سر تیتر خبرها
شنبه ساعت ده جلوی زندان اوین

شنبه ساعت ده جلوی زندان اوین

من و دوستانم در ” لگام” و بانو گوهر عشقی – مادر ستار بهشتی – شنبه ساعت ده صبح جلوی دادسرای اوین خواهیم بود. در حمایت از نرگس محمدی. که به دادسرای اوین فراخوانده شده. سخن ما؟ این که: نرگس محمدی تنها نیست. و این که: ما نیز در هرچه وی در مراسم سالگرد ستار بهشتی گفته سهیم ایم. زندانی می خواهید؟ این ما !

محمد نوری زاد

شانزده آبان نود و سه – تهران

10384300_970986812928935_2031362517365025702_n
DSC_0251Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

46 نظر

  1. سلام.وبسایت جالبی دارید.خیلی
    زحمت میکشید بابتش و ازین بابت کمال تشکر رو دارم

     
  2. مصلح گرامی- درود.
    پاسخهایتان برایم قانع کننده نبود و برای هر یک از پاراگرافهای نوشته محترمتان پاسخی دارم که اگر بخواهم بنویسم باید سایت را تعطیل کرد تا فقط کامنتهای من و شما درج شود.

    من چکار کنم که شما به دمکراسی و حقوق بشر نوین علاقه ندارید آخر اینها مفاهیمی در حیطه دانش سیاست و اداره جامعه اند.

    شما به اینترنت و هواپیما برای زیارت رفتن و استفاده از مواهب تکنولژی جهان متمدن علاقمندید ولی در تفکر- کهن .

    البته اشکالی ندارد- هر گونه که دوست دارید بیندیشید.شاید یک روزی پی به درستی اندیشه های ما ببرید و شاید هم تا آخر نفهمید ما چه می گفتیم و چه می خواستیم.

    راستش گاهی مواقع آرزو می کنم پرنده ای بودم و از این سرای پر از حرف و حدیث می رفتم تا بر بالای کوهی به منظره طبیعت نگاه کنم و از سکوت و آرامش آن بهره مند شوم.

    یک پروفسور آمریکایی به دیدن یک استاد معنوی ژاپنی رفت.پروفسور مرتب حرف میزد و با مدرک و دلیل می خواست نظر راهب ژاپنی را جلب کند. سرانجام به استاد گفت : نظر شما چیست؟

    استاد برای پروفسور چای سرو کرد و آنقدر در فنجان چای ریخت تا آنکه از فنجان سرازیر شد .

    پروفسور گفت مواظب باشید استاد.! فنجان دیگر ظرفیت ندارد.

    استاد فنجان را خالی کرد. سپس گفت دوست گرامی شما با ذهنی پر و انباشته از معلومات- دیگر جایی برای ورود دانش باقی نگذارده اید.خودتان را خالی کنید تا بتوانید چیزهای جدید بیاموزید.

    مصلح گرامی به همین گونه ما نمی توانیم شما را قانع کنیم و اصراری نداریم. شما هر گونه که راحتید بینیشید.

    ما با سفینه فضایی خود در سپهر و کهکشانی دیگر سیر می کنیم. به اندازه همه انسانها راه و جاده به سوی معناست.

    دوستدار شما.

     
  3. دوست فاضل و گرامی مزدک درود برشما.

    اگر اشتباه نکنم مزدک را انوشیروان با توطئه خاخامهای!!زرتشتی به شهادت رساند.نکند تو خودش باشی؟

    پس از این شوخی خدمتت عرض کنم کریشنای مورد نظرم- کریشنا مورتی نیست که واقعا مطالعه کتابهایش هم ساده هم مشکل است . و گاهی مانند فلفل مخ آدم را داغ می کند .

    کتاب گیتا کتابی است هزاران ساله مربوط به اقوام آریایی (و می گویند حتی کهنتر) هندوستان. ما ایرانیان با فرهنگ هند

    نزدیکی دیرین داریم و نیاکان ما مانند نیاکان هندیها همه اهل تسامح و تساهل و مدارا و مهربانی بوده اند.

    شما نیک می دانی که جمعیت یک و اندی میلیاردی هند چگونه در یک سرزمین با وجود این همه ادیان و مذاهب گوناگون و

    عجیب وغریب با کمال امنیت در کنار هم زندگی می کنند.این از برکات تسامحی است که دین مهم هندوئیسم برای هند به ارمغان آورده.

    کتاب گیتا کتابی بود که حتی آدولف هیتلر یک هیئت تحقیقاتی و علمی را برای درک آن به هند گسیل داشت و آرم صلیب

    شکسته (سواستیکا) را از یک نماد مشهور هندی که نمایشگر ابدیت است طراحی و تقلید کرد.

    هنگام نوجوانی کتاب چهار جلدی کافی را از یکی از اقوامم هدیه گرفتم. در این کتاب مباحث خوبی در باره شناخت خداوند وجود داشت.

    ولی (سالها بعد) هنگامی که به کتابهای معنوی هند مراجعه کردم دیدم که حقیقتا خدایی که اینها ارائه می دهند چقدر

    قدرتمند و چقدر رحمان و رحیم است.

    به هر حال من هر مطلب مهمی که در باره دین باشد را می خوانم چه ادیان سامی و چه آریایی و چه ادیان بومیان آمریکا

    مانند تولتک ها و یا کتابهای تامل برانگیز کارلوس کاستاندا.

    از بعضی دوستان گرامی خواستم کتاب جهان هولوگرافیک رامطالعه کنند.زیرا من خودم یک تجربه شخصی دارم.

    در دو سال پیایی یعنی سال1386 وسال 1387 و در ماه رمضان در اتفاق برای من روی داد.در یکی از روزهای ماه رمضان که

    روزه دار بودم یکی دو ساعت مانده به افطار خوابم برده بود. – از خواب که بیدار شدم چشمم به اتاق خودم افتاد که مانند

    همیشه بود ولی چیزی که عجیب بود یک سوراخی مانند سوراخ کلید در سمت راستم دیدم .خوب که توجه کردم ناگهان با

    منظره یک جهان نورانی و بسیار عظیم مواجه شدم.درختان زیبای رنگارنگ –از هر رنگی که تصور کنی- وکوههای زیبایی که

    در دوردستها بود.احساس می کردم که رودخانه هایی هم در جریانند ولی بین درختان گم بودند. احساس روحانیتی عظیم و

    پاکی و قدوسیتی به من دست داد که برایم سابقه نداشت .فکر کنم این حالت ده ثانیه طول کشید وناگهان از برابر چشمانم ناپدید شد.

    دو سال متوالی این منظره جالب و بی نهایت زیبا را دیدم.

    اگر به عرفان هند رجوع کنی می گوید “توهم” دیده ای فرزندم. هم این دنیا و هم آن دنیا همه توهم است.توضیح این حقیقت

    را در جهان هولوگرافیک یافتم.

    جناب مزدک- انسان موجود حقیقتا شگفتی است.آیا تاکنون از انسان بودنت ترسیده ای؟ ما (فعلا) موجودات پیشرفته ای

    نیستیم. اگر بودیم جهان را اینقدر هرج و مرج فرا نگرفته بود .منفی بافی نمی کنم پیشرفتهایی هم رخ داده ولی خرابیها کم نیستند.

    گرم شدن زمین – جمعیت بیش از اندازه- سر وصدا و آلودگی صوتی و روشنایی- افراد متعصب دیوانه نظیر داعش .خلاصه

    اوضاع قاراشمیشه.

    ابیات حکیم بزرگوار توس (طوس؟) را درج کرده ای و شرمسارم کردی.شرمسار از اینکه من کتاب شاهنامه را سیزده سال

    است خریده ام ولی هنوز اقدام به مطالعه اش نکرده ام.(به کسی نگفته ام شما هم به کسی نگو)

    گر چه مثنوی را یک بار تا پایان خواندم و به کلیات سعدی هم گاه گاهی سر می زنم اما به شاهنامه هنوز وارد نشده ام. و

    می گویم بعدا.
    متشکرم ازهدیه ابیات شاهنامه ات – تا آخر این ابیات را خواندم.

     
    • با درود به دوست ارجمند جناب بهمن ! من درمورد ادیان در هند اطلاعات زیادی ندارم ولی مثل اینکه خدایان زیادی دارند و خدا نقش تعیین کننده ای در افرینش و …ندارد.ولی دوست گرامی در ایران باستان 33 خدا بوده یعنی برای هر روزی از ماه یک خدا و یکی از این خدایان هم بهمن است.بزرگترین خدا ی ایرانیان زنخدا سیمرغ است .خدا اصولا آفریننده نبوده و همگوهر و همفکر انسانها بوده و هدف اصلی هم آباد کردن زمین و ساختن بهشت در همین جهان بوده.اگر دوست داشتید میتوانید به سایت زنده یاد منوچهر جمالی مراجعه کنید.jamali.info دوست گرامی این دنیا توهم نیست بلکه واقعیت است شما از سید علی هم که هر روز فرزندان این آب و خاک را قربانی افعی هایش می کند بپرسید تیغ جلادیش را نشانتان می دهد و آنوقت بخوبی متوجه خواهید شد که دنیا توهم نیست!من خود به خدا و آفریننده ای معتقد نیستم و تمام اینها را ساخته ذهن فعال بشر میدانم و چون اکنون آنچه را که بشر ساخته بخصوص ادیان ابراهیمی و یا بقول استاد جمالی نوری(ادیان تک خدایی) پاپیچ خودش گشته و باعث اینهمه جنایت ترور و بی عدالتی و تبعیض و تنفر و نکبت در دنیا گشته اند معتقدم که آنها را باید به حوزه شخصی راند و از قدرت انداخت و قدرت مخرب آنها را مهار و خنثی کرد تا بشریت بتواند با خردورزی و همفکری و خرد جمعی جامعه را بسازد.اینهمه جنگ و خونریز و کشت و کشتار که این مذاهب باعث و بانی اصلیش بوده اند باید به ما آموخته باشد که مذهب نباید در قدرت و یا برقدرت باشد بلکه تحت کنترل قدرت و به حوزه خصوصی و مهار شده رانده شود.
      من بعنوان یک ایرانی درمورد ادیان ایرانیان باستان بعنوان زیربنای فرهنگی ایرانیان علاقه مندم و سعی می کنم در حد توان و وقتم آگاهی کسب کنم.برایتان ارزوی شادی و تندرستی دارم

       
  4. متن کامل این نامه که علی مطهری آن را در اختیار ایسنا قرار داده به شرح زیر است:

    «بسم الله الرحمن الرحیم
    آیت الله حائری شیرازی دامت برکاته
    سلام علیکم
    نامه جنابعالی را در رسانه‌ها دیدم و به دقت مطالعه کردم. از حسن توجه شما به عنوان یک عالم روشن‌بین اسلامی به مسائل و معضلات اجتماعی و سیاسی، که معمولا اقران حضرت عالی از ورود به آن‌ها پرهیز می‌کنند و احیانا آن را در شأن خود نمی‌دانند، خرسند و مسرور شدم گرچه این امر مسبوق به سابقه است و قبلا نیز مطالب ارزشمندی در موضوع نظام خانوادگی اسلام برای رفع مشکلات جامعه خصوصا جوانان فرموده‌اید و البته این، روش علمای ربانی است که صرفا از روی نصح و خیرخواهی و انجام وظیفه دینی خود وارد این میدانها می شوند و از ملامت ملامت کنندگان نمی ترسند. ورود علمای منصف و خوش سابقه‌ای مانند حضرت عالی به موضوع فتنه سال ۸۸ میتواند آن را از بن بست خارج کند و وحدت و همدلی را به جامعه بازگرداند.

    در تعلیل نوشتن نامه به اینجانب فرموده اید: «دیدم شما از دعوت مردم به خیابان در سال ۸۸ دفاع می‌کنید» و سپس آن را با توجه به شرایط جامعه ما خلاف عقل اجتماعی دانسته‌اید.

    من به یاد ندارم که در مصاحبه‌ای یا نامه‌ای و یا نطقی از دعوت مردم به خیابان در آن ایام دفاع کرده باشم بلکه همیشه خلاف آن را گفته ام اما همواره تأکید کرده‌ام که اگر مردمی به طور طبیعی و خودجوش به موضوعی اعتراض داشته باشند باید بتوانند حرف خود را در قالب تجمع یا راه پیمایی بزنند و صداوسیما و سایر رسانه‌ها وظیفه دارند آن را منعکس کنند. اصل بیست و هفتم قانون اساسی می‌گوید: «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.»

    پس از انتخابات سال ۸۸ به دلیل نوع رفتار یکی از کاندیداها از چند ماه قبل خصوصا رفتارش در مناظره کذایی و نیز نوع اعلام نتیجه انتخابات و همچنین ادعای پیروزی کاندیدای دیگر، عده قابل توجهی از مردم اعتقاد به تقلب پیدا کردند و اعتراضاتی صورت گرفت. ما به جای آن‌که این آتش را مهار کنیم و درجه هیجان طبیعی برآمده از رقابت‌های انتخاباتی را پایین بیاوریم، برای پیروز انتخابات جشن ملی گرفتیم و در آن جشن کاندیدای پیروز حضور پیدا کرد و سخنان تحریک آمیز به زبان آورد. گویی برنامه‌ای بود برای آن‌که معترضان تحریک شوند. روز بعد مردم معترض برای پاسخگویی به آن جشن ملی به طور طبیعی و بدون آنکه دستوری دریافت کرده باشند- گرچه ممکن است کاندیداهای معترض به اصرار مردم سخنی گفته باشند – راه پیمایی آرام کردند که البته در پایان آن و زمانی که راه پیمایان متفرق می شدند اتفاق تلخی افتاد که منجر به کشته شدن چند نفر شد. در این‌جا طرفین یکدیگر را متهم می‌کنند.

    از جنابعالی سوال می کنم: اگر بعد از آن مناظره کذایی عکس‌العمل مقتضی و قانونی از طرف مسئولان امر مانند شورای نگهبان نشان داده می شد و پس از شروع اعتراضات نیز به جای اعلام جشن ملی برای کاندیدای پیروز، موضوع منازعه به نظر شورای نگهبان موکول می‌گردید تا در فاصله زمانی مقرر هیجانها فروکش کند آیا اساسا فتنه‌ای با این وسعت اتفاق می افتاد؟

    پس نباید اقدامات طرف مقابل را نادیده گرفت و اشکال را در عدم رشد اجتماعی و سیاسی مردم دانست و گفت: «دعوت مردم به راهپیمایی آرام در پاریس و لندن با عقل اجتماعی سازگار است چون آنجا خاورمیانه نیست. مردم قرنها با حقوق اجتماعی خود زندگی می کنند.»

    من این مطلب را قبول ندارم. معتقدم مردم ایران پس از انقلاب اسلامی رشد قابل توجه اجتماعی و سیاسی پیدا کرده‌اند و دعوت مردم به راه پیمایی آرام نه تنها در پاریس و لندن بلکه در تهران و سایر شهرهای ایران نیز با عقل اجتماعی سازگار است، به شرط آنکه ما هر اعتراض مدنی را براندازی نظام معرفی نکنیم و بلافاصله منتسب به آمریکا و انگلیس و اسرائیل ننماییم بلکه آن را نشانه آزادی بیان و پیروی از سیره علی علیه‌السلام در نقد حاکمان بدانیم. تا زمانی که ما نظام را مانند یک نهال لرزان و متزلزل تصور می‌کنیم که با هر نسیم اعتراضی به این سو و آن سو می‌رود و در نتیجه از هرتجمع و راه پیمایی هراس داریم، مطلب همان است که جنابعالی می فرمایید یعنی دعوت مردم به راه پیمایی آرام در ایران با عقل اجتماعی سازگار نیست، با این تفاوت که شما می گویید علت آن این است که مردم رشد کافی اجتماعی پیدا نکرده اند و من می گویم علت این است که برخی مسئولان تحلیل درستی از جامعه ایران ندارند و از قوت و استحکام نظام جمهوری اسلامی بی خبرند؛ لذا هر اعتراض مدنی را نقشه ای برای براندازی نظام می دانند.

    ریشه نظام جمهوری اسلامی در ایمان اسلامی مردم ماست و این ایمان چیزی نیست که به آسانی سست شود. همان مردمی که انتقادهای فراوان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی دارند آنجا که پای دفاع از نظام اسلامی به میان می آید وارد میدان می شوند و آماده فداکاری هستند چون معتقدند این نظام از هر نظام دیگری بهتر است گرچه نیاز به اصلاح دارد.

    فرموده اید: «با توجه به حادثه حزب جمهوری اسلامی چه توقعی دارید که در یک راهپیمایی میلیونی به وسیله عوامل نفوذی خسارت‌های جانی و مالی پیش نیاید؟ عقل اجتماعی می گوید این کار درست نیست.»

    با این منطق، در جمهوری اسلامی اساسا هرگونه تجمع و راه پیمایی و اعتراض امکان پذیر نیست چون ممکن است منافقین یا گروه های معاند دیگر حادثه بیافرینند، و اصل بیست و هفتم قانون اساسی نیز یک حشو زاید بوده و صرفا برای نمایش دموکراسی است و قابل اجرا نیست.

    اولا شرایط اول انقلاب را که منافقین مسلح در خیابانها رفت و آمد می کردند نباید به امروز تسری بخشید و به این وسیله حقی از حقوق مردم را که در قانون اساسی و شرع مقدس و سیره اولیاء دین به رسمیت شناخته شده است، یعنی حق نقد و انتقاد و نصیحت ائمه مسلمین به صورت آشکار را از آنها سلب کرد. ثانیا حفظ امنیت در اجتماعات و راه پیمایی ها اگر طرفین بخواهند، کار ساده ای است. مسئله این است که یک طرف نمی خواهد موضوع اعتراض و انتقاد آرام پا بگیرد.

    فرموده اید: «مسئله ای که باید با حضور کارشناسان حل شود (شبهه تقلب) وقتی به مردم واگذار شود مصیبت بار خواهد بود.» حرف درستی است اما وقتی به جای موکول کردن موضوع به نظر شورای نگهبان، اعلام جشن ملی می شود، به این معنی است که مسئله تمام شده و نظر شورای نگهبان نیز معلوم است. پس معترضان به کجا پناه ببرند؟ در این شرایط، اعتراض آنها مسموع و فرمان عقل اجتماعی است.

    اما عامل اصلی و حلقه مفقوده ای که باعث تداوم و پایان نیافتن مسئله فتنه سال ۸۸ و موجب اظهارنظرهای شاذ شده است که یکی غیرمنصفانه سران معترضان را به موسولینی تشبیه می‌کند و جنابعالی حکیمانه به عقل اجتماعی متوسل می‌شوید این است که ما نمی‌خواهیم اعتراف کنیم که در این واقعه خطاهایی نیز از طرف برخی مسئولان صورت گرفته است و این مبتنی بر آن است که ما جمهوری اسلامی را در هاله‌ای از قدس و در عالم ملکوت فرض می‌کنیم که نمی‌توان خطایی را به آن نسبت داد. گرچه هر چیزی که رابطه و نسبتی با اسلام پیدا می کند از قداست برخوردار می شود اما مقدس بودن به معنی خطا ناپذیر بودن و نقد ناپذیری نیست. این امر خلاف عقل و خلاف سیره علی علیه السلام است که منادی نقد پنهان و آشکار حکومت بود و خلاف نظر امام خمینی(ره) و شهید آیت الله مطهری و رهبر گرامی انقلاب است.

    پس بیاییم ضمن آنکه کاندیداهای معترض را در اصرار بر ادامه اعتراضات مقصر معرفی می کنیم که باید زودتر تکلیف مسئله را روشن می کردند تا موجب سوءاستفاده دشمنان خارجی نشود، قبول کنیم که اشتباهاتی نیز از طرف برخی مسئولان صورت گرفت که معد و زمینه‌ساز و دامن زننده به فتنه شد. با این نگاه مسئله قابل حل است چون عدالت و انصاف حاکم است و هرکس به حق خود می رسد اما اگر لجاجت و خودخواهی حاکم باشد این موضوع به یک غده چرکین برای جمهوری اسلامی تبدیل خواهد شد.

    بنابراین در این که دعوت به استمرار اعتراض نوعی پذیرش تفریق است با شما همداستانم؛ گرچه سران معترضان برآنند که پس از سخنان مقام رهبری در نماز جمعه ۲۹ خرداد سعی وافری برای لغو راه پیمایی ۳۰ خرداد مبذول داشته اند که به دلیل فرصت کم به طور کامل موفق نشده اند. به هرحال بسیاری از این مسائل با گفت و گو و اجازه دفاع دادن به متهمان قابل حل است به شرط آنکه صراحت به خرج دهیم و از مصانعه و ملاحظه کاری و رودربایستی پرهیز نماییم چنانکه امام علی علیه السلام فرمود: انما یقیم امرالله من لا یصانع و لایضارع و لا یتبع المطامع.

    مطلب آخر این که فرموده اید: «وقتی دیدم امام صادق علیه السلام می گوید انتظار دارم از دوست مظلومم که به دوست ظالمم بگوید: یا اخی أنا الظالم حتی یقطع التهاجر (برادرم! من ظالم هستم، تا کدورت از بین برود) برایم سنگین بود اما وقتی دیدم ماشینی در خط ما می آمد و راننده حق خود را به او داد و راه را به او واگذار کرد تا تصادف نشود، معنای مطلب آن حضرت را فهمیدم. آیا همین عقل اجتماعی که رانندگان خبر دارند و راه را به ناحق می دهند تا تصادف نشود، نباید الگوی ما در رفتار با طرف ما در میدان سیاست باشد؟» و بعد استناد به رفتار هارون علیه السلام و امام علی علیه السلام در گذشت از برخی مسائل به خاطر وحدت امت فرموده اید خصوصاکه آنجا بحث حق و باطل مطرح بوده و اینجا چنین نیست و به طریق اولی باید وحدت را حفظ کرد.

    ظاهرا نصیحت حضرتعالی متوجه هردو گروه است که به خاطر موضوع مهمتر یعنی وحدت و عدم تفرق در مقابل دشمنان خارجی باید از حق خود گذشت، که نصیحت درستی است اما به نظر می رسد حدیث امام صادق علیه السلام ناظر به حقوق فرد است نه حقوق اجتماع و حق الناس، و این دو با هم خلط شده اند. سیره پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین نیز همین را تأیید می کند. آنها در مسائل فردی نرمش داشتند و از حقوق خود می گذشتند اما در مسائل اجتماعی صلابت داشتند و از حقوق اجتماع نمی گذشتند. گاهی کوتاه آمدن در مقابل ظالم به تجری او و ادامه ظلم منتهی می شود. امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق از خدا قدرت برای دفاع از حقوق اجتماع و در مقابل، توانایی برای نیکی کردن به کسانی که به او بدی کرده‌اند می خواهد، یعنی حوزه حقوق اجتماع و حقوق فرد از یکدیگر تفکیک شده است.

    در پایان بار دیگر از توجه حضرتعالی به مسائل اجتماعی و دغدغه نسبت به سرنوشت جامعه و آینده انقلاب اسلامی و نامه روشنگر و راه گشای آن عالم دلسوز و مصلح تشکر می‌کنم.

    با تقدیم احترام

    علی مطهری

    ۱۷ آبان ۹۳»

     
  5. متن کامل نامه علی مطهری درجواب نامه آیة الله حائری شیرازی

    باجازه نوری زاد آزادیخواه وطن درذیل می آید برای مطالعه ناظران گرامی.

    متن کامل این نامه که علی مطهری آن را در اختیار ایسنا قرار داده به شرح زیر است:

    «بسم الله الرحمن الرحیم
    آیت الله حائری شیرازی دامت برکاته
    سلام علیکم
    نامه جنابعالی را در رسانه‌ها دیدم و به دقت مطالعه کردم. از حسن توجه شما به عنوان یک عالم روشن‌بین اسلامی به مسائل و معضلات اجتماعی و سیاسی، که معمولا اقران حضرت عالی از ورود به آن‌ها پرهیز می‌کنند و احیانا آن را در شأن خود نمی‌دانند، خرسند و مسرور شدم گرچه این امر مسبوق به سابقه است و قبلا نیز مطالب ارزشمندی در موضوع نظام خانوادگی اسلام برای رفع مشکلات جامعه خصوصا جوانان فرموده‌اید و البته این، روش علمای ربانی است که صرفا از روی نصح و خیرخواهی و انجام وظیفه دینی خود وارد این میدانها می شوند و از ملامت ملامت کنندگان نمی ترسند. ورود علمای منصف و خوش سابقه‌ای مانند حضرت عالی به موضوع فتنه سال ۸۸ میتواند آن را از بن بست خارج کند و وحدت و همدلی را به جامعه بازگرداند.

    در تعلیل نوشتن نامه به اینجانب فرموده اید: «دیدم شما از دعوت مردم به خیابان در سال ۸۸ دفاع می‌کنید» و سپس آن را با توجه به شرایط جامعه ما خلاف عقل اجتماعی دانسته‌اید.

    من به یاد ندارم که در مصاحبه‌ای یا نامه‌ای و یا نطقی از دعوت مردم به خیابان در آن ایام دفاع کرده باشم بلکه همیشه خلاف آن را گفته ام اما همواره تأکید کرده‌ام که اگر مردمی به طور طبیعی و خودجوش به موضوعی اعتراض داشته باشند باید بتوانند حرف خود را در قالب تجمع یا راه پیمایی بزنند و صداوسیما و سایر رسانه‌ها وظیفه دارند آن را منعکس کنند. اصل بیست و هفتم قانون اساسی می‌گوید: «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.»

    پس از انتخابات سال ۸۸ به دلیل نوع رفتار یکی از کاندیداها از چند ماه قبل خصوصا رفتارش در مناظره کذایی و نیز نوع اعلام نتیجه انتخابات و همچنین ادعای پیروزی کاندیدای دیگر، عده قابل توجهی از مردم اعتقاد به تقلب پیدا کردند و اعتراضاتی صورت گرفت. ما به جای آن‌که این آتش را مهار کنیم و درجه هیجان طبیعی برآمده از رقابت‌های انتخاباتی را پایین بیاوریم، برای پیروز انتخابات جشن ملی گرفتیم و در آن جشن کاندیدای پیروز حضور پیدا کرد و سخنان تحریک آمیز به زبان آورد. گویی برنامه‌ای بود برای آن‌که معترضان تحریک شوند. روز بعد مردم معترض برای پاسخگویی به آن جشن ملی به طور طبیعی و بدون آنکه دستوری دریافت کرده باشند- گرچه ممکن است کاندیداهای معترض به اصرار مردم سخنی گفته باشند – راه پیمایی آرام کردند که البته در پایان آن و زمانی که راه پیمایان متفرق می شدند اتفاق تلخی افتاد که منجر به کشته شدن چند نفر شد. در این‌جا طرفین یکدیگر را متهم می‌کنند.

    از جنابعالی سوال می کنم: اگر بعد از آن مناظره کذایی عکس‌العمل مقتضی و قانونی از طرف مسئولان امر مانند شورای نگهبان نشان داده می شد و پس از شروع اعتراضات نیز به جای اعلام جشن ملی برای کاندیدای پیروز، موضوع منازعه به نظر شورای نگهبان موکول می‌گردید تا در فاصله زمانی مقرر هیجانها فروکش کند آیا اساسا فتنه‌ای با این وسعت اتفاق می افتاد؟

    پس نباید اقدامات طرف مقابل را نادیده گرفت و اشکال را در عدم رشد اجتماعی و سیاسی مردم دانست و گفت: «دعوت مردم به راهپیمایی آرام در پاریس و لندن با عقل اجتماعی سازگار است چون آنجا خاورمیانه نیست. مردم قرنها با حقوق اجتماعی خود زندگی می کنند.»

    من این مطلب را قبول ندارم. معتقدم مردم ایران پس از انقلاب اسلامی رشد قابل توجه اجتماعی و سیاسی پیدا کرده‌اند و دعوت مردم به راه پیمایی آرام نه تنها در پاریس و لندن بلکه در تهران و سایر شهرهای ایران نیز با عقل اجتماعی سازگار است، به شرط آنکه ما هر اعتراض مدنی را براندازی نظام معرفی نکنیم و بلافاصله منتسب به آمریکا و انگلیس و اسرائیل ننماییم بلکه آن را نشانه آزادی بیان و پیروی از سیره علی علیه‌السلام در نقد حاکمان بدانیم. تا زمانی که ما نظام را مانند یک نهال لرزان و متزلزل تصور می‌کنیم که با هر نسیم اعتراضی به این سو و آن سو می‌رود و در نتیجه از هرتجمع و راه پیمایی هراس داریم، مطلب همان است که جنابعالی می فرمایید یعنی دعوت مردم به راه پیمایی آرام در ایران با عقل اجتماعی سازگار نیست، با این تفاوت که شما می گویید علت آن این است که مردم رشد کافی اجتماعی پیدا نکرده اند و من می گویم علت این است که برخی مسئولان تحلیل درستی از جامعه ایران ندارند و از قوت و استحکام نظام جمهوری اسلامی بی خبرند؛ لذا هر اعتراض مدنی را نقشه ای برای براندازی نظام می دانند.

    ریشه نظام جمهوری اسلامی در ایمان اسلامی مردم ماست و این ایمان چیزی نیست که به آسانی سست شود. همان مردمی که انتقادهای فراوان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی دارند آنجا که پای دفاع از نظام اسلامی به میان می آید وارد میدان می شوند و آماده فداکاری هستند چون معتقدند این نظام از هر نظام دیگری بهتر است گرچه نیاز به اصلاح دارد.

    فرموده اید: «با توجه به حادثه حزب جمهوری اسلامی چه توقعی دارید که در یک راهپیمایی میلیونی به وسیله عوامل نفوذی خسارت‌های جانی و مالی پیش نیاید؟ عقل اجتماعی می گوید این کار درست نیست.»

    با این منطق، در جمهوری اسلامی اساسا هرگونه تجمع و راه پیمایی و اعتراض امکان پذیر نیست چون ممکن است منافقین یا گروه های معاند دیگر حادثه بیافرینند، و اصل بیست و هفتم قانون اساسی نیز یک حشو زاید بوده و صرفا برای نمایش دموکراسی است و قابل اجرا نیست.

    اولا شرایط اول انقلاب را که منافقین مسلح در خیابانها رفت و آمد می کردند نباید به امروز تسری بخشید و به این وسیله حقی از حقوق مردم را که در قانون اساسی و شرع مقدس و سیره اولیاء دین به رسمیت شناخته شده است، یعنی حق نقد و انتقاد و نصیحت ائمه مسلمین به صورت آشکار را از آنها سلب کرد. ثانیا حفظ امنیت در اجتماعات و راه پیمایی ها اگر طرفین بخواهند، کار ساده ای است. مسئله این است که یک طرف نمی خواهد موضوع اعتراض و انتقاد آرام پا بگیرد.

    فرموده اید: «مسئله ای که باید با حضور کارشناسان حل شود (شبهه تقلب) وقتی به مردم واگذار شود مصیبت بار خواهد بود.» حرف درستی است اما وقتی به جای موکول کردن موضوع به نظر شورای نگهبان، اعلام جشن ملی می شود، به این معنی است که مسئله تمام شده و نظر شورای نگهبان نیز معلوم است. پس معترضان به کجا پناه ببرند؟ در این شرایط، اعتراض آنها مسموع و فرمان عقل اجتماعی است.

    اما عامل اصلی و حلقه مفقوده ای که باعث تداوم و پایان نیافتن مسئله فتنه سال ۸۸ و موجب اظهارنظرهای شاذ شده است که یکی غیرمنصفانه سران معترضان را به موسولینی تشبیه می‌کند و جنابعالی حکیمانه به عقل اجتماعی متوسل می‌شوید این است که ما نمی‌خواهیم اعتراف کنیم که در این واقعه خطاهایی نیز از طرف برخی مسئولان صورت گرفته است و این مبتنی بر آن است که ما جمهوری اسلامی را در هاله‌ای از قدس و در عالم ملکوت فرض می‌کنیم که نمی‌توان خطایی را به آن نسبت داد. گرچه هر چیزی که رابطه و نسبتی با اسلام پیدا می کند از قداست برخوردار می شود اما مقدس بودن به معنی خطا ناپذیر بودن و نقد ناپذیری نیست. این امر خلاف عقل و خلاف سیره علی علیه السلام است که منادی نقد پنهان و آشکار حکومت بود و خلاف نظر امام خمینی(ره) و شهید آیت الله مطهری و رهبر گرامی انقلاب است.

    پس بیاییم ضمن آنکه کاندیداهای معترض را در اصرار بر ادامه اعتراضات مقصر معرفی می کنیم که باید زودتر تکلیف مسئله را روشن می کردند تا موجب سوءاستفاده دشمنان خارجی نشود، قبول کنیم که اشتباهاتی نیز از طرف برخی مسئولان صورت گرفت که معد و زمینه‌ساز و دامن زننده به فتنه شد. با این نگاه مسئله قابل حل است چون عدالت و انصاف حاکم است و هرکس به حق خود می رسد اما اگر لجاجت و خودخواهی حاکم باشد این موضوع به یک غده چرکین برای جمهوری اسلامی تبدیل خواهد شد.

    بنابراین در این که دعوت به استمرار اعتراض نوعی پذیرش تفریق است با شما همداستانم؛ گرچه سران معترضان برآنند که پس از سخنان مقام رهبری در نماز جمعه ۲۹ خرداد سعی وافری برای لغو راه پیمایی ۳۰ خرداد مبذول داشته اند که به دلیل فرصت کم به طور کامل موفق نشده اند. به هرحال بسیاری از این مسائل با گفت و گو و اجازه دفاع دادن به متهمان قابل حل است به شرط آنکه صراحت به خرج دهیم و از مصانعه و ملاحظه کاری و رودربایستی پرهیز نماییم چنانکه امام علی علیه السلام فرمود: انما یقیم امرالله من لا یصانع و لایضارع و لا یتبع المطامع.

    مطلب آخر این که فرموده اید: «وقتی دیدم امام صادق علیه السلام می گوید انتظار دارم از دوست مظلومم که به دوست ظالمم بگوید: یا اخی أنا الظالم حتی یقطع التهاجر (برادرم! من ظالم هستم، تا کدورت از بین برود) برایم سنگین بود اما وقتی دیدم ماشینی در خط ما می آمد و راننده حق خود را به او داد و راه را به او واگذار کرد تا تصادف نشود، معنای مطلب آن حضرت را فهمیدم. آیا همین عقل اجتماعی که رانندگان خبر دارند و راه را به ناحق می دهند تا تصادف نشود، نباید الگوی ما در رفتار با طرف ما در میدان سیاست باشد؟» و بعد استناد به رفتار هارون علیه السلام و امام علی علیه السلام در گذشت از برخی مسائل به خاطر وحدت امت فرموده اید خصوصاکه آنجا بحث حق و باطل مطرح بوده و اینجا چنین نیست و به طریق اولی باید وحدت را حفظ کرد.

    ظاهرا نصیحت حضرتعالی متوجه هردو گروه است که به خاطر موضوع مهمتر یعنی وحدت و عدم تفرق در مقابل دشمنان خارجی باید از حق خود گذشت، که نصیحت درستی است اما به نظر می رسد حدیث امام صادق علیه السلام ناظر به حقوق فرد است نه حقوق اجتماع و حق الناس، و این دو با هم خلط شده اند. سیره پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین نیز همین را تأیید می کند. آنها در مسائل فردی نرمش داشتند و از حقوق خود می گذشتند اما در مسائل اجتماعی صلابت داشتند و از حقوق اجتماع نمی گذشتند. گاهی کوتاه آمدن در مقابل ظالم به تجری او و ادامه ظلم منتهی می شود. امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق از خدا قدرت برای دفاع از حقوق اجتماع و در مقابل، توانایی برای نیکی کردن به کسانی که به او بدی کرده‌اند می خواهد، یعنی حوزه حقوق اجتماع و حقوق فرد از یکدیگر تفکیک شده است.

    در پایان بار دیگر از توجه حضرتعالی به مسائل اجتماعی و دغدغه نسبت به سرنوشت جامعه و آینده انقلاب اسلامی و نامه روشنگر و راه گشای آن عالم دلسوز و مصلح تشکر می‌کنم.

    با تقدیم احترام

    علی مطهری

    ۱۷ آبان ۹۳»

     
  6. اگر بجای سپاه بودم وسایل نوریزاد را پس میدادم چون او با وسایلش میرفت در یک روستایی جایی یک فیلم الکی میساخت. ولی حالا هر روز او یک فیلم می سازد بزرگ و به همه دنیا میفرستد. فیلمی برای تاریخ. سپاه از چه میترسد اینکه بگویند ذره ای عقل دارد. ویا در مقابل خواست انسانی هموطنان خود تسلیم شد. او چه گونه اقتداری را میخواهد حفظ کند. اینکه میتواند دزدی کند و هیچ کس جلو دار او نیست. اینکه مقام معظم به این جور کار ها کار ندارد. اینکه ملت هیچ غلطی نمیتواند بکند! اما ملت خود شمایید. ملت در قلب تک تک افراد اطراف شما حضور دارد. انچه ما را از ملت جدا میکند نااگاهی است. نا آگاهی هابه اگاهی تبدیل خواهد شد. و روزی سر انجام آحاد ملت به هم خواهند پیوست. عاطفه انسانی دروغ نیست. انسان پیروز است. انسانی که خدا را در قلب خود دارد.

     
  7. متن پیاده شده مصاحبه نوری زاد با رادیو ندا

    رادیو ندا: جنایات هولناک اسیدپاشی به روی زنان و سکوت معنادار رهبر نظام و افاضات مقامات و مسئولین نظام در قبال این جنایات موضوع گفتگوی ما با آقای نوری زاد است. سلام آقای نوری زاد و سپاس از قبول دعوت رادیو ندا برای مصاجبه.

    نوری زاد: من هم به شما و همه ی هموطنانمان در هر کجا سلام می گویم و امید دارم به چشم خودمان آبادانی و آزادی را در ایران عزیز ببینیم و برای نسل های آینده خبرهای خوبی داشته باشیم.

    رادیو ندا: همانطور که می دانید چند هفته ای از رسانه ای شدن جنایات هولناک اسیدپاشی های زنجیره ای به روی زنان در اصفهان می گذرد و در این مدت از یک سو شاهد تعرض و حمله به فعالین رسانه ای و معترضان به این جنایات بودیم و از دیگر سو شاهد سکوت معنادار رهبر نظام و همچنین افاضات مقامات نظام در مقابل این جنایت و دست و پا زدن آنها بوده ایم که من فقط چند نمونه را ذکر می کنم:

    قاضی القضات صادق آملی لاریجانی: «این اقدامات رسانه ای ظلم فاحش به نظام و متدینین و معتقدین و متفکرین است.» مهدی طائب، رئیس شورای قرارگاه عمار: «آن رسانه ای که بر مبنای دروغ جوسازی کرده جرمش از آن کسی که اسیدپاشی کرده بالاتر است.» حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح: «این سمپاشی رسانه ای از اسیدپاشی هم خطرناک تر است.» سرهنگ حسین زاده، جانشین فرمانده نیروی انتظامی اصفهان: «تمام اسیدپاشی ها از سوی یک نفر با شخصیت ضد اجتماعی و دارای اختلالات روانی صورت پذیرفته و انگیزه ی دیگری در میان نبوده است.» هادی غفاری، حاکم شرع پیشین دادگاه های به اصطلاح انقلاب و از چهره های شاخص جناح اصلاح طلب رژیم: «اسیدپاشی ها در اصفهان کار و دسیسه ی خارجی ها بود.» محسنی اژه ای، معاون اول قوه ی قضائیه:«همه ی دستگاه ها مجدانه به دنبال شناسایی مجرم یا مجرمان هستند و زحمات زیادی را متحمل شده اند و از افراد زیادی نیز تحقیق بعمل آمده و افرادی را هم به عنوان مظنون دستگیر کرده اند. اما تاکنون عامل اصلی شناسایی و دستگیر نشده است.» عوض حیدرپور، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجه مجلس: «بر اساس بررسی های به عمل آمده، عامل اسیدپاشی های اصفهان تنها یک نفر و در یک قدمی دستگیری است.» حیدر مصلحی، وزیر سابق اطلاعات: «بنده اطمینان دارم سرویس جاسوسی انگلیس پشت این موضوع است.» علی یونسی: «این کار، کار ایرانی ها نیست.» حتی صدای آقای صادق زیباکلام هم درآمده که گفته «مانند داستان قتل های زنجیره ای، الان هم همین را دارند می گویند که رد پای بیگانگان در مسئله ی اسیدپاشی ها هست. نه! اینطور نیست.»

    پرسشم از شما اینست که ارزیابی شما از این جنایت هولناک و این دست و پا زدن های مقامات رژیم چیست؟

    نوری زاد: ببینید دوست عزیز، اگر ما مسئله را کلان بنگریم، اینقدر خودمان را در محدوده و یا کوچه پس کوچه های اسیدپاشی در بن بست گرفتار نمی کنیم. اگر کلان به سیستم جمهوری اسلامی بنگریم و عرض و طول خواستن ها و نخواستن های آن را ارزیابی کنیم به راحتی می توانیم بفهمیم که اسیدپاشی همجنس است با ذات جمهوری اسلامی ایران. حالا ممکن است یک نفری با دیگری اختلاف داشته باشد، و مثلا یک عاشقی اسید پاشی کند، کما اینکه بوده. ولی بعد از اینکه شما می بینید که بدنه ی اینها به مفسده دچار می شود، و دزدی های فراوان او را درگیر مسائل روز به روز می کند و ارقام نجومی و کلان ظاهر می شود، و در عرصه های فرهنگی شما به آمارهای بسیار بسیار فاحشی بر می خورید، و مثلا شهر قم به لحاظ آمارهای مفاسد اجتماعی با آن همه آیت الله و مدارس علمیه، به لحاظ جمعیتش می شود رتبه ی نخست کشوری، و یا سانسور. شما نگاه کنید آقای فیروزآبادی گفته بود سم پاشی و اسیدپاشی. اتفاقا اسیدپاشی با سانسور همجنس است. یعنی سمپاشی رسانه ها با اسیدپاشی اصلا سنخیتی ندارد. یک رسانه وظیفه دارد خبررسانی کند. این شما هستی که از خبررسانی آن رسانه رنج می بری و اصلا آنقدر این خبررسانی رسانه درباره ی اسیدپاشی تو را رنج می دهد که اسیدپاسی را اصلا نمی بینی. به جای اینکه خودت را بگذاری به جای آن دختر آسیب دیده.

    و بعد هم شما نگاه کنید وقتی که امام جمعه ی رسمی حکومتی عربده می کشد که مبارزه با عفاف و حجاب خون می خواهد، یا اینکه به جای تذکر لسانی باید چوب تر را بالا برد، خوب حالا شما هر چه دست و پا بزنید که ما نبودیم و MI6 و دیگران بوده اند، بی فایده خواهد بود. مثل اینکه ما یک جامعه ی گل و بلبل داریم که همه چیز سر جای خودش است و یک دفعه یک جریان اسیدپاشی در آن رخ می دهد. در اینجا آدم خوب به تردید می افتد که در جامعه ای که همه چیزش روی اصول است، مثلا در سوئد، یک جامعه ی آرام با همه چیز سر جای خود، یکدفعه چهار بانوی سوئدی، مهاجر یا اهل همانجا، مورد تهاجم اسیدپاشان قرار بگیرند. خوب آنجا می شود بررسی کرد که عامل اسیدپاشی ها یک خارجی یا یک دیوانه بوده باشد. اینکه می گویند اسیدپاشی به حجاب و عفاف ربطی نداشته، خوب چرا اسیدپاش اسید را روی خانم های جوان ریخته و چرا روی آقایان نریخته؟ و چرا همه هم طبق تقسیم بندی اینها جزو بدحجابان بوده اند؟

    ما اگر کلان بنگریم می بینیم که به لحاظ اقتصادی با فاجعه هایی روبرو هستیم، در بخش فرهنگی، با فاجعه های فرهنگی روبرو هستیم. حتی در متن مستقیم تخصصی آخوندهای حاکمیت که می شود فقه، ما با مفاسد بزرگ فقهی روبرو هستیم. مفسده ی فقهی نه به معنی حضور مفاسد جنسی و پولی، بلکه به این معنی که فقه را دستمایه ی مقاصد شومشان می کنند. من در کل معتقدم که یک آخوند قیفی به صورتش بسته و از سوراخ تنگ آن، که فقه نام دارد، به جهان نگاه می کند. فساد در فقه آنست که خودشان می گویند «اِذا فَسَدَالعالــِم، لَفَسـُدالعالـــَم»، که یعنی وقتی عالِم فقیه فاسد می شود، عالَم را به فساد می کشد.

    وافعیت اینست که در نگاهی کلان، اسیدپاشی بسیار با اطوار جمهوری اسلامی همجنس است. اسیدپاشی یعنی قتل های زنجیره ای، اسیدپاشی یعنی بازجویی از همسر سعید امامی با آن وضعیت شنیع، اسیدپاشی یعنی دزدی های بابک زنجانی، اسیدپاشی یعنی کودتای سال 88 با رهبری و مدیریت و کارگردانی مجتبی خامنه ای. اسیدپاشی یعنی خودی و غیرخودی. اسیدپاشی یعنی عوام و خواص. اسیدپاشی یعنی در تنگنا قرار دادن دگراندیشان (مثلا در این سی و شش سال، یک مسیحی در ادارات دولتی استخدام نشده یا حجاب اجباری، که یک مسیحی مجبور است حجاب داشته باشد، یا اینکه یک بانوی کمونیست یا سوسیالیست علیرغم اینکه به حجاب اعتقادی ندارد، باید حجاب داشته باشد). این تحکم ها و سیره ها و خصلت های جمهوری اسلامی بسیار با اسیدپاشی همجنس است.

    هیاهویی به راه انداخته اند که رسانه ها به نظام جفا می کنند، اینها جفا به انسانیت را نمی بینند، جفا به نظام را می بینند. واقعیت اینست که جفا به نظام یعنی جفا به خود ما. یعنی هر جا که حرف از نظام و آبروی نظام و بقای نظام می زنند، یعنی بقای خودشان، آبروی خودشان. ماجرای اسیدپاشی آبروی اینها را در سطح جهان برده و اینها می بیینند که این دست به دست شدن خبر هست که آبروی اینها را برده و در تنگنایشان قرار داده. اینست که می روند سراغ رسانه ای که آن خبر را دست به دست می کند. وگرنه چرا شما باید یک عکاس را دستگیر کنید؟ شما خیلی عرضه دارید بروید دزدان را دستگیر کنید، نابکاران را دستگیر کنید، همان امام جمعه ای که می گوید «عفاف خون می خواهد» یا باید «ترکه ی تر» را بالا برد و چنین هیاهویی را در انداخت و جمعیتی را تحریک کرد دستگیر کنید.

    من باورم اینست که اگر ما از یک زاویه ی بلند به جمهوری اسلامی نگاه کنیم، اگرچه ممکن است اسیدپاشی یک تدبیر حکومتی نبوده باشد که در اتاق فکری طراحی شده باشد، می تواند برخاسته از مخاطبان جمهوری اسلامی باشد، مثل انصار حزب الله، مثل برخی از بسیجی ها، مثل برخی از مخاطبان امام جمعه ها. مگر در همین کرمان نبود که جمعیتی از همین اطلاعاتی ها و بسیجی ها ریختند و بانوانی را به اسم بدکاره می بردند و می کشتند. آخر آن قضیه چه شد؟ شما اگر خروجی اینها را هم بنگرید، متوجه می شوید که حکومتی هستند و پرونده های اینچنینی هیچ سرانجامی پیدا نمی کند. از قاتلی به نام جلال الدین فارسی شروع بکنبد تا بیایید به قاتلین قتل های زنجیره ای.

    شما مگر نمی گویید که حکم قصاص تعبیرش اینست که اگر یکی زد و دیگری را کشت، صاحبان آن خون می توانند قاتل را به مرگ سوق دهند؟ دستگاه حکومتی و قضائی هم این را تایید می کند. حکم قرآنی است. خودشان اینگونه می گویند. خوب، قاتلین قتل های زنجیره ای اعدام شده اند؟ هیچ وقت نشده اند. ما یک دوستی داریم، اسمش آقای روئین است. کتابفروش است، کتاب های دکتر شریعتی را به این طرف و آنطرف می فروشد. اصلا یک فعال سیاسی به آن صورت نیست. او را دستگیر کرده اند و ده سال برای این مرد کارگر زندان بریده اند، بعد برای قاتل ستار بهشتی سه سال زندان بریده اند، و من قطعا می دانم که این سه سال هم اتفاق نخواهد افتاد.

    اینها را شما وقتی کنار هم می گذارید و مثلا می بینید که سپاه در تمام دزدی های کلان پای کار و قضیه است، و آخوندهای حاکمیت بدون آنکه کمترین لیاقتی در عرصه های مدیریتی داشته باشند تمام رشته های امور را در اختیار دارند، یا اطلاعات، مردم را داخل آکواریوم کرده و به تمام زیر و بالای آنها داخل شده، و می بینید که سانسور و پارازیت های سانسور چه به روز مردم آوزده، و آلودگی هواف و بی لیاقتی های بزرگ، و بدهی های بزرگ، ماجرای تحریم ها، قمار هسته ای … را می بینید، همه ی این مفسده ها و بی لیاقتی ها و نگرش های بزرگ آلوده به مفسده که کشور ما را در جدول برخورداری های جهانی به انتها رانده، نشان می دهند که اسیدپاشی می تواند از جنس اینها باشد. شما می بینید که اینها یکباره می ریزند و یک کنسرت را به هم می ریزند، بدون اینکه اصلا بدانید اینها که هستند. و یا اینکه این جریان عاقبتی داشته باشد. مثلا بدانید که مدیر یک برنامه ی هنری رفته و از وزارت ارشاد مجوز برای برپایی یک کنسرت در شهری گرفته. می ریزند وسط برنامه، همه چیز را به هم می ریزند، بدون اینکه پلیسی وسط باشد. بدون اینکه آدم هایی که آمده اند حکمی داشته باشند. همه ی اینها با اسیدپاشی همجنس هستند. و من ابر این باورم که آنقدر مفسده غلیظ است که حتی اگر این اسیدپاشی کار یک فرد نابخرد و دیوانه ای باشد، آدم به راحتی می تواند آن را الصاق کند به جمهوری اسلامی. بخاطر اینکه عقبه ی آن آنقدر آلوده و پرمفسده است که الصاق اسیدپاشی به جمهوری اسلامی یک ارفاق به اوست و نه توهین.

    رادیو ندا: اشاره کردید که شاید این تدبیر حکومتی نبوده و کسانی بر اساس همین تبلیغاتی که می شود احساس وظیفه کرده باشند، همانطور که در قتل های محفلی کرمان، آن شش نفری که عضو سپاه و بسیج بودند به آن قتل ها افتخار هم می کردند. سید احمد خاتمی در سال نود در جمع طلاب گفته بود که «به نظر می رسد که دیگر با کار فرهنگی نمی توان جلوی بدحجابی در جامعه را گرفت و فکر می کنم برای حل این مسئله باید خون های پاکی ریخته شود تا این معضل از جامعه ی ما ریشه کن شود.» در سرمقاله ی روز بیست و نه مهرماه روزنامه ی جمهوری اسلامی آمده که «بعضی زبان ها و قلم ها همواره در حال ترویج فرهنگ خودسری هستند. قضاوت های خودسرانه درباره ی موضوعات و صادر کردن احکام مرگ و زندان و شلاق و تکفیر و ارتداد برای این و آن توسط افرادی که نه در منصب قضا هستند و نه مسئولیتی درباره ی موضوعاتی که درباره ی آنها سخن می گویند و می نویسند بر عهده دارند بسیار خطرناک است. این غیرمسئولانه سخن گفتن ها و غیرکارشناسانه نوشتن ها عده ای را به اقدامات خودسرانه تشویق می کند. شاید این افراد ذاتا اهل اقدامات خلاف نباشند ولی آن اظهار نظرها، آن سخنان و آن نوشته ها آنها را به این راه انحرافی می کشاند زیرا احساس وظیفه ی دینی می کنند که مرتکب چنین اقداماتی شوند.» نقل قولی هم از محمدعلی جعفری، فرمانده ی سپاه می کنم که در پاسخ یکی از بسیجیان که چرا سپاه در بحث عفاف و حجاب اقدامی نمی کند در آذرماه سال نود و دو گفته بود: «در مقابله با بدحجابی و موضوع عفاف و حجاب، سپاه و بسیج بنا به تدبیر مقام معظم رهبری منع شده اند. مقابله با پدیده ی بی حجابی کار سختی است. فعلا کار به نیروی انتظامی سپرده شده است…حضرت آقا نظرات جزئی و ریزی دارند که در قالب طرح صالحین و طرح امر به معروف و نهی از منکر زیر نظر حضرت آقا به جلو می رود و باید کمی صبر کنیم.» با این اشارات و این نقل قول ها از این حضرات آیا مشخص نیست که آبشخور این اقدامات و این جنایت ها کجاست؟

    نوری زاد: واقعیت اینست که ما اصلا چیزی به اسم خودسر نداریم. اینها همه از طریق یک بلندگوی مرکزی هدایت می شوند. و اصلا قرار هم نیست که این جامعه تکلیفش با پلیس مواجه شود. اینها بر سر ارتش، یک قدرتی به نام سپاه پاسداران را حائل کرده اند طوری که ارتش نفس نتواند بکشد، و تمام مقدرات ارتش را به سپاه وا نهاده اند. تمام فرمول های نظامی در دنیا در اینجا به هم ریخته. طبق این فرمول ها، هر کشوری یک ارتشی دارد و یک نظام امنیتی و اطلاعاتی. فراتر از این هم می شود پلیس. یعنی پلیس است که باید عرصه های اجتماعی را به لحاظ امنیتی و انتظامی ساماندهی کند. اینجا اما شما سپاه پاسداران دارید، ارتش هم دارید. در کنارش اطلاعات هم دارید. یعنی سپاه در ارتش که دخالت می کند، در وزارت اطلاعات هم دخالت می کند. یعنی برای کارهای اطلاعاتی و امنیتی، پا به پای وزارت اطلاعات، هم ستادها و دفاتر داخلی دارد و هم برون مرزی. یعنی در سپاه دفتر بسیار عریض و طویلی داریم به نام دفتر اسرائیل که اتفاقا رئیسش یک سرداری بود که بعد از پانزده شانزده سال ریاست این دفتر برای رصد اطلاعات و اخبار و جاسوسی های اسرائیل، خودش جاسوس اسرائیل از آب درآمد. و بعد در زمینه های اقتصادی، در زمینه های سیاسی و زمینه های اجتماعی دخالت می کند. و بعد، بسیج دارد. در تمام دنیا فرمولی به نام بسیج وجود ندارد. آن روحیه ی متفاوتی که می گویند در بسیجی هست باید در میان مردم شکل بگیرد، که مردم به یک شاکله ای مشتاق باشند و از یک شاکله ای دوری کنند.

    فراتر از همه ی اینها، اوباش و اراذلی هستند که مثلا مدتی در جنگ بودند و بعد آمدند برای خودشان تشکیلاتی درست کردند و هیأت رزمندگان و غیره. باور کنید من را بخاطر اقداماتی که می کردم، قدم می زدم جلوی وزارت اطلاعات، یا جلوی اوین یا سفارت آمریکا، یا این اواخر، پاستور، من را دستگیر می کردند و می بردند داخل کلانتری. آنجا که رئیس کلانتری می نشست به صحبت با من، می گفتم شماها از ریخت افتاده اید. یعنی آن اقتداری که پلیس باید داشته باشد شما ندارید. علت هم اینست که شما ایستادید تا به شما دستور دهند. و بعد یک مشت بر و بچه از دیوار سفارت انگلستان جلوی چشم پلیس بالا رفتند و سنگ انداختند و تخریب کردند و آبروی کشور را در سطح جهان بردند و شما ایستادید و تماشا کردید. چرا؟ چون از جایی دارید خط می گیرید که او برای شما یک تعریف دیگری دارد و مانند یک دستمال از شما استفاده می کند. حالا شما در کنارش باید سرویس هم بدهید، راهنمایی و رانندگی هم داشته باشید و مرزها را هم نگهداری کنید، اما آنجا که لازم باشد، شما باید کور و کر شوید. مشتی اوباش و اراذل به اسم دانشجو اینور و آنور می ریزند و هر کاری لازم باشد انجام می دهند. اینکه اینها خودسرند، درست نیست. اینها کاملا از سپاه، از بسیج، از بیت رهبری، و از محافل امام جمعه ها خط می گیرند.

    مثلا یک سردار سپاه به نام سردار علایی یک یادداشت ده-دوازده خطی در روزنامه ی اطلاعات نوشته بود. من به شخصه مقداری آشنایی با ایشان دارم. سردار پاکدستی است. نه اندوخته ای دارد و از خود منزلی ندارد و در خانه های سازمانی زندگی می کند. بخصوص بعد از سال 88، این سردار انسانیت خود را نشان داد و همدلی و همدردی کرد. او را برکنار کردند و نرم او را بیرون راندند. او در آن نوشته ی ده-دوازده خطی اشاره به عاقبت شاه و صدام کرده بود و اینکه اینها باید برای ما عبرت باشد. یک چنین کنایه ای زده بود که آنها که رفتنی اند رفته اند و ما هم باید مراقب خودمان باشیم. ریختند در خانه ی او و با رنگ و اسپری نوشتند که تو فلان جا پول بالا کشیده ای و پرونده ها رو کردند. برگه هایی را هم چاپ کرده و با اسپری به دست آنها داده بودند و شعار منافق و… علیه یک سردار پاکنهاد با سابقه ی بسیار باشکوه سر دادند. من خودم بعدا با سردار علایی در یک ملاقات کوتاه همین سؤال شما را کردم که اینها که بودند گفت سپاه به بسیج گفته و بسیجی های اینجا قبول نکردند و یک سری بسیجی از جای دیگر آورده اند.

    اگر در این سرزمین پلیس اقتدار داشته باشد، و از هیچکس جز قانون حرف شنوی نداشته باشد، اینها دیگر مطلقا نمی توانند دزدی کنند. مطلقا دیگر نمی توانند تمم امور را متناسب با خواسته های صنفی و گروهی خود سامان دهند. اینها از پلیس کاملا به عنوان یک دستمال در جاهایی که لازم دارند استفاده می کنند. پلیس وقتی می بیند اینطور از او دارد استفاده می شود، او هم شقاوت های کاری خود را در جاهای دیگری نشان میدهد. مثلا در آگاهی ببینید که چه بلایی سر فردی می آورند. یعنی به جای اینکه به پلیس اقتدار بدهند و از او بخواهند طبق قانون رفتار کند، از هر طرف او را از ریخت انداخته اند. علت هم اینست که اینها چون خود همگی دزد و نابکارند و رفتار غیرقانونی و مفسده آمیز دارند، آمده اند و یک نظام هردمبیل ایجاد کرده اند که پلیس تا یک جایی می آید و بعد دیگر نمی آید. در حالی که بسیج مبسوط الید است و هرجا لازم بداند وارد می شود.

    یا مثلا الان وزارت اطلاعات توسط سپاه از ریخت افتاده. چرا؟ چون بعد از ماجرای قتل های زنجیره ای، بیت رهبری دید که چون وزارت اطلاعات دولتی است و رئیس جمهور و دولت ها می توانند در آن نفوذ کنند، آمد و برای خود یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی در دل سپاه درست کرد و آنقدر به آن تفوق و برتری داد که او سایه انداخت بر سر وزارت اطلاعات. بویژه در زمان احمدی نژاد و دو سال دوره ی دومش، اصلا وزارت اطلاعات را جارو کردند و از ریخت انداختند. من اتفاقا در جریان قدم زدن جلوی وزارت اطلاعات که بعضی از اطلاعاتی ها می آمدند و درد دل می کردند، می گفتند که احمدی نژادی ها اصلا جاور کردند و استخوان بندی اطلاعات را به هم ریختند و اینها چشم ندارند همدیگر را بیینند. چرا؟ چون اطلاعات می داند که سپاه و بیت رهبری دست در چه مفسده هایی دارند. و چون نمی توانند کاری بکنند، یک کینه و حقدی در دل پرورانده اند و مترصد فرصتی برای آشکار کردن آن هستند.

    از آن طرف هم سپاه می داند که اطلاعات از اسکله های قاچاق اینها و جنایت ها و آدمکشی ها و زندان هایی که دارند خبر دارد. آمدند و اطلاعات محرمانه را برداشتند و بردند. بماند. من هم که از جزئیات خبر ندارم وبر اساس شنیده هایم و یا از از دوستانی که در ارتباط هستیم خبرهایی می شنوم. می خواهم بگویم اینجا هیچ نظام انتظامی ثابت و مقتدری وجود ندارد که شما به او مراجعه کنید و اطمینان داشته باشید که به نتیجه می رسید. مثلا به عنوان نمونه، یک زندانی ای با ما در زندان بود به نام آقای حمزه کرمی، یک روز آن اواخر که من پذیرفته بودم برای ملاقات از بند به سالن بروم، دیدم اسم ایشان را برای ملاقات صدا نمی زدند. یعنی می دیدند که خانواده ی او برای ملاقات آمده اند ولی طبق یک هماهنگی او را از بند برای ملاقات صدا نمی زدند. خانواده ی او از ساعت ده آنجا بود، اما ساعت دو بعد از ظهر به او ملاقات دادند. این خانواده وقتی برگشتند خانه دیدند که دستگاه جوش و برش برده اند و در یک کار کاملا حرفه ای، پنجره ها را در آرامش را بریده اند و گاوصندوق را شکافته اند. یعنی دقیقا این کار اطلاعات بوده یا سپاه و طبق یک هماهنگی و برنامه ریزی برای معطل کردن خانواده. بعد اینها به پلیس مراجعه کردند و آگاهی گفته که این کار، کار دزد نیست، و کار بسیار امنیتی بوده و شما به نتیجه نخواهید رسید. یعنی آگاهی که موظف به تشکیل پرونده و پیگیری بوده رسما به آنها گفته که پیگیری نکنید چرا که این ماجرا ماجرای دزدی معمولی و حتی حرفه ای هم نیست و کاملا قضیه حساب شده بوده است

     
    • درود بر وجدان نوريزاد
      حق مطلب را به زبان ساده بيان كرده است . نظامى كه حفظ خود را مهم تر از اسيد پاشى مى داند نظامى است انسان ستيز .اسيد پاشى هم سنخ است با راهى كه از شيخ فضل الله مشروعه خواه به مصباح يزدىِ انسان ستيز مى پيوندد ؛ اولى دست كم ملقب به فيلسوف نبود و تا آنجا كه من مى دانم. از سر اعتقاد دينى اش سخن مى گفت .اما اين دومى خوره بودجه تحقيقاتى است و در حالى فيلسوف ناميده مى شود كه اصولش با هيچ معيار عقلى قلبل اثبات نيست . نماينده خدا بودن كه هيچ ، اين شيخ مدعى است كه خدا مقام عظمى را به رهبرى مسلمين جهان منصوب كرده است و مردم و دموكراسى و انتخابات و آزادى تا آنجا كاربرد مفيدى دارند كه مؤيد اين نصب الهى باشند در غير اين صورت مردم را بايد با زور فرمانبردار نايب خدا ساخت ..حالا شما فلسفه را كه مبنايش برهان عقلى است ول كن .تمام مغلطه ها و سفسطه ها و جدل ها ى تاريخ را بسيج كن .اگر ايشان مى توانستند اثبات كنند كه خامنه اى يا فرعون يا المعتصم بالله يا هارون الرشيد و يزيد يا ديگر مدعيان نيابت اللهى از چه راه معقول و قابل فهمى از خدا حكم رهبرى گرفته اند كه ديگر منفور ايرانيان خداپرست نمى شدند و، بر عكس به دليل اثبات اين امر اثبات ناپذير هم اكنون صدرنشين فيلسوفان جهان بودند و مؤسسه بودجه خوارشان زيارتگاه انديشمندان شرق و غرب . حق مطلب را تمام كرديد نوريزاد انسان طلب .اين جمله فيروز آبادى كه نهايت قساوت و انسان ستيزى و جنايت پيشگى اين غاصبان حكومت را مى رساند ، مرا به ياد اين ادعاى حكومتى ها در سال ٨٨ مى اندازد كه سركوبگران تا دندان مسلح مظلوم اند و مردم بى دفاع ظالم . مضحك و در عين حال درد آور است اين ادعا . دردناك تر مشاهده مغزشسته هايي است كه با باور كردن اين توهمات و دروغ ها آمادگى فجيع ترين جنايات را دارند .از آتش زدن سينما ركس تا اسيد پاشى .حق مطلب را تمام كردى نوريزاد

       
  8. سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی،
    جنایت بسیار هولناک وخبیث اسید پاشی از خاطره های ما مردم نخواهد رفت.

    سناریو سازی ماست مالیزاسیون این جنایت وحشتناک و خبیث ادامه دارد.
    عده ای جنیایتی بس خبیث و هولناکی را ترتیب داده و مرتکب شدند و گروهی اخبار آن را منتشر کردند.
    حکومت “جمهوری اسلامی” بدنبال بازداشت و برخورد با آنان است که خبر این جنایت را پخش کرده اند. آمران و عاملان این جنایت خبیث فعلا در حاشیه امن آقای خامنه ای محفوظ هستند تا سناریوی ماست مالیزاسیون این جنایت تکمیل شود.

    خبری ازسایت “رادیو فردا”
    – – – – – – – – – – – – – – –
    بازداشت و «برخورد» با «شایعه‌سازان» اسیدپاشی در شهر مشهد
    با گذشت نزدیک به یک ماه از انتشار خبرهای مرتبط با اسیدپاشی‌های سریالی در اصفهان، رئیس کل دادگستری خراسان رضوی وز جمعه گفت که تعدادی از «شایعه‌سازان اسیدپاشی» در مشهد دستگیر شده‌اند.
    این در شرایطی است که تاکنون بنا بر آن چه مقام‌های رسمی در ایران گفته‌اند هیچ کس در پیوند با حوادث اسیدپاشی در شهر اصفهان دستگیر نشده است.
    علی مظفری، رئیس کل دادگستری استان خراسان رضوی، روز جمعه، ۱۶ آبان، به خبرگزاری نسیم گفت که پرونده این بازداشتی‌ها که، به گفته او، «دنبال شایعه‌سازی و اخلال در نظم عمومی» بودند در حال بررسی است.
    به گفته این مقام قوه قضاییه، تاکنون «هیچ موردی» از اسیدپاشی در استان خراسان رضوی دیده نشده و با شایعه‌سازان نیز برخورد قانونی خواهد شد.
    این در حالی است که به گفته مقامات همین قوه هنوز هیچ بازداشتی در خصوص پرونده اسیدپاشی اتفاق نیفتاده و هم‌چنان باید منتظر بود.
    از جمله غلامحسین محسنی اژه‌ای، معاون اول قوه قضائیه ایران، روز جمعه گفت که برای روشن شدن ابعاد پرونده اسیدپاشی‌های اصفهان، باید منتظر ماند و هنوز با قطعیت نمی‌توان درباره این که اسیدپاشی‌ها کار یک تن بوده سخن گفت.
    پیش از او عوض حیدرپور، عضو هیئت اعزامی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس به اصفهان، گفته بود که «بر اساس برداشت اولیه» عامل اسیدپاشی‌ها در این شهر «تنها یک نفر» بوده و او «در یک قدمی دستگیری است» و «به‌زودی و راحت» دستگیر می‌شود.
    از دیگر سو اما عضو هیئت مدیره انجمن جراحان پلاستیک و زیبایی ایران گفت که نتایج جراحی پلاستیک قربانیان اسیدپاشی در اصفهان مطلوب نیست، چون جراحی پلاستیک آنان به یک یا دو عمل منتهی نشده و دست‌کم در مواردی به ۶۰ عمل جراحی نیاز هست که این روند درمان را به درازا کشانده و ممکن است تا ۱۰ سال نیز ادامه یابد.
    عبدالجلیل کلانتر هرمزی در گفت‌وگو با خبرگزاری کار ایران، ایلنا، گفت که «زیبا شدن» با «سالم شدن» متفاوت است و قربانیان اسیدپاشی دیگر «زیبایی» خود را به‌ دست نخواهند آورد.
    قربانیان اسیدپاشی معمولا با مشکلات تامین هزینه‌های درمانی، بازیابی سلامتی و بازگشت به زندگی عادی روبه‌رو هستند. . .
    – – – – – – – – – – – – – –
    برای خواندن کل این خبر به منبع آن در لینک زیر لطفا رجوع کنید:
    http://www.radiofarda.com/content/f15-iran-ali-mozaffari/26680838.html

     
  9. سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی!

    گفت چشم تنگ دنیا دوست را
    یاقناعت پر کند یا خاک گور
    چند هزارمیلیارد پول آقای خامنه ای را خوشحال وراضی میکند؟!
    خبری از سایت پیک نیت
    – – – – – – – – – – – – – – – – –

    اتومبیل ها به چند برابر قیمت تولید فروخته میشوند
    50 در صد قیمت اتومبیلها به حساب رهبر واریز میشود!

    سلام- با لو رفتن قیمت واقعی تولید خودروهای ساخت “ایران خودرو” و “سایپا”، شورای عالی رقابت هیچگونه عکس العملی از خود نشان نداد و تنها اعلام کرد که از خریداران حمایت می کند.
    قیمت تمام شده خودروها براساس نوع آنها با تومان چنین است:
    پراید 3 میلیون و 700 هزار
    پژوه 405 شش میلیون و 800 هزارتومان
    پژوه 206 تیپ 5 هشت میلیون و 250 هزار تومان
    سمند معمولی 6 میلیون تومان
    سمند ال. ایکس 6 میلیون و 600 هزارتومان
    ال90 هفت میلیون و 400 هزارتومان
    تیبا 4 میلیون و 100 هزارتومان
    اینها قیمت تمام شده هر اتومبیل برای شرکت های خودروسازی ایران است که چندین برابر قیمت تمام شده بدست مصرف کننده میرسد.
    50 درصد قیمت فروش به حساب رهبری واریز می شود و جالب اینکه خودرو هایی که در ایران شش برابر قیمت تولید فروخته می شوند، به برخی از کشورهای همسایه با همان قیمت تمام شده فروخته می شوند!
    پیک نت 17 آبان

     
  10. با سلام

    داعش چه كساني هستند؟

    داعش مخفف دولت اسلامي عراق و شام است اين گروه تحت تأثير نوشته هاي شيخ محمد بن عبدالوهاب

    مؤسس فرقه وهابيت است مدارك بسياري وجود دارد كه اين گروه نيز مانند القاعده تحت حمايت گسترده

    بعضي از افراطي ها در كشورهاي منطقه و همچنين سرويسهاي امنيتي آمريكا و اسراييل هستند
    —————–
    بيش از 1400 سال از فتوحات اسلامي و شكست امپراطوريهاي روم و ايران بوسيله مسلمانان گذشته

    است در اين مدت بسياري از آثار تاريخي سالم باقي ماند و مسلمانان نه تنها متعرض اين مباني تاريخي

    نشدند بلكه آن بناها را مرمت و بازسازي كردند مثلا كليساهاي قديمي وباستاني بسياري در كشورهاي

    عربي وجود داشته در فلسطين سوريه لبنان و عراق كه در اين 1400 سال سالم مانده بودند در اين مدت

    هم حاكمان سني بودند و هم حاكمان شيعي مثل خاندان بني حمدان كه مشهورترين امير اين خاندان

    شيعه مذهب امير سيف الدوله حمداني است و شاعر معروف عرب ابو فراس حمداني پسر عموي اوست

    بني حمدان در موصل و حلب حكومت مي كردند

    —–

    حالا چه شد داعش نماينده مسلمانان شده شكي نيست براي بدنام كردن اسلام و مسلمانان

     
    • بله جناب عبدالله مسلمین کلیساها را به مسجد تبدیل کردند و نه کلیساها را آباد کردند.نمونه مشخص هم مسجد ایا صوفیا در استانبول و پرستشگاهای زرتشتی درایران و هزاران از این نوع در تمام جاهایی که مسلمین گرفته اند.مسلمن مسیحیت بهتر از اسلام نبوده و نیست چون بنیان چنین ادیانی(ایدیولوژیهایی )یکی است.تک کتابی و خود محوری و تغییر آنچه را که می شود تغییرداد و نابودی آنچه که تغییرناپذیر بنفع اسلام و یا مسیحیت . یهودیت است!شما چرا از حکومتهای حاکمان اصلی خود اسلام از محمد و خلفای راشدین تا بنی امیه و بنی عباس …مثال نمی آورید که از فرمانروایی که فقط نام اسلام را یدک می کشیده.خب دراین صورت جنایات صفوییها و غزنویان و یا سلاطین ترک را هم اضافه کنید.جناب عبدالله شما عربی خوب میدانید و فردی با تحصیلات عالی هستید وقرآن را هم بخوبی مطالعه کرده اید و می فهمید.دستورات قرآن را هم بعنوان یک مسلمان میدانید و امیدوارم تاریخ اسلام را خوانده باشید.آیا میتوانید بگویید داعش و یا بوکوحرام و یا القاعده …مسلمان نیست؟فراموش نکنید که هر فردی بزبان شهادتین را براند مسلمان است! چون داعش هم همین تهمت را به شما میزند و درحقیقت ادعای داعشیان مقبولتراست چون شیعیان بدعت گذاران در اسلامند و کمتراز 10% مسلمین هستند.

       
    • “حالا چه شد داعش نماينده مسلمانان شده”؟
      چون برادران دینی داعشی شما عین احکام اسلامی را اجرا می کنند. اگر در گذشته کسانی که در متصرفات تازیان بودند و در سرزمینهای تحت حاکمیت خویش با دگراندیشان و غیر مسلمانان مدار می کردند و بنا به گفته شما اجازه مرمت نیایشگاه ها و عبادت گاه های آنان را می دادند؛به جرات باید گفت این را نباید به حساب اسلام و آیین تازیان گذارد.احکام اسلام با دگرباشان دینی و مذهبی کاملاً روشن است. به مطلب زیر توجه کنید:
      بيش از هر كسي عمر بعد از پيامبر دستور مسلمان سازي را به اجرا در آورد. در اينجا بعضي شروط و محدوديتهائي كه براي اهل ذمه (اهل كتاب كه تحت حكومت اسلامي با جزيه و ذلت زندگي مي كنند) توسط عمر وضع شده ذكر مي شود كه ذليل كردن اهل كتاب، از آن بخوبي پيداست:
      ” در شهرها يشان و اطراف آن كليسا و كنيسه و صومعه نسازند. و براي راهبان عبادتگاه نسازند. و اگر اين مراكز ديني خراب شده باشند “حق تجديد بناي” آنان را ندارند . نبايد مانع ورود مسلمين به خانه هايشان شوند و بايد سه شبانه روز به مسلماني كه به خانه شان آمده غذا بدهند. نبايد جاسوسي را پناه دهند. غش نسبت به مسلمانان را پنهان نكنند. مانع مسلمان شدن خويشانشان نشوند. بايد به مسلمانان احترام بگذارند و در مجالس، جلوي مسلمانان بر خيزند. بايد هيچ چيزي از لباسشان شبيه مسلمانان نباشد، شامل شب كلاه، عمامه، كفش و فرق موي سر. نبايد بر اسب سوار شوند.بايد هيچ سلاحي از جمله شمشير بر نگيرند. روي خاتم انگشتر هايشان به عربي ننويسند. شراب نفروشند. بزرگترين رؤسايشان بايد جزيه را بپردازند (براي ذليل كردنشان). بايد زنار به كمر ببندند (تا در اجتماع شناخته شوند). صليب و كتب ديني شان را در راه مسلمانان آشكار نكنند. مردگانشان را در مجاورت مسلمين به خاك نسپارند. ناقوس را آهسته به صدا در آورند. صدايشان را در قرائت در كليسا ها در حضور مسلمين بلند نكنند . صدايشان را بر مردگانشان بلند نكنند. شمعهايشان را ظاهر نكنند… و اگر يكي از اين شروط را اجرا نكنند ديگر اهل ذمه نخواهند بود وحلال است شبيه آنچه از اهل عناد و شقاق بر مسلمين حلال است (يعني جان و مالشان بر مسلمين حلال خواهد شد) (كتاب الفقة فى الجهاد ص 160)”
      شبيه اين شروط در كتب ديگر فقهي هم آمده است (مثلا: مغني 618 /10).

       
  11. با سلام

    نوشته اي در سايت bbc در باره ي شجاع الدين شفا

    حكايت دين ستيزي از ديار قم

    http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/04/100418_l11_shafa_obituary.shtml

     
  12. دین‌ستیزی و مخالفت با دین و گرایش‌های مذهبی این روزها در بین ایرانیان، چه در درون ایران و چه در برون مرزها، رواجی بخصوص گرفته است و بحث‌های داغ و پرهیجان و گاهی خشم‌آلودی را در بین مردم موجب می‌گردد. میزان کتب و مقالاتی که در این زمینه در طی چند دهۀ اخیر منتشر شده و برنامه‌های متعددی که در اطراف این موضوع در رسانه‌های جمعی تا کنون ارائه گشته بسیار زیاد و فزون از شمار است. گرچه در حال حاضر این مخالفت‌ و ستیز در جامعۀ ایرانی اکثراً دین اسلام را هدف قرار داده و حملات مستقیمش متوّجه این دین است، ولی پیداست که کلّاً دین را زیر سئوال برده‌ و اصولاً اعتقاد به هر دینی را به چالش کشیده‌ است.

    البّته بر کسی پوشیده نیست که علت اصلی این جبهه‌گیری شدید علیه دین در ایرانِ امروز وارد شدن دین در عرصۀ سیاست است. روحانیون که وظیفه اصلی و واقعی آنان تعلیم و تربیت اخلاقی مردم است با مداخلۀ ناروا در امور سیاسی و آلوده ساختن دین به سیاست و امور دنیوی آنچنان ضربه‌ای به دین و ساختار اعتقادی مردم وارد ساخته‌اند که در طول تاریخ این سرزمین بی‌سابقه بوده است. حتّی مهندس مهدی بازرگان، اوّلین نخست وزیر ایران بعد از انقلاب اسلامی و رئیس دولت موّقت انقلاب، نیز زمانی که هنوز بیش از 15 سال از انقلاب اسلامی نگذشته بود در یکی از مصاحبه‌های خود به این معنا چنین اشاره نمود “حاصل رسالت پیامبر اسلام بعد از 23 سال این آیه بود که “و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً” (و مردم را می بینی که فوج فوج به دین خدا وارد می‌شوند)، امّا پس از گذشت 15 سال از انقلاب اسلامی “و رأیت الناس یخرجون من دین الله افواجاً” و متأسفانه مردم ایران خسرالدنیا و الآخرة شده‌اند.”2

    بطور کلی می‌توان اذعان نمود که دشمنان اسلام از صدر اسلام تا به امروز با همۀ مبارزاتشان و کتب ردیّه‌ای که در طی قرن‌ها بر ردّ اسلام نوشتند نتوانستند از اعتبار این دین بکاهند، حال آنکه امروزه، چه در ایران و چه سایر کشورهای اسلامی، تندروهای مذهبی و حکومت‌های دیکتاتوری دینی در لباس طرفداری و دفاع از اسلام چنان به شهرت و اعتبار این دین مبین لطمه زده‌اند که هر ناظر آگاهی حیران می‌ماند.

     
  13. آقای نوریزاد نستوه خسته نباشید.

    این جناب کوروس حقیقتا “جهانی است بنشسته در گوشه ای”

    سطرهایش را باید با تامل خواند. نمی شود راحت از کنارش گذشت.

    می روم اسفندی برایش دود کنم.

    یک کشور تا اینچنین خردگسترانی دارد آب خوش از گلوی امپراتوران جهل و نادانی پایین نمی رود.

    ایران در طول تاریخش معلمان برجسته و محققان پرتلاشی داشته است.

    همه از جناب کوروس برای تلاشش به منظور گسترش آگاهی و دانش سپاسگزاریم.

     
  14. با سلام به بزرگوارم خانم نرگس محمدیء
    دیروز شکواییه شما به دادستان وقت (دولت آبادی) را میخوندم. که ۶ مامور لباس شخصی با شکستن درب خانه و ورودی منزل شما شبانه بدون هرگونه حکم حقوقی-قضایی موجب وحشت شما و کودکان بی گناه شما شدند. و این رویه را بارها تکرار کردند! البته این رفتار غیر حقوقی و غیر قانونی یکی از اصول دین قوه نکبت قضاییه است. که در کشور جاریست و برای همه مردم ایران اجرا میشود!
    دقیقأ بدون حکم ء امرتجاوز به حریم افراد محسوب میشود و آنروی سکه این هجوم وحشیانه یک آدم ربایی محسوب میشود. حال اگر فردی جرمی مرتکب شده و مفقود الهویه باشد ء قاضی و دادستان با حکم قانونی و ارایه حکم به اماکن مورد نظر اجازه قانونی تحقیق و جستجو میدهد. نه اینکه مامورین هر نهادی و یا وزارت اطلاعات یا ضد اطلاعات و حتی بسیج خودسرانه به چنین ماموریت هایی گسیل شوند. و در صورت ارتکاب این رفتار میبایست تک تک این افراد و آمرانشان بشناسایی و احراز هویت از طرف شاکی (نرگس محمدی و کودکان) ء سریعأ بازجویی تنظیم حکم جزایی و روانه زندان گردند.
    این رفتار عوامل قضایی یک معنای روشنی دارد . که ما (قوه قضاییه) خودمان به خانه افرادی که علیه استقلال ما هستند میریزیم سپس با دشنام و بی حیایی مکان مورد نظر را تفتیش میکنیم و هر که را که بخواهیم با خود به اماکن نامشخص و بی آدرس میبریم و در هنگام خروج مابقی خانواده را تهدید به زبان باز نکردن میکنیم.
    از اینجا به بعد ء فرد دستگیر شده را با دشنام ضرب و شتم و تهدید ء وادار به اعترافات غیرقانونی میکنیم . برای پیشبرد تهدیدات خودمان ء مشغول جمع آوری اطلاعات شخصی و خصوصی و حتی زناشویی ء افراد دستگیر شده میکنیم که ببین آبروی هویت شخصی تو دست ماست یا اعتراف به خواسته ما بکن یا خانواده ات را از دست میدهی. ما عوامل قضاییه با ترفند هایی از این دست وقتی اعتراف گرفتیم اونوقت اعلام جرم میکنیم. یعنی بعد از دستگیری و حبس (انفرادی) معمولأ بازداشتگاههایی بدون آدرس و تهدید ضرب و شتم دشنام و شکستن هویت شصی افراد حتی مواردی زیاد تجاوز ء جرم افراد اعلام قانونی میشود! چه بسا دستگیر شدگانی هستند که هنوز بعد از سالها هیچ نشانی از حیات ندارند و کماکان ناپدید هستند! ما داخل حبس ها جرم میتراشیم و اعتراف میگیریم تا آبروی اسلام سید علی خامنه ای حفظ شود و به استقلال قوه قضاییه عشق کنیم. این را حق خود میدانیم چون هیچ کس بالاتر از ما نیست که بخواهد ما را بازرسی و در مظن بازجویی قرار دهد. وامصیبتا

     
  15. بر نوريزاد آزاده و دلير و بر همه همراهانش درود مى فرستم .
    گوهر عشق است اين گوهر عشقى
    مادر مام ميهن است اين گوهر عشقى
    چكيده و اسوه مهر مادران جهان است اين گوهر عشقى
    ميخ چشم مردم ستيزان ديو سان است اين گوهر عشقى
    شير زن ايران است اين گوهر عشقى
    شرمسارانه به پيشگاهش كرنش مى كنم

     
  16. نامه ای به یار دیرین و جان شیرینم آقای جمال الدین خانجانی
    (جناب خانجانی از نمایندگان جامعه بهائی هستند که سنین کهولت به بیست سال زندان محکوم شده اند)

    دیروز شنیدم قلبت گرفته؛ اونم نه یه جا ؛ نه دو جا ؛ سه جاش… والله راستش تا
    حالا دوام آوردی عجیبه…خب تعارف که نداریم ؛ آدم عادی جای تو بود تا حالا
    هزار بار از پا دراومده بود. شاید به خاطر زندگی سالمته ؛ نه فقط روحانی که
    جسمی ؛ چقدر همیشه گیاه خوردی خب بالاخره باید یه فرقی تو حالت بکنه دیگه…
    جونم واست بگه؛ اولش که شنیدم ناخوشی خیلی زیاد ناراحت شدم؛ همچین قلبم سنگین
    شد که فکر کردم باید بیام تخت کناریت بستری بشم؛ مگه من چیم از تو کمتره؟!
    هان! اینجا اونجاییه که باید برای بچه و نوه و نتیجه و ندیده ام بشینم تعریف
    کنم تا داستانتو بدونن؛ گو اینکه خودم هم کامل نمی دونم ولی اونقدری می دونم که
    برام اسطوره شده باشی؛ و به قدری بهت ارادت دارم که ته دلم تو رو در مرتبۀ
    شهادت می‌بینم؛ اگرچه این زندگی تو هم دست کمی از شهادت نداره؛ چون در مسیر
    خواست مولایت قرار گرفتی و جون خودتو کف دستت گرفتی و شهادت رو پذیرفتی؛ که اگر
    چنین نبود؛ حالا اونجا نبودی. شاید هم خدا بخواهد با شهادتت تمامی محبّتشو
    نثارت کنه. اگرچه حالا هم در متن تاریخی و به قول خودت که بارها از معهد نقل
    قول می‌کردی که آیندگان بیایند و تحلیل اوضاع کنند، در آینده کسانی بیایند و
    شخصیت تو رو، صلابت تو رو، مظلومیت تورو و حتی مسجونیت های تو رو در سالیان دور
    و نزدیک و اگر ارادۀ مولایت باشد، شهادت تو رو تحلیل کنن
    آقای خانجانی نازنین! تویی که لحظه لحظهء زندگیت فدای دیگران شده و حقیقتا چی
    از این با ارزش تر… بیخود نیست هنوزم مثل یک مرد می تونی سرتو بگیری بالا.
    حالا فکر کن خورده بودی و خوابیده بودی و پولاتو هی در آورده بودی و هی خرج
    کرده بودی. به کجا رسیده بودی الان؟ بله خب احتمالا اونطوری رگ های قلبت از
    کلسترول می گرفت
    یادمه چند سال پیش بود بهت گفته بودن به اصفهان ممنوع الورودی ؟ بعد خواهرت
    صعود کرد و تو هم پاشدی رفتی برای تشییعش؛ گرفتنت و بعد از چند روز همصحبتی
    باهات ( که عمرا بدونن چه موهبتیه ) کچلت کردن تا به خیال خودشون خوردت کنن!!
    قاه قاه قاه! بشکننت! قاه قاه قاه! برادر من! از شانست زد و خوشتیپ ترم شدی!!!
    بعضی احباء باهات شوخی می کردن که چرا تا حالا موهاتو اینطوری نمی زدی؟
    بعدش بلاهای دیگه سرت آوردن که اینقدر زیاد بود که آدم معاصرتم ( منظورم هم
    دوره و زمونه است خیلی فکر نکنید! ) باز یادش می ره ولی گل درشتش همون روزهایی
    بود که همسرت به بیماری ای اس ال ( همینی که چند وقت پیش با جنگولک بازی های
    سطل آب یخ همه مون فهمیدیم چیه! خداییش فهمیدیم؟؟ یا رفتیم تو کف حاشیه هایش؟!
    ) دچار شد و کم کم نتونست بیاد ملاقاتت و همون هفته ای یک بار از پشت شیشه را
    هم نداشتین تا کمی بعد که صعود کرد و علیرغم درخواست های زیادت بهت مرخصی ندادن
    که ندادن؛ نه برای دیدن و بوییدنش؛ نه برای فشردن دستش در روزهای آخر و نه حتی
    برای بدرقهء پایانی از این دنیای نامتعالی… البته که حتما شنیدی که یاران
    باوفای تو و من چه کردند؛ یه وجب گلستان ( اصطلاح بهاییان برای گورستان ) تو
    خرابه های خاوران بود و موج جمعیت
    راستی راستی جات خیلی خالی بود روز تشییع پیکرش ! عجب حکایتی بود… نمی دونم
    جمعیت چقدربود ولی می دونم همه از دل و جون اومده بودن که بهت بگن چقدر براشون
    عزیزی؛ کلی آدم از همه جای ایران اومده بودن ( دیگه خارجشو خبر ندارم! ) حتی با
    لباس محلیم بودن؛ فکر کنم همونهایی بودن که وقتی بی خونه شده بودن بهشون پناه
    داده بودی ( همیشه تاریکی تعصب و نادانی یه عده رو از خونه زندگی محروم می کرده
    ولی تو انگار اون موقع هنوز کارخونهء آجرپزیتو داشتی و این لباس محلی ها یه مدت
    تو کارخونت زندگی کرده بودند ) خلاصه که من هرچی تعریف کنم فایده نداره؛ خودت
    باید بودی و می دیدی … همکارای همونایی که چند سال قبلش حکم بیست سالتو داده
    بودن هم اومده بودند و لابد بعد ها خودشون یا نوادگاشون از قول اینا؛ در تاریخ
    به عظمت جمعیتی که اونروز به جای تو اونجا بودند؛ شهادت می دهند
    حکم سنگین بیست سال تو و باقی یاران… اونم برای چی؟ برای ترو خشک کردن من و
    امثال من که از اونجایی که این بهایی بودنه باعث نشده کارهای آدم های معمولی را
    نداشته باشیم! و خب بالاخره یه روز می خواهیم ازدواج کنیم و یه روز می خواهیم
    طلاق بگیریم و بعدش هم که لاجرم مردن داریم و خلاصه رسیدگی لازم داریم و …
    خدا حفظت کنه مرد! خدا قوت بده بهت جوانمرد! هشتاد سالته ولی خیلی دمت گرمه؛
    پیر هاف هافو که نیستی هیچ؛ بزرگی. بزرگی چون طرفت من و بقیه نیستیم؛ طرفت اوس
    کریمه. بزرگی چون فهمیدی بزرگی به علم و ثروت و مقام و این حرفا نیست؛ بزرگی
    چون خیلی زود یاد گرفتی ایمانه که آدمو حفظ می کنه؛ ایمانه که به آدم منش درست
    می ده ؛ بزرگی چون هرکی دیگه بود اینارو نمی شد بهش گفت چون جوگیر می شد؛ باد
    می شد و لیز می خورد ؛ ولی تو این وادی رو هم رد کردی. خوش به حالت ( از مناجات
    های حضرت عبدالبهاء ) برات آرزو می کنم “نهایت ایام؛ ممتاز از بدایت گردد و
    خاتمه الحیات فاتحه الالطاف شود
    راستی! هیچ می دونستی به جز ما خیلی های دیگه هم بهت ارادت دارن… خودت باورت
    نمی شه ولی این خیلی ها رو باور کن خیلین ! ؛ از من قبول کن. مگه ممکنه همونی
    که وظیفه داره بشکونتت و نوه های بیست سالتو همینجوری بیخودی و الکی می اندازه
    زندان؛ نبینه چه کوه استواری هستی. مگه ممکنه هرچقدر هم خدارو گذاشته باشه تو
    پستوی خونه برای روز مبادا؛ باور تو رو باور نکنه. منظورم خدای نکرده این نیست
    که بیاد “اشهدشو” بگه ها؛ نه ! که شکر جمال مبارک که ما را از این بندها باز
    کرده و اگر گفته تبلیغ امرش را بکنیم؛ گفته ابلاغ کلمه و السلام. طرف خودش
    اختیار داره تصمیم بگیره که بخواد یا نخواد؛ خداییش یا بهاء الابهی ! تو چه
    کردی؟ داشتم می گفتم منظورم از این که: مگه می شه همهء تحمل های تو را ببیند و
    باور تو رو باور نکنه ؛ این بود که مگه ممکنه به اعتقادت شک کنه؛ مگه ممکنه به
    استواری ایمانت شک کنه…
    نوه هاتو گفتم؛ شوهر یکی از نوه هات جا افتاد! اونم صدقه سری فامیل شدنش با تو
    چند باری آب خنک خورد. بعدشم که پسرت و دامادتو…خلاصه که اصل ماجرا اینه که
    فرقی نمی کنه؛ هر زندانی بهایی تو هر ده کوره ای که گرفته می شه؛ فرزند توئه.
    مغازه اش را می بندن؛ اموالشو تاراج می کنن یا معلم تو مدرسه می برتش پای تخته
    و کتکش می زنه واقعا هیچ فرقی نداره؛ نه که فقط تو پدرشون باشی یا احساسی داشته
    باشی… این همبستگی و اتحاد جامعهء بهایی موهبتیه که اتفاقا به خاطر همین مشکل
    آفرینی های گروه نادانان نصیبمون شده؛ حقیقتا باید دعاشون کنیم. این مشقات
    ظاهری؛ موهبتیه که خدا از ما نگیره. شوخی نیست توی هر سختی و مشکلی دوستانمون
    ده ها برابر می شن؛ اونم تو این دنیای مادی و کثیفی که تمام روابطش بر اساس پول
    یا مادیات تعریف می شه. به جز تاج ایمان که بر سرمون هست که هر چی هم براش بدیم
    باز کمه؛ این ردای با عظمت یاران با وفا را از هیچ جایی نمی تونیم پیدا کنیم و
    داشته باشیم مگر همین سرزمین مبارک ایران
    فردا صبح همهء ایران ( اگرم زود ترجمه بشه؛ احتمالا همهء دنیا ) برات دعا می
    کنند؛ توکل به خدا!
    جمعه نهم آبان هزار و سیصد و نود و سه خورشیدی؛ ساعت نه شب

     
  17. ريشه ها ٢٢٠( قسمت ٢١٩ ذيل پست : كنگره جهانى – روز يكصد و بيست و چهارم )
    عنوان هاى كلى :فرهنگ /فرهنگ دينى / عرفان

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٧- مرورى كوتاه بر كارنامه حافظ پژوهى
    ١-در بخش نخست در ذيل عنوان ” مرورى كوتاه بر ….” اشاره شد كه درباره هيچ شاعر ايرانى به اندازه حافظ مطلب نوشته نشده است .از قول خرمشاهى كه از حافظ پژوهان معروف است گفته شد كه از اين كميت عظيم تنها درصد كمى از آثار كيفيتى درخور داشته اند . پربرگى و پربارى حافظ پژوهى هرگز همدوش نبوده است . نه تنها در ايران كه در همه جهان همين كه نامى آن قدر بزرگ شد كه وجدان عمومى را مشتاقِ شناختِ بيش ترِخويش كرد بازار نشر نيز فرصت را از دست نمى دهد .نادرستى اين پندار كه ناشر تاجر نيست ، با هيچ برهانى بهتر از وقتى كه نويسندهِ متفكر رو در روى ناشر مى نشيند مبرهن تر نمى شود . نويسنده اى كه چند ماه يا حتى چند سال عمر گرانمايه را بر سر شرح انديشه اى نو و بى پيشينه نهاده است با شور و اشتياقى صادقانه در باره كارش توضيح مى دهد و ناشر اگر پاسخ رد ندهد به اين مى انديشد كه چگونه كار را ارزان بخرد و گران بفروشد .اگر در قديم انديشه نو ( بدعت ) را با چوبه دار و مرگ يكباره پاسخ مى گفتند ، امروزه آن را با تحميل مرگ تدريجى و بهره كشىِ به شدت ستمگرانه پاسخ مى گويند و بى درنگ بايد افزود كه اين بهره ورى و بهره كشى ديگر تضاد خود را همچون دهه هاى شصت و هفتاد ميلادى آشكار نمى كند بلكه به مشاركت افسونى و دلبخواه ظالم و مظلوم دگرديسى يافته است . اين مشاركت همه چيز را وابستهِ چرخه توليد مى كند .فراورده هاى روح انسانى ،موسيقى ،ادبيات ،شعر ،و فلسفه كالاى فرهنگى و توليد فكر ناميده مى شوند .نيرنگ زبان كه گمان مى داريم بر آن تسلط داريم ،نمى گذارد به درستى دريابيم كه در اين چرخه چگونه با شركت مشتاقانه خودِ انسان ها نه فقط ابداع و خلاقيت بل همچنين دوستى ، همبستگى جانى و عشق نيز به كالايي مبدل مى شوند كه معوضِ پولى آن ارزش معنوى اش را نيز تحت سيطره مى گيرد .هيچ چيزى ، هيچ موجودى ، نمى تواند جز به بهاى طرد و مرگ از اين چرخه كالا سازى و انسانيت زدايي بيرون زند. تو آزادى اما مادام كه در خدمت و به بيانى گول زننده در مشاركت با نظام باشى .حكومتى چون جمهورى ” اسلامى ” نافش را با اين پندار ساده انديشانهِ كمونيست هاى جهان سومى دهه شصت و هفتاد بريده اند كه در سرمايه دارى پيشرفته جهانى دوگانه هاى ظالم و مظلوم ، ستمگر و ستمكش و دژخيم و قربانى ،دو هماورد بيرون از هم اند و اين حكومت در برابر غرب نقش مظلوم در برابر ظالم دارد غافل از اينكه از همان آغاز دانسته و ندانسته نقش مازادى بازى كرده است كه مازاد سرمايه دارى جهانى يا همچون سطل زباله اى است كه سرمايه دارى فضولات خود را از درون مرزهاى جهان دموكراتيك در آن سرازير مى كند .سردارانى كه عليه آمريكا رجز مى خوانند از جمله اين قاسم سليمانى كه نشريه هاى غربى هم خربزه زير بغلش مى گذارند چه بخواهند ،چه نخواهند دارند در يكى از كثيف ترين بلوك هاى همين سرمايه دارى – بلوك مافيايي -رانتى سرمايه دارى دولتى فاسد و تبه كار – به همين نظام سرمايه دارى جهانى خدمت مى كنند . داخل همين مناسبات جهانىِ پولى قدرت مى لولند و بخشى از همان چيزى هستند كه فحش دادن به آن را وسيله مغز شويي نيرو هاى سركوب ملت خود كرده اند .نديده ايد كه تا با يكى از اين مغز شسته ها درباره حقوق پامال شده مردم سخن مى گويي ،فورا موساد موساد مى كند ؟ نديده ايد كه از روى فورمات مسابقات رقص و خوانندگى مسابقه اذان گويي درست كرده اند ؟نديده ايد كه مراسم مذهبى و سنتى مردم را به همان شيوه اى براى بازتوليد رضايت و تخليه و خنثا سازى وجدانِ ستم ستيز به كار مى برند كه در صنعت مغزشويي سرمايه دارى پيشرفته به كار مى رود ؟نديده ايد كه با ماسك انقلابى جامعه را سياست زدوده مى كنند و افراد جامعه را عامدا و به طور سيستماتيك به موجوداتى جدا از هم و غرقه در نيازهاى جسمانى مسخ كرده اند ؟.واقعيت اين مازاد سرمايه دارى را در عرفان بازى هاى قمشه اى و ادا و اصول ازغدى و تلوزيون و سينماى معنا گرا و منبر هاى نماز جمعه نمى توان ديد . اين وانمود ها چيزى جز زيبا سازى واقعيت زشت بيرونى نيستند . اين وانمود ها چيزى جز بهره گيرى از صوت و تصوير براى پوشاندن يكى از زشت تر ين صورت هاى هستى اجتماعى نيست .ذره اى از دروغ هايي از نوع دروغ هاى وقيحانه صدا و سيما در غرب كافى است تا روزنامه ها و رسانه هاى مردمى بساط رسانه دروغ پراكن را به هم ريزند . واقعيتى كه جمهورى جسمانى پرورده است در آن بيرون در چهره مردمى نمود دارد كه در تشويش معاش و نيازهاىِ صرفا جسمانى چنان غرق گشته اند كه فراموششان شده كه انسان روح هم دارد ، توانش تفكر هم دارد ،قدرت عشق و همبستگى جمعى هم دارد ،توانش آفرينندگى هم دارد ،كتابخوانى هم نيازى اساسى است و نه زايد ،فراموشش شده كه وجدان اجتماعى و حساس به دردهاى همنوعانِ فراتر از خود و خانه خود هم دارد ،امكان اعتراض به رهزنان امنيت جان و زندگى و حقوق انسانى و شهروندى اش هم دارد ، امكان بهجت روحى از خواندن و كشف و دانستن و همه مراتب والاتر از خوردن و نوشيدن و مركب و منزل مجلل هم دارد . دنيايي آزادتر و پوياتر و انسانى تر از دنيايي كه امثال قرائتى سال هاست با چهره اى حق بجانب و يكسويه تاز رنگ آميزى مى كنند امكان وجودش هست ، عاشوراى همين مردم كه زمانى مى توانست عنصرى رهايي بخش عليه حاكميت جور داشته باشد ،از بركت مداحان بد دهان چنان به پلو وابسته شده كه اگر اين عنصر شكمى را از آن بزنى ديگر چندان چيزى از آن نمى ماند .پيش از آنكه عاشورا و به طور كلى دين در بوته زمان تاريخى و انديشه مدرن نقد شوند ،سرداران اسكله و برادران قاچاقچى خودشان آن را اسطوره زدايي كرده اند . عاشورا زدايي از عاشورا بفهمى نفهمى در خدمت مزبله سرمايه دارى جهانى درآمده است ؛ يعنى در خدمت تخمير توده ها .شايد نيازى به گفتن نباشد كه شخصِ من بهره گيرى از اعتقادات و اسطوره هاى قومى را به هر منظورى آفت سياست بخرادانه مى داند ، خطاب من به ديدگاهى است فراتر از انديشه خودم كه هنوز هاله ها و پوسته هاى مقدسات تهى شده را واقعيتى معنوى مى پندارد كه از بيم از دست دادنش از اعتراض به شنيع ترين فسادها و ظلم ها چشم مى پوشد . پس اگر تصور نكنيم كه نظام سياسى و اقتصادى جهانى و جهان گستر پايان تاريخ و نظامى مطلقا بكمال و بى عيب است ، اين گوشهِ همان نظام كه ما در آن افتاده ايم يكى از بدترين كلنى هاى همان نظام جهانى است كه گويي همه آفات اين نظام را جذب و همه محاسنش را دفع كرده است .هم از نظر معنوى ساقط تر از غرب است و هم از نظر مادى . نه خدا دارد و نه خرما .قلمرو حاكميتش تنها با ارعاب و فريب و سرمايه ملى بادآورده زنده است و قلمرو عمومى اش بيش از هر كشور غربى جسمانى و مبتلا به فقر تفكر و معنويت است . تلوزيون و منابر و رسانه هاى حكومتى پيوسته از معنوياتى حرافى و تصوير سازى مى كنند كه درست وارونهِ واقعيت بيرونى است .گويي در جهان ديگرى زندگى مى كنند . همه اين گفته ها با اين پيشفرض بود كه حاكمان ما حسن نيت دارند اما نمى دانند چه مى كنند ، امااينكه چنين وضعيتى ذاتاً و حتماً مجال جولان خبيث ترين كيسه اندوزان و اوباش قدرت طلب مى شود ،نياز به سند حقوقى ندارد . نه تنها قدرت مادام العمر هر حاكمى منجر به فساد مى شود ، بلكه توهم مضاعف نسبت به داخل و خارج خاكى است مستعد رشد جهل و فريب .

    ٢- پژوهش به طور كلى و حافظ پژوهى به طور خاص بناگزير همساز با بازار نشرى مى گردد كه با مقتضيات نظام اقتصادى و سياسى داخلى و جهانى در كشمكش است .در چنين نظامى حافظ و سعدى و مولوى نيز بدواً از قِبَل آنچه تاكنون به چشم همگان بوده اند ،مقبول ناشران مى گردند . اين نام ها هاله اى مقدس گونه پيرامون خود تنيده اند .به اين سان كه اگر شاگرد به استاد بگويد كه مثلا اين سخن سعدى مهمل و چرت است ، چه بسا استاد چنانكه گويي شاگردش به ساحتى مقدس توهين كرده كرده باشد واكنش نشان دهد .اينان سرمايه ملى به حساب مى آيند و شما در متون قديم بعيد است كه اين اصطلاح به چشمتان بخورد .بر همين منوال كسى كه عمرى را به حافظ خوانى و حافظ پژوهى گذرانده است ، اگر فرضاً شخصى چون كسروى ديوان حافظ را صرفا قافيه پردازى و پريشان گويي بخواند ، قبل از هرچيز سرمايه معنوى خود را در خطر مى بيند . مردم حتى اگر آثار كلاسيك را نخوانند ، نگاهى حرمت آميز به آنها دارند و آنها را مهم مى دانند .پربرگى و كم بارى كارنامه حافظ پژوهى امرى كه به حافظ مختص باشد نيست .درباره شيكسپير ،هگل ، داستايفسكى ،هيدگر ،بودا ،كافكا و همه نام هاى مشهور در شرق و غرب آمارهاى شگفت انگيز مثلا خبر از انتشار هفته اى يا ماهى يك اثر مى دهند . به بيانى كه شايد كمى غامض بنمايد حافظ در چرخه مدرن نشر در همان نظم نمادينى ادغام مى شود كه وى سوداىِ برونشد از آن را داشت .در جهانى كه كمابيش در همه جا عامه مردم از تفكر همچون از جن و طاعون مى گريزند ،اين لشكر پژوهش ها همواره گول زننده است . بسيارى از نوشته ها تكرار مكررات اند .بسيارى سر هم بندى و مونتاژ كارهاى ديگران اند.برخى ديگر چيزى نيستند جز لفاظى و ستايشگرى در مناقب شخصيت نامدارى كه مردم دوستش دارند . در فرهنگ هاى استبدادى و اسطوره انديش كه ديگر قوز بالاى قوز است .خط قرمز ها با همدستى و همداستانى جماعت و قدرت آزادانديشى و آزاد نويسى را تهديد مى كنند .خط قرمز چيست ؟ درست همان جايي كه تفكر آغاز مى گردد .اگر تخطى نبود تمدن نيز نبود مگر در حد انسان بدوى .خط قرمز درست همان جايي است كه بايد بر آن دست نهاد ورنه چشم پوشى از آن يعنى سقوط انديشه در مغاك تاريك تعصب و تكرار . انديشمند همان قدر حق ندارد حكومت زور را بستايد كه محق نيست براى خوشايند عامه در بيان آنچه درست مى داند خطر نكند . براى متفكر راستين مقدس وجود ندارد .نقدناپذير و ناپرسيدنى وجود ندارد .حتى اجازه دهيد بگويم كه ترس از سندرم توهين وجود ندارد . باج دادن وجود ندارد ؛ نه به افكار عمومى ،نه به حاكميت سياسى .مثالى ملموس بزنم : جد اندر جد ما حافظ را عارف خوانده اند و عجب آنكه بيش ترينِ كسانى كه حافظ را عارف مى خوانند ، هيچ تجربه عرفانى نداشته اند .حافط را عارف خوانده اند چون ديگران وى را عارف خوانده اند .اين پرسش پيش مى آيد كه رمز نفوذ حافظ در وجدان ايرانى در چيست .پاسخ درست به اين پرسش براى شناخت ناخودإگاهى تاريخى و جمعى ايرانى لازم است .پس من به سهم خود براى فروگشايي اين رمز دست و پايي خواهم زد .

    عارف بودن ابن عربى و سنايي و شاه نعمت الله ولى به مراتب مسلم تر و آشكاره تر از عارف بودن حافظ است اما نفوذ آنها در روح ايرانى نه به پاى فردوسى رسيده است نه به پاى حافظ و نه حتى به پاى خيام .حافظ شاعرانه سخن گفته است . كلامش زيباترين صورت دارد .افزون بر اين با اين كلامى كه در عينِ سادگى در غايت زيبايي است بر همان اشخاص و نهاد هايي تاخته است كه ايرانيان از رياكارى ها و ستم هاى آنان همواره دل پرى داشته اند ؛ صوفى سالوس و حقه باز ، واعظان شهر ،زاهدان و عابدان خودبين و دين فروش ، محتسبان وحشت پراكن و شلاق بدست ، شيخان گمراه ، دشمنان زيبايي و شادى و دوستى و عشق و بيرنگى و صفا ، نمايندگان بهشت و دوزخ ،واسطه هاى دغلباز و قدرت پناه ميان خدا و انسان ها ،فقيهانى كه در منع شراب و شاهد و زيبايي غوغا مى كنند اما نسبت به خوردن خون كسان و مال حرام ، نسبت به دروغ و تزوير و زد و بند با جباران و نسبت به آه دل مخلوق ستمديده ديده بر هم مى نهند و در خفقان آلود ترين روزگاران مجاز نمى دانند كه مردم حتى در خانه و ميخانه از اين وحشت سرا دمى بياسايند .
    سينه مالامال درد است اى دريغا مرهمى
    دل ز تنهايي به جان آمد خدا را همدمى
    چشم آسايش كه دارد زين سپهر تيز رو
    ساقيا جامى به من ده تا بر آسايم دمى
    زيركى را گفتم اين احوال بين خنديد و گفت
    صعب روزى ، بوالعجب كارى ، پريشان عالمى
    سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
    شاه تركان فارغ است از حال ما كو رستمى
    آدمى در عالم خاكى نمى آيد برون
    عالمى ديگر ببايد ساخت وز نورآدمى
    خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندى بريم
    كز نسيمش بوى جوى موليان آيد همى
    اين ابيات در هر زمانى در تمامى تاريخ زبان درى به گوش و دل ايرانى مى نشيند ، نه از آن روى كه درست و نادرست يا بايد و نبايدى را زورآور مى كند ، نه از آن روى كه بيانيه اى سياسى را اعلام مى كند ، نه از آن روى كه كسى را به وادى عرفانى مى كشاند و نه حتى از آن روى كه مضمونش از نظر عقلانى هيچ ايرادى ندارد بل از آن رو كه ايرانى صداى ناخودآگاهى خود يا به قولى متعارف حرف دلش را مى شنود .به قول اسلامى ندوشن( در مقاله ”ماجراى پايان ناپذير حافظ ” ) ”حافظ منعكس كننده ٢٠٠٠ سال زندگى ايرانى است .چنان با دقت و صداقت اين كار را انجام مى دهد كه اكنون چون غزل هاى او را مى آشاميم ،انگار كه تاريخ را مى آشاميم ” اين استاد گرانمايه همچنين در ” چهار سخنگوى وجدان ايران ” مى فرمايد حافظ سخنگوى ضمير ناخود آگاه ايرانى است همان سان كه سعدى سخنگوى ضمير آگاه ايرانى و فردوسى سخنگوى پيروزى نيكى بر بدى و مولوى سخنگوى يگانگى ايرانى است .اين روح كه كمابيش همه ايرانيان از آن بهره برده اند همواره ميان تسلى ، جبر و تقدير و مرگ و گذر زمان از يك سو و اراده به سوى رهايي از هيولاى استبداد از سوى دگر ،ميان باور به خدا از يك سو و ترس و دندان به جگر نهادن از دست شاهخدا از ديگر سو ، و ميان تعلق به دين از يك سو و خشم فروخورده از شيخان گمراه و دين فروشان قدرت پناه از سوى دگر با خود كشمكشى دردناك داشته است .هنرمند اگر زبان حال درون ملت خود نباشد ،جهانى و جاودانه نيز نمى شود .حافظ بازتاب فرهنگى است كه حتى تا به امروز بسيارى از عوام متعلق به آن از سياست تصورى جز رابطه شاهى – بندگى ندارند .تأمل كنيد كه چرا حتى پس از نهضت ترجمه در ميان آن انبوهه آثار يونانى ما اثرى از كتاب سياست ارسطو نمى يابيم ؟ اگر فارابى مشروعيت رييس و سهروردى مشروعيت امام مدينه فاضله و ناكجا آباد خود را از بالا و از عقل فعال مى دانند ،اين چارچوبه ولايت دينى را به حساب خودشان براى آن ريختند تا با نصب شاهى متعلَم به علم الهى فساد و يكه تازى و بى اخلاقى خليفه ها و شاهان خودكامه را مهار كنند . آدم امروز بايد در قرون وسطى ميخكوب شده باشد تا از همان نوع حكومت دفاع كند .آدم بايد از فساد پذيرىِ محتوم هرگونه قدرت مطلقه اى ، از تاريخ ظهور و سقوط اين نوع حكومت ها ،از روان شناسى قدرت ، از شرايط و مناسبات برگشت ناپذير و جهانى قدرت ،و از انديشه جهانى مدرن پاك بيخبر باشد تا همچون مصباح يزدى از فقيه شاهى دفاع كند .از شيخ فضل الله تا مصباح يزدى گويي كانالى كشيده شده كه ننها زمانِ اسطوره اىِ قرون وسطايي در آن جارى است و هيچ ارتباطى با بيرون ندارد و نداشته است .اين نوع حكومت هاى مطلقه اعم از عقيدتى و غير عقيدتى ، اعم از دينى و غير دينى امتحانشان را پس داده اند .و بد جورى هم رفوزه شده اند ؛ با جوى خون ، با گولاك ها و آوشوييتس ها و خاوران ها ،با شكنجه ،فساد ،تباهى ،جنايت و تنزل انسان ها به تن محض ؛ بله ، تاريخ بر شكست خونبار و مفتضحانه همه اين حكومت ها گواهى مى دهد ؛ بدون حتى يك استثنا . در جهان تنگ و غمبار خداشاهى حافظ بيانيه سياسى نمى توانست بدهد .او همچون همه هنرمندان بزرگ منِ خود را آينه تمام نماى روح قومى كرد كه در برابر شاهان خونريز و تجاوز بيگانه مكرراً منكوب گشته و هر دم از نو دگر بار بر پاهاى خم ناشدنى اش برخاسته تا ارجمندى خود را باز يابد .اين ها هستند علل احساس همدلى ايرانيان با حافظ .ايرانى صداى ناخودآگاهى جمعى خود را از زبان حافظ مى شنود . اين ناخودآگاهى حكايت رؤ ياها ، اميدها و درد هايي است كه از زمين و زندگى ايرانى بر خاسته اند .
    با اين همه ، عارف بودن حافظ همچون نماد عمليات زيبا سازىِ قدرت ساخته ورد زبان مردمى مى گردد كه هيچ تجربه عارفانه اى ندارند .پس در دام مكر زبان افتاده اند و تفكر چيزى نيست جز : كشمكشى غول آسا با دام مكر زبان .آنچه افلاتون در سوفيست نبرد غول ها بر سر هستى مى خواند مسبوق به اين كشمكش است و نه سابق بر آن . چرا؟ چون هستى نخست در زبان از خود خبر مى دهد .متفكر حق دارد بپرسد :اصلا از كجا معلوم كه حافظ عارف بوده باشد ؟ نيچه بر همين نمط براى مسئله انگيز كردن ارزش هاى رياكارانهِ فرهنگ افلاتونى – مسيحى در كتاب فراسوى نيك و بد مى پرسد :از كجا معلوم كه جسم برتر از روح و شر بهتر از خير نباشد ؟ دكتر محمود هومن مى گويد رندى در ديوان حافظ بدان معناست كه حافظ همه عقايد مذهبى و فلسفى و علمى زمانش را ساختهِ پندار و انديشه انسان مى داند پس رند چيزى چون آزاده جانى نيچه است .
    مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز
    ورنه در مجلس رندان خبرى نيست كه نيست
    …………………………….
    چو هر خبر كه شنيدم رهى به حيرت داشت
    از اين سپس من و رندى و وضع بى خبرى
    به باور هومن مراد از خبرها همان عقايد و دستورهائي هستند كه بايد رهروان را به حقيقت ره نمايند اما جز بر حيرت او نيفزوده اند .رند امروزه معناى مذمومى دارد كه در اصطلاحاتى چون مرد رند و خرمرد
    رند بر سودجويي نيرنگ بازانه دلالت دارد .اما در اشعار سنايي و عطار رند مقابل زهد است و در اشعار حافظ به معنايي پيچيده و چند وجهى ( هومن ، محمود ، حافظ ، ويراسته اسماعيل خويي ، تهران ،انتشارات امير كبير ،١٣٥٧،ص١٢٧).رند عافيت سوز است .رند عالم سوز را با مصلحت بينى چه كار ؟،رند نامه سيه و گنه آلود است اما خود بين نيست ، و صبوحى زده و تردامن است ليك صفاى دلش به مفتاح دعا اى بسا در بسته مى گشايد .رند نه قاضى است و نه مدرس و نه محتسب و نه فقيه ، پس ورا چه كار كه منع شرابخواره كند ؟ رند را از بد نامى باك نيست .عارف تنها وقتى كه خود خرقهِ خود را مى سوزاند ،سرحلقه رندان جهان مى شود . رندى و نظربازى و عشق هنرها و فضيلت هاى حافظ اند.
    در خرقه چو آتش زدى اى عارف سالك
    جهدى كن و سر حلقه رندان جهان باشد
    …………
    عاشق و رند و نظر بازم و مى گويم فاش
    تا بدانى كه به چندين هنر آراسته ام
    بسنده كردن به اين دو شاهد نه بدان معناست كه ديگر ويژگى هاى ياد شده شاهدى ندارند .من همه آنها را از ابيات خود حافظ گرفته ام اما بر آن نيستم كه سخن راه بيهوده دراز كنم .راه رندان ره عشق است و بس كه هيچش كرانه نيست .رند را دير مغان بس است و آزمند قصر فردوس نيست . رندى به اين معنا بيش از آنكه از سلوكى عرفانى حكايت كند ، حسب حال روح قومى است كه در برابر قهر آميز ترين حكومت هاى غير ايرانى هرگز از دل و جان تن به سرسپردگى نداده است و در وضعيت هاى بى در رو نيز اعتراض خود را به عرصه خانه ها و ميخانه ها و حريم محفوظ ترى چون شعر و طنز و هجو برده است رندى ديدم نشسته بر خنگ زمين
    نه كفر و نه اسلام و نه دنيا و نه دين
    نه حق، نه حقيقت ، نه شريعت ، نه يقين
    اندر دو جهان كه را بود زهره اين
    اين رباعى خيام رستمى را تصوير مىكند كه در ميدان انديشه با هر خطرى در مى آويزد .و اگر اين زهره و جرأت انديشه ايرانى نبود اكنون فرهنگ اسلامى بسيار نحيف و بى برگ بود .
    كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب
    تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

    ٣- كارنامه حافظ پژوهى گوياىِ ستايش ها ، منقبت ها ، بازخوانى هاى اسطوره انديش ،تعبيرهاى ناانديشيده و توجيه ناپذير ، زحمات ارزشمند برخى از اهل تتبع ، و جرقه هاى بس كمياب و مستعجل از انديشه آزادانه و گاه انتقادى است .٠. شمار زيادى از آثار تصحيح بر اساس نسخه ها هستند كه در اين ميان حافظ به سعى سايه و نسخه غنى – قزوينى و ديوان حافظ به تصحيح نيسارى با اقبال بيش ترى مواجه شده اند .دو تصحيح آخر منضم به مقدمه گلندام هستند كه تنها سند به جا مانده در باره حافظ از زمان خود حافظ است .كار دكتر سليم نيسارى به راستى در دقت نظر و كثرت نسخى كه مبناى كار قرار داده است ارزشمند است .شرح سودى بوسنيايي بر ديوان حافظ از قديم براى علاقمندان حافظ شرحى ارزشمند بوده است .دكتر ركن الدين همايون فرخ با تأليف حافظ خراباتى در ده جلد افزون بر رفع بسيارى از غوامض معنايي كوشيده است ديوان حافظ را با هرمنوتيك يا تأويل شناسى مدرن هم از نظر درون متنى ، هم از نظر برون متنى و هم به لحاظ ميان متنى به تفصيل بررسى كند .بنابر اين اگر كسى بخواهد هم اوضاع سياسى و اجتماعى عصر حافظ و همه جايگاه ديوان در ميان كارهاى ادبى و شعرى ديگر و هم معانى ابيات و مضمون هاى مكرر تر حافظ را بشناسد مى تواند به اين پژوهش رجوع كند .اگر كسى صرفا در پى معانى ابيات است مى تواند به حافظ خطيب رهبر يا آينه جام زرياب خويي يا آينه حافظ و حافظ آينه محمد رضا تاج الدينى يا اصطلاحات و واژه هاى كليدى فهم اشعار حافظ از مهندس على جعفرى زالى يا ابهامات دبوان حافظ از طاهره فريد و مانند اين ها مراجعه كند . در قسمت نخست ذيل عنوان بالا كتاب راهنماى موضوعى حافظ شناسى از دكتر كاووس حسنلى معرفى شد .به چه كار مى آيد اين اثر ؟شما مى خواهيد بدانيد كه مثلا در باره غيب يا مرگ يا شاهدبازى در ديوان حافظ در چه كتابها يا مقالاتى سخنى گفته شده است .اين كتاب پاسخگوى چنين جستجويي است .اگر بخواهيد از رابطه معانى و اشارات عرفانى حافظ با مضامين قرآنى واقف شويد كتاب هايي چون تماشاگه راز يا عرفان حافظ مرتضى مطهرى وحافظ و قرآن مرتضى ضرغامفر يا چارده روايت خرمشاهى بيش تر به كارتان مى آيد . اگر مايليد از تاريخ عصر حافظ مطلع شويد يا شيراز زمان حافظ را دريابيد شايد از كوچه رندان زرين كوب يا تاريخ عصر حافظ دكتر غنى با خواست شما همساز تر باشند .اگر فهم زيبا شناسى غزلياتى از حافظ منظور نظرتان است ، شايد پند و پيوند مير جلال الدين كزازى گره از كار فروبسته تان بگشايد.اگر دوست داريد حافظ خيام مسلك و رند يك لاقباى كفر گوى باشد ، احمد شاملو به شما خوشامد مى گويد . اگر به درك تناسب اشعار حافظ با موسيقى و مقام هاى موسيقى سنتى مشتاقيد كتاب هايي چون حافظ و موسيقى از حسينعلى ملاح و بحورالالحان فرصت الدوله شيرازى و تا حدى حافظ به سعى سايه كمك رسان خواهند بود .اگر مى خواهيد از قصه هاى و باورهاى عاميانه درباره حافظ اطلاع كسب كنيد كتاب ” به شاخ نباتت قسم ” از فرهنگ شناس بزرگ ، محمود روح الامينى ، با خواست شما همساز خواهد بود .
    نقل است كه پس از وفات حافظ بر سر نماز گزاردن بر جنازه حافظ مردم اختلاف نظر داشتند . اين اگر راست باشد مى رساند كه عده اى اين شاعر درويش عشقباز را كافر يا دست كم ميخواره مى دانستند .سرانجام بنا شد از ديوانى كه گلندام گردآورده بود بپرسند .اين شعر آمد .
    قدم دريغ مدار از جنازه حافظ
    اگرچه غرق گناه است مى رود به بهشت .
    اكنون قرن ها سپرى شده است و حافظ در ساحت نمادين از ستاره هاى درخشان ادبيات گشته است .هواداران چنان متعصبى دارد كه كوچك ترين ايرادى به حافظ رگ هاى گردنشان را متورم مى كند عينهو كه به ناموسشان اهانت شده باشد .حافظ در نظم نمادين نهادينه شده است .پس هركس مى كوشد از ظن خود يار حافظ شود و او را از آنِ خود كند . رديف كردن اسم ها و آثار حافظ پژوهان هيچ انديشه اى را بر نمى انگيزد .اين نام ها را برشمردم تا اگر كسى خواهان دانستن اين باشد كه با اين كارنامه فربه و پربرگ تو ديگر چه حرفى دارى ،به سادگى پاسخ دهم : انديشيدن به تنِ خويش با هدف آگاهى از يكى از پويه هاى تعيين كننده فرهنگى كه نسل اندر نسل پس از فراز و نشيب هاى بسيار به ما رسيده است و هرگونه تغيير بنيادى و ژرفى در گرو نقد آزاد انديشانه آن است .
    اما پيش از آن براى جمع بندى كارنامه حافظ پژوهى اجازه دهيد تنها به نقاط عطف اين كارنامه اشاره كنم .
    با پوزش از طولانى شدن اين بخش و با سپاس از بردبارى شما

     
  18. رضا اکوانیان

    ​درود بر دکتر نوری زاد دوست داشتنی … پدر ما و مرد روزهای سخت
    شعری برای سرزمین خوب مان که این روزها در اسید می سوزد.
    ” ماه همیشه زندانی نیست ”

    دوربین ها در روز روشن
    تصویر سوختن زیبایی را ثبت نکردند.
    کاش نگویند کسوف بود!
    می دانم،
    دروغ،
    قانون نانوشته ای است
    برای کشتن.
    باران که نیست
    صورتِ زخمی را آب بکشد
    آن ها مرگ را
    در بازی های اسیدی
    برای موهای تو تصویب کرده اند.
    در خشک سالیِ دوست داشتن هایِ ابدی
    و فصلِ سردِ رابطه ها
    خورشید را بغل گرفته ای
    دوباره گرم شوی؛
    ماه همیشه زندانی نیست.
    لب های تو
    زخمی بوسه های پر دلهره
    چشم های تو
    رویای مردم؛
    در خیابان های ایران
    اشک ها
    در غیبت بزرگ عشق
    از چشم های انسان سرازیر می شوند؛
    ایستاده در مسیر باد
    زخم ها می میرند
    عشق می روید
    تو شعر دوباره ای
    در گلو مانده
    زیبایی ات،
    سرو بلندی است
    که سرود می خواند
    در شورش خیابانی.
    تابستان گرم
    پاییز را می لرزاند.
    زمستان که می رسد،
    ریشه های عزادار خشک شده
    از درختان بدون برگ را آب می دهد.
    ماه همیشه زندانی نیست.
    دوباره بهار
    دختران فروردین
    بیدار می شوند
    شاخه ها لباس نو تن می کنند
    ماه همیشه زندانی نیست
    سالهای خوب سگی
    بی صدا در من راه می روند.
    این روزها نیز می گذرند.
    خاک ،
    خیس یکی شدن،
    زمین دوباره نفس می کشد.
    فردا اسید تنها به دریچه ی فاضلاب امر می کند
    ما دوباره عاشق می شویم
    ماه ، ماهِ چهار فصلِ سال هایِ تنهایی است
    ماه همیشه زمستانی نیست.
    ماه همیشه زندانی نیست.

    رضا اکوانیان
    آبان 93

     
  19. با سلام و درودهاي گرم و خسته نباشيد
    جناب دكتر نوري زاد عزيز، ضمن سپاس بيكران از گفتگوي خوب و روشنگرانه تان با راديو ندا، قسمت اول فايل صوتي ( با حجم كمتر) و لينك گفتگو را تقديم حضورتان مي كنم.
    قسمت دوم و آخر آن را هم اميدوارم بتوانم فردا شب تقديم تان كنم.
    پايدار و سرافراز باشيد.
    با مهر و احترام
    حميد روشن

    http://radio-neda.blogspot.com/2014/11/blog-post_7.html

     
  20. با سلام و عرض ادب و احترام

    -از خبر احضاریه آن بانوی بزرگوار متأسف گردیدم. ایشان بانویی انساندوست فهیم حق طلب و سختی کشیده میباشند و امیدوارم با کمال عطوفت و آرامش با ایشان و سایر معترضین حق طلب بازداشتی برخورد کرده و به خواسته هایشان سریعأ رسیدگی و آزاد گردند.

    اا ایرادات مطلبم پوزش خواسته و از عنایات همگی متشکرم

     
  21. با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته . جناب نوریزاد این حکومت جهل وجنون وخون از حکومت قبل یاد گرفت که اگر کسی اعتراض کرد اعتصاب کرد و حقوق خود را دریافت نمود باز هم برسر حرف خود میماند پس یاد گرفتند که همه را از حقوق ریالی و اجتماعی محروم کنند که به فلاکت بیندازند آنان را تا به خرج یومیه خود هم نیازمند شوند به نظر این حقیر یکی از بزرگ ترین دلایل عدم حضور مردم یک دل با شما همین است . ولی تا کی؟ با تقدیم احترام روز افزون .

     
    • جناب مهرداد عزیز

      باسلامی گرم برشما
      فرموده اید :ولی تاکی؟

      عزیز دل، توبه فرمایان چرا خود توبه کمترمی کنند؟

      شما آن روز درپاستور نوری زاد را گرفتند وشما هم مشاهده می کردید چرا به یاریش نشتفاتید؟
      وعذرهای بدترازگناه برای بنده ردیف کردید درجواب ؛
      بله مردم دیگرهم همینطور ونمی خواهند خودرا سپربلا کنند ونوری زادخواسته است. این همه مردم راملامت مکنید خودتان بمیدان بیائید آنوقت ازمردم دعوت کنید.اینهمه دراینجا می نویسید یک ساعت هم بانوری زادقدم بزن.
      باادب واحترام فائقه برای شما وهمه خوبان اگرنوشته ام یک مقدارتندبود پوزش می خواهم والسلام.
      مصلح

       
      • با درود به نوربزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : با سلام به مصلح عزیز که به گمان خود مچ مرا گرفته اند من این بار سوم است که به شما توضیح میدهم که با چند نفر از همراهانم به آن مکان دار العنکبوت رفته بودیم که مشاهده کردیم صورت عزیز نوریزاد خونی است. و توسط همراهانم شدیدا منع شدم و احساس کردم که دخالت من باعث دستگیر و گرفتاری برای همه میشود! مگر نه اینکه به قول قشر روحانیت امام حسین در شب به همه یاران گفت آنان (یزیدیان)را با من کار هست و مخیرشان کرد که بروند ویا بمانند من فکر کردم که در گیری من باعث گرفتاری آنان هم که نمی خواهند در گیر شوند خواهد شد . و از ایشان هم درکامنتی بابت خودم پوزش خواستم. در ثانی این توبه فرمایان به جناب عالی و جناب سید مرتضی (دامت ابرکاته) بیشر می چسبد که ردای روحانیت پوشیده اید و به ظاهر خود را از سران حکومت جهل و جنون وخون جدا می انگارید . و هیچ کجا به صورت علنی از ایشان دفاع نمی کنید . در حالی که این لباس که در زمانی باعث ایجاد حالت معنوی در شخص ثالث میشد با عث ایجاد اگر وحشت نگوییم باعث ایجاد به هم ریختگی و دست پاچه گی شخص و حواس جمعی میشود که نکند خدای نا کرده حرفی از دهان انسان در رود و با عث گرفتاری شود . به قول قدیمی ها تا آجان میدیدند دست و پای خود را جمع میکردند!!! خوب جناب مصلح من همین جا باز هم از جناب عالی و جناب سید مرتضی گرامی سوال می کنم که اگر به فرض شما دو عزیز در دیار دیگر به دنیا می آمدید مثلا ژاپن باز هم به دنبال دین بر تر می رفتید؟؟ که در جایی جناب آقا مرتضی این جمله را روی بر نتافته اند و من توضیح می دهم که الناس علی به دین ملوکهم یعنی مردم به دین بزرگان و حاکمانشان هستند. وبه عبارتی دیگر بیشتر ایرانیان دین خود را ارث می برند بدون این که در مورد آن تحقیق کنند و بار ها شنیده اند که اسلام سر آمد دین هاست و خواه یا نا خواه پذیرفته اند . ( من در اصل اسلام این جا بحث نمیکنم) باری حال اگر به هر دلیلی شخص مسلمان زاده ای بخواهد خدای ناکرده این دین موروثی را ترک کند به ارتداد محکوم می شود .بدون آن که به دل این دین را پذیرفته باشد و. سهمی در پذیرش این دین بر تر داشته باشد و باقی ماجرا پس این جا مخیر بودن معنای خود را از دست می دهد ! و لا اکراه فی دین کجا معنی میدهد؟ حال چرا این بحث را پیش کشیدم چون مردم سی و شش سال است که با گوشت و پوست خود احساس می کنند که توبه فرمایان این توبه کمتر میکنند . من مثال بسیار دارم و متا سفم که این مثال را میزنم . جناب حجت الاسلام گلستانی امام جمعه اسبق تویسرکان را می گویم که با آن فضاحت با زن شوهر دار… وبعد با کمال وقاحت بی نظیر می گوید باز هم در خدمت مردم هستم خوب این شخص آیا به رجم محکوم شد ؟؟ ببینید این اعمال شاید خدای نا کرده در بین اشخاص عوام صورت گیرد که به سزای خود می رسند ولی این کار از یک روحانی تیشه به ریشه میزند و جرم مضاعف در مضاعف دارد که ما ندیدیم . با احترام تا بعد.

         
    • با درود به جناب نوریزاد و همکاران فرهیخته این سایت و سایر هم میهنان ارجمند

      جناب مهرداد گرامی٫ دست گذاشتید بر روی درد و ابهام ۳۸ ساله بنده

      حضورتان عرض کنم که یکی از همکاران بنده در اواسط شهریور ماه۱۳۵۷ محل کار را ترک کرده و تا چند روز بعد از سقوط ایران در ۲۲ بهمن همان سال حتی لحظه ای در اداره ظاهر نشده بود. ولی ابهام و سردرگمی بنده که تا به امروز ادامه دارد این است که حقوق و مزایای ماهیانه این فرد هیچ وقت قطع نشد و حتی مزایا واضافه حقوقی که جزئی از حقوق ثابت شخص نبود و فقط با حضور کارمند در محل کار قابل پرداخت بود را نیز ایشان در یافت کرده بود

      حقوق هیچ کدام از کارمندان آموزش و پرورش٫ شرکت واحد٫ سازمان هواپیمائی٫ ایران ناسیونال٫ نظامیان و سایر وزارتخانه ها و مؤسسات دولتی مخصوصا شرکت نفت که منبع اصلی درآمد کشور بود که اعتصاب کرده بودند و به عوض حضور برسرکاردرخیابانها نعره مرگ بر شاه از خود بیرون میدادند قطع نشده بود.

      من هنوز قادر به درک این برخورد نبوده ام که این چه سیاستی بود؟ زمانی که ما همه بخوبی میدانیم که اگردرآمد این اشخاص قطع میشد شاید بیش از ۹۰درصد ازاین تظاهر کننده گان به خیابان ها نمیرفتند مگربانوان خانه دار وافراد بیکار ومحصلین.البته بازارازاین قائده مستثنی بود ولی آنان نیزحداکثرو یا بیشتراز یک هفته قادر به بستن بازار نبودند. البته زنده یاد دکتر شاهپور بختیار یک بار یک تهدیدی در مورد قطع مواجب اعتصاب کننده گان کردند ولی هیچ وقت به مرحله عمل در نیامد.

      البته ما چند بار دلیل این روند را از مسؤلین قسمت پرسنل خود جویا شدیم ولی آنان همیشه یک جواب داشتند و آن این بود که بعله٫ به درد سر کاغذ بازی نمیارزد واین مسئله موقتیست و به زودی اعتصاب ها تمام خواهد شد

       
      • با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته و با سلامی گرم به حضور رسول گرامی ضمن تا یید فرمایشات شما . لطفا این مطلب را برای جنابان مصلح و آقا سید مرتضی عزیز که مدعی هستند از این حکومت جهل و جنون وخون مواجب نمیگیرند و وابستگی به حقوق دولتی ندارند بفرمایید که با ایشان در یک مکان جمع شوند وعکس بگیرند نا مردم اگر دیگر با آن ها همراهی نکنم. تا آخر کار. چون دیگر به قشر روحانیت که نمی تواند این حکومت بتازد!!! با ادب و احترام.

         
  22. سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی،
    خسته نباشید!

    داستانی نیکو از عارف بزرگ ما شیخ اجل سعدی که من را از آقای نوری زاد عزیز، خانم ستوده گرامی، خانم نرگس محمدی گرامی، ودیگر عزیزان و گرامیان ایثارگر  وآقای خامنه ای نه چندان عزیز یاد آوری کرد.

    شنيدم كه از نيكمردي فقير
    دل آزرده شد پادشاهي كبير
    مگر بر زبانش حقي رفته بود
    ز گردنكشي بر وي آشفته بود
    به زندان فرستادش از بارگاه
    كه زورآزماي است بازوي جاه
    ز ياران کسی گفتش اندر نهفت
    مصالح نبود اين سخن گفت، گفت
    رسانيدن امر حق طاعت است
    ز زندان نترسم كه يك ساعت است
    همان دم كه در خفيه اين راز رفت
    حكايت به گوش ملك باز رفت
    بخنديد كو ظن بيهوده برد
    نداند كه خواهد در اين حبس مرد
    غلامي به درويش برد اين پيام
    بگفتا به خسرو بگو اي غلام
    مرا بار غم بر دل ريش نيست
    كه دنيا همين ساعتي بيش نيست
    نه گر دستگيري كني خرمم
    نه گر سر بري در دل آيد غمم
    تو گر كامراني به فرمان و گنج
    دگر كس فرومانده در ضعف و رنج
    به دروازه مرگ چون در شويم
    به يك هفته با هم برابر شويم
    منه دل بر این دولت پنج روز
    به دود دل خلق، خود را مسوز
    نه پيش از تو بيش از تو اندوختند
    به بيداد كردن جهان سوختند؟
    چنان زي كه ذكرت به تحسين كنند
    چو مردي، نه بر گور نفرين كنند
    نبايد به رسم بد آيين نهاد
    كه گويند لعنت بر آن، كاين نهاد
    وگر بر سرآيد خداوند زور
    نه زيرش كند عاقبت خاك گور؟
    بفرمود دلتنگ روي از جفا
    كه بيرون كنندش زبان از قفا
    چنين گفت مرد حقايق شناس
    كز اين هم كه گفتي ندارم هراس
    من از بي زباني ندارم غمي
    كه دانم كه ناگفته داند همي
    اگر بينوايي برم ور ستم
    گرم عاقبت خير باشد چه غم؟
    عروسي بود نوبت ماتمت
    گرت نيك روزي بود خاتمت
    (بوستان سعدی)

     
  23. دوست گرامی مصلح .درود بر شما.
    اگر شما نوشته ام را دوست داشتید خوشحالم- ولی باید بدانید که این ایده ها در حقیقت از مطالعه من در مثتوی معنوی و
    کتاب مقدس بهاگاوادگیتا منبعث شده است.من ارادتمند عارفانی همچون پاراهامسا یوگاماندا و شری یوکتشوار هستم.

    من معتقد به سکولاریسم و جدایی دین از سیاست و برقراری حکومت بر اساس قوانین عرفی هستم.

    معتقدم که آدمهای ایدئولوژیک و یک کتابی برای فرهنگ و تمدن جهانی بسیار خطرناکند.

    معتقدم دنیا ملعبه تعدادی جوجه مذهبی که از لحاظ تکاملی با کرکودیل فاصله چندانی ندارد شده و در معرض تهدید است.
    معتقدم هر بانوی ایرانی حق انتخاب پوشش دلخواهش را دارد.

    معتقد به آزادی احزاب هستم و انتخابات و دمکراسی سکولار را راه رهایی ملتها از استبداد میدانم.

    معتقدم خداوند اجازه تعرض به حریم امنیت و خلوت درونی و معنوی هیچ انسانی حتی به خودش هم نمی دهد.

    معتقدم انسان در آمریکا و اسکاندیناوی بیشتر به خدا می تواند نزدیک باشد تا در عربستان و پاکستان و ایران.

    برخی از دوستان گرامی ام در این سایت گویا دچار سوء تفاهم شده اند و گمان کرده اند من هم یک آدم عوضی هستم.
    من دوستدار مسیح و بودا یم هر چند نه مسیحی ام نه بودایی . به کتاب بهاگاواد گیتا به عنوان گنجی معنوی برای همه
    رهروان خدا اعتقاد دارم.

    با یک غوره دچار سردی نشوید و با یک کشمش دچار گرمی.

    اگر خدا ناباورید دوستتان دارم و از شما طرفداری می کنم تا هر گونه که خواستید بیندیشید و زندگی کنید.

    من برای برادران متدینی که سر به سر کاربران این سایت می گذارند می گویم برادران –اینها گلهای بستان خدایند.
    دلسوخته و غمگینند. می خواهند وضع مملکت سامان یابد.می خواهند توی مذهبی هم راحت زندگی کنی.

    اینها بیشتر از شما دلشان برای این کشور و سرنوشت ایران می تپد.شما دلتان فقط برای اسلام و اهلبیت می تپد.
    اسلام و اهلبیت سر جایش هست- اما ایران نه .ایران دارد نابود می شود و آنها بیش از شما درک می کنند.

    من و کوروس عزیز و ساسانم و بردیا و حسین کربلا و حامی و منصور و بقیه دوستان از یک تباریم و همدردیم.
    هر چند من شما راهم درک می کنم و می دانم آدمهای بدی نیستید.فقط خودتان را بر حق و دیگران را بر باطل می دانید.

    سختگیری و تعصب خامی است
    در جنینی کار خون آشامی است

    یک کوهستان را در نظر بگیرید که رودی پر آب و خروشان در دره زیر این کوهستان در جریان است.
    عده ای در پایین دره مشغول آبتنی و ماهیگیری و خوردن میوه های پایین دره اند.
    تعدادی دیگر هم در حال بالا رفتن از کوه برای رسیدن به سرزمینهای پس کوه هستند.
    آن کوه پیمایان دیگر دستشان از مواهب دره کوتاه است اما موفق شده اند از بالا نظر ژرفی به زمین زیر پایشان بیندازند.

    فرق آدم مذهبی و آدم معنوی را بیان کردم.توانستید بفهمید؟

    مذهبیها در ته دره می خورند و می نوشند و بازی می کنند. ولی معنویت گراها بالا می روند و افقها را می بینند.
    مولانا و حسین بن منصور حلاج و کبیر عارف هندی این گونه بودند.

    راه رسیدن به خدا بسیار سخت است.کار ما نیست.ما فقط “ببخشید خیلی معذرت می خواهم” زر زیادی می زنیم.
    آنقدر می شود در باره مبارزه با نفس مطلب نوشت که حد ندارد ولی در عمل بسیار کند و لنگیم.

    ارجونا: کریشنا (آن) چیست که مرد را حتی به خلاف دلخواه خود به گناه وا می دارد
    چنانکه گویی اجباری در کار است؟
    کریشنا: آز و خشم است که از شهوت بر می خیزد
    آز و خشم سیری ناپذیر که منشاء همه گناهان بزرگ است
    این دشمنان خود را باز شناس
    بدان سان که دود آتش را فرو پوشد
    و غبار آینه را
    و رحم مادر- جنین را
    حرص نیز معرفت را فرو پوشد
    معرفت بدین حجاب پوشیده شود
    ای پسر کنتی- این آتش تسکین ناپذیر حرص دشمن جاودانه مرد حکیم است
    بهاگاوادگیتا ص90 ترجمه دکتر محمد علی موحد.
    ضمنا دوستان گرامی این مطالب عرفانی را من برای آقای نوریزاد می نویسم که در سنین ما باید مطالب سیاسی و هم معنوی در کنار هم باشند زیرا اگر انسان –پیرو اخلاق و معنویت باشد اینقدر در اداره جامعه بی اخلاقی و دروغگویی ونامردمی رخ نمی دهد.و هم چنین خدا ناباورانی هم هستند که بسیار اخلاقگر و درستکردار و راستگویند.

    دین داشتن یا نداشتن مهم نیست مهم خوب و نیکو بودن انسان است.

    پیامبر ما ایرانیان حضرت زرتشت پندار نیک کردار نیک گفتار نیک را هزاران سال پیش به نیاکامان آموخت.

     
    • با درود به بهمن گرامی! البته این طرفداران کریشنا پلوهایی پر از فلفل دارند که حتی اگر گشنه هم باشی خوردنش سخت و پس دادنش مصیبت است! این شعر فردوسی در مورد مزدک بزرگ و سرنوشت غم انگیز این بزرگمرد دانای تاریخ ایران که بدست خداوندان زر و زور و تزویر رقم خورد را به شما تقدیم میکنم! دوست گرامی همانطوریکه بدرستی نوشته اید اختلاف با هموطنان مذهبی که دراین سایت بیشتر متعصبین خودبزرگ بین و خود برحق بین شیعی هستند در نوع نگرشها به انسان است.برای من بعنوان یک انسان سکولار و لامذهب که معتقد به حکومتی سکولار و دمکرات با قوانینی بر مبنای حقوق بشر م انسان و حقوق انسانی پایه و اساس قانون اساسی است و هیچ دستگاهی و یا حکومتی حق تجاوز به آن را ندارد ولو اگر 99و999999% موافق چنین امری باشند.حق آزادی بیان و امنیت وشغل و پوشش و برابری کامل زن و مرد و تمام انسانها دربرابر قانون و پاسخگوبودن هر مقام و منزلتی دربرابر قانون . ولی همچنانکه شما بدرستی فرموده اید اقایان مذهبی نمی خواهند دست از زیاده خواهی و قدرت بی کران بدون مسؤلیت خود بردارند. وتمام دردسرهای و بدبختیها ی ما هم همین است!

      فردوسی » شاهنامه » پادشاهی قباد چهل و سه سال بود

      بیامد یکی مرد مزدک بنام
      سخنگوی با دانش و رای و کام
      گرانمایه مردی و دانش فروش
      قباد دلاور بدو داد گوش
      به نزد جهاندار دستور گشت
      نگهبان آن گنج و گنجور گشت
      ز خشکی خورش تنگ شد در جهان
      میان کهان و میان مهان
      ز روی هوا ابر شد ناپدید
      به ایران کسی برف و باران ندید
      مهان جهان بر در کیقباد
      همی هر کسی آب و نان کرد یاد
      بدیشان چنین گفت مزدک که شاه
      نماید شما را بامید راه
      دوان اندر آمد بر شهریار
      چنین گفت کای نامور شهریار
      به گیتی سخن پرسم از تو یکی
      گر ای دون که پاسخ دهی اندکی
      قباد سراینده گفتش بگوی
      به من تازه کن در سخن آبروی
      بدو گفت آنکس که مارش گزید
      همی از تنش جان بخواهد پرید
      یکی دیگری را بود پای زهر
      گزیده نیابد ز تریاک بهر
      سزای چنین مردگویی که چیست
      که تریاک دارد درم سنگ بیست
      چنین داد پاسخ ورا شهریار
      که خونیست این مرد تریاک‌دار
      به خون گزیده ببایدش کشت
      به درگاه چون دشمن آمد بمشت
      چو بشنید برخاست از پیش شاه
      بیامد به نزدیک فریادخواه
      بدیشان چنین گفت کز شهریار
      سخن کردم از هر دری خواستار
      بباشید تا بامداد پگاه
      نمایم شما را سوی داد راه
      برفتند و شبگیر باز آمدند
      شخوده رخ و پرگداز آمدند
      چو مزدک ز در آن گره را بدید
      ز درگه سوی شاه ایران دوید
      چنین گفت کای شاه پیروزبخت
      سخنگوی و بیدار و زیبای تخت
      سخن گفتم و پاسخش دادییم
      به پاسخ در بسته بگشادییم
      گر ای دون که دستور باشد کنون
      بگوید سخن پیش تو رهنمون
      بدو گفت برگوی و لب را مبند
      که گفتار باشد مرا سودمند
      چنین گفت کای نامور شهریار
      کسی را که بندی ببند استوار
      خورش بازگیرند زو تا بمرد
      به بیچارگی جان و تن را سپرد
      مکافات آنکس که نان داشت او
      مرین بسته را خوار بگذاشت او
      چه باشد بگوید مرا پادشا
      که این مرد دانا بد و پارسا
      چنین داد پاسخ که میکن بنش
      که خونیست ناکرده بر گردنش
      چو بشنید مزدک زمین بوس داد
      خرامان بیامد ز پیش قباد
      بدرگاه او شد به انبوه گفت
      که جایی که گندم بود در نهفت
      دهدی آن بتاراج در کوی و شهر
      بدان تا یکایک بیابید بهر
      دویدند هرکس که بد گرسنه
      به تاراج گندم شدند از بنه
      چه انبار شهری چه آن قباد
      ز یک دانه گندم نبودند شاد
      چو دیدند رفتند کارآگهان
      به نزدیک بیدار شاه جهان
      که تاراج کردند انبار شاه
      به مزدک همی‌بازگردد گناه
      قباد آن سخن‌گوی را پیش خواند
      ز تاراج انبار چندی براند
      چنین داد پاسخ کانوشه بدی
      خرد را به گفتار توشه بدی
      سخن هرچ بشنیدم از شهریار
      بگفتم به بازاریان خوارخوار
      به شاه جهان گفتم از مار و زهر
      ازان کس که تریاک دارد به شهر
      بدین بنده پاسخ چنین داد شاه
      که تریاک‌دارست مرد گناه
      اگر خون این مرد تریاک‌دار
      بریزد کسی نیست با او شمار
      چو شد گرسنه نان بود پای زهر
      به سیری نخواهد ز تریاک بهر
      اگر دادگر باشی ای شهریار
      به انبار گندم نیاید به کار
      شکم گرسنه چند مردم بمرد
      که انبار را سود جانش نبرد
      ز گفتار او تنگ دل شد قباد
      بشد تیز مغزش ز گفتار داد
      وزان پس بپرسید و پاسخ شنید
      دل و جان او پر ز گفتار دید
      ز چیزی که گفتند پیغمبران
      همان دادگر موبدان و ردان
      به گفتار مزدک همه کژ گشت
      سخنهاش ز اندازه اندر گذشت
      برو انجمن شد فروان سپاه
      بسی کس به آبی راهی آمد ز راه
      همی‌گفت هر کو توانگر بود
      تهیدست با او برابر بود
      نباید که باشد کسی برفزود
      توانگر بود تار و درویش پود
      جهان راست باید که باشد به چیز
      فزونی توانگر چرا جست نیز
      زن و خانه و چیز بخشیدنیست
      تهی دست کس با توانگر یکیست
      من این را کنم راست با دین پاک
      شود ویژه پیدا بلند از مغاک
      هران کس که او جز برین دین بود
      ز یزدان وز منش نفرین بود
      ببد هرک درویش با او یکی
      اگر مرد بودند اگر کودکی
      ازین بستدی چیز و دادی بدان
      فرو مانده بد زان سخن بخردان
      چو بشنید در دین او شد قباد
      ز گیتی به گفتار او بود شاد
      ورا شاه بنشاند بر دست راست
      ندانست لشکر که موبد کجاست
      بر او شد آنکس که درویش بود
      وگر نانش از کوشش خویش بود
      به گرد جهان تازه شد دین او
      نیارست جستن کسی کین او
      توانگر همی سر ز تنگی نگاشت
      سپردی بدرویش چیزی که داشت
      چنان بد که یک روز مزدک پگاه
      ز خانه بیامد به نزدیک شاه
      چنین گفت کز دین پرستان ما
      همان پاکدل زیردستان ما
      فراوان ز گیتی سران بردرند
      فرود آوری گر ز در بگذرند
      ز مزدک شنید این سخنها قباد
      بسالار فرمود تا بار داد
      چنین گفت مزدک به پرمایه شاه
      که این جای تنگست و چندان سپاه
      همان نگنجند در پیش شاه
      به هامون خرامد کندشان نگاه
      بفرمود تا تخت بیرون برند
      ز ایوان شاهی به هامون برند
      به دشت آمد از مزدکی صدهزار
      برفتند شادان بر شهریار
      چنین گفت مزدک به شاه زمین
      که ای برتر از دانش به آفرین
      چنان دان که کسری نه بر دین ماست
      ز دین سر کشیدن وراکی سزاست
      یکی خط دستش بباید ستد
      که سر بازگرداند از راه بد
      به پیچاند از راستی پنج چیز
      که دانا برین پنج نفزود نیز
      کجا رشک و کینست و خشم و نیاز
      به پنجم که گردد برو چیزه آز
      تو چون چیره باشی برین پنج دیو
      پدید آیدت راه کیهان خدیو
      ازین پنج ما را زن و خواستست
      که دین بهی در جهان کاستست
      زن و خواسته باشد اندر میان
      چو دین بهی را نخواهی زیان
      کزین دو بود رشک و آز و نیاز
      که با خشم و کین اندر آید براز
      همی دیو پیچد سر بخردان
      بباید نهاد این دو اندر میان
      چو این گفته شد دست کسری گرفت
      بدو مانده بد شاه ایران شگفت
      ازو نامور دست بستد بخشم
      به تندی ز مزدک بخوربید چشم
      به مزدک چنین گفت خندان قباد
      که از دین کسری چه داری به یاد
      چنین گفت مزدک که این راه راست
      نهانی نداند نه بر دین ماست
      همانگه ز کسری بپرسید شاه
      که از دین به بگذری نیست راه
      بدو گفت کسری چو یابم زمان
      بگویم که کژست یکسر گمان
      چو پیدا شود کژی و کاستی
      درفشان شود پیش تو راستی
      بدو گفت مزدک زمان چندروز
      همی‌خواهی از شاه گیتی‌فروز
      ورا گفت کسری زمان پنج ماه
      ششم را همه بازگویم به شاه
      برین برنهادند و گشتند باز
      بایوان بشد شاه گردن‌فراز
      فرستاد کسری به هر جای کس
      که داننده‌ای دید و فریادرس
      کس آمد سوی خره اردشیر
      که آنجا بد از داد هرمزد پیر
      ز اصطخر مهرآذر پارسی
      بیامد بدرگاه با یار سی
      نشستند دانش‌پژوهان به هم
      سخن رفت هرگونه از بیش و کم
      به کسری سپردند یکسر سخن
      خردمند و دانندگان کهن
      چو بشنید کسری به نزد قباد
      بیامد ز مزدک سخن کرد یاد
      که اکنون فراز آمد آن روزگار
      که دین بهی را کنم خواستار
      گر ای دون که او را بود راستی
      شود دین زردشت بر کاستی
      پذیرم من آن پاک دین ورا
      به جان برگزینم گزین ورا
      چو راه فریدون شود نادرست
      عزیز مسیحی و هم زند و است
      سخن گفتن مزدک آید به جای
      نباید به گیتی جزو رهنمای
      ور ای دون که او کژ گوید همی
      ره پاک یزدان نجوید همی
      بمن ده ورا و آنک در دین اوست
      مبادا یکی را به تن مغز و پوست
      گوا کرد زرمهر و خرداد را
      فرایین و بندوی و بهزاد را
      وزان جایگه شد بایوان خویش
      نگه داشت آن راست پیمان خویش
      به شبگیر چون شید بنمود تاج
      زمین شد به کردار دریای عاج
      همی‌راند فرزند شاه جهان
      سخن‌گوی با موبدان و ردان
      به آیین به ایوان شاه آمدند
      سخن‌گوی و جوینده راه آمدند
      دلارای مزدک سوی کیقباد
      بیامد سخن را در اندرگشاد
      چنین گفت کسری به پیش گروه
      به مزدک که ای مرد دانش‌پژوه
      یکی دین نو ساختی پرزیان
      نهادی زن و خواسته درمیان
      چه داند پسر کش که باشد پدر
      پدر همچنین چون شناسد پسر
      چو مردم سراسر بود در جهان
      نباشند پیدا کهان و مهان
      که باشد که جوید در کهتری
      چگونه توان یافتن مهتری
      کسی کو مرد جای و چیزش کراست
      که شد کارجو بنده با شاه راست
      جهان زین سخن پاک ویران شود
      نباید که این بد به ایران شود
      همه کدخدایند و مزدور کیست
      همه گنج دارند و گنجور کیست
      ز دین‌آوران این سخن کس نگفت
      تو دیوانگی داشتی در نهفت
      همه مردمان را به دوزخ بری
      همی کار بد را ببد نشمری
      چو بشنید گفتار موبد قباد
      برآشفت و اندر سخن داد داد
      گرانمایه کسری ورا یار گشت
      دل مرد بی‌دین پرآزار گشت
      پرآواز گشت انجمن سر به سر
      که مزدک مبادا بر تاجور
      همی‌دارد او دین یزدان تباه
      مباد اندرین نامور بارگاه
      ازان دین جهاندار بیزار شد
      ز کرده سرش پر ز تیمار شد
      به کسری سپردش همانگاه شاه
      ابا هرک او داشت آیین و راه
      بدو گفت هر کو برین دین اوست
      مبادا یکی را بتن مغز و پوست
      بدان راه بد نامور صدهزار
      به فرزند گفت آن زمان شهریار
      که با این سران هرچ خواهی بکن
      ازین پس ز مزدک مگردان سخن
      به درگاه کسری یکی باغ بود
      که دیوار او برتر از راغ بود
      همی گرد بر گرد او کنده کرد
      مرین مردمان را پراگنده کرد
      بکشتندشان هم بسان درخت
      زبر پی و زیرش سرآگنده سخت
      به مزدک چنین گفت کسری که رو
      بدرگاه باغ گرانمایه شو
      درختان ببین آنک هر کس ندید
      نه از کاردانان پیشین شنید
      بشد مزدک از باغ و بگشاد در
      که بیند مگر بر چمن بارور
      همانگه که دید از تنش رفت هوش
      برآمد به ناکام زو یک خروش
      یکی دار فرمود کسری بلند
      فروهشت از دار پیچان کمند
      نگون‌بخت را زنده بردار کرد
      سرمرد بی‌دین نگون‌سار کرد
      ازان پس بکشتش بباران تیر
      تو گر باهشی راه مزدک مگیر
      بزرگان شدند ایمن از خواسته
      زن و زاده و باغ آراسته
      همی‌بود با شرم چندی قباد
      ز نفرین مزدک همی‌کرد یاد
      به درویش بخشید بسیار چیز
      برآتشکده خلعت افگند نیز
      ز کسری چنان شاد شد شهریار
      که شاخش همی گوهر آورد بار
      ازان پس همه رای با او زدی
      سخن هرچ گفتی ازو بشندی
      ز شاهیش چون سال شد بر چهل
      غم روز مرگ اندر آمد به دل
      یکی نامه بنوشت پس بر حریر
      بر آن خط شایسته خود بد دبیر
      نخست آفرین کرد بر دادگر
      که دارد ازو دین و هم زو هنر
      بباشد همه بی‌گمان هرچ گفت
      چه بر آشکار و چه اندر نهفت
      سر پادشاهیش را کس ندید
      نشد خوار هرکس که او را گزید
      هر آنکس که بینید خط قباد
      به جز پند کسری مگیرید یاد
      به کسری سپردم سزاوار تخت
      پس از مرگ ما او بود نیک‌بخت
      که یزدان ازین پور خشنود باد
      دل بدسگالش پر از دود باد
      ز گفتار او هیچ مپراگنید
      بدو شاد باشید و گنج آگنید
      بران نامه بر مهر زرین نهاد
      بر موبد رام بر زین نهاد
      به هشتاد شد سالیان قباد
      نبد روز پیری هم از مرگ شاد
      بمرد و جهان مردری ماند از اوی
      شد از چهر و بیناییش رنگ و بوی
      تنش را بدیبا بیاراستند
      گل و مشک و کافور و می خواستند
      یکی دخمه کردند شاهنشهی
      یکی تاج شاهی و تخت مهی
      نهادند بر تخت زر شاه را
      ببستند تا جاودان راه را
      چو موبد بپردخت از سوگ شاه
      نهاد آن کیی نامه بر پیشگاه
      بران انجمن نامه برخواندند
      ولیعهد را شاد بنشاندند
      چو کسری نشست از بر گاه نو
      همی‌خواندندی ورا شاه نو
      به شاهی برو آفرین خواندند
      به سر برش گوهر برافشاندند
      ورا نام کردند نوشین روان
      که مهتر جوان بود و دولت جوان
      به سر شد کنون داستان قباد
      ز کسری کنم زین سپس نام یاد
      همش داد بود و همش رای و نام
      به داد و دهش یافته نام و کام
      الا ای دلارای سرو بلند
      چه بودت که گشتی چنین مستمند
      بدان شادمانی و آن فر و زیب
      چرا شد دل روشنت پرنهیب
      چنین گفت پرسنده را سروبن
      که شادان بدم تا نبودم کهن
      چنین سست گشتم ز نیروی شست
      به پرهیز و با او مساو ایچ دست
      دم اژدها دارد و چنگ شیر
      بخاید کسی را که آرد بزیر
      هم‌آواز رعدست و هم زور کرگ
      به یک دست رنج و به یک دست مرگ
      ز سرو دلارای چنبر کند
      سمن برگ را رنگ عنبر کند
      گل ارغوان را کند زعفران
      پس زعفران رنجهای گران
      شود بسته بی‌بند پای نوند
      وزو خوار گردد تن ارجمند
      مرا در خوشاب سستی گرفت
      همان سرو آزاد پستی گرفت
      خروشان شد آن نرگسان دژم
      همان سرو آزاده شد پشت خم
      دل شاد و بی غم پر از درد گشت
      چنین روز ما ناجوانمرد گشت
      بدانگه که مردم شود سیر شیر
      شتاب آورد مرگ و خواندش پیر
      چل و هشت بد عهد نوشین روان
      تو بر شست رفانی جوان تی نم

       
    • دوست گرامی بهمن عزیز ، درود برشما

      ازنوشته وجوابتان مسرورشدم اما نکاتی را یادآور می شوم ؛1- بنده خودم مذهبی خشک ومقدس نمانیستم.تقدس فقط ازآن خداوند است که رب العالمین است ،اول وآخروظاهروباطن اوست ،وسرسلسله علل است وگرنه دور وتسلسل باطل درعلل پیش آید که خلاف پذیرش عقل سالم است ،پس او مدبر عالم ورب العالمین است ،وجودش ازلی وابدی است وهمه اشیا ء ممکنات قائم بذات اوست .

      وبرای اداره جوامع انسانی که مدنی بالطبع بالاضطراراست، خداوندبعدازآفرینش انسان برای بهتر زندگی کردن او قوانینی وضع کرده است، ومبین این قوانین ازجنس همین بشر معین ومهیا نموده است که لازم الاطباع قرارداده است؛ پس پیروی ازآن قوانین بسود بشراست تاباسعادت بسوی خدا طی طریق کند.وازقوانین ساخته وپرداخته دست وفکر بشر بطریق اولی بهتراست چه سکولارش ویادموکراتیکش ووو….

      2-بنده همه انسانهارا دوست دارم تاجائی که انسانیتش راحفظ کرده باشد،چنانکه خداونددوست دارد وتاج کرامت براوبخشیده است ،چه مؤمن چه ملحد.ازکجا معلوم که همیشه درالحادش بماند؛واینکه هرانسانی حق زندگی دارد ازمسلمات عقلی و عرفی وشرعی است.

      3-زندگانی مدنی واجتماعی مستلزم قانون مدنی است ناگزیر باید آن رامراعات کرد ومجری قانون بایدعادل وبی طرف باشدتانظم جامعه برقرارباشد درهمه امور ؛وحاکم بایدتحمل نقدوانتقادراداشته باشدوگرنه دیکتاتوری وفاشیستی جایگزین عدالتمداری می شود.
      4- وهمه اصول ومواد این قانون باید محترم ومقدس گونه باشد تاهیچیک ازاصول ومواد آن فدای دیگری نباشد ورای حاکم نباید فرای قانون باشد ؛ واین اصل رعایت همه اصول قانون باید محترم باشد ،واگرچنین نباشد هیچ قانونی چه الهی وچه سکولار وغیروووو… ارزش قانونی ندارد وآن جامعه روبفساد وتباهی است.

      5-ومی بینیم که درجوامع نیمه متمدن غربی وشرقی عدالت رعایت نمی شودحتی میان ملت خودشان واحزاب خاص حاکم هستند وازخردجمعی استفاده شایان ودرحداعلی نمی کنند وبخصوص درتاراج ملل دیگر باهم متحدهستند واین خلاف عدالت است که تابحال ازآنان دیده ایم وسراغ داریم .

      ودیگراینکه اخلاق انسانی رازیرپاگذاشته اند ونیمی ازانسانها که زنان باشند بعنوان کالا و ابزارتطمیع شهوانی استفاده می کنند وبراین هم افتخار می کنند که آزادی مطلق به آنها داده اند ویاهمجنس بازی وازدواج باهمجنس را دربیشتر کشور ها حتی آمریکای متمدن باصطلاح ،قانونی کرده اند.

      بهمن عزیز متدین وشیعه اثنی عشری دوست عزیز،این زندگی سکولاری غربی وشرقی است که بوئی ازاخلاق انسانی درآن هایافت نمی شود .
      مااگردرکشورمان بقول شماها “ملازده” اگراعتراضی داریم که این روش حکومت داری خلاف رویه پیامبر وامام علی -ع- است نمی گویند خفه شو قانون این است بلکه می گویند خواسته حضرت آقا این است. این سدرا باید مابشکنیم بیاری حق جل اسمه ورعایت قانون اساسی راکه بهای خون هزاران شهید گلگون کفن وطن اسلامی است خواستارباشیم نه قانون سکولارراعزیزمن.

      دراین مورد بادوست عزیزمان بردیای مکرم قبلا بحث ها ومشاجرات طولانی درهمین سایت داشته ایم که ایشان هم طرفدار سکولارهستند.
      واما ازنظرروانشناسی وجامعه شناسی هم نظری برحال اکثریت ملت ایران داشته باشیم می بینیم اکثریت آن تحمل رویه سکولاررا ندارند وبه آن رای نخواهندداد وشم آقایان هم همگی حامی دموکراسی هستید وبه رای اکثریت احترام قائل هستید ؛پس چرابایدشعاری بدهیم که نتوانیم آنراجرائی کنیم.
      پس عاقلانه اینست که آن سدرا بشکنیم وقانون فعلی را اصلاح کنیم تا دراعتراض به هرکژی نگویند :

      “اصل ولایت مطلقه ولی فقیه قانون مدنی کشوراست شماچه می گوئید؟ واعتراض بیخوددارید که خلاف قانون است”.
      واین اصل قانونی منحوس دست همه اصلاحگران راازپشت بسته است ،بایددرفکرچاره آن شدولاغیر.

      بهمن عزیز ودیگردوستان دیندارشایدازمطالب ومبحث فوق بنده خوشتان نیاید وبگوئید بازآخوندی اش گل کرده ومنبری رفته است اما واقعیت همین است که عرض کردم چه خوشتان بیاید ویانیاید.والسلام وبدرود عزیزان.

      چاکرهمه خوبان
      مصلح

       
  24. به ملتی تبدیل شدیم که اگر دست و پامونم ببندن بندازنمون تو دریا ، بازم آبشُش در میاریم و خودمونو با محیط سازگار میکنیم !!
    تازه بعدشم در موردش جُـک میسازیم و میخندیم…

     
  25. سلام آقای نوریزاد
    چرا آقای کاظمینی بروجردی را که از آغاز فتنه فقیهان در برابر فتنه گران ایستاد فراموش کرده اید؟؟!! بجاست که از این سید مظلوم نیز یادی بکنید.
    یا علی

     
  26. محمد نازنین

    من به هیچ دین و آیینی باور ندارم اما دست نگاهبان ایران زمین پشت و پناه نرگس و نرگس ها و شما و دوستان لگام و مادر ارجمند ستار بهشتی باد. با دلی پر از شهامت شما و چشمی شرمگین از شما گردان و دلیران، از اینسوی آب بر پای پایدار شما بوسه می زنم، و بر خاک ایران هم.
    “بخوان ای همسفر با من،
    ملنگان پا
    مپیچان راه را دامن
    بخوان ای همسفر با من…”
    نیما یوشیج

     
  27. با درودی بی پایان به نوریزاد عزیز

    فارغ التحصیلان مدرسه آیت الله استالین

    روش دعوت به اسلام وعاقبت بخیری

    دیپلماسی اسلامی

    ادبیات گفتگو

    گزیده ها

    مشاور فرهنگی نهاد رهبری در دانشگاه ها در مقابل سفارت امریکا در تهران میگوید
    استاد برجسته حوزه و دانشگاه حجت الاسلام پناهیان- مبادا دستگاه دیپلماسی و دولت با دولت خبیث و ضعیفی همچون امریکا ضعیف برخورد کند.
    باید به وزیر امور خارجه و تیم مذاکره کننده مان حقوق مضاعف داده شود چرا که با وحشی های در حال مذاکره هستند که اگر با آدم ها مذاکره بودند به این حقوق مضاعف نیاز نبود وحشی های که اگر بر سر عقل نیایند به دست خودمان نابودشان می کنیم.
    او میگوید-کسی که عقل ندارد حق تنفس در فضای سیاسی آزادانه در کشور را ندارد.
    گفت وگوی ما بین دول امریکایی برای نجات عالم است و این گفت وگو نتیجه ای جز رسواتر شدن استکبار جهانی نخواهد داشت.

    مشاور فرهنگی نهاد رهبری در دانشگاه ها اظهار داشت: جهاد عزتمندانه و مستقلانه منطقه است که استکبار جهانی را نابود خواهد کرد.

    حجت الاسلام پناهیان افزود: نهضت اسلامی همچنان حسینی عمل کرد که اسرائیل خونخوار مجبور است برای حفظ خودش دورش حصار بکشد.
    حضرت آیت الله خامنه ای، مقابله با «تفکر جذاب و جهت بخش جمهوری اسلامی» را عامل اصلی سرمایه گذاری بیشتر استکبار در زمینه ایجاد اختلاف میان مسلمانان برشمردند و خاطرنشان کردند: امریکا، صهیونیزم و «متخصص کهنه کار تفرقه انگیزی یعنی دولت خبیث انگلیس»، پس از پیروزی انقلاب، تلاشهای خود را برای اختلاف انگیزی و انحراف اذهان شیعه و سنی از دشمنان اصلی، به شدت افزایش داده اند.

     
  28. یا اخی،

    منظورم اینه که ممکنه که ۱۰ درهمی یا حتا ۱۰۰ درهمی هم ضرب شده باشه، از آان گذشته، اینو هر کسی‌ مقداری توی زندگیش کاری صنعتی‌ انجام داده باشه، میدونه که مثلا ضرب سکه‌ها رو یه دونه یه دونه انجام نمیدن، و قالب مثلا صد تایی‌ درست میکنند و ۱۰۰ تا ۱۰۰ تا ضرب میکنند. پیشنهاد می‌کنم که به این چیزهای پیش پا افتاده ایراد نگیرند اسلامیا که ماشالا از این دروغ‌های ریزو درشت هزاران هزار در تاریخ اسلام و مخصوصاً شیعه وجود داره.

     
    • با سلام

      نوشته شما را كه خواندم از خنده روده بر شدم

      شما فكر مي كنيد در زمام قديم مانند عصر حاضر بر روي سكه ها عدد و رقم حك مي كردند

      نه عزيز من خوب دقت كن ارزش مسكوكات در اعصار قديمي به جنس فلز مثلا نقره يا طلا و

      وزن آن سكه بستگی دارد

      نمونه هايي از اين سكه ها كه معمولا تصوير حاكم وقت بر آن حك مي شد

      http://www.ebay.com/sch/i.html?_odkw=dirham+coin&_sop=3&_from=R40&_osacat=4733&_from=R40&_trksid=p2045573.m570.l1313.TR0.TRC0.H0.Xsasan+coin&_nkw=sasan+coin&_sacat=4733

       
      • یا اخی،

        یادت رفته که محرمه و بخندی سیاه میشی‌، سنگ میشی‌. آدم که توی محرم نمیخنده. پس تو که میدونی‌ با وزن می‌شه ارزش سکه رو مشخص کرد، پس این سکه‌ها میتونند چند درهمی هم باشند، و در یک کارگاه بزرگ و با قالبهای مختلف و ۱۰۰ تا ۱۰۰ تا ضرب کرد.

        آقا عبدالله،

        من یه سوال ساده دارم، وجدانا درست جواب بده. اگر بین ایران و عراق یه مسابقه فوتبالی بر گذار بشه، تو دوست داری کی‌ برنده بشه؟

         
      • با درود به نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته :.آقا عبد الله لطفا روده بر نشوید که با شما کار ها دارم ! شما که گذشته نیا کان را به تمسخر گرفته اید و از طرف آسید مرتضی به لغب جزائک و الخ… ببخشید من عربی نیک نمیدانم مفتخر شده اید !! بزرگش نخوانند آن که نام بزرگان به زشتی برد! من چند مثال میزنم در موزه لندن کوزه ای هست که اگر دقت کنید الکترود هایی دارد که اگر نمک وآب در آن بریزیم شروع به دادن جریان الکتریکی میکند ( باطری) است .برا چه بماند !! قدمت آن بین سه تا سه هزارو دویست سال قبل بر میگردد و یا چرا راه دور برویم احرام مصر با این همه تکنولوژی الان نمی توانند حتی یک مکعب از سنگ های این اهرام را به راحتی جابحا کننتد وبدون هیچ گونه سیمان گچ و ساروج به طور اعجاب بر انگیزی روی هم قرار دادند. بماند که برای چه . حال فکر کنید که فقط محل دفن فراعنه بوده! در صورتی که چنین نیست . لشکریان وحشی و بدوی اعراب که بیشترشان مسلمان هم نبودند و فقط به طمع غنیمت و کنیز گیری به این دیار هجوم آوردند چیزی باقی نگذاشتند .و بنا به فرمان عمر هر نوشته ای را ازبین بردند چون عمر میبگفت مارا قرآن بس است. برای این که به امثال شما ثابت شود که این مملکت به چه درجه علمی رسیده بود یک نمونه می گویم . دانشگاه جندی شاپور مکانی بود که از روم هم به دریوزگی آموختن علم پزشکی به آن رو می آوردند که بعدا به طب یونانی مشهور شد و ملای بزرگ خمینی از آن به طب یونانی یاد کرده. شما با این همه اهن وتلپ که به قول آسید مرتضی عرب هستید !! از خودشان بپرسید !! را چه به یاد از گذشته خونبار این مملکت . من مثالی میزنم فرض کنید تمام اسلحه های ایران به سلاح های گذشته تبدیل شود کافی است که چین کمونیست و یا روسیه کمونیست به این مملکت با همان سلاح های قدیمی حمله کند همین شما ها دو دستی زندگیتان را تقدیم میکنید و می شوید کومونیست دو آتشه و به خود کومونیست هاهم خط می دهید بعد از چند قرن نوادگان شما می گویند اجدادمان با آغوش باز کومونیست را پذیرفتند و از اسلام جز داغ و درفش چیزی ندیدند . درحالی که بیشتر مردم این گونه نتیستند و تا پای جان مبارزه میکنند تا کشته شوند. تا بعد.

         
  29. علی اکبر ابراهیمی

    بیکار بودید رفتید محمد نوری زاد را کتک زدید؟ من که طی روزها و هفته های اخیر نه وقت داشتم و نه حوصله، مجبور شدم یک اطلاعیه جدید صادر کنم. خدا از شما نگذرد که به وقت اکبر رحم نکردید. زمان، زندگی و توسعه ام را از شما می گیرم حتی اگر مهر زنانتان کرده باشید.
    “””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””””

    5+1 باید غرامت حذف مدیران و نمایندگان ایران را بپردازد
    بر مواضع و عقاید خود مصمم و استوارم
    (اعلامیه شماره 16 تحصن اکبر)
    قبل از سال 2009 من باید در کشورهای توسعه یافته و پیشرفته غربی به موفقیتها و شکوفایی های علمی، فرهنگی، هنری و صنعتی می رسیدم و در سال 2009 باید با دست پر از دستاورد و ارمغان و با سربلندی و افتخار به کشورم ایران می آمدم تا با ملتم (ملت ایران) که یک دلتنگی متقابل باالقوه در میانمان بود، مجددا و در شرایطی مناسب و مطلوب دیدار و مصاحبه کنم و از نو و بهتر با ایشان آشنا شوم.
    بهترین دورانها و فرصتهای دیدار، مصاحبه و آشنایی من با ملتم به ابتذال کشیده شدند و کشورهای 5+1 در اینمورد مسوولند و باید پاسخگو باشند.
    من همه نیروهای اپوزیسیون ایران و ایرانیانی که بطور نمادین و برجسته و هر یک به نوعی و در سطحی و به میزانی بر ضد رژیم حاکم بر ایران فعال هستند را با وجود همه کمی و کاستی ها و عیب و ایرادهایی که ممکن است داشته باشند از مکملهای بخش و وجه مبارزاتی شخصیت خودم می شناسم و علی رغم برخی اختلافاتی که ممکن است در میان ایشان وجود داشته باشد، من از کشورهای 5+1 می خواهم که نسبت به تقویت آنها و حمایت از آن نیروها اقدامات لازم و کافی را انجام دهند. چرا که آنها خواسته و یا نا خواسته و خود آگاه و یا نا خود آگاه در دیدگاه اکبر علاقه و اشتیاق دیوانه وار خود به محبوب مردم ایران شدن و آرتیست و قهرمان ایران و ایرانیان شدن را به نمایش گذاشته اند و بدین ترتیب، از جمله ثروتها و دارایی های ملی ملت ایران محسوب می شوند.
    ضرب و شتم محمد نوری زاد در روز اول حضور تحصن آمیز ایشان در خیابان پاستور تهران و دیگر نمونه های نمادین سرکوب هموطنان سبز اکبر، نشانه هایی از دلایل و ریشه های آسیب پذیری ها و عقب ماندگی های اکبر و ایران و ملت ایران بوده اند.
    به عبارت دیگر، سرکوب نخبگان نمادین و نزدیکترین حامیان جنبش سبز ملت ایران طی سالها و دهه های اخیر، صدمه ها و آسیب ها و خسارتهای شدید و عمیق اما نامرئی و نا محسوسی به ایران و ملت ایران زده است.
    تا حدی که در مورد انتخاباتهای پیش رو در ایران تا زمان روی کار بودن این رژیم، من که خودم یک اصلاح طلب و حتی بسیجی بوده ام و توی سرم زده اند تا اپوزیسیون را هل بدهم توی دره و خودم جای اپوزیسیون را بگیرم چیزی نمی توانم بگویم جز آنکه بگویم: “از کاندیداهایی که به جنبش سبز ملت ایران فحشهای از کمر به بالا داده یا می دهند در مقابل کاندیداهایی که به جنبش سبز ملت ایران فحشهای از کمر به پایین داده یا می دهند حمایت می کنم.
    کشورهای 5+1 خودشان نیز خوب می دانند که فحاشی و موضع گیری بر علیه جنبش سبز ملت ایران و طرفدارانش از لوازم مهم کاندیداتوری و حضور در عرصه قدرت متمرکز در ایران سالهای اخیر بوده است.
    چرا حکام و مقامهای مسوول کشورهای 5+1 توسط رژیم ایران ضرب و شتم نمی شوند اما این موضوع برای محمد نوری زاد به گونه دیگری است؟ تجارت و معاملات همه جانبه کشورهای 5+1 با رژیم ایران به قیمت قتل تدریجی و سیستماتیک و برنامه ریزی شده فعالان سیاسی مستقل از رژیم و سبز در ایران دهه های اخیر انجام می شود.
    هر چند که چین و روسیه در آن میان نسبتا بسیار بسیار لاشخور ترند اما من از کلیت کشورهای 5+1 که همچون لاشخور هر یک نمونه ای از ایران را بعنوان غنیمت جنگی به دندان گرفته و به این طرف آنطرف و بر سر این میز و آن میز می برند و می خورند می خواهم که زمان، زندگی و توسعه نخبگان سیاسی سبز دهه های اخیر ملت ایران را به ایران بازگردانند تا ایران قوتی بگیرد و دیگر نیازی به خرج کردن زمان، زندگی و توسعه اکبر نداشته باشد.
    حتی اگر سخت است و حتی اگر لازم شد، از جان خودشان هم مایه بگذارند تا بتوانند غرامت حذف مدیران و نمایندگان ملت ایران برای به چنگ آوردن فرصت چپاول ایران را به ایران بپردازند.
    من یکبار دیگر تاکید می کنم که رژیم حاکم بر ایران باید متوقف شده و سران آن باید مجازات شوند. من از آنچه که “همگرایی پایدار ایرانیان” نامیده شده حمایت می کنم. من تقویت همه نیروهای مورد نظر و از جمله نیرویی به نام حذب ایران آباد را لازم می دانم. من زمان، زندگی و توسعه اعضای حذب جبهه مشارکت ایران اسلامی، عماد بهاور و دیگر عزیزان سبزم را نیز از کشورهای 5+1 می خواهم.
    من موافق نیستم با کشورهای 5+1 در اینمورد که مسایل اتمی و دیگر مسایل خرد و کلان و آشکار و نهان مورد معامله آنها با رژیم ایران، مقدم، مهمتر و اولی تر از موضوع سرکوبهای سال 88 جنبش سبز ملت ایران است.
    گردانهای عاشورا، گردانهای امام علی و غیره و ذالک که متشکل از قوای نظامی، انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی بوده اند در سرکوبهای جنبش سبز ملت ایران دست داشته اند و یک نمونه اش نیز لشگر کشی ایشان با لباسهای فرم و غیر شخصی به بهشت زهرا و قهقهه ها و مانورهای ایشان در حوالی آرامگاه هدی صابر بوده است که همچون نمونه های بسیار دیگر من خودم شاهد آن بوده ام و واقعی بوده اند و افسانه هم نبوده اند.
    من اعتقاد دارم که نجات معدل عناصر نظامی، انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی ایران، مقدم، مهمتر و اولی تر است. نجات از اسارت در سطحی که در آن، سیستم نظامی، انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی ایران در مقابل سرکوب جنبش سبز ملت ایران سکوت کرده است به سطحی که در آنمورد برای خودش اعاده حیثیت می کند.

    علی اکبر ابراهیمی
    جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
    ۷ نوامبر ۲۰۱۴
    ایران. تهران. مقابل دفتر سازمان ملل در بلوار شهرزاد

     
  30. آقای نوریزاد عزیزم
    فکر کنم اینجا خونه نرگس باشه.عکس معلم شهید دکتر علی شریعتی در کتابخانه می درخشه.
    موفق باشید

    ———
    سلام حسین گرامی
    منزل جناب عبدالفتاح سلطانی است. روزی که برای وی مجلسی پرداخته بودیم با دوستان

     
    • شهید دکتر علی شریعتی؟؟ اولا که طرف سکته کرد مرد. دوما مدرک دکتریش از یک موسسه ای در پاریس مثل مدرک دکتری کردان صادر شده بود. سوما طرف اگه معلم بوده معلم شیادی، هوچیگری، و سفسطه گری بوده. عکسش توی خونه آقای سلطانی چیکار میکنه؟ از ماست که بر ماست…..

       
      • جناب مش قاسم
        1. شیوه مرگ دکتر در هاله ای از ابهام است و شک و تردیدهای زیادی مبنی بر نقش ساواک در شهادت وی وجود دارد.اینگونه است که بعضی از عنوان “شهادت” و بعضی از عنوان “درگذشت” برای او یاد می کنند.
        2.مدرک لیسانس و فوق لیسانس دکتر از دانشگاه مشهد است،دانشکده ای که امروز بنام اوست.اما مدرک دکتری او از دانشگاه سوربن فرانسه است.از معتبرترین دانشگاههای دنیای غرب.علی شریعتی شاگرد پرفسور لویی ماسینیون است،شرق شناس برجسته که دنیا او را می شناسد.
        3.عقیده شما در مورد مدرک دکتر (که حتی دشمنان دکتر هم چنین ادعایی نکرده بودند!) نشان از آن دارد که شناختی از او ندارید و زحمت مطالعه در مورد آثار و نوشته های او را به خود نداده اید!! به همین خاطر در مورد عناوینی که به دکتر نسبت داده اید بحث نمی کنم.
        4.از شماست بر شما عزیز. پدر مادرهای خودتان انقلاب کردند حالا نتیجه اش از آن شماست. علی شریعتی یک سال و هشت ماه قبل از انقلاب دار فانی را وداع می گوید و در آخرین جزوه خود بنام “حسن و محبوبه” هر آنچه که لازم است چهره واقعی آخوندها را روشن می نماید،لیکن پدر مادرهای شما به مانند شما اهل مطالعه نبودند و به دنباله روی از آخوندها رفته و انقلاب کردند. اگر آنها این جزوه بیست صفحه ای را خوانده بودند آنگاه وضعیت خودشان و شما این نبود.ضمنا عبدالفتاح سلطانی بخاطر دفاع از زندانیان سیاسی هم اکنون در زندان است، شما که با خیال آسوده در خانه نشستی و حتی زحمت مطالعه در مورد بزرگانی به مانند شریعتی را به خود نمی دهی و اظهار نظر هم می کنی چه کار کردی برای این وطن که حال مدعی شده ای؟!!

         

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 1076 seconds.