از تابلوها و آثار عاشقانه ی من دیدن فرمایید. نشانی: بالاتر از میدان انقلاب – بالاتر از خیابان نصرت – کوچه ی عبدی نژاد – پلاک 18 – طبقه دو.
گرچه من نقاش نبوده و نیستم، اما برای شما تحفه ها آراسته ام بر بوم، بر تی شرت، بر چوب.
روز گشایش؟
جمعه – سی ام آبان – ساعت پنج بعد از ظهر تا نه شب.
با این که نمایشگاه تا جمعه ی بعد – از پنج بعد از ظهر تا نه شب – ادامه خواهد داشت اما حضور شما در روز گشایش طعم دیگری دارد. مبادا نیایید؟ چشم به راه تک تک شمایانم. و باز این که: در همه ی روزهای نمایشگاه، و در تمامی ساعاتِ آن، شخصاً حضور خواهم داشت به شوق دیدنِ روی گل شما.
محمد نوری زاد
بیست و ششم آبان نود و سه – تهران
ساسانم گرامی
من اگر اشتباه نکنم شما را می شناسم و از نوشته هان بهره برده ام اما حقیقتش را بخواهید با اینکه از نامآوران بیرون از کشور شده اید، هم در عمل و هم در نظر، گاه خطاهایی می کنید که نیاز به تصحیح دارد.من را ببخشید. من کسان متعددی را در میان محققان قم می شناسم که برای قلم و گفتار شما احترام قائل اند اما وقتی رفتید ناگهان دیدند دست در بغل زنان خارجه کرده و عکس ها را منتشر کرده اید(دوستی به من نشان داد من خود تخصصی در صحت عکس و فیلم ندارم) و در باره همجنس گرایی می نویسید، ناراحت می شدند. می دانید دوست من شما خوش فکر و باهوش هستید اما هیچ ضرورت ندارد در دفاع از سکس و همجنس گرایی مقاله بنویسید. اما نوشته هاتان در باره تاریخنگاری مدرن خواندنی است و من بهره می برم. گاه احساس می کنم یک نوع نسبیت گرایی خفیف در تمام مقالات تان جاری است که من فلسفه خوان خیلی از این نوع نگاه خوشم نمی آید و توجیه معرفتی برایش ندارم و آن را نشانه عمق نگرفتن اطراف یک موضوع در ذهن نویسنده تلقی می کنم. شاید اشتباه می کنم اما شک نکنید اهمیت یافتن پست مدرن و هرمنوتیک در میان حوزویان ما دقیقا برای تثبیت همین نسبیت گرایی است که بله اگر هم حقیقت در متون کهن ما چندان به دست نمی آید چون حقیقت اساسا تأویلی است و در دست هیچ کس نیست و خلاصه همه چیز تأویل بردار است و به این وسیله مثل عرفان نظری که بدترین نوع مواجهه با یک متن کهن است اکنون هرمنوتیک شده بلای جان هر اهل مطالعه درگیر متنهای فرهنگ خودمان. یعنی پس گفتن و نوشتن و به روشنایی نزدیک شدن کشک. کاش مراقب خودتان در عمل و نظر باشید. کاش در خارج کشور به رهبران کشورمان ایرادهای تند نگیرید زیرا طالب حق را مجاب نمی کند. کاش شما راه مجتبی واحدی را در تندروی نروید می دانید چرا؟ چون شما اهل مطالعه و تحقیق هستید و آن بنده خدا اهل سیاست و به نرم اهل سیاست به مخالف و به رهبر کشورش می توپد. مشکل کشور ما رهبر آن نیست این اشتباه را خیلی از ساده اندیشان مرتکب می شوند بل بارگرانی است که بر اذهان همه ما لانه کرده و کمتر به نقادی آن می پردازیم. حتی می توان گفت در حکومت پهلوی نیز مشکل شخص نبود بل بار سنگین مشکلات روانی و باورهای مارکسیستی بود که همه را حتی حاکمان را در خود فرو برده بود و همه انقلابیان را به قهر و رعب و بعد طرد و نابودی کشاند. تنها روشن اندیشی و به سمت پاک کردن دل از نفرت شخصی می تواند ما را نجات دهد. می دانید چرا جریان سبز پیش نرفت زیرا خارج نشینان ساده و بی بنیادی چون مخملباف شروع کردند به توهین به رهبری. هیچ کس با توهین و نفرت نمی تواند اصلاحات انجام دهد این را شک نکنید زیرا باید همان رهبر را مجاب کنید که فلان کار در کشور واقعا به ضرر کشور است پس او هم یحتمل و یمکن که به سخنتان گوش دهد و مردم هم اما وقتی ببیند شما موضع خصمانه و نفرت پراکن دارید حق دارد دشمنتان بداند و ضرورتا و عقلا به سخنتان گوش نخواهد داد و مردم هم. فرزندان ایران زمین بیایید از نفرت پراکنی دوری کنید و تنها آگاهی و شناخت ژرفتر را بیاموزانید نه بدی و خوبی یک شخص خاص را. آنکه را دوست دارید حمایت کنید و خوبی اش را آفتابی کنید اما آنرا که دشمن و مخالف می دانید نفرت نورزید زیرا بارگران به بارآرد و عقل را از کارآیی تهی می کند نشانه اش همین مجتبی واحدی که در رسانه های غربی به بزرگان کشور توهین می کند. نیک بنگرید که او نقد نمی کند توهین می کند این یعنی حماقت. چون رسانه فقط با نقد می تواند امکان نفوذ بیابد نه توهین.بنگرید در همین سایت میان مرتضی و کورس 180درجه اختلاف زاویه دید و باور هست اما مرتضی برای کورس نواندیش و فکور احترام قائل است زیرا سخن کورس از توهین بری است. باز میدانید چرا در فرهنگ عمومی به جای توهین عموما در مخالفت با یک پدیده رو به طنز و جوک می آورند زیرا طنز بر دلها می نشیند اما توهین نه.حافظ هم مثال روشنی از کارایی طنز است و بی بنیادی نفرت و دشمنی.ببخشید. امید بهروزی دارم برای هرکس که دل در گرو ایران و انسانیت و کردار نیک و پندار و گفتار نیک دارد.
علی خان
حال که دوست قدیمی از آب در آمدیم و خودمانی هم که شدیم عرض کنم نه اهل نسیه دادنم و نه نسیه گرفتن. قرار هم نیست کشیش یا صوفی دست از دنیا شسته باشم. همجنس گرایی هم مثل آش کشک خاله است چه بخواهید چه نخواهید. سوال اینجاست که علمای دین غیر از خشونت ورزی راه کار دیگری برای حل و فصل این واقعیت اجتماعی دارند؟
وقتی خواندم مرا در ردیف نام آوران قرار داده اید دلم به حال خودم سوخت که دیدی آخرش کار دست خودت دادی و انگشت نما شدی…..
ببخشید در این موارد نمی توانم جدی را عاری از شوخی طرح کنم. ولی واقعا ببینید کار سرکوب و سانسور در مملکت به کجا رسیده که بی سوادی مثل من می شود نام آور! امید وارم ادعای شما درست نباشد.
رهبر هم اگر از امثال بنده حرف شنوی دارد یک حرف بیشتر با وی ندارم. اگر به آن درجه از درک و شناخت رسیده باشد که بخواهد خطا های گذشته را جبران کند و کشور را به مسیر درست باز گرداند دست به یک عقب نشینی گام به گام و حساب شده بزند. هیچ چیز بد تر از بروز یک انقلاب و شورش عمومی نیست ولی با وضعی که شاهدیم احتمال آن رو به افزایش است. هدف از این عقب نشینی تشکیل یک حکومت دمکراتیک به معنی واقعی کلمه باید باشد. اگر چنین نشود چه بسا گروه های سازمان یافته دو سوی مرز از اغتشاش سو استفاده کنند و دیکتاتوری خود را جایگزین دیکتاتوری ولایت فقیه کنند. تا دیر نشده نیرو های شناخته شده وطن دوست را گرد خود جمع کند قدرت را به طور تدریجی به آنان واگذار کند و با این کار اجازه ندهد کشور بار دیگر تحت سلطه زورگویی تازه نفس قرار گیرد.
بقیه کار با مردم است. با جمهور است. جمهور است که حکومت خواهد کرد. نیرو های مسلح تنها وظیفه دارند امنیت جمهور و دست اندر کاران آن و یکپارچگی کشور را تامین کنند و این وظیفه خطیری است به ویژه در مرحله انتقالی.
رهبر اگر چنین کند نام خود را به نیکی در تاریخ جاودانه کرده است.
سوال اینجاست که آیا رهبر واقعا اینقدر نادان است که متوجه خطا های خود نیست؟ یا آن که دانسته مرتکب خطا می شود و سرنوشت هشتاد میلیون ایرانی برایش بی اهمیت است…….
رهبران کشور آن طور که همه شاهدیم کمترین علاقه ای به منافع ملی و آسایش و رفاه مردم ندارند. توقع دارید مردم لام تا کام جیک نزنند؟ حق حرف زدن را که از مردم بگیرید البته که سزاوار لعن و نفرین هستید.
آقا مصلح سلام. از اینکه از پاسخ های دوستان رنجیده اید متاسفم.
برای اینکه ببینید قوانین عرفی یک جامعه را خوشبخت می کنند نگاه کنید به ژاپن استرالیا کانادا سوئد دانمارک فرانسه.
البته این کشورها پیش از هر چیز به اصل آزادی واعلامیه جهانی حقوق بشر معتقدند.
بعد انتخابات آزاد .
کشورهای لائیک و مستبد هم داریم مانند روسیه.
سکولار بودن به تنهایی عدالت نمی آورد.اعتقاد به آزادی و اعلامیه حقوق بشر هم لازم است.
داشتن دادگستری بیطرف هم لازم است.
وجود احزاب مختلف که حامل و ارائه دهنده آرای گروهی از مردم باشند لازم است.
خدا در آزادی بهتر عبادت می شود تا در استبداد و بردگی.
با تشکر از هیچکس.
کتابهایی راکه نام بردید در کتابخانه ام دارم وبسیار بیش از چیزی که اسلاید ارائه می دهد به جزئیات وارد می شود.
امیدوارم با این موج گرانی کتاب که حتی برای یک کتابخوان مانند من هم خرید کتاب را سخت کرده این کتابها خریده شوند.
مردم ژاپن مردمی کوشا وباپشتکارند .این کار دکتر ژاپنی بسیار ارزشمند است.
“ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮاﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﻳﻚ ﺑﻬﺎﻳﻲ ﻣﺤﺘﺮﻣﺘﺮ اﺯ ﻳﻚ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ اﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﭼﺮا ﻛﻪ’ ﻣﺒﺎﺩا اﻗﻠﻴﺘﻬﺎ اﺣﺴﺎﺱ ﻇﻠﻢ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ” عرفانییان
این راه شما هم به همان راه خمینی و خامنه ای می پیوندد دیر یا زود
از همین جمله تان معلوم است که می خواهید اسلام بازی نوری زاد را
جایگزین اسلام بازی خمینی و خامنه ای کنید! تفاوتشان در چیست؟!!
دوباره یک اکثریت مسلمان شناسنامه ای برای اقلیتها می خواهند دموکراسی بیاورند عجبا!!
در آن روزی که شما تصویر کرده اید پرسشهای سهمگین زیادی در مورد اسلام و کارکرد آن
مطرح خواهد شد چگونه می خواهید سیامک پورشجری ها را ساکت کنید
با کتابهای کسروی و سعیدی سیرجانی و با 70 درصد جمعیت زیر 30 سال تشنه دانستن چه می کنید؟!
اول بگذارید تکلیفمان با موجودی به نام اسلام معلوم شود بعد ببینیم اصلن این موجود
چه جایگاهی در میان ایرانیها خواهد داشت
در ضمن با گرگها نمی توان آشتی ملی داشت!
آشتی ملی با آن بسیجی است که دستش به خون نیالوده و با آن پاسداری است که
چپاول و جنایت نکرده امثال خامنه ای و سرکردگان درجه یک باید در دادگاه مورد بازخواست قرار گیرند
ﺳﻼﻡ ﻋﺰﻳﺰ ﮔﺮاﻣﻲ “ﻫﻴﭽﻜﺲ
ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻌﻀﻲ ﻭﻗﺘﻬﺎ اﺯ ﺷﻮﻕ ‘ ﻳﺎﺩﻡ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﻧﻜﺎﺗﻲ ﻣﻬﻤﻲ ﻛﻪ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﺑﺮ اﻥ ﻭاﺟﺒﻪ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﻨﻢ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻣﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺣﺎﻻ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺭﻭﺵ ﺟﺪﻳﺪﻱ ﺩﺭ ﭘﺶ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ” اﻳﻨﺠﺎ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﺭﻭﺷﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺑﺮاﻱ ﺷﻨﺎﺳﺎﻧﺪﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﻫﻴﭻ اﺭﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﺎ ﻧﻮﻉ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﺑﻶﺧﺮﻩ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻨﺪ ‘
ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ اﻳﻦ ﻛﻠﻤﺎﺕ اﺯ ﻛﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ ‘ ﭼﺎﻛﺮﻡ ‘ﻧﻮﻛﺮﻡ ‘ ﻣﺨﻠﺼﻢ ‘ و ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﻼﻡ ﺧﻴﻠﻲﻫﺎ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻌﻆﻴﻢ ﺧﻢ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ”
ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩاﺕ ﺑﻪ اﺿﺎﻓﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺪﻭﻥ اﺳﺘﺜﻨﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺟﻠﺐ ﻣﻨﻔﻌﺖ و ﺩﻓﻊ ﺿﺮﺭﻧﺪ ‘ ﻛﻤﺎﻝ ﻫﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ‘ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻨﻔﻌﺖ و ﺟﺬﺏ ﺁﻥ ‘و ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺿﺮﺭ و ﺩﻓﻊ ﺁﻥ اﺳﺖ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﻓﻘﻄ ﻧﻔﻊ و ﺿﺮﺭ ﻣﺎﺩﻱ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻛﻤﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﺎﺩﻱ ﻫﻢ ﻧﻤﻲﺁﻳﺪ ﭘﺮﺟﺎﺫﺑﻪﺗﺮﻳﻦ ‘ ﺷﻬﻮﺕﺑﺮاﻧﮕﻴﺰﺗﺮﻳﻦ ‘ و ﭘﺮ ﻣﺼﻴﺒﺖﺗﺮﻳﻦ ﻣﻨﻔﻌﺘﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻮﻉ ﺑﺸﺮ ﺁﻥ ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﺪ ‘ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺷﻴﻮﻩﻫﺎﻱ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا اﺯ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﺮﺗﺮ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﺁﻧﻜﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﺩاﺭﺩ ‘اﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺛﺮﻭﺕ ‘ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﺩاﺭﺩ ‘ اﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﻘﺎﻡ ‘ ﺁﻧﻜﻪ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺩاﺭﺩ ‘ اﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ‘ ﺁﻧﻜﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺪﻧﻲ ﺩاﺭﺩ ‘ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﺤﻮ ‘
ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻣﺎ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻳﻜﻲ اﺷﺘﻬﺎﻱ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ و ﺩﮔﺮﻱ ﺭﻭﺷﻬﺎﻱ ﻛﺴﺐ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ ‘ ﺩﺭ ﻗﺪﻳﻢ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻟﺨﺖ و ﻋﻴﺎﻥ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﻋﻴﺎﻥ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و اﺑﺎﻳﻲ اﺯ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ ‘ اﻳﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﺎﻋﺚ ﺩﻭﺭﻱ و ﺟﺪاﻝ ﺑﻴﻦ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﺑﻮﺩ ” ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﻛﻪ اﺷﻜﺎﻝ ﻗﺪﺭﺕ ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻨﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻣﺎﻧﻊ ﺻﻠﺢ و ﺑﺮاﺩﺭﻱ ﺑﻴﻦ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﻮﻩﻫﺎﻳﻲ ﺭا اﺑﺪاﻉ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻊ اﻳﻦ اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ و ﻛﻴﻨﻪﻫﺎ ﺷﻮﺩ ‘ اﻳﻦ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﺎﺩ ﺩاﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺷﻤﺎ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﻛﺴﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻓﺘﺎﺩﻩﺗﺮ اﺳﺖ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﻣﺎ ﻛﻮﭼﻜﺘﻴﻢ ‘ ﻧﻮﻛﺮﺗﻴﻢ
ﺗﺮﺟﻤﻪ اﻳﻦ ﻋﻨﺎﻭﻳﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻴﺴﺖ ﺟﺰ اﻳﻨﻜﻪ ‘ ﻣﻦ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻫﺴﺘﻢ ‘ ‘ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﺟﻮاﺏ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ‘ ﻣﺎ ﻛﻮﭼﻜﺘﻴﻢ ‘ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ‘ ﻣﺎ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻳﻢ ‘
ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ اﺧﻼﻕ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩﻫﺎ ﺭﻭاﺑﻄ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﻱ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ ‘ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻣﻂﺒﻮعﺗﺮ ﮔﺮﺩﺩ ‘
ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻳﻨﻜﻪ ” اﮔﺮ ﻋﻮاﻡ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺭا ﺩﺭ ﺑﺨﺸﺶ و ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺣﻘﻮﻕ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﺒﻴﻨﺪ ‘ﻣﻂﻤﻴﻨﺎ اﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩ ﺭا ﺑﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﮔﺰﻳﺪ. اﻭ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ اﺯ ﭼﻪ ﻃﺮﻳﻖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﭼﻨﺪاﻧﻲ ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻧﺪاﺭﺩ ” اﮔﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺭا ﺩﺭ ﺑﺨﺸﺶ و ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺣﻘﻮﻕ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ ‘ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻤﺖ ﻣﺘﻤﺎﻳﻞ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ” اﻳﻦ اﺧﻼﻕ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﺐ ﻗﺪﺭﺕ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻛﻤﻚ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ و ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﻧﺪ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ
ﺳﭙﺎﺱ اﺯ ﺗﻮﺟﻪ ﺷﻤﺎ
درود بر شما
جناب عرفانیان گرامی
بهنره بفرمایید بیشتر مردم ما بصورت جبری و ناخواسته در شناسنامه مسلمانند ! این یعنی یک دین تحمیلی و غیر ارادی و باطل ! به تاریخ آن هم که بنگرید که به جه قیمتی بر سرزمین ما تحمیل شده غیر شرمساری و حقارت پیام دیگری ندارد .
برای کالان
دو کتاب از ماسارو ترجمه شده و در ایران موجود است
“نیروی حقیقی آب” و “تصویری از عشق بر روی آب”
ترجمه نفیسه معتکف انتشارات درسا
اگر تهران زندگی می کنید می توانید آن را از کتابفروشی جیحون
خیابان انقلاب خریداری کنید مقابل دانشگاه تهران شماره 1292
اگر در شهرستان هستید بصورت تلفنی هم میتوانید کتابها رو سفارش بدید
براتون پست می کنند تلفن جیحون 66404532 و 66480870
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﻼﻡ ﻋﺰﻳﺰ
ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺏ اﺳﺮاﺭ ﺁﻣﻴﺰ ﻣﻂﺎﻟﺒﻲ ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺣﻴﺮﺕ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪاﻥ ﺭا ﺑﺮاﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ” ﺣﻴﻔﻢ ﺁﻣﺪ اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﺭا ﺑﻪ ﺁﻥ اﺿﺎﻓﻪ ﻧﻜﻨﻢ
ﺁﺑﻲ ﺭا ﻛﻪ اﺯ ﻳﻚ ﻣﻨﺒﻊ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ‘ ﻳﻜﻲ ﺭا ﺑﺎ ﻣﻮﺯﻳﻚ ﺑﺘﻬﻮﻭﻥ ﻧﻮاﺧﺘﻦ ‘ ﺳﭙﺲ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺁﺏ ﺭا ﻳﺦ ﺯﺩﻧﺪ ‘ ﺯﻳﺮ ﻣﻴﻜﺮﻭﺳﻜﻮﭖ ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ ” ﻛﺮﻳﺴﺘﺎﻟﻬﺎﻱ ﺁﺑﻲ ﻛﻪ ﻣﻮﺯﻳﻚ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺮﺗﺐ و ﻣﻨﻆﻢ ﺑﻮﺩ
ﻭﻟﻲ ﺳﻮاﻝ اﺻﻠﻲ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﮕﺮ ﺁﺏ اﻳﻦ ﺻﺪا ﺭا ﺛﺒﺖ و ﻇﺒﻄ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﻣﮕﺮ اﻳﻦ ﺻﺪا ﺩﺭ اﺗﻤﻬﺎﻱ ﺁﺏ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪﻥ ﻣﻮﺯﻳﻚ اﺛﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺑﺎﻗﻴﺴﺖ
اﺭاﺩﺗﻤﻨﺪ ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ
سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
خسته نباشید وسلام خدمت همه ی دوستان و هموطنان عزیز!
>>>>>آقای دادستان: دست از پرونده سازی برای خانم قوامی بردارید و این هموطن بیگناه ما را آزاد کنید برگردد به زندگی خود! هرچند شما ایمان ندارید لیکن روزآخرتی هست!
در آخرین گزارش راجع به خانم قوامی ازسایت “رادیوفردا” آمده است که:
“به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، دادستانی تهران روز سهشنبه در اطلاعیه خود اعلام کرد که خانم قوامی در تاریخ ۳۰ خرداد «اتفاقی» توسط ماموران پلیس مستقر در ورزشگاه آزادی بازداشت شده، در حالی که پیش از آن «سابقه بازداشت قبلی» داشته است.”
این کلمه ی “«اتفاقی» ” و اینکه خانم قوامی زن جوانی است ناخود آگاه من را به یاد روایت آقای دکتر خزعلی گرامی از راهپیمایی سکوت ۲۲ خرداد تهران انداخت که نوشته بودند ”
>>>> «ماموران٬ دختران زیبارو را دستگیر میکردند».
در این گزارش که هنوز میتوان در سایت “دیگربان” آنرا یافت آمده است:
” وی در گزارش کوتاه خود تاکید کرده که تنها ملاک دستگیریها، تشخیص نیرویهای ضد شورش بود و «شاید هم بیشتر خوشگلها را سوا میکردند.»
خزعلی در ادامه گزارش خود آورده که ماموران امنیتی دختران خوشگل و زیبارو را دستگیر میکردند تا «اگر {بخواهند} وقتی برای امر به معروف و نهی از منکر میگذارند، صرف زیبارویان شود.»
وی ادامه داده که «این واقعیت دردناکی بود که با چشمان خویش دیدم، بیگناهانی که حتی شعاری نداده بودند. شاید به خانه میرفتند، یا به مهمانی.»”
من قضاوت نمیکنم ولی ازیک عده ارازل واوباشی که حکومت برای نیروهای امینیتی استخدام و تعلیم وشستشوی مغزی داده وقوه قضائیه ای که شده جولانگاه بازجوها که از همان قماش ارازل واوباش هستند وبازیهای سیاسی جنایتکارانه حکومتی ها و رشوه ها ئی که ازصغیر تا کبیر این دم ودستگاه مانند ارث پدرشان از آنها که به دام افتاده اند میخواهند چه امیدی میتوان برای خانم قوامی داشت؟! خدا به داد این هموطن جوان و بیگناه ما برسد!
گزارش دکتر خزعلی را میتوانید در سایت “دیگربان” در لینک زیر بخوانید:
http://www.digarban.com/node/1328
آخرین گزارش راجع به خانم قوامی ازسایت “رادیوفردا”:
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
اتهامات دادستانی برای قوامی: ارتباط با اپوزیسیون خارج و شبکههای ماهوارهای
“دادستانی تهران در اطلاعیهای که روز سهشنبه، ۲۷ آبانماه، منتشر شد ضمن تکذیب ارتباط اتهام پرونده غنچه قوامی با تماشای مسابقات والیبال وی را به «ارتباط با اپوزیسیون خارج از کشور و شبکههای ماهوارهای، شرکت در تجمعات ضد نظام و فیلمبرداری از مقر پلیس محلِ بازداشت» متهم کرد.
غنچه قوامی، شهروند بریتانیایی ایرانیالاصل، که سیام خرداد سال جاری برای تماشای مسابقات والیبال به ورزشگاه آزادی تهران رفته بود، به دلیل اعتراض به راه ندادن زنان به این ورزشگاه به دست نیروهای امنیتی دستگیر و ساعاتی بعد آزاد شد.
وی چند روز بعد در حالی که برای پس گرفتن لوازم شخصی خود اقدام کرد، دوباره بازداشت شد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، دادستانی تهران روز سهشنبه در اطلاعیه خود اعلام کرد که خانم قوامی در تاریخ ۳۰ خرداد «اتفاقی» توسط ماموران پلیس مستقر در ورزشگاه آزادی بازداشت شده، در حالی که پیش از آن «سابقه بازداشت قبلی» داشته است.”
در این اطلاعیه همچنین غنچه قوامی متهم شده است که پس از بازداشت،
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
برای خواندن تمام این گزارش لطفا به منبع آن در لینک زیر رجوع کنید:ذ
http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-ghoncheh-ghavami-attorney-general-contact-with-foreigners/26697512.html
سلام بر همه روشن و درست اندیشان. می خواهم صمیمانه از تلاش مجدانه جناب کورس و جناب حامی در تقریر و تبیین حقیقت با زبان روشن و کمتر کردن حاشیه تشکر کنم. حقیقت روشن نیست اما خردورزی ما می تواند آن را به روشنایی نزدیک و از تاریکی دور کند. از دقت و تبیین کورس در یافتن رگه های نهان فرهنگ درونی ما حقا بهره می برم. این تلاش ایشان نه کار هر کس است زیرا هم با تاریخ اندیشه و تاریخ فلسفه فرق دارد و هم بازگویی صرف انظار دیگران و پیشینیان نیست. نیز از جناب حامی که در تقریر و باز کردن تار و پود رخدادهای تاریخی که هستی بالفعل ما همه محصور و محاط در آنهاست، متشکرم. حامی تو چه کوشایی و مصمم! به هر دو درود بسیار و بوسه جاندار می فرستم کاش از نزدیک می دیدمشان و سلام تقدیم می کردم. نیز به عرفانییان و ساسانم هم دوستانه می گویم که تیغ اوکامی را ضمیمه نوک قلمتان کنید تا سخنتان به روشنایی نزدیکتر گردد گرچه در حیطه جدل اساسا حقیقت، سر آن ندارد که آفتابی شوداما چکنیم که جدلیان بدجوری به پر وپای این سایت فخیم جناب نوری زاد چسبیده و گلوگاهش را نشانه گرفته اند و راه نفسش را بند کرده اند! نشانه جدل این است که جدلی خروارها استدلال و بحث و تحقیق و سخن را از طرف مقابل هم ببیند در نهایت سر همان حرف خود که بود هست چون هدفش از مطالعه و خواندن یافتن شبهه و توپاندن و مضمحل کردن آن است. اگر هم به اثر دی ان ای در جنایت شناسی معترف است از آنروست که سوادش به آن قد نمی دهد والا می دیدی چگونه پنبه آن راهم به زعم خود می زد!
علی گرامی
دوست عزیز
مجادله ای در کار نیست. لا اقل قصدش نیست. نه وقتش است و نه حوصله اش.
کالایی به ما فروخته اند که تو زرد از آب در آمده است. رفتیم منزل بسته بندی را باز کرده ایم و متوجه شده ایم ای دل غافل دیدی چه کلاهی سرمان رفت!
چرا وقت خرید دقت نکردیم؟ فروشنده از معتمدین محل بود. لااقل ما اینطور فکر می کردیم. ساده بودیم. تجربه تاریخی نداشتیم. مغزمان پر از تبلیغات بود. نمونه اش را در قرن حاضر ندیده بودیم. هر چه هشدار می شنیدیم می گفتیم مگر می شود؟ مگر جرات می کنند چنین و چنان کنند؟ دیدیم که کردند و شد.
تیغ اوکامی که فرمودید البته در خور خواص است. ما عوام الناس را از این تیغ ها استثنا کنید. حرف دل است که می جوشد و می خروشد.
یکی روحانی شجاع می طلبد که مبانی اعتقادی اسلام را مو به مو با موازین حقوق بشر مقایسه کند. توافقات و تضاد ها را نشانمان دهد. رک و پوست کنده بگوید کجای کار هستیم. بگذارند مردم خودشان تصمیم بگیرند کجا مغز است و کجا پوست. کجا به درد می خورد و کجا زباله است. باور کنید بنده به شخصه از مجادلات بی سر و ته که در آن سعی می شود ظاهر سازی شود بسیار بی زارم. طرف اگر کمونیست است بیاید راست و پوست کنده بگوید حکومت کمونیستی چگونه است. اگر فاشیست است بیاید و برایمان اصل مطلب را توضیح دهد. اگر دمکرات است همینطور و اگر اسلامی است خدا وکیلی دروغ بارمان نکند چه می دانم توریه نثارمان ننماید. شبهه افکنی و فرافکنی و مغالطه را کنار گذارد. خجالت نکشد. صد رحمت به داعش که سر می برد و افتخار می کند سنت پیامبر را زنده کرده است.
حیف عمر امثال ما نیست که با خواندن خروار خروار کتب علمای حوزه های علمیه تلف شود؟ ببینید کار را به کجا کشانده اند که مردم مجبور شده اند بروند و کتاب ها را باز کنند و ببینند این علما چه در سر می پزند؟
از بس نشستیم و قصه و افسانه شنیدیم خسته شدیم. حیف از یک سر سوزن عمل. هر چه دیدیم به غیر از وعده و وعید های تو خالی نبود. حرف هم می زنیم هزار و یک انگ نثارمان می کنند که شما نمی فهمید شناخت ندارید دین پژوه نیستید در تخصص شما نیست…………
بعد هم که طرز کار حکومت امام زمان را می بینیم و چشم هایمان گرد می شود و از حدقه بیرون می زند می فرمایند البته این ها خلاف اسلام است. پس اسلام چیست؟ یکی نیست بما نشان دهد؟ قوانین پوسیده و وحشیانه از کجا آمده؟ رفتار وحشیانه با کوچک ترین اعتراض ها ریشه در کدام دکترین سیاسی و حکومتی دارد؟ این همه آیات عظام که در مصدر امور هستند کافر و منافق اند؟ تصمیماتشان خلاف احکام پیامبر است؟
به هزار زور و زحمت تاریخ را ورق می زنیم چشمانمان گرد تر می شود. روایات را می خوانیم شاخ در می آوریم. این بود مدینه فاضله؟ بعد هم می فرمایند اینطور که نوشته شده نبوده و منظور چیز دیگری بوده و چه و چه و چه
و قصه و داستان و حدیث و روایت آن هم برای اموری که خلاف عقل سلیم است.
دست و پا می بریم و شلاق می زنیم و چشم در برابر چشم در می آوریم و اعدام می کنیم که اگر بی گناه بود به بهشت می رود و بلا نسبت دوستان خر گیر آورده اند به خدا.
دریغ از یک کار علمی. دریغ از یک تحقیقات دنیا پسند. آیه قرآن است حدیث است همین است.
ما معتقد به علم هستیم ما خودمان پژوهش گریم……… تو گفتی و من باور کردم.
علی عزیز از این که حوصله ات را سر بردم عذر خواهی می کنم. دیدی که تیغ اوکامی کار ما نیست. قلم دست خودمان نیست خودش می نویسد.
درود بر دوست گرامی علی1
از اظهار لطفتان سپاسگزارم.
از آنجائیکه در آن سالهای اولیۀ انقلاب، ما جوان بوده و اعتقادِ صاف و صادقی به دین و اسلام داشتیم، اما از بینش و آگاهیِ لازم برخوردار نبودیم؛ از”صداقت” و “جهالتِ” ما سوء استفاده کردند و ما را خر کردند(با پوزش) و بدتر از آن اینکه، ما را خر پنداشتند!
و این درد موجب گردید که من به واکاویِ هرچه دقیقترِ این تاریخ بپردازم و به جوانانِ میهنم بگویم که بدانند با ما چه کردند! تا مبادا آنها هم دچار همان فریب شوند!
من برای آنکه به خطا نرفته و ارزشِ این اندیشکده را حفظ کرده و به انسانِ آزاداندیش و شجاع (جناب نوری زاد عزیز) احترام گذاشته باشم؛ سعی نموده و می نمایم که تمامیِ نوشته هایم از صداقت و درستیِ لازم برخوردار باشند. لذا برای انجام این کار، خود را موظف نموده ام که وقتِ زیادی گذاشته و وسواسِ زیادی بخرج دهم.
باز هم از شما و دقت نظرتان، سپاسگزاری می نمایم.
با ادب و احترام، حامی.
درود بر شما
اسلام پربرکت !
حتما ببینید این موضوع اگر هزار بار هم گفته شود کم است .
https://www.youtube.com/watch?v=Mp_UNiItUrk
با درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
وبه همکاران با وفایتان و هموطنان غیور وآزاد اندیش
1. موفقیت برای نمایشگاه کارهای هنر نقاشی شما آرزومندم.
2. یاد داشتی که درمورد درخواست زیر نویس وجمع آوری عکس ها نوشته بودم ، در وب سایتتان درج نشده . دلیلش را نمیدانم شاید هم احتیاج نیست که دلیلش را بدانم. بگذریم !
3. اخبار و اتفاقات ناگوار در ایران و جهان بقدری زیاد شده است و روز بروز هم زیادتر می شود که آدم مات و مبهوت می شود و روان پریش . اگر دین اسلام قدری آبرو و حیثتی در دنیا داشت آنهم با کردار زشت و ناپسندیده آخوند ها و داعشی ها از بین رفت و آگاهی مردم دنیا به ماهیت دین مبین اسلام ناب محمدی یبیشتر شد.
4. برای چندمین بار کروه خلافت اسلامی شام وعراق(داعش) یک مدد کار اجتماعی امریکائی و 18 نفر دیگر مددکاران و دگر اندیشان را با شمشیر و خنجر به رسم 1400 سال پیش کردن زدنند. رهبر داعش البغدادی ، محمد قرن ماست البته با در اختیار داشتن سلاح ها و تکنولوژی مدرن ساخت کشورهای پیشرفته صنعتی که به دولت های عقب افتاده خاورمیانه فروخته اند ببخشید ! چپانده اند. و یا باز هم از طریق قاچاق اسلحه به آنها می فروشند. می چپانند.
4. خلافت آخوندی ایران هم در دنیا بنام مخرب ، تباه کار ، تروریست ، پولشو ، آشوب گر در منطقه خاور میانه معروف شده است.
و با اعمال اعدام های دستجمعی ، شکنجه ، زندان ، سرکوب دگر اندیشان ، ایجاد ترس و وحشت ، قطع انکشتان دست وپا ، سنکسار ، صدور احکام زندانی برای فعالان سیاسی و عقیدتی ، دستگیری و زندان زنان علاقمند به تماشای مسابقات ورزشی در استادیوم های ورزشی ، مسئله حجاب ، امر به معروف و.. ، نفی کشتار یهودیان و دگر اندیشان در زمان هیتلر و تهدید سپاه قدس و مجلس فرمایشی و آخوند ها و نوچه آنها احمدی نژاد درمورد محو اسرائیل از صحنه جغرافیا وووو… متأسفانه و متأسفانه نام ایران در تمام اخبار و گزارش ها و تفسیر ها جهانی منفی و به بدی گزارش داده می شود . جای بسی تعجب است که سردمداران حکومت آخوندی این بد نامی ها و نامحبوبیت ها را با عث افتخار هم می دانند و فخر می فروشند و روز به روز ادعاهای پوچ وکردنکشی و تهدید را افزایش می دهند.
در این نظم جدید جهانی که کشور های صنعتی سالیانه دورهم جمع می شوند و نقشه کشیده اند ، عاقبت ایران را بخیر کند.
وقتی یک مملکت از رجل با فر هنگ ، فیلسوف ، سیاستمدار ، اقتصاد ان ، زرنگ ، فهمیده و فرهیخته تهی شود بنا بر این نتیجه اش از آب هم روشن تر است. این آخوند ها فقط جلوی پایشان را می بینند و هیچگونه آرامش ،خوشبختی ، سعادت ، زیبائی و دور نمائی برای نسل های آینده این سرزمین اهورائی ندارند.
5. همانطور که در یادداشت های قبلی هم اعلام نمودم : مسئولیت و حاصل تمام بی عدالتی ها در عرصه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ناهنجاری های اچتماعی و فلاکت و بدبختی مردم ایران را در شرایط فعلی بعهده شخص خامنه ای می دانم.. برای حفظ ایمان و عقاید مردم ، جدائی دین از سیاست ، اقتصاد و دولت را بفوریت خواستارم.
با آرزوی تندرستی و موفقیت و تشکر برای امکان و درج دیدگاه دگری در وب سایتتان
———
سلام هوشنگ گرامی،
آن یادداشت شما منتشر شده، در پست “پرچم به جای تن پوش”.
سپاس از شما،
و با احترام.
مقایسهٔ نقش، جایگاه و شخصیت بازجوهای ساواک با بازجوهای امنیتی نظام اسلامی، حکایت از تفاوت نوع و سطح سیاست ورزی در دو نظام برمیدارد.
در نظام پادشاهی، بازجوهای ساواک را کسی نمی شناخت، افرادی عمدتا کم سواد (و شاید یکی دونفرشان دیپلمه) بودند که نقششان محدود به درهم شکستن زندانیان و در مواردی (که از خود فراست نشان می دادند) شرکت در طراحی سیستمهای تعقیب.
اما بازجویان نظام حاکم اسلامی (اگرچه از نظر کفایت کم و بیش در همان حد هستند) با اخذ مدارک سریع صاحب عناوین استاد و دکتر و کارشناس شده و در مراکز تولید فکر و استراتژی جذب می شوند. آنهم به عنوان استراتژیست!
کافیست اسامی بعضی از آنها را (که در این چند ساله فاش شدهاست) جست و جو کنید تا ببینید چه افرادی در حال نقشه کشیدن برای آیندهٔ کشور و فرزندانمان هستند.
تو هم حال خوشي داريها، خوش به حالت.
سلام
گویا نوشته من زیاد با احوالات بعضی ها سازگار نیامده
البته منظورم نمره دهی که در این سایت اقای نوری زاد است را نمیگویم منظورم حرفهایی که زده شده است را میگویم
یکی از دوستان به طعنه مرا جلبک خوانده که اشکالی ندارد قرار نیست همه با عقاید من همسو باشند
یکی از دوستان گفته که تناقض در حرفهای من است البته امیدوارم ایشان حداقل یکی از تناقض ها را برایم بگوید تا جوابش را بدهم
یکی از دوستان در پیغامش مرا با ان بسیجی یکی میداند و دیگری میگوید من ترسیده ام و لنگ انداخته ام
به این عزیزان باید بگویم متاسفانه شما پیغام من را خوب نخوانده اید
اولا باید عرض کنم من نماینده هیچ گروه یا دسته ای نیستم خوشبختانه
درضمناگر شما متوجه میشدید من در پیغامم اول اشاره به مطلبی میکنم که متاسفانه در ایران دار از بین میرود وان اخلاق انسانی است که خوشبختانه خواسته یا ناخواسته در امور باز پس گیری اموال اقای نوری زاد کاملا مشهود است ایشان یکی از مواردی که گوش زد میکنند اخلاق انسانی است که شما متاسفانه متوجه نشدید
اگر اقای نوری زاد با هر سند و مدرکی به اقا مجتبی میگویند تو اینطور اقای هاشمی تو اونجور
یا بر سر سپاه و وزارت اطلاعات سنگ میزنند با اسناد و مدارک خودشان میزنند
اگر در این بین به روحانیون حرفی میزنند
اما اخلاق را رعایت میکنند و میگویند در بین این افراد
اشخاصی هستند که به معنای واقعی مرد هستند
این یعنی اخلاق انسانی
که متاسفانه در بین ما کم شده
ایشان انصاف را رعایت میکنند
اگر من میگویم کسی به دست رهبری توهین نکند این به معنای اخلاق است نه ترس و بزدلی که شما متاسفانه متوجه نشدید
این به معنای قبول کامل رهبری نیست
اگر کسی به امام یا رهبر ایراد میگیرد در چارچوب اخلاق
شما در نامه های اقای نوری زاد به رهبری یک کلمه توهین نمیبینید همه با احترام است که اکثر افراد مخالف نظام به رهبری توهین میکنند یا دست ایشان را مسخره میکنند
دوم من اگر میخواستم با ان بسیجی صحبت کنم در صحبتم میگویم که کشور دارد از درون خورده میشود
با رشوه و بیکاری و تن فروشی
ما با این امکاناتی که داریم چرا باید یک همچین مفتضحاتی را به بار بیاوریم
به قول اقای نوری زاد انرژی هستی نکبت بار
من زمانی که به زور رشوه را میدهم انرژی هسته ای را میخواهم چه کار
کشور با این کارها خود به خود رو به زوال میرود
من به ان بسیجی میگویم که دلش را به این جمعها دلخوش نکند
در ضمن بنده هم مثل همه از این اوضاع مملکت ناراحتم
ناراحتم چرا اقای موسوی و کروبی در حصر هستند
چرا سال ۸۸ اینطور شد
من دوست ندارم زمانی که اقای نوری زاد اموال خود را میخواهد ایشات را اذیت کنند
من دوست دارم اخلاق به جامعه ما بر گردد
اخلاقی که در طرفداران نظام و مخالفانش حلقه گم شده است
عزیزان مرا متهم به بزدلی نکنید
من نه مخالف نظامم نه موافقش
من طرفدار اخلاق انسانی ام دوست دارم اخلاق به جامعه برگردد
تاکید میکنم عزیزان اخلاق اخلاق اخلاق
من هنوز منتظرم ان بسیجی یا بسیجیان جواب من را بدهند
سرکارملیحه خانم سلام
کلامت حکیمانه وباارزش اخلاقی است ولیکن این سایت محل تبادل نظربداخلاقان وفحاشان است فقط سرکار خانم فائضه گرامی وچندشخصیت معدوددیگر بااخلاق خوب تربیت شده اند واخلاق گراهستند بقیه چنانند که می بینید.
باسپاس واحترام
باتشکر از شما
با سلام
قبلا در باره ي شيوه ي انتقاد مطلبي نوشته بودم
بحث اجراي حدود الهي موضوع تازه اي نيست و مخالفان و موافقاني در طي اين 1400 سال وجود داشته است
در كتابي اين موضوع را ديدم و براي شما نقل مي كنم
ابوالعلاء معري حكم حد سارق را مورد اعتراض قرار داده است
تناقُض ما لنا إلا السّكوتُ لـه … وأن نعوذَ بمولانا من النّارِ
يدٌ بِخَمْسِ مِئِين عَسجد فُديت … ما بالها قُطّعت في ربع دينارِ
سخني متناقض است و ما بايد سكوت نمائيم و اينكه از آتش دوزخ به خداوند پناه ببريم
دستي كه 500 دينار ديه اوست —–چگونه به خاطر ربع دينار بريده مي شود؟
قاضي عبدالوهاب مالكي در جواب ابوالعلاء مي گويد
لما كانت امينة كانت ثمينة و لما خانت هانت
و قتي كه دست امانت دار بود گرانبها بود و هنگاميكه خيانت كرد ارزش خود را از دست داد
و سيد مرتضى كه از مفاخر علماي شيعه بود در جوابش فرموده
عزّ الأمانة أغلاها وأرخصها … ذُلّ الخيانة فافهم حكمةَ الباري
ترجمة:عزت و امانت آن را گران كرده و ذلت خيانت آن را ارزان ساخته است پس حكمت خدا را
درياب
———–
ببينيد ابوالعلاء معرّي و سيد مرتضى در حدود 1000 سال قبل مي زيسته اند
ابوالعلاء اشكالي را وار مي كند با زبان شعر و علماء نيز به همين صورت به او جواب مي دهند
در 2 بيت ابوالعلاء معري اثري از اهانت و ناسزا ديده نمي شود بلكه با فصيحترين عبارات انتقاد
خود را مطرح مي كند و در جواب علما وفقهاء نيز اثري از اهانت نيست
عبدالله گرامی سلام
مگرنمی دانی مردم حالا بامردم هزار سال پیش چقدرمتفاوت است ؟چقدرمتمدن وعقلشان شکوفا شده است وفحاشی وتوهین نیزازره آوردهای تمدنشان است ودیدگاه هایشان نیزمتفاوت گشته است خیانت ورزی دردید اینها بهتراز امانت داری است وآدم کشی بهترازمنع آدمکشی است وقاتل محبوبتراز مقتول واولیاءستمدیده اواست.
عقلشان رشدکرده است خیانت پروری را برترازامین پروری می دانند.علیه جانیان سخن پراکنی می کنند ولیکن ازعقوبت آنان احترازدارند. چه حرفهای یک بام ودوهوائی که باهیچ عقل کم عقلان هم سازگار نیست.
به کلام خدااعتراض دارندکه به صراحت ونص درقصاص قاتل وقطع دست دزداست “وجب علیکم القصاص … “وفی القصاص حیاة یااولی الالباب…. “السارق والسارقة فاقطعوا ایدهما…}درمقابل این چنین نصوص وصراحت بیان حکم موضوع ؛هرفقیهی اگربخواهد درمخالفت بااین نصوص اجتهاددیگری بکند ،همه فقیهان عالم ودرست اندیش ،به ریش آن مجتهدنوگرا می خندند ومی گویند درمقابل نص اجتهاد هرگزجایزنیست ای متفقه نوگرا.
وبرخی ادعای اتفاق علمای امامیه ازجمله آقای خوئی مرحوم رابرعدم لزوم قصاص داشتند که یک ادعای صر وبدون ارئه سند وآدرس بود که یک خبرکذب محض بود.
باسپاس ازنوع بحثتان
باسلام برناظران محترم
وباپوزش ازآنان که 95درصد بانظربنده درمورد حکم قصاص مخالف بودید که بنده عکس آن راخیال می کردم که آقا منصورگرامی ازاین خیال خام بنده پرده برداشت وواقعیت را متوجه شدم.
طبق پنداراول بناداشتم دراین سایت قلم بزنم ولیکن معلوم شداکثریت باافکاراسلامی بنده مخالف هستند ودررأسشان خود نوری زاداست که دشنام دیگران را منتشرمی کند ولیکن جواب مارابه آنان منتشرنمی کند،وباغمض نظرازاین مسأله؛نشر افکار مادراینجا هیچ سودی نداردغیرازاعصاب خردکنی خودم ومخالفانم.
ازاین رو دیگرمزاحمتان نمی شوم وبوی دماغتان قرارنمی گیرم وازهمه شما خداحافظی می کنم ومنتظرم که ببینم شما باقوانین لائیک تان چگونه عدالت را برپا می کنید وکشوررا به ساحل نجات می رسانید البه می دانید که بنده موافق حکومت داری آخوند هانبوده ام وانتقادهای فراوانی داشته ام ودارم اما این را بدانید که اکثریت ملت ایران خواستارحکومت باقوانین اصیل اسلامی بوده اند وهستند وکژی هاراراست می کنند منتهی محتاج به وقت وموقعیت است که آن هم بزودی مقدماتش می رسد.
وشما حامیان سکولار سرتان بی کلاه خواهد ماندچون خیلی دراقلیت هستید.
وتلاش نوری زاد وگروه لگام هم بجائی نمی رسد چون ازاین گروه قلیل همیشه درطول تاریخ بوده اند.
واما تغییر قانون دیه زن وغیرمسلمان وهمچنین ارث زن قیاسش باحکم قصاص ،قیاس مع الفارق است چون درآنجا حقی ازکسی ضایع نمی شوداگرهم شود نسبت به برادر آن زن است که به جای دورنرفته است واما درقصاص حیات وکمال زندگی درآنست که باهیچ جایگزینی جبران نمی شود.
ازهمه تان خداحافظی می کنم وشمارا بدرودمی گویم.
مصلح
آقا مصلح کار درستی نمی کنی. جدی می گویم.
اگر بعضی ها فحاشی میکنند من دفاع نمی کنم و لی بگذارید به پای سوء استفاده حکومت از دین و آزار مردم و سرک کشیدن به زندگی خصوصی آنها و حق و نا حق کردن ها.
دوست عزیزم
سالها پیش در یکی از آثار محکمد رضا حکیمی حدیثی از حضرت علی دیدم: الرعیت لا یصلحها الا العدل.
این حرف خیلی عمیق است.
جمهوری اسلامی از بدو پیدیش مردم را به دو دسته خودی و غیر خودی تقسیم کرد. حتی مسلمانان را هم به شیعه و سنی تقسیم کرد. سکولار و کمونیست و سنی که هیچ هر کسی که با هیأت حاکمه هماهنگ نبود محروم شد.
مردم سی سال پیش به جمهوری اسلامی رای دادند. طبق گفته آقای خمینی در سال 42 چه معنی دارد که حکومتی که نسل قبلی تائید کردند هنوز سر کار یباشد . طبق این گفته باید یک رفراندم جدید برگزار شود تا ببینیم آیا جمهوری اسلامی باز هم رای میاورد؟
فرض کنیم جمهوری اسلامی رای بیاورد ، اسم آن جمهوری اسلامی است نه جمهوری شیعی در حالیکه حتی سنی ها هم در این جمهوری جایکاهی ندارند .
صحبت های من تمام نشده و میل دارم در ارتباط با موضوع قصاص بیشتر با شما صحبت کنم.
دوست و برادر گرامی آقا مصلح عزیز
سلام علیکم
من این چند روز بجهت معالجه پزشکی فرصت مراجعه به سایت را پیدا نکردم ،تا اینکه امروز پنجشنبه در بازبینی صفحات گذشته به این نوشته شما برخورد کردم.
آقا مصلح گرامی همانطور که دوستمان منصور گفت از نظر ما کنار کشیدن و قهر کردن و بی تفاوتی در مسائل اجتماعی ،خصوصا از طبقه روحانی ،امر نادرستی است ،البته من شاهد مشاجرات و منازعات شدید این چند روزه بودم و بسیار هم متاسف بودم از لحن دو طرف ،در کامنتی هم خدمت شما جسارت کردم که می شود مخالفان عقیدتی با حفظ آرامش و تسلط بر اعصاب فقط نقطه نظرهای مخالف یکدیگر را در عرصه عمومی نقد کنند ،بدیهی است که اینجا یا هرجا ،عقیده را نمی توان تحمیل کرد زیرا عقیده گرو تصدیق و ایمان به متعلق آن است ،و فرضا با اقتدار و زور مندی بتوانیم ابدان و اجسام انسانها را خاضع کنیم ،اما روح و عقل و دل انسان که مرکز تفکرات و تاملات اوست بزور قابل تسخیر نیست.
این نکات را شما میدانید و غرض من تذکر برادرانه است ،و تذکر اینکه “الحلم عشیره” ،در این مباحث فرضا اگر تصلب و پافشاری هم در نقطه نظر ها هست ،می توان فقط بحث و استدلال و ابلاغ کرد ،و آنجا که بحث رو به تنش و تعصب و کاربرد الفاظ تحریک آمیز می رود ،می توان با سکوت از ادامه تنش ها و مجادلات لفظی بی فائده جلوگیری و اجتناب کرد.
البته انسانها در اندیشه آزادند ،و هرکس می تواند بر گرایش خود و آنچه که وجدان کرده پافشاری کند ،اگر جنابعالی بهر حال برای خود در دفاع از باورهای اسلامی در این فضای آزاد ،تعریف وظیفه کرده اید ،بنظرم تجافی بسبب بروز اینگونه تشنجات و تنش ها که در خیلی موارد لازمه قهری اینگونه مباحث است ،امر ناصوابی است ،ماجرای یونس پیامبر سلام الله علیه معرف حضور شما هست :
(وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ .الانبیاء/87)
(فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ،
لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ،
فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحينَ .القلم/48-50)
بنابر اعتقاد ما و شما انبیاء الهی معصوم از خطا در امر تلقی و ابلاغ مضمون وحی هستند ،اما بر اساس نظریه کلامی شیعی ،صدور ترک اولی از آنان ممکن است ،حضرت یونس بگزارش آیات قرآنی فوق و برخی روایات تفسیری ،اندکی در امر تبلیغ رسالت خویش متزلزل شد ،و بقول معروف اندکی از برخوردها و واکنش های قوم خویش ،بر آشفت و ناراحت شد : اذ نادی و هو مکظوم و از قوم خود جدا شد و موقتا ماموریت الهی را ترک گفت ،فظن ان لن نقدر علیه ،اما بسبب تدارک و جبران الهی و اندکی توبیخ که شد ،فاجتباه ربه فجعله من الصالحین.
غرضم تذکر است ،و اینکه بهرحال ما طلبه ایم و بر اساس ایمان و باورهای خود برای خود وظایفی تعریف کرده ایم ،حال دیگران هرچه می خواهند فکر کنند یا بگویند،وظیفه ما بحث و گفتگو و ابلاغ است.
البته شما از من مسن تر هستید و اختیار با شماست،اما من امیدوارم مادامی که قدرت و فرصت هست ،صحنه را ترک نکنیم ،هورا و هو کردن دیگران نیز باشد یا نباشد،خدای من از من راضی باشد.از شما میخواهم که گذشته را فراموش کنید و به گفتگوها با مدارای بیشتری ادامه دهید ،همینطور از دوستان خوب دیگری که ما را ترک کرده اند از موافق و مخالف می خواهم که حضور داشته باشند و با هم گفتگوی انسانی و مسالمت آمیز داشته باشیم ،دوستانی مثل آقا مجتبی و سید ابوالفضل و یاران ،نیز دوستان مخالف عقاید ما مثل دانشجو و برخی دیگر که نام آنها را بیاد ندارم ،همه باشند و بنویسند و به هم اندیشی و تعاطی فکر بپردازند و یکدیگر را تحمل کنیم.
با پوزش از شما
بودنتان ونوشته ها ونقدهایتان لازم وضروزی ست.که اشناشدن با تفکرات مختلف وعقاید دیگران باعث رشداگاهی افراد است.هرچه نقدوتفکر زیادباشدبهتراست.لازم است همگی ضمن اینکه به عقایدوافکاردیگران احترام بزاریم.نقطه نظرات خود را درباره موضوعات مختلف که بدان اشراف واگاهی داریم را برای اطلاع دیگران بنویسیم.ومهمتراز ان از تجارب ونوشته های دیگران نیز استفاده بکنیم .پس باشید.وازناملایمتها نرنجید.منتظر کامنتهای بعدی شما هستیم.
قصاص و ارتداد و دفاع از نوری زاد
در قسمت سی و ششم سلسله نوشتارم با عنوانِ “جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟”، به بررسی سخنرانی 25 خرداد سال 1360 آقای خمینی، پرداختم. همان سخنرانیای که به بهانۀ اعلامیههای جبهه ملی و مخالفت آنها با “لایحه قصاص”، صورت گرفت و در آن: دکتر مصدق غیرِ مسلمان نامیده شد؛ جبههملی مرتد اعلام گردید؛ بنیصدر و نهضت آزادی و سازمان مجاهدین، بسختی مورد تهدید قرار گرفتند!
در آنجا نوشتم که در کامنت جداگانهای به داستان و سرگذشت جالب و تاسف بار لایحه یا قانون قصاص، اشاره خواهم نمود. لذا این نوشته، در راستای آن قولی است که به دوستان گرامی داده بودم:
همانگونه که گفته شد، موضوع قصاص در این تاریخ، در حد یک “لایحه” است و هنوز به قانون تبدیل نشده است که نظر دادن در مورد آن و یا حتی مخالفت با آن، ممنوع باشد!. بطوریکه در همان تاریخ، آقای بازرگان در پاسخ به نامه آیتاله صدوقی نوشت: “در هر حال اگر جبهه ملی به لایحه قصاص، اعتراض کرده باشد که ظاهراً و قاعدتاً هم همینطور بوده است؛ بسیاری از علمای عظام و اساتید حقوقِ مسلمانِ طرفدارِ انقلاب، نظریات و مقالات علیهِ تدوین و تقدیمِ آن لایحه به مجلس، دادهبودند… انتقاد از لایحه، با انکارِ آیات و احکام قصاص فرق دارد. ضمن اینکه من با بسیاری از سران و افراد جبههملی… آشناییِ قدیمی و دورههای همزندانی داشته، حاضر و شاهدِ نماز و روزهشان بودم، چطور میتوانستم به خود اجازۀ حکمِ ارتدادِ آنها را بدهم؟ خصوصاً که تخصص و تعهدی در فتوا دادن و تکفیر کردن، ندارم.”
از طرف دیگر، همانگونه که قبلاً اشاره نمودم؛ این لایحه تنها به جرایم مربوط به قصاص تعلق نداشته بلکه شامل جرایم چهارگانۀ “حدود، قصاص، دیات، تعزیرات” می شود که به قانون “مجازات اسلامي” معروف است و قرار است جایگزین قانون مجازات عمومی دوران شاه گردد؛ لذا بحث در موردِ آن و بررسیِ مفادِ آن، کاملاً منطقی بوده است!
در هر صورت، به نکات قابل ملاحظه در مورد این لایه یا قانون توجه فرمایید:
1- لایحۀ مذکور که احتمالاً از دید آقای خمینی و طرفداران وی، کاملاً روشن بوده و مفاد آن منطبق بر فقه اسلامی بوده و جای هیچگونه چون و چرایی نداشته؛ لایحه ای بسیار ابتدایی بوده و از نواقصِ فراوان برخوردار است!
بطوریکه این لایحۀ کلی، بعد از این تاریخ، تا یکسال بعد نیز به تصویب نرسیده و در مجلس و شورای نگهبان درحال بررسی بوده و نهایی نمی گردد. تا اینکه در ماههای شهریور و مهر و آذر سال 1361 با عناوینِ “قانون حدود و قصاص”، “قانون راجع به مجازات اسلامی”، و “قانون دیات”؛ برای مدت 5 سال به صورت آزمایشی به تصویب میرسد! آنهم نه توسطِ نمایندگان و در صحنِعلنیِمجلس! بلکه توسطِ تعدادِ معدودی از نمایندگانی که عضوِ “کمیسیونِقضایی” مجلس می باشند! (البته با استناد به اصل 85 قانوناساسی که اجازه میدهد مجلس در مواردِ ضروري، اختيارِ وضعِ بعضي از قوانين را آنهم بصورت آزمايشي، به كميسيونهاي داخلي خود تفويض كند)
2- این قانون آزمایشی که تنها برای 5 سال تصویب شده بود، نه تا سال 66، بلکه تا سال 70 در کشور اجرا میگردد!
در سال70، قانونهای مذکور با تغییراتِ بسیار، با نامِ قانونِ مجازات اسلامی، مشتمل بر چهار کتاب (کلیات، حدود، قصاص، دیات)؛ یک بارِ دیگر توسط همان کمیسیون (و نه توسط نمایندگان در صحنِ مجلس) و با پا درمیانیِ تشخیص مصلحت نظام، برای مدت 5 سال دیگر به صورت آزمایشی تصویب میگردد!!
در سال 75، فقط بخش تعزیراتِ این قانون که مطابقتِ بسیاری با قانونِ دورۀ شاه داشته؛ توسط نمایندگان و در صحن مجلس، بصورت قانونی مستقل بتصویب میرسد. اما قانونِ مجازات اسلامیِ فوق، یک بار دیگر و این بار برای مدت 10 سال، توسط همان کمیسیون به صورت آزمایشی به تصویب در میآید!!
سال 85 و 86، قوه قضائیه پیگیرِ تصویبِ لایحۀ جدیدی که به کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس ارائه کرده، میگردد. اما کمیسیون مذکور، مباحثِ حقوقیِ قانون را به مرکز پژوهشهای مجلس سپرده و مباحثِ فقهیِ حدود و قصاص و دیات را به مرکزِ تحقیقات فقهیِ قم، محول مینماید.! نتیجه آنکه، این مباحث آنقدر طول میکشد تا کمیسیون فوق این قانونِ آزمایشی و موقت را برای چند بارِ دیگر (بصورت یکساله یا دوساله) تمدید میکند!
در نهایت این قانون با چالشهای فراوان بین قوهقضائیه و این کمیسیون و شوراینگهبان؛ در سال گذشته(سال 1392) و با تصویبِ همان کمیسیون و بازهم بصورت آزمایشی به مدت 5 سال دیگر بتصویب می رسد!.
3- اگر این قانون و این مباحث، منطبق با فقه اسلامی و نظر فقیهان، آنقدر یکپارچه و روشن بوده که کسی حق اظهار نظر و یا مخالفت نداشته است؛ چرا در این چندین سال، اینهمه تغییرات بر روی آن انجام گرفته است؟ چرا اینهمه اختلاف بین قوهقضائیه و کمیسیون مذکور و فقهای شوراینگهبان وجود داشته است؟ بطوریکه یکبار نیاز به پا درمیانیِ مجمع تشخیص مصلحت پیش آمد و یکبار نیز، بیش از سه سال با ایراداتِ فراوان و پی در پیِ شورای نگهبان، مواجه گردید. چگونه است که، قانونی که بر سرنوشتِ تک تکِ افراد جامعه و بصورت مستقیم، تاثیر دارد؛ بیش از 34 سال است که جنبه آزمایشی و موقت دارد؟ چرا در طی این دوران، تصویب این قانون بعهدۀ تعدادِ معدودی گذاشته شده و در صحن مجلس به بحث گذاشته نشده است؟ آیا این به آن دلیل نیست که افراد این کمیسیون، از کارکنانِ سابقِ همان قوهای هستند که خودشان لایحه را نوشته و به مجلس آوردهاند؟ و یا اگر از کارکنانِ سابقِ نیستند، از همفکران آن قوه محسوب میشوند و اگر هیچکدام از آنها نباشند، راحتتر میتوان تعدادِ معدود را راضی و قانع نمود و کار خود را پیش برد؟!
4- اگر از همه این مسائل در گذریم؛ آیا واقعاً قانون مذکور یا قانون قصاص، در نظر همۀ مسلمانان، آنهم تنها شیعیان، بصورت واحد است؟ آیا همه دارای یک نگاه هستند و همگی چون خمینی میاندیشند؟ آیا همه، قصاص را همانطور معنا میکنند که بعضی از فقیهان میکنند؟ آیا خدای همۀ مسلمانان، همانگونه حکم میکند که فلان فقیه میگوید؟ آیا مسلمانی حق ندارد به گونۀ دیگری بیندیشد و یا برداشتِ دیگری از متون دینی داشته باشد؟ آیا واقعاً برداشتِ انسانِ آزداه و شجاعی چون نوریزاد عزیز از قصاص، خطاست؟ آیا او که معتقد است: خدای واقعی، غیر از خدای فقیهان است و چنین خدایی، به عقل و خرد و نظرِ انسان احترام می گذارد و به تناسبِ جرم و مجازات، توجه دارد و در نظر گرفتنِ شرایطِ مکان و زمان را، بعهدۀ انسانها میگذارد؛ “مرتد” است؟؟!! آیا کسی که تاکنون خودش را در این سایت، مجتهد اعلام نکرده، حق دارد که جناب نوریزاد را به ارتداد محکوم کند؟!
5- انتظار من در پاسخ به این سوالات این بود که دوستان عزیز که در این سایت حضور دارند و ضمن نداشتن هیچ تعهدی به این حکومت، دارای بینش و اطلاع کافی از اسلام و شیعه میباشند و به قرائتهای مختلف از آن، اشراف دارند؛ بیایند و پاسخ لازم را بنویسند. اما حال که اینگونه نشده است، من بنابه فراخور توانم و از آنجائیکه در این نوشتار به مسئله قصاص و بحث ارتداد کشیده شدم و همزمان نیز اظهار نظرهای جناب نوریزاد، موجبات ارتداد ایشان را در پی داشت؛ لذا در اینجا به چند نمونه از این “قرائتها” که درتقابل با نظر این فقیهان است، اشاره میکنم:
الف- آقای محقق داماد در بحث “حق حیاتی قصاص” می نویسد:
“اینک سئوال این است که قصاص یعنی چه که بر آن “حیات” و به دنبالِ آن تقوی و پارسائی مترتب است؟ آیا قصاص یعنی اجرای حقِ انتقام از رهگذرِ کشتنِ قاتل توسطِ اولیای دمِ مقتول؟! اگر این چنین است “انتقام” امری راجح خواهد بود و “عفو” امری مرجوح و بنابراین:
اولاً کسانیکه از چنین حقی استفاده نکنند، یعنی بزرگوارانه عفو کنند و یا در قبالِ اخذِ دیه قاتل را ببخشند، بی گمان از چنین حیاتی محروم خواهند شد! و با توجه به اینکه خواستِ خداوند متعال آنستکه جامعۀ مومنین از چنین حیاتی برخوردار شوند، عفو کنندگان که مانعِ وصولِ حیات به جامعۀ مومنین شده اند، در واقع، نوعی مقابله با ارادۀ حقِ متعال انجام داده و طبعاً مبغوضِ درگاهِ خدا خواهند بود!. ثانیاً با توجه به ذیل آیه شریفه که آمده است “لعلکم تتقون”، بنا بر این برداشت، انتقام گرفتن از قاتل، از موجباتِ تقوی خواهد بود… ترجیحِ عفو بر انتقام، از مستقلاتِ عقلیه میباشد و حسنِ آنرا عقل تایید می نماید. شاهدش آنستکه وقتی قاتلی در پای چوبۀ دار توسطِ خانوادۀ مقتول عفو میشود، همۀ انسانها بر بخشنده آفرین میگویند. بنابراین، برای حیاتی که قرآن مترتب بر قصاص فرموده، اندیشۀ دیگری باید فراهم سازیم…
بنابراین حیاتی بودن قصاص در این است که شخصِ ولیِ دم، حق داشته باشد در مقابلِ کشتنِ یکنفر از بستگان او، تنها از شخصِ قاتل انتقام بگیرد و هرگونه تعدی بر او ممنوع باشد. و معنای “کُتِبَ” که واجدِ نوعی معنای الزام است هرگز به معنای الزام بر اجرای قصاص نمیباشد. الزام بر تقیّد به ممنوع شدن از تجاوز و امتناع از تعدی است…
برای مطالعه بیشتر به این آدرس رجوع شود: /http://baznegari.persianblog.ir/post/29
ب- دکتر صدیقه وسمقی در کتاب “بضاعت فقه” که در آن مبانی مهم فقه اسلامی را به چالش کشیده و با بحثهای اصولی، به نقد و بررسی این مبانی پرداخته، معتقد است فقه باید دامنه محدودی داشته باشد. فقیه “شارع” نیست و تنها وظیفۀ او یافتنِ احکامِ شرعی و اعلامِ آنها بعنوانِ استنباطهای شخصیِ خود، به مردم است… او در مقالۀ مبسوطی به نام “تجدید نظر در معنای قصاص” می نویسد:
“واژۀ قصاص در قرآن در چهار آیه زیر به کار رفته است: مائده/45، بقره/178، 179 و 194. این آیات حامل چه پیامی هستند؟ آیا چنانکه فقها و مفسران میگویند، آیات قصاص میخواهند این پیام را به مخاطب برسانند که کشتنِ قاتل یا قطعِ دستِ جانی و مانندِ آن، واجب است؟ آیا پیامِ آیه 179 بقره که میفرماید: ای خردمندان! شما را در قصاص زندگانی است، این است که حیات و زندگانی در کشتنِ قاتل و انتقام از جانی، نهفته است؟
پیامی که فقها و مفسران از آیات قصاص دریافتهاند، با پیامِ صریحی که در آیاتِ متعددِ قرآن تکرار شده، در تعارض است و آن پیامِ عفو، صلح، صبر؛ بجای انتقامجوئی، قتل و جرح است. پیام آیات: مائده/45، بقره/178، نحل/126، شوری/40
جالب توجه آنکه دو پیام از پیامهای مذکور در همان آیات قصاص آمده است!. چگونه ممکن است خداوندِ حکیم و دانا، از یکسو مردمان را به انتقامجوئی از قاتل دعوت کرده، حتی این انتقامجوئی را واجب بخواند(چنانکه مفسران و فقها دریافتهاند) و از دیگر سو، در همان آیه و آیات دیگر با بهترین تعابیر و وعدههای نیک، بندگان را به عفوکردن از مجازات دعوت کند؟ از یکسو قصاص را مایۀ زندگانی بخواند و از سوی دیگر درگذشتن از آنرا، رحمتِ الهی بداند؟…
مفسران معنای مجازات و انتقام را نه از معنای لغویِ قصاص بدست آوردهاند و نه از آیاتِ قرآن. بلکه آنان، این معنا را بر واژۀ قصاص تحمیل کرده، کوشیدهاند آیات قرآن را بر این اساس تفسیر کنند. به همین دلیل است که این معنا با آیات قصاص و پیام دیگر آیات، سازگاری ندارد. قصاص در لغت بر وزن فعال است و معنائی نزدیک به کلمه مثال دارد و آن یعنی برابری، توازن و تناسب میان دو چیز. برخی مفسران نیز واژه قصاص را مساوات معنا نموده، اما در تفسیرِ آیات به این معنا اعتنای کافی نکردهاند…
نگارنده معتقد است قصاص در قرآن به معنای مجازات به کار نرفته، بلکه معنای آن مساوات است و هنگام بحث از مجازات، معنای قصاص، تناسب و برابری مجازات با جرم است که قرآن آن را در صورت اعمال مجازات، واجب خوانده و تخطی از آنرا ستم دانسته است. در واقع آنچه واجب دانسته شده اعمال مجازات نیست بلکه رعایت تناسب مجازات با جرم است که یک اصل عقلی بوده و عدم رعایت آن افراط و ستمگری و رعایت آن لازمه حیات بشری است… ”
برای مطالعه بیشتر به این آدرس رجوع شود:http://sedighehvasmaghi.blogspot.com/2014/05/blog-post.html
پ- آقای محمد مجتهد شبستری در مقاله “تنقیح محل نزاع با فقیهان” و در مقاله دیگر در این موارد می نویسد:
“این مدعا که در آیاتِ قرآن؛ حدود، قصاص، ارث، نکاح، طلاق، محاربه، جهاد، شوری، اطاعت از اولیالامر و مانندِ اینها؛ قوانینِ حقوقیِ ابدی و تغییرناپذیرِ الهی برای همۀ انسانها در همۀ عصرها بیان شده، مبنای علمی ندارد و قرآن به آن معنا که فقیهان میگویند کتاب قانون ابدی نیست…”! وی در مقالهای دیگر می نویسد:
“مستمسک فقیهان و قانونگزاران جمهوری اسلامی ایران این است که اولاً در قرآن مجید، مجازاتِ قاتل، حقِّ خصوصیِ بازماندگانِ مقتول شناخته شده است و ثانیاً ما در عصرِ حاضر مکلف هستیم این حقِّ شناخته شده را ملاکِ قانونگزاری قرار دهیم… اگر متونِ قصاص در زندگیِ اجتماعیِ قبیلهایِ مخاطبانِ پیامبر اسلام که در آن حفظِ حقِّ انتقام کشیدن، عدالت به شمار میآمد؛ متونِ آمرانه تلقی میشدند؛ همان متون و امثال آنها، امروز برای ما که زندگیِ اجتماعیِ جدیدی داریم، متونِ تاریخی گشتهاند!. آنها فقط نشان میدهند که در عصرِ پیامبر، مجازاتِ قاتل را به حقِّ به انتقام کشیدن یا بخشیدنِ بازماندگانِ مقتول واگذار کرده بودند. آنها به عنوان متنهایی برای ما، به بیش از این دلالت نمیکنند. آنها تبدلاتِ مفهومی پیدا کردهاند و این تبدل، معلولِ تاریخیتِ اجتنابناپذیرِ زندگیِ اجتماعیِ ما انسانها است و از این تاریخیت، گریزی نیست. تلقی فقیهان و قانونگزاران در عصر حاضر از آن متون به مثابه متن آمرانه و قانونی و حفظ قانون قصاص فاقد هرگونه مبنای علمی موجه است…”
برای مطالعه بیشتر به این آدرس رجوع شود: http://mohammadmojtahedshabestari.com/index.php
با پوزش از دوستان بخاطر طولانی شدن مطلب. با ادب و احترام، حامی.
سلام حامی عزیز بقول خودتان لایحه قصاص تا مدتها بعد بر زمین مانده بود واقعا چه لزومی داشت که جبهه ملی در در هفته ای که تمام مجلس و دولت وتمام مردم به بحث برکناری بنی صدر توجه داشتند این بحث مطرح شود بهتر نبود جبهه ملی درکنار نهضت ازادی ودیگران برای دفاع از بنی صدر اعلامیه میداد .در کجای دنیا سراغ دارید وقتی انقلاب یا کودتا یی در شرف وقوع است یکی از احزاب معتبر بحث از لایحه ای که بعد ازانقلاب یا کودتا ممکن است تصویب بشود را پیش بکشد و دعوت به تظاهرات کند این نشان از عدم پختگی سیاسی میباشد و عدم درک شرایط
درود بر شما دوست ناشناس
ضمن تشکر از توجه تان، من در پست “عشق را دریاب!”، به همین ایراد شما پاسخی دادم. اما مجدداً به آگاهی تان می رسانم:
1- دعوت به راهپیمایی در 25 خرداد 1360 که توسط جبهه ملی صورت گرفت، برای مخالفت با لایحه قصاص نبوده بلکه برای دفاع از آزادی و برخورد با انحصارطلبی و… بوده است. لذا این اقدام اقدام شایسته ای بوده است. لطفاً به بخشی از اعلامیه جبهه ملی که در قسمت سی و ششم این سلسله نوشتار (در همین پست)، درج شده است توجه فرمایید:
“… هموطنانِ شرافتمند، مردم غیور و آزادیخواه ایران. در شرایطی که همۀ آزادیهای فردی و اجتماعی توسط هیأت حاکمۀ مستبد و انحصارگر، زیر پا نهاده شده و استقلال مملکت در معرضِ خطراتِ جدی قرار دارد… و بالاخره در شرایطی که انقلاب بزرگ ملت را، از کلیۀ هدفهای بنیادیِ خود منحرف کردهاند؛ از شما دعوت میکنیم که ساعت ۴ بعد از ظهر روز دوشنبه بیست و پنجم خرداد ماه در گردهمایی و راهپیماییِ جبهه ملی، بانگِ اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.”
2- این آقای خمینی بوده که اعلامیه مذکور را بدست گرفته و با اعلامیۀ دیگری که مربوط به تاریخ دیگری بوده، با هم در آمیخته و اسبِ خویش را رانده و با سوء استفاده از این دو اعلامیه؛ چوب تکفیر را بر سر همۀ مخالفان کوبیده است!!
گرچه همانطور که در همان قسمت نوشته ام: اصلاً مشخص نیست که آیا واقعاً چنین اعلامیه ای نوشته شده باشد! حداقل آنکه می توانم بگویم که من هرچه جستجو کردم، به هیچ موردی برخورد نکردم، الاّ همان جملاتِ کوتاه که “شخصِ خمینی” برای دیگران طرح نموده بود!!
با ادب و احترام، حامی.
بادرودی بی پپایان به حامی عزیز و نصیحت اندیشه به کذابانی همچون مصلح که دیگر مصلح نیست به جهت حکم ارتداد بی منطق و معکوس اگویی آراء ناظرین .
درود بر دوست گرامی مزدک
1- با پوزش، من “حامی” هستم. (برای آنکه با دوست گرامی حامد عزیز، اشتباه نگردد)
2- همانطور که شما در نوشته های دیگرم ملاحظه فرمودید، من به این توجیهات و قرائت ها که بسیار در اقلیت بوده و ظاهراً بازتابِ نظر “عمومِ” مسلمانان و یا شیعیان نمی باشد؛ موافقت آنچنانی ندارم! اما این حق را هم به خودم نمی دهم که به این نواندیشان و ارائه دهندگانِ قرائتِ دیگر، بگویم: شما بی ربط می گویید و برداشتِ شما درست نیست!! نه، من به خودم چنین حقی را نمی دهم. و معتقدم آنها فی نفسه در این کار مختار هستند؛ گرچه منطبق با برداشتِ من و باورهای من نباشند!.
3- باز همانطور که آگاه هستید، نوشتۀ مذکور در ادامۀ سلسله نوشتارِ من بود که به وضعیتِ اسفبار این لایحه یا قانون، اشاره داشت! لایحه ای که بعد از 34 سال، هنوز مدون نگردیده و در بوتۀ “آزمایش” است و با همین قانونِ آزمایشی، چه قتل ها که انجام نگرفته و چه فجایعی که انجام نشده است!! و با این وجود، آقای خمینی 33 سال پیش که این لایحه در ابتدای راه بوده و نواقصِ بسیار بسیار زیادی داشته است؛ اجازۀ اظهار نظر را از دیگران گرفته و حکم به ارتدادِ آنها داده است!! این آن چیزی بود که من در این نوشته دنبال می کردم.
4- نوشتۀ مذکور علاوه بر هدفِ بندِ فوق، یک هدف دیگر را نیز دنبال می نمود و آن اینکه: اگر جناب نوری زاد عزیز، احتمالاً دارای نگرشِ دیگری به اسلام است و نگرشِ وی به خدا، با نگرشِِ رایجِِ مسلمانان تفاوت دارد و اگر وی “قصاص” را با عقل و خرد سنجیده و جورِ دیگری معنا می کند و …؛ چرا باید چنین کسی را امروز و پس از گذشت 33 سال از آن حکم و دیدنِ آنهمه نواقص در این لایحه یا قانون؛ بازهم به ارتداد محکوم کرد؟! آنهم توسط کسی که تا کنون ادعای احتهاد و مجتهد بودن را نداشته است!
من در این نوشته با آوردنِ شواهدی از قرائت های دیگر که نزدیک به دیگاهِ جناب نوری زاد عزیز بود؛ سعی کردم به این جریانِ تاریخیِ که چنین احکامی را صادر می کنند، گوشزد نمایم که فکر نکنید آنچه شما می اندیشید و برداشت می کنید، درست است!! هستند کسانی که از همین “متون” برداشت های دیگری دارند!
این بخش از نوشته، در دفاع از اندیشۀ زلالِ جناب نوری زادِ آزاداندیش بود و در نفیِ اندیشۀ صادرکنندگانِ حکمِ ارتداد برای “دگراندیشان”!!
البته باید در همین جا از این انسانِ آزاده (جناب نوری زاد عزیز) پوزش بطلبم که بدونِ اجازه و نظرِ ایشان، به دفاع از وی پرداختم! شاید ایشان اصلاً نیازی به این کار نداشتند! اما این پاسخ به ندای درونیِ خودم بود در مقابل آن هجمه ها!!
بگذریم. امیدوارم که توانسته باشم، سوء تفاهم را برطرف کرده باشم. اینها، دفاع از افرادِ شایسته و سخنانِ درست آنهاست؛ چه موافق با نظر من باشد و چه آنکه من آنها را باور ایمانی ندانم!
بازهم درود می فرستم بر شما و جناب نوری زاد عزیز.
با ادب و احترام، حامی.
دوست محترم جناب حامی
با سلام
من این نوشته شما را امروز پنج شنبه مشاهده کردم ،چند نکته قابل بحث در نوشته شما هست که مختصرا تذکر میدهم:
1- از جنبه تاریخی بحث هایی که مطرح کردید راجع است به پیشینه تاریخی لایحه قصاص و سیر تصویب و قانونی شدن این لایحه که متخذ از آیات قرآن و روایات است،من در این پیشینه تاریخی که ذکر کردید بحثی ندارم ،مثل آن نامه مرحوم مهندس بازرگان و بحث های حقوقی و فقهی که پیرامون این لایحه بوده است یا انتقاداتی حقوقی یا فقهی که وجود داشته است.
جناب حامی ،متاسفانه شما اینجا در مورد آن بیانیه های جبهه ملی و واکنش مرحوم آیت الله خمینی مرتکب یک تحریف تاریخی بزرگ شدید ،بحث آن تاریخ و واکنش آیت الله خمینی ،ناظر به انتقاد به اصل قصاص در اسلام یا لایحه مطرح شده نبود ،آنچه که موجب ناراحتی ایشان شده بود آن تعبیر “لایحه غیر انسانی قصاص” بود که در متن بیانیه جبهه ملی آمده بود ،نه بحث انتقاد ،بدیهی است که احکام مسلم اسلامی هم وقتی می خواهند لباس لایحه یا قانون بپوشند ،در حوزه قانونگذاری مورد جرح و تعدیل و بحث و انتقاد واقع شوند ،در واقع امر انتقاد و بحث ،غیر از تعبیراتی مثل “لایحه غیر انسانی قصاص” است آنهم در یک بیانیه و بصورت تحریک آمیز در سطح جامعه .من نیازی نمی بینم در اینجا تعبیرات سخنرانی آیت الله خمینی را نقل کنم ،زیرا این قابل مراجعه به صحیفه گفتارهای ایشان است.
بنابر این شما که بلحاظ سنی در آن مقطع حضور داشته اید ،شایسته نبود اینگون تاریخ را تحریف کرده و بین دو مقوله “انتقاد به لایحه” و “غیر انسانی خواندن حکم صریح قرآن ” خلط مبحث کنید.
2-شما گفته اید :
“” اگر این قانون و این مباحث، منطبق با فقه اسلامی و نظر فقیهان، آنقدر یکپارچه و روشن بوده که کسی حق اظهار نظر و یا مخالفت نداشته است؛ چرا در این چندین سال، اینهمه تغییرات بر روی آن انجام گرفته است؟ چرا اینهمه اختلاف بین قوهقضائیه و کمیسیون مذکور و فقهای شوراینگهبان وجود داشته است؟ بطوریکه یکبار نیاز به پا درمیانیِ مجمع تشخیص مصلحت پیش آمد و یکبار نیز، بیش از سه سال با ایراداتِ فراوان و پی در پیِ شورای نگهبان، مواجه گردید. چگونه است که، قانونی که بر سرنوشتِ تک تکِ افراد جامعه و بصورت مستقیم، تاثیر دارد؛ بیش از 34 سال است که جنبه آزمایشی و موقت دارد؟ چرا در طی این دوران، تصویب این قانون بعهدۀ تعدادِ معدودی گذاشته شده و در صحن مجلس به بحث گذاشته نشده است؟ آیا این به آن دلیل نیست که افراد این کمیسیون، از کارکنانِ سابقِ همان قوهای هستند که خودشان لایحه را نوشته و به مجلس آوردهاند؟ و یا اگر از کارکنانِ سابقِ نیستند، از همفکران آن قوه محسوب میشوند و اگر هیچکدام از آنها نباشند، راحتتر میتوان تعدادِ معدود را راضی و قانع نمود و کار خود را پیش برد؟!””.
(پایان نقل قول)
ببینید جناب حامی ،یکوقت سخن ما در مورد اصل قانون قصاص در قرآن و سنت نبوی است ،یکوقت بحث در کم و کیف و حد و حدود آن در مقام تقنین و اجراء.
من در اینجا نمی خواهم از کاستی ها یا نواقص سالیان گذشته در امر قانونگذاری یا اجرای قانون قصاص در جمهوری اسلامی دفاع کنم ،شاید شما بدانید که مبحث قصاص در کتب فقهی به دو بخش عمده :قصاص نفس (کشتن قاتل بازای قتل عمد) ،و قصاص طرف (اعضاء) تقسیم می شود ،بشما عرض کنم که فقهاء شیعه و سنی در اصل ثبوت قصاص قرآنی در موارد جنایات عمدی (کشتن عمدی و نقص عضو عمدی) هیچ اختلافی ندارند ،آنچه که هست اختلافات جزئی در مواردی از شرائط این حکم است ،حال اگر این قصاص مسلم قرآنی بخواهد بصورت قانون نوشته شود بدیهی است که ان قلت و قلت هایی در مرحله قانون نویسی و تعبیرات پیش بیاید که بیشتر مربوط به نحوه اجراء است.
شما اینجا از یکپارچگی فقهاء سخن گفته اید و این یکپارچگی را مورد سوال قرار داده اید ،من میگویم شما برای اثبات سخن خود در عدم یکپارچگی فقهاء در برداشت از این حکم قرآنی ،کافی نیست از گفتار جناب آقای مجتهد شبستری که دارای مبانی خاصی در مسائل اسلامی هستند که مورد مناقشه است شاهد بمیان آورید ،یا از مطلب نادرست خانم محترمه حقوقدانی همچون وسمقی ،شاهد بیاورید ،مگر از نظر شما خانم وسمقی فقیه جامع الشرائط است که کلام ایشان را اینجا برای نفی قانون قصاص قرآنی شاهد آورده اید؟
آن کلام جناب آقای محقق داماد را هم توضیح خواهم داد که موید مطالب شما نیست و ایشان در باب اصل قانون قصاص مخالفتی نکرده است.
شما اگر اهل مراجعه هستید یک مراجعه ای به کتابهای معجم فقهی اهل سنت یا شیعه کنید تا در یابید که حکم قرآن قصاص مورد اجماع فریقین است ،کافی است مراجعه به کتاب “الفقه علی المذاهب الاربعه” که نظرات فقهی چهار شعبه فقهی اهل سنت (یعنی شافعیه ،مالکیه ،حنبلیه ،حنفیه) را از کتاب طهارت تا دیات واگویه می کند ،کنید تا به این موضوع پی برید.
و از کتب معاجم و دائره المعارف فقه شیعی به کتاب هایی مثل شرایع الاسلام و جواهر الکلام در شرح آن ،و کتاب “مفتاح الکرامه” مراجعه کنید تا به اقوال فقهاء شیعه و سنی در این زمینه پی ببرید ،شما گمان نکنید که این مساله و حکم قرآن چیزی است که فقط حاصل اجتهاد مرحوم آیت الله خمینی باشد،حتی اگر به کتب فقهی فتوایی فقهایی مثل مرحوم ایت الله خوئی و آیت الله گلپایگانی و بروجردی و دیگر مراجع معاصر که قائل به ولایت فقیه بمعنای حکومت نیستند ،مراجعه کنید خواهید دید که مساله مورد اجماع فقهاست ،این حکم صریح قرآن است ،و ما بقدر کافی در این مورد اینجا بحث کردیم،مگر کسی روی مبانی خاصی مثل آقای شبستری و برخی دیگر ،احکام مسلم قرآنی را مربوط به گذشته ها بداند ،که آنها مبانی دیگری است که قابل اشکال است،اینکه ایشان گفته اند ،قرآن کتاب قانون نیست ،آری کسی نگفت قرآن کتاب کلاسیک قانون است ،اما در قرآنی که قانون اساسی دین خاتم انبیاء است ،قوانین عامه وجود دارد که در سنت نبوی و سخنان عترت او توضیح داده شده است،در قرآن”اقیموا الصلاه” و “آتوا الزکاه” و “کتب علیکم الصوم” هم بصورت قانون کلی هست که در سنت تفسیر و توضیح داده شده است،آیا ما باید بگوییم قرآن کتاب قانون نیست و ،نماز و روزه و زکات و غیر اینها را هم تعطیل کنیم؟ پس قرآن اصلا برای چه آمده است که ما هرجا بعقل ناقصمان نرسید ،حکم به نفی آن کنیم و ادای روشنفکری در بیاوریم؟
بنابر این شما لطفا مباحث مربوط به طریقه قانون گذاری و قانون نویسی و نحوه اجراء را با اصل قانون صریح قرآن که در سنت توضیح داده شده است و مورد اجماع فقهاء شیعه و سنی است ،خلط نکنید و بدانید که معیار در این مباحث “فقهاء جامع الشرائط اند” نه حقوقدانان سکولار بی اعتقاد به قرآن ،و نه روشنفکرانی که مبانی اصیل اجتهاد را طلاق داده اند.
شما در اینجا تمسک به برخی گفتارها کردید ،من نیز اینجا عین عبارت “اعلم فقهاء عصر” یعنی مرحوم استاد آیت الله منتظری قدس سره را برای شما نقل می کنم در مورد اصل حکم قصاص ،ایشان در پاسخ به سوالی در مورد تعلق داشتن حکم قصاص به گذشته های تاریخی نوشته اند :
“”اصل حق القصاص از نظر کتاب و سنت قابل انکار نیست و فلسفه تشریع آن ،جلوگیری از آدم کشی هاست ، و همچنین است حدود الهی که از راه کتاب و سنت ثابت شد است ، و فلسفه تشریع آنها “تنبیه مرتکبین و “عبرت دیگران” بوده است ، و نفس تشریع آن احکام موجب ترس و وحشت جنایتکاران می گردد.و نمی توان گفت که در زمان غیبت حضرت ولی عصر (ع) احکام اسلام بخصوص آنچه که مربوط به حقوق مردمی است بکلی تعطیل شود.
البته در اجرای حدود و استیفای حقوق باید دقت کافی و احتیاط اعمال شود ،و بدون تحقق شرائط و موازین و روشن شدن موضوع ،اجرای قصاص و حدود جایز نیست ، و با اندک شبهه ای باید از اجرای آنها خودداری شود.””
(پاسخ به پرسشهای دینی ،آیت الله منتظری ،ص 488، سوال 363)
ب-مرحوم آیت الله خوئی در کتاب “مبانی تکمله المنهاج” که فقه استدلالی در باب حدود و قصاص و دیات است در مورد قصاص نفس در قتل عمد نوشته اند :
“”فِي قصاص النفس:
(مسألة 1): يثبت القصاص بقتل النفس المحترمة المكافئة عمداً و عدواناً ، و يتحقّق العمد بقصد البالغ العاقل القتل و لو بما لا يكون قاتلًا غالباً فيما إذا ترتّب القتل عليه ، بل الأظهر تحقّق العمد بقصد ما يكون قاتلًا عادةً و إن لم يكن قاصداً القتل ابتداءً ، و أمّا إذا لم يكن قاصداً القتل و لم يكن الفعل قاتلًا عادةً، كما إذا ضربه بعود خفيف أو رماه بحصاة فاتّفق موته، لم يتحقّق به موجب القصاص.
(مبانی تکمله المنهاج ،آیت الله خوئی ،ج 2 ص 3)
ج-مرحوم شیخ حسن نجفی صاحب کتاب نفیس “جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام” که یک دائره المعارف فقه شیعی است در ابتدای کتاب القصاص در مورد مساله قصاص چنین می نویسد :
“” (كتاب القصاص)
كتاب القصاص بالكسر فعال من قص أثره إذا تتبعه، و المراد به هنا استيفاء أثر الجناية من قتل أو قطع أو ضرب أو جرح، فكان المقتص يتبع أثر الجاني فيفعل مثل فعله، و يقال: اقتص الأمر فلانا من فلان إذا اقتص له منه.
و الأصل فيه- و قبل الإجماع و السنة المتواترة قوله تعالى «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ».
«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً، وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» .
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى، فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ، فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ» .
«وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ» .
«وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً، فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً» .
«وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ، فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ».
إلى غير ذلك من الآيات الدالة على المطلوب و لو بالعموم، نحو قوله تعالى «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ» .
«وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها، فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» .
«وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ، وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ» .
«وَ الْحُرُماتُ قِصاص “”.
(جواهر الکلام ،ج 42 ،ص 7-8)
عبارت این فقیه برجسته معاصر که نوع فقهاء و مراجع متاخر معاصر ریزه خوار سفره تحقیقات او هستند ،کاملا گویاست ،می گوید قبل از “سنت متواتر” و “اجماع فقهاء” ،چندین آیه قرآن پشتوانه حکم قصاص در اسلام است ،این تعبیر نشان میدهد که پیش از استناد به اجماع فقهاء و پیش از استناد به روایات متواتره ،عمده دلیل حکم قصاص در اسلام ،آیات روشن و واضح الدلاله قرآنی است،پس مساله محکمتر از این هاست که شما بحث ها را به سطح بحث های سیاسی و تاریخی بکشانید ،مگر اینکه کسی از اصل اسلام و از اصل تبعیت از نص مسلم قرآن بیرون رفته باشد،که آن مساله دیگری است،در اینجا تمسک به سخن یک حقوقدان سکولار ولو محترمه ،جایی ندارد.
من معذورم از اینکه شواهد زیادتری از کتب فقهی اهل سنت و شیعه در باب اصل مساله قصاص بیاورم ،هرکس اهل تتبع باشد می تواند به آن کتب مراجعه کند.
3- شما در ادامه مطالبی را از خانم وسمقی نقل کرده اید :
“”او در مقالۀ مبسوطی به نام “تجدید نظر در معنای قصاص” می نویسد:
“واژۀ قصاص در قرآن در چهار آیه زیر به کار رفته است: مائده/45، بقره/178، 179 و 194. این آیات حامل چه پیامی هستند؟ آیا چنانکه فقها و مفسران میگویند، آیات قصاص میخواهند این پیام را به مخاطب برسانند که کشتنِ قاتل یا قطعِ دستِ جانی و مانندِ آن، واجب است؟ آیا پیامِ آیه 179 بقره که میفرماید: ای خردمندان! شما را در قصاص زندگانی است، این است که حیات و زندگانی در کشتنِ قاتل و انتقام از جانی، نهفته است؟…..””.
این سخنان سرتاسر نادرست و مغالطه است،من الان مجال ندارم همه جزئیات سخنان ایشان را نقد کنم ،اما اجمالا بگویم اینگونه گفتارها مصداق بارز همان تعبیر “اجتهاد مقابل نص” است آنهم از کسی که واجد ملکه اجتهاد و تسلط بر مبانی فهی فقهاء نیست ،البته که پیام قرآن قتل قاتل عمدی است “النفس بالنفس” که صریح آیه است یعنی چه؟ آری لسان قرآن بقرائن مختلف مثل “کتب علیکم القصاص” و قرائن دیگر “وجوب قتل قاتل عمدی” است ،این چه استبعادی است؟
قاتل نکشد تا کشته نشود ،بله لسان قرآن وجوب است ،و روایات مستفیض یا متواتر نبوی و عترت نیز شارح حکم است ،مگر ایشان که یک حقوقدان محترم سکولار است ،پیامبر یا شارع حکم است که شما سخن ایشان را مسلم فرض کرده اید؟
بله همین قرآن در عین اثبات حکم و حق قصاص برای اولیاء خون ،حکم و حق عفو و اخذ دیه را نیز انشاء و امضاء کرده است ،و اولیاء دم را سفارش به عفو کرده است ،اینها چه منافاتی با هم دارند؟ اگر حکمی بصورت نظام طولی ،یا در عرض هم دارای چند شق بصورت تخییر باشد ما باید اصل وجوب حکم در یکی از شقوق را مورد انکار یا استبعاد قرار دهیم؟!
4- شما در ادامه سخنانی را از جناب آقای محقق داماد نقل کرده اید ،خوب مطالب ایشان نفی و انکار حق قصاص است؟! خیر بیان ایشان ناظر به توجیه تشریع عفو و گذشت صاحبان خون است در عین حق داشتن قصاص برای تشفی،این بخش از مطالب ایشان در توجیه عفو و گذشت صاحبان خون در برابر داشتن حق قصاص است که جنبه شخصی مربوط به آنان است و ایشان می خواهد بگوید آن لعلکم تتقون در ذیل آیه به عفو گذشت نزدیکتر است.
اما نکته ای که توجه ندارید این است که جعل و تشریع حق القصاص دو جنبه دارد ،یکی جنبه خصوصی و فردی حکم که اسلام در برابر آن صاحبان و اولیاء دم را توصیه به گذشت می کند و آنها را مخیر در قصاص یا اخذ دیه می کند.
اما جنبه مهمتر تشریع و جعل قصاص آن جنبه عمومی و اجتماعی حکم است که :”و لکم فی القصاص حیاه” این کاف ضمیر در “لکم” خطاب به اجتماع و عموم مردم است ،که اشاره به جنبه بازدارندگی حکم است که در کلام استاد منتظری به آن توجه شده بود.
بنابر این صدر و ذیل آیه و اصل حکم ،حاوی هیچ گونه تعارض یا تضادی نیست ،چون با تاسیس اصل حکم در سطح عموم جامعه ،مصلحت بازدارندگی و حیات انسانی اجتماعی ملحوظ شده است تا جنایتکاران جرات اقدام به “قتل نفس عمدی” یا “ایجاد نقص عضو عمدی” در کسی نکنند،و در عین اثبات حق قصاص ،به بازماندگان مقتول یا مجروح ،توصیه به عفو و اغماض فرموده است،اینها چه منافاتی با هم دارند ،و کجای سخن جناب محقق داماد متضمن نفی فعلیت حق القصاص قرآنی است؟
5- در مورد آقای شبستری ایشان محترمند اما اختلاف ما با ایشان اختلاف در مبانی اجتهادی و اختلاف در قرائت و خوانش کتاب و سنت است ،اینکه ایشان اینگونه احکام قرآن را انکار می کنند ناشی از نوع برداشت و مبانی خاص ایشان در باب هرمنوتیک و قواعد جدید خوانش متن است که بحثهایی مبنایی است ،و صرف اینکه ایشان احکامی را مخصوص زمانهایی بدانند ،حجیتی برای اجتهاد دیگران ندارد ،و این سخن که قرآن کتاب قانون نیست یک سخن مغالطی ظاهر فریب است ،آری قرآن کتاب قانون اصطلاحی و کلاسیک نیست ،اما قرآن کتاب “ما فیه القانون” هست ،قرآن جنبه های گوناگون دارد ،و برخی احکامش هم احکام کلی قانونی است ،اصلا قانون یعنی چه ؟ یعنی حکم عام و شامل ،اگر قرآن گفت “اقیموا الصلاه” این یک قانون عام و جعل تشریعی عام است ،پس ایشان بفرمایند نماز هم قانون عام نیست و فقط برای اعراب بدوی صدر اسلام جعل شده،خیر قانون در قرآن وجود دارد ،منتها قرآن کتاب تفصیل قانون نیست ،و رووس احکام و قوانین کلیه و طبایع آنها و گاه حتی فلسفه حکم را مورد اشاره قرار می دهد ،و البته در سنت معتبر نبوی و عترت او ،تفاصیل احکام بسط می یابند،و تصادفا مورد بحث ما یعنی “حکم و حق قصاص” در آیات قرآنی معلل به فلسفه یا حکمت حکم شده است ،و اجتهاد در برابر حکم منصوص العله قرآنی ،مفهومی جز اجتهاد در برابر نص ،و انکار نص صریح متن ،یا حتی ادعای پیامبری در عصر جدید ،ندارد.
موفق باشید
دکتر ماسارو ایموتو محققی ژاپنی است که توانسته است با کریستالیزه کردن آبهای گوناگون و گذاردن زیر میکروسکوپ،ساختار مولکولی آنها ر ابا هم مقایسه کند.
او متوجه شد که آرایش مولکولی آبهای پشت سدها،آبهای راکد و یا آب لوله کشی شهرها – زشت و نازیبا
وآرایش مولکولی آبهای جاری کوهستان و چشمه ها و یا آبهای دعا شده بسیار زیبا و شکیل است.
او آب معمولی را در بطری ها ریخته و برچسبی حاوی نوشته های مختلف بر روی آنها چسباند.
مثلا واژه های خدا- فرشته- محبت- دوستت دارم- بخشش – (وعشق توجه کنید عشق) مولکولهای آب را زیبا و شکیل و واژه های شیطان- هیتلر- تنفر- می کشمت- مولکولهای آب را کریه و زشت می کند.
آب را در معرض موسیقی قرار داد و پس از عکسبرداری متوجه شد که موسیقی کلاسیک و آرامشبخش طرحهای زیبا و موسیقی هوی متال و راک- طرحهای زشت و بدشکل به آن می دهند.
دکتر ایموتو معتقد است بعلت آنکه بدن انسان در- درصد بالایی از آب تشکیل شده باید مراقب باشد که خود را در معرض صحنه های بد و جنایت آمیز پخش شده از رسانه ها و موسیقی های بد و گوشخراش قرار ندهد.
برای همین وقتی آقای نوریزاد واژه عشق را می نویسد انعکاس آن در بینندگان- تا ژرفای مولکول های بدنشان وارد می شود.
فایل زیر را که در فرمت PowerPointاست دانلود کنید تا متوجه شوید:
دانلود اسلاید شهادت آب
http://sina.sharif.edu/~profs/water.pps
آقاجان لطف می کنید ریفرنس مطلب مورد ادعا خود را در مورد این دکتر ماسارو ایموتو برای ما معرفی کنید؟ این ادعای شما یک جهش بزرگ در دانش بشری را رقم خواهد زد.
دو کتاب از ماسارو ترجمه شده و در ایران موجود است
“نیروی حقیقی آب” و “تصویری از عشق بر روی آب”
ترجمه نفیسه معتکف انتشارات درسا
اگر تهران زندگی می کنید می توانید آن را از کتابفروشی جیحون
خیابان انقلاب خریداری کنید مقابل دانشگاه تهران شماره 1292
اگر در شهرستان هستید بصورت تلفنی هم میتوانید کتابها رو سفارش بدید
براتون پست می کنند تلفن جیحون 66404532 و 66480870
قسمتی از قسمت دوم مقاله ای از ».سحر شاعر در تبعید در سایت گویا نیوز!
داعشیگری و بنیاد گرایی اسلامی(بخش دوم و نهایی)٬ محمد جلالی چیمه (م. سحر)
میراث فرهنگی و تمدنی اسلام امپراطوری پیشتر و بیشتر از آن که به اسلام آغازین (اسلام ناب محمدی) مرتبط باشد حاصل برخورد ها و کوشش ها و جوشش های ژرف و دور و درازی ست که در میان ملل مغلوب (به لحاظ نظامی و سیاسی ، نه فرهنگی و تمدنی ) اما صاحب تاریخ و دارای تمدنی کهنسال به وقوع پبوست و موجد آفریده های فکری و فرهنگی وهنری فلسفی و علمی و عرفانی و روحانی تازه ای شد که قرنها با بدویت آغازین اسلام حجاز و حیره فاصله دارند و عمیقا از عوالم سنتی و فکری و فرهنگی و آئینی عرب بیابانگرد ( که فردوسی در نامه رستم فرخزاد به برادرش آنها درا توصیف می کند ) بیگانه اند
……….
(این را نیز بگویم که «عالم علوم دینی» یک مفهوم پارادوکسیکال ست که همواره سرچشمهء بسیاری از تباهی ها و سردرگمی ها و واپس ماندگی ها در جوامع سنتی مسلمان نشین بوده ، زیرا تکیه بر افسانه و خرافه و اوهام داشته و مطلقاً با دانش به عنوان برترین ابزار شناسایی پدیده ها بی ارتباط بوده و بدین گونه موجب تخلیط میان علم ، به عنوان دانش جدید و «علوم دینی » که همواره ابزار تسلط اهل دین و شاغلان به این شغل بی درد سر و آب و نان دار ، بر وجدانیات مردم به شمار می آمده و طی اعصار متوالی حافظان سُنت انحصار آنرا درکف داشته اند .
این واقعیت تأسف بار که در جوامع سنتی همچون ایران ، داعیان و مدعیان دین را «عالم» یا«علامه» یا «اهل علم» می خوانند و موضوع و مشغولیات ذهنی آنان نیز «علم» و «علوم دینی» خوانده می شود ، همواره مانع بزرگی در این جوامع برای درک و دریافت دقیق معنای علم و فهمیدن معنای حقیقی دانش به عنوان بنیادی ترین ابزارعقلانی شناخت جهان بوده است . باید دانست که : با ورود تجدد از دروازه های شرق سنت زدۀ مسلمان نشین ، متأسفانه جوامع مسلمان نتوانستند یا منافع کلانِ صنف روحانیت و حافظان سنت اجازه ندادند تا مردم درک کنند که موضوع علم غیر از دین و ایمان دینی ست ودریغا تا همین امروز به کُنه این حقیقت پی نبرده اند که دین و علم از یک سنخ نیستند و موضوع ایمان از موضوع علم جداست و «عالم علوم دینی» یک مفهوم مغالطه انگیز متناقض نما و عوامفریبانه است و متولیان دین عناوین « علم و علامه و علما و علوم دینی» را برای فریفتن عوام و رونق دادن بازار خویش غصب کرده اند !
و بر همین مبنا و به تأثیر از همین سوء تفاهم است که هنوز هم برخی درس خوانده های علوم جدید که گرفتار ایمان مذهبی خویشند می کوشند تا آموخته های سطحی خود را در زمینۀ دانشهای جدید ـ چه در حوزۀ علوم دقیقه ، چه در دایرۀ علوم انسانی ـ درخدمت توجیه ایمان مذهبی و افسانه ها و اساطیر فرهنگ دینی به کار اندازند و از این رهگذر تا امروز خسارت های جبران ناپذیر و غیر قابل درمان به ملت ایران و به سعادت نسل های آتی در این کشور زده اند که خود داستان پر آب چشمِ دیگری ست. دکاتره و مهندسان دهه های اخیر و میراثداران نَسَبی یا مریدان مکتبی یا حزبی آنان مشهور تر از آنند که از آنها نام برده شود. )
……
سلام به همه ایرانیان علاقه مند به عدالت خواهی.
عزیزان گرفتار در سیستم چندگانه بودن روحی و فقر و فساد تا کی سکوت
و دل خوش بودن از اینکه به رئیس جمهوری رائ دادن که چه بکند.
مگر از زمان خاتمی تا بحال چه اتفاق خوبی برای جامعه عدالت جو افتاده است.
چرا نسل در نسل سکوت کردن. وقتی که این رژیم اینقدر ساده ضربه پذیراست.
۲۰سال پیش در گفتگوی گفتم که اگر زنان ایران زمین در روز و ساعتی مشخص
ومحل های مهم کشف حجاب کنند این رژیم سرکوب پایان می یابد حمایت ده هزار
نفری می خواهد و بیشتر٫ کاندی وار بدون خشونت و شعار دادن و فقط حق خواهی
فردی اگر بیست سال پیش این حرکت میشد شاید حال واضح بهتری می داشتیم.
من خود از نسل نا آگاه شورش ۱۳۵۷هستم امید است که نسل جدید با فرهنگ بحث و
گفتگو و قدرت شیندن مخالف را حق وحقوق شهروندی بداند و با گفتگو کردن
مسائل اجتماعی را ره یابی کند چنین باد.
این سمبل (حجاب اجباری) دیکتاتوری.
دردین اسلام هیچ اجباری نیست.
۳۵ سال پیش زن های ایران زمین با دیدگاهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی
از حجاب به عنوان سمبل اتحاد استفاده کردن برای نشان دادن قدرت ملی
به خیابان ها آمدن و بدیدن رهبر سوار برقدرت سیاسی می رفتند.
این شعور سیاسی آزادگان را رهبران پول و قدرت پرست تبدیل به سمبل
سرکوب زنان ایرانی کردن تا دیکتاتوری آخوندی را به پا کنند.
حال سرداران سپاه در سال بیش از دو میلیارد دلار لوازم آرایش از فرانسه وارد می کنند تا
زنان ایرانی درخانه و جشن ها خود را با آرایش مواد شیمایی سرطان زا
تسکین دهند و نوعی دیگر از حمایت از دیکتاتورها.
امید است سوم اذر را روز باز گرفتن حق وحقوق شهرواندی خود بدانید
و همراه برادر وشوهر وپدر و مادر خودت قیامی ملی دیگر را بپا کنید
حق و حقوق ملی حق مسلم ماست و نه این داستان کذایی نیروی اتمی
فرهاد از ناکجا آباد
سلام. ذیل مطالب جنگ مسلمین وپاسخگویی غیرمربوط اقای مرتضی نکاتی چند ضروری ست.
1جناب اقای نوری زاد اینکه نوشته وتشکرکرده اید از اقا مرتضی بابت نگاشتن درستی ونادرستی متعجب شدم.البته شما مختارید از هرکسی تشکرکنیدوبرعکس.امامتعجب ازاین شدم که کدام نوشته ایشان درست بوده که شما بران صحه میگذارید؟(اقا مرتضی درودبرشما وتلاش شما بابت واشکافی درستی از نادرستی.)یعنی چه؟کدام قسمت از نوشته من نادرست بود؟وکدام قسمت از نوشته ایشان درست؟البته چندی ست که مرتب برای ایشان نوشابه بازمیکنید.که امری ست شخصی ومربوط به خودتان .همین که فرصتی پیش اوردید که تواین سایت درد دل کنیم سپاسگذاریم.
2اما جواب شما اقا مرتضی.مومن من از خودم که چیزی ننوشتم .همه منابع تاریخی که سیرت پیامبر ومغازی ایشان رانوشته اندبه نحوی از ابن هشام بهره برده اند.کتاب سیرت رسول الله ص301:(…واینک ابوسفیان ابن حرب که سرمشرکان است باقافله قریش میگذردومالی بسیار وعدتی بیشمار با وی است.بیاییدبه غزوه وی وقافله ای که با وی است اندر رویم یا اما ظفر وغنیمت.یا غزو و شهادت…)من کجا این واقعه را تحلیل کردم؟گیرم تحلیلش هم کردم.چه معنی میدهد؟مگرغیراز این است که برای غارت رفتند؟خودپیامبر به روشنی اظهار میکندیا غنیمت یا شهادت.اصلا حرفی از دعوت به اسلام نیست.دیگرحرفی باقریش نمانده بود.اینها درمدینه بیکار بودند.اونی که نوشتیدمدینه دارای کشاورزی واقتصاد بود مختص به خودشون بودنه افرادی که از مکه گریخته بودند ودرمدینه سرگردان ودرمسجدزندگی میکردند.پیامبر دوکار بسیار بزرگ انجام داد.که هوش وی را می رساند.یکی عقداخوت بین مکیان واهل مدینه بود.دیگری واجب کردن زکات.این دو وغارت قبایل از لحاظ اقتصادی اینها را قوی تر کرد.بخصوص غارت قبایل یهودی اطراف مدینه.حالا به زعم شما چون مشرک بودند جان ومال وناموسشان حلال بود.
3غزوه سویق که اشاره کرده اید مربوط به بعداز جنگ بدر بود.وقریش چون هست ونیست وسران خود را از دست داد.ابوسفیان قسم خورد به زن نزدیک نشود.باعده ای سوار به مدینه نزدیک شده جایی را اتش کشید و دونفر از انصار راکشت وبرگشت.حالا کجای اینها که نوشته ام فاقدارزش تاریخی ست؟نکته به نکته از ابن هشام اورده ام.شما دارید حقایق را نادیده میگیرید.چون نگاهتان مکتبی ست.ونگاه مکتبی هیچگونه توجیه وچون وچرا برنمی دارد.درنگرش مکتبی واعتقادی چیزی بنام تغییر وتحول وتطور اندیشه ها و عقیده هاوجود ندارد..ولي درنگرش تاريخي همه انديشه هاتاريخمندند.هيچكدام به صورتي كه امروزوجوددارنددرگذشته نبوده اندوهمه چيزدرچارچوب روابط انساني ومحدوديت هاي تاريخي پديدامده وتغييرشكل داده اند. نگرش ما نگرش تاریخیست.این نوع تاریخنگاری دشمن تعصب است ونتیجه ان قوانین حقوق بشراست که فعلا تا بدین حد وتا الان بهترین ایده برای جوامع بشری ست.ومحتملا ان نیز نقدشده چیز بهتری وضع بشود بعیدنیست.
5جناب مرتضی شما علاوه برجوابی که خواهید دادلطفا مشخص کنیدمسلمین با چه عنوان ودلیلی به قبایل حمله میکردند.وچون با اینها رودر رو می شدنداز انان چه چیزی می خواستند؟عزت زیاد
4اینکه از عثمان وعبدالرحمن عوف خطی نوشته اید منظورتان را متوجه نشدم.عزت زیاد
آقا عباس سلام
با پوزش از تاخیر در جواب بجهت مشغله
اولا شما چرا حاشیه پردازی کردید و به رویه مستمر جناب نوریزاد در ذیل کامنت ها اعتراض کردید؟ تشویق کامنت نویسان این سایت مساله ای همیشگی بوده است و بیان ایشان در مورد واکاوی درستی از نادرستی بیانی کلی است ،و ارتباطی به کامنت های ناظر به گفتار شما نداشت ،زیاد مشوش نشوید ،نادرستی ادعاهای شما در اثناء بحث ها روشن خواهد شد ،پس به حاشیه نپردازید.
دوما:شما خطاب من نسبت به خودت را نامربوط خواندی! مومن چه نامربوطی در کار بود؟ شما قبلا این فاکت را مطرح کردی که ممر درآمد و معاش مسلمانان مهاجر و انصار در مدینه النبی ،تنها و تنها غارت قبایل دیگر در جنگها بوده است ،بعد هم مطابق معمول کلکسیونی از ادعاهای مختلف ارائه کردی ،من در آن بحث گفتم باید مطالب را جدا جدا و مستند بحث کرد ،مثلا گزارش گونه کوچکی از جغرافیا و تاریخ مدینه بعد از هجرت پیامبر و مهاجران از مکه به آنجا ارائه کردم که حاکی از این بود که در مدینه پیش از هجرت و بعد از هجرت ،کار کشاورزی و مزرعه داری و تجارت و بازار و این امور لازم معیشت وجود داشته است ،بر خلاف ما که نوعا فاکت ها را ذهنی و بدون تفکیک سندی ارائه می دهید ،من تک تک اسناد آن شواهد تاریخی را از کتب تاریخی ارائه و ریفرنس کردم ،شما بجای تشکر و اذعان به اشتباه چه گفتید؟ گفتید :
“”اینها درمدینه بیکار بودند.اونی که نوشتیدمدینه دارای کشاورزی واقتصاد بود مختص به خودشون بودنه افرادی که از مکه گریخته بودند ودرمدینه سرگردان ودرمسجدزندگی میکردند.””.
(پایان نقل قول)
مومن این شد جواب؟! بعد وقتی من میگویم شما سخن مستند ندارید و سخن به حدس و گمان و جانبداری می زنید ناراحت می شوی،من برای شما تازه در یک گذر عبوری در تواریخ معتبر مثل ابن خلدون و طبری و کامل و غیر اینها ،چند فاکت نمونه آوردم که هم جغرافیای مدینه قبل و بعد از هجرت پیامبر را روایت می کرد ،و هم حاکی از این بود که بخش عمده ای از انصار که قبلا آنجا ساکن بودند و بخشی از مهاجران که بعدا از مکه به مدینه هجرت کردند و به پیامبر پیوستند ،به زراعت و تجارت مشغول بودند،شما تمام این فاکت های مستند و دارای ریفرنس را با یک جمله “مختص خودشون بوده” تمام کردی ،این شد تحلیل تاریخ یا انکار تاریخ؟ شما این را از کجا ی تاریخ استفاده می کنید؟ آری پیامبر پیمان مواخاه و برادری بین مهاجر و انصار برقرار کرد ،معنی این مواخاه این است که هر انصاری یک مهاجر را برادر خود دانست و با او شراکت در معیشت پیدا کرد ،همان که مورد تحسین قرآن هم واقع شد :
(وَ الَّذينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ في صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .الحشر/9)
ترجمه :””و براى كسانى است كه در اين سرا [سرزمين مدينه] و در سراى ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مىدارند، و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمىكنند و آنها را بر خود مقدّم مىدارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند؛ كسانى كه از بخل و حرص نفس خويش باز داشته شدهاند رستگارانند””.
از اینجا دیگر زندگی آنان مشترک بود چه در جنگ ها و چه در غیر جنگ ،پس این چه اختصاص بی دلیلی است که شما امکانات کشاورزی و تجاری و نظایر اینها را اختصاص به مدنی ها یا انصار داده اید؟این همان است که من عرض کردم ،شما تاریخ را با حدسیات خودتان توجیه می کنید ،زیرا چون معتقدید جنگ ها و برخوردهای صدر اسلام همه از یک جنس یعنی فقط غارت بوده است ،وقتی شواهد مستند بر خلاف نظریه خود می بینید اینطور آنرا توجیه بی منطق و دلیل می کنید.
نکته دیگر اینکه من گفتم شما مستند سخن بگویید ،یعنی هر غزوه یا سریه را مستند به عبارات کتب تاریخی نقل کنید ،نه آنکه با یک پیش زمینه قبلی همه جنگها و برخوردها را یک کاسه کنید.این سخن سخن نامربوط بود؟
سوما :گفته اید غزوه سویق مربوط به بعد از جنگ بدر بود،احسنت ،بسیار خوب پس اجمالا قبول دارید که بعد از هجرت پیامبر به مدینه ،و در حقیقت بتعبیر قرآن اخراج مکیان مسلمان از مکه و تاراج اموال آنان ،بین مسلمانان مدینه و کفار مکه که در حالت نه صلح نه جنگ بوده اند و معاهده صلحی بین آنان برقرار نبوده است ،تنش ها و در گیریها وجود داشته است ،شما می گویید غزوه سویق بعد از جنگ بدر بوده است ،اما توجه به بسترهای وقوع جنگ بدر و اینکه کفار مکه آمدند و قصد از بین بردن مسلمانان مدینه را داشتند نمی کنید،ظاهرا شما خود را بفراموشی میزنید که کفار و مشرکان قریش مسلمانان را اخراج کردند و اموال آنان را بالا کشیدند ،آنها هیچگاه پیامبر و مسلمانان را رها نمی کردند،همینطور می گویید کفار قریش هست و نیست شان را در جنگ بدر از دست دادند ،بله آنها شکست خوردند ،و آنها مهاجم بودند ،حال شما مرا به نگاه مکتبی و اعتقادی متهم می کنی ،فرقی ندارد شما هم از ابوسفیان و حرکات او جانبداری می کنی! و اینگونه حرکات ایذائی او مثل شبیخون زدن و آتش زدن مزارع مسلمین در مدینه را توجیه می کنی.من اما می خواهم بگویم برخوردها دو طرفی بوده است ،اینکه گفتم نوشته شما فاقد ارزش تاریخی است برای اینکه شما ادعاها و استنباط ها را بطور مستند و مشخص ذکر نمی کنید ،همینطور میگویی مسلمانان همیشه مهاجم و غارتگر بوده اند ،در حالیکه توجه نمی کنی که در حقیقت تهاجم از سوی کفار بوده است که ابتدا مسلمانان را از خانه و کاشانه خود اخراج کردند ،و بعد هم با توطئه ها و هماهنگی ها با یهود اطراف مدینه طی جنگهای بدر و احد و خندق و خصوصا خندق ،در صدد نابودی ریشه اسلام بودند.
من بتدریج در مورد برخوردهایی که با قبایل پیش آمد سخن خواهم گفت ،بقول شما آذری زبانها “بیر بیر” ،من این روش شما را گفتم فاقد ارزش تاریخی است که مطالبی را بطور چکی و کلکسیونی ذکر می کنی بدون اینکه برای آنها شاهد تاریخی بیاوری ،الان ببین واکنش شما در مورد فاکت هایی که ارائه شد چیست،شما گفتی مسلمانان در مدینه کاری جز جنگ و غارت نداشتند ،من گوشه ای از تاریخ را ورق زدم و نمونه ذکر کردم که خیر در مدینه زراعت و تجارت هم بوده است ،پاسخ شما چه بود؟ گفتی اینها مال مدینه ای ها بوده ! خوب گارداش عزیز ،بعد از هجرت که دیگر این تفکیک وجود نداشت ،اوس و خزرج و مهاجران همه در خدمت پیامبر بودند.
مورد عثمان و عبد الرحمن بن عوف هم از قبیل همان نمونه ها بود متاسفانه شما تجاهل می کنی ،آنجا تاریخ می گوید که عثمان و عبد الرحمان تاجرهای قهاری بودند از مکه تا مدینه ،و در مدینه هم که با پیامبر بودند به تجارت ادامه دادند ،مقصود این بود،حال شما بگو این کارها مال مدنی ها بوده است!
عزت زیاد
باور کنید در یک جامعه متمدن و آزاد آخوند و مسؤرل دوتا الاغ هم نمی کنند چون میدانند که چنین عرضه ایی را ندارند تا چه برسد به اداره مملکتی ! شما تمام گفته ها و نوشته های این /// را روی هم بریزد چه تو این سایت و چه در طول 1400 سال یک جو کار مثبت بنفع بشریت نیست ولی تا بخواهی خرابکاری و ترور و کشت و کشتار و تهدید …در قرآن هم همین موضوع است امان از یک آیه در مورد کار مفید و بیش از هزار آیه در مورد کشت و کشتار و تبعیض و ترور …!
سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
خسته نباشید! پیروزی بزرگی را درنمایشگاه برای شما آرزو میکنم!
هشت سالی که آقای خامنه ای همفکر خودش آقای احمدی نژاد را با تقلب درانتخابات و کودتای انتخاباتی برکشور تحمیل کرد اثرات جبران ناپذیزی برکشور گذاشته که خیلی از آنها را ما هنوزنمیدانیم. هشت سال دولت هرج ومرج و تاراج مادی، معنوی اجتماعی و سیاسی کشورنتایجی دارد که ما با خیلی از انها درحال حاضردست بگریبان هستیم و بقیه خود را کم کم و در طول دوران نشان خواهند داد.
اگرآقای خامنه ای در انتخابات دخالت نکرده بود وریاست جمهوری آن هشت سال دردست شخصی دانا، دلسوز ومسئول بود بسیاری از این فجایع که با آنها روبرو هستیم وخواهیم بود ایجاد نشده بودند یا جلوگیری شده بودند!
گزارشی ازسایت “رادیوفردا” درمورد وضعیت آب و محیط زیست که در زیرمیخوانید منجمله میگوید «در جنوب تهران ٣٦ سانتیمتر در سال زمين نشست میکند درحالیکه اگر سالی چهار ميليمتر نشست زمين در اتحاديه اروپا اتفاق بيفتد شرايط بحرانی اعلام میشود.»
بعد آقایان به پر قبایشان بر میخورد که چرا مشاور ارشد رئیس جمهور آقای اکبرترکان گفت :« ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قورمه سبزی در هیچ تکنولوژی صنعتی نسبت به جهان برتری نداریم.»!
گزارش رادیو فردا:
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
افت دو متری آب زيرزمينی در ٦٠ دشت ايران
روزنامه شهروند از قول محمد درويش، مديرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محيطزيست، نوشته است: «فاجعه درياچه اروميه وقتی رخ داد که ٣٠ سانتیمتر، سطح آب زيرزمينی در منطقه افت کرد. حالا با شرايطی روبهرو هستيم که سطح آب زيرزمينی ٦٠ دشت اصلی کشور، حدود ٢ متر افت کرده اما چون نمیبينيم، عمق فاجعه را درک نکردهايم.»
به گزارش روزنامه، محمد درويش طی سخنانی در «ميزگرد فرهنگ و آب: علوم اجتماعی، محيطزيست و صلح»ف گفته است: «بيش از ٩٠درصد اندوخته جانوری خودمان را از دست دادهايم» و «در جنوب تهران ٣٦ سانتیمتر در سال زمين نشست میکند درحالیکه اگر سالی چهار ميليمتر نشست زمين در اتحاديه اروپا اتفاق بيفتد شرايط بحرانی اعلام میشود.»
اين روزنامه نوشته است: «مطرح شدن اين صحبتها در روزهايی که همه از بحران میگويند و از روزهايی حکايت میکنند که نيمی از ايران به دليل بيابانی شدن و خشکسالی خالی از سکنه خواهد شد، آيندهای خشک و بيابانی برای ايران را ترسيم کرد. آيندهای که بسياری آن را فاجعه میدانند.»
روزنامه شهروند همچنين از قول مديرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محيطزيست، نوشته است: «الان در شرايطی اينجا نشستهايم که بر اساس اعلام بنياد سازمان زمينشناسی کشور و مطالعات رسوبشناسی اتفاقاتی افتاده که در طول ٤٠٠هزار سال گذشته نظير نداشته است. نظير نداشته که همزمان شاهد عقبنشينی يک کيلومتری تالاب گميشان در سواحل خزر باشيم. عمق متوسط تالاب انزلی، در جايی که هر سال بيش از ٢هزار مترمکعب بارش دارد، از ١٤ متر به يک متر برسد. گاوخونی، بختگان، مهرلو، ارژن و … خشک شود. هامونهای سهگانه را از دست بدهيم.
جازموريان به يک چشمه توليد گرد و خاک تبديل شود. ٣٠درصد زاگرس خشک شده و بيش از ١٨ميليون بلوط خشک شده باشد.»
محمد درويش با اشاره به اينکه بیسابقه است که سطح سفرههای آب زيرزمينی در ٦٠ دشت اصلی ايران بيش از دو متر سقوط کند، گفته است: «اين سقوط در شرايطی اتفاق افتاده است که فاجعه درياچه اروميه به دليل افت سطح آب به ميزان ٣٠سانتیمتر رخ داده است. اين افت ٣٠ سانتیمتری سطح آب زيرزمينی باعث شد ما يک پهنه نيمميليون هکتاری را از دست بدهيم که از آن بهعنوان يکی از بزرگترين رخدادهای بيابانزايی قرن ياد میشود. پس چگونه است که در ٦٠ دشت اصلی ايران به ميزان ١٠٠ميليون هکتار سطح آب زيرزمينی دو متر افت میکند. با اين اتفاق درياچههايی به مراتب بزرگتر از اروميه را از دست دادهايم و چون نمیبينيم متوجه خطر نيستيم. اين شرايط امروز جامعه است، بسيار بحرانی و تاريخی.»
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
http://www.radiofarda.com/content/f3-iran-newspapers-review-sunday/26694531.html
ﺗﺮﻛﻤﻨﭽﺎﻱ اﺗﻤﻲ ” ﻣﺎ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﺻﺤﻨﻪ ﺁﺧﺮ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﻭﺭ ﻣﻆﻔﺮاﻟﺪﻳﻦ ﺷﺎه و اﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ اﻱ ﻗﺒﻠﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﻬﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻦ
ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﺎﺭاﺣﺘﻢ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ” ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ اﺯ ﺩﻳﺪﻥ ﺧﻔﺖ ‘ﺧﺎﺭﻱ ‘ﺑﻲﭼﺎﺭﮔﻲ ‘و ﺫﻟﺖ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﻣﻐﺮﻭﺭ ‘ ﺧﻮﺩﺑﺰﺭﮔﺒﻴﻦ ‘ ﺭﻭاﻧﻲ ‘ﻋﻘﺪﻩاﻱ ‘ﻃﻤﻌﻜﺎﺭ ‘” ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﻛﻪ ﺳﻲ و ﺷﺶ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﺫﻟﻴﻞ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﻠﺘﺶ ﺁﻗﺎﻳﻲ ﻛﺮﺩ و اﻳﻦ ﺭا ﻣﻮﻫﺒﺘﻲ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪا ﺩاﻧﺴﺖ و اﻳﻦ ﻃﺮﻳﻘﻪ ﻛﺜﻴﻒ ﺭا ﺑﻪ ﻧﺴﻞ ﺑﻌﺪﻱ ﻳﺎﺩ ﺩاﺩ ‘ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﻨﮕﺮ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺩﻳﻨﻲ و ﻧﺎﻡ ﺧﺪا و ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ و ﺣﺠﺖ ﺷﺮﻋﻲ و اﺣﺴﺎﺱ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻫﺮ ﺭﺫﻳﻠﺘﻲ ﺭا ااﻧﺠﺎﻡ ﺩاﺩ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺮﺗﺮ اﺯ ﻫﺮ ﻣﺘﺨﺼﺺ و ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪ ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﻪاﻱ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩ و ﭘﺎﺳﺨﮕﻮ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ ‘ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﺪا ‘ ﻛﻪ اﻭ ﻫﻢ ﺳﺎﻛﺖ اﺳﺖ و ﻣﺰاﺣﻢ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ . ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﻛﺸﻮﺭﺷﺎﻥ و ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻓﺎﺗﺤﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻣﻐﻠﻮﺑﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ اﺯ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ بين ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻗﺎﻳﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ و اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ اﻳﻦ ﻓﻼﻛﺖ و ﻓﻘﺮ و ﻧﻔﺎﻗﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺟﺎﺭﻳﺴﺖ را ﮔﺮﺩﻥ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﻧﺪ ‘ و ﺑﻪ ﻛﻠﻲ ﻣﻨﻜﺮ ﻧﻘﺶ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻓﺠﺎﻳﻌﻨﺪ
ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ‘ ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ اﻣﻴﺪﻱ ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ و ﺗﺮﺣﻢ ﻏﺮﺏ ﻧﺪاﺷﺖ ‘ اﻭ و ﻳﺎﺭاﻧﺶ ﻏﺮﺏ ﺭا ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ‘ و ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻛﺸﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻭ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﭼﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺶ ﻣﻴﭙﻨﺪاﺭﺩ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻆﺮ ﻣﻴﺪاﻧﺪ’ ﺟﺎﻳﻲ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﻛﻢ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﻏﻴﺒﻲ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﻴﺸﻮﺩ و اﺯ ﻓﻮاﻳﺪ ﺧﻔﻴﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻴﺮاﻧﺪ و ﺑﺎ ﻣﺸﺎﻭﺭاﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﻧﻘﺪﻱ و ﺟﻌﻔﺮﻱ و ﺻﻔﻮﻱ ﺗﺒﺎﺩﻝ ﻧﻆﺮ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻲﺁﻭﺭد ” ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺳﻌﻲ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ اﻭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﻦ اﻣﻜﺎﻧﺎﺕ و اﻫﺪاﻑ ﺗﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﮔﻮﺵ اﻳﻦ ﺭﻫﺒﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﺩا “‘”‘””‘”””””””””””””” ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺑﺪﻩﻛﺎﺭ ﻧﺒﻮﺩ
ﻏﺮﺏ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺎﺯﻱ ﺭا ﺁﻏﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻃﺮﻑ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻜﺘﺐ ﺷﻬﺎﺩﺕ و ﺧﻮﺩ ﺯﻧﻲ ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ‘ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺘﺨﺼﺼﻴﻨﻲ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ اﺣﺎﺩﻳﺚ ﻣﺎ ﺭا اﺯ ﺑﺤﺮﻧﺪ و ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ و ﺁﻧﻬﺎ اﺯ اﻳﻦ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﻫﺒﺮ ﺑﺰﺭﮒ اﻳﺮاﻥ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺸﺎﻭﺭاﻥ و ﻣﺘﺨﺼﺼﺎﻥ ﺭا ﻳﺎ ﻓﺮاﺭﻱ ﺩاﺩﻩ و ﻳﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪاﻥ و ﻳﺎ ﺑﻪ ﺩﻳﺎﺭ ﺑﺎﻗﻲ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ‘ ﻏﺮﺑﻴﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺳﺮاﻥ ﻣﺎ ﺯﻳﺮ ﭼﻪ ﻓﺸﺎﺭﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺩاﺭﻭﻱ ﺁﺭاﻡ ﺑﺨﺸﺸﺎﻥ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺗﺴﻜﻴﻦ ﻣﻴﺪﻫﺪ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻘﺼﻴﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺧﺪا ﺑﻴﻨﺪاﺯﻧﺪ (ﻣﺎ ﺑﻪ ﻧﻴﻴﺖ ﺣﻖ و اﺳﻼﻡ اﻳﻦ ﺭاﻩ ﺭا ﺭﻓﺘﻴﻢ و ﺩﺭ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭا ﺑﺮﻣﻴﮕﺬﻳﻨﻴﻢ) ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩﻋﺎﻫﺎ و ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻱ ﻳﻚ ﻃﺮﻓﻪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺪا ﺩاﺭﻧﺪ اﺷﺎﺭﻩاﻱ ﺑﻪ ﺑﻴﻜﻔﺎﻳﺘﻲ ‘ ﻏﺮﻭﺭ و ﺧﻮﺩﺑﺰﺭﮔﺒﻴﻨﻲ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ” ﻣﮕﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﭼﻴﺰﻱ اﻣﻜﺎﻥ ﺩاﺭﺩ
ﻭﻟﻲ ﻏﺮﺏ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺭاﺣﺘﻲ ﺩﺳﺖ اﺯ ﺳﺮ ﻛﭽﻠﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺩاﺷﺖ ‘ اﻭﻝ ﺑﻬﺸﺘﻲ ﺑﺮاﻱ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ اﻓﺮاﻃﻲ ﺩﺭ ﻋﺮاﻕ و ﺳﻮﺭﻳﻪ ﺑﻪ ناﻡ ﺩاﻋﺶ ﺩﺳﺖ و ﭘﺎ ﻛﺮﺩ ‘اﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺜﻞ اﺳﻔﻨﺞ ﺗﻤﺎﻡ اﻓﺮاﻃﻲﻫﺎﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺭا ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺧﻂﺮﻱ ﺑﺮاﻱ ﺛﺒﺎﺕ اﺭﻭﭘﺎ اﻳﺠﺎﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﺭا ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻨﻂﻘﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺩ ﺟﻤﻊ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘و اﺭﻭﭘﺎ اﺯ ﺷﺮ اﻳﻦ اﻓﺮاﺩ ﺧﻼﺹ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ اﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﺑﺮﻭﻳﻲ اﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺩﺧﺎﻟﺘﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻴﺢ اﻓﻜﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﮔﺮ ﺑﻪ اﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﺭاﻩ ﻧﺠﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻴﻨﮕﺮﻧﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻴﭻ ﻋﺠﻠﻪاﻱ ﻧﺪاﺭﻧﺪ و ﮔﺎﻣﺎﺱ ﮔﺎﻣﺎﺱ ﭼﻨﺎﻥ ﻋﺮﺻﻪ ﺭا ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺗﻨﮓ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻵﺧﺮﻩ ﻗﻴﺎﻣﻲ ﺑﺎﻭﺭﻧﻜﺮﺩﻧﻲ ﭘﺎ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ‘ اﺯ ﺩﻣﺎﻍ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ اﺳﺮاﻳﻴﻠﻲ ﺧﻮﻧﻲ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺭﻳﺨﺖ ‘ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻫﻤﻮﻃﻦ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺑﺮاﻧﺪاﺯﻱ ﻛﺸﺘﻪ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺷﺪ ‘ ﺩاﻣﻨﻪ ﻓﻘﺮ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﭘﺨﺶ ﺁﺑﮕﻮﺷﺖ ﺑﻮﺯﺑﺎﺵ (اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﻮﺷﺖ) و اﺷﻜﻨﻪ ﻛﻪ اﻣﺎﻡ ﺟﻤﻌﻪ ﺗﻬﺮاﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﺩاﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻛﻮﭼﻪﻫﺎ و ﻣﻴﺎﺩﻳﻦ ﺷﻮﺩ ‘
ﺁﻧﻬﺎ ﺳﭙﺲ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ اﻫﻞ ﺳﻨﺖ ‘ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﮔﺮ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮاﻱ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺩاﺩﻥ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ﺭا ﻣﺴﻠﺢ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﻛﻤﻜﻬﺎﻱ ﻣﺎﻟﻲ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻱ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺳﺮاﺯﻳﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ
ﻗﻴﺎﻣﺘﻲ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻭاﻗﻌﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺭﻧﮓ ﺑﺒﺎﺯﺩ ‘ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﻌﻲ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ اﻳﻦ ﺳﻨﺎﺭﻳﻮﻱ ﻏﺮﺑﻲ ﺭا ﺧﻨﺜﻲ ﻛﻨﺪ ﻳﻚ ﺁﺷﺘﻲ ﻣﻠﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﻧﻆﺎﻡ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻘﺒﻮﻟﻴﻴﺘﻲ ﺩاﺭﻧﺪ ﭘﺎ ﺑﮕﻴﺮﺩ ‘ ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺧﻮﺩ و ﭘﻴﻤﺎﻥﺷﻜﻨﻲ ﺭﻫﺒﺮاﻥ و ﻣﺮﺩﻡ اﻋﺘﺮاﻑ ﺩاﺭﻧﺪ
ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺁﻳﺎﺕ اﻋﻆﻢ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ ‘ ﺻﺎﻧﻌﻲ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩ و اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺵ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮاﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﻳﻚ ﺑﻬﺎﻳﻲ ﻣﺤﺘﺮﻣﺘﺮ اﺯ ﻳﻚ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ اﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﭼﺮا ﻛﻪ’ ﻣﺒﺎﺩا اﻗﻠﻴﺘﻬﺎ اﺣﺴﺎﺱ ﻇﻠﻢ ﻛﻨﻨﺪ ‘ اﻳﻦ اﺳﻼﻣﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ و ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺘﻌﻬﺪ اﺳﺖ’ اﻳﻦ اﺳﺖ ﺁﻥ ﺯﺑﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺴﻴﺢ ﭘﻴﺎﻣﺶ ﺭا ﺑﺎ ﺁﻥ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﺮﺩ ‘اﺯ ﮔﺎﻧﺪﻱ ﻣﺒﺎﺭﺯﻱ ﺳﺎﺧﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻲ و ﻣﻌﺮﻓﺘﺶ ﻣﻌﺘﺮﻑ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘
ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺮﺩﻥ ﻛﺸﻲ و اﺩﻋﺎﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺳﺮ و ﺗﻪ و ﻏﺮﻭﺭ ﻛﻮﺭ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ اﺳﻼﻡ ﺣﺎﻛﻢ اﺳﺖ ‘ﻗﺒﻞ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻭاﻗﻌﻲ ﺭا ﺟﺬﺏ ﻛﻨﺪ ‘ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻠﺒﺎﻥ و ﺟﺎﻫﻼﻥ و ﻣﻨﻔﻌﺖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ و ﺑﻴﻤﺎﺭاﻥ ﺭﻭاﻧﻲ ﺭا ﺟﺬﺏ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻛﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ‘ اﺯ ﺛﺮﻭﺕ و ﻗﺪﺭﺕ و اﺣﺘﺮاﻡ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻗﺸﺮﻱ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ ‘و ﺟﻮاﺯ ﺁﻥ ﺭا ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻨﻲ ﺻﺎﺩﺭ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻨﻲ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ‘ﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ اﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﺧﻂﺮ اﺳﺖ و ﻣﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩاﺭﻳﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﻛﺮﺩﮔﻲ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ” ﻣﻦ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ اوو ﮔﻔﺘﻢ اﺯ ﺟﺎﻥ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻲ ‘ ﭼﺮا ﻇﻠﻢ ﻣﻴﻜﻨﻲ و ﺑﺎﺯاﺭﻫﺎﻱ اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺧﻮﺩ ﻗﺒﻀﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻱ ‘ﭼﺮا ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻤﺐ اﺗﻢ ﺩاﺭﻱ و ﻣﺎ ﺭا ﺣﺘﻲ اﺯ اﻧﺮﮊﻱ اﺗﻤﻲ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ‘ﺑﺒﻴﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﺗﺎﻥ اﻧﻘﻼﺑﻲ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺪاﻟﺖ و اﻳﻦ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺎﻛﻤﻨﺪ اﺩﻋﺎ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺻﺎﻟﺤﺘﺮﻳﻦ ‘ﻋﺎﻟﻤﺘﺮﻳﻦ و اﺻﻠﺢﺗﺮﻳﻦ اﻓﺮاﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻴﻨﺪاﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻛﺸﻮﺭﺕ و ﺑﻪ ماا ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﻲ و ﺷﺶ ﺳﺎﻝ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﺳﻼﻣﻲ ﭼﻪ ﮔﻠﻲ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺘﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﻢ ﻫﻤﻮﻃﻦ و ﻫﻤﻜﻴﺸﻴﺪ ﺯﺩﻩاﻳﺪ ‘ ﺁﻳﺎ ﻋﺪاﻟﺖ اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﺭا ﺗﻮﺻﻌﻪ ﺩاﺩﻳﺪ ‘ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﻛﺮﺩﻳﺪ ‘ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ اﻓﺰﻭﺩﻳﺪ و ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ اﻟﻔﺖ اﻓﻜﻨﺪﻳﺪ ﻳﺎ ﻋﺪﻩاﻱ ﺟﻮاﻥ ﺑﻲﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﺎﺩاﻥ ﻗﺪﺭﺕﻃﻠﺐ ﺭا ﺑﺮ ﮔﺮﺩه ﺁﻧﻬﺎ ﺳﻮاﺭ ﻛﺮﺩﻳﺪ و ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﺎﺯ ﮔﺬاﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ اﺯ اﺳﺘﺎﺩاﻥ ﺩاﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﺎ ﻧﺨﺒﻪﻫﺎﻱ ﻛﻨﻜﻮﺭﺗﺎﻥ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ اﻣﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ و ﻓﺮار ﺭا ﺑﺮ ﻗﺮاﺭ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺩﻫﻨﺪ و ﺁﻭاﺭﻩ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺷﻮﻧﺪ
ﻧﻪ ﺑﺮاﺩﺭﺟﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺣﻢ ﻛﺮﺩﻳﺪ و ﻧﻪ ﺣﺘﻲ اﺯ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻨﻲﻳﺘﺎﻥ ﭼﻮﻥ ﻣﻨﺘﻆﺮﻱ و اﻣﺜﺎﻝ او ﮔﺬﺷﺘﻴﺪ. ﺩﻫﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﻱ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﺑﻪ ﺩﻳﻦ ﺧﺪا ﺑﺴﺘﻴﺪ و ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻨﻲ ﺭا هم ﻣﻨﺤﺮﻑ و ﻳﺎ ﺳﺎﺩﻩﻟﻮﺡ ﺧﻮاﻧﺪﻳﺪ ‘ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪﻫﺎ ﺭا ﺁﺯاﺩ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻇﻠﻤﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻣﺘﺎﻥ اﺯ ﺁﻥ ﻣﻂﻠﻌﻨﺪ ﻧﻮﻙ ﻛﻮﻫﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﺯ ﺯﻳﺮ ﺁﺏ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺯﺩﻩ اﺳﺖ ‘ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﻓﻘﻄ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﺘﺎﻥ اﺟﺎﺯﻩ ﺭاﻫﭙﻴﻤﺎﻳﻲ ﺑﺪﻫﻴﺪ و اﻣﻨﻴﻴﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻨﻔﻮﺭ ﻣﺮﺩﻣﻴﺪ ” ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﺎﻳﻞ اﺗﻤﻲ ﻫﻢ ﻣﺎ ﺭا ﺧﺮ ﺣﺴﺎﺏ ﻛﺮﺩﻳﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻊ ﺷﻤﺎ ‘ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺭا ﺧﺮ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﻛﺎﺭ ﻣﺎ ﺭا ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺁﺳﺎﻧﺘﺮ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﭘﻮﺗﻴﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﭘﻲ ﺑﺮﺩ و ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺷﻐﺎﻟﻬﺎﻱ اﺗﻤﻴﺶ ﺭا ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﻭ ﻛﺮﺩ ‘
ﻣﺎ ﻧﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﻲ از ﻃﺮﻑ ﺧﺪا ﺩاﺭﻳﻢ و ﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺳﻴﺪ و ﻳﺎ ﭘﺴﺮ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻭﻟﻲ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻳﻚ ﻛﺸﻮﺭ ﺟﻮاﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ اﻭﻟﻴﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻆﺎﻣﻲ اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ و ﻋﻠﻤﻲ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ‘ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻱ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻘﻞ ﻳﻚ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﺭا نداﺷﺖ ‘ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ و ﺁﺯاﺩﻱﻫﺎﻱ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻫﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﺟﻮاﻧﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﺳﺮﺁﻣﺪﻳﻢ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻣﻜﺎﻧﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺩاﺭﻳﻢ ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻣﻌﺮﻓﺘﺘﺮﻳﻢ ‘ﺷﻤﺎ ﻋﺪاﻟﺖ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ اﺯ ﺭﻭﻱ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺑﺸﻨﺎﺳﻴﺪ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻴﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪﻱ ﺩﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩ ﻛﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﻴﺎﻓﺮﻳﻨﻴﺪ ﻣﺎ اﻳﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺭا اﺩاﻣﻪ ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﺩاﺩ ‘ ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ اﻳﻦ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻱ ﺗﻮ ﺧﺎﻟﻲ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﻮﻳﺪ و ﺩﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺯﻭﺭ ﺑﺰﻧﻴﺪ ‘ ﺣﺎﻝ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻲ ﺑﺮاﻳﺖ ﺑﺎﺯ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﺗﻮ ﺭا ﭘﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰ ﺩﺭ ﮔﺰاﺭﺷﻲ ﻛﻪ ﺟﺎﺳﻮﺳﺎﻥ ﺭﻭاﻧﺸﻨﺎﺱ ﻣﺎ اﺯ اﻳﺮاﻥ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻧﻜﺘﻪ ﺟﺎﻟﺐ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻧﻘﻂﻪ ﺿﻌﻒ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺩاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﮔﺰاﺭﺵ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ اﺯ ﺑﻘﺎﻝ و ﭼﻘﺎﻝ و ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ و ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﻛﺎﺭﮔﺮ و ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ و ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻧﺪ و ﺷﻤﺎ ﻛﻠﻤﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻢ ﺭا ﻫﻢ اﺯ اﻳﺸﺎﻥ ﻧﻤﻴﺸﻨﻮﻳﺪ ﻳﻜﻲ اﺯ اﻧﻬﺎ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻛﻪ در ﺟﻤﻌﻲ ﺷﻌﺮﻱ اﺯ ﺣﺎﻓﻆ ﺧﻮاﻧﺪﻩ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺑﻪ ﺑﻪ و ﭼﻪ ﭼﻪ ﺷﻨﻮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻌﺮ ﺭا ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻩ و ﺟﺮاﺕ ﭘﺮﺳﻴﺪن ﺭا ﻫﻢ ﻧﺪاﺷﺘﻪ
ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﺎﻥ ﺑﺮﻭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﻜﺶ ” ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ اﻳﺮاﻧﻲﻫﺎ ﺧﺪا ﺧﺮﺵ ﺭﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻛﻪ ﺑﻬﺶ ﺷﺎﺥ ﻧﺪاﺩ
ﻣﻦ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﺮﺩﻡ و اﺯ ﺧﺪا ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
با درود به نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : وبا سلام به جناب سید مرتضی : سید جان میبینم که برده داری مدرن را در آسیای جنوب شرقی را به ما گوش زد کرده اید از نظر من بر آن ها حرجی نیست چون تابع اسلام ناب محمدی نیستند!! ولی این حکومت و شما روحانیون که مدام از اسلام دم میزنید واز رها بخشی دین حنیف داد سخن میدهید !! به خبری که در تاب ناک آمده بود یعنی بغل گوش خودمان چرا خوب توجه نمیکنید و دیگر کشور ها را برای ما مثال میزنید؟؟ خطوط زیر نشاندهنده درد درون اکثر مردمی هست که با گوشت و پوست خود هر روز آن را لمس میکنند( کمبود ها) و میبینند از ما بهتران را که چه سان زندگی میکنند!! و متاسفانه اکثر قریب به اتفاق سران حکومت هم به نوعی به جرگه این از ما بهتران پیوسته اند ! شما به من بفرمایید چند مرجع تقلید ساده زیست هستند ؟؟ تا ما به دست بوسی ایشان برویم (اگر بگذارند) در این مملکت انقلاب شد که تفاوت های معیشتی کم شود ولی کو؟ تازه اگر هم به حکومت اعتراضی شد آقای خمنینی گفتند ما برای اسلام قیام کرده ایم نه برای دنیا داری چون آب و برق و اتوبوس که درست شد این مقام خلیفه الله را چه طور به ما تفویض نمودند؟؟ مگر ایشان مدام به طاغوت و طاغوتیان اشاره نمیکردند؟ و شما روحانیت مدام از حرف های ایشان در منابر و اجتماعات سخن نمیگفتید پس چه شد مبالغی که در زیر ذکر میشود را جمع انبوهی از مردم حتی به خواب هم نمیبینند!! بعد شما دم از برده داری آسیای جنوب شرقی میزنید؟؟ و بقل گوش خود را نمیبینید ؟؟ تازه جمعی نادان هم به شما متمسک شده اند و مردم را تهدید به چه و چه میکنند مثل آن بسیجی و میر و مصلح که دیگر وی را مصلح نمیدانم به جهت کذب هایی که میگوید!! خطوط زیر که در تابناک آمده بود مشتی از خروار است که به دنیای ما چنگ زده و از آخرت هم ما را باز میدارد . با حترام
.این روزها برای خانواده های ثروتمند، حداقل مبلغ خرید یک جهیزیه کامل بیش از 300 میلیون تومان هزینه در بر دارد. یعنی حدود 30 میلیون تومان دستمزد بنده می شود.
کد خبر: ۴۵۰۰۸۶
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۳ – ۱۶:۳۸ – 17 November 2014
این روزها برای خانواده های ثروتمند، حداقل مبلغ خرید یک جهیزیه کامل بیش از 300 میلیون تومان هزینه در بر دارد. یعنی حدود 30 میلیون تومان دستمزد بنده می شود.
به گزارش کاسب نیوز؛ هر از چند گاهی فردی با ابتکار جدیدی، شغلی نو را ایجاد کرده و بعد از مدتی شاهد آن هستیم که افراد دیگری نیز با پیروی از وی و مناسب دیدن آن شغل، همکار او می شوند.
بدین ترتیب شغل جدیدی به وجود آمده و رواج می یابد. البته در صورتی که کسب درآمد در آن شغل سهل و آسان باشد، به سرعت انتشار می یابد.
بررسی های انجام شده توسط خبرنگار کاسب نیوز نشان می دهد که اخیرا در مناطق اعیان نشین شمال تهران شغل جدیدی به وجود آمده که به آن می گویند: “مسئول خرید جهیزیه”.
در واقع خانواده های ثروتمند که بیشترشان مشغله های روزمره زیادی در زندگی دارند، با این فرد توافق می کنند که جهیزیه دختر دم بختشان را خریداری کند.
دستمزد “مسئول خرید جهیزیه” 10 درصد از کل مبلغ خرید جهیزیه است. البته او همچنین وظیفه دارد بعد از خرید، جهیزیه را در منزل دختر خانواده، بچیند. در واقع طراحی دکور و چینش وسایل منزل نیز جزو وظایف وی به شمار می رود.
خبرنگار کاسب نیوز در گفتگو با یک “مسئول خرید جهیزیه” در مورد مبلغ خرید جهیزیه پرسید، که او پاسخ داد: مبلغ خاص و تعیین شده ای نیست بلکه توافقی است. یعنی آن خانواده وسایل مورد نیاز را اعلام می کنند و بنده لیست قیمت کامل را ارائه می دهم و بعد هر کدام را که زیاد است و یا نمی خواهند را خط می زنم و ما بقی را خریداری می کنم.
وی در ادامه درباره دستمزد خودش گفت: این روزها برای خانواده های ثروتمند، حداقل مبلغ خرید یک جهیزیه کامل بیش از 300 میلیون تومان هزینه در بر دارد. یعنی حدود 30 میلیون تومان دستمزد بنده می شود.
مهرداد جان گرامی
با سلام
آقا ما حالا یکبار نقش شما را بازی کردیم و یک خبر از بی بی سی کپی کردیم،واقعا جای شما را تنگ کردیم؟!(شوخی بود).
آقا مهرداد! من غرض خاصی نداشتم و برایم شرق و غرب عالم فرقی ندارد ،خواستم بگویم کسانی که در این سایت به اسیرگیری و برده داری متداول در جنگهای قدیم که مربوط به صدها سال قبل در همه نقاط عالم بوده است گیر می دهند ،توجه کنند که ب وجود الغاء برده داری در اعصار اخیر مشاهده می کنیم برده داری تاویلی یا بگو برده داری نوین بر وزان استعمار و استحمار جدید (نئو کلو نیالیسم) هنوز در جهان وجود دارد ،این خبر که خبر رسانه های داخل نبود ،این خبر بنگاه معتبر خبری جهان یعنی بی بی سی پرشین دات کام بود ،و من فقط در خبر رسانی بر جناب مهرداد گرامی پیشی گرفتم! چشم آقا مهرداد دیگر در حوزه کاری جنابعالی وارد نمی شوم!(شوخی دوستانه بود زیادی جدی نگیرید)
با عرض سلام خدمت سید مرتضی عزیز: سید حان اولا هیچ کس در این سایت قادر نیست که جای دیگری را تنگ کند!! ثانیا باز برای چندمین بار خدمت آن بزرگوار عرض میکنم که کوروش کبیرهزار وصد سال قبل از دین حنیف اسلام برده داری را کاملا منسوخ کرده بود ودر ایران به هیچ عنوان برده داری متداول نبود انواع طبقات اجتماعی بودند! ولی برده داری به هیچ وجه!! ولی اعراب وحشی (صدر اسلام را میگویم نه الان را) این رسم نابود شده را دوباره زنده کردند!! ثالثا من از شما تقاضا کردم که اسامی چند مرجع تقلید را که واقعا ساده زیست هستند . را اعلام نمایید تا به دست بوسی ایشان نائل شویم!!
جناب مهرداد گرامی
با سلام
با پوزش از تاخیر در جواب بجهت مشغله ها
قبلا هم گفته ام ،شاکله تفکر و گفتارهای شما سیاسی است ،ما اگر اینجا یک قضیه ریاضی مثل دو ضربدر دو می شود چهار را هم اگر عنوان کنیم ،شما چند تا لازمه سیاسی برای آن ذکر می کنید!(حالا این شوخی بود).
اما دوست من ،بحث من در مورد ساده زیستی یا عدم ساده زیستی مراجع یا غیر مراجع نبود ،آن بخودشان مربوط است ،من مسوول دیگران نیستم ،از خودشان بپرسید.
اما در مورد آن خبر توضیح دادم که فقط جای خالی شما را پر کردم و خبری از بی بی سی در بیان شکل های جدید برده داری در قرن بیستم نقل کردم ،و غرضم هم این نبود که ایران را مدح کنم و غیر ایران را مذمت ،بقول معروف اثبات شیء نافی ماعدا نیست.پس زیاد مته بخشخاش نگذارید وبحث را سیاسی نکنید که من حوصله بحث سیاسی ندارم.
در مورد الغاء برده داری از سوی کورش کبیر ،آری این عمل نیکویی بوده است و ما هم کورش را مدح می کنیم ،اما شما بفرمایید چقدر این اعلام کورش مورد عمل واقع شد؟ چه در ایران و چه در غیر ایران ،شما دقت کنید که بحث های گذشته ما در باب تاریخ برده داری ،مربوط است به تاریخچه جهانی ایران ،نه خصوص ایران،اینرا دقت کنید و بعد مستند بگویید که آیا کورش اسیر گیری ناشی از جنگ را هم الغاء کرده بود (سند این ادعا چیست؟)
و نکته دیگر اینکه آیا بعد از کورش کبیر ،در اعصار پیش از اسلام چه در ایران و چه در سراسر جهان برده داری و خصوصا برده داری ناشی از اسیر گیری در جنگ الغاء شده بود (سند چیست؟)
گفتید اسلام برده و اسیر گیری در جنگ را ابقاء کرد ،دوست من شما ظاهرا خوب بحث های مرا نمی خوانید ،من که بیان کردم و از سخن مرحوم علامه شاهد آوردم که اسلام دو سبب مهم برده داری را همان ابتدای ملغی کرد ،و تنها برده گیری ناشی از اسارت در جنگ را که امری رایج و مرسوم همه دنیا بوده است روی لابدیت امضاء کرد ،اما توضیح دادم که سان ادله شرعی لسان امضاء موقت ،و تعیین راههایی در جهت آزادی اسیران جنگ ارائه کرد ،مثل تشویق بر خرید و آزاد کردن بندگان ،اینکه آزادی بندگان را کفاره برخی کارها قرار داد ،اینکه قرار داد مکاتبه که متضمن زمینه سازی آزادی بندگان است را جعل کرد (عبد مکاتب) ،و سفارش به خوشرفتاری و تعلیم و تربیت اسلامی ، و موارد دیگر ،من توضیح دادم که از مجموع اینها و از طرز بیان شارع استفاده می شود که مساله امضاء اسیر گیری در جنگ مساله ای موقت بوده است،در واقع یک اهرم باز دارنده ،بوده است در برابر دشمنانی که اگر شما اقدام بازدارنده متقابل نمی کردید او اینکار را می کرد.
وگرنه اگر برده گرفتن در نزد اسلام قبح ذاتی نداشت ،چرا از همان ابتدا دو سبب دیگر برده گیری ،یعنی زورگیری و آدم ربائی ،و برده داری ناشی از پدر سالاری و مرد سالاری را ،تقبیح و ملغی کرد؟ از اینجا معلوم می شود که آن مورد مقطعی بوده است،و امروزه که بشر با رشد عقلی به این رسیده است که کنوانسیون هایی در مورد جنگ و مقرررات جنگ داشته باشد ،دیگر موضوع استرقاق و برده گیری ناشی از اسیر گیری در جنگ ،سالبه به انتفاء موضوع است.حال شما مختارید این مطب را بپذیرید یا نپذیرید،اما دوست عزیز اینگونه بی انصافی نکنید ،و چیزی را که امری رایج بین اقوام و ملل و تمدن های قدیم بوده است ،از یونان و مصر و چین و روم و غیر اینها ،تعبیر نکنید که اسلام “احیاء” کرد،احیاء در جایی تعبیر می شود که سنتی کلا منتفی و ملغا شود ،بعد شخص یا گروهی بیایند آنرا دوباره راه بیندازند،لطفا در تعبیراتتان دقت کنید و انگیزه های سیاسی را در ارزیابی ها دخالت ندهید.
با احترام
ملیحه خانم السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
در دنیای پلیسهای جهان اصطلاحی هست بنام پلیس خوب و پلیس بد.
وقتی با مظنونی یا مجرمی می خواهند برخورد کنند هردو نمونه پلیس یعنی یکی نقش بیرحم و خشن وتنومند و دیگری نقش پلیس مهربان و فهمیده را بازی می کند ولی هدف هر دو یکی می باشد:بازجویی و گرفتن اعتراف.
شما و بسیجی هردو یکی هستید با دو نقش بظاهر متفاوت .
شما مثلا از اوضاع مملکت با اطلاعید و بسیجی بی اطلاع.
فکر می کنی بچه خر می کنی همشیره.وقت ما را تلف می کنی دیگر لایق و لازم نمی دانم چیزی بنویسم.
اه اه اه جقدر جلبک اینجاست
سلام مزخرفترین حرفی بود که از در پیام ملیحه دیدم تماما متضاد و هرکدام دیگری را نقض می کردند
اقای نوری زاد سلام
من سخنی با ان بسیجی دارم که در سایت شما پیغام گذاشته و در لابلای سخنانش این جماعت شاکی را از جمع شدن بسیجیان ترسانده ….اینک روی سخنم با ان بسیجی وتمام بسیجیان و فداییان نظام است امیدوارم حداقل یکی از اینان جواب من را بدهد تا حداقل بنده حقیر قانع شوم
بسیجی یا بسیجیان عزیز سلام امیدوارم حال همه شماخوب باشد ارزوی سلامتی برای شما و رهبر عزیزتان دارم …من بعنوان فردی ایرانی دارم برای شما عزیزان پیفامی میگذارم اگر بنده در سایت اقای نوری زاد هستم علتش اینست که جایی هست که بتوانم افتضاحاتی که دارد در این مملکت اسلامی رخ میدهد را به گلایه بگذارم
عزیزان هموطن من نه مخالف رهبری هستم و نه نظام جمهوری اسلامی و نه امام راحل
اما اقای نوری زاد را هم چه ان موقع که در کیهان مطلب مینوشت وچه الان دوست دارم
و مخالف اشخاصی که به ایران تعرض میکنند هم هستم
مانند رجوی حرامزاده که منافق است
با کارهای امریکا هم مخالفم که هم به سلام ما علیک میگوید و هم با اسراییل چاق سلامتی میکند
او دو دوزه بازی میکند
در بین دوستانم به هیچکس نمیگذارم به اقا یا امام توهین کنند خدا را شاهد میگیرم هردو را دوست دارم
بارها وبارها دیدم وخدا را شاهد میگیرم هرکس به اقا توهین کرد چوبش را خورد
مخصوصا اینکه همه تاکید میکنم همه اشخاصی که دست اقا را مسخره کردند دست خودشان معیوب شد
خودم همیشه در پای صندوقهای رای بودم و از این به بعد هم هستم حتی لحظه ای بدون تردید
اما اصل حرفم
بسیجی عزیز یا بسیجیان عزیز شمل که به جماعتتان مینازید بدانید این مملکت روزی از همین مردم ارام که همیشه در پای صندوقهای رای هستند خواهد خورد میدانید چرا
عزیزان ایا تا به حال به اداره های مالیات سری زده اید
گرفتن رشوه دارد در بیشتر این ادارها توسط بعضی افراد غوغا میکند رشوه را میدانید حرام است وبه مردم فشار می اورد
عزیزان میدانید بعضی از پزشکان پول پرست دارند رشوه میگیرند ایا میدانید رشوه حرام است وبه مریضها فشار می اورد
عزیزان میدانید که امار جامعه بیکار مازیاد است و به همان نسبت جامعه دزدان و زنان تن فروش ما هم زیاد
عزیزان میدانید که جامعه معتاد ما دار زیاد میشود
عزیزان و باز هم عزیزان و باز هم عزیزان و هزاران بار عزیزان……..
کشوز ما از این موارد زیاد دارد مشکلات زیاد دارد
شما گویی گرانی را لمس نکرده اید اصلا…….
این مشکلات مانند غده سرطان است که اخر چرک کرده و از جایی سرباز میزند
این تازه مشکلات داخلی امان است خارجی اش بماند
حال شایدبگویید ای موارد به رهبر چه مربوط است
اما همه این موارد متاسفانه پای رهبر نوشته میشود
بله متاسفانه
گرچه من معتقدم خود مردم هم در مشکلات مقصرند
اما ابزار دست دولت و رهبری است اینان باید مردم را هل بدهند
من همه رییس جمهورها را هم مقصر میدانم
همه اشان را
جامعه ما متاسفانه سه دسته شده
دسته اول طرفدار نظام است
دسته دوم مخالف نظام است
دسته سوم این وسط بلا تکلیف هستند
شاید بگویید فقط طرفداران نظام را عشق است
اما نه
این حرف اشتباه است
ایران با همه ملتش ۷۵میلیون نفر است
وقتی میگویند ملت ایران یعنی هر سه دسته ای که نام بردم
نمیگویند فقط دسته ای که موافق نظام است
حال شما بگویید با این مشکلات چگونه میشود اینده ای روشن برای ایران ترسیم کرد
امیدوارم پای امام زمانی که خودم شدیدا به ایشان پای بندم و جان عالمی به قربانش را وسط نکشید
ملیحه خانم
شماچه زودترسیدید وبنمایندگی از همه بی دینان سکولارطلب درمقابل این بسیجی لنگ انداخته اید و به مدیحه سرائی وآقاپرستی روی آورده اید حقا که بی دین ترسو وبزدل است.
گرچه ادبیات و واژگان جناب میر بسیار به ادبیات و واژگان جناب مصلح شبیه است اما چه ایرادی دارد ما دینداران و خداباوران بدون تهدید و بدون بکار بردن کنایه های نازیبا سخن بگوییم و در مجموع: جذاب باشیم نه ترساننده.
شنیده بودم محمد نوری زاد ولی از گذشته اش خبری نداشتم.
وقتی میبینم هنوز هستند کسانی که سالها طوری زندگی کرده اندکه فکر میکردند درست است ولی وقتی ظلم را میبینند بدون ترس بدون پشیمانی پشت میکنند به بیشتر زندگی خود و.لباس مصلحت را در ازای حق نمیپوشند مطمئن میشوم میشود آیندهای بهتر داشت.درود ب شما.
مزرع سـبز فلـک دیدم و داس مـه نو
یادم از کشته خویش آمد و هـنـگام درو
گفتـم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گـفـت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلـک
از چراغ تو بـه خورشید رسد صد پرتو
تـکیه بر اختر شب دزد مکـن کاین عیار
تاج کاووس بـبرد و کـمر کیخـسرو
گوشوار زر و لعل ار چـه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بـشـنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مـه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافـظ این خرقـه پشمینـه بینداز و برو
سلام آقای نوری زاد
عجب همتی دارید، اینهمه مبارزه در کنار اینهمه فعالیت هنری. دست مریزاد، شما بیش از هر چیز الگو و نمونه پشتکار و تلاشید.
با تشکر و عرض ارادت
آقای نوریزاد سلام : یکی دو روز است شخصی به نام مصلح و طرف دارانش سایت شما را جولانگاه خاسته های خودشان کرده اند و به دیگران اجازه نمیدهند که نظر خود را بگویند . ودائم از تعداد نظر دهنده گان به نوشته هایشان دم میزنند من به تمام قسمت ها مراجعه کردم و برای هر پیغام ایشان چند نمره بد نوشته شده بود چرا ایشان به دروغ می گوید نظرات مثبت زیاد دارد؟؟ اگر راست میگوید آدرس یک کامنتی که “ذاشته ونظر های مثبت زیادی دارد را معرفی کندو به این انسان بگویید ما شبانه روز زیر رگبار حرف های آخوندی هستیم شما دیگر نمیخواهد کاسه داغ تر از آش شوی!
با درود،
این تشییع آقای پاشایی نه تنها آیتالّلههای ما رو باید بیدار کنه، که ما رو هم باید بیدار کنه که موسیقی با همهٔ فعالیتهای اجتماعی و علمی فرق میکنه، و در اجتماع بیشتر تاثیر میذاره. باید از موسیقی برای بسیج مردم و به حرکت در آوردن آنها استفاده کرد. مگر همین آخوندها از موسیقی(نوحه) برای خام کردن مردم استفاده نمیکنند. تاثیر موسیقی در اجتماع چیز دیگری هست، و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم تاثیر اشخاصی مثل پاشایی از زنده یاد ستار بهشتی بیشتره. از این امر باید به نحوه احسن استفاده کرد نه اینکه این کار خودجوش مردم را نکوهش کرد. این برایند موسیقی در بین مردمه. زنده با د مردم.
ريشه ها ٢٢٥( قسمت ٢٢٤ ذيل پست قبلى )
عنوان هاى كلى به ترتيب : فرهنگ / فرهنگ دينى / عرفان
زمين و آسمان حافظ
٢٧- مرورى كوتاه بر كارنامه حافظ پژوهى
عيب كار شاهرخ مسكوب آن است كه در دهه پنجاه نوشته شده و در آبان ماه سال ٥٧ منتشر شده است .بر اين گفته به خاطر طنز نهفته اش ايراد نگيريد.
زين آتش نهفته كه در سينه من است
خورشيد شعله اى است كه درآسمان گرفت
فصل يكم كتاب زين آتش نهفته نام دارد .آخ كه به راستى در سال ٥٦ چه كسى از آتش نهفته اى خبر داشت كه يكسال بعد در زمين ايران در گرفت و چند ماه بعدش آسمان ايران را خفقان باران كرد ؟ شب ٢٢ بهمن فهميدم كه چه طاعونى را خريدار گشته ايم ، به چه اميدها سينه در مقابل سربازان سپر كرديم ،؛ البته سربازانى كه خيلى كم زمينى شليك مى كردند . بسيارى از كسانى كه از سر شرف لحظه به لحظه در انقلاب شركت كرده بودند ، خيلى زود به دست اوباش كميته چى كه اكثرا هيچ گامى در انقلاب بر نداشته بودند به عنوان ضد انقلاب و چپى دستگير شدند ، به زندان هاى جهنمى افتادند ، در بلواى بنى صدر و بهشتى با چماق و كارد موكت برى زخمى و برخى كشته يا ناپديد شدند ، عده اى به عنوان سمپات گروه هاى مسلح كه پيشگام در فتح پادگان ها بودند بعدها در قتل عام ٦٧ يا جداگانه اعدام شدند ، چه فواران عظيمى از شور و نشاط و همبستگى اجتماعى اى تا پيش از ٢٢ بهمن پديد آمده بود .در راه پيمايي ها همه جور آدم از كمونيست و سوسياليست و ارمنى گرفته تا روحانى و مسجدى و محجبه و بى حجاب دست در دست هم حركت مى كردند . خيابان گويي به پرواز در آمده بود .گل هاى نرگس همه جا دست به دست مى شد .اميد به فرداى بهتر در دل ها مى جوشيد ، آخ ، اى واى كه چه زود اميدها بر باد رفتند ،ايران جولانگه جاهل ترين مردمان شد ، آدمكشان به كيوسك هاى مطبوعاتى و ميتينگ ها حمله مى كردند ،اين چه بلايي بود كه بر سر خود آورديم ؟ انقلاب نبود ، سيه باد و توفان ابليس بود ، سيل بود . ما به راستى چه كرديم ؟ از فرزندان خود پوزش مى خواهيم ، شرمسارانه در برابرشان خستو به خطا مى شويم و اين كمينه كارى است كه تنها خود ما را كمى تسكين مى دهد ورنه عذر تقصير من به چه كار نسلى مى آيد كه بهترين سال هاى عمرش سوخته شد .شرمسارى پدرانى كه وقتى فرزند مى پرسد چرا مرا در اين وانفسا در وجود آوردى پاسخى مقنع ندارند شايد امرى شخصى باشد .چه بسا پدرانى كه حق پرسيدن براى فرزندشان قائل نيستند ، چه بسا فرزندانى كه وجود سراپا خشم و نفرتشان جايي براى انديشيدن و پرسيدن ندارد و اين خطرى است كه چشم انداز آينده اى زيبا و عقلانى در پيش رو ندارد . اين خشم و نفرت را بر آنها نمى توان خرده گرفت .جوان بايد به چه مغاك نوميدى فرو افتاده باشد تا نبوده بودن را بر بودن ترجيح دهد !
شاعران بزرگ همواره گوياتر از مورخان زبان حال روزگار خويش بوده اند . شعرى از شاملو را برمى گزينم كه در رثاى وارطان سالاخانيان سروده است .اين شعر در نظر من شاهكارى است با استعارهايي جاودانه و واژهايي سرشار از اشك و عاطفه اى به غايت درد مندانه ، در رثاى همبندى كه زير سخت ترين شكنجه ها آخ نگفت و جان سپرد .شاملو را به مرام او كارى نيست اما در اين استوارى فوق انسانى روحى شكوهمند مى بيند كه نبايد به فراموشى سپرده شود .بهار خنده زده ، ارغوان شكفته ، ياس گل داده ، اما وارطان در زير شكنجه با مرگ پنجه مى افكند . مهر سكوت به ديد شاعر به مرغ سكوت دگر گشته ، تا جوجهِ مرگ فجيع را در بيضه اى بنشاند كه زندگى از آن مى زايد نه مرگ . يك استعاره و ايهام بكر و خلاقانه كه خلق آن تنها به دانش صنايع شعرى بسته نيست بل سلول هاى شاعر همه سر بايد خاموش گريسته باشد تا خردش چنين تصوير دوپهلويي نقش زند .تخم در مرگ بسى وارطانها زندگى مى آفريند .مى زيبد كه اين شعر را بازخوانيم
وارطان بهار خنده زد و ارغوان شكفت
در خانه زير پنجره گل داد ياس پير
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه ميفكن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار
وارطان سخن نگفت
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت
وارطان سخن بگو
مرغ سكوت جوجهِ مرگى فجيع را
در آشيان به بيضه نشسته است
وارطان سخن نگفت
چو خورشيد
از تيرگى برآمد و در خون نشست و رفت
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
يك دم در اين ظلام درخشيد و جست و رفت
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود
گل داد ، مژده داد ، زمستان شكست و
رفت
ببينيد كه شاعر چه وحدت ارگانيكى از روح و طبيعت آفريده است .زمستان شكسته مى شود و وارطان خاموش جان مى سپرد تا در پى اين مرگ انفسى و آفاقى جهانى نو در درون و برون شكوفا گردد . اين طعنه كه بودن به از نبود شدن است همچون حيرت و پرسشى در ميان افكنده مى شود و كليت شعر در مفهوم مرگى زندگى آفرين به اين حيرت و پرسش پاسخ مى گويد .با همه غوغاى درونى و عاطفه سرشارى كه تنها شاعر نو آفرين در واژه هاى چكيده و متبلور مى كند ،سخنى تازه در ميان نيست .شاعر كاشف است نه مخترع ؛ كاشف وجدان جمعى و شبحى دامن گستر كه از همه ديوار ها عبور مى كند و اذهان را در خود شناور مى سازد .اى بسا آرزو كه خاك شده است ، اى بسا ستاره هايي كه در اين ظلام درخشيدند و جستند و رفتند اما هنوز زمستان نشكسته است ،تيرگى و شر افزون شده است ، بيش از سى سال است كه شهيدانِ وارطان گونهِ پيش از انقلاب را از صفحه تاريخ دروغ زده پاك مى كنند و خودى و ناخودى را به شهدا نيز سرايت مى دهند .شعرى كه تقديم شد تاريخ روح قومى را شفاف مى كند كه الهيات مرگ را همچون طليعه رستگارى نسل اندر نسل ، از گذشته هاى دور به اكنون فراداده است .در اين فرادادِ (tradition) مرگ انديشى چشم ها همواره به خون سياووشان دوخته بوده است تا مگر به نيرويي ماورايي از آن گياه رستگارى رويد .به دور دست هاى تاريخ اين الهيات مرگ بنگريد ، حلاج ها ، بابك ها ، مازيارها ، مقنع ها ،استاد سيس ها ، به آفريدها ، حسنك ها ، امير پرويز پويان ها ، رضايي ها ، گل سرخى ها ، و بسيارى از فراموش شدگان و به ياد مانده ها مى توانند در تيپ و كهن الگوى واحدى گرد هم آيند .اگر خواهان كاوشى دقيق تر هستيد كتاب شورشيان آرمانخواه از مازيار بهروز را بخوانيد .طور ديگرى بگويم : نسل ما همان قدر كه انديشه مدرن را درنيافته بود ، هر انديشه مدرنى را به تن فرهنگ مرگ انديش اسطوره پرداز خود جذب مى كرد .هگل ، ماركس ، هيدگر در دهه هاى چهل و پنجاه هر يك به نحوى در ايران خرقه عارفانه بر تن كرده بودند .خون رضوى ، قندچى و بزرگ نيا بر كف دانشكده فنى اصلى ترين نيروى مبارزه و حتى الگوى مرگ طلبى شده بود .به راستى امت شهيد پرورى بوديم ، به چشم خويش آشكارا مى بينيم كه خون به تنهايي بر شمشير پيروز نمى شود و نشده است ،مى بينيم كه خون شهيدان را دستاويز موج سوارى كيسه اندوزان غرقه در فساد و جنايت كرده اند ، از خون شهيدان دهان بندى براى بستن دهان هاى حق گو ساخته اند ، مى گوييم چرا پاسخگوى غصب و غارت ثروت ملى نيستيد ؟ ، مى گويند : ما شهيد داده ايم ، مى گوييم چرا تجاوز به اسير بى پناه ، چرا فروپاشى اخلاق و همبستگى اجتماعى ، چرا نازل كردن مردم به تن و ترس و تشويش معاش ؟ مى گويند : ما شهيد داده ايم .مى گوييم : چرا بستن ، گرفتن ، زدن ، كشتن ، توقيف ، پلمب ، پارازيت ، زندان ، سانسور ؟ مى گويند : ما شهيد داده ايم .چرا فرار انبوه جوانان ؟ چرا پخش گسترده مرگبارترين مواد مخدر جديد در ميان جوانان ؟ چرا اسيد پاشي ؟ چرا سلاخى زنجيره اى اهل قلم ،؟ چرا يورش وحشيانه به خوابگاه دانشجويان ؟ چرا زير گرفتن معترضان در روز عاشورا ؟ چرا پخش وقيحانه ترين دروغ ها وتهمت ها از رسانه انحصارى ؟ چرا اعتراف گيرى با زور و تهديد ؟ چرا شنود تلفنى در اتاق هاى خواب ؟ مى گويند ما شهيد داده ايم .مى گوييم چرا مرجع اين ”ما” يي كه دايم شهيدان را سپر بلا مى كند، اكثرا از جاهل ترين و نابخردترين مردمانند ؟ باز هم مى گويند : ما شهيد داده ايم ، چنانكه گويي معترضان و منتقدان شهيد نداده اند . ما ناچاريم با پوزش از روح جان باختگان در راه ميهن فرياد بزنيم : اين گزاره تاريخى چند قرنه دارد . اين گزاره محصول انقلاب نيست ، انقلاب محصول آن است . به راستى كه را بود زهره اينكه بگويد : از خون مرگ طلبان هرگز زندگى نروييده است . به قول نيچه: ” خون بدترين گواه حقيقت است ” اين فرهنگ مرگ انديش تاناتوسى كه ميراث كهن سال تاريخى ماست ، هنوز كه هنوز است عشق و زندگى و شادى را گنه آلود مى بيند.بار كجِ اين مرگ خواهى هنوز بر وجدان هاى معذب و مسموم سنگينى مى كند ، اين انقلاب زاده اين فرهنگ بود .اينك وقت آن است كه پيش از تغيير جهان انديشه كنيم .شاهرخ مسكوب در دهه پنجاه بيش از مبارزان شعارپراكن مى انديشيد . با اين همه ، حافظ را در همان اسطوره آخرالزمانى اى گنجاند كه سياوش شاهنامه را گنجانده بود . عنوان فرعى سوگ سياوش اين بود : در مرگ و رستاخيز .عنوان فصول اصلى عبارت بود از : غروب ، شب ، طلوع . خون سياوش كه مظلومانه شهيد شده بود نويد بخش طلوعى از پى شب بود .بنا به اين پندار ،تقديرى از پيش مقدر همچون سناريويي اجرا نشده طرحواره تاريخ جهان را در افكنده است .آغاز و انجام تاريخ از پيش مقدر گشته است .در ازل نور اهورايي و ظلمت اهريمنى هر يك جدا از هم مى زيند .در اين دوران جدايي ” روشنى از گزند تاريكى در امان است ، با خود وحدت دارد ، و با خويشتن تمام است و چون از تاريكى جداست عين ذات و جوهر خود است ” ( سوگ سياوش ، ص ٢١ )سپس تاريكى به روشنى يورش مى برد .هرمزد گيتى يا كيهان مادى را مى آفريند تا ياور وى باشد ،اما جهان بيجان بود ، پس اهورمزدا جان جهان ، انسان ، را آفريد تا در دوران آميختگى و نبرد نور و ظلمت از بركت دئنا كه دين و خويشتن متعالى اوست ” از تماميت خود و هجومى كه به آن مى شود آگاه باشد و اين آگاهى موجبى است تا انسان از اصل خود بيگانه نماند ، ناخويشتن ( Aliéné) نباشد و از ريشه اهورايي خويش بركنده نشود .در اين دوران دلگزاى نامرادى ، در اين تاراج ضحاك و افراسياب ، هركس به فراخور توانايي روح خود در گير و دار پيكارى است براى سرنگونى اين اهريمنان ، ديوان ، و راه بندان ، براى باز يافتن اصل خود .بدينسان پيروزى انسان در خود ، در عالم صغير ، چون پيروزى اهورمزداست در گيهان ، در عالم كبير ، و يكى بى آن ديگرى ناممكن است ” ( همان ، صص ٢٣-٢٢)
در حد مقدور پيش تر با استناد به خوانش متن شاهنامه در داستان كيخسرو تأمل كرديم .دريافتيم كه فردوسى خويشكارى انسان را در دئنا به معناى تميز نيك و بد براى آبادى و داد و شاد زيستن و بى بيم گشتن در همين گيتى مى بيند ، كيخسرو از بيم ابتلا به فساد و بيدادى كه قدرت مطلقه در پى دارد ، به موقع تركِ جهان مى كند.تفاوت بسيارى ميان كيخسروِمتون مقدس و كيخسروِ شاهنامه را نشان داديم .نشان داديم كه رستم محبوب ترين قهرمان شاهنامه تنها براى ايمنى مردم و ميهن از دست بيدادگران مى رزمد و از جنگ عقيدتى اكراه دارد .رستم با مرگ پنجه مى افكند اما مرگ خواه نيست بل سراپا شور زندگى و عشق و شادمانى است .فردوسى در سده چهارم هجرى با رهنمود خرد ورزيك و گيتيانه اسطوره ها را به سطح آگاهى مى آورد .پيوند انسان و يزدان در شاهنامه در همه جا عكس اين شاكله الهياتى است كه مسكوب ترسيم مى كند ،پهلوانان شاهنامه آزادگان يزدان پرستند كه پيش از گشتاسب خدايي ساده و بى معبد دارند كه در هرجا مى توانند از او يارى جويند و پس از كاميابى او را نيايش كنند .در اينجا يزدان ياور انسان و گيتى است ، انسان و گيتى ياور يزدان نيستند .مسكوب هگل و همزمان شاهنامه را الهياتى و حتى شيعى مى كند .هدف جهان و زندگانى انسان در اين شاهنامهِ عرفانيزه به تعبير هگلى خوشبختى فردى نيست بل رسيدن روح كلى به خوآگاهى است .انسان به دنيا نيامده است تا همچون كيخسرو گيتى آرايي كند و همچون فرد و جمع در اين گيتى زندگى خوبى داشته باشد . اگر نثر فاخر مسكوب را به زبان امروزى ترجمه كنيم هدف زندگى انسان خودِ زندگى نيست بلكه اداى تكليف مينوكى است ، براى آن آخرالزمانى كه فردِ مكلف هفتاد كفن پوسانده است . بنا به تحليل مسكوب اصالت آدمى در آن نيست كه خودِ فردىِ زندگينامه اى اش باشد .اصالت وى در آن است كه انسان كلى اى بشود كه تنها هدف زندگانى اش مرگ رهايي بخش است .هزاران سال ديگر بناست نور اهورايي بر ظلمت اهريمنى پيروز شود .انسان و جنگ هاى ويرانگرش عروسك خيمه شب بازى آن نور آخر زمانى است . اين درست كه فلسفه هگل و ماركس و اصلا پروژه پيشرفت روشنگرى از حركتى رو به پيش به سوى آرمانشهرى نشان دارند اما اين فيلسوفان ،درست يا غلط ، انديشه خود را بر رخداد هاى واقعى و همپيوستگى آنها استوار ساخته اند نه بر اسطوره هاى اثبات ناپذير .هگل براى تبيين اين نكته كه تاريخ آگاهى رو به كمال پيش مى رود كوهى از اسناد تاريخى و آثار هنرى و دينى و فلسفى و حقوقى را زير و رو كرده است ، و با اين همه هنوز نيز اين انتقاد بر او وارد است كه قول وى به پيشرفت رو بكمال ميراثى الهياتى است كه بيداد رفته بر قربانيان شر را در كليت ديوان داورى تاريخ عادلانه مى داند ؛ از كجا معلوم كه سير جهان انسانى بيش تر به سوى شر نباشد ؟ اصالت و خود بودنى كه هيدگر تحليل مى كند ، به هيچ وجه جنبه الهياتى ندارد بل برعكس در غايت فرديت و ناوابستگى به همگان و خدا و ماوراء الطبيعه به دست مى آيد . اما چه مى شود كرد وقتى كه مسكوب در دهه پنجاه در باره شاهنامه و حافظ قلم زده است ! در دورانى به مراتب پس مانده تر از عصر مشروطيت كه همبستگى بخردانه و آزادانه اجتماعى و فضاى عمومى دموكراتيك بخش هميشه غايب ماجراست ؛ نه فقط به سبب ارعاب و ممنوعيت هاى حكومتى بل از آن رو كه جز اندك افرادى ، آن به اصطلاح رستم ها و سياوش هاى زمان ، همه از دم در استبداد رأى چيزى كم از حاكم نداشتند و فلسفه دان هاى دانشگاهى كارشان اداره كارخانه عرفانيزه كردن انديشمندان مدرن غربى بود . اگر تاريخ را رو به پس بايد خواند ، پس تاريخ زمان كنونى كه در آن غوطه وريم هرگز به درستى فهم نمى شود مگر مدت ها از آن بگذرد و به قول معروف سر به سنگ بخورد . اين فهم مابعدىِ جراحت روحى در روانكاوى كاملا آزموده شده است ، مثالى كه معروف تر است اين است كه كودك والدين خود را حين همخوابگى ديده باشد ،گزندى كه بر او وارد مى شود تنها بعدها كه به بلوغ رسد فهميده مى شود .شم تيز كسروى شايد اين فهمِ مابعدى را تشخيص داده بود وقتى مى گفت ملت ايران يك حكومت به روحانيت بدهكار است .
مسكوب به حافظ نيز كه مى رسد همان وحدت ارگانيك هگلى را به ديوان حافظ تسرى مى دهد ، اما از آنجا كه حافظ در پيكار برونى با نمايندگان ظلمت اهريمن – يا به تعابيرِ پس ازانقلاب نمايندگان باطل و كفر و استكبار و شيطان – رهنمودى عملى ندارد ، مسكوب چنين مى گويد : ”برداشت او [ حافظ] از اجتماع جامعه شناسانه نيست ،جهان بينانه است ” ( در كوى دوست ، ص ٢٣٣) اين چه جهانى است كه جامعه از آن حذف شده است ؟ جهان روشنفكران دهه پنجاه .
سلام کوروس گرامی
سپاس که با نوشته های نازنین خود مستی را به ما می آموزید.
سپاس
آقا مرتضی،
این را در یکی از پستهای قدیمی نوشته بودم اینجا تکرار می کنم که پاسخ شمارا داشته باشم. لطفا
آقا مرتضی،
در ارتباط با بحث قصاص برای اینکه دچار سر در گمی نشویم دنباله بحث را اینجا می آورم.
1- در دفاع از مورد ششم که گفته بودم به اهلش رجوع کردیم و نتیجه اش این همه فساد و فحشا و توحش شد باید بگویم که این موضوع یک واقعیت انکار ناپذیر است. لطفا به دلائل من توجه کنید.
انقلاب اسلامی در 57 به رهبری آقای خمینی صورت گرفت. در راس این انقلاب بجز آقای خمینی نیروهای فکری چون بهشتی، مطهری( شاگرد علامه) ، مرحوم منتظری، آقای موسوی اردبیلی، موسوی بجنوردی، آقای صانعی و…. بودند. امثال آقای خلخالی هم بودند که حالا آقایان از او و امثال او برائت می جویند ولی در آن زمان هیچکسی دم بر نیاورد.
زدند و کشتند و بردند و مصادره کردند. نمی دانم شما چند سال دارید من که بخوبی به یاد دارم آن دوران را. آنچه که از جنایت و قساوت بود در پناه همین اهل هائی که شما مرا به آنها ارجاع میدهید صورت گرفت. امثال بازرگان بودند که به آقای خمینی که اهل ترین این اهل ها بود تذکرها دادند ولی از آنجا که ایشان خود را اهل و دیگران را نا اهل میدانست آنچیزی را به انجام رسانید که طبق فرمایش شما بر اساس منابع اسلامی بود . پس این بحث اصلا سیاسی نیست چون آن زمان اقای منتظری، طالقانی و … بودند اگر اختلافی بین اجرائیات با منابع بود قطعا بیان میشد یا برائتی صورت میگرفت.
2- در ارتباط با گفته پیامبر که: اطلب العلم ولوبالصین معتقدم که با توجه به اینکه هردو در این جمله مشترک هستیم به آن بپردازیم تا نقطه ای را که افکار ما با هم زاویه پیدا میکنند را بیابیم. مثلا لطفا بفرمائید آیا علم قضا هم جزو این علوم هست یا خیر؟ اگر نیست از کجای این جمله به این نتیجه میرسید؟
3- در ارتباط با مورد چهارم آیه میگوید یا ایهاالذین آمنوا …. به نظر شما اگر من و جماعتی از مسلمانان در سرزمینی زندگی کنیم که فقط قرآن را در دست داشته باشیم و علامه طباطبائی و حلی و شیخ صدوق و محمد باقر مجلسی نداشته باشیم آیا مجاز هستیم بر طبق دستورات قرآن زندگی کنیم؟ یا خدا این اجازه را نداده است؟
فرض کنیم که من و دیگر مسلمانان آن سرزمین فقط قرآن را در دست داریم. من قتلی را انجام می دهم و شاکی به قاضی مراجعه و از من شکایت میکند. تنها ملاک و معیار قاضی قرآن است نه تفسیر و نه تعبیر و تأویل. او میگوید براساس این آیه منصور تو باید قصاص شوی و از من می خواهد که از خودت دفاع کن. من در دفاع از خود می گویم خداوند در قرآن گفته است … الذین هم فی صلاتهم خاشعون- والذین هم عن اللغو معرضون- والذین هم للزکات فاعلون-والذین هم لفروجهم حافظون- ووو . جناب قاضی من نماز نمی خوانم، زکات نمی دهم و…. پس شامل این آیه نمی شوم.
قاضی از کجای قرآن خواهد توانست حکمی صادر کند که عدالت را اجرا کرده باشد؟
اصولا آیا قرآن به تنهائی برای هدایت انسانها کافی هست یا خیر؟ اگر خیر چرا؟
4- آیا الزامی وجود دارد که اکثریت افراد یک اجتماع نحوه اجرای عدالت را تائید کنند یا خیر؟
مثلا اگر اکثریت مردم ایران موافق با قصاص یا اعدام نباشند باز هم باید بر قانون قصاص و اعدام پای فشرد؟ حتی اگر اصرار بر این امر موجب خروج همه مردم از دین شود؟
5- چرا ما باید فکر کنیم که آقای طباطبائی درست گفته و کسی نمی تواند از او درست تر بگوید؟ آیا آقای طباطبائی هم معصوم بوده؟
دوست گرامی آقا منصور
من ابتدا چون دیدم که شما نظم بحث را بهم زدید و بحث را منتقل به صفحه جدید کردید ،همچنین چون دیدم که تمرکز روی موضوع بحث را رها کرده و نکات حاشیه ای را مورد توجه قرار داده اید ،بنای پاسخ نداشتم،اما در عین حال بعد عدم پاسخ به یک دوست را روا ندانستم و شب گذشته این مطلب شما را در ذیل پست “عشق را دریابید” پاسخ دادم که منعکس شده است.
اما بگویم آقا منصور که قبول کنید که این نحوه گفتگو کردن شما و جابجایی و تکرار مطالب ،همه حاکی از این است که مقصود شما کار تبلیغاتی است ،و نه هم اندیشی و هم افزایی معرفتی و تبادل اطلاعات.
خواهش من این است که هرگاه گفتگویی در موضوعی شروع می شود ،شما پیرامون همان موضوع بحث کنید نه پیرامون مسائل حاشیه ای،بیادتان میاورم بحث ما متمرکز در دو موضوع بود : 1- نظر مرحوم علامه طباطبائی در باب حکم قصاص.
2-بررسی آیات قرآن پیرامون حکم قصاص.
آقا منصور،یک سوال شخصی هم از شما دارم که در پاسخ دادن یا ندادن مختارید،رشته تحصیلی شما چیست؟ الان در امریکا مشغول تحصیلید؟
حال چون اینجا هم درخواست پاسخ کردید ،من پاسخ پست قبل را ارسال می کنم:
“””مرتضی
1:47 ق.ظ / نوامبر 18, 2014
آقا منصور
این از شما بسیار عجیب است که خود به حاشیه پردازی می پردازید بعد دیگران را متهم می کنید به حاشیه پردازی ،دوست گرامی،من اینجا به پاسخ نپرداختم ،زیرا دیدم اولا از التزام به آن صفحه ای که شروع گفتار ما بود بیرون آمدی،و مطلب را به اینجا آوردی،که قبلا گفته ام بطور متسلسل اگر بحث دنبال شود برای جمع بندی خواننده مناسبتر است.
ثانیا: من در آن صفحه گفتم که برخی مطالب شما مثل همین مورد 1 و 2 اینجا موضوعاتی حاشیه ای است که اصلا مورد بحث من نبود ،ادعایی بود که شما مطرح کردید ،بسیار خوب نظر شما محترم،اما من در آنجا گفتم این مورد و مورد روایت پیامبر از موضوع بحث خارج ،و گفتم بحث من با شما در دو چیز است :1- اینکه سخن علامه طباطبائی در ذیل آیه قصاص چیست ؟ و اینکه ایشان آنچه که شما برداشت کردید را می گویند یا خیر؟ مطالبی هم در توضیح گفتم . و 2- اینکه قطع نظر از نظر مرحوم علامه ببینیم مجموع آیات قرآنی در باب قصاص چه می گوید ،و آیا از این آیات برداشت می شود که قصاص مربوط به زمان های قدیم بوده است؟ که این بحث را محول کردم به بعد.
حال شما ببینید و انصاف دهید وقتی من میگویم شما بحث ها را مخلوط می کنید و از موضوع بحث خارج میشوبید درست گفتم یا خیر؟الان نگاه کنید اگر یک خواننده اول بار به کامنت جنابعالی نگاه کند ،با این تفصیل سیاسی که داده اید و نامهایی را پیش کشیده اید و نام خلخالی را آورده اید ،خیال میکند مرتضی آمده است از خلخالی دفاع جانانه کرده است و بحث بحثی سیاسی است!
دوست من انصافا بحث ما این بود؟من آنجا گفتم اصلا این بحث حاشیه ای را رها کن ، شما آنرا با تفصیل بیشتر آوردی اینجا ،آیا اینها براهین شما بر صحت برداشتتان از سخن علامه بود؟!
اصلا بحث ما این بود که علامه هرچه بگوید صحیح است یا ایشان معصوم است؟ حال من حق دارم بگویم که شما برای گریز از موضوع اصلی و اینکه دچار ضعف در استدلال هستید ،به چنین کارهایی مبادرت کرده اید؟
عرض من این بود که برداشت شما از سخن علامه مبنی بر اینکه قصاص حکمی است که مربوط به زمان های قدیم بوده است نادرست است. و گفتم اجازه دهید بعد از فراغ از این بحث به خود ماهیت بحث قصاص بپردازیم،شما چرا عجله میکنید و با خروج از موضوع بحث اولی سوالات دیگری که مربوط به بخش دوم بحث است مطرح می کنید؟
اما در مورد علم قضاء که گفته اید،من گفتم علم مورد نظر پیامبر اسلام مطلق است ،آری چنین است،اما توجه کنید که در اسلامی که همین پیامبر آورده است ،موازینی برای قضاوت جعل و تاسیس یا امضاء شده است ،مثل “حکم به بینه” ،”حکم به اقاریر”،”شهادت شهود و شرائط آن ،”مساله قسم” و شرائط قاضی و غیره،اینها از احکام داخلی دین است ،اما اگر مقصود از علم قضاء تدوین آیین دادرسی باشد ،بله این مورد و مصداق همان توصیه است و منافاتی با احکام شرع هم ندارد،یا اگر منظور تکیه بر پیشرفت های علمی در تحقیقات قضائی باشد مثل کاربرد دی ان ای و پیشرفت های پزشکی قانونی و غیر اینها ،که خوب اینها مقبول است و الان هم مورد استفاده است،بنابر این پاسخ این سوال روشن است ،اما من نمیدانم این قضیه حاشیه ای چه ارتباطی با بحث در مورد قصاص داشت؟!بحث ما بحث از مراد مرحوم علامه ،و مفاد آیات قرآنی قصاص بود .لطفا از موضوع خارج نشوید.
شما پرسیده اید :
“”. به نظر شما اگر من و جماعتی از مسلمانان در سرزمینی زندگی کنیم که فقط قرآن را در دست داشته باشیم و علامه طباطبائی و حلی و شیخ صدوق و محمد باقر مجلسی نداشته باشیم آیا مجاز هستیم بر طبق دستورات قرآن زندگی کنیم؟ یا خدا این اجازه را نداده است؟
فرض کنیم که من و دیگر مسلمانان آن سرزمین فقط قرآن را در دست داریم. من قتلی را انجام می دهم و شاکی به قاضی مراجعه و از من شکایت میکند. تنها ملاک و معیار قاضی قرآن است نه تفسیر و نه تعبیر و تأویل. او میگوید براساس این آیه منصور تو باید قصاص شوی و از من می خواهد که از خودت دفاع کن. من در دفاع از خود می گویم خداوند در قرآن گفته است … الذین هم فی صلاتهم خاشعون- والذین هم عن اللغو معرضون- والذین هم للزکات فاعلون-والذین هم لفروجهم حافظون- ووو . جناب قاضی من نماز نمی خوانم، زکات نمی دهم و…. پس شامل این آیه نمی شوم.
قاضی از کجای قرآن خواهد توانست حکمی صادر کند که عدالت را اجرا کرده باشد؟
اصولا آیا قرآن به تنهائی برای هدایت انسانها کافی هست یا خیر؟ اگر خیر چرا؟””.
(پایان نقل قول)
آقا منصور این سخنان از شما عجیب است ،واقعا گمان کردید سوال خیلی سختی کردید؟ یا گمان کردید اینگونه استدلال شما را بمقصود می رساند؟
عزیز من ،شما چه ده نفر و چه صد نفر و چه میلیونها نفر ،وقتی مسلمان هستید و بقول خودتان التزام به حکم قرآن دارید ،پس باید به قرآن عمل کنید!، شما خودتان گفتید فقط قرآن دست ماست و ما گروهی مسلمان هستیم و ملتزم به قرآن ،شما قتل مرتکب شده اید ،و برحسب قرار داد اجتماعی التزام به قرآن ،و بر حسب تکلیف اسلامی قرآنی ،می خواهید عمل کنید ،قرآن هم که فرموده است :””يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاص…””البقره/178
مزید اطلاع عرض کنم این تعبیر “کتب” بصورت فعل مجهول در قرآن بمعنای “وجب” و وجوب است یعنی ای مومنان جامعه ،بر شما واجب شده است قصاص… الخ ،همانطور که در “کتب علیکم الصیام” ،”کتب علیکم القتال” ،همه اینها معلوم الوجوب است،جناب نوریزاد هم توجه کنند ،اینجا لسان قرآن لسان “وجوب” است ،یعنی اقتضای ایمان مومنان این است که عمل کنند.
من میدانم این فرمایشات چیست که شما آقا منصور آورده اید که ”
والذین هم فی صلاتهم خاشعون” و….؟
آقا منصور مگر در اسلام اگر کسی نماز را بخشوع نخواند از دین خارج می شود؟!
مگر کسی اگر از لغو اعراض نکرد از دین خارج می شود؟!
مگر کسی زکات واجب یا مستحب نداد از دین خارج می شود؟!
اینها اوصاف کمالی مومنان است ،نه شرط ایمان ،شما در نوبت قبل هم این سخن را گفتید و من پاسخ دادم که وقتی شما بفرض خودتان میگویید مسلمانم ،اگر جنایت موجب حد یا جنایت موجب قصاص مرتکب شوید شما مجازات می شوید ،اینجا دیگر ادعای ارتداد و خروج از اسلام ناجی شما نیست ،اینها که میگویم در کتب فقهی مطرح شده است ،شما مطلع نیستید.
بنابر این عمل خلاف شما ،یا ترک واجب از سوی شما سبب کفر اعتقادی نیست که بخواهید با آن قاضی را فریب دهید ،بگذریم از اینکه چنین ادعایی بر حسب قواعد فقهی از شخص جانی مسموع نیست.و قاضی نیز مکلف به صدور رای است .
اینکه قرآن فقط هدایت است ،بحث دیگری است که عرض کردم ،ناشی از عدم استقامت فکری شما و عدم تمرکز بر موضوعات بحثهاست،اینجا بحث هدایت قرآنی مطرح نبود دوست من ،آری قرآن کتاب هدایت بشر است به سعادات دنیوی و اخروی ،این منافاتی هم ندارد با هدایت عقل و پیشرفت های علمی بشری ،اما بحث ما اینجا از احکام اجتماعی الزامی اسلام است نه بحث از هدایات کلی و جزئی قرآنی.
گفته اید :
“” آیا الزامی وجود دارد که اکثریت افراد یک اجتماع نحوه اجرای عدالت را تائید کنند یا خیر؟
مثلا اگر اکثریت مردم ایران موافق با قصاص یا اعدام نباشند باز هم باید بر قانون قصاص و اعدام پای فشرد؟ حتی اگر اصرار بر این امر موجب خروج همه مردم از دین شود؟””.
(پایان نقل قول)
این بحث بحثی ماهیتا سیاسی است ،در واقع رابطه دمکراسی و احکام دین مورد سوال است و من قبلا در این مورد مکرراظهار نظر کرده ام.
اگر مفروض سوال شما کشورها و انسان هایی هستند که خارج از دیانت اسلام اند ،این از موضوع بحث خارج است.
اما در جوامع اسلامی و در بین مسلمانان ،اصل روش حکومت داری تابع رای و بیعت مردم است ،اگر در جایی مثل کشور ترکیه ،با آنکه اکثریت مردم آن مسلمانند ،اکثریت (نصف بعلاوه یک) رای دادند به حکومت داری لائیک ،یعنی جدایی حکومت از نحوه اداره جامعه ،طبعا رای مردم حاکم است و اداره جامعه بر اساس قوانین عرفی و سکولار می شود.طبعا در این فرض همه احکام اجتماعی اسلام از جمله قصاص از حریم بحث خارج می شوند.
اما اگر جایی مثل کشور ایران ،مردم رای کلی دادند که اداره جامعه بر اساس قوانین اسلام باشد ،در اینجا یکی از قوانین اجتماعی و قضائی اسلام “قانون قصاص” است،وقتی مردم رای دادند به کلیت قواعد اسلام ،طبعا این حکم نیز مصداقی از مصادیق قوانین اسلام است،در اینجا جناب منصور و جناب نوریزاد بعنوان یک فرد اگر از بیعت کلی اکثریت خارج شوند ،دلیلی وجود ندارد که خواسته اکثریت مراعات نشود،و آنها هم که خارج از بیعت اکثریت می شوند از شمول حکم قصاص خارج نمی شوند ،یعنی اگر بعمد کسی را کشتید شما را بعنوان یکی از آحاد این کشور محکوم بقصاص می کنند اگر صاحبان خون قصاص بخواهند ،و اگر شما صاحب خونی باشید ،بقانون قصاص شما هم حق دارید برای تشفی خود از این قانون استفاده کنید ،یا عفو کنید و دیه بگیرید ،یا عفو کنید و دیه هم نگیرید ،و در همه موارد قصاص هم توصیه دین اسلام به “گذشت و عفو” است.
من از شما سوال میکنم مگر الان در جوامع غربی غیر این است؟
اگر مردم امریکا به کلیت قانون اساسی رای دادند یا به کلیت برنامه های دمکراتها یا جمهوری خواهان رای دادند،می شود عده ای (اقلیت)بیایند بگویند ما با این قانون مخالفیم و نباید اجراء شود؟
البته آزادی مخالفت هست اما در مقام اجراء ،عمل به قانونی می کنند که مورد تایید اکثریت قرار گرفته است.
شما در سوالتان فرض را برده اید روی اینکه اکثریت چیزی را نخواهند ،بله اکثریت اگر چیزی را نخواستند رای شان مطاع است ،اما فرض شما یعنی اینکه اکثریت از آن رای قبلی خود برگردند.این خلف فرض ماست.
الان در ایران رای اکثریت اجراء قوانین اسلام است ،دیگر در اینجا معنا ندارد شما فرض کنید اکثریت قانون قصاص را نخواهند ،اینکه خلف فرض شد! آری من قبول دارم و قبلا گفته ام ،اگر روزی رای اکثریت مردم مستقر شد بر عدم اجراء قوانین اسلام ،و هم خواستند که قوانین سکولار و عرفی حاکم باشد ،رایشان مطاع است و نباید آنها را مجبور کرد ،بله البته علماء دینی در این فرض مکلف به تبلیغ و ارشاد هستند.
آقا منصور با اینکه خلف وعده کردید و بحث را منتقل به اینجا کردید و از موضوع بحث ها هم خارج شدید اما من پاسخ سوالات شما را دادم.
در عین حال میگویم ،منصور جان همیشه بر موضوع بحث تمرکز داشته باش و از آن خارج نشو.
با احترام””.
آقا مرتضی
پاسختان را در پست عشق را دریاب داده بودم اینجا دوباره تکرار می کنم.
ولی مطلبی را در ارتباط با جابجائی مشالب:
1- وقتی شما در پاسخ به من میگوئید بهتر است این موضوعات را به اهلش بسپاریم در حالیکه خودتان معتقدید در نظام جمهوری اسلامی دقیقا قوانین جزائی منطبق با اسلام است من هیچ جوابی ندهم؟ چرا که شائبه کار تبلیغاتی در شما ایجاد می شود و یا اینکه تکرار و جابجائی بحثها؟
2- پاسخ های شما بسیار طولانی است و زمانی که از شما خواسته می شود که در یک جمله مؤمن را تعریف کنید شما سه پاراگراف مطلب می نویسید و آخر کار هم من به جوابم نمی رسم که به ناچار باید به نحوی دیگر تکرار کنم.
3- مبنای استدلالات شما یافته های شخصی تان نیست یعنی حتی اگر هم از طریق خواندن کتب مربوطه نتایجی را به صورت تعبدی پذیرفته باشید ولی پاسخ هایتان بر مبنای قالب های از پیش تنیده است. من تنها سعی میکنم از راههای مختلف با شما مطالبم را در میا بگذارم.
4- آقا مرتضی خیر الکلام ما قل و دل. لطفا مطالبتان را فشرده تر کنید. بعظا در جواب یک جمله 5 پاراگراف مطلب مبنویسید. نیازی نیست اکثرا اینجا تحصیل کرده هستند.
آقا مرتضی،
1-همانطور که در مورد اول هم اشاره کردم بحث خلخالی و غیره در جواب شما بود که گفته بودید به اهلش مراجعه کنید.
2-اینکه می گوئید اگر دین اسلام را پذیرفتید باید قصاص یا حق انتقام را بپذیرید باید بگویم به نوبه خود اگر خدا این را می گوید با عرض معذرت از او از پذیرش دینش انصراف می دهم چرا که معتقدم اگر چشم کسی را در آوردم در آوردن چشم من به تلافی نمی تواند چیزی را به دنیای اولیاء دم اضافه کند جز اینکه دل آنها را خنک کند. برای خنک کردن دل آنها به من حبس ابد بدهید. سه بار هم حبس ابد بدهید تا کسی هم جرأت نکند از این به بعد چنین جنایتی را انجام دهد. ولی رها کردن یک آدم های یک چشم نه انگشتی یک دستی در جامعه چهره ای کریه و وحشی به اجتماع انسانی میدهد و فرصت های تغییر و بقول شما توبه را می سوزاند. ضمن اینکه تجربه اجرای این احکام اسلامی در ایران نشان داده که فساد و فحشا و قتل کمتر نشده که شکر خدارا بصورتی فزاینده اضافه شده است.
حالا به قرائت من از قرآن توجه کن مرتضای عزیز
خداوند رب العالمین است. اقتضای ربوبیت خدا این است که هدایتش را بر مبنای ظرفیت انسانها در پذیرش تعالیم ارائه کند که خود می گوید لا یکلف الله نفسا الا وسعها.
به همین دلیل تعالیم او بتدریج فرود آمد. اگر قرار بود به اعراب بگوید که شما فقط باید یک زن داشته باشید همه طغیان می کردند چرا که عرب و یک زن؟ لا ممکن.
اگر می گفت حق ارث زن و مرد یکی است چون زن و مرد یکسان آفریده شده اند بطور قطع همان روز نزول آیه پیامبر را می کشتند. در آن زمانها که قبائل مختلف با حفظ شآن و سازمان قبیله ای شان در کنار پیامبر بودند اگر یکی از افراد این قبیله یکی از قبیله دیگر را می کشت تا آن قبیله قصاص نمی کرد ساکت نمی نشست به همین دلیل چنین قانونی را اسلام هم تائید کرد فقط چیزی را که به آن اضافه کرد این بود که اگر ببخشید بهتر است. این قانون در قبائل و عشایر عرب جنوب کشور هنوز اجرا میشود به این صورت که اگر هم توافقی کنند که یکی به تلافی کشته نشود باید یک دختر به قبیله مقابل بدهند تا صلح بر قرار شود.
از طرفی آن خدائی که من در قرآن سراغ دارم خدائی است که تا آخرین لحظه عمر انسان را امیدوار می خواهد و در ها را نمی بندد. اصولا یکی از کاربرد های دین این است که انسان را از نا امیدی و بن بست نجات دهد همیشه در برای توبه(تغییر) باز است حتی در آخرین لحظه عمر. این خدا اگر فرصتی می یافت با بالا رفتن ظرفیت مردم قطعا چنین پیغامی (قصاص)نمی داد یا انرا نسخ می کرد. قرآن اگر در ایران نازل شده بود احکام جزائیش متناسب با بستر فرهنگی ایرانیان نازل میشد. و همینطور اگر در هند نازل می شد.
متاسفانه فقها فقط به صورت قران اکتفا میکنند به همین دلیل است که فقه و اخلاق با هم در تباین هستند.
لطفا اگر نیازی به توضیح هست بفرمائید.
آقا منصور
مطالب متنوعی مطرح می کنید و از موضوع بحث خارج می شوید ،بعد که من پاسخ میدهم مرا به تطویل سخن متهم می کنی ،سعی میکنم کوتاه کنم:
1-در مورد مراجعه به اهل مقصود مراجعه به کارشناسان معتبر اسلامی و کتب معتبر است ،مقصود من ارجاع و رجوع به مسولان جمهوری اسلامی از گذشته تا حال نبود که شما اینرا بگویید.
2- طولانی شدن پاسخ ها بجهت اقتضای بحث های پایه ای است که شما مطرح میکنید و من مقصر نیستم.
3-ببین منصور شما الان داری نقد شخصیت می کنی و مرا متهم می کنی ،اگر مبنای استدلالهای من یافته های شخصی نیست پس چیست؟ خوب است من نیز شما را بهمین متهم کنم؟ از سن من پرسیده بودی من فردی 55 ساله ام و در انقلاب بودم و از ابتدای انقلاب روی علاقه بمعارف اسلامی به حوزه و بحث و پژوهش وارد شدم ،هرچه میگویم باور و برداشت شخصی من است ،شما چرا برای طرف بحث خود احترام قائل نیستید؟ من اگر دهها استاد دیده ام و علوم حوزوی را آزادانه آموخته ام و تحقیق و مطالعه کرده ام و درس و بحث داشته ام ،شما آیا باید باورهای مرا باورهای شخصی ندانید؟ من همین حاشیه سازی های شما را می گویم خروج از موضوع ،شما به استدلال من توجه کن اما قضاوت در مورد استدلال را کنار بگذار.
4- شما می گویی “خیر الکلام ما قل و دل” بسیار خوب آفرین که حدیثی بما یاد دادی ،اما خود شما چه؟ الان نگاه کن فقره 2 و فقره 4 که گفتی از حیث محتوا تفاوتی داشت؟! هردو راجع به تطویل بود ، پس شما هم سعی کنید که تکرار و تطویل نکنید.
5- این بحث ما چه ارتباطی با خلخالی داشت؟ مقصود من از اهل ،یعنی اهل نظر در اسلام شناسی مثل مرحوم علامه ،مثل مرحوم مطهری ،مثل مرحوم منتظری ،من گفتم شما که معلوم نیست تحصیلاتتان چیست نمی توانید بی اعتنا به سخن اهل نظر هایی مثل این افراد هرچه خواستید به اسلام نسبت دهید ،من الان از شما سوال می کنم چون نمیدانم شما زمینه مطالعاتی ات چه بوده؟ شما آیا کارشناس و محقق اسلامی هستید؟ شما که در مضمون آیات قرآن چون و چرا می کنید ،سوال ساده من این است شما به ساده ترین و ابتدایی ترین علوم اسلامی مقدماتی یعنی علم صرف و نحو آگاهی دارید؟
6- شما میگویید اگر حکم قصاص این است من از دین انصراف می دهم ،خوب بدهید ،من ضامن و مسوول انصراف یا عدم انصراف شما از دین نیستم ،شما مختارید ،اما دین و معرفت دینی و شناخت متن دین قواعدی دارد ،دین به میل و هوای نفس من و شما نیست ،باید متن دین را درست مطالعه کرد،این مطالبی را هم که شما در دنباله آوردید ما از آن تعبیر به “استحسان” می کنیم ،میدانید استحسان یعنی چه؟ یعنی خوش آمد عقل من و شما ،اگر بنای دین بر خوش آمد من و شما باشد دیگر آن دین دین نیست ،خوش آمد من و شماست،در واقع شما بی آنکه مجتهد دین شناس باشید دارید “اجتهاد در برابر نص” می کنید ،قرآن در نصی روشن و با تعلیل حکم می گوید قصاص برای حفظ حیات اجتماعی و بازدارندگی جنایتکاران از جنایت ،و هم بله برای تشفی و دل خنکی خانواده مقتول لازم است ،شما مقابل متن وحی و متن سخن خدا ایستاده اید می گویید خیر نباید اینجور باشد! اگر اینجور باشد من از این دین انصراف می دهم! خوب انصراف بده عزیز ،اما بدان که جوهره دین در تعبد در برابر خداست ،این را در مباحث توحید می گوییم “توحید در ربوبیت تشریعی” ،با پوزش باید بگویم پای شما در همان مساله توحید لنگ می زند ،شما اگر بخدای جهان باور دارید که میدانم باور دارید،و اگر به رسالت محمد بن عبدالله بعنوان آخرین پیامبر خدا ایمان دارید ،که نمیدانم اینرا باور دارید یا خیر ،و اگر به وحی و کلام خدا بودن قرآن باور دارید ،این قرآن احکام دائمی عمومی دارد ،و شما باید به آن ملتزم باشید اگر که مسلمانید ،اگر مسلمان نیستید که موضوع بحث منتفی است.
این نص قرآن ،آن هم روایات متواتر شیعه و سنی در باب قصاص ،آنهم اجماع فقهاء شیعه و سنی ،شما که معلوم نیست با پوزش ،حتی علم صرف و نحو و ادبیات عرب را فرا گرفته اید یا خیر ،آمده اید می گویید من حکم قصاص را اگر این است قبول ندارم،چرا چون دل رحم ام! اما توجه به لم و سر و معیار حکم نمی کنید ،توجه نمی کنید که قصاص حکم بازدارنده از جنایت است ،و در عین حال توصیه به عفو هم شده است ،من می پرسم از شما چرا شما به اصلا جنایت عمدی اولیه حساسیتی ندارید؟ چرا آن انسانی که مورد جنایت عمدی واقع شده است برای شما اهمیت ندارد ،چرا جانی برای شما اهمیت دارد؟ این حکم آمده است تا جانی جرات بر جنایت نکند،می گویید چرا ریشه کن نشده است؟ میگویم اگر همین اهرم هم نبود دیگر چه می شد ؟ مگر می توان ریشه جنایت را از بین بشر بطور کلی خشکاند؟ مگر غربیها که حبس های طولانی یا حتی حبس ابد داده اند توانسته اند ریشه جنایت های عمدی را بخشکانند؟ مگر الان در امریکا و اروپا اصلا جنایت عمدی واقع نمی شود؟ همینطور چیزی نگویید و رد شوید.
پس سخنان توضیحی شما درست نیست ،اما بحث من با شما در مضمون آیه بود ،شما چیزی را بعلامه نسبت دادید که نادرست بود ،و می خواهید چیزی را بقرآن نسبت دهید که خلاف نص صریح آن است،الان چرا از موضوع بحث خارج شدید و به دلایل استحسانی رو آوردید چون میدانید که بحث در مضمون آیات قرآن سخن شما را رد می کند.
حال بگویید تو طولانی می نویسی ،خوب عزیز ،شما وقتی مطالبی می گویی باید جزئیات آن مورد بحث واقع شود؟ این بحث برداشت از کتاب خدا و دین شناسی است ،بازی شطرنج و تفریحات دیگر نیست که با دو کلمه ختم کلام کنیم.
7-در مورد قرائت شما از قرآن ،آن قسمت که مربوط به ربوبیت خداست و اینکه لا یکلف الله نفسا الا وسعها ،و آنکه در پایان عبارت گفتید مبنی بر امیدواری برحمت خدا و اینکه عاقبت ها معلوم نیست و ممکن است کسی آخرین لحظه ایمان آورد و خدا ارحم الراحمین است ،اینها سخنان درستی است اما موضوع گفتار ما اینها نبود ،شما با این توجیهات استحسانی حق ندارید احکام دائمی و صریح قرآن را بمیل خود تاوبل و توجیه کنید ،عرض کردم شما از اصل بحث فرار می کنید و بحواشی می پردازید،شما وقتی از موقت بودن احکام ارث یا دیه یا قصاص یا تعدد زوجات و نظائر اینها صحبت می کنید ،باید بتوانید با طرح آیات شریفه و بحث های جامع و استمداد از سنت نبوی و عترت ،مدعای خود را اثبات کنید ،من اصلا اطمینان ندارم شما دریافت درستی از آیات ارث یا آیات تعدد زوجات یا آیات قصاص داشته باشید ،باید بحث محتوایی کنید ببینیم اصلا می توانید آیات قصاص را ترجمه درستی کنید بعد جلو برویم،این که نمی شود من بنشینم بگویم نص صریح قرآن که از احکام ضروری قرآنی است چون من نمی پسندم و توجیهات استحسانی از پیش خود دارم ،مخصوص اعراب صدر اسلام است و باید آنرا کنار گذاشت،شما آیا با حفظ اسلام و ایمانتان چنین می گویید؟ اگر چنین است پس شما ایمان درستی ندارید ،قرآن میگوید ملاک ایمان صحیح این است که به همه قرآن ایمان داشته باشی “نومن ببعض و نکفر ببعض” کافی نیست،من بگویم آیه “الله نور السموات و الارض” را خیلی خوب قبول دارم چون گرایش عرفانی دارم و با آن حال می کنم ،اما اگر قرآن گفت روی مصالح و محاسبات دقیق احکام ارث چنین است ،یا حکم قصاص روی مصالح اجتماعی چنان است،من بایستم مقابل قرآن بگویم نه من اینرا قبول ندارم ،آن تساوی که غربیها می گویند قبول دارم ،آن ناز و نوازش جنایتکاری که چهل کودک را بقتل رسانده را قبول دارم و نباید او را کشت! خوب منصور جان این که دیگر ایمان بالله و رسوله نیست ،این یعنی شما پیامبرید و هرچه را خواستید و خوشتان آمد گزینش می کنید! در حالیکه قرآن می گوید :
“آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ “.
اینجا لسان قرآن این است که خود پیامبر که واسطه وحی است اول کسی است که باید به تمام مضمون قرآن که کلام خداست مومن باشد نه به بعض آن،دقت کردید؟
من بحث را ادامه نمی دهم چون بعد می گویی باز طولانی نوشتی!
با احترام
عشق سلام برعشق وعاشقی
درنوشتن عشق مهارت دارید ولی درپیمودن راه عشق خیلی می لنگید. که عشق آسان نموداول ولی افتادمشگلها”
عشق به حقیقت انسانیت درمرحله اول عشق به خودحقیقت حق است که انسان راآفریده است وبه اوراه وچاه رانشان داده است اماشما بی راهه می روید وسراب راآب حیاة پنداشته اید؛که به مشگل عظیمی افتاده اید.
وقتی به سراب رسیدید خدارا درآنجا می بینیدکه هوالحق است نه مقصودخیالی تو.
آن وقت دیگرپشیمانی سودی ندارد وحسرت وآه بکارنیاید می بینی که سرمایه راباخته ای وخسران وتباهی رابرای خودت فراهم کرده ای .
واین نتیجه جدال باحق است که آن رابخاطرخودخواهی وتوجیه هوای نفست نپذیرفته وبه آن پشت وپازده بودی.
فرداکه پیشگاه حقیقت شودپدید //// شرمنده رهروی که عمل برمجازکرد
بااحترام وادب
مصلح
درود بر شما آقای نوری زاد!
می توانید در مورد نقاشی روی تی شرت در یک پست جداگانه توضیح دهید؟ این که از چه رنگی و چه نوع فلمویی استفاده می کنیدو ….
با سپاس فراوان
————————
رنگهای مخصوص پارچه و قلم موهای معمولی
جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
قسمت سی و ششم (قسمت سی و پنجم، در پستِ “عشق را دریاب!”)
با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
رکود نسبی در جبههها و بحران سیاسی در کشور (32)
*************************************
بر اساس قولی که در قسمت قبل دادم، این قسمت را به بررسیِ سخنان خمینی در روز 25 خرداد 60 که در پاسخ به دعوتِ جبههملی برای انجام راهپیمایی و نظرِ آنها در موردِ لایحه قصاص، ایراد کرده بود؛ اختصاص میدهم. و از آنجائیکه در این چند روزه، بحثِ “قصاص” در همۀ پستهای این سایت مورد بحث قرار گرفته و جناب نوریزادِ اندیشمند و شجاعی که عضو “لگام” است، به دفاع از حقوق اجتماعی پرداخته و به نوعی، قصاص را نیز زیر سوال برده است؛ لذا در این قسمت نگاهی عمیقتر به قانون مجازات اسلامی یا همان قانون قصاص خواهم انداخت.
اما فعلاً نکاتی چند در مورد این سخنرانی را پی میگیریم:
1- نکتۀ بسیار مهم اینستکه تمامِ این سخنرانی حولِ محورِ دو اعلامیه از جبههملی میچرخد: اعلامیۀ اول؛ همانگونه که کریم سنجابی در خاطرات خود نوشته است، اعلامیهای است که مردم را به راهپیمایی دعوت کرده و دارای متنی بدین شکل است: “… هموطنانِ شرافتمند، مردم غیور و آزادیخواه ایران. در شرایطی که همۀ آزادیهای فردی و اجتماعی توسط هیأت حاکمۀ مستبد و انحصارگر، زیر پا نهاده شده و استقلال مملکت در معرضِ خطراتِ جدی قرار دارد… و بالاخره در شرایطی که انقلاب بزرگ ملت را، از کلیۀ هدفهای بنیادیِ خود منحرف کردهاند؛ از شما دعوت میکنیم که ساعت ۴ بعد از ظهر روز دوشنبه بیست و پنجم خرداد ماه در گردهمایی و راهپیماییِ جبهه ملی، بانگِ اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.”
اعلامیۀ دوم؛ اعلامیهای است که احتمالاً مربوط به تاریخِ دیگری است و در آن به “لایحۀ قصاص” اشاره شده و ظاهراً آنرا ضدِ انسانی خوانده است!. من تلاش زیادی نمودم که به این اعلامیه و یا به بخشی از آن دست یابم، اما هرچه گشتم چیزی نیافتم! نمیدانم که متنِ این اعلامیۀ دوم که به دست خمینی دادهاند و نقشِ اصلی را در این سخنرانی بازی میکند، کجاست؟ چرا در هیچ سایتی و جایی، نمیتوان بدان دست یافت؟ آیا واقعاً چنین اعلامیهای وجود داشته است؟ البته پاسخِ خودم به این پرسش اینستکه، بله به احتمالِ فراوان می توانسته چنین اعلامیهای(البته با تاریخ دیگری) نوشته شده باشد. زیرا همانگونه که در نوشتههای قبلی اشاره کرده بودم؛ از چند ماه پیش، “لایحه قصاص” توسط آقای بهشتی و قوه قضائیه در حال تهیه و تدوین بوده، و هر روز نیز گروهها و افراد مختلف در مورد این لایحه صحبت کرده و نظر میدادند. در مقابل نیز خودِ بهشتی یا مسئولین دیگر، به این انتقادات پاسخ میدادند. حتی همین چند روز قبل، بنیصدر خطاب به بهشتی گفته بود که اجرای این قانون در شرایط فعلی، موجب “بیدست شدنِ” بسیاری از افراد جامعه میگردد! و ایشان نیز در مصاحبه مطبوعاتی جواب بنیصدر را داده بودند!. لذا بنظر من، جبهه ملی نیز میتوانسته در این مورد اعلامیهای داده و نظرِ خویش را اعلام کرده باشد!
مزید اطلاع دوستان عرض میکنم که: آقای حسن نزیه (رئیس کانون وکلا و عضو دولت بازرگان) در خرداد ماه 1358 در مورد “استخراجِ مو به موی قوانین از فقه”، با آقای بهشتی شدیداً بحث داشت و آنرا غیرممکن و غیرلازم میدانست! که همین موضوع، برخوردِ بسیار تندِ بهشتی را در پی داشت!. یا حدود دو ماه پیش(سیام فروردین 60)، تعداد 100 نفر از قضات و حقوقدانان طی اطلاعیهای با این لایحه مخالفت کرده بودند! و یا درست یک ماه پیش(22 اردیبهشت 60)، جمعی بیشتر از قضات و حقوقدانان قبلی، با اطلاعیۀ دیگری، به مخالفت با این لایحه پرداختند و بر لزومِ “رعایتِ اقتضای زمانه و مصلحتِ اسلام” تاکید داشته و “رونویسیِ قوانین از کتب فقهی” را غیر منطقی میدانستند! که یکی از امضاءکنندگانِ این اعلامیه آقای دکتر لاهیجی بود که بخاطر چاپ جزوهای در مخالفت با لایحه قصاص، دستگیر گردید! و همینطور گروههای مختلف مذهبی و غیرمذهبی، در این مورد نظر میدادند. اما پاسخِ اصلیِ آقای بهشتی این بود که: “ما زندگیِمان را بر اساسِ پسندِ دنیا انتخاب نمیکنیم. ما مستقلیم و راهی را انتخاب میکنیم که به عنوان بهترین راه به آن اعتقاد داریم. چه دنیا بخواهد و چه نخواهد، ما آن راه را ادامه میدهیم”!! (این حرف بهشتی را در مصاحبه مطبوعاتی، در قسمت بیست و پنجم این سلسله نوشتار، آورده بودم)
از همۀ این مطالب بر میآید که “بحث” در مورد این لایحه که هنوز در مجلس طرح نشده و بتصویب نرسیده و حکم “قانون” را به خود نگرفته است؛ در کلِ جامعه جاری و ساری بوده و اعلامِ نظرِ جبههملی نیز چیزِ عجیبی نبوده است! اما آنچه که بسیار عجیب است، اینستکه چرا آقای خمینی این موضوع را آنهمه برجسته کرده و با در آمیختنِ این دو اعلامیه؛ اینچنین آشفته و سراسیمه، چماقِ تکفیر را بلند کرده و بر سرِ همۀ مخالفین (نه فقط بر سرِ جبههملی!) فرود می آورد؟!
2- اگر چنین اعلامیۀ دومی وجود داشته باشد و در آن از عبارتِ “ضدِ انسانی” استفاده شده باشد؛ آیا میتوان گفت که این اعلامیه “سبِّ نبی یا سبّ بر قرآن” کرده است؟! در حالیکه در همین قانون، سبِّ نبی را به “دشنام بر پیامبر” تعریف کرده است؛ آیا میتوان ادعا کرد که این واژه، همان “دشنام” است؟!
توجه نمایید که تمامِ دستاویزِ خمینی به همین یک واژه بوده و ظاهراً در این اعلامیه، غیر از همین یک واژه، هیچ نکتۀ منفیِ دیگری نوشته نشده است و بهمین دلیل، خمینی به هیچ موردِ دیگری اشاره نکرده است!
3- فرض میکنیم، اعلامیۀ دوم وجود داشته و فرض میکنیم چنین واژهای در آن نوشتهشده و بازهم فرض را بر آن قرار می دهیم که این واژه دارای معنای سب و دشنام است؛ در چنین صورتی، بنابر همین قانون، مجازاتِ کسی که چنین متنی را نوشته، اعدام است! پس چرا آقای خمینی به جای آنکه دستور دهد: نویسنده یا نویسندگان این اعلامیه شناسایی شده و مجازات گردند؛ حکم بر “ارتدادِ جبههملی” داده و تمامیِ کسانی که در زمرۀ طرفداران و حامیانِ این جبهه بودهاند را نیز مرتد اعلام کرد؟! بطوریکه این حکم، بعد از این تاریخ، گریبانِ همۀ آنها را گرفت و هنوز هم که هنوز است(علیرغم زنده نبودن بسیاری از آن افراد)، گریبانِ دیگران را نیز میگیرد و حتی زمینهای میگردد که این حکم به همۀ ملیگرایان (از جمله نهضت آزادی)، تسری یابد!!
4- خمینی چگونه حکم بر “مسلمان نبودنِ” دکتر مصدق داده است؟! او که علاوه بر ذکرِ شهادتین و ادعای مسلمانی، از نظر دیگران نیز یک مسلمان خوانده میشد؛ چطور غیر مسلم نامیده شد؟!
5- آیا منظور خمینی که در مورد دکتر مصدق میگوید: “اين، سيلى خواهد خورد و طولى نكشيد كه سيلى را خورد”!، اینست که “کودتای 28 مرداد” سیلیِ خداوند بر گوشِ مصدق بوده است؟! آیا این کلماتِ خمینی نشان از عمقِ انزجارِ ایشان از ملیگرایان و تاییدِ الهیِ کودتای فوق نیست؟!
6- براساسِ نوشتۀ دکتر سنجابی، سازمان مجاهدین از این راهپیمایی حمایت نکرده و در آن نیز شرکت نکرد. آقای بازرگان نیز همان روز اعلام کرد که ما برای شرکت در این مراسم، دعوتی بعمل نیاوردیم. آقای بنیصدر نیز هیچگونه اعلامیهای برای شرکت در این راهپیمایی نداده است! پس چرا خمینی بخشِ زیادی از سخنرانیِ خود را برای درهم کوبیدنِ افراد و گروههای مختلف(بویژه این سه طیفِ ذکر شده)، اختصاص داد؟! آیا غیر از این است که این کار، برای قلع و قعمِ کاملِ همۀ مخالفین و ایجادِ انحصارگراییِ مطلق، صورت گرفته است؟!
7- آقای خمینی در این سخنرانی، چندبار از افراد و گروههای فوق میخواهد: توبه کنند! او توبه آنها را قبول خواهد کرد و خدا هم قبول خواهد کرد! آیا این بدان معنا نیست که ایشان خود را در حدِّ خداوند دیده و به جای او نشسته و حکم صادر میکند؟!
8- همانگونه که گفته شد، موضوع قصاص در این تاریخ، در حد یک “لایحه” است و هنوز به قانون تبدیل نشده است که نظر دادن در مورد آن و یا حتی مخالفتِ با آن، ممنوع باشد!. از طرفی، این لایحه که لایحه قصاص نامیده میشود، تنها به جرایم مربوط به قصاص تعلق نداشته بلکه شامل جرایمِ چهارگانۀ “حدود، قصاص، دیات، تعزیرات” میشود که به قانونِ “مجازات اسلامي” معروف است؛ لذا بحث در مورد آن و بررسیِ مفادِ آن از ضروریاتِ جامعه بوده و اعتراضِ خمینی هیچگونه وجاهت قانونی نداشته است!
داستانِ این لایحه و این قانون، از زمانِ تهیۀ پیشنویس و تصویبِ آن تا به امروز که قریب 34 سال از آن میگذرد، دارای فراز و نشیبهای فراوانی بوده و هنوز نیز “نهایی” نگردیده است!! لذا من در کامنت جداگانۀ دیگری به داستان و سرگذشتِ جالب و تاسفبار این قانون اشاره خواهم نمود و از دوستان گرامی در خواست مینمایم که داستانِ این قانون را در آن کامنت پیگیری نمایند.
ادامه دارد.
با ادب و احترام، حامی.
حامی گرامی سلام
نوشته های پیوسته ی شما آیینه ای است در برابر آرزوهای بخاک افتاده و دودمان های به باد رفته و نسل های فرو ریخته.
سپاس از شما بخاطر زحمتی که می کشید و درخششی که پدید می آورید.
سپاس
با درودي ديگر بر شما عزيزان، جناب نوريزاد مبارز و كاربران و تيم محترم سايتشان، حامي گرامي ذكر يك نكته را در رابطه با ان اعلاميه جبهه ملي در مخالفت با قانوني كردن لايحه ضد بشري قصاص را لازم ديدم، اينكه اصلا چنين اعلاميه اي وجود خارجي نداشت، انچه به عنوان اعلاميه جبهه ملي دست خميني داده بودند، دست نوشته اي إز طرف سردمداران حزب جمهوري إسلامي بود كه فقط و فقط موافقت و حكم خميني را با سركوب راهپيمايي ٢٥ خرداد ٦٠ جلب كنند، اگر اينطور اعلاميه اي وجود داشت؟ چرا در روزنامه هايشان عكسي إز ان نشان ندادند؟ جالب است كه حالا هادي غفاري ازاديخواه شده، واقعا كه قورباغه بايد ابو عطا بخواند، دوستان هادي غفاري رهبر چماقداران و سركوبگران ان راهپيمايي معترضانه ٢٥ خرداد بود، كه كُلت به كمر بر بالاي ماشين مي رود، و فرمان سركوب مردم را به فالانژيستهاي حزب الله مي دهد. موفق باشيد
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎ ﻣﺼﻠﺢ ﻋﺰﻳﺰ ‘ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺗﻚ ﻣﺮﺩ اﻳﺮاﻥ ﺯﻣﻴﻦ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺭا ﺧﻮاﻧﺪﻡ ‘ ﺣﺪاﻗﻞ ﻛﻤﻲ ﺻﺒﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﺪ ‘
ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻢ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ اﻧﺮﮊﻱ و ﻭﻗﺖ ﺭا اﺯ ﻛﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ‘ ﻭﻟﻲ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺗﻚ ﺗﻚ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﮔﺬاﺭاﻥ ﺟﺎﻭﺑﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ و ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﻗﻔﻪ ‘ اﻣﺮﻳﺴﺖ ﻧﺎﺷﺪﻧﻲ ‘ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺑﻨﺪﻩ ﭼﻨﺪ ﻧﻜﺘﻪ ﺭا ﻛﻪ اﺯ ﻧﻆﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻡ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻡ ” اﻭﻝ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺼﺎﺹ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﻥ ﺭا ﻣﻌﻘﻮﻟﺘﺮﻳﻦ ﻧﻮﻉ ﻣﺠﺎﺯاﺕ ﺩاﻧﺴﺘﻪاﻳﺪ ‘ و ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ اﺳﺘﻨﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ ‘ﺑﻨﺪﻩ ﻭاﻗﻌﺎ ﺩﺭﻙ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﭼﻂﻮﺭ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ
می فرمایند: «… حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقة رسول الله ـ صلی الله علی و آله وسلم ـ است یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش ردّ کند. حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدی که ضِرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور باشد، یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت می تواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری کند». (صحیفه امام، ج 20، ص 451 ـ 452)
ﭘﺲ اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﺣﻜﺎﻡ اﺳﻼﻣﻲ ﺭا ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ ‘ﭘﺲ ﻗﺼﺎﺹ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺗﺤﺖ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻣﺼﺎﻟﺢ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩاﺩﻩ ﺷﻮﺩ ‘ اﻭﻟﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻓﺘﻮا اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ‘ﺭﻭﺯﻩ و ﺣﺞ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩاﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺘﻮاﻳﻲ ﻧﻤﻴﺪاﺩ ﺗﺎﺯﻩ اﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ اﻳﻦ ﻓﺘﻮا ﮔﻔﺘﻪاﻧﺪ (و ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻴﺶ اﺯ اﻳﻦ ﺭا ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻢ ﻭﻗﺖ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﻡ) ﭘﺲ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﺎ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ و ﺷﻨﺎﺧﺖ اﻭﺳﺖ ” ﺷﻨﺎﺧﺖ اﻭ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎ ﻳﺎﻓﺘﻪﻫﺎﻱ ﻋﻠﻤﻲ و ﻳﺎ ﺷﺮاﻳﻄ ﺳﻴﺎﺳﻲ و ﺣﺘﻲ اﻗﻠﻴﻤﻲ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﻜﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻮﻉ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻏﺮﺑﻲ و ﺗﺪاﺑﻴﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﻴﺮﻱ اﺯ ﺟﺮﻡ اﺷﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﻨﻢ .
ﺩﺭ ﻏﺮﺏ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻴﻴﺎﻥ و ﺧﻼﻓﻜﺎﺭاﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﻋﻮاﻣﻞ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺭا ﺩﺭ ﺭﻓﺘﺎﺭ و ﺷﺨﺼﻴﺖ اﻭ ﺩﺧﻴﻞ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ﺩﺭ اﺳﻼﻡ ﻫﻢ ﺣﻜﻢ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ اﺳﺖ ‘ ﺭﻭاﻧﺸﻨﺎﺳﺎﻥ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ﺗﺸﺎﺑﻬﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺭا ﺩﺭ ﺭﻓﺘﺎﺭ و ﮔﺬﺷﺘﻪ اﻳﻦ اﻓﺮاﺩ ﺑﻴﺎﺑﻨﺪ و ﺑﺮ ﺁﻥ اﺳﺎﺱ ﺗﺪاﺑﻴﺮﻱ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻨﺪ ‘ ﺣﺘﻲ ﻳﺎﻓﺘﻪﻫﺎﻳﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ﻣﺒﻨﻲ ﺑﺮ ﺗﺮﺷﺤﺎﺕ ﻫﺮﻭﻣﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﻲ اﻓﺮاﺩ ﺑﻴﺶ اﺯ ﺣﺪ ﻣﻌﻤﻮﻝ اﺳﺖ و اﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺩﺭ ﻧﺎﺁﺭاﻣﻲ ﻓﺮﺩ ﻣﺠﺮﻡ و اﺭﺗﻜﺎﺏ ﺟﺮﻡ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩاﺩﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﺑﺨﺶ اﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ اﻳﻦ اﻓﺮاﺩ ﺩﻭﺭاﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ.’ ﺑﻪ ﺟﺮاﺕ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺟﺎﻧﻴﺎﻥ ﺳﺮﻳﺎﻟﻲ و ﺧﻼﻓﻜﺎﺭاﻥ ﺣﺮﻓﻪاﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﻓﻴﻠﻤﻬﺎﻱ ﻣﺴﺘﻨﺪ اﺳﺖ ﺩﻳﺪﻩاﻡ ‘ ﺭﻭاﻧﺸﻨﺎﺳﺎﻥ ﮔﺎﻫﻲ ﺩﻩﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ اﻓﺮاﺩ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺕ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺩﺭ ﻏﺮب ﺭﻭﻧﺸﻨﺎﺳﺎﻧﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﭘﺮﻭﻓﺎﻳﻠﺮ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭاﻥ ﺭﻭاﻧﻲ و ﺳﺮﻳﺎﻟﻴﺴﺖ ” ﻳﻜﻲ اﺯ ﻗﻬﺎﺭﺗﺮﻳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻱ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ اﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻛﻪ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻭﻟﺖ ﺭﻭﺳﻴﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪ ” ﭼﺮا ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻌﺪ اﺯ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻗﺘﻞ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻗﺎﺗﻠﻲ ﺭﻭاﻧﻲ اﺯ ﺣﻞ اﻳﻦ ﻣﻌﻤﺎ ﻋﺎﺟﺰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ﺗﻤﺎﻡ اﺳﻨﺎﺩ و ﻣﺪاﺭﻙ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﻮ ﺑﻪ ﻣﻮ ﻣﻮﺟﻮﺩ اﺳﺖ ‘ اﻳﻦ ﺭﻭاﻧﻜﺎﻭ اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻧﺎﻣﻪ ﻓﺮﺩ ﻗﺎﺗﻞ ﺭا ﻗﺒﻞ اﺯ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ و ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ اﻭ ﺭا ﺩﻳﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﺮﺩ و ﺑﻪ ﭘﻠﻴﺲ ﺩاﺩ ‘ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﺮﺩﻧﻲ ﻧﺒﻮﺩ ‘ﺩﺭ اﻳﻦ ﮔﺰاﺭﺵ اﻭ ﻗﺎﺗﻞ را ﻓﺮﺩي ﻣﺘﺎﻫﻞ و ﺩاﺭاﻱ ﺯﻥ و ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ‘ اﻭ ﺣﺘﻲ ﺷﻐﻞ اﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺭا ﺩﻭﻟﺘﻲ ﺩاﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺻﺤﻴﺢ اﺯ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ‘ ﭘﻠﻴﺲ ﺭﻭﺳﻴﻪ ﻣﺎﺕ و ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﭼﻂﻮﺭ اﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺟﺰﻳﻴﺎﺗﻲ ﺩﺳﺖ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻣﻦ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺮﻡ و ﺟﻨﺎﻳﺖ و ﻛﻼ” ﺧﻼﻑ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﺴﺘﻘﻠﻲ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺎﺯ و ﺑﺮﮔﻲ ﺑﻪ هم ﺯﺩﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻓﻘﻄ ﺻﺮﻑ ﻓﺮاﮔﻴﺮﻱ آﻥ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻘﻴﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﻦ و ﻓﻠﺴﻔﻪاﻱ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ‘ ﻛﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ﻛﺎﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻂﺎﻟﻌﻪ و ﺗﺠﺮﺑﻪ (ﺁﺯﻣﻮﻥ و ﺧﻂﺎ) ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ‘ اﮔﺮ ﻓﺮﺩا ﺩﺭ ﭼﻴﻦ و ﻳﺎ ﻫﺮ ﻛﺸﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻛﺴﻲ ﺭﻭﺷﻲ اﺑﺪا ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺟﻠﻮﻱ ﺟﺮﻡ و ﺟﻨﺎﻳﺖ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻮﺭا اﻗﺪاﻡ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻨﻲ ﺁﻥ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ ‘ ﻣﺘﺨﺼﺼﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﺁﻣﺎﺭ و اﺭﻗﺎﻡ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ و ﻗﺎﻧﻮﻥ اﺯ ﭘﻴﺶ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺷﺪﻩاﻱ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﻂﺎﺑﻖ ﺁﻥ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﻭﺵ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﺎ ﻃﺒﻖ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﺧﻮﺩ اﺯ ﺩﻳﻨﻤﺎﻥ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﺭا ﺑﺮﻣﻴﮕﻴﺮﻳﻢ و ﺑﻪ ﻣﺘﺨﺼﺼﺎﻧﻤﺎﻥ اﻣﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ‘ ﺑﺮﻭﻳﺪ ﺩﻻﻳﻞ ﺑﺮﺗﺮﻱ اﻳﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺭا ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﺪ ” ﺣﺎﻻ ﻣﮕﺮ ﻛﺴﻲ ﺟﺮاﺕ ﺩاﺭﺩ ﺑﺮﻭﺩ و ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﻨﺪ و ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪاﻱ ﻏﻴﺮ اﺯ ﺁﻧﭽﻪ اﻭ ﻣﺎﻣﻮﺭ اﺛﺒﺎﺗﺶ ﺑﻮﺩه ﺑﺮﺳﺪ ‘ ﺣﺎﻝ ﺩﺭ ﻋﻜﺲ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ‘اﮔﺮ ﻓﺮﺩ ﻣﺤﻘﻖ ﺩﺭ اﺛﺒﺎﺕ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ اﻭ ﻣﺤﻮﻝ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻣﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﻴﺎﺑﺪ و ﺑﺎ ﺗﺸﻮﻳﻖ و ﺟﺎﻳﺰﻩ و ﻣﻘﺒﻮﻟﻴﺖ و ﺭﺗﺒﻪﻫﺎﻱ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻫﻤﺮاﻩ ﺷﻮﺩ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺩﮔﺮ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ ﺗﺤﻘﻴﻖ “ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺷﻮاﺭ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺕ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮﺩﻱ ﻣﻂﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﻭاﻗﻊ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺼﻠﺢ ﺑﻪ ﻧﻜﺘﻪاﻱ اﺷﺎﺭﻩ ﺩاﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ اﺯ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ وﻟﻲ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﻋﻆﻴﻢ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ اﺳﺖ ” اﻳﺸﺎﻥ اﺷﺎﺭﻩ ﺩاﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻥ اﻣﺮﻭﺯ ﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﺑﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﻧﺪاﺭﺩ ﺑﻪ اﺻﻂﻼﺡ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺧﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺮ و ﻓﻘﻄ ﭘﺎﻻﻧﺶ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﻇﻠﻢ و ﺳﺘﻢ اﻣﺮﻭﺯ ﺗﻘﺎﻭﺗﻲ ﺑﺎ ﻇﻠﻢ و ﺳﺘﻢ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ اﻳﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻫﻴﺖ ﻇﻠﻢ ‘ﻇﻠﻢ اﺳﺖ ﻭﻟﻲ ‘اﺷﻜﺎﻝ ﺁﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ ‘ ﺷﻤﺎ اﮔﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﺑﺰاﺭ و اﺩﻭاﺕ ﺟﻨﮕﻲ اﻣﺮﻭﺯ ﺭا ﺑﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺑﻪ ﻫﺰاﺭ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ و ﺑﻪ ﺳﻼﻃﻴﻦ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺑﺪﻫﻴﺪ ‘ﻣﻦ ﺷﻜﻲ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﺮﻩ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺎ ﺭا ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺑﺮاﻱ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﻇﻠﻢ ‘ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺘﻤﺪﻥ ﻧﻴﺎﺯ ﻛﻤﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﻓﺸﺎﺭ ﺩاﺭﺩ ﺗﺎ ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺪﻭﻱ ﻛﻪ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺣﻘﻮﻕ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭا ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻛﻮﭼﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺭاﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻨﺶ ﺧﺎﻟﻲ از ﻟﻂﻒ ﻧﻴﺴﺖ ‘ﺩﺭ ﺩﻭﺭاﻥ ﺁﻣﻮﺯﺷﻲ ﮔﺮﻭﻫﺒﺎﻥ ﺟﺪﻳﺪ و ﺑﻴﺘﺠﺮﺑﻪاﻱ ﺑﻪ ﮔﺮﺩاﻥ ﻣﺎ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ‘ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻏﺬا اﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻲﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﻣﻨﻆﻢ ﭘﻴﺶ ﺑﺮﻭﺩ ‘ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻏﺪا ﺁﺷﭙﺰ ﺑﻪ اﻳﻦ ﮔﺮﻭﻫﺒﺎﻥ ﺑﻲﺗﺠﺮﺑﻪ ﮔﻔﺖ ﺗﻪﺩﻳﮓ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪه و ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻴﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯاﻥ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮﺩ ‘ ﮔﺮﻭﺑﺎﻥ ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻳﻚ ﮔﺮﺩاﻥ ﺳﻴﺼﺪ ﻧﻔﺮﻱ و ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺗﻪﺩﻳﮓ ﻣﻴﺨﻮاﺩ ﺑﺮﻩ ﺑﺮﺩاﺭﻩ ‘ ﺁﻗﺎ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﻧﺒﻴﻨﻪ ‘ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺳﻴﺼﺪ ﻧﻔﺮ ﺗﺎﺗﺎﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺯﺧﻤﻲ ﺷﺪﻧﺪ ‘ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩاﺧﻞ ﺩﻳﮓ ﺧﻔﻪ ﺷﻮﻧﺪ ‘ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﺵ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻦ اﻭﻥ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﻱ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺖ و ﭘﺎ ﺩاﺷﺘﻦ ﺧﻔﻪ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ ﺭﻭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻜﺸﻦ ‘ ﺭﻓﺘﻦ ﭼﻮﺏ ﺁﻭﺭﺩﻥ و ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺯﺩﻥ ‘
اﻳﻨﺠﺎ ﺩﻭ ﻧﻜﺘﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺩ ‘ ﻳﻜﻲ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﻏﻠﻄ ﮔﺮﻭﻫﺒﺎﻥ ﺑﻲﺗﺠﺮﺑﻪ و ﺩﻭﻡ ﺑﻲﻣﻼﺣﻀﻪﮔﻲ ﺳﺮﺑﺎﺯاﻥ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺗﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﺴﺖ و ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﻂﺢ ﺷﻌﻮﺭ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ” ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ‘ ﻣﻠﺘﻲ ‘ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ ‘ ﺑﺮاﻱ ﺑﺮﻗﺮاﺭﻱ ﺻﻠﺢ و ﺁﺭاﻣﺶ ‘ﻧﻴﺎﺯ ﻛﻤﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ اﺳﺖ
ﺩﻭﻣﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ‘ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﺭﻳﺰﻱ و ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻥ اﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﻻﺯﻡ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻊ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﻱﻫﺎﻱ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﻣﺮﺩﻡ اﺳﺖ.
ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺣﺘﻢ ‘ﻣﺮﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻊ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﻱﻫﺎﻳﺸﺎﻥ اﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﻻﺯﻡ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ﺣﻘﻮﻕ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭا ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮاﻋﺎﺕ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ “ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻣﻜﺎﻧﺎﺗﺸﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﺗﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﺎ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ” ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻏﺮﺑﻲ ﻣﻔﺘﺨﺮﻧﺪ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ ‘ﺑﺮاﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺴﺎﻟﻤﺖﺁﻣﻴﺰ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻛﻤﺘﺮﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ﺗﺎ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ اﻳﻦ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺘﻤﺪﻥﺗﺮ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﺑﺮاﺩﺭ ﮔﺮاﻣﻲ ﻣﺼﻠﺢ ﻋﺰﻳﺰ ‘ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺎ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ‘ اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﻃﻮﺭﻱ ﻣﺴﻠﻪ ﺭا ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻣﻨﻜﺮ ﻗﺼﺎﺹ ﻣﻨﻜﺮ ﺧﺪاﺳﺖ و ﻣﻨﻜﺮ ﺧﺪا ﻫﻢ ﻛﺎﻓﺮ اﺳﺖ ﻛﺎﻓﺮ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺗﻜﻠﻴﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ اﺳﺖ ‘ ﺁﺧﻪ ﺑﺮاﺩﺭ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ از ﻋﺮﻓﺎﻱ ﻣﺎ ﻣﻌﺎﺩ ﺭا ﺟﺴﻤﺎﻧﻲ ﻧﺪاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ و ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻨﺪ ‘ﭼﺮا ﺷﻤﺎ اﺳﺮاﺭ ﺩاﺭﻳﺪ ﻋﺪﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺭا اﺯ ﺩاﻳﺮﻩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺷﻬﺎﺩﺗﻴﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻛﻨﻴﺪ ”
ﻣﻦ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﻴﻜﻨﻢ اﺯ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺼﻠﺢ ‘ﻛﻪ اﺭاﺩﺗﻲ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﺩاﺭﺩ ‘اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻗﺎﻃﻊ اﺯ ﺩﻻﻳﻞ ﻗﺎﻃﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ و ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ‘ اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ و ﻛﻼﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﭘﺎﻱ اﺳﺘﺪﻻﻟﻴﺎﻥ ﺭا ﭼﻮﺑﻴﻦ ﻧﻤﻴﻨﺎﻣﻴﺪﻧﺪ’ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩاﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ اﺯ ﺟﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻋﻠﻢ ﻛﻼﻡ ﺑﻪ ﺑﻦﺑﺴﺖﻫﺎﻱ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﺮ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ ‘ ﻣﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎﻭﺭ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻗﻀﺎﻳﻲ و ﺟﺰا اﻣﻮﺭ ﺩﻧﻴﻮﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺧﺪا ﺑﻪ ﻣﺎ ﻋﻘﻞ ﺩاﺩﻩ ‘و ﻣﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ اﻳﻦ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺭا ﺣﻞ و ﻓﺼﻞ ﻛﻨﻴﻢ ‘ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪا ﻗﺼﺎﺹ ﻣﻌﻘﻮﻟﺘﺮﻳﻦ و ﻋﺎﺩﻻﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﻧﺰﺩ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ و اﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺷﻬﺎ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪﻩ ‘ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻭﺭاﻥ ﺻﺤﺒﺘﻲ اﺯ ﺭﻭاﻧﺸﻨﺎﺳﻲ و ﭘﻴﺸﮕﻴﺮﻱ اﺯ ﺟﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩﻩ ‘ ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺮاﺳﻤﻲ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺠﺎ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ و ﺑﺖﭘﺮﺳﺘﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ اﻋﺮاﺏ ﻣﺘﺪاﻭﻝ ﺑﻮﺩﻩ و ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪا ﺗﻌﻐﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻩ ‘ اﻭ ﻓﻘﻄ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺭا ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺧﺪاﻱ ﻳﻜﺘﺎ و ﺩﻭﺭﻱ اﺯ ﺑﺘﺎﻥ ﻛﺮﺩ و ﺑﻪ ﻣﺮاﺳﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﺰﺩ ‘ ﺣﺘﻲ ﺣﺪﻳﺜﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮔﺮﺩاﻓﺸﺎﻧﻲ ﻧﺨﻠﻬﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻠﻢ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ اﺭﺟﺎﻉ ﺩاﺩ و ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ اﻳﻦ اﻣﻮﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺭا ﺑﻬﺘﺮ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ
ﺑﻨﺪﻩ ﻭاﻗﻌﺎ ﻋﻜﺲ اﻟﻌﻤﻞ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﻣﺼﻠﺢ ﺭا ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ‘ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻧﻆﺮﺵ ﺭا ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ‘ اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻓﻬﻢ اﻭ اﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻂﺎﺑﻖ ﻓﻬﻢ ﻣﺼﻠﺢ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻥ اﻭ ﺭا ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩاﻧﺴﺖ ﺩﮔﺮ ﭼﻪ ﺟﺎﻱ ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮﺳﺖ ‘ ﻣﺼﻠﺢ ﻋﺰﻳﺰ ﺧﻮاﻫﺸﺎ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺧﻴﺎﻝ ‘ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻪ اﺟﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮﺳﻴﻢ ﻛﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺟﻨﮓ و ﻭﻳﺮاﻧﻲ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭاﻩ اﺳﺖ ‘ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻨﺪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
سلام جناب عرفانیان گرامی
باتشکرازاین مقاله بلندوطولانی تان دراینجا فرموده اید:
“ﺑﻨﺪﻩ ﻭاﻗﻌﺎ ﻋﻜﺲ اﻟﻌﻤﻞ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﻣﺼﻠﺢ ﺭا ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ‘ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻧﻆﺮﺵ ﺭا ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ‘ اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻓﻬﻢ اﻭ اﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻂﺎﺑﻖ ﻓﻬﻢ ﻣﺼﻠﺢ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻥ اﻭ ﺭا ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩاﻧﺴﺖ ﺩﮔﺮ ﭼﻪ ﺟﺎﻱ ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮﺳﺖ ‘ ﻣﺼﻠﺢ ﻋﺰﻳﺰ ﺧﻮاﻫﺸﺎ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺧﻴﺎﻝ ‘ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻪ اﺟﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮﺳﻴﻢ ﻛﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺟﻨﮓ و ﻭﻳﺮاﻧﻲ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭاﻩ اﺳﺖ ‘ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻨﺪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ “پایان گفتارشما.
بنده هم ازایشان سوال کردم این فهم شماازقرآن ازکدام آیه وسوره قرآن استنباط شده است؟لطفابه ماهم آدرس بدهید؟
هنوزازایشان خبری نشده است وجوابی نداده است جزاینکه گفته است:
” سلام جناب مصلح گرامی ،من شخصا و دوستانم در لگام، قصاص را قبول نداریم. ”
آیااین گفته ایشان استدلال واستنباط قرآنی است؟
خوب جناب عرفانیان عزیز شما درعالم خیال به هراجماعی که می خواهیدبرسید هیچ مشگلی نیست برسیدولیکن فعلا قانون ما ازمنابع اسلامی است .
اگرشما درواقعیت خارجی بارعایت دموکراسی به جدائی دین ازسیاست رسیدید ما هم تابع رأی اکثریت هستیم وبه قانون مدنی شمااحترام می گذاریم وسخنی ازقرآن وسنت رسول واهلبیت -ع-نخواهیم گفت.والسلام
باآرزوی شفای همه روانیان ومریضان وباادب واحترام خاص به جناب عرفانیان
مصلح
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎ ﻣﺼﻠﺢ ﻋﺰﻳﺰ
ﺁﺧﻪ ﺑﺮاﺩﺭﺟﺎﻥ ‘ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ اﺳﺘﺪﻻﻻﺕ ﻣﺎ ﭘﺎﺳﺨﻲ ﻧﺪاﺩﻱ ‘ اﺷﻜﺎﻟﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﻭﻗﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻲ ‘ ﺷﺎﻳﺪ اﺭﺯﺵ ﺟﻮاﺏ ﺩاﺩﻥ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ‘ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺣﻖ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﻮاﺏ ﻧﺪﻱ ‘ ﻭﻟﻲ ﻣﻦ اﺳﺘﺪﻻﻻﺗﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺟﻮاﺏ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﮔﺮ ﻭﻗﺖ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﺧﻮاﻫﺸﺎ ﺟﻮاﺏ ﻣﺮﺣﻤﺖ ﺑﻔﺮﻣﺎﻳﻴﺪ
اﺭاﺩﺗﻤﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ
جناب عرفانیان
با سلام
آن مورد لزوم توجه تعلیمی و روانی و آموزشی انسانها ،مربوط به مرحله قبل از وقوع جنایت است ،این نکته را وقتی که من و آقا مصلح عبارات مرحوم طباطبائی را نقل کردیم،از متن تفسیر میزان نقل کردیم ،مرحوم علامه در آنجا تمام اشکالاتی از قبیل این اشکال شما (یعنی لزوم نگرش تربیتی به مساله جرم) و اشکالات دیگری که این چند روزه دوستانی دیگر به عبارات مختلف عنوان کردند را مطرح و پاسخ دادند که ظاهرا شما دقت نکرده اید.
اجمالا امر تربیت فرهنگی و آگاهی دادن انسانها در جامعه برای شناخت جرم و دوری از آن امر درستی است ،اما بحث مهم این است که اینگونه روش ها ضامن جلوگیری از وقوع جرم (جنایت عمدی) نیست و برای بازدارندگی از وقوع جنایات عمدی بودن قانون قصاص از امور لازم است،بنابر این هم این سخن شما درست است که پیش از وقوع جرم در صحنه اجتماع باید روی انسانها و اذهان آنان کار علمی تربیتی فرهنگی کرد ،و هم در عین حال در صورت وقوع جرم باید حق قصاص محفوظ باشد ،و نفع این کار برای مجموع جامعه است،یعنی هر انسانی ضمن آموزش و پرورش تربیتی ،این را هم میداند که اگر جنایت عمدی بر دیگران وارد کند ،یعنی یا بطور کلی حق حیات آنها را از آنها بگیرد ،یا جراحت و نقصی عمدی به دیگران وارد کند ،تاوان آن را خواهد پرداخت ،این سبب وحشت او از ایراد جرم عمدی خواهد شد.پس آن عنصر تربیتی منافاتی با حق قصاص ندارد،دقت کنید که اینکه حق قصاص وجود نداشته باشد و ما فقط قبل و بعد از جنایت به تربیت و توجیه مجرم بپردازیم ،هیچ ضمانت اجراء برای عدم تکرار جنایت نیست ،یعنی مانعیت ندارد،حبس کوتاه یا دراز مدت نیز مانعیت تامی در برابرجنایت عمدی ندارد،علاوه اینکه بقاعده لزوم تناسب جرم و مجازات ،عادلانه هم نیست ،که شما کارد را بردارید و بعمد حلقوم انسانی را گوش تا گوش بریده و او را از حق حیات محروم کنید ،بعد با پانزده سال زندان رفتن و آب خنک خوردن بیرون بیایید و بحیات خود ادامه دهید! آیا این حتی با موازین حقوق بشری که مورد تسلم شماست مطابقت دارد که حق حیات انسانی را (بعمد و نه سهوا) از او بگیرید و در ازای آن فقط کارشناسان روان شناس شما را بنوازند و مدتی هم آب خنک بخورید و بعد به حیات تان ادامه دهید؟! لطفا کمی عقلتان را قاضی کنید و بمصالح اجتماعات بشری بیندیشید و نه آب و رنگ دادن های امروزی به سخن خود.
یک نکته ای را هم که من دیدم هنوز خیلی ها در این سایت توجه نکرده اند این است که اصلا هنوز ندانسته اند که موضوع بحث قصاص قرآنی “جنایت عمدی” است و نه “جنایت” سهوی ،در اسلام جنایت سهوی مثل اینکه شما با اتومبیلتان شخصی را سهوا زیر بگیرید و بکشید یا موجب نقص عضو او شوید ،سبب حق قصاص نیست ،این جنایات سهوی فقط موجب دیه یا تاوان خسارت است و نه قصاص ،و موضوع قصاص فقط جنایات عمدی است که تازه در موارد قصاص هم ،توصیه اسلام و قرآن و روایات به عفو و اغماض است ،و فلسفه اصل حکم قصاص ،مانعیت و جلوگیری از وقوع جنایات عمدی است.
در یکی از کامنت های دوستان دیدم آن ماجرای حضرت عیسی که مربوط به مورد ارتکاب زنا بود و می خواستند کسی را سنگسار کنند ،و شلوغ شده بود ،و عیسی علیه السلام فرموده بود فقط کسانی حق دارند سنگ بزنند که خود مرتکب چنین کاری نشده باشند ،که بدنبال آن اکثریت مردم رفتند و علی ماند و حوضش!
این دوست این قصه را نقل کرده بود! در حالیکه ای ماجرا اصلا ربطی به قضیه قصاص ندارد ،بلکه مربوط به اجراء حد زنا بوده است!
در هر حال بنظر من نوع این اشکالات و این بحث ها که این احکام مربوط به دوران کهن است و عقل شکوفای بشری! و این قبیل فرمایشات، همه ناشی از این است که موضوع قضیه قصاص خوب تصور نشده ،البته انگیزه های سیاسی هم گاهی ضمیمه شده و سبب این فرمایشات می شود.
وگرنه تصور دقیق حکم قصاص و فلسفه اجتماعی آن موجب تصدیق حکم است برای همه عقول (شکوفا و غیر شکوفا).
عرفانیان گرامی من یک مثال وجدانی از خودتان میزنم ،و قبلا از مثال پوزش می خواهم ،اگر خدای نخواسته جنایت کار و زور گیری بیاید منزل شما و همسر و فرزندان شما را بعمد بطرز فجیعی بقتل برساند ،آیا وجدان شما رضایت دارد که این جانی را بگیرند و مدتی با او کار روان شناسانه! کرده و چند سالی هم حبس کنند ،بعد هم آزاد شود و بحیات خویش ادامه دهد (حال معلوم هم نیست جنایت خود را تکرار کند یا نکند) در حالیکه حق حیات همسر و فرزندان گرامی شما را از آنها گرفته است؟!
آیا این تضمین برای ادامه حیات انسانهای دیگر است؟
لطفا بی تعصب در این نکات تامل فرمایید.
اگر بگویید نخیر من اصلا مایل نیستم که حتی قاتل عمدی زن و فرزند خود را بکشم! ،پاسخ این است که خوب اسلام هم بطور متعین نفرموده است شما حتما قصاص کنید ،گفته است قصاص جایز است ،یعنی می توانید قصاص کنید و می توانید عفو کنید و دیه بگیرید ،حتی اگر خیلی دل رحیمی نسبت به جنایتکاران دارید می توانید عفو کنید و دیه هم نگیرید!
اضافه کنم که سفارش خود قرآن در ذیل آیات قصاص و روایات بر عفو است.
من وجدان خوانندگان این سطور را بقضاوت می طلبم ،آیا این حکم مترقی و ضامن حفظ حیات اجتماعات و انسانها و حق حیات آنان است یا اینکه جانی را نوازش کنیم و مدتی او را حبس کنیم و بعد او را آزاد کنیم تا دو باره یا علی مدد؟!
با احترام
آشیخ!آخر جنابعالی خود را به تجاهل العارفین میزنی.اساس بحث دوستان که بسیار کامل و عقلی بود و مباحث شما بنظر امیخته با مغلطه این بود که 1-حکم قصاص و اجرای آن اصلا مورد قبول همه فرق اسلامی نیست حتی تمام امامیه از قبیل مرحوم خوئی.2-در فرض قبول قصاص کلمه قصاص و تفسیر آن دارای معانی متفاوتی است که در نوشته دوستی در بالا امد به نقل از محقق داماد.3-برهان خلف ثابت مینماید که لزوما اجرای قصاص جامعه را از گزند تکرار آن مصونیت نمی بخشد بررسی امار قتل در جامعه ایران قصاص کار با جوامع فاقد ان لزوما هادی به مقصود نیست.4-امروز به مدد علم ثابت شده که جرم امری روانی زنتیکی و اجتماعی است و جرم فرد را از حالت اجتماعی خارج و بازسازی مجرم و برگرداندن او به حالت اجتماعی یا بی خطر سازی او از وظایف تربیتی جامعه است وگرنه حذف افراد به هر دلیلی نه هنر و نه لازم است.5-بر مجازات علومی و قواعدی حاکم هستند از قبیل فایده مداری.تناسب جرم و مجازات و امکان موثر بودن ان که با علومی مثل امار بررسی و با روانشناسی و سایر علوم پیگیری میشود.6-صرف قتل و خونریزی تابوی حیات را در جامعه میشکند ولو بوسیله حکومت.قتل یک اتفاق میتواند باشد اما اجرای ایین کشتن دولتی از مصادیق خشونت در کمال خونسردی و ترویج خشونت متقابل است.7-مکاتبی که معتقد به حذف قتل دولتی به هر نحو هستند بر کرامت انسان به ما هو انسان ونه غده سرطانی می اندیشند.چرا یکسلول انسانی فرد مفید و دیگری ضد اجتماع میشود انان معتقدند به مدد علم میتوان انرا یافت و از ان جلو گیری کرد از نظر انان حذف فیزیکی حل مشکل نیست.8- در اجرای قصاص تنها اقسام معدودی از قتل ذکر شده.کسی از دوستان دست اندر کار تعریف میکرد که طفل 15 ساله ای که در هنگام شوخی در مدرسه با کارد به شکم همکلاسی زده بود و در اثر این ضربه کاملا اتفاقی چون عمل و وسیله نوعا کشنده بوده در دهه 60 این طفل به قصاص محکوم شد و چون گمان داشت مادر مقتول رضایت خواهد داد تا اخرین لحظه مشق خود را در زندان مینوشت و علیرغم مراجعه مکرر دادستان برای رضایت این طفل در کرج قصاص شد.در حالی که در سایر کشوره تا 14 نوع قتل برای تطبیق ان با اقسام قتلها در نظر گرفته اند در اینجا یا قصد قتل یا عمل نوعا کشنده کفایت میکند.9-دوست گرامی اشیخ مرتضی سری به جهان متمدن بزنید یا خود را به روانشناس نشان دهید این نه از باب توهین بلکه حقیقت است.در جامعه سالمی مثل نروز قاتل 40 کودک را به حبس ابد محکوم میکنند و در زندان با او مصاحبه میکنند و می گوید از این ناراحت است که چرا قهوه سرد به او میدهند! قاتل 40 کودک که در سه سال قبل با انفجار و تیر اندازی در نروژ بسیاری را مقتول و مجروح نمود کسی از پدر و مادر این افراد یا جامعه نه اعدام باید گردد گفت و نه درخواست مرگ کرد.بقول دوستی تعریف میکرد در خارجه هر وقت جرثقیلی را در حال بالا کشیدن باری میبینم اول گمان میکنم دارند کسی را دار میزنند.اخوند گرامی تو خود بیماری جامعه را هم بیمار کرده اید. در اثر حاکمیت استبداد و ترویج خشونت در جامعه ایرانی هنوز در تاکسیها و اتوبوس وموثر ترین راه حل مشکل نان را در تنور انداختن چند نانوا میدانند این یعنی تربیت مردمی با خلق متمایل به خشونت و کشتار. 10-حیات بخشی قصاص اول دعوی است و اگر مصلح به ان اصرار دارد یعنی نتیجه را در مقدمه دلیل می اورد.11-البته واضح و مبرهن است که تنها دستمایه شما همین حرفهاست بدون پشتوانه علمی به نقش تحریک احساسات هم خوب واردید چون اشکها با بیان راست و دروغ کربلا از مرمان گرفته اید اینکه گوش تا گوش سر زن و بچه من نوعی را ببرند خوب بله اگر تربیت شده پای منبر امثال شما و شاهد مجلش و پرده انتقام مختار باشم البته به روش دین شناس شهیر مرحوم اغا محمد خان قاجار دیگ رو غن را انتخاب میکنم و اگر پرورده جامعه سالمی و منطقی باشم البته همچون مردم نروز روان خود را در پناه قانون صیقل میبخشم.و میپرسم صدها سال است به کشتن قاتل مشغولید کدام ارامش و راحتی اجتماعی را برای جامعه مسلمان فراهم کرده اید.جز اینکه در حالت اظطرار ریحانه نامی ضربهای به مقتول زد و فرزند سربندی را به ادمکشی واداشتید در کمال خونسردی و نام انرا قصاص گذاشتید. عمری صرف کردهاید در حجره ها و در قالب اجتماعی فرو رفته اید و رها کردن ان و ایمان به علم و عقل البته نفی خود است.پذیرش اینکه علم تجربی را باید دوباره اموخت و به جایگاه فقط اخلاق بر گشت البته سخت است.از خداوند منان ارزوی هدایت شما را دارم
آشیخ ناشناس!
با سلام
1- من سید هستم نه شیخ ،از این جهت لقب محبت آمیز و مودبانه ای را که متوجه من کردی با احترامات فائقه تقدیم بخودت کردم ،اما شما سعی کن اگر هم ادعای تمدن و فرهنگ و چیز فهمی داری ،اصل اولی فرهنگ و تمدن این است که با مخاطب خود مودبانه گفتگو کنی حال طرف مقابل آخوند باشد یا نباشد.و دیگر اینکه حالا چه خوفی داری که ناشناس امضاء میکنی ،شما با یک اسم مشخص در همه بحث ها شرکت کن تا ببینیم چه در چنته داری.
2- تمام استدلالهایت باطل و برخاسته از نوعی سیاست زدگی است ،شما وقتی می خواهی بحثی در باب جرم شناسی یا علاج اینگونه معضلات اجتماعی کنی یا نظریه اسلام را مورد نقادی قرار دهی ،سعی کن ،بحث های سیاسی را مخلوط ماجرا نکنی ،اینجا بحث ما یک بحث قرآنی جزایی بود و کسی مدافع سیاست های روز نبود که شما در برخی از بخشها مسائل روز را بمیان کشیدید.
3-شما گفتید :
“” و مباحث شما بنظر امیخته با مغلطه این بود که 1-حکم قصاص و اجرای آن اصلا مورد قبول همه فرق اسلامی نیست حتی تمام امامیه از قبیل مرحوم خوئی””.
اولا اگر ممکن است شما سند این ادعا که حکم قصاص مورد قبول همه فرق اسلامی نیست را از کتابهای آنها مشخص کنید.
ثانیا مشخصا بگویید که مرحوم آیت الله خویی در کدام کتاب خود با حکم قصاص مخالفت کرده است ،شما اگر همین دو مورد ادعا را تثبیت و اثبات کردی ،من بقیه موارد استدلالت را می پذیرم
ثالثا فرض کن که فرق دیگر اسلامی مخالف قصاص باشند ،حال چه دلیلی دارد که فقه شیعه از اصول خود که تابع قرآن و تفسیر پیامبر و عترت اوست عدول کند؟ اینجا هم کشوری است که اکثریت آن شیعه امامی ،و قانون آن که مورد امضاء اکثریت مردم شیعه ایران قرار گرفته است ،بر اساس فقه امامیه است.
4- گفته ای :
“”در فرض قبول قصاص کلمه قصاص و تفسیر آن دارای معانی متفاوتی است که در نوشته دوستی در بالا امد به نقل از محقق داماد””.
کلمه قصاص دارای معانی متعددی نیست ،ریشه لغوی آن در تفاسیر و کتب فقهی بیان شده است،اگر شما مقلد نویسنده آن کامنت بالا هستی من پاسخ او را امروز دادم ،او هم مثل شما اشتباه کرده و شما مقلدانه از او تبعیت کرده ای ،مطلبی هم که از آقای محقق داماد نقل کرده است ناظر به توجیه مساله عفو در کنار اثبات حق قصاص برای اولیاء دم است ،و ایشان منکر قصاص نبوده و نیست ،فرضا اگر ایشان منکر هم باشد ما نظر ایشان را قبول نداریم چون از کسی تقلید نمی کنیم.
5- گفته ای :
“”امروز به مدد علم ثابت شده که جرم امری روانی زنتیکی و اجتماعی است و جرم فرد را از حالت اجتماعی خارج و بازسازی مجرم و برگرداندن او به حالت اجتماعی یا بی خطر سازی او از وظایف تربیتی جامعه است وگرنه حذف افراد به هر دلیلی نه هنر و نه لازم است””.
من این حرفهای قلمبه را بیشتر از شما بلدم و دیده ام ،کسی منکر تاثیر عوامل ژنتیکی و اجتماعی و موارد دیگر در وقوع جرم نیست،بحث اسلام بحث بازدارندگی است ،من در بحث هایی که شد و از مرحوم علامه هم نقل کردم توضیح دادم که تربیت و اموزش و توجیه روانی و این قبیل امور مربوط به قبل از وقوع جرم در صحنه اجتماع است ،آنرا که حتما باید انجام دهند ،اما بحث قصاص مربوط به مرحله بعد از وقوع جرم است ،خوب گوشهایت را باز کن ،چه جرمی ؟ سلب حیات یک انسان،یعنی شمای نوعی بعمد (نه سهوا) جان کسی را بگیری و حیات او را ساقط کنی و ضمن گرفتن حق حیات از او ،بستگان و فرزندان و کسان او را از نعمت وجود او محروم کنی ،علاوه بر آن،جامعه را از یک انسانی که بسا بدرد جامعه بخورد محروم کنی ،بنظر شما که طبعا حقوق بشری هستی ،اینها نقض حقوق فرد و جامعه نیست؟ دوست من سخن بر سر قتل عمد است ،حال اگر شما چنین جنایتی مرتکب شدی ،آن لزوم تناسب جرم و جزاء که در گفتارت به آن اشاره کردی اقتضاء میکند ،جنابعالی 15 سال بری زندان و بعد بیای بیرون؟ اینگونه مجازات تناسب با اعدام عمدی حیات یک انسان دارد؟!
علاوه بر این ،کی گفته و کدام تجربه آماری شهادت میدهد که مجازات حبس یا جریمه ها ،جلوگیر جنایت های مشابه است؟ شما گفتی باید بی خطر سازی کنند ،بی خطر سازی یک مجرم که جنایتی عمدی از او سرزده ،فرض کن که بی خطری او را تضمین کند در آینده ،چه تضمینی است برای عدم وقوع جنایت های مشابه از سوی دیگر افراد؟ شما این جانی که با قساوت پدر یا مادر شما را با کارد گوش تا گوش سر بریده ،فرضا ناز و نوازش اش کنید و او را مجاب کنید که دیگر این کار را نکند ،اولا این تضمین صد در صد نیست و ممکن است همین جانی در مرتبه دوم بسهولت بهتری جنایت را تکرارکند ،اما شما بگو مجاب کردن این جانی ،چه ضمانت اجرایی دارد که مانع از وقوع جرم مشابه از دیگران شود؟
بگذریم از اینکه اصلا موازنه “سلب حیات یک انسان” با “حبس یا جریمه قاتل عمد” موازنه ای ناعادلانه است.
6- گفته ای:
“”بر مجازات علومی و قواعدی حاکم هستند از قبیل فایده مداری.تناسب جرم و مجازات و امکان موثر بودن ان که با علومی مثل امار بررسی و با روانشناسی و سایر علوم پیگیری میشود””.
بله ،ما هم میگوییم بر مجازات قواعدی حاکم است ،اما قواعدی که خدای خالق انسان از طریق وحی نازل کرده است ،بر قواعدی که ناشی از فهم توست رجحان دارد ،بعبارت دیگر خدای خالق من و تو بهتر از من وتو ،این قواعد را می فهمد،مساله آمار را نیز همینطور دیمی نگو ،شواهد آماری از شرق و غرب عالم را باید گرد آوری کنیم و بعد دهان باز کنیم و چیزی بگوییم.
7- گفته ای :
“”صرف قتل و خونریزی تابوی حیات را در جامعه میشکند ولو بوسیله حکومت.قتل یک اتفاق میتواند باشد اما اجرای ایین کشتن دولتی از مصادیق خشونت در کمال خونسردی و ترویج خشونت متقابل است””.
شما اینها را قواعد حاکم بر مجازات ها میدانی و آنرا بر وحی ترجیح می دهی؟ چرا شما سراغ تابو شکنی قاتل عمد نمی روی ؟ مگر تا کسی کسی را نکشد او را می کشند؟ اتفاقا این دلیل بر علیه مدعای شماست! شما می گویی قتل انسانها تابو شکنی است ،بسیار خوب ،بگو چرا قاتل به عمد می رود پدر یا برادر شما را بطرز فجیعی بقتل می رساند؟ این تابو شکنی اولیه مهمتر نیست؟ اسلام می خواهد با چنین حکمی ،جنایتکاران بوحشت بیفتند و بدانند که اگر کسی را بعمد بکشند کشته می شوند،شما به چه وجهی تابو شکنی اولیه یک جنایتکار را در قتل عمد ،مسامحه می کنی و حکم بازدارنده را تابو شکنی می نامی؟
8- گفته ای :
“”مکاتبی که معتقد به حذف قتل دولتی به هر نحو هستند بر کرامت انسان به ما هو انسان ونه غده سرطانی می اندیشند.چرا یکسلول انسانی فرد مفید و دیگری ضد اجتماع میشود انان معتقدند به مدد علم میتوان انرا یافت و از ان جلو گیری کرد از نظر انان حذف فیزیکی حل مشکل نیست””.
من این عبارت پردازی هایت را که می بینم بیاد انشاء نویسی های دانش آموزان دبستانی می افتم،
آخز برادر یا خواهر من،مساله قصاص یک حق شخصی جعل شده برای اولیاء دم است ،این چه کار دارد به قتل دولتی؟ واقعا هنوز نمیدانی که قوه قضائیه در این موارد فقط نقش واسطه برقراری عدالت را ایفاء می کند؟ در این موارد اگر صاحبان دم تقاضای دیه و عفو کنند مگر دولت یا قوه قضائیه یک حکومت میتواند کسی را قصاص کند؟ چرا دقت نکرده حرف می زنی؟ تصادفا تمام تلاش قوه قضاء این است که طرفین به دیه توافق کنند و قصاص واقع نشود ،چون این خود توصیه قرآن است ،بلاشک عفو بهتر است ،اما حق قصاص نیز برای تشفی خاطر اولیاء دم ،و بجهت مصلحت جامعه در جلوگیری از جنایات مشابه محفوظ است.
پس در مورد قصاص اصلا قتل دولتی نیست ،این قانون و حکم اسلام است و بدرخواست اولیاء دم اجراء می شود.
9- گفته ای :
“”در اجرای قصاص تنها اقسام معدودی از قتل ذکر شده.کسی از دوستان دست اندر کار تعریف میکرد که طفل 15 ساله ای که در هنگام شوخی در مدرسه با کارد به شکم همکلاسی زده بود و در اثر این ضربه کاملا اتفاقی چون عمل و وسیله نوعا کشنده بوده در دهه 60 این طفل به قصاص محکوم شد و چون گمان داشت مادر مقتول رضایت خواهد داد تا اخرین لحظه مشق خود را در زندان مینوشت و علیرغم مراجعه مکرر دادستان برای رضایت این طفل در کرج قصاص شد.در حالی که در سایر کشوره تا 14 نوع قتل برای تطبیق ان با اقسام قتلها در نظر گرفته اند در اینجا یا قصد قتل یا عمل نوعا کشنده کفایت میکند””.
من از صحت یا سقم این موردی که نقل می کنی بیخبرم،بنای من هم دفاع از قضایای خارجی در جمهوری اسلامی نیست ،بحث من دفاع کلی از قانون قصاص قرآنی است نه عملکرد جمهوری اسلامی.
این فرضی که شما مطرح میکنی را لطفا مستند بگو کجا این مطلب را گفته اند ،من بی سند و بصرف اینکه فلانی نقل کرد از کسی حرفی نمی پذیرم.اما بشما می گویم که آنچه در قصاص موضوع حکم است ،وقوع قتل عمد(تاکید میکنم قتل عمد نه سهو و شوخی و اشتباه) از فاعل با قصد و توجه و اختیار است ،قاتل باید بالغ باشد و عاقل باشد ،یعنی وقوع قتل از نابالغ بمنزله سهو است زیرا “عمد الصبی سهو” که موضوع دیه است ،همینطور مجنون را قصاص نمی کنند،این موضوع قصاص است ،و بهرحال قاضی در اسلام باید با دقت این شرائط را مراعات کند،گفتم من از این پرونده که شما تصویر می کنی بی خبرم ،اگر چنین چیزی باشد که نابالغ آنهم بشوخی مرتکب قتل شود نباید قصاص شود ،و اگر کسی چنین کرده غلط کرده است و به اسلام ربطی ندارد.
10-نوشته ای :
“”دوست گرامی اشیخ مرتضی سری به جهان متمدن بزنید یا خود را به روانشناس نشان دهید این نه از باب توهین بلکه حقیقت است.در جامعه سالمی مثل نروز قاتل 40 کودک را به حبس ابد محکوم میکنند و در زندان با او مصاحبه میکنند و می گوید از این ناراحت است که چرا قهوه سرد به او میدهند! قاتل 40 کودک که در سه سال قبل با انفجار و تیر اندازی در نروژ بسیاری را مقتول و مجروح نمود کسی از پدر و مادر این افراد یا جامعه نه اعدام باید گردد گفت و نه درخواست مرگ کرد””.
من هم میگویم دوست گرامی آشیخ ناشناس!
خوب غلط کرده اند که چنین می کنند ،مگر هر غلطی غربیها کردند باید شما برای آنها هورا بکشید یا همه باید برای انها هورا بکشند ؟ بیجا کرده اند ،این چه تمدنی است که قاتل چهل کودک ،چهل انسان که ممکن بود با تداوم حیات خود نافع بحال جامعه خود یا جامعه بشری باشند ،چرا باید در زندان نوازش شود؟ شما عقل خود را بکار بینداز ،و اینقدر در برابر نروژیها و غربیها خود باخته نباش عزیز من،
این عادلانه است که نره خری چهل کودک معصوم را بکشد و بعد در زندان از قهوه خود شکایت کند؟!
این شیفتگی شماها به غرب متاسفانه ببین که شماها را به چه مواضعی انداخته است،آیا چهل نفس پاک باید هلاک شوند ،این ضد انسانیت و ضد حقوق بشر نیست ،آنوقت اگر این نره خر قاتل را بکشند تا برای دیگران عبرت باشد ،این جور حرف های قلمبه بی اساس باید بگوییم؟ من با اینکه مصدر کاری هم نیستم تو مرا به بیماری متهم کردی من نیز ناچارا باید بتو بگویم که شما هم دچار بیماری “شیفتگی و تقلید کورکورانه از غربیها” هستی ،این بیماری را علاج کن.
11- گفته ای :
“”حیات بخشی قصاص اول دعوی است و اگر مصلح به ان اصرار دارد یعنی نتیجه را در مقدمه دلیل می اورد””.
خوب حیات بخشی، سوسول بازی و نوازش جنایت کار و جانی بعمد هم اول دعواست،اما حیات بخشی که قرآن می گوید (مصلح هم از قرآن گفت) یعنی حفظ حیات اجتماع ،آن مقتول مظلوم که بعمد کشته شده است و اولیاء دم او مخیرند در قصاص یا عفو و دیه ،اما حکم قصاص تضمین تداوم حیات اجتماعی انسانها و جلوگیری و وحشت جنایتکاران است ،شما کلاهت را قاضی کن عزیز دل ،که آن جانی که میداند اگر چهل کودک را هم بکشد ،نهایت این است که 20 سال می رود زندان ،تازه قهوه خوبی هم می خورد! تازه می تواند از نوع قهوه هم شکایت کند! این بازدارنده است یا اینکه بداند اگر یک انسان را هم بعمد بکشد می کشندش؟ عزیز من آشیخ ناشناس، کمی دقت کن ،این حرفهای قلمبه و سوسولی را ما هم بلدیم سر هم کنیم ،به این فکر کن که عقلت در برابر عقل آفرینت بسیار بسیار کوچک است.
12- باقی حرفهایی که تا آخر کامنت زدی انصافا همه اش گزافه گویی و تهمت بود ،در حقیقت خودت منبر رفتی و ما را بمنبر رفتن متهم کردی ،ما کجا صدها سال است که انسانها را کشته ایم ،شما به این فکر کن که با اینکه این حکم هست باز جنایت هست ،اگر این حکم نبود چقدر جنایت انجام می شد،باید ضمنا در هر جامعه و فرهنگی مجموعه عوامل را در نظر گرفت نه اینکه فلان جا قصاص هست چه جور است و فلان جا قصاص نیست جور دیگر است ،عزیز من پدیده های اجتماعی تک علتی نیستند و به عوامل مختلفی در جغرافیاها و فرهنگ های مختلف ارتباط دارند. خوب در این نکات دقت کن ،من چند روزی حضور نداشتم ظاهرا خیال کرده بودی که اینطور کامنت ات را پر از شماره کنی طرف بحث را مبهوت می کنی ،برای همین از زمین و زمان دلیل آوردی،بقول آذری زبانها “آمما” همه دلایلت سست و بی ریشه بود.
دقت کن ،حکم خدا بچه بازی نیست عزیزم.
سر پیری و معرکه گیری!
مرد حسابی برو به فکر آخرت باش، نشستی نقاشی می کنی؟
ناشناس ارجمند٫
تا زمانی که نقاشی های نوریزاد عزیز خطری برای شما ایجاد نمیکند نباید نگران و احیانا مشوش باشید. و درعوض به نصیحت خودتون عمل نموده و فکر آخرت باشید. و ضمنا عجله کنید چون بنظر میاد هوا پسه
جناب نوریزاد عزیز
درودتان باد .
در پست ” عشق را دریاب ” برای جناب حامی عزیز نگاشته ام :
با سلام ، ضمن تشکر از نوشته وزین جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟ ، گویا قسمت های 27 و 31 درج نشده است . لطفا در صورت امکان چنانچه محبت نموده مجددا ارائه فرمایید بسیار ممنون خواهم شد . یاعلی
از جنابعالی نیز – بدلیل علاقه ای که برای دنبال کردن این نوشته دارم و دیگران نیز حتماً بیش از حقیر دارند – درخواست دارم کنترل فرمایید تا دو قسمت فوق نیز برای بهره برداری دوستداران محترم ، مجددا درج گردد .
برقرار باشید .
درود دوست گرامی حسن
پاسختان را در آن پست دادم. با این وجود آنرا اینجا نیز تکرار میکنم:
قسمت های 27 و 31 در پستهای زیر درج شده است:
* قسمت 27، در پستِ “بیست و هفت ضربه – روز یکصد و بیست و چهارم” (28 اکتبر 2014)
* قسمت 31، در پستِ “شعارِ باطنی – روز یکصد و بیست و پنجم” (6 نوامبر 2014)
با ادب و احترام، حامی
استاد حامی عزیز
با سلام و ارادت . از پاسخگویی بی نهایت متشکرم . اگر چه پست ” بیست و هفت ضربه ” – در روز یکصد و بیست و دوم است ، در عین حال دوبار در آن پست گشته و گمشده ام را نیافته بودم . این شاید بدلیل گذر از دوران جوانی یا مهمتر از آن مصائب و شرایط متزلزل سیاسی ، روحی و روانی مردمی است که گرفتار اند بخاطر ظلمها و بی عدالتی های فراوان مسئولین . به هر حال با لطف و راهنمایی بزرگوارانه جنابعالی ، پازل تکمیل گردید .
همچنان منتظر تداوم نوشته های زیبایتان هستیم . پاینده باشید .