از میان هزاران آیت اللهی که سر برآورده اند و سر فرو برده اند، ما تنها شش آیت الله سراغ داریم که بخاطر مردم – آری بخاطر مردم – از کفّه ی قدرت و اعتبار و پول و دم و دستگاه آیت اللهی خروج کرده اند و به کفّه ی مردم کوچیده اند و در این کوچ کوبنده، آسیب ها دیده اند و خطرها کرده اند و عربده ها و ناسزاها و جفاها تحمل کرده اند. اساساً دم و دستگاه آیت اللهی، نه به علم، نه به قرآن و نه به اهل بیت و خدا و هستی، بل به پول مردم بند است. شما اگر بر این لوله ای که از جیب مردم به خانه ی یک آیت الله پول می برد پتک بکوبید، خواهید دید که سروصدایِ آیت اللهی اش فرو می کشد. یعنی همان آیت اللهی که نیم ساعت قبل از کوبشِ پتک، برای اسلام و قرآن و اهل بیت و خدا گریبان می درید و غیرتی می شد و فتوا می داد و حکم می کرد و عمامه بر زمین می کوفت، همین که ببیند از پول خبری نیست، آرام و نرم بر زمین می نشیند و دست به سقف آسمانی می برد که تا دو انگشتی عمامه اش پایین آمده و پایین تر نیز می آید.
گرچه این لوله کشیِ از جیب مردم به بساط آیت اللهی، در میان همه ی ادیان و مذاهب هست، در بخت و اقبال ما ایرانیانِ این روزگار اما به فاجعه ی ” حکومتِ ملایان” نیز آلوده شده. ملایانی که در حجره های کوچکِ نداشتن و نخوردن و نپوشیدن و ندیدن و نشنیدن و نشناختن پرورش یافته بودند، ناگهان بر گرده ی اقتدار برآمدند و نعره کشان به بلعیدنِ حریصانه ی هر آنچیزی دست بردند که در عقده های فرو کوفته شده شان لمیده بود. و بی آنکه بدانند، قربتاً الی الله آنچنان خاکی بر سر این کشور اساطیری افشانده اند که تا قیام قیامت، کسی نمی تواند آسیب ها و مفسده ها و نکبت های شان را از هزار توی مغز و روانِ جوانان و مردان و زنان و حتی کودکانِ این مرز و بوم بیرون بکشد. هجوم و نفوذ روحانیان به هرکجای ادارات و دستگاه ها و فرصت های شغلی، مثلاً برای محافظتِ آن نهادها از آسیب های احتمالی و حرکت های غیر ولایی بوده است، اما نه که ملایان جوری تربیت شده اند که حضورشان بی ارتباط با تخصصِ جاریِ دستگاه های اجرایی و حیثیتیِ مملکتی است، شتاب آنجاها را از رشد و پویایی باز می دارند و حتی به خاک می برند. کما این که باز داشته اند و به خاک نیز برده اند.
بزرگترین خدمتی که آقای خامنه ای به دود اندودِ دودمان آیت الله ها کرده است، خشکاندن ” شجاعت ” در ذهن و زبان و ضمیرِ آیت الله هایی است که قرن های قرن، شجاعت را “اصل” مسلمِ آیت اللهیِ یک مرجعِ دینی می دانسته اند. بله، آقای خامنه ای با ترساندن آیت الله ها، پوسته ی پوکی از آنان بر زمین نهاده است. بجوری که مردمانِ بی خرد، سالهاست که به همین پوسته ی میان تهیِ آیت الله هایِ ترسیده دستِ التجاء می کشند و امید برکت دارند و به روزی دل بسته اند که از های و هویِ این امامزاده های کز کرده درِ بسته ای وا شود. صمیمانه می گویم: ما، از این جهت، سپاس مند آقای خامنه ای هستیم. وی با خاکمالیِ آیت الله ها، به گمانِ خود بر بقایِ بی دلیلِ خود داربست کوفته است. بی آن که بداند: در فردایی نچندان دور، این ترسِ خانه کرده در بنیانِ فکریِ آیت الله ها، به حذفِ همه ی تحکم ها وحضور های شیعیِ انان در زندگی اجتماعیِ مردم خواهد انجامید. من در کلِ بساط آیت الله های شیعه، به این شش نفری که از آنان اسم می برم تعظیم می کنم.
پیش از آن اما بگویم: نقدِ آیت الله ها، هرگز از زاویه ای دور از صنفِ انان، پسندیده و معطوف به انصاف نیست. به آیت الله ها باید از درون نگریست. از درونِ بساطی که رو به مردم و به حاکمیت دارد. تنها وجه مشترکی که من در این شش نفر دیده ام، خیری است که از آنان در بزنگاههای حساس سیاسی و حقوقی و اجتماعی و انسانی، به جامعه و به بخشی از گشایش های مردمی رسیده است. این خیر، نه این است که خانه ای و سرپناهی برای جماعتی بنا کرده باشند و کتابی منتشر کرده باشند. نخیر، من خیر را مستقیماً در ایجادِ مجرایِ تنفس در زندگیِ اجتماعیِ مردم می دانم. دست بردن به این خیرِ مردمی، یعنی خروجِ پر از آسیب از دایره ی آیت اللهیِ حکومت و ورود به عرصه ای که در آن، یک رشحات مختصری از نیازِ بدیهیِ مردم به حق و آزادی و انصاف و عدالت و بایستگی دیده می شود. این شش نفر که تک به تکشان با لمسِ آسیب های فراوان و با هیاهوی شعبون بی مخ های اسلامی به زیر کشیده شده اند و خود خواسته به سمت مردم کوچیده اند، اینان اند: آیت الله منتظری، آیت الله صانعی، آیت الله بیات زنجانی، آیت الله کاظمینیِ بروجردی، آیت الله دستغیب شیرازی، آیت الله معصومیِ تهرانی.
سلام..پس بهتر است در مورد آيت الله رستگار جويباري بزرگ مفسر قرآن كريم كه از اول انقلاب در حصر وزندان بسر مي برند هم تحقيق نمائيد تا بدانيد ايشان قبل از تشكيل جمهوري اسلامي به عواقبش پي برده بود …
سلام
از این شش تن، دو نفرشان از مقصران بزرگند :
آیت اله منتظری گرچه از آقای خمینی کنار کشید یا کنار کشانده شد، اما بنا به نوشته ی خودش در کتاب خاطراتش او کسی است که با پافشاریش اصل ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شد و با این که خودش در اتش آن سوخت هرگز ولایت فقیه را نفی کرد منتها می گفت تعبیر من از ولایت فقیه چیز دیگری است. وقتی یک اصطلاح با افراد تعبیرش فرق کند خب هر کسی که ولایت باشد به ظن خودش رفتار می کند. این واگذاشتن یک اصل به سلیقه ی افراد یعنی خودکامگی!
آیت اله صانعی روزی گفت هر کس از خامنه ای پیروی نکند کافر است. ایشان با این که کنار گذاشته شد اما هرگز این حرفش را رسمن پس نگرفت.
از آن ۴ تای دیگر خبر ندارم!
لطفا منبع سخن آقای صانعی در مورد سیدعلی را بما هم آدرس دهید
سلام
ممنون از مطالبتون
ایا اقای معصومی تهرانی به درجه ایت الله رسیدن؟
این مساله را با توجه به این گفتم که در شرایط فعلی جستجو کردن در مورد این شخصیت نتیجه ای نذارد جز اینکه ،این فرد را ادمی جاهل به اسلام میشناسانند و غافل از قران
بنابراین این سوال پیش میاید که واقعا این شخصیت ،ایا قابل استناد هست یا خیر و همچنین اینکه اگر کسی در حوزه علمیه ایران درس بخواند و تا اخر که در دروس خارج شرکت کند و با اجازه مجتهدی به درجه ی ایت اللهی برسد و اینکه تعصب های خاصی در شیعه وجود دارد،
میتواند به نظر های متفاوت و حتی میتوان گفت مغایر شیعه ی غالب حوزه برسد که حتی مسایلی از جمله معراج ، عصمت و سایر چیزها را براحتی زیر سوال ببرد و نظرات خاص متفاوت را ابراز کند
در صورتی که اساس شیعه ی فعلی همین مسایل مثل عصمت است اما ایشان به محفوظین معتقدند.
ایشان نزد که درس خوانده که به این افکار رسیده.عرض بنده در درست یا غلط بودنش نیست در این است که در این حوزه علمیه با این اساتید و تعصبات نمیشود به این نتایج رسید.
با تشکر
با درود _ آقای نوری زاد ، این شش نفر آیت اللهی که نام برده اید ، انسان هایی هستند که ارباب ظلم و جور به آنها در غالب ” شعبونک های بی مخ ” تاخته اند . اما کسانی از این آیت الله ها را داریم که بعد از تقلب و به قولی آقای حجاریان ” تدلیس ” در انتخابات سال 1388 ، تنها توانستند سکوت کنند و موضع سیاسی موافق حکومت در تقلب انتخابات را نگرفتند و همین امر باعث شد که رهبری کنونی از سر استیصال و اجبار و ترس شبانه به صورت خصوصی به ” بیوت ” آیت الله های سکوت کننده در شهر قم بروند و از آنها التماس و خواهش کنند که ” خواص بیایند و موضع ” بگیرند . البته آنها هم به حرف رهبری توجه نکردند و ” موضع ” دلخواه رهبری را نگرفتند و حتی از امام جمعه ای شهر قم هم استعفاء دادند که رهبری از دست آنها خیلی ناراحت شدند و هنوز هم ناراحت هستند .
Mr. Nourizad I think Iran and Iranian biggest problem is these Ayatollahs and religion, as long as we depend on these ayatollahs to decide for us what to do and what not , our situation will not be better than this, I have live in west for 36 years and become a ayatollah myself, to use my own thinking and find good from bad and live happily ever after without any mortajeh ayatollahs, I belive evey human being has enough brain to think what is good and bad for him or her , what to wear and what to eat and so on and WE DON’t NEED ANY RELIGION OR AYATOLLAHs.
هو ۱۱۰
سلام
آقای نوریزاد، فکر نکنم سید محمد حسین کاظمینی بروجردی از عنوان آیت الله خشنود باشد، زیرا چندین سال پیش برادرم علیرغم سیاستگریزی اش به سبب تجارب تلخ در دو رژیم و البته اطاعت امر پیر، به سید محمد حسین رساند که عنوان آیت الله و عناوین مشابه از قبیل حجت الاسلام و…. ساخته و پرداخته عوامل استعمار انگل ستان و روس اند. از حمله بخش هائی از کتاب خاطرات یک شاهزاده روس در ایران را بازخوانی کرده بود که این جانوران چه فسادی در مذهب حقه ایجاد کرده اند. این کتاب نوشته مردکی است که نام او در کتب تاریخ دبیرستانی ما به علت نقص الفبای رایج فارسی و نیز قلت سواد معلمین هرگز درست تلفظ نشد،. یکی او را دالغوره کی و دیگری دال گورکی تلفظ میکرد. تلفظ درست آن دال گروکی است که در دوران قاجار به ایران آمد و حتی لباس طلبگی بتن کرد، فارسی و عربی آموخت وحتی به اجتهاد !! هم رسید. این روباه اسلاو نژاد که دست کمی از گرگ همنژادش گریبایدوف نداشت و با رومانف های تبهکار خویشاوندی داشت توطئه های زیادی را در ایران و میانرودان به اجرا گذاشت که علاقمندان میتوانند در کتب تاریخ مطالعه کنند. مختصر اینکه جناب بروجردی متوجه شدند و گویا به همین علت از عنوان آیت الله طفره میرفت. اگر به کتب تاریخی اسلام تا پایان سلسله افشار و زند مراجعه کنید، عناوین جعلی فوق الذکر در آنها یافت نمیشود.درحقیقت عوامل استعمار با اینکار ضربه شدیدی به مذهب آل محمد زدند که دست کمی به مراتب مخرب تر از عنوان امام ، جعل شده توسط اموی ها و عباسیان بود. بهر تقدیر همه همرهان ارجمند را به قضاوت در این باره دعوت میکنم و اگر بدانم که سید محمد حسین علائقی به عنوان آیت الله دارد از مقام ایشان در نظرم کاسته خواهد شد. من این مطلب را در حالی مینویسم که برای چندمین بار از برادرم می شنوم که بمن میفرماید، “جسم و روحت را به عفن سیاست آلوده نکن.”. ولی چکنم وقتی فداکاری شما و دیگر انسانهای پاکباخته را میبینم نمیتوانم آرام بگیرم.
یا علی
سلام بر دوستانی که جواب دادند:
1 – خدا پدرم را رحمت کند که به حرف پدر نکرد و نان آخوندی نخورد و کراواتی شد.
2 – من هم به جمهوری اسلامی رای ندادم.
3 – اگر مردم رای دادند فقط یک گزینه در برابرشان گذاشته شد: جمهوری اسلامی آری یا نه. آن هم بدون این که معنی ولایت فقیه را برایشان توضیح دهند.
4 – با تشکر از این که آقای کاطمینی بروجردی تصحیح شد.
5- ایشان و دیگرانی که آقای نوریزاد نام برده هم از سفره ملت نان می خورند و از وجه دین بازی. آن که دین ( ایده ئولژی ) را وسیله کسب و کارش قرار دهد مردم فریب است.
كاملا با شما موافقم.
فقيه شيعه ولايي و خالص در عصر ما فقط يك نفر سراغ دارم : شيخ حسن اللهياري دامت توفيقاته
صحيح العقيده ، خالص و ناب در ولايت امام معصوم(ع) ، دشمن قسم خورده مدعيان ولايت غير معصوم ، وقف مكتب حقه تشيع و روشنگري شجاع ، داراي پيشينه اي پاك و دستاني كه به خيانت به خون و مال و ناموس امت آلوده نشده است. چيزي كه در آن 6 نفر كه آقاي نوروي زاد فرموده اند هرگز سراغ ندارم.
راه ايشان مانند راه و نهج امام علي(ع) ، فرقان تشيع ناب امامان اثني عشر عليهم السلام است.
Mr. Nourizad. I think you are making mistake, there is no ayatollah in the world could be on people side, they might have said few thigs here or there but not enough to stop this regime fom tourcheing, kiling and stealing people money. We as a free human being need to fight for democrac and not to be depend on these ayatollahs, and religion as a whole. Religion is just made up by these ayatollah too which is all lies and myths. so sonner we get rid of this religion with their ayatollahs we can move forward toward a democracy in Iran.
در پشت چارچرخ فرسوده ای کسی
خطی نوشته بود
من گشته ام نبود
تودیگر نگرد نیست.
آقای نوریزاد.برخی از این حضرات اگر هزارسال هم اهتمام کنند منتی بر مردم نداشته و شاید گوشه ای از کفاره گناهان خود را پرداخته باشند.مثلا آقای منتظری با پایه گذاری مجعولی به نام ولایت فقیه ملتی را سالیان بسیار در فلاکت گذارد که هنوز هم ملت ما در حال پرداخت بهای آن است.یا خدمات آیت الله صانعی را در دادستانی کیست که فراموش کند که پایه گذار دادگستری ناعادلانه و بی وکیل و یک طرفه امروزیست.یا دوستی از طاهری نام برده که خود شریک بدعتگذاریها و گناهگاریهای رهبر قبلیست و…این بزرگان ملتی را به قهقرای فلاکت و بدبختی رهسپار کرده اند و بعد از کرده خود پشیمان شده اند.پس ملت است که بهای سنگین جهل خود را پرداخت حال هر چقدر هم اینها بر سر وسینه بکوبند چه سود.
برات متاسفم با نمک انقلاب بزرگ شدید وحالا لگدپرانی به نمکدان
دوست گرامی
حتی ارزش پاسخ دادن را هم نداری ولی همین قدر را بدان که انقلاب چون انگلی بر هست و نیست ملت ما نشست و از قبل آن شعارزدگانی که خود را انقلابی می نامیدند و دیگران را ضدانقلاب سفره ها گستردند و از کنار این سفره ها سرداران و ملایان فربه قد علم کردند پس این ما نبودیم که نمک انقلاب را خوردیم شما بودید که هستی و نیستی ما را بردید.اما پاسخ روشن تر به تو آنست که خمینی و خامنه ای و هاشمی و امثالهم نمک شاه را خوردند و بدان لگد پرتاب کردند چرا به آنها چنین جمله قصاری را نثار نمی کنی؟!!نه برادر من این نه نمک شاه و نه نمک ملاست.این هست و نیست ماست که هر روز تاراج یک راهزن جدید می گردد.منت را بر من و ما نگذار این منت شایسته دیگران است.اگر قد بلند کنی و از بالا ببینی خواهی دید که تا چه حد در لجن هستیم و دنیای بیرون را که لجنزار نبود آلوده دیدیم و لجنزار خود را گلستان.
Ayatolah taheri
یکی از دوستان قمی معتقد بود که این تصور که اخوندها قبل از انقلاب در عسرت زندگی میکردند ، اشتباه است . چرا که طلبه سی ساله ای نبود که خانه شخصی از خود نداشته باشد .
با درود:
نمایندگان شریف ملت میفرمایند ۶۰ هزارميليارد تومان فرار مالياتی در سال داریم. اگر این عدد را تقسیم بر جمعیت ایران کنید, بعد عدد حاصله را تقسیم بر 12 کنید به هر ایرانی از 78 میلیون ماهانه 64102 تومان میرسد. یا وزیر بی تدبیر و نا امید را استیضاح کنید, یا همه ایرانیان بیکار بشوند مامور امر به معروف و نهی از منکر و جلوی این دزدی بزرگ تاریخ را بگیرند. آقا شما نیازی به این ندارید که انیشتن باشید, فقط کافی است جلوی رشوه را بگیرید.
http://armandaily.ir/1393/10/28/Files/PDF/13931028-2668-15-9.pdf
نمايندگان مجلس در گفت وگو با آرمان؛ ۶۰ هزارميليارد تومان فرار مالياتی در سال
http://armandaily.ir/1393/10/28/Files/PDF/13931028-2668-15-8.pdf
مهر: معاون وزير نفت با انتقاد دوباره از پرداخت ماهانه بيش از سه هزار ميليارد تومان يارانه توسط وزارت نفت، گفت: شرکت های نفت و گاز ديگر بودجه ای برای پرداخت ماهانه يارانه ندارند. منصور
معظمی با اشاره به اينکه پرداخت يارانه از سوی وزارت نفت رمق آن را گرفته است، افزود: صنعت نفت ماهانه ٣هزار و ۷۵۰ ميليارد تومان به سازمان هدفمندی يارانه ها پرداخت می کند.
وزیر اقتصاد اگر در ده سال آینده هم نتواند اقتصاد بیمار ایران را درست کند ناراحت نخواهم شد. خدا هم نمی تواند درست کند. لااقل رشوه در اداره پول ساز دارایی را کم کنید. بنده یک راه خیلی ساده برایتان نشان می دهم که هر کسی با شش کلاس سواد بتواند رشوه خواران را کشف کند. میزان درصد افزایش مالیات هر واحد اقتصادی را برای پنج سال گذشته محاسبه کنید, اگر یک کارشناس بطور دایم در پنج سال گذشته , مالیات بعضی از واحد ها را سی درصد بالا برد ولی همان کارشناس در همان منطقه ودر همان نوع فعالیت اقتصادی میزان مالیات بعضی از واحدها را فقط پنج درصد بالا برد شما نباید آدم تیزی باشید که بفهمید آنها که مرتب مالیات شان مبلغ کمی هر ساله بالا میرود رشوه می دهند و آنها که مرتب هر سال میزان مالیات شان سی درصد بالا می رود رشوه نمی دهند.
صرف نظر از شکایت من آیا اصلآ کنترلی برای جلوگیری از رشوه خواری وجود دارد؟
با درود،
سعید لیلاز، کارشناس اقتصادی گفته بود که رقم واقعی فرار مالیاتی بسیار بیش از این حرف هاست.
قضیه از حیطه اختیارات وزیر که هیچ، از حوزه اختیارات رئیس جمهور هم خارج است. چون این فرارهای مالیاتی مربوط به نهادهای معاف از مالیاتی است که به اسم فعالیتهای خیرخواهانه و حمایت از مستضعف، اموال این مردم را چپاول می کنندو روز به روز فربه تر می شوند. حتما شنیده اید که سرمایه گذار فیلم پر خرجی که اخیرا درباره حضرت محمد ساخته شده، بنیاد مستضعفان بوده!
رئیس جمهور، به عنوان نفر دوم این کشور، حتی جرأت اسم بردن از آنها را هم ندارد، و از زبان ایما و اشاره و استعاره استفاده می کند و شکایت به مردم می برد. آقای روحانی گفتند، نقل به مضمون، که تا می گوییم عده ای مالیات بدهند، چه سر و صداهایی راه می اندازند!
می بینید به چه ملت تحقیر شده ای بدل شده ایم؟
آیت الله طالقانی می دانید که حتی از امام خمینی هم برتر بودند ولی شخصیت ایشان همان بود که مخالف حضور روحانیت در اداره کشور بود و به همین دلیل از سر راه برداشته شد.
آیت الله مطهری هم که نفوذ زیادی بر اقای خمینی داشت .
اقای طالقانی
مصلح گرامى : نخست درود برشما مى فرستم . من چون دير كامنت شما در پست فراتر از تحمل در مورد نوشته خودم با اجازه پاسخ را به پست جديد منتقل كردم .منتها نخست كپى كامنت شما را درج مى كنم تا خواننده متوجه باشد كه من به چه مطلبى جواب مى دهم :
سلام جناب كورس گرامي
باعرض بوزش ؛
اگربفرض دين ومكتبهاي ديني را بالكل ازجامعه بشري برداريد وكلا حذف كنيد ومرام سكولاري راجايگزين همه اديان بفرمائيد؛
آياباز هم اين تشتت وزياده خواهي وتكبر ونخوت واستكبار وظلم وستم بريكديگر ،ازجامعه بشري دردنيا رخت خواهد بست وتمام خواهدشد؟
وياهمچنان نزاع وكج خلقي وآدمكشي بابرجااست واستوار باقي خواهدماند؟
جواب حضرتعالي برهريك ازسؤالها مثبت باشد يامنفي .جواب بنده نسبت به اولي منفي است وبه دومي مثبت زيرا تا چندي كه بشردرروي زمين زندگي ميكند اختلاف وزياده طلبي وستم بريكديگر وقتل وغارت حكمفرماهست بدون تعارف وتوجيه واستدلال منطقي وغيره.
زيراكه هركس ازمنافع خويش دفاع مي كند ،وزياده طلبي راهم منافع خويش مي شمارد؛چنانكه منطق ابرقدرتان دنياالآن همين است.
مگرجنگ امريكا باشرق واتحادجماهيرشوروي رافراموش كرده ايد؟
هرچندهم هم قانون حقوق بشري وضع كنند وعقلشان شكوفاباشد ومدرن ومدرنيته خواه باشند. عشق به يكديگر ومحبت وانساندوستي راسرلوحه زندگي كنند ،اين بشرازمنافع خويش واززياده طلبي دست بردارنيستند. بس اختلاف ونزاع وديگركشي برسرجاي خودباقي است.
وليكن بااتكابه مباني اخلاقي ديني وآموزه هاي ديني وحقوق بشري “آنچه كه بخودنمي بسندي به ديگران مبسند” ونكوهش ظلم وستم ودروغ ودغل ودزدي وووو وباوجودكيفر برخي ازاينها؛ حال وروزمااينست. اگراين هم برچيده شود دنيا ي انسانهاازقانون جنگل هم بدترمي شود.
چنانكه درجنگ اول ودوم جهاني مشاهده شد كه دين بينشان مطرح نبود وباشليك چندبمب دوشهر برجمعيت ژابن زيروروشد.
بله اين زياده خواهي چه بنام دين باشد ويابه هرانگيزه محكوم است .امابامحكوم كردن من ودين زدائي شما هيچ چيزحل نخواهدشد.
بلكه وقتي انسان خودرامستغني دانست وازعواقب اخروي هم نترسيد و مقيدبقانونهم نشود ومي خواهد جلو اش بازباشد ،البته اين انسان طغيانگراست وطغيان مي كند وسفاكي مي نمايد و”اناربكم الاعلي” مي گويد ؛ودعوت بيامبران را به انسانيت واخلاق انساني،سحر وجنون وفسانه مي خواند.واين ريشه درطغيانگري انسان دارد.
وخداوند اورا چنين معرفي نموده است:
{كلاإن الانسان ليطغي أن رآه استغني .7/العلق.
ودرآيه 5/القيامة ،مي فرمايد:” بل يريدالانسان ليفجرأمامه.” =انسان مي خواهد جلوش باز باشد وفسق وفجورنمايد.
اين طبيعت اكثري انسانهااست كه خالقش خبرمي دهد وتفسير وترجمه اينگونه آيات مندرآوردي وتفسيربه رأي نيست زيرا هركسي ازادبيا عرب مختصر اطلاعي داشته باشد حقيقت مطلب ولب مطلب راازآيه مي فهمد ودراينجاقرائت هاي گوناگون راه ندارد.
باعرض بوزش دوباره ازجناب كورس وفهيمان ديگر.
ايام بكامتان خوش
مصلح
………….
مصلح عزيز : نوشته من تفصيل اين گزاره بود :” ضمانت اجراى اخلاقى كه در يك دستگاه حقيقت بنياد دارد ، باور به آن دستگاه حقيقت است . اين باور كه فروپاشد ، آن اخلاق هم دود مى شود و به هوا مى رود ” اگر به ادامه نوشته من توجه فرموده باشيد منظور من از دستگاه حقيقت هر عقيده دينى يا غير دينى اى است كه بر حقيقت هستى و جهان ادعا دارد ، از جمله مسيحيت ، اسلام ، كمونيسم و ماترياليسم ديالكتيك . نكته ديگر اينكه اگر هريك از اين دستگاه هاى حقيقت پشتوانه ايدئولوژيك حكومت گردند ، كم كم همان اخلاقِ ناشى از باور هم به اخلاقى تبديل مى شود كه اساسش بر بايد ها و نبايدهايي است كه از بيرون تعيين مى شود نه از درونِ خودِ انسانِ خداباور يا بيخدا . شرط امكان هر نوع اخلاق اصيلى ديگرى و ديگران است و اينكه اين اخلاق از وجدانِ فردِ مختار نسبت به ديگر همنوعان برجوشد ، نه اينكه از سر اطاعت از يك مرجع قدرت زمينى يا آسمانى باشد . حال اين مرجع چه هيتلر و استالين باشد ، چه كليسا و حكومت اسلامى . من كاملاً با شما موافقم كه زياده خواهى و ستمكارى و سلطه طلبى انسان ها در جامعه به آسانى از بين نمى رود و هر جامعه اى در هر زمانى افراد شرور و جانى و اوباش و آزار طلب دارد ؛ حالا يك جا كم تر ، يك جا بيش تر. اما اين مربوط مى شود به جامعه نه حكومت . حكومت ها در مقابل اين اشرار با انحصار خشونت قانونى مواضع گونه گون مى گيرند . سمت گيرىِ حكومت هاى دموكراتيك و متمدن پيشگيرى از جرم ، مهار شرارت ، و مجازات دزد و رانت خوار ، و جانى براى امنيت همگانى است . در اين نوع حكومت ها از يك سو با برنامه هاى آموزشى به انسان ها از كودكى مى آموزند كه سعادت فرد در گرو سعادت جامعه است و اين هردو با رعايت حقوق ديگرى و اخلاق گفتگو و احترام به قوانينى كه منشأ آنها عقلانيت جمعى است تأمين مى شوند . اكنون حكومتى را در نظر بگيريد كه انگار براى انتخاب آدم هاى خود دستگاهى اختراع كرده است كه هرچه شرور و اوباش و جاهل و جانى و دزد و غارتگر و بى وجدان و خود فروش و چاپلوس و چاكر صفت و گوش به فرمان و شكنجه گر است را جذب مى كند و هرچه انسان شريف و آزاده و شجاع و با وجدان و كارآمد و راست منش و مردم دوست و ميهن دوست و دلسوز است را دفع مى كند و آنها را به گوشه زندان ها مى اندازد يا به نحو ديگرى آنها را مستأصل و بيچاره مى كند .اين عاقبت همه حكومت هايي بوده است كه در آغاز به اسم يك دستگاه حقيقت – اعم از دينى و الحادى – به قدرت رسيده اند و بايد ها و نبايدهاىِ اخلاقى را نيز برپايه همان دستگاه قرار داده اند . ابتدا باورمندان براى حاكمان اين حكومت هاى عقيدتى با شور و حال سر و دست افشانده اند ، اما ديرى نپاييده كه قدرت پشتوانه مردمى خود را از دست داده و سرانجام براى حفظ خود به همان دستگاه جذب اشرار و دفع خوبان و آزادگان تبديل شده است و حتى حقيقت مورد ادعاى خود را تباه كرده است . هرحكومت ايدئولوژيكى اعم از دينى و غير دينى خودش بيش از هر دشمنى باور مردم به ايدئولوژى اش را و در نتيجه اخلاقِ برآمده از آن ايدئولوژى را به تباهى كشانده است . حكومت دينى يك نوع از حكومت هاى ايدئولوژيك است . براى فروپاشاندن باور هاى دينى مردم به گواه تجربه تاريخى هيچ عاملى مؤثرتر از حكومت دينى نبوده است . من در اين مورد حتى يك استثنا هم سراغ ندارم . اما علاوه بر گواهى تجربيات تاريخى در نوشته خود دليل عقلى هم عرضه كرده ام . بحث من نه دين زدايي است و نه اين ادعا كه انسان ها زياده خواهى را كنار نمى گذارند . نه فقط زياده خواهى بلكه دين هم از جوامع بشرى زدودنى نيست . اصلاً من چه كاره ام يا چه قدرتى دارم كه دين را از جهان بزدايم . از قضا من گفته ام كه دين تا وقتى كه ايدئولوژى حكومت نشده بود سرچشمه نوعى اخلاق عرفى حلال و حرام ميان مردم بود و اين اخلاق در كشور ما در بسيارى موارد به اخلاق انسانى نزديك بود .اما آيا شما اكنون نمى بينيد كه آن اخلاق عرفى نيز در حال فروپاشى است ؟ من مى گويم حكومت بايد دين مردم را به خودشان بسپرد .حكومت نبايد خود را مدعى حقيقتى در باره جهان هستى كند .اين برخلاف اختيار و آزادى انديشه انسانى است . اين اختيار و آزادى بالاخره باعث مى شود كه كسانى تفسيرهاى ديگرى از حقيقت داشته باشند . وقتى تفسيرها كثير مى شوند شرايط گفتگو براى همه تفسيرها بايد برابر باشد و اين يك حق انسانى است كه چون همه حقوق انسانى به عدد و شماره باورمندان ربطى ندارد ؛ اين حكم انصاف و وجدان انسانى است كه حتى رأى اكثريت نيز نمى تواند حق حيات و شرايط امن و برابر براى بيان و گفتگوى انديشه ها را نقض كند . بنابراين اگر يك تن يا ميليون ها تن زور و پول و رسانه را پشتوانه بيان و تبليغ عقيده خود كنند همين طورى هم به باورمندان به ديگر تفسيرها ظلم كرده اند تا چه رسد به اينكه هم همه تريبون ها و حواشى امن و ابزار زور و فشار را در انحصار گيرند و هم دهان دگر انديشان را با گرفتن و زدن و كشتن و پارازيت و فيلتر و پلمب و توقيف و ارعاب و چماق ببندند . اين توهين به كرامت و آزادى و انديشه انسانى است . هيچ حقيقتى هم هر قدر مقدس باشد نمى تواند در برابر ديگر حقيقت ها در يك دست كتاب بگيرد و در دست ديگر شمشير و در عين حال ادعاى حقانيتش گوش فلك را كر كند . جواب كلمه كلمه است نه قمه و دشنه . جواب انديشه انديشه است در شرايط امن و برابر . انديشه درباره خدا و هستى و ذات موجودات جايش در حكومت و قدرت سياسى نيست بلكه جايش در فضاى عمومى و ميدان رويارويي افكار با شرايط بازىِ منصفانه است . مثل دو تيم والببال كه در شرايط برابر بازى مى كنند . حالا فرض كنيد يك تيم دوپينگ كند ، زمين اش از بهترين نوع باشد .داور به نفعش سوت بزند ، نيم كت ها هم پر از تماشاچيانى باشد كه با سانديس از آنها پذيرايي مى شود اما تيم ديگر بايد با پاى برهنه روى زمين سنگلاخ بازى كند و عده اى چماق بدست بر سر بازيكنانش بزنند و تماشاچيانش را هم اصلاً به سالن راه ندهند و داور هم شبيه همان جنازه اى باشد كه آقاى نوريزاد مى گويند . اگر بازيكنى در تيم اول به قدر ارزنى وجدان داشته باشد خواهد گفت من شرمم مى آيد كه در اين بازى ناجوانمردانه بازى كنم . اول شرايط را برابر كنيد ، بعد بازى مى كنم ، همين نابرابرى در سياست ما رخ مى دهد ؛ يك نمونه اش نه دى بود در برابر سبزها . اين انصاف نيست مصلح ارجمند . من نمى دانم كه اسمش سكولاريسم است يا لائيسته . واقعا نمى دانم .و تابع مد هم نيستم . ما در فرهنگ خودمان بازى نابرابر را زشت و نامردمانه مى دانيم .در ورزش ملى ، كشتى ، دو نفر با بدن لخت بدون هيچ ابزار اضافى و تنها با اتكا به زور و مهارت بدنى خود با هم در مى آويزند . اين تشك كشتى نماد جوانمردى و عدالت است . من از كودكى به ظلم و زورگويي حساس بوده ام . با فكر مستقل خودم به اين نتيجه رسيده ام كه حكومت عقيدتى با نابرابر كردن زمين بازىِ انديشه ها ظلم مى كند و هر كارى هم كه بكند آخرش كارش به سياست حذف خونين مى كشد . وظيفه دولت ها علاوه بر تأمين سعادت شهروندان پاسدارى از فضاى گفتگوست نه پاسدارى از يك حقيقت . حقيقت را به حال خودش بگذاريد . خودش از خودش دفاع خواهد كرد . اميدوارم قدرى به تفاهم نزديك شده باشيم . با سپاس و احترام
—————
سلام کورس گرامی
سپاس از شما که با حوصله و درایت پاسخ جناب مصلح را مهیا فرمودید
سپاس
سلامي ازبن جان به كورس عزيز وگرامي ومنصف
همه اين نوشته هايت راتأييدمي كنم وبرافكار نيكو وانديشه هاي عدالت محورت رابوسه مي زنم وآرزوي توفيق بيش ازبيش وشادكامي برايتان دارم .
براين گفتارنغز وبرمعنايتان هيچگونه نقدي ندارم الا تأييدآن .بل بلكه به تفاهم رسيده ايم ،انگاراززبان اين حقير،حقيقت مشگل جامعه را تبيين فرموده ايد؛
جانا سخن اززبان مامي گوئيد وگفته ايد.
البته ذات واصل حقيقت هميشه بيش ازيك چيزنيست درهرقضيه حقيقيه خارجيه مورداختلاف.منتها طرف ديگرخيال مي كند كه مدعايش همراه باحقيقت است ومقابلش ادعاي باطل دارد.دراينجابايد هردوطرف برادعايشان برهان اقامه كننددرشرايط برابر ومنصفانه وعادلانه وباداشتن وجدان حق بذيري براي طرفين دعوا. كه دراين صورت نزاعها واختلافها زود به فيصله ميرسد وبه توافق مي رسند.
امااگروجدان حق بذيري دريكي ازطرفين ويادرهردونباشد،كدام داوربي طرف ومنصفي است كه داوري كند؟اگرهم باشد آياباعدالت داوري مي كند؟
دراين موارد مي توان ازعقل وخرد جمعي استفاده كرد كه بدون ترس ازيك طرف ،عادلانه قضاوت وداوري كند.واسم اين خردجمعي شوراي حل اختلاف باشدياقانون ومفسران قانون بابشتوانه آراءاكثريت جامعه وحكمش فصل الخطاب باشد.
وگرنه اختلاف هاي بشري حل شدني نيست بهمان دليل كه قبلاعرض كرده ام زياده خواهي وسلطه طلبي برديگران هميشه درنهادهمه بشرهست وهريك مي خواهد ديگران را به استخدام خودش بگمارد ،وخواست ديگري هم همين است ؛بس بايد جامعه قانون داشته باشد وهمه مطيع آن قانون باشند وآنوقت است كه جامعه انساني مدني بالطبع مي شود. .
وحل اين اختلافهاباتصويب قانون عادلانه وخردورزانه وبشردوستانه است كه آن قانون براي همه مقدس ومحترم باشد وهرازگاهي تكميل شود وقانون هم بايدصريح وگويا باشدنه مبهم كه نياز به نظريه استصوابي داشته باشد.
باسباس ازتوجه جنابعالي
شادكام باشيد ومستدام
مصلح
سلامي ازبن جان به كورس عزيز وگرامي ومنصف
همه اين نوشته هايت راتأييدمي كنم وبرافكار نيكو وانديشه هاي عدالت محورت رابوسه مي زنم وآرزوي توفيق بيش ازبيش وشادكامي برايتان دارم .
براين گفتارنغز وبرمعنايتان هيچگونه نقدي ندارم الا تأييدآن .بل بلكه به تفاهم رسيده ايم ،انگاراززبان اين حقير،حقيقت مشگل جامعه را تبيين فرموده ايد؛
جانا سخن اززبان مامي گوئيد وگفته ايد.
البته ذات واصل حقيقت هميشه بيش ازيك چيزنيست درهرقضيه حقيقيه خارجيه مورداختلاف.منتها طرف ديگرخيال مي كند كه مدعايش همراه باحقيقت است ومقابلش ادعاي باطل دارد.دراينجابايد هردوطرف برادعايشان برهان اقامه كننددرشرايط برابر ومنصفانه وعادلانه وباداشتن وجدان حق بذيري براي طرفين دعوا. كه دراين صورت نزاعها واختلافها زود به فيصله ميرسد وبه توافق مي رسند.
امااگروجدان حق بذيري دريكي ازطرفين ويادرهردونباشد،كدام داوربي طرف ومنصفي است كه داوري كند؟اگرهم باشد آياباعدالت داوري مي كند؟
دراين موارد مي توان ازعقل وخرد جمعي استفاده كرد كه بدون ترس ازيك طرف ،عادلانه قضاوت وداوري كند.واسم اين خردجمعي شوراي حل اختلاف باشدياقانون ومفسران قانون بابشتوانه آراءاكثريت جامعه وحكمش فصل الخطاب باشد.
وگرنه اختلاف هاي بشري حل شدني نيست بهمان دليل كه قبلاعرض كرده ام زياده خواهي وسلطه طلبي برديگران هميشه درنهادهمه بشرهست وهريك مي خواهد ديگران را به استخدام خودش بگمارد ،وخواست ديگري هم همين است ؛بس بايد جامعه قانون داشته باشد وهمه مطيع آن قانون باشند وآنوقت است كه جامعه انساني مدني بالطبع مي شود. .
وحل اين اختلافهاباتصويب قانون عادلانه وخردورزانه وبشردوستانه است كه آن قانون براي همه مقدس ومحترم باشد وهرازگاهي تكميل شود وقانون هم بايدصريح وگويا باشدنه مبهم كه نياز به نظريه استصوابي داشته باشد.
باسباس ازتوجه جنابعالي وزحمات شما
شادكام باشيد ومستدام
مصلح
———————————
سلام مصلح گرامی
خدای را سپاس که با جناب کورس گرامی به تفاهم رسیده اید.
ما نیز چون شما از سخنان نغز جناب کورس پندها و درس ها و نکته ها آموخته ایم
سپاس از این که همدلی خود را با ایشان در میان گذارده اید.
سپاس
به هزار و یک دلیل دست سر دستهٔ بیت نشین و گماشتگان، غلامان و کنیزان و آدمخواران ایشان خالی خالی است. چرا؟ شما حال و روز دو نفر را این روزها دنبال کنید، یکی حسین بازجو و دیگری الهام پر از چرخش . مثلاً رهبر ۷۰ ملیون باشی و تنها یک الهام چرخنده برایت پیدا کنند که هر روز این بندهٔ خدا را به جایی ببرند و معرکهای تهوع آور و ریاکارانه راه بیندازند چون رهبر مسلمانان جهان جز ۴ تا امثال حسین بازجو و الهام چرخنده کسی دور و برش نمانده.کی میخواهد بداند که چیزیهایی برای وجود داشتن باید باشد که در وی نیست از هزاران امثال این دو موجود سر سوزنی حیثیت و اعتبار برای خودشان و سر دستهٔ بخت برگشته قدرت پرست بی اعتبار بدست نمیآید.
مازیار عزیز
موافقم با نکته تان ذر باره اینکه قبلا مبارزان و انقلابیان خاورمیانه در رشته های فنی تحصیل کرده و اکثرا مهندس و دکتر بودند و این وضع حتی در میان مصری ها هم صادق است زیرا گروههای تندرو آنها که گاه کل زندانهای مصر را پر می کردند نوعا و غالبا دکتر و مهندس بودند. با تأسف باید گفت ما شرقیان خیلی دیر با علوم انسانی آشنا شدیم و نسل نو ما از دهه هفتاد عمدتا به سمت علوم انسانی روآورد و بسیاری از مشتاقان مطالعه و تحقیق به سمت این علوم هجوم آورده و این اندک اندک اثرهای خود را در فضای کشور خواهد گذاشت و طلیعه آن هم از اینجاست که آب در لانه مورچگاه افتاده و سعی کل دستگاه آقای مصباح و جوادی و دیگران در حذف علوم انسانی از سطح دانشگاه و جایگزین کردن آن با علوم و اسرار الهیه خفیه(از قبیل قواعد ابن ترکه و اسفار ملاصدرا و داستانهای شیخ رجبعلی خیاط و در حوزه تاریخ هم خاطرات حاج طیب!) است. البته دگرگون کردن این وضع دیگر ناممکن است چون ذهنی که تغییر کند، دیگر نمی توان به جای اولش بازگرداند. قطعی ترین حکم در باره ذهن این است که وضع لاحق به وضع سابق باز نمی گردد چون ساختار ذهن مثل ساختار عواطف و تمایلات نیست.بنابرین کسی که مثلا دانشی حتی نیمه قطعی مانند جامعه شناسی بخواند و چند دهه در این حوزه کار کند و سرشت ذهن و درکش با تحقیقات و روشهای اندیشیدن عالمان علوم اجتماعی خو بگیرد این چنین ذهنی را دیگر نمی توان با صدها منبر در باره سنتهای الهی در تاریخ تحت تأثیر قرار دادگرچه صاحب این ذهن،قبل از آموختن جامعه شناسی خود نیز آنگونه، پدیده های اجتماعی را توضیح می داد.
سلام متن زیر در خطاب به نوری زاد و عباس انعامی به من تعلق دارد. حواسم نبود نام را ننوشته، فرستادم ببخشید.علی1
بنظر شما غرب ملعون چه چیزی را می داند و علی لاریجانی که نماینده فم هم هست چه چیزی را نمی داند و بالعکس!
علی لاریجانی که هنوز فرق دّر غلطان با آب نبات چوبی هسته ای را نمیداند میگوید”غرب نمیداند که وقتی به پیامبر امتی توهین میکند یعنی با سرتاسر این امت میجنگد و اقدامات مقابله به مثل را افزایش میدهد.” این را علی لاریجانی میداند و غرب نمیداند!
امّا شاید به نفر تو غرب پیدا بشه و به داش علی اهل نجف که معلوم نیست چه ربطی به فمیها داره بگه: دمت گرم..پس تو میدانی که وقتی در شهر خون و قیام قم، و جلوی چشم جصرتعالی ،چند هزار آدم شال قرمز پوش را برای جشن عمر کشان به خیابان می اورند و بالا و پائین دو پدر زن و یک داماد و همسر پیغمبر را یکی می کنند و به مقدسات 1 میلیارد و 100 میلیون مسلمان هر جه دهنشان می آید میگویند حتما هم وحدت اسلانی درست میشود و عربستان برای شما و سه برادر مختلس و مراجع عظام دسته گل محمدی می فرستد! و تازه کاری میکنه که قیمت نفت 5 برابر هم بشه!..ما تا تو رو داریم غم نداریم داش علی!
ایکاش این مطلب رو نمینوشتید. من را از آیندهٔ ایران تا اندازهای ناامید کردید. باز هم خوب و بد را در آغوش آخوند میابید؟ متاسفم، فقط همین.
هو ۱۱۰
جناب مشیری
با کراماتی که از پیر خود دیدم از تردید در باره علی پسر ابوطالب دست برداشتم. وقتی تجاربی در عرفان عملی کسب کردم دریافتم که در ورای جهان مادی جهانی است که تا ادراکش نکردم باورش برایم مشکل بود و وقتی به ادراکش نائل آمدم وسیله ای برای تشریحش نداشتم جز سکوت در محفل عام و در جمع خاصان اگر کسی باشم ، که نیستم !!گفتن به اشاره و زبان اهل راز.
ی ا ع ل ی کدی بیش نیست و در ورای آن گنجی ، تا که رمز این کد را در اختیار داشته باشد؟؟!!
علی و محمد و عیسی و هر مسیحائی جسما بازمانده هوموساپینس است و چون من و شما هشتاد در صد هیدرژن و اکسیژن در تن دارد و یک مشت مواد جامد که همه را در جدول تناوبی میتوانید مشاهده کنید ولی آنچه از عالم ناشناخته دارند ما نداریم،چون نمیخواهیم داشته باشیم . من بدلیل خودخواهی و فقیه و کشیش و خاخام و گورو بسبب خودبینی. علی بت خودپرستی را شکست و سخن سقراط را موثر تر تکرار کرد. خود را بشناس را تفسیر کرد و گفت کسی که خود را شناخت آفریدگار را شناخته است و حسین پسر منصور ایرانی پرده ها را بکنار زد و دیوانه وار سر الاسرار را افشاکرد و فریاد زد من اویم !!!! آری ……آنگاه که حلاج انا الحق میگفت**** حلاج کجابود!! خدا بود خدا
جناب مشیری، حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست!! و ازین روست که باده کشان پشت پا به میلیاردها کهکشان از همت مردانه خود زده اند!! این دنیا آغلی است در خور مزاج و مذا آخوندهای من یظهر الله
امیدوارم که از صراحت لهجه ام آزرده نشده باشید.
با اخلاص درویشانه عرض کردیم ….هو
درود بر شما
جناب درویش گرامی
باور شما قابل احترام من بحثی ندارم در واقع همه به نوعی علی الله هی هستنم ! در صورتی که ظاهرا کتاب قران را محمد آورده حالا راست یا دروغوش را کار ندارم اما کسی نمی گوید یا محمد ! و ورد زبان همه یا علی است یارو می خواد بشینه میگه یا علی . میخواد بلند شه میگه یا علی . چیزی را می خواد بلند کنه میگه یا علی ! نمی دانم علی علی . یا علی مدد . علی یارت . مولا نکهدارت و ….. اما نشنیدیم کسی بگه یا محمد ! یعنی احترامی که بر حسب غادت مشمول علی است در مورد محمد صدق نمی کند ! که البته این داستان هاشوری دارد خلاصه کنم این دین ما است علی الله هی ! یعنی دینمان آنقدر بی مایه و بی پایه است که به آخوند ها سواری میدهیم!
دوستان فقط جهت مزاح اجازه بدهید فرض کنیم که همین امروز تمامی ملایان از طلبهْ یک ساله گرفته تا همگی آیت الله ها ابلاغ کنند که از فردا تا مدت یک ماه همگی آنان در اعتصاب خواهند بود و از ارائه هر گونه سرویس و خدمات اجتماعی و حرفه ای به کشور خودداری خواهند کرد. با ین عمل فکر میکنید چند در صد از ارکان اداره کننده کشور فلج شده و چه نوع ضربه ای بر امور زندگی روزمره مردم وارد میشود و یا تا چه حدی امنیت ملی به مخاطره میافتد؟ و ضمنا بعد از اتمام این اعتصاب سهمگین و ساختار شکننده تمامی خسارات سیاسی٫ اجتماعی و اقتصادی که کشور و مردم باید متحمل شوند را نیز محاسبه نمایید
هاااا صد در صد این خیلی خطرناک بید چون غارت و دروغگویی تعطیل وشد و کلی دلارهای نفتی رو دستمان باد وکند و تروریستهای منطقه و برره از گرسنگی ومرن . هاااا
شادی به کشور بر میگردد وبیت المال حیف نمیشود درمجلس ختم نشسته بودم نیم ساعت از مجلس مانده بود دیدم یک دفعه تا مداح صلوات فرستاد واز حاج اقا دعوت به سخنرانی کردهمه بلند شدندوخدا حافظی کردندجمعا 4نفر ماندیم انهم چون باصاحب عزا اشنا بودیم
دوست عالیقدرم محمدجان سلام
درحال نوشتن پاره پایانی از مقاله ای بودم که در مورد قیصر و سنای رم است و ناگهان خدا شاهد است بی اختیار به یاد تعبیر زیبای دوستم محمد نوری زاد افتادم که استعاره بسیار زیبایی درباره مجلس ایران بکار برده است و بسی بسیار خندیدم که یک تداعی معانی شد که اتفاقاً کالیگولا قیصر رم بر سر سناتورهای بی خاصیت این امپراطوری باستانی بارها فریاد می زد که ای بی خاصیت ها و مفت خورها شما به چه درد می خورید؟ ببینید این اسب من بسیار بیشتر از شما خاصیت دارد. اصلاً بهتره که اسبم را سناتور مجلس سنا کنم!!!!
خلاصه خنده اجازه نداده مقاله را پایان برم و درود بر آزادگی و ذوق لطیف شما که چنین استعاره زیبا درباره مجلس بکار بردید که مثل بمب صدا کرده است و من خوانده ام که قیصر روم کالیگولا در چهل سال پیش از میلاد مسیح مریم حتی یک بار اسبش را با خودش به سالن سنای رم می برد تا نشان دهد که خیلی هم در این کار جدی است!
گذشته از آن مرد شجاع آقای علی مطهری و تعداد اندک دیگر شاید حق با شما و کالیگولا باشد که اسب و الاغ در پارلمان خاصیتشان بیشتر است. چه شود اگر محمد نازنین دو استعاره اسب و کالیگولا را یکجا بار دیگر بنویسد.
برادرجان، یادش بخیر حدود چهل سال پیش که جوان دانشجویی بودم در غروبی پاییزی به اتفاق زیباترین و معصوم ترین دختر شهرمان به تماشای نمایش کالیگولا در سالن تأتر شهر رفتیم و پس از آن هم ساندویچی و گپی و ///// پنهانی و دیگر هیچ!
از خدای ایران برای شما رادمردان بزرگ این سرزمین آرزوی گام های استوار در آرمان زیبایتان دارم. راستی خدا را شکر که دکتر خزعلی پس از شما در صدای امریکا ظاهر شد و سخنی گفت که او هم استوار است.
از راه دور روی ماهت را می بوسم و بیا رفیقی کن و این فایل را که اصلاح شده فایل هفته پیش است که برایت فرستادم را فقط یک نگاه سطحی بیاندازی و همان دو پاراگراف اولی را بخوانی و دیگر هیچ!
ایام به کام
براد کوچکت
علی
جناب محمد نوریزاد بیاد سخن ولتر می افتم که گفته: نخستین روحانی- نخستین شارلاتان و حقه بازی بود که با نخستین ابله روبرو شد.
فصل بیست و سوم رساله ولتر در باره بردباری ومدارا را می نویسم.
با تو می گویم ای پروردگار همه موجودات، ای آفریننده هستی،ای خدای همه زمانها.
اگر بر مخلوقی ناتوان وناپیدا در بیکرانگی- این موجود نامحسوس در کیهان- جایز است که جسارت نموده از تو درخواستی کند، از تو ای بخشنده همه چیز، از تویی که فرامینت چون ابدیت- جاودانه اند.
می خواهم که التفات کرده به خطاهای ناشی از سرشت و خوی ما به دیده بخشش بنگری و کاری کنی که خطاهایمان موجب بروز بدبختی مان نگردند.
تو به ما دل ندادی که از همدیگر متنفر باشیم. دست ندادی که تیغ بر گلوی هم نهیم.کمکمان کن تا یکدگر را یاری کنیم تا بار این هستی رنج آور و فنا پذیر را تاب آوریم.
کمکمان کن تا تفاوتهای این جامه ای که پیکر نححیفمان را می پوشاند- تفاوت های زبان الکن و نارسای ما- تفاوتهای رسوم خنده آور ما، تفاوت های قوانین ناقص ما، تفاوت های عقاید تهی و پوچ ما، تفاوت های میان وضعیت های زندگی ما، نابرابر در چشم ما و برابر در مقابل تو،
و همه تفاوت های کوچکی که این ذره ناچیز را که انسان نام نهاده اند متفاوت می گرداند، ابزار نفرت و ستمگری نشود،
کمک کن کسانی که در نیمروز در جلالت تو شمع می افروزند، آن کسان را که به نور خورشید- تو را تجلیل می کنند را تحمل کنند.
آنان که پیکر خود را با رخت و ردای بلند و سپید می پوشانند تا بگویند تو را باید دوست داشت – آن کسان را که جامه بلند مشکین کتانی پوشند را مور انزجار قرار ندهند.
کمک کن که پرستش تو با گویشی کهن – یا بزبانی آمیخته با واژگان جدیدتر، تفاوتی نکند.
آنان که جامگان ارغوانی یا بنفش بر تن دارند و بر تکه زمینی بر نقطه خردی از گل و خاک این جهان فرمان می رانند و دارنده صفحاتی فلزین می باشند- از آن چیزی که عظمت و دارایی و ثروت می نامندش بدون تبختر و فخر،بهره مند گردند و دیگران بر آنان حسد نبرند زیرا تو خودت نیک می دانی که موجبات این خودستایی نه غبطه آور است نه مایه تفاخر.
کمک کن که انسان ها بیاد آورند برادران و خواهران همند وبرابر.
تا استبداد و ستمکاری بر اندیشه ها را مورد نکوهش- و دوری از خود قرار دهند، همان گونه که رهزنان و دزدان را مورد نکوهش و دوری از خود قرار می دهند.
اگر مصیبتی همچون جنگ اجتناب ناپذیر است کمکمان کن که هنگام آرامش و صلح یکدیگر را ندریم مورد تنفر قرار ندهیم و دقیقه های زندگی مان را بکار گیریم تا به هزار گویش و زبان از سیام (تایلند) گرفته تا کالیفرنی (کالیفرنیا) از الطاف تو که این لحظه را در اختیارمان نهادی سپاسگزاری و قدر دانی کنیم
Traite Sur La Tolerance
A Loccasion De La Mort De Jean Calas
VOLTAIRE
جنجال آفریدن ابزار دست تمامی مراجع شیعه برای بقاست. و این همان معنویات معروف هست. تصور کنید همه چیز و در همه جا آرام و زندگی در گردش مناسب. این آقایان جستجو میکنند و با جمع کردن پای منبری شروع به پاشیدن بذر نفرت می کنند. جمعی که گوش به نشسته حواسته یا ناخواسته وسیله دست منبریان میشوند. و این جمعیت برای اذهار حمایت بهترین شاهد و رأی خواهند شد.
و اتصال این پدیده قذیمی با سیاست معنی اعمال قدرت میکند . از اینجا به بعد انتخاب از اصول انسانی علمی خارج میشود و حق انتخاب و فتوا از عمامه ها بیرون زده و محل اشتباهات غیرقابل تصحیح و خانمانسوز خواهد شد.
به آرزوی روزی که آرا مکتبیان روحانی از مرز حوزه ها عبور نکند و به اجتماع و سیاست کشوری دخالتی نداشته باشد
و چیزی که امروز شاهدیم فراتر از فاجعه میباشد که گریبان گیر مردم و کشورماست
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
من فکر میکنم بیشتر آخوندها به دنبال بده بستنان با حکومت ها بوده اند وازهنر خر کردن مردم برای گرفتن امتیازبیشتر از دولتها بهره برده اند خامنه ای میگوید باوری بدون بهره گیری از هنر ماندگار نیست این حرف درستی است نگاه به عاشورا و بهره گیری از هنر مشخصه ماندگاری ارتزاق آخوند در طول تاریخش بوه است همانطور که یک خوانند پاپ با صدا وحرکات بدن توجه مخاطب را جلب میکند. امروز همه صدا وسیما در خدمت این هنر است ونواوری در آن هم به پایان رسیده این هنر با سطح فهم مردم فاصله گرفته وقدرت اقناعی خود را از دست داده وحاکمیت فقط با بستن راه های دیگر این نوع سبک را تبلیغ میکند .اخوند از فردیت افراد فاصله میگیرد تا بتواند هویت جمعی را مورد خطاب قرار دهد انها برای حفظ خود حتی یزید را هم از دائره اسلام خارج نمیکنند چرا که با خارج کردن یزید از دائره اسلام آنگاه تفاهم گفتاری عاشورا از بین می رود به همین خاطر است که اخوند مصلح وقتی از او سئوال میشود آیا ایرانیان فراری از حاکمیت اسلامی میتوانند سفیر شما در خارج باشند با بی پروائی انها را هم سفیر آخوند میداند در فرهگ اخوندی خلافکار سرمایه کار او میباشد نمونه روانی آن همین است که فاسق را هم ازدائره اسلام خارج نمیکنند ویا تباکی که در روضه خوانی بر ان تکیه میشود حفظ همین ظاهر است تا بشود خرافه را بین مردم گسترش داد
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته . وسلامی گرم خدمت سید مرتضی عزیز . سید جان نامه سرکار خانم مهر انگیز کار را برایتان کپی کردم که اگر میسرتان است نظر عالی را بفرمایید با کمال تشکر ارادتمند ……………….۱۳۹۳
شرحی بر دفاعیه یک زن ایرانی
مهرانگیز کار
زن به فعل حرام و تماس جسمی با یک مرد اجنبی ( به زبان ریاست دادگاه ) متهم است. زن مجرد است و به قول خودش پایبند به دستورات و احکام دینی است.
زن به فعل حرام و تماس جسمی با یک مرد اجنبی ( به زبان ریاست دادگاه ) متهم است. زن مجرد است و به قول خودش پایبند به دستورات و احکام دینی است. دفاعیه اش شرحی است بر تناقض ها و تضادهای درونی او و چه بسا اکثریتی از ما که این تضادها را انکار می کنیم. اخیرا ایمیل های فورواردی و جمعی که مبادله می شود، رویکرد انتقاد از خود را بر انتقاد از حکومت، پررنگ تر می کند. تولید متن ایمیل ها درون مرزی است. بیرون از مرز تکثیر می شود. نشانه ای است بدیع از در خود نگریستن، به خود اندیشیدن، فرو افتادن در حیرتی ژرف و اعلام بی صدای سرگشتگی در میانه تجدد دوستی و تحجر دوستی. در جاهائی از دفاعیه یک زن متهم به فعل حرام که به دستم رسیده است، این گقتمان درونی ایرانیان امروزی و ناراضی از حکومت، آشکار است:
“بسمه تعالی
حاج آقا…، ریاست محترم دادگاه
در مسلمانی من شک نکنید. درست است که هفت قلم آرایش می کنم و شما همیشه در جلسات رسیدگی، من را نصیحت و امر به معروف فرموده اید، ولی زیر این آرایش، ایمانی نهفته است که شاید باورش نمی کنید. من در مورد تک تک آرایش اجزاء صورتم همواره با یک مجتهد مشورت کرده ام. از عمل جراحی بینی بگیرید تا “تتوی ابرو و لب و…” نمازم ترک نمی شود، نامه ای از حاج آقا…، ضمیمه است که شهادت می دهد زن مومنه ای هستم. نشان می دهد از بس دغدغه داشتم که مبادا با این ناخن های بلند و لاک خورده، نمازم قبول درگاه باریتعالی نشود، رفتم خدمت ایشان و نظریه شان را جویا شدم. ایشان پس از استماع عرایض من، فرمودند با همین ناخن های لاک خورده نماز بخوانید. فقط همواره یک ناخن خود را طبیعی و بدون لاک نگاهدارید. در این صورت مهم نیست که آب وضو به سطح همه ناخن هائی که زیر قشری از لاک است نمی رسد. همین که یک ناخن زیر قشری از لاک نیست و آب وضو به سطح ناخن می رسد و از آن سرازیر می شود، کافی است تا نماز شما قبول ساحت باریتعالی بشود و انشاءالله پس از زندگی در این جهان خاکی، با معصومین محشور باشید.”
همین یک فقره از دفاعیه که شهادت یک روحانی شناخته شده ضمیمه آن است، کافی است تا جریان خویشتن نگری را که در شرایط اجتماعی امروز ایران، به صورت وسیعی در تمام لایه های اجتماعی آغاز شده، جدی بگیریم. زنی همزمان زیر سلطه تجدد دوستی که آزادی در آرایش و انتخاب سبک زندگی از لوازم آن است، و زیر سلطه تحجر دوستی که میراث تاریخی اوست و سبک زندگی را برایش قالب ریزی کرده، سرگشته شده و دست و پا می زند. نه می تواند از آرایش و سبک زندگی که به او شادمانی می بخشد، صرفنظر کند، نه می تواند از ترس آتش جهنم خود را رها کند. این روزگاری است که هر چند شاید دیری است شروع شده، ولی با انقلاب اسلامی و قوانین اسلامی و قضات مجری احکام اسلامی، به صورت های تازه ای در سطح وسیع دیده می شود.
زن در این دفاعیه، هم تجدد را دوست دارد، هم نمی تواند از تحجر دل برکند. فقط از برای برائت نیست که از تحجردوستی خود خبر می دهد، زندگی اش آمیخته ای است از این چالش درونی که یک سرش آرایشگاه و بزم و پارتی است و یک سرش دکان مردانی است که خود را نمایندگان خدا معرفی می کنند و برای هر پرسش از مردمی که خدا و خرما را با هم دوست دارند، پاسخی آماده کرده اند در خور زمان و مکان. چاه جمکران را لزوما زنانی با یک خروار حجاب و عفاف پر رونق نکرده اند. آن جا همین سرگشته های تجدد دوست، پرسه می زنند، نامه می نویسند و معجزه می خواهند و نذر ادا می کنند و نیاز می دهند. جمکران عرصه ای است برای پژوهشگرانی که دوست دارند از این چالش و جنگ درونی ایرانیان امروز با خبر بشوند. اگر از ایران رانده نشده بودیم، شاید پس از سالها سر و کله زدن با قوانین، راهی این بسترهای گسترده برای تحقیق می شدیم. در این بستر است که خود را پیدا می کنیم. در این بستر است که انقلاب خود را تعریف می کنیم. در این بستر است که خود را نه سرزنش، که شناسائی می کنیم. زنان بیش از مردان به علت یوغ بندگی جنسیتی که بر گردن داشته اند، در این بستر صادقانه حاضر می شوند و همزمان سبک زندگی امروزی را رنگ و رونق می دهند. بهای آن را هم می پردازند.
روحانیون مدعی نمایندگی خدا، در مواردی که پاسخ هائی به شرح لایحه بالا کشف می کنند و در اختیار می گذارند، پیداست زمانه را نیک شناخته اند. می دانند اگر به زنان بگویند باید تمام ناخن ها را کوتاه و بی رنگ یا حداکثر با حنا رنگ کنند، این دکان هزار ساله ورشکسته و تعطیل می شود. متناسب با تقاضا، جنس خود را عرضه می کنند. بازار را می شناسند. هشیاری آنها در شناخت اوضاع هر چند برای حفظ منافع صنفی، به زنان مراجعه کننده، آرامش می بخشد. زنی که مشتری این دکان هاست، از دکان راضی و خشنود خارج می شود. مجبور نیست دستهای زیبایش را زشت کند. بهشت در گرو پاک کردن لاک و کوتاه کردن ناخن نیست. همین برایش کافی است. دنیا و آخرت هر دو.
بکلی فراموش می کند که با رفتن نزد آن روحانی، یک نظم هزار ساله را بی چون و چرا پذیرفته است. بکلی فراموش می کند که خداوند ساخته و پرداخته آن روحانی، او را در انتخاب سبک زندگی مورد علاقه اش، که اقامه نماز با لاک ناخن ( غیر از یک ناخن ) را اجازه می دهد، آزاد نگذاشته است. بکلی فراموش می کند که خودش را سپرده است به نظمی که از صبح تا شام به آن می تازد و دلش پر می زند تا نظم را روی سر حامیانش ویران کند.
در دادگاهها به جای روحانیون زمان سنج که می خواهند با مردم راه بیایند و در ضمن دکان خود را هم پررونق نگاهدارند، یک قاضی نشسته با این هدف که خدا را شلاق به دست، شمشیربه فرمان و آماده برای بریدن مچ دست و انگشت با کیسه ای پر از سنگ برای سنگسار معرفی کند. قانون مجازات اسلامی را کنار دست دارد. خیال می کند مفاد آن را شخصا در غار حرا از جبرئیل به زبان فارسی دریافت کرده و مکلف به اجرایش شده است. امر را مردم بر او مشتبه کرده اند. توهم برش داشته که زبان خدا را فقط او می فهمد و لاغیر.
در دو سوی تجدد دوستی و تحجر دوستی، زنان ایرانی بیش از مردان ایرانی صدمه می خورند. در سوی تحجر دوستی همه چیز به زیان شان است که در قوانین تجلی یافته است. سبک زندگی مشابه بردگی بر آنان تحمیل شده است. در سوی تجدد دوستی، نه فقط با قانون و مردان خونریز، که با چالش های درون خود هم در گیر شده اند و به نفع بقای نظمی که قاتل جانشان است راهی دکان های فروش بهشت می شوند. شاید بر انقلاب و ترس درون سرپوشی بگذارند.
چگونه می شود به آنها کمک کرد تا توانمند بشوند و ذهنیت خود را از درون پیش داوری های تاریخی بیرون بکشند؟ چگونه می شود آنها را با لذت های در امیخته با تعادل آشنا کرد، در جائی که پیاپی قانون را مثل شمشیر بر ضد آنها تیز می کنند و آنها را وادار به واکنش های اغراق آمیز؟
///
سلام متقابل بر دوست گرامی
جناب مهرداد من جهت سوال یا نظر خواهی شما را متوجه نشدم ،یک نوشته اجتماعی ممکن است حاوی جنبه های گوناگون باشد ،نکته مورد نظر جنابعالی چه بود که از این بنده نظر خواهی کردید؟
مقاله ای که باید هم خود بخوانیم و هم به دیگران خواندنش را توصیه کنیم دهها برابر وقتی که برای خواندنش می گذاریم بهره خواهیم برد.
مدخلی بر آیینِ ویرانی: ایمان، هجرت و جهاد
اسد بودا
خشونتهای اخیری که در دنیای اسلام رخ داده یا توسط مسلمانان در کشورهایِ غیر اسلامی اجرا میشوند، تکاندهنده و قابلِ تامل هستند. از تخریبِ آثار فرهنگی بامیان و حمله به ساختمان تجارتِ جهانی تا گروگانگیری در سیدنی و حمله به شارلیابدو و کشتارهای طالبان و داعش بوکوحرام، همگی خشونتهایی هستند که کاملاً جنبهیِ نمایشیـآیینی دارند. خشونتگران در واقع در پیِ احیایِ خشونتِ آغازینیاند که در زمان حیاتِ محمد رخ داده است. نحوهی کشتن و بعد آیینیـنمایشی کشتن مهمتر از خود کشتن است. خشونتگران جهانیان را به دیدنِ صحنههای خشونتبار روایتشده در قرآن و احادیث و مغازیها و کتابهای دینی فرا میخوانند. تندروانِ اسلامی، در خلق صحنههای وحشتِ افغانستان و عراق و کوبانی، همانقدر اصولِ تکنیکهای آیینیِ اجرای نمایش و تاثیرِ آن بر مخاطبان را در نظر میگیرندکه حملهکنندگان به ساختمانِ تجارتِ جهانی و گروگانگیران سیدنی و شارلیابدو. آنها فقط نمیکشند، با خلقِ این صحنههای ترسناک میخواهند پیامی را به جهان ابلاغ نمایند: ما مسلمانایم و به خاطر بازگرداندنِ تاریخْ بهعقب و صدر اسلام میکشیم و کشته میشویم. «در هر صورت برنده و غازی یا شهیدـایم (سوره نساء: ۷۴)».
دو نوع تحلیل
پیامِ خشونتگران از هرجهت روشن است و ارجاعِ قرآنی دارد: «کشتن و کشتهشدن هردو ما را به سعادتِ اخروی میرساند. اجر و پاداشِ ما در آخرت بزرگتر خواهد بود (قرآن، توبه: ۵۲ و نحل:۴۱)». دو نوع تحلیل توجیهآمیز از این خشونتها صورت میگیرند:
− یکم، قرائتِ خطا از اسلام،
− دوم، برخورد تبعیضآمیز جهان کفر با جهانِ اسلام.
تحلیلِ اول پارادایمِ مسلمانانِ نوگرا و میانهرو است که با قراردادنِ این رخدادها در چارچوبِ کلیشهیِ تفکیکِ اسلام و مسلمانان، صورتِ مسئله را پاک میکنند. تحلیلِ دوم پارادایمِ تحلیلگرانِ اجتماعی است که اغلب بنیادهای الاهیاتیِ خشونت در اسلام و قرآن را نادیده میگیرند.
پرسش از پی نسبت اسلام و خشونت
کمتر تحلیلی وجود دارد که به این حوادثِ از چشمِ خشونتگران بنگرند و با قراردادنِ این خشونتها در چارچوبِ «منطق موقعیتنگر»، پیامِ خشونتگران را، آنگونه که خودشان میخواهند و از آموزههای قرآنی استنباط کردهاند، درک و فهم نمایند. دو برخورد رایج، که به آنها اشاره کردیم، قادر به توضیحِ پیوندِ اسلام و این خشونت نیستند و با تطهیر دین از خشونت و فروکاستِ آن در قرائت خطا از اسلام و نابرابریهای اجتماعی، منطقِ قرآنی و الاهیاتیِ خشونت را نادیده گرفته و مسئلهی اصلی را مسکوت میگذارند.
.
.
.
————
سلام و سپاس دوست گرامی،
من لینک ادامه ی مقاله ی شما را اینجا گذاردم.
http://www.radiozamaneh.com/199627
سپاس.
سلام بر نوری زاد و عباس انعامی
در گفتار هر دوی شما بزرگواران این نکته به صراحت آمده که روحانیت و علمای شیعه به وسیله حکومت، ذلیل و ناتوان شده و شجاعتش را-که در اعصار سابق داشته- از کف داده است. کسی که چنین قضاوتی می کند باید از نزدیک با منابع فکری مراجع و علمای ما آشنا باشد تا ببیند عامل این پسروی یا به تعبیر شما از ریخت افتادن چیست؟به نظر من این ساده اندیشانه است که نسبت نداشتن روحانیت با دنیای تخصص و متخصصان را به امر حکومت و وصل شدن به حکومت تقلیل دهیم. نکته بنیادین و مغفول این است که منابع فکری روحانیت در دنیای نو که متنها و منابع بسیار متنوع و هوشمندانه دارد دیگر کارآیی سابق را ندارد. دیگر استنباط از ظواهری که روزگاری تنها متن موجود در سطح ذهن و زبان مردمان بوده، نمی تواند همان کارآیی سابق را ایفا کند و فرد را همواره محل رجوع و نیاز دیگران سازد.همین نکته در کلام آیت الله نکونام با این بیان که اکثر مکاسب محرمه اکنون محلله است، آمده و هشدارهای او به روحانیت و مراجع از همین زاویه است اما خطای مشهود او نیز در اینجاست که تصور می کند علوم غربی مثل روانشناسی را از روایات می تواند استنباط کند.(خوب استنباط کند منتظر کی و چیست؟کدام روانشناسی را؟ ) او نمی خواهد بپذیرد که روایات برای زمانه خود معتبر و موجه بوده اند و در دنیای امروز چیزهای دیگری باید باشد تا یک گزاره به علم تبدیل شود. نکونام قطعا نمی داند-گرچه مدعی دانایی در علوم بسیاری است- که در دنیای نو اینگونه نیست که یکی بنشیند و قواعد هر علم را استنباط کند و بگوید بفرمایید این تاریخ این جامعه شناسی و این روانشناسی. برای یک جمله یک خطی در هر یک از این علوم بالای صدها و هزاران متن تحقیقی متکی به جزییات و مشاهدات و مستندات و با روش تحقیق تقریبا روشن نگارش یافته و سنتهای دانشگاهی و مکاتب علمی بسیار شکل گرفته اند. تفاوت اینجاست که علم امروز در کمترین بخش آن متکی بر متنهای پیشین است و بیشتر آن متکی بر تجربه و آزمودن و وارسی جزییات بیرونی است. آزمایش کردن و جزییات را مشاهده و از تلاش مستمر خسته نشدن این بنیاد این علوم است. اینگونه نیست که بروند متنهای فروید و نیوتن و کانت و سوسور و مزلو و بازن(در سه سطح علوم طبیعی، علوم انسانی و هنر) را محور استنباط و استنتاج قرار دهند و از آن علم نو به دست آورند. تفاوت حوزه ها این است که متنهای مشخصی دارند و تعدادی جملات کهن و با کنکاش در سویدای ناپیدای این جملات، می خواهند قواعد و اصول زندگی نو را سامان دهند و این نمی شود. (پرسش سابق و مستمر من از مرتضای بزرگوار هم که چند وقت ادامه داشت که کو نقش عقل در استنباطات حوزوی و کو فتاوی متکی بر عقل؟ مربوط به همین دریافت بود). این حقیقت که تمایز بنیادین حوزه از دانش نو است ربطی به حکومت ندارد. منابع ارتزاق فکری شما تعیین می کند شما در چه دنیایی هستید. این منابع به مرور به اخلاق و کنشهای فردی شما هم شکل می دهد.به تدریج شما را متصلب و متعصب یا نواندیش و متساهل و مداراطلب بار می آورد. نکته من این است که دنیای امروز متنهایی دارد و روشهایی بسیار متنوع برای جستجو در یافتن یک گزاره کوچک علمی و این ماهیتا با دنیایی که چند عبارت منقطع عربی را محور هستی می سازند فرق دارد.آقای نوری زاد شما همه چیز را از چشم رهبری و بیت می بینی و این خطای در داوری، شما را در درک شاکله ذهنی حوزه و روحانیت دچار خطا می کند. آن شش آیت الله هم توان درک بالاتری یا شجاعت ویژه تری از بقیه ندارند بلکه این وضع همواره در حوزه وجود دارد که هر کس خود را اعلم از دیگری می داند و طبیعی است در مسئله حکومت که محل جولان مطلق حوزیان است،تعارضهای این چنینی هم پیش آید.من بشخصه برای دانش حوزوی و توان فهم و درک آیت الله منتظری احترام بسیار قائلم اما خوب است از فرد هتاکی که- با اسف کامنتهایش معمولا پر از توهین و تحقیر به دیگرانی است که تنها نظرشان را گفته اند- شما را پریشانگو می داند و خود را عالم دین می داندو از یقینی بالاتر از داعش نسبت به مزاعمش برخوردار است، به سیاق پرسیدنهای خودش، بپرسید مگر تمام جوانب ولایت فقیه و دیگر ارگانهای انقلابی را همین آیه الله منتظری نساخت و نپروراند؟ بگذریم.
فراموش نکنید سیاست تابعی از وضع کلی عالمی است که بر همه جا رسوخ یافته است. همین سیاست و حکومت فعلی ما با زرنگی از حاصل کار متخصصان در علوم نانو و تکنولوژی هسته ای و زیست بیولوژی بهره می برد و نام خود را در سطح دنیا نگه می دارد و این یعنی حکومت عامل ماندگاری سیستمی است که از پرت شدن آن به بیرون از گردونه عالم مدتها می گذرد. اگر نبودند تکنوکراتها و متخصصان علوم-آن اندک باقیمانده و کوچ نکرده به عنوان بازوان فنی کشور، آنقدر کارآیی دارند که نظامی را در مواجهه فنی با دنیا سرپا نگه دارند و به رخ بکشند- آیا حکومت فعلی به ضمیمه حوزه، چیزی جز سخنوریهای مطول داشت که با آن خود را اداره کند؟. اما در سطح علوم نظری و انسانی-که حوزه علمیه مدعی ترین آن است-چه؟ از همان اول انقلاب تاکنون سعی در دگرگون کردن علوم غربی دارند و تنها کارشان اخراج دانشگاهیان فهیم و دیگر هیچ! آیا کسی از اینان توانسته یک نظریه کوچک در یک مورد بیاورد و آیا یک مقاله علمی در حوزه توانسته به سطح دانش دنیا نفوذ کند؟این را خود حوزه هم نمی تواند درک کند زیرا از این علوم نو،فارغ از نگاه ایدئولوژیک آگاه نیست. اندکی از حوزویان درس خوانده و آشنای با علوم غربی، تنها در حدی که مدرکی بگیرند و ضمیمه عنوان حجت الاسلامی کنند و شبهات را پاسخ دهند از این دانشها خبر می گیرند و نه بیشتر. یک وقت نوشتم حتی در عرصه قران پزوهی و حدیث پژوهی-که علی القاعده محل نفوذ و مالکیت روحانیت باید باشد-بیشترین تلاشهای فکری و ایده ها و نظریه ها کماکان از آن محققان غربی یا غیر حوزوی است. حوزه اگر این همه کتاب و نشریه بنجل را-با حدود شش هزار مقاله در سال- را تعطیل کند و تنها تاپنجاه سال دیگر به ترجمه متون غیرحوزویان در باره قرآن و حدیث و سنت بپردازد بهتر و چشم انداز بهتری را نوید خواهد داد و شجاع تر خواهد شد. شجاعت متکی به دانشی است که همطراز زمانه باشد وقتی فرد دانشی همطراز نداشت مثل برخی از علمای این وبگاه به هتاکی و تحقیر دیگران رو خواهد آورد یا به ترجمه متون گذشته بدون هیچ افزایش و کاهشی.
جناب ناشناس
معنایی را نوشتید که بنده در این همه قلمفرسایی عاجز از رساندنش به شکلی اینهمه جامع و مانع بودم. کاش شناسه خود را هم مینوشتید. ارادتمند
روزگاری خامنه ای و هاشمی بهترینشان بودند. آیت الله یا جاهل است و یا شیاد.
جناب ناشناس كه علي 1 باشيد
جناب شما درزمينه بژوهشهاي قرآني وحديث وسنت ودرعلوم انساني مربوط به وظايف حوزويان كه دراين مدت 30ساله درحوزه انجام شده است چه اطلاعاتي داريدمگر؟
تااينكه مارابه ترجمه بژوهش غربيان حواله مي دهيدبااين بيانتان:
“حوزه اگر این همه کتاب و نشریه بنجل را-با حدود شش هزار مقاله در سال- را تعطیل کند و تنها تاپنجاه سال دیگر به ترجمه متون غیرحوزویان در باره قرآن و حدیث و سنت بپردازد بهتر و چشم انداز بهتری را نوید خواهد داد و شجاع تر خواهد شد. “بايان گفتارشما.
خاك برسر آن حوزه اي باد كه ازترجمه كتب مربوط به قرآن وسنت غرب ارتزاق كند وبزعم شما اظهارشجاعت هم بنمايد.
همچناني كه دانشگاههاي ما هنوزكه هنوزاست ريزه خوار دانش غرب است وبه آن هم مثل اين آقاافتخارهم مي كند،واين كمال بي عرضه گي اساتيد ومديران دانشگاههاي مااست.
بنده مخالف علم آموزي ازديگران نيستم چه ازغربي ها وچه ازشرقي ها”اطلبوالعلم ولوبالصين ” فرموده بيامبرمااست.وليكن نه درتمام عمرصدساله دانشگاههاي ماودرهمه اعصار ودرهمه نسلها.ديگران چگونه علم آموزي داشته اند ماهم بايدازآنان يادبگيريم ،ويك نسل بايددانش آموزودانش آموخته درتكنولوژي ديگران باشيم ونسل بعدي ازآن دانش بايدالگوبگيرد وخودش مبتكرآن علم وفن آوري باشد نه اينكه هميشه به دست ودهن ديگران باشد؟
آيااين اساتيد دانشگاهيان ما هيچ به اين فكرافتاده اند كه بايددرعلوم بايه دانشجوومتخصص ببرورانند؟تادرعلوم تيكنولوژي محتاج ديگران نباشند؟
آيا هيچ دراين فكربوده ايد وانديشيده ايد كه ديگران وغربي ها چگونه به اين علوم وتكنوژي دست يافته اند وچراما نتوانسته ايم به اندازه ژابن باشيم ويا چين ويادرعلوم غربي كه باايشان آشنا بودند ودرآنجا تحصيلات خودرا گذرانده اند وبه ايران آمدهاند بايستي بايه گذار علوم بايه مي شدند ؛بس چراتابحال نشده اند ونشده ايد ؟آيا اين هم تقصيرحوزويان است؟ ممكن است ازرونرويد وبگوئيد بله ،واين همان تحكم وزورگوئي وبي خودي ژست گرفتن است كه اين ناشناس وياعلي 1 ما،دارد.
اين مربوط به بي عرضه گي امثال شماي ناشناس وياعلي1 مي باشد كه باچنين تكبر وتبختروتفرعنانه اي برعلماي حوزه دين تحكم مي ورزد. وازدست آوردهاوبژوهشهاي حوزه علميه هيچگونه اطلاعي ندارد نه درقرآن بژوهي اش ونه درمورداحاديث وسنت نبوي وعلوي ونه درحوزه فلسفه وعرفان وعلوم انساني كه مربوط به حوزه دين است.
آيا هيچ ميداني چندگونه دائرةالمعارف قرآني ودانشنامه قرآني ودائرةالمعارف اسلامي ،فقهي ،حديثي ،رجالي ،حقوقي وقضائي ،عرفاني ودرائي وفرهنگ مبسوط قرآني در33جلدنوشته شده است باقطع نظرازتك نگاري ها ئي كه درموضوعات خاص مي باشد.
وبازاين ناشناس چنين گفته است:
“یک وقت نوشتم حتی در عرصه قران پزوهی و حدیث پژوهی-که علی القاعده محل نفوذ و مالکیت روحانیت باید باشد-بیشترین تلاشهای فکری و ایده ها و نظریه ها کماکان از آن محققان غربی یا غیر حوزوی است. “بايان نقل قول.
لطفا بفرمائيد كدام تلاشهاي فكري وايده هاونظريه ها كما كان ازآن محققان غربي وياغيرحوزوي است؟
چرا بقول نوري زاد حرف هاي هردمبيل مي زنيدورجما بالغيب گفتار مي نمائيد وتيربه تاريكي مي اندازيد؟
ازكدام نظريه وتلاش فكري غربيان درحوزه استفاده شده است؟لطفانام ببريد؟
شما خيال كرده ايد كه آقاسيدمرتضي فاضل وگرامي ما دامت بركاته، ويابنده حقيربنام مصلح يك طلبه مبتدي هستيم وازبي اطلاعي زودازميدان درمي رويم وشما مي تواني هرياوه اي راببافيد وازهرافترا وتهمت دريغ نكنيد؛
آقا مرتضي چندين صفحه درمورد مستقلات عقليه برايتان نوشتندشما ازمطالعه آن احساس خستگي ات رابرزبان آورديد؛وهنوزهم خجالت نمي كشي ومي گوئي يك مسأله ازمستقلات عقليه بمن نشان نداده اند.
وبنده هم گفتم همه مسائل معاملات وبيع وشراء ازمضاربه تامعاطات ،همگي ازمستقلات عقليه است كه شارع فقط امضاء كرده است بجزمعاملات ربوي .
علي 1 جان رك وبوسكنده برايت بگويم ازتكبر وتبختر تان كاري سخته برنمي آيد وليكن بنده حقير ازنقدتان استقبال مي كنم امامنصفانه وآگاهانه باشد نه هردمبيلي ورجما بالغيب بشرطي كه جواب نقدتان را ببذيريد وازخوتان هم تنقيد بفرمائيد كه اين همه عقب ماندگي ما درصنعت وتكنيك بعلت تنبلي وبي ارادگي وايده نداشتن شما دانشگاهيان است نه حوزه علميه وآخوندها.
واما درمورد سياست وحكومت استبدادأخيروحاكم ،بنده حقير كل علماي حوزه را بي تقصير نمي دانم بلكه بايستي درمقابل كجروي ها ازروزاول بشتيبان فقيه عاليقدر شيعه آية الله منتظري مي ايستادند وكاربه اينجا نمي كشيد وهمگي بجزنادر ها،بله قربانگو وياساكت نمي ماندند.
والسلام علي من اتبع الهدي
مصلح
تقديم به آتنا فرقدانى
ريشه ها ٢٦٧(قسمت ٢٦٦ ذيل پست قبلى )
فرهنگ<فرهنگ دينى < عرفان <…..
زمين و آسمان حافظ
٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ
٢- (دنباله قسمت الف)
قوه تخيل هنرمند به گونه اى شهودى و بيواسطه برانگيخته مى شود . برگردان اين نظر در سطحى عاميانه اين است : هنرمند اهل احساس است و كار هنرى بر احساس و حس تأثير مى گذارد . تصور هنر بدون احساس دشوار است ، هرچند رئاليسم و ناتوراليسم در سده نوزده با كوشش در توصيف واقعيت و رمان نو در سده بيستم با تأكيد بر توصيف خودِ اشياء كوشيده اند رمان را – اگر بشود نام هنر بر آن نهاد -به انديشه عقلانى نزديك كنند ، اما مگر احساس واقعيت ندارد و در سطح فرهنگى و اجتماعى مگر همه آثار وجودى فرد و جامعه بر وفق عقلانيت منطقى تنظيم مى شود ؟ آنچه در اين مورد خاص اهميت دارد صرفاً آن است كه كار هنرى با صور خيال ، با نماد پردازى ، با ابداع استعاره ها و با احساس انگيزى و با همان جهان مستقل و خودبسنده و ناواقعى اش چگونه و تا چه حد رابطه جزئيات وضعيت انسانى را به امر كلى – مثلاً تيپ در رمان و درام – پيوند مى دهد ؛ با دروغ و فريب يا با پرده برداشتن از چهره دروغ و فريب . در اين پرده بردارى به گواهِ تجربه، هنر همواره تإثيرى بس گسترده تر از رساله هاى فلسفى داشته است . مى گويند علتش گستره و شمار مخاطبان است ، اما علت را با معلول اشتباه گرفته اند ، چرا كه گستره بيش تر مخاطبان هنر صرفاً معلول دشوارى فهم آثار فلسفى و آسان فهمى آثار هنرى نيست ، بل معلول اين واقعيت است كه هنر انسان را با تمامى أبعاد وجودى اش مخاطب قرار مى دهد . احساس ، نياز ، پول ، عشق ، نفرت ، اميال و شهوات بشرى ، انگيزش هاى ناخودآگاهانه در پس نقاب هاى موجه نماى انسانى ، اشتياق هاى سركوفته فردى و جمعى ، و همه آنچه در زندگى جارى و بالفعل انسان ها در برون و درون جريان دارد ، در رمان نقاشى و توصيف مى شود . فلسفه نيز هرگاه كه وجود انسانى را به سلسله اى رياضى وار از قضاىِ منطقى تقليل نداده بل عقل را در كشاكش پر تنش و ناآرام وضعيت تاريخمند بشرى وارسى كرده است با اقبال عمومى مواجه شده است . اگرچه نه در حد رمان و درام . شايد يكى از علل اين اقبال كم تر باز هم آن باشد كه فيلسوف حتى وقتى كه همچون هگل و نيچه مى كوشد تا جهان طبيعى و انسانى را با ديدى همه جانگر ببيند ، باز هم نمى تواند تاريخ را به زندگينامه افرادى چون راستنياك ، اوژنى گردانده ، ژان والژان و راسكلنيكوف محدود سازد و در نتيجه نمى تواند در مخاطب آن همذات پندارى را برانگيزد كه رمان برمى انگيزد ؛ با اين همه ، اگر به عنوان نمونه ، شما هستى و زمان هيدگر را بخوانيد شايد برايتان اصلاً باور پذير نباشد كه همين اثر پيچيده فلسفى در زمان خودش از نظر اقبال مخاطبان و شمار خوانندگان دست هر رمانى را از پشت بسته باشد و تا اين زمان هم در كنار آثار نيچه از كتاب هاى پرفروش بوده باشد . اما در كجا ؟ در آلمان و فرانسه و ژاپن كه از نظر سرانه مطالعه از برترين ها هستند .علت ديگرِ تأثير بيش تر رمان شايد آن باشد كه رمان خوانى غالباً چندان نيازى به اطلاعات قبلى ندارد . مثالى بزنم : در غروب بتانِ نيچه بخشى هست با عنوان :'' چگونه جهان حقيقى افسانه از كار در آمد ؟ يا تاريخ يك خطا'' فيلسوف در دو صفحه و در ٦ شماره تمامى تاريخ دو هزار و چند ساله فلسفه را از زمان سقراط تا زمان خودش بازمى نگرد ؛ آن هم از ديدى انتقادى و مفسرانه . زبان اين چكيده گويي بسيار روان و زيباست . فهم آن فى نفسه به هيچ وجه دشوار نيست ، اما به يك شرط : خواننده بايد اطلاعاتى قبلى از ايدئاليسم افلاتون ، مفهوم توبه در مسيحيت ، فلسفه كانت ، پوزيتيويسم اگوست كنت داشته باشد تا چهار شماره نخست را دريابد و حتى با توجه به توصيفى بودن ِ مطلب چاره اى جز قبول نداشته باشد . دو شماره بعدى كه ناظر به آينده است درباره ولوله جان هاى آزاده و خلاصى از جهان حقيقت است خاتمه اين تاريخ فلسفه دو صفحه اى اين است :'' با آزاد شدن از جهان حقيقى از دست جهان نمود نيز آزاد شده ايم . نيمروز ، دمِ كوته ترين سايه ، پايان درازترين خطا ، اوجِ انسانيت ، سرآغازِ زرتشت '' خب . مقصود؟ فارغ از هر دريافت و برداشت شخصى مقصود هرآينه اين است : ديگر متافيزيك دوجهانى فرهنگ دينى وجود نخواهد داشت . جهان حقيقى و نمود ، جهان محسوس و معقول ، دنيا و آخرت ، بود و نمودى در كار نخواهد بود . اگر جهان ديگرى هم در كار باشد ابعاد موازى يك جهان است ؛ همين جهان . اما درك اين نتيجه نيازمند اطلاعاتى است نه فقط در باره انديشه هاى عمده فلسفى و دينى بل همچنين درباره بنيان هاى فرهنگ دينى و فرهنگ مدرن تا زمان نيچه . رمان چندان نيازى به اين اطلاعات ندارد ، فقط كافى است خواننده تا حدى رمان خوانده باشد و در موردِ هنرهاىِ ديگر كافى است تا حدى تابلو نقاشى و فيلم و مجسمه ديده باشد و موسيقى گوش كرده باشد . اين قدرت انتقال الزاماً و ذاتاً به آن معنا نيست كه هنر در بيان ژرفاى واقعيات زندگى انسانى عاجزتر از فلسفه است . با شواهد بسيار مى توان اين نظر شايع را رد كرد ؛ فقط نبايد فراموش كرد كه هنر نشان مى دهد و فلسفه توضيح مى دهد . اين نشان دادن و ديدن و ديدار از نظر روشى با عرفان همانندى دارد.اشارتى دگر بار به خلوت سه روزه ابن سينا و ابو سعيد ابوالخيركه شرحش در اسرار التوحيد آمده است ، به تكرارش مى ارزد.پس از پايان مباحثه پاسخ استادان به شاگردان جالب است : ابن سينا مى گويد :'' هرچه من مى دانم او مى بيند '' و ابوسعيد مى گويد : '' هرچه ما مى بينيم او مى داند '' اين داستان ، چه واقعى باشد ، و چه شايعه ، گوياىِ تفاوتى است روشى ميان اهل عرفان و اهل برهان . پيش تر اشاره شد كه تا آنجا كه موضوع شناخت در عرفان و حكمت برهانى و عقلى خدا بوده است از يك نظر مى توان به عقل گريزى عارفان حق داد ، چرا كه كاربرد اين عقل برخلاف كاربرد عقل خودبنياد دكارتى پيشفرض الهياتى داشته و در خدمت الهيات بوده است . حرف عارفان اوليه از جمله همين ابوسعيد يا بايزيد يا حلاج به زبان ساده اين است : اين واجب الوجودى كه نتيجه سلسله اى از برهان هاست ، فقط به درد پاسخگويي به مرتدان و كأفران مى خورد ورنه با آن هيچ رابطه زنده اى از نوع رابطه با خداى انسانوار اديان سامى نمى توان برقرار كرد . در برابر اين خداى مكانيكى نه مى توان گريست ، نه مى توان شادى كرد و نه مى توان محبت ورزيد و نه مى توان نيايش و دعا كرد . و جالب اينكه ابن سينا خود نيز كمابيش بر اين تفاوت وقوف داشته است ؛ نه فقط در نمط نهم اشارت به مقامات عارفان ارج مى نهد بل خود نيز سرانجام از حكمت يونانى و ارسطويي به حكمت مشرقيه و زبان تمثيل و اشارت و حكايت روى مى آورد. سه رساله الطير كه سهروردى آن را به فارسى ترجمه كرده است ، رساله حى بن يقظان و سلامان و ابسال بر ذوق عرفانى اين حكيم برهانى گواهى مى دهند . پژوهشگران شرقى و غربى از مجموعه عظيمى از ابن سينا با عنوان احتمالى حكمت المشرقيين سخن مى گويند كه در كتابخانه غزنه نگهدارى مى شده و و بخش عمده آن بر اثر به آتش كشيده شدن اين كتابخانه در سال ٥٤٦ از بين رفته است . بخش بجامانده اين اثر با عنوان منطق المشرقيين گويا به دست محسن كديور و محمد نورى به فارسى نيز برگردانده شده است . سيد حسين نصر در كتاب '' .نظر متفكران اسلامى در باره طبيعت ( خوارزمى ،تهران ،١٣٧٧،صص ٢٧٨-٢٧٧ و٢٧٢- ٢٨٠) شمه اى از حدس ها و نظرهاى لئون گوتير ، لويي گارده ، ماسينيون ، و ديگر پژوهشگران را در باره معنا و مقصد حكمت مشرقيه آورده است . برخى مشرقيه را دلالتى جغرافيايي دانسته اند ، اما اكثر پژوهشگران آن را چرخشى از ارسطو و حكمت مشاء به نوعى فلسفه ذوقى افلاتونى و فيثاعورثى دانسته اند كه ابن سينا سرچشمه آن را ايران باستان مى دانسته است . گارده بر چرخش ابن سينا از جمود برهان مشائي به تجربه درونى تأكيد دارد . برخى حكمت مشرقيه را درآمدى تاريخى بر حكمت اشراق سهروردى دانسته اند. شايد سخن گفتن از جمود برهان مشايي ، آن هم از زبان يك اسلام شناس غربى ، عجب بنمايد اما من با مطالعه بخش هايي از منطق المشرقيين كه سيد حسين نصر از خود اين كتاب در منبع يادشده ( صص ٢٨٢-٢٧٨) نقل كرده است متوجه شدم كه نسبت جمود برهان مشايي از كلام خود ابن سينا نيز دريافتنى است . وى مألوفين به كتب يونانى را از بابت '' قلت فهم '' و تفلسف گمراه كننده نكوهش مى كند . در عين حال نياىِ حكمت مشاء يعنى ارسطو را بر همه مشاييان افضل مى داند و تا آنجا كه من مى دانم ابن سينا نخستين شرقى است كه ارسطو را از نظر انديشه دايرة المعارفى اش و از نظر تفكيك علوم و تعيين مبانى هر علمى و آراستن آنها به نيكوترين وضع درك كرده و ارج نهاده است .ابن سينا در نكوهش پيروان ارسطو سخنى شگفت و ستودنى مى گويد . چكيده اش اين است : اين پيروان در شرح و تكرار فلسفه ارسطو متعصبانه پاى فشرده اند ؛ بدون به كاراندازى عقل خود براى اصلاح و تنقيح آن . ابن سينا اقرار مى كند كه خود نيز از بسيارى از خطاهاى مشائيان چشم پوشيده تا باعث اختلاف ميان شيفتگان فلسفه يونانى نشود و اگر هم در مواردى مخالفت ورزيده مخالفتش در حد صبر و تحمل آنان بوده است . ابن سينا به ترس و تغافل خود در بيان برخى حقايق اقرار مى كند ؛ ترس از سوء استفاده جهال . ابن سينا از جوى سخن مى گويد كه در آن مخالفت با ارسطو همچون بدعت و ضلالت دينى از نظر حنبليان بوده است . كى ؟ سده چهارم ، عصر درخشان سامانيان ، عصر فردوسى كه ما هم در شاهنامه او رگه هايي از نظر ارسطو در باره فضايل چهار گانه اخلاقى را رديابى كرديم ؛( همين ريشه ها در بخش فردوسى ) . در حقيقت ابن سينا ، سلباً و ناخواسته، بر يك دوران طلايي گشودگى فرهنگى اذعان مى كند و مى رساند كه در اين دوران شيفتگان ارسطو و به اصطلاح امروزى فرهنگ غرب تا چه حد فضاى فكرى را تحت تأثير خود قرار داده بوده اند .سپس ابن سينا از علم حقيقى و باطنى اى سخن مى گويد كه در قياس با آن كتاب شفا در حد كتابى براى عوام است .گفتن ندارد كه اين نقل مضمونى از كتاب سيد حسين نصر به معناى موافقت يا مخالفت با نظريه سنت گراى نصر كه حكمت خالده عنوان دارد نيست . افزون بر اين ذكر نظر تمامى خاورشناسان غربى و پژوهشگران ايرانى در اين مجال نمى گنجد . چون بخش عمده كتاب حكمت المشرقيين سوخته شده است ، به باور من تمايل اشراقى و عرفانى ابن سينا را بهتر است از همان سه گانه تمثيلى او دريافت كنيم . مثلاً مضامين رساله الطير را در نظر بگيريد : هبوط نفس ، گرفتارى نفس در غربت غربى ، رهيافت به رسول باطنى يا همان طباع تام ،گوش سپارى به هدايت اين رسول در سلوك به سوى حضرت حق و امكان دستيابى نفس به آزادى نسبى . اكنون پرسش پيش مى آيد كه اين آزادى به چه معناست ؟ رمز گشايي واژه پرنده و بال داشتن نفس و امكان بالقوه رهايي آن از سقوطگاهِ خاك و جسم و تعلقات دنيوى و پرواز عاشقانه آن به سوى سرچشمه نور اين آزادى را مطابق متن و به طور درونماندگار معنا مى كند . همين مضامين در عقل سرخ سهروردى و فايدروس افلاتون به گونه هاى ديگرى آمده اند . (بنگريد به مقاله : رمز پرنده در حكمت مشرقيه در سايت مجله مهرنامه ) پس اين آزادى ربطى به آزادى سياسى و ناسوتى انسان ها در مناسبات قدرت زمينى ندارد . بى تعارف بگويم : حتى آزادى در انديشه هيچ انگار خيام نيز آزادى مثبت از رنج زمينى نيست بل به تعبير اريش فروم گريز از آزادى در مستى و خوشباشى تراژيك است . اين آزادى ، آزادى سيمرغ نفس از دامگه زمين به سوى آسمان است .
حاصل آنكه حتى از فلسفه ارسطو سويه مدنى و سياسى و شهروندى به فرهنگ ما راه پيدا نمى كند . عارفان به عقلى اعتراض مى كنند كه عقل گرا ترين حكيم مشايي ما يعنى ابن سينا نيز در اواخر عمرش آهنگ رهايي از آن مى كند . اين عقل نه عقلانيت جمعى است ، نه عقل مدنى ، و نه خرد خودبنياد مدرن .
به زبانى ديگر عارفان خداى هندسى را به خداى هنرى تبديل مى كنند ؛ خدايي كه رابطه با او صرفاً علمى نباشد بل هنرى و احساسى باشد . دقيقاً از همين رو عارفان بيش تر به زبان شعر سخن مى گويند . اما چرا فقط شعر ؟ چرا فقط هنر كلامى ؟ چرا نقاشى و پيكر تراشى و درام و تا حدى موسيقى در زير سايه اين گرايش عرفانى- هنرى رشد كه نمى كند هيچ ، خفه هم مى شود؟ كشمكش با اين پرسش بماند براى قسمت بعد
با سپاس بسيار از بردبارى همه دوستان
.
با سلام
از کهکشان های راه شیری تا زمین و آن چه در آن هاست. کو ه ها، انسان ها، حشرات . . . همه آیت الله هستند. تو دوست گرامی هم که این را می خوانی نشانه ای از خدایی! سلام آیت الله، حالت چطوره؟!
سلام،
بالاخره دستت را رو کردی :
آیت اله منتظری اصل ولابت فقیه را در قانون اساسی گنجاند و با این کارش تسمه از گرده ملت کشید. اینجا را بخوان:
http://hafezehtarikhi.blogspot.ca/search?q=%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%DB%8C
آیت اله صانعی گفته بود مخالفت با ولایت آقای خامنه ای مخالفت با اسلام است البته وقتی در قدرت بود و هرگز بابت این حرفش از مردم عذر خواهی نکرد
آیت اله بروجردی با اصلاحات ارضی مخالفت کرد و نیز با حق رای زنان در انتخابات
آیت اله کاظمینی درست است که در زندان است اما هرگز دست از آخوندیش نکشید و همچنان بر حاکمیت دینی از نوع دیگرش معتقد است.
آن دو تای دیگر را نمی شناسم. اما همه شان بی کسب و کار بودند و بر گرده ملت سوار. کسی که از سفره دیگران بخورد هیچ منزلتی نمی تواند داشته باشد.
خلیل گرامی حداقل در مورد آقای کاظمینی میدانم که اشتباه می کنی وایشان به جدایی دین از حکومت معتقد بوده وبه همین خاطر سالها که در زندان می باشد
خلیل جان
1.آری منتظری ولایت فقیه را گنجاند، پدر مادر شما چه کردند(شاید هم خود شما)؟ در رفراندوم قانون اساسی رای دادن.به جمهوری اسلامی هم رای دادن.پس تقصیرها را گردن یک نفر ننداز عزیز.مسیولیت پذیر باش.حالا لااقل منظری اعتراض کرد و حصر شد و بها پرداخت.شما و پدر مادرتان که همچنان سکوت اختیار کرده اید برادر!!
2.آیت الله بروجردی که در لیست شش نفره نبود!!!(کاظمینی بروجردی با بروجردی فرق می کند!!)
3.آیت الله کاظمینی بروجردی به جدایی دین از سیاست معتقد هست ،” حاکمیت دینی از نوع دیگرش را ما نمیدانیم چیست!!”
4.آن دوتای دیگر را هم می گویی نمیشناسی لکن در موردشان اظهار نظر می کنی؟!!
آخر آدم هم اولش میمون بوده است. تکامل همیشه خوب است.»ا ایت الله که از کره مریخ نمتوانیم بیاوریم. همین ایت الله های فعلی باید آدم بشوندو هر کدامشان هم ادم شدند دیگر به گذشته آنها کار نداشته باشید. بقول خمینی ما آدم میخواهیم مهم نیست کی آدم شده است. همین آدم شدن اینها را شما بیا حضرت عباسی قبول کن ما که دیگه کن فیکون نمیتوانیم بکنیم. شوما بیا همینا را قبول بکن هروقتم ایت اال جدیدی متولد شد به شوما خبر میدیم. حالا رضایت میدی یا بریم از کره ماه واسط ایت الله خشگل بیاریم
در خاطرات آیت الله منتظری مخالفت ایشون و آیت الله طالقانی با اصل ولایت مطلقه فقیه هست. لطفا به همان کتاب “خاطرات” مراجعه کنید.
جناب خليل
خلاصه نظرآيةالله منتظري درولايت فقيه برمحور رأي وانتخاب مردم است كه عين دموكراسي است. برخلاف نظرديگران كه ولايت فقيه عين ولايت رسول الله است وازباب نيابت كليه مي باشد .
مصلح
جناب مصلح، مگر از نظر شما دموکراسی چیز خوبی است؟ و اگر پاسخ مثبت است مبانی نظری آن از نظر شخصی مثل آیتالله منتظری فقید، چه میتواند باشد؟
جناب مازيار، بله ازنظربنده حقير دموكراسي واقعي يعني حكومت برمبناي خواست اكثريت هرجامعه عين صواب ومصلحت آن جامعه هست زيراكه خودش نوع قانون وحكومت ورئيس حكومت رابرمي گزيند.
و مرحوم استادما آيةالله منتظري مبنايش دركتاب ولايت فقيه ،چنين استكه اگرهم بنا برگزينش فقيه جامع الشرايط بررياست عامه باشد بايد مبني برانتخاب اكثريت مردم باشد وياخبرگان مردم.
وحضرت امير علي بن ابي طالب -ع-هم گفته است : لارأي لمن لايطاع”يعني كسي كه اطاعت نمي شود رأي وحكمي ندارد.يعني شمااكثريت كه ازمن بيروي نمي كنيد ،من هم نظري ورأيي وحكمي ندارم براي شما.
وبعدازبيامبر -ص- هم چون علي-ع-استقبال اكثريت مردم را نداشت درگوشه خانه اش نشسته بود كه به آن هم حاكمان وقت راضي نبودند وبه زورمي خواستندازايشان بيعت بگيرند كه منجربه آتش زدن درخانه ايشان شد وبگفته ابن قتيبه تاچندي كه حضرت زهرا-س-زنده بود ايشان بيعت نكردند.
وبعدازعثمان هم كه مردم بحضورش ريختند وخواستار تصدي حكومت شدند ،ايشان بااكراه قبول كردند.
حاكم بايد مسؤل وباسخگوي عملكردحكومتيش باشد،وامير-ع- هميشه مي گفت اي مردم ازمن انتقادكنيد.واين يعني دموكراسي واقعي اسلامي وعلوي. وازگفتارايشان است:”العدل سائس عام “=عدالت ورزي يك سياست عمومي وهمگاني است.يعني اگرعدالت حاكم نباشد هرج ومرج وحقكشي بجاي آن حكمرانست وجوروجفا وستم.
واگرببذيريم كه انسان خليفه خداونددرروي زمين است ،كه هست؛چه درخانه اش وياقبيله اش ويادرروستايش كدخداي آنست ويادرشهرواستانش شهردار واستانداراست ويادركشورش مردم بعنوان رئيس حكومت انتخاب كرده اند.
اين نماينده خدا وياخليفه خدا بايد حرف خدارابزند وحكم خدارااجرانمايد كه اولين حكم خدا ،اجراي عدالت است”إن الله يأمر بالعدل والاحسان” به عدالت ونيكي بمردم رادستورداده است.عدالت رااجرا كنيد اگرچه بضررخويش واقرباي خويشتان باشد. اين دستورخداونداست.
واما اگراين خليفه خدا درصنلي خدا بنشيند وحرف خودش رابزند وبه ملت وامت ظلم وجورنمايد وكاري به عدالت گستري وعدالت محوري نداشته باشد؛ اين ديگرنماينده خدانخواهدبود بلكه نماينده هواي نفس خويش است وطاغوتي بيش نيست كه “اناربكم الاعلي “مي گويد وديگران رابرده خودمي داند.
بايدطبق دستورخداوند عليه اين طاغوت قيام كرد وازكرسي حكومت بزيرانداخت وحاكم عادل انتخاب نمود.
وهميشه حاكم بايد باسخگوي اعمال خويش باشدزيراكه مسؤليت اداره جامعه رابذيرفته است بس بايد باسخگوباشددرمقابل منتقدان وي.
فقط خداونداست كه باسخگوي هيچكس نيست دراداره اين هستي ،زيراكه همه كارهايش ازروي حكمت ومصلحت است.”لايسأل عمايفعل وهم يسألون”.
ايام بكام
مصلح
آیت الله طالقانی
آیت الله طالقانی مجتهد نبودند و از نظر فقهی و حوزوی مقام دینی برابر با این شش نفر نداشتند. ایشان بیشتر یک شخصیت ملی بودند تا مذهبی.
من از مرحوم طالقانی بد گویی که نکرده ام. فقط گفتم ایشان بدرجه اجتهاد نرسیده بودند و به همین خاطر ایشان فاقد رساله خودشان بودند. شما اگر به نامه های خمینی به مرحوم طالقانی توجه کنید خواهید که ایشان آقای طالقانی را با لقب «حجت الاسلام والمسلمین» مخاطب قرار میدادند
برابر اخرین گزارش خدا از دست این نشانه های خود در رفت و از خود سلب مسئولیت کرد و ایات هم خدا را مرتد اعلام کردند و تمام خود حاجی /// همین روزها تاجگذاری میکنند بعنوان خود خدا تا کی میگه میشه ایت خدا بود
یکی از آسیبهای بزرگی که به کشورما (و بیشتر کشورهای مسلمان) وارد شد، خلاصه کردن عقل به عقل ابزاری بود. از این منظر آنقدر پیش رفتیم که در مدت کوتاهی تمام فرزندان نخبهٔ مملکت جذب علوم تجربی، دقیقه و فنی شدند. رشتههای علوم انسانی از میانههای دههٔ 30 و از ابتدای دههٔ 40 از وجود بهترینها و نخبگان محروم گشتند.
منظورم از این حرف ابدا انکار وجود نخبگان در فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی نیست، اما هرکس که در ایران زندگی کرده و درس خوانده میداند که هنگام انتخاب رشته پس از پایان دورهٔ راهنمایی حداقلی از دانشآموزان ردهٔ بالا، رشتههای علوم انسانی را برای ادامهٔ تحصیل برمیگزیدند.
البته در نیمه دههٔ 70 و با جنبش اصلاحات تعداد زیادی از دیپلمههای رشتههای تجربی و ریاضی (و حتی لیسانسیههای فنی) به اهمیت و جایگاه علوم انسانی (بخصوص اقتصاد، جامعهشناسی و فلسفه) پی برده و در دورههای مختلف تحصیلی رهسپار رشتههای علوم انسانی شدند.
محمدرضا شاه علی رغم مدرنیزاسیون جامعه، از آنجا که ارزش وجودی و توجیهی خود را در سنت 2500 سالهٔ شاهی و خودکامگی میدانست فضایی برای گفت و گوی آزاد و رسوب ارزشهای مدرنیسم در سطح دانشگاهها و فضای عمومی جامعه ایجاد نکرد.
یک نگاه اجمالی به اغلب نخبگان و جوانان فعال در عرصهٔ اجتماعی دهههای اخیر نشان میدهد از حزب توده تا سازمان مجاهدین و از نهضت آزادی تا جبههٔ ملی، اغلب فعالان سیاسی و اجتماعی ما همه از فارغالتحصیلان رشتههای پزشکی و مهندسی بودهاند. همین عارضه در اغلب کشورهای مجاور و موسسین نهضتها و جنبشهای اجتماعی و سیاسی منطقه (مثل اخوانالمسلمین و …) نیز به چشم میخورد.
عقل ادراک کننده در ممالک ما آنچنان دچار بیمهری قرار گرفته که تلاشهای معدود نخبگان و قلههای رشتههای علوم انسانی ما (که بعضا علیرغم بیاطلاعی جامعه، از جایگاه رفیع جهانی نیز برخوردارند) از سوی جامعه، دیده نشده است.
مثلا همهٔ ما دست کم اسم دکتر حسابی یا پرفسور رضا یا دکتر سمیعی را شنیدهایم اما هیچ اطلاعی از خدمات و زحمات افرادی چون دکتر کاتوزیان (در حقوق) دکتر بشیریه (علوم سیاسی) دکتر هاشم پسران (یکی از کاندیداهای نوبل اقتصاد در سال 2013) فریدون هویدا (برادر نخست وزیر اسبق و از موسسین مجلهٔ معتبر کایه دوسینما) و …. نداریم.
این فراموشی و کم محلی عمومی به علوم انسانی، یکی از دلایل مهم باز شدن عرصه برای روحانیت است. روحانیت از این فرصت بادآورده نهایت استفاده را برده و متاع بیمشتری خویش را همچون علم و محفوظات و سنتهای سئوال گریز خویش را جایگزین دستاوردهای عظیم عقل ادراک کننده، عرضه می کند.
سی و چند سال از انقلاب فرهنگی میگذرد. تازه پس از وقایع سال 88 آقای خامنهای به صرافت افتاده که رشتههای علوم انسانی را اسلامی نردهاست. خوب است پاراگراف کوتاهی از آقای دکتر زیبا کلام را بخوانیم:
«آنجا گفتم كه من رسماً و علناً حلاليّت مىطلبم. حلال كنيد من را، از خدا هم توبه مىكنم به خاطر ضرر و زيانى كه متوجه خيليها شد براى اينكه از دانشگاه اخراج شدند. به علاوه بىخود و بىجهت دانشگاه را دو سه سال بستيم، منتها نيتمان واقعاً خير بود. يعنى من واقعاً فكر مىكردم يك چيزى وجود دارد به نام مديريت بازرگانى كه به درد ايران مىخورد؛ يك چيزى به همين اسم هم وجود دارد كه به درد واشنگتن مىخورد، همين طور ساير رشتهها. بنده الان مىفهمم كه سخن از اين غير علمىتر و احمقانهتر وجود ندارد. مهندسى مكانيك يكى است، علوم اجتماعى يكى است. ما نوعى جامعهشناسى نداريم كه در چين بايد آموزش داد چون آنها كمونيستند، نوعى جامعهشناسى در جمهورى اسلامى ايران بايد تدريس شود چون ما اسلام به اصطلاح ناب محمدى هستيم، يك جور جامعهشناسى در عربستان چون آنها اهل اسلام آمريكايى هستند، يك جامعهشناسى در آمريكا و غيره. اين نشان مىدهد كسى كه اين را مىگويد اصلاً نمىداند جامعهشناسى يعنى چه. تازه اين را الان به سختى مىتوانى بگويى، توى دهانت مىزنند، چه برسد به سال شصت و شصت و يك.»
نقل از : http://www.mghaed.com/lawh/interviews/int.Ziba.htm
اینبار آقای خامنهای به اصطلاح رو بازی کرده: علوم (انسانی) برای ما (=حکومت ملایان و پول بیحساب نفت که در جیبشان میرود) مضر است. علم (نه علم ابزاری مثل انرژی هستهای یا فنآوری نانو) بلکه علوم انسانی که به معنای وسیع فلسفه، علوم سیاسی، علوم اجتماعی، اقتصاد، روانشناسی، … برای حکومت حضرات خطر عاجل و قطعی دارد.
چرا؟ شاید در آیندهٔ نزدیک اشاره کردم. اما اینجا دست کم برای بعضی باید روشن شود که نوشتههای کورس گرانقدر چرا و چگونه میتواند در حکم مبارزه با حکومت جور و جهل و ریا طبقهبندی شود.
کم کم لفظ شیعه داردجایگزین اسلام میشود.حتی شاه هم دارای این هوشیاری بود که لفظ شیعه را بجای اسلام بکار نمیبرد. در زمان شاه هم لفظ شیعه بجای اسلام بکار برده نمیشد. همه میگفتند اسلام. اگر خوب بود و بد هر دو یکی بودند. آفای نوری زاد هم مثل اینکه چیز دیگری ندارد که بدان افتحار کند غیر از شیعه بودنش. ما همه هیچ هوشیاری بیش از سرخپوستان بومی امریکا نداریم. حالا دیگر شیعه چه /// است که سنی نباشد. بگذارید اگر به قبرستان هم می رویم با هم برویم. تا حالا شیغه چه گلی بر سر بشریت زده است که سنی نزده است. از کجا فهمیده اید که شیعه بر سنی برتر است. اقلن بگذارید به هر قبرستانی میرویم با هم برویم.
سلام دوست گرامی
در این نوشته ی من آیا هیچ اشاره ای به برتری این بر آن یا آن بر این شده است؟ من باور کنید هرچه دقت کردم راز دلخوری شما را ندانستم. به روح این نوشته توجه نکرده اید و احتمال می دهم به محض دیدنِ تیتر ، این مطلب را نوشته اید. احتمال است البته.
سپاس
در عکسی که گذاشتید زور آزمایی انسان در سمت راست با هر چه ماورا طبیعه از جمله خدا و شیطان و فرشتگان در سمت چپ هست. در طی چند قرن انسان توانسته فدری مچ افکار و اوهام ماوراالطبیعی را بخواباند
یک جوری میگویید شیعه انگار که شیعه سیب است و سنی سیب زمینی.
هاااا سیب و سیب زمینی اختراع غربی بید هر دو شلغم بیدن
آیت الله شریعتمداری چه؟
بفرمایید چه گلی به سر ما زده اند جناب شریعتمداری؟! که می گویید “شریعتمداری چه؟”
جناب نوریزاد با 5 تایشان کاری ندارم ولی میدانم زمانی که خلخالی به دستور خمینی آدم میکشت آقای صانعی از سردمداران رژیم و احتمالا دادستان کل بوده است . ایشان آیا اعتراضی کردند؟ در کشتار وحشیانه رزیم در سال 67 ایشان کجا بودند ؟ آیا اعتراضی کردند ؟ ایشان مثل شما تا حالا اعتراف نموده اند که آن زمان در جهالت بوده اند؟ آیا ایشان از امام جنایتکارشان اعلام برائت نموده اند ؟
آقای نوریزاد اینهمه فساد یک دفعه ایجاد نشده بلکه سنگ بنای آن توسط خمینی و اطرافیانش که صانعی هم یکی ار آنهاست گذاشته شده و حالا که قصاب گور بگور شده و /// به جای اونشسته به این حد رسیده .
علی آقا سلام
قصد طرفداری از آقای صانعی را ندارم. لکن زمانی که از کسی اطلاعات موثق ندارید چیزی در مورد او ننویسید.
آقای صانعی از سال 61 تا سال 64 دادستان کل کشور بود،حال آنکه اولا آقای خلخالی در اواخر سال 58 توسط آقای بهشتی از مقام خود (قاضی شرع) برکنار شد و ثانیا آن زمان هم که قضاوت می کرد اصولا مقامی به نام دادستان را قبول نداشت و بدون صدور کیفرخواست اقدام به صدور حکم دادگاه می نمود.
علی آقا
ضمن تایید پست محمد عزیز
1.فرمودید ایشان در زمات کشتار خلخالی “احتمالا دادستان” بوده است،در پست قبلی محمد گفت که آقای صانعی از سال 61 تا 64 دادستان بوده و لذا زمان پست ایشان نه با احکام خلخالی تلاقی دارد و نه با احکام آقای خمینی در سال 67. به علاوه اینکه هم آقای خلخالی و هم آقای خمینی خارج از روند معمول در سیستم قضایی مبادرت به صدور خودسرانه حکم اعدام نموده اند و لذا چنانچه به فرض صانعی در آن زمان پست قضایی هم داشت (که نداشت) کار قانونی نمی توانست بکند.
2.اینکه صانعی یا نوریزاد یا موسوی و …در آن زمان سکوت کرده اند،خوب درست است،لکن یک جوری صحبت نکنید که همه تقصیرها گردن اینها هست. مگر من و شما (یا پدر مادرهای ما) سکوت نکردند؟ بعضا سکوت که هیچ،در انتخابات مجلس همین آقای خلخالی نزدیک 80 در صد رای آورد!!یعنی همین ملتی که الان ناراضین رفتند و رای هم دادن(حالا تو بگو نصفشم تقلب بوده باقیش چی؟).منتها فرق نوریزاد و صانعی و موسوی با من و شما اینه که اینا الان سکوتشون رو شکستن و بهای سنگینی هم بابتش دارن می دن لکن من و شما کما کان در سکوت به سر می بریم و برای توجیه سکوت خود گذشته این افراد را بر سرشان می کوبیم!!!!
احسنت برآقافريبرز گرامي ومنصف .
مستدام باشيد
مصلح
بنده که تقصیر تک تک ملت ایران خصوصا نفهمی و جهالت خودم را انکار نمیکنم ولی تصورو انتظاری که ملت از آیت الله ها دشتند و پست سر آنها قرار گرفته و باصطلاح انقلاب کردند نقش آنها را شاخص میکند . من اگر در کوچه بلنگو دستم بگیرم و بگویم من ولایت فقیه و خصوصا این ولی قبیح را قبول ندارم یا مرا میگیرندو میبرند یا اصلا آب از آب تکان هم نمیخورد ولی اگر این حرف را آقای صانعی یا زنجانی یا شش آیت الله مورد قبول آقای نوریزاد یکجا و باهم اعلام کنند تاثیر غیر قابل باوری خواهد داشت مطمئنا و مطمئنم که اراذل و اوباش رژیم نمیتوانند همزمان شش آیت الله را حصر یا زندانی یا…. کنند و اگر هم بکنند ایرادی ندارد و در راه حق قدم گذاشته اند . بگذار راحتت کنم . اخیرا سیستانی که همپالکی همینها بوده و هست کلمه آیت الله العظمی و القاب تصنعی را از نام خود حذف نموده و به نوعی به غلط بودن آن اذعان نموده . اصلا آیت الله یعنی نشانه خدا ، مگر کل نبات و جماد و انسان نشانه خدا نیستند ؟؟ چرا فقط ان مفتخورها نشانه خدا باشند و بقیه اولئک کل انمام آنها؟
بطوری که نوشتم احتمالا دادستان بوده واینکه میفرمائید آنزمان دادستانی نبود من اطلاعی ندارم و نظر شما را که احتمالا تخصصی در این مورد دارید میپذیرم ولی این ایراد نظر بنده را نفی نمیکند زیرا که نظر نهائی این است که آقای صانعی در حکومت بود و از نزدیکان خمینی ومیتوانست آنزمان هم اعتراضی بکند به کشتارها و بی عدالتی ها ، آیا کرده ؟ اگرنکرده ، تا حالا به گناه و قصور خود اعتراف کرده ؟
اعتراف شخصی نه بلکه اعترف علنی و در پیشگاه ملت . مطمئن باشید آیت اللهی شاید با رژیم فعلی سازگار نباشد ولی بالاخره آیت الله است و از قبل دین نان میخورد و اگر قرار باشد امر و نهی ای نکند و حلال و حرام و جایز و مباحی اعلام نکند مردم وجوهات بهش میدهند ؟ تازه حلال حرامی که عموما پشتوانه علمی و منطقی ندارد مثل حرام بودن چیزی در یک زمان و حلال بودن آن در زمان دیگر . تا این آیت الله ها هستند و قدرت دارند وضع همین است . خلاصه کلام آیت الله خوب نداریم و میشود گفت این آیت االه از آن آیت الله کمی بهتر یا بدتراست . اگر آیت اللهی را گذاشت کنار و شد یک آدم معمولی و لباسش را نیز عوض کرد آنوقت میشود در مورد خودش قضاوت کرد
علی عزیز
1.قضیه قضیه آبروی افراد است،با جملات احتمالی نمی توان و نباید آبروی کسی را در خطر قرار داد
2.من هم مثل شما ماهیتی بنام آخوند قبول ندارم،لکن دنیا سیاه و سفید نیست. اول کسی که در عصر حاضر آخوند قبول نداشت دکتر علی شریعتی بود.در کتاب شیعه صفوی و شیعه علوی می نویسد “در اسلام روحانی نداریم”…لکن دکتر شریعتی رابطه خیلی خوبی با مرحوم طالقانی داشت،زیرا که طالقانی انسان خوبی بود. نمی شود آدمها را به خاطر یک عیب کنار گذاشت. اگر اینکار را بکنید باید همه را کنار بگزارید. باید از هر کسی باندازه خودش توقع داشت. همین که صانعی و منتظری راهشان را جدا کردند و در مقابل فشارها مردانه ایستادند قدم بزرگی است. باور کنید همین کار را من و شما نوعی نکردیم.
3.همین الان ما آخوندی بنام مهدی کروبی می شناسیم که مردانه در برابر ظلم ایستاد و پشت موسوی رو خالی نکرد.آخوند شجاع هم داریم پس.اجازه دهید از پتانسیل این افراد هم بهره ببریم.
4.مردم ایران بخاین نخواین مذهبی هستن.وقتی جایی مذهب هست آخوند هم هست.به نظرم سیاست حذف آخوند اشتباه هست.حتی غرب هم نتونست اینکارو بکنه و کشیشها کماکان هستن.آنچه که مهمه سیاست حذف آخوند از سیاست هست.
بخشی از اظهار نظرهایش این گونه است:
اکثر مکاسب محرمه، محلل شده است
یک حوزه ای داریم با چند صد هزار جمعیت که در آن فقط از مردها حرف می زنند. مکاسب کپک زده ای که تاریخ مصرف آن عوض شده را می خوانند. من گفته ام خواندن این کتاب برای طلبه ی امروزی سزاوار نیست. می گوید ” مکاسب محرمه” اما اکثر آن “محلل” شده است. این حوزه منقبض شده، اسلام یک دین انبساطی است، می خواهد باز شود، چتر که می خواهد باز شود باید بالا برود. برای نماز باید بالا بروی و الا خدا که “عال فی دنوه و دان فی علوه” اما تو باید بالا بروی. به تعبیر من، ما یک حوزه ی پویا نداریم. هیچ سوادی ندارند و من بارها این مساله را به مسوولان و روی منبر گفته ام. فقه چیست؟ یا مربوط امور اجتماعی یا امور مردمی، باید روانشناسی و جامعه شناسی بدانی. فقیهی که روانشناسی بلد نباشد فقیه نیست، جامعه شناسی و رانشناسی یک وقت می خواهید از اروپا بیاورید یک وقت من 6000 تا روایت معصوم دارم که در هیچ کدام از دانشگاه های دنیا نیست. من بیشتر از همه ی اروپا روانشناسی دارم، اینجا ولی این آقا نمی داند، وقتی اسم من توی سایت می آید “حضرت آیت الله العظمی دکتر نکونام” چون نمی داند اینجا در متون دینی سرشار از علم روانشناسی است فکر می کند من اگر روانشناسی می دانم حتما در دانشگاه خوانده ام. من تا هزار سال دیگر را آنلاین به شما می دهم. گفتم مثلا فیضیه 40 سال دیگه چطور و 80 سال دیگر و 200 سال دیگر چطور است. من بارها گفته ام من از همه کوچکترم، بیایید اول همین سیوطی را از من امتحان بگیرید و بعد من از شما امتحان می گیرم.
اول گفتند بلندگو حرام است و به ماهواره رسید
بدون علم، عرفان و قدرت نمی توان با آمریکا مقابله کرد. انقباض که دارید! انبساط هم که ندارید! من یک مثال بزنم تا انقباض خوب جا بیفتند. در همین حرم شاه زاده عبدالعظیم تهران بلندگو آورده بودند یکی از رییس هیاتها اجازه نداد هیاتش وارد حرم شود، گفت بلندگو حرام است. گفتم آقای بروجردی پشت بلندگو درس می دهد گفت من کاری به کسی ندارم. بعد گفتند رادیو حرام است و هرکسی که رادیو را تعمیر کند نانش حرام است و بعد گفتند تلویزیون حرام است و بعد گفتند ویدیو حرام است و بعد ویدئو شد ماهواره و تمام اینها افکار انقباضی است.
جنگل آمازون هم الان همه چیز دارد
معصومین علیهم السلام به ما یاد دادند که هیچ وقت در محل خودمان نجنگیم بلکه به بیرون برویم اما ما دائم می خواهیم در اتاق خودمان بجنگیم لذا همیشه ضربه می خوریم. ما یک کشور قدرتمند و بزرگ هستیم، این انقلاب ما پشتوانش 600 سال شیعه است. ما الان داریم 10 کشور را در دنیا خرج می دهیم، 10 تا کشور را داریم کاملا اداره می کنیم، ما دوم گاز جهانیم، نفت مان را هم که می بینید و معدن هایی که داریم. ما از قدرت امکانات هیچ چیز کم نداریم، سرمایه خیلی داریم ولی اقتصاد نداریم، اقتصاد یعنی مدیریت کردن. عامل دزدی این که بانک اطلاعاتی نداریم مثلا شما یک خانه را چطور قیمت می گذارید، پس هزار تا خانه را هم می توانید، پس یک کشور را هم باید بتوانید. کشور شما چند می ارزد؟ دزدی چرا می شود چون سیستم نداریم، الان دیگر جامعه ی بدوی نداریم، جنگل امازون هم که برید می بینید وجب به وجبش رو متراژ کردند، همه چی دارند، مردمش پیشرفت کردند.
اینترنت و فیسبوک، خر مفت است
ماهواره یک قدرت است فیسبوک یک قدرت است اینترنت یک قدرت است. خر مفت است، بپرید روی آن و برید. بلد نیستید سوار شوید بروید دنبال کارتان. اما این آقا نمی تواند از این سیستم از این اینترنت از این فیسبوک استفاده کند، می گوید همه اش حرام است. الان چند نفر از آقایان می تواند با کامپیوتر کار کنند؟ دنیا رشد کرده است. دست ما هم نیست، از این هم بیشتر رشد می کند و به فرمایش ما همان کاری که عرفای ما می کردند اینها انجام می دهند.
می گویند حرف شیخ یا آخوند را بزن از خودت نگو!
در درس فلسفه گفتته ام 70 درصد معجزات پیامبران ما مادی بوده و اصلا غیب نبوده است و اگر اینطور نبود من می توانستم به آنها بگویم تو اصلا از نسل من نیستی. پیامبر که این کار را می کند یعنی تو هم می توانی اما کسی نیامد از اینها یاد بگیرد و نگذاشتند این بزرگواران هم کار خودشان را انجام دهند. آن چند درصد غیب هم رابطه ی خودشان با خدا بوده نه با مردم. اصلا اگر این کرامت و معجزه را می خواهی به آن عصر منحصر کنی کلاه سر من گذاشته ای. آن موقع که مردم تکنیک و صنعت نداشتند شما از معجزه حرف میزدی و الان که من باهوش شده ام می گویی معجزه تمام شده است. پیامبران آمده بودند به ما وحی یاد بدهند تکنیک یاد بدهند صنعت یاد بدهند. امیر المومنین علیه السلام که برای خودنمایی نمی گوید از من از طرق سماوات بپرسید؛ اما ما انقباضیش کردیم. در همین حوزه می گویند حرف شیخ یا آخوند را بزن از خودت نگو.
از فرصت فیسبوک استفاده کنید
باید بانک اقتصادی داشته باشیم بدانیم کشور چند می ارزه چند تا سرمایه دار داریم چندتا فقیر داریم، کد داشته باشد، جی پی اس داشته باشند، بخش دینی چقدر درامد دارد؟ برای استفاده از موقعیت کشور، باید با سیستم حرکت کنیم. دیگر دنیا یک جامعه ی بدوی نیست. ما باید قدرت پیدا کنیم قدرت هم علم می خواهد و هم معرفت. فرق ما با کفار این است که انها نمی توانند معرفت داشته باشند اما ما می توانیم. من بارها در درسها گفته ام اگر ما وارث الانبیاء هستیم آیا کسی الان می تواند بگوید من امروز رییس جمهور آمریکا را از همینجا به زمین می زنم؟! آمریکای فلان فلان شده به قول شماها فیسبوک و اینترنت درست کرده است! چرا فیلتر می کنید؟ از همین فرصت استفاده کنید و قدرت خودت را نشان بدهید اما نباید دعوا کنید.
کشاورزی سنتی حرام بین است
من یک وقت به این آقا که ریس حوزه علمیه بود گفتم بیایید یک سایت بزنید من این سایت را اداره می کنم با دنیا دیالوگ می کنم اگه من آنها را زدم که شما خوشحال بشوید، اگر من آنها من را زدند شما خوشحال بشوید و بگویید مال ما نیست. ما باید در دل دنیا بریم عقب بیاییم می بازیم و اگر این کار را بکنیم توانایی مقابله با دنیا را داریم. دو مثال می زنم که بحث جا بیفتد. ما اجدادمان همه کشاورز بودند اما کشاورزی امروز ما کجا قرار دارد؟ ما الان گندترین کشاورزی را داریم چون سنتی است و کشاورزی خشکسالی یعنی افراط آب و خشکسالی. این آبی که در زمین وجود دارد 30 درصدش آب است و بقیه ی آن خون زمین است، ما خون زمین را مکیده ایم و با آن خیار و گوجه کاشته ایم. کاشت این خیار و گوجه به نفع من نیست چون خون من پای این بته ریخته شده لذا به نظر ما کشاورزی سنتی حرام بین است. ما در بخش کشاورزی انقباضی و بسته عمل کردیم، امروز به این روز افتاده ایم اما در بخش انرژی هسته ای انبساطی عمل کردیم و با اینکه نداشتیم امروز دنیا را متوجه خود کرده ایم. الان چهل و پنج کشور دنیا دور ما جمع شده اند و می گویند اینها اگر بخواهند می توانند. یعنی اینجا خود را قدرتمند کرده ایم. پس در زمینه ی فضای مجازی هم نترسیم و انبساطی عمل کنیم. ما الان در دنیایی هستیم که نفستان روی اقیانوس تاثیر دارد یعنی سیستم دارد و بدوی نیست و از طرفی بخواهید و نخواهید آمریکا در دنیا اثر دارد هم باید اثر مستقیم داشته باشیم و حرکت کنیم. ما باید انبساط پیدا کنیم برای انبساط علم می خواهد قدرت می خواهد.
سرعت اینترنتمان در حد گاری است
ما با اینکه این همه حلق اینترنت را فشار داده ایم و سرعت اینترنتمان در حد گاری است بچه های مدرسه نرفته ی ما همه با اینترنت و کامپیوتر کار می کنند. بچه ای دادگستری را هک کرده و التماسش می کنند که آبروی ما را نریز. اینجا کشور ولایت است و تنها فرقه ای که 260 سال معلم معصوم داشته است ما بوده ایم. آمریکا را ببینید که در آن چقدر آدم می کشند. اصلا با کشور ما قابل مقایسه نیست. پس ما از نظر فرهنگی جزو کشورهای مادر در سطح جهانیم. از نظر هوش و استعداد و نیروی انسانی جوان هم سرآمد دنیاییم.
طلبه ها! فرش بفروشید، تبلت بخرید
من می گویم ما به جای حلزون شدن سوار این قطار جهانی شویم. من به طلبه هایم گفتم بر شما واجب است که فرش زیرپایتان را بفروشید و بروید لپ تاپ یا تبلت بخرید. گفتم اگر نتوانید برای یک میلیارد حرف بزنید مفت نمی ارزید. مسلمان کسی است که متمدن باشد متدین باشد نه خرفت باشد. حرف من این نیست که به جنگ با دنیا برویم، ما باید منطقی با دنیا دیالوگ کنیم. علم رسانه ای ما باید در سطح جهانی باشد و راحت با دنیا دیالوگ کنیم. با این کار به قدرت می رسیم و این روند با سرعت حلزونی میسر نمی شود.
آفت سکس و خشونت در اینترنت، راه حل دارد
نهایت آفتی که در اینترنت هست چیست؟ سکس و خشونت نهایت آن است. ما باید با اخلاق و تکنیک و فرهنگ با آن مقابله کنیم نه با قایم موشک بازی. ما با دشمنی روبرو هستیم پس چه کنیم: ” وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ” و بعد می گوید “وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْل”. شما می گویید با فیسبوک و اینترنت پر سرعت این جوان خراب می شود؟ خب چرا این را خراب می کنی مشکل این جوان را حل کن. شما وقتی نتوانستی نیاز این جوان به همسر را حل کنید می رود فیلم و عکسش را نگاه می کند. کدام دیوانه ای است که اصلش را داشته باشد و خودش را به شیشه بچسباند؟! شما اگر به این جوان چلوکباب بدهید آب گوشت و دوغ می خورد؟
حل کردن مشکل جوانان بر دولت اسلامی واجب است. حل این مشکلات متخصص می خواهد. بیمارستان را که نمی شود با پرستار اداره کرد. بیمارستان پزشک متخصص می خواهد اگر با پرستار اداره کردید صبح به صبح باید مرده از آن خارج کنید. متخصص که نبودید تنها راه مقابله را ایجاد مانع می دانید. گفتیم تخصص را رها کن و فقط تعهد و تعهد هم که ملاک ندارد شیر تو شیر می شود.
ایران یک کشور معمولی نیست یک قاره است پس اداره اش تخصص می خواهد. با این اوضاع تا همین جا هم ما با معجزه امام عصر (عج) و غیرت مردممان ایستاده ایم. شما می گویید راه مقابله با تهاجم دشمن اینترنت ملی است و استدلال می آورید که در اینترنت ملی ما فحشاء نداریم و اکثر استفاده ی مردم هم از سایت های داخلی است؟! ما می گوییم با همین اینترنت می شود به مقابله با تهاجم پرداخت اما به شرط اینکه متخصصانمان را جمع کنیم و به آنها بهاء بدهیم. من نمی خواهم وارد بحث سیاسی شوم اما درصد بگیرید ببینید چند درصد از مدارک دانشگاهی ما الان حقیقی است و بر اساس ضابطه علمی است؟!
با این وضع نمی شود به مقابله پرداخت. مقابله، قدرت می خواهد و قدرت هم علم و معرفت می خواهد، تخصص می خواهد. متخصص که بودی از همین فضا استفاده می کنی. دائم ننشینیم حاشیه برویم، باید بافت کار را دنبال کرد. شاستی کشور باید دست متخصصان باشد اما متخصصان ما یا سکوت کرده اند یا جیره خور و فراری شده اند. دختر ایرانی بلند می شود می رود آمریکا جایزه ی برتر ریاضی را می گیرد اما الان در کشور می گویند آقا این موهایش پیداست، چارقد سرش کن که گوشهایش پیدا نباشد. حرف من این است دین اسلام دین انقباضی نیست اما ما انقباضی هستیم. ما باید فضا را باز کنیم و هرچه دادند ما آنتی تز آن را هم بزینم و استفاده کنیم. ما باید کشور را روی اصول علمی بنا کنیم، ما باید دعا کنیم به خون شهدا، امام زمان کمک کند. به قول مرحوم بهشتی ما هسته ایم، به ریشه ی این مردم بسته ایم، هیچی هم نمی خواهیم. من با کسی مشکلی ندرم، من دارم درباره ی روش سیستمی می گویم.
الان ما علما، پولدار ترین عصر تاریخیم؛ چی کار کردیم؟
ما باید با تعاون، تعامل، با تبادل با هم زندگی کنیم، این منوط به دو امر مهم است. اول شما دانش داشته باشید، دوم شما صدق داشته باشید. ما باید علم ومعرفت را دنبال کنیم. علم که اسلام و غیر اسلامی ندارد، خدا بیامرزد مرحوم بهشتی را می گفت موسقی اصیل اسلامی، من گفتم مگر موسیقی بلدی؟ موسیقی اسلامی نداریم، چرا اگر موسیقی ایرانی بگویید داریم، موسیقی اصیل اسلامی دیگر چیست؟ این انقلاب خون این بچه هاست و زحمت 600 سال غربت شیعه است. خدا رحمت کند امام خمینی گفت اگر اسلام سیلی بخورد دیگر به این زودی نمی تواند از جایش بلند شود. ما را غفلت گرفته، شما خوب می دانید علمای سابق ما پول نداشتند ولی مردم را هدایت می کردند، مردم از آنها اطاعت می کردند، در ماجرای تحریم تنباکو این زن شاه هم قلیانش را بیرون می اندازد. الان ما علما، پولدار ترین عصر تاریخیم. چی کار کردیم؟
نیز بیافزایید، آیت الله محمد رضا نکونام که در مظلومیت کامل و بی خبری تمام چند هفته پیش توسط داده گاه ویژه روحانیت دستگیر و زندانی شده است. به جرم این که می خواست مستقل باشد و به حوزه تاخته بود که کهنه شده و کتاب مکاسب کپک زده می خوانند و به آیت الله مکارم تاخته بود که از اینترنت سر در نمی آورد، فیسبوک را حرام می کند.
آقای نوری زاد قدری به مظلومیت آیت الله محمد رضا نکونام بپردازید.
آقای نکونام هم شاید از بقیه روشنتر باشد اما حرفهایش را در سایتش خواندهام، امامزادهای نیست که معجزهاش به درد این کشور و مردمش بخورد.
تا زمانی که دین ادعای حکومت دارد همین آش هست و همین کاسه. معیار حکومت باید چیزی باشد که عموم بتوانند در آن تشکیک کنند. میشود به آقای نکونام گفت مردم حرف شما را به فلان دلیل قبول ندارند؟ نه! چون ایشان مدعی (بلکه هم به حق) اشراف بر علوم دینی هستند. آنوقت بازهم تقدس ایجاد میشود و درپی آن فساد و رانت میآید. همین لقب حضرت که شما برای نامیدن ایشان بکار میبرید خودش موید عرایض من است.
من چند بار خواستم برای جناب کورس (نویسنده و محقق مبرز در همین سایت) لقب استاد را استفاده کنم ولی منصرف شدم دقیقا به دلیل اجتناب از همین فرهنگ. ممکن است آقای نکونام بسیار هم متقی باشند. ممکن است علم بالایی هم داشتهباشند. ذهنشان که یقینا از سایر اساتید حوزه روشنتر است. اما مادام که یک آخوند بخواهد از وجاهت دینی خود برای دخول در حکومت استفاده کند حسن نیت فایده ندارد. تازه من گمان ندارم هیچ آخوندی حسن نیتی بیش از خمینی داشتهباشد.
من شیفتهٔ قلم محمد قائد هستم بخصوص صراحت کم نظیرش که برخلاف اغلب نویسندگان ما هیچ خط قرمزی برای نقد ندارد، حتی اگر این خط قرمز قدیسی به نام محمد مصدق باشد. باری فعلا به نقد او بر مصدق کاری ندارم که اگر بخواهید میتوانید در مقالهٔ جنجالیاش به نام “شش دهه پس از شالاپ بزرگ!” در سایتش بخوانید.
مقالهای جدید در خصوص اتفاقات دو هفته پیش پاریس نوشته که شما را به خواندنش دعوت میکنم:
http://www.mghaed.com/essays/snaps/93/ordeal.htm
صحبت بر سر این مطلب است که نمی گذارند، یک شخصیت با نفوذی مستقل باشد. یا باید تسلیم قدرت حاکمه باشد یا باید از بین برود. گویا دیدند که آیت الله نکونام در حال قدرت گرفتن و هوادار پیدا کردن است، گفتند تا زیاد هوادار پیدا نکرده، سرش را در آب کنند تا بعد موی دماغ آقایان نشود. و گرنه یک مجتهد صاحب رساله چه جرمی مرتکب شده است که باید او را دستگیر کنند.
به آقای نوری زاد و دوستان سلام عرض می کنم. بی ارتباط ندیدم نوشته ای از خانم صدیقه وسمقی را برای همگان منتشر کنم تا بدانیم سپاه از کجا شروع کرده به کجا رسیده
——————————
بخشی خواندنی از کتاب حتما راهی هست (صفحه250)از خانم صدیقه وثمقی سخنگوی اولین دوره شورای شهر تهران ۱۳۸۲-۱۳۷۸:
سرداران سپاه در شورای شهر
دستور یکی از جلسات کمیسیون برنامه و بودجه، بررسی درخواست¬ها و توقعات برخی سرداران سپاه از شورای شهر و شهرداری بود. جمعی از فرماندهان سپاه، نهادی اقتصادی را تشکیل داده بودند به نام “شرکت تعاونی ایثارگران سپاه”. در آن جلسه کمیسیون نیز سه تن از سرداران سپاه که عضو این گروه بودند جهت ادای توضیحات حضور داشتند.
علیزاده طباطبایی، رئیس کمیسیون جلسه را آغاز و حاضران را معرفی کرد. فقط نام سردار قربانی در خاطرم مانده است، چرا که او سخنگوی گروه حاضر بود. مرتضی قربانی از فرماندهان ارشد سپاه و مدیرعامل شرکت تعاونی مذکور بود. علیزاده از وی خواست که درخواست¬های گروه خود را مطرح سازد. قربانی، ابتدا از سوابق رزمندگی و جهاد خود و دوستانش یعنی اعضای تعاونی سخن گفت و افزود ما نزد خاتمی نیز رفتیم و از او خواستیم که دستور دهد، شرکت نفت با ما همکاری نماید. او نیز به ما احترام گذاشته، درخواست ما را اجابت نمود. ما با بسیاری از سازمان¬ها و نهادها همکاری داریم.
وی پس از مقدماتی با مضمون ذکر شده ادامه داد: “ما شصت میلیارد تومان سرمایه داریم. آن را آورده¬ایم که اگر شما موافق باشید در شهر هزینه کنیم وگرنه سرمایه خود را به جای دیگری می¬بریم”.
علیزاده از وی خواست که خواسته¬های خود را مطرح کند. او نوشته¬ای را پیش روی خود گذاشت و گفت: “ما پیشنهاداتی برای شورا و شهرداری داریم و آماده همکاری و امضای موافقت¬نامه با شما هستیم. ما عناوین پیشنهادات خود را در این مکتوب نوشته¬ایم. با آقای الویری نیز صحبت¬هایی کرده¬ایم. پیشنهادات ما به این شرح است:
1- شهرداری تمام هتل¬ها، رستوران¬ها و مهمانسراهای خود را به صورت اجاره به شرط تملیک به ما واگذار کند.
۲- به ما اجازه داده شود در هر نقطه مناسبی از شهر تهران، میدان میوه و تره بار احداث نموده، غرفه¬های آن را به گونهای که خودمان مناسب می¬دانیم واگذار کنیم.
۳- اداره تمام پارک¬ها در تهران به ما سپرده شود و ما بتوانیم از فضای پارک¬ها آن گونه که مناسب است استفاده کنیم. معضلات موجود را نیز حل کنیم و…”. قربانی با لحنی حق به جانب و طلبکارانه خواستههای گروه خود را برشمرد و دوباره تأکید کرد که ما شصت میلیارد تومان پول آوردهایم که برای عمران و آبادی تهران هزینه کنیم. حال بستگی به شما دارد. من از شنیدن مطالب بیان شده برافروخته شده بودم. دست خود را زیر چانه نهاده، در اندیشه بودم. صدای علیزاده مرا به خود آورد. او گفت: خانم وسمقی شما چه میگویید و چه فکر میکنید؟
من با تحیر گفتم: من، به این فکر میکنم که دیگر در شهر تهران چه داریم که به آقایان بدهیم!
قربانی از شنیدن جمله من چنان برافروخته شد که اسفند بر آتش. بیآنکه من کلمهای دیگر بگویم او با صدای بلند گفت: این خانم انگار شأن مجاهدان در راه خدا را نمیداند. قرآن از مجاهدان تمجید کرده است.
او شروع به خواندن آیهای از قرآن در وصف مجاهدان کرد. من که از گستاخی او عصبانی شده بودم سخن او را قطع کرده، گفتم: برای من قرآن نخوانید. من تمام این آیات را از بَرَم. من خود استاد این فن هستم. مگر شما به جبهه رفتهاید و جهاد کردهاید که اکنون در مال مردم شریک شوید و اموال مردم را از ما مطالبه کنید. هر کس در راه خدا جهاد کرده اجرش را از خدا میگیرد. من در آغاز کار شورا قسم خوردهام که حافظ منافع عموم مردم باشم. من نمیتوانم به عنوان عضو شورا درباره اموال عمومی این گونه تصمیم بگیرم و این کار را خیانت میدانم.
قربانی و دوستان او برآشفته شدند. پیش از آنکه او لب به سخن و پرخاش باز کند برخاستم و جلسه کمیسیون را ترک کردم. میدانستم که آنان نزد الویری آمد و شد دارند و گاهی نیز در برخی مراسم، قربانی را در کنار الویری میدیدم. بعداً به علیزاده تأکید کردم مبادا این گونه خواستههای زیادهطلبانه را که هیچ نفعی در آن برای مردم وجود ندارد در کمیسیون تصویب و یا در شورا مطرح کنید.
علیزاده گفت ما به آنان گفتیم که پیشنهادات خود را به طور مکتوب جهت بررسی به شورای شهر بدهند. آنان نیز خود فهمیدند که این کار بیفایده است و شورا با آنان موافقت نخواهد کرد. پس از آن جلسه دیگر این موضوع در شورا مطرح و پیگیری نشد.
سلام نوري زادبريشانگو
اينكه گفته اي:
“بزرگترین خدمتی که آقای خامنه ای به دود اندودِ دودمان آیت الله ها کرده است، خشکاندن ” شجاعت ” در ذهن و زبان و ضمیرِ آیت الله هایی است که قرن های قرن، شجاعت را “اصل” مسلمِ آیت اللهیِ یک مرجعِ دینی می دانسته اند. بله، آقای خامنه ای با ترساندن آیت الله ها، پوسته ی پوکی از آنان بر زمین نهاده است.”بايان.
سخني كاملا درستي است .امانبايدفراموش كنيدكه امثال شماها وشريعتمداري ها بوديد كه سهم بزرگي دركوبيدن اين آيت الله ها داشتيد ودرتملق وچابلوسي به مولايتان خامنه اي ازهركوششي دريغ نكرديد.
واما اينكه درصدركلام گفته اي:
“از میان هزاران آیت اللهی که سر برآورده اند و سر فرو برده اند، ما تنها شش آیت الله سراغ داریم که بخاطر مردم – آری بخاطر مردم – از کفّه ی قدرت و اعتبار و پول و دم و دستگاه آیت اللهی خروج کرده اند و به کفّه ی مردم کوچیده اند و در این کوچ کوبنده، آسیب ها دیده اند و خطرها کرده اند و عربده ها و ناسزاها و جفاها تحمل کرده اند.”بايان.
البته بيش از اين شش آيت الله هابودند كساني كه بامردم بودندوحقيقت را طالب بودند وهستند وآنهائي كه باستم حكومت رفته اندمثل آيةالله سيدمحمدشيرازي وسيدمحمدروحاني وشيخ جوادتبريزي ومحمدصادقي تهراني واززنده ها سيدصادق روحاني ،موسوي اردبيلي ،وديگراني كه بنحوسكوت خارج ازجرگه حكومت هستندمثل آيةالله وحيدخراساني ،جوادي آملي ،آقاموسي شبيري زنجاني،وبرخي ديگركه اسم نمي برم.
امادرصدر اينان آيةالله استادنا الكرام مرحوم آقاشيخ حسينعلي منتظري-رحمةالله عليه- بود كه راست قامت ايستاد هم دربرخي كارهاي امام خميني -قدس سره-وهم درمقابل ديكتاتوري وهوس بازيهاي آقاي خامنه اي؛ايشان صريحا به آقاي خامنه اي گفتند :كه تومجتهد نيستي براي چه فتواصادرمي كني؟وبااين سخنش زد// خامنه اي را خردوخراب كرد ،وتاوان آنرا هم داد وليكن خم به ابرونياورد.
اماشماآقاي نوري زاد وامثال شما شعبان بي مخ ها كه ازياران خامنه اي بوديد،دركوبيدن وهتك وحرمت وغارت منزل اين آيةالله مرحوم ،سهم كمي نداشتيد؛اين رايواشكي گفتم كه بين خودمان باشد؛زيرا كه يك متوهم درمصندبالا بناحق نشسته اگرچابلوساني ومتملقاني دراطرافش نباشند ،جرأت كوبيدن چنين استوانه اي راهرگزنخواهدداشت.
واماكاري كه آية الله دستغيب شيرازي انجام دادند ، بي نظير وياكم نظيربود كه هنوزهم ازرشحات دُرربارش فضاي ساسي راعطرآگين مي كند
اين را همه گان بدانند كه امروز آيةالله هاي شيعه درشديدترين خفقان دارندزندگي مي كنند.
باسباس وبوزش ازتندي وصراحت لهجه اين حقير
مصلح
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : با سلام به مصلح گرامی . عزیز دل برادر سخنانت از دل بود و به دل من نشست ولی چند اشکال داشت . مرحوم آیت الله منتظری را چه کسی خانه نشین کرد ؟ چه کسی به او لقب هایی که برازنده این شخص نبود داد ؟ چه کسی به علت افشا گری های این بنده خدا وی را به ساده اندیشی متهم کرد؟ وووووو آیا جز آقای خمینی کس دیگری را میشناسید؟ چه کسی اورا از امید امت بودن به زیر کشید ؟ حتما میگویید جمعی سعایت کردند و آقای خمینی مجبور شد ؟ به گواهی سید احمد پسر آقا ایشان در تمام تصمیماتشان آزادی عمل داشتند!! بماند !! خوب آقای خامنه ای هم پیرو سلف خود هستند . به قول معروف پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت نا خلف باشم اگر من به دو ازن ندهم . فرمودید که آیات عظام در شدید ترین خفقان ها وسخت ترین شداید زندگی میکنند ؟!؟ خوب مگر همگی پیرو مکتب حسین ابن علی نیستند ؟؟ پس کی میخواهند این خفقان ها را علنی کنند؟؟ مردمی که در دسته های میلیونی به عشق حسین به زیارت قبر گرامیش میروند جز به گوش کردن به گفتار های شما روحانیون است ؟؟ اگر نفس گرم روحانیونی که میشناسید در کالبد مردم کار ساز نیست پس آهن سرد میکوبید!! و مردم مسخ شده هستند!! اگر شما روحانیون از جفا و ستم کاری جمعی هم لباس خود به فغان نمی آیید !! پس چه کسی به داد شما برسد؟؟؟ پس کی باید این مملکت رنگ آرامش بیابد ؟؟ حتما باید آقای خامنه ای بانگ الرحیل بزند ؟ خوب بعد چه ؟؟ حتما برای بعد فکر هایی کرده اند که خدا آگاه است . شما که اینقدر به فکر اسلام عزیز هستید که با فیلتر شکن هم به این سایت می آیید که نوریزاد جمعی را گمراه نکند !! چه کار کرده اید ؟؟ این آقایانی مثل آقای اردبیلی که فرمودید میدانید چه پیشینه هایی دارند ؟؟ لطف کنید از ایشان سوال کنید که کارخانه ای که در اختیار پسر عزیزشان است با کدام سرمایه به چنگشان فرو رفته ؟؟ مجبورم خاطره ای برایتان تعریف کنم من در کارخانجات پوشینه بافت ایران که الان منحل شده مشغول به کار بودم که گفتند آقای اردبیلی برای سخنرانی به شهر صنعتی قزوین محل کارخانه می آیند (سال1365 ) استراحتی نمودند! و مختصر سخنرانی نمودند و رفتند! دو یا سه روز بعد فرزند برو مند ایشان که دانشجو بودند در کارخانه رسما استخدام شدند ! به یک سال نرسیده ایشان مدیر کارخانجات پوشینه بافت ایران با سه هزار کارگر شدند !! البته بسیاری را برای بعد اگر فرصتی شد خواهم نگاشت خوب ایشان که رییس دستگاه قضا شدند چه گلی به سر ما مردم زدند؟؟ که حالا بخواهند گل بارانمان کنند!! با ادب و احترام.
مهردادگرامي سلام
دوست قديمي قهركرده وتازه آشتي كرده من، چه بگويم ؟اگرخاطرات مرحم آيةالله منتظري را خوانده باشيد ويابخوانيد خيلي ازحقايق برايتان روشن مي شود.ومي توانيد ازسايتشان كبي ويابي دي اف كنيد ،وياكتابي بنام نقدازخود،كه اين دوتاريخ مستند انقلاب تاآن دوره است.
واما درمورد آيةالله موسوي اردبيلي بنده چندان اطلاعي ندارم همين اندازه كه آنهم چقدرصحيح باشد معلوم نيست شنيده ام كه اموال مجهول المالك دراختيارايشان بود درزمان قضائي اش وامام خميني هم اختيار تصرف وخرج درامورعام المنفعه به ايشان داده بودوظاهراازآن مال دانشگاه مفيدساخت وتاسيس نمود وهرساله فارق التحصيلاني درچندرشته بالاخص قضائي دارد كه همگي فاضل هستند.آن مال رادرآنجاصرف مي كنند.
واما ايشان هم ازاولين كساني بودند كه درمقابل آقاي خامنه اي ايستادندودرخطبه هاي نمازجمعه تهران بياناتي عليه مقام معظم رهبري ايرادفرمودن وآني نكشيد كه اورا چنان كتكي زدند كه منجربه سكته قلبي ايشان شد وخانه نشين.
باسباس كاميابي براي شما
مصلح
جناب آقای مصلح که ادعاهای مرا در خصوص اعتقاد شیعه به حرام زاده خواندن برادران اهل تسنن دروغ خواندی:
منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa6991
«چرا کسانی که در مراسم حج شرکت می کنند باید طواف نساء را بجا بیاورند؟ بر چه اساس کسانی که این طواف را انجام نداده اند او با شوهر یا همسرش دیگر محرم نمی باشد تا طواف را بجا بیاورد؟ اگر کسی یادش رفته باشد حکم آن چیست؟
پاسخ اجمالی
از نظر فقه شیعه طواف نساء یکی از واجبات انواع حج (قِران، افراد و تمتع)[1] و عمره مفرده است[2] و تنها در عمره تمتع، طواف نساء واجب نیست[3] که مطابق روایات متعدد هرکس مُحرم شود و آنرا بجا نیاورد حج او صحیح نخواهد بود و تکلیف از گردن او ساقط نخواهد شد و لازم است آنرا کامل نماید تا حج او صحیح باشد. علاوه بر این، هیچ همسری (جدید یا سابق) بر او حلال نخواهد شد چه زن باشد یا مرد.[4]
امام جعفر صادق(ع) در این زمینه میفرماید: «اگر خداوند متعال بر مردم منّت نگذاشته بود و طواف نساء را بر آنان واجب نکرده بود، هر مردی که از حج به سوی همسرش بر میگشت، همسرش بر او حلال نبود».[5]
فتوای همه مراجع تقلید شیعه از جمله حضرت امام خمینی (ره) در این زمینه این است که: اگر طواف نساء را درست بجا نیاورد یا فراموش کند، چنانچه در بین راه یا بعد از مراجعت به وطن، یادش بیاید، باید در صورت امکان دوباره برگردد و آنرا انجام دهد و در صورت عدم تمکّن از بازگشت خودش، دیگرى را براى انجام آن نایب بگیرد تا زن بر او حلال باشد».[6]
لازم به تذکر است که طواف نساء از ارکان حج نیست تا با عدم آن همه اعمال حج از بین برود، بلکه از واجبات غیر رکنی حج است که میتوان بعد از اعمال حج (و لو با فاصله زمانی) آنرا بجا آورد و عمل را جبران کرد.[7]
نکته پایانی اینکه انسان با احرام حج، برخی لذائذ دنیوی را بر خود حرام میکند و تنها این لذائذ زمانی مجاز میشود که این احرام از بین برود. لذت ارتباط جنسی تنها با این طواف از میان خواهد رفت و به همین دلیل بدان طواف نساء میگویند.»
و خوب میدانی که اهل تسنن چنین اعتقادی ندارند. بنابراین حتما متوجه هستی که از نظر شیعه، همسران همهٔ حجاج سنی بر آنها حرام است. آخر اینهم قانون است؟ پس اصلا به حج نروند خیلی بهتر است.
ضمنا اینکه گفتی اهل کتاب را نجس نمیدانیم، از دوستی همدانی شنیدهبودم آخوند شهرشان (سالها پیش از انقلاب) در روزهای بارانی تردد مغازه داران یهودی در بازار را ممنوع کردهبود (حتما میدانی که زیارتگاه استر مردخای در همدان دومین مکان مقدس یهودیان جهان است و قدمتش به بیش از 2000 سال میرسد) ثانیا برادر من تو تا حالا تابلوی “اقلیت دینی” را در رستورانها و اغذیه فروشیهای متعلق به ایرانیان غیر مسلمان ندیدهای؟ اگر اهل کتاب از نظر شما هیچ مشکلی ندارند، چرا موظف به نصب این تابلوها در مغازهشان شدهاند؟ میدانی چه قدر با این تابلو برخی از شریفترین هموطنانمان را تحقیر میکنیم؟ فلسفهاش چیست؟ تو از جشن عمر کشان چیزی نشنیدهای؟ از فحشهایی که در دهان مردم عوام هست نسبت به خلفای اول و دوم و سوم خبری نداری؟
اگر اینها را هم به عنوان سند قبول نداری که هیچ، ولی اگر پذیرفتی قبول کن توقعاتتان از پیروان ادیان و مذاهب دیگر و لائیکها خیلی زیاد است.
سلام به مازیار گرامی
مطلبی که در مورد زنا زاده دانستن اهل سنت به شیعه نسبت دادید نسبت درستی نیست ،مطالبی که شما نقل کرده اید اشاره دارد به احکام الزامیه در فقه شیعه ،اما اینکه چون عامه (اهل سنت) بلحاظ فقهی قائل به طوافی بنام طواف نساء نیستند ،پس از نظر شیعه زنا زاده هستند ،مطلبی است غیر مستند،و شواهد و تصریحات فتوایی و روایی بر خلاف آن است ،زیرا عامه اگرچه طوافی بنام طواف نساء ندارند ،اما طواف زیارت یا طواف وداع را واجب میدانند ،برخلاف شیعه که طواف نساء را واجب میدانند و برای خروج از حرمت تماس با زنان که ناشی از احرام است آنرا لازم می دانند ،اما بر خلاف عامه طواف وداع را مستحب میدانند.
تفاوتی که در اینجا هست تفاوت در مصداقی است که موجب حلیت زن می شود ،آنان (عامه) حلیت زن را ناشی از اتیان به طواف وداع می دانند،اما فقهاء شیعه حلیت را ناشی از طواف نساء میدانند که سابق بر طواف وداع است و طواف وداع نزد آنان مستحب است ،بنابر این تفاوت جوهری بین اینکه اجمالا یک طواف سبب خروج از حرمت تماس زنان است وجود ندارد ،و حتی برخی از فقهاء شیعه فتوا داده اند که اگر کسی طواف نساء را فراموش کرد ولی طواف وداع را اتیان کرد همان طواف وداع کافی است برای حصول حلیت زنان ،البته مرحوم صاحب جواهر چنین قولی را رد می کند.و فقهاء شیعه به این مطالب اشاره کرده اند.
علاوه بر اینها آن روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل کردید ،که باصطلاح به آن “موثقه عمار” می گویند ،در نسخه کتاب “کافی” تعبیر “طواف النساء” شده است در حالیکه که در نسخ کتابهای “من لا یحضره الفقیه”شیخ صدوق و “تهذیب الاحکام” شیخ طوسی روایت اسحاق بن عمار به تعبیر “طواف الوداع” وارد شده است،که فقهاء این منت خدای متعال را حمل کرده اند بر همین عملی که عامه انجام می دهند،و همین روایت مستند آن دسته فقهائی است که گفته اند طواف وداع در صورت نسیان طواف نساء کفایت از حصول حلیت می کند.
روایت اسحاق بن عمار در نسخه های تهذیب و فقیه اینطور است :
“” «856»- 16- مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ لَا مَا مَنَّ اللَّهُ بِهِ عَلَى النَّاسِ مِنْ طَوَافِ الْوَدَاعِ لَرَجَعُوا إِلَى مَنَازِلِهِمْ وَ لَا يَنْبَغِي لَهُمْ أَنْ يَمَسُّوا نِسَاءَهُمْ.
(تهذیب الاحکام،ج 5 ص 253)
و در من لا یحضره الفقیه :””- وَ رُوِيَ فِيمَنْ تَرَكَ طَوَافَ النِّسَاءِ أَنَّهُ إِنْ كَانَ طَافَ طَوَافَ الْوَدَاعِ فَهُوَ طَوَافُ النِّسَاءِ “”.
(من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 391)
که این همان موثقه اسحاق بن عمار است.
مفهوم این موثقه بنقل شیخ طوسی این است که :اگر آن منت (تسهیل و مسامحه) خدای متعال بر مردم (این کلمه ناس نوعا در روایات اهلبیت عنوان اهل سنت است) نبود که طواف وداع را قرار داده است ،هر آینه آنان به منازل خویش باز می گشتند در حالی که تشریعا حق نداشتند که زنان خویش را لمس کنند.
و معنای روایت در نقل شیخ صدوق این است که اگر کسی طواف نساء را ترک کرده باشد ،همان طواف وداع طواف نساء است در حق او.
بنابر این همینطور که ملاحظه میکنید ،هم بلحاظ فتوایی و هم بلحاظ نقل روایی کسی اهل سنت را رمی به زنا زاده بودن نکرده است و شما در واقع با استناد به لوازم غیر مقصود فتاوی فقهاء شیعه چنین نسبتی را مطرح کرده اید.
علاوه بر اینها برخی شواهد دیگر هم وجود دارد ،و آن این است که مشهور فقهاء شیعه این است که شیعیان میتوانند زنان اهل سنت را بنکاح خود در آورند بی هیچ کراهتی ،که اگر مبنا این بود که آن دختران و زنان زنا زاده اند ،سوای از حرمت لا اقل فتوای بکراهتی در کار می بود که نیست ،در حالیکه عکس آن یعنی ازدواج دختر شیعه با مرد سنی دارای کراهیت هست .
من در اینجا یکی دو عبارت از برخی کتب فقهی نیز برای شما نقل می کنم:
1- از مرحوم نراقی که از اعیان فقهاء شیعه است دراین مورد سوال شده است ،عبارت فارسی سوال و جواب البته عبارت فارسی قدیمی است :
“”س 25: هر گاه اهل سنّت كه طواف نساء را نمىكنند محرم ايشان محلّ مىشود، حتّى زن بر ايشان حلال مىباشد يا نه؟ اگر نشود دخترى كه بعد از احرام و قبل از طواف نساء از ايشان به هم رسد خواستن، كراهت ولد الزنا دارد يا نه؟ و مطلق اولاد ايشان در صورت عرض (كذا) به اعتقاد اماميّه ولد الزنا مىباشد و ولد الزنا مىتوان گفت يا نه؟
ج: خواستن دخترى كه از اهل سنّت باشد مطلقاً كراهت ولد الزنا را ندارد، خواه بگوييم ايشان بدون طواف نساء محلّ مىشوند يا نه، زيرا كه بر فرض محلّ نشدن چون ايشان خود را محلّ مىدانند وطى شبهه خواهد بود نه زنا، و مطلقاً اولاد ايشان را حكم به ولد الزنا نمىتوان كرد اصلًا و مطلقاً گو ناصبى ايشان بدتر از ولد الزنا باشد، بلى هر كدام عداوت اهل بيت را داشته باشند ظاهر از احاديث آن است كه طيب ولادت از براى ايشان نباشد و اما آن چه از بعض احاديث كتاب خمس مستفاد مىشود كه طيب ولادت براى ايشان نيست، پس تفصيل بيان آن در اينجا ?مىگنجد. و اللّٰه العالم.
(رسائل و مسائل (للنراقي)، ج1بخش2، ص: 48)
2-مرحوم فیض کاشانی در کتاب الشافی فی العقائد و الاخلاق و الاحکام ،ضمن نقل روایت اسحق بن عمار از کافی اشاره می کند که لفظ صحیح روایت مطابق با فقیه و تهذیب “طواف الوداع” است.
ببینید عبارت ایشان بعربی است ولی مفهوم آن با توجه به توضیحات فوق روشن است :
“”باب طواف النساء
[1299] 2. الكافي: عنه عليه السّلام: «لو لا ما منّ اللّه به على الناس من طواف النساء لرجع الرجل إلى أهله و ليس تحلّ له أهله» «4».
بيان
في «الفقيه» و «التهذيب»: طواف الوداع بدل طواف النساء، و المعنى أنّ العامّة و إن لم يوجبوا طواف النساء و لا يأتون به إلّا أنّ طوافهم للوداع ينوب مناب طواف النساء لهم، و به تحلّ لهم النساء، و هذا ممّا منّ اللّه به عليهم، أو أنّ المراد أنّ من نسي طواف النساء و طاف طواف الوداع فهو قائم له مقامه بفضل اللّه و منّته في حلّ النساء و إن لزمه التدارك.
(الشافي في العقائد و الأخلاق و الأحكام، ج2، ص: 1200)
حاصل اینکه دو توضیح داده است یکی اینکه معنای روایت اسحاق این است که عامه اگرچه طواف نساء بجا نمی آورند اما طواف وداعی که بجا میاورند نائب مناب طواف نساء در نظر شیعه است که بسبب آن زنان بر آنها حلال می شوند.
و معنای دوم اینکه حتی شیعیان هم اگر طواف نساء را فراموش کنند ،در صورت اتیان به طواف وداع همان کفایت می کند ،که البته چنانکه عرض شد این مبنای دوم مورد مناقشه بسیاری از فقهاء است و معاصرین از مراجع الان معتقدند که شیعه ناسی یا باید بازگردد و اتیان به طواف نساء کند یا اینکه از شهر خود نائبی برای این کار در مکه بگیرد ،اما در مورد عامه همان معنای اول است که طواف وداع مجزی از حلیت زنان بر آنان است ،که لازمه این فتوا این است که آنان زنا زاده محسوب نیستند.
در مورد بحث طهارت اهل کتاب نیز بحث طولانی است ،البته اجمالا فتوای بنجاست هم وجود دارد اما عموما قائل بطهارت آنان هستند.
شواهدی هم که شما ذکر کرده اید (تابلوی اقلیت ها) شاهد نیستند،زیرا آن تابلوها را خود آنان میزنند برای اینکه مشتریان خاص مذهب خود را داشته باشند نه اینکه کسی آنان را مجبور کند ،بیاد دارم من خود وقتی در تهران روبروی بیمارستان ساسان برای خرید شیرینی به قنادی رفتم اصلا توجه هم نداشتم ،مطالبه شیرینی کردم،او که مرا در لباس روحانیت دیده بود با تعجب می گفت اینجا فروشگاه اقلیت های مسیحی (ارامنه) است! من گفتم خوب باشد من خودم می خواهم از شما شیرینی بخرم ،من مشکلی ندارم ،اما او امتناع کرد از فروش ،و من دیگر اصراری نکردم و خارج شدم.
جناب مازیار در خاتمه توصیه دوستانه من بشما این است که اینگونه مسائل فقهی و اجتهادی را از منابع صحیح آن اخذ کنید نه انکه دوستی همدانی بمن گفت که فلان اخوند….،بنظرم اگر مسائل علمی و فقهی را از منابع مستند بگیریم بهتر از این است که ندانسته یا غیر مستند مطالبی را دست مایه جدل قرار دهیم.
با احترام
موفق باشید
مازيار عزيز سلام
اين آدرس كه براي من منبع نيست ونمي تواندباشد ،اولا حرام زاده بودن كسي را فقط مادرآن شخص مي داندوبس .
و اما دراين موردحديثي ازامام صادق -ع- است {نقل بمضمون} كه شخصي به امام اظهارارادت مي كردوروزي دربين صحبتها به يكي ازغيرمسلمانها نسبت ولدزنا داد ،ابن الفاعلة-گفت ،امام -ع- برافروخت وازاين نسبت وي ناراحت شد وگفت دوستي ما ديگرتمام شد خداحافظ. اوگفت فلاني گبروبت برست است ونكاح سالم ندارند. امام فرمود هرقومي براي خودشان يك سنت ونكاحي دارند وقراددادوبيمان ازدواجي دارند كه محترم است و صحت زادوولد وانتساب است.ونمي شود به آنهانسبت زنا داد.
واما درمورد اهل سنت تارك طواف نساءهرگز چنين نسبتي ازسوي شيعه به آنان داده نشده است ونميشودداد زيراكه درفروع فقهي جكم شان چنين است درنظرفقهايشان؛هرچند ازنظرفقه شيعه آن حكم مخدوش است .وما درفروعات فقهي اختلاف هاي زيادي باآنان داريم واينها باعث نمي شودكه چنين نسبتي به آنهابدهيم.
شيخ طوسي مرحوم كتاب فقهي دارد بنام “اختلاف” وعلامه حلي كتابي دارد بنام “مختلف الشيعه” كه فروعات اختلافي درآنجامطرح است.كه نظرشيعه اماميه چنين است ونظراهل سنت چنانست.
وديگراينكه آن شنيده ها ولوازاهل علم باشد معتبرنيست تاچندي كه دركتب معتبر فقهي آن رانديده ايدباورنكنيد.
واين تابلوها هم بي خودنسب شده اند.وهيچ سندي برآن نيست.
واما ازجشن عمركشان دربرخي مواردديده وشنيده ام وليكن چنان متنفر ازاينگونه خرافات هاهستم كه به وجدان دردگرفتارمي شوم .واين كارهارا شديدا محكوم مي كنم وباعث اختلاف ميان مسلمان مي شود.
شمااگركتاب صلاةجماعت راازوسائل الشيعه نگاه كنيد ،چقدرروايت مي بينيدازمام صادق وباقر-ع- درتشويق شركت شيعيان درنمازجماعت اهل سنت وسني ها.
باسباس ازشما
مصلح
با سلام به مصلح عزیز خواستم بگویم که شخصی که مورد دشنام یار حضرت قرار گرفته بود غلام یا برده ایرانی آن اعرابی بود و آن اعرابی به خاطر بی ارزش بودن برده به او این نسبت را داده بود ! با پوزش.
جناب مصلح
چرا دروغ پراکنی میکنی؟!!!نوری زاد کی شعبان بی مخ بوده است؟!! کی خانه منتظری را در هم کوفته است؟!! شما چه کاره هستی؟ رزومه ات چیست؟ حداکثر شجاعت این است که پستهای نوریزاد را بخوانی و فحش پراکنی کنی؟! نابینا بودی ببینی که موسوی و کروبی هنگام زندانی بودن نوریزاد برای همدردی با خانواده اش به منزل او رفتند؟ لابد موسوی و کروبی هم نوکر خامنه ای هستند؟ آنوقت یک مرد داریم آنهم شمایی که در گوشه خانه یواشکی پست می گذاری؟نسرین ستوده،جعفر پناهی،گوهر عشقی،امیر انتظام اینها همه نوکر خامنه ای هستند لیکن جنابعالی مغز متفکر اصلاحات هستید؟
” اگر این اتفاق نمیافتاد”
آیا هرگز به این نکته فکر کردهاید که اگر انقلاب ۵۷ اتفاق نمیفتاد و بلافاصله فرمانده هان بلند پایه
ارتش عجولانه بر بام مدرسه علوی به جوخههای اعدام سپرده نمیشدند و شیرازه ارتش از هم نمیپاشید، صدام جرات حمله
به ایران را پیدا نمیکرد؟ جنگ هشت سالهای با پیامدهای وحشتناک انسانی و مالی اتفاق نمیافتاد؟
بروز همین جنگ که منجر به خالی شدن کیسه صدام گشت ، و عامل اصلی حمله این دیوانه به کویت
بود نیز رخ نمیداد؟ یدون حمله و اشغال کویت، آمریکا به عراق حمله نمیکرد؟ و عراق به همسایه ای
بی ثبات و خطرناک تبدیل نمیگشت؟ حزب الله لبنان با ۵۰ هزار سرباز مسلح، خطری برای امنیت و صلح
منطقه نمیشد؟ امکان دخالت در امور کشور سوریه پیش نمیامد، و پس از پیدایش احتمالی”بهار عربی”
تکلیف سوریه نیز در مدت کوتاهی همچون لیبی، مصر و تونس روشن میگردید؟ و همچون امروز به
جهنمی تبدیل نمیگشت، و موجب پیدایش “هیولای داعشی” نمیشد؟ و . . . . .
اینها برخی ازعواقب نا میمون برون مرزی این اتفاق بود ،شما خود روزانه، شاهد عواقب فاجعه آمیز داخلی آن هستید !
براستی امروزه چه جایگاهی در منطقه میداشتیم، اگر این اتفاق نمیافتاد”
حداقل دیگر نیازی به غربال کردن آیت اللههایمان نمیبود !!
هو ۱۱۰
به مشیری:
انا الحق……………..
اقتلونی یا ثقاتی
ان قتلی فی حیاتی
و مماتی فی حیاتی
و حیاتی فی مماتی
یا علی
گر جهل لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و درویش بهم سازیم و بنیادش بر اندازیم
درود بر تو درویش
اگر اشتباه نکنم منظور شما اشاره به شعری است از حسین بن منصور حلاج
برگردان فارسی
بکشید مرا، ای دوستان من، همانا در کشته شدن من، زندگی من است
و مرگ من در این زندگی من است، و زندگی من در مرگ من است
محو شدن من نزد تو، از عزیزترین فضیلت های من است
و بقای من در صفات خود، از قبیح ترین بدی های من است
احساس کرد دلم صفاتم را، در قبرستان های ویرانه تان
پس بکشید مرا، و آتش زنید بر استخوان های فانی ام
که البته این سروده حالت عرفانی است و هیچ ربطی به /// دینی ندارد اما دوست من شما واقعا علی اول را قبول دارید با آن همه //// سانسور خود جوش //// و بنیانگذار سر بریدن !
کدام مشیری؟ بهرام مشیری (ملقب به استاد مشیری) که در تلویزیون پارس تاریخ درس می دهند؟
هو ۱۱۰
سلام آقای نوریزاد
کپی یک خبر از کیهان آنلاین لندن که نظر سید محمد حسین کاظمینی بروجردی را منعکس کرده بود ارسال کردم ولی نمیدانم چرا از قلم افتاده ؟! درج خبر به تفاهم بیشتر همرهان کاروان کمک میکند.
یا علی
بفرمایش حسین بن علی علیه السلام اگر دین ندارید در دنیایتان آزاد مرد باشید ،و از حیث دمکراسی مورد ادعایتان ،به دین و آیین و محترمین انسانها احترام بگذارید.(سید مرتضی!)
1. شما از کجا و با این اعتماد به نفس و بدون هیچ شکی این سخن را از حسین بن علی می دانید؟////////////////////////////////////
و اما جناب سید مرتضی!چکیده همه آن احادیثی که شما آورده اید همان می شود که جناب کعب بن اشرف شاعر بوده و هجو مسلمین میکرده و ثنای دشمنان اسلام و در رثای کشته شدگان بدر و یا بقولی چاه شروه خوانده!//////جناب سید مرتضی ///////////ما که خود تاریخ اولیه اسلام را با بی خردی خود پیاده کردیم دیگر چرا به ///// مغالطات شماها طرفی بندیم؟جناب نوریزاد چند آخوند را نام برده و از آنها به نیکی یاد کرده.معنی این حرف ایشان اینست که اگر آخوندی یا مسلمانی مثلا در شکنجه و دزذی و غارت و کشت و کشتار اراذل و اوباش حکومتی دخالت نداشته اند ما باید از آنها ممنون باشیم!خب ما هم می گوییم دست شما درد نکند ولی همین منتظری و صانعی بودند که باعث تحکیم حکومت همین اراذل و اوباش شدند!لابد برای این نیز ما باید آنها را سپاس گوییم! درپایان جناب سید این ما نیستیم که به دین و ایین شما بی احترامی می کنیم و بلکه همانطوریکه در بالا نوشتم مردمان مکه نبودند که به محمد و اعتقاداتش توهین کردند.این شمایید که دینتان را بما حقنه کرده اید و راه تنفس کردن را ازما گرفته اید ملیونها ایرانی را از زادگاه خود رانده اید و هزاران هزارایرانی را کشته و سلاخی و ترور کرده اید.ایرانیان را در زادگاه خود بدون حقوق و دلخسته و آزرده و رنجور نموده اید./////.حال بفرمایید ما چگونه به چنین اعتقاداتی که انسان و زندگی ستیز است احترام بگذاریم بخصوص وقتی چنین دینی در قدرت است و آدم می کشد و مثله می کند و خانمانها ویران کرده و کشور را به ویرانه ایی تبدیل کرده و ابرویی برای ایرانیان دردنیا نگذاشته و سیری ناپذیراست؟ بله اگر شما تنها مثل کعب بن اشرف تنها اعتقاداتی داشتید و آنرا عملی نمی کردید آن حرف دیگری بود.شما و برادران مسلمان شما هرجا که وارد می شوید خود را اقا بالاسر صاحبخانه میدانید و این آنها هستند که باید به اعتقادات شما روی بیاورند و دست از اعتقادات خود بشویند و شما را برتر نهند!اینست معنی دموکراسی اسلامی شما.نه جناب سید ما هم سکولاریم و هم دمکرات و هم به حقوق بشراعتقاد داریم.بهمین جهت هیچ فردی را با هر عقیده ایی بالاتر از دیگری نمی دانیم و به تمام مردمان بدون در نظر گرفتن رنگ و جنسیت و دین و اعتقادات و جهتگیر جنسی …احترام می گذاریم ولی انقدر هم بقول شیرازیها پله نیستیم که تفاوت مانیفست ترور و وحشت را از اعلامیه حقوق بشر باز نشناسیم.بله شما دریک جامعه سکولار حق نمازخواندن روزه گرفتن حج رفتن و برآوردن تمام آینها خود را دارید ولی بهیچوجه حق تجاوز و نجس خواندن و فاحشه نامیدن دگراندیشان …و یا باصدای بلند اذان و یا /// شبهای عاشورا و مزاحمت برای دیگران و ممانعت از خوردن و آشامیدن دیگران در ماه رمضان شما …را بشما نمی دهند! دریک کلام این شمایید که با دخالت در زندگی مردم و قضاوت در باره مردم و نوع زندگیشان باعث بی حرمتی به اعتقادات خود شده اید و خواهید شد!بقولی باش تا صبح دولتش بدمد!
سلام مزدک.نکته مهمی که این جا مطرحه.اینها وبقیه مسلمین همه این اعتقادات و اعمال وغیره را منتسب به خداوند میکنند.اینکه عقلانیت و منطق وانسانیت بنابرفطرت وتجارب بشری به این نتیجه رسیده که قتل و وحشت وترورو ازاین قبیل مسائل خوب نیست و….اما مسلمین همه کارهایی که برخلاف اصول انسانیست را چون ازجانب خداوند میداندبدان مشروعیت میبخشد.
درواقع اینکه پیامبراسلام دیگران را برده وکنیز کرده یا به قبیله ای حمله نموده تجاوز به حساب نمی اد.چون امر امر خداوندبوده.حالا این خداوند چرا اصرار به خونریزی داشته و دارد وبا قدرت بی انتها ی خود جلوی این اعمال شنیع را نمی گیردحرف دیگریست.
خداوندمسلمین خدای مختص به اسلام است.با مشخصات خاص.بیزار از غیرمسلمین.وافرینش کائنات برای رضای مسلمین.و سرورعالمیان حضزت محمد.کلا خدای هر ادیانی همین گونه ست.
البته دردیالوگها ومتون اسلام تناقض های زیادی وجود دارد.اصلی ترین وبنیادی ترین تناقض هم این جاست که همه بشریت را مساوی و ازاد میداند.اما در عین حال بعضی بر بعضی دیگرهمه گونه برتری دارند…
به هرحال جناب مزدک نمی شود با افرادی که از دیدگاه دین ومذهب به دنیا وادمیان مینگرد بحث وگفتگوی ازادانه و بی طرفانه کرد.چون پیشاپیش پیش زمینه فکری این قبیل افراد با اعتقادات ونظریات خاص شکل گرفته واز موضع برتر وبالاتر با دیگران برخورد میکنند.یعنی خودواعتقادات واعمال خود را حق در مقابل باطل میدانند.
واینکه امروزه اندکی دیدگاهشان تعدیل شده وافرادی مثل دوستمون اقا مرتضی و دیگر افرادمذهبی در لابلای نوشته هایشان از دموکراسی وغیره هم حرف میزنن از سر ناچاری ست.ومقتضای زمان.واینکه از قافله علم وادب زیاد دور نماننداست.وگرنه درمتون دین و مهمتر ازان. اعمال و کرداری که در این 1400ساله صورت گرفته این چنین بر میاد که اون چیزی که ارزش واهمیت ندارد انسانهای خارج از مذهب هستند.و انشاالله مسلمین از پنجره بهشت بر روزگار این افراد درجهنم نظاره گر بوده ان چیزی را که نتوانستند دراین دنیا بر ان دست بیابند در ان دنیا شاهد در اغوش خواهندکشیدبا تمام حوری و غلمان ونهرهای شیروعسل وشهدوانگبین.
عزت زیاد.
جناب مزدک
اولا آن سخن که از سید الشهداء و سرور آزادگان امام حسین بن علی علیه السلام است شکی در آن نیست ،نمیدانم چه در ذهن داشتی که در آن شک کردی؟ مگر کسی در جایی گفته است که مثلا این سخن از مارکس است یا انگلس یا دیگران؟
اما چون مطرح کردی باید عرض کنم ،جمله سید الشهداء روحی و روحک و ارواح العالمین له الفداء از این قرار است :
“”:وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم….””.
این جمله معروفی است و در کتب مقاتل و تاریخ زیاد از آن بزرگوار نقل شده است
که در حال تنهایی و زمانی که یزیدیان به سراپرده و زنان او متعرض شده بودند خطاب به آنها اینطور فرمود که ای آل ابی سفیان اگر دین ندارید یا اعتقادی به عالم پس از مرگ ندارید و از آن نمی ترسید لا اقل در همین دنیایتان آزاد مرد باشید.
این جمله در مقاتل قدیمی معتبر مثل مثیر الاحزان و لهوف سید بن طاوس و مقتل العوالم و بحار و کتب دیگر نقل شده است ،حال نمیدانم چطور اینرا انکار کردی ،حال اصلا به گوینده سخن هم کاری نداریم ،شما به سخن توجه کن ،قائلش هرکه هست ،من گفتم اگر شما چنین هستی که دین نداری و به عالم پس از مرگ و حساب و کتاب هم معتقد نیستی (که مظنون هم همین است و امیدوارم خدای متعالی هدایت اش شامل حالت شود و سرانجام نیک داشته باشی)
لا اقل در همین دنیایی که بدنبال آن هستی آزاده باش و به مقدسات و محترمین گروه کسی از هموطنانت اهانت نکن.
الان دیدم در پاسخ مطالب من مطالب دیگری مطرح کرده ای ،اینقدر هم مغشوش و رکیک می نویسی که بنده خدا نوریزاد ناچار است چنگک ها را بر کلامت فرود آورد طوری که سخنانت همانند سخنان کشتی گیرانی است که از تشک کشتی به صحنه مصاحبه آورده می شوند و نفس زنان و بریده بریده افاضه می کنند.
جناب مزدک بحث من در مورد جامعه سکولار نبود ،شما احکامی از اسلام مثل نماز و روزه و غیره را با تحقیر و اهانت یاد کردی ،من گفتم لازمه احترام به قانون در جامعه ای که اکثریت آن مسلمانند و رای به قوانین اسلام داده اند و شما در آن اقلیت نق بزن هستی این است که به قوانین مورد اعتنای مردم احترام بگذاری و
البته مزایای نظام و سیستم حکومتی مورد نظر خود را ترویج و تبلیغ کنی.من چه بحثی از حقنه و تنفس کردم ،از گذشته های کلامت اینطور برداشت می شد که پزشک هستی ،حال چطور ندانستی که راه تنفس انسان لوله نای اوست و تنفس ارتباطی با محل حقنه نداشت!
در مورد ماجرای کعب بن اشرف هم بقول معروف العاقل یکفیه الاشاره ،من بخشی از منابع تاریخی را در برابر ادعایت ریفرنس کردم که ماجرای کعب بن اشرف ،ماجرای هجاء و شعر تنها نبود ،چطور دقت نکردی که او بگزارش تاریخ توطئه چین چند جنگ و برخورد بین مسلمانان و کفار بود؟
من از سیره پیامبر رحمت برایت گفتم که مدتها بدتر از آن را یک یهودی بسر پیامبر آورد که خاکستر و زباله بر سر آن بزرگوار می ریخت حضرت به او اعتنا نکرد ،این آزار که بدتر از شعر و هجاء است،بیادت میاورم الان در همین مجامع متمدن که قبله گاه شما هستند مثل فرانسه و انگلیس و امریکا ،آیا با تروریست و توطئه گر و محارب برخورد نمی کنند؟ و آیا پیش از ادامه توطئه با آنان برخورد نمی کنند؟ گرامی ماجرای کعب بن اشرف هم این بوده است و این در آن چند برش تاریخی
که پیش رویت نهادم واضح بود
شما سکولار باش و مرامت را ترویج کن و امیدوارم موفق باشی ،سخن من این بود که در دنیایت آزاد مرد باش ،اگر به عملکرد افرادی هم ایراد داری ،عقاید دیگرانی که خودت میگویی شخصی و محترم است را مورد تحقیر قرار نده ،الان ببین چقدر سخنت مشحون از الفاظ نارواست که بناچار صاحب سایت آنرا سانسور می کند ،کمی بیندیش آیا رویه دمکراسی و دمکرات بودن این است که شما داری که همه سخنت این است که “مشتی فلان” و “مشتی بیسار” ،و تمام چهارچوبه سخنت پر است از نفرت و خشونت کلامی ،جالب است که سخن از دمکراسی و حقوق بشر هم می زنی ،من می گویم در اصل خشونت و نفرت پراکنی شما باهمان تروریست های مهاجم به مجله شارلی چه تفاوتی داری ،الا اینکه آنان مسلح به بمب و اسلحه و نارنجکند ،شما هم مسلح به الفاظ درشت و خشن و نفرت انگیز؟
نمیدانم در ایرانی یا در خارج از ایران ،اما لا اقل اگر پیرو مرام دمکراسی و اشاعه حقوق بشر هم هستی ،لا اقل مرام مسالمت آمیز همان جوامعی که قبله گاهت هستند را پاس دار ،من تاکنون ندیده ام طرفدران صادق دمکراسی و سکولارهای جوامع دیگر اینگونه با درشت گویی و ایراد سخنان زشت به طرفداران ادیان و الهیون اسائه ادب کنند و مثلا عیسی علیه السلام یا موسی علیه السلام و دین او را به الفاظ ناشایست بنوازند.
امید دارم در ادامه و باقی مانده حیات دنیای ات از این رویه های غیر انسانی و درشت خوئی آزاد شوی و در دنیایت بفرمایش امام حسین آزاده باشی.
سلام بر کسی که تابع هدایت باشد
————————–
سلام سید مرتضای گرامی
با این بند از نوشته ی شما چه همدلم من:
…….شما سکولار باش و مرامت را ترویج کن و امیدوارم موفق باشی ،سخن من این بود که در دنیایت آزاد مرد باش ،اگر به عملکرد افرادی هم ایراد داری ،عقاید دیگرانی که خودت میگویی شخصی و محترم است را مورد تحقیر قرار نده ،الان ببین چقدر سخنت مشحون از الفاظ نارواست که بناچار صاحب سایت آنرا سانسور می کند ،کمی بیندیش آیا رویه دمکراسی و دمکرات بودن این است که شما داری که همه سخنت این است که “مشتی فلان” و “مشتی بیسار” ،و تمام چهارچوبه سخنت پر است از نفرت و خشونت کلامی ،جالب است که سخن از دمکراسی و حقوق بشر هم می زنی…..
سپاس
سلام بر نوریزاد گرامی و هر آنکس که در دنیای خویش آزاده است ،و کرامت انسانی را پاس می دارد و مروج علم و ادب و انسانیت و آزاد اندیشی است.
جناب سيد مرتضى با سلام
در مورداصطلاح “روحى و روحك و ارواح العالمين له الفدا” سؤالى داشتم و آن اينكه شما در باره روح خود مختاريد اما چگونه از روح مخاطب خود و تمام انسانهاى عالم مايه مى گذاريد؟ ديگر اينكه اين اصطلاح را قبلا شنيده بودم اما بدون ” روحك”. اين اضافه ابتكار خودتان است يا جديداً در بين حوزويان رايج شده؟
گزنفون روزی در اتن گم شده بود. از عده ای پرسید که ایا میدانید بقا لی در اینجا کجا ست پاسخ اورا دادند. سقراط که در میان آن عده بود پرسید ایا شما میدانید که فردی درستکار را کجا میتوان یافت وقتی که هیچ پاسخی نیامد سقراط سر تکان داد و گفت بیایید من به شما نشان خواهم داد.
سقراط معتقد بود که تنها راه اموزش از راه مباحثه در مورد ایده هاست. فدم گاه سقراط آگورا نام داشت. محلی بود که آتنی ها در ان جمع میشدندو محل های خریدی در انجا بود. از انواع اجناس و میوه ها و انگور و پارچه را در آنجا میفروختند. سقراط میگفت چه بسیار چیز میفروشند که من نمیخواهم. سقراط همیشه در میان مردم بود هر روز به قدم گاه میرفت و به مباحثه با مردم می پرداخت. او میخواست بداند چه کسی براستی خرد مند است . چه کسی به خردمندی تظاهر میکند.
کسی روزی از سقراط پرسید شما چقدر عجیب هستید. بیشتر شبیه یک توریست هستید تا یک فرد بومی هر گز از آتن خارج نشده اید و قدم در جاده و جنگل ننهاده اید. سقراط گفت من میخواهم بیاموزم در میان مردم است که میتوانم بیا موزم. جاده و درخت به چه کار من می اید.
سقراط بمدت 50 سال در قدمگاه خود به مباخثه با مردم پرداخت. آگورا خانه روحانی انتلکتوالانه و هیجان انگیز سقراط بود. گزنفون میگوید که همه دیده اند که سقراط هر روز در قدمگاه خود را فدامی کند.
سقراط بعدن به بی تقوایی متهم شد. به اینکه از خدای رسمی دولتی آتن پشتیبانی نمی کند. و خدایان جدیدی را وارد کرده است. در محاکمه سقراط گفت که آپولو را به شهادت میگیرد که خرد او غالب گرانه نبوده است. بلکه می خواسته تظاهز بشر به خرد را نشان دهد.
آیت الله یعنی نشانه خداوند.
این القاب درشت را باید پاک کرد چرا که اینان نه نشانه خداوند هستند و نه برتری به سایر انسانها دارند فقط جامه ای پوشیده اند تا خود را به شکلی دیگر درآورند . به نظرم هر انسان آزاده ای یک آیت الله هست یعنی نشانه ای از پاکی و صداقت. و از بهترین نشانه های خداوند شهروندان بهائی هستند که با این همه ظلمی که در حقشان می شود همچنان مهربان و دلسوز هستند.
حدایا ما را از شر نشانه ها و سایهایت (شاه) محفوظ بفرما
آهای امت حزب الله
شنیده ام برخی از امت حزب الله از زندانی شدن آتنا فرقدانی دفاع می کنند و آن را مطابق قانون می دانند. می شود یکی از این امت به این پرسش پاسخ دهد که آیا در جمهوری اسلامی ایران کسی حق اعتراض به حکومت دارد یا خیر؟ کسی حق دارد تصمیمات نمایندگان مجلس یا سپاه یا رهبری یا هر نهاد دیگری از این حکومت را مورد اعتراض قرار دهد یا خیر؟
خیر؟ پس این که شد استبداد آن هم از سیاه ترین نوعش. اگر حق اعتراض را از مردم سلب کنید صاحبان قدرت و زور و سلاح به فساد و تباهی کشیده خواهند شد و هر آن چه بخواهند بر سر مردم بی دفاع و بی سلاح می آورند.
آری؟
مگر آتنا فرقدانی چه کرده غیر از اعتراض؟
اعتراض گاهی به صورت کلامی است گاهی به صورت تحصن است گاهی اعتصاب یا اعتصاب غذا گاهی به صورت کتبی است گاهی به صورت نافرمانی مدنی است گاهی به صورت قلمی هنری نقاشی و …… هزاران راه برای اعتراض وجود دارد که در هیچ جای دنیای متمدن جرم محسوب نمی شود. اعتراض از لازمه های حفظ سلامت یک کشور است. شما وقتی از زندانی شدن آتنا ها حمایت می کنید حق اعتراض کردن را از جامعه سلب کرده اید و این شامل حال خود شما نیز می شود. در واقع حق اعتراض را از خود نیز سلب کرده اید.
این حق اعتراض ربطی به درست یا غلط بودن رفتار حکومت ندارد. حتی اگر حاکمان معصوم باشند و اعتراض کننده خطا بگوید باز هم این حق از او سلب نمی شود.
تبلیغ علیه نظام که متاسفانه در قوانین ما گنجانده شده و خود بهترین سند خطا کار بودن نمایندگان ما است که چنین قوانینی را تصویب می کنند تنها هنگامی توجیه دارد که حکومت بی عیب و نقص باشد و کسی متعمدانه و آگاهانه با وجودی که در درون دل می داند حکومت بی عیب و نقص است دست به سیاه کاری و بد جلوه دادن کار های خوب حکومت زند.
این قانون کاملا متناقض است و از اساس باطل است و خلاف موازین حقوقی است چرا که شما هرگز نمی توانید ثابت کنید در دل افراد چه می گذرد و چه نیاتی در سر دارند چه رسد به آن که کسی از کاستی های نظام پرده بردارد و فساد حاکم بر آن را بر ملا سازد که این گناه فرد نیست بلکه نظام است که مرتکب خلاف شده و باید پاسخگوی خلاف های خود باشد.
تا کسی دست روی اشکالات حکومت می گذارد امثال شریعتمداری می آیند و به وی برچسب معاند و جاسوس و ضد انقلاب و دشمن خدا و ……. مزدور بیگانه و……… می زنند و بعد هم به شما ثابت می کنند راکفلر و روچیلد و صهیونیسم بین الملل و سوروش و محافل سرمایه داری و ……. به تازگی ها هیلاری کلینتون!!!!!!!! دست اندر کار هستند تا حکومت امام زمان را زمین بزنند ……
امت عزیز بر فرض که تمامی محافل صهیونیستی و امپریالیستی و کمونیستی و ……. جمع شده اند حکومت اسلامی را از میان بر دارند. آیا این دلیل می شود ما حق اعتراض به حاکمان خود نداشته باشیم؟
شما را چه شده است؟ خیلی وضع خوبی داریم؟ مملکت در سطح عالی اداره می شود؟ ایران با این ثروت بی کران خدادادی باید از ترکیه که یک صدم امکانات ما را نیز ندارد عقب تر باشد؟ مگر خمینی همان اواسط جنگ نگفت اینقدر نگویید جنگ است همه چیز را که نمی شود با جنگ توجیه کرد………..
آتنا فرقدانی از استعداد های درخشان این مرز و بوم است و شجاعتی بی نظیر دارد. وی یک قهرمان ملی است و مایه افتخار است و باید سرمشقی برای همه ما باشد. شما را چه شده که از زندانی شدن چنین هم وطنی بر نمی آشوبید؟
پاسخی دارید؟
اینطوری هم میشه نتیجه گرفت
آیت اللهی شدن و بودن یک دغل بازی و نمایش مسخره ای هست که نهایتش شد ولایت فقیه
و این دکان بازار در آینده ایران مشابه درجه گذاری زیرزمینی بر دوش خاینین به کشور معنا خواهد داد
چه با سید علی چه بی سید علی
با سلام ، جناب نوری زاد در مورد تمامی اسامی آیت الله هایی که عنوان فرمودید با شما موافق نیستم. و معتقدم که آیت الله خوب و مردمی یا مرده است و یا در حال حاضر در زندان است ، شما چطور می توانید به آسانی از کنار اسامی آیت الله طالقانی ، شریعتمداری ، طا هری ، بگذرید و اسم آیت اللهی که دستش در ریختن خون جوانان این وطن آلوده است و در کسوت قاضی القضات در دوران خودش چه خون های پاکی بر زمین ریخته است آیت الله صانعی را می گویم بعنوان آیت الله خوب نام ببرید ؟!
درفقه شیعه مرجعیت وزنه بزرگ وتاثیرگذاری بوده وهست.(البته امروزه روز هم راه خودرا گم کرده وهم نقش خودرا وارونه اجرا میکند)این فقیهان شیعه که وجودتشیع تابه امروز مدیون کوشش انهاست(به طرق مختلف)درطول تاریخ تشیع همواره درکنار مردم شیعه بودند.البته دلیل عمده اینکار نبود دولت شیعی ودراقلیت بودن شیعیان بوده.اما در معدود دولتهای شیعی هم بعضی ازاین فقیهان را میبینیم نه در حاکمیت که درکنارپیروان شیعه بوده اند.
کاری با اعتقادات این فرقه ندارم اجمالا درباره نقش این فقیهان اینگونه میتوان نوشت که این قبیل فقیهان راه گشای مردم شیعه بودند ومال ومنالی برای خود نیندوخته در سیاست هم نه تنها دخالت نکردندکه دخالت درسیاست را کار بیجای نیز میدانستند.ازاین قبیل فقیهان وبزرگان شیعه خصوصا در دوره صفوی میتوان از مقدس اردبیلی نام برد.که علی رغم درخواست شاهان صفوی دعوت انان را اجابت نکرد.ملاصدرا نیز که بیشتر فیلسوف بودتافقیه همین گونه بودفیض کاشانی نیزکه شاگردملاصدرا وهم داماد وی بود.همین رویه را داشت.این عدم دخالت درسیاست وپناه مردم بودن وکمک به انان درباره علمای دوره قاجار وپهلوی هم خیلی کم ومعدود دیده می شود.یکی شیخ عبدالکریم حائری ست موسس حوزه قم.ودیگری بروجردی که مرجعیت اورا اکثریت شیعیان قبول داشتند.چون درهیچ دوره ای اکثریت روی یک نفربه عنوان مرجع اصلی توافق نمی کردند ونوعی رقابت وکشمکش بین اینها بوده.اما اقای بروجردی از وجهه خوب وبالایی بین خودعلما برخورداربوده.وخیلی سعی کردنداورا به عرصه سیاست بکشانندکه قبول نکرد.حتی در یک جلسه ای بین علمای سرشناس از جمله خمینی(سنداین خبر دقیق یادم نیست)به بروجردی پیشنهادمیکنندرهبری سیاسی برعلیه شاه پهلوی را قبول کندکه جواب میدهد.من نمی توانم مسئول دین ودنیای مردم باشم.اما سیاست؟خیرکارمن نیست…
هیچ دوره ای مرجعیت شیعه رابه اندازه همین جمهوری اسلامی ایران ذلیل نکرده.حتی در دوره ای که دولتهای شیعی برسرکاربودندبه اندازه امروزمرجعیت جیره خوار حکومت نشد.حتی دوره صفوی.درطول تاریخ شیعه مرجعیت اصیل همواره بدون هیچ ادعایی درکنارمردم بوده وحلال مشکلات انان.با اینکه از نظر مادی هم دست بالشون همیشه از طریق وجوهات اهدایی مردم باز بوداما نمی دونم چی شدکه این دوره منحوس استقلال مرجعیت را از بین برده انان را مجیز گوی حاکمیت کرد.
درکل می شودگفت مراجع هم مثل اکثریت مردم در گذشته بیشتر تلاش وکوششان در جهت اهداف عمومی بوده واین رشد وترقی علوم همان طورکه درعامه مردم تاثیرگذاشتوبشریت را از معنویات به مادیات سوق داد همین تاثیر را نیز دربین علمانیز داشته.چون به هرحال علی رغم القاب انچنانی چون ایت الله و عظمی و…انان نیز انسانهایی هستند همچون سایرمردم که علاقمند به مادیات و اسباب قدرت وازاین قبیل مسائل.وان عده معدود که به جیفه دنیا علاقه نشان ندادندهم اغلب کاری به دیگران نداشتند وندارندچه برسد به سیاست.عزت زیاد
درود بر شما
و البته بزرگترین خدمتی که ملایان به بشریت کردند این بود که عملا ثابت کردند که اسلام و فوانین اش و سنی و شیعه اش /// بیش نیست من خودم به این نتیجه رسیدم که دین ساخته ذهن بشر است و کوچکترین حقیقتی در آن نیست و حقیقت فقط در انسانیت است میفرمایید نه ؟ پس باید با داعش بیعت کرد که تکرار دقیق تاریخ اسلام است !
سلام استاد نوری زاد محترم
این روزها بعضی از دکترها هم برای این که خودی نشان بدهند دست به خلق خواسته های حکومتیان می برند. خیلی دوست داشتم این مطلب را بخونید خیلی قشنگه :
——————-
رییس مرکز تحقیقات سرطان اعلام کرد: تازه ترین پژوهش ما که برای نخستین بار در دنیا انجام شده است نشان می دهد نماز و نیایش با خداوند، بیان ژنی انسان ها را به سمت سلامت تغییر می دهد.
دکتر اسماعیل اکبری در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار واحد مرکزی خبر از نتایج شگفت انگیز تحقیقات مختلف درباره ارتباط نماز و معنویت درمانی با سلامت جسم و روان که به همت گروهی از پژوهشگران گروه ژنتیک دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، مرکز ملی ژنتیک و گروه سایکوانکولوژی این دانشگاه انجام شده است خبر داد و گفت: ما ژن اختصاصی معنویت را در انسان کشف کردیم و نشان دادیم که با اعتقاد به ذات مقدس الهی و نیایش او، ژن های بیماری زا و مخرب در انسان خاموش و ژن های مربوط به سلامت و خوش رفتاری و مهربانی در انسان، فعال می شوند.
وی با بیان این که در این تحقیق، پژوهشگران کشور از شش سال قبل از دو پروفایل ژنی سروتونین و دوپامین برای ردیابی مطالعات خود استفاده کرده اند افزود: نتایج این تحقیق که برای نخستین بار در دنیا، تغییر بیان ژنی و در پی آن تغییر رفتارهای جسمی و روانی را در افراد در پی معنویت درمانی نشان می دهد، به درخواست مسئولان دانشگاه کمبریج انگلیس، ماه آینده در این دانشگاه اعلام خواهد شد.
این جراح سرطان و استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی گفت: این تغییرات ژنی در افراد معناگرا و افرادی که با اخلاص نماز می خوانند، حتی می تواند به نسل های بعدی این افراد منتقل شوند و این اعتقاد که ما برای خانواده های مومن ارزش بیشتری قائلیم از نظر علمی هم واقعیت دارد چون افراد این خانواده ها، اشخاص سالم تری هستند.
وی گفت: تحقیقات در زمینه معنویت درمانی در ادیان دیگر نیز همچون مسیــحیت انجام می گیرد و چند سالی است که محققان به پژوهش های مشابه ما روی آورده اند.
دکتر اکبری گفت: ما در تحقیقات مان به علاوه، تاثیر معنویت یعنی ایمان قلبی به وجود قدرتی مهربان و محافظ و بسیار قدرتمند را بر هورمون های بدن نیز بررسی و در پژوهشی دیگر ثابت کردیم که نماز با توجه و ایمان قلبی به بخشندگی و حمایت خداوند، میزان هورمون کورتیزول را هم در بدن کاهش می دهد.
وی به روش اجرای این تحقیق نیز اشاره کرد و گفت: در این مطالعه، ما میزان کورتیزول را در سه گروه از افراد، شامل مبتلایان به سرطان تحت معنویت درمانی، مبتلایان به سرطان تحت درمان های متداول دارویی و افراد سالم ، در مراحل مختلف سنجش و مشخص کردیم ، کورتیزول با معنویت درمانی به شدت کاهش می یابد.
رییس مرکز تحقیقات سرطان به بالا بودن شدید کورتیزول یا هورمون های کورتونی در مبتلایان به بیماری های سخت مانند سرطان، هورمونی که از غدد فوق کلیوی در جریان بیماری ها ترشح می شوند و موجب اضطراب بیماران می شود ، اشاره کرد و گفت:پایین آمدن این هورمون به نفع درمان بیمار است و در تحقیقات ما مشخص شد این هورمون در جریان معنویت درمانی در بیماران حتی از افراد سالم نیز پایین تر می آید و به درمان آنها کمک می کند.
وی گفت : تحقیقات نشان می دهد اگر افراد در 17 رکعت نماز برای لحظاتی دل به خداوند بسپارند و به ایمان قلبی برسند، تمام این اتفاقات از کاهش کورتیزول و حتی تغییر بیان ژن ها به سمت سلامت، در آنها اتفاق می افتد
غلط نکنم، آن خانمی که میگفت از چشم مردها اشعهای بر پوست زنها میافتد که آن را چروکیده میکند شاگرد خصوصی همین آقای دکتر بود.
این آقای دکتر اگر راست می گوید چرا نتایج تحقیقاتش را فقط برای ما منتشر می کند؟ ما خود گرفتاران سیستم ریا و جهل هستیم حاجت تیغ برکشیدن و تفسیر علمی نیست؟ اینها را برای این انگلیسیهای کافر چش چپ منتشر کند با سند و دلیل و مقاله SI (درست گفتم؟) که دسته جمعی از زنار و صلیب و صومعه دست کشیده به دامن اسلام ناب شیعه پناه آورند. احتمالا وضع و اوضاع نماز خواندن ما خیلی خراب شده که آقای دکتر بجای رسیدن به وظایف مهمترش به جایگاه رئیس دفتر ستاد اجرایی اقامهٔ نماز تنزل (یا ترفیع!؟) فرمودهاست.
عزیز جان شما انگار هیچ سر رشته ای از مناسبات و نشر مقالات علمی ندارید. از اسلام و نماز و روزه اش شاخص سلامتی نخواستیم. اسلام همین که سر نبرد و خون نریزد, برای مردمان جهان بسیار مبارک است. ما بی نیاز به نماز و اسلام, خودمان راه سلامتی را از طریق علم خواهیم یافت.
با مطالعه نظرات بسیار علمی و طبی و حیرت آور این آقای دکتر بنده به دو نتیجه رسیدم:
۱- اینکه این گفته و یا کشفیات آقای دکتر که ۶ سال از عمر گرانبهای خود را با تحمل زحمات فراوان و جدیت خستگی ناپزیر صرف آن کرده اند ادعایی بیش نبوده و هیچگونه مبنای علمی و آکادمیک ندارد و در صورت پافشاری بر واقعیت این تئوری ایشان با تمسخر و استهزای جهان پزشکی مواجه خواهد شد
۲- و یا تمامی نمازها٫ روزه ها٫ نجواها و مناجات های شبهنگام علی خامنه ای دارای هیچگونه خلوص نیت و پاکی ضمیر نبوده و تمامی آنان تظاهر و عوام فریبی برای کسب منافع شخصی و دنیوی بوده اند و الا این شخص به سرطان پروستات که احتیاج به عمل جراحی و مراقبت یک هفته ای داشت دچار نمیشدند
ایشان چنان به نمازی که میبایست سرموقع مقرربجای آورده شود که زبانم لال یک وقتی قضا نشود معتقد هستند که در یکی از خاطرت خود آورده اند که روزی بهنگام مسافرت با یک قطار نزدیک سحر بوده و ایشان از راننده قطار میخواهند که قطار را متوقف کند که ایشان نماز خود را به موقع بجای آورند ولی وقتی آقای علی خامنه ای با بی اعتنایی راننده روبرو میشوند و همچنین نمیخواستند که نمازشان قضا شود مجبور میشوند خود را از پنجره قطار که در حال حرکت بود به بیرون پرتاب کنند. بنازم به این ایمان راسخ. ولی ایشان هیچ وقت نفرمودند که چرا نماز را در داخل همان قطار بجا نیاوردند