دیروز تابلوها و تی شرت ها را بر دیوارها آراستیم. اکنون، هم تابلوها و هم تی شرت ها بی تاب چشمان مبارک شمایند. چشم انتظارشان مگذارید. چشمان من نیز البته بی تاب دیدار شماست. پس قرار ما امروز جمعه ساعت پنج بعد از ظهر.
از برادران اطلاعات و سپاه نیز پیشاپیش سپاس می گویم که مثل نمایشگاه نخست، کاری به کار ما نخواهند داشت. چرا که خود به چشم خود دیده اند در آثار من جز عشق، معجونِ دیگری دست به دست نمی شود. مگر این که برادران را با عشق خصومتی باشد. که: مباد!
نشانی: خیابان کارگر – بالاتر از میدان انقلاب – بالاتر از خیابان نصرت – کوچه عبدی نژاد – پلاک 18 – طبقه دو
واقعا متاسفم.شما که نقاش نیستید برا چی نمایشگاه نقاشی برگزار میکنید. این کار شما توهین به نقاشان است.
سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
سلام خدمت همه ی دوستان و هموطنان عزیز!
از آنجائی که تمام گزینه های آقای رئیس جمهور برای وزارت علوم از طرف مجلس رد شده اند آقای مجتبی واحدی که فکر میکنم معرف حضور همه است در مقاله ای در سایت “روزنویس مجتبی واحدی” پیشنهاد جالبی کرده است. ایشان پیشنهاد کرده که آقای احمدی نژاد بهترین گزینه برای وزارت علوم است. شما ممکن است با این نظرایشان مخالف باشیدیا تعجب کنید ولی مقاله ایشان حاوی نکات بسیار جالبی است که خواندنش خالی از لطف نیست!
مقاله آقای مجتبی واحدی:
– – – – – – – – – – – – – – – – –
احمدی نژاد بهترین گزینه برای وزارت علوم
دومین گزینه پیشنهادی حسن روحانی برای تصدی وزارت علوم پس از استیضاح دکتر فرجی دانا هم نتوانست رأی اعتماد مجلس فرمایشی را به دست بیاورد. این وضعیت بسیاری از توجهات را از وعده های سیاسی روحانی به سوی کارشکنی مجلس در برابر گزینش وزیر علوم منحرف نموده است. لذا به نظر می رسد روحانی هم از وضعیت فعلی ناراضی نباشد زیرا از جایگاه “بدهکار شرمنده” به جایگاه “طلب کار مظلوم ” منتقل شده است. اغلب کسانی که تا چندی قبل، وعده تبلیغاتی برای رفع حبس ها و حصرها را پیگیری و روحانی را به خاطر کوتاهی در اجرای آن وعده محکوم می کردند اکنون در کنار او ایستاده و همه حملات را متوجه مجلس نموده اند. روحانی در اوج قدرت بعد از انتخاب شدن ، به بهانه تعامل با اصولگرایان، مهم ترین کرسی دولت خود به لحاظ سیاسی و مدیریتی یعنی وزارت کشور را به یکی از دشمنان سرشناس اصلاحات و اعتدال سپرد .او همچنین یکی از بدنام ترین آدمکشان جمهوری اسلامی را در رأس وزارت دادگستری قرار داد اما اکنون که دیگر از قدرت اولیه او خبری نیست در خصوص وزارت علوم هیچ نشانه ای از مدارا با مجلس بروز نمی دهد. در حالی که به خوبی می داند اولاً نقش وزارت کشور در حمایت از فضای باز سیاسی – یا مقابله با آن – به مراتب مهم تر و سرنوشت ساز تر از وزارت علوم است . ثانیاً در حال حاضر اغلب فشارها بر دانشجویان از سوی نهادها و سازمان هایی در خارج از وزارت علوم است. ثالثاًهر کس که وزیر علوم باشد بسیاری از فعالیت های سیاسی بدون همراهی و مدارای سایر دستگاهها از جمله وزارت کشور امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر روحانی بهتر از هر کس از این حقیقت آگاه است که هزینه قطعی پرداختی او برای عبور دادن وزیر علوم دلخواه خود از فیلتر مجلس بسیار بیشتر از دستاوردهای ناشی از تایید احتمالی وزرای پیشنهادی است . همین وضعیت ، نگارنده را قانع کرده که روحانی واقعاً به دنبال بستن این پرونده نیست بلکه در صدد بهره گیری حد اکثری از بدنامی مجلس برای انحراف اذهان عمومی از ضعف های دولت خود به ویژه در امور سیاسی است.
اما چاره کار در چیست؟ هر کس مجلس لاریجانی را بشناسد و اندک آشنایی با سید علی خامنه ای و کینه ورزی های او داشته باشد می داند احتمال کوتاه آمدن مجلس فرمانبردار در موضوع وزارت علوم نزدیک به صفر است. حسن روحانی که هشت سال نایب رئیسی مجلس مشابه را به عهده داشته بهتر از دیگران به این حقیقت آگاه است. اما اگر واقعاً به دنبال حل موضوع وزارت علوم است برای او یک پیشنهاد مفید دارم : معرفی محمود احمدی نژاد به مجلس برای تصدی وزارت علوم . اما دلایل من برای ارائه این پیشنهاد. احمدی نژاد هرچه بوده و هر چه باشد اکنون کینه عمیقی از رهبر و مجلس به دل دارد و آماده انتقام گیری از کسانی است که شریک او در همه مفاسد گذشته بلکه قافله سالار فسادها بوده اند و اکنون تلاش می کنند همه مفاسد را به نام احمدی نژاد ثبت نمایند . از سوی دیگر بر خلاف بسیاری از اصلاح طلبان و اعتدالیون ، او از شجاعت کافی برای انتقام گیری برخوردار است، در آن سوی ماجرا هم نمایندگان مجلس و رهبر حضور دارند که به تعبیر علی مطهری ” از پرونده های زیر بغل احمدی نژاد می ترسند” و قطعاً ناچارند به او رأی دهند.
ممکن است برخی افراد گمان کنند پیشنهاد من جنبه شوخی دارد. اما این پیشنهاد کاملاً جدی است. احمدی نژاد در دوره غصب کرسی ریاست جمهوری، بزرگترین ضربه ها را از فعالان دانشجویی خورده و از میزان اثر گذاری آنان آگاه است. او می داند اگر فضای فعالیت برای دانشجویان فراهم شود بیشتر از هر قشر دیگر می توانند در برابر زیاده خواهی های رهبر و مهره های گوش به فرمان او بایستند. از سوی دیگر احمدی نژاد به دنبال فرصتی است تا چهره به شدت منفور خویش را بازسازی کند و چه راهی بهتر از انتقام گیری از دشمن مشترک که همان رهبر و دست نشاندگان او هستند. نمی دانم برخی مخاطبان چه برداشتی از این یادداشت خواهند داشت اما با قاطعیت می گویم اگر دشمن افراطی اصلاحات می تواند در رأس وزارت کشور قرار گیرد و کسی که دستش به خون صدها جوان آلوده است مسئول دادگستری در دولت اعتدال شود چرا محمود احمدی نژاد نتواند وزارت علوم را هدایت کند؟ میزان نفرت من از احمدی نژاد بر هیچکس پوشیده نیست اما تردید ندارم هیچیک از نامزدهای پیشنهادی روحانی ، قادر نخواهند بود مانند احمدی نژاد در برابر زیاده خواهان بایستند و نه از سر علاقه به دانشجویان بلکه در راستای انتقام گیری از رفقای نیمه راه، فرصت فعالیت به دانشجویان بدهند. البته برای اجرای این پیشنهاد یک مانع بزرگ وجود دارد . این مانع کسی نیست جز حسن روحانی که نگاه او به فعالیت های آزاد دانشجویی در سخنرانی بیست و سوم تیرماه سال هفتادو هشت ، افشا گردید.
– – – – – – – – – – – – – – – – –
http://seyedmojtaba-vahedi.blogspot.com/2014/11/blog-post_19.html
سلام دوست عزیز ناشناس. چقدر دلم میسوزه که موقعی که یکنفر منطقی صحبت میکنه بجای اینکه با منطق جواب بدیم مسخره میکنم واقعا متاسفم. بهمن عزیز هم آنچه برداشت کرده بود رو با کمال صداقت مطرح کرد و من بر طبق سواد خودم بسیاری رو درست دیدم. متاسفانه ما هیچ چیزی درباره بسیاری از ملل نمیدونیم. مثلا فکر کنم اولین چیزی که شنیدن کلمه ژاپن به ذهن بیشتر ایرانیها میاره تویوتا باشه یا اشین. و همه میگن وای چقدر خوب. ولی واقعیت اینه که این ملت چنان سر سخت هستن که ما تصورش هم برامون ممکن نیست. من فیلم مستندی رو از جنگ جهانی دوم دیدم که باور کردنی نبود. توی این فیلم موقعی که سربازهای استرالیایی به یکی از دهات ژاپن رسیدند و اونجا رو گرفتند چند نفری از ژاپنی ها اونجا گیر افتادند که همه یا پیر بودن یا بچه. سربازها از سر انسان دوستی فورا وسایل تهیه کردن و خواستن به اینها کمک کنند. بلافاصله مثلا پیر زنی که کمکش میکردن بره داخل چادر در حالی که چند سرباز دورش بودن ضامن نارنجکی رو که زیر لباسش بود میکشید. از اون بدتر یک زنی بچه شیرخوار خودش رو با گریه آورد داد به سربازها که کمک کنید وقتی بچه رو داد و اون سرباز برگشت بین بقیه یک بمب دستی که داخل قنداق بچه بود رو منفجر کردن، حالا شما که این رو میبینید یک لحظه فکر کنید این کار از چه نوع فرهنگی و چه نوع انسانی ساخته هست. متاسفانه ما بدون دانش فقط قضاوت میکنبم و یا مسخره. بنده نه تبعه آمریکا هستم نه مدافع آمریکا، و فقط در عمرم یکبار به مدت چهل روز در آمریکا مسافرت کرده ام، ولی فقط یک مو ضوع رو یاد آوری کنم نود درصد وسایلی رو که داریم استفاده میکنیم از جمله همین اینترنت که به راحتی ما رو به هم وصل کرده رو همین آمریکا ساخته، پس لطفا اگه خوشتون نمیاد برگردید پشت کوه مشغول زندگی خودتون بشید. با تشکر
با سلام
نگرش بعضي دوستان در باره ي خير و شر مطلق است در صورتي كه اين نگرش صحيح نيست
بعضي دوستان آنچنان از امريكا دفاع مي كنند كه گويي مردم امريكا فرشتگان مقرب الهی و دشمنان
امریکا شیطان و اهریمن هستند
مثل اینکه دوستان فراموش کرده اند همین جناب امریکا بود که با کودتا ی 28 مرداد
دولت دکتر مصدق را سرنگون کرد و در صورتیکه این خیانت امریکا نبود وضعت فعلی
ایران اینچنین أشفته وپریشان نبود
امریکانقشش بیشتر بود یا کاشانی؟
جناب عبدالله کسی از آمریکا و سیاست خارجی اش دفاع نمی کند و این اشتباهی است که بسیاری از کمونیستها و اسلامیان می کنند.حرف ما(لاقل من) اینست که حکومت آمریکا حکومتی در داخل دمکراتک و سکولار است.کسی درآنجا بخاطر اعتقاداتش زندانی نیست کسی را بخاطر مخالفت با نظام خاکم از زندگی ساقط نمی کنند.قانون درآنجا دمکراتیک و بر مبنای حقوق بشر است و در جامعه حرف اول را می زند.قوه قضاییه اش بر مبنای شرع میسحیت نیست و به کسی هم جایگاهی بالاتر از قانون نمی دهد.جناب نوریزاد و یا هر فرد دیگری می تواند آزادانه رادیکالترین مواضع را بر ضد هر چیزی حتی قانون / مقدسات که سهل است هر موضعی را بگیرد و به تبلیغ آن بپردازد و هیچ مرجعی نمی تواند او را از این کار بازدارد.بله در چنین جامعه ایی هستند کسانیکه بزهکارند و جنایت می کنند و با قانون گلاویز می شوند و لی سیستم حکومتی در کل و در داخل سکولار و دمکراتیک است و افراد در برابر قانود برابرند.آنچه شماها بعنوان مثال می آورید مربوط به سیاست خارجی امریکاست. اصولا در غرب و آمریکا سیاست خارجی هر کشوری بر مبنای منافع ملی ان کشور طراحی می شود.بهمین جهت دوستان آمریکا کسانی هستند که منافع ملی آمریکا را در نظر می گیرند و دشمنانشان هم کسانی می شوند که این منافع را نشانه گرفته اند.نقل و قولی از چرچیل است که دوستان ما فقط منافع ملی ما ست!حالا شما هی بنشینید و تکرار کنید که آمریکا اینکار را کرد و آمریکا آن کار را.چرا از خود نمی پرسید که آمریکا به کمک کی کودتا کرد ومصدق را از قدرت انداخت؟تا کی ما باید بنشینیم و عزا برای 28 مرداد بگیریم و خود را ملعبه دست مشتی اراذل و اوباشی باشیم که کوچکترین حقی برای صاحبان این آب و خاک که مردم هستند قایل نیستند؟حکومتهای فاسد و جنایتکاری که بجای تکیه کردن بر مردم خویش دیگران را تکیه گاه خود قرار می دهند و به سرکوب مردم می پردازند مقصر ترند یا انان که در پی منافع ملی خویش در امور دیگران دخالت می کنند؟ تکیه بر عوامل خارجی کردن و تنها به فرعی که اگر اصل(پایگاه مردمی نداشتن و مردم را هیچ انگاشتن و سرکوب و خفقان را در کشور برقرار کردن و خونها ریختن و خانمانها برباد دادن و قلمها شکستن و انسانها و قوانین را از حرمت انداختن.) برای تحلیل شرایط جامعه تکیه کردن و طوطی وار آنچه را سالیان سال حزب توده و عوامل وابسته به شوروی در بوق و کرنا دمیدن نتیجه ای جز برآمدن درندگان امروزی از دل انقلاب غیره ضروری 57 نخواهد داد!مثل اینست که کسی پدری خشن و وحشی وبیرحم در خانه دارد که تمام خانواده را بشدت سرکوب می کند و حقط زندگی و ارامش و خورد و خوراک و لباس را از آنها گرفته و همسایه ایی دارد که با زن و فرزندان خود به بهترین وجهی رفتار می کند ولی با این پدر خشن بخاطر منافع خودش خوب است و توجهی به گریه و زاریهای خانواده ان پدر خشن ندارد و شلاقی هم به او می فروشد.آیا باید فرزندان پدر خشن و بیرحم آن همسایه را مقصر بدانند یا عامل بدبختی و بی حقوقی را پدر خود؟مسلما شما می توانید از همسایه ها از نظر اخلاقی انتظار راتی داشته باشید ولی درسیاست اخلاق حرف اول را نمی زند هموطن!
سلام عبدالله جان :همین الان که دارم اینو مینویسم امریکا دمکرات ترین کشور دنیاست از نظر کودتا بخوایم بنویسیم ایران رتبه 1 در دنیا رو داره اولین مورد:کودتای سال 88 دومین مورد؛کودتای همین مجلس حاضر با اکثریت اصولگرا که تقلب کردند .سومین مورد :کودتا علیه قیام مردم سوریه .چهارمین مورد:دخالت در امور مصر و حمایت و پشتیبانی از محمد مرصی رهبر گروه اخوان المسلمین دلیل مشابهت اندیشه ها .دخات در افغانستان در عراق در یمن و …
اشیخ مرتضی! جدا دروس حوزوی را خوب یاد گرفتهای پا فشاری بر گفته خود و اوردن نتیجه در پایه استدلال.اشیخ!گفته شد که در خصوص لزوم اجرای احکام در زمان غیبت محل اختلاف است بدون اشاره به نظر معتقد از مرحوم خوئی استدلال به کتاب قصاص کرده ای.بیان جوانب سنتی و حاشیه نویسی بر کتب سابق که روش مجتهد شدن است و بیان حکم است که هر مجتهد معاصری انجام میدهد.اما اعتقاد به اینکه وظیفه ،اجرای حکم در زمان ظهور است امر دیگری است.ایا از نظر ایشان خبر نداری یا از باب تجاهل العارفین است.اینها خود وقتی خشونت بی حد اجرای این احکام را دیده اند راه بهتر ان بوده که اجرای انرا به وقت گل نی محول کنند.کاملا روشن است که آن مرحوم معتقد به ولایت مفتی بر امور حسبیه است.بسیاری دیگر از قبیل ایشانند که شما نمی توانید بگویید افرادی چنین و چنان ایشان افقه فقها در اصول بو دهاند.سیره عملی اخوند خراسانی و علمائ ثلاث دوران مشروطیت که معتقد به اجرای قوانین تصویبی مجالس و مشروطه بودند نیز بنوعی اجماع آن روانشادان محسوب می شود بر اجرای قوانین عرفی و امیدوارم جنابعالی و همفکرانتان مورد خطاب مرحوم اخوند خراسانی نباشید که به شیخ مشروعه نوشت “ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمی شود” معاذالله که مقام جنابعالی برتر از مشروعه خواهان و خطاب تاریخی ایشان به معتقدان ان در طول تاریخ این کشور است.اشیخ ! گفته شد حیات بخشی اول دعوی است و بررسی علمی و اماری تا امروز نشان نداده که مثلا جامعه سوئیس که حکم قصاص ندارد مثلا دارای حیات کمتر یا بدتری از جامعه فلک زده ایران است .دیگر اینکه اجرای حکم قصاص باعث میل جامعه به خشونت شده گفته شد برای نمونه اگر از ایرانی ها بپرسید راه حل بهبود نان چیست بسیاری هنوز به شاه عباس و رضاه شاه و خلخالی و روش حمیده انان در تنور کردن و اعدام کردن بجای اموزش و مدرسه مثلا خمیر گیری و امثال ان اشاره میکنند که نشان می دهد اجرای این احکام چقدر در تلطیف روح افراد جامعه ایرانی موثر بوده! اجرای این احکام دارای جنبه بد اموزی نیز هست تقلید سه طفل به بازی اعدام و خفگی اتفاقی از نورانیت این احکام و اجرای ان در ملائ عام است.حال خسارتهای معنوی و روحی به بینندگان و ناظران و ترویج خشونت عیان و بی معنا کردن مفهوم مرگ و ایجاد پوچی نسبت به انسان و ذات او و خاطره تلخ از دیگر اثرات این احکام میباشد.دیگر انکه اختلاف اساسی معتقدان به مجازاتهای انسانی اعتقاد و حرمت به ذات انسان و قابل تربیت بودن انسانهاست.هدف مجازات نه ترساندن که متنبه سازی و ایجاد تابویی بنام حیات است.بزهکاری ادم میکشد فرزند میپرسد اگر قتل بد است چرا دولت همانکار را میکند دولتی که همیشه مرجع رفتار و نماد اجرا و منبع ارزشهاست؟دیگر احتمال خطا در اجرای حکم است که دیدیم چندی قبل در خوزستان فردی که زیر کتک و بازجویی فنی ! به قتلی اعتراف کرده بود ازاد و قاتل اصلی در دام ماند حال اگر این حکم نورانی اجرا شده بود اشیخ شما ضمانت جان بیگناه را بر عهده میگیری؟ گفته شد که ارامش روانی جامعه ای مانند نروژ در زندان کردن قاتل چهل طفل بیشتر است یا اعدام روزانه چند نفر در ایران؟مرگ و اعدام و حذف فیزیکی در انجا یک تابو ست دیگر مسئولی نمی گوید اینهمه در هفته اعدام میشوند این یکی هم روی همه انها یا اگر اشتباه شد به بهشت میرود این بعنی بی مفهومی حیات ادمی.نقش پدر در تربیت فرزندان چه میشود ؟به هر روی پدر در زندان و امید به ازادی ولو در پس سالها بهتر از برچسب بچه اعدامی نیست؟ مضا فا اشیخ! عملا بی عدالتی هم باز در همین باز دارندگی وجود دارد اگر شمای اخوند مرد مادام کوری دانشمند را بکشید باید خانواده ان مرحومه نصف دیه شما را بدهند!تا قصاص اجرا شود!یعنی هم مادر یا همسر یا دختری را از دست دادهاند و هم باید در جیب شما ناز شستی قرار دهند تا توازن بر قرار شود.!!یا للعجب زین همه معدلت!حالا تصور کنید اشیخ برای مثال که در ان مناقشه نیست برادر معتادی دارد که از این وجه ارث ببرد چه دود و دمی راه خواهد افتاد بعد از ان! دیگر انکه بلحاظ شدت بدوی و تاریخی بودن این حکم هنوز اقسام قتل عمد تقسیم بندی نشده.کسی که با فکر کامل چاقو تهیه کرده و فردی را کشته سپس اورا مثله میکند ایا با فردلابدی که از فشار زندگی در یک لحظه مرتکب قتل می شود ایا از نظر وجدان عمومی هر دو یکجور قاتل هستند؟ به هر روی اینها مسائلی است که نیاز به بحث دارد و اگر در نهایت ثبوت نظر شما را بپذیریم پس دیگر حکم نورانی برده داری که صراحت ان در مصحف کمتر از ایه قتل و قصاص نیست چه می شود؟بقول حاج مصلح ایا شما هم مومن به بعض و کافر به بعض دیگرید؟ یا همه باید اجرا شود یا هیچ. البته از شما انتظار پاسخ علمی نمی رود چون اساسا کسی که در ابتدای طلبگی یاد میگیرد که اخر دعوای او حمد برای خداست بعنی هرچه بگویی در مدار بسته ذهنی خود خلجان میکند. اما برای انکه بدانید چقدر از مردم موافق اجرای این احکام جزیره العرب و مربوط به قرون ماضی هستند نگاهی به موافق و مخالف در همین سایت بیاندازید.مسلما در قرون جدیده ایت الله فلانی و اخوند بهمانی همانقدر دارای حق رای است که من نوعی و نادیده انگاشتن این واقع نتیجهای جز همین جامعه اشفته نداشته است .در پایان خواهش دارم به عکس کودکی اعدامیان و قصاص شدگان بنگرید انان نیز روزگاری اطفال همین جامعه بودهاند و من تصور میکنم که شما هم در حالی که گریه می کنید و تصدیق که اینان خود قربانی جامعه اند و استین قبا را بالا زده اید انها را به چوبه دار راهنمایی میکنید و می گویید من می دانم اما چکنم که حکم است! اگر ریحانه نامی در لحظه بحرانی ضربهای زد اشیخ شما شرایطی فراهم کردید تا در کمال ارامش فردی رو در روی او همان کند که او کرد. امیدوارم پس از ان قتلی صورت نگیرد.
ساسانم گرامی
اگر گفتگویی میان ما شکل گرفت من همیشه در آخرین پست این سایت، کامنت می گذارم زیرا احتمال می دهم پستهای قبلی محل مراجعه شما و دیگر دوستان نباشد
من بیشتر روی این نکته تأکید دارم که فروبستگی کار وبار ایران ما از دریچه سیاست سامان نمی یابد و فروبستگی بسیار بنیادی تر و ژرفتری در بافتهای ذهن همه مان جاخوش کرده . جز با نقد و طنز نمی توان از این بافتها فاصله گرفت بر آنها تسلط یافت و در آنها تصرف کرد و کاهش و افزایش داد. مثلا در باره پست قدر خوبان جناب نوری زاد من اصلا مجاب نمی شوم که صانعی آزاداندیشتر از دیگر فقیهان ما باشد بل دیگران شاید روشن اندیشترند. نباید یک موضع سیاسی کم بنیه ما را دچار توهم کند. آقای صانعی اگر هم برخی نرمهای معاصر را سعی می کند در برابری دیه و قصاص میان زن و مرد جا بدهد نه از باب دلبستگی به حقوق بشر است بل از باب ناکافی دانستن ادله روایی و نقد سنتی کردن آن ادله است. نقدی که هیچ حوزه رفته متوسطی را هم قانع نمی کند. یا اگر کدیور در نشان دادن نابرابری ها در فقه می کوشد این هیچ چیزی را تغییر نخواهد داد زیرا ایشان بر وفق همان سنت مشغول فتوا دادن است پس اگر نابرابری هست چرا در مبانی دگرگونی راه نمی یابد و هنوز روایات شکل گرفته در سیصد بعد از اسلام مبنای خردورزی این به اصطلاح نوادیشان قرار می گیرد. شما ساسانم عزیز در جایی نوشته بودید که یک روحانی شجاع بیاید و نابرابری ها و چه و چه را در فقه نشان دهد. به نظر من فقه هیچگاه اینگونه تغییر نی کند زیرا متصلبتر از این حرفهاست. تنها یک دنیای متمایز و عقلانی( یک پارادایم/گفتمان نو) که روشنایی اش بر بشر ثابت شده باشد مثل منع برده داری در دنیای مدرن می توانست باب عتق و رقبه رااز کتب فقه خارج کند. نیز آوردن نگاه تاریخی در فهم پدیده ها می تواند دگرگونی ایجاد کند نه مثلا مقاله سیاسی غروی در باره حادثه غدیر زیرا این مقاله هیچ داده ای را روشن نمی کند اما مثلا کار مدرسی در باره شیعه(مکتب) در فرایند تکامل اثرگذار است زیرا یک تحقیق بنیادی چند ساله است که اگر ده سال دیگر هم در آن می پژوهید و گسترشش می داد بیشتر نفوذ می کرد.تازه مدرسی اعلام کرد به سنت و عقاید سنت پابند است می دانید چرا؟ زیرا این نوع رفتار بیشتر خواننده ایرانی را که گارد گرفته به سمت او می کشاند و سخنش را محل رجوع می سازد. اما آیا در حوزه کسی کار کدیور در باره اجتهاد رهبری را می خواند؟ و اگر بخواند می پذیرد؟ من که مطلعم می گویم نه و حق با آقای مومن است که گفت این کتاب را طلبه ای که جایی در حوزه ندارد نوشته است زیرا این یک قاعده عقلانی است که دشمن نمی توان در باره دشمنش داوری صحیح بکند ولو اینکه تمام نکات استدلال و تبیین و مبانی تحقیق هم رعایت شده باشد که در بسیاری موارد رعایت شده است. ضمن اینکه کدیور عیب بزرگ خود را یعنی اینکه نخستین بار است در تاریخ فقه شیعه که یک فقیه در رد کلیت اجتهاد یک فقیه دیگر یک کتاب بلند بالا می نویسد نمی بیند. تازه حوزه هیچگاه به سخن آدمی که خارج از قاعده سخن بگوید و نرم حوزه را بهم بزند گوش نمی کند.البته به افراد سیاسی کاری ندارم که سیاست را چاره کار می دانند و جز پیشبرد پروژه خود نمی اندیشند. اما کسی که مبانی نو بیاورد تاریخ او را می پذیرد و حوزه هم به مرور مجاب می شود.مثلا اگر فقیهی پیدا شود و بگوید(یعنی خود این راه را برود و مکتب ایجاد کند) هر حوزوی برای فتوا در باره دیات و قصاص و جرائم باید دانش جنایت شناسی و جرمشناسی مدرن بخواند و تا این علوم و علوم نو دیگر را نیاموزد حق فتوا ندارد آنگاه به مرور زمان فقه پالایش می شود و راه بر عقلانیت باز می شود همانطور که در سده سوم و چهارم اصول فقه چونان ستونی نو و برآمده از فلسفه به دانش فقه چبید و به آن شکل و سامانی داد گرچه نتوانست آن را کامل در حیطه نفوذ عقلانی خود نگه دارد.بگذریم که به مرور اخباریت بر عقلانیت(اصولگرایی/اجتهادگری) چیره شد و وضع با استبداد حکومتی گره خورد و بدتر شد اما در دنیای نو دیگر راه بر فقه سنتی بسته است و هیچگاه نمی توان با مسائل مستحدثه(اصطلاح باب دل فقیهان سنتی) از دری وارد شد و سالم بیرون آمد که آدمهای سده سوم و چهارم ساخته اند.
در باره شما هم باور دارم نسبیت گرایی کم رنگی، مقالات تان را می آزارد دوست دارم در این سخن از باب تذکری از یک خواننده علاقلمند به نقد و حقیقت در آن به دیده اغماض بنگرید. مثلا شما در مقاله ای در باره یک موضوع مذهبی(تعدد زوجات پیامبر) از این سخن رانده اید که سنتیان و مدرنیان مشترکا دچار تاریخ پریشی اند زیرا در مواجهه با این موضوع دنیای دور را با ارزشهای مدرن می سنجند و یا ارزشهای سنت را مطلق می کنند و این به زعم شما خطاست در حالیکه همین سخن کل محتوای مقاله شما را از ریخت می اندازد و گویی در حال نشستن بر شاخه نقد، ساقه آن را می برید. عقلانیت یک فرایند تکامل است و حقا هرچه انسان مدرنتر و متمدنتر باشد بیشتر به سامان دادن به ارزشها و باورهایش می اندیشد و کل علوم تجربی و انسانی تلاشی در این جهت است.نمی توان پذیرفت هرچه در باره گذشته بگوییم زمان پریشی است زیرا ما میخواهیم گذشته را عقلانی کنیم و راه عقلانی شدن آن هم این است که با نگرش بیشرین انسانها در بیشترین زمانها مقارن و هماهنگ باشد و اگر عقلانی نشود حادثه کلیسای سنت بارتملی یا داعش را بیرون می دهد و کل تمدن را تهدید می کند من را به بربریت و چه و چه تمدن نو ارجاع ندهید که این بربریت محصول عقلانی شدن نیست بلکه محصول رها شدگی از عقلانیت و یا محدویتهای بشر و بدیهای نفوذ کرده در درون هر کداممان است که در شکل انقلاب و جنایت و کشتار و جنگ بروز می کند. بگذرم.جدا عرض می کنم که از مسئله گل گشادی تأویل در نکات و نوشت های خوبتان غفلت نکنید من خواننده آن را به آسانی می بینم و نقدتان می بایست بازخورد نگاه خواننده را هم لحاظ کند والا تبدیل به همانی می شود که در صدد نقدش هستید.
در آن کامنت هم منظورم این نبود که شما خطاکارید و من و امثال من بری از خطا. خطاهای تلنبار شده من(یا حتی بخوانید ارزشهای کمتر شناخته شده فرد برای عموم) اما چون کمتر به چشم می آید-زیرا در سطح رسانه در چشم تماشاگران ننشسته ام- کمتر با واکنش مواجه می شود و همین من را تا زمان در چشم آمدن دل خوش می کنداما وقتی تصمیم بگیرم در سطح رسانه های فراگیر، از حقیقت و نقد بگویم می بایست-نه ریاکارانه- بل طبیبانه نخست چاقوی جراحی بر کار و کنش احیانا منافی ذهنیت عموم مخاطبانم بنهم تا در چشم آنها بمانم. اگر این ریاکاری است بگو چکنیم تا سخن محتملا حقمان را یک ناآشنا/غریبه با ارزشهای شخصی ما، آنرا بشنود و نرمد. می گویم ضرورتی ندارد چیزی که نزد مخاطب ایرانی امری خصوصی است ما بی محابا در آوردن آن به حوزه عمومی اصرار ورزیم.
علی گرامی
احساس می کنم با شوق و اشتیاق در پی یافتن آشنایی قدیمی هستید یک احتمال بدهید من آن آشنایی که به شما معرفی کرده اند نباشم. این را نه منباب جانماز آب کشیدن گفتم بلکه بیشتر ازآن جهت است نکند زمانی که یکدیگر را بشناسیم از خودتان دلخور شوید. تعدد زوجات پیامبر و بربریت تمدن نو را من نگفته ام.
موانع و راه کار های تحول در حوزه ها در تخصص بنده نیست و البته شما بهتر می دانید لیکن به قول معروف نیازی نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم. یک نمونه خوب و سرمشق راه گشا همین غرب است به نظر من. تاریخ مسیحیت را از آغاز تا امروز که بخوانید سر شار است از دگر گونی های ریز و درشت سطحی و عمیق. لوتر را همه به عنوان پدر اصلاحات کلیسا می شناسیم ولی می دانید در باره یهودیان و مسلمانان چه مواضع سرسختی داشته و فتوای قتل آنان را صادر کرده؟ چنین فردی را از بنیان گذاران مدرنیته می دانند که درست هم هست.
بنده از علما و طلبه های حوزه توقع معجزه ندارم همین اندازه که آیت الله منتظری بیاید و بگوید فقه سنتی برای اداره کشور کافی نیست بارقه امیدی در دلم ایجاد می کند. این سخن از یک دیدگاه مدرن چه بسا کودکانه به نظر آید چرا که امری است مسلم و هر بچه دبستانی آن را می داند لیکن از موضع حوزه علمیه که صغری و کبرایش را از روایات و قرآن استخراج می کند و آن را لایتغیر و ابدی می داند یک تحول است. به قول نوری زاد خودمان ترک برداشتن پوسته است.
عقل همان گونه که اشاره داشتید کلید حل معما است. هنگامی که به حکم عقل روشنایی موضوعی بر بشر ثابت شده باشد جایی برای تردید باقی نمی ماند. کار مدرسی را نمی شناسم. سعی می کنم پیدایش کنم باید کار جالبی باشد. کار کدیور فکر نکنم کار تازه ای باشد. مگر نه این که آیت الله منتظری عدم کفایت مرجعیت خامنه ای را اعلام کرد؟ و دیگران. کدیور تنها سعی در تبیین موضوع دارد. کدیور را دشمن و خارج از حوزه قلمداد کردن بی انصافی است و ظلم است در قبال طلاب آزاد اندیش. قرار نبود اصل را بر موضوع گذاریم و نه شخص؟
اولین چیزی که در حوزه ها قربانی می شود آزاد اندیشی است. جزم لازمه تفکر دینی سنتی شده است. روحانی شجاعی می طلبد که این پوسته را بترکاند. جنایت شناسی و جرم شناسی الفبای کار باید باشد و دیگر علوم اجتماعی و این به غیر از آزاد اندیشی میسر نیست.
این را هم فراموش نکنید که سر اندر پای بحث حوزه در کلیت خود در حال کوچک شدن است. جامعه امروزی چه بسا حوصله نداشته باشد منتظر صدور فتوی آیت الله های مدرن بنشیند. سیلی در راه است بنیان کن. خوب یا بد دست من و شما و آیات عظام نیست. می آید و همه را می برد و دنیایی نو می سازد.
سلام و وقت به خیر آقای نوری زاد عزیز.
تبریک به مناسبت برپایی نمایشگاه
نامه ای که گفته بودن را برای تان میفرستم
امید که راه گشا باشد برای آینده ای به دور از بی عدالتی، نابرابری و ستم.
——————
نامه یک چوپان زاده به شاهزاده رضا پهلوی
جناب شاهزاده رضا پهلوی
من یک چوپان زاده ام، که خود نیز چوپانی کرده ام. اتفاقات پیرامونم مرا بر آن داشت تا با شما گفتگویی را بیاغازم. تاریخ گواه است که در زادگاه ما رسم بر این بوده که چوپان زادگان نه تنها با شاهزادگان بلکه با نوکران شاهزادگان نیز نمی بایست سخن میگفتند، اما من بنا دارم سنت شکنی کرده و اولین چوپان زاده ای باشم که شاهزاده ای را به گفتگو میخواند.
به کسری بگفتند کای شهریار …. عقابی گرفته است بازت شکار
بگفتا به چوبش بکوبند پشت …. که با مهتر خود چرا شد درشت؟
درشتی ها و تلخی های سخنم را بر من ببخشایید چرا که حقایقی در آن نهفته است. و “تلخی به یاد آر که خاصیت دواست” اما پیش از آغاز سخن؛ ضروری می بینیم که مختصر توضیحی بدهم درباره اینکه چوپانان کیانند؟ و چوپان زادگان در زادگاه من و شما چگونه روزگار میگذرانده اند و میگذرانند؟
چوپانان مدیران توانمند و فهیمی هستند که روستائیان بخش مهمی از دارایی هایشان را به آنان می سپارند تا آنها با بهره گیری از هوش و درایت شان امانتی را که در اختیارشان نهاده شده بهره ور کرده و پس از سپری شدن مدت معینی به صاحبان اصلی باز گردانند. و چوپان زادگان، سختی دیدگان و بارِ فقر کشیدگان و تلخیِ محرومیت چشیدگان اند. همانگونه که گفتم، من یکی از این چوپان زادگانم. یعنی نه تنها در فقر و محرومیت قد کشیده ام بلکه اگر تلاش کرده و بر اساس استعداد و توانایی فردی راهی گشوده ام بسوی آینده، تیرآهنی لای چرخ زندگی ام گذاشته شده تا از پا نهادن در آن راه منصرف شوم، اما خوی و خصلت چوپانی مرا به یافتن بیراهه ای کشانده است و حرکت بسوی هدف.
جناب شاهزاده
مایلم گفتگو را با این حکایت گلستان اغاز کنم که،
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند. صاحبدلی بر او بگذشت و گفت: تو را مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندان چرا همی دهی؟ گفت: از بهر خدا می خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان
گمان می کنم در این سه دهه ای که از تاجگذاری شما میگذرد، خیرخواهانی به صورت پنهان و آشکار از شما خواسته باشند که : از بهر خدا مخوان و شما توجهی ننموده و گمان کرده اید عمل به این سخن گرانقدر برایتان گران تمام می شود. آن را به هیچ گرفته اید و این به هیچ گرفتن ها شما را به هیچ کشانده است. از همین روست که سخنان ارزانتان به ارزنی نمی ارزند. به عنوان مثال یکی از این سخنان ارزان، لافِ شکایت از رهبر جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه بود؛ که چندین سال پیش مطرح کردید، که به محضی که شنیدم با دوستانم گفتم: این بیشتر به یک نمایش مضحک و درد آورشباهت دارد تا یک حرکت جدی. مضحک از آن رو که لاف خام است و دردآور از آن جهت که دامی است گسترده در راه عوام . و “هر که این باور کند از ابلهی است” و آخرین این سخنان پیامی بود که به مناسبت کوروش هخامنشی داده و او را پدر بشریت قلمداد نموده اید. و سخنان بسیار دیگر که وقتی در کنار سخنان سخیف آقای احمدی نژاد قرار میگیرند، این نتیجه حاصل می شود که سخنان احمدی نژاد هوشمندانه ترند.
آقای پهلوی
هرازگاهی که با شبکه های تلویزیونی مصاحبه میکنید؛ یا تماشا نمیکنند یا پس از شنیدن چند جمله نتیجه گیری می کنند که :
می نماید سیری این حیلت پرست …. والله از جمله حریصان بد تر است.
اما همین اظهار نظرهای ورز نخورده و بیانیه های بی بنیه تان به غیر از آنکه شما را مضحکه خاص و عام می کند ، بندی به بندهای ما میفزاید. یکی از اتهام های چوپان زاده فرهیخته و نجیبی مثل ستار بهشتی که منجر به کشته شدن او شد این بود که تحت تاثیر اظهارنظرهای ورز نخورده شاهزاده است (اتهام سلطنت طلبی). درحالی که نوشته های باقی مانده از آن چوپان زاده فهیم بیانگر آن است که اگر او در سال 57 میزیست یکی از پیشروان قیام علیه استبداد پهلوی می بود.
امیدوار بود آدمی به خیر کسان …. مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
جناب شاهزاده
اطرافیانتان در حق شما بدی کرده اند . خیر خواه شما نیستند،”مگسانند گرد شیرینی”. و به تعبیر مولوی قصابانند که “خانه دیو است دلهای همه”. اینان در دوران جلا ل و جبروت پدرتان ستم کرده اند و به خوبی میدانند که شما از آن ستمگری ها بی خبرید و نیز میدانند که پایگاهی و جایگاهی در میان مردم ندارند . توهم برایتان آفریده اند تا در کنار شما به مطامع خود برسند . چنان وانمود می کنند که با دشنام دادن به گردانندگان جمهوری اسلامی میتوان عزتی و حرمتی به دست آورد . اگر چنین باشد باید رجوی و اطرافیانش گوی سبقت را از آنان ربوده باشند ، که در این سالهای دراز زننده ترین فحش ها و زشت ترین القاب را نثار ایت الله ها کرده اند.
عشوه های یار بد منیوش هین
دام بین ایمن مرو تو بر زمین.
آقای پهلوی
هر رژیم حاکمی در هر گوشه دنیا، اگر سدی می سازد تا از به هدر رفتن آب رودی جلوگیری شود به وظیفه اش عمل نموده ، اما اگر سد راه خردمندان و فرهیختگان قوم شده و قومی را مامور لجن مال کردن آنان کند خیانت کرده است که پدر و پدر بزرگ شما نیز از این قاعده مستثنا نیستند. پدر شما سدهای بسیاری ساخت، هم در برابر آب رودخانه ها و هم در برابر خردمندان و اهل علم و ادب و فرهنگ. راه خردورزی و عقلانیت را سد کرد و همان سدها طغیان کرده و دودمانش را ویران کردند. اما فرض کنیم تمام مورخان درباره آن سدسازی ها دروغ گفته اند . هرچه بود ” آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت”.
شاهزادگی را در انبار خانه بایگانی کنید تا آذوقه موریانه ها شود و “عرضه کن گر هنر و دانش و فضلی داری”. یاری خواستن از مردگان برای زندگی کردن , نشانه ناتوانی و درماندگی و نا امیدی است.
چارچشمی تو ز عشق مشتری …. بر امید مهتری و سروری
مشتری خواهی بهر دم پیچ پیچ …. تو چه داری که فروشی؟ هیچ هیچ
در یکی از مصاحبه های تان گفتید که 62 میلیون دلار از آنچه توسط پدرتان از ایران برده شده بود، در اختیار شما گذاشته شد. آن هم در آمریکا، یعنی سرزمین فرصت ها، بگذارید حقیقت تلخی را عریان کنم، اگر اندکی از آن همه امکانات و فرصت ها در اختیار هر چوپان زاده ای بود با تلاش و پشتکار و با اراده و همت و با عقل و درایتش امروز بر صندلی یکی از پست های کلیدی آمریکا تکیه زده بود. اما شما چه کرده اید؟ امکاناتی را که در اختیارتان بوده به دست بدخواهان زادگاه خود سپرده اید تا ترویج خشونت کنند! بدزبانان را دور خود گرد آورده اید تا به آزادیخواهان و دگراندیشان ناسزا بگویند، به مصدق و یارانش بی حرمتی کرده و به ایمان مردم توهین کنند، بی آنکه به آنان تشری زده شود که: بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست و این بی حرمتی ها ریشه در گفته های مادرتان دارد که در مصاحبه های شان چشم در چشم ما میدوزند و میگویند: مردم ایران از دم بی شعورند حال آنکه شما بهتر از هر کسی باید بدانید که دستان مادرتان (به عنوان نفر دوم حکومت به مدت بیش از بیست سال) به همه خون هایی که بی گناه ریخته شده آلوده است.
جناب شاهزاده
الان بیش از سه دهه است که بیانیه می دهید و مردم را به قیام و شورش میخوانید. آیا هرگز از خود پرسیده اید که: چرا مردم اظهارات و بیانیه های شما را جدی نمی گیرند؟ اگر پرسیده اید و پاسخی نیافته اید. از یک چوپان زاده بشنوید که: جدی گرفتن سخنان شما, از بیم مار در دهن اژدها شدن است پس “از بهر خدا مخوان”.
گذشت آنکه دلهایی در شکنج موی ولیعهد بود
گذشت آنکه کشوری پر زگفتگوی ولیعهد بود
گذشت آنکه سراپای مردمی به زور و به ضرب
به سان آینه مجذوب روی و موی ولیعهد بود.
چوپان زاده خسرو آذربیگ
آبان 93
“همه بخونید, خیییلی قشنگ و آموزندست”
سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد… من هم استوار بودم و تنومند! من راانتخاب کرد…
دستی به تنه و شاخه هایم کشید، تبرش را در آورد و زدو زد… محکم و محکم تر…
به خودم میبالیدم، دیگرنمیخواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود.
میتوانستم یک قایق باشم، شاید هم چیز بهتری…
درد ضربه هایش بیشتر می شد و من هم به امید روزهای بهتر توجهی به آن نمیکردم…
اما ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، شاید او تنومند تر بود، شاید هم نه! اما حداقل به نظر مرد تبر به دست آن درخت چوب بهتری داشت، شاید هم زود از من سیرشده بود و دیگر جلوه ی برایش نداشتم،
مرا رها کرد با زخم هایم، واو را برد…
من نه دیگر درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه، نه عصایی برای پیرمرد و نه قایق و… خشک شدم…
میگویند این رسم شما انسانهاست، قبل از آن که مطمئن شوید انتخاب میکنید و وقتی با ضربه هایتان طرف مقابل را آزار می دهید او را به حال خودش رهامیکنید!
ای انسان تا مطمئن نشدی تبر نزن! تا مطمئن نشدی، احساس نریز… دیگری زخمی می شود… خشک می شود!
تقدیم به استاد
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﮊﻧﻮ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺍﻭﺭﺍﻧﯿﻮﻡ ﻭ ﺩﺭﺻﺪ ﻏﻨﯽ ﺳﺎﺯﯼ! ﺗﻮﺍﻓﻖ ﺧﻮﺏ ﯾﺎ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻬﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﺭﺯﺩ
.
ﺍﻣﺎ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﯾﺎﺩﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﺑلندﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ … ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﻇﺮﯾﻒ، ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺳﻌﻠﯽ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ،ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﮐﺘﺮﺍﯼ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻞ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﯾﺲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺎﻝ1321 ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﻠﻪ ﭘﻠﻪ ﻃﯽ30ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ
.
ﺍﯾﺸﺎﻥ، ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1321 ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﺎﺳﯽ 1322 ﺩﺑﻴﺮ ﺩﻭﻡ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﻮﺋﻴﺲ 1323 ﺩﺑﻴﺮ ﺍﻭﻝ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻟﻬﺴﺘﺎﻥ 1326 ﺭﺍﻳﺰﻥ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ 1331 ﺳﻔﻴﺮ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻭﺭﺷﻮ 1338 ﺩﺑﻴﺮﻛﻞ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﻣﺮﻛﺰﻱ ﺳﻨﺘﻮ ﺩﺭ ﺁﻧﮑﺎﺭﺍ 1340 ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1347 ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1349 ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1351 ﺗﺎ 1357 ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺭ ﺁﺷﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﺮﺩ
.
ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺷﺪ،ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ،ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ، ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻣﺘﻬﻤﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺟﺮﻣﺶ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 1975 ﺍﻟﺠﺰﺍﯾﺮ (ﺣﺪﻭﺩ ﻣﺮﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﻧﺪﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﺧﻂ ﺗﺎﻟﻮﮒ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ) ﻭ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺍﺣﺪﺍﺙ ﻧﯿﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﺑﻮﺷﻬﺮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ.ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻧﻔﺖ ﻭ ﮔﺎﺯ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻣﺼﺪﺍﻕﺗﻀﯿﯿﻊ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۲۲ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ۱۳۵۸ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑﻪ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺧﻠﺨﺎﻟﯽ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ، ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﻣﻔﺴﺪ ﺍﻟاﺮﺽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ 11 ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺳﺎﺑﻖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻗﺼﺮ ﺗﻮﺳﻂﺧﻠﺨﺎﻟﯽ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﺪ.ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭﯼﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﺷﺪ، ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺎﺯﺣﻤﺖ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺭﺍﻧﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺭﺛﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻧﺪ
.
ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ، ﻋﺒﺎﺳﻌﻠﯽ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﺯﯾﺮ ﺧﺮﻭﺍﺭﻫﺎﺧﺎﮎﭘﻮﺳﯿﺪ … ﺟﻨﮓ ﺷﺪ، ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 598 ﺑﺎ ﻋﺮﺍﻕ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻣﻔﺎﺩ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 1975 ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﺧﺎﺋﻦ ﺑﻮﺩ!!ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﺗﻤﯽ ﺷﺪ ﺣﻖ ﻣﺴﻠﻢ ﻣﺎ، ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺧﺎﺋﻦ ﺑﻮﺩ
!
رضا شاه .ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ ، ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﺳﺎﺧﺖ ،ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮﯼ ﺳﺎﺧﺖ ، ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﺳﺎﺧﺖ ، ﺟﺎﺩﻩ ها ﺭﻭ ﺳﺎﺧﺖ ،ﭘﻞ ﻫﺎﺭﻭ ﺳﺎﺧﺖ ، ﻣﺮﺯﻫﺎﺭﻭ ﻣﺸﺨﺺ ﮐﺮﺩ،ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺭﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ،ﮐﺸﻮﺭﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﺭﻭ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﮐﺮﺩ،ﻧﻔﺖ ﺭﻭ ﻣﻠﯽ ﮐﺮﺩ،ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﻻﯾﺸﮕﺎﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻭ ﺳﺎﺧﺖ، ﺑﯿﻤﻪ ﺭﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ،ﺩﺯﺩﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﻧﻪ ﺭﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﺮﺩ،ﺷﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ ، آﻣﺮﯾﮑﺎ ﺭﻭ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻧﻔﺘﯽ ﮐﺮﺩ،ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎﺭﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩ،ﺟﺰﯾﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﺐ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﻭﻣﻮﺳﯽ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ، ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﻤﻠﻪ ﯼ ﻋﺮﺑﻬﺎ ﮔﺮﻓﺖ،104 ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﻋﺮﺍﻕ ﺟﻨﮓ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﻧﯿﺮﻭ ﻣﻨﺪﯼ ﺍﺭﺗﺶ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺎ ﻋﺮﺍﻕﻣﯿﺠﻨﮕﻨﺪ .
ﺍﺯ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺷﻮﺭﻭﯼ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺩﺑﺮﺩ ﻭ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺻﻨﻌﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼﺍﺗﺤﺎﺩﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺭﺷﻮ ﻭ ﻧﺎﺗﻮ ﺭﻭ ﺟﺬﺏ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ،ﻭﺭﺷﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺎﺯﯼ ﺍﺭﺍﮎ ﻭ ﺗﺒﺮﯾﺰ رﻭ ﺳﺎﺧﺖ ،از ﻏﺮﺏ ﻭ آﻣﺮﯾﮑﺎ ﻧفت و ﮔﺎﺯ و ﺧﻮﺩﺭﻭ، ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﺭﻭ ﻭﺍﺭﺩﮐﺮﺩ،ﺣﻖ ﺭﺍﯼ ﺑﻪ ﺯﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩ،ﺯﻧﺎﻥ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭﻣﺪﯾﺮﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﻭ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﺳﺎﺧﺖ،
ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺭﻭ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﻫﻤﮕﺎﻧﯽ،ﻭﺭﺯﺵ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩ،ﭘﻮﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ 10 ﺍﺭﺯ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽﺍﮔﺮ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﯿﯿﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﮐﻨﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻦ ﺑﺎ ﺭﯾﺎﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻥ،ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﺁﺳﯿﺎﯾﯽ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﺮﺩ،ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ،ﺍﻭﭘﯿﮏ ﺭﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻧﻔﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺮﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻔﺮﻭﺷﻪ،ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺍﻭﭘﯿﮏﺩﺍﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩ،
ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻦ، ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭘﻮﺷﺶ ﺑﻮﺩ،ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﻫﺎ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩﻥ ،ﺑﺴﯿﺎﺭ ﯼ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺟﯽﻫﺎ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻧﺪ،ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺩﯾﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ، ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ،ﺳﺮﮐﺮﺩﮔﺎﻥ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺭﻭز ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻥ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻥ، ﻭ ………….. ﺍﮔﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺘﻪ ﭘﺲ ﺗﻌﺎﺭﯾﻒ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ
قضاوت بامردم
عبدالله 2
4:07 ق.ظ / نوامبر 21, 2014
سلام به ناظران گرامی
مزدک غیرگرامی لاعلیک سلام . مصلح عزیزمثل تو بی ادب نبود ؛بنده خدامصلح درآخرین پیامش درپست”نشانی نمایشگاه”
باخداحافظی ازهمه وباپوزش ازهمه بخاطر اشتباهش درامتیاز خوانی باهمه وداع گفت وعذرخواهی کرد.
این نامردی ازویژگی های تو است که به همه مسلمانان واعتقاداتشان توهین کرده ای پوزش نطلبیده ای .
واین نوری زادبی خاصیت ازغیرت مسلمانی همچنان ///// تورا منتشر می کند وهیچ خجالت هم ازمسلمانی اش وازمسلمانان دیگرنمی کشد.
وماتورا انسان تلقی نمی کنیم بلکه یک // آنهم دراین سایت هردمبیل وگرنه درخارج وبیرون ازاینجا نمی توانی یک کلمه ازاین //گوئی هایت را پیش هرمسلمان باغیرتی ابرازکنید دیگرهاشورهای نوری زادآنجانیست که // را هاشوربکشد؛چنان /////.
باپوزش ازدیگر ناظران گرامی
عبدالله 2
…..
چناب عبدالله شماره 2 در این کامنت شما چند موضوع را مطر ح کردید که لازم می بینم توضیح دهم . از عذرخواهی آخوند مصلح میگذرم .ولی در مورد مردی و احترام به اعتقادات مسلمین و عذر خواهی از مسلمین باید بگویم که چناب شما در اشتباه هستید.مردی به زدن و کشت و کشتار و ترور و شکنچه و غارت و دروغ و دزدی نیست چون ارگ چنین بود کسانی مثل خمینی و استالین و هیتلز و چنگیز و آتیلا …بسیار دلیر و مرد بودند و الگوی بشریت!نه هموطن مردی به رعایت حقوق دیگران و احترم به حقوق مردم و سعی و کوشش برای آبادی و یشرفت مردم در چامعه است.شما به اندازه ایی که در یک چامعه نیرو میگذاید و همت به خدمت به مردم می نهید و باری از دوش مرمانی بر میدارید و از مردم ازاری دوری می کنید بهمان اندازه مردید! والا نمی گفتند سگی بگذار ما هم مردمانیم و یا بقولی می بخور منبر بسوز و مردم ازاری نکن…حال ببینم شما مسلمین در 1400 سال تا چه اندازه مرد بوده اید و همین 36 سال چه بر روزگار مردمانی آورده اید که از آنها توقع احترام دارید؟ موضوع دوم که من بارها دراین سایت توضیح داده ام احترام به اعتقادات و مقدسات است. هیچ اعتقادی و یا نوشته ایی و ا ایدیولوژیی و یا دینی مالکیت نمی شناسد و به کسی تعلق ندارد حتی به بنیان گذارش.شما مسلمین تا زمانیکه این موضوع را درک نکنید ضربه می خورید و از همه کس و همه چیز بی زاری می چویید و مچبور به کشت و کشتار و ترور وخود منفچر کردن …خواهید بود.این یک اصل مهم در زندگی و چوامع مدرن و متمدن است ولی شماها چون هنوز در عهد دقیانوس بسر می برید و از دنیای مدرن چز اسباب شنود و شکنچه اش را نمی شناسید از قافله تمدن عقب مانده اید.آخه کسیکه بقول شیرازیها سی حسین تشنه لو خودشه گل مالی کنه و بر سر و سینه بزنه و قمه بزنه آنهم بعد از 1400 و بر مبنای مشی // و آنهم برای کسیکه خودشو آماده برای بهشت رفتن کرده چه احترامی برمی انگیزد تا دیگران به او و افکارش احترام بگذارند؟شما مسلمین مالک اسلام نیستید چون اسلام را هر کسی که بنیان گذاشته چه محمد و یا دیگری و یا دگرانی درقید حیات نیستند و تازه اگر بودند هم کسی برایشان تره هم خورد نمی کرد.چون ادعایی که اسلام کرده سرنوشت کل بشریت را نشانه گرفته و بر زندگی تمام افراد بشر تاثیر گذاشته ملیونها انسان کشته و غارت شده اند بعد تو توقع داری که من به عقایدی ایچنینی احترام بگذارم؟شما در هر دادگاهی آزاد و و در هر کشور دمکراتیکی محکوم هستید.بله اگر من به افراد توهین کنم که هیچوقت چنین کاری را نمی کنم حق باشماست که عذرخواهی کنم ولی نه برای انتقاد و یا به /// ایدیولوژی ترور و وحشت و سبعیت!هرگز!هر مسلمانی که از انتقادات و /// اسلام ناراحت می شود باید در عقلش شک کند.چون چنین حقی را ندارد چون مالک اسلام نیست .چون الله بقول خودش به همه تعلق دارد و در مالکیت کسی نیست!
ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﺰﺩﻙ ﻋﺰﻳﺰ
ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ اﻳﻦ ﺣﻖ ﻣﺴﻠﻢ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺣﻘﺎﻕ ﺣﻘﻮﻕ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪﺗﺎﻥ ﺑﺮﺁﺷﻮﺑﻴﺪ و ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﻴﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺮاﻱ ﺧﻴﺮﺧﻮاﻫﺎﻥ ﺟﺎﻱ ﺑﺤﺚ ﺩاﺭﺩ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﻧﻪ ﺑﺮاﻱ ﻃﻠﺒﻜﺎﺭاﻥ و ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺳﺖ ﭘﻴﺶ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﺣﺪاﻗﻠﻲ ﻗﺎﻧﻊ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻌﻴﻦ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﺑﻨﺪﻩ اﮔﺮ ﺧﺮﺩﻩاﻱ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺩاﺭﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺟﻨﺒﻪ ﺗﺎﻛﺘﻴﻜﻲ ﺩاﺭﺩ ﺗﺎ ﻣﺒﻨﺎﻳﻲ ”
ﺑﻨﺪﻩ ﺷﻜﻲ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ و ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻬﺎ اﻳﺮاﻧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﻣﺸﻜﻠﻲ ﺑﺎ اﻋﺘﻘﺎﺩاﺕ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ و ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻋﻘﻴﺪﻩاﻱ ﻧﺪاﺭﻳﺪ و ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻋﻘﻴﺪﺗﻲ ﺧﻮﺩ اﺯ ﮔﺎﻭ ﭘﺮﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ و ﻣﺴﻴﺤﻲ و ﻳﻬﻮﺩﻱ ‘ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﻧﻜﺎﺗﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ و ﺟﻠﻮﻱ ﺳﻮ ﺗﻔﺎﻫﻤﺎﺕ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﺩ ‘ ﺷﻤﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻨﺘﻘﺪ اﺳﻼﻣﻲ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﻴﺖ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﺪ ‘ اﻳﻦ اﺻﻞ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺳﺖ ‘ ﺑﻨﺪﻩ ﺷﻜﻲ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ اﮔﺮ ﺭﻭﺯﻱ ﺩاﻋﺸﻲﻫﺎ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﻳﻔﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ اﺯ اﺳﻼﻡ ﺩاﺭﻧﺪ ﺑﺮ اﻳﺮاﻥ ﻣﺎ ﺣﺎﻛﻢ ﺷﻮﻧﺪ ‘ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﮔﺮاﻣﻲ ﻣﺎ ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﻣﺼﻠﺢ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺭا ﺑﺮ ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺗﺎﻓﺖ ‘ و اﮔﺮ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﻂﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﺳﻼﻣﻲ ﺩاﻋﺶ ﺭا ﻏﻴﺮ اﺳﻼﻣﻲ ‘ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ و ﻭﺣﺸﻲ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻧﺎﻣﻴﺪ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻧﻘﺶ ﻣﺰﺩﻙ ﺭا ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺩاﺷﺖ ‘ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻓﺮﺿﻲ ﺩاﻋﺶ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻴﭻ ﺗﻮﻫﻴﻨﻲ ﺑﻪ اﺳﻼﻡ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﺪﻋﺘﻬﺎﻱ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩاﻋﺶ ﺭا ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ اﺳﻼﻡ ﻧﻤﻴﮕﺬاﺭﻧﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﺩاﻋﺸﻴﺎﻥ ﻭﻝ ﻛﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و ﻫﺮ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﻲ ﺭا ﺩﺭ ﺩﻳﻦ ﺧﺪا ﻛﻪ ﻳﻜﻲ ﻫﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻧﻤﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ‘ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺼﻠﺢ و ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ اﮔﺮ ﺩﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩاﻋﺸﻴﺎﻥ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﻮﻧﺪ ﻫﺮ ﺳﻪ ﺑﻪ اﻋﺪاﻡ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ﭼﺮا ﻛﻪ اﺯ ﻧﻆﺮ ﺩاﻋﺸﻲﻫﺎ ﺗﻮﻫﻴﻨﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﺟﺎﻣﻌﻞﺷﺮاﻳﻄ اﺳﻼم ﺭا ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻳﺪ و ﺗﺨﻢ ﺗﻔﺮﻗﻪ ﺭا ﺑﻴﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﺎﺷﺘﻴﺪ ‘ﭼﻪ ﺗﻮﻫﻴﻨﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻛﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﻧﺎﻡ اﺳﻼﻡ ﺣﺎﻛﻢ ﻛﺮﺩﻳﺪ و ﺑﺎ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﻔﺎﻕ اﻓﻜﻨﺪﻳﺪ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩاﺩﮔﺎﻩ ﻓﺮﺿﻲ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ و ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻟﻴﻞ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ﻓﺎﻳﺪﻩاﻱ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻓﻘﻴﻪ ﺟﺎﻣﻊاﻟﺸﺮاﻳﻄ ﺩاﻋﺶ ﺣﻮاﻟﻪ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ و اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻫﻴﭻ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﻳﻨﻲ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺩاﺩﮔﺎﻩ ﺩﻳﻨﻲ ﻃﺮﻓﻬﺎﻱ ﺩﻋﻮاﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻗﺎﻧﻊ ﻛﻨﺪ و ﺑﻪ ﺭاﻩ ﺭاﺳﺖ ﻫﺪاﻳﺖ ﻛﻨﺪ ‘ اﺣﺘﻤﺎﻻ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻴﺮﺑﺎﺭاﻥ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ‘ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﻣﻦ ﺗﻮﻫﻴﻨﻲ ﻧﻜﺮﺩﻡ ‘ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ﭼﺮا ﻛﻪ اﻳﻦ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺯ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺭا ﻣﻌﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ و ﺑﺮاﻳﺶ ﺣﺠﺖ ﺷﺮﻋﻲ ﺩاﺭﻧﺪ و اﺣﺴﺎﺱ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ
اﺗﻔﺎﻗﺎ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ اﺷﺎﺭﻩاﻱ ﺩاﺷﺖ ﺑﻪ ﺣﺎﻣﺪ ﻋﺰﻳﺰ و ﺟﻌﻞ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ اﻭ ‘ و اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺟﺎﻣﻊاﻟﺸﺮاﻳﻄ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ (ﻗﺼﺎﺹ ﺣﻜﻤﻴﺴﺖ ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ) ﺟﺒﻬﻪ ﻣﻠﻲ ﺭا ﻣﺮﺗﺪ اﻋﻼﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ‘ اﺯ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺯاﺩﻱ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﺭ اﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻪ ‘
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺻﻔﻮﻳﻪ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻫﺰاﺭ اﻧﺴﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺮﻡ اﻳﻨﻜﻪ اﺳﻼﻡ ﺭا ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻩ و ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺣﻖ ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ ﺭا ﮔﺮﺩﻥ ﺯﺩﻧﺪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭘﺮ اﺳﺖ اﺯ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻱ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻪ ﻭﻟﻲ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰ
ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﻫﻴﻦ و اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺯ ﺁﻥ ﻛﺠﺎﺳﺖ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭاﺯﻳﺴﺖ و ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺩﻳﺎﻥ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺩاﺭﺩ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺩﺭ ﻫﻴﭻ ﻛﺠﺎﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ اﻣﺮﻱ ﺑﺪﻳﻬﻴﺴﺖ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺭ اﺻﻞ ﺟﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﻳﺴﺖ ‘ ﺁﺧﺮ اﻳﻦ ﺑﺤﺚ ﺑﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﻣﻴﻜﺸﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻛﻴﺴﺖ و ﻳﺎ ﭼﻪ ﻣﺮﺟﻌﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺗﻮﻫﻴﻦ اﺳﺖ ‘ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺎﺯ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ و ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭاﻗﻌﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘اﮔﺮ ﺷﺮاﻳﻄ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻓﻌﻼ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ اﺳﺖ ‘ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎ ﻣﺰﺩﻙ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻗﺎﺻﺒﻨﺪ و ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﺧﻮﺩ اﺯ اﺳﻼﻡ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ و اﻭ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻛﺎﻣﻼ ﺣﻖ ﺩاﺭﺩ ‘
ﺩﺭ اﺻﻞ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺎﻳﻠﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ ﻫﺴﺘﻴﻢ ‘ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﻣﻴﺨﻮﺭﻳﻢ
ﻭﻟﻲ ﻣﻦ ﺑﺮاﻱ ﻣﺰﺩﻙ ﺣﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩاﺭﻡ ‘ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻴﻢ و ﭼﻪ ﻧﺨﻮاﻫﻴﻢ ﭼﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﭼﻪ ﻏﻠﻄ اﻋﻀﺎﻱ ﻳﻚ ﺗﻴﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﻫﺴﺘﻴﻢ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺳﻬﻞ اﻧﮕﺎﺭﻱ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﮔﻞ ﺭا ﻫﻤﻪ ﻣﻴﺨﻮﺭﻳﻢ ‘ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ اﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻣﺠﺒﻮﺭﻳﺪ ﺗﻌﺼﺐ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ و ﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﻨﺎﻣﻴﺪ ﺭا ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﺘﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﺪ ‘ ﺗﺎ ﻛﺎﺭاﻳﻲ ﻛﻼﻣﺘﺎﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ ‘ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩاﻧﺪ. “اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﻱ ﺩﺭاﺯ ﺩاﺭﺩ
ﺑﺎ ﭘﻮﺯﺵ ‘
اﺭاﺩﺗﻤﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ‘ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
دوست عزیز باتمام فرمایشاتت موافقم الا اینکه فرموده اید بقول شیرازیها :سی حسین تشنه لو ….آنهم بعداز 1400سال قمه ویا خودزنی میکنند .
آخه عزیزم شاید کسانیکه این وحشیگریها را درمیآورند ؛همانروز شنیده باشند که حسین تشنه لو درکربلا بقتل رسیده وبمحض شنیدن شیون وخودزنی میکنند حال ا میخواد حسین زنده بشه میخواد نشه .اگرحسین زنده میشد بنده هم درست بهمین صورت خودم را قطعه قطعه میکردم ولی چون میدانم زنده نمیشود چرا خراشی بردستم بیاندازم.
بنابراین کسانیکه بعداز 1400سال شنیده اند که حسین کشته شد وخودرا میخراشند چه گناهی دارند ؟اگرزودترهم شنیده بودند حتما زودتر بخودزنی میپرداختند .
بقیه ماجرا را درمثنوی معنوی وازقول مولوی که دردمشق بوده ومی بیند گروهی دارند خود را بشدت میزنند وبا قمه ودشنه بجان خود افتاده اند جویا شوید .
عجب ادبی. چه منطقی!!!! واقعا که…… قبلا هم یکبار به شما عرض کردم: واقعا از آن خلق عظیم چه بهره ای به شما رسیده است. با این رفتار و برخورد می خواهید مصداق لنفضو من حولک نباشید؟ اسلام با وجود مبلغینی مثل شما (جناب عبدالله) آیا واقعا به دشمن احتیاج دارد؟
با سلام وعرض ادب واحترام :آرزومندم که بتوانم دراولین فرصت ,عشق را از جوار شمای بزرگوار شاهد باشم .
خداوند باید کمک کند .
ماکه دراین جمهوری اسلامی غیر از خشم وخصومت ومردم ازاری چیز دیگری تجربه نکرده ایم
غمسلما تشنه چنین دیداری هستیم .
سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
سلام خدمت همه ی دوستان و هموطنان عزیز!
گزارشی درسایت “سحام نیوز” میگوید “گردش مالی موادمخدراقتصاد را به لرزه درآورده است”. این گزارش همچنین می افزاید که “اگر موادمخدر را کنترل کنیم ۴۶ درصد زندانیان آزاد می شوند”. آیا سپاه پاسداران یا به قول رئیس جمهوراسبق آقای احمدی نژاد “برادران قاچاقچی”، اجازه خواهند داد که مواد مخدر کنترل شود؟! گزارش “سحام نیوز” در زیر می آید:
– – – – – – – – – – – – — — – – – – – – — – – – – — – – –
گردش مالی موادمخدراقتصاد را به لرزه درآورده است
منتشر شده در پنج شنبه, ۲۹آبان , ۱۳۹۳ | ۵:۱۴ ب.ظ
وزیرکشور گفت: گردش مالی مواد مخدر درکشور سالی سه میلیارد دلار معادل ۱۰ هزار میلیارد تومان است که اساس اقتصاد کشور را به لرزه در آورده است.
به گزارش سحام به نقل ازایسنا، عبدالرضا رحمانی فضلی پنج شنبه ۲۹ آبان در شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان همدان، اظهار کرد: دربحث ضربه زدن به پیکره اقتصادی قاچاقچیان ضعف قانونی داریم به طوریکه قاضی نمیتواند تشخیص دهد که آیا کسب مال فرد از راه مجاز بوده است یا خیر؟
وی با بیان اینکه قاضیان باید قدرت تشخیص داشته باشند، افزود: به عنوان مثال فردی ۳۵ ساله که فقط ۵ کلاس سواد دارد ظرف دوسال دوهزارمیلیارد تومان درحسابش واریز شده و حتی به اسم مردگان حساب باز کرده است، آیا این فرد پول را از راه بیل زدن به دست آورده است؟
رحمانی فضلی تصریح کرد: به جز این مورد ۳۰ شبکه دیگر مورد شناسایی قرار گرفته است به طوریکه هزینه بررسی و رسیدگی به همه این مسائل را میدهیم تا قوه قضاییه خارج از نوبت هر پروندهای که از شبکهها و سرشبکهها میرسد را مورد قضاوت قرار دهد.
وی خطاب به اعضای شورا گفت: اگر جایی به شبکه یا سرشبکهای برخورد کردید و سرشاخ شدید به شما کمک میکنیم و از نظرامنیت و هزینه شما را تامین میکنیم چراکه اگر این شبکهها منهدم شوند بسیاری از مشکلات مربوط به مواد مخدر برطرف میشود.
گردش مالی مواد مخدر اقتصاد کشور را به لرزه در آورده است
و اذعان کرد: گردش مالی مواد مخدر درکشورعلاوه براینکه اساس و پیکره اقتصادی کشور را به لرزه در می آورد، سیستم اداری، قضایی، بورس، خرید و فروش و فرهنگ را فاسد کرده و یک کشور را دچار آسیب می کند.
وزیرکشوردرادامه اظهار کرد: نگاه آسیب شناسانه به مواد مخدر و طرح آثار وعواقب آن و بزرگنمایی موضوع به نگاه توحیدی واعتقادی ما برمیگردد که راضی به آسیب دیدن یک نفر هم درجامعه نیستیم.
وی با بیان اینکه ۹۸٫۵ درصد جمعیت کشور پاک هستند، اظهار کرد: هرچند تنها ۱٫۵ درصد از جمعیت کشور آلوده به موادمخدر است اما باید یک مصون سازی عظیم منبعث از اعتقادات مردم داشته باشیم.
اگر موادمخدر را کنترل کنیم ۴۶ درصد زندانیان آزاد می شوند
وزیرکشور با اشاره به اینکه ۴۶ درصد زندانیان مربوط به موادمخدر است، افزود: اگر مقوله موادمخدر را کنترل کنیم ۴۶ درصد زندانیان آزاد می شوند. همچنین ۵۱ تا ۵۲ درصد بزهکاریها از قبیل سرقت، همسرآزاری و قتل وابسته به این موضوع است که اگر رفع شود دیگر چنین موضوعاتی نخواهیم داشت.
– – – – – – – – – – – – — — – – – – – – — – – – – — – – –
http://sahamnews.org/1393/08/270712/
پیروز و برقرار باشی محمد گرامی
ای کاش بودم و به دیدار عاشقان عشق می شتافتم. تفاوت ها همیشه بوده اند و هستند و خواهند بود. با کیمیای عشق باید از کنار تفاوت ها گذشت و در حلقه همانندی ها پای گذاشت. ما پیروزیم اگر باورهای متفاوت اما صدایی واحد داشته باشیم. صدای واحد ما این است: حق آزادی عقیده برای همگان، با باورهای متفاوت. جامعه ای که رنگارنگ است، سرشار از باورهای گوناگون اما مشترک در یک باور اساسی: حق آزادی بیان همگانی.
محمد نوری زاد عشق و خردورزی می فروشد، و با کمال احترام به عزیزانی که به فروش عشق اعتراض داشتند: من عشق می خرم و بهای آن اندکی خرج کردن از دل است، سر سوزنی دلدادگی است. این است تجارت عشق.
ایالات متحده آمریکا نیزمثل روس دموکراسی را فرمالیته کرده اند وشعارفرمایشی ونمایشی بیش نیست .چراغیرازاین دوحزب ازاحزاب دیگر نمی توانند رأی بیاورند ورئیس جمهورمعرفی کنند؟
وهمه سیاست گزاری ها دردست این دوحزب حاکم است؟
اگرپایبنددموکراسی هستند واقعا پس چرابرای تسلط برمنافع دنیای ملل دیگر،اگرباسیاست تزویری برآنها نتوانند مسلط شوند لشگرکشی می کنند؟
واشغال وقتل وغارت اموال وناموس وحیثییت ملل دیگر می کنند ونمونه اش ژاپن کره ویتنام بوسنی عراق افغانستان سوریه ولیبی ؛یاخودشان مستقیما ویا بوسیله ایجادوحمایت داعشی ها؛ امروزهابایک بام ودوهواعمل می کنند ازطرفی شعار مبارزه باتروریستهاوازطرفی حمایت وتجهیزات جنگی وسلاح رساندن به داعشی هادرعراق وسوریه ولیبی است.
این چه دموکراسی ومراعات حقوق بشراست؟ که ملل دیگررا قتل وغارت کنی وازهستی اش ساقط کنی که باید همه به سازتوبرقصند چون ابرقدرتی وگرنه خونشان هدر؟
آیاازاین سیاست شان خبرنداری که بعیداست بی خبرباشی.
مستدعی است بافکرباز ومطالعه همه جانبه نظردهید.
باسپاس واحترام رند دلسوز
با سلام .نمی دانم چرا با شنیدن نام روسیه و پوتین برق سه فاز می پرانیم؟ روسیه ای که هیچ حقی برای حقوق قانونی ایران در دریای کاسپین قائل نیست (اگر بگویم مازندران شاید روسها از خشم منفجر شوند کاسپین گویا همان دریای قزوین تاریخی است)
پس از جنگ جهانی دوم که نیروهای اشغالگر ایران_ کشورمان را ترک کردند، شوروی کنگر خورده بود و لنگر انداخته- می خواست شمال ایران را تجزیه کند که طبق اسناد وزارت خارجه آمریکا پرزیدنت هری ترومن- استالین را تهدید اتمی می کند. شوروی ارتشش را جمع می کند و می برد.(روسیه آن زمان بمب اتمی نداشت با کمک دو تا جاسوس از تحقیقات آمریکاییها نقشه هایی را ربوده و بمب اتمی را ساختند که گویا یکی یا هر دوی آنها در آمریکا اعدام شدند).
و اما ژاپن- دولت امپراتوری خورشید با حمله غافلگیرانه به بندر پرل هاربر طی یک عملیات گسترده و حساب شده هوایی- دهها ناو و کشتی تدارکاتی آمریکا را غرق کرد و توانست طی فقط یک روز، حدود دوهزار و پانصد ناوی و تفنگدار آمریکایی را بکشد.
ژاپنیها در مرام جنگجویی وسامورایی خود احترام عظیمی برای امپراتورشان قائلند (هیروهیتو امپراتور بود) نبردشان با آمریکاییها و چینیها بسیار وحشیانه و جنایت آمیز بود.آنها با تمام قدرت و شجاعت تا آخرین گلوله و نارنجک و سلاح می جنگیدند و در آخر بدون تسلیم شدن اقدام به هاراکیری می کردند.حتی کودکان و زنان زاپنی هم توسط مردان ژاپنی مجبور به خودکشی می گردیدند.
پس از ورود متفقین به برلن وسقوط رایش سوم در ماه مارس 1945 (اواسط اسفند) و تسلیم همه جانبه آلمان- جنگ جهانی دوم پایان گرفت ولی یک نبرد هنوز پایان نیافته بود و آن نبرد اقیانوس آرام – بین آمریکا و ژاپن بود.
ژاپنیها تسلیم را عملی بزدلانه و بر خلاف مرام سامورایی و وطنپرستانه خود می دانستند و با شدت با آمریکا می جنگیدند هر چند منابعشان در حال کاهش هم بود . امپراتور و دستگاه تصمیم گیری میلیتاریسم ژاپن سرسختانه با هر مذاکره ای برای پایان جنگ مخالفت می ورزیدند.
ایالات متحده آمریکا متوجه شد اگر همین طور بخواهد پیش برود باید صدها هزار جوان آمریکایی و همچنین صدها هزار ژاپنی طعمه آتش مهارنشدنی جنگ شوند.
بنا بر این تصمیم گرفت تا با انداختن یک بمب اتمی به هیروشیما- امپراتور ژاپن را پای میز مذاکره صلح بکشاند. پس از اصابت اولین بمب اتمی- گویا امپراتور هنوز به وخامت اوضاع متوجه نگشته بود و هنوز ارتش ژاپن به نبرد ادامه می داد.دومین بمب اتمی باعث شد تا سرانجام امپراتور مغرور بر سر عقل آید و اعلام آتش بس دهد.سرانجام جنگ جهانی دوم با تسلیم زاپن به پایان رسید.
و اما دولت آمریکا پس از جنگ بیشترین کمک را به اروپا و ژاپن نمود و موجب از جا برخاستن کشورهای ژاپن و آلمان گردید.(تلاشهای این دو ملت بزرگ عامل اصلی بود ولی کمکهای طرح مارشال هم مهم بود)
کره و ویتنام هم احتیاج و به وکیل و وصی داشتند که از حقوقشان دفاع کنند که البته شما دفاع نمودید. ملاحظه کنید کره شمالی ایدئولوژی زده و کره جنوبی امریکا زده.
بوسنی هم که توسط صربها لت و پار شد و گورهای دست جمعی روزی نبود که در بوسنی حفر نشود. حامی بزرگ صربها روسیه بود که حتی یک لحظه از حقوق مسلمانان بیچاره یادی ننمود.و این پرزیدنت کلینتون بود که با فرمان حمله به صربستان –پایگاههای نظامی و منابع دیگر صربستان را از بین برد. و جنگ خونین ونسل کشی مسلمانان را پایان داد.
و اما افغانستان کشوری بود که شوروی به آن حمله کرد و ده سال هم آنجا بود ولی چون دزد ناشی به کاهدان زده بود چیزی نصیبش نشد . پس از خروج نیروهای شوروی- همه گروههای سابق جهادی سر تقسیم قدرت به نبرد با یکدیگر پرداختند و چنان جان مردم افغانستان و کابل را بلب آوردند که ظهور طالبان ساخته سازمان اطلاعات پاکستان- برایشان گویا رحمت بود.
این طالبان سپس به قندهاررسیدند و کاردار حکومت ایران را کشتند .
آمریکا پس از حملات یلزده سپتامبر به دو برج دوقلوی مرکز تجارت جهانی این گروه شرور را که خطر بزرگی برای ایران بودند را برداشت.سپس به دومین دشمن ایران پرداخت و طی عملیات همه جانبه نظامی صدام حسین بزرگترین دشمن مردم ایران و کسی که ایرانیان با شعار مرگ برصدام نتوانسته بودن تار مویی از او را کم کنند را بر کنار و یک دولت طرفدار ایران را بر سر کار آورد.
پس می بینیم که آمریکا با قطع و نابودی دو پنجه خرچنگ در دو سوی ایران- راه را را برای ترکتازی و هل من مبارز حکومت ایران هموار نمود.
اکنون بر می گردیم به ژاپن –ژاپنیها تبدیل به یکی از بزرگترین قدرتهای تکنولژی و اقتصادی شدند وبا آمریکا بهترین روابط را دارند.حالا ما را سنه نه. ژاپنیها خودشان زبان نداشتند؟
سوریه را هم بشار اسد با کمک دوستانش به آتش کشید. نه آمریکا.
در لیبی هم قذافی را مردم لیبی نخواستند و کشتندش و دیدم که تلویزیون ملی از کشته شدنش به عنوان کشته شدن یک دیکتاتور نام برد.
کاربران سایت آقای نوریزاد تصور کنید قدرت تکتولژی و اقتصادی و صادرات- و منابع طبیعی عظیم و همچنین زرادخانه نظامی پیشرفته و موشکهای قاره پیمای اتمی آمریکا را به ما می دادند چه بر سر بشریت بدبخت می آمد.
دوست گرامی ما مردم آنقدر بیشعور نیستیم که تو فکر می کنی.خیلی می فهمیم. ما آزادی می خواهیم با اجرای قانون.مردم ایران در چاه استبداد دست بسته افتاده اند .آگر آزاد شوند تازه از چاه بیرون آمده اند. استبداد چه برکتی برای این مردم دارد که اینقدر مدافعش هستی؟ ما می گوییم منابع آبی مان نابود شد تو می گویی سوریه؟ ما می گوییم مردم خوزستان بدبختند تو می گویی فلسطین. یک دمکراسی فقیر و گشنه -به ده استبداد ثروتمند و سیر- هزار بار شرافت دارد.تازه آن را هم نداریم.
بهمن فرهیخته
با تمام جملات و بلکه کلمات شما موافقم غیر از آنکه بمب دوم بر سر ناکازاکی تنها از سر یک نیاز نظامی بود وگرنه با همان بمب هیروشیما مقاومت ژاپن در هم شکست. و این از نکاتی است که هنوز آمریکائیانِ باوجدان را میآزارد.
وای اين آمريكا چقدر خوب و نازه بهمن جان شما تبعه امريكا هستيد