یک: جمعه ای که گذشت، در آپارتمان کوچکِ مادرِ شهید مصطفی کریم بیگی دور هم جمع شدیم. در آن جمعِ جمع و جور، سخنِ ما به هر کجا سر فرو برد و از دخمه های زندان و شکنجه سر بر آورد و به سمت باورهای اسلامی و آیه و حدیث خیز برداشت. در آن جمع، همه صحبت کردند. من نیز البته. که من از سلول انفرادی و تنهایی شروع کردم و از معبرِ آیه و حدیث گذشتم و در باراندازِ جعلیاتِ اسلامی پهلو گرفتم و گفتم: جماعتی از مردم و بویژه روحانیان برای استحکام سخن خود از آیه و حدیث و قال الباقر و قال الصادق سود می برند.
نظام اسلامی نیز با آویختن از همین احادیث چه ها که نکرده و چه ها که نمی کند. و پرسیدم: خدا وکیلی مگر چند سال از حادثه ی عاشورای 88 می گذرد؟ بیش از پنج سال آیا؟ خب وقتی در این پنج سال، نظام اسلامیِ حاکم بر ما روح آن حادثه را وارونه در بوق کرده است و می کند، و صدها ساعت برنامه ی رادیویی و تلویزیونی از همان عاشورای وارونه پخش کرده است و می کند و همه ی رسانه ها را مجبور به تکرار این وارونگی کرده است و می کند، چرا باید به احادیثِ آمده از هزار هزار حادثه ی مدفون در تاریخ اعتماد بست که: این سخن مثلاً از پیامبر است و فلان سخن از امام علی و ما امروز باید آن باشیم که آنان فرموده اند؟
و گفتم: مگر نه این که همین شریعتمداریِ خودمان در کیهان و امام جمعه ی پاوه و پسرخاله ی دروغ پرداز شهید صانع ژاله و رسانه های حکومتی، وی را که در بیست و پنج بهمن 89 به تیر غیبِ برادرانِ اسلامی از پا در آمده بود، بسیجی خواندند و حتی برایش کارت عضویت صادر کردند؟ و مگر نه این که همین جناب شریعتمداریِ کیهان وقتی دید عکس صانع ژاله در کنار آیت الله منتظری منتشر شده، بی آن که ذره ای خجالت بکشد در یک برنامه ی تلویزیونی زل زد به چشم میلیون ها نفر و گفت: صانع ژاله نفوذیِ ما بوده در بیت آقای منتظری؟! خب، معلوم است که در این وارونگیِ کاسبکارانه و گاه ناجوانمردانه، درستیِ سخن به قهقرا رانده می شود و سخنانِ بزک شده ی حکومتی فرصتِ انتشار می یابند.
پرسش این که: ما اساساً چرا اعتماد بندیم به هزار هزار حدیثی که از معرکه ی حکومت های مخالف و زیرک و دو به هم زن و صحنه پرداز برآمده اند؟ که این حکومت ها، مثل جناب شریعتمداری و شرکاء سخت مراقب هر سربرآوردنِ مخالفانِ خود بوده اند؟ یا نه، مگر نبوده اند و نیستند منبریان و نویسندگان و هوچی گرانی که محفظه ی مغزشان، کلاً تعطیل و تهی از هر عطسه ی عاقلانه بوده است؟ مگر کم دست برده اند و مگر کم حدیث جعل فرموده اند به ضرب پول و دسیسه های اسلامی؟ حالا چه به دوستی و چه به دشمنی. سر آخر گفتم: پالایش هر چه که از دوردست های تاریخ آمده، و راستی آزماییِ سخنان امامان و پیامبر به ضربِ علم رجال، و کشفِ درستی و نادرستیِ راویان، مطلقاً ممکن نیست مگر به ترازوی عقل. خورشید عقل است که به ما می فهماند: چه سخن و چه رویه می تواند درست باشد و کدام نادرست. و ما، هر چه را از هر که غیرعقلانی یافتیم، محترمانه کنارش می گذاریم و از آن رو بر می گردانیم. اگر چه سخنی منتسب به خود خدا باشد. این را شریعتمداریِ کیهان به ما آموخته است. و حادثه های خونین سالهای پس از انقلاب اسلامی. بویژه وارونه سازیِ همین وقایع دم دستمان در سال 88.
دو: دیروز نه پریروز رفتم به دیدن استاد رها محسنی که نقاشی است صاحب سبک. گالری اش در کوهپایه های شمالی تهران است. برف می بارید کم جان. بفهمی نفهمی زمین را سفید کرده بود. یک کارگر شهرداری را دیدم که با چوب بلندش، برف لاغرِ درختان را می روفت. و پیمانکار شهرداری بر خیابانهای بدون برف نیز شن می ریخت. برای یافتن نشانی، کمی در زیر برف راه رفتم. از جایی به جایی. کمی دور تر، دو کودک و دو بانو را دیدم که شادی می کردند و به حسرت، تن به بارش برف سپرده بودند. کمی بعد بارشِ برف بند آمد. یکی از بانوان را دیدم دو گلوله ی برفی به دست داشت و مثل گوهری ارزشمند آن ها را برای کودکش می برد. ما که بخیل نیستیم. برف ببارد اگر چه اندک. حتی نه در شهر، که در کوهپایه های شمالی تهران. می پرسم: ما وقتی با همه ی توش و توان خود پوست از تن ایران و طبیعت ایران دریده ایم و می دریم، انتظار باران و بارش برف و برکت از طبیعت ایران، کمی تا قسمتی با عقل جور در می آید؟ انتظارمان را با چونیِ رفتارمان بسنجیم و در ترازوی تمنا نهیم.
سه: هفته ی پیش آقای علم الهدای مشهد گفته بود: دانشگاهیانِ فتنه گر، از دولت بعنوان “رحِم اجاره ای” استفاده می کنند. از خود پرسیدم: این آخوندها چرا اغلب فکر و ذکرشان پایین تنه ای است؟ برای یافتنِ این پاسخ رفتم سراغ تحریرالوسیله که در آن فتوایِ صیغه کردن نوزاد شیرخواره حتی، و کامجویی از وی آمده است. قضیه را که پس و پیش کردم، دیدم بله، درست است. نوشته: یک مرد می تواند دختربچه ای را، حتی نوزاد شیرخواره ای را به عقد خود در آورد و از وی کام بگیرد اما محدود. تصورم بر این شد که احتمالاً این یکی بر این نظر است و سایر علما به چیزکی به اسم عقل بها داده اند. کمی که تحقیق کردم دیدم یاللعجب، از علمای متقدم گرفته تا متأخر، جملگی بر جایز بودن این صیغه و لذت بردن از اندام دختر بچه ی نابالغ فتوا داده اند. این را که دیدم، به علم الهدای خودمان حق دادم که پایین تنه ای ببیند و پایین تنه ای بیندیشد و پایین تنه ای سخن بگوید. می گویم: وقتی محفظه ی جمجمه ی جماعتی از علمای طراز اول ما از محتوا تهی باشد، به کبیر که هیچ، به صغیر شیرخواره هم رحم نمی کنند. بی کلگی را بیا و تماشا کن.
چهار: مذاکره ی ایران با کشورهای 1+ 5 احتمالاً به صلح خواهد انجامید و درهای تأسیسات هسته ای ما گِل گرفته خواهد شد و میلیاردها پول بی زبان این مردم دود خواهد شد. این شکست خفت بار که پایان ذلت بارش از همان ابتدای ورود به داستان هسته ای مشخص بود، به عصبی تر شدنِ حاکمیت منجر خواهد شد. معمولاً مردی که در بیرون خانه از حریف قَدَرِ خود سیلی خورده و تحقیر شده، در خانه عبوس می شود و به هر بهانه بر سر اهل و عیال خود می کوبد. گمان من بر این است که دستگاه های امنیتی بعد از این که خیالشان از مجامع جهانی و هسته ای راحت شد، به جان معترضان داخلی خواهند افتاد تا نبضِ قضایا را به دست گیرند و اقتدار زخم خورده ی خود را به رخ بکشند.
خلاصه از ما گفتن. این که: کاپیتولاسیون مگر نه این است که آخوندها بر کشورما مسلط شده اند و ضمنِ این که هیچ نسبتی با ایران ندارند و تا می توانند نقدینگی و ذخایرش را غارت می کنند و به خارج می فرستند، ذخایر انسانی اش را نیز به زندان و اعدام و دام اعتیاد و بیکاری و بی هویتی و تن فروشی در انداخته اند؟ می گویم: چه این مذاکره به صلح انجامد و چه به هرکجای دیگر، این روزهای فهمیدگی برگشت پذیر نیست. با عصبی تر شدن حاکمیت و برچیدنِ معترضان مدنی، حتماً میخ بیشتری بر تابوت ظلم کوفته خواهد شد. مثل عصبی شدن حاکمیت در سال 88 که به جهش فکری و آگاهی وصف ناپذیر مردم از یکسوی و به شتاب حاکمیتِ جور در رسیدن به دره ی درماندگی و سقوط حتمی اش از جانب دیگر منجر شد.
محمد نوری زاد
ششم بهمن نود و سه – تهران
لیدر خامنه ای نامه شما دریافت شد و من تحقیق کردم و مدینه فاضله ای را که شما از آن صحبت کردید نیافتم زیرا از جوان ایرانی خواستم تا از مدینه فاصله سرزمین ایران- زمین کنونی که روزگاری جای کورش و داریوش و تمدن بزرگ بوده است را برایم توصیف کند. وی وضعیت کنونی را چنین توصیف کرد: 1- حاکمتنشان بی عقل، نالایق، دروغگو، کوته بین و علیهذا هستند 2- مردمش از اینجا رانده و از آنجا وا مانده هستند بطوری که هر که سرش به تنش می ارزد مهاجرت گزیده و مابقی در فقر و بدبختی روزگار می گذرانند 3- ما که 2500 سال پیش حقوق بشر را نوشتیم (کورش) امروز اصلا حقوق بشر نمی شناسیم زیرا دیگر حکومت ما را بعنوان بشر هم نمی شناسد -خلاصه اینکه هر چه بیشتر تحقیق کردم بیشتر متوجه شدم که اتفاقا کشورهای غربی حکومتی مطلوب بشر دارند زیرا مردمان شما همگی سعی دارند به آنجا فرار کنند- ضمنا تعدادی از آخوندها یا همان ملاهای دینی و یا مبلغان هم مشغول پاپیدن کشور هستند. همچون جنتی پایدار باشید !
اینجانب بدینوسیله به رهبر و سایر اصولگرایان تجربه دو دوره قبلی انقلاب را گوشزد می نمایند تا عبرت گرفته و دست از تندروی بردارند. اوایل انقلاب تندروی ها نظیر تصرف سفارت و صدور انقلاب و با همه دنیا در افتادن نتیجه اش جنگ با به اصطلاح جنگ تحمیلی بود که نه تنها غرامت جنگ را از عراق نگرفتیم بلکه غرامت هم دادیم. تجربه دوم تکرار همان اصولگرایی توسط احمدی نژاد بود. البته احمدی نژاد کاره ای نبود و عروسک یا سمبل بود. یادم است احمدی نژاد که برای دوره اول انتخاب شد یک جمله گفت و ما مردم امروز نتیجه اش را می بینیم. شاید همه فراموش کرده باشند. وی گفت شما را به اول انقلاب خواهم برد یعنی سیاست های تندرو معابانه بین المللی و باصطلاح صدور انفلاب و از این مزخرفات. در واقع تحریم و یا بعبارن دیگر جنگ بین المللی دوم بر علیه ما را رقم زد و مگر عبرت می گرفت گفت اینها اینقدر قطعنامه صادر کنند تا قطعنامه دانشان بترکد و علیهذا. فکر نکنم مردم برای بار سوم حاضر باشند تجربه مشابه تلخ تکرار شود. انسان بیش از یکبار از یک سوراخ توسط مار گزیده نمی شود.
خسته نباشی دکتر…
سیاست و سیاسی بودن در نظام آخوندی کجا جای دارد؟ اظهار نظر مربوط به سیاست یا به فرمولهای کشورداری جرم و گناه نوشته شده. این مجازات ها در مغز آخوند اینقدر شدت دارد که با القاب منافق فتنه غرب زده سلطنت طلب منحرف و … زندگی مردم را به تباه می کشد.
این جرم (سیاسی بودن ) اینقدر لعاب پیدا کرده که فرد مرتبط را با رمزهای یا الله به زندان می اندازند شکنجه اعترافی میگیرند و در طول حبس اگر نیاز به عمل بیماری داشت با غل و زنجیر به تخت بیمارستان قفلش میکنند. و وقتی فرد شکسسته شد به گوشه ای رهایش میکنند. چرا؟ چون دگر اندیش بوده!! آخوندها بی اندازه در جنایت کردن تجرب پیدا کرده اند
با سلام
امروز دوباره احمد جنتی دهانش را که به جای عقلش از کاهدان فرمان می گیرد باز کرد و مرگ ملک عبد الله را تبریک گفت و از اقتصاد مقاومتی صحبت کرد. “پول و ریاست وقدرت مال اینها ، مقاومت و بیکاری و حقارت و کرسنگی مال ملت”. جناب خامنه ای تا کی با انتصاب این فسیلها به تحقیر ملت ایران ادامه میدهید لیاقت ملت ایران بیش از این است.
۱۷۰ کاندید نمایندگی اصول گرا پول کادویی دریافت میکنند و رییس مجلس تا امروز سکوت میکنه و دم از هویت اسلاامی میزنه! رییس قوه قضاییی هم سکوت کرده و دم از عدالت و رأفت اسلامی در حق مسیولین دزد نظام میزنه! رهبر فرزانه هم به دنبال گوری میگرده که یا به زار بیفته یا این رسوایی های خود ساخته را چال کنه. باید گفت این همان از هم پاشیدن است
با درود و سلام
آقای نوریزاد، بسیاری از قوانین و احادیث اسلامی دستپخت ملایان یهودی بظاهر مسلمان بوده است، همانند کام گرفتن از نوزاد دختر و صیغه کردن کودکان دختر. چنین فوانینی در تلمود آمده است: دقیقه 7 به بعد!
https://www.youtube.com/watch?v=KE4Ess9NnDk
بحث صیغه نوزاد، یکی از هزاران بحثی است که در فقه اسلام مورد مباحثه قرار گرفت و حکم آن ذکر شده است. در هزارتوی طهارت و صلاة و صوم و حج و جهاد و بیع و شراء و قضاء و احکام زرع و …
اما آقای نوریزاد رفته گشته و همین را پیدا و برجسته کرده است.
حال انصاف دهید ـ ای جماعت منصفان ـ نوریزاد و امثال او به فکر زیر ناف اند، یا تحریرالوسیله و کتب فقهی؟
علي جان منصف سلام
البته نوري زادهم بفكربائين تنه نيست واما ازفقيه نمائي كه روزي مولاي وي بود ،نمي دانم چه ضربه مهلكي خورده وچه جراحت بزرگي برداشته است
كه به همه فقيهان گذشته وحال تاخت وتاز ميكند وافترا مي بندد وهوچي گري دغلبازانه مي كند .
وگاهي هم ازشجاعت شش فقيه موردنظرش ستايش مي كند ودرود وصلوات مي فرستد. البته ازبرآوردهمه اين روشهاي ايشان برمي آيد كه ايشان به بريشانگوئي شديد مبتلا شده اندهمانطوري كه آن روانشناس گاهي به سايتش سرمي زند همين را مي گويدوايشان رابه روانشناس مجرب ارجاع مي دهد.
گوهر عشقی و مبارزه با نماد و تن
لیلی نیکونظر
روزنامهنگار
در عکس هایی که حضور گوهر عشقی را در مراسم و رویدادهای های مختلف ثبت می کند، او معمولا با یک حالت مشخص عکاسی جلوی دوربین ژست گرفته است: نگاه مستقیم رو به دوربین، با یک لبخند تلخ محو، و لب های بهم دوخته و فشرده شده. و عکس ستار هم همیشه دقیقا به همان حالت همانجاست، چسبیده به تن. عکس ستار، بخشی از تن گوهر عشقی است. گویی بدن گوهر عشقی بی عکس ستار ناقص است و انگار پس از این سه سال، بی عکس ستار، نشانه تصویری و مفهومی مهمی کم دارد.
مبارزه گوهر عشقی در تمامی این سال ها، مبارزه به واسطه صرف حضور بوده است. او نه چندان حرف می زند و نه جنجال آفرین است. حضور سیاسی او، محدود به حضور یک بدن است که عکسی به آن آویزان است.
گوهر عشقی بدنش را، همانطور که مردم شناسان تعریف می کنند، به یک “بدن اجتماعی” تبدیل کرده است و او با تن اجتماعی، به واسطه تن به مثابه قاب ِ عکس ِ ستار، با گروه های مختلف مردم بی صدا حرف می زند. بدن او، با استفاده از یک نماد -عکس ستار- خود تبدیل به نمادی دیگر شده است و این سمبل بدن، نه به عنوان زمینه ای که مهر قدرت جامعه، فرهنگ، و سیاست بر آن کوبیده شده و رام و اهلی اش کرده، که به زمین مقاومت تبدیل شده است. دن، هرگز از تاثیر قدرت جدا نیست. لباس، زینت آلات، آرایش و نقاشی برخی اقوام بر پوست به عنوان برساخته های فرهنگی بر تن انسان رد و نشان می گذارند، و از سوی دیگر همین تن می تواند تبدیل به عرصه کامل یک مبارزه کامل تمام عیار علیه امر مسلط شود. نحوه آرایش بدن گوهر عشقی، تبدیل بدن به موزه یک عکس، در واقع تبدیل فیزیک تن به عنصر عامل است؛ آنجا که بدن، تنها یک جسم پیرو “خویشتن” نیست، که خودش به تنهایی معنای عاملیت است، خود به تنهایی ابزار مبارزه و عامل تغییرخواهی است.
چندماه پیش، در سالگرد کشته شدن ستار بهشتی، در حین سخنرانی نرگس محمدی، مادر ستار، به ناگهان، بی صدا، در اوج احساسی سخنرانی نرگس محمدی، خودش را با لب های بهم فشرده همیشگی به قاب دوربین فیلمبرداری اضافه کرد و کنار نرگس محمدی ایستاد. او نمی خواهد هر جا که حرف ستار است، قاب ها بدون تن او بسته شوند. او یک تن بی صداست که در میدان تیان آنمن جلوی صف تانک ایستاده است.http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2015/01/150119_l44_nazeran_eshghi_sattar_beheshti
گوهر عشقی و مبارزه با نماد و تن
لیلی نیکونظر
روزنامهنگار
در عکس هایی که حضور گوهر عشقی را در مراسم و رویدادهای های مختلف ثبت می کند، او معمولا با یک حالت مشخص عکاسی جلوی دوربین ژست گرفته است: نگاه مستقیم رو به دوربین، با یک لبخند تلخ محو، و لب های بهم دوخته و فشرده شده. و عکس ستار هم همیشه دقیقا به همان حالت همانجاست، چسبیده به تن. عکس ستار، بخشی از تن گوهر عشقی است. گویی بدن گوهر عشقی بی عکس ستار ناقص است و انگار پس از این سه سال، بی عکس ستار، نشانه تصویری و مفهومی مهمی کم دارد.
مبارزه گوهر عشقی در تمامی این سال ها، مبارزه به واسطه صرف حضور بوده است. او نه چندان حرف می زند و نه جنجال آفرین است. حضور سیاسی او، محدود به حضور یک بدن است که عکسی به آن آویزان است.
گوهر عشقی بدنش را، همانطوربدن، هرگز از تاثیر قدرت جدا نیست. لباس، زینت آلات، آرایش و نقاشی برخی اقوام بر پوست به عنوان برساخته های فرهنگی بر تن انسان رد و نشان می گذارند، و از سوی دیگر همین تن می تواند تبدیل به عرصه کامل یک مبارزه کامل تمام عیار علیه امر مسلط شود. نحوه آرایش بدن گوهر عشقی، تبدیل بدن به موزه یک عکس، در واقع تبدیل فیزیک تن به عنصر عامل است؛ آنجا که بدن، تنها یک جسم پیرو “خویشتن” نیست، که خودش به تنهایی معنای عاملیت است، خود به تنهایی ابزار مبارزه و عامل تغییرخواهی است.
چندماه پیش، در سالگرد کشته شدن ستار بهشتی، در حین سخنرانی نرگس محمدی، مادر ستار، به ناگهان، بی صدا، در اوج احساسی سخنرانی نرگس محمدی، خودش را با لب های بهم فشرده همیشگی به قاب دوربین فیلمبرداری اضافه کرد و کنار نرگس محمدی ایستاد. او نمی خواهد هر جا که حرف ستار است، قاب ها بدون تن او بسته شوند. او یک تن بی صداست که در میدان تیان آنمن جلوی صف تانک ایستاده است. که مردم شناسان تعریف می کنند، به یک “بدن اجتماعی” تبدیل کرده است و او با تن اجتماعی، به واسطه تن به مثابه قاب ِ عکس ِ ستار، با گروه های مختلف مردم بی صدا حرف می زند. بدن او، با استفاده از یک نماد -عکس ستار- خود تبدیل به نمادی دیگر شده است و این سمبل بدن، نه به عنوان زمینه ای که مهر قدرت جامعه، فرهنگ، و سیاست بر آن کوبیده شده و رام و اهلی اش کرده، که به زمین مقاومت تبدیل شده است. http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2015/01/150119_l44_nazeran_eshghi_sattar_beheshti
فاروق گرامی!
11:12 ق.ظ / ژانویه 28, 2015
عقلانیت جدید! در رویارویی با اهل سنت کُرد
http://maktabquran.com
عقلانیت جدید! در رویارویی با اهل سنت کُرد
….
چناب فاروق این حکومت نه نماینده فارس است و نه ما بعنوان مردمانیکه در فارس و یا شهرهایی با اکثریت فارس زبان به این اراذل و اوباش نماینده گی داده ایم.این رژیم چهل و چنایت را مشتی لات و اوباش وآخوند تروریست بر مردم تحمیل کرده و در این 36 سال به کشت و کشتار و غارت و تچاوز به حقوق دگراندیشان و تمام مردم ایران سوای عقیده و مرام و نژاد و زبان ..دست زده و از هیچ چنایتی در حق ایرانیان دریغ نکرده.درحقیقت برایش هیچ فرقی نمی کند که شما کی هستی بلکه یا با آنهایی یا بر آنها همین کافی است که یا در صدر بنشنیی و یا بذلت درافتی.ما بعنوان چزئی از مردم رنچدیده ایران ای بقول شما فارس زبان از این وحوش و مروچان چهل و خرافات و کینه و دشمنی بشدت دوری چسته و خواهان براندازی این حکومت اراذل و اوباش بوده تا تمام مردم ایران بدون هیچ تبعیضی بتوانند ازادانه در یک سیستم سکولار و دمکراتیک بر مبنای حقوق بشر وارچمندی انسان برابر و برادرانه در کنار هم زندگی کنند.
عقلانیت جدید! در رویارویی با اهل سنت کُرد
http://maktabquran.com
عقلانیت جدید! در رویارویی با اهل سنت کُرد
آیا از سرگیری فعالیت گروههای خودسر! و جنایات دیگری مانند قتلهای زنجیره ای در راه است؟
« کاکه علی حسین زاده » ( از اعضای مکتب قرآن در بوکان ) امام جماعت روستای خانکندی از توابع میاندوآب، چندی پیش و به دنبال برگزاری مجلس مولودی خوانی در مسجد روستای مذکور، به اداره ی اطلاعات بوکان احضار می شود، طبق رویه ی جاری – برای احضار افراد مکتب قرآن- اعلام می دارد: که با احضاریه ی کتبی حاضر به حضور در جلسه ی بازجویی خواهد شد، پس از رؤیت احضاریه و حضور در محل، به بهانه ی عدم حضور بازجوی تعیین شده! بازجویی را به وقت دیگری موکول می کنند، در مقابل اظهار کاکه علی به اینکه، برای احضار مجدد، نیاز به احضاریه کتبی جدید هست، با فحاشی او را تهدید می کنند و چون ایشان مقابله بمثل و مقاومت می کند با تکرار تهدیدها او را نسبت به عواقب این امر هشدار می دهند؛ تا اینکه درروز دوشنبه (مورخ ۲۹/۱۰/۹۳) ساعت ۵:۴۰ دقیقه ی بعدازظهرحوالی روستای داشبند (جاده ی بوکان – میاندوآب) نیروهای مسلح لباس شخصی با دو ماشین (پژو وسمند پلاک شخصی) کاکه علی حسین زاده را تعقیب، و درنزدیک روستای انبار دستگیر می کنند، مأمورین بلافاصله باچشمان بسته، بازجویی صحرایی را آغازکرده ودر مقابل عدم پاسخگویی و اعتراض وی به بازجویی صحرایی، او را وحشیانه مورد ضرب وشتم شدید قرارداده وتا سرحد خفگی سرش را در گل و لای فرو می برند وجسم نیم جان و بی رمق وی را – با تزریق آمپول- رها می کنند.
درحالی که بسیاری از فامیل و دوستان ازشهر و روستا به دنبالش می گردند، پس از چند ساعت ایشان را با بدنی زخمی و گل آلود وبیهوش، پیدا کرده وبه بیمارستان شهرستان بوکان می رسانند.
پس از به هوش آمدن، اظهار می دارد: ۵ نفر مسلح که ۴ نفر آنان فارس زبان و یکی کُرد بوده است به وی حمله کرده و او را به شدت مورد ضرب و شتم و آزار وحشیانه قرار داده اند، ضمناً پس از تزریق آمپول مذکور با لحنی تهدیدآمیز به او می گویند که نتیجه ی این تزریق را فردا خواهی دید.
متأسفانه از روز بعد ( سه شنبه ) قدرت تکلم را از دست داده و با توجه به ادامه ی روند معالجات هنوز تا به این تاریخ ( جمعه ۳/۱۱/۹۳) قدرت تکلم را به طور کامل بازنیافته است و همچنان حالت تهوّع و سر گیجه دارد و … .
شورای مدیریت مکتب قرآن، ضمن محکوم کردن هر نوع خشونت و خفقان نسبت به اهل سنت و … اعلام می دارد که : نسبت دادن چنین اعمال زشتی به گروههای دیگر غیر از مأموران امنیتی صرفاً فرافکنی به منظور انحراف اذهان از واقعیت و تبرئه کردن عاملان و مقصران اصلی – که همان نیروهای امنیتی هستند- می باشد، همچنان که همواره اعلام کرده ایم: مکتب قرآن با هیچ اندیشه و تفکر و گروه و جماعتی دشمنی و تخاصم ندارد و بنا براین هر برخوردی از این قبیل مانند: تکرار چند باره ی این موضوع در بازجوییها از بعضی افراد که گویا گروههایی قصد ضربه زدن به افرادی از مکتب قرآن به ویژه ” کاکه سعدی قریشی ” راداشته یا دارند را فقط از جانب نیروهای امنیتی و … حاکمیت می داند.
لازم به یادآوری است همانگونه که در اطلاعیه های قبلی از طریق سایت رسمی شورای مدیریت مکتب قرآن اعلام شده است، در یک سال اخیر ده ها نفر از اعضای مکتب قرآن به ادارات اطلاعات احضار و مورد باز جویی قرار گرفتند- که گاه با کتک کاری افراد در اطلاعات همراه بوده است- ونیز جمع کثیری از معلمان، پرستاران، پزشکان و دانشجویان، اخراج وممنوع التحصیل شده اند .
شورای مدیریت مکتب قرآن
3/11/93
درود بر هم میهنان گرامی و دکتر نویزاد ارجمند
با اشاره به واژه کاپیتالاسیون بنده را به یاد این کلمه بسیار منفور و خلاف انسانیت انداختید
بعد از جنگ جهانی دوم که پای امریکایی های شخصی و نظامی به ایران باز شد آنان مرامی به اسم کاپیتالاسیون (که به انگلیسی کپیچولیشن تلفظ شده و به زانو زدن و تسلیم شدن معنی میدهد) را در کشور ما بازسای کردند. طبق این مرام اگر نظامیان امریکایی مرتکب جرمی میشدند کشور میزبان نمیتوانست آنان را محاکمه کند و باید به مقامات قضائی امریکا سپرده و محاکمه میشدند
البته این موضوع مختص ایران نبود بلکه این نوع عهد نامه برای اولین بارتوسط یونان پس از تصرف مصر به اجرا در آورده شد و بعد از آن رومی ها, عثمانیان و در تاریخ معاصر تمامی کشورهای کلنی در ممالک تحت تصرف خود به آنان تحمیل میکردند درسال ۱۳۰۶ مرحوم رضا شاه این عهد نامه ها را لغو کرد و طبق قراردادبین المللی وین فقط دیپلمات ها و اعضا سفارتخانه ها از مصونیت دیپلماتیک بهره مند میشدند.
امریکا این قرارداد را هنوز با بسیاری از کشورهایی که مستشاران نظامی امریکایی در آنجا حضور دارند دارد. ولی در سال ۱۳۴۱وقتی امریکا تقاضایی شبیه کاپیتالاسیون از دولت ایران کرد ایرانیها ازجمله خمینی از این مسئله بسیار ناراضی و خشمیگین شدند طوریکه کار به اعتراض های دسته جمعی خیابانی وبرخوردهای شدید مابین آنان و نیروهای انتظای کشید تا اینکه مقامات ایرانی و امریکایی تصمیم گرفتند که آن قرارداد را به ظاهر ملغی ساخته ولی در باطن هنوز پای بر جا نگهدارند.
جالب اینکه آقای خمینی تا آن حد از این موضوع خشمگین و معترض بود و ادامه اعتراض وی به زندانی شدنش ختم شد خود قانون و نتیجتاٌ مؤسسه ای به نام دادگاه و دادسرای ویژه روحانیت به ایرانیان تحمیل کرد که بر طبق آن ملایان در صورت ارتکاب هر نوع جرم از محاکمه شدن توسط دادگاهای کشور مصون بوده و فقط توسط این دادگاه «ویژه» محاکمه میشوند البته ناگفته نماند تمامی این محاکمات (که صد البته بندرت اتفاق میافتد) غیرعلنی بوده و پشت درهای بسته به اجرا گذاشته میشود
ناگفته نماند که کاپیتالاسیون امریکایی فقط شامل دیپلمات های سفارتخانه و مستشاران نظامی میشد و بقیه اتباع امریکایی در ایران در صورت ارتکاب جرم توسط دادگاهای ایران محاکمه و تنبیه میشدند در صورتی که کاپیتالاسیون از نوع آخوندی تمامی ملایان را زیر پوشش و محافظت خود دارد
مملکته ما داریم؟
در مورد بند یک عرض کنم اینکه به من و شما ثابت بشه که فلان سخن خوب از پیامبر یا امام هست، این چی رو ثابت می کنه؟ اینکه طرف پیامبره؟ یا امامه؟ یا معصومه؟ مثلاً یکی بیاد با علم رجال ثابت کنه که فلان حدیث یا فلان سیره از حضرت محمد هست… دیدی گفتم! دیدی؟ یالّا ایمان بیار… خب که چی؟ ایمان بیارم که چی بشه؟ من نمی دونم ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ، ﺑﻪ
ﺭﺳﻮﻝ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ، ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ 14 ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﺭﯾﻢ،
ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ؟ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯿﻢ؟ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻤﺎﻧﻬﺎ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﺭﯾﻢ
ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯿﻢ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯿﻢ . ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯿﻢ؟ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺗﻮ
ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺗﻮ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻭ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﮐﻨﻪ،
ﺭﻭ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ؟ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﻑ ﻫﻤﻮﻥ ﺗﺸﮑﯿﻞ
ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﺍﮔﺮ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﯿﻢ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺑﺪﯾﻢ ﻻﺍﻗﻞ ﺍﻓﺮﺍﺩ
ﺩﻭﺭﻣﻮﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﺷﻦ ﻭ ﻣﺎﻟﺸﻮﻧﻮ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﻣﺎ ﻣﯽ ﺫﺍﺭﻥ، ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺴﻪ !
در زمان حضرت محمد ایمان مورد توجه بوده است . ایمان به مبدا و معاد . از همین رو قران اهل کتاب را به ایمان به مذهب خودشان دعوت میکند ، به مشترکات سه دین ابراهیمی . اینکه انسان به گزاره هایی عقیده داشته باشد ، بدون تاثیر در زندگی او ، دکان روحانیون است . هدف انبیاء دریافت خدا و خدا باورانه زیست کردن است ، به کمک عقل خود و نه عقل شیخ کلینی تا شیخ خمینی .
تاریخ نشون داده ایمان آوردن یعنی یار جمع کردن، حالا به چه انگیزه هایی، ممکنه با انگیزه های خیرخواهانه بوده باشه، اما همیشه بین ایمان آورنده ها به یک رسول و ایمان نیاورنده هاش جنگ بوده و ذات این خشونت از آفات دینه، دین هم آفت داره، بله، و خشونت یکی از آفاتشه.
با سلام به مجاهد ارجمند: نوریزاد گرامی
حتی تصور حجره هایی که این آقایان در انجا تلمذ میکنند برای یک انسان عادی آزاردهنده است.خب در این حجره ها که قانون نسبیت تدریس نمیشود،از صبح تا شب دنبال همین احکام زیر نافی هستند واز شب تا صبح پروژه های دو نفره وسه نفره را به صورت کاملا کاربردی وعملی وبه صورت استاد شاگردی یا شاگرد استادی وشاگرد شاگردی و…. تمرین میکنند.حالا صبح روز بعد چه حکمی از این حجره در آید معلوم است.
سلام اقای نوریزاد رهبر ایران نامه ای نوشتند خطاب به جوانان اوپا وامریکا در این نامه نکاتی چند را یاد اور می شوم در پاسخ به پیامی که ایشان به جوانان امریکا واروپا نوشته اند در ابتدای پیام ایشان امده که پیام خودرا سیاستمدان و خطابشان دولتمردان انها نیست چون معتقدم که انان اگاهانه راه راست را از مسیر صداقت ودرستی جدا کرده اند می شود رهبر فرزانه بفرمایند که ایا وی سیاستمدار نیستن؟چطور خودشان را دیپلمات نمیدانند و می گویند یک انقلابی ام اما در اکثر مسایل دیپلماتیک مداخله ونه نظر می دهند ایکاش فقط نظر می دادنداما پیام شان دیپلماتیک وسیاسی است برای جوانانی که ایشان معتقدند سیاستمدارانشان صادق نیستند ایا واقعا ایشان راست می گویند؟لازم نیست به ان ها بگویند سیاست در کشوری که ایشان زعامدارش است جز مکر وحیله چیست؟در پیاماشان از سیاست قدیمی هراس افکنی ونفرت پراکنی غرب علیه اسلام سخن می گویند واز انها می خواهند مستقیم به قران مسلمین ومنابع دست اول مراجعه کنند کدام قران؟ایا قرانی واسلامی که مفسرش مکارم شیرازی ها ومصباح یزدی ها یند؟عقیده بر این دارند ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه وانفعال قرار گیرد حقیر از ایشان می پرسم از کدام ساختار قدرت که تفکر اسلامی رابه حاشیه می بردسخن می گویید؟شما که در سخنرانی ها وپیام هایتان قافیه اش بایدامریکا واسراییل باشد تا شعر سخن تان ناقص نباشداز قدرتی سخن می گویید که در جهان علمی واقتصادی یکه تاز است وبا عمر طولی کوتاهش عرضی پهناور دارد وچون قدت مقابله علمی واقتصادی وصنعتی و…با ان را ندارید دایم در گوش خلق الله می خوانید که او از ما می ترسد وچشم دیدن ما را ندارد واز اسلام وبیداری اسلامی می ترسد اواز چه هراس دارد؟از اسلام تروریستی می ترسد از اسلامی که کارش را با ترور پیش می برد می ترسد وگرنه او با اسلام حاوی علم انسانیت وصلح دوستی و…رابطه خوبی داردایا امریکا از فقر مالی واقتصادی ملت خود هراس دارد؟از ازادی بیان ودموکراسی مردمش می ترسد؟از به خطر افتادن امنیت شهروندانش می ترسد از اسلام داعشی می ترسد از گسترش ریا ودروغ مفرط وهزاران صفت مذموم که در اسلام زشت شمرده شده اما متاسفانه بعضا مسلمانان گر فتار انند در هراس است که مبادا با گسترش اسلامی که مد نظر حضرت اقا هست گریبان ان هارا بگیرد شناخت مستقیم از اسلام ایا همان اسلامی نیست که بیش از چند دهه است که در جامعه شما نمایان است با تمام لوازم ان؟اسلامی که شما ان را معرفی وتبلیغ می کنید به کسی که سلیقه اش اندکی زاویه دار باشد حق نفس کشیدن نمی دهد چه رسد به مخالف ان که بخواهد ابراز وجود کند مردم جامعه خودتان بیشتر چهره قهاری این اسلام مورد نظرتان را می بینند تا چهره ربانی ان را حرف برای گفتن بسیار است اما گوش شنوا کو؟هفته جاری رییس جمهور امریکا در شبکه های مجازی ونه در رسانه ها وتلویزیو ن ها رودر رو مصاحبه کرد دقت کنید مصاحبه با مردمان نه نامه یعنی در مصاحبه هم می شنوی اما در نامه فقط یکسویه است ما خیلی فاصله داریم به امید روزی که خط تیر ها کم شوند
به کجا و چه کسی بگویم که دلم نمیخواهد آخوند و ملا ببینم ؟ من انسان هسستم و حق انتخاب دارم. اما روحانیت همه درها را به نفع خودش به روی امثال من بسته. آرزو میکنم هیچ کجا عمامه و عبا نبینم. این حق را برای عاشقان روحانیت قائلم که مریدان خود را فقط داخل مساجد بتوانند ببینند و به حق امثال من هم احترام بگذارند
هااااا وگوم ایی چطور بید که آقای ظریف بخاظر قدم زدن با آقای کری باید توضیح ودد ولی عمامه بسرانی که کشور را غارت کرده بیدن و بیکاری و فقر و فساد را نهادینه کرده بیدن و افتخار هم وکنن توضیح نوذن !
برای یافتنِ این پاسخ رفتم سراغ تحریرالوسیله که در آن فتوایِ صیغه کردن نوزاد شیرخواره حتی، و کامجویی از وی آمده است. قضیه را که پس و پیش کردم، دیدم بله، درست است. نوشته: یک مرد می تواند دختربچه ای را، حتی نوزاد شیرخواره ای را به عقد خود در آورد و از وی کام بگیرد اما محدود. تصورم بر این شد که احتمالاً این یکی بر این نظر است و سایر علما به چیزکی به اسم عقل بها داده اند. کمی که تحقیق کردم دیدم یاللعجب، از علمای متقدم گرفته تا متأخر، جملگی بر جایز بودن این صیغه و لذت بردن از اندام دختر بچه ی نابالغ فتوا داده اند. این را که دیدم، به علم الهدای خودمان حق دادم که پایین تنه ای ببیند و پایین تنه ای بیندیشد و پایین تنه ای سخن بگوید. می گویم: وقتی محفظه ی جمجمه ی جماعتی از علمای طراز اول ما از محتوا تهی باشد، به کبیر که هیچ، به صغیر شیرخواره هم رحم نمی کنند. (نوریزاد)
اینست جریان پدوفیلی (تجاوز و سؤاستفاده جنسی به بچه) در ////!.در یک کشور متمدن چنین افرادی را بعنوان بیماران روانی با انحرافات جنسی محکوم به زندان زیر نظر روانشناسان و روانپژشکان می نماید.ولی در کشورهای اسلام زده چنین کسانی رهبرند!جناب نوریزاد گرامی باید سراغ ///// می رفتید و ریشه ایی تر برخورد می کردید! بدبختی نه طرز تفکر این جانیان است بلکه سکوت و بی اهمیت دانستن چنین جنایاتی وفکر نکردن به عاقبت آن توسط مردم است.بخصوص زمانیکه این جانیان فرزندان این سرزمین را وادار به تماس با همین پدوفیلها و منحرفان جنسی و روانپیرشان در کودکستان و مدارس و …می نمایند.من قبلا چندین بار این موضوع را یاد آور شده ام وخطر این چنین جنایتی را دراین سایت نوشته ام هر چند یا اصلا در سایت گذاشته نشده و یا سلاخی شده اش آورده شده.
سلام خدمت جناب نوری زاد
با اجازه میخواستم در نتیجه گیریِ بحث شماره چهار تحت عنوان کپیتولاسیون بدنبال جملهٔ:« اعتیاد و بیکاری،بی هویتی و تن فروشی » تعصب جاهلانه را اضافه فرمایید که این اخیر چشم انسانها را بروی حقایق می بندد که تا میتوانند بهره برداری فرمایند (آقایان)
درهدفِ روشن نمایی موفق باشید این تنها وسیله ایست موثر در دست آحاد ملت تا خود را حفظ نمایند و از (آقایان) بدور دارند همان طور که از افعی
با احترام
——-
(در حاشیه، یک گلایه: این اواخر بعضی از مطالب بنده موافقت شما را برای درج دریافت نمیکنند در حالیکه آنها همه به هدف روشن نمایی ارسال میشوند)
استاد و دوست گرامم، با عرض تشکر فراوان همیشگی
کلامی چند با دوستان :
پس از عرض سلام و احترام فراوان به دوستان عزیز و گراممان. بنظر میآید که برای شفافیت شرایط کنونی باید توضیحات بیشتری داده شود. انشاءالله از کمبود ویا قصور لسان اینجانب هم چشم پوشی نمايید، ومن شرمنده هستم٬ ولی مطمئن هستم با اندیشه و افکار پر مغز شما دوستان و فرزندان برومند این آب و خاک، که ابتدا خداوند متعال و بعد دوست محترمم آقای نوریزاد٬ با در اختیار گذاشتن مقداری از مکاتباتتان کمی روشنائی برآن انداختند واستطاعت بهره جوئی از آنرا در این یکی و دو هفته اخیر نصیب اینجانب نمودند، و با امید به خداوند یکتا، که مارا تنها نخواهند گذاشت، بر تمام مشکلات و کمبود ها فائق خواهیم آمد. آنقدر مطالب برای روشن و شفافترشدن شرایط و اوضاع هست که، در چگونگی شروع آن درمانده میباشم !
اولین مطلبی که بسیار مهم و حیاتی میدانم، منسجم و همآهنگ کردن افکارو انیشه ما هست و یادآوری اینکه، باید باهم متحد وهمکار و همیار باشیم. من با وجود لکنت نگارندگی، تلاشم را خواهم کرد که این هالهِ شَک و دودلی را حداقل به کمترین درجه برسانم، چه بسا که برای کام مطلوب گرفتن از چنین انسجام و باهم بودنی٬ چیزی مجهول و یا زیر رادیکال باشد را قابل قبول نمیدانیم.
بهمین جهت، با اینکه مخاطب من همهِ شما عزیزان دوستان و فرزندان ما هستید، ولی دلمان میخواهد که دوستان دگراندیش،فرهیخته و دانشمندان عزیزمملکت ما والبته در نهایت تمام جهان دقت بیشتری در مواردی که با شما عزیزان، با داشتن نیابت و الهامیات از خداوند معبود من( که اگر معبود شما هم الان نباشد، بزودی وبا خواست خودش، بزودی خواهد شد )، در میان بگذارم. من مطمئن هستم که در مجموع٬ نظر شما عزیزان و سرمایه های کشور و بعد در جهان٬ خیرخواهانه و شرافتمندانه بوده، واز روی عداوت و دشمنی با نسل بشریت نیست. منتهیٰ در مقاطعی از زندگی٬ و تحت تأثیر اکتشافات، ابداعات و اطلاعاتی که بدستمان میرسد ویا احیاناً متأثرازدخالت شخصی خودمان در کسب آن بوده ایم، بقدری با خود غرّه و متگبر میشویم، که خود را خیلی ویژه و یا یک تافته جدا بافته حسّ میکنیم. آن نخوت و غرور کاذب آنچنان تار و پود ما را در خود میپیچاند که ایمان خود را از دست میدهیم، گاهی جواب سؤال بسیار ساده و در دسترس میباشد، ولی برای ما کافی نیست. بدنبال جوابی هستیم که با مردم عادی متفاوت باشد.آخه ما که اینهمه درس و مشق خوانده و تحقیقات انجام داده ایم و …..٬ اگر همان جواب را که فرضأ بقال سرخیابانمان هم داشته باشد، که نمیشه٬ این احساس مالکیت به طبقهٔ خاص و جدائی از عام مملکت، مسبب دوری ما از حقیقت و فراموشی از آن رسالتِ خدمت به عام میشود. این متأسفانه در مورد دیگر تشکل ها هم صادق است. همانطور که گفتم مطلب فراوان، و برگردیم به اصل موضوع.
خداوند قادر بصورت خاص خود و زمانبندی شده ای به معلومات، اکتشافات و بدیهیات ما میافزاید و ما در مقابل باید قدردان، ثنا گو و شاکر باشیم. البته کمبود اندیشه و درایَتِ مسؤلین آشنا و آگاهی دهنده، که محدود به تنها زمان کنونی هم نیست؛ باعث گشته که شما عزیزان هم با مشغله فکری خود، فرصت تحقیق و تفحص در شالودهٔ ایمان و باور خود و نیاکانمان را مغفول گذاشته و با توسل به تئوریهای پیشکسوتان ناآگاه، ولی بعضأ شناخته شده، وبا کمک ناآگاهانه آن عده مذهبیونی که بجای تعلیمات صحیح و ارشاد دهندگی اُمتشان، با هم همگام و بر جهل انسانها افزوده شد. با صحّه گذاشتن شما عزیزان بر تئوریهای ضد خدائی، اضمهلال تفکر و رکود نیاز به تجسس و خود آشنائی با مسائل ایمانی و اعتقاد به مسائل اُخروی به حدّاقل رسیده٬ وحال آنکه ازشما فرهیختگان انتظارات بیشتر است. ملتی که بدون ایمان و اعتقاد وباورهای اُخروی و روز قضاوت نباشد٬ محکوم به فنا و انقراض خواهد بود. پویائی و پیشرفت هر قومی٬ نیاز مبرمی به ایمان آن قوم دارد. البته با شرایط کنونی کشورو بیعدالتیهائی که بر مردم میرود، این بی ایمانی به حدّاکثر خود رسیده است. وای بر بیعدالتی٬ که مخربتر از فقر مالی یک ملت ویا قوم میباشد. انشاءالله بزودی بساط جور وستم از تمام دنیا رخت خواهد بست. به هر صورت؛ اولین قدم برای ما٬ شناخت خداوند وآگاهی دادن به عشقیست که پدر و خالق هستی به ما دارد، وانتظاراتی که یک پدر از فرزندان عزیزش دارد. بگذارید چند مثال بیاورم، قبل از آنکه دست به کیبورد شوید برای یک جوابیه تند وتیزو یا ادامه ندادن مطلب. مقداری از موارد مهم علمی که ۱۴۰۰ سال پیش در مورد آن صحبت شده، وکشفیات کنونی بشر به حساب میآید را در زیر آورده ام. که اولأ خالقی آنها را بوجود آورده و هنوز هم قدرتمندانه از آن حمایت و محافظت میکند، و دیگر اینکه همه بدانند، که اینها نمیتوانسته صحبت های محمّد باشد و دست از این کفر و بت پرستی بردارند.
مسؤلیت ما خیلی والاترازمحمّد و یا هر پیامبر دیگری میباشد. ما یک بسیج عمومی لازم داریم که از این حالت رخوت و جمود خود را خارج کنیم. فعلأ موارد زیر را بخوانید، خیلی عقبیم و کارمان فراوان.
۱ـ فرضیه انفجار بزرگ تأیید شده است.
۲۱:۳۰(الأنبیاء) :
آیا کافران درک نمیکنند که آسمان و زمین یک تودهٔ جامد بود که ما آنرا به هستی منفجر کردیم؟ و ما از آب همهٔ موجودات زنده را بوجود آوردیم. آیا آنها ایمان میآورند ؟
۲- فرضیه فشرده بودن گازها وشروع خلقت.
۴۱:۱۱ (فصلت) :
سپس او به آسمان پرداخت، هنکامیکه هنوز گاز بود، و بآن و به زمین گفت، ٌبوجود آيید، خواسته یا نا خواسته. ٌ آنها گفتند، ٌ ما با میل میآيیم. ٌ
۳- فرضیهٔ ٌتوسعه پیدا کردن جهان ٌ تأيید شد.
۵۱:۴۷ (الذاریات) :
ما آسمان را با دستهای خود بنا کردیم٬ و ما به توسعه آن ادامه خواهیم داد.
۴- کره زمین و تخم مرغی شکل آن بودن.
۷۹:۳۰ (النازعات) :
او زمین را تخم مرغی شکل ساخت. (دحئها) از ٌ دحی ٌ به معنای تخم مرغ است.
( به آیه های، ۱۰:۲۴ و ۷۹:۳۰ هم توجه شود ).
۵- حرکت زمین : معجزهٔ علمی
۲۷:۸۸(النمل) :
هنگامیکه به کوهها نگاه میکنی، فکر میکنی که آنها ثابت هستند. آمّا آنها حرکت میکنند، مانند ابرها، چنین است ساختهٔ خدا که همه چیز را کامل کرد. او کاملأ به همهٔ اعمال شما آگاه است.
۶ـ قرار دادن خورشید، بعنوان مأخذ و منبع نور و روشنائی ماه از انعکاس آن.
۱۰:۵(یونس) :
او است که خورشید را نورانی قرار داد، و ماه را تابان، واو مراحل آنرا طرح کرد تا شما شمردن سالها را یاد بگیرید و حساب کنید. خدا همه اینها را نیافرید، مگر به منظوری خاص. او آیات را برای مردمیکه میدانند، شرح میدهد.( به آیه های، ۲۵:۶۱ و ۷۱:۱۶ هم مراجعه شود )
۷- کم شدن اکسیژن هوا، هنگام صعود به بالا.
۶:۱۲۵ (الانعام) :
هرکس را خدا بخواهد هدایت کند، سینهٔ او را به تسلیم شدن میگشاید. و هرکس را او بخواهد گمراه کند، سینه او را در تنگنا و فشار میگذارد، مانند کسیکه بطرف آسمان بالا میرود. خدا اینچنین کسانی را که ایمان نمیآورند، نفرین میکند.
۸- آب ٌ منی ٌ مرد جنسیت نوزاد را تعيین میکند.
۵۳:۴۵٬۴۶ (النجم)
۴۵ـ او است که دو نوع خلق کرد، نر و ماده-
۴۶- از قطره کوچک منی.
۹- تکامل یک حقیقت، مراحلی کنترل شده.
۷۱:۱۴ : او است که شما را در مراحل مختلف آفرید.
۱۰- زنبور وعسلِ شفابخش.
۱۶:۶۸ : و پروردگارت به زنبور وحی کرد : در کوهها و درختان لانه بساز،……….
۱۶:۶۹ :……. از شکم آنها نوشیدنی به رنگهای مختلف بیرون میآید که در آن برای مردم شفا است. این اثباتی (کافی) باشد برای مردمی که فکر میکنند.
حالا با این تفاصیل و معجزات ریاضی قرآن، اگر هنوز هم به وجود خداوند و اینکه قرآن کتاب معتبر خداوند میباشد، بقول خداوند معبود، واقعأ ستمگر هستید.
01/26/2015
سبحان الله
لحظه ای پیش، خداوند فرمان اضافه کردن آیاتی از سوره ۸۸ ( الغاشیه ) را به این نوشته ها که در حضور ایشان، الهٰمیات و تأیید آن مقدس نگارنده میشود، بر من نازل گشت.
سورهٔ ۸۸ : ( الغاشیه )
۱- آیا از آن در بر گیرنده آکاهی داری؟
۲- چهره ها درآن روز خجالت زده خواهند بود.
۳- درد کشیده و خسته.
۴- در آتش سوزان جهنم رنج میبرند.
۵- از چشمه ای شعله ور مینوشند.
۶- آنها غذائی نخواهندداشت بجز از انواع بیهوده.
۷- نه غذائیت دارد، و نه گرسنگی را برطرف میکند.
۸- چهره های دیگر در آنروز پر از خشنودی خواهند بود.
۹- راضی از کارهایشان.
۱۰- در پردیسی بلند مرتبه.
۱۱- درآن٬ هیچ سخن بیهوده ای شنیده نمیشود.
۱۲- درآن، چشمه ای روان است.
۱۳- درآن، مبلمانهای مجلل است.
۱۴- و نوشابه ها در دسترس.
۱۵- و تُنگ های ردیف شده.
۱۶- و فرش های گسترده.
۱۷- چرا آنها به شترها فکر نمیکنند، و اینکه چگونه خلق شده اند ؟
۱۸- و به آسمان و اینکه چگونه برافراشته شده است.
۱۹- و به کوهها و اینکه چگونه بنا شده اند
۲۰- و به زمین و اینکه چگونه ساخته شده است.
۲۱- تذکر بده، زیرا مأموریت تو تحویل این تذکر است.
۲۲- تو هیچ قدرتی بر ایشان نداری.
۲۳- کسانیکه روی بگردانند و کافر شوند.
۲۴- خدا آنها را به عذاب عظیم گرفتار خواهد کرد.
۲۵- سرنوشت نهائی آنها بسوی ما است.
۲۶- سپس ما ایشان را برای حساب میخوانیم.
سبحان الله
جناب آية الله محمد نوري زاد دامت بركاته العاليه
آيابازهم ازما گله مندي؟
البته بنده همه موجودات را آيت ونشانه خداوندجل شأنه مي دانم بخصوص انسان را كه آيت بزرگ اوست وتاج كرامت رابراونثاركرده است ودرآفرينش انسان برخودش مبارك بادگفته است “فتبارك الله احسن الخالقين”سروده است ،وانسان را هم بهترين مخلوق خويش تقريرنموده است.اگراين انسان خودش رابااختيارخويش به أسفل السافين نبرد،مي تواند خودرابه أعلي علييين برساند وازمقربان درگاه ربوبي باشد.
امابعدازاين مقدمه ؛درموردجعل حديث،برادرم آقاسيدمرتضي- دامت بركاته وأعلي الله كلمته -به تفصيل ومستوفي بحث علمي ومحققانه درمورد علاج احاديث مجعول درهمين بست به رشته تحريردرآورده اند وهمان براي شما وديگرعلاقه مندان كافي ووافي است كه علم رجال ودرايه براي شناختن همين احاديث جعلي است ووسيله ومعيارتميز صحيح قول بيامبروأئمه اطهار-ص- مي باشد.وشناختن احاديث صحيح قدسي ازناصحيح وجعلي اش بوسيله همين علم رجال ودرايه معلوم مي شود عزيزمن.
وامااينكه درموردعقل عقلا درموردقصاص وصيغه نابالغ چنين دادسخن داده ايد وبراين حكم تاخته ايد وغيرعقلاني دانسته ايد كه اصل كلامتان درذيل مي آيد برآن نقدي جانانه دارم ملاحظه بفرمائيد:
واين فرازي ازكلام شمااست:
“””که حکایت جعل خبر و حدیث در گذشته نیز چنین بوده است. دیگر این که من از ” سخنانِ منتسب به خدا” گفته ام. یعنی سخنانی که جماعتی نشسته اند و از ناحیه ی خدا صادر فرموده اند و خلق الله را بدان فریفته اند. مگر کم حدیث قدسیِ قلابی خلق کرده اند بضرب پول و به قصد فریب؟ داستان عقل و مراجعه به عقل نیز حکایت دامنه داری است. شما از عقل علمای دانشمندی یاد کرده اید که به قصاص باور ایمانی دارند و جمعشان نیز کثیر است. از همین جمع کثیری که به قصاص باور دارند و آن را عقلانی می دانند، بپرسید: حکم صیغه و لذت جنسی بردن از یک طفل نابالغ چون است؟ اکثریت شان با همان عقلی که در مدار توجه شماست، این صیغه را شایسته و شدنی و حتی بایسته می دانند. من اما – هر چند یک نفر – این را عین بی عقلی و بل ضلالت می دانم. و عین پلیدی. وعین نفهمی. وعین عمیقِ جهالت. پس، یک نفر بودنِ من در این معادله، هرگز به معنیِ جهل من و عقلانیت علمای کثیر نیست. قبول ندارید آیا؟ اگر قبول داشتید یک دامت برکاته به سمت من گسیل فرمایید. این را نه به جسارت، بلکه به تلمیحی دوستانه می گویم.
با احترام””””
جناب نوري زاددامت بركاته،آياقرآن راكلام خداوند مي دانيديانه؟اگرنمي دانيد كه هيچ وبحثي باشمانداريم .واگربعنوان شيعه مرتضي علي-ع-قبول داريدكه قرآن كلام خداونداست بايدشما هم باباورايماني وهم باباورعقلي حكم آيه قصاص آن راهم بايدقبول داشته باشيد چون خداوندحكيم ،حكم گتره وگزاف ومخالف عقل صادرنمي كند بلكه همه احكامش ازروي مصلحت عامه وحكيمانه است وحكم قصاص نيز.بس دربيوستن به گروه لگام تأمل دقيق بفرمائيد.
وامادرموردحكم صيغه نابالغ ،چنين فرمايش وسؤالي داشته ايد:
“”بپرسید: حکم صیغه و لذت جنسی بردن از یک طفل نابالغ چون است؟ اکثریت شان با همان عقلی که در مدار توجه شماست، این صیغه را شایسته و شدنی و حتی بایسته می دانند. من اما – هر چند یک نفر – این را عین بی عقلی و بل ضلالت می دانم. و عین پلیدی. وعین نفهمی. وعین عمیقِ جهالت. “”
جواب:جناب نوري زاداين حكم هم كتره وگزاف وبراي صرف التذاذجنسي نيست كه شماغيرعاقلانه دانسته ايد بلكه دربرخي مواردكاربردانساني دارد
مثلادختربچه اي رايك زوجي كه عقيم هستندوبچه ندارند، ازراه بيداكرده باشند وياازبدرمادرش گرفته باشند وياازدارالايتام گرفته باشندبراي نگهداري ودلخوشي براي داشتن بچه اي درخانه شان.آياصيغه محرميت خواندن شوهراين زوج ،بااين دخترصغيروشيرخواركه بخانه وكاشانه شان آورده اند،إشگال عقلي وعرفي دارد؟وبعدازاينكه محرم شد تازماني كه به حدبلوغ نرسيده است وبمانند يك دخترخويش زادازاومحافظت مي كنند،اگرازنگاه كردن اين مردمحرم سببي اوولمس كردن اولذت مي برند،آيااين ايرادعقلي دارد؟برفرض كه تفخيذ هم بااوداشته باشد، اگرچه چنين افرادي بااين آرمان وانگيزه دخترصغيررابخانه اش آورده وبزرگ مي كندبعيداست چنين بوالهوسي بكند . واگركردچه ايراد عقلي دارد؟ مگرمحرمش نيست ؟مگرخانم كوچولويش نيست؟چراجوازعقلي نداشته باشد؟چون شماجايزنمي دانيد؟ شماكه شارع ويانماينده شارع نيستيد بمانند بيامبروامام-ع-.
بنده خودم شاهدبودم كه يك خانواده محترم ومتديني كه عقيم بودند،دختربچه اي را كه دوقلوبودندووالدينش ازتولداين دودختران خوشحال نبودند بارضايت والدين ،،تكفل يكي ازاين دخترهاي شيرخواررا برعهده اين زوج عقيم گذاشتند ،واين آقا باصيغه محرميت شوهراين دختر شده بود،اماهميشه اورادخترم صدامي زد وهم بچشم يك دخترتني اش بااورفتارمي كردتااينكه اين دختربزرگ شدواورا به شوهرخوب ونازنين كه همكفوش بود بخانه بخت فرستادندباجهيزيه كامل وآبرومندي.وجالب اينكه اين دختر همين آقارابدرواقعي خودمي دانست ودرزمان دبيرستان يكي ازدوستانش بطعنه گفته بودكه تودختراين خانواده نيستي؛چقدرناراحت ومريض شدكه چرافلاني چنين گفته است؟ودرزمان شوهردادن بابدرومادرتني اش آشتي مي دادند ايشان نمي بذيرفت ومي گفت بدرمادرواقعي من همين هاهستندكه درخانه شان بامحبت بدرانه ومادرانه شان بزرگ شده ام نه ايشان ؛بالأخره باآنهاهم آشتي دادند واْلآن اين دختر صاحب دوفرزنداست.
بس چنين حكمي گتره وگزاف وخلاف عقل عقلا نيست .هرچندمخالف عقل شماباشد وآنراشمابقول خودتان”” عین بی عقلی و بل ضلالت می دانم. و عین پلیدی. وعین نفهمی. وعین عمیقِ جهالت. “”واماچنين نيست اي آيت الله نوري زاد دامت بركاته كه كمتربركتي هوشمندانه دردين شناسي ازاومي بينيم واي كم انديش درزواياي اين مسأله ومسأله قصاص ووو… كه براي من خرافات 9 گانه شيعه رارديف كردي ومن هم بنام سيدسجادحسيني جوابترا بطورخلاصه نگاشتم.
واما اين مسأله صيغه كردن دخترنابالغ وياشيرخوار؛مواردكاربردي ديگري هم داردكه يك موردش براي محرميت حاصل شدن زن برادربراي برادرديگراست كه دريك خانه زندگي مي كنند.وآن بدين صورت است كه دخترشيرخواري رابعقدبرادرش درآورندبااذن ولي دختر،واين دخترشيرخوارراخانم برادرديگر يك شبانه روزشيربدهد.اين زن داداش براي آن برادرشوهرش محرم مي شود ونظرونگاهش به همديگر حلال است زيرا كه مادرخانم او شده است وآن دخترشيرخوار حرام ابدي مي شود باين كسي كه بااوعقدمحرميت داشت. وبرعكسش نيزصحيح است كه خانم هردوبرادر بهمديگرمحرم باشند.
مدرك مسأله:{تحريرالوسيلة امام ،ج2،ص272دركتاب نكاح درمسائل سبب محرميت، القول في الرضاع ، تنبيه} ودربرخي توضيح المسائل ها هم مذكوراست اين مساله}
بله جناب نوري زاددامت بركاته عقل هرعاقلي هم به زواياي هر مساله شرعي آگاه نيست ونشده است،نبايدهوچيگري راه بيندازد وديگرعقلاي آگاه ازفقهاي دورانديش وژرف انديش راتخطئه نمايد .هرچنداين فقيه هم ازبيش خودفتواي گتره وگزاف نداده است بلكه مستندبقول امام معصوم-ع- است. ومواردديگري هم هست .امابيش ازاين تصديع نكنم .
والسلام عليكم ورحمةالله وبركاته .اين هم گسيل بركات براي شما منورالفكرعاليقدر.
مصلح
———
سلام مصلح گرامی
از نگاه علما، وقتی طفل شیرخواره ای را به عقد مردی در می آورند، شرعاً آن طفل همسر وی است و قوانین زوج و زوجه بر آنان جاری است. علما آمده اند یک مشکل را لاپوشانی کنند اما افتضاح بد بو تری را بر کشیده اند. مصلح گرامی، می دانم که برای شما که ملبس به لباس روحانیت هستید و در حوزه طی سالها ممارست و سعی و تلاش به جریانی از علم و علما دلبستگی پیدا کرده اید، دل کندن از آدمها و موضوعات فرسوده کمی دشوار می نماید، اما باید تمرین کرد. تمرین کنیم که هرچه غیر عقلانی است به دور اندازیم. باور کنید ما و افکار ما هر چه بیشتر نقد شویم، زلال تر می شویم. از نقد همدیگر مهراسیم. نه تنها احادیث را بل زیر و بالای حوزه ها را باید غربال کرد. شما خود بفرمایید آیا کسی حریف غربال حوزه ها می شود؟
با احترام
.اين زن داداش براي آن برادرشوهرش محرم مي شود ونظرونگاهش به همديگر حلال است زيرا كه مادرخانم او شده است وآن دخترشيرخوار حرام ابدي مي شود باين كسي كه بااوعقدمحرميت داشت. وبرعكسش نيزصحيح است كه خانم هردوبرادر (مصلح)
جناب مصلح اولا دادش نه و اخی! بعد هم محرم می شود یعنی میتواند با او همبستر هم شود اینرا که دیگر شما نمی توانید انکار کنید.صیغه عقد را که معنی اش را می دانید یعنی درمقابل وجهی معلوم با زن همبستر شدن! ولی فقط جهت اطلاع بگویم میلیاردها افراد غیر مسلمان بدون خواندن صیغه محرمیت با مادر و خواهر و دختر دوست و آشنا ی خود در سراسر جهان رفت و آمد می کنند و مشکلی هم پیش نمی آید./////////
اقای اخوند مصلح. اول اینکهاگر ایرانی هستی وظیفه داری به پارسی بنویسی و. دوم اینکه اینها دیگه چه جور دلایلی بود که اوردی؟ به خدا یک عمر در نادانی و بی منطقی سیر کردی . سوم ااینکه چرا هیچ دفاعی در مقابل عدم اطمینان به روایات وداستانهیی که هم لباسی های شما برای اثبات خودشان به جوونهای بی گناه علم کرده اند نکردی؟ ایا جز اینست که خودتانبهتر از همه به این امر واقفید؟خداوند به همه ما بصیرت در عقل و منطق عطا فرما
جناب باصطلاح مصلح: تمامی رساله وکتابهای علما را که نگاه میکنی در محدوده پاییین تنه میچرخد که انسان خجالت میکشد آنرا بخواند : در دنیایی که اکثر پیروان ادیان مختلف در پی اختراعات واکتشافات در جهت خدمت به بشریت هستند شما وعلمای شما در پی روش لذت وکامجویی از شیر خواره میباشید ! وقتی که به تلاش غرب وساکنینش درجهت رفاه بشر نگاه میکنم از اینکه بدون اختیار مسلمان شده ام که پیوسته در مدار پایین تنه باید دور بزنم از خودم خجالت میکشم و حتی هیچ جوابی در مقابل سوال فرزندانم نمی یابم جز خجالت وشرمساری ! حالا شما از چه دستاوردی دفاع میکنید؟ آیا با اجرای قصاص که این همه دفاع میکنید تا بحال در این چندین سال نتیجه ای هم عاید این کشور وامنیت آن شده است ؟ یا نتیجه عکس داده است ؟
نفس خواندن همین جواب و توجیهات جناب مصلح که خود را هم اصلاح طلب و عقلگرا میداند کافی است که انسان را از هر کس اسم روحانیت را بدنبال دارد مشمئز شود.
با سلام جناب آقای مصلح درکجای دین اسلام ویا حتی هردین دیگری به شما اجازه میدهد صیغه عقد محرمیت بک طفل شیرخواره جاری گردد طفلی که نه بلوغ جسمی دارد و نه بلوغ فکری . از کی تا حالا صیغه محرمیت را یکطرفه میخوانند بدون اینکه طرف مقابل اصلا بفهمد صیغه چیست وفقط بدنبال بازی کودکانه خود است مگر نه اینگه در اسلام در عقد صیغه رضایت دو طرف الزامیست امیدوارم ثابت شده باشد که واقعا طرز تفکر شما به قول اقای نوری زاد پایین تنهای است اقای دامت برکاته
هو ۱۱۰
سلام آقای نوریزاد
اگر در جمع سوته دلان حضور میداشتم، پس از خواندن دوبیتی بابا طاهر فریاد میزدم: مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه
یا علی
اقای نوریزاد شرایط تاسیس یک موسسه مثل موسسه اقای مصباح وحداد و…. چگونه است؟ چون من هم قصد دارم همچین چیزی راه بندازم.دولت سالی چند میلیارد یا چند صد میلیون پول از بودجه بی حساب مملکت به من هم بده من هم قول میدم کاملن در خدمت اهداف نظام ودولت جمهوری اسلامی باشم تازه قول میدم افرادی مثل رسایی وحسینیان و … تربیت نکنم که دست به هرکاری بزنند.وعده ای از افرابیکار را هم سرکار میبرم.
با درود __ آقای نوری زاد ، شما باز هم از این بچه شیطان رجیم ( شریعن مداری کیهان ) و به قولی خودتان داعشی بزرگ نام برده اید که چندی قبل هم تمثال نا مبارکش را از عقب خود آویزان کرده بودید . در اسلام ناب محمدی ایشان همان بس که شما هم میخواهید از ایشان یاد بگیرید که چگونه میشود که کلام خدا را هم با دغل بازی کنار گذارد و به خود خدا هم دروغ گفت . هیهات ! ! این کیهانی آجر سفالی بر پیشانی خورده ، روزی از تمامی علمای شهر قم هم مفسر تر و عالم تر گشته و در جواب خبرنگاران که گفته بودند که چرا شما همیشه در حال افترا و بهتان و غیبت و تهمت زدن به مخالفین خود هستید ، گفته بود من در قرآن کلمه ای یافته ام و آن ” باتوهم ” و به معنای این است که به مخالفین خود باید تهمت و دروغ ببندیم تا آنها را پیش مردم بی آبرو و مفتضح کنیم و متأسفانه یک نفر از این آیت الله های قم به خاطر ترس از ایشان و بیت رهبری نتوانسته بودند که یک مشت بر کله گندیده این کیهانی بکوبند که از این تفاسیر دست ! ! ! اول ننماید ، آنچنانکه مشت بر یک ” هندوانه ” شریف آبادی در جالیزار میکوبند . در خانواده ما ، هر که ریخت و قیافه این داعشی را می بیند ، ناخودآگاه یاد چهره ” ابن ملجم مرادی ” قاتل امام علی (ع) میافتند که در زمان خودش خیلی دین دارتر از این آدم /// کیهانی بوده و پیشانی اش خیلی بیشتر از این داعشی کیهانی ، کلوخ خورده و پینه بسته بوده است .
سلام آقای نوری زاد
همه مواردی که اشاره فرمودید ء همین هویت اسلامی است که حکومت اصرار به تثبیت آن دارد.
بی شک حاکم مقتدر موارد بی شماری از نقض حقوق اجتماعی ایرانیان در دست دارد که مخفی مانده اند و این سکوت و تداوم ها همه در همین آرمان و هویت اسلامی حاکم ریشه دارد. و افتخار و عزت اسلامیون میباشد
بامداد: از فیسبو نوریزاد
رهایی از جهل و بیخبری
دکترخلیل رفاهی در کتاب گردش ایام میگوید:
زمانی درقم طلبه بودم بعلت خامی وبی ارتباطی با جامعه معتقد بودم، فقط کسی که در قم باشد وروحانی،بافضیلت است اما وقتی در دوره ای که دانشگاه تهران بودم بااشخاص با فضیلت روبه روشدم فهمیدم که درخارج ازقم ودرافراد غیر روحانی افراد ارزشمندوجود دارد،اما باز شیعه بودن را شرط اصلی میدانستم،بعد باسفر به کشورهای عربی فهمیدم که بین سایر فرقه اسلامی هم انسان ارزشمند یافت میشود
پس ازسفربه اروپابه این نکته واقف شدم که دربین سایرادیان نیز انسان ارزشمند هست
ولی در ژاپن حادثه ای برایم رخ داد که فهمیدم فضیلت وانسانیت به وزبان ومکان ونژاد ومذهب ورنگ نیست
برای غذا به رستورانی بزرگ وشلوغ درهنگ کنک رفتم وبه جاهای دیگر سری زدم چند ساعت بعد ناگهان یادم آمد که ساکم راکه تمام زندگیم داخل آن بود درآن رستوران جا گذاشته ام با عجله رفتم وبا کمال ناباوری دیدم ساکم همانجاست و پیرمردی کنار آن نشسته او گفت:وقتی دیدم ساکت را فراموش کردی با اینکه وقت دندانپزشکی داشتم ماندم تا برگردی،از او تشکر کردم و گفتم خدا به شما اجربدهد ولی او گفت:”من به خدا اعتقادی ندارم،من به انسانیت معتقدم”
متاسفانه بحث پیرامون خدا و دین وارد سیاست ما شده.درد اینجاست.وگرنه این هستی با این عظمت و با این نظم و این محاسبات و زیبایی ها حتما مهندسی داشته که فوق العاده قدرتمند بوده.دکان داران دین (در تمامی ادیان) به جای این که تمرکزشان را بر روی آگاه کردن وجدان مردم از هدف آفریدگار یا خدا یا آن همندس بزرگ و معمار هستی یا هر چه که اسمش را بگذارید، قرار دهند تفرقه بین مردم را دامن زده اند تا از این تفرقه نان حرام و آلوده ای تهیه کنند.وگرنه آن پیرمرد ژاپنی که این بزرگی روح و پاکدستی را داشته، همان ذات عملش دارد فریاد میزند که من خدایی ام. به قول حلاج: انا الحق.هرجا زیبایی، دانایی، فهم، انسانیت، فروتنی،صدق و سایر مکارم اخلاق بود آنجا خداییست ولو در ظاهر و اسم ما آنها را ملحد و زندیق و کافر و رافضی بنامیم.
جناب ناشناس ، اشتباه شما این است که خدای عربستان را به خلقت جهان پیوند می زنی! اگر جهان را خدایی آفریده باشد و یا اینکه طبق قوانین فیزیک و ریاضی بوجود آمده باشد اثبات این مسئله در قرنهای آینده با این سرعت پیشرفت علم حتما روشن خواهد شد ولی اشتباه شما عزیز این است که فریب آخوندها را خورده ای و خدای عربستان را با آفریننده جهان یکی می بینی این همان هدف آخوندها است وقتی شما را در فضای ناشناخته جهان به دام انداختند و وجود مهندس را به شما قبولاندند از آن به بعد دیگر به آسمانها کاری ندارند و شما را به سرزمین عربستان می آورند و دستورات و احکام خدای عربستان را به شما تکلیف می کنند هیچ آخوندی نمی تواند بدون توسل جستن به آسمانها، خدای اسلام را در عربستان به اثبات برساند شما هم اگر معتقد به خدای عربستان هستی لطفا به خدای آسمانها کاری نداشته باشید بعدا خواهید دید هیچ حرفی برای گفتن نخواهید داشت.
جناب بامداد : خداوکیلی اگر این ساک را در هر نقطه ای از ایران ( حتی در حرم امام رضا ودیگر حرمین ) جا گذاشته بودید تا ابد آثاری از آن را نمی یافتید زیرا که ( اسلام به ذات خود سرشار ازعیب است گر نکته مثبتی می بینید از ایرانی بودن ماست )
با سلام بر همه
در پاسخ به نکته محسن-در پست پیشین- در باب خمس و اشاره او به اینکه طلاب از چند مرجع شهریه می گیرند عرض می کنم که-کاری به دیگر مباحث شریف شما ندارم-از باب اینکه حقیقت را برتر از هر چیز می دانم می گویم که اطلاعات موثق نشان می دهد بالاترین و مجموع شهریه دریافتی یک طلبه از مجموعه مراجع به 450تومان نمی رسد بگذریم که یک طلبه مجرد نصف این را هم نمی گیرد! کاری به خوب و بد و مبانی کار ندارم و کاری به اینکه مگر یک طلبه چه می کند برای کشور؟ تنها عرض می کنم جامعه تقریباً هیچی به یک طلبه نمی دهد.طلبه هم انسان است و هم ایرانی و حق دارد محترمانه و در رفاه نسبی زندگی کند همانطور که همگان چنین حقی دارند با تکیه بر حق نوتأسیس اشتغال. البته برخی-درحدپنج درصد-استخدام می شوند و برخی-در حد20 تا30درصد- هم در مراکز تحقیقی مشغول می شوند و حق تحقیق و تالیف دریافت می کنند اما الباقی تمام متکی اند به این مبلغ ناچیز که حتی کفاف شهریه بچه شان در مهد کودک را نمی دهد. اشکال طلاب دراین نیست؛ اتفاقاً کاش همه جامعه ما مثل طلاب قانع بودند و اینقدر برای جمع مال و ثروت دست به کارهای خلاف و ضد اخلاقی نمی زدند و به اندازه مصرف می کردند-اندکی از حکومتیان کبکه دار را بجای همه قانعان حوزه نبینید- و متقابلا کاش می شد طلاب را به سطح متوسطی از معیشت مجهز کرد. نتیجه؟ این باعث می شود طلبه غم نان و معیشت نداشته و به فکر خواندن و مطالعه بیشتر باشد و در دیالوگ با همزبانان و دانشگاهیان و دگراندیشان بکوشد. من روزی را می بینم(اندکی رؤیااندیشم!)-اگر نبود احمدی نژاد و نبود ایکس و ایگرگ و نبود تحریم و در سایه رفاه و امنیت و صلح- که عموم روحانیت و طلاب ما براثر فراغت از غم نان و بر اثر خواندن و تحقیق کردن به این تفکر می رسیدند که دگراندیشان و حتی خارجان از دین لزوما ملحد نیستند! به نظر من الحاد بیشتر از اینکه واقعی باشد یک هراس است و خیلی کم می توان یافت ملحدانی که بتوانند برهانی بر مشرب الحاد خود طرح کنند. نظریه پردازی در باب الحاد و ساختن یک فلسفه منسجم که حاوی تناقض نباشد اصلا و ابدا آسان نیست(در اشارات جناب کورس هم به این نکته توجه شده بود) در پرانتز بگویم-گرچه از بس پرانتز باز کردم باعث رنجش خواننده شدم- حتی آن بزرگواری که در مقابل کدیور می نشیند و رای خداباوران را نقد می کند لزوما ملحد نیست همانطور که راسل و دیگران هم چنین بودند اینان در واقع دفاع متولیان دین از خدا را مکفی نمی دانند همین. به نظر من هاوکینگ در رد خدا سخت اشتباه می کند همانطور که کدیور ناتوان است از اقامه برهان در اثبات. زیرا هاوکینگ تنها می تواند علت پدید آمدن یک پدیده مشخص و معین را بگوید که خدا نیست اما نمی تواند هر شکل و فرمی از حقیقت و وجود خدا در هستی را با این استدلال و با استناد به دستاوردهای فیزیک و نجوم موجود انکار کند.مگر روزی همه حقایق جهان برملا گردد که به حیات زندگان 10میلیارد سال دیگر هم بعید است قد بدهد. واقعیت این است که ما انسانها کوچولوتر از آنیم که با هستی در کلیت آن طرف بشویم و آنچه را نمی دانیم هم به زیر استدلال خود بکشانیم و رد یا قبولش کنیم. یعنی لاادریگری؟نه لزوما. می توان گفت ادیان برای پاسخ به لادریگری اند پس هر کس در هر جغرافیایی به دنیا می آید به پیامبر محبوبش ایمان بورزد در اینکه خدا هست به تعبیر قرآن قل تعالو الی کلمه سواء ودیگر هیچ نگوید و برای اصلاح جامعه و تدبیر زندگی علم و ادبیات و هنر و انسانیت و خرد را پیشه کند همین. القصه اگر ما مردمان فارسی زبان اندکی زبان همدیگر را بفهمیم و به هم نزدیک شویم و طلاب ما مطالعات وسیع خارج از متون حوزی را فرصت کنند ادامه دهند در می یابند که در دنیا الحاد بس کم است پس با جهانی که الحادی نشده و تنها جور دیگر می اندیشد و خدا را به گونه دیگری تفسیر می کند و پاسدار حقیقت است،تنها باید با چشم مهر نگریست و با زبان لین و درست و عقلانی برخورد کرد نه زبان ارتداد. ارتداد دیگر جز به عکس نتیجه بخش نیست.مصداقاً بگویم مثلا می توان اکبر گنجی که -ظاهرا مرجعی حکم ارتدادش را داده-با نگاه به آثار و مقالاتش حتی مقالات وحی محمدی به دین و معارف و مقاصد دین نزدیکتر دانست از بسیاری مسلمانان از جمله آنان که حامد ابوزید مرحوم را با حربه ارتداد از همسرش جدا کرند و درصدد قتلش برآمدند در نهایت ابوزید در صدر نشست و الازهر در قهقرا فرورفت و مبتلا شد به السیسی و داعش!
باسلام خدمت علی اقای یک عزیز دل برادرشما واقعا اعتقاد دارید باید پول مفت به طلابی که بیش از هزار سال قدمی رو به جلو برنداشته داد اگر چنین است باید به دانشجویان واساتید دانشگاهی که در پیشرفت وتعالی انسان اینهمه نقش داشته اند هم وزنشان طلا داد .نه برادر عزیز بهتر بود کمی با تامل وتعقل بیشتر سخن میگفتید طلاب وروحانیون تنها قشر جامعه هستند که در صورت اعتصاب باعث شادی وارامش جامعه میشوند چه دلیلی دارد که من یک سال مرارت بکشم ودراخر سال یک پنجم پس انداز خود را به کسی بدهم که نبودش بسیار مفید تر از بودنش است .به امید روزی که مفتخوری جزو فرایض نباشد
می شود بفرمایید همان مقدار به اصطلاح کم شهریه، بر چه اساس و منطقی و بر پایه چه ادله ای به یک طلبه داده می شود اما مثلاً به داشجویان دانشگاهها داده نمی شود؟ یا چرا طلاب به سربازی نمی روند؟ مگر تبلیغ اسلام – که فرض می گیریم به آن مشغولند- نیاز به پرداخت شهریه دارد؟ مگر نمی توانند هم کار کنند و هم به کسب علم بپردازند؟ و …
آقای علی آقا : طلبه مفتخور است :زمانی که من وامثال من بدبخت صبح خورشید نزده برای لقمه نانی و پول آب و برق و گاز ی که قرار بود مجانی شود از خانه خارج شده و تا پاسی از شب سگ دو میزنیم این طلبه های مفتخور با شکمهای ور آمده در استراحت و در اطراف پایین تنه مشغول به تحقیق تئوری و عملی هستند وبرای گرفتن یک پنجم دندان تیز میکنند ! //////
جنابان سید مرتضی، مصلح، علی1، کورس … (همگی گرامی)
از هریک از شما در جای خود چیزی آموخته ام و این ممکن نبود جز به گفت و گو. اگرچه نقدم بر بعضی همچنان باقیست و با بعضی همنظرم. جناب مصلح جایی* به من نوشته “شما برای آموختن و آموزانیدن نمی آئید” آموزانیدن که ابدا، ولی برای آموختن چرا، اما نه آموختن نظر دیگران. صِرف مکالمه را آموختن، بزرگترینِ آموختنها است.
ازینها گذشته این دموکراسی مادرمرده که مورد قبول و گم کردهٔ عزیز همهٔ ماست، تنها نامی است برای گفت و گو، و به قول خودمانی “به صلاح رفتن”. در کمترین اختلافات سیاسی اگر “ائتلاف” -که مستلزم کنار گذاشتن وجوه افتراق و جمع کردن وجوه اشتراک است- نباشد، چیزی جز هرج و مرج یا خشونت حاصل نخواهد شد. تکفیر و تمسخر و رنجیدن و رنجاندن دردی از ما دوا نمی کند.
آن قدر که من دستگیرم شده همگی به جناب نوریزاد علاقهای داریم که از آزاده جانی و شهامت و حق خواهیاش ناشی شده. به قطع یقین همگی در نکتهٔ دیگری که آن خیر و صلاح ایران و ایرانیست، مشترکیم. این دو وجه اشتراک نه تنها کم نیست، بلکه بسیار است!
بدیهی است اگر امروز در پسلهٔ نامهای مستعار و بیبهره از قدرت، نتوانیم با هم حول اشتراکاتمان متحد و در افتراقاتمان منتقد باشیم؛ اگر فردایی که آرزوی همهٔ ماست فرارسد و ما یا همفکرانمان دستی به لگام اسب چموش قدرت برسانیم، آنگاه باز شمشیر باید میانمان حکم کند: روز از نو، روزی از نو.
بدیهی است در این مملکت نه متدینین کمند و نه آنها که از دین چشمی ترسیدهدارند و هیچ یک قابل حذف نیستند. جمع میان این دو ناگزیر باید با هم در ساختن و آبادی این کشور همکاری کنند. در یک چنین جایی است که باید ترس ما از هم فرو بریزد. بی گفت و گو و امکانی برای تضارب آراء، دموکراسی ناممکن است و بیدموکراسی، بیکفایتی و فساد همیشگی.
لذا خواهشمندم درهای تضارب آراء و گفت و گو را برخود و برامثال من که از هر دو سو میآموزم، نبندید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* http://www.nurizad.info/blog/28576#comment-175030
با سلام
متاسفانه حکومت اخوندی رابطه ی برخی جوانهای ما با اسلام را مانند جن و بسم الله کرده است. اگر به دو نکته زیر ایمان بیاوریم تقابل شرع و عقل از بین خواهد رفت و حد اقل کم خواهد شد : 1- اگر به انچه احمد قابل رحمت الله علیه تدوین نموده به نام شریعت عقلانی رجوع کنیم و بپذیریم که عقل مقدم به شرع است و هر انچه که مخالف عقل است نمی تواند شرعی باشد 2- اگر بپذیریم که قران کتاب اخلاق است نه قانون و بپذیریم که هر انچه که قانون (ماهیت قانون این است) است با زمان تغییر پذیر است بنابر این انچه در قران به نام قانون امده مانند “ارث زن نصف مرد “و…متعلق به زمان خود بوده و با گذشت زمان قابل تغییر است (عبدالکریم سروش و…). باور به این نکته همچنان به این معناست که مقصد دین حکومت نمی باشد و مردم نیازی به ولایت فقیه و دخالت فقیهان که متخصص دین هستند در امر حکومت که محل تدوین وضامن اجرای قانون است ندارند.
جناب عرفانیان،
درود بر شما
مطلب “عشق و قدرت” شما را خواندم. میخواستم که در پاسخ ، این کامنت را بگذارم ولی از آنجا که فکر کردم ممکن است برخی از نکات از موضوع بحث شما خارج شود بهمین دلیل ضمن تائید مطالب “عشق وقدرت” با اجازه شما نکاتی را در اینجا می آورم.
روانشناسان می گویند “من” انسان از دو سالگی شکل می گیرد. یعنی از زمانی که می تواند یک جمله بگوید و جمله واحد فکر است.
بنابراین وقتی انسان “من” خود را می شناسد و شروع به تفکر می کند متوجه تمایز خود با دیگران و دیگران با او میشود.از زمانی که این تمایز تشخیص داده می شود حس صیانت از نفس شکل می گیرد پس انسان نیاز به یک قلمرو یا محدوده خواهد داشت.این یک پدیده طبیعی است و در حیوانات هم بصورت غریزه هست که محدوده ای را برای خود تعریف میکنند.
این محدوده حریمی است که به حیوانات و در بحث ما به انسان احساس امنیت می دهد.
یکی از اساسی ترین نیاز ها و دغدغه های انسان ایجاد و حفظ این حریم است. همه ما این احساس را داریم وشاید در حافظه تاریخی ما از دورانهای نخستین پیدایش و ترسی که بشر از پدیده های ناشناخته داشته برایمان باقی مانده باشد. از طرفی نسبت به اینکه دوران کودکی چگونه سپری شده باشد عده ای از ما انسانها بدلیل احساس نا امنی مفرط محدوده وسیعتری را میطلبیم. هرچه ترس ما از آسیب دبدن بیشتر باشد محدوده ای که برای خود تعریف می کنیم بزرگ تر است و حتی به محدوده دیگران هم وارد میشود.
نمود این محدوده احساس مالکیت است.
انسانهائی که سیری ناپذیرند در درون از وحشتی فزاینده برخوردارند. وحشت از آسیب دیدن .
یکی از علل پیدایش ادیان در اصیل ترین و ناب ترین شکل خود این بوده که به انسانها بگوید در این عالم خدائی هست که میتوانید به او تکیه کنید و نگران آسیب دیدن نباشید. او شما را محافظت می کند. با آرامش زندگی کنید و برای ایجاد حس امنیت خود محدوده دیگران را زیر پا نگذارید . با هم مهربان باشید و آنچه را که آرزو دارید از خدا بخواهید به شما می دهد، او قادر مطلق است. پس بجای آنکه خون همدیگر را بریزید و خانه هم را ویران کنید در صلح و آرامش با هم زندگی کنید و از زیبائی های این عالم بهره ببرید. به یکدیگر ظلم نکنید و اطمینان داشته باشید که محفوظید. از اینجا اخلاق را به انسان ها یاد داد.
ولی انسان ترسان چه کرد؟
همین دین را هم به محدوده خود اضافه کرد. مالک خدا شد و بر بندگان خدا حکم راند. دینی که آمده بود که فارغ از رنگ و نژاد و زبان و جنسیت صلح و آرامش را به مردم هدیه دهد به ضد خود بدل گشت.
کشور گشائی ها و مصادره به مطلوب ها و فسادها به نام خدا شکل گرفتند.
هر دین بعد از پیغمبرش تکه تکه شد و هر گروهی گفتند ما درست می گوئیم و غیر ما باطلند.
دین نیامد که بر همه مسند ها بنشیند و خود را حاکم علی الاطلاق جا بزند.
دین قرار نبود حکومت کند . دین قرار بود به حاکمان یاد دهد که چگونه حکومت کنند.
موسی هیچگاه در صدد سرنگونی فرعون و نشستن بر جای او نبود. او فقط مامور بود که فرعون را آگاه نماید که رویه اش غلط است.
پیامبران وقتی در جائی نمی توانستند در آرامش با مردم سخن بگویند کوچ می کردند به جائی که در امنیت بتوانند با مردم سخن بگویند. ماموریت آنها کشور گشائی و حکومت کردن نبود چرا که حکومت کردن ساز و کار و تخصص خود را میطلبد و کار هر کسی نیست.
“هر چیزی غیر از خدا کوچک است” این را گفتند که انسان ترسان را آرام کنند ولی ابزاری شد در دست خود کامگان . بلی اگر این جمله در عشق پیچیده نشود و به مخاطبان داده نشود سم مهلکی است.
پیروان ادیان ، خدا را برداشتند و به جای او موسی و عیسی و محمد و علی و معاویه را گذاشتند.خدا می خواست؟ آیا روحانیون فارغ از اینکه چه دینی دارند در راه خدا قدم بر میدارند؟ اگر اینگونه است چرا نتیجه عملکرد آنها به صلح و وحدت انسانها که خواست اولیه خدا از ارسال پیامبران بوده نیانجامیده؟
از روحانیون خودمان می پرسم ، چرا هنوز همین مسلمانها با هم در ستیزند؟ . سهم شما از این تفرقه و از این فسادها چیست؟ آیا خود و عملکرد خود را مبری میدانید؟ آیا مسلمانان حق داشتند کشور گشائی کنند؟ آیا حق داشتند به کشور هائی که اصلا کاری با آنها نداشتند حمله کنند و غارت نمایند و زنان آنها را به اسارت بگیرند و بعنوان برده بفروشند و با زنان آنان نزدیکی کنند؟آیا این را خدا خواسته بود؟
روحانیون باید پاسخ دهند که آیا عملکرد مردم ژاپن در سونامی چند سال پیش خلاف سنت خدا بود؟ آنها مسلمان نیستند. اگر باید اسلامی رفتار مینمودند چگونه می بایست رفتار میکردند که خدا راضی باشد؟مردم سوئیس در کمال آرامش و تمدن با هم زندگی میکنند. مسلمان و یهودی وبهائی و مسیحی و کافر هر یک بدون هیچ مزاحمتی مشغول زندگی و اعتقادات خودشان هستند؟ چیزی در این بین هست که خدا را ناراحت کند؟ ممکن است بگویند روابط نا مشروع. دوست دارم که به یکی از کشور های اروپائی سفر کنند و ببینند آیا در آنجا حتی یک مرد میتواند همسر خود را علیرغم میل شخصی وادار به همبستری کند تا چه رسد به اینکه یک غریبه را. در انجا یک زن در کمال اراده و احترام اگر مایل به رابطه ای باشد رابطه انجام می شود در غیر این صورت خیلی مؤدبانه پیشنهاد رد می گردد و اگر اصراری یا زوری وجود داشته باشد جریمه و مجازات بسیار سنگینی متوجه شخص خاطی می گردد. تنها تفاوت این نحوه ارتباط این است که آن مردم به حدی از شعور و بلوغ فکری رسیده اند که نیاز به خواندن صیغه ندارند. آیا همین خواند صیغه است که باعث شده ما از آنها برتر باشیم؟
در اروپا اگر کسی مرتکب قتل عمد شد مردم فرهیخته با احترام به علوم روانشناسی به این نتیجه رسیده اند که زمانی جامعه در حق این قاتل ظلم کرده و از خانواده گرفته تا اجتماع این را نفهمیده اند پس بجای انتقام گیری و صحه گذاشتن بر تشفی خاطر بازماندگان و انجام قصاص ، مردم به این نتیجه رسیده اند که اورا به زندان بیافکنند تا بقیه یا بخش قابل ملاحظه ای از عمر خود را در زندان بگذراند چه بسا متنبه شود و خود را اصلاح نماید. آیا صرفا چون دل باز ماندگان از این حکم خنک نمی شود این حکم مورد تائید خدا نیست؟
آیا در کشور هائی که دست دزدان را قطع نمی کنند دزدی بیشتر است یا در کشور هائی دست دزدان قطع می شود؟ در عربستان دست دزد را قطع و زنا کار را گردن می زنند. خود حاکمان عربستان در راس دزدان و زانیانند.
روحانیون باید پاسخ دهند که آیا هدف خدا این است که اجتماع انسانها از فساد پاک شود یا فارغ از اینکه از فساد پاک می شود یا خیر فقط حکم او باید اجرا شود؟
جناب عرفانیان،
متاسفانه ما با روحانیون زبانی مشترک نداریم.
من و آقا مرتضی در این سایت بحثهائی داشته ایم ولی هنوز تلاش ما برای پیدا کردن زبانی مشترک نافرجام مانده است.
من خود را یک مسلمان شیعه اثنی عشری میدانم تنها به این دلیل که مذهب تشیع برای تعقل جایگاهی ویژه در نظر گرفته است . نیز در طول تاریخ نسبت به دیگر فرق به نظر من بیشتر با دنیا سازگاری داشته و آنقدری که دیگر فرقه ها و مذاهب جنگ و خونریزی داشته اند شیعیان نداشته اند که هیچ خود نیز قربانی کشتارها بوده اند.
ولی با همه اینها به همان دلیلی که مذهب تشیع دست من شیعه را برای تفکر باز گذاشته، نمی توانم هر چیزی را به صرف اینکه فلان فقیه آدم خوبی است و از امام صادق نقل کرده کور کورانه بپذیرم.
من هم قرائت خود را از دین دارم و کسی که مخالف قرائت من از دین و مذهب است اگر کنجکاو بود می تواند بپرسد و جواب بگیرد ولی در جواب شبهات من ، این را نمی پذیرم که بجای بحث عقلی ، قال این و قال آن بکند.
حکمی که عقل آنرا بپذیرد را حتی یک کافر عاقل هم تائید می کند.
پیروز باشید
منصور
سلام استاد
متولد دهه چهل و جوان دهه شصت هستم
تولدم با یک فریب بزرگ آغاز شد..رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ
وقتی نوجوان بودم باز هم فریب آخوندها خوردم و خوردیم جامعه بی طبقه توحیدی آب و برق مجانی زندگی بهتر انقلاب کردیم هنوز در انتظار پول نفت بودیم که بیاورند در خانه امان که جنگ شروع شد و باز یک فریب بزرگ رسیدن به کربلا و قدس و در نهایت بهشت و هشت سال در این کوره سوختیم جنگ که تمام شد فریب سردار سازندگیو بعد اصلاحا خاتمی و بعد عدالت احمدی نژاد و اعتدال روحانی
دیگر از این همه فریب خسته شده ام چه باید کرد
I havereach to this conclusion that all Hadish and things about religions, Islam, Chrianity and so on are made up by these mullahs through out the history and they made up all these history to cover up their own ations and to ride on people, to fool them and take advantage of thm.
سلام بر جناب آقای نوریزاد عزیز وکلیه هموطنان گرامی
جناب آقای عباس انعامی عزیز متاسفانه عرض بنده را در پرسش از آقای سید مرتضی متوجه نشده اید، خاطر نشان می سازم که سوال مطرح شده دارای چنان عمقی میباشد که در صورت تعمیق در آن می توان به نتایج جدیدی در طرز فکر نائل گردید.منظور من این است که در پیشگاه خداوند از نظر فقهی در روز جزا در ارتباط با کسی که با توجه به بضاعت فکری خود که خداوند در اختیار او گذارده به درستی راهی ایمان آورده ودر آن راه تلاش مینماید آیا مستوجب عقوبت وعذاب جهنم خواهد گردید یا خیر؟ لطفا به عمق پرسش توجه فرموده وزوایای مختلف ن را در ذهن خود حلاجی نموده که در اینصورت مطمئن باشید که در پاسخ قبلی خود تجدید نظر نموده ودروازه های جدیدی از جهان بینی به روی شما گشوده خواهد گردید. باسپاس از بذل توجه شما.
ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﺣﺴﻴﻦ
ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﺯﻳﺎﺩﻩ ” ﺧﻼﺻﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﺷﻤﺎ اﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺧﺪا ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻧﻴﻴﺖ ﺁﺩﻣﻬﺎﺳﺖ ﻳﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻋﻤﻠﺸﻮﻥ ” ﺗﻤﺎﻡ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ
ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮاﺭﺝ ﺩﺭ اﺳﻼﻡ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻲﺁﻣﻮﺯﻩ ﻛﻪ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻴﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻬﺎ ﻧﺪﻫﻴﺪ ” ﭼﺮا ﻛﻪ ﭘﺸﺖ ﻧﻴﻴﺖ ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ اﺯ ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻳﻼﺗﻲ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻏﺎﻓﻠﻴﻢ ‘
ﺩﺭ اﺻﻞ اﻳﻦ ﺳﻮاﻝ ﺟﻮاﺏ ﻧﺪاﺭﻩ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﻛﻮﺗﺎﻫﺘﺮ اﺯ ﺁﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ اﺑﻌﺎﺩ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺣﺎﻃﻪ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ” اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻳﺎ ﺧﺪاﻭﻧﺪ ﺧﻮاﺭﺝ ﺭا ﺑﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﺧﻮاﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩاﻳﺴﺖ ” ﻭﻟﻲ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺭا ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﺩاﺭﻳﻢ و ﺗﻜﺮاﺭ اﻳﻦ ﻗﺼﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺭا ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﺣﺠﺖ ﺗﻤﺎﻡ اﺳﺖ ” ﻫﻴﭽﻜﺲ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪاﺭﺩ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﺑﺮﺩاﺷﺖ و ﻧﻴﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺮاﻱ ﺑﻘﻴﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻛﻨﺪ ” ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﻣﻮاﺭﺩ ﺷﺨﺼﻲ ‘ ﺑﺎﻗﻲ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺕ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ااﺳﺖ ﻓﻘﻄ ﺑﺎ اﺟﻤﺎﻉ ﺟﻤﻌﻲ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺩاﺭﺩ ‘ ﻋﻠﺖ ﺁﻥ ﺭا ﻫﻢ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻨﺎﻓﻌﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺣﻖﭘﻨﺪاﺭﻱ ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻓﻘﻄ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺎﺩﻱ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﺧﻴﺎﻝ ﻛﻨﺪ ﺣﻖ ﺑﺎ اﻭﺳﺖ و ﺑﻘﻴﻪ ﺑﺎﻃﻠﻨﺪ ﭼﻨﺎﻥ اﻧﮕﻴﺰﻩ ﻣﻬﻴﺒﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺣﺎﺿﺮﻧﺪ ﺣﺘﻲ اﺯ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻜﺮاﺭﻱ ﺑﻮﺩﻥ ااﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺗﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﻲﺁﻳﻨﺪ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﻳﻦ ﺧﻮﺩﺣﻖﭘﻨﺪاﺭﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺑﻪ اﻧﺴﺎﻥ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ و ﻗﺪﺭﺕ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﺭا ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻧﻤﻴﻨﮕﺮﻧﺪ ‘ و ﺷﺎﻳﺪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﻘﺮﻱ ﺭا ﻫﻢ ﭘﻴﺸﻪ ﻛﻨﻨﺪ ” اﺗﻔﺎﻗﺎ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ اﻓﺮاﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻂﺮﻧﺎﻛﺘﺮﻧﺪ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺳﺎﺩﻩ و ﺣﻘﻴﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﻟﻴﻞ ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ و ﺗﺸﺎﺑﻬﻲ ﺑﻴﻦ ﺧﻮﺩ و ﺩﻧﻴﺎ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻨﺪ
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز………..
آقا حسین
درود بر شما
قرآن می گوید خداوند به هیچکسی بیش از توانش تکلیف نمی کند. یعنی هر قدر که می توانی عمل کنی کافیست و هیچ کسی مجاز نیست تجسس کند که شما چقدر عمل کرده ای. این یعنی اینکه هیچ بشری حق ندارد که بر اعمال و رفتار شما نظارت کند که آیا شما دستورات خدا را انجام می دهی یا خیر.
یک شاهد دیگر از قرآن این است که خداوند به پیامبر صریحا می گوید تو فقط مامور ابلاغی. و این یعنی اینکه پیامبر اجازه نداشته که در جهت تغییر مردم کاری صورت دهد.
نتیجه اینکه بر طبق قرآن حکومت دینی مفهومی ندارد و هیچ پیامبری برای تشکیل حکومت ماموریتی نداشته است و حکومت دینی (هر دینی که باشد) اختراع قدرت طلبانی است که مطامع نفسانی خود را از تشکیل حکومت دنبال کرده اند و عملکردشان هیچ ربطی به خدا نداشته هرچند مدعی باشند که نیاتشان الهی بوده یا به تکلیف عمل کرده اند.
پیروز باشید
منصور
ای کاش آقای خامنه ای به جای ارشاد جوانان اروپا و امریکا اندکی هم به فکر جوانان سر زمین خودش بود
نامهی یک جوان ارزشی به آقای خامنه ای: تا به حال کسی از اشک های جوانان کشورت برایت گفته؟
یکی از مخاطبان سحام در نامه ای و در واکنش به نامه رهبر جمهوری اسلامی به جوانان اروپایی و امریکای شمالی، به وی گفته :«آقا وسعت تفکر و نگرش شما نگاه جوانان غرب به اسلام را زیرنظر دارد اما دلهای ما نگران اعتماد فرزندان همین آب و خاک به اسلام و ارزشهاست.» نگارنده با بیانی ساده اما عمیق به آنچه دغدغههای روزمره یک جوان ایرانی است اشاره کرده و ضمن انتقاد از شعارزدگی درکشور میگوید:«امروز شعار نه شرقی نه غربی تبدیل شده است به نه غربی نه غربی!»
چند روز پیش بود که آقای خامنهای در نامه ای به جوانان کشورهای غربی از آنان خواست تا با مراجعه مستقیم به قرآن، با اسلامی حقیقی آشنا شده و تحت تاثیر تبلیغات سوء رسانه های غربی پیرامون چهره ی اسلام قرار نگیرند. در واکنش به آن نامه، یکی از جوانان ارزشی در نامه ای به آقای خامنه ای به ذکر مصائبی از متولدین نسل انقلاب و پس از آن می پردازد. متن این نامه بدین شرح است:
سلام برشما
همیشه پیامهایتان زیباست، همیشه از لحن کلامتان امید میبارد. شاید کارسنگین ، دشوار و جسورانه ایست اما اینبار من هم به عنوان یک جوان میخواهم برای شما نامه ای بنویسم.
آری من جوانم، اما فعلا.
حتما زیباترین و کاربردیترین دوران حیات شما هم دوران جوانیتان بوده است؛ دورانی که باید درآن شیرینترین خاطرات زندگی را ساخت و اثرگذارترین فعالیتها را برای دوران بعد رقم زد. اما من عصر حاضر را حداقل برای عده بیشماری از جوانان کشورم چنین نمیبینم.
آقا شده است پژوهشی که محورآن خود شما باشید نه کسان دیگر، درباره جوانان این سرزمین انجام دهید؟ من بهشما میگویم، لااقل از هزاران و بلکه میلیونها جوان چون خودم میگویم.
آقا فقط نگاه کنید به آمار رسمی، چقدر جوان داریم؟ چقدر جوان تحصیلکرده داریم؟ چقدر شغل داریم؟ چقدر جوان صاحب شغل داریم؟ چقدر پسر مجرد داریم؟ چقدر دختر مجرد داریم؟ آیا بهنظر شما جوانان ما چرا ازدواج نمیکنند؟ چرا آمار تجرد قطعی هرسال رو به افزایش است؟ بهنظر شما تجرد قطعی با مرگ یک زندگی چه تفاوتی دارد؟
پس از آن به آمار ازدواج و درسوی دیگر به آمار طلاق درعصرحاضر دقت کنید! نظری هم نمیدهم فقط دقت کنید به آمار رسمی!
آقا بگذارید برایتان بگویم این زندگی امثال من است که بدون شک خودتان هم بدون پژوهش بر آن واقفید.
سالها با رنج و مرارت با جنگ و عقب ماندگی و تحریم زیسته ایم. با تمام توان تحصیل را ادامه دادیم و زندگیمان را با چنگ و دندان در مسیر نگه داشتیم. و اما بعد، با مدارج بالای تحصیلی و درمیان نسل پرجمعیت و رنجدیده نوجوانی را به جوانی رساندیم. حالا که ما به گل زندگیمان رسیده ایم اوضاع کشور در چه وضعی است؟
دولت دیگر استخدامی ندارد بلکه تعدیل دارد! شرکتهای مختلف خصوصی هرروز پشت سر هم تعطیل می شوند! کارخانههای متعدد تعطیل شده یا در شرف تعطیلی است! هرجایی هم که کاری پاره وقت و ساده هم باشد جمله کثیف و کریه«سابقه کار» انسان را به تامل و گاهی خنده وا می دارد. سرمایه سرمایه داران به واردات از چین انتقال یافته! برای مشاغل آزاد هم نبود سرمایه و خونخواری بانکهای جنایتکار و بی دین راه را برهمه بسته است. اینها به علاوه صدها مورد دیگر پشت جوانان این دیار را خم کرده و چه جور هم خم کرده.
آقا دلم میخواهد شما خود را درجای جوانی بیست و پنج تا سی ساله که مدرک خود در مقاطع مختلف اخذ کرده، دوسال به خدمت سربازی رفته و اکنون وارد این جامعه شده است قرار دهید و توضیح دیگری نمی دهم فقط این حالت را تصور کنید.
آقا میدانم که میفهمید و نیاز به گفتن ندارد اما به تمام مقدسات قسم حرفهایم توهم نیست! ناشکری نیست، القای دشمنان نیست، تجمل گرایی نیست، تضعیف روحیه جهادی و انقلابی نیست! اینها که گفتم و خواهم گفت تماما«هست»هایی است که همه میدانند! نمیگویند اما میدانند.
جامعه جوانی که شما آنها را به فرزندآوری تشویق میکنید نه خاطره شیرینی از نسل پرفرزند خود دارند و نه آینده روشن که چه عرض کنم قابل تحملی درپیش رو! شما از فرزند صحبت میکنید!؟ فرزند در درجات بسیار بالای خواستههای ما جوانان است! فرزند ثمره زندگیست و زندگی ثمره عشق و ازدواج وعشق و ازدواج ثمره شغل و سرمایه و امیدی هرچند اندک است.
آقا تا بهحال کسی از اشکهای خجالت جوانان کشورت برایت گفته؟ اشکهایی که از سر شرم بیکاری و بی عاری دور از چشم پدران مادران ریخته میشود، تازه صرفنظر از اشک و ضجههای میان نماز پدرها و مادرها. آقا کسی برایت گفته که جوان بیکار و بی زندگی، شبهایش چگونه سحر میشود؟ آیا میدانید فکر و خیال با عمرانسانها چه میکند؟ آقا فقط به غرور دوران جوانیتان فکرکنید تا شاید مقداری سخنم قابل فهم تر شود.
ما نسل رکورد دار فرارمغزها، رکورددار اختلالات روانی هستیم. ما نسل کسانی هستیم که هرکدام کاری با امنیت داشته باشد اسطوره است و اصلا فقط کاری داشته باشد بس است آنهم کارهایی که درشرایط مناسب حقوق چند سالش یک خودرو ساخت داخل نمی شود.
شما پاسخ مرا بده، چه کسی ما را بهخاک سیاه نشانده؟ کشور من چرا مهد بیکاریست؟ چرا کشور من بهشکل غیرمستقیم مستعمره بعضی کشورهاست!؟
آقا امروز شعار نه شرقی نه غربی تبدیل شده است به نه غربی نه غربی! آقا چرا باید زندگی ما درکشور هزاره ای و با فرهنگمان اینگونه باشد؟ آقا ما در دوره شعاریم، شعار پیشرفتهای خیره کننده، شعار استقلال، شعار اعتقاد، شعارخوشبختی، شعارصداقت و مهمتر از همه شعار«آزادی».
آقا میدانی چرا خیلی حرفها جایشان خالیست؟ من اکنون آزادانه با شما صحبت میکنم و از رنج میگویم و بس اما خیلیها نگفتند و نمیگویند. آقا تفکر هم دراین کشورسخت است، سخن گفتن از رنجها سخت است، آقا انحصار بیداد می کند، انحصاری که تمام ارکان مختلف را گرفته، انحصاری که از ما تعهد میخواهد آنهم تعهدی منحصر! آقا هرکس در دایره انحصارنباشد جایی دراموراین کشور ندارد چه اموراساسی و چه امورجزئی و حتی جزئیتراز جزئی. مومن بودن، انقلابی بودن، متعهد بودن همه انحصاری شده است. آقا امروزه خدارا هم تعریف می کنند و با خدا بودن راهم منحصر.
آقا رسانهها انحصاری شده است، آقا دراین کشور هرجا که پای انحصار است هر ظلم و فسادی هم دیده میشود و هرجا انحصار نیست ذره بینها بدنبال ذره اند. آقا عصر، عصر فسادهای مالی درمقابل ضعف اقتصادی و رنج مردمان است. آقا عصر، عصر اغماض است درمقابل دیدگان بازملت. عصر، عصر رنج مردم و شعار است. عصر، عصرتظاهر است عصر اتهامهای عجیب و بازشدن مشتهایی که مردم، مقدس میپنداشتند! عصر، عصر دعواست!
آقا امروزعصرسانسور و هراس از ابراز عقیده هاست.آقا امروز سیاست هم انحصاریست، امروزه گاه پیش میآید جرمهای علنی و محاکمههای غیرعلنی، امروز دیده شده جرمهای درمسئولیت فاش شده و محاکمههای به پایان مسئولیت موکول شده! امروز زیاد پیش می آید بستن دهانهای بسیار به حکم و سخن دهانهای کم شمار. آقا امروز جوانان صداقت سیاسی را جستجو نمیکنند بلکه مدام آرزو میکنند. آقا اینها راهم به وضع جوانان اضافه کنید. و حالا آقا از جوانانتان چه انتظار دارید؟ جوانی که سرمایه تلاشهایش شرم است و چشمانش تاب نگریستن به آینده را ندارد.
آقا امروز جوانان عشق را هم گدایی میکنند و الا گشت ارشاد را محنتی نبود.
امروز جوانان لحظه ای شادی را به قیمتهای گزافی چون فروختن اعتقادات خود می خرند.
امروز اعتماد جوانان گوهر گران بها اما رو به افولیست.
امروزه خلاء در زندگی و شاید بهتر است بگویم حیات بسیاری از جوانان بیداد میکند.
آقا امروز تعارض جوانان را بیشتر منحرف میکند تا تهاجم.
آقا شما برای دین و انقلاب میگویید و از سرمایههای انسانی ولی منطق میگوید انسانهای حقیر شده سربازان خوبی نخواهند بود.
آقا وسعت تفکر و نگرش شما نگاه جوانان غرب به اسلام را زیرنظر دارد اما دلهای ما نگران اعتماد فرزندان همین آب و خاک به اسلام و ارزشهاست. والسلام
جواد
۵ بهمن ماه ۱۳۹۳
جواد عزیزم دلنوشته ی تو اشک مرا که خود مادری جوانانی چون تو را میکنم در اورد با این تفاوت که فرزندان من در گروه مهاجرانندومن تفاوت میان جوان ایرانی که فرصت های عروجش از او دزدیده شده و جوانان ان طرف اب را بخوبی میبینم و میدانم و ضمن اینکه برای فرزندانم خوشحالم که همه ی عذرها برای عدم رشت در همه ی جهات از انها گرفته شده برای شما میسوزم که همه ی عذر ها برای رشد و جوانی کردن از شما گرفته شده. جناب خامنه ای برای فرزندانش که هم شغل اویند و طبقه ی ملایان فرصت های شغلی و منابع فراوانی را فراهم نمو ده است و بعید میدانم که دلنوشته ی ترا درک کند. با این وجود امیدوارم که رحمت الهی شامل حال ایشان شده و ایشان را از “صم بكم عمي فهم لا يفقهون”در اورد و فریاد “هل من ناصر ینصرنی” شما جوانها را قبل از انکه منفجر شود بشنوند.
آقای نوری زاد خواهشا در نوشتهایتان از رزمندگانی که در جنگ تحمیلی
جانباز شده اند واین حکومت به آنان فقط از بابت اینکه سالی یکبار سراغ آنها برویم کافی است نگاه میکنند هم سراغی بگیرید
شهیدان که راحت شدند اما جانبازانی که از این اوضاع گلایه دارند و مخالفند کم نیستند این حکومت آنها را فقط زمانی که بکار می آمدند خوب میداند اما حال زمانی که. دیگر. از کار افتاده اند دیگر کاری ندار د
آقای نوریزاد عزیز
من به شدت براتون نگرانم. دارین تو همون سمتی میرین که براتون دام گسترانیدند.تمام مطالبتون درسته،لکن بیخیال پیامبر و خمینی و شیعه و…بشین. اینا می خوان که شما وارد این وادی ها بشین و بعد توسط چهارتا آدم معمولی جاهل کشته بشین.اینا هم بگن ببین مردم خودشون زدن این بابا رو کشتن.
از طرفی خمینی یه دیواری برای اصلاح طلبها هم هست.(هر چند مجازی) وقتی شما به خمینی حمله می کنین اونا مجبورن از شما فاصله بگیرن. اینم خوب نیست. اتحاد رو از بین می بره. یادتونه نظام خودش عکس خمینی رو پاره کرد بعد انداخت گردن معترضا؟ یعنی می خواست پیرهن عثمون درست کنه.
قربونتون برم. انشاالله سلامت باشید و سایتون بالاسر ما
———————
سلام دوست گرامی
من طعم نگرانی شما را می فهمم و از همین روی سپاس مند شمایم. گمان این مبرید که کسی و کسانی برای من دام گسترده اند و مرا با هوراها و هیاهوهایشان بدانسو ترغیب می کنند. من آنچه را که ضروریِ این روزهای خودمان می دانم بر قلم جاری می کنم. مثل خودشما که هر چه ضروری زندگی خودتان است، در اولویت قرار می دهید. ممکن است بفرمایید: طرح اینگونه مسائل زمانش اکنون نیست. که البته این دلنگرانیِ شما را در تشخیصِ زمانِ درست، درک می کنم. ممکن است زمان طرحِ این گونه مباحث ده سال آینده باشد. سخن من اما به این است که ناسزایی و دروغی اگر در اطراف ما پرسه بزند؛ می شود آیا ندیده اش گرفت؟ واهمه ی شما این را نشان می دهد که مردم ما به بلوغ نرسیده اند. که می پرسم: پس کی به بلوغ خواهند رسید؟ کج فهمی ها حتما به کج روی منجر می شوند. از کجا معلوم ده سال بعد بشود کج روی های ناشی از کج فهمی های امروز را ترمیم کرد. من چون خود شما تا حدودی به ظرف زمانی یک سخن واقفم. اما چه کنم که ما سخنانی که وقتش هنوز نرسیده فراوان داریم.
به آقاىِ سروش دباغ
در يكى از دو سه پست قبلى مطلبى ديدم بازنوشته از شكواييه آقاى سروش دباغ . خيلى خوب است كه ايشان سومين ترجمه رساله منطقى- فلسفى ويتگنشتاين را آماده چاپ دارند و به ايشان دستمريزاد مى گويم .ايشان به حكم غيابى اخراجى خود از تدريس در انجمن حكمت و فلسفه معترض شده اند . معترض شده اند كه چرا در زمان دولت احمدى نژاد در اين انجمن خوشنام استادان مستقل را اخراج كردند و به جايش شاگردان مصباح و مداحان و امثال رحيم پور ازغدىِ بيسواد را گذاشته اند ؟
جناب سروش دباغ هيچ ايرادى ندارد كه انسان وقتى خودش زخم مى خورد به ياد ديگر زخم خوردگان افتد .اما چه خوب بود يك اشاره اى هم به دانشگاه تهران و علامه و ديگر دانشگاه ها و حتى فرهنگستان هنر پس از اخراج و حصر ميرحسين مى كرديد ! چه خوب بود اشاره اى هم به اساتيد اخراج شده پس از انقلاب منحوس و مصيبت بار فرهنگى مى كرديد ! شكواييه شما مرا به ياد آن جملات معروف برتولت برشت انداخت كه وقتى گشتاپو سراغ خودش مى آيد ديگر هيچكس نيست كه از او پشتيبانى كند . ضمن سپاس از كارهاى ارزشمند شما در فلسفه تحليلى مى خواهم زيره به كرمان برده و در اين گوشه از اين سايت شريف با شما همدردى كنم و فراتر از مسئله صنفى اعتراض شما را به حذف استادان ناهمراه با ايدئولوژى جمهورى اسلامى به عنوان يك گزند و جنايت فرهنگى تإييد كنم و به اطلاع رأى دهندگان به آقاى روحانى برسانم كه ايشان تا آنجا كه من مى دانم در همان هارت و پورت اول مجلسيان از تصميم خود در بازپس گيرى دانشگاه از دست ناشايستگان عقب نشينى كرد و احتمالاً به اسمِ تدبير مصالحه كرد . زمانى بنا بود اساتيد ماركسيست هم در دانشگاه در امنيت و آزادى كرسى تدريس داشته باشند و اكنون جناب محسن كديور معروف به ” هم غزه ، هم لبنان ” را هم تحمل نمى كنند .اى كاش آقاى نوريزاد فيلمى مى ساخت با عنوان : وقتى كه الله كرم روشنفكر مى شود ، و در ضمنِ آن ، به حاكم اعظم ندا مى داد كه چرا اين اكبر خوش كوشك را از عنايت خداوندى خود بى بهره نهاده و او را از مقام استادى بى نصيب نهاده است . جناب سروش دباغ چرا به جاى كرسى استادان ماركسيست اكنون مداحان اهل بيت و چماقداران و بازجوهاى سابق نيز مى توانند با كمى تغيير لهجه و عينكى و كت و شلوارى و بلغور كردن چند كلمه قلمبه جاى آن استادان شايسته را بگيرند ؟ جدى مى گويم . اين يك پرسش فلسفى است . فلسفه تحليلى چه جوابى براى آن دارد ؟ مشكل از افراد است يا از ساختارى كه اشرار را جذب و أحرار را دفع مى كند ؟
با سپاس و احترام
آقای خامنه ای تاریخ در مورد این حکومت فردی شما چه قضاوتی خواهد کرد؟ هیچ می دانید که شما در محکمۀ وجدان های آگاه و بیدار مردم هر روز بلکه هر ساعت محاکمه و محکوم میشوید؟
سی و پنج شش سال پیش، ما مردم ستم دیدۀ ایران که خسته و مجروح از شلاق استبداد شاهنشاهی بودیم قدم به خیابان ها نهادیم ودر عرض چند ماه رژیم خودکامه و فردی شاه راکه مسبب گرفتاری هایمان می دانستیم در هم شکاندیم. سنگ فرش چه کوچه ها و آسفالت چه خیابان هایی که از خون رشیدترین و بهترین فرزندان ما رنگین نشدند!با هزاران هزار کشته و با هزاران معلول سرانجام پیروزی را در آغوش گرفتیم.خواست ملت ستمدیدۀ ما از این انقلاب چه بود؟ خواست مردم ما از انقلاب بدون شک این نبود که تاج آریامهری را با عمامۀ جناب شما تعویض نمائیم .
استقلال ، آزادی ،جمهوری اسلامی.
شعار بالا یکی ازشعارهای اصلی و اساسی مردم در زمان انقلاب بود.کسی می تواند این حقیقت عریان را منکر شود؟مردم در تمامی شهرهای بزرگ و کوچک کشوربارها و به کرات شعارفوق را فریاد کشیدند. من خود که یکی از جوانان آن دوره هستم روزهای انقلاب را به نیکی به یاد می آورم . خواست مردم این بود که دمکراسی و آزادی را که باعث بالا آمدن نخبه های جامعه میشوند و لازمۀ لاینفک یک زندگی ایده آل است صاحب شویم.که احزاب گوناگون، سندیکاها،تشکیلات ادبی و اقتصادی،خبرنگاران و روزنامه نگاران آزاد و مستقل،رادیو و تلویزیون های مستقل داشته باشیم.همین احزاب و خبرنگاران و روزنامه نگاران وسندیکاها و کانون های مستقل نیستند که کشور را سالم نگه می دارند؟ من از شما می پرسم جناب سید علی: اگر خبرنگاران و روزنامه نگاران مستقل کشوربه اشارۀ شخص شما دستگیر و روانۀ زندانها نمی شدند میلیاردها میلیارد پول بی زبان مردم گرفتار ما آن هم به این سادگی به یغما می رفت؟
خواست دیگر مردم این بود که فقررا که مادر تمامی پلیدی هاست ،که انسان را از قلۀ رفیع انسانیت به درۀ رذالت پرتاب می کند، که باعث کشته شدن استعدادهای نونهالان و جوانان مان میشود نه فقط در کشورمان ایران که درکل جهان ریشه کن کنیم.آقای خامنه ای شما متاسفانه پیر و شکسته شده اید و بوی حلوا می دهید به راستی این خواسته های بزرگ و انسانی مردم را در آن زمان را به خاطر میآورید؟ شما بر سر این خواسته های برحق و انسانی مردم چه آوردید؟
بزرگترین خطای شما آخوندها که در همان روزهای اولیۀ انقلاب قانون اساسی نوشتید این بود که قانون اساسی تان اساسی نبود.شماها در قانون باصطلاح اساسی تان زمینه رشد را فقط برای مسلمانان شیعه فراهم کردید و عملا راه را بر دیگر پیروان مذاهب و ادیان و مرام و مسلک ها بستید که زمانی صاحب شغل های کوچک و بزرگ و کلیدی درکشور نشوند.آقای خامنه ای یک نفر سنی،یهودی،بهایی،کلیمی ، زردتشتی و کمونیست و. . .و . . . به همان اندازه میتواند دلش برای این مردم و این آب و خاک بسوزد که یک نفر شیعه.به چه حقی شما آنان را از خدمت به این مملکت محروم کردید؟ چرا شما اصلا پاسخ گوی اعمالتان نیستید ؟
شما آخوندها نگذاشتید مردم از طریق صندوق های رای با انتخابات درست و آزاد سرنوشت کشور را رقم بزنند؟ مردم ما این درایت و استعداد و شعور را داشتند تا در شهرها و روستاها انسان های صادق و بی باک و با سواد را به نام نماینده کشف کنند و به مجلسین بفرستند.اما افسوس و صد افسوس که شما آخوندها با کلک و قوانین من در آوردی راه را بر این خواست بر حق مردم بستید. اگر نمایندگان واقعی مردم به مجلسین راه پیدا می کردند بدون تردید وضعیت جامعه مااین نبود که امروزهست .چرا که آن نمایندگان با توجه به ظرفیت و درآمد و نیاز کشور، با توجه به قوانین مترقی حقوق بشر قوانینی تصویب می کردند تا آزادی و دمکراسی را در کشور نهادینه اش کنند که برای همیشه ماندگار بماند.
من البته منکر نیستم که بندهایی از قانون اساسی تان مترقی هستند. مثالی بزنیم :قانون شد که اگر کسی دستگیر شد ظرف بیست و چهار ساعت به شخص بازداشت شده اتهامش تفهیم شود. عجب قانون مترقی ای!زندان های مملکت من پر است از انسان های عزیز و آزاده ای که سالیان سال است به جرم اندیشیدن و حرف زدن و نوشتن که از ابتدائی ترین حقوق اولیه هر انسانی است در بندند. و اتهام آن ها هنوز به آن ها تفهیم نشده است.نمونۀ برجسته شان حشمت الله طبرزدی وموسوی و کروبی هستند. جناب خامنه ای سوآل این جاست :چرا این قانون مترقی تان هیچ زمانی از قوه به فعل درنیامد؟
مثال دیگربزنم:شماها قانون اساسی نوشتید که زمینۀ رشد اخلاقی و انسانی و الهی برای احاد ملت ایران فراهم شود. این قانون اصلا از قوه به فعل درآمد؟ یا همان روزهای اولیه انقلاب به فراموشی سپرده شد؟ نمونۀ سوم: شماها قانون نوشتید در صورتی که مردم اسلحه حمل نکنند و توهینی به مقدسات در کار نباشد حق راهپیمائی واعتراض دارند. عجب قانون مترقی و دمکراتی! مگر مردم ما در انتخابات ریاست جمهوری زمان احمدی نژاد غیر از این کردند؟ به چه حقی آنان را به کتک و گلوله بستید؟ آقای خامنه ای قوانینی که توسط شخص شما وشخص رئیس جمهور که مسئول اجرای قوانین مملکت است زیر پا گذاشته می شود به چه دردی می خورند؟ بود و نبود چنین قوانینی یکی نیست؟
نمونۀ دیگراز قانون اساسی تان: طبق قانون اساسی تان بسیج وهم سپاه حق فعالیت اقتصادی ندارند. حق دخالت در سیاست را ندارند.و شما با یک کودتای خزنده به خاطر این که تمامی قدرت را در کشور قبضه کنید و حکومت را صد در صد به یک حکومت فردی بدل نمائید این دو نیرو را که وظیفه شان حفاظت از جان و مال و ناموس مردم بود با باج دادن های کلان آن هم از جیب مردم از راه به در کردید و آنان به دو بازوی مسلح به خدمت خود درآوردید. زیر پا گذاشتن قوانین کشورخیانت آشکار نیست ؟
معلم اخراجی شهر کنگاور ،محمد مستوفی .فرانکفورت مورخ 25.01.2015
ابتداشعار مردم استقلال،ازادی،عدالت اجتماعی بودنه جمهوری اسلامی.
حق با شماست گرامی. با درود
باسلام برنوري زاد بريشانگوي
اينكه شماشاگردشريعتمداري هستيد به اقرارخودتان:” این را شریعتمداریِ کیهان به ما آموخته است.”
دراين سخن هيچ شك وشبهه اي نيست ،منتهي برعكس آن عمل مي كنيد.ايشان يك گونه افراط دارند وشما گونه اي ديگرتفريط داريد. وهردونظرتان ورويه تان محكوم بفنااست.
يافتن خورشيدعقل براي امثال شما محال وغيرممكن است چنانكه مي گوئيد:گر چه سخنی منتسب به خود خدا باشد.اگرغيرعقلاني باشد ،نمي بذيريم.”
بنده خدا،بخيال خودش فهيم وعقل كل-مگرخداوندحكيم حرف غيرعقلاني زده است ويامي زند تاشما نبذيريد؟
چرامثل عرفانيان /////؛ خودتان را عقل كل دانسته ايد ودرجايگاه آفريدگارعقل سخن مي رانيد وحكم صادرمي كنيد.
حكم خدادرموردحق قصاص راهيچ مفسري وعاقل وانديشمندي انكارنكرده است ونگفته است اين حكم منسوخ است وگفته اند:بلكه خيلي حكيمانه وعاقلانه وازروي مصلحت و امنيت جامعه است .وليكن شما باگروه لگام مي گوئيد غيرعاقلانه وغيرحكيمانه است.ازهمينجامعلوم مي شود دستيابي شماها به خورشيدعقل محال وممتنع است.زيرا كه درمقابل شما گروه كثيري ازعقلا وانديشمندان چه درگذشته وحال مي گويند :حكم قصاص خيلي عقلائي وحكيمانه است.خوب چگونه مي توان تشخيص دادكه خورشيدعقل درادعاي شمااقليت ناچيزاست ويادرادعاي اكثريت عقلا ودانشمندان ومفسران كلام خداكه بمانندخورشيدعقل بانورانيت تمام مي درخشد؟كدام عاقل است كه ادعاي شماعده قليل راببذيرد، وكلام حق خداي خالق عقل وسخن اكثريت عقلاي بيرو حق را محترمانه كنارش بگذارد؟
واماگفته ايد:””راستی آزماییِ سخنان امامان و پیامبر به ضربِ علم رجال، و کشفِ درستی و نادرستیِ راویان، مطلقاً ممکن نیست مگر به ترازوی عقل. خورشید عقل است که به ما می فهماند: چه سخن و چه رویه می تواند درست باشد و کدام نادرست. “”
جواب اين فرازرا كه مربوط به صحت وسقم وغربال روايات ازبيامبروأئمه اطهار-ع-است .برادرم جناب آقاسيدمرتضي دامت بركاته -درجواب ناظر ،بطورمستوفي داده اند ديگربنده متعرض اين فرازسخنت نمي شوم وفقط مي گويم علم رجال ودرايه ،همان خورشيدعقل است كه درستي ونادرستي انتساب حديث وروايت را به امام وبيامبر-ص-مشخص مي كند. نه اينكه غيرممكن باشد.وبااين توضيح وبامسامحه دركلام شما،باشماموافقم البته باتوضيحي كه برادرم جناب آقاسيدمرتضي دام ظله درجواب ناظر داده اند.
واماتشخيص عقلاني شماي نقاش وروزنامه نگارو غيرمتخصص درعلوم قرآن واحاديث وروايات ودركل علوم اسلامي،چگونه براي ما وديگران حجت وقطع آورباشد وباطيب خاطربه آن عمل كنيم؟لطفا اين سؤال راباسخ منطقي وعلمي بدهيد؟نه چكشي ونقاشي وروزنامه نگاري.
ودرخاتمه فرازي ازسخنان بريشانت رادراينجادرج مي كنم كه يك دفعه ديگرخودتان هم نقادانه بخوانيد ونقدكنيد.والسلام. مصلح.
“” و ما، هر چه را از هر که غیرعقلانی یافتیم، محترمانه کنارش می گذاریم و از آن رو بر می گردانیم. اگر چه سخنی منتسب به خود خدا باشد. پالایش هر چه که از دوردست های تاریخ آمده، و راستی آزماییِ سخنان امامان و پیامبر به ضربِ علم رجال، و کشفِ درستی و نادرستیِ راویان، مطلقاً ممکن نیست مگر به ترازوی عقل. خورشید عقل است که به ما می فهماند: چه سخن و چه رویه می تواند درست باشد و کدام نادرست. و ما، هر چه را از هر که غیرعقلانی یافتیم، محترمانه کنارش می گذاریم و از آن رو بر می گردانیم. اگر چه سخنی منتسب به خود خدا باشد. این را شریعتمداریِ کیهان به ما آموخته است.”””
والسلام
مصلح
——————
سلام مصلح گرامی
ای من فدای آن ” دامت برکاته ” هایی که راه به راه نثار آقا سید مرتضای ما می فرمایید. چه می شود اگر که یکی از این دامت برکاته های پر برکت خویش را به سمت ما گسیل فرمایید؟ و اما پرسش های شما: جانا، من از بنگاه دروغ پردازی و دروغ پراکنی آقای شریعتمداریِ کیهان گفته ام، و آن را به بنگاه های حدیث پردازی و حدیث پراکنیِ دوست و دشمن در درازنای تاریخِ شیعه و سنی تعمیم و ربط داده ام. با کارهای جاریِ آقای شریعتمداری مقدمه ای پرداخته ام و از آن در متن و مؤخره سود برده ام. یعنی گفته ام: کاری که آقای شریعتمداری در همین دمِ دست ما پرداخته است و می پردازد، سند و شاهد موثقی است از یکتایی رویه ای که حاکمان جور برای بقای خود می پرداخته اند. حال اگر من به “آموختن” از شریعتمداری اشاره کرده ام، نه از وجه شاگردیِ وی، بل از تعمیمِ رویه ی ایشان در جعل خبر بوده است. که یعنی دروغ پردازی شریعتمداری به ما “می آموزد” که حکایت جعل خبر و حدیث در گذشته نیز چنین بوده است. دیگر این که من از ” سخنانِ منتسب به خدا” گفته ام. یعنی سخنانی که جماعتی نشسته اند و از ناحیه ی خدا صادر فرموده اند و خلق الله را بدان فریفته اند. مگر کم حدیث قدسیِ قلابی خلق کرده اند بضرب پول و به قصد فریب؟ داستان عقل و مراجعه به عقل نیز حکایت دامنه داری است. شما از عقل علمای دانشمندی یاد کرده اید که به قصاص باور ایمانی دارند و جمعشان نیز کثیر است. از همین جمع کثیری که به قصاص باور دارند و آن را عقلانی می دانند، بپرسید: حکم صیغه و لذت جنسی بردن از یک طفل نابالغ چون است؟ اکثریت شان با همان عقلی که در مدار توجه شماست، این صیغه را شایسته و شدنی و حتی بایسته می دانند. من اما – هر چند یک نفر – این را عین بی عقلی و بل ضلالت می دانم. و عین پلیدی. وعین نفهمی. وعین عمیقِ جهالت. پس، یک نفر بودنِ من در این معادله، هرگز به معنیِ جهل من و عقلانیت علمای کثیر نیست. قبول ندارید آیا؟ اگر قبول داشتید یک دامت برکاته به سمت من گسیل فرمایید. این را نه به جسارت، بلکه به تلمیحی دوستانه می گویم.
با احترام
زندانی که زنجیرهای دست و پای خود را می پرستد هرگز نمی توان آزاد کرد.
جناب مصلح تشت رسوایی دروغ های کیهان نشینان از پشت بام به زمین افتاده است در عجبم که اگر امثال من در سال 56 و 57 فریب حرف های مشتی دروغ گو را خوردیم و با شنیدن اعلامیه های امام از رادیو بی بی سی به خیابان آمدیم و تاریخ کشور را عوض کردیم…………………..
و در جنگی خانمان سوز دو کشور مسلمان و شیعه همدیگر را سالها کشتیم …….
در جهل بی خبری رسانه ها بودیم اماشما هموطن من تا کی می خواهید در این بی خبری خود خواسته بمانید ؟
امیدوارم به آغوش نور ، آگاهی و تلاش برای رهایی مردم این کشور مصیبت زده باز گردید.
که ما عاشقانه همه هموطنان خود را دوست داریم.
قطار دوستی ما هر روز منتظر مسافر ی تازه است .
خواهرشهيد وخواهرگرامي من سلام عزيزم
بنده هم بااجازه شما جانبازجنگم تحميلي هستم .برخلاف تصورشماي گرامي اسير وزنداني اعتقادات خويش نيستم بلكه سرسبرده معبودخود هستم واوراستايش مي كنم .وازانقلاب كردنمان ناراضي نيستم بلكه اين رژيم ستمگر رابرستم هاي آن طاغوت ترجيح مي دهم واميداصلاح اين رژيم رابرخودنبسته ام.
البته بنده كه درجهل وبي خبري نبوده ام كه برگردم.
واگرجنگ تحميلي بازهم اتفاق افتد بنده جانانه ازوطنم دفاع مي كنم اگرباديبلوماسي وخردورزانه حل نشود.
ازدعوت شمابانوي گرامي مرا به كانون نوروآگاهي وتلاش براي ….مزيدتشكروامتنان من است. كه البته بنده درهمين راه هستم وتحصيل حاصل هم محال است.
بس باهم همقطاربوده ايم كه شماخبرنداشته ايد.
واما بحث وجدال ما باآقاي نوري زاددامت بركاته دربرخي موارد بمانند معيارعقل چه كساني معتبراست ؟ وحكم خدا تغييربذيرنمي باشد . ونسبتهاي خرافي خودساخته به تشيع ووو…سابقه ديرين دارد وشما تازه واردهستيد.وباهمه اين اختلاف نظرها ،مانوري زاددامت بركاته رادوست داريم. وگرنه براي چه به اينجانظرميكرديم؟
باسباس ازتوجه ونقدمحبت آميزشما .
مصلح
——
سپاس از مصلح گرامی ای که با مدارا و احترام و ادب سخن می گوید و مشفقانه نظر می دهد.
سپاس
نوری جان ببین مصلح جان چه بچه حرف شنوییه . تا گفتی چندتا دام برکاتو بفرست بیاد یک خراوار واست فرستاد. من جای تو بودم یه تشکر مشتی از این گل پسر می کردم
با سلام به همه عزیزان همراه
با سلام به هموطن عزیزم آقای مصلح
متشکرم که وقت گذاشتید و جواب دادید.
اما خوشبختانه مطلبی را خواندم که بی نهایت خوشحال شدم ، شما هم خردمندانه از شعار جنگ جنگ تا پیروزی گذشته ایدو معتقدید اگر بشود با دیپلماسی راهی برای پایان جنگ یافته اید، و این موضوع کوچکی نیست .
کاش بعد از فتح خرمشهر سال 1361 جنگ با خردورزی و وساطت کشورهای دیگر پایان یافته بود و در این صورت هزاران خانواده ایرانی و عراقی داغدار نبودند اما افسوس……
باز هم برایتان آرزوی موفقیت دارم .
باسلام خدمت علی اقای یک عزیز دل برادرشما واقعا اعتقاد دارید باید پول مفت به طلابی که بیش از هزار سال قدمی رو به جلو برنداشته داد اگر چنین است باید به دانشجویان واساتید دانشگاهی که در پیشرفت وتعالی انسان اینهمه نقش داشته اند هم وزنشان طلا داد .نه برادر عزیز بهتر بود کمی با تامل وتعقل بیشتر سخن میگفتید طلاب وروحانیون تنها قشر جامعه هستند که در صورت اعتصاب باعث شادی وارامش جامعه میشوند چه دلیلی دارد که من یک سال مرارت بکشم ودراخر سال یک پنجم پس انداز خود را به کسی بدهم که نبودش بسیار مفید تر از بودنش است .به امید روزی که مفتخوری جزو فرایض نباشد
آیا همه ی آخوندها اینقدرمتعصبند. اگه اینجوری باشه واویلا
ﻣﺼﻠﺢ. : اينكه شماشاگردشريعتمداري هستيد به اقرارخودتان:” این را شریعتمداریِ کیهان به ما آموخته است.” ﺟﻮاﺏ : ﺟﻨﺎﺏ ﻋﻘﻞ ﻛﻞ ﺣﺪاﻗﻞ ﻣﺘﻦ ﺭا ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﻣﻴﺨﻮاﻧﺪﻱ
ﻣﺼﻠﺢ : دراين سخن هيچ شك وشبهه اي نيست ،منتهي برعكس آن عمل مي كنيد.ايشان يك گونه افراط دارند وشما گونه اي ديگرتفريط داريد. وهردونظرتان ورويه تان محكوم بفنااست.
ﺟﻮاﺏ : ﺟﻨﺎﺏ ﻋﻘﻞ ﻛﻞ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻨﺠﻨﺪ ﺷﺮﻳﻌﺘﻤﺪاﺭﻱ ﺩﺭ اﻓﺮاﻁ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺩﺭ ﺗﻔﺮﻳﻄ و ﻣﺼﻠﺢ ﺩﺭ ﻭﺳﻄ ﻧﻆﺎﺭﻩﮔﺮ اﺳﺖ ‘ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﺑﻪ ﻓﻨﺎ ‘ ﻣﺼﻠﺢ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ‘ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺼﻠﺢ ﺣﺪاﻗﻞ ﻳﻚ ﻣﻘﺪاﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ” ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺁﺩﻡ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻪ اﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻪ ﻭﻟﻲ اﻳﻦ ﻧﻔﺲ ﻣﻜﺎﺭ ﺭاﻫﺶ ﺭﻭ ﺑﻠﺪﻩ ‘ اﻭﻝ ﻳﻪ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﻪ ﺭﻭ ﻣﻴﺒﺮﻩ ﺑﺎﻻ ‘ ﺑﺎﻻﻱ ﺑﺎﻻ ‘ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻨﺘﺼﺐ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺑﻪ اﻭﻥ ﺑﺎﺑﺎ ‘ اﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺁﺑﺮﻭﻣﻨﺪاﻧﻪﺗﺮﻩ ‘ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺼﻠﺢ اﻟﺒﺘﻪ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﻧﺪاﺭﻩ ” ﻫﺮ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻪ اﺯ ﻛﺘﺎﺏ و ﺳﻨﺘﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻩ ‘ ﺁﺧﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﻘﻞ ﻛﻞ ‘ اﮔﺮ اﺩﻋﺎ ﺩاﺭﻱ ﻛﻪ ﻛﺘﺎﺏ و ﺳﻨﺖ ﻳﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺩاﺭﻩ ﻛﻪ اﻭﻧﻢ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺑﻌﺎﻟﻲ و ﻫﻤﻔﻜﺮاﻧﺘﺎﻧﻪ ‘ ﺧﻮﺏ ﺩاﻋﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻨﻂﻮﺭ ﻣﻴﮕﻪ ” اﮔﺮ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻱ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻋﻠﻢ و ﺗﺠﺮﺑﻪ و ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﮔﻴﺶ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺩاﺭﻩ ‘ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﻔﻜﺮاﻧﺖ ﻣﻴﺸﻮﻳﺪ ﻳﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮ ” اﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﮕﻮﻳﻲ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﻫﺮ ﻧﻨﻪ ﻏﻤﺮﻱ ﺑﺮا ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺑﺪﻩ “ﺟﻮاﺑﺶ اﻳﻨﻪ ﻛﻪ اﻭﻝ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺸﺨﺺ ﺑﺸﻪ اﻭ ﻧﻨﻪ ﻗﻤﺮ ﭼﻪ ﻛﺴﻴﻪ ” ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ اﺩﻋﺎ ﺩاﺭﻳﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﺻﺐ ﻫﺴﺘﻦ و ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺩﺭﺳﺘﻲ اﺯ اﺳﻼﻡ ﻧﺪاﺭﻥ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﺟﺰﻭ ﻧﻨﻪ ﻗﻤﺮﻫﺎ ﻫﺴﺘﻦ ”
ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ ﺷﻴﻌﻪ ﻗﺎﻟﻲ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ‘ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ اﮔﺮ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﺪ ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﻲ ﻛﻨﻴﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﻳﻦ ﺑﺪﻋﺖ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ
ﻣﺼﻠﺢ : يافتن خورشيدعقل براي امثال شما محال وغيرممكن است چنانكه مي گوئيد:گر چه سخنی منتسب به خود خدا باشد.اگرغيرعقلاني باشد ،نمي بذيريم.”
ﺟﻮاﺏ :ﻳﺎﻓﺘﻦ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻋﻘﻞ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ ﺑﺮاﻱ ﻣﺼﻠﺢ و اﻣﺜﺎﻝ اﻭ اﻣﻜﺎﻧﭙﺬﻳﺮﻩ “و ﻻ ﻏﻴﺮ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﻭ اﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺮﻓﻲ ﻧﺪاﺭﻩ ” ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻴﮕﻪ ﺣﺮﻑ ﺧﺪاﺳﺖ ”
ﺁﺧﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﻘﻞ ﻛﻞ ” اﻳﻨﺠﺎ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻛﺎﻣﻼ ﻭاﺿﺢ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻳﻦ ﺧﺪا ﻣﻨﺘﺼﺐ ﺷﺪﻩ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﺣﺮﻓﻲ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ اﺻﺮاﺭ ﺩاﺭﻥ اﻭﻧﻮ ﺣﺮﻑ ﺧﺪا ﺑﺪﻭﻧﻦ ” ﺧﻮﺏ اﮔﺮ ﺧﺪا ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﻤﺸﻜﻠﻲ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ” ﺷﻤﺎ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺸﻜﻞ اﺻﻠﻲ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪﻳﺪ ‘ ﺑﺮاﺩﺭ ﻣﻦ ‘ﻣﺎ اﺻﻼ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑ ﺧﺪاﺳﺖ ‘ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ﻣﺎ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ اﺯ ﺣﺮﻑ ﺧﺪا ﺭﻭ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻋﻮا ﻫﻢ ﺳﺮ ﻫﻤﻴﻨﻪ ” ﺁﺧﺮﺵ ﻫﻢ ﺑﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﺧﺘﻢ ﻣﻴﺸﻪ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺩﻳﻨﻲ “ﭘﺲ ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ اﺣﺘﻤﺎﻝ ﺧﻂﺎﻱ ﻛﻤﺘﺮﻱ ﺩاﺭﻩ” ﺗﻤﺎﻡ ” اﻳﻦ ﺁﺧﺮﻳﻦ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺘﻮﻧﻲ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﻨﻲ ‘ اﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺎ اﺩﺏ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﻦ و ﺟﻮاﺑﺖ ﺭﻭ ﺑﮕﻴﺮ
ﻣﺼﻠﺢ : بنده خدا،بخيال خودش فهيم وعقل كل-مگرخداوندحكيم حرف غيرعقلاني زده است ويامي زند تاشما نبذيريد؟
چرامثل عرفانيان /////؛ خودتان را عقل كل دانسته ايد ودرجايگاه آفريدگارعقل سخن مي رانيد وحكم صادرمي كنيد.
ﺟﻮاﺏ :ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩاﺩﻡ ﺧﺪا ﺣﺮﻑ ﻧﻤﻴﺰﻧﻪ و ﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﻣﺎ اﺯ ﺣﺮﻑ ﺧﺪاﺳﺖ “اﮔﺮ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻋﻮاﻳﻲ ﻧﺒﻮﺩ اﮔﺮ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ اﻭﻧﻬﺎ ﺭﻭ ﻗﺎﺻﺐ و ﺑﺪﻋﺖ ﮔﺬاﺭ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ و ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺩﻳﻦ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺮﻑ ﺧﺪا رﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺭاﺣﺘﻲ ﻣﻴﻔﻬﻤﻴﺪﻥ و ﻛﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﻧﻤﻴﻜﺸﻮﻧﺪﻥ
ﻣﺼﻠﺢ. : حكم خدادرموردحق قصاص راهيچ مفسري وعاقل وانديشمندي انكارنكرده است ونگفته است اين حكم منسوخ است وگفته اند:بلكه خيلي حكيمانه وعاقلانه وازروي مصلحت و امنيت جامعه است .وليكن شما باگروه لگام مي گوئيد غيرعاقلانه وغيرحكيمانه است.ازهمينجامعلوم مي شود دستيابي شماها به خورشيدعقل محال وممتنع است.زيرا كه درمقابل شما گروه كثيري ازعقلا وانديشمندان چه درگذشته وحال مي گويند :حكم قصاص خيلي عقلائي وحكيمانه است.خوب چگونه مي توان تشخيص دادكه خورشيدعقل درادعاي شمااقليت ناچيزاست ويادرادعاي اكثريت عقلا ودانشمندان ومفسران كلام خداكه بمانندخورشيدعقل بانورانيت تمام مي درخشد؟كدام عاقل است كه ادعاي شماعده قليل راببذيرد، وكلام حق خداي خالق عقل وسخن اكثريت عقلاي بيرو حق را محترمانه كنارش بگذارد؟
ﺟﻮاﺏ : ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ‘اﻳﻦ ﻧﻮﺭﺕ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻛﺸﺘﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﻘﻞ ﻛﻞ ” اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻨﻆﻮﺭﺕ ﺟﺰاﻱ ﻣﺘﻬﻢ اﺳﺖ ‘ﺑﻠﻪ ‘ اﺣﺪﻱ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺟﺰا ﺩاﺩﻥ ﻣﺘﺨﻠﻔﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻭﻟﻲ اﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪا اﺻﺮاﺭ ﺩاﺭﺩ اﻳﻦ ﺟﺰا ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﺪﺭ اﺳﻼﻡ و ﻳﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ ﺁﻥ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺑﻮﺩﻩ ‘ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻣﺤﻞ ﮔﻔﺘﮕﻮ و ﻣﻨﺎﻗﺼﻪ اﺳﺖ
ﺑﻨﺪﻩ ﺁﻥ ﺧﺪاﻳﻲ ﺭا ﻛﻪ اﺻﺮاﺭ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺯﺩﻥ و ﻗﻂﻊ ﺩﺳﺖ و ﭘﺎ ﺩاﺭﺩ ﺭا ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﻢ ” ﺧﺪاﻱ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺑﺸﺮ ﻋﻘﻞ ﺩاﺩﻩ و اﮔﺮ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺟﻮاﺏ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺯ ﺭﺫاﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ اﺟﺮا ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﮔﺬاﺷﺖ و ﺧﺪا ﻣﻂﻤﻴﻨﻦ اﻳﺮاﺩﻱ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺩاﺷﺖ
ﻣﺼﻠﺢ : واماگفته ايد:””راستی آزماییِ سخنان امامان و پیامبر به ضربِ علم رجال، و کشفِ درستی و نادرستیِ راویان، مطلقاً ممکن نیست مگر به ترازوی عقل. خورشید عقل است که به ما می فهماند: چه سخن و چه رویه می تواند درست باشد و کدام نادرست. “”
جواب اين فرازرا كه مربوط به صحت وسقم وغربال روايات ازبيامبروأئمه اطهار-ع-است .برادرم جناب آقاسيدمرتضي دامت بركاته -درجواب ناظر ،بطورمستوفي داده اند ديگربنده متعرض اين فرازسخنت نمي شوم وفقط مي گويم علم رجال ودرايه ،همان خورشيدعقل است كه درستي ونادرستي انتساب حديث وروايت را به امام وبيامبر-ص-مشخص مي كند. نه اينكه غيرممكن باشد.وبااين توضيح وبامسامحه دركلام شما،باشماموافقم البته باتوضيحي كه برادرم جناب آقاسيدمرتضي دام ظله درجواب ناظر داده اند.
ﺟﻮاﺏ : ﺑﻨﺪﻩ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺘﻮاﻳﻲ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻛﻠﻪﮔﻨﺪﻩ ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻫﻤﺨﻮاﺑﮕﻲ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺧﻮﻝ ‘ ﺣﺘﻲ ﺑﺎ ﻃﻔﻞ ﺷﻴﺮﺧﻮاﺭﻩ اﺳﺘﻨﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ اﺣﺪﻱ ﺟﺮاﺕ ﻭاﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻘﻮﻟﻪ ﺭا ﻧﺪاﺭﺩ
ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺑﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺗﺎ ﻛﺠﺎ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ اﻣﺎﻧﺖ ﺻﻼﺣﻴﻴﺖ ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ
ﻣﺼﻠﺢ : واماتشخيص عقلاني شماي نقاش وروزنامه نگارو غيرمتخصص درعلوم قرآن واحاديث وروايات ودركل علوم اسلامي،چگونه براي ما وديگران حجت وقطع آورباشد وباطيب خاطربه آن عمل كنيم؟لطفا اين سؤال راباسخ منطقي وعلمي بدهيد؟نه چكشي ونقاشي وروزنامه نگاري.
ﺟﻮاﺏ : اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻴﭻ ﻓﺘﻮاﻳﻲ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﻤﺎ ﻗﻂﻊ ﺁﻭﺭ ﻧﻴﺴﺖ و ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺮ ﻇﺎﻫﺮ اﺣﻜﺎﻡ ﻓﺘﻮا ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ و اﺻﻼ ﭼﻨﻴﻦ اﺩﻋﺎﻱ ﻣﻂﺮﺡ ﻧﻴﺴﺖ
ﺩﻭﻣﺎ :اﺧﺘﻼﻑ اﻳﻦ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺴﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻓﺮﺩا ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ‘ ﺧﺎﺗﻤﻲ ‘ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ ‘ﺩﺳﺘﻐﻴﺐ ﺷﻴﺮاﺯﻱ ‘ و ﻳﺎ ﻣﺼﻠﺢ ﺣﺎﻛﻢ ﺷﻮﺩ ﺗﻔﺎﻭﺕ اﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ و اﻳﻦ ﺑﺎ اﺟﻤﺎﻋﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩﻳﺪ اﺻﻼ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻧﺪ
ﺳﻮﻣﺎ : ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺻﻼﺣﻴﻴﺖ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺭا ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﻣﮕﺮ ﻣﺎ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻛﻢ ﺩاﺷﺘﻪاﻳﻢ ‘ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ اﮔﺮ ﺳﻴﺪ ﺭﺷﺘﻲ و ﻫﻤﻔﻜﺮاﻧﺶ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﺁﻳﻴﻦ ﺑﻬﺎﻳﻲ ﻣﺴﺘﻘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﻤﺎ اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻲ ‘ ﻣﮕﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ و ﻫﻤﻔﻜﺮاﻧﺶ اﺯ ﻧﻆﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻋﺘﻜﺎﺭ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺑﺤﺚ ﻫﻢ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎ ﺧﺘﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺴﻲ ﺭا ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ‘ اﻳﻦ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﺟﺮﺛﻘﻴﻠﻲ ﺧﻮﺩ ﺩﻡ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻠﻨﺪ ﻛﻨﺪ ‘ ﺗﻜﻴﮕﺎﻩ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ” ﻣﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﻜﻴﮕﺎﻫﻲ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ اﻳﻨﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﺪﻋﻲ ﺗﺨﺼﺺ ﺷﻮﺩ ‘ﻧﻤﻴﺘﻮان اﻭ ﺭا ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺩاﻧﺴﺖ
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ‘اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﻘﻄ ﻣﺘﺨﺼﺼﻴﻦ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﻆﺮ ﺩاﺩﻥ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ﺩﮔﺮ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺪاﺭﺩ و ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺤﺚ ﺳﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺘﺨﺼﺺ ﻛﻴﺴﺖ ” ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺰﺷﻜﺎﻥ ﺑﻪ ﺭاﺣﺘﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺻﺤﺖ اﺩﻋﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎﺑﻨﺪ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﻜﻲ ﻛﻪ ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺑﻴﻤﺎﺭاﻥ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ ‘و اﻭ ﺭا ﻣﺘﺨﺼﺺ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ” ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﭼﻨﻴﻦ ﺭﻭﺷﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺭﺩ
ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﻼﻳﻲ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻛﻨﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ اﺭﺟﺎﻉ ﻣﻴﺪﻫﺪ و اﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻫﺮ ﺑﻼﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺧﺪا ﺁﻥ ﺭا ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺟﺒﺮاﻥ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ اﺭﺗﺒﺎﻃﻲ ﻧﺪاﺭﻳﻢ و ﻧﻤﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻭاﻗﻌﺎ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺨﻴﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻳﺎ ﻧﻪ ” ﻫﻤﻴﻦ اﻵﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ اﻗﺘﺪا ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺨﻴﺮ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ و ﺷﻤﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺼﻠﺢ ﺭا ﻧﻪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
dorood bar shoma amoozabdeh hast
جناب آقای مصلح
آقای نوریزاد درست گفته اند. اگر سخنی منسوب بخدا باشد ولی غیر عقلانی قبول نمیکنیم چون خدا غیر عقلانی نمیگوید پس منسوب است(دکان حرفه ای ها) و غیر واقعی چنان که امروز بوفور از دیروز دیده میشود.
کلامی از قران غیر عقلانی نیست . قوانین بسیار عقلانی اند ولی برای اجتماعِ از زمان نزول تا حد زمانی که در خود قران تعیین شده. امروز بهیچ وجه در آن محدوده زمانی نیستیم پس قوانینِ مناسبِ زمان لازم. تعالم اخلاقی، انذارات، بشارات و راهنمایی های قران را با قوانین نازله به یکسان نسنجید اولی ها لا یتغیر اند و دومی لازم التجدید. جوامع امروز قوانین بروز شده را نیاز دارند. شما وَ هَم عقیده گان شما باعتبار لایتغیر بودن تعالیم، قوانین را نیز لایتغیر میدانید مردمی که به عقلانیت محتاج ومعتقداند نمیپذیرند در نتیجه اعمال زور میشود حجاب کنترل میشود کراوت ممنوع میشود از کوچک به بزرگ قصاص اجبار میشود و …….اگر به مردم زور بگویید نتیجه این است که شده ومیبیند باین ترتیب شعار انقلاب:استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی در خود نفی میشود یعنی جمهوری اسلامی با نفی آزادی و استقلال دلیل انقلاب را نفی میکند و سبب آنرا بیهوده مینماید و این میشود که یکی از برادران درویش مرتب و به تکرار یک شعار را مینویسد : مرگ بر من که گفتم مرگ بر …….
آزادی مردم در چارچوب عقلانیت تا جاییکه بازادی دیگری لطمه نزند تمام ملت ایران را بدون استثناء مطیعِ بمیلِ جمهوری اسلامی خواهد کرد چه حکومتی بهتر از روحانی وملهم از تعالیم (جدا از قانونِ تاریخ مصرف گذشته) الهی.بشرط آنکه اینطور باشد.
جناب آقای نوری زاد،
پس از عرض سلام و احوال پرسی، ابتدا باید از اینکه حضور مفیدنان را در صفحات فیسبوک مشاهده میکنیم اظهار مسرّت نموده و بسی خوشحال، و البته بازهم از فرصتی که با باز کردن مهمترین مسئله ای که دنیای اسلام ویا تسلیم، که بنیانگذار آن بر طبق آیات خداوند، ابراهیم، یعنی پدر معنوی ما انسانها بعد از خداوند متعال میباشند، استفاده نموده و به این موضوع حیاتی کمی بیشترنور بیاندازیم، که شاید، مسؤلان مملکتی هم در این مورد مهم تجدید نظر بفرمایند، و این مقوله ای بس مهم و حیاتی میباشد. هم برای صلاح مردم و بهتر زیستن، حس همنوعی، انسانیت و هماهنگی و اتحاد ما باشد، و هم رسالت بسیار مهمی را که خداوند مهربان بر دوش ما قرار داده اند٬ که با عقلانیت و احساس مسؤلیت، بتوانیم گام بگام پیش ببریم. خداوند معبود ما روی سابقه فرهنگی و ادب و انسانیت ما حساب باز کردند، که برای جهانی کردن این روش زندگی وٌ تسلیم ٌ به اوامر خالق هستی٬ خداوند لایزال، این مسؤلیت سنگین و پر بها را از همسایه های جنوبی ما گرفتند و بردوش ما نهادند٬ و آنهم رهبری و هدایت مردم جهان میباشد. ولی متأ سفانه شاهد هستیم که در اینکارپر پاداش و اُخروی خیلی اهمال و کوتاهی کرده ایم. زیاده خواهی و اگر جسارت نباشد، جهالت و بی اعتقادی به آخرتی که اینهمه در قرآن روی آن تأکید شده، ما را به عقب رانده است. بنظر میآید نه تنها مردم مملکت از مواهبی که در قرآن بان پرداخته بیخبرهستند، که حتیٰ کسانیکه وظیفه ارشاد و آشنايی ما را با چنین مهمی برعهده دارند، در این موضوع قصور و غفلتی نابخشودنی میکنند. اسلام مذهب نیست، سلوک و روش زندگیست. مذهب، دین و ایمان ما فقٓط خداوند، پرستش او و اعتقاد به روز قضاوتمان بوسیله بزرگوار هستی مان میباشد. درمتعلق بودن کتاب قرآن به خالق هستی، هرگز کوچکترین شکّی هم نداشته باشید. آنچنان سوره و آیات خداوند رحیم و بخشنده ما با یک سیستم ریاضی ای که حتیٰ ازعهده کامپیوتر های امروزهم برنمیآید در هم تنیده و پیچیده شده اند، که ۱۴۰۰ سال پیش را در احتمال یک در بینهایت راهم نمیشود، برآن قائل شد، که کسی بجز آفریننده ای پر قدرت و خارج از تصور ما قادر به تنظیم و ترتیب آن باشد. البته، آیاتی هم در مورد کامل و مفصل بودن آن آمده است. با اینکه خداوند رحیم ما در یکی از آیات : سورة : ۳ ــ( آل عمران )
۸۱ـ- خدا از پیغمبران عهد گرفت٬ گفت٬ ٌ من کتاب و حکمت به شما خواهم داد. بعد از آن٬ رسولی برای تصدیق همه کتابهای موجود خواهد آمد.به او ایمان آورید واو را حمایت کنید. ٌ او گفت٬ ٌ آیا با این موافق هستید٬ واز ین میثاق پیروی خواهید کرد ؟ ٌ
آنها گفتند٬ ٌ ما موافق هستیم. ٌ او گفت٬ ٌ پس شما شهادت داده اید٬ و من هم با شما شاهد هستم. ٌ
سبحان الله.
نوید آمدن رسولی را میدهند، برای یکی کردن کتابهای آسمانی و مرور و تجدید بعضی موارد جزئی، که با زمان ما بیشتر هماهنگی داشته باشد، این کتاب دردست انسانهای فرهیخته، و آشنا با دنیای امروزی از بهترین و پیشرفته ترین کتابهای فقهی، مدنی، و قضائی میباشد. میدانم احیانأ عده ای نا آشنا با موارد این کتاب، فکر میکنند، این بلاهائی که این روزها برما میآورند، بخاطر عقب ماندگی قرآن میباشد و الان هرچه به دهانشان میآید میخواهند نثار من بکنند، ولی من بشما دوستان قول میدهم که اینچنین نیست. مشکل ما، مشکل روایت، حدیث و سنت میباشد. با اینکه آیاتی فراوان در قُبح استفاده از حدیث آمده است، این یک نمونه :
سوره ۳۱(لقمان) :
۶- درمیان مردم، کسانی هستند که از حدیث بی اساس پیروی میکنند، و اینچنین دیگران را از راه خدا منحرف میکنند، بدون هیچ دانشی، و آنرا ناچیز میشمارند. اینها به عذاب خوار کننده ای گرفتار شده اند.
و آیات دیگری هم که باز مذمّت آنرا تائید میکند، مزید بر اینکه گوشزد میکند که، این کتاب مفصل و کامل هست :(۷:۵۲٬۵۳)-(۷:۴۰٬۴۱)
۱۲:۱۱۱- قرآن حدیث جعل شده نیست……. آن همه چیز را به تفصیل بیان کرده است.
ولی متاسفانه بآن عمل نشده. میدانید که کسانیکه این آیه و دیگر آیه ها را مورد استفاده و تايید قرار نمیدهند، کافر به خدا هستند، و ذر حقیقت اورا دروغکو محسوب میکنند. من مدتیست روی آنها مطالعه میکنم، باید بگویم که الحقّ هم که این آیات مفصل هستند، در دست انسانهای باسواد و دانشمند، که برای خودشان تفسیر نکنند. مثل ازدواج با دختر خوانده، ویا حتیٰ چنین صحبت مشمئز کننده ای مانند ارتباط جنسی با یک بچه کوچک و امثال آن که از مغز یک انسان واقعی نمیتواند تراوش کند.
مسئله مهم دیگربا تمام تذکرات خداوند، وحتیٰ خود محمّد، که تنها وظیفه او تحویل دادن کتاب خداوند و دادن پیغام خداوند بوده است، زیرا دین اسلام، ویا ٌتسلیم ٌ، توسط ابراهیم آورده و اجرا میشد، خیلی زمان قبل از محمّد. آلان محمد جای خداوند را پر کرده، و ما عملأ داریم بُت پرستی میکنیم، وشاید خودمان هم بیخبر از چنین گناه غیر قابل بخششی.
دین اسلام ارتباطی با محمّد ندارد. این دین ابراهیم میباشد.
۶:۶۱- بگو، ٌپروردگارم من را به راه راست هدایت کرده است، دین کامل ابراهیم، یکتاپرستی. او هرگز بت پرست نبود.
درآیه زیر خیلی شفاف این مطلب قید شده است :
۲۲:۱۷۸(الحج) : …….دین پدرتان، ابراهیم. او است که کسیکه شما را در اصل ٌ تسلیم شدگان ٌ نامید. پس، رسول شاهدی باشد در میان شما، و شاهدی باشید در میان مردم……
آیات زیرهم برای نمونه های بیشتر- ۲:۱۲۸٬ – ۱۶:۱۲۳
خداوند مشعل اسلام را بدست ما سپرد، که آنرا همیشه با عقل و درایت روشن نگاهداریم و اوامر او را به بهترین وجه به سامان برسانیم. ما هم داریم همانکاری را انجام میدهیم که همسایه های جنوبی انجام میدادند. این موضوع خشم ایشان را بیشتر کرده. و من بشما این توصیه و هشدار را برای چندمین بار تکرار میکنم و میدهم که شما آقایان هرچه زودتر از این منجلاب کفر وبت پرستی بیرون بیايید. رکن دین ابراهیم خدا پرستی بوده و باید همانطور بماند. محّمد رسول خداست و مورد احترام همه مسلمین، ولی برای خداوند، یک پیامبر بوده است. اکر قدردانی بیشتری قرار است بشود، تصمیم آن با من و شما نیست. زیرا که اوست که تنها تصمیم گیرنده میباشد. برای ما محمّد همانقدر ارزشمند هستند، که عیسیٰ و موسیٰ بعنوان رسول هستند و به بشریت و خداوند کریم ما خدمت کردند.
در قرآن هم آمده است، که بین پامبران من تفاوتی نباید بگذاریم و ما هم باید،آنرا با دل و جان اجرا کنیم.
با عرض تشکر فراوان از شما دوست عزیز.
کوروش معماری
” گربه و مرغ ملا ”
در افسانهها آمده است:روزی گربهای مرغ ملأئی را بدندان گرفت و قصد فرار داشت.
زن ملا، بدید و فریاد ٔبر آورد که گربه مرغ را ربوده است.
ملا با خونسردی گفت: خیالی نیست، قرآن را بیاورید!
گربه چون این بشنید، مرغ را رها کرده پا به فرار گذارد.
از او سبب این کار بپرسیدند، پاسخ داد:
شما این ملاها را نمیشناسید، او براحتی از میان قرآن, آیهای پیدا کرده ومطابق آن
فردا بر بالای منبر, گوشت گربه را حلال اعلان خواهد کرد !!
” ظاهرا هوش و ذکاوت گربهها از ما آدم ها ها بیشتر است”
بنده پس از ٣۵سال زندگی زیر سایه ی حکومت اخوندی به این نتیجه رسیدم که اخوندها می توانند با ////// زنا کنند وعمل خود را با استناد به ایات و روایات توجیه شرعی نمایند.شما بفرمایید چه منکری در این سال ها توسط ایشان صورت نگرفته ,دروغ ,تهمت, قتل,غارت تجاوز…. بدون هیچگونه شبهه ای در خلاف شرع بودن انها.من نمی دانم اشکال کار در خود شرع است یا متولیان شرع.
بنابر تجارب تاریخی ومدنظر قرار دادن این اصل که ازموده را ازمودن خطاست.برای اینکه بخواهیم خودمان را از دامنه های تمدن ومدرنیته وانسانیت به سمت قله معرفت ویک رنگی و پیشرفت همه جانبه رهنمون سازیم لاجرم بایست ذین وقرائت های دینی را به پستوها برانیم.وبرای ان به عنوان یک حق شخصی احترام قائل بشویم.
از یک متن دینی قرائت های متفاوتی بدست میاد.(پلورالیسم دینی)ونمی شود از ان عملا برای تدبیر امور جامعه استفاده کرد.یک قانون مدرن برای همه شناخته شده وحقیقت دارد.اما یک امردینی ممکن است برای شخصی کعبه امال و ارزو باشد اما برای دیگران پشیزی نیرزد.پس ان چیزی میتواند قانون باشد که حقیقت ان نزد همگان یکسان باشد.
با نگاهی دیگر تابحال و در طی هزاران سالی که رخدادهای ان پیش روی ماست تا به حال مورد خاصی که بتواند مشگل وگرهی از بشریت را باز کرده باشد از هیچ دین ومذهبی دیده نشده که برعکس خود مسبب بلاها وگرفتاریهای عدیده ای نیز بوده.هزاران تفسیر وتاویل متون دینی درعمل مثل ببخشید خر درگل وامانده.قوانین یک امر تجربی و کاربردی هستندوبزرگترین مشخصه ان این است که درمعرض تغییر وتحول قرار دارند وهرلحظه ممکن است با قانون بهتری عوض شود اما دین ومذهب مثلا در2000سال پیش با توجه به مقتضیات زمان ومکان واغلب هم بصورت امری ذهنی مطرح شده وبعنوان حقیقت ازلی وابدی.که هیچ کونه نقدوتغییروتحولی دران راه ندارد.
هزاران نفر دهها هزار تفسیر وتاویل احکام دینی را مشغول بوده اند.همه انها به اندازه یک ارزن برای بشریت مفیدواقع نشد.البته هیچ اشکالی ندارد درمحافل گوناگون به اینگونه امور مشغول باشند اما میگویم همه اینها یک علاقه شخصی ست.ربطی به دیگران وجامعه ندارد.نهایتش این است که یک حکم دینی فردموردنظر را مقید به احترام به دیگران و قوانین بکند.اما بنابرهمان تجربه تاریخی یک فرد مذهبی و دینی اغلب نمی تواند نگاه بدون غرض وعادلانه ای به همگان داشته باشد زیرا زوایای روحی او طوری تنیده شده که فقط ان دین ومذهب خودراحق ودیگران را باطل میداند.حالا مشکل این جاست که این تفکر قدرت حکومت بردیگران را به دست میاورد.و روح قوانین تحت الشعاع احکام مذهبی شده شهروندان به درجات مختلف تقسیم میشوند.اطاله کلام نشود.تا نگرش ونگاه دینی به پستوها نرفته وقوانین حاکم نشود رسیدن ویا حرکت به سمت قله معرفت وانسانیت محال است.غیزممکن است از این طریق بتوان سعادت حتی همان اقلیتها را بتوان به دست اورد.غیرممکن است.امثال اقا مرتضی میتواند هرمرام ومسلکی داشته باشدمیتواند هرکتاب ومجله ای را دوست داشته باشد بخواند ونشر بکند.اما درمقابل قانون میبایست مثل همگان یکسان باشد.اینکه مثلا احکام قضایی ایران نه طبق حقوق بشر وحقوق همگان بلکه با تکیه بر فقه شیعه تدوین شود برخلاف اصول انسانیست.شایدفقط یک نفر اری فقط یک نفر غیر شیعه دراین مملکت باشدتکلیف اوچیست؟
ﻋﺸﻖ و ﻗﺪﺭﺕ
اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﻗﺒﻠﻴﺴﺖ ‘اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﻛﻪ ﻧﻆﺮي اﺿﺎﻓﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاﺭﻡ ‘ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺁﻧﻴﺘﺎ ﺧﺎﻧﻢ و ﻧﻘﻞ ﻗﻮﻝ اﺯ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﻨﺘﻆﺮﻱ و ﺟﻮاﺏ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ‘ و ﺁﻗﺎ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﮔﺮاﻣﻲ ” ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺯﻧﮕﻲ ﻣﺴﺖ ” اﺯ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻫﻢ ﺗﺸﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘ ﮔﻠﻪ ﻣﻦ اﺯ اﻳﺸﻮﻥ اﻳﻨﻪ ﺑﺪﺟﻮﺭﻱ ﮔﺰﻳﻨﺸﻲ ﺟﻮاﺏ ﻣﻴﺪﻩ ‘ ﮔﻨﺪﻩﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺳﻮا ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻣﻴﺰاﺭﻩ ﻛﻨﺎﺭ ‘ ﺭﻳﺰاﺵ ﺭﻭ ﺟﻮاﺏ ﻣﻴﺪﻩ ‘ ﺟﻮاﺏ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ‘ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﻴﺪﻩ (ﻣﺰاﺡ) ” ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮاﻟﻢ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺟﻮاﺏ ﺑﺪﻩ
اﻭﻝ ” ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻠﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﺎ ﺧﺮﺧﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ ‘ ﺩﺭﻭﻍ و ﻧﻔﺎﻕ و ﺗﻆﻮﻳﺮ و ﻏﻴﺒﺖ و ﺩﻭﺭﻳﻲ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺧﺪا ﻣﻘﺮﺑﺘﺮ و ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻩ ” ﻳﺎ ﻣﻠﺘﻲ ﻛﻪ اﻭﻥ ﺭﺫاﻳﻞ ﺭﻭ ﺧﻴﻠﻲ ﻛﻤﺘﺮ ﺩاﺭﻩ ‘ ﻭﻟﻲ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ‘ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﻙ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ‘ ﺷﺮاﺏ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ‘ ﺯﻧﻬﺎﺷﻮﻥ ﻣﻴﻨﻴﮋﻭﺏ ﻣﻴﭙﻮﺷﻪ ‘ ﺯﻧﺎ ﻫﻢ ﺑﻴﻨﺸﻮﻥ ﺭاﻳﺠﺘﺮﻩ ”
ﺩﻭﻡ ” اﮔﺮ ﻣﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﻠﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﺫاﻳﻞ اﺧﻼﻗﻲ ﭼﻮﻥ ‘ ﺭﻳﺎ ‘ﺗﻆﻮﻳﺮ ‘ ﺩﺭﻭﻍ ‘ﻏﻴﺒﺖ ‘ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻧﻘﺶ ﻣﻼﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺘﺨﺼﺼﻴﻦ ﻋﻠﻢ اﺧﻼﻕ و ﻣﻜﺘﺐ اﻧﺴﺎﻥ ﺳﺎﺯ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﭼﻴﺴﺖ?
ﺳﻮﻡ ” ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺷﻤﺎ ﺁﻳﺎ ﻣﻼﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻧﻘﺎﻁ ﺿﻌﻒ ﺩاﺭﻧﺪ و اﮔﺮ ﺩاﺭﻧﺪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﻧﺎﻡ ﺑﺒﺮﻳﺪ و
ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﭼﻪ ﺭاﻫﻬﺎﻳﻲ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻊ ﺁﻥ اﻳﺮاﺩﻫﺎ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ?
ﭼﻬﺎﺭﻡ “ﭼﻪ ﻣﻘﺪاﺭ ﺩﻳﮕﺮ اﺧﻼﻕ و اﻗﺘﺼﺎﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻘﻮﻁ ﻛﻨﺪ و ﻳﺎ ﭼﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪاﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﺥ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻣﻼﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻧﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺩﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﻣﺒﺎﻧﻲ ﻓﻜﺮﻱ و ﻧﺎﻛﺎﺭﺁﻣﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻲ ﻛﻪ اﺯ اﺳﻼﻡ ﺩاﺭﻧﺪ اﻋﺘﺮاﻑ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ‘?
“””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””” ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺮﺩاﻥ ﻛﻮﭼﻚ
ﻋﺸﻖ و ﻗﺪﺭﺕ
اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ‘ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﻣﻴﺸﻪ و ﻣﺸﺎﺑﻬﺶ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ و ﺭﻭاﻳﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩﻩ
ﺧﺪا ﺩﺭ ﻧﺰﺩﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ و ﻫﺮﭼﻪ ﺟﺰ اﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﻛﻮﭼﻚ اﺳﺖ
ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺠﻴﺎﻥ ﻳﺎ ﺯﻫﺮا ﮔﻮﻳﺎﻥ ﺩاﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ ﺭا اﺯ ﺑﺎﻡ ﺩاﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و ﺩاﻋﺸﻴﺎﻥ و ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﻣﺜﻼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﻌﻴﻮﺏ ‘ اﻟﻠﻪ و اﻛﺒﺮ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﺳﺮ ﻣﻴﺒﺮﻧﺪ
اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺭاﺣﺘﻲ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻛﺴﻲ ﺭا اﺯ ﺑﺎﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻛﻨﺪ و ﻳﺎ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ ﺭا ﺑﺒﺮﺩ ‘ ﻣﮕﺮ اﻳﻨﻜﻪ اﻭ ﺭا ﻛﻮﭼﻚ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ ‘
ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﺴﻲ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﻛﻮﭼﻚ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺰﺭﮒ ﺑﭙﻨﺪاﺭﺩ ‘ اﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺰﺭﮒ ﻛﻨﺪ ﻳﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺶ ﺭا ﻛﻮﭼﻚ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺰﺭﮒ اﺣﺴﺎﺱ ﻛﻨﺪ ” ﺑﺪﻳﻦ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺣﺬﻑ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﺶ ﺑﺮاﻳﺶ ﺭاﺣﺘﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﻣﺜﻞ ﻓﻴﻠﻲ ﻛﻪ ﭘﺸﻪاي ﺭا ﺯﻳﺮ ﭘﺎ ﻟﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘اﻣﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ اﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﻲﭘﻨﺪاﺭﺩ ‘ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻛﺎﺳﺒﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺧﻞ و ﺧﺮﺟﺶ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻧﺪ و ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﻣﺎ ﻋﺎﻗﺒﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺳﺒﻜﺎﺭاﻥ ﺭا ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﺩﻳﺪ
ﺣﺎﻝ ﺳﻮاﻝ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ اﻭ اﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺭا اﺯ ﻛﺠﺎ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ ?
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻴﺪ ”
ﺧﺪا ﺩﺭ ﻧﺰﺩﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﺟﺰ اﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﻛﻮﭼﻚ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮﻱ ( ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺷﻮﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﻳﺪ) (ﻭﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮ ﺷﻮﻳﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﻳﺪ) اﻳﻨﺠﺎ ﻳﺎﺩ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻲ اﺯ ﺗﺬﻛﺮﻩ ﻋﻂﺎﺭ اﻓﺘﺎﺩﻡ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ‘ ﻛﺴﻲ ﺭا ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺩﺭﻭﻳﺸﺎﻥ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪ و ﺁﻥ ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮﮔﺰﻳﺪ ” ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺟﺰ ﮔﺪاﻳﻲ ﻧﺴﻴﺒﻲ ﻧﺒﺮﺩ ” ﻛﺴﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭا ﺻﺎﺩﻕ و ﺑﻲﺭﻳﺎ ﻳﺎﻓﺖ و ﺩﻝ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩاﺩ و ﺁﻥ ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮﮔﺰﻳﺪ ‘ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺴﻴﺒﺶ ﺷﺪ.
“ﺑﺮاﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩﻥ ‘ ﺑﺎﻳﺪ اﻭﻝ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﻮﺩ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﭼﻴﺴﺖ ‘ ﭼﻪ ﺻﻔﺎﺗﻲ ﺩاﺭﺩ ‘ ﻣﺼﺪاﻗﺶ ﻛﻴﺴﺖ و ﻛﺠﺎﺳﺖ ” اﺯ اﻳﻦ ﻧﻘﻂﻪ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﻟﻴﺎﻧﻲ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ و ﻃﺒﻖ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﺧﻮﺩ اﺯ ﻣﺬﻫﺐ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺭا ﺗﻌﺮﻳﻒ ‘ و ﻣﺼﺪاﻗﺶ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮاﻥ و اﻭﻟﻴﺎﻱ ﺧﺪا ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭا ﻣﺎﻟﻚ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ و ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺑﻪ ﻣﺘﻘﺎﺿﻴﺎﻥ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ (اﺣﻤﺪ ﻗﺎﺑﻞ و ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ)
اﻳﻦ ﻣﺬﻫﺐ اﻭﻝ ﻣﻮﺟﻮﺩﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﺭا ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ ‘ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ ﺁﺷﻨﺎ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ اﺯ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﺴﺎﺳﺘﺮﻳﻦ ﺩﻭﺭاﻥ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﺎﻥ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﻛﻮﺩﻛﻲ ‘ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ﺭا ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺧﺪا ﭘﺮﺳﺘﻴﺪﻩاﻳﻢ ‘ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﺲ ﻛﺮﺩﻩاﻳﻢ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﻗﺎﺩﺭ و ﺩاﻧﺎي ﻣﻂﻠﻖ ﭘﻨﺪاﺷﺘﻪاﻳﻢ و اﻳﻦ ﺩﻭﺭاﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﻱ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻴﻜﻨﻴﻢ ‘ و ﺷﺎﻳﺪ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﺭاﻥ ﺭا ﺩﺭ اﻋﻤﺎﻕ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ “ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻥ اﺯ اﻳﻦ ﻣﻨﻆﺮ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺑﻲﻏﻤﻲ ﺁﺳﻮﺩﮔﻲ ﺧﺎﻃﺮ ﻛﻪ ﻻﺯﻣﻪ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ و ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩﻥ اﺳﺖ ‘ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﺩ ﺑﺸﺮ اﺳﺖ .
ﺑﻨﺪﻩ اﻳﻨﺠﺎ ﺧﺪا ﺭا ﻓﻘﻄ اﺯ ﺩﺭﻳﭽﻪ ﻗﺪﺭﺕ و ﻳﺎ اﻧﺮﮊﻱ ﻣﻴﻨﮕﺮﻡ ‘ اﻧﺮﮊﻳﻲ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻔﺖ و ﻣﺠﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﻠﻴﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧﺶ ﺷﺎﻳﺪ ‘ ﺩاﺷﺘﻦ ﻫﻤﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺩﻭﺭاﻥ ﻛﻮﺩﻛﻴﺴﺖ ” ﻳﻌﻨﻲ ﻛﻮﺩﻙ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﻲ ” ﺷﺎﻳﺪ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﺿﺪاﺩ ﺟﻤﻊ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ‘اﻧﺮﮊﻱ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺑﻲﻧﻆﻴﺮﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮاﻥ و ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﺬاﻫﺐ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻳﻌﻨﻲ ﻋﺸﻖ و ﻗﺪﺭﺕ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ
‘ﺑﺎﻻ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻡ اﻧﺮﮊﻱ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻔﺖ و ﻣﺠﺎﻧﻲ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ اﮔﺮ اﻳﻦ اﻧﺮﮊﻱ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﺮاﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻣﻲﺁﻓﺮﻳﻨﺪ
ﺧﺪاﻭﻛﻴﻠﻲ ﻛﻢ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻴﺴﺖ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﮔﺮاﻧﺘﺮﻳﻦ ﻣﺘﺎﻋﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻨﻲﺑﺸﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ اﺳﺖ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﻗﺪﺭﺕ ”
ﺗﻤﺎﻡ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ اﻳﻦ ﻛﺮﻩ ﺧﺎﻛﻲ اﺯ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ اﺯ ﺧﻮاﺏ ﺑﺮ ﻣﻴﺨﻴﺰﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﺪﺭﺗﻨﺪ (ﺗﻮ ﺑﮕﻮ اﻧﺮﮊﻱ)ﻋﻴﻦ ﮔﻞ ﺁﻓﺘﺎﺑﮕﺮﺩاﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ اﺳﺖ . ‘ اﺯ ﻏﺬاﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﭘﻮﻝ و ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ و ﺯﻭﺭ و ﻋﻠﻢ و ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺭ و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ اﻧﺮﮊﻱ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻛﺮﺩ ‘ﻫﻤﻪ و ﻫﻤﻪ اﺷﻜﺎﻝ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻗﺪﺭﺗﻨﺪ ” (ﺗﻮ ﺑﮕﻮ اﻧﺮﮊﻱ)
ﺣﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﻬﻢ ﻣﺎ اﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺷﻤﺮﺩﻡ (ﭘﻮﻝ ‘ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ‘ﺯﻭﺭ ‘ ﻋﻠﻢ ‘) ﻧﺎﭼﻴﺰﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻧﻴﺎﺯ و ﺗﻤﺎﻳﻞ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ ‘ اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ اﻓﺮاﺩ ﺿﻤﻴﻨﻪ ﻣﺴﺎﻋﺪﺗﺮﻱ ﺑﺮاﻱ ﺑﻠﻌﻴﺪﻥ اﻳﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﻣﻔﺖ و ﻣﺠﺎﻧﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ‘ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﺗﺸﻨﮕﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻗﺪﺭﺕ ﻟﻪ ﻟﻪ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ”ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻏﻨﺎﻳﻢ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻇﻠﻢ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ’ ﻧﻪ ﺯﻳﺒﺎﺭﻭﻳﻨﺪ ‘ ﻧﻪ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪﻧﺪ ‘ ﻧﻪ ﻋﺸﻘﻲ ﺩﺭ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩه اﻧﺪ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﻓﻘﺮ و ﺗﻨﺪﺳﺘﻲ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﮔﺬﺭاﻧﺪﻩاﻧﺪ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻘﻴﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ’ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻫﻨﺮﺷﺎﻥ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﻬﻢ ﺧﻮﺩ ﺭا اﺯ اﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ‘ ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺳﻴﺮﺗﺸﺎﻥ اﺯ ﺳﻴﻤﺎﻳﺸﺎﻥ ﻫﻮﻳﺪاﺳﺖ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﭼﻬﺮﻩﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻛﺮﻳﺢ و ﺗﻨﻔﺮﺁﻭﺭ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ اﻓﺮاﺩ اﮔﺮ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻓﻮﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﺩﻋﺎ ﺭا ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ و اﮔﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮ ﻣﺪاﺭ ﺯﻭﺭ و ﺗﻌﺼﺐ ﺑﮕﺮﺩﺩ ﻫﻤﻴﻨﻬﺎ ﮔﺮﺩاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺯ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻣﺬﻫﺐ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺒﺤﺚ ﻣﺠﺰاﻳﺴﺖ ‘ﻣﺬﻫﺐ ﻓﻘﻄ ﻣﻨﺒﻊ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻜﻤﻞ ﺁﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﻋﺸﻖ ‘ ﻣﺬﻫﺐ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺁﻓﺮﻳﻦ اﺳﺖ’ اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻜﺘﻪاﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻏﻔﻠﺖ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﺩﺭ ﻣﺬﻫﺐ ﻗﺪﺭﺕ ‘ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﻴﻮﻻﻫﺎ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ‘ﻳﻌﻨﻲ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺭﺥ ﺩاﺩ ‘ ‘ ” ﻋﺮﻓﺎﻥ اﻳﺮاﻧﻲ ﺩﺭ اﺻﻞ ﺗﻼﺷﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺮاﻱ ﺗﺰﺭﻳﻖ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻣﻜﺘﺐ ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ” ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﺧﻂﺮﻱ ﺑﺮاﻱ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ‘ ‘ و اﻵﻥ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻗﺼﺪ ﺩﻟﺒﺮﻱ ﺩاﺭﻧﺪ و ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻛﻪ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺭا ﺑﺰﻙ ﻛﻨﻨﺪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﻘﺒﻮﻻﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﻫﻢ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﻮﺩه اﻧﺪ “ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻓﻘﻪ اﺳﻼﻣﻲ ﻻﺯﻣﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺑﻮﺩﻩ ” ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ﺣﺎﻛﻢ اﻳﺮاﻥ ﺩﺭ اﺻﻞ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪهﻫﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺳﺮﻗﻔﻠﻲ ﺑﭙﺮﺩاﺯﻧﺪ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺭا ﻣﻔﺖ و ﻣﺠﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﻗﺪﺭﺕ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻋﺸﻖ ﺑﺎ ﺗﻨﻔﺮ ﺁﻣﻴﺨﺘﻪاﻧﺪ و اﺭﺯاﻥ ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻥ ﻗﺮاﺭ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ﻏﺮﺑﻴﺎﻥ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻗﺪﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﺭا ﮔﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ و اﻳﻦ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﭙﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻣﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﻛﻴﺴﺖ ‘ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻣﺘﺎﻉ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﻨﺪ ‘ ﭘﺰﺷﻜﺎﻥ ‘ ﻣﻬﻨﺪﺳﻴﻦ ‘ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪاﻥ ‘ ﺯﻳﺒﺎﺭﻭﻳﺎﻥ ‘ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﺎﻥ ‘ و ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻧﻴﺎﺯﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ “ﺑﺎﺯاﺭ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻋﺮﺿﻪ و ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺗﻨﻆﻴﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ‘ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻔﺖ و ﻣﺠﺎﻧﻲ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ اﺯ ﺳﺒﺰﻱﻓﺮﻭﺷﻲ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ اﺭﺗﻘﺎﻱ ﻣﻘﺎﻡ ﻳﺎﺑﻲ و ﻳﺎ ﺭﻳﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﻮي “‘ اﻭﻝ ﻗﺮاﺭ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻄ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭاﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺩاﺭاﻱ ﺳﺘﻮﺩﮔﻲﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﺲ .(ﻧﺤﺞاﻟﺒﻼﻏﻪ)
ﻭﻟﻲ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎﻱ ﺣﺎﻛﻢ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ و اﻃﺎﻋﺖ اﺯ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺗﻨﺰﻝ ﺩاﺩﻧﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭاﺯﻳﺴﺖ “”””””””””ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻮﻳﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺪﻳﻮﻥ ﻣﻜﺎﺗﺒﻲ ﻣﻂﻠﻖ ﮔﺮا ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺣﺎﺿﺮﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﻮﻳﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﻛﻨﻨﺪ ” ﻭﻗﺘﻲ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ و ﻗﺪﺭﺕ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﻪ ﻣﻜﺘﺐ و ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﻭاﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ‘ ﺑﺮاﻱ ﺣﻔﻆ ﻗﺪﺭﺗﻲ ﻛﻪ اﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻛﺴﺐ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ ‘ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻴﺎﺯ ‘ ﺣﺎﺿﺮﻳﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﭘﺎﻱ ﺁﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻛﻨﻴﺪ ‘ﺣﺘﻲ ﺧﺪا ﺭا, ‘ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﺘﻲ ﻣﻌﻨﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﺭا ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﺯ ﺻﺒﺢ ﺳﺤﺮ ﺗﺎ ﺷﺎﻣﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧﺶ ﺗﻼﺵ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﻫﺮ ﻭﺳﻴﻠﻪاﻱ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ “اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻤﻚ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﺘﺮﺳﻨﺪ و ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻣﻂﻤﻴﻦ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ﺧﻮﺩ ﺭا ﻫﻤﺘﺮاﺯ ﺩﻳﮕﺮاﻥ و ﻳﺎ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ” ﻛﺴﻲ ﻛﻪ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻧﺪاﺭﺩ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻂﻤﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻣﻴﺘﺮﺳﺪ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺟﺪﻱ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ ‘ﻣﻴﺘﺮﺳﺪ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ اﻭ ﺑﺨﻨﺪﻧﺪ ‘اﺯ اﻳﻨﻜﻪ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻛﻨﺪ ‘ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻛﻢ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ‘ اﺯ ﻫﺮ ﻧﻆﺮ ‘ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ‘ ﺯﻧﺶ ‘ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﻛﺴﺐ ﺩﺭﺁﻣﺪ ‘و ﺧﻼﺻﻪ اﻳﻨﻜﻪ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻣﺸﺘﻘﺎﺕ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ “ﻣﻌﻤﻮﻻ اﻓﺮاﺩﻱ ﻛﻪ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﻻﻳﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ﺧﻴﻠﻲ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﻣﻂﻠﻖ ﮔﺮا ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ” اﺣﻤﺪﻳﻨﮋاﺩ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﻤﻮﻧﻪ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ اﻓﺮاﺩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻳﺶ ﺭا ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ ‘ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ اﻭ ﺭا ﻓﺮﺩ ﻻﻳﻘﻲ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺖ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﺣﻖ ﺭا ﻳﻜﻲ ﺩاﻧﺴﺖ ‘ و ﺁﻥ ﺭا ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ و ﻫﻤﻔﻜﺮاﻧﺶ ‘ ﻣﮕﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﻧﺎﺩاﻥ ﻧﺪاﻧﺪ و ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﻧﻜﻨﺪ ‘ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪﻩاﻳﻢ ‘ و ﺷﻤﺎ ﻧﻪ ‘ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻘﻴﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩاﺭ ‘ﺑﮕﺬاﺭ ﻫﻤﻪ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩاﻱ ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﻢ و ﺟﻮﻳﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﻴﻢ ‘ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﻧﻪ ﻣﺎ ﻳﺎﺑﻨﺪﻩاﻳﻢ ‘ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺎ ﺑﻴﺎﻳﺪ’
ﻣﮕﺮ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻛﻢ اﻧﮕﻴﺰﻩاﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻥ اﺯ ﺁﻥ ﮔﺬﺷﺖ ” ﺷﻤﺎ اﺻﻼ ﺑﻬﺸﺖ اﺩﻳﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﺴﻞ و ﺷﻴﺮ ﻣﻮﺯ و ﺁﺏﻫﻮﻳﺞ ﺑﺴﺘﻨﻲ ﺭا ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﻨﻴﺪ و ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﺘﻘﺎﺿﻴﺎﻥ ‘. ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺭا ﻋﺮﺿﻪ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﻣﻂﻤﻴﻦ ﺑﺎﺷﻴﺪ اﺯ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻧﺘﺎﻥ ﻛﻢ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ و ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺛﺎﺑﺖﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺧﺪا ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻫﻮﻳﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ و اﺯ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﻣﻴﮕﺬﺭﻧﺪ ” اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ اﻳﻦ ﺑﺮاﺩﺭاﻥ ﻣﻘﻠﺪ ﺑﺎ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﻻ و ﺭﻭﺡ ﺳﺮ و ﻛﺎﺭ ﺩاﺭﺩ و ﻫﺪﻳﻪ اﻵﻫﻴﺴﺖ’ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻓﻌﻞ و اﻧﻔﻌﺎﻻﺕ ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ‘ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺗﺠﺮﺑﻪاﻱ اﺯ اﻳﻦ ﻧﻮﻉ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪاﻡ ‘ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻋﻤﻠﻲ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺩاﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻴﻬﻮﺷﻲ اﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺸﺪ ‘ ﺁﺭاﻡ و ﻗﺮاﺭ ﻧﺪاﺷﺘﻢ ‘ ﭘﺰﺷﻜﺎﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﻣﺨﺪﺭﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﺰﺭﻳﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ‘ اﺣﺴﺎﺳﻲ ﺑﺎﻭﺭﻧﻜﺮﺩﻧﻲ ﺑﻮﺩ ﻣﺨﻠﻮﻃﻲ اﺯ ﺷﻬﺎﻣﺖ ‘ ﺗﺴﻠﻄ ‘و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﻻ ‘ اﻧﮕﺎﺭ ﺧﺪا ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺣﻠﻮﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ‘ ﻗﺴﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﺰﺭﻳﻖ اﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺷﻤﺎ اﺣﺴﺎﺱ ﺧﺪاﻳﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ‘ﺳﭙﺲ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺪﻭﻥ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻳﻦ ﻣﻘﺎﻭﻣﺘﻲ اﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺮﺩﻧﺪ ‘ ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺳﺮﻧﮕﻲ ﺑﻪ ﺭﮔﻢ ﻭﺻﻞ ﺑﻮﺩ و ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻣﺪﻥ اﻳﻦ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﻛﺎﺫﺏ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ اﺷﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ‘ و ااﻭ ﻓﺸﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺳﺮﻧﮓ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ و ﻣﺤﻠﻮﻝ ﺳﺤﺮﺁﻣﻴﺰ ﺩﺭ ﺭﮔﻢ ﺟﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﺪ و ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭا اﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ‘ اﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﺜﻞ ﻣﺨﺪﺭ ﻛﻮﻛﺎﻳﻴﻦ اﺳﺖ “ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺮﺷﺢ ﻏﺪﺩﻱ ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺭا ﺧﻔﻴﻔﺘﺮ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭا ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻡ ‘ ﻣﺨﺪﺭ ﻣﺎﺩﻱ و ﻣﺨﺪﺭ ﻣﻌﻨﻮﻱ ﻛﻪ اﺯ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﺎ ﻣﻴﺂﻳﺪ و ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﺩﻳﺴﺖ ‘ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺧﺪاﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻫﺴﺖ و ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ اﺯ ﺧﺪاﺳﺖ’ ﭘﺲ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﻫﻢ اﺯ ﺧﺪاﺳﺖ ‘ ﭘﺲ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻨﺒﻊ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻧﻴﺴﺖ و ﻣﻮاﺩ ﻣﺨﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﻛﻤﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺟﻬﻞ و ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻱ ﺑﺎﻃﻞ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﺑﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻫﻴﭻ ﮔﺮﺑﻪاﻱ ﻣﺤﺾ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺪا ﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﺩ ‘ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﻳﻦ ﺑﺮاﺩﺭاﻥ ﺫﻭﺏ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﻭﻻﻳﺖ ﻫﻤﻴﻦ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ و ﻗﺪﺭﺕ ﺭا ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺳﻨﺪ ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ﻓﺮﻕ اﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﭘﻮﻝ ﺁﺩﻡ ﻣﻴﻜﺸﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺑﺮاﺩﺭاﻥ ﻗﺎﺗﻞ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻣﻨﻔﻌﺘﻲ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ و ﻫﻤﻴﻦ ﺭا ﺩﻟﻴﻞ ﺻﺎﺩﻗﺖ و ﺧﻮﺵ ﻧﻴﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ ” ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﻦ ﻣﻨﻔﻌﺘﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺮﺩﻡ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﻢ ‘ ” ﻗﺪﺭﺕ ‘ ﺷﺨﺼﻴﻴﺖ ‘ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ” ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﻛﺴﻲ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ‘ ﻧﻤﺎﺯ و ﺭﻭﺯﻩاﻱ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻨﮕﺶ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ و ﻳﺎ ﻋﻠﻲ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﭼﻤﺎﻗﻲ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ و ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا و ﺭﺳﻮﻝ ﻣﺴﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﺪﻣﺴﺘﻲ ﺩﺭ ﻣﻴﺂﻭﺭﻧﺪ و ﻋﺮﺑﺪﻩﻛﺸﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻣﻴﻜﻮﺑﻨﺪ ‘ ﺗﺎﺯﻩ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ ‘ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺿﻮﻋﻲ ﻣﻬﻤﺘﺮ اﺯ ﺁﻭﺭﺩﻥ اﻳﻦ ﺑﺤﺚ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ و ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ‘ ﻧﻴﺴﺖ ” ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺳﺖ اﻳﻦ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪﻫﺎﻱ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻗﺪﺭﺗﻨﺪ و ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ و ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ اﺯ اﻳﻦ ﺩﺭﻳﭽﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺭﻭ ﺷﻮﺩ ‘ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭘﺮ اﺯ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ اﻧﮕﻴﺰﻩﻫﺎ ﺁﻟﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﻨﮕﻴﺰﻫﺎ و اﺳﺘﺎﻟﻴﻨﻬﺎ و ﻫﻴﺘﻠﺮﻫﺎ ﺷﺪﻩاﻧﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ اﺯ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﺎﻳﺪ و ﻣﺼﺪاﻗﻬﺎي ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻥ ﻋﺎﻗﻠﻲ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺑﺪﻧﺶ ﺭا ﺑﻪ ﺩاﺷﺘﻦ ﭘﻮﻝ ﺯﻳﺎﺩ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ ﺑﺎﺯ ﻫﻤﻴﻦ اﻧﺴﺎﻥ ‘اﮔﺮ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ اﻧﺘﺨﺎﺑﻲ ﺷﻮﺩ اﺯ ﺧﻴﺮ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺟﺴﻤﺶ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ و ﺭﻭﺡ ﺳﺎﻟﻢ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻥ ﻋﻠﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻧﺎﺭاﺣﺘﻲﻫﺎﻱ ﺭﻭﺣﻲ ﺭﻭاﻧﻲ ﺭا ﻛﻤﺒﻮﺩ ﻋﺸﻖ و ﻳﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺩاﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺑﺮاﻱ ﺟﺒﺮاﻥ اﻳﻦ ﻛﻤﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻮاﺩ ﻣﺨﺪﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﻋﺪﻩاﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﺫﻟﺖ اﻋﺘﻴﺎﺩ ﺗﻦ ﺩﺭ ﺩﻫﻨﺪ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺭاﺯ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﻪ اﻭﻟﻴﻦ ﺭﻳﺴﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻭﻳﺰاﻥ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﻣﻮﻫﺒﺖ اﻻﻫﻲ ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
جناب نوري زادباسلام
چرانوشته بنده را به جناب عرفانيان ////// ،منتشرنكرده ايد؟
اين مست بودن ازفرمايشات خودعرفانيان است كه خودش تجربه كرده است واين /// ازباورهايش ناشي شده است.
واينك كلام خودش:
“””ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺳﺮﻧﮕﻲ ﺑﻪ ﺭﮔﻢ ﻭﺻﻞ ﺑﻮﺩ و ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻣﺪﻥ اﻳﻦ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﻛﺎﺫﺏ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ اﺷﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ‘ و ااﻭ ﻓﺸﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺳﺮﻧﮓ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ و ﻣﺤﻠﻮﻝ ﺳﺤﺮﺁﻣﻴﺰ ﺩﺭ ﺭﮔﻢ ﺟﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﺪ و ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭا اﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ‘ اﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﺜﻞ ﻣﺨﺪﺭ ﻛﻮﻛﺎﻳﻴﻦ اﺳﺖ “ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺮﺷﺢ ﻏﺪﺩﻱ ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺭا ﺧﻔﻴﻔﺘﺮ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭا ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻡ ‘ ﻣﺨﺪﺭ ﻣﺎﺩﻱ و ﻣﺨﺪﺭ ﻣﻌﻨﻮﻱ ﻛﻪ اﺯ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﺎ ﻣﻴﺂﻳﺪ و ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﺩﻳﺴﺖ ‘ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺧﺪاﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻫﺴﺖ و ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ اﺯ ﺧﺪاﺳﺖ’ ﭘﺲ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﻫﻢ اﺯ ﺧﺪاﺳﺖ ‘””””
آقای مصلح گر می نخوری طعنه مزن مستان را- بنياد مکن تو حيله و دستان را- تو غره بدان مشو که می
نخوری – صد لقمه خوری که می غلامست آن را
منصفانه بگویید! آیا مطالبی به این عمیقی را به این سادگی نوشتن هنرکمی است ؟
جناب ناشناس
جداعالي بودمتشكرم -بده ساقي مي باقي كه درجنت نخواهي يافت-///الخ… كه عجله دارم جائي بروم.
غلام همت آنم كه زيرچرخ كبود//// هرآنچه رنگ تعلق بذيردآزاد است.
باسباس ازناشناس
مصلح
روزی در جمعی از طرفداران دوآتشه ولایت فقیه عرض کردم یکی از علمای سنی حکم داده که کام گیری بصورت دستمالی و…از کودک شیرخوار حلال است نظر شما چیست.یکی گفت غیر منطقیست و دیگری از ضاله بودن مذهب اهل سنت گفت و یکی هم اصلا باور نکرد.در آخر به آنها گفتم اگر این مسئله در تحریرالوسیله باب نکاح مسئله دوازده باشد چه؟جملگی انکار کردند و حتی با ارائه سند هم بر همان طبل جهالت خود کوفتند.آری برخی دوستان به کرات این آیه قرآن را متذکر می شوند که مشرکان در جواب پیامبر می گفتند که پدران ما بر این آیین بوده اند و ما هم بر همانیم و شماتت قرآن در این زمینه را یادآوری می کنند و حال اینکه خود مصداق بارز آن هستند.آقای نوریزاد بنده انسان افراطی نیستم ولی یک بار دوستی به من گفت می دانی آخوندها به چه دردی می خورند؟گفتم نه؟گفت به درد اینکه با عمامه اشان دارشان بزنی!!!من با اینکه با این جمله مخالفم ولی هر چه جلوتر می رویم می بینم آنچنان گناه این حضرات در جهل و عقب افتادگی ملت ما سنگین است که به قول شیخ جنتی در هر دادگاهی بوسیله هر قاضی عادلی محکوم به اعدام خواهند شد.
لیدر خامنه ای نامه شما دریافت شد.
من به حقانیت نامه شما پی بردم انرا به 5 نفر از دوستانم هم نشان دادم انها هم فورن اسلام آوردند. حال بوسایل زیر نیاز است لطفن راهنمایی بفرمایید:
-شمشیر بلند یک عدد
لباس قزمز سرتاپایی یک عدد
کاگول سه عدد
لباس سیاه سرتاسری سه عدد.
اسید خوب 500 سی سی
چاقو و پنجه بکس 5 عدد
چماق به مقدار کافی.
هفت تیر و صدا خفه کن دو عدد.
اسپری خردل 10 عدد.
بن سوار
باسلام ؛بله فرمایش جناب نوریزاد عزیزکاملا درست است که بعداز توافق هسته ای ،حاکمیت سراغ باقیمانده کسانی خواهد رفت که از 88تا کنون بعلتی بدان دست نیافته است .
ودیدیم که این پیرمرد /// چگونه میلینها مردم را عوضی خطاب کرد .حتما پشتوانه سخنانش بیت الله است
ولی من اگربجای آقای مطهری بودم یک دزخواست تجمع آرام را از مردم میکردم تا جنتیها بفهمند عوض کیست وجایش درکجاست ودرآخرافسوس میخورم که چگونه مملکت را بدست یک مشت از عقل جداشده تحویل دادیم وحالا با اینگونه کلمات وادار به سکوتمان میکنند.
بله همه مردم عوضی هستند چون مانند جنتی دزد و غارتگر و بی انصاف و نا مسلمان نیستد
جناب نوری زاد ، قاعده شبهه محصوره از قواعد معتبر فقهی است . مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی در آخرین کتاب خود ، که نام آن اکنون در خاطم نیست ، میگوید که “چون ما میدانیم که بیش از نود در صد از روایات جعلی است ، طبق قاعده شبهه محصوره از هیچ یک ار آنها نمیتوانیم استفاده کنیم . ایشاه در توضیح قاعده مذکور میگوید ، اگر چهار سیب داشته باشیم و بدانیم یکی از انها حرام است و ندانیم که کدام یک ، از هیچکدام از انها نمیتوانیم استفاده کنیم . ” (نقل به مضمون ) روایات ابزار کار آقایان است ، والا اقایان هم می بایست دختران خود را نه در شیرخوارگی ، بلکه زمان رسیدن به سن بلوغ شوهر میدادند ، چون روایتی هست که ، خوش به حال مردی که دخترش در خانه او حیض نبیند .
با سلام به شما
مطلبی که به آن اشاره فرمودید از چند جهت مورد خدشه است :
1- از جهت اسنادی که به آقای صالحی نجف آبادی دادید و آنرا ریفرنس هم نکردید ،این اشکال وجود دارد که خود ایشان بهرحال از فقیهانی بوده است که تمسک به روایت می کرده است ،چطور ممکن است فقیهی ولو در یک مورد احتجاج به روایت کند و در عین حال با تکیه بر قاعده شبهه محصوره حجیت همه روایات را مورد مناقشه قرار دهد؟! بنابر این اصل اسناد شما بسیار مستبعد است و از این جهت شما ملزم هستید که ریفرنس مطلب خود را ارائه کنید ،من در کتاب “غلو” ایشان فحصی کردم چنین مطلبی وجود نداشت ،حال فرضا اگر چنین مطلبی هم از ایشان صادر شده باشد بدلایلی که در ادامه عرض می کنم سخن ناصوابی است.
2- قاعده لزوم اجتناب در شبهات محصوره از قواعد مورد قبول فقهاء و اصولیین است ،در این تردیدی نیست ،و مصب آن هم این است که در مواردی که علم اجمالی به موضوعی داشته باشیم که حکم آن مثلا موضوع حرمت یا اجتناب است ،با توجه به محدودیت اطراف شبهه و علم اجمالی موجود لازم است مکلف برای عدم وقوع در حرمت قطعی و مخالفت قطعیه با معلوم بالاجمال ،از همه اطراف شبهه اجتناب و احتیاط کند ،این سخن درستی است و مطابق نصاب تحقیق در علم اصول است ،مثلا اگر علم اجمالی (که در محل خود مقرر شده است که در تنجیز و تعیین تکلیف تفاوتی با علم تفصیلی ندارد ) داشتیم به اینکه یکی از ایندو ظرف که مایعی در آنها هست قطعا شراب است ،در اینجا بقاعده احتیاط و تنجیز علم اجمالی لازم است از هردو ظرف اجتناب کنند.این مثال و بحث های اطراف آن در مباحث اصاله الاشتغال از کتب اصولی تحقیق شده است.
3- اما نکته اساسی این است که موضوع روایات از قبیل بحث شبهه محصوره نیست ،بچند دلیل :
الف- به دلیل اینکه اکثر روایات جعلی و دسیسه شده مربوط بوده است به آن اصول اربعمائه (چهار صدگانه) از اصحاب ائمه علیهم السلام ،که حال اکثر بودن کمیت روایات جعلی در همان اصول چهار صد گانه نیز محل تردید است ،اما فرضا که چنین باشد ،آن روایات توسط محمدون ثلاث (کلینی و صدوق و شیخ طوسی قدس الله اسرارهم) غربال و تهذیب شده است تحت عنوان(“کتب اربعه” =کافی-من لا یحضره الفقیه- تهذیب – استبصار) و امروزه همین روایات موجود در کتب اربعه مورد استناد فقیهان و مجتهدان است.
بنابر این پایه اول گفتار شما در ایجاد شبهه محصوره در روایات ،فرو می ریزد ،زیرا نمیتوان گفت اکثر روایات موجود در کتب اربعه روایت جعلی و دسیسه ای است ،بلکه مطلب بعکس است ،یعنی اکثر روایات معتبر است و روایات جعلی یا ضعیف یا دسیسه ای نیز در اجتهاد مجتهدین با ضوابط منقح شده در علم رجال و درایه الحدیث و عرضه آنها بر قرآن و روایت معتبر ،غربال و تهذیب می شوند.
ب-ثانیا ضابطه در قاعده شبهه محصوره و لزوم اجتناب از همه اطراف ،محدودیت اطراف شبهه است ،و در بحث روایات ،بلحاظ کثرت اطراف (یعنی کثرت و تعدد روایات) موضوعا بحث از روایات اصلا مصداق شبهه محصوره نیست ،بلکه این جا مصداق شبهه غیر محصوره است که بنابر تحقیقات اصولی، اجتناب از همه اطراف شبهه در شبهه غیر محصوره امری موهون و بی اساس و غیر عقلایی است.
البته ضابطه در تحقق شبهه محصوره و شبهه غیر محصوره بروشنی در کتابهای اصولی از قبیل “فرائد الاصول” شیخ اعظم انصاری ، و در کتاب “کفایه الاصول” مرحوم آخوند خراسانی و دیگر متبحران علم اصول تبیین شده است و مورد کثرت روایات بجهت کثرت ،بقدری است که از ضابطه شبهه محصوره بودن خارج است.
ج- قبول روایت موثوق به از اموری است که سیره عقلاء است،که همین سیره مورد امضاء شارع اقدس قرار گرفته است، و اطمینان و وثوق به بسیاری از روایات و راویان حدیث وجود دارد و بسیاری از اصحاب نزدیک ائمه علیهم السلام بر حسب دستور خود آن بزرگواران برای ضبط احادیث و حفظ آنها از فراموشی و نابودی تلاش زیادی کرده اند، همچنین در زمانهای بعد نیز راویان و محدثان موثقی بوده اند که به امر حدیث و تلقی آن از اساتید و مشایخ خود و نیز خواندن کتاب ها و دست نوشته های خود برای آنان اهمیت می دادند. و خود ائمه معصومین هم مردم را به تحریص و تشویق به رجوع به راویان موثق می نموده اند و اینکه احکام دینی را از آنان تلقی و دریافت کنند (وسائل الشیعه ج27 ص 137 باب 11) البته احراز وثاقت راویان متوقف بر شناخت خصوصیات اخلاقی و حتی دینی و اعتقادی آنان نیست ،بلکه امری مرتبط با حس و مشاهده بوده است که احراز آن برای کسی که در زمان آنان یا زمان نزدیک به آنان زندگی کرده است آسان است.در عین حال پس از احراز وثاقت راوی هم باز ضوابطی تعیین شده است مثل عرضه روایت به محکمات قرآن و حکم قطعی غقل و برهان و فرموده اند که روایتی که مدلول آن با قرآن مخالف باشد باطل و زخرف است.
بنابر این مساله روایات از حیث جمع بودن آن در کتب اربعه و برای استناد و فتوای فقهی در امور عملی ،مساله ای است مبتنی بر امری عقلایی با رعایت نهایت احتیاط و دقت در تلقی حدیث ،و چنانکه عرض شد ما اجمالا علم اجمالی داریم به اینکه احادیث جعلی هم وجود دارد که با ضوابط تهذیب و غربال می شوند ،نه آنکه علم اجمالی داریم به اینکه اکثر روایات جعلی و دسیسه اند ،پس مطلب بعکس تصور شماست ،علاوه اینکه مساله روایات بلحاظ کثرت و کمیت ،از ضابطه شبهه محصوره خارج است ،بلکه مصداق شبهه غیر محصوره است که لزوم اجتناب در آن وجود ندارد.
بنابر این روشن شد که روایات کماکان یکی از منابع مهم دیانت اسلام است ، و ما اگر روایات را از حوزه اجتهاد و استنباط خارج کنیم ،در بسیاری از احکام قرآنی که بصورت مجمل بیان شده است دچار حیرت خواهیم بود ،آن چنان حیرتی که برای قائلان به قیاس مثل ابوحنیفه پیش آمد که می بینید و می بینیم دستاورد و مکتب فقهی آنها به کجا انجامیده است.
همچنان منتظرم که ریفرنس مطلبی که به مرحوم صالحی نجف آبادی دادید را ارائه فرمایید.
با تشکر
جناب سید مرتضی
سلام
اولا مطالبتان بسیار ثقیل است از لحاظ نوشتاری و احتمالا خاصه حوزه ، ثانیا منطقی در مطالبتان مشاهده نمی شود زیرا:
1. آقای نوریزاد نگفتند روایات را بشورید بگزارید کنار!! فرمودند آنرا با معیار عقل محک بزنید و در واقع عقل و دانش روز را به عنوان فیلتر برای تفکیک سره از ناسره بکار بندید. این البته دستور خود قرآن است عزیز. تعقل در آیات خود قرآن دستور صریح خداوند است و از سویی محک زدن روایات با آیات قرآن نیز دستور دیگر قرآن است.
2.به عنوان یک مثال ساده و نقض آن چه که فرمودید و تایید نوشته های نوریزاد عزیز تقارن زمانی حکومت معاویه و امام علی را در نظر بگیرید. دقیقا همان زمانی که علی زنده بود و خلیفه مسلمین و داماد پیامبر و اول شخص مسلمان،معاویه در آن سوی رایج کرده بود که علی “تارک نماز است”!!! و مردم هم باور کرده بودند.به گونه ای که زمانی که علی در محراب به شهادت رسیدید و خبر آن به همه جا منتشر شد،مردم گفتند “مگر علی نماز می خواند که در محراب کشته شد؟!”
به عبارتی دستگاه جعل حدیث،روایت و انتشار شایعه و برعکس جلوه دادن حقایق در حکومتهای اسلامی صده های قبل به شدت رایج بوده است. بنا به تحقیق آقای کدیور 80 درصد احادیث و روایات جعلی است. مرحوم دکتر علی شریعتی نیز بارها و بارها بر افرادی مانند محمد باقر مجلسی و کتبی مانند بحار النوار ایرادات اساسی وارد کردند. همچنین است دکتر سروش که بارها و بارها حوزویان را به تسویه بخشهای مزخرف موجود در کتبشان فرا خوانده اند.
3.و نیز در نهج البلاغه می خوانیم که علی می فرماید که روزی خواهد رسید که اسلام به مانند زین برعکس شده اسب خواهد شد (یعنی به این حد تحریف می گردد) و یا می فرماید”و روزی خواهد رسید که مسجدهایتان آباد و ساکنین آن از بدترین مردم روی زمین خواهند بود”
بنابراین ائمه خود به سیستم تحریف و جعل آگاه و نسبت به آن هشدار داده اند.
سلام بر شما
ممنون از توجه تان
1-اگر تامل بیشتری در گفتار من که اصالتا ناظر به گفتار دوستی بنام ناظر بود می کردید این ایرادها مطرح نمی شد ،توضیحا عرض کنم که من اصلا هنوز متن پست آقای نوریزاد را نخوانده بودم و تصادفا در مرور عمودی صفحه چشمم بعبارت جناب ناظر افتاد که با اشاره به مساله ای اصولی و اسناد آن به یکی از عالمان حوزوی ،آنرا مطرح کرده بودند،من بشما حق میدهم و پوزش می خواهم زیرا اصل مساله علم اجمالی – شبهه محصوره – شبهه غیر محصوره- لزوم اجتناب از اطراف شبهه محصوره (شبهه محدود الاطراف مثل وجود یک ظرف حاوی شراب در بین دو ظرف کنار هم) -عدم لزوم اجتناب از شبهه غیر محصوره (شبهه متکثر الاطراف مثل وجود یک ظرف حاوی شراب در بین صدها ظرف حاوی آب)-و تعبیرات دیگری که در مورد روایات مطرح شد همه مباحثی مبسوط و طولانی است ،و من سعی بلیغی کردم تا مطلب را به بهترین وجه ساده سازی کنم ،اما بمن حق بدهید که من این مساله را ابتدائا مطرح نکردم ،بلکه جناب ناظر مطلبی را که مهم هم بود به کسی نسبت داد که هم اصل نسبت بعید است و هم خلاف تحقیقات و بحث های مفصل است.
البته بعد که من در بالای صفحه پست جناب نوریزاد را دیدم که بحث هایی در مورد روایات طرح کرده بودند تازه متوجه شدم که چرا جناب ناظر این بحث را مطرح کرده است ،در حقیقت خود جناب نوریزاد آتش بیار معرکه بودند! (البته این شوخی بود).بهرحال ممکن است هرکس اصل پست را ببیند و بعد نوشته مرا بخواند گمان کند که کلام من مستقیما ناظر به اصل پست ایشان بوده است.البته من انتقاداتی به اصل بحث ایشان و طرز بیان مطلب هم دارم ،و با جناب ایشان دوستیم و رودربایستی هم نیست و من هر چیزی را که نزد خودم ثابت باشد بر خلاف ایشان می گویم ،مثلا نکته اساسی و اشتباه در گفتار ایشان که امثال دوستمان ناظر را هم باشتباه می اندازد تمثیل و مقایسه موضوعات خارجی از قبیل وقایع 88 و انعکاس های وارونه آن از طرف حاکمیت است ،با صدور روایت های فقهی از امامان شیعه ،بنظرم این مقایسه یک قیاس مع الفارق است ،زیرا اولا موضوع روایات منقول از امامان شیعه “احکام” فقهی است نه موضوعات خارجی.
و ثانیا اگر در زمان ما مثلا حاکمیت با تصرف و جعل وقایع سال 88 را وارونه کند ،و بتعبیر ایشان مرتکب جعل و دسیسه شود ،اما در مورد روایات منقول از امامان شیعه که در اصول چهار صد گانه تالیف شده بدست شاگردان ائمه بوده است و بعد با تهذیب و پالایش بصورت کتب اربعه (کافی-من لایحضره الفقیه- تهذیب- استبصار) در آمده است ،در این فرایند اصلا حاکمیت های جور و ظلم دخالتی نداشتند زیرا امامان ما خارج از قدرت و تحت نظر بودند و در بسیاری از موارد ناچار به تقیه نسبت به دستگاه حاکمه بودند.البته من نمی گویم در هیچ گاه از تاریخ جعل حدیثی از سوی حاکمیت واقع نشده است ،اما غرضم ارزیابی احادیث منقوله از امامان شیعه که خارج از حیطه حکومت بوده اند و فرایند رسیدن آنها بدست ماست.بنابر این نمیتوان مثلا با اشاره به وقایع سال 88 در این کشور اینطور استنتاج کرد که پس زمینه صدور همه روایات در طول تاریخ همینطور بوده است بنابر این اعتباری برای حدیث وجود ندارد پس برویم سراغ عقل و…
برخی تعابیر در کلام ایشان را باز من نمی پسندم مثل تعبیر “جعلیات اسلامی” ،باید خدمت ایشان عرض کنم که ما منکر تحقق فی الجمله “جعل” در احادیث نیستیم و این ریشه خاصی دارد مربوط به زمان خلیفه دوم ،که بجهاتی ورود در آن بحث نمی کنم ،پس اجمالا جعل بوده است ،اما اینکه تعبیر کنیم به “جعلیات اسلامی” این ظهور در این دارد که گویا خود مکتب اسلام خواسته است یا زمینه هایی فراهم کرده است که جعل به صفت اسلامی رواج پیدا کند و این امر “جعل” از امور مشروع و مورد تایید شارع است،خیر بنظرم میشد اینطور تعبیر کرد که “جاعلان حدیث” و نظایر آنها ،و ما لازم است در بیان مرادات اصلاحی خود از تعبیرات متناقض مفهومی خودداری کنیم تا سبب غلط اندازی دیگران نشویم.
2-اینکه گفتید :
“”آقای نوریزاد نگفتند روایات را بشورید بگزارید کنار!!””.
من نیز چنین اسنادی به ایشان ندادم ،و اصلا توضیح دادم که در وهله اول نوشته ایشان را ندیده بودم و نوشته من ناظر به کلام ناظر بود،بعد که مطلب را ارسال کردم تازه پست ایشان را دیدم که در برخی مواضع تعبیرات ایشان را نپسندیدم اگرچه غرض صحیحی وراء گفتار ایشان وجود داشته است.
همینطور اگر دقت کنید من در بحثم اشاره به مطلب شما کردم که از نظر بحث های حدیث شناسی شیعه ،صرفنظر از بررسی اسناد روایات و قرائن مختلف و ظرف و ظروف خاص صدور آنها و مقایسه بین روایات ،یکی از ملاک های قبول روایت که از سوی امامان شیعه توصیه شده است این است که متن روایات باید عرضه به :قرآن و روایات معتبر دیگر که مبین اصول و امهات کلامی و فقهی است شوند و با احکام قطعی عقل نیز مخالفت تباینی نداشته باشند.اینها معیارهای قبول حدیث در حدیث شناسی شیعه است.
3- در مورد فقره دوم گفتار شما توضیح دادم که من منکر دسیسه و جعل حدیث از سوی برخی حاکمان مثل معاویه در طول تاریخ نبوده و نیستم ،مثالی هم که شما زدید “علی نماز نمی خواند” یک موضوع خارجی بوده است در جهت نفی جایگاه علی علیه السلام ،من به این نکته توجه دارم ،بحث من اما در مورد روایات حاوی احکام و شرایع بوده است که در کلام جناب ناظر با اسنادی که به مرحوم صالحی نجف آبادی داده بود ،مدعی شده بود که همه روایات موجود بی اعتبارند،بحث من در این جهت بود.
4- و بالاخره مطالبی که از برخی محققان در مورد درصد روایات جعلی نقل کردید هم بحثهایی مبنایی است مثل اختلافات رجالی که در بررسی وثاقت برخی از راویان وجود دارد ،یا اختلاف نسخه هایی که در کتابهای مختلف وجود دارد که سبب می شود معیار قبول یا رد روایات و طبعا ارزیابی کمی روایات مورد اختلاف باشد،بنابر این سخن هیچ محققی را نباید مطلق پنداشت و پایان بحث.
ضمن اینکه بحث من متمرکز بر خصوص روایات موجود در کتب اربعه شیعه بود ،که این کمیت غیر از کمیت مجموع روایاتی است که در بحارالانوار و کتب دیگر روایی وجود دارد ،که البته میزان روایات ضعیف در آن کتابها بیشتر است.
اما سخن من در مورد کتب اربعه ای بوده است که محدثان بزرگ شیعه یعنی محمدون سه گانه (کلینی-صدوق-شیخ طوسی ) آنها را از اصل های چهار صد گانه ای که شاگردان ائمه علیهم السلام تالیف کرده بودند پالایش یا غربال کرده اند.
آیتم شماره 3 شما هم تنافی با سخن من نداشت و من انکاری در مورد آن ندارم.
بنابر این اگر تامل دقیق در گفتار من و نظارت آن بر کلام کامنت گذاری بنام ناظر می کردید می دیدید که ایرادات شما بر کلام من وارد نیست.
با اینحال از توجه و تذکر شما سپاسگزارم
سید مرتضی عزیز
با تشکر از پاسخ شما،
1. فکر می کنم می پذیرید که هر چیز باید فیلتری داشته باشد (مثل فیلتر آب،روغن،بنزین و…در اتومبیل و یا کلیه و کبد و …در بدن)و فیلتر دین عقل است.
2.فرمودید که احادیث ائمه توسط خودشان و یارانشان حفاظت شده!! ببینید این دیگر ادعای عجیبی است. همینک مسلمانان سر چگونگی نماز خواندن و یا حتی وضو گرفتن توافقی ندارند،یعنی معلوم نیست پیامبر چگونه نماز می خوانده و هر گروه عادات خود را منتسب به پیامبر می کند. زمانی که در نوع نماز خواندن پیامبر که بیست و سه سال روزی 5 مرتبه تکرار شده شک و تردید وجود دارد آنوقت چگونه معتقدید اکثر روایاتی که در یک جمع دو سه نفره بیان شده به درستی و صحت در تاریخ باقی مانده اند!!حتی در مسایلی مانند سن وفات یا شهادت حضرت فاطمه اختلافات فاحشی وجود دارد،در روز وفات پیامبر همینگونه،در نوع مرگ حضرت فاطمه باز به همین صورت،آنوقت احادیث شما در گذر از تاریخ و حکومتهای فاسد صحیح و سالم محفوظ مانده اند؟!!
با سلام
متاسفانه حکومت اخوندی رابطه ی برخی جوانهای ما با اسلام را مانند جن و بسم الله کرده است. اگر به دو نکته زیر ایمان بیاوریم تقابل شرع و عقل از بین خواهد رفت و حد اقل کم خواهد شد : 1- اگر به انچه احمد قابل رحمت الله علیه تدوین نموده به نام شریعت عقلانی رجوع کنیم و بپذیریم که عقل مقدم به شرع است و هر انچه که مخالف عقل است نمی تواند شرعی باشد 2- اگر بپذیریم که قران کتاب اخلاق است نه قانون و بپذیریم که هر انچه که قانون (ماهیت قانون این است) است با زمان تغییر پذیر است بنابر این انچه در قران به نام قانون امده مانند “ارث زن نصف مرد “و…متعلق به زمان خود بوده و با گذشت زمان قابل تغییر است (عبدالکریم سروش و…). باور به این نکته همچنان به این معناست که مقصد دین حکومت نمی باشد و مردم نیازی به ولایت فقیه و دخالت فقیهان که متخصص دین هستند در امر حکومت که محل تدوین وضامن اجرای قانون است ندارند.
جناب سید مرتضی ، در شبهه محصوره کثرت یا قلت اطراف شبهه ملاک نیست . روایات منسب به معصوم در کتب حدیث آمده است و افزودن به آن هم دیگر امکان پذیر نیست . مطلب ذکر شده را در یکی از آخرین کتاب های مرحوم صالحی دیدم و مثال سیب هم از خود آن مرحوم است ، متاسفانه چند سال قبل کتاب را به دوستی دادم و اکنون حتی نام کتاب را هم به خاطر ندارم . چون قصد نقل مطلب را نداشتم که مشخصات کتاب را به خاطر بسپرم . من فقیه نیستم ، نظر مرحوم صالحی به احتمال زیاد بین طلاب مطرح شده است ، اگر دسترسی دارید ، میتوانید از آن طریق دنبال کنید . نقد نظر ایشان هم در صلاحیت من نیست ، اما همانطور که آقای نوری زاد هم مطرح کرده اند ، به عنوان یک مسلمان اعتمادی به روایات ندارم . چند سال قبل کتاب فهرست احادیث نبوی در 11 جلد قطور چاپ خارج از کشور عرضه شده بود ، در حالیکه گفته میشود که ابو حنیفه ، از نزدیکترین فقها به عصر پیامبر ، اصالت 18 حدیث از آن حضرت را پذیرفته بود .
تقديم به آتنا فرقدانى
ريشه ها ١٧٢( قسمت ١٧١ ذيل پست پرسش ها و پاسخ ها قسمت چهارم )
فرهنگ < فرهنگ دينى < عرفان <…..
زمين و آسمان حافظ
٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت الف )
دوسوىِ تيغه دو لبه غزالى چه بود ؟ يك سو چيزى بود كه مى توان آن را در همسايگى آزادانديشى و تفكر يافت و در تفاوت با حكمت يا كلام يا الهيات يا عرفان و تصوف . به چه معنا ؟ يكى به اين معنا :'' در جمله ،هيچ چيز به تو از تو نزديك تر نيست . چون خود را نشناسي ديگرى را چون شناسى ؟ … پس تو را حقيقت خود طلب بايد كرد تا خود چه چيزى و از كجا آمده اى و كجا خواهى رفت و اندر اين منزلگاه به چه كار آمده اى و تو را براى چه آفريده اند و سعادت تو چيست و در چيست و شقاوت تو چيست و در چيست ؟'' دو ديگر به معنايي كه از المنقذ من الضلال نقل شد. آغازيدن از شك در هرآنچه شك پذير است حتى محسوسات و اشياء . اما سوىِ ديگرِ اين تيغراه با سر فرو افتادن است در فقه شافعى و تعبد بى چون و چرا نسبت كلام وحى و نبوت و عقل ستيزى الهياتى تا حد تكفير فيلسوفان .البته غزالى در طبيعيات و رياضيات و منطقيات و علوم دنيوى مانعى در كاربرد عقل نمى ديد . ممكن است بگوييد كه تو آن سوى تيغ را همسايه آزادانديشى مى نامى ، چون موافق پيشفرض هاى توست . چنين ايرادى شايد امروزه مغلطه بنمايد اما من طرح آن را لازم مى دانم ، چرا كه بنا به تجربيات خودم. در دو دهه پيش از انقلاب ٥٧ كه فضاى روشنفكرى شيداىِ چپِ لنينيستى و استالينى و فضاى فرهنگ عمومى تحت نفوذ ده ها هزار منبر بود ، بسيار بودند كسانى كه به طراح چنين ايرادهايي به به و چه چه مى گفتند و برعكس به كسى كه از فلسفه و عقلانيت مدرن و شك و آزادى دفاع مى كرد ، غزبزده ، بورژواىِ ستمگر ، جوجه فوكولى ، سوسول ، بوژواى كمپرادور ، خود فروخته ، اجنبى پرست ، اشموخ زده ، دشمن خلق ، و خيلى القاب ديگرى مى دادند كه امروزه مضحك مى نمايند و در آن سال ها رگ هاى گردن متورم مى كردند . كار به جايي كشيده بود كه در اواخر شاه هم از اين بساطى كه از بعد از شهريور ٢٠ – حالا يا مستقلا يا با طرح متفقين و مستشرقين – ساخته بود ابرو در هم مى كشيد و با تكرار اصطلاح ماركسيسم اسلامى از مخالفان ايراد مى گرفت . او كه همه زحمات پدرش را در همان دهه ٢٠ بر باد داده بود ، اكنون در دهه ٥٠ با دستپخت خودش نيز مخالفت مى كرد . ماركسيسم ؟!! اسلام؟!! باوركردنى نبود كه معجون اين دو سنتزى چنين هولناك گردد كه خواب شاه را آشفته و روح كوروش را نا آسوده سازد . غزالى به روايتى تا از دست دادن ايمان خود پيش رفت . هگل در پيشگفتار عناصرفلسفه حق ويژگى اصلى عصر مدرن را نوعى يكدندگى افتخار آميز مى داند . زبان حال اين يكدندگى اين است : تا تفكر حقانيت چيزى را توجيه نكند ، آن را در زمره اعتقادات خود قرار مده .انديشه هاى سياسى پيش مدرن از جمله انديشه اى كه از امام الحرمين جوينى نقل شد ، در بهترين وجه مشروعيت حاكم را از مردم مى دانستند ، اما هرگز مردم را از حد بنده و رعيت فراتر نمى دانستند . اين تعارض چگونه رفع مى شد ؟ خيلى ساده است . همان طور كه امروز رفع مى شود . يك صندوق رأى كنترل شده را با هوار و جنجال در معرض ديد جهانيان مى گذارند . مردم بسيارى صف مى كشند تا از ميان چند كانديدا كه پس از گذار از فيلتر ها از بالا تعيين كرده اند، نام يكى را در صندوق اندازند . حتى اگر بنا را بر سلامت انتخابات بگذاريم آنكه انتخاب مى شود چيزى نزديك به وزير يك شاه است كه مردم فقط تعيين اش كرده اند تا خود تا انتخابات بعدى كنار بروند . نه مطبوعات آزادى ، نه حزب و نهاد مدنى مستقلى ، نه رسانه ديدارى و شنيدارى غير دولتى و آزادى ، نه حق تجمع و راه پيمايي و اعتراضى و نه هيچ واسطه مؤثرى كه مردم را در تصميمات و برنامه هاى شاه يا وزير چهار ساله خود نقشمند كند . .مشاركت دايم مردم در اتنخاب رأس هرم قدرت و در عزل او در هر زمان كه تشخيص دهند ايدئال هر سياست مردمى است . نه امروز و نه در زمان غزالى و فارابى و حافظ ما به اين ايدئال نزديك نشده ايم مگر در حد يكى دو روز حضور كاملاً كنترل شده در پاى صندوقى متصل به گاوصندوق هاى از مابهتران . گويي رعيت هايي كمى مدرن تر بيعتى مى كنند براى اطاعت از يك حاكم چهارساله . به فرض سلامت انتخابات ،همه نهادهاى انتخاباتى را كه جمع كنيد، در چنبره نهاده هاى انتصابى و گاه مادام العمر به مثل همچون آبدارخانه اسازمانى عظيم و بى در و پيكر است . گاه مى انديشم كه اگر هيچ نهاد انتخابى نداشتيم و تنها با يك شاه يا سلطان قدر قدرت و خود رأى رويارو بوديم تكليفمان روشن تر بود . قصه كوته كنم : طرحواره هاى سياسى اجرانشده فارابى و جوينى و غزالى حتى شبه مدرن نيستند . چون سياست مدرن ، با همه خوبى ها و بدى هايش از تبديل رعيت به سوژه ، يعنى از يك تحول عظيم فرهنگى آغاز مى شود نه از صندوق بيعت . آن تحول فرهنگى كه از عصر ماكياوللى آغاز شد ، پيامد اين صندوق نبود . اين صندوق پيامد آن تحول بود .
اما سياست به جهان جماعت و دنياى عمل تعلق دارد .و تفكر به انديشه ورزى و خيال پردازى افرادى كه در تيره ترين روزگاران نيز فراورده هاى شگفت انگيزى به بار آورده اند و از خلاف آمدِ عادت كام طلبيده اند. اين است كه من جرأت مى كنم تا انديشه غزالى متقدم را به آزادانديشى نزديك بدانم . مگر جز اين است كه وى با يكدندگى عزم جزم كرد كه اولاً نفس خود را بشناسد و ثانياً تا با انديشه مستقل به چيزى يقين نكرده است ، آن را به اعتقادات خودش راه ندهد ؟ اكنون براى اينكه به جاى لعنت كردن غزالى ، چرخه مكرر قرون وسطايي استبداد فرهنگى را پيش رو ببينيم لازم نيست خيلى راه دور برويم . .در دهه پتجاه براى اينكه سخنت نفوذ كند بايد داد مى زدى ، فحش مى دادى ، مى كوبيدى ، محكوم مى كردى ، جنجال مى كردى ، به شعر و بلاغت متوسل مى شدى ، و خود را بيش از متفكر آزاد انديش قهرمانى شجاع مى نمودى و به قول ابن رشد ، اين منتقدِ بزرگ غزالى ، به جاى برهان اهل جدل و خطابهِ عوام پسند مى بودى ( همان ، ص١٧٨)اگر در ميان دود هايي كه از كله ها برمى خواست ، از چيزى كم تر از نجات تمامى جهان و تاريخ بشرى – مثلاً از ضرورت آزادى و دموكراسى در ايران خودمان -سخن مى گفتى نواىِ ساز تنهايت در اركسترِ ناهنجارِ ناسزاهاى فاخر يا چاروادارى اصلاً به گوش نمى رسيد . آيا نسبت به زمان مشروطه كه هيچ ، نسبت به دوران غزالى پيشرفتى حاصل شده بود؟ اگر در زمان غزالى داعيان اسماعيلى به اميد ولايت معصوم حكم ترور مقدس مى دادند ، در بحث و مناظره نيز يدى طولا داشتند . اما در روزگارى نه چندان دور ، از هر گوشه اى حسن صباحى فتواىِ ترور مقدس مى داد ، بى آنكه به سوژه تعيين شده مجال گفتگو دهد يا فقط به اين دليل كه در گفتگو طرفِ مقابل مجاب نشده بود . من صرفاً مى پرسم و پرسش را باز مى گذارم : آيا ممكن نيست دشمن ما خانگى باشد ؟
در فرهنگ ما نقاط عزيمت يا آغازگاه هايى در راه رهايي ديده مى شوند كه پس از گامى چند از پيش رفتن بازمانده اند . مانندگى اين آغازگاه هاى كورتاژ شده به آزاد انديشى و تفكر در معناى آزادى از ماترك موروثى صرفاً در همان آغازگاه است .اگر در اين آغاز گاه ها چيزى مى يابيم كه به انديشه مدرن مانندگى دارد ، همين فلسفه مدرن به آسانى و قطعيت اجازه نمى دهد تا آن چيز را فلسفه بناميم و در عين حال اجازه مى دهد . چطور و چگونه ؟ اجازه دهيد خود را در گير بحث لفظى نكنيم .واژه فلسفه يا فيلوسوفيا در اصل يونانى به معناى دوستدار دانستن بوده است نه الزاما دانستن حقيقت . اما در عمل نخستين كسانى كه اين مسماىِ فيلسوف را به داننده حقيقت نسبت دادند خود يونانيان بودند . اگر آغازيدن از شكِ راديكال به اميد يافتن نخستين تكيه گاه يقينى يا به قول دكارت نقطه ارشميدسى را فلسفه بناميم ، بايد پاسخگوى انديشمندان بزرگ و نيرومندى باشيم كه به ويژه پسِ از هگل سخن از ساختارهايي چون زبان و فرهنگ و گفتمان و وضعيت طبقاتى و مانند اين ها ساز كردند كه بدون رهايي از آنها شك نيز فريبى بيش نيست و تلاش براى اين رهايي را كه به آرزويي محال مى ماند ، آغازگاه فلسفه معرفى كردند . پس همين آخرى را بگيريم و نامش را هرچه مى خواهيم بگذاريم . انسان ها سهمى از آزادى و اختيار دارند در زير كوهى از جبرها . هيچ مرز و حد قطعى براى نامگذارى و تعريف تفكر بنيادى – كه بنا به قرار داد تفكر يا انديشه اش مى ناميم – در كار نيست . تنها مى توانيم گفت كه اين يا آن فرد در ترك انداختن بر پوسته صلب و جان سخت اين جبرها تا كجا پيش رفته است .فرهنگ دينى خود جبرى سرسخت است با اعتقادات موروثى كه تا ژرفاى ناخودآگاهى يك قوم رسوب كرده است ؛ با نويدها و ترس هايش ، با محرمات و ممنوعات و مطهرات و نجس هايش ، با خلقيات و اخلاق عرفى اش ، با تصويرى از آسمان و زمين و زندگى و مرگ و پس از مرگش ، با ريتم و آهنگ ادعيه و ماتم ها و رسوم و زبان خاص حرمت انگيز و تسلى بخشش ، با بازتاب رفتار خدا و خدايان و قديسانش در خو و منش و روان مؤمنان . فرهنگى كه رشته اصلى اش به آسمان دسترس ناپذير بسته است ، همه شؤونِ زندگى انسانى و زمينى را نيز به آسمان مبهمش گره مى زند . سخن به هيچ وجه بر سر خوبى يا بدى يا كلاً ارزشداورى چنين فرهنگى نيست . هر فرهنگى حتى فرهنگ سرخپوستان با معيار خرد چيزهاى مطلوب و نامطلوبى دارد .فرهنگ همواره امرى است عمومى كه دگرگونى يا نگه داشت يا ويرانى آن را عموم مردم تعيين مى كنند و هر راهى جز اين از ديكتاتورى بدفرجام و نافرجام سردر مى آورد .مليت ، زبان ، طبقه ، جغرافيا ، و حتى آب و هوا و وسعت سرزمين پيشاپيش چيزهايي را به شيوه هستى افراد متعلق مى كنند ، اين چيزها را مى توانيم زنجير بناميم يا هويت يا موطن و خانه هستى مان . هيچ نامى اما انتخاب ناشدگى يا برناگزيدگى آنها را از بين نمى برد . هيچكس تمامى جهان زندگى اش را خودش از سر اختيار و با آزاده جانى انتخاب نكرده است . به قول روسو انسان آزاد به دنيا مى آيد اما از هرطرف در زنجير است . قدرت هاى مستبد سياسى به ويژه در سرزمين هاى پهناور بنا به غريزه و شمِ بقا همواره دريافته اند كه پاسدارى از اين زنجيرهاى روح حتى از زنجيرهاى واقعى بهتر مى تواند بقاى حكومتشان را تضمين كند. از همين رو در اين استبداد هاى شرقىِ خداشاهى به شهادت تاريخ همواره نوعى همدستى و همداستانى ميان پاسداران روحانى اين زنجيرها و حاكمان پديد آمده است . در اين مرحله ديگر از خوبى هاى اعتقادات عمومى نمى توان صادقانه سخن گفت بى آنكه به اين اتحاد زشت و غالباً شرآفرين و آزادى ستيز اشاره اى كرد . اگر حقيقتى در دين باشد همواره اين اتحاد شوم آن را به دروغ و ريا و خون آلوده است . كوته سخن اينكه كار به جايي مى رسد كه اگر جوينده اى كه براى يافتن حقيقت فرداً آهنگِ جستجويي از نو كند از آن رو كه ممكن است ناخواسته رسم تفكر كُشى اين اتحاديهِ جماعت و حكومت را برملا سازد ، با او چنان مى كنند كه با روزبه و بزرگمهر كردند . گويي آزادانديشى يك فرد ديانت و فرهنگ دينى را كن فيكون مى كند.بنابراين مقدسات فرهنگ دينى آن گاه كه پيوندگاه روحانيان و حاكمان مى گردند ، ديگر تنها در فضاى عمومى تفكر را تهديد نمى كنند بل اين تهديد را سه لايه مى كنند :دو لايه بيرونى كه مفتيان و حاكمانِ همدست اند و يك لايه درونى كه ترس نهفته در ژرفاى خود شخص است . اين ترس سوم تنها به ترس عوام از ارتكاب گناه و دوزخ اخروى تعلق ندارد بل تا آنجا كه من شخصاً موشكافى كرده ام رگه ها و رسوبات آن حتى در لابلاى متون سرسخت ترين مخالفان ديانت نيز دريافتنى است ، گرچه واقعاً در اين تنگجا نمى توانم آن را با ارجاع به متون روشن كنم و توضيحش را بدهكار مى شوم . سينماى برگمان در فيلم نور زمستانى سايه هاى اين ترس درونى را در سيماى كشيشى مصور مى كند كه ايمانش را از دست داده است . اين ترس در فرهنگ مسيحى گاه به جنون كشيده است .در اين باره شواهد فراوان است . ترك دين و از آن هولناك تر جسارت به آنچه مقدس است غالباً با ترسى عميق همراه بوده است . يك سرِ ترس غالباً به قدرت برمى گردد . حكومت هاى استبدادى چون سگان ترس را بو مى كشند و از ترس قوْت و قُوَت مى گيرند . غزالى چنانكه از نقل قول بالا برمى آيد جرأت پيدا مى كند كه در وجود شخص خود آزادانه تأمل كند . اگوستين نيز چنين كشمكشى را در كتاب اعترافات خود به بيان آورده است . عارفانى كه عطار در مصيبت نامه '' عقلاىِ مجانين '' مى نامدشان رابطه با خدا را عاشقانه كرده و با خدا آن قدر احساس دوستى كرده اند كه در شطحيات گاه كفر مى گويند .
خرد كه قيد مجانين عشق مى فرمود
به بوى حلقه زلف تو گشت ديوانه
آن سوى تيغراه غزالى تصوفى از اين دست نبود ، غزالى در اواخر عمر ترك دنيا كرد، در خانقاهى عزلت گزيد ،چندى بر اين برآمد كه با دعوت پافشارانه سلطان ناچار به تدريس در نظاميه نيشابور شد .دو سالى بعد مصلحت سوزانه تدريس را ترك كرد ، به خانه رفت و تا آخر عمر در خانه را بر دوست و آشنا بست و يكبار نيز كه سلطان سنجر او را به تدريس در نظاميه خواند، عذر تقصير آورد و سرانجام در سن ٥٥ سالگى در خانه اش در توس درگذشت . حجم و شمار آثار غزالى را يك سر و گردن بيش از آثار ديگر حكماى اسلامى دانسته اند . ٧٢ كتاب بنا به فهرست عبدالرحمن بدوى قطعاً از غزالى است ، اما اگر آثار منسوب به وى را به حساب آوريم به عدد شگفت انگيز ٤٥٧ مى رسيم .بنا به هدفى كه در حد و قواره ريشه هاست ، اين نگارنده را سرِ ورود به استدلال هاى فلسفى غزالى در رد فلسفه ارسطو و حكمت مشاء نيست ، گيرم كه ارزيابى دلايل غزالى در دو كتاب مقاصد الفلاسفه و تهافت الفلاسفه از عهده كسى كه دست بالا مى تواند ترجمه انگليسى اين آثار را بخواند بر آيد ، اگر مبرهن شود كه در اين كتب غزالى نه هر فلسفه اى بل فلسفه ارسطويي و مشايي را با مسأله انگيز كردن امورى چون حدود عقل ، بى اعتبارى حس و تجربه ، عليت طبيعى ، مطلقيت احكام اخلاقى ، و استقراء رد كرده است ، پس دست كم ،سه امكان براى نتيجه گيرى مفروض است : يك : آنچه فلسفه ارسطويي – مشايي خوانده مى شود خودش در پى استدلال هاى غزالى كارش تمام مى شود و به اصطلاح جانش در مى رود و بعدتر – در سده ششم- ابن رشد نيز كه با نوشتن تهافت التهافت عليه نقش متكلمانه ابن سينا و عليه كلام غزالى برهان آورى مى كند نمى تواند اين فلسفه ارسطو گرا را نجات دهد .پيروان اين نظر غزالى را به عنوان افشاندن بذر هاى نظريه هاى مدرنى چون شك روشى دكارت ، رد عليت در فلسفه ديويد هيوم و نقادى كانت ارج مى نهند . دو :فلسفه در عالم اسلام ديگر كمر راست نكرد چون غزالى آن را تكفير كرد و گفت :'' فالبلاهة ادنى الى الخلاص من فطانة بتراء و العمى اقرب السلامة من بصيرة حولاء'' ( كودنى به رهايي نزديك تر است از هوشمندى بيهوده و كورى به سلامت نزديكتر است از چشم دوبين داشتن ) . آيا در عصر تاريك سلجوقى كه فرقه هاى درون مذهبى و برون مذهبى هر يك مابقى را با تيغ كلام يا'' برهان قاطع'' ( خنجر ) تهديد و تكفير مى كردند چگونه به باور برخى اساتيد تنها اين گونه جملات غزالى بود كه چون فرياد غرايي در مشرق و مغرب جهان اسلام طنين افكن شد ؟( بنگريد به :درخشش ابن رشد در حكمت مشاء ، غلامحسين ابراهيمى دينانى ، انتشارات طرح نو ، صص ٣٥٤-٣٥٣) . خود اين اساتيد چرا در كتاب هاى قطور خود جايي هم به ادله غزالى نمى دهند و تنها به ناسزا هاى او مى پردازند ؟ سه : كمر فلسفه پس از غزالى نشكست بل فلسفه اى از نوع اشراقى و عرفانى همان حكمت المشرقى ابن سينا را برجسته كرد .تا آنجا كه من مى دانم در هيچ يك از اين امكانات تحقيقى موشكافانه و درونماندگار انجام نشده است .
با سپاس از بردبارى شما
با پوزش بسيار اصلاح مى كنم :
( همان، ص١٧٨) ارجاع به منبع بعدى شده نه قبلى . منبع بعدى كتاب درخشش ابن رشد در حكمت مشاء است .ابن رشد مردم را به اهل برهان ، اهل جدل ، و اهل خطابه تقسيم مى كند از عالى به دانى . اهل برهان نزد ابن رشد همان فيلسوفان ارسطويي هستند. به نتيجه دوم از سه نتيجه مفروض نهايي در باره نقش غزالى اين را اضافه مى كنم كه چرا پاسكال و ديگر تكفير كنندگان فلسفه در جهان مسيحيت مصيبت غزالى را به بار نياوردند ؟
کورس گرامی
آرزو دارم رودر روی شما و نه با نام مستعار، زانوی شاگردی به زمین زده و درس بگیرم. قبلا هم نوشتم اگر پیش از نامتان استاد ذکر نمی کنم، به اندازهٔ خود دریافتهام این کار -حتی اگر به واقع رد و اثری بر دو سوی قصیه نگذارد- دست کم به رسمیت شناختن همان پرستش کیش شخصیت است که به زیبایی در یادداشتتان اشاره کردهاید.
ممنون از وقتی که برایم گذاشتید. الآن کتاب آقای زیبا کلام همراهم نیست و نمیخواهم نسبت اشتباه به ایشان بدهم ولی با یادداشت شما معلومم شد ایشان بیشتر مصلحت جویی سیاسی کرده یا شاید خیلی در غزالی دقیق نشدهباشد.