در سند چشم اندازی که بزرگان کشور برآن امضا نشانده اند ، قرار است ما نهایتا تا پانزده سال دیگر ” برترین ” در منطقه باشیم . هم از نظر علمی هم رفاهی هم در دستیابی به تکنولوژی وخودکفایی درهرزمینه . اگر چه این یک رویای شریف و شیرین بیش نیست ، و من مرده شما زنده ، حتی مقدمات یک چنین آرزویی – با توجه به موانع ریزو درشتی که رشد جامعه را به حاشیه برده است – محقق نخواهد شد ، اما همینکه بزرگان ما ، مارا به غواصی در یک چنین آرزوی شیرینی بکار گرفته اند ، موجب خرسندی و امتنان است .
من می خواستم به این آرزوی شیرین ، یک بند و تبصره هم اضافه کنم . و از رهبرمان ، واز مجمع تشخیص مصلحت و مجلس و بزرگان دینی هم تقاضا کنم در افزودن این نکته به سندچشم انداز همت کنند . این نکته یا این بند و تبصره ، عین درستی و عقل و ذات دین است . اگر چه می دانم جماعتی که به عقل خود کمتر مراجعه می کنند غوغایی در می اندازند که : باز فلانی ……. بماند .
من می گویم : مگرقرار نیست طبق سند چشم انداز ، ما ، پانزده سال دیگر ، بلحاظ علمی ، و بهره مندی از دانش مقتدر و نافذی که در محافل علمی مان داد و ستد می شود ، به مرتبه ای برسیم که به جهان اطراف خود ، علم و فراورده های علمی صادر کنیم ؟ و مگرقرار نیست محافل علمی ما آنچنان با ذات علم درآمیزند که از دانشگاههای ما ، غرور آمیزش علم و دانش و فن و مهارت و هنر و فهم ، برآید ؟ اگر اینچنین است که هست ، پس چرا در این افق مبارک ، ما ، در سند چشم انداز ، به دانش دینی مردمان خود بها نداده ایم ؟ و مثلا روزی را ندیده ایم که مردمان ما ، با بهره مندی از همان عقل و علمی که فورانش قرار است جهانگیر شود ، به مختصاتی از دانش دینی دست یابند که امورات جاری فقهی خود را ، خود ، اجابت کنند ؟
علمای ما بدلیل سنت تاریخی ای که در آن رشد کرده اند و قوام یافته اند ، در وجهی تقریبی ، از اصول دین دست شسته اند و به فروع آن بسنده کرده اند . یعنی آنقدر که در حوزه های علمی ما برای طهارت و شکیات و خمس و زکات ، وقت و سرمایه و انرژی گذارده شده و می شود ، به هست ونیست خدا و دین خدا بها داده نشده و نمی شود . این ضعف کلی ، در مقیاسی وسیع دامنگیر علوم دینی ما شده است . به نحوی که سطح آگاهی نازل دینی مردم ما ، همیشه وامدار ترشحات نازل تر مداحان و خطبای روحانی – درهمین خصوص – بوده است .
بنا به مشهورات فقهی ما ، تقلید در اصول دین مجاز نیست . یعنی خود مردم ، بله ، خود مردم ، باید در اصول دین به باور علمی و اعتقادی برسند . این پله اول مسلمانی ماست . درپله دوم ، داستان فروع دین به میان می آید. که مردم باید بدانند در جزییات این فروع چه تکلیفی دارند . بدبختانه علمای ما در طول سالهای متمادی ، بسرعت برق ، ” اصول” اعتقادی مردم را پذیرفته اند و بلافاصله آنان را پای “فرعیات”ی که خودشان متصدی اموراتش هستند ، نشانده اند . این همان علت ، و اساس و بنیان بی سوادی و کم سوادی مردم ماست . یعنی ما ، مردم را طوری بار آورده ایم که کلی مطلب قالبگون راجع به شک بین سه و چهارنماز می دانند اما سخنی در باره توحید نمی دانند . این دانش فقیر ، بمحض برخورد با اندیشه ای کارآمد ، خلع سلاح می شود و چون قائل به شکست نیست ، رگهای گردنش متورم می شود . راز رونق بازار مداحان و آوازه خوانان مذهبی در همین تربیت علم گریزی مردمان است . که از همه دین ، فروع ، و محسوسات آن را درآغوش گرفته اند .
پیشنهاد من این است که در سند چشم انداز ، افقی را ببینیم که مردم ، بجهت دستیابی به علم درست ، خودشان در فروع دین به حاجاتی دست یافته اند که دیگر می توانند امورات فرعی خود را سامان بدهند . اصرار بر تقلید و تقلید و تقلید ، اراده علمی مردم را باز می ستاند و آنان را همیشه محتاج کسانی می کند که اصول را وانهاده اند و به جزییات پرداخته اند . یک بار به دوست عالمی گفتم : کاش رشد مردم ما بجایی می رسید که ما نیازی به تقلید نداشتیم . این سخن من ، بجای این که در این عالم عزیز ، شوقی در افکند ، آتشی در او برافروخت بیاو ببین !
بیاییم یک افق و یک “سند چشم انداز دینی” برای خودمان بپردازیم و در آن ، زمانی را رصد کنیم که مردم ما دیگر مقلد نیستند . این افق ، افق مبارکی است . تجسم کنید ما در آینده ای نزدیک ، به رشدی دست یافته ایم که ازتوقف در فروع دین عبورکرده ایم . و مجسم کنید جامعه ای که همچنان – تا کی ؟ تا همیشه تاریخ – ریسمانی از توضیح المسائل به ایمان او بند است .
شاید یکی بگوید : این پیشنهاد تو به این می ماند که ما درهمین افق پانزده ساله ، برای مردم ، بی نیازی از دانش های دیگر را نیز تجویز کنیم ! مثلا مردم بجای این که به دندان پزشک مراجعه کنند ، خودشان پزشک خودشان باشند . و باز بگوید : علوم دینی به متخصص نیاز دارد . مراجع ، متخصصین این علوم هستند . هروقت مردم با رشد علمی ای که کرده اند ، از مهندس هواپیما بی نیاز شدند ، می توانند از مراجع نیز بی نیاز باشند . ما وقتی به هواپیما سوار می شویم یا به مطب یک پزشک پای می گذاریم ، در اصل از آنها بی چون و چرا تقلید می کنیم . و این تقلید ، هیچ عیب که نیست ، عین عقلانیت نیز هست .
درپاسخ به این ابهام می گویم : هیچ کس نمی تواند با مطالعه یک کتاب ، چشم بیماری را جراحی کند . اما با مطالعه یک توضیح المسائل ، می شود به فرعیات دینی و تکالیف مربوط به آنها واقف شد . اگر در کشورما یک توضیح المسائل مشترک چاپ می شد – که جامع نظرات علما باشد – مسئله فرعیات به تمامی حل می شد . این قبول که ما به متخصصین علوم دینی نیاز داریم . که داریم . و یافته های آنان را – مثل یافته های علمی سایرین – مطالعه می کنیم و روی چشم می گذاریم . اما هیچ چشم پزشکی با کتابی که نوشته همراه نیست . وحال آنکه مراجع ما با توضیحی که درباره فلان مسئله فرعی شرعی نوشته اند همراهند و به مردم می گویند به نزد من بیایید و بابت این موارد ازمن تقلید کنید و پول سهم تان را به من بدهید و آنگونه که من می گویم قدم بردارید . این قفل بندی مردم به مراجع ، اگر چه در گذشته های این ملک ، منشا اثرات پرخیری بوده است ، اما بالاخره در یک فرایند علمی و رشدیافتگی ، باید به نفع فهم دینی مردم به گشایش منجر شود . درعین حال که من معتقدم باب اجتهاد می تواند همچنان برای مشتاقان علوم دینی گشوده باشد و در حوزه های علمی و دانشگاههای ما مجتهدین علوم دینی تربیت شوند و نیازهای علمی مردمان را در خصوص دین اجابت کنند .
این داستان تقلید ، در ذات دین ما ، یک امر عاریتی است . و نه استوانه ای که اگر حذفش کنیم ، دین فرو بریزد . امر تقلید ، اگر درآینده علمی و رشد یافتگی مردمان ما کنار گذارده نشود ، همیشه روحیه تذبذب و عدم اعتماد به نفس جمعی را ترویج می کند . که این مهم ، نه تنها نفعی برای مردمان ما نخواهد داشت ، که بازدارنده آنان از افقی است که خدای خوب برای هربشری ترسیم کرده است .
|