سر تیتر خبرها
قدرِ خوبان

قدرِ خوبان

دیروز کوبیدم رفتم قم به عیادت آیت الله صانعی که به تازگی از بیمارستان مرخص شده بعد از یک عمل جراحیِ دشوار. یکی از زیباترین تابلوهای خود را به رسم یاد بود بردم تا تقدیمش کنم. صبحش اما به خبری برخوردم از قول وی که نسبت به حضور چشمگیر مردم در تشییع پیکر مرحوم مرتضی پاشایی ابراز شگفتی کرده بود و از خوانندگیِ این جوان با ” فعلِ حرام ” اسم برده بود. همین “فعلِ حرام” را بهانه کردم برای آغاز سخن. که خندید و گفت: این خبر را برای تخریب من ساخته اند. و گفت: من این روزها اصلاً مجالِ حضور در میان جمع و سخن گفتن در جمع ندارم. این نیز گفت که: علیه شما آنچنان خبر سازی می کنند که تا شما بیایید و تکذیبش کنید، رسوبات آن خبرِ دروغ کار خودش را کرده.

می گویم: گرچه روحانیتِ شیعه در این سی و شش سال بقدر همه ی عمر تاریخی اش به خود و به مردم ایران و حتی به مردم جهان خسارت زده و زشتی ها بر کشیده و نفرت ها بکار انداخته، در میان خود اما اندک جماعتی دارد که: انسان اند و فهیم و منصف و مردمی. آیت الله صانعی از سال 88 به سوی مردمِ معترض و به سمتِ خواسته های بحق آنان کوچید و در کنار مردم ماند و به خاطر همین کوچ، محل درس و دفتر و خانه اش بارها توسطِ قلچماقانِ بسیجی و طلابِ عربده کش تخریب شد و اموالش به تاراج رفت.

آیت الله صانعی را نه با یک فعال حقوق بشر، نه با یک استاد و دانشجو، و نه با یک سیاستمدار، که باید با هم صنفان و هم ترازانش سنجید. یک نگاهی اگر به اطوار و سخنان و وابستگی های جنابان مکارم شیرازی و نوری همدانی و دیگرانی از این دست بیندازیم، قدر و قیمت خوبانِ این صنف آشکار تر می شود.

محمد نوری زاد
بیست و هشت آبان نود و سه – تهرانShare This Post

 

درباره محمد نوری زاد

67 نظر

  1. دروود بر شوما اقای نوری زاد
    والا ما خیلی سعی کردیم برای روز جمعه خودمان را ب نمایشگاه برسانیم اما نشد…
    از نقاشی چیزی سر در نمی اوریم اما بخاطر حضور شوما خیلی دوست داشتیم بیاییم و ب قولی خرابه شوما را منور کنیم!
    در باب اقای صانعی هم فکر می کنیم سخنی نگوییم بهتر است.اینجانب سه سال ب طور مداوم در بیت ایشان رفت و امد داشتم تا اینکه ب این نتیجه رسیدیم ایشان معیارهای ما را ندارند!بنظرمان کارنامه ایشان بعد از انقلاب مشخص است و نیازی ب بحث نیس
    بگذریم..

     
  2. قدرِ خوبان؟ چه حرفها میزنید آقای نوریزاد؟ این آدم اعدام کرده، تبلیغات دروغ کرده، دوغ به دروازه بسته در راه مستقر کردن و ادامه ولایت مطلقه فقیه. کجای کارهاش خوبی بوده؟

     
  3. گاهی آدم از پاسخ بعضیها شاخ در بیاورد جادارد. کسی که خود را متخصص در فن علوم حوزوی می داند و دیگران را غولان پشت رایانه، فرموده اند کسانی که مقالات حامی را می خوانند چون اشتراک در هدف دارند پس طبیعی است که از آن تمجید کنند. چکنیم که دنیا را تماما دست اینگونه افراد نمی دهند تا کمتر از یک هفته همه اش را با این توهمات بر باد دهند. ای عالم بزرگی که هنگام نام بردن از آیت الله منتظری صدجور تجلیل می کنی اما هنگام نام بردن از آیت الله خامنه ای با کلمه «آن آقا» از ایشان یاد می کنی، که اگر مثل خودت بخواهیم داوری کنیم با همین تعابیر حتی به هم صنفان خودت هم رحم نمی کنی و از کسی که حقوق/شهریه اش را می گیری اینگونه یاد نمی کردی(اگر هم نمی گیری هم صنف و همعقیده که هستید؟)،کسی دربست سخن حامی را نپذیرفته بلکه از اینکه مبتنی بر شواهد و قرائن و گام به گام از زاویه دید خود روشن می کنند که چگونه طرد احزاب و گروه ها در انقلاب شکل هدفمند یافت و پیش رفت، روشنگرانه این پیام را می دهند که طرد و رعب و حذف تا کجاها امکان گسترش دارد، بهره می بریم ولو مصداقا با مشرب او در همراهی با بنی صدر موافق نباشیم. اینکه حامی مدافع موضع رئس جمهور وقت است نیاز به تذکر ندارد و بقول علمی خودتان بدیهی است. اما سخن حامی نو است و تاکنون کسی اینگونه به تقریر رخدادهای سالهای نخست جمهوری اسلامی نپرداخته بود-تاجایی که من خوانده ام- و انکار نو بودن و ابتکار در تحلیل حامی فقط از یک محصور در استصحاب کلی و ضر ب القاعده و دیگر علوم برجسته بزرگترین نوابغ جهان برمی آید که حتی برای اینشیتین مرحوم شاخ و شانه می کشند که اگر در باره دین سخن بگوید یاوه گفته است و باید به حوزه بیاید و قواعد بینظیر و مقدمات حکمت را بیاموزد و سپس از ما حکم اجتهاد بگیرد و تازه چه بسا آخر سر هم با عنوان«ان آقا» حتی حاضر به قبول نظر و ولایتش نشدیم.

     
  4. با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز

    با سلام خدمت آقای مرتضای عزیز

    شما وآقای مصلح گرامی میفرمائید به دمکراسی وفادارید واما شرع را در تشخیص وتصمیم گیری مبنای کار خود قرار داده اید پس ما وشما فهم مشترکی از دمکراسی نداریم شما تنها شمارش ارا از دمکراسی را که با شرایط فعلی ایران وبا دیکتاتوری حاکم به نفع شما است را برای بستن دهان دیگران بکار میگیرید.(پس تنها فهمی که از دمکراسی دارید شمارش آرا است که با ترفندهای تبلیغاتی برای کسب اکثریت آرا از آن استفاده میکنید به این دلیل است که میگوئید مردم مسلمانند واسلام را انتخاب میکنند زهی خیال باطلی که میگوئید مبتنی براین استدلال است)
    شما به چنددلیل دمکراسی را مطرح میکنید

    1-فرصتی برای مطرح کردن خود وباورهایتان (این حقی همگانی است)

    2-به دلیل اینکه در سال 57 وبه دست آوردن اعتماد روشنکران و وعده های سکولارماب آقای خمینی شما یک رای آوردید وبعد از ان تغییر رفتار دادید وبعد از ان راه هر گونه انتخابی را بستید همانطور که آقای مصباح یزدی میگوید مگر مردم حق دارند در مورد حکومت نظر دهند؟اگر آن زمان از این ترفند استفاده نکرده بودید انتخابات هم موضوعیتی نداشت

    3- شما زمانی توافقی عمل میکنید که شانس پیروزی ویا حداقل شانس مطرح شدن خود را بالا ببرید.

    سالها قبل در روزنامه نوشته بودند در یکی از روستاهای انگستان یک بانوی 75 ساله ملکه زیبائی آن روستا شده بود دلیل آن هم این بود که در هر سال مسابقه ملکه زیبائی با شرکت دختران آن روستا برگزار میشد ولی در این سال تنها شرکت کننده در این مسابقه همین بانوی 75 ساله بود.
    پس راز ماندگاری امور مملکت ما در اختیار گروهی خاص از این دست است..

     
  5. ريشه ها ٢٢٧( قسمت ٢٢٦ ذيل پست : از همه رنگ )
    ياد آورى
    ريشه ها به دنبال چيست ؟ چه ربطى با مسئله هايي كه ذيل پست هاى نوريزاد آزاده مطرح مى شوند دارد ؟ از آنجا كه شايد برخى از دوستان مطالب را جسته و گريخته – و نه پيوسته – بخوانند ، شايد گاه لازم افتد كه به جاى مقدمه يا مؤخره از باب يادآورى ميان نوشت يا بگيريد موّسطه اى – نوشته شود .
    اين سلسله نوشته ها چيزى جز انديشه نگارى هايي نيستند كه يك زمان از پرسش هايي آغاز شدند كه از همين كامنت هايي بر انگيخته بودند كه در هر يك به دردى از درد ها اشاره مى شود . به پيشينه مطالعاتى كه داشتم انديشيدم كه اين درد ها حتما بايد بيان شوند ؛ جزء به جزء ، مصداق به مصداق ، و مورد به مورد خرابى ها و ستم ها بايد نقد شوند . در اين ترديد نيست و دوستان دردمند سايت اين كار را بهتر از من انجام مى دهند ؛ با اين همه ، سال هاست كه از اين يا آن خرابى ، از اين يا آن آسيب و از اين يا آن بد رفتارى حاكمان دردمندانه شكوه مى كنيم ، اعتراض مى كنيم ، دندان بر جگر مى ساييم ،يا فرياد مى زنيم و فريادمان را با داغ و درفش و تهديد پاسخ مى دهند . بيش تر كه تأمل كنيم اين سال ها به دهه ها و دهه به قرن ها امتداد مى يابد .پس يكى هم بايد به جاى غرقه شدن در كثرت بى پايان ضايعه هاى شاخه به شاخهِ اينجايي و اكنونى به ريشه هاى تاريخى انديشه كند . نكند همين اشتغال ذهنى به شاخه هاى جدا جدا سبب ساز غفلت ما از ريشه يا ريشه هايي شده باشد كه اين گرفتارى هاى شاخه به شاخه از آن يا از آنها منشعب مى شوند ؟ نكند ما در اين اكنون زدگى سوراخ دعا را گم كرده و تنها علت هاى نزديك را مى بينيم ؟ يكى هم بايد باشد كه علت هاى دورتر ، كلى تر ، و ريشه اى تر را پيدا كند .افزون بر مطالعات ، خاطره پدران و نسل هاى پيش غالباً به طرز دردآورى نشتر در جانم مى چرخاند ، من از آن آدم هايي نيستم كه با فاصله گيرى از گذشته ها مصايب گذشته را فراموش كنم و تصويرى نوستالژيك و زيبا و طلايي از زشتى هاى گذشته بسازم .اكنونِ ما تاوان گذشته ماست .اين چرخه استبداد چرا در ميهن عزيز ما سرِ ايستادن ندارد ؟ شكنجه و سانسور و مبادله نقش هاى ظالم و مظلوم كى به پايان مى رسد ؟ پدران ما در بهشت آزادى نمى زيستند ، حتى يك دموكراسى حداقلى كه اجازه تأسيس حزب و نهاد مدنى و اتحاديه صنفى آزاد و مستقل به آنها بدهد نداشتند ، مجلس و اتحاديه و حزب همواره تشريفاتى و حكومتى بوده ، پدران ما و پدر بزرگان نسل كنونى ممكن است نادان بوده باشند ،اما بدانديش و بدخواه نبودند .
    در بخش ٢٢٥ ريشه ها در پرتو تأملات در باره جانمايه حافظ پژوهىِ شاهرخ مسكوب و شعرى درد انگيز از احمد شاملو به اين يافته كلى تر رسيدم كه روشنفكران دهه پنجاه فرزندان فرهنگى مرگ انديش بودند با پيشينه اى به درازاى تاريخى صدها ساله . آنها بد نبودند، استعاره نبوغ آميز شاملو در شعر وارطان مهر سكوت در زير شكنجه را به مرغ سكوتى تعبير مى كند كه جوجه مرگى فجيع ( مرگ در زير شكنجه ) در تخم خود مى پروراند .تاريخ ناخودآگاهى يك قوم در سروده اى نه چندان بلند متبلور شده است . اين شعر از سرود زندگى آغاز مى شود ، از غنچه زدن بهار ، از شكفتن ارغوان ، از گل دادن ياس پير ، از بهتر بودن زندگى از مرگ ، اما وارطان مرگى را انتخاب كرده است كه به گمان او زندگى مى زايد ، يا همان تخم مرغى كه در زير پوسته اش حيات در جنبش است ليك اين بار مرگى فجيع در بطن دارد ؛چه استعاره خلاقانه و بى نظيرى ! شما را نمى دانم ، اما من از ستايش اين خلاقيتِ رُسته از خاك ايران كوته دستم ، مردم شاعران بزرگ خود را پيدا مى كنند هرچند مردم ستيزان هزار بار سنگ گورش را بشكنند . چرا ؟ چون صداى ناخودآگاهى جمعى خود را از زبان شاعران مى شنوند .
    اما كار منتقدِ فرهنگ كارى ديگر است . او بايد اين ناخودآگاهى را به سطح آگاهى آورد و بر روى ميز تشريحِ نقد راديكال بيرحمانه بازش انديشد و نقدش كند . از ديد نقد فرهنگ اين تخم مرغ نمادين مدفن آرزوهاى خاك شده پدران ماست . اى بسا وارطان ها كه دندان خشم بر جگر خسته بستند و رفتند و فراموش شدند . آنها پيش چشم منِ رژه مى روند .در احساسات پاك إن سال ها فريبى نهفته مى بينم .نه فقط از آن مرگ هاى شيردلانه به عدالت و آزادى نرسيديم بل چرخه استبداد با نيرويي بيش تر به دست اهريمنانى افتاد كه به سنگ گور شاملو هم رحم نكردند . من احساس مى كنم كه صرف نظر از نامردمى سران توده اى كه آلوده فساد سياسى شدند بسيارى از پدران ما دليرانه و جان بر كف عمر خود را به اميد آزادى به تقلايي سخت سپرى كردند و نامراد مردند و من نيز گويا بناست نامراد بميرم بى آنكه آزادى ايران و ايرانى را ببينم . در اين نوشته ها اگر انديشه اى باشد آن انديشه برانگيخته از همين درد است .اگر پرسش ها سخت سرانه پى گيرى مى شوند، اين پي گيرى كه توقف ناپذير است برآمده از درد است .اين دردها انديشه انگيز اند .فردوسى بزرگ در باره علت فراهم آوردن شاهنامه از قول ابو منصور مى گويد :
    بپرسيدشان از نژاد كيان
    وز آن نامداران فرخ گوان
    كه گيتى به آغاز چون داشتند
    كه ايدر به ما خوار بگذاشتند
    در قسمت ٢٢٥ اشاره شد كه همبستگى اجتماعى يا در يك كلام ” مردم ” در تاريخ پر بلاى ما همواره غايب بوده است .در غياب فضاى عمومى و مدنىِ نيرومند تنها برهه هاى همبستگى برهه هاى بحرانى تركيدنِ بغض هستى اجتماعى به صورت شورش و انفجار نفرت و خشم انباشته بوده است .
    ريشه ها از همين جا كم كم راه خود رايافت ، بخش نخست انقلاب بود . اسمِ اين انفجار را انقلاب نهادم ، تنها از آن رو كه به برخى انقلاب هايي شباهت داشت كه رسماً انقلاب ناميده مى شوند و در هر حال آنچه اهميت داشت مسما بود نه اسم .انقلاب هاى ديگر را درانديشيدم .نتيجه اى كه حاصل شد اين بود كه از فضاى عمومى سركوب گشته و خفقان گرفته نيروى چندان بخردانه اى آزاد نمى گردد .انقلابى كه از چنين فضايي خاستن مى گيردنخست. شورشى است و خشمى بر إنچه بايد ويران گردد ، در انقلاب ٥٧ ستيزه عمومى يك فرد را نشانه رفت ..انقلابى كه يك فرد را نشانه مى رود نظام استبداد را بر نمى اندازد بل تنها شاهى را مى برد تا شاهى ديگر به جاى او بنشاند .ورد زبان آيت الله خمينى رفتن شاهى بود كه خودش به سبب ابتلا به سرطان داشت مى رفت . ملتى كه گمان برد تمام مشكلات با تعويض يك فرد رفع مى شوند در يك جا خطا مى كند و سنگش را مى خورد . آن يك نفر گرچه در رأس هرم قدرت است ، اما اين توهم كه قدرتش از آسمان منشأ مى گيرد ، توهمى است به درازاى تاريخِ فريب فرهى ، توهمى است بارها رسوا شده بدون حتى يك استثنا ، توهمى است ريشه دار كه گرچه دروغ بودنش براى من و شما بى نياز از توضيح است ، اما تغيير دموكراتيك نه صرفاً با انديشه روشن انديشان بل با گسترش اين انديشه در فضاى عمومى و در نهايت قدرت بخشى به فضاى عمومى با ابزار مدرنى چون رسانه و مطبوعات و نهاد هاى مدنى و فرهنگى آزاد و مستقل – يعنى دقيقاً با همان چيزى كه ترسناك ترين لولو خور خوره حكومت به اصطلاح ايدئولوژيك است – امكان پذير مى گردد . توهم زدايي از مناسباتِ شاهخدايي صرفاً در اين باور نيست كه رأس هرم قدرتش از بالا نيست ، اين را اكثر مردم مى دانند . آنچه بايد آشكاره شود وجه هايي هايي است كه رأس هرم بر آنها تكيه دارد و از آنها قدرت مى گيرد .قدرت رأس هرم بى پشتوانه نيست و اين پشتوانه به هيچ وجه در خودِ او نيست ، به قولى : شاه لخت است . از همين رو بر او جامه هايي از قداست و معنويت و فرزانگى و دانايي مطلق مى پوشانند .در داستان لباس امپراتور از سن كريستين اندرسن تنها دل پاك يك كودك شاه را آنچنانكه هست مى بيند . او در رأس هرم هيچ قدرتى نمى بيند جز بدنى عريان و شكننده . اين جامه تقدس را همان ميانجى ها بر تن شاه مى دوزند ، در جايي كه قدرتِ رأس هرچه مستقيم تر از پايين – از مردم سرچشمه نگيرد – آن حاكم رآس نشين پشتوانه اى ديگر مى جويد و جامه را در جايي وراى فضاى عمومى سفارش مى دهد . در كجا ؟ اگر نه از آسمان پس از كجا؟ .
    كار منتقد تكرار آنچه همه مى دانند نيست ، كار منتقد فاش سازى اين امر پنهان است كه باورهاى توهم آلود موروثى در مواضع ديگرى ما را دور مى زنند كه بر ما آشكاره نيست . دو موضع ريشه اى تر يكى ناباورى مردم به قدرت نهفته خويش است و در نتيجه باور ناگزير به اينكه مناسات قدرت در رأس – و نه در وجه ها و قاعده هرم – چكيده مى شود .اين است كه مى دانند حاكم به راستى منصوب خدا نيست اما به وى همچنان چون شاهخدايي مى نگرند كه از وى تقاضاى مرحمت يا دست بالا تقاضاىِ عوض كردن جاى خود با ديگرى دارند . ارتباط قاعده با رأس همچنان ميراث استبداد را در خود حفظ كرده و در جلوه هاى گونه گون خود را پديدار مى كند ؛ در رفتار پدرسالارانه ، در زندگى سود انديش و سر به گريبان ، در وانهادگى سهم اختيار و ميخكوب شدن به دايره تقدير ، در خرافه ها قديم و جديد ، در حبس خدا در يك دين و مذهب و فرقه و دستگاه اسطوره اى ، در توسل به واسطه هاى ميان خدا و انسان كه به گواهى تاريخ همه تزوير مى كنند و در هر آنچه وجدان جمعى را چه مذكر و چه مؤنث محصور در خانه و منصرف از همبستگى اجتماعى مى كند .
    اما محصوريت تنها حصر فيزيكى ميان چارديوارى خانه نيست . محصوريت امرى است ذهنى و همزمان عينى . حاكم بايد بدن ها را كنترل كند . و بنا به پيشينه فرهنگى زور اين مهار سازى به زنان بيش از مردان مى رسد . اين آقاى مطهرى كه گوئيا از آزادى بيان و همزمان از گشت ارشاد دفاع مى كند از آنجا كه ظاهراً آدم خوبى به نظر مى رسد بايد يك چند مدتى براى مطالعه انديشه هاى جديد وقت بگذارد ؛ انديشه هايي كه روح و بدن را چون دو عنصر مجزا كه دستى از بيرون آنها را به هم چسبانده باشد نمى بينند .انديشه هايي كه پس از سالها مطالعه و آزمون دريافته اند كه كنترل بدن با كنترل ذهن و انديشه پيوندى ناگسستنى دارد و رويكرد به مسئله آزادى از نوع رويكرد آقاى مطهرى سرانجامى جز اشاعه تزوير و خود فريبى ندارد .اين حجاب اجبارى كه بر زنان زور آور مى شود پيوندى ژرف با همان لباس پادشاه در رأس هرم دارد . آن لباس و اين پوشش پشتوانه زور غير مردمى اى است كه در وجه هاى هرم به دست نظاميان و روحانيان وابسته اى تأمين مى شود كه خود نه فقط زن بل همچنين مرد را نيز جز به صورت جسم و مال نمى بينند و مشغله فراغت آنها كثيف ترين اميال شهوانى است . آخر چطور كسانى كه تجاوز جنسى به مرد را روا مى دارند مى توانند به قول خودشان حافظِ ناموس زنان باشند . انسان ها به چشم اين زورپناهان انسان نيستند بل حيوانى هستند كه با پيوست شريعت به آنها داراى حقوقى مى شوند .حقوق آنها از عقيدت است نه از انسانيت . از عقيدت كه ببرند با گوسفند فرقى ندارند و كشتن آنها كشتن يك انسان نيست . اين كژانديشىِ وجدان سوز بود كه در تابستان ٦٧ به زور پناهان جواز كشتار ايستادگان بر سر موضع را مى داد .كافى است من در نظر شما سوسك باشم .با وجدان آسوده زير پا له مى كنيد مرا . هيتلر مى گفت يهودى شپش جامعه بشرى است و زدودن آن لازمهِ بهداشت جهان است .
    زنان چنانكه در جنبش سبز نشان دادند يك نيروى عظيم و رهايي بخش در خود نهفته دارند . اين گمانه قوى مى گردد كه تفكيك جنسيتى ، تشويق ازدياد توليد مثل ، ممنوعيت وازكتومى ، اسيد پاشى ،لاپوشانى ستمى كه بر ريحانه رفت ، وخيلى چيزهاى ديگر هدفى جز حفظ قدرت جامه داران شاه ندارد .حاكم اعظم و اين جامه داران در قدرت شريك اند ، نه اينكه رابطه آنها مريدى و مرادى و فرماندهى و فرمانبرى باشد .بده و بستان سهام قدرت ميان رأس و وجه هاى هرم همان نكته مغفولى است كه فراموش مى شوداگر عده اى رأس را منصوب خدا پندارند و عده ديگرى آينده بهتر را صرفا در گرو تبديل جامهِ رأس نشين انگارند .
    اين هرم را نماد مناسبات قدرت مى گيريم . به حسب اين نماد مناسبات قدرت سه بخش دارد : رأس ، وجه ها و قاعده . رأس هرم هر قدر كه بيش تر از قاعده سرچشمه گيرد دموكراتيك تر و هر قدر كه بيش تر از مزدوران و مريدانى كه روى وجه هاى هرم وول مى خورند و جامه تقدس مى بافند بيش تر سرچشمه گيرد ديكتاتورى تر است . در سياست سرچشمه ماورائي و متعالى فريبى بيش نيست و نبوده است .چيزى بيرون از همين هرم تمثيلى وجود ندارد . در كتيبه هاى مصرى تصويرى هست از اين قرار : عده زيادى پشت سر هم صف بسته اند .نفر اول – فرعون – بسيار بلند قد است . نفر دوم ملكه قدش نصف قد فرعون است . نفرات بعد توده عظيمى از مردم اند كه چون نقطه هايي همسطح زمين اند . فرعون دستش را به سوى خورشيد دراز كرده به اين نشانه كه او از نور بالا مستنير مى گردد و پشت سرى ها نيز از اين نور بهره مى برند .هرم هاى باستانى مصر در واقع چنين مناسبات قدرتى را مجسم مى كنند .در اين مناسبات آن نور برين فريبى بيش نيست . هرچه هست در همين هرم است .در سياست مدرن مى توان اين طور گفت كه رأس هرم دولت و سه وجه هرم فضاى عمومى و جامعه مدنى و قاعده هرم حريم خصوصى است . مقدس ترين حاكم نيز به محض ورود به اين مناسبات هرمى شكل وارد قدرت دنيوى شده و گريزى از حفظ خود در محدوده همين هرم ندارد و نداشته است . حاكم يا بايد از مردم قدرت بگيرد يا مردم را در قاعده هرم يا حريم خصوصى محصور كند و وجه هاى هرم را به آدم ها و سازمان هاى خودش مختص كند . اين محصوريت با كنترل همزمان بدن و ذهن ايجاد مى گردد .اين كنترل به ويژه در عصر شبكه هاى اجتماعى ديگر فقط به صورت محبوسيت در اندرونى و خانه و ميخانه نيست . بر اين اساس ،شهرِ هركس بايد محدوده خانه اش باشد .فكر تنها بايد مشغول و گرفتار خانه و خانواده باشد . پيوند خانه ها با هم نبايد به آن حد برسد كه فضاى عمومى قدرت گيرد و وجه هاى هرم را از غاصبان بازپس گيرد و رأس هرم را خود انتخاب كند. لازم نيست مردم به خيابان نيايند .خيابان بايد گذرگاه شهروند نباشد .خيابان بايد تهى از سياست شود . هر رهگذرى بايد سر خويش گيرد تا مبادا به دردسر افتد . در سر هر رهگذرى نبايد فكرى فراتر از چارديوارى خانه اش باشد . روان شناس رسانه اى وظيفه اش بهنجار سازى از طريق توليد رضايت و همسازى با وضعيت موجود است .اساساً روان شناس هاى تلويزيونى طورى حرف مى زنند كه انگار جهان در خانه و روابط والدين و فرزندان خلاصه مى شود . اين به هيچ وجه بد نيست كه پدر نسبت به اهل بيتش احساس مسؤوليت كند ،اما فاجعه از جايي آغاز مى شود كه دزد و سارق مسلح و كلاهبردار و قاچاقچى و دلال بازار سياه با چهره حق به جانب در باره انگيزه فعاليت خود مى گويند : ” يك لقمه نان براى زن و بچه ” . اين نكته كه پولى كه به خانه مى برند چه گزندى به مردم بيرون از مرز خانه يا به آنچه براى روان شناس تلويزيونى امرى غايب است مى رساند ، خدشه اى به وجدانشان وارد نمى كند . كار در پرتو تقدس زن و بچه مفهوم خود را از توليد و خدمت به پول در آوردن از هر راهى تبديل مى كند . اخلاق و وجدان اجتماعى فرومى پاشد ، بى آنكه اين فروپاشى در زير انبوه نوكرم چاكرم ها و همدگر فريبى ها پيدا آيد . . البته آرزوهاى حاكمان هرگز به تمامى واقعيت خارجى پيدا نمى كند .خانه ها با هم ارتباط برقرار مى كنند ، مردم در خيابان از وخامت مسائل همگانى با هم سخن مى گويند ، اما نق زدن گذرى تا وقتى كه همبستگى خطر سازى ايجاد نكند چه بسا به عادتى براى تسلى و تخليه روحى تبديل شود . اين نق ها و اعتراضات گذرى ميان كسانى كه به هم مى رسند و سپس از هم جدا مى شوند مسئله اى دو پهلوست ..ميشل دو سرتو ( Michel de Certeau) كشيش سكولار فرانسوى در پژوهشى ريزبينانه با عنوان ” كردار زندگى روزمره” يا Practice of every day life بر اساس شواهد دقيقى در جامعه فرانسه نتيجه مى گيرد كه فرهنگ توده اى (mass culture) چنان نيست كه از طريق توليد و بازتوليد يكسويه سليقه هاى مصرفِ محصولاتِ خود ، مردم را كاملاً منفعل و قابل يا پذيرنده و خود را كاملاً فعال و فاعل گرداند و از اين طريق با فرديت زدايي توده را يك دست كند .شهروندان حتى در مصرف كالاهاى مادى مى كوشند فرديت داشته و به نوعى در مقابل ديكتاتورى فرهنگ مقاومت كنند اما با اين همه ، اين مقاومت فردى به تغيير كلى وضعيت موجود نمى انجامد .در نق زنى هاى گذرا نيز شايد همين حكم صدق كند . و شايد هم اين نق زنى ها گرايشى به همبستگى اجتماعى را در خود نهفته داشته باشد كه در جامعه ديگرى چون ايران زمانى به اعتراض جمعى عملى منجر گردد . اين نتايج قطعى نيست اما با قطعيت مى توان گفت كه تا وقتى بزرگ ترين واحد اجتماعى براى افراد خانه باشد ، شهروند به معناى واقعى كلمه وجود ندارد . انسان ها در اين شرايط در خيابان نيز محصورند . انسان ها در جمع رهگذرانِ بيرونِ خانه نيز تنها هستند. اين تنهايي به قدرت سياسى تمامت خواه اجازه مى دهد تا پيوند ميان افراد تنها و سر به گريبان را خود در اختيار گيرد . هانا آرنت اين گونه تنهايي را يكى از سرچشمه هاى فاشيسم مى داند . فاشيسم خود با جمعيت راه اندازى هاى سازمان داده شدهِ دولتى و برون زا و شعار هاى كليشه اى احساس تنهايي را به طور كاذب رفع مى كند . همبستگى اجتماعى واقعى بايد از نيازهاى مشترك ناگزير بجوشد و افراد جامعه و طبقه و صنف را در عينِ حفظ فرديت شان وحدت بخشد . طبقه متوسط بنا به تجربه دهه هاى اخير بيش از طبقات ديگر خود را نيازمند آزادى مى بيند . دولت دهم هشت سال كوبيد تا با راه اندازى چنين جمعيت هايي در شهرستان ها يك ” ما” ى كاذب بسازد كه تنها يك حق مبهم به نام انرژى هسته اى به آن هويت مى بخشيد ؛ هويت هايي كه از بيرون و از بالا زورآور مى شوند به قول امين معلوف هويت هاى مرگبارند . دولت دهم هشت سال كوبيد تا طبقه متوسط را از توان بياندازد .امروزه همين طبقه است كه مى تواند آغازگر و راه انداز تغييرات سياسى گردد .وقتى افراد اين طبقه نازل به تن و ترس و تشويش معاش گردند ، اويكونوميا يا اداره خانه هدف غايي هر فردى مى گردد .اين وضعيت فاجعه بار كه همبستگى اجتماعى را فرومى پاشد همدستى رأس هرم با جامه داران وول خورنده بر وجه ها را سهولت بخشيده است؛ مزدوران ، چماق داران ، دزد هاى سيرى ناپذير ، سفلگان و چاپلوسان ، همان ها كه مدام فتنه فتنه مى كنند و رأى خود را قانون و تكليف مى خوانند ، مراجعى كه جنايات اين تكليف مداران را كار خدايي مى خوانند ، خبر چين هاى حقير ، اشرار مزد بگير ، كارچاق كن هاى دست بر سينه ، ، برادران اسكله ، فريب خوردگانِ غالباً نوجوان كه به جاى شكوفا سازى نيروهاى سازنده شان به آنها نفرت و خشونت مى آموزند ، سانسورچى ها ، سازمان هايي كه به اسم امنيت رسم آزاده كُشى مى پراكنند ، لجن پراكنان و پرونده سازان و انگ تراشان ، ايدئولوگ هاى مخفى شده در اتاق هاى فكر ، مفتشان فضاى مجازى ، دلالان و سهامداران اصلى بازار سياه و قاچاق ، سرقفلى داران منبرها و تريبون هاى رسانه هاى انحصارى ، و انواع و اقسام جيره خواران و فريب خوردگان و فريب دهندگان بر وجه هاى سه گانه هرم سازماندهى و مهره چينى شده اند .در غياب حركت اجتماعى در قاعده هرم ، اين خزندگان همچون سوسك هايي از ديواره هاى هرم به سوى رأس بالا مى خزند و در ضمن خود را تمامى مردم جا مى زنند .
    پس چون نيك بيانديشيم ، مشكل ريشه اى در فضاى عمومى است .شاه را مردم شاه مى كنند .شاه را به عنوان نماد رأس هرم مى گويم نه شاه تشريفاتى در مشروطه سلطنتى . شما مى توانيد به جاى آن خليفه و امپراتور و سلطان و مانند اين ها بگذاريد .اين مقتضيات قدرتِ از بالا به پايين است كه افزون بر پيشينه هاى تجربى انديشه نيز بر آن گواهى مى دهد .اين چنين بود كه بخش دوم ريشه ها فضاى عمومى نام گرفت . فضاى عمومى همان جايي است كه حكومت از قدرت آن به شدت بيمناك است . آينده بهتر تنها و تنها در گرو آگاهى و قدرت هرچه بيش تر فضاى عمومى است .فضاى عمومى قدرت نمى گيرد اگر شرايط امن و برابر گفتگو با همه ابزار مقتضى آن از جمله امكانات پيام رسانى در داخل نهادينه نشود
    . ما اشتباه كرديم . آنچه را كه براى گذار به دموكراسى اهميت حياتى دارد به بعد از انقلاب موكول كرديم . يكى كه مردم به او اعتماد كرده بودند و در زمان كسروى كتاب كشف الاسرارش گوياى طرح هاى ذهنى اش بود مدام مى گفت : شاه بايد برَه . بعدتر جماعت گفتند : ديو چو بيرون رود فرشته درآيد .فرشته خيلى زود خودش را در نماز خون نشان داد . به قولى براى خاطر اسلام عزيز خدعَه كرد .گفتيم : آخرتو ديگر كى هستى ؟ خدعه ،؟ آن هم با ميليون ها ايرانى كه به تو اعتماد كرده اند ؟ اى عزيزان اين اشتباه تكرار خواهد شد اگر ريشه هاى فرهنگى اين مجموعه فلكى استبداد را در بوته انديشه انتقادى نگذاريم ؛ نه فقط استبداد حاكم بل بيش از آن استبداد نهفته در وجدان جمعى و ناخودآگاهى تاريخى خودمان .اين بود كه بخش سوم با عنوان فرهنگ در پى آمد . هيچ نقشه و طرح از پيش پرداخته اى در كار نبود . در بطن فرهنگ هاى بزرگ از جمله فرهنگ ايرانى دو نيروى متضاد در كشمكش است .نيرويي كه ميل به ثبات و حفظ دارد و نيرويي كه براى تغيير در تپش است . همه آنان كه بر وجه هاى سه گانه هرم در جنبش اند ، دلبستهِ ايسته ها يا عناصر تغيير ستيز فرهنگ اند .از آنجا كه پيوند آنها شكننده است گاه با هم رقابت مى كنند ، براى هم مى زنند ، از روى شانه هاى هم بالا مى خزند و پشت سرى ها را به پايين هل مى دهند . چون تصميم گير نهايي در امور كلان رأس هرم است ، پس هر يك از اين خزندگان مى كوشد تا رأس هرم را با اميال و طرح هاى خود همساز كند . براى اينان اهميتى ندارد كه كلك رأس هرم را بكنند ،و چنين مى كنند اگر مطمئن شوند كه پس از آن خود مهار قدرت را به دست مى گيرند . بس اين تغيير ستيزان نيز در درون خودشان تعارض دارند . چشم فضاى عمومى اين تعارضات را به اميد امكان رهايي رصد مى كند .
    اما تغيير اساسى از عناصر تغيير خواه سرچشمه مى گيرد ؛ اين عناصر را در تمامى متن ريشه ها پويه ها ناميدم .اين پويه ها در فرهنگ استبداد خود را در جريان هاى فكرى و فلسفى و هنرى و عرفانى متجلى ساخته اند .انديشه نگارى در باره اين پويه ها بيش از بخش هاى ديگر باعث اعتراض دوستانى شده است كه در اين سايت از نوشته ها انتظار دارند مستقيماً با پست ها ارتباط داشته باشند . ، مثلاً آنجا كه سخن بر سرِ صور خيال در ادبيات فارسى است آن را مثلاً با لغو پروانه خانم ستوده بى ارتباط مى يابند و بيراه نيز نمى گويند ، اما اگر بپذيريم كه بدون نقد فرهنگ به صورتى حتى الامكان ساده فهم در فضاى عمومى هر تغييرى در سطح در جا خواهد زد ، پس مى بايست ، پيش از نقد يا همزمان با آن ، پويه هاى فرهنگى خودمان را كه از مقومات وجدان جمعى مان هستند بشناسيم .ذيل بخش فرهنگ تا اين زمان يك قسمت پرداخته آمده است : فرهنگ دينى .سپس در ذيل بخش فرهنگ به عرفان رسيديم .اكنون در ميانه بخشى فرعى در ذيل مبحث عرفان هستيم با عنوان :زمين و آسمان حافظ .
    اين نيز ناگفته نماند كه مقصد اين بخش اخير نه آموزش عرفان است و نه تبليغ آن .هدف نهادنِ عرفان و كلاً روح ايرانى در بوته انديشه انتقادى است . من نه نخستين و نه آخرين كسى هستم كه نقد عرفان را كه بخشى از نقد فرهنگ دينى است ،نقدى عاجل و اولى براى ورود به انديشه مدرن تشخيص داده باشم . اما در نقد بدواً بايد به منقود گوش سپريم ، نقش پيشرو آن را در زمان خودش بشناسيم . ببينيم عارفان چه گفته اند و چه مى خواسته اند و از چه زمينه تاريخى اى برآمده اند .حق مطلب را ادا كنيم و شرط انصاف را بجا آريم ؛ در حد وسع خود ، در إن حد كه اگر مرتكب بى انصافى شده باشيم ، از دستمان در رفته باشد نه از دلمان .دشنام گويي نقد نيست كه از جانب من باشد ، چه از جانب مخالف من . من قوياً باور دارم كه نقد فرهنگ مربوط ترين و واجب ترين چيزى است كه براى تغيير وضعيت نامطلوب كنونى لازم است .دوستانى كه اين مطالب را نامربوط مى دانند ، اكثراً دوستانى هستند كه از آغاز مطالب را پى گيرى نكرده اند و داورى آنها به مقطع يا قسمتى برمى گردد كه جدا از كليت مطالب نامربوط مى نمايد ريشه ها انديشه نگارى هايي است بر آمده از زخمى كهن . برخى از دوستان و در صدر همه مدير آزاده سايت بارها مرا مرهون لطف خود كرده و مشتاقانه به اين نوشته هاى ناقابل خوشامد گفته اند .برخى نيز مؤدبانه پيام داده اند كه جاىِ اين مطالب در لابلاى كامنت ها نيست .با احترام به نظر اين دوستان اجازه دهيد عرض كنم كه اين كمينه دينى است كه من مى توانم به نوريزاد ، اين دلير مرد يكتا و آزاده ادا كنم و به باور من اين جاى خرسندى دارد كه گويي بنا به قراردادى نانوشته بخش كامنت هاى اين سايت در عين حال كه محلِ كامنت هاى سانسور نشدهِ مربوط به موضوع پست است ، اين اجازه را هم مى دهد تا به همت فرهيختگان درد مندى كه من شاگردانه از ايشان مى آموزم بخش كامنت ها شكل و شمايل يك مجله اينترنتى پيدا كند
    با سپاس بسيار از بردبارى شما.

     
    • با دورود به کورس

      کورس گرامی این فرهنگ مرگ اندیش روشنفکری ما آیا ناشی از تنبلی ورفع مسئولیت نبوده چرا روشنفکری ما پای بر زمین نکوبیدند وزندگی طلب نکردند چرا مرگ تقدیس شد چرا روشنفکری ما که متاثر از فرهنگ غرب بود جذب فرهنگ عاشورائی شد ؟چرا هنر سینمائی ما به نکبتها می پردازد و زندگی خوب را نمیتواند ترسیم کند؟ ما چرا راه حل نداریم؟
      چرا زندگی تقدیس نمی شود تا سازوکار آن به بحث گذاشته شود؟دانشمند گرامی ما را یاری کنید.

       
  6. هو۱۱۰
    سلام آقای نوریزاد
    اگر بار دیگر اقای صانعی راملاقات کردید سلامم رابه ایشان برسانید. اگر توانستید از خانواده سید محمد حسین کاظمینی بروجردی نیز دلجوئی کنید.

    یاعلی

     
  7. بادرود به نواریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : به خبر زیر توجه کنید و آن را مقایسه کنید با توجیه این عمل با دختر شش ماهه که توسط آیت الله عظما امام خمینی که در تحریر الوسیله کاملا ذکر شده است . با احترام……………………پدریک دختر سه ساله که دخترش در شمال افغانستان مورد تجاوز قرار گرفته، از دولت خواسته است عامل تجاوز را به دادگاه کشانده و عدالت را تامین کند.

    این حادثه دو هفته پیش در ولسوالی رستاق ولایت تخار رخ داد اما حالا پدر این دختر سه ساله او را برای مداوا و درمان به کابل، پایتخت، آورده و تلاش برای تحقق عدالت را نیز شروع کرده است.

    این مرد که عبدل نام دارد گفته است، “تجاوز زندگی دخترش را ویران کرده.”

    این مرد گفته است اگر دولت عامل تجاوز به دخترش را محاکمه نکند، او پنج فرزند دیگرش را جلو ارگ ریاست جمهوری خواهد کشت و افغانستان را ترک خواهد کرد.

    عبدل می‌گوید مادر و همسر او نیز گفته اند در صورتی که عدالت تامین نشود، خود را خواهند کشت.

    این دختر سه ساله که نیلوفر نام دارد، مشغول بازی با هم‌سن و سالان خود بود که از سوی مردی از همسایگانشان مورد تجاوز قرار گرفت.

    مرد متجاوز ظاهرا می خواسته نیلوفر را بعد از تجاوز بکشد. مادربزرگش او را با بدن خونین در نزدیکی خانه یافت و به بیمارستان منتقل کرد.

    نیلوفر حالا برای درمان بیشتر به کابل منتقل شده و باید جراحی شود، پزشکان می‌گویند حتی اگر حال او از نظر جسمی خوب شود، به کمک‌های روان پزشکی نیاز دارد.

    مقام‌های محلی می‌گویند یک نفر به اتهام تجاوز به نیلوفر بازداشت شده است.

    ماجرای نیلوفر تنها ماجرای تجاوز به کودکان در افغانستان نیست، ماه گذشته مردی در ولایت قندوز به دلیل تجاوز به یک کودک ده ساله، به ده سال زندان محکوم شد.

    مواردی دیگری از تجاوز نیز در گذشته از مناطق مختلف افغانستان گزارش شده است.

    روز گذشته، سازمان نجات کودکان اعلام کرد که در افغانستان نهادی برای حفاظت از حقوق کودکان بویژه کودکان آسیب پذیر وجود ندارد.

    مسئولان این نهاد که در محفلی در آستانه روز جهانی کودک (۲۰) نوامبر سخن می گفتند، از دولت خواستند به وضعیت کودکان آسیب پذیر توجه کند.

     
  8. ما چند بار باید از یک سوراخ گزیده شویم آقای نوری زاد، شما هم که مانند خاتمی ماله کش شدید رفت. می دانید که منظورم چیست؟
    هنگامی که ولی‌امر حکمی داد ،مراجعه به دیگران معصیت و خلاف شرع است
    آیت‌الله صانعی: ولایت فقیه در همه چیز حاکم است و می تواند خلاف هر مقرری و آئین نامه‌ای را بگوید.حتی می تواند خلاف قانون و مصوبات مجلس را هم بگوید اما ولی‌امر معمولا این کار را نمی‌کند.اما براساس اساسنامه‌ها ، آئین نامه‌ها ، قانون و حتی قانون مصوب مجلس هم حاکم است و بالاتر از آن ارزش قانون اساسی ما به امضاء مقام رهبری است والا اگر روزی امضای مقام رهبری از روی قانون اساسی برداشته شود آن قانون اساسی ارزش ندارد. میزان ما میزان الهی است چون در رابطه با مقام رهبری است و اگر یک روز رابطه‌اش با مقام رهبری و ولی‌امر قطع بشود می‌شود نظام طاغوتی.
    حاکمیت ولی‌امر همه جا است و برهمه چیز مقدم است و هیچ چیز نمی تواند مقام ولی امر را تهدید کند و هرجور حکم کند همان معتبر است و تخلف از او گناه و معصیتی کبیره است و هنگامی که ولی‌امر حکمی داد نه‌تنها هیچ احتیاجی به نظر دیگران نیست بلکه مراجعه به دیگران معصیت و خلاف شرع است.مراجعه به دیگران ایستادن در مقابل مقام رهبری و تضعیف آن مقام است.مراجعه به دیگران یعنی قبول نکردن حرف مقام رهبری است و قبول نکردن حرف مقام رهبر برمی گردد به قبول نکردن حرف مقام ولی عصر(عج).پس نه تنها مراجعه به دیگرام احتیاج نیست بلکه معصیت و خلاف شرع است…. انقلاب ما را تمرکز قدرت مرجعیت به نتیجه رسانده است.

     
  9. با رود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته:لطفا به این خبر توجه کنبد!!…………………………………………………………..
    ۱۳۰ هزار کلاس درس در ایران از لحاظ گرمایشی غیرایمن هستند. یعنی ۱۳۰ هزار کلاس می‌توانند حوادثی مانند شین‌آباد، درودزن، سفیلان و… بیافرینند که باعث شد دانش‌آموزان به علت نقص فنی یا واژگونی بخاری نفتی در آتش سوختند؛ برخی جان باختند و برخی سال‌هاست با سوختگی شدید و عوارض آن دست و پنجه نرم می‌کنند. رسول خضری، نماینده مردم سردشت و پیرانشهر گفته است بعد از اتفاقی که در شین آباد افتاد، از ۱۵۰ هزار کلاسی که از لحاظ گرمایشی غیرایمن بود، ۱۳۰ هزار کلاس هنوز هم غیرایمن است و تنها ۲۰ هزار کلاس را توانستند ایمن کنند که ۹۰ درصد آن هم به خاطر حضور خیرین بوده است.
    در آخر اگر خوب توجه نمایید 90درصد هم خیرین محترم پا پیش گذاشته اند که خدا خیرشان بدهد!! خوب نکته مغفول کجاست؟؟ نکته مغفول همان ساخت نیرو گاه چند صدمگاواتی و هدیه نمودن رهبر خیر !! ما به عراق به اسم هدیه نمودن به حرم حضرت علی آست که ایشان به چه دلیل که کودکان این مملکت در شرایط نا امن به تحصیل میپردازند این هدیه نا قابل!! را میدهد و بودجه آن از کجا می رسد؟؟ آیا ایران آنقدر به سامان رسیده که باید به داد عراقی ها برسد؟؟ ایشان به چه حقی این هدیه را دادند ؟؟ آیا با کد یمین و عرق جبین این مال (هزینه نیروگاه اعم از خرید قطعات نصب و راه اندازی و حقوق پرسنل وووو) که بالغ بر چند میلیون دلار ناقابل است را به دست آورده بودند که حاتم بخشی میکنند؟؟ البته لازم به توضیح است که ایشان از هر مسئولیتی مبرا است!! پس ما یقه عراقی هارا اگر بتوانیم!! میگیریم و میگوییم تا کی ما باید جور شما نامردان را بکشیم؟؟ مملکت ما را که به ویرانی کشیدید . خسارات جنگ را هم که پیش کش خودتان کردند دیگر از جان ما چه میخواهید؟؟؟

     
  10. چنین گویند بزرگان
    دادستان کل کشور گفت: در نظام جمهوری اسلامی افشاگری معنا ندارد .در نظام جمهوری اسلامی مملکت حساب دارد.دادگستری که دادگستری دیروز نیست، افشاگری می کنید برای چه ؟ مگر مجلس نیست؟مگر کمیسیون اصل نود نیست ؟ مگر دادرسی نیست؟ مگر دیوان‌عالی عدالت اداری نیست؟ مگر دادگاه و دادسرای انقلاب نیست؟مگر قانون اساسی نیست؟ بعد خیال می کنید افشاگری با نوشتن نامه بدون امضا جرم نیست؟معصیت نیست؟ گناه نیست؟ فردای قیامت باید جوابگو باشد.
    آیت الله صانعی با اشاره به اینکه برخی در مورد دادگاه های انقلاب تحت تاثیر شایعات قرار می‌گیرند گفت: ضدانقلابیون که در زندان‌ها هستند، معمولا توبه پذیر نیستند.اینها چون مار زخم خورده‌ای هستند که به محض آزادی افعی می شود.
    گفته های بالا را آیت الله صانعی موقعی که دادستانی کل کشور را بعهده داشتند و سرگرم قتل عام زندانیان سیاسی بودند فرمودند. زهی به غیرت شما مردان بزرگ

     
  11. از بیانات آیت الله صانعی
    تا نبض مسلمین در دست ولی‌فقیه که جانشین از طرف امام معصوم است نباشد، این بدبختی‌ها وفشارها ادامه خواهد داشت.

     
  12. از بیانات همین خوبان
    به عنوان یک مسئله شرعی می گویم که تخلف از فرمان آیت الله خامنه ای گناه و معصیت بزرگی است
    آیت الله صانعی ضمن قرائت قسمتی از وصیتنامه حضرت امام که در آن همه مراجع، علما و مردم را به حضور در صحنه و حمایت از نظام اسلامی توصیه کرده و مسامحه در امر مسلمین را از گناهان نابخشودنی دانسته است گفت: من به عنوان یک مسئله شرعی می گویم که تخلف از فرمان آیت الله خامنه ای گناه و معصیتی است بزرگ و رد براو،رد برامام صادق(ع) و رد بر امام صادق(ع) رد بر رسول الله (ص) و رد بر رسول الله (ص) رد بر الله و موجب خروج از ولایت الله و وورد به ولایت شیطان است و طبق روایت عمر ابن حنظله در باب ولایت فقیه رد بر او در حد شرک به الله است واما حفظ و تقویت آیت الله خامنه ای هرچه بیشتر تایید و تقویت شود اسلام و انقلاب اسلامی و حوزه‌های علمیه و فقه و قران تقویت شده است.
    تایید ایشان یک واجب الهی است نه یک مستحب.مسئله کیان اسلام و عظمت اسلام است، مسئله یک امر جزئی نیست و عدم تایید ترک واجب است و ترک واجب موجب معصیت و خروج از عدالت است.

     
  13. با سلام به همه

    امروز مطلبی را از دوستمان جناب حامی در ذیل پست “نشانی نمایشگاه” دیدم در مورد مساله قصاص قرآنی و تاریخچه ای در مورد لایحه قصاص و بیانیه جبهه ملی و واکنش مرحوم آیت الله خمینی در اوایل انقلاب ،چون این مطلب را با تاخیر دیدم و شاید آن پست هم قدیمی شده باشد ،لازم دیدم اصل سخن جناب حامی را در اینجا درج کرده و نقدی هم که به اجزاء گفتار ایشان دارم را در ذیل آن ارسال کنم ،از جناب نوریزاد می خواهم اصل گفتار حامی و نقد مرا لطفا اینجا منعکس کنند.

    جناب حامی چنین نوشته است :

    “”
    حامی
    12:41 ب.ظ / نوامبر 18, 2014
    قصاص و ارتداد و دفاع از نوری زاد
    در قسمت سی و ششم سلسله نوشتارم با عنوانِ “جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟”، به بررسی سخنرانی 25 خرداد سال 1360 آقای خمینی، پرداختم. همان سخنرانی‌ای که به بهانۀ اعلامیه‌های جبهه ملی و مخالفت آنها با “لایحه قصاص”، صورت گرفت و در آن: دکتر مصدق غیرِ مسلمان نامیده شد؛ جبهه‌ملی مرتد اعلام گردید؛ بنی‌صدر و نهضت آزادی و سازمان مجاهدین، بسختی مورد تهدید قرار گرفتند!
    در آنجا نوشتم که در کامنت جداگانه‌ای به داستان و سرگذشت جالب و تاسف بار لایحه یا قانون قصاص، اشاره خواهم نمود. لذا این نوشته، در راستای آن قولی است که به دوستان گرامی داده بودم:
    همانگونه که گفته شد، موضوع قصاص در این تاریخ، در حد یک “لایحه” است و هنوز به قانون تبدیل نشده است که نظر دادن در مورد آن و یا حتی مخالفت با آن، ممنوع باشد!. بطوریکه در همان تاریخ، آقای بازرگان در پاسخ به نامه آیت‌اله صدوقی نوشت: “در هر حال اگر جبهه‌ ملی به لایحه‌ قصاص، اعتراض کرده باشد که ظاهراً و قاعدتاً هم همین‌طور بوده است؛ بسیاری از علمای عظام و اساتید حقوقِ مسلمانِ طرفدارِ انقلاب، نظریات و مقالات علیهِ تدوین و تقدیمِ آن لایحه به مجلس، داده‌بودند… انتقاد از لایحه، با انکارِ آیات و احکام قصاص فرق دارد. ضمن اینکه من با بسیاری از سران و افراد جبهه‌ملی… آشناییِ قدیمی و دوره‌های هم‌زندانی داشته، حاضر و شاهدِ نماز و روزه‌شان بودم، چطور می‌توانستم به خود اجازۀ‌ حکمِ ارتدادِ آن‌ها را بدهم؟ خصوصاً که تخصص و تعهدی در فتوا دادن و تکفیر کردن، ندارم.”
    از طرف دیگر، همانگونه که قبلاً اشاره نمودم؛ این لایحه تنها به جرایم مربوط به قصاص تعلق نداشته بلکه شامل جرایم چهارگانۀ “حدود، قصاص، دیات، تعزیرات” می شود که به قانون “مجازات اسلامي” معروف است و قرار است جایگزین قانون مجازات عمومی دوران شاه گردد؛ لذا بحث در موردِ آن و بررسیِ مفادِ آن، کاملاً منطقی بوده است!
    در هر صورت، به نکات قابل ملاحظه در مورد این لایه یا قانون توجه فرمایید:
    1- لایحۀ مذکور که احتمالاً از دید آقای خمینی و طرفداران وی، کاملاً روشن بوده و مفاد آن منطبق بر فقه اسلامی بوده و جای هیچگونه چون و چرایی نداشته؛ لایحه ای بسیار ابتدایی بوده و از نواقصِ فراوان برخوردار است!
    بطوریکه این لایحۀ کلی، بعد از این تاریخ، تا یکسال بعد نیز به تصویب نرسیده و در مجلس و شورای نگهبان درحال بررسی بوده و نهایی نمی گردد. تا اینکه در ماه‌های شهریور و مهر و آذر سال 1361 با عناوینِ “قانون حدود و قصاص”، “قانون راجع به مجازات اسلامی”، و “قانون دیات”؛ برای مدت 5 سال به صورت آزمایشی به تصویب می‌رسد! آنهم نه توسطِ نمایندگان و در صحنِ‌علنیِ‌مجلس! بلکه توسطِ تعدادِ معدودی از نمایندگانی که عضوِ “کمیسیون‌ِقضایی” مجلس می باشند! (البته با استناد به اصل 85 قانون‌اساسی که اجازه میدهد مجلس در مواردِ ضروري، اختيارِ وضعِ بعضي از قوانين را آنهم بصورت آزمايشي، به كميسيون‌هاي داخلي خود تفويض كند)
    2- این قانون آزمایشی که تنها برای 5 سال تصویب شده بود، نه تا سال 66، بلکه تا سال 70 در کشور اجرا میگردد!
    در سال70، قانون‌های مذکور با تغییراتِ بسیار، با نامِ قانونِ مجازات اسلامی، مشتمل بر چهار کتاب (کلیات، حدود، قصاص، دیات)؛ یک بارِ دیگر توسط همان کمیسیون (و نه توسط نمایندگان در صحنِ مجلس) و با پا درمیانیِ تشخیص مصلحت نظام، برای مدت 5 سال دیگر به صورت آزمایشی تصویب می‌گردد!!
    در سال 75، فقط بخش تعزیراتِ این قانون که مطابقتِ بسیاری با قانونِ دورۀ شاه داشته؛ توسط نمایندگان و در صحن مجلس، بصورت قانونی مستقل بتصویب می‌رسد. اما قانونِ مجازات اسلامیِ فوق، یک بار دیگر و این بار برای مدت 10 سال، توسط همان کمیسیون به صورت آزمایشی به تصویب در می‌آید!!
    سال 85 و 86، قوه قضائیه پیگیرِ تصویبِ لایحۀ جدیدی که به کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس ارائه کرده، می‌گردد. اما کمیسیون مذکور، مباحثِ حقوقیِ قانون را به مرکز پژوهش‌های مجلس سپرده و مباحثِ فقهیِ حدود و قصاص و دیات را به مرکزِ تحقیقات فقهیِ قم، محول می‌نماید.! نتیجه آنکه، این مباحث آنقدر طول می‌کشد تا کمیسیون فوق این قانونِ آزمایشی و موقت را برای چند بارِ دیگر (بصورت یکساله یا دوساله) تمدید می‌کند!
    در نهایت این قانون با چالشهای فراوان بین قوه‌قضائیه و این کمیسیون و شورای‌نگهبان؛ در سال گذشته(سال 1392) و با تصویبِ همان کمیسیون و بازهم بصورت آزمایشی به مدت 5 سال دیگر بتصویب می رسد!.
    3- اگر این قانون و این مباحث، منطبق با فقه اسلامی و نظر فقیهان، آنقدر یکپارچه و روشن بوده که کسی حق اظهار نظر و یا مخالفت نداشته است؛ چرا در این چندین سال، اینهمه تغییرات بر روی آن انجام گرفته است؟ چرا اینهمه اختلاف بین قوه‌قضائیه و کمیسیون مذکور و فقهای شورای‌نگهبان وجود داشته است؟ بطوریکه یکبار نیاز به پا درمیانیِ مجمع تشخیص مصلحت پیش آمد و یکبار نیز، بیش از سه سال با ایراداتِ فراوان و پی در پیِ شورای نگهبان، مواجه گردید. چگونه است که، قانونی که بر سرنوشتِ تک تکِ افراد جامعه و بصورت مستقیم، تاثیر دارد؛ بیش از 34 سال است که جنبه آزمایشی و موقت دارد؟ چرا در طی این دوران، تصویب این قانون بعهدۀ تعدادِ معدودی گذاشته شده و در صحن مجلس به بحث گذاشته نشده است؟ آیا این به آن دلیل نیست که افراد این کمیسیون، از کارکنانِ سابقِ همان قوه‌ای هستند که خودشان لایحه را نوشته و به مجلس آورده‌اند؟ و یا اگر از کارکنانِ سابقِ نیستند، از همفکران آن قوه محسوب می‌شوند و اگر هیچکدام از آنها نباشند، راحت‌تر می‌توان تعدادِ معدود را راضی و قانع نمود و کار خود را پیش برد؟!
    4- اگر از همه این مسائل در گذریم؛ آیا واقعاً قانون مذکور یا قانون قصاص، در نظر همۀ مسلمانان، آنهم تنها شیعیان، بصورت واحد است؟ آیا همه دارای یک نگاه هستند و همگی چون خمینی می‌اندیشند؟ آیا همه، قصاص را همانطور معنا می‌کنند که بعضی از فقیهان می‌کنند؟ آیا خدای همۀ مسلمانان، همانگونه حکم میکند که فلان فقیه می‌گوید؟ آیا مسلمانی حق ندارد به گونۀ دیگری بیندیشد و یا برداشتِ دیگری از متون دینی داشته باشد؟ آیا واقعاً برداشتِ انسانِ آزداه و شجاعی چون نوری‌زاد عزیز از قصاص، خطاست؟ آیا او که معتقد است: خدای واقعی، غیر از خدای فقیهان است و چنین خدایی، به عقل و خرد و نظرِ انسان احترام می گذارد و به تناسبِ جرم و مجازات، توجه دارد و در نظر گرفتنِ شرایطِ مکان و زمان را، بعهدۀ انسانها می‌گذارد؛ “مرتد” است؟؟!! آیا کسی که تاکنون خودش را در این سایت، مجتهد اعلام نکرده، حق دارد که جناب نوری‌زاد را به ارتداد محکوم کند؟!
    5- انتظار من در پاسخ به این سوالات این بود که دوستان عزیز که در این سایت حضور دارند و ضمن نداشتن هیچ تعهدی به این حکومت، دارای بینش و اطلاع کافی از اسلام و شیعه می‌باشند و به قرائت‌های مختلف از آن، اشراف دارند؛ بیایند و پاسخ لازم را بنویسند. اما حال که اینگونه نشده است، من بنابه فراخور توانم و از آنجائیکه در این نوشتار به مسئله قصاص و بحث ارتداد کشیده شدم و همزمان نیز اظهار نظرهای جناب نوری‌زاد، موجبات ارتداد ایشان را در پی داشت؛ لذا در اینجا به چند نمونه از این “قرائت‌ها” که درتقابل با نظر این فقیهان است، اشاره می‌کنم:
    الف- آقای محقق داماد در بحث “حق حیاتی قصاص” می نویسد:
    “اینک سئوال این است که قصاص یعنی چه که بر آن “حیات” و به دنبالِ آن تقوی و پارسائی مترتب است؟ آیا قصاص یعنی اجرای حقِ انتقام از رهگذرِ کشتنِ قاتل توسطِ اولیای دمِ مقتول؟! اگر این چنین است “انتقام” امری راجح خواهد بود و “عفو” امری مرجوح و بنابراین:
    اولاً کسانیکه از چنین حقی استفاده نکنند، یعنی بزرگوارانه عفو کنند و یا در قبالِ اخذِ دیه قاتل را ببخشند، بی گمان از چنین حیاتی محروم خواهند شد! و با توجه به اینکه خواستِ خداوند متعال آنستکه جامعۀ مومنین از چنین حیاتی برخوردار شوند، عفو کنندگان که مانعِ وصولِ حیات به جامعۀ مومنین شده اند، در واقع، نوعی مقابله با ارادۀ حقِ متعال انجام داده و طبعاً مبغوضِ درگاهِ خدا خواهند بود!. ثانیاً با توجه به ذیل آیه شریفه که آمده است “لعلکم تتقون”، بنا بر این برداشت، انتقام گرفتن از قاتل، از موجباتِ تقوی خواهد بود… ترجیحِ عفو بر انتقام، از مستقلاتِ عقلیه میباشد و حسنِ آنرا عقل تایید می نماید. شاهدش آنستکه وقتی قاتلی در پای چوبۀ دار توسطِ خانوادۀ مقتول عفو میشود، همۀ انسانها بر بخشنده آفرین میگویند. بنابراین، برای حیاتی که قرآن مترتب بر قصاص فرموده، اندیشۀ دیگری باید فراهم سازیم…
    بنابراین حیاتی بودن قصاص در این است که شخصِ ولیِ دم، حق داشته باشد در مقابلِ کشتنِ یکنفر از بستگان او، تنها از شخصِ قاتل انتقام بگیرد و هرگونه تعدی بر او ممنوع باشد. و معنای “کُتِبَ” که واجدِ نوعی معنای الزام است هرگز به معنای الزام بر اجرای قصاص نمی‌باشد. الزام بر تقیّد به ممنوع شدن از تجاوز و امتناع از تعدی است…
    برای مطالعه بیشتر به این آدرس رجوع شود: /http://baznegari.persianblog.ir/post/29
    ب- دکتر صدیقه وسمقی در کتاب “بضاعت فقه” که در آن مبانی مهم فقه اسلامی را به چالش کشیده و با بحث‌های اصولی، به نقد و بررسی این مبانی پرداخته، معتقد است فقه باید دامنه محدودی داشته باشد. فقیه “شارع” نیست و تنها وظیفۀ او یافتنِ احکامِ شرعی و اعلامِ آنها بعنوانِ استنباط‌های شخصیِ خود، به مردم است… او در مقالۀ مبسوطی به نام “تجدید نظر در معنای قصاص” می نویسد:
    “واژۀ قصاص در قرآن در چهار آیه زیر به کار رفته است: مائده/45، بقره/178، 179 و 194. این آیات حامل چه پیامی هستند؟ آیا چنانکه فقها و مفسران می‌گویند، آیات قصاص می‌خواهند این پیام را به مخاطب برسانند که کشتنِ قاتل یا قطعِ دستِ جانی و مانندِ آن، واجب است؟ آیا پیامِ آیه 179 بقره که می‌فرماید: ای خردمندان! شما را در قصاص زندگانی است، این است که حیات و زندگانی در کشتنِ قاتل و انتقام از جانی، نهفته است؟
    پیامی که فقها و مفسران از آیات قصاص دریافته‌اند، با پیامِ صریحی که در آیاتِ متعددِ قرآن تکرار شده، در تعارض است و آن پیامِ عفو، صلح، صبر؛ بجای انتقامجوئی، قتل و جرح است. پیام‌ آیات: مائده/45، بقره/178، نحل/126، شوری/40
    جالب توجه آنکه دو پیام از پیام‌های مذکور در همان آیات قصاص آمده است!. چگونه ممکن است خداوندِ حکیم و دانا، از یکسو مردمان را به انتقامجوئی از قاتل دعوت کرده، حتی این انتقامجوئی را واجب بخواند(چنانکه مفسران و فقها دریافته‌اند) و از دیگر سو، در همان آیه و آیات دیگر با بهترین تعابیر و وعده‌های نیک، بندگان را به عفوکردن از مجازات دعوت کند؟ از یکسو قصاص را مایۀ زندگانی بخواند و از سوی دیگر درگذشتن از آنرا، رحمتِ الهی بداند؟…
    مفسران معنای مجازات و انتقام را نه از معنای لغویِ قصاص بدست آورده‌اند و نه از آیاتِ قرآن. بلکه آنان، این معنا را بر واژۀ قصاص تحمیل کرده، کوشیده‌اند آیات قرآن را بر این اساس تفسیر کنند. به همین دلیل است که این معنا با آیات قصاص و پیام دیگر آیات، سازگاری ندارد. قصاص در لغت بر وزن فعال است و معنائی نزدیک به کلمه مثال دارد و آن یعنی برابری، توازن و تناسب میان دو چیز. برخی مفسران نیز واژه قصاص را مساوات معنا نموده، اما در تفسیرِ آیات به این معنا اعتنای کافی نکرده‌اند…
    نگارنده معتقد است قصاص در قرآن به معنای مجازات به کار نرفته، بلکه معنای آن مساوات است و هنگام بحث از مجازات، معنای قصاص، تناسب و برابری مجازات با جرم است که قرآن آن را در صورت اعمال مجازات، واجب خوانده و تخطی از آنرا ستم دانسته است. در واقع آنچه واجب دانسته شده اعمال مجازات نیست بلکه رعایت تناسب مجازات با جرم است که یک اصل عقلی بوده و عدم رعایت آن افراط و ستمگری و رعایت آن لازمه حیات بشری است… ”
    برای مطالعه بیشتر به این آدرس رجوع شود:http://sedighehvasmaghi.blogspot.com/2014/05/blog-post.html
    پ- آقای محمد مجتهد شبستری در مقاله “تنقیح محل نزاع با فقیهان” و در مقاله دیگر در این موارد می نویسد:
    “این مدعا که در آیاتِ قرآن؛ حدود، قصاص، ارث، نکاح، طلاق، محاربه، جهاد، شوری، اطاعت از اولی‌الامر و مانندِ این‌ها؛ قوانینِ حقوقیِ ابدی و تغییرناپذیرِ الهی برای همۀ انسان‌ها در همۀ عصرها بیان شده، مبنای علمی ندارد و قرآن به آن معنا که فقیهان می‌گویند کتاب قانون ابدی نیست…”! وی در مقاله‌ای دیگر می نویسد:
    “مستمسک فقیهان و قانونگزاران جمهوری اسلامی ایران این است که اولاً در قرآن مجید، مجازاتِ قاتل، حقِّ خصوصیِ بازماندگانِ مقتول شناخته شده است و ثانیاً ما در عصرِ حاضر مکلف هستیم این حقِّ شناخته شده را ملاکِ قانونگزاری قرار دهیم… اگر متونِ قصاص در زندگیِ اجتماعیِ قبیله‌ایِ مخاطبانِ پیامبر اسلام که در آن حفظِ حقِّ انتقام کشیدن، عدالت به شمار می‌آمد؛ متونِ آمرانه تلقی می‌شدند؛ همان متون و امثال آنها، امروز برای ما که زندگیِ اجتماعیِ جدیدی داریم، متونِ تاریخی گشته‌اند!. آنها فقط نشان می‌دهند که در عصرِ پیامبر، مجازاتِ قاتل را به حقِّ به انتقام کشیدن یا بخشیدنِ بازماندگانِ مقتول واگذار کرده بودند. آنها به عنوان متن‌هایی برای ما، به بیش از این دلالت نمی‌کنند. آنها تبدلاتِ مفهومی پیدا کرده‌اند و این تبدل، معلولِ تاریخیتِ اجتناب‌ناپذیرِ زندگیِ اجتماعیِ ما انسان‌ها است و از این تاریخیت، گریزی نیست. تلقی فقیهان و قانونگزاران در عصر حاضر از آن متون به مثابه متن آمرانه و قانونی و حفظ قانون قصاص فاقد هرگونه مبنای علمی موجه است…”
    برای مطالعه بیشتر به این آدرس رجوع شود: http://mohammadmojtahedshabestari.com/index.php
    با پوزش از دوستان بخاطر طولانی شدن مطلب. با ادب و احترام، حامی.””

    (پایان نقل قول)

    نقد بنده به ایشان هم از این قرار است :

    دوست محترم جناب حامی

    با سلام

    من این نوشته شما را امروز پنج شنبه مشاهده کردم ،چند نکته قابل بحث در نوشته شما هست که مختصرا تذکر میدهم:

    1- از جنبه تاریخی بحث هایی که مطرح کردید راجع است به پیشینه تاریخی لایحه قصاص و سیر تصویب و قانونی شدن این لایحه که متخذ از آیات قرآن و روایات است،من در این پیشینه تاریخی که ذکر کردید بحثی ندارم ،مثل آن نامه مرحوم مهندس بازرگان و بحث های حقوقی و فقهی که پیرامون این لایحه بوده است یا انتقاداتی حقوقی یا فقهی که وجود داشته است.
    جناب حامی ،متاسفانه شما اینجا در مورد آن بیانیه های جبهه ملی و واکنش مرحوم آیت الله خمینی مرتکب یک تحریف تاریخی بزرگ شدید ،بحث آن تاریخ و واکنش آیت الله خمینی ،ناظر به انتقاد به اصل قصاص در اسلام یا لایحه مطرح شده نبود ،آنچه که موجب ناراحتی ایشان شده بود آن تعبیر “لایحه غیر انسانی قصاص” بود که در متن بیانیه جبهه ملی آمده بود ،نه بحث انتقاد ،بدیهی است که احکام مسلم اسلامی هم وقتی می خواهند لباس لایحه یا قانون بپوشند ،در حوزه قانونگذاری مورد جرح و تعدیل و بحث و انتقاد واقع شوند ،در واقع امر انتقاد و بحث ،غیر از تعبیراتی مثل “لایحه غیر انسانی قصاص” است آنهم در یک بیانیه و بصورت تحریک آمیز در سطح جامعه .من نیازی نمی بینم در اینجا تعبیرات سخنرانی آیت الله خمینی را نقل کنم ،زیرا این قابل مراجعه به صحیفه گفتارهای ایشان است.
    بنابر این شما که بلحاظ سنی در آن مقطع حضور داشته اید ،شایسته نبود اینگون تاریخ را تحریف کرده و بین دو مقوله “انتقاد به لایحه” و “غیر انسانی خواندن حکم صریح قرآن ” خلط مبحث کنید.

    2-شما گفته اید :
    “” اگر این قانون و این مباحث، منطبق با فقه اسلامی و نظر فقیهان، آنقدر یکپارچه و روشن بوده که کسی حق اظهار نظر و یا مخالفت نداشته است؛ چرا در این چندین سال، اینهمه تغییرات بر روی آن انجام گرفته است؟ چرا اینهمه اختلاف بین قوه‌قضائیه و کمیسیون مذکور و فقهای شورای‌نگهبان وجود داشته است؟ بطوریکه یکبار نیاز به پا درمیانیِ مجمع تشخیص مصلحت پیش آمد و یکبار نیز، بیش از سه سال با ایراداتِ فراوان و پی در پیِ شورای نگهبان، مواجه گردید. چگونه است که، قانونی که بر سرنوشتِ تک تکِ افراد جامعه و بصورت مستقیم، تاثیر دارد؛ بیش از 34 سال است که جنبه آزمایشی و موقت دارد؟ چرا در طی این دوران، تصویب این قانون بعهدۀ تعدادِ معدودی گذاشته شده و در صحن مجلس به بحث گذاشته نشده است؟ آیا این به آن دلیل نیست که افراد این کمیسیون، از کارکنانِ سابقِ همان قوه‌ای هستند که خودشان لایحه را نوشته و به مجلس آورده‌اند؟ و یا اگر از کارکنانِ سابقِ نیستند، از همفکران آن قوه محسوب می‌شوند و اگر هیچکدام از آنها نباشند، راحت‌تر می‌توان تعدادِ معدود را راضی و قانع نمود و کار خود را پیش برد؟!””.

    (پایان نقل قول)

    ببینید جناب حامی ،یکوقت سخن ما در مورد اصل قانون قصاص در قرآن و سنت نبوی است ،یکوقت بحث در کم و کیف و حد و حدود آن در مقام تقنین و اجراء.
    من در اینجا نمی خواهم از کاستی ها یا نواقص سالیان گذشته در امر قانونگذاری یا اجرای قانون قصاص در جمهوری اسلامی دفاع کنم ،شاید شما بدانید که مبحث قصاص در کتب فقهی به دو بخش عمده :قصاص نفس (کشتن قاتل بازای قتل عمد) ،و قصاص طرف (اعضاء) تقسیم می شود ،بشما عرض کنم که فقهاء شیعه و سنی در اصل ثبوت قصاص قرآنی در موارد جنایات عمدی (کشتن عمدی و نقص عضو عمدی) هیچ اختلافی ندارند ،آنچه که هست اختلافات جزئی در مواردی از شرائط این حکم است ،حال اگر این قصاص مسلم قرآنی بخواهد بصورت قانون نوشته شود بدیهی است که ان قلت و قلت هایی در مرحله قانون نویسی و تعبیرات پیش بیاید که بیشتر مربوط به نحوه اجراء است.
    شما اینجا از یکپارچگی فقهاء سخن گفته اید و این یکپارچگی را مورد سوال قرار داده اید ،من میگویم شما برای اثبات سخن خود در عدم یکپارچگی فقهاء در برداشت از این حکم قرآنی ،کافی نیست از گفتار جناب آقای مجتهد شبستری که دارای مبانی خاصی در مسائل اسلامی هستند که مورد مناقشه است شاهد بمیان آورید ،یا از مطلب نادرست خانم محترمه حقوقدانی همچون وسمقی ،شاهد بیاورید ،مگر از نظر شما خانم وسمقی فقیه جامع الشرائط است که کلام ایشان را اینجا برای نفی قانون قصاص قرآنی شاهد آورده اید؟
    آن کلام جناب آقای محقق داماد را هم توضیح خواهم داد که موید مطالب شما نیست و ایشان در باب اصل قانون قصاص مخالفتی نکرده است.
    شما اگر اهل مراجعه هستید یک مراجعه ای به کتابهای معجم فقهی اهل سنت یا شیعه کنید تا در یابید که حکم قرآن قصاص مورد اجماع فریقین است ،کافی است مراجعه به کتاب “الفقه علی المذاهب الاربعه” که نظرات فقهی چهار شعبه فقهی اهل سنت (یعنی شافعیه ،مالکیه ،حنبلیه ،حنفیه) را از کتاب طهارت تا دیات واگویه می کند ،کنید تا به این موضوع پی برید.
    و از کتب معاجم و دائره المعارف فقه شیعی به کتاب هایی مثل شرایع الاسلام و جواهر الکلام در شرح آن ،و کتاب “مفتاح الکرامه” مراجعه کنید تا به اقوال فقهاء شیعه و سنی در این زمینه پی ببرید ،شما گمان نکنید که این مساله و حکم قرآن چیزی است که فقط حاصل اجتهاد مرحوم آیت الله خمینی باشد،حتی اگر به کتب فقهی فتوایی فقهایی مثل مرحوم ایت الله خوئی و آیت الله گلپایگانی و بروجردی و دیگر مراجع معاصر که قائل به ولایت فقیه بمعنای حکومت نیستند ،مراجعه کنید خواهید دید که مساله مورد اجماع فقهاست ،این حکم صریح قرآن است ،و ما بقدر کافی در این مورد اینجا بحث کردیم،مگر کسی روی مبانی خاصی مثل آقای شبستری و برخی دیگر ،احکام مسلم قرآنی را مربوط به گذشته ها بداند ،که آنها مبانی دیگری است که قابل اشکال است،اینکه ایشان گفته اند ،قرآن کتاب قانون نیست ،آری کسی نگفت قرآن کتاب کلاسیک قانون است ،اما در قرآنی که قانون اساسی دین خاتم انبیاء است ،قوانین عامه وجود دارد که در سنت نبوی و سخنان عترت او توضیح داده شده است،در قرآن”اقیموا الصلاه” و “آتوا الزکاه” و “کتب علیکم الصوم” هم بصورت قانون کلی هست که در سنت تفسیر و توضیح داده شده است،آیا ما باید بگوییم قرآن کتاب قانون نیست و ،نماز و روزه و زکات و غیر اینها را هم تعطیل کنیم؟ پس قرآن اصلا برای چه آمده است که ما هرجا بعقل ناقصمان نرسید ،حکم به نفی آن کنیم و ادای روشنفکری در بیاوریم؟
    بنابر این شما لطفا مباحث مربوط به طریقه قانون گذاری و قانون نویسی و نحوه اجراء را با اصل قانون صریح قرآن که در سنت توضیح داده شده است و مورد اجماع فقهاء شیعه و سنی است ،خلط نکنید و بدانید که معیار در این مباحث “فقهاء جامع الشرائط اند” نه حقوقدانان سکولار بی اعتقاد به قرآن ،و نه روشنفکرانی که مبانی اصیل اجتهاد را طلاق داده اند.
    شما در اینجا تمسک به برخی گفتارها کردید ،من نیز اینجا عین عبارت “اعلم فقهاء عصر” یعنی مرحوم استاد آیت الله منتظری قدس سره را برای شما نقل می کنم در مورد اصل حکم قصاص ،ایشان در پاسخ به سوالی در مورد تعلق داشتن حکم قصاص به گذشته های تاریخی نوشته اند :

    “”اصل حق القصاص از نظر کتاب و سنت قابل انکار نیست و فلسفه تشریع آن ،جلوگیری از آدم کشی هاست ، و همچنین است حدود الهی که از راه کتاب و سنت ثابت شد است ، و فلسفه تشریع آنها “تنبیه مرتکبین و “عبرت دیگران” بوده است ، و نفس تشریع آن احکام موجب ترس و وحشت جنایتکاران می گردد.و نمی توان گفت که در زمان غیبت حضرت ولی عصر (ع) احکام اسلام بخصوص آنچه که مربوط به حقوق مردمی است بکلی تعطیل شود.
    البته در اجرای حدود و استیفای حقوق باید دقت کافی و احتیاط اعمال شود ،و بدون تحقق شرائط و موازین و روشن شدن موضوع ،اجرای قصاص و حدود جایز نیست ، و با اندک شبهه ای باید از اجرای آنها خودداری شود.””

    (پاسخ به پرسشهای دینی ،آیت الله منتظری ،ص 488، سوال 363)

    ب-مرحوم آیت الله خوئی در کتاب “مبانی تکمله المنهاج” که فقه استدلالی در باب حدود و قصاص و دیات است در مورد قصاص نفس در قتل عمد نوشته اند :

    “”فِي قصاص النفس:

    (مسألة 1): يثبت القصاص بقتل النفس المحترمة المكافئة عمداً و عدواناً ، و يتحقّق العمد بقصد البالغ العاقل القتل و لو بما لا يكون قاتلًا غالباً فيما إذا ترتّب القتل عليه ، بل الأظهر تحقّق العمد بقصد ما يكون قاتلًا عادةً و إن لم يكن قاصداً القتل ابتداءً ، و أمّا إذا لم يكن قاصداً القتل و لم يكن الفعل قاتلًا عادةً، كما إذا ضربه بعود خفيف أو رماه بحصاة فاتّفق موته، لم يتحقّق به موجب القصاص.

    (مبانی تکمله المنهاج ،آیت الله خوئی ،ج 2 ص 3)

    ج-مرحوم شیخ حسن نجفی صاحب کتاب نفیس “جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام” که یک دائره المعارف فقه شیعی است در ابتدای کتاب القصاص در مورد مساله قصاص چنین می نویسد :

    “” (كتاب القصاص)

    كتاب القصاص بالكسر فعال من قص أثره إذا تتبعه، و المراد به هنا استيفاء أثر الجناية من قتل أو قطع أو ضرب أو جرح، فكان المقتص يتبع أثر الجاني فيفعل مثل فعله، و يقال: اقتص الأمر فلانا من فلان إذا اقتص له منه.
    و الأصل فيه- و قبل الإجماع و السنة المتواترة قوله تعالى «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ».
    «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً، وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» .

    «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‏ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏، فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ، فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ» .
    «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ» .
    «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً، فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً» .
    «وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ، فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ».

    إلى غير ذلك من الآيات الدالة على المطلوب و لو بالعموم، نحو قوله تعالى «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ» .
    «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها، فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» .
    «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ، وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ» .
    «وَ الْحُرُماتُ قِصاص “”.

    (جواهر الکلام ،ج 42 ،ص 7-8)

    عبارت این فقیه برجسته معاصر که نوع فقهاء و مراجع متاخر معاصر ریزه خوار سفره تحقیقات او هستند ،کاملا گویاست ،می گوید قبل از “سنت متواتر” و “اجماع فقهاء” ،چندین آیه قرآن پشتوانه حکم قصاص در اسلام است ،این تعبیر نشان میدهد که پیش از استناد به اجماع فقهاء و پیش از استناد به روایات متواتره ،عمده دلیل حکم قصاص در اسلام ،آیات روشن و واضح الدلاله قرآنی است،پس مساله محکمتر از این هاست که شما بحث ها را به سطح بحث های سیاسی و تاریخی بکشانید ،مگر اینکه کسی از اصل اسلام و از اصل تبعیت از نص مسلم قرآن بیرون رفته باشد،که آن مساله دیگری است،در اینجا تمسک به سخن یک حقوقدان سکولار ولو محترمه ،جایی ندارد.
    من معذورم از اینکه شواهد زیادتری از کتب فقهی اهل سنت و شیعه در باب اصل مساله قصاص بیاورم ،هرکس اهل تتبع باشد می تواند به آن کتب مراجعه کند.

    3- شما در ادامه مطالبی را از خانم وسمقی نقل کرده اید :

    “”او در مقالۀ مبسوطی به نام “تجدید نظر در معنای قصاص” می نویسد:
    “واژۀ قصاص در قرآن در چهار آیه زیر به کار رفته است: مائده/45، بقره/178، 179 و 194. این آیات حامل چه پیامی هستند؟ آیا چنانکه فقها و مفسران می‌گویند، آیات قصاص می‌خواهند این پیام را به مخاطب برسانند که کشتنِ قاتل یا قطعِ دستِ جانی و مانندِ آن، واجب است؟ آیا پیامِ آیه 179 بقره که می‌فرماید: ای خردمندان! شما را در قصاص زندگانی است، این است که حیات و زندگانی در کشتنِ قاتل و انتقام از جانی، نهفته است؟…..””.

    این سخنان سرتاسر نادرست و مغالطه است،من الان مجال ندارم همه جزئیات سخنان ایشان را نقد کنم ،اما اجمالا بگویم اینگونه گفتارها مصداق بارز همان تعبیر “اجتهاد مقابل نص” است آنهم از کسی که واجد ملکه اجتهاد و تسلط بر مبانی فهی فقهاء نیست ،البته که پیام قرآن قتل قاتل عمدی است “النفس بالنفس” که صریح آیه است یعنی چه؟ آری لسان قرآن بقرائن مختلف مثل “کتب علیکم القصاص” و قرائن دیگر “وجوب قتل قاتل عمدی” است ،این چه استبعادی است؟
    قاتل نکشد تا کشته نشود ،بله لسان قرآن وجوب است ،و روایات مستفیض یا متواتر نبوی و عترت نیز شارح حکم است ،مگر ایشان که یک حقوقدان محترم سکولار است ،پیامبر یا شارع حکم است که شما سخن ایشان را مسلم فرض کرده اید؟
    بله همین قرآن در عین اثبات حکم و حق قصاص برای اولیاء خون ،حکم و حق عفو و اخذ دیه را نیز انشاء و امضاء کرده است ،و اولیاء دم را سفارش به عفو کرده است ،اینها چه منافاتی با هم دارند؟ اگر حکمی بصورت نظام طولی ،یا در عرض هم دارای چند شق بصورت تخییر باشد ما باید اصل وجوب حکم در یکی از شقوق را مورد انکار یا استبعاد قرار دهیم؟!

    4- شما در ادامه سخنانی را از جناب آقای محقق داماد نقل کرده اید ،خوب مطالب ایشان نفی و انکار حق قصاص است؟! خیر بیان ایشان ناظر به توجیه تشریع عفو و گذشت صاحبان خون است در عین حق داشتن قصاص برای تشفی،این بخش از مطالب ایشان در توجیه عفو و گذشت صاحبان خون در برابر داشتن حق قصاص است که جنبه شخصی مربوط به آنان است و ایشان می خواهد بگوید آن لعلکم تتقون در ذیل آیه به عفو گذشت نزدیکتر است.
    اما نکته ای که توجه ندارید این است که جعل و تشریع حق القصاص دو جنبه دارد ،یکی جنبه خصوصی و فردی حکم که اسلام در برابر آن صاحبان و اولیاء دم را توصیه به گذشت می کند و آنها را مخیر در قصاص یا اخذ دیه می کند.
    اما جنبه مهمتر تشریع و جعل قصاص آن جنبه عمومی و اجتماعی حکم است که :”و لکم فی القصاص حیاه” این کاف ضمیر در “لکم” خطاب به اجتماع و عموم مردم است ،که اشاره به جنبه بازدارندگی حکم است که در کلام استاد منتظری به آن توجه شده بود.
    بنابر این صدر و ذیل آیه و اصل حکم ،حاوی هیچ گونه تعارض یا تضادی نیست ،چون با تاسیس اصل حکم در سطح عموم جامعه ،مصلحت بازدارندگی و حیات انسانی اجتماعی ملحوظ شده است تا جنایتکاران جرات اقدام به “قتل نفس عمدی” یا “ایجاد نقص عضو عمدی” در کسی نکنند،و در عین اثبات حق قصاص ،به بازماندگان مقتول یا مجروح ،توصیه به عفو و اغماض فرموده است،اینها چه منافاتی با هم دارند ،و کجای سخن جناب محقق داماد متضمن نفی فعلیت حق القصاص قرآنی است؟

    5- در مورد آقای شبستری ایشان محترمند اما اختلاف ما با ایشان اختلاف در مبانی اجتهادی و اختلاف در قرائت و خوانش کتاب و سنت است ،اینکه ایشان اینگونه احکام قرآن را انکار می کنند ناشی از نوع برداشت و مبانی خاص ایشان در باب هرمنوتیک و قواعد جدید خوانش متن است که بحثهایی مبنایی است ،و صرف اینکه ایشان احکامی را مخصوص زمانهایی بدانند ،حجیتی برای اجتهاد دیگران ندارد ،و این سخن که قرآن کتاب قانون نیست یک سخن مغالطی ظاهر فریب است ،آری قرآن کتاب قانون اصطلاحی و کلاسیک نیست ،اما قرآن کتاب “ما فیه القانون” هست ،قرآن جنبه های گوناگون دارد ،و برخی احکامش هم احکام کلی قانونی است ،اصلا قانون یعنی چه ؟ یعنی حکم عام و شامل ،اگر قرآن گفت “اقیموا الصلاه” این یک قانون عام و جعل تشریعی عام است ،پس ایشان بفرمایند نماز هم قانون عام نیست و فقط برای اعراب بدوی صدر اسلام جعل شده،خیر قانون در قرآن وجود دارد ،منتها قرآن کتاب تفصیل قانون نیست ،و رووس احکام و قوانین کلیه و طبایع آنها و گاه حتی فلسفه حکم را مورد اشاره قرار می دهد ،و البته در سنت معتبر نبوی و عترت او ،تفاصیل احکام بسط می یابند،و تصادفا مورد بحث ما یعنی “حکم و حق قصاص” در آیات قرآنی معلل به فلسفه یا حکمت حکم شده است ،و اجتهاد در برابر حکم منصوص العله قرآنی ،مفهومی جز اجتهاد در برابر نص ،و انکار نص صریح متن ،یا حتی ادعای پیامبری در عصر جدید ،ندارد.

    موفق باشید

     
    • داستان غریبی است این قصاص! هر چه دوستان میگویند “نره” آقا مرتضی و رفقای معمم اش میگویند “بدوش”! برادر , اگر هدف اصلاح مردم است که هزاران سال تاریخ بشریت نشان داده که با کشتن و ناقص کردن انسانها براه راست هدایت نمیشوند. شما قصاصی بالاتر از توفان نوح که باعتقاد شما تقریبا نسل بشر را بخاطر گناهانش از بین برد سراغ دارید؟ پس چرا از فردای آنروز قتل و دزدی و فساد و آشوب دوباره شروع شد و هنوز ادامه دارد؟ مگر آنکه بگویید قصاص فقط بخاطر انتقام گرفتن است که در آنصورت اجازه بدهید که ما مشوق عفو باشیم نه انتقام. اگر قران عیسی را پیغمبر خدا میداند اجازه بدهید مرام او را در مورد سنگسار گناهکاران پیروی کنیم , نه انتقام جویی وکشت و کشتار تجویز شده در تورات را.

       
      • احمدجان سلام

        مامسلمانیم ومعتقد به احکام وشرایع خداوند، شما هرچه می خواهی باش

         
        • سلام آقای عبدالله2 گرامی،
          این چه فرمایشی است که شما میفرمائید؟ بنده ام مسلمان هستم و خود را مسلمان میدانم و با این گفته شما صد درصد مخالفم. اول اینکه شما حق صحبت کردن ازطرف تمام مسلمانان را ندارید. دیگر اینکه ما اگر بخواهیم به این گفته ی شما بها دهیم دیگر چه ایرادی به داعشی ها – – که جنایات بسیاروحشتناکی، ضد خدا و ضد بشر، مرتکب میشوند – – داریم؟ آنها هم میگویند ما مسلمانیم واحکام خدا و شریعت را جارمیکنیم.
          در ضمن اگر برای شما فرقی نمیکند که آقای احمد گرامی هرچه میخواهد باشد، باشد برای چه برای او پیام میفرستید؟
          آقای عبدالله2 گرامی، شما با این گفتارتان لطمه به دین ما میزنید.

           
    • با سلام و احترام
      تصور کنید اکثریت مردم دنیا مسلمان معتقد به قصاص بودند و نیز تصور کنید همه این احکام قابلیت اجرا داشت. چه میشد!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به احتمال قریب به یقین به کوتاه زمانی بشریت منقرض شده بود!

       
    • ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ

      ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﻫﻤﻪ ﻋﺰﻳﺰاﻥ
      ﺑﺎ اﺟﺎﺯﻩ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮاﻣﻴﻤﺎﻥ ﺣﺎﻣﻲ و ﻣﺮﺗﻀﻲ
      اﻳﻦ ﺟﻮاﺏ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﺣﺎﻣﻲ
      جناب حامی ،متاسفانه شما اینجا در مورد آن بیانیه های جبهه ملی و واکنش مرحوم آیت الله خمینی مرتکب یک تحریف تاریخی بزرگ شدید ،بحث آن تاریخ و واکنش آیت الله خمینی ،ناظر به انتقاد به اصل قصاص در اسلام یا لایحه مطرح شده نبود ،آنچه که موجب ناراحتی ایشان شده بود آن تعبیر “لایحه غیر انسانی قصاص” بود که در متن بیانیه جبهه ملی آمده بود ،نه بحث انتقاد ،بدیهی است که احکام مسلم اسلامی هم وقتی می خواهند لباس لایحه یا قانون بپوشند ،در حوزه قانونگذاری مورد جرح و تعدیل و بحث و انتقاد واقع شوند ،در واقع امر انتقاد و بحث ،غیر از تعبیراتی مثل “لایحه غیر انسانی قصاص” است آنهم در یک بیانیه و بصورت تحریک آمیز در سطح جامعه .من نیازی نمی بینم در اینجا تعبیرات سخنرانی آیت الله خمینی را نقل کنم ،زیرا این قابل مراجعه به صحیفه گفتارهای ایشان است.
      ﺟﻮاﺏ : ﺁﺧﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﮔﺮاﻣﻲ اﮔﺮ ﻗﺼﺪ ﺷﻮﺧﻲ ﺩاﺭﻳﺪ ‘ﺣﻘﺶ ﺭا ﺩاﺭﻳﺪ ‘ وﻟﻲ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺟﺪ ﺑﻜﻮﺷﻴﺪ ﻣﻮﺿﻮﻋﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻭاﺿﺤﻲ ﺭا ﺗﺤﺮﻳﻒ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺑﻪ ﺷﻌﻮﺭ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ اﺳﺖ
      اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻭﺿﻮﺡ اﺫﻋﺎﻥ ﺩاﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺟﺎﻣﻊاﻟﺸﺮاﻳﻄ ‘ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺩاﻧﺴﺘﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻗﺼﺎﺹ ﺩﺭ اﺳﻼﻡ ﺗﻜﻔﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﺣﻜﻢ اﻋﺪاﻡ ‘ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲ
      اﻳﺸﺎﻥ ﻧﮕﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺷﻤﺎ اﻳﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭا ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ” ﺑﻪ ﻓﺮﺽ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﻠﻲ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺭا ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ و ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻗﺼﺎﺹ اﺳﺖ ‘ ﻣﮕﺮ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻗﺼﺎﺹ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻗﺮﺁﻥ اﺳﺖ و ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺧﺪا و ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺧﺪا ﻫﻢ ﻛﻪ ﺗﻜﻠﻴﻔﺶ ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ ‘ ﺗﺎﺯﻩ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺭا ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻗﺒﻞ اﺯ ﺗﺼﻮﻳﺐ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻗﺼﺎﺹ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ‘ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪاﻳﺪ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪﻳﻬﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ اﺣﻜﺎﻡ اﺳﻼﻣﻲ ﻫﻢ ﻗﺒﻞ اﺯ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺑﺤﺚ و ﺗﺒﺎﺩﻝ ﻧﻆﺮ ﺩاﺭﺩ ‘ ﺁﺧﻪ ﺑﺮاﺩﺭ ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺑﺤﺚ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ ﺗﻌﺎﺭﻓﺎﺕ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭﻳﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﺗﻮ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﻴﻜﻨﻲ و ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ ‘ اﻣﺎ ﻣﺸﻜﻞ ﺑﺎ ﻣﻼ ﺟﻤﺎﻋﺖ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﺩ ﺩﻻﻳﻞ و ﻓﻬﻢ اﻭ ‘ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ‘ ﺭﺩ ﺣﺮﻑ ﺧﺪاﺳﺖ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ اﻭ ﺣﺮﻑ و ﻓﻬﻢ ﺧﻮﺩ اﺯ ﺩﻳﻦ ﺭا ﺣﺮﻑ ﺧﺪا ﻣﻴﺪاﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﺗﺮﻓﻨﺪ ﻓﻘﻄ ﻣﺨﺘﺺ ﺑﻪ ﻣﻼﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺩﺭ ﺩﮔﺮ اﺩﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ و ﺑﺸﺮ ﺑﻪ اﻧﺪاﺯﻩ ﻛﺎﻓﻲ ﭼﻮﺏ اﻳﻦ ﻃﺮﺯ ﻓﻜﺮ ﺭا ﺧﻮﺭﺩﻩ ‘ ﺑﺎ اﻳﻦ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ ‘ ﭘﺲ اﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺑﺮﺩﻩﺩاﺭﻱ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻜﻢ ﺭا ﺩاﺭﺩ ” ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺳﻴﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩاﻳﻢ ” اﺗﻔﺎﻗﺎ ﻛﻮﺭﺱ ﮔﺮاﻣﻲ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺁﺧﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ اﺷﺎﺭﻩاﻱ ﺩاﺷﺖ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻛﻪ ﭼﺮا ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮﻱ ﺁﺯاﺩ ﺑﺎ ﻣﺬﻫﺒﻲﻳﻮﻥ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺩﺷﻮاﺭ و ﺧﻮﻧﺮﻳﺰ اﺳﺖ ” ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭﺟﺎ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ ‘ ﺷﻤﺎ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺑﺎﺭﻫﺎ اﻳﻦ ﻛﻠﻤﻪ ﻓﻘﻴﻪ ﺟﺎﻣﻊاﻟﺸﺮاﻳﻄ ﺭا ﻻﺯﻣﻪ ﺻﺪﻭﺭ اﺣﻜﺎﻡ ﻗﻂﻌﻲ ﺩاﻧﺴﺘﻪاﻳﺪ ‘ ﺑﻔﺮﻣﺎﻳﻴﺪ اﻳﻦ ﻫﻢ ﻓﻘﻴﻪ ﺟﺎﻣﻊاﻟﺸﺮاﻳﻄ ‘
      اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ ﻓﻘﻄ ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻨﻜﻪ ﺣﻜﻢ ﻗﺼﺎﺹ ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻴﺴﺖ ‘ﺣﻜﻤﺶ اﻋﺪاﻡ ﺑﺎﺷﺪ ‘ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﻣﮕﺮ ﺑﻨﺪﻩ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭا ﻣﻂﺮﺡ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺣﻜﻢ ﺯﻛﺎﺕ ﻫﻢ ﺣﻜﻤﻲ ﻗﺮﺁﻧﻴﺴﺖ و ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺤﺜﻬﺎ اﻭاﻳﻞ اﻧﻘﻼﺏ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ و ﻫﻤﻴﻦ ﻓﻘﻬﺎﻱ ﺟﺎﻣﻊاﻟﺸﺮاﻳﻄ ﻧﻆﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺯﻛﺎﺕ و اﻗﺘﺼﺎﺩ اﺳﻼﻣﻲ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮاﺭﺩ ﭼﻬﺎﺭ ﮔﺎﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻣﺪﻩ (ﺷﺘﺮ ﮔﻨﺪﻡ و ﺩﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﻳﮕﺮ) ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ و ﻣﺎ ﺣﻖ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ﺩﺭ اﺣﻜﺎﻡ اﻻﻫﻲ ﺩﺳﺖ ﺑﺒﺮﻳﻢ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ ﻛﻪ اﮔﺮ اﻧﺼﺎﻑ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﭼﻪ ﺑﺤﺜﻲ ‘ ﭼﻪ ﮔﻔﺘﮕﻮﻳﻲ ﺁﺧﻪ ﻣﻮﻣﻦ ‘ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻲﺁﻭﺭﻳﺪ و ﺩﻟﻴﻞ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻥ ﻣﺠﻤﻊ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺭا ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﺣﻜﻢ ﺑﺮﺩﻩ ﺩاﺭﻱ اﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﺕ اﺣﻜﺎﻡ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﭘﺲ ﭼﺮا ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﻣﻨﻊ ﺑﺮﺩﻩﺩاﺭﻱ ﺭا اﻣﻀﺎ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﺁﺧﻪ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺗﺎ ﻛﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺩﻧﻴﺎ ﺭا ﺧﺮ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﻜﻨﻴﻢ و ﻟﺬﺗﺶ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻳﻢ ” اﺧﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﭼﻂﻮﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﻣﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺤﺜﻬﺎﻱ ﺳﺎﻟﻢ و ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ” ﻣﮕﺮ ﻛﺴﻲ ﺟﺮاﺕ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺧﻼﻑ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺭﺳﻤﻲ ﻧﻆﺮﻱ ﺑﺪﻫﺪ ‘ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭد ﺑﻪ اﺳﺘﺨﻮاﻥ ﺑﺮﺳﺪ ﺗﺎ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩﻫﻨﺪ ‘ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺩﺭ ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺎﻥ ﺟﺎﺭﻳﺴﺖ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺭا ﺑﻪ ﮔﺮﻭﮔﺎﻥ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ و ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﻜﺮ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﻴﻮﻓﺘﺎﺩﻳﻢ ‘ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﻧﺪﻫﻴﻢ ‘ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ اﮔﺮ اﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﺑﻴﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻫﻢ ﻃﻮﻝ ﺑﻜﺸﺪ ﻣﺎ اﻳﺴﺘﺎﺩﻩاﻳﻢ و ﻗﺪﺱ ﺭا ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﺯاﺩ ﻛﻨﻴﻢ ‘ و ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺷﻜﺮ ﺑﺨﻮﺭﻳﻢ ‘ﺑﺎﻳﺪ اﻓﺴﺮاﻥ اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ و ﺑﻌﺪ ﻛﺖ و ﺷﻠﻮاﺭ ﻫﻢ ﺑﺮاﻳﺸﺎﻥ ﺑﺪﻭﺯﻳﻢ و ﻫﺪﻳﻪ ﺑﺪﻫﻴﻢ و ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺷﻜﺮ ﺑﺨﻮﺭﻳﻢ ‘ اﻭﻝ ﺷﺎخ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻜﺸﻴﻢ و ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻛﺎﺭ اﺳﺮاﻳﻴﻞ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺑﻤﺐ اﺗﻤﻲ ﺗﻤﺎﻡ اﺳﺖ ‘و ﺑﻌﺪ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻫﺎ ﺩﻻﺭ ﺧﺴﺎﺭﺕ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﺻﺪﻫﺎ ﻫﺰاﺭ ﺯﻥ ﺭا ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﺷﺶ ﻣﻠﻴﻮن ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﻢ و ﺑﺎﺯ ﺷﻜﺮ ﺑﺨﻮﺭﻳﻢ
      ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ ﻭاﻟﻠﻪ ﺑﻪاﻟﻠﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﻜﺮ ﺑﺮاﻱ ﻗﻨﺪ ﺧﻮﻧﻤﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﻧﻴﺴﺖ ‘
      ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﻴﮕﻪ
      “”اصل حق القصاص از نظر کتاب و سنت قابل انکار نیست و فلسفه تشریع آن ،جلوگیری از آدم کشی هاست ، و همچنین است حدود الهی که از راه کتاب و سنت ثابت شده است و ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺗﺸﺮﻳﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﻣﺮﺗﻜﺒﻴﻦ و ﻋﺒﺮﺕ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﻮﺩﻩ

      ﺟﻮاﺏ :ﺁﺧﻪ ﺑﺮاﺩﺭ ﻛﺴﻲ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ‘ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻱ ﻛﻪ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﺮاﻱ ﻣﻨﻆﻮﺭﻱ ﺁﻣﺪﻩ ‘ ﻣﺜﻼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﺁﺩﻣﻜﺸﻲ ‘ﭘﺲ اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻳﺪ ﻛﻪ اﺣﻜﺎﻡ اﺳﻼﻣﻲ ﻏﺎﻳﺘﻲ ﺩاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﻓﻮاﻳﺪ ﺧﻔﻴﻪ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻧﻤﻴﺸﻮﻳﺪ ‘ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ ﺑﺮاﻱ ﺧﺪا ﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ اﺯ ﻃﺮﻕ ﻗﺼﺎﺹ و ﻳﺎ ﺭاﻫﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻋﻘﻞ ﺑﺸﺮ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻩ ‘اﺯ ﺁﺩﻣﻜﺸﻲ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﭘﺲ ﺭﻭﺡ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﺪا ﻣﻨﻆﻮﺭ ﺩاﺷﺘﻪ ﻋﺪاﻟﺖ و ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﻇﻠﻢ ﺑﻮﺩﻩ ‘ﻧﻪ ﺷﻜﻞ و ﺷﻤﺎﻳﻞ ﻗﺼﺎﺹ ‘ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ اﺭﻭﭘﺎ ﻫﻢ اﮔﺮ ﻓﺮﺩﻱ ﻛﺴﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ‘اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺯﻥ و ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ‘ ﺩﻭﻟﺖ ﻓﻮﺭا اﻳﻦ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺭا ﺯﻳﺮ ﭘﻮﺷﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺗﻤﺎﻡ اﻣﻜﺎﻧﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﻗﺒﻞ اﺯ ﻭﻗﻮﻉ اﻳﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺩاﺷﺘﻪ ﺭا ﺑﺮاﻳﺸﺎﻥ ﻣﻬﻴﺎ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘
      ﻓﺮﻣﺎﻳﺶ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ
      ، و نفس تشریع آن احکام موجب ترس و وحشت جنایتکاران می گردد.و نمی توان گفت که در زمان غیبت حضرت ولی عصر (ع) احکام اسلام بخصوص آنچه که مربوط به حقوق مردمی است بکلی تعطیل شود.
      ﺟﻮاﺏ : ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺩﺭ ﻗﺪﻳﻢ ﺑﺴﺎﻁ ﻓﻠﻚ و ﭼﻮﺏ ﺗﺮ ﺩﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻜﺘﺒﺨﺎﻧﻪﻫﺎﻱ اﻳﺮاﻥ ﻛﻪ ﻣﻼﻫﺎ ﻣﻌﻠﻤﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ ﺑﻪ ﺭاه ﺑﻮﺩ ‘ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺭاﻩ و ﺭﻭﺵ ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﺭا اﺯ ﻗﺮﺁﻥ اﺳﺘﺨﺮاﺝ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺎ ﭼﻚ و ﻟﮕﺪ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﺮاﻱ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﺧﻂﺎ و ﺗﻜﺮاﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ‘ ﻭﻟﻲ اﻣﺮﻭﺯ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺣﺪاﻗﻞ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺭﺳﻤﻲ ﺟﺮﻡ اﺳﺖ ‘ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺳﻮاﺩﺗﺮ اﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪاﻧﺪ و ﻧﻴﺎﺯ ﻛﻤﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺩاﺭﻧﺪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ اﺯ ﺭاﻩﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ و ﻣﻂﻠﻮﺏ ﺭﺳﻴﺪ ‘و ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺑﻲ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﺮﺩ ‘ ﻋﻴﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﻜﻢ ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﻣﺮﻭﺯ و ﻋﺮﺏ ﺩﻭﺭاﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﻴﺖ ﺟﺎﺭﻳﺴﺖ ‘ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺴﺖ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺟﺰا ﺭا ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻓﻘﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ و ﺟﻬﺎﻟﺖ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻤﺪﻭﺭﻩاﺵ ﻭﺿﻊ ﻛﻨﺪ ‘ ﻋﺮﻑ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺟﺰا ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ اﻭ ﻛﺮﺩ و ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ‘
      ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻌﺪﻱ ﺧﻴﻠﻲ ﺟﺎﻟﺐ اﺳﺖ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ اﻭﻝ اﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻏﻴﺒﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﻭﻟﻲ ﻋﺼﺮ ﺩاﺭﺩ ( اﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺠﺘﻬﺪﻳﻨﻲ ﻛﻪ اﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻗﺒﻞ اﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﻧﺪاﺭﺩ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﻮﻓﺘﺪ) و اﻳﻨﻜﻪ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ اﺣﻜﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺮﺑﻮﻁ اﺳﺖ ﺭا ﺑﻜﻠﻲ ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ ‘ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﺑﻪ ﻛﻠﻲ ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ ‘
      اﻳﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻳﻪ ﻛﻤﻲ اﺯ اﺣﻜﺎﻡ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ ” ﺧﻮﺏ اﮔﺮ ﺑﺘﻮاﻥ ﻣﻘﺪاﺭﻱ اﺯ ﺁﻥ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺠﺖ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ
      ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ‘ ﮔﺮﻓﺘﻲ ﻣﺎ ﺭﻭ
      ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻳﻢ.
      ﺧﻮاﻫﺶ ﺩاﺭﻡ اﮔﺮ ﺟﻮاﺏ ﻣﻴﺪﻫﻲ ﮔﺰﻳﻨﺸﻲ ﻧﺒﺎﺷﻪ ‘ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ ﻓﺘﻮاﻱ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻌﻂﻴﻠﻲ ﻧﻤﺎﺯ و ﺭﻭﺯﻩ ﺣﺞ و ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺁﻥ ” ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﺭﻳﻎ اﺯ ﻳﻚ ﭘﺎﺳﺦ ﻛﻮﺗﺎﻩ
      ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ

       
      • عرفانیان گرامی

        با سلام

        من این چند روز بقدر کافی در باب حکم قصاص مطلب نوشته ام و به این جنبه هایی که شما با حرارت از آن سخن گفته ای اشاره داشته ام ،چه سود که بنای شما بر عدم دقت در مغزا و صدر و ذیل مخالف عقیدتی تان است،ملاحظه کن الان من فقط یک اشاره تاریخی به بحث دوستمان حامی کردم ،فقط گفتم که واکنش مرحوم آقای خمینی به “انتقاد به قانون قصاص” نبود ،زیرا انتقاد و جرح و تعدیل قهرا در بحث ها و قانون نویسی ها امری طبیعی است،من فقط تذکر دادم که واکنش و ناراحتی ایشان از تعبیر “قانون یا لایحه غیر انسانی قصاص” بود یعنی مطابق مذاق ایشان که اصل قانون قصاص را از مسلمات قرآنی میدانسته است ،تعبیر فوق که “قانون غیر انسانی قصاص قرآنی” را اهانت به قرآن تلقی کرده است ،در حالیکه که جناب حامی موضوع بحث را برده بود روی “انتقاد از قانون قصاص” ،و من گفتم این تحریف تاریخ است ،و هرکسی می تواند تفاوت ما بین “انتقاد محتوایی” به چیزی را از “توهین گفتاری یا نوشتاری” تفکیک کند.
        این سخن من خطاب به آن دوست بود،حال شما بوکالت از ایشان آمده ای کلی صغری کبری در مورد اصل بحث قصاص مطرح کرده ای که سخنانی تکراری است و من در این سایت در این موارد مفصلا نوشته ام.
        یک نکته هم که معلوم من شد این است که شما بصورتی عصبی مطالب مرا می خوانید و واکنش نشان می دهید،دلیل این سخن چیست؟ دلیل این است که شما اجزاء گفتار منقول از مرحوم استاد آیت الله منتظری ره را اینجا کلام و گفتار من تلقی کرده و آنرا باصطلاح نقد کرده ای ،البته نقد سخن آیت الله منتظری یا هر فقیه یا هر انسان دیگری رواست و ایشان هم فوق حد نقد نیستند ،اما می خواهم بگویم این که کلام ایشان را کلام من تلقی کرده اید حاکی از این است که درست توجه به صدر و ذیل گفتار من یا ریفرنس های ذیل گفتارها نمی کنید! ،همینجور بناست که فقط به سخن مرتضی واکنش نشان دهی بی آنکه توجه کنی این بخش از گفتار او سخن استاد او آیت الله منتظری بوده است.
        در واقع هدف جدل است،بی آنکه درست دقت در سخن کارشناسان دین کنید.من به محتوای مطالب تکراری شما نمی پردازم چون پیش از آن پاسخ های مرا رمی به گزینشی بودن کرده ای ،با این بدبینی دیگر چه جای بحث های مستدل در چهار چوبه احترام به طرف گفتگو؟ این مطالب را من در کامنت های مفصل قبلی با نقل سخن صاحب المیزان و توضیحاتی که داشته ام ،مورد بحث قرار داده ام ،احتمالا مطالب مرا برای همین گونه واکنش های تعصب آمیز و هیجانی و پر حرارت دنبال می کنید ،پس به همان کامنت ها در پست های قبل مراجعه کنید.

        در مورد کلامی که از مرحوم آیت الله خمینی نقل و سوال می کنید ،من تحاشی از آن نداشته ام و چیزی بیاد ندارم ،ایشان بهرحال یک مجتهد و مرجع تقلید بوده است و نظراتی اجتهادی داشته است ،اما شما در سطح بحث های اجتهادی نیستید ،وقتی شما هنوز در سطحی نیستید که یک متن بدون املاء غلط بنویسید ،شما را چه به مباحث اجتهادی؟ شما تحصیلاتتان چیست؟ آیا مبانی و مباحث و مقدمات بحث های اجتهادی را می دانید؟ البته آقای خمینی را بعنوان یک سیاستمدار و حاکم می تونید بلحاظ اقوال یا رفتارهای حکومتی ایشان نقد کنید ،اما در بحث فتاوی اگر فرضا ایشان روی مبانی اجتهادی به فتوایی رسیده باشد ،او یک کارشناس مجتهد و فقیه دینی است ،و شما که در برابر مسائل اجتهادی و فقهی فردی عامی و درس نخوانده هستید ،بشما چه ربطی دارد که در فتاوای فقهی یک مجتهد چون و چرا کنید؟
        اما چون پرسیده اید ،اجمالا بگویم آنچه که ایشان ظاهرا در نامه ای که به رهبر فعلی در آن ایامی که ایشان امام جمعه بود و بحث هایی در مورد چهار چوبه اختیارات ولایت فقیه مطرح کرده بود ،آن آقا گفته بود اختیارات ولی فقیه در چهار چوبه احکام اولیه شرع است،و آیت الله خمینی هم که بولایت مطلقه فقیه معتقد بودند این سخن ایشان را رد کردند و گفتند که اختیارات فقیه بیش از اینهاست و با تکیه بر عناوین ثانوی ولی فقیه می تواند چنین کند یا چنان کند،حال اینکه تعبیر تعطیل نماز و روزه و حج در آن بود را الان بیاد ندارم و باید مراجعه کنم،اما بهرحال مقصود ایشان اگر هم چنین تعبیراتی داشته اند ،این بوده است که در مواردی که امر دائر شود بین اینکه اصل اسلام و نظام اسلامی نابود شود یا موقتا مثلا حج تعطیل شود ،بقاعده تزاحم مهم و اهم که از احکام واضح عقل است ،باید حج موقتا تعطیل شود تا اصل اسلام یا نظام اسلامی نابود نشود،بنظرم اصلا مثال تعطیل نماز که عبادتی فردی است یا روزه که عبادتی فردی است و ربطی به قاعده تزاحم اهم و مهم ندارد ،در کلام ایشان نبوده است ،بهر حال اصل کلام ایشان را باید دید.
        اما این را هم بگویم که بیاد دارم وقتی مرحوم آقای منتظری حین درس که صحبت این گفتار استادشان پیش آمد در آن تشکیک کردند و اینکه این تعبیرات آن مرحوم که حاکم می تواند قرار دادها را یکطرفه ملغی کند یا چنین کند یا چنان کند را ایشان مورد سوال قرار داده می گفتند اینها از کجا؟ یعنی دلیل این سخنان چیست؟
        جهت نقد مرحوم استاد منتظری هم این بود که ایشان بر خلاف آیت الله خمینی اعتقادی بولایت مطلقه فقیه نداشت و در بازنگری قانون اساسی نیز ایشان میگفتند من رای ندادم بجهت مخالفت.
        غرض این است که این بحث ها بحث های اجتهادی مبتنی بر مبانی مختلف فقهی است ،حال اگر کسی مجتهد و فقیه در دین باشد می تواند روی مبانی سنتی اجتهاد رایج آنرا نقد یا رد کند ،اما من صریحا بشما عرض کنم این بحث ها به شما که حتی اگر پروفسور در رشته فیزیک یا هر علمی باشید ،هیچ ارتباطی پیدا نمی کند ،برای اینکه شما حتی اگر آلبرت اینشتین در رشته فیزیک هم باشید ،در اینگونه مباحث تا استاد ندیده باشید و مراحلی را طی نکرده باشید ،یک عامی معمولی هستید ،که بقاعده عقلایی باید در غیر رشته تخصصی خویش به اهل فن متخصص مراجعه کنید،حال بگذریم از اینکه من علم دارم که مقصود شما از طرح این مباحث و سوالات فهم مطلب نیست ،بلکه اغراضی سیاسی دارید که بدنبال آن اغراض هستید.

        خدا ما و شما و همه انسانها را از امراض و اسقام روحی و جسمی شفا دهد

        موفق باشید

         
    • آقا مرتضی

      قرآن می گوید اقیموا الصلات و یا آتوا الزکات در مورد چگونگی آن صحبتی ندارد. پیامبر نماز را بروشی می خواندند دیگران هم همان روش را ادامه دادند. اینها وظایف فردی هستند و ربطی به قانون و قانون گذاری ندارند . شما سفسطه می کنید.
      اگر اقای خوئی و خیلی های دیگر قصاص را حکم مسلم قرانی می دانند ولی از ان طرف هم معتقدند این احکام باید توسط امام معصوم اجرا شوند و در زمان غیبت مجاز به اجرای آنها نیستیم.
      چرا از آنها نمی پرسید که حکم قران تعطیلی بر نمی دارد مثل نماز و روزه وحج؟
      من یک زمانی فکر می کردم این گونه مراجع چقدر بسته و عقب مانده اند ولی حالا با وجود مفاسدی که از اجرای چنین احکامی در اجتماع ایران بوجود آمده متوجه شده ام که اتفاقا آنها بسیار مترقی تر و ریز بین تر از امثال اقای خمینی بوده اند.

      اگر در زمان پیامبر این احکام اجرا می شد اثبات اینکه کسی واقعا قتل عمد یا زنا یا دزدی کرده بسیار مشکل بود.

      یک داستانی را خواندم که نمی دانم تا چه حد درست است ولی از نظر محتوا خیلی تامل برانگیز است.
      شنیدم که کسی نزد پیامبر امد و گفت در فلان خانه زنا انجام می شود. پیامبر قاعدتا نمی بایست از کنار این موضوع بگذرد پس گفت برای اثبات این موضوع باید یکی را به انجا بفرستیم تا ببیند. چندین نفر داوطلب شدند ولی پیامبر به علی ماموریت داد. علی هم به آن خانه با چشم بسته از یک طرف وارد شد و با لمس دیوار از طرف دیگر خارج شد و بعد به پیامبر گفت چیزی ندیدم. صرفنظر از اینکه این داستان واقعا اتفاق افتاده یا خیر باید بگویم اجرای اینگونه احکام حتی اگر هم بپذیریم که برای همه زمانها صادر شده اند بدست نا اهلان و با این شیوه قانون گذاری هردمبیل ایران که مردمانی بی سواد در راس قوه قضائیه و مقننه هستند بیشتر از اینکه گرهی از کار باز کند تالی فسادند.

       
      • آقا منصور

        1- این درست است که احکامی مثل “وجوب نماز” و “وجوب زکات” وظایف فردی مومنان هستند ،اینکه بدیهی است ،بحث من در تعبیر کلی بصورت “ضرب القاعده” بود ،یعنی باصطلاح علمی حکم کلی می رود روی طبیعت نماز و طبیعت نماز واجب می شود بصورت کلی ،منتها در اصول فقه بحث های مفصلی وجود دارد که این خطاب کلی و عمومی که بصورت ضرب القاعده است ،بعدد افراد مکلف منحل به خطاب های جداگانه می شود ،یعنی برای هر مکلفی بر حسب این ضرب القاعده تکلیف نماز واجب می شود،همینطور حکم و قانون زکات ،دقیقا مثل اینکه شما قانونی عرفی بنام مالیات در جامعه وضع می کنید ،این خطاب قانونی ،کلی است یعنی می گوید دادن مالیات برای عموم آحاد جامعه الزامی است ،در نتیجه تک تک آحاد جامعه مخاطب به خطاب لزوم اداء مالیات می شوند ،این مفهوم قانون است دیگر ،شما چرا استبعاد می کنید و ما را به سفسطه متهم می کنید ،بله البته چون بیشتر ذهن شما و آقا عباس هم که دو خط ذیل کامنت شما نوشته مانوس است با ضرب القاعده ها و قوانینی که تنظیم روابط انسانها می کند خیال می کنید اگر کسی گفت “قانون زکات” خطا کرده ،نه خطا نکرده ،ذهن شما مانوس به آن افراد خاص از قانون است،و زکات بنحو ضرب القاعده واجب میشود بعد انحلال به خطاب ها و تکلیف های فردی میشود ،شما گفتید وظابف فردی ،مگر قانون مالیات که در کشورهای غربی و صاحب قوانین سکولار وجود ندارد؟ وجود دارد ،چه جور؟ به همان صورت ضرب القاعده که گفتم ،یعنی می گوید مالیات دادن بر همه لازم است ،مگر اینجا که قانون است وظیفه فردی پیش نمی آید؟ بله می آید ،یعنی تک تک افراد جامعه بواسطه آن خطاب عام مالیاتی ،مخاطب میشوند و مکلف به دادن مالیات می شوند ،این مفهوم کلی قانون است،پس شما تفکیک نکنید.
        حال اصلا این بحثها چه بود؟ بحث ما در مورد قانون قصاص بود و من گفته بودم اگر شما بنا باشد که براحتی به آن ادله ضعیف ،زیر قوانین کلی قرآن مثل قصاص آب ببندید ،پس زیر اقیموا الصلاه هم آب ببندید! زیر “آتو الزکاه” هم آب ببندید! پس دیگر از شریعت چه می ماند؟ با عرض پوزش چیزی نمی ماند جز هواهای نفسانی و امیال شما.
        آقا عباس گفت که پس نماز نخواندن جریمه داشته باشد! خوب دارد عزیز ،لازم نیست جریمه دنیوی باشد ،شما نماز نخوان ،در آن عالم جریمه می شوی!
        آقا منصور حالا معلوم شد کی سفسطه می کند؟!

        2- شما فرمودید :
        “”اگر اقای خوئی و خیلی های دیگر قصاص را حکم مسلم قرانی می دانند ولی از ان طرف هم معتقدند این احکام باید توسط امام معصوم اجرا شوند و در زمان غیبت مجاز به اجرای آنها نیستیم.
        چرا از آنها نمی پرسید که حکم قران تعطیلی بر نمی دارد مثل نماز و روزه وحج؟””.

        شما این ادعاها را با فردی عوام اگر مطرح کنید ممکن است ،تاثیر داشته باشد ،اما منصورجان ،شما دارید با یک طلبه اهل کتاب و مطالعه بحث می کنید،اگر چیزی را به بزرگ فقیهی مثل آقای خوئی نسبت می دهی باید بتوانی مدرک ذکر کنی وگرنه در عرصه عمومی کار بجاهای باریک می کشد!
        من عبارت کتاب “مبانی تکمله المنهاج” حضرت آقای خوئی را که کتابی استدلالی در توضیح فتواهای ایشان در مورد “حدود ” و “قصاص” و “دیات” است برای شما بعینه کپی می کنم و اشاره بمضمون آن می کنم ،ایشان در آن کتاب گفته اند :

        “” (مسألة 177): يجوز للحاكم الجامع للشرائط إقامة الحدود على الأظهر (1).
        __________________________________________________
        هذا هو المعروف و المشهور بين الأصحاب، بل لم ينقل فيه خلاف إلّا ما حكي عن ظاهر ابني زهرة و إدريس من اختصاص ذلك بالإمام أو بمن نصّبه لذلك و هو لم يثبت، و يظهر من المحقق في الشرائع و العلّامة في بعض كتبه التوقّف
        و يدلّ على ما ذكرناه أمران:
        (الأوّل:) أنّ إقامة الحدود إنّما شرّعت للمصلحة العامّة و دفعاً للفساد و انتشار الفجور و الطغيان بين الناس، و هذا ينافي اختصاصه بزمان دون زمان، و ليس لحضور الإمام (عليه السلام) دخل في ذلك قطعاً، فالحكمة المقتضية لتشريع الحدود تقضي بإقامتها في زمان الغيبة كما تقضي بها زمان الحضور.
        (الثاني:) أنّ أدلّة الحدود كتاباً و سنّةً مطلقة و غير مقيّدة بزمان دون زمان، كقوله سبحانه «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» «3»، و قوله تعالى‏ «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما» «4». و هذه الأدلّة تدلّ على أنّه لا بدّ من إقامة الحدود، و لكنّها لا تدلّ على أنّ المتصدّي لإقامتها من هو، و من الضروري أنّ ذلك لم يشرّع لكلّ فرد من أفراد المسلمين، فإنّه يوجب اختلال النظام، و أن لا يثبت حجر على حجر، بل يستفاد من عدّة روايات أنّه لا يجوز إقامة الحدّ لكلّ أحد
        فإذن لا بدّ من الأخذ بالمقدار المتيقّن، و المتيقّن هو من إليه الأمر، و هو الحاكم الشرعي””.
        (مبانی تکمله المنهاج ،ضمن موسوعه الامام الخوئی ،ج 41 ص 273)

        اصل مساله این است که جایز است برای حاکم جامع الشرائط (فقیه جامع الشرائط) که حدود الهی را جاری کند.
        این فتوای ایشان در این مساله است که در عصر غیبت حاکم شرع می تواند حتی اجراء حدود (حد زنا – حد لواط – حد سرقت و…) کند تا چه رسد به مساله قصاص که بنوعی حق الناس است.
        بهر حال بعد ایشان در مقام توضیح و استدلال می گوید :این حکم مشهور بین اصحاب (فقهاء امامیه) است و هیچ اختلافی در آن نقل نشده الا از ابن زهره و ابن ادریس که ایندو فقط ادعا کرده اند که اجراء حدود اختصاص دارد به زمان حضور امام معصوم،بعد می گوید که البته مرحوم محقق صاحب شرایع و علامه حلی در این مساله (جواز یا عدم جواز اجراء حدود در عصر غیبت) توقف کرده اند یعنی فتوای صریحی نداده اند.
        بعد آقای خوئی میگویند که سخن ما صحیح است (جواز اجراء حدود در عصر غیبت توسط حاکم شرع جامع الشرائط) و دلیل صحت سخن ما دو چیز است :

        1-اینکه اقامه حدود الهی برای مصلحت جامعه و جلو گیری از فساد و فسق و فجور و طغیان مردم است ،و اینگونه مصالح اجتماعی هیچ اختصاصی بزمان خاصی ندارد و عصر حضور اما معصوم در جهت احراز این مصلحت هیچ دخالتی ندارد.

        2- ادله دال بر لزوم اقامه حدود ،هیچکدام مقید بزمان خاصی نشده اند مثلا اگر قرآن گفت “السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما” دست دزد را اعم از دزد زن و دزد مرد را قطع کنید ،این امر به قطع مخصوص بزمان خاصی نشده است .
        بعد می گوید : اما در ادله شرعی گفته نشده است که متصدی اقامه حدود کیست،و این مساله ضروری است که اگر همه مردم بخواهند متصدی این امر شوند ،این امر سبب اختلال نظام و اختلال در نظم اجتماع می شود ،پس متصدی آن کیست؟ ایشان می فرمایند قدر متیقن از متصدی این کار کسی نیست جز “حاکم شرع” یعنی فقیه جامع الشرائط.

        آقا منصور این کتاب آقای خویی و این هم متن گفتار ایشان ،شما از کجا به ایشان نسبت دادید که ایشان گفته اند اجراء حدود شرعی مخصوص به عصر حضور امام معصوم است؟

        آن مطالب داستانی ذیل کامنت شما هم داستان سرائی و سخنان بی ماخذ است که ارزش پرداختن ندارد.

        آقا منصور شما باز هم از موضوع بحث ما که حکم قصاص از نظر قرآن بود خارج شدید!

        با احترام

         
    • اقیموالصلا نمیتواند قانون باشد.قانون برای تسهیل روابط فرد درجامعه است.قوانین حاصل تجارب بشریت وبرای گذران زندگی فرد درجامعه میباشد.نماز خواندن ویا نخواندن امری شخصی ست.اگرقانون است پس مثلا میتوان متممی بران وضع کرده بگویندهرشخصی نماز صبح نخواند هزارتومن بایست جریمه بدهد.یا تارک نماز به چندسال زندان محکوم شود.که امری نشدنی ست.پس این قسم امور از سنخ قانون نیست.ونمی تواندباشد.صرفا یک سری اعمال مذهبی ست.

       
  14. مازیار وطن‌پرست

    از بردیای گرامی چرا خبری نیست؟ وبلاگش هم که درآن نوشته های دوستان دانشوری چون کورس را گردآوری کرده‌بود، به کل بسته‌است. دوستان خبری از او ندارند؟ نگرانش شدم.

    ————–

    بله مازیار گرامی
    مدتی است از ایشان خبری نداریم. آخرین نوشته ی ایشان سرشار از دلتنگی بود برای وطن. کاش خودی می نمود و ما را از نگرانی بدر می برد.
    سپاس که از وی یاد فرمودید.
    سپاس

     
  15. لاریجانی: نفت و گاز به غلط بودجه جاری در کشور شدند. شنونده: آره بابا این محصولات زمینی مردم ایران به حدی قدرت سرمایه داری شماها را سنگین کرده که خدایتان شده یک آدم تو خالی (سید علی)با سابقه خانوادگی جاسوسی و دشمنی با رهبر سابق. این استخراج و درآمد فروش نفت و گاز هم پنهان کنید تا هیچ خدایی جرأت نکنه سوال کند. هنوز که هنوزه برای مردم ایران درآمد و مزایاها و اموالتون را چنان مخفی نگه داشتین که گویا ناموس و دین شما باید فقط جار زده بشود.

     
  16. کار شما بسیار پسندیده است

     
  17. خداوند ایشان و امثال وی را که پشتیبان سران جنبش سبز هستند برای ملت حفظ کند

     
  18. با درودي ديگر بر عزيزان هموطن، جناب نوريزاد مبارز و كاربران و تيم محترم سايتشان، چي بگويم اقاي نوريزاد البته اين مطالب انتقاد من به بعضي حرفهاي شماست، خنده ام گرفته به قول و لهجه ي بچه هاي كرمانشاه ( حرفهايي ميزني كه فلان جاي ادم اسفناج سبز ميشه ) يكبار بر كفنت عكس سه نفر را به نام بيگناه حمل مي كني كه بيگناه هم نبودند و نيستند، وحالا إز اقاي صانعي به عنوان خوبان ياد كردن، جناب نوريزاد سال ٥٨ بدون إغراق شايد ايران يكي إز أزادترين كشورهاي دنيا بود، تكثر عقائد و نظرات وجود روزنامه هاي بسيار و در كنار همه اينها كتابهاي مفيد و مثبت، خود من با دو نفر ديگر إز رفقا بساط كتابفروشي كنار خيابان پهن كرده بوديم، گرچه ان جِو و اتمسفر ديري نپاييد،و يكي إز كتابهايي كه ان وقت چند بار خواندمش كتاب بود به نام ( زنده باد مرگ ) كتاب در مورد جنگ داخلي (١٩٣٦ – ١٩٣٨ ) اسپانيا و روي كار امدن ژنرال فرانكو بود، نكته اي كه در اين كتاب توجه مرا بيشتر جلب مي كرد، وصيتنامه ديكتاتور بود، كه به وارث حكومتيش تاكيد و تاكيد مي كند، كه در زمان جنگهاي داخلي و بعد ان خيليها كشته شدند چه إز طرفداران ما و چه إز مخالفان خيليها چه به زندان افتادند چه إز اسپانيا فرار كردند. من در حال رفتنم فقط مي توانم إز ارواح تمامي كشته شدگان و وابستگانشان و يا إز كساني كه زنداني بودند و يا إز كشور فرار كردند طلب بخشش و عفو كنم، اما وظيفه شماست بعد إز من تمامي اين فراريان را به كشور برگردانيد، و إز كساني كه زنداني بودند و بازماندگان كشته شدگان،. ظلم دوران مرا با پرداخت خسارت يا به هر صورت ديگر انها راضي كنيد، دوستان ژنرال فرانكو هم در ليست ديكتاتورهاي معاصر است، اما عملكردهاي اين ژنرال شخصيتي سواي باقي ديكتاتورهايي مثل هيتلر يا موسوليني ، استالين، ماعو، صدام ، خميني، از او مي سازد، ١- عليرغم كمكهاي نازيهاي الماني ( عمليات كُندور ) و فاشيستهاي ايتاليايي، در جنگ دوم جهاني وارد نمي شود و بيطرف مي ماند، ٢- حتي يك سند يا مورد اختلاص مالي در دوران زمامداريش وجود ندارد ٣- وصيت نامه جنجاليش در مورد مخالفان حكومتش، دوستان خميني مُرد بدون اينكه يك كلمه در باره فجايع حكومتش بگويد، طلب عفو و بخشش كند، با انكه مي دانست، بالاي صد هزار أسير هنوز در عراق هستند، صد ها هزار نفر در جنگ ٨ ساله كشته و مجروح يا مفقود شده بودند، ميلياردها دلار خسارت اقتصادي به كشور وارد شده بود، ميليونها إيراني فراري در إقصاء نقاط دنيا سرگردان بودند، دهها هزار نفر توسط ارازل و اوباشهايش چه در بيدادگاههاي نظامش چه در خيابان اعدام يا كشته شده بودند، هزاران زنداني مخالف هنوز در زندانهاي رژيمش بودند، نه يك كلمه هم نگفت، مثل هيتلر، مثل استالين، مثل ماعو، و جالب اينجاست همين افرادي كه شما انها را خوب و بيگناه مي خوانيد، ان دوران را طلايي مي دانند. حاضر به گُفتن يك كلمه در مخالفت با سياستهاي خميني نيستند، أفاي صانعي دادستان انقلاب بوده، اقاي موسوي نخست وزير و خانمش ( بگوييم هوادار انقلاب فرهنگي نه چماقدار ) و ان شيخ مكار كه هنوز رؤياي رياست جمهوري دارد، بچه هاي خرم آباد أنزمان برايش جُكي به صورت دراوده بودند، ( كه شيخ كهروبي به نزد عشاير لرستان ميرود و قول مي دهد كه اگر راي بياورد و رييس جمهور شود به هر نفر ماهانه ٥٠ هزار تومان پرداخت كند، انها هم در جوابش مي گويند، شيخ سر راست بكن ١٠٠ هزارتومان رييس جمهور كه هيچ رهبرت كنيم ) اگر كِسي در تمامي ان ظلمها و جنايات چه مستقيم چه غير مستقيم دست داشت، مي تواند خوب يا بيگناه بأشد؟ اين اختلافات و رقيب را إز ميدان بدر كردن كه سياست اين نظام بوده إز روز اول، اول كمونيستها را به بهانه جنگ افروزي در كردستان و خوزستان و تركمن صحرا كنار زدند، بعد سراغ جبهه ملي رفتند بعد سراغ بني صدر سازمان مجاهدين، و بعد نهضت ازادي. و بعد ان هم شروع به حذف خوديهاي ان زمان، موفق باشيد. 

     
  19. سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
    سلام خدمت همه ی دوستان و هموطنان عزیز!

    آقای محمد رضا پورشجری را آزاد کنید!
    ای کسانی که خود را مسلمان مینامید/میدانید آقای محمد رضا پورشجری را به اندازه کافی شکنجه وزندان کرده اید!
    اورا آزاد کنید!

    خبرگزاری هرانا – محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) وبلاگ نویس ۵۲ ساله، که تنها ٣٨ روز پس از آزادی روز سه‌شنبه ۸ مهر ماه مجدداً بازداشت شد، تحت فشار ماموران امنیتی قرار دارد.
    میترا‌ پورشجری، دختر این زندانی سیاسی در گفتگو با گزارشگر هرانا گفت: «۳۸ روز پس از آزادی، در تاریخ ٧ مهرماه، پدرم دستگیر و به مدت یک‌ماه ناپدید شد. به تازگی و طی تماسی با من خبر داد که در یکی از شهرهای مرزی توسط چهار مامور مسلح اطلاعات و با تهدید تیراندازی، دستگیر و ابتدا به مدت ۱۴ روز در انفرادی اطلاعات ارومیه و تحت بازجویی‌های طولانی مدت و شکنجه‌های روحی، با دست بند و پا بند و چشم بند قرار گرفته و در این مدت بار‌ها توسط بازجوی خود به اعدام تهدید شده است.»
    خانم پورشجری در ادامه افزود: «بعد از ۱۴ روز پدرم را با غل و زنجیر به کرج منتقل کردند و مدت ۱۵ روز را در انفرادی بند ۸ سپاه زندان رجایی شهر تحت بازجویی شدید و فشارهای روحی و تهدید قرار می‌گیرد. پس از آن به سالن ۷ زندان ندامتگاه مرکزی کرج منتقل می‌شود و هم اکنون در سالن ٧ اتاق ١٠ این زندان در انتظار دادگاهی شدن خود در آنجا به سر می‌برد.»
    وی اتهامات آقای پورشجری را در گفتگو با هرانا این چنین عنوان کرد: «در طول حدود یکماه انفرادی و بازجویی اتهاماتی نظیر: اقدام علیه امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام، اقدام به خروج غیر قانونی، ارتباط با احمدشهید و دادن اطلاعات به وی، ارتباط با سازمان‌ها و افراد ضدانقلاب و ارتباط با سازمان‌ها و افراد صهیونیستی را مطرح کردند. هم‌چنین در مدتی که پدرم در اطلاعات ارومیه بوده یکبار او را به بازپرسی شعبه‌ی ٩ دادسرای انقلاب ارومیه بردند و در آن‌جا دادیار خدادادی اقدام علیه امنیت کشور را به او تفهیم اتهام کرده و سپس پرونده‌ی وی را برای رسیدگی به اتهام تبلیغ علیه نظام به شعبه‌ی ١٢ دادسرای انقلاب کرج ارجاع می‌دهند.»
    میترا پورشجری در پایان افزود: «او را مجبور کردند که بیوگرافی از احمد شهید بنویسد و ضمن این‌که احمد شهید را فردی مخالف نظام جمهوری اسلامی خواندند و فعالیت او را نه در زمینه‌ی دفاع ازحقوق بشر و تنها برای براندازی حکومت قلمداد کردند، پدرم را نیز به همکاری و دادن اطلاعات به او متهم کردند.»
    محمدرضا پورشجری با نام مستعار سیامک مهر، وبلاگ نویس ۵۴ ساله‌ای است که در سال ۱۳۸۹ به دلیل درج اندیشه و عقاید خود در وبلاگ شخصی‌اش، از طرف دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران با اتهام «اقدام علیه امنیت کشور»، «توهین به مقدسات» و «توهین به رهبر» به چهارسال زندان محکوم شد و با پایان حکمش، اخیراً از زندان آزاد شده بود.
    https://hra-news.org/fa/prisoners/mohamad-reza-pourshajari

     
  20. جناب آخوند مصلح بیایید و یک بدعتی بگذارید!شما اشتباها و از روی نا آگاهی 95% که بشما رای منفی داده بودند را بنفع خود مثل خمینی مثبت گرفتید!ولی وقتی بشما گوشزد شد موضوع را مسکوت گذشتید.بییید برای یکبار هم که شده شهامتی بخرج دهید درهمین سایت از کاربران و نوریزاد یک عذرخواهی کوچک بنمایید.باور کنید این کار شما بدعت بزرگی خواهد بود در بین تمام آخوندها و نام شما هم بعنوان اولین آخوندی که احضر به عذرخواهی و پذیرفتن اشتباهش شد وارد کتاب گینس می شود.

     
    • مزدک غیرگرامی

      سلام به ناطران گرامی

      بنده خدامصلح درهمان خداحافظی ودرآخرین پیامش ازناظران عذرخواهی کرد وپوزش طلبیدبخاطراشتباهش درنظرسنجی واگرباورنداری بروببین.
      این شمای نامرد هستی که ازپوزش فحاشی های مخصوص خودت به مسلمانها واعتقادمسلمانها خودداری وامتناع می ورزی وخیال میکنی که ناظران مسلمان تورادرجرگه آدمیان می دانیم؟ هرگزتورا انسان بحساب نمی آوریم.

       
    • سلام به ناظران گرامی

      مزدک غیرگرامی لاعلیک سلام . مصلح عزیزمثل تو بی ادب نبود ؛بنده خدامصلح درآخرین پیامش درپست”نشانی نمایشگاه”

      باخداحافظی ازهمه وباپوزش ازهمه بخاطر اشتباهش درامتیاز خوانی باهمه وداع گفت وعذرخواهی کرد.

      این نامردی ازویژگی های تو است که به همه مسلمانان واعتقاداتشان توهین کرده ای پوزش نطلبیده ای .
      واین نوری زادبی خاصیت ازغیرت مسلمانی همچنان ///// تورا منتشر می کند وهیچ خجالت هم ازمسلمانی اش وازمسلمانان دیگرنمی کشد.

      وماتورا انسان تلقی نمی کنیم بلکه یک // آنهم دراین سایت هردمبیل وگرنه درخارج وبیرون ازاینجا نمی توانی یک کلمه ازاین //گوئی هایت را پیش هرمسلمان باغیرتی ابرازکنید دیگرهاشورهای نوری زادآنجانیست که // را هاشوربکشد؛چنان /////.
      باپوزش ازدیگر ناظران گرامی
      عبدالله 2

       
  21. حامی
    10:33 ق.ظ / نوامبر 19, 2014

    درود بر دوست گرامی مزدک
    1- با پوزش، من “حامی” هستم. (برای آنکه با دوست گرامی حامد عزیز، اشتباه نگردد)
    2- همانطور که شما در نوشته های دیگرم ملاحظه فرمودید، من به این توجیهات و قرائت ها که بسیار در اقلیت بوده و ظاهراً بازتابِ نظر “عمومِ” مسلمانان و یا شیعیان نمی باشد؛ موافقت آنچنانی ندارم! اما این حق را هم به خودم نمی دهم که به این نواندیشان و ارائه دهندگانِ قرائتِ دیگر، بگویم: شما بی ربط می گویید و برداشتِ شما درست نیست!! نه، من به خودم چنین حقی را نمی دهم
    ……
    درود بر دوست گرامی حامی من بخاطر اشتباه نوشتن نام شما عذر میخواهم.دوست گرامی من تمام نوشته های شما و کورس گرامی را می خوانم و فرا می گیرم. دوست ارچمند نسل ما آنچه را شما می نویسید زندگی کردند.مسلمن بخوبی درک میکم که منظور شما اسلام و یا نچات اسلام نیست.و ان کامنت را من بخاطر اینکه شما را وادار به توضیح بیشتری بدهید نوشتم.زیرا با خواندن آن نوشته تان می شد تا حدودی برداشت دیگری داشت.بهر حال از توضیح شما ممنونم.
    سرافراز و تندرست باشید!

     
  22. درود فراوان بر شما جناب آقای محمد نوری زاد.
    با سپاس بسیار از دعوت به نمایشگاه تابلو و آثار عاشقانه ای که خلق فرموده وقرار براین بود که در گالریِ«سیحون» و سپس با محبّتِ جناب دکتر خزعلی به خیابان کارگر شمالی تغییر مکان داده شد و از روز جمعه بصورت خوشنویسی با خاتم و روی تی شرت پذیرایِ دوستان محترم و ارادتمند خواهید بود.
    بزرگ مردا: دست ما کوتاه و خرما برنخیل است. از اروپا عرض اردات دارم و متأسفانه بر خلافِ قولی که کلید دارِ صدالبته محترم داد٫ نمیتوان به طنابِ پوسیدهٔ حضرتش دل بست و خطر کرد. و کم نیستند عزیزانی که ازین اعتماد ضربه دیده و بعناوین واهی در زندان بسر میبرند. از منظرِ اینان٫ هر انتقادی از درون بمثابهِ کفر و نفاق٫ و ازخارج بمنزله دشمنی تلقّی میشود. ازین روی تسکینِ غم ببوی پیراهن مینمایم و پس از افتتاح٫ از سایت جنابعالی بهره میگیرم.
    با ذکر خیری که از جناب دکتر مهدی خزعلی فرمودید٫ همواره برایم این سؤال مطرح بود؛ چرا ایشان پس از آزادی از زندان هیچوقت در جمعِ راستان و درست کرداران که برایِ حمایت از حق کار و دگر اندیشی است٫ حضور ندارند. البته مقداری هم نگرانی ازین جهت که به سکوت ادامه خواهند داد. با این تصوّرِ دوراز واقعیت٫ مقداری در سایتها بجستجوی ایشان پرداختم و مصاحبه ۲۳ آبانماه این بزرگوار داستانی پر آبِ چشم برایم شد. ضمن آرزویِ تندرستیِ کامل برای جناب دکتر و پوزش از قضاوتِ غیرمنصفانهٔ که داشتم٫ عجیب است که والدِ محترمِ ایشان تا بدین درجه احساسِ پاک پدر فرزندی را قربانیِ «تعصّبات مقدّس» کرده و تا تخریب کانونِ گرمِ خانوادهٔ فرزند دلبندش پیش رفته است. و باز هم آفرین بر ارادتِ این فرزند بر پدر٫ که ذرّه کاهش نیافته و با احترامِ کامل ازیشان نام میبرند.
    لطف فرمودید که نقلِ قولی را که به کذب از آقای صانعی در موردِ تجمّع و بدرقهٔ هنرمند پاشایی٫ آورده شده بود٫ با عیادت از معظّم اله و پرسش ازیشان تکذیب فرمودید٫ هر چند که گمانه زنی در موردِ صحّت این خبر بسیار کم بود. البته تا جایی که بیاد دارم٫ ایشان خدماتِ صادقانه ای که در بالاترین مسند قضاوت به انقلاب کرده و احکام اعدام شاید از بزرگترینهای این خدمات نباشد٫ از پیشگاهِ تاریخ و مردم ایران عذر خواهی نکرده اند.
    بیاد دارم که آقای موسوی اردبیلی چند سال قبل با جملهٔ: ما همه گناه کرده ایم ( نقل به مضمون) قضیه را رفع رجوع کردند. بلی ما همه گناه کرده ایم ولی همه جنایت نکرده اند.
    باآرزوی سلامت و شادی برای جنابعالی.

     
  23. این کامنت آقاعبدالله درپست قبلی ها بودظاهراآداب بحث را می خواست متذکرشود وکسی متوجه ان نبود آنر ادراینجادرج وتکمله ای هم برآن افزوده شد تاشاید به آقامنصور جوابی باشد. باسپاس ازآقاعبدالله مضری؛عبالله 2

    عبدالله*

    با سلام
    قبلا در باره ي شيوه ي انتقاد مطلبي نوشته بودم
    بحث اجراي حدود الهي موضوع تازه اي نيست و مخالفان و موافقاني در طي اين 1400 سال وجود داشته است
    در كتابي اين موضوع را ديدم و براي شما نقل مي كنم

    ابوالعلاء معري حكم حد سارق را مورد اعتراض قرار داده است
    تناقُض ما لنا إلا السّكوتُ لـه … وأن نعوذَ بمولانا من النّارِ
    يدٌ بِخَمْسِ مِئِين عَسجد فُديت … ما بالها قُطّعت في ربع دينارِ
    سخني متناقض است و ما بايد سكوت نمائيم و اينكه از آتش دوزخ به خداوند پناه ببريم
    دستي كه 500 دينار ديه اوست —–چگونه به خاطر ربع دينار بريده مي شود؟

    قاضي عبدالوهاب مالكي در جواب ابوالعلاء مي گويد
    لما كانت امينة كانت ثمينة و لما خانت هانت
    و قتي كه دست امانت دار بود گرانبها بود و هنگاميكه خيانت كرد ارزش خود را از دست داد.

    و سيد مرتضى كه از مفاخر علماي شيعه بود در جوابش فرموده
    عزّ الأمانة أغلاها وأرخصها … ذُلّ الخيانة فافهم حكمةَ الباري
    ترجمة:عزت و امانت آن را گران كرده و ذلت خيانت آن را ارزان ساخته است پس حكمت خدا را
    درياب
    ———–
    ببينيد ابوالعلاء معرّي و سيد مرتضى در حدود 1000 سال قبل مي زيسته اند
    ابوالعلاء اشكالي را وار مي كند با زبان شعر و علماء نيز به همين صورت به او جواب مي دهند
    در 2 بيت ابوالعلاء معري اثري از اهانت و ناسزا ديده نمي شود بلكه با فصيحترين عبارات انتقاد
    خود را مطرح مي كند و در جواب علما وفقهاء نيز اثري از اهانت نيست .
    عبدالله 2

    عبدالله گرامی سلام
    مگرنمی دانی مردم حالا بامردم هزار سال پیش چقدرمتفاوت است ؟چقدرمتمدن وعقلشان شکوفا شده است وفحاشی وتوهین نیزازره آوردهای تمدنشان است ودیدگاه هایشان نیزمتفاوت گشته است خیانت ورزی دردید اینها بهتراز امانت داری است وآدم کشی بهترازمنع آدمکشی است وقاتل محبوبتراز مقتول واولیاءستمدیده اواست.

    عقلشان رشدکرده است خیانت پروری را برترازامین پروری می دانند.علیه جانیان سخن پراکنی می کنند ولیکن ازعقوبت آنان احترازدارند. چه حرفهای یک بام ودوهوائی که باهیچ عقل کم عقلان هم سازگار نیست.

    به کلام خدااعتراض دارندکه به صراحت ونص درقصاص قاتل وقطع دست دزداست “وجب علیکم القصاص … “وفی القصاص حیاة یااولی الالباب…. “السارق والسارقة فاقطعوا ایدهما…}درمقابل این چنین نصوص وصراحت بیان حکم موضوع ؛هرفقیهی اگربخواهد درمخالفت بااین نصوص اجتهاددیگری بکند ،همه فقیهان عالم ودرست اندیش ،به ریش آن مجتهدنوگرا می خندند ومی گویند درمقابل نص اجتهاد هرگزجایزنیست ای متفقه نوگرا.

    وبرخی ادعای اتفاق علمای امامیه ازجمله آقای خوئی مرحوم رابرعدم لزوم قصاص داشتند که یک ادعای صرف وبدون ارائه سند وآدرس بود که یک خبرکذب محض بود.
    باسپاس ازنوع بحثتان آقاعبدالله مضری
    عبدالله ثانی

     
  24. سالها قبل در فرانسه انقلابی به وقوع پیوست. در پی ان شبکه های مخفی اقدام به قتل انسانهای زیادی با داد گاه فرمایشی وطی جلسات مخفی کردند اما کسی در نیت پاک انقلابیون فرانسه شک نکرد کسی خاستار بازگشت به نظام شاهی نشد فرانسه به راه خود ادامه داد وان شبکه ها را حذف کرد و شد پرچمدار دمکراسی در غرب.هیچگاه مردم فرانسه انقلاب خود را بدلیل ان جو پر اختناق زیر سوال نبردند .اگر مردم فرانسه از انقلاب خود برگشته بودند امروز در غرب دمکراسی نبود .سلام بر فرانسه سلام بر ازادی وسلام بر ایران

     
  25. اگربخواهیم نگاهی به تاذیخ بشریت بندازیم بدین منظورکه ایا زندگی که بشر در طول تاریخ با تمام فراز وفرودش داشته شایسته بشریت بوده یانه.ایا بشریت از این زندگی راضی بوده واست یاخیر.این یک سوال کلی ست.وبه تبع جوابش هم کلی خواهدبود.ومهمتر از همه هرشخصی به فراخور شزایط محیطی خود وبرهه تاریخی که در ان زندگی کرده بدان پاسخ خواهد داد.اما من می خواهم نگاهی جهان شمول داشته باشیم و تاریخ بشریت را کنکاش کرده ونتیجه گیری کنیم .
    به نظرمن امروزه تاریخ بشریت شرمنده است.شرمنده شرارتها وتعصبها وحماقتهاوجهالتها.بشری که دارابودن عقل وشعور وجه تمایز او وحیوان بوده وقرار بوده این عقل وشعور اورا به کمال ورفاه برساندپس چطوراین همه فجایع سراز تاریخ دراورده وزندگی اورا تحت الشعاع قرار داده؟بطوریکه اتوپیا یا مدینه فاظله ایکه قرار بوده انسان ان را ایجادوگسترش بده فقط روی کاغذ امده وعملا حکومت وجامعه ای حتی مشابه ان هم بوجودنیامد.ایاحیات بشریت که به استناد متون دینی با گناه ودرادامه با قتل انهم قتل برادر اغاز شده.دلیل ان بود؟ایا این خانه از پای بست ویران است؟
    درمتون تاریخی اما تاریخ انسان با معجزه سومر ومصر شروع شدوتوسعه ان چیزی شدکه مورخان اروپایی ان را یونان نامیدند.دربین النهرین اولین افسانه خلقت درداستانهای گیلگمیش بوجودامد.ودرمصر تعالیم اتون واخناتون راه را برای موسی گشود.حمورابی دربابل قوانینی وضع نمودامپراطوری اشور همان راه راطی نمودکه درادامه اسکندر وچنگیزوهیتلرطی کردند.دوران تجاوزات درمقایسه با دوره صلح وارامش چگونه بوده است.نمیتوان درصد ان رامشخص کرداما این تجاوزات وجنگها همزادتاریخ وهمراه حوادث تاریخی بوده.از جنگهای افسانه ای (تریاسر)در 12قرن قبل از میلادبگیریدتادیگرجنگها که درادامه ان بود.این جنگها سابقه دراز لشکرکشی غرب است به شرق که هدف ان تجاوز وانتقام بود.جواب این تجاوزها.لشکرکشی داریوش وخشایارشاه بود به غرب.اسکندرمقدونی که خود در یونان منفور بودومغضوب.نبوغ تجاوزگری غرب را در تجاوز خونین خود به شرق نشان داد.اما هوس تجاوز گری وغارتگری نزد رومیها توسعه یافت واین تجاوز به شرق را روم با حمله به کارتازشروع کرد.هانیبال سردارفینیقی رومیها را هلاک کرددرادامه روم خودرا با اشکانیها وساسانیان رودر رو دید. نتیجه جنگ های طولانی وفرسایشی بود.اسلام که از صحرای سوزان سربراورد.ایران وروم دوباره اشفته شدند.اینها که توانی برایشان نمانده بوداماج قتل وغارت اعراب با ایدئولوزی اسلام شدند.هدف اما همان بود.تجاوز وقتل وغارت.درکدام جنگ انسانی هست که هدف واقعی جز این باشد؟تاریخ شاهدترکتازی وتوحش الاریک و اتیلا در روم وچنگیز و تیمور وامثال انان در شرق بوده.هرکدام از اینها نیز با دلایلی که برای خود توجیه نمودند کارشان را موجه جلوه میدادند.انگیزه هایی چون غرور و افتخار وکشورگشایی- انگیزه های مذهبی-دفاعی و…
    علم چون برحیات انسان چیره شد وعقل واگاهی نیز افزایش یافت اما این خلق و خوی تجاوز وتوحش برچیده نشدهیچ.بلکه با ابزاروادوات جدید ونوین جنگی .بر امار کشته شدگان افزوده شد.اگز در جنگ چالدران 20-30هزارنفرایرانی کشته شدند.درجنگ باعراق ملیونها نفر.واگردرجنگ های بین فرانسه والمان هزاران با شمشیرهای اخته کشته شدند. دوجنگ جهانی اول و دوم ملیونها نفر رابه کام مرگ فرستاده و ملیونها نفر دیگر را معلول و داغدار کرد.هم زمان بشریت دم از اخلاق ومعنویت دم میزد ومی زندتلاش وکوشش افرادی چون کانت-ولتر-دیدرو-کاترین دوم-گاندی و….یکسره برباد بود.
    امانوئل کانت طراح صلح پایدارجهانی میگفت:(حالت صلح انسانهایی که درمجاورت یکدیگر هستندبهیچ وجه طبیعی نیست.حالت طبیعی انها بیشتر حالت جنگ است که اگر همیشه اعلان هم نشودلامحاله همیشه تهدیدکننده خواهدبود)واین پیشگویی هوشمندانه ای بود.حالا شما حساب جنگ های درون قبیله ای وملی را کناربگزارید.واگر انها رانیز به شمار بیاورید که واویلاست.البته درتاریخ اندیشه همزیستی -صلحجویی-وتسامح نیز ان اندازه بوده که بشریت راناامیدناامیدنکرده باشد.درکامنت دیگری بحث را ادامه ونتیجه گیری خواهم کرد.عزت زیاد

     
  26. با درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
    و به همکاران با وفایتان و هموطنان خرد ورز ، غیور و آزاد منش

    1. از گفتار وکردار افراطی بایستی پرهیز کرد. ولیکن واقعیت ها و اتفاقات گذشته و تاریخی نشان می دهد که این جماعت آخوند و تفکر آخوندیسم منشأ دروغ و فریب و انحراف مردم در تمام زوایای تاریخی از 1400 سال ببعد در ایران بوده اند.

    2. بعداز شورش مردم برای آزادی و عدالت علیه خود کامه گی های استبداد سلطنتی ، همه این آخوند ها چه افراطی ، چه محافظه کار ، چه عماعه ای ، چه کت و شلواری و غیره دست در دست یکدیگر با اندک سلیقه ها و نظرات گوناکون متفق و القول بودنند که یک حکومت آخوندی و با تفکرات واپسگرا و البته با زور و چماق در ایران مستقر کنند.

    3. کدامیک از این قشر علنأ و بی پروا و دلیرانه بعد از شورش آزادی و عدالت خواهی مردم ایران ، همانند شما جان بر کف
    و نادم از عملکرد گذشته خویش و بیان حقیقت جلو افتاده است ؟ گاهی مواقع برای خالی نبودن عریضه، نق نقی کرده اند.

    4. تمام این قشر سال ها ست به خلافت آخوندی ضد ایرانی و اعمال زشت و ناپسندیده انسانی که از طریق دستگری ، رعب و وحشت ، شکنجه، زندان و اعدام برنامه ریزی و مرتب و دائم و آشکارا حقوق شهروندی یعنی آزادی بیان ،قلم ،دین ، بطور کلی روش دلبخواه وشخصی زندگی مردم نقض می شود ، مستقیم و یا غیر مستقیم صحه گذاشته اند.
    ای دل غافل!

    5. این اعمال ددمنشانه وسیع خلافت آخوندی ، در فرهنگ ایرانزمین تا به این اندازه سابقه نداشته است .حتی در قرون گذشته ،حکام به هنر و هنرمند ارزش و اعتبار قائل بودنند . نمی دانم کجا خواندم : “اسلام ناب محمدی همانند لایه های زمین است که پس از ساختن جاده و یا کندن معادن از زیر زمین پیدا و به بیرون نفوذ می کند.” و این الان توسط خلافت آخوندی ایران و خلافت عراق و شام ،داعشی البغدادی آشکار و روشن می شود.

    6.همانطور که در یادداشت های قبلی هم اعلام نمودم : مسئولیت و حاصل تمام بی عدالتی ها در عرصه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ناهنجاری های اچتماعی و فلاکت و بدبختی مردم ایران را در شرایط فعلی بعهده شخص خامنه ای می دانم.. برای حفظ ایمان و عقاید مردم ، جدائی دین از سیاست ، اقتصاد و دولت را بفوریت خواستارم.

    با آرزوی تندرستی و موفقیت و تشکر از امکان و درج دیدگاه دگری در وب سایتتان

     
  27. دوست عزیز جناب منصور
    دروغ یکی از گناهان کبیره است و کسیکه دروغ بگه دشمن خدا است.آیا تا بحال حرف راستی از این حکومت شنیده اید؟
    36 ساله که این حاکمان نابودی اسراییل را میخواهند در صورتیکه در این آیات آمده که یهود به سرزمین خود برمیگردد و بر جهانیان برتری دارند(بقره آیات 47 و 122 و یونس آیه93 و الاسراء آیه104) در ضمن حضرت محمد یک دین آورد و آنهم اسلام بود و در این آیات خواسته شده که دین را قطعه قطعه نکنند و فرقه فرقه نکنند و خداوند به آنچه انجام میدهند آگاهشان خواهد کرد ( انعام آیه 159 روم آیات 31 و 32 و شورا آیه13 ) با علم به اینکه اسلام حدود 72 فرقه تقسیم شده
    در سوره الجمعه آیه 5 آمده عمل به کتاب دینی مکلف گردیده و آنگاه به آن عمل نکنند همچو دراز گوشی هستند که کتابهایی بر پشت میکشند و چه زشت است وصف آن قومی که آیات خدا را به دروغ گرفته اند.
    در قرآن دو ننوع آیات داریم آیاتی که واضح است و احتیاج به شرح و تفسیر نداردو دیگر آیاتی که احتیاج به تاویل دارد که تاویل این آیات را خداوند و راسخین در در علم میدانند(پیامبران)سوره آل عمران آیه 7 و در سوره عنکبوت آیه49 میفرماید: آیاتی (قرآن) روشن در سینه کسانی است که علم (الهی ) یافته اند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند

     
  28. فرهاد از ناکجا آباد

    سلام به عدالت خواهان
    اگر آقای صانعی از توبه کنندگان است برای آیندگان از واقعیت های تاریخی
    که خود همراه آتش بیار های محرکه بودند بیان کنند و دوستان منتشر کنند.
    برای آگاهی نسل جدید تا به همه نوع اندیشه سیاسی و اجتماعی فرهنگی ودینی
    احترام انسانی قائل بود . حق بیان آزاد و بحث و گفتگو منطقی انسانی
    را عشق است ای عاشقانه عدالت
    فرهاد از ناکجا آباد

     
  29. ظر دهندگان محترم
    1- متاسفم که بگویم آخوند هر مذهب و دینی و در ایران آخوند شیعه خوب و بد ندارد. در ایران جهل و خرافات دینی و مذهبی زده فرق آخوندهای شیعه در این است که یکی زندان فکرش 4 متر مربع است و دیگری 6 متر مربع، لذا به نظر من آخوند های هر مذهب و دینی شامل اخوند های شیعه فقط ضرر و زیان برای جامعه بشری دارند.
    من اگر قدرتی در جهان داشتم جزایری در وسط اقیانوسها پیدا یا درست میکردم و کلیه آخوندها مذاهب و دینهای مختلف و پیروانشان رادر آن می ریختم تا هر چقدر دوست دارند برای خود و پیروانشان بهشت و جهنم خرید و فروش کنند.
    2 – اقای خامنه ای گالن سم هسته ای را سر کشیده اما بنده خدا نمیداند چگونه ابراز کند. این بنده خدا متوجه نیست که علائم سر کشیدن گالن سم هسته ای عیان شده و دیگر زمان قائم موشک بازی و امت سازی پایان یافته است.
    3 – آقای خامنه ای و اقای مصطفوی (خمینی) و پیروانشان در طول این 36 سال با حکومتی و دولتی کردن دین اسلام و مذهب شیعه بسیار دقیق و موشکافانه مردم را با حقایق دین اسلام و مذهب شیعه اشنا کردند که علی رغم تحمیل هزینه بسیار سنگین بر ایران و ایرانی کارشان با ارزش بوده و میباشد. امروزه داعشیها هم در نوع مذهب سنی و سایر مذاهب اسلام در شناسانیدن واقعیت های دین اسلام به جامعه بشری به کمک اقای علی خامنه ای و پیروانش آمده اند.
    به امید روزی که خرد و عقل در ما ایرانیها به حد اعلا برسد تا سیستم سیاسی بر امده از مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم مبتنی بر قوانین مترقی روز بشری و فاقد فرهنگ دینی و مذهبی برپا کنیم.
    مهدی

     
  30. جناب نوریزاد معزز -اگر نمایشگاه -کارهای هنریتان به هر دلیل بر پا نشد!!! ؟؟؟ بهتر ین عمل همینی است. که انجام دادید. رفتن به نزد بزرگان علم وادب وهنر و ارائه آن به دوستدار ان هنر (ع-ش -ق) -مطمئنم با همتی که در شما سراغ دارم. موفقیت با شماست.ای اسطوره ی زمان

     
  31. راستی جرا درمورد مسأله لزوم اجرای قصاص وعدم لزوم آن از نظرآیة الله صانعی خدایش شفادهد جویانشدید وفتوای اوراتفحص نکردید؟
    شما که تاآنجارفته بودید چرابه دیدن دوستانتان آقاسیدمرتضی ومصلح رک گونرفتید؟
    این است رسم دوستی شما؟

     
  32. سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
    آقای نوری زاد، ممنون از اینکه این فرصت را بوجود آوردید که ما هم عرض سلام، احترام وارادت خدمت این هموطن عزیز، گرامی وبزرگوار بکنیم! پس ازعرض سلام، احترام وارادت برای اقای آیت الله صانعی عزیز آرزوی سلامتی و طول عمر میکنم و چون صحبت از خوبان است سلام من راخدمت آقای دکترمهدی خزعلی مردی شجاع ، صادق ، با تقوی، عدالت جو وآزادی خواه برسانید. برای ایشان نیزآرزوی سلامتی، طول عمر و شاد کامی میکنم!
    انشاالله!

     
  33. خود ایشان سالها به مردم ستم کرد جواب خانواده های که به دستور ایشان از هم پاشید و یا نابود شد با کیه ؟

     
    • سلام به همه دوستان

      این دوست ما هم نام من است و من حق ندارم به ایشان تکلیف کنم که نام خود را تغییر دهد یا پسوند پیشوندی به آن اضافه کند ،در مواردی که سخن ایشان خلاف نظر من (سید مرتضی) باشد مثل همین مورد ،بعنوان سید مرتضی عرض می کنم که نظر بنده این نیست،آقای آیت الله صانعی حفظه الله از مراجع تقلید محترم و نو اندیش قم هستند ،آنهایی که گذشته ایشان چه در سمت دادستانی انقلاب ،و چه در سمت فقیه شورای نگهبان ،خوب است برای این اظهار نظر کلی خود سند بیاورند و بطور کلی تهمت نزنند ،فرض کنیم سخنان آنها درست باشد و خطاهایی از ایشان سر زده باشد ، اساسا این سخنی غیر اسلامی یا غیر انسانی است که فرضا انسانهایی غیر معصوم قبلا خطاهایی داشته باشند ،ما اکنون و حال فعلی آنان در حمایت و همراهی با مردم و دفاع جانانه از حقوق مردم را نادیده بگیریم،مگر من و شمای نوعی معصومیم؟ مگر خود ما خطاهای فردی یا اجتماعی در زندگی نداشته ایم؟ اگر کسی متقید به قواعد دین و اسلام است ،این منطق اسلام است که “کل ابن آدم خطاء ،و خیر الخطائین التوابون” ،یعنی نوع بنی آدم خطاکار و در معرض خطا و لغزشند ،اما بهترین خطاکاران آنانند که از خطاهای خویش توبه می کنند ،و اگر کسی متقید به قواعد دین هم نیست ،مگر گذشت و چشم پوشی از خطاهای انسانهایی که اکنون انسانند ،از زیبایی های اخلاق انسانی نیست؟
      جناب آیت الله صانعی از خوبان و دوستان نزدیک مرحوم استاد آیت لله منتظری قدس سره بوده اند ،همراهی ایشان با مردم در جریان جنبش اعتراضی مردم به تحلف و تقلب در آن انتخابات برای همه معلوم است ،هزینه آنرا هم بواسطه یورش ناجوانمردانه اراذل به بیت ایشان پرداخته اند،همواره نیز از مظلومیت جنابان موسوی و کروبی سخن گفته اند ،و از حقوق مظلومین دفاع کرده اند ،اینها هزینه نیست ؟ اینها صداقت نیست؟ و لا یکلف الله نفسا الا وسعها ،کسانی که قلم بدست می گیرند و به ایشان حمله می کنند ،چه آنها که اکنون خوش نشینان در خارجند و نفس شان از جای گرم بیرون می آید و چه آنها که داخلند و غولان و هرکولهای پشت کی برد و رایانه اند ،خود چه کرده اند ،جز آنکه با نامی مجازی فقط به این و آن درشتی و توهین می کنند؟ اینان آیا اندکی نباید گرایشات و ارزیابی های خود را نسبی کنند و اینگونه مطلق گرایی نکنند؟

      با احترام به همه انسان های منصف

       
      • سلام آقا سید مرتضی عزیزوگرامی،
        دوست عزیزمنهم تعجب کرده بودم از آن نظر و خیلی ممنون که اطلاع رسانی کردید.
        حالا فلسفه ی کربلا را میبینید!:)
        ارادتمند!

         
  34. روزگاری حکایت طوطی و بازرگان را می خواندیم که چگونه طوطی دانا به طوطی سرزمین دیگر درس نجات از قفس را می آموخت. بهتر است در مورد حضور چشمگیر مردم بیشتر آگاهی رسانی شود.

     
  35. آقای نوریزاد،ممنون از بابت اطلاع رسانی آن مطلب از جانب ایشان در رابطه با فوت آقای پاشایی.برای همه ما سوال برانگیز بوده

     
    • چرا سخنان منتسب به آقای صانعی سئوال بر انگیز بود ؟ گزاره ای بود واجد دو واقعیت . واقعیت اول این است که موسیقی در نظر اکثر فقها حرام است و واقعیت دوم هم اینکه مردم در مرگ روحانیون حاکم شادی میکنند و جوک میسازند . از مرگ روحانیون غیر وابسته به حکومت هم کسی خبردار نمیشود .

       
      • جناب ناظر

        با سلام به شما

        هر موسیقی نزد فقهاء حرام نیست،لطفا در نسبت دادن مطالب به دیگران حتی اگر آنان را دشمن می پندارید ،انصاف را رعایت کنید.

         
  36. سالها قبل در فرانسه انقلابی به وقوع پیوست. در پی ان شبکه های مخفی اقدام به قتل انسانهای زیادی با داد گاه فرمایشی وطی جلسات مخفی کردند اما کسی در نیت پاک انقلابیون فرانسه شک نکرد کسی خاستار بازگشت به نظام شاهی نشد فرانسه به راه خود ادامه داد وان شبکه ها را حذف کرد و شد پرچمدار دمکراسی در غرب.هیچگاه مردم فرانسه انقلاب خود را بدلیل ان جو پر اختناق زیر سوال نبردند .اگر مردم فرانسه از انقلاب خود برگشته بودند امروز در غرب دمکراسی نبود .سلام بر فرانسه سلام بر ازادی سلام بر ایران

     
    • مازیار وطن‌پرست

      ناشناس گرانمایه
      بارها خودم همین استدلال شما را بکاربرده ام. اما نمی دانم سبب چیست که این استدلال قیاسی اگرچه معقول است اما به دل نمی‌نشیند. در ذات حاکمیت پس از انقلاب ما چیزی است، چیزی شوم و نَحس، که نمی‌گذارد این استدلال آنطور که باید و شاید به دل بنشیند.
      شاید چون خون ریزی‌های دورهٔ ترور فرانسه به نام پیشرفت، عقل و روشنگری صورت می گرفت؛ اما در کشور ما با پشت کردن به تمدن، و به نام بربریت، واپسگرایی و خرافات، شد آنچه نمی‌باید. فرانسه در جنگ‌های پس از انقلابش موفق و سربلند و پیروز شد اما ما همه ادعاهامان را باخته‌ایم. پس از دورهٔ ترور فرانسه نور دانش و پیشرفت فروزان شد اما بر ایران پس از انقلاب، تاریکیِ جهل بر همه جا سایه انداخت.

      شاید تنها دستاورد اجتماعی انقلاب 57، گردش مسالمت آمیز قدرت در میان جمع محدودی از نخبگان بود. که جاهلان در سال 88 همان را هم برنتافتند. همین گردش مسالمت آمیز قدرت (اگرچه در جمعی به شدت کوچک و دست چین شده) نمایشگر تفاوتی بزرگ بین جامعهٔ ما با سایر جوامع خاورمیانه است (غیر از ترکیه که آنهم البته با مطالعهٔ دقیق شباهت‌هایش با ما بیشتر از تفاوت‌هایش است).

       
      • با درود به مازیار وطن پرست

        من هم فکر میکنم انقلاب سال 57 در ایران مردم را با حقوق سیاسی واحساس مسئولیت در سرنوشت کشور آشنا کرد وهمین مسئولیت شناسی و حساسیت مردم مهمترین عامل در پیشگیری از پیاده کردن پروژه فقیه سالاری مطلق در کشور بوده سرعت انقلاب 57 مانع از ارزیابی اندیشه های در گیر در آن انقلاب شد ودر ترکیه نیز سرمایه گذاری عربستان وحرکت لاکپشتی آن بعد از 35 سال امروز نتایج خود را نشان میدهد من فکر میکنم غرب با بی مسئولیتی به مسائل خاورمیانه نگاه میکند فضای مجازی مرزها را برداشته بعد جغرافیائی مانع از خطر افراط گرائی نیست. غرب به خوبی اجازه نمیدهد اندیشه های دینی وفاجعه هائی که به دنبال دارد نقد شود غربیها بیشتر به جنبه های سیاسی خاورمیانه اهمیت میدهند واینکه انسانیت لجن مال میشود بی تفاوتند وفقط به دمکراسی به جنبه میزان رای آن نگاه میکنند ومحتوای دمکراسی کمتر مورد توجه است.همان ترفندی که جمهوری اسلامی با نمایش انتخاباتی پز آن را میدهد امروز در ایران نمایندگانی در مجلس هستند که نزدیک به سی سال هنوز نماینده هستند وظاهرا حزب مشخص سیاسی ندارند .شاید وجود اسرائیل برای غرب مانع از انتقاد از ادیان باشد.

         
  37. با سلام ودرود بی پایان به نوریزاد عزیز وآقای صانعی وهمفکران وهم طرازانش .
    بنظر بنده باید تعدادی از علمای پاک (که البته خیلی کم داریم مانند عبداله نوری ویا بیات زنجانی وهمین صانعی )با قاطعیت به مردم اعلام دارند که حکومت فعلی بطورکلی از اسلام فاصله ها دور شده واین دارودسته غیر مسلم اند .
    یا میتوانند بگویند اسلام همین است که نوع سنیش به نام داعش درفعالیتند ونوع شیعیش به اسم بسیج وسربازان گم نام امام زمان درایران مشهورند .

     
  38. جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
    قسمت سی و هفتم (قسمت سی و ششم، در پستِ “نشانی نمایشگاه”)
    با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
    رکود نسبی در جبهه‌ها و بحران سیاسی در کشور (33)
    *************************************
    دو قسمت قبل را حتماً بیاد دارید که نوشته بودم: روز 25 خرداد را بخاطر بسپارید. روزی که خمینی با دست‌آویز قراردادنِ اعلامیه‌هایی از جبهه‌ملی، و با ایرادِ سخنرانیِ عصبی و آتشین، به تسویه حساب و قلع و قعمِ بنی‌صدر و همۀ گروه‌های مخالف، پرداخت! حال ادامۀ ماجرا:
    1360/3/25:
    اینکه گفته بودم نهضت آزادی در راهپیماییِ جبهه ملی نقشی نداشته و از آن حمایت نکرده است را می توانید در خاطراتِ امروز هاشمی نیز ببینید. ایشان می‌نویسد: “مهندس بازرگان، با اعلامیه‌‏ای خود را نجات داده است.” و این، همان اعلامیه‌ای است که پس از سخنان خمینی و قبل از آغاز راهپیمایی، توسط نهضت آزادی صادر گردید و به خبرگزاریها داده شد!. بخشی از این اعلامیه بشرح زیر است: “علیرغم بعضی شایعات در سطح شهر، مبنی بر اینکه نهضت آزادی دستور راهپیمایی داده‌است، ضمن اینکه جبهه‌ملی هیچ‌گونه تماسی در مورد راهپیمایی امروز با نهضت آزادی نگرفته‌است، هیچ‌نوع دعوت و اطلاعیه‌ای نیز در مورد آن، از سوی نهضت آزادی صادر نشده‌است.”
    با این وجود، جناحِ حزبی درحالِ پخش شایعه بر ضدِ آنها بوده و سعی کرد از انتشار این اعلامیه جلوگیری نموده و بعد نیز بگونه‌ای قلمداد نمود که آنها پس از پایانِ مراسم چنین اعلامیه‌ای داده‌اند!! تا جائیکه آنها مجبور شدند دوباره پیامی داده و بنویسند: “نهضت آزادي در راهپيمايي روز دوشنبه ٢٥ خرداد؛ نه دعوت كننده بوده است و نه شركت كننده و نه اطلاعي و دخالتي در برنامه‌ها داشته است. همانطور كه در پاسخ به مراجعات و سئوالات مكرر از مسئولان نهضت آزادي شفاهاً‌ گفته شده بود، پس از اطلاعِ اجمالي از بيانات امام، مراتب را در همان روز دوشنبه ٢٥ خرداد در ساعت 13/50 طي اطلاعيه در اختيار خبرگزاري پارس قرار داديم…”
    آنها همچنین در مورد قصاص و اجرای حدود به مصاحبۀ آقای خمینی در پاریس استناد کرده و می‌گویند: ما هم نظيرِ برخي از علماي عظام اعتقاد داريم كه ابتدا بايستي شرايط و مقدماتِ اوليه برای اجرای آن فراهم شود و سپس به این کار دست زد. آنها متنِ مصاحبۀ خمینی با گاردین را در پاریس به این شرح نوشتند: “اجراي حدود در اسلام موكول به تحققِ شرايط و مقدماتِ بسيار است و بايد جهاتِ بسياري را از روي كمالِ عدالت و توجه به اينكه اسلام در كليـّت خود اجرا گردد، در نظر گرفت. اگر اين امور در نظر گرفته شوند، ملاحظه خواهد شد كه مقرراتِ اسلامي كمتر از هر مقرراتِ ديگري خشونت آميز است”
    1360/3/25:
    بعد از سخنرانیِ خمینی، بنی‏‌صدر نامه‌ای به او نوشته و به وی می‌گوید: “بارها گفته است که با هیچ گروهی ائتلاف نکرده است و به شما خبرهای دروغ می‌دهند”! وی سپس ادامه می‌دهد: چرا در اجرای قانون، تبعیض انجام می گیرد؟ اگر تظاهرات و راهپیمائی ممنوع است، پس چرا یک گروه معین آزادند و در خیابانها تظاهر کرده و با ناسزا و شعار، به جانِ مردم افتاده و می زنند و می گیرند و می برند؟!
    وی در بندهای دیگر نامه خود می‌نویسد: “آیا شورایعالی قضائی و بقیه که فرموده‌اید اینجانب نباید بگویم آنها را قبول ندارم، باید طبقِ قانون اساسی تشکیل شود یا خیر؟ و باید طبقِ قانون عمل کنند یا خیر؟ آیا شورایعالی قضائی، حقِّ وضعِ قانون دارد یا نه؟ اگر ندارد، اینجانب که باید مجریِ قانون اساسی باشم، حق دارم بگویم وضعِ قانون نکنند یا خیر؟
    اگر دادستانِ انقلاب که هیچ یک از شرائطِ قاضی در او جمع نیست، بر خلافِ قانون اساسی و قانونِ مطبوعات، روزنامه‌ها را توقیف کرد، باید بگویم چرا خلافِ قانون عمل می‌کند یا خیر؟ و اگر مردم را به استقامت در برابرِ قانون شکنیِ آشکار، خواندم، دعوت به شورش کردم یا دعوت به قانون؟
    گمان اینجانب این است که رفتارِ شما در حقِ اینجانب عادلانه نیست. اینجانب هیچ نیت بدی نسبت به شما و کشور نداشتم. با کمال صداقت خدمت کردم. وضعیت کشور بحرانی است تا وقتی که بنا بر اجرای قانون نشود، بحرانی‌تر می شود.”
    بنی‏‌صدر همین روز، نامۀ مجددی به خمینی نوشته و در آن نیز به مسائل دیگری اشاره می‌کند. وی در مورد هیئت سه نفره می‌نویسد: من نگفتم که قبول ندارم، بلکه نامه‌ای به آقای اشراقی نوشتم که چرا یک بام و دو هوا عمل می‌شود؟ به جای متارکه، لایحه به مجلس می‌برند؟ شما هم قبول کردید که جلو این کار را بگیرید، اما نگرفتید و در عوض آنها مرا مقصر اعلام کردند!!
    او در مورد ادعای خمینی که گفته بود:”اگر می توانید امور اقتصادی… را اصلاح کنید، بیائید جلو”؛ پاسخ داد که: من پیشِ خدا و خلق خدا تعهد می‌کنم که با یک دولت مؤمن و معتقد و دانا به کار، از عهدۀ این کار برمی‌آیم!.
    وی همچنین نوشت: خودتان گفتید که “دولت” را “مجلس” تعیین کرده است!؛ در حالیکه این کار، خلافِ قانون اساسی است و می بایستی با تصویبِ دو نهاد، یعنی با تصویب رئیس‌جمهور و مجلس، باشد! و همین موضوعات است که این بحران را به وجود آورده است!
    در پایان، وی برای اصلاح امور با لحنی دوستانه خطاب به خمینی می‌نویسد: “عصبانیتِ شما به هر اندازه باشد از صداقتِ اینجانب نسبت به شما کاسته نمی‌گردد. باز هم به حکم وظیفۀ دینی عرض می‌کنم کلیدِ آرامشِ کشور در دستِ شما است. اطمینان بدهید قانون و تمامِ قانون، اجرا می‌گردد. اگر آزادی اجتماع، طبق قانون اساسی، باید برای همه باشد و اگر شما مصلحت نمی بینید، پس هیچ گروه نباید اجتماع کند، دربارۀ مطبوعات هم همین طور. سایر امور نیز همین طور. تأکید می‌کنم، رفتار شما هرچه باشد، اینجانب تعهد خود را نسبت به شما نقض نمی‌کنم.”
    1360/3/25:
    نگاه خمینی و سران حزب به بنی‌صدر و پاسخ آنها به این نامه‌ها، در خور توجه هستند و نشاندهندۀ سادگیِ رئیس جمهور در شناختِ وی از خمینی می‌باشد! چرا که به استنادِ خاطرات هاشمی در این روز؛ احمد خمینی به هاشمی زنگ می‌زند و از قولِ پدرش می‌گوید که مجلس زودتر در مورد بنی‌صدر تصمیم بگیرد! بعبارت دیگر حالا که جو را کاملاً ملتهب و هیجانی کرده و قدرتِ نفس کشیدن را از همه گرفته است، فرمانِ عزلِ رئیس‌جمهور را به مجلسی که آلت دستِ خودش می‌باشد، صادر می‌نماید! به خاطرات هاشمی در این روز توجه نمایید: “احمد آقا تلفن کرد و گفت: امام می‌فرمایند زودتر مجلس در مورد بنی‏‌صدر تصمیم بگیرد. امروز بنی‏‌صدر، جواب مغرورانه‏‌ای به اظهارات امام داده، معلوم است نمی‌خواهد به راه بیاید.”
    اینکه کجای جواب بنی‏‌صدر مغرورانه بوده و از کجای آن مشخص می‌گردد که “وی نمی‌خواهد به راه بیاید” را خودتان قضاوت نمایید!
    1360/3/25:
    البته پاسخِ دیگر به این نامه‌نگاری‌های بنی‏‌صدر؛ وقوعِ یک انفجار در حیاطِ کاخِ مسکنِ وی می‌باشد که خبرِ آنرا آقای هاشمی در خاطرات امروزِ خود داده، ولی ادعا میکند که ممکن است کارِ خودشان باشد!! لطفاً به این قسمت از خاطرات ایشان توجه کنید: “نزدیک غروب صدای انفجار مهیبی آمد. بعداً معلوم شد، در حیاط کاخ مسکن بنی‏‌صدر، انفجار رخ داده. ممکن است کار خودشان باشد و ممکن است از مخالفانشان، بعداً روشن خواهد شد.”
    1360/3/25:
    بدنبال آن سخنان، لاجوردی (دادستان انقلاب تهران) در اطلاعیه‌ای از مردم [قطعاً برای شما روشن است که منظور از مردم، همان حزب‌اللهی‌ها و چماقداران هستند]، می‌خواهد در صحنه حضور داشته باشند… وی در ادامه می‌نویسد: “با توجه به وظایف خطیری که امت قهرمان و مسلمان ایران به عهده ما گذارده است و با الهام از رهنمودهای حیات بخش امام امت، قاطعانه در برابر توطئه‌های قانون‌شکن‌ها تحت هرنام و پوششی بشدت ایستاده و خواهیم ایستاد”!
    1360/3/26:
    در این روز آقای اشراقی (نماینده بنی‌صدر در هیئت سه نفره) از این سمت استعفا می‌کند و عملاً هیئت مذکور، منحل می‌گردد!
    1360/3/26:
    در واکنش به سخنرانی 25خرداد؛ شیخ‌علی‌تهرانی طی نامه‌ای سرگشاده‌ به خمینی، وی را مورد حملاتِ شدیدالحن قرار داده و اعتبار و استنادِ دینی و فقهیِ بیاناتِ او را در موردِ حکم ارتدادِ منکرینِ قصاص،‌ نفی می‌کند! این نامه در نشریه سازمان مجاهدین چاپ می گردد.
    1360/3/26:
    بنا به گزارش روزنامه اطلاعات؛ جامعه روحانیت مبارز تهران نیز امروز در رابطه با سخنان خمینی، طی اطلاعیه‌ای از مجلس می‌خواهد تا تکلیفِ رئیس‌جمهور را تعیین کند!.
    1360/3/26:
    سازمان مجاهدین نیز با صدور اعلامیه‌ای، با جدی دانستنِ خطر برای جانِ رییس‌جمهور؛ از مردم و هواداران خود می خواهد تا در دفاع از آزادی و مقاومت در برابر دیکتاتوری و اختناقِ سیاه، برای نجاتِ جان وی، هوشیار و آماده باشند.
    1360/3/26:
    هاشمی امروز در خاطرات خود به تشکیلِ شورای فرماندهیِ کل قوا پس از عزل بنی‏‌صدر، اشاره کرده و می‌نویسد: شورای فرماندهیِ سپاه آمدند و پیشنهاد کردند که در این شورای جدید، دو نفر نظامی (سرهنگ نامجو، سرهنگ فکوری) و یک نفر سپاهی حضور داشته باشند! و نکته جالب اینکه پیشنهادِ آنها برای نمایندۀ سپاهیان، آقای محسن رضایی بود که تاکنون مسئولِ اطلاعاتِ سپاه بوده و نه تنها دارای هیچگونه دانشِ نظامی نیست بلکه در این 9 ماهۀ جنگ نیز در جبهه‌ها حضورِ عادی هم نداشته است!! و البته همین موضوع، زمینه‌ای می‌گردد تا در سه ماه آینده، محسن رضایی به فرماندهیِ سپاه رسیده و با حذفِ فیزیکیِ دو نظامیِ یادشده و چند فرماندۀ دیگر در یک صانحۀ هواییِ کاملاً مشکوک؛ محسن رضایی و سپاه، یکه‌تاز میدان گردند! (در آینده در این مورد بیشتر خواهم نوشت)
    ادامه دارد.
    با ادب و احترام، حامی.

     
    • اقای حامی بسیار عالی ؛دستتان دردنکند .

       
    • با درود به حامی گرانقدر وعزیز: از همه کار بران این سایت تقاضیامیکنم که افشا گری های ایشان را چند بار بخوانند تا متوجه شوند که روحانیت چگونه در لفافه تدین همه ارزش های انسانی را بایمال و رنگ دیگری میزنند و هر معترض را به داغ ودرفش و لا دینی متهم میکنند تا مردم عوام متوجه حقوق غصب شده خود نشوند چنانچه سی و شش سال کردند هرآنچه میخواستند! و الان هم جمع بسیار اندک ومحدودی از روحانیت دامن خود را از آنان میکشند! ولی هنوز هم معتقد هستند که احکام الهی در این مملکت پیاده نشده و خود را متفکر تر و بر تر از حکام فعلی میدانند! ولی باید توجه کنند که دین مقوله جدایی از سیاست باید باشد تا هر خبیثی سیاستش را در پناه تدین به مردم حقنه نکند و برای ارازل و اوباش و مزاحمین نوامیس مردم و مختلسین بیت المال جرایم ده و بیست هزار تومانی و برای معترضین سیاسی و یا مدنی جرایم چند صد میلیونی و چند دهه زندان نبرند !! تازه این احکام توسط قضاتی که به درجه اجتهاد رسیده اند صادر میشود!!حال چگونه یک مجتهد میتواند خدا را در نظر نگیرد را من درک نمیکنم! با درودی دو باره به حامی گرانقدر . با احترام .

       
      • با سلام به جناب مهرداد گرامی

        جناب مهرداد ،من اجمالا با این زحمت تاریخ نگاری که جناب حامی می کشد مخالفتی ندارم ،این جمع آوری خوب است ،اما یک ایراد اساسی کار ایشان این است که تاریخ اول انقلاب تاکنون را تنها از زاویه دید و واکنش های جناب بنی صدر می بیند ،یعنی مطالب و اظهارات و برداشت های بنی صدر را وحی منزل و غیر قابل جواب و بحث تلقی می کند ،این درست نیست ،ایشان خوب است همه پشت صحنه های آن وقایع را بازگو کند ،مثلا اگر نامه ای از بنی صدر نقل می کند که حاوی ادعایی خاص است ،نباید این ادعا یا تحلیل را وحی منزل پنداشت ،بلکه باید همه زمینه ها و واکنش های دیگران یا پاسخ هایی که به او داده اند را لحاظ کرد ،در واقع بنظر من ،پیش فرض و هدف اصلی جناب حامی ،محکوم کردن قبلی آیت الله خمینی و اطرافیان در همه موارد است ،و اینکه هرچه بنی صدر گفته است دو دو تا چهارتا و لیس الا بوده است ،بنظر من اینگونه تاریخ نویسی تاریخ نویسی صدر انقلاب فقط از دیدگاه بنی صدر است ،گویا بنی صدر هرچه گفته و هرچه کرده درست بوده و آیت الله خمینی و اطرافیان همه در همه موارد خطا کارند،این نقص بزرگی در تاریخ نویسی ایشان است.
        حال البته امثال شما هم چون دیدگاه انتقادی تان به ایشان مشترک است و اشتراک در هدف دارید ،دائما از آن تمجید می کنید و این مطالب را بی برو برگرد می پندارید ،در حالیکه تاریخ نویسی باید همراه با جامع نگری باشد ،اگر فی المثل بنی صدر ادعایی در مورد مساله ای مثلا در جنگ کرد ،باید دید طرف مقابل در برابر ایشان چه گفته است و تا چه حد سخنان جناب بنی صدر منطبق با واقع است ،اینکه بنی صدر هرچه گفته یا تحلیل کرده درست است ،مفهومی جز معصوم پنداشتن ایشان ندارد.

        با احترام

         
        • با عرض سلام به سید مرتضی گرامی : سید جان متاسفم که کامنت شما را دیر خواندم. منظور بنده معصوم نمایی بنی صدر نبود! اگر به کل گفتار های جناب حامی نظری دوباره بیفکنید متوجه دو رویی کل حکام خواهید شد ! چند نکته که ایشان افشا نمودند واقعا باعث شگفتی و پریشانی من شد! منجمله هنگامی که به آقای خمینی حمله صدام عفلقی را گوشزد میکنند ایشان اظهار میکنند که روس و امریکا مانند دو گرگ روبروی هم ایستاده اند و خودشان این جنگ را سریعا تمام می کنند؟؟؟ والا این جنگ باعث جنگ جهانی سوم خواهد شد!!!!!! واقعا زهی نادانی و سفاهت که ارتش تارو مار شده ایران را در مقابل لشکر تا به دندان مسلح را کاملا یاری نکنند و منتظر زمان بمانند! ولی زمان چیز دیگری را ثابت کرد که همه گان می بینیم!!! با ادب و احترام.

           
  39. صانعي از خونسار

    مرحوم پدرم سالها پيش كه ايشان در مصدر قدرت بودن هميشه تا ايشان را تو تلوزيون ميديد ميگفت تو طايفه ما صانعي ها همچو ادمي بعيده وكلي دخور بود كه روش نميشه بمردم بگه فاميلم صانعي هست يكبارم تصميم گرفته بود فاميلش عوض كنه كاش زنده بود و حال ايشان را ميديد.

     
  40. با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد از آیت الله صانعی گفتید! آیا ایشان هم پی به ماهیت این رژیم برده و چون شمای خردمند به دامان ملت باز گشته ویا منتظر فرصت برای تحمیق !! نمیدانم ؟ شما بگویید!! من از ایشان توسط یکی از نزدیکانم در شهربانی بعد از انقلاب که مستقیما با ایشان سرو کار داشت خاطره ای دارم برای صحت موضوع از ایشان سوال کنید که در آن زمان که به شهربانی میرفتندبه علت بیماری از گوش ایشان به طور مدام چرک خارج نمیشد؟؟ ولی بازهم به قول خمینی میگویم ملاک حال فعلی اشخاص است!! با احترام { جناب نوریزاد درصورت صلاح دید این نظر را میتوانید حذف کنید و با ایمیل من اگر مایل بودید جواب دهید) ارادتمند.مهرداد .

     
  41. مصباح يزدي منفور

    خدا ايشان را حفظ كند ، نمي دانم چرا خدا اينها را بيمار ميكند ولي بدها را عمر نوح مي دهد. كسي كه ٧٥ سال عمر كرده و در ٢٧ سال گذشته هر روز أدمها كشته و أموال بيتالمال را به غارت برده و در هر ٥ كلامش ٣ تاي اونها ( دشمن ) است هنوز زنده است ، و يا اون يكي كه تو جنگ صفين هم حضور داشته هنوز زنده است. با با اين هم مملكته ما داريم؟!!!!!

     
  42. خداوند بزرگ همواره حچت خود را برای بندگانش روی زمین محفوظ میدارد. خدایش حفظکند. سلامتی برای ایشان و شما آرزو می کنیم

     
  43. جناب نوریزاد و دوستان گرامی

    چندی است که بحثی در ارتباط با قصاص و اعدام بین آقای نوریزاد و آقا صلح و آقا مرتضی پیش آمد و من هم به این بحث وارد شدم. از آنجا که نتیجه این بحث مثل موضوعات دیگری که قبلا با دوستانمان داشتیم نیمه کاره ماند و در نهایت من به تقلیغاتی صحبت کردن متهم شدم به همین دلیل تصمیم گرفتم که خود نظر شخصی و برداشتم را از آیه قصاص و آیات مشابه بر مبنای خود قران و بدیهیاتی که از زبان همه روحانیون شنیده ایم و شنیده اید و قابل انکار نیست.

    از زمانی که پیامبر با سوره اقرأ…. به پیامبری رسید ابتدا علی و خدیجه و سپس نزدیکان دیگر پیامبر اسلام آوردند.
    مهاجرین و انصار که در زمان سختی و محدودیت های فراوان به پیامبر گرویدند از جان و مالشان برای کمک به پیامبر و اسلام مایه میگذاستند تا اینکه حتی آیه والسابقون السابقون در شأن آنها نازل شد.
    در مدت بیست و سه سالی که پیامبر با مردم سلوک داشتند هر روز مشکلات یا مسائلی پیش می آمد و صحابه پیامبر مسائلی را مطرح می کردند و یا به مشکلی بر می خوردند که چون پیامبر متکی به وحی بود از پیش خود پاسخی نمی داد و منتظر می ماند تا بر او وحی شود. صحابه بسیار با ایمان بودند به همین دلیل هر گاه آیه ای برای ارشاد یا تنذیر و… نازل می شد با یا ایها الذین آمنوا شروع می شد که به حق هم همه آنها از جان و مالشان گذشته بودند.

    آیات قرآن روز به روز و بر حسب موقعیت و شرایط و اقتضاعات و در جریان سلوک پیامبر با مردم نازل می شدند هیچ بحثی از فردا و اینکه این قرآن قرار است با همان مقدار که نازل شد پاسخگوی همه اعصار باشد نبوده. اگر قران می گوید هیچ رطب و یابسی نیست مگر اینکه در قرآن هست بسیار واضح است که رظب و یابس های آن زمان خیلی وسیع و پیچیده نبوده اند.
    چرا باید خدا مسلمانان در همه اعصار را ایها الذین آمنوا مورد خطاب قرار دهد؟ ایا با انسانها رودربایستی دارد؟ یا اینکه می خواهد هندوانه زیر بغل مسلمانان بگذارد؟
    آیا عقل این را میپذیرد که خدائی که به زعم فقها قران را فرستاده تا بر اساس احکام آن عدالت جاری شود نمی دانسته که کتاب قانون باید صریح و روشن و شفاف باشد تا هر کسی تفسیری بر آن نگذارد؟

    تا اینجا کافی است من خوابم میآید بروم بخوابم تا بعد. LOL

     
    • آقا منصور

      با سلام

      1- آیه (والسابقون السابقون،اولئک المقربون.الواقعه/10) ربطی به ماجرای مدح مهاجران از مکه به مدینه ندارد ،این آیه و آیات قبل و بعد آن در سوره واقعه ،وصف سه گروه از انسانها در روز قیامت است (اصحاب المیمنه – اصحاب المشئمه- السابقون)
      آنکه مورد نظر شماست و مدح مهاجرین و یاری کنندگان پیامبر است که از مکه به مدینه هجرت کردند ،این آیه است که :(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ. التوبه/100).

      2- اینکه آیات برخی آیات قرآن شان نزول داشته است و ناظر به وقایعی بوده است که اتفاق می افتاده است (مثل آیاتی که در سوره احزاب هست و ناظر به جنگ احزاب یا خندق بوده است) اجمالا سخن درستی است ،اما همه آیات قرآنی اینطور نیست ،و برخی آیات قرآنی مثل معارف مربوط به مبدا و معاد ،یا برخی آیات احکام مثل “اقیموا الصلاه” و نظایر آن بصورت قانون کلی و عام نازل شده است،فرضا اگر آیه ای هم زمینه نزول یا بتعبیر دقیق علوم القرآنی شان نزول داشته است ،باصطلاح علوم قرآنی ،مورد آیه مخصص نیست ،یعنی اینکه فرضا نزول آیه ای نازل به شان یا فرد خاصی هم بوده باشد اما مورد آن عمومیت دارد ،مثل اینکه زمینه نزول آیات مربوط به “تیمم” نگرانی عمار یاسر از جنب بودن اش و فقدان آب بوده است ،اینجا مثلا وحی نازل می شود و حکم تیمم را بیان می کند ،در اینجا معنای تبیین حکم تیمم این نیست که حکم تیمم مخصوص به عمار یاسر است! این حکم بضمیمه روایات نبوی و روایات عترت تبیین می کند که موضوع آیه یعنی تیمم عام است.
      علاوه بر این ما قاعده اشتراک احکام نسبت به همه مکلفین را داریم ،یعنی دین اسلام که خاتم ادیان است برای هدایت همه بشریت الی یوم القیامه نازل شده است و نه خصوص عرب های صدر اسلام،و احکام هرچند هم شان نزول داشته باشند به قاعده اشتراک ،برای همه مکلفان است.
      یک نکته دیگر هم این است که دلیل ما بر عمومیت زمانی و مکانی احکام اسلام نسبت به انسانها ،تنها خطابات “یا ایها الذین آمنوا” نیست که شما با آب بستن زیر آن فاتحه دین را بخوانید و خود را راحت کنید ،این قرآن پر است از خطابات “یا ایها الناس” یعنی عموم “ناس”=مردم و انسانها را در طول تاریخ تا آخر قیامت مورد خطاب قرار داده است ،نه ناس و مردم عصر نزول ،آیات مختلف دیگری هم وجود دارد که حاکی از عمومیت و جهانی بودن دعوت اسلام است ،که مدتی قبل در پاسخ به مقاله ای که مزدک لا علیه السلام اینجا کپی کرده بود و همین ادعای مخصوص بودن دعوت اسلام به قوم عرب را ادعا کرده بود،عرض شد و مفصل بحث شد که لابد دیده اید.
      بنابر این شما که گفتید تحصیل کرده اید و من پرسیدم تحصیلات شما چیست که پاسخ ندادید ،با این اطلاعات ناقص از قرآن و تاریخ اسلام نمی توانید دین اسلام را محدود به طول و عرض جغرافیایی یا زمان خاصی بکنید،بنابر اولا این دعوت اسلام عام است زمانا و مکانا ،که این در بسیاری از آیات قرآن هست،ثانیا شان نزول های آیات هم، احکام را مخصوص بمورد نزول نمی کند.

      3- شما گفته اید :
      “” اگر قران می گوید هیچ رطب و یابسی نیست مگر اینکه در قرآن هست بسیار واضح است که رظب و یابس های آن زمان خیلی وسیع و پیچیده نبوده اند.””

      (پایان نقل قول)

      این نیز باز یکی از نواقص اطلاعاتی و اشتباهات شماست ،یکبار به این اشاره کردید و من بطور گذرا گفتم که کسی نگفته است قرآن کتاب فیزیک یا شیمی یا جبر و مثلثات یا علوم طبیعی تجربی دیگر است ،البته در آن به اعجاز اشاره به برخی امور که بعدها هم مورد تایید علوم تجربی واقع شد شده است اما نه بعنوان اینکه قرآن کتاب علوم تجربی است ،مثل اشاره به متحرک بودن زمین که قرنها پس از آن توسط کپلر و گالیله تایید شد ،جناب منصور گرامی ،قرآن کتاب انسان و هدایت انسان و انسان سازی است نه کتابی که همه قوانین فیزیک و شیمی و علوم تجربی در آن است ،اینکه معلوم البطلان است ،این علوم را بشر بطور طبیعی و تجربی می یابد و بکار می گیرد و مورد تشویق قرآن و سنت هم واقع شده است مثل همان حدیث نبوی “اطلبوا العلم ولو بالصین” ،یا آیه “انما یخش الله من عباده العلماء” در سوره فاطر که بقرینه آیات قبل و بعد آن معلوم است که مراد از علماء در این آیه لزوما علماء دین نیست بلکه عالمان به علوم رایج طبیعی مراد است.
      آن آیه ای هم که به آن اشاره اشتباه می کنید که (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ. الانعام/59)
      که می گوید :تر و خشکی نیست الا اینکه در “کتاب مبین” وجود دارد ،دوست عزیز ،مراد از “کتاب مبین” در این آیه شریفه “قرآن” نیست تا شما آن برداشت نادرست را کنید ،به تفسیر های روایی و به تفسیر قیم المیزان مراجعه کنید تا روشن شوید که مراد از “کتاب مبین” در اینجا لوح محفوظ یا لوح محو واثبات است که امری تکوینی است و از مراتب علم فعلی باری تعالی است بر حسب اصطلاح فلسفی ،من نمیدانم شما این برداشت سطحی را از کجا دریافت کرده اید که “کتاب مبین” در این آیه مراد قرآن است در حالیکه می بینیم در قرآن بعضی تر یا خشک ها نیست مثل قوانین فیزیک کوانتوم ،یا قانون نسبیت انیشتین ،یا قضایای هندسی و جبر و مثلثات و سایر امور علمی تجربی ،دوست من کدام عالم معتبری چنین برداشتی کرده است که شما میگویید و پیش می روید؟اینکه من از تحصیلات شما پرسیدم برای همین بود ،شما یک سلسله تصورات و برداشت های ناقص و نادرست از قرآن دارید ،و ما بالاخره نفهمیدیم شما اصلا قرآن را وحی نازل بر رسول الله میدانید یا نه؟ شما اگر منکر وحی بودن قرآن هستید چرا به آیات این کتاب استناد میکنید؟ و چرا سعی دارید برداشت های ناقص فردی خود را به قرآن تحمیل کنید؟ چرا یا ایها الذین آمنوا مخصوص به مومنان عصر نزول وحی باشد ،آیا اگر قرنها بعد کسی با تحقیق به اسلام و قرآن ایمان آورد آیا معنون به عنوان “مومن” نیست؟ خوب خطاب قرآن در احکام خاصه به مومنان است ،اگرچه دعوت قرآن و خطاب او جهانی و عام و بصورت “الناس” است ،این در مقام دعوت است ،اما اگر بعد از ایمان ،قرآن خطاب کند که ای مومنان نماز بخوانید یا روزه بگیرید،و….،به چه دلیل شما می خواهید موضوع این خطاب مومنانه را اختصاص به مخاطبان موجود در عصر نزول کنید؟
      شما بمن ایراد می گیرید که طولانی بحث می کنم ،خوب دوست من این اقتضای نوع مطالب شماست ،شما مطالبی مطرح می کنی که نیازمند تمهید مقدمات و شرح و بسط است ،من نمی توانم همه مطالب را ساندویچی تقدیم شما کنم.
      من از شما سوال می کنم اگر در قانون اساسی امریکا که مثلا 200 سال قبل وضع شده ،مطلبی را و قانونی را بصورت عام وضع کند برای همه امریکایی ها ،آیا شما می توانید بگویید انسانهایی که 100 سال بعد از وضع آن قانون و خطاب ،بدنیا می آیند و هنگام وضع قانون اصلا وجود خارجی نداشته اند ،از شمول آن خطاب عام خارجند؟ آیا این سخنی عقلایی و به روز است؟
      حال در اسلام و قرآن که آخرین ادیان ابراهیمی است و پیامبری که خاتم پیامبران است دهها شاهد قرآنی و روایی در متن دین وجود دارد که حاکی از عمومیت خطابهای قانونی نسبت به همه انسانهاست ،شما آیا چون درک درستی مثلا از فلسفه تقنینی و تشریعی قانون و حکم قصاص ندارید باید بیایید به این مطالب ضعیف و ناقص ،ادعا کنید که آن خطاب متوجه مومنان آن جامعه بوده است؟ مگر ملاک تشریع قصاص که همانا بازدارندگی از جنایات عمدی است مخصوص آن جامعه است؟ و مگر جنایت های عمدی در ادوار بعدی اتفاق نیفتاده یا نمی افتد؟

      گفته اید :
      “”چرا باید خدا مسلمانان در همه اعصار را ایها الذین آمنوا مورد خطاب قرار دهد؟ ایا با انسانها رودربایستی دارد؟ یا اینکه می خواهد هندوانه زیر بغل مسلمانان بگذارد؟””.

      آقا منصور عزیز شما با این سخنان ضعیف می خواهید دین اسلام را خاص آن زمان کنید؟ من توضیح دادم که خطاب دعوت های قرآن بصورت “یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم….” و نظایر آن است ،این خطاب عمومی است ،و مخاطب آن همه بشریتند که ایمان به خدا و فرستاده او بیاورند ،این چه منافاتی دارد که با خطاب عام دیگری همه انسانهای مومن آن روزگار ،و همه مومنان الی یوم القیامه را موضوع احکام داخلی اسلام مثل نماز و روزه و زکات و جنگ و قصاص و دیگر احکام اجتماعی قرار دهد؟ خوب این خطاب هم عام است منتها عام است نسبت به همه مومنان موجود و آتی ،این به رودربایستی چه ربطی دارد؟ این به هندوانه چه ربطی دارد عزیز من؟! خطاب خطاب عام است و مربوط به حوزه عمومی همه مومنان تاریخ گذشته و آینده دارد،آن خطاب “ناس” هم عامتر است چون متضمن دعوت به اصل اسلام است،زیرا به کسی که هنوز اصل دیانت اسلام را نپذیرفته که منطقی نیست بگویند بیا نماز بخوان! به او میگویند بیا با توجه به معجزات پیامبر ما و ما با توجه به محتوا و مضمون دعوت او “ایمان بیاور” ،وقتی هم ایمان آورد ،مخاطب می شود به این خطاب که “یا ایها الذین آمنوا” ای کسی که به دعوت رسول ایمان آوردی اکنون این احکام را عمل کن ،نماز بخوان ،روزه بگیر ،و سایر احکام .
      آقا منصور واقعا فهم این مطالب بدیهی برای شما خیلی مشکل است؟
      شما اگر قرآن و اسلام و رسالت پیامبر را قبول ندارید مختارید ،قبول نداشته باشید ،اما چرا اینگونه با تمسکات ناقص و ضعیف می خواهید دین را بدلخواه خود تفسیر کنید؟ مگر ما می توانیم چون فلسفه حکم قصاص قرآنی را درست درک نمی کنیم اینگونه با دین خاتم بازی کنیم و بگوییم خطابهای قرآن چنین است و چنان است و خدا هندوانه زیر بغل انسانها گذاشته و چه و چه؟ اینها که شما مطرح می کنید استدلال است؟

      گفته اید :
      “”آیا عقل این را میپذیرد که خدائی که به زعم فقها قران را فرستاده تا بر اساس احکام آن عدالت جاری شود نمی دانسته که کتاب قانون باید صریح و روشن و شفاف باشد تا هر کسی تفسیری بر آن نگذارد؟””.

      این سخن نیز سخنی سطحی است و خودتان در ذیل آن گفته اید که در حال غلبه خواب آنرا نوشته اید ،توصیه من این است که هیچوقت خواب آلود مطلب ننویسید ،خواب کافی کنید و در حال هشیاری و با تامل و جامع نگری مطلب بنویسید.
      خوب دوست من قرآن کتاب قانون نیست اصلا ،البته کتاب “فیه القانون” هست ،و احکام و قوانینی کلی را عرضه کرده است ،اما توضیح و تفسیر آن در سنت نبوی و سنت عترت او آمده است ،قرآن مثل قانون اساسی کلیات احکام را مورد اشاره قرار میدهد ،اما تفصیل آن در سنت است ،مثلا قرآن میگوید “نماز بخوانید” خوب چه جور نماز بخوانیم؟ پیامبر فرمود :”صلوا کما رایتمونی اصلی” اینطور که من نماز می خوانم نماز بخوانید ،و در روایات اهلبیت نیز تفصیل احکام نماز آمده است ،حال شما میگویید چون لسان قرآن مجمل و کلی است اصلا شایسته قانونیت ندارد؟
      خوب این درک شماست،یا می گویید حکم نماز مخصوص صحابه زمان پیامبر مثل علی و ابوبکر و عمر و عثمان و غیر اینها بوده است؟ این خلاف بدیهیات احکام اسلام است ،این برداشت شماست.
      می بینید که خود شما مسائلی مطرح میکنید که ذیل آن طولانی می شود و من تقصیری ندارم ،آن بحث قبل را هم ما ناتمام نگذاشتیم ،شما اعلام ناتمامی کردید ،باقی بحث را می گذارم هر وقت از خواب بیدار شدید مطرح کنیم.

      با تشکر

       
  44. خداوند ایشان را حفظ کند سال هاست که ایشان واقعیت را فهمیده اند و می دانند که به نام دین چه ظلمی به مردم می شود

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 1125 seconds.