روز پنجشنبه هشتم آبان نود و سه، حضور مأموران اطلاعات در حوالیِ مزار ستار چشمگیر بود. و من، روی سخن با همان مأموران اطلاعات گشودم و همه ی سوز خود را رو به آنان فریاد زدم. تصویری که به دست من رسیده، کج است و بصورت نامتعادل. نتوانستم آن را بصورت عمودی در آورم. بر من ببخشایید. به قول خودم: ببین چه می گوید، به کج و راست تصویرش نگاه نکن.
و نسخه ی درستش:
https://www.facebook.com/video.php?v=679775652137831
نوری زاد: دوست اطلاعاتی من، اگر میلیارد میلیارد سرمایه ی این سرزمین به غارت نمی رفت و به سوریه و فلسطین و لبنان نمی رفت، دختران ما امروز تن به تن فروشی نمی سپردند.
محمد نوری زاد
یازدهم آبان نود و سه
—————————-
متن پیاده شده ی سخنان نوری زاد:
طبق آنچه که حاکمیت برای ما رقم می زند، تک تک ما که در این مجلس حاضریم فتنه گریم، به جز برادرانی که به انجام ماموریتشان مشغولند. من روی سخنم اتفاقا به برادران اطلاعاتی و امنیتی است که در محفل ما هستند. ما افتخار می کنیم که در لیست شما جزو فتنه گرانیم. ما آدم نکشتیم، ولی شماها کشته اید. ما دروغ نگفتیم، و لی شماها قسم های دروغ فراوان گفته اید. ما از دیوار کسی بالا نرفتیم. ولی شما یک سردار فربه ی سپاه را به من نشان دهید که دزدی نکرده باشد. از دیوار این سرزمین بالا نرفته باشد. من خودم در پستوهای اطلاعات، دست اطلاعاتی ها را دیدم که در بدن زن های ما چرخش می کرد. من نیامدم اینجا که این حرف ها را بزنم. ما برای ستار اینجا جمع شده ایم، که پرچم ماست. که توی اطلاعاتی بدانی که ما از اینکه در لیست فتنه گران تو هستیم غرور می ورزیم. اینکه آدم نکشتیم. فریب ندادیم. از دیوار کسی بالا نرفتیم. تریلی های هروئین را توسط شما به مرزهای شرقی هدایت نکردیم. زن و بچه های مردم را در پستوهای اطلاعات به فلاکت نکشاندیم. به زور از آنها اعتراف های هرزگی بیرون نکشیدیم. این داغ ننگیست بر پیشانی همه ی شما، که بر چهره ی زنان ما اسید می پاشند و هیچ رگ غیرت شما نمی جنبد. شما غرور می ورزید که ریگی را در آسمان گرفتید؟ اگر نسبتی با این اسیدپاش ها ندارید، خودی نشان بدهید!
من مرده، ای مردم، شما زنده، اگر این اسیدپاش ها گرفتار شدند و اعدام شدند، من خاموشی می گیرم. مگر اینکه یکی از این اعدامی ها را بگیرند و از او به زور اعتراف بگیرند، مثل ضاربین دانشمندان هسته ای، که خودشان زدند برخی ها را کشتند و یکی را اعترافاندند، به اسم ضارب دانشمند هسته ای و بعد اعدامش کردند. چرا؟ چون آقای جلیلی در صحبت هایش با اشتون مظلوم نمایی کند.
ستار بهشتی نه توسط پلیس فتا، بلکه توسط حاکمیتی کشته شد که قاتلش را آزاد گذاشته. ما چگونه مسلمان بودن شما را باور کنیم وقتی قاتل یک مامور امنیتی را که که دختری بوده که قرار بوده به او ظلمی شود سر ضرب اعدامش می کنید، اما قاتل ستار را به سه سال زندان محکوم می کنید؟
دوست اطلاعاتی من، بشنو!
این سرزمین، سرزمین راستی است. گرچه غارت شده و می شود. اما ما بنا داریم با ایستادگی، با اصرار بر درستی، با اصرار بر پاکی و پاکمردی با زنان و مردان رشید خودمان بدون اینکه با شما درگیر شویم، بدون اینکه مثل شما دست به چاقو و اسلحه و قمه ببریم، با خردمندی با شما ستیز کنیم و تقاص این خون ها را از گلوی هر آن کسی که باعث و بانی این فلاکت بزرگ است بیرون بکشیم. ما رجز نمی خوانیم. ما شعار نمی دهیم. ما آگاهی را می گسترانیم. ما فردا دست به قمه و اسلحه نمی بریم. این در تخصص شماست. لذت ببرید از اینکه آدم می کشید. لذت ببرید از اینکه مظلومان ما را در زندان به تنگنا در می اندازید.
همسر این بانوی خوب (بانو محتشمی پور) بی دلیل تنهای تنها در یک سلول سالهاست نگهداری می شود. برای چه؟ اگر مردید، اگر شهامت دارید، بایستید! یک دادگاه عادلانه تشکیل دهید. چرا در این همه سال، یک دادگاه عادلانه در این مملکت تشکیل نشده؟ چرا یک بار فرصت دفاع به یک متهم داده نشده؟ این همه شعار اسلامی، این همه هیاهوی اسلامی، این همه لباس پیامبر و علی این بود نتیجه اش که این سرزمین تا خرخره در پلیدی و زشتی و عقب ماندگی دست و پا بزند؟
دوست اطلاعاتی من!
به سرزمینی نگاه کن که می توانست با میلیارد میلیارد پولی که شماها به فلسطین فرستادید، شماها به سوریه فرستادید، شماها به لبنان فرستادید، دختران تن فروش نداشته باشد. از لباس پیامبر و علی قرار بود ادب تراوش کند. انصاف برکشیده شود. ولی ما تا به خودمان آمدیم، با خلخالی هایی روبرو شدیم که کشتند بدون اینکه دادگاهی تشکیل دهند. با روح الله حسینیان مواجه شدیم. با پورمحمدی ها، با شیخ علی فلاحیان، که کشتند، بدون اینکه به دستگاهی پاسخگو باشند. چرا رهبر ما در قبال این همه مسئولیت، در قبال یکی از آنها پاسخگو نیست؟ چرا رهبر ما یک مصاحبه ی رسمی با یک خبرنگار تا به حال نداشته؟ مگر کم مسئولیت دارد ایشان؟ آیا مسئول خون این جوان، رهبر نیست؟ چرا پاسخگو نیست؟
دوست اطلاعاتی من بشنو!
مسئول یعنی کسی که در ازای مسئولیتش مورد سوال واقع می شود. ولی یک مسئول به من نشان دهید که در این سی و شش سال مورد سوال واقع شده باشد.
دوست اطلاعاتی من بشنو!
این جوان به خاطر بچه های تو زیر خاک است. این جوان به خاطر نوه های تو زیر خاک است. تو خودت الان داغ جهالتی. تو الان داغ دورانی هستی که با گرمای حقوق ماهیانه و نسبت هایی که با عقلانیت خودت برقرار کردی متوجه نیستی که ستار برای این هزینه شد که فردا بچه های تو بی دلیل کشته نشوند. و اگر کشته شدند، دستگاهی پاسخگو باشد.
دوست اطلاعاتی من بشنو!
این مزار، مزار مردی است که مادری داشته، خواهری داشته، ادبی داشته، آرزوهایی داشته و ما همه ی این آرزوها را به زیر خاک بردیم برای اینکه اقتدار خودمان را حفظ کنیم. این اقتدار بیرون از مرزهای ما به خاک مالیده شده. ما را شماها ذلیل کردید. ما را به خاطر جریان هسته ای به خاک انداختید. میلیاردها پول ما را خرج کردید که بمب اتم بسازید . تمام پول های ما را روسیه بالا کشید، و در پنج به اضافه ی یک خفیف تان کرد. به خاکتان که انداخت، حالا بروید منت بکشید که چگونه سر بر بیاورید. در بیرون از مرزها خاک شدید، ولی آمدید در داخل، مثل پهلوانی که در بیرون سیلی خورده و می آید زن و بچه اش را زیر چک و لگد می گیرد، به مردم ظلم می کنید. اسید می پاشید، طرح عفاف و حجاب می دهید وبه آمران و ناهیان امنیت خاطر می دهید.
این حجابی که این همه شما برایش سرمایه گذاری کردید و راه به جایی نبرده، یک امر درونی بانوان ماست. اگر بخواهند می پذیرند، و اگر نخواهند نه. شما نمی توانید یک زن را باحجاب کنید. این به خود بانوان ما مربوط است که با اشتیاق بپذیرند یا نپذیرند. هر آخوندی، هر مسئولی، هر کلت به دستی اگر بخواهد برای با حجاب شدن بانوان ما تحکم کند همان جفایی را مرتکب شده که رضا خان در برداشتن چادرها مرتکب شد.
ستار به این دلیل کشته شد که می فهمید. و ما به این دلیل کشته خواهیم شد که می فهمیم. و اطمینان داریم کشندگان ما نمی فهمند. اما آینده از آن فهیمان است. آینده از آن خردمندان است، اگرچه ما نباشیم.
|
دروووووووووووود بر شرفت بر شجاعتت اقای نوری زاد
درود بی پایان بر آزاده مرد ایران زمین جناب آقای نوری زاد.
واقعاً همینطور است که فرمودید٫ شما شعار نمیدادید٫ جنابعالی رجز نمیخواندید٫ شما ناطقِ به فرموده نبودید٫ شما با شیواترین جملات و رساترین کلمات درس خرد٫ انسانیت٫و تعقّل به حاکمان بی خرد میدادید. بمانند پنج سال گذشته شما حقیقت ناب را کاملاً عریان و بی پرده افشا میکردید .باز هم هزاران درودبر شما باد.
MR. Nourizad that was your best speech, you are my Hero and one day we will take this country back from these mullahs
برادر عزیز و مودبم سید مرتضی سلام بر شما.من ارادتمند شما و ادبتان هستم .حکیم نظامی می فرماید:
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر
من هم همیشه سعی می کنم منظورم را کوتاه بنویسم تا موجب ملال نشود.اینکه نوشته اید: “این سایت یک سایت آزاد است ،می بینید که همه نوع عقیده ای از مارکسیست و ملحد تا مذهبی داغ و دو آتشه میتواند آزادانه در باب مسائل اجتماعی سیاسی عقیدتی بنویسد و اظهار نظر کند ،آنچه که می شود گفت معیار و خط قرمز میزبان سایت است ،عبارت است از رعایت ادب در گفتار و بحث مستدل،بنابر این خیالتان راحت باشد.”
من با این واژه منحوس”ملحد” مشکل دارم.مارکسیست که معلوم است به پیرو نظریات ماتریالیستی کارل مارکس
گفته می شود. “مذهبی دو آتشه” هم به پیروان متعصب ویک دنده یک مذهب مثلا مسیحیت یا تسنن یا شیعه
(که خود را تنها فرقه ناجیه می دانند بقیه هم همین طور ) می گویند.
فراموش نکنید من خودم شیعه هستم و از نظرات روحانیون و مراجع خودمان آگاهم.ملحد یعنی چه؟
یعنی خداناباور یعنی کافر یعنی مشرک یعنی دشمن خدا.دوست عزیزم اگر شما به کسی بگویید نانوا –
همه از او انتظار نانوایی وعرضه نان به اجتماع را دارند اگر به کسی بگویید پزشگ –همهاز او انتظار طبابت دارند.
ولی اگر به کسی بگویید “ملحد”- این کلمه معنایش عدم تحمل عقاید یک انسان دیگر است که باید او را هدایت کرد و اگر نپذیرفت باید اورا کشت.
با نامیدن یک فرد به عنوان “ملحد”حکم قتلش را صادر کرده اید. و همچنینی واژگان کافر و منافق و مشرک و که حقیقتا کتابهای لغت انسانی را به لجن کشیده اند.
نوشته اید”این سایت یک سایت آزاد است” .بله یک سایت آزاد است ولی سایت کیست؟ نوریزاد سالهای دهه شصت و هفتاد؟
آن نوریزاد دود شد و خاکسترش را با باد برد.بهتر است بگوییم: “این سایت ،سایت یک انسان آزاده است، برای همین
این سایت یک سایت آزاد است”
این اینترنت را کی درست کرد حوزه علمیه قم یا مشهد یا اصفهان یا آستان قدس رضوی؟ یا روسیه دشمن آزادی و متجاوز به حقوق همسایگان؟
این سایت بخاطر وجود اینترنت که آفریننده اش آمریکای جهانخوار است برپاشده.
این آزادی مجازی را دوست گرامی من- همفکران شما به جهان نداده اند (هر مذهبی می خواهد باشد فرقی ندارد)
همه اندیشمندان از این کشور فرار کردند یا در حال فرارند.سروش- کدیور-اشکوری-مسلمان هم فراریند.
از دست کی؟ از دست اسلامی که خود به آن اعتقاد دارند.به کجا گریخته اند؟ به مهد اسلام عربستان یا پاکستان؟
یا به کشور همسایه و متجاوزمان روسیه پوتین؟
نه بلکه به انگلستان لیبرالی و امریکای کاپیتالی هجرت کرده اند.
اگر پایشان را به کربلا و یا نجف که مکان عاشقان امام حسین و امیرالمومنین است بگذارند چه می شود؟
توسط مقتدا صدر روحانی شیعه ، “ملحد”مرتد اعلام شده و کشته می شوند.
نوشته اید:” اهلبیت پیامبر در حمله اعراب حدوثا و کما و کیفا نقش فعالی نداشته اند ،و قدرت غالببدست خلیفه وقت عمر بوده است ،پس چرا ایشان خاندان پیامبر را اینطور مورد اتهام قرار داده است”.
ما می گوییم تعالیم اسلام این جرات و جسارت را به پیروانش می دهد تا همه جهان را دارالکفر بدانند و در صدد تصرف و اشغال سرزمینهای بیگانه بر آیند.
ضمنا مگر در تاریخ نخوانده اید که در هنگام حفر خندق در زمان جنگ احزاب (که مکیان از دست دستبردهای دائمی مسلمانان و نا امنی شگفت آور راه بازرگانی به شام که سابقه نداشت به جان آمده بودند):
آیا این حضرت محمد نبود که هنگام زدن کلنک به زمین به هنگام حفر خندق گفت :الله اکبر- کاخهای مدائن و شام را دیدم
که بدست مسلمین می افتند.(به این جمله می گویند برنامه ریزی عصبی کلامی. این سخن برای ابد در ذهن و فکر اطرافیان می ماند)
عمر، ایده حمله اش را از اوستا گرفته بود یا انجیل یا تورات یا اشعار مثلا جاهلی پیش از گسترش اسلام؟
همین ابوبکر البغدادی جانور درنده- ایده سربریدن های هول آور و ترسناکش را از اندیشه های بودا می گیرد یا از سخنان زرتشت؟ یا بهاگاوادگیتای هندوها؟
یا از اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم؟
نوشته اید”آیا اکنون نیاکان مجبور ما در این سرزمین زندگی می کنند یا نسل های متاخری که دین اسلام را با جان و دل پذیرفته اند؟
نیاکان مجبور که همگی پوسیده اند و این پرسش معنایی ندارد. هر چند با قرائنی که در دست پژوهنده تاریخ هست
می توان به این پرسش پاسخی داد.
نسلهای متاخر هم مثل من و نوریزاد با دل و جان پذیرفتیم ولی پس از چشم بازکردن به وضعیت مملکت و مردم این سوال برایمان پیش آمد که این استبداد و قصاص و سرکوب منبعش از کجاست
دیدیم که تاریخ ما تاریخ استبداد و نشناختن حق خودمان و حقوق دیگران است. هم دیگران ما را می خورند و می درانند
و هم ما دیگران را می خوریم و می درانیم.
یک آیین و کتاب هم به کمک این استبداد آمده و آنرا (از واژه فربه آقای نوریزاد استفاده می کنم) هزاران بار فربه تر
و بدتر کرده.
نوشته اید: بنظرم حال اگر کسی بهر دلیل یا اسلام را نپذیرفته یا از اسلامیت خود عدول کرده است نمیتواند در اینجا خود را وکیل یا ولی نسل فعلی دانسته و با پیش کشیدن آن مساله تاریخی بهر کم و کیف ،اسلام و اعتقاد و عمل معتقدانه نسل فعلی را مورد حمله قرار دهد یا باورهای ایمانی مختارانه آنان را مورد هتک قرار دهد.
یعنی می گویید شما که بسیار معتقد و فدایی می توانید اسلام و اعتقاد و عمل معتقدانه نسل فعلی را مورد حمله قرار دهید یا باورهای ایمانی مختارانه آنان را مورد هتک قرار دهید
پس انجامش دهید تا ببینیم.
پس چه شد “این سایت یک سایت آزاد است ،می بینید که همه نوع عقیده ای از مارکسیست و ملحد تا مذهبی داغ و دو آتشه میتواند آزادانه در باب مسائل اجتماعی سیاسی عقیدتی بنویسد و اظهار نظر کند”
بالاخره “می تواند”تان را باور کنیم یا “نمی تواند”تان را؟
دیدید دوست گرامی چگونه متفکری هستی؟.می خواهی قاعده بازی را برهم بزنی تا همیشه توپ زیر شماها باشد وبرنده شکست ناپذیر همه دوران باشید.
بله ما عدول کرده ایم از جهاد اصغر که برای کشتار “غیر خودمان و باورهایمان”” برنامه داده
ولی به جهاد اکبر که جهاد با نفس است میلیون بار بیشتر از جهاد اعتقاد داریم.
به بودا و مسیح و گاندی و مادر ترزا هم بیش از آخوندهای خمس و زکات گیر که یک بیل برای کاشتن یک درخت در اطراف حرم حضرت معصومه نزده اند اعتقاد داریم.
(ولی نمازم ترک نمی شود و روزه هم می گیریم.چون خواست خودم است.به بهشت هم علاقه ای ندارم.)
دوست عزیزم چندسال پیش یک بهایی را در زندان آنقدر شکنجه کردند(اسمش را از یاد برده ام ببخشید)تا درگذشت، ولی حاضر نشد اعتراف کند که مذهبش ضاله است.
بهایی ها حاضرند تکه تکه شوند ولی از آیین ضاله اشان برنگردند. و همه آنها ایمانشان مختارانه است زیرا ایمانشان را به میراث برده اند و نسل اندر نسل هم به همین گونه خواهد بود.
“نسل فعلی هم برای حفظ معتقدات و باورهای ایمانی مختارانه اش” بهتر است به این سایت مراجعه نکند- نه این که ما چیزی ننویسم!
(برادر عذر می خواهم از شما اما تا خرخره مغلطه می نویسید و خودتان آگاه نیستید از جناب کوروس بپرس که فیلسوفمان است)
شما هم از این میراث ایمانی خود محافظت کنید و مواظب باشد باد آنرا نبرد ولی مراقب توفان هم باشید که کوهها را بر می کند و در آن هنگام شاید دیر هنگام پی ببرید که “اعتقاد (کوچولوی) محکم و متین وچشیده شده توسط خود شخص به آفریدگار” از خرمنها ایمان ارث رسیده و توهمی و دلخوشکنک بیشتر به درد روز واقعه می خورد.
پس از هزار و چهارصد سال در قرن تکنولژی بیست و یکم- هنوز نمی توانیم با مدرک ارائه دادن از کتابهای تاریخی
معتبر نقبی به تاریخ بزنیم و عیار این گوهر بدستمان رسیده را محک بزنیم.
شکسپیر می گوید: زندگی یک نمایش است که هر انسانی نقش خودش را واقعا بازی می کند .دوست گرامی برو کتاب
جهان هالوگرافیک را بخوان تا متوجه شوی جهان هستی در حقیقت وجود ندارد و توهمی بیش نیست مگر نخوانده ای
الناس نیام،اذا ماتوا انتبهوا(امیدوارم درست نوشته باشم) مردمان خفتگانند و مرگ بیدارشان می کند.
پس باید سعی کنیم در این نمایشگاه که:
گنج مخفی بود ز پری چاک کرد
خاک را تابانتر از افلاک کرد
گنج مخفی بود ز پری جوش کرد
خاک را سلطان اطلس پوش کرد
مثنوی دفتر اول بیت 2862
نمایشی انسانی بامعرفت و آگاهی و محترمانه از خودمان به جهان ارئه دهیم زیرا با این کارمان خوب و نازنینی خدا را
نشان داده ایم.
جهان بزرکتر از آن است که فکر می کنند .خدا هم بزرگتر از آن است که می پندارند.
دوست محترم بهمن گرامی
سلام بر شما
من مطالب ابتدای گفتارتان را که می خواندم خیلی خوشحال شدم از طرح برخی مسائل تاریخی و اعتقادی انتقادی بلحنی آرام و منطقی ،اما از اواسط گفتار ،دیدم ناگهان بر اساس یک برداشت نادرست از این جمله من که گفته بودم :
“”نوشته اید: بنظرم حال اگر کسی بهر دلیل یا اسلام را نپذیرفته یا از اسلامیت خود عدول کرده است نمیتواند در اینجا خود را وکیل یا ولی نسل فعلی دانسته و با پیش کشیدن آن مساله تاریخی بهر کم و کیف ،اسلام و اعتقاد و عمل معتقدانه نسل فعلی را مورد حمله قرار دهد یا باورهای ایمانی مختارانه آنان را مورد هتک قرار دهد””.
بعد دیدم با تغییر لحن از ملایم به شدید بر من تاخته اید ،آنهم بر اساس عدم دریافت مفهوم عبارت من.مانعی ندارم ،من از شما نرنجیدم ،و به آن قسمت های متفرع بر این برداشت تان هم نمی پردازم و فقط اشتباه را تصحیح میکنم بعد می پردازم به مطالب ابتدایی گفتار شما دوست عزیز.
ببین بهمن جان،مقصود من از این جمله خطاب به آن دوست این بود که بر حق انتخاب و ایمان مختارانه نسل فعلی مسلمانان و شیعیان کشورمان ،تاکید کنم،زیرا آن دوست مساله تاریخی ایمان زورکی آن نسل موجود در زمان ساسانیان را مطرح کرده بود ،من به او گفتم اولا اینکه بلحاظ تاریخی بگوییم ایمان همه ایرانیانی که نیاکان ما بودند از دم زورکی بوده است ،محل بحث و نظر است ،حال از این بحث می گذریم ،و فرض می کنیم اسلام همه آن ایرانیان که نیاکان ما بودند کلا زورکی و مجبوری بوده است ،بحث این است که الان قرنها از آن تاریخ گذشته است ،آیا میتوانیم بگوییم ایمان و اسلام همه ایرانیان از زمان تسلط خلیفه دوم و زمان تسلط امویان و عباسیان و بعد حکومت های ایرانی که روی کار آمدند مثل برامکه و صفاریان و طاهریان و سلسله های دیگر ،همه زورکی بوده است؟! نهایت اینکه شما بفرمایید ایمان آنان نسل اندر نسل تقلیدی و آباء اجدادی بوده است ،اما آیا میتوان آن حالت حمله اعراب و ایمان زورکی را به همه قرنهای بعد تاکنون سرایت و تعمیم داد؟(دقت کنید).
حال فرض کنیم قرن های نزدیک به تسلط اعراب بر ایران همه ایمانها و اسلامها زورکی ،الان که البته حکومتی بنام دین دارد حکومت میکند ،اما آیا مثلا در زمان قاجار و قبلی های آنان که حکومتی دینی روی کار نبود ،اسلام و ایمان اجداد ما در این زمانهای متاخر همه زورکی و اجباری بوده است؟ یعنی مثلا اگر جد شما در زمان فتحعلی شاه اسلام را نمی پذیرفت او را زورکی به اسلام وا می داشتند و اگر نمی پذیرفت او را اعدام میکردند؟! میدانید وجدانا که چنین نیست.
با توجه به این مقدمه من به آن دوست این جمله ای که شما درست آنرا نگرفتید را ابراز کردم که اگر در زمان ما (الان) ایرانیان موجود در سرزمین ما بجان و دل اسلام و تشیع را پذیرفته باشد ،اگر کسی تحلیل تاریخی دیگری داشت (مثل جنابعالی) می تواند ایمان و اسلام اختیاری نسل فعلی را زیر سوال برده یا مورد تمسخر و توهین قرار دهد؟ من گفتم “نمی تواند” یعنی بلحاظ حقوقی و اینکه انتخاب دین و مذهب یکی از حقوق اولیه انسانهاست ،این نمی تواند نه اینکه تکوینا نمی تواند ،شما که می بینید در این سایت یا در خیلی جاهای دیگر کسانی اینرا میگویند و با تحلیل تاریخی خود و محکوم کردن اسلام ،می خواهند بگویند ایمان و اسلام مختارانه نسل فعلی بی ارزش است یا حتی میگویند زورکی است.
پس بحث من حق نسل فعلی بود .بعد دیدم شما غیر منصفانه این کلام مرا در برابر آن جمله قبلی که گفته بودم هرکسی در این سایت از هر طبقه و ایده ای می تواند اظهار نظر کند ،قرار داده و مطالبی بر آن متفرع کرده بودید.بحث من بحث “نگفتن” و اظهار نظر نبود ،شما اینرا پاسخ دهید که اگر نسل فعلی ایرانیان بخلاف اعقاب و اسلاف و نیاکان خود (فرض کنیم ایمان آنان همه هم تحت زور بوده باشد که البته من این را قبول ندارم) مختارانه دین اسلام و مذهب تشیع یا تسنن را پذیرفته باشند من و شمای فردی آیا “می توانیم” (از نقطه نظر حقوقی) بگوییم خیر شما بیخود به اسلام معتقدید ،چون اسلام که به ایران آمد نیاکان ما زورکی اسلام آوردند ،پس اسلام شما هم باطل است؟!
جناب بهمن ما چگونه میتوانیم چنین حکمی کنیم در حالیکه در عصری زندگی می کنیم که سخن از حقوق بشر و اینگونه مقولات است ،و چگونه میتوانید اینرا بگویید در حالیکه خود شما میگویید من مسلمان شیعه ام و نماز و روزه را بجا میاورم؟بالاخره این خود التزام اختیاری به اسلام است ،اینطور نیست؟
حرف من این بوده و هست ،الان بحث من هم از حکومت دینی نیست ،اصلا شما آنرا از معادله گفتگو خارج کنید ،من میگویم قطع نظر از حکومت دینی و قطع نظر از تئوری ولایت فقه که مورد بحث و مناقشه است ،این نسل فعلی ایرانیان مسلمان و بیشتر آنان شیعه امامیه اند ،آیا ما میتوانیم با تکیه بر پیشینه های تاریخی قابل بحث و تاویل ،خود را ولی یا وکیل این نسل دانسته و بگوییم چرا شما اسلام آورده اید؟! بله بحث علمی و تاریخی و رد و اشکال مثل همین که من و شما داریم آزاد است و ممکن است ،و من نگفتم فقط معتقدان دو آتشه حق اظهار نظر دارند.
من کی گفتم من معتقد می توانم یا باید ایمان مختارانه این نسل را مورد هتک قرار دهم؟! من که سخنم عکس این بود دوست عزیز.
شما در ادامه با متهم کردن من به مغالطه فرموده اید :
“”پس از هزار و چهارصد سال در قرن تکنولژی بیست و یکم- هنوز نمی توانیم با مدرک ارائه دادن از کتابهای تاریخی
معتبر نقبی به تاریخ بزنیم و عیار این گوهر بدستمان رسیده را محک بزنیم””.
ببینید الان منصفانه نظر کنید من آیا چنین چیزی گفته بودم ،انصاف دهید که این تندی های ذیل کلام شما ناشی از تلقی نادرست از آن جمله من بود،چرا شما نقب به تاریخ بزنید و هر تحلیلی هم می توانید داشته باشید اما بحث من این بود که حقوق اختیاری دیگران را هم پاس داریم و بصرف نقب تاریخی و برداشت های تاریخی از آن دوران که قابل بحث است ،ایمان نسل فعلی را زورکی و اجباری نخوانیم ،حال البته بحث سیاست و اداره جامعه و اینکه نهاد دین از سیاست جدا باشد یا نباشد بحث دیگری است ،بحث من از اصل ایمان و اعتقاد است ،همان که شما خود گفتید من شیعه ام و نماز می خوانم ،ولی به بهشت علاقه ندارم ،حال بگذریم از اینکه ایمان به بهشت یکی از لوازم قرآنی ایمان است ،یعنی نمی شود کسی به پیامبران ایمان داشته باشد ،اما به سرای باقی و جهان بعد از مرگ ایمان نداشته باشد ،البته بحث علاقه به بهشت امر دیگری است ،اما ایمان به اخرت و بهشت و جهنم ،از لوازم ایمان به ادیان توحیدی است ،که حال این بحث دیگری است و الان موضوع بحث ما نیست.
در ادامه گفته اید :
“”دوست گرامی برو کتاب
جهان هالوگرافیک را بخوان تا متوجه شوی جهان هستی در حقیقت وجود ندارد و توهمی بیش نیست مگر نخوانده ای
الناس نیام،اذا ماتوا انتبهوا(امیدوارم درست نوشته باشم) مردمان خفتگانند و مرگ بیدارشان می کند.””
بهمن عزیز من از این فقره گفتار شما واقعا بهت زده شدم،البته نه بجهت اسم قلمبه هالوگرافیک و محتوای این بحث فلسفی ،فلسفه که موضوع مطالعاتی من در سالهای دور تاکنون بوده است و من بحثی و تحاشی از گفتگوی فلسفی ندارم و از آن استقبال میکنم ،اما تعجبم از این بود که در وسط یک بحث تاریخی دینی اجتماعی سیاسی چرا شما ناگهان این بحث را پیش کشیده اید؟
اما چون این جمله را گفته ای که :
“”تا متوجه شوی جهان هستی در حقیقت وجود ندارد و توهمی بیش نیست مگر نخوانده ای
الناس نیام،اذا ماتوا انتبهوا(امیدوارم درست نوشته باشم) مردمان خفتگانند و مرگ بیدارشان می کند””.
توضیح مختصری میدهم و تفصیل آنرا به بحث های دیگر موکول میکنم ،شما گفته اید بر اساس آن کتاب “جهان هستی در حقیقت وجود ندارد و توهمی بیش نیست”بعد برای اثبات آن به روایتی نبوی تمسک کرده ای.
دوست من ،اولا این سخن که جهان هستی وجود ندارد و توهم است ،که همان سخن “سوفسطائیان”یونانی و ادوار دیگر است،این سخن در واقع گفتار آنان است دربرابر “فیلسوفان رئالیست” =واقع گرا ،یعنی کسانی که قائل به واقعیت خارجی وراء ذهن و پندار ما هستند ،حال چه اصالت الوجودی باشند و چه اصالت الماهوی ،اینکه خارج از اندیشه ما جهان و هستی تحقق دارد امری بدیهی است ،بهمین جهت هم هست که شیخ ابو علی سینا در کتاب شفاء و کتب دیگر خود، تنها راه علاج کسی که با لجاجت “واقعیت و جهان خارج “حتی وجود خود و اندیشه خود و دیگران را منکر است ،این میداند که آن سوفسطی را کتک بزنند! اگر اعتراض کرد و گفت :آخ چرا میزنی؟ میگویند تو که گفتی وجود نداری! و جهان و دیگران وجود ندارند! پس چرا از درد می نالی؟! درد هم که وجود ندارد!
دقت کردید؟ پس اینگونه فرمایشات را شما نفرمایید آنهم وسط بحث تاریخی،حال من نمیدانم محتوای آن کتاب چیست ،اما بحث بلحاط فلسفی روشن است ،و شما اگر درکی از آن کتاب دارید مطرح کنید تا گفتگو کنیم .
نکته دیگر استدلال شما به آن روایت نبوی “الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا” برای اثبات “واقعیت نداشتن جهان خارج است”.
دوست گرامی این استدلال شما نادرست است ،کجای این روایت گفته است که جهان واقعیت خارجی ندارد؟ این روایت که بحث “نیام” =خواب را مطرح کرده است،و اگر دقت کنید تصادفا کمترین چیزی که از این روایت استفاده می شود این است که “خواب واقعیت خارجی دارد”،اگر شما بگویید خواب هم واقعیت ندارد و شخصی که می خوابد هم وجود ندارد ،اینکه دیگر سفسطه اندر سفسطه است.
این روایت میگوید “الناس” یعنی مردم ،یعنی مردم موجود در خارج از ذهن ما ،خوابند،آنگاه که می میرند از خواب بیدار میشوند.پس جهان دیگری بعد از مرگ را هم مورد اشاره قرار میدهد.
اما اینکه معنای خواب بودن مردم و اینکه پس از مرگ از خواب بیدار میشوند و می فهمند که چه خبر است،بحثهای مختلفی در کتب حدیثی و فلسفی و عرفانی مطرح شده ،قطعا اینجا خواب معمولی ما که شب می خوابیم و صبح بیدار میشویم مراد نیست ،زیرا با جمله بعد آن “فاذا ماتوا انتبهوا” وقتی مردند از خواب بیدار میشوند ناسازگار است ،اگرچه در حدیث دیگری گفته شده است که “النوم اخ الموت” یعنی خواب معمولی ما برادر مرگ است زیرا ،همانطور که در خواب ما دچار خفت و تعطیلی حواس می شویم ،مرگ هم اینطور است ،نفس و جان انسان در خواب و در مرگ قوای جسمانی و بدن خویش را رها کرده و بعالم خود فرو می رود ،منتها در خواب باذن خدا ،نفس تماما قطع تعلق نمی کند و باز به بدن باز می گردد ،اما در مرگ نفس و روح و جان انسان تماما از بدن کنده شده و به عالم لطیف تری بنام برزخ می رود “و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون” تا روزی که همه محشور میشوند.
غرض اینکه خواب در این حدیثی که شما مطرح فرمودید خواب معمولی ما نیست.
بعضی از شراح حدیث گفته اند مقصود “خواب غفلت” است ،زیرا نوع مردم بجهت اشتغال به مادیات و فرو رفتن در زندگی مادی ،در غفلت از خدای متعال و هدف این جهان و عاقبت نهایی خود در عوالمی که در پیش داریم هستند ،پس وقتی با مرگ از این دنیا رفتند تازه بیدار میشوند و واقعیت های جهان هستی و سلطه ملکوت عالم و سلطنت و حکومت خدای متعال بر اوج و حضیض هستی را مشاهده میکنند.این یک معنایی است که شده است.
برخی از عارفان سطح این حدیث را بالاتر برده اند ،و روی بحثها و مبانی که در عرفان و وحدت وجود هست ،این موت=مرگ را مرگ اختیاری عارف میدانند ،این موت غیر از موت متعارف همه انسانهاست،عارف میگوید با مجاهده و ریاضت و سیر عرفانی انسان از این خواب و خیالی که هست که جهان را مستقل از مبدا هستی میداند و خود را در برابر خدا چیزی میداند،بیدار میشود و شهود میکند که در جهان هیچ نیست جز خدای متعال و اسماء و صفات او ،یعنی عالم خیال است و سراب ،شیخ اکبر در فصوص الحکم اینطور گفته است :”العالم خیال فی خیال” جهان خیال اندر خیال است ،جهان نه اینکه وجود ندارد بلکه فانی در ذات الهی است ،مثالی که زده اند مثال موج و آب دریاست ،در دریا جز دریا و اب دریا وجود ندارد ،این موجها که مشاهده میشوند همه همان اب دریایند ،هم غیر دریایند و هم عین دریا! این کثرت و شکن های روی دریا موج است و ما شکن و کثرت می بینیم ،در عین حال موج هیچ حیثیتی ندارد جز آب دریا بودن ،عارفان وحدت وجودی رابطه کثرات موجود در عالم با خدا که هستی بیکران محض است را اینگونه تشبیه و تمثیل کرده اند.
حال اینها این حدیث را اینطور معنا می کنند که نوع مردم در کثرات غرقند و جز کثرت نمی بینند ،مثل آن ماهی که غرق در دریای آب است میگوید آب کو؟!
اینها میگویند انسان باید با هدایت انبیاء و با ریاضت و تلاش علمی عملی از خواب غفلت بیدار شود و این بیداری “به موت اختیاری” خاصل میشود.
اینهم معنای دیگری است از این حدیث که سطح والاتری دارد.
غرضم تشریح کامل این حدیث نیست ،می خواهم بگویم این حدیث ربطی به آن گفته که جهان واقعیت خارجی ندارد ،ندارد ،آن گفته سوفسطائی که ببرهان و وجدان و عیان باطل است ،اما بحث “هالو گرافیک” اگر آن معنای دقیقی باشد که عارفان وحدت وجودی معتقدند و میگویند ،مطلب درستی است ،اما اگر واقعا بخواهد بگوید هیچ چیز وجود ندارد و جهان خیال بی واقعیت است ،این مطلب خلاف فطرت و خلاف وجدان و خلاف برهان است.
که من فکر میکنم با توجه به سطر آخر کامنت شما همان معنای اول صحیح است نه آنچه سوفسطائیان گفته اند و حتی وجود خود را انکار کرده اند.
من از توجه شما سپاسگزارم،بجهت خستگی و طولانی شدن نوشته ،آن ایرادات ابتدایی کلام شما را به کامنت دیگری وا می نهم.
پایدار باشید
سلام آقای نوریزاد
آفرین، احسنت،احسنت،احسنت
جزاک الله خیرا
ندیدم سری به سرداری؛ مگر بسیار سرها زیر پای او
خودستایان تکیه بر اریکهها زدند. کتاب خدا را چنان میخوانند که سود ایشان است
آنان که طیلسان زهد پوشیدهاند، تکپیرهنان را پیرهن بر تن میدرند
آنان که دستار بر سر نهادهاند، سر از گردن خداترسان میاندازند
و آنان که آب بر مردمان میبندند، مردمان را آب از لبهی تیغ میدهند
این نیست آنچه ما میگفتیم…
اینان سپاه آز میآرایند. دیوار غرور میفرازند. کوشکهای خودپرستی میسازند و اموالشان را از انباشتن پایانی نیست…
حسین بن علی روز نهم محرم الحرام
آقای نوری زاد
دلم میخاد حرفی رو از صمیم قلب به شما بگم: خیلی مردی، خیلی با وجودی، خیلی دوسِت دارم ای مرد بزرگ!
درود بر نوری زاد عزیز
سایت کلمه تقدیم می کند:
مراسم دومین سالگرد شهادت ستار بهشتی + گزارش تصویری
پنجشنبه, ۸ آبان, ۱۳۹۳
چکیده : مراسم دومین سالگرد شهادت ستار بهشتی با حضور جمعی از خانواده های شهدای سبز و زندانیان سیاسی، فرزند ارشد آیت الله منتظری، جمعی از فعالان مدنی و سیاسی و اهالی رباط کریم برگزار شد. مادر و خواهر ستار بهشتی در این مراسم، ضمن تشکر از حاضران برای همدردی و همدلی شان، به شدت از پاسخگو نبودن مسئولان حکومتی درباره شکنجه منجر به قتل ستار بهشتی انتقاد کردند.
مراسم دومین سالگرد شهادت ستار بهشتی با حضور جمعی از خانواده های شهدای سبز و زندانیان سیاسی، فرزند ارشد آیت الله منتظری، جمعی از فعالان مدنی و سیاسی و اهالی رباط کریم برگزار شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، شرکت کنندگان در این مراسم ابتدا برای عرض تسلیت و ابراز همبستگی با خانواده ستار بهشتی در منزل مادر وی حضور یافتند و سپس در ساعات بعدازظهر روز پنجشنبه بر سر مزار ستار گرد هم آمدند.
ستار بهشتی دو سال قبل پس از بازداشت توسط ماموران انتظامی، در بازداشتگاه پلیس بر اثر شکنجه به شهادت رسید. پرونده قتل او اما با وجود واکنش گسترده افکار عمومی و پیگیری خانواده اش، بی نتیجه ماند.
از این رو بود که در مراسم امروز، گوهر عشقی مادر ستار و سحر بهشتی خواهر این زندانی مقتول، ضمن تشکر از حاضران برای همدردی و همدلی شان، به شدت از پاسخگو نبودن مسئولان حکومتی درباره شکنجه منجر به قتل ستار بهشتی انتقاد کردند.
خانواده ستار همچنین این پیام را خطاب به بازجوی شکنجه گر و قاتل وی اعلام کردند که قصد آنها از تلاش برای محاکمه وی، عبرت دیگران و قربانی نشدن ستارهای دیگر بوده است، نه کینه توری؛ و قصد نداشته اند و ندارند او را به پای چوبه دار بکشانند.
در این مراسم، برخی چهره هایی که برای بزرگداشت ستار در محل حاضر شده بودند، به ایراد سخن پرداختند و مصطفی بادکوبه ای شاعر سبز و زندانی سیاسی سابق نیز یکی از سروده هایش را درباره فرزندان و بانوان ایران زمین برای حاضران خواند.
(نوریزاد کجاست ؟حتما رفته بوده گل بچینه) آقای نوریزاد اینها ما را ببو حساب کرده اند.
این هم لینک سایت کلمه در مورد این خبر:
http://www.kaleme.com/1393/08/08/klm-201524/?theme=fast
آقای نوریزاد.
سال شصت و چهار کتاب حماسه حسینی مرحوم مطهری را خواندم آن موقع دو جلدش در آمده بود.
سپس کتاب سخنان امام حسین از مدینه تا کربلا را خواندم و هنگام مطالعه اشکهایم جاری بود.
از بچگی هم در ماه محرم به مساجد و تکایا و هیئت های عزاداری می رفتم.
در زمان انقلاب اسلامی با آنکه در اول نوجوانی بودم در همه راهپیماییها شرکت کردم.
کتابهای امام مثل ولایت فقیه و جهاد اکبر و کشف الاسرار را هم خوانده ام .
و اکنون هنگامی که به سایت مراجعه می کنم و می بینم که بعضی برادران در تلاشند تا ما را به صراط مستقیم
هدایت کنند دچار افسوس می شوم.
افسوس از اینکه برخی نمی دانند که ما چقدر در تاریخ اسلام مطالعه کرده ایم و دیگر افسانه
“اکثر ایرانیان با طیب نفس و باختیار مسلمانند و شیعه” برای ما جلوه ای ندارد.
عمر بن خطاب (و شاه اسماعیل صفوی برای شیعه کردن) طبق اسناد انکارناپذیر تاریخی کامل ابن اثیر
تاریخ یعقوبی،تاریخ طبری با شمشیر و سپاه جرار، آیین حنیف اسلام را گسترش دادند.
اگر قران را بخوانیم متوجه می شویم که دین در نزد خدا فقط اسلام است و لاغیر.
ما دیگر حوصله ماله کشی و مغالطه را نداریم و احتیاجی به آخوند چه روضه خوان و چه اهل علمش
نداریم.
کتابهای دیگر ادیان در دسترس ما هست و عطش معنویت جویی را می تواند فرونشاند.
البته بعضی از کلمات قران مانند :فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره
یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمت الله ان الله یغفرالذنوب جمیعا
الله نور السموات والارض مثل نوره مشکوه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه…
و یا سخنان پیامبر اسلام مانند بهشت زیر پای مادران است به کودکان مهر بورزید
و به پیران احترام گذارید.یا مملکت با کفر می مان ولیکن با ستم هرگز ، مورد احترام همه ماست
و کوشش می کنیم به آن عمل می کنیم .ما به تقوا به پاکدامنی و وارستگی معتقدیم.
و فرق میان مذهب و معنویت را بخوبی و هوشمندانه می دانیم.
مذهب همین است که می شود بیست متر کامنت و مطلب برای اثبات حقانیت یک نظریه نوشت
بدون آنکه حقیقتی از آفرینش آفریدگار هویدا شود .
خدا و براستی خدا فراموش شده است .
خدا با انسان گفتگو کرده است با زبان ریاضیات و هندسه.با زبان دانش و علم.و راه کشف آنرا به ما آموخته
با پیروی از عقل و زحمت کشیدن برای کشف قوانین دانش و علم.
دوست گرامی جناب بهمن
با سلام
بهمن عزیز ،من این را بارها قبل از اینکه شما به این سایت بیایید و بنویسد ،گفته ام که بحث من این نیست که شما گفته اید :””و اکنون هنگامی که به سایت مراجعه می کنم و می بینم که بعضی برادران در تلاشند تا ما را به صراط مستقیم هدایت کنند””.
من معمولا بطور ابتدایی مطلبی نمی نویسم ،از نظرات دوستان استفاده میکنم ،و در مواردی که به گوشه ای از مطالب کسی نقد و ایرادی داشته باشم مطرح میکنم بقصد هم اندیشی و گفتگو،یعنی همانطور که شما اکنون باورهایی دارید و آنها را پاس می دارید ،من نیز باورهایی دارم،بحث هدایت به صراط مستقیم هم نیست ،صراط مستقیم را هرکس با مطالعه و بررسی می یابد ،و گفتگو و هم اندیشی در این جهت کمک خوبی نیست ،حال در پایان گفتگو یا طرفین سخن یکدیگر را درک کرده و همه یا بخشی از آن را می پذیرند ،یا از هم اندیشی یکدیگر تشکر میکنند.
من به گذشته شما و اینکه چه کتابهایی خوانده اید یا چه گرایشاتی داشته اید یا اکنون دارید کاری ندارم ،اینجا این مساله بوده است که کسی مطالبی تاریخی و قضاوت هایی در مورد نهضت امام حسین علیه السلام و آداب و شیوه عزاداری ها نوشته است ،من نیز سخنان او را ببحث و نقد کشیده ام ،این سایت یک سایت آزاد است ،می بینید که همه نوع عقیده ای از مارکسیست و ملحد تا مذهبی داغ و دو آتشه میتواند آزادانه در باب مسائل اجتماعی سیاسی عقیدتی بنویسد و اظهار نظر کند ،آنچه که می شود گفت معیار و خط قرمز میزبان سایت است ،عبارت است از رعایت ادب در گفتار و بحث مستدل،بنابر این خیالتان راحت باشد ،بحث هدایت به صراط مستقیم مطرح نیست ،شما به هرچه باور داشته اید باور داشته باشید ،و از هرچه کوچیده اید مختارید ،اما در اینجا معیار گفتگوی مستدل و مودبانه است ،من از نقد مطالبم استقبال میکنم ،اما اینکه بدون پرداختن به مطالب ،بطور کلی قضاوت کنیم بنظرم عقلانی نباشد.
در مورد مطلبی که به آن اشاره کرده اید و بحث های تاریخی حمله عمر و اعراب به ایران قدیم را پیش کشیده اید ،این البته بحث طولانی و دامنه داری است ،اما این یک نکته فرعی در کلام من خطاب به آن دوست بود ،ایشان گفته بود چرا اکنون مردم مسلمان وشیعه ایران باید بر نوه پیامبرشان که فردی عرب بوده است عزاداری و اقامه ماتم کند ،در حالیکه آنان مسبب همه بلاها و مصیبات نیاکان ایرانی ما بوده اند.
من در پاسخ فقط اشاره کردم که اولا اهلبیت پیامبر در حمله اعراب حدوثا و کما و کیفا نقش فعالی نداشته اند ،و قدرت غالب بدست خلیفه وقت عمر بوده است ،پس چرا ایشان خاندان پیامبر را اینطور مورد اتهام قرار داده است.
و ثانیا اصلا فرض کنیم نیاکان ایرانی ما اینطور که ادعا میشود همه بزور اسلام آوردند ،بحث من این بود که این چکار دارد به اینکه امروز مردم مسلمان و شیعه ایران مختارانه معتقد به اسلام و تشیع باشند و عمل به آن کنند؟قرن ها از آن واقعه تاریخی بهر کم و کیف که شما ادعا کنید گذشته است ،آیا اکنون نیاکان مجبور ما در این سرزمین زندگی می کنند یا نسل های متاخری که دین اسلام را با جان و دل پذیرفته اند؟ بنظرم حال اگر کسی بهر دلیل یا اسلام را نپذیرفته یا از اسلامیت خود عدول کرده است نمیتواند در اینجا خود را وکیل یا ولی نسل فعلی دانسته و با پیش کشیدن آن مساله تاریخی بهر کم و کیف ،اسلام و اعتقاد و عمل معتقدانه نسل فعلی را مورد حمله قرار دهد یا باورهای ایمانی مختارانه آنان را مورد هتک قرار دهد ،چرا؟ چون اعرابی و خلیفه ای در قرن ها و صدها سال قبل اشتباهاتی در استراتژی خود داشته اند؟
این سخن من بود ،بدیهی است که بحث من بحث سیاست های امروز و عملکرد حاکمان فعلی و دفاع تام و تمام از آن نبوده و نیست و من خود نیز به بسیاری از کارهای حکومتی فعلی منتقدم ،اما بحث من با آن دوست این بود که چرا ایمان و اعتقاد نسل فعلی ایرانیان را با پیش کشیدن مطالب تاریخی مربوط به قرن ها پیش از این مورد هتک و سوال قرار میدهد.
از توجه شما متشکرم
موفق باشید
ببخشید جمله “گفتگو و هم اندیشی در این جهت کمک خوبیست”
مقصودم بود.
“فرق میان مذهب و معنویت را بخوبی و هوشمندانه می دانیم.
مذهب همین است که می شود بیست متر کامنت و مطلب برای اثبات حقانیت یک نظریه نوشت
بدون آنکه حقیقتی از آفرینش آفریدگار هویدا شود .
خدا و براستی خدا فراموش شده است .”
درود بر شما هموطن عزیز!
درود بر خرد و شهامت شما !
خردی که توانست فرق بین “مذهب” و “معنویت” را بفهمد
و شهامتی که توانست یوغ مذهب را که نسل اندر نسل بر گردۀ ما ایرانیان زده شده است
علیرغم تمام هیاهوهای دو احساس “گناه و ترس” که ابزارهای جااندازی مذهب است در هم شکند.
در این کشف و احساس شما شریک هستم و
خوب می فهمم که چه افقهائی در زندگی شخصی و اجتماعی انسان باز می کند.
راه رهائی مردم ایران زمین رسیدن به معنویتی است که با همین خرد بدست آید
خردی که در فطرت پاک و مشترک انسانها ریشه دارد.
آینده روشن بشریت به دست انسانهای معنوی بی دین اما با خدا ساخته می شود.
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا چنین سرانجام بد داشتیم
با سلام به سید الشهداء ابو عبدالله الحسین علیه السلام
و با سلام بهمه حق جویان
خواستم از کنار این مطالب غیر منصفانه و سطحی بعنوان یک اظهار نظر شخصی معمولی گذر کنم ،لکن بزرگی و بزرگواری حسین سلام الله علیه و بزرگی نهضت و قیام آن بزرگوار و فرزندان و یاران اش بمن اجازه نداد سکوت کنم.
1-اینکه :
“”اینروزها جو غالب دراغلب شهرها وروستاها عزاداریهای محرم است.هرچه باخودم کلنجار میروم تا روزنه ای از خرد ومنطق دران بیابم ناامیدمیشوم””.
پاسخ این است که :تا خرد و منطق را چگونه معنا و تفسیر کنیم،در اینجا دو بحث مطرح است ،یکی اینکه ما به کمیت و کیفیت و شیوه عزاداری بر امام حسین علیه السلام اشکال و ایراد کنیم و نظریاتی اصلاحی در جهت جلوگیری از افراط و تفریط در اقامه عزای سیدالشهداء داشته باشیم ،خوب این امری شایسته و بایسته است ،بهرحال در هر قوم و ملتی آداب و رسومی در اقامه عزا یا شادی وجود دارد که ممکن است از حیث شکل و محتوا دچار آسیب ،افراط یا تفریط شود.این مساله ای است که بسیاری از علماء دین و روشنفکران دینی به آن پرداخته اند و میتوان به آن پرداخت ،شما مراجعه کنید به دو جلد کتابی که مرحوم استاد مرتضی مطهری تحت عنوان “حماسه حسینی” نگاشته است و در آن به ماهیت و محتوای قیام امام حسین و تحریفات لفظی و معنوی و آسیب هایی که در درک و تفسیر آن قیام وجود داشته یا دارد پرداخته است.
پس ایراد و انتقاد به نحوه عزاداریها امری روا و خوب است.
بحث دیگر در اصل عزاداری و یاد داشت و تذکر واقعه کربلا و تعمق در محتوا و اهداف قیام امام حسین و ضرورت آن است،چرا در روایات نبوی و روایات ائمه علیهم السلام تاکید بر یاد آوری و تذکر ماجرای کربلا وارد شده و چرا بر آن تاکید شده است؟ و آیا اصل عزاداری و تذکر واقعه کربلا و تعمق و تذکر فلسفه قیام حسین و یاران اش امری خلاف “خرد و منطق” است؟
باید این تفکیک را از نظر دور نداریم ،یکوقت کسی خارج از دیانت اسلام و ایمان به پیامبر اکرم (ص) است،در اینصورت طبیعی ماجرا این است که هیچ بستگی عاطفی نسبت به کشته شدن فجیع نوه پیامبر اسلام نداشته باشد ،یا اصلا تعمقی در فلسفه و پشت صحنه تاریخی این ماجرا نداشته باشد.
البته در این فرض (دیدگاهی برون دینی) نیز اشخاص خردمند و متعمقی بوده اند که زوایای تاریخی این حادثه را و بزرگی و عظمت قهرمانان این ماجرا را بطور عقلانی و غیر سطحی مورد بررسی قرار دهند ،چنانکه دیده ایم مستشرقین و مورخین و اهل نظر ،ولو اینکه داخل دیانت اسلام نیستند به این موضوع پرداخته اند و جنبه های مختلف عاشوراء و زیبائی ها و جلوه های انسانی حسین و یارانش در این ماجرا مثل شجاعت و رشادت ،فداکاری و گذشت ،خلوص و وفاداری،و غیر اینها را ستوده و توصیف کرده اند،و از آن طرف پلشتی و دنیازدگی و قساوت و بیرحمی و اوصاف دیگر در سپاهیان یزید را نکوهش کرده اند.
یکوقت هم هست که کسی خود را مسلمان و متدین به دین اسلام میداند،در اینصورت چگونه ممکن است کسی خود را مسلمان و خصوصا متشیع معرفی کند ،در عین حال نسبت به قلم قلم شدن نوه پیامبر اسلام و فرزندان و یارانش ،و اسارت زنان او ،بی تفاوت باشد ،یا ذکری و یاد داشت آن مصائب فجیع را ،خلاف “خرد و منطق” بداند؟ کدام خرد و منطق؟ آیا مسلمان و خصوصا شیعه ،میتواند در برابر چنین واقعه ای بی تفاوت بماند و درست به ریشه های تاریخی ،و غایات و اهداف سیدالشهداء در این ماجرا نیندیشد؟
آری حادثه کربلا حادثه و رخدادی است مربوط به هزار و اندی سال قبل،مثل وقایع تاریخی دیگر اتفاق افتاده ،اما آیا نباید وقایع تاریخی گذشته و خاستگاهها و زمینه ها و علل مورد بررسی تحلیلی درست واقع شوند؟
ممکن است کسی بگوید امام حسین بی تقصیر کشته شد و ماجرا تمام شد ،حسین بی تقصیر کشته شد ،اما آیا با این سخنان میخواهیم بگوییم حسین نفله شد؟ آیا نباید به زمینه های تاریخی و عوامل مختلف و از همه مهمتر به محتوای سخنان قیام کننده درست بیندیشیم؟
چرا پیامبر و امامان علیهم السلام توصیه به این کردند که بايد عزاى حسين بن على زنده بماند، چون او يك مكتب به وجود آورد، مى خواستند مكتبش زنده بماند، براى اينكه در دنيا شما هرگز يك مكتب عملى كه نمونه مكتب حسين بن على باشد پيدا نمى كنيد. اگر شما نمونه اى مانند نمونه حسين بن على پيدا كرديد آنوقت بگوييد چرا ما هر سال بايد ياد حسين بن على را تجديد كنيم؟ آنچه كه در حسين بن على در اين حادثه عاشورا و در آن ابتلاء و مصيبت پيدا شد از توحيد، از جلوه ايمان، از جلوه خداشناسى، از ايمان كامل به جهان ديگر، از رضا، از تسليم، از صبر، از استقامت، از مردانگى، از طمأنينه نفس، از ثبات، از عزت نفس، از كرامت نفس، از آزادى خواهى و آزادى طلبى، از اينكه در فكر انسانها باشد، از اينكه در خدمت انسانها باشد، اگر شما نمونه اى در دنيا پيدا كرديد، آنوقت بگوييد چرا ما نام حسين بن على را زنده كنيم.
دستور آنها براى اين است كه بلكه پرتوى از روح حسين بن على در روح ما و شما بتابد. اگر اشكى كه ما براى او مى ريزيم در مسير هماهنگى روح ما باشد، روح ما پرواز كوچكى با روح حسينى بكند، ذره اى از همت او، ذره اى از غيرت او، ذره اى از حريّت او، ذره اى از ايمان او، ذره اى از تقواى او، ذره اى از توحيد او در ما بتابد و چنين اشكى از چشم ما جارى شود، آن اشك هرچه دلتان بخواهد قيمت دارد. اگر گفتند به اندازه يك بال مگسش هم يك دنيا ارزش دارد، باور كنيد. اما نه اشكى كه براى نفله شدن حسين باشد، بلكه اشكى كه براى عظمت حسين باشد، براى شخصيت حسين باشد. اشكى كه نشانه اى از هماهنگى كردن و پيروى كردن از حسين بن على باشد، بله يك بال مگسش هم يك دنيا ارزش دارد. خواستند كه هميشه مردم اين مكتب عملى را ببينند.
اولًا ببينند خاندان پيغمبر دليل بر صدق و گواه خود پيغمبر هستند. اگر گفتند فلان مسلمان در جنگى كه مثلًا در روم يا ايران كرد آن مقدار شهامت و ايمان نشان داد، آن قدر دليل بر حقانيت پيغمبر نيست كه بگويند فرزند پيغمبر چنين كرد؛ چون مى گويند هميشه خاندان يك نفر، از هركس ديگر سوء ظن و بدگمانى اش به او بيشتر است. ولى وقتى كه خاندان پيغمبر را مى بينيم كه در نهايت صفا و ايمان هستند، بهترين گواه بر صدق اين پيغمبر است. هيچ كس مانند على عليه السلام با پيغمبر نبوده است، با پيغمبر بزرگ شده است، و هيچ كس هم مانند على مؤمن به اين پيغمبر و فدايى اين پيغمبر نيست. اين خودش ادلّ دليل بر صدق اين پيغمبر است. حسين فرزند اين پيغمبر است. وقتى كه ايمان خودش را به تعليمات او نشان مى دهد پيغمبر جلوه مى كند و پيغمبر در عالم متجلى مى شود. مردم مىگويند ببينيد اين پيغمبر چقدر راستگوست كه فرزندش وقتى سر دوراهى قرار مى گيرد: در يك طرف مال و ثروت هست، وعده هست، هزار جور خوشى هست، همه گونه وعده ها به او مى دهند، ولى در آنجا حقيقت و دين از ميان رفته است، مظلومها زياد هستند، ثروتهاى ملتها همه در اختيار يك افراد خاصى قرار گرفته است؛ آن طرف ديگر را نگاه مى كنند، در آنجا كشته شدن هست، شهيد شدن جوانان هست، اسير شدن زن و فرزند هست، تشنگى هست، تير و شمشير هست، ولى حق زنده شد، حقيقت زنده شد، عدالت زنده شد، اسلام زنده شد؛ مى بينند فرزند پيغمبر اين راه را در پيش مى گيرد. از اينجا مى فهمند اين پيغمبر چقدر راستگو بود!.
آن چيزهايى كه بشر هميشه به زبان مى آورد ولى در عمل كمتر ديده مى شود، در وجود حسين ديده مىشود؛ چطور؟ روح بشر اين مقدار شكست ناپذير باشد؟
سبحان اللَّه! بشر به كجا مى رسد، روح بشر چقدر شكست ناپذير مىشود كه بدنش قطعه قطعه مى شود، جوانانش جلوى چشمش قلم قلم مى شوند، در منتها درجه تشنه مى شود كه حتى به آسمان كه نگاه مى كند به نظرش تيره و تار است. خاندانش را مى بيند كه الآن دارند اسير مى شوند. هرچه دارد از دست داده است، ولى يك چيز براى او باقى مانده و آن روحش است. روحش هرگز شكست نمى خورد، يك ذره شكست نمى خورد. شما يك چنين صحنه نمايشى از فضائل انسانيت، در غير كربلا سراغ داريد كه آنوقت بگوييم به جاى كربلا از آن حادثه ياد كنيد؟.
پس چنين حادثه اى را بايد زنده نگه داشت. حادثه اى كه يك جمعيت هفتاد و دو نفرى، از نظر روحى يك جمعيت سى هزار نفرى را شكست دادند.
اینها آیا با “خرد و منطق” هماهنگ است یا خلاف آن است؟
پس حسین یک الگوی تاریخی است ،و مرگ و شهادت حسین و یارانش ،مرگ و شهادت فردی نیست تا کسی بگوید ،پاسداشت حسین و گریه بر او ،و عزاداری بر او و تذکر واقعه کربلا ،امری خلاف خرد و منطق است ،مگر خردمندی و منطق یعنی خودخواهی و خودبینی؟ اصلا اساس قیام و فداکاری حسین نفی “خودیت و خود مداری” بود ،پس حسین و تعزیه حسین را چه نسبت با بی خردی و بی منطقی؟
بنابر این اگر خارج از دیانت اسلام هستید ،در بینش و کنش تان آزاده باشید ،همان که خود آنحضرت فرمود که “ان لم تکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم” که اگر دین ندارید و خوف معاد ندارید لا اقل در دنیایتان آزاده باشید و
به عقاید و گرایش دیگر همنوعان احترام بگذارید.
و اگر داخل دیانت اسلام و خصوص مکتب تشیع هستید ،چطور بلحاظ انسانی و عاطفی و همان خردی که به آن تلفظ می کنید،می توانید از کنار واقعه فجیع قلم قلم شدن نوه گرامی پیامبرتان و فرزندان و یاران او اینگونه با بیرحمی و بی تفاوتی بگذرید ،و عواطف انسانهایی را به بی خردی و بی منطقی تعبیر کنید؟
2- اینکه :
“”باغور وتفحص درمتون تاریخی واضح ومبرهن است غائله کربلا کشمکش میان پسرعموهایی بوده که ازنسل پدرانشان رقابت برسرقدرت جریان داشته وگاهی این وبرهه ای ان ظفر وبرتری داشت.درزمان منتهی به دوران 60هجری قدرت مطلقه دردست بنی امیه بود.ازطرفی به طور رسمی علویان قدرت را طی عهدنامه رسمی تقدیم بنی امیه نمود.واز سویی دیگر باسیاست وتدبیر معاویه سران طوایف وقبیله ها با تطمیع معاویه به بیعت با یزید گردن نهادند.پس اندک هواداران حسین فریفته پول وثروت شده اورا تنها رها کردند.با اینکه همه نزدیکان حسین اورا ازعزیمت به کوفه برحذرمیداشتند.اما مثل اینکه وی کورسویی ازامید به یاری کوفیانی که پدر وبرادرش را تنهاگذاشته وکشته بودند داشت.که امید عبثی بود.وبدون دوراندیشی وسیاست ورزی””.
(پایان نقل قول)
این چگونه غور و تفحص تاریخی در متون تاریخ است؟ شما بدون استناد و بر اساس یک حدس بی بنیان ،قیام و شهادت و اسارت نوه پیامبر و یاران و فرزندانش را به “کشمکشهای فردی بین پسرعموها و قوم وخویش ایشان” تفسیر و تعبیر کرده ای،این لازمه غور و تفحص در تاریخ است؟ کدام تاریخ؟ این سخنان مضبوط در تاریخ حسین بن علی است ،آیا کلمات و سخنان آنحضرت از مکه تا کربلا را یکبار تامل کرده اید که چه گفته است؟ گفته است چون من با پسرعمویم یزد دعوا دارم از مکه خانواده و فرزندان خود را آواره شهرها و بیابانها می کنم؟!
اگر دعوا و نزاع دعوا و نزاع خانوادگی بود ،چرا آنحضرت در زمان پدرش ،و در زمان برادرش به دعوا و نزاع فردی نپرداخت؟
شما در این کلمات امام حسین علیه السلام”غور و تفحص” کنید:
“”بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي يَا أَخِي إِلَيْك””.
(بحار الانوار ج 44 ص 329)
این وصیت مکتوب حسین است به برادرش محمد بن حنفیه ،هنگام خروج از مکه ،وقتی میخواستند او را مجبور به بیعت با یزید ستمکار کنند ،و او برای اینکه زیر علم یزید نرود شبانه از مکه بیرون رفت ،آنچه که در فرازهای ابتدایی این وصیت است ،شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر جدش ،و شهادت به حقانیت بهشت و جهنم و حقانیت معاد و حیات دوباره انسانهاست ،آنچه مورد نظر است این فراز است که فرمود :
“جز اين نيست كه من بمنظور ايجاد صلح و سازش در ميان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر بمعروف و نهى از منكر نمايم. من مي خواهم مطابق سيره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب عليهم السّلام رفتار نمايم. كسى كه مرا بجهت اينكه حق ميگويم قبول كند او بحق سزاوارتر است و كسى كه دست رد بسينه من بگذارد من صبر ميكنم تا خدا كه بهترين حكم كنندگان است بين من و او داورى نمايد.
ای برادر! اين وصيتى است كه من براى تو كردم. توفيق من جز با خدا نيست من بخدا توكل ميكنم و بسوى او انابه مي نمايم”.
یعنی هدف قیام و حرکت خویش را امر بمعروف و نهی از منکر حاکمان و عمل به سیره جدش و پدرش معرفی می کند ،یعنی اینکه الان زمانی است که حاکمان از سیره جدش و پدرش که اصل اسلام است عدول کرده اند .
آیا وجدانا این منطق کسی است که دعوایی شخصی با پسرعموهایش بر سر قدرت دارد؟!
در جای دیگری با نقل حدیثی از جدش فرمود :
“”أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه””.
(تاریخ طبری ج4 ص 304 ، الکامل فی التاریخ ج 4 ص 48، بحار الانوار ج 4 ص 382)
ترجمه :”
هان اى مردم! پيامبر خدا فرمود: هر كس زمامدار بيداد پيشه و قانونشكنى را نظاره كند كه حرام خدا را حلال و روا مى سازد، و عهد و پيمان او را مى شكند و با سبك و روش عادلانه و بشر دوستانه پيامبر خدا مخالفت مى ورزد؛ و با اين وصف در برابر آن عنصر خودكامه و قانون گريز، با گفتار و عملكردش به مخالفت برنخيزد و در راه اصلاح جامعه و حكومت، خود را به هر آب و آتش نزند، بر خداست كه او را از همان راهى كه آن بيداد پيشه را به دوزخ در مى آورد، به دوزخ در آورد.
هان اى مردم! آگاه باشيد كه رژيم حق ستيز اموى فرمانبردارى شيطان را برگزيده و از قانون خدا و فرمانبردارى او سر برتافته است. كارگردانان آن، تبهكارى و بيداد را همه جا آشكار ساخته و مرزهاى قوانين و مقررات خدا را به تعطيل كشانده و ثروت ملّى را به انحصار خويش در آورده اند. آنان با بهانه و توجيه و برخورد ابزارى با دين،
حرام خدا را حلال مى سازند و حلال او را حرام؛ و من زيبنده ترين مردم به تلاش و جهاد خستگى ناپذير و شجاعانه در راه دگرگونى مطلوب و خدا پسندانه در اين جامعه و در ميان اين امت هستم”.
آیا واقعا این منطق که منطق بچالش کشیدن حکومت اموی ،و شمارش ظلم ها و کجرویهای آنان است ،منطق یک دعوای شخصی پسرعمو با پسرعموست؟!
در جایی دیگر فرمود :
“” ألا ترون أنّ الحقّ لا يعمل به، و أنّ الباطل لا ينتهى عنه، ليرغب المؤمن في لقاء اللَّه محقّا، فإنّي لا أرى الموت إلّا سعادة، و لا الحياة مع الظّالمين إلّا برما ..””.
(تحف العقول ص 176)
یعنی : ” آيا نمى بينيد كه به حق عمل نمى كنند، و از باطل باز نمى ايستند؟ بايد انسان معتقد طرفدار حق، دل به لقاء اللَّه بندد (و براستى آماده شهادت شود)، زيرا كه من مرگ را چيزى جز خوشبختى، و زندگى با ستمگران را چيزى جز مايه دلتنگى نمى بينم …”.
می بینید ،بحث آنحضرت بحث “عمل به حق” است و “باز ایستادن از باطل و ظلم”،میگوید در این راه لقاء الله و مرگ جز خوشبختی نیست ،و زندگی با ستمگران ،جز دلتنگی و ناراحتی نیست.
آیا این مرام کسی است که با پسرعمویی دعوا دارد ،یا منطق کسی است که به قدرت شخصی و فردی می اندیشد؟
قطع نظر از مقام معنوی امامت آیا الگو بودن چنین انسان والایی ،شایسته همه انسانهای تاریخ نیست؟ آیا یادآوری این الگو و واگویه آن ظلم و مصیبت نسبت به چنین انسانی ،امری خلاف “خرد و منطق” است؟ شما از کدام خرد و منطق سخن می گویید؟
آن “عبث” و “فقدان دور اندیشی” و “سیاست ورزی” که به صاحب چنین منطقی نسبت دادی ،اقتضای “خرد و منطق” شماست؟!
از نظر خرد شما زیر بار ستم رفتن ،و از بین رفتن اساس دین ،و تن به منکر دادن سید الشهداء ،دوری از عبث و سیاست ورزی و دور اندیشی است؟!
این زشت ترین و بیرحمانه ترین تعبیری است که میتوان از قیام ابا عبدالله الحسین نمود،شما با این خردتان این تذهبون؟
3- اینکه :
“”حالا عزاداری برخاندانی که ریشه وزبان دیگری ازما داشته ومسبب بلاها وجنایات بیشماری نیز درباره نیاکان ما شدند(اعراب)چه توجیهی دارد؟بماند اینکه امام هم محسوب بکنیمشان ازبرسروسینه زدن چه سود؟به خدا به دین به شرف وانسانیت سوگند.این امور بازدهی وسودی به کسی نمی رساند””.
(پایان نقل قول)
زهی تاسف و تعجب از این تحلیل های بیشرمانه و نژاد پرستانه! شما آیا مسلمانید و چنین می گویید؟ اگر مسلمان نیستید و اینچنین نژاد پرستانه و با انگیزه های ناسیونالیستی می خواهید از کنار چنین نقطه عطف تاریخی گذر کنید ،خوب بر شما حرجی نیست.
اما اگر مسلمانید و چنین سخن از نژاد پرستی و ملیت ،هزار تاسف و تعجب!
مگر بحث تاریخ نهضت نوه پیامبر بحث نژاد و تیر و طائفه است؟
اما خارج از این چهار چوب ،اینکه شما یا مسلمان نباشید و عقلانیت و عاطفه ای نسبت به پیامبر اسلام و بستگان او و نقش تاریخی آنان نداشته باشید،یا مسلمان باشید و ضعیف الایمان و غیر ملتزم به احکام اسلام ،حال انسانهایی در این کشور و در غیر این کشور ،مومن به دیانت اسلام و مکتب تشیع و فلسفه قیام عاشوراء و الگوی تاریخی بودن آن هستند،و مایل به عمل به توصیه و فرامین ائمه اطهار در پاسداشت و یاد آوری عاشوراء و فلسفه قیام سید الشهداء هستند،این چه منطقی است که عمل ایمانی دیگران را بی فائده بدانید؟ به شما چه مربوط که انسانهای مومن عمل به وظابف دینی خود کنند؟ شما اگر مسلمان نیستی ،یا مسلمانی و به چنین اموری باور نداری ،خوب نداشته باش ،چرا عمل کثیری از انسانها را اینگونه تخطئه می کنی؟
کی گفته است که خاندان نبوت ،مسبب بلاها و جنایات در باره نیاکان ما بوده اند؟
فرض کنید خلفائی مسبب این که شما می گویید بوده باشند ،چرا خاندان پیامبر را اینگونه متهم می کنی؟
اصلا مگر شما وکیل وصی نیاکان ایرانیان هستی؟ نیاکان ما هرکه بودند با هر تاریخی ،نسلهای زیادی گذشته ،و اکنون اکثر ایرانیان با طیب نفس و باختیار مسلمانند و شیعه ،و به احکام اسلام و تشیع معتقدند و به آن ملتزم ،شما مگر ولی یا وکیل یا وصی آنان هستی که چنین ادعاهای نژاد پرستانه یکطرفه می کنی؟ شما میخواهی مسلمان و شیعه نباش ،شما از عزاداری و تعزیه و تذکر فلسفه قیام امام شیعیان ،تنفر داری ،خوب شرکت نکن ،چرا دیگران را به بیخردی و بی منطقی متهم می کنی؟
من در ابتدای گفتارم مساله انتقاد از کم و کیف عزاداری بر حسین علیه السلام ،و اصل تعزیه را جدا کردم و گفتم میتوان در نحوه عزاداری و نحوه استفاده از الگو بودن حسین ،انتقاد و ایراد کرد و آنرا اصلاح و تعدیل کرد ،اما شما با این تعبیرات معلوم میشود از اساس نسبت به اصل این امور تنفر و انزجار داری،بسیار خوب شما اینطور باش،اما حقوق اعتقادی و عملی دیگران را نیز محترم بدار ،که این نشان خرد و منطق است،این قسم های موکد در گفتار هم نشانه خوبی است بر اینکه هیچ بینه و برهانی بر مطلب ندارید ،والا انسان اگر مسلح به خرد و منطق باشد نیازی ندارد که سخنان بی محتوای خویش را موکد به قسم های مکرر کند.مضافا اینکه همان “شرف” و انسانیت را که به آن قسم می خوری ،مفاهیم بلند تابلوی زیبای کربلاست ،زیرا عمل حسین عمل انسانی و احیاء انسانیت و شرف انسانی است،و امام حسین امام بزرگوار شیعه است ،چه شما او را امام محسوب کنید و چه امام محسوب نکنید.
4- و بالاخره اینکه :
“”درحالی که بخداوندقسم همینهایی که حسین حسین میکنن اگردرکربلا بودند خودسر امام رامی بریدند.مگرنه انکه امام حسین طرفدارحقیقت وازادگی ومخالف ظلم وخودکامگی بود؟””
(پایان نقل قول)
این اقتضای خرد و منطق شماست که کثیری از شیعیان را با قسم جلاله ،مورد تهمت و افتراء قرار دهی؟ تصادفا اگر بنا بر اتهام و افتراء باشد ،منطق شما به اینکه اگر در کربلا حضور داشتی سر امام حسین را می بردی نزدیکتر است ،چون شما بودی که در فقره بالا “خاندان نبوت” را مسبب بلاها و مصیبات نیاکان ایرانی دانستی! مگر یزیدیان و کشندگان سید الشهداء منطقی جز این داشتند که “احقادا بدریه و حنینیه”؟
اما پارادوکس در گفتار کسی که دیگران را به بی منطقی و بی خردی متهم میکند این است که از یکسو امام حسین را طرفدار حقیقت و آزادگی و مخالف ظلم و خود کامگی میداند ،در حالیکه فراموش میکند چند سطر بالاتر حرکت سید الشهداء را به “عبث” و “فقدان دور اندیشی” و “فقدان سیاست ورزی” متهم میکند!
آیا این پارادوکس ها و خود حق پنداری ها اقتضای “خرد و منطق” است؟!
دوست عزیز! پوزیشن روشنفکری و انتقاد از امور فرهنگی و تاریخی،ملاک هایی دارد که در هرکسی وجود ندارد.
سلام بر حسین بن علی و فرزندان و یاران او
و درود بر عزاداران و تابعان مخلص سید الشهداء
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : و با سلامی گرم به جناب ساسانم و عباس انعامی و آقا مرتضی کورس و مصلح عزیز و فایضه و خواهر شهید و علی و حامی گرانقدر و دیگر عزیزانی که به علت طولانی شدن نام مبارکشان را نمیبرم : برای این کمترین بارها سوالی پیش آمده که به عرض میرسانم : قومی عرب که در زمان خود به انواع خبائث آلوده بودند پیامبری بر آنان مبعوث می شود که به راه درست هدایتشان کند. اگر به تاریخ نظر بیفکنیم حضرت که به علت بیم از قتل به مدینه مهاجرت میکنند ودرآن جا به کار می پردازند وچون در آن هنگام رسم بود که به کاروان ها هجوم میبردند ایشان هم همین کار را انجام میدهند وفرمان حمله به کاروان ابوسفیان در( نحله) صادر می نمایند و غنیمت میگیرند به ( سوره انفال ) مراجعه کنید . و به قوم بنی قریضه و خیبر و تبوک و حنین وووو حمله برده ببخشید غزوه کردند و غنیمت گرفته وبین مسلمین تقسیم میکنند . و اسلام قدرت گرفته که منجر به فتح مکه بدون جنگ می شود .و مسلمین وضع مالی خوبی پیدا میکنند به طوری که مشهور است حضرت علی به هنگام رکوع یک انگشتری که به دست داشتند را به گدایی می بخشند که پیامبر از بهای آن انگشتر آگاه بودند و به دنبال آن فقیر می فرستند و مبلغ گزافی به وی میدهند و انگشتری را پس میگیرند . برو ای گدای مسکین در خانه علی زن …که نگین پادشاهی دهداز کرم گدارا حضرت محمد قبل از وفات در تدارک جنگ با شام بودند که سر درد به ایشان امان نداد و اگرخوب بنگریم ایشان شصت جنگ ( غزوه) نمودند که همه هجومی بود و کفار یکی دو حمله بیشتر نکردند. واین غزوات باعث شد که کل عربستان به تسخیر اسلام در آید . بعد از وفات ایشان عمر به ابوبکر مشورت میدهد که اعراب دیگر مسلمان شده بودند و حق تازش به یکدیگر را نداشتندوکار هم ندارند که کسب در آمد کنند پس لشکریان اسلام چه کار کنند؟ و بیت المال دیگر توان یاری رساندن به آنان را ندارد بهترین کار آن است که به دیگر ممالک حمله برند تا غنیمت بگیرند و آنان را مسلمان کنند پس بهتر است به دیار کسری یورش برندکه از درون پوسیده است و همچنان که پیامبر خدا کاخ های کسری را به ما وعده داده.این کار صورت میگیرد که داستان آن بسیار طولانی است ولی در چند جمله خلاصه میشود . {1- دین جدید را بپذیرید و به احکام آن گردن نهید و به خلیفه خمس و زکات بدهید . یعنی باج گذار شوید. 2- دین خود را نگه دارید و با خفت و خواری جزیه به خلیفه بدهید. 3- به شما حمله میکنیم مردانتان را از دم تیغ بی دریغ می گذرانیم وزنان تان را به کنیزی و کودکان ومردان تان را به برده گی (برای تمام عمر) میبریم مال و اموال وکل دارایی هایتان را به یغما ببخشید (غنیمت) می بریم و خمس آن غنایم را به خلیفه میدهیم والباقی از شیر مادر حلال تر مان است } خوب خوتان را در آن زمان فرض کنید مردم ایران هیچ گاه بر بت سجده نکرده بودند و همیشه خدای یکتا را میپرستیدند . واصولا قرآن نوشته نشده بود و عمر به ابوبکر توصیه کرد که مصحف را جمع آوری کنند و. ابوبکر گفت ما حافظین مصحف هستیم عمر گفت بلی لیکن این حافظین مصحف شریف میمیرند و ازآن چیزی باقی نمیماند ابوبکر گفت پس چاره چیست گفت دستور ده هرکس پاره ای از مصحف دارد اگر بر پوست درخت باشد بر پاره گلی باشد به نزد ما بیاورد تا گرد آوری شود اگر خوب توجه کنید اولین سوره ای که به پیامبر نازل شد (اقر بسم ربک )بود ولی در ابتدای قرآن سوره حمد را میبینیم به هر نحوی که خواستند سوره ها را نوشتند. باری ایرانیان که جای خود دارند تا از دین مبین سر در بیاورند! و لسان عرب را هم درک نمی کردند یعنی نماز یومیه را هم اگر اسلام را میپذیرفتند را معنا نمی فهمیدند چه باید می کردند؟ پس چون به جنگ پرداختند آن هم جنگ های کلاسیک ولی قوم عرب از جان گذشته بود بزرگ ترین حربه ای که اسلام به آنان داده بود این بود که در راه خدا شهید میشوید و به بهشت برین و حوریان غنچه لب و غلمان های شیرین گفتار و آب کوثر میرسید و اگر هم پیروز شوید در این دنیا به انواع مال وامتعه و کنیز های نیکو روی و برده گانی که به شما تا آخر عمر خدمت کنند (بدون هیچ حقی ویا مزدی) و تا آخر عمر به شاد کامی می پردازید و خدا را سپاس گذار شوید . من سوال میکنم آیا در جایی شنیده اید و یا خوانده اید که عربی به حال ایرانیان دل بسوزاند! ویا این چهارده معصوم خدا جوی که سلام به روح بزرگشان باد. کوچک ترین نظری به این قوم مقهور و بلا دیده کنند و دست نوازشی بر سر این موالی بی چاره کشند و یا آنان هم آن ها را به بردگی میبردند؟ راست و یا دروغ بودن دختران خسرو پرویز را نمی دانم ولی کنیزایرانی بودن مادر امام رضا حتمی است آیا سراغ دارید که عرب از تاریخ خونبار ما نوشته باشد ؟ خیر 1 چرا چون عرب اصلا کتابت نداشت این لغاط عربی را هم که میبینید ایرانی ها برایشان اختراع کردند! آیا کتاب دو قرن سکوت را خوانده اید و آیا فکر کرده اید که مختار ثقفی که به تقاص خون شهدای کربلا از موالی (ایرانیان) برای جنگ با کشنده گان امام حسین استفاده کرده بود به چه صورتی با او بر خورد کردند که مشهور است امام سجاد به او لعن ونفرین کرد که از موالی ایرانی سود برده! آیا از میدانید که در اولین حمله به تیسفون شصت هزار زن و دختر نگون بخت ایرانی را به کنیزی به حجاز بردند و عمر تا چشمش به آن بی چاره گان افتاد رو به خانه کعبه کرد و گفت پناه می برم به خدا از شر اطفالی که در رحم این زنان است ببرید و آنان را بفروشید و اصلا به حال آن نگون بختان توجه نکردند که به کدام گناه به آنان تجاوز شده به کدام گناه آنان را بفروشند تا باز هم مورد تجاوز دد منشان قرار گیرند آیا از این بد بخت ها هم اسلام را می پذیرفتن که آزاد شان کنند؟ ویا چون زن بودند حق هیچ چیز نداشتند؟ تازه این بی چاره گان خمس غنایم بودند یعنی سیصد هزار زن دیگر درتیسفون ایران اسیر اعراب کمی متمدن تر(مسلمان) بودند که مدام مورد تمتع قرار میگرفتند ! و انواع و اقسام غنائم که اگر به تاریخ طبری مراجعه کنیم می بینیم که عمر به سعد ابن ابی وقاص پیکی میفرستد که الله الله ما اگر در حجاز از گرسنگی بمیریم تو اصلا به فکر ما نیستی و سعد به زودی به عمر مینویسد که والله قسم که به دنبال این پیک که به تو فرستادیم کاروانی از مجوس (ایرانیان) به تو میفرستم که سر آن در حجاز و انتهای آن در مداین نزد من باشد!! کاروانی که سعد می گوید متشکل بود از انواع پارچه های زر بفت انواع ظروف طلا انواع سکه هایی که در ایران ضرب میشد ( دربین عرب ضرب سکه مفهوم نبود)انواع لوازم زندگی که از منازل مردم به زور به غنیمت گرفته شده بود و تعداد بی شماری غلام و کنیز واسب و استر و فرش بهارستان که میگویند چون بهار خرم بود و پادشاهان بر آن می نشستند و گل های برجسته نقش این فرش با یاقوت و مروارید وزبرجدوفیروزه با طلا به هم بافته شده بود به مسا حت شصت ذزاع در شصت ذراع خودتان بهای این فرش غنیمتی از طاق کسری را حدس بزنید این فرش را بار چهل شتر نمودند که سالم به حجاز برسد می گویند که عمر که چشمش به این غنایم افتاد شروع به گریستن کرد که وای بر امت مسلمان این امت با این غنایم راه ذلالت پیشه میگیرند. باری حیران بودند که با این فرش محیرالعقول چه کنند که مولای متقیان علی به دادشان میرسد که اگر این فرش را در جایی بیفکنید و مجبورمیشوید دار العماره ای بر پا کنید به صفت (فرس)دچار خواهید شد پس ایشان دستور دادند که فرش را قطعه قطعه کنند و بین مردم تقسیم کردند که به انس ابن مالک قطعه ای رسیدکه با آن چندین کنیز و غلام خرید! آیا سلمان پارسی را میدانید که والی ری شده بود؟ آیا این نا جوانمرد به حال هم وطنانش دل سوزاند؟ مشهور است که امام علی در سفری به ایران متوجه شدند که این موالی یعنی بچه های موالی به دنبال اسب ایشان میدوند وایشان از مردم دلیل این کار را پرسیدند و مردم گفتند رسم بر این است که ما به دنبال حکام بدویم تا بزرگی ایشان را یاد کرده باشین و ایشان مردم را از این کار منع کردند و یا خاک به آنان پاشیدند ! آیا میدانید که دژ چالوس بله چالوس خودمان شش ماه در محاصره بود؟ چون این دز غیر قابل نفوذ بود اعراب آن را محاصره کردند و ساکنان دژ شش ماه دوام آوردند و چون آذوقه تمام شد رییس دژ به فرمانده سپاه عرب نماینده گسیل کرد که ما آذوقه ای نداریم و داریم تلف می شویم اگر تسلیم شویم آیا به ما امان میدهید فرمانده عرب پاره ای از مصحف( قرآن ) گرفت و در حاشیه آن به ایرانیان امان داد. و هنگامی که به درون دژ رفتند از ایرانیان خواستد که سلاح های خود را روی زمین مقابل اعراب روی هم بگذارند و تمام اسلحه ها را آتش زدند آن وقت آن فرمانده گفت به جرم آن که شش ماه در مقابل ما سر سختی کردید آن قدر از شما گردن میزنیم که این آسیابی که این حا است با خون شما به گردش در آید و گندم آرد شود و آن آرد نان شود و ما از آن بخوریم و از خون شما بگذریم و شروع کردند به گردن زدن اهالی تا نان آماده شد و خون بس بر قرار شد تعداد کشتگان را چهل هزار نفر بر آورد کردند! بله چهل هزار نفر انسان دست بسته ! از ابو لوء لوء بگویم که نام اصلی وی فیروز بود و چون اعراب او را به بردگی گرفتند ابو هریره وی را خرید . این غلام (فیروز)که به بازار ها میرفت تا چشمش به اسرایی که با غل وزنجیر ازایران می آوردند و به اطفالی که بدون کفش و یا پاپوش با پا های خونین ونالان مبهوت به قوم عرب می نگریستند به کنارشان می رفت و دست بر سرشان می کشید و می گفت خداجگرت را بخورد ای عمر که جگر این کودکان و اسرا را میسوزانی و غمت نیست راستی از ابو هریره بگویم که نامی دیگر داشت وی عادت داشت که گربه ای را در بغل بگیرد روزی رسول الله وی را میبینند که گربه ای در بغل دارد و تبسمی میکنند و می گویند چطوری ای ابو هریره ( پدر گربه) چون گربه به لسان عرب یعنی هریره واین نام و یا لقب بر وی می ماند! باری ابو لوء لوء روزی به هنگام نماز صبح به خدمت عمر میرود تا شکایت کند عمر از وی علت شکایتش می پرسد می گوید ارباب من یعنی ابو هریره هر روز من را به مکابره می فرستد و تا ده درهم برای او هر روز نیاورم قبول نمی کند عمر میگو.ید عجب من تعجب میکنم من شنیده ام که مردم غلامانشان را به کار می فرستند تا یکی دو درهم کسب کنند که به صاحبشان بدهند تو مگر چه کاره ای که ده در هم می توانی کسب کنی وی میگوید من بنایی خوب میدانم نجار ماهری هستم آبگینه کاری نیک بلدم عمر راجع به آبگینه کاری می پرسد و ابو لوء لوء راجع به شیشه گری و آبگینه کاری توضیح میدهد عمر که خوب سخنان وی را شنیده بو می گوید بر و برو که اگر غلام من بودی از تو بیشتر پول میخواستم . ابو لوء لوء که نا امید شده بود چون خواست برود که عمر به او گفت راستی شنیده ام که آسیاب های بادی خوبی می سازی می گوید بلی عمر میگوید یک آسیاب بادی هم برای من بساز !!! فیروز میگوید آسیاب بادیی برایت بسازم که در شرق وغرب عالم صدایش بیاید. و میرود . عمر رو به اطرافیانش کرده و میگوید این مجوس مرا تهدید به قتل نمود. باری فیروز چندروز بعد باز به نماز صبح به امامت عمر میرود و به هنگام رکوع پشت عمر میرود و شکم وی را از چپ به راست چنان می درد که روده های وی روی زمین میریزد و فرار میکندو مشهور است که به دنبال وی میروند وعلی ابن ابی طالب بر سکویی نشسته بود و وی از مقابل ایشان به سویی میرود وحضرت جای خود را تغییر میدهند تعقیب کننده گان که به علی میرسند از ابو لوء لوء میپرسند که ایشان میگویند از زمانی که شما به این جا آمده اید من ابو لوء لوء را ندیدم.وآن ها به سوی دیگر میروند که دستشان به وی نرسید. !!! از ابو مسلم بگویم : در زمانی که لشکریان اسلام به خراسان رسیدند اهالی خراسان چون نمی توانستند مقابل لشکریان عرب بایستند شبانه به صورت پارتیزانی به اعراب حمله میکردند و آنان را به درک واصل میکردند خلیفه زمان چاره ای اندیشید که هر عربی به ایران میرود زن و بچه خود را همراه ببرد و هر ایرانی در خراسان موظف است زن و بچه آن عرب را در منزل خود بپذیرد و خرج آنان را بدهد و اعراب بر انجام تکالیف دینی آنان نظارت کنند تا چیزی فوت نشود . کودکان در کوچه ها با هم بازی میکردند ناگهان به عمد و یا به سهو سنگی به سر کودکی عرب می خورد و سر او خون ریزی میکند مردم به گرد خانه پدر کودک جمع میشوند آن عرب با تعجب و شاید ترس از آنان دلیل آن کار را میپرسد می گویند به شفاعت آمده ایم عرب میگوید من آن کوک که سنگ زد را بخشیدم.تا بدانید ما هم قومی بخشنده هستیم. بار چندی بعد به فرزندش می گوید که آن کودکی که به او سنگ زده را می شناسی؟ میگوید آری . می گوید اورا به خانه دعوت کن فرزندش میگوید می خواهی او را تقاص کنی میگوید نه من میخواهم که او را مهمان کنم که ببیند ما چقدر بخشنده ایم! باری شب میشود و آن کودک ایرنی به خانه باز نمی گردد پدرش که شب به خانه می آید به او میگویند به خانه آن عرب رفته و او آه میکشد که وای کودکم را کشت و هراسان به در منزل اعرابی میرود عرب اورا به داخل منزل فرا میخواند و میگوید تو مهمان منی میگوید کودکم کو میگوید نگران نباش دارد بازی میکند چون تو مهمان هستی باید با من غذا بخوری! بر سر سفره آب گوشت می آورد چون غذا تمام شد عرب می گویداز غذا راضی هستی می گوید آری میگوید گوشتش چطور بود ؟ میگوید بسیا رخوب بود می گوید گوشت کودک خود را خوردی!!!!! وآن ایرانی بی چاره به حالت جنون ا لز خانه آن عرب به فغان به کوچه ها میزند برادر آن مرد ابو مسلم خراسانی بود که تا متوجه موضوع کشتن برادرزاده اش میشود فریاد میزند به خدا قسم این محل که نامش ( بوی آباد) بود را آن قدر عرب بکشیم که نامش ( گند آباد )شودمی گویند زنان ایرانی که شوهر عرب داشتندآنان را کشان کشان به ابو مسلم و سیاه جامه گان تحویل میدادند تا خونشان را بریزند و به ترتیب طی مراحل طولانی بر تمام ایران غالب میشودو خلیفه زمان خود را به زیر میکشد و می گویند به خدمت امام جعفر صادق میرود و می گوید شما فرزند رسول خدا هستید و جامه خلافت و امامت به شما برازندگی دارد و تفویض قدرت میکند که با ممانعت امام روبرو میشود و ایشان میگویند کخ کخ از من دور شو ای ایرانی!! و خلافت را نمی پذیرند! ابومسلم به ناجار فرزند خلیفه پیشین را به جای پدر می گمارد و به خراسان میرود چندی بعد اطرافیان خلیفه به او میگویند ابو مسلم را باید از سر راه برداری تا خلیفه واقعی تو باشی و الا خلیفه ابومسلم است و تو فقط اسم خلیفه را داری . وی بارها ابو مسلم را به بغداد فرا میخواند که توسط اطرافیان ابو مسلم منع میشود و در نهایت ابو مسلم به سپاهی انبوه به بغداد میرود و خلیفه ترفندی میزند که اگر این سپاه تو به بغداد بریزند امکان فساد و تباهی است پس با صد نفر به در بار بیا و او چنین میکند پشت کاخ خلیفه به او میگویند با صد نفر نمی شود به کاخ بیایی با ده تن به درون بیا این چنین میکند و پشت ایوان خلیفه به او میگویند به حظور خلیفه با ده تن درست نیست خود به دیدار خلیفه برو چنین میکند وبه یارانش می گوید اگر دست از پا خطا کنند همه را میکشم خلیفه برای اینکه روی اعصاب او فشار بیاورد مدت زمان طولانی به درون نمی آید وهنگامی که به درون می آید با او رو بوسی میکند و جویای حال او میشود ولی آرام آرام به او نهیب میزند که چرا در خطبه ها نام خلیفه را نمیبرید ونام ابومسلم را ابتدا میگویید و چه وچه تا اینکه می گوید ای ابو مجرم به خدا قسم بلایی به سرت آورم که در داستان ها بماند چون ابو مسلم دست به شمشیر میبرد ده غلام به اتلق میریزند و یک نفر از عقب با ساطور دست ابو مسلم را قطع میکند و ابو مسلم که بی حال شده بود به زانو مینشیند و با دست چپ صورت خود را خونی میکند . خلیفه از وی میپرسد ای سگ ایرانی چرا چنین کردی می گوید تو دست راست مرا قطع نمودی و چون از من خون می رود رویم زرد می شود و تو فکر می کنی که من ترسیده ام در صورتی که چنین نیست من روی خود را سرخ کردم که فکر نکنی از توی عرب ترسیده ام خلیفه میگوید طوری تو را به قتل برسانم که در داستان ها بنویسند میگوید خنجری به زیر پرده صفاق وی فرو کنندچون بسیار درد ناک است و سپس وی را چهار پاره میکنند و به چهار طرف بغداد می آویزند.از این ماجرا ها فراوان بر ایران ما گذشته که بسیارطولانی است وشما را به خواندن تاریخ فرا میخوانم خوب صحبت من بسیارطولانی شد که امید پوزش دارم ولی الان اگر از همه ایرانبان راجع به تاریخ گذشته بپرسند جمع اندکی از تاریخ خونبار این مرز و بوم اطلاع دارند ولی اگر واقعه کربلا را سوال کنند همه کما بیش از آن مطلعند در صورتی که میدانیم مورخ ها نایاب و بسیار اندک بودند واقعا شرم آور نیست که از تاریخ خود چیزی ندانیمو یادی از نیاکان نکنیم به طور مثال از کودکانتان و نو جوانان و حتی بزرگان سوال کنید سا سانیان مادها اشکانیان سلجوقیان افشاریان وووو که بودند متحیرانه به شما مینگرند و هیچ نمی گویند چرا؟
بنام خدا
با سلام به همه دوستان و جناب مهرداد
1-جناب مهرداد گرامی من مطالب و نمونه های تاریخی شما را بدقت مطالعه کردم ،ظاهرا این نوشته شما واکنشی بود به آن بخشی از بحث من با آقا عباس که اشاره ای داشتم به مساله اسلام نیاکان ایرانی ما،البته نکته ای که من آنجا گفتم این بود که فرض کنیم در آن برهه تاریخ یعنی زمان حمله خلیفه دوم و اعراب به ایران،قطع نظر از علل و اسباب و زمینه های تاریخی این پیشامد ،نه تنها برخی ،بلکه فرض کنیم همه ایرانیان آن زمان به زور و جبر اسلام آوردند،سوال و بحث من خطاب به آن دوست این بود که الان چند قرن از آن واقعه می گذرد؟ و چند نسل از آن دوره گذشته است؟ سوال من این بود که آیا الان ما مجازیم به اعتبار فرضی اسلام زورکی آن نسل ،اسلام مختارانه و از سر رضایت نسلهای اخیر تاکنون را زیر سوال ببریم؟ یعنی فرضا الان من خودم بهرعلتی با دیانت اسلام مشکل دارم و آنرا نپذیرفته ام ،آیا این معقول است که به مسلمانان و شیعیان موجود فعلی ،اینرا دیکته کنم که شما چرا مسلمان و شیعه هستید در حالیکه نیاکان شما قرن ها پیش از این بزور اسلام را قبول کرده اند؟ مگر ما الان به آزادی عقیده معتقد نیستیم؟ و مگر دائم از آن تبلیغ نمی کنیم؟ من چه حقی دارم به مسلمانان یا شیعیان فعلی بگویم شما دست از اسلام و تشیع خود بردارید ،چون من فکر می کنم نیاکان شما بزور مسلمان شده اند؟ این بنظر شما درست است؟
2-بگذریم از اینکه خود این مساله و ادعا که اسلام همه ایرانیان و نیاکان ما اسلامی زورکی و به اجبار بوده است ،مطلبی قابل بحث و تنقیب است ،شما گفته اید سپاهیان اسلام ،مردم را مخیر می کرده اند بین پذیرش اسلام ،و نپذیرفتن اسلام ،و جنگ ،سوال من این است که اگر ایرانیان و نیاکان ما نمی خواسته اند اسلام را بپذیرند ،آیا نمی توانسته اند بر دین و آیین زرتشتی و غیر زرتشتی خود بمانند و فقط جزیه پرداخت کنند؟ مگر جزیه دادن یکی از شقوق تخییر نبوده است؟
بگذریم از اینکه این ادعا که شده است که اسلام همه ایرانیان بزور بوده است ،ادعایی است برخلاف قرائن و شواهد تاریخی ،و مطالعه وضعیت تاریخی ایرانیان زمان ساسانیان نشان میدهد که آنان بسیار از وضعیت حکومت داری و تبعیض ها و ظلم و زورهای آن زمان ناخرسند و ناراضی بودند ،و بهمین جهت میتوان گفت بسیاری از ایرانیان اسلام را با جان و دل پذیرفتند ،خصوصا با جایگاه ضعیفی که دیانت زرتشت در روزگار پیدا کرده بود.
البته مقصود من در اینجا بحث تفصیلی در این مورد نیست و نمی خواهم هم بگویم لشکر عرب هیچ تخلف و کجروی در رفتارها نداشته است،بحث ما از کلیت پذیرش اسلام در طول قرنهای متوالی پس از آن و امتزاج فرهنگی ایرانیان و خدمات متقابل ایران و اسلام است.
میدانید که مرحوم آقای مطهری کتابی دارند در همین زمینه و بهمین نام ،که ابعاد مختلف تعاطی و داد و ستد فرهنگی و علمی ایرانیان و اسلام را مورد بحث و تدقیق قرار داده است و به بسیاری از اینگونه سوالات یا استناداتی که شما شمه ای از آنها را مطرح فرمودید پرداخته است،از جمله به بخشهایی از مطالب کتاب دو قرن سکوت مرحوم دکتر زرین کوب،این فضا و این امکانات محل بحث تفصیلی از این مساله دامنه دار نیست ،مساله به اینصورتی که برای شما به باور تبدیل شده است نیست،ما در این مساله باید اولا علل و اسباب حمله عرب به ایران و پیش زمینه های تاریخی آنرا درست واکاوی کنیم،پس از آن بطور دقیق روی این مساله زوم کنیم که اینگونه تبلیغات وسیع که برخی نویسندگان ایرانی براه انداختند تا چه حد منطبق بر اسناد تاریخی است.همین طور روی احساسات ناسیونالیستی یک تقابل وهمی بین ملیت عرب و ملیت ایرانی فرض کنیم و بر اساس این تقابل بگوییم قوم عرب چنین و چنان کردند ،بعد اسلام و قبول اسلام بعنوان یک فرهنگ از سوی یک ملت را به تقابل نژادی و ملیتی بین قوم عرب و قوم ایرانی ،فروکاهیم ،بنظرم بحث روی معیار صحیح نیست،بگذریم از اینکه اصلا فرضا آن نیاکان بزور مسلمان شده بودند ،و آن را امری بدیهی و مفروض بگیریم ،این چکار دارد به نسل فعلی که من و شما هستیم؟ مگر شما جناب بهمن را کسی زورکی مسلمان کرده است یا الان کسی زورکی به شما میگوید مسلمان باشید؟
بحث از دیانت اسلام بحث از یک فرهنگ است نه بحث از یک ملیت برابر ملیت دیگر.
بهرحال این بحثی مفصل است ،و من هم از شما درخواست میکنم آن کتاب “خدمات متقابل اسلام و ایرات” مرحوم مطهری را ببینید.
3- جناب بهمن گرامی،اگر یادتان باشد در گفتگویی بشما عرض کردم ،در باب هر مقوله یا موضوعی ،آنچه که اهمیت دارد “”استنادات و سند های” مطالب مورد ادعا و استدلال است.
شما در این مرقومه تان که من آنرا بدقت دیدم ،کلکسیونی از مطالب و ادعاهای تاریخی مختلف را کنار هم آورده اید ،برای اثبات این مدعا که مثلا اسلام همه ایرانیان به ضرب و زور شمشیر بوده است ،یا فلان تجاوزاتی توسط اعراب در کشور ما واقع شده است.
متاسفانه شما در همین گردآوری شواهد تاریخی صرفنظر از عدم ریفرنس و ارجاعات دقیق ،رعایت انصاف و ارتباط مطالب را هم نکردید،مثلا به آیه “انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون” اشاره کرده اید که اشاره است به اینکه علی علیه السلام در حال رکوع به فقیری که مورد اعتنای دیگران واقع نشده بود ،انگشتری خویش را بعنوان صدقه اعطاء کرد،این درست است و این مطلب را شیعه و سنی در کتب تاریخی حدیثی تفسیری خود آورده اند ،خوب دوست عزیز این فاکت چه ارتباطی به بحث حمله اعراب به ایران داشت؟ بعد شما در دنباله مطالبی بی سند ذکر کرده اید که انگشتر آنحضرت چه قیمت زیادی داشته ،یا پیامبر و دیگران دنبال آن فقیر رفتند و انگشتر را در ازای مقداری پول از او پس گرفتند!
جناب مهرداد شما این مطالب را از کجا نقل می کنید و استناد شما چیست؟
آیا ما نباید اندکی تامل کنیم که انگشترى كه تا آن حد گرانقیمت باشد که بنقل شما پیامبر و یاران راه میفتند میروند آنرا از فقیر بیچاره باز پس گیرند، در مدينه فقير و بيچاره، زينت بخش دست على (ع) نخواهد بود؟ فرضاً چنين انگشترى در دست على (ع) مى بود او آن را به يك گدا نمى داد بلكه با چنان انگشترى مدينه را آباد مى كرد و همه بينوايان شهر را نجات مى داد!
بعد تنها میفرمایید “مشهور” است ،آیا در مسائل تاریخی صرف گفتن “مشهور است” یا “می گویند” که در سایر فقرات هم گفته اید کافی است تا شما یک دین و یک فرهنگ را محکوم کنید؟
یا در مثال دیگر در مورد جمع قرآن در زمان خلفاء مطالبی بی استناد را بصرف “می گویند” مطرح کرده اید و بگمان خود سندیت قرآن را زیر سوال برده اید.
دوست گرامی قرآن همان زمان پیامبر بتمامه روی استخوانها و پوست ها و سعاف قرآن ثبت و ضبط بوده است ،و علاوه بر این پیامبر کاتبان معروفی داشته است که همه قرآن را بمحض نزول می نوشته اند ،و بغیر از این اکثر اصحاب آیات نازلشده را بحافظه می سپرده اند بجهت انگیزه بالا و ثواب فراوانی که در مورد قرائت قرآن وجود داشته است،آنکه در زمان خلفاء اتفاق افتاد بحث نگرانی از کثرت قرائات مختلف بوده است نه اینکه در اصل شاکله قرآن تردیدی بوده باشد ،آنها مصحف واحدی را معیار قرار دادند و به شهرهای مختلف فرستادند ،بله در این جمع قرآن ،مراعات ترتیب سور نشده است ،اما اصل سوره های قرآن در زمان پیامبر روشن بوده است ،حال در سوره حمد یا اقرا باسم ربک هم خلاف هست که کدام در ابتدای وحی نازل شده است ،اما بهرحال اصل آیات و سوره های قرآنی در زمان خود پیامبر جمع شده بوده است و خود پیامبر میگفتند که این آیه را مثلا در فلان سوره قرار دهید.
بهرحال غرض من بحث تفصیلی در این مقوله نیست ،و شما لااقل میتوانید در این زمینه کتاب “قرآن در اسلام” مرحوم علامه طباطبائی را ببینید ،اما من از شما متعجبم که در وسط یک بحث تاریخی از حمله اعراب به ایران و واکنش ایرانیان به اسلام ،چنین بحث های بیربطی را بصورت کلکسیون دنبال هم قطار میکنید.
من نفهمیدم طرح بحث ابومسلم خراسانی و اینکه بعد از قیام سیاه جامگان و غلبه بر امویان ،ابومسلم پیشنهاد امارت به حضرت صادق داده است و ایشان بهر دلیلی نپذیرفته اند ،چه ربطی به بحث ما داشت؟
تصادفا باید بدانید که این قیام ابومسلم و سیاه جامگان و بعد روی کار آمدن خلفای عباسی ،خود بهترین شاهد است بر اینکه مردم ایران آنروز قیامشان در برابر اسلام نبود ،بلکه این قیام ناشی از ظلم و تعدی امویان بوده است و امید به اینکه علویان و منسوبین حقیقی پیامبر روی کار آیند.
حال از این بگذریم ،آن مطالب مربوط به انگیزه ابومسلم بر قیام ، یعنی کتک کاری کودکان عرب و ایرانی و آبگوشت بچه ایرانی! را شما از کدام منبع معتبر تاریخی نقل کردید؟
از منبع “می گویند” و “مشهور است”؟
شما با این نقل و با این تحلیل که شانیت یک سردار شجاع ایرانی مثل ابومسلم را پایین آورده اید.
همینطور بحث مربوط به “ابو لولو” و “سلمان فارسی” و “دژ چالوس” و “مختار ثقفی” و مطالب دیگر را ، درخواست من از شما این است که لطف کنید همه آنها را با “استناد و ریفرنس دقیق” ذکر کنید،نه با می گویند و معروف است و غیر اینها.
در این بحث و نقل مطولی که شما زحمت کشیده اید تنها کتابی که از آن اسم برده اید کتاب “دو قرن سکوت” است که غالبا هم مورد استناد شماست ،آیا شما همه این مطالب را از دو قرن سکوت آقای زرین کوب نقل کرده اید؟
اما این نکته را خدمت شما عرض کنم که من به آقای زرین کوب ارادت دارم ،و ایشان را محقق برجسته ای میدانم ، اما بحث اکتفاء نمی شود به اینکه هرچه در کتابی بنام دو قرن سکوت آمده است وحی منزل است ،وقتی این کتاب یا هرکتاب دیگری مطرح میشود ،جوهره آن یکی استنادات آن کتاب است و دیگری تحلیل ها و برداشت های مولف آن کتاب ،شما گمان نکنید که فرد محقق و متتبعی مثل آقای زرین کوب هرچه در این کتاب ذکر کرده است مطلبی غیر قابل انکار و بی برو برگرد است ،زیرا بغیر از استنادها و اسناد تاریخی که مورد استشهاد یک محقق و مورخ واقع میشود ،بحث تحلیل و برداشت های شخصی نیز مطرح است ،بحث تقلید نیست که ایشان هرچه گفته باشد دیگران باید سمعا و طاعتا بپذیرند،خدمت شما عرض کنم که مرحوم مطهری در همان کتاب خدمات متقابل ،هم بطور کلی هویت این کتاب را مورد نقد قرار داده است که در حقیقت این تعبیر “دو قرن سکوت” تعبیری است بی اساس که از یک انگلیسی بنام “سر جان ملکم” اقتباس شده است و برخی مطالب آن ماخوذ از این شخص است ،و هم ایشان در آنجا برخی عبارت ها و اساس گفتارهای مرحوم آقای زرین کوب را مورد مناقشه قرار داده است و مطالب مختلفی بر خلاف شواهد و استنباط های آقای زرین کوب از برخی مستشرقین مثل “ادوارد براون” و “جرجی زیدان” را بطور مستدل نقل کرده است.
غرض این است که کتاب دو قرن سکوت و آقای زرین کوب و زحمات ایشان مشکور و محترم است ،اما اینجور که شما تلقی کرده اید و در مورد تقابل اسلام و ایران و قوم عرب ذهنیت پیدا کرده اید،و به این کتاب ارجاع میدهید ،مساله این نیست که هرچه در دو قرن سکوت گفته شده است وحی منزل باشد ،و اساسا مرحوم مطهری در آن کتاب مفصل بحث کرده است که تعبیر دو قرن سکوت تعبیر نادرستی است و اصلا دو قرن سکوتی در کار نبوده است! و ایرانیان در همان دو قرن مورد ادعا یعنی از نیمه قرن اول هجری تا نیمه قرن سوم هجری بسیار هم در جنبه های مختلف دارای نشاط و شور بوده اند خصوصا در جنبه های ادبی و ادبیات ،و نکته ای که در اینجا خلط مبحث شده است این بوده است که صاحبان این تحلیل فقط نگاه کرده اند به اینکه دست ایرانیان در این دو قرن از قدرت و حکومت دور بوده است ،اما توجه نکرده اند به نشاط و فعالیت خود مردم ایران در آن دوره.
بهرحال خواستم بگویم اگر بحث و گفتگویی میخواهید داشته باشیم ،سعی کنید بحث تان خصوصا در مباحث تاریخی بحث مستند و با استناد روشن و دقیق باشد،نه اینگونه بحث که کلکسیونی از مطالب مختلف را کنار هم ذکر کنید بدون اینکه بگویید اینها منابعش کجاست ،بگذریم از اینکه برخی از شواهدتان فقط حمله به مفاهیم قرآنی ودینی بود بدون اینکه مرتبط به بحثی باشد که در آن ورود کرده اید.
بنابر این اگر بحث را با استناد ذکر کردید من گفتگو را ادامه میدهم ،اما اگر سند این ادعاها ذکر نشد،از گفتگو معذورم.
موفق باشید
« و ایرانیان در همان دو قرن مورد ادعا یعنی از نیمه قرن اول هجری تا نیمه قرن سوم هجری بسیار هم در جنبه های مختلف دارای نشاط و شور بوده اند خصوصا در جنبه های ادبی و ادبیات ،و نکته ای که در اینجا خلط مبحث شده است این بوده است که صاحبان این تحلیل فقط نگاه کرده اند به اینکه دست ایرانیان در این دو قرن از قدرت و حکومت دور بوده است ،اما توجه نکرده اند به نشاط و فعالیت خود مردم ایران در آن دوره.»
(پایان نقل قول)
جناب سید مرتضی! دوست ارجمند!!
شما به هنگام بحث همواره بر روی ارائه سند و ریفرنس دقیق پافشاری میفرمایید البته حق هم دارید ولی در عین حال مدعی عبارت بالا میشوید و شاید انتظار هم دارید که در خواننده مؤثر بوده و مورد قبول واقع شود.
آخر برادر گرامی چطور امکان دارد که کشوری با مدنیت و عظمتی (نسبتا) نایاب٫ دارای جاه و جلال و در عین حال بطور چشم گیری متمول که گستره امپراطوری آن از کرانه اقیانوسی به کرانه دیگری میرسید و حالا توسط گروهی بیابانگرد بی نام و نشان که بالاترین دستاورد و هنرشان گردن زدن و غارت و برده فروشی بوده به طرز شرم آور و سرافکندگی شکست خورده٫ داروندارشان به تاراج رفته و امپراطوریشان مانند کلوخی خشک از هم پاشیده و فرو ریخته است٫ کوه ها از اجساد مردان درست شده٫ همسران و فرزندان جوانشان یا مشغول تحمل تجاوز جنسی توسط تازه اربابانشان هستند و یا در بازار برده فروشی به حراج گذاشته شده اند دارای شور و نشاط باشند؟ نفرمائید این زمانی بوده که چند دهه از جنگ گذشته بود چون همین امروز بعد از گذشت بیش از ۱۳۰۰سال از این جنایات مشمئز کننده هنوز ایرانیان(البته از نوع خود نفروخته) از یادآوری آن لکه ننگ تاریخ دگرگون میشوند و خشم سراسر وجودشان را میگیرد.
برادر گرامی شما نیز به نصیحتی که بدیگران ارائه میدهید معتقد باشید و بهم میهنان خود توهین نکنید. و چون مطهری چنین چیزی را مدعی شده است دلیل کافی نیست. این همان ملایی هست که اگر زنده میماند به احتمال زیاد حد اکثر توانائی خود را برای غیر قانونی کردن تمامی مراسم ملی ایران بکار میبرد. یقین دارم که عقیده ایشان را در مورد جشنهای نوروز و ۴شنبه سوری شنیده اید
پایدار باشید
دوست گرامی جناب رسول
ممنون از نقد و توجه شما
جناب رسول ،بحثی که در آنیم بحث از “دو قرن” است و نه یک روز و دو روز بعد از حمله اعراب ،بحث این است که کسانی به تبع از سرجان ملکم تعبیری به این صورت کرده اند که :””دو قرن سکوت” و مطالبی ذکر کرده اند،بحث من تعصب روی آقای مطهری نیست ،من هم مثل شما آن نظر ایشان در مورد آداب و رسوم و سنن ایرانی در عید نوروز را نمی پسندم ،اما دوست عزیز ،این نباید مانع شود از اینکه ما به دیگر نظرات یک محقق و متتبع توجه نکنیم ،از آنطرف هم صادق است ،من آقای عبدالحسین زرین کوب را یک محقق برجسته تاریخی اجتماعی میدانم و از کتب مختلف او استفاده کرده ام ،اما معنای این قبول این نیست که ایشان یا هر محقق دیگر هرچه گفته است درست است .
دوست من ،بحث ما یک بحث تاریخی است ،نه یک بحث مبتنی بر حدسیات شخصی ،این بیانی که شما کرده اید که :چطور ممکن است …الخ،تنها یک استبعاد مبتنی بر حدس است ،ما الان بحث از کم و کیف حمله عرب به ایران نمی کنیم ،بحث ما متمرکز است بر تعبیر “دو قرن سکوت” ،می خواهیم ببینیم چنین ادعایی چقدر بهره از واقعیت دارد ،ضمن اینکه شما میدانید که خود مرحوم زرین کوب این کتاب را در اوایل کار خویش در زمان شاه نوشته است و در طبع های بعدی تغییرات و اصلاحاتی در آن انجام داده است،شما اگر میخواهید در این زمینه بیشتر بدانید به کتاب “کارنامه اسلام” ایشان که بعدها نوشته شده هم مراجعه کنید.
حال بحث اشخاص نیست ،شما متاسفانه به صرف اینکه با مرحوم مطهری مثلا در مورد نظر ایشان در باره رسوم عید و روز سیزده مخالفید یا باعتبار آخوند بودن ایشان با او مخالفید می خواهید از یک مجموعه کتاب مفصل که در زمینه رابطه اسلام و ایران نوشته است و آنجا حرف ها و استناداتی دارد چشم پوشی کرده و اکتفاء به حدسیات خود کنید،من میگویم این روش صحیح تحقیق و استنتاج نیست،ما نمی خواهیم از هرآنچه در تاریخ حمله خلفاء عرب به ایران اتفاق افتاده است دفاع کنیم ،بلکه میخواهیم ببینیم واکنش بعدی ایرانیان تاکنون نسبت به اسلام (نه عرب و نژاد) چه بوده است ،آیا اینگونه تنفری که الان شما در خودتان احساس می کنید وجدان همه ایرانیان بوده است یا مطلب چیز دیگری است،ضمن اینکه باید توجه کرد بعد از حمله عرب به ایران حال به هر علت تاریخی ،حکومت های مختلفی وجود داشته است ،ابتدا سالها “امویان” حاکم بوده اند ،بعدها “عباسیان” روی کار آمدند ،و البته ایرانیان نیز هریک بنحوی در این حکومت ها نقش فعال داشته اند ،تا بعدتر که حکومت بدست خود ایرانیان بوده مثل زمان صفاریان و برامکه و غیر اینها ،ما میخواهیم ببینیم آیا اینطور بوده است که در طول تاریخ بعد از حمله عرب تاکنون ،آیا وجدان جمعی ایرانیان (توجه کنید که وجدان جمعی و نه گرایش های فردی خاص) همه تنفر از اسلام بوده است یا خیر؟ مرحوم مطهری با اسناد و شواهد گوناگون تاریخی در آن کتاب بدنبال این است که اثبات کند که بعکس این تعبیرات که “دو قرن سکوت” یا اینکه ایرانیان همه بزور اسلام را قبول کردند ،خیر ایرانیان با توجه به شرائط تاریخی زمان ساسانیان و ظلمها و تبعیض های آنان و وضعیت نامقبول دین درباری زرتشتی و ضعف های آن ،اسلام را با آغوش باز پذیرفتند ،نمی گوید مقاومت هایی نبوده ،یا همه یکجا اسلام پذیرفتند ،بلکه بحث بحث قرنهای متمادی تاکنون است،خوب شما لا اقل لطف کنید یک بار این کتاب را از اول تا به آخر بخوانید ببینید چه میگوید بعد قضاوت کنید ،توجه کنید که این کتاب مربوط به زمان شاه است و از اولین نوشته های ایشان بوده است ،حال شما باعتبار برخی نظرات که ایشان در یک سخنرانی اظهار کرده است و مثلا در مورد نامعقول بودن نحسی سیزده سخن گفته است ،یک تحقیق وسیع تاریخی را نادیده بگیرید؟
صحبت از ریفرنس مطلب فوق کردید ،خوب سخن ایشان آنجا بی مدرک نیست ،من عین عبارات ایشان در مورد بخش دو قرن سکوت آن کتاب را اینجا برای شما کپی می کنم ببینید که این سخن “ادوارد براون” مستشرق و محقق تاریخ و ادبیات است در کتاب تاریخ ادبیات ایران ،یا عباراتی از “جرجی زیدان” مستشرق مسیحی آورده است که اساس آن سخن “سر جان ملکم” انگلیسی در تعبیر “دو قرن سکوت” را زیر سوال برده و متزلزل کرده اند و خود ایشان هم استدلال هایی دارد.
من از شما متشکرم که نظم بحث را حفظ کرده اید و نقد خود را همین جا گذاشته اید ،بنظر من این باعث میشود که خوانندگان این سلسله بحث ها بتوانند مجموعه این گفتارها و هم اندیشی ما و شما را ببینند.
به این عبارتهای کتاب “خدمات متقابل” توجه کنید :
“”دو قرن سكوت؟!
خواننده عزيز از آنچه در بخش سوم اين كتاب خواند- هر چند به اختصار برگزار شده است- يك مطلب كاملًا دستگيرش مى شود و آن اينكه عكس العمل ايرانيان در برابر اسلام فوق العاده نجيبانه و سپاسگزارانه بوده و از يك نوع توافق طبيعى ميان روح اسلامى و كالبد ايرانى حكايت مى كند. اسلام براى ايران و ايرانى در حكم غذاى مطبوعى بوده كه به حلق گرسنهاى فرو رود، يا آب گوارايى كه به كام تشنه اى ريخته شود. طبيعت ايرانى مخصوصاً با شرايط زمانى ومكانى و اجتماعى ايران قبل از اسلام، اين خوراك مطبوع را به خود جذب كرده و از آن نيرو و حيات گرفته است و نيرو و حيات خود را صرف خدمت به آن كرده است.
چنانكه مى دانيم از سال 41 هجرى تا 132 يعنى نزديك يك قرن امويان بر جهان اسلام حكومت راندند. امويان اصلى را كه اسلام ميرانده بود (يعنى امتيازات قومى و نژادى) كم و بيش زنده كردند، ميان عرب و غيرعرب- بالخصوص ايرانى- تبعيض قائل مى شدند، سياستشان سياست نژادى بود.
امويان حساسيت خاصى عليه ايرانيان داشتند كه با ساير نژادهاى غيرعرب مثلًا قبطيها نداشتند. علت اصلى اين حساسيت تمايل نسبى ايرانيان نسبت به علويين خصوصاً شخص على عليه السلام بود. نقطه حساس سياست اموى جنبه ضدعلوى آن است و نظر به اينكه سياست علوى بر اجراى جنبه هاى ضدنژادى و ضد طبقاتى اسلام بود و طبعاً اجراى اين اصل بر عرب خصوصاً قريش- كه خود را نژاد برتر مى دانست- دشوار بود، امويان از نخوت عربى و قرشى به سود حكومت خويش بر ضد علويان استفاده مى كردند.
لهذا امويان با هر عنصر طرفدار علويين اعم از عرب يا ايرانى يا افريقايى يا هندى مبارزه مى كردند. مظالمى كه آل على و پيروان عربشان از امويان ديدند، از مظالمى كه بر ايرانيان در آن دوره وارد شد بسى بيشتر و جانگدازتر بوده است.
از سال 132 كه عباسيان روى كار آمدند، دفتر سياست ورق خورد. سياست عباسيان تا زمان معتصم- كه عنصر ترك روى كار آمد- بر مبناى حمايت از ايرانيان و تقويت ايرانيان عليه اعراب بود. صد ساله اول عباسى براى ايرانيان عصر طلايى بوده است. برخى وزراى ايرانى مانند برامكه- كه از اولاد بوداييان بلخ بودند و فضل بن سهل ذوالرياستين سرخسى، بعد از خليفه بزرگترين قدرت به شمار مى رفتند.
ايرانيان در قرن اول حكومت عباسى هر چند در رفاه بودند، ولى از نظر سياسى جزء قلمرو خلافت اسلامى بودند و حكومت مستقلى نداشتند. اما پس از صد سال يعنى از زمان حكومت طاهريان بر خراسان و بالخصوص از زمان صفاريان، حكومت مستقل تشكيل دادند.
و البته اين حكومت هاى مستقل در عين حال تا پايان خلافت عباسى تحت نفوذ معنوى خلفاى عباسى بودند. مردم ايران براى مقام خلافت به اعتبار نام جانشينى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نوعى قداست قائل بودند و حكومت هيچ حاكمى را در ايران مادامى كه منشورى از خليفه نمىآورد شرعى و قانونى نمى دانستند. تا آنكه در قرن هفتم دستگاه خلافت عباسى برچيده شد و اين جريان خاتمه يافت. پس از برچيده شدن خلافت عباسى، خلفاى عثمانى در غيرايران تا حدى نفوذ معنوى داشتند ولى در ايران به علت تشيع اين مردم و غيرشرعى دانستن خلافت، به هيچ وجه نفوذى نداشتند.
برخى از مستشرقين و در رأس همه آنها سرجان ملكم انگليسى، دوقرن اول ايران اسلامى را- يعنى از حدود نيمه قرن اول هجرى كه ايران فتح شد تا حدود نيمه قرن سوم هجرى كه كم و بيش حكومت مستقل در ايران تشكيل گرديد- به اعتبار اينكه در اين دو قرن ايران جزء قلمرو كلى خلافت بوده و از خود حكومت مستقلى نداشته است، دوره سكوت وسكون و احياناً دوره بردگى ايرانيان ناميده اند و نوعى جاروجنجال راه انداخته تا آنجا كه برخى ايرانيان را تحت تأثير فكر خود قرارداده اند.
اگر از ديد امثال سرجان ملكم بنگريم، يعنى توده ايرانى را نديده بگيريم و به تحولات فرهنگى و غيرفرهنگى ثمربخش بىنظير كه در همين دو قرن رخ داد و سخت به حال توده ملت ايران مفيد افتاد توجه نكنيم و تنها طبقه حاكمه را درنظربگيريم، حق داريم دورهاى را كه ايران جزء قلمرو خلافت بوده دوره سكوت و سكون بشماريم.
اما اگر توده ملت ايران را، يعنى موزه گرزادهها و كوزه گرزادهها را، همانهايى كه سيبويه ها و ابوعبيده ها و ابوحنيفه ها و آل نوبختها و بنى شاكرها و صدها افراد ديگر و خاندان ديگر از ميان آنها برخاستند، درنظر بگيريم كه استعدادهاشان شكفت و توانستند در ميدان يك مسابقه آزاد فرهنگى شركت كنند و گوى افتخار را بربايند و براى اولين بار در تاريخ ايران به صورت پيشواى ادبى، علمى، مذهبى ملل ديگر درآيند و آثارى جاويدان از خود باقى بگذارند و نام خويش و آب و خاك خويش را قرين عزت و افتخار و جاويدانى سازند، اين دو قرن دو قرن خروش و نشاط و جنبش و نغمه و سخن است.
در اين دو قرن بود كه ايرانيان با يك ايدئولوژى جهانى و انسانى فوق نژادى آشنا شدند؛ حقايقش را به عنوان حقايقى آسمانى و مافوق زمان و مكان پذيرفتند و زبانش را به عنوان زبانى بين المللى اسلامى كه به هيچ قوم خاص تعلق ندارد و تنها زبان يك مسلك است، از آن خود دانسته و بر زبان قومى و نژادى خويش مقدم شمردند.
عجبا! مى گويند: «در طى اين دو قرن، زبان ايرانى خاموشى گزيده بود و ايرانى سخن خويش جز بر زبان شمشير نمى گفت».
من حقيقتاً معنى اين سخن را نمى فهمم! آيا زبان علمى زبان نيست؟! آيا زبان ادبى زبان نيست؟! آيا شاهكار ادبى سيبويه كه در فن خود همطراز المجسطى بطلميوس و منطق ارسطو در فن خودشان به شمار مىرود، جز در اين دو قرن آفريده شده است؟! آيا ادب الكاتب ابن قتيبه كه آن نيز در فن خود يك شاهكار است، محصول اين دو قرن نيست؟! آيا شاهكار ادبى آفريدن مربوط به زبان نيست؟!.
خواهند گفت: اينها هرچه هست به زبان عربى است. جواب اين است:
مگر كسى ايرانيان را مجبور كرده بود كه به زبان عربى شاهكار خلق كنند؟ اصلًا مگر ممكن است كسى با زور شاهكار خلق كند؟! آيا اين عيب است بر ايرانيان كه پس از آشنايى با زبانى كه اعجاز الهى را در آن يافتند و آن را متعلق به هيچ قومى نمى دانستند و آن را زبان يك كتاب مىدانستند، به آن گرويدند و آن را تقويت كردند و پس از دو سه قرن از آميختن لغات و معانى آن با زبان قديم ايرانى زبان شيرين و لطيف امروز فارسى را ساختند؟.
ادوارد براون منصفانه خود را از غرض رانى هاى امثال سرجان ملكم بركنار مى دارد. وى مى گويد:
«دو كتاب تاريخ ايران است كه انگليسها بيشتر با آن آشنا مىباشند: يكى كتاب سرجان ملكم، دوم كتاب كلمينتز ماركهم. در اين دو كتاب دوره تحولى كه در فاصله بين فتح عرب در قرن هفتم ميلادى و تشكيل نخستين سلسله مستقل يا نيم مستقل ايرانى (طاهريان و صفاريان) بعد از اسلام در قرن نهم ميلادى (قرن اول و دوم هجرى) پيش آمد، به طور سطحى و ناقص مورد بحث واقع شد … و حال آنكه از بسيارى جهات بيش از ساير ادوار جالب بوده است، و از نظر علمى و معنوى بارورترين كليه ازمنه تاريخ ايران است.
در اين دو قرن، گروهى از ايرانيان به واسطه پيشوايى در قرائت يا تفسير يا حديث يا فقه به مقام پيشوايى دين و قداست مذهبى در ميان ملل ديگر نايل شدند و در حال حاضر در حدود پانصد و پنجاه ميليون مسلمان (مسلمان غيرشيعه) بدانها از جنبه مذهبى احترام مىگذارند. نافع و عاصم و ابن كثير و محمد بن اسماعيل بخارى و مسلم بن حجاج نيشابورى و طاوس بن كيسان و ربيعة الرأى و اعمش و ابوحنيفه و ليث بن سعد از اين طبقه اند.
ليث بن سعد همان ايرانى است كه مفتى مصر شد و در سفرى كه به حج آمد، سفيان ثورى (از مشاهير درجه اول فقهاى عامه كه خود عرب عدنانى است) زمام ناقه او را به افتخار به دوش كشيد.
گروهى ديگر در اين دو قرن به پيشوايى ادبى نايل آمدند از قبيل: سيبويه، كسائى، فراء، ابوعبيده معمربن مثنى، يونس، اخفش، حماد راويه، ابن قتيبه دينورى و بعضى ديگر.
گروهى در رديف پيشوايان تاريخ قرار گرفتند از قبيل: محمدبن اسحاق صاحب سيره، ابوحنيفه دينورى، بلاذرى صاحب فتوح البلدان و برخى ديگر.
گروهى در طبقه پيشوايان علم كلام قرار گرفتند و آرائشان در صدر آراء كتب كلامى قرار گرفت از قبيل: آل نوبخت، ابوالهذيل علاف، نظام، واصل بن عطاء، حسن بصرى، عمرو بن عبيد و امثال اينها.
گروهى ديگر در فلسفه و رياضيات و نجوم درخشيدند مانند: فرزندان شاكر خوارزمى، همچنين نوبختيان، ابومعشر بلخى، ابوالطيب سرخسى و غيراينها.
از سرداران اسلامى ايرانى، گذشته از سردارانى كه در ايران جنگيدهاند مانند طاهر ذواليمينين، بايد موسى بن نصير فاتح اسپانيا را نام برد.
آرى، اين است دو قرنى كه آن را دوره ركود و سكون و سكوت ايران ناميده اند.
سخن ادوارد براون
ادوارد براون، مستشرق معروف، در جلد اول تاريخ ادبيات كه تاريخ فكرى ايرانيها را بيان مى كند، راجع به وضع ايرانيها در صدر اول اسلام بحث مى نمايد. در آنجا حرفهاى بسيار خوبى دارد. البته يك حرفهايى هم دارد كه اشتباه است و اصلًا يك نفر خارجى نمىتواند در اين گونه موارد اشتباه نكند ، ولى يك حرفهايى دارد كه حسابى است. مى گويد: من كوشش مى كنم كه در اين كتابم خودم را از يك اشتباه بزرگ كه بعضى از هموطنانم مرتكب شدهاند مصون بدارم. آن اشتباه اين است كه بعضى از هموطنان من- كه نظرش به سرجان ملكم است كه كتاب تاريخ ايران را نوشته است- نام دو قرن اول اسلام براى ايران را «دو قرن سكوت» گذاشته اند كه بعد از دو قرن، دولت طاهريان و بعد سامانيان و بعد صفاريان تشكيل شد. در اين دو قرن ايرانيها از خود حكومتى تشكيل نداده بودند و حكومت در دست عربها بود.
البته اينكه حكومت تشكيل نداده بودند يعنى ايرانى پادشاه يا خليفه نبود و الّا قدرتهايى به اندازه قدرت خليفه تشكيل داده بودند، وزارت مى كردند به طورى كه به اندازه خود خليفه قدرت داشتند مانند برامكه يا فضل ذوالرياستين. منظورشان اين است كه دو قرن اول اسلام از نظر ايران، دو قرن سكوت و خاموشى بوده است؛ يعنى ايرانى اسلام را به طوع و رغبت نپذيرفت، زور سياسى بود كه بر آنها تحميل شده بود و تا وقتى كه از خود پادشاهى نداشتند در سكوت و خاموشى بسر مى بردند. اين حرف سرجان ملكم انگليسى است، كه در ايران همين حرف را به صورت كتابى درآوردند و اسمش را دو قرن سكوت گذاشتند و در آن كتاب تا توانستند به اسلام حمله كردند. اين حرف را يك انگليسى گفته است، بعد انگليسى ديگر فاضلتر گفته است كه اين اشتباه است، ولى خود ايرانيها اين حرف را رها نمى كنند. ادوارد براون مى گويد: ولى من كوشش مى كنم اين اشتباه را مرتكب نشوم، براى اينكه اگر ما به تاريخ ايران مراجعه كنيم مى بينيم به اندازهاى كه ايرانى در آن
دو قرن نشاط و فعاليت داشته است هيچ ملتى در تاريخش نداشته است. اين، دو قرن سكوت نيست، دو قرن نشاط است، دو قرن فعاليت است.
و راستى اينطور است. اگر شما تمام دوره ساسانيان حتى قبل از ساسانيان را در نظر بگيريد، همان دورهاى كه ايران از نظر سياسى و نظامى در اوج عظمت بوده و با دولت روم رقابت مى كرده است، مى بينيد ايرانى در تمام اين دوره به اندازه نيمى از آن دويست سال دانشمند نداشته است. اتفاقاً اين دو قرن، دوره آزادى ملت ايران است. نه اينكه بخواهم از حكومت عرب كه همان حكومت بنى اميه است دفاع كنم.
آنها كه از نظر ما وضعشان روشن است. در عين اينكه اين مردم كثيف حكومت مى كردند، ملت ايران از لحاظ علم و فرهنگ آزادی هایی داشته است كه در قبل نداشته است.
حرف ديگرى كه اين مرد مى گويد راجع به زردشت است. مى گويد: چطور شد اسلام كه آمد، دين زردشت منسوخ شد و حتى الفباى پهلوى رفت و الفباى عربى جاى آن را گرفت؟
باز مى گويد: بعضى از مستشرقين شايد در اينجا بخواهند زور را مستمسك قرار بدهند ولى تاريخ نشان مى دهد كه ملت ايران دين زردشت را از روى رضا و رغبت رها كرد و با كمال رغبت دين اسلام را انتخاب نمود. بعد مى گويد: حقيقت هم اين است. ما كه يك نفر خارجى هستيم و نه مسلمانيم نه زردشتى، وقتى قرآن را جلويمان بگذاريم، كتاب زند و پازند را، آثار زردشت را هم كه مىگويند مال زردشت است (و الّا زردشت آثار قطعى ندارد) جلويمان بگذاريم، مىبينيم اصلًا با قرآن طرف نسبت نيست. اساساً قرآن يك كتاب زنده است. امروز هم يك كتاب زنده است و انسان خودش را از آن بى نياز نمى بيند. اما آثار زردشت چيزى نيست كه قابل مطالعه باشد.
بعد مى گويد: ايرانيان هزارساله كه كور نبودند، از يك طرف قرآن را مى ديدند و از طرف ديگر كتاب زردشت را؛ مشاهده مى كردند كه ايندو قابل مقايسه نيستند، قهراً قرآن را انتخاب مى كردند. اين خودش دليل بر رشد ملت ايران است، دليل بر اين است كه ملت ايران در عين اينكه به مليت خودش علاقه مند بوده است ولى تعصب ملى چشم او را هرگز كور نكرده است، يعنى به خاطر تعصبات ملى پا روى حقيقت نمى گذاشتند. مسلّم از جنبه مليت، ملت ايران با ملت عرب خوب نبودند.
معلوم است دو ملت و دو نژاد بودند. اين، طبيعت بشر است. ما مى بينيم مردم دو قريه نسبت به ده خودشان تعصب دارند، مردم دو شهر نسبت به شهرهاى خودشان تعصب دارند، مردم دو كشور هم نسبت به كشور خودشان تعصب دارند. اين خاصيت بشر است و اين را نمى شود بكلى از بشر گرفت مگر در مورد افراد معدودى. بعضى از ملل، اين تعصبات چشم آنها را كور مى كند، يعنى آنقدر تعصب دارند كه وقتى در مقابل حقيقت قرار مى گيرند به آن پشت مى كنند. ولى بعضى ديگر از ملل در عين حال، تعصبْ آنها را كور و كر نمى كند. اين، فخر ملت ايران است كه تعصب او را كور و كر نكرد. نگفت چون قرآن از ميان ملت ما بر نخاسته است، هرچه هم خوب باشد آن را نمى خواهيم، بلكه گفت خوب را بايد گرفت. اگر از ميان ملت خودش هم چيزى برخاسته بود كه آن را حقيقت نمى دانست، با آن مبارزه كرد، چنانكه با مانويت مبارزه كرد، با بابك خرّمدين مبارزه كرد، افشين را كه يك سردار ايرانى است كشت. پس ملت ايران رشد خودش را در اين جهت كه اگر حقيقتى را ببيند ولو از خارج باشد آن را مى پذيرد، ثابت كرده است (همانطور كه اسلام را پذيرفت) و اگر باطلى را ببيند ولو از ميان ملت خودش باشد زير بارش نمى رود.
آقاى دكتر زرين كوب نيز در كتاب كارنامه اسلام روح تسامح و بىتعصبى مسلمين را عامل مهمى در سرعت پيشرفت مسلمين مى شمارند عامل ديگر كه ه در اقبال عظيم مسلمين به علوم مؤثر بوده است توصيه و تشويق فراوان اسلام به تحصيل علم است.
جرجى زيدان با اينكه تعصب مسيحى دارد و در بعضى مسائل اين تعصب كاملًا نمودار است و گاهى مى خواهد اصرار بورزد كه مسلمين اوليه با هر كتابى جز قرآن مخالف بودند، معذلك اعتراف مى كند كه تشويق اسلام به علم عامل مؤثرى بوده است. مى گويد:
«همينكه مملكت اسلام توسعه يافت و مسلمانان از انشاى علوم اسلامى فارغ شدند، كم كم به فكر علوم و صنايع افتادند و براى خود همه نوع وسايل تمدن فراهم ساختند و طبعاً در صدد تحصيل علم و صنعت برآمدند و چون از كشيشان مسيحى مطالبى از فلسفه شنيده بودند، بيش از ساير علوم به فلسفه علاقه مند گشتند، بخصوص كه احاديث وارده از (حضرت) رسول اكرم صلى الله عليه و آله آنان را به تحصيل علم و بخصوص فلسفه تشويق مى نمود كه از آن جمله فرموده است: «علم بياموزيد اگرچه در چين باشد»، «حكمت گمشده مؤمن است، از هر كه بشنود فرا مى گيرد و اهميت نمى دهد كه كى آن را گفته است»، «آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است»، «از گهواره تا گور دانش بياموزيد».»
آقاى دكتر زرين كوب مى نويسد:
«توصيه و تشويق مؤكدى كه اسلام در توجه به علم و علما مى كرد از اسباب عمده بود در آشنايى مسلمين با فرهنگ و دانش انسانى. قرآن مكرر مردم را به تفكر و تدبر در احوال كائنات و به تأمل در اسرار آيات دعوت كرده بود، مكرر به برترى اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و يك جا شهادت «صاحبان علم» را تالى شهادت خدا و ملائكه خوانده بود كه اين خود به قول امام غزالى در فضيلت و نبالت علم كفايت داشت. بعلاوه بعضى احاديث رسول كه به اسناد مختلف نقل مى شد، حاكى از بزرگداشت علم و علما بود. و اينهمه با وجود بحث و اختلافى كه در باب اصل احاديث و ماهيت علم مورد توصيه در ميان مى آمد، از امورى بود كه موجب مزيد رغبت مسلمين به علم و فرهنگ مى شد و آنها را به تأمل و تدبر در احوال و تفحص و تفكر در اسرار كائنات برمى انگيخت. از اينها گذشته پيغمبر خود نيز در عمل، مسلمين را به آموختن تشويق بسيار مى كرد، چنانكه بعد از جنگ بدر هركس از اسيران كه فديه نمى توانست بپردازد، در صورتى كه به ده تن از اطفال مدينه خط و سواد مى آموخت آزادى مى يافت. همچنين به تشويق وى بود كه زيد بن ثابت زبان عبرى يا سريانى- يا هر دو زبان- را فرا گرفت و اين تشويق و ترغيب سبب مىشد كه صحابه به جستجوى علم رو آورند، چنانكه عبد اللَّه بن عباس بنا بر مشهور به كتب تورات و انجيل آشنايى پيدا كرد و عبد اللَّه بن عمرو بن عاص نيز به تورات و به قولى نيز به زبان سريانى وقوف پيدا كرده بود. اين تأكيد و تشويق پيغمبر هم علاقه مسلمين را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ كرد”””.
(مجموعه آثار مرتضی مطهری ،ج14 ص 584)
اینها بخشهای گزیده مربوط به بحث “دو قرن سکوت” است،بهر حال این هم یک تحقیق است که شده است و پیش از مرحوم مطهری افرادی مثل ادوارد براون و جرجی زیدان نیز به آن معتقد بوده اند.
علاوه بر این سایر بخشهای این کتاب حاوی بحثهای تحلیلی تاریخی مستند در زمینه اسلام و ایران است ،و در یک کلام دوست گرامی ،بحث ما بحث از قرنها تاریخ و انتشار فرهنگ اسلام در این سرزمین است ،و صرفا نمیتوان با دست گذاشتن روی برخی اشتباهات عملی اعراب یا خلفاء ،قرنها تاریخ را به یک چوب راند.اینها را تامل کنید باز اگر نکته ای بود بفرمایید.
از توجه شما سپاسگزارم
سخنانی بی پایه و شعارگونه و اسطوره ای و تقدس مابانه بدون هیچ گونه تحلیل و آنالیز درست تاریخی و اجتماعی و نیز نه بر مبنای حقایق تاریخی بلکه بر مبنای گفته ها، احادیث و روایاتی که بیشتر برای قافیه بندی سخنان جماعت آخوند کاربرد دارد.(به طوری که جایگاه و اعتبار آنها در بحثی فراگیر جای تردید و تعجب دارد)
شما اگر این سخنان را برای مجلس روضه خوانی و عزاداری سنتی و جامانده از تاریخ بگویی شاید برای عده ای از افراد همفکر با شما و شیعیان بی اطلاع و ساده دل مقبول باشد. این روش شما در پاسخ به پرسشگران چالش گر مقبول نیست. وقتی مبحثی خلط در تقدس و به تبع در جهالت دارد نتیجه آن از پیش نمایان است.
دوست گرامی خانم یا آقای کلان
با سلام به شما
دوستی مطلبی نوشته است ،من نیز مطالب او را به نقد کشیده ام ،شما لطف کنید از سخنان احساسی خودداری کنید ،در اینگونه بحث ها آنچه که باید معیار باشد کلام برابر کلام است نه قضاوت های شعاری و بدبینانه ،اگر مایل به شرکت در بحث هستید ،بگویید کلام آن دوست چه بوده و کجای آن صحیح بوده و کجای آن ناصحیح ،همچنین بگویید کجای کلام من شعاری تقدس مآبانه و اسطوره ای بوده،و کدام ایراد من به آن دوست از نظر شما نادرست است ،این روش عقلانی بحث است ،اینکه ما همینطور کلی و احساسی در مورد گفتاری شعار دهیم ،منطبق بر هم اندیشی و گفتگوی عقلانی متقابل نیست،من در کلام شما چیزی نیافتم که قابل بحث و پاسخگوئی باشد ،خواستم فقط شما دوست گرامی روش صحیح بحث را رعایت کنید ،اما اینکه من علیه شما شعار دهم ،شما علیه من شعار دهید ،به نتیجه ای عقلایی نمی انجامد.
البته دوست محترم آقای مهرداد کامنت مطولی که ناظر به یک بخش از مطالب من خطاب به آن دوست بود نوشته اند که من مشغول آنالیز و پاسخ گویی به آن هستم.
موفق باشید
شما سخنی با معیار درست تاریخی نزدید که همراستای مبحث مطرح شده باشد.اتفاقاً سخنان شما سراسر احساسی و نامتوازن و بدون الگوهای درست مباحثه و گفتگو است. اینکه به صورتی تقدسی (که در تمام حرفهای شما نمایان است) به بیان کلام می پردازید و از روایات مطروحه در منابع شیعی و اسلامی که خیلی اعتبار و جایگاه برای این زمینه گفتگو ندارند، بهره می گیرید؛ چیزی نیست که توسط آن بتوان بحث و گفتگوی عقلانی کرد.شما وقتی کسی را مقدس و معصوم می دانی و تمام هم و غم خویش را معطوف و مصروف این گزاره می کنی، در نهایت نگرش و کلام شما مفری بر عقلانیت و مصادیق درست تاریخی در بحث پیدا نخواهد کرد.در پایان من مدعی اعتقادات شما نیستم؛ شما مختاری هر طور بخواهی از تفکرات مذهبی برای خود بهره گیری ولی اشکال من به شما این است که وقتی می خواهی در بحث تاریخی و اجتماعی وارد شوی نباید اعتقادات مذهبی و فکری خود را داخل نمایی و سعی بر منکوب اندیشه دیگران کنی.
بسیار خوب
شما ظاهرا بنا ندارید از کلی گویی دست بردارید،من با کلی گویی بحثی ندارم، بحث من در آنجا از معصومیت امام حسین نبود ،بحث من تصادفا در بخشی تاریخی و مستند به کلمات امام حسین بود و در بخشی ناظر به نوع استدلال آن دوست بود،اینکه میگویید مستند بحث های تاریخی من مخدوش است ،شما بگویید اگر ما بخواهیم تحلیلی از آن وقایع داشته باشیم باید به کدام سنخ از تواریخ مراجعه کنیم؟ زیرا از دو حال خارج نیست ،یا ما در تحلیل مسائل تاریخی علم غیب داریم و به علم غیب خود تکیه می کنیم و چیزهایی را حدس می زنیم ،یا به کتب تاریخی نزدیک به وقایع گذشته استناد می کنیم ،من البته بحث تاریخی گسترده ای اینجا مطرح نکردم ،فقط یکی دو کلام امام حسین را از طبری و کامل ابن اثیر نقل کردم و روی آن تحلیلی داشتم ، شما آیا اینگونه تواریخ را معتبر نمیدانید؟ بگویید چگونه منابعی از تاریخ را قبول دارید و استناد شما در تحلیل های تاریخی به چیست؟
اگر جزئی و مشخص بحث کردید من حاضر به ادامه گفتگو هستم ، اما اگر بناست اینگونه کلی بر نفی باورهای دیگران ابرام کنید ،بسیار خوب من به نظر شما احترام میگذارم و برای شما آرزوی توفیق دارم
متشکرم
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : وبا سلام به سید مرتضی گرامی جناب مرتضی من همانگونه که در قسمت کنگره جهانی به جناب مصلح عرض کردم به جناب عالی در صدد جواب گویی هستم . لیکن از این فرصت استفاده میکنم و توجه شما را حتما به آن کامنت جلب می کنم . ریفرنس این حقیر فقط دو قرن سکوت نیست کتاب های روشنگر استاد گرانمایه شجاع الدین شفا سراسر روشنگری و تماما با ذگر دقیق مقادیر معتنابهی ریفرنس می باشد که انسان از دقت نظر ایشان در ذکر مراجع و ریفرنس گیری به شگفتی می آید . لطفا به کتاب های تولدی دیگر و پس از 1400 سال و از کلینی تا خمینی دیگر کتب بی نظیر ایشان جناب عالی و دیگر دوستان را ارجاع میدهم .کتاب های فوق را از سایت رضا فاضلی و تابو بوک ورد پرس و زندیق می توانید دانلود کنید .با احترام.
آقا مهرداد گرامی
با سلام و تشکر از عطف توجه شما
بنظرم اگر شما ادامه بحث ها را ضمن همین سلسله بحث بگذارید از جهت امکان دیدن یکجای مطلب و جمع بندی برای خواننده بهتر است، و اگر بحثهای ما در هر نوبت منتقل به ذیل پست جدید شود دچار پراکندگی خواهد شد،من اینطور بنظرم می رسد ،البته در عین حال اگر شما روش اول را ترجیح میدهید اختیار با شماست.
متشکرم
اقاجان شما هم بعد از این همه روضه خوانی ( حتما یک بچه آخونذ تازه فرغ التحصیل فیضیه هستی ) لطفا یک نگاه به ارزیابی پای کامنتت بینداز تا متوجه شوی طرز تفکر ماقبل تاریخت چقذر طرفدار دارد .
حسین جان سلام
ممنون از تذکرت ،آنچه که ذیل کامنت ها مربوط میشود ،اگر مطلبی محتوایی از قبیل دوستمان آقا بهمن باشه ،من حتما اونو بررسی می کنم و اگر لازم باشه پاسخ محترمانه میدم ،اما اگر چیزی از قبیل مطالبی باشه مثل مطلب شما و نفر پایینی (پیام) ،ففط بعنوان یک دوست به شماها سلام عرض میکنم و امیدوارم در زندگی موفق و کامیاب باشید.
مهرداد
11:27 ب.ظ / نوامبر 5, 2014
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته :با سلامی مجدد به برادر بزرگوار جناب سید مرتضی : سید جان کامنت قبلی را به جهت فرموده شما دوباره کپی کردم
به به سلام به مصلح عزیز جناب مصلح امیدوارم کامنتی که در مورد گذشته بسیار بسیار خلاصه اسلام عزیز و کشور بلا زده گذاشته بودم را خوانده باشید و منتظر جواب جناب عالی هم هستم جناب آقا مرتضی که ظاهرا فرمودند زیاد به گذشته کار نداشته باشیم که سعی میکنم جوابی در خور ودر حد بضاعتم بدهم راستی قرار شد که در مورد کتاب هایی که قبلا گفتم و جناب آقا مرتضی هم فرموده بودند مشغول ریفرنس گیری هستند جوابی مرقوم نمایند و شما هم! یاد آور میشوم ( محمد همسران کنیز ها و موهوبات) و اصولا قرار شد سری به سایت مرحوم آقای رضا فاضلی بزنید وکتاب های بسیار متنوعی در مورد نقد اسلام عزیز را برسی نمایید راستی کتاب های استاد گرانقدر دکتر شجاع الدین شفا ( پس از 1400 سال رساله توضیح المسایل تولدی دیگر از کلینی تا خمینی ووووو) و مهم تر از همه 23 سال علی دشتی و دیگر کتب روشن گر و به قول بعضی ضاله را مطالعه و نقد نمایید در همین جا به جناب عالی و آقا مرتضی عزیز عرض میکنم که اگر فرض کنید شما ها در مثلا کشور ژاپن و یا استرالیاویا هر جای دیگر به دنیا می آمدید باز هم این طور از اسلام عزیز طرف داری می نمودید ویا لاجرم به دین پدرانتان مثلا شینتو (ژاپن) ویا بودایی یا مسیحی واصلا لادین بودید آن وقت باز هم تحقیق میکردید که دین بر تری هم وجود دارد یا نه . با تقدیم احترام.
۷
با سلام به مهرداد گرامی
پاسخ من به این کامنت شما در آن پست هم این بود:
“”آقا مهرداد گرامی
با سلام به شما
جناب ،من کی گفتم به گذشته و بررسی تاریخ کاری نداشته باشیم ،البته که بحث در منابع تاریخی ممکن است ،آنچه من بدوا در پاسخ به حضرتعالی گفتم ،این بود که ما فرض و بنای تاریخی گذاشتیم بر اینکه ،آن نسل از نیاکان ما که مواجه با حمله اعراب شدند ،تماما بزور به دین اسلام گرویدند،بحث این بود که آیا نسل های بعدی ایرانیان در جفرافیای قدیم و جدید ایران ،اعم از شیعه و سنی ،همه ایمانشان زوری است؟! وجدانا شما می توانید حکم نسلهای گذشته ای دور (بر فرض صحت این ادعا که ایمان همه آنان هنگام حمله عرب اجباری باشد) را به همه اعماق تاریخ تاکنون سرایت دهید؟
الان ملت کنونی ایران اعم از شیعه و سنی همه مسلمانند ،شما از یکایک اینان سوال کنید ،آیا ایمان و اسلام شما اجباری و زوری بوده است؟
جناب مهرداد من کاری به عقیده شما ندارم و به آن هرچه که باشد احترام می گذارم ،اما بحث من بلحاظ بحث حقوقی این است که شما حق ندارید ،ایمان و گرایش انسانهای دیگر را بصرف اینکه خلاف مبانی و گرایشات شماست ،به انگ اجبار و زور بیالایید.
در مورد کتابهایی که مکررا نام می برید ،آری نقد کتاب ممکن است و نقد هم شده است و نقد هم خواهد شد ،و شما گمان نکنید هرآنچه شجاع الدین شفا و رضا فاضلی و علی دشتی گفته اند ،سخنانی بدون برو برگرد و غیر قابل جواب است ،فعلا آنچه که مقدور ماست در اینجا با امکانات ارسال پیام و تایپ و غیره ،این است که شما اینجا آنچه از آن کتابها را مقرون بصحت میدانید مطرح و ببحث بگذارید.
در مورد ایمان ژاپنی و استرالیایی ،این سخنان مناسب شان شما و سن و سال ما و شما نیست ،سخن را روی مفروضات نبرید و بحث های شانتاژی و تبلیغاتی را فرو گذارید،در عصر آزادی عقیده و گرایش ،دیگر کسی باید نوع ایمان و گرایش دیگران را بسخره گیرد ،چه اینکه اگر بنا بر اینگونه نسبت ها و بسخره گرفتن های تبلیغاتی باشد ،دیگران نیز می توانند بگویند شما هم از شفا و دشتی و فاضلی تبعیت کورکورانه کرده اید.
از شما می پرسم ،مگر تحقیق در مبانی مذهب و ادیان محدود به جغرافیاست که چنین می گویید ،شما مگر مشاهده نمی کنید و مشاهده نکرده اید که در طول تاریخ ،انسانهایی از ملیت های گوناگون ،با تحقیق و تامل ،مذهب اختیار کرده اند ،خواه دین یهود و خواه مسیحیت و خواه اسلام.
اینجا باید عرض کنم که ظاهرا شما چون در برابر آن نکته حقوقی و برهان عقلی تاریخی ،پاسخ درخوری ندارید ،ناپار شده اید ،اینگونه ،ایمان و اسلام نسل های زیادی تاکنون را اینگونه مورد ریشخند قرار دهید.
دوست عزیز توصیه من بشما این است که چنین نکنید و همنوعان و هموطنان خویش را اینگونه تحقیر نکنید،و فقط بطور منطقی در بحث های مستند وارد شوید.
به یک نکته هم اشاره کنم ،و آن اینکه مبادا گمان کنید بحث ما در دفاع از اسلام و تاریخ اسلام ،بحث سیاسی دغاع از وضعیت فعلی و امور جاری است ،شما اینرا از معادله بحث خارج کنید ،در آن گونه موارد هرچه انتقاد دارید مطرح کنید و مطرح هم می کنید ،اما اینجا بحث از اصل ایمان و گرایش است،لطفا خلط مبحث نشود.
با احترام
خیلی دلم میخواد بدونم از این چند متر مطلبی که آخوند مرتضی برای حسین جانش روضه خوانی کرد چند تا کلمه اش رو در زندگی خودش تا به حال به کار برده؟مگه هر روزی عاشورا و هر زمینی کربلا نیست پس شما پشت کامپیوتر و اینترنت برای چی نشستی چرا مثل نوری زاد و دوشادوش نوری زاد به یزید زمانه اعتراض نمیکنید؟؟ میدونی چرا چون آخوند جماعت فقط میتونه برای دیگران روضه بخونه اما پای عمل که میرسه لنگ میزنه اگه روضه عاشورا نباشه نون امثال شما آجره
اصلن فرض رو بر این بگذاریم که همه واقعه عاشورا درست و حرفهای حسین جان درست خوب به ما چه؟ چی از این ماجرا میخواد دستگیرمون بشه؟ تا به حال چی دستگیرمون شده؟ اصلن مگه شناخت ظلم و بدی و خوبی اینقدر سخت شده که حتمن باید برای به نمایش درآوردن ظلم به دشت کربلای عربها زد؟ این چه حماقت و بی خردی است که گرفتارش شدیم
اسلامی که 1400 ساله خودش رو با این مراسم و این خرافه ها و خزعبلات توی ایران زنده نگه داشته وای به اون روزی که آزادی بیان و جدائی دین از حکومت برقرار بشه حتی 1400 روز هم نمیتونه دوام بیاره
و اما یک سوال از آخوند مرتضی: آیا آخوند بودن شما در هیچ کجا ثبت می شود؟ آیا جائی هست که نام و مشخصات همه آخوندهای ایران بصورت بانک اطلاعاتی وجود داشته باشد؟ یا اینکه فردای سقوط حکومت آخوندی هر آخوندی میتونه با سه تیغه کردن و یک دست کت و شلوار برای همیشه رد آخوند بودن خودش رو پاک کنه؟!
توی جاده ساوه یک آخوندی کارخانه ساخت بطریهای پلاستیکی نوشابه داره و کلی مردم از دستش شاکی هستند چون مال خیلی ها رو بالا کشیده و مثل بقیه آخوندها مفت خوری زیاد کرده وقتی هم یک نفر بهش اعتراض کرده که اون روزی که حکومت برگرده حساب شما آخوندها رو می رسیم جواب داده: تیغ میدونی چیه؟ اگر هم اون روز برسه ریشمون رو سه تیغه میزنیم و یک دست کت و شلوار میپوشیم و اینطوری هیچکس نمیتونه ما رو بشناسه
اگر از دوستان کسی میدونه چطور میشه کاری کرد که حتی یک آخوند نتونه بعد از سقوط حکومت از آخوند بودنش فرار کنه راهنمائی کنه
این روزها هم بندرت میتوان آخوندی را در انظار عمومی دید گذشت آن زمانی که آخوندها از صنف گدایان بودند و زیر دست و پا و عاشق خورشت قیمه و سالارش حسین آقا ! امروز تو مد مک دونالد و پیتزا و سونا و جکوزی و سفرهایی اروپایی هستند با این حال همواره در تلاشند که با ترویج اینگونه مراسم های عقب مانده و بی منطق و قرون وسطایی مردم را در جهالت 15 قرن پیش نگهدارند تا بتوانند همچنان سواری بگیرند .
آقای نوری زاد.با سلام.شما قبلا” دوست رهبر بودی.بعد در جنگ قدرت بین جناح های حاکمیت ،مخالف رهبر شدید.یعنی دشمن دشمن مردم شدید. چون در اینجا هم (موضع جدید)شما مث موضع دولتمردان مثلا” آمریکاست.پس شما کی دوستدار مردم خواهید شد؟!شما در مراسم ستار میگی که “فهم” ،نجات دهنده است.در این ارتباط هم :اولا”هر دینی ایدئولوژی است. یعنی به شما آگاهی کاذب میده . ثانیا” ما ایرانیان تا وقتی گوسفندیم که هیچ .چون هر آنچه واقعی است ،عقلانیس(هگل)بعبارتی خلایق هرچه لایق!! اما اگه مقرر شد از این وضع خارج بشیم .باز هم هیچ نسبتی با عرب و عربستان و ایین مخوفش نداریم.توی ایران ،همه ما از رهبری تا من نوعی گرفتار و مبتلا به درد مشترکیم و آن “مذهب” است.در این سیستم جلاد و قربانی یکی هستن!!با درود.
برای همین هم بود که آخوند خمینی میگفت: لاکن این محرم و صفر است لاکن که زنده نگه داشته است لاکن اسلام را!
جماعت آخوند از جهل مردم تغذیه میکنند و خرافات این جهل رو زنده نگه میداره و
اوج این خرافه پروری هم همین ماجرای کربوبلاست
باید ماجرای حسین و علی اصغر رو داغ کنند و برایش عزاداری کنند تا مادون عقل هائی که دنبال علم و کتل اینها
راه می افتند به ظلم های بدتری که هم به خودشون و هم به میلیونها نفر دیگه میشه بهائی ندهند
باید ماجرای علی اصغر داغ بشه تا هزاران علی اصغری که در سوریه کشته شدند دیده نشوند
این کربلا اگر خاصیتی برای ایرانیها نداره اما برای آخوندها و مداح های مفت خور آب و نان حسابی داره
برای یک عده آدم گرسنه هم خورش قیمه و قورمه سبزی داره
من دیدم بعضی ها در مورد مطالب فردی به نام نوری زاد حرف می زنند جستجو کردم تا به این سایت رسیدم. خیلی خیلی ببخشید قصدم توهین نیست منظورم بیان واقعیت هست. به نظر من این طور حرف زدن و فحاشی کردن به همه فقط از آدم هایی بر میاد که زنجیر پاره کرده اند و به سیم آخر و دیوانگی زده اند. متأسفانه اکثر کامنت ها هم همین وضع را دارند و به نظر می رسه که این سایت پاتوق زنجیر پاره کرده ها شده. همه با هم به فحاشی هایتان دلخوش باشید. من رفتم و پشت سرم را هم نگاه نمی کنم. خداحافظ.
سارا خانم برو که بر نگردی ما باشما کاری نیست.
سارا خانم : دختر عزیزم به رتبهای که در پایین کامنتت داده اند نظری بیفکن و شرمنده شو . شاید هنوز خیلی جوانی که بتوانی فریادهای قلب امثال نوریزاد را بشنوی .
درود بر شما
نسخه ی درست تر از درستش تمام صفحه کاردستی خودم .
http://youtu.be/xyRV369iTTU
سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی
من همان حسین هستم که همیشه گفتارش را با “سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی” شروع میکند.
یک – با عرض سلام و ارادت ببخشید که مدتی است که پیامی ننوشتم وخدمت شما در این وبسایت عرض ارادت وتشکر وقدردانی از همه ی آنچه که شما در راه کشور وملت خودت صرف وخرج میکنی نکرده ام هرچند که همیشه ارادتمند و شکر گذار هستم و دعای خیر و آرزوی سلامتی و موفقیت در راهی که در پیش گرفته اید را به جانب شما راهی میکنم.
دو – سلام خدمت همه ی هموطنان عزیزی که این وبسایت بی نظیر را میخوانند. بی نظیر از آنجائی که این وبسایت زنده است و آقای نوری زاد از جان خودش به این وبسایت جان میبخشد.
سوم – موضوعی است که قبلا هم چند بار میخواستم نظر خودم را عرض کنم ولی نکردم و امروز که باز نظرات بعضی را درمورد آقای نوری زاد زیر ویدیوی سخنرانی ایشان بر مزار ستار شهید در یوتوب و بعضی سایت های دیگر خواندم که با اتهامات ناروا و سوال های جهت دار سعی میکنند اعتبار ایشان را خدشه دار کنند یا ایشان را از چشم مردم بیاندازند من را به یاد انداخت که نظر خودم را در این مورد بنویسم.
به نظر من افرادی که صداقت و شجاعت وایثار مرد میدان ما اقای نوری زاد را مور پرسش یا شک قرار میدهند چهار گروه هستند:
یک – گروه مجاهدین خلق که خیانت آنها – – به کشور وملت – – بر همه ثابت شده وجائی در کشور ندارند وتمام هدف رهبران آن به دست آوردن قدرت است به هر قیمتی – – این قیمت میتواند تجزیه کشور باشد وانها به کمک دول خارجی به حکومت یک قسمت آن برسند – – است.
به هر حال “مجاهدین خلق” که جائی درکشور ندارند بدنبال بدست آوردن قدرت به کمک دول خارجی هستند و ازاین روی این گروه نمیتوانند افرادی مانند آقای نوری زاد را تحمل کنند. زیرا اگر فردا خدای ناخواسته سنگی به چوبی خورد و بلبشوئی در کشور ایجاد شد اینها (مجاهدین خلق) نمیخواهند رقیبی در کار باشد یا شخص درست و صادقی مانند آقای نوری زاد از پشتیبانی مردم برخوردار باشد یا ایشان چراغ راه مردم باشد. برای آنکه این گروه فقط در یک بلبشوئی (بهم ریختگی) بزرگ کشوری و گیجی مردم و نبودن راهنمایان صادق شجاع وشناخته شده ومورد اعتبار توسط مردم است که به کمک بیگانگان میتوانند قدرت را شاید بقاپند.
برای همین هم هست آقای نوری زاد به تنهائی مورد این حملات نیست و اقای دکتر خزعلی آقای محمد خاتمی عزیز و جنبش سبز و.. همه مورد اتهام واحانت و.. از طرف این گروه واقع میشوند.
گروه دوم گروه سلطنت طلب ها هستند و این گروه هم که درکشور جای بسیار ناچیزی دارند شامل همان توضیحات بالا شاید باکمی تغییر میشوند.
گروه سوم مزدوران و جیره خواران هستند که برای قسمت های مختلف حکومت کارمیکنند (اطلاعات/سپاه/بیت رهبری/ فرقه مصباحیه و احمدی نژادیه و غیره) واحتیاج به توضیح علت برای اینان نیست.
گروه چهارم که تعدادشان بسیار اندک و شاید صفرباشد هموطنان ساده ای هستند که فریب نظر های این سه گروه را میخورند وبا آنان همنوائی میکنند.
آقای نوری زاد عزیز چیزی نارواتر ازاین نمیتواند باشد که شما از جان و مال و عمر وهستی خودر در این راه مایه میگدارید و افرادی اینگونه صداقت شجاعت وایثار شما را مورد سوال قرار میدهند ولی نکته ی امید اینجاست که برای هریک نفراز اینان هزاران هزار هموطنان شما به شما عشق میورزند و امید و دعای خیرشان همراه شما و تمام آن شجاعانی هست که بر مزار ستار شهید گرد آمده بودند.
تا نظرشما چه باشد؟
با عرض سلام خدمت تمام حاضرین بر مزار ستار شهید!
———–
سلام حسین گرامی
سپاس از نکته هایی که با من در میان گذاردید. بله همه ی احتمال ها وجود دارد و من احتمالا توسط یکی از پای در خواهم آمد. پرسش این که آیا این احتمال باید مرا از تحرک باز بدارد؟ یا مرا به محافظه کاری سوق دهد؟ پس چه بهتر که همینجوری پیش بروم. با هر حادثه ای که در کمین من است. نگران نباشید. نوری زاد های فراوانی در ذخیره ی این خیزش هست. به محض این که یکی از پای در آید، دیگری بر می خیزد. باید راه را گشود. در ضمن نشانی سایت با مطالب جدید این است:
http://www.nurizad.info
سه تا دبلیو به ابتدای قبلی اضافه شده.
سپاس
این که مجاهده پیف پیف بو میده اون که سلطنت طلبه که اخی یه اون یکی کمونیسته و نجسه
اون هم که بهائیه و کافره اونهم که ….
آقای حسین اونهم از جنس کربلا خوب خودت چه /// هستی؟؟
این شقه شقه کردن آدمهائی که همه ایرانی هستند و هنوز معلوم نیست که چه تعداد طرفدار در ایران دارند
و درست به اندازه تو و به اندازه نوری زاد در این مملکت که اسمش ایران است سهم دارند
فقط از یک مغز علیل استبداد زده بر می آد!
حرفهات بوی /// افکار شریعتمداری کیهان و بچه مسلمونهای افراطی و
آخوندهائی که فکر می کنند از آسمون افتادند می ده
سلام جناب پیام
گویش شما گویش مجاهدین خلقی است و سعیی است مذبوحانه در مغلطه!
افکار والای خودت را در بالاترین زیر مطالبی که با سلطنت طلبها به هم فحاشی میکنید بیاد بیاور!
بر فرض هم که گویش مجاهد خلقی باشه عیبش چیه؟! آیا یک مجاهد خلق نمیتونه حرف بزنه و اظهار نظر کنه؟ اصلا چه کسی باید تشخیص بده که چه کسی باید و میتونه اظهار نظر کنه؟! خمینی یا خامنه ای یا حسین کبلائی؟! این درد بزرگیه که از آزادی و دادن حق مساوی به هر ایرانی فقط ادعا کردنش رو یاد گرفتیم اما حتی توی حرف هم درجا میزنیم دیگه وای به وقتی که به عمل برسه. پس کی امثال شما که مدعی بچه مسلمونی هستید میخواهید یاد بگیرید که دیگران هم حقی برای خودشون دارند
اگر بنا باشه با نوع گویش دیگران رو از میدون به در کنیم گویش شما هم گویش امثال جنتی و خامنه ای است که رو سیاه تر از اونها در تاریخ ایران وجود نداشته است
دنیای آدمها نباید اونقدر کوچک و حقیر باشه که فقط آدمهای به شکل و رنگ و عقیده خودش توش جا بگیرند توئی که از دست مزدوران و جیره خواران حکومت به تنگ اومدی خودت هم که در برچسب و انگ زدن به ایرانیها مثل اونها هستی
اصلا فرق کبلائی حسین با اون مزدوری که هر اعتراضی رو با چماق جواب میده و به همه یک انگ می چسبونه چیه؟ برو بشین یک جای خلوت و فکر کن که در کدام سمت تاریخ انسانیت و آزادی ایستاده ای از همین نوشته ات هم شروع کن اگه شهامتش رو داری
بر فرض هم که اینطور باشه که چی؟ پس شما با مزدوران حکومتی که از آنها داد و فغان سر داده اید چه تفاوت ماهیتی دارید همان راه آنها را در برچسب زدن به دیگران برای از میدان به در کردن آنها می روید اما ادعای آزادیخواهی دارید. کم آوردی برادر کبلائی حسین کم آوردی
به جای ادعاهای طبق طبق ات اگر نماز و روزه و طاعات و عباداتت اجازه داد برو و کمی هم به تناقض در ادعاهایت فکر کن البته که امثال شما به فکر کردن عادت ندارید چون هر وقت کم می آورید تنها هنری که دارید انگ زدن و حذف دیگران است
ایران مال همه ایرانیهاست برای مجاهد و کمونیست و بهائی و سلطنت طلب به همون اندازه که برای کبلائی حسین هست اگر با این مطلب مشکل داری نشون میده که دنیای خیلی حقیری داری به جای انگ زدن و حذف دیگران برو و روی خودت کار کن و دنیای بزرگتری برای خودت بساز البته اگه میتونی
جناب حسین کربلا سلام العلیکم
حضور انورتان عارضم که واژه سلطنت طلب واژه ایست که مخترع آن ج.ا و گردانندگان گردن کش و گردن برآن هستند و انگیزه این جماعت چیزی جز ایجاد تفرقه٫ پیش گیری از اتحاد مردم و نتیجتا استمرار هر چه بیشتر حکومتشان بر مردم ستمدیده ایران نبوده و با خواندن نوشتار های پی در پی مثل همین نشته شما باید در کمال حزن و درد اقرار کنم ک تا حد زیادی موفق نیز بوده ند
جناب حسی کربلا هیچ ایرانی نمیتواد سلطنت طلب باشد چونکه در طول تاریخ ایران عزیز سلطنی وجود نداشته است سلطنت را سلطان ها میکنند. از بدو شروع تاریخ ایران تا سال ۱۳۵۷ (البته منهای ۲۰۰ سال بعد از یورش اعراب به ایران) حکومت های این مرز و بوم همه پدشاهی میکنند. البته ممکن است شما بپرسید که خوب فرق اینها چیست در این صورت بنده شم را به یارویاور کنجکاوان گوگل عزیز و یا هر موتور جستجوی دیگر ارجاع مینمایم. بعد از جستجو شما متوجه خواهید شد که استفاده از کلمه سلطنت طلب کاملا اشتباه و واژه صحیح «پادشاهی خواه» است و با کمال تأثر (البته بخاطر نظری که شما از خود نشان میدهید) باید حضورتان عرض کنم تعدادآنان در کشور عزیز ما کم هم نیست
نکته دیگر عقیده پادشاهی خواهان در مورد آقای نوریزاد و سایر هم میهنان آزادیخوه مثل ایشان هست. من عقیده اکثریت این گروه را نمیدانم ولی تعداد قریب به اتفاق همبستگان و دوستان خود بنده پادشاهی خواه هستند و همه آنان چیزی جز احترام٫ علاقه و اظهار همبستگی برای نوریزاد عزیز ندارند وما تقریبا هر روز بخاطر همکاری من با سایت ایشان بحث و گفتگو میکنیم و این اشخاص همیشه برای ایشان آرزوی سلامتی٫ سربلندی٫ ایمنی و پایداری دارند۰
در این برهه حساس از تاریخ کشورمان بیش از هر وقت دیگری به همبستگی٫ اتحاد و همکری داریم اعمالی مانند دسته بندی کردن و بیگانه سازی گروه های دیگر که مثل ما فکر نمیکنند جز هیزم به آتش استبدادیون نیست
روزی روزگاری (امید دارم هر چه زودتر) حکومت ایران از طریق یک رفراندم ملی٫ شفاف و دمکراتیک که در آن ناظرین بینالمللی حضور دارند تأیین خواهد در این همه پرسی ملی شما نیز مانند هر ایرانی دیگر حق یک رأی خواهید داشت و در آن روز میتوانید نام حکومت دلخواهتان را مرقوم فرموده و داخل صندوق رأی بیاندازید
ویرایش با پوزش
نشته = نوشته
جناب حسی کربلا = جناب حسین کربلا
سلطنی = سلطنتی
پدشاهی میکنند = پادشاهی میکردند
شم را= شما را
سلام رسول عزیز
ممنون از توضیحات و روشنگری شما! واژه سلطنت طلب ازبحثهائی که در سایت بالاترین بین گروه ها در میگیرد در ذهن من هست و تا آنجا که میدانم “جمهوری اسلامی” که هیچ دفاعی ازآن ندارم واژه “ستم شاهی” را ترویج میدهد.
برای شما و تمام آزادی خواهان دمکرات آرزوی پیروزی دارم.
جناب نوری زاد عزیز ؛
از نفس گرم و پاک شما، رایحه ی امید به رهایی به مشام مشتاقان راستی و حقیقت می رسد. از گفته و سخن شما تن بدکاران و سیه رویان به لرزه افتد و دل آزادگان خرسند و شاد.
برای شما بزرگی و عزت و برای بدخواهان شما خفت و ذلت خواهانم. به آرزوی پایش میهن در افق دیدگاه شما.
اسیدپاشی و چوپان دروغگو
یکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۲
طبق گفتهی وزیر بهداشت، تعداد اسیدپاشی از ابتدای سال در اصفهان نُه مورد است که چهار نفر از قربانیان مرد هستند. از طرفی گفتگو با قربانیان حادثه و نزدیکانشان هم این احتمال را ضعیف میکند که انگیزهی مجرمان نوع پوشش زنان بوده است؛ پس با اطّلاعاتی که تا امروز در دست است، تقلیل آن به موضوعی جنسیّتی یا بدحجابی و جز آن درست نیست. به جز این، از مرتکبان هیچ سرنخی در دست نیست و فقدان دادهها، گمانهزنی پیرامون مجرمان را کمابیش ناممکن میکند. با این وصف، علّت این همه مصادره به مطلوب این حادثه چیست؟ میتوان گفت تقریباً هرکس با هرکس دیگر مشکلی دارد، مستقیم یا غیرمستقیم او را مسئول این حادثه دانسته است! مسئول اسرائیل و انگلیس است یا همفکران ضاربان حجّاریان؟ کسانی که میخواهند نهی از منکر کنند، یا کسانی که میخواهند ناهیان از منکر را بدنام کنند؟ اصلاً چطور است به نتایج نظرسنجیها اعتماد کنیم؛ حق با اکثریّت است!
دربارهی عاملان حادثه بیش از این نمیتوان گفت ولی دربارهی نوشتههای پیرامون آن چرا. واقعیّت این است که این هیاهو -و موارد قبل و موارد بعد- ریشه در بیاعتمادی به حاکمان دارد و مقصّر هم در درجهی اوّل خود حاکمیّت است. شایعه همیشه هست امّا وقتی نخبگان نیز همسطح مردم کوچه و بازار میشوند قطعاً مشکل ریشهدارتر از این حرفهاست. در پنج سال اخیر ملّینبودن رسانههای رسمی، دادن آمار دروغ، اوضاع بد قوّهی قضا، رفع و رجوع پروندههای پیشین با مقصّرسازی و عدم اقناع افکار عمومی کار را به جایی رسانده که حالا هیچ کس حرف حاکم را باور نمیکند و چه بسا آمار ابتدای این یادداشت هم زیر سؤال برود. فرض کنید فردا کسی یافت شود که اعتراف کند چنین کاری کرده و پزشکان معتمد بگویند که دیوانهی روانی است؛ حتّی اگر واقعاً چنین باشد، چند نفر باور میکنند؟
خوبی و بدی مُسری است. همانقدر که صداقت، ضمانتی برای اعتماد در مسائل و مشکلات است، هر دروغی، دروغ دیگر را در پی دارد و کار را به جایی میرساند که کسی راست را هم باور نمیکند. وقتی هرکس سروکارش با اندرونی نظام بیفتد و بشنود که به فلان چیز اعتراف کن تا کارت آسانتر راه بیفتد، مهمترین واسطهی بین مردم و حاکمیّت از بین میرود: اعتماد. بنابراین هر پروندهی غیرسیاسی هم بالقوّه میتواند برای نظام دردسرساز شود، از پروندهی قتل دختری جوان تا اسیدپاشی. انتظار هم نباید داشت که افکار عمومی قانع شود چون همیشه احتمالهای دیگری نیز وجود دارد و اطّلاعات رسمی نیز به سادگی میتواند لاپوشانی تلقّی شود. از این فضای مهآلود همه ضرر خواهند کرد.
(از وبلاگ ایمایان)
دوستان به سخنان این آخوند در پیوند با اسیدپاشی به بانوان میهنمان توجه کنید؛
آش چنان شور و تلخ شده که این آقا هم ظاهراً فریاد وامصیبتا برآورده! گرچه آموزه های هم صنفان و هم مسلکان ایشان این بلا را بر سر بانوان عزیز کشورمان آورده اما اگر فغان ایشان بابت آن صورتی از پاکی ادعا و عقیده داشته باشد، جای امید به بودن انسانهای آزاده در هر جامه ای را زنده نگه می دارد.
قسمتی از سخنان ایشان:
“”وای به حال نمازی که آدم رو بیرحم کنه. وای به حال دینی که بخواد حرمت آدمها رو از بین ببره. توی کشوری که مسلمونیم… صورت دخترهای حضرت زهرا رو سوزوندند. مگه الکیه؟!… این کار کثافتکاریه، جنایته. باید عزای عمومی اعلام بشه. چرا عزای عمومی اعلام نکردند؟!… یکی میخواست امر به معروف کنه؟! غلط کرده اگه کسی همچین فکری کنه که امر به معروف بخواد آدم رو این شکلی کنه… امر به معروف یعنی من بمیرم که تو نری جهنم… شور همه چی رو درآوردهایم. ما برای حضرت رقیه میمیریم، حالا صورت بچهشیعه رو سوزوندند… روضه امروز اینه… اگه [این دخترها] یهودی بودند، من باید خودم رو میزدم اینجا… اگه کافر هم بودند ما باید میمردیم از غیرت که ما مسلمونیم، توی کشور ما به صورت یک کافر اسید پاشیدهاند… اصلا دین را بریز دور. اینها انسانند. یه انسان رو از هستی انداختهاند یه عده. اینها گریه داره، اینها روضه داره. اینها ناموس ما هستند. ما نفهمیدهایم دین رو …… “”
لینک :
https://www.youtube.com/watch?v=s4krEpz5r0M
“”هر کلت به دستی اگر بخواهد برای با حجاب شدن بانوان ما تحکم کند همان جفایی را مرتکب شده که رضا خان در برداشتن چادرها مرتکیب شد.””.
سلام آقای نوریزاد عزیز, خواهش میکنم چشمهای زیبای خود را به عکسهای زنان و نوع پوشش آنها دردوره قاجار و دورره رضا شاه
بی افکنید .،انها مثل زنان افغان فعلی چادر و روبنده داشتند و رضا شاه با اقدام خود باعث شد زنان در آن دوره پوششی مانند پوشش فعلی ما خانمها در جامعه و اداراجات داشته باشند ولی متاسفانه در زمان پسرش بخاطر ارتباط با کشورهای اروپایی کمی بی بندو باری پیش آمد . با این حال در زمان پسرش پوشش آزاد بو ،هر که میخوست با چادر و هر که دوست داشت حجاب کمتری داشت . با این حال اگر رضا شاه این کار را بقول آخوندها به اجبار نمی کرد ما زنان بدبخت باید مثل زنان افغان بی کار و توسری خور آخوندها بودیم و آخوندهای داعشی مثل طالبان اگر انگشتمان معلوم می شد قطع می کردند.
2- سوالی بی پاسخ داشتم ،مجددا لطفا مرا راهنمایی کنید،از وکیلی که پول اضافه بابت هزینه دادرسی گرفته و سر موکل خود کلاه گذاشته به کجا باید شکایت برد ، آیا به کانون وکلا باید رفت ؟
—————-
سلام بانوی خوب
در مورد نکته ی نخست شما باید بگویم: حتی خود دین – چه اسلام و چه غیر آن – اختیاری است. حالا نماز و روزه و پوشش بماند. ما اجازه نداریم کسی را به این امور مجبور کنیم. در مورد پرسش شما می گویم: بله. کانون وکلا یکی از وظایف حرفه ای اش همین است که شما می فرمایید.
با احترام
شراره عزیز : واقعا در مورد رضاشاه کبیر گل گفتی . من تازگیها مشغول مطالعه مطالب سایت آقای نوری زاد شده ام وجدیدا کامنت هایی هم در مورد مطالب ایشان و در تایید طرز تفکرشان گذاشته ام ولی در عجبم که ایشان چگونه به خود اجازه داده اند که در مورد این بزرگمرد تاریخ ایران اینگونه تمثیل کنند . ؟؟؟
ريشه ها ٢١٨( قسمت٢١٧ذيل پست چه زنده بودخانه كوچك ستاربهشتى )
عنوان هاى كلى به ترتيب : فرهنگ / فرهنگ دينى / عرفان
زمين و آسمان حافظ
٢٧ : مرورى بر كارنامه حافظ پژوهى ( قسمت سه )
كسروى آغازگر تاريخ نويسى با روايت تاريخى و مدرن بود و نه تاريخ نويسى با روايت آيينى و اسطوره اى . درك تفاوت اين دو روايت براى فهمِ ريشه اىِ چراييِ قتلِ به شدت كين توزانه كسروى ( با گلوله و ٢٧ ضربه كارد ، آن هم حين دفاع از خود ) و نيز در فهم تداوم اين گونه جنايات آشكار به اشكال ديگرى چون قتل هاى زنجيره اى ، شكنجه از سر نفرت ،تجاوز به عنف براى خاموش كردن صداى اعتراض به حكومت دينى ،هجوم چماق داران به ميتينگ ها با چماق و زنجير و قمه و با شعار هاى حزب فقط حزب الله و يا روسرى يا توسرى ،. جايزه نهادن براى قتل سلمان رشدى ،و فتوا هاى ارتداد و مهدور الدم بودن براى ايرانيانى در داخل و خارج ، اعدام هاى خروارى زندانيانى كه پرونده قضايي آنها قبلا مختومه شده در تابستان ٦٧ ،شبيخون خونبار به كوى دانشگاه ، به هم ريختن سخنرانى ها با يورش سبعانه به حضار ، ترور هاى خاص و تك نفره ، به آتش كشيدن سينما و كتابفروشى ، انگ زنى هاى اندروا و دروغين ،تحريك اوباش و متعصبان و جاهل ترين افراد جامعه براى چماق كشى و هجوم به خانه هاى معترضان و آخرين موردش اسيد پاشى و ايجاد رعب و تشويش .به شيوه ماله كشان بى وجدان و زورپناهان بى رگ و ريشه مى توان با خونسردى يك جانى بالفطره گفت :// خب در إمريكا هم از اين جور كارها مى كنند ؟ صهيونيست ها و نازى ها و كوكلوس كلان ها هم آدم مى سوزانند ،چه ربطى به آيين دارد ؟// اين فرافكنى كليشه اى را شايد بارها از زبان قدرت پناهان شنيده باشيد . اين گونه كپك زدگى وجدان جز پوشاندن جنايت با جنايت نيست .با اين همه ، مى توان در برابر اين جدل پاسخ داد كه هرجا چنين جناياتى به اسم يك ايدئولوژى رخ بدهد ،پاى ايمانى اسطوره اى در كار است . تنها موضوعِ ايمان به هيتلر و موسولينى و استالين و مسيحيت و يهوديت تغيير نام داده است .بله ، .جنايت و شرارت مى تواند براى پول يا سود باشد يا براى خيلى از چيزهاى ديگر .اما اينجا سخن از جناياتِ گروهىِ سيستماتيك است براى يك تشكيلات كه قاتلِ تهى مايه تنها از وابستگى به آن كسب هويت مى كند . بدون اين وابستگى جانى هيچ مى شود و خود را مرده و سزاوار مرگ مى بيند .اگر شما پيشاپيش از سعيد مرتضوى هيچ شناخت قبلى نداشته باشيد بعيد است كه با ديدن او تصوير يك هيولا در ذهنتان مصور شود .آيشمن كه فرمان كشتار و سوزاندن چند ميليون يهودى را صادر كرده بود ،سالها پس از جنگ در جايي در آمريكاى لاتين به دام اينتر پل افتاد .حين محاكمه جنجالى او در اسرائيل ده ها روان شناس زبده كوشيدند عنصر بيمار گونه و شرارت زايي در روان او پيدا كنند انا آنچه يا فتند چيزى نبود جز : بشرى عادى تر از عادى .هانا آرانت فيلسوف سياسى نامدار كه گزارشى تحليلى با عنوان آيشمن در اورشليم يا ابتذال شر از اين محاكمه نگاشت با استناد به اقرار هاى خود آيشمن او را انسانى كاملا عادى مى يابد ؛ انسانى فاقد هرگونه فرديت و هويتى همچون يك بطرى خالى كه تنها با فرمان بردن از يك سازمان يا رهبر خود را چيزى احساس مى كند .پاسخ او به جناياتش اين است :من فقط تكليف را اجرا مى كردم .المأمور معذور . رابطه آيشمن با پيشوا ( رهبر ) رابطه با مرجعى اسطوره اى بود كه از ذوب شدن در او سرمستى عارفانه اى احساس مى كرد .اگر وجدان از انسانيت درونى خودِ فرد نجوشد و اگر بايد ها و نبايد هاى اخلاقى اش را مرجعى بيرونى بر او تكليف كند ،چنين فردى به شرط ايمان بى چون و چرا به آن مرجع براى هر كارى آمادگى دارد ؛ با وجدان آسوده آدم مى كشد ، با افتخار همنوع خود را زير پا له مى كند ،حتى همچون فدائيان حسن صباح به فرمان مرادش خود را از بلنداىِ كوه با سر به ته دره مى افكند .اين آدم بطرى گونه ممكن است گاهى مباحثه نيز بكند ،اما ابزار مباحثه اش همان چيزهايي است كه قبلا در بطرى تهى مغزش ريخته اند ؛ اين كه تو مى كشى دشمن است ، كافر است ،نجس است ، شيطان است ،فاسد است ،فتنه گر است ،اين كه تو مى كشى انسان نيست بل حشره و ميكروبى است مضر كه جهان بدون او بهداشتى تر است . اين الگوى كلى هر رابطه اسطوره اى و خردباخته اى است در رويارويي با غيرخودى . اما مرجع فرمان دهنده هرقدر بزرگ تر باشد جنايت مقدس تر و قربانى منفور تر مى گردد .
گفتن ندارد كه مراد من ورود به محتواى انديشه كسروى و بررسى درست و نادرست آن نيست .انديشه كسروى با كلمات بيان شده بود ، او به شيوه خودش داشت در دادگاه از همين كلمات دفاع مى كرد . حين دفاع جلو چشم بازپرس با او كارى مى كنند كه قصاب با گوسفند نمى كند . اين فاجعه و عوامل آن را ناصر پاكدامن در كتاب قتل كسروى به تفصيل و مستنداً شرح داده است ، تهمت هاى ناروايي را كه به كسروى زده اند رد كرده است ،و خواننده مى تواند اگر خواست به اين منبع يا منابع ديگر رجوع كند .
اما اگر قتل كسروى و سلسله زشت كارى هايي كه آن را به اسيد پاشى مى پيوندد ، همچون حوادثى نامربوط در صفحه حوادث روزنامه ها بخوانيم به عمق وريشه فاجعه پى نتوانيم برد .عمق ماجرا اين است كه روايت تاريخى كسروى از شيعيگرى و عرفان و حافظ و ذيگر موضوعات تحقيقش روايتى مدرن و مبتنى بر زمان تاريخى است .نه اسطوره اى .و آيينى .مورخ مدرن مى گويد رخدادى كه هزار سال پيش رخ داده است همانى نيست كه اكنون در سنت و روح جمعى حضور دارد . زمان بستر تغييرات است و رخداد اوليه يا صدر با آنچه ذيل صدر مى آيد يكى نيست .كسروى در دفاعيه اش مى گويد : گناه من إن است كه صدر را از ذيل جدا كرده ام .مورخ اسطوره اى مصر است بر اينكه صدر همان است كه اكنون هم در آيين مردم هست ،مورخ مدرن مى گويد : بگذاريد رها از آنچه خلاف خرد است رخداد آغازين را از زير تلمبار خرافه ها و بافته هاى خيال بيرون بكشيم .مورخ اسطوره اى مى گويد ؛ البته،البته ،چه ايرادى دارد ،بدون پيشداورى تحليل كن اما شرط دارد .چه شرطى ؟ شرطش اين است كه نتيجه تحقيق همان روايت غالب و هژمونيك كنونى باشد .
من خود كسروى را بدون اشتباه نمى دانم .از جمله اشتباهات وى بى توجهى به اين نكته است كه اساسا زمان در قرون وسطى اسطوره اى است و براى حافظ نيز چنين بوده است .شعر هنر است و هنر نه علم است نه كاملا عقلانى ..به قولى : هنر دروغى است كه حقيقت را در پرتو نور خود روشن مى كند ، با اين همه كسروى هر چه بود .كتابى نوشته بود .يكى در يكجا كتابى مى نويسد و ديگرى در جاى ديگر خونش را مباح و قتلش را واجب مى كند .اين فتوا خود به زمان اسطوره اى قرون وسطى تعلق دارد .ازادامه دارد
سپاس از بردبارى شما
———————
سلام کوروس گرامی
من چه همذات پنداری شگرفی با نوشته های شما دارم. بویژه آنجا که فرموده اید:
….انديشه كسروى با كلمات بيان شده بود ، او به شيوه خودش داشت در دادگاه از همين كلمات دفاع مى كرد . حين دفاع جلو چشم بازپرس با او كارى مى كنند كه قصاب با گوسفند نمى كند . …
بله دوست من، هر پیروان عقیده ای که دست به خشونت می برند، حتما در اثبات درستی باور خود به تنگنا در افتاده اند. و حتما در درازنای عمر خود، به هیچ می رسند.
با احترام
.
سلام کورس عزیز.اغازگرتاریخ نویسی مدرن اقای محمدقزویزی بودکه بعداز رفتن به پاریس واموختن علم به نقدمتون تاریخی پرداخت .وسپس افرادی چون عباس اقبال اشتیانی-سیدحسن تقی زاده-ومجتبی مینوی.
قبل ازاینهاهم ابن خلدون تاریخ رابصورت علم دراورد.باسپاس
با سپاس از شما :
اصلاح مى كنم : كسروى از آغازگران تاريخ نويسى با روايت تاريخى و مدرن بود ( خط يكم )
اما اضافه مى كنم :
١- علم جديدى كه ابن خلدون در مقدمه معروف خود عمران مى نامدش ، نوعى جامعه شناسى تاريخى است. .كار او كارى است بررگ در برداشتن گامى تازه به پيش به همان سان كه اگر توفيق يار باشد خواهم گفت كه كار حافظ و مولوى و عطار نيز به همين معنا كارى بزرگ بوده است .اگر ايرادى هست از ماست كه به اين بزرگان همچون اسطوره هاى نقد ناپذير و مقدس مى نگريم و از آنها محملى براى در جا زدن در قرون وسطى مى سازيم هر چند در كار هر هنرمند بزرگى مدلول هاى جاودانه نيز هست .
ابن خلدون تاريخ را را با سنجه زمان خطى نمى نگرد .علم مى سازد اما هنوز در بند زمان دورى است نه زمان خطى كه زمان تاريخ نويسى مدرن است .اين زمان دورى بر چرخه اى استوار است همچون مدار سيارات كه پس از مراحلى از حركت به جاى اول برمى گردد .اين جاى اول تعصب يا به قول كسروى ”پى ورزى ”قومى است .( پى به معناى عصب ) . ممكن است بفرماييد كه دين پيرايي كسروى و شريعتى سنگلجى ، روحانى مصلح همزمانش ، نيز سخن از صدر و اصل مى گويند اما توجه بفرماييد كه اين صدر و اصل از ديد آنها چيزى نيست كه خودش به نيرويي اسطوره اى در دور زمان بازگشت كند بل اصلى پژوهشى است براى پيراستن واقع شده هاى تاريخى از خرافه ها و اسطوره هاى پى ورزانه(فناتيك) و راز ورزانه (ميستيك ) اى كه در تاريخ و زمان واقعى آن اصل را دگرگون كرده اند ، از همين روست كه برخى شريعت سنگلجى را به لوتر و كالون تشبيه كرده اند اما پندارِ متعصبان آن است كه اين آيين و روايت موجود همان صدر و اصل است نه فراورده تغييرات سياسى و نزاع هاى گفتارى و كشتارى هفتاد و دو ملت و مراودات فرهنگى و عوامل بسيار ديگر در فراز و نشيب زمان خطى تاريخ . حالا از دخالت خارجى نمى گويم كه تا چه حد با مواد برگرفته از فرهنگ هاى جهان سومى خوراك مذهبى تازه اى براى اقوامِ فرومانده در قرون وسطى نقش زده اند .بنابراين ابن خلدون هنوز پيله قرون وسطى را نشكسته است و نمى توانسته بشكند . مى رويم به سراغ نام هاى ديگرى كه بر شمرده ايد : بجز عباس اقبال آشتيانى كه تقريبا با كسروى همزمان بوده است ،آن سه بزرگ ديگر – محمد قزوينى ، تقى زاده ، و مينوى – به معناى حرفه اى مورخ نبوده اند گرچه كارهاى تاريخى نيز دارند .مثلا مينوى با كمك صادق هدايت در باره مازيار تحقيق كرده است اما كار اصلى اش تصحيح نسخ بوده ، تقى زاده در باره مانى و تاريخ عرب جاهلى تحقيقات تازه و ارزنده اى فرا آورده است بدون آنكه با انديشه انتقادى فرهنگ خودمان را نقد كند .و علامه قزوينى نيز در فرهنگ و ادب ايران پژوهش كرده است .
٢- باز تكرار مى كنم كه عباس اقبال به راستى مورخى دقيق بوده است و با شيوه هاى مدرن تاريخ نگارى آشنا . و همه هم نسلان من و احتمالا هم نسلان خود شما بدون آنكه نام اين بزرگوار را بدانند مديون او هستند چرا كه در مدرسه درس تاريخى كه خوانده اند ،محصول كار اين زنده ياد بوده است .آنچه عموم همنسلان ما و حتى نسل كنونى از مازيار و كوروش و بابك خرمدين و يعقوب ليث و ابومسلم و چهره ها و رخداد هاى تاريخى مى دانند ، از اين مورخ بزرگ آموخته اند ،از همين رو ، من جمله آغازين اين نوشته ناقابل را با سپاس از هميارى شما اصلاح كردم .
٣- اصل مطلب اين است كه ريشه هاى مصايب كنونى مان را از وجدان ملى و ناخودآگاهى جمعى و تاريخى بيرون بكشيم و به سطح آگاهى آوريم ، اما دريغا كه برخى از دوستان عزيز و دردمند اين مطالب را نامربوط مى دانند .همه نام هايي كه شما ذكر فرموديد تكانه اى در روح اسطوره انديش ايرانى وارد نكردند .حالا يا از ترس يا به دليل ملاحظه كارى خودشان يا به دليل مصلحت انديشى يا به دليل فروبستگى فهم خلايق يا به هر دليل ديگرى .همه ما در مدرسه تاريخ خوانده ايم اما اين درس خيلى اگر بر ما تأثير نهاده باشد اين است كه تا سطح معينى از بابك و مازيار و كوروش با افتخار ياد مى كنيم و مى خواهيم براى رهايي از وضعيت كنونى از گذشته اى كه همچنان هاله تقدسش حفظ شده سلاح مبارزه بسازيم .حالا حرف من چيست ؟ من مى گويم تا با انديشه انتقادى دقيقا آن اسطوره هايي را كه از نزديكى به آنها هراس داريم آزادانه حلاجى نكنيم ،از پيله اسطوره انديشى آزاد نخواهيم شد، آن هم بدون ستيزه و پيش داورى و تعصب ؛ تعصب از هرنوعى ؛ تعصب باستان گرا ،تعصب ملحدانه ،تعصب دينى ،تعصب قومى و نژادى و غيره .متأسفانه خشونت و ستيزه از يك سو ، و درجا زدن در ميان كثرتى از خبرها و رخداد ها از سوى ديگر حتى مجالى نمى دهد تا رشته پيوند همين خبرها و رخداد ها تا رسيدن به سر_رشته تاريخى شان پى جويي شود .مجالى نيست تا همزمان با مبارزه براى رسيدن به آزادى هاى اساسى روح خود را نيز آزاد سازيم ؛ از چه ؟ از دست اسطوره انديشى اى كه چون شب دزد نهانى در جان و خو و منش ما خانه كرده است .مقصودم از ما جمهور مردم است .
اكنون مى رويم به سراغ احمد كسروى . اعتبار تاريخ مشروطه و ديگر آثار تاريخى و همچنين زبان شناختى احمد كسروى به تآييد بسيارى از صاحب نظران رسيده است .اما آثارى كه در باره عرفان و حافظ و تشيع و بهائيت نوشته است با انتقاداتى مواجه شده اند ،پس از انتشار شيعيگرى اهل عبا شروع كردند به رديه نويسى بر اين كتاب .طرح حكومت اسلامى از درون يكى از همين رديه ها بيرون آمد با عنوان كشف الاسرار .البته معروف است كه خمينى اين كتاب را در پاسخ به اسرار هزار ساله حكمى زاده نوشت ، اما برخى از جملات آن اشاره به كسروى دارد ؛از باب نمونه :” آن كتاب ننگين با آن اسم شرم آور كه گويي با لغت جن نوشته شده است ،و آميغ ها و آخشيجها و صدها كلمات دور از فهم را به رخ مردم كشيده و زردشت مجوس مشرك آتش پرست را…مرد پاك خداپرست خوانده …الخ ” ( روح الله خمينى ؛ كشف اسرار ،قم ، انتشارات آزادى . ص ٥٩ نقل شده در : قتل كسروى ،از ناصر پاك دامن ،انتشارات فروغ ، آلمان ،٢٠٠٤ ، ص ١٨ ) .اين كتاب قتل كسروى را اگر نخوانده ايد توصيه مى كنم بخوانيد .سال ١٣٢١ تا ١٣٢٤ كه كسروى در دادگاه سلاخى مى شود برهه اى درس آموز در تاريخ ايران است .انتشار كتاب شيعيگرى غوغايي در محافل دينى و حوزه نجف برپا مى كند،مصلحان دينى شريعت سنگلجى ،كسروى ،و حكمى زاده از هر سو آماج هجوم قرار مى گيرند .اكثر رديه هايي كه طرحى هم از حكومت دارند اين باور را پخش مى كنند كه در حكومت دينى به سرعت همه مظالم از بين مى رود .فدائيان اسلام براى گرفتن حكم تكفير و مهدور الدم بودن كسروى دست به كار مى شوند .آيات حكم هايي صادر مى كنند و حكومت وقت را براى محاكمه كسروى به اتهام توهين به دين اسلام تحت فشار قرار مى دهند .قابل تأمل است كه تا جايي كه من مى دانم هيچ استاد ادبياتى با عنوان توهين به حافظ و هيچ بهايي اى با عنوان توهين به بهائيت و هيچ عارفى به عنوان توهين به تصوف سر و صدايي راه نمى اندازند گرچه كسروى دو كتاب هم عليه مرام و عقيده آنها نوشته است .اينجا مسئله اتكاء به زور عدد در كار است .عدد همان عوام بى مطالعه اى كه پيش از عصر مدرن همج رعاع و مگسان روى دهان گاو به حساب مى آمدند .در اين هنگامه است كه كسروى آن جمله معروفش را مى گويد : ” ما يك حكومت به آخوند ها بدهكاريم .يعنى بايد قدرت سياسى به دست روحانيون بيفتد تا بعد ملت ايران ديگر دل از شعائر خرافه آميز در قالب تشيع صفوى بركند ”( سيد حسن امين ، ” زندگى و كارهاى احمد كسروى ،حافظ ،تهران .مجموعه زبان و ادبيات ،بى تاريخ )
دوست عزيز اين صدايي است كه ار دهه ٢٠ به گوش ما مى رسد .فلاش فور وارد مى زنيم به زمان خودمان .جمهورى اسلامى مورخ دارد كه تاريخ امور فراتاريخى مى نويسد .از يك سو در باره بى پيشفرضى تاريخ نويسى اش داد سخن مى دهد و از سوى ديگر تاريخ نويسى كسروى و فريدون آدميت را الحادى مى خواند .و مى گويد آدميت و فرديد هر دو يك فكر داشتند و آن اينكه فكر غربى و فكر دينى قابل پيوند نيستند منتها آدميت از آن ور بام مى افتد و فرديد از اين ور بام ( ر.ك. به سايت تابناك ؛ مقاله ” تشابه آدميت با فرديد و كسروى ” از رسول جعفريان ) حال اين مورخ كه مطالعات بدى هم ندارد و با جمهورى اسلامى موافقت دارد ناخنكى محطاطانه مى زند به تقدس جمكران .سايت جمكران معترض مى شود كه اصلا كسى حق ندارد جمكران را ” زير سؤال ”ببرد . در ته آن حكم تلطيف شده الحاد براى كسروى و آدميت و اين تهديد سايت جمكران چه مى تواند خوابيده باشد جز نگرش اسطوره اى و قرون وسطايي عوام و تهديد امثال من و شما به زور عدد اين اسطوره باورى فرهنگى
اكنون دوباره بر مى گرديم به دهه بيست هجرى شمسى .پس از اين همه سانسور و زندان و قتل و تكفيرها و ضرب و زورها كه از آن زمان تا كنون بر دگر انديشان و نو انديشان و حتى مصلحان دينى در ميان خود روحانيون رفته است ، اكنون بايد روشن شده باشد كه كسروى بر چه نقطه مهم و حساسى دست نهاده است .تبديل روايت اسطوره اى به روايت تاريخى مدرن در مورد تشيع يا غالب ترين پويه فرهنگ ايرانى پس از صفويان دقيقا همان شكاف و تَرَكى است بر پوسته سخت فرهنگ قرون وسطايي كه بدون آن جمهور مردم به انديشه مدرن و در نتيجه يك دموكراسى عميق و راستين و درون زاد وارد نمى توانند شد .محتواى آثار كسروى در باره تشيع و عرفان البته بسيار قابل مناقشه است و ما مى گوييم سراپا لاطائل است .اين اشتباهات در فضاى غير اسطوره اى بدست اخلاف رفع مى شوند ،تا كنون نه دانشمندى دانشمند ديگرى را مهدور الدم كرده و نه فيلسوفى فيلسوف ديگر را تكفير كرده است .وقتى كه زمان اسطوره اى جايش را به زمان خطى تاريخى بدهد ،فيلسوفان و دانشمندان نيز يكديگر را نقد و تصحيح مى كنند .بي سبب نيست كه هنوز هم حكومت كنونى سپاسگذار آن افراد كاملا معمولى و تو خالى اى است كه فتواى قدسى مرتبگان!!! جواز قتلى به آنها داد كه از نظر شيوه كشتن روى جانيان بالفطره را سفيد مى كرد . كتاب هاى كسروى مقدس و بى خطا نيستند و نفس مقدس كردن هر كسى از جمله خودِ كسروى بوى خوى اسطوره باور قرون وسطايي مى دهد ، اما نقد دين با خرد مدرن و با سنجه روايت تاريخى در فرهنگى كه در آن دين در خرافه هاى قرون وسطايي فعليت دارد به قولى پيشفرض همه نقد هاست .آن نام هايي كه شما معرفى كرديد به هر دليلى در اين نقد خطر نكردند ،پس مدرن بودن كارشان از دايره ذهن خود شان و پيرامونشان آن سو تر نرفت . كسروى همچون پيشاهنگان مشروطه داشت روايت تاريخى را به گوش عامهِ فرومانده در روايت اسطوره اى مى رساند . در عمق ، اين دقيقا چيزى بود كه سبب ساز اعدام بى محاكمه و قرون وسطايي اش شد .
حال كه با اين دراز نفسى سر شما را به درد آوردم افزوده كنم كه تجربه تاريخى نشان داده است كه در شرايط مشابه تحولات اساسى اى كه به ثمر رسيده اند غالبا به يارى خود روحانيون بوده است . خوشدل و كامروا باشيد
آقا کورس گرامی
با سلام به شما
لازم دیدم از این کامنت پر مطلب و مفید شما تشکر کنم ،شما در اینجا عمری تجربه مطالعاتی خویش را نه مشت مشت بلکه خرمن خرمن در اختیار اهل نظر و مطالعه قرار داده اید.
یک نکته ای هم که در اینجا دیدم و در کامنت دیگری در بحثهای حافظیه ارائه کرده بودید،تعبیر سه ضلعی آن حدیث علی علیه السلام خطاب به یکی از اصحاب سرش یعنی “کمیل بن زیاد نخعی” بود که تفسیری بر آن ارائه کردید.
میدانید که کمیل بن زیاد از اصحاب سر و یاران نزدیک و خصوصی علی علیه السلام بود و این دعاء کمیل معروف که مشحون از ظرافت های عرفانی است که اهل آن آنرا قدر میدانند ،تعلیم به همین شخص شده است ،جملات کامل آن حدیث که شما به سه ضلع آن (عالم ربانی- متعلم علی سبیل النجاه-و همج رعاع) اشاره کردید از این قرار است :
“”قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانَةِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرِسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلُ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ يكتسب [يُكْسِبُ] الْإِنْسَانَ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ قَتَلَ نَبِيّاً أَوْ قَتَلَ أَحَدَ وَالِدَيْهِ أَوْ عَالِمٌ لَمْ يَنْتَفِعْ بِعِلْمِهِ
وَ قَالَ ص أَيْضاً عُلَمَاءُ هَذِهِ الْأُمَّةِ رَجُلَانِ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فَطَلَبَ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ بَذَلَهُ لِلنَّاسِ وَ لَمْ يَأْخُذْ عَلَيْهِ طَمَعاً وَ لَمْ يَشْتَرِ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَذَلِكَ يَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِي الْبُحُورِ وَ دَوَابُّ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ الطَّيْرُ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ يَقْدَمُ عَلَى اللَّهِ سَيِّداً شَرِيفاً وَ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فَبَخِلَ بِهِ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ وَ أَخَذَ عَلَيْهِ طَمَعاً وَ اشْتَرَى بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَذَلِكَ يُلْجَمُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ وَ يُنَادِي مَلَكٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ هَذَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فِي دَارِ الدُّنْيَا فَبَخِلَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ حَتَّى يَفْرُغَ مِنَ الْحِسَاب””.
(لغارات ج1 ص 149،نهج البلاغه صبحی صالح ص 495،حکمت 147 تحف العقول ص 169،روضه الواعظین ج 1 ص 11).
وقتی فرمودید که آشنائی فی الجمله با زبان عربی دارید ،بنابر این از ترجمه این کلام خودداری میکنم ،فقط عرض میکنم که شما در توضیح این روایت ،آنرا به تقسیم ناس به حیثیات اجتماعی و سیاسی تعبیرکرده اید ،یعنی تقسیم مردم بلحاظ جایگاه اجتماعی و سیاسی ،در حالیکه قرائن خارجی که در طلیعه سخن به آن اشاره کردم و تامل در صدر و ذیل این کلام حاکی از این است که مغزای این سخن ،سخن از علوم معنوی و لدنی و میراث اولیاء و انبیاء است و اینکه انسانها بلحاظ حرکت به سوی این سنخ علوم سه دسته اند و …..،پس بحث بحث علم است و طالبان علوم انبیاء،نه بحث از تقسیم مردم بلحاظ جایگاه اجتماعی .
عمرتان با دوام
نوريزاد عزيز كه نور اميد در اين شب تيره اى ،اين همدلى دوسره است .در هر يك از نوشته هاى شما حساسيت وجدانى و شرافت انسانى و عشق مسيحايي به همنوع مى جوشد .البته در پيشگاه شجاعت شما اين همدلى ، همدلى شاگردى است بيدل با استادى دلاور .خدا نگه دارتان باد
سلام, بنازم نفست رو نوری زاد عزیز آرزو می کنم روزی بتوان از نزدیک ببینمت و درآغوشت بگیرم.
وقتی که آ دم نوری زاد قبل از ازادی و بعد از ازادی را با هم مقایسه میکند میفهمد که چرا ما حهان سومی هستیم. او هر روز دست به خلاقیت های تازه میزند. کاری برای پیشرفت فرهنگ کشور خود میکند. او تنها مرد ازاد این سرزمی است. تصور کنیم همه ما بدین ازادی دست مییافتیم چه خلاقیت هایی بوجود میامد. چه کشوری میساختیم. اول ما زندانی ترس خودیم. وبه هر جا میرویم. برای ابراز کوچکترین فکر خود با دیگران باید دست به یقه بشویم. انها هم از ترس و برای لقمه نانی با ما درگیرمیشوند. چندب پیش در یک کنفرانس استادی تحقیق کرده بود. و نتاییجی بدست اورده بود که اجرایی کردن ان مربوط به قوه قضایی میشدو من بلند شدم و بر ترس خود غالب شدم و گفتم ایا شما با قوه قضاییه تماس گرفته ایدجرا شود. ا. فورن رییس جلسه که او هم استاد دانشگاه بود حرف مرا قطع کرد. چون سوال مرا بو دار تشخیص داده بود و صدایش از ترس میلرزید و گفت لطفن تفسیر اضافی نکنید و فقط سوال کنید. البته در تمام اتاق های کنفرانس همیشه یک مامور حفاظت دانشگاه را میگذارند.
همه جا باید چارچوب های فکری از پیش تعیین شده را رعایت کرد. در حالیکه پیشرفت و خلاقیت جایی ورای ان چارچوب هاست. چارچوب های فکری حاکمان ما که غیر از جهالت هیچ نیست.
آیا اسیدپاشان شناسایی شدند ؟!
آیا پلیس مقتدر نظام در اصفهان می تواند آنها ا دستگیر کند ؟!
پس چرا اسید پاشان دستگیر نشدند ؟!
لینک زیر را بخوانید :
https://khodnevis.org/article/61538
لینک تکمیلی !
http://sahamnews.org/1393/08/269534
سلام بر شما و امیدوارم که انرژی و انگیزه شما در تلاشهایتان برای روشنگری هر چه بیشتر کاستی نیابد .
این بار پرسشی را می خواهم با شما در میان بگذارم و انتظار دارم که شما هم با طرح آن از خوانندگان و دوستان و صاحبنظران و اندیشمندانی که مطالب شما را می خوانند و کم هم نیستند بخواهید که در مورد آن نظر بدهند تا هم من و هم افرادی دیگر که با این پرسش درگیر هستند ، آگاهیشان افزونی یابد .اما پیش از طرح پرسش ذکر چند مقدمه کوتاه لازم است :
1 – هنگامی که یکی از عزیزان ما به موفقیتی اعم از تحصیلی ، شغلی ، ورزشی و غیره دست پیدا می کند خوشحالی و احساسات خود را با دادن کادو ، برگزاری جشن شادی و اعلام تبریک و تهنیت به وی بیان می کنیم .
2 – می دانیم که اگر کسی را دوست داشته باشیم همیشه بهترین ها را برای او آرزو می کنیم و هر چه میزان محبت ما نسبت به آن شخص بیشتر باشد آرزوهایمان برای او بزرگتر و با ارزشتر خواهد بود .
3 – به عنوان یک مسلمان اعتقاد داریم که بزرگترین سعادت برای هر مسلمان نیل به شهادت در راه خداست و هیچ موفقیتی اعم از تحصیلی ، مالی ، شغلی ، ورزشی و غیره قابل قیاس با این سعادت نیست .
و اما اصل ِ پرسش : اگر تمامی مقدمات سه گانه فوق صحت داشته باشد و آن را بپذیریم چه دلیل دارد که برای شهادت حسین بن علی آنهم در 14 قرن پیش اینگونه می کنیم ؟ اگر حسین را به عنوان نوه پیامبر عظیم الشأن و فرزند جانشین او علی بن ابیطالب و به عنوان یک امام و مقتدا دوست داریم طبیعی است که باید بهترینها را برای او آرزو کنیم و اگر شهادت بهترین و زیباترین وجه وداع با دنیای فانی است و جزای آن جنت نعیم و رضوان الهی است چرا نباید از اینکه محبوبمان به چنین موفقیتی دست یافته است خوشحال باشیم و برای او جشن بگیریم و به یکدیگر تبریک بگوییم ؟ و اینکه چه رابطه ای میان شغل آخوندها و روضه خوانها و اینگونه عزاداری ها وجود دارد و اینکه اگر این سوژه از دست مداحان و روضه خوانها گرفته شود آیا سوژه دیگری برای بقای خود دارند ؟
بله زانای عزیز : اگر این قوم ظالم هیتند مجددا یک کشته دیگر را مثل امام حسین علم میکنند و هزارو چهار صد سال دیگر به گرده ما سوار شده و از این راه نان میخورند .
نقل قول:
” در هر سنه برمظلومیت سیدالشهداء روح ماسواه فداه ….و
اصحاب او نوحه و ندبه می نمایند …..و بر ظالمان لعنت می کنند ….و
به ظلمی ظاهر شده اند که ظلم ظالمان قبل نزدش معدوم صرف بوده….”
با عرض سلام به اميد بي اميدان
واقعان از سخنان زيبايتان لذت بردم.اميد وارم گوش شنوايى وجود داشته باشه
بامداد عزیز.درود بر شما
بعضی ها آموزش جنگهای روانی را که در روسیه و سازمان امنیت KGB گذرانده اند راباید در اینجا پیاده کنند.
و شاید هم در سازمان امنیت چین هم مدتی مهمان بوده اند.
بعضی ها مثل یک پشه موقع استراحت با ویز ویز کردن می خواهند همه ما را اذیت کند .بگذار خوششان باشد با لفاظی
چیزکی بنویسند.قصه پینوکیو و شهر بازیگوشی را پیشتر در کامنتی درج کردم.
هر کس در این سرزمین برود خر بیرون می آید و اگر خدا خواست که خودش را به دریای خرد و تامل و وجدان بیندازد
شاید از خریت بیرون بیاید وگرنه باید در جهل مرکب ابدالدهر بماند.
دو سه مثقال خریت به جهان چیزی نیست
آدمی هست که الحق دو سه خروار خر است.
1- جانا سخن از دل ما می گویی.
2-این حقایق تلخ در هر کشور پیشرفته ای گفته می شد در کمتر از یک روز بساط آن حکومت برای همیشه جمع می شد.
3- آخوندها، مداحان و اعوان و انصارشان از این مملکت چه بخور بخور و چه جنایت ها و فساد ها که نمی کنند.
4-آقای /// بازیچه ای است دست اربابش و مجتبی هم دلش به پلیس بازیش خوش است تا روز حساب که دیر نیست.
5-کاشکی حکومت مکانی را اعلام کند که مردم بتوانند دور هم جمع شوند اگر حکومت وجود داشت این کار را میکرد.
6- علت طولانی شدن شناسایی اسیدپاشان تهیه سناریو است که کارگردانان بیت آقا مشغول نوشتن آن هستند.
7- روحانی از خاتمی هم بزدل تر است چرا که خاتمی قتل های زنجیره ای را پذیرفت اما روحانی هنوز نپذیرفته است چرا که آقایان بیت نشین از ملخک دوباره جستی وحشت دارند….
از نرم افزار کُره ای KM Player می تونید برای چرخاندن و هرگونه ویرایش فایل های فیلم استفاده کنید
و همچنین نرم افزار Aiseesoft Total Media Converter هم برنامه خوبی برای تبدیل فرمت فیلم هاست
با درود های صمیمانه به محمد(کاوه)نوری زاد
و به همکاران شرافتمند وبا وفایتان و هموطنان گرامی غیور و آزادمنش و بویژه درود می فرستم به حضار دلیر و با شرف که بر سر مزار ستار بهشتی ، در غم و سوک مادر داغدیده ستار بهشتی همبستگی خود را اعلام کردنند.
1. آفرین و صد آفرین بتو ای راد مرد از جان گذشه که پرچم عدالت خواهی و روشنگری و بویژه افشاء گری جنایات خلافت آخوند ها را به اهتزاز در آوردی . با شرمساری از ناتوانی به عدم شرکت در مقابل شما و مادر ستار ، سر تعظیم فرود می آورم.
2. ببخشید! اشاره کرده اید: ” اداره ی بخش ها از سایت در اختیار من نیست” فکر می کنم در سایت شما قدری اختلال و در هم برهم شده. قبلن نوشتار های روزانه شما طبقه بندی و مرتب و فرم منطقی تری داشت و بهتر می شد نوشتار های شما را بطور سلسله مراتب خواند و تعقیب کرد.
3. هموطنان گرامی ! آخوند ها و نوچه هایشان مشغول نقشه کشی وبرنامه ریزی هستند که سر آقای محمد نوری زاد را زیر آب کنند وکلک اورا بگنند. تمنا و خواهش می کنم اورا حتی المقدور تنهایش مگذارید.
4. مسخره تر از این وجود ندارد . به وکیل خانم غنجه قوامی ابلاغ شده که “دادکاه” اورا به یکسال زندان محکوم کرده . اتهام و جرم او : تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی.
خانم قوامی وچند نفر دیگر از بانوان تمایل داشتند که در سالن مسابقات ورزشی والیبال حضورداشته باشند و ورزشکاران ایرانی را تشویق کنند و در آن سالن خانم های بازیکنان خارجی هم حضور داشتند. خود کامه کی و استبداد چه می کند!
5. تعجب تر هم از این وجود ندارد . کوه عظیمی از مشکلات و گرفتاری ها گریبان مردم را گرفته ، وضع نابسامان ساختار های سیاسی ، اقنصادی و فرهنکی و روابط خارجی وو… در همه ابعاد مشهود است . حالا آخوند های ریا کار ریز و درشت ، بیت رهبری ، مجلسیان فرمایشی ، ومزدوران آنها برای ایجاد رعب و وحشت (البته پایه های خلافت متزلزل شده) و تفکر ضد انسانی و زن ستیزی متوسل به جهار تا لاخ موی بیرون سر زن شده اند .
هفت شهر عشق را عطار گشت … ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ( ما هنوز اندر خم یک لاخ موی سر زنیم)
6. ببخشید ! قدری بی تربیتی ست. از قدیم گفته اند : زدی (گوز) دادی ، طغار ( ظرف کشک سابی ) را شکستی … حالا دو قرت و نیم هم طلبکاری.
حکایت این آخوند هاست . در مجلس فرمایشی ، بر سر منابر تبلیغات قهریه ، خون ریزی ، چوب تر و نزول زلزله وبلا های آسمانی بعلت “بد حجابی ” زنان اعلام می کنند وبعد از اینکه نوچه هایشان دستور گرفتند و تحریک کرده اند و آنها بر روی زنان جوان و معصوم اسید پاشی کرده اند. بعد معترضین به این فاجعه و عمل جنایتکارانه و زشت را دستکیر و برایشان خط و نشان می کشند و رسانه وعکاسان وخبر گزاری ها را تهدید و می ترسانند که از افشاء و یاا طلاع رسانی خودداری نمایند. قسم حضرت عباس هم می خورند. البته به یقین قسم خوردن نشانه دروغگوئی است. شرم و حیا هم صفت زیبائیست. در دل کردن و مطلب نوشتن بی حساب است.
7. باز هم می نویسم : مسئولیت و حاصل تمام بی عدالتی ها در عرصه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ناهنجاری های اچتماعی و فلاکت و بدبختی مردم ایران را در شرایط فعلی بعهده شخص خامنه ای می دانم.. برای حفظ ایمان و عقاید مردم ، جدائی دین از سیاست ، اقتصاد و دولت را بفوریت خواستارم.
با آرزوی تندرستی وموفقیت و تشکر از امکان و درج دیدگاه دگری در وب سایتتان
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد اگر نگاهی به سایت کلمه ارگان و مدافع میر حسین موسوی بیفکنید متوجه می شوید که به مراسم ستار بهشتی ( شهید) هم آمده اند و عکس های زیادی هم گرفته اند ولی با کمال تعجب حتی گوشه ای از جمال شما را نشان نداتده اند . که باعث تعجب است لطفا نظر خود را ابراز نمایید. با احترام
———————-
مهرداد گرامی
اجازه بدهیم هر فرد هر سایت آنچنان رفتار کند که: به صلاح خویش است. مگر این که به کسی و کسانی ستم کنند.
سپاس
سلام و عرض ادب و احترام
-مادر بهشتی قهرمان عزیز به خاک افتاده ما و همه مادران داغدار فرزندانتان جاودانه گشتند و همواره در دلها زنده خواهند ماند و نمادی خواهند بود برای حق و عدالت خواهی تا همه ما و آیندگان از بهشتیهای قهرمان مان بیاموزیم.
-از کلیه حاضرین در مزار بویژه سخنرانان از بانوان بزرگوار و حق طلب تشکر مینمایم.
-امیدوارم در فرصتی که باقیمانده جنایتکاران و مسببین وقایع اسیدپاشی سریعآ به سزای عمل ضد انسانیشان برسند تا از بار گناهان مسعولان کاسته شود.
از اشکالات نوشته ام پوزشمندم و از عنایات همگی تشکر مینمایم
درود به شرفت ! الهی بمانی !
اقای نوری زاد سلام
زمانی که مدرسه میرفتم کتاب تاریخ را که میخواندم خیلی
دوست داشتم چون اسامی دلیران تنگستان باقرخان ستار خان کوچک جنگلی مدرس امیرکبیر را میدیدم و به انها افتخار میکردم حال با وجود شما هم که مانند انهایید افتخار میکنم
سلام. سيامكم. من اين همه توضيح دادم كه آدمها در موقعيتهاي متفاوت، شرايط متفاوتي پيدا ميكنند، اگر اينها را به ديوار گفته بودم، فهميده بود، بعد دوباره به من ميتوپند كه تو چكار داري به مسائل زندگي شخصي آقاي نوريزاد! بابا، نوريزاد يك زماني نوريزاد بود، امروز ليدر است! البته وقتي هم كه اين را ميگويم، برميگردند تو روي من كه چه كسي گفته نوريزاد ليدر است؟ ايشان اصلا هم ليدر نيست!
آخر بندگان خدا، آدم گاگول هم كه باشد ميفهمد اين بنده خدا دارد خودش را به آب و آتش ميزند، اين همه بالا و پايين ميپرد، خانه اين و آن ميرود، عكس اين و آن را به خود ميچسباند، اينجا و آنجاي بهاييها را ميبوسد، رو به اين ور و آن ور زيارت نامه ميخواند و خلاصه دارد خودش را ميكشد كه بگويد من ليدرم، آن وقت شماها يك كاره پيش خود درميآييد ميگوييد نوريزاد ليدر نيست و ادعاي ليدري هم ندارد! نسنجيده گويي هم حدي دارد به خدا.
اصلا ببينم، شما چه كاره نوريزاديد كه سر خود اظهار نظر ميكنيد؟ وكيلش هستيد؟ وصياش هستيد؟ يا فضولباش! به شما چه مربوط كه ليدر است يا نيست؟ مگر خودش زبان ندارد؟ مگر خودش قلم ندارد؟ مگر خودش عقل و هوش ندارد؟ يعني اگر ميخواست بگويد من ليدر نيستم، نميتوانست؟ عاجز بود؟ كه شما شدهايد سخنگو و وكيل ايشان؟
جناب نوريزاد! واقعاً كه چشم و دلت روشن! اگر چهارتا دوست اين طوري داشته باشي، ديگر دشمن ميخواهي چيكار؟ تمام زحماتت را همينطور الكي الكي با حرفهاي گز نكرده خودشان ميدهند به باد. انگار چشم ندارند كه ببينند، و عقل ندارند كه فكر كنند. يعني اينها نميبينند و نميفهمند جنابعالي كه دهها و صدها عكس تبليغاتي گرفتهاي و در فضاي مجازي و واقعي گذاشتهاي، منظورت چيست؟ يعني اينها نميفهمند جنابعالي كه هفتهاي يك بار انقلاب ايدئولوژيك ميكني، قصد و غرضت چيست؟ واقعاً فهم و درك اين مسائل كار سختي است؟ قطعاً نه. راستش من اين طور به نظرم ميرسد اينها دشمناني هستند كه لباس دوست بر تن كردهاند و قصد فريب جنابعالي را دارند، يعني ميخواهند بگذارند شما تمام زحمات را بكشي و خودت را جر واجر كني و بعد تا يكي دو هفته ديگر كه قدرت به شما منتقل شد، آن وقت بگويند ما كه از اول گفتيم نوريزاد ليدر نيست و اصلا قصد ليدري هم ندارد، بعد شما را بگذارند كنار و خودشان بشوند ليدر. به اين ميگويند يك كودتاي مخملي. از اين بنده حقير بشنويد و مراقب اين دشمنان دوست نما باشيد. ببين من كي اين حرف را به شما زدم.
اما عزيزان، گذشته از اين مسائل، ممكن است بفرماييد ببينم شما چرا از اين سؤال من ترس ورتان داشته؟ حالا آقاي نوريزاد بترسد، حق دارد، شما چرا خوف كردهايد؟ اين كه ربطي به شما ندارد. من از ايشان پرسيدهام كه آيا به غير از يك ازدواج آشكار و دائم، ازدواجهاي مكرر پيدا و پنهان دائم و موقت ديگري هم داشته است يا خير؟ پاسخش هم يك كلمه است: اگر داشته بگويد بله و اگر هم نداشته بگويد خير. به همين سادگي. اين خيلي كار دشواري است؟
عزيزان، خواهش ميكنم از اين حرف من ناراحت نشويد، اما به نظر من شما سوراخ دعا را گم كردهايد. به جاي اين كه همراه من شويد و همگي از نوريزاد بخواهيد كه بابا جواب اين سؤال را بده و خيال خودت و ما را راحت كن، پاچه مرا ميگيريد كه اصلا اين چه سؤالي است كه ميكني؟ خوب، من چون درباره علت طرح اين سوال توضيح مفصل دادهام ديگر تكرار نميكنم، اما آقاي نوريزاد حداقل بگويد چرا پاسخ اين سؤال را نميدهد؟ من البته پاسخش را ميدانم ولي ميخواهم خودش بگويد كه شما از زبان خودش بشنويد.
يك نكته ديگر را هم طرح ميكنم و شما را فعلا به خدا ميسپارم.
جناب آقاي نوريزاد، ميشود بگوييد چرا صف را به هم زدهايد؟ تا آنجا كه من ديدهام و ميدانم، در سايت شما كامنتها به ترتيب زمان وصول، به نمايش گذارده ميشوند. اما در كامنتي كه ذيل مطلب «چه زنده بود خانه كوچك ستار بهشتي» ارسال داشتهام، يك بينوبتي آشكار به چشم ميخورد. علتش هم اين است كه شما ابتدا كامنتهاي مخالف و توهين كننده به اينجانب را بدون توجه به زمان وصول و تقدم و تأخر آنها گذاشتهايد تا اول عليه اين بنده ضعيف جوسازي كنيد و بعد كامنت مرا گذاشتهايد. واقعاً كه ناقلا هستيد اما بعيد ميدانم كه بينندگان اين سايت اينقدر با آيكيوي پايين باشند كه منظور شما را نفهمند و اتفاقاً اين نتيجه معكوس براي شما خواهد داشت.
بنده در همين جا از تمامي بينندگان سايت دعوت ميكنم كه به مطلب «چه زنده بود خانه كوچك ستار بهشتي» بروند و ترتيب قرار گرفتن كامنتها را با توجه به تاريخ و ساعت دريافت آنها نگاه كنند تا اين اقدام ناشايست را از طرف فردي كه به همه چيز و همه كس اعتراض دارد و ميخواهد ليدر يك جريان اعتراضي باشد، به چشم خود ببينند كه حتماً هم ديدهاند.
البته ناگفته نماند كه بنده قصد دارم در اعتراض به اين اقدام ناعادلانه آقاي نوريزاد كمپيني را راهاندازي كنم و اميد واثق دارم كه شما آزاديخواهان و عدالتجويان در آن شركت خواهيد كرد. زمان اين كمپين بزودي اعلام خواهد شد. پس تا بعد.
سیامک،
یک جایی خودت را کامران هم معرفی کرده بودی، که البته ما هم به این دروغ ها و رفتارهای مهوعتان عادت کرده ایم. پیش از تو، یاران دیگرت هم اینجا بودند. هم اینجا بودند و هم در فیس بوک. آنها هم دچار چنین اشتباهاتی می شدند. مثلا در همین فیس بوک، دو تن از همکارانت دو کامنت مشابه گذاشته بودند، با نام های مختلف. بگذریم.
آوازه ی رسوایی امثال تو همه جا پیچیده. نه درد دین دارید، نه درد وطن، و نه درد انسانیت و نوعدوستی. مثال شما مثال آدم در حال غرق شدنی است که به هر چیزی برای نجات چنگ می زند. تو از سلاله ی همان صلح نیوز هستی، اما از آن هم دون تری چون آن سایت لااقل نام و نشانی از خودش برای پیگیری و شکایت باقی گذاشت، و مفتضحانه صحنه را ترک کرد اما تو می ترسی. پس با اسامی مستعار برای لجن مال کردن کسی استفاده می کنی که می ترسی منافع تو را به خطر بیندازد. تو برای ضایع کردن هر چیزی، دست به پلیدترین و مسموم ترین و شیطانی ترین آنها می بری. یکی را به تهمت های اخلاقی آلوده می کنید، صورت یک زن را با اسید نابود می کنید، مخالفان را زیر شکنجه تلف می کنید، یا رد دست های آلوده تان در کهریزک پیدا می شود. البته برای همه ی این کارها استفتا کرده اید و احتمالا با وضو حاضر شده اید!
الفاظ تو و امثال تو، الفاظ “آشفته ریش” است، اگر خشم بگیرید، فحش های ناموسی می دهید، اگر گُر بگیرید، متهم را لت و پار می کنید (همان کاری که با ستار کردید)، و اگر از چیزی در رنج باشید اما نه توان فحاشی داشته باشید و نه توان شکنجه، اسید می پاشید. اگر همین را هم نتوانید انجام دهید، به وادی هایی قدم می گذارید که شیطان را دست آموز خود می کنید، یعنی وادی لجن پراکنی و اتهامات اخلاقی.
ما مردمی که پشت نوری زادیم، هرگز پشتش را با لجن پراکنی های تو و اربابانت خالی نمی کنیم. نوری زاد تا زمانی که حق بگوید، اول حامی شکست ناپذیری چون خالق هستی را با خود در مقابل توطئه های امثال تو همراه کرده و دوم به همراهی مردمی استوار پشتگرم است. راستی تو خودت را از حاکمیت بری می دانی و می گویی دنبال «لیدر» هستی. همین که برای جلب نظر آدم های این سایت خودت را تحول خواه می دانی، افتخاری برای نوری زاد و نوری زاد هاست. نوری زاد هرگز مدعی لیدر بودن نبوده و نیست. اموالش را پس بدهید تا به دنبال کار خود برود. پس اگر دنبال لیدر هستی، دامت را جای دیگری پهن کن. قصد تو در بهترین حالت، عصبانی کردن نوری زاد و به واکنش واداشتن اوست. شاید هم منحرف کردن کامنت ها.
نگفتی این کامنت خفیف تو چه ارتباطی با صحبت های نوری زاد و نرگس محمدی درباره مرگ ستار می گویند دارد. یک بار دیگر می پرسم. نظرت راجع به ضجه های مادر ستار بر گور فرزندش چیست؟ یا راجع به صورت های متلاشی شدن ی زنان اسیدسوخته؟ یا به دزدی های تریلیاردی احمدی نژاد و رحیمی و زنجانی؟ یا به تجاوزهای کهریزک؟ در بساطت از بقایای وجدان و شرافت چیزی باقی مانده؟ چطور ممکن است کسی این همه آلودگی و دزدی و فساد و تن فروشی و بیکاری و اعتیاد را ببیند، و علیه یگانه کسی که رسواگر مسببان این بدبختی ها استاینطور لجن پراکنی کند. اتفاقا تو خوب همه چیز را می فهمی، اما خودت را به نفهمیدن زده ای. چون امروز چرخ زندگی فهیمان به سختی می چرخد اما نفهمی پاداشی بی حساب دارد.
نظر شما پیش از انتشار، بررسی خواهد شد.
سیا جان برادر این بازیهای وزارتی و جنگ روانی نخ نما شده اگر جواب را میدانی که دانستن و پرسیدن خطا است اگر نمی دانی چه اهمیتی دارد که ایشان از نظر خصوصی چه وضعیتی دارد.فقط مامورین اقا و زوور نامه کیهان معمولا از این امور خبر دارند و مانور میکنند یا شاید هم همشیره یا مادر جنابعالی دهن لقی کرده از ایام باده خوری جوانی و رودخانه جاجرود با نوری زاد چیزی لو داده.به هر حال امروز نوری زاد همین هست که می بینیم بقول ارباب سابقتان ملاک وضعیت حال افراد است .عزت زیاد اخوی.
میگم سیامک جان، اخوی، برادر، حاجی، سردار، حیف نیست وقتتو اینجا تو سایت نوریزاد تلف میکنی با حرفای خاله زنکی، کی چند تا زن گرفت کی شوهر کرد، آخه الان تو این هیرو بیری امر به معروف و اسید پاشی و اتم بازی و سازش هستهای واقعا حضرت عباسی نظام نیازش اینه که تقی چن تا زن گرفت یا ننه آقا چن تا شوهر کرد؟ به حضرت عباس گرفتی مارو کاکو، ولن کن بابا اینارو…الان الویت نظام چیز دیگست، برو ببین یه وقت برو بچهها تو تدارکات و عملیات بنزینی، اسیدی، نقابی، قمه ای، ساتوری، موتور سیکلتی چیزی کم نیارن. کار امر به معروف رو زمین بمونه خوبیت نداره به علی اون دنیا باهاس جواب پس بدی ها…از ما گفتن…نگی کسی نگفت.
زاهد خلوت نشین
سیامک یا هر که که هستی : پاچه گیری کار سگ است . لطفا مودب باش وضمنا به رتبه بندی پای کامنتت نگاه کن و اگر انصاف داری ( که نداری ) خجالت بکش .
سلام. سيامكم. من اين همه توضيح دادم كه آدمها در موقعيتهاي متفاوت، شرايط متفاوتي پيدا ميكنند. اگر اينها را به ديوار گفته بودم، فهميده بود، بعد دوباره به من ميتوپند كه تو چكار داري به مسائل زندگي شخصي آقاي نوريزاد! بابا، نوريزاد يك زماني نوريزاد بود، امروز ليدر است! البته وقتي هم كه اين را ميگويم، برميگردند تو روي من كه چه كسي گفته نوريزاد ليدر است؟ ايشان اصلا هم ليدر نيست!
آخر بندگان خدا، آدم گاگول هم كه باشد ميفهمد اين بنده خدا دارد خودش را به آب و آتش ميزند، اين همه بالا و پايين ميپرد، خانه اين و آن ميرود، عكس اين و آن را به خود ميچسباند، اينجا و آنجاي بهاييها را ميبوسد، رو به اين ور و آن ور زيارت نامه ميخواند و خلاصه دارد خودش را ميكشد كه بگويد من ليدرم، آن وقت شماها يك كاره پيش خود درميآييد ميگوييد نوريزاد ليدر نيست و ادعاي ليدري هم ندارد! نسنجيده گويي هم حدي دارد به خدا.
اصلا ببينم، شما چه كاره نوريزاديد كه سر خود اظهار نظر ميكنيد؟ وكيلش هستيد؟ وصياش هستيد؟ يا فضولباش! به شما چه مربوط كه ليدر است يا نيست؟ مگر خودش زبان ندارد؟ مگر خودش قلم ندارد؟ مگر خودش عقل و هوش ندارد؟ يعني اگر ميخواست بگويد من ليدر نيستم، نميتوانست؟ عاجز بود؟ كه شما شدهايد سخنگو و وكيل ايشان؟
جناب نوريزاد! واقعاً كه چشم و دلت روشن! اگر چهارتا دوست اين طوري داشته باشي، ديگر دشمن ميخواهي چيكار؟ تمام زحماتت را همينطور الكي الكي با حرفهاي گز نكرده خودشان ميدهند به باد. انگار چشم ندارند كه ببينند، و عقل ندارند كه فكر كنند. يعني اينها نميبينند و نميفهمند جنابعالي كه دهها و صدها عكس تبليغاتي گرفتهاي و در فضاي مجازي و واقعي گذاشتهاي، منظورت چيست؟ يعني اينها نميفهمند جنابعالي كه هفتهاي يك بار انقلاب ايدئولوژيك ميكني، قصد و غرضت چيست؟ واقعاً فهم و درك اين مسائل كار سختي است؟ قطعاً نه. راستش من اين طور به نظرم ميرسد اينها دشمناني هستند كه لباس دوست بر تن كردهاند و قصد فريب جنابعالي را دارند، يعني ميخواهند بگذارند شما تمام زحمات را بكشي و خودت را جر واجر كني و بعد تا يكي دو هفته ديگر كه قدرت به شما منتقل شد، آن وقت بگويند ما كه از اول گفتيم نوريزاد ليدر نيست و اصلا قصد ليدري هم ندارد، بعد شما را بگذارند كنار و خودشان بشوند ليدر. به اين ميگويند يك كودتاي مخملي. از اين بنده حقير بشنويد و مراقب اين دشمنان دوست نما باشيد. ببين من كي اين حرف را به شما زدم.
اما عزيزان، گذشته از اين مسائل، ممكن است بفرماييد ببينم شما چرا از اين سؤال من ترس ورتان داشته؟ حالا آقاي نوريزاد بترسد، حق دارد، شما چرا خوف كردهايد؟ اين كه ربطي به شما ندارد. من از ايشان پرسيدهام كه آيا به غير از يك ازدواج آشكار و دائم، ازدواجهاي مكرر پيدا و پنهان دائم و موقت ديگري هم داشته است يا خير؟ پاسخش هم يك كلمه است: اگر داشته بگويد بله و اگر هم نداشته بگويد خير. به همين سادگي. اين خيلي كار دشواري است؟
عزيزان، خواهش ميكنم از اين حرف من ناراحت نشويد، اما به نظر من شما سوراخ دعا را گم كردهايد. به جاي اين كه همراه من شويد و همگي از نوريزاد بخواهيد كه بابا جواب اين سؤال را بده و خيال خودت و ما را راحت كن، پاچه مرا ميگيريد كه اصلا اين چه سؤالي است كه ميكني؟ خوب، من چون درباره علت طرح اين سوال توضيح مفصل دادهام ديگر تكرار نميكنم، اما آقاي نوريزاد حداقل بگويد چرا پاسخ اين سؤال را نميدهد؟ من البته پاسخش را ميدانم ولي ميخواهم خودش بگويد كه شما از زبان خودش بشنويد.
يك نكته ديگر را هم طرح ميكنم و شما را فعلا به خدا ميسپارم.
جناب آقاي نوريزاد، ميشود بگوييد چرا صف را به هم زدهايد؟ تا آنجا كه من ديدهام و ميدانم، در سايت شما كامنتها به ترتيب زمان وصول، به نمايش گذارده ميشوند. اما در كامنتي كه ذيل مطلب «چه زنده بود خانه كوچك ستار بهشتي» ارسال داشتهام، يك بينوبتي آشكار به چشم ميخورد. علتش هم اين است كه شما ابتدا كامنتهاي مخالف و توهين كننده به اينجانب را بدون توجه به زمان وصول و تقدم و تأخر آنها گذاشتهايد تا اول عليه اين بنده ضعيف جوسازي كنيد و بعد كامنت مرا گذاشتهايد. واقعاً كه ناقلا هستيد اما بعيد ميدانم كه بينندگان اين سايت اينقدر با آيكيوي پايين باشند كه منظور شما را نفهمند و اتفاقاً اين نتيجه معكوس براي شما خواهد داشت.
بنده در همين جا از تمامي بينندگان سايت دعوت ميكنم كه به مطلب «چه زنده بود خانه كوچك ستار بهشتي» بروند و ترتيب قرار گرفتن كامنتها را با توجه به تاريخ و ساعت دريافت آنها نگاه كنند تا اين اقدام ناشايست را از طرف فردي كه به همه چيز و همه كس اعتراض دارد و ميخواهد ليدر يك جريان اعتراضي باشد، به چشم خود ببينند كه حتماً هم ديدهاند.
البته ناگفته نماند كه بنده قصد دارم در اعتراض به اين اقدام ناعادلانه آقاي نوريزاد كمپيني را راهاندازي كنم و اميد واثق دارم كه شما آزاديخواهان و عدالتجويان در آن شركت خواهيد كرد. زمان اين كمپين بزودي اعلام خواهد شد. پس تا بعد.
«اما به نظر من شما سوراخ دعا را گم كردهايد. به جاي اين كه همراه من شويد و همگي از نوريزاد بخواهيد كه بابا جواب اين سؤال را بده و خيال خودت و ما را راحت كن، پاچه مرا ميگيريد »
(پایان نقل قول)
جناب سیامک٫
در این وبسایت نه کسی پاچه کسی را میگیرد و نه اصلا از این نوع ادبیات سخیف استفاده میکند. این نوع ادبیات وطرز بیان مختص برادران ولایتمدار ملبس به لباس شخصی هست
شما با بکار بردن این نحوه گفتگو بخوبی نشان دادید که بکدام گروه و دار و دسته تعلق دارید و اصرار شما برای مطرح کردن این سؤالات٫ انگیزه خصمانه شما نسبت به نوریزاد ارجمند را بر همگان مثل آفتاب نیمروز روشن مینماید. شما و سایر استبدایون از محبوبیت روز افزون این مبارزفرهیخته بوحشت افتاده اید و ادامه آنرا متزلزل شدن پایه های استبداد خود میدانید و دست بدامن یک سری حیله ها و شایعاتی که حتی کودکی خرد سال را بخنده وا میدارد میشوید.
به عنوان مثال به استدلال خود جنابعالی در این نوشته توجه کنید:
اول ما را از اینکه نوری زاد هدفی جز لیدر شدن ندارد میترسانید که بعله نوریزاد از احساسات ما سؤاستفاده کرده و در موقعی حساس همه ما را به حاشیه رانده و لیدر خواهد شد. حالا لیدر چی و کجا خود بحثی جداگانه است
چند سطر بعد در همین نوشته خود نوریزاد میترسانید که بعله این ها (یعنی دوستان و هواداران ایشان که ما باشیم) از ایشان استفاده میکنیم و با تشویق و حمایت خود وی را جلو انداخته و به خطر میاندازیم ولی در یک لحظه حساس ایشان را کنار گذاشته و خودمان لیدر خواهیم شد و یا اینکه لیدر خودمان را که در حال حاضر در آب و نمک خوابانده ایم سر کار خواهیم گذاشت.
بالاخره تصمیم خودتان را بگیرید کام یک از این سناریو های مضحک درست است؟
ضمنا به عکس العمل های کاربران این سایت در مورد پست های کپی پیست شده مکرر خودتان توجهی بفرمایید و حدس بزنید تا بحال این دست و پا زدنتان چقدر تأثیر داشته و چند نفرتا بحال با شما همراه شده اند
ضمنا پیشنهاد عاجزانه بنده را بپذیرید و برای خود یک سرگرمی پیدا کنید این نوع وقت بهدر دادن های بی نتیجه بطور یقین تأثیر منفی در روحیه شما خواهد گذاشت که نتیجه آن چیزی جز پریشانی روان وافسردگی شدید نخواهد بود
«حاج عبدالرضا هلالى»، رئيس هيئتالرّضاى تهران:
«… بیست هزار نفری هر شب پای منبر هيئتالرضا مىنشينند و این در کنار بیش از صدهزار بار دانلودی است که در هر برنامه هيئت، از سایت هيئتالرضا انجام میشود… قضیهى فتنه سال ٨٨ که ایجاد شد، خروجی و نتیجهى هیَئات امام حسین به صورت واضح مشخص شد. معیار و سنگ محک ما زمانی است که ببینیم در مقابل این حوادث نقش هیَئات کجاست؟… البته الآن هم که سال ٩٣ هستیم نوع جنگ ما عوض شده است شاید دستمان اسلحه نمیگیریم ولی الآن جنگ ما در حوزه فرهنگی در جریان است… زحمتمان را کشیدیم و جوانهايى توانستیم تربیت بکنیم که در ٩ دی که حساسترين برهه در این سالها بوده حضور داشتند…»
*رجانيوز
اگر این سو استفاده از اعتقادات و احساسات دینی برای اهداف سیاسی و تحکیم پایه های حکومت استبداد و ظلم نیست پس چیست؟
روز نه دی در یکی از شهرهای اطراف تهران کارگری به من گفت می خواهد مادرش را برای رفتن به تظاهرات همراهی کند. پرسیدم برای چه میخواهد به این تظاهرات برود؟ گفت میگوید به امام حسین توحین شده میخواهم بروم.
عده ای را با احساسات مذهبی گول زدند و با انگیزه های مذهبی و همچنین تطمیع و تهدید توانستند 20000-15 نفر را به خیابانها بکشانند و آن نمایش مضحک را اجرا کنند.
در عاشورای 88 تنها چیزی که مطرح نبود توحین به امام حسین بود. زنان چادری و مردان ریشو و پیرهن روی شلوار بودند تا زنان و مردان بقول آقایان بد حجاب. توحین به امام حسین و عاشورا سناریو ئی بود که شاگردان مکتب “تفرقه بیانداز و حکومت کن” براه انداختند.
اینان غافلند از اینکه مردم را ظاهرا با حیله و سرکوب به خانه ها فرستادند ولی هر خانه بمبی هولناک برای جمهوری اسلامی است که بزودی خواهد ترکید ولی متاسفم که بگویم اینبار بنای اسلام و تشیع را هم با خود بر خواهد کند.
درزمان شاه برای تهییج افکارعمومی سینما رکس ابادان را اتش زدند.زمان قتلهای زنجیره ای توحرم امام رضابمب گذاشتندوبرای مظلوم نمایی جلیلی درمذاکرات هسته ای چنددانشمندجوان راخودشان ترور کردند.اون برنامه توهین به حسین درعاشوراهم کارخودشون بودهمانطورکه تریلیهای هرویین بااسکورت جابجامیکنندواین جهالت افکارعمومی ست که این امور را ایجاب وتاثیرکذارمیکند
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام شما
با عرض سلام و درود و احترام
و با قدردانی از زحمات و مبارزه تان آرزومندم ایران فردا با دستان عاشقان و خردمندانی چون شما ساخته شود .با اینکه بسیار راهنما بودید طی این دوران اما سخنان حماسی تا ن بر مزار ستار بسیار تاثیر گذار هست .
سپاسگزار شما و خانواده محترمتان هستیم که در گذشت وفدا کاری بی نیظر هستند .
خدا حفظتان کند
با عرض پوزش گویا خود سیستم سایت مرتکب اشتباه شده است و راهنمایی مرا نادرست جلوه داده
شیوه درست دانلود از یوتیوب در زیر آمده:
(www.ssyoutube)
اگر در آدرس بار (htttp) وجود داشت آنرا پاک کنید و پس از (www.ss) بزنید.
پیش از سه تا دبلیو نباید واژه ای باشد .خدا کند دوباره پس از فشردن درج نظر غلط یاب خودکار
خودش اقدام به تصحیح نکند که دوستان فکر کنند من راهنمایی غلط به آنه داده ام.ممنون
با سلام
جناب ساسانم دوست عزيز
مو ضوع نژادپرستي واقعيتي ملموس و غير قابل انكار در جامعه ي ايران است
اين نوشته را بخوانيد و قبل از جواب دادن اندكي بينديشيد
http://mellatonline.ir/news/news.cfm?id=857
این آقا راست می گه به کسانی که با اسم سید و سادات به این و اون پز می دن و با گذاشتن این اسم جلو نام و فامیلشون خودشونو بزرگ جلوه می دن و میگن ما از نژاد برتریم چون بچه پیغمبریم توجه کنید تا ببینید که تو ایران نژاد پرستی بشدت رایجه.
جمهوري اسلامي هيچ علاقه اي ندارد به اينكه شهروندان خود را اعدام كند ولي ترك عادت موجب مرض است .
درود آقای نوری زاد. به باور من این سخنرانی چنان با شکوه ایراد شد ه است که هر انسان آزاده و با وجدانی را تحت تاثیر قرار می دهد. در این که عده ای سر به عصیان بگذارند و از شما خشمگین شوند ،بی مهابا به شما بتازند و نقطه ضعف شما یعنی شرافت انسانی اتان را مورد حمله قرار دهند قابل پیش بینی است ولی تردیدی ندارم که ایران با داشتن انسان های آزاده و با شرفی مثل شما ،این روزهای غم انگیز تاریخی را پشت سر گذاشته و به آزادی و دمکراسی واقعی دست پیدا خواهد کرد. با سپاس
جهت دانلود آهنک زیبای “نفسم گرفت از این شهر” حبیب محبیان روی لینک زیر کلیلک کنید
(البته با اجازه آقای نوریزاد)
http://habib2456.blogfa.com/post/19
ضمنا برای دانلود ویدئوی سخنان آقای محمد نوریزاد پس از کلیک بر روی پلیر سایت و بازشدن صفحه جدید روی لینک یوتیوب کلیک کرده و پس از بازشدن صفحه سایت یوتیوب به آدرس بار بروید و پس از http://www.دو تاs درج کنید به این صورت:
http://www.sshttp://www.youtube.com/watch?v=yq9EITjgb30
و سپس Inter را بزنید.متشکرم
امروز صدای حسین ع را از گلوی شما شنیدم
آقای نوریزاده با سلام و ادب:حیف نیست که شما بمیرید.چرا که مرگ یک انسان از خود گذشته .یقینا نه یک جامعه بل مردمان تمام جامعه جهانی مرده است.شما برای ما یک گاندی “یک ماندلا و…بوده وهستید. درود بر شرفتان اما دیدار جنابعالی از آقای امیر انتظام نهایت انسانیت شماست .واقعا که ایشان کوهی بود.استوار و درود بر غیرت وایستادگیش آخه چطور میشود .یک کوه با وجود تمامی محرومیت ها وسختی ها وظلمها باز هم نمی ایستد. دلاوران حرکت می نماید.می گوید اگر نروم .می ایستم. همچنان امیدوار به آینده .باشد دوباره او را استوار روی پاهایش ببینیم. مجددا بر شما آقای نوریزاد درود می فرستم.
نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون
صلابت صخره ی کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
شب غارت تتاران همه سوفکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن
م.سرشک(استاد شفیعی کدکنی)
این شعر گویا برای تو سروده شده ژنرال نوریزاد
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده توفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز سترون شده است خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت توفان روند و باز
باز اخرین شقایق این باغ نیستند
م.سرشک (استاد شفیعی کدکنی)
شاهد از غیب رسید .تلاش همکارخوشنام سابق برای خرید ابروی همکار از دست رفته اش
خوشکوشک: ماجرای ریحانه را افشا میکنم!
اکبر خوشکوشک که از دو سال پیش در فیسبوک به نام خود فعالیت دارد، چند روز پس از قصاص ریحانه جباری در پروندهی قتل مرتضی سربندی، با اشاره مصاحبهای که گویا در این باره دارد، نوشت: همهی این ماجرا را با تمام زوایا افشا خواهم کرد!
به گزارش انصاف نیوز، خوشکوشک در کامنتی دربارهی عدم رضایت خانوادهی سربندی که اعدام ریحانه جباری نوشت:
[در این شرایط] اگر رضایت میدادند مردم میگفتند که خانوادهاش قبول کرده است که گناه انجام شده. این خانم دورغگویی کرد، چهار ساعت بعد از به قتل رساندن مرحوم درسربندی در کلانتری نیلوفر قبول کرد و یک ساعت بعد قتل را به دوست و یا نامزدش موضوع را زنگ می زند و همان شب در مقابل دوستان صحنه را تشریح کرد.
بعدا بعضی از وکلا که قصد اقامت خارج داشتند به ایشان گفتند که تا آخر بگو که [مقتول] قصد تجاوز داشته است. کسی که 192 سانتیمتر قد داشت و قهرمان کاراته بود چرا از پشت چاقو خورده؟ مگر سجادهی نماز خونین نبود؟ کسی که در سجده بوده و جباری در آن حالت ایشان را به قتل رسانده است …
در مصاحبه [گفته] شده است، تا به حال صبر کردم، چون هم قاتل هم مقتول [دیگر حالا] نیستند. ایشان از دوستان نزدیک من و همکار من بود. ایشان بسیار اهل دین و دیانت بود. چون تا سال 72 در وزارت بود و بعد رفت دکترای خود را گرفت، خواستند آبروی اطلاعاتیها را ببرند که این توطئه کشف شده و عامل این کار شناسایی شدند و بعد از این ماجرا دستکیر خواهند شد.
اگر آن زمان مصاحبهام پخش میشد به نظرم بلکه تاثیر بد میگذاشت، و اگر یک درصد هم امکان داشت که رضایت بدهند، نمی دادند، بعدها میکفتند اینجانب موافق اعدام هستم. آخر از ساعت قتل این جریان را می دانم، [اما] تا الان به هیچکس نمیگفتم.
خوشکوشک جملهای را طوری نوشته که قسمت اول آن به هیچ وجه مفهوم نیست: «حالا انکلس به قتل ناگوار تشریح می کنند واقعا دردناک است و اما همهی این ماجرا را با تمام زوایا افشا خواهم کرد».
وی همچنین دربارهی اعتراض برخی به حکم قصاص، در کامنتی مینویسد:
«جناب! حکم قصاص، در تورات و انجیل و قران آمده است و در همهی دنیا قصاص هست، اما اکثرا تبدیل به از ٣٠ سال تا ١٥سال [زندان] رای میدهند. در کشور آمریکا تا عربستان قصاص هست. [البته] کسی هم دوستدار قصاص نیست، فرزند ایشان از [ریحانه] جباری خواست که در یک مصاحبهی کوتاه در 8:30 شبکهی دوم، بگوید که مساله تجاور نبود، بعد خانواده بگذرند، اما آنان که میخواستند بهره برداری کنند گفته بودند که تو قصاص نمی شوی و ایشان باور کرد. من یک سوال از شما دارم، آیا اگر خدای نکرده برای یکی از اعضای خانوادهی به هر دلیل این اتفاق افتاده بود شما می گذشتی که هم پدر خانواده را بکشند هم رضایت بدهند به آنها که توضیح دادم آبروی خانواده رفته؟
بیشتر: پایگاه خبری انصاف: خوشکوشک: ماجرای ریحانه را افشا میکنم!
اگراین اقای مرحوم شده اهل دیانت وزهدبودبه ناموس دیگران چرانظرداشت؟دختره راچرا به خانه خالی اورده بود؟کاندوم چراخریده بود؟اون اقای شیخی کی بود؟نقشش چی بوده؟چراازپرونده حذف شده؟راستی چطورمدرک دکتراگرفته بوده؟باکدام رتبه ودرکدام دانشگاه؟دادگاه راعلنی میکردندتاسیه روی میشدهرکه غش داشت.
salam
baz az adame ishkhass mortakeb goftid ke lotf konid va tasshih befermaid
aaaallliii bood