یک: پسری عاشق پدر، از “عشق” خوانده، آن را به تصویر کشیده و پیشکش پدر کرده.
دو: تابلوهای من همه عاشقانه است. برآمده از عین و شین و قاف.
سه: هم اکنون آثار عاشقانه من در گالری آهو (لس انجلس) به نمایش گذارده شده:
https://www.facebook.com/events/350270105120792/?fref=ts
چهار: از تابلوهای من دیدن کنید؛ در ویدیوی “عشق” پسرم اباذر.
پنج: تابلوها برای ساخت اثری فرهنگی بفروش می رسند.
شش: این ویدیو را به اشتراک بگذارید تا عشق فراگیر شود.
هفت: با یاد عاشقانه های مرتضی پاشایی.
|
عجب صدای زیبایی، چه موسیقی و اجرای مدرن و فاخری
بابت این هنر و سلیقه تبریک میگم اباذر اگر کامنت ها را میخونید. به شما هم تبریک میگم محمد نوریزاد بابت هدیه ای که از پسرتون گرفتید.
با سلام به آقا عباس
قبلا گفته ام که اینگونه مطلب نویسی تاریخی از سوی شما فاقد ارزش تحلیلی و تاریخی است ،زیرا شما یک سلسله کلیات استنباطی و مورد علاقه خود را بدون ذکر ماخذ و منابع تاریخی دقیق ،دنبال هم قطار میکنی و نتایجی می گیری ،وقتی هم مورد سوال واقع می شوید میگویی این دیدگاه مطالعاتی من است خودتان بروید اینها را پیدا کنید.
جناب عباس این روش روش علمی و آکادمیک نیست ،اصلا با اسلام و تاریخ اسلام کاری نداریم ،ما اگر بخواهیم تاریخ یک قوم و یک فرهنگ را وارسی و ارزیابی کنیم ،راه درست کنکاش تاریخی این است که برای هر فاکتی که میخواهیم ارائه کنیم یا هر ادعای کلی که می خواهیم بکنیم ،باید ذیل آن بتوانیم چند منبع دست اول که بخوبی حاکی از آن مطلب باشد ارائه دهیم ،کاری که شما هرگز ملتزم به رعایت آن نیستید ،و دهها فاکت تاریخی را که ممکن است شواهد و منابع مختلفی هم بر خلاف آن باشد بصورت کلکسیون عرضه می کنید و میگویید نقد کنید! عزیز این روش علمی نیست ،این روش نامی جز تبلیغات بنفع آنچه که به آن اعتقاد پیدا کرده اید ندارد،فی المثل ما دهها غزوه و سریه در صدر اسلام داریم که در کتب مختلف تاریخی قدیم و جدید مثل مغازی و الفتوح و فتوح البلدان و طبری و کامل و غیر اینها نوشته شده است ،می دانید لسان حکایات و روایات تاریخی هم همه یکدست و یکسان نیست ،وقایعی در برهه هایی از زمان اتفاق افتاده و روایاتی با فاصله کم یا زیاد از آن وجود دارد ،بارها گفته ام “تاریخ یک سلسله ظنون متراکم است”،و ظنیات حاصل از کتب تاریخی از قبیل جزم های ریاضی یا فلسفی نیست ،در واقع بسیاری از حقایق را باید با آمیختن روایات تاریخی و قرائن و شواهد احوال و در نظر گرفتن یک سلسله از اصول عقلایی و اصول مربوط به هرزمینه تاریخی ،دریافت.اینکه من پیامبری پیامبری را از قبل نپذیرفته ام ،و در برداشت ها و نیل تاریخ ،بدنبال آنی باشم که پیش فرض من است ،این همان چیزی است که خود شما آنرا “جانبداری” نامیدید و به طرف مقابل نسبت دادید.ما باید اگر میخواهیم برداشت های کلی در باب غزوات و سرایای صدر اسلام داشته باشیم ،راه آن فرار از گزارش متکی به منابع نیست ،و راه آن تکیه بر پیش ذهن های قبلی تحلیلی نیست ،فی المثل اگر می خواهیم به واقعه حمله صحابه پیامبر به کاروان قریش پیش از واقعه بدر اشاره کنیم ،کافی نیست فقط صورت این واقعه را بگوییم بعد یک استنباط کلی کنیم که بله کار آن اعراب فقط غارت و حمله به مناطق مختلف بوده و هیچ راه امرار معاش دیگری از قبیل کشاورزی و تجارت و امور دیگر در کار نبوده ،این روش وجدانا نادرست است،شما در این مورد لازم است پیش زمینه های تاریخی حمله به کاروان قریش و وقایع قبل و بعد آنرا دقیقا نه در یک منبع بلکه در منابع مختلف بررسی کنید بلحاظ اینکه روایت های تاریخی با کم و زیادهایی در همه منابع وجود دارد ،و ما در تحلیل تاریخی بر حسب متد تحقیق ،ناگزیر از توجه به نقاط متعارض هستیم.خواهش میکنم به این نکته توجه کافی کنید،شما همین مورد حمله به کاروان ابوسفیان را می گویی و می گذری و تحلیل می کنی و سابر امور و جنگ ها را هم عطف به آن یک کاسه می کنی ،در حالیکه من میگویم این روش تحقیق و تحلیل نیست که ما در یک کامنت دهها مورد را بی ریفرنس بهم ضمیمه کنیم و نتایجی بگیریم و مباهات کنیم که عجب تحلیل تاریخی کردیم!
من البته جداگانه به همان ماجرای حمله به کاروان قریش و ابوسفیان باز خواهم گشت و بشما نشان خواهم داد که چگونه یک فاکت تاریخی را باید ارائه کرد.
اما در این نوبت می خواهم به آن سوال قبلی شما بپردازم که گفته بودی اگر کار مسلمانان در مدینه غارت نبوده بگویید پس چه می کرده اند،می گویم ما مطالب را باید اینگونه بررسی کنیم یعنی در هر مورد تک تک زوم کنیم ،من در فرصت کمی که داشتم یک مرور اجمالی و کوتاه در این زمینه بتاریخ داشتم و چند مورد را یادداشت کردم که خدمت شما ارائه کنم ،شما اگر به کتبی که در مورد جغرافیای مدینه قبل از هجرت پیامبر و مهاجران از مکه به آنجا ،وجود دارد مراجعه کنید ،می بینید که مدینه شهری بوده است که در داخل آن و اطراف آن امکانات کشاورزی و مزارع بوده است و در تاریخ هست که بسیاری از اهل کتاب که روی پیش بینی های موجود در کتابهای خود و نقل های شفاهی می داستند که پیامبر آخر الزمان در آن مناطق ظهور خواهد کرد ،از شامات و جاهای دیگر به اطراف مدینه آمده بودند ،برخی از آنها هم متمول بودند و در امور کشاورزی و دامداری و تجارت وارد بودند،پس مدینه اجمالا یک دشت لم یزرع خالی نبوده است و دو قبیله اوس و خزرج نیز در آنجا متوطن بودند و امکاناتی داشتند ،ایندو قبیله با پیامبر پیمان بستند و چنانکه در برخی آیات قرآن هم هست ،اینها میزبان پیامبر و مهاجرانی شدند که در حقیقت اخراج شدگان از سوی کفار و مشرکان مکه بودند.
پس در مدینه اجمالا امکانات تجارتی به شامات و امکانات کشاورزی و بیشتر نخلستانها و پرورش خرما و دامداری بوده است ،چنانکه قبلا گفتم این درست نیست که ما تصور کنیم مسلمانان در مدینه صبح تا شب بیکار نشسته بودند شمشیرهای خود را تیز میکردند و به این و آن حمله میکردند! آن تحریف تاریخ که شما تعبیر کردی این است!
بهر حال حالا ما با شما بحث ها خواهیم داشت ،اما اینجا من قرائنی تاریخی که حاکی از ادعای فوق هست را برای شما نقل و ارجاع می کنم ،آقای عباس بحث و تحقیق تاریخی باید اینگونه باشد که اگر در زمینه ای ادعایی شد باید آنرا توضیح داد و شواهد تاریخی نشان داد نه آنکه چیزهایی بگوییم و از غیب احکامی صادر کنیم و خواننده را ملزم کنیم که حرف من درست است خودت برو پیدا کن!
الان من مدعی این هستم که ادعای شما که گفته بودید ،ارتزاق مسلمانان در مدینه فقط از عایدات جنگ و حمله به اینجا و آنجا بوده است ادعای نادرستی است ،حال بموارد تک تک غزوات و سرایا هم خواهیم رسید.
به این شواهد مستند که اندکی هستند از بسیار توجه کنید :
قريش صبح روز پنجشنبه، دهمين روز بيرون آمدنشان از مكه در ذى الحليفه بودند، خروج آنها از مكه در پنجم ماه شوال و آغاز سى و دومين ماه هجرت صورت گرفته بود و آنها سه هزار شتر و دويست اسب همراه داشتند. چون به ذى الحليفه رسيدند ابو سفيان همراه اسب سواران بيرون آمد و آنها را در وطاء [1] فرود آورد. پيامبر (ص) هم شب پنجشنبه دو جاسوس را، كه انيس و مونس، پسران فضاله بودند به سوى قريش روانه فرمود. آن دو در عقيق به قريش بر خوردند و همراه ايشان حركت كردند و چون قريش در وطاء فرود آمدند، آن دو خود را به پيامبر (ص) رسانده و خبر دادندش مسلمانان در ناحيه عرض- كه ميان وطاء و احد و به سوى جرف است و امروز (زمان واقدى) عرصة البقل ناميده مىشود- زراعت كاشته بودند. در آن منطقه، بنى سلمه و بنى حارثه و ظفر و عبد الاشهل زندگى مىكردند. در آن هنگام چاههاى جرف بسيار كم آب بود و شتربانان شتران آبكش براى يك سطل آب، ساعتى معطل مىشدند، قناتهايى كه معاوية بن ابى سفيان حفر كرد، آب اين چاهها را به كلى خشك ساخت.
مسلمانان شب پنجشنبه ابزار و وسايل كشاورزى خود را به مدينه منتقل كرده بودند، ولى مشركان كه آمدند، شتران و اسبهاى خود را به زراعت و كشت ايشان رها كردند،- زراعت خوشه بسته و نزديك به درو بود، اسيد بن حضير در منطقه عرض بيست شتر آبكش داشت كه زراعت جو او را آبيارى مىكردند- مسلمانان در مورد كارگران و شتران و ابزار كشاورزى خود، رعايت احتياط كرده بودند. مشركان روز پنجشنبه را تا شتران و ابزار كشاورزى خود، رعايت احتياط كرده بودند. مشركان روز پنجشنبه را تا شب همانجا ماندند و شتران خود را جمع كردند و به آنها علف تازه دادند و شب جمعه هم همين كار را دو مرتبه انجام دادند. چون صبح جمعه رسيد خود و اسبانشان عرض را ترك كردند، در حالى كه در آنجا هيچ سبزهاى باقى نمانده بود.
المغازی / ترجمه ، ص 150-151)
غزوه سويق
چون ابو سفيان از بدر بازگشت، عهد كرد كه به جنگ مدينه رود. با دويست سوار به جانب بنى النضير- در پرده شب- روان شد. حبى بن اخطب خود را نهان ساخت و سلام بن مشكم، با او ديدار كرد و آنان را مهمان نمود و اخبارى به او داد. ابو سفيان بازگشت چون به اطراف مدينه رسيد، نخلستانى را آتش زد و دو مرد كه به كشاورزى مشغول بودند، بكشت. رسول خدا (ص) و مسلمانان بدانجا روان شدند. پيامبر، ابو لبابة بن عبد المنذر را بر مدينه گماشت و خود براى مقابله با او بيرون شد. چون به كدر رسيد، ابو سفيان رفته بود ولى براى آنكه سبكتر شوند، مقدارى پست جو كه با خود داشته بودند، رها كرده بودند مسلمانان آنها را برگرفتند. اين غزوه را از اين رو، غزوه السويق (پست آرد گندم يا جو يا ذرت
بو داده) نام نهادند. اين واقعه در ماه ذو الحجه، دو ماه بعد از واقعه بدر بود..
(تاریخ ابن خلدون /ترجمه ج1 ص 415)
عثمان بن عفان
نام او در كتاب غارات بسيار ذكر شده و در ضمن حوادث و وقايع و نقل اخبار و روايات از وى ياد شده است، او عثمان بن عفان بن ابى العاص قرشى اموى مكنى به ابو عبد الله و يا ابو عمر بود، وى بعد از اينكه مسلمان شد با دختر رسول خدا صلّى الله عليه و آله ازدواج كرد و همراه او به حبشه مهاجرت نمود، و بعد از آن به مكه برگشت و بار ديگر برگشت و بار ديگر به مدينه مهاجرت كرد.
عثمان مرد مالدار و ثروتمندى بود و به شغل تجارت هم اشتغال داشت، وى در مدينه منوره نيز دست از كسب و كار برنداشت.
ابن عبد البر گويد: او در سال ششم بعد از عام الفيل متولد شد، مادرش اروى دختر كريز بن ربيعه بود، او در جنگ بدر شركت نداشت و رقيه زوجه او در ايام جنگ بدر درگذشت.
گويند: علت اينكه او در جنگ بدر شركت نكرد بيمارى رقيه بوده است و بعضى هم گفتهاند: خودش بيمار بوده است.
(الغارات/ترجمه، ص 481)
عبد الرّحمان بن عوف: يكى از بزرگان صحابه و از عشره مبشره و اصحاب شورا و از سابقين در اسلام است. گويند وى هشتمين كس بود كه اسلام آورد. نام او در جاهليّت عبد الكعبه بود، پيغمبر (ص) او را عبد الرّحمان ناميد. در جنگهاى بدر و احد شركت كرد و در جنگ احد 21 جراحت بر او وارد شد. او در يك روز سه برده آزاد كرد. شغل او تجارت و خريد و فروش بود. از او 65 حديث روايت شده. وى 44 سال قبل از هجرت متولّد شد و به سال 32 هجرى به مدينه درگذشت (دهخدا)
الفتوح/ترجمه ،ص 971)
محمد بن عماره روايت ميكند كه من با بارهاى تجارت خود وارد شام شدم. مردى بمن گفت از كجا آمدى؟ گفتم از مدينه. گفت شهر پليد. گفتم پيغمبر نام آنرا پاك و نيك نهاده بود و تو آنرا پليد مىخوانى. گفت من در آن شهر داستانى دارم. چون مردم براى جنگ روانه شدند و نبرد حره رخ داد من در خواب چنين ديدم
کامل ابن اثیر/ترجمه ،ج11 ص 255)
در نوبت بعد ماجرای حمله مسلمانان به کاروان ابوسفیان خواهم پرداخت.
ضمن اینکه در این فرصت به دوست محترم آقا مجتبی عزیز سلام عرض می کنم و از ایشان که در امور تاریخی تامل دارند ،در خواست میکنم در این بحث ها شرکت کنند ،زیرا که بجهت کسالت مزاجی که همچنان با من است ،مجال توسع برای من نیست.
با تشکر
———————–
سلام به مرتضای پیگیر و خستگی ناپذیر
درود به شما و همت شما و تلاش شما برای واشکافی درستی از نادرستی.
بازهم سپاس
جناب نوری زاد
این همان آقامرتضی است که درستی جکم قصاص را هم ازمنابع دست اول مستندا ومستدلا بیان کردند وآقامصلح نیز؛ آنجا چراسپاس نگفتی؟ چون درمقابل خودت قدکشیده بودند ورک وراست درمقابل اندیشه سخیف شما وگروه لگام حقیقت را می گفتند؟
رویه یک بام ودوهوا هرگزبه مقصدنخواهدرسید.
بیش ازاین دیگران را ول معطل نکنید.
جز واقعیت چیزی نمی گویی .از درد تو مطلعم.این کتاب اتفاقا در مورد مسائلی است که دین رسمی را به چالش می گیرد برای همین به تو توصیه اش کردم.
آقا مزدک عزیز. اگر نگویی این بهمن همه اش به ما نشانی کتاب می دهد قصد دارم یک کتاب که اگر نخوانی
(بقول مولانا در داستان نحوی و کشتیبان “گفت… کل عمرت ای نحوی فناست”)
کتاب مهمی را از دست داده ای به تو معرفی کنم.
برو به خیابان شاهرضا (انقلاب سابق!) ودر کتابفروشی های روبروی دانشگاه دنبال کتاب “در جست و جوی معجزه آسا بگرد. نویسنده پ.د.آسپنسکی نشرعلم.کتابفروشی مولی را حتما برو.در مورد تعالیم گرجیف است.
اگر کتاب بیخودی بود هر چه دلت می خواهد به من بگو من ناراحت نمی شوم ولی می دانم که کتاب خوبی را به تو معرفی کرده ام از خوب هم خوبتر.
کامبیز حسینی مجری برنامه پولتیک رادیو فردا را که می شناسی؟
مدتی پیش با آلن ایر سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفتگویی خودمانی می کرد. کامبیز از او پرسید دوست داری اگر به ایران بروی چکار کنی؟ گفت :من شنیده ام که روبروی دانشگاه تهران کتابفروشی هایی هست که کتابهای ایرانی را با قیمتهای ارزان می فروشند دلم می خواهد بروم و قفسه به قفسه کتاب بخرم.
یک کتاب دیگر هم سراغ دارم که داستان واقعی یک پزشک متخصص است که دچار مرگ وقت می شود وماجراهایی را که پس از مرگ گذرانده و دیده را می نویسد گرچه پیشتر فردی خداناباور بوده و جهان پس از مرگ را قبول نداشته. .
ارادتمندت هستم.
بهمن گرامی تشکر بابت معرفی کتابها چشم اگر وقت کردم حتما!ولی هر نوشته و کتابی هم ترشحات فکر ی یک انسان است بنابراین شما هم بهمان حرف من می رسید که آنچه معنی است از انسان است و بدون انسان معنی وچود ندارد.بنابراین آفریننده ایی چز انسان نیست! انسان خدا را آفرید و آفریده را آفریننده نامید و عبادتش کرد و باعث اینهمه دردسر شد!
مزدک
مزدک
3:27 ب.ظ / نوامبر 15, 2014
دوست گرامی منصور! فرض من و شما با هم متفاوت است .چون من می گویم که همه این خدا و معانی و…را انسانها آفریده و در نبود انسان همه بی معنی است.ولی شما می فرمایید انسانها و ملل چه می کویند و چه فکر میکنند.تفاوت ایجاست که من بدون انسان معانی چون نمی بینم و نمی فهمم بنابراین تمام معانی را از انسان میدانم و قدرت تخیلش ولی شما کاری را که انسان می کند و معانی را که انسان به اشیاء و پدیدها می دهد یعنی چیزی را که موجوداست درنظر می گیرید. اینست که من خدا را ساخته ذهن و قوه تخیل انسان میدانم به افریده انسان و هستی…
انسان با ذهن به دنیا میآید و در ذهن سؤال شکل می گیرد. شما نمی توانید این را انکار کنید. جستجوی انسان برای پیدا کردن چیستی و چونی باعث تعریف هاست پس نمی توانیم بگوئیم که معنی بطور مطلق وجود ندارد. تا ذهن پرسشگر هست معنی هم هست. اگر به آن درجه از توان رسیدید که توانستید بی ذهنی را تجربه کنید دقیقا تبدیل به یک چشم خواهید شد و همه چیز همانی خواهد بود که هست بی هیچ تعریفی ولی این به این معنی نیست که چیزی هم وجود ندارد. یا اگر من نباشم آفتاب هم طلوع نخواهد کرد. بدیهی است آفتاب چه من باشم چه نباشم طلوع خواهد کرد.
در ارتباط با خدا ، باید بگویم نفس تعریف خدا برای توجیه پدیده هاست . امام جعفر صادق می گوید : هرچه را که تصور کنی خدا آن نیست ، هر اسمی از خدا بگوئی خدا آن نیست. در واقع آنچه که عامل گردانده شدن این عالم است را مذهبیون خدا می نامند و تازه خدا بخش مرئی حقیقتی است که انسان به عنوان عامل و چیستی هر پدیده ای برای خود تعریف کرده است. در تعریف مذهبیون از خدا در واقع خدا موجودی است که هرچه تصور کنی یا بگوئی آن نیست. در عین حالی که هست نمی توانی تعریفش کنی در واقع این همان یافته شماست که معنائی وجود ندارد. همه چیز همانی است که هست. شما چقدر مطمئن هستید این آگاهی که الآن دارید بعد از مرگتان به شکلی دیگر و در فازی دیگر ادامه نخواهد یافت؟ من که اصلا مطمئن نیستم.
برادرم! آیا باید از نقد دین، بخاطر مصلحت خوداری کرد؟
متاسفانه تفکری بر جامعه ی ما حاکم است که حتی در حیطه ی نقد، خط قرمزی را مشخص مینماید که از این خط قرمز بعنوان مقدسات دینی و اعتقادات مردم یاد میکنند.
در طول تاریخ ایران، بدلیل ستم حاکمان، ما خوب میدانیم که چه نمی خواهیم، اما هیچگاه نمیدانیم که چه چیزی را میخواهیم.
نمونه ی بارز این موضوع انقلاب سال 57 بود که همه شاه را نمیخواستند، اگر کسی افکار خمینی را نقد میکرد، کل افکار عمومی روشنفکری و غیر روشنفکری بصورت همبسته بر ضد چنین نقدی موضع میگرفتند و آنرا در جهت منافع حاکمیت وقت میدانستند، و نتیجه این شد که میبینیم.
آیا اگر انقلاب 57 به پیروزی نمیرسید، وضع ایران ما اینگونه بود که هست؟
آیا بهتر نبود که اصلا چنین انقلابی پیروز نمیشد؟
چرا به خمینی آنقدر قداست داده شد که هیچکس حق نقد او را نداشت؟
آیا فکر نمیکنید که اگر نقد خمینی در آن زمان تابود نمیشد، اکنون شاید به دمکراسی رسیده بودیم؟
آیا دولت بختیار بهتر بود یا دولتی به رهبر خمینی؟
چرا کسی به این افکار خمینی که مصلحت حکومت از نماز هم واجب تر است را نقد نکرد؟
وضعی که اکنون کشور ما دارد، نیز همانگونه است.
اگر اکنون من دگر اندیش، از نقد دین محروم باشم، چه تضمینی وجود دارد که توی دگراندیش سیاسی هم بتوانی در صورت پیروزی جنبش، حرفت را بزنی؟
آیا شما میخواهید که دمکراسی در کنار اصول اسلام پیاده کنید؟ اگر پاسخ مثبت است، پس بگذارید من هم این دین را نقد نمایم تا برخی از زوایای پنهان آن، به مردمی که از آنها آگاهی ندارند، برسد.
آیا شما خواهان برابری هستید و همزمان، من نوعی از نقد قوانینی محروم باشم که زنان را نصف مردان حساب میکند و بر طبق همین مذهب، اجازه ی زدن آنها توسط شوهرانشان داده شده است؟
آیا خواهان دمکراسی هستید و همزمان نقد تفکری را برنمی تابید که هم میهنانش را به دو دسته عمده ی کافر و مسلمان تقسیم مینماید؟
چرا دگراندیشان را به روزه ی سیاسی دعوت مینمائیم؟
آیا میتوان ناهنجاریها را ازبین برد، بدون اینکه آنها را ریشه یابی کرد؟
آیا میخواهید همین قوانین اسلامی که انسایت را فقط در مسلمانی میداند، دوباره حاکم بر میهنم نمائی؟
دین امری است فردی و محترم، اما اگر بخواهند با استفاده از پتانسیل هائی که در دین نهفته است پوست از کله ی دیگران در بیاورند، نه تنها محترم نیست؛ بلکه باید با تمام وجود با آن مبارزه نمود و این وظیفه ی همه ی روشنفکران دینی است.
اگر دین را نقد ننمائیم؛ چه تضمینی وجود دارد که خمینی دیگری با استفاده از غفلت مردم و تکیه بر پوپولیزم توده ا ی، مردم را بسوی خویش نکشاند؟
جناب کاوه
با سلام
ظاهرا بلحاظ محتوای گفتارتان خطابتان با ما متدینان است.
دوست محترم ،اگر انگیزه شما از این نوشتار ،مجادلات تندی است که در این صفحه متاسفانه صورت گرفت ،باید عرض کنم ما با نقد و پرسش مودبانه و محترمانه مشکلی نداریم ،بحث ما در تعبیراتی مثل “حق بلجن کشیدن” است ،بنظر شما آیا مفهوم نقد بعنوان یکی از مفاهیم مدرن ،معادل “بلجن کشیدن” یا “حق بلجن کشیدن” است؟
من می گویم صرفنظر از هنجارهای اخلاق انسانی ، و صرفنظر از خطوط کلی اخلاقی همه ادیان ،آیا بلحاظ همین مفاهیم مدرن مثل حقوق بشر ،آیا نقد بمعنای حق بلجن کشیدن است که برخی این تعبیر را کردند؟
اینکه کینه و عناد و نفرت پراکنی است.
البته نقد اشخاص و امور سیاسی و مدیریتی ،مساله دیگری است ،در مواردی که نوشتید و مصداق هایی که ذکر کردید حق با شماست و ایکاش ما تابوی نقد افراد و رجال سیاسی هرقدر که بزرگ و تاثیر گذار باشند را نداشتیم.
اما من بنظرم میرسد در باب دین بطور کلی،پیش از طرح مفهوم “نقد” آنچه مهم است ،دین شناسی است ،ابتدا باید سعی کرد با اطلاعات و منابع معتبر دین شناسی دین را شناخت ،یعنی رتبه نقد متاخر از رتبه معرفت شناختی و لو معرفت اجمالی است.
این معنا ندارد که کسی ،حال به هر انگیزه ای ،از قبل اساس کار خویش را بر نفی دین و دین ستیزی بگذارد ،بی اینکه معرفت درستی از دین پیدا کرده باشد ،شروع کند به اصطلاح به نقد دین،طبیعی است که اینگونه رویکرد نظری نتیجه اش این است که صاحب این نظریه ،هرقدر هم به نقدها و ایرادات اش پاسخ دهند ،باز می رود سراغ یک مورد دیگر ،این بخاطر این است که اینگونه تفکر قبلا پنبه دین را در اندیشه خویش زده است ،و این گونه رفتارها هیچ تعبیر عرفی دقیقی ندارد جز “نق زدن و بهانه گرفتن” ،این دیگر نام اش نقد نیست ،بتعبیر خود او این “لجن مالی ” است،و من با این مخالفم ،من میگویم ابتدا باید کلیت دین و فلسفه دین را شناخت ،حال فرض کنید اگر کسی ده مورد ایراد یا انتقاد به دین دارد ،فرضا اگر کسی بتواند آنها را برای او درست تحلیل و توجیه کند ،او اگر در حقیقت یابی مخلص باشد و آن موارد برای او توجیه شود می پذیرد ،این نقد است ،نه آنکه کسی قبلا ریشه دین و لزوم آن و نقش فردی و اجتماعی آنرا در ذهن خویش زده باشد ،و بهانه جویی و نق زدن و لجن مال کردن دین و متدینان را “نقد” بنامد.
دقت کردید؟اینها با هم متفاوت است و من فکر میکنم سر اینگونه تندی ها و بی ادبی ها که در مثل این صفحه پیش آمد در همین نکته و عدم تمییز آن است.
و نکته دیگر تمییز و تفکیک نکردن ماهیت و متن دین ،از عمل و رویکرد متدینان یا کارگزاران حکومت های دینی است،منشا بسیاری از جنجالها و سوء تفاهمات بنظر من همین هاست،که آقایی به وضع جامعه دینی و حکومت دینی نظر دارد ،همه عقده خود را بر سر دین خالی می کند،یا بقول خودش (من نمیدانم این حقوق را همین مانیفست حقوق بشری به این افراد داده است؟) حق دارد پیامبر بیش از یک میلیارد مسلمان را لجن مال کند،چرا؟ چون تفکر خود او تفکر لجنی است،من میگویم این شخص حق ندارد حتی تفوه به این سخن کند زیرا ،بر اساس همان منشور بین الملل حقوق بشر ،اتخاذ و گرایش انسانها به دین و مذهب آزاد است و این از حقوق اولی انسانهاست ،حال اگر میلیونها انسان در جهان به دینی گرایش داشتند و به پیامبری پیامبری مومن بودند ،منشا این حق که شما میگویی من حق دارم چهره پیامبر بیش از یک میلیارد مسلمان را بلجن بکشم از کجاست؟ این حق ناشی از حقوق بشر است؟ یا ناشی از قانون جنگل ؟ حق فقط برای توست؟ یا باید بیندیشی که اگر حق نقد تو با حق کثیری از متدینان متعارض شد ،چه باید کرد؟ آیا تو حق داری دیگران و معتقدات آنها را بلجن بکشی؟
جناب کاوه بحث من این بود که برخی متاسفانه وقاحت را از حد می گذرانند.
یک نکته هم در پایان گفتار شما بود که معمولا در این سایت تکرار می شود و آن اینکه :””دین امری است فردی و محترم””،
بنظر من دین فردی نیست ،آنچه که فردی است “گرایش دینی” است ،و اینجا مغالطه ای صورت می گیرد ،آنچه که فردی است و محترم “گرایشی است که متصل به اندیشه و فکر درونی” شماست ،اما “دین” یک واقعیت خارجی و تاریخی است ،دین مجموع برنامه های فردی و اجتماعی است برای تامین سعادت دنیوی و اخروی انسان ،این مجموعه که ره آورد پیام انبیاء است ،امر فردی نیست ،و دین اسلام هم بعنوان خاتم ادیان دینی فردی اجتماعی است،بله گرایش هر فرد به نوع دین و تعلیمات دین ،گرایش آزادانه و مختارانه است ،این گرایش حوزه فردی است ،و ایندو نباید با هم خلط شوند.
با احترام
درود به محمد نوری زاد عزیز
https://www.tribunezamaneh.com/archives/62286
درود به محمد نوری زاد عزیز
مملکتی داریم سربازها را دستگیر کردند از زندان جیش العدل به زندان جیش جمهوری اسلامی
https://www.tribunezamaneh.com/archives/62286
مصلح جان نکند رفتی و بجایت این جوجه بسیجی بی چاک و دهن رو آوردی.اجرکم عندالله یا اخی .
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
از /// فاشیسم ورشکسته هم الفاظ ///.
هر چند باید با سلاح بی محلی ترتیبشان را داد.
سرانجام دانش و فهم بر جهل و نادانی پیروز می گردد.همه خواهیم دید.
وادب و متانت- بر بی ادبی و پرده دری و وقاحت و سفاهت و رذالت و شقاوت بلاهت و استبداد.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب.
من نمی دانم چرا کسی نیست بگوید که طرفداران لغو اعدام منظورشان این است که کشتن قاتل باید تعطیل شود(خصوصا در انظار عمومی- گویا یک کنسرت راک مایکل جکسون برقرار شده بحدی که برخی افراد تا فرق سر نادان –کودکان معصوم را به همراه می آورند)
ولی مجازات او سر جای خودش هست .قانون می توان حبس ابد دهد و یا مثلا پنجاه سال حبس منظور دارد.
قاتل باید هر روز دست بر دستش بزند که عجب کاری کردم چه غلطی کردم. وشاید در دلش توبه کند و پاک از دنیا برود.
هیچ ابلهی راضی نمی شود یک فرد قاتل راست راست راه برود.مگر جهان متمدن احمق است؟؟ سرشار از درایتند.
با سلام و احترام به خانواده محترم نوریزاد
با افتخار فراوان این ویدئو را در فیسبوک خود به اشتراک می گذارم.
واقعا که نوری زاد و همفکرانش در این سایت چقدر منگل و کودن تشریف دارند!! بابا آمریکا و اروپا و همه غرب و شرق و روسیه و چین و دیگران فهمیده اند که جمهوری اسلامی ایران با این رهبری که داره، مدام قدرت و نفوذش در جهان به خصوص جهان اسلام در حال گسترشه و عموم سیاستمداران سالم جهان اسلام دارند باهاش همسو می شوند و امثال مرحوم هانتینگتن و جناب فوکویاما و هابرماس و چامسکی و دیگر متفکران غربی کلی نظریه پردازی کرده اند و دارند جای ایران رو در نظم جهانی دو دهه بعد بررسی می کنند، اونوقت شماها مشغول اراجیف و سیخونک زدن های خودتونید؟!! جل الخالق!!
بابا محمد رضا پهلوی ۳۵ سال پیش فهمیده بود که داره چه اتفاقی می افته و در آخرین مصاحبه اش در مکزیک به غربیها پیغام داد که این جماعت انقلاب اسلامیون در آینده سرنوشت همه شما را عوض خواهند کرد و مناخیم بگین هم گفت زلزله در بشریت اتفاق افتاد، اونوقت شماها نفهمیدید؟!!
خوب بدبخت ها مبارزه با جمهوری اسلامی که شوخی نیست، بگیر و ببند و زندان هم روی شاخشه. جگر دارید راست و مستقیم بایستید و مبارزه کنید و تا می گیرندتون و دو روز زندان میرید، این قدر قصه بچه ننه و آه و ناله مادر و همسر و دختر رو به میان نیارید! یعنی شماها این قدر کودن هستید که نمی فهمید فقط به خاطر گل روی آقامون هست که چون دستور سکوت و مماشات داده، داریم تحملتون می کنیم؟ الان چند روز دیگه اجتماع پانصد هزار نفری بسیجی ها اونهم فقط در استان تهران رو خواهید دید، اونوقت سوراخ موش دونه ای چنده؟
حالا دهن بی در و پیکرتون یک کلمه داعش پیدا کرده و به هر کس که قبولش ندارید می چسبونید، یعنی شما اینقدر کودن هستید که نمی فهمید داعش امروز جامعه ما شمایید. یعنی شما فکر می کنید حرف های شما روی مردم و جوانهای ما اونقدر اثر داره که ما در معرکه مبارزه و معارضه، لحظه ای از دستور اقامون سرپیچی کنیم؟ یعنی حتی نمی فهمید که به وقتش جوانها میلیونی پای سید علی می ایستند و براش جون میدند؟
بابا دنیا همه فهمیده اند که در خاورمیانه چه خبره و منتظر وعده امام راحلمون هستند که گفت در قرن آینده اسلام ابرقدرتها رو به مذلت خواهد کشید، اونوقت چهارتا علاف هویت باخته مثل شماها دارند برای خودشون چرندیات می بافند!! جل الخالق!! من موندم بعد از این زمستان آخری که پشت آمریکا را در خاورمیانه خواهد شکست و آمریکا و اروپا لنگ خواهند انداخت، وقتی بهار اسلام اهل بیت در جهان اسلام سرعت بگیره، این نوری زاد چطوری می تونه دهن باز کنه و یک کلمه بگه و نکبت های الفاظ و افکارش رو جبران کنه و با اون کثافتکاری های زباین و قلمی و پابوسی بهایی های فاسد و مزدور باز هم ادعای مسلمونی کنه؟!! در این خونه کسی هست؟!!
پسرجان
ما یادمان نرفته که چطور یکشبه فدائیان اعلیحضرت با ریش و پشم و پیراهن سیاه کمیته چی و پاسدارشدند و توبره تبدیل به آخور شد و فریاد “اعدام باید گردد” شان گوش فلک را کر کرد . حالا هم میدانیم که مدت زیادی بان روز نمانده که تو شخصا اولین کلنگ را به بارگاه امام راحلتان بزنی و به پابوسی امثال نوریزاد بروی. آری برادر , اجداد ما فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوردن را در خدمت عباسیان و مغولان آموخته اند . مگر سید علی چه چیزی کمتر از آنها دارد که تو و دوستانت غلام حلقه بگوش و منتظر فرمانش نباشید – فعلا !!!
تاریخ دانان می گویند هیتلر کم مانده بود در جنگ پیروز شود
اشتباهش این بود که استالین گراد را دست کم گرفت و در اثر این اشتباه نتوانست با سرعت کافی به سمت میدان های نفتی باکو حرکت کند. مقاومت سرسختانه جوانان روسی که با سلاح های کهنه در برابر مدرن ترین ارتش آن زمان صف بسته بودند غیر قابل پیش بینی بود. می دانستید کمبود سوخت تانک یکی از دلایل شکست نازی ها بود؟ آری هیچ ضمانتی وجود ندارد که حکومتی فاشیستی بر جهان حاکم نشود.
این ها چه ارتباطی با سخنان شما داشت؟ عرض می کنم.
همین الان که من و شما داریم با هم گفت و گو می کنیم فاشیست های اروپایی جان تازه ای گرفته اند و دارند از سوراخ موش هایی که در آن پنهان شده بودند به تدریج بیرون می آیند.
جناب بسیجی
دنیا خمره رنگ رزی نیست که هر چه خواستید را در آن فرو کنید و به راحتی به نتیجه برسید. مسایل کمی پیچیده تر از آن است که تصور می کنید. مشاهده کردید تلاش ایران برای تشکیل هلال شیعی ایران عراق سوریه لبنان چه فاجعه ای برای مردم بیچاره منطقه به بار آورده؟ آیات عظام فکر کرده بودند ترکیه و عربستان سعودی و اسراییل و آمریکا دست روی دست می گذارند تا چنین هلالی شکل بگیرد. دلم به حال کودکان و زنان و مردان و جوانان و پیرانی می سوزد که در آتش این توهم زنده زنده سوختند و خواهند سوخت.
خوب تصور کنید رویای شما به تحقق بپیوندد و یک امپراطوری شیعی شکل بگیرد و بر اساس دکترین خود از دنیا باج خواهی کند. فکر می کنید واکنش غرب چه خواهد بود؟
همین الان که چند سلفی طرفدار داعش در برخی شهر های غربی به بهانه توزیع قرآن در معابر ظاهر می شوند فریاد مردم در آمده و تقاضای عمومی برای اخراج این افراد و برخورد قانونی با آنان بالا گرفته است. این نارضایتی بستری است برای رشد نیونازی ها و فاشیست های اروپایی. مجالس قانون گذاری هم تند و تند در حال تصویب قوانین محدود کننده اسلامیون هستند تا نارضایتی مردم را بر طرف کنند.
به همان اندازه که احتمال دارد اسلامیون در مشرق زمین قدرت گیرند و به خطری برای غرب تبدیل شوند نیو نازی ها و فاشیست ها ی بلاد کفر نیز ممکن است در واکنش به این تحول قدرت گیرند. زمانی خواهد رسید که نهال مدرنیته در غرب خواهد خشکید و دستاورد های آن یعنی سکولاریسم سیاسی دمکراسی حقوق بشر به زباله دانی انداخته خواهد شد. غولی در غرب بر خواهد خواست که شما در عمرت ندیده ای. هنگامی که نازی ها و فاشیست های غربی شهر های مسلمین را یکی پس از دیگری با خاک یکسان می کنند تا در جهان آرامش برقرار شود جناب عالی به نوشته بنده فکر خواهید کرد و شاید کمی افسوس بخورید.
بله جناب بسیجی
این /// منگول هست که ازنعره شما شلوارش راخیسونده وبدطوری هم خیسوند به استادش توصیه عقب نشینی می کند وآن یکی هاهم دنبال سوراخ موش هستند ولیکن ازسیدعلی رهبردرنمی آیدخاطرتان جمع باشد وبفکررهبرعاقل وخردمند وبی کینه باشید.
میگویند در کره شمالی مردم هنوز فکر میکنند سربازان آمریکائی پشت مرزهایشان هستند و بنابراین باید در آماده باش کامل باشند.
شما مرا به یاد مردم کره شمالی میاندازید.
هیچ دقت کرده اید به کشور ترکیه؟ قبل از انقلاب و تا همین اوائل انقلاب مردمی بد بخت بودند که پلیسشان برای یک پاکت سیگار مارلبرو حاضر بود هر بی قانونیی بکند. الآن ترکها ایرانیها را آدم حساب نمی کنند.
وقتی انقلاب شد دبی و شیخ نشینهای خلیج فارس بیشتر شبیه فاضلاب بودند تا کشور یا حتی یک آبادی الآن برو ببین دبی چیست.
به نظر شما چرا؟
به دلیل شعار مرگ بر آمریکا. ما شعار مرگ بر امریکا دادیم و سفارتش را اشغال کردیم آها هم مارا تحریم کردند و ما مجبور شدیم کلیه نیازهایمان به اجناس آمریکائی از سلاح و تجهیزات نظامی تا قطعات و تجهیزات نفتی تا قطعات ماشین آلات معدنی و…. را با دهها برابر قیمت از دلال های ترک و عرب بخریم. و این تازه اقلام آمریکائی بود اقلام اسرائیلی را هم به آن اضافه کن ببین این رژیم صهیونیستی چقدر از قبل دلار های نفتی ما چاق شده.
بله جناب بسیجی هنوز صنعت نفت و پتروشیمی ما با سیستمهای کنترلی آمریکائی کار میکنند. طنایع نظامی و هواپیمائی و غیره بماند. شرکتهای آمریکائی چکار می خواستند بکنند تا بتوانند اجناس خود را به یک کشور به چند برابر قیمت بفروشند.
بله باید هم اسلام گسترش یابد تا جنگ افزار ها و تانکهای آمریکائی به اعراب فروخته شوند.
ﺟﻨﺎﺏ ﺑﺴﻴﺠﻲ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻛﺜﻴﻒ ﻧﻜﻦ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺳﻮﺳﻮﻝ ﺭاﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ اﺯ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪا ﻛﺎﻣﻨﺖﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺳﺮ و ﺗﻬﻲ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻧﺪ ﻛﻪ اﺻﻼ اﺭﺯﺵ ﺭﺳﻴﺪﮔﻲ و ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ
ﺷﻤﺎ ﺗﻤﺮﻛﺰ ﻛﻦ ﺭﻭي ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و اﺳﺮاﻳﻴﻞ ‘ اﻟﺤﻤﺪﺭ اﻟﻠﻪ ﺗﻮ اﻳﻦ ﺳﻲ و ﺷﺶ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﭘﺸﺖ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ‘ ﺗﺎ ﻛﻮﺭ ﺷﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺒﻴﻨﺪ ‘ اﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪاﺕ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻢ ﻛﻪ اﺯ ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﮕﺎﻥ و ﻣﺨﻠﺼﺎﻧﻲ ‘ اﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻗﺪﺭ اﻭﻥ ﻧﻮﺭ و ﻫﺪاﻳﺘﻲ ﻛﻪ ﺧﺪا ﻧﺼﻴﺒﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺭا ﺑﺪاﻥ ‘ ﺷﻮﺧﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﻨﺖ ﮔﺬاﺭﺩﻩاﻧﺪ و اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﺭا ﻳﻜﺠﺎ ﻧﺼﻴﺒﺖ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﺪاﺭا ﻛﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺪﺩﻱ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺗﻌﺪاﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﺰاﺭ ﻧﻔﺮ ﻧﺮﺳﺪ ‘ و ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺑﺎﺵ اﺯ ﺁﻭاﺯﻩ ﺭﻫﺒﺮ اﻧﻘﻼﺏ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﻗﻂﺐ ﺷﻤﺎﻝ ‘ ﻣﻨﻆﻮﺭﻡ اﺳﻜﻴﻤﻮﻫﺎﺳﺖ ‘ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ اﻳﻦ اﺳﺘﻮﺭﻩ اﻧﻘﻼﺑﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﻂﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺎﻙ و ﺧﻮﻥ ﺑﻜﺸﻨﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﺷﻨﻴﺪﻩاﻡ ﺗﻌﺪاﺩﻱ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ‘ ﻭﻟﻲ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﺷﻚ و ﺷﺒﻬﻪ ﺭاﻩ ﻧﺪﻩ ﻛﻪ ﺧﺪا ﺑﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻗﺪﻣﺎﻥ اﺳﺖ
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻫﻢ ﻗﻠﻢ ﻧﺰﻥ ‘ﺣﻴﻒ ﻧﻴﺴﺖ ﺟﻮﻫﺮ ﻗﻠﻤﺖ ﺭا ﺩﺭ ﺭاﻩ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺑﻲاﺭﺯﺵ ﻫﺪﺭ ﻛﻨﻲ
اﻳﻦ ﺷﻌﺎﺭ ﺭا ﻫﻢ ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﻗﺮاﺭ ﺑﺪﻩ ” ﺁﺩﻡ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺸﻪ ﻭﻟﻲ ﻣﺼﺨﺮﻩ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺑﺪﻩ
ای بسیجی اشما به رهبرت بگو اگر جرئت وجسارت دارد پایش را از ایران بیرون بگذارد . میدانی چرابه سفر های خارجی نمیرود؟! چون بلا فاصله توسط اینترپل ( پلیس بین المللی ) به علت ارتکاب انواع جرایم دستگیر خواهد شد می گی نه به ایشان بگو یک سفر به مکه خانه خدا برود تا شما باور کنی که آب در هاون میکوبی!!
بسیجی مخلص ساندیس خور من چیز زیادی نمی نویسم. فقط توجه کودننانه ات را به نظردهی ها جلب میکنم . ببین نظرات موافقان و مخالفان چطوریه . تو آنقدر کودن بودی لااقل یه مثبت به نظزت میدادی تا یه دونه موافق داشته باشی !!!
سلام به اهالی سایت وصاحبش وجناب بسیجی عزیز لطفا یه سر به سایت صدای امریکا که در مورد سرانجام قاتلان حکومتی در برنامه صفحه اخر نمایش داده شد بزن.برای چنگ ودندون نشون دادن وجف…انداختن چیز دندون گیری بهت نمیدن اما اگه بتونی یه اسلحه جور کنی اگه از اموال بسیج باشه البته اجر اخروی هم داره وبری باهاش یکی مثل نوری زاد رو ترور کنی یا یه سطل اسید برداری وباهاش امر به معروف کنی بهت قول میدم اقل کم یه خونه توی بالا شهر خودتون تقدیم شما میکنن .با احترام اجرکم عند الشیطان
جناب دکتر نوریزاد درود بر شما٫
امید دارم از پیشنهاد عاجزانه بنده آشفته نشوید و به نصیحت این عاقل گوش فرا دهید که روزی گفت:
«با نادان جماعت وعقب ماندگان ذهنی هیچ وقت وارد بحث نشوید چون اول با بیان یک سری اراجیف و واژه های متحجر برگرفته ازاصحاب کهف شما را پائین میکشند و بعد که شما را همسطح خود قرار دادند آنگاه با تجربه ای که در حماقت و تحجر دارند بر شما پیروز میشوند»
دوستان گرامی٫
ویرایش مهم
بنده منظورم از «این عاقل» خود بنده نبود. باید مینوشتم «به نصیحت عاقلی که گفت:»
پوزش برای نا مفهوم بودن پست
سلام نوری زاد وناظران محترم
عشق مکارانه
جناب شما گفته اید:
——————-
سلام جناب مصلح گرامی
من شخصا و دوستانم در لگام، قصاص را قبول نداریم. مخاطب قصاص مومنین هستند. شما خدا وکیلی چند تا مومن به من نشان بده تا باورتان کنم. یک نگاهی به سراپای آیت الله ها ، مثلا جناب مکارم شیرازی بیندازید. ایشان مومن است؟ یا نوری همدانی. یا اساساً : رهبر. یا خود شما. و من. ما مومنیم؟ مومن به کسی می گویند که دیگران از وی احساس امنیت کنند. وقتی من از شما می ترسم شما از من، قصاص چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟
با احترام
به این گفته ات مرغ بریان می خند د ؛آآآآ
آیاشما خودرا مؤمن نمی دانیدوبرخی دیگررا به زعم خویش مؤمن نمی پندارید .نتیجه گیری می کنید که دیگرمؤمنی دردنیانیست؟
البته درست است که کافرهمه را بکیش خودپندارد ؛ولیکن اقرار عقلا برنفس خویش جایز است اما علیه دیگران بایددلیل اقامه کند. برفرض که حکومتیان مؤمن نیستند ولیکن ادعای اسلام وایمان دارند وعلاوه براین جامعه ایران ،جامعه اسلامی وایمانی است وهمه مقید به عمل به احکام اسلام هستند.حال چند نفرامثال شما دین گریزشده اندکه به اندازه یکدرصدجامعه هم نمی رسید؛آیا باید فاتحه اسلام را خواند وکتب اسلامی وقوانین اسلامی راکنارگذاشت؟
فعلا که قوانین ما برمبنای اسلام تدوین شده است واگربرخی ازحاکمان به همه آن عمل نمی کنند ومثل شماگردن کلفت وضعیف العقل شده اندو مقید به عمل برآن نیستند باید حال آنان رااصلاح کرد وجایگزین به مؤمنان کرد نه اینکه بگوئیم مؤمنی نیست پس خطاب آیه قصاص بلاموضوع است ومردبوط به آن زمان دور.
بنظرم عقلت فرسوده گشته است وسخن زور می گوئی . ازدین خارج شدنت مهم نیست برای ما شمامخیر وآزادهستید هرمسلکی را انتخاب کنید اما بایک بام ودوهوا نمی توانید مبارزه باظلم وستم راپیش ببرید وموفق شوید چون خودتان ظالم دیگری هستید که درحق مقتولان بی گناه ظلم راروامی دارید وازقاتلان حمایت میکنید.
پس نباید حسینیان وفلاحیان ودیگرقاتلان را نکوهش کنید چون درواقع مدافع آنان هستید بطورغیرمستقیم.
ونباید دم ازدفاع خون امثال ستاربهشتی ودیگر مقتولان بی گناه نعره بزنیدو گوش فلک راکرکنید. ونبایددم ازعشق وعاشقی بزنید زیرا که عشق به غیرحقیقت برملا وواقعیت انکار ناپذیرعشق بیهوده وفرسوده است که شمادارید واین عشق به تباهی وخسران است نه عشق به حقیقت وکلام حق که ازحق سرچشمه گرفته است.
ونباید باحروف عشق بازی کودکانه داشته باشید ودیگران رافریب دهید زیرا که عشق مکارانه جزمکروخدعه توشه ای دربر ندارد که به مخاطب عرضه کند.
بااحترام مصلح
با سلام به آقای مصلح
از اینکه به صراحت می نویسید بسیار خوب است
آقای مجتهد شبستری میگویند هر گاه آیه حدیث وروایتی را سابقه تاریخی آنرا میگیرم وبستر شکل گیری آنرا نادیده میگیریم عمل به ان فاجعه می آفریند مگر عمل کردن به احکام اسلامی از ابتدای انقلاب تا کنون ما را به مقصد رسانده؟ از دوستان شما آنها که براین باور است که خوب عمل نکرده اند منظور شان این است که چرا بیشتر نکشته ایم امروز تشییع جنازه آقای پاشائی بود مراسم به شکلی پیش رفت که نتوانستند جنازه را به خاک بسپارند او خوانند پاپ بود شما مخالفتتان با نشر موسیثی امری آشکار است مخالفت مردم با راه شما وقتی چاره ای ندارند شرکت در این مراسم است مراسم آقای کنی را که نظام اینقدر هندوانه زیر بغلش گذاشت را هم چند هفته پیش دیدیم یک نظام با همه امکاناتش نتوانست از مردم کسی را برای احترام به او با اینکه چند ماه فرصت داشت تا زمینه یک نمایش رافراهم کند همراه کند اگر مردم اسلام وشما را دوست دارند شما چرا با مردم همراهی نکردید؟ چرا که اکثر هم لباسیهای شما موسیقی را حرام میدانند بویژه موسیقی پاپ که ریتمی تند دارد مردم به شما چگونه نه بگویند؟
آنچه را که شما مکر آقای نوریزاد می نامید به گفته خود آقای نوریزاد فریادهای یک اعدامی پای چوبه دار است
با درود به جناب مصلح.دوست عزیزما میدانیم که دروغ یکی از گناهان کبیره است و کسیکه دروغ بگوید نه وجدان دارد نه شرف و در ضمن دین هم ندارد کسیکه ادعای دینداری میکنه بایستی اعمالش درست باشد چطور میشود آدم گنه کار دستور قصاص بدهد؟ در زمان حضرت مسیح شخصی کار خلافی انجام داد و بایستی سنگسار میشد و آن خطا کار را در چاله ای گذاشتند و مردم منتظر بودند که پیامبر دستور سنگساری بدهد در آنموقع پیامبر فرمود هرکسکه گناهی نکرده میتواند سنگ بسوی شخص خطا کار پرت کند همه مردم از این کار منصرف شدند.
شما خوب میدانید که دزدی در این مملکت رایج است ولی یکنفر را به خاطر آفتابه دزدی به روز سیاهش مینشانند ولی رهبر مسلمین جهان گفت برای دزدی سه هزار میلیاردی اینقدر کشش ندهید. در این مملکت قرار نبود حکومت مستکبرین از خدا بی خبر باشه که شد . چرا؟
چون به نصیحت آقا مصلح و آقا مرتضی عمل کردیم و کار را به اهلش سپردیم چون در تخصص ما نبود.
تفسیر المیزان ص 498
اسلام هم در ساختمان مجتمع دینی خود که بر اساس توحید و حکومت دینی اسلامیش بنا نهاده ، عضویت هر منکر توحید و یاغی از حکومت دین را نسبت به مجتمع انسانی لغو فرموده ، و تنها کسانی را انسان دانسته و عضویت آنان را نسبت به مجتمع بشري معتبر شمرده که اسلام (دین توحید) را پذیرفته و یا لااقل به ذمه و تبعیت حکومت دین گردن نهاده باشد، بنابراین از نظر اسلام کسی که از دین و حکومت آن و یا ذمه و عهده آن خارج باشد از جرگه انسانیت خارج بوده ، با او همان معامله اي را می کند که با غیر انسان می نماید، یعنی به انسانها اجازه می دهد که او را از هر نعمتی که خود در زندگیشان از آن استفاده می کنند محروم ساخته و زمین را از ننگ و لوث استکبار و افسادش پاك کنند، پس چنین کسی از نظر اسلام هم خودش و هم عملش و هم نتائج همه مساعی و کارهایش مسلوب الحرمه و بی احترام است ، روي این حساب لشکر اسلام می تواند چنین کسی را در صورت غلبه و پیروزي اسیر نموده و بنده خود قرار دهد
– راه برده گیري در اسلام چیست ؟: برده گیري در اسلام از این راه صورت می گیرد که نخست قشون اسلام خود را براي روبرو شدن با کفار هممرز و همجوار تجهیز نموده آنان را با کلمات حکمت آمیز خود و موعظه و مجادله و با حسن دعوت ، به حق دعوت نموده ، آنگاه اگر کفار دعوتشان را پذیرفتند برادرانشان خواهند بود، به این معنی که در هر سود و زیانی با سایر مسلمانان شرکت خواهند داشت ، و اگر بعد از اتمام حجت نپذیرفتند در این صورت یا این است که پیرو کتابی از کتابهاي آسمانی هستند و حاضر می شوند که به حکومت اسلامی جزیه و مالیات بپردازند که در این فرض بحال خود واگذار شده ، در تحت لوا و ذمه اسلام به سلامت زندگی می کنند، یا این است که با قشون اسلام معاهده اي می بندند که در این صورت چه اهل کتاب باشند و چه نباشند به عهدشان وفا میشود، و اگر نه اهل کتابند و نه براي جزیه دادن حاضر ببستن معاهده ، در این صورت با اعلام قبلی به جهاد و کارزار با ایشان اقدام می شود، البته تنها کسانی از آنان کشته می شوند که شمشیر کشیده و در معرکه و میدان جنگ حاضر شده باشند، و اما کسانی که تسلیم شده و همچنین مردان و زنان و فرزندان مستضعف ، هیچکدام محکوم به قتل نیستند، و اسلام ، کشتن آنان را جایز نمی داند، و نیز شبیخون زدن و بدون اطلاع بر سر دشمن تاختن و آب را به روي دشمن بستن و او را شکنجه دادن و مثله کردن را اجازه نمی دهد.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 6 صفحه : 499
قشون اسلام این روش را همچنان ادامه می دهد تا آنکه در روي زمین اثري از شرك باقی نماند و همه به دین خدا گرایند، بنابراین تنها کسانی محکوم به قتل اند که دین حق را نپذیرند، و در هر جنگی که لشکر اسلام پیروز می شود بعد از خاتمه جنگ به هر چه از اموال و نفرات لشکر کفر مسلط شود ملک او خواهد بود، تاریخ درخشان جنگهاي رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) مشتمل است بر صفحاتی نورانی و مملو است از سیره عادله و پسندیده اي که سراسر لطائفی از فتوت و مروت و ظرائفی از برو احسان است
رفتار و سیره اسلام درباره غلامان و کنیزان و عنایت بسیار به آزاد گشتن بردگان
6 – رفتار و سیره اسلام درباره غلامان و کنیزان چگونه است ؟: بعد از آنکه بردگی بر غلام و یا کنیزي مستقر گردید آن غلام و کنیز ((ملک یمین )) شده و تمامی منافع عملش براي غیر خواهد شد، و در مقابل هزینه زندگیش بر عهده مالکش خواهد بود، اسلام سفارش کرده که مولا با عبد خود معامله پدر و فرزندي نموده و او را یکی از اهل بیت خود حساب کنند، و بین او و آنان در لوازم و احتیاجات زندگی فرق نگذارد، چنانکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) هم با غلامان و خدمت کاران خود همین طور رفتار می نمود، با ایشان غذا می خورد، نشست و برخاست می کرد، در خوراك و پوشاك و امثال آن هیچ تقدمی براي خود برآنان قائل نبود.
و نیز توصیه کرده که بر غلام و کنیز سخت نگیرند و شکنجه ندهند و ناسزا نگویند و ظلم روا ندارند، و اجازه داده که این طائفه در بین خود و به اذن اهل شان ازدواج کنند و همچنین به احرار هم اجازه داده که با آنان ازدواج نمایند و در دادن شهادت و در کارهاي خود دخالت داده و سهیم سازند، چه در زمان بردگیشان و چه بعد از آزاد شدنشان . ارفاق اسلام در حق بردگان به جائی رسید که در جمیع امور با اصرار شرکت می کردند، حتی تاریخ صدر اسلام بسیاري از بردگان را یاد می کند که متصدي امر امارت و قیادت لشکر شده اند، در بین صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) نیز عده اي از همین بردگان وجود داشتند، مانند سلمان فارسی ، بلال حبشی و دیگران ، در حسن سلوك اسلام با بردگان همین بس که خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) صفیه دختر حی بن اخطب را آزاد نمود و با او ازدواج کرد، و همچنین جویریه دختر حارث را که یکی از دویست نفر اسراي جنگ بنی المصطلق بود همسر خود نمود، و این عمل باعث شد که بقیه نفرات هم که همه زنان و کودکان بودند آزاد شوند. ما اجمال این داستان را در جلد چهارم عربی این کتاب (جلد 4 ترجمه ) گذراندیم . ترجمه تفسیر المیزان جلد 6 صفحه : .. 5 و این خود یکی از ضروریات سیره اسلام است که مردان با تقوا اگر چه برده باشند مقدم بر سایرین هستند، حتی از مولاي بی تقواي خود هم گرامی ترند، و عبد می تواند مالی را تملک نموده و با اذن اهل خود از جمیع مزایاي حیات استفاده نماید، این بوداجمالی از رفتار اسلام نسبت به بردگان
علاوه بر این ، تاکید بلیغ و سفارش اکید کرده به آزاد کردن ایشان و اخراجشان از زندان رقیت به فضاي آزاد حریت ، و همین روش خود باعث شد که روز بروز از عده بردگان کاسته شده و به جمعیت احرار افزوده شود. به این سفارشات هم اکتفا نکرده ، یکی از کفارات را آزاد کردن بردگان قرار داد، نظیر کفاره قتل و روزه خوري ، و نیز به موالی اجازه داد که با بندگان خود مکاتبه کنند، یعنی قرارداد ببندند که هر وقت تمامی قیمت خود را به موالی پرداختند آزاد شوند، و یا به هر مقداري که از قیمت خود را پرداختند به همان مقدار آزاد گردند، همه این دستورات از جهت عنایتی است که اسلام به آزاد شدن بردگان و رها شدن شان از اسارت بندگی و الحاقشان به مجتمع انسانی دارد، و می خواهد که هر چه زودتر و هر چه بیشتر پیوند بندگان به مجتمع بشري تکمیل شده و بطور کلی این ذلت از عائله بشر رخت بربندد.
صفحه 2169 از 6775 http://www.Ghaemiyeh.com ترجمه تفسیر المیزان مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان
7 – خلاصه مباحث فصول گذشته : مباحث فصول گذشته را میتوان در سه مطلب خلاصه کرد:
اول اینکه اسلام در الغاي اسباب برده گیري و تقلیل و تضعیف آن از هیچ بذل جهدي دریغ نداشته و کوتاهی نکرده ، تا جائی که از همه اسبابهاي معمول در دنیاي آنروز تنها یک سبب را باعتبار خود باقی گذارد، آن هم سببی بود که به حکم فطرت قاطع ، چاره اي جز ابقاي اعتبارش نبود، و آن سبب عبارت بود از دشمنی با دین و مزاحمت با مجتمع بشري و سرکشی در برابر حق و بهیچ وجهی از وجوه در برابر حق سر فرود نیاوردن ، اسلام این طغیان را مجوز برده گیري دانست دوم اینکه اسلام براي احترام و آبرو دادن به بردگان و نجات آنان از ذلتی که داشتند جمیع وسائل ممکن را بکار برد و تا اندازه اي که بیش از آن تصور و امکان ندارد شوون حیاتی آنان را با شوون حیاتی سایر اجزاء مجتمع بشري ، یعنی آزادگان نزدیک ساخت ، بحدي که بردگان مثل یکی از افراد مجتمع شدند، گر چه به تمام معنا همدوش شان نگردیدند، لیکن حجاب و فاصله اي که باقی ماند بسیار دقیق و قابل تحمل بود، و آن این بود که بردگان مانند آزادگان تمامی مازاد از فعالیتشان ملک خودشان نبود، بلکه از این نیرو تنها مقداري را مالک
ترجمه تفسیر المیزان جلد 6 صفحه : 501
بودند که زندگی شان را به طور متوسط تامین نماید، و زائد بر آن ملک موالی بود، به عبارت دیگر، در اسلام هیچ فاصله اي بین عبد و حر نماند مگر تنها این تفاوت که عبد محتاج بود به اذن مولایش .سوم اینکه اسلام در آزاد کردن بردگان و الحاقشان به مجتمع آزادگان به هر گونه بهانه متشبث شده ، از طرفی عموم مسلمین را به آزاد کردن بردگان ترغیب و تحریص نموده و این عمل را یکی از عبادات شمرده ، و از طرفی هم آنرا در حق بعضی از گنهکاران واجب نموده و کفاره گناهشان قرار داده ، و از طرفی دیگر به موالی اجازه داد که با برده خود مکاتبه نموده ، قرار ببندند که هر وقت از دستمزد خود همه قیمت خود را به مولا پرداختند آزاد شوند و یا به هر مقداري که از قیمت خود را پرداختند به همان مقدار آزاد گردند و نیز به موالی اجازه داد که بنده خود را تدبیر کنند یعنی او را براي بعد از مرگ شان آزاد سازند
با توجه به این گفتار نقلی و حکمی شما از اسلام در مورد دگرباشان دینی و مذهبی بنا بر تفسیر المیزان، این پرسش مطرح است که آیا غیرمسلمانان می توانند با مسلمانان بر اساس اصول جهانی حقوق بشر و حسن روابط بین الملل و روامداری مذهبی؛ همزیستی و حقوق برابر داشته باشند؟ آیا اصولاً می توان تمدنی را با چنین نگرشی اعاده کرد؟ واقعاً جایگاه چنین بینشی در دنیای امروزی کجاست؟
با درود به جناب ساسان! بله دوست گرامی اسلام اول آدمها را بین مسلمان شدن که خق میداند با کشته شدن و یا برده و کنیز شدن و یا جزیه دادن و تحقیر شدن مخیر می کند.و بعد که برده و کنیزت کرد و مالکی برایت پیدا شد اگر حضرت ایشان خواست و تو هم تمام آنچه را که او تعیین می کند یعنی قیمتی که برایت تعیین شده را بطرف دادی و در ضمن مسلمان ماندی اگر خواست آزادت می کند! یعنی انسان غیر مسلمان آدم حساب نمی شود که حقی داشته باشد !پستی و وقاحت را در سعی و کوششی که مشتی آخوند /// برای انسانی جلوه دادن چنین /// می نمایند می بینید!کسانی بیایند به قبیله و یا سرزمین شما تجاوز کنند زن و بچه و اموال شما را غارت کنند مردان را بکشند و بعد بگویند چون شما در مقابل ما مقاومت کرده اید سزایتان برده گی و کنیزی و ترور و کشتن و غارت است!چرا چون ما حقیم و شما باطلید!مگر همین جنایت پیشه گان اراذل و اوباش اسلامی از داعش شیعی تا سنی …چه می گویند؟ حکومت اسلامی در تمام دورانش همین بوده .////
سلام نوری زاد وناظران محترم
عشق مکارانه
جناب شما گفته اید:——————-
سلام جناب مصلح گرامی
من شخصا و دوستانم در لگام، قصاص را قبول نداریم. مخاطب قصاص مومنین هستند. شما خدا وکیلی چند تا مومن به من نشان بده تا باورتان کنم. یک نگاهی به سراپای آیت الله ها ، مثلا جناب مکارم شیرازی بیندازید. ایشان مومن است؟ یا نوری همدانی. یا اساساً : رهبر. یا خود شما. و من. ما مومنیم؟ مومن به کسی می گویند که دیگران از وی احساس امنیت کنند. وقتی من از شما می ترسم شما از من، قصاص چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟
با احترام
به این گفته ات مرغ بریان می خند د ؛آآآآ
آیاشما خودرا مؤمن نمی دانیدوبرخی دیگررا به زعم خویش مؤمن نمی پندارید .نتیجه گیری می کنید که دیگرمؤمنی دردنیانیست؟
البته درست است که کافرهمه را بکیش خودپندارد ؛ولیکن اقرار عقلا برنفس خویش جایز است اما علیه دیگران بایددلیل اقامه کند. برفرض که حکومتیان مؤمن نیستند ولیکن ادعای اسلام وایمان دارند وعلاوه براین جامعه ایران ،جامعه اسلامی وایمانی است وهمه مقید به عمل به احکام اسلام هستند.حال چند نفرامثال شما دین گریزشده اندکه به اندازه یکدرصدجامعه هم نمی رسید؛آیا باید فاتحه اسلام را خواند وکتب اسلامی وقوانین اسلامی راکنارگذاشت؟
فعلا که قوانین ما برمبنای اسلام تدوین شده است واگربرخی ازحاکمان به همه آن عمل نمی کنند ومثل شماگردن کلفت وضعیف العقل شده اندو مقید به عمل برآن نیستند باید حال آنان رااصلاح کرد وجایگزین به مؤمنان کرد نه اینکه بگوئیم مؤمنی نیست پس خطاب آیه قصاص بلاموضوع است ومردبوط به آن زمان دور.
بنظرم عقلت فرسوده گشته است وسخن زور می گوئی . ازدین خارج شدنت مهم نیست برای ما شمامخیر وآزادهستید هرمسلکی را انتخاب کنید اما بایک بام ودوهوا نمی توانید مبارزه باظلم وستم راپیش ببرید وموفق شوید چون خودتان ظالم دیگری هستید که درحق مقتولان بی گناه ظلم راروامی دارید وازقاتلان حمایت میکنید.
پس نباید حسینیان وفلاحیان ودیگرقاتلان را نکوهش کنید چون درواقع مدافع آنان هستید بطورغیرمستقیم.
ونباید دم ازدفاع خون امثال ستاربهشتی ودیگر مقتولان بی گناه نعره بزنیدو گوش فلک راکرکنید. ونبایددم ازعشق وعاشقی بزنید زیرا که عشق به غیرحقیقت برملا وواقعیت انکار ناپذیرعشق بیهوده وفرسوده است که شمادارید واین عشق به تباهی وخسران است نه عشق به حقیقت وکلام حق که ازحق سرچشمه گرفته است.
ونباید باحروف عشق بازی کودکانه داشته باشید ودیگران رافریب دهید زیرا که عشق مکارانه جزمکروخدعه توشه ای دربر ندارد که به مخاطب عرضه کند.
بااحترام مصلح
آقا مصلح سازمان اعدام در ایران به یک نهاد تبدیل شده مثل کمیته امداد.
آقای خمینی در ابتدای انقلاب کمیته امداد را تاسیس کرد. پیام این عمل آقای خمینی این است که فقر نهادینه را ایشان به رسمیت میشناخت و اصولا قرار نبود که فقر ریشه کن شود. اعدام وسیله ایست برای از میان برداشتن مخالفان. اگر آخوندها اعدام را نفی کنند دیگر نمی توانند به اوباش دور و بر خود فتوی دهند و مخالفان را از سر راهشان بر دارند. والا هر مرغ پخته ای میداند که نفس قصاص مربوط به مردمان وحشی و بیابانی است نه مردمی متمدن. شلاق را در دنیای امروز به چهار پایان هم نمی زنند چه رسد به انسان.
می گویی: “جامعه ایران ،جامعه اسلامی وایمانی است وهمه مقید به عمل به احکام اسلام هستند.حال چند نفرامثال شما دین گریزشده اندکه به اندازه یکدرصدجامعه هم نمی رسید”
( می گویم: از کجا با اطمینان به این یقین و آگاهی رسیدی!؟؟ مگر بر همه آدمیان محیطی و از درون آنان خبر داری؟ آیا همه را به کیش خود می دانی!)
می گویی: “فعلا که قوانین ما برمبنای اسلام تدوین شده است واگربرخی ازحاکمان به همه آن عمل نمی کنند ومثل شماگردن کلفت وضعیف العقل شده اندو مقید به عمل برآن نیستند باید حال آنان رااصلاح کرد وجایگزین به مؤمنان کرد”
(می گویم: راست می گویی که حاکمان ما به همه قوانین بر اساس اسلام عمل نمی کنند، زیرا اگر چنین بود حکم یک منتقد و نفی کننده ی گردن کلفت و ضعیف العقل کاملاً در احکام اسلام تازی مشخص است وحالا هم اگر شما جهادی مانند برادران دینی داعشی تان نمایی می توانی حکم الله را به سادگی جاری کنی)
می گویی: “بنظرم عقلت فرسوده گشته است وسخن زور می گوئی”
(می گویم : اگر کسی اندیشه و تفکرش همسان افکار شما بر تراز قرار نگیرد حکم شما بر زوال عقل اوست و سخن او از جنس ظلم و زور است)
عجبا!! به این لحن گفتار و به این ایمان!
سلام کالان عزیز
چه عجب آن لحن داعشی راکنار گذاشته ای وبه تقلید ازعاقلانی چون مصلح گرامی به جوابش پرداخته ای من بشما تبریک میگم.
عجبابه این لحن گفتارت وبه این بی ایمانیت.
مثل اینکه لحن من خیلی روی روان پاک و سر مخ لص شما فشار می آورد! اما خوب است کمی به عمق مطالب اندیشه کنی! ای برادر عزیز عرزشی به فرم اکتفا نکن از محتوا ارتزاق کن! 🙂
بحثی عقلی پیرامون قصاص
جناب نوری زاد قصد نداشتم در خصوص امری تا این حد واضح مبنی بر وحشیگری در کشتن انسانهای دیگر نکته ای قلمی نمایم اما چون جسارتها و اراجیف هزاران ساله را دیدم و بیان تکراری مرده ریگ مشتی مفتی و ملا که خود را در تمام امور و اصول در دوره بی سوادی عوام صاحب نظر میدانستند بر آن شدم از دیدگاه علم به بررسی موضوع قتل انسان دیگر در مقابل خونریزی دیگری بپردازم.می نویسم دیدگاه علمی چون بنا ندارم در زمین ملایان بازی کنم و خود را به مباحث بیهوده کلامی و تفسیری و مشتی اصول من در اوردی و بلغور نمودن لاطائلات به زبان عربی برای مغلطه نمودن بیالایم از قبیل دستی که حاکم ببرد قصاص و دیه ندارد که معلوم نیست این حاکم در عهد دور چه ربطی به تاسیس دولت مدرن و تفکیک قوا و مسئولیتهای انان دارد وگرنه در خصوص موضوع قصاص در شریعت بحث بسیار است اولا موضوع لزوم اجرای احکام در زمان غیبت محل اختلاف است کسانی چون مرحوم خوئی ولایت را در امور حسبیه برای حاکم شرعی قائلند حال بماند که اساسا عامه اعتقادی به این موضوع ندارندو تا قبل از حکومت خاندان صفویه اساسا چنین دستگاه فتوی و رساله بر پا نبود و حتی بعد تر نیز نظرات انان تحت عنوان سوال و جواب و جامع منتشر میشد و ایشان علیرغم اینهمه اختلاف در اساس اجرای احکام که احتیاط می طلبد حتی به اصل احتیاط در خون هم عمل نمی کنند. . کسان دیگری همچون مرحومان اساتید برجسته حقوق از قبیل دکتر گرجی مباحثی در زمینه “ال “قصاص در ایه آن در قران ذکر کرده و اجرای یکبار آنرا کافی و در سایر زمانها ساقط میدانند و یا به اجرای احکام در زمان توجه دارند که کتاب مرحوم گرجی استاد و مجتهد دانشکده حقوق در زمینه اجرای احکام در زمان در بازار موجود است.حتی استاد دیگری ؟ که دارای اجازه اجتهاد از دانشگاه الازهر مصر و قاضی بازنشسته دیوانعالی کشور در جمهوری اسلامی بود معتقد است که معنی قصاص میتواند پی امدی باشد که مناسب تر است و آن تشریع مجازاتهای مناسب است.کسانی چون مجتهد شبستری اساسا در تفسیر معتقد به درک هرمنوتیک کلام میباشند یعنی مهندسی معکوس کلام که از کلام شروع و تاثیر آن بر شنونده و سنت تفسیر و قاعده مدرنیته در عین حال نقش دارد و یا عبدالکریم سروش که معتقد به بسط شریعت است و همه اینها یعنی به نحوه دیگر دیدن احکام و نیز اینکه اعتقاد به قصاص نه اصل دین و نه حتی اجرای ان از مسلمات دینی است و دلیلی هم ندارد که نظر فلان فقیه بالاتر از دیگران باشد بلکه منطق عقل راهگشای انسان است همانگونه که برای معتقدان به آن در کتاب اصول کافی ذیل بحث عقل اورده شده که خداوند دو هادی برای انسان قرار داده هادی بیرونی که پیامبران هستند و دیگر درونی که عقل است وحتما این ملای این سایت میداند که تفاوت ایشان با اهل عامه در بکار گیری عقل و نو اوری است در اندیشیدن وگرنه ایشان اگر الا و لله است که نباید مومن به بعض و کافر به بعض دیگر شد پس با ایات مربوط به برده گی هم باید همین برخورد را داشته باشد و اگر نمی پذیرد پس ایشان هم کافر به بعض بوده و اگر بپذیرد ایشان هم در نهایت همان داعش خواهد شد. تمام اینها یکطرف بحث برای انکه ایشان بداند اگر بنا بر ان قلت است همچنان گفتار ایشان هم محکم شرعی نیست. فاما موضوع قصاص اولا از نظر تاریخی این مجازات در تاریخ شناخته شده است و حکم مذهبی صرف نیست ومربوط به جوامع بدوی است.اولین قانون نوشته شده در این زمینه قانون هیتی هاست.که در ان به قصاص اشاره میکند و در طی سالیان دراز بعدی در قوانین حمورابیها وارد می گردد مثلا اگر فرزند صاحب خانه در زیر اورا بمیرد فرزند بنا را در زیر اوار بگذارند و از انجا به قوانین یهود وارد شد کما اینکه از مشهورترین بخشهای انجیل همین چشم در برابر چشم است. بدیهی است در طول تاریخ ،بشر از دورانهای گوناگون اجتماعی عبور کرده و قانون و قاعده را بر اساس نیازهای دوران و خرد خود مقرر کرده. دوم از منظر هدف از مجازات که میتواند انتقام جویی یا ایجاد امنیت اجتماعی و یا باز سازی و دوباره اجتماعی نمودن مجرم باشد.
اسراف در خونریزی و از بین بردن بی دلیل نفوس مخالف فطرت انسانی است چه بسا غیر از بیماران روانی و صاحبان قدرت از کشتن دیگران بهره میبرند تا تشفی خاطر و منبع امنیت خود را فراهم آورند.خشونت بی دلیل و گسترده در روابط فردی و اجتماعی انسانها را به فکر کنترل آن انداخت.برای قتل یک فرد ابتدایی و بدوی ترین شکل برخورد مقابله به مثل است. قتل گناه محسوب شده و موجب الودگی است.پس اولین و نخستین فکر در ذهن بازماندگان مقابله به مثل است. تا زمان تشفی خاطر.و ان اعتقاد عرب که در کنار قبر مقتول پرنده ای فریاد میزند که سیرابم کنید یعنی خون بریزید تا جایی که سیراب شوم در این دوره یک قتل باعث جنگهای بین قبیلهای میشد تا حدی که به نابودی طرفین منجر میشد.در این دوره علت قتل و نوع قتل مهم نبود و صرف ریختن خون دارای اهمیت بود در سایر نقاط جهان نیز نوعی گناهکار بودن وسیله یا شوم بودن آن دیده شده و حکم به نابودی آن در این دوره دیده میشود.البته در دوره انتقام شخصی حکم قصاص میتوانست حکم نسبتا درست و لگام زدن بر تمایل تشفی خاطر خاندان مقتول باشد تا حد معقول و مناسب در زمان خود. حکم به اخراج از قبیله در حکم گسستن حمایت از جان فرد و مجوز برده گی و یا قتل او بوسیله سایر قبایل بود.که در مجازاتهای اسلامی نیز ذکر شده. اما با رشد عقلی بشر و گریز از مجازاتهای بیهوده و تحمیل رنج بر انسانها و اعتقاد به اینکه بشر بلحاظ بشر بودن صاحب کرامت است و هیچ انسانی حق حیات به دیگری نداده تا جان او بستاند و قاعده ازادی اعمال مگر انها که افراد به جامعه اجازه مجازات مرتکبین ومحدود کردن انرا داده اند باعث شد تا مکاتب حقوقی و علمی از قرن هفدهم میلادی مطرح شوند. دوست گرامی جناب مسلح! یا مثله؟ جهان تمام این دوره وحشیگریها را شدید تر از شمایان طی نموده تا به دوره علم و عقل وارد شده.مجازاتهایی همچون شکستن دست و پای مجرم و بستن او بر روی چرخ در ملائ عام تا مرحله مرگ و اتش زدن لواط کاران تا قرن هیجدهم در کشور هلند تماما اجرا شده ایا باور میکنید که در هلند مرکز اقسام ازادیهای فردی تا سیصد سال قبل انسان را آتش میزدند؟ اما اما اما دوست گرامی بشر به مدد عقل دانست که چیزی بنام فایده و علم امار و یا بقول شمایان منطق مخالف هم وجود دارد. خشونت عریان در سطح جامعه به دولتهای مدرن محدود شد و دادرسی و اجرای حکم تابع عقل و قدرت دولت گردید.بیش از چهارصد سال است که مکاتب فلسفی و اجتماعی گوناگون به بحث در خصوص اثر مجازات پرداخته اند. ایا سفک دمائ بیهوده تابع فایده است؟
ایا برخورد بدوی با قاتل همانگونه که او کرده از رشد جرم می کاهد؟ ایا انجام مجازات در ملائ عام میتواند پیشگیری نماید؟
از اینجا توجه از جرم به مجرم و اخیرا به مجنی علیه معطوف گردیده و نقش وی در ارتکاب جرم.تمام اینها بخاطر این است که امارها ثابت کرده لزوما قصاص در دوره مدرن باعث حیات نشده و به مدد امار و استفاده از عقل بشر دیده شده ارتکاب جرم مثلا در کشوری مثل ایران انهم با اجرای نیم بند و انتخابی قاتل و مقتول در قصاص و با توجه به موقعیت طرفین نتوانسته قتلهای خیابانی و خشونتهای ناشی از فشارهای روانی و اجتماعی را کاهش دهد.اشیخ! امروز در جوامع متمدن علم به معنی تجربه و مشاهده و آزمایش امار قتلها را در جوامعی که قصاص دارند و انان را که ندارند کنار هم میگذارد و به این نتیجه میرسد که قصاص موجب کاهش امار خشونت نشده است. حتی با بررسی میزان خشونت در همین جامعه ایرانی در دوره قبل از انقلاب و بعد از انقلاب که مجازاتها عرفی بود و قصاص نبود میزان زندانیان دوازده هزار نفر و امروز با وجود حکم قصاص و مجازاتهای خشن میبایست جمعیت زندنی ایران حداکثر سی هزار نفر باشد در حالی که بیش از دویست هزار نفر است.ایا هر گز به عقل خود رجوع کرده اید چرا؟در اینجا ست که اشیخ علمی بنام جرم شناسی و کیفر شناسی وارد شده و به مدد سایر علوم مانند جامعه شناسی و ژنتیک و روانشناسی به کسانی که به مرده ریگ مشتی کتاب قدیمی و برداشتهایی شخصی و در حدتوان فهم خود در یک زمان خاص چسبیدهاند لگام میزند! اری دوست عزیز اتفاقا لگام برای شماست! اینهمه کشتار و اعدام و قصاص و خونریزی ایا توانسته از خشونتهای خیابانی کم نماید؟ ایا مجازات اعدام برای مواد مخدر از ما جامعه تمیز تری به نسبت سایر کشورها که راههای دیگری را امتحان کرده اند ساخته است؟ ایا وجدانا همسر شما جرات سوار شدن به یک وسیله نقلیه شخصی در ساعت ده شب در قم را دارد؟ ایا شما احساس امنیت قدم زدن در محلات دورتر را دارید؟ اساسا کسی که در لحظه خشم انی وقتی به خود می اید که قتلی مرتکب شده در آن لحظه به مثلا قانون یا حکم قصاص می اندیشیده؟ ایا قصاص مثل همان سگی نیست که پای مردی را گاز گرفت و آن مرد هم پای سگ گزید و مایه خنده خلق شد؟ایا مردی که در جیب هیچ ندارد و فرزند وی بیمار و نیازمند است و در این هنگام خبر فوت نزدیکان وی را میدهند و در هنگام ورود به بیمارستان نگهبان ممانعت کرده و مطالبه پول می نماید او نگهبان را می کشدبا فلان ادمکش که در زیر شکنجه به فرد دست بسته حمله میکند و در کمال خونسردی او را میکشد یکی است؟ایا وجدان شما اینگونه قضاوت میکند؟دوست گرامی رها کنید این مدار بسته فکری خود را مانند اسب عصاری و به جهان بنگرید انان که شما میکشید نوجوان هیجده ساله ده سال قبل طفلی هشت ساله بود عکس یکی از انها و چشمان معصوم او را دیدهاید؟چرا او قتل انجام داد و مستحق قصاص شد و فرزند برومند جنابعالی اقا زاده شد؟ چه کسی و چه عواملی اعم از اجتماعی و روانی و حتی ژنتیکی اسباب مجرمیت او را فراهم اورد؟ شما ها که قرنهاست مدعی رابطه علت و معلولی در جهان هستی می باشید پس دستاوردهای بشری در زمینه متد علمی کردن پدیدها چه میشود؟
چرا تاکنون سه طفل با دیدن اجرای مجازات اعدام در ملائ عام به تقلید خود را دار زد ه اند؟با کشتن انسان ولو بوسیله و اذن دولت ایا حرمت خون انسان بما هو انسان از بین نمی رود؟لگام برای لگام زدن به افکار خونریز شماست که بجای حل مساله خشونت و قتل و صرف هزینه و تحقیق علمی فقط به حذف موضوع می پردازد. بنگرید به امارهای قتل در کشور بسنجید با دوران ارامش سیاسی و مالی و اجتماعی ایا تنها قاتل مستحق قصاص است؟ تحریک قاتل بوسیله مقتول و تفاوت آن با قاتل بی هدف در قتلهای پی در پی ایا یک مجازات دارد؟ می دانید که برای سال اینده بطور متوسط تعدادی از همین افراد که اکنون در خیابانها تردد میکنند قاتل و تعدادی هم مقتول بالقوه هستند؟ ایا امکان بررسی علت آن و پیشگیری علمی آن بهتر نیست؟ ایا علی رغم این تعداد قصاص و قتل این قاتلان بالقوه در سال اینده متنبه خواهند شد؟ اشیخ !قاتل افکار شماست که یکسره به مبارزه با علم برخواسته اید و با غصب قدرت اقلیتی با تصویب قوانین بی فایده سبب ساز ناهنجاریهای اجتماعی می شوید که یکی از انها امار بالای خشونتهای خیابانی است به امار پزشکی قانونی خودتان. با مکاری تمام هم از نهادهای مدرن استفاده میکنید و هم برداشتهای شخصی خود را به ملتی تحمیل میکنید. اشیخ ! سخن از درشت گویی بدار امروز به مدد فضای مجازی با کشیدن عکس مار نمی توان ادعای علم کردو علمی .آشیخ حتما با توجه به لباس در بر دسترسی به امارهای دولتی دارید مگر نه این است که خروج از دین انقدر شدید شده که امروز مکاتب مختلف و تشکیل کلیساهای خانگی جرم بر علیه امنیت محسوب میگردد؟امروز دیدن کشیش رضا و اسامی مذهبی امری معمول گردیده و این مگر رخ داده در زمان حاکمیت حکومت دینی از لحظه انعقاد نطفه تا زیر خاک رفتن؟ایا چنین خروجی جز از اثرات همین حاکمیت است؟ ایا با برهان خلف حکومت شاه که در آن ازادی بقول شما یان ازادی لا مذهبی وجود داشت و حکومت مومن پرور نبود چنین جوانان ارمان خواهی پرورده بود؟ آشیخ ! توصیه میکنم در حد بضاعت خود و در محدوده همان عمارت و حجره سخن بگوی که مدتهاست به مدد علم و امار و منطق و عقل و انصاف دکان شما رونقی عملی ندارد مگر آن کنید که نو اندیشانتان میگویند وگرنه زمانه بر شما لگام خواهد زد.همانگونه که بر ارباب کلیسا پیشتر زد!
چقدر باید خیس بود که نظامی که مخالفت دیرینه با ساز و آواز داره درست جایی که پای مردم وسط میاد ء سوار موج میشه و پرچم ننگ نشان غیر ایرانی را مثل تمبر به تابوت می چسبونه تا نقش اقتداگری خود را به از دست رفته و بازماندگانش و مردم تلقین کنه
آقا مصلح میشود لطفا شرح دهید که نحوه اجرای قصاص چگونه است؟ آیا صاحبان دم باید قصاص کنند یا مأموران حکومتی؟
مثلا اگر کسی با سه ضربه چاقو در قلب و ریه اش کشته شده اولیاء دم باید با سه ضربه چاقو به همان محل ها قصاص را انجام دهند یا جلاد باید این کار را بکند. مثلا می گویند ریحانه جباری با چاقو مقتول را به قتل رسانده و بعد از چندین سال ریحانه جباری را حلق آویز میکنند.
شما که در این مورد تخصص دارید بفرمائید آیا نام این قصاص است؟
چه بسا اگر به اولیاء دم بگویند خیلی خب شما که طالب قصاص هستید این چاقو، بگیرید و درست در همان نقاطی که ما تأئید میکنیم فرو کنید از انجام این کار منصرف شوند. به نظر شما که متخصص در این گونه بحثها هستید روش قصاص چگونه باید باشد؟
سؤال بعدی من این است. می گویند که قصاص و شلاق و سنگسار باعث کاهش جرم در جامعه می شود اکنون سی و چند سال است که این قوانین در کشور اجرا می شود. ما که وطن فروشیم و خائن و نوکر اجنبی و هویتمان را در مقابل غربی ها از دست داده ایم لطفا شما بفرمائید آیا مشاهدات شما نشان میدهد که زنای محصنه و قتل و دزیدی کمتر شده؟
عقل می گوید حتی مجرم ترین انسانها محترمند و احترام به یک انسان حتی اگر دشمن تو باشد یا یک قاتل احترام به کل انسانهاست آیا این با قرآن منافات دارد؟ اسلامی که برای ذبح یک چهار پا دستور العملش این است که با چاقوی تیز و برنده که در کوتاه ترین زمان ممکن کار تمام شود به نظر شما میتواند دستور دهد که یک انسان جلوی چشم صدها نفر با آن هیبت زننده ظاهرش کنند و با نا محترمانه ترین حالت ممکن به دارش بیاویزند و مردم هم دقایقی شاهد تکان خوردن ها و جان دادنش باشند؟ آیا این انسانها را قسی القلب نمی کند؟
خواهش می کنم سری به آمار و اطلاعات در ارتباط با کشور سوئد، سوئیس ، آلمان ، فرانسه و …بزنید و بفرمائید آیا در این کشورها که حکم قصاص و اعدام نیست جرم و جنایت بیشتر است یا ایران؟
احتمالا شما خواهید گفت خلط مبحث میکنی. ما در ارتباط با احکام قرآن سخن می گوئیم نه آنچه در ایران پیاده شده ولی من به شما می گویم که آنچه که در ایران پیاده شده جلوی چشمان آیت الله های مورد تأئید شما که می فرمائید تخصص دارند صورت گرفته. آیت الله هایی که حساسیتشان نسبت به احکام اجرا شده در ایران زمانی بر انگیخته می شود که تصویر ابوالفضل در تلویزیون نمایش داده می شود.
جناب مصلح اعدام های فله ای و قصاص روش های بدوی و مربوط به مردمان وحشی است نه مردمان فرهیخته و تحصیل کرده.
می خواهید به شما بگویم نتیجه این قرائت از قرآن چیست؟
1- مهاجرت مسلمانان به کشور های غیر اسلامی
2- تغییر دین
3- انکار خدا و کتاب و غیره اش
احتمالا این اتفاق در گذشته هم افتاده که حکم اعدام مرتد را در شریعت گنجانده اند.
این قانون الهی ، واجب الاطاعه یا هر اسمی که بر آن می نهید وقتی مسلمانی نیافتید که اجرایش کنید آنوقت بیائید و در اینجا داد سخن بدهید که خدا اینطور گفته. دوست من روی زمین انسانها هستند که خدایند. آن خدائی که شما می شناسید قوانینش مربوط به آسمانهاست روی زمین این انسانها هستند که حکم می رانند خدا ئی هم اگر می خواهد حکمی براند باید مورد پذیرش این انسانها باشد . خدای شما از شما عاقل تر است و این را بهتر می داند به همین دلیل است که حق الناس (نه حق المسلم) را بر حق خود مقدم داشته.
آقای نوریزاد یک مطلب را که بارها خواسته ام بنویسم و یادم می رود را اکنون یادآور میشوم.
لطفا مراتب قدردانی و سپاس ما را به همراه بهترین درودها خدمت بانو نوریزاد همسر گرامیتان برسانید.
ایشان حقیقتا همپای شما و پشتیبان شما هستند و ما می دانیم که به ایشان هم فشار زیاد وارد می شود.
و همچنین فرزندان عزیزتان هم در کنار شما متحمل ناملایماتند..
خانم نوریزاد خسته نباشید و دستتان درد نکند ما به شما بخاطر داشتن همسری مانند محمدکاوه نوریزاد تبریک و به آقای نوریزاد بخاطر داشتن همسری مانند شما تهنیت عرض می کنیم.
لطفا با پختن غذاهای مقوی و خوشمزه نوریزاد ما را ساپورت حسابی حسابی کنید.متشکر از شما هستیم -همه.
آفرین به شعور تو بهمن عزیز.
جناب نوریزاد سلام مرا هم به ایشان برسانید .
بذر تقریبا تمام بدبختی های ما- در سال هایی کاشته می شود که با آدمهایی سر و کار داریم که معتقدند نه تنها دریافته اند چه چیزی برای خودشان درست است بلکه صلاح دیگران را نیز می دانند.
آنها با توسل به این اکتشاف خود وسنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها سایه افکنده- احساس می کنند وظیفه دارند ما را مجبور کنند کاری را که از نظر آنها درست است انجام بدهیم.بزرگ ترین منبع بدبختی انسان- نحوه مقاومتش در برابر این اجبار است.
(کتاب) “نظریه انتخاب” مخالف سنت باستانی “من صلاح تو را می دانم “است.کل این کتاب تلاشی برای جواب دادن به این سوال بسیار مهم است که تقریبا همه هنگام بدبختی و ناراحتی از خود می پرسیم: چطور می توانم طبق میل خودم زندگی کنم و همزمان با کسانی که به آنها نیاز دارم کنار بیایم؟
….برای رسیدن به این هدف ابتدا به یک روانشناسی جدید احتیاج داریم که بتواند بیش از این ما را به همدیگر نزدیک کند.درک این روانشناسی باید آسان باشد تا آموزش آن به همگان آسان باشد. روانشناسی فعلی در این راه ناموفق بوده است. ما نمی دانیم چطور با یکدیگر کنار بیاییم.
…من نام این روانشناسی جهانی راکه روابط را تخریب می کند چون اختیار را می گیرد- روانشناسی کنترل بیرونی می گذارم.
کنترل می تواند به ظرافت یک نگاه مخالفت آمیز یا به صراحت یک تهدید باشد- اما هر چه هست تلاشی برای مجبور کردن ماست تا کاری را انجام بدهیم که ممکن است نخواهیم انجام بدهیم.
این طرز فکر ما را از اختیاری که به آن احتیاج داریم و خواهانش هستیم محروم می کند.
فرض عملیاتی ساده روانشناسی کنترل بیرونی- آن است که اگر آدمهای خطاکار را تنبیه کنی، کاری را انجام خواهند داد که ما می گوییم درست است و اگر به آنها پاداش بدهی، کار مورد نظر ما را ادامه خواهند داد.
این فرض اساس تفکر آدمهای روی زمین را می سازد.دلیل گسترش این نوع روانشناسی نیز این است که قدرتمندان- اعم از عوامل حکومتی، پدر و مادرها، معلمها، مدیران و رهبران دینی که درست و غلط را نیز تعریف می کنند به طور کامل از آن حمایت می کنند.
آدمهایی که این افراد بر آنها کنترل دارند و در عین حال روی زندگی خویش کنترل ناچیزی دارند با قبول کنترل این قدرتمندان- احساس امنیت می کنند. متاسفانه تقریبا هیچکس متوجه این نکته نیست که این روانشناسی کنترل گرا، قهرمدار و زورگرا- مسئول احساس بدبختی رایجی است که نتوانسته ایم آنرا کم کنیم.
این بدبختی فروکش نمی کند- نه چون به آن فکر کرده ایم و نتیجه گرفته ایم که کنترل دیگران بهترین کار است بلکه چون وقتی مردم طبق میل ما عمل نمی کنند فقط به فکر زور و کنترل می افتیم.
این روانشناسی اجداد ما، پدران و پدربزگان ما، مادران و رهبران ما و خلاصه هر کسی است که او را می شناسیم یا در باره او چیزی شنیده ایم.استفاده از زور برای رسیدن به خواسته ها آنقدر سابقه طولانی دارد که آنرا بدیهی می پنداریم و بی هیچ فکری از آن استفاده می کنیم.ما نه به منشا آن فکر می کنیم نه به اعتبارش.
اما اگر کنترل بیرونی منبع اصلی بدبختی است- پس چرا تقریبا تمام آدمها آنرا انتخاب می کنند؟حتی ضعفایی که بشدت از آن لطمه می بینند؟
جوابش ساده است چون موثر است.کنترل بیرونی برای قدرتمندان موثر است زیرا آنها را به خواستشان می رساند. برای ضعفا نیز موثر است چون موثر بودن آنرا روی خود می بینند و به این امید که بالاخرا آنرا روی کسی اجرا کنند با آن زندگی می کنند.
ویلیام گلاسر نظریه انتخاب صص 19-20-21
لینک دانلود
http://www.mediafire.com/download/8jfpigkpb8hzuor/Nazariye+Entexab.pdf
جناب حامی عزیز :
با سلام ، ضمن تشکر از نوشته وزین جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟ ، گویا قسمت های 27 و 31 درج نشده است . لطفا در صورت امکان چنانچه محبت نموده مجددا ارائه فرمایید بسیار ممنون خواهم شد . یاعلی
درود دوست گرامی حسن
قسمت های 27 و 31 در پستهای زیر درج شده است:
* قسمت 27، در پستِ “بیست و هفت ضربه – روز یکصد و بیست و چهارم” (28 اکتبر 2014)
* قسمت 31، در پستِ “شعارِ باطنی – روز یکصد و بیست و پنجم” (6 نوامبر 2014)
با ادب و احترام، حامی
باسلام به نوریزاد عزیز و دوست داشتنی فقط میخاستم بگم ازاینکه از مرتضی پاشایی عزیز هم یادی کردی و به یادش بودی خیلی ممنونم سپاس استاد عزیز
آقا مرتضی،
در ارتباط با بحث قصاص برای اینکه دچار سر در گمی نشویم دنباله بحث را اینجا می آورم.
1- در دفاع از مورد ششم که گفته بودم به اهلش رجوع کردیم و نتیجه اش این همه فساد و فحشا و توحش شد باید بگویم که این موضوع یک واقعیت انکار ناپذیر است. لطفا به دلائل من توجه کنید.
انقلاب اسلامی در 57 به رهبری آقای خمینی صورت گرفت. در راس این انقلاب بجز آقای خمینی نیروهای فکری چون بهشتی، مطهری( شاگرد علامه) ، مرحوم منتظری، آقای موسوی اردبیلی، موسوی بجنوردی، آقای صانعی و…. بودند. امثال آقای خلخالی هم بودند که حالا آقایان از او و امثال او برائت می جویند ولی در آن زمان هیچکسی دم بر نیاورد.
زدند و کشتند و بردند و مصادره کردند. نمی دانم شما چند سال دارید من که بخوبی به یاد دارم آن دوران را. آنچه که از جنایت و قساوت بود در پناه همین اهل هائی که شما مرا به آنها ارجاع میدهید صورت گرفت. امثال بازرگان بودند که به آقای خمینی که اهل ترین این اهل ها بود تذکرها دادند ولی از آنجا که ایشان خود را اهل و دیگران را نا اهل میدانست آنچیزی را به انجام رسانید که طبق فرمایش شما بر اساس منابع اسلامی بود . پس این بحث اصلا سیاسی نیست چون آن زمان اقای منتظری، طالقانی و … بودند اگر اختلافی بین اجرائیات با منابع بود قطعا بیان میشد یا برائتی صورت میگرفت.
2- در ارتباط با گفته پیامبر که: اطلب العلم ولوبالصین معتقدم که با توجه به اینکه هردو در این جمله مشترک هستیم به آن بپردازیم تا نقطه ای را که افکار ما با هم زاویه پیدا میکنند را بیابیم. مثلا لطفا بفرمائید آیا علم قضا هم جزو این علوم هست یا خیر؟ اگر نیست از کجای این جمله به این نتیجه میرسید؟
3- در ارتباط با مورد چهارم آیه میگوید یا ایهاالذین آمنوا …. به نظر شما اگر من و جماعتی از مسلمانان در سرزمینی زندگی کنیم که فقط قرآن را در دست داشته باشیم و علامه طباطبائی و حلی و شیخ صدوق و محمد باقر مجلسی نداشته باشیم آیا مجاز هستیم بر طبق دستورات قرآن زندگی کنیم؟ یا خدا این اجازه را نداده است؟
فرض کنیم که من و دیگر مسلمانان آن سرزمین فقط قرآن را در دست داریم. من قتلی را انجام می دهم و شاکی به قاضی مراجعه و از من شکایت میکند. تنها ملاک و معیار قاضی قرآن است نه تفسیر و نه تعبیر و تأویل. او میگوید براساس این آیه منصور تو باید قصاص شوی و از من می خواهد که از خودت دفاع کن. من در دفاع از خود می گویم خداوند در قرآن گفته است … الذین هم فی صلاتهم خاشعون- والذین هم عن اللغو معرضون- والذین هم للزکات فاعلون-والذین هم لفروجهم حافظون- ووو . جناب قاضی من نماز نمی خوانم، زکات نمی دهم و…. پس شامل این آیه نمی شوم.
قاضی از کجای قرآن خواهد توانست حکمی صادر کند که عدالت را اجرا کرده باشد؟
اصولا آیا قرآن به تنهائی برای هدایت انسانها کافی هست یا خیر؟ اگر خیر چرا؟
4- آیا الزامی وجود دارد که اکثریت افراد یک اجتماع نحوه اجرای عدالت را تائید کنند یا خیر؟
مثلا اگر اکثریت مردم ایران موافق با قصاص یا اعدام نباشند باز هم باید بر قانون قصاص و اعدام پای فشرد؟ حتی اگر اصرار بر این امر موجب خروج همه مردم از دین شود؟
5- چرا ما باید فکر کنیم که آقای طباطبائی درست گفته و کسی نمی تواند از او درست تر بگوید؟ آیا آقای طباطبائی هم معصوم بوده؟
—-
سلام منصور گرامی
باور کنید من مثل کسی که گنجی یافته باشد، از یافتن و کشف دوستان فهیمی چون شما به شوق می آیم. دوستانی که دانش خود را ورز می دهند. بنا ندارند هر طور شده آن را بر دیگری حقنه کنند. من بارها گفته ام که در برکشیدن مرام دوستی، به درستی یا نادرستی سخنش کاری ندارم. بل میزان برای من داد و ستد درست و منطقی و بایسته ی سخن است که بدان شرافت می بخشاید. سپاس از شما که به این شرافت مزین اید. مثل دوستان دیگر ما که یک به یک شان از این نردبان بالا رفته اند و به بام ” جدل نیکو” بر آمده اند.
سپاس نازنین
جناب منصور درود بر شما
خلاصه کلام این است که یک سیستم قضائی که شنکنجه بدنی مرتکبین جرائم را رسما قسمتی فراگیر از قوانین مدنی جامعه قرار میدهد تا آن بند آخرش باطل و غیر قابل اجرا در هر جامعه قرن بیست و یکمی هست و باید بسرعت منسوخ شده و به زباله دانی انداخته شود
شلاق٫ بریدن دست٫ در آوردن چشم از حدقه٫ کتک زدن زنان٫ بریدن گوش٫ سنگسار همه و همه شکنجه محسوب بوده و چیزی جز نشان توحش و عقب افتادگی و درماندگی نیست
قانون قصاص (خنده دار اینکه اسم این عمل تهوع آور را گذاشته اند قانون) بر اصل انتقام جوئی و کینه توزی استواراست در صورتیکه مؤسسات دادگستری جوامع امروز بیشتربر روی آموزش تأکید دارند تا انتقام و کینه
ممنون از شما که امکان تضارب آرا را در اینجا فراهم کرده اید. امیدوارم دوستانی مثل مصلح و مرتضی هم قدر این امکان را بدانند و بجای حاشیه ها و پرداختن به مسائل بی اهمیت در این بحثها جدی تر وارد شوند.
آقا منصور
این از شما بسیار عجیب است که خود به حاشیه پردازی می پردازید بعد دیگران را متهم می کنید به حاشیه پردازی ،دوست گرامی،من اینجا به پاسخ نپرداختم ،زیرا دیدم اولا از التزام به آن صفحه ای که شروع گفتار ما بود بیرون آمدی،و مطلب را به اینجا آوردی،که قبلا گفته ام بطور متسلسل اگر بحث دنبال شود برای جمع بندی خواننده مناسبتر است.
ثانیا: من در آن صفحه گفتم که برخی مطالب شما مثل همین مورد 1 و 2 اینجا موضوعاتی حاشیه ای است که اصلا مورد بحث من نبود ،ادعایی بود که شما مطرح کردید ،بسیار خوب نظر شما محترم،اما من در آنجا گفتم این مورد و مورد روایت پیامبر از موضوع بحث خارج ،و گفتم بحث من با شما در دو چیز است :1- اینکه سخن علامه طباطبائی در ذیل آیه قصاص چیست ؟ و اینکه ایشان آنچه که شما برداشت کردید را می گویند یا خیر؟ مطالبی هم در توضیح گفتم . و 2- اینکه قطع نظر از نظر مرحوم علامه ببینیم مجموع آیات قرآنی در باب قصاص چه می گوید ،و آیا از این آیات برداشت می شود که قصاص مربوط به زمان های قدیم بوده است؟ که این بحث را محول کردم به بعد.
حال شما ببینید و انصاف دهید وقتی من میگویم شما بحث ها را مخلوط می کنید و از موضوع بحث خارج میشوبید درست گفتم یا خیر؟الان نگاه کنید اگر یک خواننده اول بار به کامنت جنابعالی نگاه کند ،با این تفصیل سیاسی که داده اید و نامهایی را پیش کشیده اید و نام خلخالی را آورده اید ،خیال میکند مرتضی آمده است از خلخالی دفاع جانانه کرده است و بحث بحثی سیاسی است!
دوست من انصافا بحث ما این بود؟من آنجا گفتم اصلا این بحث حاشیه ای را رها کن ، شما آنرا با تفصیل بیشتر آوردی اینجا ،آیا اینها براهین شما بر صحت برداشتتان از سخن علامه بود؟!
اصلا بحث ما این بود که علامه هرچه بگوید صحیح است یا ایشان معصوم است؟ حال من حق دارم بگویم که شما برای گریز از موضوع اصلی و اینکه دچار ضعف در استدلال هستید ،به چنین کارهایی مبادرت کرده اید؟
عرض من این بود که برداشت شما از سخن علامه مبنی بر اینکه قصاص حکمی است که مربوط به زمان های قدیم بوده است نادرست است. و گفتم اجازه دهید بعد از فراغ از این بحث به خود ماهیت بحث قصاص بپردازیم،شما چرا عجله میکنید و با خروج از موضوع بحث اولی سوالات دیگری که مربوط به بخش دوم بحث است مطرح می کنید؟
اما در مورد علم قضاء که گفته اید،من گفتم علم مورد نظر پیامبر اسلام مطلق است ،آری چنین است،اما توجه کنید که در اسلامی که همین پیامبر آورده است ،موازینی برای قضاوت جعل و تاسیس یا امضاء شده است ،مثل “حکم به بینه” ،”حکم به اقاریر”،”شهادت شهود و شرائط آن ،”مساله قسم” و شرائط قاضی و غیره،اینها از احکام داخلی دین است ،اما اگر مقصود از علم قضاء تدوین آیین دادرسی باشد ،بله این مورد و مصداق همان توصیه است و منافاتی با احکام شرع هم ندارد،یا اگر منظور تکیه بر پیشرفت های علمی در تحقیقات قضائی باشد مثل کاربرد دی ان ای و پیشرفت های پزشکی قانونی و غیر اینها ،که خوب اینها مقبول است و الان هم مورد استفاده است،بنابر این پاسخ این سوال روشن است ،اما من نمیدانم این قضیه حاشیه ای چه ارتباطی با بحث در مورد قصاص داشت؟!بحث ما بحث از مراد مرحوم علامه ،و مفاد آیات قرآنی قصاص بود .لطفا از موضوع خارج نشوید.
شما پرسیده اید :
“”. به نظر شما اگر من و جماعتی از مسلمانان در سرزمینی زندگی کنیم که فقط قرآن را در دست داشته باشیم و علامه طباطبائی و حلی و شیخ صدوق و محمد باقر مجلسی نداشته باشیم آیا مجاز هستیم بر طبق دستورات قرآن زندگی کنیم؟ یا خدا این اجازه را نداده است؟
فرض کنیم که من و دیگر مسلمانان آن سرزمین فقط قرآن را در دست داریم. من قتلی را انجام می دهم و شاکی به قاضی مراجعه و از من شکایت میکند. تنها ملاک و معیار قاضی قرآن است نه تفسیر و نه تعبیر و تأویل. او میگوید براساس این آیه منصور تو باید قصاص شوی و از من می خواهد که از خودت دفاع کن. من در دفاع از خود می گویم خداوند در قرآن گفته است … الذین هم فی صلاتهم خاشعون- والذین هم عن اللغو معرضون- والذین هم للزکات فاعلون-والذین هم لفروجهم حافظون- ووو . جناب قاضی من نماز نمی خوانم، زکات نمی دهم و…. پس شامل این آیه نمی شوم.
قاضی از کجای قرآن خواهد توانست حکمی صادر کند که عدالت را اجرا کرده باشد؟
اصولا آیا قرآن به تنهائی برای هدایت انسانها کافی هست یا خیر؟ اگر خیر چرا؟””.
(پایان نقل قول)
آقا منصور این سخنان از شما عجیب است ،واقعا گمان کردید سوال خیلی سختی کردید؟ یا گمان کردید اینگونه استدلال شما را بمقصود می رساند؟
عزیز من ،شما چه ده نفر و چه صد نفر و چه میلیونها نفر ،وقتی مسلمان هستید و بقول خودتان التزام به حکم قرآن دارید ،پس باید به قرآن عمل کنید!، شما خودتان گفتید فقط قرآن دست ماست و ما گروهی مسلمان هستیم و ملتزم به قرآن ،شما قتل مرتکب شده اید ،و برحسب قرار داد اجتماعی التزام به قرآن ،و بر حسب تکلیف اسلامی قرآنی ،می خواهید عمل کنید ،قرآن هم که فرموده است :””يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاص…””البقره/178
مزید اطلاع عرض کنم این تعبیر “کتب” بصورت فعل مجهول در قرآن بمعنای “وجب” و وجوب است یعنی ای مومنان جامعه ،بر شما واجب شده است قصاص… الخ ،همانطور که در “کتب علیکم الصیام” ،”کتب علیکم القتال” ،همه اینها معلوم الوجوب است،جناب نوریزاد هم توجه کنند ،اینجا لسان قرآن لسان “وجوب” است ،یعنی اقتضای ایمان مومنان این است که عمل کنند.
من میدانم این فرمایشات چیست که شما آقا منصور آورده اید که ”
والذین هم فی صلاتهم خاشعون” و….؟
آقا منصور مگر در اسلام اگر کسی نماز را بخشوع نخواند از دین خارج می شود؟!
مگر کسی اگر از لغو اعراض نکرد از دین خارج می شود؟!
مگر کسی زکات واجب یا مستحب نداد از دین خارج می شود؟!
اینها اوصاف کمالی مومنان است ،نه شرط ایمان ،شما در نوبت قبل هم این سخن را گفتید و من پاسخ دادم که وقتی شما بفرض خودتان میگویید مسلمانم ،اگر جنایت موجب حد یا جنایت موجب قصاص مرتکب شوید شما مجازات می شوید ،اینجا دیگر ادعای ارتداد و خروج از اسلام ناجی شما نیست ،اینها که میگویم در کتب فقهی مطرح شده است ،شما مطلع نیستید.
بنابر این عمل خلاف شما ،یا ترک واجب از سوی شما سبب کفر اعتقادی نیست که بخواهید با آن قاضی را فریب دهید ،بگذریم از اینکه چنین ادعایی بر حسب قواعد فقهی از شخص جانی مسموع نیست.و قاضی نیز مکلف به صدور رای است .
اینکه قرآن فقط هدایت است ،بحث دیگری است که عرض کردم ،ناشی از عدم استقامت فکری شما و عدم تمرکز بر موضوعات بحثهاست،اینجا بحث هدایت قرآنی مطرح نبود دوست من ،آری قرآن کتاب هدایت بشر است به سعادات دنیوی و اخروی ،این منافاتی هم ندارد با هدایت عقل و پیشرفت های علمی بشری ،اما بحث ما اینجا از احکام اجتماعی الزامی اسلام است نه بحث از هدایات کلی و جزئی قرآنی.
گفته اید :
“” آیا الزامی وجود دارد که اکثریت افراد یک اجتماع نحوه اجرای عدالت را تائید کنند یا خیر؟
مثلا اگر اکثریت مردم ایران موافق با قصاص یا اعدام نباشند باز هم باید بر قانون قصاص و اعدام پای فشرد؟ حتی اگر اصرار بر این امر موجب خروج همه مردم از دین شود؟””.
(پایان نقل قول)
این بحث بحثی ماهیتا سیاسی است ،در واقع رابطه دمکراسی و احکام دین مورد سوال است و من قبلا در این مورد مکرراظهار نظر کرده ام.
اگر مفروض سوال شما کشورها و انسان هایی هستند که خارج از دیانت اسلام اند ،این از موضوع بحث خارج است.
اما در جوامع اسلامی و در بین مسلمانان ،اصل روش حکومت داری تابع رای و بیعت مردم است ،اگر در جایی مثل کشور ترکیه ،با آنکه اکثریت مردم آن مسلمانند ،اکثریت (نصف بعلاوه یک) رای دادند به حکومت داری لائیک ،یعنی جدایی حکومت از نحوه اداره جامعه ،طبعا رای مردم حاکم است و اداره جامعه بر اساس قوانین عرفی و سکولار می شود.طبعا در این فرض همه احکام اجتماعی اسلام از جمله قصاص از حریم بحث خارج می شوند.
اما اگر جایی مثل کشور ایران ،مردم رای کلی دادند که اداره جامعه بر اساس قوانین اسلام باشد ،در اینجا یکی از قوانین اجتماعی و قضائی اسلام “قانون قصاص” است،وقتی مردم رای دادند به کلیت قواعد اسلام ،طبعا این حکم نیز مصداقی از مصادیق قوانین اسلام است،در اینجا جناب منصور و جناب نوریزاد بعنوان یک فرد اگر از بیعت کلی اکثریت خارج شوند ،دلیلی وجود ندارد که خواسته اکثریت مراعات نشود،و آنها هم که خارج از بیعت اکثریت می شوند از شمول حکم قصاص خارج نمی شوند ،یعنی اگر بعمد کسی را کشتید شما را بعنوان یکی از آحاد این کشور محکوم بقصاص می کنند اگر صاحبان خون قصاص بخواهند ،و اگر شما صاحب خونی باشید ،بقانون قصاص شما هم حق دارید برای تشفی خود از این قانون استفاده کنید ،یا عفو کنید و دیه بگیرید ،یا عفو کنید و دیه هم نگیرید ،و در همه موارد قصاص هم توصیه دین اسلام به “گذشت و عفو” است.
من از شما سوال میکنم مگر الان در جوامع غربی غیر این است؟
اگر مردم امریکا به کلیت قانون اساسی رای دادند یا به کلیت برنامه های دمکراتها یا جمهوری خواهان رای دادند،می شود عده ای (اقلیت)بیایند بگویند ما با این قانون مخالفیم و نباید اجراء شود؟
البته آزادی مخالفت هست اما در مقام اجراء ،عمل به قانونی می کنند که مورد تایید اکثریت قرار گرفته است.
شما در سوالتان فرض را برده اید روی اینکه اکثریت چیزی را نخواهند ،بله اکثریت اگر چیزی را نخواستند رای شان مطاع است ،اما فرض شما یعنی اینکه اکثریت از آن رای قبلی خود برگردند.این خلف فرض ماست.
الان در ایران رای اکثریت اجراء قوانین اسلام است ،دیگر در اینجا معنا ندارد شما فرض کنید اکثریت قانون قصاص را نخواهند ،اینکه خلف فرض شد! آری من قبول دارم و قبلا گفته ام ،اگر روزی رای اکثریت مردم مستقر شد بر عدم اجراء قوانین اسلام ،و هم خواستند که قوانین سکولار و عرفی حاکم باشد ،رایشان مطاع است و نباید آنها را مجبور کرد ،بله البته علماء دینی در این فرض مکلف به تبلیغ و ارشاد هستند.
آقا منصور با اینکه خلف وعده کردید و بحث را منتقل به اینجا کردید و از موضوع بحث ها هم خارج شدید اما من پاسخ سوالات شما را دادم.
در عین حال میگویم ،منصور جان همیشه بر موضوع بحث تمرکز داشته باش و از آن خارج نشو.
با احترام
آقا مرتضی،
1-همانطور که در مورد اول هم اشاره کردم بحث خلخالی و غیره در جواب شما بود که گفته بودید به اهلش مراجعه کنید.
2-اینکه می گوئید اگر دین اسلام را پذیرفتید باید قصاص یا حق انتقام را بپذیرید باید بگویم به نوبه خود اگر خدا این را می گوید با عرض معذرت از او از پذیرش دینش انصراف می دهم چرا که معتقدم اگر چشم کسی را در آوردم در آوردن چشم من به تلافی نمی تواند چیزی را به دنیای اولیاء دم اضافه کند جز اینکه دل آنها را خنک کند. برای خنک کردن دل آنها به من حبس ابد بدهید. سه بار هم حبس ابد بدهید تا کسی هم جرأت نکند از این به بعد چنین جنایتی را انجام دهد. ولی رها کردن یک آدم های یک چشم نه انگشتی یک دستی در جامعه چهره ای کریه و وحشی به اجتماع انسانی میدهد و فرصت های تغییر و بقول شما توبه را می سوزاند. ضمن اینکه تجربه اجرای این احکام اسلامی در ایران نشان داده که فساد و فحشا و قتل کمتر نشده که شکر خدارا بصورتی فزاینده اضافه شده است.
حالا به قرائت من از قرآن توجه کن مرتضای عزیز
خداوند رب العالمین است. اقتضای ربوبیت خدا این است که هدایتش را بر مبنای ظرفیت انسانها در پذیرش تعالیم ارائه کند که خود می گوید لا یکلف الله نفسا الا وسعها.
به همین دلیل تعالیم او بتدریج فرود آمد. اگر قرار بود به اعراب بگوید که شما فقط باید یک زن داشته باشید همه طغیان می کردند چرا که عرب و یک زن؟ لا ممکن.
اگر می گفت حق ارث زن و مرد یکی است چون زن و مرد یکسان آفریده شده اند بطور قطع همان روز نزول آیه پیامبر را می کشتند. در آن زمانها که قبائل مختلف با حفظ شآن و سازمان قبیله ای شان در کنار پیامبر بودند اگر یکی از افراد این قبیله یکی از قبیله دیگر را می کشت تا آن قبیله قصاص نمی کرد ساکت نمی نشست به همین دلیل چنین قانونی را اسلام هم تائید کرد فقط چیزی را که به آن اضافه کرد این بود که اگر ببخشید بهتر است. این قانون در قبائل و عشایر عرب جنوب کشور هنوز اجرا میشود به این صورت که اگر هم توافقی کنند که یکی به تلافی کشته نشود باید یک دختر به قبیله مقابل بدهند تا صلح بر قرار شود.
از طرفی آن خدائی که من در قرآن سراغ دارم خدائی است که تا آخرین لحظه عمر انسان را امیدوار می خواهد و در ها را نمی بندد. اصولا یکی از کاربرد های دین این است که انسان را از نا امیدی و بن بست نجات دهد همیشه در برای توبه(تغییر) باز است حتی در آخرین لحظه عمر. این خدا اگر فرصتی می یافت با بالا رفتن ظرفیت مردم قطعا چنین پیغامی (قصاص)نمی داد یا انرا نسخ می کرد. قرآن اگر در ایران نازل شده بود احکام جزائیش متناسب با بستر فرهنگی ایرانیان نازل میشد. و همینطور اگر در هند نازل می شد.
متاسفانه فقها فقط به صورت قران اکتفا میکنند به همین دلیل است که فقه و اخلاق با هم در تباین هستند.
لطفا اگر نیازی به توضیح هست بفرمائید.
جناب نوریزاد عزیز! با سلام و خدا قوت . نزدیک به یکسالی است که دولت تدبیر و امید !!!!!!! مستقر است و استانداران که نماینده اجرای منویات رئیس جمور و خواسته های به حق مردمند در مقابل نمایندگان بیت رهبری مستقر در مجلس شورا همه چیز را وا داده اند . باور کنید در استان من اصفهان پیرمردکی که دوره دوم 35 سالگی خدمت به بیت رهبری را شروع کرده است بدون اجازه نمایندگان شهرستان ها اجازه تغییر در فرمانداران و حتی رئیس ادارت در شهرستان ها را هم ندارد . حتی برخی فرماندران شهرستان ها که نسبتا اشخاص مستقلی هستند نیز از این وضعیت مستاصل شده اند . به اعتقاد من این نتیجه عدم مشارکت مردم در انتخابات مجلس است . رد صلاحیت نامزدان مجلس دلیلی بر عدم مشارکت مردم نیست . اتفاقا این خواسته حاکمیت است که نماینده اش با اندک رای و بدون هیچ مزاحمتی به مجلس برود . همگرایی گروهای منتقد وضعیت فعلی و ورود چند لایه آنها به انتخابات آتی مجلس می تواند اوضاع را مناسب تر کند . یادمان باشد در نزدیک به نیم قرن بیش سیاهپوستان در آمریکا حق رای نداشتند و امروز یک سیاهپوست بر مستند ریاست جمهوری آمریکا تکیه زده است . این نتیجه رویکرد بزرگانی چون مارتین لوتر گینگ است که بعد از گرفتن حق رای توسط سیاهپوستان آنها را تشویق به رای کاندیداهائی می کرد که شلاق آهسته تری بر پیکره سیاهپوستان وارد می کردند
ويديوى زيبايى بود. بويژه بخش آخرش با تن پوش و گلهاى سپيد شما، تمثيلى از پاكى و مهر.
آيا اين ويديو در نمايشگاه پيشين شما در گالرى سيحون بود يا نمايشگاه كنونى و ايكاش گزارشى نيز از نمايشگاه سيحون در اينجا مى آورديد.
با سپاس از شما انسان دلير، پاك، هنرمند و خستگى ناپذير كه روزهايتان بصورت باورنكردنى پربارند.
رمزش بايد همان سه حرف باشد.
—–
سلام آنیتای خوب
این کلیپ را اباذر از گالری سیحون ساخته. از گالری فعلی ” آهو” من هنوز تصویری دریافت نکرده ام.
تکنیک عوام فریبی آخوندهای اقتداگر به این صورت هستش که انگشت اتهام دشمن به سويی نشانه میروند . و مطمئن هستند از ۲ حالت خارج نیست. ۱- دشمن فرضی دست به تلافی خواهد زد و بنابرین دشمن فرضی نزد مردم به دشمن حقیقی تبدیل و آخوند به گردنکشی و چپاول میزنه. ۲- دشمن فرضی هیچ اقدامی نمیکند و حتی به آخوندها اعتبار همکاری هم میدهد که بنابرین آخوندیسم شعار فریبانه میدهد که دشمن شکست را تقبل کرده و نظام ما پیروز شده . و باز آخوند دست به غارت اموال ملی دراز میکند همراه با افراطی گری
نهان حقانیت کلام رهبر و کوبیدن برطبل دشمن ! بزرگنمائی در اندازه چپاول یک کشور ثروتمند
امروز تاریخ 24/8/93 در بخش مجله خبری قسمتی از برنامه را به قضیه حقوق بشر و نماینده ان احمد شهید اختصاص داده و بعد از زیادی اراجیف عکس چهار زندانی عقیدتی اهل سنت را نشان داده (حامد احمدی جمشید و جهانگیر دهقانی و کمال ملایی ) و انها را به گروه پژاک ربط داده و در برنامه اتهاماتی را که محمد جواد لاریجانی 7 ماه پیش زده بود تکرار کرد که گفته بود اینها یکیشان یک نفر را جلو نانواخانه ترور کرده یکی خانه ای را منفجر کرده یکی با یک تریلی صلاح دستگیر شده یکی هم میخواسته یکی بکشه فرار کرده و احتمالا بخواهد زمینه سازی کند برای اعدام این 4 نفر چون چند روز پیش هم به زیر 8 برده شدند وراجب وضعیتشان از طرف اجرای احکام از انها سوالاتی شد که لازم دیدیم قضیه را با شما در میان بگزارم تا شاید بتوانیم با همکاری و راهنمای شما نقشه شوم انها را خنثی کنیم با کمال تشکر منتظر راهنمایی و کمک شما برای چطور کار کردن روی این مسیله بوجود امده را دارم
آقای نوریزاد..مدتهاست دوست دارم از شما تشکر کنم…بخاطر تغییرتان بخاطر رفتارتان بخاطر عملکردتان بخاطر ایستادن روی موضع تان…..
شما نماینده نسلی هستید که تغییر کردید همانند مخملباف ها گنجی ها سروش ها و خیلی های دیگر….میشود کم کم به نسل شما افتخار کرد چون در کنار خیانتها و ناآگاهیها امثال شما هم بوده و هستند… دیگه میشه نفس راحت کشید که همه نادان نیستند کسانی هستند که از دل این نظان بیرون بیاییند و روشن باشند آگاه باشند و وجدان بیدار داشتع باشند…در این دوران همه از هم دورند ونمیتوانند پیامشان را براحتی به دیگران بدهند اما من از همینجا پیشانیتان را میبوسم وبه احترامتان می ایستم…. به امید روز آزادی تا شما را در محافل عمومی و در آزادی وسلامتی کامل ببینیم….مخلصتان…..
جناب آقای نوری زاد
درود بر شما
در ابتدا اجازه بدهید هدف از نوشتن نامه را خدمت شما عرض کنم که کمک فوری شما نیاز دارم .
اما پیش از ادامه سخن شرافتمندانه نیست وقتی برای اولین بار با چنین انسانی بزرگ شده ای صحبت می کنم سپاس قلبی خودم را نثار شما نکنم.
اجازه بدهید عرض کنم خدا را شاهد می گیرم این سپاسگزاری نه از روی چاپلوسی و نه برای راه افتادن کار من می باشد.
شما را تا حدی می شناسم.
سابقه قبلیتان و سابقه این روزهایتان که بدون اینکه بدانید خورشیدی شده اید بر این سیاهی های این روزهای ایران عزیزم.
بله گذشته تان طور دیگر بود. در جمعی بودید که خیلیها چاپلوسی می کردند اما تنها انسانهائی مانند شما هستند که بدون اینکه بدانند بخاطر تقلید از تعریف اشتباه خوب و بد ، مدتها به امید ثواب خدای خودساخته ذهنی بدترین گناه ها را در توهم خوب بودنش می کنند.
شاید قبلا چنین دیدگاهی داشتید اما بسیار خوب است که این باور قبلی شما بخاطر پول های میلیاردی و پست و مقام نبود
و خداوند عزیزی که من می شناسمش بهتر می داند این از خوب بودن و سادگی شما بود نه از زرنگی و همرنگ جماعت شدن برای نفت خواری !
عرض کردم آن روزها مانند شما زیاد بود اما این روزها مانند شما بسیار کم پیدا می شود که به قول خودتان جانشان را در کف دستشان نهاده اند.
و شاید تنها شیرزنانی مانند بانو نرگس محمدی مانند شما باشند.
بر قامت چنین سروزنانی قد خم می کنم و دستان پرمهرشان را بوسه مانند دستان مادرم می زنم.
ببخشید طولانی شد. چون بار اول بود دور از انصاف و حق ناشناسی بود سخنان قلبی خودم را درباره شما بعرض شما نرسانم.
و اما درباره درخواست کمک از شما
جناب آقای نوری زاد امشب یکی از بدترین شب های زندگی من بود. زیرا پدر و مادر 65 ساله من که هیچ سابقه شکایت کردن یا شکایت شدن نداشتند امشب بازداشت شدند.
نه بدلایل سیاسی
بلکه بدلیل اینکه متاسفانه در این عدالت خانه تنها دزدان هستند که به حقشان می رسند و بس!
در این عدالت خانه تنها چیزی که ندیدم عدالت بود و بس
داستان بصورت خیلی خلاصه اینطور است که پدر من با ده سال سابقه بیمه مستمری 200 هزارتومانی بازنشستگی از تامین اجتماعی می گیرد برای خرج زندگی که این روزها نان حلال عجب سخت شده را بگذراند
از این رو طبقاتی از خانه رو اجازه می دهیم.
سال گذشته مردی امد زیرزمین ما را برای دارو اجاره کرد. دو ماه گذشت اعلام کرد داروی های لاغری که در زیرزمین ما انبار کرده بود آب رفته و شکایت کرد و پدر و مادر من که اطلاع درستی از قوانین و شکایت نداشتند تا به خودشان بیایند حکم قطعی شد و 21 میلیون تومان خسارت و زیان داروها بهشان خورد. +1 میلیون هزینه دادگاه و ده میلیون پول پیش خانه
نامه ها و احضاریه هائی که اعلام شد فرستاده شده اما به دست ما نرسید باعث شد امروز عصر پدر و مادر من هر دو جلب شوند و برای اولین بار در عمرشان بازداشت شوند. و جالب اینکه در حکم قاضی نوشته بدون جلب تحت الحفظ و سندی هم قبول نکردند !
چون پدرم نیمی از خانه را به پاس یک عمر زحمات مادرم به نامش کرده بود که یک ناجوانمرد باعث شد این هدیه هم برای مادرم تلخ ترین هدیه پدر عزیزم باشد! و مادرم هم جلب شود
اما جناب نوری زاد خدمت شما می نویسم که کل این موارد فقط یک بازی بود با رشوه دهی احتمالی به قاضی و کارشناس رسمی برای ارزیابی
به این دلایل
1- زیرزمین توسط یک فرد حقیقی که هیچ سمت خاصی و مدرکی برای واردات دارو ندارد اجازه شده بود. انهم به منظور انباری و مسکونی نه قید انبار دارو!
به نظر شما آیا یک فرد عادی می تواند بیاید خانه ای اجازه کند و دارو که بسیار نقش اساسی در سلامت انسانها دارد دور از مامورین بهداشت در یک خانه بدون رعایت هیچ اصول انبارداری و دور از دید کارشناسان بهداشت قرار داده شود؟
این چند خط بالا را که می بینید با تحقیق بدست آورده و ام و یقینا این مردک پست فطرت مجازات خواهد شد
احتمالا داروها یا قاچاقی بوده یا تاریخ مصرف گذشته
و در کمال تعجب نظریه کارشناس رسمی دادگستری هیچ اشاره ای به مشخصات داروها
تاریخ مصرف
وارد کننده و مجوزهای احتمالی نشده است!
ایشان کُرد هستند و احتمالا قاچاقی از کردستان وارد کرده و در این بلبشوی قضائی آب گل آلود خواستند بگیرند
و اما چرا مزاحم شما شدم.
کسی که جانش را در کف دستش می گذارد مشخص است انسان بزرگی است. پس درخواست کمک را رد نمی کند. پس به طمع پول ژست کمک و دلسوزی نمی گیرد
نمی دانید در این بی پولی از “برخی از ” این وکیل نماهای پول پرست چه حالت تهوعی گرفتم.
به نظر شما چطور می توانم اطمینان کنم تا دادخواهی را به وکیلی بسپارم که نمی شناسمش. در جامعه ای که قاضی اش برای کمترین رشوه بزرگترین خیانت را به یک پیر مرد و زن پیر کرد؟
منظورم کمترین اینکه برای 21 میلیون خسارت رشوه کمی دریافت می کند اما بزرگترین چیزش را یعنی شرافتش را می فروشد.
به این خاطر دست به دامان شما شدم تا اگر ممکن است ایمیل خانم گیتی پورفاضل را به من بدهید تا در ابتدا بصورت ایمیلی با ایشان تماس بگیرم.
چون دیدم بر مبنای شرافت چه دفاع جانانه ای از زنده یاد ستار بهشتی کرد
پس چنین وکیلی شرافت انسانی والائی دارد که با خیال راحت می توانم به وی اعتماد کنم که خودش را به وسوسه مرد کلاهبرداری که پدر و مادرم را امشب در زندان انداخت دچار نخواهد شد.
اما درباره من و اعتماد سازی
می دانم که شاید نگران باشید که من چه کسی هستم و شاید همه اینها داستانی بیش نباشد تا خانم پورفاضل را پیدا کنم و …
از این رو تنها ایمیل ایشان را خواستم که در ابتدا همه مدارک رسمی را بفرستم تا اطمینان حاصل نمایند بعد اگر مطمئن شدند و اجازه دادند حضوری خدمتشان برسم.
جناب آقای نوری زاد
خدا را شاهد می گیرم با امید زیادی این نامه را امشب نوشتم
با اینکه در اینترنت برخی (نه همه !) افراد آنور ابی می گویند
بابا اینا همش بازی ایناست. اینم ادم اوناست فقط خواستند نقش دیگه ای بازی کنه تا سوپاپ اطمینان حاکمیت باشه و ..
یا یکی از دوستان نزدیکم که البته بسیار متدین و انسان پاکی است و همین پاکی بدون آگاهی اش باعث اشتباهش شده به من می گوید
بابا این داره بازی در میاره
داره آبروی حکومتو می بره
و خیلی چیزهای دیگر
و آخر گفت
اگه خانم پورفاضل اصلا توجهی کرد و در دفترش راهت داد هر چی می خوای به من بگو
چون اون کلا داره از بیرون دستور می گیره و اینا اهداف شخصی و خاصی داره نه کمک به ستار بهشتی و امثال اون
اما من چرا به شما نامه نوشتم؟
چون باور دارم شما را
و بسیار مایل هستم که این فردی که به من نزدیک و بسیار عزیز هم هست پی به اشتباهش ببرد
البته شاید خانم پورفاضل تخصصش در این پرونده ها نباشد و شاید بگوید اگر من وکیل پرونده شما شوم بدلیل دشمنی که به من دارند شاید دادخواهی شما را نادیده بگیرند. اما حداقل می توانم ادرس یک وکیل باشرف همانند خودشان را بپرسم تا کمکم کنند و حداقل در ابتدای کار تقاضای پول زیاد نکنند. یقینا دستمزد ایشان را هر طور شده پرداخت خواهیم کرد.
می دانید سخت است چهره واقعی انسانها مخصوصا وکلا را شناخت !
آقای نوری زاد یک خواهش بزرگ دارم اینکه لطفا درباره این داستان هیچ جا ننویسد.
من اهل سیاست نیستم اما می دانم وقتی کار به انتها برسد جلوی مجلس خودم را اتش می زنم و اما قبلش با اطلاع رسانی درست
چون انقدر به من در این کشور ظلم شد که باور نکردنی بود
من تنها فرزند پدر و مادرم هستم
سعی کردم با شرف باشم و به این خاطر است در این کشور با همه استعدادهایم به جائی نرسیدم که در فرصتی مناسب از تخصص بالایم خدمت شما عرض می کنم که زمان و مجالش نیست.
اما به نوبه خودم و به روش غیر سیاسی آگاهی رسانی می کنم تا خرد افراد زیاد شود تا فریب گرگ های میش نما را نخورند
مانند داستان بزبزه قندی ! که دشمن به نام خوبی ها و سوء استفاده از نام خدا ! یعنی مثل مادر در این سرزمین زیبا لانه کرد
برای نمونه کلیپی که طراحی کردم و تاکنون یک و نیم میلیون در یوتیوب بازدید شده را لطفا مشاهده بفرمائید
http://www.youtube.com/watch?v=3ov6skNF18g
به خیلی از دلائل نمی خواهم فعالیت سیاسی کنم
چون در کشوری که مردمش شعور سیاسی بالائی نداشته بانشد
با یک گونی سیب زمینی یا کباب سرنوشت زندگی و فرزندانشان را بدست کفتار می دهد سخت است کار
هر کاری… چه سیاسی که خطری زیاد دارد
و بهتر از من می دانید
فک کنید تنها پسر خانواده باشی . با 37 سال سن ازدواج نکرده باشید. مشکلات روزافزون چشمی بدلیل بیماری RP که نتیجه اش نابینائی در 40-45 سالگی است خب ایجاب می کند فکر پدر و مادر عزیزی را بکنم که همین مقدار دردهایش کافی است
برای تمامی این ادعاها مدارک دارم و خدمت شما ارسال می کنم. و ادعای راستی گفتارم اینکه تا زمانی که با مدارک کامل کاملا متقاعد نکرده ام درخواست ملاقات با خانم پورفاضل را نخواهم کرد. البته اگر ایشان لطف کنند و بپذیرند.
جناب آقای نوری زاد
بسیار به کمک فوری شما امیدوارم
لطفا ناامیدم نکنید.
با سپاس
مهدی محمدی دهقانی
جناب آقاسیدمرتضی برادر عزیزم سلا م علیکم
خطاب شما رابه مهردادعقده ای دیدم اوهم بمانند صاحب سایت به هرحشیشی متشبث می شود وکینه جوئی اش را نسبت بشما ومصلح گرامی ابراز می دارد. بنظربنده جواب ابلهان آن بهتراست که خاموشی گزینی واعتنائی به وی نداشته باشید.گفتاراومعرف ادب وفرهنگ اوست .
وگاهی اوقات هم عوض دیگران به فضولی کردن هم دست می یازدکه خیلی اخلاق زشتی است خوب پیرشده است وبه آرزوهایش نرسیده است بنده خدا؛ اورا ببخشائید وبکناری بگذارید بنده خداکاری ندارد وکارش فقط پشت کامپیوترنشستن ونامه نوشتن دراین سایت است.
فضولی بنده راهم مجازفرمائید.
جناب میر باسلام برشما
که ازبنده یادکرید متشکرم ، صاحب این سایت که دادازآزادی وآزادی بیانش گوش فلک را کرده است باحقه بازیش کامنت های مرا درپست “مردنفتی” و درپست قبلی هم گذاشته بودم حالا بعدازدوروز منتشرکرده هم درآنجا وهم دراینجا ولیکن باسکوت گذشته است درحالی که بنده درمورد مساله قصاص باتکیه براستدلال عقلی سخن گفته ویانوشته ام درحالی که ایشان هم به عقل وهم به آفریدگار جفا نمی خواهد بکند؛
درجواب ندادن به نوشته های من هم مرتکب جفای بزرگی هم به عقل وعقل آفرین وهم به بنده شده است.
ولب کلام بنده دفاع ازقاتل وعدم قصاص او جفا برانسانیت وجفا برجامعه انسانی وعقل انسانی هست .
مفصل عراضیم را درهمین پست که حالا باتاخیر منتشرشده ملاحظه بفرمائید.
وبنده مصرا خواستارجوابگوئی صاحب سایت هستم درذیل همان کامنت این پست وگرنه دروغگوئیش برایم ثابت می شودودیگر ونگاهی هم به سایتش نمی کنم.والسلام
مصلح
—————-
سلام مصلح گرامی
من پاسخ شما را همین نیم ساعت پیش پای یکی از کامنت های پیشین شما دادم. اینجا نیز می گویم: من – محمد نوری زاد – قصاص را با این معنی که اگر یکی زد و دیگری را کشت، او را بگیریم و چند سالی در زندان نگاه بداریم و بعدش بکشیمش، قبول ندارم. قصاصی که در قرآن آمده متعلق به جوامع بدوی است. میلیاردها پولی که آخوندهای حکومتی از کیسه ی مردم ایران دزدیده اند و به سوریه و لبنان و حزب الله و فلسطین فرستاده اند، می توانست بسیاری از عصبیت های معیشتی و حیثیتی و فرهنگی و اجتماعی مردم را سامان دهد. اگر قصاص را قبول دارید، باید تک تک آخوندهای حاکمیت را از چوبه ی دار بیاویزید. بخاطر پارازیت هایی که ارسال می کنند و مردم را می کشند و ناقص می کنند. یا برای دادگاههای طنز گونه شان. شما بیا یک جامعه ی سالم بنا بکن بعدش خواستار قصاص باش. یک جامعه ی هردمبیل که هر گوشه اش را مفسده ای فرا گرفته نمی تواند مجری قصاص باشد. مخاطب آیه ی قصاص مومنین هستند. یعنی کسانی که ایمان دارند. یعنی جامعه ای که ایمان دارد. یعنی وجه قالب با ” امنیت ” است. در این کشور خود شما امنیت ندارید یک منبر بروید. در کل کشور اسلامی یک منبر آزاد نداریم. همه را ترسانده اند. و این ترس، هماره در همه ی ادوار تاریخ بوده است. پس دوست من، بجای آویختن از ریسمانی سست، به بنیان های مقوم عقلانی دست بریم. اگر نیک بنگریم، رد پای بسیاری از آخوندهای حاکمیت را در این قتل ها می شود دید. نقش آنها در قصاص چه می شود؟
با احترام و ادب
.
جناب نوری زاد سلام
باز این جوابتان مصادره بمطلوب وصرف ادعای شماهست که گفته اید:
“من – محمد نوری زاد – قصاص را با این معنی که اگر یکی زد و دیگری را کشت، او را بگیریم و چند سالی در زندان نگاه بداریم و بعدش بکشیمش، قبول ندارم. قصاصی که در قرآن آمده متعلق به جوامع بدوی است.”
طبق این گفته شما باید کلا ازمسلمانی استعفا بدهید ونامت رامسلمان وشیعه نگذارید مثل عباس ومازیار ودیگر همفکرهایشان؛نترس بحکم ارتدادت نمی کشیم، چون همه شرایع دین اسلام بزعم شما مخصوص همان زمان بدوی است ،همین خودش ارتداداست، واسلام ودینتان معنا ندارد.
وبعدازاین حق ندارید تمسک به آیه ای ویاحدیثی مخالفت را به چالش بکشی وازکلام علی -ع- درموردعدالت یاهرموضوعی استناد کنید چون مربوط به دوره بدوی است وشما خیلی متمدن ومترقی شده اید یادت باشد بنده هم درکمین مچ گیری هستم.
ونکته دیگراینکه حق ندارید ازستاربهشتی وقتل های زنجیره ای وداریوش فروهروخانم مقتول ومظلومش دفاع کنید چون شما طرفدار قاتلان ستاربهشتی ودیگرمقتولان بی گناه هستید؛
نه مقتولانی مثل او ومادربیچاره اش. ودیگرداداز غمخواری ومظلومی گوهرعشقی دادمزنید؟ که رسواخواهی شد.
شماکه به استدلال عقلی احترام قائل بودیدبنده هم با تکیه براستدلال عقلی سخن گفته بودم و می گویم.
وتمثیلی ازشخص مریض سرطانی آورده بودم که اگرعضوفاسداورانبرند بهمه اعضا سرایت کرده واورا می کشد؛شخص قاتل نیزچنین است باید ازجامعه بریدتاحامعه انسانی سالم بماند؛بگواه همه عقلا .
مگر مهرداد وهمفکرانش وشماکه خودرا عاقل می دانید اما عقلتان رابکارنمی اندازید، وشاید هم قبول داشته باشیدولی درمقام جدال نمی خواهیداعتراف کنید شایدوجهش اینگونه باشد.
اما بایدبدانید که نباید حرف مردیکی باشدبلکه برخی اوقات اشتباه، باید حرفش دوتا باشد واشتباهش راتصحیح کند واصراربراشتباه ازخواص گمراهان است ،واقراربراشتباه ازخواص عاقلان.حال خودتان بهتر می دانید که درکدام گروه باشید.
دیگراینکه این نوشته ام را درذیل همین کلام خودت که خوب روضه خوانی هم کرده ای بگذار تااگرعقلائی ازناظران محترم هستند قضاوت وداوری کنندتاببینیم همه مثل مهردادقضاوت وداوری می کنند ویاداوری دیگری هم هست .بااحترام
مصلح
مصلح جان استدلالهای شما با منطق فاصله زیادی دارد یک جورایی تو آفسایدی ! اما با آن قسمت از گفته شما موافقم که میفرمایید نباید با تمسک به آیه ای و یا حدیثی مخالفت را به چالش بکشی وازکلام علی اول درموردعدالت یا هر موضوعی استناد کنید ! این فرمایش شما درست است چرا که با // نمیشود به جنگ /// رفت در ضمن عدالت علی هم /// چرا که ایشان شخصا سر میبریده ! به چه جرمی ؟ دگر اندیشی !
با سلام حضور محترم آقای نوریزاد و دوستان .
آقای مصلح عزیز من فکر میکنم شما اصلاً متوجه جواب آقای نوریزاد نشدید یا شاید هم نمی خواهید بشوید ! داستانی هست در مورد عیسی ! همانطور که خود می دانید سنگسار کردن از احکام یهود بوده که توسط اسلام هم کپی برداری شده ! می گویند روزی عیسی ز کویی رد میشده و می بینه ملتی جمع شدند و می خواهند زنی را سنگسار کنند بعد از قراعت حکم , عیسی جلو میره و سنگی بر میداره و میگه من هم می خواهم شرکت کنم ولی سنگ اول رو کسی پرت کنه که تا حال گناه نکرده ! بعدش هم یکی یکی سنگها رو زمین میزارند و میرن !!!( فکر میکنم داستان ماری مادلن باشه ) داستان ما هم همینه وقتی همه کسانی که حکم قصاص میدن , خودشون شامل قصاص هستند ! این یه شوخی بی مزه است اگه بگیم چون از احکام اسلام هست , باید به هر نحو شده اجر بشه !!
اینکه شما برید پشت بام و ادعای عقل و سخن از عقل گفتن بکنید دلیل بر عقلانیت نیست که ! قاتل قتلهای زنجیره ایی و فروهرها و … کی بوده ؟ اگه روزی بیایید و قصاص رو روی قاتل واقعیی اجرا کنید باز یه چیزی ! ولی منظور شما اینه که بگیرید یه فرد بدبخت بی سواد رو که ایمان زیادی به شبه روحانی هایی مثل آیت …. مصباح و غیره داره و یه حکم تو یه دست و تو دست دیگش ه چاقو گذاشتن که بره بکشه !
حالا شما بشینید روزی دو هزار بار تکرار کنید ( عقل ) ! اگه یه مثقال اضافه بشه به اون عقل !!!!!
انشااله خداوند به ایمان داران عقل هم مرحمت بفرمایند , آمین !
آقا یا خانم مصلح. شما و امثالتان یک مشکل بزرگ دارید منجمد شدن مغزتان در ۱۴۰۰سال پیش.ببین پدرجان.اگر قرار باشد اموزه های دینی در طول زمان تغییری نکنند پس رسالت پیامبران یکی پس از دیگری لزومی نداشت.همان اولین پیامبر کافی بود!!!! اینطور نیست؟؟؟
پاسخ دادن به این جناب مصلح زود خشم که قهر اسلامی-انقلابیاش حتی در فضای کوچک مجازیی که این مرد دریادل (نوریزاد) برایمان فراهم کرده نیز چون تندر میغرد و برق ارتداد ساطع می کند، بیشتر کار دوستان دانشورم عرفانیان و کورس است.
اما دریغم آمد به ایشان نگویم دادخواهی همهٔ کشتگان را می شود کرد و باز هم می توان مخالف قصاص و حتی اعدام بود.
ای کاش آقای مصلح که بینیاز از راهنمایی همچو من ناشیعهایست، چیزکی از فلسفهٔ حق خوانده بود، از وظایف دولت مدرن و انحصار اعمال خشونت مشروع می دانست، از ظلمی که قصاص در حق اولیای دم می کند خبر داشت که چه سان بین دو بدنامی مکلف به انتخابند: فروش خون عزیز و دریافت دیه، یا انجام قتل نفسی دیگر. تنها به ذکر این بسنده می کنم که:
مگر ربا جزو محرمات اسلام نیست؟ چطور چون با اقتصاد و زندگی نوین عجین شدهبود آب توبهٔ “کار مزد” بر سرش ریخته و جزو آداب بانکداری اسلامی شد؟ فقط قصاص و اجرای حدود چون خیلی قرون وسطایی و سفاکانه است، همچنان عزیز دل فقهاست؟
جناب مصلح، تو به نمایندگی از چه کسی حکم ورود و خروج مردم از دین خدا را صادر میکنی؟ مگر شما مسلمانان به کرم و لطف خدا ایمان ندارید؟
نصیب ماست بهشت! ای خدا شناس برو! ……. که مستحق کرامت گناهکارانند! 🙂
آقای مصلح, امیدی نیست که جنابعالی مصداق نام خانوادگیتان باشید (چه مصلح را به فتح لام بخوانیم چه به کسر لام), باری …با این حال این دو سطر را به امید اصلاح مینویسم.
این شما هستید که مصادره به مطلوب میکنید. نوشته خودتان تا به دقت بخوانید تا دریابید !
آنچه که شما استدلال عقلی می نامید, الزاما نزد همه عقلا متصف به چنین وصفی نیست. همین تمثیلی که شاهد آورده اید کفایت میکند برای اثبات آنچه عرض کردم . ببینید چطور ذهن سرکار قضایای پیچیده اجتماعی و انسانی را تا این اندازه ساده می کند!!! “عضو فاسد” را باید قطعش کرد! ( این کبری قیاس شماست) فرد جنایتکار فاسد است ( این هم صغری قیاس شماست ) پس باید قطعش کرد (این هم حکم قیاس شما ). قیاس شما بی اندازه سست است. گفت ” از قیاسش خنده آمد خلق را : البته شرایط صوری قیاس موجود است اما صحت نتیجه قیاس موکول به صحت کبرا و صغرای ان است. این کبری را از کجا آورده اید؟ چه کسی گفته عضو فاسد را باید الزاما قطع کرد ؟ آنچه برای شما ملاک فساد است الزاما برای دیگران ملاک فساد نیست. گذشته از این, تقریب شخص جنایتکار و عضو فاسد بر چه مبنایی است ؟ برای اینکه به زبان شما سخن گفته باشم – و بخصوص برای اینکه این امر به شما مشتبه نشود که استنباط و استدلال منحصر به آقایان علمای خود خوانده است – عرض میکنم که فراموش نکنید که حتی با این فرض که صغری و کبری شما معتبر باشد (که البته نیست), تسری حکم یک قضیه به صرف شباهتش به قضیه دیگر مردود است ( لا اقل در همین فقه امامیه که سرکار سنگش را به سینه میکوبید).
جناب مصلح, تقبل زحمت بفرمایید و به شرف عرض دوستانی که مثل خودتان اهل استدلال علمی هستند بفرمایید : ” گر تاج نمد کلاه کمال ایشان باشد ما نیز از این نمد کلاهی داریم ”
پژمان
پزمان گرامی سلام
بنده این تمثیل رادرکامنتهای پیشین مفصل توضیح داده ام که اگرمریض مبتلا به سرطان ویادیابت دست ویاپایش آلوده به مکرب باشد اگرآن عضورانبرند به همه بدن سرایت می کندومیکشد طبق گواهی پزشگان وتجربه ومشاهده خودمان.
حال جامعه هم همانند این مریض مبتلا به قاتلان وجانیان است اگرقصاص نشوند نتیجه اش کینه توزی وسفاکی پی درپی است.
اگراین قیاس را قبول نکنیددردرستی بیان وعقل شما شک دارم باید به روان پزشک مراجعه ودرمان کنید.
مصلح
آقا جان شما خودت هم آرام و مودب باش ،بمن بگو به خودت کی چنین حقی داده است که با همنوعانت اینگونه با اشتلم صحبت کنی؟ شما آیا وقتی می خواهی کسی را هم آرام کنی طریق آن این نیست که انبوهی از لجن بکام بیاوری،البته حق نقد برای همه انسانها وجود دارد ،اما کی بشما اجازه داده است که بخواهی مقدسات یک میلیارد مسلمان را بلجن بکشی؟ حقوق بشر چنین اجازه ای بتو داده است؟
لجن یعنی چه آقای محترم؟ مودب باش،من فقط اینجا عرض میکنم که اگر در جامعه مسلمانان بخواهی در مورد پیامبر عالیقدر اسلام و دیگر مقدسات ،لجنی بکام بیاوری ،وجودت در لجن دفن خواهد شد ،حد خود بشناس و اگر نقدی هم به کسی داری یا میخواهی او را آرام کنی طریق انسانی فراموشت نشود.
جناب آقا سید مرتضی سلام علیکم
ازالطافتان متشکرم ؛
مزدک وامثال او را بحال خویش رها کنید حیف است شما وقت گرامیتان رابرای تادیب وادب آموزی اایشان صرف کنید .
////.
ارادتمندتان مصلح
سلام آقا سید مرتضی زیدعزه
برادرعزیزم ازالطافتان متشکرم.امثال مزدک رابحال خودشان رهاکنید برای ادب آموزی ایشان حیف استکه وقت شریفتان راصرف آن کنید.
////.
ارادتمند تان مصلح
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد لطف کنید به ساعتی که این کامنت را میگذارم توجه کنید! متاسفانه باید بگویم که شما و این اواخر بنده گرفتار جمعی اشخاص شده ایم در این سایت مبارک که گمان میکنم اگر توجه بایسته مبذول ننمایید به مکانی برای عرضه سخن هایی که لایق افکار // و بی محتوای جمعی خرد باخته که در لفافه تدین و دفاع از روحانیون و شاید برادران ارزشی بی ارزش !! باشند!! ولی ظاهرا این مصلح که دیگر با این که دیگر وی را مصلخ نمیدانم شروع به // و اشخاص معلوم الحالی با دفاع از وی که صداقت جمعی را زیر سوال میبرند و چون توان استدلال ندارند چوب تکفیر و این اواخر متوصل به انواع نا سزا شده اند وشما هم که حتما گرفتار تشکیل نمایشگاه هستید را گیر انداخته اند و از تراوشات زهر آگین فکر مسمومشان در این سایت // میکنند و شما هم بدون توجه به نظر نهایی ایشان که همان نظر رهبران خود باخته این مملکت تابن در فساد و رذیلت وبا ظاهری متدین الغا میکنند افکار //شان را و توقع هم دارند که //هایشان توسط شما سانسور نشود!! صلاح مملکت خویش خسروان دانند!! من شخصا هر روز با امثال این // در تماس دائم هستم ولی دیگر در این سایت نباید جواب گوی جمعی // هم باشم ودر پایان به مصلح پیش گو! که فرمودند پیر و علیل و سیگاری هم که هستند می گویم اگر جرئت و شهامت دارید یک روز خاص با نوریزاد قرار بگذارند تا من به قول ایشان مسن و پیر ایشان را از نزدیک زیارت کنم ! با احترام
زیارت بی دینان مقبول نمی باشد زحمت نکشید
سلام بر دوست گرامی آقا مصلح عزیز
جناب مصلح،در امور مربوط به اینترنت برخی پیشامدها قهری است ،و من گمان نمی کنم بنای جناب نوریزاد بر حذف عمدی کامنت ها باشد،من خود تاکنون موردی را بیاد ندارم که ایشان کامنت مرا حذف یا خدای نخواسته کم و زیاد کرده باشد.
در مواردی خطا یا هشداری بنام ورد پرس وجود دارد که ظاهرا مربوط به دامینی است که این سایت را ساپورت می کند نه مدیریت سایت،خطایی هم هست به این عنوان که چرا تند تند می نویسید ،در این موارد من بتجربه دریافته ام که بهترین راه این است که اولا انسان بعد از نوشتن و اتمام کامنت ،یک کپی از آن بگیرد و در جایی ذخیره کند ،بعد تکمه ارسال را بزند،و در خطای مربوط به ورد پرس ،بهترین کار ریفرش کردن بروزر است (f5) یا آن فلش بالای صفحه بروزر را باید زد.فکر میکنم تعمدی نبوده باشد.
اما در مورد اختلاف نظرهای اعتقادی، جنابعالی حتما اینجا بمانید و بنویسید،ما مطالب و برداشت های اعتقادی خود را بیان می کنیم ،خواه جناب نوریزاد و دیگران بپذیرند یا نپذیرند،بهتر از من میدانید که خدای متعال به پیامبر گرامی اش میفرماید :”ان علیک الا البلاغ”،”انک لا تهدی من احببت ،و لکن الله یهدی من یشاء”،و آیات دیگر که مسبوقید،وقتی خدا به پیامبرش چنین می گوید ،تکلیف من و شمای مبلغ دین روشن است ،تکلیف ما بیان حکم و استدلال و احتجاج و توضیح مبانی شریعت است،و زائد بر این ما تکلیفی نداریم ، من قبلا مطالب و برداشت های خود در باب حکم قرآنی قصاص را بیان کرده ام و در این مساله با شما هماهنگم،ما مطلب را گفته ایم ،حال اگر کسی خدشه یا ایرادی کرد دوباره پاسخ گوییم ،لکن اینکه دیگران حتما بپذیرند خارج از قدرت و تکلیف من و جنابعالی است،بنظر من نیز اینگونه مطالب که در سخنان جناب نوریزاد و دیگران هست ،در واقع آب بستن زیر شریعت است ،اگر ما نص صریح معلل به فلسفه حکم قصاص در قرآن را انکار کنیم ،چه تضمینی هست که با همین معیارها “اقیموا الصلاه” و “آتوا الزکاه” و “کتب علیکم الصیام” و احکام تعبدی دیگر قرآن را هم انکار نکنیم؟
بنابر این اصل مساله روشن است و باصطلاح این از مسائلی است که محتاج به تصور اطراف آن است تا تصور درستی نشود تصدیق بدنبال نخواهد داشت ،برای تصور صحیح نیز وظیفه من و جنابعالی همین بود که آیات قرآن و بیانات بزرگان از مفسرین را بیان کنیم ،حال خواه دیگران بپذیرند یا نپذیرند،من از شما دوست عزیزم خواهش میکنم بر اعصاب خود مسلط هستید بیشتر مسلط باشید و باشیم تا با ادامه گفتگوهای آرام و مستدل ،آن فضای احتجاج و استدلال آرام را که ملحوظ نظر شارع اقدس است تامین کنیم.
شما از من مسن تر هستید ،از اینکه جسارت کردم پوزش میخواهم،المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض ،و “ان ارید الا الاصلاح مااستطعت و ما توفیقی الا بالله ،علیه توکلت و الیه انیب”.
ارادتمند سید مرتضی
—-
سلام مرتضای گرامی
سپاس که از جناب مصلح خواستید تا بمانند و برای ما بنویسند. من می گویم: به پیر به پیغمبر می شود به قصاص – آنگونه که در افواه متعصبین جاری است – اعتقادی نداشت و مسلمان بود. مگر ارث بری بانوان از محکمات اسلامی نبوده تا این چند سال پیش؟ یا مگر دیه ی یک غیر مسلمان قلیل تر از دیه ی یک مسلمان نبود تا همین چند سال پیش؟ اما اینها اکنون به جای بایسته ی عقلی خود رفته اند. یعنی اگر یک مسلمان همین امروز یک مسیحی را بکشد، دیه ی آن فرد مسیحی نصف مسلمان نیست. این ترمیم حکم هرگز باب دیانت را نمی بندد بل آن را تر و تازه می کند و از فرسودگی بازش می دارد.
بازهم سپای از شما دو بزرگوار
روی گل هردوی شما را می بوسم
آشتی؟
سلام به برادرعزیزم آقاسیدمرتضی زیدعزه
ازراهنمائی ونصایحتان خرسندم وبسیارمتشکرم .و توفیق روزافزون برایتان آرزومندم والسلام.
غرض بنده ازنوشتن توضیح ترجیح عقلی قصاص بود چون مبنای ایشان فقط عقل است. اما کدام عقل ؟،آن بماند که قبلا باایشان دراین موردمشاجرات زیادداشته ایم.
وبازسلام برهمه آنانی که ازفحشهای مؤدبانه وغیرمؤدبانه چاله میدانی وچارواداری به بنده وهمکسوتهایم دریغ نفرمودند ؛ آرزوی موفقیت همگان رادارم.بدرود.مصلح
عاقلان دانند!!
با درودي ديگر بر شما عزيزان، جناب نوريزاد مبارز و كاربران و تيم محترم سايتشان، دوستان امروز مطلبي خواندم در مورد سخنان تازه إز تنور درامده ي اقاي علي مطهري نماينده اي كه با بعضي اضحار نظرهايش طرفداراني به خود جلب كرده، راستش در چهار موردي كه اين نماينده مردم صحبت كرده يك شكاف كه چه عرض كنم يك دره إز تناقض روي اين موارد سايه انداخته ! ٢ مورد إز صحبتهاي أيشان در مورد اينكه ١- دولت بايد اسيد پاشها را به مردم معرفي كند حال به هر طيفي متعلق هستند، ٢- باز اصرار أيشان در رابطه با مدني بودن اعتراضات مردم در سال ٨٨ و اينكه دو أركان قوه قضاييه و شوراي نگهبان هم مقصر هستند، اگر شوراي نگهبان صلاحيت احمدي نژاد را تاييد نمي كرد اين وقايع اصلا پيش نمي امد، و قوه قضاييه هم با دادن أحكام عجولانه و متأثر إز نهادهاي أمنيتي نمك بيشتري بر اين زخم پاشيدند، و اما مطلب سوم و چهارم عاليتر است كه أيشان باز به مورد حجاب گير داده و فرمايش كرده كه چون ورزشكاران مرد واليباليست يا بسكتباليست چون نيمه عريان هستند خانمها معصيت مي كنند اگر به سالنهاي ورزشي بروند، و در جايي باز نسخه شلاق زدن را براي انسان قرن ٢١ مي پيچد، اينكه كساني كه در سالنهاي ورزشي رعايت أخلاق را نمي كنند بايد ٨٠ ضربه تازيانه نوش جان كنند، و اما مطلب اخر أيشان بسيار ارزشمند است كه مي فرمايد، اسلام اجازه ورود عقل به محدوده إيمان را نمي دهد، چرايش كه معلوم است چون مذهبيون جماعت ( إز هر نوعش ) هزاران سال است كه مواردي را كه عقل به هيج عنوان نمي پذيرد با روكِش إيمان به خورد مردم عادي داده اند، موفق باشيد،. تا يادم نرفته مهرداد عزيز مطلب شما را راجب فضا پيماي روزتا خواندم، با اجازه خودت بعضي موارد انرا تصيح كردم و در زير كامنتت پُست كردم، گويا نرسيده لذا اينجا باز اشاره كوتاهي به ان مي كنم، دوست گرامي نمي دانم اين اطلاعات را اسيوشيتد پرس إز كجا اورده، ١- نام اين فضا پيما و كلا تمامي اين پروژه روزتا ست، و فايلي نام ان ميني لابراتوار است كه به سطح كـُمِت فرستاده شده، ٢- مسافتي كه اين فضا پيما در اين ده سال پيموده حدود پانصد ميليون كيلومتر است و ٦ ميليلارد و ٤٠٠ ميليون كيلومتر اشتباه است، يك خواهش ديگر هم به عنوان يك دوست إز شما دارم، كه إز اين واژه بشر دو پا در مورد دانشمندان استفاده نكن، چند بار ديگر هم إز اين اصطلاح در كامنت هايت استفاده كردي، اين نه در شان و كلاس شماست و نه ان دانشمندان و خردمندان سزاوار اين نامند، به هر حال تعجبي ندارد اگر علم به اين سرعت در حال گُسترش است، حاصل هزاران سال كار انسانهاي هوشمند است، به خصوص كه در اين صد سال علوم كاربردي سرعت بيشتري به اين گُسترش داده اند، مهرداد عزيز موفق باشي
با سلام به دوستان .
فاصله کمت پانصد میلیون کیلومتر از زمین است ولی روزتا شش میلیارد و چهار صد کیلومتر پیموده تا به آن برسد !
برای یه سری مسائل تکنیکی و محاسبات انرژی مجبور بود دور هایی بزنه تو این ده سال !!!!
با امید موفقیت برای همه دوستان .
http://www.youtube.com/watch?v=Z2DRt-B3DWo
با سلام
————
شيوه در ست مباحثه و انتقاد
انتقاد سازنده:
این روش در بسیاری موارد می تواند جنبه ای سازنده و مثبت داشته باشد. اگر لحن انتقاد کننده دوستانه باشد بیشتر موثر واقع شده و شنونده بدون آنکه مورد حمله قرار گیرد از معایب خود مطلع می شود.
بی تردید برای هیچکس خوشایند نیست که بشنود” بد غذا میخورید” و یا “در لباس پوشیدن بد سلیقه هستید”. برای آنکه انتقاد سازنده و موثر باشد منتقد باید مواردی را رعایت کرده و پرسشهایی را مطرح کند که هر یک از آنها در رساندن وی به هدف خود نقش مثبتی ایفا کند. این سئوالات می بایست محتوای اطلاعاتی را که لازم است مبادله شوند در برگیرد. همانگونه که گفتن و چگونه گفتن ارتباط نزدیکی با هم دارند، محتوا و شیوه انتقاد نیز بر هم تاثیر گذارند. در تعیین محتوای یک انتقاد باید ابتدا از خود پرسید که از چه رفتاری می خواهیم انتقاد کنیم؟
این روش می تواند بسیار مفید واقع شود، زیرا از به کاربردن جملات کلی و کلمات پوچ و آزاردهنده ای چون «همیشه همین کار را می کنی»، «هیچ وقت به موقع نمی آیی» و جملاتی از این قبیل جلوگیری می شود.
هنگامی که انتقاد از رفتار خاصی را با قاطعیت و به طور دقیق مطرح می کنیم برای انتقاد شونده این امکان را فراهم می سازیم که منظور ما را بدرستی درک کند. انتقادی که متوجه رفتار خاصی باشد می تواند منجر به گفتگویی دوجانبه شود تا اینکه به بحثی مبدل شود که حدود آن مشخص نیست.
رک بودن نشانه صراحت و صداقت است ولی همیشه برای مخاطب خوش آیند نیست بخصوص اگر خیلی ناپخته بیان شود. این نوع انتقاد نه تنها هیچ نوع سازندگی در بر ندارد بلکه شنونده را هم در موضع تدافعی قرار می دهد. بهتر است که انتقاد با بکارگیری یک سیاست درست انجام شود
جناب مرتضی
گمان نمی کردم آن لحن برخورنده باشد، جز اینکه مثالی عینی از مخاطبان برای سخنم آوردهباشم. به هر حال در امکان گفت و گوست که گفت و گو را یاد می گیریم (خودم را عرض می کنم) و بدین سبب از فراهم آورندهٔ این امکان مجددا سپاسگزارم.
اما سئوال شما برای من نیز پیش آمد. آیا فقط آن که به اصالت و قداست دین قائل نیست به دنبال تفسیر دین با روشهای مدرن است؟ پاسخم به خویشتن این بود: که منِ نوعی چه نیاز به تفسیر متنی دارم که از اساس آن را برای زندگی ضروری نمی دانم، تا چه رسد به گشودن دعوایی بر سر نوع تفسیر؟
ابتدا اینکه من در جامعهای باورمند به دین زندگی می کنم. معتقدم این جامعه علی رغم باورهای دینیاش مستحق زندگی و مدیریت بهتریست. دلیل عقب ماندگی جامعهٔ خود را لزوما در دینداری آن نمی دانم. دین به اعتقاد من بخشی از شاکلهٔ بزرگتریست به نام فرهنگ. مگر کشورهای آمریکای لاتین که به انواع بلایا چون استعمار و خرافات و مواد مخدر و فساد گستردهٔ مالی در بین حکام دچارند، مسلمانند؟ اگرچه آن جوامع نیز بسیار دینی و خرافی هستند، اما دینشان که همچون ما در مصدر حکومت قرار نگرفتهاست؟
از سوی دیگر به فرض محال همین دین اسلام مانع از پیشرفت جامعهام باشد، اگر استالین و اسلاف و اخلافش توانستند اسلام را از آذربایجان و چچن و تاجیکستان برچینند؛ همفکرانِ من هم در ایران خواهند توانست! تعریف جامعهٔ ایران (به رغم پاکنژادان آریایی و سلطنت طلبها) بدون دین اسلام ناقص است.
بخلاف آنچه بسیاری از همفکران عجول من می اندیشند، در بسیار مواقع آیات عظامند که از ترس کاهش محبوبیت خویش (و بر خلاف دستور نهی از منکر) خرافاتی را که نمی پسندند بر مردم منع نمی کنند. آیت الله خمینی هرگز به جمکران حتی اشارهای نکرد در طول مدتی که در ایران بود نشنیدم به زیارتش رفته باشد. اما جرات نداشت به مردم بگوید بساط این خرافه را برچینید. از آیت الله بروجردی نقل است که «فکر می کنید ما هر چه را درست می دانیم می توانیم بگوییم؟» البته آسیب شناسی سیستم مرجعیت نه کار من است و نه بحث اینجا. آقای سروش در جایی به این مسئله مفصلا پرداخته. منظورم از نقل این مختصر اینستکه اگر حکومت بیاید قمه زنی را (فرضا) محکوم و حتی جرم اعلام کند؛ باز مردمی در خفا آن را انجام خواهند داد. کما اینکه دادهاند. قصد توجیهاش را ندارم و حکومت ما هم که می خواهد در این سنتها برای خویش مامنی پیدا کند بر اشتباه است و به وقتش همان قمه زن به دادخواهی حقی که ازو دزدیده شده بر حکومت عوامفریب خواهد شورید.
هم من ناگزیرم با مردم و در جامعهای دین باور زندگی کنم و هم مردم دیندار اگر بخواهند از این مذلت جهان سومی برهند ناگزیرند بر سنت و اعتقادات خویش دوباره و از سر نقد بنگرند. هردو نیازمند بازنگری سنتهای خویش هستیم: ما همه سرنشینان یک قایقیم.
ذیل پست قبلی من آدرس نوشتهای از نصرحامد ابوزید قرآن شناس مصری را گذاشتم که دست بر قضا ترجمهٔ همان آقای خلجی است (که برای خنکی دل شما باید اعتراف کنم ترجمهاش خیلی عالی نبود) با عنوان “نوآوری، تحریم و تاویل” و عنوان فرعی “شناخت علمی و هراس از تکفیر” . متن کوتاهیست در 138 صفحه. و از زبان کسی که هم به قرآن و اسلام باور دارد، هم غرب را به دو صورت میبیند: غرب فرهنگی و غرب سیاسی. معتقد است برای غلبه بر غرب سیاسی باید از غرب فرهنگی آموخت و سنتهای خویش را به نقد نشست. قطعا خواندن از راه و روش مدرن تفسیر متون مقدس، از زبان یک استاد عرب قرآن شناسی و معتقد سرسخت اسلام برای شما نیز گواراتر خواهد بود. البته مگر از خواندن ترجمهٔ کسی در حد خلجی اکراه داشتهباشید!(مجددا نشانی میگذارم)
https://tavaana.org/sites/default/files/Innovation,%20Interdict%20and%20Hermeneutics.pdf
قصد داشتم پارههایی از آن را اینجا بگذارم، اما کار بیهودهایست؛ متن پاکیزه و در فرمت pdf موجود است هرکس تمایل داشته باشد خودش خواهد خواند.
با آرزوی توفیق
سلام جناب مازیار
با نوشته خوب شما موافقم
در مورد جمکران همینطور است که میگویید ،مرحوم آیت الله خمینی توجهی به آن نداشتند ،و من از ثقاتی شنیدم که ایشان بیش از یکبار در آنجا نماز امام زمان نخواندند ،البته زمان ایشان هم آنجا یک مسجد معمولی بود ،که البته مثل مساجد دیگر که محترمند محترم است ،اما زائد برآن خصوصیتی ندارد ،من زمان حیات استاد بزرگوارم مرحوم آیت الله منتظری سوالاتی انتقادی در مورد این مسجد از ایشان پرسیدم و ایشان در اکثر موارد انتقادهای مرا وارد دانستند ،و اضافه کردند که در آن اوایلی که مرحوم امام در قم مرجع بودند و مراجع دیگر هم بودند ،توجه خاصی به این مسجد نبود ،بعد این مسائل عوامانه چاه و نظایر آن را عوام الناس براه انداختند ،من خود نیز یکی دو بار قدیمها در آنجا نماز امام زمان را خواندم که در هر جای دیگر هم میشود خواند ،البته طوری که شنیدم الان دیگر آن چاه موضوعیتی ندارد در آنجا ،و بنظر من اینهمه صرف بودجه در آن مکان هیچ لزومی نداشته است ،می شد آنجا همان مسجد مسجدی باشد برای عبادت و نه اینهمه صرف بودجه و برو بیا ،برای مسجدی که هیچ سندیت روایی و مذهبی ندارد ،جز یک خواب ،که خواب غیر معصومین هم حجیتی شرعی ندارد.
در مورد آقای خلجی اشتباه نکنید ،من با ایشان دشمنی یا تعارضی ندارم ،می دانم او روحانی زاده بوده است ،و پدرش هم از خطبای معروف بوده است و از دوستان آیت الله منتظری ،اما من بعنوان یک محقق ،ضمن اینکه نوشته ها و تحلیل های او در بی بی سی فارسی دیده ام و می بینم ،با بسیاری از برداشت های دینی و فرهنگی و استنتاج های او موافقت ندارم ،این بمعنای دشمنی و خصومت و دل خنکی که شما تعبیر کردید نیست .
ممنون از مطالب شما
آقا نوريزاد يادته اباذر رو فرستادي قم درس طلبگي بخونه، ولي ثابت شد كه عاقبت گرگزاده گرگ شود. بالاخره همچون پدري را همچون پسري بايد. الان داره تو لس آنجلس عشق ميكنه. لابد خداي عقل اين طور بهش حكم ميكنه. اين خداي عقل هم خوب چيزيه به خدا. قدرش را بايد دانست! پسر اونجا و پدر اينجا.
کجا شو دیدی عاصف خان !
باید اینجا باشی و ببینی که باور کنی ! چه حال و حولی میکنن این نوه نتیجه های امام ! چه با حال می ترکونن , بر و بچه های آیات عظام ! مخصوصاً که به برکت بیت المال امت ! مضیقه مالی هم که نیست ! البته نگران نباشید ! صبح که از دیسکو دارن میرن خونه , سر نماز صبح دعایی هم نثار شماها میکنن تا خداوند در آن دنیا به شما اجر شو بده !
فقط خداوند به شما صبر بده که به اون اجر برسید .
سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
خسته نباشید!
آقای خامنه ای وآقا مجتبی ازکنیه توزی دست بردارید و آقای سید مصطفی تاج زاده را آزاد کنید!
سایت “ندای سبزآزادی” خبری در مورد آقای تاج زاده منتشر کرده که در بخشی آزآن آمده: “این زندانی سیاسی را برای چهار سال متوالی در انفرادی حبس کرده و غیر از همسرش ملاقات دیگر اعضای خانواده با او نیز با مانعتراشیهای بسیاری روبهروست.”
خبرسایت “ندای سبزآزادی”
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
محتشمیپور: وضعیت حبس تاجزاده نوعی حصر در زندان است
ایجاد شده در: 11/15/2014 – 11:12
جمعی از دوستان و همفکران سید مصطفی تاجزاده گرد هم جمع شدند تا همزمان با پایان چهارمین سال روزهداری این زندانی سیاسی، مقاومت و ایستادگی او را ارج نهند و از وی به خاطر صبر و استقامتش تقدیر کنند.
به گزارش خبرنگار کلمه، مصطفی تاجزاده، معاون سیاسی وزارت کشور در دولت اصلاحات، درحالی وارد پنجمین سال روزهداری خود شده است که همچنان به صورت انفرادی در زندان نگهداری میشود و مسئولان اطلاعات سپاه و مقامات قضایی در اقدامی عجیب و بیسابقه، این زندانی سیاسی را برای چهار سال متوالی در انفرادی حبس کرده و غیر از همسرش ملاقات دیگر اعضای خانواده با او نیز با مانعتراشیهای بسیاری روبهروست.
اعتراض به این برخوردها باعث شد که روز سهشنبه جمعی از فعالان سیاسی و مدنی به همراه تعدادی از اعضای خانواده شهدای سبز، خانواده زندانیان سیاسی و نیز زندانیان آزاد شده به دیدار خانواده تاجزاده بروند و در مراسمی در منزل این زندانی سیاسی، از استقامت او و خانوادهاش تقدیر و تشکر کنند.
– – – – – – – – – – – – – – – – – –
برای خواندن کل این خبر لطفا به منبع اصلی آن در لینک زیر رجوع کنید:
http://www.irangreenvoice.com/article/2014/nov/15/47440
با درود به آقاى مرتضى و سپاس از توجه شما به نوشته هاى ناقابل من .
پاسخ شما را ذيل قسمت ٢٢٢ ريشه ها يكبار ديدم اما براى يافتن دوباره آن به سبب قطع هاى مكرر با مشكل مواجه شدم . به همين دليل ترجيح دادم كه با عرض پوزش در اينجا عرض سلام كنم . آنچه از كامنت شما به يادم مى آيد اين پرسش بود كه آيا تأويل و انكار معاد جسمانى ،در عين پذيرش متعبدانه آن در حكمت صدر المتألهين نظر من است يا نقل از آقاى خرمشاهى . من از خرمشاهى نقل مضمونى كرده ام و اكنون بخشى از نظر ايشان را عينا نقل مى كنم :” حكما و عرفاى عالم اسلام ، اعم از ايران ، از فارابى و ابن سينا و همه اخوان الصفا و باطنيان بويژه صدر المتألهين و پيروان مكتب حكمى او تا بسيارى از معاصران ، در عين رعايت ادب شرعى غالبا معاد جسمانى را صرفا تقليداً و تعبداً مى پذيرند يا به تلويح يا به تصريح آن را تأويل مى كنند .در ميان اين طيف تأويل معاد ، بعضى تند رو و يك كلام اند – نظير ناصر خسرو – و بعضى دو دل و داراى آراء و عقايد متعارض ، هم در تأويل معاد و هم در تعبد به آن – نظير ابن عربى و صدرالمتألهين كه آشكارا از غوغاى سطحى انديشان و پرونده سازان زمانه خود بيم داشته اند . چنانكه گفته شد فارابى ، مؤسس حكمت اسلامى ، كه نظير ابن سينا و ناصرخسرو و ابن رشد از حكماى الهى است ، معاد را تأويل مى كند .ابن سينا رساله مفرد صحيح النسبى در تأويل صريح معاد دارد . ” ( ذهن و زبان حافظ ،چاپ هفتم ، صص ١١٨ و ١١٩)
به جاى توضيح ، خرمشاهى در پانوشت نشانى مراجع را مى دهد .مقصود وى از رساله ابن سينا همان اضحويه است كه در همين سايت شريف مورد بحث ما بود و بحثى خوب بود .در هر حال تمام نظريات عرضه شده در متن انتقاد اينجانب از وجوهى از حافظ پژوهى ايشان نقل مضمونى از خود ايشان بود .البته نقل قول بالا هنوز كامل نيست و ايشان در سطور بعد باز به ابن عربى و ملاصدرا بر مى گردد و آنها و همچنين عرفا را متمايل به تأويل معاد حتى معاد روحانى معرفى مى كند.مثلاً ابن عربى جنت و نار را تأويل مى كند .مرجع ايشان تعليقات ابوالعلاء العفيفى بر فصوص ، الطبعة الثانيه ( بيروت ،١٤٠٠ ه) صفحات ٩٠ و ١٢٣ و ١٢٤ است .ايشان نتيجه مى گيرد ” بارى تأويل كننده يا منكر معاد جسمانى را نمى توان منكر معاد على الاطلاق دانست و منكر معاد را ….نمى توان بى دين دانست چه اساس دين اسلام بر شهادتين است ” ( ص١٢١) در واقع همه اين حرف هاى خرمشاهى در متن دفاعيه اى است از ديندارى و معاد باورى حافظ عليه روشنفكرانى چون شاملو و احسان طبرى كه با استناد به برخى از ابيات حافظ ، حافظ را منكر معاد يا بى دين معرفى كرده اند .و دريافت من آن است كه خرمشاهى در اين دفاع متكلمانه به اين حد خستو شده كه حكما و عرفايي كه منكر معاد خوانده شده اند على الاغلب منكر معاد در همان صورت ظاهرى و عاميانه آن بوده اند و چيزهايي چون آتش و حورى و غلمان و شير و شهد را تأويل كرده اند به تمثيل .اميدوارم توضيحاتم پاسخگوى پرسش شما بوده باشند .شاد و سرفراز باشيد
ممنون جناب کورس از پاسخ شما
مطالب شما که دقیقتر بیان شد گویا بود ،البته بحث در آراء شخ اکبر محی الدین بن العربی و تاویلات ایشان در امر معاد یا بهشت و جهنم نبود ،تذکر و سوال من فقط متوجه آن نکته بود که می گفت مرحوم ملاصدرا هم عطف بر شیخ بوعلی سینا ،و دیگر مشائین که از اقامه برهان بر معاد جسمانی عاجز شده بودند و آنرا به تبعیت از نور شریعت پذیرفته بودند ،چنانکه شیخ در الهیات شفا و نجات فرموده بود :””و قد بسطت الشريعة الحقة التي أتانا بها نبينا و سيدنا و مولانا محمد صلى الله عليه و على آله حال السعادة و الشقاوة التي بحسب البدن””.
(الهیات شفا ،ص 423،رسائل ابن سینا ،ج 2 ص 147 رساله فی النفس و بقائها،الهیات نجات ،ص 682)
بطور تعبدی معاد جسمانی را پذیرفته است ،خواستم عرض کنم این سخن ناتمام است ،زیرا مرحوم آخوند ،هر تاویلی هم در باب معاد جسمانی نموده است ،اما بر خلاف شیخ الرئیس ،آنرا بضرب من البرهان اثبات فرموده است ،در مباحث نفس اسفار ،و در کتاب المبدا و المعاد و خصوصا در رساله نفیسی بنام “شرح زاد المسافر”.
با احترام
آقای نوریزاد.
شما کمی به استراحت نیاز دارید.
اداره این سایت شبانه روزی خسته اتان می کند. ما نیک می دانیم.
شاید بهتر باشد یک هفته ای تعطیل کنید و کمی به خودتان برسید.
یک دشت پیمایی یا تپه نوردی یا یک مسافرت به جنگلهای شمال.
مدیتیشن کنید و به آن ادامه دهید زیرا توانتان را صد چندان می کند. مدارک پزشکی هم در تایید ارزش های آن موجود است.
انسان به شارژ هم احتیاج دارد باتریهایتان را شارژ کنید. در مصرف انرژی یک کمی صرفه جویی کنید.
آنان که راستگویی و بیان حقیقت را سرلوحه زندگی خود قرار می دهند این قدرت و توانایی را می یابند که هر چه را بر زبان آورند به وقوع پیوندد. زندگینامه یک یوگی نوشته پاراهامسا یوگاناندا.
بیایید روز سوم آذر در خیابانها باشیم. همه کارمان را تعطیل کنیم و نتیجه
مذاکرات را ما تعیین کنیم. باید نشان دهیم به حاکمین خود خوانده ایران و
گروه 5+1 که این ما هستیم که سرنوشتمان به تحریمها گره خورده. تحریمها فقط
گردن سپاهیان و حاکمان جائر ایران را کلفت میکند.
ظلمشان مضاعف شده بر گرده مان نشسته اند و هیچ نگرانی برای ایران و ایرانی
ندارند. کسانی که برای ماندنشان خود زنی میکنند و پارازیتهای سرطانزا را بر
عمق وجود ما میتابانند. کسانی که با بی رحمی کامل این کشور را ملک طلق خود
کرده بر مردمانش حکومت میکنند و دین را بهانه توجیه قساوتهای خود میکنند و
برای فکر و شعور و وجود ما ذره ای ارزش قایل نیستند و خود را قیم ما
میدانند باید بدانند که ما نگران سرنوشت خویشیم. نمیگذاریم ایران را ویران
کنند و سرنوشتی مشابه سوریه و لبنان و فلسطین و …. برایمان رقم یزنند.
ما روز سوم آذر دست از کار میکشم ، بازار را تعطیل میکنیم از محل کار خویش
مرخصی میگیریم کلاسهای درس را تعطیل میکنیم و آرام در خیابانها پرسه میزنیم
و فریاد میزنیم که تحریمها باید لغو شود. مردم ایران مخالف دستیابی کشورشان
به سلاح هسته ای هستند ولی تکنولوژی هسته ای حق مسلم ایشان است.
پیش از تکنولوژی هستی حق زندگی، آزادی بیان ، کرامت انسانی و …. همه آنچه
که عقده شده برایمان حق مسلم ماست. بجایی رسیده ایم که حاصل عمر خانواده ای
را در کسری از دقیقه با اسید نابود میکنند و نامش را امر به معروف
میگذارند! کجاست غیرت ما ایرانیان که 35 سال است فقط نظاره گر آنچه بر
سرمان می آورند شده ایم.
به جهانیان میفهمانیم که ما مردم بالغی هستیم و صاحب اندیشه و اگر به
تکنولوژی هسته ای دست یافتیم آنرا در راههای سلح آمیز مصرف میکنیم و به
حاکمین جائر خویش، به آنانکه در توهمات مذهبی خویش جان و کرامت انسان را
فراموش کرده به نابودی کسانده اند و بی پروا و سرمست حکم اعدام صادر
میکنند و از جانم خداوند بخشنده مهربان قضاوت میکنند، میفهمانیم که ما در
تعیین سرنوشت خویش حق داریم. ما نا محرم نیستیم .
به ما گزارش دهید که در این چند سال هسته ای چه کرده اید که ما باید تاوان
نابخردی شما را پس بدهیم؟
حاصل این همه تحمل رنج در این سالها چه بود؟
این غنی سازی شما کدام درد بی درمان ما را دوا کرد؟
ثروتهای مادی و معنوی ما را چه کردید؟ شما امانت دار ما بودید این رسم
امانت داری نبود و نیست.
بس کنید این همه نا محرمی با این مردم نجیب. بس کنید!
روز سوم آذر عهد ببندیم با هم که ایران را تعطیل کنیم و در خیابانها باشیم
و در مذاکرات حضوری فعال داشته باشیم. خواسته مردم ایران پایان لاس 16 ساله
هسته ای باشد و رفع تحریمها و حق زندگی. طرف مذاکره ما باشیم نه اشغالگران
ایران. جشن پیروزی حق ماست. شور و نشاط را به خیابنها می آوریم و از مردم
دنیا میخواهیم که ما را در رسیدن به آرامش، سلح ، امنیت و حق زندگی مسالمت
آمیز در خاور میانه نفری شده یاری دهند.
خواسته واقعی مردم ایران را باید از مردم ایران بشنوند نه آنانکه یک روز
مهرورز میشوند، یک روز اصلاح طلب، یک روز عدالت محور و همه سر تا پا یک
کرباسند و همه هدفشان اول نگهداشت جمهوری جهل و جور و فساد است که بقایشان
به بقای آن است و ربطی به ابران و ایرانی ندارد.
باید به هر شکل که میتوانیم در تعیین سرنوشت مذاکرات حضور فعال داشته
باشیم. پیشنهاد من تعطیلی ایران روز سوم آذر است که بازتابی گسترده خواهد
داشت. ایجاد کمپینهای رفع تحریم فارغ از توافق به احترام حق حیات برای
ایرانیان و ظلمی که بایشان میشود نیز میتواند موثر باشد. اگر قرار است کسی
تحریم شود همین حضرات هستند که بر خلاف میل و خواسته ما ایرانیان خود را
نماینده ما معرفی کرده برای سرنوشتمان تصمیم میگیرند.
دنیا میداند که جمهوری اسلامی حکومت مورد علاقه مردم امروز ایران نیست پس
شاید این حکومت مورد علاقه کسانی باشد که از دیوار سفارت بالا رفتند و
سرنوشت انقلابی را دگرگون کردند و احمقانه هنوز به این رفتار سخیف افتخار و
از آن دفاع میکنند گویا پافشاری براشتباهات ویژه این نسل است! از بزرگشان
گرفته که در پس انتخابات 88 پیش چشم میلیونها انسان اعلام کرد نظرش به آن
مامور ویرانی و چپاول ایران نزدیکتر است تا ریس مجمع تشخیص مصلحتش( تناقض
تا کجا) تا این بالاروندگان از دیوار که هر یک بنوعی در حال انتقام از
دیگریست.
این حکومت خواسته مردم امروز ایران نیست.
اجازه نمیدهیم مشتی قاچاقچی در لباس سپاه و مشتی کلاهبردار متظاهر در لباس
روحانیت سرنوشت ما را با سرنوشت شوم خویش پیوند بزنند.
با سلام خدمت علی آقا .جناب از نوشته شما متشکریم ولی مطمئن باشید اگر راه پیمایی صورت گیرد برادران ارزشی آن را آبه نفع خود مصادره خواهندکرد. .لطفا بیشترتعمق کنید با احترام
مهرداد ترسو سلام
چه زود جاخوردی ترسیدی شمارا به کلانتری ببرند وسین وجیم کنند.
نترس ترسوجان باشماپیران کاری ندارندخوب اگرداشتند شمابگو من رهگذربودم.
مهرداد عزیز و میر گرامی
از نوشته شما سپاسگزارم. بهتر است با هم علیرغم اختلاف سلیقه مهربان باشیم و ظرفیت تحمل خود را از سر احترام به خود و دیگری بالا ببریم. 35 سال تحمل جمهوری اسلامی از سر ترس جان و مال بوده ولی تحمل همدیگر که هدفی مشترک داریم از سر ترس که نیست، هیچ بلکه میتواند منجر به اتحاد و همدلی باشد که این رژیم سراپا لرزان از رویت این اتحاد است. یادمان باشد که استاد پیرشان خوب یادشان داده که تفرقه بیندازید و حکومت کنید!!
بنظرم وظیفه ما از امروز ارایه این پیشنهاد است به هر کس که میشناسیم و اعتماد داریم و گسترش این پیشنهاد که روز 3 آذر بخاطر اهمیت موضوع اسران را تعطیل و خواسته امان که رفع بی قید و شرط تحریمهاست را فریاد بزنیم. اگر این رژیم میخواهد صاحب بمب هسته ای شود، رژیمی دیکتاتوری که ارزشی برای جان انسان قایل نیست چرا ما مردمدر حصر باید تاوانش را پس بدهیم. غرب اگر نگران است تحریمها را بگونه ای متمرکز کند که به هدف بخورد و این هدف باید حاکمان جائر این سرزمین باشد نه مردمش.
مشروح گزارش
فعالیت شبکه تخریبی سپاه
علیه دولت حسن روحانی
پس از گذشت ده ماه از تشکیل دولت حسن روحانی، «سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» به فرماندهی «حسن طائب» پروژه زمین گیر کردن دولت را وارد فازاجرایی کرد.
نیمه مردادماه ۱۳۹۳ بود که حسن روحانی با بیان اینکه گروه اقلیتی طی ۹ الی ۱۰ ماه گذشته، مشغول «کارشکنی و اتهامات ناروا و دروغ پراکنی» هستند گفت:«گروه و اقلیتی درگوشه و کنار ازاتاق فکر خارج شده و وارد اتاق عملیاتی شدهاند، باید بدانند که دولت هم از اقدامات آنها آگاه است و هم دراین زمینه جملات متناسب با تخریب آنها را بکار خواهد برد.»
براساس پروژه عملیاتی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران علیه دولت حسن روحانی، چند ماهیاست که مراکز بیرونی درسازمان اطلاعات سپاه فعال شده است که این مراکز اهداف از پیش تعیین شده برای زمینگیر کردن دولت یازدهم را درفازهای مختلف عملیاتی اجرایی میکنند.
این «مراکز امن» که توسط نیروهای سیاسی عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و نیروهای مرتبط با اطلاعات سپاه پاسداران اداره میشود، ماموریت بولتنسازی، تهیه گزارش های تخریبی، تغذیه رسانهها، سوژه سازی خبری و جنگ روانی علیه دولت را برعهده دارند.
سحام درانتشار این گزارش محرمانه، برای نخستین بار«خانه های امن» سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نوع ماموریت آنها را معرفی میکند:
– اداره کارامدی
نخستین «خانه امن»ی که بهعنوان «اداره کارامدی» دراطلاعات سپاه تشکیل شده است، برای هروزارتخانه، سیستمی موازی ایجاد کرده که کلیه فعالیتهای آن وزارتخانه را رصد واقدامات تخریبی علیه آن وزارتخانه بهصورت متمرکز انجام میشود.
ریاست اداره کارآمدی را فردی بهنام «سلطانی» برعهده دارد. وی از نیروهای معاونت لجستیک سپاه پاسداران بوده و«لطف الله فرونده» قائم مقام جمعیت ایثارگران ومعاون محمود احمدی نژاد بهعنوان فرد راهبراین بخش فعالیت میکند.
«خانه امن» اداره کارمدی درخیابان کارگرجنوبی، خیابان لبافی، بنبست سوم پلاک ۴۲۳ قرار دارد که این ساختمان با تابلوی «موسسه دین ودانش» فعالیت میکند و دراطلاعات موازی به «ساختمان لباف» مشهوراست.
دراین معاونت از بسیاری از وزرا و مسئولین دولت احمدی نژاد برای اداره میزهای مربوط به وزارتخانههای متبوع استفاده میشود بهعنوان نمونه «مسعود میرکاظمی» وزیر نفت اسبق در دولت محمود احمدی نژاد درساختمان مشهور به پلاک ۴۷ مسئولیت میزنفت را بر عهده دارد و«رستم قاسمی» نیز درساختمان امنی که «حسن طائب» درآن تردد دارد، دفتری مخصوص داشته و به جمع آوری اطلاعات وتحلیل برای زمینگیر کردن دولت حسن روحانی اشتغال دارد.
– دولت مجازی
دراین «خانه امن»، فعالیت رسانهای علیه دولت حسن روحانی با تاسیس وبسایتهای متعدد و تغذیه خبری دهها خبرگزاری و وبسایت انجام میشود.
بخش«دولت مجازی» که درساختمان سابق موسسه«همشهری مجلات» درخیابان کریمخان زند، تقاطع خیابان شهید سپهبد قرنی واقع است، توسط «حسین نجابت» عضو دیگرجمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی مدیریت میشود. ماموریت این«خانه امن»، فعالیت شایعه سازی روانی و انجام اقدامات تخریبی علیه دولت حسن روحانی میباشد.
– ستاد سازمان دهی اقشار
در«خانه امن خیابان شهید کشوردوست» پلاک ۵۰، مرکزستاد«هماهنگی بخشها برای زمینگیر کردن دولت» قرار دارد. این مرکز که نزدیک به بیت رهبری است، توسط «سبزی» از نیروهای تحت امر حسن طائب اداره و بهوسیله«حسین فدایی» راهبری میشود. این «خانه امن» کلیه اقدامات بخشهای مختلف را هماهنگی و پشتیبانی میکند. «سازماندهی مجلس برعلیه دولت» وهمچنین «تجمعات خیابانی» از این مرکز فرماندهی می شود.
– رصد نقل وانتقالات دولت و اخلال درانتصابات
در«خانه امن خیابان مفتح جنوبی»، خیابان معیری، نبش معیری دو، پلاک ۷ که دراطلاعات موازی به «ساختمان شهید قلمبر» مشهوراست، فعالیت رصد و کنترل نقل وانتقالات دولت، اخلال درانتصاب نیروهای کارآمد وذهنیت سازی درنظام علیه مدیران جدید با تهیه بولتنهای ویژه برای مسئولین مدیریت میشود. این مرکز توسط نیروهای سازمان اطلاعات سپاه به نامهای «خاکباز» و«جمارانی» مدیریت میشود.
– سازماندهی نخبگان
در«خانه امن فلسطین» که درخیابان مدائن، نبش مظفر، پلاک ۳۸ واقع است، تشکیلاتی پوششی بهنام «بنیاد نخبگان بسیجی» قرار دارد. وظیفه این «بنیاد» جذب واستفاده از نخبگان برای یافتن و بزرگنمایی نقاط ضعف دولت درحوزه های مختلف است.
– جریان سازی سیاسی
در«خانه امن فردوسی» واقع درخیابان ویلا، کوچه شهید فلاح پور، پلاک ۶ نیز، بخش «سازماندهی جریانات سیاسی علیه دولت» و«بسیج کردن گروههای اصولگرا علیه دولت» متمرکزاست. این«خانه امن» نیزتوسط حسین فدایی اداره میشود.
لازم به ذکراست که تا اوایل مهرماه ۱۳۹۳، حدود ۵۰۰ نفر در پروژه زمینگیر کردن دولت مشغول به کارشده و درحال دریافت حقوق ماهیانه می باشند که بودجه این فعالیتها ازمحل «بودجه محرمانه سپاه» تامین میشود. وظیفه اختصاص این بودجه را «سردارجمال آبرومند» برعهده دارد.
– معاونت عملیات روانی
«عبداله ضیغمی» مشهور به «سردارمشفق» که درکودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸، سخنرانی مشهوری از وی منتشرشد و طی آن سخنرانی، جزئیات شنود مکالمات اصلاح طلبان درانتخابات را فاش کرده بود پس از ارتقاء درجه به سرتیپ دومی، به سمت «معاونت عملیات روانی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» منصوب شده است که وظیفه سازماندهی عملیات روانی و رسانه ای را علیه اصلاح طلبان، دولت حسن روحانی ومذاکرات هستهای ایران با ۱+۵ را برعهده دارد.
* مروری بر چهرههای اطلاعات موازی
«اطلاعات موازی» ترکیبی از نیروهای افراطی سپاه و وزرات اطلاعات است که ازمیان آنان میتوان به«حمیدرضا مقدم فر» با نام مستعار«حاج حمید ناصری»، بازجوی «پرونده نظرسنجی» دراطلاعات موازی درسال ۱۳۸۰، معاون وی، «قلیزاده» که هم اکنون تحت پوشش مدیرعامل خبرگزاری تسنیم فعالیت میکند، «رضا سراج» بازجوی پرونده ملی – مذهبیها و دفترتحکیم وحدت ازسال ۱۳۷۹، «ناصر قره باغ» بازجوی حوادث کودتای انتخاباتی سال۱۳۸۸، «حسن محقق» فرمانده قرارگاه ثارالله درسال ۱۳۸۸ که سرکوبها را برعهده داشته است، اشاره کرد.
«عبدالله ضیغمی» مشهور به «سردارمشفق» دربخش «عملیات» اطلاعات موازی، «مجیدی» عنصر«هماهنگ کننده و رییس دفترحسن طائب»، «اشتری» ازعوامل اطلاعات موازی و«فرمانده پلیس امنیت» که مسئول پرونده سازی برای نیروهای سطح دوم وسوم اصلاح طلب بوده است،«وحید نبی الله» ازعوامل ترورهای خارج از کشور که هم اکنون بخش«پرونده سازی اخلاقی» را برعهده دارد، «محسنی» اخراجی حفاظت اطلاعات سپاه که مسئولیت عملیات«ربایش سوژههای اطلاعاتی» را انجام میدهد نیز، بخش دیگری از سازمان اطلاعات موازیاند.
براساس گزارشها، با توجه به اختلافات داخلی میان«سردارمحمدعلی جعفری» فرمانده کل سپاه و«حسن طائب»، درباره تشکیل اطلاعات موازی و قطع بودجه این نوع فعالیتهای اطلاعاتی موازی، «سردارجمال آبرومند» ازطریق برخی فعالیتهای اقتصادی نظیر فروش نفت و خرید و فروش دلار، بخشی از بودجه اطلاعات موازی را تامین میکند. همچنین فردی به نام «سبزی» مسئولیت تحویل گرفتن دلار به قیمت دولتی و فروش آن به قیمت آزاد را برعهده دارد.
این گزارش حاکی است،«نبوی» رابط حقوقی اطلاعات موازی با قوه قضائیه با نام واقعی «مسعود شرفا»، «صمدی» رابط اطلاعات موازی با بیت رهبری و«بیگی» رابط اطلاعات موازی با سپاه تهران هستند.
شایان ذکراست؛ مطالب فوق به همراه اسناد و مدارک تکمیلی و عکس خانههای امن، درجلسهای که میان رئیس جمهورحسن روحانی و آقای علی خامنه ای بوده است، با عنوان«شکایت» توسط روحانی طرح میشود که آقای علی خامنه ای در این جلسه با تاسف ابراز میکند که« سپاه از وی فرمان نمیبرد و تمامی اقدامات علیه دولت توسط سپاه صورت میگیرد.»
پیک نت 28 آبان
با توجه به افشاگری فوق و دخالت آشکار سپاه در ایجاد بی نظمی و بی ثباتی در مملکت و استیصال رهبری در برابر سپاه باز بر پیشنهاد خود تاکید دارم که اگر رفع تحریمها را از مذاکره کنندگان و توقف فعالیتهای مشکوک هسته ای از حکومت و سپاه را در خیابانها مطالبه نکنیم، عمله سپاه و بسیج خیابانهارا قرق کرده سرنوشت شومی را برای مملکت رقم خواهند زد.
با درود فراوان په برادرم عبدالله
من گمان میبرم که تو از سرزمین خوزستان باشی ولی میدانم که به گذشته آن مرزوبوم دلبندی. نمیدانم میدانی واژه های خوزستان و اهواز از کجا می آیند؟ من در کودکی از راه پدرم به فراگیری زبان فازسی باستان و خط میخی پرداختم. در یکی از سنگ نوشته های تخت جمشید په یاد دارم یکی از هخامنشیان فهرستی از مردمان ایران زمین را جاودانی کرده بوده. دراین فهرست نامی از مردمانی په نام «هوز» آمده. در جایی خواندم که این هوز ها در خوزستان کنونی میزیستند واین سرزمیین بنام آنان هوزستان یا خوزستان نامیده میشود. اهواز هم به گمانم نامی است که با آمدن اعراب ساخته شده و په عربی چیزی نیست مگر «هوز ها». درباره زبان هوزها من چیزی نمیدانم شاید ایلامی و یا سومری یا آکادی بوده. زبانشان هر چه بوده از میان رفته ولی رد پای فرهنگشان را باید هنوز بتوان در روستاهای کنونی خوزستان یافت. چه خوب میشد اگر یکی از دوستان یا چه بهترخودت در باره هوزها پژوهشی میکرد و یافته هایش را با ما در میان میگذاشت. با درود برادرت همایون.
با سلام
از لطف و محبت شما بسيار سپاسگزارم
جناب نوری زاد سلام
جناب، ادعاهایت بی دلیل وچنان سست است بمانند تارهای عنکبوت است اینکه میگوئی:
“همه ی علم قرآنی ایشان، به موازین عقلی و اجتماعی که می رسد، باید با یافته های نوین و عقلانی بشر همسنگ شود. وگرنه کهنه و فرسوده و تاریخی جلوه خواهد کرد.این را من از خود قرآن یافته ام.”
این سخن را ازکجای قرآن یافته ای لطفا بما هم آدرس بدهید؟
وگفته ای:
“ترمیم احکام کهن اسلامی به جلوه های نوین مدنی اصلا توهین به قرآن و خدای عقل نیست. کسانی که معتقدند : حلال محمد، حلال است تا روز قیامت و حرامش حرام تا روز قیامت، و یا کسانی که احکام قرآنی را ابدی و حتمی و لازم الاجرا می دانند به خدای عقل جفا می کنند. ”
آنهائی که این سخن را می گویند بخاتمیت پیامبروابدیت دین اسلام ازقرآن استدلال دارند وازسنت وگفته های پیامبر-ص-؛ وفعلا بنده این ادله را دراینجاردیف نمیکنم ولی موقعش برسد به ان هم می پردازم .
واما به چه دلیل آنان به خدای عقل جفامیکنند ؟؟؟وشما نمی کنید که سخن شما بطورواضح مخالف حکم خدا وکلام او درقرآن است.
دلیل این سخنت چیست صرف ادعا که مصادره بمطلوب است وحکم زور .وشماهم که ازسخن زور فرار می کنید چرا خودت به آن متوسل شده ای؟؟؟
درادامه گفته ای:
“اگر بشود یک قاتل را تربیت کرد و به وی زندگی تازه ای اهدا کرد و از او انسانی درست و مفید بر آورد، چرا نباید دولت ها به این نگرش انسانی دست ببرند؟ کشتن در برابر کشتن، دم دستی ترین شیوه ای است که فصل تاریخی اش سپری شده و دنیای عقل به نمایندگی از خدای عقل به سمت ترمیم آن خیز بر داشته است.”
چرانباید قاتل را پیش ازانجام قتلش تربیت کرد؟تا مقتولی هم درمیان نباشد ،چرا؟چراعقلتان دراینجا گیج وفرسوده گشته ولگام دارشده است؟چرا؟
اگرقاتل درست بفهمد وبااین فرهنگ تربیت شده باشد وبداند که اگرکسی را بکشد کشته می شود؛ آن وقت اقدام بقتل کسی نمی کند،چون می داند که اقدام بقتل خویش کرده است واگرکرد معلوم میشود که اوجانی بالفطره است ؛وشما ازجانی بالفطره دفاع می کنید ودلتان بحال آن مقتول بی گناه وداغدیدگانش نمی سوزد.
وازاینجا معلوم وواضح است که شما وگروهتان ازطرفدارا ن وحامیان جانیان هستید ونه اینکه حامی یک انسان مقتول مظلوم؛ ودرنتیجه شما طرفدار وحامی ظالمان وقاتلا ن انسانیت هستید؛وخودتان نیزدرزمره ستمگران . پس بی جا دم ازمبارزه باظلم وستم حکومتیان جائرمزنید که خودتان هم یک ظالم دیگریدبشکلی دیگرکه حالا استحاله شده اید بدون تعارف ورودربایستی.
چرا به این دست آوردعقل عقلا واولی الالباب توجه نمی کنیدکه بایدقاتل را پیش ازقتلش تربیت کرد نه بعدازقتلش ؟
واین روش که نمایندگی ازخدای عقل راداشته باشد نزدیکتراست بخدای عقل، تاروش مرجوح شما که هیچ عقل سالمی آنرا نمی پسنددمگرعقل فرسوده امثال شما وگروه بی لجامتان که بسیار دراقلیت وبشماره تعدادانگشتان هستیدکه به خدای عقل جفا می ورزید .
پس چرا دراینجا به عقل وخردجمعی متوسل نمی شوید ودرجای دیگردم ازآن می زنید؟آیا خیال می کنید فقط شمای معدود به قله عقل نزدیک شده اید ودیگران اکثریت انسانهای وارسته وفرهیخته واولی الالباب مطیع خداوند حکیم ،پخمه ودگم هستندونمی فهمند؟ولی شما خیلی فهمیده هستید، چرا چونکه ایده شما به مرام غیرمسلمانان وغربیان سکولار نزدیک وهمسان است بدین خاطر شما درقله عقل قرارگرفته اید؟ زهی خیال باطل .
ترسم نرسی بکعبه ای اعرابی //// وین ره که تو می روی به ترکستان است. البته قصدشماازاول به ترکستان است.
مسلمانی که بانؤ من ببعض ونکفرببعض ، تناسبی ندارد یک دفعه سرراست بگوئید مااسلام را قبول نداریم قوانینش وحشیانه است چنانکه بردیا ودیگر دوستان کامنت گذارانت می گویند دراین صورت شما بامزدک چه تفاوتی دارید؟
وگفته ای :” قائل شدن تفاوت میان امروز و گذشته های تاریخی، عین عقل است. ”
ازکجا معلوم وبه چه دلیل؟ انسان همان انسانست که دهها قرن پیش زندگی می کرده است وعقلش همان عقل است منتهی شکوفا شده است دربهترزندگردن وتفاوتش همین بهترز ندگی کردن است باتکنیک هایی که باتجربه به دست آورده است ومدرن شده است بقول شمااما درقتل وغارت ودزدی ونیرنگ وچپاول وخونریزی وسفاکی خیلی ماهرانه عمل می کند وملیون وملیون انسانهارا می کشد وباماسک دموکراسی وحقوق بشر هم می کشد.
این چه تفاوتی است باگذشته؟ چون بیشترمی کشند وملیت های دشمنشان رابجان هم می اندازند ؟ بدین خاطر عین عقل است؟
این چه مدرنیته ایست وچه حامیان حقوق بشری است که برای منافع سیاسی واقتصادیش وبرای چپاول وقدرت نمائی خویش ملیون ملیون انسانهارابه آسانی وبایک شلیک بمب اتم می کشد وسرزمین های دیگران رااشغال می کندومی گوید منافع ما این چنین اقتضامی کند. واین چه تمدن وپیشرفت علمی و عقلی است برای بشر که برقاتل دلسوزی می کند ولی برای مقتول ترحمی وتربیتی نداردو نمی کند؟
خودش بمب اتم وهسته ای دارد وکشتارهم می کندولیکن به دیگران می گوید شمانباید صلح آمیزش راهم داشته باشید چون ما مطمئن ازشما نیستیم.خودش عضو”ان پی تی ” نیست ولی به دیگران دستور عضویت صادرمی کند.
این چه پشرفت عقلی است وباعقول زمان های گذ شته چگونه متفاوت است؟
چرابخودنمی آئید ودلباخته شروران شده اید وادعای پیشرفت عقل امروزی تان می کنید ؟ بله علم آدم کشی هم خیلی پیشرفت کرده است باچکاندن یک ماشه ملیاردها انسان را می تواندبکشدوکشته است وهیچ عذری خواهی هم نمی کند.
این چه ارزش است برای عقل بشرامروزی؟ درقدیم شروران، بی گناهان را برای چپاول مایملکشان یک یک باشمشیر می کشتند حالا بابمب اتم وهسته ای میلیونهانفررا می کشند وهیچ آبی ازآب تکان هم نمی خورد.
پس چه شد حرف وایده برچیدن سلاحهای کشتارجمعی؟
پس چرا برآن سلاحهای کشتارجمعی لگام نزدند این معبودها وقبله آمال های شما؟ ویامعقول های زمان شما؟
آیا اینهمه درژاپن وویتنام وکره وصربستان ویوگوسلاوی وعراق وافقانستان؛ ملیون ملیون کشته اند وبازدرسوریه وعراق میکشند وبرای تروریستهای تربیت شده خودشان درعراق پنج مورد سلاح برای آنان رسانده اند ویک بام ودوهوا عمل می کنند درسوریه به برخی که مخالف بشاراست کمک می رسانند وبرخی دیگررا می کشند.
باچه معیار عقلی این کاررا می کنند جزبامعیار منافع خودشان است؟
پس چرااین عقل پیشرفته چهان مدرن شماومتفاوت باگذشته جلواین انسان کشی های میلیونی را نمی گیرند؟
کامنت دوم منتشر نشده:
شما چرا به استدلال های عقلائی بنده جواب نداده اید که به هیچ چیزی جز عقل عقلا استناد نکرده بودم.
ولیکن به منصور که هیچ استدلال عقلی نداشت و ناشیانه به تفسیرعلامه ایرادی داشت که خودش ازعلوم تفسیر بهره ای ندارد ،به نکات نداشته ایشان تمسک جستی؟
اینجاست که گفته اند :”الغریق یتشبث بکل حشیش”.
پس درمقابل منطق قوی سکوت را ترجیح داده ای ؟ ویاخودرا بکوچه علی چپ زده ای؟
شما که طرفدار عقل ومنطق بودی حالا چطورشد که یک بام دوهواعمل می کنی؟؟؟
پس شما لطفا شعارت رادرپرچمت عوض کن وبنویس : من حامی جانیان وقاتلان بالفطره هستم. وپشت پرچمت بنویس من حامی فلاحیان وحسینیان ودیگر جانیان قاتلان وآدمکشان هستم. این قاتلان نبایدقصاص شوند چون چندنفر ازجمعیت انسانیت کم می شود واین خلاف قانون حقوق بشراست.
مگرهرانسان عاقلی که خودش را دوست دارد وبه مریضی سرطان مبتلا است وپزشگان متخصص گفته اند بایداین عضو آلوده به میکرب سرطان باید بریده شود تاشما به زندگی ات ادامه بدهیدوگرنه به همه اعضای بدنت این میکرب سزطان سرایت می کند وتورا می کشد .
آیا این مریض عاقل ودوستدارخویشتن حاضربمعالجه خویش وبریدن آن عضو نمی شود؟
اگرشمای نوری زادبگوئید که اونباید حاضربه بریدن آن عضو مثلاپایش ویادستش شود؟
همه عقلای عالم شمارا مذمت کرده وبه شما می گویند خودت را فورابه روان پزشگ فوق تخصص برسان وروانت رادرمان کن ؛این چه حرفی است که می زنی؟مگرنمی خواهی آن مریض زنده بماند؟ مگربااودشمنی داری؟اگربگوئی نه بااودشمنی ندارم ولی ازبریدن پایش عاطفه ام جریحه دار می شود. بازبشما می گویند:پس شماهم لطفا به روان پزشک مراجعه کنید.
عزیز من حال جامعه انسانی نیز چنین است اگرعضوفاسدجامعه معالجه نشود وآن عضوآلوده به میکرب انسان کشی بریده نشود؛جامعه انسانی هیچ وقت ازخون ریزی وسفاکی ازاین قبیل، آسایش وروی خوشی نخواهدداشت وامنیت جانی نخواهدداشت وفلسفه وحکمت تشریع قانون قصاص برای همینطورمعالجات امراض جامعه انسانی هست.
چراازاین استدلال روی برمی تابید وجواب مرا به تفاوت عقل امروزرابادیروز محول می کنید ؟ عقل همان عقل است نه چوان وپیر گشته ونه قبلا کودک بوده است.
آن رشد وشکوفائی عقل را که می گوئی آن عقل عملی برای جذب نفع ودفع ضررازخویش است بله آنگونه عقول الآن خیلی مزوروحقه بازترشده اند.
اما برخی برمن خرده گرفته اند که مقصودگروه جلوگیری از همه اعدام هااست وشما فقط قصاص را موردبحث قرارداده اید؟ بله بنده ازمبارزه باسایراعدام ها کاری ندارم ومعترض آن نیستم.
جناب نوری زاد منتظر جواب خردورزانه شما وگروهتان لگام به استدلال های خالص عقلانی کامنت قبلی واین نوشته ام هستم وگرنه خداحافظی می کنم .وبیش ازاین مزاحمتان وبوی دماغ شما وهمفکران شمانمی شوم.
پایدارباشید بااحترام .
مصلح
با درود به شما و اباذرتان,
خیلی ویدئو و صدای قشنگی.
راستی از یوتیوب میشه همه چی رو کپی کرد, به جز عشق را.
من عاشق ها رو دوست دارم .
دوستدارتان,
فربد
بله، جناب نوریزاد!
عشق است [که] داو اول بر نقد جان توان زد!
برقرار و تندرست باشید.
آقا مهرداد..
اسلام سوار بود..
پیاده اش کردند.
متوجه که شدی؟؟؟
سلام حسنک جان . هنوز نتوانسته اند کا ملا پیاده کنند!.! باش تا صبح دولتت بدمد …. این هنوز نشانه سحراست با احترام
جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
قسمت سی و پنجم (قسمت سی و چهارم، در پستِ “مصاحبه با برنامهی افق – ضرغامی رفت و سرافراز آمد”)
با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
رکود نسبی در جبههها و بحران سیاسی در کشور (31)
************************************
در قسمت قبل گفتیم که رئیسجمهور زیر سانسور شدید بوده و اعلامیهها ونوشتهها و گفتههای ایشان در هیچ مرکز رسمیای، منتشر نمیگردد و نمایندهای از مجلس که جرات کرده اعلامیۀ جدیدِ ایشان را در مجلس بخواند؛ در هنگامِ خروج از مجلس یا خانۀ ملت که گفته میشود: “دارای مصونیتِ سیاسی است”، توسط یکی از سپاهیان، با اسلحه تهدید میشود! ضمناً در آنجا به بیانیۀ نهضتآزادی در مورد وضعیتِ بحرانیِ کشور اشاره شد. بیانیهای که ریشۀ اصلیِ این بحرانها را “خودخواهيها و انحصارطلبيهای” هیئتحاکمه یا حزب، میدانست! و نوشته بود: “آيا اين همان حكومتِ اسلاميای است كه مردم سالها در انتظارش نشسته و براي استقرارش، دعا و تلاش نموده بودند؟!”… این بیانیه همچنین به سرانِ حزب و به آقای خمینی پیشنهاداتی را ارائه نمود تا با انجام آنها، مانعِ شکافِ بیشتر در جامعه گردند! اما قصد و نیتِ هیئت حاکمه و شخصِ خمینی، چیز دیگری است! حال ادامۀ ماجرا:
1360/3/25:
بر اساس گزارش روزنامه کیهان و یادداشت هاشمی؛ امروز که قرار بوده تا پیرو درخواست 120 نماینده، دو فوریتِ طرحِ بررسی کفایت سیاسیِ رییسجمهور به بحث و رأیگیری گذارده شود، سه نفر از نمایندگان (بازرگان، یدالله سحابی و کاظم سامی) طی یک نامۀ مشترک اعلام کردند: بدلیل اعتراض به توهین و تهدید و عدمِ تامین در محوطۀ درِ ورود و خروج مجلس، اخلالگری در اجتماعات، سانسور و محرومیت در صدا وسیما و توقیف روزنامههای آزاد؛ جز در مورد بودجه و جنگ، در جلساتِ مجلس شرکت نخواهند کرد.
1360/3/25:
لطفاً امروز را به خاطر بسپارید!. روز 25 خرداد 60 را به خاطر بسپارید!. امروز روزی است که جبههملی به مناسبت صدمین سالِ تولدِ دکتر مصدق، اعلام راهپیمایی کرده و قرار است ساعت 4 بعدازظهر از میدان فردوسی آغاز شود. اما مسئولین و سران این تشکیلات، مدتهاست که بدلیلِ ترس از زندانی و کشته شدن، در خفا بسر برده و در جامعه دیده نمیشوند، لذا بعید است که بتوانند چنین مراسمی را به اجرا در آورند!. بطوریکه کریم سنجابی(دبیرکل جبههملی در آن زمان) بعداً در خاطرات خود[امیدها و ناامیدیها] نوشت: “مسئولانِ جبههملی از اوایل خردادماه درحالِ نیمه اختفا بودند و شورا و کمیتۀ مرکزیِ ما، در محلهای مختلف، به صورت پنهانی تشکیل میگردید و با همۀ خطرات و محظوراتی که متوجهِ ما بود، بر تصمیمِ خود در برگزاریِ تظاهرات راسخ بودیم…مجاهدین خلق هم به ما گفتند که اعلامیۀ مخالف علیهِ آن نمیدهند ولی در آن شرکت نمیکنند… در این موقع، اختلافِ مجلس و بنیصدر به حدِ اعلا رسیده بود. چند روز قبل از 25 خرداد، ما خانههای خود را ترک کردیم و به حال اختفای مطلق افتادیم و درحال اختفا بودیم”!.
از طرفِ دیگر، بنا به گزارش روزنامه کیهان: “گروه زیادی از مردم [منظور همان حزباللهیها هستند] برای جلوگیری از برقراریِ این میتینگ، در ساعاتِ قبل از موعدِ تعیین شده، در میدان فردوسی اجتماع کرده بودند”!.
لذا میتوانید حدس بزنید که اساساً امکانِ برگزاریِ چنین متینگی وجود نداشته و این مراسم برگزار نگردید. اما لطفاً ادامه این نوشته را دنبال نمایید تا به بهرهبرداری و سوء استفادۀ آقای خمینی از این برنامه، پی ببرید!
1360/3/25:
آقای هاشمی در خاطرات خود مینویسد: “خبر رسید که امام مطالبِ مهمی علیه ملیگرایان و بنیصدر گفتهاند. جبهه ملی و گروهکهای محارب، اعلان راهپیمایی علیه حکومت کرده بودند و امام با این بیانات، باعث شدند که جراتِ آمدن به خیابان را نکنند و در عوض، مردمِ حزباللهی به خیابانها ریختند و شعارهای تند، مبنی بر عزل و محاکمه و اعدامِ بنیصدر و ملیگرایان، دادند.”
حال موضوع چیست؟ آقای خمینی چه مطالبی گفتهاند؟ و چرا چنین سخنانی گفتهاند؟ ظاهراً که گروهِ دیگری (حتی سازمان مجاهدین) برای شرکت در این متینگ، اعلامِ آمادگی نکردهاند! و حتی خودِ مسئولینِ جبههملی نیز در این مراسم حضور نیافتهاند! و اساساً این برنامه اجرا نشده است! پس چرا چنین بیاناتی صادر شده است؟ اجازه فرمایید تا به متنِ سخنان آقای خمینی مراجعه کنیم و ببینیم موضوع از چه قرار است:
1360/3/25:
خمینی امروز در ملاقات عمومی سخنرانی دارد. ظاهراً دو اعلامیه به دست او میدهند که: “جبههملی امروز قصد دارد بر علیه لایحه قصاص راهپیمایی کند”. وی نیز همین موضوع را دستاویز قرار داده و حملات بسیار بسیار تندی را به همۀ مخالفین (نه تنها به جبههملی!) روا میدارد! لطفاً به بخشهایی از این سخنانِ عصبی و آتشین توجه کنید تا پس از آن به بررسی این سخنان بپردازیم:
“من مىخواهم ببينم كه اين راهپيمائى كه امروز اعلام شده است، اساس اين راهپيمائى چى هست؟ من دو تا اعلاميه از جبههملى كه دعوت به راهپيمائى كرده است، ديدم. در يكى از اين دو اعلاميه، جزءِ انگيزهاى كه براى راهپيمائى قرار دادند، لايحه قصاص است، يعنى مردم ايران را دعوت كردند كه مقابلِ لايحه قصاص بايستند.
من آن چيزى را كه بسيار مورد تعجبم است، اين نيست كه در اعلاميه جبههملى براى لايحه غير انسانى (به اصطلاح او) قصاص يعنى حكم غير انسانى قرآن!! يعنى حكم غير انسانى اسلام!! اعلاميه بدهند و مردم را دعوت كنند كه ايها الناس بيائيد در مقابل اسلام قيام كنيد و استقامت كنيد.
راهپيمائى در مقابل اسلام! در مقابل صريح قرآن!! در مقابل حكمِ ضرورىِ اسلام! اين را چه جور تعبير كنيم؟ باز من كار ندارم به جبههملى، با اينكه بعضِ افرادش شايد افرادى باشند كه مسلمان باشند، لكن من كار دارم به آنهائى كه پيوند كردهاند با اين جبهه، پيوند كردهاند با منافقين، پيوند كردهاند با منحرفين، من با اينها كار دارم كه شمائى كه متدين هستيد و مدعىِ تدين، چه توجيهى از اين معنا داريد؟ آيا تكليف شرعى فقط اين است كه در مقابل مجلس و دولت اعلاميه صادر كنيد؟
و لاحول و لاقوه الا بالله. در يك كشور اسلامى اينطور سب بر قرآن و سب بر اسلام به مرئى و منظر مسلمين بشود و فلان مقام هم تاييد كند و دعوت به شورش در مقابل چه؟ در مقابل نص صريح قرآن؟
چطور اطلاعيه جبههملى را نديده دعوت مىكنند به اينكه شما هم به دنبال جبههملى راهپيمائى كنيد، بازار تهران ببندد و بازار اصفهان هم ببندد و بازارهاى ايران هم ببندند، خيابانها هم همه ببندند و همه قيام كنند، استقامت كنند در مقابل چى؟ در مقابل لايحه قصاصِ غير انسانى! حكم قرآنِ غير انسانى!
آيا نهضت آزادى هم قبول دارد كه، آن حرفى را كه جبههملى مىگويد؟ آنها هم قبول دارند كه اين حكم، حكم قصاص كه در قرآن كريم و ضرورى بين همه مسلمين است، غير انسانى است؟ آيا اين نماز شب خوانها اين را قبول دارند يا نه؟ شك ندارم كه قبول ندارند. خوب، اعلام كنيد. چرا ساكت نشستهايد؟
يك گروهى كه از اولش باطل بودند، من از آن ريشههايش مىدانم، يك گروهى كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتى كه مرحوم آيتالله كاشانى ديد كه اينها خلاف دارند مىكنند و صحبت كرد، اينها كارى كردند كه يك سگى را نزديك مجلس عينك به آن زدند اسمش را آيتالله گذاشته بودند. اين در زمان آن بود كه اينها فخر مىكنند به وجود او، او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكى از علماى تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگى را عينك زدند و به اسم آيت الله توى خيابانها مىگردانند، من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلى خواهد خورد و طولى نكشيد كه سيلى را خورد و اگر مانده بود سيلى را بر اسلام مىزد. اينها تفالههاى آن جمعيت هستند كه حالا قصاص را، حكم ضرورى اسلام را غير انسانى مىخوانند…
من حالا هم توبه را قبول مىكنم، اسلام قبول مىكند، من حالا هم بروند توى راديو، بروند توى تلويزيون، توبه كنند بگويند ما تا حالا خطا كرديم، اشتباه كرديم مردم را دعوت كرديم به شورش، غلط بوده، خلاف اسلام بوده، خلاف قوانين كشورى بوده تاييد كرديم، ائتلاف كرديم با گروه منافق.
من چندين بار به اين آقا گفتم آقا اين جمعيت تو را به باد فنا مىدهند و اين افرادى كه دورِ تو جمع شدهاند، بعضى از اينها يك گرگهايى هستند كه تو را به باد فنا مىدهند، گوش نكرد، حالا هم دير نشده، آقايانى كه متدينند اعلام كنند به اينكه اين دعوت به راهپيمائى، دعوت بر ضد اسلام است، چنانچه صريحش اين است و آن آقا هم بروند عذرخواهى كنند از ملت، بگويند ملتى كه به من راى داد من مطابق راى آنها عمل نكردم، از حالا به بعد، مىكنم.
الان هم من نصيحت مىكنم اين جمعيت متدين نهضتآزادى را و آقاى رئيسجمهور را،… دست برداريد از اين امور و بياييد در ميدان با برادران ديگرتان بنشينيد، جدا كنيد حساب را از مرتدها. اينها مرتدند. جبههملى از امروز محكوم به ارتداد است.
درِ توبه باز است، رحمتِ خدا واسع است، بياييد توبه كنيد، بياييد از كارهايى كه كرديد، از دعوت به شورش كه كرديد، از مخالفتهايى كه با اسلام كرديد، بياييد توبه كنيد، برگرديد، توبۀ همهتان قبول است… من از خداى تبارك و تعالى مى خواهم كه همه اصلاح بشوند، همه به آغوش اسلام برگردند و نگذارند خداى نخواسته يك وقت يك چيزى پيش بيايد كه ناگوار باشد.”
در سرتاسرِ این سخنرانی، خمینی، چوبِ تکفیر را بلند کرده و بر سرِ مخالفان فرود می آورد! من هرچه سعی کردم متنِ این سخنرانی را کوتاه کنم، قادر به انجام آن نبودم! اما با این وجود، بسیاری از مطالب را خذف نمودهام! لذا دوستانی که علاقمندند، میتوانند متنِ کامل این سخنرانی را در کتاب “صحیفه نور” صفحۀ 10، جلد 15، ملاحظه فرمایند. از آنجائیکه بحث کمی طولانی گردید، اجازه فرمایید، تحلیلِ این سخنرانی را در قسمت بعد پیگیری نماییم.
ادامه دارد.
با ادب و احترام، حامی.
با سلام حامی عزیز . اما اگر واقعا جبهه ملی عینک به چشم سگ زده و در دوران مصدق به اسم ایت الله چرخانده ایا بنظر شما این کار مطابق عرف دیپلماتیک است گذشته از این ایا دعوت به تظاهرات علیه لایحه قصاص در اواخر خرداد شصت که کشور دچار بحرانهای بزرگی مثل جنگ ومسئله عزل است عاقلانه بنظر میرسدبسیار باعث تعجب است که وقتی همه نگاهها بسمت مسئله بنی صدر است دعوت بتظاهرات میشود انهم نه برای دفاع از بنی صدر بلکه برای چیز دیگر.گذشته از این چوب تکفیر نیست بلکه من شما یا هرکس دیگر که بجای حرف منطقی علیه مخالف خود سگ دور خیابانها بگرداند باید طلب بخشش کند.جبهه ملی در انشرایط بحرانی بفکر دفاع از بنی صدر نبود بلکه میخاست از اب گل الود ماهی بگیرد.
درود بر شما دوست ناشناس
ضمن تشکر از توجه تان، به آگاهی می رسانم:
1- من هم با نظر شما موافقم که اگر عملِ “زدنِ عینک به چشم یک سگ و …” در آن دوران رخ داده باشد؛ عملی بسیار زشت و ناپسند بوده و مضموم است و جای هیچگونه دفاعی ندارد!
اما اینکه چنین عملی رخ داده است یا نه؟ من هیچگونه تحقیقی نداشته ام.
2- در مورد دعوت به راهپیمایی در 25 خرداد 1360 که توسط جبهه ملی صورت گرفته باید عرض نمایم که این اقدام اقدام شایسته ای بوده است. اگر شما به بخشی از اعلامیه جبهه ملی که در قسمت بعدی این سلسله نوشتار، درج نموده ام توجه فرمایید، نظر مرا تایید خواهید فرمود.
3- و اما در مورد چوب تکفیر و درست بودنِ برخورد خمینی و یا درست نبودنِ آن؛ تقاضا میکنم به قسمت بعدی این سلسله نوشتار که در پست “نشانیِ نمایشگاه”، درج شده است، مراجعه فرمایید. اگر پس از مطالعه آن، نظری داشتید، در خدمت خواهم بود.
با ادب و احترام، حامی.
سلام آقای نوری زاد عزیزوگرامی،
غنچه قوامی را آزاد کنید!
آقای محمدتقی کروبی در مقاله ای در صفحه فیس بوک خوداز بازجویی سالاری در نظام قضایی کشورانتقاد کرد. در قسمتی از این مقاله آمده است:
“برخلاف قوانین و مقررات جاری کشور غنچه همچون دیگر متهمان سیاسی از زمان بازداشت از حقوق یک بازداشتی بهرمند نبوده، بطور مثال وقتی که قانون اساسی در اصل سی و دوم سخن از دستگیری به حکم قانون و تفهیم اتهام حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت و ارسال پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی و مقدمات محاکمه می گوید و یا هنگامیکه اصل سی و نهم با صراحت هتک حرمت و حیثیت دستگیر شدگان را به هر صورت که باشد ممنوع کرده و مرتکب را مستوجب مجازات میداند و یا حتی حق داشتن وکیل در جریان تحقیقات (مندرج در قانون اساسی و آئین دادرسی کیفری). در چنین شرایطی او بعد از تحمل سه ماه انفرادی و حواشی پر تنش دوران بازجویی، در جلسه دادگاه اش برابر با بیست و دوم مهرماه حاضر و آخرین دفاع خود را در قبال تنها عنوان اتهامی در کیفر خواست – فعالیت تبلیغی علیه نظام که حداکثر مجازات این جرم، یکسال است ارائه کند. ختم دادرسی اعلام و صورت جلسه به امضا می رسد و قاضی انشای رای مطابق مهلت قانونی اعلام می کند. در همین راستا ایلنا در بیست دوم مهرماه گزارش می کند که “جلسه رسیدگی به اتهام غنچه قوامی به صورت غیرعلنی برگزار و در پایان آن ختم رسیدگی به پرونده اعلام شد.” ایلنا در همین گزارش از اتهام مندرج در کیفرخواست، فعالیت تبلیغی علیه نظام هم صحبت می کند و جالب آنکه . . . ”
خبری ازسایت “ندای سبزآزادی”
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
انتقاد محمدتقی کروبی از بازجو سالاری و انفعال قوه قضاییه
ایجاد شده در: 11/15/2014 – 03:58, به روز شده در: 11/15/2014 – 04:11
محمدتقی کروبی در صفحه فیس بوک خود با انتقاد از بازجویی سالاری در نظام قضایی کشور نوشت: بیش از ۴ ماه از دستگیری خانم غنچه قوامی می گذرد. بر اساس اخبار منتشره او به همراه تعداد دیگری از بانوان ایران زمین در روز سی ام خرداد ماه به ورزشگاه آزادی رفتند تا مسابقه والیبال میان ایران و ایتالیا را ببیند، لیکن بخاطر جنسیت شان بجای تماشا آن مسابقه زیبا، سر از بازداشتگاه انتظامی در آوردند. تعهد و وثیقه آزادی شان را رقم زد اما معین شدن تابعیت مضاعف خانم قوامی بهانه ای شد برای مریض دلان تا با دستگیری وی این خواست عموم بویژه زنان را به غیر نسبت دهند.
از اوایل تیرماه تا همین چندی پیش غنچه در حبسی انفرادی قرار گرفت و قرار بازداشت موقت اش بدون رعایت حق اعتراض تمدید شد. بعد از تحمل ۱۰۰ روز حبس و انفرادی نهایتا کیفرخواست صادر و پرونده اش در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب رسیدگی شد. پس از استماع آخرین دفاع نسبت به اتهام مندرج در کیفرخواست، لایحه دفاعی توسط وکیل محترم اش آقای علیزاده طباطبایی تقدیم دادگاه شد. تاخیر در ابلاغ رای سوال های بی پاسخی را پیرامون این پرونده مطرح ساخت. در این میان اظهار نظر معاون اول دستگاه قضا که به نظر می رسد روند حقوقی پرونده و انشای رای قاضی شعبه ۲۶ را درست به عرض شان نرساندند، موجب تعجب گردید. آقای محسنی اژه ای ( دوشنبه ۱۹ آبان ماه) گفتند: “در این پرونده ختم رسیدگی اعلام نشده و حکم هم صادر نشده، … در همین پرونده اتهام دیگری هم داشته اند که نسبت به این اتهام قرار منع تعقیب صادر شده، اما به این قرار اعتراض شده و دادگاه اعتراض را پذیرفته است و به همین منظور پرونده را به دادسرا ارسال کرده اند”. . . . .
– – – – – – – – – – – – – – – – – –
برای کل این مقاله لطفا به منبع اصلی آن در لینک زیر رجوع کنید:
http://www.irangreenvoice.com/article/2014/nov/15/47434
سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی،
جناب نوریزاد عزیز:” برآمد دود عشق از روزن دل”
غزلی از عارف بزرگ ونامی ما عطار نیشابوری:
زهی در کوی عشقت مسکن دل
چه میخواهی ازین خون خوردن دل
چکیده خون دل بر دامن جان
گرفته جان پرخون دامن دل
از آن روزی که دل دیوانهٔ توست
به صد جان من شدم در شیون دل
منادی میکنند در شهر امروز
که خون عاشقان در گردن دل
چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل
چو عشقت آتشی در جان من زد
برآمد دود عشق از روزن دل
زهی خال و زهی روی چو ماهت
که دل هم دام جان هم ارزن دل
مکن جانا دل ما را نگهدار
که آسان است بر تو بردن دل
چو گل اندر هوای روی خوبت
به خون درمیکشم پیراهن دل
بیا جانا دل عطار کن شاد
که نزدیک است وقت رفتن دل
ای والله برهنرمندی وهنرهای شما!
پیروزتر باشید!
ريشه ها ٢٢٣(قسمت ٢٢٢ ذيل پست : مرد نفتى )
عنوان هاى كلى : فرهنگ / فرهنگ دينى / عرفان
زمين و آسمان حافظ
٢٧- مرورى كوتاه بر كارنامه حافظ پژوهى
قسمت پيش را از نقل قولى در كتاب ذهن و زبان حافظ آغازيدم كه خرمشاهى آن را به صورتى ناتمام آورده است .اصل اين قول در كتاب در كوى دوست از شاهرخ مسكوب ( خوارزمى ، تهران ،١٣٥٧ ،ص ٨٥ ) است . مسكوب در همان آغاز كتاب رساله خود را سفر نامه مسافرى به كوى دوست مى نامد (ص١١)مسكوب بر خلاف خرمشاهى جوياى تفسير به ذات نيست .مسكوب حافظ را چون قرآن نمى نگرد كه تفسير به رأى آن موجب آتش جهنم باشد .او بر آن سر نيست كه بگويد :حافظ قدسى همين است كه مى گويم و همين بوده است و خواهد بود . بماند كه آيا تفسير اساساً ممكن است به ذات متن برسد يا نه . مسكوب مى نويسد :” اعتبار اين رساله از حد سفر نامه يكى از مسافران فراتر نمى رود . به زبانى ديگر اين تنها يكى ازروزن هاست كه از خلال آن مى توان باغ خواجه را تماشاكرد ، اى بسا پرتو هاى ديگر كه مى توان در اين فلك انداخت ” (صص ١١- ١٢) اين مسافر كه از قضا كتابى نيز به نام مسافرنامه نوشته است وقتى به بيت زير مى رسد عاقلان زمان حافظ را از فرزانگان و خردمندان جدا مى كند و آنها را شامل مفسران و متكلمان و فقيهان و واعظان و قشريان ديگر مى خواند .عاقلان نقطه پرگار وجودند ولى
عشق داند كهدراين دايره سرگردانند .
اينجاست كه خرمشاهى در نقد كتاب مسكوب دست روى عبارت ” مفسران و متكلمان و فقيهان و واعظان و قشريان ديگر ” مى گذارد و بدون توجه به محل اين گفته در متن به ما خبر مى دهد كه حافظ خودش متكلم بوده است ؛ آن هم فى حد ذاته . در نقد اين نظر در قسمت قبلى ريشه ها مطالبى عرضه شد و اكنون از اين رهگذر از كوته ترين راهى كه به ذهنم مى رسد به حافظِ مسكوب مى پردازم .
نوشته هاى مسكوب ، چه در باره شاهنامه و چه در باره حافظ ، نقاط عطفى در كاوش هاى راجع به ادبيات كلاسيك ايران هستند . مسكوب هيچ وقت در صدد امروزى كردن آثار گذشته بر نيامده است ،دچار زمان پريشى نشده است ، اسطوره هاى بيش يا پس از اسلام – از جمله اسطوره كيومرث و سياوش و كيخسرو و رستم و اسفنديار و آدم و حوا و نوح و هابيل را به يك سان ناعقلانى مى داند اما بر آن است كه به اين دليل جز به كوته فكرى نمى توان گفت كه در زمانه ما بايد اين امور ناعقلانى را سپرى شده و بى ارزش شمرد چرا كه اسطوره ها زبان ناخودآگاهى جمعى قومى هستند كه هنوز ملت نشده اند .در اسطوره ها اما جانمايه اى گوهرين نهفته است كه كهنه نمى شود .وى مى گويد من شاهنامه را امروزى نكرده ام .شاهنامه امروزى هست . اين اسطوره را بايد از ناخودآگاهى به سطح شعور آگاه و خود آگاه آورد . براى چنين كارى مسكوب در كار اسطوره شناسان معاصر از جمله ميرچاده الياده و دو مزيل پيگيرانه مطالعه كرده است . تفسيرهاى عرفانى قرآن و نيز فلسفه و جامعه شناسى غرب را خوب خوانده است و نظريه رمان لوكاچ و زيبايي شناسى هگل را همچون ابزارى مدرن در فهم اسطوره ها به كار مى برد اما نه از آنها نامى مى برد و نه اين كاربرد تقليدى و بيفكرانه است .از دين و خدا و تفسيرهاى عرفانى قرآن بهره مى برد اما بى درنگ بايد افزود كه خدا و دين در زبان مسكوب همان خدا و دينى كه كه از زبان خرمشاهى مى شنويم نيست . مسكوب خود اهل شرع و ديانت نيست و با فاصله گيرى از قداست باورى شخصى به مفاهيم دينى و اسطوره اى مى نگرد .در مقدمه اى بر رستم و اسفنديار مى نويسد : ” هزار سال از زندگى تلخ و بزرگوار فردوسى مى گذرد . در تاريخ ناسپاس و سفله پرور ما بيدادى كه بر او رفته است مانند ندارد . و در اين جماعت قوادان و دلقكان كه ماييم ، با هوس هاى ناچيز و آرزوهاى تباه ،كسى را پرواى كار او نيست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر ارباب فضل دربسته و ناشناخته مانده است ” زيبايي و سختگى نثر مسكوب خيره كننده است . انديشه او تأليفى و كل گراست اما كلى باف نيست .رابطه شاهنامه و ديوان حافظ با حادثات اجتماعى و ساختارهاى گفتار ها و كردارهاى قدرت هاى روزگارشان نقشى اساسي در كارنامه مسكوب دارد .دريغا كه اين انديشمند كم مانند پس از انقلاب مجبور به مهاجرت شد و سرانجام در تاريكخانه عكاسى اى در پاريس كه هم خانه و هم محل كارش بود در وضعيتى درست برخلاف آزاده جانى قهرمانان خماسى جان سپرد . با مشاهده سرنوشت مسكوب ها ، صداى حاكمى كه اهل قلم را تهديد به تيغ كرد و گفت :” به جهنم كه مغز ها فرار مى كنند ” به گونه اى گوش آزار به ياد مى آيد حتى اگر نخواهيم كه به ياد آوريم . سخن دراز نمى كنم و با گفته اى بر گرفته از در كوى دوست ادامه مطلب را به قسمت بعد موكول مى كنم.
” در برابر آفرينش عاقلان كه از حكمت آن بى خبريم ، در انديشه حافظ زيبايي انگيزه آفرينش است …. عشق حاصل ديدار اين زيبايي است ” ( ص ٨٧)
عالم از نغمه عشاق مبادا خالى
يادگارى كه در اين گنبد دوار بماند
سلام استاد کورس
ما شما رو بعنوان یک استاد توی این سایت قبول داریم.
اگه امکان داره یه لطفی بکنین و نظرتون رو راجع به این کلیپ که در مورد عرفان و هدف های عرفان ؛ رابطه ی عرفان و دین ؛ جایگاه زن در عرفان هست. یه کمی توضیح بدید. ممنون از لطفتی که میکنید.
لینک دانلود کل کلیپ:
http://www.youtube.com/watch?v=gnMg0ggexuU&feature=youtu.be
محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران و فرمانده سابق سپاه پاسداران این کشور میگوید که موشکهای ایران، گروه ۱+۵ را سر عقل آورده است. خدا کنه این سردار شکست خورده این مزخرفات را برای مصرف داخلی گفته باشه. وای به حال اون روزی که این یکی و بقیه سرداران شکست خورده به این جفنگها اعتقاد داشته باشند.
با سلام به جناب مش قاسم . این سردار که هیچ وقت سر عقل نمی آید در افشا گری جناب حامی گرامی خواندید که ایشان اعتقاد داشت چزایر مجنون را عراق فقط با بمب اتمی میتواند تسخیر کند که نظریه آبکی ایشان با تک سنگین عراق و شهادت فرزندان پر پر شده این مرز و بوم همراه با تجهیرات دود شد و به هوا رفت!!! ودریغ از ندامت!!
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : از سخنان رئیس ؟؟ پلیس ایران ! چه چیز دستگیرتان میشود؟ آقا سید مرتضی و مصلح و عبد الله و دیگر سینه چاکان ودل واپسان اسلام ناب محمدی که هنوز متوجه نشده اند که سی و شش سال اسلام در این مملکت پیاده شده است ویا نشده است . جواب بدهند کجاست آن شوق و شور اسلامی که آقایان دم میزدند . اینت است آن اخلاق پسندیده و مدینه فاضله ای که آقای خمینی دم میزدند چون آب وبرق و اتوبوس که مجانی شد وبرای تک تک افراد جامعه خانه ساخته شد و ما را این گونه به مقام خلیفه الله ی رسانیدند به آمارهایی که مقام پلیس ذوب شده در ولایت میدهد خوب توجه کنید. با احترام.
اسماعیل احمدی مقدم، رئیس پلیس ایران، اعلام کرد که تعداد اسیدپاشیها در ایران در ۶ ماه نخست امسال، ۳۱۸ مورد بوده است.
احمدی مقدم که روز چهارشنبه در حاشیه یک همایش با خبرنگاران گفت و گو میکرد، گفت: «ما در شش ماهه امسال ۳۱۸ مورد اسیدپاشی داشتیم که در این آمار علاوه بر افراد، اسیدپاشی بر روی خودروها و اشیا نیز لحاظ شده است.»
موضوع اسیدپاشی در ایران با وقوع چند حمله اسیدپاشی به زنان در اصفهان در مهرماه گذشته، مورد توجه قرار گرفته است. در این حوادث روی صورت و بدن زنانی که در خودروی خود نشسته بودند اسید پاشیده شد. پلیس ایران وقوع چهار حمله را در این اسیدپاشیهای پیاپی تایید کرد.
در این بین شایعاتی درباره ارتباط این اسیدپاشیها به موضوع پوشش حجاب قربانیان حوادث مطرح شد اما مقامات رسمی ایران این شایعات را رد کردند. پلیس و مقامات رسمی هرگونه اقدام سازماندهی شده در اسیدپاشیهای اخیر در ایران را رد کردند. قربانیان حادثه، حمله کنندگان را دو موتورسوار معرفی کردند.
به دنبال این حوادث، تجمعهای اعتراض آمیز در تهران و اصفهان برپا شد.
رئیس پلیس ایران، در ادامه گفت و گوی خود اعلام کرد که متهم اسیدپاشیهای اصفهان هنوز دستگیر نشده است.
اینا گردان کلفتیشون فقط به درد زدن و گرفتن زن و بچه مردم توی خیابونا میخوره.
با سلام
واقعا این روش عجیب و غریبی است که این دوست خوب ما جناب مهرداد در پیش گرفته است ،اولا که ایشان دائم اخبار مطرح در خبرگزاریها و سایت های خبری را اینجا کپی می کنند ،و این خلاف آن رویه ای است که مدیر سایت داشتند ،آقای نوریزاد مگر شما در مواردی نبود که ما اخباری از سایت های خبری مثل جرس و کلمه و غیر اینها نقل کرده بودیم و شما گفتید این اخبار در صفحه های خبری هست و نیازی نیست اینجا کسی صفحات خبری را منعکس کند؟ چطور این دوستان دائم اخبار را منعکس میکنند و شما ایرادی نمی کنید. این یک.
ثانیا: اتفاقا من با انعکاس اخبار کشوری بصورت کوتاه مخالفتی هم ندارم ،این مدیر محترم سایت بودند که ایراد داشتند ،اما نکته عجیبی که وجود دارد این است این روش تبلیغاتی غیر منصفانه آقای مهرداد است ،ایشان معمولا خبرهایی را گزینش میکنند ،بسیار خوب من مخالف خبر رسانی نیستم ،اما شما چرا ذیل هر خبر با اسم آوردن از من و جناب مصلح ،بنحوی موضوع را با ما مرتبط می کنید و طعنه ای می زنید؟ دوست گرامی این روش ها انسانی و اخلاقی نیست ،ما اگر بر حسب اعتقاد شخصی از اصول دیانت اسلام دفاع می کنیم ،مفهوم آن نیست که از هر آنچه که در جمهوری اسلامی بنام دین اتفاق افتاده یا اتفاق می افتد دفاع کنیم یا هیچ انتقادی به آن نداشته باشیم ،تصادفا بگویم اتفاقا ما هم با بسیاری از این انتقادات سیاسی شما در قالب های خبری که می دهید موافقیم ،اما دوست من شما چرا وسط دعوا تعیین نرخ می کنید و به اعتقاد و اسلامیت و دیانت اشخاص متعرض می شوید؟ مساله اعتقاد مساله ای است ،مساله نقد عملکردهای متدینان مساله دیگری.
ببینید آقای مهرداد من خیالتان را راحت کنم ،آقای مصلح را نمیدانم ،اما خود من در زمینه های کسب اخبار ،اگر بیش از شما رسانه های خبری داخلی و خارجی مثل بی بی سی و رادیو فردا و گویا نیوز و ایران امروز و ندای سبز و جرس و کلمه و غیر اینها را نبینم ،از شما کمتر نمی بینم ،این معقول است که من هربار صفحه ای خبری از اینجاها برگیرم و ذیل آن طعنه ای به مخالفان عقیدتی خودم بزنم ،آقا جان شما سن و سالی ازتان گذشته است ،اندکی رفتارتان را تعدیل کنید ،من موافق انتقاد سیاسی به صدر تا ذیل جمهوری اسلامی هستم و انتقاد به انحاء گوناگون را در تصحیح روش های اجرایی و مدیریتی موثر میدانم ،اما عقده خالی کردن و طعنه زدن بدیگران آنهم کسانی که در اغلب موارد با انتقاد شما موافقند چرا عزیز من؟
مثال بزنم ،نمیدانم دیروز بود یا پریروز ،دیدم شما این خبر مربوط به کاوشگری که روی یک دنباله دار فرود آمده است و نگرانی در مورد باطری ای خورشیدی او وجود داشت و مشغول ارسال اطلاعات به زمین است ،را منعکس کرده بودید که خود من قبل از شما با علاقه اخبار آنرا پی می گیرم ،دیدم ذیل همان خبر هم اسمی از مصلح و مرتضی آمده! خوب خوش انصاف این چه روشی است که شما هرگاه قلم بدست می گیرید می خواهید بتوهم مخالف عقیدتی خود را منکوب کنید؟!
بگویم که اینگونه پیشرفت های بشری و کاوش هایی از این قبیل افتخاری برای بشریت است و محدود در دائره ملیت و سرزمین و عقیده نیست ،مگر ما نظر منفی نسبت به این امور داریم که شما هر مقوله ای را به اسم ما ربط میدهید؟
توصیه میکنم اگر هم با کسی مخالفید ،سعی کنید در مخالفت با او از موازین انصاف خروج نکنید.
متشکرم
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﺰﻳﺰ
ﺧﺪاﻭﻛﻴﻠﻲ ﺷﻤﺎ و ﻫﻤﻔﻜﺮاﻥ ﺷﻤﺎ ﮔﻴﺮ ﺑﺪ ﻣﺨﻤﺼﻪاﻱ اﻓﺘﺎﺩﻩاﻳﺪ ‘ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺩﺭﻙ ﻣﻴﻜﻨﻢ و ﻭاﻗﻌﺎ ﺗﺎﺳﻒ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ‘ اﺯ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺒﺎﺳﻲ ﻛﻪ ﺯﻭﺭﮔﻮﻳﺎﻥ و ﻗﺪﺭﺕ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺩاﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺩاﺭﻳﺪ ‘اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺭﺳﻲ ﺭا ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻳﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻧﺪ ‘ ﺷﻤﺎ اﺳﺮاﺭ ﺩاﺭﻳﺪ و ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﻛﻪ اﻱ ﺑﺮاﺩﺭ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺮا ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻜﺘﺒﻢ ﻣﮕﺬاﺭ و ﺣﺴﺎﺏ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﺭا اﺯ اﺻﻞ ﺩﻳﻦ ﺟﺪا ﻛﻦ ‘ ﻭ ﻋﺪﻩاﻱ اﺳﺮاﺭ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﻴﻦ اﻳﻦ ﻣﻜﺘﺐ ﺑﺪاﻧﻨﺪ و ﻧﺎﺑﻮﺩﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻧﺎﺑﻮﺩﻱ اﺳﻼﻡ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺷﻤﺎ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎ اﻧﺘﻘﺎﺩاﺕ ﻧﺮﻡ و ﺑﻲ ﺗﻔﺼﻴﻠﺘﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻮاﻓﻖ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺩﻳﻦ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ ﻭﻟﻲ اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻭاﺭﺩ ﻣﺒﺎﺣﺚ اﺻﻮﻟﻲ و ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﻲ و اﻳﻨﻜﻪ ﭼﻂﻮﺭ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ اﻓﺮاﻃﻴﻴﻮﻥ ﺩﺳﺖ ﭘﻴﺶ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ ﻧﻤﻴﺸﻮﻳﺪ ‘ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺗﺎ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻳﻚ ﺁﺧﻮﻧﺪ و ﻳﺎ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺭا ﻧﺒﻴﻨﻨﺪ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﺻﺪاﻗﺘﺶ ﻧﻤﻴﺪﻫﻨﺪ و ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ اﻭ ﺭا ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ‘ اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﻳﺮاﻥ ﻛﻪ ﺑﻲﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﻧﺎﻣﻴﺪ اﺯ ﺑﻮﻕ ﺻﺤﺮ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ اﻟﻘﺎ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻣﻦ ﻣﺨﺎﻟﻒ اﺳﻼﻡ اﺳﺖ و ﻣﺎ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ اﻳﻦ اﺳﻼﻡ ﺣﻮﺯﻭﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺘﻪاﻳﺪ اﺳﺘﻌﺪاﺩ ﺩاﻋﺸﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﺭا ﺩاﺭﺩ ‘ ﺁﻥ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺩاﺷﺘﻨﻲ ‘ و ﺗﺎﺭﻳﺦ ﮔﻮاﻩ ﻣﺴﻠﻢ اﻳﻦ اﺩﻋﺎﺳﺖ ‘ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﺳﺮاﻳﻴﻞ و ﺟﻨﺎﻳﺎﺕ ﺁﻥ ﻣﻂﺎﻟﺒﻲ ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ ‘ و ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺿﺮﺑﻪاﻱ ﻛﻪ ﺩاﻋﺶ و اﻣﺜﺎﻝ ﺩاﻋﺶ ﺩﺭ ااﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﺩﻳﻦ و اﻳﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻭاﺭﺩ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﺑﻴﺶ اﺯ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و ﻳﺎ اﺳﺮاﻳﻴﻞ اﺳﺖ ‘ ﻭﻟﻲ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺣﺴﺎﺳﻴﻴﺖ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩاﻋﺸﻲﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﻣﺤﺴﻮﺱ ﻧﻴﺴﺖ ‘ اﻧﮕﺎﺭ ﺟﻨﺎﻳﺖ و ﺯﻭﺭﮔﻮﻳﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا و اﺳﻼﻡ ﺟﺮﻣﺶ ﻛﻤﺘﺮ اﺳﺖ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﺰﻳﺰ ‘ ﻧﻤﻴﺘﻮان ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ و ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻤﻜﻴﺸﺎﻧﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﻳﻦ اﺳﻼﻡ و ﻛﺎﻣﻞ ﺩاﻧﺴﺘﻦ ﺁﻥ و اﻳﻨﻜﻪ ﻋﻠﻤﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺯ ﻋﻠﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ و ﺛﻨﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪا ﻧﻴﺴﺖ و اﻳﻦ ﻋﻠﻢ ﺟﻮاﺑﮕﻮﻱ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻱ ﺑﺸﺮﻳﻴﺖ اﺯ ﺭﻭﺯ ﭘﻴﺪاﻳﺶ ﺗﺎ ﻗﻴﺎﻣﺖ اﺳﺖ ‘و ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻋﺎﻟﻤﺘﺮﻳﻦ اﻓﺮاﺩ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﻠﻢ ﻫﺴﺘﻴﻢ ‘ ﭘﺲ ﻻﻳﻘﺘﺮﻳﻦ ‘ﺑﺎاﺭﺯﺷﺘﺮﻳﻦ ‘ﺑﺎﻣﻌﺮﻓﺘﺘﺮﻳﻦ ‘ ﻣﻮﺟﻮﺩاﺕ ﺧﺪا ﻣﻴﺒﺎﺷﻴﻢ و ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺷﻮاﺭﻱ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩﻩاﻳﺪ ‘ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻥ اﺯ ﻫﺮ ﻣﻜﺘﺒﻲ ‘ﻭاﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺷﺮاﻳﻄ ﺑﻴﺮﻭﻧﻴﺴﺖ ‘ﻛﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻣﺘﻐﻴﺮ اﺳﺖ ‘ ﺷﺮﻁ ﻋﻘﻞ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ اﺣﺘﻤﺎﻝ ﺧﻂﺎ ﺭا ﺩﺭ ﻛﺮﺩاﺭ و ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻛﻨﺪ و ﺟﺎ ﺑﺮاﻱ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ و اﻋﺘﺮاﻑ ﺑﻪ ﺧﻂﺎ ﺭا ﺑﺎﺯ ﺑﮕﺬاﺭﺩ ‘ ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻣﺎ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﻳﻦ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻢ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻃﻤﻊ ﻳﻘﻴﻦ و ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﺁﻥ اﺯ ﻣﻮﺿﻊ ﺑﺎﻻ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﮕﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪاﻧﺶ ” ﺑﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ اﻧﺘﻆﺎﺭاﺕ ﻣﺎ اﺯ ﺩﻳﻦ اﺷﺎﺭﻩاﻱ ﺩاﺷﺘﻢ ﻛﻪ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮا ﻫﻤﺮاﻫﻲ ﻛﺮﺩﻩ و ﺑﺎ ﺩاﻧﺶ ﺩﻳﻨﻲ ﺧﻮﺩ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻲ ﺑﻬﺮﻩ ﻧﮕﺬاﺭﻳﺪ ‘ ﺧﺪاﻧﮕﻬﺪاﺭ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
علیکم السلام عرفانیان گرامی
من از شما تشکر می کنم که اندکی برای ما دلسوزی کرده ای ،اگرچه باز در همین دلسوزی هم سخنت خالی از طعنه و کنایه نبود ،خصوصا مطالب آخر کامنت ،عرفانیان جان کلمه “سنت” را هم باز بصرت “ثنت” نوشتی که موجب چندشم شد!(شوخی بود)،در مورد علوم باز ارزیابی یکطرفه ای داشتید ،از نظر ما همه علوم تجربی و ریاضی و فلسفی و دینی ارجمندند و صاحبان آنها محترمند ،این شما هستید که اینطور مایلید عالمان دین و علم دین را تحقیر کنید ،امیدوارم شما هم به همان میزانی که خود در پایان سخن بنیان نهاده ای که هر انسانی باید همیشه احتمال خطا و غلط در اندیشه و کردارش بدهد ،متعهد و ملتزم باشید ،که الانسان محل السهو و النسیان ،من بشما میگویم اجتهاد و استنباط عالم دین نیز خطا پذیر است ،اما شما هم معیار مورد تصدیق خود را در نظر داشته باش ،و اینطور یکسویه و یکطرفه ،کوشش عالمان معتبر دین را مورد هجوم و تحقیر قرار نده.
خداوند همه آلام و اسقام ما را شفا دهد
از شما متشکرم
با عرض سلام به جناب سید مرتضی گرامی : من این سومین بار است که برای شما جوابیه ارسال می کنم لیکن این بار اول در ورد تایپ کردم و متاسفانه دو بار اول پس از تایپ مطالب مورد نظرم و ارسال آن با خطا مواجه شدم مبنی بر تکراری بودن ویا تند تند پیغام میدهید که پیگیر خواهم بود و از دوستان درخواست میکنم که اگر دلیلش را میدانند این حقیر را بی پاسخ نگذارند . به هرحال سید گرامی : من از کودکی به فضا علاقه خاصی دلشتم و پیگیر ی میکردم اخبار فضا را و به عنوان مثال سفینه مارینر را که قبل از انقلاب به فضا گسیل کرده بودند یکی دو سال قبل از لبه کناری منظومه شمسی خارج شد و حاوی پیغام صوتی به تمام زبان های روی زمین (حتی فارسی) و عکس یک زن ومرد واطلاعات کلی قرار گرفتن مدار سیارات و مکان منظومه شمسی در کهکشان راه شیری ووووو به همین دلیل علاقه خود فکر کردم شاید مورد توجه بعضی دوستان قرار گیرد . ودر مورد اخباری که کپی میکنم . بله همه گی افشا گر نا راستی حکام این مملکت است و شما هم که فرمودید با آن ها مشکلی ندارید و تائید هم کردید مشکل از نام بردن شما و آقا مصلح بود که آن هم همگی سوال بود از شما و جناب مصلح که مختار به جواب گویی هستید و یا نه. باز ه یک بار کامنت گذاشتم و مثال زدم که اگر در این مملکت یک کودتای نظامی رخ داده بود و حاکم نظامی برخرمراد سواربود مردم از هرچه نظامی و پلیس و حتی نیروی دریایی متنفر میشوند و اصولا صاحبان لباس نظامی را همگی قاصب میدانستند. جناب سید خدا وکیلی چند بار متوجه تیر نگاه فردی ناشناس که شما را هم نمیشناخت قرار گرفتید خوب فکر نکرده اید چرا؟؟ سید جان قرار شده بود که به سایت های رضا فاضلی و تابو بوک هم سری زده و کتاب های منتقد دین را که مثال زده بودم بررسی فرمایید که فرمودید مشغول ریفرنس گیری هستید . چه شد؟ درضمن بنده به علت تخصص پیش و پا افتاده ای که دارم برای گذران زندگی هر روز موظف هستم به بعضی ارگان ها مراجعه کنم و با بعضی ائمه جماعت که گل چین کرده ام صحبت می کنم بیشتر روحانیون جوان سخت از این حکومت گله دارند ولی انگار همه منتظر ظهور آقا هستند که تشریف بیاورند تا اوضاع سروسامان بگیرد و این موشوع بیشتر مرا درد مند تر می کند آیا شما هم اینچنین هستید ویا به فکر چاره ای هستید.با احترام
سلام آقا مهرداد گرامی
از ابراز محبت شما ممنونم
الحمدلله وجه اشتراکی پیدا کردیم! من نیز از دوران نوجوانی به اخبار و پیشرفت های علمی مربوط به فضاهای لا یتناهی حساس و علاقمند بودم ،خصوصا اینکه در برخی آیات قرآنی نیز انسانها را امر به تدبر در ملک و ملکوت آسمانها و زمین فرموده است،بیاد دارم زمان حکومت شاه در جوانی و نوجوانی فیلم جالب پیشتازان فضا را با علاقه دنبال می کردم ،و اکثر فیلم های فضایی تخیلی را هم ،الان هم گاهی یاد جوانی و نوجوانی میکنم . در هر حال از دید من که مذهبی و مومن به قرآن هستم تعمق در شگفتیهای آسمانها و اجرام سماوی همیشه مهیج و جالب بوده است.خوشحالم که با شما در این جهت هم فکرم.
در مورد آن کتابها و سایت ها من گفتم که هر تحقیق تاریخی باید مستند باشد ،اینکه فاضلی دشتی و غیر اینها مطالبی را ارائه کرده باشند ،مانعی ندارد تحقیق آزاد است ،من گفتم از اینگونه بررسی های تاریخی بیگانه نیستم ،البته همه آنها را کامل بررسی نکرده ام ،اما در موارد مختلفی که مواردی را حساس شده و دنبال کرده ام دیده ام ،ریفرنس ها حکایت تامی بر آن برداشت ها ندارند ،گاهی مطالب تاویل و توجیه دیگری داشته اند که دید و نگرش آنها باعث شده برداشت های خاصی کنند ،و گاهی مسائل و روایت تاریخی متعارض اند ،و باید جمع بندی شوند ،آنچه که من بشما عرض کردم این بود که در نقل قول ها و برداشت هایی که از اینگونه کتابها که صاحبان آنها پیش از تحلیل خود ،از دین اعراض کرده اند و بزاویه خاصی به منطق دین و تاریخ و فرهنگ دینی می نگرند ،می کنید ،اولا خود به ریفرنس های آن مطالب مراجعه کنید ،و اکتفاء به این نکنید که دشتی یا فاضلی یا هر محقق دیگری ،مواردی را در پاورقی ریفرنس کنند ،اصلا ریفرنس برای مراجعه و رویت صحت اسناد و برداشت است ،نه برای زیبایی و خوشگلی در پاورقی ،من خود مقیدم در پروژه ها و کارهای پژوهشی کوتاه و بلند کاری خودم ،یا آنچه اینجا برای دوستان تفننا می نویسم ریفرنس های مطالب را دقیق ذکر کنم ،حتی آیات قرآن را نیز دقیق مشخص می کنم .
ثانیا از شما خواستم ،شما هم اگر اینجا مطلبی تاریخی قرآنی تفسیری روایی یا هرچه می نویسید ،ریفرنس مطالب خود را مشخص کنید ،دقیقا مثل کار خوبی که می کنید و اخبار سیاسی را مثلا میگویید تابناک نوشت ،لیسنا نوشت و غیر اینها.پس این درست نیست که شما مطلبی بنویسد و از من بخواهید ریفرنس گیری کنم ،من در واکنش به آن مطالب تاریخی شما گفتم مشغول آنالیز و بررسی آن هستم و پاسخی هم نوشتم و از شما خواستم مطالب منقوله را مستند با ریفرنس بیان کنید.
در مورد مسائل روز حق با شماست ،کیست که از خیلی مسائل ناراضی نباشد و انتقاد نداشته باشد ،همینطور است بسیاری از روحانیون منتقد اوضاع بخصوص آنچه که بعد از آن انتخابات جنجالی درست کردند و آنرا فتنه نامیدند هستند،من خود به آقای موسوی رای دادم ،و از احمدی نژاد هم متنفر بوده و هستم،اینها کشور ما را دچار زحمت ها و مشکلات کردند ،و بنظر من کمترین کار این است که او را محاکمه کنند،تخریبی که در این هشت سال متوجه این کشور شد ،بی سابقه است ،و موسوی و کروبی هشدار چنین روزهایی را روی تجربه و حسن نیت خود دادند،متاسفانه توجه نشد،یادتان هست که سید چه حرصی می خورد و می گفت سازمان برنامه و بودجه را که مغز برنامه ریزی کشور است چرا منحل می کنید؟!
چرایش البته معلوم بود ،پوپولیسم احمدی نژادی و حامیانش ،البته وقتی بخواهند 800 میلیارد دلار پول این مردم را دود هوا کنند باید هم سازمان برنامه را منحل کنند ،و باید هم بودجه مملکت را یک کتابچه پنجاه ورقی جیبی کنند ،و بودجه هر سال مملکت را اواسط سال بعد بیاورند.
حال باید دولت روحانی بیاید تازه سازمان برنامه را احیاء کند! نوشدارو بعد از مرگ سهراب!
بهرحال مسائل زیاد است ،البته من چون درگیر امور پژوهشی و کاری هستم فرصت پرداختن تفصیلی به امور سیاسی را ندارم ،اگرچه اخبار را بطور کامل دنبال می کنم،بنظر شما چه میتوان کرد جز نقد قدرت و نقد حاکمان و نقد کجروی ها؟
جناب مهرداد ،من می بینم شما بجد پیگیر مسائل هستید و اینجا نظراتتان را منعکس می کنید ،اگر نرنجید ،بتعبیر من خیلی هم پر حرارت هستید،اما توصیه من بشما این است که کوشش کنید و کوشش کنیم در “قوت و استحکام نقد قدرت” و نه لزوما شدت و حرارت و تندی بخرج دادن ،آیا واقعا فکر میکنید آنها که سر کارند ،به حرارت های شما توجهی می کنند؟ بگمانم خیر ،اما بنظر من ،دریافت دقیق اخبار و نقد قوی و متین قدرت و نهادها و عملکردها ،در جامعه و در نحوه حکومت داری موثر است،غرضم جسارت نیست ،می خواهم بگویم بیش از حرارت بخرج دادن ،روشنگری از طریق بیان اخبار دقیق و مستند،و نقد مستدل در عرصه عمومی ،اثر گذاری خود را خواهد داشت.
همه ما ایرانی هستیم و کشور خویش و آبادنی آن را طبعا می خواهیم،من قبلا مکررگفته ام ،شخصا و باجتهاد و پژوهش خودم معتقد به ثبوت ولایت فقهاء بمعنای حکومت نیستم ،اما میگویم معیار در حکومت مردمند ،همان که مرحوم نائینی و آخوند خراسانی در صدر مشروطه میگفتند ،که اگر بنا بر اجرای قوانین دینی در جامعه است و بنا بر تفکیک قوا و رای مردم است،میزان رای ملت است و البته فقهاء بعنوان کارشناسان دینی ،نه مباشر قدرت بلکه ناظر به قوانین موضوعه کشور باشند ،این اعتقاد من است.
اگر اکنون نیز میگویم رویکرد من اصلاحی و نقد مشفقانه قدرت است ،بجهت رای و خواست مردم بوده است،و من خود هرگز بدنبال قدرت نبوده و نیستم،معتقدم اگر مردم روزی اصلا حکومت دینی نخواستند نباید آنها را مجبور کرد ،بله مبلغ دینی و کارشناس دین تبلیغ خود را می کند ،اما انتخاب نوع حکومت با مردم است.
بار دیگر از لطف شما سپاسگزارم
۳۶ سال گذشت آب برق گاز مجانی وعده ای بود که هچوقث عملی نشد و فرمان جانانه رهبر و مصلحتی های نظام و روسای مجلس و خبرگان و نگهبان و ائمه های جمعه و قاضی القضات ها و شهرداران و پاسداران فربه ملقب به سردار به سکوت بود. وعده ای که از اصول پایه گذار نظامی شد که ثابت کرد بهشتی که قرنها وعده کرده بودند هم پوچ و توخالی است. عشق به این رهبر و نظام مفهوم شد به فریب و غارت و تجاوز و خونریزی و ترور هویت های آزاد و نفرین و تلقین بدبینی و حبس و دشنام به آزادی انسانیت.
آنقدر فضا ی آزادی اجتماعی بسته و کشته شده است که مردم برای مرگ حواننده بیمار به واکنش و گردهمایی خودجوش کنار هم میرسند و اینها هر یک نشانه رای مردم به رد کردن مدارک ساختگی نظام برای ماندن و خفظ رذالتی بنام دین در امور کشور است. از نگاه این نظام تحمع خودجوش مردم به هر دلیلی مغایرت با امنیت نظام دارد و مغنا که چه لرزان هست این پایه های نظام در فروریختن
جناب مهرداد سلام وجناب احمدآقا سلام
وسلام برهمه ناظران گرامی
بنده دیگر دراین سایت دروغگو ی نوری زاد دروغگو ،چیزی نمی نویسم پس مرا معذوربدارید.
وامادروغگوبودن نوری زاد
1- ازهمین جامبرهن شد که دوکامنت مرا منتشر نکرده است،پس او مخالف آزادی بیان است.
2-به کامنت من جواب مستدل عقلائی نداده است،پس اوجزدروغ چیزی نمی بافد.
3-اوحامی قاتلان وجانیان است ،پس باید شعار تابلو تن پوشش عوض شود وبنویسد زنده باد قاتلان وجانیان بالفطره امثال حسینیان وفلاحیان زنده باد ظالمان وستمگران.
4-اودرمقابل منطق واستدلال عقلائی عاجز ودرمانده مانده است بدین سبب او کامنت بنده را منتشر نکرده است تاعجز وفلاکتش را پنهان نماید.
اینجا فحشکده نوری زاد است به این فحشکده خوش آمدید ،هراندازه که بخواهید فحاشی به وفور یافت می شود اما فحاشی کار آدم های عاجزازمنطق است
مصلح
با سلام به جناب مصلح . مصلح جان لطفا پیگیزی کنید شاید شما هم مانند من به پیغام خطای ورد پرس برخورد کرده اید . البته من نمیدانم قبل از متهم کردن جناب نوریزاد لطفا کم وکیف قضیه را از ایشان سوال کنید شاید اصلا کامنت در سایت ثبت نشده باشد! با احترام در ضمن لطف کنید و فحاشی هایی که نام بردید را با ذکر کامنت و موضوع اعلام کنید که همگان قضاوت کنند که صحح است یا خیر. با ادب و احترام .مهرداد.
——————
سلام مهرداد گرامی
حق با جناب مصلح است. من دو روزی بود که به کامنت ها سر نزده بودم. کامنت های ایشان به موقع ذخیره شده بود اما من ندیده بودم و انباشته شده بود. پوزش
با سلام
دوست من اين روشي كه در پیش گرفته ايد صحبح نيست؟
بحث بايد در فضايي آرام و دوستانه ايجاد شود\ نه در فضاي متشنج كه
نتيجه اي در بر نخواهد داشت