سر تیتر خبرها
گوهر عشقی نرگس را آزاد کرد! (روز یکصد و بیست وششم)

گوهر عشقی نرگس را آزاد کرد! (روز یکصد و بیست وششم)

روز یکصد و بیست و ششم

یک: صبحِ شنبه با دکتر ملکی از شیب زندان اوین بالا می رفتیم که به آتنا فرقدانی برخوردیم. او خبر نداشت که ما برای چه به سمت اوین می رویم. روز تاسوعا آزادش کرده بودند. و ما چه شادمانی ها کردیم از تماشای معصومیت این دختر. بالاتر که رفتیم دوستان لگامی به ما خبردادند که خانم نرگس محمدی و خانم گوهر عشقی به داخل دادسرا رفته اند.

دو: سربازانی آمدند و دوستان ما را پراکندند. اما جمعی ماندیم. همسر آقای عبدالفتاح سلطانی و چند بانوی دیگر در بیرون ماندند و ما به داخل دادسرا رفتیم. در سالن انتظار دیدیم شیرزنی – گوهر عشقی – تنها در گوشه ای نشسته و سخت بی قرار است. به قول خودش: آمده بود که دختر خوانده اش را هر طور که شده وا برهاند. نرگس نبود. او را به داخل فرا خوانده بودند.

سه: نیز آقای بهزاد نبوی را در آنجا دیدیم. آمده بود برای رفع ممنوع الخروجی اش. دو سه ساعتی که گذشت، سالن انتظار خلوت شد. نوشته ای به دست یکی از سربازان دادم و به وی گفتم: زحمت بکش و این نوشته را به سرپرست دادسرا بده. در آن نوشته آورده بودم: اگر نرگس محمدی تا ساعت چهار بعد از ظهر همین امروز آزاد نشود، ما در همین سالن باقی خواهیم ماند تا یک هفته تا یک ماه تا یک سال. و سرباز، مردانگی کرد و نوشته ی مرا برد و داد به دست منشیِ سرپرستِ دادسرا. گرچه پیش از این نامه، سه دوربینِ نصب شده در سالن، خبر حضور ما را به همه ی بالاتری ها رسانده بودند.

چهار: دو نفر از شاگردان محمدعلی طاهری نیز آمده بودند. اما روزه داشتند هر دو. قرار گذاشته بودند در راستای همدلی و همراهی با اعتصاب غذای استادشان روزه ی اعتراضی بگیرند و شباهنگام جلوی زندان اوین افطار کنند همگی.

پنج: شیرزنِ ما، می غرید که وای به حالتان اگر نرگس بر نگردد. چه می کنی؟ چه می کنم؟ اینجا را به هم می ریزم. آبرو برایتان نمی گذارم. ستار مرا چهار روزه بردید و کشتید، من از کجا بدانم با دخترم چه می کنید؟ مادر سعید زینالی نیز آمد. جمعیتی شده بودیم برای خودمان. ساعت چهار و نیم عصر شد. با آقای دکتر ملکی و مادر ستار داشتیم برای ماندن و خوابیدن در سالن انتظار برنامه ریزی می کردیم که دیدیم: در کنار رفت و جمال مبارکِ نرگس هویدا شد. برایش کف زدیم. چه زلال و صمیمی. برادران بازجو، بی انصاف ها تا آن ساعت یک لقمه غذا تعارفش نکرده بودند.

شش: نرگس به پنجاه پرسش بازجو پاسخ داده بود. عمده ی پرسش ها در باره ی فعالیت های مدنی و صحبت های نرگس و لگام بود. دستخطی از قاضی صلواتی دیده بود با این محتوا: نرگس محمدی در اختیار نیروهای امنیتی قرار بگیرد برای تخلیه ی اطلاعاتی در مورد گروه لگام. و نرگس، دریغ از یک کلمه، هیچ از لگام نگفته بود. راستی مگر لگام چه هست و چه می کند که به گلوی سیستم قضایی غمباد انداخته؟ نرگسی که من دیدم، ایستاده بود بر قله ی غرور. پیروز بود و سرشار از نشاط. نرگس گفت: چپ و راست خبر می آوردند از حضور شما برای بازجو. جوری که یکی دو بار بازجو گفت: دوستانت هم که اینجا هستند! به نرگس گفتم: گوهر عشقی تو را آزاد کرد.

محمد نوری زاد
هفدهم آبان نود و سه – تهران

1560668_971699942857622_2391293962550003773_n (1)
1779906_971707009523582_8023757121451685447_n
1932261_971705306190419_6840641594277776457_n
10177440_971700186190931_4784844485011367448_n

10360408_971697842857832_2197684793371992228_n
10368190_971698596191090_263096878664135450_n
10372262_971705769523706_3139185303456225100_n
10393850_971699416191008_4856242262003892791_n
10393989_971701802857436_2752733674722400543_n
10402751_971706179523665_3330810550781466433_n
10433704_971701426190807_8148455153365710714_n
10434195_971704886190461_8213196938413346239_n
10606112_971696929524590_5316678222691550597_n
10606112_971698866191063_3716141589117191363_n
10629773_971704289523854_6279192273249979739_n
10649529_971705499523733_5970872917846699643_n
10678812_971706752856941_6733546149671403910_n
10734265_971704619523821_6003113050907283245_nShare This Post

درباره محمد نوری زاد

58 نظر

  1. چه دوستانی پیدا کردی آقای نوریزاد، یک مویشان به میلیونها نفر اطرافیان آقا می ارزد. خوشا به سعادتت آقای نوریزاد که در دنیا و آخرت رستگار شدی. خوشا به شخصیتت، همانا که به گفته دکتر سروش حر زمانی

     
  2. درود به محمد نوری زاد عزیز
    درود به شرف زن درود بر عشقی ترین مادر اقای محمد نوری زاد سلام ما هم به گوهر عشقی به مادر ایران زمین برسان
    خداوند یاریتان کند

     
  3. درود به محمد نوری زاد عزیز
    درود به شرف زن درود بر عشقی ترین مادر اقای محمد نوری زاد سلام ما هم به گوهر عشقی به مادر ایران زمین برسان

     
  4. از شادی و لبخندی که بر چهره های استوارتان نقش بسته در این عکس ها ،بسیار شاد گشتم یک چیز را هم گفتم بگویم در این دور جدید مذاکرات رژیم به شدت از هر اشوبی می ترسد چه مدنی چه حقوق بشری پس در این مدت سعی می کند کمتر ذات پلیدش را نمایان کند تا از گردنه مذاکرات عبور کند بعد باز همان شود که بود پس این فرصت مغتنم است درود بر روان پاکتان از ازادی خانم فرقدانی بسیار شاد شدم

     
  5. با سلام

    بعضي دوستان وقتي محكوم مي شوند و جوابي ندارند از اين شاخه به آن شاخه مي پرند و

    مباحثي مطرح مي كنند كه ربطي به موضوع اصلي ندارد

    اصولا بسياري از نوشته هاي تاريخ نويسان معاصر ايراني نوعي هذيان گويي و خيالبافي ناشي

    از تعصب و نژادپرستي است در باره ي يكي از اين دروغهاي بزرگ درباره ي مقدار موجودي خزانه

    شهر تيسفون مطالبي نوشتم كه اصولا وجود اين همه سكه نقره غير ممكن است ولي بعضي ها

    لجبازي مي كنند و حقيقت را قبول نمي كنند حالا بنده سؤال ديگري مطرح مي كنم

    اين همه نقره از كدام معادن استخراج شده است؟ با توجه به اينكه سرزمين ايران و عراق از لحاظ

    معادن نقره فقير است و اين فلز مخلوط با ساير فلزها مثل مس و سرب و—— ديده مي شود

    به زودي در باره ي توليد نقره در عصر حاضر در ايران و جهان مبحثي خواهيم داشت تا بيشتر با تاريخ

    نويسان معاصر ايران آشنا شويم

     
    • مثل اینک فقط شخص شما اشراف بر تاریخ داری و دگران بهره ای از آن ندارند و همگی خیال باف و معاندند!! . همه آدمیان دانش پژوه و خبره هذیان بافی می کنند و تو بر همه آنان برتری داری و ذهنی روشن و ورای همه آنان دارا هستی که توانستی درک کنی همه آنان متعصب و نژادپرستند! تو خود بر آنچه می گویی واقفی؟ یا خود را به …. زدی. آیا تو ایرانی هستی؟در ایران زی می کنی و بر رخش چنگ می کشی؟ تو را نسبتی با داد و انصاف هست؟یکی از دلایل پریشانی میهن ما کسانی مانند تواند که به اسم ایرانی اند اما به رسم بر آن تیشه می زنند.

       
    • با درود به نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : این جناب عبد الله شاید راست می گوید شاید اصلا ایران و روم هردو ابر قدرت گذشته نبوده اند چون بزرگ ترین لازمه ابر قدرت بودن مال و نقدینه گی فراوان است اصلا اعراب که بدوی نبودند! ایشان هم مانند احمدی نژاد که ماجرای یهودی ستیزی هیتلر را زیر سوال برد و انکار نمود. گذشته ایران را زیر سوال میبرد که نصب عربیت خیش را مدعی شود عیبی بر وی نیست و آرزو بر جوانان عیب نیست ولی من میگویم عاقلان دانند وبس. !!!!

       
    • با سلام و درود فراوان حضور آقای نوریزاد و همراهان .
      پیروزی جدیدتان را در مقابل مترسکهای ….. تبریک میگم و آرزوی دوام وسلامتی برای همگی دارم ,
      من این مطلب رو اینجا در محل مخصوص پاسخ نوشتم چون سوالی هم داشتم از آقا عبداله ! شما چی آقا عبداله ؟ نظرتان در مورد این پیروزی اخیر آقای نوریزاد و خانم گوهر عشقی و دیگران چیست ؟ این سوال رو میکنم چون من ندیدم تا حالا در مورد مطالب روزانه آقای نوریزاد نظر بدهید ! شما در این سایت فقط مینویسید که چگونه مسلمانان شجاع عرب ! از صحرای حجاز !
      آمدند و ایرانیان را که یک عده بت پرست بی فرهنگ بودند ! هدایت کردند ! دوست عزیز شما همان کتابهای تاریخ نوشته عرب را هم خوانده باشید , اعتراف به این میکنند که اسلام , امروز زنده است به قدرت فرهنگ و تمدن ایرانیان ور نه هرگز به این گستردگی و عظمت نمیرسد ! بخوانید تاریخ را می فهمید ! … امیدوارم !!!!

       
  6. درود به مادر ایران زمین گوهر عشقی!و دختران و زنان و مردان و فرهیخته گان بزرگوار و خردورزانیکه دراین تباهی و شب تیره وطن جان بر کف خردورزانه ضحاک ودستگاه پلیس و ضد مردمیش را کاوه وار به مبارزه طلبیده اند. باشد که تاریخ این مبارزان را همسنگ مشروطه خواهان و مبارزان راه آزادی و تکمیل کننده خواست آنها بداند! درود بر تک تک شما باد!آینده ازآن آزادیخوان و مبارزان صبور و شجاع خواهد بود.شب پرستان را جز سیاهی نیست!

     
  7. سلام برجناب مهردادعزیز وخیلی گرامی

    دوست عزیزچراازحرف بنده اینقدرآشفته حال وپریشان خاطرگشته اید وآثار قلمی تان هم آشفته شده بودوگویای درون آشفته حالیت بود ،چراچنین مگرمن بدحرفی زدم؟ شما خطاب به ملت گفتید تاکی صبروحوصله می کنید ؟بنده درجواب نوشتم که خودتان چرا درروزدرگیری نوری زاد خونین چهره را کمک نکردید والفراررا ترجیح دادید؟

    حتما بفکرآرامش وسلامتی خودبوده اید که فرارکرده اید ازمیدان معرکه وگرنه چیزدیگریکه باعث فرارتان نبوده است؛

    مردم هم همین فکررا می کنند وبه اعتراض خیابانی برنمی خیزندتااین چندروزعمررا بسلامتی سپری کنند وبفکرانقلابی دیگرنیستند تاجوانان وطن رافدای حرکتی کنند تادیکتاتوردیگری ازنوع سکولار برآنان حاکم باشد ودمارارروزگارشان بطورهمه جانبه دربیاورند.
    بااحترام تابعد
    مصلح

     
    • مهرداد

      3:07 ق.ظ / نوامبر 9, 2014

      با درود به نوربزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : با سلام به مصلح عزیز که به گمان خود مچ مرا گرفته اند من این بار سوم است که به شما توضیح میدهم که با چند نفر از همراهانم به آن مکان دار العنکبوت رفته بودیم که مشاهده کردیم صورت عزیز نوریزاد خونی است. و توسط همراهانم شدیدا منع شدم و احساس کردم که دخالت من باعث دستگیر و گرفتاری برای همه میشود! مگر نه اینکه به قول قشر روحانیت امام حسین در شب به همه یاران گفت آنان (یزیدیان)را با من کار هست و مخیرشان کرد که بروند ویا بمانند من فکر کردم که در گیری من باعث گرفتاری آنان هم که نمی خواهند در گیر شوند خواهد شد . و از ایشان هم درکامنتی بابت خودم پوزش خواستم. در ثانی این توبه فرمایان به جناب عالی و جناب سید مرتضی (دامت ابرکاته) بیشر می چسبد که ردای روحانیت پوشیده اید و به ظاهر خود را از سران حکومت جهل و جنون وخون جدا می انگارید . و هیچ کجا به صورت علنی از ایشان دفاع نمی کنید . در حالی که این لباس که در زمانی باعث ایجاد حالت معنوی در شخص ثالث میشد با عث ایجاد اگر وحشت نگوییم باعث ایجاد به هم ریختگی و دست پاچه گی شخص و حواس جمعی میشود که نکند خدای نا کرده حرفی از دهان انسان در رود و با عث گرفتاری شود . به قول قدیمی ها تا آجان میدیدند دست و پای خود را جمع میکردند!!! خوب جناب مصلح من همین جا باز هم از جناب عالی و جناب سید مرتضی گرامی سوال می کنم که اگر به فرض شما دو عزیز در دیار دیگر به دنیا می آمدید مثلا ژاپن باز هم به دنبال دین بر تر می رفتید؟؟ که در جایی جناب آقا مرتضی این جمله را روی بر نتافته اند و من توضیح می دهم که الناس علی به دین ملوکهم یعنی مردم به دین بزرگان و حاکمانشان هستند. وبه عبارتی دیگر بیشتر ایرانیان دین خود را ارث می برند بدون این که در مورد آن تحقیق کنند و بار ها شنیده اند که اسلام سر آمد دین هاست و خواه یا نا خواه پذیرفته اند . ( من در اصل اسلام این جا بحث نمیکنم) باری حال اگر به هر دلیلی شخص مسلمان زاده ای بخواهد خدای ناکرده این دین موروثی را ترک کند به ارتداد محکوم می شود .بدون آن که به دل این دین را پذیرفته باشد و. سهمی در پذیرش این دین بر تر داشته باشد و باقی ماجرا پس این جا مخیر بودن معنای خود را از دست می دهد ! و لا اکراه فی دین کجا معنی میدهد؟ حال چرا این بحث را پیش کشیدم چون مردم سی و شش سال است که با گوشت و پوست خود احساس می کنند که توبه فرمایان این توبه کمتر میکنند . من مثال بسیار دارم و متا سفم که این مثال را میزنم . جناب حجت الاسلام گلستانی امام جمعه اسبق تویسرکان را می گویم که با آن فضاحت با زن شوهر دار… وبعد با کمال وقاحت بی نظیر می گوید باز هم در خدمت مردم هستم خوب این شخص آیا به رجم محکوم شد ؟؟ ببینید این اعمال شاید خدای نا کرده در بین اشخاص عوام صورت گیرد که به سزای خود می رسند ولی این کار از یک روحانی تیشه به ریشه میزند و جرم مضاعف در مضاعف دارد که ما ندیدیم . با احترام تا بعد.

       
    • با درود به نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : چناب مصلح . با سلام.حقا که خوب خودتان را نمایان میکنید . شما متاسفانه روش نا جوانمردانه ای در پیش گرفته اید . من متن سوال و جواب خود را دو باره کپی میکنم که هم میهنان متوجه شوند که من بر آشفته شدم یا شما و هم پالکیهایتان که نعل وارونه میزنید جون ما شا الله کا منت های جناب نوریزاد آن قدر زیاد شده که خود کامنت گذاران هم نمیتوانند کامنت خود را پیدا کننند چه رسد به دیگر هم میهنان که نمیدانند در باره چه موضوعی صحبت شده و سوال بعدی چه بوده شما اگر جوانمردانه پاسخ میخواسید بدهید میتوانستید در پاسخ همان سوال جواب بدهید نه اینکه در کامنت بعدی که رشته سخن قطع شده ودیگرن نمیدانند که سوال و جواب چه بوده .! به هرحال الان متن جوابیه بنده و /// بعضی روحانیون که هیچ مجازاتی نشدند! واز این دست بسیار است ومن در جواب عبد الله هم گفتم اگر جناب عالی که خیلی با جرئت هستید و جناب آسید مرتضی و عبد الله یک روز خاص با نوریزاد قرار بگذارید من نامرد باشم اگر بر سر قرار با نوریزاد نیایم و از ما عکس بگیرند با اینکه شما قشر روحانی از مصونیت خاصی بر خوردار هستید که من یک لا قبا نیستم :در ثانی من همان روز اطلاع رسانی کردم که شاید دیگران هم از سر نوشت نوریزاد با خبر شوند والا چرا باید خود را در مضان اتهام و ترس قرار دهم که بعد متوجه شدم که به علت اینکه نوریزاد را تقریبا و متاسفانه در بیرون مرز بیشتر می شناسند و اگر این رژیم بلایی بر سرش بیلورد جواب خیلی ها را باید بدهد نه من یک لا قبا و گم نام شما شجره طیبه رو حانیت که جای خود دارید. این گوی و این میدان . واینک متن سوال و جواب ما در آن کامنت کذایی:
      مهرداد

      3:07 ق.ظ / نوامبر 9, 2014

      با درود به نوربزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : با سلام به مصلح عزیز که به گمان خود مچ مرا گرفته اند من این بار سوم است که به شما توضیح میدهم که با چند نفر از همراهانم به آن مکان دار العنکبوت رفته بودیم که مشاهده کردیم صورت عزیز نوریزاد خونی است. و توسط همراهانم شدیدا منع شدم و احساس کردم که دخالت من باعث دستگیر و گرفتاری برای همه میشود! مگر نه اینکه به قول قشر روحانیت امام حسین در شب به همه یاران گفت آنان (یزیدیان)را با من کار هست و مخیرشان کرد که بروند ویا بمانند من فکر کردم که در گیری من باعث گرفتاری آنان هم که نمی خواهند در گیر شوند خواهد شد . و از ایشان هم درکامنتی بابت خودم پوزش خواستم. در ثانی این توبه فرمایان به جناب عالی و جناب سید مرتضی (دامت ابرکاته) بیشر می چسبد که ردای روحانیت پوشیده اید و به ظاهر خود را از سران حکومت جهل و جنون وخون جدا می انگارید . و هیچ کجا به صورت علنی از ایشان دفاع نمی کنید . در حالی که این لباس که در زمانی باعث ایجاد حالت معنوی در شخص ثالث میشد با عث ایجاد اگر وحشت نگوییم باعث ایجاد به هم ریختگی و دست پاچه گی شخص و حواس جمعی میشود که نکند خدای نا کرده حرفی از دهان انسان در رود و با عث گرفتاری شود . به قول قدیمی ها تا آجان میدیدند دست و پای خود را جمع میکردند!!! خوب جناب مصلح من همین جا باز هم از جناب عالی و جناب سید مرتضی گرامی سوال می کنم که اگر به فرض شما دو عزیز در دیار دیگر به دنیا می آمدید مثلا ژاپن باز هم به دنبال دین بر تر می رفتید؟؟ که در جایی جناب آقا مرتضی این جمله را روی بر نتافته اند و من توضیح می دهم که الناس علی به دین ملوکهم یعنی مردم به دین بزرگان و حاکمانشان هستند. وبه عبارتی دیگر بیشتر ایرانیان دین خود را ارث می برند بدون این که در مورد آن تحقیق کنند و بار ها شنیده اند که اسلام سر آمد دین هاست و خواه یا نا خواه پذیرفته اند . ( من در اصل اسلام این جا بحث نمیکنم) باری حال اگر به هر دلیلی شخص مسلمان زاده ای بخواهد خدای ناکرده این دین موروثی را ترک کند به ارتداد محکوم می شود .بدون آن که به دل این دین را پذیرفته باشد و. سهمی در پذیرش این دین بر تر داشته باشد و باقی ماجرا پس این جا مخیر بودن معنای خود را از دست می دهد ! و لا اکراه فی دین کجا معنی میدهد؟ حال چرا این بحث را پیش کشیدم چون مردم سی و شش سال است که با گوشت و پوست خود احساس می کنند که توبه فرمایان این توبه کمتر میکنند . من مثال بسیار دارم و متا سفم که این مثال را میزنم . جناب حجت الاسلام گلستانی امام جمعه اسبق تویسرکان را می گویم که با آن فضاحت با زن شوهر دار… وبعد با کمال وقاحت بی نظیر می گوید باز هم در خدمت مردم هستم خوب این شخص آیا به رجم محکوم شد ؟؟ ببینید این اعمال شاید خدای نا کرده در بین اشخاص عوام صورت گیرد که به سزای خود می رسند ولی این کار از یک روحانی تیشه به ریشه میزند و جرم مضاعف در مضاعف دارد که ما ندیدیم . با احترام تا بعد.

       
      • مهردادعزیز سلام

        دوست من بازکه شما برآشفته اید بنده فرار شمارا تایید وعقلائی می دانم نه اینکه ملامت کنم ودیگرملت هم همینطور بمانندشما کارعقلائی می کنند برهم ریختن اوضاع واغتشاش کارعقلائی نیست.
        حال ازمثل بنده و شمای بالای 60سال این حرفهائی که نوشته اید عقلائی نیست دوست من.
        وپاسخ به آن سوال شما هیچ دردی را دوا نمی کندای عزیز.باسپاس واحترام
        مصلح

         
  8. دوست گرامی بهمن عزیز ، درود برشما
    ازنوشته وجوابتان مسرورشدم اما نکاتی را یادآور می شوم ؛1- بنده خودم مذهبی خشک ومقدس نمانیستم.تقدس فقط ازآن خداوند است که رب العالمین است ،اول وآخروظاهروباطن اوست ،وسرسلسله علل است وگرنه دور وتسلسل باطل درعلل پیش آید که خلاف پذیرش عقل سالم است ،پس او مدبر عالم ورب العالمین است ،وجودش ازلی وابدی است وهمه اشیا ء ممکنات قائم بذات اوست .
    وبرای اداره جوامع انسانی که مدنی بالطبع بالاضطراراست، خداوندبعدازآفرینش انسان برای بهتر زندگی کردن او قوانینی وضع کرده است، ومبین این قوانین ازجنس همین بشر معین ومهیا نموده است که لازم الاطباع قرارداده است؛ پس پیروی ازآن قوانین بسود بشراست تاباسعادت بسوی خدا طی طریق کند.وازقوانین ساخته وپرداخته دست وفکر بشر بطریق اولی بهتراست چه سکولارش ویادموکراتیکش ووو….
    2-بنده همه انسانهارا دوست دارم تاجائی که انسانیتش راحفظ کرده باشد،چنانکه خداونددوست دارد وتاج کرامت براوبخشیده است ،چه مؤمن چه ملحد.ازکجا معلوم که همیشه درالحادش بماند؛واینکه هرانسانی حق زندگی دارد ازمسلمات عقلی و عرفی وشرعی است.
    3-زندگانی مدنی واجتماعی مستلزم قانون مدنی است ناگزیر باید آن رامراعات کرد ومجری قانون بایدعادل وبی طرف باشدتانظم جامعه برقرارباشد درهمه امور ؛وحاکم بایدتحمل نقدوانتقادراداشته باشدوگرنه دیکتاتوری وفاشیستی جایگزین عدالتمداری می شود.
    4- وهمه اصول ومواد این قانون باید محترم ومقدس گونه باشد تاهیچیک ازاصول ومواد آن فدای دیگری نباشد ورای حاکم نباید فرای قانون باشد ؛ واین اصل رعایت همه اصول قانون باید محترم باشد ،واگرچنین نباشد هیچ قانونی چه الهی وچه سکولار وغیروووو… ارزش قانونی ندارد وآن جامعه روبفساد وتباهی است.
    5-ومی بینیم که درجوامع نیمه متمدن غربی وشرقی عدالت رعایت نمی شودحتی میان ملت خودشان واحزاب خاص حاکم هستند وازخردجمعی استفاده شایان ودرحداعلی نمی کنند وبخصوص درتاراج ملل دیگر باهم متحدهستند واین خلاف عدالت است که تابحال ازآنان دیده ایم وسراغ داریم .
    ودیگراینکه اخلاق انسانی رازیرپاگذاشته اند ونیمی ازانسانها که زنان باشند بعنوان کالا و ابزارتطمیع شهوانی استفاده می کنند وبراین هم افتخار می کنند که آزادی مطلق به آنها داده اند ویاهمجنس بازی وازدواج باهمجنس را دربیشتر کشور ها حتی آمریکای متمدن باصطلاح ،قانونی کرده اند.
    بهمن عزیز متدین وشیعه اثنی عشری دوست عزیز،این زندگی سکولاری غربی وشرقی است که بوئی ازاخلاق انسانی درآن هایافت نمی شود .
    مااگردرکشورمان بقول شماها “ملازده” اگراعتراضی داریم که این روش حکومت داری خلاف رویه پیامبر وامام علی -ع- است نمی گویند خفه شو قانون این است بلکه می گویند خواسته حضرت آقا این است. این سدرا باید مابشکنیم بیاری حق جل اسمه ورعایت قانون اساسی راکه بهای خون هزاران شهید گلگون کفن وطن اسلامی است خواستارباشیم نه قانون سکولارراعزیزمن.
    دراین مورد بادوست عزیزمان بردیای مکرم قبلا بحث ها ومشاجرات طولانی درهمین سایت داشته ایم که ایشان هم طرفدار سکولارهستند.
    واما ازنظرروانشناسی وجامعه شناسی هم نظری برحال اکثریت ملت ایران داشته باشیم می بینیم اکثریت آن تحمل رویه سکولاررا ندارند وبه آن رای نخواهندداد وشم آقایان هم همگی حامی دموکراسی هستید وبه رای اکثریت احترام قائل هستید ؛پس چرابایدشعاری بدهیم که نتوانیم آنراجرائی کنیم.
    پس عاقلانه اینست که آن سدرا بشکنیم وقانون فعلی را اصلاح کنیم تا دراعتراض به هرکژی نگویند :
    “اصل ولایت مطلقه ولی فقیه قانون مدنی کشوراست شماچه می گوئید؟ واعتراض بیخوددارید که خلاف قانون است”.
    واین اصل قانونی منحوس دست همه اصلاحگران راازپشت بسته است ،بایددرفکرچاره آن شدولاغیر.
    بهمن عزیز ودیگردوستان دیندارشایدازمطالب ومبحث فوق بنده خوشتان نیاید وبگوئید بازآخوندی اش گل کرده ومنبری رفته است اما واقعیت همین است که عرض کردم چه خوشتان بیاید ویانیاید.والسلام وبدرود عزیزان.
    چاکرهمه خوبان
    مصلح

     
    • جناب مصلح
      باز هم با کمال احترام به اعتقادات شما , ایکاش برای بحث با آنها که دین را مورد سوال قرار میدهند وارد مقولاتی که کمکی به خودتان نمیکند نشوید. فرموده اید: ” درجوامع نیمه متمدن غربی وشرقی عدالت رعایت نمی شود…..و [از] نیمی ازانسانها که زنان باشند بعنوان کالا و ابزارتطمیع شهوانی استفاده می کنند”. دوست عزیز ,مگر در سرتاسر سوره نساء از زن بعنوان کالایی که “ملک” مرد است صحبت نمیشود تا آنجا که حتی اجازه قاطع تجاوز به زن شوهرداری را که در جنگ اسیر شده میدهد . شما چطور استفاده از زنان در آگهیهای تبلیغاتی در غرب را “غیر انسانی” میدانید ولی برخورد با زن بعنوان برده و بدون حق حتی دفاع از بدن خودش برایتان قابل قبول است. در مجامع “نیمه متمدن غربی” همخوابگی با زن بر خلاف میل او, حتی اگر زن عقدی شما باشد جرم است و نتیجه اش زندان – حال آنکه اسلام عدم “تمکین” زن به تمایل جنسی شوهرش و “صاحبش” را تحت هر شرایطی جرم میداند. وجدانتان را قاضی کنید – کدامیک غیر انسانی است ؟

       
      • جناب احمدآقای عزیز

        باسلام برشما فرموده اید:”حال آنکه اسلام عدم “تمکین” زن به تمایل جنسی شوهرش و “صاحبش” را تحت هر شرایطی جرم میداند. وجدانتان را قاضی کنید – کدامیک غیر انسانی است ؟”

        دوست عزیزاولا برده داری خیلی وقت است که ملغی شده است وکشورهای اسلامی هم امضاکرده اند ونمونه اش تبادل اسرای ایران وعراق بود ؛پس “صاحبش” درکلام شما معنی ندارد.

        ثانیا تمکین نکردن زن برای شوهرش باعذرشرعی ویاجسمی دربرخی موارد ؛ چه کسی می گوید جرم است غیرازشمای بدون اطلاع وکشگکی . باچه استنادی می گوئی جرم است؟

        درکدام آیه وروایت چنین جرمی ثابت شده است؟درکدام قانون مدنی این عدم تمکین موردی جرم شناخته شده است؟
        بله گر زن کلا تمکین نکند پس اونمی خواهد باوی زندگی کند وکارشان به طلاق کشیده می شودوازهم جدامی شوند امابدین سبب مجرم باشد درکدام قانون ویادرکدام آیه وروایت؟چراحرف بی دلیل می فرمائید مثل برخی ها؟

        وثالثااجازه تجاوزبه زن شوهرداراسیر جنگی را ” ازکجا می فرمائید؟
        اسیرجنگی دیگردرزمان فعلی الغاء برده داری ،برده نیست بلکه طبق قوانین بین المللی اسیران جنگی باید بنحوی آزادشوند.
        مستدام باشید اگرمستندی برای حرفهایتان بیاوریدمتشکرم.
        مصلح

         
  9. سلامی مجدد برنوری زادمکرم وبی باک وشورانگیز

    لطفا اگرمی شود توضیحی درمورد گروه لگام بفرمائید متشکرم.

    —————

    سلام مصلح گرامی
    من و عزیزانی چون دکتر ملکی ، دکتر رییس دانا، نسرین ستوده، نرگس محمدی، علیرضا جباری، جعفر پناهی، زنده یاد سیمین بهبهانی، بابک احمدی به فکر این افتادیم که دور هم جمع شویم و روی اعدام متمرکز شویم و خواهانِ این باشیم که اعدام در ایران رفته رفته لغو شود و بجای آن حبس ابد جایگزین شود. چرا که دنیای عقل به این نتیجه رسیده که اعدام، بیش از آنکه باز دارنده باشد، به یک جور شقاوت فرهنگی تأکید می ورزد. می توان فضای جامعه را به سمتی برد که اعدامی صورت نپذیرد و بجای آن تربیت و تنبیهی شبیه زندان طویل المدت همراه با منشِ تربیتی جایگزین شود. چرا که اگر قتلی صورت گرفته و خانواده ای داغدار شده، با اعدام، خانواده ای دیگر داغدار می شود. اصرار بر قوانینی چون قصاص، ما را با این مهم مواجه می کند که: پس عقل و رشد عقلی بشر در این هزار و چهارصد سال چه می شود؟ اگر قرار باشد در عصر پیامبر با کشتن قاتل عدالت برقرار کرد و در عصر کنونی نیز، در این میان به رشد عقلی بشر توهین می شود. و این هرگز خواست خدای عقل نیست. ما می گوییم: احکام اسلامی در هر عصری باید رنگی از عقل جمعیِ عصر خود بگیرند. یک قاتل را می گیرند و هفت سال ده سال زندانی می کنند و بعدش او را اعدام می کنند. در این ده سال، او هزاران بار مرده و زنده شده. و این هرگز منصفانه و خردمندانه و انسانی نیست. قرن ها دیه ی یک غیر مسلمان نصف و حتی بسیار کمتر از دیه ی یک مسلمان بوده. و یا حقوق بانوان که در سالهای دور بسیار جفاکارانه بوده و اکنون نیز البته. اصرار بر اجرای بی کم و کاست این احکام آنهم در امروز، توهین به عقل و شعور بشری محسوب می شود. کما این که اکنون، دیه ی یک کمونیست خداناباور با دیه ی یک مسلمان برابر است. لگام یعنی لغو گام به گام اعدام. و این البته با ذهن های بسته ی آقایان به این سادگی ها میسر نخواهد بود. ما اما تلاشمان را می کنیم.
    با احترام

    .

     
    • باعرض سلام وادب واحترام بشما وگروه لگام

      این نهضت این گروه شما هرچند ازدلسوزی به مقام انسانیت نشأت گرفته است وستودنی است.

      اما مگرخدای عقل آفرین شما به این مسأله رشدعقلی شما ودیگران توجه نداشته است؟ که فرموده است :
      ” وفی القصاص حیات یااولی الالباب” یعنی این خطاب یا اولی الالباب ،ناظر بعقلا وخردمندان زمان نزول قرآن است؟

      وحالا عقول بشر ازعقول آن زمان خیلی بیشتر رشدکرده است ؟
      کدام مفسرقرآنی چنین تفسیری را ارائه واظهارمی کند؟

      اینکه می فرماید زندگی درقصاص است؛ خداوند گوتره وبدون حساب وکتاب وبدون حکمت اقتضائی، قصاص را تشریع کرده است؟ یعنی خداوند نادان بحکمت این حکم بوده است نعوذبالله وشما ازخداوند عقل آفرین عاقلتر وحکیم ترگشته اید نعوذبالله؟؟؟

      اقلا یک سنگی را بردارید که بتوانید به هدف بزنید وناکام نمانید وفقهاء گرام را به بسته بودن اذهانشان متهم بی موردنکنید.
      وخدارا هم تخطئه نکنید که فرموده :” ماآتاکم الرسول فخذوه ومانهاکم عنه فانتهوه” ورسولش رسول خاتم است ودینش ومنصوصات آن الی یوم القیامه است.

      مااجرئکم علی الرحمان”شمارا چه چیزی بخدای حکیم ورحمان چنین جری ساخته است وبه این جسارت بزرگ چنین دست یازیده اید؟
      افرادگروه تان همگی باسواد وپخته وحقوقدان هستند ونیت خیردارند اما دراین ای فرهیختگان باید بیشترتأمل می کردند ویابکنند ،این را همگی می دانند که نصوص قرآن قابل تغییر وتبدیل نیست ؛دنیای عقل آفریده شده عقل آفرین هستند نه بالاتر .

      نتیجه دنیای عقل ،شاید نتیجه معکوس بدهد چرا که باالغاءقصاص جانیان بیشتر جری برقتل وکشتار می شوند ولیکن باتوجه بحکم قصاص برکشتن نفس خویش هیچ انسان عاقلی اقدام نمی کند زیراکه قتل دیگری مساوی باقتل خویش است باقصاص وی.
      پس حکمت الهی درحکم قصاص برعقل دنیا ترجیح زیادی دارد،که اولی الالباب نباید ازاین ترجیح غافل باشند وترجیح بلا مرجح رابرگزینند.

      مسأ له قصاص چنان واضح وبرهانی ووجدانی است که وجدان پاک شما ازقصاص نکردن جلال الدین فارسی ناراحت وشعله وراست البته ایشان دفاع ازجان خویش راادعاودلیل اقدام خویش بیان کرده است که تحقیق مسأله به دادگاه صالح مربوط است.

      بله می شود انجمنی تشکیل داد تا باپیشنهادپولی اضافه بردیه انسان، صاحب دم راراضی کرد تاازقصاص کردن قاتل عفو نماید؛واین راهی است معقول ومشروع ومعروف عندالعرف وازآثارعفو وبخشش هم صاحب دم بهره ای برده باشدکه عفو درمقام قدرت کرامتی است بزرگ وجوانمردی فوق العاده است.وگرنه مشگل مسأله عدم قصاص برجای خودباقی است جناب نوری زاد وگروه محترم لگام که این لگامتان بردهن قانون خداخیلی کوچک است ونمی تواندآن رامهارکند.

      جناب آقای نوری زادعزیز این عرایض بنده را به گروه محترمتان عرضه وارائه بفرمائید تاتأملی دقیق بفرمایند تادراطراف وجوانب قضیه قصاص ویا الغاء آن بیشتر غورکنند وبی گدارخودتان را به آب نزنید که خدای ناکرده غرق خواهیدشدچون مسأله منصوص درآیات صریح قرآنی است نه مستند به یک روایت شاذ.

      بصیرت وآگاهی بیشتر گروهتان را آرزومندم نه ازنوع بصیرت افزائی حضرت آقا وآقائیان.

      ارادتمندشما وگروهتان وهمه خوبان ودلسوزان به انسانیت انسان.
      مصلح
      ——————-

      سلام مصلح گرامی
      پاسخی کوتاه به نوشته ی جناب مرتضی دادم که دیدم با محتوای نوشته ی شما همخون است. به همان یک پاسخ اکتفا کنیم. و اما در باره ی پیشنهاد شما: می گویم: چشم.
      با احترام

      .

       
    • جناب نوریزاد

      با سلام

      1-اعدام در قوانین ایران و کشورهای دیگر دارای اسباب مختلفی است ،مثل اعدام بسبب قاچاق مواد مخدر که بصورت قانون درآمده است (الان بحث در ارزش گذاری اعدام بسبب قاچاق مواد مخدر ندارم) ،یا اعدام در صورت احراز جاسوسی برای دول متخاصم که در برخی از کشورها هست ،یا اعدام بخاطر برخی حدود شرعیه که در قوانین ایران هست ،یا اعدام بخاطر قصاص نفس در قتل عمد.
      سوالی که هست این است که آیا لگام بدنبال از بین بردن همه نوع اعدام مسبب از این اسباب است؟ اگر چنین است چرا شما فقط مساله قصاص را که از احکام صریح قرآن است اینجا مثال زده اید؟

      2-اگر اعضاء فعلی” لگام “بدنبال لغو همه نوع مجازات اعدام و از جمله حکم قصاص هستند ، چرا شما و آقای ملکی بطور مشخص و البته بنظر من بحق ، از مطالبه مادر رنجدیده مرحوم ستار بهشتی (مادر ما گوهر عشقی) مبنی بر قصاص کشنده مرحوم ستار ،و تقاضای حکم قتل عمد ،حمایت کرده و می کنید؟ آیا این پارادوکس میان قول و فعل ،و اعتقاد و عمل نیست؟ شما یا بایستی در همه موارد ( از جمله مورد کشنده مرحوم ستار) دست از مطالبه حذف مجازات قصاص نفس بردارید ،و یا آنکه دست از التزام به این تناقض در قول و فعل بشویید.حال البته اعتراض به نحوه دادرسی دستگاه قضا ،یا اعتراض به اصل بازداشت ستار ،یا اعتراض به چرایی ضرب و شتم ایشان،مساله بحق دیگری است.

      3- بعکس نظر شما و لگام ،بنظر من ،مادر مرحوم ستار بهشتی بحکم اسلام و نص صریح قرآن کریم ،این حق قانونی و عادلانه را داشته اند ،که مطالبه حکم قتل عمد و قصاص کشنده ستار مرحوم را داشته باشند ،یا البته از حق شخصی خویش گذشت کرده و او را عفو کنند ،و این مساله به رشد عقل بشر یا توهین به رشد عقل بشر ربطی ندارد؟ سخن البته در قصاص در باب “قتل عمد” است ،و سخن از مانعیت و رادعیت این جنایت غیر انسانی است ،نه سخن از قتل سهوی یا تصادفی؟ شما آیا وجدانتان آرام می گیرد به اینکه کشنده ستار چند سال بزندان برود و بیرون بیاید؟ آیا این تناسب جرم و مجازات است؟ چه تناسبی؟ در قرآن فرموده است:
      (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً .المائده/32).
      هرکس (بعمد) جان کسی را بی آنکه کسی را بقتل رسانده باشد ،و بی آنکه فسادی در زمین ایجاد کرده باشد(یعنی بیگناه و بی سبب) بستاند ،گویا همه مردم را بقتل رسانده است.

      مثال دیگر : همین مادر عزیز مظلوم و داغدار که بمنزله مادر من است و خدایش عمر او طولانی کند را (خانم گوهر عشقی را ) اگر فرض کنیم جانی بیرحم و سنگدلی بطرز فجیعی بعمد بقتل برساند ،آیا اقتضای رشد عقلی و شکوفایی عقلی شماست که قاتل بیرحم را 5 سال ،یا ده سال ،یا پانزده سال ،بگو تا آخر عمر ،حبس کنند ؟،آیا این جزاء با اعدام و از بین بردن حیات آن مادر عزیز همسنگ است؟ و آیا چنین مجازات هایی رادعیت و مانعیت و ضمانتی دارد در جوامع بشری که از وقوع انواع مشابه جلوگیر باشد؟
      بنظر من لگام شما ،تصادفا اگر هم بخواهد سخن از جلوگیری و نفی قانون مجازات اعدام کند ،در مقام تمثیل خوب است مثلا مساله اعدام قاچاقچی مواد مخدر را مطرح کند ،نه مساله قصاص قرآنی را.
      بنابر این حکمت و مصالح قصاص نفس (در فرض جنایت قتل عمد ) مساله ای است که باید در آن تامل کرد ،و گول شعارهای ظاهر فریب عقول جزئیه حقوق بشری در این زمینه ها را نخورد.
      اضافه کنم که حکم قصاص حکمی است شخصی برای تشفی صاحبان دم ،که اگر خواستند می توانند از قتل( قاتل عمد) بگذرند و دیه خون ریخته شده را بگیرند ،و قرآن و روایات نیز در عین اثبات چنین حقی برای صاحبان خون، بجهت فلسفه ای که بیان شد ،توصیه به عفو و گذشت هم کرده اند.

      با سپاس

      ————————

      مرتضای گرامی
      همه ی هیمنه ی فردی و جمعی و اسلامی و غیر اسلامی ما ایرانیان اگر در محدوده ی آثار و عوارض اجتماعی و مدنی و تربیتی روی هم انباشته شوند، جز این که زیر مجموعه ای خفیف از زحمت ها و مرارت ها و مجادلات علمی اندیشمندان غربی باشد، نه آنچنان قابل اعتناست. دست ما تهی از تألیف و کار و زحمت و تفکر و فراورده های علمی و مدنی و اجتماعی است. به همین خاطر، هیچ ایرادی ندارد اگر که ما از بخشی از تجربیات آنان مدد بگیریم برای برون رفت از این اوضاع هردمبیلی که گرفتارش هستیم. نیز این را قبول دارم که یک پدیده ی علمی و مدنی و اجتماعی ای بسا در غرب کارا باشد و در اینجا نه. اما چرا نگویم: چشم در برابر چشم، دست در برابر دست، زخم در برابر زخم، یک نگرش فرسوده ی تاریخی است و هرگز برای بشر امروز کارایی ندارد. ما چرا باید بهراسیم از مواجهه با قرآن. این: حتمی بودن و ابدی بودن و لایغیر بودن قرآن، چیزی است که ما برایش اختراع کرده ایم و گرنه خدای عقل هرگز راضی به این نیست که یک سخن تاریخی همیشگی باشد. قتل را با قتل پاسخ نمی دهند. این روزها با قرن ها پیش تفاوت دارد. شما وقتی به ازای قتلی که رخ داده به صاحب خون اجازه می دهی که ببخشد یا نبخشد، علنا به یکجور قانون گذاری بدوی بها داده اید. به من نگویید این سخن قرآن است. که می گویم: برخی از سخنان قرآن در گردونه ی گذار تاریخی امروزه تعطیل شده و هیچ اعتنایی بدان نمی شود. و البته این بی اعتنایی خدمت به قرآن و نه جفا به قرآن است. امروزه، این حکومت است که پای در میان می نهد و خود عهده دار اجرای عدالت می شود و دو طرف دعوا را به خانه می فرستد و از مواجهه با هم نهی می کند. چرا که خون، خون می آورد. در این میان، عناصر تربیتی چه می شود؟ لغو اعدام یعنی لغو خشونت. نه این که حقی پایمال شود. از مادر ستار اسم برده اید که خواهان قصاص قاتل فرزند خویش است. وی به قانون خود شما دست نهاده و می گوید طبق قانون خودتان قاتل فرزند مرا قصاص کنید. من کمی – کمی – دلگیر شدم که از متن سخن من پرهیز فرموده اید و خود را به حاشیه های سخن من کشانده اید. ما می گوییم: قوانین باید به نفع لغو اعدام تغییر کنند. نه این که یک پای استدلال ما در این سوی قوانین جمهوری اسلامی باشد و پای دیگرمان در آرزوهایمان. که اگر قوانین تغییر کنند، مادر ستار دیگر می رود به خانه اش برای نظارت. و اجرای عدالت را به قانون می سپارد که با قاتل چه بکند. این قصاص هم عجب چاقوی لب چاکی است که یک جا سرضرب سر می برد و در جای دیگر به دوستان که می رسد، قاتلی مثل جلال الدین فارسی و قاتل ستار بهشتی را و قاتل هایی چون شیخ علی فلاحیان و روح الله حسینیان و شیخ مصطفی پورمحمدی و اکبر خوشکوشک ها را می رهاند. که البته قبول دارم این خط پایانی نوشته ام به بحث میان ما ربطی ندارد و من از باب تجاهل العارف حضرات آوردمش.
      با احترام

      .

       
      • سلام ودرود برنوری زاد عزیزوگرامی
        البته عزیز برای خانواده اش وگرامی بودنش برای ما
        خلاصه وچکیده سخنان شما دراین چند سطرتان است که درذیل می آورم:

        “اما چرا نگویم: چشم در برابر چشم، دست در برابر دست، زخم در برابر زخم، یک نگرش فرسوده ی تاریخی است و هرگز برای بشر امروز کارایی ندارد. ما چرا باید بهراسیم از مواجهه با قرآن. این: حتمی بودن و ابدی بودن و لایغیر بودن قرآن، چیزی است که ما برایش اختراع کرده ایم و گرنه خدای عقل هرگز راضی به این نیست که یک سخن تاریخی همیشگی باشد. قتل را با قتل پاسخ نمی دهند. این روزها با قرن ها پیش تفاوت دارد. شما وقتی به ازای قتلی که رخ داده به صاحب خون اجازه می دهی که ببخشد یا نبخشد، علنا به یکجور قانون گذاری بدوی بها داده اید. به من نگویید این سخن قرآن است. که می گویم: برخی از سخنان قرآن در گردونه ی گذار تاریخی امروزه تعطیل شده و هیچ اعتنایی بدان نمی شود. و البته این بی اعتنایی خدمت به قرآن و نه جفا به قرآن است. ”

        جناب این لایتغیربودن احکام قرآن رامابرایش اختراع نکرده ایم بلکه خودقرآن فرموده است:ْ

        وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (7) سوره الحشر.
        ت= آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است! (7).

        و اين آيه با صرفنظر از سياقى كه دارد، شامل تمامى اوامر و نواهى رسول خدا (ص) مى‏شود، و تنها منحصر به دادن و ندادن سهمى از فى‏ء نيست، بلكه شامل همه اوامرى كه مى‏كند و نواهيى كه صادر مى‏فرمايد هست.{ترجمه تفسیر المیزان ،ج19،ص353}

        جناب نوری زادوگروه محترم لگام ،مرحوم علامه طباطبائی قدس سره فیلسوف بزرگ اسلامی معاصر شرق بوده اند ومفسربزرگ قرآن کریم ،آیا ایشان عقلش به اندازه شماها کارنمی کرده است که جواز تغییر وتبدیل حکم قصاص را بیان فرمایند؟
        وایشان بقول دکترابراهیم دینانی استادارجمندما:علامه ازبزرگترین و آزادأندیش ترین انسانهای معاصر بود.
        آیا رشدعقلی ایشان به اندازه رشدعقلی شما گروه لگام نبوده است؟
        واینک تفسیر گرانمایه ایشان را درآیات قصاص بنمایش می گذارم تاشما وناظران محترم ملاحظه وتأمل بفرمائید:

        ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 655
        [سوره البقرة (2): آيات 178 تا 179]
        يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‏ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏ فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (178) وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179)
        ترجمه آيات‏
        اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد قصاص (جناياتى كه واقع ميشود) بر شما واجب است آزاد در مقابل آزاد و برده در مقابل برده و زن در مقابل زن پس اگر صاحب خون از برادرش (قاتل) بگذرد قاتل بايد كه احسان او را بخوبى تلافى كند و خونبهايى كه بدهكار است به طرز خوبى بپردازد، اين خود تخفيفى است از ناحيه پروردگارتان و هم رحمتى است پس اگر كسى بعد از عفو كردن دبه در آورد و از قاتل قصاص بگيرد عذابى دردناك دارد (178).
        و شما را در قصاص حياتى است اى خردمندان اگر بخواهيد تقوى داشته باشيد (179).
        بيان [وجه تسميه” قصاص” و بيان حكم عفو و انتقال از قصاص به ديه‏]
        (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‏، الْحُرُّ بِالْحُرِّ) الخ، در اينكه خطاب را ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 656
        متوجه خصوص مؤمنين كرده، اشاره است به اينكه حكم قصاص مخصوص جامعه مسلمين است و كفارى كه در كشورهاى اسلامى بعنوان اهل ذمه زندگى مى‏كنند و غير آنان از كفار، مشمول آيه نيستند و آيه از كار آنها ساكت است.
        و اگر اين آيه را با آيه: (أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ) «1» بسنجيم، نسبت تفسير را براى آن دارد، پس ديگر وجهى براى اين سخن كه چه بسا كسانى گفته باشند (كه اين آيه ناسخ آن است و به حكم اين آيه به خاطر كشتن برده‏اى قاتل آزاد اعدام نميشود و به خاطر كشتن زنى قاتل مرد اعدام نميشود) باقى نمى‏ماند.
        [معناى” قصاص” و آثار آن و بيان لطائف جمله” وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ”]
        و سخن كوتاه آنكه كلمه (قصاص) مصدر از (قاص يقاص) است و اين كلمه از (قص اثره، جا پاى او را تعقيب كرد) مى‏باشد، (قصاص- داستان‏سرا) را هم به همين مناسبت قصاص مى‏گويند كه آثار و حكايات گذشتگان را حكايت مى‏كند، كانه اثر گذشتگان را دنبال مى‏نمايد، پس اگر قصاص را قصاص ناميده‏اند براى اين است كه جانى را در جنايتش تعقيب ميكنند، و عين آن جنايت كه او وارد آورده بر او وارد مى‏آورند.
        (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ) الخ، مراد از كلمه موصول (من- كسى كه) آن كسى است كه مرتكب قتل شده و عفو از قاتل تنها در حق قصاص است، در نتيجه مراد به كلمه (شى‏ء) همان حق است و اگر (شى‏ء) را نكره آورد، براى اين بود كه حكم را عموميت دهد، بفرمايد: هر حقى كه باشد، چه تمامى حق قصاص باشد و چه بعضى از آن، مثل اينكه صاحبان خون چند نفر باشند، بعضى حق قصاص خود را به قاتل ببخشند و بعضى نبخشند كه در اينصورت هم ديگر قصاص عملى نمى‏شود، بلكه (مثل آن صورتى كه همه صاحبان حق از حق خود صرفنظر كنند)، تنها بايد ديه يعنى خون بها بگيرند، و اگر از صاحبان خون تعبير به برادران قاتل كرد براى اين بود كه حس محبت و رأفت آنان را بنفع قاتل برانگيزد و نيز بفهماند: در عفو لذتى است كه در انتقام نيست.
        (فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ، وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ) الخ، كلمه (اتباع) مبتدايى است كه خبرش حذف شده و تقديرش (فعليه ان يتبع القاتل فى مطالبة الدية، بمصاحبة المعروف، بر اوست كه قاتل را تعقيب كند و خون بها را از او مطالبه نمايد مطالبه‏اى پسنديده) و بر قاتل است كه خون بها را به برادرش كه ولى كشته او است، با احسان و خوبى و خوشى بپردازد و ديگر امروز و فردا نكند و او را آزار ندهد.
        (ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ، وَ رَحْمَةٌ) الخ، يعنى حكم به انتقال از قصاص بديه، خود تخفيفى‏
        __________________________________________________
        1- سوره مائده آيه 45
        ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 657
        است از پروردگار شما و به همين جهت تغيير نمى‏پذيرد، پس ولى خون نمى‏تواند بعد از عفو دوباره دبه در آورده و از قاتل قصاص نمايد و اگر چنين كند، خود او هم متجاوز است و كسى كه تجاوز كند و بعد از عفو قصاص كند عذابى دردناك دارد.
        (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ، لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) اين جمله به حكمت تشريع قصاص اشاره ميكند و هم توهمى را كه ممكن است از تشريع عفو و ديه بذهن برسد، دفع مينمايد و نيز مزيت و مصلحتى را كه در عفو است، يعنى نشر رحمت و انگيزه رأفت را بيان نموده، مى‏فرمايد:
        عفو به مصلحت مردم نزديكتر است، تا انتقام.
        و حاصل معناى اين جمله اين است كه عفو هر چند تخفيفى و رحمتى است نسبت به قاتل، (و رحمت خود يكى از فضائل انسانى است)، و لكن مصلحت عموم تنها با قصاص تامين ميشود، قصاص است كه حيات را ضمانت ميكند نه عفو كردن و ديه گرفتن و نه هيچ چيز ديگر، و اين حكم هر انسان داراى عقل است، و اينكه فرمود: (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)، معنايش اين است كه بلكه شما از قتل بپرهيزيد و اين جمله به منزله تعليل است، براى تشريع قصاص.

         
      • نوریزاد گرامی

        با سلام و تشکر از توجه و پاسخ شما

        پیش از آنکه به آنالیز و بررسی نکات ناصواب اصل خطاب شما به دوستمان جناب آقا مصلح و آنچه که در پاسخ به نوشته کوتاه این بنده مرقوم فرموده اید،بپردازم،لازم میدانم به دو نکته اشاره کنم:
        اشاره اول اشاره ای مزاح گونه و دوستانه است ،به اینکه با این فرمایشات شما در باب حکم قرآنی اسلامی قصاص، اکنون به نکته اینکه در این چند ساله سابقه دوستی مکاتبه ای، در مواردی ضمن تقدیر از تلاش علمی و نوشتاری من،کلام مرا فقط ( و نه کلام ارباب افکار مخالف مرا) مذیل به این عبارت می کردید که :”خواه دیگران سخن شما را بپذیرند یا نپذیرند”، پی بردم! (البته این مزاحی دوستانه بود و من شما را دوست دارم).

        و اشاره دوم اینکه :از همان اندکی دلگیر شدن شما دلگیر شدم ،اما نوشته من بر خلاف گمان شما ،ناظر به همان متن گفتار شما بود (تمثیل به قصاص)،لکن پرداختن به لوازم کنش های فکری و عملی دیگران ،حاشیه پردازی نام ندارد .
        ،علی ای حال ،اکنون بیشتر به متن سابق و لاحق شما می پردازم ،اما پیش از آن نظر شما را جلب میکنم به بحث کوتاهی از مرحوم علامه طباطبائی ره در تفسیر “میزان” در ذیل آیه شریفه:
        (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ .البقره/179)
        با این تذکر که غرض از تمسک به سخن متفکر و اسلام شناس بزرگ سده اخیر یعنی مرحوم طباطبائی ،نه از باب ،تجلیل و تعظیم صرف یک اسلام شناس یا تبعیت مقلدانه از اوست ،بل از جهت جامعیت و احاطه ایشان به صدر و ساقه دین اسلام ،و لزوم تامل دقیق در مغزای مراد قرآن در باب حکم قصاص است.
        ایشان در ذیل آیه پیش گفته که یکی از آیات مربوط به قصاص است ،و در آن به فلسفه اجتماعی تشریع قصاص بنحو موجز و جالبی اشاره شده است ،ضمن تشریح و توضیح الفاظ آیه شریفه ،بحثی علمی در ذیل آن گشوده اند که در آن هم به فلسفه اجتماعی حکم قصاص، و هم به تاریخچه آن بین امم و ملل سالفه ،و هم به شبهات و سوالاتی که پیرامون این تشریع از گذشته تاکنون طرح شده پرداخته اند ،که سوال و شبهه شما یکی از آن شبهات است ،من از جنابعالی و سایر دوستان محترمی که با شما هم نظرند دعوت میکنم ،به عین تدبر در صدر تا ذیل این گفتار نظر کنند ،از آنجایی که محتملا شما و بیشتر دوستان غیر آشنای به لغت عربی هستند ،من ترجمه گفتار ایشان را بعینه در اینجا منعکس می کنم :

        “”بحث علمى [ (در باره حكم قصاص)]
        [چگونگى و سابقه حكم قصاص در ميان اعراب و پيروان اديان غير اسلام‏]}

        در عصر نزول آيه قصاص و قبل از آن نيز عرب به قصاص و حكم اعدام قاتل، معتقد بود، و لكن قصاص او حد و مرزى نداشت بلكه به نيرومندى قبائل و ضعف آنها بستگى داشت، چه بسا ميشد يك مرد در مقابل يك مرد و يك زن در مقابل يك زن كه كشته بود قصاص ميشد و چه بسا ميشد در برابر كشتن يك مرد، ده مرد كشته ميشد، و در مقابل يك برده، آزادى بقتل مى‏رسيد، و در برابر مرءوس يك قبيله، رئيس قبيله قاتل قصاص ميشد و چه بسا ميشد كه يك قبيله، قبيله‏اى ديگر را بخاطر يك قتل بكلى نابود ميكرد.
        و اما در ملت يهود؟ آنها نيز به قصاص معتقد بودند، هم چنان كه در فصل بيست و يكم و بيست و دوم از سفر خروج و فصل سى و پنجم از سفر عدد از تورات آمده و قرآن كريم آن را چنين‏ حكايت كرده: (وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها، أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ، وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ، وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ، وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ، وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ، وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ‏، و در آن الواح برايشان نوشتيم: يك نفر بجاى يك نفر و چشم بجاى چشم و بينى در برابر بينى و گوش در مقابل گوش و دندان در مقابل دندان و زخم در برابر زخم قصاص بايد كرد). «1» ولى ملت نصارى بطورى كه حكايت كرده‏اند در مورد قتل، به غير از عفو و گرفتن خون بها حكمى نداشتند، ساير شعوب و امتها هم با اختلاف طبقاتشان، فى الجمله حكمى براى قصاص در قتل داشتند هر چند كه ضابطه درستى حتى در قرون اخير براى حكم قصاص معلوم نكردند.
        در اين ميان، اسلام عادلانه‏ترين راه را پيشنهاد كرد، نه آن را بكلى لغو نمود و نه بدون حد و مرزى اثبات كرد، بلكه قصاص را اثبات كرد، ولى تعيين اعدام قاتل را لغو نمود و در عوض صاحب خون را مخير كرد ميان عفو و گرفتن ديه، آن گاه در قصاص رعايت معادله ميان قاتل و مقتول را هم نموده، فرمود: آزاد در مقابل كشتن آزاد، اعدام شود، و برده در ازاء كشتن برده و زن در مقابل كشتن زن.

        [اعتراضات و اشكالاتى كه در عصر حاضر به حكم قصاص مخصوصا به قصاص به اعدام مى‏شود]

        لكن در عصر حاضر به حكم قصاص و مخصوصا قصاص به اعدام اعتراض شده، به اينكه قوانين مدنى كه ملل راقيه آن را تدوين كرده‏اند، قصاص را جائز نمى‏داند و از اجراء آن در بين بشر جلوگيرى ميكند.
        مى‏گويند: قصاص به كشتن در مقابل كشتن، امرى است كه طبع آدمى آن را نمى‏پسندد و از آن متنفر است، و چون آن را به وجدانش عرضه ميكند، مى‏بيند كه وجدانش از در رحمت و خدمت به انسانيت از آن منع ميكند.

        مى‏گويند: قتل اول يك فرد از جامعه كاست، قتل دوم بجاى اينكه آن كمبود را جبران كند، يك فرد ديگر را از بين مى‏برد و اين خود كمبود روى كمبود مى‏شود.
        مي گويند: قصاص كردن بقتل از قساوت قلب و حب انتقام است، كه هم قساوت را بايد وسيله تربيت در دل‏هاى عامه برطرف كرد و هم حب انتقام را و بجاى قصاص قاتل بايد او را در تحت عقوبت تربيت قرار داد و عقوبت تربيت به كمتر از قتل از قبيل زندان و اعمال شاقه هم حاصل ميشود.
        ميگويند: جنايتكارى كه مرتكب قتل ميشود تا به مرض روانى و كمبود عقل گرفتار نشود، هرگز دست به جنايت نمى‏زند، به همين جهت عقل آنهايى كه عاقلند، حكم ميكند كه مجرم را در بيمارستانهاى روانى تحت درمان قرار دهند.

        نیز ميگويند: قوانين مدنى بايد خود را با سير اجتماع وفق دهد، و چون اجتماع در يك حال ثابت نمى‏ماند و محكوم به تحول است، لا جرم حكم قصاص نيز محكوم به تحول است و معنا ندارد حكم قصاص براى ابد معتبر باشد و حتى اجتماعات راقيه امروز هم محكوم به آن باشند، چون اجتماعات امروز بايد تا آنجا كه مى‏تواند از وجود افراد استفاده كند، او مى‏تواند مجرم را هم عقاب بكند و هم از وجودش استفاده كند، عقوبتى كند كه از نظر نتيجه با كشتن برابر است، مانند حبس ابد و حبس سالهايى چند كه با آن هم حق اجتماع رعايت شده و هم حق صاحبان خون.

        اين بود عمده آن وجوهى كه منكرين قصاص به اعدام براى نظريه خود آورده‏اند.

        {پاسخ به همه اين اشكالات و بيان فلسفه تشريع در يك آيه قرآنى‏]}

        قرآن كريم با يك آيه به تمامى آنها جواب داده، و آن آيه:

        (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ، أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ، فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً، وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً.المائده/32).

        (یعنی: هر كس انسانى را كه نه مرتكب قتل شده و نه فسادى در زمين كرده، بقتل برساند، مثل اين است كه همه مردم را كشته، و كسى كه يكى را احياء كند، مثل اين است كه همه را احياء كرده باشد).
        بيان اين پاسخ اين است كه قوانين جاريه ميان افراد انسان، هر چند امورى وصفى و اعتبارى است كه در آن مصالح اجتماع انسانى رعايت شده، الا اينكه علتى كه در اصل، آن قوانين را ايجاب ميكند، طبيعت خارجى انسان است كه انسان را به تكميل نقص و رفع حوائج تكوينيش دعوت مى‏كند.
        و اين خارجيت كه چنين دعوتى ميكند، عدد انسان و كم و زيادى كه بر انسان عارض مى‏شود نيست، هيئت وحدت اجتماعى هم نيست، براى اينكه هيئت نامبرده خودش ساخته و پرداخته انسان و نحوه وجود اوست، بلكه اين خارجيت عبارتست از طبيعت آدمى كه در آن طبيعت يك نفر و هزاران نفرى كه از يك يك انسانها تركيب مى‏شود فرقى ندارد، چون هزاران نفر هم هزاران انسان است و يك نفر هم انسان است و وزن يكى با هزاران از حيث وجود يكى است.
        و اين طبيعت وجودى بخودى خود مجهز به قوى و ادواتى شده كه با آن از خود دفاع ميكند، چون مفطور، به حب وجود است، فطرتا وجود را دوست ميدارد و هر چيزى را كه حيات او را تهديد ميكند به هر وسيله كه شده و حتى با ارتكاب قتل و اعدام، از خود دور ميسازد و به همين جهت است كه هيچ انسانى نخواهى يافت كه در جواز كشتن كسى كه ميخواهد او را بكشد و جز كشتنش چاره‏اى نيست شك داشته باشد و اين عمل را جائز نداند.

        و همين ملت‏هاى پیشرفته را كه گفتيد: قصاص را جائز نميدانند، آنجا كه دفاع از استقلال و حريت و حفظ قوميتشان جز با جنگ صورت نمى‏بندد، هيچ توقفى و شكى در جواز آن نميكنند، و بى درنگ آماده جنگ ميشوند، تا چه رسد به آنجا كه دشمن قصد كشتن همه آنان را داشته باشد.
        و نيز مى‏بينيد كه اين ملل متمدن از بطلان قوانين خود دفاع ميكنند، تا هر جا كه بيانجامد، حتى بقتل، و نيز مى‏بينيد كه در حفظ منافع خود متوسل به جنگ ميشوند البته در وقتى كه جز با جنگ دردشان دوا نشود.
        و بخاطر همين جنگهاى خانمان برانداز و مايه فناى دنيا و هلاكت حرث و نسل است كه مى‏بينيم لا يزال ملت‏هايى خود را با سلاح‏هاى خونينى مسلح ميكنند و ملت‏هايى ديگر براى اينكه از آنها عقب نمانند و در روز مبادا بتوانند پاسخ آنان را بگويند، ميكوشند خود را به همان سلاح‏ها مسلح سازند و موازنه تسليحاتى را برقرار سازند.
        و اين ملت‏ها هيچ منطقى و بهانه‏اى در اين كار ندارند، جز حفظ حيات اجتماع و رعايت حال آن، و اجتماع هم جز پديده‏اى از پديده‏هاى طبيعت انسان نيست، پس چه شد كه طبيعت كشتارهاى فجيع و وحشت‏آور را و ويرانگرى شهرها و ساكنان آن را براى حفظ پديده‏اى از پديده‏هاى خود كه اجتماع مدنى است جائز مى‏داند ولى قتل يك نفر را براى حفظ حيات خود جائز نمى‏شمارد؟ با اينكه بر حسب فرض، اين اجتماعى كه پديده طبع آدمى است، اجتماعى است مدنى.
        نيز چه شد كه كشتن كسى را كه تصميم كشتن او را گرفته، با اينكه هنوز نكشته، جائز مى‏داند ولى قصاص كه كشتن او بعد از ارتكاب قتل است، جائز نميداند؟
        نيز چه شد كه طبيعت انسانى حكم ميكند به انعكاس وقايع تاريخى و ميگويد (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ، وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ‏، الزلزال/7-8):( هر كس به سنگينى ذره‏اى عمل خير كند آن را مى‏بيند و هر كس به سنگينى ذره‏اى شر مرتكب شود آن را مى‏بيند) ،كه هر چند كلام قرآن است ولى زبان طبيعت آدمى است و خلاصه براى هر عملى عكس العمل قائل است، و اين عكس العمل را در قوانينى كه جعل ميكند، رعايت ميكند و لكن كشتن قاتل را ظلم و نقض حكم خويش ميداند؟.

        علاوه بر آنچه گذشت قرآن كريم و قانون اسلام در تمامى دنيا چيزى كه بهاى انسان شود و ميزانى كه با آن ميزان بتوان انسان را سنجيد، سراغ نميدهد مگر يك چيز، آنهم ايمان به خدا و دين توحيد است، و بر اين حساب وزن اجتماع انسانى و وزن يك انسان موحد، نزد او برابر است و چون چنين است حكم اجتماع و فرد نزد او يكسان مى‏باشد، پس اگر كسى مؤمن موحدى را بكشد،در اسلام با كسى كه همه مردم را بكشد يكسان است، بخاطر اينكه هر دو به حريم حقيقت تجاوز نموده، هتك حرمت آن كرده‏اند. هم چنان كه قاتل يك نفر با قاتل همه مردم از نظر طبيعت وجود يكسان است.
        و اما ملل متمدن دنيا كه به حكم قصاص اعتراض كرده‏اند، همانطور كه در جوابهاى ما متوجه شديد، نه براى اين است كه اين حكم نقصى دارد، بلكه براى اين است كه آنها احترامى و شرافتى براى دين قائل نيستند، و اگر براى دين حد اقل شرافتى و يا وزنى معادل شرافت و وزن اجتماع مدنى قائل بودند تا چه رسد به بالاتر از آن هر آينه در مسئله قصاص همين حكم را ميكردند.

        از اين هم كه بگذريم اسلام دينى است كه براى دنيا و هميشه تشريع شده نه براى قومى خاص و امتى معين، و ملل راقيه دنيا اعتراضى كه به حكم قصاص اسلام كرده‏اند از اين رو بوده كه خيال كرده‏اند افرادش كاملا تربيت شده‏اند و حكومت‏هايشان بهترين حكومت است، و استدلال كرده‏اند به آمارگيرى‏هايشان كه نشان داده در اثر تربيت موجود، ملت خود بخود از كشتار و فجايع متنفرند و هيچ قتلى و جنايتى در آنها اتفاق نمى‏افتد، مگر بندرت و براى آن قتل نادر و احيانى هم، ملت به مجازات كمتر از قتل راضى است.
        فرضا اگر اين خيال ايشان درست هم باشد، اسلام هم در قصاص كشتن را حتمى و متعين ندانسته، بلكه يك طرف تخيير شمرده و طرف ديگر تخيير را عفو دانسته است. بنا بر اين چه مانعى دارد حكم قصاص در جاى خود و به قوت خود باقى بماند، ولى مردم متمدن، طرف ديگر تخيير را انتخاب كنند و از عقوبت جانى عفو نمايند؟.
        هم چنان كه آيه قصاص هم خودش به اين معنا اشاره دارد، مى‏فرمايد: هر جنايتكار قاتل كه برادر صاحب خونش از او عفو كرد و به گرفتن خون بها رضايت داد، در دادن خون بها امروز و فردا نكند و احسان او را تلافى نمايد، و اين لسان، خود لسان تربيت است ،مى‏خواهد به صاحب خون بفرمايد: (در عفو لذتى است كه در انتقام نيست) و اگر در اثر تربيت كار مردمى بدينجا بكشد، كه افتخار عمومى در عفو باشد، هرگز عفو را رها نمى‏كنند و دست به انتقام نمي زنند.
        (و لكن مگر دنيا هميشه و همه جايش را اين گونه اجتماعات راقى متمدن تشكيل داده‏اند؟ نه بلكه براى هميشه در دنيا امت‏هايى ديگر هستند، كه درك انسانى و اجتماعيشان به اين حد نرسيده،) لا جرم در چنين اجتماعات مسئله صورت ديگرى بخود مى‏گيرد، در چنين جوامعى عفو به تنهايى و نبودن حكم قصاص، فجايع بار مى‏آورد، به شهادت اينكه همين الآن به چشم خود مى‏بينيم، جنايتكاران كمترين ترسى از حبس و اعمال شاقه ندارند و هيچ اندرزگو و واعظى‏ نميتواند آنها را از جنايتكارى باز بدارد، آنها چه مى‏فهمند حقوق انسانى چيست؟.
        براى اينگونه مردم، زندان جاى راحت‏ترى است، حتى وجدانشان هم در زندان آسوده‏تر است و زندگى در زندان برايشان شرافتمندانه‏تر از زندگى بيرون از زندان است كه يك زندگى پست و شقاوت بارى است، و به همين جهت از زندان نه وحشتى دارند و نه ننگى و نه از اعمال شاقه‏اش مى‏ترسند، و نه از چوب و فلك آن ترسى دارند.
        و نيز به چشم خود مى‏بينيم (در جوامعى كه به آن پايه از ارتقاء نرسيده‏اند و حكم قصاص هم در بينشان اجراء نمى‏شود، روز بروز آمار فجايع بالاتر ميرود، پس نتيجه مى‏گيريم كه حكم قصاص حكمى است عمومى، كه هم شامل ملل راقيه ميشود، و هم شامل غير ايشان، كه اكثريت هم با غير ايشان است.
        اگر ملتى به آن حد از ارتقاء رسيد، و بنحوى تربيت شد كه از عفو لذت ببرد، اسلام هرگز به او نمى‏گويد چرا از قاتل پدرت گذشتى؟ چون اسلام هم او را تشويق به عفو كرده و اگر ملتى هم چنان راه انحطاط را پيش گرفت و خواست تا نعمت‏هاى خدا را با كفران جواب بگويد، قصاص براى او حكمى است حياتى، در عين اينكه در آنجا نيز عفو به قوت خود باقى است.

        اما اين كه گفتند: رأفت و رحمت بر انسانيت اقتضاء مى‏كند قاتل اعدام نشود، در پاسخ مى‏گوئيم بله و لكن هر رأفت و رحمتى پسنديده و صلاح نيست و هر ترحمى فضيلت شمرده نمى‏شود، چون بكار بردن رأفت و رحمت، در مورد جانى قسى القلب، (كه كشتن مردم برايش چون آب خوردن است)، و نيز ترحم بر نافرمانبر متخلف و قانون‏شكن كه بر جان و مال و عرض مردم تجاوز ميكند، ستمكارى بر افراد صالح است و اگر بخواهيم بطور مطلق و بدون هيچ ملاحظه و قيد و شرطى، رحمت را بكار ببنديم، اختلال نظام لازم مى‏آيد و انسانيت در پرتگاه هلاكت قرار گرفته، فضائل انسانى تباه مى‏شود، هم چنان كه آن شاعر فارسى زبان گفته:
        (ترحم بر پلنگ تيز دندان) (ستمكارى بود بر گوسفندان) و اما اينكه داستان فضيلت رحمت و زشتى قساوت و حب انتقام را خاطر نشان كردند.
        جوابش همان جواب سابق است، آرى انتقام گرفتن براى مظلوم از ظالم، يارى كردن حق و عدالت است كه نه مذموم است و نه زشت، چون منشا آن محبت عدالت است كه از فضائل است، نه رذائل، علاوه بر اينكه گفتيم: تشريع قصاص به قتل تنها بخاطر انتقام نيست، بلكه ملاك در آن تربيت عمومى و سد باب فساد است.
        و اما اينكه گفتند: جنايت قتل، خود از مرض‏هاى روانى است كه بايد مبتلاى بدان را بسترى كرد و تحت درمان قرار داد، و اين خود براى جنايتكار عذرى است موجه، در پاسخ‏ مى‏گوئيم همين حرف باعث ميشود قتل و جنايت و فحشاء روز بروز بيشتر شود و جامعه انسانيت را تهديد كند، براى اينكه هر جنايتكارى كه از قتل و فساد لذت مى‏برد، وقتى فكر كند كه اين ساديسم جنايت، خود يك مرض عقلى و روحى است، و او در جنايتكاريش معذور است و اين حكومتها هستند كه بايد اينگونه افراد را با يك دنيا رأفت و دلسوزى تحت درمان قرار دهند و از سوى ديگر حكومت‏ها هم به همين معنا معتقد باشند البته هر روز يكى را خواهد كشت و معلوم است كه چه فاجعه‏اى رخ خواهد داد.
        اما اين كه گفتند: بشريت بايد از وجود مجرمين استفاده كند و به اعمال شاقه و اجبارى وادار سازد و براى اينكه وارد اجتماع نباشند و جنايات خود را تكرار نكنند، آنها را حبس كنند.
        در پاسخ مى‏گوئيم: اگر راست ميگويند، و در گفته خود متكى به حقيقت هستند، پس چرا در موارد اعدام قانونى كه در تمامى قوانين رائج امروز هست، به آن حكم نمى‏كنند؟، پس معلوم مى‏شود در موارد اعدام، حكم اعدام را مهم‏تر از زنده ماندن و كار كردن محكوم تشخيص ميدهند در سابق هم گفتيم كه فرد و جامعه از نظر طبيعت و از حيث اهميت يكسانند.
        (ترجمه تفسیر المیزان،ج1 ص 659-665).

        این بود مجموعه مطالب علامه متفکر صاحب تفسیر المیزان.

        اکنون با توجه به مطالب فوق و دیدگاه اسلام و قرآن در باب قصاص ،می پردازم به اجزاء فرمایش شما :

        1-در اصل گفتارتان فرموده اید :
        “”به فکر این افتادیم که دور هم جمع شویم و روی اعدام متمرکز شویم و خواهانِ این باشیم که اعدام در ایران رفته رفته لغو شود و بجای آن حبس ابد جایگزین شود. چرا که دنیای عقل به این نتیجه رسیده که اعدام، بیش از آنکه باز دارنده باشد، به یک جور شقاوت فرهنگی تأکید می ورزد””.
        (پایان نقل قول)

        از بیان فوق در تفسیر میزان در توضیح فلسفه تشریع حکم قصاص ،سستی این بیان و سستی تعلیل مذکور در ذیل آن روشن شد،
        زیرا اولا باید بیان مستنبط از قرآن شریف ،نیز بیانی عقلی و مستظهر به حکم عقل ،در باب مساله دوام و بقاء حیات اجتماعی انسان بود ،و نگرش فرد گرایانه به قصاص “قاتل” که عمدا حیات فردی از اجتماع را که بمنزله حیات اجتماع است ،ساقط کرده است و آنرا “شقاوتی فرهنگی” نامیدن،خطایی بزرگ است که ناشی از عدم توجه به مصالح مجموع جامعه انسانی است.
        اینکه “قصاص” بازدارنده نیست،سوال این است که مگر حبس و حتی حبس ابد ،بازدارنده دیگران از جرم و جنایت مشابه است؟ که توضیح آن در متن بالا بیان شد.و آنچه که مهمتر است این است ،که شما قطع نظر از نکته فلسفه بازدارندگی “قصاص” که موجب وحشت مجرمین یا کسانی است که اراده قتل عمد کنند ،و “شقاوت فرهنگی” نامیدن آن ،از “شقاوت قتل ابتدایی” غفلت ورزیده اید،و توجه نکرده اید که “اقدام ابتدایی قاتل به قتل عمد” سزاوارتر به تعبیر به شقاوت است ،نه قانون متکی بر فلسفه قوی بازدارندگی.
        گذشته از اینکه مساله مقایسه بازدارندگی ناشی از مجازات حبس ابد با مجازات “النفس بالنفس”،باید متکی به شواهد استقرائی و جامع آماری باشد،آیا عقل شکوفا و دنیای عقل شما یا موافقان با رای شما ،تصدیق کننده به لزوم “تناسب جرم و جزاء” نیست؟ عقل شما حکم میکند که “فقدان حیات ابتدایی یک انسان” برابر است با “حبس ابد” یک قاتل عمدی قاصدانه؟ فقدان حیات کجا و حبس موبد کجا؟
        جناب نوریزاد این نکته را هم با کمال احترام اضافه کنم که در اینگونه مباحث اجتماعی و جرم شناسانه و حقوقی ،معیار عقل شما و همراهان محترم شما نیست ،البته حرکت سیاسی و تبلیغاتی در جهت ترویج لزوم عفو و گذشت از قصاص جانی ،مساله دیگری است ،اینجا بحث بحث ذو ابعاد تخصصی : اجتماعی ،حقوقی ،جرم شناسانه ، فقهی و غیره است ،و تخصص جنابعالی تنها حوزه تخصصی هنری است که به آن اشتغال داشته اید.

        2- در ادامه نوشته اید :
        “”می توان فضای جامعه را به سمتی برد که اعدامی صورت نپذیرد و بجای آن تربیت و تنبیهی شبیه زندان طویل المدت همراه با منشِ تربیتی جایگزین شود. چرا که اگر قتلی صورت گرفته و خانواده ای داغدار شده، با اعدام، خانواده ای دیگر داغدار می شود””.
        (پایان نقل قول)

        در متن توضیح مرحوم طباطبائی ،بیان شد که روش اسلام نسبت به تاریخ گذشته ملل پیشین ،حرکت در حد وسط بوده است ،اسلام بلحاظ حفظ مصالح اجتماع و جامعه انسانی و عدم آسیب به مجموعه “انسانیت” هم اصل قانون قصاص را امضاء نمود ،و هم آنرا از عدم انضباط خارج کرد (با تعیین مشخص هر مورد قصاص و لزوم عدم تعدی از آن) ،و هم حق “عفو” و گذشت را جعل ،و صاحبان خون ریخته شده را به آن توصیه فرمود ،بنابر این نکته تربیتی که شما در تعلیل حرکت “لگام” بیان کرده اید ،در این بخش (جواز عفو و گذشت) قبل از شما و اندیشمندان غربی ،مورد توجه و توصیه قرآن و اسلام قرار گرفته است.
        اینکه در ذیل گفته اید خانواده دیگری داغدار میشوند،اولا باز ناشی از عدم توجه به آن تشریع اسلام است که عفو جانی جایز است “فمن عفی له من اخیه …”.
        و ثانیا مگر خانواده مقتول اول داغدار نشدند؟ داغدار شدن آنان مستند به چه کسی بوده است؟ صرفنظر از مساله جواز عفو ، چگونه است که عقل شما در حالی که از بداهت های عقلی قضیه “قبح یا استحاله ترجیح بلا مرجح” است، داغدار نشدن خانواده قاتل را بر “حق استیفاء اولیاء دم” ترجیح میدهد؟
        و ثالثا کفه داغدار نشدن خانواده قاتل نزد ترازوی عقل شما ،سنگین تر از مصلحت اجتماع انسانی است؟

        3-نوشته اید :
        “”اصرار بر قوانینی چون قصاص، ما را با این مهم مواجه می کند که: پس عقل و رشد عقلی بشر در این هزار و چهارصد سال چه می شود؟ اگر قرار باشد در عصر پیامبر با کشتن قاتل عدالت برقرار کرد و در عصر کنونی نیز، در این میان به رشد عقلی بشر توهین می شود. و این هرگز خواست خدای عقل نیست””.
        (پایان نقل قول)

        مساله اقتضای عقل و رشد و شکوفایی عقل ،در متن گزینش شده المیزان و توضیحاتی که عرض شد ،مورد بررسی قرار گرفت،اما شگفت از شماست که با وجود تحلیل دقیق اجتماعی که در مورد مساله فلسفه قصاص مورد تاکید قرآن و خدای خالق عقل قرار گرفته است،اجراء عدالت را موکول به تحولات زمانی ،می کنید و آنرا مخصوص عصر پیامبر آورنده وحی می کنید ،مگر با توضیحاتی که عرض شد ،آن فلسفه بازدارندگی از جنایات مشابه ،و لزوم رعایت تناسب عادلانه جرم و مجازات،و لزوم مراعات عدم آسیب اجتماع ،اختصاص به زمانی دون زمانی دارد؟
        اینجا با درک درست فلسفه قصاص ،با استناد به احکام عادلانه عقل ،چه توهینی به رشد عقلی بشر شده است؟ شما همین الان ببینید ،که در جوامع مترقی بشری ،اینکه شما به عقلتان رسیده است ،مورد تسالم عقلاء عالم نیست ،و از احکام بدیهی عقل نیست که “توهین به رشد عقلی” شده باشد.
        بعد فرموده اید :”و این هرگز خواست خدای عقل نیست”.
        اگر مشار الیه کلمه “این” در جمله شما ،حکم قصاص باشد که از قطعیات و مسلمات احکام قرآنی است ،بسیار از شمای مسلمان مومن به قرآن عجیب است ،زیرا شما در اینصورت از عدم اراده تشریعی خدای متعال نسبت بقصاص خبر داده اید ،در حالیکه پیامبر فرستاده همان خدا ،خبر از اراده تشریعی او داده است! بنظر شما خبر جنابعالی صادق است یا خبر پیامبر اسلام؟
        و اگر مشار الیه به کلمه “این” در کلام شما، عدم توهین به عقل باشد،که ظاهرا هم همین شق مرادتان بوده است،بر اساس تحلیل های پیش گفته و نص صریح قرآن ،توهین به عقل بودن مساله قصاص ،اول بحث و کلام است،این فرض شماست که حکم قصاص منصوص به در قرآن نازل از سوی خالق عقل ،مصداق توهین به عقل است. چنین نیست.

        4- و در فراز آخر فرموده اید :
        “”. ما می گوییم: احکام اسلامی در هر عصری باید رنگی از عقل جمعیِ عصر خود بگیرند. یک قاتل را می گیرند و هفت سال ده سال زندانی می کنند و بعدش او را اعدام می کنند. در این ده سال، او هزاران بار مرده و زنده شده. و این هرگز منصفانه و خردمندانه و انسانی نیست. قرن ها دیه ی یک غیر مسلمان نصف و حتی بسیار کمتر از دیه ی یک مسلمان بوده. و یا حقوق بانوان که در سالهای دور بسیار جفاکارانه بوده و اکنون نیز البته. اصرار بر اجرای بی کم و کاست این احکام آنهم در امروز، توهین به عقل و شعور بشری محسوب می شود””.
        (پایان نقل قول)

        اینکه :””احکام اسلامی در هر عصری باید رنگی از عقل جمعیِ عصر خود بگیرند. یک قاتل را می گیرند و هفت سال ده سال زندانی می کنند و بعدش او را اعدام می کنند. در این ده سال، او هزاران بار مرده و زنده شده. و این هرگز منصفانه و خردمندانه و انسانی نیست””.

        در محل خود ثابت است که احکام شریعت از نظر امامیه که عدلیه هستند ،مبتنی بر رعایت “مصالح و مفاسد” نفس الامری در متعلقات احکام است ،معذورم از ورود به چنین بحث گسترده ای که پشتوانه های کلامی و اصولی و مقدمات طویلی دارد،و از نظر ما احکام شریعت اعم از تعبدیات یا احکام اجتماعی ،بر اساس لزوم تامین آن مصالح و ،لزوم احتراز از آن مفاسد که دخیل در سعادات دنیوی و اخروی انسان است ،جعل شده اند ،حال بخشی از آنها از قبیل تعبدیات است که ممکن است عقل انسانی به مناطات مربوط به آن مصالح و مفاسدنرسد ،و ممکن است به همه یا بخشی از مناطات آن مصالح و مفاسد برسد ،مثل احکام اجتماعی و از جمله مورد بحث،در اینجا آنچه که برای نگاه درونی دین ،یعنی کسی که مسلمان است ، برهان بر صدق نبوت است،ما اگر فرضا در روایات یا اسناد یا دلالات آنها بتوانیم چون و چرا و اجتهاد کنیم ،اما بعنوان یک مسلمان تابع وحی نمیتوانیم در برابر حکم منصوص وحی ،مساله “عقل جمعی” را مطرح کنیم ،البته عقل جمعی در برخی موارد مورد اعتنا و محترم است ،اما نه در برابر حکم خالق عقل،اینجا بحث تفاوت برداشت و ایکال امر به عصری دون عصری دیگر نیست،این استدلالی که شما می کنید مربوط است به احکام استظهاری که ناشی از ظهورات مختلف الفاظ متن دین و مبادی آن است ،نه مربوط به “و لکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب” با اینهمه تاکید و تصریح بر لب=عقل و خردمندی،و تصریحات آیات دیگر،مگر آنکه ما بی تعارف ،از دیانت اسلام خارج شویم ،و احکام قرآن نازل من عندالله تعالی را که خود را نور ،و هدایت برای همه زمانها و اعصار الی یوم القیامه خوانده است ،منحصر به عصر نزول وحی بدانیم ،در حالیکه این خلاف خاتمیت اسلام بعنوان آخرین دین ،و خلاف تصریحات واضح قرآن در عمومیت دعوت پیامبر نسبت به همه ادوار است.(تامل فرمایید).

        اینکه فرموده اید :”” یک قاتل را می گیرند و هفت سال ده سال زندانی می کنند …..الخ””.

        این سخن شما سخن درست و منصفانه ایست ،و یکی از ایرادات دستگاه قضاء فعلی ما همین است،بر اساس نص صریح قرآن ،حکم قاتل بعمد ،یا قصاص نفس است ،یا عفو و گذشت صاحبان خون ،با اخذ دیه یا بدون اخذ دیه،این حکم بعد از تحقیقات دقیق دادرسی که مدت عرفی طولانی هم نخواهد داشت باید ،فعلیت یابد،و این در نظر بدوی عادلانه نیست که بقول شما قاتلی را که جنایت اش به اقرار یا بینه ثابت و واضح است چند سال در حبس نگه دارند و عاقبت او را قصاص کنند،من در امر قضاء نیستم،میگویم شاید جهت این مساله یکی سیر طولانی تحقیق پرونده باشد ،و دیگری تلاش برای متقاعد کردن صاحبان خون بر عفو ،و این گذشت زمان خود بنوعی شانسی برای قاتل است که مشمول عفو اولیاء دم شود،شما چرا فقط این فرض را در نظر می گیرید که همیشه امر منتهی به قصاص شود ،با این حال می پذیرم و میگویم در فرض احراز وقوع قتل عمد باید در همان اوان احراز ،اولیاء دم را احضار کنند ،و اگر آنان متقاعد به عفو نشدند ،باید حکم قصاص اجراء شود ،و اصلا صرفنظر از استیفاء حق صاحبان خون ،فلسفه تحلیلی اصل قصاص این است که دیگر جنایت کاران ،جرات بر ارتکاب مورد مشابه پیدا نکنند ،و تاخیر بیش از حد لوث کردن ،فلسفه حکم قصاص در اسلام است ،بگذریم که برخی از فقهاء مثل شیخنا الاستاد مرحوم آقای منتظری قدس سره ،اصلا اجراء قصاص را از باب “حد” میدانند و نه تنها حق شخصی و حق الناسی.
        اما اینکه بفرمایش شما بجهت اطاله دادرسی ،اصلا بخواهیم منکر فلسفه وجودی حکم قصاص بشویم ،این دیگر پاک کردن صورت مساله یکی از احکام مسلم قرآن است.

        شما الان در اثناء این بحث مفصل قصاص که بنای من نیز پرهیز از اطاله سخن و اکتفاء به اجمال است ،اشاره به “احکام دیه” ،و “احکام بانوان” کرده اید و آنها را یا بخشی از آنها را مصداق توهین به عقل و شعور انسانی دانسته اید،این بحثها بحثهای گسترده دیگری است ،و براحتی نمی توان با دیدی عرفی و غیر تخصصی ،همه احکام و مبادی آنها را مصداق “توهین به عقل” دانست ،البته بحث کارشناسی و تخصصی در تک تک مسائل مربوط به “دیات” و “احکام نسوان” و اجتهاد و تجدید نظر در احکام با تکیه بر موازین اجتهادی برای کارشناسان و مجتهدان ممکن است ،اما اینگونه حکم کلی کردن در این ابواب ،آنهم با عنوان موهوم و کلی “توهین به شعور و عقل” ،لایق شان شما نیست.

        جناب نوریزاد،شما در بخش پاسخ به بنده هم مطالبی فرموده اید ،که برخی از آنها با موارد پیش گفته که خطاب به دوست ارجمند آقای مصلح ایراد کرده بودید ،مشترک البیان و مشترک الجواب است که برای پرهیز از اطاله در گفتار آنها را مکرر نمی کنم ،اما کوتاه به برخی از فرازهای آن اشاره می کنم:

        گفته اید :
        “”همه ی هیمنه ی فردی و جمعی و اسلامی و غیر اسلامی ما ایرانیان اگر در محدوده ی آثار و عوارض اجتماعی و مدنی و تربیتی روی هم انباشته شوند، جز این که زیر مجموعه ای خفیف از زحمت ها و مرارت ها و مجادلات علمی اندیشمندان غربی باشد، نه آنچنان قابل اعتناست. دست ما تهی از تألیف و کار و زحمت و تفکر و فراورده های علمی و مدنی و اجتماعی است. به همین خاطر، هیچ ایرادی ندارد اگر که ما از بخشی از تجربیات آنان مدد بگیریم برای برون رفت از این اوضاع هردمبیلی که گرفتارش هستیم. نیز این را قبول دارم که یک پدیده ی علمی و مدنی و اجتماعی ای بسا در غرب کارا باشد و در اینجا نه””.

        (پایان نقل قول)

        آقای نوریزاد گرامی ،این سخنان شما بسی کلی و مجمل است ،و من کلیت این حکم را غیر منصفانه میدانم ،البته که اوضاع هردمبیل هر جامعه باید آسیب شناسی و قضاوت کارشناسانه جمعی شود ،و آن عقل جمعی که از آن سخن گفتید یکی از زمینه هایش همین آسیب شناسی جمعی است ،اما جناب شما اینطور کلی و مبهم و متفردانه ،یکسره بر همه پهنای دین و فرهنگ دینی و شرق و تمدن شرق ،نکوبید ،ما یکوقت می خواهیم کلیت دین و فرهنگ را بازشناسی و اجتهاد دقیق عصری کنیم ،و یکوقت میخواهیم سخن از کم و کیف یک حکم اجتماعی مثل قصاص کنیم،اینجا الان بحث از قصاص منصوص به قرآنی است ،قطع نظر از نگاهی فرادینی یا نگاهی از درون دین ،ما برای این حکم منصوص قرآنی فلسفه داریم ،البته نه ما ،بلکه خود قرآن حکم منصوص و واضح خود را روشن و مدلل و معلل بیان فرموده است،و این خود از موارد نادر هم هست که قرآن با تاکید و بصراحت هم موارد قصاص را تصریح کرده است و هم تنصیص بر فلسفه آن ،در اینصورت حتی نگاه فرادینی نیز باید تامل در فلسفه مورد تصریح حکم کند ،تا چه رسد به نگاهی درون دینی مثل نگاه شمای مسلمان.
        من منکر پیشرفت های بشری اعم از غرب و شرق در امور صنعتی و تکنولوژیک و انسانی و اجتماعی نیستم ،و مخالف با استفاده از تجربیات و پیشرفت های بشری نیز نیستم ،زیرا پیشرفت بشر پیشرفت بشر است ،خواه در غرب عالم ،خواه در شرق ،سخن اما در این کلیت نیست ،سخن از حکمی وحیانی است با توضیح دقیق فلسفه آن ،ما در اینجا آنچه که غربیها گفته اند ،بررسی و سنجش کردیم ،و سخن عمیق قرآن را هم بیان کردیم ،در اینجا ما نمی توانیم با تکیه بر اینگونه کلی گوییها ،مساله قصاص قرآنی را انکار کرده و بگوییم فرضا چون غربیها در موارد دیگری از صنایع یا علوم تجربی و انسانی سخن درست و حقی داشته اند ،بگوییم پس حتما اینجا نیز سخن بحقی گفته اند ،و آنچه که قرآن و متن وحی گفته است با اینکه بوضوح فلسفه تحلیلی اجتماعی آن عام است ،یا بگوییم “حکمی فرسوده و باطل ” است ،یا براحتی بگوییم اینگونه احکام مختص به عصر نزول یا انسانهایی عرب بوده است ،چگونه شما براحتی از منظری درون دینی چنین احکامی صادر میکنید،در حالیکه فلسفه قصاص و بازدارندگی آن و حق تشفی اولیاء دم یا عفو و گذشت ،اموری عام و بی اختصاص به طائفه یا نژاد و قبیله مشخصی است؟
        مضافا اینکه الان در غرب نیز در این مورد دیدگاهها یکسان نیست ،وگرنه در بسیاری از جوامع فعلی حکم اعدام جانی و قاتل عمد ،باقی و برقرار نبود ،این نشان از این دارد ،که این مساله ریشه در عقل و حکم عقل دارد ،و از قبیل احکام جزمی ریاضی نیست که شما بگویید بطلان قصاص جانی و قاتل عمد ،همانند وضوح بطلان قضیه دو ضربدر دو میشود پنج است ،باید در اینگونه مسائل بطور دقیق در فلسفه منصوص به حکم اندیشید ،و نباید خاستگاههای سیاسی عام ،یا عواطف جزئی را در عقلانیت اجتماعی دخالت داد.

        گفته اید :
        “”اما چرا نگویم: چشم در برابر چشم، دست در برابر دست، زخم در برابر زخم، یک نگرش فرسوده ی تاریخی است و هرگز برای بشر امروز کارایی ندارد. ما چرا باید بهراسیم از مواجهه با قرآن. این: حتمی بودن و ابدی بودن و لایغیر بودن قرآن، چیزی است که ما برایش اختراع کرده ایم و گرنه خدای عقل هرگز راضی به این نیست که یک سخن تاریخی همیشگی باشد. قتل را با قتل پاسخ نمی دهند. این روزها با قرن ها پیش تفاوت دارد. شما وقتی به ازای قتلی که رخ داده به صاحب خون اجازه می دهی که ببخشد یا نبخشد، علنا به یکجور قانون گذاری بدوی بها داده ای””.
        (پایان نقل قول)

        در مورد فرسودگی چنین حکمی بزعم شما ،توضیح دادم ،آقای نوریزاد عزیز ،ما باید تعمق در مناطات و معیارها و فلسفه حکم کنیم ،این قرآن بنحو جامع و بدون اختصاص به مکان و زمانی برای هدایت بشر تا اعماق تاریخ الی یوم القیامه آمده است ،این آسان نیست که بنگاهی غیر کارشناسی و در عین حال درون دینی ،حکم به فرسودگی احکام قرآن کنیم.
        شما از مواجهه با قرآن سخن میگویید ،من تاسف خوردم از اینکه مسلمانی چنین مفهومی را بقلم آورده است ،عزیز دل ،وظیفه من و توی مسلمان ،تبعیت از قرآن و وحی نبوی است ،یا مواجهه و مقابله به قرآن ،اشتباه نکنید ،شما مرا از وراء انتقال این مفاهیم و الفاظ می شناسید ،زبان من زبان قدرت نیست ،و من در قدرت و بر قدرت و در پی قدرت نیستم ،سخن من سخنی تحلیلی کارشناسی متکی بر متن دین است ،گفتم ،گاه موضوع بحث مفاهیمی غیر منصوص و دارای ظواهری چند و جهی است ،و گاه ما در متن شناسی دین مواجهیم با “نص”،در برابر “نص” مجتهد کارشناس دین نیز حق اجتهاد و مواجهه ندارد ،تا چه رسد بحضرتعالی که هنرمند و کارگردان و نویسنده برجسته و محترمید.
        این شریعت آمده است برای تامین سعادت بشر الی یوم القیامه ،و برای عمل به آن آمده است ،و محصور در عرض و طول و جغرافیای خاصی نیز نبوده است،این محتوای بسیاری از آیات است ،ما چه مواجهه ای با قرآن داریم جز استفاده از این خوان گسترده ،در این جهت خود رسول الله هم مثل من و شمای مسلمان مکلف به تبعیت از وحی است (آمن الرسول بما انزل الیه من ربه ،والمومنون کل آمن بالله و ملائکته و رسله و ….) ،صریح و دوستانه بگویم “نومن ببعض و نکفر ببعض” مورد نظر قرآن نیست ،من مجال ورود به شواهد قرآنی فراوان ندارم ،میدانید که در آیه ای فرمود : ای رسول اگر چیزی را بما بربندی (از پیش خود نسبت دهی) رگ دلت را قطع می کنیم:
        (تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (43)
        وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ (44)
        لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ (45)
        ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ (46) فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ (47).الحاقه)
        فرمود این قرآن تنزیلی از سوی پروردگار و مربی جهانیان است ،و رسول ما اگر چیزهایی را از پیش خود بما نسبت دهد ،هرآینه به ید قدرت خویش او را می گیریم(مواخذه می کنیم) آنگاه وتین (رگ حیاتی قلب) او را قطع می کنیم و هیچکس از شما مانع از این نیست.
        پس رسول فقط رسول است ،او نیز حق مواجهه و مقابله با وحی الهی ندارد ،تا چه رسد بما مومنان،اینجا محل هراس حتی پیامبر خداست تا چه رسد بما! اینهم که میفرمایید اختراع ،خیر این اختراع نیست ،سخن از ایمان بمفاد وحی و تامل و تدبر در آن است ،ما مکلفیم به “تدبر” در قرآن (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً.النساء/82) و (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها.محمد/24) نه مواجهه و مقابله با آن ،این تعظیم قرآن و ولی نعمت های ما یعنی خدای متعال خالق ما و جهان است ،انسان چیست که مقابل خالقی که او را از هیچ به هست آورده است بایستد؟

        جنابعالی فرموده اید :
        “” گرنه خدای عقل هرگز راضی به این نیست که یک سخن تاریخی همیشگی باشد””.

        شما از کجا این حکم و اراده و رضایت خدا را احراز کرده اید؟
        شما پیامبرید؟ خدا از طریق پیامبرش فرموده است این حکم همیشگی است ،بنص و بتصریح بفلسفه حکم ،آنگاه شما به خدا نسبت می دهید که او راضی بدوام این حکم نیست؟
        ما اگر اینگونه براحتی احکام وحی و قرآن را “تاریخی” بدانیم که بایستی ،کلیت قرآن و ما انزل الله علی رسوله ،و ما جاء به النبی را ببوسیم و کنار بگذاریم،آری عقل چراغ باطنی است و هادی به چراغ انبیاء و چراغ ظاهری است نه جایگزین آن ،اگر چنین باشد که ما با تمسک بمفاهیمی گنگ و کلی مثل “انسانیت” و “عقل” از متن شریعت و وحی دین خاتم بی نیاز شویم ،اصلا چه نیازی بوده است که “وحی و شریعت” حدوثا نازل شود؟! اصلا چه نیازی به “بعثت انبیاء” بوده است؟
        من دوست شما هستم آقای نوریزاد ،می گویم عزیز ،شما فریب این الفاظ ظاهر فریب و فریبا را نخورید،کسی با عقل و عقلانیت و رشد عقلی و انسانیت مشکلی ندارد ،اما اینها را باید بحد و حدود شناخت و تعریف کرد ،نه آنکه این الفاظ و گرایشات ،دست مایه ،مواجهه و مقابله با شریعت شود.
        من واقعا باورم نشد که این جملات را “” برخی از سخنان قرآن در گردونه ی گذار تاریخی امروزه تعطیل شده و هیچ اعتنایی بدان نمی شود. و البته این بی اعتنایی خدمت به قرآن و نه جفا به قرآن است””.
        سر انگشتان هنرمند یک هنرمند و نویسنده مسلمان،نگاشته باشد.
        کلی نفرمایید ،ما الان بحث در سایر احکام قرآن نداریم ،من در سخن جنابعالی در مورد بحث ،سخن تحلیلی قابل اعتنایی ندیدم،شما فقط کلی گویی می کنید،بی اعتنایی به قرآن یعنی چه مسلمان گرامی؟

        من برای احتراز از طغیان قلم و رعایت عهد و وفای صدق و دوستی ،سخن را بپایان می برم ،در آن دو مورد پایان گفتارتان ،حق با شماست ،مادر پیر ستار بهشتی ،بقانون بحق قرآنی مطالبه خون فرزند مظلوم خویش را نموده است ،آری چنین است ،این حق قرآنی او بوده است .
        نیز ،آری متاسفانه حکم عام قرآن کریم ،چاقوی لب چاک شده است ،و دیگرانی را شامل نشده است،اما همچنان که خود انصاف داده اید،مورد مذکور از باب تجاهل العارف بوده است.

        با احترام

         
  10. سلام برنوری زادعزیز وگرامی

    جسوروبی باک ونترس وشجاع وبرمام وطن مادرشیردل ونترس گوهرعشقی وخواهرمکرمه نرگس محمدی دلاور مبارز راه آزادی وحریت انسانی.
    ازشنیدن خبرآزادی نرگس محمدی باتلاش وایستادگی سرکار خانم گوهرعشقی وشما عزیزان خیلی خرسند شدم وبازازدیدن عکس های شاد وخرسندتان بمسرتم افزون گشت ،چنین عکس شاد وخرسندی ازشما ندیده بودم که گوئی ازشادی وشأف بخود نمی گنجی .
    به امیدآزادی همه دلیر مردان سیاسی که دربند هستند،بله همیشه شیران دربند هستند ورجاله گان روباه صفت درجایگاه شیران پرسه می زنند و آزاد می چرخندوافسادمی کنند وتوشه اندوخته شیران را طعمه خودمی کنند.
    مستدام وموفق باشید
    مصلح

     
    • با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته . جناب مصلح 1-بمسرتم غلط به مسرتم درست . 2 شاف غلط شعف درست 3-نمی گنجی غلط نمیگنجی درست شوخی کردم جناب مصلح خواستم که کمی ملا لغتی شوم مانند جناب آسید مرتضی ! خواستم بگویم ماهم مثلا سوات داریم. تا بعد ایام مستدام.

       
  11. با درود بر تمامی آزادگان (بخصوص مادر م سرکار خانم گوهر عشقی)و حامیان آزادی و شرف این سرزمین تبریک و شادباش برای اتفاق شادی آفرین ،تصور میکنم دستور از بالا بوده که با توجه به همزمان شدن این مسئله و مذاکرات هسته ای و حساسیت ان فضای سیاسی را ملتهب نکنند تا از این مخمصه خلاص شوند.

     
  12. درود بر شما
    ای کاش ملت ما همه قهرمان بودند بدبختی ما از اینجا میاید که منتظر ظهور قهرمان هستیم ۰ تا زمانی که این ملت دچار ذهن بیمار قهرمان پرور هستند ما نخواهیم توانست روزنه ای از ازادی را ببینم چرا که ذهن قهرمان پرور جلوی اندیشیدن و خرد را سد میکند و اجازه نخواهد داد که مردم ان کشور به درک ازادی نائل شوند باید ابتدا فضا را برای خرد اماده کرد و سپس در جهت رسیدن به ازادی گام برداشت که این خود محتاج زمان است ما باید هر کدام خود یک نرگس محمدی ها باشیم’ گوهر عشقی ها باشیم محمد نوری زاد ها باشیم و این بدست نخواهد امد جز با اموزش و تعلیم صحیح رسیدن به خودباوری به قشر کم سن جامعه’

     
  13. ض درود دارم خدمت شما دکتر عزیز
    خبر ازادی نرگس محمدی بتوسط شما در این قحط اخبار خوش ،مقدار زیادی روحیه امان را ساخت__واما امروز چندتن از بچه ها خبر از ازادی مجید توکلی دادند گفتم در جریان باشید احیانا__اگر قصد ملاقاتش داشتید من هم در رکابتان باشم__ گفتم امروز بگم بهتراز فرداس و بدرود

     
  14. شاهکار آقای خامنه ای! قضاوت با خوانندگان
    https://www.youtube.com/watch?v=SkAGbfjGOUc

     
  15. نمی دانم خدا کجاست. اصلا آیا خدائی هم هست؟
    گوهر عشقی شاهکارش را از دست داده. آیا کسی این را می فهمد؟
    ستار شاهکار گوهر عشقی بود.
    ستار شاهزاده گوهر بود. آیا کسی هست که این را بفهمد؟
    گوهر عشقی دنیائی کوچک داشت با شاهزاده ای که هر روز او را بدرقه می کرد و شب هنگام چشم به راهش بود که باز گردد.

    ای خدا من اگر به جای تو بودم تا حالا مرده بودم.

     
    • با درود به جناب منصور خدا هیجا نیست چون وجود ندارد یافت می نشود عزیز گشته ایم ما و شما هم خودت را بی خود به دردسر نیانداز و استغاثه نکن!در کل هستی بیش از 4 % آن ستاره و سیاره و کهکشانهاست بقیه هم 26 % ماده های مختلف و حدو 70% هم حفره سیاهی است و اصولا صحبت آفریننده و الله و یهوه و اهورا و خدا بعنوان آفریننده ساخته ذهن انسانهاست.در نظر بگیر وقتی انسان نباشد همه چیز بی معنی است یعنی درست برعکس آنچه داستایوسکی متعصب مذهبی می گفته که…اگر خدا نباشد …بنابراین خدا نیست و آنچه ما فکر می کنیم در صورت نبودن انسان بی معنی و مفهوم است.چون معنی زمانی وجود دارد که کسی انرا درک کند !

       
      • اگر انسان نباشد خدا هم نیست معنی آن این است که اگر من نباشم خورشید هم طلوع نمی کند. اگر من نباشم زمین از حرکت باز می ایستد. اگر انسان نباشد کهکشانی هم نخواهد بود. اگر انسان نباشد بیگ بنگ هم معنی ندارد.

        دوست عزیز من هم میگویم که خدا را انسان ساخته ولی من راجع به حقیقت خدا سخن نگفته ام که اگر حقیقت خدا را انکار کنم جاهلم. شما را رد نمی کنم ولی دانش شما هنوز خیلی کمتر از آنست که با این صراحت و اطمینان در ارتباط با کل هستی اظهار نظر کنید جائی هم برای این بگذارید که اگر روزی فیزیکدانها به نتایج متفاوتی دست یافتند سر خورده نشوید.

        پشه کی داند که این باغ از کی است – در بهاران زاد و مرگش در دی است

         
        • جناب منصور دوست گرامی منظور مرا درست فهمیدید!بله اگر انسان نباشد همه چیز بی معنی است چون این انسان است که چنین چدیدهایی نام و معنی میدهد!هیچ سواد بالایی هم برای درک آن لازم نیست.خود بودن و هستی معنیی ندارد چرا چون ما به چنین پدیدهایی معنی داده ایم برای آسان کردن زندگی خود والا کل هستی از خود معنیی ندارد و بی معنی است.

           
          • علم در برابر جهل معنی پیدا میکند و معنا در برابر زوایای دید انسان به پدیده ها.
            قیاس عامل حرکت است و تا مقایسه هست انسانها نیاز به معنا دارند.
            شما درست می گوئید ولی هرگاه همه مثل شما فکر کردند آنگاه در عالم سکوت مطلق برقرار خواهد گشت و بعد از آن هرکسی به گوشه ای خواهد خزید و سراپا مبدل به یک چشم می شود. ولی تا آن موقع بیائید به همدیگر احترام بگذاریم و اجازه بدهیم که هرکسی تفسیر خودش را از آنچه که می بیند داشته باشد . ما همه در پی چونی و چرائی این عالم هستیم دعوای ما با دیگران آنجا آغاز می شود که یکی می خواهد بر دیگری مسلط شود و عقیده خود را تحمیل کند والا هیچکس غلط فکر نمی کند چون ما همه یک چیز را میبینیم. ولی بعضی از ما صورتمان را به آنچه می بینیم چسبانده ایم بعضی فاصله بیشتری داریم و در افق باز تری می بینیم در نتیجه می توانیم ببینیم که خیلی پدیده های نا مربوط به هم مربوطند و یگانگی خیره کننده ای در این عالم هست فقط باید کمی از دانسته هایمان فاصله بگیریم تا از افق باز تری جهان را تماشا کنیم همین.

             
  16. سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی،
    خسته نباشید!
    آقای نوری زاد: این خبر چقدر من را خوشحال کرد؟! و همینطور که میخواندم لبخندی به بزرگی ای که دهانم اجازه میداد بر صورت من نقش بست و حال که مینویسم هم همین طورهست.
    من از همان روز که شما دلاوران بر سر مزار شهید ستار حاضر شده بودید وسخنرانی ها و روشنگری ها کردید نگران بودم و زمانی که خبراحضار خانم نرگس محمدی را خواندم این نگرانی بسیار زیاد شد.
    بعداز خواندن این خبر یک نفس نسبتا راحتی کشیدم.
    خیلی خیلی ممنون ازتمام عکسها. دیدن شما ها و دیدن شادی ولبخند ها بر صورت شما ها شادی من را دو صد چندان کرد.
    سلام و درود بسیار خدمت تک تک شما دلاوران ایثارگر. دست همه ی شما را میبوسم!

    به امید روزهای بسیار خوبی مانند امروز و روزی که نامردمی ها از ایران ما رخت بربندد و عشق وامید وآگاهی ومهربانی وگذشت و شادی وبرادری و برابری وپیشرفت سراسر این سرزمین گرانمایه و کهن مارا آکنده کند.

    باقدر دانی و تشکر بسیار از همه ی شما!

     
  17. چه شادم من، چه شادانم
    دارم از شادی گریه می کنم

    ای مادر…ای شیرزن…ای گوهر هستی
    محمد جان، دکتر ملکی و همه گردان ایران زمین…من شادم
    در این سه سال گذشته برای نخستین بار مستانه خندیدم

    چه سترگ است رعشه بر اندام خودکامه انداختن…چه شکوهمند است خودکامه را لرزان دیدن

    دهه شست بود، به داعشی میهنم که ماشین ما را که من و پدر و مادر و خواهر هفت ساله ام در آن نشسته بودیم نگه داشته بود و عمق زندگی ما را می کاوید، اعتراض کردم؛ من از داعشی کتک می خوردم و پدرم که وی را عمیقا دوست دارم من را می کشید عقب، به جای آن که داعشی وحشی را براند. از کجا و کی بگویم. گوهر عشقی، من بر پای تو بوسه می زنم، ای مهربان مادر دلاور. باشد که ما از تو سرمشق بگیریم

    سزاوارترین ستایش ها ارزانی گوهرها، محمدها، نرگس ها، نسرین ها و آتناهای خردمند و دلاور ایران ما

     
  18. اقای نوری زاد بابت همه زحمت هایی که کشیدید از شما ممنونم این حرف من را هم اگر باعث ناراحتی شما شد ببخشایید
    اگر که نه ,از راه دور روی ماهتان را میبوسم امشب به قدر همه عمرم خوشحالم
    به امید ایرانی ابادتر

     
  19. اقای نوری زاد سلام
    الان که این متن را مینویسم ساعت ۲ صبح است
    نمیدانم چرا برایم الهام شده بود همین امشب درباره حضورتان در حمایت از خانم محمدی در زندان اوین مطالب را مینویسید
    دفعات قبل روز بعد از حضورهایتان مطلب مینوشتید
    حال با نوشتهایتان شوری دوباره گرفتم
    از ازادی اتناجان خیلی خوشحالم و از ازادی خانم محمدی
    ……
    خوشحالم خیلی خیلی زیاد
    کجایند افرادی که میگویند شما با نظامید و این کارهایتان دروغ است
    امیدوارم تا به حال اب شده باشند و داخل زمین رفته باشند
    اقای نوری زاد ای کاش عزیزان دیگری که بی گناهند در زندان زودتر ازاد شوند
    حال میخواهم بگویم
    شما که به این راحتی ان نامه را نوشته و به سرباز دادید ایکاش میشد یک نامه مینوشتید با همان تهدید با این هدف که باید همه زندانیان بیگناه سیاسی را ازاد کنند
    وتهدیدشان میکردید
    با این ترسی که از شما دارند این کا را میکردنند

     
  20. جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
    قسمت سی و دوم (قسمت سی و یکم، در پستِ ” کنگره ی جهانی – روز یکصد و بیست و چهارم”)
    با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
    رکود نسبی در جبهه‌ها و بحران سیاسی در کشور (28)
    ************************************
    در قسمت گذشته بیان شد که: هنوز منتقدین و مخالفینِ رژیم از شوکِ سخنان ششم خرداد و اعلامیه های بعدیِ آقای خمینی بیرون نیامده بودند که ایشان یکبار دیگر با عصبانیت اقدام به سخنرانی بر علیه آنان نموده و ضمن دفاع از عمل دادستان مبنی بر تعطیل کردن روزنامه های مخالفین؛ فتوا صادر نمود که جلوى سخنرانی‏هاي مخالفین را بگیرند و آنها را دستگير كنند! وی راهپيمائى و بستن بازار را نیز، مقابله با پیامبر و مقابله با اسلام دانسته و اینها را حرام اعلام نمود.! وی همچنین نامه نگاریِ بازرگان را در زمرۀ مزخرفات خوانده و از وی خواست که به اسلام و به قانون، برگردد! زیراکه در غیر اینصورت او را منزوی خواهد کرد!
    از نتایج این سخنان، کتک خوردن مردم و مخالفین توسط حزب اللهی‏ها و دادنِ آماده باش به نیروهای سپاه و کمیته و همچنین ترسیمِ خطِ حرکتِ آینده، برای برخوردِ تندتر با مخالفان است که در یادداشتهای هاشمی بدان اشاره شده بود. ضمن آنکه هاشمی این سخنرانی را “تند و جالب” دانسته و نوشت: “امام سنگ تمام گذاشتند. از اقدام دادستان حمایت کردند. مخالفان را تهدید کردند… آنها را مات کردند”
    در نهایت به مسئلۀ ایجاد تغییرات در فرماندهی ارتش و احتمالاً برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا، اشاره شد که توسط احمدخمینی و سران حزب در حالِ برنامه ریزی می باشد! حال ادامۀ ماجرا:
    1360/3/19:
    به گزارش روزنامه اطلاعات در این روز گروهی به عنوان اعتراض به توقیف نشریات و به طرفداری از رئیس جمهور و گروه دیگری به طرفداری از امام و سران حزب، در اطراف بازار تهران، در صبح و بعد از ظهر دست به تظاهرات پراکنده زدند که پاسداران و ماموران انتظامی برای متفرق کردن آن ها مبادرت به تیراندازی هوایی و پرتاب گاز اشک آور کردند که در اثر این تیراندازی هوایی، تظاهرکنندگان متفرق شدند.
    1360/3/19:
    در حالیکه بنی صدر در کرمانشاه و با فرماندهان ارتش جلسه دارد، هاشمی در یادداشت امروز خود بدون ذکر منبع خبر، می نویسد که: “خبری از آماده شدن بنی‏‌صدر برای خروج از کشور رسید”! وی همچنین به درگیری های تهران اشاره کرده و از موفقیت حزب اللهی‏‌ها خبر میدهد. وی می نویسد: “در داخل تهران، حزب اللهی‏‌ها میدانِ حرکتِ آشوبگرانۀ ضد انقلاب و بنی‌‏صدریان را، تنگ کرده‌‏اند”!
    1360/3/19:
    پس از جلسه دیروز هاشمی و سران حزب و تعیین شرح اقدامات سپاه و کمیته ها؛ امروز این دو نهاد اقدام به صدور اطلاعیه نموده و آمادگی خود را برای هرگونه برخورد با مخالفان اعلام می دارند.
    سپاه در اطلاعیه خود، به افراد و گروه ها اعلام می کند: “تا فرصت از دست نرفته چشم دل بازکرده و نصایح پدرانه امام امت را که تنها راه پیروزی بر مشکلات و نیز پیروزی در جنگ است، پذیرا شده و به آغوش ملت بازگردند” و کمیته نیز در اطلاعیه خود، اعلام میکند که: “کمیته ها، در جهت اجرای قانون و برقراری آرامش و خنثی کردن توطئه ها بر هرگونه اغتشاش و بی نظمی با شیوه اسلامی مقابله می نمایند و در راهِ تحویلِ متخلفین به مقامات و دستگاه های قضایی، هیچ گونه تخفیفی قائل نخواهند شد.”!
    19/3/60:
    بنا به گزارش روزنامه اطلاعات، امروز اسرائیل با استفاده از 15 هواپیمای اف 15 و اف 16، نیروگاه اتمی عراق را در نزدیکی بغداد بمباران نمود.
    19/3/60:
    بدنبال تصویب مجلس مبنی بر تصدی وزارتخانه‌های بدون وزیر توسط نخست وزیر(رجائی)؛ امروز بنی صدر طی نامه‌ای به او، این مصوبه را نظر مجلس تلقی کرده و حق رئیس‌جمهور در تصویب این انتصاب را برای خود محفوظ دانسته و با سرپرستی او در وزارت خانه های بی وزیر مخالفت می نماید.
    روزنامه اطلاعات در این روز خبر از نامۀ رئیس‌جمهور به آقای خمینی میدهد که وی نوشته: “گروهی اوباش به ریاست هادی غفاری به دفتر هماهنگی های مردم با رئیس جمهور حمله کرده و آن جا را فتح و جوانان مشغول در این مرکز را مورد ضرب و شتم قرار داده اند… آیا این است قانونی که باید اجرا شود؟!”
    19و 1360/3/20: واکنش ها به تعطیلی مطبوعات:
    روزنامه کیهان می نویسد: 9 نفر از نمایندگان مجلس از جمله بازرگان، سلامتیان، غضنفرپور، یدالله سحابی و کاظم سامی؛ طی نامه ای به رییس مجلس، توقیف نشریات توسط دادستانی انقلاب را غیرقانونی دانسته و محکوم نمودند.
    نهضت آزادی طی بیانیه ای ضمن حمایت از رییس جمهور، اقدام قوه قضائیه و دادستانی را محکوم کرده و تلاطم ها و تشنج ها را ناشی از عدم اجرای قانون توسط حاکمیت توصیف نمود.
    سازمان مجاهدین در نشریه مجاهد شماره 124، متن کامل نامه سرگشادۀ بازرگان به خمینی و همچنین بیانیۀ شیخ علی تهرانی را که خطاب به خمینی نوشته شده بود و از مضمونی مشابه با نامۀ بازرگان داشته، اما بسیار صریح تر و تحریک آمیزتر بود، به چاپ رساند. این سازمان با صدور اطلاعیه ای، توطئۀ تعطیلیِ روزنامه‌های غیرحزبی را محکوم کرده و این اقدام به عنوان توطئه حذف رییس جمهور، توصیف نموده و ضمن اعلام حمایت از وی، نوشت:”این حرکت جزخفقان هرچه بیشتر و خشنودیِ دشمنان این میهن و سرکوب و کشتارِ داخلی را در پیش ندارد.”
    و در مقابل تعداد 77 نفر از نمایندگان مجلس در اطلاعیه ای خواستار رسیدگی به وضع این روزنامه ها شدند. آنها نوشتند: “ضمن تشکر از هیئت محترم حل اختلاف که در اجرای فرامین امام امت روزنامه های متخلف را معرفی کرده اند و روزنامه های مزبور توسط دادستانی انقلاب توقیف موقت شده اند؛ از شورایعالی قضایی مجدانه خواستاریم که هر چه سریع تر وضعیت روزنامه‌های توقیف شده در دادگاه ها، مورد رسیدگی قرار گیرد.”
    1360/3/20:
    نهضت آزادي طی بيانيه‌ای بحران كنوني كشور را مورد بررسی قرار داده و می نویسد: آرامش کشور تنها با تمكينِ همگان به قانون اساسي ميسر است. اما متاسفانه عليرغم اينکه اين سال، سال قانون اعلام شده؛ ما هر روز شاهد تخلفات آشكار دولت‌مردان و قدرت‌طلبان از قوانين موجود و اصول مصرحه در قانون اساسي هستيم!.
    این بیانیه از عدم استقلال قوه قضائيه و وابستگیِ قضات و صاحب منصبان قوه قضائيه به احزاب سياسي که ممنوع بوده و موجب عدم امنيت قضائي در مملكت شده است، صحبت میکند.
    در این بیانیه گفته شده: قانون اساسي رييس جمهور را به عنوان رييس قوه مجريه و تنظيم كنندۀ روابط قواي سه‌گانه شناخته است که از جمله وظايف وي، نظارت بر سه قوه و ابلاغ مصوبات مجلس و شوراي نگهبان به مسئولين امور را قرار مي‌دهد. انکارِ نقشِ رييس جمهور و تبديلِ وي به مقامي كاملاً تشريفاتي و همچنين تسامح در امر ابلاغ قوانين، قابل توجيه نمي‌باشد.
    این بیانیه تعطیلی نشریات توسط دادگاه انقلاب را خلاف قانون دانسته و می نویسد که رأي هيأت سه نفره هم نمي‌تواند جاي مقررات قانوني را بگيرد. توجه کنید: “مقررات قانون مطبوعات، توقيفِ موقتي جرائد را تنها بر اساسِ ضوابط و شرايطي بر عهدۀ دادگستري قرار داده است. دادگاه انقلاب، تحت هيچ شرايطي و بر طبق هيچيك از ضوابط قانوني، حقِ دخالت در اين امر را ندارد. معذالك مشاهده مي‌شود كه تمامي مقررات صريحاً‌ و علناً با بي‌اعتناييِ تمام، زير پا گذاشته شده و جرايد را صرفاً به حكم دادستان انقلاب مركز تعطيل مي‌كنند. در حاليكه رهبر انقلاب توجه داشته‌اند كه رأي هيأت سه نفره نمي‌تواند جاي مقررات قانوني را بگيرد و بايد نظر اين هيأت در مورد جرايد نيز، در دادگاه صالحه رسيدگي شود. دادستان انقلاب مركز، اين امر را ناديده گرفته و خود، قانونگذار و مجريِ قانون شده است”!
    این بیانیه در مورد چماق و چماقداری ادامه می دهد: “در روزِ روشن، يك عضوِ قوه مقننه كه خود بايد سرمشقِ تبعيت از قانون باشد و به جاي آنكه رسيدگي به تخلفات را به دولتِ مورد تأييدش ارجاع نمايد، بي‌اعتنا به همه مقرراتِ قانوني، خودسرانه به دفتر گروهي خاص حمله مي‌كند و با قلع و قمعِ كاركنان آن دفتر، موجبات تشنجات بيشتر را فراهم مي‌سازد… عدمِ امنيتِ قضايي تا به آنجا توسعه يافته است كه حتي نمايندۀ مردم در خانه خدا در روز ولادت امام حسين پيشواي آزادمردان جهان، مورد ضرب و شتم چماقداران قرار مي‌گيرد!. قواي انتظاميِ حاضر در صحنه با مشاهدۀ جرم، به ناتواني در حفظ امنيت اعتراف كرده و عملاً‌ قادر به انجام كوچكترين اقدامي نيستند. مقامات مسئول نيز با آن كه قانون شكنانِ آشوبگر را به خوبي مي‌شناسند، آنان را به حال خود رها ساخته و اقدامي براي دستگيريِ متخلفين نمي‌كنند.”!!
    1360/3/20:
    در این فضای تهدیدی که شخص خمینی ایجاد کرده و در این هیاهوی فراوانی که از نشریات حزبی و رادیو و تلویزیون انحصاری برپا گردیده است؛ هیچ سخن مخالفی شنیده نمی شود تا به درستی یا غلط بودن آن فکر شود! و در چنین فضایی همانطور که حدس زده میشد، سران حزب با همدلی احمد خمینی، یکی از گامهای بلندِ حذف رئیس جمهور را بر می دارند. بر اساس خاطرات هاشمی، در این روز آقایان هاشمی، خامنه ای و احمدخمینی در منزل بهشتی تصمیم نهایی را اخذ کرده و فرمان برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا را به خمینی داده و با امضای وی این امر اتفاق می افتد و معلم اخلاق، آقای خمینی به پاس قدردانی از تلاشهای رئیس جمهور در جبهه ها، او را با “عبارتی موهن” از این مقام برکنار میکند!! به یادداشتهای این روز هاشمی توجه‌کنید: “ظهر، احمدآقا به مجلس آمدند که با آقای خامنه‏‌ای درباره آینده ارتش مشورت کنند و تصمیماتی اتخاذ کردند… شب، برای مشورت در امری فوری، به منزل آقای بهشتی دعوت شدم. احمدآقا هم حضور داشت. امام از ما خواسته بودند که درباره فرماندهی کل قوا، نظر بدهیم. امام تصمیم به عزل بنی‏‌صدر از این سمت را گرفته‏‌اند… عزل ایشان با عبارتی موهن اعلام شد”!
    1360/3/20:
    خمینی، فرمان عزل بنی‏‌صدر از فرماندهی کل قوا را صادر کرد.
    ادامه دارد.
    با ادب و احترام، حامی.

     
    • روزهای آخر مذاکرات بین ایران و 5+1 پیشرو است و بسیاری در انتظار نتیجه مذاکرات هسته ای بین ایران و کشورهای 1+5 هستند. مذاکراتی که چندین سال بطول انجامیده است و از دو سال پیش بدنبال مذاکرات مخفیانه آقای خامنه ای با دستگاه اوباما در عمان و سپس به ریاست جمهوری رسیدن آقای روحانی وارد مرحله ای مهم شد که طی آن تفاهمنامه ای در ژنو مورد توافق طرفین واقع شد. اصل مهمی در این تفاهمنامه نهاده شده بود که کار توافق جامع تحت عنوان “برنامه جامع اقدام مشترک” را مشکل می کرد زیرا طبق این اصل یا بر سر همه مسائل توافق وجود دارد یا توافقی وجود نخواهد داشت. از اینرو حتی در این روزهای باقی مانده هنوز معلوم نیست که توافق جامع صورت خواهد گرفت یا نه. بقول خانم شرمن: “اگر روی 98 درصد موارد هم توافق شده باشد تا زمانی که 2 درصد باقی مانده حل نشود روی هیچ چیز توافق وجود نخواهد داشت (1)”. اکنون بناست دوباره در همان کشور عمان جایی که مذاکرات مخفیانه آغاز شده بود نهم و دهم ماه نوامبر مذاکراتی بین آقای ظریف با خانم اشتون و آقای جان کری صورت گیرد. موارد مهم اختلافات و توافقات 4 مورد زیر هستند:

      1 ـ میزان غنی سازی اورانیوم و ذخیره اورانیوم غنی شده در ایران
      2 ـ تغییر طرح راکتور آب سنگین اراک
      3 ـ رسیدگی به فعالیتهای احتمالا نظامی ایران
      4 ـ زمان و ترتیب برداشته شدن تحریمها

      با توجه به نوشته ها و گفته ها اختلاف اساسی روی مسئله اول است. ایران اصرار بر داشتن 10000 سانتریفوژ و ادامه غنی سازی با این تعداد سانتریفوژ دارد و البته قول داده است که اورانیوم غنی شده را فورا به اکسید اورانیوم تبدیل کند. اما امریکا می گوید یا تعداد سانتریفوژها باید کم شود و به حدود زیر 3000 عدد برسد یا اگر بیشتر باشد باید اورانیوم غنی شده به خارج از کشور از جمله روسیه انتقال یابد. بارها نوشته و توضیح داده ام که واقعا برای ایران داشتن 3000 یا 10000 سانتریفوژ تاثیری ندارد زیرا این سانتریفوژها متعلق به 50 سال پیش است و بازده عملی آنها 15 برابر کمتر از سانتریفوژهایی است که اکنون بکار برده می شوند و برای راکتوری مانند راکتور بوشهر، 55000 عدد از این نوع سانتریفوژ باید کار کند تا اورانیوم لازم سوخت راکتور بوشهر تهیه شود و در ضمن ایران اورانیوم لازم را ندارد و در دراز مدت مجبور است اورانیوم را از بازار جهانی وارد کند. پس علت اینکه این مذاکرات این اندازه طول کشیده و هزینه های نجومی وارد کرده، چیست؟ بنظر می سد که در اینمورد هم توافقی حاصل شده است اما مسئله بر روی اعلان و فرموله کردن توافق است. برای درک بهتر این مسئله و چگونگی راه حل آن بد نیست به گذشته رجوع کنیم. جنگ ایران و عراق بوجود آمد و حداقل در سه مرحله امکان پایان دادن به جنگ در شرایط مناسبی وجود داشت:

      1- مرحله اول خرداد 60 است. همه چیر برای پایان دادن به جنگ آماده شده بود اما آقای خمینی و اطرافیانش برای حفظ قدرت به ادامه جنگ نیاز داشتند. جالب است در اینمورد به یکی از آخرین پیامهای رئیس جمهور وقت آقای بنی صدر که از دفتر ریاست جمهوری و قبل از رفتن به مخفیگاه به ملت ایران داد، توجه کنیم، او در 22 خرداد 60 نوشت:

      «… اگر چنين كردند علاوه برآنچه كه در بالا پيش بينى كردم امور زير نيز واقع خواهند شد: … جنگ تحميلى در صورت طولانى شدن به فرسودگى كامل نيروهاى ايران و عراق مي انجامد و در خاورميانه زمينه اجراى برنامه آمريكا فراهم مي گردد و همانطوري كه در جريان گروگانگيرى ملاحظه كرديد ناچار به شرايط ننگينى تن خواهند داد. همانطور كه بيمى به خود راه ندادند روزى گفتند تا گروگانها در دست ماست، گلوگاه امپرياليزم آمريكا در دست ماست. و وقتى تسليم شدند، گفتند گروگانها جنس بنجل بودند و آمريكا نميخ واست، ناچار شديم از سر بازشان كنيم. خواهند آمد و خواهند گفت چاره نداشتيم جز اينكه به شرايط تسليم بشويم، مردم بدانيد. چهار وزير خارجه آمدند و و پيشنهاد كردند كه قواى عراق به داخل خاك عراق عقب نشينى كنند و مقدارى هم از مرز فاصله بگيرند و از هر دو طرف حريمى غير نظامى بوجود بيايد و بعد موارد اختلاف از طريق سياسى حل گردند. ما از آنها خواستيم نقشه بياورند و روى نقشه پيشنهاد خود را براى ما روشن بگردانند. قرار بود 18 خرداد بيايند كه با ملاحظه وضع كشور منصرف شدند. از ابتداى جنگ باين سوى، امروز وضعيت نظامى ما بهترين وضعيت است (2)».

      2- مرحله دوم پسگیری شهر خرمشهر بود، به غیر از مخالفان در خارج کشور، در داخل کشور نیز نهضت آزادی درباره پایان دادن به جنگ به آقای خمینی هشدار داد. مهندس بازرگان در اسفند ماه 1362 در نامه محرمانه ای که بعدها منتشر شد، نوشت: «بدیهی است آن زمان که صدام دیکتاتور عراق در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۵۹ تجاوز آشکار به مرز و بوم و به جان و مال ما کرد، وظیفه انقلابی و قانونی همگی و بالاتر از آن حکم خدا این بود که با تمام نیرو تا آخرین نفر و نفس بجنگیم و دشمن غاصب غدار را از خاکمان بیرون کنیم، …. اما مجوز ادامة جنگ و تجاوز به داخل عراق (که در ابتدا خود جنابعالی، آنطور که در ایام تخلیه خرمشهر از آقای هاشمی رفسنجانی شنیدم، آن را مصلحت و حق نمیدانستید) با شعار سقوط صدام و حزب بعث و تعرضهای دیگر، برای ما روشن نیست (3)».
      اما متاسفانه فریاد “جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم” گوشها را کر کرده بود و جنگ ادامه پیدا کرد و شعار “راه بیت المقدس از طریق کربلا است” داده می شد.
      3- حال زمان را 27 سال به عقب ببریم. جنگ ایران و عراق هنوز پایین نیافته است. صدها هزار نفر از دو طرف کشته شد اند و در این مدت نیز هر دو طرف توسط قدرتهای خارجی مسلح می شوند تا جنگ بر سر مرزها ادامه یابد. تا اینکه بالاخره شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۵۹۸ را تصویب کرد که طبق آن طرفین باید آتش بس می کردند. قطعنامه ۵۹۸ چهارمین قطعنامه و دارای جنبه اجرایی بود که در مرداد سال ۱۳۶۶ به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد رسید بر اساس همین قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد بود که جنگ ایران و عراق پایان یافت. این قطعنامه معاهده الجزایر را مبنای عقب نشینی ارتشهای دو کشور به پشت مرزهای خود تعیین کرد.

      حال ببینیم ایران چگونه و چه زمانی این قطعنامه را پذیرفت. نگاهی به مصاحبه آقای خامنه ای که آن زمان ریس جمهوری و رئیس شورایعالی دفاع و امام جمعه تهران بود، بیندازیم که 2 ماه بعد از تصویب و 9 ماه قبل از پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ صورت گرفته است. یعنی زمانی که هنوز این امکان بود که به جنگ در شرایط بهتری پایان داد. در گفتگوی روزنامه «رسالت» با خامنه ای که در ۲۷ مهر ۱۳۶۶ منتشر شد، سوال و جوابهای گویای زیر را ملاحظه می کنیم:

      سوال: اگر هیاتی بر اساس قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت برای مشخص شدن متجاوز تعیین شود، آیا در این مرحله ما جنگ را متوقف میکنیم؟

      خامنه ای: «در اجرای قطعنامه ۵۹۸ ما چند نکته را به آقای دبیرکل یادآور شدیم. این نکات عبارتند از اینکه ما از نظر زمانی برای آتشبس تقدمی نسبت به اعلام متجاوز قائل نیستیم، بلکه معتقدیم که این چند کار همزمان باید انجام شود، اعلام متجاوز، تشکیل دادگاه یا کمیته صالحی برای بررسی مجازات متجاوز و آتشبس. این کیفیت سؤال شما به معنای تقدم آتشبس بر بقیه ارکان است که از نظر ما مهم هستند. ما هیچ تقدم زمانی برای آتشبس قائل نیستیم. ما زمان اعلام متجاوز را همراه با آتشبس میپذیریم».

      سئوال: این اعلام متجاوز باید از سوی چه نهادی صورت گیرد؟

      خامنه ای: «قاعدتاً به اعتقاد ما شورای امنیت باید متجاوز را اعلام بکند. البته طرحهای دیگری هم دیگران در این زمینه دارند که اعلام صد درصد از سوی شورای امنیت نباشد. به این مساله باید توجه شود که اگر صرفاً با تشکیل هیات برای بررسی متجاوز آتشبس هم برقرار شود این به معنای تقدم آتشبس خواهد بود که مورد قبول ما نیست».

      اما بدون اینکه متجاوز مشخص شود و حتی هیات یا دادگاهی تشکیل شود، خمینی مجبور شد جام تلخ شکست را سر کشد و خبر پذيرش قطعنامه (به همانصورت که سازمان ملل یکسال قبلش تصویب کرده بود) روز دوشنبه 27/4/1367 یعنی حدود یکسال بعد از تصویب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل از صداي جمهوري اسلامي ايران قرائت شد. خميني با توجه به نتايج پذيرش قطعنامه، طي پيامي دراين باره گفت: «درباره قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اين است كه من تا چند روز قبل معتقد به همان شيوة دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و كشور و انقلاب را در اجراي آن ميديدم ولي به واسطة حوادث و عواملي كه از ذكر آن فعلاً خودداري می کنم».

      طبق آنچه که در بالا آمد، بعد از از دست دادن فرصتهای خوب خرداد 60 و خرداد 61 و حتی سالهای 65 و 66 زمانی که ایران در وضعیت بهتری بود آتش بس را نپذیرفته و در سال 66 حتی وقتی همه اعضای شورای امنیت قطعنامه ای را تصویب می کنند، شرط ایران این بوده است که همزمان با آتش بس متجاوز نیز تعیین و محاکمه شود. از زمان تصویب قطعنامه ۵۹۸ بر تعداد قربانیان جنگ چندین هزار نفر اضافه شد، میلیاردها دلار خسارت بیشتر به اقتصاد کشور وارد شد، هزاران تن بیشتر اسیر شدند و آتش بس بالاخره در بدترین شرایط پذیرفته شد. آتش بسی که تاکنون ادامه دارد و هنوز قرارداد صلحی بین ایران و عراق بسته نشده است. براستی علت چه بود؟ علت اصلی این بود که خمینی به جنگ بعنوان وسیله ای برای اقتدار رژیمش می نگریست و جنگ را همانطور که خود گفته بود نعمت می دانست و از طرف دیگر این علم را نداشت که آنچه را نعمت می دانست، زمانی ممکن است علیه خودش کمانه کند.

      مسئله اتمی امروز نیز متاسفانه تکرار مسئله جنگ است. سیاستی را در خفا آغاز کردند که درست نبود و گمان می کردند بوسیله آن بتوانند عمر رژیم را بیمه کنند. اما یکباره متوجه شدند که این امر آنطور که گمان می کردند ساده نیست و مجبور بقول مذاکره شدند. مذاکره ای که حدود 15 سال بطول انجامیده است و در این مدت صدها میلیارد دلار به باد رفته و فرصتهای طلائی برای ساختن کشور و رشد اقتصادی از دست رفته اند. براستی علت چیست؟ پاسخ ساده است: رژیم حاضر نیست واقعیتها را بپذیرد، حاضر نیست بگوید به مردم دروغ گفته و بخاطر “حفظ پرستیژ” حاضر نیست جلوی هزینه ها را بگیرد. آقای خامنه ای از مسئله اتمی با شعار دروغین “انرژی هسته ای حق مسلم ماست” توانست برای مهار مخالفان سیاسی استفاده کند و اکنون نیز چون آقای خامنه ای بر سر سانتریفوژها و غنی کردن اصرار داشته است باید در مذاکرات طوری عمل کنند که حفظ ظاهر شود. همانطور که در مورد جنگ گفتند: «پیروز شدیم»، اینبار نیز میخواهند بگویند: «پیروز شدیم» و به غنی سازی اورانیوم ادامه خواهیم داد! [چنانچه آقای روحانی بعد از تفاهمنامه ژنو گفت “ما کشورهای دنیای را تسلیم حق خود کردیم!”] این روشی است که آقای خامنه ای در مورد مذاکره هسته ای در پیش گرفته است. روش مخالفت با هر گونه باز شدن فضای داخلی و مخالفت با برقرار کردن رابطه سالم و عادی با کشورهای غرب [بخوانید “دشمن”]، با هزینه کردن از جیب مردم و بالاخره شکست را هم در ضعف پذیرفتن.

      بیاد می آورم که عقب نشینیهای ایران در این مذاکرات بسیارند. آقای خامنه ای مدتها می گفت که “ایران با آمریکا مذاکره نخواهد کرد” (4) و بعد که از مذاکرات مستقیم مخفی که قبل از بروی کار آمدن آقای روحانی آغاز شده بود (5) همه آگاه شدند با آمدن روحانی گفت که تنها در چارچوب مذاکرات 5 +1 با مقامات امریکایی دیدار خواهد شد. اما همه دیدیم که این خط قرمز رعایت نشد و ایران مذاکرات دوجانبه مفصلی با آمریکا داشته و دارد. بعد خامنه ای گفت که به غیر از مسئله اتمی با امریکا مذاکره دیگری نداریم. اما همه شاهد بودیم که ایران با امریکا بر سر مسائل مختلف از جمله مسئله داعش مذاکره کرد. خامنه ای گفت: « هیچ یک از دستاوردهای هسته ای کشور قابل تعطیل شدن نیست و کسی هم حق معامله برروی آنها را ندارد و کسی هم این کار را انجام نخواهد داد (6)»، اما غنی سازی 20 درصد کاملا متوقف شد. اورانیومهای غنی شده نیز یا از بین برده شدند یا تبدیل به اکسید اورانیوم شدند (7). گفتند: “راکتور اراک خط قرمز ماست” (8)، اما اکنون می دانیم که حاضر شده اند طرح آن را تغییر جدی دهند، چیزی که راه اندازی آنرا مدت زیادی عقب خواهد انداخت. و این عقب نشینی ها هنوز ادامه دارد چنانچه آمریکایی ها در این روزهای آخر تکرار می کنند که ایران باید تصمیمات سختی بگیرد تا توافق جامع حاصل شود. به هنگام بر روی کار آمدن آقای روحانی، از راه وظیفه (برای اینکه حمل بر این نشود که تنها مخالفت می کنیم) پیشنهاد دادم که بجای فرو رفتن در مرداب مذاکرات، تسلیم مردم خود شوید و تنها بگوید که راه رفته شده از نظر اقتصادی فاجعه بوده است و خود ابتکار عمل را بدست گیرید و این سیاست را دگرگون کنید. این راه حل ممکن و برای همه بسیار کم هزینه تر بود اما سالی دیگر وقت سوزاندند و مشغول دست و پا زدن در مرداب مذاکرات شدند. و اکنون نیز بر روی چند هزار سانتریفوژ چانه می زنند گویی این سانتریفوژها برای اقتصاد ایران نقش تعیین کننده دارند! در این بین نیز هر ماه که می گذرد ایران حداقل 10 میلیارد دلار هزینه می پردازد. (9)

      می توانیم همانند مورد جنگ ایران و عراق این سئوالها را مطرح کنیم: آیا روسیه و چین از این وضعیت ضرر کرده اند؟ آیا اسرائیل و آمریکا واقعا نگران خطر بمب اتم ایران هستند و یا اینکه به لطف تبلیغات خود ایران، این خطر را بزرگ کرده اند و از آن حداکثر بهره برداری را کرده و می کنند؟ ایران با دادن هزینه های نجومی برای سیاست اتمی اش چه بدست آورده است؟ چه کسی به غیر از ملت ایران بهای این سیاستها را پرداخته و می پردازد؟ مسلما قدرتهای خارجی با تکیه بر دروغهای ایران ]مراجعه کنید به دو مقاله نگارنده: «واکاوی مسئله اتمی ایران و دروغهای بزرگ آن» (11) و «سياست اتمی، گناه اوليه و راه حلی ممکن» (10) [، هر یک تا آنجا که ممکن بوده از این وضعیت سود برده اند. از روسیه و امریکا گرفته تا بقیه، انواع و اقسام حیله ها را نیز طی دهه های اخیر برای تضعیف ایران بکار برده اند، عینا همان کاری که در جنگ ایران و عراق کردند. اما وسیله اینکار و موقعیتش را آن زمان آقای خمینی و اینبار آقای خامنه ای در اختیار قدرتهای خارجی گذاشته است. آیا آقای خامنه ای بیاد دارد که چگونه یکسال طول داد تا قطعنامه 598 را با عبور کردن از خطهای قرمز بپذیرد؟ اگر یادش نیست چرا کسی به یاد او نمی آورد؟ قصد ما بر این نیست که بگوییم آن قطعنامه به حق بوده و یا درخواستهای کنونی قدرتها بحق هستند، سخن اصلی این است که مسئولین اول، حاکمان ما هستند که وضعیت میهن را به فاجعه کشانده اند.

      نشستن در انتظار معجزه از طریق مذاکرات نوعی خودکشی ملی است. تنها حضور مردم در صحنه می تواند وضعیت را تغییر دهد. حقوق ملی مردم ایران، لحظه ای هم به ذهن حاکمان مستبد ایران و قدرتهای خارجی خطور نمی کند. لازم به یادآوری مجدد است که کسی به غیر از ملت ایران قادر نیست، این وضعیت را در جهت دفاع از حقوق ملی تغییر دهد. آیا وظیفه خود را انجام خواهیم داد؟ تنها با پاسخ به این سئوال است که راه حل مسئله اتمی ایران پیدا می شود.
      مهران مصطفوی

       
    • با پوزش از دوستان، تصحیح میگردد:
      قسمت سی و یکم، این سلسله نوشتار در پستِ ”کنگره ی جهانی – روز یکصد و بیست و چهارم”؛ صحیح نبوده بلکه قسمت سی و یکم، در پستِ ”شعارِ باطنی – روز یکصد و بیست و پنجم” درج گردیده است.
      با درود به نوری زاد گرامی و پوزش مجدد.
      حامی

       
  21. مقایسه معاهدات بین المللی حقوق بشر با احکام اسلام دربرده داری

    اسناد بين المللي حقوق بشر
    احکام اسلام معاصر (قرائت مشهور)
    1
    تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند.
    از والدين برده، برده متولد مي شود.
    2
    تمام افراد بشر از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند.
    برده ها، با احرار در بسياري از حيثيات، حقوق و احکام متفاوتند.
    3
    انسان را نمي توان به هيچ طريقي برده کرد.
    به هفت طريق افراد آزاد برده مي شوند.
    4
    هيچ کس را نمي توان در بردگي نگاه داشت.
    تا زماني که يکي از اسباب رفع بردگي حاصل نشده باشد، بردگي فرد تداوم خواهد داشت.
    5
    دادوستد بردگان به هرشکلي ممنوع است.
    دادوستد بردگان با رعايت موازين شرعي آزاد است.
    6
    اسراي جنگي از حقوق ويژه اي برخوردارند و قطعاً برده محسوب نمي شوند.
    تمامي ساکنان دارالحرب که به استيلاي سپاه اسلام درآمده است، اعم از نظامي و غيرنظامي، مرد و زن و کودک برده محسوب ميشوند و بين سربازان، والي و دولت تقسيم مي شوند.
    7
    همة افراد بشر از حق مالکيت برخوردارند و اجرت کارشان به خودشان تعلق مي گيرد.
    برده تنها با اذن مولي مالک چيزي مي شود و اجرت کار او متعلق به مالکش است.
    8
    هرکس حق دارد سبک زندگي، مسکن و کار خود را آزادانه انتخاب کند و ديگران حق ندارند چيزي را به او تحميل کنند.
    رضايت برده در سبک زندگي، مسکن و کار او لازم نيست. او در تمامي موارد تابع مولي است و مجبور است نظر او را در حيطه شرع تأمين کند.
    9
    هيچ کس حق ندارد کانون خانوادة ديگري را متلاشي کند، فرزند را از والدينش جدا کند و زن و شوهر را بدون رضايت آنها از يکديگر جدا نمايد.
    مولي حق دارد کودک را پس از هفت سالگي از مادرش جدا کرده و به فروش رساند. مولي حق دارد ازدواج غلام و کنيز خود را بدون طلاق و بدون رضايت آنان فسخ نمايد. ازدواج افراد متأهل پس از برده شدن خود به خود فسخ مي شود.
    10
    هيچکس را نمي توان به زور از ازدواج منع کرد يا به ازدواج با فرد خاصي مجبور کرد. ازدواج بدون رضايت طرفين مجاز نيست.
    ازدواج برده کلاً به دست مولي است.او مي تواند آنها را به زوجيت هرکه بخواهد درآورد يا از ازدواج با فرد موردنظر برده جلوگيري کند يا اصولاً نگذارد آنها ازدواج کنند.
    11
    استمتاع جنسي از دختران و زنان بدون رضايت آنان ممنوع است. هيچکس حق ندارد زن يا دختري را براي استمتاع جنسي در اختيار مرد ديگري بگذارد.
    دراختيارگرفتن يک بردة مؤنث در حکم ازدواج با وي است. مالک برده مؤنث حتي بدون رضايت وي حق هرگونه استمتاع جنسي از او را دارد. مولي مي تواند کنيز خود را بدون ازدواج و براي استمتاع جنسي به مرد ديگري تحليل کند.
    12
    هيچکس حق ندارد به جاي قاضي و دادگاه ديگري را مجازات کند.
    مولي (ولو غيرمجتهد و غيرعادل) حق دارد بردة خود را تعزير نمايد و حدود شرعي را درصورت لزوم براو جاري نمايد.
    13
    مردم درمقابل قانون مساويند و با ارتکاب جرم مشابه، از مجازات يکساني برخوردارند.
    مجازات برده في الجمله نصف مجازات افراد آزاد است. افراد آزاد به خاطر کشتن عمدي بردگان قصاص نمي شوند، اما بردگان به واسطه قتل عمدي افراد آزاد، قصاص مي شوند.
    14
    هرکس حق استراحت، فراغت، تفريح، زندگي خصوصي و آموزش و پرورش دارد.
    برده بدون اجازه مولي از حق استراحت، فراغت، تفريح، زندگي خصوصي و آموزش و پرورش برخوردار نيست.
    15
    هرکس حق دارد در ادارة حوزة عمومي جامعة خود شرکت کند.
    هرگونه دخالت برده در حوزة عمومي بدون اذن مولي ممنوع است.

     
    • جناب ساسان بهائی وبابی

      باسلام برشما که یک “میم “به پسونداسمت عاریت گرفته ای بعدازمعرفی پدرت به نوری زادبعنوان بهائی زندانی وبا ال نود ازجلواوین گذشتی وبوقی به نوری زادزدی وپس ازملاقات پدرت راهی سمنان شدی . ودیدی که خیلی بدشده برای جازدن مسلمانی ات وگفتی آن ساسان کس دیگراست واین پسوندرا بنامت اضافه کردی که یعنی من آن ساسان بهائی نیستم.

      به هرحال من کاری ندارم که شما چه مسلکی راداشته باشید یانداشته باشید شما آزادید.
      اما اگربنای نقدادیان دارید اول همین بهائیت مجعول را نقدکنید که گروهی را به بردگی اعتقادی کشانده وآلت دست سیاست بازان قرارگرفته اند؛بفکرآزادی فکری وعقیدتی اینان باشید تاازقیداین رقیت رهاشوند.

      بعدنوبت نقدبرده داری در ادیان توحیدی برسد که دراین زمان سالبه به انتفای موضوع است ،یعنی دردنیا ی کنونی برده داری تنی نیست وممنوع اعلام شده است ولغو گردیده است؛ وامابردگی فکری امثال شماها برای بیگانگان ازدین اسلام مشاهده می شود وجای تاسف است.وبهترآنست که شما خودت را ازقیدرقیت وبردگی هوای نفس رهاوآزادنمائید.

      تاآزادمردباشید وگرنه این بحث مرده وبدون موضوع به دردهیچکس دارو نمی شود غیرازاتلاف وقت شمای عزیز

      بااینکه قبلا متذکرشده ام مفصلا آن اندازه که دین اسلام برای آزادی برده گان گامهای بلندی برداشته است هیچ مذهب ومکتبی برنداشته است.
      تااینکه این اواخر درقرن19میلادی برده داری وخرید وفروش آنرا درسازمان ملل ممنوع اعلام کردند وازسوی کشورهای عضوامضائی شد که برادرعزیزم آقاسیدمرتضی درمقالات متعدد سیربرده داری را به تفصیل درپست های اخیرمرقوم فرمودند؛لطفا ملاحظه بفرمائید.

      امااگرچنانچه نقدوانتقادهای دیگری براحکام جزائی ومدنی اسلام داشته باشیدبنده وآقاسیدمرتضی سلمه الله باجان ودل پذیرا ودرمقام جواب درخدمتتان حاضریم که پاسخ گوباشیم ،هرچند که این مباحث درسال گذشته درهمین سایت باایرادهای 11گانه دوستمان آقای بردیای عزیز وشما ی گرامی بحث وبررسی شدو اگرمی خواهید آن کامنت هارا ازنو دراین سایت بنمایش بگذارم؟
      پس دوست عزیز اسلام ستیزی شما نه بجائی می رسد ونه درد بی درمان کشورمان را حل وفصل می کند ،پس بیهوده خودرا خسته نکنید ووقت عزیزتان رااتلاف نفرمائید.
      بلکه ازمظالم حاکم جور افشاگری نمائید مثل یکصدم آقای نوری زادباشید.
      مستدام باشید وبرقرار.
      چاکرهمه خوبان
      مصلح

       
      • جناب مصلح
        می شود شما یک فتوی به من نشان دهید که
        الیوم برده داری به هر شکل حرام و مستوجب آتش جهنم و محاربه با امام زمان است
        یک فقیه شجاع بیاید بگوید آیات و روایاتی که در آن به کنیز و این طور چیزها اشاره شده باطل است…………

        مقالات بنده را اگر خوانده باشید متوجه می شوید برده داری را کافران آمریکایی و اروپایی طی سالیان متمادی مبارزه و فداکاری و دادن جان و مال بسیار ملغی کردند و از آن جا به دیگر نقاط جهان سرایت دادند.

        فکر می کنم کسی که تحت نام ساسان آن داستان ها را نوشت از دوستان شما باشد.
        کودکی هم عالمی دارد. شما هر گاه گیر می کنید به منابع اسلامی رجوع می کنید و در آن ها حتما آمده تهمت زدن و شبهه افکندن و مغالطه و دروغ و تزویر و ریاکاری در راه ترویج دین جایز است منتهی شرطش را متوجه نشده اید. این ها به شرطی است که دنب خروس پیدا نباشد یعنی طرف آنقدر خر باشد که متوجه شبهه افکنی و مغالطه و دروغ و تزویر و ریاکاری شما نشود.

         
    • این دیگه جوابی ندارد.جزشرمندگی.
      اما افرادعاقل اینهارامنتسب به خداوندنمیکند.اینها قوانینی بودندکه به دست بشروضع شده بود.خداوند دخالتی دراین امورندارد.

       
  22. تاریخ نگاران “راجر ویلیامز” متولد 1603م را از نخستین مبارزان الغای برده داری در آمریکا ذکر کرده اند. وی که پدر مذهب باپتیسم (از فرق مسیحیت) در آمریکا شمرده می شود در رودآیلند واقع در شمال شرقی آمریکا (مستعمره آن زمان انگلیس) رهبر جنبشی بود که منجر به الغای برده داری در این منطقه در سال 1652 م 982 ش شد. این مسیحیان معتقد بودند برده داری مغایر اصول آزادی و برابری انسان ها است که در انجیل آمده.
    ویلیامز علاوه بر این از پیشروان تفکر آزادی دین و جدایی دین از حکومت به حساب می آید.(سوال هوش! چرا یک فرد مذهبی صاحب نام و با نفوذ از پیشروان جدایی دین از حکومت می شود؟)
    منونیت ها و کواکر ها دو فرقه دیگر مسیحی بودند که از این حرکت حمایت کردند.
    متودیست های مسیحی آمریکا درسال 1786م اعلامیه ای کلیسایی در الغای برده داری صادر کردند.
    در سال 1820 جنبش ضد برده داری موسوم به ابولیشونیسم در آمریکا سر گرفت. کلبه عموتام (قابل توجه سرکار خانم آنیتا) رمانی به قلم هاریت بیچر استو در سال 1852 است که در مذمت برده داری نگاشته شده و تاثیر به سزایی در گسترده شدن این جنبش و تصویب قانون منع خرید و فروش برده در سال 1808 م 1187ش داشت.
    با این وجود برده داری تا پایان جنگ داخلی آمریکا در سال 1865م در ایالت های جنوبی ادامه یافت.
    در همین دوران نهضت های ضد برده داری در کشور های اروپا یی نیز اوج گرفت و طی قرن هجده و نوزده م به الغای برده داری در این کشورها انجامید.

    الغای برده داری در ایران به سال 1928 م 1307 ش باز می گردد.پیش از این در دوره قاجار، بردگان را یا می‌خریدند یا در جنگ اسیر می‌کردند و سپس به بردگی در می‌آوردند. والدین فقیر نیز با فروش فرزندان خود به این کار کمک می‌کردند؛ چنین معاملاتی در ارمنستان، جنوب ایران و کردستان صورت می‌گرفت. جنگهایی مانند جنگ ایران و روس، حملات عشایری (چَپو)، یورشهای خاص برای گرفتن برده و نیز لشکرکشیهای تنبیهی، بویژه بر ضد ترکمنها، منبع اصلی تهیة برده سفیدپوست بخصوص در شمال ایران بود. در درجة اول بردگان ارمنی، گرجی و چرکسی را می‌گرفتند.
    در جنوب ایران، بردگان عمدتاً سیاهپوست بودند، و آنها را یا برده فروشان ایرانی و عرب از طریق خلیج فارس وارد می‌کردند یا زایران از راه زمینی از مکه و کربلا می‌آوردند (تعدادی از بردگان نیز از دمشق می‌آمدند). ایرانیان به این برده‌ها، به سبب محلی که از آن آورده شده بودند، «حاجی» می‌گفتند. در جنوب شرقی ایران، بردگان عمدتاً کسانی بودند که با والدینشان، به سبب فقر، آنان را می‌فروختند، یا برده فروشان در حملات خود اسیرشان می‌کردند. همة اینان در عربستان و افغانستان فروخته می‌شدند. در حدود ۱۳۱۸، برخی از خوانین مکران برای برده گیری دست به حملاتی می‌زدند. بردگان مسلمان بیشتر در عربستان فروخته می‌شدند؛ سالانه ۴۵۰ برده از بندر جاسک به آنجا فرستاده می‌شد. صادرات برده از مکران، ظاهراً در حدود ۱۳۲۳، یک بار دیگر متوقف شده‌است. در نیمة اول سدة چهاردهم، برخی از والدین در کرمان و حوالی بندرعباس نیز به سبب فقر ناچار به فروش فرزندان خود شده‌اند.[۳۴]

    اولین بار روس ها بودند که پس از فتح قفقاز از فروش برده های قفقازی به ایران جلوگیر کردند. (حوالی 1210ش)
    انگلیس هم از 1268ش به بعد با بازرسی کشتی های ایرانی سعی در کشف موارد تجارت برده داشت و به ناوگان خود دستور داده بود در هر کشتی برده ای یافتند آزاد کنند و کشتی بانان را تحویل دادگاه دهند.

    در روز ۱۸ بهمن ۱۳۰۷ ش 1928 م لایحه دو فوریتی زیر در مجلس شورای ملی به تصویب رسید.[۴۲]

    «ماده واحده-در مملکت ایران هیچکس به عنوان برده شناخته نشده و هر برده‌ای بمجرد ورود به خاک یا آبهای ساحلی ایران آزاد خواهد بود. هرکس انسانی را به عنوان برده خرید و فروش کرده یا رفتار مالکانه دیگری نسبت به انسانی بنماید یا واسطه دیگری در حمل و نقل برده بشود محکوم به یک تا سه سال حبس تادیبی خواهد بود.»

    در دوران پیش از تصویب این قانون علمای اعلام تشیع کجا بودند و به چه می اندیشیدند خدا داند……….

    قبل از اعلامية جهاني حقوق بشرمصوب 1948م ، ازجمله مهمترين اسنادي كه در لغو برده داري به تصويب رسيده است «مقاوله نامة بين المللي راجع به تأمين حمايت مؤثر عليه معامله جنايت كارانه موسوم به خريدوفروش سفيدپوستان» مصوب 1904 پاريس، «قرارداد بين المللي الغاي خريدوفروش زنان و كودكان» مصوب 1921، «قرارداد بين المللي منع بردگي و برده فروشي» مصوب 1962 ژنو قابل ذكر است.

     
    • ضمن پوزش
      رمان کلبه عمو تام اندکی پیش از جنگ داخلی آمریکا نگاشته شد و در تغییر دیدگاه آمریکاییان پیرامون بردگی بسیار موثر بود لیکن این ارتباطی با قانون منع تجارت برده که پنجاه سال پیش تر وضع شد ندارد.
      نیمه شب با چشمان خواب آلوده نوشتن گاهی تبعاتی این چنین به بار می آورد……

       
  23. سلام گوهر بانو
    خدا عمرتون بده ، اما بانوی گرامی آیا ماملت این لیاقت و ارزش را داریم که امثال شما بخاطرش جانفشانی کنید؟؟ بخدا اگر صدایم به آقای کاظمینی بروجردی میرسید میگفتم ” سید حیف از عمر عزیزت که داری آنرا برای ما ملت ساپروفیت فدا میکنی”. یکی از خویشاوندان خوبم که در دو رژیم زندانی بوده میگوید در رژیم پیشین یکبار یکی از روسای سازمان امنیت به او میگوید: فلانی، زبانم لال ، خدای نخواسته، اگر روزی اتفاقی در این مملکت بیفتد و آنطور بشود که شما سنگش را به سینه میزنید، بخدا سوگند این ملت هیچ تاج گلی بسرتان نخواهد زد بخدا اولین قربانی خود شما خواهید بود.!! الحق که بیچاره راست گفته بود . من نمیدانم این ملت کی از خواب غفلت بیدار خواهد شد و برای خود شخصیتی و ارج و منزلتی دست و پا خواهد کرد. والله که بی آبرو تر از ما ملت ایران در جهان وجود ندارد.

     
    • با درود از عمق دل بر تمامی هم میهنان ارجمند و بزرگوار٫

      جناب درویش گرامی٫

      با وجودی که صداقت٫دلسوزی و میهن دوستی در نوشتاران نمایان است ولی چه کنم که با بیانتان در توافق نیستم چونکه معتقد هستم هر ایرانی یا هر انسانی که حقی از وی پایما شده است اول از همه بخاطر سیادت٫ بزرگواری انسانی و حصول حق شهروندی خود قدم برداشته و عزم به مبارزه با غول استبداد جزم میکند

      حالا اگر در این بین هم میهنان دیگر با وی همراه شوند و حد اقل همدردی و قدردانی کنند فی بهالمراد و الا سکوت سایرین نباید شخص را از راهی که بر گزیده است ودر خور تقدس هم هست باز دارد

      به نظر حقیر ناامیدی یکی از مخربترین عوامل در برابر یک جنبش اجتماعیست و این عامل چقدر مورد پذیرش و دلشادی استبدادیون هست نباید با گفتار و رفتارمان اجازه بدهیم آسودگی خاطر و خرسندی نسیب غول استبداد شود. مردم خواهند پیوست و اطمینان من برای ابراز این عقیده اینست که راه دیگری وجود ندارد و این جنبش اجتماعی بار دیگر بزرگتر و مهیب تر خواهد شد. به عنوان مثال روزهای آغازین قدم زدن های نوریزاد عزیز را در جلوی وزارت اطلاعات را نگاه کنید و با امروز آن مقایسه فرمایید. بارها از ایرانیان در غربت شنیده ام که حسرت و آرزوی شرکت و لو برای چند لحظه در این گردهمایی را دارند و خود حقیر نیز جزئی از این گروه هستم

      فرصت را غنیمت شمرده و به بانوی بزرگوار و تاج سر تمام ایرانیان راستین خانم گوهر عشقی از اعماق دل درود میفرستم وسر بندگی و احترام فرود میاورم

      برای تمامی هم میهنانم که هرگز در مقابل زور و فشار و قانون گریزی قد خم نرده و نخواهند کرد پایداری٫ پیروزی و تندرستی آرزو میکنم

       
  24. فرهاد از ناکجا آباد

    فرهاد از ناکجا آباد
    از امروز صبح در این دیار یاد شیر زن وعدالتخواه و انسان دوست نرگس محمدی
    بودم و حال خواندم که چه گذشت.
    سپاس گذارم از مادر و شیر زنی بنام گوهرعشقی
    و تمامی شما عزیزانم و این نیز بگذار
    پایان شب سیاه سفید است.
    پیروز و موفق باشید

     
  25. خدایا مدتی است با خود می اندیشم اینان چه اراده هایی هستند که چون کوه استوارند الهی من بفدای همه شما خوبان ، الهی من بفدای شما که با اراده ای پولادین و ایمانی قوی در راه راستین گام برداشته اید .
    درود مرا بپذیرید .

     
  26. عبدالله*

    2:07 ب.ظ / نوامبر 8, 2014

    با سلام

    نوشته شما را كه خواندم از خنده روده بر شدم

    شما فكر مي كنيد در زمام قديم مانند عصر حاضر بر روي سكه ها عدد و رقم حك مي كردند

    نه عزيز من خوب دقت كن ارزش مسكوكات در اعصار قديمي به جنس فلز مثلا نقره يا طلا و

    وزن آن سكه بستگی دارد

    یا اخی،

    یادت رفته که محرمه و بخندی سیاه میشی‌، سنگ میشی‌. آدم که توی محرم نمیخنده. پس تو که میدونی‌ با وزن می‌شه ارزش سکه رو مشخص کرد، پس این سکه‌ها میتونند چند درهمی هم باشند، و در یک کارگاه بزرگ و با قالبهای مختلف و ۱۰۰ تا ۱۰۰ تا ضرب کرد.

    آقا عبدالله،

    من یه سوال ساده دارم، وجدانا درست جواب بده. اگر بین ایران و عراق یه مسابقه فوتبالی بر گذار بشه، تو دوست داری کی‌ برنده بشه؟

     
    • با سلام

      مطمئن باش بنده و امثال بنده خيلي بيشتر از جنابعالي ايران را دوست داريم

      مي شود بفرماييد در جنگ 8 ساله بين ايران و عراق شما كجا بوديد؟

      از خانواده پدري بنده 3 شهيد در راه دفاع از وطن تقديم كرديم
      از خانواده ي مادري نيز يك شهيد كه پسر عموي مادرم بود و جنازه اش بعد از سالها پيدا شد
      ———-

       
  27. با سلام وعرض ادب از اینکه نرگس محمدی عزیز وبزرگوار به جمع دوستان برگشته ف،خدای را شاکرم. امیوارم تمام زندانیهای سیاسی که از پاکترین وفهمیده ترین وخدمندترین افرا جامعه ما هستند هر چه زود تر به اغوش مردم وخانواده بزرگوارشان برگردند.من از بازجوهای نرگس عزیز هم تشکر میکنم که بی گناهی را به بهانه های واهی گرفتار نکردند ونام ننگ برای خودشان نخریدند.دستشان درد نکند .

     
  28. جناب مرتضی عزیز
    از خود پرسیده اید برده داری چگونه ملغی شد؟
    آیا اسلام و علمای اسلام بودند که برده داری را غیر انسانی و شرم آور توصیف کردند یا باز هم همان کفار جاهل و تاریک دل بودند که این لکه ننگ را از جامعه بشری زدودند؟
    ماجرای قبل و دبر را بنده اختراع نکرده ام. این را دوستان و هم مسلک های شما یعنی آیات عظام در کتب علمیه خود به استناد قرآن و سنت جعل کرده اند. مدام می گویید مسلمین با بردگان خوش رفتاری می کردند و اسلام دستور داده با بردگان بد رفتاری نشود. قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دنب خروس را؟ پس این اذن دخول اگر بد رفتاری نیست چیست؟ آن هم کسی که مالکیتی بر بدن خود ندارد و وظیفه دارد تمایلات جنسی صاحبش را برآورده کند. حال این را چگونه مقایسه کرده اید با هم جنس گرایی و فرهنگ غربی من که سر در نیاوردم. در دنیای کفر چنین عملی تجاوز محسوب می شود و تا ده سال زندان دارد.

    باز هم مرا مورد عتاب قرار دادید در حالی که باعث و بانی ماجرا جای دیگری است. بنده فقط خبر رسانی کردم. انصاف است خبر رسان را مواخذه کنید بخاطر محتوی خبر؟

    البته در نزدیکی های شما کسانی هستند که جلو تر از نوک بینی شان را هم می بینند و به عاقبت کار می اندیشند.

    بخشی از گفتار جناب محسن کدیور را برایتان ارسال می کنم که به طرز روشنی اهمیت بحث بردگی در اسلام را بیان کرده است.

    تاریخچه ای از الغای بردگی را نیز جداگانه تقدیم دوستان و علاقمندان دانش و آگاهی خواهم کرد.

    http://kadivar.com/?p=1033#_Toc172098456

    مسألة برده داري در اسلام معاصر [1]
    ضرورت بحث : نهضت الغاي برده داري از اواسط قرن نوزدهم ميلادي آغاز شد و برده ـ به معناي سنتي ـ را در جهان ريشه كن كرد تا آنجا كه امروز در افكار عمومي و عرف عقلا برده داري امري مذموم، قبيح، ظالمانه و غيرعقلايي محسوب شده، نفي برده داري (به همة معاني آن اعم از سنتي و جديد) از ضوابط حتمي حقوق بشر شناخته مي شود. به يك معني، ديگر برده اي وجود ندارد تا فارغ از زاوية تاريخي لازم باشد دربارة احكام آن بحث شود. اما به سه دليل «مسألة برده داري در اسلام معاصر» نيازمند بحث و مطالعه است:
    اول: در آيات متعددي از قرآن کريم به عبيد و اماء (غلام و كنيز) اشاره شده است. در سنت پيامبر(ص) و سيرة ائمه(ع) نيز مباحث مرتبط با مملوكان كم نيست. مي پرسند ديني با ادعاي خاتميت و ارائة اسوه هاي دائمي و كتابي با داعية جاودانگي چگونه از يك امر قبيح و غيرعادلانه (حداقل مطابق عرف معاصر) مانند برده داري دفاع مي كند؟ بالاخره با اين آيات و روايات چه بايد كرد؟
    دوم: برخي از علماي مسلمان معاصر اعم از فيلسوف، فقيه، مفسر و محدث به صراحت از برده داري مذكور در متون اسلامي دفاع مي كنند و آن را اجماعي مطابق حكم عقل معرفي مي نمايند. به عنوان نمونه: «در اسلام چاره ها و تدبيرها انديشيده شده تا نظام بردگي برچيده شود، ولي اين به آن معنا نيست كه بردگي مطلقاً در اسلام محكوم است. اگر در جنگ مشروع مسلمان ها بر كفار مسلط بشوند و آن ها را اسير بگيرند، اسير كافر دردست مسلمانان پيروز، حكم برده را دارد و احكام بردگي بر او ثابت است. امروز هم اگر چنين جنگي اتفاق بيفتد، حكم همين است. اين گونه نيست كه بردگي به طور كلي برچيده شده باشد و لازم باشد كه كتاب عتق شسته شود. البته بردگي آن روز براساس تبعيض نژادي بود. سياهان و مردم ضعيف را به دام مي انداختند و مي فروختند. اما اگر امر دائر شود بين اينكه دشمن شكست خورده را بكشند يا اسيرش كنند، كدام انساني تر است؟ دشمني كه اسيرشده اگر او را آزاد بگذارند باز همان فتنه را به پا خواهندكرد. (اما) اگر وي را بكشند ادامة حيات و بازگشت به رويش بسته مي شود، ولي اگر برده باشد ممكن است تدريجاً در دارالاسلام تربيت شود و به صورت انسان شايسته اي درآيد. به هرحال مسألة بردگي في الجمله در اسلام پذيرفته شده است و ما از آن دفاع مي كنيم.» (مصباح يزدي، 1372) اين ديدگاه در تعارض كامل با ضوابط حقوق بشر است. تحليل انتقادي اين آرا بحث ديروز نيست، بحث روز است.
    سوم: اكثر كشورهاي مسلمان ـ از جمله ايران ـ كلية ميثاق ها، كنوانسيون ها و مقاوله نامه هاي بين المللي الغاي برده داري را پذيرفته اند و متعهد شده اند كه تمام مظاهر برده داري را ريشه كن كنند. چاره انديشي دربارة تعاليم ديني دربارة برده داري و پاسخ به عالمان مدافع برده داري از لوازم تحكيم مباني حقوق بشر در جوامع اسلامي است.
    دوران كلي گويي و ادعاهاي گزاف دربارة سازگاري دين با حقوق بشر به سر آمده است. امروز چاره اي جز اين نداريم كه تن به مطالعات موشكافانة پسيني موردي احكام ديني با مواد حقوق بشر دهيم و به طور شفاف و روشن موضع دين داران را در قبال اين گونه مسائل مدرن مشخص كنيم. مطمئن باشيم دورزدن مسائل، سكوت، توقف و دفع الوقت حلال مشكل نيست.
    فارغ از فوايد ذاتي و بالاصالة بحث از برده داري در اسلام معاصر، اين مطالعه يك فايدة جنبي و بالعرض نيز دارد. اين مطالعة موردي ميزان خوبي براي ارزيابي توانمندي انديشة اسلامي معاصر به ويژه فقه اسلامي است. پاسخ هاي اين مسأله به اين مسأله منحصر نمي شود و به ديگر مسائل چالش برانگيز اسلامي معاصر سرايت مي كند. ارزش اين فايدة جنبي كمتر از آن فوايد اصلي نيست. ناكامي حتي در همين يك مسأله براي كل انديشة اسلامي مشكل ساز و مخاطره آميز است
    .

     
    • دوست قدیمی جناب ساسانم

      با سلام

      الف-دوست عزیز من که هنوز بحثی را در مورد برده داری و ریشه های آن و دیدگاه اسلام مطرح نکرده ام ،دیدم شما بصورت تبلیغاتی و مقایسه ای ،مطالبی را در مورد برده داری از جاهایی کپی میکنید و نتایجی می گیرید ،که اکنون از آن تعبیر به اطلاع رسانی میکنید،ابتدا دو بخش از بخشهای مختلف مرحوم آقای طباطبائی را نقل کردم که ریشه های تاریخی مساله استعباد و برده داری را تبیین میکرد ،گفتم شاید شما که اهل مطالعه هستید توجه کنید که صورت مساله به این صورتی که شما مطرح می کنید نبوده و نیست ،اما دیدم شما تاکنون بشیوه نبلیغاتی خود ادامه میدهید بهتر دیدم صبر کنم و هنوز صبر میکنم تا شما همه آنچه که در ذهن شریف دارید بیرون بریزید تا بعد بتوانیم با دقت و تفاهم پیش برویم.
      جناب ساسان،ما یکوقت برای ما نسبت به یک سلسله از مسائل در ادیان ابهام وجود دارد ،خوب میتوانیم بطرز درست با اهل آنها یا معتقدان به آنها گفتگو بپردازیم یا استفهام کنیم ،اما یکوقت هست که مساله ما درک واقع نیست ،بلکه میخواهیم ،آن نیت خویش و غرضی که نسبت به ادیان داریم را اعمال کنیم ،توجه کردید؟
      اینکه من در پاسخ به برخی دوستان معترض بمن که چرا بخشی از مطالب تفسیر المیزان را اینجا کپی کرده ام ،گفتم که جناب ساسان ابتدا بحث برده داری را مطرح کرد و من ابتدایی این مطالب را نیاوردم،نکته اش اهانت به شما نبود ،من خواستم بگویم و الان نیز میگویم ،ما اول باید ببینیم اساسا الان و در این سایت اصلا طرح بحث “برده داری” و سیر تاریخی آن موضوعیت دارد یا ندارد،حال من شما را به سوء نیت متهم نمی کنم،اما آیا بحثی که اساسا اکنون سالبه به انتفاء موضوع است ،یعنی موضوع آن (جنگ های ابتدایی و استرقاق متقابل) منتفی شده است ،طرح آن در زمان ما چه خاصیتی دارد؟البته من چون دیدم برخی دوستان اعتراضاتی به کپی کردن مطالب مرحوم علامه کردند و مطالبی گفتند که می فهماند دقت کافی در آن دو بخش نکردند ،بهتر دیدم فعلا آنرا متوقف کنم ،اگر شما به بحث تبلیغاتی ادامه ندادید من نیز ادامه ندهم اما اگر بحث ادامه یافت ،از شما بخواهم و الان هم می خواهم که هرگاه بحث های شما خاتمه یافت ،در آخرین مطلب اشاره کنید تا من در ذیل آن اظهار نظر کنم،می دانید که من در مباحث علمی و تحقیقی مایل به هیاهو و جنجال آفرینی نبوده و نیستم ،خصوصا با شما ،پس بحث باید درست مطرح شود تا سبب سوء فهم و ارزیابی غلط نشود،حال به برخی از دوستان خرده نمی گیرم که میخواهند با هیاهو و جنجال اینگونه مطالب را دنبال کنند،اما خلاصه بگویم ،اولا بنظرم طرح این بحث که بحثی تاریخی است و اکنون موضوعیتی ندارد بجا نبود.
      ثانیا:شما بدانید که این بحث ابعاد مختلفی دارد و بسیاری از مطالبی که شما اینجا از ویکی پدیا یا برخی منابع آورده اید یا ناقص است یا ضد اطلاعات ،پس اگر غرض کوبیدن دیانت اسلام نیست ،یا غرض شانتاژ تبلیغی نیست و فهم مساله تاریخی و حکم قدیم و جدید اسلام در صدر اسلام و عصر جدید مطرح است،لازم است که شما لا اقل بکمک بنده مطلب را از منابع اصیل دریافت و مورد مطالعه قرار دهید،جهت اطلاع عرض می کنم که مرحوم طباطبائی در تفسیر و برخی کتب خود ،شاید در یازده یا دوازده فصل ابعاد مختلف مساله برده داری را مورد بحث قرار داده اند،که لازم است شما در بدقت در صدر و ذیل آن بیندیشید،البته خود بنده هم بلسان قاصرم توضیحاتی در این مورد دارم که بیان خواهم کرد.
      از این جهت من منتظر اعلام اتمام بحثهای شما در باب برده داری و رویکرد اسلام در قبال آن هستم.
      اجمالا بگویم بحث در این زمینه دو سویه دارد ،1- اینکه بلحاظ تاریخی و حکمی قرآن و اسلام در صدر اسلام و زمان پیامبر چه رویکردی نسبت به مساله استعباد یا برده داری داشته است.
      2- اینکه آیا رویکرد اسلام نسبت به برده داری اکنون چیست؟ و بتعبیر دیگر آیا حکم یا احکامی که اسلام در باب برده داری ناشی از جنگ داشته است حکمی ابدی بوده است یا شواهد و قرائن بر خلاف تابید و ابدی بودن آن است ،که نتیجه آن این می شود که در اعصار بعد که همه نوع استعباد و برده داری و اسباب آن از بین رفته است ،در حقیقت احکام مربوط به برده داری سلب به انتفاء موضوع شده است ،یعنی موضوع آن وجود خارجی ندارد که حکم آن چه باشد.
      این اجمال ماجراست و چون شما فرد دقیق و اهل مطالعه ای هستید،من اجمال آنرا بیان کردم ،شما اگر نیازی به ادامه بحث بود با اتمام بحث اعلام کنید.

      ب-آن بحث های دیگر شما در باب (با پوزش) مساله آمیزش دبرا و قبلا،بحث های دیگری بود که شما تحت عنوان “قانون جماع در اسلام!” مطرح کرده بودید،و آن احکام مترتب بر بحث بردگی را مطرح کرده بودید،قطع نظر از صحت نقلیات شما ،من خواستم بگویم،شما که اینگونه با تحقیر و سرزنش به احکام اسلام می تازید،چطور به وقوع بدتر از آنها از سوی منادیان و مبلغان حقوق بشر اعتراضی ندارید،با پوزش سخن از وطی دبری خواه به کنیز و خواه به حره کردید،من اجمالا توضیح دادم ،که مساله وطی دبری بین فقهاء محل خلاف است،برخی آنرا به استناداتی حرام ذاتی میدانند خواه در کنیز و خواه در حره ،برخی آنرا حرام عرضی میدانند در فرض عدم رضایت و اذیت شدن زن، برخی آنرا جایز میدانند موکول برضایت منکوحه ،و برخی آنرا دارای جایز مکروه میدانند ،و برخی آنرا جایز مع الکراهه الشدیده میدانند خصوصا با عدم رضایت زن،این اختلاف آراء هم در بین فقهاء شیعه وجود دارد و هم بین فقهاء اهل سنت ،مقصودم الان اینجا ورود تفصیلی به این بحث ماهیتا فقهی نیست ،اما میخواهم بگویم ،شما بنظری برون دینی الان در بحثی ماهیتا فقهی فرو شده اید،با دیدگاههایی فرادینی و استحسانی ،در حالیکه ورود به این مباحث در تخصص شما نیست اولا ،و مساله بر یک رای اجماعی غیر قابل اختلاف متکی نیست ثانیا ،و در باب کنیز ،موضوع آن منتفی شده است ثالثا.
      سخن کنایی من بشما این بود که باز اسلام ،در باب وطی دبر از باب اینکه ممکن است سبب اذیت زن باشد ،باز مساله کراهت یا کراهت شدیده ،یا ایکال امر برضایت زن ،یا حتی حرمت ذاتیه را بیان کرده است ،در حالیکه در جوامع غربی این تفاصیل اصلا مطرح که نیست هیچ ،بلکه آمده اند در باب آزادی جنسی و هم جنس گرایی ،لا اقل در رابطه بین مرد با مرد که مساله وطی دبری از لوازم آن است ،ازدواج آنان را قانونی هم کرده اند.این درحقیقت طعنه ای مبنایی به شما بود که آنان (غربیان) را الگوهای متمدن خویش میدانید.
      مطالب نقل شده از جناب کدیور نیز تخالفی با آنچه که برداشت من از اسلام است نیست ،بلکه موید آن چیزی است که من در نظر دارم و بیان خواهم کرد.
      شما بحث تان را بپایان برسانید ،و لطفا و راست حسینی یک توضیحی هم بدهید که چرا با وجود انبوهی از مطالب و مشکلات مبتلا به سیاسی اجتماعی ما ،بحثی اینچنین دور و تاریخی که اکنون مورد ابتلاء نیست را مطرح کرده اید.

      با احترام

       
  29. درود به شیر زن ایران زمین گوهر دل های آزادگان

    نوری زاد عزیز این پیروزی را به شما و دوستان و همراهان بلند مرتبه تان شاد باش می گویم

    راهتان پر رهرو باد

     
  30. آقای نوری زاد عزیز
    با سلام و ادب
    (تصور میکنم به دلیل زیاد بودن نامه ها و پیغام هایی که برای تان نوشته ممی شود، پاسخی که به نوشته قبلی تان داده بودم به دستتان نرسیده؛ و امروز که در خبرها دیدم اقای پهلوی شبکه تلویزیونی براه انداخته اند؛ نوشته قبلی را دوباره میفرستیم)
    —————-
    این پاسخی بود که انتظارش را از هر کسی داشتم جز شما…
    بله، اهل مدارا باید بود؛ اما هنگام درشتی ملاطفت مذموم است که دشمنان قسم خورده اگر ملاطفت کنی دوست نگردند بلکه طمع زیادت کنند.
    سخن به لطف و خوشی با درشت خوی مگوی
    که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
    و بله، مکارم شیرازی بد کرد، ولی نه امروز، دیروز با همدستی محمدرضاشاه پهلوی و شهبانو فرح دیبا، علیه شریعتی ها تهمت نامه مینوشت و جایزه سلطنتی تقدیمش میکردند. (به تعبیر شریعتی؛ مکارم شیرازی ها گوساله هایی بودند که در آخور بیت المال – بخوانید دربار – گاو شدند و بانگ توحید برداشتند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و…)
    در این بد کردن ها مکارم شیرازی تنها نبود؛ گمان میکنم به غیر از ایت الله طالقانی (و احتمالا یکی دو تن دیگر که من نمیشناسم) همه آخوندها با او همدست بودند؛ تا طالقانی ها و بازرگان ها را بدنام کرده و (باز به تعبیر زنده یاد شریعتی) کشور را اخور آباد کنند؛
    که کردند.
    و به حدی بد کردند که فرح دیبا به عنوان نفر دوم حکومت در دوران جلال و جبروت محمدرضا پهلوی (که دستش به خون همه بی گناهان الوده است) امروز به خود جرات میدهد که چشم در چشم من بدوزد و بگوید مردم ایران از دم بی شعورند و به بازرگان ناسزا بگوید و به سحابی ها دشنام حواله کند.
    بی آنکه شعورش یاری دهد که:
    بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
    و بی آنکه درک کند پاسخ آیینه سنگ نیست…
    و بله، جنایت به نام اسلام و به جهالت کشیدن مردم جرمی است نابخشودنی، اما خون آشام خون آشام است؛ چه تفاوتی میکند زالو، سایه الله باشد یا آیه الله؟
    ضحاکی که از مغز سر جوانان و جهل پیران طعام می خورد. چه تفاوتی میکند به نام آن پاک مرد عرب باشد و یا کورش هخامنشی و یا رضاخان به قول آنها کبیر؟
    وقتی دارایی مملکت به تاراج میرود؛ چه فرقی است بین رفتن به جیب آمریکا و یا جیب بشار اسد؟
    اگر بناست با درآمد نفت ایران انسان های دیگر نقاط جهان را به بردگی بکشند؛ چه تفاوتی میکند که انگلیسی ها ببرند و در بنگلادش جنایت خانه براه اندازند و یا شیخ حسن نصرالله لبنانی و یا بشار اسد سوری آن را ببلعند و برای هضم آن خون ملت را بالا بکشند؟
    نوری زاد عزیز
    مشکل تار موی زنان را با جایگزین کردن آن و این نمیتوان حل کرد. این بنایی است که از پای بست باید ساخت.
    مگر آن زن فرهیخته به رضاخان قلدر نگفت که: در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست؟
    من سنم یاری نمیدهد؛ از شما میپرسم؛ آیا انقلاب سال 57 برای پوشاندن و یا باز گذاشتن تار مو بود؟ ایا برای این بود که مینی ژوپ پوش ها را در زیر پارچه سیاه پنهان کنند؟
    آیا اینگونه نبود که مرحوم شریعتی ها به جرم سخنرانی زندانی می شدند؟ ایا حسینیه ارشاد را (احتمالا به دستور سفارت انگلیس) بی هیچ دلیل عقلی نبستند؟ آیا بازرکان دزد بود؟ آیا سحابی ها سرگردنه بگیر بودند؟ آیا دکتر فاطمی چاقوکش و قداره بند بود؟
    و بزرگان دیگر، …؟ با انها چه کردند؟ بعد از کودتای شوم 28 مرداد با دهخدا چه کردند؟ و…؟
    عاقبت گرگ زاده گرگ شود؛ و شده
    اگر چه در آمریکا بزرگ شود…
    و آیا خلاف خردمندی نیست؟ که
    روان را رنج بیهوده نمایی / و چندین آزموده آزمایی
    این گفته مولوی آیا وصف حال پسر فرح دیبا نیست؟ که:
    چارچشمی تو ز عشق مشتری
    بر امید مهتری و سروری
    مشتری خواهی بهر دم پیچ پیچ
    تو چه داری که فروشی؟ هیچ هیچ
    نوری زاد عزیز،
    فیلم زندگی مرا دیده اید و میدانید ریشه من کجاست و میدانید که اهل سفرم.
    طی سفرهایی که در ایران داشته ام، به چوپانانی برخورده ام که با یکی دو سال اختلاف همسن و سال رضا پهلوی ااند.
    در فقر و تنگدستی بزرگ شده اند و در نهایت کارشان چوپانی است. و از همه امکانات و فرصت ها بی نصیب بوده و هستند… آقای رضا پهلوی در یکی از مصاحبه هایش گفت که از مال و دارایی ای که از ایران برده بودند؛ 62 میلیون دلار در اختیار او گذاشته شده؛ آن هم در آمریکا، یعنی سرزمین فرصت ها.
    چوپانانی که از آنها یاد کردم؛ به جرات میتوانم بگویم هر کدام از آنها اگر یک صدم امکانات و فرصت هایی که در اختیار رضا پهلوی بود را در اختیار داشتند امروز ایران یکی از قدرتهای بزرگ جهان بود… اما شاهزاده رضا پهلوی با آن امکانات و فرصت ها چه کرد؟ عده ای ناسزا گوی بی شرم و بی ادب و نزاکت را دور خود جمع کرده تا به ایمان مردم توهین کنند و صبح و شام ژاژخایی کنند که ما میخواهیم کاری کنیم که: کعبه به طواف تخت جمشید آید…
    فرض که چنین شود،
    چه تفاوتی به حال آن چوپان زاده ای خواهد داشت که استعداد و وتوانایی و ضریب هوشی اش به هیچ گرفته شود؟ چراکه هرگز حاضر به چاپلوسی نیست و چه فرقی دارد که تیرآهنی که لای دوچرخه ام گذاشتند تا از رسیدن به آفریقای جنوبی و دیدار با ماندلا بازمانم، به نام حفاظت از تاج پادشاهی باشد یا عمامه آخوندی؟ چوپان زاده ای که میتوانست ومیتواند گرفتارانی را برهاند و ناامیدانی را به حرکت وادارد و ویرانه هایی را اباد کرده و جامعه ای بسازد سرشار از عشق و صلح و دوست داشتن.
    آقای نوری زاد، بزرگان ما مگر نگفته اند؟
    نیک بختان به امثال و حکایت پیشینیان پند گیرند، زان پیشتر که پسینیان به واقعه اایشان مثل زنند….
    همین امروز با چوپان زادگانی در ارتباطم که همسرنوشت من اند، هرکدام شان به اندازه همه نمایندگان مجلس و همه کارکنان بیت رهبری فهم و شعور دارند و استعداد.
    و هر کدامشان به اندازه همه خاندان پهلوی (از بدو پیدایش شان تا امروز) توانایی و درک و درایت دارند.
    آقای نوری زاد، شما در برابر همه آنها مسئولی.
    با احترام / خسرو

    ———————————————-
    محمد نوری زاد:

    سلام خسروی گرامی. آینده ی ایران از آنِ همه است. حتی کسانی که به کمونیسم و پادشاهی و بی خدایی باور دارند. تفکیک مردم و شقه شقه کردن آنها به سود آینده نیست. گرچه به سود اکنون نیز نیست. اهل مدارا باشیم.

     
  31. درود و هزار درود به همه ی شیر زنان و شیر مردان این سرزمین….لبخند خدا در لبخند شما جاریست….به امید آزادی ایران زمین

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1129 seconds.