یکشنبه به سیل مردمی پیوستم که به معنیِ واقعی: ” خود جوش” بودند. آنها بی آنکه سخنی بگویند و فریادی بر آورند، به گوش آیت الله ها و آخوندهای حاکمیت رساندند که: ما موسیقی را دوست داریم. حالا اگر شماها از شنیدن صدای موسیقی رنج می برید، این دیگر به خودتان مربوط است. امروز من به چشم خود معنای ” حضور هنرمندانه ی مردم” را دریافتم. پیام این مردم، این بود:
– ما دوست داریم شاد باشیم.
– ما دوست داریم با هم باشیم.
– ما دوست داریم خودمان باشیم.
– ما دوست داریم شلوغ باشیم.
– ما دوست داریم بخوانیم.
– ما دوست داریم برقصیم.
– ما دوست داریم ریخت گشت ارشاد و شعبه های دیگرِ آن را نبینیم.
– ما دوست داریم به آخوندهای حاکمیت بگوییم: انرژی هسته ای مال شما، شاد بودن و شادی کردن و کف زدن و هورا کشیدن و رقصیدن، حق مسلم ماست.
روح مرتضی پاشایی شاد.
محمد نوری زاد
بیست و پنج آبان نود و سه – تهران
|
مزدور کثیف شماها سالها جلوی شادی مردم رو گرفتید حالا سرپیری از اخور کم بهت دادن داری ماهی گیری میکنی
سلام،
کوتاه و گویا. عالی
یادش مرتضی پاشایی شادمان باد.
سلام .نظام اسلامی با هنر مخالف نیست با بی بندباری مخالف است .مرحوم پاشاهی یک هنر مند بود و پدرش مداح اهل بیت .چرا نباید با احترام تشییع شود.مگر نظام مخالف است. گرجه بعضی حرف هایتان درست است اما اینجا منطقی باشید
درود بر شم آقای رضاا.. بیسوادها نمیفهمند
دکترجان این دقیق ترین تحلیلی بود که در رابطه با این واکنش مردم نسبت به تشییع جنازه مرحوم پاشایی خوانده ام.خدا حافظتان باشد
آخه // دکنر کدوم خریه؟! طرف لیسانس هم نداره!
نظر دهندگان محترم
1- رژیم ولایت مطلقه فقیه خوب میداند که اکثر ملت ایران چه فرهنگی دارد و چه میخواهد.
2- به نظر من به این گونه گرد هم ائیها نمی توان دل خوش کرد به اینکه ایا اکثر مردم در خط رزیم میباشند یا خیر. آنچه مسلم است اولا سکوت اکثر مردم نسبت به اعمال رزیم و ثانیا همراه بودن اکثر مردم با رزیم
3- اینهمه فساد و تزویر و انسان به زنجیر کشی و انسان کشی دست اندر کاران رژم رسانه ای میشود ولی اکثریت در سکوت مطلق به سر میبرد حال یک بنده خدای اوازه خوان دارای مجوز اوازه خوانی از رژیم فوت میکند قشغلغ بر پا میشود.
4-متاسفم بگویم اکثر ما ملت ایران تا رسیدن به ازاد فکر کردن و ازاده بودن و برداشتن یوغ جهل و خرافات دینی و مذهبی از گردن خود قرنها فاصله داریم.
به امید روزی که خرد و عقل در ما ایرانیها به حد اعلا برسد تا سیستم سیاسی بر امده از مردم و برای مردم مبتنی بر قوانین مترقی روز بشری و فاقد فرهنگ دینی و مذهبی برپا کنیم.
مهدی
با سلام
مهدی جان
قشقرق صحیحتر است. ولی با فرمایشتان موافقم
آقای نوریزاد با دورود -آنچه بیان می کنم.با موضوع امروزتان هماهنگ نیست؟ به نظر این حقیر -تا زمانی که پوتین (این فرزندنا مشروع کا گ ب)هست .امید به صلح وآزادی – سرابی -بیش نیست. پوتین بی شک دجال وضد مسیح سوم زمان ماست.
سوال اینجاست این ملت که برای یک خواننده چنین می کند چرا برای نسرین ستوده ها و … که برای رهایی مردم تلاش می کنند چنین نیست ؟پاسخش را من خود می دانم نسل جدید فقط به خود می اندیشد فقط خود و خواسته هایش را می بیند برای انها کسی مهم نیست فقط پول ،راحت طلبی، ناراستی ،دورویی را فراگرفته نسل جدید می داند اگر در این حکومت کثیف خوب باشی زندگیت نابود می شود و در سخت ترین شکل خواهی مرد.برای این نسل جز خودشان کسی مهم نیست این نسل کاری ندارد چه کسی درست می گویید این نسل به ان سو می رود که پول باشد رفاه باشد این نسل حاضر به فداکاری نیست تا نسل بعد اسوده باشد
مصلح جان دیگر قصد نداری در این سایت فحاشین اظهار لحیه بکنی؟؟
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر؟؟؟؟
فحش به من شادی میده لذت آزادی میده
آدمی با فحش دادن غمهاشو از یاد میبره
در باغ غصه رو تا فحش بدی باد میبره
بخدا من اگه اهل فحش دادن باشم. اینارو محض مزاح نوشتم. خدا تو عرش نشسته تا تو ازش دفاع کنی که مبادا از سریر قدرت سرنگون بشه. اوستا کریم نوکرتیم نترس همه ما هواتو داریم.جات امنه.
ایرانیان ظاهرا چندان مردمان قابل پیش بینی ای نیستند. نمی دانم این حرف تا چه حد می تواند واقعیت داشته باشد. این روزها در گوشه و کنار می شنویم یا می خوانیم که خیلی ها اساسا پس از درگذشت مرتضی پاشایی بود که نام او را برای نخستین بار شنیدند. اما تجمع پیش بینی نشدۀ روز یکشنبه مردم سوگوار، و قبلتَرَش، تجمع های نسبتا پراکندۀ اصفهانی های معترض به اسیدپاشی ها، محبوبیت روزافزون صفحات ساختارشکن اجتماعی مانند “آزادی های یواشکی” با چندصد هزار هوادار، و محبوبیت گستردۀ هنرمندانی که از سوی حکومت طرد شده یا تحویل گرفته نمی شوند، همگی تکه های یک پازل هستند که وقتی کنار هم چیده می شوند، برخی واقعیت های تلخ اما پنهان در زیر پوست جامعه را آشکار ساخت.
واقعیت اینست که قشر بزرگی از این جامعه طی همه این سالها ندیده گرفته شده اند. دگراندیش ها، پیروان ادیان و مذاهب دیگر، منکران حجاب، نخبگان، روشنفکران و …اما انگار همه این سرکوب ها و سرکوفت ها و انکارها و طردشدن ها تبدیل به بغضی فروخورده شده اند در انتظار جرقه ای برای بیرون ریختن و تبدیل به سیل اشک.
بر خلاف تفکر حاکمیت که مردم را غافل و فروشده در دغدغه های روزانه فرض می کند، هر گونه تضییع حقوق شهروندی، هر اظهار نظر فکرنشده و ولنگار، و هر سوء مدیریت ملموسی در همه این سال ها در ضمیر جامعه ثبت شده و می شود. کسی نمی داند آستانه تحمل جامعه ایران چقدر است. اما می شود تصور کرد که موضوعات اجتماعی مبتلا به این روزها مانند تجمع غیرمعمول روز یکشنبه، تجمع های پراکندۀ اصفهان، تب بالای جامعه برای لایک کردن صفحات ساختار شکن فیس بوکی، بالا رفتن آمار طلاق و اعتیاد و افسردگی، و موضوعات اقتصادی مانند افزایش بیکاری، همگی بخارهایی متصاعد از دهانه یک آتشفشان خاموش هستند. کسی نمی داند این آتش فشان چه وقت فوران می کند، و اصلا آیا به این زودی ها گدازه هایش را به بیرون پرتاب می کند یا خیر. اما عقل سلیم می گوید که بی تفاوتی نسبت به این نشانه های آشکار، شاید به فاجعه ای جبران ناپذیر منتهی شود. راه حل را باید از جامعه شناسان و سیاستمداران پرسید، اما بدون شک، درپوش گذاشتن بر دهانه کوه آتشفشانی خاموش اما دارای بخار و دود، شرط عقل نیست.
از سال 76 بعد از روی کار آمدن آقای خاتمی یک رفتار ملی بر اساس عقل جمعی شکل گرفت و آنهم نه گفتن به هیأت حاکمه ایران یعنی آقای خامنه ای و ایادیش است. از بعد از انتخابات 76 مردم بصورت خود جوش از هر امکان کم خطری برای تظاهرات و نشان دادن مخلفت خود با جریان حاکم استفاده کردند. انتخابات ها و مسابقات جهانی فوتبال که حتی وقتی هم که تیم ملی می باخت مردم به خیابانها میریختند. هنوز هم از این امکان مجانی و کم خطر استفاده می کنیم . در انتخابات 92 هم علیرغم تحریم گسترده مردم به آقای خامنه نشان دادند که اورا نمی خواهند. این تشییع جنازه به حاکمیت و به حزه عملیه قم و روحانیون این پیغام را رساند که شما راه خودتان را می روید و مردم راه خودشان را.
اینکه مردم ایران قابل پیش بینی نیستند جفا به فکر جمعی مردم است که نا خود آگاه بدون هیچ رهبری و هدایت فکریی خطی مشترک را دنبال میکنند.
هموطن عزیز من شهاب و faeze با سلام در جواب سوال شما عزیزان مطلبی از دکتر معید فر استاد دانشگاه و جامعه شناس خدمتتان تقدیم می کنم که ظاهرا جواب سوال همه ماست ……به تغيير رفتار نسل جوان توجه كنيم
درباره تفاوت اين خبر با اتفاقات ديگر كشور ميتوان گفت كه اين خواننده خوب كشور ٣٠ سال داشت و طرفدارانش از هم نسلهاي او بودند كه همه به نوعي دهه شصتي به حساب ميآيند. اين نسل خود را نسل سوخته معرفي ميكند و آنها نسلي هستند كه جامعه آنها را فراموش كرده و مشكلات فراوان اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي دارند. اين در حالي است كه نسلهاي گذشته به آنها اجازه ظهور نميدهند و مانع آنها ميشوند. نسل جوان كشور گروه مرجع و الگوي خودش را تغيير داده است، زماني بود كه نسلها معمولا از نسلهاي گذشته خود الگو ميگرفتند اما نسل جوان كشور خودش را به عنوان مرجع قبول دارد و كارهايي كه بخواهد را انجام ميدهد. مهمترين دليلي كه خودشان را به عنوان مرجع معرفي ميكنند فراموششدگي آنهاست و حل نشدن مشكلات اقتصادي و اجتماعي كه هرروز با اين مشكلات دست و پنجه نرم ميكنند. نسل جوان ايران گروههاي سياسي را به عنوان گروه مرجع قبول ندارد و بيشتر به سمت گروههاي فرهنگي و هنري آمده است و آنها را قبول ميكند. يكي ديگر از جنبههاي اين اتفاق مساله سرطان است. كشور ما مشكل زيادي در اين باره دارد، ما با سونامي سرطان روبهرو هستيم كه از مشكلات محيط زيستي و آلودگي هواست و هرروز ما خبر فوت يكي از نزديكان خود را در سنين پايين ميشنويم. مجموعه اين رفتارها و اتفاقات باعث ميشود تا جوانان نسبت به اين نكات واكنش نشان دهند و به نوعي به اين مشكلات اعتراض كنند. ما با مسائل جوانان به صورت حذفي برخورد ميكنيم و گاهي اوقات با انواع و اقسام طرحها جوانان را تهديدي براي جامعه به حساب ميآوريم اين در صورتي است كه واقعيت اين گونه نيست و جوانان به فكر كشور خودشان هستند. محدود كردن جوانان نسبت به موسيقي يكي ديگر از جنبههاي ماجراست. در كشور ما هر سبك موسيقي اجازه فعاليت ندارد به همين دليل تنها موسيقي پاپ است كه فعاليت ميكند، جوان دوست دارد نقد داشته باشد به شرايط و همين به جامعه كمك ميكند، وقتي از طريق هنر ميخواهد اين كار را انجام دهد به سمت موسيقي پاپ ميآيد. پاشايي شعرها و آهنگهاي آرام و غمگيني داشت كه نسل فراموش شده ايران با آن همدردي ميكرد. ما نياز داريم تا مسوولان نياز جوانان را به خوبي درك كنند و آن گاه براي آنها تصميم بگيرند و جاي جوانان نياز سنجي نكنند. متفاوت بودن اين نسل نسبت به نسل گذشته ويژگي خوبي به شمار ميآيد تا آنها به جامعه كمك كنند. اعتراض آنها تهديد به حساب نميآيد بلكه گذر جامعه ايران از نسلي به نسل ديگر است كه بايد مورد توجه مسوولان قرار گيرد ماست .
نزدیک 40سال است حکومت اسلامی باموسیقی وهنر و سبک غربی زندگی درحال جنگ است اما امروز ثابت شد شکست سختی خورده و مردم راه خودشان را میروند و میلیاردها دلار هزینه حکومت در سیمای انحصاری اخوندی به باد رفته و بقول خودشان تودهنی سختی از جوانانی که همه بعداز انقلاب بدنیا امده اند خوردند!؟
دهها میلیون نفر در جهان در شرایط بردگی زندگی میکنند
9 دقیقه پیش
به اشتراک گذاری
بیشترین آمار بردگی مربوط به کشورهای جنوب و شرق آسیا است
یک گزارش تازه نشان میدهد که حدود ۳۶ میلیون نفر در جهان در شرایط بردگی زندگی میکنند.
در “فهرست جهانی بردگی” که امروز دوشنبه ۱۷ نوامبر منتشر شده، هند با بیش از ۱۴ میلیون مورد در صدر قرار دارد و کشورهای ایسلند و لوکزامبورگ با کمترین تعداد “برده” در انتهای جدول هستند.
این فهرست توسط گروه ضد برده داری “واک فری” و با بررسی شرایط در ۱۶۷ کشور جهان تهیه شده است.
معیار این گزارش برای زندگی در شرایط بردگی شامل مواردی مانند کار یا ازدواج اجباری، بهرهکشی جنسی برای سود مالی، قاچاق انسان و به بردگی گرفته شدن به دلیل بدهی مالی است.
آسیا در صدر
گزارش وضعیت بردگی در جهان که برای دومین سال متوالی منتشر شده، حاکی از افزایش ۲۰ درصدی آمار افرادی است که در چنین شرایطی زندگی میکنند.
سال گذشته تعداد این موارد کمتر از سی میلیون نفر برآورد شده بود.
اما تهیهکنندگان این فهرست میگویند که این افزایش بیشتر به دلیل بهبود کیفیت آمارگیری است و نشان میدهد که شرایط بدتر از آن است که پیش از این تصور میشد.
بیشترین آمار مربوط به کشورهای جنوب و شرق آسیا است. هند، چین و پاکستان از لحاظ تعداد موارد به ترتیب در رتبههای اول تا سوم قرار دارند.
بنا بر این گزارش، کشور آفریقایی موریتانی بالاترین سرانه بردگی را نسبت به جمعیت دارد و حدود چهار درصد از مردم این کشور در شرایط بردگی زندگی میکنند.
بریتانیا با ۸۳۰۰ قربانی بردگی (کمتر از یک نفر به ازای هر هشت هزار نفر) در رتبه ۱۲۴ام این فهرست قرار گرفته است.
گزارش تازه بردگی خواهان مشارکت جهانی بیشتر برای مقابله با این پدیده شده و از دولتها خواسته است که مجازات قاچاق انسان و استفاده از نیروی کار اجباری را افزایش دهند.
بی بی سی فارسی
با سلام به مرتضای عزیز
در جهان امروز 50سال پیش در امریکا شیر آب خوردن سیاه پوستان از سفید پوستان جدا بود ولی امروز در امریکا یک سیاه پوست رئیس جمهور امریکاست ودو دوره پشت سر هم او را انتخاب میکنند من فکر میکنم برای جهان امروز این پیشرفت بزرگی است .شما همین گزارشی را که از قول بی بی سی منشر کرده اید اگر در ایران این وضعیت وجود داشت بخاطر حفظ مصالح نظام هر کس این خبر را منتشر میکرد به اشد مجازات میرسید چون باعث تضعیف نظام میشد
سلام به علی آقای گرامی
حق با شماست ،من با چهار چوبه گفتار کوتاه شما موافقم ،غرض من فقط اطلاع رسانی بود،البته پشت دستم زدم که دیگر اصلا خبر رسانی نکنم! چون آن صفحه کوتاه بی بی سی در آن ساعت حاوی همین متنی بود که من رپورت کردم ،نمیدانم اینکه دوستی بنام روزبه گفت بعد به ذیل آن خبر اضافه شده یا اصلا ایشان صفحه دیگری را مورد نظرشان بوده ،در هر حال من میگویم تبعیض و بی عدالتی همه جا مورد نکوهش و محکوم است خواه در غرب و خواه در شرق ،خواه در امریکا و خواه در جمهوری اسلامی،غرض من اصلا آن چیزی که شمایان تصور کرده اید نبود و من توبه کردم!
از این بگذریم،بیاد دارم در کامنتی از دیسک کمر شکایت داشتید،حالتان چطور است؟ بهتر است؟
متن جمله ای که آخوند مرتضی ار خبر بی بی سی سانسور کرده است:
(بر اساس فهرست تازه، در ایران ۳۳۶,۷۰۰ نفر در چنین شرایطی زندگی میکنند که ۰,۴۳۵ درصد از جمعیت این کشو را تشکیل میدهند.
با این آمار ایران قبل از برمه و بعد از بنگلادش در رتبه شصتم قرار گرفته است.)
سوال این است که چرا این آخوند این قسمت خبر را سانسور کرده است؟ و بجای امانت داری در گزارش یک خبر، خیانت در ارسال خبر کرده است؟ این خبری است که همین امروز در سایت بی بی سی درج شده است و این آخوند در جهت تامین اهدافش آنرا سانسور کرده است حالا وقایع 1400 سال پیش را به نظر شما این آخوند چگونه سانسور خواهد کرد؟ همان هدفی که این آخوند از سانسور این خبر دنبال می کند یعنی فریب مردم در جهت اهدافش!. همین فریبکاری را در گزارش اخبار 1400 سال پیش آخوندها بکار می برند.
1ـ کاربر محترمی بنام ساسانم، کامنتی مقایسه ای از حقوق بشر و حقوق کنیز در اسلام را بصورتی روشن در بیش از 10 بند در این سایت درج نمود.
2ـ این آخوند در پاسخ کامنتی گذاشت که بیشتر کپی تفسیر المیزان بود و توجیه می کرد که اسلام در صدد لغو تدریجی کنیزداری بوده است.
3ـ مجددا جناب ساسانم کامنتی گذاشت که قسمتهای سانسور شده تفسیر المیزان بوسیله این آخوند را در بر می گرفت و مشخص می کرد اولا این آخوند با سانسور کردن در صدد فریب مردم است و دوما این جناب علامه طباطبائی چه نظر سخیفی نسبت به انسانهای دگر اندیش دارد که واقعا شرم آور است.
4ـ و حالا این آخوند مرتضی بجای پاسخگویی به نظر غیر سانسور شده طباطبائی، و رو شدن دست خودش در سانسور، آمده است خبر بی بی سی را در این سایت درج کرده است و آنهم با سانسور قسمتی از خبر که مربوط به ایران است! که بگوید هنوز در جهان در قرن 21 برده داری وجود دارد!
5ـ معیارهائی که برای توجیه این برده داری این گروه تعیین کرده اند مثل کار اجباری، ازدواج اجباری، بهره کشی جنسی برای سود مالی، و قاچاق انسان، با معیارهایی که در اسلام برای کنیز و غلام کردن مردم وضع شده است متفاوت است که اکثر آنها در همان کامنت ابتدایی جناب ساسانم بصورت مقایسه ای مطرح شده است حال سوال این است این آخوند از این مغالطه و سانسور چه هدفی را دنبال می کند؟ آخوندی که در روز روشن خبر یک سایت بین المللی را برای تامین اهدافش سانسور می کند آیا صلاحیت دارد اخبار و روایتها و احادیث 1400 سال پیش را که اکثر آنها نیز قرنها بعد مکتوب شده است را با امانتداری نقل قول کند!؟
6ـ عجیب این است که این آخوند تمام خبر بی بی سی را گذاشته است ولی قسمت مربوط به ایران را از آن حذف کرده است یادتان هست که در کامنتی گفته بودم شیادترین آخوند در قم می رود شاگرد مصباح یزدی می شود! این آخوند هم یکی از شاگردان مصباح یزدی است که در ذیل همان کامنت، خودش نیز اعتراف کرده است به شخصه بد ذات ترین آخوندی که تاکنون در عمرم دیده ام همین آخوند است که در کامنتایش ذات فریبکارانه او کاملا مشهود است.
———————-
سلام روزبه گرامی
من شخصا از ناسزا گویی و درشتگویی و کنایه باراندن، هم در نوشته و هم در مجادلات لفظی بیزارم. دوست من یک نگاهی به نوشته ی خود بیندازید. این همه کنایه و توهین پسندیده نیست. به گمان من اگر جناب مرتضی بنا به نوشته ی شما ، یک خطا مرتکب شده باشد، خود شما کم خطا مرتکب نشده اید . آزردن دیگران پسندیده نیست. بقول دوستی: ما نه خود باید بترسیم و نه دیگران را بترسانیم. من شخصا از جناب مرتضی پوزشخواهی می کنم. چه شما راضی باشید و چه نباشید. جناب مرتضی: پوزش!
با احترام: نوری زاد
جناب نوریزاد
با سلام
من این نوشته ها را امروز دیدم ،اولا ارادتمند شما و جناب روزبه هستم که سعی کرده است عیوب مرا آشکار کند.
فقط این توضیح را عرض کنم که دیروز که من این صفحه را از بی بی سی کپی کردم ،متن آن که خبر اوب بی بی سی هم بود دقیقا همین مقدار بود ،و من تا پایین صفحه را کپی کردم که چیزی در مورد ایران نداشت ،حال فرض کنید اگر چیزی در مورد ایران هم داشت من آنرا کامل کپی می کردم،چون بنای من پوشاندن عیوب حکومت دینی ایران نیست،فقط خواستم بگویم که بر اساس این گزارش بنگاه خبری معتبر بی بی سی علیرغم الغاء رسمی برده داری،هنوز در قرن بیستم اشکالی از برده داری های جدید وجود دارد ،خواه در غرب و خواه در شرق.این مراد من بود.
در هر حال از ابراز محبت های جناب روزبه که از قدیم شامل حال این بنده کوچک خدا بوده است تشکر می کنم و برای ایشان آرزوی موفقیت و شادکامی دارم.
با احترام به همه
جناب مرتضی
مستحضر هستید که این گزارش تلاشی است برای مبارزه با شرایط زندگی ناعادلانه در جهان و تحت عنوان “برده داری مدرن” برای دومین بار انتشار می یابد. منظور این است که شرایط بد اقتصادی و اجتماعی افراد را وادار به کاری های پستی می کند که مایل به آن نیستند و یا سود حاصل از کار آن ها به جیب دیگران می رود. چند کشور به طور نمونه از طریق نظر سنجی مورد مطالعه میدانی قرار گرفته اند که نتایج آن را مشاهده می فرمایید. انصاف بدهید وضع مردم ایران از این لحاظ چگونه است. تن فروشی و فروش اجباری اعضای بدن برای رفع نیاز های زندگی از جمله دست آورد های حکومت اسلام بر یکی از ثروتمند ترین کشور های جهان است. این طور نیست؟
باز هم این کفار سیاه دل و جهنمی دست به کار تحقیقاتی و علمی زدند تا بخش دیگری از زوایای جهل و تاریکی جامعه بشری را برملا سازند و خدمتی به انسانیت کنند بدون آن که از دین و ایمان کسی سوال کنند بدون آن که نگاه کنند آیا کسی خدا پرست و موحد و مسلمان و نماز خوان و معتقد به پیامبری محمد هست یا نیست.
“Walk Free”
را آندرو فارست و همسرش نیکولا فارست دو ثروتمند استرالیایی بنیاد نهاده اند. نیکولا فارست پیش از این نیز در سال 2001 صندوق کودکان استرالیا را بنا نهاد تا به کودکان بی بضاعت و به ویژه کودکان قبایل بدوی استرالیایی کمک کند.
واک فری یک تیم بیست نفری است که با کمک گروهی از محققین و فعالین مدنی سعی در آگاه سازی جامعه جهانی از شرایط نا مناسب و شبه بردگی مردم دارد.
http://www.walkfreefoundation.org/
جایگاه ایران در این گزارش کجاست؟
واک فری دو جدول ویژه یکی تحت عنوان عملکرد حکومت ها در مبارزه با پدیده برده داری مدرن و دیگری تحت عنوان میزان خطر ابتلای مردم کشورهای مختلف به بردگی مدرن انتشار داده است. قوانین کشور| رعایت حقوق بشر| تلاش برای حمایت از قربانیان| کمک های اجتماعی حکومت و کنترل بخش های اقتصادی از معیار های سنجش این جدول به شمار می آیند.
بر این اساس جمهوری اسلامی ایران در رتبه 166 از 167 کشور جهان قرار دارد و تنها کره شمالی است که شرایطش بد تر است. در جدول درجه خطر ابتلای مردم به این پدیده سومالی در رده اول و ایران در رده هفدهم قرار داده شده است. مشاهده میفرمایید که در هر دو مورد رکورد دار هستیم و گوی سبقت را از عقب مانده ترین کشور ها ربوده ایم.
دوست گرام جناب ساسان
با سلام
من کاملا با سخنان شما موافقم ،شما نیز ظاهرا اشتباه دوستمان روزبه را مرتکب شدید ،غرض من فقط اطلاع رسانی بود ،و کپی کردن این گزارش بمفهوم نبودن تبعیض یا بیعدالتی یا مواردی که شما باز شمردید در جمهوری اسلامی نبود ،و این را بشرافت انسان های پاک میگویم که از آن اضافاتی که روزبه می گوید من اصلا بیخبرم ،ساعت آن خبر و ساعت کپی من وجود دارد ،اهل دقت بررسی کنند ببینند در آن وقتی که من خبر را دیدم و کپی کردم آن اضافات وجود داشت؟
بصراحت بگویم قصد من سانسور چیزی نبود،نمیدانم چطور است که این دوستان اگر خودشان به سایت فارسی بی بی سی مراجعه کنند و این گونه خبرها را که بی بی سی هم بدون سانسور مخابره می کند ببینند ،برآن صحه می گذارند ،اما وقتی یک مخالف عقیدتی آنان همان خبر را گزارش کند ،مطلب معکوس می شود.
جناب ساسان! عرض کردم من مطالب شما را قبول دارم ،و با توجه به بحث هایی که اخیرا در این سایت در مورد پدیده برده داری در اعصار دور دست شده بود ،خواستم بگویم علیرغم الغاء رسمی برده داری در جهان امروز ،هنوز اشکالی از برده داری بشکل جدید در دنیا وجود دارد ،خواه در غرب و خواه در شرق.
دوستان! مقصود من فقط خبر رسانی بود ،بسیار خوب من دیگر هرگز خبری را از هیچ رسانه ای نقل نخواهم کرد ،ولی اطمینان دارم اگر همین خبر را مثلا دوستمان مهرداد گرامی نقل می کرد ،شماها هیچ واکنشی نشان نمی دادید! اینطور نیست؟
ما تا کی می خواهیم در اینگونه حب و بغض ها بمانیم؟
با احترام
سلام برناظران محترم ،فهیم ،مذهبی،مؤدب وغیرفحاش
بنده دیگر قصدی نداشتم دراین سایت آلوده به فحش فحاشان بی ادب چیزی بنویسم، مقصودم فحاشی به معتقدات مؤمنان است وگرنه به خودبنده هرچه فحش نثارکنند نوش جانشان وتقدیم بخودشان.
امادیدم درپست قبلی به کامنت های بنده حقیر امتیازهای بالائی داده اند امتیاز42و22که ازامتیاز دیگران خیلی متفاوت بود؛ ازاینجامعلوم میشود که ناظران سایت اکثریتشان مذهبی فهیم وپایبندبه اسلام وقوانین آن بخصوص حکم قصاص هستند.
هرچندچیزی ننوشته اند اماباامتیازدهی بنده راتأییدکرده اند.
واین مسأله بیانگرتأکیداین است که عقل فرسودگان بایدتجدیدنظرکنند نه اصراربراشتباه خویش.
وازآقاسیدمرتضی زیدعزه _هم پوزش می خواهم ازاینکه بیان مسآله راتکرارمی کنم والبته این همان تکرار بیان وبلاغ است ازباب “فذکر فان الذکری تنفع المؤمنین”است هرچندبرخی ها ازایمان منخلع شده اند وهمه دیگران را به کیش خود می پندارند ورفیقان بی چاک ودهنی هم دراین سایتش دارندکه اوراتاییدکننداماخیلی دراقلیت هستند.
این مسأله خودش یک رفراندوم ودموکراسی کوچکی است دراین سایت که دگراندیشان بایدبه آن احترام بگذارندوحقوق وخواسته دیگران رارعایت کننداگرخواهان دموکراسی هستند.
اما آقاپژمانی که اظهارلحیه فلسفی کرده بودند وصغری وکبرای قیاس بنده را قبول داشتندامانتیجه راقبول نداشتند،همین بیانگر تفلسف نادانی ایشان به فلسفه است که وجه شبه رانفهمیده اند که عضوآلوده به میکرب سرطان ودیابت ،بگواهی همه پزشگان متخصص بایدقطع شود ومنکرآن بایدبه روان پزشک مراجعه فرمایند وزیرکلاه نمدی خودراترمیم نمایند.
بادب واحترام
مصلح
آقا مصلح فکر نمی کردم شوخ طبع هم باشی همه امتیازها را مخالفین شما داده اند و نود و نه درصد خیلی بد است. نمیدانم شاید در کامپیوتر شما اینطور دیده میشود. در هر صورت اگر هم این چنین است مبارک باشد بر شما.
اگر جمعیت طرفدار یک عقیده دلیل حقانیت آن عقیده باشد شما باید تغییر دین بدهید و مسیحیت را بپذیرید.
خسته نباشید اشتباه نکنید اینگونه افرادچندین سال است که همه راستیها راوارونه میبینند
فقط یک کلام جواب شما عزیز است آن هم جهل شما از تاریخ
رای های منفی که به شما و آخوند مرتضی و افکار آخوندی داده می شود خودش یک رفراندوم است
اما متاسفانه تعصب شما آخوندها در همیشه تاریخ مانع از دیدن واقعیتهای موجود می شود
نمیدانم مردم دیگر با چه زبانی باید به شما بگویند که ایده ها و افکار شما را نمی خواهند و نمی پسندند
همین تفاوت بین تشییع جنازه یک آخوند که سالهاست اسمش همه جا بوده
و یک جوان 30 ساله آواز خوان بزرگترین رفراندوم است
اما به قول قران خودتان بر گوش و قلب و چشمهای شما مهر زده شده است
فحاشی فقط استفاده از الفاظ نامناسب نیست اصرار و پافشاری یک متعصب دینی به رغم اینهمه امتیاز منفی
خودش یک فحاشی به کل این سایت است
پدر جان شما مجبوری دین درس بدی سرت به کار خودت باشه چکار داری مردم از دین بیزار شدن پیشکش خودت .
من نميدانم ملت ايران خوابند ياخود را بخواب زده اند كشور هاي پيشرفته كم كم كرات اسماني را هم درانحصار خود ميگيرند وما هنوز در باب مسايل پيش پا افتاده هزاروچهارصد سال قبل گرفتاريم اين اقا مرتضي وهمفكرانشان خوبست دقايقي كتابهاي حديثي را ببندند وچشمهايشان را با گوهر علم بشويند شايد از خواب چهارده قرن پيش برخيزند من با هيچ ديني مخالفت ندارم بشرطيكه شخص متدين عقيده اش را براي ديگران ديكته نكند هر شخصي ازاد است هر طور ميخواهد ديني يا خداي خود را ستايش كند اما وقتي بخواهد عقيده اش را براي ديگران تحميل كند پذيرفتني نيست .پيام حضرت محمد هم در كتاب قران همين بوده لا اكراه وفي الدين …والسلام
آقا ی مصلح این امتیازاتی که بسیار زیاد بود را میشود به همه آدرسش را بدهی تا ببینند که چقدر طرف دار داری!!!!!! مگر اینکه آن بسیجی را میکویی که میخواهد شکم همه را سفره کند!!!
آقا مصلح خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی!! امیدوارم این نظر را فحاشی تلقی نکنید!!!
عزیز دل برادر شما که هزار ماشاالله از فحاشی کم نمی آورید.
مشکل خیلی ساده است دوستمان عرفانیان مطلبی از امام آورده بودند که ظاهرا در پاسخ به آیت الله صافی بوده است که ولی فقیه تمام احکام اولیه از جمله حج و ایضا قصاص را میتواند تعطیل کند. و اختیارات حکومت باز هم بالاتر است.( حال این سوال پیش می آید که بر مبنای این دیدگاه حاکم اسلامی از غیر اسلامی به اعتبار چه معیاری شناخته می شود. و آیا ما به نظر اهل سنت و عشایره که اطاعت از هر کس که حاکم است را تجویز میکنند نزدیک نمی شویم؟ – البته این امر موضوع بحث ما نیست). بنابر این اصرار بر قصاص که حکومت میتواند آن را تعطیل کند یا خیر چه معنایی می تواند داشته باشد.
ثانیا: شما در مورد حکم مجوز کنیزداری و برده داری و مباحثی از قبیل قصاص و حقوق زنان و … دچار تناقص بزرگی هستید و دو نوع استدلال دارید. در مورد برده داری با هزار و یک دلیل می خواهید بگویید نظر دین با وجود صدور مجوز، براندازی این امر بوده است. با همین استدلال می توان گفت در قبایل عرب که بخاطر یک خون قتل عام راه می انداختند در ابتدا مجوز قصاص برابر داده شده تا بعدا کل این حکم را تعطیل کنند. یا در مورد حقوق اجتماعی زنان می توان گفت که در جامعه ای که زنها خود مثل اموال به ارث می رسیدند، در ابتدا اسلام حقوقی نصف مردان برای آنان مقرر کرد تا در نهایت برابری زن و مرد را مستقر نماید. اگر نیت خوانی در مورد برده داری صحیح است و به تغییر وضعیت و بلاموضوع شدن آن اشاره دارید چرا در مورد دیگر احکام این موضوع صحیح نباشد.
در مجموع یا بایستی مثل داعش که می گویند ما یک حکم تعطیل شده الهی را زنده کردیم، جواز کنیزداری و برده داری بدهید و استدلالهایتان را کنار بگذارید و یا در مورد دیگر اخکام هم با معیار دیگری بحث کنید.
جناب حسین گرامی
این اشکال و استدلال شما ناتمام است ،این نقض را قبلا دوستی بنام مهرداد مطرح کرده بود که من در ذیل یکی از پست ها پاسخ آنرا دادم ،اجمالا پاسخ این بود که موقت یا دائم بودن احکام شریعت اسلام ،گتره ای و شکمی نیست ،این لسان دلیل متنی قرآن و سنت نبوی و عترت است که حاکی از دوام یا موقت بودن حکم است ،مواردی را که شما بعنوان نقض ایراد کردید چنین محتوایی ندارند،بخلاف مطلب مربوط به برده داری که من مفصل توضیح دادم که هم اسلام از ابتدا اسباب دیگر برده داری را الغاء کرد (پس این قرینه است بر قبح ذاتی فعل برده گیری) ،و هم بجهت لابدیت شرائط اجتماعی اعصار گذشته در امر جنگ ،اگر اسیر گیری را که امری متقابل و قهری در جنگهای پیشین بوده است ،تجویز کرد ،نحوه رفتارهای بعدی با اسیران و جعل طرق مختلف برای آزاد شدن بردگان بعد از تعلیم فرهنگ اسلامی و تربیت های انسانی ،و لسان ادله جواز استرقاق در قرآن و روایات همه قرائن متصل و منفصل و عقلی بر این مقوله بوده اند که امر اسیر گیری در جنگ (استرقاق) امری موقتی بوده است ،و اکنون که بشریت به این مطلوب رسیده است که برده داری به همه اسباب و انحاء آن لغو شود ،حکم همین است ،یعنی اگرچه در جنگ های معاصر هم اسیر در جنگ گرفته می شود ،لکن بر اساس کنوانسیون های بین المللی که مورد امضاء مسلمین هم هست ،همه باید مراعات آن معاهدات را بکنند و اسرا بنحوی که در قوانین و معاهدات آمده مبادله می شوند و نباید با آنان بدر فتاری شود ،قرآن هم در آیه ای فرمود :””یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود” ،که این امر به وفای به عقدها اختصاصی به عقد های معاملی بین افراد ندارد ،بلکه عمومیت و اطلاق آن حاکم بر معاهدات بین ملل و اجتماعات است.
در روایت معتبری در ذیل همین آیه هم وارد شده است که “عقود” به “عهود”=عهد ها و پیمان ها تفسیر شده است.
تفصیل این طلب در کامنت های قبلی گذشت.
موفق باشید
از مطلب شما چنین برداشت میشود که برده داری در اسلام امری موقتی بوده و امروز که کل
جامعه بشری با هر عقیده و مرام و مسلکی آن را رد میکند نظر اسلام و علمای اسلامی هم
بر مردود شمردن برده داری است , اگر این چنین است چرا بطور رسمی با مهر و امضا آن را
اعلام نمیکنند , من ندیدم و نشنیدم که حتی یکی از مراجع تقلید در رساله خود برده داری را
حرام اعلام کرده باشد اگر شما خبر دارید لطفا” بنویسید تا ما هم آن را بخوانیم بعلاوه اسلام که
منحصر به تشیع و ایران نیست ما چه به لحاظ وسعت سر زمین و چه به لحاظ تعداد نفوس
کسر کوچکی از دنیای اسلام هستیم و اعمال و رفتار و کردار آن 95 در صد دیگر هم به پای
اسلام نوشته میشود و همانطور که میدانید پس از اینکه امرالمومنین البغدادی بخشهایی از
عراق را گرفت و خلافت اسلامی را در قلمرو خود ایجاد کرد یکی از اولین قوانینی که احیا شد
گرفتن برده و کنیز بود که نشان میدهد آن اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان نظری خلاف با
نظر شما دارند و برده داری را موقتی قلمداد نمیکنند و آن را منسوخ شده نمیدانند.
(منظور از اکثریت مجموع مسلمانان به غیر از ایرانیان است )
اقا مرتضی بر خلاف انچه شما میگویید برده ها همگی اسیر حنگی نبودند بلکه بر اساس سنت اعراب جاهلی به هر جا که حمله میکردند در صورتیکه طرف مقابل در جنگ شکست میخورد اموال و زن و فرزندانشان بر مسلمین حلال بود و اسلام هم در اغاز کار نمیتوانست این مسئله را ممنوع کند و تنها به خوشرفتاری با برده ها و ازادی انها در شرایطی تاکید کرد
با سلام به آقای مصلح
جناب آقای مصلح حضرت عالی همچون آقای خمینی خیلی زود حوصله تان سر رفت اقای خمینی هنوز یک سال از انقلاب سال 57 نگذشته بود که خود اعتراف کرد اگر چوبه های دار را برپا کرده بود اگر روزنامه ها را بسته بود و دیگرکارها ایران وضعیت خوبی داشت شما بخوبی این مطالب را یادتان است خوب با آدمهای از نوع ما میخواهید چکار کنید راه حلتان چیست تشیع جنازه آقای پاشائی نمونه ای از آدمهای هم جنس ماست با این آدما مخواهید چکار کنید اعدام زندان جریمه اخراج شلاق مصادره اموال ووو کدام را انتخاب میکنید شما روحانیون آرزوی روزگار قاجار را دارید واینکه اولین حکم ارتداد را که آقای خمینی در ارتباط با منتقدین ابراز کردند در ارتباط با حکم قصاص وقانون مجازات اسلامی بود چرا که نمیخواهید قانون گذاری از دست روحانیت خارج شود وهیمنه فتوا اعتبار خود را از دست بدهد جناب اقای مصلح وضعیت خودتان را در این سایت ببینید چقدر منتقد دارید این را قیاس کنید اگر مردم ازادی داشتند شما مجبور بودید هم در باورهای خود تجدید نظر کنید وهم دمکراسی مدافع شما در دفاع از حقوقتان بود چرا که دمکراسی یک قرارداد اجتماعی وبا پشتوانه رای مردم اعتبار اجرائی پیدا میکند شما چطور ادعا دارید دمکراسی را قبول دارید اما قانونگذاری را حق فقها میدانید
ببخشید حاج آقا , مرقوم فرموده اید که به گواهی همه پزشکان متخصص عضو آلوده به میکرب سرطان و دیابت باید قطع شود , به شما برادرانه
توصیه میکنم که اگر با چنین پزشکان متخصصی سر و کار دارید بهتر است ارتباط خود را با آنها قطع کنید چون آنها قطعا” پزشک متخصص نیستند و احتمالا” رمال یا دعا نویس هستند زیرا سرطان و دیابت بیماری میکربی نیست و نیازی به قطع عضو هم نیست و برای اینکه پزشکان متخصص و راهنمای خود را امتحان کنید از ایشان بپرسید که یک بنده خدایی سرطان خون گرفته است کجایش را باید قطع کنیم ؟
جناب ناشناس
شما اینجا یک موضوع پزشکی را پیش کشیده اید و ظاهرا مغالطه هم کردید ،من پزشک نیستم ،اما این مقدار اطلاعات موضوعی پزشکی وجود دارد که در بیماری دیابت در موارد دست یا پای انسان دچار عفونت و سیاهی می شود که اگر جلوگیری نکنند سرایت پیدا می کند و من خود در بین اقوام افراد مبتلا به دیابتی را دیدم که مثلا پایشان را از مچ یا زانو قطع کردند.
در مورد سرطان نیز میدانید که سرطان انواع و اقسامی دارد و منحصر در سرطان خون نیست ،مثلا شما تاکنون نشنیده یا ندیده اید که زنانی بجهت سرطان سینه ،ناچار به قطع آن شده اند؟
دوست محترم ،شما اگر ایرادی به مطلبی دارید،درست نیست که برای منکوب کردن مخالفتان ،سفسطه کنید و بدیهیاتی اینچنین را انکار کرده و مضحکه حاضران در عرصه عمومی شوید.
راستی اگر به مطلب پزشکی خود اطمینان داشتید چرا خود را ناشناس معرفی کردید؟
جناب حاج آقا مرتضی
لطفا” مطلب را به دقت بخوانید تا دچار برداشت غلط نشوید من کمی توضیح واضحات میدهم .
1- بیماری سرطان و دیابت بر خلاف نوشته ایشان میکربی , ویا ویروسی و باسیلی نیست و اگر
کسی سالها با یک چنین بیماری محشور باشد آن بیماری را نمیگیرد.
2- برخلاف نظر ایشان و البته نظر سرکار عالی در بیماری سرطان عضو را قطع نمیکنند بلکه
سلولهای سرطانی را از یک بافت بر میدارند ( اینجا باید در خواندن دقت میکردید که من نوشته ام
نیازی به قطع عضو نیست )
3- بیماری دیابت معلول های چند گانه ای دارد که یکی از آنها از دست دادن حس در اندامهای تحتانی
و انگشتان است که گاهی سوختن این قسمتها را هم شخص متوجه نمیشود و زخمهایی که در این
نواحی ایجاد میشود چنانچه با عدم خون رسانی مناسب و عفونت همراه شود گسترش یافته و
عفونت به استخوانها سرایت کرده که دلیل قطع پای اقوام شما هم همین عفونت ناشی از زخم پا
در اثر از دست دادن حس و در معرض آسیب قرار گرفتن آن میباشد ضمن اینکه این اتفاق تا 90 در صد
قابل پیشگیری است و از معلولهای دیابت است و کسی را که دچار دیابت شد قطع عضو نمیکنند.
حضور مردم در تشییع جنازه آن مرحوم کار ارزشمندی بود.این تجمعات حاصل دعوت از طریق شبکه های اجتماعی خصوصا وایبر که خوشبختانه هنوز فیلتر نشده ،بوده است و نقش مهم شبکه های اجتماعی در بسیج مردم را نشان میدهد.امیدواریم استفاده از کارکرد شبکه های اجتماعی در جهت منافع جامعه باشد و از آن در ایجاد همگرائی مردم برای رسیدن به اهداف معقول و منطبق بر منافع ملی استفاده شود.قطعا این اتفاق(بسیج گسترده مردم از این طریق) از چشم سرویسهای اطلاعاتی بیگانه دور نمانده و شاید از همین امروز برای بهره برداری از این شرایط و زمینه ای که در بین مردم وجود دارداستفاده کنند.هرچند احترام به این هنرمند موسیقی کشور کار زیبائی بود ولی سوال اینجاست :آیا مردم ما برای فوت و تشییع جنازه و تجلیل ازافرادی که به مراتب از این هنرمند دستاوردهای عظیمتری داشته اند قبلااین چنین سراسیمه شتافته یا اکنون می شتابند؟؟آیا افرادی که در حوزه علوم یا ادبیات و… دستاورد جهانی برای ایرانیان داشته اند از لطف مردم محروم نبوده اند؟؟؟اندکی با خود خلوت کنیم ببینیم با داشته های خود چه میکنیم و چه میزان قدر آنها را میدانیم.مظلومیت جوانانی که برای پیشرفت این کشور (فارغ از دغدغه ها و انتقادات به حکومت ایران)ورشد و شکوفائی چه در حوزه هسته ای ،موشکی،و فناوریهای نو که قطعا تمام اینها فقط فقط متعلق به ملت ایران و نسلهای آینده ایران است (و نه حکومت ایران)جان داده اند دراتفاقات این چند روز کاملا هویداست.قدر ثروتهای معنوی خود را بدانیم.حکومتها در این کشور آمده اند و رفته اند و همچنان ایران مانده است .نباید مردم اجازه دهند کسانی که در این مقطع تاریخی در ایران حضورداشته و باعث پیشرفت این کشور شده اند فراموش گردند وبا خوردن برچسب حکومتی ارزش کار و تلاششان برای ایران در بین مردم ،عادی و حتی بی ارزش گردد چرا که اینان سرمایه های ملی ما هستند و قبل از حکومت ایران مردم ایران مالکیت این سرمایه ها را دارند.اندکی به گذشته برگردیم ببینیم ما با آنها چه کرده ایم.
خدا رحمت کند این جوان را و انشا ا.. هیچ پدر و مادری داغ جوان نبیند که خیلی سخت است و خدا صبری به پدر و مادر ایشان بدهد
ولی وقتی این تجمع را برای این جوان نازنین دیدم یاد جوان نازنین دیگری افتادم که خیلی کم برای بدرقه اش رفتند و بنظر من اگر امروز این جمعیت توانسته اند به بدرقه این جوان مرحوم بروند و کسی جرات تعرض نداشته باشد بخاطرشهادت ستار بهشتی است بله شهادت ستار بهشتی
واین سوال برایم پیش امد چند نفر از این جمعیت این شهید مظلوم رو اصلا میشناسند؟چند نفر اگر هم بشناسند حاضر به بدرقه ستار بودند ؟اصلاچند نفر یادی از این جوان مظلوم میکنند؟و…..
بعد از یاد از ذهنم گذشت برای خودم و مملکتی که توش زندگی و مردمی که باهاشون زندگی میکنم متاسف شدم….
خیلی خجالت کشیدم
ريشه ها ٢٢٤( قسمت ٢٢٣ ذيل پست قبلى :عشق را درياب )
عنوانهاى كلى به ترتيب : فرهنگ / فرهنگ دينى / عرفان
زمين و آسمان حافظ
٢٧- مرورى كوتاه بر كارنامه حافظ پژوهى
١-حافظ شناسى مسكوب اسطوره شناسانه است . به نظر من در كوى دوست نيز همچون سوگ سياوش تفسيرى هگلى است تا بر اساس وحدت وجود ابن عربى . همچنين بنا به گفته خودِ مسكوب تأمل در گات هاى زرتشت او را به سوى حافظ كشانده است و نيز رساله اى كه قصد داشته در باره رابطه خدا و جهان و انسان بنويسد . اسطوره گات ها از اين قرار است كه در آغاز تاريكى بر روشنايي پيروز مى شود .سپس دوران گميزشن يا درآميختگى نور و ظلمت مى آيد و در آخر زمان نور بر ظلمت پيروز مى شود . مسكوب مى نويسد :.” و اما اين رساله سير و سلوكى است از تاريكى به نور و به تاريكى ، از ناتمامى به تمامى و به ناتمامى و از انسان به خدا و به انسان ؛ از دوست به دوست….بدين منوال اين رساله سيرى است از آفرينشى الهى به آفرينشى شاعرانه . در آفرينش نخستين شاعر و در آن ديگرى خدا حضور دارد . دو دوست شاهد هستى_ پذيرى ، شدن و بودن يكديگرند ” ( صص ١٠-١١)
در جاى ديگر (ص٤٩) مسكوب خدا را انسانى و عشق حافظ را ناسوتى ، الهى-انسانى و آسمانزمينى مى خواند . همچنين در جاى ديگر حديث آفرينش انسان را به جدايي قطره از دريا مانند مى كند نه بدان مقصود كه عظمت خدا را نشان دهد بل تا قطره به سبب اين جدايي و فاصله گيرى و به تعبير هگل وساطت قادر به ديدن خود و خودإگاهى گردد و سرانجام دريابد كه دريا يا خدا در خود اوست . تا وقتى كه قطره با دريا يگانه است از خود نيز بيگانه است ” بيگانگى و يگانگى لحظه اى واحد و اينهمان است ،، اين توصيف ها بر خلاف نظر خرمشاهى به انديشه هگل نزديك ترند تا وحدت وجود ابن عربى .و اگر تفسير رمزهاى احاديث و آياتى چون كنت كنزاً يا اناعرضنا … يا خلق الله آدم على صورته … را ياد آور مى شوند بايد ديد كه اين حديث ها و آيه ها در چه دستگاه حقيقتى كاشته شده اند .اهميت وساطت و جدايي در گذار از طبيعت به انسان و امكان خود آگاهى با مسير پديدار شناسى روح و دانش منطق هگل همساز ترند تا فصوص ابن عربى . همچنين در جايي كه مسكوب خدا و انسان را براى هستى پذيرى و شدن و بودن نيازمند هم مى خواند رد پاى هيدگر بيش از ابن عربى محسوس است .در وحدت وجود ابن عربى هستى پذيرى خدا بواسطه انسان بى معناست .مسكوب مى نويسد كه دريافت انسانى پيش از هرچيزى است و اگر اين دريافت كننده وجود نداشنه باشد ”جهان ماده خام و بى معنايي بيش نيست كه وجودش چون عدم است . ” اين نيز به حديث سارتر و هيدگر بيش تر همخوان است تا وحدت وجودى كه اشياء را تجلى گاه حق مى داند .به نكته اى ديگر اشاره كنم و آن انديشه نگارى هاى مسكوب در باره تفاوت ديدگاه منوچهرى و حافظ در باب معشوق و ممدوح است .مسكوب عشق منوچهرى را صرفاً جسمانى و سودجويانه از نوع رابطه اسير و آزاد يا خريدار و فروشنده مى داند .( صص ١٧٥-١٧٦) روشن تر از اين نمى توان به رابطه خواجه و بنده در انديشه هگلى اشاره كرد .عشق حافظ حتى آنگاه كه جسمانى است درونگرا و خواهان وحدت است (صص ١٧٨-١٧٧) ممدوح منوچهرى مقامى اجتماعى دارد كه شاعر با ذكر نام خاص او و مقامش را مدح مى كند با اتصاف صفاتى اى بسا ناسازگار با ممدوح .حافظ بر خلاف منوچهرى ممدوح را از فرد اجتماعى به انسان جهانى بر مى كشاند و از آنها نه به عنوان شاه و وزير و حاكم بل با عنوان هايي چون يار و محبوب و شاه خوبان و دوست نام مى برد چنانكه در تهنيت بازگشت شاه شجاع به شيراز مى گويد
سحرم دولت بيدار به بالين آمد
گفت برخيزكه آن خسرو شيرين آمد
اين كار حافظ به باور مسكوب فراتر از تردستى ساحرانه و شگرد شاعرانه است . ” اين پرواز بلند از جزئي به كلى و از فرود به فراز حاصل جهان بينى يگانه و كاركرد نيروى عشقى است كه هستى را به منزله كليتى به هم پيوسته و هماهنگ در مى يابد (صص ١٨٢-١٧٨) تنها در كل هماهنگ هگلى جزئي پست به كلى عالى و سرانجام به كل مطلق مى رسد .در وحدت وجود ابن عربى سير جزيي به كلى نه تاريخى است نه صرفاً ذهنى بلكه اين وحدت همواره بوده است و هست و خواهد بود .به قول شيخ محمود شبسترى
تفكر رفتن از باطل سوى حق
به جزو اندر بديدن كل مطلق
اين يعنى ديدار آنچه هست حتى پيش از آنكه متفكرى وجود داشته باشد .ميان ابن عربى و ملاصدرا و هگل شباهت هاى گول زننده اى وجود دارد . ليك توجه بايد كرد آن دو حكيم اسلامى اصالت وجودى هستند و هستى را مقدم بر انديشه مى گيرند .در مورد هگل دقيقا بر عكس است .هگل منطق خود را انديشه و طرح خدا پيش از خلقت طبيعت و روح مى خواند اما طرحى تهى كه تنها عقل و روان انسان ها در طول تاريخ آن را پر و كامل مى كند و حقيقت و كل مطلق تنها در پايان واصل مى گردد و تازه شارحان هگل در باره گشودگى و خاتميت اين پايان اختلاف و مناقشه دارند . بى سببي نبود كه فوير باخ شاگرد هگل مى گفت : خدا انسان را نمى آفريند ، انسان خدا را مى آفريند .حتى مقايسه ابن عربى و هيدگر نيز ، اگرچه هر دو ديدگاهى هستى شناسانه دارند سر از اختلافاتى اساسى در مى آورد چرا كه هستى در انديشه هيدگر خدا نيست و خداى اديان ابراهيمى جايي در تفكر او ندارد . خرمشاهى در ذهن و زبان حافظ ( ص ١٧٥، چاپ هفتم ) مى گويد ”حافظ كار خوبى نمى كند كه از ممدوح معشوق مى سازد . يا آن دو را همانند مى گيرد .همان كار فرخى و منوچهرى بهتر است . توجيه آقاى مسكوب ناموجه است. خرمشاهى مى افزايد : ” خرمشاهى با استناد به بيت زير قضيه را اين طور توجيه مى كند كه كه حافظ چون ذوق عاشقانه دارد براى ممدوحش چندان ارزشى قائل نبوده است تا به خاطر ممدوح خلاف طبع و ذوقش سخن گويد (صص ١٧٧-١٧٦)
خوشا آن دم كز استغناى مستى
فراغت باشد از شاه و وزيرم
من آن مرغم كه هر شام و سحرگاه
ز بام عرش مى آيد سفيرم
جالب تر آنكه خرمشاهى در پانوشت ص ١٧٥ مى گويد بيت دوم را حافظ براى تسلى دادن خود و اعتماد به نفس گفته است .اين گفته خرمشاهى آيا به ما حق نمى دهد تا تمامى ابياتى كه حافظ را با عرش و مسيحا نفس و قدسيان و ساكنان حرم ستر عفاف ملكوت پيوند داده اند دلخوشكنكى فرض كنيم كه حافظ براى تسلى خود گفته است ؟ در اين صورت درود بر خرمشاهى كه كل عمارت عرفان حافظ را چون برج هاى دو قولو منفجر مى كند ؛ آن هم به بهاى انتحار نظريه خودش در مورد عارف بودن حافظ . آقاى خرمشاهى به يقين مى داند كه جز اندك شاعرانى همه شاعران قديم از مدح روزگار مى گذرانده اند .حافظ نيز در جاى خودش مدحى گفته كه مخ كرامت انسانى در زمانه ما سوت مى كشد .از جمله هنگامى كه ،دلگير از مردم شيراز ، قصدِ سفر به يزد مى كند :
مى كند حافظ دعايي بشنو آمينى بگو
روزى ما باد لعل شكر افشان شما
اى صبا با ساكنان شهر يزد از ما بگو
اى سر حق ناشناسان گوى چوگان شما
گرچه دوريم از بساط قرب همت دور نيست
بنده شاه شماييم و ثنا خوان شما
اى شهنشاه بلند اختر خدا را همتى
تا ببوسم همچو اختر خاك ايوان شما
به راستى جامه زيباى شعر چه خشونتى دهشتناكى را در تمثيل چوگان بازى با سر بريده پنهان كرده است ! چنين ابياتى حافظِ ذات گرايان را از برج عاج و از قرنطينه قدسش به قلب واقعيت اجتماعى زمانه خونريز فرو مى افكند ،چنين ابياتى به ما مى گويند كه حافظ نيز به تاريخ ،به جامعه و به زيستجهانى تعلق داشته كه زرين كوب و ديگران آن را پيش چشم ها نهاده اند . زيستجهانى كه در آن به محض حضور شاه در شارع مردمان در چاپلوسى و كرنش رقابت مى كرده اند و چاپلوس ترين هنرمند ترين به شمار مى آمده است .مسكوب اين همه را مى داند ولى جوياى ساختمان كلى باغ ديوان حافظ است .پرواز از واقعيات جزئى غمبار و هولناك و بى دررو لاجرم راهى براى شاعر آزادى خواه باقى نمى گذارد جز ساختن عالمى و آدمى از نو در درون .( در كوى دوست ، صص ٨١-٨٠ ) حتى به زبان امروزى مى توان گفت : فراخوانى به عشق در آن روزگار تنگ نوعى مقاومت منفى سياسى بود . من اكنون كه بر پشتوانه هگلى مسكوب ادعاكردم ناچارم لختى مسكوب را رها كنم و براى خوانندگانى كه به شناخت جايگاه هگل در انديشه مدرن علاقمندند چند هزار صفحه را در يكى دو پاراگراف چكيده كنم . اين را نمى توان به قسمت بعد موكول كرد چرا كه شايد برخى از دوستان قسمت بعدى را بدون سابقه بحث مطالعه فرمايند
٢ -زمانى تصور بر آن بود كه روشنگرى بر نگاه اسطوره باور قديم پايان مى بخشدوخرد خود بنياد انسانى نه فقط ترس از اساطير را دود مى كند و به هوا مى فرستد بل با عقلانيت الهياتى نيز كه آميخته به باورهاى نامعقول ماوراء الطبيعى بود وداع مى كند .نشان به اين نشان كه فيلسوفان خداباور روشنگرى خداباورى عقلانى ( deism ) را به جاى خداباورى وحيانى ( theism) نشاندند . عقل واژه اى انتزاعى است كه دريافت ها و فهم هاى مختلفى از آن وجود داشته است ، از همين رو از دير باز از عقل ها سخن گفته اند .عقل دورانديش ، عقل معاش ، عقل معاد ، عقل جزئي ، عقل فعال ،عقل مستفاد ، عقل طبيعى ، عقل هدايت ، اسنوخرد ، گوشا خرد و غيره . محمد عابد الجابرى كتابى دارد با عنوان نقد عقل عربى كه در آن در واقع ميراث اسلامى به طور خاص و ميراث دينى به معناى عام را با تأكيد بر معنايي كه از عقل مراد مى كنند نقد كرده است .حقيقت بيدارى اسلامى بازگشت به اصل و صدر خواه به صورت سلفى گرى شيعى يا سنى نيست .چندى است كه متفكران عرب و انديشمندان ايرانى از جمله سروش ، الجابرى ،فتحى المسكينى ،ادوارد سعيد ، امين معلوف ، احمد صبحى منصور ، محمد اركون ، حامد ابو زيد و بسيارى ديگر بنا به قردادى نانوشته جنبشى نو در نقد و تحليل علمى سنت اسلامى برانگيخته اند .قسمتى از پروژه نقد عقل عربى الجابرى مختص عرفان ايرانى و غنوسى است . همه اين انديشمندان با مطالعه انديشه انتقادى غربى ميراث متصلب شده فرهنگ اسلامى را در بوته نقد مدرن نهاده اند .انديشه انتقادى غربى البته پيش از آنكه براى روشنفكران شرقى ابزار نقد سنت هاى دينى را فراهم آورد نقاد خود بوده است .هگل فيلسوف بزرگ آلمانى از زير قباى كانت برآمده است .كانت نخستين بار به حساب دو جريان خردگرايي ( راسيوناليسم ) و تجربه گرايي ( إمپريسم ) رسيدگى مى كند .اين رسيدگى را كريتيك يا نقد به معناى مرز كشى و تعيين حدود مى نامد .فلسفه كانت بيش از آنكه جوياى حقيقت باشد در پى تحليل چگونگى شناخت است .سه پرسش اساسى او اين ها هستند : چه مى نوانم بدانم ؟ چه بايد بكنم ؟ به چه مى توانم اميد داشته باشم ؟ در پاسخ به پرسش نخست كتابى مى نويسد به نام سنجش خرد ناب .در اين كتاب مى خوانيم كه هرشناختى از تجربه آغاز مى شود اما در تجربه متوقف نمى ماند .ذهن با شرايط پيش- تجربى خود با وصل و فصل و افزايش و كاهش تصوراتى كه حس و تجربه در آن افكنده حكم مى سازد . .تنها حكم هايي مى توانند معتبر باشند كه منشاء آنها در تجربه است . درختى در بيرون در مكانى قرار دارد .تصويرى كه از آن در ذهن مى افتد فنومن يا پديدار يا صورت محسوس درخت است و نه نومن يا ذات شيئ .ذات اشياء يا شيئ فى نفسه ، خدا ، نفس و جهان به معناى كلى چون تجربه شدنى نيستند براى ذهن يا به معناى كانتى براى حس و فاهمه دسترس ناپذيرند .بنابراين عقل نظرى به اين منطقه ذنومنال يا ناشناختنى ها دسترس ندارد ، اما در تمامى تاريخ بشرى در باره اين منطقه حكم هاى نامعتبر داده است .حكم هايي كه عقل مى تواند هم اثباتشان كند و هم ردشان كند . بنابراين اين ساحت ناشناختنى از ديرباز ميدانى بوده براى جولان شيادان ، مردم فريبان ، متوهمان ، خيال پردازان ، افسانه سازان و شايد هم قديسان .اسطوره ها از همين منطقه نومنال سر بر كشيده اند .نه فقط از آن رو كه انسان از ناشناختنى مى ترسيده بل همچنين به سبب نياز انسان به تصويرى از كائنات هرچند نادرست .هگل ، فيشته ، و شلينگ يا ايدئاليست هاى پست كانتى در واكنش انتقادى به كانت مى رسانند كه بيرون از شناخت انسان هيچ چيزى وجود ندارد .اما اين بسته به چگونگى تعريف عقلانيت و شناخت است .راه حلى كه هگل هزاران صفحه در باره آن مى نويسد اين است كه امر معقول امرى تاريخى است و نه قوه اى ذاتى و ابدى .منطق ارسطو كه با فلسفه كانت مترلزل شده بود ،با فلسفه هگل تا حد زيادى مردود مى شود .عقل منطقى و ذهنى ارسطو با احكامى كه ابدى ، ثابت و فرازمانى محسوب مى شدند ، در انديشه هگل به عقل تاريخى ديالكتيكى تبديل مى شود كه در بستر تاريخ و پيشروند زمانى مرحله به مرحله پخته تر و جامع تر مى شود .امر معقول صرفاً ذهنى نيست بلكه در خارج عينيت و فعليت پيدا مى كند .همه آثار عينى و ذهنى تاريخ فرهنگ و تمدن و توحش بشرى از جمله دين ،هنر ،فلسفه ،نظام هاى شرعى و دينى و حقوقى و سياسى و آثار و بناها و نهادهاى بيرونى و جنگ ها و صلح ها فراورده همين عقل اند ،پس هرآنچه معقول است واقعى و بالفعل است و هرآنچه واقعى و بالفعل است معقول است .معقول به معناى حقيقى و صادق بر حسب برهان ارسطويي و عقل خودبنياد دكارتى نيست .معقول يعنى هرآنچه روح فردى و جمعى و قومى فرا آورده است .به تعبيرى از انگلس ( در فويرباخ و پايان فلسفه آلمانى ) معقول بودن هر واقعيتى يعنى مثلا دولت مستبد پروس همان دولتى است كه درخور مردم پروس است .چنين مردمى اگر دولتى دموكراتيك داشتند نامعقول بود .عقلانيت هگلى بر اساس اشكال منطقى قياس ارسطويي نيست .كانت قبلا اين عقلانيت را متجاوز به جهان فرا تجربى معرفى كرده بود . هگل فيلسوفى تأليفى است كه مى گويد عقل تاريخمند و داراى مراتب است .عقل قوه اى مجرد نيست بل همبسته با آثار ذهنى و عينى و واقعى است كه همچون پديدار ظهور پيدا مى كنند . پروسى ها بى عقل نبودند اما عقلشان در حد امپراتورى پروس قد مى داد . اين عقلانيت فردى و بين الافرادى و قومى و جهانى به موازات آثارش پخته و پيشرفته تر مى گردد تا به سوى كمال نهايي سير كند .
از نيمه دوم سده نوزدهم منتقدانى نظام هگلى را تصحيح يا رد كردند .يك پرسش اين بود كه با توجه به مصايبى كه دامن گير كارگران شده است از كجا معلوم كه پيشروند اين عقلانيت به سوى كمال باشد . موج ديگر انتقادات پس از فاجعه هاى جنگ جهانى دوم بود .با وامگيرى از فردوسى مى توان گفت جهان بنا بود به يمن عقل روشنگرى ” بى بيم ” گردد . تصور بر آن بود كه بيم و ترس زمانى زاينده اسطوره ها بود .اما ترس هنوز انسان ها را تهديد مى كند ؛ ترس از جنگ ، ترس از بى پولى و بيكارى ، ترس از بى پناهى و تنهايي .اين بود كه اسطوره ها دگربار در كسوت رهبران فاشيست و كمونيست و وعده دهندگان بهشت زمينى و دولت هاى مقتدر جنگ طلب و مراكز انباشت سرمايه و خودِ پول احيا شدند .اسطوره هاى مدرن موضوع بحث هاى گسترده و شاخه به شاخه شدند .يونگ و كارل ياسپرس و كلود لِوى استروس و اسطوره شناسان روشن كردند كه اسطوره ها صرفاً واكنشى در برابر ترس از قدرت هاى ناشناخته نبوده اند بل به زبان كل گرايانه و نمادين پاسخگوى پرسش هاى انسان ها در باره رابطه انسان و خدا و جهان بوده اند . بنابراين ، اسطوره هاى هر قومى اگر همچون رؤياها تعبير شوند ناخودآگاهى جمعى آن قوم كه چه بسا هنوز در ته و توى روان آن قوم نهفته است آشكار مى گردد .مسكوب حافظ را از اين ديد اسطوره شناسانه كاويده است .
مراسم تشییع این خواننده جوان تعجب انگیز است. من که کارهای او را نشنیده بودم و اساساً ایشان را نمی شناختم بعد از خواندن در مورد تشییع ایشان با حضور آن جمعیت فراوان تازه به دنبال اهنگ های او در اینترنت گشتم تا بلکه بتوانم درک کنم چرا جمعیت به این زیادی و نه فقط در تهران که در شهر های دیگر هم این چنین به مرگ این هنرمند نه چندان واکنش نشان دادند.البته تنها حدسی که می زنم این است که مردم تفاوت خط یک هنرمند مردم گرا و مستقل که کارهایش یا از وزارت ارشاد مجوز نمی گیرد و به صورت آن لاین منتشر می شود را با خواننده های حکومتی و صدا و سیمایی تشخیص می دهند.اما همانند نظردهنده قبلی تعجبم از این است که چرا در مثلاًاعتراض به اسیدپاشی ها جمعیت به این زیادی نیامده بود!!!
سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
خسته نباشید و تشکر بسیار از شما برای شرکت در مراسم تشییع این هموطن جوان و عزیز ازدست رفته ما و این گزارش.
روح مرتضی پاشایی شاد و خداوند به بازماندگان ایشان صبر عطا فرماید که این دردیست بزرگ!
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز ///// مرده آن است که نامش به نکوئی نبرند!
ازارمغان های هشت سال حکومت دو همفکر با بصیرت یعنی آقای احمدی نژاد و جناب آقای خامنه ای:
آب آلوده!
هوای مسموم آلوده!
پارازیتهای سرطان زای کشنده!
غذاهای آلوده وارداتی که از چین و هند برای استفاده مالی آوردند و به خورد ما مردم دادند!
نبودن استانداردهای لازم در همه ی ضمینه های زندگی یا به اجرانگذاشتن آنها برای استفاده دزدهای حکومتی!
از همه بدتر استرس و اضطراب ناشی از نبودن کار، فشار اقتصادی روی مردم، تغذیه بد در اثرفقر و فشار اضطراب آورحکومت ظالم که با شادی مردم هم مخالف است و همیشه میخواهد بساط روضه خوانی به پا باشد در حالیکه شادی وخنده از بهترین داروهای طبیعی هستند.
اینها تمام باعث شده که انواع سرطان ها در کشور بسیار زیاد شود وسرعت ابتلای به سرطان در کشور شتاب بسیار پیدا کند. اینترنت پر است از این اخبار البته که خبرگزاری های داخلی مطالبشان سانسور شده است که مردم متوجه نشوند که منشا اصلی بالا رفتن سرعت ابتلای به سرطان در کشور حکومت “جمهوری اسلامی” است که در طول هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد – – البته به پشتیبانی آقای خامنه ای- – پول ها وثروتی که باید صرف سرمایه گذاری کشور وبهبود آن از هر جهت میشد همه به غارت رفت یا باندانم کاری برباد داده شد و جواب هر سوالی با سرنیزه .
سه لینک دراینجا برای دوستان عزیزی که علاقه مند هستند میگذارم. البته خود بیشتر میتوانید بیابید!
هشدار: هر 66 دقیقه یک ایرانی بر اثر سرطان معده می میرد
http://www.asriran.com/fa/news/273009/%D9%87%D8%B4%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%87%D8%B1-66-%D8%AF%D9%82%DB%8C%D9%82%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AF
ورود هنرمندان به کمپین سرطان/افزایش سرطان در ایران
http://www.iribnews.ir/NewsBody.aspx?ID=60106
تعداد بیماران سرطانی ایران هر سال «صد هزار نفر» افزایش مییابد
http://www.radiofarda.com/content/f12-each-year-100-thousand-more-cancer-cases-in-iran/26627250.html
این مردم به آخوندهای پوسیده فهماندند که چه کسانی را دوست دارند واز چه کسانی متنفرند .تشییع جنازه مهدوی کنی را در کنار پاشائی بگذارند تا عقل از کله شان بدررود .البته اینها فاقد درایتند .
هنرمند مردمی نورچشمان مردم است .
زنده باد مردم بزرگ و پر افتخار میهن عزیزمان ایران.درود بر همه بزرگان و زندانیان دربندمان.درود بر اقای نوری زاد عزیز.
این حضور واین جوشش بسی پر معنا بوده،در مملکتی که رسانه ملی آن هنوز سازهای سنتی ،نه کلاسیک،رابه تصویر نمی کشد.این واکنش همان تفاوت نگرش نسل جوان ،وچه بسا میانسال ما با دیدگاه متولیان فرهنگی را نشان میدهد.
از حاج ملاهادی سبزواری در باره موسیقی پرسیدند ، پاسخ داد که ، تنها موسیقی حرام ، صدای کفگیر اغنیا به ته دیگ ، در گوش فقراست .
ملاهادی سبزواری فیلسوف اسلامی معاصر ناصرالدین شاه است . البته که اسلام معاصر ناصرالدین شاه ، نه اسلام ناب معاصر .
ایضا مقایسه کنید مراسم حکومتی تشیع مهدوی کنی(یکی از ارکان نظام!) را با مراسم یک جوان خواننده نه چندان معروف!!!
تازه برای ایشان دو روز عزای عمومی اعلام کردند و در سراسر شهر بنر نصب کردند و هزینه های انچنانی !!!!!!!!اگر حاکمان ما عقل سلیمی داشته باشند مراسم تشیع زنده یاد پاشایی پیام بسیار بزرگی داشت باشد که انشا الله از خواب غفلت بیدار شوند.
درود بر شما
روح مرتضی پاشایی شاد
اما ما چه مردمان عجیب و غریبی هستم پس چرا برای اعتراض به اسید پاشی صد نفر حضور داشتند ! اگر در آن زمان هم چنین جمعیتی حضور پیدا میکرد کاخ استبداد به لرزه در می آمد .
جناب مشیری عزیز ضمن سلام عرض ارادت :اگر برای اسید پاشی فرصت تبلیغ بود ،الآن کاخ استبداد در انتهای جهنم بود ؛شما نمیدانید اینها با شرکت کنند گان درتظاهرات اصفهان چه کردند .خودم درکوچه ای نزدیک زاینده رود ونزدیک به محل تجمع بودم که اطلاعاتیها یکی یکی دخترها را زیرنظر داشتند که یکی ازهمین دخترها بسرعت درحال فرار بود وماموران دنبالش . ازمن پرسیدند این دختره بکدام طرف رفت ؟برای سرگرم کردنشان گفتم برادر جان چه کرده بگوئید تا من نشان تان بدهمش .گفتند درتظاهرات شعار میداده .بعد من کوچه دیگری را منشانشان دادم وگفتم از این طرف که دیگر دختره به مقصد رسیده بود وادمخواران به دسترسی نداشتند .
سلام و درود بر شما علی آقا
اینکه فرمودید درست . اما شاید مشکل ما مردم این است که سابقه مرده پرستی داریم یعنی به زنده ها آنطور که باید بها نمیدیم و در زمان درگذشت قصد در جبران داریم وگرنه آسیبی که به چهره های دختران ایران زمین رسیده چیزی نیست که فراموش شود یا نیازی به تبلیغ داشته باشد خیلی راحت مردم میتوانند مهمل امر به جهالت را در نطفه خفه کنند .
جناب مشیری عزیزوارجمند :اولا سلام وعرض ادب بنده را بپذیرید .ثانیا جنابعالی دراین مملکت نیستید که بفهمید مردم دارند با چه جور ادمهائی دست وپنجه نرم میکنند .برای درک بهتر به عزیدل مردم یعنی غنچه قوامی نگاه کنید ،ببینید برسر یک جوان 25 ساله که فقط میخواسته والیبال تماشا کند چه اوردند؟!!!ایا این دختر اگر دردست وحشی ترین قبیله ادمخواران می افتاد اینقدر زجر وضجه میکشید؟اقای مشیری جان مامور سر پست بازرسی شمارا میگردد ،ومعطلت میکنه تا عصبی بشویدو اعتراضی بکنید ؛وبعد اوست که پرونده قطوری درست میکند که به رهبر اهانت کرده (جرمش5 سال زندان )چیزی هم مثل تریاک ویا حشیش ویا مواد دیگری داخل ماشین میگذاردو صورت جلسه میکند که مواد داشته :حال اگر پارتی بزرگی به اندازه گاو ویا خوک وفیل داشته باشید هیچ ،ولی اگرنداشته باشید دوویا سه وچهارماه میگذرد تا فامیلت بفهمند کجائی .
من ازحقوق بشریها درهر قشر ولباسی که هستند تعجب میکنم که از اینها توقع رعایت حقوق بشر دارند .مثل این میماند دربیابن برفی که گرگهای گرسنه به شما حمله کرده اند ؛شما التماسشان بکنید که مرویا بچه مرا مخورید!!!وآنها از خوردن امتناع ورزند .