یک: یکی می گفت: الم شنگه ی اعتراض به توهین مجله ی شارلی هبدو به پیامبر و پایین کشیدنِ اسم خیابان ” نوفل لوشاتو” توسط شعبون بی مخ های اسلامی، به دستور شخص رهبر صورت پذیرفته است. می گویم: نیز لغوِ همایشِ ” بیست سال پس از بازرگان” که امروز عصر قرار بود در یکی از سالن های دایرة المعارف بزرگ اسلامی برگزارشود. مأموران را دیدم که با بی سیم و کلت و سگِ گرگی دمِ در ایستاده بودند و به مراجعین می گفتند: مراسم لغو شده. و من، در صورتِ پیرمردها و پیرزن هایی که با هزار زحمت خود را تا دارآباد رسانده بودند می دیدم که با شنیدنِ خبر لغو مراسم چه الفتی با شخص رهبر برقرار می کنند. راستی چرا باید آخوندهای حاکمیت از مرحوم بازرگان متنفر نباشند و اجازه بدهند بعد از بیست سال دوباره اسم وی بر سرِ زبان ها افتد؟ علتش دو تاست. یکی این که بازرگان هیچ سخنی و رفتاری جز راستی و درستی نداشت. بر خلاف آخوندهای حاکمیت که هیچ سخن و رفتاری جز زشتی نداشته اند و ندارند. دیگر این که: آخوندها از هر که و هر چه که چشمِ مردم را از بساطِ اسلامیِ آنان بر بگرداند، متنفرند. حال می خواهد تخت جمشید و سلسله ی هخامنشیان باشد یا شجریان یا بازرگان. بقول جوانها: نوفل لوشاتوت تو حلقم!
دو: باور کنید تلاش یکی از نمایندگان مجلس برای ممنوع القلمی عزیزانی چون محمد قوچانی نه از آن روی است که اینان خطایی مرتکب شده اند یا چیزی نوشته اند که به مزاج اسلامیِ آقایان خوش نیامده، نخیر، بل از این روی است که در کل هیمنه ی ناسوتی و لاهوتی و آفاقی و انفسی و جمالی وجبروتیِ آقایان کسی نیست که رسانه و مخاطب را بشناسد و به کارش نیز مسلط باشد و خلاصه در عرصه ی روزنامه نگاری متخصص باشد. محمد قوچانی یکی از ناب ترین و نادر ترین جوانان کارآمد و کارآگاه و نخبه ی این کشورِ قحط النّخبه است در وادیِ روزنامه نگاری. او به هر مجله و روزنامه ای اگر پای نهد، آنجا را می شکوفاند. آقایان اسلامیِ ما اگر بلد نیستند جایی را بشکوفانند، نیک می دانند که: برای پژمردنِ شکوفه ها باید پای باغبانِ گل شناس و نازک خیال و خوش نگار را قلم کرد.
سه: سرانجام محمد رضا رحیمی که کلی دزدی کرده بود و نمایندگان بسیاری را نمک گیرِ الطاف و منویات ملوکانه کرده بود، به پنج سال زندان و برگرداندن سه چهار میلیارد پول محکوم شد. میلیاردها دزدیِ این فرد را مقایسه کنید با صد و بیست و سه میلیاردی که فاضل خدادادِ فلک زده با همکاریِ مرتضی رفیقدوست، برادر محسن رفیقدوست – از دوستان رهبر – اختلاس کرده بود که سرضرب اعدامش کردند بدبخت را.
ذات ناپیدای این گونه محاکمات می گوید: در این گردونه ی اسلامی، اگر می خواهید دزد باشید، باید فوت و فنش را بلد باشید. یا مثل سرداران سپاه، به اسلحه و پشتیبانیِ شخص رهبر مسلح و مزین باشید یا این که نسبتی و رفاقتی با بیت رهبری داشته باشید که اگر مثل جلال الدین فارسی آدم هم کشته باشید می رهانندتان. یا نه با بیت رهبری سر و سری و بده بستانی داشته باشید که اگر مهدوی کنی هم باشید و از دنیا بروید، سرضرب ماترکِ امام صادقی تان را به پسرتان می دهند درست جلوی چشمان دریده ی قانون. اگر نه، با یک آخوند عمامه بزرگ وصلت کنید. یا دختر به او بدهید یا دخترش را بگیرید. اگر نه باید مثل قاضی مرتضوی با دستخط رهبری به دستگاه قضایی تزریق شده باشید. که اگر آدم بکشید یا در ارقامی نجومی بدزدید، همان دستخط ملوکانه همه ی درهای بسته را برایتان وا می کند.
مشکل محمد رضا رحیمی در این بود که راه میانه را برگزید. یعنی معلق بود این وسط. او باید تکلیفش را مشخص می کرد و به یک نحوی از این معلق بودن بدر می رفت. باز صد آفرین به نیمه هوشی که داشت و با نقطه چین اگر تعقیبش می کردید به بیت رهبری می رسیدید. که همین تعلیقِ نسبی، از اعدامِ حتمی اش وارهانید. تازه بقول دامادهای قدیم، این پنج سال زندان و این پول ها را چه کسی داده چه کسی گرفته؟ مگر برادرِ حاج محسن رفیقدوست – که به حبس ابد محکوم شده بود – چند سال در زندان ماند؟
چهار: دیروز با آتنا صحبت کردم امروز با پدرش. آتنا از وضع بهداشت در زندانِ قرچک ورامین سخت گله مند بود و معترض. این که چون داروی مناسب نمی دهند، زندانیان خود به وارد کردنِ داروهای مکمل اقدام می کنند. و در این خود درمانی، چه آسیب ها که نمی بینند. پدرش از ملاقات چهارشنبه می گفت. می پرسید: تکلیف دختر من چه می شود؟ به وی گفتم نگران نباشید آقای فرقدانی. اینجا ام القرای اسلام ناب محمدی است. در اینجا به هر که ظلم بکنند به جوانان نمی کنند. گفتم: وقتی برای قاتل ستار بهشتی سه سال زندان تجویز می کنند، برای دختر شما نباید جز از دو سه ماه حکم دهند. بویژه این که جناب رهبر، دیروز طی پیامی با جوانان اروپا و آمریکای شمالی سخن گفته و آنان را از چند چیز پرهیز داده و فرموده: ای جوانان غرب، راهِ سیاستمداران شما صادقانه نیست. و فرموده: بعد از فروپاشیِ شوروی سابق، سیاستمداران شما به اسلام هراسی روی برده اند و در این سالها تلاش کرده اند چهره ی مخوفی از اسلام به جهانیان معرفی کنند. و دیگر این که: چرا سیاستمداران، شما جوانان را از شناخت چهره ی واقعی و رحمانی اسلام باز می دارند؟ و این که: آیا خود شما به قرآن مراجعه کرده اید؟ و به جوانان اروپا و آمریکای شمالی توصیه فرموده اند: اسلام را از منابع دست اول بشناسید. اجازه ندهید سیاستمداران شما، تروریست های خود را بعنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند.
باور کنید این نامه ی جناب رهبر به جوانان اروپا و آمریکای شمالی آنچنان مشفقانه و دوستانه و خیرخواهانه است که شما مطلقاً باور نمی کنید در این کشور سیاستمداران دزد و نابکار اساساً وجود دارند و یا حتی به دست مبارک همین رهبر گرامی، میلیاردها پول بی زبان مردم – بی اجازه ی مردم – به هرکجا فرستاده شده و به همین خاطر جوانان بسیاری از هستی ساقط شده اند و اعتیاد و بیکاری تا مغز جوانان ایرانی نفوذ کرده و هویت بنیادین فکری و عاطفیِ آنان جویده شده است و بانوانی از شدت فقر به تن فروشی روی برده اند و کفِ سن فاحشگی تا مرز دوازده سال رسیده است. حالا از قمار هسته ای نگویم که بقول ” مملکته داریم”: بلایی کە انرژی صلحآمیز هستەای سر مردم ایران آورد، بمب هستەای سر مردم هیروشیما و ناکازاکی نیاورد! مملکته داریم؟
پنج: سوم بهمن روز تولد ندا آقا سلطان است. یادش را گرامی می داریم.
محمد نوری زاد
دوم بهمن نود و سه – تهران
جناب نوریزاد…
خدا عاقبت به خیرتان کند.و ما را نیز هم…
خودت را به خواب زده ای…بیدار نمیشوی.
ادبیاتت تو حلقم!!!!!!!!!!!
سلام
آقای نوری زاد به شما پیشنهاد می کنم در اینستاگرام هم فعالیت کنید در آنجا هم می توانید طرفداران زیادی جمع و روشنگری و آگاهی بخشی کنید
دسترسی به فضای اینستاگرام هم راحت و قابل دسترس تر است.
منتظر جواب شما هستم
با تشکر
——
سلام دوست من،
این نشانی صفحه ی اینستاگرام من است
http://instagram.com/mohammadnourizad
سپاس
سلام اقای نوریزاد امشب سوئال وپاسخ بخش چهارم را میخواندم دیدم به اقای کوروس که از کتاب اقدس بهائیام مطا لبی را عنوان کرده بود به حق معترض بودید که نباید در سایت شما این مطالب مطرح شود ولی این اجازه راخود شما با انتشار ادعای یک نفر در مورد ظهور امام زمان یعنی جناب میرزا محمد علی باب دادید
تاریخ می گوید دیکتاتورها در آخر عمر دچار جنون می شوند.نمونه اش بسیار است از سلاطین گذشته بگیر که حتی به فرزندان خود رحم نمی کردند تا برخی رییسان جمهور خودخوانده تاریخ معاصر نظیر قذافی و صدام و …این نامه نگاری اخیر رهبر را هم اگر از آن منظر بنگرید نه تنها عجیب نیست بلکه کاملا قابل درک است.
با درود _ آقای نوری زاد ، امروزه یک روستایی بیسواد و یا کم سواد برای ساختن دیوار یک خانه و طویله از ابزار شاقول و تراز و متر استفاده میکند و هر از گاهی و چند سانتی که دیوار بالا رفت ، مجددا” از شاقول برای ارزیابی و قائم بودن دیوار ، آن را مجددا” بکار میگیرد تا دیوار طویله خود را درست و به سلامت ساخته باشد و مطمئن شود که سرمایه خود را جهت ساختن بنای خود هدر نداده . آقای نوری زاد ، آیا رهبری و دیگر مسئولین “شاقول ” و ” ترازی ” دارند که بر نظام جمهوری اسلامی بیاندازند و ببیند که این دیوار نظام در تمام سطوح و ارکان اش چگونه بالا رفته است ؟ اگر رهبری و دیگر مسئولین می پندارند که این نظام ” شاقولی ” به نام آیات قرآن و نهج البلاغه و احادیث و … دارد ، یک بار بیایند و اندازه گیری کنند و ببیند که کدام دیوار این نظام صاف و قائم بالا رفته است و به مردم معرفی کنند . مثلا” بگویند که احکامی که در دادگاهها در جریان است ( مثالش همان است که گفته اید جلال الدین فارسی و برادر گرامی رفیقدوست ) با شاقول قرآن و نهج البلاغه و احادیث شیعی اندازه گیری شده و کج و ماوج نیست . یا بگویند با مشاهده شاقول در دین داری افراد ، تمام مسئولین متدین و پاک دست و دزد نیستند . نهایت سخن آنکه مسئولین نظام جمهوری اسلامی به خاطر قدرت طلبی و نشستن در اریکه قدرت و در هر رده ای ، آجر دیوار نظام اسلامی را عمدا” و یا سهوا” کج بنا نهاده اند و توجهی هم به خشت کج آن ندارند و مانند آن روستایی نیستند که برای ساختن دیوار طویله اش و اینکه سرمایه اش از بین نرود ، گهگاهی از شاقول استفاده میکند .
سلام آقای نوریزاد، بدون مقدمه سؤالم را برای سومین بار مطرح میکنم به این امید که آقای سید مرتضی عزیز زحمت کشیده وپاسخم را بدهند،
با توجه به اینکه تمامی انسانها با توجه به درک و برداشت خود از آیات واحادیث تکلیفی برای خود قائل شده و برای ادای وظیفه به آن تشخیص خود عمل مینمایند در این صورت در روز جزا در پیشگاه خداوند تکلیف این افراد چیست. مثلا کسی مانند ابوبکر بغدادی بنا به تشخیص وبرداشت خود از دین، انسانها را سر میبرد وبه نوامیس مغلوبین تجاوز میکند وجود را یک مجاهد واقعی می پندارد،در عین حال خیلیها ی دیگر که خود را عالم به معارف قرآنی می دانند اعمال خاص خود را با توجه به برداشت خود از آیات واحادیث انجام می دهند.
امیدوارم منظورم را توانسته باشم به خوبی بیان کرده باشم وجوب قانع کننده ای دریافت نمایم با تشکر.
سلام به حسین آقای گرامی
اینکه گفتید برای سومین بار نوشته ام ،باور کنید که من الان اولین بار است که با چنین سوالی از شما عزیز مواجه می شوم ،حال جناب نوریزاد را نمیدانم.
اما پرسش شما بازگشت میکند به مساله پلورالیسم (تکثر گرایی) در معرفت و برداشت های متفاوت از دین،البته این بحث دامنه دار و دارای ابعاد مختلفی است ،آنچه که در این فرصت ها و امکانات کم می توان گفت این است که آری اختلاف برداشت و تکثرهای معرفتی در برداشت ها از متون و نصوص دینی اجمالا وجود دارد،سخن بر سر این است که کدام برداشت و به چه دلایلی معتبر است ،اجمالا اینکه مساله برداشت و فهم از متن دین مساله ای دارای ابعاد گوناگون است که طبعا دارای حوزه هایی تخصصی است غیر قابل انکار است،در این جهت تفاوتی بین برداشت ها از متن از متون دینی و متون دیگر نیست ،یعنی نمیتوان براحتی برداشت هر کسی را معتبر دانست،چنانکه مثلا برداشت از حتی متون ادبی و شعری مثل مثنوی و حافظ و نظایر آنها کار هرکسی نیست ،ولو اینکه مثلا شخص فارسی زبان و آشنای بلغت فارسی باشد.
حال در مورد نصوص دینی و منابع دینی این مساله پیچیده تر است ،خصوصا اینکه عمده منبع دین قرآنی است که بر حسب ادعای آورنده آن یک وحی و حکایت کننده از اراده خدای خالق انسان و جهان است ،یا روایات معتبر نبوی و روایات عترت که بازگو کننده و مفسر متن اصلی شریعتند بنص خود آورنده وحی.
در اینجا مسائل مختلف و پیچیده ای مطرح است،که آشنایی با لغت و زبان ابتدایی ترین و ساده ترین مقدمات آن است ،اما مساله فقط لغت و ادبیات نیست ،وگرنه همه اعراب صاحب لسان باید مدعی استنباط و درک مقاصد شریعت باشند و چنین نیست.در اینجا البته بحث عقل و احکام قطعی غیر مشوب عقل نیز از کاشف ها و مفسرهای متن شریعت است اما در حیطه هایی که به مناط ملاک های شرع می رسد نه مطلق احکام ،وگرنه اگر عقل تماما وافی به مصالح انسانی بود دیگر نیازی به ارسال رسل و نزول وحی نمی بود.
البته این بحث دامنه دار است و فعلا مجال ورود کامل به آن نیست ،اما سوال شما چون جنبه کلامی داشت (سوال از عواقب برداشت های متضاد و نتایج مترتب بر آن و مساله آخرت) اجمالا باید عرض کنم نمیتوان گفت همه برداشت ها معتبر است ،یعنی پلورالیسم معرفتی مطلق نتیجه ای جز هرج و مرج معرفتی و گم شدن آن حقیقتی که مراد کتاب و سنت بوده است ندارد،در اینجا بطور فشرده میتوان گفت که برداشت ها باید متکی بر اصول جامع و راهنما در متن کتاب و سنت و متکی بر بنیادهای محکم عقلی و مبتنی بر استظهارات عقلایی و ادبی و نظایر آن باشد،آری امثال جهله ای مثل ابوبکر بغدادی برداشت خود را معتبر دانسته و بر اساس منطق زور و پول به اعمال آن می پردازند ،که نتایج فاجعه بار آن هم مترتب است ،اما سخن در این است که احتجاج آنها چیست؟ آیا احتجاج و برداشت آنان مورد تصدیق عالمان معتبر شیعه و سنی هست یا خیر؟بنظر من که آنان افراد جاهل و بوالهوس و فریبکاری هستند،اما اگر فرضا کسی مدعی اجتهاد در منابع دین هم باشد ،باید ابتدا بتواند بطور آکادمیک احتجاج کرده و از برداشت های خویش دفاع کند.این از جنبه نظری مساله.
در جهت عملی مساله نیز ،خوب ما معیارهایی در کتاب و سنت داریم ،در شریعت اسلام اعمال و کارهایی مورد تحریم قرار گرفته است ،و کارهای مورد وجوب قطعی است و همینطور احکام دیگر ،حال اگر کسی در مقام عمل و بصورت شاذ و غیر طبیعی ،محرمات و حرام هایی را زیر پا گذارد ،برخی احکام وضعی و تکلیفی را نادیده بگیرد و از بسیاری از تعهدات رایج در زمان ما سرپیچی کرده و تنها خود را مدعی اسلام قرار دهد، این هم ظلم بخود کرده است و هم ظلم به دیگران ،و خدای متعال در قرآن فرموده است که (لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين) و (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين) و (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ ) (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ ) و (َ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمين) و آیات دیگر در باب ظلم و فسق و قتل و تجاوز که فراوان است ،از طرفی مساله ظلم و قبح آن از اموری است که بر حسب ادراک عقل عملی انسانی و بر حسب معیار حسن و قبح عقلی مساله واضحی است.
طبیعتا برداشت هایی که منجر به ظلم و تعدی بین به انسان های دیگر است هم بحکم عقل و هم بحکم متن شریعت مردود و غیر قابل پذیرش است.و با توجه به آیاتی که به شمه ای از آنها اشاره شد مرتکبان این ظلمها مورد وعده عذاب و مواخذه اخروی هستند.
بله رحمت و مغفرت خداوند در مورد اشتباهات فردی و ظلم بنفس ممکن است شامل حال انسان تائب شود و خدای متعال عفو و رحیم است اما این مربوط است به حوزه اعمال فردی نه حوزه های اجتماعی که منجر به ظلم بدیگران شود و مساله حق الناس بلحاظ اهمیت فوق مساله حق الله در حوزه های کارهای فردی افراد است.بنابر این برداشت های غیر متکی بر اصول عقلی و اصول مسلم شریعت هم از اعتبار ساقطند و هم برداشت کنندگان آنها بلحاظ آثار اجتماعی آن برداشت ها نزد خدای متعال مورد مواخذه اند.
سپاس از توجه شما
احسنت.این سوال اساسی من هم هست.ما 500 مدل اسلام داریم که هر کدام خود را بر حق و مطابق قرآن می دانندو بقیه را تکفیر کرده و غیر مسلمان می دانند.هرکدام هم میلیونها دلیل و شاهد از تاریخ صدر اسلام و آیات و روایات می آورند.بالاخره تکلیف چیست؟بهتر نیست که امر دین را به قلبهای مردم و حیطه شخصی محدود کرد و در جامعه از معیارهای عرفی و عقلی که دستاورد تاریخ بشر فارغ از دین اوست، بهره برد؟
جناب نوری زاد و دوستان،واقعا عدهای در این نظام دست گوبلز را از کتف بسته اند.بقول مولوی خطاب به شتر گفت از کجا می ایی ای فرخنده پی گفت از حمام گرم کوی تو گفت خود پیداست از زانوی تو!حکایت نامه نگاری اصحاب قدرت به مردم جهان است.بقول همولایتی عای ما طرف خیلی خوش ساق هست لب خزینه هم میشینه!اول اینکه برای شناختن یک فکر و مکتب نیاز به بررسی تاریخی هست.اولین سوال طرف اینه که با این همه ادعا فکرتون چه جوری و با چه پیام و گذشته ای تو دنیا راه افتاد و بیلان کار چی بوده تا حالا.وقتی دید جواب می ده دوره کشور گشایی با هر بهانه ای امروز گذشته دیگه کشورها هم مجبور به گفتگو هستند با هم بعدم می پرسه داداش شما ها که ادعای وحدت و امت دارید همون فردای فوت پیامبرتون که امریکای جهان خوار و صهیونیسم نبود پس سر خدا و خدمت صد تا فرقه بیشتر شدید و هر فرقه ای هم اون یکی رو قبول نداره و کافر و واجب القتل می دونه؟بعد هم یک سر می ره موزه تمدن اسلامی با ابزار تمدن و ترویج اون در قرون قبل اشنا می شه.خنجر و شمشیر و تبر !سالن بغلی تمدن روم و یونان همه نقاشی و مجسمه و بعد هم میگه خوب صاحاب این تمدن و اوجش کی بوده میگین عباسیان میپرسه همتون قبول دارین اون حکومتو؟اسلامی بوده؟یک عدهای میگن نه چون غاصب بوده اینم تکلیف اوج اوجش!بعد می پرسه خوب دستور فرمودید به منابع اصلی مراجعه کنیم اوکی های ماجستی!از تاریخ و سوابق مشعشعتون در حمله و کشور گشایی و رحمتون به مردم مغلوب می گذریم و نحوه تاریخ نویسی تون که بویی از علم نبرده.نحوه جمع اوری منبع اصلی تون و اون ایاتی که به اب سپردن یا اتیش زدن هم هیچ رسم الخط عربی بدون اعراب هم هیچ که خودتون می گید اصلش پیش یکی هست بنام امام غایب.اگر من غربی یاد گرفتم که تو سوره مائده میگه خدا غذای اهل کتاب رو برای مسلمونا حلال کرده پس تو چیکارهای که نشستی حروم میکنی قانون میگذاری.بعد هم های ماجستی فعلا که پیروان مکتبتون از شیعه و سنی که پدر و مادر مکتبی و خودشونم زمان شماها دنیا اومدن از کشور تحت رهبری شما ها جوری در میرن که حاضرن رو دریا یا غرق شن یا خودشونو به اینجا که ما هستیم برسونن!حتی جوری شده که بچه های خودتون هم حاضرن غربت بکشن به بیوت محترمتون بر نگردن!ترجیحا فعلا جلوی فرار فکری و جسمی جوونای خودتونو از این بگیرید ماها پیشکش!تنک یو !
جناب مصباح یزدی در کیهان ادله کرده اند تا وقتی ولایت فقیه است نیازی به دمکراسی نیست. چرا؟ چون عاقلانه نیست انسان اختیار خودش را در دست حکومتی قرار دهد که از رای و اراده مردم تشکیل شده است. یعنی این که عده ای اجازه دارند مدعی شوند نماینده خدا روی زمین هستند (نه معجزه ای نه دلیل و سند خدا پسندی….) و اجازه دارند آتنا فرقدانی رو به شش سال زندان محکوم کنند و مملکتی رو به باد فنا دهند و اگر کسی حرف زد خفه اش کنند و این خیلی عاقلانه است. اما اگر مردم کشوری مثل سوییس یا آلمان یا نروژ یا هلند دولت را در دست فرهیختگان و دانایان و کارشناسان قرار دهند و مواظب باشند اگر مرتکب خطا شدند عزلشان کنند و فرد مورد اعتماد دیگری را منصوب کنند این ها احمق ترین موجودات عالمند.
پیام با اهمیت رهبر معظم انقلاب رو به ضمیمه تصویری از آتنا فرقدانی و پرونده وی به جوانان غربی فرستادم و توضیح مختصری هم راجع به شهرت قرچک ورامین و زندان چهار ستاره اون ضمیمه اش کردم. خدا رو چه دیدی شاید این جوانان فوج فوج یدخلون فی دین الله کردند و ما هم در این ماجرا ثوابکی بردیم.
در میدان نبرد همیشگی خدایان ادیانهای گونه گون لشکریان دانش و خرد و دانشمندان اگر سر سوزنی گوش به آنچه ادیان مروج آنند داده بودند امروزه روز در حافظه تاریخ هزاران هزار جنگهایی دیگری و بیشتری رقم خورده بود که باورمندان ادیان مختلف بر جامعه بشری تحمیل کرده بودند.همهٔ کشتهٔ شدگان جهاد کرده بودند و بهشت را پاداش تضمین شده میدیدند و همهٔ کشتهٔ شدگان مغلوب و به جهنم رفته بودند. تکلیف اینکه چرا بشر خدایان مختلف آفریده را هم باید دانش و خرد معلوم کند تا این ته ماندهٔ بساط زالوهای خانوادهٔ جهانی بشر را جمع کنند و راهی زباله دانیهایی کنند که سزاوار آنند. بابا هیچ لکهٔ پاک و سالمی در تاریخ ننگین و سیاه زندگیش ندارد جز قدرت پرستی و کینه توزی و غارت و حرام خواری میآید و دیگران را هم به منابع اصیل دین سر تا پا خونبار خود دعوت میکند تا جوانان غربی هم رمه وار داعشی شوند.مگر جوانان ایرانی شدند؟ این یعنی قحطی مطلق حتی یک نیمچه مشاور نیمچه خردگرا در دستگاه این مفلوک مست قدرت و غارت و خون آشامی.
جناب آقای مصلح
از وقتی این چند جملهٔ شما (http://www.nurizad.info/blog/24266#comment-174408) و بخصوص پاسخ ناشناس به شما را (http://www.nurizad.info/blog/24266#comment-174478) خواندهام همینطور بیاختیار دارم میخندم. هر دوتان عاقبت به خیر شوید.
آخر من در آن نوشته (http://www.nurizad.info/blog/24266#comment-174210) چه خبری را نقل کردهام یا کدام روایت را توضیح دادهام تا مصداق راست یا دروغ باشد؟ اگر نقل قول من از شریعتمداری را میگویید که از کامنتهای همین وبلاگ برداشتهام. اسامی شخصیتهای حاضر در کربلا و اینکه در کدام تیم (حق یا باطل) هستند هم اشتباه نشده که البته به لطف مبلغین و مداحان هر بچه شیعهای میداند؛ بخصوص ما که اگر مسجد و منبر و سینهزنی دیدیم قبل از انقلاب و به اختیار خودمان رفتیم (گرچه با والدین). پس دروغش کجاست؟
ضمنا شما با غمض عین و کوچک نوازی! هنوز از ادعای دروغ قبلی که به ناروا به من نسبت دادهاید و مدارکش را ارائه کردم، پوزش نخواستهاید: http://www.nurizad.info/blog/28550#comment-173986 دوباره بنده را مشمول عنایت قرار دادهاید؟
فکر میکنم اغلب ما اگر وقتی در اینجا میگذاریم به قول مومنین “به قصد قربت” و “استخوان سبک کردن” است. فکر نمی کنید شما با اینهمه تهمتی که بذل و بخشش می کنید اگر نیایید و ننویسید بیشتر ماجور باشید؟
جناب مازيار سلام
همانطوركه آقا سيدمرتضي زيدعزه آورده بودنددرمورد طيب ولادت نداشتن ناصبي ها ودشمن اهل بيت يك خبربود كه همه علما آنرا تلقي بقبول نكرده اند .وهمين اندازه درصحت عرايض بنده كافي است درطهارت همه انسانها.
واما اينكه گفته ايد: چرا اصحاب يزيد نبايد ازخوددفاعي داشته باشند تامعلوم شود حق بجانب چه كساني درواقعه عاشورابوده است؟
خاطرتان جمع باشد ناصبي ها چنين دفاعياتي دارند :كه امام حسين ويارانش بريزيد خروج كرده بودند وباغي بودند وكشته شدند .
وشماهم مي توانيد باموافقت باآنان چنين دفاعي ازيزيديان داشته باشيد البته عباس انعامي هم كمك خوبي براي شما است.
وبنده خلاف واقعي نگفته ام كه نيازبه عذرخواهي باشد.
نوشتن بنده براي اجرنيست بلكه دفاع ازحقيقت است كه مرا وادار مي كند سطوري دراينجا ودرمقابل شما شبه افكنان بنويسم شايد ناظرديگري حرف مارا ببينند ودردام شبهه شماوامثال شما گرفتار نشوند هرچند اكثري ناظران اهل انصاف ومطالعه هستند.
شما مازيار خيلي عزيز براي خانواده اش هنوز تشريف نداشتيد دراين سايت ،مدتي بنده وآقاسيد مرتضي وآقامجتبي وآقاسيدابوالفضل كه اين هردويادشان بخيرباد كه فعلا غايب هستند.وجناب آقامجتبي درمقابل دروغ براكني عباس انعاي مقالات مهمومستندي ايرادكردند.
آقاي نوري زاد خطاب به ما چهارنفر نوشت كه آهاي سيد ووو چرا ازما قهركرده ايد باوركنيد بدون نوشته هاي شما اين سايت هيچ لطفي ندارد بي تعارف. وگفت :كه چنين فرض كنيد كه شمارا براي تبليغ اسلام به كفرستان اعزام كرده باشند. قبول دارم برخي ازماها خيلي گردافشاني وخاكستر براكني كرديم وليكن شما ببخشائيد.””بايان كلام ايشان نقل بمضمون} واصل كلامش دربايگاني من موجوداست .وخودش هم دراينجا مي تواند اظهارنظربفرمايند.
وهمين سخن ايشان باعث شد يعني كلامي منطقي وعقلاني بودكه ماباز دراين سايت به انظارنگاه كنيم وازبضاعت مزجات خويش البته خودم را مي گويم چيزي بنويسيم . البته آقاسيدمرتضي شخصيت فاضل وزبده وتحصيل كرده وعلوم اندوخته اي وارسته هستند كه بنده ازنوشتارشان مستفيدمي شوم.
بس جناب مازيار بنده ازطرز فكرشما دروبلاك بردياي عزيز آشنا بودم . شما قصدآموختن وآموزانيدن نداريد بلكه سكولار بتمام معني ودين ستيز هستيد وبه هر حشيشي متشبث مي شويدكه اسلام را ناكارآمد جلوه دهيد ودرهمين سايت هم به بي ديني خوداقراركرده ايد. وليكن بنده به همه انسانها باهرعقيده اي احترام قائل هستم “ولقدكرمنا بني آدم ” را آويزه گوش كرده ام وشما هم ازبني آدم هستيد.واما ازاول هم برهيز داشتم باشما همسخن شوم.
باسباس
مصلح
محاکمه آن مرد رفته
غلامعلی رجایی
خبر بد محکومیت محمدرضا رحیمی را همه در رسانه ها شنیده اید. ۵ سال حبس
به ضمیمه استرداد بیش از ۵ میلیارد تومان. البته هرچند به این حکم اعتراض
خواهد شد ولی شواهد امر حاکی از این است که حتی در صورت اعتراض خبری از
تبرئه رحیمی در کار نخواهد بود.
اگرچه درباره رحیمی سخن های بسیاری هست که زدن آنها را به مصلحت نمی دانم
ولی خدا را شاهد می گیرم از شنیدن این خبر اصلا خوشحال نشدم. نباید از
زمین خوردن دیگران خوشحال شد. مخصوصا کسانی که به هر جهت برای این کشور
زحماتی کشیده اند.
البته یک جای شکر دارد و آن اینکه قوه قضاییه نشان داد به هر دلیل! به
سراغ دانه درشت های سیاسی هم رفته و می رود.
خوبی کار در این است که کسی نمی گوید آبروی نظام با این پرونده و محاکمه
رفت یا خواهد رفت.
به اعتقاد من اکنون نوبت محاکمه بدون ملاحظه آن مرد رفته! است. خبرهایی
که من دارم از دوره استانداری وی در اردبیل گرفته تا شهرداری اینقدر
مساله هست که حالا حالاها وی و بعضی اطرافیانش باید در دادگاه پاسخگوی
آنها باشند.
احمدی نژاد باید به خاطر همه بی قانونی ها و خلاف قانون رفتار کردن ها و
عدم ابلاغ مصوبات مجلس و دروغ گفتن ها و صدها مساله دیگر دوران نحس
مدیریت وی در دادگاهی علنی محاکمه شود.
محاکمه او بزرگ ترین خدمت به تاریخ این کشور و انقلاب است. محاکمه او به
متخلفان بعدی اثبات خواهد کرد باید بدون هیچ تسامحی در انتظار محاکمه
باشند.
معاون اول دولت فعلی رسما گفته از بازگشت حدود ۱۳۰ میلیارد فروش نفت و…
به صندوق ذخیره ارزی، هیچ ردپایی نیست! و معلوم نیست این پول ها کجا رفته
اند!
محکومیت رحیمی شاید یکی از تلخ ترین خبرهای دوران پس از انقلاب باشد.
تاسف بارتر از محکومیت رحیمی این است که شخصی مثل وی از موقعیت شغلی خود
در دیوان محاسبات سوء استفاده کرده باشد ولی بی هیچ حساسیتی به مقام
معاون اولی ریاست جمهوری این کشور احمدی نژاد زده! برسد و گاه جلسات دولت
را اداره هم بکند اما پس از این همه سال، فساد اداری و مالی او مورد
رسیدگی قرار بگیرد.
به اعتقاد من فضاحت این قضیه برای کشور، به مراتب بدتر از قضیه مرحوم کردان است.
اگر این اتفاق برای معاون اول دولت هاشمی یا خاتمی افتاده بود اکنون چه
یقه ها که در توپخانه! و غیر توپخانه دریده نمی شد.
اشکال کار در کجاست؟
وقتی به مناسبتی بعضی اسناد محکمه پسند سازمان تامین اجتماعی در بذل و
بخشش ها و به عبارت بهتر حیف و میل های مرتضوی را دیدم، آه از نهاد خویش
کشیدم که چقدر سر حق و قانون بی کلاه مانده است!
چقدر دلم برای شهدای کهریزک سوخت وقتی دیدم آن مرد رفته! در یک دهن کجی
آشکار به قانون، به متهم اصلی این پرونده تلخ – سعید مرتضوی! – مسئولیت
سازمان تامین اجتماعی را سپرد که در نهایت وی با فشار مجلس و قوه قضاییه
از این مسولیت برکنار شد و وقتی رفت تازه معلوم شد چه کارهایی که در این
سازمان بخت برگشته نکرده است.
چرا باید یک مدیر در دوران مدیریتتش هر کاری خواست بکند و پس از رفتنش
تازه به فکر بعضی برسد که او را به سوال و جواب بکشانند؟
چرا این نظارت در مدت مسئولیت وی بر او اعمال نمی شده تا دستش در بودجه
و… اینقدر باز نباشد؟
تا کی در این کشور سیستم نظارت باید اینقدر فقط برای بعضی ها لنگ بزند؟
منبع: وبلاگ نویسنده
قوه قضائیه زیر مانیتور مردم است. ولی چنان عملکرد منفی در طول این 36 سال داشته که بعید میدانم تغییری حاصل شده باشد.
در اینگونه موارد که نور چشمی محکوم می شود احتمالا بعد از آن قرار است یکی از اردوگاه رقیب نیز محکوم شود مثل مهدی هاشمی.
یا اینکه این محکومیت برای سرپوش گذاشتن بر دزدی برملا شده 22 میلیاردی اخیر است.
مردم ایران به بی عدالتی و تبعیض در نظام اسلامی ایران عادت کرده اند ودلشان را به این نمایش ها خوش نمی کنند.
bonjour de France Neauphle le Chateau! vu l’orthographe à l’iranienne du lieu où a résidé Khomeiny en France, c’est mieux d’avoir
enlevé ce panneau.
. Cette orthographe a fait autant d’évolution que les discours de Khomeiny de Neauphle le Château à Teheran
Vous admettrez qu’il a perdu de la gueule quand meme! Bonne journée
ســـــتيزِ کهـنه و نـو، بخش پنجم: آقای رئيس! اجازه بدهيد بخواند، ابراهيم هرندی
در افتادن دينداران با نگرش مدرن، بخشی از دست و پازدن آن ها برای ماندگاری در جهانی ست که ديری ست از پذيرفتن افسانه های خِرَد ستيز دل برگرفته است. مبارزه پيروان اديان ابراهيمی با نگرش مدرن، آن ها را تلخ جان و نگران و ستيزه جو بار می آورد و برآن می دارد تا همه توش و توان خود را در واپسين خيزش و يورشی ناگهانی و آنی، برای نابودی همه برآيندهای جهان مدرن بکار گيرند
…..اما تجربه ی حکومت اسلامی در ايران نشان داد که آنچه درباره روحانی بودن اهل دين و وارستگی آنان از دل بستن به اين جهان و “جيفه دنيا” و پرهيز از آلوده شدن به قدرت و ثروتِ اين جهانی می گفتند، افسانه هايی سست و نادرست بوده است. بيشترِ آخوندها در روزگار کنونی نشان داده اند که چه دلبستگی گرُازين و بی پايان نمايايی به جيفه اين جهان دارند و در نخستين بزنگاه، بی هراس از هنجارهای اخلاقی و آبروی انسانی و اصول و فروع و بايدها و نبايدهای دينی خود، راهزانانی بسيار چيره دست و بی باک و چالاک و بی چشم و رويند. ۱
درگيری اهل دين با سياست در جهان مدرن، برخی از پيروان اديان ابراهيمی را به گستره هايی کشانده است که تاکنون بازتاب های ناخواسته آن از دلِ اين دين ها، گروه ها و خيزش های خطرناکی پديد آورده است که هدفی جز از هم پاشيدن تمدن های انسانی ندارند. نمونه اين گروه ها در غرب، کلوکلاکس کلن، آرمی آف گاد (ارتش خدا)، انجمن دفاع از يهودان، کشيشان فينياس، و نمونه های اسلامی آن، حزب الله، اخوان المسلمين، طالبان، القاعده، بوکوحرام و داعش است. …
…..http://news.gooya.com/politics/archives/2015/01/191968.php
به سلامتی دوستان متاسفانه فوتبال بی دروپیکرمان به عراق اشوب زده وبحران زده هم باخت.البته من برای پسرم پیش بینی کرده بودم ایران از مرحله گروهی هم نتونه بالا بیاد.وقطروامارات را حدس زده بودم.ولی خب استعداد ایرانی یک مرحله تیممان را بالابرد.
اماچرا؟ایا بدم میاد که ایران ما درهر عرصه ای موفق باشد؟خیر عزیزان من.خیر.این حدس من برایند واقعیات فوتبال ما در عرصه رقابت های بین المللی ست.امروزه فوتبال پدیده ای فراتر از ورزش وبسیارتاثیرگذار در عرصه های اجتماعی-اقتصادی وحتی سیاسیت.برای موفقیت دراین عرصه بسان سایر عرصه ها نیازمند تدبیر وبرنامه ریزی و شایسته سالاری هستیم.
ابزارهای موفقیت فوتبال درعرصه ملی عبارتنداز استعداد.که به وفور وفراوان داریم.بعدامکانات هستش که میتوانیستیم داشته باشیم امانشده وبودجه ان بجای زیرساختهادرشهرستانها در غزه وسوریه ولبنان صرف شد.ونکته بعدی افرادمتخصص ست.تابا توجه به این استعدادها وامکانات برنامه ریزی کرده ان را به اجرا دراورند.شاکله فوتبال ملی باشگاهها هستند.هرتیمی را نمی توان باشگاه نامیدکه هرباشگاهی برای خود چارت وچارچوب خاصی دارد.مدیریت متخصص+اکادمی فعال+تیمهای پایه ونونهالان ونوجوانان وجوانان وامید+بزرگسالان.یک باشگاه استاندارد بایست تراز مثبت داشته باشدتا بتواندبه فعالیت خود ادامه دهد.ورئال مادریدی که100ملیون یورو برا ی یک بازیکن هزینه میکند از راههای مختلف چند برابر ان را درمیاوردکه ترازمالی ان همیشه مثبت است.وراه عمده درامد هم حق پخش تلوزیوینی ست.که با مزایده نصیب شبکه های خصوصی میشود.حدود70٪درامدها از تلوزیون است.
ماباشگاه نداریم.پس تیم های پایه استاندارد هم نداریم.بازیکنی که میبایست اول تو باشگاه ساخته بشه هم نداریم هرچی هست استعدادخودشکوفاست.عرصه ملی فقط برای هماهنگی نخبه های باشگاه است.وگرنه قادر نیست و وظیفش هم نیست که بازیکن توتیم ملی وتوسط کوئیروش ساخته بشه.
تمامی تیم های رده مختلف ما همگی باخته اند وباید هم ببازند.چون اون استانداردها را مانداریم وبقیه به شدت دارند.حتی عربهای فوتبال نفهم هم مثل قطر وامارات دارندمارو پشت سرمیگذارند.اما مشکل قطر نبودنیروی انسانی ست.وامارات هم همین طور.
عزیزان من با دعا کردن ودخیل بستن نمی شود.بدون برنامه ریزی و تخصص نمی شود.همین ژاپن 20سال پیش فوتبال نداشت.وبا کارتون فوتبالیستها ان را درجامعه رواج داده بچه ها را به ان علاقمندکرد وبا برنامه ریزی وتخصص برزیلیها به سطح کنونی رسید.کره نیز به طریق دیگری.
یکی از این بیتدبیرهارامثال بزنم.توتمام دوره های بازیهای اسیایی که مختص زیر23سال است(3بازیکن بالای23سال هم میتونن بیارند)ما تیممان را بابازیکنان23ساله تشکیل دادیم و3نفرهم مانندعلی دایی وگل محمدی ورحمتی به انان اضافه کردیم ورفتیم مسابقات کم اهمیت بازیهای اسیایی.اما کره وژاپن با بازیکنان20ساله اومدندکه برای المپیک اماده بشن.همیشه هم برنامه انان جواب داده وراهی المپیک شدنداماما45ساله داریم درجامیزینیم.استادیوم نقش جهان 20ساله داره خاک میخوره وخدامیدونه چقدر از قبل ان بالا کشیدند.سپاه هم سریعا تراکتور را برای دلایل سیاسی تحت پوشش گرفته وارکان فدراسیون را با امثال عزیزمحمدی-تاج-اجرلو-ودیگرسپاهیانی که لگدبه گربه نزده اند پرشد.
فوتبال بحران زده ما به نوعی همان فضای جامعه ماست.سنتی وکپک زده.بدون درایت وتخصص.بازیکن ما وسط پنالتی داره امن یجیب میخونه.وزنه بردارما میخاد وزنه بزنه خونش رو نشون میدن که پدرمادره قران برسر گذاشته اندو…درحالی که همون عراقی یا عربستانی بهتر اینها قران روبلده وامامان شیعه رو هم که اصلش برای اوناست.
10سال اوج عمرمن فدای این فوتبال شد وخیلی چیزها را دیدم وخیلی چیزها را هم ازدست دادم.فقط بخاطر این فوتبال لعنتی.دوران جوانی وطلایی زندگی من فدای این فوتبال لعنتی شد…
امروزه تجربه گذشته بشریت درهمه موارد پیش روی ماست.تقلیدنه بلکه درست وحسابی وعلمی از تجارب دیگران استفاده بکنیم.برای موفقیت درعرصه فوتبال لاجرم بایست نکاتی که ذکرکرده ام را رعایت نموده بکارببندیم.تک پیروزیهایی هم که بدست اوردیم مسکن موقتی بوده و خواهدبود.امروزهم عراق رامیبردیم مطمئن باشید فردا به کره میباختیم.نه مربی مقصراست نه بازیکن.اون بی شرفی که به عرصه فوتبال هم رحم نکرده وان را ازدست متخصصین دراورده مقصرست.فوتبالی که دولتی باشد همین میشود و حکومتی هم که دینی باشد همین که به عینه میبینیم.واینها حرف من نیست.تجارب بشریت است.اقتصاد دولتی وحکومت ایدئولوزی منجربه استبدادو عقب ماندگیست.چه برسد به فوتبال دولتی.
عزت زیاد
بسم الله
باسلام ودرود و تقديم تحيات صميمانه خويش به خدمت دوست وبرادرم جناب آقاسيدمرتضي دام ظله
باسخ حضرتعالي را به جناب ع-ل-ي – 1،مدعي نبوغ فكري بابضاعت مزجات مطالعه كردم ومستفيدشدم كه خيلي بامدارا جوابش رافرموده بوديد.وبنده هم چون اسمي ازبنده را-مدعي- باتوهين -ويك نشانه بد- ازحوزه ويان،برده بود،خواستم يك باسخ درخورايشان به ايشان بدهم.
بخدمتتان عرض مي شود چنانكه گواه هستيد اين دوست مدعي كم مايه ما بابضاعت مزجاتش ،بنام ع-ل-ي 1،بازباچنان تبختر وتكبر وتفرعن واستبداد از خويش بروزداده وبرماجوزويان چنان تاخته است كه گوئي برفسور مبدع نظريات بديع درفلسفه هستي شناسي است ،بااينكه مسأله برهان امكان ووجوب فارابي وسينوي را هنوز خوب نفهميده است وبرآن هم خرده گرفته بود؛وياازما برسيده بود خدارا كي وچه كسي آفريده است .
وبااين بضاعت مزجات بربنده هم خرده گرفته وباكلمات تمسخرآميز -مدعي-كه بنده بنام مصلح چرا گفته ام:
ازحرفهاي امثال دكارت وكانت ووو …كه ازمتفلسان غرب هستند،چيزباارزشي نيافتم .
وبلكه بنده بازمي گويم درمقايسه با آراء فلسفي ابن سينا وشيخ اشراق وملاصدرا-رحمة الله عليهم- درموردهستي وهستي شناسي كه هنوزهم حرف اول رازده اند وبالاخص نظريه حركت جوهري وإصالة الوجود تشكيكي داراي ذومراتب ملاصدراتحول شگرفي درفلسه هستي شناسي ايجاد كرده اند وبيروان مكتبش آنرا بسط دادند. حرفها و آراءمتفلسان غربي درمقايسه با آراءاين حكماي اسلامي بشيزي ارزش ندارند.بجزهايدگر كه گفت :اين بديده ممكن كه نبود وبودشد،بس بايد وحتما بديدآورنده اي كه ذات مستقل وقائم بذات خويش دارد، اين بديده را بديد وبه وجودآورده است.كه همين حرف خودش از برهان امكان ووجوب مايه گرفته است بنحوبيان ساده.
ودرنهايت چنين سروده است وأدب خويش رابنمايش گذاشته است:
“”””آیا اینان علوم انسانی غربی را برای آموختن و سپس دنیا را بهتر اداره کردن می خوانند؟نه. آیا هیچ حوزوی می شناسید بگوید من از علوم انسانی تدریس شده در دانشگاه آموختم؟ من نمی شناسم. اما حوزویان افزون بر اجتهاد حوزوی که تخصص ویژه در فهم متونی که به راستی درکش آسان نیست و افزون بر تأثیرگذاری اجتماعی بسیار، هنوز از مهمترین نقش اجتماعی در جامعه ما برخوردارند. کاش به جای رفتن به سمت مدرک گرفتن و دکتر شدن و به شکل صوری دانشگاهی شدن، همچنان مثل قدیم قدیما، اهل مطالعه های بسیار و خواندن متون مهم بشری می شدند. مگر الان نیستند؟ خیلی کم. و یک نشانه بد اینکه کسی از دوستان حوزوی مدعی است چند مدتی نزد دکتر احمدی دکارت و کانت خوانده است و هیچ چیزی مهمی در اینها نیافته است! یا عجبا! کسی بتواند سنجش خرد ناب کانت را بیاموزد و بخواند و بفهمد و چیزی در آن نیابد؟ آیا این ممکن است؟ پیش کی داوری ببریم؟ “””” انتهي.
خوب است به اين آقابگوئيم كه ازسنجش خردناب كانت ،شما چه آموخته ايد بما نوآموزان ويابنده نفهميده ارائه بدهيد؟
ودرآخركلام نچندان شيوايش چنين إفاضه فرموده است:
“””همانطور که در برابر ابن سینا باید کرنش کرد و آموخت. من در باره شیخ اشراق و ملاصدرا داوری خوبی ندارم چون به رغم نبوغ و توان بالای آنها، این دو نفر را در مسیر روند عقلانی شدن دانش و خرد آدمی نمی بینم، اینان بیشتر به عرفانی شدن اندیشه-که ماهیتی ناعرفانی دارد- کمک کردند و دنیای بعد از خود را در تجردگرایی-راستی تجرد را چه کسی می تواند به زبان بیاورد؟-فروبردند.”””
جالب است كه دربرابر ابن سينا كرنش را لازم مي داند واما به برهان امكان ووجوبش قبلا خرده گرفته بودوقبول نداشت يعني نفهميده بود؛وباتوضيح آقاسيدمرتضي دام عزه ،دوهزاريش افتاد ه مثل اينكه.
ودرمورد شيخ اشراق وملاصدرا هم كه نبوغ بالائي بزعم ايشان داشتند،داوري خوبي ندارند.
برسش بنده ازايشان اينست كه آيا باآثار اين دونابغه چقدر آشنائي داريد؟آياكتابهايشان راخوانده ايد؟آياأسفار اربعه ياحكمت متعاليه ملاصدرا را تلمذ فرموده ايد ؟بيش چه كسي؟وآيا كتاب حكمةالاشراق وياتلويحات ويامطارحات وديگرآثارشيخ اشراق شهيد يحي سهروردي را بيش چه كسي تلمذنموده ايد؟آياچيزي ازاينها فهميده ايد ؟كه درمسيرروند عقلاني شدن دانش وخردآدمي قدم برنداشته اند ؟كه شماببينيد؟بلكه آنان رافقط رمي به عرفاني شدن انديشه-كه ماهيت نا عرفاني دارد- نموده ايد.
آياشما ازعرفان وعرفانيات چه مي دانيد كه اينگونه بي ادبانه براين نوابغ تاخته ايد؟
همانطوري كه ازكامنت هاي بيشين شما هويدا بودشما يك بوزوتيويست اصالةالحسي وبتمام معني حس گرا هستيدوماوراي حس را منكرهستيدچنانكه دراين سخنتان نيز اصالة الحسي بودنتانرا ابرازكرده ايدبااين بيان:”-راستی تجرد را چه کسی می تواند به زبان بیاورد؟””
ايشان وآقاي منصور خان بااصلة الحسي بودن ويابوزوتيويست بودن خودشان كه ازگفتارشان آشكاروهويدااست مي خواهند به حوزويان درس مدرنيته بدهند وجالب است كه منصورخان ناخوانده درس شريعت را فتوا هم مي دهد واعتقادسخيفش را درموردعصمت انبيا وبالاخص نبي مكرم اسلام واهل بيت -ع- بقرآن نسبت مي دهد وآيه تطهيررا گويانخوانده ويانشنيده است كه به اقرار اكثرمفسران فريقين درمورد عصمت بيامبر واهلبيت -ع-اونازل شده است ومفسران عاليقدر اهل سنت مثل فخررازي وزمخشري وثعلبي وووو… ديگران گفته اند :اگر ديگران درشمول آيه تطهير برآنان مشكوك است اما درشمولش به خودبيامبر وعلي وفاطمه وحسن وحسين-ع- هيچ شك وشبه اي نيست ،كه قبلا بنده دريك كامنت خاص تفسير آيه تطهير ازديدگاه علماي اهل سنت درهمين سايت آوردم وگذاشتم بازهم اگربخواهند عين كلمات تفسيري شان را مي آورم.
اينها خيال وتوهم دارند كه فهم ناقص خودشان ازاسلام وقرآن ،يك قرائتي ازاسلام وقرآنست وبلوراليسم ديني هم قابل قبول همه است .
كه دراين موردحضرتعالي بحث مستوفائي داشتيد سعيكم مشكور.
بيش ازاين تصديع شما وناظران گرامي نكنم.
ارادتمندشما
مصلح
من با رهبری کاملا موافقم که به جوانا غرب-به طریق اولی به جوانان خودمان-توصیه کرده که مسیقیماً به قرآن و منابع اسلامی رجوع کنند. بر نکته خیلی خوبی انگشت گذاشته اند. حالا فرض کنیم حکومت یا بخش علوم و آموزش دست من بود چکار می کردم؟ قانونی وضع می کردم که مهمترین و باهوشترین و با مطالعه ترین جوانان کشور در هر برهه پیش از مواجه با دانش تخصصی خودشان و پیش از رفتن به دانشگاه به اندازه پنج سال همه به حوزه علمیه بروند(شبیه اعزام دانشجویان به اروپا در عهد قاجار و پهلوی) و مستقیما متون و منابع اصلی را از زبان متخصصان فقه و حدیث و تفسیر بخوانند و بیاموزند. من شک ندارم در پنج سال(تمام وقت) می توان خیلی آسان زبان عربی آموخت و قرآن را بیواسطه درک کرد و از کنه و بنیاد حدیث و فقه و تاریخ اسلام و کلام اسلامی سردرآورد نه نیازی به یک دوره 25 اصول فقه هست و نه به همان اندازه فقه.(فرد با مطالعه و باهوش می تواند در پنج سال به اجتهاد نسبی-تجزیی برسد و همین کافی است نک: به داوری پسر شهید ثانی در معالم الاصول که مسیر اجتهاد را آسان می دیده) اما این قانون فرضی من چند شرط دارد1-در ازای پنج سال تحصیل در حوزه مدرک کارشناسی یا ارشد یااجتهاد به این جوانان داده می شد2-از سربازی معاف می شدند. 3-از کسانی که توان هوشی کم یا توان مطالعه کم دارند اصلا اجازه آمدن از دانشگاه به حوزه نمی دادم.4سپس آنها را به دانشگاه جهت خواندن و گرفتن تخصص می فرستادم. نتیجه؟ مطمئنا روند تحولات علوم انسانی و روند رواج حقوق بشر در ایران و روند سکولاریسم خیلی زودتر طی می شد. فکر کنید اگر بمثل مهدی بازرگان، علی شریعتی و یدالله سحابی، مستقیما به حوزه آمده و علوم حوزوی را تخصصی یاد می گرفتند چه می شد؟ من که شک ندارم دیگر علی شریعتی بخود اجازه نمی داد که در مواجهه با کتاب باد و باران بازرگان بگوید کار بازرگان مثل کار نیوتن است یعنی انقلابی در فکر و اندیشه بشر بگونه ای که دنیای فکر را در موضوع مذکور باید به قبل از بازرگان و بعد از بازرگان تقسییم کرد(نقل به مضمون). باز شک ندارم سه گانه بازرگان و شریعتی و سحابی نیم قرن تفکر صحیح را به تأخیر نمی انداختند. فکر می کنم بجای سه گانه مذکور در چهل سال پیش ما اکنون خیلی زودتر سه گانه ای شبیه شبستری، ملکیان، مهدی خلجی داشتیم یا صدها محققی که به حوزه امدند و به سبب هوش متوسط به بالا روند پذیرش حقوق بشر و سکولاریسم را طی کردند:محسن کدیور، مجید محمدی، حسن یوسفی اشکوری.یا صدها تن که به حوزه نیامدند اما به سبب تحولات و اوقات فراغت ریشه ای علوم اسلامی را یاد گرفتند مثل جواد طباطبایی،محمدرضا نیکفر و داریوش آشوری. و دیگر نه دچار توده گرایی مارکسیستی می شدیم و نه دچار تخریب بنیاد علم و دانشگاه توسط برخی ازحوزویان دکتر شده. آیا رفتن باهوشهای حوزه به دانشگاه چنین تحولی را طی نمی کند مثل مطهری، مفتح و مهدی حائری یزدی؟ نه. چون آنها دانشگاه را برای اصلاح کردن و رفع شبهه کردن برگزیده اند نه برای آموختن. شبیه کار دانشگاه امام صادق مهدوی کنی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی مصباح و دانشگاه مفید موسوی اردبیلی یا در شکل عجیبترش دانشگاه علوم حدیث ری شهری. آیا اینان علوم انسانی غربی را برای آموختن و سپس دنیا را بهتر اداره کردن می خوانند؟نه. آیا هیچ حوزوی می شناسید بگوید من از علوم انسانی تدریس شده در دانشگاه آموختم؟ من نمی شناسم. اما حوزویان افزون بر اجتهاد حوزوی که تخصص ویژه در فهم متونی که به راستی درکش آسان نیست و افزون بر تأثیرگذاری اجتماعی بسیار، هنوز از مهمترین نقش اجتماعی در جامعه ما برخوردارند. کاش به جای رفتن به سمت مدرک گرفتن و دکتر شدن و به شکل صوری دانشگاهی شدن، همچنان مثل قدیم قدیما، اهل مطالعه های بسیار و خواندن متون مهم بشری می شدند. مگر الان نیستند؟ خیلی کم. و یک نشانه بد اینکه کسی از دوستان حوزوی مدعی است چند مدتی نزد دکتر احمدی دکارت و کانت خوانده است و هیچ چیزی مهمی در اینها نیافته است! یا عجبا! کسی بتواند سنجش خرد ناب کانت را بیاموزد و بخواند و بفهمد و چیزی در آن نیابد؟ آیا این ممکن است؟ پیش کی داوری ببریم؟ من می خواهم با اندکی شاید اغراق بگویم-و کورس عزیز را در این فقره به داوری بطلبم- آیا در سطح علوم انسانی و در حوزه فلسفه، کتابی ریشه ای تر، مهمتر، فکورانه تر، سنگین تر و سنجشگرانه تر از کتاب سنجش خردناب یا سه گانه کانت سراغ دارید؟ من که می اندیشم آثار و دستاورد کانت از آثار ارسطو، افلاطون، هایدگر، هگل(از هگل کم می دانم چون جز فلسفه حق و تاریخ عقل و بخشی از پدیدارشناسی روح و کتاب استیس با ترجمه عنایت و چند اثر مختصر دیگر چیزی از او نخوانده و در در باره ارزش کار او نمی توانم قضاوت کنم و نیز از دکارت در حد متوسط می دانم)دکارت، ویتگنشتاین، جان لاک،بیکن،سوسور و دیلتای(من این نامها را به ترتیب ارزشمندی آثارشان از نظر خودم نوشتم) مهمتر و بنیادی تر و با ارزشتر است یا حتی آیا کسی میتواند تأملات دکارت و پاسخ به اعتراضات را بخواند و از عمق و اهمیت آن نیاموزد و در برابرش کرنش نکند؟ همانطور که در برابر ابن سینا باید کرنش کرد و آموخت. من در باره شیخ اشراق و ملاصدرا داوری خوبی ندارم چون به رغم نبوغ و توان بالای آنها، این دو نفر را در مسیر روند عقلانی شدن دانش و خرد آدمی نمی بینم، اینان بیشتر به عرفانی شدن اندیشه-که ماهیتی ناعرفانی دارد- کمک کردند و دنیای بعد از خود را در تجردگرایی-راستی تجرد را چه کسی می تواند به زبان بیاورد؟-فروبردند ما شانس آوردیم و انقلاب کردیم و الا ملاصدرا چند قرن دیگر معبود کم خواندگان و مشتاقان عالم تجرد می ماند.هر متنی که در فضای آرام به بحث و تحقیق گذاشته شود، دستاورش خیلی زود رو می شود. با این طرح فرضی و ایجاد اشتیاق برای خواندن مستقیم متون و منابع اسلامی، ما خیلی راحتر زبان دنیا را می فهیمدیم و دنیا را در نئولیبرالیسم و مارکسیسم و بوش و سارکوزی و رسانه های سطحی غربی خلاصه نمی کردیم.
———-
سلام علی گرامی
من این نوشته ی شورانگیز شما را با دقت خواندم. احتمال رویینِ نوشته ی شما بر لمحه یا بن مایه ای از طنز یا پیشنهادی ملیح بنا شده که این ملاحت بکار رفته متن شما را خواندنی تر کرده است. من اگر می خواستم پیشنهادی از این دست مطرح کنم می گفتم: ما پیش از آنکه در اسلام و مسیحیت و یهودیت و سایر نحله ها متخصص شویم، باید و حتما بر بستری از روح انسانی فرش شویم. شاید بزرگترین مشکل ماها در این است که به محض تولد، خیز برمی داریم و می شویم سنی و شیعه و بهایی. و چه بخواهیم و نخواهیم ، بعد ها که بزرگتر شدیم، بسیار بسیار به دشواری اگر بتوانیم از قید مذهب خانوادگی رهایی یابیم. ما با رشد در یک خانواده، بی آنکه زحمتی کشیده باشیم می شویم سنی و شیعه. من می گویم: پیش از مسلمانی و نامسلمانی، پیش نیازی داریم به اسم : روح انسانی. که در وجود ما البته هست اما باید به ممارست اجتماعی زینت یابد. ما مسیحی می شویم بی آنکه مسیر طولانی و سنگلاخ انسانی را طی کرده باشیم. من این غوغای مستی ساز انسانی را پیش نیاز هر آیینی می دانم. کسی که شصت سال از عمر او گذشته و مثلا آیت الله شده و همزمان دروغ می گوید یا به حقوق دیگران دست می برد یا احترام دیگران را به کف کفش های خود می کشد، نشان می دهد که هرچه از اسلام دانسته مطلقا پذیرفتنی نیست بل موجب دست و پاگیری وی شده است. او باید برگردد به مقدمات انسانی و آن پیش نیاز حیثیتی را دریابد و بعد که با طعم انسانی آمیخت، حالا بخواهد که مسلمان باشد یا بهایی یا کمونیست.
علی 1 عزیز،
مساله فقهاء هوش نیست.
دین منبع درآمد است. فقه پویا در یک مورد بسیار خوب و استثنائی عمل کرده و آن احکام مربوط به خمس است. می بینید چگونه قرآن را پیچانده اند و حکمی که فقط برای غنائم جنگی در قرآن آمده را تعمیم داده اند.
آقای وحید خراسانی چه کاری می تواند بکند که میلیاردها تومان حساب بانکی ثابت و معاف از مالیات داشته باشد؟
حال اصول فقه 25 سال که نه 85 سال طول بکشد چه تفاوت دارد؟
جائی که قرآن به پیامبر تاکید می کند که تو فقط مامور ابلاغی یا میگوید در دین اکراهی نیست یا اینکه خدا به هیچ کسی بیشتر از توانش تکلیف نمی کند، موضوع خیلی واضح است و هر هوش متوسطی هم این را میفهمد. شما ببینید در همین جا وقتی با آقا مرتضی در مورد قصاص بحث می کنید در نهایت ایشان می گویند اگر قصاص را برداریم و فلان چیز را هم برداریم و … چه از شریعت باقی می ماند؟ دغدغه ، خدا و سلامت و صلاح انسان و اجتماع نیست بلکه دغدغه ، شریعت است. و شریعت نیز یعنی بقاء روحانیت.
در واقع مساله احکام و شریعت بیشتر یک موضوع صنفی است تا الهی.
قرآن خیلی واضح و آشکار مطالب و معارف را گفته.
خود پیامبر هم قرائت خودش را از قرآن داشته و اگر تجزیه و تحلیل کنیم خواهید دید که ایشان هم اشتباهاتی داشته.
قرآن صراحتا به پیامبر می گوید تو مامور ابلاغی و یا می گوید در دین اکراهی نیست ، این یعنی بسیاری از جنگهای زمان پیامبر و همه جنگ ها و کشور گشائی های بعد از پیامبر مطابق با قرآن نیست.
اگر کسی می خواهد مرا متهم کند به اینکه پیامبر را هم زیر سؤال می بری چه باک . اگر ملاک سؤال کننده قرآن است ، قرآن می گوید بگو من هم بشری هستم مثل دیگران با این تفاوت که به من وحی می شود. حالا شیعه مقام عصمت درست کرده نه تنها برای پیامبر بلکه فرزندان و نوادگان او.
از همه بدتر اینکه روزی یک انسان متقی وبسیار دانا که استاد من بود از من پرسید پشت سر چه کسی نماز می خوانی گفتم فلانی گفت نه نه اصلا دیگر این کار را نکن که او مثل شریعتی فکر می کند و علامه مجلسی را قبول ندارد.
می بینید که نهاد فقاهت چه سپر حفاظتی دور خود ایجاد کرده؟ عصمت پیامبر و ائمه که هیچ شما حتی نمی توانید مجلسی را قبول نداشته باشید.
موفق باشید
منصور
مگر مجلسی نبود که به شاه سلطان حسین گفتهبود خواب دیدهام دولت شما به دولت آقا امام زمان متصل است؟ و شاه سلطان حسین تا لحظهای که توسط محمود افغان گردن زده شد، همچنان بدان باور داشت؟
علی آقا!!
1.جالب است در متن شما سخنی از دکتر سروش یا اکبر گنجی دیده نمی شود! چون این افراد سخن شما را نقض می کنند…دکتر سروش و اکبر گنجی به حوزه نرفتن که برادر!!لکن حوزه و قرآن و سکولاریسم و…را بهتر از اینها کسی بلد است؟
2.پدر مرحوم دکتر شریعتی استاد محمد تقی شریعتی آخوند بود لکن بعدها لباس خود را در آورد. مرحوم دکتر تا نوجوانی در کلاسهای پدرش شرکت می کرد لذا این هم مورد نقض دیگری از فرمایشات شماست. دکتر کاملا با حوزه آشنا بود.و از سوی دیگر با غرب و تحصیلکرده سوربن.چنانچه در منابع انقلاب مطالعه فرمایید دکتر تنها کسی بود که با آقای خمینی همراهی نکرد و نه به دیدنش رفت و نه به او نامه داد و نه از او حرفی زد. و اصولا دکتر در هیچ کتابی صحبت از حکومت دینی نکرد و پیشوایش را مصدق اعلام کرد،روحانیت را بدعت در دین معرفی کرد و…به نظر من سکولارتر از دکتر در آن زمان پیدا نمی کردید.
3.پیشنهاد فرستادن جوانان به حوزه هم به نظر نوعی جوک است!! نه فایده ای دارد و نه عملا امکان پذیر است.پیشنهاد من این است که ابتدا در مورد خودتان امتحان کنید و چند صباحی زندگیتان را رها و به پای کلاسهای درس امثال مصباح بروید ببینید چه گونه اوقات زندگیتان به بطالت می گذرد آنگاه این پیشنهاد را برای دیگران مطرح بفرمایید.
لطفا متنی را که دکتر شریعتی راجع به ویژگیهای “امام” آرمانی خویش و توصیف نوع حکومتش نگاشته، بخوانید. حتی اگر منظورش شخصی آرمانی و معصوم باشد (که البته معلوم نیست چنین شخصی را از کجا میخواسته پیدا کند) بازهم مصداق حرفش میشود همین ولایت فقیه. فقط او ننوشته که امام مورد نظرش فقیه است .
مازیار جان
1.شما این متن را خوانده اید؟ خوب چرا متن و آدرسش را نمی گزارید؟!
2.والا آقای نوریزاد هم شیعه دوازده امامی هستن.اگر دکتر در مورد امام علی یا امام حسین یا امام زمان صحبت کرده باشد آن وقت بزور آنرا به ولایت فقیه باید ربط دهیم؟!!
3.کتاب کویر فصل معبودهای من از مرحوم دکتر را ببینید.شریعتی پرفسور لویی ماسینیون که یک مسیحی است را معبود خود می داند.می نویسد که ماسینیون در ساختار روح من موثر بوده است.به عبارت دیگر شریعتی در زمان خود از همه سکولارتر بوده است،فارغ از دین و مذهب به انسانیت نوع بشر اهمیت می داده است.
4.دکتر شریعتی را در زمان خودش (چهل سال پیش)با دیگران مقایسه کنید.استاد سکولاریسم و مدعیان عصر حاضر چه کسانی هستند؟اکبر گنجی،عبدالکریم سروش،محمد نوریزاد و…این افراد چهل سال پیش چگونه می اندیشیدند؟! همگی پیرو ولایت فقیه بودند.نبودند؟ در همان زمانی که این بزرگان پیرو ولایت بودند،دکتر شریعتی بر علیه ارتجاع آخوندی می نوشت و سخنرانی می کرد.نامه مطهری به آقای خمینی در مورد شریعتی را بخوانید و از زبان خود روحانیت اینها را بشنوید.
با سلام به علی1
کوتاه میگویم ،اصل تعمیم و تلفیق و توسعه در مطالعه و توجه به دستاوردهای علوم جدید ،مطلب مقبول و درستی است ،اما از شما که چرخشی در حوزه ها داشته اید متعجبم که اینگونه در زمان آموختن ،ساده اندیشی میکنید،شما میدانید که این زمان پنج ساله مفروض شما تنها وافی به آموختن متون مقدماتی صرف و نحو و معانی بیان و منطق و لغت است ،مگر انکه ساده سازی مسائل و علوم دینی در نزد شما اینقدر پیشرفته است که همه کتب مقدماتی فقه و اصول و تفسیر و حدیث مثل معالم و اصول مظفر و شرح اللمعه و شرایع الاسلام و قوانین و رسائل و مکاسب و کفایه را بصورت یک سرم به افراد تزریق کنید!
دوست عزیزم،اینطور مسائل را ساده سازی نکنید ،چه تفاوتی دارد در این ساده سازی بین علوم دینی و علوم تجربی؟ آیا امروزه می شود گفت مثلا کسی علم طب یا فیزیک یا روان شناسی را با اتکاء به یک استعداد خارق العاده و درخشان یک یا دو ساله بگذراند و پخته شود؟! بنظرم در این گفتار روی میزان انصاف مشی ننمودید و آن کدورت هایی را که نسبت به حوزه یا اهل حوزه دارید بعرصه عمومی آوردید.
اما نکاتی هم در سخنان دوستم منصور بود،منصور تو که با انصاف تر از اینها بودی؟
مساله خمس یک مساله فقهی است که تابع بحث های روشمند خود در استنادات فقهی است ،شما چرا هرچه دلتان می خواهد به قرآن نسبت میدهید و اضافه می کنید و هرچه دلت می خواهد از آن می کاهی؟
نام یکی از مراجع بزرگ شیعه را بردی و بی انصافی کردی ،مگر مالکیت یک مرجع نسبت به وجوهات مالکیت شخصی است که چنین سخنانی میگویی؟ خمس از شوونات امام معصوم است و در عصر غیبت،نظارت و کاربرد آن بنص امام معصوم بعهده فقهاء جامع الشرائط نهاده شده ،مصارف آن هم در نصوص امامان شیعه مشخص شده ،مگر اقای وحید خراسانی میتواند ریالی از آنرا صرف امیال شخصی خود کند؟ کمی در اظهار نظرهای خود محتاط و منصف باشید،اگر از بیرون شریعت به احکام شریعت می نگرید ،شما را نرسد در مورد آن قضاوت کنید ،شما نظر خودتان را داشته باشید ،تابعان شریعت هم تابع شریعتند. شما چه حقی دارید؟ شما اگر خمس را واجب نمیدانید خمس ندهید ،اما بر حسب روایات معتبر عترت که مرجع اسلام پس از رسول الله هستند ،خمس وجوب دارد ،شما اگر مجتهد هستید استناد خود را بیان کنید و اگر مجتهد نیستید یا خارج از دیانت اسلام یا تشیع هستید ،سخن شما در حق آنان که ملتزم به اسلام و تشیع هستند هیچ اعتباری ندارد ،هرچه می خواهید بگویید.
من در بحث هایی که سابق بر این با شما داشتم گفتم که خروج از دین و انکار آن بسیار سهل تر از این است از اینکه کسی در لباس و ادعای مسلمانی یا تشیع ،و بدون طی کردن مطالب و مدارج علمی لازم ،هرچه دلش یا هوس اش خواست به دین نسبت دهد ،از آن بکاهد یا به آن بیفزاید.
آری چنین است ،این رویکرد شماست متاسفانه که راحت هرچه خواستید از شریعت قیچی می کنید یا می افزایید ،امروز حکم قصاص ،فردا احکام معاملات ،پس فردا عبادات ،روز بعد عصمت انبیاء ،ببهانه دغدغه اجتماعی و چه و چه ،واقعا اینطور است که شما به نام تدین به شریعت اسلام ،هر روز هرچه خواستی میگویی و بصراحت میگویی تاریخ مصرف احکام قرآن تمام شده ،و تنها معارف قرآن هست ،حال معارف قرآن چیست نمیدانم! لابد معارف قرآن این است که خدا یعنی همه! خدا یعنی قوانین حاکم بر طبیعت! عزیز من ،اینکه دیگر تعبد به انبیاء و شریعت نیست، شما خیلی راحت بگو من پیامبر اسلام را قبول ندارم ،نومن ببعض و نکفر ببعض که ایمان نیست ،اینرا اگر گفتی من راحت ترم تا اینکه هرچه دوست دارید را بی حساب و کتاب به شریعت و قرآن نسبت دهید.
چرا شما خاستگاههای سیاسی را وارد بحث های ماهوی شریعت می کنید؟ کی گفت شریعت یعنی بقاء روحانیت؟ خوب کسی هم شما را متهم کنید که شریعت یعنی بقاء شما و هوسهای شما ،خوشایندت است؟
شما وقتی براحتی عصمت رسول الله را نفی می کنی و اسناد اشتباه به ایشان می دهی ،یعنی نه بقرآن ایمان داری و نه به نبوت خاصه ،برای اینکه همین قرآن میگوید “ان هو الا وحی یوحی” و “و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه الوتین” یعنی اگر ذره ای از پیش خود به خدا نسبت دهد رگ دل او را قطع خواهیم کرد،پیامبر چیزی از خود ندارد ،شما قرآن را به همه آیات اش و بعنوان یک کلکسیون ببین ،که البته این با پنج سال آموزش میسر نمی شود ،این خون دل خوردن ها دارد عزیزم ،مسائل اینطور ساده نیست،همان قرآنی که میگوید پیامبر یک بشری است مثلکم ،همان قران میگوید پیامبر معصوم است و گرنه اعتمادی دیگر به وحی نخواهد بود ،آن تعبیر بشر بودن تاکید در قبال گفتار کفاری بوده است که می گفتند چرا ملائکه بصورت رسولان بسوی ما نمی آیند ،شما اگر باء بسم الله را می خوانید ،تا تمت را هم بخوانید ،”قل انما انا بشر مثلکم” اما در دنباله چه می گوید؟ ،می گوید :”یوحی الی” ،و در آیه دیگر :””قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِه”ابراهیم/11
پس آنها بشرند یاکلون کما تاکلون ،یشربون کما تشربون ،ینکحون کما تنکحون ،اما تفاوت آنها این است که پیاو آور وحی اند ،و ابلاغ کننده آن ،آری لا اکراه فی الدین ،چون عالم عالم اختیار است تکوینا ،اما تشریعا انسان مکلف است به پذیرش وحی خالق خود : “ولا یرضی لعباده الکفر” (إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُم. الزمر/7).
شما تکوینا مختارید انتخاب راه کنید اما همو که شما را آزاد گذاشته ،تشریعا شما را مکلف به قبول مضمون وحی فرموده است ،و عدم رضای او یعنی عدم اراده ،پس اراده تشریعی او بر قبول شریعت و عدم کفر تعلق گرفته است و عدم قبول اسلام برای انسان عواقب اخروی دارد ،بپذیرید یا نپذیرید ،چرا؟ چون “قد تبن الرشد من الغی”.
حال شما با نهاد فقاهت یا بخشی از آنان عداوت دارید ،چرا می خواهید دست کاری در شریعتی که پیامبر آورده است کنید؟ آقا منصور این قرآن و شریعت بازیچه نیست که هرکس هر هوسی داشت را به آن نسبت دهد ،شما متاسفانه تمسک به قرآن شریعت می کنید برای هدم قرآن و شریعت.
آقا مرتضی،
درود برشما
1.اینکه آقای وحید خراسانی وجوهات را به چه مصرفی می رساند مورد بحث من نبود. مصرف شخصی را شما اضافه کردید.
ضمنا نص قرآن دلالت دارد بر غنائم جنگی حال اگر فقها در قرآن چیزی پیدا نکرده اند به سراغ روابات رفته اند فطعا نیازی بوده که به جستجو پرداخته اند و دلائل ساخته اند والا قرانی که به ادعای شما برای همه زمانهاست چیزی بیشتر از این برای این مورد ندارد.
2.قبلا هم در مورد عصمت پیامبر صحبت کرده بودیم من در مورد آنچه که به پیامبر وحی شد و پیامبر عین آنچه که وحی شده بود را بیان و اعلام کرد مشکلی ندارم. بحث عصمت در ارتباط با عملکرد پیامبر را قبول ندارم اگر پیامبر در عملکرد معصوم بود به او نمی گفت وامرهم شوری بینهم.
برداشت از دین و قرآن باید با واقع نگری باشد . اینکه 14 نفر هیچ اشتباهی در تمام طول عمرشان نکرده اند و هیچ گناهی مرتکب نشده اند با طبیعت بشری منافات دارد مگر اینکه بپذیریم هرچه آنها کرده اند درست است صرفنظر از اینکه چه بوده و نباید در مورد آنها تحقیق کرد. این یعنی اینکه اگر روایتی وجود داشت که امام صادق دروغی گفت یا غیبتی کرد ما از آن چشم پوشی میکنیم حتی اگر منبعش صحیح باشد. یا اینکه بپذیریم آنها خلقتی جداگانه داشته اند و خداوند آنها را از موادی غیر از مواد دیگران ساخته است.
ادعای عصمت 14 معصوم مانند ادعای مسیحیان است که مسیح را خدا می دانند. اگر این برای شما غیر قابل قبول است به دیگران هم حق بدهید که ادعای عصمت هم برای دیگران غیر قابل قبول باشد.
3. در هیچ کجای قرآن ننوشته که برای خواندن قرآن و استنباط از آن باید تخصص خاصی داشته باشید اگر نیاز به چنین تخصصی بود قاعدتا پیامبر میبایست برای همه اصحابشان کلاس میگذاشتند تا در ارتباط با فهم قرآن تخصص پیدا کنند. یا صراحتا می گفتند این قرآن یک رفرنس است و فقط آنها که تخصص دارند آنرا بخوانند.
حتی امام جعفر صادق هم می گوید آنچه از ما نقل می کنند اگر با عقل و قرآن نمی خواند به دیوار بکوبید. در اینجا ایشان از تخصص خاصی صحبت نکرده است.
4. پیامبر اسلام 23 سال و بعد از او علی 25+5 سال و ائمه هر کدام سالیانی امامت کردند هیچیک از آنها یک رساله عملیه ننوشتند. ولی بعد از حدود 300 سال عده ای پیدا شدند و گفتند که امام زمانی که فقط ما اورا دیدیم گفته است که ما جانشین اوئیم و باید اینگونه عمل کنید و تنها برداشتی از اسلام صحیح است که ما میگوئیم.
ممکن است بگوئید ما همینیم که هستیم و به تو مربوط نیست. اشکالی ندارد من با شما در این مورد بحثی نخواهم کرد و می توانیم برای هم دوستان خوبی هم باشیم ولی مردمی که شما برای آنها سخن می گوئید برای من مهم هستند. انها باید بدانند که هیچ مطلبی را که با عقل سازگار نیست نباید بپذیرند.
اگر شما می خواهید مرا قانع کنید، بسم الله ولی برای من با ید عقلانی ثابت کنید حتی قرآن را. بنابراین روایات و اجماع چه می گویند اصلا ارزشی ندارند.
لطفا این پیش داوری را که مطالب من جنبه سیاسی دارند را فراموش کنید چرا که بهیچ عنوان صحیح نیست. اینها اشکالاتی هستند که برای من حل شده اند و فکر می کنم وظیفه من است که دیگران را از آنها آگاه کنم.
مهم این نیست که من مسلمانم یا بی دین دلائلی که مطرح میشوند باید اقناع عقلی ایجاد کنند.
اقناع عقلی زمان ومکان نمی شناسد . اگر ادعائی بر مبنای عقل باشد همه عقلا آنرا میپذیرند.
اینکه کسانی 50 سال یا 60 سال زحمت می کشند و مطالعه و تحقیق می کنند دلیل بر درست بودن ادعاهایشان نمی شود.
6. برای نزدیک شدن افکار شما با دیگرانی که اینجا با شما اختلاف نظر داریم بهتر است شما لطف کنید و به ما بگوئید از نظر شما فلسفه تشریع چیست؟
آیا تشریع برای اصلاح امور انسانها و برقراری عدالت، قانون و نظم است؟
یا چون حکم خداست ، باید همانطور که خدا گفته اجرا شود در هر زمان و مکانی صرفنظر از اینکه به اصلاح جامعه و عدل و نظم بیانجامد یا خیر.
پیروز باشید
منصور
سلام اقاسیدمرتضی.سوالی داشتم خدمتتون:خروجی حوزه های علمیه شیعی تا به امروز چی بوده؟چه چیزی عاید بشریت کرده؟چه نفعی و سودی برای زندگی مردم داشته؟یعنی عملا در طول زندگی افراد چه تاثیری داشته یا دارد؟ایا برفرض اینکه حوزه و خود روحانیون نبودندایا ضرر وزیانی عاید بشریت می شد یانه؟مثلا قبلا هم نوشتم که یک روز غیبت صنف شریف کارگران شهرداری . اشغال از سرو روی کوچه وخیابان ومردم بالامیره.حالا تاثیر پزشک وعلوم عملی وکاربردی وغیره بکنار.ایا درنبود روحانیون خللی در زندگی مردم پیش خواهددامد؟
عزت زیاد
جناب عباس انعامي
شما وامثال شماچه كارمفيدي انجام داده ايدمگر ؟واگرصنف شما گمراهگران ازكار بركنار شويد وبگوشه اي بخزيد آيا كسي بيدامي شود كه بچه هاي معصوم مردم را درمدارس گمراه كند ؟
شما همان راهي را مي رويد كه همشهري تان ممدعلي باب رفت منتها شما بشتيبان نداريد /////.
شماخودتان دركامنتي گفتيدكه فقها وعلما درطول تاريخ درتول اجتماع مؤثربوده اند .چه زودحرف هاي متناقض مي زنيد ////؟
زت زياد
ذات نا یافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
از دم سرد این رهبر دروغ گو آب هم گرم نمی شود چه برسد به آهن وجود جوانان غربی
یکی از آشنایان هلندیم-که جریان نامه خامنه ای را از من شنید- گفت کاش بشه به آقای خامنه ای گفت شما که همه عمرتان قران خوانده اید چه دسته گلی به مردم خودتان-غیر از جنایت و پلشتی- داده اید که ما اینکاررا بکنیم. ما دین و دولت را از هم جدا نگاه میداریم و وضعمان هم خیلی خوب است.دو صد گفته چون نیم کردار نیست…..
سلام
ضمن تشکر و قدردانی فراوان از پستهای زیبای شما،می گمو:
1. اینا خودشون اسم اون خیابون رو گذاشته بودن نوفل لوشاتو،اونم بخاطر آقای خمینی و نه بخاطر فرانسه(روستایی که آقای خمینی در آن اقامت داشت)،با اینکارشون خودشونو ضایع کردن!!
2.آقایان که به آزادی بیان در فرانسه اعتراض می کنن،خودشون سال 57 به واسطه آزادی بیان در فرانسه اونجا رو برای اقامت انتخاب کردن. اصلا علت اصلی خروج آقای خمینی از نجف همین بود. صدام نمی گذاشت اونجا آقا آزاد باشه.حتی اواخر خونش رو هم محاصره کرده بود.حالا علیه آزادی در فرانسه اعتراض می کنن؟!!!
3.مشخصه که این اعمال با هماهنگی کامل حکومته. یه عده شعبون بی مخ بی سواد رو میارن اسمشونو میزارن دانشجو. انقدر هم عقده علم و سواد رو دارن که نگو.همش خودشونو می چسبونن به دانشگاه،تظاهراتشونو با اسم دانشجو،نمازشونو میرن دانشگاه تهران…. حالا جالب اینجاست که از قبل از ورود شعبون بی مخ ها نیروهای به اصطلاح امنیتی مستقر میشن در مکان مورد نظر. بعدم یه فیلم قشنگ اجرا میشه. شعبون بی مخ های تو خالی سعی می کنن وارد محل بشن و نیروهای امنیتی مثلا نمی زارن!! جالب اینجاست که هیچکیم بازداشت نمیشه!!!
آتنا زیباست، درونش زیباتر. دو روز قبل از جلسه دادگاه، در مصاحبه ای با تلویزیون ایران فردا از قول بازجویش گفت که ما مانده ایم که آخر تو چه چیز در زندگی ات کم داشتی که وارد این راه ها شدی؟ انگار بازجوهایش برای آدم چیزی فراتر از تامین نیازهای جسمی قائل نیستند. و وقتی مجری برنامه از آتنا دربارۀ آرزویش پرسید گفت که از فقر و تنگدستی و وضعیت نزار اقتصادی هموطنانش در عذاب است. حالا این را مقایسه کنید با اشتهای سیری ناپذیر ذات های پلیدی که نه تنها از فقر هموطنانشان خم به ابرو نمی آورند، که باعث و بانی آن هم هستند. من احساس می کنم درون پلید آدم ها راهی به چهره بیرونی شان هم باز می کند، و بالعکس.
راستی من وقتی نامه رهبر به جوانان غربی را خواندم، به یاد یک اخلاق ایرانی افتادم که هنوز هم کم و بیش شاید در خانواده های سنتی دیده شود، که میزبان، کلمات قشنگ، ظاهر آراسته، میوه های مجلسی و بهترین اتاق را برای میهمان کنار می گذارد اما رفتارش و لحنش و پوششش و پذیرایی اش برای خودی ها و فرزندان از کم مایه ترین هاست. در حالیکه سرمایه عمر بخشی از ناب ترین و نخبه ترین جوانان این سرزمین در زندان ها تباه می شود، و در حالی که ظرافت های فکری دختران جوانی چون آتنا و بهاره و مریم و ساجده و حکیمه و مهدیه باید پشت دیوارهای زمخت و سیاه اوین و قرچک سرکوب شود، رهبر ما جوانان غربی را مخاطب قرار می دهد. جوانانی که شاید ندانند ایران آیا کشوری است در آسیا یا آفریقا.
همانطور که قبلا هم گفته شد حکومت آقای خامنه ای در وحشت بسر میبرد. جائی که یک حکومت شیعه از بردن نام یزید هم بر خود میلرزد می توان عمق هراس را درک کرد. دلایل ترس هم فراوانند و مهمترین آن اینکه باور عمومی این است که عامل همه بدبختیها فقط شخص رهبر و اعوان و انصار بلا فصل او هستند.
در سالهایکه آقای خامنه ای مست از دلارهای نفتی در حال ایجاد بلوا در اینجا و آنجا بود حاکمان وهابی عربستان ذخائر ارزی و طلای خود را از 459 میلیارد دلار به 737 میلیارد رساندند و توّرم خود را هم در حد 2% حفظ کردند. برابر لیست بانک جهانی در این سالها روسیه ذخائر خود را از 479 میلیارد به حدود 510 میلیارد رساند وافغانستان جنگ زده ذخائر ارز و طلای خود را 2 میلیارد دلار افزلیش داد و به بیش از 7 میلیارد دلار رسانید. حتّی عراق علیرغم همه مشکلات با 20 میلیارد دلار افزایش ذخائر خود را به 70 میلیارد رساند. امّا کشور بلا زده و ولایت زده ما اصلا در لیست بانک جهانی ردیفش خالی است یعنی چیزی برای گزارش نیست.
اگر بزرگان کشور که ادعای بزرگی دارند کمی شعور و دور اندیشی داشتند حداقل برای منافع شخصی خود و خانواده شان هم که بود با رهبری برخورد می کردند. ولی نه آن شعور است و نه آن تعهد. نتیجه رهبری آقای خامنه ای و عروسکهای بازیچه اش خزانه ای خالی و بدهکار، مردمی عزادار زندگی و شخصیت بباد رفته خویش و استقلالی از دست رقته و فسادی تا بن دندان نظام است.
این وضعیت ترس ندارد؟ سک گرگی که خوب است…اگر ببر گرسنه هم روزی بیاورند تعجب نکنید!
تقديم به آتنا فرقدانى
ريشه ها ٢٧٠ (قسمت ٢٦٩ ذيل پست:پرسش ها و پاسخ ها ، قسمت نخست)
فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان <……
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ
٢-(دنباله قسمت الف ): پس از فتواى تكفير شديد فيلسوفان به دست نادره مردى به نام ابو حامد محمد غزالى در نيمه دوم سده.پنجم هجرى صداى حكمت يا به قولى '' فلسفه اسلامى '' تا چند قرن در اركستر جنجالى و شورانگيز عارفان و صوفيان به گوش نمى رسيد. پس پيش از ادامه طرحواره زيباى گنج مخفى و وحدت وجود در اين قسمت گريزى گذرانه به غزالى بزنيم .
غزالى در المنقذ من الضلال ابتدا سير و جستجوى عقلانى خود را در ميان مذاهب فلسفى زمانه اش شرح مى دهد. در اين جستجو غزالى به يك نقطه بحرانى مى رسد كه تا آنجا كه من مى دانم تا كنون مورد توجه قرار نگرفته است .هانرى كربن در قسمت ٧ از فصل پنجم تاريخ فلسفه اسلامى بحران درونى غزالى را اين چنين شرح مى دهد. غزالى پس از مرگ استادش امام الحرمين شافعى مذهب به يارى خواجه نظام الملك وزير مشهور سلجوقى و بنيادگذار مدرسه نظاميه بغداد در همين مدرسه در مقام استاد به تدريس و تحقيق مشغول مى شود . اين مرحله دوران شكوفايي دانش فلسفى غزالى است . غزالى سخنگوى مذهب اشعرى مىًگردد . در مقاصد الفلاسفه نظريات فيلسوفان را شرح مى دهد و سپس با جدل و استدلال به رد آنها مى پردازد . به ديگر سخن ، از يك سو عقل و استدلال فلسفى را رد مى كند و از سوى ديگر روش رديه نويسى خودش همان نوع استدلال است . من اضافه كنم كه اين تناقض در آثار بسيارى از صوفيان از جمله مولوى دريافتنى است . از يك سو پاى استدلاليان چوبين خوانده مى شود ، از سوى ديگر براى اثبات اين نكته شاعر به شيوه خود به استدلال و تمثيل متوسل مى شود . غزالى در اوج كامروايي شغلى و خانوادگى در سن سى و شش سالگى خانه و مدرسه را در جستجوى يقين درونى ترك مى كند و ده سال از شهر به شهر سفر مى كند ، مدتى به صوفيان مى پيوندد ، مدتى رياضت مى كشد ، و پس از رفع بحران به موطن اصلى خود نيشابور برمى گردد .طنز ماجرا اينكه بخش عمده اى از كتابى كه تاريخ فلسفه اسلامى نام دارد در باره كسانى است كه دشمن فلسفه بوده اند و مابقى نيز اكثراً گزارش نظريه هايى است كه بدون توضيح عقلانى به اسطوره مى مانند . در قياس با تاريخ هاى فلسفه غرب از جمله تاريخ فلسفه اى كه كاپلستون ، كشيش كاتوليك نوشته ، كتاب كربن به قصه سرايي مى ماند . كاپلستون در نوشتن تاريخ فلسفه اش ديگر كاتوليك نيست .تنها به نتيجه گيرى هاى فلسفه ورزى فيشته يا هگل بسنده نمى كند بل توضيح مى دهد كه فيلسوف از چه راهى به اين نتايج رسيده است . و در آخر نيز به رسم اكثر مورخان فلسفه فيلسوف را نقد مى كنند. كتاب تاريخ فلسفه اى كه صد صفحه اول آن در باره مطالبى چون تفسير معنوى قرآن ، حكمت نبوى ، تاريخ و ماوراى تاريخ قدسى ، امام غايب ، پيامبر شناسى ، امام شناسى ، فرشته شناسى و علم غيب امام است بايد نامى ديگر مثلاً تاريخ حكمت اسلامى و كلام سياسى مى گرفت ،
كتاب كربن را مى توان از روى آنچه ننوشته ومى بايست بنويسد ارزيابى كرد. نقدى كه بر حكماى اشعرى از جمله غزالى وارد مى شود غفلت آنها از امام شناسى شيعى و پيشوايان الهام يافته از غيب و نيز از علم ارثى (tradita) و ديانت مبتنى بر مرجعيت و ولايت (religion d autorité)است . در حالى كه وى جاى جاى به نصب الهى امام در تشيع بازمى گردد، هيچ قسمتى را به امام الحرمين الجوينى اختصاص نمى دهد . كوربن از حمايت خواجه نظام الملك وزير آلب ارسلان و ملكشاه سلجوقى از غزالى و اشاعره سخن مى گويد ، اما معلوم نيست به چه دليل از قلع و قمع اشاعره از جمله متوارى ساختن امام الحرمين در زمان عميدالملك كندرى وزير طغرل بيك سخنى نمى گويد . ماجرا از چه قرار است ؟ اگر بناست در كتاب تاريخ فلسفه انديشه سياسى وارد كرد ، به قول حسين بشيريه بايد دنيوى بودن سياست و ديالكتيك انديشه و واقعيت را نيز بررسى كرد .( تاريخ انديشه سياسى در قرن بيستم ، نشر نى ، ص ١٢). همان مأمون عباسى كه نامش با نهضت ترجمه مى درخشد چون خودش جانبدار معتزله بود ، دستگاه تفتيش عقايدى براى تعقيب و زجر معتزله داشت به نام المحنه . برعكس خواجه نظام الملك از اشاعره حمايت مى كرد اما سلف او عميدالملك كندرى چون اشاعره را مرتد مى دانست آنها را تعقيب و زجر مى داد و در زمان او بود كه امام الحرمين استاد غزالى از بيم جان متوارى شد ، آيا نزاع بر سر حقيقت بود ؟ حاكمانى كه.به نام حقيقتى حكومت مى كنند ، تا كنون كى و كجا بوده كه حقيقت خود را در پاى حفظ قدرت به دست خود قربانى نكرده باشند ؟ انديشه سياسى امام الحرمين براى حاكمان جور خطرناك بود . البته مى توان بر وى ايراد گرفت كه به جاى چيستى و چگونگى حكومت از كيستى حاكم سخن مى گفت ، اما اين ايراد بر همه انديشه هاى سياسى در فرهنگ دينى وارد است . امام الحرمين امامت را مقامى دنيوى و بى رمز و راز مى دانست كه مأموريت آن تدبير امور جارى مردم است و مردم بايد از طريق انعقاد امامت توسط بيعت انتخابش كنند و تنها مردم به وى حقانيت و مشروعيت مى دهند و حتى پس از بيعت در صورت جور و فسق حاكم يا امام مردم حق خلع وى را دارند . ( بنگريد به مقاله :'' انديشه سياسى امام الحرمين جوينى '' از معصومه مخمد يارى در سايت حكمت و معرفت ) براى ما عجيب است كه يك فرانسوى به جاى ديدن انديشه سياسى واقع بينانه و ناسوتى و مردمى امام الحرمين در اواخر دهه چهل و اوائل دهه ٥٠ هجرى مكرراً از ولايت امام دانا به غيب و منصوب الهى بنويسد ، اما امام الحرمين را ناديده بگيرد بارى پس از دو نقل قول گزينش شده از دو رساله غزالى ، كربن به سلسله مجادلات كلامى غزالى عليه باطنيان ، مسيحيان ، اباحتيان و فيلسوفان مى پردازد و اين جدل ها را بى ارتباط با خواست خليفه عباسى ، المستظهر ، نمى داند . كربن مى رساند كه كتاب غزالى عليه اباحتيان كه گلدتسيهر نيز بر آن شرح نوشته است – اين حاشيه روى از كربن است – وسيله مشروعيت بخشى به قدرت سياسى تحت خلافت المستظهر بالله است . كتابى كه عليه باطنيان يا شيعيان اسماعيلى نو شته در كتابى ١٥٠٠ صفحه اى به نام دامغ الباطل از يك داعى اسماعيلى پاسخ داده مى شود .
و اما دو نقل قول گزيده شده يكى از المنقذ من الضلال است كه شرح شك غزالى به قلم خود اوست :'' علم يقين علمى است كه در إن معلوم به گونه اى آشكار مى شود كه هيچ ترديدى باقى نماند ، امكان اشتباه و وهمى همراه آن نباشد. ….و هر دانشى كه به اين يقين نائل نشود ، علم مورد وثوق نيست بر آن نمى توان اطمينان كرد .'' باز در اينجا عجيب است كه همانندى اين گفتار با گفتار دكارت ناگفته مى ماند و در عوض نويسنده مى پرد به نقل قولى از رسالة الدنيه تا نقل قول قبلى را به رفع ججاب و حقايق و صور مجرد اشياء و صور معقول به عنوان موضوعات علم يقينى معرفى كند . حال آنكه در المنقذ غزالى كحتى محسوسات را در خور چنين يقينى نمى داند و از فرط استيصال تسليم تصوف مى شود و فيلسوفان را تكفير مى كند ،
اما چيست آن نكته اى كه كم تر به آن توجه شده است . در اين نقطه بحرانىِ شك به باور من غزالى بر لبه تيغى دو لبه گام مى نهد كه همه حكماى عقلانى وبرهانى را پشت سر مى نهد .چون پيش تر دوبار از المنقذ من الضلال نقل كرده ام اكنون صرفاً به تحليل مختصر بحران غزالى بسنده مى كنم . چرا لبه تيغ ؟ چون يك سوى اين تيغراه شكى است از جنس شك دكارتى . همانندى آن قدر زياد است كه برخى دكارت را ملهم از غزالى دانسته اند . سوى ديگر تيغراه عرفان است . اما هر دو سو يك وجه مشترك دارند كه من مى خواهم بر آن دست بگذارم ؛چيزى شبه مدرن كه بر پوسته سنت ارسطويي ترك مى اندازد . ويژگى اصلى تفكر مدرن كه رسماً از دكارت آغاز مى شود برخلاف آنچه ورد زبان هاست ، صرفاً برهان آورى نيست . حكماى مشاء نيز برهان آور بودند و خود را به سبب التزام به عقل و برهان فيلسوف مى دانستند و حال آنكه مدافعه گر الهياتى بودند كه قبلا به آن ايمان داشتند . تفكر فلسفى صرفاً برهان آورى نيست بلكه توجيه اقناع كننده رابطه كلى و جزئى است .كتاب هاى حكماى مشاء و مدرسيان مسيحى قرون وسطى مثلاً آثار توماس اكويناسى و سنت آنسلم و اوكامى آكنده از برهان اند . چه ايرادى دارد مگر ؟ برهان آورى فى نفسه هيچ ايرادى ندارد . شوربختانه بسيارى از ادعا هاى من در هرقسمت ريشه ها قبلاً در قسمت هاى ديگر توجيه شده اند و براى خواننده اى كه آن قسمت را نخوانده ادعا هاى بى توجيه مى نمايند . در اين مورد خاص قبلاً به سراغ يكى از جامع ترين منطق هاى فارسى از يكى از عقلانى ترين حكما ، يعنى اساس الاقتباس خواجه نصير الدين توسى رفتيم تا خودش به ما بگويد كه موضوع قضيه منطقى كه بنا به حصر عقلى سى و دو نوع است ، در هرحال لفظى كلى است. همه مردم ، بعضِ مردم ، زيد ، همه ، هيچكس ، نفس ، عقل ، همه اين ها در نظام برهانى كلى اند در مقابل موجود جزيي منفرد و معين اعم از ذهنى يا خارجى .( استنباط از ص١٠٥)عنوان فصل دوازد هم از فن دويم اساس الاقتباس اين است :''در بيان آنك در اشخاص جزئى نه برهان توان گفت ، نه آن را حد توان گفت ''( ص٤٤٢) . خواجه در ذيل اين عنوان توضيح مى دهد كه وجود شخص جزئى جز به حس معلوم نشود و حكمى كه به مقتضاى عقل بود بالذات جز بر موضوعات كلى نبود ،و هيچ كلى اقتضاى آن نكند كه شخصى معين در او داخل باشد . ''( همان) اجازه دهيد اين درك درست و هوشمندانه خواجه را به زبان ساده براى خود ترجمه كنم تا اگر اشتباهى داشتم ديگرى رفع و مرا رهين منت خود كند . اين چارچوب فكرى البته بر برهان متكى است . با اين برهان نه فقط در منطق بل در فيزيك و متافيزيك نيز بدون آنكه حتى به يك آزمون تجربى در مورد پديده هاى طيبعى و انسانى مشخص و معين نياز داشته باشد در باره تمامى جهان تحت القمر و فوق القمر به تعريفاتى مى رسد كلى ، ضرورى ، همه شمول ، ازلى ، ابدى ، و مصون از كون و فساد .اين نظام برهانى ، تجربه زنده را فارغ از اينكه بر خلاف يا بر وفاقِ استنتاج هايش باشد قبول ندارد . زنون مى گفت هيچ تيرى هرگز به هدف نمى رسد . اگر كسى تيرى از چله كمان در قلب فرزندش فرومى نشاند ، خونى كه سينه فرزند و تير را خيس مى كرد و فرزندى كه جان مى داد براى وى باورپذير نبود . مى ديد اما گواهى دو تا چشم خود را انكار مى كرد . مگر عقل نداشت ؟ خير ، برعكس ، خيلى هم خرد گرا و اهل استدلال منطقى و رياضى بود .او مى گفت تير براى رسيدن به هدف و آشيل براى رسيدن به لاك پشتى كه در آغاز مسابقه فقط يك قدم از او جلوتر است ، هر دو بايد اول نصفِ مسافت و بعد نصفً نصفِ مسافت و بعدتر نصفِ نصفِ نصفِ مسافت و بر همين منوال بى نهايت نصف را طى كنند و بى نهايت نرسيدنى است . منطق ارسطويي و مشائى و مدرسىِ قديم نيز با همين نوع عقل تمامى عالم هستى و موجودات را مى شناسد . طور ديگرى بگويم : نفس در اين نظام فكرى نفس بماهو نفس است نه نفس من و تو كه خاص و جزئى و منحصر به فرد است . نه آن نفسى كه روانكاوى مدرن با حضورِ شخص معين در مطب و با انبوهى از آزمون ها مى كاودش . نه آن نفسى كه از زندگينامه درونى ، خاطرات ، انگيزه ها ، رانش ها و رؤياها و ترس ها و دلنگرانى ها و مجموعه اى از كنش هاى روانى من شكل گرفته است و به فرهنگ و تاريخ و طبقه وابسته است . كانت در سده هيجدهم از آنرو مى گويد نفس به معناى اعم شناختنى نيست كه آغاز هر شناختى را تجربه مى داند. خواجه درست مى گويد كه وجود- و نه ماهيت – امر جزئى را فقط با حس مى توان شناخت .اما كانت پرسشى دارد : حس چگونه منجر به صدور حكم مى شود ؟ اينجاست كه كانت با بررسى و شناخت مكانيسم يا ساز و كارى كه كه ذهن روى بازنمود پديده ها انجام مى دهد منطق جديدى به نام منطق استعلائي يا ترافرازنده كشف مى كند كه تجربه امر جزئى و واقعى لازمه آن است .در قسمت ٢٦٧ اشاره شد كه ابن سينا خودش نيز به نقيصه روش برهانى خود پى برده بود و پيش از آنكه عارفان با اين روش مقابله كنند خودش با نوشتن قصه هاى رمزى و مجموعه عظيم حكمت المشرقيين – كه فقط مقدمه آن از كتابسوزان غرنه جان سالم به در برده – به حكمت ديگرى روى آورده بود كه سهروردى بعدها إن را با عنوان حكمت نور سامان داد .
به غزالى برگرديم . پس از ابن مقفع كه در باب برزويه طبيب كليله و دمنه مى خوانيم كه براى رهيافت به حقيقت از شك درونى آغازِ راه مى كند ، اين غزالى است كه برهان انتزاعى را رها مى كند و مستقيماً به نفس خودش در مى نگرد و براى رسيدن به يقين شخصى و زنده در همه چيز حتى در مشاهدات حسى شك مى كند. ناگفتهِ نماند كه پيش از وى سنت اگوستين و پيش از اگوستين سقراط نيز آموزهِ '' خود را بشناس '' را دليل راهِ خود ساختند . خود در اينجا يعنى : خودِ سقراط ، خودِ شخص سنت اگوستين ، خودِ فرويد و هوسرل و نه يك خودِ كلى ازلى و ابدى كه شامل همه و هيچكس در تمامى تاريخ شود . من البته عامداً فرويد ، بنيان گذار روانكاوى و هوسرل ، بنيان گذار پديدارشناسى ، را آوردم تا به اهميت حركت غزالى و عارفان در رويكرد به خود يا من يا نفسِ شخصى نيز اشاره اى كرده باشم . .هوسرل كتابى دارد با عنوان : تأملات دكارتى . پايان بخش اين كتاب فرمودمانى است از قديس اگوستين كه ياد آور كلام مسيحاست كه ملكوت آسمان در درون شماست و نيز اين حديث مورد علاقه عارفان كه من عرف نفسه ، فقد عرف ربه (هركس نفس خود را بشناسد، خدايش را شناخته است .). عارفان نيز در آغاز از عقل مدرسى يا اسكولاستيك رومى گردانند، نه از خرد خودبنياد و آزادِ فردى .پس هردو طرفِ تيغ دو لبهِ غزالى رويكرد به نفسِ خويش است .اما يك طرف نفسى است كه صادقانه شك مى كند تا به يقين برسد يا نرسد و طرف ديگر نفسى است كه شهوات و اميال خود پرستانهِ آن بايد معلوم و مغلوب گردد به هواى ديدار يار ملكوتى . ابن مقفع وقتى از شك صادقانه در عقايد موروثى به سرگردانى صادقانه مى رسد ، تصميم مى گيرد عمر خود صرفِ خدمت به خلق كند . غزالى اما از سرگردانى صادقانه اش به اين وحشت مى افتد كه مبادا به دام كفر و ضلالت افتد . دكارت ايرانى بدينسان به جاى ادامه پيگيرانه راهش خود را سانسور مى كند و با برگزينش تصوف ، تكفير سقراط و ارسطو و افلاتون و ابن سينا و فارابى را واجب مى شمرد و بعد از تقسيم علوم فلسفى به رياضى و منطق و طبيعت و حكمت الهى و علم سياست و اخلاق بيست اشتباه در فلسفه الهى برمى شمرد تحت عنوان بيست اصل . سه اصل را واجب التكفير و مابقى را بدعت مى خواند . سپس به گونه اى خستگى ناپذير عمرش را وقف نوشتن عليه فيلسوفان مىكند . به قول ارنست رنان '' اشخاصى كه نخست فيلسوف بوده و بعد به واسطه حيرت و يأس ، دست به دامن عرفان و تصوف مى زنند سخت ترين دشمن فلسفه مى شوند .'' ( نقل شده در تاريخ تصوف در اسلام ،دكتر قاسم غنى ، جلد ٢، ص ١٨). شايد اين شدت دشمنى نوعى دفع بى صداقتى نهانى بوده باشد كه در فرهنگ دينى به صورت خودفريبى و ريا شايع مى شود . از اين سپس نزاع عقل مشايي و عرفان كه در انديشه خودِ ابن سينا به گونه اى معقول تر و آزادانه تر آغاز شده بود توپخانه فرهنگ دينى را پشتوان خود مى سازد . هول افكنى با تكفير توسل جستن به نيرويي ويرانگر ، بيرون از ميدان چالش هاى فكرى است . تكفير را فرهنگ سفارش مى دهد . محكوم كردن بدعت تهديد فرهنگ عليه هرنوع ايده نو است . ذهن غزالى خود حسبِ حال شكستِ پويه هاى فرهنگ از عناصر ايستا و متحجر آن است . پيش از اين ماجرا ابن سينا و ابوسعيد مى توانستند همچون دو دوست با هم مباحثه كنند . پيش تر از آن در عصر نهضت ترجمه فرهنگ اسلامى به فرهنگ هاى ديگر خوشامد گفت ، اما فراموش نبايد كرد كه اين برهه نشاط فكرى و رويارويي انديشه ها با پشتوانه قدرت سياسى بود نه برخاسته از روال عادى فرهنگ . اكنون قدرت تهديد كننده فرهنگ بود كه زور مقاومت ناپذير و عوام فريب آن قادر به تنيدنِ هالهِ مسرى و اپيدميكِ ستيز انگيزى به گرد واژه هاى عقل و فلسفه از هر نوعى بود .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
با پوزش بسيار يك اشتباه لپى را رفع مى كنم
دستگاه تفتيش عقايدى براى تعقيب و زجر معتزله(نادرست)
دستگاه تفتيش عقايدى براى زجر و تعقيب اشاعره ( درست)
با پوزش مجدد از اين اشتباه بزرگ
جناب کورس
اگر سوء برداشت نشود، خواندن نوشتهٔ شما (مانند آثار واجد تعلیق) مرا دچار اضطراب و هیجان کرد.
سئوال: آیا هگل نیز که مدام امر کلی را مورد نظر قرار می دهد، دنبالهرو همین رویهٔ اسکولاستیکها نیست؟ البته من هنوز ابجد خوانم و بیاستاد، امیدوارم سئوال پرتی نباشد.
با سلام به دوست و محقق ارجمند جناب کورس
ضمن مطالعه ریشه های این نوبت ،چند نکته و استنتاج مورد مناقشه در کلام شما دیدم که لازم دیدم به اقتضای دوستی آنها را مورد اشاره قرار دهم اگرچه غرضم تفصیل مطالب نیست:
1-جابجایی کلمه معتزله و اشاعره در آن جمله که اشتباه فاحشی بود و قصدم تذکر بود که دیدم خودتان بفراست آن را تصحیح نمودید.
2-مطلبی بنقل از زینون اکبر در باب نفی تحقق حرکت نقل کرده بودید ،که مطلب درستی است ، ایشان با اینکه از اعاظم حکماء بوده است بواسطه شبهاتی منکر تحقق حرکت در خارج از ذهن انسان است ،به همان شبهاتی که اشاره فرمودید (شبهه تیر پرتاب شده که میگوید حرکتش مجموع سکون هاست و مجموع سکونها سبب تحقق حرکت یا مقوم آن نیست ،همینطور شبهه حرکت تندرو و حرکت لاک پشت) اینها را هم فروغی در سیر حکمت در اروپا تصریح کرده است و هم در کتب دیگر تاریخ فلسفه هست و هم مرحوم ملاصدرا در مباحث حرکت اسفار به آن اشاره کرده است.
بهرحال با اینکه ایشان فیلسوف رئالی بوده است جای تعجب است چگونه مطلبی محسوس و وجدانی را انکار کرده است ،و گره ذهنی ایشان چه بوده است ،خوب جای بحث دارد ،حال بالاترین مطلبی که می شود گفت این است که مبتلا به کلی گرائی و تعقل گرائی افراطی تا سرحد انکار حس و تجربه بوده است ،البته باید بررسی کرد در همه مقولات و زمینه ها اینچنین بوده است یا در خصوص حرکت لشبهه در این معرکه غلتیده است.
جناب کورس ،من اما در این موارد بحثی ندارم ،بحث من در استنتاج های کلی شماست که در پایان اینطور مطالب خاص ارائه می کنید ،شما در دنبال این نقل قول از زنون و اظهار سوال و شگفتی که مگر عقل نداشته است؟! چنین گفتید :
“”منطق ارسطويي و مشائى و مدرسىِ قديم نيز با همين نوع عقل تمامى عالم هستى و موجودات را مى شناسد “”.
این بنظرم از میزان انصاف و حقیقت گویی دور است که شما با ذکر موردی خاص از یک طبقه از حکیمان یا گونه ای از روش معرفتی ،همه آن منطق و روش را محکوم به چنین حکمی کنید ،آری منطق ارسطویی و مشائی و مدرسی مبتنی بر عقل گرایی است ،اما لزوما بین یک نظر ویژه ناشی از شبهه ای خاص که برای فردی اتفاق افتاده با کلیت یک روش و منطق چه تلازمی وجود دارد ،یعنی میخواهید بفرمایید همه حکماء ارسطویی و مشائی ،منکر حس و تجربه بوده اند چون زینون بر خلاف حس و تجربه و یک شبهه ذهنی انکار حرکت نموده است ؟
مگر حکماء دیگری وجود نداشته یا ندارند که اثبات در حرکت کرده اند؟ حال چه حرکت در اعراض و چه حرکت در جوهر.
بنابر این بنظرم اینگونه استنتاج ها از موارد خاص و حکم کلی بار کردن منطقی منصفانه ندارد.
3-در بخشی از تحلیل سیر تفکرات غزالی اینطور استنتاج کرده اید :
“””ابن مقفع وقتى از شك صادقانه در عقايد موروثى به سرگردانى صادقانه مى رسد ، تصميم مى گيرد عمر خود صرفِ خدمت به خلق كند . غزالى اما از سرگردانى صادقانه اش به اين وحشت مى افتد كه مبادا به دام كفر و ضلالت افتد . دكارت ايرانى بدينسان به جاى ادامه پيگيرانه راهش خود را سانسور مى كند
ذهن غزالى خود حسبِ حال شكستِ پويه هاى فرهنگ از عناصر ايستا و متحجر آن است””.
(پایان)
من قبلا نیز این ایراد را بطرز تفکر جنابعالی داشته ام ،با اینکه تاکید می کنید که باید در تفکر و قضاوت باید آزاد بود و حکم کرد ،اما متاسفانه معمولا خودتان چنین اسلوبی را مراعات نمی کنید،زیرا گمان جنابعالی این است که هرگونه شک و سیر فکری لابد باید منتهی شود به آنچه که معتقد شماست ، ابن مقفع مورد ستایش شماست زیرا شک صادقانه او منتهی شده است به سرگردانی صادقانه! پس اگر شک صادقانه ابن مقفع منتهی میشد به جزم مومنانه به شریعت آنگاه ابن مقفع مورد ستایش شما نبود؟!
این لازمه فرمایش شماست زیرا در ادامه بروشنی غزالی (دکارت ایرانی) را بخود سانسوری متهم کرده اید زیرا او در سیر معرفتی خویش همچون ابن مقفع از شک صادقانه به حیرت صادقانه نرسیده است!و از آن بالاتر و مهمتر اینکه ذهن اینگونه غزالی را نشان شکست پویه های فرهنگ و ایستا و متحجر بودن آن گرفته اید،دوست عزیز آیا آن آزادی در تفکر که همیشه از آن سخن می گویید با این گونه نگرش ها و استنتاجات یکسویه هماهنگ است؟
4-یکی دیگر از موارد استنتاج های یکسویه در این گفتار جنابعالی این عبارت در مورد شیخ ابو علی سیناست که :
“”در قسمت ٢٦٧ اشاره شد كه ابن سينا خودش نيز به نقيصه روش برهانى خود پى برده بود و پيش از آنكه عارفان با اين روش مقابله كنند خودش با نوشتن قصه هاى رمزى و مجموعه عظيم حكمت المشرقيين – كه فقط مقدمه آن از كتابسوزان غرنه جان سالم به در برده – به حكمت ديگرى روى آورده بود كه سهروردى بعدها إن را با عنوان حكمت نور سامان داد “”.
(پایان)
سوال من از شما این است که از کجا احراز کردید که رمان نویسی رمز گونه ابن سینا (قصه های فلسفی از قبیل سلامان و ابسال و داستان طیر و غیر ذالک) و تعبیه کردن حقایق حکمی در آنها عبارت است از پی بردن به نقیصه روش برهانی؟ این از کجا استیناس می شود؟ آری شیخ در اواخر عمر گرایشات عرفانی از خویش بروز داده است و نمط العارفین و قصه های فلسفی نوشته است و حکمت المشرقیین را برشته تحریر در آورده است ،اما کجای این امور دلالت بر پی بردن به نقیصه روش برهانی داشته است؟ آیا شما تصریحی در این زمینه ها از شیخ در آثار او دیده اید؟
5-و بالاخره در بخش پایانی فرمایشاتتان اینطور فرموده اید :
“” پيش تر از آن در عصر نهضت ترجمه فرهنگ اسلامى به فرهنگ هاى ديگر خوشامد گفت ، اما فراموش نبايد كرد كه اين برهه نشاط فكرى و رويارويي انديشه ها با پشتوانه قدرت سياسى بود نه برخاسته از روال عادى فرهنگ””.
(پایان)
اینکه آن برهه نشاط فکری و رویارویی اندیشه ها در اثر مساعی مامون و دانش دوستی او بوده است و در این جهت پشتوانه سیاسی ،سوئیچ استارت ماجرا بوده است ،غیر قابل تردید است ،اما اینکه ما این نشاط را از روال عادی فرهنگ تفریق کنیم از کجا؟ تصادفا آن نهضت ترجمه حالت ایستا نداشت ،و بتعبیری که کردم ،پشتوانه سیاسی (که آن را هم نمیتوان براحتی از روال عادی فرهنگ تفکیک کرد و مامون دانش دوست بلکه عالم را رمی به اغراض سیاسی متوهمانه کرد) تنها سوئیچر این ماجرا بوده است ،بدلیل اینکه بعد از نهضت ترجمه تازه پویایی و نوشتن و توسعه تالیف در بستر طرح شده آغاز شد.بنابر این منصفانه نیست که از مقدماتی خاص نتایجی که لازم آنها نیست استنتاج شود.
با پوزش و احترام و آرزوی دوام سلامت شما
درود بر جناب آقاى مرتضى و مازيار عزيز
مرتضاى عزيز :بسيار سپاسگزارم كه إيراداتى را بر نوشته ناقابل من وارد فرموديد . البته چون ريشه ها يك مجموعه است گاه پيش مى آيد كه دوستان مسئله هايي إيراد مى كنند كه چون در قسمت هاى قبلي توضيح شده است ديگر در قسمت بعدى توضيحش را تكرار نكرده ام گرچه براى خواننده اى كه فقط قسمت بعدى مرجع إيراد اوست ممكن است نظر مطرح شده دلبخواه و فتواگونه بنمايد .به نظر من حضرتعالى مطلبى را خلط كرده ايد كه حتماً إيراد از نارسايي بيان من بوده است .
١- توسل به مثال و تمثيل براى تفهيم يك مطلب به معناى تعميم دلبخواه آن تمثيل يا مثال نيست . زنون فيلسوف ايليايي و دنباله رو پارمنيدس است اما مشائيان به سنت ارسطويي تعلق دارند . من هم مى دانم كه مكتب پارمنيدس حركت و تغيير و شوندگى و صيرورت را رد مى كند اما ارسطو و ابن سينا و ملاصدرا حركت را قبول دارند و در موردش نظراتى عرضه كرده اند و مجموعه مفصل سه جلدى آقاى مطهرى در شرح منظومه سبزوارى با عنوان حركت و زمان و طبيعيات ارسطو و ابن سينا را سال ها پيش خوانده ام . منظور من آن نيست كه اين فيلسوفان مدرسى حركت يا تجربه را بالكل انكار كرده اند . منظور من اين است كه در حكمت مشاء و هر حكمت ارسطويي تجربه در استنتاج حكم و گزاره نامعتبر است ، حتى اگر آن تجربه خلاف برهان منطقى شان باشد . اين البته نظر من نيست بلكه نظر فيلسوفان بسيارى است ،از جمله راجر بيكن ، فرانسيس بيكن ، جان لاك ، هيوم ، كانت ، هگل و تا حدى زكرياى رازى و خيلى ها . اين ادعاى جديد در برابر قديم ، ادعاى نيوتون و گاليله و كوپرنيك بر نظام اسكولاستيك و نجوم بطلميوسى كليسا بوده است . براى محكم كارى هم شاهد از خواجه در أساس الاقتباس آورده ام . واژه محكوم كردن را نمى پسندم ، جدلى در كار نيست . من هم كسى نيستم كه رد يا قبول نظرم كمينه اثرى در چالش عظيم و پشتوانه دار لشكرى از فيلسوفان مدرن و بعضاً قديم با نظام برهانى اى داشته باشد كه جهانش جهان گزاره ها و الفاظ منطقى است حتى وقتى از حركت ، نيرو ، و جسم و استحاله و گرما و سرما مى گويند. گذرانه بگويم و بگذرم كه اين به معناى نقش عظيم ارسطو و افلاتون در تاريخ فكر و هنر و سياست نيست .مثلا ببينيم ملاصدرا براى اثبات حركت جوهرى چند آزمون انجام داده است . من نمى گويم كه كى حق است و كى باطل . عجالتا در مقام توصيف عرض مى كنم و از اذعان خودِ خواجه نصير هم شاهد آوردم كه موضوع گزاره منطقى در هر حال موجود جزيي و واقعى و منفرد و معين ، اعم از ذهنى يا خارجى ، نيست . تا اينجا ايرادى هم ندارد .من از قضا از آمپريسم يا تجربه انگارى دفاع نمى كنم . دردِ من هم همان رسيدن به امر كلى است . توجه بفرماييد كه مسئله اى كه ترجيع بند ريشه هاست نه نفى امر كلى است ، نه نفى امر جزيي بل چگونگى برقرارى ارتباط آنهاست . تجربه در اينجا فقط تجربه فيزيكى نيست ، تجربه روانى هم هست كه در آلمانى دو كلمه مجزا دارند . مثلاً براى شناخت نفس آيا در نظام ارسطويي مطب و روان كاو و دكتر x و آقا يا خانم y در كار نبوده است .امر جزيي بدون هيچ تماس زنده اى با آن در كلى منطقى و حتى فلسفى مندرج شده است . همه مسائل در روى كاغذ و عالم گزاره هاى زبانى آغاز و تمام مى شود و با اينكه اسلام با تجربه و علوم تجربى مخالفتى ندارد از آنجا كه مقصد اصلى حكيم مشائى و مدرسى الهيات و مابعدالطبيعه است ، حتى مباحث طبيعيات ابن سينا به علم و عمل و توليد علمى منجر نشده است .احترام من به غزالى متقدم از نظر توجه اگوستين وار او به يقين درونى و نفسانيات ِ شخصِ خودش يعنى ابوحامد محمد است . رازى هم در فيزيك يا طبيعيات پيشگام تر از بيكن و جان لاك به آزمون تجربى بها بخشيد ، اما فرهنگ متافيزيك زده او را برنتابيد .ابن سينا هم در طب تجربه را اعتبار بخشيد اما طب بدون تجربه وجود ندارد . مرتضاى عزيز من دنبال ريشه هاى عقب ماندگى خودمان از اروپا در امور زنده دنيوى از جمله علم و تكنيك و سياست هستم . هدفم محكوم كردن مردگان نيست
همين جا مناسب مى دانم به دوست دورادور و گرامى آقاى مازيار پاسخ دهم :
مازيار ارجمند : هگل فيلسوف كلى ها نيست بل برعكس زنده ترين رابطه متقابل طبيعت و روح ، امر كلى ، امر خاص و امر تكينه جزئي – در مثل دولت ، جامعه مدنى و فرد – را هم او تفصيل داده است و كار سترگ او نخستين تلاش پيگير و بزرگ براى درك جهان است با توجه به همه مناسبات آن و نيز تغيير تاريخمند اين مناسبات . آثار فلسفه اسكولاستيك هنوز در دكارت و حتى كانت هست . اما هگل خودش يك تنه يك پروژه عظيم است در گذار از فلسفه قديم و حركت همه سونگر . البته جريان هاى تفسيرى هگل متعدد اند كه اگر توان و توفيقى بود در بخشِ پس از فرهنگ دينى با عنوان فرهنگ مدرن در حد اين مجال به إنها مى پردازيم
٢- مرتضاى عزيز : من هيچوقت نگفته ام شك اگر به نتايج دلخواه من منجر شد خوب است و در غير اين صورت بد .سخن بر سر وفادارى صادقانه به شك است ؟ ابن مقفع ، غزالى ، خيام ، و ديگرانى كه جرأت آغازيدن از شك يافته اند ، چون از شك درونى و تأمل در نفس ِ شخصِ خود نوميد شده اند به راه هايي چون خدمت به خلق ، يا خوشباشى يا تصوف و متابعت از شريعت رفته اند . اين راه ها از شك آنها حاصل نشده بل از رهاكردن شك حاصل شده ، اين راه ها اصلاً نتيجه شك آنها نبوده كه دلخواه من باشد يا نباشد . اين راه ها بيش تر در مفهوم تغيير مرام مى گنجند تا پايبندى به شك . دكارت هم به شكش كاملاً پايبند نمانده ورنه به قول هوسرل پديدار شناسى سيصد سال زودتر آغاز شده بود . من حرفم اين است كه اعتقاد صادقانه بايد آزادى از پيشداورى ها و مواريث عقيدتى و بيم ها و تهديدهاى آن را به جان آزموده باشد .تازه نتيجه آن هم الزاما مطلق نيست . به قول بزرگمهر همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند .
٣- فرموده ايد ابن سينا در كجا به نقيصه نظام مشايي و برهانى اش اذعان كرده است . در منطق المشرقيين كه البته من غير مستقيم از كتاب نظر متفكران اسلامى درباره طبيعت از سيد حسين نصر ( خوارزمى ، ١٣٧٧، صص ٢٨٢-٢٧٦) به اعتبار دكتر نصر به آن ارجاع داده ام . گرچه با فلسفه ايشان موافق نيستم ، اما مرجع نويسى شان را معتبر مى دانم
٤- منظور شما را از سؤال پنجم اگر درست دريافته باشم با شما كاملاً موافقم كه استارت يك تحول فرهنگى را مأمون و من مى گويم پيش از او هارون الرشيد زد. فكر مى كنم حضرتعالى به هر نوشته اى كه از قطع وابستگى دينى آغاز شود قدرى با بدبينى مى نگريد . من البته به صفات و نيات اشخاص كارى ندارم اما چون شما صفات بى انصافى و يكسونگرى – كلمه اى مؤدبانه تر براى غرض ورزى – را به من منتسب كرده ايد با عرض پوزش اين را مى گويم . حالا فرض كنيد از آن بدتر من عناد دارم . شما به من قال( گوينده) چه كار داريد . آيا بهتر نيست بنا به سعى هميشگى خود صبورانه بر ماقال( گفته ) متمركز شويد . هرقدر هم كه من يكسويه بين باشم آيا از متعصبان دينى يكسويه بين ترم ؟ خب ، همين متعصبان ، اعم از عالم و عامى ، از موانع بزرگ و تهديد كننده بر سر راه آزادى و گشودگى فكرى در فرهنك هاى دينى بوده اند . يكبار ديگر هم سرِ عقيده رازى در انكار نبوت شما با استناد به سخنان آقاى مطهرى مخالفت كرديد . مضمون گفته ايشان اين بود كه اگر رازى چنين مى انديشيد چطور در جامعه دينى راحت زندگى كرده است . همانجا عرض كردم كه ايشان بهتر بود مى گفتند چرا فردى كه با روايت غالب فرهنگى مخالف است نبايد راحت زندگى كند . افزون بر اين كسى كه عمده آثار فلسفى اش را نابود كرده اند و ما از رديه ها از آنها خبر داريم ، كسى كه ابن سينا و موسى ابن ميمون و ديگر حكما هر يك ناسزا يي نثارش كرده اندچطور راحت رندگى كرده است ؟ ايشان از بغداد دور و تحت حمايت آميزى قدرتمند بوده ورنه همزمان با او ده ها نفر را به اتهام زندقه در بغداد زبان مى بريدند و مثله مى كردند و يك خط از كتب آنها بجا ننهاده اند ؟ ابن سينا كارش ارزشمند است اما مطلق نيست . او رازى را مططيب ( طبيب نما ) و نا اهل در فلسفه مى خواند و غزالى هم او و فارابى و همه فيلسوفان را تكفير مى كند . اين حركت ها را فرهنگ دينى سفارش داده است نه گفتگو و تفكر .پس مرتضاى عزيز ، اى مرد خدا كه در اين سايت شريف با پيگيرى قابل تحسينى وارد گفتگو با مخالفان شده ايد ، آيا بهتر نيست با كمك هم موانع آزاد انديشى را به سود فضاى امن و برابر گفتگو برداريم و ارتباط هركس با خدا را به خودش بسپريم ؟ من بر آنم كه اگر كسى هم در خلوت خود خدايي داشته باشد در شرايط كنونى بهتر است آن را با وانمود بيرونى اش به تاراج ندهد .
مرتضاى گرامى از گفتگو با شما مثل هميشه بهره بردم و آموختم و همين جا باز تكرار مى كنم كه اگر گاهى پاسخ به برخى از دوستان نمى دهم در اثر توان محدود و وقت اندك است ورنه به هر اظهار نظرى فكر مى كنم جز ناسزا گويي .
سرافراز و كامروا باشيد
سلام به دوست گرامی کورس عزیز
ممنون از توجه و پاسخ شما ،اگرچه در جزئیات برخی مطالب این کامنت نیز تاملاتی دارم اما وقت شما را نمی گیرم ،فقط باقتضاء پیمان دوستی و برای رفع برخی سوء تفاهمات مختصرا به چند نکته اشاره می کنم:
1- آن کتاب آقای حسین نصر بهمان طبع خوارزمی نزد من هست (جلد لیموئی رنگ) من سالها قبل قسمت های مهمی از آن کتاب را دیده ام ،البته برخی استنتاج ها و استظهارات ایشان قابل نقد و مناقشه است ،مثل مورد ریفرنس شما،بنظر من عبارات دو سه صفحه ای مرحوم شیخ در منطق المشرقیین تطابقی با آنچه حسین نصر ترجمه و برداشت نموده و مورد اشاره شما قرار گرفته است ندارد ،اشاره من به آن چند سطر اجتهاد و استنباط ایشان است پیش از نقل ترجمه کلام شیخ ،بنظر من آن مفهوم از سخن شیخ مستفاد نیست ،بلکه شیخ در آنجا ضمن اشاره به برخی نواقص در حکمت های یونانی مشائیان ،مدعی است که هم فهم او از آنها ممتاز است از آنان که عامیانه از آن مطالب برداشت کرده اند ، و هم برخی نواقص آنها را در سه بخش منطق و طبیعی و الهی بر طرف کرده است ،این مطلب سوای آن برداشت آقای نصر است ،شما که اشارات خوانده اید میدانید که شیخ بهیچوجه مقلد یونانیان نبوده است و در فصول متعددی در اشارات و کتب دیگر خود بتعبیر برخی از اساتید ما از ممشای مشاء فاصله گرفته است و در اشارات میدانید که در مواردی ضمن بیان مطلب رایج مشاء و شیعه ارسطو ،در دنبال آن تعبیر به “تحت هذا سر” کرده است و مطلب دیگری گفته است.
در هرحال بحث ما و شما و نصر این بود که آیا توجه شیخ به مسلک عرفانی و حکمه المشرقیین و قصه های عرفان فلسفی ،فی حد نفسه حاکی از اعراض شیخ از مبانی خویش یا ناقص دانستن آن هست یا خیر ،بنظرم چنین حکایت و دلالتی نه از عمل شیخ پیداست و نه از عبارت او در کتاب منطق المشرقیین و اجتهاد حسین نصر در این زمینه خطاست و جنابعالی هم در متن اولی ریشه هایتان بدون اشاره به ریفرنس صرفا ادعای یک محقق محترم را تلقی به قبول و مسلم دانسته اید و این خلاف روش تحقیق است.
2-بحث من در مورد تمثیل به نفی حرکت از سوی زینون ،نفی حق تمثیل نبود ،سخن بر سر القاء مطالب کلی بود ،من میگویم تمثیل بموارد جزئی (نفی امر وجدانی و تجربی حرکت) صادر از یک حکیم عقل گرا ،مثبت آن ادعای کلی استنباطی در ذیل آن نیست.و شما فصل مشبعی نوشته اید که میتوان تمثیل کرد.
3-در مورد شک غزالی و شک ابن مقفع ،من این مطلب را از نوع تعبیرات توصیفی شما برداشت می کنم (شک صادقانه و حیرت صادقانه) گویی برای شما اصل رسیدن انسان به حیرت صادقانه و تمادی در آن است .حال چون چنین مطلبی را از خود سلب فرموده اید من آن را می پذیرم و میگویم بتعبیر خودتان پس عبارات شما در مواردی موهم است.
4-من نسبت به شما یا هر فردی که به قطع وابستگی از دین می اندیشد و اساس تفکر خود را بر آن می گذارد علیرغم مخالفت بدبین نیستم ، در اینجا فرمایشاتی داشته اید که حاصل آن این است که من نقد شخصیتی کرده ام ،در حالیکه من در عین دوستی و حسن ظن به فرهیختگی و نجابت شما ،کلام و محتوای گفتار شما را موصوف به یکسو نگری کرده ام و بحث من بحث طرز فکر است وگرنه ارادت من بشما و محبت شما بمن معهود و معلوم است.
در مورد زکریای رازی سخن از باید و نباید بمیان آورده اید ،میگویم سخن مرحوم مطهری ناظر به باید و حکم انشائی نبود ،استدلال ایشان این بود که در آن شرائط بتعبیر شما فرهنگی ،چگونه ممکن بوده است رازی علی رووس الاشهاد به مجادله در امر نبوت بپردازد یا آنرا انکار کند و در عین حال بسلامت و معزز اشتغال بطبابت خویش داشته باشد ،اینجا بلحاظ بایست حق با شماست اما سخن مطهری جنبه بود و خبری و حکایتی داشت نه جنبه انشائی و بایست ها.بهرحال بحث این است که کتب رازی تماما بدست ما نیست که قضاوت تام و تمامی داشته باشیم ،این بحث را قبلا داشتیم پس اعاده نمی کنم.
همینطور است که می فرمایید نه ابن سینا و نه هیچ متفکری مطلق نیست من کجا گفته ام چنین است؟ قبلا هم گفته ام آن تعبیرات شیخ را در مورد رازی اخلاقی نمیدانم که گفته است رازی بهتر است برود بول بیماران خویش را آزمایش کند ،یا اینکه او را (متطبب= طبیب غیر حاذق و متکلف ) دانسته است ،اینها البته که ناپسند است ،اما بنیاد کلام شیخ این است که رازی علیرغم حذاقت در طب ،در فلسفه و حکمت راسخ نبوده است.
اما در اینجا با این سخن شما باز مخالفم (نظیر اصل این ایرادات بشما در همین کامنت که با استشهاد به یک یا دو مورد جزئی و تمثیلی تسرع در قضاوت های کلی می کنید) که گفته اید :” اين حركت ها را فرهنگ دينى سفارش داده است نه گفتگو و تفكر ”
من می گویم این برداشت ناصواب است ،اینکه صاحبان فرهنگ دینی یا متصدیان و مومنان چه می کنند ،غیر از سفارش فرهنگ دینی است و این نکته سبب خلط های عظیمی تاکنون بوده است.
از حسن ظن و ابراز محبت شما سپاسگزارم ،من امیدوارم نسبتی با خدای متعال داشته باشم ،با شما موافقم در سعی بر آزاد اندیشی مسالمت آمیز و عاری از سوء ظن و بد اخلاقی ،رابطه هرکس نیز با خدا محفوظ و مفروض است که (الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق) اما نمیتوانم از تعریض ذیل گفتارتان بگذرم ،باید عرض کنم ایمان به خدای متعال و مشی مومنانه و اندیشه دینی داشتن ،با ریا و سمعه و وانمود و تاراج متفاوت است ،آری ایمان و رابطه مومنانه با خالق جهان باید مخلصانه و عاری از شوب ریا و سمعه و وانمود و نمایش باشد ،اما در عین حال اگر کسی مومن به مبدا و معاد و وحی باشد و بر اساس آن مشی کند و بیندیشد ،این بمعنای وانمود و تاراج و حراج و غنج و دلال نیست.
پایدار باشید
چقدر تو /// !!!!!! اون موقع هم كه در كيهان مينوشتي حالم ازت بهم ميخورد
مردك پوسيده
poosideh maghzeh shomast.
ناشناس جان
اگر آن موقع حالت بهم می خورد الان هم می خورد، آنوقت چرا به سایت می آیی و مطالب را می خوانی و کامنت هم می گذاری؟!
جناب ناشناس نقد کن و نظرت را بنویس و آز آنچه که حقیقت میدانی دفاع کن.توهین به شخص مشکلی را حل نمی کند هموطن.حرفت را بزن و برآنچه که درست میدانی مستدل پافشاری کن.شما . ما و همه باید از جناب نوریزاد سپاسگزار باشیم که با فداکاری و قبول خطر برای خود و خانواده اش به چنین کار شگرفی دست زده.هموطن ایران احتیاج به نیروهای متفکر و کاردان و متخصص دارد.والا فحاشان و اراذل و اوباش که هم اکنون بر مرکب قدرت سوارند و می کشند و ویران می کنند.زمانی را بیاد بیاور که نوه ات همین کامنتت را بخواند مثلا 40 سال دیگر.دوست داری که عرق شرم بر پیشانی اش بنشیند و یا بتو افتخار کند؟
از ميان خبرها
سایت صبح توس: مردم شهيدپرور قوچان از ثبت احوال خواستند نام محمد قوچانی را تغییر دهد
– و بدين ترتيب در ادامه مسابقات كشورى جام بلاهتِ بسيج، تيم گمنام بسيج قوچان، خبر ساز شد و تيم صاحب نام بسيج تهران را به راحتى پشت سر گذاشت و با برترى قابل ملاحظه اى صدر نشين شد و تيم بسيج تهران كه با كندن تابلوى خيابان نوفل لوشاتو اميد به قهرمانى اين جام داشت، در عين ناباورى به رتبه دوم سقوط كرد.
ديگربان: درپى سفر ظريف به پاريس و نيز قدم زدن او با كرى در ژنو محمدرضا نقدى رئیس سازمان بسیج گفت برخی کارهای ظریف دیگر قابل تحمل نیست.
– اما مربى تيم بسيج تهران كه شكست سنگين خود از يك تيم دسته چندمى را بر نمى تابد، با اجراى تاكتيك هاى تازه، همچنان چشم به قهرمانى جام دارد.
ديگر بان: احضار ظریف به مجلس به خاطر قدم زدن با کری.
– رئيس مجلس: چى؟ در حين مذاكره براى حل و فصل مسائل اقتصادى قدم زده؟ آنهم با دشمن؟ احضارش كنيد تا ياد بگيرد مثل فاضل جان نشستنكى! مذاكره كند آن هم با يك فرد ارزشى و خودى مثل سعيد جان.
ايلنا: شماری از معلمان در اعتراض به وضع معيشتی خود از رفتن به کلاسهای درس خودداری کردندو از شائبه افزايش ١٤ درصدی حقوقشان در سال ۹۴ نگراناند و مى گويند در حالی که بودجه برخی نهادهای خاص در سال آينده بيش از ۶۰ درصد افزايش پيدا کرده است معلوم نيست دولت برای افزايش نزديک به ۲۰ درصدی بودجه آموزش و پرورش چه توجيهی دارد.
– پدر آمرزيده ها خودتان كه گفتيد، آن نهادها خاص هستندكه جمع خاص هم مى شود خواص. معلوم است حسابى عوام هستيد كه هنوز بعد از اينهمه سال براى افزايش حق و حساب خواص دنبال دليل مى گرديد.
راديوفردا: آرژانتین قصد داشت در ازای دریافت نفت، نقش تهران در انفجار آمیا را انکار کند. جنازه آقای نيسمان، دادستان آرژانتينى، يکشنبه گذشته و يک روز قبل از آنکه در کنگره آرژانتين عليه مقامهای دولتی شهادت بدهد، در خانهاش پيدا شد.
– علت مرگ هم حتما خودكشى با واجبى بوده.
تسنيم: طرح دوفوریتی رسايي براي ممنوع القلم كردن خبرنگاران
رسايى: همين قلم خبرنگاران بود كه حسرت سفر مجانى برزيل را به دلم گذاشت و گرنه من با قلم مشكل ندارم بعضى قلم ها را خيلى هم دوست دارم بخصوص آنها كه زير چك هاى جورواجور ما را امضا مى كنند مثل حق ماموريت سفر به نيويورك در معيت محمود جان. آى چسبيد، آى مزه داد.
رهبرى خطاب به جوانان اروپا و آمريکای شمالی: اجازه ندهيد شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند
– خوب لابد اين اروپايى ها و امريكايى هاى بيچاره در كشورهايشان به اندازه كافى زندان واقعى ندارند تا مثل ما جوانهايشان را در آنها محصور كنند. خدا را خوش نمى آيد اينطور كمبود هايشان را به رخشان بكشيم.
من پیشنهاد میکنم نام محمد قوچانی را فرانسوا نیویورک زاده بگذارند.
مقام رهبری به جوانان اروپا و امریکای شمالی پیام داده اند..ما موندیم که پس تکلیف جوانان آمریکای جنوبی و لاتین چی میشه؟ اونا چه جوری اسلام بیارن؟..رهبر عزیز چرا انقدر تبعیض؟ این بیچاره ها چی کار کردند که شما بهشون پیام نمی دی؟ ..شاید چون اجمدی نژاد زیاد اونجاها می رفت شما فکر کردی اونا اهل ولایت نیستند؟!..جز جیگر بزنی محمود!!
حمید روحانی میگه دلخوری علی مطهری اینه که اگه باباش زنده بود رهبر میشد!..آ شیخ حمید بعد از این، اونا هم که باباش رو زدن همین فکرو میکردن عزیز!!
سردار نقدی که فقط نقدی کار می کنه فرموده قدم زدن با “کری” یعنی پا گذاشتن رو خون شهدا!..اولا کدوم شهدا؟ ا.نا رو که شما شهید کردی یا اونائی که صدام شهید کرد؟ ..دوما اخوی مگه شهدا تو عمرشون ژنو رفتن که خونشون اونجا باشه؟..شما بکار خودت برس!
جناب مصباح که سخت آشفته شده فرموده دشمنی غرب با ما سر نفت و نظام نیست!..خوب داداش سر چیه پس؟ رفاقت شرق با ما سر چیه؟!..ما بالاخره سر در نیاوردیم این مشکل غرب چیه؟!
راستی تا حالا فکر کردید وقتی یه هفته ای پهپاد آمریکا را کپی می کنیم چرا بنز و تویو تا رو نمی تونیم گپی کنیم و هی پراید میسازیم؟..بخاطر ولایت؟!
با سلام
تیتر با عکس بالا چه نسبتی دارند؟!!!!!!
ممنون از اینکه عکس مناسب گذاشتید.
با درودهای فراوان آقای نوری زاد
در خبرها بود«سایت صبح توس: مردم شهيدپرور قوچان از ثبت احوال خواستند نام محمد قوچانی را تغییر دهد».
بنده اگر جای آقای خامنه ای بودم از داشتن چنین پیروانی عرق شرم بر چهره ام می نشست. آیا کسانی که این اعلامیه را نوشته اند اسلام را به سخره نگرفته اند؟ آیا این گونه زاهدان احمق و داعشی های جانی خود عامل اصلی توهین به پیامبر و خدشه دار کردن چهره دین نیستند؟ آیا دین و عقیده ای که چنین پیروانی تربیت میکند قابل احترام است؟ تقاضای این دیوانگان را ببینید. پر رویی هم حدی دارد. حال آدم به هم میخورد وقتی چنین افرادی ادعا میکنند که اسلام دین صلح است. مجله مکتب اسلام که یادتان هست . حیف زمانی که برای خواندن آن تلف کردیم. یادتان هست که حجت الاسلامی آنجا چه قلم فرسایی میکرد و حال که ایت الله مکارم شده است چگونه عمل میکند. ضرب المثل فارسی خوب می گوید که از کوزه همان برون تراود که در اوست. اگر زمانی اسپینوزا از غرب فرار کرده و برای داشتن آزادی بیان در قلمرو اسلامی پناه می جست اکنون کاملا بر عکس است و سروش ازدست این زاهدان مرتجع به غرب پناه میبرد. همان گونه که مسجد ضرار داشتیم حالا اسلام ضرار داریم که به صورت وهابیت و داعشی های وطنی و غیر وطنی ظاهر شده اند . با این اسلام ضرار و پیروان آن هم همان گونه باید رفتار کرد که پیامبر با مسجد ضرار رفتار کرد. سخن زیاد است ولی سرتان را درد نیاورم بهتر است. خدا برایتان همیشه تندرستی عطا کند.
آیتالله علی خامنهای به جوانان اروپا و آمریکای شمالی نامه نوشت
۱۳۹۳/۱۱/۰۲
آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در نامهای از جوانان اروپا و آمریکای شمالی خواست که به گفته وی، اجازه ندهند «تروریستهای تحت استخدام» به عنوان نمایندگان اسلام معرفی شوند.
به گزارش وب سایت رهبر جمهوری اسلامی، آقای خامنهای با اشاره به «حوادث اخیر در فرانسه» و بدون محکوم کردن حمله به دفتر نشریه طنز شارلی ابدو، از مخاطبان نامه خود خواسته که درباره انگیزههای به گفته او «سیاهنمایی گسترده علیه اسلام»، پرسش و کاوش کنند.
وی با بیان اینکه «هراسافکنی و نفرتپراکنی»، با شدتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ افزود: «چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟»
آقای خامنهای تصریح کرد: «مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامه قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه تصویرسازی غلط از اسلام، تامین میگردد؟»
هوشنگ اسدی
بهمن ماه می رسد با جهانی که در زمستان ۹۳ دو پاره شده است: آزادی که شارلی نماد آن است، پرچم زندگی بر می افرازد و حتی تروریست ها را می بخشد؛ و ضد آزادی که نام های گوناگون دارد و زیر لوای دفاع از “تقدس” پیامبر هم نفرت و انتقام و مرگ را تبلیغ می کند.
“نظام مقدس” که دراین میان به نعل وبه میخ می زند، سرانجام تاب پوسته دروغین میانه روی را نمی آورد وپرده ازاندیشه بنیادین خویش می گیرد. آیت اله سید علی خامنه ای که الگو و قهرمانش تروریست شناخته ای بنام مجتبی نواب صفوی است، در سخنانی “تئوریک” و سراسر مستند به آیات، ابتدا “کثرت گرایی” دینی را ردمی کند.سپس به صراحت تمام می گوید: “رحمت و رأفت پیامبر برای مومنان (مسلمانان) است، نه غیر مسلمانان. پیروان پیامبر کسانی هستند که با کفار به شدت برخورد میکنند. پس شما هم باید همین گونه باشید.”
مجید محمدی این دیدگاه “مقام معظم” را تحت عنوان” سختگیری بر کفار بجای محکومیت تروریسم” می کاود.
“دانشجویان بسیجی” که فقط خواجه حافظ نمی داند از کدام “بیت” خط و ربط و مایه می گیرند، به خیابان می آیند و تحت حمایت کامل نیروی انتظامی، درمقابل سفارت فرانسه دست به راه پیمایی می زنند و خواستار تعطیلی این سفارتخانه می شوند.
خبرگزاری رویترز می نویسد: “این افراد که معمولا در تظاهرات دولتی دیده می شوند، در خیابان نوفل لوشاتو تهران شعارهای «مرگ بر فرانسه، مرگ بر اسرائیل وفرانسه، فرانسه ننگت باد، لا اله الله محمد رسولالله، مرگ بر فرانسه و صهیونیسم» سر دادند.”
احمد توکلی نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی که از جمله سخنرانان این تجمع است حرف دل ” نظام مقدس” را می زند: “حمله به این روزنامه ( شارلی) بدکاره به نظر ساختگی است و توسط نیروهای جاسوسی موساد و سیا انجام شده است”.
طبق معمول همه راهها به موسادو سیا می رسد. سرتیپ محمد علی اللهدادی، فرمانده سپاه پاسداران الغدير استان يزد همراه جهاد مغنیه در حمله هلیکوپتر های اسرائیلی کشته می شود. عکس های جهاد مغنیه – فرزند عماد مغنیه که چند سال قبل در سوریه ترور شد-همراه با فرزند آیت اله خامنه ای و قاسم سلیمانی منتشر می شود. اسرائیل رسما اعلام می کند که از همراهی فرمانده ارشد سپاه بانیروهای حزب اله لبنان خبر نداشته است. محمد علی جعفری، فرمانده سپاه، اسرائیل را به فرود «صاعقههای ویرانگر» تهدید می کند و”فروپاشی” آن را نوید می دهد.
رد فتنه ۸۸ هم در اسرائیل پیدامی شود و تا گوگوش و سروش هم می رسد.محمود نبویان، عضو جبهه پایداری در مراسم گرامیداشت نواب صفوی، خودش می پرسد و خودش جواب می دهد: “در سال ۸۸ فتنه چه کسی پشت سر فتنهگران بود؟ کشورهای آمریکا، اسرائیل، انگلیس، فرانسه و همه بودند.همان جمله معروف که از سروش تا گوگوش همه از آنها دفاع کردند.من خانه محل حصر را دیده ام.ای کاش ما آنجا بودیم، کبابش به جاست، استخرش به جاست، همه چیز به جاست و بهترین پزشکان از او( موسوی) مراقبت می کنند”.
دی ماه که “شاه رفت” تمام می شود و بهمنی که “امام آمد” می رسد و آمار تازه ای- مشت نمونه خروار- بر حاصل این رفت و آمد پر تو می افکند.معاون حقوقی رئيس قوهی مجريه می گويد: “در حال حاضر ۱۰ ميليون پرونده در محاکم قضايی، ۵.۳ ميليون پرونده در شورای حل اختلاف و ۵. ۵ ميليون پرونده در محاکم دادگستری وجود دارد که اگر هر خانواده ۴ عضو داشته باشد، اين مساله نشان از درگيری ۴۰ ميليون نفر با مسائل حقوقی و قضايی دارد”.
بزبان ساده: مجموع پروندههايی که معاون حقوقی ذکر می کند ۱۹ ميليون است. اگر در هر پرونده به طور متوسط دو نفر درگير باشند، حدود ۳۸ ميليون نفر با محاکم سروکار دارند ؛ يعنی در ایران يک پروندهی باز برای هر دو نفر يا دو پرونده به ازای هر خانواده.
معاون رییس جمهوری و رییس سازمان حفاظت محیط زیست خبر می دهد: “تا سال ۲۰۵۰ خشکسالی و کاهش نزولات جوی در ایران ١١ برابر شرایط فعلی می شود.”
قیمت نفت باز هم سقوط می کند. ورود قیمت نفت به کانال ۴۰ دلاری، اصطلاح “فروپاشی نفتی” را بر زبانها می اندازد. روزنامه نگاری با هراس تمام می نویسد: “طلای سیاه بر خاک سیاه نشسته است”.
گزارش نشریه اکونومیست حاکی است: “اقتصاد ایران به تزریق درآمد نفتی حاصل از ٢/٢ میلیون بشکه نفت با بهایی که مدتها بیش از صد دلار ماند، عادت کرده بود. سفره بزرگی برای مصرف این در آمد پهن شد که یک شاخص آن وجود ۷/۳ میلیون کارمند حاکمیت و ٢ میلیون بازنشسته مستمری بگیرست. حالا تحریم حجم نفت صادراتی را نصف کرده و تحولات اخیر بازار بهای هر بشکه را نیز بازهم کمتر از نصف کرده است. برآوردهای اولیه نشان میدهد که کاهش ناگهانی قیمت نفت به میزان ۱۱ درصد از کل حجم بودجه دولت کاسته است”.
مذاکرات اتمی همچنان دور از چشم مردم و نظارت مطبوعات ادامه دارد. محمد جواد ظریف از توافق جامع تا ۲۲ بهمن ـ یعنی ۲۰ روز دیگر- خبر می دهد. سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، ازاحتمال توافق تا اواخر ژوئن- حدود ۵ ماه دیگر- سخن می راند.
خانم ها! آقایان!
تاریخ پاسخ خواهد داد که براستی “بد کاره” کیست. آنان که برای آزادی ایستاده جان دادند و یا کسانی که آزادی را تیر باران و میهن ما را ویران کردند.
در این شب زمستانی فریاد “حیلت رها کن” محمد رضا شجریان به گوش می آید با آواز و تنبک همایون شجریان و، تار حسین علیزاده و کمانچه کیهان کله
بسمه تعالی»
مقام معظم رهبری(دام ظله): «مردم قوچان بسيار خوب ،مومن و با صفا هستند.»
حضور رياست محترم سازمان ثبت احوال کشور
سلام عليکم
با صلوات بر محمد(ص) و آل محمد و با عرض تسليت مصيبت جانگداز اهانت به ساحت مقدس پيامبر خوبی ها و مهربانی ها و رحمه للعالمين حضرت محمد (ص) به پيشگاه حضرت ولی عصر(عج) ،مقام معظم رهبری ،مراجع عظام تقليد ،عموم مسلمانان و دلباختگان آن پيام آور سعادت ،برائت و انزجار خود از اين اقدام زشت و غيرانسانی نشريه شارلی ابدو و مسببان و حاميان غربی و اروپايی اش اعلام می کنيم و اين قبيل اقدامات سخيف تمدن پوشالی غرب را ناشی از درماندگی و بيچارگی آنها می شماريم که چون در برابر منطق قوی و جاذبه اسلام عزيز و رشد روز افزون باورهای الهی اسلام پاسخی ندارند همانند کسی که در حال غرق شدن است به هر خار و خاشاکی برای نجات دست می افکنند.اما چنگ انداختن آنها بر چهره پرفروغ و خورشيد جهان آرای پيامبر اعظم اسلام(ص) نه تنها از فروغ آن نمی کاهد بلکه موجب توجه بيشتر انسانهای پاک طينت و فطرت های خداجوی انسانهايی می شود که در سايه تاريک تمدن های غير انسانی و غيرالهی غرب و شرق تا کنون از فروغ آن بی بهره بوده اند .
امروز اگر سربازان شيطان به مقدسات آخرين پيام آور الهی اهانت می کنند عجب نيست که از همان اول ظهور اسلام برخی به دنبال خاموش کردن نور اسلام بودند غافل از آنکه نور حق خاموش شدنی نيست (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون)(سوره صف ۶۱) و اين باطل است که رفتنی است(ان الباطل کان زهوقا(اسراء۸۱)
اما با کمال تأسف اين واقعيت تلخ تاريخ باز هم تکرار شد که عده ای منافق و بلکه فاسق از درون جامعه اسلامی آب به آسياب فرسوده دشمن ريخته و موجبات سرافکندگی و شرمساری مسلمانان را فراهم نمودند .
در اين ميان حمايت روزنامه زنجيره ای «مردم امروز» از اقدام نشريه فرانسوی شارلی ابدو در ادامه هنجارشکنی های سلسله جرايد خودباخته ، غرب زده ، دگر انديش و فتنه گر همانند «همشهری ماه»، «شرق»، «همميهن»، «شهروند امروز»، «ايراندخت»، «اعتماد ملی» و «آسمان» نمک بر زخم ملت مسلمان ايران پاشيد که گرچه برای همه مردم ايران دردناک بود اما برای مردم انقلابی و شهيد پرور قوچان که سردارانی چون شهيد کلاهدوز و بابارستمی و اميرانی چون سرلشگر مخبری و سرلشگر اسعدی و مبارزانی چون شهيد حجه الاسلام موسوی قوچانی و۸۰۰ شهيد ديگر را تقديم اسلام و انقلاب نموده اند و مهد عالمان و عارفانی چون آيت الله آقانجفی قوچانی(ره) و علامه عطاردی بوده است رنجی دوچندان دارد که يک موجود سست عنصر چون سردبير روزنامه های مذکور که هيچ انتسابی به اين خطه ولايتمدار ندارد جز نامش(محمد قوچانی)، هر از چندی با يک هنجارشکنی و هتک حرمت مقدسات باعث بدنامی اين شهر و سرافکندگی مردم هميشه در صحنه آن می شود و خاطر خانواده های معزز شهدا ،ايثارگران،علما ،رزمندگان و بسيجيان و عموم مردم شريف قوچان را آزرده می کند.لذا از آن مقام مسئول تقاضا داريم نام خانوادگی مشار اليه را به همانچيزی که از آن حمايت می کند(شارلی ابدو) و يا به همان مکانی که قبله آمال او و همفکرانش است(غربی،فرانسوی و…) تغيير دهيد .و از آنجا که آخرين اقدام او حمايت از توهين به پيامبر عزيز اسلام بود بهتر است نام او نيز به آنچه که لياقت دارد تغيير يابد.
پيشاپيش از همکاری دلسوزانه و غيرتمندانه مسئولان محترم در دفع اين بدنامی از قوچان قدردانی می نماييم.
گویا نیوز
رهبر جمهوری اسلامی با انتشار نامهای خطاب به “جوانان غربی” از آنها خواست تا برای آشنایی بیشتر با اسلام به قرآن و زندگی پیامبر این دین مراجعه کنند. خامنهای انگیزه خود را از نوشتن این نامه٬ «حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی» عنوان کرد. وی همچنین تاکید کرده که از این جهت رهبران غربی را مخاطب قرار نداده که «آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند».
خامنهای در نامه خود نوشت: «ز دو دهه پیش به این سو، یعنی تقریبا پس از فروپاشی اتحاد شوروی، تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساسات رعب و نفرت و بهرهگیری از آن برای مقاصد سیاسی دارای سابقهای طولانی در غرب است».
وی در ادامه پرسیده است که «چرا در موضوع مهمی همچون شیوه برخورد با فرهنگ و اندیشه اسلامی٬ از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟». خامنهای در ادامه از جوانان غربی خواست که از خود بپرسند «چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی با شدت زیاد علیه اسلام و مسلمانان به جریان افتاده و چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد»؟
رهبر جمهوری اسلامی همچنین تاکید کرد: «اجازه ندهید ین واقعیت اثرگذار و پویا در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود، اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی محصور کنند»
روزآنلاین
مرحوم بازرگان در کتاب آخرش به اشتباه بودن بسیاری از نظرات گدشته اش در تلفیق دین و دولت اذعان نمود لیکن خود نهضت آزادی ها و ملی مذهبی ها از گسترش تفکرات نقادی شده این مرد جلوگیری نمودند.
ba nazareh man yeki az eshtebahateh marhoom bazagan etemad ba Khomeini bood ovom inkeh hichbarnameh moshakhas baraye bad az rejimeh saltanat baraye edareh keshvar nadasht vanadashtand
agar man mikhaham systei ro kenar bogzaram bayad fekreh jaygozin kardeh bashamvaela estefa dadan va kenakeshidan ke honar nist
این یک نوشته طلایی است که از هزاران مقاله و سخنرانی و توهین وجنگ موثرتر است
بخشی از آن را قبلا بارها دیده بودیم اما اینبار بسیار گویاتر و کامل تر شده است
با آرزوی رفتن همه ادیان از زندگی انسانها که هیچکدامشان جز بدبختی و زیان نداشته اند
وبا سپاس از نویسنده آن
The Shoe Bomber was a Muslim
The Beltway Snipers were Muslims
The Fort Hood Shooter was a Muslim
The Underwear Bomber was a Muslim
The U-S.S. Cole Bombers were Muslims
The Madrid Train Bombers were Muslims
The Bali Nightclub Bombers were Muslims
The London Subway Bombers were Muslims
The Moscow Theatre Attackers were Muslims
The Boston Marathon Bombers were Muslims
The Pan-Am flight #93 Bombers were Muslims
The Air France Entebbe Hijackers were Muslims
The Iranian Embassy Takeover, was by Muslims
The Beirut U.S. Embassy Bombers were Muslims
The Libyan U.S. Embassy Attack was by Muslims
The Buenos Aires Suicide Bombers were Muslims
The Israeli Olympic Team Attackers were Muslims
The Kenyan U.S, Embassy Bombers were Muslims
The Saudi, Khobar Towers Bombers were Muslims
The Beirut Marine Barracks Bombers were Muslims
The Besian Russian School Attackers were Muslims
The First World Trade Center Bombers were Muslims
The Bombay, Mumbai, India Attackers were Muslims
The Achille Lauro Cruise Ship Hijackers were Muslims
The Nairobi, Kenya Shopping Mall Killers were Muslims
The September 11th 2001 Airline Hijackers were Muslims
The Sydney, Australia Lindt Cafe Kidnapper was a Muslim
The Peshawar, Pakistani School Children Killers were Muslims
Think of it:
Hindus living with Jews = No Problem
Baha’is living with Jews = No Problem
Jews living with Atheists = No Problem
Sikhs living with Hindus = No Problem
Hindus living with Baha’is = No Problem
Christians living with Jews = No Problem
Jews living with Buddhists = No Problem
Shintos living with Atheists = No Problem
Buddhists living with Sikhs = No Problem
Baha’is living with Christians = No Problem
Buddhists living with Shintos = No Problem
Buddhists living with Hindus = No Problem
Hindus living with Christians = No Problem
Atheists living with Buddhists = No Problem
Confusians living with Hindus = No Problem
Atheists living with Confucians = No Problem
Muslims living with Jews = Problem
Muslims living with Sikhs = Problem
Muslims living with Hindus = Problem
Muslims living with Baha’is = Problem
Muslims living with Shintos = Problem
Muslims living with Atheists = Problem
Muslims living with Buddhists = Problem
Muslims living with Christians = Problem
MUSLIMS LIVING WITH MUSLIMS = VERY BIG PROBLEM
**********SO THIS LEADS TO *****************
They’re not happy in Gaza
They’re not happy in Egypt
They’re not happy in Libya
They’re not happy in Iran
They’re not happy in Iraq
They’re not happy in Yemen
They’re not happy in Pakistan
They’re not happy in Syria
They’re not happy in Lebanon
They’re not happy in Nigeria
They’re not happy in Kenya
They’re not happy in Sudan
They’re not happy in Morocco
They’re not happy in Afghanistan
******** So, where are they happy? **********
They’re happy in Australia
They’re happy in Belgium
They’re happy in France?
They’re happy in Holland
They’re happy in Italy
They’re happy in Germany
They’re happy in Spain
They’re happy in Sweden
They’re happy in Denmark
They’re happy in the USA & Canada
They’re happy in Norway & India
They’re very happy in England (UK) (Loads of Welfare Benefits)
They’re happy in almost every country that is not Islamic!
And who do they blame? Not Islam… Not their leadership… Not themselves…
THEY BLAME THE COUNTRIES THEY ARE HAPPY IN!
And they want to change the countries they’re happy in, to be like the countries they came from where they were unhappy.
Islamic Jihad: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
ISIS: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Al-Qaeda: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Taliban: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Boko Haram: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Al-Nusra: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Abu Sayyaf: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Al-Badr: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Muslim Brotherhood: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Lashkar-e-Taiba: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Ansaru: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Jemaah Islamiyah: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Abdullah Azzam Brigades: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION
Al-Shabbab Somalia: AN ISLAMIC TERROR ORGANIZATION AND A LOT MORE!
تشکر برای این اطلاعات جامع.ولی دوست گرامی حکومتهای تروریست از جمله حکومت اراذل و اوباش اسلامی در ایران اسلا زده را فراموش کرده اید.
چه جالب..
واقعن همینطوره.
همانگونه که میدانید بیماریهایی وجود دارند به نام “سادیسم یا دگر آزاری” و “مازوخیسم یا خودآزاری”، و ترکیبی از این دو میشود سادومازوخیسم.
به نظر میرسد کسانی که از شادی مردمانشان در هراسند و دائمن به هر بهانه ای قصد آزار و اذیت و فرسودن آنها میکنند و مردم دیگر کشورها را نیز گهگاهی از این تیرهای مسموم خود بی نصیب نمیگذارند و همینطور از تحقیر و ذلت ملت خود و در کل انسانها لذت میبرند، مبتلا به سادومازوخیسم شدید میباشند.
وگرنه، از آزار و توهین و تشر و بددهانی و زدن و کشتن و بردن و ترور و بمب گذاری و انتحاری و جنگ طلبی و جنگ افروزی و قدگری، همه به نام دین چه فایده؟ مگر انسان سالم و خردمند همچین کارهایی میکند؟!
دوست عزیز
این مطالبی که شما اینجا کپی کرده اید (به ماخزآن کاری نداریم!) هیچ همسانی با دیدگاه شما ندارد چونکه فقط دین اسلام را بد و مساله ساز میداند و سایر ادیان راهمه خوب و بی مساله . بسیاری از ادعاهای مطرح شده در این لیستها ازپایه نادرست هستند. ادیان دیگر هم با یکدیگر مساله دارند و همیشه داشته اند و پیروانشان از آدم کشی و هر جرم و جنایتی بنام اعتقاداتشان ابا ندارند. نگاه کنید به جنایات مسیحیان بر علیه جهودها در طول تاریخ وانگیزاسیون کلیسا بر علیه همه ورفتار اسرائیلیان با مسیحیان فلسطین و یا عملیات تروریستی کاتولیک ها و پروتستانها بر علیه یکدیگر درایرلند در همین سالهای اخیر وکشتارهای متقابل هندو ها و سیک ها و غیره و غیره .
خلاصه آنکه در این دریای بیکران جهل و جنایت بنام الله – خدا – یهوه – گاد – شیوا – بودا و هر نام دیگری که بر او بگذارید تنها چند صباحی است که میدان به دست مسلمانان افتاده والا سایر بندگان حضرت باریتعالی هم در این رشته امتحانشان را بخوبی پس داده اند!!
مهدی خلجی
نامهی آیت الله خامنهای به «جوانان اروپا و آمریکای شمالی» جالب است. یادآور سخنی است که از پیامبر اسلام نقل شده که وقتی رسالتام را آغاز کردم «جوانان با من پیمان بستند و پیران از در دشمنی درآمدند» (حالفنی الشبان و خالفنی الشیوخ). آیت الله خامنهای درست بر عکس آیت الله خمینی عمل کرده؛ بنیانگذار جمهوری اسلامی به رهبر شوروی نامه نوشت ولی جانشین او نصیحت به رهبران غربی را بیفایده میداند.
رهبر ایران به بهانهی حادثهی تروریستی پاریس خطاب به جوانان نوشته «اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند.» بسیار خوب. این تروریستها در استخدام غرب بودند. ایشان دربارهی فتوای تروریستی قتل سلمان رشدی و مراد و مرجعشان آیت الله خمینی چه میگویند؟
آیت الله خامنهای مینویسد «در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید…اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آموزههای انسانی و اخلاقی او را مطالعه کردهاید؟ آیا تاکنون به جز رسانهها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کردهاید؟»
کاش آیت الله خامنهای مینوشت برای شناخت اسلام و پیامبر آن به آثار روحانیان و اسلامگرایان رجوع نکنید و به جای آن به پژوهشهای دانشگاهی در همان اروپا و آمریکای شمالی بنگرید. واقعیت آن است که تصویری که آیت الله خامنهای و آیت اللهها و اسلامگرایان از اسلام و پیامبرش میدهند، بهترین توجیه برای اسلامهراسی و اسلامستیزی است.
جناب ساسانم گرامی!مقاله بسیار جالبی دکتر نقره کار در مورد اسلام هراسی نوشته و در گویا نیوز درآن به تفاوت فوبیا و ترس منطقی و یا غریزی اشاره کده که بسیار مفید و ارزشمند است.من قسمتی از آنرا اینجا میگذارم.
اسلامهراسی: “فوبيا” يا ترسی معقول و منطقی؟ مسعود نقرهکار
واکنش وحشتزدگان در برابر انديشه و کردار اسلام سياسی را “فوبيا” تعريف کردن، نادرست و نارواست. سر بريدن، گردن زدن، سنگسار کردن، حلقآويز کردن، مثله و کارد آجين کردن، قتل عام کردن و شکنجه کردن در ملاء عام ترس آفريناند. اسلامهراسی “فوبيا” يا ترسی غيرمعقول و غيرمنطقی نيست، ترس و وحشتی واقعی و معقول و منطقیست، واکنشی عادی و طبيعی در برابر جهل و جنون و جنايت گسترده و عريانی که ميراث اسلام سياسیست.
…..
پيش از اشاره به پديده ی اسلام هراسی، ضروری می بينم روی چند نکته مکث کنم:
۱- افراطيون سياسی و دينی (مذهبی) درغرب به ويژه دراروپا، درشکل و شمايل های محتلف نژادپرستانه و بيگانه ستيزانه، در راستای تامين منافع معنوی و مالی شان درتقويت و گسترشِ روانشناسیِ ترس از اسلام و اسلام هراسی نقش داشته و دارند. اما نبايد فراموش کرد که عامل اصلی پيدائی و بروز اسلام هراسی انديشه و رفتارِ منبعث از اسلام سياسی ست.
۲- ترس و هراس از اسلام سياسی نمی بايد سبب واکنش منفی و تبعيض آميز و آزاردهنده و نفرت انگيز نسبت به پيروان دين اسلام شود. آنچه بايد نقد و نفی شود نه مسلمانان که اسلام سياسی ست.
۳- اسلام هراسی فقط درغرب گسترش نيافته است، در کشورهای مسلمان نيز شاهد رشد و گسترش ترس و وحشت از اسلام سياسی هستيم. درميهن خودمان به آنچه که بهداشت روانی و سلامت روانی جامعه معنا و تعريف شده است نظری بياندازيد تا نقش و جايگاه اسلام سياسی در توليد ترس و دهشت درجامعه را دريابيد.
سخن اما از”اسلام هراسی”ست، که “فوبيا” يا “ترس غيرعقلانی و غير منطقی”، ” ترس مبالغه آميز و توهمی”، و نوعی پيشداوری و تفکر و رفتاری نژادپرستانه نسبت به اسلام تعبير و تفسير شده است، تعريف و تعبير و تفسيری که به گمان من لغو و بيهوده، وغير واقعی ست. فوبيا Phobia)) را نوعی ترس بيمارگونه و اختلال اضطرابی ای دانسته اند که ” نا معقول، غيرعقلانی و غيرمنطقی” ست، که ” به شدت مبالغهآميز و حتی توهمی ست” ، که در بروز آن” مقدار ترسی که تجربه میشود متناسب با آن چه سبب ترس شده نيست “. در حاليکه ترس Fear)) يک پاسخ و واکنش حسی، عاطفی و رفتاری نسبت به يک خطر و تهديد واقعی ست، ترس يک واکنش محافظتی، عادی و طبيعی ست . بنابراين به گمان من معادل انگليسی اسلام هراسی Islamophobia نيست، که بهتر است Islamofear باشد. ترس واضطراب عمومیِ ناشی از گفتار و رفتار بخش بزرگی از رهبران و پيشوايان اسلام سياسی واقعيتی ست به وسعت جهل و جنون و جنايتی که در جهان منتشر کرده اند. تقبيح کننده گان “اسلام هراسی” با “فوبيا” خواندن اين خوف و هراس، بر واقعيت های هراسناک و وحشت آوری بسانِ حکومت اسلامی در ايران، طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام و…و حکومت ها و رژيم ها و جريان های مشابه چشم بسته اند. سرهای بريده و پيکر های گلوله باران شده ی روزنامه نگاران و نويسندگان، تن و جان های له شده زير سنگسار و آونگ انسان ها بر دارها و اعضای قطع شده ی بدن ها در ملاء عام، و دريدن سينه و شکم مسلمانی ديگر و خوردن قلب و جگرقربانی در برابر دوربينی که ميلياردها بيننده دارد، وکشتارهای جمعی در برابر ديده گان ميلياردها کودک و زن و مرد اگر هراس آفرينی ای آگاهانه و واقعی نيست، پس چيست؟ به کدامين دليل هراس و ترس از فکر و رفتاری که توليد کننده ی اين دهشت بزرگ است را می توان و می بايد غيرواقعی و غير منطقی خواند؟ اين جماعت از صدر تا ذيلِ تاريخی و جريانی و فرقه ای و فردی، نعره سر داده اند ، و در عمل نيز نشان داده اند که دين شان عين سياست شان است، و سياست شان عين گفتار و کردارشان، وما گفتاروکردار يکی ازآيت الله ها، مجتهدها، ولی فقيه ها و امام های اين مجموعه، يعنی روح الله خمينی را با بند بند تارهای قلب هائی پُر درد حس و درک وتجربه کرده ايم. قربانيان وحشت زده و هراسيده از گفتار و رفتار اين وحوش را مبتلا به ” فوبيا” و هراس شان را غيرمعقول وغيرمنطقی معرفی کردن غيرازمردم فريبی و وارونه گی آخوندی تعبير و معنای ديگری ندارد، و به نوعی پاک کردن صورت مسئله است.
واکنش وحشت زده گان در برابرانديشه و کرداراسلام سياسی را ” فوبيا” تعريف کردن، نادرست و نارواست. اسلام سياسی وحشت آفرين بوده و هست. اسلام هراسی” فوبيا” يا ترسی غير معقول وغير منطقی و مبالغه آميز” نيست، ترس و وحشتی معقول و منطقی ست، واکنش انسان طبيعی در برابر جهل وجنون و جنايت گسترده و عريانی ست که ميراث اسلام سياسی ست. دين سياسی شده ی در ستيز با مدنيت و دگرانديشی ، با نژاد پرستی و فاشيسم همپوشان و اينهمان است .
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/01/191569.php
اسلام هراسی ترفند تازه ای است برای از میدان به در کردن منتقدین به اسلام. مشخص است که به کار گیری فوبیا در این جا هیچ معنی و مفهومی ندارد. اسلام اکنون وارد جوامع غربی شده و توسط غربی ها مورد نقد قرار می گیرد. غرب را هم که می شناسیم هراسی از نقد ندارد. در واقع دنیای متحجر برخورد کرده با دنیای نقدگر مدرن. آن هم غربی هایی که قرن ها است در این راه کار کشته شده اند. پیش از این غربی ها از روی ترحم و این که اسلام دین مردم فلاکت زده و بیچاره است و نباید بر روی زخم این مردم نمک پاشید (این را من نگفته ام فقط نقل ضمنی کرده ام) وارد جزییات نمی شدند لیکن آزادی بیان خط قرمز آن ها است و با نقض شدن آن سکوت غربی ها نیز شکسته شده است.
بدون شرح!!
مشرق:
رسانه های غربی با گذشت بیش از 15 ساعت از انتشار پیام مقام معظم رهبری، این پیام بسیار مهم را در بایکوت خبری گذاشتهاند.
پیام رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی:(
اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید/ اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند/ چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیر بیدار و آگاه شود؟/درباره انگیزههای سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید)
دو دهه پیش مادرم یک بسته سبزی خوردن گرفته بود که درون روزنامه پیچیده شده بود. بدلیل اینکه آدمی روزنامه و مجله خوان بودم روزنامه را خواندم .کیهان بهمن 57 بود.
از قول مهندس بازرگان نوشته بود: باید مراقب باشیم که سپاه پاسداران ابزار سرکوب آزادی ملت نشود.می گویند در دنیا هیچ چیز بی دلیل نیست.اینکه یک صفحه روزنامه کیهان که متعلق به ده پانزده سال پیش بدستم بیفتد و کلام مهدی بازرگان در مورد سپاه آنهم در حالی که بهار 58 فرا نرسیده بود -براستی یک پیشگویی پیامبرانه بود که هنوز هم از سخن بازرگان متعجبم.
سپاه در طول جنگ از مار به افعی و در زمان خاتمی به اژدها مبدل شد و بخاط پول بی حساب وکتاب نفت گمان می کند خیلی قدرتمند است.
اگر نبردی در بگیرد بقول هاشمی رفسنجانی اگر صدام سه روز در برابر آمریکا پایداری کرد ما به بیست و چهار ساعت نمی رسیم.
اگر سید روح الله مصطفوی در همان سال نخست برحمت خدا رفته بود و بازرگان سکان اداره ایران را بدست گرفته بود به احتمال زیاد نه گروگانگیری می شد و نه تفرقه و نقار در آحاد ملت.و به احتمال زیاد به دمکراسی می رسیدیم.
این آقای محمد قوچانی در روزنامه جامعه شمس الواعظین مقالات پخته و جانداری می نوشت که برخی فکر می کردند یک مرد میانسال و پرتجربه است و هنگامی که معلوم شد در حورد بیست و اندی سال سن دارد همه دچار شگفتی شدند.گرچه روزنامه جامعه که برای خریدنش سر و دست می شکستیم را نابود کردند ولی خاطراتش برایم دلپذیر است.
با سلام ، به نظر میرسد که برادران سپاهی بد جور تنشان برای جنگی دیگر می خارد و شاید هم فقط لاف میزنند تا چیزی گفته باشند . در هر حال اگر جنگی دیگر در منطقه در بگیرد، بازنده اصلی این جنگ و حکومت همین برادران هستند، چرا که باید در دو جبهه داخلی و خارجی بجنگند . گذشت آن دوران که آن برادران نوامیس خود را به امید این مردم ماه ها رها می کردند و آب از آب تکان نمیخورد . تفاوت آن برادران با این برادران از آسمان ها تا زمین است ، آنها برای دفاع از ناموس این مردم به زعم خود جنگیدند و اینها به نوامیس مردم بی حرمتیها نمودند وآتنا فرقدانی ها را در بند کشیدند تا شاید چند صباحی تداوم استبداد و عمر ننگین خود را طولانی تر نمایند.
با سلام ؛اگرتمامی دنیا را زیروروکنیم آدمی به پررویی همین آقای خودمان نمی بینینیم که درروز روشن وهوای آفتابی وبااین همه فسادی که دم ودستگاه حکومتی دارد بازهم دهن بازکرده وجهانیان را نصیحت میکنند .تصورمیکنند جوانان جهان مانند اینها بی سواد وبی شعورند و
خیرقربان جوانان ایران را درست نگاه کنید بقدری ازوضعیتی که برایشان بوجود آورده اید ناراحت ودلزده شده اند که درهر لحظه آرزوی مرگ این حکومت سرتا پا فساد ودروغ ودورو ودورنگ را دارند .وعجیب اینجاست که اطرافیان هم دربیخردی غوطه ورند واوضاع مملکت را برای ایشان تشریح نمیکنند …
حکم دادگاه رحیمی مرا به یاد قاچاقچیان مواد مخدر می اندازد که با برادران نیروی انتظامی قرار و مدار دارند که هر از چندی محموله های کوچکی را خود لو بدهند تا نیروی انتظامی عملکردی مثبت را به نمایش بگذارد ولی محموله های بزرگ کما کان مسیر امن خود را حفظ می کنند.
همین چند روز پیش بود که دولت اعلام کرد 22 میلیارد دلار در دولت قبل از کشور خارج شده و معلوم نیست کجاست.
حالا با حکم رحیمی چند صباحی همه آرام می گیرند تا 22 میلیارد دلار فراموش شود.
واقعا هیچکسی بهتر خود خدا نمی تواند در زمین فساد کند. من به این ایمان دارم.
منصور
آقای نوریزاد گرامی در توضیح بیشتر پرسشم به عرض میرسانم که آیا تکلیف امثال داعشیان و انواع تفکرات دینی اسلامی که همگی به گمان خود به تکلیف شرعی خود عمل مینمایند اگر چه از آقایآن روحانیان ایران تا آقای سیستانی تا آقای ابوبکر بغدادی تا آقای رجوی همگی خود را تنها نماینده خدا ومفصرآیات قرآنی می دانند خداوند در روز جزا چه پاسخی به آنها می دهد. ( به خصوص آقای سید مرتضی که اطلاعات دینی خوبی دارند لطفا مرا راهنمایی نمایند) متشکرم
تغییر حکم محکومیت محمدرضا رحیمی ازقصاص دست و اعدام به ۱۵ سال و به ۵ سال حبس در عدالت همگانی کجا جای دارد ؟
بهترین گزینه ( ها ) ذیل را انتخاب کنید.
۱- سفارش بیت رهبری
۲- معاون اول نظام و جلوگیری از تشویش اذهان عمومی
۳- شک و تردید حقوقی مردم به عدالت اسلامی و قضات
۴- حق الناس حلال برای حق الخاص
۵- نامیدن حبس و زندان سپس آزادی از درب بغلی
۶- قیچی کردن هیجان دامنه های فساد از قوه مجریه به مجلس و بیت عظما
۷- اقتصاد مقاومتی و مقاومتهای دزدی
۸- اهمیت عضویت محمدرضا رحیمی و نهاد حزب الله
۹- دیوان عدالت اداری اسلامی و حقوق برباد رفته مردم
۱۰- به مسخره گرفتن افکار عمومی
۱۱- استقلال قوه قضایی در پنهان کردن جزییات جرایم خودیها
۱۲- سکوت معنا دار امامان جمعه در جهت (اتفاقات کم اهمیت)
۱۳- سپاه پاسداران کاملا در قضایای فساد اداری نقش خنثی دارد
۱۴- تهدید سپاه پاسداران به روزنامه ها و جراید برای فرار رو به جلو
۱۵- نزدیکی نظرات رهبری به کابینه رحیمی و تقدیر رهبر بعد از اتمام دوره دولت احمدی نژاد-رحیمی
۱۶- مصونیت سیاسی حقوقی مسیولین رده بالای نظام اسلامی در جرایم (سخن از من آزادام و مابقی برده)
۱۷- احمدی نژاد از زاویه تشخیص مصلحت نظام به رحیمی در کاهش جزای کیفری کمک کرد
۱۸- یچاره ملتی که معاون اول رییس جمهورش مجرم از کار در آید
۱۹- امروزه دغدغه رهبر اعظم نامه نوشتن به جوانان اروپا و آمریکای شمالی است و نه مشورت زنده با جوانان ایرانی در فسادهای نجومی اداری داخلی و فنا رفتن آینده اقتصادی جوانان ایرانی
۲۰- کدام ترس اسلامی باعث محاکمه نکردن احمدی نژاد شده؟
۲۱- هویت اسلامی سیاسی یعنی همین و جای نگرانی نیست
من سی سال است که فرانسه زندگی میکنم و هرر وز کیوسک روزنامه فروش های اینجا را نگاه میکنم. نه تا بحال روز نامه شارلی را دیده بودم ونه در مورد آن شنیده بودم.تا اینکه با حمله به این روزنامه قهمیدم که چنین روزنامه ای هم بوده است. و فکر هم نمیکنم آدم حسابی های فرانسه اینرا بخوانند. حالا فرض کنیم برای آدم هایی که عمرشان کتاب خوانده اند اگر چشمشان به یک کاریکاتور بیافتد مگر فرقی میکند. یعنی چه اتفاقی میافتد. آیا با دیدن یک شکلی که یک آدم بیخودی کشیده است نظرشان فرق میکند.. اینها مو را از ماست میکشند. 800 سال است که در مورد مذاهب مختلف در سوربن تحقیق کرده اند. مثل این است که مثلن فکر کنیم که اینها وقتی به عمامه بزرگ یک ایت الله نگاه کنند فوری تحت تاثیر ابهت عمامه قرار گیرند و اسلام بیاورند.
کاریکاتور کشان ج. ا. هستند که به اسلام ضربه میزنند. وقتی اینجا عکس یک جوان نخبه را میببنند که پشت او در اثر شلاق کبود شده است. این ان کاریکاتوری است که از اسلا م کشیده شده است. اینجا کتک زدن سگ و الاغ هم جرم دارد. من در دانشگاه کار میکنم دیروز دو نقر دانشجویان الجزایری من یک عکس مجله از یک جوان آورده بودند که پشت او در اثر شلاق کبود شده بود از من پزسیدند ایا در کشور شما چنین کار هایی میکنند.
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
اگر سیاست مهار آخوند در زمان رضا شاه ادامه یافته بود ورضا شاه توانسته بود با وارد شدن در مذاکره با غربیها از حمله متفقین به ایران جلوگیری کند قطعا اخوند هم خود را با شرایط جدید آشنا میکرد ولجنزاری که امروز همه را در آن گرفتار کرده اند بوجود نمی امد اشغال ایران دستاوردهای نواندیشی در ایران را از بین برد وبا رفتن او به بازگشت روحانیت به وضعیت قبل همانطور که کسروی می گوید منجر شد ومبارزه برای توسعه سیاسی اجتماعی در ایران را دوباره به صدر مشروطیت بازگرداند روحانیت در چهره ای جدید وبا اندیشه خونخوار فدائیان اسلام به صحنه بازگشت با ستقرار نیروهای شوروی در مناطق شمالی کشور وتشکیل دولتهای موقت ریشه های غرب ستیزی که وجه مشترک اخوندها ومارکسیستها بود ستیز با غرب آغاز شد ودستاوردهای مشروطه با درگذشت بنیانگذاران سکولار ان با ایدئولویستهای جانشین آن از اسلام ومارکسیسم جایگزین شد این بار امتیاز دهی حکومت به علما برای مقابله با مارکسیسم اسلام را به صحنه باز گرداند از این به بعد روشنفکری دیگر آزاد اندیشی وسکولاریسم نبود وجای خود رابه دین مارکسیسم داد تا در یک قرارداد نا نوشته با آخوند نهال آزاد اندیشی در ایران را بخشکاند من به ظن خود دوران نکبت بار کنونی را نتیجه اشغال ایران به دست متفقین وناکام ماندن برنامه توسعه سیاسی اجتماعی رضا شاه می دانم ومشتاق خواندن نظر دوستان گرامی میباشم.
خوشبختانه یا بد بختانه باید گقت که در ایران اسلامی شده فعلی افرادی که لایق باشند در حکومت نیستند. مثلا فرض بگذارید در موسیقی یک فردی که اصلا نمیداند موسیقی چیست و هیچ آگاهی از گوشه های موسیقی ندارد بر مسند و سکان دستگاه موسیقی این کشور است و قصد دارد که شجریان را ممیزی کند.در حالیکه اصلا بلد نیست یک قطعه بنوازد چه رسد به اینکه یک قطعه بسازد.اگر هم کسی پیدا شود که آهنگ ساز باشد قطعا یک آدم کراواتی یا پاپیونی است که تلویزیون نمیتواند نمایشش بدهد.چون اغلب معذبان(ذوب شدگان در و…) عرضه هیچ کاری درست شنیدید هیچ کاری را ندارند(بجز آدم فروشی).و بشرح ایضا در سایر علوم و فنون و هنر علی الخصوص. ویا فی المثل در عرصه ورزش بخواهند کسی را بیاورند و در تلویزیون نمایش بدهند که بله این آقا چندین و چند مدال و مقام در عرصه ملی و جهانی دارد و سر سپرده ماست . ندارند همچین شخصی را.اگر هم کسی پیدا شود که مجیز گوی اینها نخواهد شد.و البته این امر را باید بفال نیک گرفت فرض بفرمایید استاد شحریان با آن سابقه هنری در راس ممیزی تلویزیون می بود و انتشار آثار موسیقی از صدا و سیما یا ارشاد با نظر او صورت میگرفت (که مطمئن هستم هیچگاه این کار را نخواهد کرد)در اینصورت دهان اشخاصی مثل من بسته میماند در صورتیکه در حال حاضر ممیزان محترم بعید میدانم که حتی دستگاه های موسیقی را بدانند کدام است. آن فردی که در مورد سینما نظر میدهد اصلا چند تا فیلم دیده است یا فردی که در ممیزی کتاب است نمیگویم چند تا کتاب نوشته است ؟که پاسخ از پیش معلوم است بلکه چند تا کتاب خوانده است.و در غالب موارد و زمینه ها اوضاع بهمین منوال است.
به یاد سعیدی سیرجانی که در آخرین نامه اش به آقای خامنه ای قبل از دستگیری چنین می نویسد:
(( آدميزادهام! آزادهام! و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران، بگذاريد آيندگان بدانند که در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.))
بی عدالتی شده در حق اقای رحیمی برای کسی که مدال خدمت گرفته و رییس ستاد مبارزه با فساد بوده و هزار جور خدمت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ضمن عرض سلام به جناب آقای نوریزاد سوالی مدت هاست که ذهنم را به خود مشغول نموده، از جنابعالی و سایر عزیزان آگاه به مسائل شرعی و دینی می خواهم مرا راهنمایی فرمایند و پرسشم این است که با توجه به اینکه برداشت و تشخیص افراد از ایات قران و احادیث حجیت تکلیف برای افراد به وجود می آورد و با توجه به گوناگونی برداشت هااز آیات واحادیث مثلا برداشت آقای خامنه ای آقای سیستانی آقای کاظمینی بروجردی از آیات واحادیث و عملکرد هر کدام از آنها، در بارگاه الهی از نظر فقهی باعث مصونیت از پاسخگوی به اعمال روا واردات خود نمی گردد. باسپاس از پاسخگوییتان
“کشور من”
در کشوری زندگی میکنم که دویدن سهم کسانیست که هرگز نمیرسند و رسیدن سهم کسانیست که هرگز نمیدوند!
در کشوری زندگی میکنم نام بزرگترین قبرستانش “بهشت” است واین خود نشانیست از زندگیجهنمی مردمانش!
در کشوری زندگی میکنم که حجاب را بر زنانش اجباری کردند تا هنگامیکه آنانرا به شیوخ عرب وامیگذارند
شئونات اسلامی رعایت شده باشد!
در کشوری زندگی میکنم که بنا بود، بهشت زیر پای مادرانش باشد، ولی در جهنمی دائمی بسر میبرند!
در کشوری زندگی میکنم که آقازاده گانش اتومبیلهای چندصد میلیونی سوارند ولی از رعایت
ابتداییترین مقررات رانندگی عاجزند!
در کشوری زندگی میکنم که رنگهای زیبای رنگین کمان مکروح اند و رنگ سیاه مستحب !
در کشوری زندگی میکنم که مردمانش با نفرت بیشتری به بوسیدن دو
عاشق مینگرند تا صحنه اعدام انسانی در ملأ عام!
در کشوری زندگی میکنم که در آن تفنگهای پر برای شلیک به مغزهای پر
فراوانند و مغزهای خالی برای پر کردن این تفنگها، فراوانتر !!
فرکشو بکنید بعد از این نامه رهبر، جوانانی در اروپا و آمریکا وارد جامعه خواهند شد که 30 سال بعد خواهند توانست بعد از طی کردن مراحل موفقیت در سیاست (به سبک رهبری) دزدی ها و اختلاسهایی انجام دهند که عاری از هرگونه مجازات باشد. البته باور بفرمایید با توجه به حجم انبوه ثروت در این کشورها، رقم آنها خیلی خیلی بیشتر از اینهایی است که در جمهوری اسلامی رخ داده و تاریخ بشر سراغ نداشته. بدینترتیب آبروی جمهوری اسلامی سی سال دیگر به آن باز میگردد (خخخخخخخ).
به همین شکل مقایسه کنیدجنایتهای 30 سال آینده (شاید هم زودتر) در اروپا و آمریکا را.
حالا متوجه شدید؟ رهبری میخواهد آبروی رفته را بازگرداند. به خاطر همین فرزانه شده. لعلکم تعقلون
سلام آقاي نوري زاد
گوياشما دراين بندسه به اعدام نكردن رحيمي معاون اول دولت باك دست ناراحت هستيد ؟اين ناراحتي كه بارويه گروه لگامتان همخواني ندارد بازهم سياست يك بام ودوهوا؟
يعني احتلاس ايشان بيش از123ميليارد بوده است؟
“سه: سرانجام محمد رضا رحیمی که کلی دزدی کرده بود و نمایندگان بسیاری را نمک گیرِ الطاف و منویات ملوکانه کرده بود، به پنج سال زندان و برگرداندن سه چهار میلیارد پول محکوم شد. میلیاردها دزدیِ این فرد را مقایسه کنید با صد و بیست و سه میلیاردی که فاضل خدادادِ فلک زده با همکاریِ مرتضی رفیقدوست، برادر محسن رفیقدوست – از دوستان رهبر – اختلاس کرده بود که سرضرب اعدامش کردند بدبخت را.”
مرحوم بازرگان اسطوره آزادانديشي بود مثل شهيدمطهري رحمةالله عليه -يادشان گرامي باد.
مصلح
——–
مصلح گرامی سلام
درست می فرمایید. من و دوستانم در لگام مخالف اعدامیم. آنچه من در این نوشته بدان اعتراض کرده ام، رویه ای از دم و دستگاه قضایی است که یکجا بخاطر دزدی اعدام می کند و در جای دیگر نه. اینهمه در حالی است که جوانان بی گناه ما در زندان اند یا ستاره دار شده اند و جماعت کثیری نیز بیکار و معتاد و …. من در این نوشته به یک بام و دوهوای دستگاه قضایی بیت رهبری پرداخته ام.
سپاس
در جواب مصلح گرامی بای گفت اگه دقت کرده باشید آقای نوری زاد مقایسه ای کردند بین رحیمی و فاضل خداداد نه اینکه ایشون علاقه مند به اعدام باشند بلکه از دید حاکمان کشور گفتن که اگه رحیمی به جایی وصل نبود تا الان باید اعدام میشد
این ملا مصلح غیر صالح اینروزها از هر بهانه ای برای نیش زدن به نوریزاد استفاده میکند حتی اگر ادعایش ارتباطی با شقیقه نداشته باشد . بابا ایوالله!
بعد ازاصلاح جامعه اسلامی ایران توسط آخوندهامخصوصا جوانان ازهرگونه اعمال خلاف شرع وعمل به تمامی واجبات ومستحبات ودوری ازاعتیاد وفساد اخلاقی ولی امر مسلمین جهان طی نامه ای جوانان غربی را نیز ارشاد فرمودند.
«آیتالله خامنهای جوانان غربی را به مراجعه به قرآن و زندگی پیغمبر اسلام دعوت کرد» تیتر سایت بی بی سی
آنچه ممکن است نام بازرگان را در تاریخ معاصر ما تطهیر یا دست کم برجسته کند دو چیز است، نخست ایران خواهیش که گفتهبود: ما اسلام را بخاطر ایران میخواهیم، نه ایران را بخاطر اسلام. و دوم اخلاق مداریش. چه اولین و چه دومین ویژگیاش به مذاق ایدئولوژیزدهها خوش نمینشست. هم روشنفکران چپ (شامل مجاهدین) و هم روحانیت شیعه (که کینهٔ ایرانیت را داشت) ایران را برای ایدئولوژی خود میخواستند. هر دو گروه فوق اخلاق را در عالم سیاست تنها تزئینی دست و پا گیر و حداکثر دست آویزی برای زدن دشمن یا رقیب تلقی میکردند.
اخلاق، غایب بزرگ سیاست ورزی ایرانی است. گاهی که مباحث ریشهای و اساسی را (صد البته با لذت و علاقه) در این وبلاگ میخوانم، با خود می گویم آیا غیبت اخلاق در عالم عمل سیاسی منوط به بحثهای ریشهایست؟ آیا میتوانیم در یک عزل نظر از کلیه مباحث شناخت، یک مبنای خودبسنده و متافیزیکیِ مرضیالطرفین برای گفت و گو (و بالطبع عمل سیاسی) تدوین کرد؟
مبنای اخلاق گریزی تمامی کنشگران سیاست ایرانی (از رضاشاه تا آیتالله خامنهای و از احزاب صدر مشروطه تا اصولگرایان امروز) ایمان هریک به بر حق بودن بلاشک خود است. جمیع کنشگران سیاسی هدف خود و وسیلهای را که برای نیل به آن برگزیدهبودند، بهترین راه و تنها راه تلقی می کردند.
احزاب لنینیستی با اعتقاد به برحق بودن، علمی بودن و پیروزی نهایی تفوق آرمان حزب خود، هر عمل سیاسی مخالف با آن را فاقد ارزش وجودی و عملی میدانستند، و با تقلیل کلیهٔ ارزشهای اجتماعی (و از آن جمله اخلاق) به روبنای جامعهای فئودالی/سرمایهداری الزامی به رعایت آن نمیدیدند. همین تلقی از احلاق، در کلمهٔ “خدعه” منقول از پاسخ معروف آیتالله خمینی به خُلف وعدههای پاریسیاش به چشم می خورد.
آیا رسیدن به هر بنیاد مشترکِ اخلاقی، نیازمند اندکی تردید هر کنشگر در اهداف و وسایل سیاسی خویش است؟ تردید مقولهایست که با عمل منافات دارد. بنابراین نمیشود -فرضا- از آقای نوریزاد توقع داشت همزمان که هستی خویش را در راه سعادت هموطنانش بردست میگیرد همواره شک و تردیدی در اهداف و روشهای خود به دل راه دهد.
به نظر میرسد “اخلاق” باید به عنوان جزء لاینفک “هدف و وسیلهٔ” کنش سیاسی مندرج گردد، ازینرو تدوین مبانی اخلاق سیاسی و بازسازی وجدان ایرانی نیازمند توجه فوری اندیشمندان و کنشگران است.
———
سلام مازیار گرامی
از قلم فهیم و مودب و ریز بین و منصف شما سپاس مندم. البته از خودشما نیز. که قلم شما از شما روح می گیرد.
سپاس
برادر عزیز مازیار وطن پرست زیاد نگران غربی ها و سیاستمداران غرب نباشیم واسه فرستادن تروریستها چون مطمئنم جوانان غربی با مراجعه به زندگی پیامبر و گرفتن الگوی جهاد فی سبیل الله به زودی شاهد ظهور وحشیها در امریکا خواهیم بود.مطمئن باشید .چه شود جوانان چشم ابی امریکا در حال سر بریدن و انجام اعمال بسیار زیبای پیامبر خدا.
جناب آقای نوریزاد
ضمن اینکه نفس همکلامی (همقلمی) با شما را جزو معدود افتخارات زندگی اجتماعی خویش می دانم، امیدوارم الطاف و تاییدات شما سبب تشویق اینجانب به مطالعه و اندیشهٔ بیشتر باشد تا غرور کاذب.
ضمنا پیشنهادی دادهبودم در خصوص افزودن بخشی به وبلاگ که خواننده را از آخرین کامنتهای وارده، شناسهٔ نویسنده و محل درج آن آگاه کند. آیا امکانش هست؟
——–
سلام مازیار گرامی،
برای اکنون گمان نمی کنم. اما در آینده، چرا که نه.
سپاس