سر تیتر خبرها

بیا و مالک ما باش !

بنیاد جامعه ای  که مردمش  بهنگام عرض تظلم همانند بیمناکان بریده  بریده سخن بگویند ، رو به ویرانی است .

گمشده امروز ایران ما ، رحمت است . رحمتی از جنس رحمت الهی . اگر این رحمت  به میان ما راه یابد ، پنجره های بسته گشوده می شوند ، لبخندهای رفته باز می گردند ، بغض های  فروخورده فراری می شوند ، اشکهای سوزنده سترده می شوند ، زندانها از زندانیان شرمگین می شوند ، دشمن حساب کار خود می کند ، ودوست به مرتبه خود باز می رود . آسیبی که ما امروزه همچون تن پوشی به تن کرده ایم و به آن می بالیم ، از همین فروهشتن رحمتی است که برکاتش به هیچ گرفته شده و بازارش از رونق افتاده . رحمتی که از عقلانیت الهی آب می خورد و در بارشی از  نجابت پروردگاری  تن می شوید .

چه می شد اگر  مالک اشترنخعی  از نیمه راه مصر به میان ما می آمد . با همان عطری که از علی داشت  . و باهمان فرمانی که با خود به مصر می برد .  به جمهوری اسلامی ایران که می رسید ،  با استقبال با شکوه مردم و رهبر ما روبرو می شد . فرمان علی را تکثیر می کرد و به دست هر زن و مرد و مسئولی ،  نسخه ای هدیه می داد . به بیت رهبری  هم می رفت و از باب تبرک ، اصل عهد نامه را به رهبر ما  نشان می داد . رهبر ما عهدنامه را می بوسید و بر چشم می نهاد . مالک به رهبرما  می گفت : سید علی  عزیز ، ای همنام مولای ما ،  این عهد نامه برا ی تو هم هست . تو هم مالک اشتر علی هستی در ایران امروز . آن کن که باید بکنی !

مالک که باز می گشت و  به راه خود می رفت ، هرکدام ما  به فراخور حال ، به سروقت نکته ای و جمله ای از علی می رفتیم و کام خود به شهد و حلاوت آن مفاهیم نورانی  برمی آوردیم .  و رهبر ما – خامنه ای عزیز – به این گفته های علی دل می سپرد و با غواصی در آن ها ، رحمت گمشده سرزمین ما را به ما باز می گرداند  . ببینیم علی (ع) برای خامنه ای ما چه نوشته است :

” (ای سید علی) بگذار حکومت ها هرچه می خواهند بگویند . حکومت ما معتقد است که هرگز کشوری خراب نشود مگر آنکه مسئولان آن کشور با دست جور تیشه برداشته و کاخ سعادت ملت را برسرتهی مغز خویش ویران کنند .

(ای  فرزندم ) بیا  تا داستان حاکم ظالم را و اندیشه ناپاک ستمگر را – آنچنانکه خود فهمیده ام – برای تو  بگویم : فرد تیره بختی که همیشه  سود خویش را در زیان دیگران می بیند . و بجز خویشتن کسی را دوست نمی دارد . خدای را نمی شناسد و ازننگ رسوایی حذر نمی کند . فردی که برای مدتی زمام امور را دردست گرفته و فکر می کند در همین فرصت کوتاه  باید با تمام نیرو از آن قدرت استفاده کند و برای فردای خود  ذخیره کند . او فردی بیدادگر است و تو می دانی که بیدادگر را مهلتی طولانی نیست …..

ای فرزندم  ، مسئولان حکومتی معتقدند اگر در انجام امور مملکتی مرتکب کبر و نخوت شوند معذورند . چرا که فکر می کنند به انجام تکلیفی بس بزرگ مشغولند و این کبر شاید طبیعت حکومت باشد . از جانب من به این مسئولین مغرور و خود خواه بگو : شما با همه تلاشی که در انتظام امور کشور بکار می بندید ، اگر در خلال عمل ، کوچکترین دلی را بیازارید ، وظیفه خود را ناقص انجام داده اید و در پیشگاه عدل خدا و در نزد امیرالمومنین مسئول خواهید بود …

ای والی ایران ، سازمان حکومت تو باید چنان شکل گرفته باشد که ضعفا و بیچارگان ، از تشکیلات حکومت  تو نهراسند و هنگام عرض تظلم و دادخواهی ، حتی به لکنت زبان و اضطراب خاطر دچار نشوند .

ای سیدعلی  ، تا همیشه این سخن گهربار پیغمبر نازنین در گوش من طنین انداز خواهد بود که با آهنگ دلنواز کلام خود بارها به من می فرمود : هرگز به رستگاری نمی رسد جامعه ای که در آن مستمندان و ضعفا نتوانند حق خود را از نیرومندان بدون کوچکترین تشویش خاطر باز گیرند . بنیاد جامعه ای که ضعفایش بهنگام عرض تظلم همانند بیمناکان بریده  بریده سخن بگویند ، رو به ویرانی است . از آن ملت تا به رستاخیز خشنود نیستم و پروردگار من نیز هرگز از آنان خشنود مباد …”

ما از رهبر خود می خواهیم که با نگاه به شان مالک اشتری خود ، ریز به ریز این مفاد را برما مقدر فرماید . اکنون ، در این کشور ، دلهای بسیاری لرزیده و ترسیده و شکسته و دریده شده است .  خون چندین بیگناه برزمین ریخته شده  . مردم از حکومت و مسئولان شکایت دارند و شکایتشان هم بجایی نمی رسد . در جمهوری اسلامی ایران ، زبان مردم بهنگام تظلم به لکنت می افتد . صداوسیما از مردم و از سخن مردم واهمه دارد و حقیقت را به نفع مسئولان خاطی وارونه می کند  . دستگاههای دولتی و انتظامی جمهوری اسلامی ایران ، مردم را – همان بیچارگان را – به خودی و غیرخودی تقسیم بندی کرده اند . کشور از رشد و بالندگی باز مانده است .  مسئولین ، مردم را در میانه مصرف و اعتیاد و بیکاری و حراج ثروتها و فرصت های از کف رفته  معلق نگاهداشته اند . ما شکایت این نامردمی ها را به کجا ببریم جز به در خانه سیدعلی خامنه ای  عزیز که باید مالک اشتر زمان ما باشد و داد ما بستاند ؟

شرمنده ام که بگویم : فرمان علی  در این ملک خاک  می خورد !Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

69 queries in 0817 seconds.