامنت دیگری هم که گفتید نماز و روزه پر! خوب دوست من پس بگو مسلمانی و ایمانی دیگر چیست؟! سابقا با برخی روشنفکر نما ها و التقاطیون که بحث می کردیم ،آنها هرچه از دین (از معاملات و جزائیات و نظائر آن) قیچی می کردند لا اقل دیگر در مورد عبادات کوتاه می آمدند! مثلا می گفتند برو هر کاری می خواهی بکن :میگساری و زنبارگی و هر فسق و فجور و خلافی اما نماز و روزه ات را ترک نکن! من نمیگویم این طرز فکر درست است،اما باز خدا پدرش را بیامرزد که در مورد عبادات تخفیف می داد! شما که دیگر معرکه کرده اید ،می گویید من مسلمانم و قرآن را (البته معارفش را حال آن معارف چیست بعد باید ببینیم) و نزول وحی را قبول دارم ،اما حق دارم پیامبر خدا و امامان عترت او را محاکمه کنم تا چه رسد بفقهاء،حالا فقهاء را هرچه میخواهی محاکمه کن ،اما خوش انصاف محاکمه پیامبر خدا دیگر چه صیغه ایست؟!
        جالب است که در ذیل کلام گفته اید :
        “”یک عده ای خودشان را متصل به خدا بدانند و هر نوعی که بخواهند عمل کنند. چرا؟؟؟””.
        حوب من همین سوال را متوجه خود شما میکنم ،شما بعنوان یک فرد معمولی که معلوم نیست تخصص و حوزه مطالعاتی شما چیست چطور خود را متصل بخدا می دانی و هر طور می خواهی عمل می کنی؟!( نماز و روزه و مفاتیح الجنان را بکنار نهادم و خودم مستقیم با خدا حرف زدم! تمام احکام قرآن تاریخ مصرفشان بسر رسیده و تنها معارف آن (؟) اعتبار دارد).
        دوست من ،من نمی گویم کسی نمی تواند بزبان و دل خود با خدای خالق جهان سخن بگوید ،همینطور نمیگویم هرچه در مفاتیح الجنان هست درست و معتبر است ،اما میگویم اگر هم دوست داری بزبان خودت با خدا سخن بگویی بگو ،اما گاهی در خلوت نیم نگاهی هم به مناجات شعبانیه و دعای کمیل و دعای عرفه و دعای ابو حمزه ثمالی بینداز (البته باید یا صرف و نحو یاد بگیری یا بترجمه معتبر نگاه کنی) ببین آنها که می خواهی اینجا محاکمه شان کنی چگونه با خدا معاشقه و راز و نیاز می کردند ،و ببین این گونه دعاها چگونه سرشار از معارف لطیف عرفانی است که قره العین عارفان بزرگ واصل است.
        آقا منصور بعنوان یک دوست و بدون شائبه می گویم این دیانتی که شما اختیار کرده ای به انکار شریعت نزدیکتر است تا ایمان به آن.

        وفقکم الله

         
  10. خواندن سؤالات هموطنان در بخش “پرسش‌ها و پاسخها” از آقای نوری‌زاد عزیز، واقعا موجب شگفتیست.
    اگر از سؤالات سربازان گمنام ارتش سایبریِ بیت رهبری که وظیفه‌شان مسموم و مختل کردن فضاهای هر چند
    محدود ایجاد شده در فضای مجازیست، بگذریم، دو گروه از این پرسشگران از دیگران برجسته ترند.
    گروه اول آنهایی هستند که همچنان سٔوالهای تکراری و کسل کننده: چرا شما را نمیگیرند، چرا شما هنوز زنده اید،
    چرا با شما کاری ندارند، از کجا میاورید و میخورید و . . . . . . . . . . . . . را مطرح میکنند!!
    اولا، آقای نوریزاد به کرّات به این پرسش‌های بی‌ بنیه پاسخ داده اند، ثانیا، حال به هر دلیلی‌ که خودتان در ذهنِ مشکوکتان
    متصورید، حاکمیت، کاری با ایشان ندارند، ولی‌ چرا شما و امثال شما از همین فضا و موقعیت استثنائی که ایشان فراهم
    کرده‌اند بهره نمی‌‌برید و به تناسب توانتان برای روشنگری و تمرین دموکراسی قلم نمیزنید؟
    اگر این سایت که برای بسیاری به مانند دریچه کوچکی برای استنشاق هوأیی تازه در این فضای آلوده، عمل می‌کند
    بسته شود، شما راضی‌ خواهید شد؟
    گروه دوم شامل کسانیست که کوچکترین نقد و انتقادی را به دین اسلام برنمیتابند و با غوغا و هیاهو تلاش بر مخدوش
    کردن فضای سالم نقد و تحلیل را دارند.
    عزیزان! دینی که در بیش از ۱۴۰۰ سال پیش در زمان جاهلیت و در محیطی‌ بس عقب مانده و خشن، سر بر آورد و
    امروزه خواهان گسترش و هژمونی جهانی‌ در عصر تکنولوژی و دانش مدرن است، طبیعیست که با سوالات و چالش‌های
    جدی روبرو خواهد شد و شما بعنوان باورمندان به این دین و آیین موظفید به این پرسش‌ها که برای انسانهای نوین مطرح
    میگردد، پاسخ‌های منطقی‌ و محکمه پسندی ارائه دهید، نه آنکه با هیاهو، تهدید و توهین، باب هر گونه دیالوگ و گفتگو را
    بسته و کاسه داغ تر از آش گردید. اگر تهدید، ترور و حذف فیزیکی‌ جوابگو بود، این قائله می‌بایستی پس از ترور وحشیانه
    احمد کسروی خاتمه می‌یافت!
    پیامبر اسلام خود بارها در پاسخ کافران و شکاکانی که برای ایمان آوردن، خواهان نشان دادن معجزه‌ای از طرف ا‌و بودند،

    تاکید میکرد که ا‌و هم مانند دیگران انسان است و تنها وظیفه و رسالت ا‌و رساندن پیام خداوند به انسانهاست.

    رفتار و شیوه زندگی‌ ا‌و نیز دقیقا نشان دهنده زمینی‌ بودن و انسانی‌ بودن اوست نه آنچه شیادان و کاسبکارن دینی پس از
    وفات ا‌و، بافتند و پرداختند.
    یکی‌ از این نشان ها، ماجرای “ماریه قبطیه” کنیز پیامبر و داستان حرام کردن ا‌و بر خود(پیامبر) است.
    پیامبر دارای ۹ زن رسمی‌ بوده که یکی‌ از آنها “حفصه” دختر عمر ابن الخطاب بود. در نقش همسر، پیامبر به صورتی
    عادلانه و منظم از این ۹ همسر دیدن کرده و وظیفه همسری خود را بجا می‌آ‌ورد. یکی‌ از روز هایی که نوبت “حفصه” بود
    و پیامبر در منزل ا‌و بود، “حفصه” برای انجام کاری به خانه پدرش “عمر” میرود. پیش از اینکه “حفصه” بازگردد،
    “ماریه قبطیه” کنیز پیامبر برای کاری به منزل “حفصه” نزد پیامبر میرود. حضرت همانجا با “ماریه” همبستر میشود.
    اندکی‌ بعد “حفصه” به خانه باز میگردد و پیامبر را با “ماریه” در بستر خود مییابد و بشدت خشمگین میشود.
    برای خاتمه دادن به این غائله، آیه‌ای نازل شده و مطابق آن پیامبر “ماریه” را بر خود حرام می‌کند. اما پس از چندی
    از آنجائیکه مهر و علاقه “ماریه” همچنان در ا‌و بود، آیه‌های اول تا پنجم سوره “تحریم” نازل شده که در آن‌ خداوند
    این تحریم را بر ا‌و می‌بخشد: “یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغیی مرضات ازواجک والله غفور رحیم”
    ای‌ پیامبر چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، بخاطر رضایت زنان خود، ٔبر خویشتن حرام میکنی‌؟ خداوند
    ترا بر این تحریم می‌بخشد.
    اگر برای شخص مسلمانی این سوال پیش آید که: چگونه است پیامبری که دیگران را به اعمال خیر فرا خوانده و
    آنها را از انجام کارهای ناپسند باز داشته و بر کنترل نفس و هوی و هوس دعوت می‌کند، خود از انجام چنین عملی‌
    باز میماند، چه پاسخی داده میشود؟!!
    طبیعتاً از آنجائی که بر خلاف اذعان خود پیغمبر، کاسبکارن دینی، از ا‌و شخصیتی‌ آسمانی، معصوم(بیگناه) و غیر مادی
    ساختند، کاری جز انکار، توجیه و سفسطه باقی‌ نمی‌ماند، و پرسشگران را بجای دادن پاسخی منطقی‌، با توهین، ارعاب و
    حذف فیزیکی‌ مواجه میسازند.
    پس بیایید و ترکی‌ بر این پوسته ضخیمِ تعصب و انکار وارد آورده و دنیا را دوباره با دیدگانی روشن و بی‌طرف بنگرید.

     
    • سلام به شما

      اولا :از شما انتظار می رود در مقام بحث و نقد و اشکال های محتوایی ،به اشخاص یا اصناف توهین نکنید و فقط بحث را روی مطلب مورد نظر متمرکز کنید .

      ثانیا: اینکه پیامبر اکرم علیه السلام بشری بوده است که از سوی خدای متعال برسالت مبعوث شده است و وحی به ایشان نازل می شده است مطلب جدیدی نیست و این معنا از آیات قرآنی قابل استفاده است که انبیاء الهی انسانهایی بوده اند که در جنبه های بشری (نیازهای جسمی مثل خوردن و آشامیدن و خوابیدن و نکاح کردن و نظایرآن) تمایزی از سایر انسانها نداشته اند و تنها تمایز آنان وحیی بوده است که بر آنان نازل می شده است و رسالتی بوده است که در امر هدایت بشر داشته اند.

      ثالثا: مطلب مورد اشاره در آیات ابتدایی سوره تحریم ،از نظر نقل روایی و بیان شان نزول آیه مورد وفاق نیست ،و شان نزول های مختلفی برای آن در تفاسیر و کتب روایی عامه و خاصه نقل شده است ،که یکی از آنها مطلبی است که مورد اشاره شما واقع شد (ماجرای نزدیکی با ماریه قبطیه ) که این البته در کتب روایی تفسیری اهل سنت وارد شده است (مثل تفسیر الدر المنثور عبدالرحمان سیوطی) ،که اگر لازم شد در ادامه بحث به همه آن شان نزول های مختلف اشاره خواهد شد و اینکه کدامیک از آنها با الفاظ آیات شریفه سوره تحریم هماهنگ تر است.

      رابعا : ما اصلا فرض می کنیم که مورد و شان نزول آیه همان باشد که شما به آن اشاره کرده اید (ماجرای همبستری با ماریه در منزل حفصه دختر عمر) ،اگرچه در ظاهر الفاظ آیه چنین دلالتی بر مطلب مورد اشاره وجود ندارد ، و آیه تنها از تحریمی حکایت می کند که پیامبر در جهت ترضیه خاطربعض از ازواج خود بر خود هموار کرده است،اما تصریحی بر مطلب مورد اشاره ندارد ،که تحریم مربوط به چه چیز بود ، و آن سری که پیامبر به بعض ازواج خود گفته بود و او آنرا برای ازواج دیگر افشاء کرده بود چه بود؟ اینها از لفظ آیه روشن نیست و بحث ها بیشتر روی بحث های روایی و تاریخی متمرکز است.
      اگر فرضا معنای و مورد آیه آنچیزی باشد که در کامنت به آن اشاره شده است ،این بحث در اینجا مطرح است که آیا همبستر شدن پیامبر با یکی از زنان خود امر حرام یا خلاف اخلاقی بوده است؟ باید گفت چنین نیست ،و پیامبر شرعا می توانسته است با هریک از زنان خود زناشوئی داشته باشد.
      اینکه در آیه فرموده است ای پیامبر چرا تو چیزی را که بر تو مباح بوده است بر خود تحریم می کنی و چرا چنین قسمی خورده ای ؟ خود قرینه روشنی است بر اینکه مطلب مورد اشاره آیه (هرچه باشد) از اموری نبوده است که مورد تحریم از سوی خدای متعال قرار گرفته باشد ،بلکه آیه حکایت می کند از یک التزام شخصی (قسم خوردن) که پیامبر برای جلب رضایت بعض ازواجه بر خود تحمیل کرده است ،از اینجا معلوم میشود که مراد از “لم تحرم” و تحریم در این آیه تحریم شرعی نبوده است ،همینطور از صدر و ذیل آیه و روایات مختلف شان نزول آیه در کتب عامه و خاصه بر می آید که مورد بحث یک مورد شخصی و خانوادگی مربوط به زندگی خصوصی پیامبر بوده است،و روی همین نکته است که خطاب به پیامبر در آیه شریفه بصورت “یا ایها النبی” است که لقب و عنوان غالبی آنحضرت است، نه بصورت “یا ایها الرسول” که مربوط به رسالت عمومی او و نقش اجتماعی در بیان احکام عمومی و اجتماعی است.

      خامسا: چیزی که سبب شگفتی است این تعبیر است که :”” چگونه است پیامبری که دیگران را به اعمال خیر فرا خوانده و
      آنها را از انجام کارهای ناپسند باز داشته و بر کنترل نفس و هوی و هوس دعوت می‌کند، خود از انجام چنین عملی‌
      باز میماند، چه پاسخی داده میشود؟!!””.
      (پایان نقل قول)
      که به علائم تعجب هم مزین شده است ،شگفتی از این است که اشکال کننده از سویی انگشت تاکید می گذارد بر وجود طبیعی و بداهت جنبه های بشری در پیامبران الهی (که چنانکه اشاره شد امر صحیحی است)
      ،در عین حال اعمال غرایز طبیعی و حلال از سوی آن بزرگواران را به “هوی و هوس” تعبیر می کند،آیا این نکته حاکی از این نیست که هدف مستشکل از تاکید بر جنبه های ناسوتی و طبیعی پیامبران ،باور نداشتن به جنبه های ملکوتی و اتصال آنان به مبدا وحی است؟

      با احترام

       
      • با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته و با سلامی گرم خدمت جناب سید مرتضی عزیز . سید بزرگوار در قسمت رابعا فرموده بودید که آیا نزدیکی پیامبر با یکی از همسرانش اشکالی دارد؟؟ از نظر شرع انور نزدیکی با حلال و همسر هیچ گاه اشکال ندارد اشکال اینجا پیدا میشود که دخالت در مال غیر حتی اگر حلال و همسر انسان باشد بدون اجازه احتمالا اشکال داردئ یعنی اگر بنده بدون اجازه همسرم در مال شخصی وی بدون اجازه دخالت کنم اشکال دارد!! خوب چنانچه مطلع هستید ماریه قبطیه یک کنیز مصری بود که پیامبر گرامی به حفضه دختر عمر و همسر خود بخشیده بودند و چون کنیز حفضه بود پس مال شخصی وی محسوب میشود و در روایات هم آمده حفضه هم به همین دلیل به پیامبر گرامی اعتراض کرده که چرا بدون اجازه وی ودر زمان غیبت او با کنیزو مایملک شخصی وی ایشان همبستر شده اند و پیامبر گرامی به ایشان فرمودند که این ماجرا را مسکوت نگه دار . ولی حفضه راز را به عایشه گفت و این بار عایشه متعرض حضرت رسول گردید و بسیار ابرام می کرد که ایشان فرمودند این راز را پنهان کنید من بهشت را به شما (حفضه و عایشه ) وعده میدهم و سوگند یاد میکنم که این کنیز بر من حرام ابدی باشد البته باقی ماجرا را حتما وقوف دارید که پس از نزول آیه عایشه به پیامبر می گوید که چرا الله تبارک وتعالی فقط به فکر برآوردن خواسته های شخصی شما است و حتی آیه نازل میفرماید؟؟

         
        • سلام بر شما

          اولا: من در نوشته قبلی خطاب به دوستی توضیح دادم که روایات در بیان شان نزول آیات ابتدایی سوره تحریم بسیار مختلف و متعارض است ،و بحث همبستری با ماریه در نوبت حفصه یا عائشه ،مضمون نقلی است که در الدر المنثور از منابع اهل سنت است ،اما روایات مختلف دیگری در همان منابع اهل سنت وجود دارد که من یک مورد آنرا برای شما نقل می کنم:

          “”پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گاه كه نزد «زينب بنت جحش» (يكى از همسرانش) مى‏رفت زينب او را نگاه مى‏داشت و از عسلى كه تهيه كرده بود خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏آورد، اين سخن به گوش «عايشه» رسيد، و بر او گران آمده، مى‏گويد: من با «حفصه» (يكى ديگر از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله) قرار گذاشتيم كه هر وقت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نزد يكى از ما آمد فورا بگوئيم، آيا صمغ «مغافير» خورده‏اى؟! «مغافير» صمغى بود كه يكى از درختان حجاز به نام «عرفط» تراوش مى‏كرد و بوى نامناسبى داشت و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مقيّد بود كه هرگز بوى نامناسبى از دهان يا لباسش استشمام نشود.
          روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نزد «حفصه» آمد، او اين سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفت.
          حضرت فرمود: من «مغافير» نخورده‏ام، بلكه عسلى نزد زينب بنت جحش نوشيدم، و من سوگند ياد مى‏كنم كه ديگر از آن عسل ننوشم ولى اين سخن را به كسى مگو- مبادا به گوش مردم برسد، و بگويند چرا پيامبر غذاى حلالى را بر خود تحريم كرده، و يا از كار پيامبر در اين مورد و يا مشابه آن تبعيت كنند، و يا به گوش زينب برسد و او دل شكسته شود.
          ولى سر انجام او اين راز را افشا كرد، و بعدا معلوم شد اصل اين قضيه توطئه‏اى بوده است، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخت ناراحت شد و پنج آيه اول اين سوره نازل گشت- و ماجرا را چنان پايان داد كه ديگر اين گونه كارها در درون خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تكرار نشود.””

          (صحیح بخاری ج 6 ص 194)
          این روایت در کتب دیگری نیز نقل شده است.

          ثانیا :مطابق نقل طبقات ابن سعد و دیگران ،ماریه قبطیه را نجاشى بعد از اسلام آوردن به عنوان هديه براى پيامبر فرستاد و پيامبر قبول كرد ،پیامبر بعد از آنکه ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شد او را آزاد کردند و در عین حال بهمسری آنحضرت باقی بود ،و حتی مساله عده نگه داشتن ماریه بعد از رحلت پیامبر در کتب تاریخ نقل شده است ،به نقل ابن سعد در طبقات توجه کنید :
          “”واقدى گويد ابو بكر بن ابى سبرة، از حسين بن عبد الله بن عبيد الله بن عباس، از عكرمة، از ابن عباس نقل مى‏كند چون ابراهيم متولد شد، پيامبر (ص) فرمود: اين پسر مادرش را از بردگى آزاد كرد””.
          (طبقات ابن سعد ،ترجمه ،ج1 ص 123)

          ثالثا : اگر بیاد داشته باشید من در ابتدای گفتگوهایم با شما بعنوان تذکر خدمت شما عرض کردم که در اینگونه مسائل آنچه که مهم است بحث “استناد” است ،اینکه کسی در اینترنت پی دی اف هایی بگذارد و به مقام نبوی نسبت هایی دهد ،همینطور بی استناد نباید موردقبول شما واقع شود.
          الان من از شما سوال می کنم ،ماخذ این ادعا که پیامبر ماریه را به حفصه دختر عمر بخشیده است کجاست؟

          سپاس

           
  11. سلام جناب نوریزاد و خوانندگان محترم
    اسم استان قدس مطرح شده و مسئله دادن مالیات.این تجربه خود من است در زمان همکاری با سازمان….
    داستان اختلاس و شرکت المکاسب عجین است با نام ناصر اقازاده معروف خراسان.یادتان هست دادگاه این اختلاس که اولش کیهان انرا نشانه استقلال قوه قضائیه میدانست و سرانجام یک روز در صدا و سما دیدیدم و نزدیک بود من شاخ در بیاورم که وکیل ناصر گفت ایشان چون از غیرقانونی بودن این تخلفات اطلاع نداشته قاضی پرونده حکم برائت وی را صادر نمودند !؟یعنی معلوم بود نا وکیل و نا حقوقدان فوق حتی نمیدانست که بارها در تمامی قوانین قید شده جهل به قانون رافع مسئولیت فرد متخلف نیست.ولی غیر از اینها واقعیت چه بود ؟تکلیف بدهی ناصر به بانک ملی و بقیه جاها مثل یکی از بنیادهای تعاون چی شد ؟ناصر که از قضیه دادگاه خیلی از دست پدر و بقیه عصبانی شده بود از این داستان استفاده کرد و اعلام کرد ورشکسته شده و چون در واقع این پانزده میلیون دلار بیشتر یا کمتر را به جهت ایجاد درامد برای استان قدس اخذ کرده و چکهایی هم که بعنوان ضمانت داده بود غیر خود امضای نایب تولیه اقای کریمی را همراه داشت پس طلبکاران بروند از استان بگیرند در حالیکه اسناد پرونده نشان میداد ناصر تمام پولها را با دادن نامه هایی اینچنینی (موضوع پروژه ترانزیت سوخت به هزینه های پیوست، سود در شش ماه ده درصد ،حداقل سود برای پروژه های اینچنینی صد درصد است چون تماما رانت است)دریافت و سود هم کرده .بعد حاج اقا هم دستور دادند کلیه بدهی ناصر را از حساب استان قدس با بیست یا قسط(یا بیشتر یا کمتر) یک ماهه پرداخت کردند و میگویند حتی اقای کریمی نایب تولیه چکها را امضا نکرد که بلافاصله استعفا داد و علوی جانشین او امضا کرد .افرادی که پول نذر میکنند بدانند پولشان به چه راههای مبارکی خرج میشوذ و مطابق حرفهای اخیر ناصر که در بین برخی کارمندان در گوشی گفته میشود اگر برای تولیت عظما اتفاقی بیفتد مثل مهدوی کنی تا بشود ماهها جنازه را در بیمارستان نگه میداریم تا جو مردن حاج اقا را درست کنیم تا جانشنی معرفی نشود و یا خودم (ناصر) تولیت را بوکالت از پدر و یا فردی که با وی همه چیز را تمام کنیم بعنوان تولیت معرفی میکنیم یعنی رویه مهدوی کنی به همه اینها یاد داد که میشود این رودخانه ثروت را از دست نداد .

     
  12. سلام بر همه دوستان عزیز،

    خبری خواندم که بسیار من را در فکر برد، خبر این بود که آقای کری وزیر امور خارجه آمریکا جریمه شد. یعنی‌ در همان کشور شیطان بزرگ (به قول خمینی) همه مشمول قانون میشوند و هیچ کسی‌ بخاطر داشتن مقام از پیگیری قانون مستثنی نیست.در حالی‌ که در ایران (کشور مهد اسلام و مستضعفین)،، آدمها را می‌‌کشند، اسید به روی زنها می‌پاشند، با سیاست‌های غلط خودشان اقتصاد را به نابودی می‌‌کشند، پول‌های این ملت را می‌دزدند و خلاصه هر چه دلشان می‌خواهد با این ملت انجام میدهند ،، اما خبر زیر را حتما بخوانید:

    وزیر خارجه‌ی آمریکا به دلیل پارو نکردن برف مقابل خانه‌ی خود ۵۰ دلار جریمه شد

    شهرداری بوستون، وزیر خارجه‌ی آمریکا را به پرداخت جریمه‌‌ی ۵۰ دلاری محکوم کرد.

    به گزارش خبرگزاری فرانسه، جان کری به دلیلِ پارو نکردن ِ برف‌های جمع‌شده در مقابل در ورودی خانه‌ی شخصی‌اش به پرداخت این جریمه موظف شده است.

    بر اساس قوانین ایالت ماساچوست که وزیر خارجه‌‌ی آمریکا در آن زندگی می‌کند، مسئولیت تمیز کردن ِ پیاده‌روی مقابل ِ خانه‌ها بر عهده‌ی خود شهروندان است و پیاده‌روی مقابل منزلِ‌ آقای کری نیز به‌موقع برف‌روبی نشده بود.

    جریمه‌‌ی ۵۰ دلاری برای وزیر خارجه‌‌ی آمریکا زمانی صادر شد که او همراه با رئیس‌جمهوریِ این کشور در مراسم ِ تدفین پادشاه عربستان سعودی شرکت داشت.

     
  13. هو ۱۱۰
    به مهرداد:
    ای بزرگوار، بارها رنجنامه زندانیان را که نوشته اید خواندم. اینهمه کاوش و کوشش شما شایسته تقدیر است. چکنم که کاری از من ساخته نیست جز لعن ظالمین. خدا لعنت کند بنی امیه دوران معاصر را. اجازه دهید برای جبران مافات فریاد کنم: مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه
    یا علی

     
    • درویشم ودنیا برام یک مشت خاکه ………همه داروندارم فقط یک دل پاکه— ای من به فدای دل پاک تو درویش چرا مرگ بر شما مرگ بر دروغ زن مرگ بر منافق مرگ بر شارلاتان مرگ بر متدین نمای بی خدا . مرگ بر آن که به خلوت آن کار دیگر میکند….علی یارت درویش

       
  14. روزنامه نیویورک تایمز در شماره امروز خود گزارش جامعی از وضعیت ونزوئلا درج کرده تخت عنوان “بی پول نفت ، قفسه های خالی ونزوئلا”. گزارش در مورد فقدان مواد غذائی و دارو و اقلام حیاتی مورد نیاز مردم است که با کاهش در آمد نفت دیگر قابل تامین نیستند. به همین راحتی. این میراث چاوز برای ونزوئلا است. در این گزارش زنی که از طرفداران قدیمی چاوز است حرف دردناکی میزند. او می گوید “من همیشه طرفدار او بودم. ولی امروز تی شرتی را که عکس چاوز روی ان بود و من آنرا با افتخار نگهداری میکردم در آوردم و روی ان یک مهر باطل شد بزرگ زدم و با ان کف خانه را تمیز کردم..او رفت و این وضعیت لعنتی را برای ما به میراث گذاشت.” البته این مشکلات را نمی توان به کاهش قیمت نفت ربط داد چه آنکه قبل از ان هم اقتصاد این کشور در وضعیت رکود بود. در پایتخت یکی از بزرگترین بیمارستانها بخش جراحی قلب را هفته ها است که تعطیل کرده چون امکانات ندارد. با کاهش قیمت نفت از 96 دلار به 36 دلار تورم و قحطی کشور را در بر گرفته است. امّا چاوز با انهمه در آمد نفت چه کرد؟ این پولها همه را خرج پروژه های اجتماعی کرد ولی سرمایه گذاری نکرد. همه خرج نمایشهای اجتماعی شد.

    این وضعیت کشوری است که سالها متّحد شماره یک ما بود و چشم و چراغ سیاست خارجی ورشکسته ما. پروازه ای زیان ده به کاراکاس و پولهای رفته به ان کشور نه به حال آنها افاقه کرد و نه به ما. چرا؟ چون هر دو طرف عوام فریب، احمق و دچار جنون فکری بودند. هم رهبری ایران و هم چاوز هر دو با هم کشورهای خود را به خاک سیاه نشاندند.
    امّا جالب آنکه هر دو هم برای حّل مشکل فقط یک حرف میزنند. آن چیست؟ توکّل بر خدا و امید به او!. وقتی بی خردان و مجنونهای ایرانی و ونزوئلائی در آمد این مردمان بیچاره را به باد میدادند بیاد حرف خدا نبودند ” که اموال بدست احمقها ندهید چون این دارئیها برای قوام و دوام شما است”. آنروز خدای انها با انها خوب بود ولی امروز که همه چیز را بباد داده اند یاد خدای ما افتاده اند که بیاید و گند کاری آنها را بر طرف کند. خدای ما هم قطعا به هر دو طرف یعنی رهبری و مردمی که به این رهبری کرنش کردند فقط نگاهی عاقل اندر سفیه میکند!..اعتبرو یا اولی الابصار

     
  15. مازیار وطن‌پرست

    بانو فائزه نویسنده‌ای آگاه و نویسنده‌ای مبرز است که وجودش مغتنم و سبب افتخار ماست.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    من جایی دیگر (http://www.nurizad.info/blog/28600#comment-175439) هم به این موضوع پرداخته‌ام اما اهمیت بنیادین موضوع مرا وا می‌دارد تا باز هم به آن بپردازم:

    حضور افرادی با آراء و نظرات و عقاید مختلف در این وبلاگ نه تنها بد نیست، بلکه همچون ثروت این وبلاگ محسوب می‌شود. ارزش یک محیط گفت و گو، زمانی است که شامل همهٔ عقاید و آرای جامعهٔ خود باشد. از آنجا که این وبلاگ نه یک محیط تخصصی، بلکه مکانی برای گفت و گو و آگاهی بخشی است پس هر چه تنوع دیدگاه‌ها بیشتر باشد:

    – نخست آنکه محیط گفت و گو، نمونه‌ای نزدیک‌تر به واقعیت از جامعه خواهد بود؛

    – دوم آنکه هر چقدر هم به حرف‌ها و عقاید خود مطمئن باشیم، تا در برابر آرای مخالف خویش قرار نگیریم نمی‌توانیم آن را به محک بزنیم؛

    – سوم آنکه اگر آرزوی ما برقراری دموکراسی راستین در میهن‌مان باشد، دموکراسی بدون گفت و گو بی‌معناست. ما ایرانیان نه سابقه‌ای در دموکراسی داریم و نه پیشینهٔ مثبتی در گفت و گو، چه بهتر که اصول آن را در اینجا تمرین کنیم و بیاموزیم؛

    – چهارم آنکه هر کس فکر می‌کند عقاید خودش بیشترین طرفدار و پیرو را در جامعه دارد. این حرف را از روی تجربه‌ام در همین وبلاگ عرض می کنم. حضور مخالفین باعث می‌شود از این توهم و دلگرمی که به خود می‌دهیم بیرون بیاییم و خود را برای زیستن در جامعه‌ای با نظرات مخالف آماده کنیم؛

    – پنجم آنکه دموکراسی دو معنا دارد: 1- حکومت اکثریت 2- رعایت حال و شرایط برابر اقلیت با اکثریت. حتی اگر طرز فکر و عقیدهٔ ما در این وبلاگ اکثریت داشته‌باشید، آزادی اقلیت در بیان عقایدش عین دموکراسی است. فراموش نکنیم: همانقدر که عقاید مخالفین برای ما گزنده و سخت است، حرف‌های ما نیز برای آنان تلخ است.

    – ششم و مهم‌تر از همه: توانایی من در نوشتن، از اغلب نویسندگان و کاراکترهای این وبلاگ بیشتر نیست. اگر این چند خط را نوشتم امیدوارم حمل بر غرور نشود، همانطور که پیشتر عرض کرده‌ام بدون اغراق، از همهٔ دوستان با هر نظری که داشته‌اند آموخته‌ام و این از مهم‌ترین دلایلی است که به نظرم حضور همه سلایق و عقاید در این جا را ضروری می‌کند.

     
    • مازیار وطن‌پرست

      پوزش از بانو فائزه و یک توضیح: خط نخست را صرفا بخاطر تشکر ازیشان و نوشتهٔ پرمغزشان کردم و ارتباطی به بقیهٔ متن ندارد. ضمنا بخاطر عجله اشتباهی کردم که در اینجا، خط نخست را تکرار و تصحیح می‌کنم:

      بانو فائزه نویسنده‌ای آگاه و توانا است که حضورش در این وبلاگ مغتنم و سبب افتخار ماست.

       
  16. آتنا فرقدانی

    چرا بحث با دوستان روحانی به جائی نمی رسد؟

    دوستانی که در این سایت موضوعات عقیدتی مطرح میکنند دو دسته هستند. گروه اول بطور کامل دین و خدا را نفی می کنند و گروه دوم با قرائت فقهاء از دین مخالفند.

    در مقابل کسانی قرار دارند که بنا به تعریف خودشان با بحثهای درون دینی می خواهند به دیگران نشان دهند که احکام اسلام طبق قرائت فقهاء قطعی است و تعطیل بردار نیستند.

    یعنی اگر می خواهید با یک روحانی بحث کنید اول باید پذیرفته باشید که خدا وجود دارد، اسلام دین حق است ، اجرای قوانین و احکام قرآن در همه زمان ها واجب است . سپس می توانید بحث کنید که آیا فلان حکم مطابق با شریعت هست یا خیر که در صد در صد موارد هم شکست می خورید چرا که اصولا این احکام نیامده اند که بروند.
    مثلا اگر مشکل شما در ارتباط با ازدواج با دختر شیر خواره باشد اگر در یک چنین حکمی اگر اجماع نباشد، نص هست اگر نص نباشد روایت هست اگر بگوئی روایت غلط است عقل الهی به کمک می آید که بگوید آن روایت صحیح است پس چون صحیح است آن حکم قطعی است. یعنی راهی نیست جز این که بپذیرید هرچه که فقها اجتهاد کرده اند صحیح است.

    مخالفان اما از خارج از دایره دین به آن مینگرند و میخواهند به روحانیون ثابت کنند که فلان برداشت غلط است. با چه ابزاری؟ با همان ابزاری که آنها ثابت میکنند خدا نیست یا اسلامی دین حق نیست یا احکام اسلامی شامل گذر زمان می شوند. که این ابزار از ابتدا مورد انکار دوستان روحانی است.

    در واقع تا زمانی که بدیهیات مورد پذیرش دوطرف بحث مبنای آغاز بحث نباشد و یا اموری برای یک طرف بدیهی باشد و برای طرف دیگر خیر نمی توان امیدی به نتیجه این بحثها داشت.

    البته ممکن است که تصور شود که خب هرکسی به آنچه که رسیده اعتقاد دارد و طبیعی است که نخواهد از آن صرفنظر کند. در این صورت بحثها به مجادلات بیهوده می انجامند و در نهایت یا به فحاشی یا مباهله!!!! و یا در دموکراتیک ترین حالت به صرفنظر کردن از بحث می انجامد.

    ما در اینجا حتی در تعریف اولین ایزار بحث یعنی عقل با روحانیون محترم اختلاف نظر داریم.
    از نظر روحانیون مبانی عقلی غیر متدینین ، مادی است در حالیکه مبانی عقلی در نگاه روحانیون الهی است یعنی اینکه یک شرظ اولیه در نگاه ایشان وجود دارد و آن اینکه آنچه که منجر به انکار وجود خدا و دین حقه (با تعریف ایشان) گردد عقل نیست.

    بنابراین بحث کردن در زمینه های اعتقادی بی فایده بوده و نتیجه ای در بر ندارد.

    تنها موضوعی که می تواند مفید باشد این است که چه بکنیم که همه مردم ایران بتوانند در صلح و صفا و بدون انکار و یا تحمیل با پذیرش تکثر در کنار هم زندگی کنند.
    این یعنی دنیای تفکر بازاری است که هرکسی متاع خود را عرضه می کند ،

    تاکه قبول افتد و که در نظر آید.

    اما آنچه که مسلم است این است که هیچ ایدئولوژی اعم از مادی یا الهی صلاحیت حکومت ندارد و تجربه ارزشمند بشری نشان داده که مردم در نبود ایدئولوژی حاکم بهتر می توانند در صلح با هم زندگی کنند.

    منصور

     
  17. همدستان محمدرضا رحیمی را از نو بشناسیم

    اشتراک چهارشنبه, ۸ بهمن, ۱۳۹۳
    چکیده :رحیمی، با همه بزرگی فسادها و اهمیت جایگاهش، کوچکتر از آن است که مصداق منظره مهیبی باشد که میرحسین به تصویر می کشد. همه کسانی که نام آنها در این فهرست آمده و بسیاری دیگر که نیامده، در فساد ساختاری که نظام و انقلاب و ثمره خون شهدا را به سمت سقوط می برد، مقصر و متهم اند. رحیمی تنها نیست؛ او همدستان زیادی در مجموعه نظام داشته است….

    کلمه – سید مهرداد طباطبایی:

    ۱ . سال ۱۳۹۳ است؛ سه شنبه هفتم بهمن. محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور بوده است. او می گوید تاوان لجبازی ها و آبروبری های احمدی نژاد را می دهد. رحیمی به رئیس سابقش نوشته است: “یادتان می آید در ماجرای یکشنبه سیاه چقدر اصرار کردم که نکنید و آبرو نبرید…” اشاره معاون سابق احمدی نژاد به روز یکشنبه ای است که قرار بود وزیر کار استیضاح شود و رئیس دولت دهم برای رویارویی، فیلم لابی پنهانی فاضل لاریجانی با سعید مرتضوی را در مجلس نشان داد. او آبروی برادر لاریجانی ها را برده بود، و حالا رحیمی می گوید دارد تاوان این کار محمود احمدی نژاد را می دهد. آیا او دارد روسای قوای مقننه و قضاییه را به اعمال نفوذ در پرونده اش متهم می کند؟ آیا آنها می خواهند انتقام آبروی رفته ی برادران لاریجانی را بگیرند؟ ماجرا چیست؟

    ۲ . سال ۱۳۹۱ بود؛ پنجشنبه بیست و پنجم خرداد. صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه است. او نمی داند روزی کار به زندانی کردن “معاون اول نظام” خواهد رسید و در آن روز باید این حکم را نشانه سربلندی دستگاه قضایی معرفی کند. او رئیس دستگاه قضایی است و در همان هفته دادگاه بیمه ایران به اینجا رسیده که متهمان پای کامران دانشجو و محمدرضا رحیمی را به پرونده رشوه و اختلاس کشیده اند. لاریجانی از اینکه علنی شدن دادگاه به رسوایی برخی مسئولان انجامیده، عصبانی شده و پرخاش می کند: “برخی متهمان به خیال این هستند که می‌توانند به صرف نام بردن از برخی افراد و مسئولان بدون ارائه دلایل و مستندات از خود رفع مسئولیت کنند، اما مشخص است که این مسئله نیز نیرنگ و شگردی جدید برای فرار از اتهامات از سوی آنان است… چه بسا اتهام‌زنی بدون مدرک و مستند متهمان در جریان رسیدگی براساس شگردی باشد که به آنها آموزش داده شده است که البته با برخی تلاش‌های رسانه‌ای در ملتهب و منحرف کردن فضای رسیدگی‌ها نیز همراه است.” صادق لاریجانی همه را متهم می کند، رسانه ها و دیگر متهمان را. اما حاضر نیست زیر بار تخلف مسئولانی که نامشان در دادگاه مطرح شده، برود. مگر در دادگاه بیمه ایران چه اسراری فاش شده بود؟

    ۳ . سال ۱۳۹۱ بود؛ دوشنبه هشتم خردادماه. دومین دور رسیدگی به پرونده اختلاس بیمه ایران به جلسه چهارم رسیده بود. جابر ابدالی باید درباره اظهارات یکی دیگر از متهمان پاسخ می گفت که ابدالی را متهم کرده بود از او پول گرفته تا به رحیمی بدهد. ابدالی گفت: “من دسته‌چک شخصی‌ام را در اختیار آقای رحیمی قرار داده‌ام تا به برخی افراد در انتخابات کمک کند. موضوع این است. من مال خودم و پول شخصی خودم را به او داده‌ام و نیازی نبوده از کسی اجازه بگیرم. من خواسته‌‌ام به کسانی که در خط ولایت هستند کمک کنم. این امر مربوط به انتخابات قبلی مجلس است. من دسته‌ چکم را امضا کردم و با رضایت خودم آن را در اختیار آقای «ر» قرار دادم. از هیچ کسی هم هیچ درخواستی نداشته‌ام. نه وام می‌خواستم و نه چیز دیگری…” و ساعتی نگشت که خبر مثل یک بمب در محافل سیاسی و رسانه ای منفجر شد: پول تبلیغات نامزدهای اصولگرای انتخابات مجلس هشتم، از سوی عامل اختلاس بیمه ایران تهیه شده بود. آیا رحیمی تنها کسی از مسئولان بود که پای او در این پرونده گیر بود؟

    ۴ . نه روز بعد، ششمین جلسه برگزار شد: چهارشنبه ۱۷ خرداد. بار دیگر اظهارات متهمان در محافل سیاسی، خبرساز شد. این بار نام دو عضو بلندپایه دیگر دولت احمدی نژاد مطرح شده بود: مرتضی تمدن و کامران دانشجو. استاندار وقت تهران از سوی معاون سابقش متهم شد که در یک فقره ۱۵ میلیون تومان رشوه گرفته است. رقم مربوط به کامران دانشجو اما سنگین تر بود: ۲۰۰ میلیون تومان. نماینده دادستان در این جلسه از احضار تمدن سخن گفت، اما از اتهام سنگین تر دانشجو هیچ نگفت. معاون او در استانداری تهران ۲۰۰ میلیون پول نقد! به وی داده بود و برای از بین بردن اسناد پولشویی، حتی رسید هم نگرفته بود. حالا پای او گیر بود که آن ۲۰۰ میلیون را چه کرده، و مجبور شده بود از رئیس سابقش نام ببرد. چرا کامران دانشجو هیچ گاه به خاطر این اتهام، محاکمه و مجازات و یا لاقل از سوی مجلس مدعی اصولگرایی استیضاح نشد؟ آیا کامران دانشجو به این خاطر از پیگرد مصون نماند که متهم ردیف اول تقلب در انتخابات ۸۸ به نفع احمدی نژاد بود و محاکمه او ممکن بود پای همدستان دیگری را هم به میان بکشد؟

    ۵ . سال ۱۳۹۳ است؛ هفته اول بهمن ماه. محمود احمدی نژاد این روزها بی آبروتر از همیشه است. دست راست او در تمام سالهای دولت داری، از لجبازی و بی آبرویی و آبروبری او زبانش به شکایت بلند شده. رحیمی از نارفیقی گله دارد. او خیال می کند تاوان این رفتارهای احمدی نژاد را می دهد. فراموش کرده روزهایی را که احمدی نژاد می گفت خط قرمز من کابینه است. رئیس دولت دهم که این روزها گوشه کتش را کنار می کشد تا مجازات حبس رحیمی آلوده اش نکند، آن روزها هنوز رفاقت را فراموش نکرده بود که وقتی مطرح شدن نام رحیمی در دادگاه به جنجال سیاسی منجر شد، در سفر استانی اش به کرمانشاه گفت: “با دروغگویی و اتهامات بی‌اساس به راحتی دیگران را متهم می‌کنند درحالی‌که نمی‌توانند حرف‌های خود را ثابت کنند. آنان متوجه حرف‌ها و اقدامات خود نیستند … آنهایی که علیه ما مطالب کذب مطرح می‌کنند، به حرف ما گوش نمی‌دهند و وقتی آنها را نصیحت می‌کنیم، حملات خود را چندین برابر می‌کنند. فحش دادن به دولت هنر نیست، اگر جرأت دارند، بروند سراغ همان‌هایی که اصل‌کاری هستند.” منظور احمدی نژاد از اصل کاری ها، چه کسی بود؟ آیا رحیمی در اتهاماتش در این پرونده، همدست مشخصی داشت که احمدی نژاد به او اشاره می کرد؟

    ۶ . چند روز بعد، سال ۱۳۹۱ به بیست و یکمین روز از سومین ماه خود رسید و سایت روزنامه رسمی دولت (ایران) از آنچه احمدی نژاد می خواست بگوید، رمزگشایی کرد. عنوان مطلب این بود: «گزارش ویژه از پشت پرده تهمت‌های اخیر علیه دولت؛ باهنر توضیح دهد» و در آن برای اولین بار نام نایب رئیس مجلس اصولگرا به پرونده اختلاس کشیده شد؛ آن هم به عنوان رابط این باند فساد اقتصادی با نامزدهای انتخاباتی یک جناح سیاسی. محمدرضا باهنر که خواهرزاده اش (مجتبی ثمره هاشمی) حامی اصلی رحیمی و عامل ورود او به دولت احمدی نژاد بود، حالا به اتهامی سنگین تر متهم می شد. در گزارش شبکه ایران فاش شده بود که علیه باهنر سند هم وجود دارد: رحیمی بابت این پول های اختلاسی- انتخاباتی از نایب رئیس مجلس اصولگرا رسید گرفته بود. در این گزارش آمده بود: “سه نفر از نمایندگان دوره‌های گذشته مجلس، «جابر. الف» را به رئیس سابق دانشکده حقوق دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز، معرفی کرده و از وی خواستند تا از توانایی‌های «جابر. الف» استفاده کند. اما زمینه هیچگونه همکاری با «جابر. الف» در آن دوران برای رئیس سابق دانشکده حقوق دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز فراهم نشد تا اینکه وی به ریاست دیوان محاسبات مجلس هفتم رسید. پس از گذشت مدتی، دو نفر از نمایندگان مجلس مجدداً «جابر. الف» را به رئیس وقت دیوان محاسبات معرفی کرده و می‌گویند اسنادی از تخلفات گسترده در بیمه ایران در اختیار دارد. رئیس وقت دیوان نیز که آن روزها مشغول رسیدگی به پرونده بیمه بود، از این مسئله استقبال و از «جابر. الف» می‌خواهد تا اسناد را در اختیار دیوان قرار دهد… این روند ادامه می‌یابد تا آنجا که «جابر. الف» در آستانه انتخابات مجلس هشتم، به ادعای خود برای کمک به نامزدهای اصولگرا که در خط ولایت قرار دارند، تلاش می‌کند مبالغی را به رئیس وقت دیوان محاسبات که از فعالان سیاسی جریان اصولگرایی بوده و در دوره‌های گذشته انتخابات نیز در ستادها فعالیت چشمگیری داشته است، کمک نماید. رئیس دیوان محاسبات مجلس هفتم به‌دلیل حساسیت جایگاه و مسئولیت خویش از دریافت این کمک‌ها برای نامزدهای اصولگرای انتخابات مجلس هشتم خودداری و «جابر. الف» را به محمدرضا باهنر که از چهره‌های اصلی فعال در انتخابات بود، ارجاع می‌دهد. پس از مدتی مشخص می‌شود که «جابر. الف» هیچ بخشی از آن مبلغ که بنا داشت کمک کند را به باهنر تحویل نداده و در جواب رئیس وقت دیوان می‌گوید باهنر را قبول ندارم و مبلغی را در اختیار او نمی‌گذارم و اگر خودت می‌گیری پرداخت می‌کنم. بر همین اساس باهنر به رئیس وقت دیوان محاسبات می‌گوید اشکالی ندارد، کمک «جابر. الف» را خودت بگیر و من رسیدش را می‌دهم که به همین ترتیب عمل شده و رئیس وقت دیوان، رسید کمک‌های «جابر. الف» را از باهنر می‌گیرد. از مبالغ کمک‌هایی که «جابر. الف» برای انتخابات مجلس هشتم پرداخته بود، به جز تعداد معدودی، همه نامزدهای اصولگرا استفاده کرده‌اند که برای مثال یکی از چهره‌های برجسته مجلس هشتم و نهم، از محل همین کمک، برای تبلیغات انتخاباتی خود در یکی از استان‌های همجوار تهران، چک ۶۰ میلیون تومانی دریافت می‌کند و البته آن را ناکافی دانسته و کمک بیشتری را طلب می‌کند که به‌دلیل محدودیت منابع، مورد موافقت قرار نمی‌گیرد…” روزنامه دولت از کدام نمایندگان سخن می گفت؟ این پول ها خرج راه یافتن چه کسانی به مجلس شده بود؟

    ۷ . سال ۱۳۸۶ بود؛ ماه پایانی سال: اسفند. اصولگرایان وارد انتخاباتی شده بودند که پیشاپیش برنده بودن آنها مشخص بود. اکثر اصلاح طلبان رد صلاحیت شده بودند و ستادهای آنها اعلام کردند که تنها در ۱۳۰ کرسی امکان رقابت دارند. میل مردم به مشارکت در انتخابات نیز بسیار اندک بود، به طوری که در نهایت در کل کشور ۵۱ درصد و در تهران تنها ۳۰ درصد در انتخابات شرکت کردند. رحیمی می گوید تنها جرم او این است که در آن زمان به نامزدهای ولایی و بسیجی پول داده تا وارد مجلس شوند. وکیل رحیمی پیش تر گفته بود ۱۸۰ تا ۱۹۰ نفر از او پول گرفته اند، حالا خود او می گوید قریب ۱۷۰ نفر. جابر ابدالی در دادگاه گفته بود یک و نیم میلیارد تومان داده، حالا رحیمی می گوید یک میلیارد و دویست میلیون تومان به نامزدهای انتخاباتی اصولگرا داده است. تکلیف آن ۱۰ تا ۲۰ نفر کم و زیاد که هیچ، تکلیف این ۳۰۰ میلیون تومان هم در این بین مشخص نیست. رحیمی اما می گوید جابر ابدالی را “برخی نمایندگان مجلس و مقامات قضایی و اجرایی” به او معرفی کرده اند. هویت این معرفی کنندگان هنوز مشخص نشده، اما حامیان رحیمی پنهان نیستند. مهرماه ۱۳۸۸ بیش از ۲۱۰ نماینده مجلس اصولگرا در قبال آن کمک ها قدرشناسی کردند و در نامه ای ضمن حمایت از انتصاب رحیمی به معاون اولی، او را “نیروی زحمتکش، انقلابی و دلسوخته” نامیدند. دی ماه ۱۳۸۹ احمدی نژاد که امروز از معاونش ابراز برائت می کند، گفت رحیمی “از برادران بسیار خوب، پاک و مومن دولت و فردی پاک و انقلابی و خدمتگذار است.” اردیبهشت ۱۳۹۲ که مفاسد رحیمی برای همه روشن شده بود، باهنر گفت: “من هنوز هم ادعا می کنم که پرکارترین معاون اول آقای رحیمی هستند” و آبان ۱۳۹۳ رضا تقوی از اعضای بیت رهبری و رئیس ستاد ائمه جمعه در مراسم ختم مادر رحیمی از پیگیری پرونده وی انتقاد کرد! و این مفسد اقتصادی را “از نیروهایی که برای خدا کار کردند و کار می‌کنند و زحمت می‌کشند” توصیف کرد. این مدعیان اصولگرایی تا توانستند، حامی مالی خود را تنها نگذاشتند تا کار به فاش گویی های این روزها برسد. رحیمی هم پیش تر در نامه اش به صادق لاریجانی گفته بود این کمک های انتخاباتی را “حسب صلاحدید برخی بزرگان و مسؤولان کشور” انجام داده است. کدام بزرگان و مسئولان به امثال رحیمی اجازه داده بودند که پول های اینچنینی را خرج راهیابی نامزدهای ولایی به مجلس کند؟

    ۸ . سال ۱۳۹۱ شد؛ دوشنبه سیزدهم شهریورماه. پرونده بیمه ایران با سوالات بسیار افکار عمومی رو به رو بود. مصطفی پورمحمدی که در آن زمان ریاست سازمان بازرسی را برعهده داشت و مدعی مبارزه با مفاسد بزرگ بود، در یک جمع دانشجویی در دانشگاه شریف مورد سوال یک دانشجو قرار گرفت که صادقانه می پرسید: “چرا رسیدگی به پرونده رحیمی متوقف شده است؟” پاسخ آن روز پورمحمدی، پاسخ سوال بسیاری از مردم نیز هست که نمی فهمند چرا پرونده های اختلاس نباید کش پیدا کند. پورمحمدی در جواب گفت: “پرونده ایشان برای رعایت مصالحی متوقف شده است که بنده هم قبول دارم… کشور باید با اراده‌ای روشن، هوشمند و هماهنگ اداره شود. اگر سرباز ولایت هستیم باید تصمیمات ایشان را اجرا کنیم تا امور به سامان برسد.” همان زمان، شایعه ای در محافل سیاسی پیچید مبنی بر اینکه احمدی نژاد در جلسه ای با آیت الله خامنه ای، درباره پرونده رحیمی گفته است که مخالفتی با رسیدگی به این پرونده ندارد اما بهتر است رهبر در نظر داشته باشد که این پول ها به نفع اصولگرایان خرج انتخابات شده است؛ و رهبری هم در همان جلسه دستور داده بود که رسیدگی به پرونده مفاسد نفر دوم دولت، متوقف شود. اما چرا؟ چگونه است که فسادهای اقتصادی اینگونه با فسادهای سیاسی گره می خورند؟

    ۹ . دیروز رسول منتجب نیا از نقش رحیمی در انتشار پوسترهای مستهجن علیه خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ خبر داد و به تمارض قاضی و دادگاه بی سرانجام آن پرونده اشاره کرد. دو سال قبل هم سید مصطفی تاجزاده به همدستی باهنر با رحیمی در اختلاس بیمه ایران، نقش آنها در کارناوال عصر عاشورا و تایید این موضوع در گزارش وزارت اطلاعات اشاره کرده بود. درباره نقش رحیمی استاندار وقت کردستان در تقلب در انتخابات دوم خرداد هم گزارش های متعددی وجود دارد؛ حتی ستاد خاتمی به طور رسمی از وی به اتهام تقلب در انتخابات شکایت کرد. وی تاکنون در هر سه قوه نظام، مقام داشته است: از دادستانی و مشاورت رئیس قوه قضاییه در دوره آیت الله محمد یزدی، تا نمایندگی و ریاست دیوان محاسبات، و نیز بخشداری و استانداری و بالاخره معاون اولی. اتهامات وارد به او هم یکی دو تا نیست. پنج سال حبس فقط مربوط به یک اتهام اوست، که آن هم اگر طبق قانون رسیدگی می شد حکمش اعدام یا حداقل ۱۵ سال حبس بود. این چهره ماندگار و نشان دار دولت سابق، دهها اتهام دیگر دارد. یک قلم آنها، تلاش برای رشوه دادن به نمایندگان مجلس است که بلافاصله لاپوشانی شد و دیگر پیگیری نشد. یک قلم دیگر از اتهامات او، همدستی با یکی از قاچاقچیان بزرگ ارز به نام یدالله روزچنگ است که در سال ۱۳۹۱ بازداشت شد و خبرگزاری مهر او را “سرشاخه اخلال ارزی” در زمستان سال ۹۰ معرفی کرد. خلاصه اگر بخواهیم یک مصداق از “حرام خواری های سیاسی و اقتصادی توأمان” نام ببریم، محمدرضا رحیمی است. اما آیا برای فساد سیاسی و اقتصادی که در ساختار حاکمیت نفوذ کرده، همین یک مصداق وجود دارد؟

    ۱۰ . زمستان ۱۳۹۳ فرا رسید، پایان چهارمین سال حصر و فریادهای پوچ و تهدید به محاکمه و تکرار اتهام براندازی و … پاسخ میرحسین موسوی کوتاه اما واضح بود: “برانداز کسانی هستند که از جیب مستضعفان و پابرهنگان و فقرا فسادهای عظیم را در کشور ایجاد کرده‌اند… بنده آماده‌ام تا ضمن پاسخ‌گویی به اتهامات، حقایق مربوط به سرچشمه‌های فساد عظیمی که کشور و انقلاب را در خود غرق کرده است، بیان کنم.” رحیمی، با همه بزرگی فسادها و اهمیت جایگاهش، کوچکتر از آن است که مصداق چنین منظره مهیبی باشد که میرحسین به تصویر می کشد. همه کسانی که در بالا نام آنها آمد، و چه بسیار کسانی که نامشان نیامد و شاید ما از نقش و همدستی آنها بی اطلاع باشیم، همگی در فساد ساختاری که نظام و انقلاب و ثمره خون شهدا را به سمت سقوط می برد، مقصر و متهم اند. رحیمی تنها نیست؛ او همدستان زیادی در مجموعه نظام داشته است.

     
  18. درود بر شما جناب نوری زاد
    لطفا در صورت صلاحدید این نوشته ام را با نام خودم منتشر کنید. من اگر زندانی شوم به تعدادی از معتمدینم گفته ام که رسانه های بین المللی را با خبر کنند. نیز خواسته ام که شمارا هم در جریان بگذارند. ممنون خواهم شد در روزهای که به کمک افرادی چون شما نیاز دارم دریغ نکنید.
    سپاس جناب نوری زاد

    —————————————————————————————————————————–
    عنوان مقاله :
    کارت قرمزی که از داور مسئول آن نیست
    —————————————————————————————————————————–
    متن مقاله :
    این روزها عده ای داور را مقصر می دانند، حتی عده ای هم کار را به آنجا رساندند که تقصیر را به گردن کیروش بیاندازند. اما حقیقت چیست ؟
    فرض کنید رژیمی 34 سال بر طبل قلدری احمقانه (آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند) بکوبد و تروریستها را (بشار اسد) حمایت کند. تمام مردم دنیا از نظر او نجست باشند الا شیعیان. خوب بدلیل این سیاستهای احمقانه، مردم دنیا روز به روز از ما متنفر می شوند. این می شود که هر جا بتوانند ما را آزار خواهند داد. من کیروش را مقصر نمی دانم، او مقصر نیست که بماند تا امروز بسیار هم استادانه مربی گری کرده است. در جایی که فلسطین تیم مارا را تحقیر کرد تنها کسی بود که برای روحیه از دست رفته بازیکنان به دهن کجی فلسطینی ها واکنش نشان داد. حتی یکی از نوکران ملا که در فدراسیون شاغل بود کلامی جواب نداد، تعجبی نیست زیرا آنها همه هستند تا سیاستهای به نفع آخوند را پیگیری کنند نه اینکه در جستجوی منافع ملی باشند. این خود گویای خیانت آگاهانه رژیم ملایان بی سواد و حیله گر است. داور را هم مقصر نمی دانم. درست است که او باید جانب عدالت را نگه می داشت اما او یک انسان بود و از ما متنفر، این تنفر را ملایان در دل او و امثال او کاشته بودند و او از ما انتقام گرفت. کسان بسیار دیگری نیز هستند که دلشان می خواهد ما را تحقیر کنند، چون از ما بدشان می آید، از ما متنفرند، حق هم دارند. ما همه را نجست می دانیم، حتی تعداد زیادی از مردم خود را. در پاسخ آنها هم از ما متنفر می شوند و تلافی می کنند. سیاستهای شیعه پرستی آخوند که یک نمونه امروزی نژاد پرستی است ما را هر روز بی آبرو تر می کند. امروز ما در همه جای دنیا مورد تنفریم. حتی شیخ نشین های جنوب خلیج فارس آنهم آنانی که کلا 38 سال بیپتر قدمت ندارند نیز مانند امارات امروز خود را متمدن تر از ما می بینند. باید هم بدانند. چرا ؟ زیرا در حالی که آخوند در جستجوی سرکوب دگر اندیشان داخلی و پخش نفرت در عرصه بین المللی بود آنها بزرگترین نیروگاه خورشیدی جهان را ساختند و یکی از مجهز ترین خطوط هوایی دنیا را راه انداختند. بله، آنها اینگونه پول چاه های نفت را در جهت منافع مردمشان استفاده کردند اما آخوند پول چاه های نفت و گاز و معادن ایرانیان را تبدیل به دلار و دلار را تبدیل به بمب کرد و در سینی هدیه مقابل بشار اسد دراز کرد و او هم که مانند آخوند به انواع بیماریهای روانی مبتلا است برداشت و همه اش را بر سر مردم خود فرو ریزاند تا 180 هزار از مردم سوریه را به قتل برساند. حلا بگذارید مقایسه کنیم. ایران مسئول اول همکاری در قتل عام 180 هزار نفر از مردم بی گناه سوریه است و داور استرالیایی مسئول همکاری در حذف تیم ملی ما. شما بگویید ؟ مردم دنیا چرا باید از ما متنفر نباشند ؟ آری هموطن ما کارت قرمز را در آن بازی از ملا گرفتیم نه از داور. آخوند مارا نه تنها در آن بازی حذف کرد که بماند مارا از تمام بازیهای آبرومندانه دنیا حذف کرده است.
    جاوید ایران زمین – زنده باد آزادی : مهرگان

     
  19. گزارش بهمن احمدی امویی از زندان

    منتشر شده در جمعه, ۱۰بهمن , ۱۳۹۳ | ۸:۱۹ ب.ظ.

    karoubi&Bahman-Ahmadi-saham-news

    از نیمه شب ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ که همراه با همسر روزنامه نگارش بازداشت شد تا ۱۲ مهر ۱۳۹۳ بیش از ۵ سال و ۴ ماه را در زندان سپری کرد و حالا که آزاد شده می‌گوید از آزادی‌اش خجالت می‌کشد. او ازانسان‌هایی حرف می‌زند که«در زندان جا گذاشته، از زندانیانی که سیستم قضایی آن‌ها را فراموش کرده، خانواده‌‌هایشان فراموششان کرده‌اند و خدا هم آن‌ها را فراموش کرده». از زندانیانی می‌گوید که «وقتی از خواب بیدار شدند نابینا شده بودند و یک هفته بعد یا مقابل چشمان سایر زندانیان جان باختند یا دچار آلزایمر شده‌اند و هیچ کسی را نمی‌شناسند؛ از زندانیانی که بیش از ۱۰ سال است ملاقاتی ندارند و هیچ وکیلی حاضر نیست وکالت آنها را برعهده بگیرد.» زندانیانی که بهمن پس از آزادی، اولین بار از آنها نوشته است.

     
  20. سلام علی عباد الله الصالحین.
    آقای نوری زاد!روزی را بیاد می آورم که در اوج دولت اصلاحات در حضور رهبر معظم انقلاب بر سیاست های دولت اصلاحات تاختید و راجع بع فیلمی که با اجازه ارشاد اکران شده بود معترض بودید.آن زمکان من شمارا همدوش شهید آوینی میدانستم .ناگهان در شما یک دگر دیسی رخ داد و اکنونم به زمین و زمان فوش میدهید و یار غار کسانی شده اید که روزی منتقدشان بودید مدام از اموالی سخن میگویید که از شما برده اند اما هیچگاه بر من روشن نشد این اموال شما چیست و اصولا چگونه ممکن است سپاه مال شخصی شمارا بگیرد وپس ندهد و قوه قضاییه هم شکایت شمارا نپذیرد؟؟؟
    آقای نوری زاد هیچ کس باور نمیکند شمنا این همه اهانت بکنید و راست راست در دامن نظام راه بروید و بگویید آزادی نیست!!!!کسانی هم که هندوانه زیر بغل شما میگذارند شمارا به بازی گرفته اند

    ——————

    سلام روشن گرامی
    اموالی که سپاه از من برده و پس نمی دهد عبارت اند از: یک کامپیوتر اَپل بسیار قیمتی که از آن برای تدوین فیلمها استفاده می کردم، و دوربین و چهار هارد اکسترنال و کلی فیلم بتاکم و کلی سی دی و کلی نوشته و کلی فلش و چیزهایی که معمولا در یک اتاق تدوین هست. من بارها به دستگاه قضایی نامه داده ام و خواهان پس گرفتن اموالم بوده ام اما کسی پاسخگو نیست. شما جای من بودید چه می کردید جناب روشن گرامی؟

     
    • آقاي روشن
      آقاي نوري زاد نتوانست اموالش رابس بگيردبااينكه اوايل خيلي بوزمي دادواصرارداشت كه مي گيرم وليكن دوسه روز به خيابان باستور رفت وكتك حسابي هم خورد اما چه چيزي بگوشش گفتند نمي دانم به كسي هم دراينجانگفته است. آن سفارش چه بودنمي دانم وي را واداربه عقب نشيني كرد وديگرسراغ اموالش را نمي گيرد وحال به هوچيگري عليه فقها برداخته است وآيات قران رامنكراست وخيلي خرافات متوهم خويش را به اسلام وشيعه بسته و برداخته است ودادوفريادراه انداخته است.نمي دانم آن فقيه نماكه روزي مولايش بودبااين چه كرده است كه آسمان وريسمان را بهم مي بافد وبه همه آخوندهاناسزا مي گويد. وجالب اينكه درجواب من خواهدگفت من وناسزا هرگز.حال ببين.

       
      • جناب مصلح سلام . خدا وکیلی از کجا تغذیه میشوید ؟ شما که اینقدر به نوریزاد متلک می افکنید !! میشود به عنوان مثال یک سایت فقط یک سایت در حد سایت ایشان برای ما عوام مثال بزنید که به آنجا مراجعه کنیم ؟؟ ایشان مقابل وزارت اطلاعات رفت و یک پدر آمرزیده ای دستور داد اموال اورا بر گردانند ! که برگشت! حال در سپاه یک پدر آمرزیده نداریم که دستور دهد اموال اورا برگردانند؟؟ یعنی به عبارت دیگر در سپاه یک مسئول مقتدر پدر آمرزیده نداریم؟؟ وشما هم متوجه شدید که در بیت ..( ملا خور ) شده!! و به او کتک هم زدند!! البته ایشان از پس (آشفته ریش) خوب برآمدند و خدمت او با لگد رسیدند!! شما که یک روحانی هستید آیا جرئت دارید در بیغوله ای تک وتنها با چند مخالف جدی با نظام بحث کنید ؟؟ مطمئنا خیر چون میدانید در بیغوله جز کتک وزور چیز دیگری حکم فرما نیست !! بیغوله چه جای بحث !! آن بیت هم جای بحث ندارد !! با ادب و احترام .

         
        • آقاي مهردادخان عزيز عليكم السلام
          روزي مارا خدا مي رساندوبه رزاقيتش اعتقادواعتماد داريم وآنهم ازطريق يك مقداركشاورزي موروثي ازبدرمرحومم مانده است مي كاريم ومي خوريم واهل قناعت هستيم ،اين ازتغذيه ما.
          وامانوري زاد هنوزبايدمتلك بخورد تا ازهوچيگري ودغلبازي مستمرخويش عليه فقها دست بردارد وبه عقل خورشيدي خويش خيلي ننازدوگرنه همين آش است وهمين كاسه مگراينكه نوشته هاي مرا منتشرنكندكه دردست اوست. وجواب شمارا هم داد كه دستورفرموده بوديدبه اين سايت نيايم وچيزي ننويسم بس تحمل ايشان خيلي بيشترازشماهاهست.
          ما خيلي ازخصائل نوري زادرادوست داريم واما هوچي گري هايش را نه.
          چرابايدچوب عملكردهاي نابخردانه حاكم غيرفقيه بنام اسلام را؛ديگرعلما وفقيهان بخورند؟ كه هيچ ربطي به آنان ندارد ،كدام فقيه وعالم رباني كه دخالتي درحكومت ندارند ،به اين استبداد وستم وبگير وببند آزادي خواهان وطن ،راضي هستند؟
          مگرموقعيت آنان رادرك نمي كنيد؟مگرازآية الله منتظري مرحوم عالم رباني وفقيهي استخواندار وبي برواومتقي وشجاع كه بقول خودش :دايه اين انقلاب اسلامي بود”سراغ داريد؟
          حاكمان فقيه نماچگونه بااورفتار كردند؟ خانه اش راچندين دفعه كه بنده شاهدبودم غارت نمودند وهتك حرمت كردند وبعدازحصرچندساله اورا مي خواستند ازخانه اش باطناب بگردنش آويخته اورابيرون ببرندوبكشندوبگردن مردم بيندازند.وسردسته اين تيم همين جعفري سباه بود كه بعدا فرمانده سباه شد.منتهي محافظان آقا گفته بودند مگراول ازروي جنازه ماردشويد وماتوان دفاع نداشته باشيم. بعدازآن مي خواستند آقارا بعنوان سفرزيارتي بيرون ببرند،آقا گفته بود من باشما به سفر نمي آيم اگرمي خواهيدمرابكشيد همينجابكشيد.

          بس ازآنكه اين گزارش را به آقاي جنتي دبيرشوراي نگهبان داده بودند ،ايشان گفته بود :اي كاش اورا مي برديد درجائي گم وگورمي كرديدومي آمديد ومي گفتيد ماخبرازايشان نداريم حال آمده ايد مي گوئيدچنين وچنان شد. بلي فقيهان حكومتي ما چنين وقيهاني هستند كه همه ما گرفتار اين بليه جانسوز وجگرسوز هستيم؛

          وليكن “وان مع العسريسرا. وانما يوفي الصابرون اجرهم بغيرحساب”. اگرحوصله بخرج دهيم وصبربيشه كنيم ودراصلاح امورمتحدانه وانديشمندانه بكوشيم تاراه خلاصي ازاين مخمصه بيداخواهيم كرد وبه حكومت عدالت گسترانه اي كه ازنور شعشعاني آن خورشيدعقل نوري زادهم لذت خواهدبرد،مي توانيم بااتحاد همديگربرسيم. واماباعجله وهوچيگري بجائي نتوان رسيد.

          ونكته ديگراينكه ازعدم اطلاع نوري زاد ازدين ومعارف قرآني وحديثي ائمه دين، اورا به ورطه جاهلان نزديك ساخته است وهرآنچه كه اوبنام خرافات بردين بسته است ،خيال مي كند اينها واقعا خرافات است.درحالي كه واقعيت امرچنين نيست كه آن نه گانه خرافاتي كه درسوال من نوشت منجمله انكارقصاص وقطع دست دزدووو…وبنده باسخ كوتاه ومختصري برايش دادم اينها خرافات نيستندكه ايشان بنداشته اند.

          وهمه اينها ناشي ازعدم اطلاع ومعرفت ايشان ازمعارف اسلام ومذهب شيعه است كه بعنوان يك ايدواولوك نادان ومخالف اين عقائدخرافي بزعم ايشان به آن مي بردازند.

          بس شخص بايدبعنوان يك اسلام شناس واقعي درحدكارشناس ارشداطلاعاتي ازمعارف اسلام داشته باشد آن وقت نظرفقها وآيات قرآن واحاديث منقول ازائمه اطهارويافلاسفه ويامتكلمان اسلامي رابمنظرنقدبگذارد.
          نه اينكه بقول خودش نقدهردمبيلي داشته باشدوباادعاي عقل خورشيدي اش موردردوانكارقراردهد.

          شما به نوشتارجناب آقاي كورس گرامي توجه كنيد چقدرمؤدبانه وكاوشگرانه وبااطلاع دقيق به نقد فلسفه وعرفان برخي عرفابرداخته اند وهيچ يك ازاحكام اسلام را وياآيات قرآن ويااحاديث راخرافات معرفي نكرده اند فقط به بنده نوشتند كه چرامانتوانيم قرآن را بماننديك كتاب رمان نقدكنيم ؛بنده هم درجوابش نوشتم بسم الله اين گوي و اين ميدان بنويسيد ونقدكنيد وماهم بابضاعت مزجات خويش جوابگوخواهيم بوددرهمين سايت آزادي خواهانه نوري زاد.
          البته بنده به آرمان وآزادي خواهي وديالوگ برابر ومنطقي نحله اي ايشان احترام قائلم.

          وليكن نقدهاي نوري زادچنين نيست بلكه هردمبيلي است بمانندنقدهاي “منصورخان گرامي” كه بدون منطق ودليل وبرهان است.

          درخاتمه ازنوشتارطنزي جناب” بهرنگ”گرامي ،يادكنم كه جلوچشم من است تاشماهم ازاين طنزايشان مسرت خاطرداشته باشيدكه باعنوان:
          “”” “تصحيح يك اشتباه لبي”

          “”تولید “ملی‌” و ثروت ” ملی” میشود:

          تولید “ملا” و ثروت “ملا” !!”””
          و مراخيلي خندانده است،روح وجسمش شادباد.
          وهمچنين شما ونوري زاد دامت بركاته لامضراته شادكام باشيد واستوار
          مصلح

           
  21. ” تصحیح یک اشتباه لپی ”

    ” عیسی ” می‌نویسیم ” عیسا” می‌خوانیم!
    ” موسی ” می‌نویسیم ” موسا” می‌خوانیم!

    بهمین واسطه:

    تولید “ملی‌” و ثروت ” ملی” میشود:

    تولید “ملا” و ثروت “ملا” !!

    بنا برین، این حق طبیعی آنها بوده و ما، ناروا، تهمت اختلاس

    و “ملا خور” شدن به آنها بسته ایم!

    ” واقعا شرمنده ایم ” !!

     

  22. -چرا کور شدیم؟
    -نمی‌دانم، ولی شاید روزی بفهمیم.
    -می‌خواهی نظر مرا بدانی؟
    -بله، بگو.
    -من فکر نمی‌کنم ما کور شدیم، بلکه ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که می‌توانند ببینند، اما نمی‌بینند.

    اینها بخشی از مکالمات پایانی یک پزشک و همسرش در پایان رمان «کوری» است. رمانی که در شهری، کوری به شکل اپیدمی در می آید و تضاد منافع باعث ظهور خوی غیرانسانی در میان مردم سرگشته آن می شود. مشکل کوری شهر حل می شود، وقتی که همسر پزشک، که بیناست، در می یابد مشکلات از کلیسایی منتج شده که در آن، بر چشم شمایل قدیسین چشم بند زده شده.

    برخی پرسش های تکراری از چرایی نقد آقای نوری زاد بر خرافه های آمیخته به دین و عذرخواهی نمادین ایشان از یک کودک متولد شده در یک خانوادۀ بهائی از یک سو، و مصاحبه اخیر آقای بهمن احمدی امویی درباره اوضاع ذلت بار زندانیان گمنام در زندان های رجایی شهر و اوین از سوی دیگر، مرا به یاد رمان «کوری» انداخت، و اینکه چه شباهتی با اوضاع امروز ما دارد. تخطئه آقای نوری زاد به خاطر همدردی با طردشدگان بهائی و دراویش، زیر سوال بردن ادامه بی دلیل جنگ، و نقدشان بر عزاداری ها و داستان سرایی های غلو شده درباره رویدادی که قرن ها پیش رخ داده، ناشی از یک «کوری»، یا یک جهل آگاهانه یا ناآگاهانه است. «کور» هایی که بینا هستند، اما نمی بینند، و حاکمیتی که برای این جهل یا همان «کوری» برنامه ها تدارک دیده و می بینید. نمونه های زیر را بخوانید:

    بهمن احمدی امویی، خبرنگاری که به خاطر نقدهای اقتصادی اش از دولت قبل به زندان رفته بود از زندانیان عقیدتی ای گفته که سال هاست از یاد رفته اند، حتی از یاد خانواده، و از آنهایی که در دهه های هفتاد و هشتاد عمرشان هستند، و از آنها که از سوی زندانبانان تحقیر می شوند، اما عزت نفسشان را حفظ کرده اند. خانم نرگس محمدی در سالگرد شهادت ستار بهشتی از آنها که از مظلومیت حسین در 14 قرن پیش بر سر و سینه می کوبند پرسید که آیا مظلوم تر از ستار و خانواده اش امروز کسی سراغ دارند؟ خانم نسرین ستوده بیش از سه ماه است که به خاطر «حق کار» پایمال شدۀ خود و سایر دگراندیشان به تحصن دست زده و جز مردم عادی کسی او را همراهی نکرده. آتنا فرقدانی که هیچ نکرده جز نقدحاکمیت در فضای مجازی، جلوی چشم پدر و مادرش کتک می خورد و به زندان ورامین برده می شود تا زجر بیشتری بکشد. صدها شهروند بهایی بخاطر اعتقاداتشان از تحصیل و از کسب و کار و حق زندگی محروم می شوند. همزمان، 170 نمایندۀ مجلس از یک مسئول فاسد دولتی «شیرینی» می گیرند، و خودشان کاغذی که درخواست افشای نامشان را مطرح کرده، پاره پاره می کنند، به اسم حفظ مصالح نظام.

    پرسیدن، برای یک شهروند عادی یک «حق» است، و پاسخگویی به آن پرسش برای حاکمیت، یک «وظیفه». چه پرسیدنی؟

    یک شهروند عادی حق دارد — بدون مزاحمت از سوی حاکمیت– بگوید که با وجود این همه مفاسد، این همه دزدی، و این همه جنایت، دیگر عزاداری برای حسین چرا؟ بیاییم برای خودمان و برای انسانیتی که خوار و ذلیل شده عزاداری کنیم. او حق دارد از «نام آوران عرصه جاهلیت» بخواهد بخاطر به راه انداختن دکانی به اسم خرافات شیعی و «جهالت گستری غلیظ» پوزشخواهی کنند. یک شهروند عادی حق دارد بگوید این همه بساطی که مدعیان دین برای خود آراسته اند، و این همه امامزاده های جورواجور که هرازگاهی از یک جا سر بر می آورد، و این همه اغراق در داستان های کربلا، و این همه روایات جعلی، و این همه خرافه های دور از عقل، همه برای سرکیسه کردن من و شما و برای استحمارمان است. اگر کسی این سخنان او را به توهین به عقاید مذهبی تعبیر کند و وااسلاما بگوید، چشم خِرَدش دچار «کوری» شده است. کوری تمثیلی البته.

    بوسیدن نمادین پای یک کودک که در یک خانواده دگر اندیش متولد شده، به قصد عذرخواهی از جفاهایی که به آنها رفته، هیچ چیزی را دربارۀ یک شهروند عادی و اعتقاداتش ثابت نمی کند جز اینکه خمیرۀ او بدون شک از پاکی و شرافت سرشته شده. اگر کسی این حرکت او را به با الفاظ مشمئزکننده تقبیح و علیهش فضاسازی کند، چشم انسانیتش دچار «کوری» شده. کوری تمثیلی بازهم.

    یک شهروند عادی، «حق» دارد شنیده هایش را دربارۀ دزدی های و خاصه خرجی های کلیداران خزانه ملی بیان کند، بدون مزاحمت از سوی حاکمیت، و در مقابل، آن کلید داران «وظیفه» دارند در مقابل اتهامات و پرسش ها، توضیح داده و با ارائه بیلان شفاف عملکرد، خود را اگر می توانند تبرئه کنند. اگر کسی سوالات آن شهروند عادی دربارۀ دزدی ها و قاچاق های کلیدداران خزانه را «سیاهنمایی» و «تضعیف نظام» و «همسویی با دشمنان قسم خورده» بخواند، چشم منطقش دچار «کوری» شده، کوری تمثیلی.

    یک شهروند عادی حق دارد ادلّه دولتمردانش را درباره چرایی ادامه یک جنگ هشت ساله، در صورتی که قرائن موجود نشان می داد شرایط صلح پس از دوسال فراهم بوده، بشنود و بپرسد و نظر بدهد، و اگر حاکمیتی از این پرسش تعبیر به «پایمالی خون شهدا» کرد، باید در حسن نیتش تردید کرد. همان شهروند عادی حق دارد درباره کش دادن دوازده ساله مسئله هسته ای و اتلاف بیلیون ها دلار از ثروت ملی پرسش و مسئولان را توبیخ کند. اگر کسی از آن توبیخ به «پایمالی خون شهدای هسته ای» یاد کرد، چشم وجدانش دچار «کوری» شده.

    یک شهروند عادی حق دارد بپرسد چرا کسی که میلیون ها هوادارش در یک روز به خیابان ها آمدند و حدود صد نفر هم جانشان را از دست دادند، چهار سال است بدون محاکمه در حصر است و اجازه دفاع از خود را ندارد. اگر کسی آن شهروند را «عوضی»، «خس و خاشاک»، «بزغاله»، «آشغال»، و «فتنه گر» خواند، چشم و گوش ظاهری اش دچار «کوری» و کری شده، که نمی بیند و نمی شنود آنچه دیگران آشکارا می بینند و می شنوند. اینبار نه کوری تمثیلی، که کوری واقعی.

    همانطور که در آن رمان، «کوری» مردم به چشم بندهای کلیسا ربط داده شده، در سرزمین ما هم از توسل به مقدسات و دستکاری ناشیانه آن و ای بسا جعل روایات برای «کور» کردن چشم خرد آدم ها استفاده می شود. وقتی حاکمیتی توانست با ابزار دین، چشم خِرَد آدم ها را کور کند، دیگر لازم نیست به خود زحمت حذف منتقدان و مخالفان را بدهد. کافی است به آنها انگ مرتد و کافر بچسباند، تا حامیانش که با سِحری، چشم دیدن حقیقت را از دست داده اند، بزنند و بدرند و بکشند، و قطعه ای از بهشت را به خیالشان به نام خود سند بزنند.

    اخیرا یکی از روحانیون که رفت و آمدی در دستگاه های هم حاکمیتی دارد در خطابه اش به مردم می گفت وصیت کرده پیراهنی که در عزاداری های امام حسین می پوشید در گورش بگذارند تا از سوال و جواب در امان باشد. می گفت دو فرشته بازجویی وقتی آن پیراهن را بر جسدش ببینند، می گویند ما چه بپرسیم آخر از او؟ این روحانی که به مدد پوشش تلویزیونی گسترده منبرهای وعظش، صدایش برد وسیعی داشته و دارد تا به حال هرگز و هرگز و هرگز کلمه ای در نقد حاکمیت بر زبان نیاورده، چه برسد به توبیخ. چه برسد به انتقاد به گرداندن شهر به شهر ضریح طلا-اندوند خالی امامان، چه برسد به تشری به مردمان غنوده در جهل که چرا اسکناس های سبز و درشت را به جای بخشش به نیازمند، به داخل ضریح ها سرازیر می کنند. وقتی می شود خیال مردم را با چنین سرگرمی هایی از زندگی اخروی شان آسود، و به آنها اطمینان داد که تنها ریختن اشکی بر حسین سند غرفه های بهشت را به نامشان می کند، چرا باید در عمق ماجرا وارد شد، و توضیح داد و وجدان مردم را بخاطر سکوتشان دربرابر ظلم و تبعیض و دزدی های جاری قلقلک داد؟

     
    • دوست گرامی.معلوم است که خیلی با مطالعه اید.تذکری در باب ادبیات فارسی داشتم.واژه “استحمار” به معنای طلب خر کردن است و نه خر کردن…مرحوم شریعتی این واژه را ابداع و پس از او هم دیگران به اشتباه از آن استفاده می کنند.

       
      • دوست گرامی بعضی اصطلاحات جهت کنایه و بعضاً فی البداهه ساخته می شوند که هر چند هیچ معنایی ندارند اما منظور را به خوبی می رسانند.در مورد استحمار این کلمه هیچگونه معنایی نداشته و فقط منظور را می رساند.در ادبیات عرب وزن استفعال جهت طلب چیزی به کار می رود و حتما بعد از آن فعل به کار خواهد رفت نه اسم.بنابراین استحمار به معنی طلب خر کردن نیست و در واقع هیچ معنایی نداشته و صرفا باید به آن به چشم استعاره یا کنایه نگریست.در مورد شریعتی هم ایشان بسیاری از چیزها را فی البداهه ساختند که ما هنوز از این فی البداهه سازیهای ایشان غرق در سرخوشی هستیم.مثل تئوری امام و امت!!!اسلام انقلابی!!!و…

         
85 queries in 1340 seconds.