سر تیتر خبرها
عکس ها سخن می گویند! (گزارش تصویری روز نخست نمایشگاه)

عکس ها سخن می گویند! (گزارش تصویری روز نخست نمایشگاه)

پای هر عکس جمله ای به طنز یا به شرح نوشته ام. شاید به خواندنش ارزید. نمایشگاه تا جمعه ی آینده هر روز از ساعت چهار تا هشت برقرار است.

نشانی نمایشگاه: خیابان کارگر – بالاتر از میدان انقلاب – بالاتر از خیابان نصرت – کوچه ی عبدی نژاد – پلاک 18 – طبقه دو

محمد نوری زاد
یکم آذرماه نود و سه – تهران

10645027_979727545388195_8736292014864872925_nدو شیر بانو داخل شدند. نرگس محمدی و گوهر عشقی. چه هیاهویی در پیچید آنجا.

10730790_979727998721483_6902732023077029205_nمن: به، آیت الله معصومی تهرانی؟ شمایید؟

10305594_979728042054812_6068860797934587881_nمن: جناب آقای دکتر خزعلی. مردی که بر سر سخنش ایستاد و آسیب دید و سر خم نکرد.

9463_979727745388175_864865098432902011_nاین جوان از سیستان آمده بود با هدیه ای. پیشتر نیز به قدمگاه لانه ی جاسوسی آمده بود پیش از این. دعوتم کرد که در سفری به سیستان بروم. گفتم: بعد از سفر به ایلام می روم سیستان و بلوچستان.

1384213_979728035388146_321266947070648552_n (1)من: جناب آیت الله معصومی تهرانی. مرد آزاده و هنرمندی که کارهای هنری اش از قرآن و تورات و انجیل و آثارتقدیمی اش به بهاییان معروف است. بارها به زندان رفته و اکنون مفتخر به خلع لباس است.

10440789_979525512075065_1434845466387796455_n

1509120_979727525388197_1533460577853078348_n (1)آهای ای مردم ای مسئولین، بدانید که من از هیچ کس نمی ترسم. خون بچه ی من بی گناه بر زمین ریخته شد…

1513295_979727838721499_4526441818907188490_nدکتر خزعلی و مجید دری. از مادر مجید دری پرسیدم برای مجید آستین بالا زدید؟ گفت : نه، تا اوضاع اقتصادی جوانها جور شود….

1513858_979727655388184_1236206218796098337_nبعضی ها دوست داشتند مرا از انرژی لبریز کنند.

1653631_979727812054835_4788049187137926580_nمن به دکتر پورنجاتی: این استاد ( آنکه پیراهنی زرد به تن دارد) استاد نقاشی است. چندی پیش که دیدمشان از وی خواستم که به نمایشگاه نیاید. چرا؟ برای این که کارهای من در نگاه استادان نازل و ناخواستنی است. من که نقاش نبوده ام. حضور این استادان در نمایشگاه من، هم موجب دلخوشی من است و هم نگرانی. استاد محسنی ( هموکه پیراهن زرد به تن دارد) در آمد که: این چه حرفی است. کارها خوب بود. استاد با همسرشان آمده بودند. با یک دسته گل.

1907912_979727485388201_5061497018497133455_nدوستی از لرستان آمده بود. برایش کف زدیم.

1959337_979728062054810_467189152093761102_n (1)عکسی با خانمها

1966866_979728092054807_3174070325132724243_nمن: برای بانویی کف می زنیم که در سالهای پیش از انقلاب زندان رفته و اکنون سالهاست که همسرش – ابوالفضل قدیانی – در زندان است .

1975171_979727662054850_9099209944932754418_nدکتر محمد ملکی: ( احتمالا با خودش) بابا اینها که نشد نقاشی. مردم را معطل کرده……

10305414_979728128721470_1436508566816889810_nعکسی با آقایان

10353000_979727492054867_3005897125269650976_nمن: این تابلو یعنی رنگ. یعنی نشاط . یعنی با هم بودن. یعنی رنگها با هم که هستند و در کنار هم که هستند دیدنی و قشنگ اند.

10386742_979727878721495_7753975124314451258_nمن: ( احتمالا با خودم) ببین آقای دکتر ملکی، اگر از نقاشی های من خوشت نیامده، دلیل نمی شود که جو سازی کنی.. دکتر ملکی: من تا این دکونو تعطیل نکنم دست بردار نیستم…

10401346_979727798721503_5732646325008350979_nبرای دکتر خزعلی کف زدیم. این نمایشگاه را از او داریم. وقتی قرار مرا با نمایشگاه قبلی به هم زدند، دکتر خزعلی به مدد آمد.

10408582_979727602054856_434716135616072705_nمادر: ستار مرا بی گناه کشتند.

10414496_979727568721526_5990793683700781203_nآریا آرام نژاد هم آمده بود از راهی دور. چه برازنده است این جوان. استعدادی که سرشار از شوق است اما مفری برای گشایش نمی یابد. کورکرده ایم همه ی استعدادها را در این سالها.

10418333_979727945388155_2502518926846292202_nمن: مردی به نمایشگاه ما آمده که لحظه ای همسرش را تنها نگذارده و قدم به قدم با او بوده. آقای رضا خندان. همسر خانم نسرین ستوده

10424290_979727512054865_4111213857808141277_nبعضی ها از من می خواستند که در باره ی تابلوها چیزی بگویم. من هم چیزی می گفتم. حالا ربط داشت یا نداشت، بماند.

10424307_979727645388185_3313924708209576922_nخانم هنگامه شهیدی نیز آمده بود. خودش البته نقاش است این بانو.

10428429_979727542054862_8009438036781208705_nاسم این نوجوان را گذاشته بودم: هری پاتر. خودم خواستم که با او عکس بگیرم.

10433843_979728032054813_6697429640344915484_nجناب رضا خندان و دو فرزندشان. خانم ستوده را در پله ها گیرانداخته اند برای عکس یادگاری.

10434197_979727548721528_8042463401984733354_nمادر ستار بهشتی در هر محفل بلافاصله عکس ستار را از کیفش در می آورد و بالا می گیرد. پاره ای از تن او را کنده اند. این سندش.

10441501_979728055388144_3100545785752495651_nخانم ستوده: ( احتمالا به من) بله، به همین راحتی نمایشگاه زدی…. پس من هم نمایشگاه می زنم…. کی به کیه؟

10513330_979727682054848_4990810584557984760_nاین فرصت ها کمتر پیش می آید. باید قدر دانست. یک عکس یادگاری با دو بانوی مقاوم و درد مند.

10603738_979727742054842_2277241456672122567_nاین دختری که غش غش می خندد در روزهای تلخ قدمگاه اطلاعات به آنجا آمده و برای من یک لیوان آب طالبی آورده بود. در خارج تحصیل می کرده که به ایران می آید. اکنون دانشجوی معماری است. یاد آوری آب طالبی – آنهم جلوی وزارت اطلاعات – او را به خنده انداخته.

10606336_979728118721471_5050798090521759190_nاما آن پیرمرد پشت سری، همان مرد ” سیب آور” قدمگاه اطلاعات من است.

10610598_979727738721509_7582579224507735046_nبه دکتر پورنجاتی می گویم که دوستان من شما را با آقای حسین زمان اشتباه گرفته بودند و آمدند به من گفتند: آقای زمان دارد می آید. من هم کلی از آقای زمان تعریف کردم و مردم کف زدن که شما وارد شدید.

10635750_979727905388159_2180499785260189846_nخانم ستوده: ( احتمالا به من) ببینم آقای نوری زاد، همیجوری یهویی فکر کردی می تونی نقاش بشی و نقاشی کنی هان؟

10649644_979727618721521_7539731105470833333_nمادر سعید زینالی در میان بانوان. این مادر، پانزده سال است که چشم به راه پسر جوان خویش است. پسرش را برادران سپاه برده اند و معلوم نیست چه با وی کرده اند که این بانو را پانزده سال سرگردان کرده اند.

10678695_979727815388168_11271226220739157_nبعضی از صورت ها چه نشاطی دارند. و چه سلامت و صلابتی.

10704193_979727648721518_559682642967316981_nمن در اینجا دارم ” آتنا فرقدانی” را معرفی می کنم. همان دختری که در سمت چپ من ایستاده با رو سری آبی. چندی پیش پس از دوماه زندان آزاده شد از اوین. دوماه دیگر دادگاه دارد. یک دختر سرشار از تکاپو و خیرخواهی و نوعدوستی.

10711138_979727785388171_3421126317935108220_nاین دختر خانم ، فرزند مهدی محمودیان است. داریم برای او کف می زنیم. پدرش در کنار وی است.

10734115_979727882054828_8182105880988852265_nخانم ستوده: ( احتمالا به مردم) حواستون باشه، این تابلوهایی که من می بینم مفت نمی ارزن، کلاه سرتون نره یه وقت؟!

10801785_979727772054839_114256193032934456_nمن: این بانو، مادری است سخت استوار. مادر مجید دری. که سالها در فراق فرزند به هر در کوفت و از پای ننشست. مادر مجید دری( همو که روسری با خالهای قهوه ای دارد)

10806216_979727702054846_8597111419502856370_n

10806235_979728008721482_8450249312238904886_nمن: بدو که حراج کردم آتیش زدم به مالم…..

151515_634978748673174142_n (1)در کنار تی شرت ها عکس بگیریم؟ بگیریم. چرا که نه….

10806463_979727515388198_6531266614392163708_n

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

47 نظر

  1. جناب نوریزاد عزیز.
    اگر ایران بودم حتما خدمتتان میرسیدم. کارشما بینظیر است. دستتان را به گرمی میفشارم.
    یک دوست عاشق از کانادا

     
  2. “”شیخ نمر به “قطع گردن با شمشیر” محکوم شد””

    من که تخصص در امور فقهی ندارم و اگر فقهاء شیعه و سنی روی این احکام اتفاق نظر دارند و اگر اعتراض کنم از دین خارج شده ام پس سکوت می کنم و در دل بر این بلاهت خنده ای دردناک می کنم و افسوس میخورم از اینکه جماعتی از آدمیان چرا مغز را نعمت خداداده نمی دانند و با استفاده از آن شکر نعمت بجا نمی آورند. آنها که می گویند اجکام اسلام در هر زمانی باید اجرا شود در این مورد چه می گویند؟
    من که می گویم این قاعده زندگی در جنگل است و مر بوط به عصر گفتگو و انسانهای باسواد و فرهیخته نیست.

    این چه حکم چندش آوری است؟ در کجای این احکام می توان رد پائی از خدا یافت؟

     
    • آقا منصور سلام

      خود شما گفتید که تخصصی در مسائل فقهی ندارید ،طبعا همین عدم تخصص شما سبب این اظهار نظر نادرست شده است ،شما از کجا احراز کردید که این حکم اشتباه حکومت عربستان سعودی در باره یک مخالف سیاسی مورد اجماع فقهاء شیعه و سنی است؟

       
      • آقا مرتضی
        ببخشید فکر کنم سایت اقای نوریزاد دوباره قاطی کرده من جواب شما را اینجا دادم ولی رفته پائین کامنت قبلی قصاص

         
      • آقا مرتضی

        آنها هم دلائل خودشان را از قرآن و سنت می آورند. آگر شما هم که متخصص این این بحثها هستید به این حکم اعتراض کنید یک آقا مرتضائی از عربستان به شما خواهد گفت شما نه تنها متخصص در این امر نیستید بلکه حتی بدلائل فراوانی که از کتاب و سنت برای شما می اورند به همان روش کاملا منطقی شما اثبات خواهند کرد که این احکام منطبق با کتاب و سنت است.

        ضمنا شما با چه ادله ای می گوئید این حکم اشتباه است؟ مگر پرونده را مطالعه کرده اید؟ آنچه که مرا به این نوشتن واداشت نحوه وحشیانه و بدوی اجرای حکم است والا من این آقا را خیلی نمیشناسم.

         
  3. سلام

    چه نمایشگاه پر افتخاری. چقدر حسودیم می شود که نتوانستم و نمی توانم به آنجا بیایم. بیشتر کسانی که آنها را ستایش می کنم در آنجا هستند.

    درود بر شما

     
  4. به بهانه غنچه قوامی

    قوانین قضایی ء نحوه دستگیری های پلیس قضایی و امنیتی ها ءدادگاه هایی بنام انقلاب ءقوه قضایی ء قاضی های بدنام مستعار ء ترکیب و نحوه بازجو ها و سیاه چالهای پنهانی و زندانهای متعدد غیر استاندارد مملو از مردان و زنان و شیوه رسیدگی به پرونده ها و نحوه غیر استاندارد دادرسی ها و نبود حقوق ابتدایی متهمین دردفاعیه و فشار امنیتی و تهدید به وکلا . ااعمال ختیار آزادی مردم در گرو حکم شخصی فردی با مارک عفو رهبری از برکات نظام نکبت و زورگوی شورای نگهبان و مجلس خبرگان است

     
  5. جناب نوریزاد با سلام خواستم پیشنهادی بدم برای تابلوها: برای کسانی که راه دور مایلند بیشتر با کارهای شما اشنا بشن و احیانن خریداری کنند خوبه یک لینک بسایتتون اضافه کنید مثلا باسم “گالری” و عکسهای نقاشی ها رو در انجا بگذارید و یک کارت مانند هم در زیر انها که اندازه تابلو و نوع رنگ نوشته شده باشد مثلا
    50-100 سانتیمتر اکرالیک یا رنگ روغن یا…
    باین ترتیب فایل کاملی هم از کارها برای شما بعنوان بایگانی باقی خواهد ماند.

     
  6. کاش بودم (همین)

     
  7. كورس گرامى
    نوشته اخير شما ” ريشه ها شماره ٢٢٧” زير پست ” قدر خوبان”، كه آن را “ميان نوشت” ناميده ايد و چكيده و روح بخشهاى پيشين ريشه ها ست، را بايد نه يك بار كه دهها بار خواند و در آن انديشيد چرا كه واژه به واژه آن بسيار ارزشمند و روشنگر است و چرايى حال امروزمان را مو شكافانه بيان مى كند و براى برون رفت از آن راهكار مى دهد.
    سپاس از شما انسان شريف، آگاه، با وجدان و درد آشنا براى نوشته هاى گرانقدرتان.
    من هم براى هر يك از دوستان چهره اى در ذهن خود پرداخته ام. شما را به شكل انسانى خوش سيما مى بينم كه مانند آقاى نوريزاد سيرت و صورتش با هم هماهنگند. با نگاهى نافذ از بالاى عينكى با شيشه هاى كوچك . نمى دانم چرا چهره شما را شبيه جمشيد مشايخى تصور مى كنم در روزهاى اوجش. حالا اين تصوير ذهنى چقدر با واقعيت همخوانى دارد مهم نيست. چهره شما نيز مهم نيست آنچه مهم است تراوشات فكر و قلم شماست كه اصل و ريشهء درد را نشانه گرفته است و واكاوى مى كند. خود خودش را.
    —–

    سلام آنیتای خوب
    کورس گرامی را جوان تر تصور کنید. با گونه های پر و بر آمده. و شتابی که در گویش دارد. و چندین کتاب شکوهمند که ترجمه اشان را روانه ی بازار فهم کرده و چندین ترجمه نیز در دست دارد. فکری بلند و انسانیتی آشکار. خلاصه این که: مردی برای دوست داشتن و رفیق بودن.
    سپاس

     
  8. محال است ایران که ویران شود
    چو دارد شیرانی همچو ملکی و نوریزادو خزعلی ونرگس و نسرین و گوهر به بر

     
  9. ساسانم گرامی
    من نگفتم کدیور دشمن من است بل تنها نوشتم کتاب او در رد اجتهاد یک همقطار دشمن، منصفانه نیست یعنی عقلا داوری دشمن در باره دشمنش را نخواهند شنید یا اگر هم بشنوند به سبب همین دشمنی، قبول نمی کنند از این رو داوری آیت الله منتظری هم در باره اجتهاد آیت الله خامنه ای با پذیرش خرمندان مواجه نمی شود زیرا دشمنی-دستکم دشمنی ظاهری- مانع از داوری صحیح می گردد.من احترام زیادی برای مرحوم منتظری قائلم و برای روح آزادمنشانه او اما بهتر است حقیقت را- آنگونه که من درک می کنم- پاس دارم. نیز به عکس تمام نسبتهای ناروای حکومتیان به مرحوم منتظری از همین باب داوری دشمن،پذیرفته نیست. حالا بحث این حرفها نیست و ما دچار دردهای جانکاهتر از نام ایکس و ایگرگ هستیم.
    در باره شما هم نگفتم دوست شما هستم گفتم به احتمال و از روی قرائن شما را می شناسم و از این جهت خوشحال بودم که آثار شما را خوانده و می خواندم ولی اگر هم اشتباه می کنم نام مهم نیست من آثاری را خواندم و فکر کردم در عین حسنهای بسیار از این عیب که به سمت نسبیت گرایی می گراید رنج می برد خواستم دوستانه بگویم این عیب را مرتفع کنید چون نسبیتگرایی چیز بدی است که با حقیقت نسبت ندارد. البته نسبیتگرایی با این سخن و منطق قوی که حقیقت دیریاب است و بدوا غوطه ور در تاریکی است و به روشنایی آمدنش به سختکوشی نیاز دارد و حتی تمامیت آن به چنگ کس نیفتد تفاوت ماهوی دارد. منظورم از قرائن، این بود که در پایین یکی از کامنتها اسمتان را ثبت کرده بودید. بگذریم.
    راستی از دقت نظر منصور هم باید تشکر کرد که با خردورزی بری از اصطلاحات مهمل، منظورش را به سمت مرتضی پرتاب می کند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!
    و پیش از هر چیز باید بر سماحت جناب نوری زاد درود فرستاد و می بایست به دوستان خردورز گفت این اندیشکده را از نفرت و توهین به اسلام و ادیان دیگر و اشخاص تهی کنید تا بیشتر به چشم آید و در دلها نفوذ کند. باور کنید که یک دین هم می تواند بد باشد هم خوب پس شما حق ندارید بخاطر بدی احتمالی اش، خوبی ممکن اش را طرد کنید. پس چکنیم؟ بهترین راه رد یا قبول یک باور، تبیین و توضیح روشن و گام به گام جنبه های ناجور و خردستیز آن دین فرضی و آن را در معرض داوری دیگران نهادن است و دیگران هم اگر منطق را قوی دیدند می پذیرند والا پس می زنند. و معتقدان هم اگر بر منطق قوی نروند، به مرور حرفشان بی مشتری می ماند و مجبور می شوند تنها به مساجد و کلیساهای روستاها سفر کنند و ناتوان می شنوند از قانع کردن گروه های داناتر و باسوادتر.

     
    • از علی 1 و ساسان پوزش می خواهم که بمیان بحث خوبشان می آیم،خصوص از ساسان ،بلحاظ اینکه خطابم به علی 1 است ،من علی 1 را دوست دارم و به او که از نهادی دینی هم سخن می گوید احترام می گذارم هرچند تفاوت دیدگاههایی هست،من وقتی کامنت های نادر و گاه و بیگاه علی را می بینم یاد تعبیر و اصطلاحی می افتم که بین ما چپ گراهای اصلاح طلب در مورد روزنامه جمهوری اسلامی زمان صدارت آقای سید محمد خاتمی وجود داشت ،ما اصلاح طلبها که اکیدا شیفته مرام و گفتار خاتمی بودیم غالبا از اظهارات دو پهلو و از موضع بالای این روزنامه ناراحت می شدیم و از او تعبیر به “پدر بزرگ”! می کردیم، چون مرام آن روزنامه در آنوقت با اینکه مشخص بود علیه اصلاحات و خاتمی موضع منفی دارد،این بود که گویا خود را فراجناحی و یک سر و گردن بالاتر از چپ و راست تصور می کرد ،و در هر نزاع ریز و درشتی که در فضای سیاسی آنروز بین اصلاح طلبان و اقتدار گرایان راست پیش میامد با اینکه واضح بود که خود علیه اصلاحات و خاتمی موضع دارد ،اما در عین حال با یک مزوری و خود بزرگ بینی مثل یک بابا بزرگ سعی می کرد خود را فراتر از دیگران و فراتر از همه مقولات تصور کند یا جلوه دهد ،ضرب المثل “تافته جدا بافته”! و همین کفر ما اصلاح طلبان را در میاورد که ای بابا تو هم یکی مثل روزنامه های دیگر ،این ادها چیست ،خوب بیا و در هر مقوله ای اظهار نظر کن و نظرت را بگو ،چرا خود را بابا بزرگ دیگران فرض می کنی و با احساس فرادستی راجع به این و آن سخن می گویی؟!
      با پوزش ،حالا حکایت همین دوست نادر نویس ما جناب علی1 است ،ایشان هر چندگاه یکبار یکهو کامنتی می گذارد راجع ساسان و مرتضی و کورس و دیگران قلمفرسایی و قضاوت می کند و دین شناسی و طرز معرفی دیگران را زیر سوال می برد و مطالبی در نقد اشخاص…
      من از علی 1 می خواهم این رویه خود را ترک کند زیرا این گونه نقد شخصیتی و از بالا به این و آن نگریستن خلاف فرهیختگی است ،همین تعبیر او در این کامنت را ببینید:
      ” از دقت نظر منصور هم باید تشکر کرد که با خردورزی بری از اصطلاحات مهمل، منظورش را به سمت مرتضی پرتاب می کند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!””.

      من از اینکه علی از منصور مدحی کند و با سخن او موافق باشد احساس ناراحتی نمی کنم ، از این تعبیر که انسانی دیگر را به “اصطلاح مهمل گویی” متهم کند و تعبیر بی ادبانه “پرتاب می کند” را در مورد گفتگوی بین دو دوست بکار می برد می رنجم و بیاد روزنامه جمهوری اسلامی! زمان اصلاحات و احساس فرادستی و خود پدر بزرگ بینی آن می افتم،علی جان شما هم مثل انسانهای دیگر یک انسانی و تمایلات و گرایشات و نظراتی داری ،توصیه من بشما این است که از این صفت خود برتر بینی و احساس فرادستی دور شوی و بجای نقد شخصیت و قضاوت های آمرانه جهشی در باره این و آن ،نظرات ات را در مقولات مختلف سیاسی اجتماعی فرهنگی بیان کنی و بدانی که شما تافته ای جدا بافته نیستی. این یک.

      دیگر اینکه در بحث های مربوط به شیخنا الاستاد و دوستمان جناب کدیور ،بحث دشمنی را مطرح کردید، این مقوله “دشمنی” از مفاهیم کشدار و قابل توسعه ای است که متاسفانه در فضای سیاسی جامعه ما و در بین مسولان این مملکت خیلی متداول است و عادت غلطی وجود دارد که هر گونه نقد و اعتراض و انتقاد ناصحانه هم تعبیر به “دشمنی=عداوت=براندازی” و اینگونه مفاهیم می شود ،ظاهرا شما هم به این بلیه مبتلا هستید ،لا اقل بدلیل همین گفتارتان ،شما راحت نمی توانید احساس وظیفه آقای منتظری و بیان یک مطلب مهم که تاثیرات اجتماعی متفاوتی در نحوه مدیریت کشور دارد را تعبیر به دشمنی کنید ،مرحوم آیت الله منتظری را من تقریبا از اوایل انقلاب در مجموعه بحث های فقه و بحثهای دیگر ایشان شرکت داشته ام ،همانطور که شما فرمودید یک انسان آزاد فکر ،متواضع ،با اخلاص، صریح ،شجاع ،و بسیار تیزهوش بود و خدا بگذرد از آنها که این فقیه وارسته و ملا و باهوش را به ساده لوح تعبیر کردند و جامعه را از فضل او محروم کردند،ایشان اصلا اهل هوای نفس هم نبود ،هرچه می گفت خدا را در نظر می گرفت ،حال اگر مطلبی گفته است بر اساس اطلاع خود و مصالح انقلاب گفته است ،شما نمی توانید صراحت و حق گویی شخصی مثل ایشان را به “دشمنی” تعبیر کنید ،تصادفا ایشان با کسی دشمنی هم نداشت ،و علیرغم اجحاف ها و تهمت هایی که به او می زدند ،همیشه می گفت بر گذشته ها صلوات ،و تنها آنچه که وظیفه امر بمعروف و نهی از منکر می دانست می گفت ،یک همچو فردی را شما آمده اید تعبیر به “دشمن” می کنید،بنظرم اگر بنای شما و نگرش شما در مسائل فکری این باشد طبعا من یا ساسان یا هرکس دیگری که اندکی با شما زاویه فکری دارد را باید “دشمن” تلقی کنید ،نگاه کنید به همین تعبیر بابا بزرگی خودتان ،منصور چنین و چنان است چون مطالب خوبی به سوی مرتضی پرتاب می کند! یعنی چون مرتضی دشمن یا رقیب من است هرکس هرچه بگوید خوب تیری بسوی او پرتاب کرده است! این همان موضع خود بابا بزرگ پنداری روزنامه جمهوری اسلامی نسبت به جناح های سیاسی است در عین حال که خودش موضع داشت! علی جان اینها لازمه عدالت و آزاد اندیشی و فرهیختگی نیست ،من فرض کن شمر ،اما شما بجای قضاوت دورادور و از بالا سعی کن سخن من یا دیگری را محترمانه نقد کنی،شما وقتی بمن تذکر دادی که بدترین کار بد دفاع کردن از دین است ،من این کلی را قبول دارم،حال من مصداق آن هستم یا نیستم بحث دیگری است ،اما من از این جمله ات این را فهمیدم که تو هم از نهاد دین می خواهی سخن بگویی ،یعنی معرفتی دینی داری و برای دین دلسوزی ،منتها روش دفاع از مفاهیم دینی در تو متفاوت است ،بسیار خوب این گوی و این میدان ،من انتظار داشتم شما هم وارد شوی و آنطور که لایق میدانی مفاهیم دینی را طرح یا از آن دفاع کنی ،متاسفانه اما آنچه تاکنون از شما دیده ام این است نظیر همین کامنت هاست ،یعنی یکهو همچو عقاب از بالا وارد شدن و مدح و ذم این و آن،این روش ها خردورزی نیست دوست عزیز.

      با احترام

       
      • با سلام به مرتضای عزیز

        مشکل ما این است که فقها همیشه استثنا را تبدیل به قاعده میکنند اگرچه نمیگویند. ببینید در قانون اساسی یک سری حقوق ملت را ردیف کرده اند ومطالبه آنها را منوط به خلاف اسلام نباشد کرده اند .اسلام هم در تخصص شماست وبرای دیگران اظهار نظر در باره اسلام ممنوع است.در جمهوری اسلامی ادیان را به رسمیت می شناسدچون چند هزار بیشتر نیستند اما خیل عظیم مردم که حاکمیت دینی را به رسمیت نمی شناسند تعریفی ندارد.شما با دیگران قواعد توافقی ندارید .شما میخواهید قواعد بازی را خود تعریف کنید.

         
      • سلام.عزیزمن چرا عصبانی نباشم؟وقتی به شعور و عقلانیت وانسانیت توهین کرده خرافات را اشاعه میدهید.شما بازهم برطبل جهل کوبیده میگوییدموسیقی حلال حرام دارد.رقص که همزادوهمراه موسیقی وامروزع به عنوان یک هنر اصیل وتاریخی درهمه جای دنیا رواج داشته ودارد را حرام میدانید.مگرجهالت شاخ ودم دارد(ازبکاربردن برخی وازه ها پوزش میخواهم).دوستی ویدیویی را مدتی پیش درکامنتی منتشر کرده بود.نمی دانم دیدید یانه.پاره ای از مهر وعطوفت انسانها را با رقص به تصویرکشیده بودند.انوقت میگویی رقص وموسیقی حرام است؟این حرام حلال ساخته ذهن بشراست برای کنترل وامرونهی کردن برانسانها.امروزه این قبیل امور کارکرد خودرا از دست داده(البته درکشورماخیر).
        درباره معجزه.همین دردروغین بودن ادعای شما بس که:بارها ازنبی اکرم معجزه خواستن اما نتوانست.همه معجزات منتسب به اوهم بعدها ساخته پرداخته شد.پیامبر ماه را شقه کرد.مگر//// ماه راشقه کند؟یک کار بهتری میکردتا قریش ایمان بیاورند.معجزه یعنی غیب دانستن.درقران امده فقط خداوندغیب میداندونبی غیب نمی داند.حالا اینراهم موافق میلتان تفسیرکنیدکه نخیر شماها باطن این ایه رانمی دانید.تفسیران نزدعلماست…
        توصیه دوستانه میکنم به عقاید دیگران کاری نداشته باشید.بقول خودتان به نقدمتن بپردازید.نه عقیده صاحب متن.تابه امروز هم یکبارنشده به کسی بنویسم چرا فلان عقیده را دارید.فقط عقایدمدعیان را با بضاعت اندک خودنقدمیکنیم.غلط املایی هم که اشاره کردید.وپس وپیش نوشتن لغطها درتایپ کردن رایج است وچون فرصت دوباره خواندن نیست شما به حساب بزرگی خودببخشید.اما املای من از همان اوان دبستان 20بود.عزت زیاد

         
      • خاتمی هه.خیانتی که خاتمی به اعتماد مردم با سکوت وانفعال خودنشان داد هیچ کس نکرد.

         
  10. اقا مرتضی باز هم افاظه فضل نموده ودرکامنتی موسیقی را به حلال وحرام تقسیم فرموده اند.
    اقای محترم.کدام موسیقی حرام است؟شما لطف کنید انواع اقسام موسیقی را شرح داده وحلال حرام ان رانیز مشخص کنیدتا ماها هم تکلیف خودمون رو بدونیم.
    دوستان محترم.این قبیل ادمها چون اصل حکم حرام بودن موسیقی -نقاشی-مجسمه سازی و…را که منتسب به بزرگان دین است نمی تونن ازبین ببرن.و دامن انان را ازاین ادعای مزخرف مبری کنند.وچون امروزه انسانها همه گونه به اهمیت هنر و هنرمند پی برده اند.امدند وادعا میکنند.بعضی از موسیقیها حرام وبرخی حلال ست.همه اعمال وکردار اینان همینگونه ست.اغلب دچار پارادوکس عجیبی هستندوجرات هم ندارند اعتراف بکنند.فلان ادعا ی فلان عالم امروزه کاربرد خود را از دست داده وموضوعیتی ندارد.صلاح اصلی اینان تفسیر است.هرکسی از ظن خودشد یارمن.هر امری را که دارای طاهر وباطن دانسته وخود را عالم به امور باطنی میدانند.تفسیر را در زمره علوم گنجانده خود رامفسر میدانند.وعالم به حقیقت امور وپدیده ها.شجاعتی هم ندارند برامری که غلط ار اب در میاد اعتراف کنند.چون اون هاله تقدسی که در ذهن اینان نسبت به فلان بزرگی یا فلان امری تنیده شده با اثبات شدن نقض ان نیزنمی تونن ان را باور کنند.این تقدس هم ساخته پرداخته اذهان مریض وچاپلوس بوده واست.واغلب بزرگان درحیات خود با این قسم غلو وبزرگنمایی نسبت به خود مبارزه هم کرده اند اما برخی طرفداران کم خرد امور ماورایی وخاصی را به انان منسب نموده اند.وازانجایی که اذهان عمومی همیشه مایل به قبول امور فوق العاده وماورایی بوده وهست این قبیل امور را به راحتی وبدون هیچ نقدوانتقادی پذیرفته اند.
    معجزه هم همین گونه بوده.معجزه تا انجا که تحقیق شده هرگز درجایی به وقوع نپیوسته که توانسته باشند ان را مشاهده یا تحقیق کنند.معجزاتی هم که به بزرگان منسب شده همگی بعدها از عصر زندگانی انان وتوسط طرفداران وپیروانشان بوده.بارها از پیامبر خواستند مطابق ادعایش ومثل پیامبران قبلی معجزه ای بیاورد اما نتوانست.واین نویسندگان بعد از زندگی رسول بودند که معجزات زیادی به اومنتسب نمودند.از خراب شدن طاق کسری.تا خاموش شدن اتش اتشکده فارس وسخن گفتن سوسمار و درختان وشقه شدن ماه و کرات و…معجزه توفان نوح قرون متمادی از معجزات برجسته پیامبران بودکه با پیدا شدن الواح گیلگمیش مشاهده نمودند این داستان دراین الواح به عنوان افسانه ای بابلی بوده و از اونجا به تورات راه یافته.یا200سال بعداز زندگانی عیسی عده ای اون کارهای خارق العاده را به اومنتسب کردند.وجالب است هرچه به عصر مدرنیت وعقل ومنطق نزدیک میشویم معجزه هم محدود ونایاب میشود.علاقه یی که انسان به امور خارق العاده دارد سبب میشود اینگونه امور درتاریخ نقل شده وماندگار بشود. واین علاقه ممکن است بوسیله عقل ومنطق مهار شود اما هرگز بکلی از طبع انسان ریشه کن نخواهدشد.چون تا بوده خرافات وجهالت هم با انسانها هست.
    دیوید هیوم میگوید:محققی که امروزه روایات راجع به معجزات وامور خارق العاده را می خواندتعجب میکندچرا اینگونه حوادث درعصر ما رخ نمی دهد.
    لیکن این نکته که انسان درتمام اعصار وقرون دروغ گفته مایه تعجب نیست واین دروغها و حوادث خرغ عادات چون با امور دینی مخلوط شده ماندگارتر وباور پذیر تر هم میشود.عزت زیاد

     
    • آقا عباس

      با سلام

      ظاهرا با حالی عصبی این مطالب را نوشتی .

      اولا: کلمه “افاظه” غلط است و “افاضه” صحیح است.

      ثانیا: من افاضه فضل نکردم ،شما اینگونه دانشما ،اگر بنا باشد که به هم بدبین شویم و اتهام بزنیم ،فرق نمی کند کسی هم ممکن است به شما بگوید فضل فروشی می کند . پس چخ دانش دوست اردبیلی من.

      ثالثا:آنچه که من ذیل کامنت دوستی بنام ناظر بیان کردم ،توضیح و تصحیح یک اشتباه بود ،همین اشتباهی که الان شما دارید ،آنجا جناب ناظر بنحو موجبه کلیه گفته بود که “مطلق موسیقی نزد فقهاء حرام است” من توضیح دادم که این قضیه کاذب است و هیچ فقیهی مطلق موسیقی (اصوات و نغمه های موزون انسان یا ادوات موسیقی ) را حرام ندانسته است،نتیجه این تصحیح این می شود که برخی موسیقی ها یا الحان از نظر فقهی حرام است ،که باید توضیح داده شود ،شما اگر نیازی به توضیح داشتید لازم نبود اینطور با عصبیت و بر آشفتگی بنویسید و بعد گریز را به کربلای بحث معجزه بزنید! حالا واقعا بحث موسیقی نمنه ارتباطی با معجزه داشت دوست عزیز؟

      رابعا: بحث حلال یا حرام بودن افعال متوجه کسی است که شریعت پیامبر را پذیرفته و به آن متعبد باشد ،شما که بصراحت قرآن را وحی نمیدانید و پیامبر را فقط از نوابغ و افراد با هوش دانسته و پیامبری او را نپذیرفته ای ،چه نگرانی از حلال و حرام افعال از دید شریعت داری؟ بله شما آزادید و هر کاری دوست دارید می کنید ،اما این نگاه غلط است که کسی از بیرون دین به احکام داخلی دین ایراد کند یا آنرا انکار و مسخره کند ،شما اگر مسلمان هستید مکلف به خطابات تکلیف هستید ،و اگر خود را بیرون از دین اسلام می دانی ،بشما دیگر مربوط نیست که احکام حلال و حرام و مکروه و مباح و مستحب به چه افعالی تعلق می گیرد ،شما از هفت دولت آزاد باش .

      خامسا : از برآیند مجموع فتاوی فقهاء قدیم تا معاصران از فقهاء این استفاده می شود که در بحث آواز خوانی انسان ،آنچه که حرمت شرعی دارد و روایت معتبر در آن هست این است که “غنا” حرام است ،و تعریفی که فقهاء با استفاده از دلیل شرعی از “غنا” کرده اند این است “مد الصوت المشتمل علی الترجیع المناسب للمجالس اللهو” یعنی ترجیع و گرداند صدا در گلو و چه چه زدنی که تناسب با مجالس لهو و لعب و مجالس فساد و گناه دارد.
      موضوع حرمت غنا این است ،مفهوم این تعریف این است که آواز خواندن های دیگری که این وصف را نداشته باشد حلال است ،پس می توان گفت که هرگونه آواز از نظر اسلام حرام نیست ،و این همان توضیحی بود که ذیل آن کامنت داده شد.

      اما در بحث اوات و ابزار تولید صداهای موزون که انواع و اقسام دارد و موجب پیدایش نغمه های گوناگونی در دستگاههای مختلف موسیقی ایرانی و غیر ایرانی است ،باز مطلق موسیقی ،موضوع حکم حرمت نیست ،آنچه که فقهاء می گویند حرمت دارد ،اصوات مهیج شهوت جنسی و اصوات مناسب با مجلس لهوی و فاسد و گناه است. می بینید که نتیجه این فتوا نیز باز این نیست که مطلق موسیقی و نغمه های موزون حرام است ،و این همان توضیحی بود که آنجا داده شد.
      اگر کسی دقت در این توضیح کند (که توضیح من نیست ،این توضیح عموم فقهاء در کتابهای فقهی است) می فهمد که تحریم غنا و تحریم موسیقی ابزارها در این دو مورد تصادفا استثناء بر قاعده و حلیت کلی است ،یعنی مفهوم و نتیجه این است که موسیقی ابزارها و آواز انسانی حلال است مگر اینکه آواز مشتمل بر غنا ،و اصوات و نغمات متناسب با مجالس حرام و تحریک شهوت جنسی و لهو و لعب که انسان را از عقلانیت و توجه به خدا باز می دارد ،باشد.
      البته فقیه در مقام فتوا کلیت حکم را بیان می کند ،اما در مقام موضوع شناسی خارجی ،و در مقام عمل ،این خود مکلف است که تشخیص می دهد و غنا را از آوازهای دیگر تفکیک و از آن اجتناب می کند ،یا موسیقی صوتی ابزاری مناسب با مجلس لهو و لعب و حرام ،یا موسیقی موجب تهییج شهوت جنسی را تشخیص داده از آن اجتناب می کند.
      حال یولداش من بگو این عصبانیت داشت؟ اضافه بر اینکه این تکلیف شرعی متدینان به اسلام و متعبدان به شریعت است ،شما اگر متعبد به شریعت محمد (ص) نیستید و معجزه خالده او یعنی قرآن و معجزات دیگر او را چنانکه در ذیل کامنت انکار کردی و در حقیقت نبوت و بعثت نبی اکرم اسلام را انکار کردی ،چه لزومی داشت اینطور قلم دست بگیری و با عصبیت مطلب بنویسی؟

      سادسا: چنانکه گفتم نمیدانم در اینجا توضیح خواهی شما در باب حکم موسیقی از دید فقهاء ،چه ربطی داشت به اینکه بحث معجزه را مطرح کنید؟ بیندیشید آیا این کلکسیون سازی های شما بخاطر این نیست که چنته تان خالی است ،یعنی وقتی می بینید در موضوع واحد حرف عمیقی ندارید ،دست می زنید به کلکسیون درست کردن و مطالب بی ربط را بهم ربط دادن؟

      سابعا:بحث معجزه البته مفصل است ،اما اجمالا بدانید معجزات قولی و فعلی ،مختص به انبیاء الهی است ،و نشان از صدق ادعای نبوت و ماموریت الهی است ،پس وقوع معجزه اختصاص دارد به وقت بودن انبیاء ،حال شما شق القمر (که اتفاقا از معجزات پیامبر اسلام بوده است) کردید که گفتید در عصر ما معجزه وجود ندارد؟ خوب معجزه فعلیه ای وجود ندارد چون الان زمان بعد از ظهور پیامبر خاتم است و پیامبر دیگری وجود ندارد و نخواهد داشت ،اما اینکه معجزات فعلیه نبی مکرم اسلام را انکار کرده ای ،خوب این امر جدیدی نیست ،همه کافران از زمان ظهور پیامبر اکرم ،معجزات قولی و فعلی او را دیدند و او را به سحر و شعر و کذب متهم کردند ،تفاوت شما با آنها این است که شما الان بعد از پیامبر بجهت تفاوت زمانی با او سخن از انکار و تکذیب زده ای ،آنان همان وقت که شق القمر و معجزات قولی و اخبار بغیب و معجزات فعلی و از همه مهمتر معجزه جاودان او یعنی قرآن را دیدند و او را به سحر و شعر و کذب متهم کردند ،اما شما بعد از گذشت 1400 سال ،با عینک پوزیتیویسم و ساینتیسم افراطی ،اکنون به تکذیب معجزات قولی و فعلی پیامبر پرداخته ای ،و از این جهت (فاصله زمانی) شما بر آن کافران ارجحیت و فضیلت دارید!.اما البته خدای متعال معجزه قرآن را برای اثبات صدق دعوی پیامبر اسلام برای متاخران از آن سرور الی الابد باقی گذاشته است و حجت را بر تکذیب کنندگان تمام کرده است و آنان را به تدبر در آن دعوت فرموده است ،امید که توفیق تدبر در این معجزه جاودان را پیدا کنید.

      قارداش و یولداش اردبیلی من عصبانی نباش ما دوست و برادریم

      عزت زیاد

       
  11. دل همه ما باشماست.سلام بی پایان مارو به دکترخزعلی عزیز وهمه شیرزنان ودلیرمردان حاضر درنمایشگاه برسانید.

     
  12. کردستانی هستم

    ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ
    ﻣﺎ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ، ﺣﺎﻣﺪ ﺍﺣﻤﺪﯼ، ﮐﻤﺎﻝ ﻣﻼﯾﯽ ﻭ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﮕﯿﺮ ﺩﻫﻘﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۸۸ ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻡ
    ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺑﻪ ﺗﻮﻫﯿﻨﺎﺕ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺗﻮﺳﻂ ﭼﻨﺪ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ
    ﻣﺠﻠﻪ ﺳﺒﺰ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﻔﺮﺍﺩﯼ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺷﮏﻨﺠﻪﻫﺎﯼ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺿﺮﺏ ﻭ ﺷﺘﻢ ﺷﺪﯾﺪ، ﺗﻮﻫﯿﻦ
    ﻭ ﺗﺤﻘﯿﺭﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺩﺭ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﺪﻭﯼ ﺗﻮﺳﻂ ﻗﺎﺿﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻘﯿﺴﻪ ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﺩﺭ ﺷﻌﺒﻪ ۳۲
    ﺩﯾﻮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﺷﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﺣﮑﻢ ﻣﺎ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﭼﻮﺑﻪ ﺩﺍﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﻭ
    ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﻣﺠﺪﺩﺍً ﺑﻪ ﺑﻨﺪ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ .ﻭ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻒ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﺟﺎﯾﯽ ﺷﻬﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ .
    ﺍﺧﯿﺮﺍً ﺷﺒﮑﻪ ﯾﮏ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺳﯿﻤﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ۱۹ : ۳۰ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﺭ ﺑﺨﺶ ﻣﺠﻠﻪ ﺧﺒﺮﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ 24/8/93 ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻘﺪ
    ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺍﺣﻤﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺗﺼﺎﻭﯾﺮ ﻭ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﮐﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﺭ ﺍﻗﺪﺍﻣﯽ
    ﻓﺮﯾﺒﮑﺎﺭﺍﻧﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻬﻢ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﮔﺮﻭﻩ ﭘﮋﺍﮎ، ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺳﻼﺡ ﻭ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﻨﻔﺠﺮﻩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻗﺎﭼﺎﻕ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ
    ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻗﺎﺿﯽ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻭ ﺗﯿﻢ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺗﻬﺎﻣﺎﺗﯽ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﺎ
    ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ . ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻬﻤﺎﺕ ﺩﺭ ﺷﺒﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻠﯽ ﻭ ﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﺍﺧﯿﺮ ﻣﺎ
    ﺑﻪ ﺷﻌﺒﻪ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﺣﮑﺎﻡﺭﺟﺎﯾﯽ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺎ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ
    ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﻧﺎﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﺑﻮﯾﮋﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺩﯾﻤﺎﻩ ۱۳۹۱ ﺷﺶ ﻧﻔﺮ
    ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺑﺎ ﻓﺮﯾﺒﮑﺎﺭﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺘﻬﻤﯿﻦ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﺪﻧﺪ .
    ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺟﺪﯾﺪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۹۲ ﺣﮑﻢ ﻣﺎ ﺣﺘﯽ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ
    ﺍﺗﻬﺎﻣﺎﺕ ﮐﺬﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﻓﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻣﺬﻩ ﺍﺳﺖ ﻧﯿﺰ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ﻭ ﺍﻋﺪﺍﻡ
    ﻧﯿﺴﺖ .
    ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻣﺎﺩﻩ ۱۰ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﻗﻮﻉ ﺟﺮﻡ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺗﯽ ﻣﺴﺎﻋﺪﺗﺮ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﻭﺿﻊ
    ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﺒﻨﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﺩ .
    ﻟﺬﺍ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﺧﯿﺮﺍً ﺷﻌﺒﻪ 32ﺩﯾﻮﺍﻥ ﻋﺎﻟﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﺟﺮﺍﯼ
    ﺍﯾﻦ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﻓﺎﻗﺪ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻗﺎﻭﻧﻭﻥﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ، ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻭ ﻧﻬﺎﺩﻫﺎﯼ ﺣﻘﻮﻕ
    ﺑﺸﺮﯼ ﺩﺍﺧﻞ ﻭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﯼ ﺩﺍﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ
    ﻧﺎﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺷﻮﻧﺪ .
    ﭘﺪﺭﺍﻥ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎ ﻣﺪﺕ ۶ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻃﺒﯿﻌﯿﺸﺎﻥ ﻣﺨﺘﻞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ
    ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎﺭﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺭﻭﺣﯽ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ . ﻭ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﻧﺎﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﺍﺯ
    ﻫﻢ ﭘﺎﺷﯿﺪﻥ ﺷﯿﺮﺍﺯﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ . ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻣﺎ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ
    ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻋﻠﻨﯽ ﻭ ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺒﻌﯿﺾ ﺟﻬﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ .
    ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﺸﮑﺮ
    ﺍﺯ ﻃﺮﻑ 4 ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮐﺮﺩ
    ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺩﻫﻘﺎﻧﯽ
    ﺟﻬﺎﻧﮕﯿﺮ ﺩﻫﻘﺎﻧﯽ
    ﮐﻤﺎﻝ ﻣﻼﯾﯽ
    ﺣﺎﻣﺪ ﺍﺣﻤﺪﯼ

     
  13. جناب نوری زاد عزیز، ای سرو قامت
    با سلام
    بنده برادر یک جانباز شهید هستم، اگر به خاطر داشته باشید در نمایشگاه شما حضور یافتم و به پاس ادای دین و احترام قطعه شعری از خودم را بدین مضمون تقدیم شما نموده و در گوشتان زمزمه نمودم و البته بایست در جمع فریاد می زدم:

    ای سرو قامت
    چندی است در این سرای پاک
    همچون هزاری بر شاخ گل نشسته
    بی هراس از خارها
    می سرایی
    نوای عشق و آزادی را

    ضمنا حیف که در عکسهای فوق در کادر نیستم. اگر عکسی از بنده داشتید منتشر کنید.
    ضمنا دکتر خزعلی چقدر محجوب و دوست داشتنی بود. و البته که دیشب سرو قامتان زیادی حضور داشتند.

     
  14. علی گرامی
    “من بیشتر روی این نکته تأکید دارم که فروبستگی کار وبار ایران ما از دریچه سیاست سامان نمی یابد و فروبستگی بسیار بنیادی تر و ژرفتری در بافتهای ذهن همه مان جاخوش کرده . جز با نقد و طنز نمی توان از این بافتها فاصله گرفت بر آنها تسلط یافت و در آنها تصرف کرد و کاهش و افزایش داد.”
    آری و نه!
    آری چرا که تحول به غیر از درون میسر نیست. باید از درون متحول شویم. و نه چرا که نمی توان نقش نخبگان و رهبران اجتماعی را در کلید زدن به تحولات کم شمرد. با کمال تاسف نیروی قدرتمندی به نام روحانیت در ایفای وظیفه تاریخی خود در ایران با شکست مواجه شد و چه بسا مرتکب خیانت شد. مردم با کمال صداقت و اعتماد قدرت را در اختیار اینان قرار دادند و دیدیم چه تحویل گرفتند. همه می دانستیم تشکیل حکومت اسلامی با تکیه بر متون فقهی و حجره ای غیر ممکن است. خمینی این را می دانست ولی نمی دانست گرگ را باید در خود جست و جو کند.
    باز هم بر می گردیم به تاریخ اروپا. تفاوت ما با غرب در این است که غربیان توانستند بر دگم ها غالب شوند و افکار جزمی را در هم شکنند و با خرد و اندیشه نادرستی آن را نمایان کنند. این یک شبه میسر نشد. قرن ها کشمکش بود. موجی از سخنوران و نویسندگان و نقادان و فلاسفه تولید شد. نخبگان به بار آمدند و همان گونه که گفتید با نقد و طنز(ولتر) کار را به پیش بردند . این موج نخبگان در مشرق زمین شاید بتوان گفت در حال شکل گرفتن است. البته غربی ها یک امتیاز بزرگ نسبت به ما داشتند و آن این که قوانینشان از ابتدا شرعی نبود! این برداشت من است لطف کنید اصلاح کنید. قوانین غرب همواره عرفی بود! با رنگ و لعاب مذهبی لیکن در انجیل آیاتی یافت نمی شود که سیر تا پیاز زندگی انسان را تعیین کند! قوانین را کلیسا تعیین می کرد ولی منبع آن پاپ و واتیکان بود و نه انجیل!
    مسیحیت به شکلی که امروزه می شناسیم توسط زاولوس ترویج شده و تحت تاثیر برداشت های وی است. این یهودی چماق دار دشمن مسیحیان بعد از آن که به طرز معجزه آسایی تغییر مسیر داد و مسیحی شد و خود را پاولوس نامید اعلام کرد که شریعت موسی جایگاهی در مسیحیت ندارد و تنها عشق به عیسی نجات دهنده است. با یک کلام شریعت موسی را برای عوام از میان برداشت و مردمی که در اجرای این شریعت کاهل بودند را مشتاقانه به مسیحیت کشاند.
    پاولوس گفته می شود تحت تاثیر مکاتب یونانی و ایرانی قرار داشته و فردی اهل مطالعه بوده و در دوران جوانی از آموزگاران و اساتید زمان خود بهره برده است. چه بسا همین عدم وابستگی به شرع موجب شد تا افرادی همچون لوتر به خود جرات دهند کلیسای کاتولیک و در راس آن پاپ را که تا گردن در فساد فرو رفته بود به چالش بکشند و از قداست بیاندازند.
    شاید تصور این موضوع برای ما دشوار باشد که غربیان تا چه حد مطیع فرمان کلیسا و پاپ بودند و برای نجات اخروی خود دست به هر کاری که از سوی کلیسا تکلیف می شد می زدند. کلیسا شده بود بنگاه معاملات ملکی بهشت و عوام بزرگترین آرزویشان خرید قطعه ای زمین بهشت بود.
    در همین حال بسیاری از روشنفکران و سردمداران تحولات فکری در غرب کشیش ها بودند! ما از چنین موهبتی بی بهره ایم. اینجا است که نقش محوری نخبگان در تعیین مسیر جامعه نمایان می شود.
    تصور کنید کاری که در آمریکا شد. بنیان گذاران آمریکا به ویژه طراحان قانون اساسی آمریکا را در نظر بگیرید. چند نخبه توانستند سرنوشت ملتی را آن چنان رقم بزنند که یکی از بزرگترین تمدن های بشری را به بار آورد. فلان کشاورز آمریکایی یا فلان گاوچران چه می دانست قانون اساسی یعنی چه؟ توماس جفرسون بود که با یاران خود این مهم را به نتیجه رساند.
    مشابه همین وضع در دوران مشروطیت در ایران شکل گرفت. چند نخبه از جمله روحانیون طراز اول توانستند مشروطه را با خون دل و فدا کاری که کم و بیش بر کسی پوشیده نیست به نتیجه برسانند. هدف هم حکومت مردم و عرف مردم بود. دیدیم مردم چگونه طرفداران مشروعه را کنار زدند و نظام حکومتی مدرن را تحقق بخشیدند. متاسفانه خطا های دوران پهلوی به انقلاب 57 منجر شد که عقب گردی به دوران ما قبل مشروطیت است.
    لیکن کار ما امروز از این حرف ها گذشته است. ما اکنون در دوران سلطه گفتمان مدرنیته بر جهان زندگی می کنیم. این سی و چند سال در تاریخ تحولات ایران چشم بر هم زدنی بیش نیست. روحانیون فرصت خود نمایی یافتند و نمایش نا موفقی ارایه کردند. پنج میلیون ایرانی در خارج کشور زندگی می کنند که به طور دایم در حال انتقال دیده ها و شنیده ها و تجارب خود به داخل هستند. در دوران انقلاب اطلاعات و دهکده الکترونیکی هستیم. مردم از دوران شک عبور کرده و تصمیم خود را گرفته اند. دست روی دست هم که بگذارند بدون انقلاب و شورش یکی دو نسل که بگذرد مسایل به خودی خود حل و فصل خواهد شد و دوران ما به تاریخ خواهد پیوست و درس عبرتی خواهد شد برای آیندگان. البته من امیدوارم مردم دست روی دست نگذارند چرا که هر جا جلوی ضرر را بگیرند منفعت است. بخاطر نسل های آینده هم که شده ما وظیفه داریم هر چه سریع تر نمایندگان واقعی خود را بر مسند قدرت بنشانیم. کسانی سر کار آیند که دلسوز مردم و خدمتگذار مملکت باشند. ایران از همه لحاظ کشور ثروتمندی است و قادر است با امکانات مادی و معنوی گسترده ای که دارد به سرعت بیماری را پشت سر گذارد و در ردیف پیش رو ترین کشور های جهان قرار گیرد.

     
  15. جناب کورس گرامی شما یکی از معدود افرادی هستید که نه تنها دارای دانشی در خور و در سطح بالا هستید بلکه متواضعانه و صمیمانه بدون هیچگونه چشمداشتی یافته هایتان را در طبق اخلاص کذاشته اید و تقدیم ایرانیان می کنید.شما انسانی وارسته ایراندوست و انسانمدارید.مسلما درد زیادی در سینه دارید و این هماندردی است که صادق هدایتها و غلامحسین ساعدیها و هزاران ایرانی وطن پرست و انساندوست را چه در داخل و چه در خارج از ایران دق مرگ کرد.آنهم درد نا آگاهی و خودخواهیهای مردمی که در قرن 21/ام میزان کتاب خواندنشان به یک دقیقه هم نمی رسد!من شخصا به همت شما و قلم شما درود می فرستم و خواهان ادامه تلاش خود برای آگاهی دادن باشید.بدبختانه ایران بعنوان کشوریکه دایما در دام استبداد بوده سالیان سال لازم دارد تا بتواند مردمی آگاه و خواهان دمکراسی و احترام به حقوق دیگران پرورش دهد.ولی خوشبختانه 36 سال حکومت جهل و خرافات دینی و عینیت یافتن شعارهای مسلمین باعث شده که لاقل نسل جدید ایران آمادگی بسیار زیادی برای رسیدن به جامعه ایی سکولار و دمکراتیک را پیدا کنند.بهمین جهت من شخصا با وجودیکه از اسلامیان حاکم تنفر دارم از جهتی هم از آنها سپاسگذارم چون هر چند ملیونها ایرانی را نابود کردند و ایران را ویران ولی بدون آنها رهایی از این رسوبات فکری میسر نبود!در پایان دوست عزیز درود مرا بپذیر و به نوشته های پر محتوا و اگاهی بخشت ادامه بده و غم مدار چون شما همانطور که ریشه ها را به نقد می کشید ریشه استبداد را نیز نشانه گرفته اید.
    پیروز و سربلند باشید!

     
    • مزدك عزيز : حتماً تا آنجا كه در توانم دارم به نوشتن ريشه ها ادامه خواهم داد . ما همه دردمنديم و از سر درد است كه اينجاييم .از شما و همه دوستان ارجمند و به ويژه مدير آزاده و شجاع اين سايت شريف كه بارها نظر مساعد خود را در مورد انديشه نگاشت هاى ريشه ها اعلام فرموده اند از بن جان سپاسگزارم . علت اين وقفه آن است كه مشغول بازخوانى انتقادى كتاب در مكتب حافظ زنده ياد دكتر منوچهر مرتضوى و مرور تاريخ عصر حافظ دكتر قاسم غنى هستم .به زودى ريشه ها را ادامه خواهم داد.

       
  16. دیگر نه دکتد شریعتی کارساز است و نه بنی حرف! کارساز میلیون ها جوان هستند در جستجوی عشق و حرد! نه رهبری در کار است و نه سالار. سالار خرد است و رهبر عشق! رهبر خداوندگار خرد افزاست.جوانان خرده جزیره های دانایی را در همه جای خواهند ساخت. در مدرسه در دانشگاه در روستاهای دور دست.و فردا کشور مهر و خرد از پیوستن خرده جزیره ها پدیدار خواهد شد.کشوری که در خور تاریخ ده هزار ساله اسطوره ای ما باشد. به حستجوی وطن در سرتا سر جهان گشتم و وطن خود نیافتم. سر انجام به سرزمین خود یازگشتم. در یافتم که انم که یافت می نشود انم آرزوست. دریافتم که درسرزمین خود هم وطنم نیست. دریافتم وطن خود را باید خود بسازم. و باید انسان خود را دوباره خودسازم. و ابتدا انسان را بسازم و خدای در قلب هر انسانی زنده است.

     
  17. سلام آقای نوری زاد
    من همین عکس ها رو که دیدم کلی لذت بردم از همین راه دور هم سرشار از عشق بود.
    پاینده باشید

     
  18. با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : بالاخره روی پیروز مندتان ودیگر عزیزان را از نزدیک زیارت کردم . و فرزندانم ! جناب نوریزاد فرزند کوچکترم بارها ازمن خواست که با شما باز هم ملاقات کنم وبه او گفتم در اولین فرصت ممکن! من همین جا از تمام شما عزیزانی که این کامنت را مشاهده میکنید در خواست میکنم این فرصت را از دست ندهید! با احترام.

     
  19. مردیم انقدر رنجاندیم مردم را. بگذار خودشان باشند. ای عبوسان تاریخ بگذارید جمع مردمان بری از خشونت در کنار هم باشند بگذارید تنوع رنگها بچشم آید بگذارید مردمان ایران زمین در جمع و گردهمایی، خودشان باشند تا دورن همه از خشونت و نفرت تخلیه شود. این جمع ها دهن کجی به هیچ کس نیست. حق کوچکی است که هر گروه دارد. پاسداری از این حقها، حکومتها را تداوم می بخشد. بگذارید حرفهای ناخوشایند را هم گاه بشنوید قبول که ممکن است حرفها گاه حق نباشد اما مگر ما همیشه حق گفته ایم تا از مردمان توقع حق گفتن داشته باشیم؟ تاریخ که نمی خوانید دستکم به فکر ماندگاری خود باشید. هیچ حکومتی با تندی و قهر، روزشمار حاکمیتش را افزون نکرده است. همین جمع و صدها جمع تندتر و رادیکالتر از اینها آرزوی سعادت ایران را دارند. با روحانیت دشمنی ندارند به همه شهیدان وطن احترام می گذارند. این جمع اینگونه تعریف می شود: از حق هر کس بدون ملاحظه باور و عقیده او، دفاع می کند. این دفاع از حق در پیوست با جمع های دیگر که هر کدام از زاویه نگاهشان از ایران و اسلام و تمدن و انسانیت دفاع می کنند تبدیل می شود به یک جامعه پیشرونده به سوی سعادت. کاش اندکی از حقوق مطلقی که به جناب مصباح یزدی داده ایم، تنها اندکی را هم به دانشگاهیان و بزرگان جمع های ایرانی می دادیم تا آمریکا عریان و علنی به ما زور نمی گفت و ما هم تصور کنیم جلوی او را با بخشی از مردم ایران می گیریم!جلوی زورگویی هر قدرت طلبی تنها با«همه ایرانیان»گرفته می شود نه یک کلمه کم نه یک کلمه بیشتر.

     
  20. داریوش و پروانه فروهر برای کنشگران سیاسی ایران‌دوست و دموکراسی‌خواه، از یاد نارفتنی‌اند. فروهرها نه از آن‌رو که در فهرست قربانیان پرونده‌ی همچنان گشوده‌ی “قتل‌های زنجیره‌ای” قرار دارند، بلکه به‌دلیل جایگاه و کارنامه‌ای که از خود در سیاست‌ورزی با “پرنسیپ” و “ملی” به‌ یادگار گذاشته‌اند، فراموش نشدنی‌اند و همچنان در مقام آموزگار و پرچم‌دار، زنده.

    چنان که فروهر در مورد پیشوای خود و نهضت ملی، دکتر محمد مصدق می‌گفت؛ او خود نیز “خاطره‌ای بی‌مرز است برای ملتی که همیشه بخش بزرگی از نیروی درهم‌کوبنده و سازنده‌ی خویش را از خاطره‌های عاطفی و تاریخی کسب می‌کند.”

    گفتنی‌ها از فروهرهای شهید ایران، کم نیست؛ نگارنده در این مطلب می‌کوشد به بهانه‌ی سالگرد شهادت و کاردآجین شدن پرستو و داریوش، بخش‌هایی از روایت خواندنی و گزارش “از نزدیک” فرزند ارشد ایشان، پرستو فروهر را ـ به نقل از خاطرات و کتابی که با عنوان “بخوان به‌نام ایران” در خارج از ایران منتشر کرده ـ گزارش کند.

    پرستو یک‌سال پس از ازدواج پدر و مادرش، در سال ۱۳۴۱ پا به هستی نهاد، و تا ابتدای دهه‌ی ۷۰ که مهاجر شد، برای سه دهه، شاهدی مهم از رویدادهای مرتبط با پدر و مادری بود که در موقعیت اپوزیسیون، تحقق آزادی و حاکمیت ملی را پیگیر بودند.

    “یادهای کودکی” از پدر و مادر “مصدقی”

    پرستو می‌نویسد: “پدرم اگرچه اغلب در زندان بود اما حضوری دائمی داشت”؛ او “موجود سخت‌گیری بود، با خودش و با دنیای اطرافش و در مقابل همه‌ی آنچه در چارچوب اصولش نمی‌گنجید انعطاف ناپذیر می‌شد.” نیز “از آن دسته موجوداتی که همواره قائم به ذات‌اند. در کنار یا مرکز جمعی قرار می‌گیرند اما در آن حل نمی‌شوند و همیشه انگار تصویر یگانه‌ی خویش را حفظ می‌کنند.”

    و پروانه؛ “تصویرش در آن سال‌های کودکی‌ام مثل پری‌هایی است که اگر باورشان نکنی محو می‌شوند، اما اگر باورشان کردی، دریچه‌ی دنیایی را به رویت باز می‌کنند که مثل هیچ جای دیگری نیست. معجزه‌ی دوست داشتن را با دوست داشتن او یاد گرفتم و در تماشای دوست داشتن‌های مشتاقانه‌ی او… در تماشای نوشتنش… مادرم جادو می‌کرد؛ او همیشه آبستن امید بود.”

    پدر و مادری “مصدقی”؛ “تصویر مصدق مانند معبد کوچکی بود که تا به یاد دارم روی طاقچه‌ی خانه‌ی ما جا داشت. مادرم برایش شعر می‌گفت و با او راز و نیاز می‌کرد و پدرم با تواضعی غریب به آنجا که عکس او بود نگاه می‌کرد. در خانه‌ی ما هر آنچه مربوط به مصدق بود در هاله‌ای از تقدس فرو رفته بود بایستی پاسداری می‌شد.”

    سال‌ها بعد که نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی منزل آنان را هدف بازرسی قرار دادند، “آنها می‌خواستند تابلوی بزرگ دکتر مصدق را از روی پیشخوان بخاری اتاق پذیرایی پایین بیاورند؛ مادرم جلوی آن عکس ایستاده، دست‌هایش را باز کرده و با صدای بلند و محکمی گفته است: تا من زنده هستم دیگر کسی تصویر مصدق را از دیوار خانه‌ام پایین نمی‌کشد؛ این عکس را تنها از روی جنازه‌ی من می‌توانید ببرید.” مأموران ناچار از خیر ضبط قاب عکس گذشته بودند.

    تصویر مصدقی که در پیام تبریکی برای ازدواج پروانه و داریوش نوشته بود: “خداوند نجار نیست اما در و تخته را خوب به هم جور می‌کند.”

    دختر در خانواده‌ای بزرگ می‌شد که پدرش اغلب زندان بود و مادرش زیر تهدید و در رنج. داریوش فروهر در سالروز تولد پرستو برایش می‌نویسد: “امروز چهارمین سال زندگی تو آغاز می‌شود و من دور از تو در زندان بسر می‌برم، و حتی نگذاشته‌اند برای چند لحظه روی قشنگت را ببینم… شاید هنوز ندانی زندان چگونه جایی است و از اینکه در چنین روزی پدرت در کنار تو نیست و به شادیت نمی‌کوشد گناهکارش بدانی. اما امیدوارم وقتی بزرگ شدی و این نوشته‌ی کوچک را خواندی، از آن‌گونه انسان‌هایی باشی که به دیگران بیش از خود می‌اندیشند…”

    فروهر افزون بر ۱۴ سال را در زندان‌های رژیم شاهنشاهی سپری کرد. او از چشم حکومت، “مجرم”ی همیشگی بود و در معرض سرکوب مستمر. در جریان یکی از بازداشت‌ها (در سال ۱۳۴۹)، و در خانه‌ای که پر بود از ساواکی‌ها، “مادرم مشغول بگومگو با چند نفر از آن مردان بود… در گوشم گفت “شجاع و آرام” باشم… و گفت “پدرت را ببوس و از او خداحافظی کن”… مادرم وسط راه‌پله شروع به خواندن سرود “ای ایران” کرد و صدای پدرم همراه او شد. شاید با خواندن این سرود بود که تازه فهمیدم چه می‌گذرد و تلخی و سنگینی آنچه را می‌گذشت حس کردم.

    در همین سال‌ها، پروانه‌ی فروهر “ممنوع‌التدریس” می‌شود؛ “این برای مادرم که تدریس را عاشقانه دوست داشت بسیار گران آمد. سر کلاس درس تاریخ، که از کتاب‌های آن دوران حکومت مصدق را حذف کرده بودند، از جنبش ملی شدن صنعت نفت و دولت ملی مصدق و سقوط آن در پی کودتای ۲۸ مرداد گفته بود…”

    پروانه “بیماری میگرن داشت که در آن سال‌ها اوج گرفته بود. گاهی آنقدر حالش بد می‌شد که اتاقش را تاریک می‌کرد و روی تختش دراز می‌کشید و کیسه‌ای پر از یخ روی سرش می‌گذاشت و منتظر آمدن دکتری می‌شد… این دکتر کوتاه‌قدر، که همیشه با صدایی آرام حرف می‌زد، “دکتر سامی” بود… از اتاق مادرم که بیرون می‌آمد با حرکت دست‌هایش من و آرش را به‌سوی خود می‌خواند. از درس‌ها و مدرسه‌ی من می‌پرسید، و آرش اسباب‌بازی‌هایش را به او نشان می‌داد. آرامشی که در او بود مثل نوای لالایی به فضای اطراف نفوذ می‌کرد…”

    زمانی برای انقلاب

    شاه به توسعه سیاسی بهایی نداد؛ نظام سلطنتی، شبه‌مدرنیزاسیون متکی بر درآمد نفت و بی‌‌توجه به دموکراتیزاسیون و ضرورت مشارکت شهروندان را با سرکوب و استبداد تعقیب کرد. این‌چنین، هر روز، گامی به افزایش نارضایتی‌ها و اعتراض انقلابی نزدیک‌تر شد.

    در آبان ۱۳۵۶ داریوش فروهر در مراسمی “به دعوت شماری از بازاریان هوادار جبهه ملی”، و با حضور “طیف گسترده‌ای از شخصیت‌های ملی” (ازجمله دکتر سحابی، دکتر سنجابی، و دکتر بختیار) سخنرانی می‌کند. “آن‌روز تولد امام رضا بود، که مصادف شده بود با خبر درگذشت پسر آیت‌الله خمینی، که چند سال پیش مدتی همبندی پدرم بود و پس از آزادی هم روابطش را با او حفظ کرده بود. پدرم او را دوست داشت…”

    محل سخنرانی “خانه‌ای در خیابان ری در جنوب شهر تهران بود… در طول خیابان نفربرهای پلیس ایستاده بودند. در فاصله‌ی آنها پلیس‌هایی ایستاده بودند که باتوم‌هایشان را به‌دست داشتند. درون کوچه و در امتداد دیوارها مردانی به ردیف ایستاده بودند و رهگذران را برانداز می‌کردند… رسیدیم به در بزرگ خانه‌ای قدیمی که متعلق به “خانواده لقایی” بود. افسر فرمانده پیش از آمدن ما به داخل خانه رفته بود و در لحنی پرتهدید از صاحبخانه و دیگر دعوت‌کنندگان آن مراسم خواسته بود که سخنرانی پدرم را لغو کنند؛ اما آنها زیر باز نرفته بودند.”

    خانواده لقایی (پدر و پسر/اصغر) از بازاری‌های ملی بودند. “پدر از قدیمی‌های نهضت ملی و آن حاجی‌های محترمی بود که همه جلوی پایش بلند می‌شدند.”

    فروهر سخنرانی مشهور و شجاعانه‌ و صریح خود در انتقاد از رژیم شاهنشاهی را در اوج استبداد بیان می‌کند. “او انگار تمام حرف‌هایی را که سال‌های سال انباشته شده بود، یک‌جا می‌گفت.”

    “این نخستین سخنرانی کاملا سیاسی بود که با حضور صدها تن از مخالفان در تهران انجام شد و حکومت شاه را به محاکمه کشید.”

    در مورد صاحب‌خانه، نکته‌ی قابل اشاره و تلخ آن‌که پس از خلع ریاست جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، و خروج وی از ایران، “اصغر لقایی را به جرم پناه دادن به رئیس جمهور در خانه‌اش، بازداشت و پس از مدت کوتاهی اعدام کردند.” پرستو می‌نویسد: “پدرم ـ پس از شنیدن خبر از تلویزیون ـ با دو دست شقیقه‌هایش را گرفته بود… اشک از چشم‌های بسته‌اش می‌ریخت و پشت سر هم آخ می‌کشید. تنها چند روز بعد، حاج حسن لقایی، آن مرد محترم و خوددار، پس از تحویل جنازه و به خاک سپردن فرزند، با خالی کردن گلوله‌ای در سرش خود را کشت.”

    جنبش انقلابی در پاییز ۱۳۵۷ شتاب می‌گیرد… در نهم آبان‌ماه، فروهر در اجتماع هزاران معترضی که برای تبریک به آیت‌الله طالقانی گرد منزل او تجمع کرده بودند، “سخنرانی صریح و تندی” می‌کند. او می‌گوید، “برای تعیین نوع حکومت آینده‌ی ایران بایستی به آراء عمومی مراجعه شود زیرا که نظام کنونی حقانیت خود را نزد مردم از دست داده است.”

    هم‌زمان با سخنرانی، اعلامیه‌ی سه ماده‌ای به امضای دکتر کریم سنجابی منتشر می‌شود. در بازگشت سنجابی از پاریس، او و فروهر در کنفرانسی مطبوعاتی حاضر، و هر دو توسط فرمانداری نظامی تهران بازداشت می‌شوند. “آن شب اولین باری بود که پدرم به هنگام بازداشت از من خداحافظی نکرد. حتی چشمش در میان جمع به دنبال من نگشت… او آن‌قدر متعلق به دیگران، متعلق به مردم و انقلاب شده بود که انگار دیگر مال من نبود.”

    فروهر ارزیابی واقع‌بینانه‌ای از اوضاع داشت؛ چنان که پس از آزادی، وقتی در حضور خیل گسترده‌ای از معترضان و مستقبلان در مسجد بازار تهران سخنرانی کرده بود، در پاسخ به تمجید یکی از علاقمندان، گفته بود: “آیت‌الله خمینی اگر فوت کند همه‌ی ما را توفان برده است.”

    فروهر به فرانسه و نوفل لوشاتو و دیدار رهبر انقلاب می‌رود. در نخستین تماس تلفنی با پروانه، “در جواب پرسش‌های کنجکاوانه‌ی مادرم جمله‌ای گفت که در گفتمان سیاسی اطرافیان آنها ماندگار شد: آواز دهل شنیدن از دور خوش است!”

    فروهر با همان پرواز معروف ایرفرانس، به همراه آیت‌الله خمینی به ایران برمی‌گردد. “پدرم گفت: به ایشان گفتم حتی این کتی که به تن دارم نشان احترام و تعهدم به مصدق است. گفتم ملت‌گرا هستم و ملت‌گرایی و باور به اسلام برای من از هم جدا نبوده و نیست… می‌گفت: بازی خطرناکی است و دست ما در این بازی خالی‌تر از آن است که امیدش را داشتیم… از پسر آیت‌الله خمینی (احمدآقا) می‌گفت که چقدر با آن پسر بزرگ او ـ که مدتی هم‌بندی پدرم بود ـ متفاوت بود. می‌گفت: حاج آقا مصطفی متین و تیزهوش بود و شخصیت مستقلی داشت، اما این یکی مثل شازده‌های بی‌عرضه و پرتوفع است.”

    نظام سیاسی با انقلاب تغییر می‌کند. فروهرها همچنان در متن تحولات فعال‌اند. پروانه “در نشریه جبهه ملی مقاله‌های احساساتی و ارشادی در باب نفی خشونت و تحسین چهره‌ی انسانی انقلاب ایران می‌نوشت و روزهایی را که مردم به ارتشی‌ها گل داده بودند، در سندیت این تعبیر یادآور می‌شد.”

    خانواده‌ی برخی قربانیان تغییر رژیم برای کمک و تظلم‌خواهی به خانه‌ی آنها مراجعه می‌کنند. فروهر با آیت‌الله اشراقی داماد آیت‌الله خمینی تماس می‌گیرد و می‌گوید: “حضرت آیت‌الله نگذارید این خشونت‌ها پا بگیرد؛ عواقب خواهد داشت.» او منتقد به اعدام‌ها می‌گوید: “انقلاب می‌توانست این پیامدها را نداشته باشد.”

    پرستو در خاطرات خود روزی را روایت می‌کند که مادرش، فروهر را به تندی خطاب قرار می‌دهد: «پس تو چه کاره‌ای؟… آخر پس تو چه کاره‌ای؟” “او داد می‌زد و تنها همین جمله را می‌گفت… اشک‌هایش می‌ریختند و تکرار این جمله در هق‌هق گریه‌اش فرو می‌رفت. آن‌روز خانم فرخ پارسا ـ که سال‌ها وزیر آموزش و پرورش بود ـ و محمدرضا عاملی تهرانی، نماینده مجلس ـ که تنها دوره‌ی کوتاهی به وزارت رسیده بود ـ اعدام شده بودند.”

    از وزارت تا مخالفت

    داریوش فروهر در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان، وزیر کار می‌شود. او خود متقاضی وزارت کشور است، اما در اوج خواسته‌های بنیادی کارگران و تحرک نیروهای چپ، با اصرار نخست وزیر، راهی وزارتخانه‌ی کار می‌شود.

    او هنوز مستقر نشده، گروهی از کارگران و دیپلمه‌های بیکار در برابر وزارت کار دست به تجمع و تحصن و اعتصاب غذا می‌زنند، و حتی تهدید به گروگان‌گیری وزیر کار و کادر وزارتی می‌کنند. فروهر “در رویارویی با فضای حاکم بر این بحران دستخوش تنش‌های درونی شده و رنجیده شده بود.” او از موقعیت اپوزیسیون، به پوزیسیون تغییر جایگاه داده بود و حالا باید پاسخگوی مطالبات انقلابی می‌شد.

    او “تمام وقت در وزارت کار ماند و حتی شب‌ها نیز در آنجا خوابید.” فروهر به میان متحصنان و معترضان می‌رود و به گفت‌وگوی مستقیم با آنان می‌نشیند. تحصن با ایجاد یک صندوق وام بیکاری که بودجه‌ی اولیه‌اش را دوستان فروهر فراهم می‌کنند، پایان می‌یابد.

    اما اعتراض‌ها، سویی دیگر نیز داشت: کارخانه‌دارها و بازاریان بزرگ. فروهر برمی‌آشوبد؛ می‌گوید: “آقایان در آن هنگام که به نیروی اعتصاب کارگران نیاز داشتند از هیچ پشتیبانی دریغ نکردند و بی‌چون و چرا ترتیب پرداخت وام‌های آنان را نیز می‌دادند؛ اما حالا که قدرت را از آن خود می‌دانند دیگر حقوق کارگران برایشان مطرح نیست… از یک‌سو بایستی جلوی آقایان ایستاد و از سوی دیگر از چپ‌ها فحش خورد.”

    انتقاد او به “شوراهای اسلامی”، حضور زنان بی‌حجاب در کادر بالای وزارت کار، منشی بی‌حجاب وی، عکس بزرگ دکتر مصدق و پرچم شیر و خورشید نشان در دفتر وزارتی‌اش، و به‌ویژه عدم توجه او به توصیه‌های اعضای شورای انقلاب و برخی روحانیان برای شغل‌دهی به وابستگانشان، جوسازی طیف راست مذهبی علیه او را تشدید می‌کرد.

    دولت موقت که استعفا داد، فروهر بیش از پیش در موقعیت انتقادی ایستاد ولی معتقد بود: “انتقاد سازنده وظیفه‌ی ماست اما نباید با اشاعه‌ی بدبینی و تلخ‌اندیشی عظمت انقلاب و ارزش دست‌آوردهای آن را مخدوش جلوه داد.”

    پروانه‌ فروهر اما رویکرد انتقادی تندتری از همان ابتدا برگزید؛ برای او “رانده شدن به حاشیه‌ی جامعه به‌عنوان ملت‌گرا و زن، تلخ و سنگین بود.” این‌چنین قلم او به تندی و تیزی موضعی صریح پیشه می‌کند: “دریغ که صدای پای اهریمن ارتجاع و استثمار در فضای زندگی من و همه‌ی زن‌های این سرزمین به سختی پیچیده است.”

    با کودتای تدریجی علیه انقلاب و حوادث ابتدای دهه‌ی ۶۰، فروهرها یک‌سره در موقعیت اپوزیسیونی قرار می‌گیرند. عزل بنی‌صدر، رییس جمهور منتخب، نقض حقوق مردم ارزیابی می‌شود و “شبه کودتا” توصیف، و ایستادگی و تلاش برای “زنده‌داشت جدول ارزش‌های انقلاب” وظیفه‌ی ملی اعلام می‌گردد.

    دفتر حزب ملت نیز هدف سرکوب و خشونت قرار می‌گیرد. با افزایش اختناق، فروهر زندگی مخفی پیشه می‌کند. امکان اعتراض علنی و مسالمت‌آمیز از فروهرها ـ همچون بسیاری دیگر از نیروهای سیاسی ـ سلب می‌شود.

    هم‌زمان با زندگی مخفی داریوش فروهر، پروانه “در خانه مانده بود و در ظاهر یک زندگانی روزمره، زمان کش‌دار را تاب می‌آورد. در فاصله‌ی میان عصیان و سرخوردگی، شعرهای تلخ می‌سرود.”

    در تابستان ۱۳۶۱ و در هنگامه‌ی زندگی مخفی داریوش فروهر، مادرش فوت می‌کند. هیچ روزنامه‌ای آگهی وی را برای مراسم خاکسپاری و سوگواری چاپ نکرد. او “در سوگ مادرش هفت سال پیراهن سیاه پوشید و حسرت آخرین دیدار را هیچگاه از یاد نبرد.”

    چند ماه بعد، و پس از بروز و ظهور علنی وی، بازداشت می‌شود. پس از چند ماه، در پی اعتراض آیت‌الله پسندیده و نیز آیت‌الله منتظری ـ که در زمان شاه همبندی فروهر بود و با او دوستی دیرینه داشت ـ و با نظر شخص آیت‌الله خمینی، از اعدام و زندان رهایی می‌یابد.

    پرستو می‌نویسد: “پدرم به ندرت از آنچه در زندان جمهوری اسلامی بر او گذشت حرفی زد. در طول سال‌های بعد به گفتن یک جمله‌ی کوتاه اکتفا می‌کرد که تحمل چهارده سال زندان زمان شاه برایش ساده‌تر از آن چند ماه زندان جمهوری اسلامی بوده است… پدرم را در زندان اوین در یک سلول انفرادی نگه داشته بودند. زندانی سلول مجاور او، آن سلول را «سگ‌دونی» می‌نامید؛ اتاقک بی‌نوری که ابعادش کوچک‌تر از قد پدرم بود. تنها دو بار در روز حق استفاده از دستشویی را داشت. نمی‌دانم پدرم که به دلیل بیماری قند همیشه زیاد به دستشویی می‌رفت، در این سلول چه می‌کرد. بازجویی گفته بود پدرم را دو روز سر پا نگه داشته بودند، اما وقتی به او اجازه‌ی نشستن دادند، گفته بود راحت است و نیازی به نشستن ندارد…در برگه‌ی بازجویی‌اش جلوی یک‌یک سئوال‌ها نوشته بود، نمی‌دانم یا نوشته بود پاسخ نمی‌دهم…”

    پس از آزادی داریوش، فروهرها زیر تیغ نظارت و تهدید و تعقیب و مراقبت دائم و شنود و کنترل مستمر، و البته در کشاکش با بیماری‌های سخت، به انتقاد صریح از حکومت ادامه می‌دهند.

    فروهرها تا پایان عمر بر برگزاری انتخابات آزاد به عنوان “تنها راه گذار آرام از زیر سلطه به سامانی مردم‌سالارانه” و نیز پرنسیپ‌های سیاسی و ملی خود اصرار کردند. آنان درحالی با تن‌های بیمار هدف ضربات پرشمار کارد قصابان امنیتی قرار گرفتند که تاکید داشتند: “برای گذار از یکه‌تازی به سامانی مردم‌سالارانه، روی آوردن به کردارهای قهرآمیز کارساز نیست؛ باید با همه‌ی نیرو خواستار فضای سیاسی باز و انجام انتخابات آزاد شد.”

     
    • درود بیکران بر خاندان فروهر !
      روح داریوش فروهروهمسرگرامی ایشان شاد و رحمت بی پایان خداوند کریم بر آنان باد!

       
  21. آقا مرتضی

    در جواب چند پست قبلی که پاسخ هائی داده بودید جوابها را اینجا می آورم که از قافله آقای نوریزاد هم عقب نمانیم.

    آقا مرتضی

    1-منظور من از شان نزول این بود که قرآن در جریان سلوک پیامبر با پیروانش در طی 23 سال نازل شد و هر روز چندین موضوع به ایشان ارجاع می شد و ایشان با تکیه بر وحی آنها را حل می کردند یعنی آیه ای نازل می شد و راه حل ارائه می گردید. گاهی هم بعد از چندی آن آیه نسخ می شد و آیه ای کاملتر می امد و همه آن اصطلاحاتی که شما بهتر می دانید. برخی از آیات هم همانطور که گفتید معارف هستند که اتفاقا در هیچکدام از آن معارف من بحثی ندارم .
    شما دین اسلام را بصورت تعبدی پذیرفته اید و آنرا اصل قرار داده اید و بعد به توجیه همه چیز می پردازید.

    از دید کسی که نگاه نقادانه به دین دارد این شیوه نزول قران به پیامبری با چند هزار پیرو طی بیست وسه سال این سؤال ایجاد می شود که اگر این بیست و سه سال مثلا می شد 43 سال آیا باز هم همین آیات بودند یا بسیاری از این آیات هم نسخ می شدند. همینطور اگر فرض کنیم قدرت الهی طول عمری مانند نوح به پیامبر می داد آیا امروز باز هم همان ایات 1400 پیش را داشتیم؟
    شما قطعا طبق تفکر جبری خواهید گفت که اراده خدا بر این بوده و این مقدار از عمر پیامبر برای تکمیل دین کافی بوده که اگر این را بگوئید عقلا با شما خداحافظی خواهند و شما را با این افکار تنها خواهند گذاشت، یعنی همان داستان قرون وسطا و رنسانس و…

    2- از آقای خوئی فاکت آورده اید. ایشان در توجیه اینکه قصاص لازم است می گویند که اگر این نباشد سنگ روی سنگ بند نمی شود و… این توجیه کار را خراب میکند. ایشان یا هر فقیه دیگری میتوانند بگویند که دستور خداست و لا غیر. در این صورت منصور نامی اگر نخواست بپذیرد از دین خارج می شود. ولی وقتی که توجیه می آورند که این حکم از فساد جلو گیری می کند و اگر نشود سنگ روی سنگ بند نمی شود و… این سؤال پیش می آید که آیا فقط با این روش می شود از فساد جلوگیری کرد؟ آیا بهتر نیست ببینیم جوامع دیگر طبق توصیه پیامبر که گفت علم را بجوئید حتی اگر در چین باشد چه روشی برای کنترل فساد دارند.

    3- آقا مرتضای عزیز برای تفکر نه سواد نیاز هست و نه تخصص. شما نمی توانید جلوی ذهن پرسشگر را بگیرید.
    شما نمی توانید بگوئید کسانی که به دستور فقها عمل نمی کنند مسلمان نیستند. هرکسی بنا بر ظرفیت خود برداشتی از دین دارد. آنچه که مهم است این است که حکومت ها به مکانیزمی دست بیابند که سنگ روی سنگ بند شود و از فساد جلوگیری گردد. این جلوگیری از فساد و بسط عدالت و ایجاد امنیت برای هر جامعه ای نسبت به شرایط و بستر فرهنگی آن جامعه روش خاص خود را می طلبد.

    4- در نهایت مرتضای عزیز همین علما و قفها که تمام عمرشان صرف رفتن از خانه به حوزه و از حوزه به خانه می شود اگر معجزه ای میشد و به کشور های دیگر مسافرت می کردند و از نزدیک مثلا کشور فاسد و غیر اسلامی سوئیس را می دیدند و کمی تعمق در قوانین و سیستم اداره جامعه می کردند می دیدند که سوئیس چقدر اسلامی است. آنها بی هیچ ادعائی دارند اسلام را اجرا میکنند ولی در صدد صدورش نیستند. اگر بگوئید در آنجا حجاب رعایت نمی شود باید بگویم در آنجا کسی نگاه نمی کند. اگر بگوئید خانمها در آنجا امنیت ندارند به شما می گویم کسی جرأت ندارد نگاه چپ به یک خانم بکند.
    از عدالت نگوئید که به شما خواهم گفت که قانون یعنی همه چیز .هیچکسی در هیچ رده ای نمی تواند از قانون تخطی کند و همه قوانین در جهت آرامش و آسایش خیال مردم و جلوگیری از فساد و تباهی است. خلافکار ترین آدمها بهترین وکیلها را استخدام میکنند که سوراخی در قانون بیابند و نیاتشان را عملی کنند ولی بی قانونی انجام نمی دهند چرا که وقتی به دام بیافتند حسابشان با کرام الکاتبین است وهیج راه فراری ندارند.
    البته این کار پیدا کردن سوراخ سمبه را شما خوب می دانید چرا که یکی از وظایف فقهای ما پیدا کردن سوراخ سمبه های شرعی برای خلافکاران است. این را گفتم که بعد انگشت روی این نکته نگذارید که پس در غرب خلاف هم میکنند.

     
    • سلام آقا منصور

      بی تکلف بگویم وامید دارم از من نرنجید، من در متد بحث با شما مشکل دارم،برای اینکه شما بقول فرنگیها “کانسن تریشن” روی موضوع بحث را مراعات نمی کنید ،و این شاخه آن شاخه می کنید،این کمکی به حل نقاط اختلاف که نمی کند هیچ ،بلکه بر مشکل می افزاید ،پس اگر مثل دفعه قبل ناگهان بحث قطع شد از من نرنجید ،میدانید که پیش زمینه ورود به بحث حکمت و فلسفه خواندن علمی بنام منطق است ،فلسفه علم منطق یعنی منطق صوری ارسطویی این است که انسان استقامت فکری و ورزیدگی و قدرت تمرکز روی موضوعات را بیاموزد ،و در حقیقت آداب درست فکر کردن و احتراز از خطا در فکر را یاد بگیرد و عمل کند ،منطق صوری منطق خوبی است زیرا برگرفته از فطرت و فطریات بشری است ،اگرچه در غرب سعی شده است ایراداتی به آن وارد شود که آنها هم قابل پاسخ است ،اما منطق ارسطویی منطق مستحکم و کارآیی است.
      همه اینها برای این است که بیاموزیم درست تصور کنیم ،درست مقایسه کنیم ،درست صغری کبری کنیم ،درست مواد را در قیاسات بکار ببریم ،و درست استنتاج و تصدیق کنیم.
      غرضم این است که گفتگو مفید باشد ،اینکه من سوال از نوع تحصیلات قبلی و فعلی شما می کنم یکی مراعات همین نکات است ،و دیگری اینکه شاید شما در رشته ای باشید که من در ادامه از اطلاعات شما در آن رشته بهره بگیرم و بحث را راحت تر پیش ببریم ،بحث من هیچگاه این نبوده و نیست که هرکس در هر رشته و مدارج تحصیلی پرسشگری نکند و پرسش مطرح نشود ،بحث من حرکت روی قاعده صحیح تفکر و حفظ حیطه بحث است ،ما یکوقت در موضوعی فلسفی گفتگو می کنیم ،آنجا دیگر بحث نقلیات و قرآن و سنت و اینها نیست ،یکوقت موضوع بحث مسائل عرفانی است که متد و منطق خاص خود را دارد ،یکوقت بحث تاریخی است ،یکوقت هم هست که بحث بحث قرآنی و بحث از مفاهیم قرآن است.من از بحث و پرسش و پاسخ لذت می برم زیرا اصلا نوع فعالیت من همین است،اما بنظرم تنوع و طفره در بحث ما را بجایی نمی رساند ،گفتگوی ما ناظر به آیات قران و منطق آن در باب حکم قصاص بود ،الان شما ببینید که شما چند موضوع متفاوت دیگر مطرح کرده اید که برای من بحث و ورود به آن مشکلی ندارد اما ،خاصیت این طفره رفتن این است که من در پاسخ فاکت ها و مطالبی خواهم گفت که شما باز نسبت به آن پرسش خواهید کرد و محتملا موضوعات و سوالات دیگری مطرح خواهید کرد ،بنابر این من بی رو دربایستی با روش بحث شما مشکل دارم ،در واقع شما باید ابتدا بیس و پایه تفکرات تان را روشن کنید و این شاخه آن شاخه نکنید،این مقدار که من از نوشته های شما دریافتم شما به خدای یکتای خالق جهان مومن هستید ،البته ممکن است تفسیر من و شما از خدا متفاوت باشد ،اما برای من معلوم نیست که شما اصلا برسالت انبیاء و فلسفه رسالت انبیاء معتقدید یا نه ،بنظرم اگر کسی خصوصا با تفکرات ساینتیستی اعتقادی به رسالت انبیاء یا ره آورد وحی نداشته باشد ،ورود به بحث های فنی قرآنی با او بی نتیجه است ،البته حق پرسش هست ،اما پرسش و بحث باید متمرکز باشد،شما الان در این نوشته خود بین “معارف قرآن” که ظاهرا مقصود از معارف ،فاکت های مربوط به معرفت الله و صفات و اسماء و افعال او ،یا معارف مربوط به پس از مرگ یا انتهای جهان و انسان است ،با سایر موارد فاکت های اجتماعی سیاسی فرهنگی تاریخی ،تفاوت قائل شده اید ،گفته اید در آن معارف بحثی ندارم ،من می گویم همین جا باید ایستاد ،برای اینکه در روش شناخت محتوای دعوت انبیاء تفکیک به این صورت مشکل است ،ما آن معارف را بیس و پایه اصول دیگر میدانیم ،در مورد شان نزول هم من توضیح دادم که برخی موارد جزئی منشا نزول آیات بوده است و این بمفهوم این نیست که شان نزول ،طبیعت احکام فردی یا اجتماعی قرآن بعنوان آخرین کتاب و اسلام بعنوان آخرین دین ،را محدود کند ،شان نزول خاص است اما منافاتی نیست که مورد شان نزول ،سبب جعل و تقنین و تشریع امری فراگیر و عمومی و کلی شود.به این نکته پایه ای باید توجه کرد تا به این سخنان دامن نزنیم که زمان نزول وحی 23 سال بوده است و اگر پیامبر صد سال یا بیشتر بود چه می شد و امثال این فرمایشات.
      آقا منصور گرامی ،شما با این طرح بحث ها مطالبی را مورد غفلت قرار می دهید ،یکی مساله خاتمیت نبوت پیامبر اسلام است که از بدیهیات قرآنی است ،البته هیچ پیامبری عمر جاودانه نداشته است ،پیامبر اسلام نیز ،اینکه بگوییم لازم است برای تامین مسائل فکری حتما پیامبر و وحی باید جاودان باشد سخن سنجیده ای نیست ،ادیان ابراهیمی گذشته و پیامبران و کتب قبلی ،همانند کلاس های ابتدایی معرفتی برای بشر بوده اند ،تعلیمات آنان نیز مشتمل بر اصول و امهاتی بوده است ،تا رسیده است به پیامبر آخر الزمان ،حال البته این آخر الزمان ممکن است قرنها و قرنها طول بکشد ،اما فرایند نزول وحی بپایان رسیده است ،در عین حال ما می گوییم ،این قرآن با آنهمه معارف مبدا و معادی و احکام فردی و اجتماعی ،آخرین کتاب و آخرین دین است ،بنابر این اقتضای خاتمیت این است که در این دین عناصر ثابت و متغیری وجود داشته باشد ،عناصری ثابت و پایه ای در زمینه های اخلاق و اجتماع و انسان و غیر اینها که هادی ماست برای تطبیق بر موضوعات جدید و متحول و متغیرات در عمود زمان ،من مجال بسط در این موضوع ندارم ،توصیه میکنم آن کتاب “اسلام و مقتضیات جدید” مرحوم مطهری را اگر ندیده اید حتما در نوبت مطالعه قرار دهید ،آن کتاب خوبی است.
      بنابر این می خواهم بگویم شان نزول های خاص ،منافاتی با تقنین و تشریع های عام و عمومی ندارد ،و انقطاع وحی منافاتی با این ندارد که کلیاتی از سوی پیامبر خاتم عنوان شده باشند که راه کمالی بشر را روشن کند ،این البته با پیشرفت و تکامل علوم تجربی و طبیعی نیز منافات که ندارد هیچ ،بلکه بر اساس آن ثابتات ،با آن هماهنگ است.
      البته تفکر من تفکر جبری نیست ،این ناموس عالم طبیعت و عالم اختیار است که ادیان و انبیاء بیایند و چراغ هدایت را برای بشر روشن کنند ،اراده الهی این است و اراده الهی امر گزاف نیست ،پس لزومی ندارد ما بگوییم کمال و کامل بودن دین به این است که پیامبر تا آخر جهان زنده باشد ،چنانکه توضیح دادم ،ضامن بقای دین و اهداف آن ،وجود همان اصول و قواعد کلی اخلاقی اجتماعی فردی در قرآن ،و مساله هدایت مستمر از طریق امامت ،و اجتهاد عالمان دین شناس است ،آقای خویی و دیگر فقیهان دین شناس ،با تکیه بر همان اصول و امهات موجود در شریعت ،متغیرات را رد بر ثابتات می کنند و فروعات جدید را به اصول مرتبط می کنند،بحث انکار منصور و غیر منصور نیست ،بحث کارشناسی روشمند دین است ،آری ممکن است بشر در حیطه زندگی اجتماعی به روش های جدید دست یازد ،و با حفظ قوانین و اصول کلی شریعت ،متغیرات و موضوعات جدید را رد بر آنها کند ،اما همه بحث در همین کارشناسی است ،من نگفتم دیگران فهم و درک ندارند یا پرسشگری ممنوع است ،تاکید من بر قاعده عقلایی و عقلانی تخصص و کارشناسی است ،مثلا اگر در عرصه فیزیک گفتند تا کسی بطور روشمند فیزیک نخوانده نمی تواند در فیزیک اظهار نظر کند ،و سخن او حجیتی ندارد ،مفهوم این سخن نفی درک و فهم انسانها نیست ،یا نفی پرسش غیر کارشناس فیزیک از کارشناس فیزیک نیست ،مفهوم این است که تخصصو مهارت فرایندی است که لازم است طی شود ،شما راحت می گویید آقای خویی چیزی می گوید و من منصور می گویم قبول ندارم ،خوب آقای خویی یک کارشناس متبحر دین شناس است که اقلا 60 سال در زمینه دین شناسی و شناخت متن دین فکر کرده است و نوشته است و گفته است و شاگرد تربیت کرده است ،شما در این اظهارات احتیاط عقلایی کنید.بحث ما در نص و اصول کلی است ،اگر در قرآن مساله قصاص بیان شد ،فلسفه آن بیان شد و حتی علت حکم بیان شد ،غیر کارشناس دین نمی تواند براحتی بگوید من قبول ندارم،پس لابد شما وحی و استناد وحی به خدای جهان آفرین و خدای عقل آفرین را فبول ندارید ،این مشکل است و براحتی نمی توان گفت فلان حکم مربوط به فلان فرهنگ است و چه ،اگر زبان حکم و قانون فراگیر باشد مثلا در همان امریکا که شما هستید ،اهالی یک ایالت نمی توانند بگویند این حکم عام و شامل قانون اساسی مربوط به مثلا ایالت فلوریدا است ،نه مربوط به شیکاگو یا غیر آن. در اینجا باید در مفهوم قانون و حد و حدود آن و طرز تعبیر آن دقت کرد.

      بحث هایی مثل بحث کشور سوییس و حجاب و اینها هم باز بحث فرعی بود ،ببین آقا منصور من کی گفتم جامعه سوییس فاسد است یا چیزهای دیگر ،شما این حرفها را روی بد بینی به علماء می زنید ،امروز با وجود اینهمه رسانه های گوناگون و فراگیر ،که دنیا را به یک دهکده تبدیل کرده است ،لزومی به مسافرت نیست ،همه عالم و قوانین و اتفاقاتی که شبانه روز می افتد ،و همه معارف و فرهنگها و کتابخانه های جهان در دسترس است ،این اشتباهی است که برخی از ما ایرانیان می کنیم و هی هم تکرار می کنیم که بروید فلان کشور مدتی زندگی کنید و چه… ،نه منصور نیازی به این نیست ،امروزه رسانه عام است ،نت و ماهواره و غیر اینها همه را بهم مرتبط کرده است ،من الان در قم نیم ساعت پای لپ تاپ می نشینم و با منصور در آنسوی جهان ارتباط فکری نزدیک دارم ،گویا روبروی یکدیگریم و سخن می گوییم ،بنابر این شما سخن از بی وفایی نکنید ،البته من منکر تحجر در برخی روحیانیان نیستم ،اما حکم عام شما مقبول نیست.
      آری جامعه سوییس جامعه قانونمند و منظم و پیشرفته ای است ،ما اگر از حجاب هم صحبت می کنیم ،از نهاد دین صحبت می کنیم ،و از احکام دین سخن می گوییم ،و احکام دیگر ،پس پیشرفت و نظم و رفاه هیچ منافاتی با رعایت قواعد دین ندارد.
      بهرحال بحث در نحوه عمل ما به دین است ،شما می توانید به عمل مسلمانان ایراد کنید و آنها را آسیب شناسی و مقایسه کنید ،اما قضاوت و تحلیل جزمی در باب قرآن یا دین کار آسانی نیست و کار هرکسی نیست.
      فرصت من به انتها رسید ،فقط می خواهم در انتها بگویم ،یکی اینکه نظم و مدار بحث در موضوعات را حفظ کنید و تا از مطلبی فارغ نشده ایم این شاخه آن شاخه نکنید ،دیگر اینکه اگر در موضوعی مثل قصاص صحبت می کنیم مانعی از طرح روش ها و نظرات دیگر نیست ،اما پیش از تامل تام در زبان و طرز گفتار قرآن در این مساله یا هر مساله دیگر ،صحیح نیست که با ذهنیاتی مثل مطالب فوق شما ،قرآن را کنار بگذاریم و بگوییم فلان روش ارجحیت دارد.

      تشکر از شما

       
      • آقا مرتضی

        1. سالها پیش یک فیلم اکشن دیدم که دونفر با هم مبارزه کنگ فو می کردند. در طول مسابقه یکی از این دونفر دائما با روی پا به عضله ساق پای دیگری ضربه میزد. من فکر کردم چه کار بیهوده ای تا اینکه بعد از چند دقیقه پای حریف از همان نقطه محل ضربه شکست و از مسابقه حذف شد.
        این حکایت شماست. در هر پاسختان دائما سعی دارید به من تلقین کنید که : تخصص ندارم- وحدت و انسجام فکری ندارم و… من از میدان بدر نمی روم.
        2. شما آنقدر به رعایت قواعد منطق صوری چسبیده اید که حتی جملات مرا نمی خوانید. مثلا اگر من بجای حجاب در سوئیس مینوشتم قصاص در سوئیس ممکن بود شما نظری دیگر داشته باشید.
        3. اینکه بحث من کلی تر از موضوع تنها قصاص است به این دلیل است که معتقدم تاریخ مصرف کلیه احکام جزائی و شاید بسیاری از احکام حقوقی اسلام گذشته است و بنابراین میبایست بر مبنای یافته های بشری عمل کرد. این یعنی چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

        4. در ارتباط با آقای خوئی بنده سوابق تحصیلی و تحقیقاتی ایشان را نفی نکردم فقط عرض کردم که وقتی ایشان برای قصاص توجیه عقلی میآورند که اگر این نباشد سنگ روی سنگ بند نمی شود و… پس سؤال ایجاد می شود که آیا راه دیگری برای این کار نیست؟ مثل اینکه برای توجیه روزه بگوئید برای بدن مفید است ، لاغر می شوید و… که در آن صورت باید به پزشکان و متخصصین تغذیه جوابگو باشید. این کجایش خروج از بحث بود؟
        5. آیا فرض محال محال است؟ فرض کنیم با روندی که در نزول آیات داشتیم پیامبر 1400 سال زندگی میکرد آیا تا کنون قران همان بود که در 1400 سال پیش بود؟ آیا ممکن نبود الآن حکم قصاص از احکام دینی حذف شده باشد؟ این چه نکته انحرافی از بحث ماست دوست من.
        6. اصولا احکام جزائی و حقوقی با توجه به نکته ای که در فرمایشات آقای خوئی هست که سنگ باید روی سنگ بند شود و غیره و از طرفی توصیه خیلی خوب و مترقی پیامبر را داریم برای طلب علم از دورترین نقاط جهان مثال سوئیس را زدم یا آمریکا یا هر کشور اروپائی دیگر خوب است برویم ببینیم آنها چه کرده اند که سنگ روی سنگ بند است.

        من سواد ندارم ولی سؤال دارم جواب ندادن شما موجب سؤال نکردن من نمی شود.
        از یک استاد فلسفه که اتفاقا خیلی هم مسلمان بود شنیدم که سفیر فرانسه نزد ملا هادی سبزواری میرود . بگفته ایشان سفیر وقت فرانسه که متاسفانه اسمشان در خاطرم نیست مبدع منطق نوین بوده اند. کتاب منطق خود را که به فارسی ترجمه شده بود را به ایشان می دهد و ایشان این کتاب را ورق میز ند و بعد از جند دقیقه می گوید این فرقی با منطق خودمان ندارد چیز تازه ای نیست. سفیر باز می گردد و نامه ای به دولت فرانسه می فرستد با این مزمون که ملتی که فیلسوفش این است خیالتان راحت باشد که تا ابد می توانید بر اینجا سیطره داشته باشید.

         
        • آقا منصور

          تا پست جدید نوریزاد نیامده و شما از قافله عقب نیفتاده اید! مختصرا این نکات را بررسی می کنیم:

          1- یک اشتراک دیگر پیدا کردیم! من نیز دوستدار فیلمهای اکشن و کاراته ای و بروس لی هستم! البته فقط اهل دیدن آنها ،اما در عمل کار آنها را بلد نیستم ،میدانی در کار نیست ،اما منصور جان بمان ،فقط سر جدم این شاخه اون شاخه نکن! الان بحث ما فیلم اکشن بود؟!

          2-من کلام شما راجع به سوییس را خواندم و توضیحی دادم ،کم لطفی نکن.

          3- در مورد تاریخ مصرف ،اعتقاد شما محترم ،اما نادرست است ،بدلایل بحثهایی که در مورد مساله قصاص داشتیم.شما الان دارید فقط ابرام می کنید ،در حالیکه ما در اثناء بحث استدلالی بودیم.

          4-مرحوم آیت الله العظمی خوئی نیازی به تایید جنابعالی ندارند ،ایشان از اعاظم فقهاء امامیه در سده اخیر بوده اند ،اما آن جمله “سنگ روی سنگ بند نشدن” توجیه اثباتی یا عقلی خود قصاص نبود ،ببینید که شما مرا متهم به عدم دقت در گفتارتان میکنید ،حال اینگونه سخن یک فقیه برجسته را لوث می کنید ،دلایلی که ایشان آوردند ،غیر از تمسک به آیات قصاص ،و روایات متظافر ،یکی این بود که فلسفه تشریع احکام جزائی اسلامی اعم از حدود و قصاص ،جلوگیری از فساد و انتشار فجور و طغیان مردم است .. عبارت عربی ایشان این بود :
          “” (الأوّل:) أنّ إقامة الحدود إنّما شرّعت للمصلحة العامّة و دفعاً للفساد و انتشار الفجور و الطغيان بين الناس، و هذا ينافي اختصاصه بزمان دون زمان، و ليس لحضور الإمام (عليه السلام) دخل في ذلك قطعاً، فالحكمة المقتضية لتشريع الحدود تقضي بإقامتها في زمان الغيبة كما تقضي بها زمان الحضور””.
          (مبانی تکمله المنهاج ،ضمن موسوعه آیت الله خوئی ،ج 41 ص 273)
          بعد توضیح داده اند که این فلسفه و حکمت تشریع اختصاصی به زمانی دون زمانی ندارد،بنابر این بود یا نبود ولی معصوم دخلی در این تشریع ندارد.
          این دلیل عقلی ایشان بود که پیش از آن هم آیات و روایات را مورد اشاره قرار دادند.
          اما آن جمله سنگ روی سنگ بند نشدن که شما اشاره کردید ،در فقره دوم عبارت ایشان بود ،عبارت ایشان این بود :
          “” (الثاني:) أنّ أدلّة الحدود كتاباً و سنّةً مطلقة و غير مقيّدة بزمان دون زمان، كقوله سبحانه «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» «3»، و قوله تعالى‏ «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما» «4». و هذه الأدلّة تدلّ على أنّه لا بدّ من إقامة الحدود، و لكنّها لا تدلّ على أنّ المتصدّي لإقامتها من هو، و من الضروري أنّ ذلك لم يشرّع لكلّ فرد من أفراد المسلمين، فإنّه يوجب اختلال النظام، و أن لا يثبت حجر على حجر، بل يستفاد من عدّة روايات أنّه لا يجوز إقامة الحدّ لكلّ أحد””.
          (همان)
          این دلیل دوم بر جواز اقامه حدود و اجراء قصاص و جزائیات در عصر غیبت ولی معصوم است ،و حاصل مفاد آن این است که دلایل اثباتی حدود و قصاص و امور جزائی ،مقید به قیود زمانی نیستند ،و باصطلاح فقهی حقوقی ،اطلاق دارند ،یعنی دلیل قصاص نمی گوید حکم قصاص اختصاص به زمان گذشته داشته است ،یا اختصاص به زمان ولی معصوم دارد.
          اما آن جمله “فإنّه يوجب اختلال النظام، و أن لا يثبت حجر على حجر””یعنی تفویض اجراء حدود و قصاص به آحاد افراد عادی از مسلمانان ،موجب اختلال و بهم ریختگی نظام جامعه می شود و موجب این می شود که “سنگ روی سنگ بند نشود” ،برای احتراز از این اختلال ایشان می گویند ،قدر متیقن از مجری این امور در عصر غیبت معصوم ،کسی نیست جز فقیه جامع الشرائط .
          منصور عزیز ملاحظه کردید که این جمله ایشان ناظر به کیفیت اجراء حدود و قصاص است و اینکه در دلایل شرعی اشاره به مجری نشده است ،اما چون فقیه جامع الشرائط عالم و عادل ،آگاه به این حد و حدود است ،قدر مسلم از دلیل شرعی اوست ،و واگذاری این اجراء به غیر او امری بی دلیل و خلاف مصلحت حکم است.
          منصور جان حال دیدی که در عبارت ایشان دقت نکرده سخن گفتی ،و بحث اجراء را با دلیل حکم خلط کردی؟

          5- آری فرض محال محال نیست ،اما مئت زمان وحی 23 سال امتداد داشته است ،شما با یک فرض محال از کجا احراز کردید که اگر عمر پیامبر و وحی امتداد بیشتری می یافت ،حتما قانون قصاص نسخ می شد؟!شما علم غیب دارید؟ ما تابعان وحی الان مکلف به “فرض محال محال نیست” شما نیستیم ،ما الان مکلف به آنچه که شریعت بر ما فرض کرده هستیم. شما اگر شریعت را انکار دارید ،دیگر متوسل به فرض محال نشوید .

          6- مورد ششم تان تکراری بود ،حالا بمن بگو کونگ فو کاری می کنم و ضربه به ساق می زنم!(شوخی بود).

          7-درست است شما سواد علوم دینی را ندارید ،البته ممکن است در یک رشته تحصیلی دیگر (که بالاخره نگفتید ،سری است؟!) پروفسور باشید و محترم ،سوال هم بکنید مشکلی نیست ،اما شما در حوزه قرآن و مفاهیم دینی ادعا و دخالت غیر متخصصانه می کنید ،این بد است ،سئال خوب است ،اما تحریف محتواهای دینی و تاویلات بیجا و بی مدرک در باب مفاهیم دینی کاری خردمندانه نیست.

          8- در مورد قضیه مرحوم حاج ملا هادی سبزواری ،من که این نقل را نشنیده ام ،حال فرض کنید ،مرحوم سبزواری حکیم صاحب شرح منظومه ،آن نمونه منطق را نزدیک به منطق ارسطویی دانست ،این چه ربطی به عالم سیاست داشت ،حکیم سبزوار که اهل سیاست نبود!
          و از این مهمتر ،این شاخه جدیدی که به آن پریدی ،چه ارتباطی به بحث قصاص ما داشت؟!
          منصور جان دیدی حالا که کونگ فو بازی می کنه؟!(شوخی بود).

           
          • آقا مرتضی

            آنها هم دلائل خودشان را از قرآن و سنت می آورند. آگر شما هم که متخصص این این بحثها هستید به این حکم اعتراض کنید یک آقا مرتضائی از عربستان به شما خواهد گفت شما نه تنها متخصص در این امر نیستید بلکه حتی بدلائل فراوانی که از کتاب و سنت برای شما می اورند به همان روش کاملا منطقی شما اثبات خواهند کرد که این احکام منطبق با کتاب و سنت است.

            ضمنا شما با چه ادله ای می گوئید این حکم اشتباه است؟ مگر پرونده را مطالعه کرده اید؟ آنچه که مرا به این نوشتن واداشت نحوه وحشیانه و بدوی اجرای حکم است والا من این آقا را خیلی نمیشناسم.

             
          • مرتضای عزیز

            1-لطفا آن الاول را که از آقای خوئی نقل کردی یکبار دیگر بخوان. ایشان برای این حکم و برای اقناع عقلی دلیل میآورد. اگر شما تعبدا پذیرفته اید دلیل نباید بیاورید. ولی وقتی دلیل عقلی برای اثبات چیزی حتی اعتقادی آوردید دیگر نمی توانید بگوئید همین است و غیر از این نیست و عقلا با شما بحث خواهند کرد و باید جوابگو باشید چه بسا روشهای آنها شما را به منظوری که دارید از راههای آسانتری به مقصود برساند.

            2- کجای این الاول و الثانی به ولی فقیه جامع الشرایط اشاره کرده؟ در ضمن اشاره هم کرده باشد، شما مشکل قسمت اول را لطفا حل کنید تا بعد به مجری برسیم.

            3- آنچه که در ارتباط با موضوع 23 سال نوشته ام یک سؤال جدی است.
            قران بصورتی تدریجی کامل شد و در نهایت پیامبر طبق انچه که همه ما از شما روحانیون شنیده ایم با سمی که از طرف یک زن یهودی به ایشان خورانده شد از دنیا رفتند. از طرفی ایشان هم طبق نص قران قرار بوده یکی باشند مثل همه ما با این تفاوت که به ایشان وحی می شده. بنابراین اگر ان زن یهودی آن سم را نمی داد پیامبر بیشتر عمر میکرد و بنابراین ایات دیگری هم میآمد. که ممکن بود با توجه به روند تغییراتی که در قران در طی 23 سال شاهد بوده ایم بسیاری از احکام تغییر کنند.
            شما گفتید جواب این را داده اید. کجا؟ من ندیدم. این که بگوئید فرض محال نکن که جواب نشد. آیا شما منکر تغییرات قرآن در طی زمان هستید؟ آیا حتی یک درصد هم احتمال نمی شود داد که اگر پیامبر زنده می بود آیات دیگری میامد که می توانست با انچه که اکنون در دست ماست متفاوت باشد؟

            4- یکی از دلائلی که بحث ما از طرف شما به یک دور افتاده است این است که شما برای اثبات حکم قصاص مقدماتی دارید که مورد تأئید من نیست.
            حکم شما این است که (طبق قران) حکم قصاص از ضروریات قرآنی است و تا روز قیامت پذیرش آن بر هر مسلمانی واجب است.
            برای این ضروری دلیل میآورید که چون این حکم در صدر اسلام برای زید صادر شده و زید مسلمان بوده پس برای هر مسلمان دیگری تا ابدالدهر و در هر جائی واجب است.
            می پرسم مسلمان کیست؟ میگوئی کسی که شهادتین را بگوید.
            میگویم قصاص را قبول ندارم . میگوئی مسلمان نیستی.
            می گویم دلیلت برای اینکه تا قیام قیامت باید قصاص اجرا شود چیست می گوئی:

            1- خدا گفته
            2- مفسرین قرآن گفته اند
            3- همه فقهاء شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند

            5- آنچه که در ارتباط با ملا هادی سبزواری گفتم مشت نمونه خروار بود. علامه جعفری مدتها کسانی را واسطه کرد که با ژان پل سارتر ملاقات کند. بالاخره با او قرار ملاقاتی گذاشته شد و ایشان به فرانسه رفتند و یک جلسه ملاقات داشتند. بعد از مدتی علامه دوباره درخواست ملاقات کرد که سارتر بار دوم حاضر به ملاقات نشد. از او دلیلش را پرسیدند و سارتر گفت که او فیلسوف نیست و فقط آراء دیگران را تکرار می کند.
            آقا مرتضی اینکه از علامه یا ملا هادی سبزواری یاد کردم برای برای تحقیر آنها نبود. علماء مسلمان سالیان دراز در حجره هایشان مینشینند و همگی از دم یکسری منابع تکراری را مطالعه میکنند و بعد مجتهد و آیت الله میشوند و حکم صادر می کنند.

            اگر در یک دانشگاه یک کتابخانه باشد که مثلا 20000 جلد کتاب داشته باشد و هرکه می اید همین 20000 جلد کتاب در دسترسش باشد و نه چاپ جدیدی و نه منابع دیگری مسلم است که تا 1000 سال دیگر هم هر دانشجو و محققی که به این دانشگاه بیاید یک حرف را تکرار میکند و هیچ نتیجه خارق العاده و عجیبی بدست نمی اید از طرفی کسی هم نیست که آنها را نقد کند چون در یک محیط در بسته نشسته اند و اساتید محدودی که همه از یک مرجع تغذیه شده اند به آنها درس داده اند. در این دانشگاه این دانشجویان و اساتید خود باید بگویند و خود هورا بکشند و کف بزنند. آما ایا این هورا ها وکف ها دلیلی بر حقانیت انهاست؟

            6- سفر خوب است جدی می گویم. لطفا یک برنامه مسافرت به خارج از کشور برای خودت فراهم کن. حالا ممکن است کمی چشمت اذیت شود(شوخی) ولی بعد از مدتی عادت می کنی. از راه اینترنت و دهکده جهانی نمی شود باید از نزدیک ببینی.

            7- قطعا دوباره خواهی گفت از بحث خارج شده ام ولی مهم نیست چون خودت گفتی ادامه بده.
            آنچه در زمانی که قران را میخواندم از این کتاب یاد گرفتم این بود که همه این معارف در درون انسان اتفاق میافتد و در نهایت وقتی در اثر خواندن مکرر و عمیق قرآن به کلیت آن یکجا مینگری شخصیت یک انسان کامل را میبینی. این انسان کامل به صورت یک مصلح در اجتماع وظیفه آشتی دادن انسان با خود را بعهده میگیرد و بسته به ظرفیتش بدون هیچ ادعا و تابلو و حکومتی در بین مردم زندگی میکند. با انها میخندد ، با آنها میگرید، سلوک میکند و کجی ها را با سخنان و کردار نیک راست میکند. همیشه خندان است و از مصاحبتش سیر نمی شوی. کسی از او نمی ترسد. با طبیعت در صلح است. ظلم را برنمی تابد ، ظلم هم نمی کند. وجودش مملو از سازندگی و برکت است.
            قطعا خواهی گفت اینها به بحث ما ربطی ندارد . درست میگوئی من جلو رفته ام و شما لطفا همان سؤالاتی را که کردم جواب بده بعد از اینکه پرونده قصاص را بستیم راجع به مسلمانی با هم گفتگو میکنیم.

             
  22. مازیار وطن‌پرست

    ای مهار عاشقان در دست تو!
    در میان این قطارم روز و شب

     
  23. عکسها چقدر زیبا وباصفاست .وسرشار از انرژی -همه خندان واقعا که -در انسان نشاط وسرزندگی می آفریند. اینجا خبری از غم واندوه بیکاری تورم گرانی و….به چشم نمی خورد!در حالی که این عزیزان هر کدامشان یعنی غم ودرد و بی عدالتی ……آقای نوریزاد این نمایشگاه -هنر خفیه ی وگرانسنگ شماست.

     
  24. دوست خوب ما …عالی بود از عکسها که انقدر انرژی میبارد وای به حال خود نمایشگاه…. امید را تداعی میکند. برای هرآنکه در این عکسها دیدم و ندیدم ولی دل و روحشان آنجا بود آرزوی سلامتی و شادی میکنم… درود بر شما و همرزمانتان

     
  25. درود بر همگی و بخصوص جناب نوریزاد گرامی مرد دلیر و سرخوش و ایراندوست!بشکنید دیوار تر س و وحشت و جهل و تاریکی را و بر پا کنید بساط عیش و شادی و سرزندگی و عشق ورزیدن را! درود بر شما بزرگواران باد تاریخ این شهامت و از خودگذشتگی را ثبت خواهد کرد همانطور که جنایات و ترور و سیاهی تبه کاران و ترس و زبونی وخودخواهی و سودا گران را!

     
  26. اقای نوریزاد عزیز با دیدن عکسها یاد روزی که به شیراز امده بودید افتادم خدا میدونه که دلم پر میزنه برای با شما بودن. دیدن چهره پر رنج اقای خزعلی عزیز چشمانم رو پر از اشک میکنه و خدا میدونه چقدر احساس خجالت در مقابل این بزرگ مرد میکنم و روزی نیست که برای سلامتی ایشان دست به دعا برندارم.امیدوارم همه ی شما عزیزان سلامت باشید و خداوند به شما قوت و عزت عطا فرماید به امید روزی که همه ی ما ایرانیان سربلند باشیم و سرافراز.

     
  27. سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
    خسته نباشید آقای نوری زاد! از موفقیت نمایشگاه که انتظارش هم بود خیلی خوشحال شدم و امیدوارم هر روز سرتون همینطور شلوغ وشلوغ تر باشه!
    نقاشی ها که بسیار زیبا وجالب هستند و دیدن عکسهای عزیزان حاضر با آن همه انرژی، شادی و اشتیاق که درعکسها نمایان است واقعا شادی آوربود. خدمت تک تک عزیزان حاضرعرض سلام دارم.
    دست شما درد نکنه از عکسها و نوشته های نشاط انگیز با معرفی افراد! حس میکنم که آنجا بودم!
    ایوالله بر هنرمندی شما!
    تندرست و پیروزترباشید!

     
  28. انسان با شادی انسانتر است. غم ریشه انسان را میخشکاند. سیمین دانشور.

     
  29. یباترین تابلو نمایشگاه نوریزاد چهره های آزاد شده از ترس انسان ها ست.آن شیرزن جهره انسان آزاد شده پرورده در دامن خود را در اغوش دارد.

     
  30. فرهاد از نا کجا آباد

    سلام دوستان عدالت خواه
    لذت بردم از دیدن همگی شماها انسان دوستان.
    از راه دور سپاس گذارم از مادران و پدران و خواهران و برداران
    در رنج دیدار عزیزانشان که یا در زندان یا گشته یا نا پیدا شدن.

    راهتان پر راه رو باد
    امید است که امروز مراسم پروانه وداریوش فروهر را از یاد نبرید.

    اشک‌های فروهر برای ايرانیان، سعید بشیرتاش
    http://news.gooya.com/politics/archives/2014/11/189170.php#more
    زمان: شنبه یکم آذرماه از ۴ تا ۶ بعدازظهر
    مکان: خیابان سعدی شمالی، خیابان هدایت، کوچه شهید مرادزاده،
    فرهاد از نا کجا آباد

     
    • متاسفم از این که خفاشان شب پرست تاب نیاوردند که این دو سرفراز جان باخته داریوش و پروانه را مردم دوباره یاد کنند!!!!!

       
      • ازعده ای کوردل وظالم بیش از این انتظاری نیست لیکن یاد فروهر های بزرگ همیشه دردل ما ها هست!

         

مازیار وطن‌پرست ارسال پاسخ به لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1036 seconds.