سر تیتر خبرها
پیشنـهاد به رهبـر مسلمین جهـان

پیشنـهاد به رهبـر مسلمین جهـان

یک: سال های سال است که آقای خامنه ای خود را رهبر مسلمین جهان می داند. و نایب امام زمان. و احتمالاً نماینده ی خدا بر زمین. ایرادی ندارد. هرکسی می تواند از اینجور خیال ها برای خود بپروراند. ایراد از آنجا پا می گیرد که این نمایندگان خیالیِ خدا، در امور جاریِ مردم دخالت کنند و به اسم خدا برای مردمان خط و نشان بکشند. می گویم: آقای خامنه ای اگر برای همسر و فرزندان و خویشان خود احترام قائل است و برای آنان حقی متصور است، بیاید و مختصری از این حق را برای دیگران قائل شود. یکی از حق های خاکمالی شده ی مردمی، میزانِ سال هایی است که دستگاه قضایی در سال های پس از انقلاب اسلامی برای زندانیان سیاسی حکم فرموده است. جماعتی را به پنج سال و ده سال و بیست سال و عده ای را حتی به اعدام. علت این همه آشفتگی در صدور احکام قضایی، در این است که شاخصی برای قضاوت در کار نبوده است. و شاید به این خاطر که قاضیان، به تناسب بغض و عصبیت و سفارشِ بازجویان اطلاعات و سپاه، فرمایشِ همانان را حکم کرده اند و حکم می کنند.

برای یکسان سازی احکام سیاسی، پیشنهاد می کنم شاخصِ پیشنهادیِ مرا بر میز قاضیان بگذارند و با نگاه به آن برای خاطیانِ سیاسی حکم زندان تجویز کنند. می گویم: حکمی که دستگاه قضایی برای قاتل ستار بهشتی تجویز کرد، می تواند مناسب ترین شاخص باشد: سه سال زندان برای یک قاتل. که اگر این شاخص عملی شود، بسیاری از احکام سیاسی باد هوا شده و عزیزان ما فی الفور آزاد می شوند. این شاخص، پیشنهاد خوبی است. آقای خامنه ای اگر برای همسر و فرزندان و خویشان خود احترام و حقی قائل است، حتما به عملی شدنِ پیشنهاد من دست یازد.

دو: امروز آقای پیمان عارف برای من نوشت: برای ادامه ی تحصیل از کشور خارج شدم. پیمان عارف یکی از هزاران نخبه ی سرزمین ما است که به بغض دستگاه های امنیتی گرفتار شد و ناگزیر از کشور دل کند و رفت که نخبگی اش را نثار کسانی کند که قدرش را بدانند. خروج پیمان عارف از کشور برای دستگاه امنیتی ما بسیار مطلوب است. ملایانِ حاکم بر ایران مشتاق این اند که همه ی معترضان به دزدیِ ملایان حاکم، از کشور خارج شوند و کشور را دربست بدانان بسپرند. گلی به گوشه ی جمال نایب امام زمان. پیمان عارف بارها بخاطر فهمش به زندان رفته بود. این اواخر، روزی که از زندان اوین بیرون می آمد، دراز به دراز خواباندنش و هفتاد و چهار ضربه شلاقش زدند تا به وی بفهمانند: کاری به کار دزدیِ ملایان نداشته باشد.

سه: امروز دیدم روزنامه ی شرق از قول معاون اول رییس جمهور نوشته: خروج 22 هزار میلیارد دلار پول از کشور بدون بازگشت. احتمال می دهم این رقم 22 میلیارد دلار است و نه 22 هزار میلیارد دلار. به دولتمردان آقای روحانی می گویم: این ارقام را برای مردم منتشر نکنید. چرا که: آنچه که دستگاه های امنیتی خواسته اند، شکل گرفته و مردم از اینجور ارقام نجومی حالی به حالی نمی شوند. به دولتمردان می گویم: در همان پستو های رفاقت، یکجوری سر و ته اینجور ارقام را به هم آورید و خودتان با دزدان کنار بیایید. و اگر خیلی خیلی احساس اقتدار می کنید، اسم و فهرستِ همان بورسیه ای های تقلبی را که بارها قول افشایش را به مردم داده اید منتشر کنید تا در یک قلم ببینیم آیا مثلاً حریف جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج آقا شیخ حسین طائب رییس سازمان اطلاعات سپاه می شوید که اسم خواهر زاده اش در میان این بورسیه ای هاست؟ نیز اگر نفسی برایتان باقی گذارده اند، صدای شجریان را به ما برگردانید. پول های برده شده پیشکش همه تان. خیرش را ببینید.

محمد نوری زاد
بیست و نهم دیماه نود و سه – تهران

10933991_1020716801289269_4830293262912723030_n
10926216_1020716737955942_8565144071098338190_nShare This Post

درباره محمد نوری زاد

127 نظر

  1. بنظر اینجانب قاطی شدن دین با سیاست در کشور ما نه تنها جواب نداد بلکه نتایج بسیار تلخی هم ببار آورد که شامل 1- دین گریزی مردم بویژه جوانان، 2- تحمیل جنگ و تحریم با هزینه های جانی و مالی بسیار و 3- به جهان اسلام (مصر، تونس و سایر جهان عرب) اثبات نمود که قاطی کردن دین و سیاسیت به قیمت از دست رفتن تقدس دین شده و به جهان چهره خشن خود را به منصه ظهور گذاشت

     
  2. کلام انسان نازله روح اوست. سید مرتضی
    جناب سید گمان نمی کنم کلام انسان نازله روح باشد زیرا تا جایی که می دانم- روح قابل تجزیه و صعود و نزول نیست. روح بی مکان و بی مکان است و آغاز و پایانی ندارد و مرگ وتولدی برای او نیست. مگر شما اعتقاد نداریکه نفخت فیه من روحی؟
    فکر کنم درستش این باشد که- کلام بشر نازله ذهن اوست. و ذهن هم تا جایی که می دانم ابزار مغز است.کسی که در هند زندگی کرده باشد بسته به طبقه اجتماعی اش یک نوع ذهنیت و آرمان دارد و کسی که مثلا در قم و در حوزه به خواندن مطول و سیوطی مشغول باشد یک نوع دیگر و کسی که فلسفه و منطق آموخته باشد ذهنی فلسفی و منطقی کسب می کند.
    اعتقاد دارم دین اگر وظیفه ای داشته باشد همانا پرورش معنویات و اخلاق حسنه و پارسایی و کرامتهای بشری است.انسانها خودشان قادرند بقیه امور را با بهترین گونه اداره و اجرا کنند منظورم اداره سیاست و اقتصاد و شهر و کشور داری است.
    دین اگر وارد عرصه اجتماعی برای بر هم زدن نظم اجتماع شود و بخواهد نظمی دینی برپا کند نتیجه اش خرابی و اندراس دین و دنیا می گردد.در طول تاریخ تجربه شده و تجربه دارد می شود.
    گمان هم نمی کنم دین کالایی باشد که قابل خرید و فروش باشد.نرخش چقدر است.واحد اندازه اش کیلوگرم است یا مثقال.منظورم این است که دین را باید از مقولات فروش وفروختن جدا دانست.اگر مطلبی موجب آزردگی شما شده ما از شما پوزش می خواهیم.
    سپاس

     
    • سلام به البرز گرامی

      تعبیر کلام نازله روح انسانی است ،یک عبارت تشبیهی و توضیحی در این جهت است که مطابق با بخش روان شناسی فلسفی ،روح حقیقت انسان است و بدن انسان بمنزله ابزار اعمال اراده برای اوست ،همانطور که اشاره کرده اید ،بر اساس روان شناسی فلسفی ،روح بدلایل متعدد و بر اساس وجدان ،و شهادت وحی ،موجودی مجرد از ماده است ،و نفخه الهی است بتعبیر قرآن (و نفخت فیه من روحی) (ثم انشاناه خلقا آخر) که این خلق دیگر در آیه که بدنبال ذکر چگونگی تکون مرتبه جسمانی انسان آمده است (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين.المومنون/14) تفسیر شده است به همین نفخه الهی که بدنبال تکامل نطفه انسان به بدن ابتدایی تعلق می گیرد ،و باصطلاح فلسفی روح انسان جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء است ،و مرحوم ملاصدرا ،ضمن اقامه برهان بر این مطلب همین آیه شریفه را دلیل تجرد روح و جسمانیه الحدوث بودن و روحانیه البقاء بودن آن میداند ،همینطور از این آیه شریفه استشمام تحقق حرکت جوهری که صدر المتالهین قهرمان پرورش آن است می شود.
      در هر حال درست میگویید روح مجرد است اما نه بتجرد تام ،اما در این عالم آن فآن روح انسانی تعالی می یابد و پس از مرگ بتجرد بیشتری می رسد ،تفصیل این بحث ها بجای خود ،اما غرض این است که آری روح بحکم تجرد ناقصی که دارد قابل انفصال و تجافی نیست و مکان ندارد ،اما مقصود از عبارت تشبیهی فوق اشاره به پیوستگی و حکایت اثر از موثر است ،زیرا بقانون علیت و بحکم تجرد نفس ،فاعل حقیقی افعال و آثار انسان روح است که بدن مادی را بکار می گیرد ،و تکلم و ایجاد صوت یا کتابت نیز فعلی از افعال روح و نفس ناطقه انسانی است که توسط ابزارهای بدنی انعکاس می یابد ،پس اگر گفتیم کلام انسان نازله یا حاکی از روح انسان است مفاد این گزاره این نیست که روح فرود آمده است یا تجافی پیدا کرده است ،بلکه مقصود این است که کلام و گفتار و نوشتار انسان که اثر و معلول حقیقت انسانی انسان است ،حاکی از روحیات و تفکرات اوست.
      مساله ذهن هم در فلسفه اسلامی از مسائل پیچیده بخش روان شناسی فلسفی است ،و باز همانطور که اشاره کرده اید ،در فلسفه الهی بر مبنای تجرد نفس ،ادراک فرآیندی مجرد است و مغز و اعصاب و دیگر مکانیسم های جسمانی در انسان همه مقدمه برای فعل ادراک است ،اینکه ذهن چیست و چه ربطی با روح دارد یا چه جایگاه و نقشی در فعل ادراکات عقلی و خیالی و حسی دارد از بحث های پیچیده فلسفه های قدیم و جدید است که باید در محل خود مورد بررسی قرار گیرد.
      بحث های سیاسی و اجتماعی که در دنباله مطرح کردید ربط ماهوی به ایراد فوق نداشت ،بنابر این از آن می گذرم.

      از توجه بجای شما تشکر می کنم

       
  3. جمهوری اسلامی برره

    هااااا مه تحت تاثیر اسلام ناب قرار گرفته بیدم و تصمیم گرفته بیدم نماز وخوانم و در راه اسلام و رهبر جهاد وکم دو تا سوال داشته بیدم 1- نماز چه ساعتی و چند وعده بید 2- چقدر حقوق ودن ؟

     
  4. گاندی میگه هر وقت نا امید می شدم به تاریخ گذشته فکر می کردم که در نهایت عشق و انسانیت و مردم پیرزو شدند و همه ظالمان نابود و حکومت شان برباد رفت.این نیز رفتنی ست.نه چنگیز خان مغول نه حجار نه حکومت کشیش ها نه… هیچ کدام نماندند شیوه حکومتشون هم نابود شد و همیشه مورد لعن و نفرت هستند.گول ریش سفید رو نخورید این نیز بگذرد.الان گاندی ه در هند هم در جهان هست اما دشمنانش کوچک و خار و نابود شدند.

     
  5. بنام خدوند جان وخرد//// كزآن برترازانديشه نگذرد

     
  6. هو ۱۱۰

    ای ناشناس مقیم برج عاج، تو نبودی که ببینی:
    من به هر جمعیتی نالان شدم
    جفت خوشحالان و بد حالان شدم
    سر من از ناله من دور نیست
    لیک چشم و گوش را آن نور نیست

    یا علی

     
  7. امثال این آقا قبل از انقلاب میگفتند مانماینده خدا روی زمین هستیم اما حالا میگویند خدا نماینده ما در آسمانه هست وبه این دلیل هم هست که هر کاری که دلشان بخواهد میکنند !!!!

     
  8. چناب سید مرتضی حقیقتا من ارزشی برای نوشته هایت قایل نیستم که چوابی به آنها بدهم ولی فقط چهت اطلاع برای چندمین بار اعلام می کنم که من 1.هیچ عقیده ایی چه دینی و فکری ..را در مالکیت حتی گوینده اصلی اش هم نمی دانم تا چه رسد به عقایدی که زندگی ملیونها و بلکه میلیاردها انسان را به نابودی کشیده محمد هم خود کسی را وکیل نکرده.
    2.من تنها چندین بار اشتباهابا نام ناشناس نوشته ام والا همیشه بام مزدک می نویسم و خواهم نوشت.
    3.سلام شما چناب سید از همان اویل 57 بمن و کل ایرانیان رسیده احتیاچ به سلامی بیش لاقل از طرف من نیست!

     
    • مصلح
      2:06 ق.ظ / ژانویه 21, 2015

      سلام جناب كورس گرامي
      اين فرازي ازكامنت شما خطاب به علي1 است كه درذيل مي آيد ودراين فراز خطاب شما درواقع خطاب به علماي دين اسلام است:

      “””. يك روحانى هم اگر به راستى به انديشه مدرن آرى گويد اولين كارش ترك لباسى است كه به هر حال فقط لباس نيست بلكه او را مدافعه گر يك نظام حقيقت مقدس مى كند و تا وقتى اين لباس به تن دارد ، امكان ندارد خداى قرآن را وابگذارد و به خداى هگل و هستى هيدگر و اخلاق سوژه محور كانت روى آورد . كشيش هاى سكولار غرب و كاپلستون كاتوليك را نبينيد . الهيات آنها مدرن شده ، الهيات اسلامى به آسانى به مدرن شدن تن نمى دهد .من مى گويم اين حكومت است كه نمى گذارد من و آقاى مصلح در شرايط امن و برابر با امكانات رسانه اى حتى الامكان برابر بنشينم و مثل ديپاك چوپرا و ليونارد ملادينو در آمريكا با هم گفتگو كنيم .”””

      جناب كورس عزيز ،اولا انديشه مدرن رابه چه انديشه اي اطلاق مي كنيد؟
      اگرمقصودتان ازمدرن ،دموكراسي وحقوق بشر وحق آزادي بيان وانديشه ورزي است ؟خوب علماي اسلام همه اينها راقبول دارند ونيازي به درآوردن لباسشان نيست.
      اگربفرمائيد نخير قبول ندارندوشاهدش وضعيت حكومت حاكم برايران فعلي است.

      ماهم مي گوئيم اين وضعيت بعينه وباكم وزيادش درجوامعي كه شما مدرن مي دانيد ،بهمين گونه است.ونيازي به شاهدومصداق آوردن نيست ،چون باشماجدال ندرريم .

      وامابنده حقير بنام مصلح اگرلباسش راهم دربياورند وازناچاري عريان وفقيرهم بشوم ولباس هم بيدانكنم ببوشم؛ هرگزامكان ندارد خداى قرآن را وابگذارم و به خداى هگل و هستى هيدگر و اخلاق سوژه محور كانت روى آورم .

      زيرا كه من قرآن را كلام خداوندمتعال وآفريدگارهستي مي دانم كه براي هدايت بشرفرستاده است .و همين الآن هم معجزه باقيه آخرين بيامبر خداوند است واحكام ودستوراتش تاقيامت معتبر وقابل اجراهست؛وحاضرم برحقانيت قرآن كه كلام خداوند است ،باهركسي كه منكر كلام خدا بودنش هست، مباهله كنم . اگركسي ازشما منكران قرآن به اين مباهله حاضرهست بسم الله اين گوي واين ميدان.
      واگرشما اين گونه اعتقاد مارابرحقانيت قرآن ، دگماتيستي وتحجرمي دانيد باكي نيست ؛ماهم شمارا حيران ومتحيرمي دانيم.

      وامااينكه شما طرفدار آزادي هستيد. اين آزادي هم حدي دارد كه نبايدمزاهم ديگران باشد.
      واماآزادي انديشه ورزي متخالف هم ،اگرمنطقي وعقلاني ومنصفانه باشد ؛ لابد وناچار بايدبه تفاهم برسند،زيرا فرض برآنست كه هردوطرف منطق وعقل وانصاف را مراعات مي كنند،وحقيقت هم درهرمسأله بيش ازيك چيزنيست.

      واما اينكه فرموده ايد كلام ايشان مؤدبانه بود وتبختري نداشته اند. يك مقداركم لطفي نسبت بماوازدائره انصاف خارج گشته ايد.وداوري تان بي طرفانه نبوده است.
      باآرزوي رسيدن به تفاهم بيشتر ورعايت عدل وانصاف بيشتر.وباسباس واحترام.
      مصلح

       
      • جناب اقای مصلح سلام.برادرگرامی.عزیزمن.علمای اسلام کجا به ازادی بیان و دموکراسی وحقوق بشر پایبندهستند وان را قبول میکنند؟این مطلب شما را از باب مزاح وانبساط خاطر دیدم.وگرنه تمامی متون اون اعتقادی که بدان پایبندهستیدوالبته حرجی هم بدان نیست بطلان نوشته شما را ثابت میکند.دراعتقادات خود ثابت قدم ومتعصب باشید اما دروغگونباشید.فارغ از متون ادیان دروغگویی در قاموس بشریت فعل ناپسندی ست.عزت زیاد.

         
        • جناب عباس انعامي سلام
          بدانيد كه بنده دروغگونيستم ودروغگورا دشمن خدامي دانم ومن ازاعتقاد وبينش خودم حرف مي زنم.
          واماادعاي دروغ ودروغگوئي شما براي ما ازيك سال بيش ثابت شده است وقتي كه به اين سايت واردشديد ادعاكرديدكه :””شيعه وتشيع ساخته وبرداخته مرحوم شيخ مفيدوصدوق وكليني وطوسي ووو…است.”

          بنده وآقاسيدمرتضي- دام ظله واعلي الله كلمته وهو كلمةالله وهي العليا-ازشما به اين ادعايت دليل ومدرك وسندخواستيم .وليكن شماطفره رفته ايد وهنوزكه هنوزاست يك سندي ودليلي برادعايت نياورده اي.
          بس معلوم شده است كه دروغگوچه كسي است.ومابه حرفهاي شما اعتنانمي كنيم.
          شماادعاي شيعه شناسي هم داريد ،بس چراطفره مي رويد ودغلبازي وجدال راه انداخته ايد اگرمردي ودروغگونيستي برآن ادعايت دليل بياوريدتاراستي گفتارشمامعلوم شود.باحترام
          مصلح

           
          • خیر برادر حرف تو دهن ما نزار .من کی نوشتم شیعه ساخته پرداخته شیخ مفیدو کلینی و…است؟اتفاقا بنده کتابی نوشته ام بنام تشیع در تاریخ1400ساله اسلام.انتشارات قدس سال1391البته ناچار از مراعات خیلی خطوط قرمز. وسیر تاریخی تشیع را(با دیدتاریخی نه اعتقادی)در ان توضیح داده ام.با برداشتی ازاد از منابع مورخین اسلام.
            به هرحال 7-8نظریه مختلف داریم که شیعه کی و چطور ساخته پرداخته شده.از حیات خود رسول بگیر تا -سقیفه -مرگ عثمان-غائله جمل-صفین-برهه زمانی عاشورا.اما ان چیزی که مشخص و روشن است همه این نظریات را نه می شوددربست قبول کرد نه رد نمود.بلکه شیعه جریانی بود که ازسقیفه به بعد شکل گرفته واصول مبانی ان توسط افرادی چون شیخ صدوق-وکلینی و شیخ مفید وسیدمرتضی و…شکل نهایی گرفت.(واینها روایات زیادی را منتسب به ائمه کردندکه تا ان زمان وجود خارجی نداشت.)ودرهربرهه ای هم با خرافات زیادی هم امیخته شد.(البته عقیده شیعه براین است از زمان خود پیامبر عده ای شیعه علی بوده اند)
            به هرحال اینکه شما نوشته اید علما بر ازادی بیان و حقوق بشر اعتقاد دارند.دروغی بیش نیست.وهمانطورکه نوشتم مبانی واصول ادیان با حقوق بشر متناقض است.اگرغیر از این است.جنابعالی مبانی حقوق بشر و مذهب شیعه را بنویسید.تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.عزت زیاد

             
          • jenabe mosleh hamin chand kalameh nemooneye mazhabe tost.

             
          • خیر برادر من نیز بیاد دارم و شهادت میدهم که در مواردی از صفحات این سایت که قابل فحص است شما چنین اتهامی به شیعه زده اید که تشیع برساخته های امثال سید مرتضی و مفید و شیخ طوسی است ،حال انکار نکنید و بر سر ادعاهایی که میکنید باشید ،البته این ادعاها و سایر ادعاهای شما غالبا خالی از اسناد و استناد بوده است ،تنها کنایه هایی به اهل ایمان می زنید یا اصول شیعه را مورد اتهام قرار می دهید بدون بیان سند و استناد ،در موردی هم گفتید قرآن کلام خدا نیست و بدلیل تناقضات موجود در آن ساخته بشر است ،که این افتراء و توهین به مقام نبوت است ،البته باز سخن بگزاف و بدون استناد گفتید.
            در مورد کتابی که گفتید من در سایت انتشارات قدس نامی از چنین کتابی نیافتم ،لطفا مشخص تر در مورد این کتاب سخن بگویید و بگویید کجا قابل دسترسی است ،یا پی دی اف آن را به آدرس ایمیل آقای نوریزاد بفرستید تا من آنرا ببینم و در صورت لزوم آنالیز و نقد کنم.اما من چنین گمانی در مورد شما ندارم زیرا همین نوشته های کامنتی که تاکنون از شما دیده ام هم بلحاظ محتوا و هم بلحاظ املاء و انشاء در سطح بسیار نازلی قرار دارند که نشان میدهد صاحب آن در سطح بسیار نازلی از حیث مطالعه و ادبیات است.
            عزت زیاد

             
      • مصلح گرامى
        دموكراسى حكومت مردم سالار است در امورى كه به تدبير آنچه به همگان ، اعم از اكثريت و اقليت ، مربوط است . زمانى در همين اروپا – زمانى كه خيلى هم دير نيست يعنى اوايل قرن بيستم – دموكراسى در حق رأى دادن خلاصه مى شد ؛ آن هم منهاى زنان .دموكراسى گام به گام در پى تجربياتِ بعضاً فاجعه بار خود را ترميم و اصلاح كرده است و مى كند .براى مثال پس از دو جنگ جهانى كه از قلب دنياى متمدن آتش وحشيانه ترين آدم كشى هاى انبوه زبانه كشيد ، سازمان ملل با رايزنى با نمايندگان همه اعضا اعلاميه٣٠ ماده اى حقوق بشر را به اجماع رساند و ايران هم يكى از إمضاء كنندگان اين اجماع بين المللى است .
        بخشى از ماده ٢اعلاميه از اين قرار است :” هركس، بدون هيچگونه تبعيض ، به ويژه از حيث رنگ ، نژاد ، جنس، زبان ، دين ، نظر سياسى يا هر نظر ديگر، و همچنين منشأ ملى يا اجتماعى ، ثروت ، ولادت ، يا هر وضعيت ديگرى از تمامى حقوق و آزادى هاى مذكور در اعلاميه برخوردار است . …” به واژه هاى نظر سياسى يا هر نظر ديگرى توجه فرماييد ؛ هر نظر ديگر يعنى نظر دينى ، فلسفى ، الهياتى ، الحادى ، و غيره . اكنون ببينيم اين حقوق مذكور چه ها هستند : حق حيات و آزادى و امنيت شخصى ( ماده ٣) . منع هرگونه شكنجه يا كيفر ظالمانه ، غير انسانى يا تحقير آميز (ماده ٥) كه نقض آشكار آن را بر پشت پيمان عارف مى بينيد . تازه شلاق زنش ماهر بوده و به پايين تنه نزده ورنه هزاران نفر در دهه شصت پس از شلاق خوردن تمام كمر خونين مى شدند و بعضاً كليه آنها مى تركيد .برابرى همه در برابر قانون (ماده ٦ و ٧) هيچكس را نبايد خودسرانه توقيف يا حبس يا تبعيد كرد.( ماده ٩). حق برخوردارى از دادگاه مستقل و بيطرفانه و دادرسى منصفانه و علنى ( ماده ١٠) . اصل برائت و تناسب جرم با كيفر ( ماده ١١). ممنوعيت مداخله در حريم خصوصى يا كنترل مكاتبات شخصى و بهره بردارى از آنها براى تعرض به حيثيت و آبروى اشخاص (ماده ١٢). ماده ١٦ را عيناً نقل مى كنم : ” ١- هر مرد و زن بالغى بدون هيچ محدوديتى از حيث نژاد ، مليت يا دين حق دارند با هم ازدواج كنند و تشكيل خانواده بدهند .٢- مرد و زن در ازدواج ، در مدت زناشويى و در فسخ آن [طلاق] از حقوق مساوى برخوردارند . ٣- خانواده واحد جمعى طبيعى و بنيادى جامعه است و حق برخوردارى از حمايت جامعه و دولت را دارد ” ماده ١٨:” هركس حق آزادى انديشه و وجدان و دين را دارد . اين حق شامل آزادى تغيير دين يا باور و همچنين شامل آزادى اظهار دين يا باور در تعاليم ، مراسم ، اعمال ، عبادات ، و شعائر را دارد ؛ چه به تنهايي ، چه با جماعت ، چه به طور خصوصى و در خلوت ، چه در معرض عموم ،، مصلح ارجمند اگر بند ٢ از ماده ١٦ و كل ماده ١٨ را قبول داريد كه هيچ .اگر حق طلاق و برابرى زن و مرد در تمامى حقوق را قبول داريد كه بحثى نيست . اما اگر نه ، پس نمى توانيد حقوق بشر را قبول داشته باشيد .ماده ١٩ : ” هركس حق آزادى عقيده و بيان دارد ؛ اين حق شامل آزادى در داشتن عقايد بدون مزاحمت و مداخله و آزادى در طلب و جستجو و دريافت و نشر اطلاعات و ايده ها از طريق هر رسانه اى و بدون ملاحظات مرزى است .” يعنى يك كمونيست ، خداباور ، بيخدا ، بهايي ، سنى ، بى دين ، متدين به هر دين و معتقد به هر مرامى نه فقط در حق بيان بل در تبليغ افكار خود نيز بايد برابر باشد . اگر حاكمان ما مى ترسند كه اين آزادى باعث شيوع دين ستيزى و توهين به مقدسات شود يك علتش آن است كه به نام يا مطابق اين مقدسات چنان جنايات و غارت ها و ستم هايي كرده اند كه خودشان از چيزى كه باعثش شده اند مى ترسند . آنكه مى ترسد ، مى ترساند .آيا شما كه روحانى ناوابسته و شريفى هستيد همين ترس را داريد ؟ اگر داريد پس باعثش حكومت است نه جوانان دين ستيز و دين گريز . اين جوانان در همان مدارسى تربيت شده اند كه فيلم مشق شب از كيا رستمى بدون دخالت كارگردان وضعيت آنها را مستند كرده است ؛ همان مدارسى كه از سال اول دبستان به آنها دعا و نيايش و احترام به مقدسات آموخته اند و سى و شش سال وقت داشته اند تا بچه هاى مطيعِ أوامر خداوند پرورش دهند ،و خداوند هم در نمايندگان زمينى اش چهره نموده است .ماده ٢٠ آزادى تشكيل تشكلات مسالمت آميز است ؛ بدون قيد اسلاميت يا چارچوب مذهبى و غير مذهبى . پس تشكل شاملِ حزب و انجمن و اتحاديه و نهاد صنفى و ادبى و سياسى و غيره هم مى شود . از مابقى مواد درمى گذرم چون دوستان مى توانند با چند كليك همه را به انگليسى يا فارسى بخوانند . اين ها را حقوق بشر مى گويند كه دموكراتيك بودن و ادوارى بودن رإس هرم قدرت با رأى گيرى (ماده ٢١) يكى از آنهاست . اين حقوق تابع رأى اقليت يا اكثريت نيستند ، يعنى اكثريت ٩٩٪ هم نمى تواند حق حيات را نقض كند يا با اين عنوان كه ما مسلمانيم پس بيخدا و مسيحى و بهايي و كمونيست حق داشتن رسانه يا تبليغ افكار خود ندارند . دموكراسى بدون تأمين اين حقوق كلاه گشادى است بر سر دموكراسى . فرض كنيد همه احزاب از دينى تا ضد دينى در شرايط حتى الامكان برابر حق شركت در انتخابات مجلس و رياست جمهورى داشته باشند .و ولايت فقيه كه كلهم دهن كجى به همه اين حقوق است اصلا وجود نداشته باشد ، آن وقت احزاب اسلامى در پارلمان صاحب اكثريت شوند و رييس جمهور هم از آنها باشد . باز هم نمى توانند حق تبليغ و بيان عقايد را به نفع حزب خود نابرابر كنند .ماده ٣٠ مى گويد:” مفاد اعلاميه حاضر را نبايد طورى تفسير كرد كه براى دولتى يا گروهى يا فردى متضمن حقى شود كه به موجب آن بتواند وارد فعاليتى شود يا به اقدامى دست بزند كه مقصد آن پايمال كردن هر يك از حقوق و آزادى هاى مذكور در اعلاميه حاضر باشد ”. دموكراسى و حقوق بشر با هم ملازم اند . اگر يك قبيله آدمخوار براى انتخاب رييس رأى به كسى بدهند كه از همه بهتر آدم مى خورد اسمش دموكراسى نيست بلكه تقليل دموكراسى به صندوق رأى است و بعلاوه اين رييس بنا به حقوق بشر صلاحيت ندارد چون آدمخوارى خلاف حقوق بشر است . حالا اگر شما با اين ساختار حقوقى مشكلى نداريد كه من مخلص شما هم هستم .
        اما پرسيده ايد انديشه مدرن چيست ؟ اساس انديشه مدرن آزادى انديشه و حق نقد هر انديشه اى اعم از مقدس يا نامقدس است . شمه اى از انديشه مدرن را در همين سايت مى بينيد . آيا پذيراىِ جامعه اى هستيد كه در آن قرآن مثل يك كتاب رمان يا مقاله علمى نقد شود ؟ حقيقت عاشورا و غدير خم و حجاب و زندگى پيامبر اسلام و امامان نقادانه وأرسى شود و نتيجه آن حتى اگر فروپاشى كل روايت سنتى باشد بدون سانسور منتشر گردد ؟ اگر آرى ، پس شما انديشه مدرن را پذيرفته ايد و ديگر بحثى نيست
        نكته سوم در مورد اسناد صفت متكبر به على1 من داورى نكرده ام ، و نظر دورادور خود را گفته ام ، اما من بيدين و شما متدين ، چرا هردو اين گفته را سرمشق نكنيم كه به ماقال( گفته) بنگر نه به من قال( گوينده)؟ من ،شما ، على1 ،نه قدرتى داريم نه يكديگر را از نزديك مى شناسيم ، اما حتما همه ما صفات و خلقيات شخصى بد و خوبى داريم . مسئله آن است كه چه فايده اى دارد كه از راه دور نديده و نشناخته به يكديگر صفات شخصى نسبت دهيم ؟على 1 هر چه هست در اينجا حضورش به صورت اظهار يك فكر است . من مى گويم فقط فكر هم را نقد كنيم و ناسزا را بگذاريم براى آنهايي كه بدون هيچ حقى در اين سده ٢١ خود را مالك ثروت و جسم و روح هفتاد و شش ميليون ايرانى مى دانند ؛ البته اگر در فرهنك هاى فحش ، فحشى پيدا شود كه حق مطلب را در مورد إنها ادا كند .
        گفته ام اگر يك روحانى انديشه برخى از فيلسوفان مدرن را قبول كند ، صادقانه لباسش را نيز مى كند . قصد من به هيچ وجه جسارت نبود . به متن نوشته من دقت بفرماييد . اول خدمت على1 گفته ام كه پيشاپيش بنا را بر حقانيت جديد و قديم نگذاريم .پس اين گفته در مورد خود من هم صدق مى كند ، يعنى من هم اگر عقيده قدمايي را برحق دانستم بايد لباسم را عوض كنم . مصلح عزيز شما كه با گفته خود حرف مرا تصديق كرده ايد . حالا با لباس يا بى لباس ، شما پيشاپيش به حقانيت خود يقين داريد . منظور من هم از مدافعه گرى همين بود .اميدوارم خاطر شريف شما را نيازرده باشم .
        پايدار و تندرست باشيد

         
        • سلام جناب كورس گرامي
          اين بخشي از حقوق بشر ماده 16 و18آنراچرا قبول نداشته باشم هيچ منافاتي با احكام اسلام ندارد باستثناي ارث وديه زن .واماحق اختيارطلاق براي زن اگر درضمن عقدازدواج قيدشده باشد،جايزاست ودربقيه حقوق هم كه برابرهستند.
          هرچند قوانين اسلام باحقوق بشر منافاتي نداردزيراكه اگر اكثريت يك جامعه مسلمان باشد بس دين اكثريت اسلام است وقوانين حاكم برآن جامعه طبق راي اكثريت ،قانون اسلام است طبق گفتاردموكراسي وحقوق بشركه انتخاب هردين ومسلكي رابه او وافرادجامعه داده است. واقليت هاي مذهبي وغيرمذهبي برمسلك خويش عمل مي كنند درمحافلشان وحق وحقوق شهروندي رادارند.”ولقدكرمنا بني آدم…”هم همين رافرموده است با”لااكراه في الدين…”اكراه واجباري درقبول دين اسلام نيست. وتغييردين هم اگرازروي تحقيق وتفحص عقلي باشد،هيچ منعي نيست و گزينش نتيجه تحقيق آزاداست.
          چنانكه شما چنين بيان كرده ايد:

          “” ماده ١٦ را عيناً نقل مى كنم : ” ١- هر مرد و زن بالغى بدون هيچ محدوديتى از حيث نژاد ، مليت يا دين حق دارند با هم ازدواج كنند و تشكيل خانواده بدهند .٢- مرد و زن در ازدواج ، در مدت زناشويى و در فسخ آن [طلاق] از حقوق مساوى برخوردارند . ٣- خانواده واحد جمعى طبيعى و بنيادى جامعه است و حق برخوردارى از حمايت جامعه و دولت را دارد ” ماده ١٨:” هركس حق آزادى انديشه و وجدان و دين را دارد . اين حق شامل آزادى تغيير دين يا باور و همچنين شامل آزادى اظهار دين يا باور در تعاليم ، مراسم ، اعمال ، عبادات ، و شعائر را دارد ؛ چه به تنهايي ، چه با جماعت ، چه به طور خصوصى و در خلوت ، چه در معرض عموم ،، مصلح ارجمند اگر بند ٢ از ماده ١٦ و كل ماده ١٨ را قبول داريد كه هيچ .اگر حق طلاق و برابرى زن و مرد در تمامى حقوق را قبول داريد كه بحثى نيست . اما اگر نه ، پس نمى توانيد حقوق بشر را قبول داشته باشيد .””}.

          وفرموده ايد:
          “””اما پرسيده ايد انديشه مدرن چيست ؟ اساس انديشه مدرن آزادى انديشه و حق نقد هر انديشه اى اعم از مقدس يا نامقدس است . شمه اى از انديشه مدرن را در همين سايت مى بينيد . آيا پذيراىِ جامعه اى هستيد كه در آن قرآن مثل يك كتاب رمان يا مقاله علمى نقد شود ؟ حقيقت عاشورا و غدير خم و حجاب و زندگى پيامبر اسلام و امامان نقادانه وأرسى شود و نتيجه آن حتى اگر فروپاشى كل روايت سنتى باشد بدون سانسور منتشر گردد ؟ اگر آرى ، پس شما انديشه مدرن را پذيرفته ايد و ديگر بحثى نيست””””

          جناب كورس عزيز مگرتابحال دراين مدت 1400سال اين قرآن وعاشورا وغديرخم وحجاب وزندگي بيامبر وائمه اطهار-ع-،نقدوبررسي نشده است؟ونقدكنندگان هنوزبجائي نرسيده اند.
          بنده دركامنت قبل اعلام كردم كه حاضرم درحقانيت قرآن باهرمنكرآن مباهله كنم .واگراين رانمي بذيريد هرنقدي كه به آيات قرآن داريد درهمين سايت بنويسيدتاببقيه برسيم.
          قرآن خودش اعلام كرده است كه معجزه باقيه بيامبر وكلام خداوند است اگرمنكراين هستيد چندآيه وسوره مثل آن رابياوريد؟بسم الله.
          واگرقبول داريدامابرآن نقدواشگال داريد بازهم بسم الله ،اين گوي واين ميدان وهنوزهم سايت جناب نوري زاد خاموش وياتعطيل نشده است.

          امااينكه فرموده ايد:
          “””دموكراسى و حقوق بشر با هم ملازم اند . اگر يك قبيله آدمخوار براى انتخاب رييس رأى به كسى بدهند كه از همه بهتر آدم مى خورد اسمش دموكراسى نيست بلكه تقليل دموكراسى به صندوق رأى است و بعلاوه اين رييس بنا به حقوق بشر صلاحيت ندارد چون آدمخوارى خلاف حقوق بشر است .””

          اين فرمايشتان متناقض باادعاي دموكراسي است زيراكه اكثريت به هررژيمي مختاراست راي بدهدمثلا به رژيم همجنس بازان ،واين مبناي اول دموكراسي است يعني خواست اكثريت را محورمي داند وهمين خواست اكثريت ازحقوق بشري است كه به اوحق انتخاب هررژيمي راداده است.واقليت هم بايدتسليم خواست اكثريت باشد ويااينكه ازآن جامعه بيرون رود وياخودرا به اكثريت برساند.وگرنه بدون لحاظ رأي أكثريت ،دموكراسي زيرباگذاشته مي شود چنانچه درهمين دنياي مدرن رأي اكثريت ملاك ومعياراست وچنانچه بارأي اكثريت درهمين كشورهاي مدرن موردنظرجنابعالي ،همجنس بازي وازدواج باهمجنس قانوني شدومجاز.

          بس رأي به آدمخوار هم بالملازمه مجازاست وقانوني.
          { وخيلي هم مدرن است چون خواست اكثريت است ومجلس سنايش راي به آدمخواري بابمب أتم درژابن وويتنام وعراق وافقانستان وهرازگاهي درباكستان داده ومي دهد واسمش رادفاع ازمنافع ملي خويش گذاشته است ،وايران ماراهم اگرتسليم وي نشود ودست ازانرژي صلح آميز هسته اي برندارد همه گزينه ها ازجمله بمباران كردنش روي ميزتصميمات رئيس آن آدمخواران است}؛اين برهان بشكل اول است وجاي انكارهم نيست.بالملازمه بايدبذيراباشيد.
          بيش ازاين تصديع نكنم والسلام.
          بايداروتندرست باشيد
          مصلح

           
      • جناب باصطلاح مصلح > آیا فکر میکنید پس از مباهله با شما طرف زنده بمونه؟ آخه قربونت عکس پشت کمر پیمان عارف رو همینجا ببین ! این تازیانه ها که بر پشت این جوان فرود امده براساس حکم همین قرآنی که شما میخواهید مباهله کنید میباشد به خدا قسم از خجالت باید در برابر همون کسانی که قرآن را قبول ندارند سرمان را پایین بیندازیم قبلا هم نوشته بودم که . اسلام به ذات خود سر شار از عیب است . گر نکته مثبتی هست از ایرانی بودن ماست

         
    • جناب مزدك ماهم بشما احترامي قائل نيستيم. چيزي كه عوض داردگله ندارد.همه تنرهايت باهمان الفاظ خودت بخودت حواله مي دهيم وبرتاب مي كنيم ///
      مصلح

       
    • بله خوب، سخن انسان حاکی از ارزش شخصیتی اوست،شما چه (م ز د ک )را تابلوی سخنت قرار دهی و چه قرار ندهی ،جوهره کلامت حاکی از ما فی الضمیرت است ،زیرا کلام انسان نازله روح اوست ،من نیز نه بشما و نه به سلام و تعارفت نیازی ندارم،این سوال و جواب در مورد سلام را جناب نوریزاد پیش آورد،وگرنه تو که هیچ ،من دین ام را به قیمت همه عرض و طول این آسمانها و زمین بکسی نمی فروشم،غرض من فقط این است که با رعایت ادب در گفتار و اصلاح روش گفتگو ،بازگشت به هویت انسانی خویش داشته باشی .

       
      • ba salam shookhi mifarmayid hoviate ensani v in din? cheh rabetehi ba ham darand ?alm

         
        • سلام به شمس گرامی

          جناب شمس شما اولا بازگشت به فارسی نویسی که زبان مادری مان است را دریچه برای بازگشت به هویت حقیقی قرار دهید ،و فارسی را پاس دارید ،اما کلام من شوخی نبود ،بحث من این بود که دشنام و درشت خوئی و توهین ،خروج از حقیقت انسانی انسان است ،و صاحب آن خوب است به حقیقت انسانی خود رجوع کند ،شما لطفا فینگلیش نویسی را رها کرده بفارسی بنویسید ببینیم فرمایشتان چیست؟
          موفق باشید

           
  9. به نام آتنا فرقدانی

    “امیر هستم”.

    داشتم کتاب “همسایه ها” اثر احمد محمود رو میخوندم. نکته بسیار جالبی رو دیدم. در کتاب همسایه ها که مربوط به حدودا ۶۰ سال قبل است , بحث هایی میشه از نوع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بین شخصیت های داستان که عینا بی کم و کاست و بی هیچ تغییر در موضوع یا ادبیات , عینا شبیه بحث هایی هست که امروز در همین صفحه در کامنت ها, یا در تاکسی و اتوبوس میشه دید و شنید !!

    واسم جالبه که ادبیات مردم ما و همچنین نوع مشکلاتشون و نوع نگاه مردممون در این ۶۰ سال هیچ هیچ هیچ تغییری نکرده!!!!!! هم ۶۰ سال قبل و هم امروز , همه راجع به همه چیز از مسایل سیاسی و اقتصادی گرفته تا مذهبی خود رو کارشناس میدونن و بشدت اصرار میکنن که نظرشون جامع و کامل. بحث ها هم به لحاظ محتوی و موضوع و دغدغه هیچ هیچ هیچ فرقی با امروز نکرده! واقعا نکرده.

    پیشنهاد میکنم این کتاب رو حتما بخونید.

    باور کنید یک مستند میدیدم که نشان میداد دغدغه های مورچه ها و شیوه ابراز احساساتشون در طول ۱۰۰ سال گذشته تغییر کرده. واسم عجیبه که مگه میشه بی هیچ اغراقی, جملات, دغدغه ها و ادبیات و شخصیت های داستان همسایه ها, بی کم و کاست عین سال ۹۳ در ایران باشه. چطور امکان داره؟!
    در رفتار و کردار و تطبیق با دنیای مدرن, تمامی کشور های داغون همسایه از عرب و ترک و فارس هم از ما گذشتند و ما رو جا گذاشتند. این که دیگه عادی شده برامون. ولی بابا دیگه مورچه ها هم دارن از ما عبور میکنند. یعنی مورچه ها هم از ما سبقت گرفتند و رفتند؟؟؟ خدایا توبه!!!!!!

     
    • دوست گرامی جناب امیر
      چون ما در سال 57 برگشتیم عقب یعنی وضعیت اواخر دوران قاجار
      امروز را با آن دوران اواخر قاجار میتوان مقایسه کرد پس عکس العمل و رفتار اجتماعی مشابه مردم در هر دو دوران باید طبیعی باشد.

       
  10. سلام بر عرفانییان و مرتضا
    من بحث شما درباره نهج البلاغه را خواندم و قبلا در همزبانی با دوستی چیزهایی نوشتم بودم که جهت اظهار نظر و نقد شما بزرگواران نمایشش می دهم. اگر احیانا جاهایی باهم ناهماهنگی دارد دلیلش این بوده که قبلا در جهت کامنت او و ناظر به سخن آن عزیز قلمی شده و اکنون کمتر فرصت ویرایش مجدد یافتم هر کامنت را با علامت*** ازکامنت پیشینش متمایز کردم:
    گاه شگفت زده ام از نگاهتان به منابع و فرایند شکل گیری آنها. مثلا در باره همین یادادشت کوتاهتان کافی است یک احتمال معقول دیگر را به میان آورید: اینکه نهج البلاغه محصول دگرگونی مستمر و وحدتمند گروهی باورمند به سیادت علویان است و در درازنای تاریخ تا عهد سید رضی تکه تکه بر آن افزوده می شود و ورز می رود و قوام می آید . شما در چند احتمال کم بنیه و بی بهره از شواهد و مدارک تاریخی خود را محصور کرده اند و بر دهان رجال خیره شده اید!(دوست ما به شیفتگی جرج جرداق استناد می کرد و اینکه مطالب نهج فراتر از نبوغ بشری است) کافی است اندکی متون مهم اندیشه بشری بخوانید و در آنها تأمل کنید آنگاه در می یابید که وابستگی هرمتن مفروضی به دنیای بیرون از انسان نیاز به طلاع و سند متقن دارد زیرا ما آدمها جز با تکیه بر رویا و نقولات رجال هیچگاه تجربه ای از«بیرون از انسان» را درک نکرده ایم. اگر به بیرون از باورهای خود سر نمی کشید پس دستکم تناقضهای متن را هم توضیح دهید مثلا1-تمام منابع و مصادر نهج البلاغه از کار سید عبدالزهرا و قرشی و … را بررسی کنید هیچگاه یک خطبه را نمی توانید تا سالهای دویست بعد از هجرت ببرید چرا؟اگر متنی پیشینه دارد چرا ناگاه سیصدچهارصد سال بعد از گوینده اش سربر می آورد؟ نکنه عوامانه باورداردید متن در صندوقی از دسترس اغیار خارج بود و ناگاه رضی آن را بر ملا کرد خوب چرا؟2- پاسخم دهید که بسیاری از باورهای کلامی نهج البلاغه چرا همان است که معتزله می گویند و مثلا بحث صفات کاملا در ضدیت با برخی نحله ها و اثبات نحله دیگر است در حالی که همه شواهد و قرائن و تحقیقات نشان می دهد تا یک قرن و نیم بعد از هجرت و حتی تا سالهای دویست به بعد بحث پیچیده صفات که متکی بر نظریه و متکی بر فلسفه است برای جامعه مسلمانان صدر اسلام شناخته نبوده و بلکه این مباحث پیامد ترجمه متون غیر اسلامی اند و هکذا فعلل و تفعلل. 3-نامه های نهج البلاغه جز پاره ای کلیات در منابع پیشین که عهده دار ثبت اسناد خلافت و حکومت بوده اند ضبط و ثبت نشده و تقریبا همه چیز محصول باورهای سپسین است. باورهایی برآمده از حدیث صادقین (ع) و کلام مفید و شاگردانش و مرتضی و بلاغت علویان و اشراف حسینی.گاهی اگر وقت داشتید بین نهج با دیوان رضی و آثار جاحظ و خطب اشراف حسینی مقایسه کنید.***
    شما از چه راهی مطمئن می شوید یک متن به یک گوینده مفروض تعلق دارد؟ مثلا چرا ما از بچگی باورمندیم به تعلق قرآن به خدا و تعلق نهج به علی ع اما منکریم تعلق اناجیل و تورات را به گوینده اصلی شان ویک مسیحی و یهودی درست عکس ما می اندیشد! چرا آن مسیحی را هیچگاه نمی توانیم مجاب کنیم؟ آیا این نمی رساند که باورها بخشی از فرهنگ یک قوم اند و تا رسیدن به حقیقت نیاز به تحقیق مستمر دارند و با جان کندن باید سره و ناسره از هم جدا کرد.
    فرض کنیداکنون فردی با لباسی مندرس و پوششی کهن در خانه شما را می زند و در را باز می کنید و از شما آدرس نانوای نزدیک را می خواهد و می گوید او از عهد صفویه در یک غار خوابیده و اکنون بیدار شده و نمی داند چرا همه چیز عوض شده! شما چه راهی برای کشف صحت و سقم سخن او پیشنهاد می کنید؟ نکند مثل فیلم مردان آنجلس ناگهان به سخن پیرمردی که بگوید آری جدی داشتیم که در عهد شاه عباس به غار رفت و برنگشت و…باور می کنید؟ می خواهم بگویم راه کشف حقیقت با باورهای کودکی ما فرق دارد.حال مسئولیت دارید بگویید از چه راهی به صحت انتساب نهج به امام علی، رسیده اید تا ما نیز آن راه را بر سنجه تحقیق بگذاریم و آن را برای خود هموار کرده و بپیماییمش.
    شما با اینکه می دانید که سید رضی این کتاب را تدوین کرده و به ما داده و می دانید هیچکدام از خطبه ها و نامه های نهج در متون اولیه یعنی متون مشترک میان شیعه و اهل سنت، نیست-بجز کلیاتی در حد یک تا دو جمله- و می دانید که فاصله چهارصدساله نبودن یک متن و سپس ادعای وجود آن یک امر شگفتی است که نیاز به اسناد متقن و مدارک معتبر دارد و می دانید به وجود انتساب نادرست متنهای حدیثی به بزرگان-در همه متون معاصر و کهن اشاره شده و می دانید که اغراض جعل و انتساب بسیار زیاد بوده باز هم می خواهید من انتساب متن نهج را به دیگری اثبات کنم؟.نکته دیگر اینکه با یک تحقیق در متون کهن می توان صدها جمله و خطبه مشابه در عبارت و مضمون برای نهج یافت اما هیچکس تاکنون متنی چونان جمهوری و یا مثنوی را حتی در یک فصل یا یک دفتر آن را در متنهای مشابه پیشین نیافته است.دوست من معمولا متنهای حدیث کهن- عمدتا بخش حکمت و اخلاقی- گفتارهای بزرگان عصر بوده که رندان برای ماندگاری یا به علل دیگر به امامان و نخستین ترینان نسبت می دادند. می توان بسیاری از کلمات غرر الحکم را اینگونه ردیابی کرد. مثلا حدیث من عرف نفسه را نخستین بار افلوطین در نه گانه ها تبیین تئوریک می کند و پیش از او هم نزد سقراط نشانه دارد و بعد از ترجمه..***
    بحث علم غیب(نهج تماما صادر شده بر اساس علم غیب امام بوده نه یک فرد عادی) که برخی می گویند هیچ نامکشوفی را از معضل نهج حل نمی کند زیرا باید گفت فلسفه خرج کردن علم غیب در مباحث کلامی اختلافی چیست مباحثی که قرآن اصلا به آنها نزدیک نشده مانند و کمال توحیده نفی الصفات عنه و…ثانیا آیا این جملات برای اهالی مسجد کوفه-در حکم رمز و معما نبوده مثلا نمی پرسیده اند این کلمه صفات یعنی چه؟ توجه کنیم بمثل خدا نزد قرآن تنها انجام دهنده و کنشور است، صفت و اسم به او نسبت داده نمی شود قرآن باور دارد که خدا انسان و آسمان و زمین را آفریده و به عمل انسان و غیب و شهادت آگاهی دارد و کیفر و پاداش می دهد. . موضوع اسماء و صفات حق از بازیهای عارفان و متکلمان است. . وقتی تئوری جوهر و عرض را مسلمانان درک کردند دانستند که همه کارها و صفتها بر یک جوهر نهاده می شود. حال با دست بردن در ظاهر آیات و تمسک به تأویل از اوصاف الهی چون اعراضی یاد شد که یک حقیقت نهایی یعنی جوهر و ذات خدا حامل آنهاست و از این گفته صدها معضل پیش آمد از جمله اینکه اعراض در دو لحظه باقی نمی مانند و کسی دیگر به حقیقت مستقل صفات قائل شد از جمله صفت کلام را-و کل قرآن بنیادش بر حل معضل کلام الهی شکل گرفت-، چونان یک حقیقت منحاز ملاحظه کرد اما بزرگان معتزلی چونان نهج گفتند نفی کردن صفات به توحید نزدیک تراست مثل ایده صدرایی النفس فی وحدتها کل القوی. ببینید تا دهها فرع و شاخه موضوع صفات را بحث نکنیم هیچگاه امکان گفتن آن جمله نهج و کمال توحید… پیش نمی آید و این یعنی گوینده معزز این خطبه و سخن پیشینه ای از این مبحث را نزد مخاطب می یابد و با او بر آنچه امکان تخاطب دارد سخن می گوید.به نظر من حتی می توان خط کلامی نهج را که به دیدگاه من به نحله متکلمانی چون مفید تعلق دارد در تعارض با نحله فقهی امثال طوسی و نحله حدیثی اخباریان قم از هم جدا کرد و توضیح داد گرچه به سبب مذهب واحد مشترکاتی هم دارند.می توان افزود که تلاش رضی برای به قدرت رسیدن و حتی خلافت احتمالی در شکل دادن به مباحث مربوط به اهل البیت در نهج بی اثر نبوده است.

     
    • علی اقا علمای شیعه مدعی هستند امام علی مصحفی دارند که املای پیامبر به ایشان بوده.وتمامی حلال حرام و…در ان امده.ودربین امامان دس به دس چرخیده و مشکلاتشان را با مراجعه بدان حل میکرده اند.وامروزه هم از سال329هجری به بعد در دست اما م زمان است.البته امام علی یک نوشته دیگری هم داشته در دو بخش.بخش اول ان را برپوستی نگاشته بود و شامل احکام فتوحات و برده و اینگونه مسائل بوده وجالب است ان را در دسته شمشیرش جا داده بود.نهج البلاغه هم که نوشته شریف رضی 400سال بعد ان دوران بوده.واین کتاب هم در حدمعجزه ست…
      با تمامی اینها نمی دونم بجای اینها چرا در زمان حیات پیامبر خود قران را ننوشت.تا اثری جاودانه ومنحصر به فرد از خودش بجای بگذارد.ونکته دیگر از بی شمار سوالات نمی دونم چگونه اون نوشته روی پوست را در دسته شمشیر جا داده بود.وایا امام سواد اکادمیک یا مکتبی داشته یانه.همان علم وسواد لدنی بوده.که اقا مرتضی احتمالا دراین باب جوابی بایست داشته باشند…

       
  11. منفی باف نیستم ولی این سوسمار جوجه نخواهد زایید .ایننقدر خوشبینم به اینکه این بت هییولایی چنان به یکباره فروخواهد ریخت که تصورش هم شاید سخت باشه. باور کنید نگران همان روزها هستم که هیجان زیاد و سلاح در خیابانها تصمیم آزادی و انتخاب آزاد و عرضه ها و تقاضا ها با مشکل مواجه بشوند. برگ برنده ی فردا همین امروز در دستان مردم است و تفکر کنیم چه پشتیبانی برای فردای ایده آل خواهییم بود

     
  12. سلام
    یک شوخی با کورس و مرتضای عزیزبکنم(نادیده و ناشنیده، بوی انسانیت از نوشتارهای هر دو بزرگوار به مشام من می رسد خدا کند اشتباه نکنم)یعنی می خواهم از قالب فلسفه تحلیلی و نقد فلسفه سنتی بیرون بیایم و یک شبه فقیه شوم! و تحلیلی کوتاه از موسیقی و رقص که در پاسخ مدعی بود بدهم؛تاببینیم چه می شود(فقط یادتان نرود دارم تحلیل می کنم حکم نمی دهم چون من مثل سید بن طاووس باور دارم نجات در پرهیز از فتوا دادن است! می دانید چرا؟ تا منطقه الفراغ(تعبیر معروف محمدباقر صدر صاحب حلقات ) آدمی گسترده تر شود): این نحوه استدلال فقهی برای این است که به دوست مدعی مان که همه اش به ما بدگویی می کند بنمایم که انظار فقهی او را من خیلی قوی نمی دانم چون او، برای من روشنفکرنما! بر نهج مرسوم فقهی استدلال نکرد و پاسخهای نامربوط داد:در باره موسیقی(به عنوان نمونه والا بحث خاص موسیقی نیست) یک وقت هست شما نظر من درآوردی و بدون استدلال طرح می کنید یک وقت هست مثل روال مرسوم در حوزه ها و مثل فقیهان استدلال می کنید این روش دوم را من در عبارات آقای مدعی نیافتم اما کلی توهین مجدد یافتم. تا جایی که من می دانم-و برای اینکه مدعی فکر نکند خود را علامه می دانم عرض می کنم بسیار کم میدانم- شما برای استنباط از منابع اسلامی-طبق سنت مرسوم حوزوی- باید موضوع را مشخص و معین کنید و چارچوبش را تبیین کنید سپس به مصادر و ادله فقهی یعنی کتاب و سنت و اجماع و عقل رجوع و همه مستندات را بررسی کنید. سنت حوزوی نشان می دهد که در هر موضوع افزون بر ادله مذکور به ادله فقاهتی یعنی اصول اربعه استصحاب،احتیاط، تخییر و برائت هم بعد از فحص و ناامیدن شدن از دلیل استناد می کند به عبارت دیگر اگر از این ادله به جایی نرسیدیم یعنی یا نصی نبود یا نص متعارض بود و از حیز استدلال ساقط شد یا نص مجمل بود آنگاه متکی بر اصول عملیه، رای فقهی صادر می کنیم حال -من هم تنبلم هم اینجا را عرصه اظهار فضل و تفصیل ممل نمی دانم و باور دارم این تفصیلات بیشتر انسانهای روشن اندیش را طرد می کند تا جذب- این نکات مجمل را بر موضوع غنا تطبیق می دهم: آنچه روشن است این است که در کتاب و ظواهر کتاب(یعنی قرآن )هیچ اشاره ای به موضوع غنا نشده اما به تنوع مجموعه روایات متعددی در مذمت غنا آمده است حاصل نظر شخصی من در فهم و درک این روایات این است که لحن تحذیرکننده و هشدار دهنده این روایات و بررسی مطالب و حقایق تاریخی نشان می دهد که در صدر اسلام نوعی از غنا-یا بفرمایید موسیقی-رواج داشته که منحصرا در محرمات و منهیات کاربرد داشته و این روایات ناظر به این نوع موسیقی صادر شده و چنان موسیقی/غنایی را نهی کرده است. استنباط من این است که یا غنای آن عصر، انحصارا در مجالس لهو و لعب مستعمل بوده یا غالباً و اکثراً غنا در چنین مواردی و به منظور فحشا و رواج زشتی و بدمستی اجرا و انجام می شده است. از طرفی تعابیر اطراب و ترجیع و امثال آن که در پاره ای از احادیث آمده به خودی خود حرمت به همراه ندارد یعنی صرف اطراب داشتن، کنش موسیقایی را حرام قطعی نمی سازد.از این دو نکته ، می توان نتیجه گرفت نه تنها آواز شجریان بل عموم موسیقی کلاسیک و پاپ که در منظر و شنوایی فرهیختگان و انسانهای با شرف و شعور اجرا می شود و در آنها حس زیبادوستی و خشنودی درونی را ایجاد می کند منظور نظر آن روایات شدیدالحن و هشدار دهنده، نیستند زیرا هیچکدام از این موسیقیها و غناها به رغم داشتن احیاناً ترجیع و اطراب، آدمی را به فحشای مسلم و قطعی وادار نمی کند ولو زن و دختر آن را اجرا کرده باشند تازه اگر هم مدعی بگوید خیر روایات شامل این نوع موسیقی هم می شود عرض می کنم طبق قواعد فقه در چنین مواردی که از طرفی یک قدر متیقن داریم-همان غنای محرم مسلم صدر اسلام – و از طرفی مصادیق نامشخص و نامشمولی هم داریم، در هنگام شک در اینکه آیا این مصادیق نو (موسیقی مدرن و پاپ و دیگر انواعی) که من بسیاری از آنها را نشیده ام اما فرهیختگان و انسانهای باشرف و با شخصیت آن را دیده و برای من حکایت کرده اند که در شنیدنشان جز التذاذ روحی و ابتهاج درونی دچار هیچ حالت دیگر نمی شوند در چنین مواردی به نظر می آید که باید به همان قدر متیقن اکتفا کنیم یعنی بگوییم حرام مسلم از دیدگاه شارع همان غنای صدراسلام است که اکنون هم منتفی شده است. نتیجه اینکه موسیقی مدرن که در پشتوانه اش بهترین اذهان و نوابغ برجسته حضوردارند و اذهان فرهیختگان یک نوع معیار برای کشف حکم شرعی است(مگر عقل را در کجا باید جستجو کرد؟)-یادمان نرود جناب سیدمرتضی به ما یاد داد که کلما حکم به العقل حکم به الشرع یعنی هرچه عقل حکم کند شرع هم امضا می کند- پس موسیقی یا غنای امروزین دستکم در آنچه نزد ما ایرانیان مألوف و مرسوم است و می شنویم حرام نیست حداکثر اینکه کراهت دارد و میان کراهت تا حرمت فاصله بسیار است .رقص هم چنین وضعی دارد.
    خواهشا این را به حساب حکم و فتوا صادر کردن و شوخی با احکام تلقی نکنید تنها می خواهم از سیدمرتضا بیاموزم و مدعی تصور نکند ما روشنفکرنماها هیچی از سنت و فرهنگ و تاریخ خود نمی دانیم و همه اش شیفته غرب و غربیانیم. من به راستی شیفته نوابغ و انسانهای باشرفم چه شیخ انصاری باشد چه کانت و چه اندره بازن ناقد سینما و چه نیچه و چه نیوتن. تمام سخنم با حوزه- چه خوب است این دنیای ارتباط نادیدنی والا مجبور بودم برای چنین پیشنهادهایی صدجور توهین مستقیم بشنوم- این است که تنها بر گرده نوابغ پیشین ننشینید و فکر نکنید دانش نزد حوزه هاست و بس! به نظر من کسی که یک دوره فیزیک بخواند- و هکذا علوم و هنر و ادبیات مدرن-حتما فقه حوزوی اش تغییر خواهد کرد و این تغییر متکی بر خرد و نه هوس است.

     
    • سلام بر علی1 گرامی

      1- شوخی که با من و دوست گرامی کورس کردید چه بود؟ من به یک دید تا آخر این متن نیمه مطول شما را نگاه کردم و اثری از آن نیافتم! نکند شوخی شما همان بود که بین الهلالین قرار دادید؟!

      2- من بنا ندارم در محتوای گفتگویی که شما با دوست گرامی جناب مصلح وجود دارد ورود کنم،ضمن اینکه توصیه می کنم همه تا حد امکان سعی در ارتقاء تولرنس و تحمل نسبت بیکدیگر داشته باشیم و کلام را از الفاظ ناخوشایند و تعریض های عنیف نسبت بیکدیگر خالی کنیم و محتوای کلام را فقط با محتوا پاسخ دهیم.
      اما با دیدن این مطلب شما و بحث قبلی که با جناب مصلح در باب موسیقی داشتید ،بنظرم رسید ماجرای این گفتگو همان ماجرای عنب و انگور و اوزوم است ،و آنچه که برادر گرامی جناب مصلح گفته بودند با آنچه ایشان شما بتعبیر خودتان تحلیل کرده اید اختلاف بنیادین ندارد،زیرا اگر فتاوای بزرگان از فقهاء را سبر و تقسیم کرده باشد ،حتی همان کتاب قطور مورد تصحیح رضا مختاری در باب جمع آوری رساله ها و کتب تالیف شده در این موضوع ،عموما این خط کلی قابل دریافت است که آنچه بعنوان غنا (آواز انسانی) و آنچه که بعنوان موسیقی که ظاهرا ماخوذ از کلمه موسیقار یونانی است (بمعنای الحان و اصوات موزون که بیشتر صادر از ابزار و آلات است) موضوع حرمت است آن است که مناسب با مجالس حرام و لهوی و غافل کننده انسان از یاد خدا باشد ،حتی تعبیر مطرب یا طرب بلحاظ مفهوم لغوی آن که مورد استنکار شما واقع شد (شادی- اهتزاز-خوشی) موضوع حرمت نیست و انصراف تعبیر “طرب” و “مطرب” در کلام فقهاء همان است که مناسب و ملازم با مجالس حرامی نظیر شرابخواری و قمار بازی و تحریکات جنسی است ،شما اگر سیری در فتواهای مرحوم شیخنا الاستاد یا مرحوم آیت الله خمینی و دیگران در پاسخ به سوالات از موسیقی بکنید به همین برآیند میرسید که موسیقی (اعم از غنا و صوت انسانی یا نغمات تولید شده از ابزارها) صرفنظر از محتوای همراه آن در صورتی حرام است که متناسب با مجالس گناه باشد یا محرک شهوات جنسی حرام باشد،حال اگر چند مورد از ادوات خاص هم در روایات مورد اشاره قرار گرفته است ،آنها موارد محدودی است.
      حتی برخی مثل مرحوم فیض کاشانی موسیقی و غنا را بلحاظ محتوا حرام یا حلال دانسته اند،یعنی اگر نغمات موزون همراه محتواهای نظم و نثر حرام باشد ایشان موسیقی یا نغمه را حرام دانسته است ،و اگر همراه مضامین حلال است حلال،که البته این نظر ایشان مورد نقد فقهاء متاخر از ایشان است و بسیار به ایشان هجمه هم شده است.
      خود شما هم اشاره ای تاریخی به صدر اسلام و متاخر از آن داشتید و اینکه ممکن است ارتکاز و انصراف خاصی متوجه ریتم ها و نغمات بوده است یعنی ریتم ها و نغماتی که مناسب با مجالس لهو و لهب و غفلت از یاد خدا و وقوع در محرمات دیگر موضوع حرمت باشد.البته فضای بحث من فضا و دیدگاه شریعت است،و دوستان دیگری که پایبندی به مبانی شریعت ندارند نگویند ملا و آخوند یا
      طبقه فقهاء را چکار به موسیقی ،زیرا پرسش فقهی در بستر شریعت و متکی به منابع ادراکی دینی،اقتضاء پاسخ خاص خود را دارد،این اشاره کلی تاریخی شما و شاکله گفتارتان مورد انکار من نیست،من می خواهم بگویم همانطور که خود شما در سابق اشاره کردید بحث ها حالت جدل خشک کلامی منتهی به توهین به برادران دینی یا تحقیر علماء دین نشود ،در واقع جدل و ستیزه جوئی گفتاری بقصد غلبه بر خصم از حرمات اخلاقی است ،من بنظرم می رسد (البته من نظر خود را فقط نمایندگی می کنم) شاید قضیه این بحث قضیه همان انگور و عنب و اوزوم باشد،و محتوای دوست گرامی جناب مصلح هم این بود که عنوان محرمی هم اگر در روایات هست ناظر به عنوان های خاص مورد اشاره یعنی تناسب با لهو و لعب حرام و تحریکات جنسی حرام باشد،نه آنکه مطلق آواز یا مطلق موسیقار و اصوات و نغمات تولیدی از ابزارهای موسیقی را کسی بخواهد بگوید حرام است.
      و نکته دیگر این است که تشخیص موضوع در این نوع مسائل با خود مکلف است ،و فقیه جامع الشرائط حکم را از منابع دینی (حالا اینکه شما در نوشته های خویش بر فرق منابع دینی می کوبید مساله دیگری است ،البته این تعبیر حالا مزاح بود) استنباط می کند ،اما تشخیص موضوع امری عرفی است و اینکه هرکس ببیند چه چیزی متناسب با مجالس لهو و لعب حرام است و چه چیزی محرک است،و لا اقل موارد مشکوک ،در منطقه الفراغ و موضوع اصل برائت است خصوصا مساله موسیقی که متلازم بر سلیقه و گرایشات شخصی است چنانکه شما اشاره کردید. بنابر این بنظرم گاهی برداشت ها در اینطور مسائل ناشی از سوء ظن یا عدم استقراء تام در کلمات فقهاء است.
      در پایان از اینکه می خواهید به روحانیت ارائه طرح کنید من از شما متشکرم ،و هیچ مخالفتی با توسعه در مطالعات و بررسی علوم و فلسفه های جدید ندارم،اما از شما انتظار می رود الفاظ و لحن گفتارتان را طوری انتخاب نکنید که این تصور تداعی شود که شما می خواهید بگویید باید همه منابع دینی از کتاب و سنت نبوی و روایات معتبر عترت را دور ریخت و فقط تمسک به عقل یا آنچه که نتیجه محسوسات یا تجربیات روز است نمود،من گاهی سمت کلام شما را متوجه این معنا می بینم،طبعا چنین سخنی برای معتقدان به شریعت یا عالمان و کارشناسان دین نامفبول است و سبب سوء ظن می شود ،چیزی که بعد ناچار به استدراک شدید و توضیح دادید غرضتان شبهه افکنی نیست ،من می گویم اصلا اگر پرسش ب این غرض هم باشد مانعی ندارد ،اما نحوه اداء کلام را جدلی کردن و چیزهایی را مطرح کردن که خود میدانید فضای تفصیل آن اینجا نیست،روش درستی نیست،بیاد دارم که خود شما در گفتگوی قبلی اعتذار جستید به اینکه نمی توان تفصیل نظریات اندیشمندان غربی را اینجا مطرح کرد،اما ملاحظه کنید که شما بموضوعاتی دامن می زنید که اقتضای تعقیب و تنقیب در آنها تفصیل های طولانی است ،مثل آن مساله نقش عقل در حوزه استنباط، یا بحث از اینکه خود خدا از کجا آمده است ،که من مفصل بحث کردم و شما فرمودید اینهمه تفصیل چرا؟ خوب نوع سوال این است ،یا آن بحث فلسفی را من جنبه های مختلف گفتار شما را بنقد کشیدم ،فرمودید دیگر من با حضرت شما بحث نخواهم کرد ،اما در عین حال می بینیم باز اینجا مطالب گوناگونی در مورد استناد نهج البلاغه علی مطرح کرده اید که بررسی هر قسمت آن سر رشته بحثهای طولانی است.
      می خواهم بگویم من با پوزش روش بحثی شما را نادرست می دانم ،زیرا منطق شما منطقی جدلی و گاه همراه با الفاظ تحریک آمیز ،یا تحقیر بزرگان از علماء است،در عین حال می خواهید دست و پای طرف گفتگو را ببندید ،اینکه این مسائل روی میز است ،زود جواب بده و طولش هم نده! این بنظرم منصفانه نیست،و واقعا هیچکدام ما بنحو مطلوب در اینجا فرصت تفصیل و اداء حق مطلب نداریم ،باور کنید من گاهی باحترام دوستی که مطلبی را بیان کرده است ،ناچارم از وقت طبیعی استراحت خودم (که گاه آسیب زننده هم بوده است) بزنم و تا پاسی از شب یا حتی سحر مطلب ببینم و بنویسم.
      الان من یک سوال پیش روی شما می گذارم و آن این است که شما که ظاهرا بشریعت پیامبر اسلام ایمان دارید،بگویید نقش دین در حوزه زندگی فردی و اجتماعی انسانها چیست؟ و اینکه سوای آن ایده توسعه و تتمیم مطالعاتی که به حوزه ها پیشنهاد می دهید ،برای منابع دینی و ادراکی فقه و کلام شیعه یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع اصلا حجیتی قائل هستید،اگر قائل نیستید چرا؟ و اگر قائل هستید ،تا چه حد برای قرآن و سنت و اجماع حجیت قائل هستید؟

      سپاس

       
    • سلام گرم وصميمانه ازبن جان به آقاسيدمرتضي دام ظله

      وباسباس ازباسخگوئي تان به اين مدعي جدلباز يعني علي1گرامي .
      ايشان خيال كرده است كه اين سايت مدرس درس خارج است كه بنده ياحضرتعالي درهرمسأله باهمه جوانب موضوعي وفقهي اش وبااسقراءتما م ادله به آن بژدازيم ؛واگرهم ببردازيم حوصله خواندنش را نداردمي گويد چه نيازي به مطول نويسي چنانكه بشما گفت ودرمورد موسيقي هم باآن تفقهاتش درنتيجه بجواب خلاصه وكوتاه بنده رسيد كه حضرتعالي هم اشاره داشتيد.

      واشكال تازه ايشان به كلمات حضرت امير-ع- در جمله”كمال التوحيدنفي الصفات عنه “است ،واشكال به كل نهج البلاغه است كه ساخته برداخته سيدرضي است. ايشان حداقل بخود زحمت نمي دهد كه ببيند همه گفتار هاوخطبه ها ونامه ها دركتب روائي وتاريخي فريقين موجوداست حداقل به شروح آن نگاه وتتبع مي كرد برايش روشن مي شد وبه سيدرضي افترانمي بست.

      اوخودسخنانش مشحون ازتوهين است به همه علما وتعريض به بنده وشما. وليكن بنده هيچ توهيني به وي نكرده ام بلكه صفت بارز درسخنانش راكه تكبرونخوت وتبختر وتفرعن مشهوداست؛به اين چهرلفظ درآورده وترسيم كرده ام كه بمانندآئينه جمال دروني اش راببيند.
      باسباس واحترام ازذره بروري شماي عزيز آقاسيدمرتضي دامظله العالي
      مصلح
      ،

       
      • دوست و محقق گرامی جناب آقا مصلح عزیز

        علیکم السلام و رحمه الله ،این بنده نیز از محبت ها و حسن ظن جنابعالی به این بنده کوچک خدا تشکر می کنم ،اشاره درستی داشتید ،که نوع بحث هایی که دوست خوبمان علی1 گرامی طرح می کند ،نیازمند تفصیل و صرف وقت و ریشه یابی است ،و من این را در مواردی صریحا به ایشان عرض کردم ،در عین حال بمقتضای دوستی و بناچار برخی پاسخ های تفصیلی به ایشان دادم که در ذیل پست “جشن تولد دختری که در زندان است” درج شده است (بحث از جایگاه عقل در استنباط های فقهی- مساله برده داری- و بحث فلسفی در مورد علت نخستین) نمیدانم ایشان آن بحث ها را ملاحظه کردند یا خیر ،اما در کامنتی دیدم که گفته اند برای رفع سوء تفاهم از القاء شبهه افکنی دیگر با من بحث نخواهند کرد ،اما دوباره در اینجا بحث هایی در باب مطالبی از نهج البلاغه که من در عبارت دوست ژاپن نشین ،تصحیح کردم و بحث از اسانید نهج البلاغه مطرح کردند.
        بهرحال برای شما و ایشان و همه دوستان آرزوی توفیق دارم.

        ملتمس دعا

         
  13. جناب محمد نوریزاد.
    با درود عرض می شود که دو تا از کامنتهایی که نوشتم و پس از زدن Inter دیدم درج گشته :نوشته شما پس از بررسی منتشر می شود- در صفحه دیده نمی شود .سپاس.

     
  14. تعدد موارد غارت سرمایه‌های ملی، فساد،اختلاس و کلاهبرداری در دوره صدارت احمدی نژاد به حدی رسیده که اسحاق جهانگیری ، معاون اول دولت حسن روحانی روز یکشنبه ضمن سخنانی با اشاره به بابک زنجانی، گفته: «نمی دانم یک جوانی از کجا وارد سیستم ایران شد و هم اکنون دو میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار پول مملکت در اختیار ایشان قرار گرفته است.اگر این پول به کشور بازگردانده نشود،این موضوع برای ما مایه روسیاهی خواهد شد.»

    اسحاق جهانگیری، پیش از این هم در یک نشست خبری از انتقال غیر قانونی ۲۲ میلیارد دلار از درآمدهای نفتی ایران در زمان دولت محمود احمدی‌نژاد خبر داده و رقم چنین غارتی را “تعجب آور” دانسته بود.

    این اظهارات در حالی مطرح شده که هنوز تکلیف پرونده‌های فساد ۳ هزار میلیاردی بانک صادرات، ۱۲ هزار میلیاردی کرمان، ۹۴ هزار میلیاردی پروژه پدیده شاندیز، ۹هزار میلیاردی بابک زنجانی و ۱۰ هزار میلیاردی شرکت ملی مس مشخص نشده است.دوستان حال پیدا کنید پرتقال فروش مکتبی پاک دست را!خدا را شکر که اینان مکتبشان از سوادشان بیشتر بود وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی می افتاد!!!!!

     
  15. سلام بر همه دوستان،

    علی‌ خامنه‌ای و شرکا بدانند که روز‌های آخر آنها نزدیک است. مشتی دزد‌ و جنایتکار به جان این ملت افتاده‌اند و به مانند لاشخور با حرص هر چه بیشتر گوشت تن‌ ملت را می‌‌درند.آن روز نزدیک است که خامنه‌ای و شرکا در جایگاه متهمین در دادگاه نشسته‌ا‌ند و با حالتی گریان و پریشان تقاضای عفو دارند ولی‌ دیگر دیر است. کسی‌ صدای آنها را نمی‌‌شنود. طنابها از قبل آماده شده است !

     
  16. جناب نوری زاد،هموطنان گرامی:اینجا در پهنای کره خاکی بیرون از ایران ،هفت میلیون ایرانی زندگی می کنند.اینان اگرچه در غربت اما در دل عشق وطن دارند.همه در یک چیز مشترکند و آن داشتن تاریخ و هویت معلوم و مشخص جدای از دین و عقیده و ائین.در بین اینان مدیران موفق،سرمایه گذاران،صاحبان اندیشه،از سرمایه دار و وزیر و وکیل وجود دارد.در محاکم جنائی بین المللی رواندا دادستان آن ایرانی،در ناسا ،در بزرگترین مراکز مالی صاحب سرمایه ،اینان حتی در خانه وزیر امور خارجه آمریکا و نیز ستاد ارتش اسرائیل و دانشگاه پرینستون حضور دارند.اینان ایرانیند به اندازه تمام حاکمان فعلی ایران و بر امده از کوههای سر به فلک کشیده لرستان و گرمای داغ خوزستان و شمال سر سبز وطن.آن خراسانی و کرمانی و بلوچ هموطن و کرد و ترکمن ایرانی.گمان کنید روزی همه اینها در مام وطن گرد هم ایند.همه با عقل و اندیشه و سرمایه های مادی و معنویشان.آن یکی تجربه سالها مشاوره در بخش اقتصادی اتحادیه اروپا ،دیگری مشاور وزیر آموزش فرانسه، آن یک بزرگترین استاد قلب پاریس و پزشک کشیک رئیس جمهور در الیزه و دورتر یکی دیگر رئیس مرکز اعصاب و جراحی آلمان.باز هم استاد دانشکده اقتصاد لندن و پاریس،حقوقدان دانشکده حقوق در آمریکا و کانادا ،پزوهش گر علمی ناسا و هزاران دیگر.این به جایگاه اصلی خود بر آمدگان در فردای ایران و برگشته به کشور دیگر در نطق خود در مجامع بین المللی انگلیسی را از روی کاغذ و به خط فارسی نمی خوانند چون سالها در مراکز علمی و از نوجوانی تلاش علمی در ممالک خارجه کرد هاند،آنها صبح با مراکز اقتصادی جهان و همکلاسی های سابق خود شخصا تبادل نظر می کنند.آنها در مقام رئیس دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشجوی طراز بین المللی تربیت می کنند چون خود چنین بوده اند.بجای فلان سردار رئیس فرمایشی کارخانه خودرو سازی مدیریت علمی و رقابتی با حضور بهترین مهندسان و تکنسین بجای کارگر خودرو تولید میکنند.در مقام وزارت خارجه حرف جهان را فهمیده و همکارانی کارکشته و کادری با سواد و زبان دان و اداب دان تربیت میکنند. البته دیگر برای فلان اقا زاده و رانت خوار علمی و مالی جایی نخواهد بود.او دیگر باید یا تن به کار بدنی بدهد یا فکر خود را بکار بیندازد.پس تا هست امروز نخبگان را فراری می دهد.او چیزی برای عرضه در جهان مدرن ندارد.اندوخته او همه ناشی از جهل و فقر عمومی است.پس او از این اندوخته با چنگ و دندان و زندان و اعدام و دروغ و فریب استفاده می کند.سرداران او عد های جاهل و نا اگاه از جهان پیرامون است.سواد اکادمیک و تربیت حرفه ای نشده است.روزنامه نگار او شریعتمداری است که که در مکتب استالین و پراودا و گوبلز بزرگترین روزنامه عصر را تا حد یک دستمال توالت تنزل مقام می دهد.مدیریت مکتبی او کارخانه ازمایش را تعطیل و کفش ملی و نمایندگی ماشین ائودی ثابت پاسال را محو و حال که چیزی باقی نمانده به خانه او حمله ور می شود تا این را هم به پول تبدیل کند.در حالی که سرمایه وطن مغز ثابت پاسال و القانیان و اخوان کاشانی است.او وقتی در مسند قضا است بجای قانون و عدالت بر اوردن دستورات مافوق را وظیفه می داند.در استادی دانشگاه چون با رانت وارد شده کپی مثل خود تولید می کند.چون زبان نمی داند منابع کهنه و دست چندم ترجمه شده را می خواند و تصمیم می گیرد.او به همه باج می دهد از دانشجو و کارمند زیر دست تا رئیس و ما فوق که می دانند او در جایگاه خود نیست.او همه اینها را که نمی فهمد نفی می کند پس صورت مساله باید حل شود.همه اینها غربی است!! او نظامی گری را از سربازی شروع کرده ،قبل از انقلاب راننده کامیون و فراش مدرسه بوده امروز او تغییر منش و اگاهی زیادی با چهل سال قبل خود نکرده جز اینکه به مدد رانت و قاچاق و بندر خود میلیاردر و ملتی و کشوری را به نابودی فحشائ و اعتیاد و نا برابری وحشتناک طبقاتی و بیکاری دچار کرده. اگر هم دکتر و وزیر و رئیس بیمارستان است با سهمیه وارد و با فراست و موقع شناسی از واردات لوازم پزشکی انحصاری و شریک کردن صاحبان قدرت و سرقت اعضائ و جوارح اموات در سازمان تحت مدیریت خود و واردات دارو و وام ارزان استفاده و امروز فرزندانش در لندن و نیویورک و غیره مشغول استفاده از منافع رانتی ابوی دکتر و رئیس هستند. اینان نه ایرانی ونه حتی همان مسلمان ادعایی و نه حتی انسانی متعادل هستند. باشد که روزی وطن پوستی نو اندازد با همت تمام ایرانیان که دل در گرو وطن دارند.

     
  17. می شنویم که مولا امیرالمومنین مدت بیست و پنج سال خانه نشین شدند. با خود می گویم که اگر آن حضرت در هر سال دوازده شاگرد پرورش می داد و آیین فتوت و جوانمردی و رادی وخداپرستی را آنگونه که دوست داشت آموزش میداد، در مدت بیست و پنج سال می شد سیصد شاگرد.
    آیا شما شنیده اید که آن حضرت چنین کاری را کرده باشد؟ مگر ان جناب احاطه بزبانهای همه بشر نداشت آنطور که می گویند! خوب اگر محیط مدینه مساعد نبود تشریف می بردند به مناطقی مانند عراق یا ایران وآموزه های معنوی خود را نشر وگسترش می دادند.سر به چاه کردن چرا؟
    پریرو تاب مستوری ندارد.اگر کسی به درجه ای از شناخت و نزدیکی به آفریدگار رسیده باشد که می گویند رسیده بود باید چنان مست عطر انوار ربوبیت شده باشد که خود بدنبال شاگرد بگردد.چیزی که در تاریخ می بینیم پیشوایان اسلام هرگز به سفرهای تبشیری و آموزشی بدلخواه خود نرفتند و در مدینه مستقر بودند اما انتظار داشتند که ساربان- مهار شتر قدرت را برایگان در کف آنها قرار دهد.

    حضرت مولا پنج سال زمامداری کردند که همه اش به جنگ با معاویه سپری شد.حضرت محمد که رحلت کرد عربستان در اختیارشان بود و بقیه کشورها در زمان عمر بزیر یوغ رفتند.بهتر نبود مولا دست از سر شام بر می داشتند و بجای نبردهای خونین و لیله الهریرها به پرورش معنوی و اخلاقی مسلمانان می پرداختند تا بطور عملی تفاوت یک پیشوای معصوم(از نظر شیعیان) با یک پیشوای نا معصوم عیان گردد؟
    چیزی که برایم روشن شده -اسلام علاقه زیادی به شکیبایی ندارد و می خواهد یک شبه- ره ده ساله و صدساله را طی کند.ولو به جنگ ولو بقتل ولو به گریه زنان و دختران بی سرپرست شده.
    شما ملاحظه کردیدکه دو جوان الجزایری به مجله کاریکاتور حمله کردند.اما گمان می کنید می توانستند یک صفحه مطلب در باره معنویت و خداشناسی بنویسند.آیا در همسایگی شان به فقرا و نیازمندان کمک می کردند؟ زنده باد کلاشینکف.گلنگدن را بکش و انگشت بزن به ماشه.الله اکبر.
    دلمان پر است نه در غربت دل شاد داریم نه رویی در وطن داریم.منتظرم که یک شوک جهانی به شعور بشری وارد شود چگونه نمی دانم ولی برای این تحول و دگرگونی چشم براهم و دعا می کنم.هر چند همت ما بسیار مهم است ولی چه عرض کنم همت را هم گویا باید در اتوبانها دید و نه در کردارها.
    سپاس.

     
  18. على1 عزيز :بر شما درود مى فرستم ؛درودى از بن جان و به پاس شكفتن نهال دوستى هاى دورادور با شما و همه دوستان ارجمند.
    نوريزاد عزيز در پست فراتر از تحمل به نكته مهمى – البته به نظر من – اشاره كرده بودند ، و راستش من دلم مى خواست براى اينكه نوشته ايشان بيش تر ديده و شنيده شود دوسه روزى پست جديد نگذارند ، چون معمولا بيش تر خوانندگان در وهله نخست پست جديد را مى خوانند و پست هاى قديمى تر چه بسا به دست فراموشى سپرده شوند . خانم فائضه در آخر نوشته فهيمانه اى يادى از شلر كرده اند و شايد رسانده باشند كه شلر نبايد فراموش شود . فراموشى هم يكى از آسيب هاى فرهنگى ماست . شما احتمالاً در حوزه فلسفه تحليلى كار مى كنيد و بهتر از من مى دانيد كه در همين حوزه هم در سال هاى اخير تحليلى ها متوجه شده اند كه نقش تاريخ فرهنگ و زبان و انديشه را در دلالت گزاره نبايد ناديده نهاد .البته خب ، اين توجه از ويتگنشتاين متأخر آغاز مى شود . حالا منظور ؟ منظور اينكه تفكر بدون تذكر ممكن نمى شود . تذكر يا يادآورى گذشته دور و نزديك . من هم به سابقه اين ايده دلم نمى خواست آن پست ارزشمند از ياد برود. البته جناب نوريزاد به عشق اشاره كرده بودند و من به كاهش خشونت ؛ خشونت در انديشه ، در گفتار و در كردار . خشونت در مقياس اجتماعى در جامعه ما كه سراسر نفرت انباشته شده است ، چگونه كاهش پيدا مى كند تا زمينه و فضاى گفتگو در فضاى عمومى منطقى تر و عقلانى تر شود ؟ على گرانمايه ؛ من دريغم آمد كه آنچه در اين مورد به ذهنم مى رسد در ياد دآشتى جدا از ريشه ها بيان نكنم . مى خواستم عنوانش را جنگ هفتاد و دو ملت بگذارم ، اما يادم رفت كه عنوان را ذكر كنم .اين شد كه ذيل پست فراتر از تحمل آن مطلب را نوشتم و جناب مصلح ذيل آن پست پاسخى نوشتند و من ذيل پست شش آيت الله به پاسخ ايشان پاسخى دادم مختوم به اين گزاره ها :
    ” حقيقت را به حال خودش بگذاريد .خودش از خودش دفاع خواهد كرد . اميدوارم قدرى به تفاهم نزديك شده باشيم ”
    جناب مصلح با تأييد نظر من در اين باره كه شرايط امن و برابر گفتگو براى همه انديشه ها شرط انصاف است موافقت كرده بودند و اظهار تفاهم . بديهى است كه من مسؤول نوشته خود هستم .كه در آن آرزوى نزديك شدن به تفاهم كرده ام ، نه اعلام تفاهم كلى ، چون همان طور كه خود شما فرموده ايد اختلاف ما با آقايان حوزوى اساسى تر از آن است كه در همه موارد به آسانى به تفاهم برسيم اما از سوى ديگر اگر به جاى تحميل نظر و فلسفيدن با چكش ، اميد تفاهم نگذاريم كه ديگر گفتگو ثمرى ندارد .در همين ريشه ها من مى كوشم زبانم خصمانه نشود گرچه مى دانم كه در اين صورت خواننده بيش ترى را جذب مى كنم . من واقعاً از اينكه به شما نسبت تبختر و تكبر داده شود متأثر مى شوم چون واقعاً اين طور نيست .احساس مى كنم يكى از مشكلات شما تنگى مجال براى توضيح نظرات انديشمندانه تان است . نظرات اساسى تر به توضيح بيش ترى نياز دارند . به هر حال اعلام تفاهم از جانب آقاى مصلح و همچنين اظهار نظر جناب نوريزاد احتمالاً ناظر به تفاهم در همان مورد خاص بوده است . بحث بر سر مفهوم كلى انصاف نبود ،بحث بر سر يك مصداق كاملاً عينى بود كه نمونه هايش همان چيزهايي است كه شما هم به درستى فرموده ايد . نه دى در برابر اعتراض سبزها پيش از اين نكته كه حق با كيست يك بازى ناعادلانه بود كه من براى تفهيم بهتر آن مثال هاى ورزشى زدم .اما در كل اين حرف شما را قبول دارم كه مثال انصاف را بايد به وضعيات انسانى برد .
    نكاتى فرموده بوديد درباره منشأ اخلاق و مسئله روحانيت .اى كاش مجالى بود تا اين مسائل در رويارويي زنده و فرصت بيش تر براى بحث مطرح گردد . شما مى گوييد : مسئله روحانيت را تماماً به امر حكومت تقليل ندهيم . نظام فكرى و منابع ادراكى روحانيت او را مجبور مى كند تا در باره موسيقى و رقص و تغيير دين و پوشش نظراتى تهديد كننده و تحديد كننده دهد . مضموناً نقل مى كنم و اگر اشتباه فهميده ام حتماً تذكر دهيد .با شما موافقم اما همين حرف شما را در كامنت ذيل پست فراتر از تحمل به صورتى ريشه اى تر بيان كرده ام . پايبندى به نص و اصل و متنى كه لامحاله در برخورد با فهم هاى كثير تفسير هاى كثير يافته و در ثانى بر خلاف متون حقوقى يا ادبى مقدس محسوب شده لاجرم نزاع گفتارى را به نزاع كشتارى مى كشاند و تاريخ حتى يك استثنا نيز در اين باره نشان نمى دهد . پس اين مشكل حل نخواهد شد مگر زمانى كه هر متنى فارغ از مقدس يا نامقدس بودنش در فضاى آزاد ، امن و برابر گفتگو با انديشه آزادانه نقد شود . ما مى خواهيم حافظ و فردوسى و عرفان و ابن سينا را تقد كنيم با هزار مشكل مواجه ايم . نقد كتاب مقدس سر جاى خود . نقد كه ممنوع شود ناسزا و خشونت گفتارى و كردارى آغاز مى شود . يك عده به اسم مالكان انحصارى كلام خدا و يك عده به اسم ستيزه با زورگويي اين مالكانى كه جز خشونت و قمه و چماق منطقى ندارند . اين عده اخير گرچه به شكل idiosyncratic ( سليقه ورزانه) خود را گاه بيخدا معرفى مى كنند اما تا جايي كه من مى دانم عرضه يك نظريه انديشمندانه الحادى كار آسانى نيست . واقعيت اين است كه اصلاً ما هيچگاه فضاى عمومى آزاد و بى هراس و سالم نداشته ايم – حتى به طور نسبى – تا در باره دين و خدا و قرآن و آن نظام ادراكى كه مى فرماييد مختصرى امكان نقد انديشمندانه ايجاد شود . نتيجه آن شقه شقه شدن مردمى است كه از همبستگى و گفتگو مى گريزند تا چه رسد به عشق . اين نتيجه اى كه آقاى نوريزاد گرفته بود به دل و ذهن من نشست و از روى احساس سطحى و زودگذر با ايشان همدردى نكردم . اكنون با اجازه مى خواهم بگويم كه نه فقط گزارش شما در مورد نظام فكرى روحانيت را تأييد مى كنم بلكه همه دوستان كمابيش مى دانند كه من از اين حد فراتر رفته و فرهنگ را علت آن وضعيت جدايي و تنهايي و كين توزى معرفى كرده ام .با اين همه در تمامى تاريخ بلازده ما اين قدرت است كه مجال نفس كشيدن به اين فرهنگ نداده است ، هم قدرت سنت ، هم قدرت نمايندگان سنت ، هم قدرت پاسداران بخش منجمد و موروثى و ايستا و ناانديشيده فرهنگ . همه اين ها خواسته يا ناخواسته حكومت مى كنند ؛ آن هم با همدستى و همداستانى نانوشته . حكومت در اين مورد خاص يعنى : يك انديشه ، يك نظام تفسيرى ، يك دستگاه حقيقت را به پول و مشت آهنين و ابزار سركوب و تبليغ مجهز كردن و ديگر انديشه ها را از مجال بيان محروم كردن . شما مى گوييد روحانيت را بايد به سوى انديشه هاى مدرن سوق داد .فكر شما را ارج مى نهم و اگر درست فهميده باشم آن را نشانه گرايش شما به كمك به روحانيانى مى دانم كه نظام فكرى وادارشان مى كند به احكامى گردن نهند كه شايد دلخواه خودشان هم نباشد . حالا من چه مى گويم ؟ من مى گويم بياييم پيشاپيش فرض را بر حقانيت بيش تر انديشه جديد و قديم نگذاريم . يك روحانى هم اگر به راستى به انديشه مدرن آرى گويد اولين كارش ترك لباسى است كه به هر حال فقط لباس نيست بلكه او را مدافعه گر يك نظام حقيقت مقدس مى كند و تا وقتى اين لباس به تن دارد ، امكان ندارد خداى قرآن را وابگذارد و به خداى هگل و هستى هيدگر و اخلاق سوژه محور كانت روى آورد . كشيش هاى سكولار غرب و كاپلستون كاتوليك را نبينيد . الهيات آنها مدرن شده ، الهيات اسلامى به آسانى به مدرن شدن تن نمى دهد .من مى گويم اين حكومت است كه نمى گذارد من و آقاى مصلح در شرايط امن و برابر با امكانات رسانه اى حتى الامكان برابر بنشينم و مثل ديپاك چوپرا و ليونارد ملادينو در آمريكا با هم گفتگو كنيم . اين حكومت است كه نمى گذارد همان اخلاق عرفى و دينى يا ethics هم به سوى اخلاق انسانى سوق داده شود. اين حكومت است كه فضاى همين سايت آكنده از خشونتى مى خواهد كه جناب سيد مرتضى هم از آن در امان نماند و حال آنكه ايشان انسان نيك سيرتى به نظر مى رسند .گاه واقعاً من ناراحت مى شوم از اينكه ستيزه گسترش يافته در جامعه اين روحانى محترم را نيز از تيرهاى پرتابى خود در امان ننهاده است . نوريزاد در پست فراتر از تحمل بر نكته مهمى دست نهاده است و آن شقه شقه كردن عمدى مردمى است كه در هر شرايطى از سنى و شيعه و مسيحى و بهايي و شيخ و كمونيست و بيخدا و كرد و ترك و بلوچ و غيره و غيره تشكيل شده اند و گزيرى جز همزيستى محبت آميز و آزادانه ندارند و رشته مشترك پيوند آنها تنها ميهن مشترك است . در ضمن من قبول دارم كه اخلاق و انصاف – كه البته مترادف نيستند – در يك بافتار و سيستم اجتماعى معنا پيدا مى كند .اما شما كه بهتر از من تفاوت ethics( اخلاق عرفى يك خانواده و قوم و اجتماع و صنف ) و morals( منش هاى شخصى) را مى دانيد . در كامنت ذيل پست فراتر از تحمل من حرف ديگرى زده ام . من مى گويم اخلاقى كه اراده و آزادى و انديشه من نسبت به ديگرى ياother-dependent ethics در آن دخيل نباشد و منشأ صدور بايد ها و نبايد هايش يك دستگاه حقيقتِ مجهز به زور و پول و سلاح باشد هم عقلاً و هم به گواهى تجربه تاريخى كارش به همان دستگاه جذب اشرار و دفع أحرار مى كشد .حقيقت نه به معناى آنچه من تا اين لحظه درستش دانسته ام .بلكه نظامى تئوريك كه درباره هويت انسان و چيستى جهان . چنين حقيقتى جايش نبايد در قدرت و حكومت باشد . تاريخ از حكومت اين حقيقت ها خونبار است . شما كانت خوانده اى على عزيز ، مى دانى كه كه كانت در فلسفه انقلاب كپرنيكى كرد . مرجعى را كه تعيين كنندهِ يكسويهِ امر حقيقى و امر نيك (اخلاق) و امر زيبا (هنر) بود اولاً از كليسا فرو كشيد و آن را در سوژه انسانى نشاند و ثانيأ اخلاق را از وابستگى به دستگاه حقيقت ، – دست كم در نظر- رهايي بخشيد و در تبيين اين انقلاب چند هزار صفحه نوشت ، سطر به سطر سرشار از توان فكرى . اى عزيز ؛ بهتر از من مى دانيد كه نزديك دوهزار و پانصد سال پيش ارسطو اخلاق را از اتكا به متافيزيك رهايي بخشيد و آن را متكى بر سعادت شهروند كرد . بنابراين تأكيد من بر منشأيت صدور بايدها و نبايد هاى اخلاقى از پدرسالارانِ پاسدار حقيقت به وجدان انسانى است . شرط امكان اخلاق نه خداست نه علت العلل مادى جهان . اخلاق را ديگرى شكل مى دهد و احساسى كه اوجش همان عشق است . من مسؤوليت اين حرف ها و آن كامنت كذايي را مى پذيرم و هميشه با ديدن نام على 1خوشحال شده ام و مشتاق رهنمايي و انتقاد فرد فهيم و فروتنى چون شما

     
    • سلام جناب كورس گرامي
      اين فرازي ازكامنت شما خطاب به علي1 است كه درذيل مي آيد ودراين فراز خطاب شما درواقع خطاب به علماي دين اسلام است:

      “””. يك روحانى هم اگر به راستى به انديشه مدرن آرى گويد اولين كارش ترك لباسى است كه به هر حال فقط لباس نيست بلكه او را مدافعه گر يك نظام حقيقت مقدس مى كند و تا وقتى اين لباس به تن دارد ، امكان ندارد خداى قرآن را وابگذارد و به خداى هگل و هستى هيدگر و اخلاق سوژه محور كانت روى آورد . كشيش هاى سكولار غرب و كاپلستون كاتوليك را نبينيد . الهيات آنها مدرن شده ، الهيات اسلامى به آسانى به مدرن شدن تن نمى دهد .من مى گويم اين حكومت است كه نمى گذارد من و آقاى مصلح در شرايط امن و برابر با امكانات رسانه اى حتى الامكان برابر بنشينم و مثل ديپاك چوپرا و ليونارد ملادينو در آمريكا با هم گفتگو كنيم .”””

      جناب كورس عزيز ،اولا انديشه مدرن رابه چه انديشه اي اطلاق مي كنيد؟
      اگرمقصودتان ازمدرن ،دموكراسي وحقوق بشر وحق آزادي بيان وانديشه ورزي است ؟خوب علماي اسلام همه اينها راقبول دارند ونيازي به درآوردن لباسشان نيست.
      اگربفرمائيد نخير قبول ندارندوشاهدش وضعيت حكومت حاكم برايران فعلي است.

      ماهم مي گوئيم اين وضعيت بعينه وباكم وزيادش درجوامعي كه شما مدرن مي دانيد ،بهمين گونه است.ونيازي به شاهدومصداق آوردن نيست ،چون باشماجدال ندرريم .

      وامابنده حقير بنام مصلح اگرلباسش راهم دربياورند وازناچاري عريان وفقيرهم بشوم ولباس هم بيدانكنم ببوشم؛ هرگزامكان ندارد خداى قرآن را وابگذارم و به خداى هگل و هستى هيدگر و اخلاق سوژه محور كانت روى آورم .

      زيرا كه من قرآن را كلام خداوندمتعال وآفريدگارهستي مي دانم كه براي هدايت بشرفرستاده است .و همين الآن هم معجزه باقيه آخرين بيامبر خداوند است واحكام ودستوراتش تاقيامت معتبر وقابل اجراهست؛وحاضرم برحقانيت قرآن كه كلام خداوند است ،باهركسي كه منكر كلام خدا بودنش هست، مباهله كنم . اگركسي ازشما منكران قرآن به اين مباهله حاضرهست بسم الله اين گوي واين ميدان.
      واگرشما اين گونه اعتقاد مارابرحقانيت قرآن ، دگماتيستي وتحجرمي دانيد باكي نيست ؛ماهم شمارا حيران ومتحيرمي دانيم.

      واما اينكه فرموده ايد كلام ايشان مؤدبانه بود وتبختري نداشته اند. يك مقداركم لطفي نسبت بماوازدائره انصاف خارج گشته ايد.وداوري تان بي طرفانه نبوده است.
      باآرزوي رسيدن به تفاهم بيشتر ورعايت عدل وانصاف بيشتر.وباسباس.
      مصلح

      وامااينكه شما طرفدار آزادي هستيد. اين آزادي هم حدي دارد كه نبايدمزاهم ديگران باشد.
      واماآزادي انديشه ورزي متخالف هم ،اگرمنطقي وعقلاني ومنصفانه باشد ؛ لابد وناچار بايدبه تفاهم برسند،زيرا فرض برآنست كه هردوطرف منطق وعقل وانصاف را مراعات مي كنند،وحقيقت هم درهرمسأله بيش ازيك چيزنيست.

       
    • سلام جناب كورس گرامي
      اين فرازي ازكامنت شما خطاب به علي1 است كه درذيل مي آيد ودراين فراز خطاب شما درواقع خطاب به علماي دين اسلام است:

      “””. يك روحانى هم اگر به راستى به انديشه مدرن آرى گويد اولين كارش ترك لباسى است كه به هر حال فقط لباس نيست بلكه او را مدافعه گر يك نظام حقيقت مقدس مى كند و تا وقتى اين لباس به تن دارد ، امكان ندارد خداى قرآن را وابگذارد و به خداى هگل و هستى هيدگر و اخلاق سوژه محور كانت روى آورد . كشيش هاى سكولار غرب و كاپلستون كاتوليك را نبينيد . الهيات آنها مدرن شده ، الهيات اسلامى به آسانى به مدرن شدن تن نمى دهد .من مى گويم اين حكومت است كه نمى گذارد من و آقاى مصلح در شرايط امن و برابر با امكانات رسانه اى حتى الامكان برابر بنشينم و مثل ديپاك چوپرا و ليونارد ملادينو در آمريكا با هم گفتگو كنيم .”””

      جناب كورس عزيز ،اولا انديشه مدرن رابه چه انديشه اي اطلاق مي كنيد؟
      اگرمقصودتان ازمدرن ،دموكراسي وحقوق بشر وحق آزادي بيان وانديشه ورزي است ؟خوب علماي اسلام همه اينها راقبول دارند ونيازي به درآوردن لباسشان نيست.
      اگربفرمائيد نخير قبول ندارندوشاهدش وضعيت حكومت حاكم برايران فعلي است.

      ماهم مي گوئيم اين وضعيت بعينه وباكم وزيادش درجوامعي كه شما مدرن مي دانيد ،بهمين گونه است.ونيازي به شاهدومصداق آوردن نيست ،چون باشماجدال ندرريم .

      وامابنده حقير بنام مصلح اگرلباسش راهم دربياورند وازناچاري عريان وفقيرهم بشوم ولباس هم بيدانكنم ببوشم؛ هرگزامكان ندارد خداى قرآن را وابگذارم و به خداى هگل و هستى هيدگر و اخلاق سوژه محور كانت روى آورم .

      زيرا كه من قرآن را كلام خداوندمتعال وآفريدگارهستي مي دانم كه براي هدايت بشرفرستاده است .و همين الآن هم معجزه باقيه آخرين بيامبر خداوند است واحكام ودستوراتش تاقيامت معتبر وقابل اجراهست؛وحاضرم برحقانيت قرآن كه كلام خداوند است ،باهركسي كه منكر كلام خدا بودنش هست، مباهله كنم . اگركسي ازشما منكران قرآن به اين مباهله حاضرهست بسم الله اين گوي واين ميدان.
      واگرشما اين گونه اعتقاد مارابرحقانيت قرآن ، دگماتيستي وتحجرمي دانيد باكي نيست ؛ماهم شمارا حيران ومتحيرمي دانيم.

      وامااينكه شما طرفدار آزادي هستيد. اين آزادي هم حدي دارد كه نبايدمزاهم ديگران باشد.
      واماآزادي انديشه ورزي متخالف هم ،اگرمنطقي وعقلاني ومنصفانه باشد ؛ لابد وناچار بايدبه تفاهم برسند،زيرا فرض برآنست كه هردوطرف منطق وعقل وانصاف را مراعات مي كنند،وحقيقت هم درهرمسأله بيش ازيك چيزنيست.

      واما اينكه فرموده ايد كلام ايشان مؤدبانه بود وتبختري نداشته اند. يك مقداركم لطفي نسبت بماوازدائره انصاف خارج گشته ايد.وداوري تان بي طرفانه نبوده است.
      باآرزوي رسيدن به تفاهم بيشتر ورعايت عدل وانصاف بيشتر.وباسباس واحترام.
      مصلح

       
      • مصلح گرامى
        دموكراسى حكومت مردم سالار است در امورى كه به تدبير آنچه به همگان ، اعم از اكثريت و اقليت ، مربوط است . زمانى در همين اروپا – زمانى كه خيلى هم دير نيست يعنى اوايل قرن بيستم – دموكراسى در حق رأى دادن خلاصه مى شد ؛ آن هم منهاى زنان .دموكراسى گام به گام در پى تجربياتِ بعضاً فاجعه بار خود را ترميم و اصلاح كرده است و مى كند .براى مثال پس از دو جنگ جهانى كه از قلب دنياى متمدن آتش وحشيانه ترين آدم كشى هاى انبوه زبانه كشيد ، سازمان ملل با رايزنى با نمايندگان همه اعضا اعلاميه٣٠ ماده اى حقوق بشر را به اجماع رساند و ايران هم يكى از إمضاء كنندگان اين اجماع بين المللى است .
        بخشى از ماده ٢اعلاميه از اين قرار است :” هركس، بدون هيچگونه تبعيض ، به ويژه از حيث رنگ ، نژاد ، جنس، زبان ، دين ، نظر سياسى يا هر نظر ديگر، و همچنين منشأ ملى يا اجتماعى ، ثروت ، ولادت ، يا هر وضعيت ديگرى از تمامى حقوق و آزادى هاى مذكور در اعلاميه برخوردار است . …” به واژه هاى نظر سياسى يا هر نظر ديگرى توجه فرماييد ؛ هر نظر ديگر يعنى نظر دينى ، فلسفى ، الهياتى ، الحادى ، و غيره . اكنون ببينيم اين حقوق مذكور چه ها هستند : حق حيات و آزادى و امنيت شخصى ( ماده ٣) . منع هرگونه شكنجه يا كيفر ظالمانه ، غير انسانى يا تحقير آميز (ماده ٥) كه نقض آشكار آن را بر پشت پيمان عارف مى بينيد . تازه شلاق زنش ماهر بوده و به پايين تنه نزده ورنه هزاران نفر در دهه شصت پس از شلاق خوردن تمام كمر خونين مى شدند و بعضاً كليه آنها مى تركيد .برابرى همه در برابر قانون (ماده ٦ و ٧) هيچكس را نبايد خودسرانه توقيف يا حبس يا تبعيد كرد.( ماده ٩). حق برخوردارى از دادگاه مستقل و بيطرفانه و دادرسى منصفانه و علنى ( ماده ١٠) . اصل برائت و تناسب جرم با كيفر ( ماده ١١). ممنوعيت مداخله در حريم خصوصى يا كنترل مكاتبات شخصى و بهره بردارى از آنها براى تعرض به حيثيت و آبروى اشخاص (ماده ١٢). ماده ١٦ را عيناً نقل مى كنم : ” ١- هر مرد و زن بالغى بدون هيچ محدوديتى از حيث نژاد ، مليت يا دين حق دارند با هم ازدواج كنند و تشكيل خانواده بدهند .٢- مرد و زن در ازدواج ، در مدت زناشويى و در فسخ آن [طلاق] از حقوق مساوى برخوردارند . ٣- خانواده واحد جمعى طبيعى و بنيادى جامعه است و حق برخوردارى از حمايت جامعه و دولت را دارد ” ماده ١٨:” هركس حق آزادى انديشه و وجدان و دين را دارد . اين حق شامل آزادى تغيير دين يا باور و همچنين شامل آزادى اظهار دين يا باور در تعاليم ، مراسم ، اعمال ، عبادات ، و شعائر را دارد ؛ چه به تنهايي ، چه با جماعت ، چه به طور خصوصى و در خلوت ، چه در معرض عموم ،، مصلح ارجمند اگر بند ٢ از ماده ١٦ و كل ماده ١٨ را قبول داريد كه هيچ .اگر حق طلاق و برابرى زن و مرد در تمامى حقوق را قبول داريد كه بحثى نيست . اما اگر نه ، پس نمى توانيد حقوق بشر را قبول داشته باشيد .ماده ١٩ : ” هركس حق آزادى عقيده و بيان دارد ؛ اين حق شامل آزادى در داشتن عقايد بدون مزاحمت و مداخله و آزادى در طلب و جستجو و دريافت و نشر اطلاعات و ايده ها از طريق هر رسانه اى و بدون ملاحظات مرزى است .” يعنى يك كمونيست ، خداباور ، بيخدا ، بهايي ، سنى ، بى دين ، متدين به هر دين و معتقد به هر مرامى نه فقط در حق بيان بل در تبليغ افكار خود نيز بايد برابر باشد . اگر حاكمان ما مى ترسند كه اين آزادى باعث شيوع دين ستيزى و توهين به مقدسات شود يك علتش آن است كه به نام يا مطابق اين مقدسات چنان جنايات و غارت ها و ستم هايي كرده اند كه خودشان از چيزى كه باعثش شده اند مى ترسند . آنكه مى ترسد ، مى ترساند .آيا شما كه روحانى ناوابسته و شريفى هستيد همين ترس را داريد ؟ اگر داريد پس باعثش حكومت است نه جوانان دين ستيز و دين گريز . اين جوانان در همان مدارسى تربيت شده اند كه فيلم مشق شب از كيا رستمى بدون دخالت كارگردان وضعيت آنها را مستند كرده است ؛ همان مدارسى كه از سال اول دبستان به آنها دعا و نيايش و احترام به مقدسات آموخته اند و سى و شش سال وقت داشته اند تا بچه هاى مطيعِ أوامر خداوند پرورش دهند ،و خداوند هم در نمايندگان زمينى اش چهره نموده است .ماده ٢٠ آزادى تشكيل تشكلات مسالمت آميز است ؛ بدون قيد اسلاميت يا چارچوب مذهبى و غير مذهبى . پس تشكل شاملِ حزب و انجمن و اتحاديه و نهاد صنفى و ادبى و سياسى و غيره هم مى شود . از مابقى مواد درمى گذرم چون دوستان مى توانند با چند كليك همه را به انگليسى يا فارسى بخوانند . اين ها را حقوق بشر مى گويند كه دموكراتيك بودن و ادوارى بودن رإس هرم قدرت با رأى گيرى (ماده ٢١) يكى از آنهاست . اين حقوق تابع رأى اقليت يا اكثريت نيستند ، يعنى اكثريت ٩٩٪ هم نمى تواند حق حيات را نقض كند يا با اين عنوان كه ما مسلمانيم پس بيخدا و مسيحى و بهايي و كمونيست حق داشتن رسانه يا تبليغ افكار خود ندارند . دموكراسى بدون تأمين اين حقوق كلاه گشادى است بر سر دموكراسى . فرض كنيد همه احزاب از دينى تا ضد دينى در شرايط حتى الامكان برابر حق شركت در انتخابات مجلس و رياست جمهورى داشته باشند .و ولايت فقيه كه كلهم دهن كجى به همه اين حقوق است اصلا وجود نداشته باشد ، آن وقت احزاب اسلامى در پارلمان صاحب اكثريت شوند و رييس جمهور هم از آنها باشد . باز هم نمى توانند حق تبليغ و بيان عقايد را به نفع حزب خود نابرابر كنند .ماده ٣٠ مى گويد:” مفاد اعلاميه حاضر را نبايد طورى تفسير كرد كه براى دولتى يا گروهى يا فردى متضمن حقى شود كه به موجب آن بتواند وارد فعاليتى شود يا به اقدامى دست بزند كه مقصد آن پايمال كردن هر يك از حقوق و آزادى هاى مذكور در اعلاميه حاضر باشد ”. دموكراسى و حقوق بشر با هم ملازم اند . اگر يك قبيله آدمخوار براى انتخاب رييس رأى به كسى بدهند كه از همه بهتر آدم مى خورد اسمش دموكراسى نيست بلكه تقليل دموكراسى به صندوق رأى است و بعلاوه اين رييس بنا به حقوق بشر صلاحيت ندارد چون آدمخوارى خلاف حقوق بشر است . حالا اگر شما با اين ساختار حقوقى مشكلى نداريد كه من مخلص شما هم هستم .
        اما پرسيده ايد انديشه مدرن چيست ؟ اساس انديشه مدرن آزادى انديشه و حق نقد هر انديشه اى اعم از مقدس يا نامقدس است . شمه اى از انديشه مدرن را در همين سايت مى بينيد . آيا پذيراىِ جامعه اى هستيد كه در آن قرآن مثل يك كتاب رمان يا مقاله علمى نقد شود ؟ حقيقت عاشورا و غدير خم و حجاب و زندگى پيامبر اسلام و امامان نقادانه وأرسى شود و نتيجه آن حتى اگر فروپاشى كل روايت سنتى باشد بدون سانسور منتشر گردد ؟ اگر آرى ، پس شما انديشه مدرن را پذيرفته ايد و ديگر بحثى نيست
        نكته سوم در مورد اسناد صفت متكبر به على1 من داورى نكرده ام ، و نظر دورادور خود را گفته ام ، اما من بيدين و شما متدين ، چرا هردو اين گفته را سرمشق نكنيم كه به ماقال( گفته) بنگر نه به من قال( گوينده)؟ من ،شما ، على1 ،نه قدرتى داريم نه يكديگر را از نزديك مى شناسيم ، اما حتما همه ما صفات و خلقيات شخصى بد و خوبى داريم . مسئله آن است كه چه فايده اى دارد كه از راه دور نديده و نشناخته به يكديگر صفات شخصى نسبت دهيم ؟على 1 هر چه هست در اينجا حضورش به صورت اظهار يك فكر است . من مى گويم فقط فكر هم را نقد كنيم و ناسزا را بگذاريم براى آنهايي كه بدون هيچ حقى در اين سده ٢١ خود را مالك ثروت و جسم و روح هفتاد و شش ميليون ايرانى مى دانند ؛ البته اگر در فرهنك هاى فحش ، فحشى پيدا شود كه حق مطلب را در مورد إنها ادا كند .
        گفته ام اگر يك روحانى انديشه برخى از فيلسوفان مدرن را قبول كند ، صادقانه لباسش را نيز مى كند . قصد من به هيچ وجه جسارت نبود . به متن نوشته من دقت بفرماييد . اول خدمت على1 گفته ام كه پيشاپيش بنا را بر حقانيت جديد و قديم نگذاريم .پس اين گفته در مورد خود من هم صدق مى كند ، يعنى من هم اگر عقيده قدمايي را برحق دانستم بايد لباسم را عوض كنم . مصلح عزيز شما كه با گفته خود حرف مرا تصديق كرده ايد . حالا با لباس يا بى لباس ، شما پيشاپيش به حقانيت خود يقين داريد . منظور من هم از مدافعه گرى همين بود .اميدوارم خاطر شريف شما را نيازرده باشم .
        پايدار و تندرست باشيد

         
  19. مازیار وطن‌پرست

    شاهد از غیب رسید

    داستان گفت و گوی من و مصلح گرامی از این کامنت شروع شد: http://www.nurizad.info/blog/28538#comment-173028
    (خلاصه:)
    ” … مذهبی (منظور نویسنده اسلام شیعی است) از اساس بر رد و نفی و نفرین و لعنت و غاصب شمردن این و مادر بخطا دانستن آن. مذهبی که ده‌ها روایت مشهور و متواتر از چند امامش دارد مبنی بر اینکه دشمن ما زنازاده است، و حلالزاده نیست هرکه محبت ما در دلش نباشد، و چه و چه.
    تو به او بگویی ///، معصوم و واجب‌الاحترام باشی؛ آنوقت او اسم تو را یکی دو جا به شوخی بیاورد بشود هتاک و واجب‌القتل! …”

    گزیده‌ای از یک متنی خواندنی نوشتهٔ محمود فرجامی: http://www.nilgoon.org/archive/farjami/articles/Mahmoud_Farjami_on_Shahin_Najafi_Controversy.html

    پاسخ جناب مصلح: http://www.nurizad.info/blog/28538#comment-173101
    (خلاصه:)
    “همه اين حرفهائي كه به اسلام ومسلمانان نسبت داديد بالكل غلط ودروغي بيش نيست .اگرراست مي گوئيد سند وآدرس بدهيدلطفا.”

    سپس در ادامهٔ آن بحث و کشیده شدن آن به بحث طواف نساء و اختلاف شیعه و سنی بر سر آن و اینکه اهل کتاب را نجس می‌دانیم یا خیر؟
    اینجا: http://www.nurizad.info/blog/28547#comment-173500

    و سپس سید مرتضای عزیز اسنادی را فرستاد که طی آن حلال‌زاده بودن اهل تسنن و ازدواج با آنان را بی‌اشکال می‌دانست. اما ضمن آن ایشان به دو موضوع اشاره کردند که دقیقا سند حرف‌های کامنت نخستین بود. همان‌ها که دوست عزیز مصلح، دروغ محض خوانده:
    http://www.nurizad.info/blog/28547#comment-173569
    1- (نقل خلاصه از کامنت بالا نوشتهٔ سید مرتضی):
    “در مورد بحث طهارت اهل کتاب نیز بحث طولانی است ،البته اجمالا فتوای بنجاست هم وجود دارد اما عموما قائل بطهارت آنان هستند.” پس ادعای اینجانب دست کم بی‌اساس نبوده‌است، اگرچه برسر آن بین علماء اتفاق نظر نیست.

    2- (بازهم نقل بخشی از کامنت فوق در بازگوی پاسخ مرحوم نراقی):
    ” … بلى هر كدام عداوت اهل بيت را داشته باشند ظاهر از احاديث آن است كه طيب ولادت از براى ايشان نباشد و اما آن چه از بعض احاديث كتاب خمس مستفاد مى‌شود كه طيب ولادت براى ايشان نيست …”

    عبارت کاملا گویا است: هر که دشمن اهل بیت باشد از احادیث اینطور آشکار (ظاهر) است که طیب ولادت (حلال‌زادگی) از برایشان نباشد.

    و اما جناب سید مرتضای عزیز، حسن ظن شما را در خصوص دلیل نصب تابلوی “اقلیت مذهبی” می‌ستایم. نصب آن تابلوی متحدالشکل دستور ادارهٔ اماکن و بر اساس عمل به احتیاط مستحب (بلکه واجب؟) مسلمانان است. این هم که فرمودید به شما شیرینی نفروخت، از کینهٔ همان تابلو بوده‌است.
    دوستان من، قبول کنید انتظارات مسلمانان (عموم) از پیروان سایر ادیان و نیز اگنوستیک‌ها و آتئیستها، برخلاف آنچه خود نسبت به آنان عمل می‌کنند است.

     
    • مازیارخان این مطالبی که نوشتی وهزاران مثل ان را که ننوشتی از اصول ومبانی این مذهب است.بارها نوشته ام کسانی که امروزه دم از مثلا احترام و ازادی و حقوق انسانی و این قبیل اصطلاحات میزنند از سر ناچاری ست.وبخاطر رشدشعور و اگاهی دیگران.(با اینکه خیل جمعیت پایبند به خرافات کم نیست)اما به هرحال با افزایش رسانه ها و گسترش فضای مجازی و این قبیل پدیده های مدرن.این افراد ناچار از تکرار برخی واژه ها هستندکه مطمئن باش دراصل ونهان بدان باور هم ندارند.وچون از قافله بشریت وانسانیت زیادعقب نمانندنوشتم که ناچارندکه خود را مثلا طرفدار حقوق بشر نشان بدهند.اما بر افرادی که اندکی شعور وخصوصا اگاهی در زمینه اصول ومبانی ادیان ومذاهب دارند واضح ومبرهن است این ادعاهای تازه واز سرناچاری اینان با اصول ومبانی متون دینی اشان به شدت تناقض دارد.یعنی یا دانسته دارند دروغ میگویند.یا واقعا برخی اصوا ومبانی اعتقادموردنظرشان اب برداشته ان هم اساسی ودرحد لالیگا.

       
  20. با درد به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته —————————————————————————–انتقادات جدید از فعالیت اقتصادی سپاه

    نظامیان در زمان صلح به شرکت خاورمیانه تبدیل شده‌اند

    احمد خرم، وزیر راه و ترابری سابق طی گفتگویی، انتقادات جدیدی به فعالیت‌های اقتصادی نهادهای نظامی وارد کرد. او با بیان اینکه ۷۰ الی ۸۰ درصد پروژه‌های بزرگ کشور در دست دستگاه‌های حاکمیتی است،‌ گفت:‌ “قرار نبود دستگاه‌های حاکمیتی و دولتی بر پروژه‌هایی که بخش خصوصی توان ساخت آن را دارد،‌ مسلط شوند.”

    او در گفتگو با خبرگزاری ایلنا، ضمن تاکید بر اینکه واگذاری پروژه‌ها به دستگاه نظامی کشور موجب “نظامی کردن فرودگاه، بنادر و راه آهن” و “مسلط کردن این نهادها بر امور وزارت‌خانه‌ها” است،‌ گفت: “همین حضور یک نهاد نظامی در یکی از بنادر باعث شد که این بندر مشمول تحریم شود و سال‌ها نتوانیم از فرصت‌ها و درآمدهای این بندر استفاده کنیم.”

    احمد خرم همچنین اضافه کرد: “در بندی از اصل قانون اساسی آماده است که نیروهای مسلح در زمان صلح به سازندگی کمک کنند. اما این بند از قانون،‌ امروز به این تبدیل شده که نیروهای مسلح در زمان صلح به شرکت خاورمیانه تبدیل شده‌اند و این دقیقا نقض فرض قانون است.‌ این بند از قانون به این دلیل بود که دستگاه‌های نظامی؛ ماشین‌آلات و نیروی انسانی وظیفه در اختیار دارد و می‌تواند پروژه‌های عمرانی را با هزینه کمتر انجام دهد، البته پروژه‌هایی که بخش خصوصی توان ساخت آن را ندارد.”

    این سخنان، جدیدترین انتقاداتی است که در ماه‌های اخیر در مورد نحوه فعالیت‌های اقتصادی نظامیان در ایران منتشر شده است.

    سایت صالحین، وابسته به سازمان بسیج چند روز پیش اظهارات سرتیپ پاسدار محمدرضا نقدی رییس سازمان بسیج مستضعفین را منتشر کرد که در پاسخ به پرسش یکی از بسیجیان درباره فعالیتهای اقتصادی سپاه و پرداخت یا عدم پرداخت مالیات توسط آنها گفته بود: “نسبت دادن عدم پرداخت به نیروهای مسلح دروغ محض است. مشکل این است که بعضی از افراد با رسانه‌های صهیونیستی در کوبیدن سپاه و بسیج تقسیم کار کرده‌اند، نصف مسئله را اینها می‌گویند و اسمی از سپاه و بسیج نمی‌برند وقتی از آنها انتقاد کنیم می‌گویند منظورمان سپاه و بسیج نبود. ولی شب رسانه‌های صهیونیستی جملات آنها را تکمیل می‌کنند و کلمات سپاه و بسیج را به آن اضافه می‌کنند.”

    کنایه رئیس سازمان بسیج به سخنان حسن روحانی بود که در ماه‌های اخیر چند بار از “سلمان و ابوذر”هایی سخن گفته که فعالیت اقتصادی می‌کنند و قدرت و اسلحه و رسانه دارند و فاسد هم شده‌اند.

    روحانی هفدهم آذرماه گذشته در همایش ملی ارتقای سلامت اداری و مبارزه با فساد گفته بود: “باید تجمیع قدرت را از بین ببریم. با تجمیع یک قدرت در نهاد فساد درست می‌شود؛ اگر تفنگ، پول، قدرت، روزنامه، سایت و تبلیغات در یک جا جمع شد حتما فساد است؛ دنیا عقلش رسیده که قدرت‌ها را تفکیک کرده است.” او همچنین کنایه زده بود که “اگر تفنگ، روزنامه، قدرت و خبرگزاری را همه در یک نهاد جمع کردیم ابوذر و سلمان هم باشد فاسد می‌شود. اینها اشکال‌آفرین است و تجمیع قدرت در یک جا فساد است؛ چرا قوای سه‌گانه درست شد؟ یک دولتی درست می‌کردید که خودش قانون وضع کند و اجرا کند.”

    حسن روحانی در اوایل دی‌ماه و در اولین کنفرانس اقتصاد ایران هم بار دیگر سراغ سلمان و ابوذر رفت و گفت: “اقتصاد در کشور با انحصار پیشرفت نمی‌کند و اگر موضوعی منحصر در دست گروه خاصی باشد فساد ایجاد می‌شود حتی اگر سلمان و ابوذر باشد. اقتصاد باید از رانت نجات پیدا کند و همه دستگاه‌های دولتی فعالیت اقتصادی‌شان به صورت شفاف بیان شود. یعنی همه مردم باهم از آمار و ارقام و طرح‌های اقتصادی در یک لحظه باخبر شوند، چون اینجا پسرخاله و پسرعمه نداریم.”

    هر چند که سرلشکر محمدعلی جعفری اعلام کرد که از روحانی سوال شده و او اطمینان داده که منظورش سپاه پاسداران نبوده است، اما کسی این تکذیبیه را جدی نگرفت.

    بعد از آن بود که در سایت خبرآنلاین یادداشتی خبرساز منتشر شد که از سلمان و ابوذر مورد نظر حسن روحانی، رمز گشایی کرده بود. در این یادداشت که به سرعت از سایت خبرآنلاین حذف شد، آمده بود: “اینبار هم همچون رئیس جمهور سابق که مصداق برادران قاچاقچی را مشخص نکرد. هیچکس توضیح نداد این مشخصات با چه نهاد دیگری قابلیت تطبیق دارد؟”

    نویسنده سپس با اشاره به سوابق سپاه پاسداران و بسیج در ابتدای انقلاب و دفاع از آن موارد، به انتقاد از فعالیت‌های اقتصادی و سپس سیاسی سپاه پرداخته و نوشته بود: “دوره دولت نهم و دهم مصادف شد با نظامی‌سازی اقتصاد کشور تحت عنوان خصوصی سازی، واگذاری شرکتهای بزرگ دولتی از مخابرات گرفته تا صنایع معدنی و نفتی، حمل و نقل و خدمات به شرکتهایی که به نحوی وابسته به نهادهای نظامی یا انتظامی و یا امنیتی بودند. این شرکتها که اینک خصولتی نامیده می‌شوند در جای جای اقتصاد کشور نقش پر رنگی دارند و برآورد می‌شود سرمایه‌ای معادل دهها بلکه صدها میلیارد دلار در دولت نهم و دهم و در بستر دور زدن تحریم‌های بانک مرکزی به این نهادها و یا شرکت‌های وابسته از قبیل تعاونیهای بازنشستگان آنها تزریق شده باشد.”

    نویسنده یادداشت اضافه کرده بود: “متاسفانه برخی مسئولین این نهاد انقلابی با این استدلال که وظیفه سپاه، پاسداری از انقلاب از هر نوع خطر (نظامی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی و…) است، هیچ مرزی برای فعالیتهایش نمیشناسند و علی‌رغم تاکید اکید امام راحل بر دوری آنها از سیاست، کم کم در امور سیاسی و انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نقش پر رنگتری ایفا می‌نمودند. حالا دیگر این نهاد نظامی نه تنها نقش خود را در صحنه سیاست کتمان نمی‌کند بلکه با داشتن خبرگزاری و سایتهای خبری و روزنامه و بخشهای مهمی از رسانه های عمومی…. به یک کنشگر اصلی در صحنه سیاست و انتخابات مجلس، ریاست جمهوری و شوراهای شهر تبدیل شده است. و بیم آن می‌رود که در انتخابات مجلس خبرگان و انتخاب رهبری آینده نیز احساس وظیفه و تکلیف شرعی نماید.”

    این یادداشت خبرآنلاین واکنش گسترده‌ای داشت و حتی به اعلام جرم علیه آن هم منجر شد.

    چند روز بعد یکی از اعضای گروه فشار در روزنامه وطن‌امروز طی یادداشتی با عنوان ” سلمان و ابوذر فاسد نمی‌شوند، فکری به حال طلحه و زبیر کنید” نوشت: “من البته خوشحالم زنجیره‌ای‌ها سپاه را می‌زنند! «جمل آنلاین» باید هم سلمان و ابوذر را بزند، چرا که تا خرخره سر در آخور طلحه و زبیر دارد! رسانه‌هایی که لوگوی خود را یک روز با رنگ کروات جان کری ست می‌کنند و دگر روز با پرچم تروریست‌های تکفیری، باید هم سپاه را بزنند! وطن‌فروش، باید هم سپاه را بزند! اجنبی‌پرست باید هم بسیج را بزند!”

    روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران نیز با انتشار یادداشتی در پاسخ به خبرآنلاین نوشت: “این یك واقعیت مسلم است كه امروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قالب قرارگاه خاتم‌الانبیا وارد حوزه اقتصادی شده و در حوزه رسانه‌ای نیز ورود پیدا كرده است و از برخی رسانه‌ها حمایت به عمل می‌آورد. اما به راستی فلسفه حضور سپاه در عرصه اقتصادی یا رسانه‌ای چیست؟ آیا این نهاد نظامی اكنون برای بسط قدرت خویش وارد این حوزه‌ها شده یا اینكه به دلیل برخی كم‌كاری‌ها مجبور شده كه بار دیگران را نیز به دوش بكشد؟”

    نویسنده افزوده بود: “واقعیت آن است كه سیستم دولتی و رانتی بودن نظام اقتصادی منجر به آن شده است كه بخش عمده‌ای از بنگاه‌های اقتصادی كه غالباً دولتی هستند فشل باشند و از سوی دیگر بخش خصوصی نیز به دلیل نداشتن تجربه كافی، فاقد صلاحیت‌های لازم برای مدیریت كلان بخش‌های اقتصادی كشور باشد. در چنین شرایطی و با توجه به هجمه سنگین اقتصادی غرب به كشور سپاه چه باید می‌كرد؟ آیا همچون برخی می‌توان وضعیت كشور را شعب ابی‌طالب خواند و منتظر شد كه كی آذوقه كشور به پایان می‌رسد؟”

    نویسنده روزنامه جوان در پایان نوشته خود اضافه کرده بود: “پس در نهایت می‌توان اینگونه ارزیابی كرد كه ورود سپاه به عرصه اقتصادی و رسانه‌ای نه به جهت كسب قدرت بلكه از سر ناچاری و اضطرار است. از سوی دیگر نیز تجربه این نهاد نشان داده است كه ابوذرها و سلمان‌هایش پا در ركاب ولی امر هستند و همچون خواص مردود ولایت را به مصلحت خود نمی‌فروشند.”

     
  21. سلام بر شما
    امیدوارم که اقای خامنه ای از فرصتی که برای ازادی بیان در ایمنی کامل در اختیار نوریزاد گذارده خود نیز استفاده نموده و سایت ایشان و نظرات خوانندگان ان را مطالعه نمایند با این امید به ایشان عرض میکنم که :
    جناب خامنه ای شما بتنهایی قادرید که ستون کج حاکمیت را یکشبه راست کنید و راهگشای حل همه ی مشکلات کشور به سرعت برق باشید. دلیلش را برای شما میگو یم، زیرا شما نماینده ی خدا در ایران هستید و قدرت نا محدود بدون نظارت در این کشور دارید “ولایت فقیه”. شما قادرید با صدور یک حکم حکومتی یکشبه انچه را که قوه ی مجریه، مقننه و قضاییه رشته اند پنبه کنید “ان الله لا یغیرو ما بقوم الا یغیر بید ولایت فقیه”. قوه ی قضاییه دربست در خدمت شماست ریس برگزیده ی شما بارها اذعان نموده اند که “هدف قوه ی قضاییه اجرای منویات رهبری میباشد”. قوه ی مقننه که با شورای نگهبان منتخب شما غربیل میشود بارها سر سپردگیش به شما و وکیل الولایه بودنش را ابراز نموده که نمونه ی اخیر ان حمله به علی مطهری در مجلس وبعد اعلامییه ی اکثر نمایندگان مجلس مبنی بر قانونی بودن “حصر به فرمان شما” بود. قوه ی مجریه که جای خود دارد یکبار باید از غربیل شورای نگهبان شما بگذرد وبار دیگر با سپردن قولهای متعدد به وکیل الولایه ها از غربیل مجلس عبور کند وعملا فلج است مگر به فرمان شما ،”مذاکرات هسته ای و انتخاب وزیر علوم نمونه هایی از ان است. نظامیان هم که حلقه بگوشان شمایند و در بست تحت فرمان شما. حوزه های علمیه و ایت الله ها و بقول نوریزاد بجز شش نفر انها بقیه جیره بگیران شمایندو دست از پا خطا نمیکنند . مردم هم که بقول احمدی نزاد (“که نظر شما به نظر او نزدیکتر است” ) و بقول علم الهدی و مصباح یزدی گله های گوسفند و گو ساله و بز غاله بیش نمیا شند و شما یکتنه بر همه ی 76 میلیون انها ولایت دارید . وظیفه ی مجلس خبرگان هم که باید از غربیل شورای نگهبان شما بگذرد بقول رییس مرحو م ان مهدوی کنی کشف رهبری و حراست از ان است نه نظارت بر ان. میبینید همه ی این ملک ایران یکجا متعلق به شماست وشما ازادیید هرگونه که بخواهید در ان تصرف کنید و البته هیچکس از شما حق سوال ندارد. غرض این بنده از اینهمه زبان درازی چه بود؟ پیشنهادی برای شما دارم، بیایید مانند سلطان و شبان برای اینکه خستگی 26سال ولایت بر 76میلیون صغیر ایرانی از تن شما در برود و برای کو فتن به دهان همه ی بی بصیرتان وفتنگران و منحرفان و همه ی مخا لفان ولایت فقیه یا ولایت مطلقه ی فقیه یک حکم حکومتی دو خطی بنویسید و در ان به مدت برگذاری یک رفراندوم دو جوابی جایگاه خود را به بنده ی حقیر بسپارید. البته با این تیر دو نشان زده اید: اولا با انتخاب من که یک زن هستم به این شیطان بزرگ که همه ی بدبختی ها و عقب افتا ده گی های ما از اوست ثابت کرده اید که مانند همه ی زمینه های دیگر در حقوق زنان نیز از انها جلوتر می باشیم وقبل از انها داری پرزیدنت زن شده ایم. دوما اگر من در این فرصت کوتاه موفق نشدم جایگاه شما محکم تر خواهد شد و زبان ما کوتاهتر. اما سوال بنده دررفراندوم یا همه پرسی چه خواهد بود، بنده بر خلاف شما و کارگزارانتان باورم بر این است که : “لا یغیرما بقوم الا یغیر ما بانفسهم”. بنا بر این بنده به ملت و جمهوریت وتوانایی های انها معتقدم و باور دارم که با تکیه به به 76 میلیون به جای یک نفر ستونهای کج این حاکمیت صاف میشود. بنده در این همه پرسی که ضامن حل همه ی معضلات کشور است سوال خواهم کرد که “ولایت فقیه اری یا نه”؟؟ اگر جواب اری بود شما مولی و ولی این مردم و اگر ملت به شما نه گفت قول مردانه دهید که رای مردم را بپذیرید و شما و همکارانتان به حوزه های علمیه بازگردید و امور را به مردم و رای انها بسپارید. و چنانچه این تخیل بنده را هم تلاش در بر اندازی نظام تشخیص دادی لطفا چوب در استین این اقای نوریزاد کنید که قوه ی تخیل ما را از خواب بیدار کرده است.

     
  22. بیاد آتناهای ایران
    آقا مزدک نروژ هم کشوری دارای نفت است ولی آن کجا و ما کجا.نروژ درآمدهایش را پیشخور نمی کند و برای نسلهای آینده سرمایه گذاری و ذخیره می کند. به ضرس قاطع می گویم که آیندگان ما نه تنها سرمایه های در دست ندارند بلکه مقروض و دست به کاسه خواهند بود.
    مشکل بزرگ و اساسی ما ذهنیت تاریخی به میراث برده از اجدادمان است. “ما هیچ کاره ایم همه کاره شاهنشاه است و حالا بخوانید خلیفه خدا”.
    ما یک انقلاب کردیم که به سرقت و چپاول رفت و مغبون و سرخورده گشتیم.از نیمه خشک به تمام خشک مبتلا شدیم.هم سرمان داد می زنند و هم سر خودمان داد می کشیم. هم کتکمان می زنند و هم خودمان- همدیگر را تنبیه می کنیم.مرتب سرکوفت می زنیم و سرکوفت می شنویم: آمریکاییها برای کتک خوردن رادنی کینگ آمریکا را به هم ریختند، فرانسویها برای کشتگان شاغلی ابدو راهپیمایی سه میلیونی کردند.
    مگر پنج سال پیش تهرانیها راهپیمایی به اعتراف قالیباف سه میلیونی نکردند.صدا و سیما حتی اشاره ای به آن نکرد.حال در نظر بگیر که سال 57 سید روح الله مصطفوی که دو ماه پیش در مرز کویت و عراق دنبال گرفتن ویزای عبور به کویت بود یکدفعه در دهکده نوفل لوشاتو در مرکز اخبار رسانه های جهان قرار گرفت.ایرانیها مانند آدم آهنی به خیابانها ریختند و شد آنچه شد.

    به جای سرکوفت زدن به هم و سوهان روح هم شدن بهتر است با اندیشه هایی که موجب می گردند یک ملت به بهروزی و پیشرفت نائل شوند آشنا شویم و با اندیشه هایی که مخرب روح و آزارنده روان هستند وداع کنیم.امید چیز خوبی است برادر.اما بشرطی که پیگیر رویاها و آرزوهایمان باشیم و به آن انرژی بدهیم.من فکر می کنم ما یک Image و طرح و اندیشه برای آینده در ذهن و خلاقیتمان نداریم اگر داشتیم به وقوع می پیوست.غر و لند و گوشه و کنایه زدن به خود شاید کمی دلمان را خنک کند اما آتیه و آینده را در نظرمان سیاه و تیره می کند.
    باید دست به دامن دانش شویم باید اندیشه های بزرگ را پذیرا شویم باید دست از حسادت و خودخواهی تا می توانیم برداریم باید به قوانین مدنی مانند قوانین راهنمایی رانندگی احترام بگذاریم و برای جان همنوعانمان ارزش قائل شویم. وقتی ما بدون توجه با تمام سرعت اتومبیل می رانیم و به دیگران ترس و استرس تحمیل می کنیم انتظار حکومتی مانند فرانسه داشتن بسیار دور و بعید بنظر می رسد.
    اگر ما راستگویی پیشه کنیم و به دروغگویان با نظر بد نگاه کنیم می توانیم از پایین جامعه خواستهایمان را به بالا تحمیل کنیم زیرا یک ملت دارنده پرنسیب و کردار نیکو است که می تواند یک دولت و حکومت آراسته به اخلاق و نیکی داشته باشد.
    من اگر ببینم در این سایت کسی مانند مزدک یا علی1 یا کوروس و مازیار نگاهم می کنند- حواسم را جمع می کنم که چرت و پرت ننویسم ، ولی وقتی ببینم که همه عوامند و هر را از بر تشخیص نمی دهند هر غلطی که دلم بخواهد می نویسم و انجام می دهم.
    البته یک چیز را به تو بگویم:محال و ممتنع است که بار کج به منزل برسد،محال و ممتنع است که بنای کج فرو نریزد،محال و ممتنع است که ناراستی بر راستی- و فریب بر حقیقت چیره گردد.ولی در اینجا اعتراف می کنم که بسیار بدرازا کشید انتظار ما.
    سپاس.

     
  23. آتنا فرقدانی

    حماقت تعطیل بردار نیست در کشور ما:

    “تجمع اعتراضی در تهران؛ معترضان خواستار تعطیلی سفارت فرانسه و استیضاح ظریف شدند”

    شک نیست که همه می دانیم اینها /// هستند که اختیارشان دست خودشان نیست و کنترل از راه دورند. چرا این سیستم تحت رهبری آقای خامنه ای نمی خواهد به این بلاهت پایان دهد؟ آنهم در شرایطی که کشور در ورطه سقوط است.

    چرا این احمق ها نمی خواهند بفهمند که در کشور فرانسه دولت نوکر مردم است و نه مالک آنها. این مردم هستند که دیکته میکنند چه غلط است و چه درست.

    در فرانسه سیستم گوسفندی حاکم نیست که باشاره حاکمیت ، گوسفندان کارکاتور چاپ کنند یا نکنند.
    سیستم گوسفندی متعلق به جمهوری اسلامی است که تا تقی به توقی میخورد ///را جلوی سفارتخانه ها می فرستد ، یا سفارت را اشغال میکند یا خواستار تعطیلی آن می شود.

    از همه جالب تر اینکه مغز متفکر اقتصاد گوسفندی ، آقای توکلی، میگوید حمله به شارلی ابدو کار موساد و سیا بوده است.
    بقول میرزاده عشقی:

    “آنکه بگرفته ازو ، تا کمر ایران ///به مکافات الی تا کمرش باید ///

    منصور

     
  24. بعد از انقلاب شکوهمند ، تشکیلات قضایی مشمول این قاعده فقهی شد که ، قاضی یا مجتهد است یا ماذون . این اصل قانون اساسی که قاضی باید به استناد قانون حکم بدهد نیز در مواجهه با فقه انور به سرنوشت باقی اصول آن گرفتار و حتی لایق موزه هم دانسته نشد . بر اساس این قاعده فقهی استخدام قاضی منحصر شد به طلاب جامع المقدمات تمام نکرده حوزه های علمیه یا مدرسه علوم قضایی وابسته به قوه قضائیه فقاهتی . رئیس قوه که با افتخار تمام و لابد برای داشتن حجت در پیشگاه خداوند در روز قیامت ، خود را مجری منویات ولی فقیه اعلام میکند و قضات ماذون هم مجری نظرات رئیس مجتهد قوه قضائیه هستند که به آنان اذن قضاوت داده است . این اذن قضاوت لاجرم از سوی ولی فقیه به بازجوهای اطلاعات و سپاه نیز داده شده است .
    با این اوصاف صدر تا ذیل این دستگاه برای آنچه که بر سر مردم ولایتمدار ! و همیشه در صحنه ! ایران می آورند حجت شرعی دارند . اینکه کسی این فقه پویا را درک نمیکند ، مشکل آنان نیست .

     
  25. خورشید زیر عرش می‌رود و طلوع نمی‌کند !

    خورشید به دور زمین می چرخد!

    کاش این مطلب طنز بود

    خورشید زیر عرش می‌رود و طلوع نمی‌کند تا الله به او اجازه دهد!

    خورشيد در چشمه ای تيره و گل آلودی فرو ميرود!

    « ابوذر می‌گوید: پیامبر (ص) هنگام غروب خورشید گفت:
    ای ابوذر، آیا می‌دانی که خورشید کجا می‌رود؟
    گفتم الله و فرستاده‌اش داناترند.
    پیامبر (ص) گفت: او می‌رود تا زیر عرش سجده کند و اجازه بگیرد، پس به او اجازه داده می‌شود، نزدیک است که سجده کند، اجازه (سجده کردن) به او داده نمی‌شود و به او گفته می‌شود «برگرد از جائی که آمدی»؛
    پس طلوع می‌کند از مکان پنهان شدنش و این معنی قول الله است که می‌گوید: خورشید در حرکت است به سوی مکان استقرارش (زیر عرش) «…»!
    منابع:
    ۱- بحار الانوار/ جلد55 / صفحه 210
    ۲- صحیح بخاری/ کتاب بدء الخلق/ باب صفه الشمس و القمر

    و در قرآن هم محمد از زبان الله تصور دیگری را از غروب کردن خورشید در ذهن خود میپروراند:
    سوره کهف، آیه 86
    « تا به غروبگاه آفتاب رسيد احساس كرد كه خورشيد در چشمه ای تيره و گل آلودی فرو ميرود، …. »!

    بخش نخست این نوشتار یک روایت است و بخش دوم آن یک آیه از قرآن!

    با دیدن نوشتار فوق دو راه قضاوت بیشتر پیش روی یک انسان زمینی نخواهد ماند.

    1- اگر یک انسان مومن و خرافه گرایی باشیم کاری به منطق و به خرد انسانی خود برای قضاوت کردن نداریم زیر با عینک ایمان و تعصب دینی – مذهبی هر دوی آنها را بدون پرسش و شک خواهیم پذیرفت و قبول خواهیم کرد.

    2- و اگر یک انسان خردگرا و مجهز به عینک شک و منطق باشیم و به این نوشتار شکاکانه بنگریم پی خواهیم برد که هر دو اینها از یک ذهن //////.
    :

     
    • دوست محترم “کمی هم تفکر”

      با سلام

      کامنت شما را دیدم ،ظاهرا شما چون دیدگاهی در تقابل با دین دارید ،تلاش می کنید با ارائه برخی ظواهر دینی که از نظر شما غیر قابل توجیه و توضیحند ،بطلان دین و استناد آن به وحی و خدا را مورد تردید قرار دهید ،من ضمن احترام به طرز تفکر شما ،چند توضیح در مورد مطلبی که ارائه کردید عرض می کنم:

      1-از نظر تفکر عقلی شیعه امامیه ،قرآن کریم مفاد وحی و امری قطعی الصدور ،اما ظنی الدلاله است ،یعنی مفاد کلام الله ممکن است در مواردی نص غیر قابل تردید باشد و در مواردی ظهوری باشد که داری محمل های متفاوت است،که در این موارد باید با تکیه بر محکمات قرآن و اسلوب ها و قواعد عقلائی رایج بین عقلاء و روایات معتبر نبوی و عترت او که مفسران اصلی قرآنند ،مفهوم مراد را دریافت کرد.

      2- در مورد روایات ،از نظر کلام و حدیث شیعی ،روایات منقول از طرق اهل سنت که توسط صحابه نقل شده اند حجیتی ندارند مگر آنکه توسط روایات معتبر اهلبیت پیامبر مورد تایید یا استناد واقع شده باشند،بنابر احادیثی از قبیل حدیثی که از صحیح بخاری نقل کردید از نظر ما حجیتی ندارند.

      3-شیعه در اصول اعتقادات (اموری که مورد اعتقادند و روش دریافت آنها تنها تکیه بر برهان عقلی و استدلال عقلی یا خبر متواتر علم آور است) به خبر واحد تکیه نمی کند و آنرا معتبر نمی داند،زیرا خبر واحد (غیر متواتر) ظن آور است ،در حالیکه مبنای امور اعتقادی ،جزم و یقین حاصل از برهان است،البته در امور عملی و در احکام فقهی خبر واحد معتبر با شرائط خاص خود در اعتبار حجت است ،اما در اعتقادیات شیعه خبر واحد را حجت نمیداند.

      4- چنانکه عرض شد اخبار مروی از طرق اهل سنت از نظر شیعه حجیت اسنادی ندارند ،بنابر این روایتی که شما از صحیح بخاری که یکی از صحاح ششگانه اهل سنت است و مشتمل بر مضمونی اعتقادی (نظری و نه عملی) است که خلاف بداهت و تجربه حسی است ،روایتی است بی اعتبار .
      اما در منبع شیعی مذکور (بحار الانوار) نیز این روایت تنها از کتاب توحید صدوق نقل شده است ،که معمولا اسناد روایات آن کتاب مشتمل بر دو یا چند راوی عامی مذهب است و در مواردی راویان آن روایت ها مجهول یا توثیق نشده اند.این روایت هم در آنجا سوای از خلاف تجربه و حس بودن مضمون آن ،بلحاظ سندی مورد اشکال و ضعیف است ،و چنانکه توضیح داده شد ،در اعتقادیات (امور نظری و حسی) حتی اگر خبر واحد معتبر هم باشد ،مورد استناد جزمی نیست.
      بنابر این این روایت در این نقل شیعی نیز چون در حوزه امور نظری است بی اعتبار است ،مضافا بر اینکه مضمون آن هم خلاف بداهت و تجربه حسی است.

      5- اما در مورد آیه 86 سوره کهف : ( حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنا) ،که آیه ای است مربوط به سفر های شرقی و غربی ذوالقرنین که بر اسکندر تطبیق شده است ،اشکال خاصی وجود ندارد ،جز اینکه ممکن است نا آشنائی شما با لغت عربی “عین حمئه” سبب سوء تفاهم شده باشد.
      اگر مراجعه به تفاسیر کنید در ذی آیه مفسرین توضیح لغوی داده اند که لغت “عین” در زبان عربی دارای معانی متعددی است و باصطلاح ادبی “مشترک لفظی” است ،یکی از معانی این لغت “چشمه” است که کثرت استعمال هم دارد ،نیز یکی از معانی عین “دریا”هست ،و کلمه “حمئه” هم بمعنای “گل”به کسره ،و “گل سیاه” است (باز هم گل به کسره گاف) ،بنابر این مفهوم آیه شریفه این می شود که ذوالقرنین سير كرد تا به مغرب آفتاب رسيد،کلمه “مغرب” هم بمعنای زمان و مکان غروب است ،که اینجا بقرینه بمفهوم “مکان غروب” است ،پس ذوالقرنین به مکانی در انتهای نقاط مورد سکنای انسانها در آنروز رسید و خورشید را مشاهده کرد که گویا در چشمه گل الود یا “دریای گل آلود” فرو می رود.
      مفسرین توضیح داده اند که بقرینه کلمه “و یافت در آنجا قومی را” مقصود این است که ذوالقرنین در سیر و سفر خود به انتهای غربی مناطق مسکونی بشر آنروز رسید ،یعنی کنار ساحل دریایی که دیگر ماوراء آن منطقه مسکونی نبود،و در کنار آن ساحل ،خورشید را در حال غروب دید گویا در چشمه یا دریایی از گل فرو می رود.این مضمون لغوی آیه شریفه است.
      این توضیح هم بد نیست که اگر شما هنگام غروب آفتاب کنار ساحل دریا باشید ،بواسطه حرکت وضعی زمین ،بنظر می رسد که خورشید رو به پایین رفتن است ،و بجهت ضعیف شدن پرتو نور خورشید و غلبه تاریکی ،دریا هم بطور شفاف مشاهده نمی شود ،و بنظر کمی تیره و غبار آلود می رسد ،این مطلب در عکسهایی هم که از غروب آفتاب گرفته شده اند قابل مشاهده است.بهرحال مفاد این آیه اجمالا توصیف یک منظر و مشاهده انسانی جناب ذوالقرنین از غروب آفتاب است،و در برخی تفاسیر اشاره شده است که این واقعه احتمالا در سواحل افریقای آن زمان بوده است.بنابر این به مفاد آیه قرآن ایرادی وارد نیست.

      با احترام

       
      • بله اقا یاخانم کمی تفکر وشما نمی دانید که خداوند علم تفسیر وتاویل ایات خودش را دراختیار شیعه گذاشته.چون شیعیان را دوستتر دارد.واینکه چرا ایات را به زبان گویا وساده تر نفرستاده تا همگان از ان بهره ببرند دلیلش این بوده که خداوند می خواسته شیعیان به هرحال بیکار نباشند ومحل درامدی از قبل تفسیر داشته باشند.بالاخره هرشخصی بایست کاری برای گذران امورات داشته باشد وچه کاری عزیزتر و پرصواب و پر ارج وقرب و البته اسان که نیاز به تالمات روحی و مشکلات جسمی نداشته باشد.کار یدی یا کارگری نیست که.درمجلسی بنشین و ناهار شامت رو بخور نماز برای مردم بخوان و پولی هم بابت این نماز خواندن وتفسیرهم بگیرو به ریش هرچه نامسلمان و…هم بخندوتکفیربکن و…

         
    • یک ایرانی جستجو گر

      بسم الحق : من از آقای نوریزاد و همه شمایی که سایت آقای نوریزاد را مورد بازدید قرار میدهید سوالی داشتم اگر پاسخ من حقیر را بدهید رهین همه خواهم شد . همان طور که مطلع هستید این رژیم با کسی تا بحال سر شوخی نداشته و به محض اینکه از جانب کسی احساس خطر کند سخت بر خورد میکند که هر روزه میبینید خوب رژیمی که از زنان اعتراض کننده نمیگذرد و آن هارا به زندان های طویل المدت می فرستد و جواب گوی کسی هم نیست ! چون احتمالا برایشان اصلا مهم نیست که چه فکری در موردش میکنند! چطور آقای نوریزاد را که این سایت را راه انداخته و مدام به خامنه ای پرخاش میکند و.آخوند ها را هم بی مصرف میداند . سپاه را هم تمسخر میکند و دزد هم میخواند؟ هیچ بلایی به سرش نمی آورند ! و حتی اورا بازداشت هم نمیکنند حتما از جایی سفارش شده که خدا عالم است . حال آقای نوریزاد اگر صداقت دارید این پیغام را در سایت خود قرار دهید در ضمن من در حظور چند نفر از دوستان این پیغام را گذاشتم و آن ها مطمئن هستند که این پیغام سانسور میشود . خواهیم دید! امیدوارم که چنین نباشد. ( با احترام )

       
      • ببخشید چستچوگر بی مزه چوک تکراری می گی و توقع خنده هم داری؟ده برو!

         
      • مازیار وطن‌پرست

        ایرانی جست و جوگر
        با نهایت ادب و احترم خواهشمندم از دوستان خود بخواهید لطفا خجالت نکشند و نظر خود در خصوص ما خوانندگان و کامنت نویسان را هم بیان کنند.

         
      • مازیار وطن‌پرست

        خبرهای بازداشت
        تعدادی از فعالان حقوق زنان به توسط اطلاعات سپاه بازداشت شدند:
        زهرا خندان روزنامه نگار و دانشجوی دانشگاه پلی‌تکنیک (امیر کبیر)
        سها مرتضایی (دانشجوی دانشگاه امیرکبیر)
        احتمالا چند نفر دیگر هم هستند.

        مجید عابدین‌زاده؛ شاهد فجایع کهریزک، که شهادت خود را در ویدئو ثبت کرده‌بود؛ به اتهام تبلیغ علیه نظام نیز بازداشت شد.

         
      • علت این است که حداکثر اقای نوریزاد شبیه سقراط 2100 سال پیش است. سقراط هم آنموقع همین کا را میکرد هر روز به قدمگاه میرفت و همین سو لات را میکرد. حالا اگر شوما فکر میکنی اینهم برای ما زیاد است بیا خودت برو او را بکش باعث خنده بیشتر دوستان ///میشود.

         
      • سلام ، دوست جستجو گر ، حالا که بوسیله نوری زاد مفرئ و روزنه ای جهت ابراز آزادانه نظریات هم وطنان باز شده لطفآ استفاده مفید بفرمائید. فردا ممکن است این روزنه دیگر باز نباشد، و افسوس امروز را بخورید .

         
  26. تیتر خبر:
    ایران خط لوله صلح گاز ارزان در اختیار هندی‌ها قرار می‌دهد

    متن خبر:
    حجت الاسلام مهدی مهدوی پور، نماینده ولی فقیه در هندوستان گفت، ایران مشتاق «توسعه» روابط تجاری با هند است و امیدوار است پروژه خط لوله انتقال گاز ایران-پاکستان-هند مجددا در دستور کار قرار بگیرد. مهدوی پور افزود: «به محض اینکه این خط لوله تکمیل شود، گاز با قیمتی بسیار پایین به صورت مستقیم در اختیار هندی ها قرار خواهد گرفت و برای تولید برق در این کشور مفید خواهد بود.» تسنیم نیوز

    خدایا او چه می گوید؟
    نماینده ولی فقیه در هندوستان؟
    صادرات گاز به هند به قیمت بسیار ارزان؟

     
  27. عوامل این حکومت جنایتکار از رفتن نخبه ها که نه، حتی از رفتن یک لیسانس معمولی هم عشق میکنند. آنها از خدایشان است که باسوادها که پتانسیل آنرا دارند که موی دماغ آقایان شوند و نگذارند به این راحتی کشور را غارت کنند از ایران بروند و کشور و ثروتش را برای آنان باقی بگذارند. این قوم ضد ایران، لذت میبرند از اینکه مهاجران باسواد جلوی سفارتخانه های آمریکا، کانادا، استرالیا و بقیه صف بسته اند. از طرف دیگر، گناه آنهایی که بدون خطر جانی و با داشتن کار و زندگی قابل قبول، به بهانه های مختلف مانند «نمیخوام بچه ام اینجا بزرگ بشه» و «اینجا دیگه جای زندگی نیست» و «اینجا قدر منو نمیدونند»، براحتی از کشور میروند و مسئولیت خود را در قبال وطن و هموطنان خود فراموش میکنند، نابخشودنی است.

     
    • قضاوت نکن.برادر عزیز تا حالا افسردگی و تحقیر و نداری را تجربه کرده ای؟مسلمانان صدر اسلام هم هجرت کردند.اینها در مقیاس تاریخ می گذرد.شرم بر ما که جوان ما را این گونه شلاق زده اند.اگر در اروپا مکثلا همین فرانسه این اتفاق می افتاد مردم رییس دولت را به شکرخوری و استعفا می رساندند.ما چه؟خدا می داند پدر و مادر این جوان چه کشیدند وقتی به زندان رفته و روزی که پسرشان را به این روز دیدند.شما اگر مردی بسم الله.بمان و مبارزه کن.امثال این جوان چقدر برای بی غیرتی ما ایرانیها هزینه دهند؟

       
      • هموطن ناشناس، منظور من پیمان عارف و امثال او نیست. او خیلی بیشتر از سهم خود زجر کشیده، هزینه داده و دینش را به کشور و هموطنانش ادا کرده است و چه بسا ماندنش در کشور به قیمت جانش تمام میشد. منظور، تحصیل کرده های معمولی و غیر سیاسی است که با اینکه در ایران زندگی قابل قبولی دارند و هیچ خطری هم از طرف حکومت تهدیدشان نمیکند، با دلایل فوق الذکر کشور را ترک میکنند.

         
        • بنده خدا ( یاشار ) مثل اینکه جایت گرم ونرمه ! قربونت توی هر خونه ای حداقل دو تا جوان بیکار سر سفره پدرشون میشینند کارگرهایی که در کارخانه های بزرگ و کوچیک کار میکنند ماه ها حقوق نگرفتند آلان کارگران ذوب آهن البرز 4ماهه حقوق نگرفتند اینو میتونی درک کنی ! قربون شکل ماهت زندگی قابل قبولی ندارند بلکه از مردگی قابل قبولی برخوردارند ! من نوعی.چهار تا پسر با سن 34 و 33 و 31 و 25 سال دارم > سر سفره که میشینیم اشک توچشمهای همگی حلقه زده ! من از فوت کردن به آتیشی که درسال 57 بر پا کردم و اونا هم از دودی که به چشمشان رفته است حالا تو به این زندگی میگی زندگی قابل قبول ! ؟

           
  28. فقه فقها

    سیدعلی قوانین اسلامی را یا از الهیات و معارف اسلامی پاسداری نمیکند و قانون اساسی هم برایش مثل نخود لوبیای آش هست. فقه و مبانی حقوق اسلامی که از جانب ولایت فقیه فرزانه بصیر میشود یک پایگاه فاسد و آشفته ای دارد که نمونه اش در هیچ بقالی پیدا نمیشود. دلایلش هم عیان است. و آنقدر رشته فاسدین اقتصادی دراز و پهن شده که ارتزاق کنندگان دلواپس توان جابجایی رهبر با دیگری را هم ندارند

     
  29. لعنت خدا و رسولان خدا بر سر دسته و خود بازداشت كننده و بازجو و قاضي و مجري اين حكم ننگين باد. دلم أتيش گرفت كه دلتان و زندگيتان أتيش بگيرد الهي.

     
  30. ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ

    ﺩﻳﻦ ﺩﻭﮔﺎﻧﻪ ﺳﻮﺯ
    ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻦ ﺩاﻋﺶ ﺩﺭ ﻋﺮاﻕ و ﺳﻮﺭﻳﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺮﺳﺪ و ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ اﻳﺮاﻥ ﺷﻮﺩ ‘ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ اﻓﻜﺎﺭ ﺿﺪ ﺷﻴﻌﻲ ‘ ﺁﻳﺎ اﻳﺮاﻥ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺭ اﻣﻮﺭ اﻳﻦ ﻛﺸﻮﺭ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺿﺪ ﺷﻴﻌﻲ و اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﺣﻖ ﻣﺴﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺪ ‘ ﺁﻳﺎ اﮔﺮ اﻳﺮاﻥ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺧﺮﺗﺮ و ﻣﺘﻌﺼﺒﺘﺮ اﺯ ﺩاﻋﺶ ﺭا ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺗﻘﻮﻳﻴﺖ ﻛﻨﺪ و ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺩاﻋﺸﻴﺎﻥ ﺑﻴﻨﺪاﺯد ﻟﺤﻀﻪاﻱ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭاﻩ ﻣﻴﺪﻫﺪ ”
    ﺁﻳﺎ اﻳﺮاﻥ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﻱ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﺬاﺭﺩ و ﺷﺎﻫﺪ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺷﺪﻥ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩاﻋﺶ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩاﻱ ﻧﻪ ﭼﻨﺪاﻥ ﺩﻭﺭ و ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺩاﺷﺘﻦ اﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ‘ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭا ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﻛﻨﺪ ‘
    ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻟﺤﻀﻪاﻱ ﺟﺎﻱ ﺗﻤﺎﻡ ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ و ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ اﻓﻜﺎﺭ و ﻋﻘﺎﻳﺪ و ﺭﻭاﻳﺎﺕ و اﺣﺎﺩﻳﺚ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻳﺪ ‘ اﺯ ﻫﻤﺎﻥ اﻭﻳﻞ اﻧﻘﻼﺏ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﻦ اﻣﺮﻭﺯ ‘ اﺯ ﺷﻌﺎﺭ ﺻﺪﻭﺭ اﻧﻘﻼﺏ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩن اﺳﻠﺤﻪ ﮔﺮﻡ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ‘ اﺯ ﺷﻮﺭاﻧﺪﻥ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺑﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺻﺪاﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﭘﺮﭼﻢ اﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﻗﻠﺐ ﻛﻔﺎﺭ ‘ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ ﻛﺪاﻡ ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪاﺭ ﮔﺎﮔﻮﻝ ﻏﺮﺑﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺭﻭﺣﻴﻪاﻱ ﺗﻤﺎﻣﻴﻴﺖ ﺧﻮاﻫﻲ و ﺗﺰﻫﺎﻱ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻲ و ﺣﻤﺎﻣﻬﺎﻱ ﺧﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﻗﺮاﺭ اﺳﺖ ﺑﺮاﻩ ﺑﻴﻔﺘﺪ ﺗﺎ ﭘﺮﭼﻢ اﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮاﻓﺮاﺷﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﺭا ﺑﺪاﻧﺪ و ﺣﻖ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺭ اﻣﻮﺭ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎي ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ را ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﻧﺪاﻧﺪ ” ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭا ﻣﻼﻙ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺧﻮﺩ ﻗﺮاﺭ ﺩﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺧﻮاﻫﺪ ﺁﻣﺪ اﮔﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻗﺪﺭﺗﻲ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ” ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪ ﻛﻪ ﻳﺎﻭﻩﮔﻮﻳﺎﻥ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺁﻥ ﺭا ﺗﻜﺮاﺭ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ (ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺧﺪاﺳﺖ) ﺩﻗﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻋﻤﻖ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺭا ﺩﺭﻳﺎﺑﻴﺪ ” ﺗﺎﺯﻩ اﻳﻦ ﻳﺎﻭﻩﮔﻮﻱﻫﺎ و ﺗﻬﺪﻳﺪﻫﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺗﺎ ﺧﺮﺧﺮﻩ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻏﺮﺑﻴﺎﻥ اﺳﺖ . ‘ ﻧﻪ ﺻﻨﻌﺖ ﻣﺴﺘﻘﻠﻲ ‘ ﻧﻪ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯﻱ ﻣﺴﺘﻘﻠﻲ ‘ ﻧﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻣﺴﺘﻘﻠﻲ ‘ ﺣﺎﻻ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ اﺯ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺧﻔﺖ و ﺧﺎﺭﻱ ‘ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﻪ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻏﺮﺑﻴﺎﻥ ﺩﻭﺧﺘﻪاﻧﺪ ﺗﺎ اﺯ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﺮﺟﻲ ﺑﺪﻫﻨﺪ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ اﮔﺮ ﻛﺴﻲ اﺯ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺘﻬﺎ ﺩﻳﻮاﻧﻪ ﺷﻮﺩ ﻫﻴﭻ ﺣﺮﺟﻲ ﺑﺮ اﻭ ﻧﻴﺴﺖ ‘ اﻱ ﻛﺎﺵ ﺣﺪاﻗﻞ ﺑﻪ اﺧﻼﻕ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪﻳﺪ ‘ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻴﺪ ‘ ﺧﻮﺏ ﺟﻠﻮﻱ ﺭﺷﻮﻩ و اﺧﺘﻼﺹ ﺭا ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻴﺪ ‘ ﻧﺸﺪ ‘ ﺩﻳﮕﻪ ﺟﻠﻮﻱ ﺑﺨﻮﺭ ﺑﺨﻮﺭ ﻓﻚ و ﻓﺎﻣﻴﻞ و ﺁﻗﺎ ﺯاﺩﻩﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺭا ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺴﺘﻴﺪ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ‘ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺳﻲ ﺑﻮﺩ ‘ ﻣﺼﻠﺤﺘﻲ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻣﺎﻧﻊ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ
    اﺻﻼ ﻫﻤﻪ اﻳﻨﻬﺎ ﺭا ﺑﻲﺧﻴﺎﻝ ‘ ﺣﺪاﻗﻞ ﺧﻔﻪ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺴﺘﻴﺪ ﺑﺸﻮﻳﺪ و اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺷﻌﺎﺭ ﺗﻮ ﺧﺎﻟﻲ ﻧﺪﻫﻴﺪ
    ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭا ﺯﺭﻧﮓ و ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪاﺭ ﻫﻢ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﺁﺧﺮ ﻛﺪاﻡ ﮔﺎﮔﻮﻟﻲ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺳﻴﺎﺳﺖ اﻣﺮﻭﺯ ﺷﻌﺎﺭ ﻣﺤﻮ ﻛﺸﻮﺭﻱ ﺭا ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ ﻛﻪ ﻧﻔﻮﺫﺵ ﺩﺭ ﺳﻴﺎﺳﺖ و اﻗﺘﺼﺎﺩ ﺟﻬﺎﻥ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ اﻧﻜﺎﺭ اﺳﺖ ‘ﻫﻢ ﻗﺪﺭﺕ اﺗﻤﻴﺴﺖ و ﻫﻢ ﻣﻠﻴﺎﺭدﻫﺎ ﺩﻻﺭ ﻣﺎ ﻧﺰﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﻭ اﺳﺖ ‘ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﻣﺮﺽ ﻫﺎﺭﻱ ﻛﺪاﻡ ﻣﺮض ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﻨﺪ ” ﻛﻪ ﺩاﺭﻭ ﻧﺪاﺭ ﻣﻠﺘﻲ ﺭا اﻳﻨﻘﺪﺭ ﻣﻔﺖ و ﺑﻲﺑﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ ﻭاﮔﺬاﺭ ﻛﻨﺪ ‘ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﻼﺕ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪﻫﺎﻱ اﻳﺮاﻥ ﺗﻴﺘﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﻗﺪﺭﺕ اﻳﺮاﻥ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺯاﻧﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ‘ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﺪ ‘اﺳﺮاﻳﻴﻞ ﺭا اﺩﺏ ﻣﻴﻜﻨﻴم ” ﺑﻮﻱ ﺗﻌﻔﻦ اﻳﻦ ﻏﺮﻭﺭ و ﻧﺨﻮﺕ و ﺧﻮﺩﺑﺰﺭﮔﺒﻴﻨﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺣﺎﻛﻤﺎﻧﻤﺎﻥ ﺟﺎ اﻓﺘﺎﺩﻩ و ﻋﺎﺩﻱ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﺷﺨﺼﻲ ﻟﺨﺖ ﻣﺎﺩﺭﺯاﺩ ﺭاﺳﺖ ﺭاﺳﺖ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺭاﻩ ﻣﻴﺮﻭﺩ و اﺯ ﺣﺠﺎﺏ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ اﻳﺮاﺩ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ‘ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺭاﻩ ﭼﺎﺭﻩ ﺭا ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩﻳﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﻠﻤﺎﺗﻲ ﭼﻮﻥ ﻏﻴﺮﺕ و ﻋﺰﺕ ﺭا اﺯ ﻧﻮ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﻏﻴﺮﺕ ﻳﻌﻨﻲ ‘اﺳﻴﺪﭘﺎﺷﻲ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺣﺠﺎﺑﺸﺎﻥ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻋﺰﺕ ﻫﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﺷﻌﺎﺭ ﺩاﺩﻥ ” ﻧﻪ ﺁﻗﺎﺟﺎﻥ ﻧﻪ ﺑﺮاﺩﺭ
    اﻧﺴﺎﻧﺪﻭﺳﺘﻲ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ اﺯ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮاﻥ و اﻭﻟﻴﺎﻱ ﺧﺪا ﺳﻨﺠﻴﺪ و ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﺭﻩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻛﺮﺩ ‘ ﻣﺎ اﻧﺴﺎﻧﻴﻴﺖ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭا ﻗﺒﻞ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ اﻭﻟﻴﺎﻱ ﺧﺪا اﺭﺯﻳﺎﺑـﻲ ﻛﻨﻴﻢ ” ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ اﺯ ﺭﻭﻱ ﺭﻓﺘﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ ‘ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺁﺷﻮﺏ ﻛﺸﺎﻧﺪﻧﺪ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺭا ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻧﺪ ‘ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺗﻴﺮ ﻏﻴﺐ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻧﺸﺪ
    ﺭﻳﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﻌﻮﺭ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﺣﺪاﻗﻞ ﻇﺎﻫﺮ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﺣﻔﻆ ﻛﻨﺪ و ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺣﺮﻓﻲ ﺭا ﺑﺰﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺮﻫﻨﮕﻬﺎ و ﻣﺬاﻫﺐ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺩاﺭﺩ ‘
    اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻠﻴﻮﻧﻬﺎ ﺩﻻﺭ ﺧﺮﺝ ﻛﻨﻴﺪ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺩﻩ ﭘﻠﻴﺲ ﻓﺮاﻧﺴﻮﻱ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻣﺮﺩﻣﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻋﺘﺮاﺿﺎﺕ ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ” ﺁﺭﻱ ‘ اﻳﻦ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﺗﻤﺪﻥ اﺳﺖ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻠﺘﻲ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﻘﻴﺪﻩ ‘ ﻧﮋاﺩ ‘ ﻣﺬﻫﺐ ‘ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭا ‘ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﻣﻠﺖ ﺑﺎ ﺗﻤﺪﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ’ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺯﻭﺭ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ‘ ﻫﺮ ﻛﺸﻮﺭﻱ ﻛﻪ ادﻋﺎﻱ ﺗﻤﺪﻥ و اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺩاﺭﺩ ﺑﺎﻳﺪ اﻭﻝ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﺩﺳﺖ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﺪ و ﺳﭙﺲ اﺩﻋﺎﻱ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺻﺤﺖ اﻳﻦ اﺩﻋﺎ ﺭا ﻣﺎ دﺭ ﻏﺮﺏ ﺑﻪ وﺿﻮﺡ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺎﻥ و ﺣﻘﻮﻗﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮاﻱ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺸﺎﻥ و ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺧﺎﺭﺟﻴﺎن ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ ‘ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ‘””” ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻱ ﺟﻬﺎﻧﺨﻮاﺭ و ﺣﻘﻮﻕ ﺳﻴﺎﻩﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ اﺧﻴﺮ ‘ “اﺯ ﺭاﻧﻨﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﻬﺎ و ﻣﻼﺣﻀﻪ ﺭاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﭘﻠﻴﺲ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ و ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ اﺯ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻨﺘﺮ اﺳﺖ ‘ ﺣﺎﻝ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺎ ﻛﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ” ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻮﺭﭼﻪﮔﺎﻥ ﻫﻢ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﻭاﻳﺖ و ﺣﺪﻳﺚ ﺩﺭ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻫﺰاﺭ ﺟﻮاﻥ اﻳﻦ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ و ﻣﺤﺾ اﺣﺘﻴﺎﻁ ﺑﻪ ﺟﻮﺧﻪﻫﺎﻱ اﻋﺪاﻡ ﺳﭙﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩا ﻣﻮﺟﻮﺩﻳﺘﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﻂﺮ ﺑﻴﻮﻓﺘﺪ ‘ ﺑﺠﺰ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺧﺪا ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻋﻠﺖ ﻓﻌﻼ ﺁﺯاﺩ اﺳﺖ ‘ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻲ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ و ﺭﻳﺸﻪ ﻣﺸﻜﻼﺕ و اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﺑﭙﺮﺩاﺯﺩ
    ‘ اﮔﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﻋﻼج اﺳﺖ ‘ اﻭﻟﻴﻦ ﻗﺪﻡ اﻋﺘﺮاﻑ ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ اﺳﺖ ‘ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﺑﻴﻤﺎﺭ اﺳﺖ اﺯ اﻗﺘﺼﺎد و ﺳﻴﺎﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺭﻭﺡ و ﺭﻭاﻧﺶ ‘ ﺁﺧﻪ اﻧﺼﺎﻑ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﭼﻴﺰﻳﺴﺖ ‘ ﺳﻲ و ﺷﺶ ﺳﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ اﺯ ﺑﻴﺦ و ﺑﻦ ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﻼ ﺟﻤﺎﻋﺖ اﺳﺖ ‘ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻭاﻗﻌﻲ ﻛﻠﻤﻪ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺭا ﻗﺒﻀﻪ ﻛﺮﺩه اﻧﺪ ‘ ﻣﻼﻫﺎ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﻲ و اﻧﺪﻱ ﺳﺎﻝ ﭼﻨﺎﻥ اﺯ ﻛﻴﺴﻪ ﺧﺪا و ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺧﺮﺝ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ اﻳﻦ ﺑﺪﻩﻛﺎﺭﻱﻫﺎ ﺭا ﺗﺼﻔﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﭼﻴﺰي اﺯ اﺳﻼﻡ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ’ اﺻﻼ ﺑﺮاﻳﺶ ﺟﺎ ﻧﮕﺬاﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻧﺎﻛﺎﻡ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ‘ ﻋﻘﺐ ﮔﺮﺩﻱ ﻛﻨﻨﺪ و اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺵ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ و ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺟﺪ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻧﺪ ‘ ﺣﺠﻢ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ اﺯ ﺣﺪﻱ ﻛﻪ ﺑﮕﺬرﺩ ‘ ﺭاﻩ ﺗﻮﺑﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﺭا ﺑﻪ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ﻣﮕﺮ ﻛﻔﺮﻱ اﺯ اﻳﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻫﺴﺖ ‘ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﻦ اﺳﻼﻡ ﻫﺴﺘﻢ! ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﻭاﻳﻞ اﻧﻘﻼﺏ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻣﻴﺸﺪ ﻛﻪ اﻱ ﺑﺮاﺩﺭ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺮا ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻜﺘﺒﻢ ﻣﮕﺬاﺭ ‘ﻭﻟﻲ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻓﺮاﻣﻮﺷﻲ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ و اﻣﺮﻭﺯ ﮔﻔﺘﻤﺎﻥ ﺣﺎﻛﻢ ﺩﺭ ﻧﻆﺎﻡ ﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻤﻠﻪ اﺳﺖ (ﻣﻦ اﺳﻼﻡ ﻫﺴﺘﻢ) اﺯ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻓﻘﻄ ﺑﻮﻱ ﻣﻨﻴﻴﺖ و ﻏﺮﻭﺭ ﻣﻲﺁﻳﺪ ‘ ﺗﺎ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺟﻤﺎﻋﺖ و ﻣﺤﺪﻭﺩﻩ ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﻮﺩ ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ ﺗﻌﻐﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻛﺸﻮﺭ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻴﺎﻳﺪ ‘ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻳﺪاﺭﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺭﻫﺒﺮ ﺩاﺷﺘﻪ ﻣﻴﮕﻔﺖ ‘ اﻳﺸﺎﻥ اﺻﻼ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺸﻜﻠﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ “ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺤﺴﻦ ﺭﻧﺎﻧﻲ (اﻗﺘﺼﺎﺩﺩاﻥ) ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﺎ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ اﻳﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ اﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺭﻫﺒﺮ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﻲﻧﺎﻣﺪ ‘ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﻛﻪ ﻣﺸﻜﻞ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﻤﻴﻘﺘﺮ اﺯ اﻳﻨﻬﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻥ ﺑﺎ ﻛﻤﻲ ﮔﺬﺷﺖ و ﻫﻤﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩاﺩ و ﻛﺸﻮﺭ ﺭا ﺳﺎﺧﺖ ” اﻳﻨﺠﺎ ﺟﺎ ﺩاﺭﺩ ﮔﻠﻪاﻱ ﻫﻢ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰﻣﺎﻥ ﻣﺮﺗﻀﻲ و ﻣﺼﻠﺢ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ‘ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪاﻭﻛﻴﻠﻲ ﻃﻮﺭﻱ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺕ ﻛﺸﻮﺭﻱ ﺩﺭ ﻳﺪ ﻣﻼﻫﺎﺳﺖ اﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﻓﻘﻪ ﺭا ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻧﺪ ﻫﻤﻴﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﺭا ﻣﻲﭘﻮﺷﻨﺪ ‘ اﻣﺎ ﺗﻮ ﮔﻮﻳﻲ ﺁﻧﻬﺎ اﺯ ﻛﺮاﺕ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺁﻣﺪﻩاﻧﺪ ” ﺩﺭﻳﻎ اﺯ ﻳﻚ ﻧﻮﺷﺘﻪاﻱ ‘ﭼﻴﺰﻱ ‘ﻧﻆﺮﻱ ‘اﺳﺘﺪﻻﻟﻲ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﻳﻨﻜﻪ ﻋﻠﺖ اﻳﻦ اﻧﺤﺮاﻓﺎﺕ ﺁﻥ ﻫﻢ اﺯ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ‘و اﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﻛﺸﻴﺪﻩ ” ﻳﺎﺩ ﺧﺎﻃﺮﻩاﻱ اﻓﺘﺎﺩﻡ ” ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ” ﺩﺧﺘﺮﻱ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭ اﺯ ﻣﺎ ﭘﺬﻳﺮاﻳﻲ ﻛﺮﺩ ‘ ﻣﺠﻠﺲ ﻛﺎﻣﻼ ﺳﺎﻛﺖ ﺑﻮﺩ ‘ ﻛﺴﻲ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻤﻴﮕﻔﺖ ‘ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻋﺮﻭﺱ ﺧﺎﻧﻢ اﻧﺪاﺧﺘﻢ و ﺑﺎﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺑﻪ ﺗﺒﺎﺭﻙ اﻟﻠﻪ اﺣﺴﻦاﻟﺨﺎﻟﻘﻴﻦ ‘ ﺑﻌﺪ اﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺳﻜﻮﺕ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﺪ و ﻋﺮﻭﺱ ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻮاﺳﺖ ﺳﻮاﻟﻲ ﺑﻜﻨﺪ ‘ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭا ﻛﻪ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ‘ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺻﺪاﻱ ﻣﺮﺩاﻧﻪاﻱ ﺭا ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺭﻭﺣﻢ ﺭا ﺧﺮاﺷﻴﺪ ‘ و ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭا ﭘﻨﺒﻪ ﻛﺮﺩ ”
    ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﻣﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺣﺪاﻗﻞ اﺩﺏ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﻴﺂﻭﺭﺩ ‘ﻭﻟﻲ ﻣﺼﻠﺢ ﻋﺰﻳﺰ ‘اﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ اﻧﮕﺎﺭ
    ﺑﮕﺬﺭﻳﻢ
    ‘ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻫﻢ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻣﺸﮕﻞ ﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻮﺩ ‘ ﻣﮕﺮ ﻛﺴﻲ ﺟﺮاﺕ ﺩاﺷﺖ ﻧﻆﺮﺵ ﺭا ﺑﻲﭘﺮﺩﻩ ﺑﺎ اﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﺩ ‘ اﻳﻦ ﻣﺸﮕﻞ ﻓﻘﻄ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺳﺮاﻥ و ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﻱ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻨﺪ ‘و ﺩاﻣﻨﻪ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ اﺳﺖ ‘ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺸﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺤﺴﻦ ﺭﺿﺎﻳﻲ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺳﻲ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭﺩ و ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻛﺬاﻳﻲ ﺭا ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ و ﺑﻪ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ ﻫﻤﻪﺟﺎﻧﺒﻪ اﻳﺮاﻥ اﻋﺘﺮاﻑ ﻛﻨﺪ و ﻟﻴﺴﺖ ﻟﻮاﺯﻣﻲ ﺭا ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ اﻣﺎﻡ ﺑﮕﻮﻳﺪ ‘ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺴﺎﻁ ﺟﻨﮓ ﺭا ‘اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺗﻌﺎﺭﻓﻲ ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ” و ﻫﻤﻴﻦ اﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﻦ ﺁﺑﺮﻭﻳﻢ ﺭا ﺑﺎ ﺧﺪا ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻛﺮﺩﻡ ‘ اﻭ ﻧﮕﻔﺖ ﻛﻪ اﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﻢ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ ‘ﻣﻦ ﻧﻆﺎﻣﻲ ﻧﺒﻮﺩﻡ و ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺪاﻗﻠﻲ ﺑﻮﺩ ‘ ﺁﻳﺎ اﻭ ﺭﻭﻱ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﻏﻴﺒﻲ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻳﻲ ﻣﻴﺪاﺩ ‘ ﻳﺎ ﻛﺎﻣﻼ اﺯ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻲاﻃﻼﻉ ﺑﻮﺩ ‘ﺗﻴﻤﺴﺎﺭ ﻇﻬﻴﺮﻧﮋاﺩ ﺑﻪ اﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ اﻱ اﻣﺎﻡ (ﺳﻲﺗﺎ ﺗﺎﻧﻚ ﺳﻲﺗﺎ ﺗﺎﻧﻚ ﻣﻴﺨﻮاﺩ) ‘ ﻣﮕﺮ ﺣﻮﺯﻩﻫﺎ ﻋﻠﻤﻴﻪ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺭا اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ﺷﺎﻳﺪ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺟﻨﮓ اﻳﺮاﻥ و ﻋﺮاﻕ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ اﻧﻘﻼﺏ اﻳﺮاﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و ﻏﺮﺏ ﺑﺎ ﻛﻤﻚ ﺧﺒﺮﮔﺰاﺭﻱ ﺑﻲ ﺑﻲ ﺳﻲ ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ و ﺯﻳﺮ ﺑﻘﻞ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ و ﺗﺎ ﺗﻬﺮاﻥ ﺑﺪﺭﻗﻪاﺵ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ اﻭ اﺣﺴﺎﺱ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻳﻚ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻫﻜﺎﺭ اﺳﺖ “اﻣﺎ ﻋﺪﻩاﻱ ﻛﻪ ﻃﺎﻗﺖ ﺩﻳﺪﻥ اﻓﺴﺮﺩﮔﻲ اﻣﺎﻡ ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ ﻧﺰﺩ اﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ و اﺯ اﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ” اﻱ اﻣﺎﻡ ﺑﺰﺭﮒ ‘ ﻣﮕﺮ ﺟﻨﮓ ﻣﺎ ﺟﻨﮓ ﺣﻖ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﺒﻮﺩ ‘ اﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻲ ‘ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ‘ﻣﮕﺮ ﺻﺪاﻡ ﻛﺎﻓﺮ ﻧﺒﻮﺩ ‘ اﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻲ ‘ﺑﺎﺯ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺷﻬﺪاﻱ ﻣﺎ ﺟﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﻴﺴﺖ ‘ اﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺑﻠﻲ ‘ ﺑﺎﺯ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﺭا ﻧﺰﺩ ﺧﺪا ﻧﺪاﺭﺩ ‘ اﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻲ ‘ ﻣﻘﻠﺪاﻥ ﺑﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﮔﻔﺘﻨﺪ ‘اﻱ اﻣﺎم ﻋﺰﻳﺰ ﺷﻤﺎ ﺩﮔﺮ اﺯ ﺧﺪا ﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﺪ ﺩﻭﻳﺴﺖ ﺳﻴﺼﺪ ﻫﺰاﺭ ﺟﻮاﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﻣﻘﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﻳﻚ اﻧﺴﺎﻥ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪص ﺑﺮﺳﺪ ﺭﺳﺎﻧﺪﻱ ‘ اﻳﻦ اﺯ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪا ‘ و ﻃﺒﻖ ﺁﻳﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺧﺪا ﺩﻩ ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﺩﺭ ﺭاﻩ اﻭ ﺩاﺩﻳﻢ ﺭا ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ اﺭﺯاﻧﻲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺩاﺷﺖ ‘ اﻳﻦ ﻫﻢ اﺯ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺧﺴﺎﺭﺕ ﻣﺎﻟﻲ ‘ ﺷﻤﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﺪ ” اﻣﺎﻡ ﻣﺎﺕ و ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﻳﺪ ‘اﻳﻦ ﺑﺎﺭ اﻣﺎﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪ ‘ﭘﺲ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﭼﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﺎ ﻗﺮاﺭ ﺑﻮﺩ ﻗﺪﺱ و ﻛﺮﺑﻼ ﺭا ﺁﺯاﺩ ﻛﻨﻴﻢ و ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺭا ﻣﺘﺤﺪ ﻛﻨﻴﻢ ‘ ﻣﻘﻠﺪاﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ‘ اﻱ اﻣﺎﻡ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ ﻧﻴﻴﺖ ﺭا ﻋﺸﻖ اﺳﺖ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭا ﺑﻴﺨﻴﺎﻝ ﻣﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺗﻮاﻥ ﺩاﺷﺘﻴﻢ ﻛﺮﺩﻳﻢ ‘ ﻣﮕﺮ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺮاﻱ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﺮﺩ ‘ ﺧﺪا ﻛﻪ ﺑﻴﺶ اﺯ ﻃﺎﻗﺖ ‘ﻣﺎ ﺭا ﻣﻜﻠﻒ ﻧﻜﺮﺩﻩ اﺳﺖ ” اﻣﺎﻡ ﺧﻴﺎﻟﺶ اﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﻣﻘﻠﺪاﻥ ﺭاﺣﺖ ﺷﺪ و اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭﺱ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺁﻣﻮﺧﺖ و ﺁﻥ ﺩﺭﺱ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ اﻭ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻛﺴﻲ ﻧﺪاﺭﺩ و ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺁﻥ ﺧﺴﺮﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻛﻨﺪ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩ و ﺁﻥ ﺑﺪﻋﺖ ﺑﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻌﺪﻱ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ‘
    ﻫﻤﻴﻦ اﻵﻥ ﻫﻢ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺟﺒﻬﻪ ﻛﻔﺮ ﻛﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ اﺳﺖ ‘ ﺟﺒﻬﻪ ﺣﻖ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ اﺳﺖ ‘ ﺩﮔﺮ ﻣﺎ ﻣﻌﻂﻞ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ ‘ اﮔﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﺷﺮاﻳﻄ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪﻥ ﻣﻠﺖ ﺭا ﻓﺮاﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ و ﺩاﺭﻭ ﻧﺪاﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭاﻩ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﺩ ‘ ﻣﮕﺮ ﻛﻢ ﺳﻌﺎﺩﺗﻴﺴﺖ ‘ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻜﺸﻴﻢ و ﭼﻪ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﻮﻳﻢ ﭘﻴﺮﻭﺯﻳﻢ ” ﻣﻬﻢ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺎﻣﻴﻦ اﺳﺖ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﻧﺞ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺣﻖ ﺑﻜﺸﻴﻢ ‘ ﻋﺠﺮ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺴﻴﺐ ﻣﺎ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ‘ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﻴﭻ ﻓﻼﻛﺖ و ﻓﻘﺮ و ﻣﺼﻴﺒﺘﻲ ‘ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺑﻲﻟﻴﺎﻗﺘﻲ ﺣﻜﺎﻡ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ” ﺑﻲﺧﻮﺩ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﭼﺮا اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﻧﺎﻻﻳﻘﺎﻥ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻣﻲﺁﻳﺪ ‘ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭاﻥ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ ﻓﺮﻗﻲ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ﺑﺨﻮاﻧﻲ ﻳﺎ ﻧﺨﻮاﻧﻲ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻮﻟﻲ ‘ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺟﺎﻫﻞ ﺟﺎهﻃﻠﺐ ﺧﻮﺩﺑﺰﺭﮔﺒﻴﻦ اﺯ ﺣﻮﻝ ﺣﻠﻴﻢ ﻣﻴﻔﺘﻨﺪ ﺗﻪ ﺩﻳﮓ.
    ﻣﺎ اﻭﻝ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﺬﻫﺐ ‘ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ اﻧﺪاﺯﻩ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻫﺪاﻳﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ اﻓﻴﻮﻧﻲ و ﻣﺨﺮﺏ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ و ﻣﻠﺘﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺎﻙ ﺳﻴﺎﻩ ﺑﻨﺸﺎﻧﺪ و ﻓﻠﺞ ﻛﻨﺪ ﻓﺮﻗﻲ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ اﺳﻼﻡ ﺑﺎﺷﺪ و ﻳﺎ ﻫﺮ ﻣﻜﺘﺐ ﺩﻳﮕﺮ ‘ ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮﻱ ﻫﻤﻪ اﻳﻦ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺩﻭ ﮔﺎﻧﻪ ﺳﻮﺯﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺗﺎﺭﻳﺦ (ﻧﻪ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﻓﻠﺴﻔﻲ) ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺬاﻫﺐ و ﻣﻜﺘﺒﻬﺎﻱ ﻣﺎﺩﻱ ﺻﺎﺩﻕ اﺳﺖ ‘ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﻭﺳﻴﻠﻪاﻱ ﺑﺮاﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ اﻏﺮاﺿﻬﺎﻱ ﻧﻔﺴﺎﻧﻲ ‘ﺳﻴﺎﺳﻲ ‘و ﻣﺎﺩﻱ ﻛﺮﺩ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﻭﺳﻴﻠﻪاﻱ ﺩاﻧﺴﺖ ﺑﺮاﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎ ” ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ اﻧﺪﻳﺸﻪ و ﻓﻜﺮ و ﻓﻘﻬﻲ ﻛﻪ ﺩاﺭﻳﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻩاﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻓﻊ ﻣﺸﻜﻼﺗﻤﺎﻥ ﺷﺪﻳﺪا ﻋﺎﺟﺰ و ﻣﻔﻠﻮﻛﻴﻢ ” ﺩﺭ اﺛﺒﺎﺕ ﻣﻔﻠﻮﻛﻴﻴﺘﻤﺎﻥ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺲ ﻛﻪ اﺯ ﭘﺲ ﺧﺮﺝ و ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﻧﻤﻲﺁﻳﻢ و ﻋﺎﺟﺰﻳﻢ ‘ ﺩﺭ ﻧﮕﻬﺪاﺭﻱ اﺯ اﺳﺘﻌﺪاﺩﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ﺷﺪﻳﺪا ﻋﺎﺟﺰﻳﻢ ‘ ﺩﺭ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﻳﻚ اﺟﻤﺎﻉ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﻲ ﺷﺪﻳﺪا ﻋﺎﺟﺰﻳﻢ ‘ ﺩﺭ ﺗﺤﻤﻞ و ﻣﺪاﺭا ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺷﺪﻳﺪا ﻋﺎﺟﺰﻳﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺎ ﻋﺮﺽ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﻲ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺧﺎﻙ ﺑﺮ ﺳﺮﻳﻢ ‘ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻭﺿﻌﻴﺘﻲ ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ ﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺵ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ و ﻳﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪاﻱ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ. ‘ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﻱ ﻫﺎﺷﻢ ﺁﻗﺎﺟﺮﻱ ﺩﺭ ﻣﺮاﺳﻤﻲ ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﺮﺩ ‘ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺩاﺭﻡ ﺑﺮاﻱ اﻭ ﺣﻜﻢ اﻋﺪاﻡ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻣﺨﺪﺭ و اﻓﻴﻮﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﻣﺴﻠﻢ و ﻭاﺿﺢ اﺳﺖ ﻛﻪ اﺻﻼ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﻳﻚ اﻣﻜﺎﻥ ﺑﻞﻗﻮﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻠﻔﻌﻞ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻳﻢ (ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﺑﮕﻮ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ) ‘ و اﺣﺪﻱ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻣﻨﻜﺮ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﺷﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﻣﻼﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﺣﺘﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺣﺪ ﻛﻪ اﻣﻜﺎﻥ ﻭﻗﻮﻉ ﭼﻨﻴﻦ اﻣﺮﻱ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﺑﻌﻴﺪ ﻧﻴﺴﺖ و ﺁﻥ ﺭا ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩ ﺭا ﻫﻢ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺘﻨﺪ و اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭا ﻣﺜﻞ ﺻﺪﻫﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺴﻜﻮﺕ ﮔﺬاﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ ﺁﻥ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺁﻗﺎﺟﺮﻱ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺻﺪﻫﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺑﻪ ﻓﺮاﻣﻮﺷﻲ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ ‘ ﻧﻪ ﺗﺤﻠﻴﻠﻲ ﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻲ ﻧﻪ ﮔﻔﺘﮕﻮﻳﻲ ‘ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻓﻘﻬﺎ اﻳﻦ ﺩﻳﻦ ﺭا ﭼﻨﺎﻥ ﺷﺎﺥ و ﺑﺮﮒ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﻮاﻧﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﺧﺪا ‘ ﺁﻧﻬﺎ اﺯ ﻃﺮﺡ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺒﺎﺣﺚ ﻭﺣﺸﺖ ﺩاﺭﻧﺪ ” ﭼﺮا ﻛﻪ اﮔﺮ ﻣﻘﻠﺪﻳﻦ و ﻋﻮاﻡ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻲ اﺯ اﺳﻼﻡ ﺣﺎﻛﻢ اﺳﺖ و ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺑﺸﺮ ﺧﺎﻛﻲ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ اﺳﻼﻡ ﻧﺎﺏ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﺁﻧﻮﻗﺖ اﻳﻦ ﺳﻮاﻝ ﭘﻴﺶ ﻣﻲﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ اﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻴﻢ ﻛﻪ اﺳﻼﻡ ﻧﺎﺏ ﻛﺪاﻡ اﺳﺖ “ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻃﻬﺎﺭﺕ و ﻧﻤﺎﺯ و ﻓﻮاﻳﺪ ﺁﻥ اﻧﺘﺸﺎﺭ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ‘ﺩﺭﻳﻎ اﺯ ﻳﻚ ﺧﻄ ﺁﺳﻴﺒﺸﻨﺎﺳﻲ ‘اﻳﻨﻂﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻓﻘﻄ ﺩﻝ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺭا ﺁﺭاﻡ ﻛﻨﺪ ‘ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﻝ ﮔﻤﺮاﻫﺎﻥ و ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺭا ﻫﻢ ﺁﺭاﻡ ﻛﻨﺪ ‘ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﺧﻮﺩ اﺻﺮاﺭ ﺑﻮﺭﺯﻧﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﺩﻟﻴﻞ ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﻃﺎﻟﺒﺎﻧﻲﻫﺎ و ﻳﺎ ﺩاﻋﺸﻲﻫﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻧﻨﺪ ‘ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﻧﺪ ‘ ﻫﻤﻴﻦ ﺷﺮﻳﻌﺖ اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﻗﺮاﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺮاﻱ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺛﺒﺎﺕ و ﺭﺣﻤﺖ و ﻫﺪاﻳﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ‘ﻭﺳﻴﻠﻪاﻱ ﺷﺪﻩ ﺑﺮاﻱ ﻗﻮﺕ ﻗﻠﺐ ﻛﺜﻴﻔﺘﺮﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ و ﻣﻮﻣﻦ و ﭘﻴﺮﻭ اﺳﻼﻡ ﻧﺎﺏ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ‘ و ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺩﻡ ﻣﻴﻜﺸﺪ ‘ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺟﺴﺎﺭﺗﻲ ﺑﻪ اﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﺧﺪا ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻚ ﺳﻔﻴﺪ ﺩاﺩﻩ اﺳﺖ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻴﺨﻮاﻧﻨﺪ اﺷﻚ اﺯ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺟﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ اﻋﺘﻤﺎﺩﺑﻪﻧﻔﺲ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻮﺝ ﻣﻴﺰﻧﺪ ” و ﺑﺮاﻱ ﻣﻘﻠﺪ ﭼﻠﻘﻮﺯ ﻫﻤﻪ اﻳﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ اﻭﺳﺖ ”
    ﺣﺎﻻ ﺗﻮﺟﻬﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ اﺯ ﺧﻂﺒﻪ ﺷﻘﺸﻘﻪ ﺩﺭ ﻧﺤﺞاﻟﺒﻼﻏﻪ اﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻛﻪ اﻟﺒﺘﻪ ﺳﻴﺪ ﺭﺿﻲ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﻔﺴﻲ و ﻧﻴﻴﺖ ﺧﻴﺮ و اﺯ ﺩﺭ اﻓﺘﺎﺩﮔﻲ ﻭﻗﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ .

    ﺧﺪا ﺩﺭ ﻧﺰﺩﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﺟﺰ اﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﭼﻤﺸﺎﻥ ﻛﻮﭼﻚ اﺳﺖ ‘ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﺨﺘﻲ و ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻱ ﭼﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﮔﺮاﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﺷﻲ و ﺁﺳﺎﻳﺶ ‘ ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭا اﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪا ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﻟﺬا ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺣﺎﻝ ﻳﻜﺴﺎﻧﻨﺪ

    اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ( ﺧﺪا ﺩﺭ ﻧﺰﺩﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﺟﺰ اﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﻛﻮﭼﻚ اﺳﺖ) ﻳﻜﻲ اﺯ ﺟﺬاﺑﺘﺮﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎﻳﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺷﻚ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﮔﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻳﻘﻴﻦ ﺭا ﺑﻪ ﻭﺟﺪ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ‘ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ و اﺣﺎﺩﻳﺚ و ﺭﻭاﻳﺎﺕ ﺑﺴﻴﺎﺭ اﺳﺖ ” ﺑﺎ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﺯ ﻳﻚ ﻣﻮﺵ ﻛﺮﮔﺪﻥ ﻭﺣﺸﻲ ﺳﺎﺧﺖ ‘ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ اﻧﺪاﺧﺖ
    ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻗﺪﺭﺕ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻳﻚ ﻣﻘﻠﺪ ﺑﻲﺳﻮاﺩ ﻋﻘﺪﻩاﻳﺴﺖ
    ﻛﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﺪ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻗﺪﺭﺕ ‘ ﻫﺪﻳﻪ ﺧﺪا ﺑﻪ اﻭﺳﺖ و ﺳﻴﻤﺶ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﺘﺼﻞ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ
    اﺯ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻣﻮﻣﻦ ﻭاﻗﻌﻲ ﺭا ﺷﻨﺎﺧﺖ ‘ ﻭﻗﺘﻲ اﻭ ﺑﻪ ﻋﻴﺎﻥ ﻣﻴﺒﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻪ ﭘﺎ ﺩاﺷﺖ ‘ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ و ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺧﺪا ﺣﺘﻲ اﺯ ﺟﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ و ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲﺁﻳﺪ و ﻗﺒﻞ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺎ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﻳﮕﺮ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺎﺯﻱ ﻛﻨﺪ اﺯ ﺧﺮ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ و اﺣﺘﻤﺎﻝ ﺧﻂﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﺧﻮﺩ اﺯ ﺩﻳﻦ و ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺭا ﻣﺤﺘﻤﻞ ﻣﻴﺸﻤﺎﺭﺩ و ﺷﻚ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺭا ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ﻳﻘﻴﻦ ﻣﻮﻣﻦ ‘ ﺗﺎ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺪا ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﻘﺒﻮﻝ و ﻣﺒﺎﺭﻛﺶ ﺑﺎﺩ ﻭﻟﻲ اﺯ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﺩاﺷﺖ و ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺩﻳﻦ ﻣﻲاﻧﺠﺎﻣﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺳﺖ اﺯ ﺯﻳﺎﺩﻩ ﺧﻮاﻫﻲ ﺑﺸﻮﻳﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ اﻭﻟﻲ ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ و ﺣﺪاﻗﻞ اﺯ ﺧﻴﺮ ﻗﺎﻃﻌﻴﺖ ﺩﺭ اﻋﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻨﺪ ﺻﺮﻓﻨﻆﺮ ﻛﻨﺪ ‘ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ‘ اﮔﺮ ﻋﻤﻞ اﻭ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺮﺩﻡ و ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﺑﺎﺷﺪ ‘ ‘ ﻣﻮﻣﻦ ﻭاﻗﻌﻲ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﻮﺩ ‘ﻭﻟﻲ ﺑﻴﮕﻨﺎﻫﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﺫﺑﺢ ﻧﻜﻨﺪ ‘اﻭ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ‘ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ و ﺩﻟﺒﺎﺯاﻧﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﻴﻜﺸﻨﺪ ‘ﺧﺪا ﻏﺎﻳﺐ اﺳﺖ ‘ ﺗﻮﻛﻞ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﻴﻦ ‘ اﮔﺮ ﺧﺪا ﻣﻴﺨﻮاﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﺭا ﻣﻂﻴﻊ ﻣﻲﺁﻓﺮﻳﺪ
    ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ

     
    • با درود به جناب عرفانیان!همین آخوندها بدیگران درس آزاده بودن و آزاده گی هم می دهند!بقول زنده یاد شاملو…روزگار غریبی است!اگر آزاده گی // هم مثل این آخوندها بود ه ای تف به هرچه آزاده و آزاده گی است!

       
    • ما هنوز نمیدانیم در ذهن یک آدم مذهبی چه میگذرد انها هر گز نمیگویند.ان گو نه که بهشت ترسیم شده است نه یک روز نه دو روز و آغوش آن حوری ها. آدم حاضر است همه دنیا را با بمب اتم نابود کند فرزند خود را به دست دزهیم بسپارد و یک تار موی آن حوری ها را بدست آورد

       
      • “”ﺣﺎﻻ ﺗﻮﺟﻬﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ اﺯ ﺧﻂﺒﻪ ﺷﻘﺸﻘﻪ (شقشقیه) ﺩﺭ ﻧﺤﺞاﻟﺒﻼﻏﻪ (نهج البلاغه)اﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻛﻪ اﻟﺒﺘﻪ ﺳﻴﺪ ﺭﺿﻲ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﻔﺴﻲ و ﻧﻴﻴﺖ(نیت) ﺧﻴﺮ و اﺯ ﺩﺭ اﻓﺘﺎﺩﮔﻲ ﻭﻗﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ .
        ﺧﺪا ﺩﺭ ﻧﺰﺩﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﺟﺰ اﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﭼﻤﺸﺎﻥ(چشمشان) ﻛﻮﭼﻚ اﺳﺖ ‘ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﺨﺘﻲ و ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻱ ﭼﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﮔﺮاﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﺷﻲ و ﺁﺳﺎﻳﺶ ‘ ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭا اﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪا ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﻟﺬا ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺣﺎﻝ ﻳﻜﺴﺎﻧﻨﺪ
        اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ( ﺧﺪا ﺩﺭ ﻧﺰﺩﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﺟﺰ اﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﻛﻮﭼﻚ اﺳﺖ) ﻳﻜﻲ اﺯ ﺟﺬاﺑﺘﺮﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎﻳﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺷﻚ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﮔﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻳﻘﻴﻦ ﺭا ﺑﻪ ﻭﺟﺪ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ‘ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ و اﺣﺎﺩﻳﺚ و ﺭﻭاﻳﺎﺕ ﺑﺴﻴﺎﺭ اﺳﺖ ” ﺑﺎ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﺯ ﻳﻚ ﻣﻮﺵ ﻛﺮﮔﺪﻥ ﻭﺣﺸﻲ ﺳﺎﺧﺖ ‘ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ اﻧﺪاﺧﺖ
        ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻗﺪﺭﺕ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻳﻚ ﻣﻘﻠﺪ ﺑﻲﺳﻮاﺩ ﻋﻘﺪﻩاﻳﺴﺖ””.

        (پایان بخشی از کلام جناب عرفانیان)

        سلام به دوست ژاپن نشین

        مطلب شما را بدقت خواندم ،البته شاکله آن همان گلایه های همیشگی بود که با برخی از آنها با شما همراهم ،اگرچه با تندی های گفتاری ات موافقتی ندارم.
        در این قسمت آخر دیدم جمله ای از نهج البلاغه مرحوم سید رضی را چاشنی گفتار کرده اید و برداشت خاصی نموده اید،من با توجه به اینکه میدانم شما موحد هستی و به اصل دیانت اسلام معتقد ،مخالفتی با استشهاد و تمسک گفتاری به مطالب کتاب و سنت از سوی شما ندارم ،اما بحث من این است که شما با توجه به اینکه نوعا برداشت های متعارف عالمان را مورد تاخت و تاز هم قرار می دهی،شایسته نیست که هم خود برداشتی دگماتیک از محتواهای دینی کنید و هم بطرزی از متون دینی استفاده کنید که گویا ایمانی به آن ندارید.حال نکاتی را در تصحیح گفتار شما عرض می کنم:

        1-گفته اید :””اﻟﺒﺘﻪ ﺳﻴﺪ ﺭﺿﻲ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﻔﺴﻲ و ﻧﻴﻴﺖ(نیت) ﺧﻴﺮ و اﺯ ﺩﺭ اﻓﺘﺎﺩﮔﻲ ﻭﻗﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ “”.
        (پایان)
        این جمله ظاهر در این است که شما معتقدید مرحوم سید رضی که از اعیان فقهاء و ادباء و متکلمان امامیه است در صدد جعل و نسبت دروغ دادن به مولی علی علیه السلام بوده است و مجموعه مطالبی را تحت عنوان “نهج البلاغه” به مولا علی نسبت داده است.
        چنین نیست دوست عزیز،البته نهج البلاغه دو سه قرن بعد از علی علیه السلام تالیف شده است ،اما مرحوم سید رضی که بیشتر فعالیت و مهارت او در جنبه های ادبی و شعری و فصاحت و بلاغت بوده است ،قصد داشته است که مجموعه ای از سخنان علی علیه السلام را که شاخص در تجلیات ادبی و فصاحتی و بلاغتی بوده است یکجا جمع کند ،ایشان چنین کرده است و مجموعه ای از خطبه ها و سخنرانی های کوتاه و بلند علی ،و مجموعه ای از نامه ها و مکتوبات ایشان ،نیز مجموعه ای از کلمات قصار ایشان را تحت عنوان نهج البلاغه (راه بلاغت) گرد آوری کرده است،البته چون غرض ایشان شاخص کردن همان نکته های ادبی و فصاحتی بلاغتی بوده است ،طبعا همه سخنان یا مکتوبات علی را اینجا نیاورده است ،و حتی بخشهایی از سخنان ایشان را حذف و تقطیع کرده است .
        اما نکته ای را که باید توجه کرد این است که اسناد و ریفرنسهای تمام این سخنان و مکتوبات مشخص است و در استدراک هایی که بر نهج البلاغه نوشته اند یا شرح های مفصل بر آن ،اسناد اینها قبل از اقدام سید رضی به ایجاد این مجموعه موجود است ،بنابر این از شما انتظار نمیرفت که بدون تامل بفرمایید :
        “” اﻟﺒﺘﻪ ﺳﻴﺪ ﺭﺿﻲ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﻔﺴﻲ و ﻧﻴﻴﺖ(نیت) ﺧﻴﺮ و اﺯ ﺩﺭ اﻓﺘﺎﺩﮔﻲ ﻭﻗﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ “”.

        2- گفته اید :
        “”ﺣﺎﻻ ﺗﻮﺟﻬﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ اﺯ ﺧﻂﺒﻪ ﺷﻘﺸﻘﻪ (شقشقیه) ﺩﺭ ﻧﺤﺞاﻟﺒﻼﻏﻪ (نهج البلاغه)اﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ””.
        (پایان کلام شما)

        این اسناد نیز صحیح نیست ،زیرا جمله مورد نظر شما در خطبه شقشقیه (خطبه سوم نهج البلاغه) که خطبه ای سیاسی است و آنحضرت در آنجا از حق پایمال شده خویش بکنایه سخن گفته است و اشاراتی به سیره حکومتی و رفتاری شیخین دارد،وجود ندارد، بلکه جمله مورد اشاره مربوط است به خطبه 193 نهج البلاغه که خطبه ای است در وصف انسان های متقی و اهل تقوا،میدانید که شخصی بنام “همام” از علی علیه السلام درخواست می کند که اوصاف انسان های متقی را طوری برای او توضیح دهند که برای او خوب مجسم شوند ،در ابتدای همان خطبه هست که علی علیه السلام ابتدا طفره میروند و گویا میدانسته اند که این فرد تاب و تحمل شنیدن مجموعه آن اوصاف را نداشته است ،حال یا بجهت نقصان ظرفیت ، یا بجهت اینکه اهل موعظه بوده است و شاید خطری متوجه او می شده است ،اما با اصرار همام ؛بالاخره امیر بیان شروع به گفتار می کند و در بیانی مفصل و چندین صفحه ای اوصاف واقعی و شایسته و بایسته انسان های متقی را واگو می کند ،و این سخنان چنان در مخاطب اثر میکند که نوشته اند در پایان گفتار همام صیحه ای زده و از دنیا می رود ،و علی علیه السلام می فرماید اینچنین موعظه در اهل موعظه اثر میکند و من از همین عاقبت خوف داشتم که امتناع می کردم.
        بهر حال جمله ای که شما مورد اشاره قرار داده اید و مع الاسف استفاده ای نادرست از آن کرده اید این جمله است که :
        “” عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم””.
        بعد از آنکه از شب و عبادت متقیان می گوید و از حلم و خویشتنداری آنان در روز می گوید، از یقین انان به سرای باقی و اینکه گویا بهشت و جهنم پیش چشم آنان است، و خلاصه از یقین معرفتی آنان می گوید ،با جمله فوق اشاره به سر کمال معرفتی اینان که منشا تقوای عملی آنهاست می فرماید ،یعنی اشاره به توحید در معرفت خدای متعال می کند که :معرفت نظری این متقیان که از علم الیقین به عین الیقین و حق الیقین رسیده است این است که با یک معرفت شهودی ،این فقط خالق است که نزد آنان عظمت دارد (عظم الخالق فی انفسهم) ،زیرا اینها بغیر از کمالات عملی و نفسانی و تقوا،از جنبه کمال نظری و معرفت جهان هستی و ربط آن به خالق هستی اینطورند که میدانند اینهمه عظمت آسمانها و زمین و عوالمی که هست و محسوس ما نیست ،با همه عظمت ،فعل خدای خالق است و در برابر عظمت ذات او ذره ای نیست ،زیرا او ذاتا و صفاتا و فعلا نامتناهی و بی انتهاست،بنابر این این متقیان چون عظمت نامتناهی ذات ذوالجلال را در نفوس خود شهود و وجدان میکنند ،پس (فصغر مادونه فی اعینهم) یعنی هرچه غیر اوست از ماسوی الله ،یعنی همه پهنه سماوات و ارض و کهکشانها و عوالم محسوس و غیر محسوس ،نزد شهود اینان در برابر عظمت ذات بیکران الهی ،ذره بیمقداری نیست.
        ملاحظه می کنید که مصب این کلام اصلا ارتباطی با آن فرمایش شما که :””ﺑﺎ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﺯ ﻳﻚ ﻣﻮﺵ ﻛﺮﮔﺪﻥ ﻭﺣﺸﻲ ﺳﺎﺧﺖ ‘ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ اﻧﺪاﺧﺖ
        ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻗﺪﺭﺕ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻳﻚ ﻣﻘﻠﺪ ﺑﻲﺳﻮاﺩ ﻋﻘﺪﻩاﻳﺴﺖ””.
        ندارد،سخن مولا علی سخن از معرفت شهودی و عرفانی و مقایسه عرفانی مابین خالق و همه مخلوقات اعم از همه عوالم وجود و آسمانها و زمین و کهکشانهاست ،حال تامل کنید که همه این کره خاکی ما با همه ساکنان آن چیز قابل مقایسه ای با پهنه آسمانها و عوالم دیگر نیست.
        بنابر این محتوای آن گفتار و مصب کلام چیزی است که عرض شد، این چکار دارد به رابطه موش و کرگدن و فرمایشات دیگر.
        من امیدوارم خدای متعال دست ما و شما را بگیرد و ما را شفا دهد و به آن معرفت ها و کمالات نظری و عملی که مولا علی از متقیان ارائه کرده است برساند.

        با احترام و آرزوی توفیق شما

         
        • آتنا فرقدانی

          آقا مرتضی،

          با سلام

          با مطالعه نوشته آقای عرفانیان، شک ندارم که ایشان میدانند که کوچک دانستن غیر خدا چه معنائی در این کلام دارد. ولی این گونه عبارات در واقع شمشیر میشود بدست زنگی مست.
          آقای خامنه ای را با آن ترفند می آورند و رای خبرگان خواب آلوده را برایش میگیرند و بر مسند رهبری می نشانند و بعد از چندی میگویند او فرستاده خداست و نایب امام زمان و مردم هیچکاره اند. او چون همه چیز را در مقابل خدا کوچک می بیند و از طرفی چون خدا خودش اینجا نیست، او میشود تصمیم گیرنده مطلق.
          در نتیجه هر کار که بخواهد می کند. خدا هم که غایب است و نا توان از دفاع از حق خود.

          ما اسلام را از خامنه ای ها یاد گرفتیم . کسانی که این عملکردها را می بینند قطعا این سؤال برایشان پیش می آید که لابد امامان و پیامبر هم همین گونه بوده اند.
          آیا تا کنون از مردم کوچه و بازار نشنیده اید که می گویند آنها هم حتما همین گونه عمل می کرده اند؟
          من که به کرات از مردم عادی شنیده ام بهمین دلیل هیچگاه درصدد دفاع از ائمه و پیامبر و توجیه عملکرد آنها بر نیامده ام. چون حتی یک مورد از پیاده شدن حکومت خدا آنطور که در تعالیم هست را سراغ ندارم . البته گفته می شود که در یک دوره 5 ساله ، علی حکومتی ایده آل تشکیل داده ولی آنهم جای بحث فراوان دارد چراکه از آن دوران هرچه که گفته می شود صرفا عدالت علی است و اینکه شبانه در خانه ایتام خوراک می برده ولی برنامه اقتصادی علی چه بوده ، ارتباط با کشور های دیگر در آن پنج سال چگونه بوده؟ در ارتباط با آموزش و پرورش و کودکان چه کارها ئی می شده.
          در واقع اینکه گفته می شود یک حکومت الهی در آن پنج سال شکل گرفته پر از سؤال و ابهام است. البته من با این گفته نمی خواهم سلامت اخلاقی علی را زیر سؤال ببرم و اصولا من در مقولات تاریخی اظهار نظر نمی کنم ولی به نظر من مطالبی نظیر این مطلب آقای عرفانیان جای تأمل دارد. بحث من و شما هم که نیمه کاره مانده به نوعی به همین جا می رسد.
          مردم زمانی بدور یک نفر که شخصیت کاریزماتیک داشت جمع می شدند و به او باور داشتند و وقتی او می گفت من نماینده خدا بر روی زمین هستم می پذیرفتند و هر کاری که او امر می کرد اطاعت می کردند. پیامبر اسلام از این نوع شخصیت ها بود. در دوران ایشان جنگهای زیادی رخ داد که هر طرف جنگ طبق معمول خود را در جنگ محق میداند ولی از آن جهت که تاریخ را فاتحان می نویسند لذا برای انسان امروز ، شمائی که مدافع عملکرد آنروز پیامبر هستید باید با قسم و آیه ثابت کنید که مقصود پیامبر از آنهمه جنگ و آشوب ، دفاع بوده یا همینطور حمله اعراب به ایران.
          دیروز هم آقای خمینی آمد و قصد صدور اسلام به همه دنیا را در سر می پروراند و آقای خامنه ای بعد او ادامه دهنده راه او شد بعد ملا عمر آمد و بن لادن، اکنون هم ابوبکر البغدادی.
          نه من و نه شما نمی توانیم از عملکرد هیچیک از اینها دفاع کنیم . آنها همگی خود را نماینده خدا ی غایب و مجری قانون او می دانسته و می دانند. همه آنها غیر خدا در نظرشان کوچک بوده و هست اگرچه ادعائی بیش نباشد ولی مستمسک همه آنها ، از پیامبر گرفته تا ابوبکر البغدادی همین جمله است.

          موفق باشید

          منصور

           
          • با سپاس از عرفانيان گرامى براى نوشته هاى ارزنده شان.

            منصور گرامى

            حتى اگر با كنكاش هاى تاريخى دقيقاً معلوم شود كه صدر اسلام چگونه بوده و حكومت امام على چه بوده ، اينها به چه كارمى آيد وقتى حرف اول و آخر را “مصلحت نظام” مى زند و اسلامى خواندن نظام تنها براى استفاده از ابزار هاى كاربردى خوبى است كه در اسلام براى اقناع عوام، خودى- غير خودى كردن مردم براى تقسيم ثروتهاى ملى بين خودى ها، و سركوب منتقدين با چماق” توهين به مقدسات” وجود دارد و بس؟

            اين نكته را از خاطرات آيت الله منتظرى نقل به مضمون مى كنم: ايشان روزى به احمد خمينى مى گويند كه اين چه نحوه برخورد با مخالفين و منتقدين است. آيا امام على هم در دوران حكومتشان با مخالفين خود چنين برخورد مى كردند؟ احمد خمينى چنين پاسخ داده: همين كارها را نكرد كه حكومتش پنج سال بيشتر دوام نياورد!!

            من وقتى مى بينم از يك طرف اساس تئوريك ولايت فقيه، نيابت فقيه از امام “معصوم” است و نيز معصوميت و خطاناپذير بودن ائمه، عامل اجراى سنت آنان پس از چهارده قرن در اين كشور فلك زده قلمداد مى شود و از طرف ديگر ، وقتى مصلحت آقايان ايجاب مى كند، از نظر ايشان ائمه نه تنها معصوم نبوده اند كه در تدبير حكومت، انگشت كوچيكه حضرات هم نمى شده اند، آن وقت افسوس مى خورم از بحث هاى بيهوده و كامنت هاى طولانىِ بسيار، از روحانيون گرامى همين سايت، كه فرضاً در اثبات ادله معصوميت ائمه نوشته شده و اگر اينان واقعا به سخنانشان معتقدند، موجب بسى تاثر است كه به راحتى چشمشان را بر واقعيتهاى تلخ و بسيار دردناك مى بندند و نمى بينند كه هنگامى كه مصلحت ايجاب كند، با امثال فتواى آنارشيستى: ” حفظ نظام از اوجب واجبات است”، ديگر سنگ روى سنگ اصول اسلامى شان هم بند نمى شود و همه مسلّمات دينى شان از جمله اصل معصوميت ائمه اطهار به قول مش قاسم غياث آبادى، پندارى دوووووود مى شود و مى رود هوا!!

            هر روحانى كه چشم خود را بر اين تناقضات آشكار ببندد، چيزى نيست جز “سانچوپانزا” و يا “مش قاسم غياث آبادى” كه كارش تآييد روياها و توهمات “دون كيشوت-دائى جان ناپلئونى” ولى فقيه بوده و در ويرانى ها و تباهى هاى ناشى از اوسهيم و مسؤل است و هرگز نمى تواند خود را غير حكومتى بنامد.

             
          • آتنا فرقدانی

            آنیتای عزیز،

            دین یکی از المان های اصلی فرهنگی در ایران است و می بایست قشر وسیعی از مردم ما به این آگاهی برسند که نگرش حاکم از دین نگرشی است که خواه نا خواه در ذات خود دیکتاتوری بهمراه دارد.
            فقاهت را می گویم. فقیه نمی تواند دیکتاتور نباشد چرا که بزعم او فقط او و هم ترازان او میفهمند و دیگران برای اینکه به سعادت برسند باید از قرائت آنان تبعیت کنند در غیر این صورت از مسیر دین و خدا خارجند. این واقعیتی تلخ در اجتماع ماست و باید آنقدر شکافته شود تا حقوق اساسی انسان به عنوان موجودی مختار به رسمیت شناخته شود.
            دیدگاه روحانیون نسبت به دیگران این است که دیگران گوسفندند و آنان چوپان. روحانیون مسلمان مانند کشیشان این را بر زبان نمی آورند ولی در عمل همین سیستم را دنبال میکنند. شما سخنرانی یک روحانی برای دانشگاهیان (نه عوام) را گوش بدهید. گوئی برای عقب ماندگان ذهنی سخنرانی می کنند.

            جهل یکی از بد ترین آفات اجتماع ماست و متاسفانه متولیان دین بیش از هر عامل دیگری به آن دامن می زنند.

            موفق باشید

            منصور

             
        • منم، نقی و تقی

          جناب مرتضی، قم نشین /// لا علیه السلام(ادبیات خودت را به کار بردم)

          ذیلا چند سوال از شما دارم لطف کنید پاسخ دهید:

          1ـ ////////

          2ـ شما قبلا هم گفته بودی که تمام خطبه های مندرج در نهج البلاغه دارای رفرنس دقیق می باشد میشود همین دو خطبه ای که در این بحث مطرح کرده ای رفرنس دقیقش را بنویسی؟ با توجه به اینکه سیدرضی 400 سال بعد نهج البلاغه را بنام علی نوشته است شما دقیقا بفرمائید مطالب مورد استناد سید رضی در چه سالهایی و با چه رفرنسی نوشته شده است تا برسد به آن آخرین نفری که در آن مجلس بوده است و فرضا سکته کردن و مردن همام را با چشم خودش دیده باشد با ذکر نام او و اینکه آیا موثق است، متواتر است، واحد است!! تا ما هم بتوانیم مثل شما به یقین برسیم.

          3ـ لطفا با ذکر سند توضیح دهید که وقتی علی این خطبه بقول شما چند صفحه ای را می خوانده است چگونه آن شخص موفق شده است آنرا بدون جا افتادن یک واو حفظ کند و یا اینکه بنویسد با توجه به اینکه طبق تواریخ اسلامی در آنزمان در مکه فقط 17 نفر و در مدینه نیز 11 نفر باسواد بوده اند آیا این شخص راوی، نامش جزء باسوادها در تاریخ آمده است؟ و اگر باسواد نبوده است و فقط حفظ کرده است چگونه ممکن است با یکبار خواندن او موفق شود چندین صفحه را یکجا حفظ کند من در فامیل خود دیده ام کسانی را که در این زمان قرآن را حفظ می کنند هروقت به خانه آنها می روم میخواهم سرسام بگیرم چون مدام ضبط صوت مشغول خواندن قرآن است وقتی می پرسم می گوید هر روز باید چند جزء را مرور کنم در غیر اینصورت فراموش می کنم و نمیتوانم صحیح از حفظ بخوانم!

          4ـ این حضرت علی که طبق سخنانش در نهج البلاغه در حد یک فیلسوف مطرح شده است چگونه باسواد شده است مگر 6 ساله نبود که به خانه پیغمبر آمد و پیغمبر هم 36 ساله؟ و 4 سال بعد هم وقتی شد 10 ساله و پیغمبر هم شد40 ساله، چگونه باسواد شده است که یک قرآن طبق نظر شیعه نوشته است و الآن هم نزد امام زمان است!و وقتی که ظهور کرد این قرآن را می آورد! و حال آن قرآن آنروز به چه کار می آید این را من نمی دانم ولی سوالم این است علی که از 6 سالگی تا آخر عمر پیغمبر در خانه او زندگی می کرده است در آن شهر مملو از بیسواد و مدرسه! چگونه باسواد شده است که پیغمبر نتوانسته است با سواد شود!؟ چون شما می گوئید پیغمبر تا آخر بیسواد بوده است پس این علی چگونه باسواد شده است که پیغمبر در همان شهر و همان زمان و مکان نتوانسته است؟

          5ـ هر کدام از پاسخهایت اگر دارای رفرنس دقیق و عقلانی طبق ادعای قبلی خودت باشد پذیرفتنی در غیر اینصورت پاسخ بدون رفرنس را نخواهم پذیرفت. چون پوچ است و خرافه. اگر از کتابی نقل کردی هم سال نوشته شدن آن کتاب و هم موثق بودن روایت کننده باید اثبات شود.

           
          • عزیز من جوابش اینه که امام علم لدنی دارد.یعنی خدادادی.نگارمن به مکتب نرفته ….ول کن این ///را.قبلا هم نوشته ام باهرشخصی بر مبنای اعتقادات نمی شود بحث وگفتگوکرد.
            مثلا این 14معصوم نور زمین و زمان و عالم به تمام علوم کائنات و…هستنداما شما که از اثر پی به علم بوجوداورنده ان میبرید ایا فقط یک اثر از این بزرگان سراغ دارید تا کسی ان را خوانده و نظر به علم وحکمت ان بدهد؟به مسائل ومعضلات اجتماعی بپردازیدبا اینکه بزرگترین معضل همین خرافات هستنداما…

             
          • علیک السلام

            من البته آن تعبیر “لا علیه السلام” را فقط در مورد مزدک لا علیه السلام بکار برده ام ،ممکن است شما خود او باشی ،حال این مهم نیست ،علیک السلام و لا علی مزدک السلام! سکونت در قم یا هرجای از این کره خاکی هم نه جرم است و نه خلاف شرع و قانون.

            1-نمیدانم سوال اول شما چه بود که اسیر چنگک ها شد، اما هرچه گفته ای من در پاسخ میگویم علیک السلام ،و اینکه سرمایه انسان ادب اوست.

            2-بیشتر مطالبی که بصورت سوال مطرح کرده اید ،مضمونی جز استبعاد ندارد ،یعنی دلیل و برهانی بر خلاف مطالب گذشته من ارائه نکرده اید ،من فقط گفتم این کتاب را سید رضی ره از مجموعه سخنان علی علیه السلام که در کتابهای مختلف شیعه و سنی نقل شده است ،جمع آوری کرده است ،البته سید رضی در این کتاب اسناد خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار علی را ذکر نکرده است ،اما رسم نقل روایت و تاریخ در قدیم این بوده است که راویان مطالب حدیثی یا تاریخی خود را با تکیه بر سلسله اسنادی که داشته اند نقل می کرده اند که فلان از فلان تا برسد به گوینده سخن ،و باصطلاح کتابها با سلسله اسناد نقل می شده است ،آنچه که من گفتم این بود که خطبه ها و سخنان و نامه های علی منحصر در آنچه که سید رضی نقل کرده است نبوده ،بلکه سید تنها بخشهایی از آنها را نقل کرده است ،و سخنان و خطبه های علی بقدری معروف بوده است و از جهت لفظ و معنا مورد توجه بوده است که در بسیاری از کتب شیعه و سنی نقل شده است ،و حتی اشخاصی مثل جاحظ ،و آمدی و مسعودی و دیگران که شیعه مذهب هم نبوده اند آنها را نقل و شرح کرده اند.
            بحث این است که علاوه بر سید رضی که قهرا سلسله اسنادی برای نقل مطالب علی علیه السلام داشته است ،پیش از او همان خطبه هایی که او فقط بخشهای ادبی آنها را گزینش کرده است را بصورت جامع کتابها و مولفان پیش از او نقل کرده اند ،یعنی کثرت و تعدد نقل اینقدر هست که اینطور استبعادهای بی اساس شما را نفی کند ،اگر مثلا خطبه ای را جاحظ نقل کند که قهرا سلسله سند ها یا کتابهای پیش از خود او واسطه نقل او بوده است ،و همان خطبه را آمدی و مسعودی و دیگر مولفان نقل کرده باشند دیگر نمیتوان گفت چون سید رضی مثلا 400 سال پس از علی بوده است پس لابد سید همه این مطالب را خود جعل کرده است ! علاوه اینکه شما اگر اهل مطالعه باشید و مروری لا اقل در همان مضامین فلسفی و توحیدی نهج البلاغه که مورد استناد عارفان و فیلسوفان بزرگی قرار گرفته است ،تامل کنید می فهمید که این سخنان بسیار از بلندای فکر سید رضی و امثال او برتر است.

            3-به برخی از منابع دیگری که خطبه شقشقیه و آن خطبه متقین را نقل کرده اند اشاره می کنم ،با این توضیح که این کتابها نیز خود با سلسله اسناد مولفان آن ،اینها را نقل کرده اند ،نه اینکه این کتابها منبع و ریفرنس خود سید باشد:
            الف- خطبه شقشقیه در :
            1- کتاب “الجمل” شیخ مفید ص 62
            2-فهرست نجاشی ص 92
            3-فهرست ابن ندیم ص 224(از اهل سنت)
            4-الانصاف فی الامامه ،ابن قبه رازی
            5-معانی الاخبار،شیخ صدوق
            6-علل الشرایع ،شیخ صدوق
            7-العقد الفرید،ابن عبد ربه ،ج4(از اهل سنت)
            8-شرح نهج البلاغه قطب راوندی
            9-المناقب ،ابن الجوزی (از اهل سنت)
            10-الفرقه الناجیه ،قطیفی
            11-الارشاد،شیخ مفید
            12-المغنی ،قاضی عبد الجبار (معتزلی سنی)
            13-نثر الدرر
            14-نزهه الادیب ،ابو سعید الآبی
            15-الشافی،سید مرتضی
            16-الامالی،ابوالفتح هلال بن محمد بن جعفر
            17-تذکره الخواص،سبط ابن الجوزی (سنی)
            18-تحف العقول ،ابن شعبه الحرانی
            19-المستقصی،زمخشری (سنی معتزلی)
            20-مجمع الامثال ،میدانی
            و…… نقل شده است.اگر اهل مطالعه و حقیقت جویی هستید مراجعه کنید.

            ب- خطبه متقین در پاسخ همام را :
            1-کتاب سلیم بن قیس،ص 211
            2-الامالی ،شیخ صدوق ص 340
            3-عیون الاخبار ،ابن قتیبه،ج2 ص 352
            4-تحف العقول ،ابن شعبه
            5-تذکره الخواص ،سبط ابن جوزی
            6-مطالب السوول،ابن طلحه شافعی ج1 ص 151
            7-کنز الفوائد،کراجکی
            8-مروج الذهب،مسعودی،ج2 ص 420
            9-الطبقات الکبری،ابن سعد ج6 ص 118
            10-العقد الفرید ،ج1 ص 314
            و کتابهای دیگر شیعی با سلسله سند های خود نقل کرده اند.

            4-اینکه کسی مورد توجه جامعه باشد و در جمعیت های بزرگ و کوچک در مسجد یا جاهای دیگر سخن بگوید و باصطلاح منبر رفته و خطبه بخواند ،و کسانی از علاقمندان او ،مطالب او را بنویسند ،امر خارق العاده یا محالی نبوده و نیست ،مگر الان خبرنگاران با تند نویسی مطالب سخنرانی ها و مصاحبه های اشخاص را نمی نویسند؟ این چه استبعادی است که کرده اید؟
            علاوه اینکه بیشتر خطبه ها و کلمات و نامه های حضرت علی علیه السلام مربوط است به زمان حکومت ایشان در کوفه ،و در ایامی که والی بوده اند ،طبعا داعی و انگیزه های مختلف برای ثبت و ضبط مطالب ایشان بوده است و در آن ایام طبعا افراد کاتب و نویسا و با سواد زیاد بوده اند ،و حتی اگر در زمان قبل تر هم بوده باشد باز دوستان و اصحاب سر آنحضرت که دائم ملازم آنحضرت بودند ممکن است مطالب را نوشته باشند ،شما طوری اشکال کرده اید که گویا از محالات و ممتنعات سخن گفته اید.

            5- فقره چهارم سوال شما نیز چیزی جز یک استبعاد صرف نیست ،علی علیه السلام بشهادت تاریخ جزء آن عشره مبشره ای بوده است که کاتب وحی بوده اند و آیات نازل شده را می نوشته اند ،این از متواترات تاریخ شیعه و سنی است ،چطور شما در مورد اینکه معاویه هم از کاتبان وحی بوده است و جزء آن ده نفر بوده است ایراد و شبهه نمی کنید؟ معاویه چطور باسواد شده است؟ خوب لابد همان معدودی که در مکه باسواد بوده اند به او آموزش داده اند ،علی علیه السلام هم چه در منزل پدرش ابوطالب ،و چه در منزل پیامبر می توانسته است خواندن و نوشتن را از اشخاصی آموخته باشد ،و اینکه نفر بعدی کامنت شما سخن از علم لدنی و معجزه کرد ،کسی نگفت سواد آموزی علی از باب معجزه یا علم لدنی بوده است ،اینکه سواد خواندن و نوشتن است ،آن علم لدنی هم البته از سنخ این گونه امور لفظی و امثال آن نیست.
            پس سواد آموزی علی ،مثل سواد آموزی دیگر افراد ،نه امر محالی بوده است و نه مستلزم امر محال.
            ضمن اینکه باز از قطعیات تواریخ است که علی علیه السلام بود که اول بار قواعد علم “نحو” را به یکی از شاگردانش بنام ابو الاسود دوئلی” آموخت و او قواعد این علم را نوشت ،آیا کسی که بیسواد است می تواند قواعد علم نحو در ادبیات را بدیگری املاء کند؟!
            از این مهمتر ،شما لطف کنید در محتوای اینهمه خطبه و نامه که از علی نقل کرده اند ،تاملی کنید ،آیا این محتواها میتواند جز از یک استعداد خارق العاده ،و کسی که در اوج فصاحت و بلاغت بوده است صادر شود؟ بقول بعضی :”کلام علی علی”،یعنی این کلام علی است که علی و بلند مرتبه است و بسیاری از ادباء را وادار به تعظیم نموده است ،کمی درنگ منصفانه کنید ،آیا ممکن است اینهمه کلام عمیق و زیبا در کتابهای متعدد به اسناد متعدد از علی نقل شود و علی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد؟ کجایید شما؟
            مگر در ماجرای صلح حدیبیه که در کتب تاریخ متواترا نقل شده است نیامده است که چون پیامبر ناخوانا بودند ،کاتب آن صلحنامه علی بود و بر آن نظارت داشت؟ آیا باید برای اثبات با سواد بودن علی که امری عادی بوده است ،برهان صدیقین یا فرمول های ریاضی پیش روی شما بگذارند تا تصدیق کنید؟!
            مساله با سواد نبودن (بتعبیر قرآن امی بودن) پیامبر تصادفا از معجزات آنحضرت و از قرائن صدق وحی است ،شما در این بیندیشد که “نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت ////بغمزه مساله آموز صد مدرس شد
            لا اقل به اخبار غیبی قرآن دقیق شوید که چطور یک فرد امی نا خوانا انواع و اقسام اخبارات غیبی می دهد و اینهمه معارف مختلف در قرآن را عرضه میکند بی آنکه سواد آموخته باشد ،آیا این چیزی غیر اعجاز است؟
            این چه استبعادی است که کردید که علی در خانه پیامبر باشد و سواد را از دیگران بیاموزد؟!این شد استدلال؟!
            الان قرآن هایی که با دستخط مولا علی است در مناطق مختلفی نگهداری می شود ،آنوقت شما استبعاد بی دلیل در سواد آنحضرت می کنید؟!
            البته علی قرآن طبق نظر شیعه ننوشته است ،قرآنی که آنحضرت پس از ماجرای سقیفه گرد آوری کرد ،همین الفاظ قرآن بوده است ،منتها به ترتیب نزول آیات ،نه اینکه الفاظ قرآن با قرآنی که در زمان شیخین جمع آوری شد متفاوت باشد.

            6- البته من چه مستدل سخن بگویم و چه غیر مستدل ،شما از قبل گزینش خود را کرده ای ،و همه چیز را پوچ و خرافه دانسته ای ،اما چنانکه عرض شد مطالب شما چیزی جز استبعاد نبود ،و استبعاد ،غیر از اقامه دلیل و برهان بر مطلوب است.

            موفق باشید

            ——————–

            سلام سید مرتضای گرامی
            من به مقدمه ی نوشته ی شما از یک سوی و بند پایانی اش از دیگر سوی نکته ای دارم که تقدیمتان می کنم. اجازه بدهید از بند پایانی نوشته شما بگویم که شما از مخاطب نوشته ی خود قطع امید کرده اید پیشاپیش. این که هر چه بنویسید او به پیش داوری خود گرفتار است و از سخن شما تأثیری نمی پذیرد. من خود گاه به دوستان فراوانی بر می خورم که از من می پرسند: آیا نامه های تو به دست رهبر می رسد؟ در پاسخ شان می گویم: رهبر تنها یکی از مخاطبان نامه های من است. که اگر بخواند و تأمل کند چه نیک، و اگر نه، مخاطبان دیگر که هستند. من برای آنان می نویسم. اما این که در مقدمه نخواسته اید به مزدک سلام بگویید و برای وی سلامت بخواهید، کمی آیا نامنصفانه نیست؟ من یک زمانی در جوانی وقتی می دیدم جمعیتی به دعا می گویند: خدایا مریض های اسلام را شفا بده از خود می پرسیدم مریض های مسیحی و یهودی چه؟ شفا خواستن برای آنها چیزی از ما و خداوندی خدا کم می کند مگر؟ من و شما وقتی به کسی – از هر تیره و طایفه – سلام می گوییم، از دریای رحمت خداوند برای وی سلامت آرزو می کنیم. که اگر سالم و پاک اندیش است افزونش باد و اگر نه سلامت باشد. پیش از آن اما این ماییم که با سلام به کسی ادب خود را ابراز می داریم. که یعنی من با تو – که سلامت می گویم – سر جنگ ندارم. هرچند تو داشته باشی. برو به سلامت.
            با احترام

            .

             
          • سلام به محمد آقای نوریزاد

            آری سلام گفتن در آیین مسلمانی نشانه سلم و سلامت نفس و سلامت خواهی برای طرف مقابل است ،و من استثنائی در این مورد ندارم الا فرد مورد نظر ،البته بلحاظ فردی و یک انسان و هموطن بودن او ،من هرگز آرزوی نیستی او یا عدم عافیت او را ندارم ،و از چند سال قبل که نا خواسته در فضای سایت شما قرار گرفتم ،به بیان و روش های گوناگون خواستم او را به حقیقت جوهر انسانی او و اینکه انسان بما هو انسان از باب کرامت ذاتی و نفسانی خدا داد ،می باید همانطور که برای شخص و شخصیت خویش احترام و کرامت قائل است ،برای شخص و شخصیت حقیقی دیگران و عقاید آنها کرامت قائل باشد و در سخن خود مدام برای حصول اغراض سیاسی یا دنیائی خود ،آنها را مورد هجمه و هتاکی قرار ندهد ،اما می بینید و می بینیم که محتوا و الفاظ گفتار او چیست ،و شما خود به الفاظ مستور ورای چنگک های نظارتی خود واقف ترید.
            من بقاعده ایمان و عقیده خود برایم آسان نیست که هتاکی را که تقریبا در همه نوشته های خود ،پیامبرم پیامبر رحمت و پیشوای کثیری از ساکنان این کره خاکی را به الفاظ ناشایست و بی ادبانه می نوازد خطاب به سلام کنم و با او در سلم باشم ،البته همیشه با او گفتگو کرده ام و رد و اشکال بر مطالب او داشته ام ،چگونه است که او در سایت یک فرد مسلمان حضور می یابد و تریبون برای نفرت پراکنی و کاربرد الفاظ ناشایست می یابد ،اما لااقل پاس احترام پیامبر و مقدسات من و توی مسلمان را نمی دارد؟ و شما اگرچه ناشایسته های رکیک او را نظارت و سانسور می کنید ،اما می دانید که الفاظ قبل و بعد آن موارد کاملا روشن کننده محتوای آلوده گفتار او هستند ،من حتی به روش سانسور کردن ناشایست ها از شما دوست مسلمان صاحب این فضا هم منتقدم ،لفظی را البته می پوشانید اما سیاق و قرینه کلام کاملا مفید آن محتواهای ناشایست است،من از اینکه کسی منتقد به امور سیاسی باشد یا منتقد به نحوه عملکرد مسولان جمهوری اسلامی فعلی باشد و سیستم سیاسی مورد نظر خود را ترویج و تبلیغ کند ،رنجی نمی برم و با آن مخالف نیستم ،سخن ام و اشاره ام به عفونت های کلامی اوست که جاهلانه گمان می کند با توهین و تحقیر عقاید و دین و پیامبر بیش از یک میلیارد مسلمان جهان ،می تواند به اهداف دنیایی و سیاسی خود برسد.
            آری من با هر منتقد فهیم و مودبی در سلم و سلامتم و با او گفتگو می کنم ،و عقیده او را پاس می دارم ،اما چگونه می توانم با مخالفی که پیش و بیش از هرگونه انتقاد،در صدد عفونت و لجن پراکنی و درشت خوئی است و حرمت معتقدات مخالف خود را پاس نمی دارد در سلامت باشم و به او سلام کنم؟ هل الدین الا الحب و البغض؟
            شما از جانب او تضمین دهید که از این پس از عفونت پراکنی و کاربرد الفاظ ناشایست مثل “مشتی فلان” و “مشتی بیسار” و “انگل” و “خرافات” و الفاظ دیگری که از او معهود است ،بپرهیزد ،من نیز تضمین خواهم داد که رشته های بی پایان سلم و سلامت را به او نثار خواهم کرد و با تنها به گفتگوی محتوایی خواهم پرداخت؟
            شما آیا چنین تضمینی را در خود و در نفس او می یابید؟
            در مورد قطع امید ،درست می گویید انسان بامید زنده است ،چنین است و نباید از هدایت دیگران نا امید شد ،و من اگر امید نداشتم اقدام به پاسخ سوالات او نمی کردم ،اما فقط خواستم تلنگری به نویسنده نوشتار خود بزنم که چند سوال را مطرح کرده است ،اما چگونه است که پیش از دریافت پاسخ ،الفاظ کلام خود را به ناشایست ها مزین کرده است و قبل از مشاهده پاسخ ،آنچه که در این موارد هست را خرافه و موهوم پنداشته است ،مقصود من فقط این بود.

            تشکر از تذکر شما

            ———————

            سلام مرتضای گرامی
            این روزها من و شما بعنوان مسلمان، تقاص قرن ها بی پاسخ نهادن پرسش های تمام نشدنیِ مردمان را می بینیم. سنگهایی که این روزها بر مسلمانها می بارد، بازخورد همه ی سنگهایی است که در دالان دراز تاریخ به منتقدان و معترضان و دیگر اندیشان زده می شده و مفری برای آنان نبوده است. اکنون این سنگها را باید خورد و طعم آنهارا باید چشید. انتظار نداشته باشیم دیگران آنگونه که ما می خواهیم باشند. این بی تربیتی ای که شما از آن مکدرید محصول قرن ها زحمت مسلمین بی تربیت است. صبور باشید نازنین. که من از پیگیری و پشتکار شما گرامی درسها آموخته ام. شکیبا باشید. کنایه ها و زخم زبانها را بشنویم و از فاعلان این کنایه ها و زخم ها نخواهیم که ناگهان آنگونه باشند که ما می خواهیم . اطمینان دارم این عصبیت ها و هتاکی ها در گذر زمان – آنگاه که ما اندک مسلمانان متفاوت نگر و حق خواه و منصف و انسان محور – درستی سخن خود را در معرکه ی کنش های اجتماعی به اثبات رساندیم، فرو خواهد کشید.
            سپاس که همچنان هستید و صبورانه تلاش می کنید
            سپاس

            .

             
          • منم، نقی و تقی

            جناب مرتضی، قم نشین(طبق ادبیات خودت)

            خواستم طی کامنتی مطول به تک تک مواردی که مطرح کرده ای، پاسخ بدهم به دو دلیل منصرف شدم اول اینکه طبق فرمایش جناب انعامی بحث با یک معتقد مخصوصا که آخوند باشد بی فایده است دوم اینکه ما در این سایت از محدودیت ابراز نظر برخورداریم در همین کامنت که گفته ای نمیدانم چرا سوال اول من اسیر چنگک نوریزاد شده است و بعد به من بدون دانستن دلیل، سرکوفت زده ای که سرمایه انسان ادب اوست!! یعنی مرا طبق تقوای!! خودت بی ادب خطاب کرده ای میدانی چه کلماتی بوده است که نوریزاد سانسور کرده است!!؟ در عنوان، نوشته بودم: جناب مرتضی قم نشین بی خاصیت!! و این کلمه بی خاصیت را نوریزاد سانسور کرده است می بینی چه ناسزا و توهین به مقدسات و بی ادبی عظیمی مرتکب شده ام!!؟ و در سوال اول که کلا از بیخ سانسور شده است همین بی خاصیت بودن شما در قم را توضیح و مورد سوال قرار داده ام که حتی نمی توانی تحقیقات ادعایی خودت را در این سایت نام ببری که ببینیم در خدمت حکومت هستی یا طبق ادعایت در این سایت،مخالف هستی!؟ ولی این را میدانم که خودت گفته بودی از تحقیقاتت نان!! می خوری قطعا اگر مخالف قرائت حکومت باشد نانی!! هم در کار نخواهد بود و یک نکته هم به جناب نوریزاد که مشتاق دیدن شماست گفته بودم که موفق به ملاقات با این شخص نخواهی شد!! و دلیل آنرا هم بیان کرده بودم این کل مضمون سوال اول من بود که به تیغ سانسور نوریزاد آزادیخواه اسلامی انسان طلب مبتلا شد بگذریم.

            جناب مرتضی اجمالا بدون پاسخ مبسوط، عرض می کنم جواب هیچکدام از سوالات مرا بصورت منطقی نتوانسته ای بدهی اینکه 10 نفر را ردیف کنی با کتابهایشان!! این را من هم میدانم من گفته بود سال نوشتن منابع را بیان کن و از آن به بعد هم با نام بردن راوی موثق به منبع دست اول که مثلا صیحه زدن و مردن همام را دیده باشد و نقل کرده باشد را مطرح کن اگرنه کتابهایی که قرنها بعد نوشته شده است بدون رفرنس معتبر، از نظر من فاقد ارزش است.

            در آخر نفهمیدم چگونه در یک خانه یکی بنام علی در حد پروفسور باسواد بوده است و یکی هم بنام پیغمبر امی و بیسواد محض!! پیغمبری که گفته است برای کسب علم تا چین بروید خودش در خانهاش ناتوان از باسواد شدن بوده است اینجا پای یکطرف قضیه می لنگد!! بیش از این مزاحم نمی شوم چون بیفایده است بدرود.

             
  31. درود بر شما
    عطوفت اسلامي !
    تا کی حاشیه بریم مشگل ما جای دیگری است آقا که طبق دستورات اسلام و البته ملایم تر عمل میکند ! چطور ؟ اگر به هاشور بر نخوریم عرض میکنم : در دوران به اصطلاح پیامبران عده ای گدا گشنه را با وعده غارت و کنبز و عنیمت جمع میکرند و به نام جهاد در راه خدا به مخالفان حمله میکردند و میکشتند و غارت میکردند و غنایم و کنیزها را تقسیم میکردند . همیشه هم حمله کننده بودند یعنی اگر مردمان آن زمان نانی در شکم داشتند که نمی رفتند سر گردنه بگیرند و در راه خدا جهاد کنند ! در دنیای امروز هم بنیانگذار داعش خیلی زیرکانه و کاملا شرعی ! وقایع تاریخ اسلامی را کپی برداری کرده و مثل همان زمان با وعده کنیز و غارت و غنیمت هر چه آدم قاتل و جانی و بیکار را از سراسر دنیا حمع کرده و مقاصد خود را پیش میبرد و اما در جمهوری نکبت خودمان داستان قدری فرق میکند چرا که کشورمان ثروتمند است و همه چیز آماده و مهیا است و قراری و نیازی نیست به کسی وعده چیزی داده شود فقط خودی ها را تغذیه میکنند که آقا را نگهدارند اما با مخالفان چه باید کرد اکر آقا بخواهد مثلا به رسم علی اول همه را از دم تیغ بگذراند که بیشتر جمعیت را باید بکشد پس چاره کار در آباد کردن زندان ها است و شک نگنید که اگر /// امروز بود رهبران چنبش سبز را شخصا سر میبرید این که اقا میگه مشمول عطوفت اسلامي شدن درسته ! بنابراین تنها را ه رهایی ما این است که از مسلم بودن استغفا بدیم و پرونده اسلام را ببندیم تا آقا بیکار بشه و ما هم بتوانیم با مهملات مبارزه کنیم .

     
  32. آتنا فرقدانی

    مسئولان و دست اندرکاران در حالی از کمبود منابع مالی برای ریشه کنی کودکان کار و خیابان و دیگر معضلات و آسیب های اجتماعی صحبت می کنند که جمهوری اسلامی منابع کشور را در جاهای دیگر صرف ماجراجویی های سیاسی و اختلاس های ناشی از پروژه های خود می کند؛ پروژه هایی که بهانه دزدی و فساد اقتصادی آقایان در گوشه و کنار دنیا قرار می گیرد.

    در دسامبر سال ۲۰۱۱ آیت الله خامنه ای برنامه کمک ۸. ۵ میلیارد دلاری به دولت سوریه را تصویب کرد. بر اساس گزارشات کارشناسان در سال ۲۰۱۲ ایران بیش از ۱۰میلیارد دلار به رژیم بشار اسد کمک کرده؛ کمک هایی که سوریه را در مسیر نابودی و بلند پروازی ایران قرار داده است. بلند پروازی های که جز حقارت چیزی برای ایران در بر نداشته است.

    در ژانویه همان سال ایران و سوریه توافق نامه دیگری امضاء کردند. همچنین رئیس بانک مرکزی سوریه ادیب مایالیا به نقل از صدای روسیه در۱۵ ژانویه ۲۰۱۵ بیان داشت: “ایران با گشایش یک حساب مالی دیگر به ارزش ۱ میلیارد دلار برای بودجه واردات و سه میلیارد برای دستیابی به نفت و محصولات نفتی، حمایت خود از سوریه را ادامه می دهد….ممکن است که ایران ۳ میلیارد دیگر برای توسعه اقتصاد دولت ارائه کند”.

    با سرمایه گذاری بخش خصوصی ایران در تاجیکستان، مجهز‌ترین بیمارستان قلب و عروق آسیای مرکزی به بهره برداری رسید. به گزارش آنا، این بیمارستان هشت طبقه با ۱۴ میلیون دلار سرمایه گذاری شرکت ایرانی تجهیز گستر در مدت یک سال و نیم ساخته شده است و مجهز به سه اتاق جراحی قلب، یک اتاق عمل اورولوژی، آزمایشگاه، دو بخش آنژیوگرافی و همچنین بخش سنگ شکن است. بخش خصوصی ایران همچنین در نظر دارد بیمارستان های تخصصی دیگری از جمله بیمارستان تخصصی کلیه و مغز و اعصاب نیز در تاجیکستان بسازد. همچنین کمک ۳۳میلیارد دلاری ایران به پاکستان، ساخت کانال تلویزیونی سراسری و دو درمانگاه در بولیوی، ساخت ۱۷ مدرسه و بیمارستان ۲۲۰ تختخوابی و نیروگاههای برق در نجف و کربلا در عراق و دهها کمک بلا عوض و ساخت تاسیسات در سوریه و گامبیا و فلسطین و اکوادور و غزه و جزیره سنت وینست در آمریکای مرکزی و کشورهای دیگر از جمله پول هایی است که جمهوری اسلامی سخاوتمندانه از جیب مردم ایران خرج می کند و تمام مشکلات اقتصادی کشور را ناشی از همه چی میداند جز خودش که از سیاست و اقتصاد تنها حراج منابع و منافع ملی ایران را می داند و بس.
    فریبا داوودی مهاجر

     
    • صادرات خدمات پزشکی بوسیله بخش خصوصی اینیکی خوب است عیبی ندارد. تو هم عیب جوی حرفه ای شده ای ها. میه
      خواهی بگویم بکنندت وزیر وزارت عیب جویی. ولی اون یکی عیب دارد دزدین پول ملت فلک زده و دادن آن به جنگ افروزان

       
  33. این آقا، رهبر بیت هم نیست،چرا؟ چون هیچ معلوم نیست که اگر فردا حقوق‌های کلان و ریخت و پاش‌ها فراوانی که خرج لشکر چند هزار نفری بیت نشینان می‌‌شود،قطع بشود اصلا درصدی باقی‌ بماند که تره‌ای برای خامنه ای خرد کنند و یک سره سراغ جای دیگری نروند که اهل پرداخت مواجب و مزدور اجیر کردن باشند. چیزی که هست این امر ساده را این آقای رهبر قدرت پرست قادر نیست که ببیند و جبری تاریخی است که هیچ دیکتاتوری هیچ واقعیتی را آنگونه که بوده نتوانسته ببیند، فهم و عبرت پیشکش.اگر قرار بود ذره‌ای خوشنامی و نیک فرجامی نصیب دیکتاتور‌ها بشود نام بلند کورش‌ها و گاندی‌ها و ماندلا‌ها اینهمه پایدار و ماندگار نمی‌‌ماند. کسی‌ که جوادی آملی منتخب اوست فریاد نمی‌‌زند که در عصر حجر زیستگاه تاریخی دارد؟

     
  34. قیمت نفت چرا سقوط کرد؟ چه کسی ضرر می کند؟ چه کسی سود میبرد؟ اینها سئوالاتی است که در ماه گذشته محور تمامی تحلیلها بوده است. در میان دلائل اقثصادی سقوط نفت یک دلیل سیاسی هم طرح است و آن هدف گرفتن اقثصاد روسیه و ایران است. روسیه بدلیل برخورداری از امکانات زیاد و ذخیره ارزی 400 میلیارد دلاری می تواند ضربه را کنترل نماید ولی ایران موضوع دیگری است. ایران نه دارای ذخائر مالی برای مقابله با کسری در آمد است و نه توان مدیریتی و فنی مقابله را دارد. از سوی دیگر فساد حکومتی بی سابقه در تاریخ ایران اصولا با اصلاح سیستم اقتصادی و بهره وری در تضّاد است.
    عربستان با صادرات حدود 9 میلیون بشکه نفت و حدود 740 میلیارد دلار ذخیره ارزی در مقابل ایران با صادران 1.2 میلیون و دخیره ارزی منفی که به یمن حکومت یکدست خامنه ای – احمدی نژاد نصیب ایران شده است، بهترین موقعیت را بدست آورده تا یکبار برای همیشه مشکل ولایت فقیه و مشکل سازی های روز مره آنرا حل کند. بد رفتاری لجام گسیخته با اهل سنت و نفرت جهانی از اعمال جکام ایران عملا باعث شده که کسی دلش برای ایران نسوزد. منافع سقوط قیمت نفت آنقدر زیاد است که همه کشورهای عربی و صادر کننده نفت با این سیاست هماهنگ شده اند.
    در این میان بازهم برنده اصلی اقتصاد آمریکا است که با نصف شدن هزینه انرژی وارداتی و همچنین کاهش هزیده ای انرژی مردم بزرگترین برد را داشته است. کاهش قیمت بنزین در آمریکا از گالنی 4.5دلار به زیر 2دلار در حقیقت پرداخت یارانه ای بطور متوسط 1000 دلاری به هر آمریکائی است. تقویت دلاز تا 20% ارزش آن بالاترین مزیت برای شرکتهای آمریکائی است.
    در این میان بازهم بازنده ایرانیان هستند. مذاکرات هسته ای بیش از آنکه موفقیت باشد باید به عنوان فاجعه ملّی تلقی شود. با بیش از 500 میلیارد دلار خسارت امروز بر سر چیزهائی داریم توافق می کنیم که از اوّل هیچ گاه محل ایراد نبودند. نه غنی سازی و نه استفاده صلح آمیز هسته ای مشکلی داشته ولی ماجراجوئی طرح ریزی شده هسته ای همه آن ها را بباد داد. ساخت نیروگاه بوشهر توسط روسها و بیانیه سال 2004 پاریس که حق غنی سازی برسمست شناخته شده بود بهترین دلیل هستند.
    امروز همسایگان ایران بنظر میرسد که دیگر از دست باند خامنه ای بجان آمده اند و دنبال این هستند که یکبار برای همیشه این مشکل را بر طرف کنند. امروز جناب خامنه ای بخوبی از خالی بودن دست خود و آینده نا معلومش آگاه و وخشت زده است. توصیه های اخیر آیت الله گرامی که ایرانیان را مردمی عزادار میداند که سیاه نمی پوشند و یا حرفهای جناب جوادی آملی در باره وحدت ملّی هم در حاکمیت تنیده در فساد تاثیری ندارد ولی نشانی از یاز شدن زخم ها دارد. ریزش تدریجی ترس اجتماعی و ناتوانی در حل مشکلات و شکست در همه جبهه ها ی داخلی و خارجی راز این وحشسیگری های اخیر است. حاکمیتی گرفتار در وحشت و فساد که هر چه بیشتر در حال غرق شدن در گرداب خود ساخته است . 2000 میلیارد توملن باج نقدی در بودجه سال 94 به روحانیون شاید از آحرین ضربه های خرد کننده بر مقبولیت و مشروعیت حاکمان باشد.

     
    • بالا الخره یکی پیدا شد در میان زمی به آسمان بافتنهای ما با ارقام صحبت کرد.

       
    • امیدوارم که نفت بشود تنی نه بشکه ایی یک تومان و خریدارنشآن یک تومان را هم ندهند!تما م بدبختی ما از همین نفت و اسلام است!

       
  35. ایران داد عمارلویی

    یکی از اقایان؛؛؛جمله ای بدین مضمون اورده اند که میشود رد همه چیز منفی را در ان جستجو و ثابت کرد که بضاعت مزاج و نفسی که کوپنش در حال ابطال و و مبتلا به هزاران طاعون و..میباشد که این جناب به تنها چیزی که برایش پشیزی نمی ارزد گفته و نوشته هایی است که با این جمله همه ی هویت,ذهن,خاستگاه,فکر
    ,اندیشه,انسان و هر چه که در ان است را به یکباره ظهور و بروز میکند:دخول؛؛؟؟در مسجدالحرام برای….حرام است؛؛با این تک کلمه تمام هستیمالیخولیایی خود را فاش کرد البته با این کلمه میشود داستان زندگی ایشان را با 90 در صد درست و واقعی نوشت و از عمق حماقت ها و ریا در ان هزاران یافت و مستند به همین کلمه انها را افتابی کرد.حیف که ازار مردمی که خود را به مهر و ممهور مهر به پیشانی .. و انهم با تزیین و تبلیغ غیر وحیانی خودی مینمایاند که نیست؟بهتر که از ایشان بگذریم و بگذاریم در تافته های جدا بافته اش در امهام دروغ و دفل بماند.و اما جای دیگر و در جوابی دیگر یکی از دوستان را فضول/فضولی/ مینامد.حال از این دوست که نشان های مکتب روانکاوی و روان شناسی فرویدی از تولد تا کنون بر ایشان صادق است بهتر نبود به جای دخول؛؛؛در مسجدالحرام از کلمه مودبانه تر و…استفاده مینمودنداز جمله از کلمه ورود به مسجدالحرام استفاده نموده تا نتوانیم به کنه وجودی ایشان پی ببریم.و اما سوالی دارم که همین دوست و دوقلوی دیگرشان اگر جواب مستدل و عقل پسندی دارند جواب بفرمایند البته نا گفته نماند از صد ها نفر از عامی و عادی و دانشمند و گروه روحانی از ملا تا حجت و برهان اسلام تاایت اسلام به دفعات این سوال ما به جوابی نرسیده است پیشا پیش خواهشن ما را مزتد و…ننامید فقط یک سوال و فقط سوال؟اگر در چنته حجتی بالتر از بالایان دارید بدون روایت و حدیث و…قصه و داستان و افسانه,عاقلانه بجوابید:با تمام صغرا و کبرا و سفسطه و مغالطه و فلسفیدانه و بدون اسمان و ریسمان فقط جواب بفرمایند البته به فارسی سره؛؛از سلمبه قلنبه بیزارم و سهولت ایجابی و عقلی و امروزی مرا کفایت است:
    به دلایلی که قابل گفتار و نوشتار در ان راهی ندارد فکر میکنم زنا در اسلام به نوعی جایز و رواست؟خواهشن اول خوب فکر کنید و همه گزارها و…جمع بندی کنید به جوابی برسید که نخاهید رسید.

     
  36. رهبر مسلمین جهان و حومه صحیح میباشد نه رهبر مسلمین جهان
    مانند این است که خلاصه گویی بکنید و بگویید کولا و با پپسی در حالی که کوکا کولا و پپسی کولا صحیح میباشد

     
  37. (سایت آقتاب)//طیب‌نیا: با نفت 25 دلار هم کشور را اداره می‌کنیم (وحتی کمتر اگر دزد ها بگذارند)

    چرا که زمانی نفت 130 دلار بود بیشتر از 25 دلار خرج ملت وکشور نکرده اند والباقی صرف جنایت وکثافتکاریشان در داخل وخارج کشور می شده است

     
  38. سرکار خانم فائزه ذیل همین پست اشاره به اهمیت اصل و نسب دولتمردان و حاکمان کردند و سرکار خانم آنیتا اشاره به هویدا نخست وزیر شاه. این دو موضوع من را بر آن داشت نکته تاریخی را خدمت دوستان یاد آور شوم.

    انقلاب 57 را می توان به قولی تعبیر به تبلور یک بیماری در جامعه ایران کرد. این بیماری در دوران محمد رضا شاه پهلوی شکل گرفت و در سال 57 دوران پنهان خود را سپری کرد و علنی شد.
    شکل گیری بیماری باز می گردد به تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی برنامه ریزی شده تحت نام انقلاب سفید. این برنامه در اصل خواسته آمریکایی ها بود که مایل بودند در ایران نیز اصلاحاتی صورت گیرد مشابه طرح مارشال که برای باز سازی آلمان بعد از جنگ دوم جهانی اجرا شد. برای آن که شیفتگان شریعتمداری ها مچ گیری نکنند که بیا و ببین انقلاب سفید طرحی آمریکایی و استعماری بود ضروری است این نکته را بگویم که آلمان پس از جنگ بین الملل دوم متلاشی شده و صنایع و کارخانجات بزرگ و کوچک آن به شدت صدمه دیده بود و بیم آن می رفت وضعیت رقت بار مردم آلمان زمینه ساز ترویج کمونیسم در این کشور شود. جرج مارشال که از فرماندهان نظامی نامدار آمریکا در دو جنگ جهانی بود طرح کمک به کشور های غرب اروپا و به ویژه آلمان غربی را مطرح ساخت که تحت نام طرح مارشال شناخته می شود. هدف از این طرح بازسازی اقتصادی اروپا و رفاه مردم و بالطبع جلوگیری از گسترش کمونیسم بود. (فراموش نکنیم در این دوران شوروی در بخش های شرقی اروپا که از سلطه آلمان نازی رها کرده و به اشغال خود در آورده بود پیمان ورشو و آمریکا در پاسخ به آن پیمان ناتو را در غرب اروپا تشکیل داده بودند و آلمان به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شده بود.) برونو کرایسکی صدر اعظم فقید اتریش در این باره می گوید: آمریکا به کشور های اروپای شرقی نیز پیشنهاد طرح مارشال را کرد لیکن آن ها نپذیرفتند و در نتیجه اروپای غربی طی مدت کوتاهی از شکوفایی اقتصادی بهره مند شد ولی کشور های کمونیستی شرق اروپا دست خالی ماندند و دچار معضلات عدیده اقتصادی شدند.

    بنا بر این مشاهده می فرمایید هر چه آمریکا بخواهد لزوما زیان بار نیست بلکه برخی اوقات منافع مشترکی است که به سود هر دو طرف است.

    آری قرار شد در ایران نیز اصلاحاتی صورت بگیرد چرا که تحلیل گران آمریکایی نگران نفوذ کمونیسم در ایران بودند و برخی نسبت به قیام کشاورزان بر ضد مالکان هشدار می دادند (که البته نشان می دهد مسایل ایران را درست درک نمی کردند چرا که رابطه مالک و رعیت در ایران بسیار محکم و دارای سابقه تاریخی بود. چه بسا این داستان را خود ایرانی ها اختراع کردند تا آمریکایی ها را تشویق به توسعه کشور کنند). شاه ( و نخست وزیرش هویدا) از این حربه بار ها استفاده کردند و هر گاه غربی ها در حمایت از ایران سست می شدند خطر کمونیسم را یاد آور می شدند و از آن ها امتیاز می گرفتند.

    انقلاب سفید شکل گرفت و باید اذعان کرد اهداف بلند پروازانه ای در آن طراحی شده بود که تا حدودی تحقق یافت ولی در یک بخش بسیار حیاتی با شکست سرنوشت سازی روبرو شد و آن الغای ناشیانه نظام مالک و رعیت و تقسیم اراضی بود.
    در اثر تقسیم اراضی و سلب مالکیت اربابان و خوانین روستاییان به ظاهر صاحب زمین های زراعی شدند لیکن امکانات و سرمایه اربابان و خوانین و مدیریت آنان را نداشتند تا بتوانند در کار زراعی خود سرمایه گذاری و برنامه ریزی کنند. بانک تعاون کشاورزی هم که برای حل این معضل تشکیل شد در عمل نتوانست جای گزین نظام سرمایه گذاری پیشین شود. در نتیجه کشاورزی ایران به نابودی کشیده شد. همین جناب هویدا در پاسخ به این سوال که برای نجات کشاورزی کشور چه برنامه ای دارید گفت: ما در حال صنعتی کردن کشور هستیم و نیاز های کشاورزی خود را با واردات تامین خواهیم کرد. منظورش این بود که ایران به زودی آن چنان ثروتی به هم می زند که احتیاجی به تولیدات کشاورزی داخلی ندارد. البته این حرف بسیار ابلهانه بود چرا که در تمامی کشور های پیشرفته دنیا کشاورزی از ستون های اصلی اقتصاد است اگر چه ارزش ظاهری تولیدات کشاورزی در کشور های پیشرفته در مقایسه با ارزش تولیدات صنعتی کم است ولی از اهمیت استراتژیک برخوردار است.

    زمین های کشاورزی بایر شد و در نتیجه سیل مهاجرت روستاییان به شهر ها آغاز شد که این را می توان سر آغاز بیماری انقلاب در کشور شمرد. روستاییان ناراضی تبدیل شدند به سیاهی لشکر علمای اعلام و حجج اسلام و پر کننده صفوف تظاهر کنندگان و بعد از انقلاب نیز بسیجیان و سپاهیان را تشکیل دادند که همچنان سایه بلند ایشان بر سر بنده و شما مستدام است. هدف از انقلاب حکومت مستضعفین بر مستکبرین بود لیکن امروزه شاهد حکومت مستضعفین فاقد تخصص و دانش و آگاهی بر تمامی مملکت هستیم. مستضعفینی که به سادگی حکم شش سال زندان برای استعداد های درخشانی همچون آتنا فرقدانی صادر می کنند بدون آن که وجدانشان کمی نا آرام شود. بدون آن که بفهمند چه خیانتی در حق خودشان مرتکب می شوند.

    به یاد برخی سخنان سپاهیان عزیز می افتم که هر از گاهی ادعا های عجیب و غریبی از خود بروز می دهند که آری ما ناو هواپیما بر چندین میلیاردی آمریکا را غرق خواهیم کرد و ……
    بندگان خدا نمی دانند در آمریکا تند رو هایی هستند که آرزو می کنند این سپاهیان یکی از ناو های آمریکایی را غرق کنند تا بهانه به دست آن ها بدهند تا به این سپاهیان نشان دهند یک من آش چند من روغن می برد…
    عزیزان آمریکا در جنگ کره یکی از ناو های خود را خود غرق کرد تا بهانه شود برای حمله به کره شمالی کجای کار هستید…….

    دشمن دانا بلندت می کند
    بر زمینت می زند نادان دوست

     
  39. اختر قاسمی
    هر بار که اتفاقی در جهان رخ می‌دهد و برخورد جامعه روشنفکری ايرانی با آن پديده را دنبال می‌کنم، بيشتر به اين جمله‌ی زيبا در بالا که روشنفکر جهان سوم را تعريف می کند، پی می‌برم! مسعود بهنود اشتباه نگفت که: «روشنفکر ايرانی بدون فرهنگ شيعه تعريف ندارد»!

    وقايع اخير و برخورد برخی روشنفکران ايرانی به پديده‌های اخير دنيا نشان‌دهنده نگاه عقب‌مانده و نگاه ضدتمدن و ضدغرب در جامعه روشنفکری ايرانی‌ست! ابتدا به نگاه داريوش آشوری متفکر و انديشمند ايرانی در باره‌ی روشنفکر جهان سومی که می گويد:

    «روشنفکر جهان غرب با روشنفکر جهان سومی متفاوت است. روشنفکر غربی توليدکننده انديشه و روشنفکری ما مصرف‌کننده آن است. به همين جهت است که پس از شهريور ۱۳۲۰ به دام ايدئولوژی‌های سياسی می‌افتد و تمام سعی خود را بر مبارزات ضد امپرياليستی مصروف می‌گرداند…».

    آشوری می‌گويد روشنفکری بعد از شهريور ۲۰ تمام گناهان عدم پيشرفت را به گردن غرب می‌انداخت و صرفا نگاه ضد امپرياليستی داشت. با این حال آشوری معتقد است روشنفکری امروزه دوباره به سوی مدرنيته بازگشت کرده و به نگاه کردن به خودش مشغول شده و می‌گويد: «پيش از اين ما هيچ وقت به خودمان برای يافتن عيب‌مان نگاه نمی‌کرديم و هميشه دنبال گناهکار و مقصر در بيرون می‌گشتيم.»

    اما وقتی تفسير و تحليل‌های روشنفکران ايرانی را در حوادث اخير می‌خوانيم می‌بينيم که چگونه هنوز نگاه غالب روشنفکر ايرانی همان نگاه ضد امپرياليست و در واقع ضد تمدن است!

    در روزهای اخير شاهد بوديم که برخورد برخی روشنفکران ايرانی به مسئله ترور روزنامه‌نگاران فرانسوی طوری بوده که حتی حاضر شدند به بهانه دفاع از اعتقادات مردم در کنار تروريست‌ها قرار بگيرند ولی از آزادی بيان، دست‌آوردهای دنيای مدرن که قرن‌ها برايش تلاش کردند، دفاع نکنند!

    برخورد جديدتر را از برخی زنان به اصطلاح روشنفکر و فمینيست ايرانی شاهدیم که به قانون جديد دولت فرانسه مبنی بر این‌که از اين پس برای صدور ويزا به زنان کشورهای مسلمان ارائه عکس رنگی بدون حجاب لازم است، اعتراض کرده‌اند. آن‌ها زير لوای دفاع از حقوق بشر و حق حجاب زن مسلمان به اين تصميم اعتراض می‌کنند و آن را توهين به زن مسلمان می‌دانند!

    از اين دوستان می‌پرسم آيا توهين و نقض حقوق بشر بخش عظيمی از زنان ايرانی و زنان مسلمان که هيچ اعتقادی به حجاب ندارند، نيست که ساليانی‌ست بايد حجاب اجباری داشته باشند؟ آيا توهين و نقض حقوق بشر زن غيرمسلمان نيست که بايد برای ورود به ايران کاملاً پوشش اسلامی داشته باشد؟ چرا جوامع اسلامی حق دارند بر اساس معيارهای اسلامی خود تصميم بگيرند ولی جوامع غيرمسلمان حق ندارند بر اساس معيارهای فرهنگی، اجتماعی و سياسی جامعه خود تصميم بگيرند؟ جوامع غيرمسلمان بايد مجبور به رعايت حقوق مسلمانان شوند ولی جوامع مسلمان نه؟ به قول دوستی «عجب ملت جالبی هستيم ما، نه تنها می‌خواهيم تن به قوانين عصر حجر در مملکت خودمان بدهيم، بلکه از مملکت‌های ديگر هم می‌خواهيم قوانين ما را در کشور خودشان رعايت کنند» ضمن اينکه اين حرکت دولت فرانسه در راستای مبارزه با تروريسم اسلامی است. کما اينکه در آخرين ترور و کشتار در پاريس يک دختر جوان مسلمان هم دست داشت و طبيعی‌ست که شناخت اين تروريست‌ها با حجاب امکان‌پذير نخواهد بود و اين حق آن‌هاست که از منافع ملی خود دفاع کنند.

    اين نگاه تداوم همان نگاه روشنفکرانی‌ست که به بهانه مبارزه با امپرياليسم از خمينی مرتجع و جانی دفاع کردند، با او هم‌سو شدند و در کشتار مردم همراهی کردند. همان نگاهی که به زنان آزاده ايرانی در اعتراض به حجاب اجباری در سال ۵۸ فاحشه گفتند و صدای او را خفه کردند تا زنان را به بند بکشند.

    اين نوع نگاه روشنفکر جهان سومی خوره‌ای‌ست در جامعه روشنفکری ما که هر بار خود را به بهانه‌ای رو می‌کند.

    اين نوع روشنفکر ايرانی فراموش می‌کند که دمکراسی ره‌آورد همين تمدن و غرب و سرمايه‌داری و يا امپرياليسم است! آن‌ها از تمام دست‌آوردهای مدرن و دمکرات غرب استفاده کرده و ادعا می‌کنند حامی دمکراسی‌اند، در حالی‌که به عناوين مختلف همانند دفاع از حقوق بشر و احترام به عقايد و… به غرب و تمدن و دمکراسی فحاشی می‌کنند.

    برای شناخت بيشتر به اين نوع نگاه روشنفکر جهان سومی می‌توان به کتاب‌ها و نوشته‌های حامد عبدالصمد، نويسنده مصری مراجعه کرد. او نه تنها مورد حمله مسلمانان واپسگرا قرار می‌گيرد بلکه حتی از جانب روشنفکران غير مسلمان نیز تهدید می‌شود.

    او در کتاب «زوال جهان اسلام» می‌گويد: «آری، واقعاً آدم اين احساس را دارد که بسياری از روشنفکران مسلمان در اروپا مانند اسلام‌شناس سوئيسی، طارق رمضان، از بيماری “رشک هولوکاست” در رنج هستند. آن‌ها از هر فرصتی بهره می‌جويند تا وضعيت کنونی مسلمانان در اروپا را با وضعيت يهوديان اروپا در سده‌ی نوزدهم يا حتا دوره‌ی رايش سوم مقايسه کنند. بسياری از همين روشنفکران تلاش می‌کنند تا مورد اين “شهيد حجاب‌دار”* را به ابزاری برای هرس کردن آزادی عقيده در غرب تبديل کنند و جلوی نقد اسلام را نيز در اين جا بگيرند.»

    ــــــــــــــــــــ
    * اشاره به قتل یک زن مصری به‌دست یک جوان روسی – آلمانی در دادگاهی در شهر درسدن آلمان که جهان عرب و مصر سوء استفاده‌ی فراوانی از این موضوع به عنوان اسلام‌ستیزی در غرب کردند.

     
  40. اقای نوریزاد کنوانسیونهای حقوق بشری فقط در مورد اینگونه پرونده ها رعایت میشود. وقتی نوبت اینوریها شد احکام اسلامی موبمو اجرا میشه . خدا را شکر پیمان عارف هم عاقبت بخیر شد. رفت شاید نفسی بکشه بنده خدا

     
  41. هو ۱۱۰
    با سلام به همه همرها ن
    بار دیگر چنان متاثر شدم که میبایست فریاد کنم : مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه

    یا علی

     
    • درویش خرد معصوم و زلال تو شروع به پرواز کرده است. کجا بوده ای از کجا میایی مثل این است که در میان ما نبوده ای. در میان ما نبوده ای تا خرد ت را در خانه شیشه ای کوچکی بگنجانی بی هیچ پنجره و دری و خانه شیشه ای را بر بلند ترین برج عاج جهان بنهی . و از قله جهان به سخره بر همه ما بنگری. ماییم که از خانه های شیشه ای نهاده شده بر برج عاج به هم پرخاش میکنیم. برج عاجی که بر آب نهاده شده است. از قله جهان برای کوران و کران سخن میرانیم. اما خرد تو در خانه شیشه ای هیج
      پادشاه نمی گنجد از هیچ پادشاه مگو خرد خود را در همه کهکشان ها بگردان و بر ما روشن ساز که خرد معصوم تو چه دیده است.
      یا حق

       
  42. مازیار وطن‌پرست

    جناب مصلح
    ناشناس صفحهٔ پیش بطور قطع و یقین جناب علی1 نیستند. چون انشاء و طرز استدلال متفاوتی داشتند. نثر علی آقا عاطفی‌تر است.

    شما هم چه زود عصبانی می‌شوی؟ قطعا از فلاسفهٔ اسکولاستیک مسیحی (در رأسشان سنت توماس اکویناس) اطلاعاتی داری، یا از مباحثات معمول و متعارف در حوزه‌های علمیهٔ آن روز و روزگار اروپا آگاهی. من در حد اطلاعات عمومی چیزهایی خوانده‌ام.
    هیچ احدی در فاضل بودن و حجم عظیم تولیدات قلمی آن فلاسفه شک ندارد. تابع ارسطو بوده‌اند و اتفاقا آشنایی‌شان با ارسطو ابتدا از طریق مسلمانان بوده‌است، پس از آشنایی با ارسطو از ترجمهٔ منابع عربی به سراغ منابع دست اول و یونانی بجای‌مانده رفتند. تا اینجایش را که حتما شما بهتر از من می‌دانی. در براهین عقلی اثبات وجود خدا به مدد منطق ارسطویی احتجاج می‌کردند و بسیار به آثار ابن سینا آشنایی و مشابهت داشته‌اند.
    هنوز هم در مدارس دینی کاتولیک آثار اسکولاستیک‌ها را تدریس می‌کنند و برایشان اعتبار و احترام قائلند. تا سالهای مدید عده‌ای همچنان در همان روش به تولید اثر مشغول بودند. در سالهایی دور این فلسفه، مرز خردورزی انسان غربی بود. همانطور که زمانی ابن سینا، و وقتی ملاصدرا در بین ما جلوداران دانش بودند.

    با اینهمه اگر عقل بشری همچنان در همان فلسفه باقی می‌ماند باور بفرمائید امروزه جنگهای بین داعش و کفار همچنان با نیزه و شمشیر و فلاخن انجام می‌گرفت و برای درمان ناراحتی‌های مختلف به دعا نویسی و ادعیه و … رجوع می‌شد.

    اگر آقای ناشناس و جناب علی1 تعریضی به علوم حوزوی می‌کنند از این بابت است. اگر به موجب تعصب بر سنن، قرار به تکرار اسلوب خردورزی چند قرن پیش باشد (که می‌دانیم در حوزه‌ها چنین است) هیچ اتفاق خاصی تا قرون آینده نیز در حوزه‌ها نخواهد افتاد. مگر فلسفه و منطق ارسطو، از روز نخست جزو سنت‌های دینی بود؟ مگر ارسطو (به معنای ابراهیمی‌اش) موحد بود؟ چه ایرادی دارد حوزه‌ها نسبت به معقولات و دست‌آوردهای جدید بشری گشاده باشند و آن‌ها را جذب سنت کنند؟

    اما عدم اعتماد به نفس حوزویون و ترس آن‌ها از تازه‌های علوم انسانی سبب بسته شدن و تنگ‌تر شدن مبادی ورودی حوزه‌ها نسبت به دانش و تمدن جدید بشری شده‌است. می‌توانید آن را به ماهیت خود اسلام ربط دهید. اما از نظر من این بی‌انصافی به اسلام است. وهن به اسلام است. چرا اسلام قرن چهارم هجری چنین متصلب نبود؟

    شما (شمای نوعی) هنگام دفاع از هر آموزه‌ای (فرضا قصاص) ابتدا به بازتاب‌ها و منافع اجتماعی آن آموزه استناد می‌کنید. آنگاه که یافته‌های تجربی و میدانی خلافش را ثابت کند، یک قدم به عقب رفته و آنگاه برخورد تهاجمی می کنید که: عین نص شریف است. خوب نص شریف که خودش حرف نمی‌زند. این شما هستی که آن را می‌خوانی و معنا می کنی.
    جناب سید مرتضی در پاسخ من گفته‌بود (نقل به مضمون) که نحوهٔ استخراج احکام مختلف با هم متفاوت است و مجتهد به برآیندی از کل منابع نگاه می کند. اتفاقا این نشان می‌دهد که حوضهٔ عمل اجتهاد و دامنهٔ عمل آن بسیار وسیع است. اما متاسفانه حوزویان دچار سنت‌پرستی و محافظه کاری شده‌اند. این سنت پرستی و محافظه کاری اگر در قرن سوم و چهارم هجری هم وجود داشت، هرگز براهین ارسطوی مشرک داخل در کتب درسی دین مبین نمی‌شد.

    گذشته از اینها در کدام رشتهٔ علمی می‌توان هنوز ارسطو و ابن‌سینا داشت که از طب تا فلسفه و از نجوم تا قضا به همهٔ علوم زمان خود مسلط باشند؟ چطور حوزه گمان می‌برد که در گسترهٔ دانش‌های امروز می توان فردی به نام فقیه تربیت کرد که سوپرمن‌وار قادر به گره گشایی از تمام امور دنیوی و اخروی مسلمانان باشد؟ آیا واقعا خود شما به این امر اعتقاد دارید؟
    چطور می‌توان از کنار صلبیت و نفوذ ناپذیری تشکیلاتی که در قرن چهارده هجری (بیست و یک میلادی) همچنان در فکر تربیت علامه است به راحتی گذشت و به صحت کل مدعیاتش مشکوک نشد؟

    ناشناس نویسندهٔ کامنت صفحهٔ پیش از این منظر است که به تولیدات حوزه نظر مثبت ندارد. اگر مقدمات من صحیح نیست که هیچ؛ در غیر این صورت قبول کنید که در سخن ناشناس هیچ توهینی به شما و سایر حوزویان نبوده‌است. اگر قرار باشد که نحوهٔ تفکر حوزویان و رویکردشان به منابع و نحوهٔ سنجش اصالت منابع همان باشد که در 800 سال پیش، تحقیقاتی که امروزه صورت می‌گیرد تفاوت ماهوی چندانی در تولیدات قلمی و فکری آن وجود نخواهد داشت.

    ضمنا دوست دانم بدانم نظر اساتید حوزه نسبت به کتاب “حجاب شرعی در عصر پیامبر” نوشتهٔ “امیر حسین ترکاشوند” چه بوده‌است؟

     
    • مازیار وطن‌پرست

      جناب مصلح
      ارسطو بنا به روش عقلی خود تعداد دندانهای اسب را با استفاده از قیاس حدس زده و هرگز به صرافت شمردن دندانهای یک اسب نیفتاد.

      حالا حوزویان همین مشکل را به نحوی دیگر دارند. از آنجا که به استقراء و تجربه باور ندارند، هر چه هم به ایشان بگوئید در یافته‌های تجربی و میدانی جامعه شناسی، جرم شناسی و روانشناسی (فرضا) قصاص نه تنها سبب عبرت سایرین نمی‌شود بلکه به افزایش خشونت در جامعه منجر خواهد شد، می گوئید یکبار و برای همیشه حقیقت پیش ماست. و حاضر نیستید مطابق آن مثال از ارسطو، دندانهای اسب را بشمارید.

      دفعهٔ قبل بنا به عادت با خشونت به امثال بنده توهین کردید که چرا شما روشنفکران عرضهٔ نوآوری ندارید. برادر تندخوی من! هیچ می دانی آخرین کسی که جرات کرد یافته های میدانی جامعه شناسی خود را انتشار دهد چند سال در اوین ماند؟ مطمئن باشید قاضی هم از همدرسان شما بوده‌است.

      الآن مراجع مختلف امنیتی و حکومتی به اساتید برجستهٔ جامعه شناسی سفارش تحقیق می دهند. اما نتایج باید مخفی بماند. این دیگر نهایت ریاکاری است: می‌دانند که جامعه شناسان قادر به تلقی صحیح از اعمال اجتماعیند اما چون نتایج ایشان با مفاد اعلام شده و “نص” سازگار نیست، محرمانه اعلام می‌کنند. وای بحال دانشمندی که بخواهد آن نتایج را علنی کند. شما اسم اینکار را چه می گذارید؟ لطفا نفرمائید که این کار حوزویان نیست. کدام یک از مصادر حکومتی جرات دارد نظر اساتید برجستهٔ حوزه را ندیده بگیرد؟

       
  43. آتنا فرقدانی

    دو سه روز پیش مصاحبه برنامه پولتیک را با مجتبی واحدی می دیدم.
    بخشی از کتاب خاطرات ناطق نوری را خواند که می گفت عوض کردن رای آقا غیر ممکن است. حتی اگر هم بداند حق با شماست رأیش را عوض نمی کند.

    واقعا به این ایمان آوردم که ما (اول خودم) هفتاد میلیون بی شعوریم که چنین سیستمی را بر خود مسلط کرده ایم.

    منصور

     
  44. شنيده بودم كه اسلام مى گويد “لقد كرّمنا بنى آدم” اما با ديدن اين عكسها بايد گفت: شنيدن كى بود مانند ديدن.

     
  45. این گوشه ابلهانه عالم چه زود انتهای عالم شده است.
    رضا علی قلی در کتاب جامعه شناسی نخبه کشی مینویسد که جامعه ما دارای چنان مشخصاتی است که ما با هرگونه نوع آوری به شدت می ستیزیم. این مشخصه مخصوص دولت ها نیست بلکه همه ما در آن مشترک هستیم. او میگوید مردم اطراف حمام فین کاشان به قاتل امیر کبیر کمک کردند. در همین سایت اگر مطلبی گفته شود که در جهت مخالف جریان آب باشد. گوینده به شدت تنبیه میشود.
    هر روز 2 میلیارد صفحه مطلب در اینترنت منتشر میشود. چگونه میتوانم حتی یک کلمه از آن را عوض کنم. اما درا ین سایت من ابتدا اگر از مطلبی را دوست ندارم سعی میکنم گوینده را بشکنم او را تحقیر کنم از سایت برانم تا دیگر چنین کسی نباشد که سخنی بگوید که من دوست نداشته باشم. چه زود ما به اتنهای دانایی می رسیم. چه زود ترکه انار نرم معلم برای تنیه شاگرد به دست میگیریم.
    این گوشه ابلهانه عالم چه زود انتهای عالم شده است.
    در هر کلاس درس یک معلم با ترکه نرم انار ایستاده است. تا از دنیای جامد خود ده ده شاگرد کپی بگیرد.
    این گوشه ابلهانه عالم چه زود انتهای عالم شده است.

     
  46. کلید روحانی در قفل چرخید و قفل را باز کرد. روحانی وقتی قبل از انتخابات با پوز خند کلیدی را به مردم نشان داد که قفل گشاست میدانست از چه کلیدی صحبت میکند. آیت الله خمینی یکبار دیگر بااستفاده از این کلید قفل انقلاب ایران را باز کرده بود. قطب زاده در خاطراتش نوشته است که خمینی به ما گفت که به آمریکاییان بگوییم که ما هدفمان اسلام است و به نفت و قیمت آن کار نداریم و همین خارجی ها را ترغیب کرد که انها خمینی را به بختایر که میخواست دولت ملی بی شاه بسسازد ترجیح دهند. زنرال هایزر را به ایران بفرستند تا او ارتش را از قره باقی بگیرد و بدست بازرگان بدهد.
    ظزیف در مذاکراتش با امریکایی ها موفق بوده است هم به انها اطمینان داده است که به قیمت نفت کاری نداریم و هم قول مبارزه با داعش را دادهاست. بحران اتمی با پذیرفتن حقوق حداقلی خاتمه خواهد یافت. قیمت نفت به نصف کاهش یاقت و ج. ا. درجای خود تثبیت شد. امریکا از ج.ا چه می خواهد :
    اول بحران سازی در اطراف چاه های نفت. در نتیجه مردم اطراف جاه های نفت مجبور میشوند نفت خود را به قیمت کمتر بفروشند و اسلحه بخرن. نخبه ها انها در اثر بحران فرار میکنند و به همان جاهایی میروند که نقت ارزان میرود.
    دوم سرکوب مردم خود تا انها نتواند دست به ابتکاراتی برای خلاصی خود از نیاز به فروش نفت گردند.
    ج.ا این دو را به بهترین وجه انجام میدهد
    بحران ایجاد شده باعث فرار سرمایه ها و مغز ها میشود. سرمایه و مغز ها به همان جایی میرود که نفت ارزان میرود. مردمان بحران زده نه میتوانند اوضاع خود را سامان دهند و نه دانش و اگاهی را که لازم برای درک روابط پیچیده دنیای امروز است بدست آورند. مردمان فلک زده اطراف چاه های نفت هر روز به فروش نفت بیشتری نیازمندند. به پای خریداران نفت میافتند. عرضه زیاد میشود . قیمت نفت پایین میاید. اتفاقی که الان افتاده است.
    .
    کلید در قفل چرخید و قفل را باز کرد

     
  47. تقديم به آتنا فرقدانى
    ريشه ها ٢٦٨( قسمت ٢٦٧ ذيل پست قبلى )
    فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان <…..

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ
    ١-(دنباله الف): هنر شعر تنها با كلمات صور خيال مى سازد. شعر هرگز نمى تواند كاملاً جاى نقاشى را بگيرد ، چرا كه نقاشى مستقيماً نشان مى دهد ، اما صور خيال شعرى هر قدر نيز قوى و استادانه تصوير شده باشند ،خواننده را به كلمات و معانى ارجاع مى دهند و به قول عارفان چشم دل را به ديدن وامى دارند نه چشم سر را . شعر تماشگر ندارد .مصالح شاعر نه چون آهنگسازصرفاً صوت است و نه چون نثرنويس فقط لفظ . مواد اصلى شاعر الفاظ اند . شاعر اما با الفاظ ريتم مى سازد ، صور خيال و استعاره خلق مى كند و حسى موسيقايي بر مى انگيزد تا هم انديشه و هم احساس را مخاطب سازد ، بنابراين قدرت اغواگرى و تخديرى شعر بيش از هر هنرى است و شايد به همان ميزان قدرت بيدار كنندگى داشته باشد .اما شعر فارسى كه دست كم از سده پنجم هجرى جز در موارد مستثنا يكسره زير سلطه عرفان بوده است بيدار كننده كدام مسئله انسانى و خاكى بوده است ؟ عرفانِ دنياگريزى كه رو به آسمان دارد و شرط اشتغال به حق را انصراف از خلق مى داند با هيچ هنرى بهتر از هنر شعر نمى توانسته اين انصراف را بيان كند و هرجا نيز از آزادى سخن گفته آن آزادى در اساس به همين انصراف بر مى گشته است . مواد و مصالح هنرهاىِ تجسمى و دراماتيك و همچنين موسيقى رنگ و سنگ و صوت و تصوير است .اين هنرها معنا را ديدنى و شنيدنى و ملموس مى كنند . اين هنرها مستقيماً نشان مى دهند و اين نشان دادن مى تواند نشان دادنِ شاهِ لخت است . در حكمِ عيان ساختنِ امر نهانى است كه در عرفان گنوستيكى شرقى رمز و راز و مستورى لازمه ذات آن است . آنچه اين هنرها نشان مى دهند ، خواه ناخواه انسانى و اينجهانى اند . تنديس ها و شمايل ها و تصاوير معنا را براى چشمِ سر مجسم وديدنى مى كنند و قلمرو ناديدنى را به خطر مى اندازند و باز به تعبير عارفان راز را افشا مى كنند . در عصر رنسانس داوينچى و ميكل آنژ و رافائل اندام و چهره عيسى وموسى و داوود را به صورت انسانى مجسم كردند. عارفان از ديدن چيزى سخن مى گويند كه به صورت محسوس در نمى آيد و مصور شدنى و مجسم شدنى نيست . آنها از ديدنى سخن مى گفتند كه با چشمِ سر ممكن نمى شد و اگر مى گفتند كه او يا حق را در اشياء و موجودات مادى مى بينند مرادشان تجلى بود نه تجسم . شيخ محمود شبسترى اين نكته را چنين توضيح مى دهد :
    اگر خواهى كه بينى چشمه خور
    تو را حاجت فتد با چشم ديگر
    چو چشم سر ندارد طاقت و تاب
    توان خورشيد تابان ديد در آب
    از او چون روشنى كم تر نمايد
    در ادراك تو حالى مى فزايد
    بنا به اين تمثيل آب به عنوان پديده اى مادى و دنيوى در نظر اين عارف به خودى خود هيچ و معدوم است . همه موجودات كثير و بى شمار جهان فى الجمله هيچ اندر هيچ اند. آن نورى كه از بالا بر آنها مى تابد اصل هستى است و آنچه ما با دو تا چشم خود مى بينيم يا با حواس ديگر لمس مى كنيم يا مى بوييم يا مى چشيم يا مى شنويم تنها عكس و سايه اند . برعكس آنچه با اين حواس نمى بينيم وجودش حقيقى است . بنابراين اعتماد به حواس گمراهى است و ما را غرقه در دنياى عدم گونه مى كند . طبيعى است كه اين وارونه بينى نوافلاتونى كه به نظر من با اسلام اوليه در جزيرة العرب نيز همخوانى ندارد و تنها كراهت نقاشى و پيكرتراشى را از آن گرفته است به هنرهاى تجسمى و نمايشى اجازه رشد نمى دهد . هرچه هست همان نور برينى است كه با چشم سر ديده نمى شود و تنها چشم دل آن را مى بيند. ارتباط كلى و جزئيات در اين نگرش به صورت مراتبى معرفى مى شود كه از ذات حق و غيب الغيوب آغاز مى شود و سپس در عوالم مجرد و متافيزيكى به مراتبى چون عقول دهگانه ظهور پيدا مى كند تا مى رسد به نازل ترين مرتبه وجود كه دقيقاً همين كيهان فيزيكى است كه تمامى عمر يكباره ما در درگيرى با الزامات آن مى گذرد. افلاتون رابطه كلى و جزيي را مسئله انگيز كرد و از طريق ديالوگ هاى سقراطى استدلال كرد كه صورت هاى كلى يا ايدوس ها در عالم مُثُل ديدنى اند . اين نظريه فلسفى بى آنكه داعيه تقدس داشته باشد و از آن رو كه داعيه تقدس نداشت رهگشاى يك بحث مهم فلسفى و از جمله نقدِ خود افلاتون گشت .هدف افلاتون در نهايت سامان بخشى و اداره زندگى زمينى بود . از همين رو ، دست كم در نظر خودش سياست يا شهرگردانى و وضع قوانين عادلانه براى برقرارى عدالت در زمين هدف نهايي اش بود . عارفان اما افلاتون تر از افلاتون مى شوند . در نظر آنها ،اين جهان مادى و زندگى ناسوتى انسانى اسفل السافلين به شمار مى آيد و عارف كارى جز نفى و لعن آن ندارد . بماند كه ابن عربى تا چه حد با اسطوره پردازى و تا چه حد با برهان فلسفى اين طرحواره مراتب وجود را توضيح داده است . در اين مورد من اگر نظر خود را مفتى وار اعلام كنم ، توضيحش را بدهكار مى شوم . توضيح آن نيز خود يك پروژه است كه سر نخ آن را به دست جوانان جوينده و دانشجويان فلسفه مى دهم . اين پروژه نيازمند خوانش خط به خط آثار قدماست ، اما اين بار نه براى شرح بل براى يافتن شكاف هاى توجيه ناشدهِ حكمت مشاء ، حكمت اشراق ، حكمت متعاليه صدرايي و كتاب هاى عرفان نظرى و حكمت نيمه عرفانى از جمله فصوص الحكم ، فتوحات مكيه ،تهافت الفلاسفه و المنقذ من الضلال غزالى ، رساله قشيريه ، اشارات ابن سينا ،اسفار ملاصدرا و مثنوى مولوى بايد در مواجهه با انديشه مدرن در بوته نقدى راديكال و درونماندگار نهاده شوند. براى جبران ضايع شدن عمر شمارى از بهترين جوانان اين مرز و بوم در گوشه زندان ها – كه چهره هر انسان با وجدانى را فراموشخانه شادى گردانده است – چه كارى كارستان تر از اينكه بيست جوان هوشمند و فلسفه خوانده آستين ها را بالا بزنند و بدون غرض هر يك چند سالى براى نقد يكى از اين مكتب ها و كتاب ها وقت بگذارند . البته نقدى كه در رويارويي و گفتگوى دو جانبه اين آثار قدمائي با انديشه مدرنى باشد كه در سده ١٦ ميلادى انگشت اشاره ارسطو و افلاتون در نقاشى ديوارى رافائل ، موسوم به مكتب آتن ، مسير آن را تعيين كرده اند ؛ اولى به زمين اشاره مى كند و دومى به آسمان . جاى نقاشى هم در قلب واتيكان است . درست بغل گوش پاپ . نه پاپ و نه شايد هيچكس ديگرى در آن زمان نمى دانستند كه در آينده زمين همچنان زير نفوذ آسمان خوار و پست و بى ارزش مى شود يا برعكس مائده هاى سخت و استوار آسمان دود مى شوند و به هوا مى روند . اما اين كشمكش پر تنش زمين با سلطه آسمان را پيش بينى مى كردند. اين كشمكش هنوز در فرهنگ ما رخ نداده است . حاصل گريز از اين كشمكش چيرگى قديم بر جديد نيست بلكه واماندگى از انديشه جديد و راندگى از حكمت قديم و درماندگى در فقر انديشه و رونق بى فكرى است .
    فرهنگى كه والايي آسمانش از خوارداشت زمين اش قوت مى گيرد ، فرهنگى كه هرچه زمينى و انسانى است با همه گونه گونى ها و كثراتش با هيچ شدنِ يكجا و فى الجملهِ جزئياتش مجال تجلى امر كلى مى گردد ، فرهنگى كه در آن هنر تجسمى و نمايش فرد انسانى خطرى براى آسمان مجردات به شمار مى آيد ، فرهنگى كه هرم الهياتى- سياسى اش همواره از رأس – از خدا و شاه خداى دسترس ناپذير -بر قاعدهِ اسفل السافلين -بر مردم -حكم مى راند ، نقد پويه هاى توجيه كننده اش بايد پيشفرض همه نقدها باشد . اگر بگًوييد آن فرهنگ مستبد پرست دورانش سپرى شده است باز مرا ناچار مى كنيد تا نشانى آن جانمايه هاى عرفانى را به شما بدهم كه در همين نزديكى ها اذهان روشنفكران دهه پنجاه را منور مى كرد و به اسم بازگشت به شرق راه استبداد مخوف دينى را مى گشود ، ناچارم مى كنيد به سال هاى پس از شهريور بيست برگردم و ماجراى ترور وحشيانه كسروى را به ميان آورم و خط اين جهالت و قساوت را تا به امروز پى گيرم . آخر به چه دليل با حدس و احتمال و توهم همه مصايب صد سال گذشته را به گردن غرب كذايي اندازيم وقتى مقصر اصلى بستر جهل و تعصبى است كه خود براى آنها پهن كرده ايم .آيا اگر از زمان مشروطيت اساس محكمى براى دموكراسى نهاده شده بود ، غرب مى توانست مردمى را به بازى گيرد كه با باور به قدرت خود رأس تا ذيل هرم قدرت را خود تعيين مى كردند ؟ گيرم كه داعش و القاعده ساخته آمريكا باشد ، آيا اگر جهل و تعصب و خوى استبداد از خاور ميانه رخت بر بسته بود ، آمريكا و اروپا به آسانى مى توانست غلطى بكند ؟ پس آيا بهتر نيست به جاى دشمن دشمن كردن ها دست از خودشيفتگى برداريم ونگاهى هم به خودمان افكنيم ؟ آيا بهتر نيست ، به جاى دور باطل زدن در دو گانه هاى دژخيم و قربانى ، ظالم و مظلوم و مستكبر و مستضعف ،نشتر نقد را در ناخودآگاهى و فرهنگ تاريخى خودمان بچرخانيم ؟
    قصه كوته كنم : در هستى شناسى شيخ محمود و ابن عربى ديدنى ها عدم اضافى اند كه وجودشان تنها از آن است كه مى توانند آيينه بازنماى هستى مطلق باشند نه بازنمايي خودشان در نقاشى و پيكر تراشى .شيخ محمود بدون آنكه كمينه دليلى بياورد مى افزايد :
    عدم آيينه هستى است مطلق
    كز او پيداست عكس تابش حق
    عدم چون گشت هستى را مقابل
    در او عكسى شد اندر حال حاصل
    شد آن وحدت از اين كثرت پديدار
    يكى را چون شمردى گشت بسيار
    عدم در ذات خود چون بود صافى
    از او با ظاهر آمد گنج مخفى
    حديث كنت كنزاً را فروخوان
    كه تا پيدا ببينى گنج پنهان
    پيش تر به حديث كنت كنزاً اشاره شده است : '' من گنجى بودم مخفى ، پس دوست داشتم شناخته شوم ، پس خلق كردم انسان را تا شناخته شوم '' در يك تفسير عارفانه كه جامى در قالب مثنوى در ابتداى يوسف و زليخا به زيبايي بيانش كرده است اين حديث كه احتمالا خود عارفان ايرانى ساخته اند گوياى آن است كه هستى در ابتدا همچون پريرويي مستور و بى نشان و در خود بسته بود اما از آنجا كه نكو رو تاب مستورى ندارد و نمى تواند جاودانه با خود عشقورزى كند از إقليم تقدس برون زد و از ذرات جهان آيينه ها ساخت و/ ز روى خود به هريك عكس انداخت / …/ چو نيكو بنگرى آيينه هم اوست– نه تنها گنج بل گنجينه هم اوست . من و تو در ميان كارى نداريم — بجز بيهوده پندارى نداريم /. كثرات موجودات طبيعى و انسانى تنها با ناديده گرفتن تمايز ها و تفاوت هاشان مظهر واحد جمال حق مى گردند . او اگر نباشد همه اين تمايزها هيچ اند. اين نظريه كه هيچ توجيه فلسفى منسجم و خالى از خللى ندارد به سوى يكدست سازى جزئيات معين و انسان هاى جدا و متمايز سمت گيرى مى كند . اين عرفان از غزالى تا ملاصدرا همه هنر و انديشه ايرانى را زير سلطه خود مى گيرد . حتى شاعرانى كه عارف به شمار نمى آيند و اصلاً عارف نبوده اند در اين سنت شعرى نمى توانند گه گاه ابيات خود را به اشارات عرفانى مزين نكنند . بنا به همين هژمونى عرفانى است كه به گفته برخى از حافظ پژوهان حافظ را نمى توان به صرفِ كاربرد برخى از معانى و اشارات عرفانى عارف خواند .تشبيهات و استعاره ها و اشارات الهياتى و عرفانى در شعر – اين هنر يكه تاز فرهنگ دينى ما – آن قدر تكرار مى شود كه بعد از سبك خراسانى ، كم تر شاعرى را مى توان يافت كه هزار بيت شعر گفته باشد و در آنها از شمع و گل و پروانه سخن نرفته باشد . تو گفتى شعر نيز همچون دين يك متن و نص اصيل و آغازين پيدا مى كند كه صدها بار به گونه هاى مختلف تفسير مى گردد .
    يك قصه نيست غمِ عشق ، وين عجب
    كز هر زبان كه مى شنوم نامكرر است
    عامل وحدت بخش اين نامكررهاى كثير انسان زنده اى كه جسمش نيز روح دارد نيست . اين عامل وحدت بخش به زندگينامه اين يا آن انسان مشخص و تكينه اى كه در كشاكش دهر بايد سنگ زيرين آسياب باشد مربوط نيست . اين عامل وحدت بخش به زندگينامه فردى و تاريخ قومى و جهانى و اصلاً به زمين تعلق ندارد . اين عامل شاهى است مجرد و ناديدنى و نامحسوس كه همه استعاره ها و اشارات شاعرانه به او برمى گردد و در اين برگشت از روى سر زمين و افراد واقعى مى پرد . بنابر اين در اين سنت لازم نيست كه شاعر حتماً و رسماً عارف بوده باشد تا شمع و گل و پروانه را محمل عشقى افلاتونى قرار دهد .شيفتگان اين حال و هواى سكر آور فرازمينى چه بسا ايراد بگيرند كه اين اسطوره يا انديشه – بسته به نظر شما – ربطى به فرهنگ و سياست ندارد و صرفا جنبه الهياتى دارد . بله ، ممكن است كه چنين باشد اما وحدتى كه از بالا با يكسان سازى تمامى كثرات خود را واقعيت مى بخشد ، در عمل همواره و بى استثنا انگاره هر نوع الهيات سياسى در فرهنگ ما بوده است ؛،اين الهيات سياسى به هيچ هنرى كه انسان معينى را مصور يا مجسم كند اجازه عرض اندام نداده است . اين الهيات سياسى از همبستگى انسانى تصورى جز تابعيت همه از يك تن نداشته است ، اين الهيات سياسى تعبد نسبت به خدا را بر تعبد نسبت به شاهخدا تسرى داده است . تحت سلطه وهژمونى اين الهيات سياسى غزالى در حالى كه بسيار شبيه دكارت شك را آغازگر جستجوى يقين قرار مى دهد ، گويي ناگاه از خودش و در واقع از خداى شريعتش وحشت مى كند و با چرخشى ناگهانى به تصوف و تكفير فلسفه رومى آورد . در فضاى اين الهيات سياسى عبدالكريم شهرستانى در كتاب الملل و النحل ( آغاز فصلِ : اهل اهواء و نحل )خبر از فيلسوفانى يونانى مى دهد كه منشأ شرايع ( قوانين ) را مصالح عامه افراد انسانى و سامان بخشى مدن و بلاد مى دانند . اين عالم برجسته مى رساند كه وى حتى از دموكراسى آتنى نيز بى خبر نيست ، اما بى درنگ نسبت به چنين انديشه اى اعلام برائت مى كند و اين فلاسفه را بى بهره از مشكاة نبوت و پيرو اهواء نفسانى مى خواند .جلالى نائينى در مقدمه همين كتاب (ص ٢٣) از '' علماى قشرى و اميران و عارفان مجذوبِ '' همعصر با شهرستانى (سده ششم هجرى ) خبر مى دهد كه فلسفه و علم را تلبيس ابليس مى دانند و حكم به تعطيل آنها مى دهند . در دورانى كه فلسفه و علم و عقل يعنى شناخت منطقى تر و انسانى تر جهان و انسان به تعبير شيخ بهايي فضله شيطان و سنگ استنجاء به حساب مى آيد ، تكليف هنرهايي كه مستقيماً جسم و تنديس انسانى را مصور و مجسم مى كنند ديگر معلوم است .اميران ، حاكمان شرع و صوفيان تا به عصر حافظ برسيم ديگر با همدستى و همكاسگى عقايد خود را مجهز به چماق محتسبان كرده اند .در چنين اوضاعى است كه هنر شعر حافظ بايد جور همه هنرهاى ديگر را بكشد تا پديده هاى غالب در اوضاع روزگارش از جمله ريا و سالوسى و كينه و خونريزى را به زبانىِ هنرى بيان كند
    با سپاس بسيار از بردبارى شما

     
    • کورس هزار توی تاریح تقکر ایرانی را میشکافد و ارزش های والای فرهنگ ما را مینمایاند: سخنگوی جان معدن پاک دفتر طبیب خرد.

       
  48. با تشکر ازدوستی که مقاله پربار ….مدخلی بر آیینِ ویرانی: ایمان، هجرت و جهاد از جناب اسد بودا در سایت رادیو زمانه زیر شش ایت الله شیعه قرارداد یکبار دیگر قسمتهایی از آنرا اینجا می اورم و از تمام ایرانیان چه مسلمان و چه غیر مسلمان اگر درد انسان و ایران دارند خواندنش را توصیه می کنم.این مقاله در حقیقت چکیده آنچه است که مخالفان حکومت اسلام ی در هزاران مقاله و کتاب و نوشته نوشته و گفته ا ند در ضمن هموطنان مسلمان بجای ورم کردن رگ گردن لطف کنند و مقاله را مورد نقد درست و منطقی قرار دهند….
    …..قرائتِ طالبان و داعش و بنیادگرایانِ مسلمان از اسلام خطا نیست؛ اسلام قرائتِ خطا از زندگی است. این نوع قرائت از زندگی باید مورد پرسش، بازنگری و تجدید نظر قرار گیرد. فروکاستنِ خطای متن، در خطای تفسیر و تفکیک اسلام و مسلمین و انتزاع اسلام از تجربه‌یِ تاریخی بحران‌ها را عمیق‌تر خواهد کرد. به موزاتِ تلاش برای نوکردنِ اسلام، کهنه‌گرایی و نوستالوژیای بازگشت به صدر اسلام قدرت‌مندتر شده است. یکی از مهم‌ترین دلیل همگانی‌شدنِ سلفی‌گری، تفسیرهای نوگرایانه‌‌ای هستند که اسلام و مدرنیسم را − که در واقع در برابر هم قرار دارند − زورکی به هم پینه می‌زنند. در شرایطی که خشونت‌های اسلامی، جهان را می‌بلعد، فرض گذار از اسلام و «بدل‌کردنِ آن به بحثِ بابِ روز» به‌مراتب ضروری‌تر از فرض گذار از تفسیرهای خطا از اسلام است…..درست است که غربی‌ها در خلقِ مشکلات کنونی نقش دارند و روی جهاد و قبیله و دیگر عناصرِ ویران‌گر اسلام سرمایه‌گذاری می‌کنند، مسئله‌ی اما نه شرق و نه غرب، بل وفاداری مسلمانان به تمدنِ ویران‌گری است که هزار و چهار صدسال است شهرها را ویران و هنرها را نابود می‌کند. تا زمانی‌که به این تمدنِ ویران‌گر وفادار باشیم، ویرانی هم ادامه خواهد داشت. یکی از معروف‌ترین ویران‌گری این تمدن ویران‌گری را در بامیان دیدیم که لشکریان مدافع تمدن بر هجرت به چه سبکی آدم‌ها را از خانه و کاشانه‌شان آواره و میراثِ فرهنگیِ شان را بر سر آن‌ها آوار کردند. ویران‌گری‌های داعش در راه است و مطابقِ برنامه‌های اعلام‌شده از سویِ آن‌ها قرار است شهرها و مکان‌های بسیاری را ویران و غارت و مردمان زیادی را بکشند و به بردگی و اسارت گیرند……
    ایمان، هجرت و جهاد. نتیجه‌ اینکه باورِ اسلامی یک باور ویران‌گر است و از یک‌باور قطعی و کمال‌گرایی که اسلام کامل‌ترین دین و اخرین دست‌آورد بشر است شروع و به‌ویران‌گری و پاک‌کردنِ زمین از آدم‌ها و شهرها پایان می‌یابد و صحرای محشر خلق می‌کند. صحرایِ محشر اسلامی، تنِ عریان و پناهِ آدمی در میانِ ویرانه‌هایی است که نمونه‌ی معاصر آن را در کابل و دمشق و بغداد و بامیان و کوبانی به چشمِ سر می‌بینیم.

     
  49. مازیار وطن‌پرست

    هربرت مارکوزه: اين سوال که آيا پس از آشويتس، سرودن شعر امکان­ پذير است يا نه را شايد بتوان بدين­ گونه پاسخ داد: بله، اگر شعر، در قالب بيگانگي آشتي­ ناپذير، وحشتي که وجود داشت -و همچنان وجود دارد را مجدداً ارائه دهد.*

    … و این آشویتس ماست. اگر آشوویتس نماد آزادی ارادهٔ انسانی در سازمان دهی معقولانهٔ شر مطلق بود، آشوویتس ما نماد بیشینهٔ خرد ستیزی فن سالارانه** در آشوبی آخرالزمانی است:
    دجالی با ردای قرون وسطایی تازیانهٔ حد شرعی بر دوش دارد، تازیانه‌ای که شمشیر “دارت ویدر” را بخاطر می‌آورد؛ شمشیری لیزری.

    حافظ نیز هرآینه اگر می‌بود بی‌درنگ آب رکناباد را به کناره‌های سن و تایمز و هودسن واگذاشته‌بود. که شراب شیراز را یارای فراموشی این مایه جهل و جور و جنون نمی‌بود.

    سرخی پشت پیمان، چون آخرین نمودهای جان است در پیکر نیم بسمل وجدان این ملت.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    * منبع: http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=50
    ** داعشی هسته‌ای

     
  50. جناب نوری زاد و کورس عزیزم
    در کامنت اسبق، گفتم مسئله/مشکله روحانیت را خوب است تماماً به امر حکومت تقلیل ندهیم. استدلال کردم نظام فکری و منابع ادراکی روحانیت او را مجاب و مجبور می کند که موسیقی را حرام بداند-دهها جلد رساله چاپ شده توسط آقای رضا مختاری موید این حرف است-، رقص را حرام بداند،تغییر دین را با کشتن پاسخ دهد، پوشش به شکل خاص را واجب و تخطی از آن را با مجازات پاسخ دهد، جهاد ابتدایی را مشروع بداند یعنی شمای مسلمان مجازید به کشورهای دیگر حمله و برای مسلمان کردنشان جهاد کنید و طرف را مختار به پذیرش دین یا پذیرش مرگ کنید و برای اهل کتاب هم مختار میان دین، مرگ یا جزیه و دراین جهاد هم ثواب دنیا و آخرت مهیاست.این منابع فکری شما را ملزم می کند برای زن اشکالی از بربریت را تجویز کنید. و خیلی افزوده ها و نکات و حقایق دیگر. حال سادگی ما ایرانیها را بنگرید-اول از همه شما بزرگوار که از تفاهم دو شخص سخن گفته اید که صد و هشتاد درجه منابع فکری متفاوت دارند.شگفتی اینجاست: فردی که در هر کامنتش تقریبا عنصری از تحقیر و توهین به دیگران وجود دارد-و من شدیدا اکراه دارم از نام آوردن از اینجور آدمها-در آن پاسخ و تحلیل من، نمی دانم چه مطلب خلاف شرع و عقلی یافته که بارها از عبارات توهین آمیز استفاده کرده است. شگفتی اینجاست که اینان تا پای اخلاق و انصاف و مروت به میان میآید خود را نخستین مدافعان ان می نمایند اما در عمل از انصاف و مروت و رعایت حق دیگران و پرهیز از توهین به دیگران کمتر نشانی هست.آیا گفتن و نوشتن و تحلیل کردن عاری از توهین ناممکن است؟ بنده در تبیین نسبت روحانیت با دنیای مدرن در حال خدمت کردن به روحانیتم زیرا در حد درک و عقل خودم عرض می کنم منابع فکری تان را متنوع کنید و کتب دیگر هم بخوانید آیا این تبختر و تکبر است؟ گیرم که باشد مگر پاسخ تکبر، توهین و تحقیر است؟ شگفتا این فرد با نازنینی مثل کورس همزبانی می کند و بر سخن و رای او بوسه می زند، می دانید چرا؟ چون در کلام کورس به مروت و انصاف اشاره شده و همین برای او غنیمت است و با همین می تواند در کامنتهای بعدی مچ کورس را که فرضا پاسخ مطهری و طباطبایی و منتظری را نقد کند و آن را دور از عقل امروز بنماید،بگیرد که شما طبق مبنای خودت گفتی انصاف معیار باشد، حال آیا این نظر انصاف است؟ اینگونه بگویم:اخلاق و انصاف در هر زمینه و زمانه ای محصور در نظام حقیقت و دستگاه فکری آن زمانه است یعنی ما متناسب با متنها و باورها و تمایلات قومی و فرهنگی مان، به اخلاقیات هم معنا می دهیم. سربریدن و از بلندی پرت کردن یک جوان برای داعش کاملا منطبق بر انصاف و اخلاق است زیرا منابع فکری او پیشاپیش مصادیق انصاف را تعیین و تحدید کرده اند. من برای کورس سخت احترام قائلم اما کاش هنگام مثال زدن به ورزش و بازی که رنگ و بوی فرهنگی ندارند متوسل نشود می سزید که مثالی از انسانها-آری انسانها و عوالم فرهنگی انسانها بهترین مثال در بازگو کردن حقایق است- و جهان انسانی می آورد و انصاف و مروت و رعایت برابری را در آن می نشاند و به طرف می گفت آیا این انصاف است؟: بمثل اگر گروهی از زنها و مردها بگویند ما با اینکه بر دین پدرانمان به دنیا آمده اما در تحقیق و جستجو یافتیم که خودمان تعیین کنیم به چه دینی و باوری معتقد باشیم آیا این منصفانه است صاحب یک دین مستقر-بودا، یهود، مسیحی و اسلام،فرقی نمی کند- بگوید باید برای این انتخاب سرتان را از تن جدا کنیم؟ حال جناب کورس اگر جواب مثبت شنیدیم حق داریم بگوییم ما در درک معنای انصاف و مروت به تفاهم رسید ه ایم والا با اجازه شما من این را ساده اندیشی تلقی می کنم. بسا بگویید برای رسیدن به همزبانی و تفاهم، اندکی بر خط مماشات باید رفت تا شاید طرف بنیاد سخن را گرفت و تغییر کرد اما من باور دارم هیچ چیز به اندازه حقیقت(حقیقت یعنی آنچه شما در درونتان تصور می کنید حقیقت است)ارزش مطلق ندارد. به نظر من هر کس به همان اندازه که خود می داند و باور دارد اگر بدون مماشات و ساده اندیشی و تغییر موضع بیان کند، حقیقت بیشتر روشن خواهد شد. بگذریم
    می توانید مفاد سخن من را بیازمایید و در یک حکومت فرضی بنشانید: یا نه فرض کنیم شما بتوانید همین حکومت فعلی را هم تغییر دهید و افراد را جابجا کنید و مثلا فردی مثل همین آقای عالم دین را حاکم(همین م ص ل ح) خودتان کنید با این لحن و ادبیاتی که ایشان در یک کامنتگذاری ساده بکار می گیرند-جالب اینکه به تصریح خودشان شاگرد آقای منتظری بوده اند- آیا وضع بهتر خواهد شد؟ یا فردی از میان دانشگاه آموختگان مکتب مصباح یزدی و جوادی آملی و حسن زاده آملی و فردید و ازغدی و صادق لاریجانب و موسوی اردبیلی و بگذارید که در بهترین حالت غرب و علوم غربی را به تکنولوژی و صنعت و فیزیک و پزشکی تقلیل داده و بقیه را دور می ریزند یا از باب اکله میته تحمل می کنند، چون اینها اگر نگوییم نشانه انحطاط اومانیسم غربی و دور شدن او از وحی، حداکثر دانش ظنی بشری است و بشر ناقص و محدود است و هیچگاه نمی توان یک حکم الهی ابدی را با یک دانش ظنی بشری ناقص معاوضه کرد، آیا وضع بهتر خواهد شد.؟ آیا سانسور کمتر خواد شد؟ آیا نخبگان و زبدگان و دانشمندان سررشته ها کارها را به دست خواهند گرفت و مثلا ولایت موسوی اردبیلی و یاران منتظری و اسدالله زنجانی اجازه خواهد داد یک نخبه حاصل تحقیق خود را در باره پرت بودن اعجاز علمی قرآن به سمع و نظر همزبانان برساند؟
    ساده اندیشی ما ایرانیا حد و حساب ندارد!

     
    • مازیار وطن‌پرست

      علی1 گرامی
      من در کامنت دیگری اجتهاد کردم که نثر ناشناس صفحهٔ پیش با نثر شما تفاوت دارد. باید ببخشید، اما این خطای من همین قدر فایده داشت که غرور مرا در تشخیص نوع نوشتار بشکند. انصافا نوشته‌ای بود نغز و محکم و بری از توهین. همانجا هم شوق خود را از خواندنش ابراز کردم. امیدوارم نوشتهٔ من در بالا که سعی در توضیح و تشریح گفتار شماست، از نظر شما به خطا نرفته‌باشد.

      به مزدک گرامی و سایر دوستان
      متنی که دوست گرانقدرمان مزدک نقل کردند و متونی از این دست همیشه مرا بر سر یک دوراهی قرار می‌دهد:

      اصرار در عدم امکان انطباق اسلام با تمدن نوین بشری، اگرچه ریشه در عینیات دارد؛ اما کمکی به جامعه خواهد کرد؟ آیا سبب هراس مومنین و معتقدین از پذیرش تمدن نوین نخواهد شد؟ آیا تلاش امثال مجتهد شبستری (و در سطحی دیگر و موثرتر اکبر گنجی) را نباید جدی گرفت؟

      در زمانه‌ای که صندوق رای وزن هریک از نحله‌های فکری را در جامعه تعیین کند و آزادی عقیده و بیان به طور کامل رعایت شود، من خود از کسانی خواهم بود که بر تضادهای بنیادین آنچه دست کم تا کنون به عنوان اسلام شناخته‌ایم با دست آوردهای سترگ بشری پای خواهم فشرد. اما در شرایط حاضر آیا اصرار بر این موضوع چیزی جز بستن دریچهٔ گفت و گو بر مخاطب (=جامعه) نخواهد بود؟

      از سوی دیگر روشنگری و کار نظری، مصلحت بردار نیست. هیچ مصلحتی نباید سد راه اندیشهٔ آزاد شود. آیا باید مسیر اندیشه‌ها و ایده‌آل‌ها را از مسیر عمل سیاسی جدا کرد؟ در آنصورت آیا بین روشنفکر عملگرا با فقیه فرصت طلبی که وعده‌هایش را به صراحت “خدعهٔ” مستحب نامید، چه تفاوتی خواهد بود؟

      برای من این یک سئوال بنیادین است. و از دوستان خواهش می کنم نظرشان را در این خصوص بیان کنند.

       
      • جناب مازیار
        آری امکان پذیر هست لیکن به شرطها و شروطها
        وقتی کلیسای کاتولیک با آن همه عظمت و قدرت و شوکت و نفوذ کلام و علمای دینی و متکلمین طراز اول (که سلسله مراتب روحانیون شیعی در واقع نسخه برداری از همین کلیسای کاتولیک است) پس از بالغ بر هزار سال حکومت بلامنازع در اروپا اکنون تبدیل شده به یک نهاد دینی و دست از حکومت (نه از سیاست) بر داشته و از گذشته خود توبه کرده چرا اسلام نتواند خود را اصلاح کند و با دستاورد های عقلانی بشر سازگار سازد؟
        شرط اول آن است که روحانی مثل لوتر پیدا شود و بگوید هر خواننده انجیل خود مفسر انجیل است و اجازه دارد بخش هایی از آن را بپذیرد و بخش هایی از آن را (با توجه به پیشرفت علم و دانش و تحولات اجتماعی که نیاز به برخی آیات را از میان می برد یا آن را بی معنی می سازد) قبول نداشته باشد. بپذیرد که دین دارای جوهره ای است و آیات و روایات را بایستی بر اساس این جوهره تبیین کرد. تفسیر هرمنوتیکی.
        جالب است بدانید کلیسای کاتولیک همین اکنون از بسیاری دگم های خود دست بر نداشته وبه طور مثال خروج از مذهب کاتولیک در قوانین کلیسایی غیر ممکن است! خروج از کلیسا به این شکل است که حکومت سکولار خود را موظف می داند از حقوق افراد در انتخاب دین حمایت کند بنا بر این اگر کسی خواست از کلیسای کاتولیک خارج شود این حکومت است که این حق خروج را ضمانت کرده و به کلیسای کاتولیک اجازه نمی دهد موانع حقوقی برای پیروان خود ایجاد کند.
        کلیسای کاتولیک یا پروتستان و دیگران متوجه تحولات دنیای مدرن شده اند و محدوده کاری خود را به جوهره ایمان به خدا و معاد و پیامبر محدود کرده اند و اگر چه دست از ادعای حکومت برداشته اند لیکن به طرز فعالانه ای در تحولات سیاسی اجتماعی و فرهنگی حضور دارند و در انتخاب روسای دولت و جمهور به طرز غیر مستقیم موثر هستند.

         
      • با درود به مازیار گرامی!دوست ارجمند کسی مانع این نمی تواند بشود اگر اسلام و مسلمین بخواهند خود را با دنیای متمدن وفق دهند و به حقوق بشر وارجمندی انسان و دمکراسی که پایه های اصلی این تمدن است احترام بگذارند.مشکل تفکریست که توانایی باز گشت به تمدن و دنیای مدرن و اندیشه دمکراتیک و سکولار و احترام به حقوق دگراندیش را ندارد.اسلامی که گنجی یا شبستری و یا دیگر اسلامیان نواندیش مطرح می کنند با اسلام سنتی و نص قرآن بیگانه است .تفاسیری که ربطی به قرآن و سنت محمد ندارد نمی تواند بعنوان اسلام به دیگران ارایه شود.مسلما این بحثها درون دینی است و ما بعنوان کسانیکه خواهان جدایی دین از قدرت وحکومت هستیم می توانیم تنها امیدوار باشیم که مسلمانان برای حفظ ابرو وحیثیت خود وآینده ایران و فرزندان خود در این سرزمین دست از تعصب و بی خردی و دگم اندیشی بردارند و بجای تهدید و ترور و زورگویی بمدارا و تسامح با دیگران روی بیاورند. اولین گام در اینراه برایت از آیه های جهاد و کینه و دشمنی با دگراندیشان و رعایت حقوق آنهاست آنهم در عمل و رعایت قواعد بازی و احترام به حقوق مردم و راندن دین و ایدیولوژی اسلامی به حریم خصوصی. ولی شور بختانه قرآن چنین اجازه ایی را به مسلمان نمی دهد.نمونه همین مسلمین همین سید مرتضی و مصلح …هستند که می بینید حاضر به کوچکترین اقرار به اینهم جنایات اسلامیان از صدر تا کنون نیستند و تازه طلبکارمردمیکه قربانی اسلامند هم بوده و انتظار احترام به عقایدی غیره انسانی و جنایتارانه و ویرانگرند!همانطور که جناب ساسان در جواب شما نوشته اند کاتولیکها بعد از قرنها تازه کمی سرعقل آمده اند یعنی جریان زندگی در کشورهای متمدن به آنها فهمانده که چاره ایی جز پذیرش قواعد بازی در یک جامعه سکولار و دمکراتیک را ندارند ولی شوربختانه هموطنان مسلمان ما هنوز در رویاهای حکومتهای مدرنتر اسلامی بر مبنای عقاید ناب محمدیند.طرف هنوز دیگران را نجس و کافر و مرتد میداند و و زن و بچه و دارایی اش را حلال و قابل غارت و تصرف!هنوز بهایی برایش نجس ات و دگراندیشان مرتد و کافر! آیا با افرادی با چنین تفکری می شود حرف از ارجمندی انسان و حقوق دگراندیشان زد؟مسلما نه!کاتولیکها زمانی به خود آمدند و به یکسری تغییرات رضایت دادند که قدرتی برای اعمال زور نداشتند.مسلمین نیز همین راه را دیر یا زود خواهند پیمود ولی مسلما نه با رضایت خودشان!من تنهاامیدوارم که اینها قبل از آنکه ایران را به جولانگاه جنگ طلبان و به ویرانه ای مثل سوریه و عراق …تبدیل کنند برسر عقل آیند ولی بسیار بعید و بنظر در حد آرزویی برای ایرانیان وطن پرست و انساندوست خواهد ماند!

         
      • آتنا فرقدانی

        مازیار عزیز،

        کلمه اسلام دو مفهوم دارد که یکی عام است و دیگری خاص .

        1.مفهوم عام آن آنجاست که قرآن اولین مسلم را ابراهیم میداند. این یعنی اینکه خدا یک سنت یا قواعد ثابت دارد که مربوط به زمان و مکان نمی شود. نمود این سنت اخلاقیات هستند. اخلاقیات در همه ادیان سفارش شده اند. پس هر کسی که این قواعد را بشناسد و به آنها عمل کند مسلمان است. چند آیه در قرآن مؤید این ادعای من است.

        2. مفهوم خاص و آن این است که شما شهادتین را بگوئی و تابع قرائت محمدی از دین بشوی.
        واقعیت این است که دینی که به نام اسلام، امروز با تمام تاریخچه اش در دست ماست قرائت پیامبر از دین اسلام است. البته این ادعا با ادعای شیعیان در ارتباط با عصمت پیامبر منافات دارد و بسیار مناقشه برانگیز است.

        اینکه آیا پیامبر مجاز بوده که با وجود آیه لا اکراه فی الدین ، اینهمه جنگ براه بیاندازد. یا با وجود آیاتی که به صراحت به پیامبر می گوید تو فقط مامور ابلاغی نه تغییر. اینها همه جای بحث دارد.

        ولی با تمام این صحبت ها متن قرآن مطالب تازه ای از نظر معارف و آن قواعد ثابتی که پیشتر عرض شد برای دنیا دارد که در سطح اندیشمندان و فلاسفه قابل بحث هستند و عموم مردم از نتایج آن بهره مند خواهند شد .
        من معتقدم قرآن هم مثل کتاب کپیتال مارکس یک مرجع است که اندیشه هائی را بروز داده و انسانها مخیر در انتخاب هستند.

        موفق باشید

        منصور

         
    • جناب نوري زاد گرامي وديگرفهيمان عزيزسلام
      اين نوشتار اين جناب متكبرمتبختري است كه درذيل بانامش مي آيدملاحظه بفرمائيد بازهم چه تبختري ازخودنشان داده است مثلا به برخي ازاحكام اسلام ايرادونقدي دارد وبرخي ازتوهمات خويش را هم حكم اسلام تصورنموده وبرآن تاخته است وازنوشتن نام بنده -مصلح- به اين شكل درست استيحاش دارد وباتقطيع نوشته است.

      آياتكبر وتبختروتفرعن مگرشاخ ودم دارد،بلكه ازعباراتش بنحوخشم آلودِي مي بارد،بياوتماشاكن اين وضع ادبيات به اصطلاح روشنفكرنمايان روزگارماهست چه جالب وتماشائي است.
      مثل اينكه سؤآلاتي كه دركامنت قبلي من خطاب به ايشان بود كه شمادانشگاهيان وروشنفكرنمايان چه گلي برسراين مملكت زده ايدباسابقه صدسال شاگردي غربيان؟ وچه بنيان علمي رابناكرده ايد؟درعلوم بايه چه طرحي ريخته ايد؟ چه صنعتي وتكنيكي ابداع نموده ايد؟ ودرعلوم انساني چه دست آوردي داريد كه علماي مسلمان نداشته اند؟
      اين مقولات فلسفي غربيان ازدكارت گرفته تاهايدگر وويتگنشتاين درمقابل معارف بلندانساني والهي وعرفاني ابن سينا وسهروردي و مكتب متعاليه ملاصدرا وبيروانش ،چندان ارزشي ندارند،هرچند ما مدتي برايشان وقت گذاشتيم وبااستادارجمنددكتراحمد احمدي ودكترعلي شريعتمداري دام عزهما، يك سيراجمالي وياتفصيلي درگفتارآنان داشتيم.

      اين سوالهاي بنده اين جناب راخيلي آشفته وعصباني ساخته است چون جوابي نداشته است بازهم مكررات ذهني اش راتكرارنموده است غافل ازاينكه دراينجافهيماني بمانندجناب كورس گرامي وديگران هستندكه قضاوت وداوري نمايند.هرچندازنظراعتقاد وآئين 180درجه باهم متفاوت باشيم امادرانديشه اصلاح مشگلات جامعه باهم تفاهم داريم ،وبالاخص بنده ازادب نوشتاري ايشان حظ مي كنم وبهره مي گيرم ،بعلاوه اطلاعات واندوخته هاي علمي ايشان باشما ها اصلا قابل مقايسه نيست،مباداخودرتان راباايشان مقايسه كنيد.
      بس ماباهم به اعتراف خود جناب كورس وهم باتأييد جناب نوري زادبراين تفاهم وتوافق رسيده ايم.

      وحال اين برخي گفتاروباصطلاح استدلال جناب ايشان است كه درزيرمي آيد:

      ” علی1
      7:23 ب.ظ / ژانویه 19, 2015

      {جناب نوری زاد و کورس عزیزم
      در کامنت اسبق، گفتم مسئله/مشکله روحانیت را خوب است تماماً به امر حکومت تقلیل ندهیم. استدلال کردم نظام فکری و منابع ادراکی روحانیت او را مجاب و مجبور می کند که موسیقی را حرام بداند-دهها جلد رساله چاپ شده توسط آقای رضا مختاری موید این حرف است-، رقص را حرام بداند،تغییر دین را با کشتن پاسخ دهد، پوشش به شکل خاص را واجب و تخطی از آن را با مجازات پاسخ دهد، جهاد ابتدایی را مشروع بداند یعنی شمای مسلمان مجازید به کشورهای دیگر حمله و برای مسلمان کردنشان جهاد کنید و طرف را مختار به پذیرش دین یا پذیرش مرگ کنید و برای اهل کتاب هم مختار میان دین، مرگ یا جزیه و دراین جهاد هم ثواب دنیا و آخرت مهیاست.این منابع فکری شما را ملزم می کند برای زن اشکالی از بربریت را تجویز کنید. و خیلی افزوده ها و نکات و حقایق دیگر. حال سادگی ما ایرانیها را بنگرید-}.
      واماجواب:
      جناب ،موسيقي درفقه شيعه مطلقا حرام نيست،بلكه مطرب ومبتذلش حرام است.مثلا آهنگهاي شجريان همه اشعارش توحيد ي وعرفاني است وانسان رابيادخداوندمي اندازد،چه كسي حرام دانسته است.واين آقاي نوري زادهم خواهان بازگشت ايشانست موردتأييداست.

      وامارقص هم مطلقا حرام نيست بلكه اختلافي است مثل رقص زن براي شوهرش وبرعكس حلال است.
      تغييردين باسخش كشتن نيست بلكه” لااكراه في الدين “حاكم است .وحكم مرتدجدااست كه ازروي جحدوانكار ضروريات دين است نه ازروي تحقيق عقلي.
      وامابوشش وحجاب زن به هرنحوي باشد بايد بخاطرسلامت اجتماع رعايت شود.آياشمابه نيمه عرياني خانم وياخواهرت درانظاراجتماع وجدانت راضي است؟وبرآن هم افتخارمي كنيد؟ بس خيلي باغيرت هستيد.
      اما جهادابتدائي مشروط به اذن امام معصوم وحاضراست.بس بقيه توهمات براي اين حكم ملازم دانسته ايد توهمي بيش نيست .واگرشما فتوائي ازفقيه شيعه سراغ داريد آدرس بدهيدلطفا.
      ودرآخراين توهمات گفته است:
      “این منابع فکری شما را ملزم می کند برای زن اشکالی از بربریت را تجویز کنید. و خیلی افزوده ها و نکات و حقایق دیگر. حال سادگی ما ایرانیها را بنگرید-}
      جناب اگرزن مسلمان بمانندزن وخواهرشما بوشش محجوبي داشته باشد وخودرا عريان نشان ندهد،اين اشكال وشمايل بربريت است؟
      جناب ،آيا مي شدكه بفرمائيد :و خیلی افزوده ها و نکات و حقایق دیگر؛چه چيزهائي هستند ؟چرا يادآوري نفرموده ايد؟لابدتوهماتتان بيش ازاين جولان نخورده وياري نكرده استكه بسازد.بس ذهن خلاقي نداريد.

      اين جناب متوهم درآخركار ايرانيان فهيم ومؤمن ومتدين وشريف را؛به سادگي ،يعني نافهمي متهم كرده ونگريسته است.
      اين حاصل فهم روشنفكرنمايان ايران مااست كه فقط بلدند ژست روشنفكري بگيرندوتفرعن بفروشند.وديگران راساده ونفهم بينگارند.

      واين جناب خطاب به آقاي كورس عزيز گفته اند:
      {و به طرف می گفت {يعني به بنده مصلح}آیا این انصاف است؟: بمثل اگر گروهی از زنها و مردها بگویند ما با اینکه بر دین پدرانمان به دنیا آمده اما در تحقیق و جستجو یافتیم که خودمان تعیین کنیم به چه دینی و باوری معتقد باشیم آیا این منصفانه است صاحب یک دین مستقر-بودا، یهود، مسیحی و اسلام،فرقی نمی کند- بگوید باید برای این انتخاب سرتان را از تن جدا کنیم؟ حال جناب کورس اگر جواب مثبت شنیدیم حق داریم بگوییم ما در درک معنای انصاف و مروت به تفاهم رسید ه ایم والا با اجازه شما من این را ساده اندیشی تلقی می کنم. “بايان نقل قول ايشان.

      درجواب ايشان مي شودگفت كه بله شما هميشه اختيارداريد كه هردين واعتقادي راويابي ديني وسكولارراانتخاب كنيد وليكن درجامعه اسلامي حق تبليغ آنرانداريد.وفقيه عاليقدرشيعه چنين فتواداده است:
      “بنابراين حكم ارتداددرموردكسي كه درمسيرتحقيق ازمسيرعقلي استفاده مي كند واحيانا به نتيجه ديگري دست مي يابدجاري نمي شود.وبعيدنيست گفته شودبديده ارتداددرصدراسلام ازبعضي توطئه هاي سياسي عليه اسلام وجامعه مسلمانان حكايت مي كرده وصرفا به خاطرتغييرعقيده واظهارآن نبوده است.{مسأله 3211توضيح المسائل آية الله منتظري ،ص582 احكام مرتد}.

      بس جناب ، بدانيد كه اين تغييردين وعقيده اگرازروي تحقيق عقلي باشد سرتان را ازبدنتان جدانخواهيم كردوكسي متعرض شمايان ازدين برگشته نخواهدشدوحكم ارتداد برشما بارنخواهدگشت ؛ وآن هم مستندفتوائي اش.

      بس ماباجناب كورس درمعناي مروت وانصاف به توافق رسيده ايم ،حال اگر شما مي خواهيددراين توافق شركت داشته باشيديانه متوسل به توهمات خويش باشيد وبه تفرعنتان ادامه دهيد بازهم مختاريد.بس ديگران را ساده وكم فهم تلقي نكنيد.
      باسباس ازديگرفهيمان متواضع ومؤدب
      مصلح

       
      • مازیار وطن‌پرست

        جناب آقای مصلح پاسخ سئوال شما “وامابوشش وحجاب زن به هرنحوي باشد بايد بخاطرسلامت [اخلاق] اجتماع رعايت شود. آياشمابه نيمه عرياني خانم وياخواهرت درانظاراجتماع وجدانت راضي است؟” در اینست که:
        1- من و شما به چه دلیلی باید برای پوشش زنان تصمیم بگیرم؟
        2- چه کسی گفته نحوهٔ پوشش زنان معیار اخلاق یا بی‌اخلاقی اجتماع است؟
        3- چرا اخلاق را به “اخلاق جنسی” و اخلاق جنسی را به پوشش زنان تعبیر می کنید؟

        این چند خط را من قبلا برای جای دیگری نوشته‌بودم، اما فکر کنم در اینجا بیشتر بکار می‌آید:

        کلمه اخلاق در آداب و فرهنگ ایرانی/اسلامی اگرچه شامل راستگویی، غیبت نکردن، میهمان دوستی، ادب در کلام، خوش رفتاری و ادب با همسر و کودکان (همهٔ کودکان)، نیز است؛ اما آنچه به طور خاص و برجسته در این کلمه و در دلِ آموختگان و آموزندگانِ این آداب، مستتر است؛ همانا اخلاق جنسی است. و محتوای آن پا فشاری بر شریعت و عرف است (که حتی می‌تواند ربطی به اسلام هم نداشته باشد).

        یک مسلمان/ایرانیِ کم وبیش معتقد (حتی بسیاری از آنها که به واجبات دینی عمل نمی‌کنند) وقتی به مهاجرت به غرب فکر می‌کند، به این نکته نمی‌اندیشد که چون کودکش در محیطی به دور از ریاکاری معمول و دروغ گفتن های روزمره بزرگ خواهد شد، از نظر اخلاق دینی نکته‌ای مثبت خواهد بود. هرگز بدور بودن از الزامِ رشوه دادن‌های حیاتی (که در اغلب کشورهای مسلمان جزو لاینفکی از چرخه بوروکراتیک است) را حمل بر اخلاقی‌تر زیستن خود و خانواده‌اش از نظر دستورات دینی نخواهد کرد. یک مهاجر مسلمان امکان بیشتر کسب روزی حلال در اغلب مشاغل موجود در جهان غیر مسلمان را، هرگز چون امکانی برای ارتقای اخلاق دینی خود در نظر نمی‌گیرد.

        اما همگی متفقا از تاثیر سوءِ اخلاق جنسی غرب بر خانواده و دختر خویش بیم دارند. در صورتیکه بیشترِ همین افراد، مشتری پروپا قرص سفرهای تفریحیِ مجردی به پاتایا، ارمنستان و اروپا (برای پولدارترها) و اقصی نقاط این جهانِ غیر اخلاقی هستند. و بسیاری از مردان متاهل در وطن نیز اخلاقی بودن را تنها در وضع پوشش همسران و دختران خویش می‌جویند.

        یعنی کلمهٔ اخلاق دوبار محدود می‌شود:
        اول) مجموعه قواعد و دستورات اخلاقی به اخلاق جنسی تقلیل می‌یابد.
        دوم) از اخلاق جنسی، تنها بخشی که راجع به زنان است مد نظر است.
        اخلاق هنوز هم برای ما چیز مهمی است، مشروط بر آنکه دروغ، رشوه، کم‌فروشی، ریا و فریب را جزو اخلاق به شمار نیاوریم.
        من مستندی تحقیقی را دیده‌ام که با یافته‌های تجربی ثابت می‌کند اخلاق جنسی مردان، نه به دین و ایمانشان، بلکه به سن آنها بستگی دارد. یعنی اخلاق مردان با ایمان و بی‌ایمان، هر دو متاثر از بیولوژی آنهاست. با یک تفاوت: مومنین ریا هم می‌ورزند و آن کار دیگر را چون به خلوت می‌روند انجام می‌دهند.

         
  51. http://news.gooya.com/politics/archives/2015/01/191772.php

    مطالب و اسراري از اين دست نبايد در زمان خود افشا شود و گرنه فاجعه مي شود

     
  52. با درود به نوریزاد عزیز وهم میهنان فرهیخته : پاپ !! امروز از مردی حرف میزنم که هیچ شناختی نسبت به وی نداشم ولی یک سخن وی و دخترکی !! چنان مرا منقلب کرد که حال خود نفهمیدم ! ماجرا چنین است که رهبر کاتولیک های جهان پاپ فرانسیس یا به زبان دیگر آیت الله العظمای مسیحیان به مانیل پایتخت فیلی پین سفر کرده بود و قرار بود به زبان اینگلیسی نوشته های ازپیش آماده شده را بخواند ! ناگهان دخترکی دوازده ساله به وی نزدیک می شود و سوال میکند که چرا خداوند از به فحشا کشیدن دخترکان خرد سال بی پناه جلو گیری نمیکند ؟؟ پاپ نگاهی به دختر افکنده و هاج و واج میماند که چه بگوید؟؟ پس از کمی مکث و در آغوش گرفتن آن دختر ! میگوید من هم نمیدانم !! بله شجاعت این مرد روحانی به قدری است که سفسطه نمی بافد و صریح میگوید من هم نمیدانم!! و از شدت خشم و سخنرانیش را به کناری می افکند و به زبان مادری یعنی اسپانیولی شروع به صحبت میکند !! راستی چند آیت الله به صراحت این مرد میشناسید؟؟
    او در بخش دیگری از سخنانش گفت: «تنها زمانی که بتوانیم برای این وضعیت ضجه بزنیم است که به پاسخ مورد نظر نزدیک شده ایم.»

    پاپ برای نشان دادن توجه خود به افرادی که در حاشیه جامعه قرار گرفته‌اند، اظهار داشت: «شما را دعوت می‌کنم ‌هر کسی این سؤال را از خود بپرسد، ‌«وقتی کودکی گرسنه می‌بینم، در خیابان کودکی را می‌بینم که مواد مخدر مصرف می‌کند، کودکی بدون خانمان می‌بینم، کودکی‌‌ رها شده و کودکی که از او سوء‌استفاده شده می‌بینم، کودکی که جامعه از او به عنوان برده استفاده می‌کند، آیا من یاد گرفته‌ام گریه کنم و چگونه گریه کنم؟»‌!

     
    • ]چه ساده ای که گول این /// را می خوری

       
    • همین پاپ که ملاحظه می فرمایید از آن جهت چنین رام و متمدن عمل می کند که مردم دنیای پیشرفته و مدرن به وی اجازه نمی دهند پایش را از گلیمش دراز تر کند وگر نه………..

       
  53. جناب نوریزاد درود!اینکه شزیعتی می گفت مکتب شیعی مکتب انتظار است درست می گفت.سالهار سال است که شعیان منتظر ظهور مهدی نامی هستند و هنوز از ایشان خبری نشده.حالا شما منتظر رحمت امام خامنه ایی شده اید.بنظرتان ایشان از مهدی کمترند که بهمین زودی دعای شما را اجابت کنند؟

     
  54. سلام گرم وصميمانه برنوري زادگرامي

    كه دراين بست مطالب حق رانوشته اند بدون بريشانگوئي.وچه محاكمه جانانه اي.

    وسلامي ازبن جان برفائضه خانم مكرم وخواهرگرامي كه اين گفتگوي خردورزانه را بنحواحسن ونكته سنجانه مرقوم فرموده اند.
    آفرين براين چالش كشيدن هاي شما زورگويان دوران را.
    باسباس ازهردوي شما نيك انديشان
    مصلح

     
  55. نوچه بانکی مون

    سلام آقای نوریزاد,

    امروز آقای بانکی مون با من تماس گرفت و گفت که سید محمد خاتمی به ایشان در مورد صلح و خشونت در دنیا پیشنهادا تی داده. لطفآ موارد زیر را به اطلاع آ سید ممد برسانید:

    ۱- تمبر فراموش شده .
    ۲- مخاطب نامه بنده میباشم, آدرس بیت رهبری قید شده است.
    ۳- نام بشار اسد در لیست گیرندگان از قلم افتاده است.
    ۴- آیا برای دوره ۱۵ ساله بعدی هم برای ریاست مؤسسه گفتگوی تمدنها کاندیدا میشوند یا نه؟
    ۵- لطفآ یک نظافتچی را برای رفت و روب مؤسسه استخدام کنند.

    ممنون از زحمتی که میکشید.
    دوستدارتان,
    نوچه بانکی مون

     
  56. با درود.
    متاسفانه بعد از انقلاب اشرار مذهبی باورهای شخصی مردم را به باورهای دولتی تبدیل کردند.و با وحشی گری تمام به جان جان و مال مردم پرداختند.و با این وحشی گری وتندخوی سه بحران بزرگ را به کشور عزیزمان تحمیل کردند.۱-جنگ ۲-گروگانگیری و قثل و تروردر داخل و خارج۳- بحران هسته ای . که در هر سه مورد شکستی ثلخ و ملیارده دلار ضرر و زیان و ملیونها اوراره وکشثه و مجروه بر جای گذاشت. و در این مدث با وحشی گری چه در داخل و چه در خارج مردم بزرگ ایران را در مقابل غرب ودنیای اسلام قرار دادند.و حاصل این دیوانگی و حماقت محض چیزی جز فرار ملیونها ایرانی نخبه و همچنین فرار ملیاردها دلار از سرمایهای این مملکث به خارج شد. و هم چنین باعث بی ابروی و بی حیسیتی مردم بزرگ ایران در دنیا شد طوری که یکی از شعارهای انتخابای اقای روحانی این بود که پاسپورث ایرانی را از لحاض ارزش و اعثباربه قبل از انقلاب برگرداند.وحالا یک عده هم به اسم اصلاح طلب پیدا شده که ادم را به یاد ان شعر معروف عبید زاکانی می اندازد که چطور میشود این زنگوله ی اصلاح طلبی را به گردن علی اقا خودمان بیاندازیم.

     
  57. ” اگر سعدی امروزه میزیست جامعه را چگونه میدید؟ ”

    بنی آدم ابزار یکدیگرند

    گهی پیچ و مهره، گهی واشرند

    یکی‌ تازینه یکی‌ نیش مار

    یکی‌ قفل زندان یکی‌ چوب دار

    یکی‌ دیگران را کند نردبان

    یکی‌ می‌کشد بار نا مردمان

    یکی‌ اره، تا نان مردم ٔبرد

    یکی‌ تیغ تا خون مردم خورد

    یکی‌ چون قلم، خون دل‌ می‌خورد

    یکی‌ خنجر است و شکم میدرد

    چو عضوی بدرد آورد روزگار

    دیگر عضو‌ها در پای کسب و کار

    خلاصه پر از نفرت و کین و آزٔ

    یکی‌ همچو کرکس یکی‌ چون گراز

    تو کز‌ محنت دیگران بی‌ غمی

    در این عصر، نامت نهند آدمی‌!

     
  58. می گویم: چرا پرونده هسته ای را تمامش نمی کنید تا اقتصاد از فلاکت درآید،
    می گوید: فقط بیست درصد مشکلات کشور از تحریم هاست.
    می گویم: خوب اگر مسئله تحریم ها نیست، پس چرا مسئولان و مدیران بیکفایت را بخاطر اضمحلال اقتصاد کشور محاکمه نمی کنید؟
    می گوید: نه! مسئولین دلسوزند، مشکلات اقتصادی بخاطر تحریم هاست!

    می گویم: چرا روزنامه اصلاح طلب «مردم امروز» را که فقط 19 شماره اش منتشر شده بود، بستید؟
    می گوید: چون به «مبانی اعتقادی مردم» توهین کرد.
    می گویم: خوب مگر روزنامه اصولگرای «وطن امروز» در کاریکاتوری به رئیس جمهور روحانی توهین نکرده بود؟
    می گوید: آرای مخالف را تحمل کنیم دوست من! آزادی بیان پس برای چیست؟!

    می گویم: زنان جوان و فهیمی چون آتنا فرقدانی و مهدیه گلرو و مریم شفیع پور و بهاره هدایت و حکیمه شکری و آتنا دائمی و ساجده عرب سرخی چرا در زندانند؟
    می گوید: بخاطر «اقدام علیه امنیت ملی».
    می گویم: خوب مگر اسید پاشی ها، دزدی های هنگفت از بیت المال، و بر هم زدن رابطه با عربستان که به سقوط قیمت نفت و به خاک سیاه نشستن اقتصاد انجامید اقدام علیه امنیت ملی نبوده اند؟
    می گوید: تو بصیرت نداری، بحث با تو بی فایده است.

    می گویم: چرا اینقدر با ایما و اشاره و استعاره افشاگری می کنید؟ کسی که، یا کسانی که 22 میلیارد دلار ارز را در بازار دوبی فروختند، اسم ندارند مگر؟ یا آن نهادی که هم پول و اسلحه و قدرت دارد و هم فاسد است، اسم ندارد مگر؟ «برادران قاچاقچی» دیگر چه صیغه ای است؟ چرا اینقدر در لفافه حرف می زنید؟ یا رسما اسم ببرید، یا اینقدر خون به دل مردم نکنید.
    می گوید: یک جاهایی آدم باید یک چیزهایی را بخاطر حفظ نظام ندیده بگیرد و پرده پوشی کند.

    می گویم: چرا میرحسین و کروبی را آزاد، یا لااقل به صورت علنی محاکمه نمی کنید؟
    می گوید: آزادشان کنیم که در دادگاه علنی ناگفته هایشان را به مردم بگویند؟
    می گویم: خوب بگویند. شما هم دفاع کنید و ناگفته هایتان را بگویید و قضاوت را به مردم بسپارید.
    می گوید: مردم قوه تشخیص حق و باطل را ندارند و فاقد بصیرتند.
    می گویم: مگر نمی گویید میلیون ها ایرانی در 9 دی، پاسخ فتنه گران را دادند. خوب همان میلیون ها ملت با بصیرت قرار است قضاوت کنند دیگر. نگران چه هستید؟
    می گوید: تو هم فتنه گری و آب به آسیاب دشمن می ریزی. با این حرف هایت.

    می گویم: این همه سال که می گفتید با آمریکا مذاکره نمی کنیم. حالا چه شد که ساعت ها دوتایی با هم گفتگو می کنید؟ بی حضور روسیه، بی حضور چین؟ پس تکلیف این همه سال فرصت هایی که سوخت، چه می شود؟
    می گوید: چون شرایط و معادلات فرق کرده.
    می گویم: ظهور داعش، سقوط آزاد قیمت نفت، کاهش ارزش پول ملی به کمتر از نصف و ناچاری مان از قرض کردن از جیب نسل های برنیامده، قاعدتا نشان می دهند که این معادلات به نفع ما تغییر نکرده. چرا آن موقع که نفت را 130 دلار می فروختیم و کُری می خواندیم و دنیا را تهدید به بستن تنگه هرمز می کردیم تصمیم به مذاکره از موضع قدرت نگرفتیم؟
    می گوید: شما فتنه گران غرب را کعبه آمال خود کرده اید. فکر می کنید اگر با غرب مذاکره می کردیم همه مشکلاتمان حل می شد؟ نخیر، آن وقت غرب بهانه تازه ای برای تحت فشار قرار دادن ما پیدا می کرد.
    می گویم: من ایرانی ام. نه غرب بت آرزوهایم است، و نه شرق. برای من وطنم مقدس است و اگر بدانم مذاکره با غرب و شرق منافع کشورم، و نسل های آینده وطنم را تأمین می کند، حتما مذاکره می کنم، و ای بسا غرب را پاکیزه تر و قابل اعتمادتر از چین و روسیه می دانم.

    از پای صحبتش بلند می شوم.
    من می خواهم او را بفهمم، اما نمی توانم.
    اما او می تواند مرا بفهمد، اما نمی خواهد.

    او ترجیح می دهد من و ما و هر آنکه مطالبه حق می کند، برای همیشه از این سرزمین برود، همانطور که پیمان عارف و سلمان سیما و محمدرضا جلائی پور و جوانان دیگر رفتند، تا او و فرزندانش و کسانش جولان بیشتری داشته باشند، بی مزاحمت، و بی پرسش.

    اما من می گویم اگر فردا روزی حق انتخابی برای برگزیدن حاکمان سرزمینم داشته باشم،
    برای انتخابم نه از دینش می پرسیدم، نه از مذهب و نژادش.
    اما از اصل و نصبش حتما خواهم پرسید، که باید از خانواده ای اصیل و فرهیخته باشد.
    و از سوادش و تخصصش اطمینان حاصل می کنم.
    و مطمئن می شدم که غرب و شرق عالم را خوب دیده و لمس کرده و در آنجاها سالها زندگی کرده.
    و سر ضرب از او می پرسیدم نام ده تا از آخرین کتاب هایی که خوانده، بگوید.
    و از سلامت روانش اطمینان حاصل می کردم،
    و از پاک دست بودن،
    و دروغگو نبودنش.
    و از اینکه دستش به دهانش می رسد هم مطمئن می شدم.
    او را از ده ها فیلتر عبور می دادم تا مطئن شوم «عشق به وطن» را می فهمد.
    از او تعهد می گرفتم که اعتقاداتش را به خلوت خود و خدایش محدود کند، اما در اجتماع، حافظ منافع هر آنکه ایرانی است باشد، ترک، کُرد، بلوچ، بهایی، بی خدا، شیعه، سنی…

    من اطمینان دارم که ایران روزی به شکوهش بازخواهد گشت.
    حتی اگر به قول آقای نوری زاد، مجبور باشم تصور کنم مغولانی به سرزمینمان آمده اند و 200 سالی هم مهمانمان هستند.

    راستی،
    یاد «شلر فرهادی» و «آوین عثمانی» هم گرامی.
    مبادا فراموششان کنیم.

     
    • با سلام به خوانندگان عزیز این سایت

      بسیار لذت بردم از این تحلیل زیبای خانم فائزه؛ ان شاءا… هر جا که هستند موفق و سربلند باشند.

      امام(ره) فرمودند: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد. بینی و بین الله توی این 36 سال چه کسی

      توانسته به اندازه ولی فقیه به این کشور و مملکت آسیب برساند؟ نظر شما چیست؟ لطفاً در صورتی که من اشتباه می

      کنم راهنماییم نمایید!

       
    • اين مشخصات كه گفتيد همه در امير عباس هويدا جمع بود.!
      آيا بعد از اين تجربه مهيب و ذلت بار تاريخى، روزى مى رسد كه قدر پاك دستى و ميهن پرستى را بدانيم تا بفهميم جايگاه امثال او بايد كجا باشد و جايگاه ششلول بند لاتى كه او را به قتل رساند كجا؟

       
      • دوست عزیز مشکل افرادی مانند هویدا وابستگی زیادشان به مقام بود تا علی رغم اینکه از فرهیختگان جامعه بودند نتوانند بر خودکامگی شاه اثر گذار باشند برای شناخت بیشتر شخصیت هویدا کتاب معمای هویدا اثر اقای عباس میلانی را دانلود و مطالعه کنید

         
        • دوست گرامى كتاب معماى هويدا و نيز نقد آن كتاب را خوانده ام. با گفته شما موافقم كه خودكامگان، اثر فرهيختگان را خنثى مى كنند.
          هويدا مثالى است بر اينكه حتى جمع شرايطى كه فائزه گرامى برشمرده اند، در يك شخص، نمى تواند باعث شود كه او در منصب خود، هر چند كليدى، بتواند منشاء دگرگونى هاى مثبت زيربنايى و ماندگار شود زيرا در نظام ديكتاتورى، اراده يك فرد يا گروهى اندك، جايگزين خرد جمعى شده است ، تنها راه چاره اينست كه ساير ساز و كارهاى يك جامعه باز مانند احزاب كه در برگيرندهء منافع و خواسته هاى تمام گروههاى مردم باشند، نظام قضايى سالم و مهمتر از همه رسانه هاى آزاد برپا گردد تا با موشكافى، ارباب قدرت را زير نظر داشته باشند و گرنه تاريخ ما نشان داده كه هر گاه انسانى با اصل و نسب، باسواد، كتابخوان، دنيا ديده، با روان سالم، راستگو ،پاكدست، بى نياز و وطنپرست، در ايران به جايگاهى رسيده، در نهايت سرنوشتى جز نفله شدن و يا در بهترين حالت، انزوا نداشته است.

          ———————–

          سلام آنیتای خوب
          بله، این افسوس هماره ی این روزهای مردمی است که به سرگردانی تاریخی مبتلا شده اند. در این راهی که شما فرموده اید – و درست نیز هست – یکی از بزرگترین موانع ما بخشی از مردم اند که ” خواهان” جهالت اند. و معمولاً حکومت های جور برای این ” نیاز مردمی” هزینه و هیاهو می کنند. ما علاوه بر حاکمان خود کامه، با جماعتی از مردم مواجهیم که بر “جهل خواریِ” هرچه بیشتر حریص اند. این مردم را نمی شود نادیده گرفت. برای خود جمعیتی هستند. ذره ای فکر و درایت و خردمندی در میان شان دست به دست نمی شود. چشم به بلندگوی مرکزیِ حاکمیت دارند و به یک صدای آن بر می خیزند و به صدای دیگرش فرو می کشند. بهمین خاطر است که من اغلب در پاسخ به جوانان عجلولی که چونیِ آینده را از من می پرسند، صبوریِ خردمندانه را پیش می نهم. در این صبوری خردمندانه، همه ی مواردی که شما فرمودید جای می گیرد.
          با احترام

          .

           
    • بر چشمانم اشک جاری کردی ای عاطفه زلال میهن.

       
    • ابوتراب کج زلف

      با درود و آرزوی تندرستی برای همه

      درود بر بانوی گرامی سرکار خانم فائزه ، براستی هر حرفی که بیان کننده واقعیتها باشد لا جرم بر گوش دل نشیند ، همواره شادکام باشید.

       

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1418 seconds.