روز پنجم روز قشنگی بود. جوری که فضای کوچک نمایشگاه، از جمعیت و نشاط سرشار بود و از برکت: پر بار. من با چه واژگانی سپاس می گفتم از پیرمرد شاعر و تیز نگری که صبح زود از خمین آمده بود و پرسان پرسان خود را به نمایشگاه رسانده بود و تا ساعت چهار عصر در همان حوالی پرسه زده بود تا مگر در وا شود؟ یا از مرد خوشفکری که از الیگودرز به نمایشگاه آمده بود. و از مرد شیرین سخن کوهدشتی. و از دانشجوی ارومیه ای. و مرد خوش قریحه و خوش حافظه و خوش صدای میاندوآبی. و جوان شرموک و خوش روی قزوینی. و جوان لاغر و پر حرارت سقزی. و مرد پر سخن و رَجَز پرداز آرانی. و مردی که راننده ی تریلی بود و همه ی نوشته های مرا خوانده بود. و خانم ستوده که برای دومین بار به نمایشگاه آمده بود و احتمالاً در اختتامیه هم خواهد آمد. در همان شلوغیِ نمایشگاه، برای دکتر خزعلی بساطی آراستیم و تولدش را پاس داشتیم. خلاصه غوغایی از مهر و دوستی در آن حجم کوچک جا گرفته بود. جایتان خالی.
نمایشگاه تا روز جمعه ادامه دارد. از 4 تا 8 شب. مقدمتان گل باران. جمعه – روز پایانی – را از دست مدهید. چشم به راهتان هستیم.
نشانی: خیابان کارگر – بالاتر از میدان انقلاب – بالاتر از خیابان نصرت – کوچه عبدی نژاد – پلاک 18 – طبقه دو
محمد نوری زاد
پنجم آذر نود و سه – تهران
این مرد از خمین آمده بود. ا زصبح در همان حوالی پرسه زده بود تا چهار. شاعر است. خوشنویس است. عاشق است.
این مرد صدایی پرشور دارد. مثل من ترک است. اما هر چه خواند اشعار فارسی بود با معانی ژرف. صدایی داشت تیز و بلند. احتیاجی به بلند گو نداشت آن محفل. شعری برای من خواند. شعری برای خانم ستوده. و شعری برای دکتر خزعلی. همه از حفظ
این جوان از کوهدشت آمده بود. چه فهمی با او بود عمیق.
مردی که کتش را به دست دارد، برادر شهید مفتح است. به وی گفتم: خوب شد که مفتح در همان ابتدای انقلاب شهید شد و گرنه اکنون یک علم الهدا بود برای خودش.
چهره های شاد شاد شاد
روز سه شنبه چهارم آذر روز تولد آقای خزعلی بود. در اینجا دارم تولدش را اعلام می کنم.
این دومین بار است که خانم ستوده به نمایشگاه می آید. احتمالا جمعه هم خواهد آمد.
پیمان عارف نیز به نمایشگاه آمده بود. معرفی اش کردم و همه برایش کف زدند. اکنون به کجا می نگرد آیا؟
تهیه ی عکس و خبر از کنفرانس تولد دکتر خزعلی
مراسم تولد دکتر مهدی خزعلی
این بانوی خوب و همسرش و دخترشان به نمایشگاه آمدند با هدیه ای ناب. بانو یکی از نقش های تیشرت مرا روی دار کوچک قالی برده است. سپاس بانو
هفت دلاور. سه تای دیگر؟ بیرون از کادرند.
اقای نوریزاد
ایا واقعا به اخرت اعتقاد دارید ایا نظر شما اینست که بهائیت باید ازادانه تبلیغ کند به کجا میروی اقای نوریزاد؟
در دشمنی خود ذره ای انصاف را رعایت کن.
باد درودي ديگر بر عزيزان هموطن، جناب نوري زاد مبارز و كاربران و تيم محترم سايتشان، ابن انتخاب وزرا بخصوص وزير علوم و رد كردنشان إز مجاري مجلس ولي امر مسلمين جهان هم داستان عريض و طويلي شد، وجدانان يك نگاه به ظاهر اينكه ميخواهد، بر مسند يكي إز حساسترين و سرنوشت سازترين وزارتخانه ها تكيه دهد بندازيد، لا أين چپيه عربي بر شانه اش برأي دفاع إز راهكارها و اهدافش در أين وزارتخانه دفاع كند، اي تُف به أين مسند و مقامي كه بايد ظاهر خود را هم سان سردار نقدي كني براي گرفتن رأي اعتماد!! مطمعنم دستمال عربي كار خود را كرد، نه سخنان وزير و موافقانش
مگر تو مملکت شما خر نیست؟
چفیه مضحک فرهادی هنگام گرفتن رای اعتماد خیلی با معناست. در واقع انگار که در هیأت دولت پشت پرده تصمیم گرفته اند بالاخره هر طور شده از سد دانشمندان نشسته بر صندلی نمایندگی بگذرند. بهمین دلیل چفیه ای نه در اندازه چفیه مقام عظما که در اندازه چفیه دانشمند فاضل نقدی انداخته و در جلسه رأی اعتماد شرکت کرد تا بالاخره این چفیه مراتب ارادت و سرسپردگی به عظما و برائت از وقایع 88 را باثبات برساند. همین کافی است.
با این مقدار از IQ که مجلس از خود نشان داد فکر میکنم اگر فردا ده میلیون نفر عکس عظما را در دست بگیرند و چفیه ببندند و به خیابانها بریزند و خواهان آزادی میر حسین و کروبی و خانم رهنورد و کلیه زندانیان سیاسی شوند نه تنها سرکوب نمی شوند بلکه مورد حمایت هم قرار گیرند.
چه بسا با این چفیه و عکس مقام عظما نیز بتوان خواهان تغییر قانون اساسی هم شد.
سلام و احترامات استاد بزرگوار و گرامی
از خبر تصادف جنابعالی بسیار اندوهگین شدم و شکر میکنم به خودتان اتفاق بدی نیافتاده. لطفأ بفرمایید چگونه میتوانیم کمک نماییم. خواهش میکنم هر موقع فرصت نمودید در مورد چگونگی تصادف و اطلاعات مربوط به احتمال عمدی یا غیر عمدی بودن آن به مردم توضیح فرمایید متشکر میشوم. برایتان سلامتی و توفیق آرزومندم. مراقب باشید.
” قرآن کریم کتاب مقدس بیش از یک میلیارد مسلمان جهان است ،و در این کشور نیز بر حسب رای اکثریت قاطع مردم حکم اسلام حاکم و جاری است ،این نمی شود که کسی یا کسانی یک حکم ضروری قرآنی را انکار و علاوه بر آن به غیر انسانی تعبیر کنند و بالاتر اینکه با بیانیه مردمی را دعوت به اجتماع علیه حکم ضروری قرآن کنند ،آنگاه رهبر این کشور که یک فقیه مرجع تقلید هم بوده است ،در برابر این اهانت سکوت کند و حکم و فتوای خود را اظهار نکند.”
از نوشته آقاى مرتضى به حامى در محق دانستن آقاى خمينى به صدور حكم ارتداد صادر كنندگان بيانيه جبهه ملى در اعتراض به لايحه قصاص.
“آخرين آمار سازمان ملل جمعيت كل مسلمانان را يك ميليارد و چهار صد ميليون نفر بر آورد كرده است .ملاك اين آمار دين موروثى و شناسنامه اى است . اين آمار به مسلمانان رسمى از هر نوعى اعم از سكولار ، متدين ، بيخدا ، ندانم گرا ، مخالف يا موافق اجراى كلى يا جزيي قوانين شريعت ،مسلمان مى گويد .مسلمانان ايران و پاكستان و عربستان و افغانستان كه در آنها قانون قصاص عيناً يا با تغييراتى جزو قانون جزاىِ آنهاست و مسلمانان ساير كشورهاى اسلامى كه قانون جزاىِ عرفى دارند طبق اين آمار مسلمان شمرده شده اند . بنا به اين آمار اگر مسلمان مادر زادى چون سلمان رشدى به اسلام توهين كند به يك ميليارد و چهارصد نفرى توهين كرده كه خودش هم جزء آنهاست .همين طور به مسلمانانى توهين كرده كه با نظر او موافق يا مخالف اند .به حسب اين آمار همه مسلمان هاى از دين برگشته ،يا ناپايبند به احكام شرع ، همه مسلمانان سكولار و لائيك و كمونيست و ماركسيست ، و همه مسلمانان منتقدِ اسلام نيز مسلمان شمرده مى شوند .بنا به چنين آمارهايي برتراند راسل و فويرباخ و سارتر نيز مسيحى به شمار مى آيند .بنابراين وقتى مى گوييم مرگبارى هويتى دينى متكى به عدد مى گردد ، اين عدد در عمل تنها جزئي از وارثين يا حتى مؤمنين آن دين را شامل مى شود و اين جزء همان معتقدان به خشن ترين و ناهمزمان ترين قرائت است كه درست يا غلط بر صدر و نص و سلف ادعا دارد”
از نوشته كورس به نام ” هويت هاى مرگبار” زير پست ” روز دوم، روزى خلوت اما پر بركت”
با سلام به جناب کورس و خانم آنیتا
1-در این گونه بحث ها تکیه بر کثرت عددی و آمار دقیق نیست ،مقصود این است که کتاب قرآن کتاب مجموعه مسلمانان مسلمان مانده عالم است،حال شما به مسلمانانی که به چیزی خلاف معتقد شما باور دارند ،مسلمان شناسنامه ای اطلاق کنید یا نکنید ،اما بهرحال آنان مسلمانند و قرآن کریم کتاب مقدس آنان است.
2-اینکه در برخی کشورهای اسلامی نظام سکولار مستقر است و در برخی نظام سکولار نیست ،حال به قوانین اسلام عمل می کنند یا بنحو تلفیقی عمل می کنند،اینها موضوع بحث من نبود که سخنان دوستمان کورس برابر آن قرار داده شود ،ضمن اینکه ما با جناب کورس علیرغم اختلاف نظر عمیق دوستیم ،و رو در بایستی هم وجود ندارد که اگر اختلاف نظری در مقوله ای وجود داشته باشد مطرح شود ،و مقابل قرار دادن سخن مرتضی در برابر سخن کورس ،نه حاکی از بطلان سخن مرتضی است و نه دال بر صحت همه سخنان کورس.
بحث من با حامی بحثی تاریخی و ناظر به موضوعی اتفاق افتاده در کشور جمهوری اسلامی ایران است ،شما اصلا فرض کنید همه کشورهای مسلمان دنیا تماما قوانین اجتماعی اسلام را کنار بگذارند یا گذاشته باشند ،بحث این بود که اینجا بدنبال انقلابی ،مردم رهبری یک فقیه و مرجع تقلید را پذیرفتند و به دنبال آن ،بر اساس رای به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن ،رای به عمل به قوانین اسلامی قرآنی دادند،حکم قصاص نیز یکی از احکام ضروری و مسلم قرآن است که هم بطور کلی در قانون اساسی وجود دارد و هم در قوانین جزائی عادی منعکس شده است،بنابر این در این کشور ،توهین و غیر انسانی خواندن حکم مسلم و ضروری قرآن که در قوانین هم آمده است و مورد رای مردم ایران بوده است،توهین به قرآن و توهین به قوانین اسلام بوده است .
اینکه کشورهای دیگر به این حکم عمل نمی کنند ،مجوز جسارت و غیر انسانی خواندن آن نیست ،البته در آن بحث توضیح داده شد که انتقاد محتوایی یا اعتراض محترمانه و نقد قانون رواست ،اما غیر انسانی خواندن حکم قرآن دیگر نقد نیست و خلاف قانون هم هست.
3- اگر آمار بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان را آماری واقعی نمی دانید و تاویل و توجیهاتی در مورد آن دارید ،لطف کنید یک آمار دقیق و معتبر از کسانی (مثل خودتان) که مسلمان بوده اند و از اسلام (و نه از گرایش به حکومت اسلامی ایران) کوچ کرده اند ارائه کنید تا ما آن عدد را از مجموع آمار رسمی یک میلیارد و چهار صد میلیون جامعه جهانی تفریق کنیم ،اما شما که منادی حقوق بشر و احترام به عقاید انسانها هستید به این نکته هم توجه کنید که اگر فرضا آمار واقعی مسلمانان معتقد در جهان یک میلیون نفر هم باشد ،آیا توهین به کتاب مقدس این یک میلیون نفر رواست؟
محمد آقای عزیز گرچه از شنیدن خبر تصادف شما جا خوردم اما سلامت و تندرستیتان شادم کرد.
خیر و پیروزی پیشرویتان باد.
من دختری ساکن شهر تبریز هستم
و میخواهم خیلی کوتاه درباره ی زندگی خانواده ام و خودم توضیح بدهم و از سران حکومتی چند سوال دارم که در آن ها را مطرح خواهم کرد. من در یک خانواده ی بهایی متولد شده ام. جد پدری من در زمان رضاشاه به علت بهایی شدن شهید شده بود. بعد از آن پدربزرگم در بحبوحه ی اعدامی های سال 63 اعدام شد.پدرم با وجود داشتن مدرک دکترا از کار کردن منع شدند و مادرم اخراجی دانشگاه است. من با همین شرایط بغرنج بزرگ شده ام. هر لحظه انتظار خطری بزرگتر را در سرم می پروراندم. پدرم به ناچار مشغول شغل آزاد شد ولی بازهم گرفتن پروانه ی کسب برای اینکار دردسری بزرگتر بود. خواهر کوچکترم استعداد عجیبی در درک مطلب و درس خواندن داشت. من نتوانستم در هیچ آزمون مدارس خاص شرکت کنم و در آخر هم با روبرو شدن با گزینه ی “نقص پرونده” از رفتن به دانشگاه باز ماندم. دوست داشتم تا مانند هم سن و سالانم وارد دانشگاه بشوم، درس بخوانم و برای پیشرفت کشورم تلاش کنم ولی این اجازه را به من ندادند. خواهر کوچکترم با وجود قبولی در آزمون تیزهوشان در مدرسه ی تیزهوشان به دلیل اعتقادات دینی اش ثبت نام نشد.او در مدارس نمونه دولتی درس خواند. بسیار برای درسش تلاش کرد. معدل دیپلم او 19.90 شد و امیدِ ما به آخرین فردی که می توانست وارد دانشگاه بشود هر روز بیشتر و بیشتر می شد. تا اینکه او نیز با گزینه ی “نقص پرونده” روبرو شد در صورتی که دوست داشت پزشک شود و به جامعه ی خود کمک کند. آقایان حکومتی آیا تلاش برای درمان بیماران به عقیده ی دینی افراد ارتباط دارد؟ در شهر ما نمی گذارید تا اموات خود را دفن کنیم. وقتی به این موارد فکر میکنم متوجه می شوم تعالیم دیانت بهایی چقدر نیرومند هستند زیرا که شما حتی از تدفین یک پیکر بی جان بهایی نیز می ترسید. تدفین اموات چه تاثیری روی کار شما دارد؟با تدفین یک پیکر بی جان بهایی دقیقا چه اتفاق خاصی رخ می دهد که مانع آن می شوید؟ اکنون بعد از گذشت این سالها با لغو پروانه ی کسب مغازه ها، مغازه های بهاییان در تبریز را میبندید،چرا؟ کسب و کار از حقوق اولیه ی شهروندی نیست؟ با قطع روزی چند نفر چه منفعتی عاید شما می شود؟ حکم پلمپ نهایی مغازه مان را برایمان ارسال کردید.این آزار ها و اذیت ها تا کی ادامه خواهند داشت؟ هیچ فردی از خانواده ی من از اذیت های شما در امان نیست، همین دیروز خواهرم را در خیابان تهدید به مرگ کردید و او این موضوع را با نهایت عادی بودن برای ما تعریف می کرد زیرا این روز ها حتی در خیابان و خانه ی خود هم از دست شما و از دست آزار های شما در امان نیست. حالا بماند که در اوج جوانی چه بازجویی ها و چه آزار و اذیت هایی که نکردید. با تهدید یک دختر زیر 20 سال به مرگ و بازی با احساسات او چه لذتی می برید؟ اگر دختر خود شما را در این سن هرگونه آزار و اذیت می کردند شما چه حسی داشتید؟ شما خودتان را از داشتن یک پزشک حاذق و مهربان محروم کردید، به این فکر نکردید که شاید روزی خود شما بیمار باشید و تنها این پزشک بتواند شما را معالجه کند؟ چرا حق تحصیل را از یک نفر ولی حق درمان را از هزاران نفر می گیرید؟ با لغو پروانه ی کسب چندین خانواده در طبقات بهشت صعود می کنید یا جهنم؟ آیا این خانواده ها نیاز مالی ندارند؟فرزند این خانواده ها هم مانند فرزند شما نیاز های مالی و امنیتی دارد که شما آن را سلب می کنید. من از مطرح کردن این سوال ها فقط قصد دارم شما را حتی شده چندین دقیقه به تفکر وادارم زیرا که فرموده اند: ” یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.” مرا از پیشرفت تحصیلی باز داشتید، حال مغازه ی پدرم را پلمپ می کنید و برای خواهر کوچکترم آزار و اذیتی در ذهنم ندارم که انجام نداده باشید، از شما میخواهم فقط خودتان را برای چند لحظه به جای ما بگذارید و خودتان در مورد خودتان قضاوت کنید: فرض کنید سالهای سال درس خوانده اید و دکتر شده اید ولی اجازه ی کار به شما نمی دهند و حال بعد از این همه سال مغازه ی شما را بی هیچ دلیلی پلمپ می کنند، فرض کنید دانشجوی دانشگاه سراسری تبریز هستید و فقط در چند ثانیه حکم اخراج شما را امضا می کنند و تمام آرزو های شما را محو می کنند، فرض کنید دانش آموزی هستید که به جای دیدن رشته ی قبولی در کنکور با گزینه ی “نقص پرونده ” روبرو می شوید و سر انجام فرض کنید سن شما زیر بیست سال است با وجود استعداد و علاقه ی شدید به درس خواندن و سابقه ی بسیار درخشان تحصیلی با گزینه ی “نقص پرونده” روبرو می شوید، به هر نوعی که میتوان متصور شد شما را اذیت می کنند و آزار می دهند و هرگونه تهدیدی می کنند. شما چه می کنید؟خودتان “تفکر ” کنید و درباره ی خودتان و کارهایتان نظر بدهید.
تبریز
5/9/93
عزیزم جان ودلم:
من بعنوان شیعه فقط شرمنده تووپدرومادرت وهمه همنوعان وهم مسلکان توهستم وغرق درعرق شرمم برای من هم این سوالات مطرح است .که اگراینها که به شماها آزارواذیت میرسانند ؛اگرخوداز یک پدرومادر بهائی بدنیا زاده شده بودند ،آیا امروز براحتی دست از عقاید خودشان برمیداشتند ؟چون نه ؛بنابراین چرا با همنوعان خود چنین رفتار زشت وناپسندی دارند .ای عزیز زیاد نگران نباش .که گفته اند :اصیحت امیری وامسیت واسیر…یعنی عمرولیث میگوید صبح امیربودم وپادشاه ،غروب اسیردست دشمن .فقط میتوانم بگویم از صمیم قلب با شما هم دردم ولی این را هم بدانید که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران باشمایند .آن اقلیت ناچیز با همه آرا وعقاید غیرخودشان درستیزند ومتاسفانه تیغ هم دردست زنگی مست است
من چندین بار نوشتم کسی که دارای شناسنامه ایرانی میباشد یکی از صاحبان این کشور است چگونه است که درزمان جنگ همه اقلیت ها جزو ایران وایرانی هستند من فکر میکنم انهایی که به اقلیت ایرانی بی احترامی واهانت میکنند شاید ظا هرا هویت ایرانی دارند ولی یقینا مخالف نظام ایران هستند وتوده ای میباشند که میخواهند مردم را به نظام بد بین کنند
نظر دهندگان محترم
1 – دارند بنده خدا سهیل عربی را میکشند شما ها دلتان به تابلو بازی خوش است. چرا فریاد نمیزنید و نفرین خدا بر این دین من در اوردی داعشی های ایرانی و عربی سر نمدهید. پیروان اقای خامنه ای دارند مردم ایران را دسته دسته به عناوین مختلف میکشند. وای بر ملت این دوره از زمان. واقعا تاریخ در باره ما ملت چه خواهد گفت. ننگ ابدی بر افکار داعشی از هر نو عش.
این دین اسلام 35 سال اخیر از هر نوع مذهبش از کجا پیدا شده که به این اندازه ضد انسانی و ضد بشری است. ای خدای اورنده ادیان کجائی که ببینی اقای علی خامنه ای و دارو دسته اش و داعشیهای تازی دارند چه بلائی سر دین رفعت و بخشش و انسان دوست اسلام می اورند.
خدا یا مرگ بده داعشیهای ایرانی و تازی را.
2 – من شب و روز دعا میکنم که اقای علی خامنه ای و پیروانش هیچ وقت نتوانند توافق نامه امضاء شده با 5+1گالن سم هسته ای را رسانه ای کنند تا بلکه ملت خود به خواب غفلت زده خرافات دینی و مذهبی تصمیم بگیرد از این خواب لعنتی بیدار کند خود را
به امید روزی که خرد و عقل در ما ایرانیها به حد اعلا برسد تا سیستم سیاسی بر امده از مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم مبتنی بر قوانین مترقی روز بشری و فاقد فرهنگ دینی و مذهبی برپا کنیم.
مهدی
ناشناس و مزدک و دیگر گرامیان
لطفا به مفاد سخن من در باره نسبت عرفان و فقه وشعر با دنیای مدرن توجه کنید نه به برخی لوازم گاه نامعلوم آن. بگذارید در یک پرسش به کوتاه بگنجامش: در آنچه به اصناف و نخبگان و دانشوران و تاجران مربوط است کدامیک متصلبتر، سدسازتر و ناتوانترنداز همراهی و همنوایی با دستاوردهای دنیای نو؟ در پاسخ من-در حد یک نظر که اگر دیگران مجابم کنند و شواهد و قرائن مخدوش کننده بدهند دگرگونش می کنم و به سمت بهتر کردنش پیش می روم- آمد که دانشهای زمینی را آسانتر می توان تغییر داد تا دانشهای آسمانی عرفانی و سری و متافیریکی. هیچ کس تاکنون نتواسته اثر دیرپای دانشهای برآمده از اشراقات اخوان الصفایی و صوفیانه و پیچیدن آن بر پروپای ذهن ما ایرانیان برآورد کند و نشان دهد. براستی با چه معیار بشری می توان یک دانش متافیزیکی و عرفانی را سنجید. من مدعی این بودم که فقه به زندگی نزدیکتر است و لی این سخن هیچ تأییدی بر هیچ نوع تحجری نیست چون گفتم همین فقیهان تا مارا دقمرگ نکنند از دنیای خود فاصله نمی گیرند و به جناب نوری زاد گفتم به سیاست دل نبندد زیرا فرقی در محتوا و اندیشه- نه از موضعگیری که یک امر کاملا شخصی است و برآمده از مصلحت- میان«قدر خوبان» و ناقدرخوبان نیست و نشان دادم که قدر خوبان هیچگاه متکی بر مبانی روشن حقوق بشر فتوا نداده بلکه-این مهم است- تنها با تخطئه ادله روایی و کم کردن اعتبار آنها نتایجی صوری در باره تساوی زن و مرد مثلا در موضوع دیه گرفته که هیچ اثری در دگرگونی ذهنیت هیچ کدام از شاگردانی که پای درس مرجع نواندیش ما می نشیینند نخواهد کرد. اما اگر همین قدرخوبان فتوا دهد که بهایی، سنی، مسیحی، شیعی، مرتد و مسلم در برابر قانون برابرند و در حقوق اجتماعی نیز برابر، آنگاه من کاملا مجاب می شوم که ایشان با دیگران فرق دارد. سپس گفتم در عین حال این فقه با اهمیت است و نزدیک است به زندگی ما و از همین رو کاملا اثرش را در زندگیمان احساس می کنیم و می توان چکشش زد و با آن زورآزمایی کرد اما با عرفان و صوفیگری نمی توان با هیچ معیار بشری طرف شد شما شک نکنید که آیت الله خمینی چون عارف بود و کشته شدن حتی صد هزار نفر را در مبارزه با طاغوت مجاز می دانست(که با مخالفت فقیهان نجف مواجه می شد) و بعدها هم این عرفان و سرودن اشعار ناب عرفانی در بحبوحه کشته شدن ایرانیان در جنگی که می توانست با معیارهای فقهی و زمینی سبک سنگین شده و خیلی زود پایان یابد اما برای عارف ما ریختنه شدن خون انسان نشانه ای از عشوه گری هویت غیبیه حق مطلق و درک توحید افعالی تلقی می شد. نیز گفتم که شعر هم ما را دچار بدبختی کرده و می کند. اگر راه دور نرویم همین تحلیلهای فخیم و نوآورانه کورس در بازسنجی حافظ نشان می دهد که این بزرگترین شاعر تمام اعصار ما در بهترین حالت دچار تناقض است یا سخنانش آنقدر دوپهلو است جز دگیر کردن بیشتر ما هیچ محصولی برای ساختن و روشن تر کردن دنیای ما به ما نمی دهد- ما با هیچ معیاری نمی توانیم بسنجیم خواندن حافظ ما را به سمت ساختن دنیایی عاری از فقر و جهل و خرافات و دنیایی که بیماری را کنترل، دروغ و تجاوز و مصادره و تهدید را محدود و از پایمال شدن حق همگان می برد یانه؟آیا حافظ در ساختن دنیای ما به ما کمک می کند.؟ من از اینکه کورس عزیز تبارهای ذهنی ما را در حوزه شعر می کاود احساس می کنم اصلا نمی خواهد بگوید حال برای بهتر شدن دنیایمان بیایید حافظ بخوانیم و در همه دانشگاهامان تدریسش کنیم و هرچه حافظ دانتر شویم مدرنتر و مرفه تر و سالمتر خواهیم شد زیرا حافظ حداکثر به دنیای شخصی ما نزدیکتر است از دنیای عمومی ما. خلاصه کنم از نظر من شعر و عرفان از مهمترین مصائبی اند که ذهن بسیاری از بهترین جوانان ما را مشغول خود کرده اند. و اگر هم دقت کنید هیچ حکومتی هم با این دو مخالفتی نداشته و همیشه حاکمان این سرزمین با عارفان و شاعران مراوده نزدیک داشته اند. جز تأثر و رنج چکنیم وقتی می بینیم نسل باهوشی از بهترین محققان ما خود را به فرورفتن در شعر وحکایت و عرفان بافی مولوی و شمس تبریزی و حافظ و سعدی هدر دادند بنگرید به تتبعات فروزانفر و کدکنی و غنی و.. آیا شفیعی کدکنی اگر در عوض 20سال وقت برای تصحیح اسرار االتوحید محمد منور در باره کرامات و خزعبلات ابوسعیدابوالخیر، یا برملا کردن سارق اشعار حزین لاهیجی ، هزینه تدریس و تأمل در حقوق و جامعه شناسی و تاریخ گاری مدرن و راه های اندیشیدن و فاصله گرفتن(نقدگری مدرن) و از فاصله متنها را خواندن، می کرد بهتر نبود؟ آیا نسلی که او پرورد اکنون جز آگاهی از کرامات عاررفان چیزی دیگر برای مواجهه با پدیده خودکشی جوانان، افسردگی مزمن نسل ما، اعتیاد عمومی، ناکام شدن برنامه های توسعه، عقب ماندگی مزمن دارد؟ ما تا با آنچه مهمش می دانیم(در اینجا عرفان و شعر و فقه) مواجه نشویم و تاروپوردش را نکاویم نمی فهمیم چرا همواره درجا می زنیم. البته می دانم اینها کلی بافی است و چیزی را روشن نمی کند اما هم ناتوانی من و هم پرهیز از تفصیل ممد، نباید مانع از گفتن کلیات شود .
جناب علی1 گرامی آنچه شمانوشته اید یک نظر است و ایراد گیری و انتقادیکه برای جواب دادن به آن باید تاریخ را تغییر دهیم یعنی همانقدر ایده الیستی که مثلا کوه البرز را با یک قاشق چایخوری بخواهیم جابجا کنیم. هموطن راه حلی عملی برای برون رفت از اواضاع کنونی شما بعنوان کسی که ادعای روشنفکری دارید ارایه نمی دهید.بحث ایران گرفتار در چنگال جهل و ترور وغارت و خرافاتی که همه از ترشحات فکری فقههاست که شما آنر زمینی میدانید راه حل عاجل می طلبد. آیا راه حل شما تن دادن به تقیر موافقت با حکومت مشتی ارازل و اوباش ولایتی است چون زمینی هستند؟آنچه شما ما را به آن حواله میدهید بحثهای آکادمیکی و حرفه ایست که شاید در 1000 سال دیگر هم جوابی مناسب نداشته باشد.شعر و عرفان و …قسمتی از فرهنگ ماست چه خوشمان بیاید چه نیاید.ضرورت جامعه ایران امروز ایجاب میکند که هر فردی بتواند راه حلی برای برون رفت ازاین بن بست ارایه دهد.مثلا جناب نوریزاد عملا وارد میدان نبردی نابرابر شده و معتقد است که تا زمانیکه حاکمیت ولایت فقیه بر مسند است و قانون گریزی می کند و حقوق برابر افراد و دگراندیشان را نادیده می گیرد و مشتی اراذل و اوباش را بجان مردم ی اندازد و با ابرو و حیثیت و زندگی مردم بازی می کند حرف از قانون و آزادی زدن آب در هاون کوبیدن است. چون ولی فقیه در چنین سیستمی خود قانون است.همان جناب کورس هم با بررسی ریشه ها بهمین نقطه می رسد که با وجود چنین حکومتی نمی توان از آزادی و حقوق بشر و سکولاریسم سخن گفت.ولی من حقیقتا هدف شما را از این ضغرا کبراها درک نمی کنم.هموطن گرامی موضوع کاملا ساده است.زیربنای تفکر اسلامی/دینی چون انسان و حقوق انسانی نیست براحتی نه تنها حقوق انسانی حتی زندگی انسانها را در پای عقیده و مرام خود هر چند خرافاتی قربانی میکند.این انسانها با تمام حقوق خود وجود دارند و در عالم هپروت نیستند.حرف ما اینست که دنیای مدرن به سیستم حکومتی بعد از هزاران سال کشت و کشتار و ترور و وحشت متعصبین مذهبی دست یافته که در چنین سیستمی با تمام نقصهایش انسان و حقوق انسانی را زیربنای قوانین خود قرار داده.دراین سیستم همه آزادند که هر عقیده و مرامی و دینی را داشته باشند . چون دین و عقیده ومرام امری خصوصی است. دستگاه حکومت از مذهب و دین و ایدیولوژی خاصی پیروی نمی کند.بلکه شما چون انسان هسید دارای حقوقی مثل آزادی بیان و نوشتن و خواندن و زیستن و کار و امنیت شغلی و…قوانین چنین حکومتی بر مبنای حقوق بشر تدوین شده و در بسیاری از کشورها به اجرا درآمده.در همان کشورها هم شعر هست و هم عرفان و هم فلسفه …حالا هموطن گرامی نسخه اجرایی شما چیست؟درد را همه کم و بیش میدانیم ولی آیا درمانش اینست که شما خود غرق همان عرفانی شوید که محکوم می کنید و در عالم بالا سیر کنید؟هموطن ما در روی زمین و دارای حقوقی هستیم و باید برای بدست آوردنش راه حل قابل اجرا ارایه بدهیم همین!
جناب نوری زاد عزیز، ای سرو قامت
با سلام
به پاس ادای دین و احترام قطعه شعری از خودم را مجددا تقدیم شما گرامی و خزعلی عزیز و دوست داشتنی می کنم:
ای سرو قامتان
چندی است در این سرای پاک
همچون هزارانی بر شاخ گل نشسته
بی هراس از خارها
می سرایید
نوای عشق و آزادی را
ضمن سلام وعرض ادب واحترام به همه عزیزان ؛اگرممکن است ویا ممکن شد نمایشگاه را دوویاسه روز تمدید کنید تا کسانیکه راهشان خیلی دوراست بتوانند به زیارت نائل آیند .مطمئن باشید خیلی از مشتاقان خودشانرا خواهند رساند.باتقدیروتشکر.
وقتی منافع یک ملت و یک کشور در چنگال منافع یک // اسیر است:
همه شما هموطنان در جریان هستید در اواخر مذاکرات وین، ناگهان همه خبرگزایها خبری را منعکس کردند مبنی بر این که ظریف برای مشورت و تصمیم گیری با مقامات عالی نظام، قرار است به ایران برود و مجددا برگردد مدت زمان کوتاهی پس از پخش این خبر، مقامات ایران آنرا تکذیب کردند و حالا امروز چهارشنبه، روزنامه دنیای اقتصاد هم صحت خبر را تایید کرده است و هم خودخواهی آن کسی که باعث شده است این سفر انجام نشود را معرفی کرده است ببینید این // چقدر بچه گانه فکر می کند و چگونه حاضر است منافع یک کشور را قربانی منافع شخص خودش کند اصل خبر را در ادامه بخوانید:
(“یک منبع نزدیک به تیم مذاکره کننده هستهای ایران درباره علت لغو سفر ظریف به تهران اظهارداشت: تصمیم ظریف برای انجام سفر به تهران جهت پاره ای مذاکرات و مشورتها قطعی و البته طبیعی بود. مقدمات سفر وی نیز فراهم شده بود. در همان ساعات، اخبار و تحلیلهایی در رسانه های خارجی مطرح شد مبنی بر اینکه دکتر ظریف حامل طرحها و پیشنهاداتی است که قصد دارد آن را با مسئولین عالی رتبه نظام وشخص مقام معظم رهبری در میان گذارد.
به گزارش تسنیم، وی افزود: در این میان دو نکته حائز اهمیت بود اولا طرح و پیشنهاد مشخصی که ارزش انتقال به مرکز را داشته باشد از آن سو دریافت نشده بود و ثانیا این خبر سازی بدان معنا بود که چنانچه ظریف باز گردد و مذکرات همچنان متوقف و یا به شکست انجامد مقصر رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران قلمداد گردد.
هوشیاری و درایت ظریف مانع اجرای این سناریو ساختگى و مغرضانه شد و ایشان رأسا تصمیم گرفت اصل این سفر را لغو نماید تا مبادا طراحان آن به ذره اى از نیات خوددست یابند.”)
ملاحظه فرمودید، آخر چه کسی است جز خواجه حافظ!! که نداند تصمیم گیر و مانع اصلی شخص رهبر است!؟ حالا با نیامدن ظریف به ایران، مثلا معلوم شد که مقصر و یک دنده اصلی رهبر نیست!؟ اگر پیشنهاد جدیدی نبود پس چرا اصل آمدن را تایید کرده اید!؟ و اگر بخاطر این فکر بچه گانه رهبر و به دستور او سفر را لغو کرده اید پس چرا به دروغ به گردن درایت ظریف!! می اندازید!؟ 7 ماه دیگر یک ملت و اقتصاد یک کشور باید زجر بکشند و دنیا ماهی 700 میلیون دلار از 100 میلیارد دلار توقیفی پول این ملت را مثل یک تکه گوشت جلوی شما بیاندازد که مثلا با آمدن ظریف، مردم فکر نکنند مقصر شکست شخص رهبر است! این // چه می خواهد از جان این ملت؟ ///؟
سلام چقدر دلم میخواست پیشتون باشم باور کنید اشک توی چشم حلقه زده , چقدر این مردم با حالند چه با معرفت . چه بدبخت انهایی که اینها رو ندارند .همتون دوست دارم جای ما هم خالی کنید . محمد
با سلام
ديشب دقايق آخر بازي بايرن مونيخ و منجسترسيتي را مشاهده مي كردم كه تا دقايق آخر بايرن
مونيخ 2-1 جلو بود و مهاجم آرژانتيني تيم سيتي با با ثمر رساندن 2 گل تیم انگليسي را برنده
بازي نمود
مالك منچستر سيتي شيخ منصور بن زايد است كه هميشه لبخند بر لب دارد و متبسم است
او را مقايسه كنيد با چهره هاي عبوس امثال علم الهدى و احمد خاتمي
در اين فيلم كه توسط هندي ها ساخته شده است اجمالا به شخصيت شيخ منصور پرداخته است
http://www.youtube.com/watch?v=kzZVJYVbLxA
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
وبه همکاران با وفا و استوارتان و به هموطنان غیور و آزاد منش
1. وافعن به تمام معنی ، جای ما خالی . متأسفانه دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ! ولیکن روزانه به وب سایت شما مراجعه کردن ، خودم را در کنار شما و هموطنان شریف و آثار هنری احساس می کنم و از اینهمه استقبال و شور واشتیاق باردید کنندکان نمایشگاه به وجد می آیم.
بر وزن شعر زیبا وعارفانه حافظ بزرگ : من در میان جمع و ، ولیکن وجودم جای دیگر است.
نام شمادر تاریخ جزو هنرمندان متعهد به مردم ثبت گردیده است.
2. فکر می کنم حکومت آخوندی و سر دمدارانشان از حسادت ، دارن دق می کنند که چرا نوری زاد محبوییتش روز بروز افزایش پیدا می کند.
و انزجار و نفرت مردم از آخوند و حکومتش روز بروز افزایش می یابد و دیگر ترفند نیرنگ ، دروغگوئی ،حیله و مکر وحقه بازی های آنها مثمر ثمر نیست. چون بسیاری از مردم فهمید ه اند و دست آن هارا در این مدت سی سال و اندی خوانده اند که این قشر آخوند برای چپاول وغارت و مرعوب مردم سرزمین ایران ، تحت لوای دکان دین فروشی قدرت را تصاحب کرده اند.
3. متأسفانه کلأ بدلیل نا آکاهی مردم از اتفاقات واقعی تاریخی سرزمیینشان و سال ها مسخ فکری و شسشوی مغزی توسط آخوند ها ،از حس نا امیدی و ناتوانی آنها در خروج از معیشت زندگی و عدم شناخت از مفهوم حقیقی و طبیعی زندگی ، آخوند ها و نظریه پردازان دینی سوء استفاده کرد ه اند ومردم را منحرف و از زیبائی ها زندگی بدور انداخته اند. غم و غصه و اندوه را جانشین شادی و لذت و خرمی نموده اند. هنر های ذات انسانی منجمله موسیقی ،مجسمه سازی ، نقاشی و غیره را حرام و موجب کناه الهی به مردم غالب کرده اند.
بی رودر بایستی چون این قشر آخوند خودش هیچگونه نبوغ هنری ندارد ودر حوزه ها هم جز بلغور کلمات و جمله های عربی ،مکر و دروغگوئی چیز دیگری فرا نمی گیرند. ببخشید ! هنر عمامه بستن را خوب یاد می گیرند.
4. به چه نکبت وگرفتاری و مخمصه ای مردم ایران گرفتار شده اند . آثار قهقرائی این مملکت در آینده بیشتر نمایان خواهد شد. امروز در چند وب سایت خبری خواندم : سهيل عربی متولد سال ۱۳۶۴ در تهران فارغ التحصل رشته عکاسی از دانشگاه هنر و معماری و دارای تحصيلات تکميلی در رشته عکاسی و تصوير برداری از مجتمع فنی تهران است و دارای همسر و یک دختر پنج ساله می باشدکه در تاريخ ۱۵ دی ماه ۱۳۹۲ ساعت هشت صبح در منزلش بازداشت و به سلولهای انفرادی زندان اوين منتقل شد و در حدود دوماه تحت فشارهای روحی و جسمی مورد بازجويی قرار گرفت. دليل بازداشت وی فعاليت در شبکهی اجتماعی فيسبوک و داشتن صفحاتی مثل «نسلی که ديگر نمیخواهد نسل سوخته باشد» بوده است.
از پنج قاضی دادگاه بدوی شعبه ۷۶ دادگاه کيفری استان تهران دو نفر حکم ۷۴ ضربه شلاق دادند و سه نفر حکم اعدام داده بودند. در واقع حکم اعدام سهيل سه به دو شد.»
چقدر داستان و سرگذشت این سرزمین غم انگیز است.
5.همانطور که در یادداشت های قبلی اعلام نمودم : مسئولیت و حاصل تمام بی عدالتی ها در عرصه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ناهنجاری های اچتماعی و فلاکت و بدبختی مردم ایران را در شرایط فعلی بعهده شخص خامنه ای می دانم. برای حفظ ایمان و عقاید مردم ، جدائی دین از سیاست ، اقتصاد و دولت را بفوریت خواستارم.
با آرزوی تندرستی و موفقیت و تشکر از امکان ودرج نظر دگری در وب سایتتان
هو ۱۱۰
سلام آقای نوریزاد
به دکتر خزعلی سلام مرا برسانید و از قول من بگوئید ، اینقدر به بهرمانی خوشبین نباشید که هرچه میکشیم از این جناب مستطاب است.
یا علی
فرشته قاضی: بازجوی من یک بیمار جنسی بود
تا پیش از این که در اتاق بازجویی با چشمبند و رو به دیوار بنشیند، هرگز تصور نمیکرد بازجوها او را با مسایلی مثل تجاوز تهدید کنند و از او بخواهند به اتهام روابط نامشروع با کسانی که حتی یک بار هم آن ها را ندیده است، اعتراف کند.
روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی و سیاسی زیادی در دوران بازداشت با اتهام های اخلاقی تهدید و شکنجه شدند اما «فرشته قاضی» یکی از اولین زنانی بود که پس از آزادی، از این موضوع آشکارا سخن گفت.
او سال ۸۳ به همراه چند روزنامهنگار دیگر به دستور «سعید مرتضوی»، دادستان وقت تهران دستگیر شد. پرونده پر جنجال آن ها که با عنوان «پرونده سایتهای اینترنتی» معروف شد، مورد توجه رسانههای بین المللی قرار گرفت و حاشیههایش پس از آزادی روزنامه نگاران هم ادامه داشت. زیرا آن ها پس از آزادی ساکت نماندند و از شکنجهها، رفتارهای غیرقانونی، اتهام های غیراخلاقی و تهدید به تجاوز و… حرف زدند.
فرشته قاضی همراه دیگر روزنامه نگاران یک بار آن چه بر او در دوران بازداشت گذشته بود را در جلسه «هیات نظارت بر قانون اساسی» شرح داد و یک بار در دیدار با «هاشمی شاهرودی»، رییس وقت قوه قضاییه.
آن چه میخوانید، روایت فرشته قاضی از تهدیدها، برخوردهای پس از بازداشت و شنیدن اتهام های غیر اخلاقی است.
پیش از بازداشت، خبر داشتید در بازجوییها اتهام هایی مانند روابط نامشروع و مسایل غیراخلاقی به شما وارد میشود؟
خیر. آن مقطع مثل الان نبود که راحت درباره مسایلی مانند تهدید به تجاوز شدن و یا متهم شدن به رابطه نامشروع و تحت فشار قرار گرفتن سر مسایل اخلاقی- که وجود خارجی نداشت اما حربه بازجو بود برای اعمال شکنجه- حرف بزنند. به شکل غیرمستقیم می شنیدیم که فلان روزنامه نگار یا فعال سیاسی که بازداشت شده، به او اتهام شرب مشروبات الکلی یا مواد مخدر زده اند یا رابطه نامشروع و… اما چون هیچ وقت خود آن ها حرفی نمی زدند، برای ما در سطح شایعه باقی می ماند. برای همین خود من هیچ وقت تصور نمیکردم اگر بازداشت شوم چنین چیزهایی مطرح میشود.
وقتی این مسایل در بازجوییها مطرح شد، چه واکنشی نشان دادید؟
بسیار شوکه شدم. مدتی گیج بودم و واقعا نمی توانستم چیزهایی را که می دیدم و می شنیدم، باور کنم. دست به اعتصاب غذا زدم اما بی فایده بود، هیچ تغییری ایجاد نشد. قاضی «ظفرقندی» گفته بود که نشانت می دهیم با زندانیان حرفه ای! چه رفتاری می کنیم. اعتصاب غذا را مربوط به زندانیان حرفه ای می دانست.
رفتار بازجو زمانی که این مسایل را مطرح میکرد، چه گونه بود؟
من بیش از هر چیز فکر می کنم بازجوی من یک بیمار جنسی بود و از طرح این نوع مسایل در بازجویی ها لذت می برد. این را از همپروندهایهایم که توسط همان فرد بازجویی شده اند هم شنیده ام. البته او را نمی دیدم. رو به دیوار و با چشم بند مرا می نشاندند و بازجو پشت سر من بود. اما لحن او و نوع صحبت کردن، ادبیات و واژه هایی که به کار می برد، هیچیک نمی توانست نشان از یک آدم سالم باشد.
به طور مصداقی میتوانید توضیح دهید که چه اتهامهایی مطرح میشد؟
مثلا از من میخواست به روابط نامشروع با آدمهایی اعتراف کنم که آن زمان در راس امور قرار داشتند؛ از آقای «مصطفی تاج زاده»، «عطاالله مهاجرانی» و «محمدعلی ابطحی» گرفته تا خود آقای خاتمی. همه آن ها در آن زمان سمت های مهمی داشتند. در میان نام هایی که مطرح میشد، با چند نفرشان یا اصلا برخوردی نکرده بودم یا برخوردهای بسیار کوتاهی داشتم اما بازجو از من میخواست به رابطه نامشروع با آن ها اعتراف کنم. وقتی من چیزی نمیگفتم، خودش شروع به حرف زدن میکرد و با لحن بسیار مشمئز کننده و آزار دهندهای که انگار دارد جزییات یک فیلم پورن را تعریف میکند، داستان هایی از روابط نامشروع تعریف میکرد.
آخر سر مجبور به اعتراف شدید؟
ببینید، برای من دو موضوع مطرح کردند و فشار می آوردند که یکی از آن ها را حتما قبول کنم؛ یا اتهام رابطه نامشروع را باید میپذیرفتم و یا اتهام جاسوسی را. من اتهام جاسوسی را پذیرفتم برای این که در این مورد فقط خودم باید جواب میدادم. اما اگر اتهام رابطه نامشروع را میپذیرفتم، پای آدمهای دیگری وسط میآمد.
شما بازجویتان را دیدید؟
در ابتدا که در «بازداشتگاه مخفی» بودم، همیشه با چشمبند به بازجویی میرفتم اما یک بار که سر همین مسایل اخلاقی بحث میکرد، من به اعتراض از جا بلند شدم و چشمبندم را بالا زدم. بازجو هم از پشت دستش را روی صندلی کوبید و من با صورت روی دسته صندلی افتادم و دماغم شکست. بعد از انتقال به اوین، بازجوییها تمام شده بود. فقط بازجو از من میخواست که جلوی دوربین اعتراف کنم. در این جلسهها بدون چشمبند بازجو را دیدم و پس از آزادی متوجه شدم ایشان که به دو نام «کشاورز» و «فلاح» معروف بود، بازجویی از تمام همپروندهایهای من را به عهده داشته است. جالب این جا است که یک سال و نیم پس از بازداشت، من یک سفر خارج از ایران داشتم و وقتی به ایران آمدم، از سوی دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار شدم و آن جا دوباره با بازجویم روبه رو شدم.
آقای مرتضوی نقشی در بازجوییهای شما داشت؟
در دوران بازداشت یک بار در بازداشتگاه توانستم صدای ایشان را تشخیص دهم. چون من به عنوان خبرنگار بارها در جلسه های محاکمه مطبوعات حضور داشتم، یک بار هم پیش از دستگیری، توسط ایشان بازجویی شده بودم. صدا و تکیه کلامهای او را میشناختم و یک روز متوجه حضور او در بازداشتگاه شدم. اما بعد از بازداشت، ما بارها به دفتر ایشان رفتیم و توسط خودشان بازجویی شدیم.
او در مقام دادستان هم در بازجویی، اتهام های غیراخلاقی مطرح میکرد؟
سعید مرتضوی سعی میکرد به طور علنی این حرف ها را مطرح نکند اما یک بار که وکیل من را از اتاق بیرون کرد، بسیار زیاد به من نزدیک شد به طوری که وقتی صحبت میکرد، هوایی که از دهانش خارج میشد به صورتم میخورد. گفت هر کدام از حرف های بازجو میتواند به واقعیت تبدیل شود. بازجو در جریان بازجویی بارها من را تهدید به تجاوز کرد. میگفت «این جا یک سری مردها هستند که سالیان سال است زن ندیدهاند، با آن ها هم سلولت میکنم» یا مثلا میگفت «تصادف در ایران زیاد اتفاق میافتد، شاید همسرت زیر ماشین برود» و… . وقتی مرتضوی گفت اینها میتواند حقیقت داشته باشد، بار دیگر شوکه شدم. من از دست بازجو شکایت داشتم اما دادستان داشت حرف های او تایید میکرد و خودش با بازجو همدست بود.
بعد از آزادی درباره این برخوردها صحبت کردید؟
من از این موضوع بسیار صدمه دیدم، بنابراین در اینباره به صورت علنی صحبت میکردم. معتقد بودم اگر کسانی که قبل از من بازداشت شده بودند، در این باره صحبت میکردند لااقل من تجربه شنیداری داشتم و آنقدر شوکه نمی شدم؛ حداقل در بازجویی ها با کمی آمادگی می توانستم کمتر آزار ببینم. یادم می آید فضا آن قدر بسته بود که حتی وقتی درباره این رفتارها و اتهامهای غیراخلاقی و غیرانسانی با همکارانم صحبت میکردم، بعضی از آن ها میگفتند «خب، اینها را نگو، به ضرر خودت است». اما من می گفتم چرا نباید بگویم؟ بنابراین وقتی آزاد شدم، بیشترین موضوعی که درباره آن صحبت کردم، همین اعمال فشار از طریق اتهامهای اخلاقی خلاف واقع بود. می خواستم حداقل کسانی که بعد از من بازداشت می شوند، بدانند چه در پیش دارند و در بازجویی ها چه مسایلی مطرح می شود. در دیدار با هر یک از مسوولانی که میسر می شد، این مساله را مطرح می کردم و بیشتر فکر می کردم طرح آن باعث می شود جلوی این مسایل گرفته شود. البته تصورم اشتباه بود و بعد از ما هم همین روند ادامه داشت و همچنان نیز ادامه دارد.
در جلسه با آیتالله هاشمی شاهرودی به مسایل اخلاقی و روش بازجوییها اشاره کردید؟
زمانی که پیش آقای شاهرودی میرفتیم، به ما گفتند در مورد مسایل اخلاقی که در بازجوییها عنوان شده، حرفی نزنید و فقط مسایل سیاسی را بگویید. من گفتم اصلا مساله من فقط همین مسایل غیراخلاقی است. من به عنوان خبرنگار باید بدانم چرا به من درباره رابطه نامشروع و مسایل اخلاقی اتهام وارد شده و نمیتوانم حرفی نزنم. زمانی هم که پیش آقای شاهرودی رفتیم، من پیش از هرچیزی شروع به بازگوکردن این برخوردها کردم. برخوردهایی را که با من شده بود با جزییات کامل شرح دادم. حال خودم آن قدر بد شد که وسط صحبت از جلسه بیرون رفتم. دیرتر آقای خاتمی به من گفت که آقای شاهرودی گفته این خانم حالش آنقدر بد بود که من تحت تاثیر قرار گرفتم.
چه کسانی به شما گفتند از این مسایل حرف نزنید؟
از کسانی که به نوعی کمک کرده بودند تا این دیدار شکل بگیرد؛ از معاون خود آقای شاهرودی تا حتی برخی همپروندهایها که به خاطر فضای موجود، آنها هم پرهیز می کردند از این که بگویند در بازجویی ها تحت چنین فشارهایی قرار گرفته اند. البته آن ها هم با جزییات کامل بیان کردند.
واکنش آقای شاهرودی پس از شنیدن این حرف ها چه بود؟
اولین حرفی که شاهرودی به ما زد، خیلی جالب بود. ایشان گفت: «آقای مرتضوی به من گفته که شما در اینترنت کارهای مبتذل کردید. عکس ائمه اطهار، حضرت امام، حضرت آقا (خامنه ای) و حتی خاتمی را هم مبتذل کردید و در اینترنت منتشر کردهاید.»
یادم می آید همان موقع به شکل نصیحت به ما گفت: «کامپیوتر چیز خوبی نیست. در خانهام کامپیوتر دارم اما برای این که دخترم سراغ آن نرود و به گناه آلوده نشود، وقتی از خانه بیرون میآیم در اتاق را قفل می کنم.» این حرف ها را نقل به مضمون از قول آقای شاهرودی میگویم چون کلماتش را دقیق به خاطر ندارم. آقای شاهرودی واقعا فکر می کرد این عکس هایی که مثلا با لباس زیر از آیت الله خامنهای منتشر شده، ما درست کردهایم و در سایت های اینترنتی قرار دادهایم و جرم ما این است. یعنی فکرش را بکنید، رییس قوه قضاییه اصلا نمیدانست جریان واقعی پروندهای که همه جا، حتی در عرصه بین المللی مطرح شده و «کوفی عنان»، دبیر کل وقت سازمان ملل دربارهاش صحبت کرده بود، چه است. وقتی شروع به صحبت کردیم، واقعا مشخص بود که شوکه شده. به ما نیم ساعت وقت داده بودند که صحبت کنیم و بعدش ایشان باید به یک شورایی می رفت. اگر اشتباه نکنم، «شورای عالی انقلاب فرهنگی» بود. اما وقتی ما شروع به حرف زدن کردیم، جلسه طول کشید و آقای شاهرودی به شورا نرفت و فقط به دقت به حرف های ما گوش میکرد.
این دیدار نتیجهای هم داشت؟
پس از دیدار با آقای شاهرودی، دیگر ما از سوی مرتضوی احضار نشدیم و پرونده از دست او خارج شد. لازم است بگویم از زمان آزادی تا زمانی که به دیدار آقای شاهرودی رفتیم، 13 بار از سوی مرتضوی احضار و بازجویی شده بودم.
شما بعد از این دیدار، به جلسه هیات نظارت بر قانون اساسی هم رفتید و درباره این مسایل صحبت کردید. واکنشها در آن جلسه به چه شکل بود؟
حضور ما در جلسه هیات نظارت بر قانون اساسی پیش از دیدار با آقای شاهرودی انجام شد. آقای خاتمی این هیات را مسوول بررسی پرونده ما کرده بود. ما در این هیات به طور کامل مسایل را توضیح دادیم؛ از اتهام های اخلاقی، جاسوسی و امنیتی گرفته تا رفتارهای غیرقانونی؛ از بازداشت های غیرقانونی تا بازداشتگاه مخفی و هر آن چه که در بازجویی ها و بازداشتگاه و سپس زندان اوین گذشته بود. خب، خیلی متاثر شده بودند. دکتر هاشمی، آقای ابطحی و دکتر امینی واقعا متاثر بودند. اما یک نکته هنوز از آن جلسه توی ذهنم است که یادآوری آن به تلخی مرا می خنداند. فکر کنید همه مسایل را بیان کردیم، همه فشارها، از تهدید به تجاوز گرفته تا تهدید به بازداشت یا کشتن اعضای خانواده، بازجویی های غیراخلاقی و امنیتی و ضرب و شتم و شکستگی بینی و… بعد یک باره آقای «هاشم زاده هریسی» که عضو مجلس خبرگان هم هست به من گفت من فقط یک سوال برایم مطرح شده خانم قاضی، بازجوی شما مرد بود یا زن؟
الان افراد زیادی درباره تجربه های خود در مورد بازجوییهای غیراخلاقی حرف میزنند. وقتی از کسانی که به تازگی بازداشت شدهاند درباره تجربهها و نوع اتهامهایی که مطرح شده میشنوید، چه قدر یاد تجربههای خودتان میافتید؟
واقعیت این است که برایم خیلی تلخ است و آزار می بینم. این چیزی است که با پوست و گوشت و استخوان تجربه کرده ام و متاسفم که همه تلاش من و همکارانم برای بازگویی این مسایل با این امید که مسوولان جلوی تکرار این روند را بگیرند، نتیجه بخش نبوده است. ما با همه مشکلات، فشارها و خطرهایی که آن زمان وجود داشت، سکوت نکردیم؛ مصاحبه کردیم، نزد مسوولان مختلف رفتیم و شاید بعضی ها خود ما را هم زیر سوال بردند؛ خوششان نیامد و ما را دعوت به سکوت هم کردند که این مسایل را نگویید و فقط از بازجویی های سیاسی و امنیتی حرف بزنید. اما اهمیت ندادیم و باز گفتیم. ولی متاسفانه تصور ما اشتباه بود و این روند همچنان ادامه یافت.
طرف نوشته هایم با نیروهای اجرایی می باشد شما راچه میشودکه با مردم اینگونه برخورد می کنیدنه شرعی است ونه قانونی ونه بویی از ادمیت میدهدبه خودتان بیاییدیک لحظه فکر کنیدوقتی با ناموس مردم اینگونه رفتار میکنیدایا یک لحظه به خواهرومادرت وزن وبچه هایت شک نمی کنید که بعید میدانم ببینید عاقبت انهایی که در اوج قدرت چه کردندوحالا به دریوزگی افتاده وبا زندگی فلاکتبارواسف انگیز روبرو شدند باز پیشنهاد میکنم خوب فکر کنید ونتیجه رابسنجید سپس اقدام کنید
تصویری گویا از اقتصاد کشورمان پس از گفتگوهای وین
پس از چند روز مذاکره بی نتیجه بین جمهوری اسلامی و 5+1، آنان مجدداً توافقنامه ژنو را تمدید کردند و در پی آن قدرتهای جهانی پذیرفتند که مانند کشورهای تحت الحمایه و دارای قیم، ماهانه به طور متوسط 700 میلیون دلار از ذخایر ارزی کشورمان را آزاد کنند! با توجه به ارزش کل ذخایر ارزی مسدود شده ایران که به گفته منابع مختلف بین 100 تا 130 میلیارد دلار است این مقدار که مانند مواجب و خرجی ماهانه به جمهوری اسلامی پرداخت می گردد، بسیار ناچیز و شرم آور است.[ آیا نباید از این خفت و خواری ناصواب سر در گریبان برد؟!]
جمهوری اسلامی با سیاستهای نابخردانه، سطحی و کور خود، امروز میهن ما را به چنان وضعیتی در جهان در افکنده که تاکنون در تاریخ سیاسی ایران کمتر نظیری می توان برای آن یافت. تقریباً تمام کشورهای موثر در سیاست و اقتصاد جهانی بر علیه منافع ملی ایران متحد و همراستا شده اند. بی گمان صدمات و آسیب های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که از این مواجهه نصیب کشورمان می گردد، بسیار فراتر از سالها و دهه ها و شاید نسلها خواهد بود.
از این رهگذر اقتصاد ملی و بازار کسب و کار و معیشت در وضعیتی بسیار آشفته، ناهمگون و نامتوازن قرار گرفته به طوری که معاون وزیر صنعت جمهوری اسلامی در گفتوگویی با خبرآنلاین، خبر از توقف و تعطیلی 14 هزار واحد صنعتی در ایران(!) می دهد و می گوید: «همچنین ۲۲ هزار واحد صنعتی با ظرفیت کمتر از ۵۰ درصد کار میکنند. ۲۴ هزار واحد صنعتی هم با ظرفیت ۵۰ تا ۷۰ درصد به کارشان ادامه میدهند.»
گرچه به نظر بنده این صحبت ایشان با احتیاط و خوشبینی بسیار قرین است، چرا که اگر شما سری به شهرکهای صنعتی اطراف شهرهای خودتان بزنید به خوبی واقف خواهید شد که اکثر کارگاه ها و کارخانه های تولیدی و صنعتی آنجا تبدیل به لانه پرندگان و مرغان و جولانگاه جانوران موذی شده است!
وی یکبار دیگر در اریبهشت ماه سال جاری نیز خبر از تعطیلی کارخانهها داده و اظهار داشته بود که تا دولت حسن روحانی، (از سال 1385 تا 1391) تنها ۵ هزار و ۴۰۰ واحد تولیدی در ایران ورشکسته یا تعطیل شدهاند.[ پس می توان نتیجه گرفت باقی آن تا 14 هزار، ظرف این دو سال ورشکسته و تعطیل شده باشند.]
براستی این آمار شگفت آور و در خور تامل و دقت است. حال باید در کنار آن آمار افزایش روز افزون بیکاری ، نقصان رشد اقتصادی و رکود آن، تورم فزاینده و رشد سرسام آور نقدینگی را هم اضافه نمود. در این زمینه سایت خبری تابناک از قول محمدحسن اعتضادی کارشناس مسائل اقتصادی با تاکید بر این که افزایش نقدینگی برای اقتصاد یک سم است می گوید: حجم نقدینگی در اقتصاد و جامعه ما دو برابر (!) حد معمول می باشد که این مساله باعث افزایش پایه پولی و بالا رفتن نرخ تورم در کشور شده است.در حال حاضر میزان رشد نقدینگی از قول غلامرضا مصباحی مقدم نماینده مجلس در کشورمان سالانه به میزان 29.5 الی 30 درصد برآورد می گردد. رقمی سرسام آور و دهشتناک!
از طرفی قیمتها در بازار جهانی نفت در حال ریزش است و در سه ماه اخیر قیمت آن با حدود 26 در صد کاهش به 78 دلار رسیده و انتظار می رود طبق برآوردها در آینده قیمتها به سطح حدود 70 دلار در هر بشکه نقصان پیدا کند. اگر توجه نماییم که درآمد حاصل از صادرات نفت حدود ۶۰ الی 70 درصد درآمد دولت جمهوری اسلامی است و نیز به قول یک تحلیل گر مطرح اقتصاد جهانی (توماس فریدمن) که می گوید ضرر و آسیبی که جموری اسلامی از سوی کاهش قیمت نفت می بیند، بیش از تحریمهاست می توان به خوبی به ابعاد این مسئله و اثری که بر اقتصاد ایران می گذارد، پی برد. در همین راستا خبرگزاری تسنیم نیز گزارشی از میزان ضرر ایران از این کاهش قیمت منتشر کرده است. بر اساس این گزارش، افت ۲۳ دلاری قیمت نفت در پنج ماه منتهی به اکتبر سال ۲۰۱۴ ارزش نفت تولیدی اوپک را ۴۱ میلیارد دلار کاهش داده و باعث زیان 2.1 میلیارد دلاری ایران از محل صادرات نفت خام شده است.
دوستان عزیز! این تصویری ساده و گویا از اقتصاد کلان کشور ماست. بیماری اقتصاد ملی کشور ما که بیشتر با سیاستهای نامتوازن و جاهلانه رژیم اسلامی در ارتباط با مسایل جاه طلبانه هسته ای به بار آمده و گریبان شریانهای اصلی اقتصاد ملی ما را گرفته، مانند مرض خوره و جذام به شیوه ای خزنده و مستمر تمام ارکان حیاتی اقتصاد و مالی میهنمان را از میان می برد و علاوه بر درد و رنجی جانکاه که از کنار آن در حال حاضر بر مردمان میهن عزیز ما تحمیل می گردد، متاسفانه راهها و شیوه های علاج و درمان آن نیز بسیار دشوار و دراز مدت و گاه غیر ممکن است.
دکتر چرا از من چیزی نگفتی
درود به جناب نوریزاد عزیز و همه دوستان خوبم
برای جناب نوریزاد نوشتم که به ایران بازگشتم و بنا به دلایلی مجبور به حذف وبلاگ شدم. به همین دلیل از جناب کوروس و حامی عزیز و سایر خوانندگان عذرخواهی می کنم. دیگر قصد جلای وطن را ندارم و به امید خدا در ایران خواهم ماند. پس از پنج سال دوری از وطن کارهای بسیاری برای انجام دادن دارم. بر خود واجب دانستم که این نوشته کوتاه را در پاسخ به دوست عزیزم مازیار و جناب نوریزاد که یادی از این کمترین کردند بگذارم. به یاری حق گرفتاریهای شخصی که پایان یافت دوباره در خدمت دوستان خواهم بود.
درود بر بردیا، دوست گرامیم
خوش آمدی.
خوش آمدی.
سالم و تندرست بوده و همواره دلی شاد داشته باشید.
ارادتمند شما، حامی.
جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
قسمت سی و نهم (قسمت سی و هشتم، در پستِ “روز دوم، روزی خلوت اما پر برکت”)
با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
رکود نسبی در جبههها و بحران سیاسی در کشور (35)
*************************************
خلاصۀ مطالب قسمت قبل، بدین شرح بود که: 1- پس از 25 خرداد و ایرادِ آن سخنرانیِ عصبی، خمینی دستوری صریح مبنی بر حذفِ رئیسجمهور را به مجلس صادر مینماید. 2- بهزاد نبوی(وزیرمشاور و سخنگوی دولت رجایی) به بنیصدر میتازد که چرا گفتهاید: “اگر جنگ طولانی شود، فرسودگیِ کاملِ نیروهای ایران و عراق را در پی دارد؟” این سخنان موجبِ تضعیف روحیۀ رزمندگان میشود!! 3- آقای خمینی که موافقِ خروج یا فرارِ بنیصدر از کشور بوده و حتی خودش همین جمله را در سخنرانیِ خود مطرح کرده بود؛ ظرفِ دو روز و در یک چرخشِ 180 درجهای، نظرشان بر این قرار میگیرد که بنیصدر نباید از مملکت خارج شود!! 4- خمینی در پیام نیمه شعبان، با کوچک شمردنِ خود و رهبر خواندنِ مردم و همچنین با مخاطب قرار دادنِ افسران و درجهدارانِ ارتش؛ ضمنِ آنکه آنها را ترغیب به مقابله با گروهها و افرادِ جناحِ مقابل میکند، از آنها میخواهد تا آرامش خود را حفظ كنند و به انتظارِ “حكمِ خدا” باشند!! (احتمالاً منظورِ ایشان از “حكمِ خدا”، همان حکمی است که توسطِ خودش صادر شده و قرار است بزودی از طریقِ مجلس، ابلاغ گردد!!). و اما ادامۀ ماجرا:
1360/3/28:
علیرغمِ نصایح و هشدارهای آقای بازرگان که بارها طرفینِ دعوا را به خویشتنداری و پرهیز از خشونت، دعوت نموده بود؛ آنچه که نباید واقع میشد، اتفاق افتاد و قطعاً شادیِ کامل را به اردوی روحانیونِ حزبی و بازی گردانانِ چماقداران، وارد نمود! آنها نتیجۀ تحریکاتِ خویش را و نتیجۀ در انتظار ماندن برای بی صبریِ مخالفان را، گرفتند!
امروز رهبرانِ سازمان مجاهدین در یکی از خطاهای استراتژیکِ خود، بدونِ توجه به شرایطِ خودشان و طرفِ مقابلشان، و بدونِ داشتنِ برنامهای خاص؛ اطلاعیۀ سیاسی-نظامیِ خویش را که به معنای اعلام جنگِ مسلحانه با رژیم بود را صادر نمودند!
آنها این اطلاعیه را با تیترِ “بسم الله الواحد القهار! مردم قهرمان ایران! مردم مبارز تهران!”، آغاز نموده و نوشتند:
“مزدورانِ ارتجاع سهشنبه شب 26خردادماه جاری، با حمایتِ دستههای متعدّدِ اوباشِ مسلّح و چماقدار، به خانۀپدریِ برادرِ مجاهد مهدی ابریشمچی یورش برده و پس از ضرب و شتم ساکنان آن، بخشی از اموال و کتب موجود در خانه را به غارت بردند.
همچنین در همین ایّام، شاهد دستگیریهای غیرقانونیِ اعضاء دفترِ ریاستجمهوری هستیم؛ که بعضاً حتّی خبر و اسامیِ افرادِ دستگیر شده نیز اعلام نمیشود. کما اینکه نقشههای وسیعی برای دستگیری کلیه شخصیتهای ترقّیخواه و ضدِ انحصارطلب کشور در دست آمادگی است. سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن اعتراض به این قبیل اقداماتِ ضدانقلابی و خلاف شرع و قانون، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه میکند تا از این پس به یاری خدا در قبالِ حفظِ جانِ اعضای خود، به ویژه اعضای مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیتِ تمامیِ خلق و انقلاب محسوب میشوند، قاطعترین مقاومتِ انقلابی را از هر طریق، معمول دارد.
بدیهی است برابر اعلامیۀ حاضر، از این پس، مسئولیت هرآنچه که حینِ مقاومتِ انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمّۀ مرتجعینِ انحصارطلب و اوباش چماقدارِ آنهاست که قصد آن کردهاند تا نقشۀ به پایان نرسیدۀ شاهِ خائن و ساواکِ منفورِ او را در قلع و قمعِ مجاهدین به پایان رسانند. از این حیث برآنیم که نامبردگان هر که باشند و در هر لباسی، دقیقاً شایستۀ سختترین کیفر و مجازاتِ انقلابی خواهند بود. ضمناً سازمان مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ میدارد تا در هر موردی هم که کیفرِ فیالمجلسِ جنایتکاران درحینِ انجامِ جرمِ ضدانقلابی میسّر نباشد، به زودی و به طور مضاعف، آمران و عاملانِ مربوطه را به جزای خود برسانند.”
آری همین یک اطلاعیه کافی بود تا بهانۀ لازم را به سران حزب و رژیم بدهد که آنها هم با دستگیری و زندانی کردن مخالفین، به قلع و قعمِ کاملِ آنها پرداخته و طرح خویش را نیز راحتتر به پیش ببرند! مگر هاشمی در خاطرات هفته قبل خود (روز 21 خرداد) ننوشته بود: “نظر بر این شد که طرح برکناریِ بنیصدر را چند روزی تاخیر بیندازیم تا با اَعمال خودشان، زمینه را مساعدتر کنند”!
رژیمی که برای یک اعلامیۀ جبههملی و دعوت به راهپیمایی، آنگونه جوسازی کرده و دو اعلامیۀ مختلف (با تاریخهای متفاوت) را در کنار یکدیگر قرار داده و با “قرینهسازی” کردن، نتیجهگیری دلخواه خود را می نماید و حکمِ ارتداد را برای کلِّ افرادِ آن جبهه صادر میکند؛ معلوم است که از چنین “اطلاعیهای” چه سوءاستفادهها که نخواهد کرد!
رهبران این سازمان که میدانند هیچ سلاحی را در اختیار ندارند تا به جوانانِ طرفدارِ خود بدهند و نمایشِ “میلیشیا”ی آنها نیز بیشتر از یک بازی نمیباشد؛ با صدورِ چنین اطلاعیهای، با خونِ این جوانان، آسیابِ طرفِ مقابل را به حرکت در میآورند! رهبرانِ این سازمان که برای حفظِ جانِ خویش، اندیشهای کرده و در این اطلاعیه بر آن تاکید نموده بودند؛ بدونِ هیچ فکر و اندیشهای برای جانِ آنهمه جوانانِ ساده دل و بیسلاحیِ که در هر کوی و برزن در معرضِ سختترین تهدیدات میباشند، اقدام به صدور چنین اطلاعیهای نمودند!
نتیجه آن میشود که ظرفِ چند روز آتی، حمام خون به راه میافتد و حتی جوانان بیخبر از همه جا، به صِرف هواداری و یا فروشِ نشریه و… ؛ دستگیر و زندانی شده و چند سال بعد(در سال 1367) بدون هیچ محاکمهای، به جوخۀ اعدام سپرده میشوند!
1360/3/29:
امروز خامنهای در نمازجمعه، تمامی مشکلات کشور، مانند: ضعف ارتش، وضع خراب اقتصاد، نابسامانیِ وضع مملکت، خرابیِ وضع بانکی و پولی و… ؛ را به گردن بنیصدر می اندازد و میگوید همۀ این امور تقصیر ایشان است.
وی بدون توجه به نقشِ خودش در ارتش و وزارت دفاع که از مرداد سال ۱۳۵۸(یعنی هشت ماه قبل از فرمانده کل قوا شدنِ بنیصدر)، نمایندۀ امام و معاونِ وزارت دفاع بوده؛ خطاب به بنیصدر میگوید: “از اول اسفند 1358نزدیک به هفت ماه قبل از جنگ، شما فرمانده کل قوا بودید، چرا نیروهای نظامی ما هنگام شروع جنگ نتوانست مقاومت کند؟ در این هفت ماه شما چه کار میکردید؟ چرا ارتش را مرمت نکردید؟ چرا نظامیها را آموزش ندادید؟ آیا این ها را چه کسی می بایست انجام می داد؟”
وی سپس ضمنِ دفاع از قلع و قعمها در ارتش، خطاب به بنیصدر ادامه میدهد: “وقتی از ایشان می پرسند چرا ارتش را سر و سامان ندادهاید؟ میگویند: چون کسان دیگری در ارتش دخالت کردهاند. منظورِ ایشان دادگاههای انقلاب در ارتش میباشد. چون افراد متهم به کودتا را دستگیر کرده بودند. آقای بنیصدر توقع داشتند در ارتش علیه جمهوری اسلامی کودتا بشود و کودتاچیان آزاد بگردند و دستگیر نشوند. پس این دادگاهها برای چه هستند؟… شما چگونه بودید که در 15 اسفند طرح توطئه کودتا شروع شد؟ چرا قبل از آن نبود و چرا به مجرد اینکه پا در ارتش گذاشتید، طرح کودتا ریخته شد؟ پس مسئول شما هستید”
این سخنان، آنقدر رسا و واضح می باشند که نیازی به توضیح اضافه ندارند.
1360/3/30:
امروز آقای اولاف پالمه نمایندۀ ویژه دبیر کل سازمان ملل به ایران آمده تا علاوه بر طرح صلحِ کشورهای غیرمتعهد، در مورد جنگ و پیشنهادِ صلحِ سازمان ملل با رجایی و فکوری دیدار و گفتگو کند. وی اعلام میکند که: تنها راه پایان دادن به جنگ، راه حل سیاسی است نه استفاده از شیوههای نظامی. ما سعی میکنیم راه حل عادلانهای بیابیم.
در همین ارتباط، عصر این روز شورایعالی دفاع به ریاست رجایی و با حضور خامنهای و چمران، تیمسار فلاحی، سرهنگ فکوری، مرتضی رضایی، تشکیل جلسه میدهد که در پایان این جلسه، آقای خامنهای که حتماً با این پیشنهادِ جدید موافق نیست، در پاسخ به سوالی در زمینۀ طرح بنیصدر برای پایان جنگ، میگوید: “طرحی که آقای بنیصدر مطرح کردهاند قبلا در شورایعالی دفاع مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت که به اتفاق آرا در شورایعالی دفاع مردود شناخته شد. دو نکته در آن طرح وجود داشت که اگر آن ها مورد توجه قرار می گرفت مورد قبول بود و به طور کلی طرح غیرمتعهدها در مجموع از طرحهای قبلی بهتر بود. ولی در عین حال به خاطر نقیصۀ بزرگی که داشت، قابل قبول نبود.”
حتماً قسمت دوازدهم و قسمت بیست ودوم این سلسله نوشتار را به یاد دارید که بنی صدر در نامه 17 اسفند خود به خمینی، همین حرفِ خامنهای را که در نماز جمعه مطرح کرده بود، “حرفِ دروغ” نامید و گفت که در شورا چنین بحثی مطرح نشده است. و در ضمن، در نامۀ 21 اردیبهشت ماه خود (یعنی 20 روز قبل) به خمینی، از امتیازاتِ این طرح صحبت کرده و دلایل فراوانی را برای پذیرش آن، ارائه داده بود.
آیا واقعاً طرحِ صلحی که آتش بسِ بدون قید و شرط را در بر داشته و عقبنشینیِ نیروها را نه تنها تا مرز، بلکه تا 35 کیلومتر آنطرفِ مرز، در پی داشته و عملاً از قرارداد 1975 الجزایر فراتر بوده و دستِ عراق را از اروند رود نیز دور می کرده؛ طرحِ بدی بوده و دارای “نقیصۀ بزرگ” بوده است؟! یا اینکه موضوع چیز دیگریست!
موضوع این است که: قصد و ارادۀ رژیم بر ادامۀ جنگ و احتمالاً نجاتِ مردمِ عراق، میباشد و اینها همه بهانههایی بیش نیستد!. آنها بارها نشان دادهاند که زمانی حاضر به پذیرشِ پیشنهاداتِ دیگران هستند که در بدترین شرایط قرار گرفته و مجبور شوند با خفتِ هرچه تمامتر به آن پیشنهادات تن در دهند! و همانطور که بنیصدر پیشبینی کرده بود؛ در مورد جنگ نیز پیشنهادِ صلح را در بدترین شرایط، پذیرا گردیدند!!
ادامه دارد.
با ادب و احترام، حامی.