یک: صبح با همسر سهیل عربی تماس گرفتم و به وی گفتم از هیچ مهراس که اندکی غفلت می تواند فاجعه به بار بیاورد. من و دوستانم در لگام حتماً به حکم طنزِ اعدام این جوان خواهیم پرداخت و اجازه نخواهیم داد با این اعدام های کور، آب خوش از گلوی آیت الله های اسلامی پایین برود. می گویم: اگر نوشته های این جوان، فحش به پیامبر است و باید اعدام شود، عملکرد سپاه و رهبر و مجلس و دستگاه قضایی سر تا پا خیانت به راه و رسم پیامبر است و بنا بر قوانین هردمبیل همین نظام، همگی مستحق اعدام اند نه یک بار که صد بار.
دو: چهارشنبه، بانویی از اصفهان به نمایشگاه آمد. دختری بهایی نیز از اصفهان. جوانی از کرمانشاه . مردی از مازندران. جوانی از زنجان، و مردی از نجف آباد. دکتری از بوشهر. جوانی ترد و شکننده از سبزوار. مردی قد بلند از اراک. دانشجویی از شیراز. جوانی از شهرستانِ دهدشتِ کهکیلویه و بویر احمد. مردی که در راه آهن کار می کند از اندیمشک آمده بود. و مردی که ده سال تمام در زندان بوده، از راهی دور. این ها را اضافه کنید به عزیزانی که از تهران و کرج و شهرهای اطراف آمده بودند. و خانواده ای بهایی از تهران.
سه: روز جمعه، روزِ پایانی نمایشگاه است. و به اصطلاح: روزِ اختتامیه. از هر کجا که می توانید به جمع ما بپیوندید. همین که ساعتی در کنار همیم، خود برکتی است بزرگ برای این که فراموشمان نشود که: با هم بودن، شرط نخست دوستی و پیروزی است. بعد از تصادف، سر دردی آزارم می دهد که بصورت ظاهر باید چهره در هم بکشم و در خود مچاله شوم. باور کنید تماشای جمال مبارک هر یک از شما، داروی شفا بخش من خواهد بود. همانطور که روز چهارشنبه بعد از تصادف، سر دردم را با بوییدن گلِ روی عزیزانی که به نمایشگاه آمده بودند، فراموش کردم.
محمد نوری زاد
هفتم آذر نود و سه – تهران
من از همه ی آنانی که چه به نمایشگاه آمده اند و می آیند و چه آنانی که از راه های دور و نزدیک اظهار همدلی می کنند، سپاس مندم.
باور کنید من نگفتم خانمها یک طرف آقایان یک طرف. خودشان طبق عادت همیجوری ایستادند.
شما را بخدا ببینید یک نفر هست که به تابلوهای من بنگرد؟ گاه به گاه داد می زدم: به تابلوهای من هم نگاه کنید.
این همه سال تلاش کردند تا ما را از هم دور کنند. ما به هر بهانه باید نشان بدهیم که با همیم.
خب بذارید بنویسم که شما از کرمانشاه آمده اید و شما….
بیایید به این تابلوها یک نگاهی بیندازیم.
دو بانوی چادری. یکی از اصفهان – که خواهر شهید است – و دیگری از تهران که می گفت: ما چه اشتباهی کردیم با این انقلاب.
خدا را شکر که یکی پیدا شد و از تابلوهای من عکس گرفت.
مرد کلاهی: تابلوها که هیچ، بما بگو آینده چه خواهد شد؟ ما چه باید بکنیم؟ تا کی باید صبر کنیم؟
من: مغولان دویست سال بر این کشور آوار بودند. صبور باشید که سپاه و ملاها به این زودی دست از لقمه های چربی که نصیب شان شده نخواهند کشید.
من: در این تابلوهایی که شما نیم نگاهی هم بدانها نمی اندازید، دنیایی از حرف نهفته است. عشق مگر کم دنیایی است؟
این دختر بهایی من از اصفهان آمده بود. با دسته گلی و قاب عکسی. وقتی سخن می گفت، می گریست. می گریست. می گریست.
نه، انگار یک چند نفری به تابلوها نگاه می کنند. خدا بدهد برکت.
حاضرین: ما که چیزی نمی فهمیم از این تابلوها. خودتان شرح دهید.
من: باور کنید خودم هم نفهمیده ام چه کشیده ام.
عکسی به یادگار. دختر بهایی من در کنار من است. محروم از تحصیل.
من: اگه به تابلوهای من نگاه نکنید، من اسم یکی یکی شما را می نویسم و به نسل های آینده شکایت می کنم. که: اینها آمدند به نمایشگاه و هیچ از تابلوهای من سراغ نگرفتند.
در پاسخ به پرسشِ جوانی که پرسیده بود: چه شد که ناگهان تغییر کردی؟
من: هیچی، داشتم همینجوری توی خیابون می رفتم یهویی یه سنگ از بالا آمد و آمد و محکم خورد تو کله ام. وقتی به هوش آمدم دیدم تغییر کردم.
بی نوا تابلوهای من
همه از هر کجا صحبت می کنند الا از تابلوهای من. مال بد بیخ ریش صاحبش
یک خانواده ی بهایی به دیدن من آمدند. به دیدن من. به دیدن من. نه به دیدن تابلوهای من. ای امان.
من به بانوی بهایی: ما شرمنده ی شمایانیم. ما همسایگان ایمانیِ خوبی برای شما نبودیم. ما شما را آزردیم و کشتیم و زندانی کردیم و اموالتان را مصادره کردیم و فرزندانتان رااز استخدام و تحصیل باز داشتیم. ما را ببخشایید.
من به دختر بهایی ام: دخترم، الآن پشت سر تو یه چن تا تابلو هست که مشتاق نگاه تو اند.
دختر بهایی من: تابلو همه جا هست…. اما…
من: مدیون من اید اگه به تابلوهای من یه نگاه نندازید.
جوانی که از شهرستان آمده بود، برایم شعری خواند. شعری که به تازگی خودش سروده بود. شعرش اصلاً به تابلوهای من ربطی نداشت.
من: اگه گفتید اون چیه که اول اسمش با ت شروع می شه؟
حاضرین: تو
من: نخیر، تابلو
من: چکار کنم؟ من که نقاش نبودم. اگه تابلوهای من جذب تون نکرده تقصیر من نیست.
این آقا صدای خوبی دارد. در سینما گریمور است. آمده بود به من بگوید: من نه برای تماشای تابلوهای شما، که برای دیدن خودتان آمده ام. خوندنی، گریمی اگر بخواید در خدمتیم.
نه مثل این که، خدا وکیلی یه چند نفر دارند نگاه می کنند و عکس می گیرند.
من با خودم: هیچی، روز ششم هم تموم شد و رفت. باید کامیون بیارم بار کنم ببرم. حالا کجا ببرم این همه تابلو را؟
این جوان یکی از تی شرت های نقاشی شده ی مرا خریده و پوشیده. خودم که خیلی خوشم آمد.
این بانوی سپید پوش قامت کوتاه، هم به نمایشگاه و هم به قدمگاه یک چند باری آمده است. قامتی کوتاه و فهمی بلند. این بانو برایم یک ظرف عسل آورده است. سپاس بانو. مردان جوان، از شما نیز سپاس مندم.
این نقاشی را یک کودک هشت ساله برای من کشیده است. خرچنگ. شاید خواسته با این نقاشی روی مرا کم کند. که فکر می کنم موفق هم بوده
آوا آقا حسنی برایم نقاشی کشیده به سبک اکسپرسیونیسم. من که کم آوردم پیشش. سپاس دخترکم.
یکی در آن گوشه دارد به تی شرت های من می نگرد. جای امیدواری است.
من: این تابلوی سه گانه، سرشار از رنگ است. رنگ هایی که هر یک در قابی گرفتارند. اما وقتی این همه رنگ مستقل در کنار هم قرار می گیرند، یک زیباییِ کلی را سامان می دهند.
زن و شوهری که با من مهر داشتند و از سر همین مهر به نمایشگاه آمده بودند. پشت همه ی ما به تابلوهاست.
به دختر بهایی من نگاه کنید. دارد گریه می کند. کمی پیش او را به جمع معرفی کرده ام و برایش کف زده ایم. برای کسانی که از راهی دور به نمایشگاه می آیند، کف می زنیم.
چه جالب!!! همیشه می گفتند بهاییت جرم است و بهاییان را به خاطر بهایی بودن دستگیر میکنند!!! من هم فکر میکردم لابد راست میگن!!! اگر بهایی بودن خودش جرم بود پس این دوستان اینجا چه کار میکنند!!!؟؟؟ آن هم خانه کسی که این قدر با این نظام مشکل داره!!!
جناب نوری زاد در این وانفسای خمودگی و بی تفاوتی اکثریت در برابر این همه ظلم وبیداد -هر حرکت شما و سایر سروران چه در زندان و چه در زندان بزرگی بنام ایران برای ما نور امیدی است که با تمام وجودم آرزو دارم و دعا می کنم که هرگز خاموش نشود تا هموار کننده راهی باشد که ما را با مسئولیت ومسئول بودن در برابر تعدی به حقوق اولیه مردم آشنا کند.پیشانی بلند شما و جناب دکتر مللکی و سایر همرزمان شما را می بوسم و با اطمینان عرض می کنم که تنها نیستید آنان که معنی ظلم و ستم را می داند با شما همراه و همدلند.
رضا مولائی 28/11/2014
چه خوش اقباليم ما مردم كه شما از اين خودرو له و لورده زنده بيرون آمديد. امروز روز اول زندگى دوباره شما بود.
آقاى نوريزاد بسيار امكان دارد كه شما دچار آسيب عضلات گردن در نتيجه كشيدگى ناگهانى اين عضلات شده باشيد كه اصطلاحاً whiplash ناميده مى شود و شايعترين علت آن، تصادفات رانندگى، با ضربه شديد به عقب خودرو است. لطفا احتمال آسيب هاى مغزى و نيز whiplash كه علائم آنها ممكن است بصورت تأخيرى ظاهر شود، و هر گونه علامت از جمله سردرد را بسيار جدى گرفته و تحت معاينه دقيق قرار گيريد.
شما همانگونه كه زمانى با تمام وجود، خود را وقف بشاگرد كرده بوديد، اكنون هم از روان و جسم خود، فراتر از طاقت يك انسان كار مى كشيد.
شما يك سرمايهء ملى هستيد. بايد پس از اين سانحهء شديد، به روان و تن خود اندكى استراحت دهيد.
غم ميليون نفر را به طور عام، و غم هزاران نفر را به طور خاص خوردن، براى هر انسان، بار سنگينى است كه روح و روانش را اندك اندك مى خراشد و مى فرسايد. در زندگى دوباره اى كه يافته ايد، ساعت يا ساعتهايى را در روز براى تمدد اعصاب و آرامش روان، براى خود و خانواده كنار بگذاريد. كمتر به مسافرتهاى ضربتى و يك روزه برويد.
شما كه پيام آور مهريد، خود را بى نصيب نگذاريد و با خودتان هم مهربان باشيد.
خوش است هفتهٔ عشق به بر گذاری نوریزاد عزیز
باشد که عشق همه گیر شود و روابط انسانها عاشقانه(رجوع کنید به نامه خواهر عزیز فریبا کمال آبادی)
هو ۱۱۰
سلام
آقای نوریزاد، چرا نماد شعله ها و شراره های آتش در تابلو ها ضعیف و نحیف اند؟؟! اگر در تابلوی ۸۸چند قطره خون چکیده از آسمان نمایش میدادید گویاتر میشد
یا علی
حوزه علمیه قم مرکز تولید علم جهانی و نقد ورزش زنان
اکبر گنجی
حوزههای علمیه دینی به درستی کاری به علوم تجربی طبیعی نداشته و ندارند، اما در زمینه علوم تجربی انسانی مدعی بوده و بیش از سه دهه است که شعار اسلامی کردن علوم انسانی را سر داده و میدهند.
این حوزه هم ارتباطی به کار آنان نداشته و حاصل مالی دخالت ناموجهشان، نابود شدن دهها میلیارد تومان بوده است. حاصل علمی کارشان صفر بوده و خواهد بود، چون علوم انسانی تجربی هستند، یعنی تجربه داور تأیید و ابطال نظریههای علمی است، نه دین و ایدئولوژی. اگرچه هیچیک از قوانین علوم انسانی قطعی و دائمی نیستند، اما عینیت علوم انسانی ناشی از داوری تجربه است.
با این حال، ادعاهای گزاف فقیهان همچنان ادامه دارد. گویی ۳۵ سال انحصار حکومت هنوز چیزی به آنها نیاموخته است. اینک مدعا از اسلامی کردن علوم انسانی فراتر رفته و به ادعاهای باورنکردنی تبدیل قم به مرکز تولید علم جهانی و تبدیل ایران به مرکز تمدن جهانی بسط یافته است.
زنان ورزشکار و مدالآوری
آیتالله جوادی آملی- از مراجع تقلید حوزه علمیه قم- در درس تفسیر قرآن- سوره زمر- در ۱۶/۶/۹۳ گفته است:
“ما خیال میکنیم کمال زن در این است که برای ما برود مدال بیاورد، کمال زن در مادر شدن است، در فرزند تربیت کردن است، کمال زن در اصلاح جامعه است، چرا عواطف در جامعه کم است، زن از همین حقیقت خلق شده است، به ما گفتند بیراهه بروید ما هم گفتیم چشم، فضیلت زن در این نیست، که زن و دختر ما برود پایش را دراز کند و یک کسی را بزند و برای ما مدال بیاورد، فأین تذهبون، به کجا داریم میرویم…
رهبری اهلبیت (ع) آن ملات نرم است، الان این عاطفه و ملات گرفته شد، به همین دلیل ده دوازده میلیون پرونده وجود دارد، جامعه را نه بانک ربوی اداره میکند که قرضالحسنه را برمیدارد و نه این خشونتها و مدالگیریهای زنانه، جامعه را زن و عاطفه زنانه اداره میکند…این عواطف که کم شود و زندگی گذشت و قرضالحسنهای کم شود و بانکهای ربوی زیاد شود، نتیجهاش همین ده دوازده میلیون پروندهای است که در دستگاه قضا هست.”
آیت الله جوادی آملی از آن دسته فقیهان و مراجع تقلیدی است که معتقد است تمامی علوم و معارف در قرآن وجود دارد یا از قرآن ناشی میشود. او تاکنون دهها جلد تفسیر قرآن منتشر کرده و دهها جلد دیگر هم آماده انتشار دارد.
یکی از مسائل جامعه ایران اختلافات و نزاعهایی است که به ده الی دوازده میلیون پرونده قضایی منتهی شده است. این مرجع تقلید و مفسر قرآن در تبیین این مسئله، عللی چون دوری جامعه از رهبری ائمه، بانک داری ربوی و مدال آوری زنان در مسابقات جهانی را دخیل میداند.
“تبیین علمی” آیت الله جوادی آملی بسیار مهم است. برای اینکه، اولاً: ایشان قرآن را فروشگاهی به شمار میآورد که همه نیازهای بشری در آن وجود دارد. ثانیاً: تبیین علمی وی از مسائل اجتماعی، محصول تفسیر او از قرآن است. ثالثاً: این تفسیر و تبیین، یکی از محصولات مهم علمی حوزه علمیه قم است.
قم مرکز تولید علم
آیتالله عبدالله جوادی آملی همچنین اخیراً طی سخنانی گفته است:
“برای ما که به لطف الهی در فضای حکومت اسلامی تنفس میکنیم، درهای بهشت باز و درهای جهنم بسته است مگر این که کسی خود بخواهد با فشار، قهر و تقلب، درهای جهنم را باز کند و گرنه درهای بهشت باز است و بهشت رفتن بسیار آسان شده است. زندگی در فضای حکومت اسلامی مانند ماه مبارک رمضان است و اگر کسی بخواهد میتواند “راهب اللیل” و “اسدالنهار” باشد یعنی زاهد شب و شیر روز. انقلاب اسلامی به مثابه یک مائده الهی است، به همین خاطر معتقدیم کسانی که پیش از جمهوری اسلامی به دنیا آمدند و از دنیا رفتند از بسیاری از فیوضات محروم شدند. اگر دیروز میگفتند “اطلبوالعلم ولو بالصین” اکنون حرف جهان این است: “اطلبوالعلم ولو بالقم”؛ در جست و جوی دانش باشید ولو تا قم بروید.امروز طلاب ۵۰ کشور دنیا در قم تحصیل میکنند واکنون مدار تمدن ایران اسلامی است نه چین و امثال چین”.
تولید علمی حوزه علمیه قم چیست که همه جهانیان باید به سوی آن روان شوند و گروهی شدهاند؟
مرتضی مطهری میگفت که حوزههای علمیه به “دانشکده فقه” تبدیل شدهاند. حتی اگر حوزههای علمیه دینی تغییر اساسی کرده باشند، فقه همچنان مهمترین تولید آنان است. احکام فقهی چیست؟ برساختههای مردم جزیرهالعرب قبل از اسلام. یعنی همان چیزی که خود فقها “احکام امضایی” خوانده و حدود ۹۹ درصد احکام فقهی را تشکیل میدهند.
مهمترین حکم فقهی، حکم ربا است، برای این که تنها عملی است که قرآن آن را جنگ با خدا و پیامبر به شمار آورده است. آیت الله جوادی آملی گوشزد میکند که بانکهای جمهوری اسلامی با گذشت ۳۵ سال، همچنان ربوی بوده و این یکی از علل نزاعها و پیدایش ۱۲ میلیون پرونده قضایی است. به تعبیر دیگر، جمهوری اسلامی در حال جنگ با خدا و حضرت محمد است.
اما آیت الله جوادی آملی- و اکثر مراجع تقلید- نمیفهمند که، اولاً: نظام بانکداری بدون دادن و گرفتن بهره قابل دوام نیست. ثانیاً: در شرایطی که تورم ۴۰ درصد است، پولی که سال گذشته من به فردی قرض داده و امروز همان مبلغ را مطالبه میکنم، ۴۰ درصد از ارزش آن کاسته شده است. ثالثاً: بانکها ۱۶۰ هزار میلیارد تومان از مردم طلبکارند که ۶۱ نفر از آنان بدهی شان بالا ۱۰۰ میلیارد تومان است. مراجع تقلید هم گرفتن دیرکرد از بدهکاران را حرام اعلام کردهاند. یعنی عدهای رانت خوار از بانکها نفری ۱۰۰ میلیارد تومان گرفته و پس نمیدهند. آگاهی اقتصادی فقیهان تا این حدود است و در عین حال به دنیا درس اقتصاد میدهند.
تولید مجازاتها
مهمترین تولید حوزه علمیه قم، تولید مجازاتهای فقهی ناقض حقوق بشر است. حکم قصاص، حکم سنگسار، حکم محاربه، حکم ارتداد، حکم قطع دست سارقان، حکم سب النبی، حکم لواط و غیره و غیره. “علامه” آیتالله مصباح یزدی همچنان حکم برده داری را معتبر میدانند، منتها شرایط اجرایش باید مهیا شود (داعش شرایط اجرای این حکم را پدید آورده و در حال اجرای آن است).
آیتالله جوادی آملی مدافع حکم جهاد ابتدایی است. میگوید تمامی ادیان- غیر از اسلام- باید رخت بربندند، “این جنگ برای فتنهزدایی است”، “این آیه، قتال با کافران را تا رفع فتنه و شرک و پذیرش اسلام واجب میداند”، “وقتی که کفر اهل کتاب هم مانند الحاد ملحدان یا شرک مشرکان فتنهزا باشد، جهاد برای خاموش کردن آن هم لازم است” (تسنیم، جلد ۹، صص ۶۴۱- ۶۰۵). میگوید در جهاد ابتدایی مسلمانان به حکم ولی امر خود به سوی غیر مسلمانان رفته و آنان را به اسلام دعوت میکنند تا آزادشان سازند. جهاد ابتدایی موانع پذیرش اسلام را کنار میزند (تسنیم، جلد ۱۲، صص ۱۷۵- ۱۷۴).
آیت الله جوادی آملی پذیرش احکام فقهی و ولایی را با اکره و اجبار میداند: “بخشی از این اکراه در پوشش امر به معروف و نهی از منکر ظهور میکند که از انزجار قلبی آغاز شده و تا قتل متخلف پیش میرود. قسمتی دیگر از اکراه، به شکل حدود و تعزیرات نمود میکند (تسنیم، جلد ۱۲، ص ۱۶۵).
آیتالله جوادی آملی به قتل رساندن اهانتکننده به پیامبر و ائمه را توسط همگان واجب به شمار میآورد. میگوید: “اگر کسی به پیامبر و امامان معصوم دشنام دهد، شنونده شرعاً مجاز است او را به قتل برساند و نزد خدا مسئول نیست، زیرا ثبوت حکم نزد شنونده برای چنین کیفری کافی است و به اثبات در محکمه نیاز ندارد” (تسنیم، ج ۱۷، ص ۶۴۷).
اینها مجموعه تولیدات علمی قم است که جهانیان باید به سوی آن بشتابند. آیت الله جوادی آملی- و دیگر مراجع تقلید- گویی اصلاً خبر ندارند که دولتهای غربی، سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری، دائماً ایران را به علت اجرای این مجازاتهای خشن، به عنوان ناقض حقوق بشر محکوم میکنند.
از قضا، آیتالله آملی لاریجانی – رئیس قوه قضائیه- مجدداً در ۲۳/۷/۹۳ گفته است که اکثر هجمههای حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی، بیان “ادعاهای غیر مستند” است. سپس افزوده : “در برخی موارد نیز که مستنداتی وجود دارد، به اختلاف مبنایی ما با غربیها بازمیگردد. به عنوان نمونه در گزارش دبیرکل سازمان ملل پذیرفته شده است که حق قصاص در قوانین ایران از حقوق اولیاء دم است اما خواستار توقف صدور احکام قصاص از ناحیه دولت یا حکومت شدهاند که به آنها باید گفت این موضوع چه ربطی به شما دارد”.
پس فقیهان و مراجع تقلید با سازمان ملل و غربیها اختلاف مبنایی دارند. اختلاف مبنایی بر سر چیست؟ بر سر اجرای برساختههای اعراب پیش از اسلام. قصاص یکی از برساختههای آنان بود.
با توجه به دیدگاه آیتالله جوادی آملی، اگر وی ولی فقیه بود، حتماً ورزش زنان ممنوع میشد. چون کاراته و فوتبال و کشتی و والیبال و بسکتبال و…، و مدالآوری- کار و فضیلت زنان نیست. این هم یکی دیگر از تولیدات حوزه علمیه قم است که جهانیان باید بیاموزند.
تعلیم و تربیت
مراجع تقلید میتوانند مدعی شوند که تربیت انسانها یکی از مهمترین وظایف حوزههای علمیه بوده است. آنان میتوانند به نتایج اقدامات خود در ۳۶ سال گذشته بنگرند که چه بر سر اخلاق ایرانیان آوردهاند؟ دروغگویی کاهش یا افزایش پیدا کرده است؟
فساد آن چنان بیداد میکند که رئیس قوه قضائیه تهدید کرده که از این به بعد با رسانههایی که در این زمینه بزرگنمایی کنند، برخورد خواهد شد. اما مسئله این است که همه این فسادها توسط مقامات حکومتی افشا شدهاند و رسانهها صرفاً آن خبرها را انتشار دادهاند.
وضعیت سرقت، کلاه برداری، قتل، خودکشی، آدمربایی، وفای به تعهدات، و…چگونه است؟
آیتالله نوری همدانی- مرجع تقلید حکومتی- در ۲۳/۷/۹۳ به مسئولان آموزش و پرورش گفته است، دشمنی با آمریکا را از کودکی به دانش آموزان بیاموزید:”معلم باید نگرش صحیح سیاسی داشته باشد و با دشمنی دشمنان اسلام و ایادی کفر در جهان آشنایی داشته باشد و این را از کودکی به فرزندان بیاموزد”. مراجع تقلید قصد دارند کلیه کودکان ایرانی را از همان کودکی این گونه بار بیاورند.
تفسیر قرآن
فقیهان مدعیاند که تفسیر قرآن کار تخصصی است و روحانیت مفسر رسمی قرآن است. اتفاقاً آیتالله جوادی آملی یکی از مفسران حوزه علمیه قم است. وی دارای دو نوع تفسیر قرآن است. اولی تفسیر موضوعی قرآن و دومی تفسیر کامل قرآن که تحت عنوان تسنیم منتشر شده است.
تفسیر قرآن وی به شدت شیعی است. وی تفسیر قرآن به صورتی مستقل از راه ائمه شیعیان را به رسمیت نمیشناسد. ایشان یکی از شیعیان غالی است که عجیبترین مدعیات شیعیان غالی را در تفسیر خود تکرار کرده است. به عنوان مثال مینویسد: امام حسین قبل از آفریده شدن فقیه بود و “پیش از اینکه وحی به مقام لفظ تنزل کند و در کسوت کلمات و حروف درآید معلوم آن حضرت بود” (آیت الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، مرکز نشر اسرأ، جلد ۳، ص ۱۱۷). علی بن ابی طالب قبل از حضرت آدم نبوت و رسالت پیامبر اسلام را تصدیق کرده است (پیشین، ص ۱۳۹).
مدیریت عالم هستی با ائمه است، آنان راسخان در علماند و تأویل قرآن نیز فقط کار آنان است (تسنیم، جلد ۱۳، ص ۱۶۸). “حقیقتی در قرآن کریم نیست که اهل بیت به آن نرسیده باشند، چنان که اهل بیت نیز کمالی ندارند که قرآن کریم فاقد آن باشد…علی بن ابی طالب به کنه قرآن مهیمن رسیده است، به یقین از پیامبران دیگر برتر است” (تسنیم، ج ۱۴، ص ۴۶۶). صدها سخن غلوآمیزتر از اینها در تفسیر وی درباره ائمه وجود دارد.
یهودستیزی
آیت الله جوادی آملی یکی از یهودستیزان است. به برخی از مستندات این مدعا بنگرید:
“تفکر یهودیت و مسیحیت تا قیامت میماند ولی با ذلت. یهودیان و مسیحیان همواره گرفتار اختلاف و ذلت خواهند بود” (تسنیم، ج ۱۴، ص ۴۰۲).
“امروز هیچ یهودی یا مسیحیای نیست که عمل صالح داشته باشد، زیرا عمل صالح هر انسانی باید بر حجت زمانش منطبق شود و در عصر ما تنها عملی صالح است که موافق و منطبق با قرآن کریم و احکام و رهنمودهای عترت طاهره باشد” (تسنیم، ج ۱۴، ص ۴۰۴).
“ذلیل بودن یهودیان، از حیث مسکنت، نداشتن قدرت قیام و بیچاره بودن آنان است نه فقیر بودنشان. اکنون نیز تحت سیطره استعمارند و طناب دیگران را به گردن دارند، هر چند عدهای نیز مقهور آنان باشند… ذلت و مسکنت حاکم بر آنان را باید در تاریخ مذلت بارشان به نظاره نشست” (تسنیم، ج ۱۵، ص ۳۷۴).
جوادی آملی مینویسد که علت ذلت و مسکنت همیشگی یهودیان، قتل انبیا است. سپس میپرسد که این قتل در گذشته روی داده و این حکم نمیتواند به آینده سرایت داده شود. پاسخ او چنین است:”رضای به آن قتل و حق پنداشتن آن، که وصف متأخران و پسینیان است، زمینه خفت و زبونی آنان را فراهم کرده است” (تسنیم، ج ۱۵، ص ۳۷۶).
سخنان یهودستیزانه بسیاری در تفسیر او وجود دارد که ذکر آنها بر طول مقاله خواهد افزود.
قم فراموش شده
آنچه فقیهان تولید کرده و میکنند، فاقد دلربایی است. به همین دلیل با اکراه و اجبار و سرکوب تولیدات خود را به دیگران تحمیل میکنند. مراجع تقلید به واقع فاقد مرجعیتاند و مدتهاست که پیروی ندارند (رجوع شود به مقاله “نامرجعیت مرجعیت“).
همچون باستانشناسان به برساختههای دو هزار سال پیش میپردازند. با این تفاوت که باستانشناسان ما را با اعصار گذشته و فرهنگ گذشتگان آشنا میسازند، اما اینها مجازاتها و سبک زندگی بدوی مردم جزیرهالعرب قبل از اسلام را به همه به زور تحمیل میکنند.
با معنویت و اخلاق کاری ندارد، همه هدفشان دنیاست. برای سیطره بر قدرتهای اقتصادی و سیاسی، اجرای برساختههای اعراب پیش از اسلام را واجب الهی به شمار میآورند. قم مرکز تولید علم و تمدنسازی نیست، مرکز تولید خشونت و سبک زندگی صدها سال قبل به نام خداوند است.
قابل توجه ویژه جناب سید مرتضی غزیز و جواب گویی شایسته .
بسیار زیباست که می بینم محمد نوری زاد گرامی تخم خردگرایی را در جای جای خاک میهن عزیزمان پخش کرده است. از هر خاکی شقایقی سریرآورده است.
نمیرم از این پس، که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
(منسوب به فروسی، از شعر هجونامه سلطان محمود غزنوی در پیشگفتار شاهنامه)
به خواهر بها ئی ارجمندم
سلام. خواهرم با دیدن اشکهایت من نیز گریستم ولی باور کن نه٫ به حال تو گریه نکردم بلکه به حال خودم گریستم به حال خودم و دیگر خودم ها.
چه بر ما رفت؟ در کدام مرحله پای به بیراهه گذاشتیم و این کشور عزیز و باستانی را به لبه پرتگاهی مرگبار هدایت کردیم؟
ای وای بر من و ما٫ که در قرن بیست و یکم کشور کوروش٫ داریوش٫ انوشیروان٫ فردوسی٫ حافظ٫ خیام٫ یعقوب٫ بابک٫ فرید ون وووو را بجائی رسانیده ایم که در روز روشن هم میهن بیگناه ما را فقط و فقط بخاطر اندیشه ای دارد که با اندیشه های پلید یک عده ملافه بسر که قرنها بصورت انگل زیسته اند در توازن نیست دستگیر کرده و سرش را میبرند٫ به بچه های معصوم این مردم هم رحم نمیکنند۰ مگر ایران به سرزمین کل و بلبل نامی نبوده و نیست؟
یک سری روانپزشک انساندوست از هر کجای دنیا که باشند باید آستین همت بالا زده و این جانیان را هدف بررسی و مطالعه خود قرار بدهند تا شاید به ریشه وفطرت این حس جنایت و آدمخواری آنان پی ببرند و در آن صورت بتوانند راه وچاره ای برای پشگیری و احیانا ریشه کن کردن آن پیدا کنند
با گذشت ۳۶ سال اسفبار از شروع حکومت ملایان بر همه ما ثابت شده است که این بیخردان ارتجاعی که هنوز در دوان اصحاب کهف درجا میزنند در تمامی موارد کشورداری بطور شرم آوری شکست خورده اند ولی در ۳ مورد کاملا موفق بوده اند:
۱- اینکه توانسته اند مهلک ترین ضربه را به پیکر اسلام و تشیع بزنند بطوری که ملیون ها ایرانی از این فرقه منزجر گشته و یا بطور کامل از خدا روی گردان شده اند و یا عده کمی هم به ادیان دیگر پناه برده اند۰ توانسته اند ما را برای دیگر مردم جهان نمونه قرار دهند که مبادا روزی مثل ما شوند. انعکاس این پدیده را همه ما بطور کاملا روشن درکشور مصر دیدیم چون نمیخواستند به سرنوشت اسفناک ما دچار شوند بپا خاسته و اولین حرکت بطرف حکومت اسلامی را در نطفه خفه کردند. دست مریزاد
۲- تمامی مردم این کشور را به دو دسته کاملا متفاوت خودی وغیرخودی تقسیم کرده اند و این دو دسته به خون همدیگر تشنه هستند و با کمال تاسف این دو گروه روزی در جلوی همدیگر صف آرائی خواهند کرد
۳- اکثر مردم ایران را به بی تفاوتی و یأس کشانده اند والا چه کسی دوام این صحنه را داشت که این خواهر و یا دختر معصوم وعزیز تر ازجان این چنان در مقابل چشمان ما از رنج و ظلمی که بدون ارتکاب هیچگونه گناهی بر وی رفته است اشک بریزد؟ تنها گناه وی این است که چرا مثل من فکر نمیکنی
خدایا!! آری ای خدا با شما هستم٫ مگر ایرانیان چه گناهی کرده اند که آنان را دسته جمعی زجرکش میکنی؟ مگر همین ایرانیان نبودند که قبل ازهمه دیگر ملل دنیا به یکتا بودنت پی بردند٫ آن را به سایر ملل جهان عرضه کردند وتمامی شرکای ترا از صحنه بیرون راندند؟ تو خود نیک میدانی که برطبق قرارداد ژنو مجازات دسته جمعی (Collective Punishment) غیر قانونی بوده و در صورت ارتکاب شخص و یا اشخاص به جرم جنایت علیه بشریت مجازات خواهند شد
با احترام
جناب مزدک اگر شما همه حکومتیان را اراذل و اوباش می دانید و راه عالج برای براندازی می خواهید- بسی آب در هاون می کوبید و در توهم محض هستید رفیق و همان اروپا بنشین و عربده بکش. شما اصلاح حرف نوری زاد و کورس را درک نکرده اید چون اگر درک می کردید نمی گفتید اینا باور دارند تا این حکومت هست دم از قانون و حقوق بشر نمی توان زد. خوب پس چه نشسته اید سلاح برگیرید و قیام مسلحانه کنید تا به توهم ده شستی ها همه را به نابودی بکشانید. نه برارد من نوری زاد و کورس شدیدا منتقد حکومتند اما تنها با سخن و تحلیل و سخن نیک می خواهند دیگران را اصلاح کنند اگر هم اصلاح نشد که نشد نمی توان با درک عاجلی که شما دارید همه را توهم زده کرد. من دارم باور می شود گروهی از شمایان در اعتراضات 88 رادیکال شدید و کارهایی خارج از قاعده کردید در حالیکه نوع آن معترضان قصد هیچ برندازی و انقلابی را نداشتند. اصلاح کردن بهترین راه است ولی با اصلاح مدنظر خاتمی متفاوت است. بادی به آموزش دموکراسی پرداخت به همه از جمله فقها احترام گذاشت و با بحثهای بسیار-نکند شما می خوهاید نارنج به خود ببندید و آنها و خود را منفجر کنید؟- به تدریج گام به گام در ذهن مردمان نشست و قانعشان کرد که حقوق بشر مفید است والا فقط باید داعشی شد و به زعم شما قیام مسلحانه کرد. که این حرفها برای نسل من دیگر خریداری ندارد. چون بسیجیان را و دگرندایشان را فرزندان همین مردم می داند که خوب و بد دارند و اصلا همه مشتی اراذل نیستند.اگر دیرت شده و راهکار عاجل می خواهی، خوب بگو راه عاجلت چیست؟ نوری زاد مسلمان است و عقاید شیعه را قبول دارد و تنها به نوع حکومت کردن برخی حکومتیان نقد دارد همین. توهم نزنید که ایشان و دیگران همه عقاید را توهم می داند! زهی خیال باطل! من خیلی از نوری زاد عزیز روشنفکرترم اما او از من انسانتر است زیرا در مبارزه اش هیچ کس را به نفرت دعوت نمی کند پس توهم نفرت ممنوع والا بقول آن آقا ما باید منتظر امثال مسعود رجوی بدبخت بشویم!
ريشه ها ٢٣١( قسمت ٢٣٠ ذيل پست قبلى : هنوز زنده ام )
عنوانهاى قسمتهاى ذيل بخش فرهنگ به ترتيب : فرهنگ دينى/عرفان/ و..
زمين و آسمان حافظ
٢٧- مرورى كوتاه بر كارنامه حافظ پژوهى
ديوان حافظ به تصحيح هوشنگ ابتهاج ( سايه) با عنوان حافظ به سعى سايه از نقل قولى از محمد گلندام ، همدرس ودوست حافظ و نخستين گردآورنده ديوان حافظ آغاز مى شود. سخن گلندام تنها درباره سروده هاى حافظ است نه شخصيت او . اظهار نظر گلندام را با معيارهاى امروزى نقد ادبى شايد بتوان در نقد مخاطب محور گنجاند. بنا به اين روايتى كه همزمان با عصر حافظ است شعر حافظ در حيطه مخاطبان كاربردى گسترده و گونه گون دارد ؛ ذوق عوام و خواص هر دو از شعر حافظ شيرين كام مى شوند ، اهل ظاهر و باطن هر يك در اشعار حافظ سخنى متناسب حال خود مى يابند . همچنين اند دردى كشان ميخانه و ميخوارگان مجلس آرا و عاشقان نظر باز و صوفيان اهل سماع و دينداران اهل خلوت و دولتيان اهل جلوت و خلاصه شاه و گدا و خاص و عام .اين چكيدهِ نخستين اثرى است كه همدرس و رفيق حافظ پس از درگذشت وى نوشته است . اگر هم گلندام دوست و همدرس خواجه نبوده باشد ، به هر حال آغازگر چيزى است كه امروزه حافظ پژوهى يا حافظ شناسى ناميده مى شود . از اين متن برمى آيد كه ديوان حافظ متنى كه به طور خاص عرفانى باشد نيست ، اما در آن معانى عرفانى نيز در كنار مضامين دينى و عاشقانه و اخلاقى و اجتماعى و خيالى و غيره به كار رفته است و پيداست كه در عبارت ” مجلس مى پرستان ” در مقدمه گلندام هيچ رمز و راز و كنايه اى نهفته نيست و برعكس قرينه اى است حاكى از اينكه در زمان حافظ همان طور كه جناب خرمشاهى نيز تصريح كرده است باده نوشى چندان قبيح نبوده است ورنه گلندام در اينكه غزل هاى همدرسش رونق بخش مجلس مى پرستان است چندان حسنى نمى ديد .از اين متن برمى آيد كه جذابيت جاودانه و گسترده حافظ نخست در تأثير زيبايي كلام شاعرانه اوست و ناگفته پيداست كه اين تأثير براى فارسى زبانان بسى بيش از ديگران است ، چرا كه تنها فارسى زبان خوش آهنگى و ضرباهنگ شعر حافظ را احساس مى كند ، اما بيدرنگ بايد افزود كه تأثير زيبايي شناختىِ شعر تنها در خوشآهنگى نيست بل توصيف ها و استعاره هاى بكر و خلاقانه و درد انگيزى و شادى افزايي واحد هاى معنايي و عناصرى ديگر هم در اين تأثير دخيل اند و از همين روست كه ترجمه هاى آلمانى و انگليسى اشعار حافظ نيز براى اهل اين زبان ها گيرا و مؤثر بوده است . فرم و صورت زيبا مخاطب را به ذوق مى آورد تا جوياىِ ژرفا و معناى زيبا و متناسب با فرم برآيد . عشق از افسون صورت آغاز مى گردد .معشوق زيبا غالبا در منظرِ نظرِ عاشق زيرك و دانا نيز مى نمايد .زيبايي خيال انگيز است . نامه ها و رمانس هاى عاشقانه جهان را ورق بزنيد .در بيش تر آنها ،به ويژه قديمى تر هاشان ، عاشقان غالباً معشوق را چيزى فراتر از صورت زيبا مى بينند ؛ معشوق دلى پاك و دارد ، و فهمى ژرف . ارزش او به چشم عاشق تنها در پوست نيست .خيالات او ظريف اند و انديشه هاى او شريف . در عصر مدرن افسون زدايي كم كم دامن گير عشق نيز مى شود. سخن گفتن به زبان رومئو و ژوليت و ليلى و مجنون براى عشاق امروزى ديگر مضحك و تصنعى جلوه مى كند . عشق جوهر زمينى و انسانى خود را باز مى يابد، عاشقان به هم نزديك تر و با هم روراست تر مى شوند .تصوير معشوق در هجران و وصال آن قدرها تفاوت نداردكه وصل رؤياها را فروپاشد.ديگر زيبايي عشق در نامرادى و نرسيدن نيست .ديگر عاشقان از هم فرشته هاى دست نايافتنى نمى سازند بل با واقعيت زمينى و انسانى خود رويارو مى گردند. آنها مى دانند كه بر فراز ابرها پرواز نمى توانند كرد مگر در هواپيما . عصر مدرن ، بد باشد يا خوب ، اين ويژگى را دارد كه انسان را با خود صادق تر مى كند .سخن دراز نكنم . در شرق ، در قرون وسطى ، تأثير صورت زيبا با افسون و افسانه همراه بوده است . از ادبيات ما رمان و تراژدى بيرون نيامده است .اين ژانرهاى هنرى زمينى تر و انسانى تر از آنى هستند كه بتوانند بدون مضحكه معنايي از آسمان گيرند .البته در عصر مدرن نيز صداقت فرد انسانى با واقعيت وجودى خودش يك شبه به دست نيامده است . رمان هاى سده ١٨ هنوز مايه هاى رمانتيك دارند ، در سده ١٩ خيالات مادام بوارى و انا كارنينا به طرز فجيعى در رويارويي با واقعيت از هم مى پاشند .نقش پول در احساسات و مناسبات انسانى در رمان هاى بالزاك مايه پويش و جنبش مى گردد .در رمان انسان بماهو انسان كه قهرمان ديوان حافظ است وجود ندارد .در رمان راسكلنيكوف و ژولين سورل وجود دارند ؛ يعنى افرادى كه زندگينامه دارند ، گوشت و پوست و استخوان دارند ، گرسنه و تشنه و بيمار و زرد روى مى شوند ، كينه و مهر مى ورزند ، دوست دارند ثروتمند و كامروا و شاد گردند ، براى هم دسيسه مى چينند ، در كنار هم با زشتى ها و زيبايي هاى هم همزيستى مى كنند . جبراً در جغرافيا و تاريخ و مكان و زمان معينى زاييده و باليده شده اند ، با احوال متلاطم روزگار درگير مى شوند و خلاصه در اين جهان مى زيند نه در جهانى خيالبافته .
مقصود من از واقعيت تنها طبيعت و جهان بيرونى نيست .
واقعيت زندگى تنها جسمانيت و عينيت خارجى نيست .روان نيز زندگينامه دارد . همه ما يك زندگى درونى داريم كه بخش ناآگاه آن در خواب به صورتى نمادين خود را نشان مى دهد . اين حيات روانى نفس بما هو نفس ارسطويي نيست كه شامل همه و هيچكس شود بل ويژه فردى معين است . لذت از زيبايي بخشى از زندگى درونى ماست .
اكنون به مقدمه گلندام بر مى گرديم ؛ به حافظ پژوهى همدرس و همشهرى و همزمان با حافظ . چون نيك بنگريم او براى بزرگداشت حافظ نيازى نمى بيند كه اشعار او را در زير انبوهى از معانى بلند بالا و تفسيرهاى درازدامن دفن كند . مى نمايد كه در زمان او اين رمز و راز گرايي ايرانى هنوز حافظ بزرگ را آماج هجوم مفسران قرار نداده است .اسطوره ها هنوز خفت حافظ را نگرفته اند .گلندام به دين و مرام شخصِ حافظ نيز كارى ندارد .اما حرف او به سادگى اين است كه سخن حافظ به مذاق اهل هر دين و مرام و جماعتى خوش مى آيد . پس وى بفهمى نفهمى بزرگى شعر حافظ را در تأثير زيبايي شناختى و هنرى آن مى داند و اين را به هيچ وجه دون شأن حافظ نمى انگارد .
هوشنگ ابتهاج سپس مقدمه خود را چنين مى آغازد :” از صورت شعر حافظ سخن ها مى توان گفت ، و بسيار گفته اند . اما همين كه به معنى رو مى كنى ، آن شيرين كار به طنازى مى گريزد و از گوشه اى ديگر چشم و ابرو مى نمايد .گويي در بشت گوش تو زمزمه مى كند و تا برمى گردى آوازش از عرش مى آيد . زبانش آنچنان ساده و آشناست كه انگار ترانه اش را از عهد گهواره شنيده اى و آنچنان با رمز و معما مى گويد كه پندارى پيامى ست كه از كهكشان هاى دور مى رسد .اين آشنارويي و گريزرنگى به دو واسطه است : صورت و معنى شعر او . و اين هردو به گونه اى اعجاب انگيز همدست و همداستان اند . …. يگانگى تفكيك ناپذير صورت و معنى چون جان و تن زنده . اين ماييم كه مى خواهيم او را زمينى يا آسمانى ببينيم . شعر او چون دوردست افق بوسه گاهِ آسمان و زمين است . آسمانى است زيرا آنچه از خوبى و پاكى و عدل و امن مى جويد در اين تيره خاك نمى يابد . و زمينى است ، زيرا آنچه از ناز و نوش و نوا مى خواهد در همين سايه بيد و لب كشت فراهم است . پس ، اشاره اش به دورگاه آسمان است و چشم و دلش در زمين مى گردد .” ( حافظ به سعى سايه ، چاپ ١٦، ص ١٩)
ابتهاج ادعايي كرده است كه بينه اش با اوست .اما وحدت صورت و معنى را چگونه مى توان اثبات كرد ؟ ابتهاج چند بيتى را بر مى گزيند و تناسب آواهاى آنها را آشكاره مى كند . همين حد براى اثبات نبوغ حافظ بسنده است . در بيت زير سه صداى گ ، چهارصداى ب و پنج صداى د وحدت صورت و معنى را در كمال زيبايي و خوش آهنگى برقرار كرده است .
گُشادِ كار مشتاقان در آن ابروى دلبند است
خدا را يك نفس بنشين گره بگشا ز پيشانى
كسروى زبان شناس و مورخ دقيقى بود ، اما خرد خشك قرن هجدهمى يا شايد حوزه اى وى راه هرگونه ذوق و استحسان هنرى را بر او بسته بود .بنا به ادعاى او حافظ چون شاعران مقلد نخست قافيه ها را جور مى كرده و سپس معنا را در فوافى مى چپانده است .تنها دليل وى آن بود كه مولوى مى گويد :
قافيه انديشم و دلدار من
گويدم منديش جز ديدار من
مراسم كتابسوزان وى در عين حال مراسم هنر سوزان بود . گويي عمامه پيشين اش به شكل كراوات درآمده بود گرچه ملاستيزى اش تاريخى شده است .نفرت از ديگرى چه بسا فرافكنى نفرت از خويش باشد . تا كنون هيچ قدرتى نتوانسته است هنر را در جامعه اى ريشه كن كند .داستايفسكى در خطابه اى به مردم روس مى گويد :” هنر ما را نجات خواهد داد .” هرگاه توانستيد رؤيا و ضمير ناآگاه را از روان انسان ها بچينيد و بدور افكنيد ، آنگاه هنر را نيز معدوم و انسان را به ماشينى مطلقاً بى احساس تبديل كرده ايد . آيا حافظ عاقلانه و آگاهانه اصوات متناسب را در آرايش ٥-٤-٣چيده است ؟ صداى نبوغ مى گويد : خير . حافظ خود مى گويد :
در پس آينه طوطى صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو مى گويم
…………………
.در اندرون منِ. خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
نبوغ هنرى ايرانى در قرون وسطى در شعر مجال شكوفايي يافته است . ممنوعيت و محدوديت موسيقى و نقاشى و پيكر تراشى شعر را بيش از ديگر هنرها ميدان جولان هنر ساخته است .بسيار بوده اند كسانى كه به نظم يا نثر مرامنامه مذهبى يا فرقه اى دينى و عرفانى را شرح كرده اند ، در باره وحدت وجود و مراتب تشكيك وجود و رابطه انسان و خدا رساله ها نوشته اند .نوشتن اين رساله ها چندان نيازى به نبوغ ندارد، اما همان سان كه در قسمت پيش از زنده ياد منوچهر مرتضوى نقل شد ، تنها حافظ توانسته است در تنگناى هنر شعر شاهكارهاى نامكرر و جاودانه اى از صور زيبا خلق كند .
زين آتشِ نهفته كه در سينه من است
خورشيد شعله اى است كه در آسمان گرفت
آيا اين آتش همان آتش نبوغ نيست ؟ دريغا كه در ايران معنا طلبى از هنر زيبايي فرم را خوار داشته است ، در حالى كه اين صورت زيباى هنرى است كه به گرد معنا هاله افسونى مى تند .حافظ اگر عارف ذهبى يا ملامتى باشد يا نباشد ،و اگر شيعه يا سنى يا ميخواره يا متشرع باشد يا نباشد ، هيچ كدام خدشه اى به سرور و لذت مخاطب اهل ذوق وارد نمى كند . هيچ عقيده و تفسيرى كه از ديوان حافظ بيرون كشيده شود ، چيزى از نقش و شأن هنرى شعر حافظ نمى كاهد ، چرا كه نبوغ هنرى و كلاً هنر بيش از نحله ها و مله هاى دينى و كلامى مايه فخر فرهنگ است و بوده است . فرهنگِ عارى از هنر اگر هم امكان وقوع داشته باشد ، فرهنگى است كه جان و نيروى جنبنده از آن گرفته شده است . زندگى جمعى انسان ها هرآينه در پرتو عقلانيت جمعى به سوى وضعيت ايدئال پيش مى رود ، اما به حكم همان خرد و فرزانگى احساسات انسانى نيز بايد پرورانده و فرهخته شود تا از شهوت قصابى به ميل جراحى و از كينه و نفرت به عشق و همدلى و از خودخواهى به نوع دوستى سوق داده شوند و اين هنر است كه مى تواند هم اين و هم آن را برانگيزد و اين بسته به آن است كه هنر با خرد هماهنگ باشد يا با نابخردى .هوشنگ ابتهاج در مثنوى مرثيه چه نيكو گفته است كه :
هر چه گفتم جملگى از عشق خاست
جز حديثِ عشق گفتن دل نخواست
حشمت اين عشق از فرزانگى است
عشقِ بى فرزانگى ديوانگى است
دل چو با عشق و خرد همره شود
دستِ نوميدى از آن كوته شود
گردر اين راه طلب دستم تهى است
عشق من پيش خرد شرمنده نيست
در زبان هاى لاتينى الاصل conscience دو دلالت اصلى دارد : يكى آگاهى و دو ديگر وجدان . آگاهى معطوف به نظر است و وجدان ناظر بر عمل . امروز ديگر نمى توان گفت كه سركوبگران آزادى نمى دانند كه چه مى كنند .حتماً بسيارى از مجلس نشين ها و آيت الله ها مى دانند كه وسيله دفاع از عقيده كلمه است نه قمه .درك اين نكته دشوار نيست كه جفتك چاركش انداختن قبه داران در ميدان سخن در برابر منتقدان دهان بسته و مردم بيم زده عينِ نامردمى و ستمكارى است . حتماً مى دانند كه دينى با داعيه عقلانيت و معنويت و حقانيت نبايد بيمى از اظهار نظر يك وبلاگ نويس گمنام داشته باشد ،مى دانند اما خود را به ندانستن مى زنند . آگاهى دارند اما وجدان ندارند . مقصودم از آگاهى الزاماً ورود به انديشه هاى مدرن كانت و هگل و هيدگر نيست ، هرچند گويا حوزه هاى علميه نيز در سال هاى اخير سهمى هم به فلسفه هاى مدرن داده اند .مقصودم از آگاهى اين است كه در برابر اسيد پاشى و تجاوز در زندان ها و اقرارگيرى با تهديد و چپاول نجومى ثروت ملى سكوت مى كنند و حال آنكه بعيد است در دل اين زشتكارى ها را فضيلت بشمرند . مى دانند ، اما وجدان ندارند . آگاهى دارند ليك احساس ندارند ، دل هاشان خشكيده ، وجدانشان فلج شده ، قوه همدردى انسانى شان كپك زده ، خدايشان از ميان مردمان كه به قولى صدايشان صداى خداست ، عبور نمى كند . احكام خدايشان در صندوق مقدسى مقفل گشته كه قفلش به آسانى بر جهان انسانى سيال و تاريخمند باز نمى شود . رهبرشان اگر دست بر قضا يكبار هم كه شده به خيال خودش اقرار به اشتباهى چون برنامه تنظيم خانواده مى كند ، خود را در برابر خدا و تاريخ مسؤول مى داند نه در برابر مردم . او همچون امام ركن الدين امامزاده ، در برابر شرحه شرحه شدن زندگىِ زمينى انسان ها مى تواند به حكمت بالغه پروردگارش يا چيزى چون باد بى نيازى خداوند خرسند گردد . برخى از اين حضرات چنان با خشكدلى و فلج همدردى خو گير شده اند كه به سبب استبداد راى و عجز از درك زن و فرزندان خودشان خانواده اى از هم پاشيده دارند . خانواده اى كه هنر در آن گناه به شمار مى آيد ، نيازى به آتش جهنم آن جهانى ندارد ، چرا كه چنين وحشت سرايي دوزخى است در همين جهان . من باور دارم – گرچه مجالى و شايد توانى براى اثبات باور خود نداشته باشم – كه بدون هنر خرد نيز به بيراهه مى رود و بدون خرد هنر افيون توده ها يا حربه خشونت انگيزى مى شود . فروكاست مدرنيته به خردورزىِ فيلسوفان پندارى بدور از واقعيتِ تجربه مدرنيته است . مدرنيته رخدادى است بس عظيم و جهان گستر كه رمان ، شعر ، معمارى ، موسيقى ، حقوق ، هستى شناسى ، علوم طبيعى و رياضى ، علوم انسانى ، تاريخ نگارى و فلسفه تاريخ ،نقاشى ، زمان ، مكان و فضا و سبك زندگى و خلاصه احساس و عقل انسانى رادگرگون مى كند .اگر عمرى باقى بود ،در اين انديشه نگارى ها گام به گام و پاورچين پاورچين تا ورود به عصر مدرن پيش خواهم رفت و چيستى و چونى مدرنيته را در قسمت ديگرى با عنوان فرهنگ مدرن تفصيل خواهم داد . اكنون به همين قدر بسنده مى كنم كه مسابقه كند و كاو در ديوان حافظ با هدف الهياتى بيرون كشيدن يك مكتب كه البته به جايي هم نرسيده است تأثير هنرى شعر حافظ را به امرى ثانوى و كم ارج فروكاسته است و اين فروكاست و گاه خوارداشت هنر ، نه در ديوان حافظ بل در فرهنگ ريشه دارد . فرهنگى كه هنر را به چشم لهو و لعب نگريسته است ، و راه فهم اين نكته را ناهموار و مسدود كرده است كه رابطه كار هنرى با مخاطب أصلاً و بدواً انتقال احساس است و انديشه مفهومى در هنر عارضى و ثانوى و فتواگونه است . نزاع فرساينده بر سر انديشه حافظ در كارنامه حافظ پژوهى ما صداى هنر حافظ را در اركستر ناهنجار و ناموزون معنا گرايان خاموش ساخته است . گيرم كه ديوان حافظ انديشه عرفانى منظومى باشد ، كم تر حافظ پژوهى خودِ اين انديشه را نقد كرده است يا اگر هم چون مصطفى رحيمى در حافظ انديشه و كسروى در حافظ چه مى گويد جايي هم به نقد داده باشند ، اين نقد كلى و ناسفته و سطحى بوده است .
سپاس از بردبارى شما
راستش میان چهره های در عکس ها نبودن خانم فاعضه هاشمی رفسنجانی و آقای علی مطهری بسیار خالی میباشد. آیا ترس یا محدود بودن آزادگی فکری اینها نقش غیبت غیر موجهه شده ؟
برداشت من از نقاشی آوا آقا حسینی کوچولو:
سمت راست (شاید مردم/دولتهای خارجی) یک خانم و آقای مدرن و آزاد با دستانی دراز کرده و نگاهی به روبرو که شاهد ماجرا شدند.
کدام ماجرا ؟ سمت چپ (روبرو) ۴ کله رو به پایین و اندام آویزان.( اعدام ها)
در میان معمن گاهی (حفره ای) ء کودکی با نگاه به بیرون ء شاهد اتفاقات اطراف خود است. گیج از خشونت ها و آن دستها
حالا این دستهای دراز شده آیا برای خاک کردن اعدامیهای کشور ما دراز شده اند و یا میخواهند اعدامیهای کشور ما را از پای دار به آزادی و زندگی برسانند؟
مابقی قضاوت با شما!
رفتار و گفتار مداحان حكومتي و تقليد صداي سگ و كپي ترانه براي اقايان مصداق توهين به ائمه نيست؟
يادمان نرفته كه حجت السلام حسني امام جمعه اروميه پس از دوم خرداد ٧٦ گفته بودند ” چه كسي گفته در اسلام خشونت نداريم؟ پيامبر اسلام با دستان مباركشان چشم در مي اوردند”.
با دورودی بی پایان به نوری زاد عزیز
با آرزوی سلامتی وطول عمر با عزت برای شما
ما تحمل از دست دادن شما را نداریم آروزی آن روز را داریم که به پاس فداکاری وشجاعت شما ملت ایران دسته گلی همراه با بهترین احساسات وعواطف را تقدیم شما کند وملت جشن پیروزی را با نام نیک شما در دفاع از حقوق ملت به رخ جهانیان بکشاند. آرزومندیم سرمایه های همچون شما برای نسلهای آینده در سلامت باشند با درودی بی پایان به خانواده گرامیتان
شاد وخرم باشید
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته: ببینید برادران ارزشی چه میکنند که به دزد سر گردنه مرخصی میدهند تا راحت بیشتر دزدی کند ولی یک مادر . مادری درد مند را از دیدن عروسی فرزندش محروم میکنند. خدا ازشان نگذرد !!-فریبا کمال آبادی،از اعضای زندانی گروه یاران، که به علت بهایی بودن، بیست سال حکم گرفته است،اجازه شرکت در عروسی دخترش را نیافت؛مادری که ۷ سال است در زندان به سر می برد و یک بار هم به مرخصی نیامده. خانم کمال آبادی حتی تقاضا کرده بود با دستبند در مراسم عروسی فرزندش، ترانه، حاضر شود اما با تقاضای وی موافقت نشد.به این ترتیب حضور مادری در عروسی دخترش، منحصر به نامه ای شد که متن آن در اختیار روز قرار گرفته.وی در این نامه که در مراسم عروسی قرائت شد از رنج هایش گفته و پرسیده:از چه می ترسند که اجازه شرکت مادری در عروسی فرزندش را نمی دهند؟
متن نامه در پی می آید:
ترانه ی من عروس زیبایم
در این لحظه که قلم به دست گرفته ام و برایت می نویسم دریای سرور در من موج میزند و امواج شعف بر ساحل قلب می کوبد.
برخی چنین گمان کنند که درد و رنج همواره با حزن و اندوه ملازم است اما اینگونه نیست. چه که می توان در اوج درد و رنج در فضای بی کران سرور بال گشود و در آسمانهای رفیع شادمانی پرواز نمود. این درد چیست و این سرور کدام است؟
این درد، درد فراق است، درد هجر مادری است که سالیانی چند از کودکش دور گشته، بی مدد زبان برایش ترنمات عاشقانه سروده، با هیکل خیال تنگ در آغوشش فشرده و گرمایش بخشیده، بی چشم سر برآمدن و بالا کشیدنش را نگریسته و اکنون با چشم روح، او را آراسته و برازنده در لباس سفید عروسی نظاره می کند.
این درد، درد فراق است، درد هجر کودکی است که از مادر جدا گشته و بی آنکه سهمش را از حق مادری بستاند، رشد کرده و بالیده. در لحظات تلخ و شیرین کودکی، در اوقاتی که سخت نیازمند گرمای مادر بوده اورا در کنارش نداشته و اکنون نیز در زیباترین و با شکوه ترین لحظات حیاتش، در مراسم ازدواجش جای مادر را خالی می یابد.
این درد رایحه ای دلپذیر دارد زیرا آکنده از عطر خوش سرور است: این سرور، سرور مادری است که کودکش را جوانی برازنده می یابد، او را مصمم و استوار میبیند، کردارش را متین، انتخابش را فرید و آمالش را منیع مشاهده می کند و انتخابش را می ستاید.
این سرور، سرور کودکی است که معنای هجر مادر را در می یابد و با گام نهادن در مسیر خدمت این معنا را غنا می بخشد و اکنون دست در دست فرید مسیر خدمت را با قوت و سرعتی افزون تر از قبل می پیماید.
ترانه و فرید عزیزم
می دانم که مرا به خاطر تمامی قصورهایم خواهید بخشید. می دانم که عذر مرا از عدم حضورم در این شادترین اوقات حیاتتان خواهید پذیرفت. می دانید که با تار و پود جانم و با تمامی سلولهای وجودم در کنارتان هستم و دعایم در فضای مراسمتان آکنده است. می دانید که تمامی تلاشم را برای حضورم به کار گرفته ام: می دانید که برای شرکت در مراسم ازدواجتان درخواست مرخصی نموده ام و امروز پس از گذشت حدود 7 سال از در بند شدنم حتی در شرایطی چنین خاص با درخواستم موافقت نکرده اند. می دانید که پس از رد درخواست مرخصیم تقاضای اعزام چند ساعته ولو تحت الحفظ و با دستان بسته و با حضور مامور نموده ام. حتی هم بندی های مهربانم نیز طی ارسال مکتوبی به مسوولین، این درخواست را از جانب خود مطرح ساختند.
اگرچه موافقت اولیه با این درخواست، موجب امیدواری و شادی شما شد و سعی نمودید برنامه هایتان را تغییر و با شرایط جدید تطبیق دهید، اما پس از چند روز با آن نیز مخالفت گردید.
پس از اعلام این مخالفت به من، زمانی که از دفتر کارشان خارج شدم، خود به دنبالم فرستادند و قول انجام سومین درخواستم یعنی اجرای عقد در زندان اوین را دادند. قرار شد اتاقی در ساختمان اجرای احکام در اختیارمان گزارده و عقد با حضور حداکثر ده نفر برگزار گردد و من این قرار نهایی را تلفنی به اطلاعتان برسانم. اگر چه شما از مخالفت با اعزامم محزون شدید ولی با اعتماد به قول مسوولین به این آخرین امکان دل بستید و بار دیگر برنامه هایتان را تغییر و با شرایط جدید تطبیق دادید، اما سرانجام اعلام نمودند که با شق سوم نیز مخالفند و چنین شد که من امکان حضور در عزیز ترین لحظه ی حیاتمان را نیافتم.
می بینید با چه روشی با زندانی رفتار می شود؟ و چه شکنجه ی نامحسوسی به کار بسته می شود؟ گویی با سنگی و چوبی بی جان روبرویند که هر نوع به آن ضربه زنند با آن بازی کنند و پرتابش نمایند چیزی حس نکند.(اما سخت در اشتباهند زیرا در آن هنگام نه ما، که خودشان همچون آن سنگ و چوبند و از تمامی احساسات انسانیشان عاری چه که قادر به درک احساسات عمیق مادری و فرزندی نیستند.)
ترسشان از کیست و بیمشان از چه؟ از مادری است که فقط و فقط به جرم اعتفاد به دیانت بهایی باید بیست سال از ایام حیاتش را در زندان بگذراند و پس از گذشت حدود هفت سال حتی برای چند ساعت از شرکت در مراسم ازدواج فرزندش محروم باشد؟ جرم من زیباترین جرم عالم است. جرمی است که نه تنها من بلکه تمامی نسل های آینده ی من نیز به آن افتخار می کنند. جرمی است که در طی تاریخ، تمامی اولیا و انبیا به جهت داشتن آن متاعب عظیمه و مصائب شدیده دیده اند. جرم من پرستش خداوند یکتا و اذعان به حقانیت تمامی ادیان الهی است. جرم من کوشش به جهت تحقق آرمان وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است. جرم من پروراندن آرزوی خدمت به عالم بشری در سر و عشق آدمی در دل است.جرم من تلاش در احیای کشور مقدسمان ایران و اعتلا و سرافرازی آن است.
بگذارید باز هم برایتان از سرور بگویم که با تابش و درخشش بی نظیرش تجلیات درد و رنج را بی رمق، بل محو می سازد.
ترانه ی گلم، اگر با جدایی من، به ظاهر از موهبت داشتن مادر محروم شد از موهبت بزرگ تر مادری مهربان تر بهره مند گردیدی و فریبای دیگری آغوش پر مهرش را بر تو گشود. همان طور که در طول حیاتت آغوش گرم مادران دیگری را نیز تجربه کرده ای: عالیه زرین کار، فیروزه اولادی، فریبا اشراقی و بسیاری از عزیزان دیگر و اینچا من با قلمی عاجز و بیانی نا توان، عشق و ایثارشان را ارج می نهم.
جلوه ی دیگر سرور و شادکامی نصیب من است: من نیز اگرچه از همراهی و زندگی در کنار دو دخترم محروم شده ام، اما به داشتن دختران عزیزی مفتخر گشته ام که علاوه بر من، ایران و ایرانیان به داشتن ایشان افتخار خواهند نمود.
کسانی که با کمالات و قابلیاتی بی نظیر بهای گزاف گذر عمر، استعداد و جوانی خود در زندان را در ازای کسب عزت و سربلندی ایران عزیز می پردازند. این است تحقق آرمان ما:جهان یک خانواده گردد و روابط آدمیان همانند روابط مادران و دختران ؛ پدران و پسران و خواهران و برادران، عاشقانه
خوش گفتید آقای مهرداد. بسیار عالی ست و بجا این هفته را آقای نوری زاده به عشق اختصاص داده اند درج این نامه که حکایت واقعی از عشق است بی مناسبت نبود .
حُسن انتخاب شما قابل تحسین است.
تمام تلاش حکومت در سرکوب اهل سنت و بهائیان و دراویش و غیره ، برای این است که رویگردانی مردم از مذهب رسمی نمود بیرونی پیدا نکند . این قوم با سانسور نواندیشان دینی که چهره یی خرد پذیر از اسلام ارائه میکنند ، تیشه به ریشه معنویتی میزنند که ایرانیان در طول تاریخ در سایه خداپرستی به آن رسیده بودند . عامل اصلی تضعیف این معنویت حاکمیت آخوند های بی بهره از این معنویت است .
آی حامی ///.یک آیت الله خیلی بزرگ (عظمی)هیچوقت دروغ نمی گه. هرکی بگه خودشان فرموده اند «من خدعه کردم». دروغ گفته و به مرجع بزرگ تهمت زده.
هیچوقت خلف وعده نمی کند( این که وعده های ایشان در فرانسه با ایران متفاوت است بخاطر بی وفایی نیست بلکه به دلیل تغییر آب و هوای فرانسه و ایرانه که وعده های آیت الله تغییر کرده است) .
این که در آن سخنرانی کذایی مورد بحث تو و آشیخ مرتضی حظرت امام فرموده اند :
………..در يكى از اين دو اعلاميه، جزء انگيزهاى كه براى راهپيمايى قرار دادهاند، لايحه «قصاص» است.
در اعلاميه ديگرى كه منتشر كرده بودند تعبير اين بود كه «لايحه غير انسانى»! ملت مسلمان را دعوت مىكنند كه در مقابل لايحه قصاص راهپيمايى كنند
يعنى در مقابل نص قرآن كريم راهپيمايى كنند
دعوت به قيام و استقامت و راهپيمايى مىكنند در مقابل قرآن كريم.
اين قرآن از خداست و در قرآن هر چه باشد ضرورى است كه بايد پذيرفت.
دعوت كردهاند كه مردم قيام كنند در مقابل قرآن
مردم قيام كنند در مقابل احكام ضروريه اسلام!
اعلاميه «جبهه ملى» براى لايحه «غير انسانى»
قصاص، يعنى حكم غير انسانى قرآن!، يعنى حكم غير انسانى اسلام!،
يكى از انگيزههاى آنها اين است كه بياييد مقابل قرآن قيام كنيد؟
اين راهپيمايى براى مقابله با اسلام است؛
در مقابل اسلام!
در مقابل صريح قرآن!
در مقابل حكم ضرورى اسلام!
شورش در مقابل دولت اسلامى
دعوت به قيام؟!
آن هم دعوت به شورش؟!
اين اعلاميه «جبهه ملى» كه مخالف نص قرآن مجيد است،
مردم را دعوت كرده است به راهپيمايى در مقابل قانون الهى،
مردم را دعوت كنيد كه بر خلاف جمهورى اسلامى شورش كنند؟!
اينها را دعوت به شورش مىكنيد اين امر به منكر نيست؟
اينها بر ضد قرآن هم قيام مىكنند.
در يك كشور اسلامى اين طور سبّ بر قرآن و سبّ «2» بر اسلام
دعوت به شورش! در مقابل چه؟ در مقابل نص صريح قرآن؟!
دعوت به راهپيمايى است در مقابل اين حكم «غير انسانى» اسلام!
واى به حال ملتى كه ملىهايشان اين باشد، و متدينينى هم كه اظهار تدين مىكنند، آن باشد،
(صحیفه امام ،ج 14 ص 448-452)
بخاطر اینه که آیندگان بدونند قدرت اسلام و قرآن چقدره و چجوری می شه به راحتی مردمو هرجور لازم بشه حرکت داد.
یه سخنرانی و این همه اسلام اسلام و قرآن قرآن بخاطر کوبیدن جبهه ی مرتد ملی نیست . برای اینه که سخنرانی جذاب بشه. برای اینه که قدرت اسلام دیده بشه وگرنه دلیلی نداره در یک سخنرانی اینهمه اسلام و قرآن بیاد. هدف قوی کردن دین آدمای بی دینی مثل تو و امثال توست. حیف این آشیخ مرتضی که این همه برای شما فک می زنه. حیف از این عالم بزرگ که برای بسته نشدن مغازه ی چهار نبش اسلام عزیز این همه وقتشو برای خوابوندن شما یا به قول خودشون برای ایمان آوردنتون زحمت می کشه. شما خنگید که خیال می کنید خوابیدن بد چیزیه . اگه بد بود این همه پول نمی دادند تا قرص والیوم و چی و چی بخرن و حب و تریاک تهیه کنند. حیف آشیخ مرتضی که زحمت می کشه تا شما راحت و بی دغدغه بخوابید.
همه تون مشکل دارید. از دم . همه ی نویسنده های سایت نوری به غیراز چند تایی که بخاطر خدا و اسلام و هدایت شما کج و کوله ها زحمت می کشند مشکل دارند. حیف آشیخ مرتضی . آشیخ عبدالله . آشیخ مصلح . و خیلی از این آشیخ ها که هی زحمت می کشند و هی زحمت می کشند تا شاید شما /// به راه راست هدایت بشید. اگه دلتون برای خودتون نمی سوزه حداقل برای این آشیخ مرتضی بسوزه که در روز با هفتصد نفر در می افته و هفت هزار صفحه می نویسه تا شاید شما فلان فلان شده ها اصلاح بشید.
برگردید و مثل اول انقلاب هالو بشید . هالو همون هلوست که آ شو ورداشتن تا تو گلو گیرنکنه. هالو هلوی اسلامه. دوباره هالو بشید و برید دنبال آشیخ های عزیز تا همه تون رو به بهشت ببرند . نیازی نیست کسی فضولی کنه و بگه هالو کجا ؟ هلو کجا؟شما هالو بشید اونا خودشون می دونند چجوری هالو رو هلو کنند.
قربون همه ی هالو ها . هلو خواه .
قابل توجه مرتضا و دیگران که در هر موضوع فقهی مطالبه دلیل و دلایل و قرائن می کنند اما در موضوعات این چنینی هرچیز را به مخالف خود می بندند:
آرزو دارم برای هیچ انسانی حادثه دلخراش رخ ندهد بخصوص برای آنانکه از عشق و انسانیت سخن می گویند و کارشان- به باور خودشان برای بهتر کردن ایران است و از خشونت می پرهیزند و تنها به طرح ایده و نظرگاه خود برای بهتر اداره کردن کشور می پردازند. من نمی دانم آیا حکومتیان ما به نوشته های آقای نوری زاد اعتنا دارند و نصایح او را تا جایی که می شود و ممکن است مدنظر دارند یانه و نیز از حادثه رخ داده برای این بزرگوار متأسفم اما و اما-شاید به زعم خارج نشینان ما کودنیم و هیچ نفهم- واقعا من درک نمی کنم چرا هر حادثه ای را به سیاست و اطلاعات کشور ربط می دهید- اندکی در داوری هاتان درنگ کنید-داوری بدون پشتوانه و شواهد تنها نشان دهنده کوته فکری و عوامیت محض است. من هیچ قضاوتی در باره این حادثه ندارم چون هیچی از حقیقت آن نمی دانم اما یک اروپا نشین-که به تعبیر مرتضی غول پشت رایانه است- چرا نمی اندیشد از کجا به دست آورده که این حادثه یک حادثه امنیتی است؟ شگفتا از مرتضای روحانی و اصلاح طلب که قاطعانه حکم می کند که این حادثه امنیتی بوده! یا کس دیگری نوشته که ما مثل بسیجیان کند ذهن نیستیم که نفهمیم کار کیه- خوب آقای باهوش بگو از کجا فهمیدی کار کیه؟ حتی اگر حقیقت آن باشد که تو می گویی چون با شواهد و قرائن همراهش نمی کنی ارزش باور کردن ندارد و از دایره حقیقت بیرون است.از رخ دادن هر حادثه که نمی توان علت مشخص آن را دریافت کرد خود علت حادثه باید با قرائن و شواهد تایید شود والا هر چیزی را از هرچیزی می توان نتیجه گرفت. ما تا عوامیم کارمان درست نمی شود. ضمن اینکه چرا درک نمی کنید والا بالله بسیجیان خوب بسیارند من با کسانی از آنها رفیقم که خیلی آقا و انسان و نواندیش و پاک و سالم اند. شاید منظورتان برخی بسیجیان است نه همه. چون اگر همه بدباشند پس قاعدتا همه ارتشیان هم بدند همه مهندسان تربیت شده در این نظام و همه دکترها و همه زنان هم بدند پس بگویید دیگر می خواهید با کدام انسان به آینده بهتر فکر کنید. توهم نزنید که من یک بسیجی ام یا نزدیک به آنها- به جان بچه ام من را با توهمی شبیه این توهمات خارج نشینان از تحصیل و حقوق اجتماعی محروم کرده اند اما هیچ وقت فکر نکرده ام همه همفکران با آن شخص که امضا کننده اخراج من بوده، بدند و قاعدتا من هم خوب مطلق- نه کل حرف ما به سیاسیون این است که هرچقدر با انسانها با کرامت بخورد کنید بهتر به دوام حکومتتان و دوام اسلام و ایران کمک کرده اید و هرچقدر برای انسان ایرانی-صرف نظر از عقیده و مرامش- توهم توطئه و سو ظن بورزید بیشتر از هم دور می شوید و بی اعتمادی مطلق بر همه جا حاکم می شود. بلا نسبت نوری زاد و با امید سلامتی او عرض می کنم هنوز که هنوز است یک عده توهم دارند که جلال آل احمد را شاه کشت و شریعتی را نیز هم- در حالیکه اولی از مشروبخواری زیاد و دومی از خوردن تکه ای تریاک برای رهایی از دلهره و اضطراب مرد. هر کس قرینه موید ارائه کند از نظرم برمیگردم والا همچنان موضوع را یک حادثه عادی می دانم که امیدوارم دیگر برای ایشان و هیچ ایرانی رخ ندهد.
سلام علی 1 گرامی
در پست “من هنوز زنده ام” آنچه که من (سید مرتضی) خطاب به آقای نوریزاد نوشتم این جمله بود : “جناب نوریزاد
با سلام
خوشحالم از اینکه سالم هستید،نگویید هنوز زنده ام ،بگویید :می خواهم زنده بمانم.
I want to live””.
جمله من فقط این بود و ابراز خرسندی از سلامت جناب نوریزاد ،و من هیچ قضاوتی در مورد این حادثه ندارم و نظر شما را درست می دانم ،اما بعد در کامنت کوتاهی فردی با همین نام (مرتضی) اینطور نوشته بود :””خیلی شانس اوردید.تیر برادران به سنگ خورد “”.
این کامنت از من نبود ،البته من نیازی ندیدم توضیح خاصی دهم که شاید حمل بر ترس از کسی یا چیزی شود ،گفتم مرتضی زیاد است و کسی به این نام اظهار نظر کرده است ،اما اینجا با این ایراد شما ناچار به توضیح شدم.
این نکته را هم اضافه کنم که اگرچه من اهل حمل به صحت کردن اقوال و افعال دیگران هستم ،اما بنظرم میرسد فردی متعمدا و برای بدنام کردن من در مواقع خاصی که بیشتر جنبه سیاسی هم دارد مطلبی با این نام مینویسد که این عمل قطع نظر از هر مرام و عقیده و مذهبی ،امری زشت و غیر انسانی است ،من به این دوست توصیه می کنم چنین نکند ،و تنها هویت خودش را نمایندگی کند ،حال یا به نام دیگری یا به ضمیمه پسوند یا پیشوندی ،زیرا اگر من که چند بار مصمم شدم دیگر در این سایت چیزی ننویسم و فقط به توصیه خود صاحب سایت و برخی دوستان محترم ادامه دادم ،بنا داشته باشم اینجا مطلب بنویسم ،نه از کسی خوف و هراسی دارم ،و نه به این ترفند ها از میدان بدر می روم،این امر مشکلی نیست که اگر این دوست به نام مرتضی چیزی نوشت و آن مطلب مورد تصدیق من نبود ،توضیح کوتاهی دهم و بگویم این مطلب مورد تصدیق من نیست.
اما به آن دوست میگویم این عمل (اگر تعمدی و شیطنت باشد) ناجوانمردانه است بجهت همین عوارض سوء که می بینید ،و آن اینکه دوستی مثل “علی 1” را به اشتباه و استعجال در قضاوت می اندازید ،و این عمل (به اشتباه انداختن دیگران) عملی غیر اخلاقی و نکوهیده است.
در عین حال که آن مطلب از من نبود ،اما از تذکر صحیح علی 1 هم تشکر می کنم.
حناب خجت السلام شما مگر نفرمودید که از این پس با نام سید مرتضی کامنت میگذارید ؟ حالا این اعتراض شما چه معنی میده غیر از مقالطه ! به نظرم دروغگویی غیر اخلاقی تر است .
جناب علی1
شما که بگفته خودتان از آقای نوریزاد روشنفکرترید و برای دوام اسلام میکوشید چرا بطرف کسانی فقط حدس و گمان خود را با دیگران بگفتگو میگزارند چنین یورشی میبرید? بطوری که انسان تصور میکند که به کار بردن کلمات کشتار و حکومت اسلامی در یک جمله خطاست
افرادی که گمانه زنی میکنند گناهی ندارد. ما در زیر لوای رژیمی روزگار میگزرانیم که هزاران هزار از مخالفانش را همگی بطور بسیار وحشیانه و خونین از بین برده است. در نتیجه هر وقت اتفاق ناگواری به یک دگراندیش آنهم انسانی به محبوبیت دکتر نوریزاد میافتد انسان بی اراده اولین کلمه ای که به ذهنش خطور میکند دسیسه هست. ومکرو ومکرالله والله خیرالماکرین
به غیرازاعدامهای اوایل انقلاب که جلادانی مثل گیلانی٫ لاجوردی٫ ری شهری٫ پورمحمدی٫ خلخالی٫ صلواتی که همگی از طریق دادگاه های بوقلمونی بدون داشتن وکیل و شاهد و حتی بدون هیج پرونده ای کبی که اکثراین بیدادگاه ها ۵ دقیقه هم طول نمیکشید قربانیان خود را درو میکردند٫ بیش از ۴۰۰ نفر از مخالفین رژیم و سیاسیون و حتی اشخاصی را که فقط بد گویی میکردند (فرخزاد) و یا صرفا یکی از وابستگان این اشخاص بوده اند(شهریار شفیق) در خارج از کشور توسط گروهی بنام «فرنگی کارها» ترور شده اند. بسیاری از جانیان فرنگی کار که زنده هستند امروزه از سرمایه داران بسیار متمول کشور محسوب میشوند
۲۷ سال پیش نزدیک به ۵۰۰۰ نفرکه همگی بخاطر دلایل سیاسی و مخالفت با نظام در زندانهای ج.ا بودند ناگهان «نا پدید» شدند و در طول این مدت وابستگان و آشنایان این مظلومین هیچ اثرو یا ردپایی از آنان نیافته اند. البته تعدادی از زندانیان که در آن زمان با آنها در یک بازداشتگاه و حتی همسلول بوده اند و بطور معجزه آسایی جان سالم بدر برده و ناپدید نشده اند اظهار میدارند که این ۵۰۰۰ تن با دستور کتبی بدستخط و مهر شده خمینی که مشاهده این دستور کتبی به آسانی در اینترنت و کتاب خاطرات زنده یاد منتظری دردسترس همگان هست در زندانها توسط «کمسیون مرگ» بقتل رسیده اند که به قتل عام تابستان ۶۷ معروف هست
مظاف بر این٫ قتل های زنجیره ای٫ کشتار مردم غیر مسلح در خیابانها و سلاخی کردن مخالفین و دگراندیشان در منازل خود٫ پرتاب کردن جوانان از طبقات ساختمان و پلهای بلند٫ هدایت اتوبوس حامل نویسندگان بطرف پرتگاه و و و و که تعداد این جنایات را به هزاران هزار میرساند آنوقت شما کاربران را بخاطر این گمانه زنی نکوهش میکنید؟
حقیر بشما پیشنهاد میکنم که اگر واقعا برای دوام اسلام در کوشش هستید دست همت بالا برده و در اسرع وقت بساط این حکومت ملایان را بر چینید چونکه اینان بد جوری دارند تیشه بر ریشه اسلام میزنند
با سلام ودرود به همه عزیزان
خدارا بی نهایت سپاسگزاریم که شما برادر گرامی مارا از این حادثه تصادف سالم به ما برگرداند..
اما آقای نوریزاد بر ما منت بگذارید و در این روزها به پزشک متخصص برای معاینه مراجعه کنید چوت در بعضی از تصادف ها نتیجه ضربه چند روز بعد مشخص شده است لطفا این نگرانی را از همه دور کنید .
دعاگوی همیشگی شما.
من ادم مذهبی نیستم
پدر و مادر مسلمون و شیعه بودن مام میگن شیعه هستیم
صبح تا شب فوش میدم دروغ میگم هزار تا کثافت کاری دیگه دارم خودم میدونم قطعا هر چی هستم الی مسلمون!
خلاصه اینکه اینی که میگین شیعه سنی بهایی لائیک مسیحی یهودی و…. به نظرم اشتباهه
دختری بهایی از فلان شهر اینکه بولد بشه کسی یه چیزی معتقده یا نیست اشتباهه به نظرم
اون پیش گویی شما هم درست از آب در نمیاد تقریبا سی سال تو این کشور زندگانی داشتم و دقیقا مردم این کشور رو میشناسم دو رو مثل بوقلمون رنگ عوض میکنیم جز عده ای فوق العاده معدود
این مردم خودشون میخوان اینطوری زندگی کنن تو بدبختی
همین بای بای
فرهاد از ناکجا اباد.
شما را بخدا ببینید یک نفر هست که به تابلوهای من بنگرد؟ گاه به گاه داد می زدم: به تابلوهای من هم نگاه کنید.
عزیز عدالت خواه و انسان دوست.
ما عاشقان انسانیت هنر نمایی های شما را در خود و در دیدار هم
عشق می ورزیم. من از راهی دور سپاس گذار همه عاشقانم.
ودرود بر همه انهای که از مکانهای دیگر به تهران امده اند.
با هر شخصیتی و نوع گرایشی فکر مذهبی سیاسی اجتماعی
یار دبستانی من
ای عاشقان عشقتان زنده و پاینده باد
جناب نوریزاد درود بر شما و با آرزوی تندرستی!حتما اگر سردرد دارید به یک پزشک مراجعه کنید تا یک عکسبرداری از گردن و مغزتان انجم دهند!موضوع را بسیار جدی بگیرید!
نوریزادو زیر گرفتن و خدای نکرده از بین بردن ولی مطمئنم نمیتونن خدای بزرگ نمیذاره مطمئنم.با این اتیش زیر خاکستر چه میکنند .حتما تمام ادرسای ما رو پیدا میکنند و با ماشین زیرمون میگیرن .نه اقای گمنام امام زمان این کار اشتباهیست بس اشتباه.ما از نسل بابک خرمدینی هستیم که اعرابو مثل تفاله از مملکتمون از ایرانمون از وطنمون انداختیم بیروم.ولی مطمئن باش از نوریزاد ها و بابک ها زیاد تو مملکتمون داریم .یادمه یکی اومد گفت ببینید رهبر چه قد خوبه که محمد نوریزادو کار نداره حالا ببینید با کامیون ترمز بریده و اونم ماشین نوریزاد بلانسبت 70میلیون نوریزاد فکر کردن ما هم مثل بسیجیا مخ نداریم مخلص همه شما من امتحان دارم دانشگاه باید برم.
سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
خسته نباشید!
سلام من بر آن دخترخانم بهائی پرازاشک، هموطنی عزیز! سلام من برتمام هموطنان بهائی که به نمایشگاه آمدند! سلام من برتمام هموطنان بهائی و سلام من به یک یک هموطنان عزیزم از هر گروه و آئین و نژاد ومنطقه وزبان و . .
ناکام با شند ظالمان جنایتکاری که پیروزی خودشان را در تقسیم و تفرقه ی ما ملت میجویند!
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : چفیه !! بله چفیه را میگویم ! این چفیه شده مانند آب توبه که هرگناه کاری که از کرده اش پشیمان میشد با ریختن آب توبه باز گشتش به راستی و پاکی را جار میزد . حالا این چفیه عربی شده نمادی از ولایت مداری و تعهد به برادران ارزشی!! اگر به سخنان وزیر علوم توجه کنید متوجه میشوید که یک نماینده بر روی شانه ایشان چفیه عقال می اندازد !! که چی ! ایشان ا خودی است پس تایید بفرمایید بنده خدا را ! و ایشان هم با اینکه در مضان اتهام بود! را تایید کردند! و جبه وزارت بر تن ایشان دوختند!!نمیدانم شاید خوب است این چفیه !! ویا اسراری خفیه دارد که ما نادانان نمیدانیم! آقای نوریزاد!! شما چی ؟ شما نمیخواهید این راز را بگشایید؟ واین نماد همبستگی !! را به ما جماعت افشا کنید؟؟ با ادب و احترم.
قبل از هرچیز نهایت خشنودی خویش را از سلامت این انسان آزاده ابراز میکنم. برای فرد با ایمانی همچون محمد نوریزاد، شکست توطئهٔ دشمنِ از خدا بیخبر میتواندهمچون نشانهای از سلامت راه و نوید پیروزی باشد. آمین! (از قول خداباوران همراه)
مهرداد گرامی!
با کمی تغییر از تشبیه شما استفاده میکنم و چفیهٔ کذایی را به “همای وزارت” تعبیر میکنم! که بر دوش هر که نشست مقبولیتش نزد “حضرات حکام” بر برادران ولایتمدار محرز میگردد.
نوشتم “حضرات حکام” و نه “حضرت حاکم” چون آنطور که دستگیرم شده، ارادهٔ ولیفقیه نه “تنها ارادهٔ حاکم” است و نه حتی قویترینِ آنها. چگونه است هنگامی که نمایندهٔ 20 سالهٔ ولی فقیه در شورای عالی امنیت ملی (روحانی) نیز بر بالاترین کرسی اجرایی و انتخابی “نظام جمهوری اسلامی” جلوس میکند، بازهم “ولایتمداران” و “اصولگرایان” چوب لای چرخ سیاستهایش میگذارند؟
مگر نه اینکه سیاستهای ایشان و اعضای کابینهاش تماما در جهت برون رفت نظام و رهبر آن از بحرانِ (خود کردهٔ) هستهای است؟ بگذارید ابتدا مقدمهای کوتاه (و طبعا ناقص) از تاریخ بیاورم:
در زمان خلفای عباسی، از آنجا که دیگر کافران و غیر مسلمانان تهدیدی برای خلافت محسوب نمیشدند و همهٔ مخالفین و تهدیدهای پیش روی خلفا از ناحیهٔ خودِ مسلمانان بود؛ و باز ازآن رو که خودی در برابر خودی آن طور که با بیگانه میجنگد، شدت عمل به خرج نمیدهد؛ خلفا به استخدام سرداران و جنگجویان غیر مسلمان (اهالی آسیای مرکزی و نیای اقوام ترک ایرانی) روی آوردند. این سرداران خیلی زود مسلمان میشدند و در ازای خدمات خویش به دستگاه خلافت، هریک به حکمرانی ولایتی منصوب میگشتند. این امرا اگرچه حرمت دستگاه خلافت را به عنوان عامل مشروعیت خویش نگاه میداشتند، خطبه به نام خلیفه میخواندند و خراج مختصری میپراختند، اما در عمل به قدرت، ثروت و شوکتی بس عظیمتر از خلیفهٔ مستقر در بغداد دست یافته و کار بجایی میرسید که علنا خلیفه را عزل و نصب میکردند. مهمترین سلسلههایی که توسط این سرداران تاسیس شد غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیانند.
در جمهوری اسلامی این نقش به سرداران خود خواندهٔ سپاه تفویض گشت. با این تفاوت که اینان در هیچ جنگی لیاقت خویش را بروز ندادهاند، برخی از ایشان البته مخلص و پاکباخته بودند که یا جان بر سر ایمان نهادند؛ یا اگر زنده از جنگ برگشتند و همچنان بر سر میثاق خویش با خدا استوار بوده و طلبکار پاداش دنیوی از عالم و آدم نشدند، رفته رفته از مصادر قدرت برکنار ماندند. نخستین شرط ابقای ایشان توانایی شمشیر کشیدن به روی ملت و منتخبینشان (خاتمی، موسوی و کروبی) بود.
پس ماندهاند آنها که نه از خود لیاقتی نشان دادهاند و نه از اخلاصشان آثاری بجای مانده. همهٔ آن پاداشهای اخروی را که در آن روزگارِ ایثار و شهادت طلبی به ایشان وعده کردهبودند، بلکه چند برابر آن را (!) در همین دنیا نقد کرده و باز “هل من مزید” میزنند. اگر هم تجربهای در آن هشت سال اندوختهاند، به بهای خون و جان و مال مردمی تمام شده که انگار تا ابد بدهکار ایشانند.
اینان کمکم میروند که نقشی همچون آن سرداران و جنگسالاران روزگار خلفا را بازی کنند: اگرچه خطبه به نام رهبر میکنند و بی ذکر نامش حتی نام خدا را بر زبان نمیآورند؛ اما در باطن شمشیرشان (که هیچ دشمنی جز خلق بیدفاع و غیر نظامیان را نمیتواند تهدید کند) حالا بر فراز سر رهبر و مولای خویش نگهداشتهاند و همزمان بر کوس “هل من مزید” میکوبند. ایشان بر خلاف اسلاف ترک تبار خویش، چه عرضهٔ کشورگشایی، چه عرضهٔ کشورداری یا سپردن امور به دست مدیران لایقی چون خواجه نظام الملک را نیز ندارند.
اینست که، برخلاف تصور برخی از دوستان، اظهار عجز رهبری در ممانعت از توطئههای سپاه ضد دولت (در گزارش سحام نیوز) به هیچ روی جنگ زرگری و دادن نشانی غلط نیست. این همان تکرار تلخ و مضحک تاریخ است.
درودي ديگربر هموطنان ارجمند، بهايي و كمونيست و يهودي و زرتشتي و مسيحي و سني و يارسا و اكثريتي شيعه كه اقليتي نادان اما دريده و جنايتكار به نام انها همه چيز اين كشور را به نام خود سند با مهر سُربي زدند. ١- جناب نوريزاد ساعت ١٠ صبح به وقت اروپاي مركزيست كه إز تصادف شما باخبر شدم، خُب لازم نيست ضريب هوش أينشتاين را داشته باشي كه ويحط يا مساحت اين مثلث ( منتقد نظام – كاميون ترمز بريده – برادران و سربازان گُمنام امام زمان ) را محاسبه كني، مهم أين است كه شما سلامت هستيد و همچنان در صحنه!! يك مقدار بيشتر مواظب اطرافتان باشيد، كارهاي زيادي. داريم برأي ساختن أين مُلك ويران! ٢- إز شما و همه دوستان و ايرانيان ازاده تقاضا دارم نسبت به سرنوشت اقاي سهيل عربي واكنش بيشتري نشان دهيد، من نمي دانم چه كاري در أين رابطه أز دستم بر مي ايد، به هر حال خويشاوندان و دوستان و نزديكانش مي توانند به اعتراض به أين حكم ناجوانمردانه در گوشه اي جمع شوند و مطمعنا تنها نخواهند ماند، اين حكم اعدام فقط دهن كجي به محافل بين المللي و شكست مذاكرات هسته اي دو روز قبل وين است، و اين ناجوانمردان ضعيف كش هميشه براي إبراز وجود دنبال قرباني و سلاخي كردن افراد بي پُشت و پهلو هستند، نگذاريد أين جوان هم إز دست برود. گرچه أين نظام سفاك يك روز بأيد تاوان اين همه جنايت را پَس دهد. و ان روز دير نيست. موفق باشيد
آقای خامنه ای
عشق را ببین، چه می شد که بهاییان، سنیان، زندانیان سیاسی و هر آنکه به او ظلم شده بود به منزل شما می آمدند و یکدیگر را در آغوش می گرفتید؟ به قول نوری زاد عزیز ،ما خیر خواه شماییم آقا. دست از این برادران لاریجانی بر دارید و به ما بپیوندید.