علـی:
جناب نوری زاد گرامی، جسارتا برای من همیشه جای سوال است که چگونه نگاه شما قبل از 88 تا این اندازه متفاوت بود. آیا واقعا با انتخابات حال نمی کردید و موضعتان آن بود؟ آیا سیاهی را می دیدید و دم نمی زدید و فراتر از آن در حمایتش قلم می زدید یا واقعا باورتان یکباره دگرگون شد؟ با ارادت
محمد نوری زاد:
علی گرامی، آدمها اغلب ازهمانجا تغذیه ی فکری می شوند که تغذیه ی جسمی می شوند. اغلب اینگونه است. ومن مدتهای مدیدی اینگونه بودم. مثل بسیاری که هنوز اینگونه اند. ومثل بسیاری که اینگونه خواهند ماند. این ظاهرا رسمی ازرسوم تاریخ است. جهالت نیز آذین می پذیرد. می شود استاد دانشگاه بود وجاهل بود. می شود رییس مجلس ورییس جمهوربود وجاهل بود. می شود دانشمند بود وسخنور و استاد دانشگاه اما جاهل بود. ومی شود روستایی بی نشانی بود و فهیم بود. من نیز درگردونه ای ازجهل غوطه وربودم. اکنون نیز هستم. اما عزیزم، نه به آن غلظت سالهای پیش از88. اکنون به این رسیده ام که منفورترین آدمها کسانی هستند که ازدین دکان می سازند. وبه این رسیده ام که دینداران واقعی کسانی هستند که هیچ برتری زمینی وآسمانی برای خود قائل نیستند. این مختصری ازفهمی است که من دریافت کرده ام. عزیزم، نمی دانی این زندان بدکردار چه می کند با درون آدم. مخصوصا زندانی که اسلامی باشد وبازجوهایش هیولا. با احترام
———
Rasouli
…من می خواهم سئوال یکی از دوستانم را مطرح کنم و منتظر جواب هستم و آن اینکه چطور شما با این صراحت به رهبری انتقاد میکنید و عملکرد ایشان را به حق نقد میکنید ولی دچار حذف و محرومیت دائمی و زندان یا اعدام ویا حتی حصر خانگی نمیشوید. لطفا این شک دوستان به سوپاپ اطمینان بودنتان را پاسخ بفرمائید.
محمد نوری زاد:
دوست من سلام. آدمهایی که سوپاپ اطمینان اند هم برای خود دلی دارند ومشغولیاتی. اینگونه تصورکنید که یک سوپاپ اطمینان دلش را به اینگونه الفاظ خوش کرده. شما بیا وبه کنه وذات نوشته ها وسخنانش نمره بده. کاری با سوپاپ بودنش نداشته باش. بگذارماهم یک چند وقتی سوپاپ باشیم. خدا را چه دیدی ؟ یک وقت دیدی سوپاپ عمل نکرد ودیگ ترکید. مگرشما این را نمی خواهید. با احترام
———
اسـتاد دانشـگاه:
سلام به دکترنوری زاد گرامی. من هم همانند برخی ازدوستان به این فکرمی کردم که مگرمی شود یکی مثل نوری زاد اینهمه تند وشفاف وصریح ازرهبرانتقاد کند واطرافیان رهبراستخوانش را به دندان نکشند؟ درمطالعات خود به مطلبی از”دفرمری” مترجم فرانسوی گلستان سعدی برخوردم. ایشان می نویسد: عده ای بدگویی سعدی را می کردند. که : زیاد می خورد یا زیاد می خوابد یا مالش ازپارو بالا می رود. اینها را من ازخودم می گویم. غرض این که پشت سرسعدی بد می گفته اند. سعدی داستان شیخی را مطرح می کند که او نیز به همین مشکل مبتلاست. سعدی دربوستان خود اززبان شیخی خردمند درپاسخ مریدی که سخنان بدی را درپس او می گفته وبه او نسبت می داده می گوید:
هنوز آنچه گفت ازبدم اندکی است/ ازآنها که من دانم این صد یکی است
زروی گمان برمن اینها که بست/ من ازخود یقین می شناسم که هست
وی امسال پیوست با ما وصال/ کجا داندم عیب هفتاد سال؟
به ازمن کس اندرجهان عیب من/ نداند بجز عالم الغیب من
ندیدم چنین نیک پندارکس/که پنداش عیب من این است وبس
من فکر می کنم رهبر آدم فاضلی است وبه این مقولات اشراف دارد وبا اطرافیان عبوس خود می گوید اگر نوری زاد یکی ازعیب های مرا برملا می کند من که خود به هزار عیب خود بیشترواقفم. بهمین خاطر شما را راحت گذارده است. اینطور فکرنمی کنید؟
محمد نوری زاد:
سلام استاد گرامی. شما به نکته ای انگشت نهاده اید که احتمال آن کم است. ایکاش رهبرما به این می اندیشید که : من بخاطراینهمه مسئولیتی که بلوکه کرده ام و – قانونی نیزهست – باید به مردم پاسخگوباشم. نوری زاد کیست؟ مردم مهمند که باید بدانند من با پولهایشان چه کرده ومی کنم. مردم باید بدانند کارهای روزانه ی یک رهبرکدام است. با که معاهده می بندد وبه که اخم می کند. رهبرما تا زمانی که گردش مالی تحت امرش را مشخص نکند ودرقبال مسئولیت های فراوانش به مردم گزارش مستدل ندهد هنوز در نقطه ی محوری انتقاد بحق مردم قراردارد. درعین حال که : اگراینگونه باشد که شما مرقوم فرموده اید نیز مزید امتنان است.
با احترام
———
احمـد:
جانا تمام متن نوشته شما سراسر بی ادبی است به نمایندگان مجلس به پاسداران این مرزو بوم و به … و از ادب صحبت می کنید . شخصی بد ما به خلق می گفت / ما صورت او نمی خراشیم/ ما خوبی او به خلق گوییم / تا هر دو دروغ گفته باشیم
محمد نوری زاد:
سلام احمد گرامی
اگر گلوی قلم را نفشرده بودم برای نمایندگانی که کمترین جفایشان “خیانت” است صفاتی برمی شمردم که ذره ذره ی چرب وشیرینی که فرو برده اند ازدماغشان بیرون بریزد.
با احترام
———-
امیرعبـاس جعفری مقـدم:
سلام
شما برای بنده یک علامت سوال بزرگ هستید.
نه این که سوال داشته باشم چه می گویید یا چه می کنید که بنده نمی فهمم، نه!
هنوز در عجبم که محمد نوری زادی که می شناختم، چگونه با این شدت و حدت سقوط کرد؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست من
همین که درشما یک سئوال بزرگ شکل گرفته این نشانه ی سلامت وانسانیت وبزرگی شماست. وگرنه همین یک سئوال نیز برای شما پیش نمی آمد. وهمین که به همچومنی فکرمی کنید ومن ای بسا مایه ی تدبرشما شده ام برای من خواستنی است.
به امید دیدار
———-
هم وطن:
آقای نوریزاد! شما صدها نامه نوشتید خطاب به خامنه ای. من تک تک آنها را خوانده و نگه داشته ام. سوالی که ذهن مرا به شدت درگیر کرده این است که آیا نگارنده نامه ها پس از آن همه استدلال بر ناحق بودن خامنه ایِ کنونی، آیا به ساختار این نظام اعتقاد دارد؟ آیا هنوز باور دارد که از دل این سیستم حکومتی می توان رهبری عادل و لایق انتظار داشت؟ آیا نه این است که ساختار این حکومت دیکتاتور پرور است؟ اگر پاسخ شما خیر است و امیدی ندارید -که برداشت من از شخصیت نگارنده نامه ها این است- پس چرا مردم را تشویق به حمایت از رفسنجانی می کنید به این امید که روزنه ای در نظام ایجاد شود و حرکتی رو به اصلاح شکل گیرد؟ مگر نه این است که این اصلاح منجر به پایداری این نظام می شود و نهایتا رهبر فرضانه روز بروز بر فرضانگی اش افزوده می گردد؟؟؟ اگر استناد شما به هواداری خاتمی از رفسنجانی است که باید بگویم خاتمی بر این نظام اعتقاد دارد و بارها آن را حتی برای اتمام حجت با هم مسلکانش به زبان آورده. و این اعتقاد که با آنچه بنده به عنوام جواب فرضی شما به سوالم در نظر گرفتم در تضاد است. و اما اگر پاسخ شما به سوال ذهن من “التزام و اعتقاد به این نظام” و باور داشتن به حضور و ظهور رهبری عادل برآمده از سیستم ولایت فقیهی حکومت اسلامی ایران است پس آنهمه نامه برای چه بوده است؟ براستی نامه ها را به شخص خامنه ای نوشته بودید یا به جایگاه ولایت//// ! آیا ناراحت و نگران از حق تضییع شده مردم به دست این حکومت //// بودید یا حقیقتاً دغدغه شما همان کامپیوتر ها و دوربین های فیلمبرداری ربوده شده است؟ نکند آنها را پس دهند و دوباره شیفته و ذوب در ولایت گردید؟ مَخلص کلام؛ آیا از این ساختار انتظاری جز دیکتاتور دارید؟ اگر نه، پس قدمی در مسیر براندازی بر دارید. براندازی حکومت جور و فساد .
محمد نوری زاد:
هموطن گرامی سلام. من هرگز قدمی درجهت براندازی این نظام برنمی دارم. چرا که این رویه با خود جهالت هایی نهفته خواهد داشت که ما باردیگربه همین مسیری درمی افتیم که سالهاست گرفتارآنیم. ما با گسترانیدن فهم ( بقدری که مقدورمان است) عرصه را برمخالفان انسانیت تنگ می کنیم. وکاری می کنیم که مخالفان انسانیت از درون فرو بریزند. این حرکت به طول می انجامد. گاه ازیکی دوسال تا ده سال شاید هم بیشتر. نمی دانیم. اما راه من همین است. من اهل براندازی نیستم. براندازی یعنی انقلاب. وانقلاب اگرمبتنی بررشد انقلابیون نباشد خود صباحی بعد به دیکتاتوری تبدیل می شود. با احترام.
———-
م.
الان داشتم صدای آمریکا گوش میکردم. شما نقدی از جمهوری اسلامی کردید که من شوکه شدم.اصلا انتظارشو نداشتم. شما مسلمانید؟ ایا به نظرتون اسلام مشکلی داره؟ آیا هیچوقت به زیان می اورید که ما بالاتر از اون هستیم که به اسلام روی بیاوریم؟ بگذارید مستقیم بگویم: شما در تماسی که با صدای آمریکا داشتید گفتید: چرا کشور ما باید با کشورهایی امثال ونزوئلا رابطه داشته باشه؟ منظورتون این بود که ونزوئلا یک کشور بی آبرو و بد هست که شخصیت ایران بیش از شخصیت چنین کشوری است. بگذارید جوابتان را بدهم: جمهوری اسلامی ریاکارترین کشور دنیاست! سیاستش بر دورویی و ریاکاریست! مگر این نیست که حاکمان دم از اسلام میزنند؟ مگر این نیست که ضد سیاستهای جنگطلبانه اسرائیل و آمریکا فعالیت میکنند؟ من به شخصه فکر میکنم آمریکا یک سرطان است.اسرائیل بدتر. (حتما بهتر از من این دو کشور را میشناسید) ولی میدانیم که مرگ بر آمریکا گفتن این جماعت ریاکاری ای بیشتر نیست. دقیقا همین برای ونزوئلا برقرار است. طبق مطالعات هرچند کمی که داشتم، متوجه شدم که هوگو چاوز قربانی پروپاگاندای رسانه های غربیست! اگر به آمارها دقت کنید، مثلا آمارهای نیویورک تایمز، میبینید که ونزوئلا پیشرفتهای چشمگیری در زمان هوگوچاوز کرده! من نمی گویم که هوگوچاوز بی عیب است، ولی واضح برای من اینس که کشوری که هوگو چاوز تحویل داد به مراتب دموکراتیکتر از کشوریست که تحویل گرفت.( فقیرها هم در این مدت نفس کشیدند و پول نفت خودشان را مصرف کردند…) با اینکه مشکلات بسیاری داشت که بیشتر آن را CIA ایجاد کرده بود.(مشکلاتی که CIA برای همه کشورها درست کرده و میکند مثل کشور خودمان در دوره مصدق!) منظور اینکه از شما انتظار داشتم اطلاعات دقیقتری داشته باشید و اسیر ریاکاریه این حکومت قرار نگیرید!( مثل تمام جوانهامون که از اسلام زده شده اند با این تفکر که محمد و علی هم مثل همین خامنه ای بوده اند..) امیدوارم در فعالیتهاتون پیروز باشید:*
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من درآن مصاحبه و این مهم پرداختم که: چرا وقتی سخن ازالقاعده درجهان پیش کشیده می شود پشت بندش اسم ایران هم بمیان می اید؟ واین که چرا ما مثل مالزی وترکیه وهمین دوبی جزو آبروداران نیستیم. چرا هرتروری درهرکجای دنیا رخ می دهد چشم ها به سمت ایران می رود؟ با احترام
———-
اسـد:
جناب اقاي دكتر نوري زاد همه ما مقصريم بنده كم سواد هيچگونه اطلاعات سياسي ندارم وتا كنون در هيچ يك از احزاب سياسي هم شركت نكرده وهيچ پست ومقامي هم ندارم كه تصور كنيد بدليل حفظ تنعمات ان از شما اجازه ميخواهم با برداشت شما مخالفت كنم زمانيكه جوان بودم گاهي اخبار راديو و تلويزيون حكومت پيشين را ميشنيدم يا ميديدم در زمان حضور نخست وزير يا پادشاه وقت در ميداني يا موسسه اي جمعيت انبوهي را مشاهده ميكردم كه با چنان شوق وشوري در ان مراسم حضور مي يافتند وبا ابراز احساسات مراتب امتنان وپشتيباني خود را از وضع موجود اعلام ميكردند زمانيكه انقلاب شد بيش از همه همان مردم عامي و نااگاه كه چون بنده از هيچ چيز خبر نداشتند تغيير موضع داده وراه خود را عوض كردند وصد البته در مقا م ان نيستم كه خداي نكرده فكر بفرماييد انان را مقصر بدانم ان زمان هم هر مشكلي در اداره كشور وجود داشت به گردن شخص شاه سابق ميانداختند حتي اگر چند هفته اي سيب زميني يا پياز كم يا گران ميشد من خيلي تعجب ميكنم چرا جنابعالي تمامي مشكلات ومسايل مزبور را به عهده يكنفر مي اندازيد ايا افراديكه در دايره قدرت وجود دارند از مملكتي ديگر به كشور ما هجوم اورده واركان ان را تحت سيطره خود قرار داده اند مگر انها ايراني وهم وطن ما نيستند چگونه يك نفر ميتواند به عمل كرد يكايك افراد زير دست خود انهم در ابعاد كشوري نظارت داشته باشد چنانچه خداي نكرده بنا بر استدلال جنابعالي تني چند كم ادب يا بي ادب هستند راه حل برون رفت از اين وضع تاختن به راس هرم است شما با اين قلم توانايي كه داريد چرا در صدد رفع مشكل بر نماييد خذاوند را شاهد ميگيرم كه قصدم دفاع از وضع موجود نيست اشخاصي كه پس از گذشت سالها همكاري با اركان نظام وعبور از فيلتر هاي گوناگون وارد تصميم سازي شده اند ميشود به اساني عذر انها را خواست وعده ديكري را وارد اين چرخه كرد جنابعالي كه سالها با اين نظام همكاري داشته واز مشكلات وتنگناهاي ان بخوبي واقفيد بسياز از فرد نا اگاهي چون بنده به مسائل ان اگاهي داريد از طرفي انهايي كه بزعم شما لايق وبري از گناه هستند را از كجا وارد كنيم وقتي امير عباس هويدا را محاكمه كردند دقيقا فقط به اين جمله اكتفا كرد / سيستم / اينگونه بود من مجري سيستم بودم عرض من اين است حمله ونقد بدون ارايه راهكار مناسب و قابل اجرا دردي دوا نميكند من اينطور مي انديشم كه بجاي استفاده از نيش قلم جنابعالي با اين همه پشتوانه فرهنگي وزحماتيكه تا كنون متحمل شده ايد قلم را با نوش و طراوت محبت اغشته و هموطنان را راهنمايي ومهر ورزيدن را توسعه دهيد اگر امكان انرا بيابيد كه علاوه بر اين راهكار فعلي بتوانيد از رسانه تلويزيون بهره گرفته وبا نرمي ومهرباني كه در سيماي نجيب شما بخوبي پيداست جوانان هوشمند وباعث افتخار كشورمان را ترغيب بفرماييدبا گذشت وفداكاري وعشق به اين سرزمين پر افتخار دست در دست يكديگر ايراني اباد وازاد بسازيم قبل از هر اقدامي وظيفه تك تك ماست همه به سرنوشت كشورمان بيانديشيم گرگها در كمينند اجازه ندهيم كشورمان را تكه پاره كنند بياييد بجاي شعار سي ساله مرگ بر شعار زنده باد زا جايگزين كنيم پس بنا براين ابتدا جاويد باد ايران زنده باد ايراني سلامت وبر قرار باد نوريزاد ايراني هم وطن اگر جسارتي كردم پيشاپيش عذرخواهي ميكنم
محمد نوری زاد:
سلام جناب اسد گرامی
نوشته ی شیوای شما مرا مجذوب شخصیت خواستنی و مهربان وخیرخواه شما کرد. دوست من، من نیز چون شما می اندیشم. اما آنسوتراز نگاه نرم شما، به دیوارهای بتنی ای می نگرم که حاکمیت برسرراه هر امر خیرخواهانه ی مبتنی برعقل وعلم بالا برده است. شما بعنوان مثال بروید وبه فرماندارشهرتان بگویید: ما یک عده جوان تحصیل کرده هستیم که می توانیم بسیاری ازگره های کور شهرمان را وا کنیم. تنها بشرط این که : امام جمعه ی شهر درکارما دخالت نکند. یا یک آدم تام الاختیار راه را برای ما باز کند. یا بفرمایید: فلان کسانی که نقاب بصورت بسته واز اموال مردم می دزدند پیش پای ما سنگ نیندازند. اصلا اینها را هم اگر نگویید، همینها که گفتم پیش پای شما سنگ خواهند انداخت وخود شما ودوستانتان را به جرم راه اندازی یک تشکیلات مرتبط با فتنه راهی ناکجاآبادتان می کنند. انتظار این که جناب رهبر دریک اعلام عمومی به همه ی دستگاهها بفرمایید: شایستگان وباسوادان و کاردانان برسرکارها قرارگیرند، انتظاری غیرعقلانی است؟ می دانید بعد ازاین اعلان عمومی چه افراد وچه دستگاههای مخل وبی سواد وکارشکن از بدنه ی نظام کنده می شوند؟ افرادی که اتفاقا به اسم حفظ نظام درهمه ی دستگاهها رسوخ داده شده اند. دوست من، جناب خامنه ای وقتی به هیچ پرسشی که به مسئولیت های ایشان مربوط است پاسخگونیستند چرا باید دیگران پاسخگوباشند؟ من دراین نوشته به یک معضل بزرگ اشاره کرده ام. معضلی که به بی تربیتی یک ملت انجامیده است. ملتی که حاکمانشان مرتب ازخدا وپیغمبر وقرآن وامامان سخن می گویند. این گره ی کور را اگر جناب خامنه ای باز نکند احدالناسی نمی تواند.
با احترام
———-
علیـرضـا:
واقعا این همه تغییر عقیده غلبه ی احساس به منطق نیست؟؟؟
محمد نوری زاد:
سلام علیرضای خوب
احتمالش هست
واحتمالش نیست
به تغییرکاری نداشته باشیم
که فصلها هم تغییرمی کنند
مهم سلامتی است که دراین جابجایی باید باشد
همین
———-
علیـرضـا:
سلام بر استاد ما
در این وضعیت تاسف بار ما ایرانیانی که خواستار آزادی بیان و…..هستیم
باید چه کنیم
یا اصلا راهی هست؟
درود بر شما
محمد نوری زاد:
سلام علیرضای گرامی
پاسخ من:
آرامش
پرهیز از انفعال وبلاتکلیفی و دلمردگی
مطالعه
کسب آگاهی ازهرطریق
دیدار با دوستان خوب وشایسته
گسترانیدن آگاهی بهرطریق بویژه درفضای مجازی ومحافل
تماشا ورصد کردن وقایع کشور و بلعیدن ذخایرودارایی های کشور توسط روحانیان دولتی و سرداران فربه ازمال حرام تا آن زمان که اینان درمجاورت ترکیدن و ضیق جهل و وسعت آگاهی دستهای خود را بالا ببرند و اظهار بی کفایتی و اقرار به ناکسی و دزد بودن وجانی بودن وقاتل بودن خود کنند.
صبوری
صبوری
صبوری
ولبخند
که لبخند ما اینها را بیچاره می کند
با احترام
———-
پرنـده مهـاجر:
از جناب نوريزاد ميپرسم، شما اين نامه آقاي طاهري و جواب رهبر را در آن سالها هم خوانديد، چرا در آن سالها آن را اينگونه كه امروز ميبينيد، نديديد!؟ مبادا فكر كنيد قصد تخطئه دارم، نه! مايلم بدانم واقعا در فكر برخي كه از مواضع كاملا راست به سخنان آقاي خامنهاي نگاه ميكنند، چه ميگذرد، و يا چه ميگذشته؟
محمد نوری زاد:
دوست خوب من، صمیمانه وصادقانه می گویم که درآن موقع، چشمانم نمی دید. می دیدم اما نمی فهمیدم. یکجورکوری باطنی. که امید وارم برطرف شده باشد. مثلا وقتی درهمین نامه مرحوم طاهری به شعبون بی مخ های مذهبی اشاره می کند من درآنموقع هیچ تکانی درخودم احساس نکردم. واقعا باورداشتم که اینها همین که زنده اند باید ممنون نظام باشند. می بینید چه خطرناک است این تفکر؟ حالا به این فکرکنید که امثال آن روزهای من، همین امروز چه فراوانند. با احترام
———-
ناشناس:
…چقدر حرفهایتان و نوشته هایتان را درست می دانید که آن را برزبان و قلم جاری می کنید؟ پیش از سال 88 که آن حرفها را می زدید چقدر اطمینان به درستی حرفتان داشتید؟ آیا گوسفند خطاب کردن فردی عادی چه رسد به نماینده مجلس را اخلاقی می دانید؟ فکر می کنید حکم حقوقی آن نه در ایران که در کشوری چون فرانسه چیست؟ حکم اخرویش بماند. آیا قاتل خطاب کردن فردی عادی چه رسد به رئیس دستگاه قضا را اخلاقی می دانید؟ فکر می کنید حکم حقوقی آن نه در ایران که در کشوری چون فرانسه چیست؟ حکم اخرویش. آیا می دانید حرفهای شما انعکاس زیادی دارد وطبعا تاثیر زیاد بر عوامی چون من پس باید سنجیده باشد ( تقوی حکم می کند هر چه انعکاس و تاثیر بیشتر تامل فرد روی سخنش بیشتر) ****چقدر مطمئنید که رای ندادن یکی مثل من به روحانی یا عارف بهتر از رای دادن است و اگر نوشته شما باعث رئیس جمهور شدن شخصی چون جلیلی شود آیا تاوان اخرویش را می پذیرید؟ اگر پرسشهای بالا یا مشابهش تغییری در شما ایجاد کرد آیا شجاعت ابراز پشیمانی دارید؟ ویک پرسش جسارت آمیز و شاید برای خوانندگانتان بی ادبانه چقدر این کلام را از هرکه باشد باخود منطبق می بینید؟ جاهل را نبین مگر در افراط یا تفریط. ببخشید که اسائه ادب کردم ولی شخصا اعتراف می کنم که به خاطر جهلم افراط وتفریطها کرده ام ولی دامنه اش در حد خودم و چند تن اطرافیانم بوده ولی هنوز دارم چوبش را می خورم شمایی که زمانی ( لااقل به عقیده بعضی حکم نمی کنم ) اهل افراط بودید مواظب باشید چوب تفریط ( لااقل به عقیده بعضی حکم نمی کنم ) را نخورید که دامنه اش هزاران برابر من است دو چیز را هم فراموش نکنید یکی ضرب المثل چوب خدا بی صداست یکی اینکه چوب آخرت دردناکتر است. به هر حال به عقاید گذشته و حال و آینده تان (اگر چون گذشته و حال از سر صدق باشد) علیرغم اختلاف با بعضی عقایدم احترام می گذارم نه به خاطر دمکراسی و از این چیزها که مد امروز است که به خاطر صداقت که سعادت دنیا وآخرت در آن است. ببخشید که علیرغم سخن اولم پر حرفی کردم حرفهای بسیار دارم شاید وقتی دیگر. موفق باشید ودر پناه خدا
محمد نوری زاد:
سلام دوست من
ایکاش اسم شریف خود را برای من می نوشتید تا به اسم سلامتان بگویم
اما درباره ی پرسش های شما
دوست من، وقتی همه سکوت کرده اند، وقتی همه نشسته وتحرکی ندارند، یکی که معمولی صحبت می کند، ویکی که ایستاده است وبا قدمهای معمولی راه می رود، درچشم همان سکوت کردگان ونشستگان ” آنرمال” جلوه می کند.
دوست با ادب من
سپاس که به دایره ی پرسش ورود کرده اید، اما ایکاش درکنار پرسش ازمن، یک چندتایی هم ازجناب رهبری پرسش می فرمودید که: چرا درقبال اینهمه مسئولیتی که برعهده دارد، پاسخگونیست؟ وچرا بدون اجازه ی مردم ازپول مردم برمی دارد وبه بشاراسد قاتل وحزب الله ودیگرجاها می دهد؟ وچرا بدون دادگاه وفرصت دادن به متهمین آنها را به تلخ ترین شکل ممکن به زندان وشکنجه درمی اندازد؟ وچرا گردش مالی بیت مکرمش ودستگاه عریض وطویل آستان قدسش حسابرسی نمی شود؟ وچرا ازآقازاده ی نفرت انگیزواعظ طبسی پرسش نمی فرمایید که اینهمه ثروت را از کجای ارث پدری اش دپو کرده؟ کاش به رییس قوه ی قضاییه که دستهایش خونی است می فرمودید: درقانون اسلامی غریبه وآشنا تفاوتی ندارند. پس چرا اموال وزمین های بالا کشیده ی برادرانت را حسابرسی نمی کنی وآنها را به دادگاه نمی کشی؟ حالا بی پاسخ ماندن خون جوانهای مردم که بخاطریک اعتراض مختصرمغزشان توسط جناب طائب وشرکا متلاشی شد بماند. کاش ازجناب رهبرمی پرسیدید : این آقامجتبای شما چرا هشتصد میلیون تومان ازشهرام جزایری پول گرفته وانتخابات را با شرکای طائبی اش مهندسی کرده ودستش بخون آغشته استه است اما همچنان آقازاده که نه، بل بقول جناب رهبر: “آقا” ست.
دوست خوب من
محمد نوری زاد چیزی برای از دست دادن ندارد. اما یک نگاهی به اطرافت بینداز. شما وقتی مرا به خاموشی فرامی خوانید درحقیقت مرا به دست بوسی قاتل وقصابی چون فلاحیان گسیل می کنید. واین که دزدی ها وخونریزی ها را ببینم وسکوت کنم. چرا؟ چون درصورت سکوت کردن، فرد معتدلی می شوم.
دست شما بگرمی می فشارم بخاطر ادبتان
———
Alireza
سلام آقای نوریزاد من سوالی داشتم از شما که خیلی وقت است جوابش را نمیتوانم پیدا کنم البته باید بگویم من آدم سیاسی نیستم و برایم هیچ فرقی بین انسانها نیست به همه هم به یک اندازه ارزش قائل هستم و اما سوال چرا اشخاص مذهبی خشن و پرخاشگر هستند و به غیر از عقیده خودشان به هیچ عقیده و مرامی احترام قائل نیستند ممنون میشوم اگر جوابم را بدهید
محمد نوری زاد:
سلام علیرضای گرامی. شاید به این علت که: حق را ودرستی را و محوریت کائنات را درمیان خود و: تنها خود می دانند. ونیاموخته اند که این حق، می تواند فراترازآنها نیز مظهریت داشته باشد. ودریک کلام: بخاطرجهل. البته هستند افراد مذهبی که: منصف وصبور واهل مدارایند. شوربختانه تعدادشان قابل اعتنا نیست. معدودند. نادرند. نادر! با احترام
———-
ناشناس:
…با تمام احترامی که برای شما قائل هستم تا زمانی که با عینک مذهب به دنبال اصلاح امورید شما انسانی بس خطرناکید لطفا بیش از این نسل آینده را فریب ندهید.
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. خطرناک کسی نیست که عقیده اش را ابراز می کند. خطرناک کسی است که عقیده اش را پنهان می کند واز توهین به عقاید دیگران لذت می برد. امید وارم جنابعالی اینچنین نباشید. من نیز باید نباشم.با احترام
———-
کنجـکاو:
سلام بر حر زمانه. پرسشی دارم اگر مقدور است پاسخی کوتاه و گویا ارائه نمایید. یکی از القاب رایج حضرت آیت الله خامنه ای، “ولی امر مسلمین جهان” است. لطفا بفرمایید با توجه به اینکه جمعیت شیعه کلا 10 درصد جمعیت مسلمان دنیا را تشکیل می دهد و از طرف دیگر، اهل سنت اساسا به امامت و ولایت اعتقادی ندارند بلکه آنان به خلافت معتقدند، آیا لقب ولی امر مسلمین جهان از باب مسامحه در مورد رهبر معظم انقلاب به کار می رود؟ یا آنکه ایشان بر مبانی نظری دیگری به عنوان ولی امر مسلمین جهان تلقی می شوند که من از آن بی اطلاع هستم؟ قبلا از پاسخ تان سپاسگزاری می کنم.
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. حضرت ایشان وحلقه ی اطرافشان مصرانه براین باورند که جناب خامنه ای برکل مسلمانان جهان ولایت دارند. چه عده ی کثیری این را یک افسانه بدانند وچه دررکاب ایشان باشند. این یک باور درونی وبطئی است.
———-
لیـلا:
… برای ایجاد پینه بر روی پیشانی میتونین مهرو داغ کنین و به پیشونیتون بزنین برای دایمی شدن این پینه میتونین اینکارو به مدت 1ماه هر هفته تکرار کنین
محمد نوری زاد:
بانوی خوب، آنقدر “ریا” مذمت شده است که اگربقول یکی از دوستان کامنت گذارمان پوست یک نفر بی دلیل نیز با سرنهادن به مُهر پینه می بندد، برای پرهیزاز ورود به دکان ریاکاران و پیشانی پینه بستگان، می شود نشست و سجده نرفت ومهر را برداشت وبا پیشانی مماس کرد. این را من با فتوای خود می گویم. چرا که اساس دین برسلامت روانیِ فردی وجمعی است. وای ازجامعه ای که جمعی ازصاحب منصبان که نه، بخشی ازمردم وکارمندان و ارباب رجوعش با پینه ی پیشانی به کاروکسبِ فریب رونق دهند. یک نگاهی به پیشانی جناب حیدرمصلحی وزیراطلاعات فعلی وپیشانی جناب ری شهری وزیراطلاعات دوران نخست انقلاب بیندازید که صورت وسیرت اعمالشان به خون بیگناهان آغشته است! اینان چه نسبتی با عبادت و راز ونیاز وسجده و اینجورمقولات عاشقانه می توانند داشته باشند؟
———
چاکـر خـان بلـوچ:
سلام استاد گرامی من هموطن بلوچ شما به شما افتخار میکنم که مثل بقیه تقیه نمیکنی و همیشه و در هر شرایطی حرف حق را میزنی پس بر این باورم که شرف و غیرت شما ستودنیست اگر خواستی از ایران بروی میتوانیم شما رو به کشورهای خلیج فارس یا هندو افغانستان یا پاکستان برسانیم آغوش مردم بلوچستان برای عزیزانی مثل شماها باز است درود بر شرف شما و موسویها و کروبیها . موفق و سربلند چاکرخان از خطه مرزی بلوچستان
محمد نوری زاد:
سلام هموطن بلوچ من
سپاس ازبزرگواری شما. من اما کجا بروم که از کشورمان شایسته ترومستحق ترباشد؟ این روزها رفتن بسادگی میسراست. ماندن است که فرسودنی می نماید. من هیچگاه به لحظه ای و روزی نیندیشیده ام که ازایران رفته باشم. هرایرانی که بهردلیل ازایران می رود، من صدای کشورمان را می شنوم که با حزن واندوه می گوید: فرزندم توهم رفتی؟
من هستم دوست عزیز. تا درگوشه ای ازاین سرزمین مادری آرام بگیرم. هرکجا که باشد.
با احترام
———-
Mohammad
أقاي نوريزاد سلام . أيا حقيقت دارد كه رضا شاه ميخواست سيستم جمهوري در ايران بنا كند و با مخالفت علماي قم مواجه شد كه به او پيغام دادند حكومت أمام زمان (ع) پادشاهي است و در ايران به تبعيت از ايشان بايد پادشاهي با شد؟ واقعا اگر درست باشد چه خيري از اين أخو ند ها به ما ميرسد كه همه جا بايد بالا بنشينند و مردم به صف به ايستند و دستان چاق و نرم حرير مانندشان را بوسه بزنند؟ بجز اينكه بكدام سمت ادرار نكنيد و شك ٣ و ٤ چه كنيد ، أيا چيز ديگري به ما داده اند؟ اگر بعد از ٣٥ سال حكومت كردن حرفي براي گفتن داشتند ، پس تربيت يافتگان اين جماعت چرا بايد عده أي قاتل و دزد و دروغگو و ناموس دزد باشد؟ اگر جواب سؤال اول را داريد ممنون ميشوم بدانم
محمد نوری زاد:
سلام محمد گرامی. من درباره داستان جمهوریِ رضا شاه اطلاعی ندارم. اما باورکنید امروز یکی ازاسیران روحانیان حاکم، بخش وسیعی ازروحانیان منتقدهستند. گرچه روحانیت خود دراین اسارت مقصراست. سکوت ناشی ازترس، دهانها را بسته است. ودهان بسته، یعنی رضایت به همین وضعی که هست. با احترام
———
یه ایرانی:
اگر زیر دستان رهبر محترم ب دستورات ایشان عمل نمیکنند چ ربطی به جنابشان دارد. بطور مثال رهبر معظم یک دستور ابلاغ میکنند مطابق با شرع عرف قانون و انسانیت اما زیر دستانشان خلاف دستوراتشان عمل میکنند و کمی زیاده روی میکنند رهبر چ کاری از دستش بر میاید؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. رهبر باید – آری باید – درقبال قانون ومردم پاسخگوباشد که: نیست.
———
مجید:
آقای نوری زاد، آیا شما میلیاردها تومان پول بیتالمال را بالا کشیده اید؟ توضیح دهید
محمد نوری زاد:
دوست من سلام. مگرمی شود میلیاردها پول بیت المال را بالا کشید واینچنین بربساط میلیاردخواران تاخت؟ من اگر کوچکترین نقطه ضعفی بویژه درخصوص مسائل مالی می داشتم مرا به کانون آتشفشانی آن درمی انداختند. با احترام
———-
حامــد:
شما به دنبال تشکیل چه نوع حکومتی در ایران هستید؟ آیا با یک حکومتی که قانون اساسی آن بر اساس حقوق بشر بین الملی، همراه با جدایی دین از حکومت باشد موافقید؟ لطفاٌ بطور شفاف پاسخ دهید.
محمد نوری زاد:
سلام حامد گرامی. من به تناوب به این پرسش پاسخ گفته ام. حکومت مورد نظرمن، حاکمیت عقل وخرد جمعی برکشوراست. بی آنکه اعتقادات یک جماعت برجماعت دیگربرتری داشته باشد یا همین اعتقاد بخواهد درروند حکومت دخالت کند وبرای آن خط ومشی تعیین کند. جدایی دین ازسیاست، کف خواسته های ماست. دراین راه ما حتما ازتجربیات موفق جوامع غربی سود خواهیم برد وبسترمناسب آن را درکشور پدید خواهیم آورد. با احترام
———-
ج – ر
باسلام وعرض ادب. جناب نوری زاد عزیز.ما که قلم شیوای شما را نداریم، چگونه می توانیم حمایت خود را از مطالب شما اعلام نماییم؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. با تکثیرآنها وارسال آنها برای افرادی که می شناسید. اگرکه برای شما زحمتی نداشته باشد این کار. سپاس
———
———-
ناشنـاس:
“هرگز با طناب سرداران به چاه نرويم”. از شما انتظار چنين حرفي نيست آقاي نوري زاد. ! كلي گويي جالب نيست.
محمد نوری زاد:
دوست من، سردارانی که ازجایگاه خود خروج کرده اند، درهمان لحظه ی خروج به مردم پشت کرده اند. به اینان اطمینانی که نیست، بل جاهلانه ترین کاراین است که ما رشته های کشور را به اینان بسپریم.امانت خود را به دزدان سپردن آیا جاهلانه نیست؟
———-
Nazi
…
چرا ایران ِ سرفراز و بلند نظر به این روز سیاه افتاده و سراپایش را تار ِ عنکبوت تنیده است؟
چرا سیه روزی و فقر و فاقه بر این سرزمین ِ پر ثروت و پرآوازه و بلند نظر دامن گستر شده است؟
چرا زنان ما در گونی سیاه پیچیده شده اند و از هیچگونه حرمت انسانی و حقوق اجتماعی و مدنی برخوردار نیستند؟
چرا عوام الناس در جهل و جنون و خرافات و کهنه پرستی غرق شده اند؟
چرا گریه و زاری و مصیبت و بر سر زدن و جِر دادن خود با قمه و تیغ و زنجیر و کوفتن ِ مُشت بر پشت در جامعه نهادینه شده است؟
چرا ریش و پشم و لباس ِ چرکین و چروکیده و لباده و بند ِ تُمبان در جامعه رواج پیدا کرده است؟
چرا شادی و شادمانی و شادخواری و شادخوانی و شادگویی و شاد رقصی از جامعه رخت بسته است؟
چرا سنت های زنده کننده و زندگی بخش ِ دیرپای ِ ایرانی که سراسر عشق و شادمانی و سرور و سرود ِ جوانی بوده است به محاق و فراموشی سپرده شده است؟
چرا علم و دانش و فلسفه و مدرسه فقط به قرآن و مکتب خانه منتهی شده است؟
و مهمتر از همه چرا قانونی حاکم نیست، عدالت خانه ای موجود نیست، دین از حکومت جدا نیست، قوانین ضد بشری صدر اسلام ِ اعراب ِ جاهلیت در جامعه اجرا می شود؟
و چرا … چرا…؟
محمد نوری زاد:
سلام بانوی گرامی. من بابخش وسیعی ازنوشته ونگاه شما موافقم. وهیچ ندارم بگویم الا این که: راز توفیق غربیان، بها دادن به خرد وراستی وقانون است، وراز فروکشیدن شعله ی آرامش ورفاه وادب و انصاف وعلم وخرد وقانون دراین ملک، چیزی نیست الا برآمدن آدمهایی که با این مقولات انسانی واجتماعی نسبتی جز پرواری ندارند. با اینهمه درباره ی آن آماری که شما برای من ارسال فرموده بودید می گویم: تا به سندی درست و محکمه پسند برنخورده ایم ازدامن زدن به شایعه پرهیزکنیم. درعین حال که بسیاری ازفلاکت هایی که ما این روزها درجامعه ی خود بدان گرفتاریم نیازی به سند ندارد. بله، ما اول کشور پرمصرف موادمخدریم. اول کشور دروغ وریا ورشوه ایم. واول های دیگری ازهمین دست. با احترام
———
Ali
سلام اقاي نوري زاد. شما خودتان زماني بخشي از آن سيستم بوديد. در این خونها وحقوق تباه شده، در مواردي هر چند کوچک و جزيي یا شاهد بوده اید، یا خبردارشده اید، یا ازکنارآن بی سروصدا عبورکرده اید. در حالي که قلم به دست بوديد چيزي نگفتيد. وظيفه داشتيد بگوييد. اگر نگوييد شما هم شريک جرميد. بهتر نيست از خودتان شروع کنيد. وقتش است. بیایید و درسایت شخصیِ خود به تک تک این موارد که مي دانيد اشاره کنید و به خاطر سکوت کردنتان ازصاحبان حق حلّیت بطلبید.
محمد نوری زاد:
سلام علی آقای گل. سخن شما درست وبجاست. من مدتی است که درنوشته های خود به مواردی که خود دیده ام وشنیده ام اشاره کرده ومی کنم. من مدتهاست که دربرابرمردم زانو زده ام وطلب بخشایش کرده ام. بازهم ادامه می دهم. تا هرکجا که لازم باشد. چشم.
———
پیــام:
و چه زیباست که می توانم امروز بدون بیم و هراس به شما بگویم، انسان بی دینی هستم ولی به ارزشهای اخلاقی و اصل انسان بودن و ماندن در این روزگارسخت، معتقدم.امروز پیوندی بین من و شما هست که انسانیت است و شجاعت، تمرین می کنم شاید شجاعت را از شما بیاموزم. پاینده باشید
محمد نوری زاد:
سلام دوست خوبم
دست وروی شما را می بوسم وبه داشتن هموطنان شریفی چون شما بخود می بالم. بی تعارف
———-
یـک بانـو:
مهم نیست من کی ام. اما یکی از هموطنان اقلیت شما هستم. درایران هم نیستم. بخاطرخیلی چیزهایی که شما می دونید ازکشورم آواره شده ام. یادم نمی رود که درماههای اول مهاجرت همه بچشم یک روسپی ایرانی به من نگاه می کردند ومن همه جا خودم را ایتالیایی معرفی می کردم چون زبان ایتالیایی می دانستم وشکل وقیافه ایتالیایی هاهم خیلی به ما نزدیک است. آقای نوری زاد اگربدانید برای این که درغربت ودربدری چقدر برای عزت و آبروی خودم وخاندانم سختی کشیدم ونخواستم با رها کردن خودم شرفم را زیرپا بگذارم. تنها جرم پدرمن این بود که خواسته بود پاک باشد. درصنف خود به یک دزدی بزرگ برخورده بود وتهدید به افشاکرده بود. چنان بلایی بسرما آوردند که نپرس ونگو. پدرم به همه مقدسات دینمان قسم می خورد که پای سپاه درمیان است. ما را آواره ودربدرکردند. ازاین شهر به آن شهرازاین کشوربه آن کشور. آنقدردورشده ام که نمی خواستم صدایی ازایران ازمسلمانها بشنوم اما چه کنم؟ مگرمی شود ایرانی بود و کاری به ایران نداشت. دوسالی است که با اکسیژن نوشته های شما نفس می کشم . درنوشته های شما بوی انسانیت را استشمام می کنم. باورکرده ام که انسانهایی چون شما به من – یک زن درمانده اقلیتی آواره ای که دو بچه اش را به دندان گرفته وسربکوه نهاده – بچشم انسانی برابر می نگرند. من شما را باورکرده ام آقای نوری زاد. اگریک روز شما – آری شما- به من بگویید برگرد به وطنت که شرایط مساعد است برمی گردم . به شما اعتماد واطمینان دارم. فقط آن روز ازشما یک پرسش خواهم داشت. این که رنج این سالهای مرا وجوانی ازدست رفته مرا وغرور زخمی مرا چه کسی وچه کسانی به من بازمی گردانند؟
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب
من آن روز پیش پای شما به زانو درخواهم افتاد وبه التماس ازشما خواهم خواست: بگذرید.
همین
با احترام وادب
———-
اسـد:
جناب اقاي دكتر محمد نوري زاد درود بر شما استدعا ميكنم هر از چند گاهي يك فصل از قانون اساسي را مورد تجزيه وتحليل قرار داده وبه خصوص اصولي كه در مورد حقوق ملت به انها تاكيد شده من تصور ميكنم بسياري از ما هنوز پس از گذشت سي وچهار سال انطور كه بايد به حقوق وتكاليفمان اشنا نيستيم و ميپندارم گذشته از بسياري مشكلات موجود ما درك درستي از (قانون اساسي و نحوه اجراي ان ) نداريم چون جنابعالي يك شخصيت انديشمند و فرهنگي هستيد ميتوانيد با تعمق و رمز گشايي از بن بست هاي احتمالي مردم را راهنمايي فرموده و با مرور بر مفاد قانون اساسي واستخراج نقاط قوت و ضعف ان كاري كنيد كه هر كدام از ما انتظاراتي كه از مجريان قوا داريم ويا اينك كه زمان انتخابات است و هر يك از كانديدا هم براي جلب نظر و گرفتن راي قول هايي ميدهند مداقه بيشتري كرده و ببينيم ايا بيانات ووعذه هاي كانديداهاي محترم با قانون اساسي موجود منطبق است يا خير و خلاصه اينكه چنانچه به نظر شما گرهي در كار ميباشد انرا بيان فرموده ودر صورت امكان راهكار مناسب ارايه فرماييد نگارش اين مطلب در اين هنگام بخاطر فرمايشات مقام معظم رهبري در مورد لزوم اطاعت از قانون است است كه همگان را ملزم به احترام واجراي قانون دانسته اند چاره ما هم جز اين نيست كه خود را مقيد به قانون بدانيم واگر مشگلي هم در قوانين عادي يا اساسي داريم با همان ابزار قانون در صدد اصلاح ان بر اييم يكي از اين فصول وموادان نظارت اعضاي محترم شوراي نگهبان است كه دو گونه بيان ميشود وانچنان وسيع وگسترده است كه گذشته از تاييد كانديدهاي محترم نمايتدگان مجلس ورياست جمهوري تمامي قوانين مصوب مجلس بايستي بر اساس قانون اساسي موجود به تاييد اعضاي محترم ان برسد و انجه كه براي بعضي شايد تاكنون روشن نيست توجه به اين نكته است كه حتي اگر روزي به نظر تصويب كنندگان لايحه و طرحي يك قانون مترقي ديگري كه منافع ملي وكشوري هم در ان ديده شده باشد و تمامي يا اكثريت نمايندگان محترم تصويب كنند احتمال ان هر چند كم ميرود كه بنا بر مصالحي كه بر ما پوشيده است شوراي محترم نگهبان انرا تاييد نكند ودر صورت ابرام نمايندگان به مرجع تشخيص مصلحت برود كه نمونه هايي از اين اختلاف نظر قبلا رخ داده است كه سر انجام ان انطور كه بايد مشگل گشا نبوده بنابر اين ورود به اين مسايل قانوني واستفاده از نظر حقوقدانها ميتواند براي افكار عمومي اقناع كننده باشد بهترين روش براي گردن نهادن بر قوانين اقناع افكار عمومي است و نه هيچ راه ديگري با ارزوي بهروزي و شادكامي براي شما و همه ايرانيان قانونمند جاويد باد ايران سر افراز
محمد نوری زاد:
سلام اسد گرامی. درست می فرمایید. مراجعه به قانون درهرکجا اگر مورد اعتنا قرارگیرد می تواند بسیاری از نابسامانی ها را ترمیم کند. قانون باید فصل الخطاب باشد. جوری که همگان با تراز وشاخص آن درجای خود بایستند. یک پرسش اما: طبق قانون رهبر با هریک ازآحاد مردم برابراست. شما آیا این را باورمی کنید؟ وطبق قانون، رهبرباید درقبال کارها ومواضع وتصمیماتش به قانون وبه نمایندگان مردم پاسخگوباشد. این “باید” آیا تصورش هم برای من وشما امکان پذیراست؟ من به نگاه شریف شما احترام می گذارم. اما همین واژه ی “محترم”ی که شما به نمایندگان مجلس واعضای شورای نگهبان اطلاق می فرمایید، آیا به شما اجازه ی نقد همانان را می دهد؟ ما یک روز باید خود را ازبند این تکلفات دست وپاگیر رها کنیم وبه اصل اصولی که فراموش شده وبه شوخی گراییده بپردازیم. با اینهمه من چرا ادب شما را پاس ندارم؟
با احترام
———-
شـادی:
آقای نوری زاد
خسته نباشید
خسته نباشید
خسته نباشید
مرا نمی شناسید اما من شما را تا حدودی می شناسم. خانواده شما را . مخصوصا دختران وپسران شما را می شناسم. از دورکه به شما وخانواده شما نگاه می کنم از صمیمیت فیمابین اعضای خانواده شما لذت می برم. شما را آدم بسیاربا ادبی می دانم. یکی دوباری که دریک نشست با جمع به صحبتهای شما گوش کردم این ادب شما را دریافت کردم. کاش آقای خامنه ای قدرخودش را می دانست وقدر شما را نیز. من متاسفم که بقول شما اطرافیان آقای خامنه ای را بی ادبان پر کرده اند. وبا شما موافقم که ما آدمها متناسب درونمان به گزینش وچینش دوست وآشناها می پردازیم. اما اگر این را ملاک قراربدهیم شما چطور هشت سال فردی مثل شریعتمداری کیهان را در دایره دوستان خود قرار داده بودید؟ می بخشید اگر شما را به سالهای دور می برم. خواستم این سوال مرا جواب بدید.
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب
درآن سالها من جزو بی ادبان وکم خردان و کم بینایان و غافلان و …. بودم.
همین.
با احترام
———-
ابوالفضل:
….اجازه دهید به عنوان مثال من با نظر شما در خصوص یکسان دانستن هشت کاندیدای انتخابات موافق نباشم. بویژه در مورد مثال قطار که فرض کرده اید همه ی نامزدها سوار قطاری هستند که با یک سرعت به سمت مقصدی حرکت می کنند و بدیهی است که درسرعت یا جهت یا مقصد آن موثر نیستند. راستی چرا باید این مثال درست باشد؟ صرف نظر از این که مثال نمی تواند حجت باشد واقعیت ها نیز حاکی از این است که قطعا آقای عارف و روحانی برای اقتدار گرایان مانند جلیلی و حداد نیستند. آن ها تلاش خواهند کرد این دو نفر با اقبال عمومی مواجه نشوند. آن ها تلاش کرده اند که کاندیداهای ضعیفی از سوی اصلاح طلبان حضور داشته باشند تا با اقبال مواجه نشوند و بعد بگویند دیدید ما راست می گفتیم که جنبش سبز مرده است؟ اما چنانچه در همین شرایط که تشتت دراردوگاه آن ها در برترین سطح آشکار شده اصلاح طلبان مثلا به خواست جناب خاتمی حول انتخاب یک کاندیدا مجتمع شوند و با رای بالا اورا برگزینند بازی را به نفع مردم تغییر نداده اند؟ از آن گذشته به نظر من تا همین اندازه جریان مناظره ها توانسته با حضور همین آقایان روشنگری قابل توجهی را در سطح عمومی ایجاد کند. مردم روز جمعه دیدند که امثال جلیلی چه کسانی هستند ؟ این کم دستاوردی است؟ این که در حضور اصلاح طلبان هیچکدام از اقتدارگرایان نمی توانند جز در جهت به لجن کشیدن خودشان ودولت احمدی نژاد حرفی بزنند کم دستاوردی است. آقایان عارف و روحانی توانستند پس از چهار سال با احترام از موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی حرف بزنند و از حقوق برباد رفته ی مردم سخن بگویند کم دستاوردی است؟ این که آقای عارف صراحتا اعلام می کند که مسول وضع موجود همه ی اصول گرایان هستند موضع گیری کمی است . من اعتراف می کنم که شجاعت و قاطعیت و عملکرد آقایان عارف و روحانی بسیار فراتر از حد انتظار من بود. از آن ها ممنونم وبه آنها درود می فرستم وبرایشان دعا می کنم. نه آقای نوریزاد عزیز مثال قطار شما درست به نظر نمی رسد. صراحتم را در بیان عفو بفرمایید. چیزی از ارادتم به شما کم نمی کند.
محمد نوری زاد:
سیدابوالفضل گرامی سلام دوست من. سخن من نه این بوده است که آقایان عارف وروحانی با دیگران برابرند وتفاوتی درنگاه ومرامشان نیست. مطلقا. ایکاش به کنه و ذات سخن من فرو می شدید. من می گویم: آن قطار وآن ریل پیشاپیش تعیین مسیرشده اند وما را به سمتی که باید ببرند، خواهند برد. کوپه ی آقایان عارف وروحانی با هرشرافتی که با خود دارند وکوپه های دیگران با هرخسارتی که با خود دارند، تأثیری درجهت وسرعت سرنوشتی که لوکوموتیو ران برای ما رقم زده است نخواهد داشت. مثل این که یک کوپه تمیزباشد وکوپه ی مجاورش درگند باشد. گرچه معدودی ازسرنشینان بهره مند می شوند اما روند کلی همان است که هست. آقایان روحانی وعارف مطلقا شهامت ورود به حوزه ی اختیارات رهبری را ندارند. رهبری بجای خود، مطلقا توان ایستادگی دربرابر مطامع سرداران سپاه را ندارند. سیاست خارجی را رهبرمشخص می کند. مسائل امنیتی را رهبرمشخص می کند. هویت کلی کشور وترسیم چهره ی بیرونی ما در دست رهبراست. این که ما در سوریه باشیم یا نباشیم با وی است. روحانی یا عارف مگر می توانند چک سفید پولهایی را که باید به بشاراسد بدهند امضا نکنند. ویا پولهایی که به حزب الله داده می شود. من نمی خواهم به جزییات اشاره کنم که درآن محدوده کاملا با شما موافقم. داستان آقایان عارف وروحانی با آقایان خاتمی وهاشمی – با اعتنا به همه ی کاستی هایشان – تفاوت کیفی و کمی و ماهوی دارد. شرمگنانه بگویم: سپاه برای این دو عزیز تره هم خورد نخواهد کرد. اطلاعات هم مرتب درکارشان درخواهد پیچید. ماشین امضا و شیربی یال ودم اشکمی خواهند شد که عمده ی هیاهویشان درمحدود
———–
احمد:
سلام مرد نازنین. من نامردم. منظورت همین است؟ چون ساکت هستم چون بی پناهم چون شب را نمی توانم بدون نان به خانه بروم چون کسی را در این دنیا ندارم که بگوید که بودی ؟ چه کرده ای؟ وچرا دستگیر شده ای ؟ شما را بسیار کسان طرفداری می کنند از جمله رهبر معظم وگرنه شما که می دانید من چه می گویم وآن که نکته دان است می داند که من چه می گویم از شما خواستم یکنفر را که یک هزارم شما رهبری را به چالش بسیار ملایمتر از شما کشیده باشد وآزاد باشد معرفی کنید وشما به جای پاسخ خود را یل دوران معرفی کرده ومن را ترسو. خوب چه میشود کرد قدیم ترها به این می گفتند نعل وارونه زدن به این می گفتند ایز به گربه گم کردن. بیا از آن جوانمردی که حرفش را میزنی ومی دانم که نداری مدد بجو از حصه مردانگی دیگران استفاده کن وبگو سر وسرت با بیت چیست وچگونه ترکتازی می کنی و آزاد می گردی. من در سایت شما گشتم وشاید بتوانم بگویم بیشتر مطالب را خواندم اما چیز دندانگیری پیدا نکردم که از شما پرسشی کرده باشند وشما در همین مقوله جوابی داده باشید. شما گندم نمای جو فروش هستید مثل آقای سروش که از زیر بار گفتگوی بااین حقیر فرار کرد من اگر از واژه حقیر برای خودم استفاده می کنم نه از حقارت من است که از حقارت بشریت وبخصوص از حقارت شما روشنفکران است که در طول تاریخ مبارزاتی مردم ایران چیزی برای گفتن نداشته وندارید. شما تمامی روشنفکران را می گویم همگی در عرصه قلم شعبون بی مخ هائی هستید که با گرز وچماق قلمتان مردم را کوبیده اید در عصر روشنگری به دنبال اشاعه خرافات هستید ودر دنیای علم در وادی جادو وجنبل بسر میبرید. شما کی فهمیدید که نادم شده اید ؟ شما چه زمانی آگاه شدید که باید از صف عمله ظلم بیرون بیائید؟ از بچگی تا جوونی از جوونی تاپیری از پیری تا بمیری؟ شما به اندازه کافی خیانت کرده ای وامروز کفه ترازوی بی آبروئیت را سنگین تر می کنی. فکر می کنی در شهر ما از هر که بپرسند خر کیست چه جوابی خواهد داد. مطمئن باش می گوید خر خودتی. من ترسو هستم من معنی جوانمردی را نمی فهمم. اما توواقعا معنی این واژه ها را می فهمی وآنوقت دست به فریبکاری میزنی. ما مردم در شهر مثالی شما آزموده ایم بخت خویش وقبول کن از این ورطه رخت خویش بیرون خواهیم کشید. شاید از این که من دکتر واستاد وپروفسور نیستم راحت نباشی که همکلامم باشی اما بیا از تخت روشنفکری قدم پائین گذار وبه ساحت ساده وکم بضاعت مردم که جرئت نفس کشیدن را هم به راحتی ندارندپا بگذار. حسین بازجو تکلیفش معلوم است ولی تو زیر بار بد مسئولیتی رفتی تو خیاط باشی این رژیم هستی من از این رژیم گلایه ای ندارم چون این وآنی وجود ندارد حاکم میخواهد حاکمیت کند وهر حاکمی ترفندی دارد تو چرا آلت شدی ؟ حکایت حکومت ها چیز تازه ای نیست وجای خاصی هم ندارد حاکم حاکم است در تمام نقاط جهان چه دیروز وچه امروز وحماقت است اگر هلاهل را در جوف یک ورقه شیرین شیرینی بخوانیم. ولی تو وامثال تو این دنیا وآن دنیا را باخته اید. ریشه را به تیشه مردم زدن تنها زمانی مجاز است که کسی خود را از مردم نداند وبه عبارت دیگر حاکم باشد که آن وقت می خواهد سر به تن مردم نباشد اگر واقعا پاکی دست از این شعبده بردار که سامری های قهار تر از تو با مردم به دغل رفتار کرده اند شاید نانی به دست آوردند ولی نامشان همیشه ننگین مانده. حرف هایم را با اباذرت در میان بگذار از او در مورد گفته هایم داوری بخواه واز دیگر فرزندانت واگر اندکی صداقت در کلامم دیدند وبرایت گفتند دست از این روش نا بجا بردار وآسوده زندگی کن واز این مدت کوتاه نامه نویسی استغفار کن نه برای این که حر فهایت نا راست بوده بلکه برای ناراست بودن نیت وهدفت که مردم فریبی بوده البته اگر اباذرت به سم تزویر تومسموم نشده باشد. آقای نوری زاد من ترسو هستم چکنم از مردم ایران هستم. ما همه شیریم شیران علم
وتو چه بد با باد دمبدم حمله می کنی و راست بگو با رهبری دیدار هم داری؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست خوبم. چه خوب که هرچه دردل دارید به زبان قلم جاری می کنید. وازاین بابت مدیون درون خود نیستید. کسی که خود را تخلیه می کند خودش را آرام می کند. وهمو چکاربه این دارد که هزینه ی تخلیه ی او به چه ارزیده؟ ازاین بابت خوشحالم. اگرنقاب من وسوپاپ بودن من وجاسوس بودن من همین خاصیت را داشته باشد که دوستی چون شما خودش را تخلیه کند چه باک. حاضرم تمام عمردرهمین محدوده به ناسزا خواری مشغول باشم.
دوست گرامی
می خواهی بدانی راز گردنکشی من درچیست؟ بعید می دانم بتوانی با تمرکز همه ی حواست بدان راه یابی. البته نا امید نیز نیستم. می توانید با کمی تجسم به جایی برسید که من اکنون درآنم. لااقل تخیلش هم می تواند مفید باشد.
دوست گرامی
شما وقتی جانت را دردستت گرفتی وازچیزی هراس نداشتی وهرروز مرگ را درمشت فشردی، دلیلی وجود نخواهد داشت که ازچیزی وکسی وداغ ودرفشی نگران باشی. من، صمیمانه می گویم: انیگونه ام. هرروز مرگ درمشت ازخانه بیرون می زنم. اینجاست که ماموران اطلاعات وسپاه اند که باید ازاین آدم مرگ درمشت بهراسند. برای این که من وخانواده ام را دراین مدت به انواع آسیب ها آزموده اند. یکسال ونیم درزندان مرا درتنگنا فشرده اند که یک بله ازمن بشنوند. مرا درهمان سلولهای انفردادی زده اند ومن ازهمان سلولهای انفرادی نامه نوشته وبیرون داده ام. درهمان سلولها به تلخ ترین شکل مرا تهدید کرده اند وفحش های ناموسی برمن باریده اند ومن ازهمانجا نامه نوشته وبه لطایفی بیرون داده ومنتشرکرده اند. هرچه تلاش کردند مرا به زانودربیاورند نتیجه عکس گرفتند. درهمان زندان به مردان بزرگ سیاست که با من همسلول بودند التماس می کردم که شما مردان صاحب نامید بیایید ومثل من نامه بینویسید واینها را مفتضح کنید. پاسخ می شنیدم که نه، ما می خواهیم درسکوت دوران محکومیتمان سپری شود. با تاجزاده چهارماه هم سلول بودم. تنها کسی که نمی هراسد تاجزاده است. منتها فرق من با او دراین است که او به یک تشکیلات ویک حزب متعلق است ومن یک نفرتنهایم. بی پشتوانه وبی تشکیلات . من آدم گمنامی نیستم که بتوانند مثل ستاربهشتی سرم را زیرآب کنند. من سالها با شهید آوینی بوده ام. به اصطلاح بچه ی جنگم. خیلی ها درسپاه واطلاعات وبدنه ی نظام مرا می شناسند. زدن وکشتن من هزینه ی سنگینی برای اینها خواهد داشت. فرق من با میرحسین که اکنون زندانی است دراین است که میرحسین وکروبی ومیردامادی وتاجزاده وبهزاد نبوی پشت سرشان جمعیت وحزب وتشکیلات است. پشت سرمن کسی نیست. هیچ. پس تحمل یک فرد تنها برای نظامی که درمحاصره ی آسیب هاست ممکن تراز کشتن اوست. اینها چیزهایی است که به عقل من می رسد. کما این که دراین مدت بارها توسط ماموران سپاه واطلاعات دستگیروشبانه با چشمانی بسته رهایم کرده اند. اموالم را برده اند. با هردنگ صدای در زن وبچه ام تن شان لرزیده است. چرا که چهاربار هشت نفر وده نفر بخانه ی ما ریخته اند وجلوی زن وبچه ام هرچه خواسته اند برداشته اند وبرده اند. زن ودختر وپسرم رابه اوین برده اند وهرکدامشان را جداجدا تهدید کرده اند. تلخ ترین حرفها را با دخترجوانم زده اند. واسرار خصوصی مرا فیلم کرده اند ودرفضای سایبری منتشرکرده اند تا میان من وهمسرم جدایی بیندازند. مدتها به همسرم اس ام اس های ناموسی می زدند وتلاش می کردند بین ما جدایی بیندازند. اما خانواده ی من مثل شیرپشت سرمن ایستادند و قدمی به عقب نرفتند. اکنون برای اطلاعات وسپاه تنها وتنها یک گزینه درباره ی من وجود دارد. این را به من پیغام نیز داده اند. وآن : کشتن من است. منتها باید هزینه اش را بپردازند. من که آماده ام مشکلی ندارم. مشکلی اگرهست متوجه ی آنهاست.
اگرهنوز مرا نقاب به صورت می دانید باورکنید ازمن کاری دیگرساخته نیست. این درون دیرباورشماست که نمی تواند مرا باورکند. ومن برای آن درون دیرباورکاری نمی توانم بکنم. درضمن من شاید ده یازده سال است که آقای خامنه ای را ندیده ام. آخرین باری که دیدمش با جمعی ازهنرمندان بودکه با ایشان دیدارداشتیم.
اینها نکاتی بود که من توانستم دراین ضیق وقت برای دل ناآرام شما شماره کنم. بازهم اگرآرام نمی گیرید بنویسید شاید یک چیزهایی به نظرم رسید ونوشتم.
البته یک کاردیگرنیز می شود کرد. این که شما ازجایگاه تماشاگر به جایگاه یک کنشگرسیاسی نقل مکان کنید وقدم به قدم با من همراه شوید تا بدانید اگرمرگ را درمشت تان بگیرید وهوشمندانه قدم بردارید ای بسا با همه ی گمنامی شما بشود دوام آورد. البته حداقل این است که یک سال ونیم بروید زندان ودرزندان کتک بخورید وناموستان را جلوی چشمتان بیاورند واموالتان را ببرند وممنوع الخروجتان بکنند تا با هم مساوی شویم وازآن به بعد شما بپرسی چرا شما آزادی ومرا همچنان دربند نگه داشته اند. شما یک نمونه بیاور ازاین همه زندانی سیاسی که بجز آقای تاجزاده از دل زندان نامه بنویسند وخود آقای خامنه ای را به چالش بکشند. کاری که من کردم وپای مخاطراتش ایستادم.
برقرارباشید دوست من
———-
عـادل:
جناب نوری زاد با سلام. من اکنون پنجاه و یک سال دارم شانزده هفده ساله بودم که انقلاب شد همان سالهای اول انقلاب وقتی دیدم دوستان و جوانان این مرزو بوم را به دلیل ابراز احساساتشان به دار می آویزند با آن تجربه کم خود پی بردم این نظام به حق نیست. وقتی خواندم شما تا قبل از واقعه 88 از ارادتمندان حضرت آقا بودید و بعد از آن تغییر رویه دادید بسیار متعجب شدم وقتی مناجات شما با خدا را در زندان گوش دادم این تعجبم فزونی گرفت که انسانی از جنس شما چکونه میتواند تا آن موقع با این قضایا کنار بیاید و چیزی نگوید. چگونه و با چه توجیهی شما تا آن زمان وفادار به آقا بودید؟ اگر چه این سئوال چیزی از انسانیت شما در امروز نمی کاهد. خیلی مشتاقم جواب شما را بدانم.
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. درسایت من مصاحبه ای است با عنوان بی پرده وبی تعارف(مصاحبه ی محمد نوری زاد با صدای آمریکا). این را تماشا کنید اگربازهم پرسش شما پای برجا بود بفرمایید تا پاسخ بگویم. درآن مصاحبه من مفصل به همین موضوع مورد علاقه ی شما پرداخته ام. با احترام
———-
شهـرزاد:
جناب نوری زاد ما باید تاکی تحمل کنیم تا کی تحمل کنیم وببینیم بول نفتمان به جیب ای لاشخور ها می رود. تاکی باید زندانی بودن اقای موسوی را ببینیم ونتوانیم کاری کنیم.تا کی باید با ترس ولرز از همفکرانمان دفاع نکنیم. تا کی باید به ان سیاست های چرت رهبری توجه کنیم. تا کی باید ببینیم جوانان معتاد و بی کار می شوند. من جواب اینهارا از شما طلب میکنم و خ.اهشمندم باسخ دهید
محمد نوری زاد:
سلام شهرزاد گرامی. تا آنگاه که آگاهی، راه را برجهل وجهل گستران تنگ کند. با احترام
———-
عبـدالله:
با سلام بر نوری زاد عزیز. من سئوال شخصی نکرده بودم از جنابعالی پرسیده بودم آیا سخنرانیهای سید بزرگوار را که دلائل شرعی و سیاسی حضور حزب الله در بعضی از موارد بحران سوریه و مراحل ورود به درگیریها در منطقه القصیر ،بوضوح و شفافیت کامل بیان شده بود را خوانده یا شنیده و یا… و حالا با دیدن عکس و یا شنیدن صدای ایشان کهیر ما انتان را به خطر می اندازید ولی بعضی حاضر نیستند حتی حتی….. بدرود.
محمد نوری زاد:
سلام شهروز گرامی. داستان درکشورما، داستان مردمی است که اسیرخرافه اند. دراین خرافه بازار، روضه خوانان فرصت حکومت یافته اند. برای روضه خوانانی که به حکومت رسیده اند هیچ مردمی مناسب ترازمردمی که به خرافه پایبند باشند نیست. دربازار خرافه، عقل وعقلگرایی به حاشیه می رود وزیرکترها با فریب مردم – به شیوه های مختلف – به بهره کشی وغارت مردم توفیق می یابند. کاری که درایران بعد ازسالهای انقلاب صورت پذیرفته است. با احترام
———-
شهـروز:
چرا شما می توانید هرچیز دلتان بخواهد در سایتتان می نویسد و هیچ کس چیزی به شما نمیگوید؟؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست من.
رازش درنترسیدن وچیزی نداشتن برای ازدست دادن است.
من شخصا اینگونه ام.
شخصی منفرد وبه سیم آخر زده.
این فرد را نمی شود ترساند. تنها راه کشتن اوست. که باید هزینه اش را پرداخت.
با احترام
———–
یک دوست:
شما چون از ابتداي انقلاب و جنگ ملازم ياران و سران كشور بوده ايد حتي اگر چيزي را آموزش هم نديده باشيد ، قطعا” تجربه نموده ايد. استفاده از بيت المال براي تقويت پل تداركاتي حزب الله لبنان ( خاكريز برون مرزي مقابله و نبرد با اسرائيل ) اصراف و تبذير نيست ، هزينه امنيت است. همانطور كه مرزباني و ايجاد يك سازمان نظامي ، هزينه دارد. البته ميتوان با اين مقوله رويايي برخورد كرد و گفت : چرا جنگ ؟ چرا همه سلاحها را نابود نكنيم و دنيايي پر از صلح و صفا نداشته باشيم ( كه البته همه ميدانيم از آرزو از ابتداي خلقت بشر بوده و تا كنون حتي پيامبران نيز به آن دست نيافته اند چه برسد به حكومت نيم بند ظاهرا” اسلامي ما ) ، نوعي تقليد از دكتر احمدي نژاد. به هر روي شما با توجه به سن و سال و تجربه تان بيشتر از من از موضوعات امنيتي اطلاع داريد بسيار محتمل است كه در جريان كمك به دولت سوريه و حزب الله لبنان ، عده زيادي ( خصوصا” سرداران تازه به ثروت رسيده سپاه ) لفت و ليسي بكنند ولي خوب ، قطعا” استراتژي نظامي به تقليد از آمريكائيها ، ايجاب ميكنه كه خطوط نبرد را از مرزهاي خود ، دور ، و به مرزهاي دشمن ، نزديك كنيم.باز اعلام ميكنم اين يك نظريه از طرف من است و ممكن است اطلاعات شما بيشتر از من باشد و بجاي نظريه ، با مستنداتي ( نه از جنس شريعتمداريها ) نظرات افراد كم اطلاعي مثل بنده رو رد و توضيح بفرمائيد. با سپاس و عرض ارادت
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی ام. آیا همه ی کشورها درمرزهای دور بدنبال دشمن اند؟ یک نگاهی به ترکیه بیندازید به سنگاپور به مالزی
شاید بفرمایید اینها که با اسراییل سرجنگ ندارند. که می گویم: دوست من، ما خودمان برای خودمان دشمن تراشیده ایم چرا که برای حاکمیت داخلی مان سخت به این دشمن نیازمندیم. بااحترام
———-
نــدا:
سلام خدمت استاد گرانقدرم جناب نوریزاد. من یک سوال داشتم که چرا گذاشتیم انقلاب مردم به این سمت برده شود ویا نمی شد اصلا انقلاب نکنیم بلکه حکومت قبل را اصلاح میکردیم.من یادم هست که اوایل انقلاب احمد مفتی زاد سر این مسئله که حکومت توسط شورا اداره شود نه یک فرد بارژیم اختلاف زیادی داشت دران زمان کسی حرف او را نمی فهمید وهمه او را تنها گذاشتن ودست اخر جان عزیزش را در این راه نثار اسلام کرد.وتازه می فهمیم ان عزیز اینها رامیدید که جاه طلبی جای خدمت به اسلام ومردم را می گیرد که امروز شاهد ان هستیم.من بعنوان یک ایرانی تنها راه نجات مردم واسلام را زنده کردن راه عزیزانی همچون احمد مفتی زاد می دانم چون راهی است که ازجاه طلبی خود رای بودن وخودکامگی دور میکند .لطفا سوال مرا پاسخ دهید ودر مورد نظرمن نظر قلبی خود رابگویید. با تشکر فروان
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. دنیای فهم، سالهای فراوانی است که از حاکمیت فرد برجمع – بی آنکه به همان جمع پاسخگوباشد – عبورکرده. این شیوه ای که درایران عزیز ما گرفتارش هستیم، بختکی است که متناسب فهم ولیاقتِ جمعی ما برسرما آوارشده است. وقتی رهبرما درقبال رفتارش پاسخگو نیست چرا باید دیگران پاسخگوباشند. اینگونه می شود که ملتی به عرصه ی بی تربیتی پای می نهند. ما را چاره ای نیست که به جاده ای درافتیم که: انسانهای فهیم با مشقت فکری فراوان درآنند. منتها ابزاراین تغییررویه تنها وتنها آگاهی است. وگرنه مگرقوانین مدنی پاکستان ستودنی نیست؟ وقتی فهم مردم متناسب با قوانین نباشد ونظارتی نیز درکار نباشد، هزار قانون پسندیده بخاک می افتند وفلاکت ازسرو روی مردم بالا می رود. با احترام
———-
یک دوست:
…برداشت من اين استكه اخيرا مطالبي كه مرقوم ميكنيد دچار آشفتگي شده ( با ظاهري عامه پسند ) و تركيبي از مطالب احساسي را در مطالب محض علمي و يا برعكس و يا مطالب ادبي را در مطالب نظامي و يا بر عكس و …… ميگنجانيد كه بنظرم اگر آشفتگي نوشتار نباشد اسم مناسبي نخواهد داشت…
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. چرا اسم این نوشته ی منظم ومشخص را که به حق الناس های فراموش شده تأکید می ورزد، آشفتگی نسبت می دهید؟ آشفتگی این است که یکی به میخ بزنیم ویکی به نعل. واین که فرموده اید نوشته های من احساسی است، من نمی دانم برداشتن میلیاردی از پول مردم کجایش احساسی است. گرچه خود می دانم که در درون من، احساس فراوانی پای می کوبد. ومن، تا آنجا که مقدورم باشد، سعی درمهارش کرده ام. گاه نیز موفق نبوده ام. اما عمدتا برتعقل ورفتاری مبتنی برعقلانیت اصرار ورزیده ام. بازهم سپاس از تذکرتان با احترام
———
ناشناس:
برادر من با یک فحش به خمینی //// اعدام شد و شما به راحتی انتقاد میکنید. عجیب نیست!!
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. بخاطرخون برادرشماست که من می توانم به راحتی انتقاد کنم. با احترام
—-
محســن:
جناب نوري زاد.با سلام و عرض ادب. ديدگاه شما در مورد بهائيت ، وهابيت و كلا عقايد انحرافي كه به نام دين وارد اسلام شده چيست؟ منظورم حقانيت يا بطلان اين عقايده كاري به افراد معتقد به اين افكار ندارم. ممنون
محمد نوری زاد:
سلام محسن گرامی. بهائیت ووهابیت ومسلمانی وشیطان پرستی وبت پرستی یا هرچه که هست، گرایشاتی است که مردمان درعصری ازاعصار بدانها روی برده اند. هرکدام ازاین عقاید اگر بتواند به پرورش انسانی درست وفهیم وبا ادب واهل مدارا واهل انصاف و اهل پاکی واهل خرد توفیق یابد، نسبت به سایرگرایشات مطلوب تر وخواستنی ترخواهد بود. ودرنقطه ی مقابل عقیده ای که مردمانی تند خو وخرافی و بی ادب و ظالم بپرورد طبعاً نامطلوب وناخواستنی است. درعین حال که ما مجاز نیستیم صرفا بخاطراین که عقیده ی خود را برتر می دانیم به دیگرعقاید بتازیم وتوهین کنیم و فرصت های حضوررا ازآنها دریغ کنیم. دراین میان قوانینِ برگرفته ازخرد وعقل جمعی مردمان می تواند مرجع مناسبی برای همزیستی عقاید گوناگون باشد. با احترام
———
ناشناس:
سلام .جناب آقای نوری زاد مدتی است حمایتهای گاه وبیگاه شما از بهائیت ذهن مرا درگیر کرده آنهم از فرقه ای که معتقدند قرآنها را باید سوزاند ؟! لطفاً پاسخ دهید.
محمد نوری زاد:
سلام دوست خوب ما. اعتقاد به سوزاندن قرآن یا حتی مانیفست کمونیسم یا انجیل وتورات وهرچه که هست، نگرشی نادرست ونا بخردانه است. آنچه من بر رعایت حقوق فراموش شده ی بهاییان اصرار می ورزم، درمحدوده ی حقوق شهروندی است. که یک بهایی صرفا بخاطراعتقادش درمدار نفرت یک حکومت قرارنگیرد. گرچه من نیز با شما موافقم که سوزاندن قرآن یا هرکتاب اعتقادی دیگرهرگز پسندیده نیست بل جاهلانه است. شما با یک بهایی تحصیل کرده صحبت کنید بعید می دانم این سوزاندن قرآن جزیی از اعتقاد آنها باشد. مثل خیلی ازخرافاتی که درتشیع هست وبسیاری ازما بدان معتقدیم وریشه ی درستی نیز ندارند. با احترام
———-
ناشناس:
آیا میتوان ریشه تمام گرفتاریهای جمهوری اسلامی را فقط در این سالها جستجو کرد؟آیا ریشه گرفتاری مردم ایران در نظام جمهوری اسلامی از گذشته دورتر نیست؟و آیا این بدبختی ها از حماسه خمینی آغاز نگردیده؟وآیا برای شما حماسه خمینی همچنان حماسه خمینی است؟وآیا نمیتوان گفت خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج ؟؟؟!!
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. لطفا نامه ی بیست وچهارم وبیست وپنجم مرا مطالعه بفرمایید. با احترام
———
امیرعلی:
تو ازادي است هر نظري داشته باشد وايضا حق داري بر پاي يك بهائي بوسه بزني و حتي بهائي شوي ،اما ايا مي دانيد دولت بهائي ها را به جرم تبليغ بهائيت تحت پيگرد قرار مي دهد ونه بخاطر بهائي بودنشان .اقاي نوري زاد دارند شيعيان را به بهانه هاي مختلف بهائي مي كنند ،ايا خبر داري؟ مذهب ! … به خداوندي خدا كفر وشرك هدف غائي بهائيت است ،ايا خبر داري؟ اين سايت هاي بهائي در اختيارت هستند برو مطالعه كن و فاجعه را ببين …
محمد نوری زاد:
سلام امیرعلی گرامی. من مطلقا به حوزه ای که شما فرموده اید “بازیچه” داخل نشده ونمی شوم. اعتقادهرکس وهرطایفه به خودشان مربوط است. من یک حرکت انسانی کردم. باقی اش پای دوطرف دعوا. با احترام
———-
محمد:
شما فرموده اید بازنشسته جهاد کشاورزی بوده اید . ولی از شما هم سابقه کار در روزنامه کیهان وجود دارد و هم کار مستند سازی.
توضیحی در این رابطه بدهید ممنون می شوم .
محمد نوری زاد:
سلام محمد گرامی. من برای کیهان مطالبم را فکس می کردم. جهاد سازندگی در تلویزیون گروهی داشت که برنامه های جهاد درآنجا ساخته وپخش می شد. روایت فتح نیز. با احترام
———-
حسیــن:
با وجود اینهمه نقد و سرو صدا نوعی وابستگی شما به حکومت ایران وجود دارد. شما به زیر کشیدن حکومت های دیگر مانند حکومت سلطنتی پیشین یا اسراییل(من خود هیچ دلبستگی به هیچ دستگاهی و حکومتی ندارم) حیلی راحتتر زبان رکتری دارید تا این حکومت یا سردمداران…برجستگی شما از دو نظر قابل اهمیت شده است یکی به این دلیل اینکه طرفدار حسابی حکومتیان ایران بوده اید و الان نیستید و دوم اینکه با اینهمه حرف ونامه انها با شما چندان کاری ندارند و این در حالیست که من اگر یک چند جمله ای از خارج برای اقایان پست کنم و به ایران بیایم از همان فرودگاه به مسلخگاهشان میبرندم … دستکاه امنیتی ایران یک دستگاه ضد منطق و بی برنامه نیست که از چشم و ابروی شما یکی خوشش امده و دستور داده با شما کاری نداشته باشند تا ببیند چه می شود. این پرسش همچنان چه خود شما با صدای بلند تکرارش کنید پاسخی ندارد…
محمد نوری زاد:
سلام حسین گرامی. من موافق شما هستم که آزاد بودن من حتما فوایدی برای سیستم دارد. بقول شما آنها عاشق چشم وابروی من نیستند. اما درنهایت می فرمایید چه کنیم. ما چه بد چه خوب تااینجا پیش آمده ایم. خودم ومردم ایران را می گویم. چه درداخل کشور وچه دربیرون. نمی شود که نشست وبه تماشا پرداخت. بله، دستگاههای اطلاعاتی وامنیتی اصطلاحی دارند به اسم: فایده وهزینه. یعنی باهرکاری که می کنند، هم فایده اش را وهم هزینه اش را رصد می کنند. شاید زدن وکشتن وزندانی کردن من هزینه ی بیشتری برای سیستم دارد تا آزاد گذاردن من. البته احتمال همراهی من با سیستم وجاسوسی وسوپاپ بودن من نیز برای خودش احتمالی است که نمی شود نادیده اش گرفت. با احترام
———-
علــی میـم:
برادرم مصاحبه شما را با فانی در بی بی سی گوش کردم افتخار میکنم که هموطن وهموا خواه مردی چون شما هستم ولی بعنوان یک برادر مرامی شما را از این موضوع اگاه میکنم که مردم ایران شایستگی انرا ندارند که بخاطرشان جان دهی .این ملت یک بار زیارت کربلا را به حفظ جان وناموس یک میلیون نفر ترجیح میدهند …نمکناشسترین ملت را ما داریم ولی به غیر قابل اصلاح بودن قوه قضاییه هم صد در صد ایمان اوردم….من از سپاه واطلاعات وحتی خود قوه قضاییه انقدر نرنجیدم تا مردمیکه به خاطرشان تا پای اعدام رفتم
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی ام. سپاس ازشما بخاطرنکته های خوبی که با من فرمودید. این را بگویم وتمام. من هرگزدراین راه ازمردم انتظاری ندارم. هرگز. اگرچه برمن شماتت وآب دهان ببارند. من برای آن افقی درتکاپویم که همین مردم بعدها درآن طعم ادب وآزادی وخرد وعدل وانصاف را خواهند چشید. گرچه من به اندازه ی شما ناامید ازمردم نیستم. همین مردم وجوانان شایسته ی ما بودند که حماسه های سال 88 را پروراندند واستخوان مطلق گرایان را نرم کردند. هنوز می شود به این مردم دل بست. بله من نیز چون شما درپاره ای از انتظارات مردمی همدلم. اما بوقتش این مردم، ازبسیاری چون ما پیشی خواهند گرفت. ما حالا حالاها باهم کارداریم. با همین مردم. با هرضعف وقوتی که دارند. با احترام وسپاس مجدد
———
آزاده:
سلام علیکم. آقای نوری زاد واقعا شما روحانی دولتی را می شناسید که زندگی سالمی داشته باشه ؟ فرض کنیم که باشد آیا سکوتش در مقابل چپاول و غارتگری و … به معنای همراهی و تایید آشکار ظلم بر خلاف آزموده های دینیش نیست ؟ ممنون میشوم پاسخ بدید .
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. دراین سالها هرکه سکوت کرده، با بانیان ظلم همراهی کرده. که اگراین سکوت کننده روحانی باشد که دیگر واویلا. با احترام
———-
خستــه دل:
یک آخوند خوب یک آخوند مرده است حتی اگر حسن روحانی باشد!
محمد نوری زاد:
دوست من اینگونه که شما نسخه می پیچید باید به سایرصنوف نیز به همین دیده نگریست. درمیان روحانیان، انسانهای فاضل ونیالوده فراوانند. والبته آلودگان فراوان ترند. بیاموزیم که برمردمان بصورت کلی خط نکشیم. هرکه هستند. با احترام
———
نــدا:
جرا اسلامی که حضرت محمد(ص) برای هدایت انسان معرفی کرد به این عناوین درامده است وهر کسی ساز خود را می زند.ایا این دسیسه دشمنان اسلام نیست که اسلام واحد را به این وضع دراورند وخودشان از اب گل الود ماهی بگیرند.ایا وقت ان نرسیده که این سلیقه ها را کنار بگذاریم واسلام را به معنی کلمه برسانیم تا بتوانیم درسایه ان به سعادت دنیوی واخروی برسیم ؟ باسپاس ودرود فراوان
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. این اختلافها ایراد چندانی ندارد. علتش شاید دراین است که مطلقا امکان مجتمع کردن مردم حول یک عقیده وجود ندارد. یا شاید اساسا ضرورتی نیز نباشد که ما همگان را به یک کیش ویک عقیده فرابخوانیم. روح کلی اعتقادات بنیادین وحدت است. همان توحید ویکتا پرستی. ازاین نگرش که دورشویم، مگرمی شود به کسی گفت: کمونیست مباش وبهایی مباش ومثل ما باش ومثل ما بیندیش. اجازه بدهیم مردم هرگونه که دوست دارند بیندیشند. مهم فرو نشدن مردم درجهل است. اینجاست که انتشار- ونه دخالت – آگاهی کارسازی می کند. مردم را راحت بگذاریم. با احترام
——–
احمــدی:
… دلایل روشنی برایم بوجود آمد که نمیتوان باور کرد که شخصی بتواندآنقدر واضح و روشن در جامعه انتقاد کند،بدون آنکه برایش مشکلی بوجود آید!!! ودرک این موضوع برای اکثر افراد قابل حضم است!تقریبا محال است که بتوان چنین انتقادهایی کرد. با احترام بسیار اما شما از افرادی هستید که میخواهند بگویند دموکراسی اینجا هست! ….
محمد نوری زاد:
سلام جناب احمدی. شما هم اگرکمی شناخته شده بودید، وشخص رهبر شما را از نزدیک می شناخت، وشما را دوست می داشت، وبا یک نامه ی انتقادی از رهبر به زندان می رفتید، ودر زندان مورد ضرب وشتم قرارمی گرفتید، وخانواده ی شما را برای بازجویی های ناجوانمردانه به زندان اوین می کشاندند، وشما از داخل زندان همچنان رهبر را نقد می کردیدو نوشته های خود را با لطایف الحیل بیرون می فرستادید، ووقتی به شرط وشروط به شما مرخصی می دادند که : ننویسید تا بیرون بمانید، وشما بمحض بیرون رفتن مصاحبه با رادیوها و تلویزیونهای خارجی و نقد از رهبر را با تیزی بیشتر ادامه می دادید، باز که شما را به زندان برگرداندند، نوشتن از داخل زندان را با تندی و عتاب از سرمی گرفتید، وعلاوه بر سه سال ونیم قبلی ، دوسال مجدد دریک دادگاه سه دقیقه ای به دوران محکومیت شما افزوده می شد، وشما دست به یک اعتصاب خشک فرساینده می زدید، ودرهرفرصت ممکن نوشته ها ونقدهای خود را بیرون می دادید، ووقتی بعد از یکسال ونیم به شما عفو می دادند، رسما می نوشتید که : من که تقاضای عفو نکرده بودم، وباز می نوشتید ومی نوشتید ومی نوشتیدوبعد ازچندبار جارو کردن و بردن ابزار کارتان همچنان می نوشتید و رهبر را با تند ترین الفاظ می نواختید، اگر شما نیز اینگونه می بودید، وجانتان را کف دستتان می گرفتید وهرلحظه برای مرگی سخت خود را آماده می کردید، ودهها بار با شبکه های رادیویی و تلویزیونی بساط ظلم را مفتضح می کردید ودراین راه هم خودتان وهم همسرتان و هم فرزندتان ممنوع الخروج می شدید و با هرزنگ در لرزه به تن فرزندانتان می افتاد ، بله اگر از این موانع عبور می کردید و چیزی برای از دست دادن نداشتید وتنها حذف فیزیکی خود را برای دستگاه اطلاعاتی باقی می گذاردید، شما نیز مثل من می توانستید همچنان بی واهمه بنویسید و نگران چیزی نباشید. با احترام
———-
رضا:
اگر اوضاع چنین که شمابرمیشمریدقاراشمیش است پس چگونه است که شماآزادانه هرآنچه برداشت شخصیتان است راقلمی کرده وازآن عجیب ترآنکه چنین آزادانه منتشرمیکنید!!!؟اینجاست که برای من ودیگرانی چون من این دوگانگی وجمع اضداد موجب سوالات وفرضیات متعددی میشود بقول شاعرگرحکم شودکه مست گیرند…..قبلاتشکرمیکنم ازاینکه باقلم شیوایتان بنده حقیرراازاین دوگانگی وچرایی ماجرامطلع میسازید.(البته اگرلازم دانستید)
محمد نوری زاد:
سلام آقارضای گرامی. این سوال از آنجا در درو ن شما پای گرفته است که: شما پذیرفته اید باید سکوت کرد وحرفی نزد وفریادی نکشید. وبهمین خاطرهمه ی آنانی که سکوت کرده اند ازنگاه شما آدمهای درست وعاقلی هستند. که اگرمن نیز سکوت می کردم وچیزی نمی نوشتم این سوال برای شما پیش نمی آمد. یعنی شما درست به آن مسیری رفته اید که آرامش خودِ شما پیش پای شما نهاده است. وگرنه بجای تردید درباره ی چگونه نوشتن های من که با هزینه های سنگینی برای من وخانواده ام همراه بوده به آنانی اعتراض می کردید که: سکوت کرده اند. واول ازهمه به : خودتان. ما گاه با یک پرخاش بزرگ به کسی که سرپا ایستاده، ازرنج شرمساریِ نشستن های مستمرِخود می کاهیم. با احترام
———
بیتــا:
می دونم که شاید شما یه مبلغ دین نیستید و…نباید حاشیه برم اما نوشتن اینا برام سخته…دنبال کسی می گشتم که چیزی بگه که دوباره با همهءوجود دینم رو بپذیرم…من کاملا”اونو از دست داده ام.اما ترس و وحشت اونهمه تهدیدهای دین ول کنم نیست و آرامشمو گرفته شما با افتخار از شیعه نوشته بودید اما من هیچی نمیبینم که…می تونید به من کمکی بکنید؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. دین یعنی فرا بردن انسانیت. زیاد بخود سخت نگیرید. خدای خوب محتاج مشقت ما نیست. آرام باشید. خدا دروجود شماست. به خود بنگرید. درآینه. خدا همان گونه به شما می نگرد که : شایسته ی شماست. به خودتان فرصت بدهید. خدا را درادب، درخوبی ها، دردرستی ها، درانصاف، درپاکی، درفهم، درامید، بجویید. می بینید مسلمانی چه دردسترس است؟ همین نازنین
———
لیــلا:
سلام آقای نوری زاد من یکی از هزاران فارغ تحصیل کارشناسی ارشد هستم که بیکار هستم همسرم هم دانشجوی دکتراست و بیکار است همسرم مدت 4 سال در اداره ای کار می کرد اما در گزینش برای رسمی شدنش به دلیل اینکه نمی دانست هفته پیش رهبر به کدام شهر سفر کرده و نمی دانست که کدام سوره قرآن درباره ولایت فقیه است رد شد و او را به همین دلیل از کار اخراج کردند وقتی خبرش را داد خیلی شوکه شدم فکر نمی کردم تا این اندازه وحشی صفت باشند که برای یک سوال زندگی یک جوان که متاهل است و خرج زن و بچه اش را می دهد زیر رو کنن آن هم کاری که با هزار زحمت و با عبور از هفت خوان پیدا کرده بود و آبروی او را در میان خانواده و دوستان و همکاران خود ببرند کسی هم باور نمی کرد که به این سادگی میشود اخراج شد! و شوهرم زیر باد تهمتهای اطرافیان قرار گرفت و گذشته از فشار روحی و روانی باید درد بی پولی و بیکاری هم بکشد من و همسرم در این مدت خیلی درد کشیدم و خیلی گریه کردم و به درگاه خدا ناله کردم که به خاطر اون شخص ما اینگونه درد می کشیم و تحقیر می شویم آقای نوری زاد ما خیلی داغ در سینه داریم و جز خدا کسی را نداریم من تا زمانی که زنده ام هرگز این حاکمان را نمی بخشم که با آینده و آبروی ما و امثال ما بازی کردند برای بقای بیشتر یا برای ریاکاری من دوست داشتم دردم را برای شما بگویم تا بدانید ما جوانها برای زندگی کردن بهتر داریم دست و پا می زنیم و به سختی کار پیدا می کنیم ولی نمی گذارند زندگی کنیم تمام عمرمون شده گریه و درد ممنونم که لطف می کنید و درد دلم را می خوانید
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. ایکاش می توانستم از جانب شما دم گوش همه ی آنانی که خدا را برای خود بلوکه کرده اند و ازجانب او برمردم سنگ می بارند و به نمایندگی از خدا جیب مردم را خالی می کنند بگویم: خود را فریب می دهید یا مارا. این که بجای خدا به ما قالبش می کنید کسی نیست جز خود شما. بله این خود شمایید که بجای خدا نشسته اید و بهشت و دوزخ را ازهمینجا مدیریت می کنید. بانوی خوب، شرمگینم که دستم تهی از اختیار است. کاش می توانستم فراتر از انتشار دلنوشته ی شما برای شما کاری بکنم. با احترام
———-
یک بانو:
سلام آقاي نوري زاد!!! من يك دختر بيمار و عقده اي و آرزو به دل هستم.سال شصت در زندان اوين متولد شدم! تا سال شصت و چهار در زندان هاي اوين و گوهردشت و قزلحصار با مادرم جابجا مي شدم تا مرا نزد مادربزرگم بردند! مادرم سال شصت و شش اعدام شد و پدرم سال شصت و هفت…آن موقع شما كجا بوديد و چرا از اين نامه ها ي معروف ننوشتيد و حرفي نزديد؟ اگر خيلي مرد بوديد همان موقع راهتان را از اين درنده خوهاي وحشي جداً مي كرديد! دروغ مي گوييد! نيرنگ و رياست! جناب نوريزاد شما سرتان ماند بي كلاه و از قدرت چيزي عايدتان نشد و براي همين مثل نوري زاده و سازگارا و مخمل باف با اينها چپ افتاديد. اون موقعي كه مادران و پدران ما زير پوتين هاي حاج داوود رحماني و اسدالله لاجوردي و پاسداران شقي و كثيفشون جون مي دادند و تحقير مي شدند از اين حرفها زديد؟ شما به دوران طلايي امام راحل دلخوشيد هنوز! براي مردمي كه شما رو باور كردند متاسفم كه چه بسا شما از پورمحمدي و اژه اي خطرناك تر هستيد
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب
روی من سیاه
همین
با احترام
———
رســول:
اقای نوری زاد. به نقل از آقای قابل ذکر کردید که دین امری شخصیست و درونیست ، آیا شما و آقای قابل بر میتابید که جمعی دین را امری شخصی و درونی ندانند ؟ یا به زعم شما همگی آنان به جهالت کشیده شده اند و خود نمیدانند ؟ چرا چون شما و دوستان تازه پیدا کرده شما به این اصل بی اعتقاد هستند هر که غیر از این بیندیشد جاهل است؟ اصول اعتقادی را فقط شما میفهمید و دوستانتان ؟ ! مگر در طول تاریخ پیامبران هر کدام که زمینه را فراهم دید اقدام به تشکیل حکومت مبتنی بر دین نکرد؟ پیامبر عظیم والشان اسلام کاری که میکرد مگر غیر از حکومت داری بود ؟ امر به جهاد ، وضع قوانین ، اجرای حدود الهی ، تعیین جانشین پس از خود و غیره اگر حکومت داری نیست پس چیست؟ مگر امام علی ع حکومت را حق غصب شده خود نمی دانست؟ حکومت را برای پادشاهی می خواست یا موعظه ؟ مگر نه اینکه اعتقاد تمامی ادیاد حتی خرافی آن بر این است که روزی عالم توسط دادگری عادل به تسخیر درخواهد آمد ؟ و همانا تشیع اعتقاد دارد که آن دادگر مهدی موعود است ، او برای موعظه می آید ؟ دنیا که پر از موعظه است ، پر از حدیث است او نمی آید حدیث بگویید ، او میآید آن حق غصب شده را باز ستاند و حکومت بر پا کند . و حتما هم از نوع دینی آن . البته خود شما در این مباحث استادید شاید در این مباحث هم تجدید نظر نموده اید ،نمیدانم !
محمد نوری زاد:
سلام رسول گرامی. خدا مرا نبخشاید که جهالت را از خود منفک وآن را به دیگری نسبت دهم. بل من به شیوه های جاهلانه اشاره کرده ام. یک سئوال: آیا درطالع آینده ی دینی این سرزمین یا درطالع هرسرزمین دیگر ظهور فردی مثل امام خمینی را متصورهستید؟ که فردی خود ساخته و انسانی وارسته و اخلاقی باشد؟ کسی که درنجف برای او امشی می آورند تا مگس های اتاقش را از پا درآورند اجازه نمی دهد و خودش برمی خیزد و با عبایش مگسها را می راند. خوب این عزیز بمحض این که به حکومت و قدرت می رسد کلتی به کمر فردی چون خلخالی می بندد و کلاشینکفی به دستش می دهد با اجازه ای فراخ. که بدون دادگاه و وکیل و اینجور چیزهای خنده دار بروبد و جلو برود. ویا مگر آقای خامنه ای کم شخصی است؟ کسی است که شعر می داند و هنر می شناسد و حافظ را می فهمد و با سیاست آشناست. همین رهبرگرامی را می بینید که از آستینش فردی چون شیخ علی فلاحیان بیرون می افتد. و با عالمی مثل آقای منتظری آن می کند که دیدیم. و با مردم این می کند که مشاهده کردیم. و با سپاه همانهایی می کند که شنیده ایم. شاید بگویید درآینده افراد دینی بهتر ازاینها ظهورخواهند کرد. من می گویم: گلی بگوشه ی جمالشان. ظهور کنند. کسی که جلویشان را نگرفته. اما هرکه هستند با مردم نباید فرقی داشته باشند. شانه به شانه ی مردم. با حقوق مساوی. شما آیا حقوق شهروندی همین مادر ستار بهشتی را با جناب خامنه ای که نه با جناب فیروزآبادی که نه با دربان دفتر آقای روحانی یکی می دانید؟ با احترام
———-
امیــن:
آقای نوری زاد. همه چیز سیاه و تیره و تار شده ، هیچ نقطه روشنی نیست! هیچ نقطه ای!؟!!! نه ؟ سایت شما فقط تنفر میپراکند و بس ، شما غیر از ناامیدی و یاس چه چیزی به مخاطبانتان پمپاژ میکنید ، برای نیل به هدفتان روان مخاطب را هدف قرار دادهاید و بی رحمانه شلیک میکنید زمانی نمیگذرد که جز مشتی افسرده و ناامید حاصل این رفتار شما نخواهد بود، این روش مبارزه شماست ؟ دارید تلافی میکنید ؟ اینگونه ارضا میشوید ؟شما ابزار انصافتان هم گمشده ، بد عینکی بر بصیرتتان زده اید بد عینکی .
محمد نوری زاد:
سلام امین گرامی. من دراین سفر به دیدن همین افراد رفتم. چه کنم که افراد دیگری درمسیرمن قرار نگرفتند. همه ی اینها نیز زخمی بودند. ومن دراین نوشته گوشه ی کوچکی از رنج هایشان را تصویرکرده ام. من به شما حق می دهم نازنین. ما باید انصاف داشته باشیم. اما در نسبت با که؟ ما غارت شدگانیم امین گرامی. حاکمان ما این دیار را غارت کرده اند. یک نگاهی به آمارهای جهانی وسهم کشورت دراین آمارها بینداز. اگرقرار بود با این همه سرمایه و شهید و عاطفه های زخمین به همین جایی که اکنون هستیم برسیم فکر نمی کنید آیندگان به هست و نیستمان خواهند خندید؟ اتفاقا بصیرت دراین است که ما به جایی خیره شویم که ازهمانجا آسیب دیده ایم و غارت شده ایم. بلکه با خیرگی و تمرکز و پراکنش آگاهی یک چیزکی نصیبمان شود. راستی در مشهد که بودم به ناسزاهای علم الهدی نیز متمرکز شدم. گردنفرازی که عصبیت می پراکند و نفرت می درود. اسلام و ادب و انسانیت و مردم دراین میان چیستند و کیستند؟ با این همه ازشما سپاس مندم که مرا به انصاف و بصیرت هشدار دادید. ما را ازاین رعایت های انسانی گریزی نیست. می توانم پیشانی شما را ببوسم؟ سپاس فراوان
———-
نیمــا:
درود آقای نوری زاد. من نیما 16 ساله، در هنرستان تحصیل میکنم. من یک پرسش از شما داشتم : این نامه هایی که نوشتید به جز شلاق خوردن چه سود دیگری داشته است برای شما؟
محمد نوری زاد:
سلام نیمای گرامی. برای من شاید سودی نداشته اما سودش را شما ونسل های بعدی خواهند دید. ما امروز بذری می کاریم که شماها درو خواهید کرد. نصیب ما چیزی جز آسیب نیست. اما چه باک؟ به امید دیدار
———-
تـارا:
سئوالی فکرم را می آزارد. در سلولهای تنگ و شلوغ و غیرقابل زیست اوین چگونه بوم 215 سانتیمتری را میشود برپا نمود؟؟؟ و چگونه است که همه گونه وسایل ساخت وساز و نقاشی در اوین برای شما فراهم بود ؟؟؟؟
محمد نوری زاد:
سلام تارای گرامی. بعد ازآنکه زندانی بعد از مدتها انفرادی وبازجویی به بند عمومی نقل مکان می کند، درآنجا می تواند رنگ وکاغذ و بوم داشته باشد و حتی درکلاسهای خطاطی و معرق و تئآتر و فیلمسازی و یا درباشگاههای بدنسازی و ورزش باستانی شرکت کند. کتابخانه نیزهست. مهم اما این که: زندانیان سیاسی ازاین نعمت ها بی بهره اند یا کمتربهره دارند. اما ساخت آثار هنری جزیی از حقوق یک زندانی است و هرچه خلق کرد وساخت مال خودش است. با احترام
———-
اوستـا:
شما تا چه حد و اندازه ای شک و تردید در مورد آزادانه سخن گفتن محمد نوری زاد و رک گویی های ایشان را در سلطه نظام خشن ولایت فقیه- به جا می دانید؟ به نظر شما چه عامل و دلیلی باعث می شود که محمد نوری زاد بدون کمترین ملاحظه ای به نقد و افشا رهبری و عواملش بپردازد در حالی که در روش مرسوم حاکمیت سرکوب و زندانی کردن و اعدام منتقدین امری عادی است! گرچه ایشان تابحال طعم زندان را چشیده اند- اما اینکه در وطن مانده است و با این سطح از انتقادهایی که از حاکمیت ابراز می دارد جای این شک و سوال باقی می ماند که دلیل واضح برای آزادانه تاختن بر ارکان مذهب و قدرت از سوی ایشان در فضای امنیتی کشور چیست؟ صراحتا در ذهن من نوعی این موضوع متبادر می شود که ایشان یا وابسته پنهانی به قدرت هستند و یا به حدی شجاعت دارند که چنین فارغ البال علیه حکومت گران می نویسند!
محمد نوری زاد:
سلام اوستای گرامی، پرسش شما درست و بجاست. ومن بارها بدان پاسخ گفته ام. آخرینش درمصاحبه با بی بی سی و برنامه ی بعبارت دیگر در پاسخ به پرسش آقای عنایت فانی و در مصاحبه با دویچه وله با عنوان “چرا تو را نمی کشند” بود که همین را ازمن پرسیدند و من درحد مقدور پاسخ گفتم. فیلم مصاحبه ی من با بی بی سی و متن پیاده شده ی مصاحبه با دویچه وله موجود است. بگردید پیدا می کنیدش. با احترام
———
یار دبسـتانی:
با سلام خدمت آقای نوری زاده. من یک طلبه ام و الان مساله ای که میخواهم با شما در میان بگذارم ارتباطی به خط و خطوط سیاسی من ندارد. من یک سوال واضح دارم . شما مسلمانید؟ شیعه هستید؟ شیعه اثناعشری هستید ؟ لطفا چتات چه پاسخ شما به هر کدام از این سوالات مثبت بود بفرمائید طبق کدام تعریف مسلمان و شیعه و اثناعشری هستید. مثلا مسلمانید طبق تعریف ابوحنیفه یا سلمان فارسی ؟ شیعه هستید طبق تعریف مالک اشتر نخعی یا عبدالله بن عباس اثنا عشری هستید مثل امام خمینی یا مثل خیلی ها ی دیگر ؟ شما جائی گفته اید:هرچه که عقلانی نبود بریزیم داخل زباله…این یعنی شما با عقل مبارکتان که طبیعتا اندازه ی قد خودتان بیشتر هم نمی فهمد می خواهید دین و معارف ان را تفسیر بکنید . درست است ؟ اگر نیست منظور دقیقتان چیست ؟ پس ولایت که به فرمایش معصومین ستون خیمه ی دین است چیست ؟ آقای نوری زاده ! شما به مرگ اعتقاد دارید ؟ به سوال و پرسش اعتقاد دارید ؟ به زندگی ابدی اعتقاد دارید ؟ اصلا می دانید روایات در مورد ملاک تقسیم افراد به بهشت و جهنم چه گفته اند ؟ مثلا می دانید ولایت ملاک دخول در بهشت است ؟ اگر ولایت را قبول دارید بفرمائید عقل شما موید است یا موسس ؟ اگر موید است پس عقل نقش اش فقط در حد یک دوربین و دریچه است نه همه ی واقعیت . اگر موسس است پس ولایت یعنی چه ؟ خیلی ممنون می شوم اگر سوالات مرا هم مانند بسیاری از دوستان پاسخ بفرمائید . لازم به ذکر می دانم که خداوند را شاهد گرفته ام که تک تک این سوالات را برای فهم پرسیدم نه برای اذیت یا آزار دادن شما . با سپاس. طلبه ای از قم
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من چندان درگیر روایات نیستم. وقتی همین امروز ، حاکمیت و مراجع ما یک واقعیت مسلم را آشکارا انکار می کنند و دم بر نمی آورند، چگونه می توان به درستی روایات آمده از هزارتوی حادثه ها دل بست مگر آنها که با عقل جور باشند. بهمین دلیل من با همین عقل فردی و با مراجعه به عقل جمعی مسلمانی و تشیع خود را آرایش می دهم و اصلا هم به آن وادی که شما به آن اصرار دارید داخل نمی شوم. درضمن بهشت و جهنم من با بهشت و جهنم شما بسیار متفاوت است. عقل فردی من می گوید: بهشت، سرقفلی شیعیان نیست. با احترام
———
بهــار:
همکیش عزیزم سلام. من هم از همین بسیجیان بودم . ولی بعد از دوم خرداد 1376 که در مقابل آقای خاتمی به آقای ناطق رای دادم و بعدا روزنامه های اصلاح طلب را خواندم از خواب بیدار شدم. آن روزنامه ها را هر کدام 40 تومان میخریدم در حالی که برای من 40 هزار تومان آن زمان ارزش داشت. به هر حال میتوانم احساس یک بسیجی را در زمان عشق ورزیدن به رهبر در زمان تحول و در زمان نفرت از او درک کنم. یک سوال از نوریزاد عزیز دارم. شما قبل از تحول حتما با بسیاری از پاسداران یا بسیجیان در رده های بالا یا متوسط حشر و نشر داشته اید. و آنها هم مسلما با این رفتار شما بسیار دوستدار شما بوده اند. سوال اینجاست الان حدودا چند درصد آنها با شما حتی پنهانی موافقند و آیا حرکت شما چه تاثیری روی آنها داشته؟خواهشا کمی در رابطه با آنها توضییح دهید. تشکر
محمد نوری زاد:
سلام بهار گرامی. بدیهی است که جمعی ازآنان ازمن دوری می کنند. یا می ترسند که دراطراف من آفتابی شوند یا ازمن نفرت دارند. اما جمع بسیاری درخفا با من ابراز دوستی می کنند اما همچنان درخفا. آنانکه مستقیم و بدون واهمه با من مواجه می شوند و ابراز دوستی و همدلی می کنند کم اند. بقول یکی که می گفت: تو – نوری زاد – فتیله ی مخالفت را خیلی بالا کشیده ای و ما را یارای همراهی تو نیست. بیا پایین و ازاین پایینی ها شروع کن تا ما بتوانیم همراهی ات کنیم. درمجموع تنهایم بهار گرامی. تنهای تنها. یعنی سلام وعلیک ها که تمام می شود همه می روند و من می مانم. وچه مستی ای دارد این تنهایی. وچه لذتی. مردم اما محبت فراوانی دارند و به هرمناسبت ابراز دوستی و مرافقت می کنند. که البته آنها هم که می روند من با مستیِ تنهایی تنها می مانم. همین. با احترام
———
احمــد:
Ba salam be doste
Mishe nazareton ro rajebe rabete ba emrika beporsam chetor shode bad az 35 sala in etefagh ba ziraki va sorate ziyad dare etefagh miyofte??? Merci az Rahe dor daste shoma ra mifesharam
محمد نوری زاد:
سلام احمد گرامی. هیچ رازی درکار نیست. آقایان برای مطرح شدن به یک دشمن احتیاج داشتند تا تباهی و کارنابلدی ها و ضایع کردنها و خسارتهایشان را برسراو ببارند. اکنون کارد تحریمها به استخوانشان رسیده. همین
———
یک بانــو:
جناب نوری زاد عزیز سلام وعرض ادب واحترام. شاید این پیام من ربطی به این پست نداشته باشد اما دیدم جای دیگری نیست که ازشما بپرسم. امروز صبح ساعت 8 به دفتر آقای روحانی رفتم. نامه هم نوشته بودم اماایشان که درماموریت بودند وکسانی که آنجا بودند پرسیدند اگر مورد خاصی هست مطرح کنید تاراهنمایی تان کنیم که گفتم اقلیت هستم وعرض حال دارم گفتند چه اقلیتی گفتم بهایی هستم وبعد گفتند به خاطر مشکلا تتان می خواهید ملاقات کنیدگفتم بله ونهایتا گفتند شما در قانون اساسی مملکت جایی ندارید بنابراین نمی شود کاری کرد. درهرحال راهنمایی از جنابعالی میخواستم که ازچه راهی میتوانم نامه ای به ایشان بدهم؟ آیا راه تماسی با آقای رفسنجانی ویا آقای خاتمی توصیه می کنید؟یا راه دیگری ؟ ممنون خواهم شد. پایدار وسلامت باشید
محمد نوری زاد:
سلام بانوی گرامی. من این روزها شاید یکی از تنها ترین ها باشم که مسئولان – با همه ی وجدانی که هنوز چراغش درآنها روشن است – ازمن می گریزند وعلاقه مند نیستند من در اطرافشان آفتابی شوم. که البته خودمن نیز هرگز این آفتابی شدن را برنمی تابم. پس بانوی خوب از فرد دیگری جویای رفع مشکل خود شوید. من درهمین محدوده درکنار شما وهمکیشان شمایم. باهمه ی توان. وبرای رهایی وآزادی شما وسایرهموطنان اقلیتم حاضرم جانم را فدا کنم. اگر از جان من کاری ساخته است بیایید و بربگیرید و ببرید و کارتان را راه بیندازید. اما کمی صبور باشید . ما برای فردای خود برنامه ها داریم. کمی – فقط کمی صبور باشید. با احترام
———
علی عباســی:
جناب نوري زاد اولا شما آنقدر گنده نشدي كه در پايگاههاي بسيج خواندن نامه هاي شما ممنوع باشد ( موضوعي كه نويسنده نامه به آن اشاره كرده) و دوما كه شما هم اداي آمد خوبها رو در نيار شما يك روز كاسه داغتر از آش بودي براي دفاع از ولايت حالا هم خسته شدي وبريدي و نه به ديروزت ميشود اعتماد كرد نه به امروزت درست مثل اونهائي كه يك روز از ديوار سفارت آمريكا بالا رفتن و امروز با اونها فالوده ميخورن . نكته ديگر اينكه اون احمقي كه توي صورت شما تف كرده بسيجي نيست و شما فقط داريد مظلوم نمائي ميكني .بسيجيها قدرت حرف زدن دارند و تحليل ميكنند وخوب بلدند كه چطور با منطق رفتار كنند كه امثال تو سوء استفاده نكني . تعجب ميكنم وقتي اون فرد به اصطلاح بسيجي توي صورتت تف كرد چرا دست به قلم نشدي و جيغ بنفش نكشيدي كه آهاي هيولاهاي اطلاعات وسپاه و… توي صورت من تف كردند و…. پس مطمئن باش كه خيلي كوچكتر از آن هستي كه بسيجيخا براي تو تره خرد كنند تو يك بريده هستي كه خيلي هم بهت محبت كردند و برايت همين بس كه بهائي وهمجنس باز و …. براي جنابعالي پپسي باز ميكنند برو خوش باش .
محمد نوری زاد:
سلام علی آقای گرامی. من بعد از ماجرای نمایشگاه (سال 92) مصاحبه ای داشتم با سایت کلمه. درآنجا هم به لگدهایی که ازپشت می خوردم اشاره کرده ام وهم به آب دهانهایی که دوسه بار ازپس سر به روی من انداخته می شد. دوست من خدا نیاورد روزی را که من احساس گندگی کنم. بزرگترین خواسته و تمنای من این است که: احساس انسان بودن کنم. این که: انسان باشم. نه گنده. با احترام
———
رویــا:
(در پُست نامه ی یک بسیجی به نوری زاد)براى من بسيجى ها معماى بزرگى اند. حالا كه يكى از آنها را اينجا ميبينم كه به جاى زبان فحش، لگد، خر خره جويدن، تف انداختن، باتوم و كلت كمرى به زبان خوش سخن ميگويد و طلب بخشش ميكند در حاليكه “آقا” نفسش بوده ، احساس ميكنم مثل يك آدم هيپنوتيزم شده اى بوده كه در حالت خواب هر دستورى را اطاعت مى كرده و حالا با خواندن نامه نوريزاد يك هو از هيپنوتيزم در آمده و فهميده چه جور بدى آلت دست بوده!! يعنى ممكنست اينها بيدارشوند؟؟ ؟ مگر كسى كه بعد از اين كه تشت رسوايى آقايان از بام با آن همه سر و صدا افتاده و چيزى نشنيده و ” آقا” كماكان نفسش بوده با نامه نوريزاد يك هو متحول ميشود؟ من كه دارم شاخ در مى آورم. حالا كه هر دو ناشناس هستيم كاش ايشان كمى ما مردم عادى را در جريان ميگذاشتند كه چگونه به اين مسير كشيده شدند، تحصيلاتشان چيست آيا چيزى به نام تفكر وجدان و عذاب وجدان در همكارانشان هرگز ديده اند يا اطاعت تعبدى صرف از عبد صالح !!! آنها را هدايت ميكند و مراحل شستشوى مغزى و يا هيپنوتيزمشان به چه صورت است، چقدر حقوق ميگيرند و غيره. آخه در دنياى حقيقى، ما و آنها يكديگر را به عنوان افرادى از دو گونه مختلف جانداران ميشناسيم و زبان مشتركى هرگز براى ارتباط بر قرار كردن با يكديگر نداشته ايم. و نوريزاد نكند اين پوست خربز ه اى باشد زير پايت! مي بخشى دست خودم نيست مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسد.
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. با این نگاه مشکوک و سخت جوشی که شما درهمین چند خط ابراز داشته اید – که البته دربسیاری موارد با شما موافقم – ما فرصتی برای دیگرانی که در برابر ما صف بسته اند قائل نمی شویم و راه را بر بازگشت آنان می بندیم. من با اطمینان می گویم: این روزها بخاطر خلافکاری های آشکار و پنهان سران نظام، بسیاری از برج وباروهای اسلام ناب جمهوری اسلامی ترک برداشته و جذابیت چندانی برای مجاوران همیشگی خود ندارد. یا حداقل این که: این مجاوران، دارند یک به یک مسئله دار می شوند و قلباً از آن محوریت مألوف فاصله می گیرند. من این ضریب شکست را در سپاه و درمیان روحانیان فراوان تر دیده و می بینم. خروج حتی یک نفر از اردوگاهی که : چشم بسته می زند و چشم بسته می کشد وچشم بسته ناسزا می گوید و چشم بسته عبادت می کند و چشم بسته دم از مسلمانی می زند، برای ما غنیمت است. این قبول که خطاکارانِ کهنه کار به قساوت قلب دچار می شوند، با اینهمه اما کافیست بریک زمین نمناک وتاریک، پولکی از نور بتابد. راستی راستی شما نمی خواهید بخشنده باشید؟ بقول نلسون ماندلا: ما می بخشیم اما فراموش نمی کنیم. با احترام
——–
احمــد:
… شما فقط به رهبر نامه می نویسیدو از او میخواهید که بیا انسان شو . ولی خوب اگر قرار بود کسی انسان شود با نامه نگاری، هم شاه و هم خمینی هم که هزاران نامه به انها نوشته شده بود، دست از کارهای خود میکشیدند. البته به عقیده شما که ملتزم به خرد ورزی و عقل اجتماعی هستید بی نهایت احترام میگذارم ولی بعضی از نامه هاتون راهکار عملی در خود دارند و بهتر و روشن تر هستند. مثلن انجا که از مردم دعوت به نجاست روبی میکنید یا انجا که از مردم میخواهید به اخوند پول ندهند. می بینید چیزی که این دو نامه رو از بقیه نامه ها جدا میکند ،، مردم،، است. یعنی خطاب به مردم نوشته شده و اینجاست که بهتر می شوند . نوری زاد گل و خوب شاید بتوانید نامه هایتان به مردم را بیشتر کنید. قدرت مردم بیشتر از رهبر است و رهبر هم قدرت خود را از مردم میگیرد
محمد نوری زاد:
سلام احمد آقای گرامی. من وقتی نامه ای رو به رهبر می نویسم، تنها یکی از مخاطبان نامه ی سرگشوده ی من جناب ایشان است. در هریک از نامه های من فشرده ای از حقوق معوقه است که تکرار هریک ازآنها، آن یک مخاطب خاص را بدهکار مکرر آن حقوق تلف شده معرفی می کند. خود این کار، شاید درجایگاه خود از راهکارهای اجرایی دیگر دستکمی نداشته باشد. با احترام
——–
فریــد:
….باید از رژیم جمهوری اسلامی گذر کرد تا حاکمیت غصب شده مردم به مردم برگردانده شود این گذار، نیازمند آلترناتیو دمکراتیکی است که هدفش استقرار حاکمیت جمهورشهروندان باشد. این آلترناتیو باید بدون وابستگی به نیروهای خارجی و قلمرو استبداد داخلی با تکیه بر نیروی شهروندان و سازماندهی آنان عمل کند…
محمد نوری زاد:
سلام فرید گرامی. می شود بفرمایید ازهمین فردا برای گذر ازجمهوری اسلامی چه باید بکنیم؟ اسلحه دست بگیریم؟ بریزیم توی خیابانها؟ شما خود آیا رهبری ما را بعهده می گیرید؟ دوست من، بستن همه ی راههای موجود و واگشودن راه عصبیت و تندی و تنش و اقدامهای رادیکال، همان است که سرداران فربه ی سپاه بدان محتاج اند. ما باید به ترویج خرد وخردمندی همت کنیم. چاره ی دیگری شاید نباشد. امروزه این جولان جهل است که همه ی راهها را برما بسته است. ما با رواج خرد راه را بر او می بندیم. همین خرد به ما می گوید: از ورود به راههای تنش زا و مسلحانه پرهیز کنیم. با احترام
———
احمــد:
با سلام خدمت جناب آقای نوریزاد. با تمام احترامی که برایتان قائلم ولی باید بگویم استعداد حضرتعالی با وجود این قسم پرواز در عالم خیالات و طیران اندیشه تان در آسمان آرزوها و خواسته های محال و نشدنی مرا به یاد ایام کودکی ام می اندازد و آرزوی سوار شدن بر ابرها و چیدن ستارگان و نوای مهربانانه مادرم که میگفت پسرم ناراحت نباش فدایت شوم بزودی با هم سوار بر ابرها به آسمان میرویم و خودم برایت هر چقدر دوست داشته باشی ستاره میچینم!!! و اکنون که پس از سالها در سیلاب مشکلات و آوار بلاها و تنگنای مصائب دنیوی گرفتارم گاهی با خود میگویم مادمهربانم یادت بخیر سواری ابر و چیدن ستارگان پیشکش،دستی از من بگیر تا بتوانم اندک نفس باقیمانده را به ساحل آرامش ابدی برسانم!!!!!
محمد نوری زاد:
سلام احمد گرامی. آرزوهای من که بصورت پیشنهاد به رهبر دراین نامه مطرح شده اند، دو کارکرد دارند. که اگر یکی ازآنها – همانگونه که شما می فرمایید: نشدنی باشند – کارکرد دیگرشان مطرح شدن فاجعه هایی است که مستقیما پای رهبر را به ورطه ی حادثه های آتی وتاریخی می گشاید. والبته این رویکرد دوم، مسئولیت های فراموش شده وبه هیچ گرفته شده ی ایشان را نیز گوشزد می کند. عمدتا دراین گونه نوشتن ها من به رویکرد دوم متمایلم. من خود به معطل ماندن همه ی این پیشنهادها بیشترواقفم دوست گرامی. شما وقتی ازیک نفر طلب اساسی دارید، او را بحال خود رها نمی کنید. با این بهانه که زور او بیشتراست. تکرار طلب توسط شما، حق شما را محفوظ می دارد. اگرچه آن حق، ازجانب بدهکار بهیچ گرفته شده باشد. با احترام
———
مادر شهیــد:
سلام آقای محمد نوری زاد. من ازدوسال پیش به اینطرف با سایت شما آشناشدم. اخیرا دیدم درفیس بوک هم فعال شدید که این خودش جای خیلی خوشبختی یه چون خیلی ها رو می شناسم که به خوندن نوشته های شما معتاد شدن می دونین چرا چون شما یه راست به سراغ چیزایی می رین که تو دل ماهاست وما انگار نمی تونیم اونا رو بزبون بیاریم. من پسرم وقتی شهید شد نوزده سالش بود می گفت مادر من می رم جبهه که کسی نتونه به شما به مردم بگه نفهم. پسرمن خوب فهمیده بود که نفهمی بزرگترین مشکل هرجامعه س وباید با نفهمی مبارزه کرد اونم از راه گسترش آگاهی. من این نامه شما رو دوبارخودندم دفعه سوم دیدم شما دارید کاملا همون چیزایی رو می گید که ما خانواده های شهدا تو این مدت تو دلمون بوده اما جرات نداشتیم به زبون بیارم. شماها خیلی راحت انتقاد می کنید وحرف دلتونو می زنید اما خانواده های شهدا اینجور نیستند. اونا مجبورن صورت ظاهرو حفظ کنند. انگار اعتراض کردن و انتقاد کردن خانواده شهید اونو ازچشم خدا می ندازد. ماها رو یه جوری تو چارچوب قرار دادن که باید توی همون چارچوب بمونیم وبپوسیم. شمارو بخدا تا می تونید حرف مارو تکرار کنید. تکرار این حرفا مگه بتونه مارو ازاین بن بست بقول شما نفرت انگیز نجات بده. من بسهم خودم قلم شمارو می بوسم وبعنوان یک مادرشهید دربرابرتعهدشما وقلم شما سرتعظیم فرود میارم. رهبراگه بتونه یکی ازاین پیشنهادهای شمارو عملی کنه هم خودش عاقب بخیرمی شه وهم مردموشادمی کنه با این که می دونم هرکس درگیراعمالشه وتا به ریز ریز اعمالش جواب نده راحت نمی شه بهمین خاطرمی گم هرکی ازنردبان مسوولیت بالا می ره وقتی بیفته بیشترآسیب می بینه. وقتی شما اینجور با وسعت نظر می نویسین من احساس می کنم خون محمد جوادم با قلم شما همراهه یعنی شما انگار قلم خودتونو تو خون بچه من می زنید ومی نویسید وازهیچی نمی ترسین. سلام من پیرزنو به اهل وعیال خودتون برسونین وبه اونا بگید که نوری زاد یه تنه داره جورخیلیارو می کشه خدا بهمراه شما نوری زاد عزیز
محمد نوری زاد:
سلام مادرگرامی ام. من نیز دربرابر شما و بزرگی شما و فرزند بزرگ شما سرتعظیم فرود می آورم. دیده ام که برخی به من می گویند: جوری بنویس که خون شهدا را پایمال نکنی. حتی یکی برای من نوشت : نفرین به تو نوری زاد که خون شهدا را پایمال می کنی. مادرگرامی اطمینان داشته باشید که مرا اراده ای جز پاسداری از خون وزحمت فرزند شما و پایداری شمایان ورهایی سرزمینمان از ستم های نهادینه شده ی ملایان بی خرد و سرداران فربه و فرصت طلبان مال مردمخور نیست. بله من به مادران وپدران شهدایی برخورده ام که با من همسخن بوده وهستند و همین همراهی آنان به قدمها وقلم من استواری می بخشاید. بازهم ازنوشته ی شورانگیز و حمایت بیدریغتان سپاس مندم. با احترام
——–
سیــروس:
ببین محمدجان اگرجمعیت متوسط ایران را درطی 35 سال گذشته 50 میلیون حساب کنیم ( درابتدای انقلاب 36 واکنون 76 ومن وسط راگرفته ام و400 هزارمیلیارددلاررابراین جمعیت تقسیم بکنی می شود نفری 8 میلیون دلاریا بعبارتی این رژیم به هرایرانی به طورمتوسط درهرسال حدود 230هزاردلارخسارات زده است اگرنحوه محاسبه این رقم رابرایم بفرستی ممنون می شوم ازاین لحاظ می گویم که من درزمان رجایی وموسوی درنخست وزیری بودم ونیزازفرماندهان وشاید ازمعدود فعالینی که به مباحث وخسارات اقتصادی بطورمفصل پرداخت است وبرایم جالب است که منبع وفرمول این محاسبه به چه صورت است مطمئن باش که اگربه طورنسبی نیز به این رقم برسم ازآن درهرمرجعی دفاع خواهم کرد.
محمد نوری زاد:
سیروس گرامی. شما قیمت نیم میلیون شهید و جانباز و اسیرو دودمانهای به باد داده شده را بچند قیمت می گذارید؟ آبروهای فردی وجمعی هزاران ایرانی را؟ عاطفه های نابود شده را؟ اعتبارمخدوش شده را؟ نسلهای بدهکار برنیامده را؟ آرزوهای بگوررفته را؟ پیروجوان اعدام شده را؟ آبروی خاکمالی شده ی خدا و پیغمبرواسلام وقرآن را؟ با احترام
———
ناشنــاس:
bebakhshid ke be farsi nemitoonam type konam choon keyboard man loghat farsi ro nadareh. Man nameh ha va sohbathaye shoma ro peigiri mikonam va doost daram. Faghat yek nokteh hanooz baraye man haal nashodeh ke chetor jomhoori eslami ke tahamol shenidan sedaye mokhalefin ro nadareh hanooz ejazeh mideh ke shoma noghteh nazaratetoon ro ke shamel mokhalefat sarih ba vali faghih hast ro be goosh digaran beresoonid va hamoontori ke ba digaran raftar kardeh ba shoma raftar nemikonad.
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. احتمالاً اگر جمهوری اسلامی مرا بخاطر اعتراض ها و نقدهایم می گرفت و می کشت، این پرسش دیگر برای شما پیش نمی آمد. دربطن پرسش شما این واقعیت تلخ نهفته است که: ما درجمهوری اسلامی باید سکوت پیشه کنیم. و فریاد نکشیم. و اعتراض نکنیم. ایکاش بجای این که از من می خواهید سکوت کنم تا دستگیر وکشته نشوم، این پرسش در شما پدید می آمد که دیگر نام آوران عرصه ی سیاست چرا سکوت پیشه کرده اند؟ ایکاش به آنها ایمیل می زدید که: شما چرا ساکت اید. نه این که از من بخواهید سکوت کنم تا کشته نشوم. فریاد واعتراض حق ماست دوست من. اگر تا کنون از ما دریغ داشته اند این بدان معنی است که حق ما را خورده اند. نقدهای نوری زاد مختصر حقی است که نظام از کیسه ی دزدی هایش بیرون ریخته. با احترام
———
بخش هایی از نامه ی مهدی الهی:
…
چرا حقایق تاریخی ازدیگران پنهان می شود وازوقایع تاریخی بهائیت چیزی نمی گویند ؟ همیشه از کتمان حقایق تاریخ برای تبلیغ به نفع خود بهره برده اند…این مقداری از صدها مدارک موجود در کتب و اسناد بهایی است ، و اگر از فریب کاری و پنهان کاری وقایع تاریخی بهائیت باز هم بخواهم بگویم…اگرپدر آرتین کوچولو شغل و هنرش ” زندگی بدون خشونت ” است ، وظیفه طاقت فرسایی را بر عهده گرفته است زیرا افتخاراین شغل و هنر بر عهده امام زمان ادعایی او بوده است نه ایشان …ما چکاره هستیم که بهایی ها را رسمی کنیم ؟
…
محمد نوری زاد:
سلام جناب الهی گرامی. نوشته ی بلند و همه جانبه ی شما را خواندم و درس ها گرفتم. با این همه اما سخن من دراین نوشته ی مطول شما بر زمین مانده وپاسخی نیافته. من بدون این که کمترین اشاره ای به باور بهاییان کرده باشم، خواستار بهره مندی اینان از حقوق شهروندی شان هستم. بی کم وکاست. درست به همان اندازه که فرزند یکی از وزرای شیعه ی نماز شب خوان بهره منداست. این یعنی مدنیت. شما اطلاعاتی از تاریخ بهاییت را مثل گنجی با خود حمل می کنید ومفری برای خرج کردن آن می یابید وکاری به این ندارید که اینان پیش از این که بهایی باشند انسان اند. مثل من وشما. ما چرا همه ی بهره مندی ها را برای خود می خواهیم و برای دیگران اما واگر پیش می کشیم؟
چرا باید فرزند شما به دانشگاه برود و فرزندان اینان نه؟ چرا شماومن امنیت تبلیغ و اجتماع و همایش داشته باشیم واینان نه؟ کمی آنسوتر از ایران، این مسائل حل شده و رفته پی کارش دوست من. ما هستیم که خود را در گیر ودار تعصبات صدمن یک غاز گرفتار کرده ایم. چرا باید یک دخترجوان شانزده ساله ی بهایی – مونا محمود نژاد – صرفا بخاطر بهایی بودن زندانی و اعدام شود؟ دوست من ، سخن من این است: ما انسانها همه با هم برابریم. بی هیچ استثنایی. آنکه باید ما را به برتری امتیاز دهد و برگزیند خداوند است که مطلقا درعرصه های دنیاوی ما دخالت نمی کند واین عرصه را دربست به خود ما وانهاده است. واین یعنی عدل. پس لطفا از خود خدا جلو نزنیم وبندگان خدا را به بد وخوب چوب نزنیم. با احترام
———
مهرانگیــز:
من درعین حال که با شما موافقم با شما موافق نیستم. آقای روحانی شاید چاره ای ندارد وباید به سپاه باج بدهد تا بتواند درجای دیگراز تن خرس یک مو بکند. این خودش عین سیاست وکیاست است . نیست آقای نوری زاد؟
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. من نیز همین را درنوشته ام آورده ام. که این ایرادی که ندارد حسن نیز هست. مهم اما آمیختن اصولی است که مخاطب را به انحراف می برد. همین که جناب رهبر به نرمش وسخن نرم تمایل پیدا کرده – حالا قهرمانانه یا گونه ای دیگر- ویا این که دیپلماسی ما در حوزه ی سیاسی علاوه بر چین وروسیه به اروپا و بویژه انگلستان نیز نظردارد ، ویا رفتارمبتنی برخرد و درستی که از برآیند کارهای دولت آقای روحانی برمی آید همه وهمه ما را به سمتی هدایت می کنند که نباید قدر ناشناس بود و ناشکری کرد. این ناشکری البته دلیل نمی شود که ما برکجروی ها نیز با همان نگاه قدر دان بنگریم وتأییدشان کنیم. باور بفرمایید این نقدهای تند وتیز کاملا از سر رفاقت و دلسوزی است. ونه دشمنی و خراب کردن اوضاع. نقد – ازهر نوعش – چراغ خطری است که مخاطبش را به هوشیاری فرا می خواند. با احترام
———
یه ایــرانی:
سلام بر جناب نوری زاد. کمتر از انم که بخواهم درست یا غلط بودن راه شمارا به چالش بکشم. جناب نوری زاد هدف شما پاکست و مقدس در ان شکی نیست. به گمانم از هدف اصلی دور شده اید به هر چیز چنگ میزنید تا سران کشور را به چالش بکشید. ما نمیتوانیم کشور خود را به سامانی برسانیم حال دخالت کردن در چیز هاییکه مارا از هدفمان دور میسازد کاریست بیهوده. استاد من همیشه گفته ام قلم شمارا میستایم اما منطقی باشیم گاهی باید سکوت و صبر کنیم تا زمان مشکلات را حل کند. قطعا نمیفهمم حرف دل شما را. بعنوان یک دوست میگویم گاهی باید تجدید قوا کرد بعد به دشمن حمله کرد شما قطعا اگاهید به رموز جنگ چون با کسی بودید که مرد بود شهید اوینی. نگذارید دیدی که نسبت به شما داریم که دید انسانی هست از بین برود. گاهی باید منتظر نتیجه ماند. نگذارید افکارتان دست مایه ی غربی ها بشود و علیه خودمان استفاده کنند. اگر توضیحی هست خوشحال میشوم از این شک عبور کنم. از جسارتهایم پوزش میطلبم استاد. با احترام.
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. ازشما و از ادب شما سپاس مندم. شاید سخن شما درست باشد. وشاید سخن من نیز. مهم داوریِ عقل است که برسخن و رویه ی ما انسانها سایه می اندازد. رفتار عاقلانه را عقل تشخیص می دهد. منظورم عقل جمعی است. که اگر اشتباه نیز بکند حتما مستحق همان اشتباه است تا رشد یابد. اما این که فرموده اید صبرکنیم تا گذر زمان به حل مشکلات توفیق یابد، هم سخن درستی است وهم درجای خود خطرناک. بازهم دراینجا می شود به عقل جمعی روی برد. با اینهمه از توصیه ی شما تشکرمی کنم. با احترام
———
یک دوست:
اقای نوریزاد در این مورد بیخود شلوغش میکنی. در عالم واقع سوریه یک کشور جهان سومی و بدبخت و مفلوک و عقب مانده است که مدیران سیاسی و امنیتی اون فقط بلدند ادم بکشند. در مقابل ساده ترین اعتراضات و تظاهرات ادمکشی کردند و فکر کردند هنوز سی سال پیشه که در حمص و حما سی چهل هزار مسلمان را سلاخی کردند و سر و صداش هم در نیامد. ولی زبل های منطقه و بعبارت بهتر کفتارهای منطقه یعنی عربستان و قطر و اردن و ترکیه و… اینبار بکمک معترضان امدند و اجازه خفه کردن بی دردسر مخالفان را به اسد ندادند. سوریه امروز خط مقدم جنگ ایران و اراذل و اوباش منطقه است. اقای خامنه ای علیرغم همه اشتباهاتش کار خوبی کرده که از حکومت سوریه حمایت میکنه. این صد در صد بنفع منافع ملی ایرانه. استراتژی اقای خامنه ای و مشاوران امنیتی و سیاسی او اینه که ما باید خط مقدم نبرد را ورای مرزهای جغرافیایی خودمون تعریف کنیم. ترجمه “لری” این حرف اینه که با بمب ها و تروریست های عربستان و قطر و اسراییل و امریکا و … یا باید در اصفهان و تهران و شیراز و مشهد روبرو بشیم. یا در لبنان و سوریه و افغانستان و عراق و یمن و بحرین. شق سومی وجود نداره. این سیاست کاملا منطبق بر منافع ملی ایران و ایرانیان است. خیلی غم انگیزه ولی چاره ای نیست. اشکال در خونخواری و بدذاتی و نابکاری اقای خامنه ای یا سپاه یا روحانیون نیست اشکال بسیار عمیقتر از این حرف هاست. اقای نوریزاد شما گاهی تحلیل های بسیار خوبی ارائه میدید ولی در مواردی بهتره بیشتر دقیق بشید و الکی مطلب ننویسید بقصد اینکه فقط از خوانندگانتان اشک چشم و همدلی و تایید و به به و چه چه طلب / گدایی کنید. حقیقت بسیار تلخه و راه ساده و سرراستی هم برای همه مشکلات وجود نداره. اگر ایران به اسد کمک نمیکرد او سرنگون میشد و سپس حکومتی صد در صد مطیع و نوکر و گوش بفرمان عربستان و امریکا و قطر و … ایجاد میشد. نتیجه اینکه ایران تنها متحد جدی استراتژیک و همدل خودش را از دست میداد و حمایت از حزب الله که در واقع چماق ایران بر سر دشمن دیرینه اش اسراییل هست محدود و شاید منتفی میشد. اگر در برابر این استدلال ها حرفی دارید بگید ما هم روشن شیم!
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من مانده ام که چرا کشورهایی مثل مالزی و دوبی و کویت و عربستان وترکیه به این هوشمندی ای که بیت مکرم رسیده – که آشوب وجنگ داخلی را به دوردستها بکوچاند – نرسیده اند. شما آیا خبردارید دوست من؟ با احترام
———
دوست نوری زاد:
سلام جناب استاد گرامی ازادمرد ایران اینحقیر به خاطر نترسی وایمانت به جهان ابدی وایمان به خدا شما را دوست دارم چون یقین دارم جز خداوند از هیچ بندهای ترس ندارید خواهشمندم اینحقیر را راهنمائی فرمائید جناب نوری زاد دارم مریض میشوم از فشار بی عدالتی وبی ایمانی حکومت غیر اسلامی ایران بخصوص بی اعتقادی رهبری به قیامت ودین خدا وقران واحادیث لذا خواهشمندم بفرمائید باید چه کنم دیگر از نظر سلامتی بسیار در خطرم خدا گواه است دست خودم نیست که ناراحتی نکشم شب تا سحر از بی عدالتی ومنافقی این حاکمان دروغگو ومنافقان بر دین خدا باید چه کنم خواهشمندم راهنمائیم فرمائید باید چه کرد البته این سوال بیجائی ست از شما میپرسم ولی یقین دارم که جنابعالی بیش از اینحقیر از بیایمانی روحانیت بخصوص مجتهدین عزاب میکشید ولی بحمد خداوند از من سالمترید دیگر غذا ندارم رگهای خندهام از بیخ وبن از اول امدن امام قطع شده بفرمائید چه کنم پناه میبرم به خدا اینقدر از خداوند درخواست میکنم که خلاصم کند چند سال قبل گفتم به رفقا ای انسانها بدانید هر زمانیکه دعای انسان مستجاب نشد انسان تنها مانده است امروز به ان روزگار رسیدهام باید چه کنم راهنمائیم فرمائید صواب است خدا گواه است نه مالی میخواهم نه ریاستی نه مقامی نه مردمی چون اینان فقط عدالت وبس ممنونم به امیلم راهنمائیم فرمائید استاد عزیز
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من خود به راهنمایی شدن شایسته ترم تا راهنمایی کردن. بهرحال ما خصلتا ناگزیر به امیدواری هستیم. اگربپذیریم که: فردای ما بهترازامروزخواهد بود – جبرا – کمی آرامش پیدا خواهیم کرد. گرچه درکوتاه مدت آسیب ببینیم و عذاب بکشیم. دوست من، اگربتوانیم به افق های دور وبه وسعت نظرمردان وزنان بزرگ وماندگار بیندیشیم حتما کمی تسکین خواهیم یافت. چرا که دراین افق ووسعت نظر، آسیب های مقطعی ، گذرا خواهند بود. سرتان را بالا بگیرید. به دوردستها بنگرید. وتلاش کنید فردا را درمشت بگیرید. با احترام
———-
محمدرضا:
مرگ بر دیکتاتور ، مرگ بر فسق و جور
با سلام به شما عزیز بزرگوار
بنده هم نه از مرگ میترسم و نه از مسایل دیگر و عقاید خود را با عقاید شما همسو میدانم
خوشحال میشوم در زمینه مبارزه مرا راهنمایی کنید
محمد نوری زاد:
فقط سلام
بجاى مرگ
زندگى را در مشت بگیریم
———
احمــد:
چناب آقای نوری زاد
من منتظر جواب سوالم در مورد احمد کسروی و نواب صفوی هستم. لطفا جواب بدید
محمد نوری زاد:
سلام احمد گرامی. درمورد کسروی باید بگویم: وی فردی اهل علم بود. با اهل علم – فارغ ازهرگرایشی که دارند – بظرافت باید سخن گفت ونوشت ورفتارکرد. زدن وزندانی کردن و شلیک گلوله به مغزیک پژوهش گرو یک متفکر ، زدن وزندانی کردن و شلیک به مغزانسانیت است. کسانی که نمی توانند یک سخن عالمانه را پاسخی عالمانه بدهند، به زدن وزندانی کردن وکشتن وشلیک و حذف فیزیکی طرف روی می برند. واین یعنی جنایت. فکرمی کنم پرسش بعدی شما را نیز پاسخ گفتم. بااحترام
———-
ناشناس:
واقعیت با طنز تلخ اما اقای نوری زاد این چیز جدیدی نیست از اول انقلاب این داستان بوده ان موقع افرادی مثل خلخالی و امثالهم بودند که در دادگاه های یک طرف بدون حضور متهم تمام زندگی مردم را مصادره می کردند و یا هیئت های 5 نفره و 7 نفره هم ادامه ان را دادند و هنوز میدهند فقط یک قلم از 6 میلیون ایرانی حداقل یک میلیون اموالشان بالا کشیه شده به طرق مختلف شما اگر به لیستهای مختلف مصادره که در هر شهر مراجعه کنید خواهید دید چه فاجعه ای رخ داده و بالاتر از ان اگر جستجو کنید و ببینید چه کسانی صاحبان ان مالها شده اند و ادعای مسلمانی دو اتشه دارند خواهی دید دین فقط شده وسیله برای رسیدن به مال دیگران و این بساط 35 سال است که ادامه دارد شما تازه گزیده شده اید برای لپ تاپ تان مردم جان و تمام اموالشان را ازشان گرفتند و دادند به این دینداران مدعی دین.
محمد نوری زاد:
دوست من، قبول می فرمایید که داستان لپ تاپ، تمثیلی ازهمان اموال ونوامیس وجانهای تباه شده وبغارت رفته است. با احترام
———-
شاهیــن:
…. شما چطور تحمل این همه سختی و این هم مخالف رو دارید جماعتی که متقاعد نمیشن .اخه میگن سخت ترین کار در جهان متقاعد کردن ادم های احمق است .از نامه ی چهاردهم بود که با شما اشنا شدم به رفاتون همیشه فکر کردم برام مهم نبوده حتی اگه شما طرفدار اقای رهبر باشید چیزی که برام مهم بود اینکه وقایع جامعه رو شناختم .راستش تملم در نامه ی 26 به اخر رسید دیگه نتونستم نوشته هاتونو بخونم .داستان باغبان رو برای هر کی تعریف میکنم دلش خالی میشه اما از بس قصه ی دروغ تو ذهنش خوندن قبول نمیکنه. از روزی که ستار بهشتی رو کشتن دیگه نتونستم فعالیت اینترنتی خوبی داشته باشم نترسیده بودم بی رمق شده بودم …اصلا نمیدونم نوشته ی منو تا اینجاخوندید که ادامه اش بدم . اما خوهشا جواب خواهشا. چطور در این انبوه مخالفان خودتون رو زنده نگه داشته اید((تفکرتون و تا جسمتون)) سن زیادی ندارم برای همین زود می برم مطمئن باشید من ترویج کننده اندیشه های نوریزاد هستم
محمد نوری زاد:
سلام شاهین گرامی
اگر مرد عملی که می بینم هستی به این چند کار اقدام کن
رمان بخوان
کارهنری – به هررشته ای که به درون تو نزدیک است – روی ببر
به یکی از ورزش ها نیز
کمی به خودت مرخصی بده
حتما
بعدا می بینی که می شود خیلی چیزها را تحمل کرد
فقط باید بدانی که چه می خواهی
وچه نمی خواهی
راه را پیدا خواهی کرد
———-
یک دوست:
آقای نوریزاد عزیز. من به شدت براتون نگرانم. دارین تو همون سمتی میرین که براتون دام گسترانیدند.تمام مطالبتون درسته،لکن بیخیال پیامبر و خمینی و شیعه و…بشین. اینا می خوان که شما وارد این وادی ها بشین و بعد توسط چهارتا آدم معمولی جاهل کشته بشین.اینا هم بگن ببین مردم خودشون زدن این بابا رو کشتن. از طرفی خمینی یه دیواری برای اصلاح طلبها هم هست.(هر چند مجازی) وقتی شما به خمینی حمله می کنین اونا مجبورن از شما فاصله بگیرن. اینم خوب نیست. اتحاد رو از بین می بره. یادتونه نظام خودش عکس خمینی رو پاره کرد بعد انداخت گردن معترضا؟ یعنی می خواست پیرهن عثمون درست کنه.
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. من طعم نگرانی شما را می فهمم و از همین روی سپاس مند شمایم. گمان این مبرید که کسی و کسانی برای من دام گسترده اند و مرا با هوراها و هیاهوهایشان بدانسو ترغیب می کنند. من آنچه را که ضروریِ این روزهای خودمان می دانم بر قلم جاری می کنم. مثل خودشما که هر چه ضروری زندگی خودتان است، در اولویت قرار می دهید. ممکن است بفرمایید: طرح اینگونه مسائل زمانش اکنون نیست. که البته این دلنگرانیِ شما را در تشخیصِ زمانِ درست، درک می کنم. ممکن است زمان طرحِ این گونه مباحث ده سال آینده باشد. سخن من اما به این است که ناسزایی و دروغی اگر در اطراف ما پرسه بزند؛ می شود آیا ندیده اش گرفت؟ واهمه ی شما این را نشان می دهد که مردم ما به بلوغ نرسیده اند. که می پرسم: پس کی به بلوغ خواهند رسید؟ کج فهمی ها حتما به کج روی منجر می شوند. از کجا معلوم ده سال بعد بشود کج روی های ناشی از کج فهمی های امروز را ترمیم کرد. من چون خود شما تا حدودی به ظرف زمانی یک سخن واقفم. اما چه کنم که ما سخنانی که وقتش هنوز نرسیده فراوان داریم.
———-
روشــن:
آقای نوری زاد!روزی را بیاد می آورم که در اوج دولت اصلاحات در حضور رهبر معظم انقلاب بر سیاست های دولت اصلاحات تاختید و راجع بع فیلمی که با اجازه ارشاد اکران شده بود معترض بودید.آن زمکان من شمارا همدوش شهید آوینی میدانستم .ناگهان در شما یک دگر دیسی رخ داد و اکنونم به زمین و زمان فوش میدهید و یار غار کسانی شده اید که روزی منتقدشان بودید مدام از اموالی سخن میگویید که از شما برده اند اما هیچگاه بر من روشن نشد این اموال شما چیست و اصولا چگونه ممکن است سپاه مال شخصی شمارا بگیرد وپس ندهد و قوه قضاییه هم شکایت شمارا نپذیرد؟؟؟ آقای نوری زاد هیچ کس باور نمیکند شمنا این همه اهانت بکنید و راست راست در دامن نظام راه بروید و بگویید آزادی نیست!!!!کسانی هم که هندوانه زیر بغل شما میگذارند شمارا به بازی گرفته اند
محمد نوری زاد:
سلام روشن گرامی. اموالی که سپاه از من برده و پس نمی دهد عبارت اند از: یک کامپیوتر اَپل بسیار قیمتی که از آن برای تدوین فیلمها استفاده می کردم، و دوربین و چهار هارد اکسترنال و کلی فیلم بتاکم و کلی سی دی و کلی نوشته و کلی فلش و چیزهایی که معمولا در یک اتاق تدوین هست. من بارها به دستگاه قضایی نامه داده ام و خواهان پس گرفتن اموالم بوده ام اما کسی پاسخگو نیست. شما جای من بودید چه می کردید جناب روشن گرامی؟
———
ناشناس:
… “آخوند” ریشه مشترک تمام دردها و مشکلاتی است که گریبانگیر لااقل ۳۵ سال اخیر از تاریخ کشورمان بوده است البته بدون در نظر گرفتن خیانتهای آخوندهای قبل از آن امثال شیخ فضل الله و کاشانی و مدرس و بقیه. اینکه بگوئیم آخوند باشد یا نباشد مانند این است که بخواهیم تصمیم بگیریم در بخشی از پیکره یکی از عزیزانمان یک توده سرطانی باشد یا نباشد!! بیماری سرطان در هیچ نوع و هیچ نام زیبا و هیچ عنوان ظاهر پسند و هیچ مقدارش آیا هرگز میتواند بخشی از پیکره سالم یکی از عزیزان شما باشد؟! حالا این عزیز نامش ایران باشد!
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. می دانم که فوران این همه کلمات آتشین بخاطرآسیب های این سالهای جمهوری اسلامی است. اما یک فهم منصف هرگز بخاطر آسیبهای یک قشر، به همه ی آن جماعت آتش نمی بارد. بفرض که دریک جامعه سیاسیون ومهندسان یا پزشکان حاکم شوند و مفسده برآرند و آن جامعه را تباه کنند. این تباهی، هرگز ما را بی نیاز از معلمان درستکار ومهندسان فهیم وپزشکان مردم دوست نمی کند. منصف باشیم دوست من. با احترام
———-
یه ایرانی:
سلام بر شما. در سایتها قدمی میزدم تا شاید کمی از دلتنگی هایم کاسته شود اما لبریز از حرف بودم نمیدانستم حرفهایم را به چه کسی بزنم تا یاد شما افتادم. گاهی وقتها حکمتش را نمی شود درک کرد نمیدانم شاید من احمق تر از این حرف ها باشم. این کرختی برای چیست این نا امیدی از کجا می اید برای انکه نگویید شاید نماز خوان نیست شاید در مسجد نیست باید بگویم گهگاهی نماز میخوانم و در مسجد حضور دارم، در مسجد جامع شهرمان پایگاه بسیج دایر شده است و من مسئول نظارت و تایید صلاحیت جوانان شهر هستم همه ی حواسم را جمع کرده ام تا بنحوه احسنت کارم را انجام دهم اما نمیدانم چرا خودم در گیر حکمت بی پایان خدا هستم.چ کار کنم تا خدا مرا ببخشد. نه حقی را نا حق کرده ام نه حق کسی را خرده ام هر چه فکر میکنم چیزی به ذهن وا مانده ام نمیرسد. اگر برایتان هم صحبتی با یک بسیجی سخت نباشد از جنابتان راهنمایی میخواستم. بر من خرده مگیرید کار دل است. با احترام.
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. وقت وانرژی وحوصله ی خود را صرف پاکسازی گناهان نکرده نکنید. همین گریه زاری های بی حاصل وبی دلیل است که ما را افسرده و زبون می سازد. سرتان را بالا بگیرید و به این که بنده ی خدای خوبی هستید افتخارکنید و بدانید که خدای خوب همه ی هستی را بخاطرگل روی شما پدید آورده و همه ی پدیده ها را به اطاعت ازشما فرمان فرموده. بیش ازآنکه اندوهگین باشید شاید باشید. روح هستی مبتنی برشادمانی است ونه اندوه. با احترام
———
ایرانی:
من شجاعت شما را می ستایم و با اندیشه های شما تا حد زیادی همراهم اما می خواستم بگویم اگر واقعاً خواستار بر کشیدن خرد و نابودی جهل و خرافه در این ملک اهورایی هستید نبایستی به هیچ عنوان تبلیغ دین فاشیستی و ضد انسانی اسلام را بنمایید و همچنین اندیشمندان دینی را حالا از هر نوع… نسل امروز به درستی این را دریافته و باز از شما خواهش دارم که وارد این بازی فریب دوباره ملت نشوید.البته دلم روشن است که نسل امروز مثل والدینش ساده لوح و بی سواد نیست و فریب مشتی ملای ژیگول را نمی خورد.
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. ما خواستار اسلامی هستیم که چراغی در درون ما بیفروزد و مطلقا برای شما ودیگران مزاحمتی که فراهم نکند بل ما را درکنار شما – با هرعقیده ومرامی که دارید – قراردهد. این اسلام آیا خواستنی نیست؟ اسلامی که به من نوری زاد می آموزد جانت را برای رهایی و آزادی و رشد و رفاه بهاییان وکمونیست ها و همه وهمه ی ایرانیان فدا کن. با احترام
———
یه ایرانی:
سلامی به گرمای اغوش مادر. این روزها حس غریبی دارم انگار در ورطه ای از زندگی افتاده ام که تمام ناخوشی ها مرا نشانه گرفته اند. نمی توانم حسم را با کسی در میان بگذارم جز قلم و کاغذ تنها دلخوشیم به نوشته هاییست که سر تعظیم بر کاغذ فرو می ارند . اما عشقی که شریعتی ها از ان دم میزنند ذره ذره از وجودم کاسته میشود اری اگر عشق نبود به کدامین بهانه زندگی میکردیم. همه ی امیدم توجه خداست. از جنابتان عاجزانه در خواست میکنم خطی بنویسد برای درمان دلتنگی هایم. با احترام.
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی ام. ازنسیم می خواهم که به زلف نازنینتان بوسه بزند و آبشاری ازعاطفه برشما ببارد. آنجا که دیگران در به در بدنبال عاطفه اند و شما برآنها عاطفه می بارید. عجب سری است درلبخند. عجب سری. وعجب معجزه ای. قدر تبسم را بدانید. ازعمق عاطفه . همان که حجم آبشارش با شماست. ودیگرانی که چشم به بارش عاطفه ازشمادارند. با احترام
———
حبیبی:
نوشتید تنها ماندید وپشیمان نیستید، شما تنها نیستید ، آنانی تنهایند که خود بین وومغرورند انسانهای آزاده ناظر به کل عالمند افکارشان روشن وافق دیدشان وسیع وقلبشان به روشنی دریاست همه را یکسان وبرابر میبینند. در خلقت تفاوتی نیست والا خدا خلقی نمی فر مودآدم های کوردل تنهایند بسیار ند که حرکت انسان دوستانه شما را می ستایند بیایید باهم به ایران سرزمین نور خدمت کنیم. بیایید به این فکر کنیم. میتوان لبخند را احساس کرد میتوان عاشق بود فارغ ازظلمت خشم سایه شوم بدی ها راشکست ،میتوان در تند باد حادثه زورقی محکم ساخت. بردر خانه ما بنوشته است. مرهم هرزخم کز دنیای دون برما رسد. اندکی عشق است و ایمان ووفا.
محمد نوری زاد:
سلام وسپاس دوست خوب. تنهایی من نه ازاین روی است که شما به نیکی بدان اشاره فرموده اید. بل ازآن روی که سیاسیون مطرح کشورکلا باب ورود به عرصه های انسانی را بسته اند وبدان روی خوش نشان نمی دهند. وگرنه ما وشما را هرگز تنهایی نیست. ما با نگاه به یک غنچه به یک لبخند به یک آه انرژی می گیریم. با احترام
———-
ILYAD
vase hame chi az shoma tashakkor mikonam.
bebakhshin ke natounestam akhare hafte biyam va shoma ro bebinam.
man bekhatere mamnouol voroud shodan natounestam biyam iran .
asalan nemidounam vase chi nazashtan ke man biyam va az marz rad besham.
ILYAD
محمد نوری زاد:
سلام ایلیاد گرامی
نگران مباش
آینده با شماست
با همه ی زیبایی هایش
همدیگررا خواهیم دید
درهمان آینده ی زیبا
که درهمین نزدیکی هاست
———-
علــی:
آقای نوریزاد پس از ماجراهای 88 بارها و بارها به وبسایت شما و امثال شما سر زدم و این جا برایم پناهگاهی بود برای همان برون ریزی و تخدیر و تسکینی که اشاره کردم. امروز آمدهام با شما و این وبسایت وداع کنم. به این نتیجه دردناک رسیده ام که اگر صاحیان تمام این نوشته ها و کامنت ها حتی یک گام حتی یک گام بر میداشتند امروز وضع و حال ما این نبود. پناهگاهمان شده یک مشت سایت و آدم فیلتر شده. در فضای فیلتر شده فریاد میزنیم تحلیل می کنیم رسوا می کنیم. تصورم این است که حکومت حصاری دورمان کشیده و خوراکمان را که همان جنایات و اشتباهات مهلک است هر از گاهی از دریچهای در آخورمان می ریزد. بعد از این که از خبر و جنجال سیر شدیم می نشینیم به نشخوار کردن. یک بلانسبت شما به این جملات اضافه کنید. بدرود آقای نوریزاد.
محمد نوری زاد:
سلام علی آقای گرامی. می خواهم یک چیزی بگویم لبخند بزنی: دستم بدامانت مرو! دوست خوب من، قرارنیست ما چوب وچماق دست بگیریم وکاری بکنیم. گرچه اگروقتش برسد ازبذل جان نیز دریغ نداریم. هیچ با من موافقی که فضای سایبری خودش کاردی است به جگر کسانی که ظلم می کنند وهرگز دوست ندارند بساطشان برملا شود. اکنون درزندانها دوستانی داریم که مطلبی نوشته اند وهمان مطلب حیثیت طرف مقابل را جریحه دارکرده است. انقلاب تونس مگریک انقلاب فیس بوکی نبود؟ ومردم مصرهم اکنون مگربیشترین گفت وشنودشان اینترنتی نیست؟ ازما قهر نکن برگرد سرجایت دوست من. با احترام
———-
پیمان:
Dear Mr. Noorizad,wishing you the best,you are a brave man and we all appreciat for what you say and write.This must be between you and me,do not go to jail,The truth is Khamenei will witness our departures.The reason?My dear the rats and cock roches will stay for ever, never die,NEVER
محمد نوری زاد:
سلام پیمان گرامی. دست برچشم می نهم ومی گویم: ای به چشم
———-
احمد:
…آقای نوری زاد شما فقط به این سئوال کننده بفرمائید چگونه در ایران اینگونه سخن می گوئید وکسی را با شما کاری نیست. مگر تافته جدا بافته ای ؟ مگر سری از کسی زیر بغل داری که از افشاگریت میترسند؟ تو کی هستی ؟ نقابت را کنار بزن وخودت را به مردم معرفی کن…
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. پرسش شما تازگی ندارد. من بارها وبارها درهمین سایت خود به پرسش های اینچنینی پاسخ گفته ام. بطورمثال مراجعه کنید به مطلب: گفتگوهای من وساسان، مصاحبه ی من با برنامه ی “به عبارت دیگر”، و مصاحبه ی من با دویچه وله… تنها به این بیندیشید که : احتمال دارد نقابی درکارنباشد. احتمالش که ایرادی ندارد؟ وقتی شما می فرمایید: همه را می گیرند وزندانی می کنند شما چرا حرف می زنی وکسی با تو کاری ندارد درحقیقت خودتان را که ساکت وبی نشان هستید درجانب حق نشانده اید وکسی را که حرف می زند وچای مخاطراتش هم ایستاده درجانب باطل. یعنی خودتان را که می ترسید گذاشته اید درطرف حق وکسی را که نمی ترسد گذاشته اید درطرف باطل. شما چرا خودتان را ملامت نمی کنید؟ یا کسانی را که نوری زاد را تنها گذارده اند؟ قدیمها یک مردانگی ای بود کجارفت آن مردانگی ها دوست من؟ با احترام
———-
محمـدرضـا:
درود به شما. جناب نوری زاد عزیز من در تمام تظاهراتها بر علیه رژیم شرکت کردم و هر کاری که فکر میکردم مفیده برای نابودی این سیستم بکار بستم از وبلاگ نویسی و فعالیت اینتر نتی تا شرکت در تجمعات ضد ولایت فقیه الان به این نتیجه رسیدم بهتره مبارزه مسلحانه با اینا کرد مثل چه گوارا یا انقلایای دیگه اینا ظالمتر و خونخوارتر و بی رحمتر از اونی هستن که از اسب قدرت پایین بیان مخصوصا حکومت کشوری مثله ایران باشه. نظر شماچیه؟
محمد نوری زاد:
محمد رضای گرامی. فرض کن اسلحه بدست گرفتی و زدی به خیابون. اول کسی که می بینی یک درجه دار یا افسرنیروی انتظامی است. او را می کشی؟ بعد به پایگاه بسیج برمی خوری. که یک جوان بیست ساله اسلحه به دوش انداخته و با تلخی به مراجعین می تازد وبداخلاقی می کند. او را می کشی؟ بعد به یک پاسداربرمی خوری. نه اصلا به یک سردار فربه ازمال حرام برمی خوری که ازشدت بالا کشیدن اموال مردم پف کرده، او را می کشی؟ به یک روحانی حکومتی برمی خوری. او را می کشی؟ می بینی دوست من، ما برخلاف همینها آدم کش نیستیم. ما نمی توانیم اینها را بکشیم. گرچه آنها براحتی ما را می کشند. اسلحه ات را غلاف کن. وسلاح آگاهی وگسترانیدن آگاهی را بدست بگیر. چاره ی ما همین است. صبوری وفهم
———-
ناشناس:
…نوری زاد! حرکتهای کور و بی هدف جمعیت میلیونی تهرانی ها بس نیست؟! آیا نباید برای به ثمر نشستن اعتراضهای مردم جهت و هدفی را برنامه ریزی کرد؟! اگر زمان چنین برنامه ریزی امروز نباشد پس کدام روز است؟!…به این دلیل بهترین جهتها در تهران شرق به غرب نیست، شمال و جنوب است:شمال به سمت صدا و سیما و جنوب به سمت پاستور!
محمد نوری زاد:
دوست من سلام. مطلقا به این گزینه های هراسناک نیاندیشید. این سناریوهای خطرناک هرگز برازنده ی ما نیست. ما اعتراض می کنیم اما نه به شیوده ای که شما می فرمایید. اعتراض وانتقاد ما به جناب خامنه ای از جنس حقوق مدنی ای است که درقانون بدان تأکید شده است. ما جناب خامنه ای را به خاطرپرهیزشان از پاسخگویی به مسئولیت هایشان به چالش می کشیم اما هرگز به سمت وسوی شیوه ای که مورد نظرشماست نمی رویم. ورود به آن حوزه ی خطرناک همان است که اتفاقا مطلوب سرداران فربه است. اگرآنها آدمکش اند ما نیستیم. اگر آنها دزدند ما نیستیم. اگرآنها به اخلاق وادب پشت کرده اند ما بدان روی می بریم. دوست من، به گسترش آگاهی بیندیشید. درست همان گوهری که سرداران ازآن هراس دارند. چرا که آنها دریک دستشان اگرچه اسلحه است اما دردست دیگرشان ابزارهای تولید وگسترش جهل است. ما کاری به اسلحه شان نداریم اما ابزارهای دست دیگرشان را با همان گسترانیدن آگاهی بی اثرمی کنیم. با احترام
———-
ایرانی آزاده:
به شما که اسلامی هستید هیچ اعتمادی ندارم همه کسانی که مثل شما وب لاگ دارند اگر یک صدم آنچه شما مینویسید بنویسند خونشان ریخته میشود ولی شما را کاری ندارند آیا شما یک عامل نفوذی نیستید
محمد نوری زاد:
دوست آزاده ی من. شاعر گرانمایه وآزادیخواه ما جناب ” فرخی یزدی” در زندان رضا شاه، با نود ونه نفردیگر با هم متحد می شوند که: غذا نخورند. شاید این نخستین اعتصاب غذای سیاسی درتاریخ متأخرکشورما باشد. که یکصد نفر تصمیم بگیرند غذا نخورند. برای چه؟ برای اینکه سخنشان شنوده شود. اما همزمان هزاران نفربودند که: درهمان زندانها غذا می خوردند. جناب فرخی که بعدها توسط رضاخان لبانش با سوزن ونخ دوخته وسپس اعدام شد خود درباره ی این اعتصاب غذا می سراید:
صد مرد دلیرعهد وپیمان کردند
برحفظ وطن ترک سروجان کردند
چون شیرگرسنه ازپی حفظ مرام
اعلام گرسنگی به زندان کردند
دوست من اشکال کارشما اینجاست که سکوت خود را ملاک درستی یافته اید. یعنی پذیرفته اید که دراین کشورهمه باید سکوت کنند تا آسیبی نبینند. ونا خواسته، کار درست را همان سکوت دانسته اید. یعنی اگر من نیز چون شما سکوت می کردم اکنون درمعرض این پرسش شما قرار نمی گرفتم. یا بهتربگویم: شما برای آرامش روان و درون خود مرا به آغوش جاسوسی درمی اندازید. چون خودتان سکوت کرده اید وازاین سکوت خود رنج می برید یکی را که صدایی درداده و فریاد می زند مخاطب قرار می دهید و می گویید: یا سکوت کن یا این که من به تو مشکوکم. بجای این که درکنار من قراربگیرید تا صدایمان رساترشود ازمن می خواهید سکوت کنم وازمظان اتهام خلاصی یابم.
با احترام
———
کـورش از آلمان:
سانسور تا اينجا هم كشيده شده؟
محمد نوری زاد:
سلام به کوروش گرامی ازآلمان
اینجا ایران است.
با احترام
———-
سیـد احسـان:
سلام مجدد آقای نوریزاد. ما که به سمت خدا دست بردیم حاجی. ما که طرفدارش بودیم. ما که هشت سال مظلومانه جنگیدیم. ما که هر پنجشنبه شب اشکامون به عشق خدا جاری شد نه در ایران در همه جا هنوز هم…. من نمیفهمم حاجی که ما مشکلمون از کجا شروع شد. من میدونم که مردم توی تهران گرگ بودن اژدها شدن . شاید دلیل سرکار بودن اینها هم همینه . ولی چیزی رو که درک نمیکنم اینه که چرا خدا ما رو به حال خودمون رها کرده. چرا راه درست از غلط مشخص نیست؟ بابا من مسلمون چکار کنم وقتی میبینم امیر المومنین برای حفظ اسلام استخوان در گلو بیست سال تحمل میکنه؟ علی درست میگه یا نوری زاد ؟ میدونی حاجی باید برای سکوت دلیل موجه داشته باشیم و برای اعتراض هم . دلیل شما برای اعتراض چیه؟ چرا مثل علی سر در گریبان فرو نمیبرین؟ آقای نوریزاد به نظر من مشکل از احمدی نژاد و خامنه ایی نیست. مشکل از ماست. مشکل از مردم گرگ صفته. به نظرتون بهتر نیست که به جای آگاهی دادن راجع به رییس گله گرگ ها بیایم و به گرگ ها آدم بودن یاد بدیم؟ انصافا توی این شهر کی دیگه به برادرش حتی رحم میکنه؟ من به نظرم میاد که این خیلی خیلی مهم تر از شیوه ایه که شما برای مواجهه با شرایط موجود انتخاب کردین. حاجی من الان یک ساله توی اروپا هستم. واقعا دلم میخواد تعریف کنم برای شما از اونچه که اینجا از صداقت و درستی این مردم دیدم. مشکل از مردمه به جان من. من فکر میکنم که اگر امام زمان ظهور کنن میان تا این مردم رو دوباره به اسلام دعوت کنن. گاهی که میبینم که شما اعتراف میکنین از اشتباهاتتون جدا روی من تاثیر میگذاره. شیوه اعتراف به گناهتون آدم رو یاد صدر اسلام میاندازه. حتی شیوه ایی که برای خامنه ایی نامه مینوسین هم همینطور. خوب میتونم بگم که نوری زاد دوباره متولد شده به شیوه ایی که محمد دعوت میکرد ولی چه کنیم حاجی که همه دوباره متولد بشن؟ همه بفهمن که طعم خدامحوری و عقلانیت چه طعم شیرینه . .. استراتژی حرکتون به نظر من هنوز خیلی ضعیفه. با احترام سید احسان
محمد نوری زاد:
سلام آقا سید عزیز
دستت را می بوسم که مرا مشفقانه نصیحت کردی
تلاش می کنم بهترعمل کنم
عقل ناقصم تا کنون به همین مختصرراه برده است
سپاس
———
رضـا:
استاد سلام خوبید؟استاد نا امیدی و نا باوری تمام وجودم گرفته اخرین روزنه ی امید ما جمعیت تارانده شدهبا سلیقه ی شورای نگهبان کورشد.مابه کجامیرییم؟همه چیزسخت شده میترسم
محمد نوری زاد:
سلام پسرم
قرارنیست ما با هرشکست به انزوا فرو شویم. قراراست با هرشکست پلی بسازیم
بسمت پیروزی
شکلش مهم نیست
مهم اراده برای ساخت همان پل است
که پیروزی خود
راه خواهد گشود
———-
امیـر سـاسـان:
با عرض سلام خدمت شما بزرگوار. به یاد دارم آن زمان که تازه هجرت کرده بودید ، نوشته هایتان رنگ و بوی مذهبی بیشتری داشت و با نیایش خویش ،جوان نا ارام ، کتک خورده را با کلام الله آرام میکردید و….و در عین حال آنانی را که دین خود را به بهای دنیا میفروشند ، را ملامت میکردید.اما نوشته های حق، شجاعانه ی شما ، رفته رفته ، سبک دیگری بخود گرفت.پدر عزیزمبا کسب اجازه از شما ،پرسشم این است، آیا به کار گیری ادبیات مذهبی صرفا اقتضای ان نوشته ها بود؟ و یااینکه تغییر سبک نگارش، سوغات هجرتتان میباشد؟ زنده باد آزادیپاینده ایران
محمد نوری زاد:
سلام امیرساسان گرامی . من در آن ایام به دنیا از دریچه ای تنگ به اسم کیش و مذهب می نگریستم و در این نگریستن صادق بودم. به مرور به وادی قشنگ تر و مطلوب تری کوچ کردم به اسم : انسانیت. این وادی هرگز فرسوده و کهنه و عبوس و عصبانی و بی ادب و فحاش و حق خور و مردم فریب و دروغ گو و دروغ پرداز و جنگ طلب و جنگ افروز و هوچی گر و از دیوار سفارت بالا برو نیست. اکنون دریچه ی نگاه من وسعت یافته است. من امروز با سوز یک درویش و بهایی و یک آدم بی خدای بی پناه می گدازم، دیروز اما بی خیال از کنارشان رد می شدم. خدای من سرجایش هست. منتها نه خدایی که بهشت خود را مختص نورچشمی های شیعه اش بداند و مابقی را کافر و نجس و ناجور. خدای این روزهای من خیلی خواستنی تر از گذشته است. خدای این روزهای من پا به پای من برای نفهمی ها و عقب ماندگی های مردم اشک می ریزد و از لبخند یک کودک ویک جوان و یک پیرزن به شوق می آید و از رقص و پایکوبی آنان رو بر نمی گرداند. با احترام
———
سبــز:
استاد شما توان پاسخ سوال های تکراری و زیاد عابران را نخواهید داشت لطفا به پیشنهاد من فکر کنید سوال های تکراری و سوال های جدید را در بخش جداگانه با عنوان(پاسخ من به پرسشها)در سایتتان پاسخ دهید و هر کس سوال تکراری پرسید اورا به سایت ارجاع دهید سوالهای جدید را هم یادداشت کرده به شخص سوال کننده بگویید در بخش پاسخ به پرسشها جواب خواهم داد.این کار چند امتیاز دارد یک:از دست سوال های تکراری رها می شوید دو:پاسخ های شما برای شناخت افکار پاکتان برای آیندگان باقی خواهد ماند سه:از ازدهام و شلوغی و توهین افراد بی ادب به شما جلو گیری خواهد شد.چهار:شما به کار خود خواهید پرداخت و فقط شنونده خواهید بود و حس انسانیت را در پاسخ رفتارهای دیگران به انها بر می گردانید و بس.پنج:افکار شما که نشاندهنده شخصیت شماست یکجا جمع شده و هر فرد جدید که از سایت شما دیدن می کند به سرعت شخصیت و افکار شما را خواهد شناخت….
پیشنهاد دیگر زیر ان سخن تنپوشتان که گفته اید این سه تن را محاکمه کنید بنویسید(این سه تن را محاکمه کنید تا حقیقت اشکار شود یا این سه تن را محاکمه کنید تا مظلوم و ظالم مشخص شود و …)چون همه فهم سیاسی شما را ندارند بد برداشت می کنند.
این بوسه زدن شما عجب کار زیبایی بوده که چنین انها را به اتش کشیده اینها حتی از مردگان هم وطنان بهایی می ترسند نمونه اش در اوردن مردگان بهایی از مزارشان و خراب کردن مزارهای انها در شیراز واقعا اینها همان داعش هستند فقط دستشان به خاطر نقابی که بخاطر مردم ایران و جهان بر صورت زده اند، بسته است وگرنه همان می کردند که داعش می کند.همچنان که اول انقلاب کردند و اینک در خفا می کنند.خجالت هم خوب چیزی هست خجالت بکشید بی شرم ها هموطن من هم وطن ، من است با هر دین و سنتی تو خارجی هستی که نمی پسندی ما سالهاست در کنار هم زیستیم تو که بیگانه هستی از این کشور برو.(روی سخنم با این حکومتی ها بود)
—————–
پرسشگر:
سلام به نوری زاد
صریح می پرسم جواب بده:
مسلمانی؟
شیعه ای؟
اصلاح طلبی؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست پرسشگر من
بله من مسلمانم
شیعه ام
انسان طلبم
با احترام
———-
کـوروش:
محمد نوری زاد طعم حسادت و احترام در کام من به واسطه انسانیتی که در وجود شماست حس توامانی از شیرینی و تلخی را در وجود من ایجاد می کنه. دوست دارم به عنوان انسانی که به هیچ مذهبی اعتقاد ندارد از شما بپرسم این حس انسان دوستی شما تا چه حد از عقاید مذهبی شما سرچشمه می گیرد؟ اگر این عقاید مذهبی را نداشتید می توانستید اینگونه باشید؟
محمد نوری زاد:
سلام کوروش گرامی، صادقانه بگویم که خدای خوب بارسنگینی از تعصب های غلیظ را از روی دوش من برداشت و بار انسانیت را بجای آن نهاد. یکجور مستی آمیخته به دیوانگی.
———-
جمـال:
محمد جان مخارج زندگی و سفر رو کی تامین میکنه.
محمد نوری زاد:
سلام جمال گرامی. با کمی صرفه جویی و فرود از بلندای منِ خود می شود همه ی ایران را یک دور کامل رفت و برگشت.
———
میـلاد:
پاینده باشی عزیز – یک سوال : شما همسفر هم دارید ؟ اگر نه این عکسها را چه کسی میگیرد ؟
محمد نوری زاد:
سلام میـلاد گرامی . من تنها به سفر رفته ام اما در هرشهر ودر هر روستا عزیزی یا عزیزانی را کشف می کنم. همینها زحمت عکسها را می کشند.
——-
کامـران:
فعال حقوق بشر جناب نوری زاد توکه ادعای حقوق بشرت می شه چرا کامنت من که حتی حتی یه کلمه توهین توش نبود و صرفا نقد بود صرفا بیان درد بود رو حذف کردید.چرا صلح نوبلتون به خطر می افته شما که دایه دار آزادی بیانید.آفرین شما هم مثل تاریختان توتالیترید شما هم مثله فرهنگتان سلطه اید شما هم مثل ملتتان استعمار گرید این را با پاک کردن کامنتم به اثبات رساندید
محمد نوری زاد:
سلام کامـران گرامی. من هرگز نوشته ای را که ناسزا درآن نیست پاک نمی کنم. هرگز. من تند ترین نقدها را برچشم می نهم اما ناسزا را هرگز. زحمت بکشید ومجددا نوشته ی نقادانه ی خود را برای من ارسال دارید. سپاس
——-
مهـدی (در پُست لعنت آباد)
آقای نوری زاد ؛ شما چرا انگشت گذاشته اید روی یک فردی بهائی مذهب که معلوم نیست شهید شده یا نه . اصلا وجود خارجی دارد یا خیر ؟؟ چه نتیجه ای می خواهید بگیرید .؟؟ می خواهید بگویید چون بهائی هستند ، آنها را تحویل نمی گیرند ؟؟؟؟ عزیز من ، اگر خیلی دلسوز هستی بیا در بین مسلمانان بسیار معتقد به نظام و اسلام ، افرادی را ببین که به دلیل نداشتن مدرک ، حکم جانبازی برای آنها صادر نشده است . جای دوری لازم نیست بروی . راستی ؛ این آقا ، کجا و در چه عملیاتی شهید شده اند ؟؟؟ عکسی ، فیلمی ، سندی …. وجود دارد بر اثبات این مدعا . البته اگر شهید شده باشند به خاطر دفاع از کشور من ، روی چشمان من جای دارند فارغ ازز دین و مذهبی که دارند . راستی ، بهشت زهرای تهران ؛ مقبره شهداء زرتشتی ، یهودی و مسیحی را ببینید و بعد قضاوت کنید و اینجوری یکه تازی ..
محمد نوری زاد:
سلام آقا مهـدی گرامی، ایشان سرباز بوده و در منطقه ی جنگی خدمت می کرده و همانجا بشهادت رسیده. من این شهید را پرچمی می دانم که هماره در اهتزاز است برای ترکاندن حباب های اسلامخواری ما.
——-
ناشناس:
دهه شصت کجا بودید پس؟ شک ندارم واسه این سوالم هیچ جوابی نخواهم شنید.
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی ام، من در دهه ی شصت، گرچه درمتن جهل و خرافه و تعصبات غلیظ دینی، و درعمق نفهمی و بی شعوری، و مست ازغروری جاهلانه بودم اما همزمان در لابلای کوهستان منطقه ی محروم بشاگرد – آنسوی بندرعباس و میناب – مشغول کار درجهاد سازندگی بودم. البته یک چند سالی را نیز کارمند جهاد درتهران بودم درهمین دهه.
——–
رضـا:
آقای نوری زاد، سلام تمام پیامهات و فیلمهاو…. دنبال میکنم. قبلا مثل شریعت نداریها بودی!!! ولی الان آگاه شدی که تعدادی از افراد این نظام برای حفظ قدرت به مردم ظلم کرده اند و میکنند!!!! از اینکه آگاه شدی خیلی خوبه. یه سؤال دارم در مسافرتهایی که میری ! اونم در کردستان اولا چه جوری به اینترنت دسترسی داری؟ و از چه فیلتر شکنی استفاده میکنی که راحت به فیسبوک دسترسی داری و هر روز پیام میذاری؟ و آخر اینکه منبع درآمد کسی که با نظام در بیافته مطمئنا یه جورایی مشکل دار میشه! اینقدر در مضیقه قرارش میدن که سیاسی بودن یادش بره. شما و خانواده تان مشکلی در امرار معاش ندارید؟ من هر کسی رو دیدم که کوچکترین اختلافی با نظام داشته باشه اولا خودشو که یه جوری سر به نیستش میکنن و خانواده و اقوامش رو اینقدر اذیت میکنن که فکر سیاسی بودن از سرشون بپره… آقای میر حسین موسوی که 16 میلیون رأی داشت الان بیش از 1000 روز است که در حبس هستند… خلاصه اینکه، نظام بر سر قدرت و منافعش با هیچ کس شوخی نداره؛ چطور اجازه میدن به جنابعالی به این راحتی پی ام بذاری علیه سپاه و…. ؟
محمد نوری زاد:
سلام آقا رضـای گرامی. من یک مبین نت دارم. دربعضی جاها نیز که مبین نت کارایی نداشت منازلی که در آنها اسکان می گرفتم اینترنت داشتند. اگر منصف باشیم اینگونه سفرها خرج زیادی ندارد. البته خرج داریم تا خرج.
——–
اِرویـن:
خوشم میاد شدی مارکوپولو ایران… بعد از این همه مردم را فریب دادی حالا اخر عمری واسه خودت داری گردش میکنی و از مناطق زیبای ایران لذت میبری!!
محمد نوری زاد:
دوست گرامی: گرتو بهتر می زنی بستان بزن. کاش شما نیز بودید و دراین لذت بردن سهمی داشتید. که البته من تلاش می کنم زیبایی ها را نیز نشر دهم با آن دوربین فسقلی خود.
———
آرام:
جناب نوريزاد ضمن احترام به همه كارهاتون اين برملا كردن زخمهاي لايه هاي مختلف جامعه توفيقي ببار نمي آورد چراكه گوش شنوايي از قلدران برتخت نشسته نيست بيشتر من وأمثال من وشما را متأثر ميكند.خانه از پاي بست ويران است.
محمد نوری زاد:
آرام گرامی، ما را چاره ی دیگری نیست. پنهان کردن بیماری و زخم کمکی به بیمار نمی کند. بل این ریشه یابی و آشکارسازی بیماری است که به مداوا می انجامد. مهم اما همان اراده است. که شاید نباشد. اما نبود اراده در میان حاکمان ما را از شناخت اطرافمان بی نیاز نمی کند.
——–
ناشناس:
بیچاره اینهمه زحمت کشیدی تو این سفرها شاید مورد توجه واقع بشی که نشدی سعی کردی اطلاعات و سپاه را فحش بدی تا دستگیرت کنن و همه برات هورا بکشن بازم نشد حالا رفتی دم در اطلاعات نشستی که بابا به خدا نوریزاد منم من رو دستگیر کنید اونم که نشد مثل یک یکی از اراذل و اوباش دادنت دست کلانتری حتی به سربازای خودشونم نگفتن از اونجا دورت کنن آخیییییییییییییییی چی می کش الان!
محمد نوری زاد:
سلام دوست منصف من. به نظرشما برای هشت دستگاه کامپیوتر و لب تاب و تب لت و دوربین و هاردهای حرفه ای و پاسپورت و کارتهای شناسایی و فیلمها و نوشته ها و کتابهای برده شده که از چهارسال ونیم پیش برداشته و برنگردانده اند و حال این که باید قانونا ضرف بیست و چهارساعت پس بدهند، و بعد از یک سال و نیم دوندگی به دادگاهها و دادسراها برای پس گرفتنشان که همگی بی پاسخ مانده، مرا چه چاره ای بوده آیا جز این که بروم آنجا و بست بایستم وبست بنشینم؟ با احترام
———
مهـدی:
با سلام و ادب و احترام. آقای نورای زاد من ساکن اروپا هستم. سالهاست که زندگی میکنم ولی مدتی هست که ذهن من مشغول رفتار و کردار شماست . شما دقیقا دنبال چی هستین آقای نوری زاد ؟؟ من به شرفم قسم میخورم اگر با کمک شما از انگیزه و هدفتون مطلع بشم پشت پا میزنم به هر چی هست و نیست و خودم رو از این ساحل به ظاهر امن و آروم اروپا میندازم توی توفان حوادث و بلأیی که ۷۶ میلیون ایرانی درگیرش هستن با این تفاوت که در کنار شما تا رسیدن به هدف مشترک از پا نمینشینم.
محمد نوری زاد:
سلام آقا مهـدی گرامی. من که نه، خیلی ها دنبال این هستیم که به حاکمان بفهمانیم: ما هستیم. و: حقوقی داریم که فراموش شده. برای این فهماندن، آقا مهدی، باید هزینه بدهیم. حالا حالاها.
———
ناشناس:
///////// تو مغزت اون موقع که میلیارد میگرفتی چهل سرباز میساختی اینجوری عرعر نمیکردی چی شده حالا دیگه جمهوری اسلامی بت یونجه نمیده دنبال آخور جدید میگردی؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. همین پرسش را مؤدبانه نیز می شد پرسید. مگر این که شما را نسبتی با ادب نباشد که من بعید می دانم. با احترام
———
مصطفـی:
با سلام.جناب نوری زاد،انقلاب هنوز تمام نشده و همه آگاهان جامعه باید تا رفع همه نابرابری ها چه در سطح داخل و چه در سطح خارج تلاش کنند.درسته که در طول این سی و چهار ساله کلی مشکل و بی عدالتی و انواع و اقسام مسایل ناپسند اتفاق افتاده ولی شاید راه رفع اینها،اینی نباشه که شما انتخاب کردید.اینکه شما مشکلات رو هر از چند گاهی در شبکه هایی مثل صدای آمریکا مطرح میکنید و شکایت خودتون رو به بیرون از مرزها،جایی که گوش نامحرم بیگانه میشنود، میبرید صحیح نیست.قطعا میدونین که اونا هم محض رضای خدا به شما تریبون نمیدن.همون کسایی که هی به حقوق بشر ایران گیر میدن ولی زیاد پیش نیومده که به کشوری مثل عربستان با اون اوضاع حقوق بشر گیر بدن. جناب نوی زاد،صداقت شما رو دوست دارم،چون روزی یک طرفدار نظام سفت و سخت بودین و حتی در روزنامه کیهان قلم میزدین و الآن با تفکرتون به این نتیجه رسیدین که باید مخالف باشین و آشکارا و محکم هم مخالفت میکنید و این موضوع برای من جالبه،ولی فکر نمیکنین که کلا تند میرین،چه وقتی که موافق بودین و چه حالا؟آقای نوری زاد از انقلاب کردنتون پشیمون نباشین.انقلاب هنوز در ابتدای راهه و باید تکمیلش کرد و در راه تکمیلش،هم باید با فسادهای داخلی مبارزه کرد و هم با استکبارهای خارجی مثل آمریکا و روسیه.از شما خواهش میکنم که مقداری از آتیش توپ خونتونو متوجه استکبارات خارجی،چه شرقی و چه غربی هم بکنین و اصل انقلاب با اون اهداف بزرگش رو زیر سوال نبرید . ببخشید اطاله کلام شد و هم ببخشید اگر مطالبم قدری نامنظم و آشفته بودن
محمد نوری زاد:
سلام مصطفـای گرامی. تند رفتن من شاید شاید شاید بخاطر این بچشم می آید که خیلی ها کند می روند و خیلی ها هم اساسا حرکت نمی کنند. که اگر همگان انتقاد می کردند و بر زشتی ها بر می شوریدند، کسی نوری زاد را نمی دید.
——–
آرمیـن:
آقای نوریزاد سلام؛ با عرض سلام و خسته نباشید! من 40 سالم است و تاریخ معاصر را هم میشناسم و با این توضیح اینجانب هر چند با افراط و تفریط های شما چه به هنگام تعرض به اصلاحات و چه به هنگام دفاع از آن موافق نیستم و چه بسا به شدت هم مخالفم ولی حق اعتراض شما را نسبت به نظام و سیستم امنیتی بدلیل عدم رعایت قانون به رسمیت می شناسم و امیدوارم در پیگیری حقوق حقه خود و سایر مطلومان دربند موفق باشید! و بدانید که خود شما یکی از بانیان عدم پاسخگویی سیستم و نظام حاکم بوده اید بدلیل دفاع بی جایتان در آن سالهای دانشجویی ما! اما روی سخن من با شما در ابراز این نکته است که چندین بار هم متاسفانه عنوان نموده اید! آقای دکتر نوریزاد عزیز؛ نه من، نه شما، نه هیچ شخص دیگر اجازه ندارد که نسبت به مظلومیت و اقتدار و غیرت شهدای جنگ 8 ساله تشکیک کند! جنگ فارغ از تعاریف رسمس که باز هم شما سالها در بوق و کرنای آن دمیده اید! روی دیگری هم داشته که در سینه مردمان این سرزمین نهفته است! و اصلا بر فرض محال که ادامه آن هم اشتباه بود! اتفاقی است که افتاده و امروزه باید بنا را بر اصلاح ویرانی ها نهاد! 6 دولت چهار ساله از زمان جنگ گذشته و خرمشهر هنوز ویران است! این خود کم خیانتی نیست! حداقل با معیارهای خیانت سنجی دوستان امروز!!!!!!!!!!! با خون شهد معامله بر سر کدام پیمان میکنیم! این جنگ حسن بهمنی ها و کاظم رستگار ها و موحد دانش ها هم داشت! اکبر گنجی ها هم داشت. ماجرای پادگان سپاه تهران را هم اگر وقت شد توضیح بدهید! که دوستان علی رغم انتقادات سنگین نسبت به روند ادامه جنگ و مسئولیت ناپذیری فرماندهان وقت سپاه نسبت به جان فرزندان ایران در نهایت با عنوان یک بسیجی ساده رهسپار نبرد با متجاوز شدند! در اصل جنگیدن با تجاوزگر به خاک و ناموس که تشکیک نکردند!؟؟؟؟؟؟؟؟اکبر گنجی چه کرد!!!!!ادامه راه خیانت را در سال 78 با ویران نمودن شخصیت “هاشمی رفسنجانی” شروع کرد و به خرداد 84 رساند! از کدام ” نباید جنگیدن” دفاع میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟
محمد نوری زاد:
آرمیـن گرامی، ما باید شهامت پذیرش واقعیت ها را داشته باشیم. صرفاً بخاطر این که جمعیتی از مردمان ما در سالهای بی دلیل جنگ بشهادت رسیده اند، نباید از گردونه ی انصاف و نقد منطقی و آسیب شناسی فهیمانه دور افتاد. جنگ، می توانست شروع نشود. کودکان کهنسال ما مردم را به جنگ تحریص کردند و بهانه های لازم را به صدام دادند. ما که باشیم که قدر شهدا را ندانیم و در برابر کار بزرگشان تمکین نکنیم. اما دوست من، عبور کودنانه از کنار یک فاجعه ی ملی، ما را به جان فاجعه های بعدی در می اندازد. همین اکنون دست بزرگان ما بخون مردمان سوریه آغشته است. اگر ما عرضه و لیاقت و شهامت اعتراض به جنگ را می داشتیم و در بوق نمی دمیدیم هرگز از کنار خون مردمان سوریه به سادگی در نمی گذشتیم. برادر خودِ من جانباز هفتاد در صداست. تکلم ندارد و نیمی از بدنش از کار افتاده. من مگر می توانم به او بگویم: کار تو ناشی از جهالت بوده. جنگی شروع شده بود و ماهمگی باید برای حفظ کشورمان به سینه ی دشمن هجوم می بردیم اما در آن میان نباید آیا یک عقل به : کمتر کشته شدن مردمان ما و زود تر تمام شدن جنگ می اندیشید؟ با احترام
——–
روح الـه:
سلام اقای نوری زاد نظر شما درمورد حجاب چیست؟اگر اختیار مملکت دست شما باشد درمقوله حجاب چه تصمیماتی اتخاذ خواهید کرد؟آزادی مطلق،اختیار واجبار به اختیار و اجبار،بازگشت به دوران شاه،همرنگی وهمسانی با جوامع غربی و… .
محمد نوری زاد:
سلام روح الله گرامی. من بارها در باره ی اختیاری بودن حجاب نوشته و سخن گفته ام.
——–
هـادی:
نوری زاد اگر مرد بودی حرفهایی میزدی که باید بزنی. شک ندارم چیزهایی میدانی که خیلی ها نمی دانند و گفتنش به هرچه زودتر سرنگون شدن حکومت کمک خواهد کرد. به نظر من تو فقط یک ملیجک از دربار رانده شده ای. هنوز دو رنگی. نامه هایی نوشتی که هنوز در آنها ارادت خودت را به آغا حفظ کرده بودی. گیرم کمی هم به پایش پیچیده بودی. ولی اینقدر مرد نبودی که تیشه به ریشه بزنی. چون هنوز از همان ریشه تغذیه می شوی.
محمد نوری زاد:
سلام هـادی گرامی. توان من همین است دوست عزیز. مابقی اش را شما بپیمایید. سپاس
——–
بانو فرزانـه:
جناب نوری زاد عزیز سلام. گزارش روز دوشنبه شما را خواندم با عکسی که از محل بود از انتخاب محل جدیدتان خوشم آمد چون مردم بیشتری میتوانند شما را ببینند و گفتگو کنند اما بعد از خواندن گزارش روز سه شنبه (نود و ششم) بعد از صحبت آن سرگرد در کلانتری با شما بسیار نگران شدم بخصوص که بخاطر آن پرچم هر تاکسی و ماشینی شما را سوار نمیکند و خواسته یا ناخواسته مسیری طولانی را پیاده میروید….(سرگرد مفصل از حوزه ی مأموریتش گفت. که اینجا یک محدوده ی بحرانی است. و این که ما اینجا کلی کیف قاپ و سارق و چاقو کش و آدم معتاد و مواد فروش و مشکل دار داریم)….حال اگر به این بهانه با پولی یکی از این چاقوکش ها را مامور چاقو زدن شما کنند چه میکنید؟ در آخر هم در روزنامه ها مینویسند که کیف قاپ زنی یا سارقی برای زدن کیف شما به شما چاقو زده و به همین سادگی مردم را خام میکنند. حال اگر خیلی ها هم این مسئله را باور نکنند در اصل قضیه تغییری ایجاد نمی شود چون یا به این شیوه شمارا می توانند بکشند ویا ناقص کنند و در پایان آنها برده اند. البته شما خود بهتر میدانید که چه کنید ولی بنظر من سعی کنید فقط در همان محدوده کوتاه راه بروید و* آن مسیر های طولانی را برای رسیدن به آن محل پیاده طی نکنید که خدای ناکرده در آن مسیر طولانی خطری برایتان پیش نیاید. *
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. من خیلی دیر به این پیام پر مهر شما برخوردم. تعدادی از ایمیل ها نمی دانم چرا رفته به دوردستهای آرشیو با این همه: من هستم برای هر پیشامد. اگر قرار باشد کسی را حذف کنند بهانه اش را هم جور می کنند. حتی در خانه ی خود آدم. سپاس
———
یک بسیجـی:
آقای نوری زاد … باید بگویم لحن شما در عین ادب ظاهری بسیار تهوعآور و آکنده از خود بزرگبینی و احساس فضل است. شما دروغ و تهمت بیجای خود را لابلای کلمات زیبا پنهان کردهاید و به گونهای مطمئن سخن میگویید که انگار چون شخص سومی همه واقع پنهان در نهانخانههای این مملکت را دیدهاید و کسی اگر نداند فکر میکند کرامالکاتبین به شما گزارش روزانه از عملکرد ملت میدهند. بنده با افتخار بسیجیام … همین بسیجی که اول بسیجیاش علی(ع) است. من مستندهای شعبان بیمخ شما که ملغمهای از واقعیت و دروغ بود را دیدم. این سری فیلمها را جز توهین و تهمت ناروای شما در حق بخشی از جوانان پاک ایران، چیزی نمیدانم. این را نیز بگویم که با هر کاری که در پوشش بسیج انجام میشود، موافق نیستم؛ اما استفاده از برخی واقعیات مبهم در تخریب چهره بسیج و بسیجی که از نظر من یکی از یادگاران امام بزرگوار و از شاهکارهای جمهوری اسلامی است را مصداق بارز خیانت میدانم. شما در آخرین مستند (در کمال وقاحت) بسیجی را (در حالت کلی) فردی بیاخلاق، قدارهکش و جامانده از همهجا خواندید. از این رو برآن شدم تا اندکی به معرفی خود و دوستان مظلومم که عمری را در کنار آنها گذرانده ام بپردازم. (به الله احد و واحد که تا کنون در زندگی از خود سخن نزد این و آن نکرده اما لازم میدانم در اینجا علی رغم میل باطنی به این کار دست زنم.)
من احمد اصغریان رضایی. متولد مشهد. کودکی را چون همه در شهر خویش گذراندم و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در این شهر به پایان بردم. با شروع دوره دبیرستان وارد بسیج شدم، و آن را جمعی از جوانان همین وطن (چون مدرسه یا سایر نهادهای اجتماعی دیگر) دیدم که از همه قشر زیر این لوا گرد آمدهاند. فعالیت ما در بسیج بیشتر جنبه فرهنگی و ورزشی داشت. جلسات اعتقادی(احکام، تفسیر قرآن، مراسم مذهبی و غیره) و همچنین برنامههای ورزشی چون استخر و غیره داشتیم. من در عمر خود، هیچگاه خود و دوستان خودم را سراغ ندارم که تحت نام بسیج با کسی درگیر شده باشیم؛ هیچ گاه بیاد ندارم که دستوری برای حمله به جایی یا حمل سلاح سرد داشته باشیم. به خدا که من و دوستانم را سراغ ندارم که کوچکترین سلاح سرد با خود حمل کرده باشیم(اشاره به این که بسیجیها قداره دارند و …). تنها فعالیت عملیاتی ما محدود میشد به چندین گشت در محل در اواخر شب که برای جلوگیری از مزاحمت برای نوامیس گذاشته میشد (که البته تعداد این گشتها هم از ۴، ۵ تا بیشتر نشد.) و همچنین حضور در پایگاه در شبهای چهارشنبه سوری برای اینکه خدای نکرده کسی مزاحم مردم نشوند. از نظر اخلاقی نیز باید خود و دوستان را اینگونه توصیف کنم که خود هرگز فحش رکیک به کسی ندادهام!(به این ادعا دقت کنید خیلی بزرگ است… و مقایسهاش کنید با آنچه شما میگید و بسیج رو در حالت کلی معرفی میکنید) و در محیط بسیج نیز هرگز فحش رکیک و اصولا فحش نشنیدهام. با اینکه میگویم اعضای بسیج عموما آحاد جوانان هستند، فضای داخل محیط بسیج فضای اخلاقی و مثبتی است و برای اطمینان از صحت این ماجرا میتوانید به نزدیکترین پایگاه محل سکونت خود مراجعه کنید. بگذریم. آن سالها گذشت. بعدتر من در کنکور سراسری جز ۱ درصد برتر شناخته شده و وارد دانشگاه فردوسی مشهد شدم. لیسانس را از این دانشگاه گرفته و با کسب مدال طلای المپیاد دانشجویی وارد دانشگاه صنعتی شریف شدم. و اکنون در دانشگاه شریف مشغول تحصیلم. در طول دوران تحصیل همواره جز بهترین دانشجویان بودهام و همواره تلاش داشتم از حداکثر توان خود برای کمک به رشد دیگران در زمینههای مختلف استفاده کنم.
آقای نوریزاد… به خدا قسم که من که عمری را با بسیجیان گذراندهام، از آن کسانی که شما تعریف میکنید تا کنون ندیدهام؛ و با توجه به اینکه از همه قشر آدمی رفیق دارم، مذهبی جماعت (که صدی نود بسیجیاند یا به بسیج معتقداند) را از با مرامترین، با اخلاقترین و قطعا از موفقترین افرادی که تا کنون دیدهام میدانم. حیف که شما این همه انسان پاک را ندیده بیاخلاق و قدارهکش و از همه جا مانده خواندید. آقای نوریزاد، من به همه نخبههای ایران علاقه دارم؛ هر کجا که هستند، اما علاقه و ارادت واقعی خودم را تقدیم نخبگانی میکنم که بهترین شرایط زندگی در آنجاهایی که شما پسرتان را فرستادید رد میکنند و صبورانه، مظلومانه و در عین حال مقتدرانه در ایران میایستند، حقوق کمی میگیرند، و رفاه کمی دارند ولی دل به ایران دادهاند و برای آن کار میکنند؛ بسیجی یعنی این. یعنی فداکاری… یعنی خود را فدای ملت کردن و باز هم آماج تهمتها بودن و من افتخار میکنم که بسیجیام.(البته این را بگویم که جوانمرد این سبکی که غیر بسیجی باشد هم داریم.) ای کاش میتوانستم نام این جوانمردان را لیست کنم و نشانتان دهم که از قسم این جوانمردان چه بسیاراند که خدا نگهدارشان باد. آقای نوریزاد … نمیدانم چرا شما و هم پالگیهایتان فکر میکنم امام خامنهای، بسیجیها را چیز خور کردهاند. نه… اینها شاید تا کنون حتی امام را ندیده باشند، (البته خدا رو شکر من دو بار توفیق داشتم) ولی حرف حق را خوب میفهمند. بسیجی ولیفقیه را نائب امام زمان میداند و به قول شهید چمران، ولی فقیه را هم انسانی که خداوند نمیگذارد او اشتباه کند؛ پس اعتبار حرف ولیفقیه از هرکس دیگری در نزد او بیشتر است… حالا شما اسم این را هرچه که میخواهید بگذارید. منتظر نظر شما در خصوص این نوشته هستم.
محمد نوری زاد:
سلام پسرم. وقتی ما می گوییم: ایران، دزد بازار است و رشوه کولاک می کند و دروغ در کوچه و برزن جاری است، این به معنی این نیست که در ایران آدمهای پاک و شایسته و نخبه نیستند و آدمهای درستکار و راستگو وجود ندارند. بل وجه مؤثر را در این خصلت ها رصد می کنیم. شما به همین جمله ی پایانی نوشته ی خود دقت کنید:
…بسیجی ولیفقیه را نائب امام زمان میداند و به قول شهید چمران، ولی فقیه را هم انسانی که خداوند نمیگذارد او اشتباه کند؛ پس اعتبار حرف ولیفقیه از هرکس دیگری در نزد او بیشتر است… حالا شما اسم این را هرچه که میخواهید بگذارید….
این سخن شما یعنی توهین به عقل به فهم به شعور. یعنی چه که خدا نمی گذارد ولی فقیه گناه و اشتباه بکند؟ اینهمه خطای ولی فقیه و ضررهای میلیاردی پولی و اعتباری که وی به ایران و نسل های بعدی وارد کرده و مثلا با برکشیدن و جولان دادن به نامتعادلی چون احمدی نژاد اینهمه خسارت را نهادینه کرده و با برکشیدن آدمهایی چون بابک زنجانی توسط آقا مجتبی خامنه ای مگر این سخن شما ذره ای از درستی بو و بهره دارد؟ من می دانم که شما نمی توانید از آنچه که بدان دلبسته اید دست بشویید. چرا؟ چون ساختمانی فرو می ریزد که خود شما را در زیرآوارش دفن می کند. من خودم از زیر این آوار بیرون آمده ام. یک بسیجی هرگز واژه ی همپالگی بکار نمی برد. مگر شیعیان همپالگی هم نیستند؟ یک بسیجی هرگز فحش و توهین نمی کند که شما در این نامه مرا نواخته اید. یک بسیجی دروغ نمی گوید و فریب نمی دهد. شما چرا می گویید تا کنون به بسیجیانی بر نخورده اید که کسی را زده باشند و لت و پار کرده باشند؟ حالا واقعیت بکنار، این همه فیلم آیا ندیده اید در فضای مجازی؟ شما بخود اجازه نمی دهید ذره ای به ولی فقیه انتقاد کنید ولو با دیدن هزار هزار خسارتش. این یعنی بن بست فکری و قفل بستن به جولان اندیشه و تعقل و آزادگی. علت این که شما فجایع سپاه و بسیجیان را ندیده اید این است که چشمانتان را بسته اید و بوقت ضرورت آن را می گشایید. دزدی ها و خیانت ها و جنایت های سپاه مگر قابل کتمان است؟ با احترام وادب
———–
امیرو:
آقای نوری زاد شما در زمانی که بیت آقا رفت و آمد میکردید ایشان را دوست میداشتید؟وبه طور کلی ازرهبر اطلاعات زیادی نداریم حداقل من خواستم از شما بپرسم در آنجا چیز به خصوصی میدید؟مثلا در مورد ساده زیستی که هوادارانشان میگویند یا تجمل و اشرافی گری که مخالفانشان میگویند؟
محمد نوری زاد:
بله امیروی گرامی. من به شدت ایشان را دوست می داشتم. مثل دوست داشتن همه ی ما دماوند را. با این تفاوت که ما بلندی و هیبت دماوند را می بینیم و بدان غرور می ورزیم و من ندیده به وی غرور می ورزیدم. خیلی ها اینجوری بوده اند و هنوز نیز هستند. من شخصا از این چرخه بیرون زدم آنگاه که دانستم بزرگی ای در کار نیست.
———-
سینا:
آشکارا دزدیدند.آقای نوری زاده یه سوال کلیشه ای دارم و هر جوابی بدهید بدون هیچ حرفی قبول میکنم، در انتخابات 88 چه شد؟ خواهشا جواب بدید.
محمد نوری زاد:
دزدان چهره پوشانده ، نقاب از چهره برگرفتند و به میدان آمدند و همه چیز را دزدیدند.
———-
ناشناس:
جناب محمد نوریزاد گرامی با سلام ایا می توان از امثال شما یا سایر نخبگان سیاسی مملکت قبول کرد که هرزمان خوا ستند بگویند ببخشید تا کنون اشتباه کردیم بس فرق ادمها ی عادی با نخبگان سیاسی در چه می باشد با تشکر
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. البته پوزش نخبگان به این سادگی نیست. آنان باید خسارات وارده را جبران کنند و بنا به میزان خسارتشان از کار برکنار و جریمه نیز بشوند. کسانی که از نردبان اعتماد مردم بالا خزیده اند، با نخستین اشتباه و خسارتی که وارد آورده اند، باید از مدار اعتماد مردم بدور افتند. گرچه مردم آنان را می بخشایند اما سپردن مسئولیتی دیگر به آنها به این سادگی ها نیست که ما امروز گرفتارش هستیم. مسئولی با خسارتهای فراوان از کاری و مسئولیتی برداشته می شود و بر گرده ی مسئولیتی دیگر می نشیند. این جز فریب مردم نیست. و تحقیر مردم البته.
———-
یک بانو:
اقای نوری زاد سلام
خواهش میکنم از شما
ملتمسانه از شما استدعا دارم راهی بی اندیشید
سرنخی بدهید که ما که دلسوز هستیم راهی داشته باشیم برای اتنا و امثال انها که بی گناهند در بند
واقعا بنده حقیر درونم اتشی است برای اینها
دیگر بس است که خودم را به نفهمیدن زم
خواهشا چیزی بگویید که من از این جهنم خارج شوم
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب
پوزش مرا بخاطر تأخیر در پاسخگویی بپذیرید.
ما کاری نمی توانیم بکنیم جز صبری هوشمندانه
امروز آتنا برای دومین بار از زندان با من تماس گرفت و مشکل بیماری اش را با من در میان نهاد
دارو در آنجا کمیاب است.
کاری نمی شود کرد.
صبر می کنیم.
به ناچار.
تا مدتی البته
شما هم صبور باشید.
سپاس
———-
یک دوست:
سلام برادر. در اخبار کلمه آمده است در روز 25 دیماه گردهمایی بزرگ اصلاح طلبان در تهران برگزار میشود. از جنابعالی درخواست دارم بفرمایید شما هم در این جلسه تشریف دارید؟ امکان حضور افرادی همچون بنده هست؟ حاج محمد…. خواهشی هم دارم و آن اینکه چنانچه براتون امکان پذیر است مرا در لیست مخاطبان خود قرار دهید و برای برهی مراسم همچون مزار ستار … تحصن بانو ستوده و استقبلل از زندانیان آزادشده و غیره … بنده هم در جریان قرار بگیرم تا به سهم خود حاضر شوم. در تصاویر … افرادی را در این مراسم میبینم که برای خودم متاسف میشوم کانال اطلاعرسانی خوبی وصل نیستم و فقط افسوس .. ممنون از شما.
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. اصلاح طلبان هرگز مرا به هیچ محفلشان دعوت نمی کنند. مگر مجلس ختمی باشد. واقعیت این است که من معمولا در دیرهنگام در جریان یک قرار قرار می گیرم. اما فردا قرار است بروم منزل دوستی با این نشانی. ار می آیی بیا: شریعتی، بالاتر از ………
برادر نوریزاد …درود
شرمنده شدم … نتونستم برسم تهران … اینکه فرمودید اصلاح طلبها رابطه نزدیکی را با شما برقرار نکرده اند برام عجیب بود. … پس جنابعالی با کدام جریان سیاسی حرکت میکنید؟ … تنهایی که نمیشه … اگه جریان مستقلی را رهبری و یا رهروی میکنید ممنون میشم مردم رو بیشتر با خودتون اشنا کنید… تا الان فکر میکردم جبهه اصلاحات بقرری بزرگه که هر منتقدی میتونه براحتی در این جبهه قرار بگیره و قدرت اجتماعی یکپارچه ای را برای روزهای مناسب تدارک ببینه. ارادتمند شما
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. من بکلی از طرف اصلاح طلبان بایکوت شده ام و کوچکترین خبری از من و نوشته ای از من منتشر نمی کنند. من فردی حرکت می کنم. و کاری هم به نتیجه اش ندارم. سپاس
———–
ناشناس:
آقای نوری زاد عزیز. از ایران خارج شوید و زندگی کنید این ملک تا سالها روی آرامش را نخواهد دید.
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. خیلی ها این پیشنهاد را به من کرده اند. حتی دوستانی که هم اکنون درخارج اند. با این ادلّه که: می شود اینجا (درخارج) کلی کارکرد. ومن همیشه ضمن تشکرگفته ام: سپاس دوستان. جای من همینجاست. درکشورم. ودرکنارمردمی که زبانش سالهاست به لکنت افتاده. مردمی که بی دلیل ترسانده شده اند. مردمی که نیاموخته اند برای احقاق حقوق خود اعتراض کنند. درکنارمردمی که ندانسته به من بداخلاقی می کنند اما بی آنکه خود بدانند وبا زبان بی زبانی به من می گویند: بمان وصدای ما باش. درکنار مردمی که به اسم اسلام از آدمهایی مثل من آسیب فراوان دیده اند. مردمی که فرزندانشان بی دلیل کشته شده اند. مردمی که حق دارند بارها وبارها مرا ومارا زیر رگبار شماتت های تمام نشدنی خود بگیرند. مردمی که دچار افسردگی شده اند. مردمی که هرروز غارت می شوند. مردمی که باید امروز سرسلسله ی ادب ورزان می بودند اما خود دچار بی ادبی بی ادبانند. پس من هستم دوست گرامی. هستم. تا کی؟ نمی دانم. تا هرآنجا که مرا رمقی وحیاتی است. با احترام
———-
عبـاس:
شما تنها نيستيد آقاي نوري زاد. به هیج وجه! حتم دارم بیشتر از من قرآن می خوانید و کلماتش را می فهمید.. بر همین اساس خود بهتر می دانید برای امثال شما ، که در راه خدا جهاد می کنند، خداوند چقدر امید و روشنی قرار داده. بعد از چهار سال به ایران برگشتم و مدتی که در تهران بودم…به این دل خوش بودم که در شهری هستم که امثال نوریزاد، قدیانی و زیدآبادی،… در آن زندگی می کنند و نفس می کشند…شما تنها نیستید برادر و تا هنگامی که در برابر قاتلان و دین فروشان این مرز و بوم ایستاده اید، در دل میلیون ها ایرانی جا دارید (هر چند اگر هم جایی نداشتید باز هم اهمیتی نداشت!). به نظرم هر روز که می گذرد دیکتاتوری در کشور ما عریان تر می شود. از افتادن پرده های نفاق، دو رویی و ریا از چهره ی این تبهکاران نبایستی ناراحت بود. مطئمن باشید بی آبرو شدن این جماعت مشیتی الهیست. برای سلامتی شما و خانواده محترمتان دعا می کنم. ارادتمند همیشگی شما. عباس
محمد نوری زاد:
سلام عباس گرامی. ممنون که مرا به روزهای خوب بشارت می دهید
که من خود همین را به دیگران بشارت می دهم
بله ما روزهای خوبی درپیش داریم
روزهای جولان عقل
که امروز سخت گرفتارجهل وجاهلانیم
با احترام
———-
بابک:
همان بلایی که 14 قرن پیش با هجوم اعراب به ایران بر سر ما آمد بر سر اسپانیا هم آمد همزمان با ظهور صفویه در ایران ، ملت اسپانیا اعراب و دین آنها را از مملکتشان بیرون کردند و وضعیت امروزشان را هم همه می بینیم ولی سوگمندانه ما چه کردیم!!؟؟ شاه اسماعیل صفوی که خودش را نظر کرده امام زمان!! می دانست با تشکیل گروهی بنام قزلباشان که همه افرادش از ترکهای قبیله های مغول مهاجرت کرده به صحرای آناتولی ( ترکیه امروز ) بودند که حتی یک ایرانی هم در گروه شاه اسماعیل نبود سرنوشت ایران را بیشتر در منجلاب فرو برد میدانی شاه اسماعیل چگونه ایران را شیعه کرد!!؟؟ گروهی تشکیل داد بنام چگینی ها!! اینها بدستور نظر کرده امام زمان انسان را زنده زنده میخوردند!! گروهی تشکیل داد بنام تبرائیان !! اینها هر کس را که شیعه نمی شد با تبر تکه تکه می کردند!! در تبریز خانه هایی را تبدیل به لواط خانه!! کرده بود و هر کس را که شیعه نمی شد به اجبار به آن خانه ها می فرستاد و آنقدر با او لواط می کردند تا با مقعد پاره شده بیرون میآمد و میگفت شیعه شدم !! فکر نکنی اینها داستان است!! اینها را تاریخ نویسان دربار صفوی به دستور شاه اسماعیل مکتوب کرده اند و در حال حاضر این کتب تاریخی موجودند برای آگاهی بیشتر خوانندگان را ارجاع می دهم به مطالعه کتاب قزلباشان در ایران نوشته مورخ گرامی دکتر امیرحسین خنجی که در اینترنت موجود است و میتوانید آنرا دانلود کنید اولین آخوند را همین شاه اسماعیل صفوی از جنوب لبنان وارد ایران کرد که نام او هست شیخ علی کرکی ، و امروز می بینی چه لشکر عظیمی از آخوند تکثیر شده است که ایران را در منجلاب جهل و خرافات فرو برده اند!! بله دوست عزیز ، امروز سرنوشت اسپانیای نجات یافته از اعراب و دینشان را نگاه کن و سرنوشت ایران فلکرده و مصیبت زده و گرفتار لشگر سازمان یافته بنام روحانیت را نیز نگاه کن!! امروز که ماهیت آخوند و اعتقادات او برای ایرانیان فهیم روشن شده است ما باید فکر کنیم چگونه میتوانیم ایران عزیزمان را از این منجلاب و توهمات خرافاتی برای همیشه نجات دهیم شاید یکی از راهها بازگشت به آئین ایرانی نیاکانمان باشد و آنرا اصلاح و به روز نمائیم ما قبل از اعراب خدا پرست بوده ایم در صورتی که آعراب آنزمان بت پرست بودند حیف نبود به اینروز افتاده ایم که روز بروز در دنیا خوارتر و عقب مانده تر شده ایم و حالا همان اعراب به ما فخر بفروشند!! سر شما را درد آوردم دلم پر است یعنی میشود در آینده نزدیک روزی را ببینم ایرانیان آگاه شده اند و خود را مانند اسپانیا از این عامل عقب ماندگی و بدبختی نجات داده اند امید است با روشنگری من و شما آنروز هر چه زودتر فرابرسد و آنروز روز جشن ایران و بهروزی ایرانیان عزیز خواهد بود. بامید آنروز
محمد نوری زاد:
سلام بابک گرامی. حادثه های تاریخی، تلخ یا شیرین، به گذشته های دور مربوطند. ما تاریخ را می خوانیم ودرآن دقیق می شویم که: اشتباه گذشتگان را تکرارنکنیم. ویا: به درستی آنان نوربیفکنیم وازآن محظوظ شویم. وگرنه تاریخ برای سفربه دوردستها وتوقف درآنجاهانیست. بطورمثال مردمی که نشسته اند وبرای کربلاییان برسروسینه می زنند بی آنکه درذات آن دقت کنند، مردمی متوقف اند. مردمی اند که “عده ای” سرگرمشان کرده اند تا خود فارغ ازمزاحمت اغیار به روفتن فرصت ها وغنائم شان دست اندازند. بابک گرامی، روحانیان ایران با هرشکل وشمایلی که ازگذشته های دور به ایران آمده باشند، امروز – آری امروز – جزیی ازشاکله ی جمعیتی ایرانیانند. والبته : تفکیک ناپذیر. شما همین نگاه را می توانید به هموطنان ترکمن ما بیندازید. ویا درخراسان به عزیزانی که چهره های “باختری” دارند. اینان ازهرکجا که به ایران آمده اند، امروز بدون ذره ای تفاوت با اصیل ترین ایرانیان، ایرانی اند. این روزها عده ای ملیت خود را تغییرمی دهند ومی شوند: آمریکایی، فرانسوی، این یک رسم رایج درتاریخ بوده وهست. درمیان روحانیان ما بسیارند انسانهای انسان. که پیش ازآنکه مسلمان بودن خود را به رخ بکشند، انسانیت خود را ابراز می کنند. ما بخاطر جفایی که ازیک قوم دیده ایم نمی توانیم برهمگانشان چوب بزنیم. این، از اصل انسانیت بدوراست دوست من. بیاموزیم که به انسانهای اطرافمان جوری بنگریم که: دوست داریم دیگران به ما بنگرند. با احترام
مهدی به حبس رفت ولی مجتبا نرفت
آن رفت از برای چه و این چرا نرفت؟
فرزند دیو رفت به زندان و من هنوز
در حیرتم چرا پسر اژدها نرفت!؟
طول کشید بسیار؛
انگار قرنها
من هم میگفتم چرا اعدامت نمیکنند حاکمان این نظام بی نظام،
اما امروز من که زندانیای جمهوری بی همتا بودهام و هستم و شما یان در ۱۷ سالگی محکوم به مردنم کردید، بی دریغی
شما را که مهندس فکری نظام در کیهان بودید بسیار دوست دارم از آن رو که
“صدایت سبزینه آن گیاه عجیبیست
که در صمیمیت حزن میروید”
ما آدمیم میدانید!
در ورای منطق کوچکم دستتان را که از حلول انسان بی گمان گرم است ، میفشرم.
طول کشید بسیار؛
انگار قرنها
من هم میگفتم چرا اعدامت نمیکنند حاکمان این نظم بی نظام،
اما امروز من که زندانیای جمهوری بی همتا بودهام و هستم و شما یان در ۱۷ سالگی محکوم به مردنم کردید، بی دریغی شما را که مهندس فکری نظام در کیهان بودید بسیار دوست دارم از آن رو که
“صدایت سبزینه آن گیاه عجیبیست
که در صمیمیت حزن میروید”
ما آدمیم میدانید!
در ورای منطق کوچکم دستتان را که بی گمان از حلول انسان گرم است، میفشرم.
با سلام و تشکر بخاطر از خود گذشتگی که دارید
می خواستم نظرتون رو در مورد سلامتی آقابدونم آیادر سته که ایشون سرطان دارند و سرطانشون هم پیشرفت زیادی داشته؟
سلام و خسته نباشيد به اين شير مرد ايران زمين كه حقيقت را از ترس هيچ كس پنهان نميكند كاش در ايران چند نفر مثل اين بزرگوار وجود ميداشت.
سلام جناب آقای نوریزاد
در جواب امیرساسان (اولین سوال و جواب قسمت پنجم) گفته اید که از دیانت به انسانیت کوچ کرده اید، میخواهم با کسب اجازه مطلبی خدمتتان عرض کنم، حسین بن علی در روز عاشورا، آن هنگام که بر خاک افتاده بود و دشمن در حال هجوم به خیام حرم بود، فریاد زد: اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید(به زبان زمان ما انسان باشید) یعنی انسان بودن و آزاد اندیشیدن مرحله ای قبل از دین داشتن است. میخواهم خدمتتان عرض کنم آنچه را که شما از آن کوچ کردید، دین نبود. نام دین داشت اما نشانی از آن نداشت. اگر رهبر و حاکمان ما از نام دین سوء استفاده میکنند، دلیل بر نقص دین نیست.
بگذارید از وقایع 88 مثال بزنم: میتوان وقایع و ماجراهای رخ داده از طرف حاکمیت را به نام دین و مذهب نوشت، همانگونه که بسیاری جرم و ستم وارد شده بر مردم به نام اسلام نگاشتند.
1- آیا اسلام، دروغ و دروغگویی را مجاز شمرده است؟ مانند آنچه کیهان و کیهانیان در مورد کشتار مردمان نوشتند؟
2- اگر فرض کنیم که پاره کردن عکس آقای خمینی و هلهله و شادی در روز عاشورا، واقعا اتفاق افتاده باشد و یک منکر و خلاف شرع باشد، آیا اشاعه و گسترش منکر و پخش کردن و عمومی نمودن آن را اسلام اجازه میدهد؟
3- معنی محارب چیست؟ اقدام با اسلحه به قصد ترس و یا آزار مردمان! این رفتار کدام طرف ماجرا در داستان 88 بود؟ آیا آنان که اسلحه کشیدند و در میان مردمانی که حق خویش را میخواستند، ایجاد رعب و وحشت نمودند به مجازات خویش رسیدند؟
و دهها مورد دیگر که خلاف شرع و دین که شخص خامنه ای و اطرافیانش مرتکب شدند، شما این رفتار را به پای دین می نویسید؟ و بر دینداری حمله میبرید؟ روشنگری به هجرت شما از دین نیست، جناب نوریزاد عزیز! روشنگری، به برملا کردن دروغها و دوروییهای این قوم ستمکار است که به نام دین، بر گرده مردم سوارند. روشنگری به اشاعه و آشکار نمودن رفتار امیرالمومنین است که عابدترین مردمان را (خوارج) به خاطر خونخواهی یک یا چند مظلوم بیگناه از جمله خزانه دار بصره که حاضر به تسلیم قاتلین نشده بودند از دم شمشیر گذراند. روشنگری به فریاد زدن رفتار علی با دخترش زینب (به خاطر قرض کردن یک گردنبند از بیت المال) و یا گذاردن آهن داغ بر دستان عقیل (به خاطر زیاده خواهی از بیت المال) است. بیایید حاکمان را به خاطر علی علی گفتنشان و معاویه معاویه رفتار کردنشان بازخواست کنید. بیایید دو روئیشان را برملا سازید.
سلام به جناب سلام
احسنتم،من کامنت ها را معمولا بدقت می بینم و کمتر موردی پیش می آید که با یک نظر به تمام اجزائش موافق باشم ،اما کلام شما را بهمه اجزاء آن صحیح دلسوزانه و انسانی یافتم و با آن موافقم.
تشکر از شما
سئوال امیر ساسان (اولین سئوال این بخش) از اقای نوری زاد را ، سالها قبل خبرنگار رادیو امریکا از مخملباف پرسید و او در پاسخ گفت که ، اعتقاد مذهبی من تغییر نکرده است ولی به این نتیجه رسیده ام که اعتقاد من نباید مزاحم زندگی دیگران شود .
در جهت کمک به نمایندگان ! ملت ایران در مجلس اسلامی که محمد جواد ظریف را برای پاسخ به سئوال “چرا با کری قدم زدی ؟” به مجلس احضار کرده اند ، ظریف در مقابل پیشنهاد کری برای قدم زدن چه پاسخی میتوانست بدهد که اشکال شرعی نداشته باشد :
1 – کمرم درد میکند نمیتوانم پیاده روی کنم .(دروغ بگوید)
2 – باید از مقام معظم رهبری اجازه بگیرم . (قطع نظر از اینکه نمایندگان سئوال کننده مقلد علامه مصباح هستند)
3 – مذاکره حین قدم زدن مخالف شرع است . (تداعی داعش در ذهن جان کری)
دیگر عقلم قد نمیدهد و باید به بصیرت متوسل شد ، که در انحصار ولایتمداران است .
جناب نوریزاد؟دفاع من به یک تهمت ازآیت الله شهیددستغیب چراتأییدنشد؟شماکه نقطه چین می کنی،ارزش نقطه چینی هم نداشت؟؟!!
————
نوشته ای از شما حذف نشده دوست گرامی.
سپاس
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته :با عرض سلام خدمت سید مرتضی عزیز : سید جان دیواری کوتاه تر از دیوار شما نیافتم !! لطف کنید به خبر زیر توجه نمایید تا خدتتان عرض کنم
وکیل دراویش بدون ترخیص پزشک به اوین بازگردانده شد–نیمی از ریه دانشجو از کارافتاده. بر اساس گزارش منابع خبری دراویش گنابادی ایران، مصطفی دانشجو، وکیل زندانی و فعال حقوق دراویش گنابادی در پی دستور دادستانی تهران، علیرغم وضعیت نامناسب جسمی، بدون ترخیص پزشک به زندان بازگردانده شد. مجذوبان نور، پایگاه اطلاعرسانی نزدیک به دراویش گنابادی خبر داده که بر اساس آخرین گزارشات پزشکی مصطفی دانشجو، وکیل زندانی، قریب به ۵۰ درصد ریهاش از کار افتاده است. بر اساس این گزارش بدون اینکه پزشکان با ترخیص وی موافقت کنند، از سوی دادستانی تهران به زندان اوین بازگردانده شد. این اتفاق روز چهارشنبه هفته گذشته افتاده اما خبر آن را سایت مجذوبان نور روز، جمعه، ۳ بهمنماه، بر خروجی خود قرار داده است. مصطفی دانشجو در حالی در روز چهارشنبه به زندان برگردانده شده که به گفته منابع دراویش صبح همان روز معاون دادستان تهران مجوز انتقال این زندانی به بیمارستان مرکز قلب را به خانواده این زندانی نشان داده بود. آقای دانشجو نزدیک به دوماه در انتظار مجوز انتقال به بیمارستان مرکز قلب تهران به سر برد تا در آن مرکز دوره بازتوانی قلبی و ریوی را بگذراند. lصطفی دانشجو، وکیل بسیاری از دراویش گنابادی ایران در سال ۱۳۹۰ و در پی حملههای گسترده به دراویش گنابادی دستگیر شد. شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، او و سه وکیل دیگر را از جمله به اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به هفت سال و نیم حبس محکوم کرد. حمیدرضا مرادی و افشین کرمپور نیز از جمله دیگر وکلای دراویش گنابادی هستند که ان ها نیز با وجود بیماری و وضعیت نامناسب جسمانی به علت مخالفت بازپرس با مداوایشان همچنان در زندان نگهداری میشوند. از حدود یک دهه گذشته فشار بر جامعه دراویش گنابادی شدت گرفته و شمار زیادی از آنان از جمله تعدادی از وکلای زندانیان با احکام سنگین قضایی محکوم شدهاند و تعدادی نیز همچنان در زندان به سر میبرند. در دوران محمود احمدی نژاد این برخوردها به مرحله جدیدی رسید و “تخریب حسینیههای دراویش” هم به دیگر فشارها و محدودیت ها افزوده شد. تعدادی از دراویش زندانی و وکلای آنها در سالهای گذشته چندین بار به صورت گروهی در جهت رفع فشارها بر جامعه دراویش دست به اعتصاب غذا زدهاند. تجمع دراویش در شهریور ماه گذشته به بازداشت صدها دوریش معترض در مقابل داستانی تهران منجر شد. مصطفی دانشجو که اینک با حکم دادستانی از بیمارستان به زندان بازگردانده شده در اردیبهشت ماه سال ۹۰ پیش از آنکه بازداشت شود، در مصاحبه با روز دلایل فشار بر جامعه دراویش گنابادی ایران را تلاش “عدهای افراد افراطی، متحجر و تمامیتخواه” دانسته بود که به گفته “هیچگونه تفکر و دگراندیشی را در هیچ زمینهای اعم از مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوق بشری و اکثر مسائل جاری در کشور را نمیتوانند تحمل کنند.” علی یونسی، دستیار حسن روحانی در امور اقلیتهای مذهبی و قومی مدتی پیش در دیماه طی یک نشست خبری از برخوردها با دراویش گنابادی در سالهای گذشته به عنوان اتفاقات ناگواری یاد کرده بود که به گفته او خارج از اراده حاکمیت صورت گرفته است.
سید مرتضی عزیز ! خوب توجه نمودید !!در بیداد گاه های اسلامی؟؟؟ اینچنین به داد میرسند!! حتی وکیل که از متهمی دفاع کند را به جرم حق گویی به زندان می افکنند و بلایی به سرش می آورند که حرمله شمر هم انگشت عبرت به دهان میگیرند ! اگر زنده میبودند ! ودر اینحا رهبر بی نظیر درکل ناسوت جوانان غربی را به اسلام !! فرا میخواند ؟؟ خوب یک جوان غربی اسلام عملی را کجا بیابد ؟؟ در عربستان ؟؟ در پاکستان ؟؟ در افغانستان ؟؟ در کجا ؟ آها پیداکردم در ایران عزیز خود ما که رهبر عظیم الشائنی دارد که نپرس همو بود که جوانان غربی را به اسلام فرا خواند!! خب سعی میکنم صحب کوتاه کنم ! سید جان در حوزه ها چه می آموزند ؟؟ این آقایانی که حتما به درجه اجتهاد !! رسیده اند تاقاضی شوند را چه گونه میبینید ؟ آیا اگر فقیهی فتوا داد که حجاب اجباری نیست و زن مسلمان میتواند بی حجاب در انظار رفت و آمد کند !! را چه میگویید ؟؟ اگر پیروانی چند بر او گرد آیند چه ؟؟ حتما از حوزه ها فریاد وا مصیبتا شنیده خواهد شد !! و اسلام به خطر خواهد افتاد و چه وچه !! خوب این احکام ظالمانه چی این احکام از بطن اسلام آمده که وکیل را هم به زندان بیفکنند؟؟ اگر مورد تایید حوز ها است ! که وامصیبتا ! و اگر نیست چرا اعتراضی نمیکنند ؟؟ با ادب و احترام.
سلام بر دوست گرامی آقا مهرداد
جناب مهرداد حالا نمیشد روی دیوار ما یادگاری ننویسید! و این یادگاری را بروید روی دیوار دادگستری و قوه قضائیه حک کنید (شوخی با شما)
موفق باشید
با درود به نوریزاد زیز و هم میهنان فرهیخته : در خبر های همشهری آمده بود فردی که راننگان را با دارو بی هوش میکرد وتا اموالشان را به یغما برد را راننده باهوشی دستگیر کرده و بعدا پلیس متوجه شده که آقا دزده بار ششم است که به این کار مبادرت میکد بار پنجم وثیغه 150 میلیون تومانی گذاشته !!!! هر بار او را از زندان آزاد کرده اند . روز از نو وروزی از نو حال برای من سوال پیش آمده که برادران ارزشی هم دزد هستند و یا دزدن برادران رزشی شده اند ؟ نمیدانم ؟؟
تزریق آمپول بیهوشی به یک روحانی اهل سنت
ماموران مسلح در بوکان، پس از ضرب و شتم و تزریق آمپول، پیکر بیهوش یک روحانی اهل سنت را در خارج از شهر رها کردند.به گزارش سحام به نقل از کمپین فعالان در تبعید، وضعیت جسمانی «علی حسینزاده»، روحانی اهل سنت کرد، براثر یورش ماموران مسلح درحوالی روستای داشبند(جادهٔ بوکان – میاندوآب)، که با ضرب و شتم شدید و تزریق آمپول همراه بود، وخیم گزارش میشود.(عکس زیر) روز دوشنبه ۲۹ دی ۹۳، ماموران لباس شخصی، پس از عدم تمکین یک روحانی اهل سنت کرد به نام کاک علی حسینزاده، به احضارغیر قانونی اداره اطلاعات بوکان، ضمن حمله و ضرب و شتم این روحانی اهل سنت، ابتدا اقدام به بازجویی صحرائی از وی کرده و سپس با تزریق یک آمپول، پیکر نیمه جان و بیهوش وی را رها کرده و از محل متواری میشوند. علی حسینزاده، امام جماعت روستای خانکندی از توابع میاندوآب، چندی پیش و به دنبال برگزاری مجلس مولودی خوانی درمسجد روستای مذکور، به اداره اطلاعات بوکان احضار شد اما به دلیل عدم وجاهت قانونی احضار شفاهی از حضور در اداره اطلاعات سرباز زده بود.
.
.
.
http://sahamnews.org/1393/11/274028/
جناب مرتضی دوستمان حسین ذیل پست سگ گرگی از شما پرسیدند تکلیف ما با این همه برداشت های گوناگون از اسلام که هر یک خود را بر حق و دیگران را باطل می داند چیست. شما نیز پاسخی مرقوم فرمودید. آیا خودتان این پاسخ را کافی می دانید؟ جناب مرتضی اگر این سوال را از ابوبکر بغدادی می کردیم که او نیز می توانست عین جملات شما را تکرار کند. این که پاسخ نشد. معلوم است که همان گونه که شما بغدادی را متهم به ظلم می کنید اونیز شما را به استناد همان آیات متهم به ظلم می کند. جالب است که شما چند بار عقل را به عنوان میزان تشخیص حق از باطل شاهد آوردید. آیا بغدادی نمی تواند همین ادله را بر ضد شما به کار برد؟
حسين خان شماكه قانع نمي شوي ازباسخ معقول ومنطقي؛هرطوي كه شما محاسبه مي كنيد همانطورباشد .آيابازهم سؤلي داريد؟
اگرهم داشته باشيدوجواب معقول را هركسي بدهد.بازهم جدال مي كني.
بهتراست ازعقل خدادادي استفاده معقول بكنيد آنوقت خودت جوابت را بيدا مي كنيد.
وبدانيدازيك متن مقدس يانامقدس كه يك مفهوم بيش ندارد استنباط متخالف محال است ازآن برداشت شود.اين داعشي ها بيرو عبدالوهاب كج فهم هستند كه بدعتهائي ازبيش خوددردين گذاشته اند.وهيچيك ازعلماو بيروان چهارگانه اهل سنت اورا قبول ندارندتاچه برسدبه علماي شيعه.
تکلیفی درمیان نیست عزیز من هرکس برداشت وقرائت خودش را حق و حقیقت میداند ودیگران را گمراه وباطل.چون این اموراغلب امور ذهنی هستند.وذهن هم درفضای لایتناهی سیر دارد.نه درامورتجربی وعینی.حالا ممکن است کسی بپرسدمگرفقط امورتجربی حقیقت داردودیگرامورحقیقت ندارد؟واین قصه سر دراز دارد.وبایدرفت مکاتب فلسفی رامطالعه نموداخرش هم هیچی.همان پله اول خواهی رسید.قرائت من درست است.ومن راست میگویم.
دریک جامعه مدرن ومتمدن اینگونه امور درمحافل گوناگون بحث میشود واز دل ان فیلسوفان مختلف بیرون میاد.اما قوانبن براساس تجربه ومعیارهای حقوق بشر حاکم است.نه امور ذهنی وانتزاعی.قوانینی که درمعرض تحول قراردارد وحقیقت ان پیش همگان یکسان است.وموجب برتری شخصی بردیگری نمی شود.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته این هم خاطرات جناب امویی از زندانیان سیاسی و قابل توجه همه و علی الخصوص درویش گرامی !!! با احترام –
این پیرمردان زندان رجایی شهر
آفتاب روزهای اول زمستان آنقدر گرما ندارد که استخوانهای پیرمردان زندانی را بهاندازه کافی گرم کند. یکی شلوارش را تا زانو بالا کشیده و تند تند، تنها گوشهای از حیاط را که آفتاب به آن میتابد میرود و میآید. دیگری عصازنان و بهزحمت، دست به دیوار یواشیواش خود را به زیر آفتاب میکشد. یکی پیراهنش را درآورده و پشت خود را به آفتاب سپرده است. چندتایی همروی یک نیمکت فلزی نشسته و به کوه روبرو که از دور نمایان است نگاه میکنند. روزها کوتاه شده و آفتاب بهزحمت می تابد. روزی دو ساعت هواخوری هم کمک چندانی برای استفاده از هوای تازه و آفتاب کمفروغ اوایل زمستان نمیکند.
از ۸۵ زندانی سیاسی عقیدتی سالن ۱۲ رجایی شهر، ۱۳ نفر آنها بالای ۶۰ سال سن دارند. این افراد ۱۵ درصد کل زندانیان را شامل میشوند و از ۶۰ تا ۸۶ سال سن دارند. دو نفر آنها عراقی هستند و بقیه ایرانی. از گروههای مختلف سیاسی و عقیدتی تا اتهام جاسوسی در میان آنها دیده میشود. روزنامهنگار و حقوقدان حقوق بشری، سمپات سازمان مجاهدین خلق و عضو جامعه بهاییان ایران بیشترین تعداد آنها را تشکیل میدهند. جالب اینکه هر چه سن این پیرمردان زندانی بالاتر است حکمشان هم بیشتر میشود. تا ۲۰ سال و ابد هم ادامه دارد. برخی از آنها ۱۵ سالی است که در زندان هستند و دیگران سالهای پنجم و ششم زندان خود را پشت سر میگذارند.
کیوان صمیمی ۶۶ ساله است. روزنامهنگار و فعال سیاسی- اجتماعی که تجربه زندان زمان شاه را نیز دارد، یعنی پنج سال زندان در اوین و کمیته مشترک. برادرش ساسان یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق عضو تیمی بود که در سال ۵۱ به تعدادی از مستشاران آمریکایی حمله و چندتایی از آنها را ترور کردند. میگوید:” پدرم معاون رئیس شرکت نفت آن زمان -وزارت نفت امروز – و اولین رئیس پتروشیمی کشور بود. اقبال رئیس شرکت نفت در دیداری با شاه از او خواست که به خاطر خدمات پدرم به کشور و صنعت نفت ایران از اعدام ساسان خودداری کند. شاه هم به شرطی که برادرم از کاری که انجام داده انزجار کند، میپذیرد.”
او که زندانی بود، به یاد میآورد، پدر را شب آخر برای دیدار با برادر بردند تا به پذیرش عفو ترغیبش کند. اما برادر نمیپذیرد و همان فردا اعدامش میکنند. کامران، برادر دیگر را هم پس از پیروزی انقلاب اعدام کردند. در زندان بچهها به شوخی به کیوان صمیمی میگویند: خودت را هم در دولت بعد اعدام میکنیم تا دیگر خانواده شما هیچ بدهی به ایران نداشته باشند. و او با آن سبیلهای پهنش میخندد. دیسک کمر دارد، قلبش خوب کار نمیکند و مشکل شدید گوارش اذیتش میکند. پنج ماه دیگر ششمین سال زندانش تمام میشود و بیرون می آید.
ریاض الله سبحانی از مدیران دانشگاه مجازی جامعه بهاییهای ایران، مهندس راه ساختمان است و ۶۳ سال سن دارد. بهسختی راه میرود. از کنارش که رد میشوی، میترسی مبادا بیفتد. تا همین چند ماه پیش پای راستش شکسته بود و راه رفتنش سخت شده بود. برای اینکه زیر آفتاب برود و خود را گرم کند، یکی دو نفر زیر بغلش را میگرفتند. لاغر است و استخوانی. در مقایسه با سنش خیلی شکستهتر به نظر میرسد. باور نمیکنی ۶۳ ساله باشد. تمام موهای سرش سفید شده و بریدهبریده حرف میزند. نفسش بهسختی بالا میآید.
کریم عبدول معروف یکی از کردهای عراقی زندانی با ۷۶ سال سن است. زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه را به همراه لهجههای مختلف کردی بهخوبی صحبت میکند. هرروز صبح صورتش را اصلاح و سرحال و با لبخند به همه سلام میکند. خودش میگوید بسیاری از کشورهای جهان را گشته و ازآنجا خاطرات خوبی دارد. ۱۵ سال در زندان است. به اتهام جاسوسی و حکمش حبس ابد است. الآن شش سالی میشود که از زندان ارومیه به رجایی شهر منتقلشده و در ۱۵ سال گذشته هرگز ملاقاتی نداشته است.
محمود بادوام مسئول دپارتمان فیزیک دانشگاه بهاییان ایران که در اردیبهشت سال آینده چهار سال زندانش تمام میشود، ۶۰ ساله است و در دهه ۶۰ نیز زندان بوده است. آن موقع هم به جرم عضویت در جامعه بهاییان ایران سه سال را در زندان گذراند. در همین رجایی شهر و همین سلولهایی که حالا به آنها اتاق میگویند. همیشه لبخند به لب دارد. هرچند گاهی اوقات میگوید خوب نیستم و دلگیرم. همچنان که همه ما بودیم. به چندنفری زبان انگلیسی یاد میدهد و با قدمهای آهسته از آفتاب زمستان لذت میبرد. با خنده این را میگوید. اضافه میکند: “من هنوز نمیدانم چرا ما باید در زندان باشیم. تنها کاری که میکردم این بود بچههایی که نمیتوانستند به دانشگاه بروند را یکجا گردآورده بودیم و در منازل و محلهایی که اجاره میکردیم، آموزش میدادیم. فکر نمیکنم این کار در هیچ جایی از دنیا جرم باشد.”
اصغر قطان از زندانیان سازمان مجاهدین خلق ایران است که ۶۳ سال سن دارد. دکترای فیزیک و زلزلهشناسی دارد. چند سالی هم در ابتدای دهه ۶۰ در زندان بوده است. در اوین و همین رجایی شهر که آن روزها به آن گوهردشت میگفتند. شش سال حکم دارد و الآن در سال سوم است. قبل از این در ۳۵۰ اوین بود و حالا چند ماهی است که به رجایی شهر آمده است. هرروز صبح یک قرآن در دست میگیرد، روی صندلی مینشیند و میخواند. تابهحال چند بار برای مداوا به بیمارستان منتقلشده، چند روزی در آنجا بستریشده و بعد دوباره به زندان بازگشته است.
جمالالدین خانجانی، حکایت جالبی دارد. خودش میگوید” سال ۶۶ در زندان منتظر اعدام بودیم، که آزادمان کردند.” او تنها بازمانده نسل سوم رهبران جامعه بهاییان ایران پس از انقلاب است. تمام اعضای دو دوره رهبری جامعه بهاییان ایران در سال ۶۱ و ۶۲ بازداشت شدند و هرگز خبری از سرانجام آنها نشد. او بازمانده نسل سوم این رهبران است. ۸۱ سال دارد و در سال ۸۶ با شش نفر دیگر از اعضای رهبری این جامعه، دستگیر و هرکدام به ۲۰ سال حبس محکومشدهاند و الآن در سال ششم زندان هستند. سال ۸۸ دو نوه او نیز دستگیر شدند. لوا دربند زنان دو سال زندان بود و فواد دو اتاق آنطرفتر پدربزرگ، دوران چهارساله زندان خود را پشت سر میگذراند. چهار ماه پیش پسرش نیز دستگیر شد و برای مدتی چند نسل یک خانواده در زندان بودند. پدربزرگ، پسر و نوه. تازه از بیمارستان و پس از انجام عمل قلب بازگشته است. سرحال است و به نظر نمیآید آید ۸۱ ساله باشد. در همین زندان بود که همسرش فوت کرد و اجازه نیافت که در مراسم ترحیم او شرکت کند.
ارژنگ داودی خودش بهتنهایی یک حزب دارد و برای آینده ایران یک ساختار سیاسی خاص طراحی کرده که برای هر زندانی تازهوارد با حرارت و پرانرژی آن را تعریف میکند. دو سهساعتی طول میکشد و تو باید تنها شنونده باشی تا نظراتش درباره ساختار آینده موردنظر او برای ایران به پایان برسد. ۱۴ سالی می شود که در زندان است و هرچند وقت یکبار برایش پرونده جدیدی ساخته و بر سالهای زندانش افزوده میشود. آخرین حکمی که گرفته اعدام است و فعلاً منتظر پیگیریهای نهایی است. از قبل هم حکم حبس ابد دارد. از اهالی خوزستان است و با لهجه جنوبی خود هرچند وقتی را دریکی از زندانهای کشور گذرانده است. از اوین به رجایی شهر تا بندرعباس و دوباره کرج.
استاد اخلاق و اللهیات جامعه بهایی ایران بهروز توکلی ۶۳ ساله است. مشهدی است، اما تقریباً همه ایران را زیر پا گذاشته است. خاطرات خوبی هم از خوزستان دارد. او هم یکی از هفت نفر جمع رهبران بهاییان ایران است که حکم ۲۰ سال زندانش را پشت سر میگذارد. او هم در ششمین سال زندان خود است. توکلی ازجمله افرادی است که بیشترین استفاده را از دو ساعت هواخوری روزانه را میبرد. تقریباً یک ساعت پیادهروی و دوندگی دارد. همراه همیشگیاش هم فرهمند ثنایی یکی دیگر از بهاییان گرگان است که دوران حکم ۱۰ سالهاش را میگذراند. زبان عربی به جوانان یاد میدهد و اطلاعات مذهبی و خوبی درباره دیگر ادیان دارد. مدتی است شروع به یادگیری زبان انگلیسی کرده و هرروز صبح او را میبینی که از ساعت هشت در راهرو نشسته و تا چند ساعت بعد خود را درگیر آن کرده است.
مسنترین زندانی سیاسی عقیدتی ایران حسن طفاح است. یک ایرانی عراقی ۸۶ ساله که ۱۵ سال می شود در زندان است. حبس ابد دارد. شایعه است که عضو حزب کمونیست عراق است. اما خودش دراینباره چیزی نمیگوید. یکبار به من گفت: “ما همیشه به پدرمان شکایت میکردیم عراق هم شد جا که پدربزرگ ما برای مهاجرت از ایران انتخاب کرد. اگر به روسیه میرفت بهتر نبود؟ و پدر در پاسخ آنها میگفت: بروید خوشحال باشید که پدربزرگتان به عراق آمد، اگر به یکی از کشورهای آفریقایی و یا زنگبار رفته بود چه حالی داشتید؟” و بعد میخندد.
متولد ۱۹۳۰ است. ۱۶ ساله بود که نخستین تجربه زندانش را کسب کرد. خودش میگوید: “آن موقع جوانترین زندانی عراق بودم و حالا هم پیرترین زندانی ایران “. متولد بصره است. حقوق خوانده و تنها کسی را که در ایران دارد همسرش است که فارسی را نمیتواند صحبت کند. نخستین باری که به ایران آمد روز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. میگوید از مرز آبادان وارد شدیم و از آنجا با قطار به تهران آمدیم. با یک نفر دیگر که فارسی صحبت میکرد اما او در آن موقع فقط میدانست که پدربزرگش ایرانی بود ه و این نخستین باری بود که به ایران میآمد.
عصابهدست با کمری خمیده و بدنی نحیف به آهستگی راه میرود. میگوید میترسم ناخودآگاه بیافتم برای همین همیشه یک دستم به دیوار است و یک دستم به عصا. با خنده اضافه میکند: «سختترین دوران زندگی بین ۶۰ تا ۷۰ سالگی است. اگر این دوران را بهسلامت پشت سر بگذاری دیگر مشکلی نسبت و عمر طولانی خواهی داشت.»
کامران مرتضایی ۶۲ ساله از نخستین بنیانگذاران دانشگاه جامعه بهاییان ایران است. از سال ۶۷ تا زمان دستگیریاش در سه سال پیش یکی از مدیران این دانشگاه بوده است. دانشگاهی که تابهحال بیش از چهار هزار دانشجو تربیتکرده و یکی از موفقیتهایش هم این است که توانسته شرایطی را فراهم کند تا برخی از بهترین دانشجویانش در دانشگاههای کشورهایی چون کانادا، استرالیا و اسپانیا ادامه تحصیل بدهند. حکم پنجساله دارد. زمانی بهترین شطرنجباز دانشگاه آریامهر بوده که حالا به آن شریف میگویند. خودش این را میگوید. الآن هم قهرمان شطرنج است و کسی نمیتواند در این رشته با او دربیفتد. زبان انگلیسی به زندانیان دیگر تدریس میکند و بهسختی به دنبال یادگیری فرانسه است. روزی یک ساعت هم در آفتاب کمیاب این روزها قدم میزند و پیادهروی میکند.
فواد مقدم به نظر من یکی از بهترین پزشکهایی است که تابهحال دیدهام. بسیار مسئول و حساس است و در هر ساعت شبانهروز که به سراغش بروی حتی اگر خواب هم باشد تا آنجایی که بتواند به تو کمک میکند. حوصله خوبی دارد و همیشه هم سرحال است. ۶۳ ساله و مسئول دانشگاه جامعه بهاییان در اصفهان است. سه سالی در دوران جنگ در بیمارستانهای خط مقدم در جبهه بوده است. یکبار یکی از دوستانش به او میگفت بیا دراینباره یکچیزی بنویس که با تو چه میکنند. با خنده گفت:” من تنها که نبودم. آن موقع برای کشور لازم بود.”هرروز شلوارش را تا زانو بالا میزند، گاهی هم، اگر هوا سرد نباشد پیراهنش را درمیآورد و پشت به آفتاب میدهد. برای گرفتن ویتامین دی که در اتاقهای کوچک آفتاب ندیده زندان و رژیم غذایی زندانیها، پیدا نمیشود. تا به حالا چند باری در بیمارستان خوابیده و هر بار که برگشته چند سانتیمتری از رودههایش کوه کوتاهتر شده است. وضع جسمانی خوبی ندارد.
ماشاءالله حائری از زندانیهای سازمان مجاهدین خلق است. سالهای دهه ۶۰ با همسرش باهم در زندان بودند و دخترشان، نگار، در همان زندان به دنیا آمد. سال ۸۸ دوباره دستگیر شد. اما دختر در سال ۹۰ و الآن در قرچک ورامین است و پدر در رجایی شهر. خودش میگوید از نوادگان آیتالله حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم است. کمتر او را در هواخوری میبینی، بیشتر خواب است یا در حال سیگار کشیدن و سرفه کردن. ۶۵ سال دارد و باید ۱۷ سال محکومیت خود را به پایان برساند که تا آن موقع زمان زیادی مانده است. تازهسال پنجم را پشت سر میگذارد. مشکل تنفسی و قلبی دارد و یکی دو بار هم در بیمارستان بستریشده است.
محمد سیف زاده هنوز هواخوری باز نشده از چند دقیقه قبل پشت در منتظر میماند و تا آخرین لحظه در هواخوری میماند. قدم میزند، مینشیند، مشاوره حقوقی میدهد و سخنرانی میکند. شلوارش را تا زانو بالا میزند و حداکثر استفاده را از نور خورشید را میبرد. حقوقدان ۶۵ ساله متولد قم و از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر است. بعضی روزها شعرها و غزلیاتی را که سروده بازنویسی میکند و گاهی هم جلوی من را میگیرد و آنها را برایم میخواند. با حرارت و پرانرژی. در همهشان هم از شیخ و شاه گله میکند. بیماری گوارشی، قلب و بینایی دارد. هرروز برای آزمایش به بهداری میبرندش و تا دلتان بخواهد قرص و دارو میخورد.
هوا که سرد میشود تنها آدمهایی که در حیاط یخزده و سرد زندان میبینی همین پیرمردان هستند. جوانها همه در گوشهای کزکردهاند و یا خواب هستند. هنوز دود از کنده بلند میشود.
ـ ـ
با سلام به تمامی آزاد اندیشان وفرهیختگان
جناب آقای سید مرتضی عزیز با سپاس از مرقوم نمودن جوابیه برای پرسش اینجانب و با عنایت به اینکه حس میکنم پاسخم را علیرغم زحمت شما دریافت ننموده ام لذا پرسشم را بگونه ای دیگر وبا صراحت بیشتری مطرح مینمایم، و آن اینکه آیا خداوند در روز جزا در مورد آقای ابوبکر بغدادی که با خلوص نیت وبا ایمان کامل و فقط با توجه به برداشت و تفسیر خاص خود از آیات واحادیث سر میبرد، تجاوز می کند ، غارت میکند و مانند همه انسانها مغز وفکر خود را مرجع تمیز حق از باطل قرار میدهد (نگویید که دیگران اینگونه نیستند)چه حکمی صادر مینماید.البته متذکر میگردم که ابوبکر بغدادی را فقط به عنوان مثال مطرح مینمایم واین حکایت در مورد سایر مدعیان نمایندگی دین خدا قابل تعمیم میباشد.البته باتوجه به اینکه پیشاپیش اعتقادم بر این است که پاسخی قانع کننده برای این پرسش نزد هیچ کس وجود ندارد تنها هدفم از طرح آن تلنگری به افکار خوانندگان بودتا با تعمق در عمق این پرسش به نتایج تازه ایی برسند و آن را با دیگران به اشتراک بگذارند. با سپاس از توجه همگان
سلام به حسین گرامی
من که توضیح ام را در حد وسع ارائه کردم ،حال شما که خود اذعان می کنید اعتقادی از پیش تعیین شده دارید ،پس دیگر سوال چرا؟
اما من اجمالا گفتم که اصل خارجیت و تحقق پلورالیسم و تکثر معرفتی قابل انکار نیست ،اما اشاره کردم که استناد به هر اصل و متنی در هر رشته معرفتی ،گتره ای و بی ملاک نیست ،در واقع تفسیر به رای و استظهارات گتره ای خلاف اصول شریعت و خلاف عقل و منطق و خلاف سیره عقلاء از سوی هر جاهل راه نپیموده ای ،اعتباری ندارد ،و اعتبار آن تنها در مقام احتجاج و استناد روشن می شود نه با زور و قلچماقی و نظایر اینها.
بنابر این اگر امثال بغدادی مرتکب محرمات مسلم عقلی و شرعی شوند بی آنکه استناد قابل قبول و مطابق عقل و نقلی ارائه کنند ،قطعا نزد خدای متعال ماخوذ و معاقبند ،و صرف حسن نیت و ادعای صداقت مجوز ارتکاب محرمات مسلم در شریعت نیست.
این تذکر را هم خدمت شما عرض کنم که در روایتی وارد شده است که :”سل متفقها و لا تسال متعنتا”.
سوال کن برای فهم بیشتر نه سوال برای عاجز کردن کسی،شما اگر بعقیده ای پیش از این معتقدید خوب است برآن استدلال کنید،نه اینکه چیزی را اختیار کنید و سوال کنید برای تعجیز دیگران
با سپاس
جناب آقای مصلح
من نقل قولی از مقالهٔ حسین شریعتمداری در کیهان را آورده و نحوهٔ استدلال او را تحلیل کردهام. ماشاءالله عصبانیت و غیرت در “دفاع از حقیقت” اجازه نداد متن را درست بخوانید. اصلا بحث من تاریخی نبود.
بر من که هیچ ولی بر حقیقتی که خود را مدافعش میدانید منت نهاده و آن نوشته را با تانی بخوانید:
http://www.nurizad.info/blog/24266#comment-174210
باور کنید پوزش خواستن یا نخواستن شما مسئلهٔ من نیست، تنها انتظار دارم به عنوان مدافع حقیقت دست کم پیش از اِسناد تهمت ناروا متون را با عنایت به “ما قال” و نه “من قال” بخوانید.
درمیان روحانیان ما بسیارند انسانهای انسان. که پیش ازآنکه مسلمان بودن خود را به رخ بکشند، انسانیت خود را ابراز می کنند.(در جواب نوریزاد به بابک)
دوست کرامی جناب نوریزاد بگذار من با این حرف شما به دلایل زیر مخالف باشم!نوریزاد گرامی روحانیت یک دستگاه تولید کننده افکار خرافی و عقب مانده ایی است که انسان ستیزی و تبعیض و ترور و تجاوز به دگراندیشان را تبلیغ می کند.کار یک روحانی حفاظت از چنین دستورات و احکام و یک ایدیولوژی است.بنابراین بحث شخص نیست.مسلما دراین صنف و یا قشر روحانی انسانهای واقعا مهربان و انساندوست و وطن پرست می تواند مثل هر گروه و دسته و قومی و صنفی باشد ولی عمل روحانیون بر مبنای چهارچوب قوانین اسلامی است یعنی قوانینی که انسانها را به کافر و ملحد و نجس …تقسیم میکند.حالا بفرمایید این روحانی خوب و مهربان ایا وقتی باید در راه الله جهاد کند چه انتخابی می کند.اگر بخواهد آدم نکشد و غارت نکند که مجاهد نیست و اگر ادم بکشد که از دایره انسانیت خارج است. بنابراین یا باید چنین فردی از اسلام و تفکر اسلامی رها شود که درآن زمان او روحانی نیست اگر بماند که نمی تواند از دستورات اسلام سرپیچی کند.مسلما همین استدلال در مورد یک ارتشی یک طرفدار هر ایدیولوژی هم صادق است.اینست که انسانیت را به دین و ایدیولوژی ربط دادن از اساس غلط است. تنها انسانی می تواند به حقوق دیگران احترام بگذارد که آزادانه و فارغ از هر ایدیولوژی و دینی و بدون ارتباط احساسات انسانی خود به چهارچوبهای از پیش تعیین شده به خرد و ندای درونی خود روی آورد.اینست که همانهایی که قبل از مسلمانی خود انسانیتشان را برخ ما میکشند هم بخود و هم بما دروغ میگویند.چون انسانیت را آنها در چهارچوب اسلام می دانند نه آنطور که ما درک می کنیم بی رنگ و بو و خنثی!یعنی انسانها را دوست داشتن و محترم شمردن و از حقوقشان دفاع کردن تنها بخاطر انسان بودنشان بدون هیچ اما و اگری!
سلام.جوابیه اقاسیدمرتضی درپست (پیشنهادبه رهبر)به نوشته من نیازمند توضیحاتی ست.
1اقا مرتضی انتشارات قدس یک ناشرمحلی ست.وبا استان قدس رضوی اشتباه نشود.پس چندباره نسبت دروغ به من نزنید.جنابعالی وهر شخصی به نشانی ایمیلی که خواهم گذاشت ایمل زده براشpdfنوشته ام بنام تاریخ 1400ساله تشیع+نقش روحانیت درتاریخ معاصر+پیامبری از شبه جزیره.را بفرستم.اولی بصورت کتاب ورسما چاپ شده که البته باب دل من هم نیست.چون باتوجه به مناسبات وجو موجودنوشته شده وبیشتر بخاطر اینکه امتیازی درتالیف برای مقطع دکتری باشدناچارتن به نوشتن مطالبی دادم که اغلب سندیت تاریخی ندارد.اما دوتای دیگری خیر.بصورت شخصی ودرچندجلداندک وغیرقانونی چاپ شده که درصورت ارائه به ارشاد هم مطمئنا نه تنها هرسطرش اصلاحیه میخوردکه بروزمشکلاتی خاص هم قابل تصوربود.همان کتاب مذکورهم کم اصلاحیه نخورد.حتی یکی از اصلاحیه ها برای این بودکه نوشته بودند برای کلمه امام علی (ع)نگذاشتی وازاین ایرادات الکی.به هرحال بگذریم
2من جایی ننوشته ام که شیعه را شیخ مفیدوکلینی ودیگران بوجوداوردند.هرفردی که اندک اطلاعاتی دراین باره داشته باشد این حرف رانمی زند چه برسد فردی که تحصیلات اکادمیک درباره تاریخ اسلام وتاریخ تشیع هم داشته باشد.ان چیزی که من ان هم باتوجه به اسنادومدارک تاریخی نوشتم این بودکه امثال شیخ صدوق وشیخ مفید وسیدمرتضی و شیخ طوسی سهم به سزایی در تکامل تشیع دارند.اصول ومبانی کلامی شیعه توسط اینها تدوین ودراختیار عامه قرار گرفت.مطمئن باشید اگرتلاش وکوشش این فقها ومتکلمین نبودامروز اثری از شیعه هم نمی بود.البته خودم شخصا تاثیرگذارترین فرد در ماندگاری شیعه را عثمان بن سعید اولین نایب خاص امام و وکیل امام عسکری میدانم.
3جایی هم فرمودید جمله مورد نطرمن بسیار سطحی وحاکی از عدم دقت وعلم من است.من این عبارت را نوشته بودم که شما با نظربه ان درباره من داوری کرده اید(نظریه های مختلفی داریم دراین باره که شیعه ازکی وچکونه پرداخته شد.برخی معتقدند از زمان پیامبر عده ای بودند که شیعه علی بودند وبرخی دیگربرهه تاریخی سقیفه-مرگ عثمان-جنگ جمل-صفین-وعاشورا را موثرمیدانند.اما ان چیزی که مشخصه نه میتوان همه این نظریات را قبول کردنه اینکه ردش نمود.بلکه شیعه جریانی بودکه از شقیفه به بعد سربراورده اصول ومبانی ان بعدها توسط افرادی چون شیخ مفید نوشته شد)البته این عین عبارت کتاب مذکور نیست.بلکه سعی شده درکوتاه ترین شکل ممکن مقصودخودرا برساند.دراین باره که شما داوری کرده ومتن مرا سطحی می پندارید.اولا من دست به قلم ضعیفی دارم وخودم این رامیدانم وادعایی هم ندارم.از خیلی وقتها پیش مطالب زیادی درسرداشته ام اما جرات نوشتن نداشته ام کسی هم مرا تشویق به نوشتن ننموده که لازمه مهارت درنوشتن زیاد نوشتن است.به هرحال شما وهر شخص دیگرمیتوانید دراین باره هرنظری داشته باشید اما بهتر است یک اثر را کامل بخوانیدبعد درباره ان قضاوت کنید.وهرگونه سفارش جنابعالی که دراین زمینه بتواند به مهارت نوشتن من کمک کند را به دیده منت قبول دارم.
4من اصل نوشته ای که بسیار اصلاحیه خورد تا مجوز نشرپیداکند را برایتان ایمیل میکنم.واین اصل تحلیل وبرداشت شخصی من میباشد.وبا متنی که بصورت کتاب درامد خیلی خیلی فرق دارد.ودراین اصل من بیشتر متاثراز مدرسی طباطبایی هستم.وکتاب مکتب در فرایندتکامل ابن قبه رازی که اقای مدرسی ان راترجمه ازاد نموده را قبول دارم.نمیدانم این کتاب را خوانده ایدیانه؟ایمیل من.عزت زیادahmadiaammiirr@yahoo.com
سلام بر شما
ممنون از پاسخ شما
البته من نسبت دروغ بشما ندادم ،فقط اظهار داشتم که مشخصات کتاب شما را در موتور جستجوگر گوگل و در سایت انتشارات قدس نیافتم ،حال از توضیحی که دادید تشکر میکنم ،در موارد قبل نیز من هرگز نسبت دروغ بشما ندادم ،فقط در گفتگوهایی که قبلا صورت گرفته بود گفتم اظهارات و مطالب شما بلحاظ روش شناسی مبتلا به یک نقص عمده استراتژیک است و آن اینکه فاکت هایی را در زمینه های تاریخی و روایی ارائه میکنید بدون ارائه سند دقیق ،من همیشه عرضم این بوده است که اینگونه کوتاه یا بلند نویسی فاقد ارزش تحقیق است و تناسبی با فضاهای آکادمیک و دانشگاهی ندارد ،مگر آنکه بنای کسی فقط بر تبلیغ یک سویه و تکرار و تلقین آن باشد ،البته من با اعتقاد سکولاریستی شما مشکلی ندارم؛در سیاست و جامعه هر اعتقادی می خواهید داشته باشید،اما ناخشنودی من از برخی تعبیرات بعضا زننده شما در حوزه شریعت و تشیع است ،این مناسب شان یک فرد دانشگاهی نیست ،و آنچه لایق شان است سخن مودبانه و مستند به فاکت ها و ریفرنس های مشخص و قابل بررسی است نه تعریض و کنایه و ریشخند عقاید دیگران و آزار مومنان ،حال امیدوارم آن نوشته مورد اشاره تان فاقد این نقیصه باشد.
در مورد شیخ طوسی و مفید و سید مرتضی ذهنیت دور من این بود که چنین گفته بودید ،حال اگر نفی می کنید بعنوان یک دوست می پذیرم و ذهن خویش را تخطئه می کنم.
از اعتمادی که بمن کرده اید و آدرس ایمیلی ارائه کرده اید تشکر میکنم ،البته بنظرم صحیح این است که هم آن نوشته ای که نشر داده اید و هم پی دی اف پشت صحنه مورد نظر را ارسال کنید ،من نیازی هم به دانستن نام شما ندارم ،شما فقط هردو متن را ارسال کنید تا من بررسی کنم.
بزودی ایمیل سلامی به آدرسی که گذاشتید خواهم فرستاد ،امیدوارم حروف آدرس ایمیل را درست درج کرده باشید.
با تشکر
اگر بالاترین سراسقف ارتدکس لهستانی به کپرنیک پیشنهاد دوئل دینی(مباهله )کرده بود بنظر شما کدامیک می بردند. به احتمال بسیار نیکلا کپرنیک در عرض یکساعت به اسفل السافلین روانه می گشت و باید جواب خدا را دائر بر چرایی “مرکزیت گیتی نداشتن کره ارض” را بدهد زیرا خود خدا هم خبر نداشت.
آدمهای مومن می توانند مقادیر انبوهی از نفرت را در خود ذخیره و گردآوری کنند و در مواجهه با یک نامومن این امواج منفی وتاریک را بسوی او روانه کنند.این مومن می تواند یک جادوگر سیاه آفریقایی یا یک شمن در مغولستان یا روسیه باشد.فرق نمی کند نتیجه مرگ فرد نفرین شده است.
من نمی دانم اگر یک دانشمند پیرو نیوتن بخاطر طرح نظریه نسبیت- انیشتین را نفرین می کرد ویا اگر انیشتین- هایزنبرگ یا نیلز بور را به مباهله دعوت می کرد و یا رئیس سورچی های شیکاگو هنری فورد سازنده فورد مدل تی را به دوئل فرا می خواند، چیزی از دانش و صنعتگر باقی می ماند.اگر دانشمند بمیرد که دیگر دانشی رشد نمی کند- و همواره باید در الفیه و پلفیه غور می شد.
یک طلبه بود بنام فلاطوری که گویا ایت الله بروجردی او را به آلمان فرستاد تا غربیان را فلسفه اسلامی بیاموزاند.فلاطوری بعدها گفت من فکر می کردم که در غرب از فلسفه خبری نیست اما هنگامی که به آموختن فلسفه جدید در غرب پرداختم فهمیدم که ماعجب آدمهای پرتی هستیم و چه اندازه از فلسفه عقب مانده ایم.
این فرد دیگر به ایران برنگشت تا پس از مرگ در آلمان- بنام پروفسور فلاطوری در تخت پولاد اصفهان دفن گردد.
می گویند حقیقت آینه ای بود که از دست زئوس افتاد و هزاران تکه شد و هر کس تکه کوچکی را در دست دارد.و واقعیت هم همین است.
در این قرن انفجار اطلاعات -بسان صلحای سلف دست به شمشیر مباهله و دعوت به دوئل دینی کردن حقیقتا شگفت آور است.
بهتر است بیاموزید که رب زدنی علما.و رب زدنی تحیرا-
و نه رب زدنی تعصبا.
سپاس.
علامه جعفری هم یک بار با تلاش فراوان بالاخره موفق شد به دیدار برتراندراسل برود.باردوم هم که پیشنها د داد راسل ابن بار قبول نکرد.گفت ازخودش چیزی ندارد.اقوال پیشینیان را تکرار میکند.واجازه ملاقات نداد.(هنر نیز ایرانیان است و بس.)زرشک.ببخشید.
قرن 21 است و ما ایرانیها هنوز تو این قضیه که رسول الله // چگونه به فضا رفت ایایا مولای متقیان از عمر بهتر بود و یا عمر از مولای متقیان.// انسان ساده دل بانان بسنده میکنند.آخوندها میخورند میکشندند و ما مردم ایران نشسته ایم.//////.ما باید فکر کنیم به جای دخیل بستن.وای بر ما مردم ایران.اماده مردن در راه وطنم ایرانم.برای ازادی باید هزینه داد.ازادی ایران اگر بهایش جانم باشد میدهم دریغ نخواهم کرد.جاویدان ایران.
اول طنابی که با آن خود و دیگران را به ضریح های مطهر بسته ایم باز کنیم بعد در باره ی آزادی حرف بزنیم.
http://www.iranglobal.info/node/ برگرفته از: 42351
بهایيان، تأملی دیگر
صفا راستی
از همان روزهای اول پيروزی انقلاب اسلامی، حمله به بهایيان در اولویت برنامه های رژیم تازه به قدرت رسيده قرار داشت.
جمعيتی تقریبا ۳۰۰ هزار نفره، که گر چه بزرگترین اقليت دینی کشور محسوب می شدند اما اصولا در مجموعه قدرت، از هر
نوع ان، مطرح نبودند سهل است که اماج حملات بی امان صاحبان قدرت قرار داشتند. دشمن اصلی انان یعنی مذهبيون
عامه مردم را تحریک می کردند و علی رغم اختلافات فراوان در ميان خود، در مورد بهایيان به شکلی باور ناکردنی متحد و
حتی هم قسم بودند ۱ و اصولا به چيزی کمتر از ریشه کنی و محو کامل بهایيان و بهایيت، قانع نمی شدند. برای این منظور،
انها همه ابزار لازم را در اختيار داشتند. تمامی قدرت، پشتيبان این نظریه و در خدمت ان بود و از ان مهمتر، انگيزه ای قوی
داشتند که عمرش به زمان پيدایش بهایيان در عهد قاجار بر می گشت. توجيه افکار عمومی هم مشکل چندانی نبود زیرا
عمدتا مبارزه با بهایيان را ثواب و وسيله ای برای کسب توشه اخرت خود می پنداشتند.
مدیران ارشد و منتخب جامعه بهایيان یکی پس از دیگری دستگير یا ربوده ومعدوم یا مفقود و افراد عادی نيز راهی زندان
شدند. بيش از 200 نفر اعدام و تقریبا تمامی بهایيان از کار و شغل خود اخراج گردیدند. مصادره اموال منقول و غير منقول به
صورت فردی و یا گروهی، اخراج از دانشگاهها و حتی مقاطع تحصيلی پایين تر، اخراج دسته جمعی از روستاها با دست
خالی، اتش زدن خانه ها و محلهای کسب، تخریب اماکن مقدسه و گورستانها به صورتی گسترده و عمدتا سازمان یافته
صورت می گرفت. دانش اموزان در مدارس ابتدایی تا دبيرستان مورد اهانت و هتک حرمت و حتی ضرب و شتم مقامات
مسوول و غير مسوول قرار گرفته و در کوچه و بازار نيز فاقد امنيت بودند. بسياری از مقامات مذهبی و مراجع تقليد، مردم
عادی و مخصوصا اشرار و اوباش را مدام بر عليه بهایيان تحریک می کردند و این امر را از وظایف و بلکه از واجبات دینی و حتی
ملی انها می شمردند و می توان تصور کرد که این فتواهای رسمی مذهبی، چه تبعات ویرانگری به دنبال داشته است.
رسانه ها، از هر نوع، سنتی یا مدرن در خدمت این بظاهر فریضه مذهبی و یا ملی بودند. اتهامات بی شمار از جاسوسی
گرفته تا فساد اخلاقی و اقتصادی و سياسی مانند باران بر سر انان می بارید و انها را که بتازگی مدیران خود را از دست داده
و از لحاظ مالی حتی در حد تامين معاش روزانه نيز با مشکلات عدیده روبرو شده بودند با مشکلات روحی و روانی مهيبی
مواجه می ساخت. همه چيز حکایت از فروپاشی زودهنگام بهایيان و بهایيت در ایران داشت.
اما بعد از گذشت سی و اندی سال، روند تحولات غير قابل انتظار است. انقلاب اسلامی مانند بسياری دیگر از انقلابات،
تمامی فرزندان خود را بلعيد و تقریبا اثری از انان بر جای نگذاشت. اما بهایيان که قرار بود پيش و بيش از همه نابود گردند
سرگذشتی دیگر یافتند. گرچه هيچگاه (و حتی امروزه)، از فشار سيستماتيک حکومتی خلاصی نيافتند اما توانستند خود را
بازسازی کرده و به حيات خود ادامه دهند. در سالهای اخير نيز موجی از ابراز همدردی با بهایيان ایران و حمایت از حقوق انان
، ابتدا از ممالک مختلفه جهان و نمایندگان منتخب انان در پارلمانها صورت گرفت و بتدریج به ایرانيان خارج از ایران نيز سرایت
کرد و کسانی از درون ایران و بعضا حتی از درون زندان به دفاع از بهایيان پرداختند. با این همه، انچه که امروز در دفاع از
بهایيان مطرح می گردد بيشتر از همه بحث حقوق بشر است و اینکه انها هم مانند دیگر ایرانيان دارای حقوق مصرح در قانون
اساسی می باشند ولی یک موضوع کماکان در پرده ابهام باقی مانده و انچنان که باید و شاید معرض تحقيق و حتی پرسش
قرار نگرفته است. بهایيان چگونه توانسته اند هنوز در عرصه اجتماعی ایران به صورتی موثر باقی بمانند تا انجا که مسوولين
نظام از انان با عنوان ( بحث روز ) که ( باید به ان پرداخته شود) نام می برند؟
طرح این پرسش در باره بهایيان، به معنای منتفی بودن ان در مورد بقيه نيست. در طول تاریخ می توان همين پرسش را در
باره تشيع مطرح کرد که چگونه موفق شد تا باقی بماند. در مورد یهودیان نيز مطرح است که با وجود تاریخی مملو از تبعيض و
سرکوب و حتی نسل کشی، چگونه به حيات خود ادامه دادند؟ می توان در مورد سياهان و مخصوصا سياهان امریکا پرسيد و
بسياری دیگر و مسلما به درسهای مفيدی برای بشریت منجر خواهد شد.
در عين حال، باید توجه داشت که موضوع بهایيان با دیگر اقليتهای موجود درایران مانند سنيان، مسيحيان، یهودیان زرتشتيان و
غيره یک تفاوت عمده دارد زیرا انها صراحتا در قانون اساسی ایران مذکورند. در مجلس نماینده دارند و اگر چه معرض حملات و
تبعيضات گوناگون بوده و بر انان نيز ظلم و ستم فراوانی رفته است اما در هيچيک از این موارد، حذف یا محو انها به صورت
برنامه ریزی شده مطرح نبوده است در حالی که برنامه طرح شده در مورد بهایيان به گونه ای بود که برخی، از ان با عنوان
“نسل کشی عقيدتی” ۲، نسل کشی شبيه هولوکاست ۳ و یا “نسل کشی فرهنگی” ۴یاد کرده اند. مسوولين ارشد نظام
هم از اظهار این هدف ابایی نداشتند. اساسا نوع رویارویی رژیم با بهایيان، از ابتدا تفاوت ماهوی با دیگران داشت. کافی
است بياد اوریم که ایت لله خمينی در نوفل لوشاتو که زمان وعده های زیبا و رویایی بود و حجاب هم ضروری نبود و حتی
اظهار داشت که مارکسيستها هم می توانند ازادی بيان ( و تحت شرایطی، ازادی فعاليت) داشته باشند و برای اقليتهای
مذهبی هم ازادی کامل را وعده می داد ۵ ، در باره ازادی بهایيان به صراحت و به تندی واکنش نشان داده و ان را منتفی
دانست و تلویحا از بهایيان به عنوان کسانی که مضر به حال مملکت هستند یاد کرد یعنی حتی در ان هنگام هم حاضر نشد
که به هيچ وجه و از هيچ زاویه ای بهایيان را بپذیرد ۶. لذا لاجرم این پرسش در باره بهایيان، به گونه ای خاص قابل طرح است
25/1/ بهاييان، تأملی ديگر | نقطه نظر 2015
http://noghtenazar.org/node/1299 2/4
گر چه برای هر گروه دیگری نيز می تواند مطرح شود.
این نوشتار در واقع دعوتی است به تامل بيشتر در باره عملکرد بهایيان و یافتن پاسخ یا پاسخهایی برای این پرسش که
بهایيان چگونه توانستند علی رغم ضعف ظاهری، باقی بمانند و در مقابل سرکوب سازمان یافته دولتی، نه تسليم خواسته
های سرکوبگران شوند و نه از خوی و روش انها پيروی کنند؟ تحليل عملکرد بهایيان اگر مسير صحيحی را طی کند می تواند
در تعيين راهکاری برای رهایی ایران و ایرانيان از ورطه ای که بدان فرو افتاده است موثر باشد. برای نيل به این مهم، بهتر
است نخست عللی را که نمی توان و نباید انها را عامل بقای بهایيان دانست بر شمریم :
۱تعصب
مذهبی شاید اولين علتی باشد که برای این امر به ذهن برسد. شکی نيست که بهایيان نيز مانند پيروان هر دین و
یا هر تفکر دیگری، به اعتقادات خود دلبستگی دارند اما حتی اگر ان را تعصب هم بناميم باز تنها شاید بتوان صرف بقای انها را
تا حدی توجيه کرد ولی بقای بهایيان را نمی توان از نوع انفعالی و ” بقایی در پایين ترین حد از معيارهای زیستی ” و فقط در
حد وجود و حيات دانست. گر چه زخمهای عميق و بعضا غير قابل درمان بر پيکره انان بخوبی قابل مشاهده است اما یک
جامعه به حفره خزیده و مفلوک، گرسنه، فقر زده، ژنده پوش، بی سر و سامان، عقب مانده، روان پریش و مبغوض ایرانيان
نيستند و این خود به پيچيدگی موضوع می افزاید زیرا خلاف ان انتظار می رفت. وضعيت فعلی انان را می توان از جنبه های
مختلف بررسی کرد:
از لحاظ اقتصادی
اموال ودارایی بسياری از انان در اول انقلاب به انحاء مختلف یا مصادره شد و یا به تاراج رفت و امکان کسب درامد به صورت
معمول نيز از انان سلب شد اما اینک پس از چند دهه، خود مسوولين جمهوری اسلامی اظهار می دارند که بهایيان ایران
جامعه ای هستند که مشکل اقتصادی ندارند و چون از بيان دليل اصلی ان عاجزند به ناچار می گویند که فعاليت اقتصادی
انان در ایران بلامانع است ( که بطلان ان واضح است) و در ضمن از خارج به انان کمک مالی می شود که هرگز نتوانستند
روشن سازند که این کمکها از سوی چه دولتی و با چه مکانيزمی به انها می رسد و در کشوری که جنبيدن یک پشه عيان
است چگونه چنين امری ممکن است و نمی توانند از ان جلو گيری کنند؟ علی ای حال از جامعه بهایيان به عنوان یک جامعه
فقير نمی توان یاد کرد گرچه انها را ثروتمند هم نمی توان ناميد ولی سوال این است که چرا انها نباید فقير باشند؟ با
معيارهای متداول در توليد ثروت و گریز از فقر و با توجه به اینکه مقامات جمهوری اسلامی مقرراتی وضع کردند که مشخصا ”
برای سرکوب حيات اقتصادی جامعه بهایی طراحی شده بود” ۸، انها باید قاعدتا در اعماق فقر و تنگدستی باشند اما اینگونه
نيست.
از لحاظ فرهنگی
انها نشاط قابل توجهی دارند. طنز قضيه در این است که مراجع رسمی انها را از راههای معمول کسب فرهنگ و از ان جمله
ورود به دانشگاه ممنوع داشته اند. در تمامی این سالها انها به تربيت فرزندان خود همت گماشتند و در اقدامی که نشان از
نشاط فرهنگی یک جامعه دارد و نيویورک تایمز ان را ” اقدامی ماهرانه برای بقای خود” ناميد به تاسيس دانشگاه ازاد
مخصوص خود اقدام نمودند ۹، و باز طنز قضيه در این است که این هم زیر فشار حملات رژیم به تاسيسات و تجهيزات و
. اعضای این موسسه نوپا صورت می گرفت ۱۰
از لحاظ اخلاقی
بهایيان کارنامه نسبتا خوبی در ایران دارا می باشند. ميزان انحرافات اخلاقی اعم از فساد، فحشا، انحرافات جنسی، تجاوز،
طلاق، ضرب و جرح یا اعتيادهای شایع به سيگار، مشروبات الکلی و مواد مختلف مخدر، در این جامعه نسبت به جامعه
پيرامون خود بسيار پایين تر است حال انکه ميزان و وسعت فشارهای وارده بر بهایيان و همچنين توطئه های وزارت اطلاعات،
. به حدی بود که انها را کاملا مستعد سقوط به ورطه فساد اخلاقی می کرد ۱۱
از لحاظ اجتماعی
بهایيان را باید در زمره جوامع باز و رو به بيرون دانست. از لحاظ نظری، انها هيچ محدودیتی در معاشرت یا ازدواج و یا معاملات
اقتصادی با دیگر جوامع دینی و غير دینی از هر ملت و رنگ و نژاد و قوم و زبان ندارند و در عمل نيز اینگونه هستند. افرادی که
با بهایيان سروکار داشته اند غالبا به نيکی از انها یاد می کنند و باز در این مورد هم رژیم حاکم با تبليغات گسترده و هم چنين
ایجاد موانع مختلف و از جمله اعلام نجس بودن بهایيان و حرمت معامله با انان ۱۲ ، سعی فراوان در دور نگاه داشتن مردم از
بهایيان نمودند ولی در دراز مدت توفيق چندانی کسب نکردند.
لذا با ذکر “تعصب مذهبی” به عنوان علت بقای بهایيان، نمی توان تمام وجوه این پدیده را پوشش داد.
۲خصومت
و عناد و حتی کينه جمهوری اسلامی با بهایيان به هيچ وجه کمتر از دیگران نبوده و حداقل از لحاظ سابقه، به
دورانی بسيار پيش تر از انقلاب بر می گردد. همزمان با عمليات نابودی گروههای سياسی در دهه شصت، برنامه
سيستماتيک ریشه کنی بهایيان با تمام قوت پی گيری می شد. بنابر این انگيزه حکومت برای حذف و حتی محو کامل
بهایيان بسيار قوی بوده و البته هنوز هم هست لذا نمی توان مدعی شد که نابودی بهایيان، از اولویت کمتری برخوردار بوده
است.
۳ممکن
است گفته شود که به مرور زمان، حاکمان نظام به این نتيجه رسيدند که نسبت به دیگر گروهها، خطر بهایيان برای
نظام، ثانوی است.
باید گفت اولا که شواهد کمی در دست است که این نظر را تایيد کند و در عمل، نظام هيچگاه روی خوشی به بهایيان نشان
نداد و در ثانی، در صورت صحت این نظریه، این نه پاسخ به پرسش فوق که خود بخشی از سوال و تحقيق مورد نظر را
25/1/ بهاييان، تأملی ديگر | نقطه نظر 2015
http://noghtenazar.org/node/1299 3/4
تشکيل می دهد که چرا و چگونه نظام به این نتيجه رسيده بود؟
۴وضعيت
فعلی بهایيان اصلا خوشایند نيست و انها کماکان مورد انواع هجوم و حمله از هر نوع ان می باشند اما انها را نمی
توان یک گروه زیر زمينی دانست که به صورت مخفی به حيات خود ادامه می دهند. برعکس، بهایيان در صورت لزوم هویت
خود را پنهان نمی کنند و هم اکنون نيز اسامی و مشخصات تمامی انها برای دستگاههای امنيتی و اطلاعاتی روشن است و
یا اگر بخواهند با اندک تلاشی به ان دست پيدا می کنند ۷. لذا علت بقای انها را نباید در مخفی کاری و دور از انظار بودن انها
و اینکه بود و نمودی ندارند جستجو نمود.
۵همچنين
بقای بهایيان را نمی توان و نباید در همسویی و سازش با رژیم جمهوری اسلامی جست. گر چه انها هيچگاه با
جمهوری اسلامی دشمنی نکردند، در هيچ راه پيمایی بر عليه رژیم شرکت نداشته و به نبرد بر نخاستند اما به هيچ روی در
مقابل حکومت به قدرت رسيده، سر خم نکردند. اگر چه انها مامور به اطاعت از قوانين کشور متبوع خود می باشند و برای
مثال موسسات اداری خود را در اوایل انقلاب و به دستور دولت تعطيل کردند اما هيچگاه تن به زیاده خواهيهای دولتيان و
مذهبيون که باعث زیر پا گذاشتن اصول اساسی روحانی خود نظير عدم کتمان عقيده می شد ندادند. بهایيان با اندکی
مسامحه در عقایدشان می توانستند و هنوز هم می توانند حقوق خود را تا حدی باز ستانند. کافی است در برگه های ثبت
نام دانشگاه و یا هنگام دریافت جواز کسب، خود را ظاهرا مسلمان معرفی نمایند. اگر در گوشه ای پنهان و کم اهميت از یک
روزنامه حتی کم اعتبار، خود را مسلمان بنامند و یا دور از انظار، سری به یکی از بيوت مراجع بزنند و لفظی بر زبان برانند،
مشکلاتشان کمتر خواهد شد. اما بهایيان راه به این سادگی، که بسياری از هموطنانشان، و بسياری از سر خير خواهی، به
انان توصيه می کنند را نپذیرفته اند. حجم عظيم حملات وارده به بهایيان که کماکان ادامه دارد بخوبی نشان می دهد که
جمهوری اسلامی با انان سر سازگاری ندارد و لذا نمی توان انها را سازشکار ناميد چه که اگر سازشی در ميان بود این
حملات گسترده موردی نداشت. بگذریم از اینکه اصولا در جمهوری اسلامی سازش، معنایی جز سر سپردگی محض و در حد
بردگی و بندگی ندارد و حتی به ان هم اعتمادی نيست و سرنوشت حزب توده و بسياری دیگر گواه است.
۶علت
بقای بهایيان را همچنين نباید در خارج از مرزهای ایران جستجو نمود. حمایت روسای جمهور دولتهای خارجی مانند
امریکا، انگليس، فرانسه، المان و کانادا و سازمان ملل و فعالين حقوق بشر و دیگر گروهها و افراد، اگر چه بی تاثير نبوده
است اما اولا محدود به صدور بيانيه و قطعنامه بوده است که اصولا جمهوری اسلامی هميشه انها را کاغذ پاره می ناميد و در
ثانی، حمایت خارجيها از بهایيان در بسياری موارد برای بهایيان حتی نتيجه منفی داشت ۱۳ و از این گذشته اصولا در این
نظریه که خارجيها حرف اول را در تحولات ایران می زنند باید تاملی بنيادین کرد و از افراط و تفریط در باره ان که منشا فرافکنی
و یا ساده اندیشی می گردد حذر نمود.
۷تغيير
موضع نيز، توجيه مناسب و معقولی برای تبيين علت بقای بهایيان نيست. انها هيچ تغيير قابل توجهی در عقاید
اساسی خود که بتوان از ان به عنوان هم رنگ شدن با جمهوری اسلامی تعبير کرد نداشته اند. سياست عدم مداخله در
سياست، اصلی بود که انها از دیر باز بدان پایبند بودند و نه اینکه در برابر خشونت و تهدید جمهوری اسلامی به ان متوسل
شده باشند گو اینکه رژیم هم هيچگاه ان را باور نکرد و هميشه اعلام می کرد که بهایيان مخفيانه در سياست دخالت کرده و
برای براندازی نظام اسلامی توطئه چينی می کنند. و باز طنز قضيه اینجاست که بهایيان هيچگاه در پی براندازی که سهل
است، حتی دشمنی ساده هم نبودند اما تمام تبعات منفی و فاجعه بار چنين اقداماتی متوجه انان بود و شد. اقدام عليه
امنيت ملی و توطئه برای براندازی نظام اسلامی و جاسوسی ، از اهم اتهامات انان در این چند دهه بوده است.
علت توفيقات نسبی بهایيان ایران در چيست؟ ایا می توان با بررسی شيوه حيات اجتماعی و درک علل بقای موفقيت اميز
انان، حداقل به توصيه هایی برای ایرانيان نایل شد؟ هر چه باشد بهایيان، ایرانی هستند و لذا تفکرات و روشهای مورد
استفاده انها می تواند بيشترین همخوانی و تطابق را با نيازهای ایرانيان داشته باشد.
روی سخن من گرچه با عموم مردم ایران اما بویژه با روشنفکران و مخصوصا جامعه شناسان ایران است. افرادی مانند دکتر
صادق زیبا کلام و دکتر محمود سریع القلم و بسياری دیگر ۱۴ که عميقا به تحليل رفتار ایرانيان می پردازند و سعی فراوان و
قابل تقدیر و شایان تحسينی می کنند تا بتوانند باری از دوش مردم خسته این مرز و بوم بردارند و مرهمی بر زخم انان بنهند.
ایا زمان ان نرسيده است که این نمونه تجربه شده را، هم از بعد نظری و هم در عمل، به تحليل عالمانه و دقيق خود راه
دهند؟ از حد پرداختن به مسایل حقوق بشری فراتر رفته و این بار، روشهای مورد استفاده بهایيان را بررسی علمی کنند و
ببينند با وجود تهدیدات و مصيبات برون از حد شمار، چرا انها تسليم فقر نشدند؟ چه امری باعث شد تا به محبوبيت و
مقبوليت نسبی در بين مردم ایران دست یابند؟ چرا به ورطه انحطاط اخلاقی فرو نغلطيدند؟ به چه دليل و به حفره یاس و
انزوا فرو نرفتند ؟ چگونه به تاسيس دانشگاهی در سطح جهانی، موفق گشتند؟ و بالاخره اینکه چرا مایلند و بلکه اصرار دارند
در کشوری بمانند که مصدر این همه ناملایمات برای انان بوده است؟
۱
برای
مثال انجمن حجتيه که از بسياری جهات و مخصوصا در مساله مبارزه با شاه، اختلافات عميقی با ایت لله خمينی
داشتند و حتی ایشان حکم به انحلال انجمن داد اما در مورد بهایيان هيچ اختلافی نداشتند و مانند دو تيغه قيچی برای قطع
ریشه بهایيان عمل می کردند.
۲كابوس
نسل کشي عقيدتی: بهائيان ايران فردریش و افولتر
۳سعيد
کرامت می نویسد:
“در واقع بهائيان بعد از انقلاب، یک انفال اسلامی، یا یک نسل کشی مدرن، و یا یک هولاکاست را تجربه کردند.”
…http://isdmovement.com/2015/0115/011215/011215.SaeedKaramatShismandI
با تعاریف امروزی جهانی، نزدیک « نسل کشی » ۴مهرانگيز
کار هم معتقد است که “برخورد با آن ها(بهایيان)، ممکن است به
شود.”
/http://iranwire.com/features/5872
همچنين رجوع شود به:
United Nations Economic and Social Council (1993). Report on the human rights situation in the Islamic
25/1/ بهاييان، تأملی ديگر | نقطه نظر 2015
http://noghtenazar.org/node/1299 4/4
Republic of Iran. (28 January 1993). (Report submitted by Mr. Galindo Pohl, E/CN 4/1993/41
۵جواب:
اقليت های مذهبی در اسلام احترام دارند و آنها هم مثل سایر اقشار ملت با رفاه در آنجا زندگی خواهند کرد و
هيچ گرفتاری برای آنها نخواهد بود.
سؤال: در مورد آزادی بيان و عقيده، شما چه حدودی را در نظر دارید؟ آیا فکر می کنيد باید محدودیت هائی قائل شد یا نه؟
جواب: اگر چنانچه مضر به حال ملت نباشد، بيان همه چيز آزاد است. چيزهائی آزاد نيست که مضر
به حال ملت ما باشد.
سؤال: آیا فکر می کنيد که گروه های چپ و مارکسيست که در ایران هستند، آزادانه فعاليت خواهند داشت؟
جواب: اگر مضر به حال ملت باشد جلوگيری می شود، اگر نباشد و فقط اظهار عقيده باشد مانعی ندارد.
صحيفه نور جلد ۴ ص ۲۵۹
۶سؤال:
آیا برای بهایی ها در حکومت آینده آزادی های سياسی و مذهبی وجود دارد؟
جواب: آزادی برای افرادی که مضر به حال مملکت هستند، داده نخواهد شد.
سؤال: آیا آزادی هایی برای مراسم مذهبی آنها داده خواهد شد؟ جواب: خير.
صحيفه نور جلد ۴ص ۱۰۳
۷در
واقع در سالهای اخير و به دستور مستقيم رهبر فعلی جمهوری اسلامی، ” به ارتش و نيروهای پليس دستور داده
شده است که همه بهایيانی که در حوزه مسووليت انان زندگی می کنند را شناسایی و تحت نظر بگيرند”
۸برای
نمونه ر ک به مقاله “تهدیدات اقتصادی، اولویت تندروهای وزارت اطلاعات برای نابودی بهایيان”
/http://www.rahesabz.net/story/84601
۹این
دانشگاه با همت و سرمایه خود بهایيان بنيان نهاده شد و توانست به جایی برسد که ۲۵ دانشگاه معتبر در اروپا و
امریکای شمالی و استراليا، فارغ التحصيلان ان را مستقيما در برنامه های درسی خود در سطوح فوق ليسانس و دکتری وارد
کند. موفقيتی که کمتر دانشگاهی در ایران بعد از انقلاب به ان موفق شد.
۱۰ در
واقع انطور که بعدها به بيرون درز کرد مشخص شد که در سال ۱۳۶۹ ، شورای عالی انقلاب فرهنگی، سندی
راهبردی تدوین کرد که بر طبق ان باید جامعه بهایی به شکلی بی سر و صدا که توجه بين المللی را به خود جلب نکند
سرکوب شوند و به تصریح سند فوق الذکر، راه ” رشد و توسعه انان سد گردد” و در عمل نيز بارها به این دانشگاه نوپا حمله
شده و غارت گردید.
۱۱ عوامل
وزارت اطلاعات در موارد مختلف و بکرات نقشه هایی را برای برخی بهایيان طراحی نموده و با تاکيد بر نقاط ضعف
انها سعی می کردند تا برنامه های خود را به مرحله اجرا دراورند با این همه گرچه در مواردی به توفيقات جزئی دست یافتند
اما هرگز نتوانستند به شکلی گسترده بهایيان را به بيراهه فساد اخلاقی بکشانند.
۱۲
http://www.aviny.com/occasion/jangnarm/
bahaeiat/esteftamaraje.
aspx
۱۳ نمونه
بارز ان هنگامی بود که ریگان فشارهای وارده بر بهایيان را محکوم کرد و ایت لله خمينی صراحتا این حمایت را
نشانه جاسوس امریکا بودن بهایيان دانست و همين امر بهانه ای شد تا حداقل ده زن و دختر و شش مرد بهایی در شيراز به
دار اویخته شوند
۱۴ این
سوال نه تنها برای تحليلگران داخلی می تواند مهم باشد بلکه قاعدتا باید برای نظریه پردازان خارجی نيز مطرح
باشد. هر چه باشد ایران و مساله ای به نام ایران سالهاست که روی ميز تحليلگران ایرانی مقيم خارج از کشور قرار دارد.
شخصيتهایی مانند، عبدالکریم سروش، محمد حسن یوسفی اشکوری، مجتبی واحدی، محسن کدیور، حسن فرشتيان،
محسن سازگارا، علی مزروعی، سيد عطاء لله مهاجرانی، اکبر گنجی، مسعود نقره کار، محمود صدری، سيد سراج الدین
ميردامادی، هاشم اقاجری، ابراهيم نبوی، محمد مجتهد شبستری، محمد تقی فاضل ميبدی، عبدالعلی بازرگان، حسن
شریعتمداری، سيد جواد طباطبائی، ارش نراقی، عماد الدین باقی، علی کشتگر، مصطفی ملکيان، عبدلله موحد و بسياری
دیگر.
مومن: روزی نه چندان دور خواهد رسید که ایران از قید ملایان آزاد گردد.
چراغی را که ایزد بر فروزد هر آنکس پُف کند ریشش بسوزد
ممطمئن باشید ایران آزاد خواهد شد. هر چه فشار و ستم به مظلومان(بهاییان،سنی ها درویشان و …….) بیشتر عمر دستگاه ظالمان کوتاه تر و خود ظالمان تغییر ماهیت خواهند داد وگر نه به فنا راجع خواهند شد.
با احترام
لیدر خامنه ای نامه شما دریافت شد
در کشور ما شیراک سی سال قبل چند اعلامیه خزبش را داده است به ماموران شهرداری پخش کرده است و حالا پس از سی سال او را محاکمه کرده اند و به دوسال زندان محکوم کرده اندو فعلن زندان در حال تغلیق است به علت آلزایمر. در اینجا کسی نمیتواند تروریست استخدام کند تا مردم کشور خودشان را بکشد. این نوع کارها در کشور های اسلامی ممکن است. . لطفن چند نفر از دانشمندان قدیم را نام ببرید که در کشور شما یک لیوان اب خوردن راحت خورده باشند. آیا دانشمندان و متفکران شما انها نیستند که در حال حاضر یا دز زندان هستند یا خانه نشین و یا در ناسا و دانشگاه های امریکا و اروپا کار میکنند. ایا هم اکنون هم دانشمندان شما مشغول درست کردن بزرگترین تمدن علمی و فکری جهان هستند. شما در این سی چند سال چه سهمی از اختراعات و اکتشاف جهان را انجام داده اید. ایا خود شما نتیجه شناخت درست از اسلام هستید. ایا ما هم پس از این شناخت مثل شما می شویم. شما هر گز در کشور خود به پرسنده ای جواب نداده اید. در کشود من اگر به گوش یک شاگرد سیلی زده شود ریس جمهور در مدرسه حاضز میشود تا از دانش اموز عذر خواهی کند. شما از کدام جور و جفای بی حدی که بر زندانیان رفته است عذر خواهی کرده اید. در اینجا کسی چالش طزاحی نمی کند. اینجا چالش ها را 70 میلیون نفر طراحی می کنند. و آن با استفاده از خرد دسته جمغی. در اینجا دولت ها مثل کشور شما وسایل ارتباط جمعی را سانسور نمیکنند و جهت دار نیست. دز ضمن ما که خر نیستیم که با دیدن یک نقاشی الکی در یک روزنامه قضاوت کنیم شما چرا فکر کرده اید که ما خر هستیم. هر روز خبر های رسیده شده در کشور شما در دسترس است و چون همه چیز تحت رهبری شما هست این عکس ها بهترین وسیله قضاوت است در مورد اسلام. چند روز پیش دیدم یک دختر معصوم به نام اتنا را به زندان میبرند. در کشور ما زندانی ها این شکلی نیستند. دیدم یکی از آن دانشمندانی را که شما میگویید پشتش را با شلاق کبود کرده بودند. حالا دانشمندان دیگر در کشور شما چگونه خواهند توانست تمدن فکری و علمی در جهان ایجاد کنند؟ در اینجا شلاق زدن الاع زندانی داردو اینجا الاغ را هم برای ادم شدن شلاق نمی زنند. شما چگونه دانشمندان خود را با شلاق آدم می کنید.
شما که به ما نامه مینویسید اگر نامه نوشتن خوب است ایا به مردم خود اجازه میدهید به شما نامه بنویسند. بر هر سر مترو ما هم اکنون چند نوری زاد ایستاده اند و مرتب نامه های نوشته شده خود را به مردم نشان میدهند. حالا اگر من بروم و قران بخوانم ایا همان بلاهایی که بر سر نوری زار امده است خود من بر سر این اشخاص نمیاورم.. آیا انها که بصورت زن های شما اسید پاشیده اند قرآن نخوانده اند. آیا شما میدانید در پاریس از کجا باید اسید تهیه کنم..
در ضمن شما غصه تاریخ دان های ما را نخورید انها هم خر نیستند. مو را از ماست میکشند. اگر از چیزی باید عذر خواهی کنند اوردن آن پیرمرد به نفل لو شاتو است او که هر انچه را در انجا گفت بعد در کشور خودا نکار کرد و گفت خدعه اسلامی کردم
بن ویکند
سلام جناب نوری زاد
جهادگر سالهای دور
و جهادگر عرصه اندیشه
من از کودکی صدای شما را در خاطر دارم در برنامه جهاد سازندگی ان موقع هم دردتان درد مردم بود اما خب با اعتقادات خاص خودتان اما بعد از وقایع زجر اور و تلخ ۸۸ شما هم تجدید نظر اساسی در اعتقادات و باورها کردید من هم اینگونه کردم به این باور رسیده ام که خوانش رسمی دین و خدا را رها کنم و خود با فطرتم به دنبال خدا بگردم جناب نوریزاد به این نتیجه رسیدم که انسانیت در امتداد مسیر خدا و معبود است و درجه اعلای انسانیت فقط او را دیدن است نه دیدن تدین افراد نه انگ و مارک و برچسب زدن بهایی یهودی زرتشتی و مسلمان القابی دنیایی است همه نزد من محترم هستند و جز خدا کسی برایم قدیس نیست ممنون از شما بنده شما را از سال ۶۴ می شناسم و همچنان به شما ایمان دارم استوار باشید و محکم که پیروزی از آن صابران است.
تا حالا فکر کردید فرق مدیر عامل “اپل” با مصباح یزدی چیه؟ اگه فهمید ید می فهمید که چرا غرب ملعون با اسلام بده!
ببینید مدیر عامل “اپل” پارسال 9 میلیون و 220 هزار دلار حقوق و مزایا گرفته!..حالا مگه بغیر ار آیفون و آی پاد تخم دوزرده دیگری هم گذاشته؟!..حالا دولت روحانی می خواد تازه سال دیگه به مصباح 14 میلیارد تومن بده یعنی بین 5 تا 6 میلیون دلار با نرخ ازر رسمی!..وافعا این انصافه؟!..مصباح حداقل 60 میلیون نفرو از دین خارج کرده، به مشت اختلاسی رو دیندار کرده، یه شارلاتانو رئیس جمهور کرده، یه آدم معمولی رو خدا کرده، خودش هم کلی قاطی کرده و لگد بدین خدا پرت هم کرده و تازه کلّی طلبه بی سواد و بی دین هم تربیت کرده اونوقت چقدر میگیره؟ 5 میلیون!. تیم کوک بی دین چقدر میگیره؟ بالای 9 میلیون! ..خروجی اونو ببین با خروجی این مطهری رهبر رو ببین! تف بتو آمریکا!..همین کارها رو می کنی که آخوندا می خوان فربونت برن!!
جناب نوریزاد از خانم ستوده خبری دارید؟
آیا ایشان هنوز در حال تحصن هستند؟
پیروز باشید
منصور
——————–
منصور گرامی سلام
من امروز دوشنبه همراه ایشان بودم جلوی کانون وکلا. ایشان همچنان پایدار و مقاوم اند.
سپاس
در مباحثی که ذر بین دوستان در جریان است موضوع “پلورالیسم” مطرح شد که نظرلتی هم پیزامون آن گفته شد. آقای خامنه ای هم چندی پیش آنرا مخالف قرآن اعلام کرد.این پلورالیسم چیست که باید در باره آن محتاط بود و فرآن خامنه ای هم با ان مشکل دارد؟ پلورالیسم یعنی باوری که بر مبنای آن افراد یک جامعه با عقاید، مذاهب و باور های مختلف و بعضا متضّاد در کنار هم بطور مسالمت آمیز زندگی کنند و صدای همه هم شنیده شود. البته در این شرایط جامعه بر اساس منافع خود تصمیم گیری خواهد کرد که چه مسیری را برود و در این میان حقوق همه دیده میشود.
برای مقال در ایران ما همه ، ایرانیان با عقاید و مذاهب و فرهنگهای مختلف هویت خود را خواهند داشت و در همه مجامع هم صدای آنها شنیده میشود و در تصممیات ملّی هم لحاظ میگردد.آقای خامنه ای در تلقی دینی خود با این موضوع مشکل دارد و لذا کار را بداوری فرآن می کشاند در حالیکه آیات صریح قرآن خلاف اینرا می گویند و دست بر قضا پیامبر اسلام نیز از نظر بر خی محققین بسیار به پلورال بودن نزدیک است.
نکته اساسی این است که در نظم پلورالی ، جامعه بر عدالت، اخلاق و حقوق بشر بعنوان محورهای اصلی موافقت دارد و لذا در این نظم اچتماعی جائی برای داعش و خامنه ای نیست.. داعش و حاکمان ایران بدنبال اعمال نظر خود با اسلحه هستند. همانکاری که حکومت خامنه ای می کند البغدادی هم میکند. برای همین نه آن و نه ابن با پلورالیسم سر سازگاری ندارند.
با سلام بر مرتضا
در پاسخ به مسئله واجب و ممکن که در کامنتهای پیشین محل بحث بود و من تازه دیدم و خواندمش. کاش نکته تان را همیشه در آخرین پست بگذارید نه در محلات سابق. ضمن اینکه عذر میخواهم از اینکه شما خود را مکلف می دانید به هرچه من بنویسم حتما پاسخ دهید.( اشاره به اظهار ناخشنودی تان از اینکه کامنت تازه من وقتتان را گرفته و نتواسته اید مطلب نهج البلاغه را تمام کنید) گرچه این پاسخ دادنها می توانست نشانه خوبی از همزبانی باشد اما به سیاق چرخش من در حوزه(به تعبیر شما) می دانم اینها از باب همزبانی و برای رسیدن به جوانب بهتری از بحث نیست بل از باب پاسخ شبهه است چون تجربه نشان می دهد که محال است علما چیزی را از دیگران یاد بگیرند.دیگران همیشه باید حتی در شبهات حرکت زنون هدایت کرد. وظیفه شرعی ما را تا آنجا می کشاند که ارسطو و نظام فکری او را بخشی از هویت دینی خود محسوب کنیم. سالها پیش آقای فیاضی از مدرسان حوزه به اصالت ماهیت و اصالت وجود رسیده بود اما معروف بود که آقای مصباح گفته بود طرحش نکند چون ما سالها معارف دینی را با اصالت وجود طرح و توضیح کرده ایم حال با این نظر جدیدتان شبهه به وجود می آید و به این ترتیب فلسفه در میان ما شد کشک! باور کنید به همین راحتی فلسفه از بعد از ابن سینا و با چماق و تکفیر غزالی- در نکات کورس هم تازگی اشاره شده بود- در میان ما مرد و شد متن خوانی!
اما در باره علت نخستین و یا واجب و ممکن باور کنید می شود به اندازه یک کتاب سخن گفت و نوشت اما به اقتضای بحث من تنها دیدگاه خودم را بدون استناد به این و آن و بدون ذکر منقولات عدیده از سابقین و لاحقین طرح کردم. مشکل امثال من این است که اگر این نظرها را مستند به ده ها نام بزرگ کنیم، دیگران به به خواهند گفت ولی من چون یکی از مصائب فرهنگی خودمان را همین نگاه به نحوه فلسفیدن و همین نقولاتی میدانم که برای هیچ کداممان درونی و شخصی نشده ،سعی می کنم آنچه آموخته و تأمل درونی کرده ام از زبان خودم و برای آموختن مجدد خودم و فهم ایرادهای احتمالی آن بنویسم و اینکه ببینم به راستی اگر کتاب شفا و اشارات و اسفار و مکاسب شیخ و کفایه، سنجش خرد ناب و متافیزیک ارسطو و دیگر دستاوردها در یک حمله هسته ای-جهان را می توان تاریکانه هم نگاه کرد مثل عرفای پیشین- یا یک سیل و حادثه طبیعی مفقود و معدوم شدند آنگاه آیا من پای در گل نمی مانم؟ آیا در آن وضع می توانم صاف و ساده به پرسشهای اساسی خودم و همنوعانم فکر کنم و می توانم آنچه در فکرم می گذرد را مستدل کنم یا نه؟. بر وفق این مقدمه باور دارم تا اساسا به پرسش ساده و کودکانه و عمیق «من را کی آفریده و آن آفریننده را کی آفریده» فکر نکنم و بدون پیچاندن این مطلب به ظاهر ساده و کودکانه در طنابهای زمخت اصطلاحات و مفاهیم تهی از محتوا، باید ببینم آیا می توانم به آن موضوع و موضوعات دیگر فکر کنم یا نه؟ این مسئله را اینگونه هم می توان گفت که در سنت فلسفی ما اندیشه ورزی و تفلسف ژرف اگر هم بوده با ابن سینا و ابن رشد به پایان رسیده است زیرا ما دیگر خارج از یک متن و حاشیه زدن بر آن و تجمیع اقوال و پر کردن هر صفحه از نامهای متقدمان و متاخران، راحت به مسائلمان فکر نکردیم و نمی کنیم. در عهد مشروطه که با سنت فکری غربی اندک اندک آشنا شدیم دریافیتم که آنها اصلا جور دیگر می اندیشند، تعلیقه نویس نیستند، رساله های کوتاه و منفرد می نویسند و تمام همت خود را در فهم سوراخ سمنبه های یک متن و حل دقایق ادبی و نسخه بدلهای هر واژه به هدر نمی دهند، بل هر کس در یک رشته موظف به آوردن ایده نو و روش نو یا چینش و انسجام دهی نو می گردد. الغرض در پاسخ اشکالات بر تقسیم مفهوم یا وجود به واجب و ممکن نمی توان با تشکیک در نسخ خطی شفا و اشارات اصل مطلب را لوث کرد و گفت که دیدی خبری نبود. موضوع ساده است: ابن سینا در باره نسبت خالق و مخلوقات، ایده واجب و ممکن را می سازد حال در یک جا در اثبات او، یک جا در عنوان دیگر ولی تمام مقصد برای پاسخ به این پرسش است که من را کی آفریده؟ شما فرض کن هزار فرق میان دو اصطلاح معقول ثانی فلسفی و معقول ثانی منطقی هم باشد باز چیزی از مشکل و مغالطه را حل نمی کند.(اشکالات را یکبار گفتم تکرارش ضرورت ندارد) برای اینکه به شما بگویم فلسفه چیزی بالاتر از تنها فهم متن شفاست می گویم که اساسا این دو اصطلاح معقول ثانی فلسفی و منطقی و اصطلاحات بسیار دیگر برای رفو کردن مشکلات و مغالطات نهفته در آن دوگانه واجب و ممکن و دیگر مباحث اساسی الهیات اسلامی ساخته شده است. برهان آوردن اگر متکی بر بدیهیات و اولیات نباشد راه به جایی نمی برد و می توان گفت چون مسائل فلسفه معولا نظری است و برای اثبات مدعیات خود می بایست آن نظریات و مسائل نظری را بر بدیهیات یا اصول موضوعه بارگذارد پس نمی توان کم بنیگی دوگانه واجب و ممکن- و هکذا ماده و مجرد- را بر یک ترم نظری متأخرتری مثل معقول ثانی بار گذاشت چون بار کج به منزل نمی رسد!
علی1 عزیز
یکی از بزرگترین مشکلات ما جهان سومی ها این است که زیاد و پیچیده میگوئیم.
من تمام متن شما را به اشتیاق یافتن نظر شما در ارتباط با علت نخستین که وعده داده بودید نظرتان را میگوئید خواندم ولی یا سواد من قد نمی دهد یا شما اشاره ای به آن نکردید.
متاسفانه این مشکل روحانیون ما هم هست یک متن 3 صفحه ای سه چهارمش القاب و ثنا و دعا و نفرین است . از یک چهارم باقیمانده سه چهارم سلسله راویان است و یک چهارم آخر هم یک جمله بیش نیست که آنهم اگر 65 بار دیگر سؤال کنی همان را می شنوی. بعد هم نام آن استدلال عقلی خواهد بود.
چند روز پیش مناظره ای را بین آقای محسن کدیور ، دکتر علی نیری فیزیکدان ساکن آمریکا و مشیری تاریخ دان در برنامه افق VOA در ارتباط با استیون هاوکینگ و انکار وجود مخلوق توسط او دیدم.
خلاصه کلام اینکه دکتر نیری یک سؤال ساده از آقای کدیور کرد و آن این بود که آیا به نظر شما جهان را یک خدای معجزه گر خلق کرده است؟
خوب جواب یا بلی است یا خیر و بعد هم اقامه دلیل.
من همه این برنامه یک ساعتی را دوبار دیدم ولی دریغ از جواب. تنها مطلب مفیدی که آقای کدیور در این برنامه می گوید این است که فلان دانشمند و بهمان اندیشمند به خدا اعتقاد دارند این هم فاکت آن از فلان کتاب.
استیون هاوکینگ غامض ترین مسائل و کشفیات ریاضی و کیهان شناسی خود را در قالب ساده ترین متون قابل فهم برای همه مردم منتشر می کند ولی ما با بنیه ضعیف و تکراری خود چنان قلمبه سلمبه و پیچیده سخن می گوئیم که پنجاه نفر بعد از ما باید کلاممان را تفسیر کنند.
در هر حال ببخشید که بی پرده نوشتم ولی من فکر می کنم دانشی که منجر به بینش نشده نیاز به قال این و قال آن دارد.
داتش اگر به بینش تبدیل شد دیگر منبعش شمائید ونیازی نیست که ابن سینا ها و شیخ صدوق ها و جعفر صادق ها را در بحثمان ذبح کنیم.
با عذر خواهی مجدد از این جسارت
پیروز باشید
منصور
آقا منصور ،و خروجی نظریه هاوکینگ چه شد؟ انکار علت نخستین!
اما منصور عزیز من قبلا صمیمانه و صادقانه بحث هایی با شما داشتم ،و قصد ادامه هم داشتم ،بعد در کامنت هایی که خطاب به دیگران دیدم مطالبی از شما دیدم که مرا از ادامه بحث با شما منصرف کرد مثل همین مطالبی که در همین کامنت به روحانیان نسبت دادی ،در کامنت هایی هم دیدم تمام ذهنیت و فکرت متمرکز در این است که روحانیان دیگران را گوسفند میدانند و چه و چه ،واقعا کسی با اینگونه بدبینی و دیدگاه قابل گفتگو و مباحثه است؟ من قبلا هم بشما عرض کردم در مسائل عقیدتی و معارف باید قطع نظر از معادلات سیاسی و حب و بغض ها نسبت به حاکمیت روحانیین و غیر روحانیین ،به بحث و دیالوگ پرداخت ،شما وقتی اساس تفکر خویش را این قرار میدهی که قرائت روحانیین مطلقا باطل است و فقط قرائت خودت صحیح و منطبق با واقع است ،طبعا در دیالوگ ها و مسائل مختلف نمیتوانی تامل دقیقی در محتوای گفتار طرف مقابل کنی ،زیرا اساس را این قرار داده ای که قرائت او صد در صد غیر معتبر است و قرائت من معتبر است و چون روحانی دیگران را گوسفند میداند پس من فقط باید با او مجادله کنم تا اثبات خود کنم.من نمیگویم همه روحانیین خوب یا من خوب ،اما میگویم در هر طبقه و صنفی افراد مختلف و متفاوتی وجود دارند ،و نباید اساس تفکر خویش را بر یک دگم (اینکه حتما قرائت اینان از قرآن و سنت باطل است) قرار داد و بجدل بیهوده پرداخت ،عرض کردم من از بحث با شما خوشوقت بودم و از اینکه مودب هستی شاکرم ،اما چه کنم وقتی که بصراحت و در غیاب من (با اینکه توجه نداری که من غایب نیستم و مطالب در عرصه عمومی مشاهد همه است) به برخی اساتید من توهین می کنی و چیزهایی به آنها نسبت می دهی ،من ایمن نیستم که در غیاب من نیز علیه من همانها را نگویی ،و این اقتضای دوستی و اخلاق نیست.
یک نکته ای را هم که باید توجه کنی این است که اقتضای بحثهای آکادمیک و حقیقت جویانه این نیست که از ابتدا قرائت طرف دیگر را بی اعتبار بدانی بعد با او جدل کنی ،شما اگر فرضا از حوزه عمومی سیاست و برخی حاکمان هم دلگیر هستی ،یا اصلا از حوزویها تماما متنفر شده ای ،بلحاظ بحثهای آکادمیک نمیتوانی از ابتدا دیدگاههای آنان را بی اعتبار بدانی و بگویی اینها همه را گوسفند تصور می کنند پس باید با مجادله خلاف آنرا ثابت کرد (اینرا در کامنتی خطاب به کسی گفته بودی) ،من که هنوز نمیدانم تخصص تحصیلی شما چیست ،و تا چه حد در کتاب و سنت و فلسفه مطالعه داشته ای ،اما من هرگز حین بحث تصور ناصوابی نسبت بشما نداشتم و فقط کلام را با کلام جواب می دادم ،تا اینکه برخی مطالبت را خطاب به دیگران خلاف اخلاق و خلاف انصاف و مروت یافتم ؛در هر حال شما در هر سطح از علم و سواد و تحصیل باشی ،باید بلحاظ عرف آکادمیک و علمی اینقدر فرهیختگی و اخلاق را رعایت کنی که قطع نظر از فضای سیاسی و عملکردهای حکومتی ،بالاخره حوزه های علمیه را بعنوان یک آکادمی و محلی که انسان هایی سنینی از عمر خویش را صرف فهم دین می کنند و نظراتی دارند ،دارای اعتبار بدانی ،و اینرا توجه کنی که نیل به حقیقت در هر مقوله ای تابع فهم آن و توان استدلال و احتجاج صحیح بر آن است نه گوسفند دانستن یا ندانستن دیگران و سعی در مجادله به اغراض خاص.
بهرحال من قطع نظر از مسائل سیاسی برخی تعبیرات ات در باره فقهای اسلام و اندیشمندان دینی را دیدم و از بحث با شما دلسرد شدم ،و به شما میگویم ،در گفتاگفت علمی باید صرفنظر از هر ذهنیتی فقط استدلال و هم اندیشی کرد برای رشد بیشتر و نه برای جدال بیهوده و اثبات اینکه من انسانم و مدرنم و او گوسفند نافهم.
این را هم بگویم که نتیجه این گونه تفکر شما این شده است که در عین ادعای مسلمانی و قول به توحید و نبوت نظرات و استنادات عجیب و غریبی به قرآن میدهی که خلاف برهان و عیان است ،همینطور گمان می کنی ،اسلام و شریعت یعنی فقط قرآن ،و این اشتباه فکری سهمناکی است.مع الاسف اینگونه بن بست های فکری منتج به نتایجی مثل تفکرات امثال مزدک (حالا این بار باحترام نوریزاد علیه السلام) در کامنت بالایی میشود ،نگاه ببین چه صغرا کبراهای عجیب غریبی را سر هم کرده تا یک روحانی معتقد به مبانی فکری خویش را محکوم کند و به آنها نسبت ها ی ناروا دهد ،غافل از اینکه در بستگی فکری تفاوتی نیست بین اینکه انسان به یک ایدئولوژی علاقمند باشد و به آن وابسته باشد و به دیگران پرخاشگری و اشتلم پرانی کند ،یا اینکه به ادعای انسانیت و حقوق بشر و دمکراسی بسته باشد و دیگران را بفحش کشد و محکوم کند.
برای شما دوست گرامی آرزوی توفیق دارم چه در میدان شوش باشی و چه در کارولینای شمالی!
سپاس
آقا مرتضی،
درود بر شما
مطمئنم کوه پیمائی کرده اید. احیانا در دامنه کوه ها گاهی گوسفندان و بزان را دیده اید که به چرا مشغولند؟
زمانی که یز ها در نقطه ای بالای کوه علوفه می بینند بصورت پراکنده هریک از راهی بالا می روند. ولی گوسفندان اینگونه نیستند و هر یک سر به دمبه دیگری میکند و در یک صف طولانی پشت سر هم بالا می روند.
نحوه سخنرانی ها و موعظات روحانیون برای همه اقشار اجتماع اعم از تحصیل کرده و نکرده به گونه ایست که پنداری با عقب ماندگان ذهنی سخن می گویند. حتی روحانیون مسیحی یک طیف از کشیشانشان که فکر می کنم در حد حجت الاسلام های ما هستند را شبان می نامند. روحانیون از هر دینی عقیده خود را به دلیل اینکه به آسمان متصل است چنان محکم و غیر قابل شبهه می دانند و بدیهی که دیگران برای آنها مانند گوسفندی که می باید برای خوردن علوفه صف تشکیل دهند و به دنبال چوپان و یا گوسفند اول براه بیافتند تا نکند گم شوند می باشند. گوسفند در اینجا معنی پیرو را می دهد که اگر شبان نباشد یا گرگ اورا می خورد یا گم می شود. از طرفی هم گوسفند بسیار کند ذهن هم هست. اگر تقدس گرائی و مطلق اندیشی نبود قطعا روحانیون چنین نمی اندیشیدند.
این یک مطلب بود.
مرتضای عزیز،
من تا کنون از شما کم متلک و توهین نشنیده ام ولی برای منحرف نشدن از بحث به مسائل احساسی نپرداخته ام.
خود شما چه نسبت هائی که به سکولارها و دین ناباوران می دهی کمی دقت کن. حاشیه پردازی های شما در اینجا و زود رنج بودنتان از سوئی دیگر در هر کامنت بخش قابل ملاحظه ای از بحثها را به خود اختصاص می دهد.
حاشیه ها و مسائل احساسی از نظر من مهم نیستند اگر هم کسی توهینی کرد به او در یک جمله بفرمائید که این خطاب شما مرا ناراحت کرد همین.
در ارتباط با بحث خودمان من تصورم این بود که شما از بحث منصرف شده اید چرا که تقریبا تا همین چند روز پیش روزی یکبار به پست “شبی باعباس و عماد” سر میزدم و جوابی از شما نمی دیدم. شما هنوز زود است که در ارتباط با کل نظرات من در مورد خدا و قرآن قضاوت کنید ولی برای من خدا و قرآن امور پیچیده ای نیستند.
چند آیه کلیدی در قرآن هست که هر انسان عاقلی در هر زمانی آنرا باور دارد و هیچگاه آنرا انکار نمی کند و حتی قرآن را تحسین هم می کند که در چه زمانی و برای چه مردمی چه گفته است. حال معارف بماند.
خدا و قران و حقیقت آنقدر که شمای روحانی آنرا پیچیده می بینید ، پیچیده نیست.
اگر کسی آنرا پیچیده میکند در او شک کنید.
آن خدائی که حق الناس را بر حق خود مقدم می دارد آب پاکی را بر دست همه فقها و خلفاء و امراء ریخته.
این یعنی اینکه خدا اجازه این را به هیچ احدی نداده که به اسم او بخواهند هر ظلم و جوری را مرتکب شوند و خود را نماینده خدا یا فقیه خدا یا متخصص امور دینی یا حتی پیامبر و امام بدانند.
دوست من چند بار دیگر هم به شما گفته ام
جشمها را باید شست – جور دیگر باید دید
مثالی که از آقای کدیور در بالا آوردم باید خیلی تکان دهنده باشد.
یک روحانی مطرح و با سواد چگونه نمی تواند در یک جمله خدا را تعریف کند و نیز بگوید که آیا این خدا معجزه گر است یا خیر؟
دکتر نیری که منصور بی سواد نیست که اینگونه با او سخن بگوئی که چون فلان دانشمند گفته خدا هست پس نظر استیون هاوکینگ غلط است.
من دوبار ویدئوی این مناظره را دیدم . چیزی که از این ویدئو دستگیرم شد این بود که این روحانی معتیر در تمام عمرش خدا ئی را تبلیغ کرده که که نمی تواند تعریفش کند.
این چه چیزی را می رساند؟
برای من بعنوان یک مستمع که به دنبال حقیقت می گردد آقای کدیور و اقایان کدیور ها آنقدر که در عمر شان به حسن و حسین و عمر وعلی فکر کرده اند از خدا غافل بوده اند.
انقدر احکام الهی برایشان مهم بوده که حتی فرصت نکرده اند کمی هم فکر کنند این خدا کیست و چیست؟ لااقل به عنوان ابزار کارشان باید تعریفی جامع و مانع از این ابزار داشته باشند.
در ارتباط با موضوع خمس و اینکه گفته اید به استاد شما توهین کرده ام باید بگویم توهینی در کار نبوده و اگر شما اینطور فکر می کنید من از شما معذرت می خواهم. ولی این دلیل نمی شود که من در ارتباط با بحث خمس که از نظر شما آنقدر تخصصی است که من ناقص عقل آنرا نمی فهمم ابهام نداشته باشم. خدا در قرآن می گوید به غنائم تعلق میگیرد عده ای آمده اند می گویند شما نمی فهمید چیزهای دیگری هست که در تخصص شما نیست.
در جائی دیگر به شما عرض کردم و چنانکه خود گفتید همه کامنتها را می خوانید، شما می توانید بگوئید ما هیمنیم که هستیم و به توی منصور ربطی ندارد. من هم از ابتدا اصراری بر عوض کردن شما نداشته و ندارم فقط اینجا سایتی است که همه نظراتشان را بی پرده می دهند هرکسی صلاح دانست جوابی میدهد. هرکسی هم من جمله من فکر می کند که به چیزهائی رسیده و باید دیگران را از آنها آگاه سازد . شما فکر میکنید من غلط میگویم یا با من بحث کنید یا نکنید شما مختارید و مطمئنم که دوستانی خوبی هم برای هم باقی خواهیم ماند.
ضمنا من نه پشت سر شما و نه پشت سر هیچ بشری غیبت نمی کنم این شیوه زندگی را از 16 سالگی دارم و آنهم به این دلیل است که غیبت روحم را کسل می کند.
پایدار باشید
منصور
————————-
سلام دوست خوب ما
چه نوشته ی نمکین و خردمندانه ای
سپاس
.
این روحانی معتیر در تمام عمرش خدا ئی را تبلیغ کرده که که نمی تواند تعریفش کند.
این چه چیزی را می رساند؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقای ناشناس این سؤال است یا تعجب یا تأکید؟
منصور
سلام منصورخان.اون اقایی که نتونسته خدا را تعریف کند.بزرگتر از اونم نتونستن.وازاین بابت تعجبی هم نیست.مفاهیمی مثل خدا و بهشت و جهنم و ملائکه وجن وپری وازاین قبیل همه مفاهیم ذهنی هستند.مفاهیم ذهنی هم خود شما باید بهتر بدانید برای همگان حجت نیست وحقیقت ندارد.اموری برای همگان حقیقت دارد و دارای تعریف یکسانی ست که قابل تجربه وعینی ست.البته سوالی که بعداین مطلب سریعا مطرح میشود این است که مگر ماوراء طبیعه حقیقت ندارد؟که اونم برای خود داستانی دیگرست.چندوقت پیش ویدیویی از ایادجمالدین تو سایت بود.که یک جملش خیلی جالب بود.وی در جواب شخصی که میگفت بایست قانون خدا حاکم باشد گفت:(کدام خدا؟).به هرحال اینگونه بحث ها خصوصا با کسانی که حساسیتهای مذهبی هم دارن مشکلات خاص خودش رو داره و درطول تاریخ به نتیجه ای هم نرسیده.البته اکثریت دانشمندان وجود خدا را انکار میکنند.عزت زیاد.
با سلام به علی1 گرامی
جناب علی1،بنظرم میرسد همانطور که شما هم تقریبا اشاره کردید دیالوگ ما با شما از قالب جدلی و سخن از روش و متد بحث کردن خارج نخواهد شد ،البته بنده سعی ام این بوده که تا می شود سخن از روش بحث و دیکته کردن روش ایده آل در ذهنم را بطرف مقابل اعمال نکنم ،قبلا هم تذکری در این مورد بشما دادم،گویا رویه گفتاری شما (لا اقل در این سایت) چنین است که غالبا بجای پرداختن به مقومات بحث ،به حواشی های روشی و اینکه به علماء نمی شود چیز یاد داد ،یا آنها متعصب به فلسفه های یونانی یا مشائی هستند و ….بپردازید ،که عادت من متاسفانه یا خوشبختانه چنین نیست و تمایلی به اینگونه مجادلات خارج از موضوع ندارم ،شما گفتید اگر بخواهید میتوانید ده جلد در موضوعات فلسفی بنویسید ،با پوزش پیشنهاد میکنم شما بجای اینکار ده جلد یا بیشتر در موضوع روش شناسی گفتگو بنویسید و نام کتابتان را هم “در روش” بگذارید.
آنچه که من بیاد دارم این است که شما هر سوال (یا بتعبیر مبتنی بر سوء ظن شما شبهه) یا نکته ای طرح کرده اید من بهمان پرداخته ام اجمالا یا تفصیلا ،و هیچ گاه از موضع عالی نگفته ام علی1 در مقام گفتگو چه کند یا نکند ،یاد بگیرد یا یاد نگیرد،فی المثل بحث در علت نخستین با پرسش شما آغاز شد و اشکالاتی مطرح کردید و پاسخ هایی گرفتید ،قاعده و اسلوب بحث این است که در پاسخ به جواب فقط پاسخی دیگر در همان مورد دهند نه آنکه باز اصرار و ابرام بر اشکالات خود کنند ،ملاحظه کنید که شما در کامنت پیشین به عبارتی از کتاب المبدا و المعاد ابن سینا استنادی کردید و برداشت های خود را ارائه کردید ؛من در پاسخ جایگاه آن عبارت در آثار شیخ و دیگر مشائین را مشخص کردم ،اینجا بحث بحث تجریدی و عقلی بود ،من چه بحثی از نسخه ها و نسخه بدل و غیر ذالک که از مقومات بحث های نقلی است کردم؟ من فقط بقرینه جایگاه آن عبارت در کتب مهم دیگر شیخ گفتم باحتمال قوی عنوان مذکور در کتاب مبدا و معاد تصرف نساخ بوده است ،اما این بحث حاشیه ای دخالتی در اصل بحث عقلی نداشت ،که شما همان امر بی اهمیت حاشیه ای را اینجا عمده کرده اید.
برای اینکه باشتباه خود پی برید که بحث من در اینجا رفع شبهه نیست و دیالوگ های من بر اساس صداقت و احترام به دانش طرف مقابل است ،من دیگر با شما بحث نخواهم کرد و هرچه دوست دارید بنویسید ،اما توجه کنید که از ابتدا این جنابعالی بودید که با ذکر اسم مطالب و سوالاتی مطرح کردید ،و من برداشت های خودم را صمیمانه ارائه کرده ام ،باز می بینم یک سوء ظن و سوء تفاهم دائما تکرار میشود (که من نقل سخن این و آن می کنم و بس) ،قبلا هم توضیح دادم که من برداشت و نظر خویش را بیان می کنم ،و اگر نقل قول یا استنادی به سخن دیگران میکنم ،از باب حق یافتن و پذیرش آن سخن است نه تقلید از این و آن ،خوب اگر بنای بر سوء ظن به دیگران باشد ،دیگران نیز ممکن است شما را به همین امر متهم کنند که از خود چیزی ندارید جز نقل یا اشاره به سخن کانت و هگل و دیگر اندیشمندان ،و من چنین حاشیه سازی برای شما نکردم زیرا این امر واضحی است که در مقولات گوناگون معرفتی انسان ضمن مطالعه تحت تاثیر گفتار و استدلالهای ائمه فن در هر علم قرار می گیرد. میدانم که اکنون من خود نیاز بسیاق شما در حال حاشیه نویسی و خروج از موضوع هستم اما چه کنم که ثقل گفتار شما نوعا ورود در مجادلات در باب روش یا ابراز سوء تفاهماتی است که در مورد حوزوی های به آن دچار هستید.
الان ببینید اصلا بحث ما در این بود که آقایی در حوزه معتقد به اصالت وجود و ماهیت هردو با هم شده است که نظریه شاذی هم هست و خلاف برهان ؟واقعا بحث ما این بود؟ حال واقعا گمان می کنید جهت آن نهی این بوده است که اساس بحث های فلسفی در حوزه مبتنی بر اصالت الوجود بوده است؟ آیا احتمال نمی دهید جهت آن شذوذیت و نادرست بودن این نظر از نظر آن استاد بوده است؟ چرا شما در هر فاکت آنچه را که به سوء ظن دامن می زند مطرح می کنید؟ بحث از اصالت وجود یا اصالت ماهیت بحثی است برهانی تابع مقدمات و براهین خود ،شما آیا باید یک بحث تجریدی را هم دستمایه اعمال سوء ظن خود قرار دهید؟ این زنده باد فلسفه جدید و مرده باد فلسفه قدیم ،پاسخ بحث های مطروحه بود؟! شما بگویید زنده باد جدید و مرده باد قدیم ،من هم میگویم زنده باد فلسفه و اندیشه و رشد ،واقعا با زنده باد مرده باد کردن حقیقتی تغییر می کند؟
شما دیدگاهتان را در مورد علت نخستین بیان کردید ،سوالاتی کردید و پاسخ هایی دریافت کردید ،بحث من این بود که اگر فلسفه های قدیم مرده است و فلسفه جهای جدید فقط زنده اند ،شما بگویید حل پرسش از علت نخستین در غرب به چیست؟ من که طرح مساله نکرده بودم ،من بموازینی که باور داشتم پاسخ گفتم اما شما چه گفتید؟ گفتید کافی است بگوییم همین عالم محسوس واجب الوجود بالذات باشد ،و در ادامه بحث گفتید مساله ایمان مورد احترام است ،اما در نهایت ملتزم شدید به اینکه در مورد آن حقیقت مجهول الکنه باید سکوت کرد. این گونه با تکیه بر حیات فلسفه های غربی مشکل حل شد؟
بعد عبارت ابن سینا را مطرح کردید که پاسخ داده شد ،حال اگر کسی در استناد شما بحث کرد و پاسخ داد باید او را متهم به انواع امور حاشیه ای کنید؟ من مستند به نامها سخنی نگفتم ،استناد به نامها آنجا معنا پیدا میکند که من بگویم ارسطو چنین گفته است و چون ارسطو چنین گفته است پس شما باید بپذیرید! منصف باشید من تاکنون چنین قیاسی پیش شما گذاشته ام ،من اگر گفته ام ابن سینا چنین گفت و برهان او چنین است ،یعنی میگویم این برهان مذکور در کلام او مورد تصدیق من است ،واقعا بیندیشید این چه تفاوت ماهوی دارد با اینکه شما هم نامی از سه گانه کانت بیاورید و به آن مباهات کنید؟ من که مباهات به سخن دیگران نکردم ،من گفتم این سخن دیگران نزد من مقبول است.
دوست عزیز سوال از علت نخستین ممکن است از ذهن کودکی تراوش کند اما سوال ماهیتا سوال فلسفی است ،و در مقام پاسخ نمیتوان کودکانه گفت جهان واجب الوجود است و نیازی به دو گانه ممکن و واجب نداریم ،یا اصلا بهتر است سکوت کنیم،سوال نیاز به تحلیل دارد ،تا مفهوم ممکن و مفهوم واجب و علیت و تحقق و مفاهیم دیگری که دخیل در بحث هستند تحلیل درستی نشوند نمی توان به پاسخ عمیق از یک چنین پرسش سهمگینی (بتعبیر شما) دست یافت ،مگر البته بسبک راسل که با نقل بیوگرافی زندگی آن دانشمند در نوجوانی و اینکه سوال او از پدرش ،سبب پی بردن راسل به دروغ سهمگین متافیزیکی در مورد علت العلل جهان هستی شود! حال البته شما بجای اینکه یقه راسل را بگیرید یقه مرحوم مطهری را می گیرید که چرا الفبای فکری راسل را مورد اشاره قرار داده است! و هذا منکم عجیب!
من دیگر به بحث دوگانه امکان و وجوب و اینکه بیان شیخ و دیگران نه صرف بیان مفهوم بیگانه از عالم واقع است ،و نه در مقام اثبات واجب به آن بیان ،و بحث تفاوت معقول ثانی فلسفی و معقول ثانی منطقی نمی پردازم زیرا بنظر میرسد لجاج و جدل در شما آنقدر راسخ است که حتی هزار فرق بین معقول ثانی فلسفی و معقول ثانی منطقی نیز شما را اقناع نمی کند!
دوست عزیز واقعا در اشتباه عجیبی فرو رفته اید ،که گمان میکنید من فلسفه را ختم به شیخ و اضراب او کرده ام ،من کی چنین مطلبی گفتم ،اینکه عرض کردم اساس گفتار شما حاشیه سازی و مجادلات خارج از بحث است همین است ،من فلسفه را نه ختم به شیخ میدانم و نه آخوند ملاصدرا و نه کانت و نه هگل و دیگران ،بحث من این است که سخن بگزاف نگوییم و هر سخن را در حای خود درک کنیم و بیش از حد علم خود ننمائیم ،رحم الله امرءا عرف قدره.
چنانکه عرض شد من با حضرت شما دیگر بحث نمیکنم تا منصفانه بدانید غرض من این نیست که شما شبهه افکنید و من شبهه دفع کن ،زیرا وقت تفصیل برای من نیز وجود ندارد ،آن بحث نهج را هم با اینکه شواهد فراوانی جمع آوری کرده بودم تا بعرض برسانم ،وا می نهم زیرا که وقتی در یک بحث عقلی تجریدی نمی توانیم سخن یکدیگر را درست فهم کنیم و دائم با خروج از موضوع به حاشیه می پردازیم ،بطریق اولی در بحث های نقلی نیز بتفاهم و همزبانی نخواهیم رسید.
با پوزش و احترام
امیدوارم همیشه موفق باشید
این کامنت آخری جناب بابک، چقدر دردناک است واقعیتی است که با تمام وجود آنرا لمس کرده ایم چه سرنوشت تلخی پیدا کرده ایم و تا این ///به دست و پایمان پیچیده است هیچ راه نجاتی نداریم با گروه آدمخواران و گروه تبر به دستان و گروه لواط کاران ما را به زور پیرو مذهب شیعه کرده اند و نسلهای بعد نیز اتوماتیک وار شیعه به دنیا آمده اند و لشگر آخوندها این شیعه های شکمی!! را با تحمیق، اول از کابرد عقل تهی کرده اند و دوم آنها را به تعصب!! مبتلا کرده اند بقول سعدی، دو درویش در گلیمی به خسبند ولی دو پادشاه در اقلیمی نگنجند!! در سرزمینی بنام بدن، محال است همزمان دو پادشاه بنام عقل و تعصب!! همزمان پادشاهی کنند این است که عقل را از ما گرفته اند و گفته اند دستورات اسلامی تعبدی است و نه عقلانی!! و حال با هموطنان تهی از عقل طرف هستیم که شدیدا به تعصب مبتلا شده اند و بحث عقلانی هیچ تاثیری در انسانهای متعصب ندارد و تمام افرادی که آخوند بر گرده آنها سوار شده است و از آنها برای اهداف خودش بارکشی می کند بدون استثنا همین افراد عقل تعطیل و شدیدا مبتلا به بیماری تعصب هستند و چقدر سخت است نجات دادن این هموطنان متعصب از جهلی که آخوند عامدانه آنها را بدان مبتلا کرده است بقول بابک گرامی، اسپانیایی ها 500 سال پیش اعراب و آئین اعراب را به دریا ریختند و خودشان از این عامل بدبختی نجات دادند ولی ما بوسیله شاه اسماعیل صفوی در همان زمان تازه از مذهب شافعی به درد لاعلاج مذهب شیعه مبتلا شدیم آنهم بوسیله گروه آدمخواران صفوی و تبر به دستان و لواط کاران!! می بینید چگونه با میل و رغبت!!نیاکانمان و کشورمان را به این دین و آئین ///گرفتار کرده اند 1400 سال پیش هم بدتر از این را بر سر ما آورده اند هم کشته اند و هم اموالمان را غارت کرده اند و هم نوامیسمان را بعنوان کنیز به عربستان برده اند و هم ما را به بی غیرتی و بی شرافتی مبتلا کرده اند!! و 1400 سال است هر سال نعره می زنیم و به سر و سینه خود می کوبیم و بالا و پائین می پریم و همه با هم می سرائیم:
///////
چقدر دردناک است، ای وای، ای وای، ای وای، ای وای، چه سرنوشت تلخی پیدا کرده ایم، ای وای، ای وای، ای وای، ای وای
هموطن آیا راه نجاتی از این خفت و خواری برایمان متصور است!!؟
با درود فراوان بر نوریزاد گرامی ومحبوب وخانواده گرامی اش که سهمی از این محبوبیت ها نیز نصیب انهاست .
کافی است انسان به آنچه انجام میدهدایمان داشته باشد و خصوصا در جهت مردم باشد وهرچه نزدیکتر به آنهاباشد و خود را درکنار انها ومانند انهابداند تمام مشکلات سهل واز ثروت مرحوم ملک عبدالله هم لذت بخش تر است در راهی قدم گذاشته اید که فقط امید وموفقیت است و کاروانی بزرگ از خردمندان را به دنبال خود به رفتن فراخوانده اید .بدون تردید افتخاری بزرگ نصیب خود نموده و تاریخ را به خود اختصاص داده اید و هرفردی با نگاه به شجاعت و نقش شما به حل تمامی مشکلات خود می اندیشد وامید فراوان دارد .برای شما وخانواده تان که سهمی بزرگ در این حرکت کم نظیر دارند و همراه وشریک شما میباشند سلامتی وفقیت ارزومندم .پیروزی از ان شماست
یک بسیجی:
بسیجیان را من دیده ام. از هر دو دستهشان را: چه همکلاسیهایم که در کلاس دوم و سوم راهنمایی به جبهه میرفتند و چه آنهایی که با فریاد حیدر، حیدر سال 88 در خیابان به جان چند دانشجو افتاده بودند. و باید بگویم هر چقدر گروه نخست معصوم، ساده و ایثارگر بودند دستهٔ دوم (که با حمایت علنی نیروی انتظامی به جان مردم افتاده بودند) چهرهٔ مجسم اوباشیگری، مزدوری و لمپنی بودند.
وجه مشترک هر دو دسته تعطیل تفکر بود: هر دو گروه به این نتیجه رسیدهبودند که شخص دیگری هست که به جایشان فکر می کند و تنها باید به او اقتدا کنند. با اینهمه تفاوت ماهوی این دو دستهٔ اقتدا کنندگان نیز دست کم تفاوتهای مقتدای هر یک را میرساند.
همه ما متخصص طرح مسیله هستیم. منتظز هستیم یک کورش نادر یا امیرکبیر از راه برسد و مسایل ما را حل کند. میگم چطوره یک روز در سال را بگذاریم روز جهانی راه حل مثلن روز 10 فرودرین و همه بیایند بگویند چه مسیله ای را حل کرده ایم. مثلن از الان تا 10 فروردین فرصت اقا مازیار بیاید بگوید یکی از این بسیجی ها را آگاه کردم. چون ما که کمبود شکایت نداریم. خود اخوند ها کارخانه تولید انبوه شکایت هستند.
این کامنت من در پاسخ به “یک بسیجی” بود که بالاتر آقای نوریزاد سئوالش را منتشر کرده. ضمنا بیدار کردن کسی که خود را به خواب زده مقدور نیست.
دوست عریز جناب سید مرتضی
با سلام..در رابطه با مطلبی که به علی1 در پست قبلی گفته اید فکر کردم شاید مناسب باشد مطالبی را با شما مطرح کنم.
اختمالا شما میدانید که در رابطه با موضوع خمس وحدتی در استنباط آن بنحوی که الان مطرح است در بین عالمان دین نمی باشد.
موضوع خمس بر اساس یک آیه از قرآن که آنهم صرفا در رابطه با پیامبر است و تازه آنهم ناظر بر اخذ خمس از غنائم است در همان زمان مطرح شدکه کار درستی هم بود. اگر جنین سهم امامی واقعا و جود داشت آیا بعد از پیامبر امام علی و خانواده او هم می گرفتند؟ شما اصلا چنین چیزی را در تاریخ سرغ دارید؟ بنده با بسیاری از دوستان روحانی که صخبت میکردم همگی معترف بودند که این امر چندان پایه درستی هم ندارد.
امّا در این بین اصلی که فدا شد موضوع “زکات” بود که یک اصل اجتماعی و انسانی است. آنهم نه تابع حساب و کتاب خاصی بلکه رابطه ای ایمانی انسان با خالق است که بر مینای آن بخشی از مال خود را به امور عام المنفعه و انسانی تخصیص دهد. روحانیت شیعه با گستردن دامنه خمس عملا زکات را از اجتماع خذف کرد. چرا؟ چون معیشت خود را به خمس گره زده بود و برای مومنین هم یک حساب و کتاب سر انگشتی با یک مرجع و یا رو حانی و پرداخت بدهی دینی و اخذ رسید بسیار راحتتر است از تعامل با خدا. در زکات شما وظیفه تخقیق و تعقل داری که اشتباها پولت را هدر ندهی ولی در خمس اینطور نیست. امّا جالبتر اینکه مال خمس نزد مراجع عمدتا خرج خود طلاب و همان حوزه است و اثارتخریبی بر اجتماع دارد.
اگر موضوع خمس در وسط نبود و مراجع ما بجای آن محلهای تخصیص زکات را برای مومنین توضیح میدادند و یا حتّی زکات را از مردم گرفته و به نحو عاقلانه ای و با دیدی درست سرمایه گذاری میکردند و عواید آنرا خردمندانه و با توجه به اصل عدالت مورد استفاده قرار میدادند فکر نمی کنید بسیار بهتر بود؟
امروز مراجع با نقدینگی خوبی در حسابهای خود مواجه هستند که بعد از فوتشان واقعا معلوم نیست چه میشود. البته خواهید فرمود نه کاملا معلوم است ولی خودتان هم میدانید که در دست اشخاص می افتد. من هر چه فکر میکنم این حرف آقای منتظری در مصاحبه اخیرشان که از بی بی سی پخش شد را بسیار عالمانه میدانم که ایشان در نهایت خلوص نیت از قول مرحوم تیمسار مقدم رئیس وقت ساواک نقل کرد که به آقای خمینی توصیه کرده بود مراجع با این همه پول و امکانات انرا بباد ندهند بلکه سرمایه گذاری کنند و از منافع آن استفاده کنند.
دوست عزیز، موضوع وجوهات نزد آقایان امروز وضعیت غم انگیزی دارد. شما آیا میدانید که همین الان افرادی هستند که از چندین مرجع شهریه میگیرند؟ آیا میدانید بسیاری از ایشان حقوقهای سنگین رسمی هم میگیرند؟
متاسفانه موضوع “خمس” نه تنها بغیر از منافع رو حانیت حوزه ای کارکرد دیگری ندارد موجب آثار منفی هم گردیده..امید است را حلی برای آن یافت شود.
دوست گرامی جناب محسن
با سلام و تحیت
ابتدا عرض کنم که در مورد احکام مستنبط از شریعت و منابع دینی دو گونه بحث مطرح است ،یک بحث در دلایل شرعی و استدلالی بر احکام است ،بحث دیگر در مورد فوائد و آثار اجتماعی آن.
همینطور باید توجه کرد که نگاه به احکام شرعی گاه نگاهی خارج از شریعت است و گاهی نگاه ناشی از قبول و تدین به شریعت است ،با توجه به این تقسیمات تبعا نوع بحث و گفتار متفاوت می شود،مثلا اگر کسی فرضا اصلا دین اسلام و شریعت پیامبر و وحی و رسالت را انکار داشته باشد طبیعی است که نگاه او به احکام و محتواهای دینی نگاهی برون دینی است ،و شاید بحث و استدلال با او در فروعات ناشی از شجره نبوت بحث بیفائده ای باشد،من البته در این بحث با توجه به نوع نکاتی که در نوشته شما می بینم فرض را بر این گذاشته ام که نگاه شما نگاه درون دینی است.
در تقسیم اول هم (بحث در خمس بلحاظ اسناد شرعی و بحث بلحاظ آثار و نتایج اجتماعی) باز باید جداگانه بحث کرد.
من در اینجا ابتدا می پردازم به جهت استناد شرعی وجوب خمس:
اینکه فرموده اید:وحدت استنباطی در مورد وجوب خمس بین عالمانی دینی وجود ندارد ،باید عرض کنم چنین نیست ،فارغ از علماء اهل سنت که بحث با آنان بحثی مبنایی در ادله احکام است ،در بین شیعه وجوب خمس از ضروریات فقه شیعه است که هم متکی به قرآن (آیه 41 سوره انفال)است و هم متکی به روایات مستفیضه و هم متکی به اجماع،اینرا شما اگر تتبعی در آراء فقهاء شیعه از ابتدای عصر غیبت و در بین قدماء اصحاب از شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و دیگران کنید در می یابید که مساله وجوب خمس اجماعی شیعه است و روایات در آن از ائمه اهل البیت فراوان است ،بله اجمالا اختلافاتی در طرز مصرف خمس در عصر غیبت معصوم بین فقهاء وجود دارد ،اما اینکه موارد خمس ( خمس غنائم جنگی- خمس معادن-خمس گنج-خمس مال حاصل از غواصی-خمس مال مخلوط به حرام-خمس زمینی که ذمی از مسلمان می خرد-و خمس ربح کار و کسب) مورد وجوب است مورد اختلاف نیست.
همه اینها در روایات معتبر و مستفیض از عترت گرامی پیامبر علیهم السلام وارد شده است و مصارف آن و مستثناهای آن نیز تعیین شده است.
بنابر این با این پشتوانه از آیه و روایات و اجماع ،اعتنایی به نظرات شاذ و معدود نیست.
اینکه گفته اید :
“”موضوع خمس بر اساس یک آیه از قرآن که آنهم صرفا در رابطه با پیامبر است و تازه آنهم ناظر بر اخذ خمس از غنائم است در همان زمان مطرح شدکه کار درستی هم بود. اگر جنین سهم امامی واقعا و جود داشت آیا بعد از پیامبر امام علی و خانواده او هم می گرفتند؟ شما اصلا چنین چیزی را در تاریخ سرغ دارید؟ بنده با بسیاری از دوستان روحانی که صخبت میکردم همگی معترف بودند که این امر چندان پایه درستی هم ندارد””.
(پایان)
آری چنین است که اصل تشریع خمس مربوط است به آیه شریفه 41 سوره انفال: (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ ).
اما از این آیه شریفه هیچ گونه اختصاصی به پیامبر استفاده نمی شود ،البته از ورود تفصیلی در بحث از آیه شریفه معذورم ،اما قطع نظر از مورد خمس (که اختصاص به غنائم جنگی ندارد) نص آیه شریفه بر خلاف فرمایش شماست که می گویید اختصاص به پیامبر داشته است زیرا آیه میگوید بدانید هر منفعتی را که بدست آوردید خمس آن متعلق به خدا و رسول و اقرباء (ذی القربی=خویشان ) اوست ،همینطور متعلق است به ایتام و فقراء و در سفر ماندگان،که بر اساس روایات معتبر این طائفه سه گانه یتیمان و مساکین (فقراء) و در سفر ماندگان نیز از خویشان و آل محمد هستند.پس خود آیه میگوید خمس مخصوص پیامبر نیست.
بحثی که بین شیعه و اهل سنت هست در مورد خمس است ،که آیا خمس فقط در زمینه غنائم جنگی است (نظر اهل سنت) یا موارد هفت گانه پیش گفته (نظر شیعه) ،که بحث در این زمینه یک بحث طولانی لغوی و روایی است و یک جهت مبنایی ،آن جهت مبنایی این است که بر حسب روایت متواتر (بین شیعه و سنی) ثقلین از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی) مرجعیت علمی و تفسیر مجملات و احکام قرآن بعهده اهلبیت و عترت پیامبر است و بر این اساس باستناد روایت مستفیض و معتبر ،مورد خمس اختصاصی به غنائم و فوائد ناشی از جنگ با کفار ندارد.
علاوه بر این اگز دقت کنید در آیه شریفه نامی از غنائم جنگی مطرح نشده است ،یعنی جمله ای که مطرح شده است یک جمله اسمیه نیست ،بلکه فرموده است :(انما غنمتم) که این یک جمله فعلیه است بصورت فعل ماضی که در عین حال بقرینه دلالت بر استمرار هم دارد ،یعنی فرمود :بدانید آنچه که از فوائد بدست می آورید که این البته بطریق اولی شامل عنیمت های ناشی از جنگ می شده است،زیرا مورد آیه مربوط به غزوه بدر بوده است ،اما باصطلاح مورد شان نزول آیات مخصص به مورد خاص نیست ،زیرا در اینجا اگر بنا بود که مورد آیه (غنائم مربوط به غزوه بدر) محدود به مورد خاص باشد ،لازم می آمد که این آیه فقط مربوط باشد به غنائم حاصل از غزوه بدر ،در حالیکه ضرورتا چنین نیست و آیه همه موارد غنیمت های جنگ های دیگر در صدر اسلام را شامل می شده است و غزوه بدر خصوصیتی نداشته است.
علاوه بر بحث روایی بحث مفصلی بر حسب لغت (غنم به ضمه غین) وجود دارد که از تفصیل ورود در آن معذورم ،اما برحسب اصل لغت کلمه (غنم به ضم غین) بمعنای مطلق فائده و چیزهایی است که بدست انسان می رسد و غنیمت جنگی تنها یکی از مصادیق فوائد و عوائد انسانهاست که در روایات عترت بر آن تاکید شده است.
اینکه علی علیه السلام یا اولاد بیواسطه ایشان از خمس استفاده نکرده باشند نافی اصل تشریع خمس نیست ،ممکن است آنان عوائد دیگری مثل فدک و غیر فدک داشته اند ،علاوه اینکه در روایات سیره پیامبر در تقسیم خمس بین ذوی القربی و یتامی و مساکین وابناء سبیل بیان شده است.
از این گذشته چنانکه عرض شد بلحاظ مرجعیت علمی و تفسیری عترت پیامبر در تفسیر و تبیین احکام شریعت بنص خود پیامبر ،مانعی نیست که تفاصیل برخی احکام متاخرا توسط امامان دیگر تبیین شده باشد ،این خصوصیت در بسیاری روایت ها هست که حکمی بصورت مجملی بیان شده است که امام دیگر باقتضاء زمان آنرا تفسیر و تبیین کرده است.
در مورد فدا شدن (بتعبیر شما) زکات نسبت به خمس ،زکات خود حکم دیگری است و زمینه های دیگری دارد که هم اصل تشریع و وجوب آن در قرآن بیان شده است و هم جزئیات آن در روایات معتبر بیان شده است ،مسائل مربوط به زکات نیز در قدیمیترین کتب فقهی از زمان شیخ مفید و دیگران بتبعیت از روایات بیان شده است،اینها دو حکمند و نباید با هم خلط شوند مثل اینکه نماز حکمی است و روزه هم حکم دیگر و اهمیت هریک نافی اهمیت دیگری نیست ،البته ممکن است در بیان تبلیغی مساله زکات از سوی مبلغان دینی کوتاهی شده باشد و از این جهت حق با شماست ،اما اصل مساله در فقه مطرح شده است و واجب هم هست و بر حسب تکلیف صاحبان اموال زکوی بنص قرآن و روایات مکلف به پرداخت هستند ،بهرحال بحث فدا شدن چیزی برای چیزی مطرح نیست و هر واجب در محل خود بوجوب باقی است.
اینکه گفته اید :
“”روحانیت شیعه با گستردن دامنه خمس عملا زکات را از اجتماع خذف کرد. چرا؟ چون معیشت خود را به خمس گره زده بود و برای مومنین هم یک حساب و کتاب سر انگشتی با یک مرجع و یا رو حانی و پرداخت بدهی دینی و اخذ رسید بسیار راحتتر است از تعامل با خدا. در زکات شما وظیفه تخقیق و تعقل داری که اشتباها پولت را هدر ندهی ولی در خمس اینطور نیست. امّا جالبتر اینکه مال خمس نزد مراجع عمدتا خرج خود طلاب و همان حوزه است و اثارتخریبی بر اجتماع دارد””.
(پایان)
سخنی است ناشی از سوء ظن و ناشی از عدم آگاهی بموارد خمس ،من توضیح دادم که منشا وجوب خمس و نحوه تقسیم خمس ،همانا آیه قرآن و روایات معتبر اهلبیت است و فقیه بما هو فقیه در اینجا تنها نقش تبیین کننده روایات عترت را دارد ،خود آیه فرمود :(فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل) بنابر این شش سهم و حصه در اصل آیه قرآن است ،سهمی برای خدا و سهمی برای رسول و سهمی برای خویشان رسول و یتیمان از آل رسول و مسکینان و فقراء از آل رسول و در راه ماندگان از آل رسول.
در روایات آن سه سهم خدا و رسول و اقرباء او ،در عصر غیبت به سهم امام علیه السلام تعبیر شده است ،که بنص همان روایات این سهم امام بوکالت عام به فقیهان جامع الشرائط واگذار شده است که آن را صرف تبلیغ و ترویج اسلام می کنند که یک بخش آن مربوط است به مبلغان و مروجان شریعت، و سهم یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان از آل محمد نیز باز به فقیه واگذار می شود برای مصرف همین مستحقان سه گانه ،یا با اذن او خود مکلفان آنرا به ایتام و مساکین و در راه ماندگان میدهند.
بنابر این می بینید که اساس فلسفه خمس معیشت روحانیان چنانکه شما گفته اید نیست،در واقع عنوان درست عبارت از حفظ و ترویج احکام و حقایق شریعت است.و می بینید که اینگونه تقسیم در مصرف به ابتکار روحانیت نیست،بلکه اساس آن آیه شریفه خمس و روایات مستفیض عترت پیامبر است.و فرضا اگر امام معصوم حاضر می بود همه این عناوین بدست مبارک او بود.
مقایسه ای هم که بین زکات و خمس کردید در باب حساب و کتاب ،امر صحیحی نیست ،زیرا بسبب وجوب خمس و وجوب زکات ،خود مکلفین تکلیف وجوبی دارند که در اموال زکوی و اموال خمسی خود تامل و دقت و حساب و کتاب کنند و آنرا پرداخت کنند و این در واقع تعامل با خداست نه تعامل با غیر خدا،و ادای ایندو تکلیف هم ربطی به تکالیف دیگر ندارد ،یک مسلمان بحکم التزام به اسلام همانطور که باید خمس دهد باید زکات نیز پرداخت کند و همانطور که باید نماز بخواند باید روزه هم بگیرد ،و ادای هیچ تکلیفی سلب مسولیت از ادی تکالیف دیگر نمی کند.مصارف خمس بیان شد و مصارف زکات نیز در قرآن مشخص شده است ،اما نمیدانم مقصود شما از تخریبی چیست؟ اگر خود شارع مصالحی اجتماعی را برای حفظ و پیشبرد شریعت در نظر گرفته باشد ما باید از آن تعبیر به تخریب کنیم؟
گفته اید :
“”اگر موضوع خمس در وسط نبود و مراجع ما بجای آن محلهای تخصیص زکات را برای مومنین توضیح میدادند و یا حتّی زکات را از مردم گرفته و به نحو عاقلانه ای و با دیدی درست سرمایه گذاری میکردند و عواید آنرا خردمندانه و با توجه به اصل عدالت مورد استفاده قرار میدادند فکر نمی کنید بسیار بهتر بود؟””.
(پایان)
ببینید من مصارف خمس و زکات را توضیح دادم ،و گفتم که نقش فقیهان جامع الشرائط در اینجا نقش واسطه یا وکیل تعیین شده از سوی صاحب شریعت است ،و این واجبات مالی اموری است مربوط به قوام جامعه و جلوگیری از فقر و ضایع شدن فقراء و تعدیل جامعه ،در اینجا فقیه مالک این اموال نیست که هرطور خواست در آن تصرف کند ،زیرا مصارف اینها از طرف خود شارع معین شده است.
بنابر این تکلیف اولی بر فقیه رساندن این عوائد مالی به مصرف مستحقان آن است چه در امر زکات و چه در امر خمس ،اما در عین حال (در فرض اشباع موارد ایندو) و انباشت بیشتر خمس و زکات مانعی نیست که این اموال سرمایه گذاری هم بشوند برای تولید و رشد خود مال و رشد امر تولید در جامعه ،و این کار امروزه توسط برخی از مراجع که مقلدان بیشتری دارند انجام می شود.
در ادامه فرموده اید :
“”امروز مراجع با نقدینگی خوبی در حسابهای خود مواجه هستند که بعد از فوتشان واقعا معلوم نیست چه میشود. البته خواهید فرمود نه کاملا معلوم است ولی خودتان هم میدانید که در دست اشخاص می افتد. من هر چه فکر میکنم این حرف آقای منتظری در مصاحبه اخیرشان که از بی بی سی پخش شد را بسیار عالمانه میدانم که ایشان در نهایت خلوص نیت از قول مرحوم تیمسار مقدم رئیس وقت ساواک نقل کرد که به آقای خمینی توصیه کرده بود مراجع با این همه پول و امکانات انرا بباد ندهند بلکه سرمایه گذاری کنند و از منافع آن استفاده کنند””.
(پایان)
در این مورد توضیح دادم ،اما در قضیه مرگ مراجع ،باز مساله اینطور که شما تصور می کنید نیست،با مرگ یک مرجع حساب و کتاب و دفاتر موجود است ،و مصارف آن هم با نظارت دیگر مراجع مشخص است و کسی شرعا نمیتواند تصرف در سهم امام یا سهم ایتام و فقراء و ابناء سبیل کند.
در مورد سرمایه گذاری هم توضیح داده شد ،اما چنانکه عرض شد هدف اولی شارع رساندن مصرف به صاحبان و مستحقان مصرف است و در مازاد چنین امری ممکن و واقع است.
اینکه در پایان گفته اید :
“”دوست عزیز، موضوع وجوهات نزد آقایان امروز وضعیت غم انگیزی دارد. شما آیا میدانید که همین الان افرادی هستند که از چندین مرجع شهریه میگیرند؟ آیا میدانید بسیاری از ایشان حقوقهای سنگین رسمی هم میگیرند؟””.
(پایان)
از توضیحات قبلی پاسخ این مطلب روشن شد ،مقصود از اینکه افرادی از چندین مرجع شهریه می گیرند چیست؟ مقصودتان اگر طلاب علوم دینی است که بتحصیل و تحقیق و تبلیغ و نشر معارف دینی مشغولند ،عرض شد که اینها بخشی از مصارف سهم امام هستند ،طبیعی است که این بخش از مصرف سهم امام مشترک است ،پس هر طلبه و مبلغ دینی می تواند برای ادامه معاش خود و سعی در ترویج معارف دینی ،از این شهریه استفاده کند،این نظیر بورسیه هایی است که دانشجویان برای تحصیل می گیرند ،آیا مقصود شما این است که مبلغان دینی که عمر خویش صرف تحصیل و نشر معارف دینی می کنند باید رو به قبله شوند؟ البته قبول است که اگر کسی یا کسانی بتوانند معیشت خویش را با زحمت شخصی بیشتر تامین کنند حائز رتبه بهتری هستند ،اما در اینجا باید قطع نظر از مصالح و منافع فردی به مصلحت عمومی جامعه و حفظ دین و ترویج آن نیز اندیشید ،چیزی که مورد نظر شارع بوده است.
توجه کنید که بحث من بحثی بلحاظ طبیعت یک موضوع اجتماعی با توجه به دیدگاه شارع است ،یعنی لحاظ بحث من جدای از بحث حکومت و رانت های حکومتی است ،ما اصلا فرض کنیم حکومتی دینی در کار نباشد ،بنظر من تحلیل و توضیحی که در باب فلسفه خمس و زکات ارائه شد ،ربطی هم به بود و نبود حکومت دینی ندارد،حال اگر حکومتی دینی باشد و عمل او درست و منطبق بر شریعت باشد و کسانی از اهل علم هم معتقد به آن باشند با آن همکاری می کنند،بنابر این بحث سوء استفاده و رانت خواری خارج از اصل بحث ماست ،من آنرا تایید نمی کنم ،چنانکه خود آقایان مراجع هم شرط می کنند که اگر کسی در جایی مثلا استخدام است یا بهر طریق دیگری مستغنی از وجوهات ناشی از خمس است نباید شهریه اخذ کند ،بنابر این اگر کسی چنین کند مرتکب تخلف از شریعت شده است که این موضوع باید جداگانه آسیب شناسی شود و ربطی به اصل حکم و ملاک ومصالح حکم شرعی ندارد.
از توجه شما متشکرم
با پوزش مقصود از کلمه “تبعا” در سطر ششم نوشته ام ،کلمه “طبعا” بود که سهوا اینطور نوشته و درج شد.
تعیین محل نزاع در موضوع تروریسم و کشیدن کاریکاتور پیامبر اسلام٬
از اکبر گنجی
اکبر گنجی : در بحث بر سر خشونت با انگیزه ایدئولوژیک دینی،همچون بحث بر سر هر مسئله دیگری، پیش از هر چیز باید محل نزاع معرفتی را روشن کرد: اختلاف بر سر چیست؟ پرسشها دقیقاً چیستند؟ آیا ایضاح مفهومی صورت گرفته و همه درباره مسائل واحدی گفت و گو میکنند و به پرسشهای واحدی پاسخ میگویند؟ آیا پاسخها نتیجه معیارهای یگانهاند یا محصول یک بام و دو هوایی اند؟ آیا اصول اخلاقی و حقوقی واحدی برای تحلیل، نقد و محکومیت به کار گرفته میشود، یا تمام فرایند گرفتار تبعیض است؟ آیا مدعیات معرفتی تأیید شده به وسیله شواهد و قرائن قوی، عاماند یا تبعیض آمیز و یک بام و دو هوایی؟
تعیین محل نزاع در موضوع تروریسم و کشیدن کاریکاتور پیامبر اسلام:
در مورد کنش تروریستی پاریس و اهانت به پیامبر اسلام بسیار گفته و نوشتته شده است. آرای متعارض افراد و گروه ها و دولت ها در مورد این رویداد حساس طبیعی و قابل درک است. احساسات هم نقشی اساسی در این زمینه بازی کرده و می کنند.
قبل از آغاز هرگونه بحث و گفت و گویی، همه اخلاقاً موظفند تا تروریسم را در تمامی اشکالش به عنوان جنایتی با پیامدهای ناخواسته فراوان و غیر قابل کنترل محکوم کنند. بنابراین، عملیات تروریستی پاریس نیز جنایتی غیر انسانی بود. احتمالاً گفت و گو در مورد این موضوع و ابعاد گوناگون آن با افرادی که آن را محکوم نمی سازند، اخلاقاً قابل دفاع نباشد.
اختلاف بر سر چیست؟
در بحث بر سر خشونت با انگیزه ایدئولوژیک دینی، همچون بحث بر سر هر مسئله دیگری، پیش از هر چیز باید محل نزاع معرفتی را روشن کرد: اختلاف بر سر چیست؟ پرسشها دقیقاً چیستند؟ آیا ایضاح مفهومی صورت گرفته و همه درباره مسائل واحدی گفت و گو میکنند و به پرسشهای واحدی پاسخ میگویند؟ آیا پاسخها نتیجه معیارهای یگانهاند یا محصول یک بام و دو هوایی اند؟ آیا اصول اخلاقی و حقوقی واحدی برای تحلیل، نقد و محکومیت به کار گرفته میشود، یا تمام فرایند گرفتار تبعیض است؟ آیا مدعیات معرفتی تأیید شده به وسیله شواهد و قرائن قوی، عاماند یا تبعیض آمیز و یک بام و دو هوایی؟
.
.
.
منبع: رادیو زمانه، ۰۱ بهمن ۱۳۹۳
برگرفته از:http://news.gooya.com/politics/archives/2015/01/192013.php
با عرض سلام و احترام.
جناب آقای نوریزاد، شما که در کیهان بودید، کمی از احوالات آقای شریعت مداری برایمان بگویید. خیلی دوست دارم، تلاش میکنم که وارد ذهن ایشان بشوم. مانند ایشان فکر کنم. اما هر چقدر تلاش کردم کمتر موفق شدم. اطلاعاتی که به ذهن ایشان میرسد چیست؟ چگونه این نتایج را با توجه به ورودیشان میگیرند؟ آیا به نظر خودشان حرفهایشان درست است؟
اگر درکشان کنیم، شاید هضم حرفهای نابجایشان راحت تر باشد.
با تشکر
————-
سلام مجید گرامی
هرکس به چیزی علاقه مند است. یکی به مطالعه یکی به ورزش یکی به شهرت یکی به سفر یکی به شعر یکی به موسیقی و …. آقای شریعتمداری، معتاد مسائل اطلاعاتی و امنیتی است. همه چیز را از این منظر می بیند.
به بسیجی محترم ، احمد اصغریان رضائی:
در مورد اسراری که آقای صادقی با سند و مدرک ، علی الخصوص در زمان جنگ و جبهه!!!؟؟ افشا کرده چه میگوئید؟
بیشه خدا همه چیز دارد ولی شمار گرگان و روبهان و گرازان در اکثریت است و من منکر وجود نیکان نیستم. انصافا بگوئید آیا مشهد گندم نمای جو فروش نیست؟؟ فسق و فساد و دروغ و ریائی که در این شهر رایج است اشک از چشم علی ابن موسی الرضا سرازیر کرده! فسادی که سپاه و بسیج مستقیم یا غیر مستقیم بدان آلوده است.
روی سخن من نه با شما شخصا که با آمران است که : ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست***** نان حلال !! شیخ ز آب حرام ما
درویش