سر تیتر خبرها
مصاحبه ی محمد نوری زاد با شبکه ی تلویزیونی رها

مصاحبه ی محمد نوری زاد با شبکه ی تلویزیونی رها

من در این مصاحبه راجع به عشق و نمایشگاه عشق و این که چرا جامعه ی ما تهی از عشق است، سخن گفته ام. و البته به خط قرمزهای نظام نیز پرداخته ام چه جور!

محمد نوری زاد
یازده آذر نود و سه – تهرانShare This Post

درباره محمد نوری زاد

36 نظر

  1. قابل توجه رییس جمهور محترم “در شیراز نان صد در صد وبیشتر گران شد” خواجه عبدالله انصاری فرمود: بدانکه، نماز زیاده خواندن، کار پیرزنان است … و روزه فزون داشتن، صرفه ی نان است و حج نمودن، تماشای جهان است. اما نان بریدن کار نا…است

     
  2. سلام و درود بر شما جناب نوری زاد. قصدم از این پیام تشکر کردن از شماست.
    به نظر من تمام مشکلات انسان از خود خواهی ناشی می شه و شما روی خوب پادزهری دست گذاشتید که اون هم «عشق» هست. گوهری که در وجود همه موجودات هست عشق هیچ چیز نیست جز خود نبودن. این خودخواهی انسانه که همه مشکلات رو پدید می آره تصور کنید که اگر این خودخواهی نبود هیچ دیکتاتوری وجود نداشت! هیج قتلی انجام نمی شد یا هیچکس دروغی نمی گفت یا هیچ زن و شوهری از هم جدا نمی شدند و ….
    این موضوع رو همه شعرای ما از فردوسی تا حافظ و سعدی و … فهمیدند که همه جا می گویند دیو درون رو بکش تا آزاد شی!
    من به جرات می گم که شما هم مانند اون شعرا جاودانه اید چون همون بوی عشق در شما جاریست و اثرش جاودانه است.
    دست شما رو از راهی بسیار دور می بوسم. لطفا برای من هم دعا کنید که عاشق باشم و عاشق بمونم.

    ارادتمند شما
    علیرضا

     
  3. آقای نوری زاد سلام. مطلب دو ماه استراحتتون رو خوندم. امیدوارم هرچه سریعتر مداوا پیدا کنید. واقعا زبانم قاصره برای تمجید کارهای بزرگی که شما میکنید. من همیشه نوشته ها و کارهای شما رو دنبال میکنم و واقعا باید بهتون بگم خیلی مردین. با وجود حرف هایی که بعضا پشت شما زده میشه، من شما و کارهاتون رو کاملا خالصانه میدونم. چیزی که من به شخصه تو کمتر کسی در حال حاضر میبینم. حال که قصد دارید به توصیه پزشکان استراحت کنید و به قدمگاهتون برای مدتی نرید، فرصت مناسبی دیدم که پیشنهادی که مدتی است در ذهن دارم به شما بگم. من هم مثل شما قبول دارم که بهترین را برای بیرون اومدن از این شرایط تاسف بار مملکت آگاه کردن مردمه. مردمی که به خاطر بایکوت خبری و اطلاعاتی موجود تو کشور که حکومت این رو به خوبی تونسته انجام بده، اگاهی خوبی نسبت به شرایط کشور ندارن. میخواستم بهتون پیشنهاد کنم که سعی کنید نوشته و ویدیو ها و تمام کارهای آگاهی بخشتون رو نه فقط از طریق فیس بوک و سایت شخصیتون که از طریق رسانه های دیگه بین مردم پخش کنید. در حال حاضر ضریب نفوذ شبکه های اجتماعی مثل وایبر و واتس اپ خیلی بیشتر از فیس بوک و توییتر هستش. سعی کنید مطالبتون رو تو این شبکه ها پخش کنید و همینطور تو یکی از نوشته ها تون از جوان ها بخواهید که مطالب آگاهی بخش روانه ی شبکه هایی مثل وایبر کنن. تا این شبکه ها رو دچار اختلال نکردن باید از ظرفیتشون به خوبی استفاده کرد. خیلی ویدیو های کوتاه آگاهی بخش میتونی به خوبی تو شبکه وایبر بین مردم پخش بشه. ازتون میخوام هم در مورد کارای خودتون شروع این کار رو انجام بدین هم از مردم و جوان هایی که آگاهی بیشتری دارن بخواید که تو این شبکه ها فعالتر بشند.
    با تشکر
    یکی از دوستداران شما

     
  4. بهزاد معصومی

    درود بر اقای نوریزاد عزیزم . سپاس بی کران از محبت و زحماتی که برای این مردم ستمدیده می کشید . از راهی دور دستت را می بوسم . به عنوان یک سرباز وفادار به کشور و مردم ایران می خواهم از شما بزرگوار خواهشی کنم : وقتی بنیانگذار یک تلویزیون به اسم رها تی وی ،، همه مخالفین این حکومت جهل و ظلم را خائن می نامد (در یک کنفرانس خبری که در 20 نوامبر در حضور همه خبرنگاران )!!!!!!!!!!! به حرمت خون سهراب ها و نداها واین مادران فرزند از دست داده خواهش می کنم با این تلویزیون دیگر مصاحبه نفرمائید ،، و در صورت امکان این تیوی را بایکوت بفرمائید. مجری ان برنامه از دوستان من می باشد ( اقای بهرنگ کامیار ). اما مشگل او نیست بلکه او یک کارمند ساده می باشد امّا مسئله توهینیست که از جانب صاحب تیوی به همه ما شده!!!!!!!!! ایشان تا 14 ماه پیش حرف از سرنگونی میزد و حال چه شده که یکباره همه شدند خائن و ایشان خادم ؟؟؟؟!!!!!!!!! ایا جز بحث معاملات زیر پرده و پول چیز دیگری می تواند مطرح باشد ؟؟!! من و امثال من همه زندگی و ارزوهایمان را فدای ازادی ایران کرده ایم و باز هم خواهیم کرد امّا هرگز سر خم نخواهیم کرد در برابر زور و دیکتاتوری مذهبی،،هرگز…………. در زیر نامه ای برای ایشان و همه اعضای گروهش( که کلّان شاید 6 نفر باشند!!!!!!!!!!! ) فرستاده ام که مایلم شما نیز بخوانید.

    پاینده باشید

    با مهر: افسر خلبان بهزاد

    جناب آقای امیرحسین جهانشاهی بنیانگذار محترم سازمان موج سبز

    با عرض سلام و تقدیم احترام. همانطور که مطلع هستید اینجانب در سالهای اخیر همواره از حامیان سازمان “موج سبز” یعنی گروه سیاسی بنیاد یافته توسط شما بودم و تلاش می کردم تا افکار و آمال آن را به پیش ببرم. اما اظهارات و بیانیه های چند هفته گذشته جنابعالی پرسشهای فراوانی در ذهنم ایجاد کرده که برای آنها جوابی ندارم. از جمله اینکه ؛ مگر قرار است در این آشتی ملی چه اتفاقی بیفتد که شروع آن با قهر کردن از خودی و طرد دوستان و لعن همگنان می باشد؟ بسیاری سوالات دیگر درباره مواضعی که سایه سیاسی بازی و محافظه کاری بر آنها افتاده نیز در ذهن دارم که می خواهم آنها را به اطلاع شما برسانم.

    راستش را بخواهید از مدتی پیش من نامه ای را تنظیم کرده بودم تا به طور خصوصی برایتان بفرستم. اما در ارسال آن تردید داشتم و مطمئن نبودم که درست منظور شما را از مواضع اخیرتان فهمیده ام. به همین دلیل چند بار آن نامه را مورد بازنگری قرار دادم. تا اینکه با انتشار بیانیه شما در بیست نوامبر درباره بازگشت به کشور، بسیاری از ابهامات و تردیدها برایم رفع شد و آنچه قبلا در لفافه از سوی شما و آقای خوانساری دبیرکل “موج سبز” بیان میشد اکنون با وضوح بیشتری آشکار گردید. بنابراین تصمیم گرفتم این نامه را به صورت سرگشاده برایتان ارسال کنم تا علاوه بر خودتان بقیه نیز آن را بخوانند. برای این که تاریخ روزی قضاوت صحیح و مستدل کند بر آنچه گذشت.

    برای اطلاع شما باید عرض کنم که من هم بعد از اعلام مواضع جنابعالی در مورد آشتی ملی در چهارده ماه قبل، آن را پذیرفتم و با شما در این مورد هم آواز شدم. البته تعریف من از این مقوله بسیار مهم با تعاریف دبیرکل محترم سازمان موج سبز تفاوتهائی داشت که در زیر به طور مختصر به آن اشاره می کنم:

    دکتر خوانساری در مصاحبه های متعددی که اکثر آنها در برنامه های مختلف “تلویزیون رها” انجام می شد به دنبال دادن تعریفی ماهیتی و روشن از آشتی ملی به مثابه یکی از روشهای گذار جامعه نبودند و آن را طوری تعریف می کردند که گویا یک تاکیک سیاسی برای نفوذ و اشتراک در قدرت حاکم می باشد. این یک تفسیر اپورتونیستی محض از یک پارادایم سیاسی کاملا متکی بر دمکراسی و مشارکت عمومی در سرنوشت سیاسی جامعه می باشد.

    ایشان بیشتر تلاش دارند که به تبئین شکلی آشتی ملی و لزوم آن برای جامعه امروز ایران بپردازند که البته در این کار هم زیاد موفق عمل نمی کنند و مصداقهائی که مطرح می نمایند و مثالهائی که ارائه می دهند چندان ربطی به مقوله آشتی ملی ندارد. نخست آنچه که ایشان درباره آن صحبت می کنند و آن را آشتی ملی خطاب می کنند “مبارزه بی خشونت” است که ترم دیگری بوده، یکی از روشهای بسیار عمده مبارزه سیاسی در دنیای امروز محسوب می شود. دوم اینکه آنچه ایشان آن را مصداقهای آشتی ملی در جامعه امروز ایران می دانند مانند “تمایل حاکمیت” و “منشور حقوق شهروندی”، بنا به اعتراف خودشان هنوز در داخل کشور به جائی نرسیده است و فقط در حد حرف مطرح شده اند.

    در واقع آقای دکتر خوانساری به نظر می رسد تلاش می کنند تا بر اسب اصیل “آشتی ملی” نعل وارونه بزنند. با توجه به سوابق و تحصیلات ایشان بعید است که خودشان متوجه این موضوع نباشند و ندانند که دارند آدرس اشتباه و کوچه غلط می دهند. به گمان من ایشان خودشان هم در دل می دانند که معنی آشتی ملی اتحاد با حاکم ظالم و هژمونی قدرت تمامیت خواه نیست. بلکه معنی آشتی ملی فراخوانی ملتی مشتت و نیروهای غیر یکپارچه و متفرق به وحدتی عملی برای مقابله با مشکلات و تهدیدهائی است که بنیان مملکت را تهدید به نابودی می کنند. به همین دلیل است که ایشان حرفهائی ضد و نقیض می زنند و البته در خارج از مجموعه موج سبز و تلویزیون رها، نه تنها سکوت در این باره را ترجیح می دهند که گاهی حتی حرفها و اظهار نظرهایشان دارای سمت و سوئی متفاوت می شود تا لابد کسی به درستی مکنونات قلبی ایشان را در نیابد.

    کمتر از دوسال قبل وقتی خطر نزدیک شدن مشورت دهندگانی مشکوک به شما را حس کردم نامه ای به شما نوشتم و در لفافه خواستم تا شما را متوجه کنم که اعتقاد به مردمی بودن رژیم جمهوری اسلامی و اینکه آن رژیم “بازتاب مردم ایران است” تا چه حد می تواند باعث اضمحلال یک سازمان سیاسی مدعی مبارزه پیشرو باشد.

    من در آن نامه خصوصی که به شما نوشتم یاد آور شدم : حکومت اسلامی در خارج با تقویت کردن و دادن بلند گو به کسانی که معتقد به سازش با نظام جمهوری اسلامی هستند و تبلیغ می کنند که جامعه جهانی باید با این حکومت به توافق برسد و همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد، اهداف خود را به پیش می برند. اما چطور می توان انتظار داشت حکومتی که حتی اصلاح طلب خودی را هم تحمل نمی کند پس از حصول توافق با غرب آن خارج نشینان غیر خودی را تحمل کند؟

    دو سال قبل به شما هشدار دادم که ورود افکار سازشکارانه بی پایه نظیر آنچه اصلاح طلبان درون نظام به آن معتقدند به هر تشکیلات سیاسی، باعث سلطه نوعی اقتدار خودسر و غیر دمکراتیک بر آن تشکیلات می شود. در نهایت این نوع اقتدار گرائی منجر به جزم اندیشی و تسلط بروکراسی بر یک سیستم سیاسی فعال و پویا می گردد و آن را به انفعال می کشاند.

    اکنون این اتفاق در سازمان موج سبز افتاده است و متاسفانه سم سیاسی بد فهمی از اصلاحات درون نظام به شریانهای آن راه یافته است. بروکراسی بی نظیری که توسط دبیرکل محترم در موج سبز هدایت می شود راه را بر هرگونه جولان عقاید و اندیشه های پویا آزاد سد می کند. تک صدائی مطلق و کوبیدن هرکه مانند ایشان نیندیشد و آوردن بهانه های بی پایه برای دچار شدن به بی عملی و انفعال و سر درگمی سیاسی، همه آفتهای منشاء گرفته از همان تنه بی عار سازش و عافیت طلبی و سودجوئی کاسبکارانه می باشند.

    بهتر است چشمانتان را بشوئید تا واقعیت را ببینید. سازمانی که بعد از پنج سال فعالیت قادر نیست به راحتی هزار نفر را نه در داخل و نه در خارج کشور جمع کند و فقط دلش به چند هزار لایک فیس بوکی قابل خریداری با پول خوش می باشد که تمام نفوذ اجتماعیش را تشکیل می دهد، چگونه می خواهد در سرنوشت جامعه موثر باشد.

    من پیشتر هم گفته ام؛ برای این که در بلوک بندی سیاسی امروز جایگاه خود را پیدا کنید و در یک پز دمکراتیک مناسب قرار بگیرید، ابتدا باید به بازسازی دمکراسی درون گروهی خودتان مشغول شوید. باید بررسی کنید و بفهمید پس از چند سال فعالیت سیاسی، در حال حاضر چه قدرتی دارید؟ منشاء این قدرتتان از کجا می باشد؟ میخواهید این قدرت را در راه رسیدن به چه اهدافی به کار گیرید؟ شما در صورتی می توانید ادعای دمکرات و پیشرو بودن را داشته باشید و در روند حفظ مملکت نقش موثری ایفا کنید که به این پرسشها پاسخ بسیار روشنی بدهید.

    آقای جهانشاهی شما در بیانیه اخیرتان نوشته اید: « می‌خواهم به طور علنی اعلام کنم که تعقیب هر برنامه سیاسی به منظور براندازی یا تغییر جمهوری اسلامی توسط هر گروه سیاسی یا هر فردی، با در دست داشتن این تجربه که عواقب نهائی آن جنگ داخلی و تجزیه کشور خواهد بود، امری کمتر از خیانت نخواهد بود.»

    آنچه شما در باب خیانت و رابطه آن با تغییر جمهوری اسلامی فرموده اید، جمله بسیار سنگینی است که بی شک بار آن را در تمامی سالهای آینده به دوش خواهید کشید و باید به خاطر آن در مقابل تاریخ پاسخگو باشید.

    آیا شما تا چهارده ماه قبل که سرنگونی نظام و تشکیل دولت انتقالی پس از جمهوری اسلامی در سر لوحه اهدافتان بود، مشغول خیانت ورزی بودید؟ مگر شرایط کشور با چهار سال قبل چه فرقی کرده است که اینگونه مرز خدمت و خیانت برای شما تغییر کرده است؟ اتفاقاتی که در سوریه و عراق و لیبی افتاد چه ارتباطی به شرایط جامعه ما دارد؟ چرا مثال تونس و مصر را نمی زنید؟

    هر کشوری شرایط ویژه خود را دارا می باشد. این نتیجه گیری نادرستی است که فکر کنیم چون در لیبی و سوریه و عراق آن طور شد پس قیام مردمی در کشور ما نیز نتیجه اش جز جنگ داخلی و تجزیه نیست. در این سه کشور مخالفین و گروههای سیاسی ناپخته اجازه دخالتهای خارجی و رقابت قدرتمندان را در کشورشان دادند و مسیر انقلابهای مردمی در آنها منحرف شد که به این روز افتادند. در این سه کشور سیاستمداران چپ و راستی که پیشتر ادعای سکولار و سوسیالیست و روشنفکر بودن می کردند، به علت ناپختگی و جو زدگی، ناگهان کراواتهای خود را در آوردند و ریش گذاشتند و خرقه تزویر “اسلام سیاسی” را برتن کردند و طرفدار دو آتشه مذهب شدند که چنین شد.

    یادتان نرود که مردم ما یک انقلاب خونبار با تکیه بر مذهب و با هدایت همان سیاست بازان مزور پنهان شده در لباس اسلامگرائی را تجربه کرده اند و مطمئن هستم که کسی دیگر دنبال چنان تجربه ای نیست. این چنین تجربه گرانبها و پر هزینه در هیچ کدام از کشورهائی که نام بردید هرگز وجود نداشت و به همین دلیل به دام افتادند.

    چرا شما نمونه هائی مثل مصر و تونس را فراموش می کنید. مصری که مردم اجازه نداند که دیکتاتوری جدیی با نام شریعت اسلامی بر آنها حاکم شود. یا تونسی که بعد از فرار دیکتاتور، تشکلهای مدنی و سندیکاهای قدرتمند و مرد نهاد گام به گام کشور خود را به سوی یک دمکراسی بومی با مشارکت تمام اندیشه های موجود در جامعه هدایت می کنند.

    دوست عزیزی گنده گوئی سیاسی و دم زدن از مشارکت در کارهای کلانی مثل حل کردن مشکل هسته ای ایران با غرب که حاکمیت حتی اجازه ورود به آن را برای نزدیکان و خادمان قدیمیش هم صادر نمی کند دردی را از جامعه دردمند ایران دوا نمی کند. حساب حاکمیت در ایران از مردم جداست. رهبری نظام جمهوری اسلامی اگر دم از ناعادلانه بودن تحریمها می زند نه از سر دلسوزی برای مردم گرفتار در تحریمهاست. بلکه به خاطر سخت شدن امکان انتقال پول و امکانات کشور برای رژیم سوریه و جنوب لبنان و ونزوئلا و فلسطین و سومالی و سودان می باشد که امت او را تشکیل می دهند. اطمینان داشته باشید که اگر غرب نتواند قرارداد محکمی با جمهوری اسلامی به امضاء برساند و در زمینه اتمی وا بدهد و خیال رهبر جمهوری اسلامی از بابت این موضوع راحت شود، نخستین کسی که او سراغش می رود حسن روحانی رئیس جمهور منتخب مردم می باشد که قربانی خواهد شد.

    بنیانگذار محترم سازمان موج سبز، بازهم تاکید می کنم که بی شک دمکراسی یک پدیده دستوری و از بالا به پائین نیست. در جوامع در حال توسعه مانند کشور ما ایران، این احزاب و گروههای سیاسی دمکراتیک هستند که می توانند راه جامعه را به سوی حاکمیت مدنی هموار کنند. آنها نیز در صورتی می توانند افقی روشن در پیش روی خود ببینند که جامعه مدنی قوی و نهادهای اجتماعی و تشکلهای صنفی پایدار را در کنار خود داشته باشند. به همین دلیل تلاش در این موارد ارجح است.

    آشتی ملی که شما اخیرا در باب آن بسیار گفته اید بسیار امر مبارکی است. من نیز با آن موافقم و گام برداشتن در راه آن را واجب می دانم. اما آشتی ملی وقتی حاکمیت را هم شامل می شود که تمایل جدی از سوی آن حاکمیت و راس نظام برای آن وجود داشته باشد. آن نظام سیاسی باید در شرایطی قرار گیرد که مجبور شود دست آشتی را دراز کند و قدرتش را با مردم به شراکت بگذارد.

    پس باید برای تحقق آشتی ملی ابتدا تلاش کنیم که حکومت را وادار به پذیرش آن بکنیم. تا حاکم بلامنازع دستش را به واقعیت و از سر نیاز برای آشتی ملی به سوی احزاب و سازمانهای مردم نهاد دراز نکند هیچ اتفاق مثبتی روی نخواهد داد. در دنیای غیر دمکراسی حتی یک تجربه هم وجود ندارد که حاکم بلامنازع تا وقتی احساس قدرت تام می کند دستش را برای آشتی دراز کند و قدرتش را با ملت و حتی با دوستانش تقسیم کند.

    امیدوارم به آنچه از سر دلسوزی و علاقه خدمتتان عرض کردم توجه بفرمائید و با دقت درباره آن فکر کنید تا بتوانید افتخار خدمتگزاری به کشور عزیزمان را به عنوان یکی از نخبگان میهن پرست داشته باشید. موفقیت شما را در اجرای منویات عالی کشور عزیزمان ایران خواستارم.

    با تجدید مهر

    سرباز میهن – افسر خلبان – بهزاد معصومی

     
  5. البته هیچ پاسخی نیامد تا اینکه از سوی آقای علی ربیعی برایم پیغام آمد که بروم نزدش و وقتی رفتم دفتر ایشان گفتند که در صحبتها و احیانا سخنرانی هایت به همان موضوع انصار حزب الله بسنده کن و در مورد پیروز دوانی و یا سعید زینالی و برنامه هویت حرفی نزن و دقیقا اشاره کرد :«این حرفها بوی خون می دهد و فرجام خوبی برایت ندارد. مسئولیت پرونده سعید زینالی با آقای حسام الدین آشنا مدیر کل سرویس و امور ویژه وزارت اطلاعات بوده که هم اکنون از مشاوران آقای روحانی شده اند از انتشار آن سرباز زدند ! http://goftaniha.org/2230/1-12/

     
  6. این حاج آقا قدیانی در در زمان قدر قدرتیش هیچ دست کمی از ماموران به ظلم امروز نداشت. زندان شخصی درست کرده بود (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی واسه خودش برای مبارزه با ضد انقلاب زندان راه انداخته بود و شکنجه هم تا دلتان بخواد) زندگی هزاران نفر را نابود کردند به جرم ضد انقلابی بودن. همین حاج آقا تحصیلات انقلاب و انقلابیش رو-شما بخونید خرابکاری=تروریسم را در لبنان به انجام رسانید (به خرج حافظ اسد و سازمان انقلاب فلسطین). و البته ما ورود ایشان را هم به جمع آزادی خواهان تبریک میگیم.

     
  7. این حاج آقا قدیانی در در زمان قدر قدرتیش هیچ دست کمی از ماموران به ظلم امروز نداشت. زندان شخصی درست کرده بود (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی واسه خودش برای مبارزه با ضد انقلاب زندان راه انداخته بود و شکنجه هم تا دلتان بخواد) زندگی هزاران نفر را نابود کردند به جرم ضد انقلابی بودن. همین حاج آقا تحصیلات انقلاب و انقلابیش رو-شما بخونید خرابکاری=تروریسم را در لبنان به انجام رسانید (به خرج حافظ اسد و سازمان انقلاب فلسطین). و البته ما ورود ایشان را هم به جمع آزادی خواهان تبریک میگیم.

     
  8. سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳

    هدایای میلیاردی رهبر جمهوری اسلامی

    “عطر برکات مقام معظم رهبری”
    در بنیاد برکت

    جلال یعقوبی

    rouznegar(at)gmail.com

    رسانه‌های داخلی ایران از مراسمی خبر داده‌اند که در آن رئیس دفتر سیدعلی خامنه‌ای، تعدادی از بناهای اهدایی رهبر جمهوری اسلامی به مناطق محروم را افتتاح کرده است. خبرگزاری فارس طی گزارشی در این مورد نوشت: “صبح امروز مراسم افتتاح همزمان ۴۰ مدرسه برکت در دبیرستان ۱۲ کلاسه دخترانه برکت واقع در روستای سولقان تهران برگزار شد. در این مراسم ۴۰ مدرسه، ۱۴۰ مسجد و ۸۱۸ پروژه زیربنایی به طور همزمان در بیش از ۲۰ استان کشور افتتاح شد.” این خبرگزاری اضافه کرده: “مدارس برکت وابسته به ستاد اجرایی فرمان حضرت امام(ره) (اهدایی مقام معظم رهبری) است.”

    همچنین خبرگزاری دولتی ایرنا در گزارشی دیگر خبر داد که ” بهره برداری از ۹۹۸ هدیه مقام معظم رهبری به مناطق محروم آغاز شد”. بر اساس این گزارش آیت‌الله محمدی گلپایگانی، رییس دفتر رهبر جمهوری اسلامی به هنگام افتتاح پروژه‌ها گفته: “بنیاد برکت با تمام وجود فرمان مقام معظم رهبری را اجابت و اجرا می کند.”

    محمد مخبر رییس “ستاد اجرایی فرمان حضرت امام راحل” هم گفته است که “اموالی که دست ما است از آن مردم فقیر و مضطر است و اجازه نداریم خارج از محدوه ای که به نفع مردم است کاری انجام دهیم.”

    خبرگزاری مهر نیز طی گزارشی در همین زمینه نوشته: “هدیه مقام معظم رهبری به مناطق محروم کشور که توسط بنیاد برکت تحقق یافته است امروز همزمان در سراسر کشور افتتاح رسمی شد.”

    این خبرگزاری ها توضیح نداده اند که اساسا اموال بنیاد برکت یا ستاد اجرایی، چه ارتباطی با رهبر جمهوری اسلامی دارد که اقدامات آن را هدیه وی نامیده‌اند. جالب انکه محمد مخبر رییس ستاد اجرایی مزبور که ظاهرا بنیاد برکت نیز بخشی از آن محسوب می‌شود، تاکید کرده که این اموال متعلق به “مردم فقیر و مضطر” است.

    در همین زمینه، آیت‌الله علم‌الهدی از زاویه‌ای دیگر سخن گفته و تاکید کرده است: “عطر برکات مقام معظم رهبری را از طرح بنیاد برکت می توان استشمام کرد و احداث این مدرسه توسط بنبیاد برکت در حاشیه شهر مشهد موید این امر است.”

    بنیاد برکت، موسسه‌ای است که از آذرماه سال ۱۳۸۶ و با دستور آیت‌الله خامنه ای تاسیس شد. این بنیاد زیر نظر “ستاد اجرایی فرمان امام” قرار دارد و مدیر آن نیز توسط رئیس همین ستاد تعیین می‌شود.

    شاهین شایان‌آرانی که اولین رئیس این بنیاد بود، در گفتگویی که در سال 1389 منتشر شد، درباره سابقه این بنیاد گفته بود: “در آذرماه سال ۸۶، طبق دستور مقام معظم رهبری مؤسسه‌ای در راستای اهداف ستاد اجرایی فرمان حضرت امام(ره) به منظور رفع محرومیت و توانمندسازی اقتصادی در مناطق محروم با اخذ الگوهای جدید اقتصادی شروع به کار کرد.”

    او اضافه کرده بود: “از مجموع طرح‌های ۴۴۲ میلیارد تومانی بنیاد، سهم بنیاد برکت و پروژه‌های اقتصادی ۷۴ میلیارد تومان و سهم شرکا ‌۱۰۵ میلیارد تومان است که البته پیش‌بینی می‌شود این عدد تا چهار سال دیگر به بالای دو هزار میلیارد تومان برسد.”

    او درباره شریکان اقتصادی این بنیاد هم گفته بود: “ما اصلاً بخش دولتی را در پروژه‌ها وارد نمی‌كنیم. البته برخی از شركای ما خارجی هم هستند. هر سرمایه‌گذار و كارآفرین می‌تواند با مراجعه به سایت بنیاد بركت از شرایط ویژه و تسهیلات خدمات این مؤسسه بهره‌مند شود.”

    او همچنین جمله‌ای کلیدی هم از رهبر جمهوری اسلامی نقل کرده بود: “من در ذهنم حل مشكلات محرومین بوده است. مثلاً مشكلات هزار روستا را كاملاً حل كنید. چقدر خوب است با پول «ما» هزار نقطه آباد شود، یا هزار مدرسه در كشور ساخته شود. این دستگاه را برای این كار آماده كنید.”

    به این ترتیب در حالی که با “پول ما” قرار شده بود اقدامات اقتصادی جدیدی صورت گیرد، فعالیت بنیاد برکت گسترش چشمگیری یافت و به مرور به یکی از بنگاه‌های بزرگ در سایه اقتصاد ایران تبدیل شد و خبر کمی از فعالیت‌های آن منتشر می‌شد.

    با اینهمه، از سال گذشته فعالیت‌های تبلیغی این بنیاد شدت گرفت و برای اولین بار سایتی خبری هم تاسیس کرد. در آذرماه گذشته و با انتخاب عارف نوروزی به عنوان مدیرعامل بنیاد برکت، این نهاد دیگر کاملا از پشت صحنه خارج شد و به عنوان یکی از بنگاه‌های اقتصادی وابسته به رهبر جمهوری اسلامی در همه زمینه‌ها فعالیت خود را گسترش داد.

    دیروز مدیرعامل بنیاد برکت در یکی از برنامه های تلویزیونی که به مناسبت سالگرد تاسیس این نهاد و همچنیبن به دلیل افتتاح چند پروژه توسط آن شرکت کرده بود، گفت: “تاکنون این بنیاد در تاسیس ۱۶۵ بنگاه اقتصادی ۲۲۰۰ میلیارد تومان مشارکت کرده که نهایی سازی این طرح ها منجر به ایجاد ۱۲۵ هزار شغل در مناطق محروم کشور می شود.”

    او همچنین از خدمات بیمه‌ای و بانکی این بنیاد هم خبر داد و اضافه کرد: “اینگونه طرح‌ها را براساس مدل مدیریتی جهادی و مبتنی بر مطالعات علمی خود عملیاتی کرده و تاکنون بهترین دستاوردها را در پی داشته است.”

    گسترش فعالیت‌های اقتصادی بنیاد برکت، موجب نزدیکی آن با فعالیت‌های اقتصادی سپاه پاسداران هم شده و در تیرماه گذشته این نزدیکی بصورت رسمی هم اعلام شد. بر اساس اخبار منتشر شده توسط سایت رسمی این بنیاد در تیرماه گذشته جلسه‌ای میان مدیرعامل این بنیاد و سردار سيد ضيا ءالدين حزنی و مدیران قرارگاه قرب کوثر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد و ” تفاهم نامه ای برای همکاری مشترک برای فعالیت در مناطق کمتر توسعه یافته کشور” مبادل

     
    • داستان این بنیاد برکت هم داستان ملا نصرالدین است که گوسفند میدزدید و گوشت انرا خیرات میکرد از او پرسیدند ملا چرا اینکار را میکنی گفت خدا گفته هر عمل بدی که انجام دهید برای ان یک عقاب وهر عمل خیری که انجام دهید ده ثواب برایتان مینویسم و من با اینکار 9 ثواب جمع میکنم !!!!

       
  9. اندازه‌ی سطح تلورانس هر جامعه ارتباط مستقیمی با میزان پایداری دمکراسی آن جامعه دارد.

    جامعه‌ی بشری از گذشته‌های دور تا کنون با خرافه دست و پنجه نرم کرده است، بسیاری از این خرافات در بستر زمان خود را یافته با پر و بال‌های گوناگونی چنین القا می‌کنند که حقیقت مطلق نزد آنان است، حقیقتی که حتی سعادت پس از مرگ انسان‌ها را نیز در خود دارد؛ بنابراین هر عقیده‌ای که منطق خویش را از وهم بگیرد و در برابر استدلال از نقص عقل صحبت نماید، ایده‌ای است خرافی. تفاوت انسان با سایر موجودات در قدرت تفکر اوست؛ خرافه‌ گرایان در طول تاریخ بشر، با استفاده از نقض دانش روز بشری که همواره نسبت به آینده ناقض است، در برابر پدیده‌هائی که برایشان دلیلی نداشتند، به خرافه روی آورده‌اند. این خرافه گری در همه‌ی فرهنگ‌ها وجود دارد؛ برخی از این خرافات، باورهای مردم و در چارچوب فرهنگ عامه هستند که البته کاملا طبیعی است، اما برخی دیگر ادعا دارند علل تمام پدیده‌ها نزد آنان است؛ اینگونه ایده‌ها در گذر زمان، تکامل یافته؛ به گونه‌ای که توانائی عجیبی در بکار گیری احساسات انسان‌ها در جهت اثبات خویش را دارند و با تکیه بر نیروئی که نه در نفی و نه در اثبات آن دلیل وجود ندارد، با فکر مردم بازی می‌کنند؛ ناتوانائی عقل بشر در هر برهه از زمان برای اثبات عدم وجود پدیده‌ای، دلیلی بر وجود آن پدیده نمی‌شود؛ هر کسی می‌تواند در چارچوب چنین منطقی، وجود هر موجودی در فضائی خیالی خویش را ثابت نماید.
    با این مقدمه میتوان گفت همانگونه که تمام اعتقاداتی که از گذشته‌های تاریخی به ما رسیده است می‌تواند نمودی از خرافه باشد، حتی اعتقاد اسلامی ما؛ پس راه اثبات خویش، هرگز نفی و توهین نسبت به دیگران نیست؛ لذا تنها راهی که پیش روی جامعه وجود دارد، قبول پلورالیسم(کثرت گرائی فرهنگی) بعنوان تنها راه فرا روی جامعه برای بهر‌ه‌مندی از تمامی ظرفیت‌هاست، این موضوع ارتباط نزدیکی با سطح تلورانس مردم جامعه دارد و منشاء و میزان تلورانس هر جامعه‌ای رابطه‌ای مستقیم با اندازه‌ی تعصب نسبت به عقاید دیگران است، این تعصب ممکن است در من نوعی هم که معتقد به محترم بودن جایگاه انسانیت و اندیشه‌های او هستم نیز وجود داشته باشد و نسبت به کسانیکه معتقد به خرافه هستند سطح و میزان این تلورانس کاهش یابد، اما آنچه که مسلم و آشکار است، این حقیقت می‌باشد که میزان عدم تحمل دیگران در عقایدی که خود را به نیروی فرازمینی متصل می‌دانند بسیار بیشتر از سایر اعتقادات می‌باشد؛ بنابراین پایداری و دوام هر دمکراسی ارتباط مستقیم با میزان تلورانس مردم آن جامعه دارد، در جامعه‌ای که برخی از افراد آن معتقد باشند گروهی از هم‌میهنانشان نجس هستند به هیچ عنوان نباید منتظر دمکراسی پایدار بود؛ حال در نظر بگیریم که حزب یا گروهی بخواهند در چارچوب همین اعتقادات کشوری را اداره نماید و تا بدانجا نسبت به عقیده‌ی خویش تعصب داشته باشند که اعتقاد خویش را عین دانش بداند و به فرزندان آن جامعه چنین تعالیمی را آموزش دهند، قطع به یقین از دل این آموزش، انسان‌های متعصبی سر بر خواهند آورد که حاضرند در دفاع از آنچه که ارزش می‌دانند دست به بدترین جنایات بزنند؛ که مثال روشن آن، قتل های زنجیره ای، اعدام دسته جمعی و بدون دادگاه گروه مجاهدین در بدو انقلاب، اعدام و زندانی کردن مخالفین و منتقدین نظام، پرت کردن دانشجویان بیگناه از طبقات چندم خوابگاه دانشجویان با فریاد”هدیه به زهرا”، اسید پاشی برادران بسیجی ناآگاه بصورت بانوان کم حجاب در اصفهان و الخ… می باشد. پس در این حالت موضوع به بدترین نحو ممکن نمود خواهد یافت.
    گروهی از اندیشمندان کشور ما معتقدند که می‌توان با قرائت خاصی از دین، کشور را اداره نمود؛ در پاسخ باید گفت:
    پایه‌ی اعتقادات سخت و متعصبانه‌ی دینی همان اعتقادات نرمی است که بخواهد در امور سیاسی دخالت کند، بنابراین شاید با اینکار زنجیری که مانع از تحرک و پیشرفت جامعه است را با ابری بپوشانند، اما اصل همچنان پابرجاست؛ بسیاری از مسلمانان در دفاع از امتزاج دین و سیاست به عقب ماندگی اروپا پیش از رنسانس اشاره می‌کنند و بیان می‌‎نمایند:
    این اروپا بود که پس از آشنائی با تمدن اسلامی و استفاده از آن به پیشرفت رسید.
    اگر چنین چیزی را بپذیریم، این موضوع نشان دهنده‌ی میزان تلورانس بالای جامعه‌ی اروپا در گرفتن فرهنگ دیگران است؛ این قاره(اروپا)، تا زمانی که زنجیر مسیحیت، که بسیار کلفت تر و ضخیمتر از زنجیر اسلام بود، را در پا داشت؛ کاملا عقب افتاده بود؛ پیشرفت امری است قیاسی، که آنرا با میزان ترقی دیگر ملل مقایسه می نمایند؛ ما نمی‌توانیم جامعه‌ی 1000 سال پیش خویش را با اروپا در جهت اثبات برتری فرهنگی خویش قیاس بگیریم؛ اروپا تا زمانیکه چنین زنجیر زخیمی بر پا داشت، همواره در مصاف با جوامع اسلامی که در پایش زنجیری باریکتر بود، عقب مانده تر بود؛ اروپائیان آن زنجیر را از پای خویش باز نمودند و در مسابقه‌ی علمی در تمام عرصه‌ها آنچنان از ما جلو زدندکه ما به گرد و غبار آنها نیز نخواهیم رسید، زیرا مصافی است نابرابر؛ بنابراین، پس از رنسانس تاکنون، مسلمانان در هیچ زمینه‌ی علمی (به عنوان پرچمدار یکی از شاخه‌های آن) کوچکترین کمکی به جامعه‌ی بشری نکرده‌اند و واکنش آنها در ابتدا نظاره، سپس استفاده و اخیرا نیز مقابله‌ی فیزیکی(تروریسم) شده است.

    علمای اسلامی در مقابل پرسش جوانان از آنها برای دانستن علت این عقب ماندگی؛ آنرا نتیجه‌ی توطئه‌ای از جانب غرب(وباصطلاح دشمن) می‌دانند که هدفش از بین بردن اسلام است. ریشه‌ی تمام ترورها را باید در این موضوع جستجو نمود؛ موضوعی که سبب ایجاد کینه در کیان همین جوانان سرخورده گردیده است.
    مسلمانان معتقد، چون خویش را وابسته به الله می‌دانند، همان موجودی که تمام نعمتها را باید از او خواست؛ لذا مخالفت با خویش را مخالفت با الله می انگارند و مخالف الله را کافر و کافر را حیوانی می‌دانند که بصورت انسان بر روی زمین حرکت می کند، زیرا وجودش را بر خلاف دلیل خلقتش تصور می‌کنند.

    هم میهن فهیم و آزاده ی من! آیا می‌شود که با پذیرش خرافه، به جنگ آن رفت؟
    ما تا زمانیکه مانند اروپا این زنجیر عقب ماندگی را از پای جامعه‌ی خویش باز نکنیم، هرگز نخواهیم توانست به اهدافی که داریم دست پیدا کنیم؛ در این راه نباید هدفهای کوتاه مدت را فدای مصالح دراز مدت میهن خویش نمائیم .

     
  10. آقای نوری زاد شب خوش
    رود کارون چنانکه نیک میدانید مهمترین رود ایران و در منطقهای گرمسیری میدرخشد ومردم به آن میبالند، رود خانه را دوست دارم که همیشه جاریست از بلند ترین نقاط شروع میشودو خود را به پست ترین جا میرساند یعنی با طی بسترش به دریا و تختخوابش قرار میگیردودر مسیرش همه را از زمین،گیاه، حیوان وپرندگان مشروب و سیراب میکند چه پدیده طبیعی وزیبا و بر رودخانه پلها ساخته و نصب شدهاند که ارتباط وهمبستگی را نشان میدهند وبرای همین بر پول های کاغذی اروپا نقش پل هویداست تا 28 کشور را با الهام از پل بهم وصل ومتحد کنند.
    واما مطلب اصلی اینجاست و آنهم در پوشش سئوال، تصور کنم که میدانید بعد از مافیا های شکر، پسته،فرش، ماشین، خاویار مدتی استکه مافیای قهوه در سرتاسر ایران فعال شده ومردم را بنوشیدن قهوه تشویق میکنند ،گویا سود ودر آمد درین تجارت هنگفت است؟ در حالی که مردم اروپا بسوی چایی و نوشابه های دیگر در حرکتند وزیان های قهوه را میدانند ولی در ایران گروهایی مردم را بنوشیدن قهوه آنهمدر آن هوای گرم ایران تشویق میکنند در شرایط عادی مردم ایران عصبی هستند و اگر قهوه هم بنوشند بیداد خواهند کرد واین مردم عادت به قهوه خوری ومضرات آن ندارند، لطفا اگر
    اطلاعاتی نسبت به این ماده وبازارش دارید مرقوم بفرمایید
    با تشکر شاد وسالم باشید و امیدست کامپیوترتان هم برگردانده شود

     
  11. دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳ ه‍.ش.

    // رهبر فرزانه و فروش نفت در برابر کالا به روسها

    روند شکست استراتژیک رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ آخرین ولی فقیه فرزانهٔ شیعیان ذوب شده در حماقت را هر روز بیش از روز پیش به عمق باتلاق میکشاند. بگذارید شکستهای رژیم را دوباره مرور کنیم:

    ۱- نخستین نقطهٔ عطف مهم در روند شکست استراتژیک رژیم اسلامی هزینه کردن حزب الله لبنان در سوریه بود که بنا بر بالا رفتن سطوح نبرد؛ مجبور شد تا بالاترین حد ممکن حزب الله لبنان را به معرکهٔ سوریه بکشاند.

    این حرکت به حداکثر ظرفیت قابل تحمل خود رسیده است و گسیل شدن نیروهای بیشتر حزب الله لبنان میتواند ریسک ضربه خوردن این نیرو در لبنان را در پی داشته باشد.

    ۲- در ادامه رژیم مجبور شد تا با پرداخت دستمزدهای سنگین نیروهای مزدور عراقی خود را نیز به سوریه گسیل کند؛ اما رژیم سوریه هنوز نتوانسته است به یک نقطهٔ عطف در مسیر پیروزی برسد و همچنان در حال پیش و پس رفتن و فرسایش است.

    ۳- هجوم سنگین داعش در عراق؛ رهبر فرزانه را مجبور کرد تا مزدوران عراق اش را به عراق فرا بخواند و نوکر اصلی خود «مالکی» را در عراق از دست بدهد و حوزهٔ نفوذش را در عراق تا حد چسبیدن به دفاع از کربلا و نجف از دست بدهد.

    ۴- آغاز گام به گام تحریمها تمامی عربده های خلیج فارسی رژیم را در گلویشان منجمد نمود و همهٔ قایقهای تندرو و موشکهایی که قرار بود پدر آمریکا و عربها را در آورند؛ در حال خاک خوردن در زاغه ها و پوسیدن در سواحل هستند.

    ۵- وزارت اطلاعات و سپاه قدس تمامی نیروهای خود را از بخشهایی از آفریقا و کشورهای جنوب آسیا بیرون کشید و تمامی منابع در آمد خود در کشورهای جنوب آسیا که با قاچاق مواد مخدر تأمین میشد (بالغ بر صدها میلیون در سال) را از دست داد.

    ۶- رژیم بخش مهمی از نفوذ خود در لبنان را به عربستان سعودی واگذار نمود؛ تا جایی که حتی هدیهٔ نظامی اش نیز از طرف لبنان پذیرفته نشد.

    ۷- تاثیر کمر شکن تحریمهای اقتصادی و کلید خوردن پروژهٔ مندرس امام حسن (تکرار پروژهٔ خاتمی) رژیم را به جایی رسانید که حتی زمزمهٔ مذاکره در رابطه با جزایر سه گانه با مدعیان شیخ نشی حوزهٔ خلیج فارس را نیز برای مدت کوتاهی بر سر زبانها انداخت و به این ترتیب رژیم نشان داد که به وحشت افتاده است و استراتژی فراگیری برای مقابله با بحرانهای موجود ندارد و نمیداند به کدامین سوراخ دعا بخواند؟ این حرکت سراسیمه مشت رژیم را باز نمود و توخالی بودن عربده هایشان نمایان شد.

    ۸- رژیم اکنون مجبور شده است که بخش قابل توجهی از نیروهایش را نیز در عراق و سوریه بکار بگمارد و هزینه کردن نیروهای سپاه و بسیج کلید خورده است و اگر نتواند هزینه های اجیر کردن مزدوران پاکستانی و افغانی را تحمل کند؛ در آیندهٔ نزدیک شاهد هزینه شدن گستردهٔ نیروهای سپاه و بسیج در سوریه و عراق و لبنان خواهیم بود. به همین دلیل است که تبلیغات بر روی گروهبان «میرزا قاسمی» سلیمانی شدت گرفته است تا بتوانند او را به «پنتاگون» بفروشند. اما با توجه به اینکه تمامی نقاط ضعف رژیم به صورت کامل آشکار شده است؛ این بازاریابی نیز به جز خفّت هالیوودی شدن چیزی برای گروهبان «میرزا قاسمی» سلیمانی به ارمغان نخواهد آورد.

    ۹- اکنون رژیم نه تنها باید با جیرهٔ ۷۰۰ میلیون دلار در ماه سر و ته اقتصاد و مشکلات نظامی خود را؛ هم بیاورد؛ داراییهای ذخیره شده اش را نیز هزینه میکند که به زودی تمام خواهند شد. اما با نزول شدید قیمت نفت؛ و بالا رفتن هزینهٔ تولید آن؛ رژیم نخواهد توانست بحرانهای پیش رو را مدیریت کند و ناچار به طبقهٔ متوسط فشار خواهد آورد. که از طرف بیژن زنگنهٔ نابغه مطرح گردید (افزایش مالیات).

    ۱۰- مفاد قرارداد نفت در برابر کالا که قرار است با روسیه بسته شود به خاطر ننگین بودن؛ همچنان برای مردم ناروشن خواهد ماند؛ اما با توجه به آیندهٔ قیمت نفت میتوان حدس زد که نفت صادراتی به روسیه با قیمتی در حدود ۱۵ دلار کمتر از قیمت بازار؛ به آنها فروخته خواهد شد و آخرین ولی فقیه فرزانهٔ عالم و عالمیان؛ در حال بستن قرارداد ترکمانچای دیگری با روسها است. این قرارداد نشانگر آخرین نفسهای اقتصادی رژیم است.

    آینده

    بسته به اینکه دیگر بازیگران منطقه ای و مجالس سنا و کنگرهٔ آمریکا چه شعبدهٔ دیگری از کلاه خود بیرون بیاورند؛ این شعبده ها هرچه که باشند؛ چالشهای جدیدی برای رژیم بوجود خواهند آورد که مدیریت آن ها نیز به هزینه های زیادی نیاز خواهد داشت.

    تغییر وزیر دفاع آمریکا و بسته شدن موقت پروندهٔ «کوچک سازی ارتش آمریکا»؛ نشان از نیاز آمریکا دربکارگیری ارتش بزرگ خود دارد. اما اینکه این ارتش و به چه شکلی و در کجا بکار گرفته خواهد شد؛ هنوز باید منتظر ماند. اما آنچه که مشخص است و شکی در آن نیست؛ اینکه؛ باید منتظر بکار گرفته شدن ارتش آمریکا بود. یعنی جنگ در پیش است.

    آیا درگیری محدود با روسها در حوزهٔ بالتیک؟
    آیا پیاده کردن نیرو در سوریه برای ختم داستان؟
    آیا پیاده کردن نیرو در کردستان عراق؟
    و یا پیاده کردن نیرو در سواحل ایرانی خلیج فارس؟
    ویا درگیری نظامی با کرهٔ شمالی؟
    و یا درگیری همزمان در چند منطقه؟

    کژدم

     
  12. سلام
    آقای مرتضی

    متن زیر از نوشته شما در باره آقای خمینی است تا در باره آن با هم صحبت کنیم

    ایشان البته از نظر ما فرد معصومی نبوده است و خطا که لازمه انسانهای غیر معصوم است امر قهری و بدیهی بوده است ،بحث این است که ما در امر نقد و ایراد بقصد اصلاح نباید از دائره انصاف خارج شویم ، و بصرف خطاهای کلیت شخصیت یک مصلح اجتماعی را نفی کنیم یا هرچه خواستیم علیه او بگوییم. تفاوت دیدگاه البته امری طبیعی است ،اما من بخلاف شما ایشان را فردی دروغگو یا آنطور که شمایان راحت می گویید اهل خدعه نمیدانم ،بله ایشان خطا داشته است اما اینکه دروغ تعمدی یا خدعه ،من با این موافق نیستم.
    از نظر من آنچه که شما از آن تعبیر به دروغ یا خدعه می کنید ،تغییر و تبدل نظر باقتضای وقایع پیش آمده بوده است ،نه دروغ و فریب ،البته من موارد خطا را می پذیرم ،مثل مواردی که شما ذکر میکنید ،از قبیل اینکه روحانیت بنا نبود بطور مباشری در امر حکومت دخالت کند ،یا آزادی حتی کمونیستها و گروههای دیگر،یا مساله استعفای دولت مهندس بازرگان که من بر خلاف ایشان ،آقای بازرگان و دولت ایشان را دولت شایسته ای میدانستم

    با اینکه فرموده اید فردی در کهولت سن وضعف وناراحتی جسمانی هستید قصد دارم که شما را مکدر ویا اگر تقدیر باشد
    سخنم در قلبتان موثر افتد . البته اگر ایمیل شما را داشتم متن را در منظر عموم قرار نمیدادم

    ابو موسی اشعری را شما با توجه به اشرافتان به تاریخ اسلام خوب میشناسید .این فرد در فرهنگ ما شیعیان فرد مذمومی
    است . من با نوشتار شما به یاد عمل ایشان افتادم واینکه واقعا سنخیتی وبرداشت مشابه توجیه مسائل بین شما وایشان
    مطرح است ؟. مصلحین جهان جز در نظر اقلیتی محبوب و مطمع نظر مدردمان هستند .حال چگونه است که شما ایشان را
    بعنوان مصلح مینامید در حالیکه برعکس جز در نظر قلیلی در نظر دیگران منفور واگر تاریخ بیشتر ورق بخورد براین حجم افزوده
    میشود. اگر استدلال شما در برداشت وتوجیه عمل آقای خمینی درست باشد که آقا محمد خان قاجار هم مطهر میشود .و
    اینکه در کرمان چشم در آورده وسر بریده تا بقیه ولایات سر مشق بگیرند موجه خواهد شد ویا نه هر قولی به لحاظ تغییر
    شرایط میتواند زیر ورو شود. وبد تر اینکه مدام میفرمائید که ایشان معصوم نبوده وانسان جائز الخطا است وبه این منوال
    در محکمه شما هیجکس را نمیتوان پاداش داد وعقاب کرد . ولی با کمال تاسف بایستی بگویم که آفتاب عمر شما بر لب بام
    است ومحکمه الهی نزدیک و یوم تبلی السرائر . آقای مرتضی عمده کجی ها ومشگلات و حکومت کنونی ایران به لحاظ
    عملکرد آقای خمینی است اگر چه بنا به حضور افراد در زمانها وموقعیتهای مختلف همه ما در این ناهنجاریهامسئول وجوابگو هستیم . ترداشت شما از وقایع بسیار میتواند برای عده ای ابزار باشد با هر چه میخواهند آگاهانه ویا نا آگاهانه عمل کنند
    لذا هم برای فردای خود ودیگران هیزم جمع نکنید
    با تشکر

     
    • سلام آقا رضا

      از توضیح و توصیه های شما متشکرم ،دو مطلب را باید تفکیک کنیم ،یکی نقد گفتار و عملکرد آیت الله خمینی پس از پیروزی انقلاب ایران علیه رژیم شاه.
      دیگری اصل وقوع انقلاب و سرنگونی رژیم شاه.
      مطلبی که من خطاب به دوستانی داشتم ،این بود که نقد چه نسبت به افراد و چه نسبت به جریانهای سیاسی باید منصفانه باشد،اینکه ما عینک سیاهی بچشم بزنیم و کلیت یک فرد یا یک جریان را منفی ببینیم انسانی و منصفانه نیست ،تصادفا این تعبیراتی که شما از گفتار من گزینش کردید اشاره به همین نکته ای بود که عرض کردم ،من که نگفتم کارها یا اقوال آیت الله خمینی ارزیابی یا نقد نشود،گفتم انسانها خطا پذیرند و قابل نقد ،اما نقد خوب است منصفانه باشد ،اینکه یکسره شخصیتی را نفی کنیم یا یکسره او را مثبت بدانیم عقلانی نیست ،ما حتی اگر بخواهیم محمد رضا شاه پهلوی یا رضا خان پدر او را هم نقد کنیم ،نباید یکسره آنها را نفی کنیم ،بلکه باید به کارهای مثبت ایندو هم اشاره کنیم ،یعنی حقد و کینه افراد نباید مانع ارزیابی درست و منصفانه آنان شود.
      این در باره مطلب اول.

      مطلب دوم این است که شما باید ابتدا موضع خود را در مورد وقوع انقلاب اسلامی روشن کنید ،من نمیدانم ،شاید شما اگر سنتان اقتضاء کند و از متولدین بعد از انقلاب نباشید ،از دوستداران سلطنت و از سلطنت طلبان باشید،در این صورت طبیعی است که از سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب مردمی ایران و بدنبال آن از رهبریت مرحوم خمینی ناراحت باشید،اگر این باشد بدیهی است که قضاوت شما در مورد آیت الله خمینی همین نکاتی باشد که نوشته اید،در این صورت اختلاف نظر ما مبنایی است و باید بحث را در زمینه های دیگری پی گیریم.
      اما اگر شما با رژیم شاه و سلطنت او مخالف باشید ،و اصل وقوع انقلاب ایران را پذیرفته باشید ،در اینصورت این کمال بی انصافی است که از نقش تاریخی و رهبریت آیت الله خمینی از سال 1341 ببعد تا پیروزی انقلاب در سال 1357 ،چشم پوشی کرده و بخاطر برخی مسائل پیش آمده بعد از انقلاب تاکنون ،تماما کاریزما و نقش آفرینی اصلاحی ایشان در پیروزی انقلاب 22 بهمن را نادیده بگیرید.
      شما مبنای خود را روشن کنید تا گفتگو را ادامه دهیم.

      تشکر از شما

       
  13. با رود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : برای آشنایی با زندان وزندانیان و فضای زندان (ببخشید اندرز گاه) نامه معلم زندانی مهندس خواستار را برایتان کپی کردم . متن کامل افشاگری هاشم خواستار پیرامون زندان وکیل آباد مشهد

    منتشر شده در سه شنبه, ۲۳فروردین , ۱۳۹۰ | ۱۱:۱۵ ق.ظ.

    در پی انتشار بخش هایی از نامه سید هاشم خواستار، فعال فرهنگی و معلم در بند مشهدی به رییس قوه قضاییه، متن کامل نامه وی منتشر شد.

    به گزارش تارنمای کمپین، متن کامل این نامه، که گویای بخشی از تالمات وارده به زندانیان زندان وکیل آباد مشهد – بویژه معلم آزادیخواه ِ زندانی، هاشم خواستار است- به شرح زیر می باشد:

    متن کامل نامه هاشم خواستار معلم زندانی در زندان وکیل آباد:
    زندانیان را برهنه بازرسی می کنند؛خوابیدن زندانیان جلوی توالت و روی پله ها

    به دنبال انتشار بخش هایی از نامه مهندس سید هاشم خواستار معلم در بند مشهدی به رییس قوه قضاییه ،کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران متن کامل نامه وی را برای اولین بار منتشر کرده است.
    متن کامل این نامه را در زیر میخوانید:‏

    ریاست محترم قوه قضائیه سلام علیکم

    زندان کتابی است که اگر بنویسی نوشتنش تمام نمی شود و اگر بخوانیم خواندنش تمام نمی شود.

    وضعیت غیربهداشتی و غیر انسانی بند ۶٫۱ زندان وکیل اباد

    با جدا کردن ما زندانیان سیاسی، از خدمه بند در عمومی چهار بند ۶٫۱ و انتقال ما به عمومی شماره سه بند ۶٫۱ تصمیم گرفتم نامه ی دوم را به رئیس قوه قضاییه و زیر مجموعه آن بنویسم .

    به تاریخ ۰۶/۱۰/۸۹ به عمومی ۳ که قبلا ممنوع الملاقات ها در آن بودند، منتقل شدیم این بند ۵ روز اول شیشه نداشت که جلوی پنجره پتو آویزان کردیم و همه ی ما سرما خوردیم که تعدادی از ما مجبور شدیم آمپول بزنیم .

    طبقه ی بالای این بند عمومی ۲ می باشد که به بند قرصی ها، مشهور است فاضلاب این بند از سقف بند ما مرتب چکه می کرد. به سقف پلاستیک زدیم تا این آب کثیف روی پلاستیک جمع شود و از یک گوشه پایین بریزد ( النظافت من الایمان ) .

    ظلع شمالی بند که دارای پنجره است همیشه صدای فرز و آهنگری می آید . آب حمام یا سرد سرد است یا آنقدر داغ است که از شیر آب سرد هم آب داغ می آید، در یک نوبت یکی از هم بندی های که ما نمی دانست شیر آب سرد هم داغ است استفاده کرد و دچار سوختگی شد .

    علی رغم اینکه تعداد زیادی زندانی در هر بند است دریغ از یک بوته یا درخت سبز الان بیش از یکسال و نیم از زندانی شدنم می گذرد هیچ گونه سبزه ای ندیده ام مگر زمانی که مرا با دستبند و پا بند به دادگاه یا بیمارستان بردند که در شهر چشمم به درخت و سبزه افتاده در زندان ، زندانی گیاهان و درختان را هم فراموش می کند .

    هوا خوری بند ما ( بند ۶٫۱ ) ۸×۳۰ است یعنی ۲۴۰ متر مربع است که به صورت شرقی غربی و دور تا دور آن ساختمان یک تا دو طبقه می باشد و در آذر و دی ماه فقط ۲۰ سانتیمتر کف هوا خوری را آفتاب می گیرد.

    این بند ۹ سوئیت ( در هر کدام از ۱۰ تا ۱۷ نفر ) و ۵ عمومی که هر یک از ۱۰ تا ۶۰ نفر زندگی می کنند و به جز عمومی ۴ که زندانیان خدمه هستند و در بند باز است، سایر سوئیت ها و عمومی ها باید به صورت جداگانه از این هواخوری استفاده کنند. در زمستان بدن انسان حداقل ۱۵ دقیقه نیاز به آفتاب مستقیم دارد تا ماده ای به نام ارکسترول را تبدیل به ویتامین د کند تا از راشیتیسم و پوکی استخوان جلوگیری کند، ولی به جرأت می گویم که خیلی از زندانیان این بند در زمستان حداقل ۱۵ دقیقه آفتاب ندارند .

    فاضلاب بند ۱/۶ که فاضلاب بند ۵ نیز به آن می پیوندد در ماه معمولا چند نوبت بند می آید که اکثرا کف هوا خوری را آب گرفته و زندانیان به تئنه می گویند به به دریا را به داخل زندان آوردند، البته دریای فاضلاب بود .

    یکی از هم بندی های ما ایرانی – فرانسوی است که سه سال در افغانستان زندانی بوده و دولت افغانستان او را تحویل ایران داده است. وی می گفت سال آخر آمریکایی ها بر دولت افغانستان فشار آوردند که صلیب سرخ بر زندان ها نظارت داشته باشد، خیلی خوب شد میوه فراوان داشتیم زیر تخت ها پر از میوه بود. در حالی که در ایران همسر یکی از زندانی ها به یکی از مسئولین زندان گفته بود که خودتان میوه نمی دهید چرا فروشگاه بند ۶٫۱ میوه نمی آورد ایشان گفته بودند” اینجا زندان است، هتل که نیست! ”

    اگر زندانیان میوه و سالاد می داشتند و هوا خوری در طول روز از بروز بسیاری از بیماری ها جلوگیری می شد و در نتیجه مخارج دارو و درمان برای زندان کم می شد .

    بند قرنطینه: خوابیدن زندانیان جلوی توالت و روی پله ها به علت نگهداری بیش از حد زندانی ها

    سالن ۴ بند قرنطینه که در تیر ماه ۸۷ آنجا بودم ۲۰۰ متر مربع مساحت و ۲۰۰ نفر جمعیت داشت که می گفتند به ۲۵۰ نفر رسیده و در تاریخ ۱۳/۰۹/۸۹ ، ۴۵۶ زندانی داشته که سرانه هر فرد از فضای آن نیم متر مربع می باشد و این مساحت فقط گنجایش نصف گوسفند را در آغول دارد. قبلا که هوا گرم بود از هوا خوری که وسایل ورزشی درآن نصب بود و ایرانیت روی آن گذاشته بودند استفاده می کردند، اما با سرد شدن هوا دیگر از آن استفاده نمی کنند و مجددا با گذاشتن بخاری، به عنوان فضای اسکان زندانیان استفاده می کنند.

    سالن ۴ بند قرنطینه هشتاد تخت یکنفره دارد که به صورت دو نفره از هر تخت استفاده می کنند و زندانیان به صورت کتابی فشرده و بین تخت ها و زیر تخت ها می خوابند. سالن ۱ که مخصوص افراد معتاد است در آن زمان ۳۰۰ نفر و اکنون به روایتی ۱۱۰۰ نفر زندانی دارد. در سالن ۴ بند ۵ که ۱۳ اتاق ۱۵ تختی دارد، جمعیت آن به ۹۵۰ نفر رسیده است که در مسجد و جلوی توالت ها می خوابند و سالن ۱ و ۲ و ۳ هم بهتر از سالن ۴ نیست. بند ۴ هم آنقدر زندانی دارد که جلوی توالت و روی پله ها و ایستگاه پله ها می خوابند هنگام حمام یکنفر زیر دوش و ۱۰ نفر در صف هستند .

    سرپرست سابق بند ۶٫۱ مرتب به مولوی های اهل سنت متعرض می شد که ریشتان را کوتاه کنید که آنها می گفتند در حد یک مشته در مذهب ما واجب است و ایشان به آنها گفته ریش شما دل ما را سیاه میکند. ( این همه نا به سامانی ها و اعدام ها دلش را سیاه نمی کند ولی ریش مولوی ها دلش را سیاه می کند )

    کوتاه کردن اجباری ریش رهبران زندانی اهل تسنن / تبعیض در تماس تلفنی زندانیان

    ریش یکی از مولوی های هم بند مرا که به زندان تربت جام منتقل شده است به زور کوتاه کرده اند که او هنگام کوتاه کردن ریشش مرتب گریه می کرده است مگر زدن ریش در زمان رضا خان مشکل مملکت را حل کرد که اکنون کوتاه کردن آن مشکل مملکت را حل کند .

    زندانیان در بندهای مشاوره ۲ و ۳ هر روز ۱۰ دقیقه و در بندهای ۴ و ۵ هر روز ۵ دقیقه و در بند ویژه روحانیت هر روز ۱ تا ۲ ساعت سهمیه مکالمه تلفنی دارند در حالیکه در عمومی ۳ بند ۱/۶ قبلا ۴ روز در هفته و اکنون ۳ روز در هفته هر نوبت ۱۰ دقیقه حق مکالمه تلفن دارند و مولوی های اهل سنت قبلا در هر هفته فقط ۱۰ دقیقه و اکنون در اتاق ما هفته ای ۲ نوبت ۱۰ دقیقه حق تلفن دارند . تبعیض تا کجا !؟ هرجا تبعیض هست بی عدالتی هست پس ظلم هست و جایی که ظلم هست آزادی و دموکراسی نیست .

    ۹۰% زندان به وسیله زندانیان اداره می شود. زندانیان خدمه از امتیازاتی مثل تلفن بیشتر و حمام در ساعت جدا برخوردارند و زمانی که غذا تقسیم می شود ابتدا سهم وکیل بند و خدمه در بیشتر بندها ( به غیر از بند ما ) برداشته می شود. ملاقات حضوری برای خدمه به جای هر ۶ هفته هر ۴ هفته یکبار و ملاقات شرعی به جای هر ۳ هفته هر ۲ هفته یکبار می باشد. ولی یک عده از خدمه مانند رابط بهداری ۲۴ ساعت باید کار کنند و در پایان هفته به ازای آن معادل ۱۵۰۰ تومان سیگار دریافت کنند، استثمار از این هم بیشتر وجود دارد ؟!

    زندانیان زیادی دیدم که به خاطر سرمای خیابان و گرسنگی ، از این که به زندان افتاده بودند خوشحال بودند و زندانیانی دیدم از این که آزاد می شدند ناراحت بودند و حتی کرایه رفتند به روستا و شهرشان را نداشتند.

    اما این مورد جالب است که یکی از زندانیان که ۵۰ سال سن دارد و صاحب ۴ فرزند می باشد و به جرم سرقت در زندان است می گوید اگر ماهیانه سیصد هزار تومان به من بدهند حاضرم ۳۰ سال حبس را تحمل نموده و در زندان کار کنم . بارها او را هنگامی که به خانواده اش تلفن می زند، دیده ام که همچون کودکان گریه می کند. دل هر بیننده ای را به درد می آورد بله تخم مرغ دزدها را به زندان می اندازند و با دزدان میلیاردی بیت المال مدارا می کنند .

    آیا با این تراکم زیاد زندانیان، می شود طبقه بندی زندان را که جزء آیین نامه زندان است اجرا کرد ؟!

    نتیجه این می شود که ۳ نفر را از کنار من می برند و اعدام می کنند و هم بندی های من شاهد هستند که چه خواب های وحشتناکی دیده و در خواب چنان جیغ می کشم که همه را از خواب بیدار می کنم .

    آن خانم آلمانی به یاد اردوگاه های مرگ هیتلر می افتد

    زندان وکیل آباد مشهد، قبل از انقلاب دارای ۴ بند بوده که به وسیله مهندس آلمانی ساخته شده است که حدودا ۱۵۰۰ زندانی داشته و همچون پارک بوده است.

    به گفته مسئولین فعلی این زندان برای ۲۵۰۰ زندانی ساخته شده، در حالی که به گفته خود مسئولین در حال حاضر حدود ۱۳۰۰۰ زندانی دارد و تنها امسال نسبت به پارسال ۴۵۰۰ زندانی به آمار زندانیان اضافه شده است.

    اگر اشتباه نکنم برتراندراسل فیلسوف فرانسوی می گوید شما جوان فلج را به من دهید من از او قهرمان دو می سازم .حال از شما می پرسم اگر قهرمان دو کشور را مدتی در این زندان نگهداری کنند به غیر از جوانانی افلیج چیزی دیگری تحویل می دهند ؟!

    اگر زلزله ای بیاید نجات زندانیان که هیچ، چگونه کارمندان زندان را نجات می دهید؟

    اگر آن خانم مهندس آلمانی زنده باشد و او را بیاورند که زندان را ببیند چه احساسی خواهد کرد؟ من فکر می کنم اگر سکته نکند، به یاد اردوگاه های مرگ آلمان هیتلری می افتد.

    کدام کشور دارای دموکراسی چنین زندان هایی دارد ؟ خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. آیا این زندان اسلامی و زیباست؟

    مگر حضرت علی ( ع ) که حکومتش از ایران تا مصر بود زندانی داشت ؟

    تجاوز و قتل در زندان

    چنین زندانی نتیجه اش تجاوزات جنسی و قتل های مکرر توسط خود زندانیان است. در ۱۵ / ۱۱ / ۸۹ یک زندانی به وسیله دیگری به قتل می رسد. زندان گوانتانامو خارج ازخاک آمریکا است و اگر زندانیان به امراض گوناگون مبتلا باشند به مردم آمریکا منتقل نمی شود ، ولی این زندان در داخل شهر مشهد قرار دارد و روزی حداقل ۲۰۰ نفر ورودی دارد که چنانچه این زندانیان به بیماری های مختلف دچار شوند که می شوند و در انواع خلاف کاری ها تخصص ببینند که می بینند، چه می شود؟!

    به گفته ی نماینده مجلس زورگیری بیداد می کند، آقایان اگر به زندانیان رحم نمی کنید به خودتان رحم کنید شما از کجا می دانید بیماری به همسر و فرزند شما منتقل نمی شود و یا فرزند و همسر شما به دام خلافکاران نمی افتند؟

    حکومت افغانستان که مجبور شده به صلیب سرخ اجازه بازدید از زندان هایش را بدهد به نفع دولت و زندانی شده یا به ضررشان؟ زندانیان افغانستان با آن شرایط استاندارد جذب دولت می شوند یا دشمن دولت؟ چرا دولت ایران اجازه نظارت بر زندان ها را به سازمان های حقوق بشر داخل و خارج نمی دهد؟

    اگر ۱۵۰۰ زندانی در رژیم شاه به ۱۰۰۰ نفر تقلیل می یافت آن وقت هم NGO ها اجازه بازدید نمی داد ؟! ( در رژیم شاه اکثر شهرهای خراسان از جمله چناران ، شاندیز و سرخس و … اصلا زندان نداشتند، در حالیکه اکنون چناران حدود ۵۰۰۰ زندانی دارد.)

    مسلما نه تنها اجازه بازدید می داد که برای سایر کشورها الگو می گردید و زندانیان هم خجالت زده می شدند که چرا از قانون اطاعت نکرده و به زندان افتاده اند. NGO های مستقل نشانه توسعه یافتگی آن کشور است. کدام کشور دارای دموکراسی چنین زندان هایی دارد؟

    اعدام پنهانی ۶۳ زندانی در نوزده مرداد ۸۹

    یکی از زندانیان به نام احمدشاه نادری ( افغانی ) تعدادی شپش با خودش برده بود که در ملاقات حضوری به خانواده اش نشان دهد که چطور جایی زندگی می کند اتفاقا گرفتار مأمورین بازرسی می شود او را نزد یکی از مسئولین زندان می برند و به او می گویند “می توانی ۵۰۰ شپش در پنج شب بیاوری ؟” می گوید می توانم و او هر شب به راحتی ۱۰۰ شپش نزد مسئول مربوطه می فرستد و سرانجام با ۱۰۷ گرم کریستال همراه با ۶۲ نفر دیگر در ۱۹/۰۵/۸۹ اعدام شد.

    آقای جواد لاریجانی فرد شجاعی است! من به ایشان تبریک میگویم!

    آیا این زندان که مشابه آن در ایران کم نیست ننگ ملت ایران و بشریت نیست ؟! زندان آیینه تمام نما از نحوه اداره کشور است و کشور هم بهتر از این اداره نمی شود، به کجا می رویم ؟!

    آقای محمد جواد لاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه آدم بسیار شجاعی هستند که در سازمان ملل از رعایت حقوق بشر در ایران از جمله زندان ها دفاع می کند!

    با این وضعیت زندان ها و زندانی ها من به ایشان تبریک می گویم!

    هتک حرمت و برهنه کردن زندانیان: داخل شورت را هم دست می کنند و می گردند

    زمانی که به ملاقات حضوری می رویم یا به هر دلیلی ما را از زندان بیرون می برند ( دادگاه یا بیمارستان ) در مراجعت ما را در اتاق بازرسی به جز یک شورت، لخت می کنند و داخل شورت را نیز نگاه کرده و به دقت بازرسی می کنند و دستی هم به داخل … زندانی می کنند.

    تاریخ به یاد دارد که به دستور آقا محمد خان قاجار به لطفعلی خان زند تجاوز کردند و این ننگ تا ابد برای خان قاجار باقی ماند و از جوانمردی خان زند نکاست . آنها که به دست و پای آزادی خواهان دستبند و پابند می زنند و به جوان ها تجاوز می کنند و داخل مقعدشان را نیز بازرسی می کنند جز ننگی ابدی برای خود باقی نمی گذارند .

    شیر را بر گردن ار زنجیر بود بر همه زنجیر سازان میر بود

    نمی خواهم از خودم دفاع کنم ولی با توجه به اینکه نماینده معلمان هستم و مسئله شأن و منزلت معلم در کار است این جمله را می نویسم:

    ۱۰ مرتبه مرا با پابند و دستبند و لباس زندانی به بیمارستان و پزشکی قانونی بردند که بارها به خاطر ترافیک مرا به دنبالشان در خیابان ها کشاندند. این شعر مولانا را می خوانم :

    عار نبود شیر را از سلسله نیست ما را از قضای حق گله

    شیر را بر گردن ار زنجیر بود بر همه زنجیر سازان میر بود

    اعدام دو تبعه آفریقا تنها از اتاق ما

    از اتاق ما تا کنون دو تبعه اهل آفریقا ۱۹/۰۵/۸۹ آکاسی اکابه از غنا و پل چیندو ۰۵/۰۸/۸۹ از نیجریه به جرم حمل مواد مخدر اعدام شدند، آیا بهتر نیست حتی اگر تبادل مجرمین بین دو کشور امضا نشده باشد آنها را با حکم صادره و بعد از گرفتن هزینه دادرسی و جریمه تحویل کشورشان داد تا آن کشور هر طور می خواهد با آنها رفتار کند .

    من تغییر می دهم پس هستم

    در سال ۱۳۵۳ در دانشگاه ارومیه درسی به نام ترویج کشاورزی با رئیس دانشگاه دکتر جعفر راثی داشتیم که بعضی مواقع به بحث سیاسی تبدیل می شد، یکبار ایشان گفت شما باید خود را با وضع موجود تطبیق دهید که من گفتم شرایط موجود را تغییر می دهیم و جوان آن روز که اکنون نزدیک ۶۰ سال سن دارد و معلم بازنشسته است با همان حرارت شور عشق و با تمام بیماری هایی که در زندان به سراغش آمده در بند ۶٫۱ زندان مرکزی مشهد ( زندان وکیل آباد )، فریاد می زنم:

    ” من تغییر می دهم پس هستم .”

    زندان مرکزی مشهد

    نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان – سید هاشم خواستار

     
  14. درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
    و به همکاران با وفا و استوارتان و هموطنان غیور و آزادمنش

    1. در درجه اول خستگی ناپذیری و تعهد شما را نسبت به مردم ایران و در تمام زمینه ها ، آفرین و تحسین می کنم. فکر می کنم همان اراده و آگاهی و نداشتن طمع و سخن عشق که سر تا پا ی وجود شما رافرا گرفته به شما نیرو می بخشد.
    ایکاش بسیاری از ما مردم از این صفات زیبا بهره ای می بردیم و به آن آگاهی می رسیدیم و طمع را از خود دور می کردیم و بطور حتم سرزمین اجداد و آباء ما ایران و زندگی فعلی ما و آیندگان ما رنگ های ملون و قشنگی داشت. و آرامش در زندگی ما پدیدار می شد.

    2.مصاحبه و ویدئو با رادیو رها راگوش کردم و بغض گلویم را گرفت و اشگ هایم سرازیر شد از اینهمه ظلم و ستمی که برای نمونه به مادران شریف و ستمدیده ایران و آقای عباس امیر انتظام حکومت آخوندی وارد کرده است. خو و طینت غیر انسانی و ددمنشانه در ذات آخوندیسم نهادینه شده است. و فکر نمی کنم ضجه ها و ناله ها و نصایح و اندز ها و زبان خوش و مهربان کوچکترین اثری بروی آن ها بگذارد فعلأ بر اریکه ثروت و قدرت تکیه داده اند وگوششان به این همه حرف ها بدهکار تیست. ای دل غافل !
    باید کاری کرد کارستان !

    3.جای هیچگونه تعجب نیست . قسی القلبی و شقاوت آخوند ها و بلند پروازی ها از اندیشه و ریشه های دین اسلام ناب محمدی نشئه گرفته است و نمونه این اعمال در 1400 سال قبل در جنگ بنی قریظه وکردن زدن به روایت و اسناد تاریخی 750 نفر در جلوی زنان وکودکان آن ها بدست لنکه زمین و آسمان علی متقیان و زیبز و طحال انجام گرفته است. (مغازی ، جنگ های پیامبر اسلام. ، تاریخ عمربن واقعدی).

    4.فکر نمی کنم شما سرمشقی برای آخوند ها بشوید که از ندامت و پاکدامنی و شهامت و صداقت رفتاری شما درس عبرت بگیرند. این جهش های فکری به ندرت در بعضی انسان ها پدید می آید. پرورش طمع به روزگار و قدرت و ثروت گریبان این قشر آخوند ها را گرفته است وتا زمانی که این تفکر آخوندیسم در ایران حکم فرمائی می کند ، صلح و آرامش (ابدی) بوجود نخواهد آمد.
    صلح و آرامش در یک جامعه فقط توسط بصیرت و فهم و یک سیستم حقوقی انساتی میسر و امکان پذیر است.

    5.همانطور که در یادداشت های قبلی هم اعلام نمودم : مسئولیت و حاصل تمام بی عدالتی ها در عرصه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ناهنجاری های اچتماعی و فلاکت و بدبختی مردم ایران را در شرایط فعلی بعهده شخص خامنه ای می دانم.. برای حفظ ایمان و عقاید مردم ، جدائی دین از سیاست ، اقتصاد و دولت را بفوریت خواستارم.

    با آرزوی تندرستی و موفقیت و تشکر از امکان و درج دیدگاه دگری در وب سایتتان

     
  15. نزدیک به ۸۰ میلیون ایرانی تفهیم شد که آیت الله و امام جمعه و نماینده رهبر و عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان و پاسدار سپاهی و شهردار و قاضی طرفدار تند رویها و دادستان و مجلسی و شهردار و فرمانده بودن یعنی مال اندوزی و دست اندازی به بیت المال . نقش این مجموعه با فساد نامحدودی در ذات این افراد و نهاد های رهبری تافته و بافته شده که هیچ دستگاهی وجود ندارد که بازخواست این فسادها را بکند به غیر از پیشگاه دل مردم ایران و تاریخ. روزی بلندگو ها و میکروفونها و ثروت تندرو ها گرفته خواهد شد و قبور شما دسته جمعی خواهد شد نیز نشانی برای آیندگان

     
  16. ريشه ها ٢٣٧( قسمت ٢٣٦ ذيل پست قبلى )
    عنوان هاى فرعىِ ذيلِ بخش فرهنگ به ترتيب : فرهنگ دينى / عرفان/ و…
    زمين و آسمان حافظ
    ٢٧- مرورى بر كارنامه حافظ پژوهى
    اين قسمت :شراب خانگى ترس محتسب خورده
    مورخان زمان حافظ دچار آشوب ذهنى شده اند . زرين كوب در از كوچه رندان با كنار نهادن برخى از داده ها مانند رندان و اوباش شهر اين آشوب را بيش تر كرد . خرمشاهى هنرهاى بسيارى به حافظ بست از جمله اسطوره سازى و حال آنكه فرد نمى تواند اسطوره بسازد ؛ آن هم در سده هشتم هجرى كه عصر اساطيرى نيست . دانشمندان هر قدر هم در باره تكوين اسطوره ها اختلاف داشته باشند ، در اين نظر همداستانند كه اسطوره ها را ناخود آگاهى جمعى مى سازند نه افراد آگاهى چون شاعران و نويسندگان . در ضمن ، خرمشاهى پنداشت كه كه هركس حافظ را جز در قالبى بريزد كه او ريخته است ، نه تنها به خطا رفته بلكه جزم گرا و اهل سياه و سفيد است . او حافظ را عارف شمرد اما عارفى گنه كار ، اما چون نتوانست عرفان او را شرح دهد ، به انتظار كسي نشسته است كه به قول خودش فحل و فارس باشد . به حسب روش دو كتاب حافظ چه مىًگويد از محمود هومن و عرفان و رندى در شعر حافظ از داريوش آشورى سرآمد ديگران شده اند و هردو مى كوشند خطاهاى خرمشاهى را رفع كنند و ميان آموزه هاى حافظ در سنين مختلف فرق بگذارند.اما اين هردو نتوانسته اند پيشفرض هاى خود را كنار بگذارند يا دست كم آنها را تبيين كنند .عرفان خود دينى جدا از اديان رسمى است ، اما اهل اديان آن را به دين خود راه داده و با دين خود سازگارش كرده اند . پيشينه عرفان اسلامى بسيار كهن تر از تاريخ اسلام است .، اما عارفان اعم از عارفان اسلامى و مسيحى و يهودى باورهاى خود را بر پايه اين اديان تعريف و تدوين كرده اند .عرفان بستگى ذاتى اى با هيچ دينى ندارد مگر اديان خاصى چون آيين بودا .به باور محمود هومن حافظ ، اين شاعر آزاده ، در دوره هاى مختلف زندگى اش مراحلى از يك عرفان را پيموده اما هومن نتوانسته است نظرش را مستند كند . من خواهم كوشيد كه با آوردن نمونه هاى بسنده از شعر جوانى تا پيرى حافظ ، دگرگونى انديشه او را در تمام زندگى اش نشان دهم و آن گاه اين نكته را روشن كنم كه دستمايه هاى انديشه حافظ چيست . ( صص ٢٠-١٧)
    اين چكيده اى بود از مضمون نظر دكتر على حصورى در باب حافظ و حافظ پژوهى . در مرور شتابزده حصورى بر كارنامه حافظ پژوهى نام هاى بسيارى از جمله منوچهر مرتضوى از قلم افتاده است ؛ كسى كه چهل سالى پيش از حصورى در تحقيق دقيق خود تا آنجا پيش مى رود كه نزديك است خرقه عارفانه اى را كه به قول حصورى از سده نهم به دست صفويه براى حافظ دوخته شده است از تن اين شاعر بزرگ بكند ، و او را از عارف بودن معاف كند ، ليك بسنده به آن مى كند كه حافظ را از تابعيت تمامى خانقاه ها و طوايف عرفانى زمانش خارج كند و باز چهل سالى پيش از آشورى عرفان حافظ را رندى مى نامد كه آميزه اى است از قلندرى و ملامتى و خيام مسلكى ، آن هم با روايت ويژهِ خودِ حافظ . مرتضوى سرانجام چهل سال بعدتر بر اين نكته پاى مى فشرد كه مكتب و انديشه حافظ هيچ تأثيرى در ارزش زيبايي شناختى هنر شاعرى وى ندارد . در قسمت هاى پيش در حد وسع خود كوشيدم تا حق و سهم ضايع شدهِ اين پژوهشگر پيشگام را ادا كنم .
    حصورى از متن شناسى حافظ آغازِ راه مى كند .هدف وى به تصريح خودش درك انديشه ها و دلبستگى هاى حافظ است .(ص٢٥) ؛ يعنى همان موضوع غالب در اكثر پژوهش ها . اين رويكرد را پيش تر در بوته نقد نهاديم ، به نقل از سايه گفته شد كه شعر حافظ معنا گريز است اما فرم آن كه در وحدتى تام با معناى آن است دست يافتنى است .تمامى انديشه هايي كه به حافظ نسبت داده اند ، به صورتى روشن تر در رساله ها و كتب ديگر آمده اند ؛ آن هم با توجيهات و توضيحات استدلالى . طور ديگرى بگويم : اينكه شاعرى در رباعى يا غزلى منكر معاد شود يا برعكس از عالم قدس سخن گويد بى آنكه ادعايش را مبرهن سازد همان قدر اعتبار دارد كه شخصى خود را خداباور يا بيخدا معرفى كند . چنين شخصى نه وجود خدا را اثبات كرده است نه نبودِ خدا را. او فقط خودش را معرفى كرده است .شعر به ويژه غزل هرگز نمى تواند كاركرد رساله فلسفى يا كلامى داشته باشد .معمولاً اگر هم كسى خواسته است به زبان شعر انديشه اى حكمى يا عرفانى را توضيح دهد از قالب مثنوى بهره برده است و قالب بيانش را نيز بهتر است كلام منظوم بناميم نه شعر .بنابر اين ، انديشه هايي كه حافظ يا خيام بيان كرده اند فتواگونه اند و قبول آنها به اعتبار نام و شهرت گوينده خودش نوعى منش دينى و ايمانى است هرچندموضوع انديشه عليه دين باشد . به نظر مى رسد كه حصورى از اين نكته غافل نيست و نمى توان او را جزء لشكر حافظ پژوهانى قرار داد كه اشعار حافظ را براى بيرون كشيدن معانى پر رمز و راز حفارى كرده اند .حاصل اين حفارى هاى مفتشانه حد اكثر آن بوده است كه شخصِ حافظ به چه اعتقاد داشته است و اين چيزى از صدق و كذب محتواى اعتقاد را ثابت نمى كند مگر اينكه حافظ را چون اوتوريته اى تلقى كرده باشيم كه دين خويانه فتواي وى را گردن مى نهيم . براى حصورى جستجوى انديشه ها و دلبستگى هاى حافظ اصل نيست بل وسيله اى است براى تشخيص غزل هايي كه نمى توانند از آنِ حافظ باشند هرچند در كهن ترين نسخ ثبت شده باشند .براى مثال حصورى دو غزل حافظ را كه ابيات آنها به رديف بس ختم مى شوند با هم مقابله مى كند و به وضوح معلوم مى شود كه اين دو غزل از دو نفر است كه يكى به ديگرى جواب داده است . اكنون تشخيص اينكه كدام يك از حافظ است ،آشنايي با انديشه ها – و نه انديشه – و دلبستگى هاى حافظ را لازم مى آورد .سپس بر حسب اين انديشه ها و نيز برخى نشانه هاى ديگر حصورى شمارى از غزل هايي را كه انتساب آنها به حافظ قطعى مى داند جدا مى كند . در مورد مابقى غزل ها نيز اظهار نظر قطعى را به پژوهشگران مى سپرد .او همچنين بنا به نشانه هاى بيان شده در غزل ها از جمله اشاره به ممدوحان حافظ و برخى از رويدادها ، تاريخ تقريبى برخى از سروده هاى حافظ را از جوانى تا ميان سالى و از ميان سالى تا پيرى تعيين مى كند تا سير تحولات فكرى حافظ را معلوم كند . حصورى از سروده هاى جوانى حافظ شروع مى كند .هر غزلى كه در آن به شيخ ابو اسحق اشاره شده ، قطعاً با توجه به زاد روز حافظ به جوانى حافظ – اطراف بيست سالگى – تعلق دارد . غزلى با مطلع زير كه در آن حافظ سراغ استر گمشده اش را در اصطبل جلال الدين مسعود شاه مى گيرد باز به جوانى شاعر متعلق است .
    خسروا، دادگرا، شيردلا ،بحر كفا
    اى جلال تو به انواع هنر ارزانى
    در اين غزل حافظ مى گويد :
    در سه سال آنچه بيندوختم از شاه و وزير
    همه بربود به يك دم فلك چوگانى
    از شعر برمى آيد كه شاعر سه سال بوده كه به دستگاه وزارت و پادشاهى راه داشته و بخشش مى ديده است .در اين صورت ورود او به دستگاه شاهى بايستى در سال ٧٣٩ بوده باشد .اين مى رساند كه حافظ در حدود بيست سالگى به دربار راه يافته است .(صص٣٠-٢٩) در ديوان حافظ در پنج غزل اشاره به عيد صيام يعنى پايان يافتن رمضان مى شود.در سه غزل از اين پنج غزل اشاره به سال خورشيدى هست .يكى از اين غزل ها چنين پايان مى گيرد :
    حافظ منشين بى مى و معشوق زمانى
    كايام گل و ياسمن و عيد صيام است
    اكنون با محاسبات نجومى مى توان دريافت كه در عمر حافظ در چه سالى پايان رمضان با بهار همزمان مى شود .سال ٧٤٢ به دست مى آيد كه حافظ جوان بوده است . از قضا عبيد زاكانى نيز كه همزمان با حافظ و به گمان قوى دوست يكدل و همفكر حافظ بوده است در يكى از اشعارش به تقارن بهار و پايان رمضان اشاره كرده است . مى دانيم كه اشعار عبيد حكايت دارند از ستيزه وى با صوفى و زاهد و مفتى و محتسب و فقيه و ستايش پيرمغان و رندى و مى و شاهد . ترجيع بند وى اين مصرع را مكرر مى كند :
    با مغان باده مغانه خوريم
    هنگام قتل شاه شجاع و ورود امير مبارزالدين به شيراز حافظ جوان و عبيد ميانسال هر دو قصايدى مى گويند كه در آن از ابو اسحاق اينجو با عنوان جمال چهره اسلام شيخ ابو اسحاق ياد مى كنند .( صص٣٥-٢١)عبيد از شيراز درمى رود و حافظ مى ماند و با غم و مشقت ايام مى سازد . ناگفته نماند كه ابو اسحاق به گزارش مورخان از جمله به گزارش حافظ ابرو ( زبدة التواريخ ، جلد ١ ، ص ٢٦٢)نه فقط جمال چهره اسلام نبوده بل اغلب اوقاتش را به عيش و عشرت و باده خوارى مى گذرانده است .و با مردم شيراز نيز به مدارا رفتار مى كرده است ، خلاصه در زمان او خرابات ها يا ميخانه ها رونق داشته اند و حال آنكه مبارزالدين كه در ميان اهل شيراز به محتسب معروف بوده است ، چيزى شبيه گشت ارشاد راه مى اندازد ، ميخانه ها را مى بندد و مى خوارى و موسيقى را غدغن مى كند و گزمه هاى تازيانه به دستش به خانه هايي كه صداى موسيقى از آنها برمى خاسته حمله مى برند .در همين ايام است كه حافظ مى گويد :
    بود آيا كه در ميكده ها بگشايند
    گره از كار فروبسته ما بگشايند
    اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند
    دل قوى دار كه از بهر خدا بگشايند
    به صفاى دل رندان صبوحى زدگان
    بس در بسته به مفتاح دعا بگشايند
    نامه تعزير دختر رز برخوانيد
    تا حريفان همه خون از مژده ها بگشايند
    درِميخانه ببستند خدايا مپسند
    كه درِ خانه تزوير و ريا بگشايند
    ………………. ……
    اگرچه باده فرح بخش و باد گل بيز است
    به بانگ چنگ مخور مى كه محتسب تيز است
    در آستين مرقع پياله پنهان كن
    كه همچو چشم صراحى زمانه خونريز است
    سخت گيرى هاى مبارزالدين چنان شدت مى گيرد كه فرزندانش را كه تعصب دينى نداشته اند تهديد به قتل و كورشدن مى كند ، فرزندان نيز بر سر پدر ريخته ، او را زندانى و سپس كور مى كنند .شاه شجاع بر تخت مى نشيند و حافظ چنين مى سرايد :
    سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده بگوش
    كه دور شاه شجاع است مى دلير بنوش
    شراب خانگىِ ترس محتسب خورده
    به روى يار بنوشيم و بانگ نوشانوش
    هرجا حافظ از دختر رز نام مى برد جز شراب تاكى و باده انگورى نمى تواند مقصودى ديگر داشته باشد ، اما اييات برگزيده بالا كمينه شكى باقى نمى گذارد كه حافظ دارد اوضاع روزگار دو امير از خاندان مظفر را بيان مى كند كه اولى شراب و موسيقى و مجالس مغانه شادمانى را به خون و خاك مى كشد و دومى دگربار همچون دوران ابو اسحاق اينجو سايه ترس و وحشت را از شراب خانگى ترس محتسب خورده بر مى دارد . دوباره بانگ دف و چنگ و رباب از خانه ها و ميخانه ها برمى خيزد .حافظ اما حق دارد كه به اين گشايش در انقلابات زمانه اى نا ايمن دلخوش نباشد .از سينه فراخ و بخشنده اين رند دردمند سخنى برنمى آيدكه حتى در اوج شادى اندوهى نامحسوس در آن نهان نباشد . دكتر منصور رستگار فسائي مقاله اى پرمايه در ياد روز فردوسى نوشته است با عنوان :فردوسى و حافظ . اين مقاله كه از گوگل به آسانى دسترس پذير است روزگار دو شاعر بزرگ را با هم سنجيده است . حق آن است كه در بخشى مستقل و جداگانه به روزگار حافظ بپردازيم .اينجا بسنده به اين نكته در مقاله ياد شده مى كنم كه روزگار حافظ به مراتب از زمانه فردوسى نا امن تر و تيره تر بوده است .نويسنده فرهيخته مقاله بالا شانزده امير را نام مى برد كه در عمر ٦٨ ساله حافظ بر فارس حكومت كرده اند . در ووزگارى كه مردم هيچ دخالتى در انتخاب حاكمان نداشته و چنين چيزى اصلاً تصور پذير نبوده است ، براى مردم زيرك و خوش ذوق شيراز تنها اين اميد مى مانده است كه شخص حاكم به مردم كم تر ستم كند .رابطه شاعران با دربارها هرچند به رسم روزگار وسيله امرار معاش شاعران بوده ، در عين حال مى توانسته حاكم را به عقل و مدارا و داد فراخواند و از خشونت هاى خونبار حاكمان بكاهد . اين خشونت زدايي دست كم در مورد حافظ و عبيد صدق مى كند .
    بارى ، كارنامه حافظ پژوهى به تدريج از ذات گرايي مفسران قدمايي مى كاهد و به اين يافته ارزشمند مى رسد كه حافظ از جوانى تا پيرى در خلأ يا در حقيقتى جدا از زمين و زمان نمى زيسته است . آشوب و نا امنى اين روزگار به شاعر مى آموخته است كه حتى دوران هاى خوش ترى چون عصر شاه شجاع دوامى نمى تواند داشت .در روز هاى تنگ و تيره و بحرانى همواره دكان داران دين فرصت را براى قدرت پناهى و مردم فريبى مغتنم شمرده اند . حافظ گاهى كه از رياى شيخان شكوه مى كند ، از گسترش پديده اى اجتماعى سخن مى گويد . هاتف غيب حافظ نشان از ايمان حافظ به خدا دارد ، اما خداى او ديگر است ؛ خدايي است كه مى گويد : آزار مده ، ريا مورز ، ،ستم مكن ، اما مى دلير بنوش و عشق و شادى را غنيمت شمار . حافظ غزلى را با سلامى چو بوى خوش آشنايي مى آغازد و با درودى چون نور دل پارسايان ، و ناگهان از فراز اين لحن شاد به فرودى دردانگيز مى افتد چرا كه واقعيت تلخ جهانى آكنده از دروغ و ريا و دين فروشى پس گردنش مى زند :
    مى صوفى افكن كجا مى فروشند
    كه در تابم از دست زهد ريايي
    رفيقان چنان عهد صحبت شكستند
    كه گويي نبوده است هيچ آشنايي
    حافظ شاهد زمانه اى است كه شادمانى چندان به آن وفا نمى كند . اين است كه گاه غزل هايش گويي همان پند خيام است در قالبى ديگر :
    شراب و عيش نهان چيست كار بى بنياد
    زديم بر صف رندان و هرچه باداباد
    ز انقلاب زمانه عجب مدار كه چرخ
    از اين فسانه هزاران هزار دارد ياد
    قدح به شرط ادب گير زانكه تركيبش
    ز كاسه سر جمشيد و بهمن است و قباد
    كه آگه است كه كاووس و كى كجا رفتند
    كه واقف است كه چون رفت تخت جم برباد
    ز حسرت لب شيرين هنوز مى بينم
    كه لاله مى دمد از خون ديده فرهاد
    بيا بيا كه زمانى ز مى خراب شويم
    مگر رسيم به گنجى در اين خراب آباد
    با پوزش از اين كه سخن به درازا كشيد . در قسمت بعد به نتيجه گيرى دكتر حصورى مى پردازم .سپاس از بردبارى شما

     
    • کورس عزیز واقعا زیباست نوشته های شما همیشه تا اخر همه را میخوانم ادامه بدید ارادتمند از قزوین

       
  17. با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد با توجه به این که در حال حاظر رئیس جمهور آقای روحانی هستند و ایشان طبق قانون به قرآن سوگند خورده اند که از قانون اساسی دفاع جانانه کنند !! و موظف به این کار هستند!! اگر امکان دارد مطالباتتان را از طریق ایشان هم رسما پیگیری کنید تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد !! ودر پایان رنج نامه دختر جناب سلطانی را می آورم . با احترام….دختر عبدالفتاح سلطانی به روحانی: به عنوان رییس جمهوری وظیفه حفظ حقوق شهروندان بر عهده شماست

    منتشر شده در سه شنبه, ۱۱آذر , ۱۳۹۳ | ۶:۵۷ ب.ظ.

    abdolfattah-soltani-saham-newsمائده فرزند عبدالفتاح سلطانی، وکیل و فعال حقوق بشر دربند در نامه ای به حسن روحانی از وی خواست تا مقابل اعمال غیر فانونی دادستانی تهران به عنوان رییس جمهور و پاسدار قانون اساسی بایستد.

    به گزارش سایت جرس، مائده سلطانی این نامه را در پی جلوگیری از اعزام پدرش برای درمان، به رغم وضعیت نامساعد قلبی و نامنظم بودن فشار خون وی در زندان نوشته است.

    عبدالفتاح سلطانی، وکیل دادگستری، عضو کانون مدافعان حقوق بشر و عضو هیات مدیره کانون وکلای دادگستری است که به اتهامات تشکیل کانون مدافعان حقوق بشر، تبلیغ علیه نظام و دریافت جایزه حقوق بشر نورمبرگ توسط قاضی پیرعباس به ۱۸ سال حبس و تبعید به برازجان و ۲۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شد. حکمی که بعد از تجدید نظر خواهی و به ۱۳ سال و ۱۰ سال محرومیت از وکالت تقلیل یافت.

    وی پیش ‌از این در سال ۱۳۸۴ بازداشت و مدت ۲۱۹ روز را در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین گذرانده بود. قاضی مرتضوی او را به جاسوسی از طریق افشای اطلاعات پرونده موکلان خود متهم و به ۵ سال حبس و ۵ سال محرومیت از خدمات اجتماعی محکوم کرده بود، اما دادگاه تجدید نظر وی را از کلیه این اتهامات تبرئه کرد.

    متن کامل نامه مائده سلطانی به رئیس جمهور به شرح زیر است:

    جناب آقای حسن روحانی
    ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
    احتراما برابر مسیولیتی که ملت از طریق انتخابات به حضرتعالی تفویض کرده و مسولیت اجرای قانون اساسی را بر عهده جنابعالی قرار داده اند و همچنین مطابق اصول متعدد قانون اساسی که اصل قانونی بودن مجازات را به رسمیت شناخته و هر گونه مجازات افزون بر رای دادگاه را غیر قانونی اعلام کرده است ، توجه شما را به موارد ذیل جلب می نمایم .

    یکم : پدر من به عنوان وکیل دادگستری و مدافع حقوق انسان ، بیش از سه سال است که بدون هر گونه استفاده از مرخصی و حتی مرخصی درمانی ، در زندان جمهوری اسلامی محبوس است و نیاز به درمان فوری دارد اما مقامات دادستانی با گردنکشی و استکبار ،ایشان را از حقوق قانونی و درمانی خویش محروم ساخته است و بیم ان می رود که ایشان به دلیل بیماری های مختلف که در زندان به آن مبتلا شده و از جمله بیماری های خطرناک محسوب می شود ، خدای ناکرده دچار عارضه قلبی و مشکلاتی دیگر شود .
    دوم: صرف نظر از سیاست جمهوری اسلامی در مقابل مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر ، قانون اساسی جمهوری اسلامی ، آیین دادرسی کیفری و توصیه های شرع اسلام بر حفظ حقوق انسانی، از جمله قواعد آمره محسوب شده و همه اجزای حکومت باید به این الزامات پایبند باشند.
    سوم ،: قانون مجازات اسلامی ، قانون حقوق شهروندی و ایین نامه سازمان زندانها نیز تاکید بر حفظ سلامت زندانیان دارد و صراحتا توصیه کرده است تا در صورت لزوم، مجازات زندانی برای درمان تعلیق شده و درمان در خارج از زندان تکمیل گردد.
    لازم به ذکر است که مرجع تشخیص این الزام ، نه نماینده دادستان و یا خود ایشان ( آقای خدابخشی دادیار و قاضی ناظر بر زندان و یا آقای ….) هستند که به درخواست های مکررمادر و پدرم بی توجهی نشان می دهند بلکه هیات پزشکان معتمد زندان هستند که بارها وضعیت پدرم را فوری و اورژانسی تشخیص داده اند.
    چهارم : جنابعالی به قران کریم سوگند یاد کرده اید که پاسدار حقوق ملت و وفادار به قانون اساسی باشید و از سوی دیگر به عنوان وکیل دادگستری الزام به رعایت قانون دارید و همواره وعده آزادی زندانیان و کمتر از آن ، بهبود وضعیت آنها را داده اید .
    با این مقدمه به اطلاع حضرتعای می رساند ، مقامات اداری قوه قضاییه و از جمله زندانبانان و دادستان و نماینده های انان در حال حاضر به رای و نظر غیر قانونی خود ، مجازاتی افزون بر رای و حکم دادگاه را به زندانیان و خانواده انها و مشخصا پدر بیمار من بار کرده اند و توجهی به قانون اساسی ، ایبن دادرسی کیفری ، و الزامات شرع نداشته و بر خلاف نظر کمیسیون پزشکی و پزشکی قانونی که الزام به درمان خارج از زندان وی داده اند ، از آن خودسرانه جلوگیری می کنند.

    از شما درخواست دارم به عنوان رییس قوه مجریه و وکیل دادگستری به این موضوع حیاتی رسیدگی کرده و پاسخ مناسب ارایه کنید و جلوی اقدامات خودسرانه این مسئولین رو هر چه سریع تر بگیرید تا در صورت ادامه بی توجهی ، بتوانیم در مراجع مناسب موضوع را پیگیری کنیم .

    مائده سلطانی

    1.رنجنامه همسر عبدالفتاح سلطانی خطاب به روحانی: ما این ظلم‌ها را فراموش نمی‌کنیم
    2.فرزند عبدالفتاح سلطانی:‌ آقای روحانی، برای آزادی زندانیان سیاسی کوشش کنید
    3.دختر عبدالفتاح سلطانی: حکم مادرم برای وادار کردنش به سکوت است
    4.نامه دختر عبدالفتاح سلطانی به دادستان تهران
    5.۱۲۷ نفر از فعالین سیاسی ، اجتماعی، زنان و مدافعان حقوق بشر در واکنش به حکم عبدالفتاح سلطانی: نقض آشکار حقوق بشر را پایان دهید

     
  18. مصباح‌ یزدی: جامعه ایران لیاقت رهبری خامنه‌ای را ندارد

    ۱۱ آذر ۱۳۹۳

    با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : آخرین افاظات آقای مصباح !!!! که حتما ایشان را لایق رهبری کل کائنات میدانند!! حالا از ایشان سوال کنید اصلا چطور است که خداوند با ایشان صلاح و مشورت کند؟؟ از خود بی خود شدن و پاچه خواری آیا حد ومرزی دارد؟؟ مرد حسابی سر پیری و معرکه گیری ؟؟؟ با احترام.

    محمدتقی مصباح یزدی گفته جامعه ایران «لیاقت» رهبری علی خامنه‌ای را ندارند.

    مصباح یزدی افزوده بزرگ‌ترین دشمنان جامعه کسانی هستند که در زمینه تضعیف ولایت فعالیت می‌کنند.

     
  19. دوستان مقاله زیر را از اقای قدیانی مطالعه کنید
    /http://sahamnews.org/1393/09/271390

     
    • چی شد که نظر این شخص حقیر در مورد آقای قدیانی تند قلمداد گردید؟ جنابعالی هم در انقلاب شرکت داشتید ولی در طول زمان به نقطه ای رسیدید که گذشته برای شما روشن شد و خودتان هم آنرا توضیح دادید. ولی در مورد آقای قدیانی من هنوز مطمئن نیستم که ایشان به آنجایی رسیده باشند که افکار و عملکرد گذشته خودشان برایشان روش شده باشد. نگران این هستم که ایشان هم مثلا بخواهند بازگشت به دوران طلایی بکنند و اسلام رحمانی برای ما ارمغان جدید بیاورند. لابد شنیدن میگن مار گزیده از رسمون سیاه و سفید هم میترسه.

       
  20. گفته میشود در تمام تاریخ ایران 5 سال بیشتر مال ایرانی نبوده است. 2-3 سال زمان مصدق نصف روز در اول چیزی که انرا انقلاب مینامند. هر گز نتوانسته است بطور پیوسته خود باشد. هماره بخاطر احساس انسان بودن خود دچار ترس و دلهره بوده است. اینکه بگوید کیست و چه میخواهد. همواره طرز فکر او منش او شخصیت و هویت او زیر فشار دیکتاتور ها دچار اعواج شده است. تجربه نوریزاد پرانتزی است در تاریخ ما تا ایرانی هم ایرانی باشد. در پیاده رو در یک در یک اتاق در سالن انتظار زندان. برای مردم غیرقابل تصور است که ماموران اطلاعات از بازدید کنندگان یک نمایشگاه عکس بگیرند. از صحبت کردن سه نفر با هم فیلم بگیرند. یک نفر که تنها اموال خود را مطالبه میکند مورد ضرب و جرح قرار گیرد. اما حضور او در کنار پیاده رو ماموران اطلاعات را هم وسوسه می کند تا دوربین خود را به کناری بیاندازند.و انسان بودن خود را مدعیشوند. قرن هاست که قصه گوی هزار پادشاه بوده ایم. مردی را یافته ایم که قصه گوی هزار هزار شهرزاد گشته است. انسان بودن ما را مدعی است. هر روز بر سر هر کوی برزن ظاهرمیشود و پرچمی سرخ بر دست دارد. پرچم او علامت خط قرمز های ماست. حد اقل شرافت انسانی.

     
  21. مازیار وطن‌پرست

    با خواندن تاریخ سال‌های نخست انقلاب به همت و قلم جناب حامی، توجهم به موضوعی جلب شد. اغلب می‌گویند تاریخ روایت فاتحان است. اما در زمانهٔ ما تاریخ فاتحان خریداری ندارد. کم و بیش هیچ کس به روایت رسمی بنیانگزاران جمهوری اسلامی از تاریخ توجهی نمی کند.
    و عجیب اینجاست که روایت شکست خوردگان آن دوره (سلطنت طلبان) کم و بیش می‌رود به روایت اگر چه غیر رسمی ولی غالب بدل شود.
    طبق این رویت مردم ایران انقلاب نکرده‌اند بلکه آمریکا و انگلیس (!) توسط بی‌بی‌سی شورشی سامان داده‌اند. روشنفکران چپ و ملی و مذهبی از سر بی‌دردی و سیری با شاه مخالف بودند. همانها خمینی را آورده و بلای جان ملت کرده‌اند.
    در اینکه هر یک از حرفهای فوق (در عین غلط بودن) ریشه در واقعه یا واقعیاتی دارند شکی نیست. بی‌بی‌سی انقلاب ایران در راستای عملکرد عمومی رسانه‌ایش بطور کامل پوشش داد؛ همانطور که جنبش سبز را نیز. آمریکا و غرب پس از قطع امید از شاه و عملکرد منفعلانهٔ او از وقوع کودتا توسط ارتش جلوگیری کردند. که البته هر دوی اینها با انقلاب کردن تفاوت آشکاری دارد.
    مقایسهٔ ابتدایی آمار و شاخص‌های زندگی در سال 57 و امروز خیلی آشکار از برتری عملکرد نظام پادشاهی حکایت دارد. اما نباید فراموش کرد که:
    اولا هیچ کس در سقوط نظام پادشاهی (که لقب مشروطه را هم یدک می کشید) به اندازهٔ شخص محمدرضا شاه مقصر نبوده‌است. او یک تشکیلات بوروکراتیک عظیم را -همچون هِرَمی غول آسا- بر راس آن یعنی شخص خودش بنا نهاده‌بود. این سیستم خواه ناخواه با هر اتفاقی که برای او می‌افتاد فرو می‌ریخت. پس از تبعید رضاشاه از کشور توسط متفقین اگر شاکله نظام سرپا ماند به دلیل وجود دولتمردانی همچون فروغی، ساعد، قوام، مصدق و امثال ایشان بود. اما در سیستم محمدرضا شاهی هیچ دولتمرد مستقلی که بدون وابستگی به دربار از خود نام و اعتباری داشته باشد و نزد مردم شناخته شده باشد وجود نداشت. البته زمانه هم زمانه‌ای بود که انقلاب و براندازی به خودی خود – و تحت هژمونی چپ- مقدس شمرده می‌شد. از سوی دیگر وضعیت اجتماعی نیز با برآمدن طبقات جدیدی همچون کارگران، دانشجویان، تحصیلکردگان و … دگرگونی‌هایی عمیق و غیرقابل برگشت کرده‌بود.
    ثانبا- محمدرضاشاه با اینکه خود سبب بسیاری از این دگرگونی‌ها بود، اما آن را به رسمیت نمی‌شمرد. در پاسخ خبرنگار خارجی که او را با این حقیقت (تغییرات اجتماعی ایران و خواست طبقات جدید برای مشارکت در وضع سیاسی) به چالش کشید، گفت: مردم ایران پادشاهشان را مثل پدر خود دوست دارند. سنت پادشاهی در ایران برای شما قابل درک نیست.
    حال آنکه او خود با تسریع رشد اجتماعی، انقلاب صنعتی با رشد نزدیک به 10٪، برچیدن فئودالیسم، رشد شهرنشینی، ایفای حقوق زنان، … اولین کسی بود که در نابودی تمام سنت‌ها می‌کوشید. ونگهی کدام سنت پدر-فرزندی؟ تنها سنت سیاسی -تا قبل از مشروطه- سنت شاه و رعیت بود. خاندان پهلوی با بی‌معنا کردن مشروطیت و ناتوانی در تعریف یک مکتب سیاسی جدید با دست خود زمینه را برای رشد فلسفه سیاسی چپ (و طفیلی و مقلدش یعنی اسلام سیاسی) مهیا نمودند.

     
  22. با سلام

    دوستان عزيز اميدوارم هميشه سالم و تندرست با شيد و نيازي به مراجعه

    به بيمارستان و دكتر نداشته باشيد

    مقايسه اي بين بيمارستانهاي فرسوده و عتيقه ايران و مراكز درماني كشور هاي حاشيه جنوبي خليج فارس

    ——
    وزیر بهداشت:نیمی از بیمارستان های کشور فرسوده هستند
    تهران – ایرنا- وزیر بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی گفت : در زمان حاضر بیش از 50 درصد بیمارستان های کشور قدمت بالای 50سال دارند و فرسوده هستند
    به گزارش روز جمعه ایرنا از پایگاه اطلاع رسانی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، دکتر «سید حسن هاشمی» در حاشیه نشست با مسوولان اداره کل تجهیزات پزشکی این وزارتخانه گفت: نحوه ارایه خدمات در این مراکز به دلیل فرسودگی بالا به هیچ وجه زیبنده بیماران نیست.
    —-

    حالا نگاهي داشته باشيم به يكي از بيمارستانهاي مدرن كشور امارات

    http://www.taknaz.ir/news_detail_15865.html

    مسؤلان كشور چه جوابي دارند ؟ مي گويند بودجه و سرمايه نداريم

    صدها ميليارد دلار درامد نفتي كشور در 8 سال دولت محمود احمدي نژاد كجا خرج شد؟

     
  23. با سلام وعرض ادب :من تصورمیکنم این اشکی که ازدیدگان امیر انتظام عزیز سرازیرمیشد وهمراهش از دیدگان دوست داران او ؛اگرذره ای از آن به اقیانوس برسد دود از ته آن به زمین رسد واگربرخاک بارد؛خاک را به آسمانها پرتاباند .وای بحال ظالمینی که بیباکانه منتظرعقوبت خودشان نیستند .

     
  24. مازیار وطن‌پرست

    سخنی با استاد کورس دارم:
    در بخش 235 ریشه‌ها (ذیل پست روزهای زوج …) نوشته‌اند:
    «دموكراتيزاسيون به شرطى به دموكراسى راستين نزديك مى شود كه امكان فريب توده اى هرچه بيش تر از صنعت فرهنگ سازى رسانه اى گرفته شود و نيروى انديشه انتقادى هرچه گسترده تر ميان مردم اشاعه پيدا كند .»
    من گمان می کنم وجه سلبی جملهٔ فوق (گرفتن امکان فریب توده‌ای از صنعت فرهنگ) مستمسک همهٔ توتالیترین‌ها و عوام فریبان تاریخ برای حذف دگراندیشان بوده‌است. آنچه در بزرگترین دموکراسی‌های جهان می گذرد نه وجه سلبی، بلکه وجه ایجابی است. برای روشن‌تر شدن حرفم جملهٔ کورس گرانقدر را طور دیگری می‌نویسم:
    «دموكراتيزاسيون به شرطى به دموكراسى راستين نزديك مى شود كه نيروى انديشه انتقادى با تولید هرچه بیشتر فرهنگ و هنر، مشارکت فعال در صنعت فرهنگ و حضور هرچه گسترده تر در ميان مردم اشاعه پيدا كند تا امكان فريب توده اى در صنعت فرهنگ سازى رسانه اى هرچه کمتر شود.»
    زیرا چپ‌هایی همچون ژیژک و متوهمین “خود اندیشمند خوانده‌ای” مثل عباسی برای حمله به صنعت فرهنگ عوام گرا (پاپیولار) دُرست از دلایل روشنفکرانه، مسیر استدلال شما و وجه سلبی جملهٔ فوق است که سوء استفاده می‌کنند. آنگاه به بهانهٔ حذف سوداگران صنعت فرهنگ (که در آغاز انقلاب به هنر مبتذل شهرت یافت و از موارد اشتراک در ادبیات کمونیست‌ها و حزب‌اللهی‌ها بود) همهٔ هنرمندان و تولید کنندگان دیگر فرهنگی را حذف می کنند.
    کما اینکه امروزه ثابت شده که هر هنری (در هر سطح فرهنگی) باید وجود داشته باشد. اگر تئاتر روحوضی و لاله‌زاری را حذف کنیم (که کردیم) سالن نمایش‌نامهٔ “بکت” شلوغ نخواهد شد؛ بلکه مردم تئاتر رفتن را از عادات خود حذف خواهند کرد . اگر سینمای هالیوود را از حضور در سالن‌ها منع کنیم، سینما را از رونق انداخته‌ایم و عادت سینما رفتن را از مردم سلب کرده‌ایم و فیلم‌های -فرضا- بیضایی و تارکفسکی و … هم نفعی نخواهند برد.

     
    • درودى از بن جان به جناب مازيار
      بسيار خوشحال شدم كه ريشه ها خواننده اى چنين مو شكاف دارد .تذكر شما بجاست و خيلى عالى توپ را به فضاى عمومى انداختيد . افسوس كه امكان تصحيح متن ميسر نيست .من كاملاً موافقم كه جملات شما جايگزين جملات خودم شود .اگر دقت كرده باشيد – كه حتماً كرده ايد – نظر من بدواً معطوف به حكومت هايي است كه رسانه ها را تحت يد مى گيرند . صداى واحد خود را بر همه صداهاى متكثر زورآور مى كنند ، و سياست حزب فقط حزب الله ، يا هميشه حق با حزب كمونيست است ، يا آلمان آلمان برتر از همه را بر مغزها مى كوبند ، با شما موافقم كه نبايد طورى نوشت كه نوشته مورد بهره بردارى قرار گيرد . اما از سوى ديگر به قول كارل پوپر دموكراسى هرگز تحقق نيافته است . من دموكراتيزاسيون را يك حركت رو به پيش عصرى مى بينم و امرى جهانى و جهان گستر همچون گذرگاهى پر فراز و نشيب . براى فهم اين نظر كه امر جهانى و فراملى هم وجود دارد نيازى نيست كه شما چپ يا جهان وطن يا آرمانشهرى باشى .تجارت جهانى شده ، حقوق بشر جهانى است ، سرمايه دارى جهانى شده ،حقوق بين الملل جهانى است ، مناسبات قدرت نمى تواند در ميان مرزهاى يك كشور ايزوله شود مگر به بهاى فقر و عقب رفتن به قرون وسطى و ظهور دوباره درشكه اسبى به جاى اتومبيل در كوبا . كاسترو از قضا يك نمونه تمام عيار از چيزى بود كه من به پديده وراجى مداوم ديكتاتورها تعبيرش كردم . شما بر نكته خوبى دست نهاديد ، فارغ از نظر شخصى من و شما اين اشتراك غلط انداز توده اى – اسلامى در محكوم كردن هر چه به آمريكا مربوط مى شود امرى آزموده شده است .البته سياست هاى آمريكا نقد ناپذير نيست و وصلت صندوق هاى رأى با گاو صندوق ها نيز نقدى است كه ريشه چپ دارد . از دل همين نقد در دهه چهل كه تنها رسانه دوسويه تلفن بود نخستين بار چپ هاى فرانكفورتى و به طور خاص تئودور آدرنو و ماكس هوركهايمر تئورى صنعت فرهنگ را وضع كردند ، پس هرگاه ما از صنعت فرهنگ و فريب توده اى سخن مى گوييم از كاربرد ادبيات چپ نو گريزى نداريم ، چون اين آنها بودند كه پس از جنگ دوم طراح اين مسئله بودند . اينكه يك نظام توتاليتر دينى كه در واقعيت خودش بخشى از سرمايه دارى جهانى – آن هم كثيف ترين بخش آن يعنى سرمايه دارى دولتى رانتى مافيايي نفتى – است ، از طرح مسئله صنعت فرهنگ سوء استفاده مى كند ، نبايد مانع شود كه اين مسئله به طور كلى مطرح نشود .از كاربرد واژه نبايد پوزش مى خواهم .بيش تر به خودم مى گويم . رسانه توده اى در هر حال امكان فريب توده اى را دارد و اين فريب در يك نظام تمامت خواه به نهايت مى رسد . حال اگر جمهورى اسلامى از روشنفكران منتقد غربى بهره بردارى مى كند حكايت آب كشى است كه به آفتابه مى گويد دو سوراخه . از شما سپاسگزارم كه با بيان دقيق ترى مرا يارى كرديد كه راه اين سوء استفاده را ببندم ، اما به اين دليل نمى توان طرح و شرح نقش رسانه ها در فرهنگ سازى را ناگفته نهاد .در دموكراسى راستين رسانه ها بايد كاملاً و هرچه بيواسطه تر در دست مردم باشد . زمانى آدرنو و هوركهايمر آن قدر با بدبينى به شبكه عظيم بانك ها و شركت هاى مالى و رسانه ها و واحد هاى توليدى مى نگريستند كه انسانيت زدايي آنها را با اردوگاه هاى هيتلرى مقايسه مى كردند .فرهنگ شناسان از چپ تا راست اين نظريه را با دقت كاويدند . نقائص آن را رو كردند . اما اين نقايص امكان فريب توده اى توسط رسانه هاى هدايت شونده از مراكز قدرت را نفى نمى كرد . از جمله اين نقائص يكى آن بود كه آدرنو تنها وجه منفى ماجرا را مى بيند و رسانه ها را كاملاً يكسويه مى انگارد ، دو ديگر اينكه وى ديدى نخبه گرا دارد و سه ديگر – اين انتقاد از من است – اينكه كم ترين اشاره اى به صنعت فرهنك و فريب توده اى در نظام توتاليتر استالينى نمى كند . در پى همين نقدها شاگرد و دستيار آدرنو ،يورگن هابر ماس ، آخرين نماينده مكتب فرانكفورت ، نظريه جديدى به نام كنش ارتباطى و قدرت بين الاذهانى فضاى عمومى را طرح و شرح كرد .من فكر مى كنم كه همه اين ها ، درست يا غلط ، بدون اعتنا به حاشيه هاى شعار پراكنانه ، بايد وارسى شوند تا دست كم فكر كردن را بياموزيم . چون غربى ها چه چپ و چه راست واقعاً و به طور جدى و پيگير فكر كرده اند و نه اينكه صرفاً تتبع كنند و فلسفه هاى گذشته را تكرار . من هنوز وارد بخش فرهنگ مدرن نشده ام ، اما در نظر دارم در ورود به اين بخش در حد توان خود با انديشه ورزى مدرن همراه شوم . من اين آقاى عباسى را كه شما فرموده ايد نمى شناسم . اسلاوى ژيژك را تا حدودى مى شناسم ؛ البته از طريق آثارش .ژيژك به اين عاليجنابان جمهورى اسلامى ربطى ندارد .و بحث در باره انديشه او در اين مجال نمى گنجد .واژه چپ چيزى را روشن نمى كند .چپ امروزه وارد بازى تازه و شاخه به شاخه شده و چنانكه عرض كردم هابرماس هم از سنت چپ بر مى آيد . من چندين مقاله از ژيژك خوانده ام كه جمهورى اسلامى را نقد كرده است . وى از ديد لكان مسئله حجاب را حلاجى كرده و پاسخى مفصل به ميشل فوكو داده در رد ستايش او از انقلاب ٥٧ . اداهاى عجيب و غريب داس و چكشى او را نمى فهمم اما متون جدى او به من مى گويد كه اين أداها را جدى نگيرم چون در اين متون جوك هاى پر معنايي دارد راجع به سانسور در شوروى سابق و اصلا بيش از آنكه ماركسيست باشد هگلى است . انگليسى حرف زدنش لهجه دار و در نگاه نخست مضحك است اما بيش تر كه دقت كنى مى بينى كه در حد يك اديب انگليسى درست و مسلط حرف مى زند .آثار ژيژك به نظرم تأمل انگيز است و او را متفكر قلابى نمى دانم .در فضايي كه او كار مى كند انديشه هاى بى پايه دوام نمى آورند ، چون آزادى بيان و نقد اجازه نمى دهد كسى ليچار بافى را تفكر جابزند . مهم اين است كه همه انديشه ها در مناظره ها و نقدها با هم رويارو مى شوند .چيزى كه در ايران حسرت و آرزوست . مى بخشيد پر حرفى كردم . اميدوارم باز هم يارى كنيد .

       
  25. جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
    قسمت چهلم (قسمت سی و نهم، در پستِ “ش مثل شلوغ”)
    با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
    رکود نسبی در جبهه‌ها و بحران سیاسی در کشور (36)
    ************************************
    بدون مقدمه ادامۀ قسمت قبل را پی می گیرم:
    1360/3/30:
    امروز و فردا روز اجرای فرمان خمینی مبنی بر حذف و برکناری رئیس‌جمهور توسط مجلس است. جوّ جامعه به گونه‌ای سنگین است که کسی جرات ندارد سخنِ مخالفی را مطرح نماید. خودی‌ها میدان‌دار هستند و غیرخودی‌ها در انزوا و سکوت! و در یک کلام: همگی به “وحدتِ کلمۀ” مورد نظرِ آقای خمینی رسیده‌اند! یعنی به قول استاد گرانقدر این سایت، جناب کورس: “يكى از موضعِ قدرت گفت: “همه خفه، جز من!” و گفت: “يا مثلِ من فكر كن، يا بمير!” و بدین شکل، وحدتِ كلمه در جامعه برقرار شد!
    امروز اکثریت نمایندگانِ ملی-مذهبی (مانندِ بازرگان، یدالله سحابی، کاظم سامی، یزدی، صباغیان، گلزاده غفوری، صدرحاج سیدجوادی، مجتهدشبستری، سلامتیان، غضنفرپور و…) بدلیلِ عدم امنیتِ جانی، در مجلس حضور نیافتند!. اما بحث بین موافقین و مخالفینِ طرحِ برکناری در جریان است. لذا مناسب دیدم که در این قسمت با مراجعه به آرشیو مجلس، متنِ مذاکرات و بحث‌هایی که در آنجا مطرح گردید را مورد بازنگری قرار دهم. دوستانی که تمایل دارند می‌توانند به آدرس زیر مراجعه و مشروح این مذاکرات را دنبال نمایند:
    http://ical.ir/index.php?option=com_mashrooh&view=session&id=166&Itemid=38
    1- ابتدا در نطق‌های پیش از دستور، پنج تن از نمایندگان صحبت می‌کنند که همگی آنها در راستای مخالفت با بنی‌صدر و حمایت از طرح برکناریِ وی، بوده است.
    نطق آقای دهقان در مخالفتِ با رئیس‌جمهور، قابل توجه است!. وی در سخنانِ خود، به مصاحبۀ بنی‌صدر با دو روزنامه خارجی اشاره کرده و از حقایقی که او در آن مصاحبه‌ها بیان داشته؛ بسختی گلایه می کند! وی می‌گوید:
    “در مصاحبه با هفته‌نامۀ دیزاید 1360/1/27، بد نیست بعضی از مطالبی را هم که ایشان (بنی‌صدر) در مصاحبه‌هایشان گفتند بیان کنم. من جمله در مصاحبه‌ای با روزنامه لوماتن چاپ پاریس ۱۵ می ۱۹۸۱ (1360/2/25). ایشان می‌فرمایند: “در زمانِ انقلاب، برای تشریحِ حکومتِ اسلامی، آنرا حکومتِ قانون می‌نامیدند. لکن امروز، دیگر قانونی وجود ندارد. مانندِ گذشته، دستگیر و شکنجه میکنند.” تا آنجا که میگویند: “بنابراین، وضع همچون گذشته است و انسان هیچگونه حقی ندارد! او را دستگیر میکنند و به مانندِ آشغال، دور میریزند! لااقل در گذشته، دورنمای تمدنِ بزرگ وجود داشت. امروز، حتی آن هم وجود ندارد!. یک لطیفه‌ای در میان مردم رایج شده و چنین میگوید: طالقانی از بهشت تلگرامی به امام خمینی فرستاد و گفته است، من شاه را ملاقات کردم، اما از شهدای انقلاب خبری نبود.”
    البته این هولناک است، لکن پرمعنا است. ایشان، یعنی رئیس‌جمهور اسلامیِ ما، با این جمله‌شان بیان میکنند که شکنجه از زمانِ شاه بیشتر است. زمانِ شاه امیدوار کننده‌تر بود. لااقل آنجا دورنمای تمدنِ بزرگ وجود داشت. امروز آن هم نیست. و مضحکتر از همه این است که شاه را از همۀ شهدای انقلاب اسلامی بالاتر میدانند. طوری که در لطیفه‌شان میگویند: آقای طالقانی در بهشت، شاه را ملاقات میکنند، اما از شهدا خبری نیست!.
    آنچه که از این سخنان فهمیده می‌شود اینستکه: رئیس‌جمهور بی پروا بوده و حقایقِ جامعه را بصورتِ عریان بر زبان می‌آورده! چیزی که برای طرفِ مقابل قابلِ پذیرش نبوده و آنها از این افشاء نمودنِ اصرار، بسختی گلایه‌مند بوده‌اند!.
    2- در دفاع از این طرح، چهار نمایندۀ موافق(ولایتی، زرگر، خلخالی، خامنه‌ای) صحبت کرده و بعلت عدمِ حضور برخی از مخالفین و یا اعلامِ انصرافِ بعضی از آنها(احتمالاً بدلیل ترس از شرایطِ موجود)؛ چهار نماینده بعنوانِ مخالف(عزت‌الله سحابی، معین‌فر، جعفری، اعظم طالقانی) صحبت کرده و تمامیِ آنها در سخنانِ خود، سعی می‌نمایند تا نشان دهند که با بنی‌صدر زاویه دارند و این سخنان تاییدِ صددرصدِ او نیست! و حتی می‌توان گفت که دو نفر از این افراد، عملاً دفاعِ آنچنانی از رئیس‌جمهور بعمل نیاوردند!
    3- سخنانِ موافقین همان سخنانی است که در طی این 33 سال، بارها از رسانه‌های مختلف به گوش رسیده است! لذا من توجه‌ام را به سخنانِ آقایان معین‌فر و سحابی معطوف می دارم تا حقایقِ پشت پرده، بیشتر آشکار گردد.
    4- بخشی از سخنانِ آقای معین‌فر در مخالفت با طرحِ برکناری:
    او ابتدا با اشاره به جوِّ موجود و تصمیمی که از پیش گرفته شده است؛ گرچه صحبتِ مخالفین را بی‌فایده می‌خواند و حتی اذعان می‌دارد که شرطِ عقل این است که در چنین شرایطی، سکوت پیشه کرد، ولی به سخنان خود ادامه داده و می‌گوید:
    “سخن گفتن به عنوانِ مخالفِ طرح عدم کفایت رئیس‌جمهور که تقدیم شده است در جوّی هیجان‌زده که قبل از شنیدنِ توضیحاتِ مخالف و موافق و قبل از استماعِ دفاعِ رئیس‌جمهور و قبل از اخذِ رای نهایی؛ تصمیمِ قطعی گرفته شده و رای‌ها آماده گردیده است؛ به نظر بی‌اثر و بی‌فایده می‌رسد!!. خصوصاً آنکه غلیانِ احساساتِ آنان که اطرافِ ساختمانِ مجلس و محوطۀ بعضی از خیابان‌ها را در اختیار گرفته‌اند و کوچک‌ترین نغمۀ مخالف را، مخالفتِ با اسلام و ضدیتِ با انقلاب اسلامی می‌دانند؛ به حدی است که برای گوینده خطراتِ بسیاری را در بر دارد. آنان به غلط به تصور اینکه مخالفت با طرح برکناریِ رئیس‌جمهور، مخالفت با انقلاب و امام است، آماده‌اند هرگونه توهین و آزاری به گوینده روا دارند و حتی به سادگی، خونِ وی را بر زمین بریزند! در چنین جوّی، شاید دم فرو بستن و تماشاچی بودن و در برابرِ تصمیمِ قطعی‌ای که گرفته شده است، ابرازِ نظر نکردن، به عقل و منطق نزدیک‌تر باشد!”
    وی ادامه می‌دهد: “اگر دلائلی را که مخالفینِ آقای بنی‌صدر علیه ایشان ابراز میکنند و اعتراضات و ایراداتی که به ایشان می‌شود، منحصراً همان‌هایی باشد که تاکنون گفته و نوشته شده است و ما از آن مطلعیم و مطالبِ دیگری در کار و موضوعات و دلائلِ ابراز نشده‌ای در میان باشد؛ بنده این اعتراضات و دلائل را به هیچ وجه دلیل بر عدمِ کفایت سیاسیِ او نمی‌دانم!. سهل است در اکثرِ موارد، دالِّ بر تعهد و وظیفه‌شناسی و کفایتِ سیاسیِ ایشان، می‌دانم.
    این طرح موقعی در مجلس مطرح می‌شود که آقای بنی‌صدر بعنوان رئیس‌جمهوری که از قوانین تخلف کرده، از هر طرف در معرضِ شدید‌ترین حملات قرار گرفته‌اند و به هیچ وجه وسیله و قدرتِ دفاع از خود را ندارند! و هر ناظرِ عادلی می‌داند که در این جو، امکانِ حضورِ وی در مجلس و دفاع از اتهاماتی که به ایشان نسبت می‌دهند، برای ایشان موجود نیست!. اگر قرار است طرحِ عدم کفایت سیاسیِ رئیس‌جمهور در مجلس مطرح گردد، این موضوع باید در یک جو آرام و آزاد و دور از هرگونه هیجان و فشار و خالی از هر نوع ارعاب و تهدید صورت گیرد. تا موافقین و مخالفین بتوانند آزادانه، مطالبِ خود را بگویند. رئیس جمهور هم امکان داشته باشد که جزء جزءِ اتهاماتی که به وی وارد ساخته‌اند، پاسخ گوید. اینک رای مجلس به عدم کفایت آقای بنی‌صدر در شرایطی صورت می‌گیرد که مطبوعاتِ باقی‌مانده و کلیه رسانه‌های گروهی و اجتماعاتِ خیابانی و خطیبِ نماز جمعه، ‌همه و همه، علیه ایشان تبلیغ می‌کنند. دو روزنامه‌ای هم که وابسته به گروهِ حاکم نبودند، برخلاف قانون توقیف شده‌اند. در اجتماعاتِ خیابانی و اطراف مجلس، اگر کسی جرات کند نامِ آقای بنی‌صدر را ببرد و کوچک‌ترین دفاعی از ایشان بکند، به شدید‌ترین وجهی تنبیه می‌شود. آیا در چنین جوّی، طرحِ چنین مساله‌ای در ابتدای جمهوری اسلامی، شایسته می‌باشد؟
    به نظر بنده در شرائط کنونی طرح مساله عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور‌، در حالیکه وی عملاً در حصر بسر میبرد، به دفترش حمله شده و یارانش به زندان افتاده‌اند و ایشان هیچگونه وسیلۀ دفاعی در اختیار ندارد؛ سزاوارِ جمهوری اسلامی نیست.”
    وی سپس به نحوۀ برخورد مجلس با رئیس‌جمهور اشاره کرده و مسئله را خصومت شخصی با او اعلام داشته و از نمایندگان، صدا و سیما و آقای رجایی و… گلایه می کند:
    “نکته دیگر نحوۀ برخورد با مساله است. ما مسالۀ عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور را با مسالۀ دشمنی و خصومتِ شدید با آقای بنی‌صدر مخلوط کرده‌ایم و از پیش، نه تنها در اجتماعاتِ نماز جمعه و اطرافِ مجلس، فریادِ “مرگ بر بنی‌صدر” سرداده‌ایم، بلکه حتی در جلسۀ علنیِ مجلس… به او حمله و اهانت می‌کنیم!. آیا این نحوه برخورد، طبقِ قانون اساسی است؟ و آیا با چنین جوّی، امکانِ اعمالِ ارادۀ آزاد و انتخابِ صحیح برای همۀ نمایندگان باقی می‌ماند که دور از هرگونه حُب و بغض و ارعاب، رای خود را تقدیم کنند؟
    در برابرِ مجلس فریاد می‌کردند که “بنی‌صدر ضدِ الله”! و متاسفانه اغلبِ این شعارها از صدا وسیمای جمهوری اسلامی نیز پخش میشود! یعنی حُکمِ قتلِ یکنفر قبلاً صادر شده است و عاملِ قتل هم که بعنوانِ حزب‌الله خود را معرفی میکند، قبلاً تعیین شده است. فقط همگی منتظرِ رای مجلس بر عدم کفایت سیاسی وی، می‌باشند…
    جالب اینکه نخست وزیر کشور هم در سخنرانی‌ای که می‌کند از جمعیتی بنام حزب‌الله که این‌چنین در صحنه حضور یافته‌اند، تشکر می‌کند!. و معلوم می‌شود، آنچه در آینده باید در این مملکت حکومت کند، قانون نیست. بلکه بستگی دارد به اینکه چه کسی می‌تواند حزب‌اللهیِ بیشتری، بسیج کند!!.
    نمایندگانِ محترم، در چنین جوّی است که مسالۀ به این مهمی مطرح می‌شود. آیا نحوۀ مقابله با چنین مسالۀ بزرگ و داوری‌ای که در این شرایط صورت می‌گیرد، عادلانه و منطقی است؟
    ادامه دارد.
    با ادب و احترام، حامی.

     
  26. جناب نوریزاد ضمن عرض سلام وقدردانی اززحمات خستگی ناپذیر شما
    اخوند حکومتی از یک تریبون رسمی و در حضور زنان ومردان بسیاری خطاب به زنان مسلمان می گوید:اگر زمانی با شوهرتان در اتومبیل شخصی تان هستید وشوهرتان ابراز نیاز جنسی میکند شما شرعا موظف به اجابت خواسته او هستید وحتی با زبان خوش ولحنی دوستانه نیزشرعا مجاز نیستید که موضوع را به زمان ومکان مناسبتری موکول کنید !!حال من یک سوال از شما و دوستان دیگر دارم من سالهاست که در بلاد کفر زندگی می کنمشما در کدام نقطه ای از دنیا وبلاد کفر می توانید چنین خواسته ای را حتی از زنان روسپی مطرح کنید واب هم از اب تکان نخورد بجز مملکت هردمبیل خودمان که ام القرای اسلام اخوندی ست
    اگر هم باورتان نمی شود این هم سندشhttps://www.youtube.com/watch?v=fxvrfNFzbuc

     
    • دوست من مهم این نیست که ما چه فکر می کنیم مهم این است که چه درست است.
      آنچه که درست است را ما نمی توانیم تشخیص دهیم در رابطه با همه اینگونه موارد باید به متخصصین امر مراجعه کرد.
      می پرسید متخصص را از کجا بیابیم؟
      سؤال خوبی است. من هم نمی دانم. شاید باید مثل بیمار از یک پزشک به پزشک دیگر مراجعه کنیم تا بالآخره مشکل را حل کنیم در واقع برایمان حل کنند.
      ما در این وادی گوسفندانیم و نیاز به چوپان داریم.
      اصولا خوب و بد مقولاتی هستند که تشخیصشان کار هر کسی نیست. معدود افرادی در این عالم خوب را از بد تشخیص دادند و چون آن معدود الآن در بین ما نیستند معدودی دیگر به نیابت این بار سنگین را بر دوش می کشند. بنا براین اگر خواستی بدانی که خوب چیست بد کدام است به معدود دوم مراجعه کن. البته این معدود دوم هم خیلی نظرات متنوع دارند بنابراین شما حواست به رانندگیت باشه تا ببینم چه خاکی میتونم تو سرم کنم.

       
    • مارو باش که رفتیم آلمان، فکر کردیم اینجا خبریه … نگو همهٔ خبر‌ها تو همون ایران. زنده باد اسلام. اسلام انقدر باحال بود و ما کافر شدیم؟

       
      • شما هموطن جسما آلمان بودید ولی روحا و فکرا درایران بودید در حقیقت شما ایران را با خود به آلمان بردید !

         

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 1082 seconds.