یک: قدم زدن در خیابان پاستور، مثل قدم زدن بر مرز مویین بهشت و دوزخ است. دوزخش برای من، و بهشتش از آنِ مردمی که حاکمان اسلامیِ ما، جهنمی از تحقیر و غارت و دروغ و ترس و ریا و عقب ماندگی و بی اعتباری و بدکاری و بی تربیتی را بر آنان آوار کرده اند.
من قرار بود از روز دوشنبه در پاستور قدم بزنم. اما باری از زندگی بر دوش دارم که حملِ آن به جابجاییِ برنامه ام انجامیده است. اکنون می گویم: من نه از فردا دوشنبه، که از روز شنبه ی آینده و روزهای زوج از ساعت ده تا دوازده در خیابان پاستور قدم خواهم زد. در اعتراض به اموالی که سپاه معززِ پاسداران انقلاب اسلامی از من برداشته است و برده است و پس نمی دهد. به شرط بقا البته.
دو: نقش زدن چه بر بوم و چه بر کوزه و چوب و تی شرت، به شوریدگی درونیِ هنرمند اشاره دارد. این روزها بر تعدادی تی شرت نقش می زنم. بی آنکه شاید از نابِ هنر بهره ای بارم باشد. نیز در این چند تابلو، از هنر خاتم سود برده ام.
محمد نوری زاد
سیزدهم مهر نود و سه – تهران
آقای نوری زاد ریا کاری بس است اگر تاختن به مقدسات ملت برای کسی آبرو می آورد به یقین منافقین رذقاصه ها از شما جلو ترند
رسما خرفت شدی اخه احمق خودتم جر بدی کی باور میکنه تو مخالف این رژیم باشی برو خرخودتی پیرپاتال
ننگ وشرم به شما ناشناس که نه دیگر همه شما فریب خورده گان و نادانان را شناخته اند آیا دیدی نوریزاد را چگونه نواختند پیروان راستین ولایت ؟ دیدی که پیری با دست خالی را چگونه گوشمالی دادند ؟ من مطمئن هستم که شرم در قاموس شماولایت مداران راهی ندارد. .ولی تا کی؟؟؟؟؟
درباره ی محمد نوریزاد تنهامی توان گفت که او فرزند وطن است . شجاع و بی باک مسائل و نارسایی ها را فهمید وبه جا ودرست تغییرموضع داد .
شجاعت وبی باکی این فرزند وطن را می ستاییم که نخواست نان به نرخ روز بماند و تصمیم گرفت تا قد بکشد رشدکند وببالد وسر برآسمان بساید .
آقاي نوريزاد يه اين راهي كه در پيش گرفتيد ادامه بديد و از هيچ چيز نهراسيد اگر فردا روزي اتفاقي بيفتد مردم ديگر اينبار اشتباه نخواهند كرد
درود به محمد نوری زاد عزیز
کلمه مرگ انگار پایان ندارد ای کاش این کلمه از زبان ما ایرانی ها بیفتد و کلمه بهتر و قشنگتر که بوی ازادی و عشق بدهد جایگزین این کلمه بد شود عده ای از هواداران کوبانی به دفتر سازمان بین الملل رفتد و شعار مرگ بر حکومت فاشیستی ترکیه سر داددند که حرکت خوبی بود ولی شعار بوی داعش میداد داعش به چاقو کوبانی میکشد و اینها با مرگ کسی و کشوری با کلماتی داعش گون نابودی یک کشور را میخواهند مردم شریف ایران فرقی نمیکند طرف مقابل چه کسی است این جمله مرگ را بردارید و جمله بهتر را جایگزین این کلمه بکنید https://www.facebook.com/video.php?v=739307102802705
دوست عزيز يك پيشنهاد دارم : سري به گورستان ها در شهرهاي مختلف بزنيد تا ببينيد چه سرهايي بر دار شدند و چه سينه هايي آماج گلوله شده .
پس از آن مختاريد كلمه مرگ را از ادبيات حذف كنيد
با درودی مجدد به دوستان گرامی ظاهرا نواقصی در متن قبلی دیده میشود دو باره ارسال میکنم :دوشنبه 26 اسفند 1392 – Mar 17 2014
GMT – 17:57 / تهران – 21:27
متن خلاصه شده گزارش تحقيق و تفحص مجلس از قوه قضائيه
خبرگزاري فارس: گزارش تحقيق و تفحص از قوه قضائيه امروز چهارشنبه توسط محمد دهقان مخبر كميسيون قصايي و حقوقي، در صحن علني مجلس قرائت شد.
به گزارش خبرنگار امور مجلس خبرگزاري فارس، متن خلاصه گزارش تحقيق و تفحص از قوه قضائيه به شرح ذيل است. مقدمه “دستگاه قضائي معيار سلامت كشور است اگر دستگاه قضائي درست كاركند ديگر ظلم و فساد، تبعيض تباهي و فسق و بقيه موارد كه جامعه را فاسد و زمين گير مي كند، ريشه كن خواهد شد و اگر هم دستگاه قضائي سالم نباشد همه اين جرايم رشد مي كند” (مقام معظم رهبري مدظله العالي) با صلوات بر پيامبر اعظم(ص) پيامبر نور و رحمت و خاندان پاكش، احتراماً به استحضار ميرساند: جمعي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در راستاي اجراي اصل هفتاد و ششم قانون اساسي به منظور صيانت و پاسداري از حقوق حقه مردم و استيفاي حقوق نمايندگي و شهروندي، بر اساس استنباط، استنتاج و ضرورتي كه از بطن جامعه احساس و ادراك مي كردند طي نامه اي به عنوان هيأت رئيسه محترم مجلس درخواست انجام تحقيق و تفحص از قوه قضائيه را نمودند. امر مزبور برابر نص صريح ماده (198) آئين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي از طرف هيأت رئيسه مجلس به كميسيون قضايي و حقوقي مجلس بعنوان كميسيون تخصصي ارجاع گرديد. كميسيون مذكور در اوّلين فرصت از نمايندگان متقاضي دعوت بعمل آورد و دلايل آنان مبني بر ضرورت انجام امر تحقيق و تفحص از دستگاه مذكور را استماع و پس از بررسي، در تاريخ 2/10/83 نظر خود را داير بر تصويب تقاضاي نمايندگان مزبور به مجلس محترم تقديم نمود. مجلس شوراي اسلامي به عنوان مظهر اراده ملي با درك صحيح از وضعيت موجود به منظور حسن جريان امور، تقويت و تحكيم دستگاه قضايي كشور، شناسايي و معرفي موانع، مشكلات و چالشهاي پيش روي قوه قضائيه، يافتن نقاط ضعف و قوت، ارتقاي كارايي و بهرهوري، يافتن راهكارها و سازوكارهاي مناسب و مؤثر به منظور سرعت بخشيدن به روند رسيدگي و كاهش اطاله دادرسي پروندهها و در نهايت رفع هرگونه آثار و مظاهر فساد و تبعيض احتمالي از پيكر اين نهاد مقدس در شصت و نهمين جلسه علني مورخ بيست و نهم دي ماه 1383 خود، ضرورت انجام امر تحقيق و تفحص از عملكرد قوه قضائيه را حول محورها و موضوعات ذيل به تصويب رسانيد: 1- بررسي گزارشهاي مربوط به بهرهبرداري شخصي برخي ازقضات ومقامات قضائي ازموقعيتهاي اداري وشغلي 2- نظارت بر سلامت مالي و اخلاقي كاركنان و قضات دادگستري 3- عملكرد قوه قضائيه در ارتباط با مبارزه با مفاسد اقتصادي 4- بررسي نحوه برخورد با ناهنجاريهاي اجتماعي 5- بررسي وپيگيري گزارشهاي واصله درخصوص عملكرد سازمانهاي ثبت اسنادواملاك، حفاظت اطلاعات، سازمان بازرسي كل كشور و سازمان زندانها 6- عملكرد قوه قضائيه درتكريم ارباب رجوع توسط مسئولان، متصديان و قضات 7- نحوه هزينه مبالغ مربوط به ماده 191 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي 8- نحوه اجراي فرامين مقام معظم رهبري 9- عملكرد قوه قضائيه در اجراي اصول 49 و 142 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كميسيون متعاقباً اقدام به انتخاب اعضاي هيأت نمود و در مرحله اول جناب آقاي حسين نجابت و سپس آقاي حسن كامران به عنوان رئيس و آقايان: محمد خوشچهره، عليرضا زاكاني، الياس نادران، محمد دهقان، سيدمحمدصادق نيرومند، رشيد جلالي جعفري، سيدحسنآقا حسيني طباطبايي، سيدمرتضي موسوي، حسن نوعي اقدم، محسن كوهكن، سيدحسن شجاعي كياسري، بايرامگلدي برمك، سعيد ابوطالب، مهدي كوچك زاده و خانمها نيره اخوان بيطرف، فاطمه آجرلو و عشرت شايق به عنوان اعضاء و آقاي ابوالقاسم بهجويان بعنوان دبير هيأت معرفي گرديدند. در اين راستا دستگاه قضايي كشور علي رغم فرمايشات و رهنمودهاي مؤكد مقام معظم رهبري كه در زمينهي ضرورت پاسخگويي مسؤولان به مردم، مكرراً رهنمودهايي را اعلام فرموده اند، نه تنها به هيچيك از مكاتبات و بيش از 300 سؤال مطروحه از سوي هيأت بعنوان نمايندگان مردم در مقام پاسخ برنيامد بلكه در مقام حافظ و مجري قانون نيز علي رغم صراحت نص ماده (201) آئين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي و اصل (76) قانون اساسي، در فرايند پاسخگويي، گزينه اتلاف وقت را انتخاب نمود. معذالك هيأت در جهت صيانت و حفظ مصالح نظام و جلوگيري از بروز هرگونه چالش احتمالي در روابط بين دو قوه، از بدو حركت با هدف تشويق و ترغيب قوه قضائيه به اجراء و تن دادن به قانون و ابهام زدايي و شفاف سازي موارد مطروحه بدور از هرگونه مصاحبه و جنجال سياسي، پيوسته تلاش خود را از طريق رايزني با مقامات دستگاه قضايي آغاز نمود و در اين راستا جلسات متعددي را با برخي از مسؤولان قوه قضائيه برگزار كرد تا اينكه نهايتاً در روزهاي پاياني سال 84 يعني مقارن با روزهاي اتمام وقت قانوني كار هيأت، بر اساس دستور شفاهي رياست محترم قوه قضائيه به مسؤولان و مقامات دستگاه قضايي، آمادگي خود را جهت همكاري با هيأت اعلام نمودند كه منجر به تشكيل جلسه مورخ 9/12/84 بعضي از مسؤولان قوه قضائيه و اعضاي هيأت در محضر رياست محترم مجلس شوراي اسلامي گرديد ليكن متأسفانه مقامات قوه قضائيه نه تنها در زمينه تفاهمات موردپذيرش خود، هيچگونه اقدام جدي بعمل نياوردند بلكه طي نامه اي به هيأت مجدداً سازمان حفاظت اطلاعات قوه قضائيه را نيز از انجام امر تحقيق وتفحص مستثني اعلام نمودند. به هر تقدير با اينكه هيأت در زمان قانوني كار خود، بر اساس اسناد و مدارك در اختيار، نسبت به تهيه و تنظيم پيشنويس گزارش خود اقدام نموده بود، در تاريخ 22/1/1385 رياست محترم قوه قضائيه طي نامه اي خطاب به رياست محترم مجلس شوراي اسلامي مرقوم فرمودند: “بنابر قانون اساسي و آئين نامه داخلي مجلس، وجود چنان اختياري، محل ترديد و تأمل مي باشد. با اين حال در جهت تعامل في مابين قوا و پيشگيري از بروز چالش هاي احتمالي از بحث قانوني اغماض مي گردد و آمادگي اين قوه را براي اجراي تحقيق و تفحص و بررسي عملكرد حوزه معاونت اداري و مالي و سازمانهاي تابع (غير از سازمان قضايي نيروهاي مسلح) اعلام ميدارد… ” در پاسخ به نامه مذكور رياست محترم مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 2/2/85 طي نامهاي بعنوان حضرت آيت ا… شاهرودي مرقوم فرمودند: “… از نظر مجلس شوراي اسلامي، تحقيق و تفحص از قوه قضائيه امري منطبق با قانون اساسي و درحدود وظايف و اختيارات مجلس محسوب مي شود و اگر ترديد و تأملي در اين مسأله وجود داشته باشد طبعاً تنها راه رفع ترديد، تقاضاي تفسير از شوراي نگهبان خواهد بود. كه در اين زمينه در تاريخ 9/4/1362 ، از جانب شوراي نگهبان در پاسخ استفساريه شماره 4536 مجلس شوراي اسلامي، تفسيري اعلام شده كه دال بر وجود چنين اختياري است و…” در اين فرايند قوه قضائيه دايره استثنائات و محدوديتهاي تعامل و همكاري با هيأت را گسترش داد تا جايي كه محدودهي تحقيق و تفحص از قوه قضائيه را صرفاً درچارچوب و محدودهي اداري و مالي جايز دانسته و در اين حوزه نيز بعد از سپري شدن ماهها، معاونت اداري و مالي قوه قضائيه پاسخ قانع كننده اي ارائه نداده است. لازم به يادآوري است كه هيأت تحقيق و تفحص جهت نشان دادن حسن نيت خود و تعامل مثبت با قوه قضائيه در تاريخ 4/2/86 در نامه اي به شماره 860117/12 بعنوان حضرت آيت اله شاهرودي بدين مضمون (احتراماً از آنجا كه گزارش تحقيق و تفحص از قوه قضائيه به اتمام رسيده و هيأت در نظر دارد پاسخ مسئولين محترم را در ارتباط با مراتب مورد نظر استماع نمايد مزيد تشكر خواهد بود فرد يا افرادي را جهت اين مهم معرفي فرمائيد) ارسال نمود و حضرت آيت اله شاهرودي طي نامه شماره 354م/الف مورخ 15/2/86 مقرر فرمودند “بررسي شود” و تا زمان تصويب كليات گزارش در كميسيون احدي جهت بررسي پيشنهاد به اين هيأت معرفي نشده است. همچنين هيأت تحقيق و تفحص در آذرماه 86 عين گزارش 81 صفحه اي تحقيق و تفحص را طي نامه اي براي رياست محترم قوه قضائيه ارسال نمود كه در صورت وجود اسناد معتبردر اين قوه و دستگاههاي ذيربط در مقام پاسخ به گزارش هيأت برآيند ليكن قوه قضائيه اين بار نيز هيچ پاسخ مستدلي به گزارش هيأت ارائه نكرد. هيأت تحقيق و تفحص گزارش خود را براي كميسيون قضايي و حقوقي ارسال نمود و پس از استماع نقطه نظرات اعضاي محترم كميسيون و رفع برخي ايرادات وارده، جلسه مشترك كميسيون و اعضاي هيأت تحقيق وتفحص در تاريخ 10/2/87 در كميسيون با حضور حضرت حجت الاسلام والمسلمين ابوترابي نايب رئيس محترم مجلس شوراي اسلامي برگزار شد. در اين جلسه برخي اعضاي هيأت رئيسه مجلس بر لزوم خلاصه شدن گزارش به صفحات كمتر جهت امكان قرائت آن در صحن تأكيد نمودند لذا هيأتي براي خلاصه نمودن گزارش انتخاب و در نهايت متن خلاصه شده گزارش در جلسه مشترك كميسيون قضايي و حقوقي و هيأت تحقيق و تفحص در تاريخ 17/2/87 با حضور نايب رئيس محترم مجلس قرائت شد و بتصويب اكثريت اعضاي جلسه رسيد. با پيگيري مقامات قضايي و ميانجيگري مسئولان دلسوز مجلس شوراي اسلامي به اعضاي هيأت توصيه گرديد در صورت ارائه اسناد جديد از اصلاح گزارش دريغ نشود، اعضاي هيأت نيز از باب وظيفه اعتقادي (نه قانوني) و از اين جهت كه هيچ حقي از كسي ضايع نشود در چندين جلسه فشرده كه حدود بيست ساعت به طول انجاميد اسناد ارائه شده توسط برخي مقامات قضايي را مورد بررسي قرار داد و بدون تعصب گزارش خود را بر اساس اسناد قبلي و اسناد ارائه شده جديد تنظيم نمود. با توجه به مطالب فوق بسيار روشن است كه امكان تحقيق وتفحص مطلوب و كامل و فراگير از قوه قضائيه براي هيأت وجود نداشته است و اعضاي هيأت با سختي و صرف وقت بسيار تنها توانسته اند به گوشههايي از مسائل قوه قضائيه دست يابند و اكنون اين گوشه هاي خلاصه شده را بعنوان اولين گزارش تحقيق و تفحص از قوه قضائيه در تاريخ انقلاب اسلامي تقديم نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي و ملت شريف ايران مي نمايد. اميد است اين اقدام فتح بابي باشد تا نمايندگان دوره هشتم مجلسشوراي اسلامي اينوظيفه نظارتيرا كه با تلاش ومجاهدت فراوان درمجلس هفتم نهادينه شده بنحو مطلوبتري بهانجام برسانند. 1- نحوه اجراي فرامين مقام معظم رهبري نقش ويژه و اهميت جايگاه قوه قضائيه در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران ايجاب مي نمود تا قوه قضائيه با بهرهگيري از رهنمودها و فراميني كه مقام معظم رهبري (مدظله العالي) كراراً در ديدارها و ملاقاتهاي خصوصي و عمومي خود با مقامات، مسئولين و اصحاب قضاء ابلاغ فرموده اند گام موثري برميداشت تا نماد بيروني آن اقدامات مشهود و ملموس شود. 2-عملكرد قوه قضائيه در رابطه با سوءاستفاده برخي مسئولان و قضات از موقعيت شغلي خود: الف) فروش سوالات كنكور دانشگاه آزاد اسلامي سالهاي 1382 و1383 و آزمون دستياري پزشكي سال 1382 در سالهاي اخير موضوع افشاء فروش سئوالات كنكور سراسري دانشگاه آزاد اسلامي و آزمون دستياري پزشكي باعث تشويش اذهان عمومي بخصوص جوانان شد تا جائي كه اين مهم به يك موضوع ملي وكشوري تبديل گرديد. در خصوص پرونده هاي فروش سئوالات و پاسخنامه هاي كنكور دانشگاه آزاد اسلامي در سال 1382چهار پرونده كه اصلي بودن سئوالات و پاسخنامه هاي آنها در مجاري قانوني محرز گشته و صورت جلسات كشف آنها نيز مربوط به قبل از برگزاري آزمون مي باشد تشكيل شده است. دو پرونده در تهران به كلاسه 82/2د/854 مورخ 17/7/1382 و كلاسه 82/ب/1365 مورخ تيرماه 82 بوده و يكي در يزد وديگري مربوط به كرمان تحت كلاسه 82/12/933 مي باشد. پرونده هاي يزد وكرمان تحت عنوان حضور متهمان اصلي در تهران با صدور قرار عدم صلاحيت مرجع رسيدگي كننده به صلاحيت تهران به دادسراي تهران و سپس به بازپرسي شعبه اول دادسراي ناحيه يك تهران ارجاع مي شوند. در شعبه مربوطه پرونده ارجاعي از يزد و پرونده تشكيل شده در تهران به كلاسه 82/ب/1365 بدون ثبت در شعبه ارجاع شده، مفقود شده كه با پيگيري انجام شده بدل آنها در اين شعبه بعد از بيش از دو سال براي پرونده ارجاعي از يزد و بيش از يك سال براي پرونده كلاسه 82/ب/1365 بازسازي مي شوند. چهار پرونده مذكور قريب دو سال دچار اطاله دادرسي شده و تاريخ قرار مجرميت و كيفرخواست آنها بعد از پيگيري نمايندگان مجلس و تشكيل جلسه مشترك نمايندگان مجلس با دادستان تهران در كميسيون اصل نود در مورخ 14/4/1384 ميباشد. تغيير مكرر شعب رسيدگي كننده وبازپرس پرونده هاو تاخير در تعيين ضابط پرونده ها تا بعد از برگزاري جلسه كميسيون اصل نود مجلس در مورخ 14/4/1384از يك سو و عدم پيگيري جهت دستيابي به متهمان اصلي پرونده هاي كلاسه 82/2د/854 و كلاسه 82/ب/1365 كه يكي ازآنها معاون وقت دانشگاه آزاد اسلامي و ديگري از مرتبطين با اين دانشگاه مي باشد، سبب اطاله دادرسي و از ابهامات رسيدگي به اين پرونده ها مي باشد. مفقودشدن پرونده كلاسه 82/ب/1365 با شكايت برخي از مطلعان در كميسيون اصل نود مطرح شد و از سوي دادسراي عمومي انقلاب تهران پاسخ قانع كننده اي دريافت نگرديد. درسال 1383 در ادامه رسيدگي به تخلفات آموزشگاههاي كنكور پرونده اي در شعبه 12 ناحيه 7 تهران تشكيل و با بررسي شبكه فروش سئوالات كنكور دانشگاه آزاد اسلامي وسراسري، بيش از دويست نفر ازمتهمين احضار وبعضاً بازداشت مي شوند. در بازپرسي، متهمان اقارير صريحي را در خصوص فروش سئوالات ويا سوء استفاده و فساد بيان مي نمايند ولي با ادامه پيگيريهاي بازپرس اين شعبه واحضاريكي از متهمان مرتبط با يكي از مسئولان دانشگاه آزاد اسلامي در تاريخ 16/3/1384 ، در مورخ 23/3/1384 دادستان تهران با دستور مورخ 21/3/84 رياست محترم قوه قضائيه ايشان را جابجا و رسيدگي به پرونده ها را به بازپرسي شعبه دوم ارجاع مي نمايد وبازپرس اين شعبه ضمن اعلام كفايت تحقيقات، براي اكثريت متهمين فوق الذكر با اعلام فقد ادله اثباتي قرار منع پيگرد صادر ميكند! در موردفروش سئوالات آزمون دستياري كه از اواخر دهه هفتاد آغاز و در سال هاي 81 و 82 گسترش يافت، موضوع با تحقيق وتفحص نمايندگان مجلس وبا تاكيدات كميسيون اصل 90 پيگيري شد. در پي ارائه گزارش تخلفات برگزاري آزمون دستياري سال 82 به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي وانجام تحقيق وتفحص در خصوص آن، پرونده اي در شعبه 12 ناحيه 7 تهران تشكيل وبا بررسي بيست ودو حوزه برگزاري امتحانات در هفت حوزه شصت وهشت نفر را احضار وبا بازداشت تعدادي از آنها شصت وسه نفر به جرم خويش اقرار نموده و طي تشريفات قانوني شش نفر اوليه به دادگاه معرفي گرديدند كه دو نفر آنها در دادگاه بدوي وتجديد نظر محكوم گرديده اند. با ادامه پيگيري ها، بازپرس اين شعبه در تاريخ 23/3/1384 جابجا شده واين پرونده ها نيز به بازپرس شعبه دوم ارجاع مي شود و با اعلام كفايت تحقيقات توسط بازپرس اين شعبه عملاً پيگيري موضوع در 15 استان ديگر منتفي مي شود. جالب توجه است كه پس از جابجا شدن بازپرس مستقل اين پرونده در تاريخ 23/4/84 شكايتهاي هماهنگ شده اي با متون واحد از طرف متهمين عليه او اقامه ميگردد. لازم به ذكر است با صدور قرار مجرميت توسط بازپرس شعبه 12 ناحيه 7 در مورخ 11/8/84 يكي از كارمندان وزارت بهداشت ، درمان وآموزش پزشكي آقاي “م- ر- ح” به عنوان متهم رديف اول پرونده در دادگاه به سه سال حبس ، انفصال ابد از خدمات دولتي ، پرداخت 000/000/183 ريال معادل دو برابر مال نامشروع تحصيل شده و ضبط 000/500/91 ريال اصل مال نامشروع محكوم گرديده كه احكام وي دردادگاه تجديد نظر ابرام شد ولي در ادامه پيگيري اين پرونده بازپرس جديد مستقر در شعبه دوم ضمن اعلام كفايت تحقيقات، براي همين فرد( م ر- ح) كه در شبكه تحت نظر وي بالغ بر چهارميلياردوهشتصدو پنجاه ميليون ريال سئوال فروخته شده كه براي ده درصد آن حكم فوق الذكر صادر شده بود براي نود درصد ديگر از اتهاماتي كه دقيقاً شبيه اتهامات قسمت اول مي باشد، بدون اينكه نسبت به ضبط مبالغ نامشروع مكتسبه حكمي صادر شود،توسط بازپرس شعبه دوم با بيان فقد ادله اثباتي قرار منع پيگرد صادر مي شود كه با عدم قبول نظر بازپرس توسط دادستان و تأييد نظر دادستان توسط دادگاه مجدداً پرونده به همان شعبه ارجاع شده است. توضيح اينكه بازپرس شعبه دوم، پرونده 41 نفر از خريداران سوال را براي بررسي در كميته منتخب قانون نحوه رسيدگي به تخلفات آزمونهاي سراسري مصوب 6/7/84 به وزارت بهداشت ارسال مي نمايد. برابر اين قانون كميته منتخب 21 نفر از افرادي كه با خريد سوال در امتحان دستياري سال 82 قبول شده بودند را از ادامه تحصيل محروم نموده ليكن با توجه به مفاد قانون مذكور دادسرا نيز موظف به برخورد با جرائم اين افراد بوده كه در اين خصوص اقدامي صورت نگرفته است. ب) اشاره به عملكرد رياست اسبق دادگستري خراسان (آقاي ي) آقاي “ي” رئيس سابق دادگستري استان خراسان رضوي چندين هكتار از اراضي اطراف مشهد را بصورت غيرقانوني به تصرف خود درآورده و با روابط ناسالم اقدام به تنظيم سند ملك به نام مادر خود نموده است. ايشان با استفاده از موقعيت شغلي خود موفق به اخذ مجوز حفر چاه در دشت ممنوعه مشهد و امتياز برق شده است كه در مورد عملكرد ايشان سوالاتي از رياست محترم قوه قضائيه طرح گرديد كه تا اين تاريخ بدون جواب مانده است. ج) اشاره به عملكرد رياست سابق دادگستري خوزستان (آقاي س.ب) گزارش سوءاستفاده آقاي “س.ب” در دوره مسئوليت خود بعنوان رياست دادگستري استان خوزستان به هيأت تحقيق و تفحص واصل شده است. طبق اسناد موجود نامبرده علاوه بر قبيله گرايي در دوران مسئوليت و انتصاب اقوام خود بعنوان دادستان و يا معاون اداري و مالي و رياست حفاظت اطلاعات دادگستري در استان. در مورد ايشان گزارشاتي نيز در مورد سوءاستفاده مالي و حذف نيروهاي ارزشي و ميدان دادن به افراد مسئله دار به هيأت واصل شده است. يادآوري مي شود ايشان پس از طي دوران مسئوليت در خوزستان به عنوان معاون قوه قضائيه منصوب مي شود كه پس از مدتي توسط رياست محترم قوه عزل و بعنوان رئيس دادگستري يكي از استانهاي شمالي منصوب مي گردد. درخصوص نامبرده نيز سئوالاتي از رياست محترم قوه قضائيه مطرح شده كه پاسخ سئوالات به اين هيأت نرسيده است. 3- عملكرد قوه قضائيه در ارتباط با قاچاقچيان مواد مخدر: ايران اسلامي به دليل موقعيت جغرافيائي از مضار مواد مخدر مصون نبوده ودولت در اين مسير سالانه چندهزار ميليارد تومان هزينه مي نمايد دراين راستا تعامل ناجا و قوه قضائيه و تأثيرات اقدامات هركدام بر ديگري اهميت ويژه اي دارد. براساس بررسي هاي بعمل آمده عدم دقت كافي برخي قضات در رسيدگي پرونده ها، مماشات و ضعف برخورد برخي محاكم در رابطه با محكومين مواد مخدر، اعطاي مرخصي، رهاسازي، متواري شدن و عقيم گذاشتن ادامه اقدامات پليسي و قضائي و اطاله دادرسي باتوجه به ماهيت پرونده هاي مواد مخدر مي تواند اتهاماتي را متوجه مراجع مزبور نمايد. متأسفانه در سالهاي اخير پس از آزاد شدن قاچاقچيان از زندان برخي از احكام صادره نقض و اموال مصادره شده آنها برگردانده شده است بعنوان مثال در سالهاي 80 تا 82 حدود 1785 دستگاه خودرو مصادره شده مربوط به سالهاي 67 تا 82 با نقض حكم به قاچاقچيان برگشت داده شده و يا بهاي خودرو به نرخ روز به قاچاقچيان مواد مخدر پرداخت گرديده است. در مورد مرخصي زندانيان ناشي از جرايم مواد مخدر به قانون ماده واحده مصوب 20/10/67 مجمع تشخيص نظام عمل نشده و مبناي قانوني اعطاي مرخصي به اين زندانيان معلوم نيست تا جائيكه تنها در يازده استان كشور تعداد 1271 نفر قاچاقچي مواد مخدر به مرخصي رفته و متواري شده اند كه تعداد 616 نفر آنها محكوم به حبس ابد بوده يا محكوميت بالاي ده سال داشتهاند. از طرفي تعداد زيادي از اسناد وثيقه كه از اين قاچاقچيان براي مرخصي اخذ شده سند واهي و جعلي بوده است. تحقيقات بعمل آمده نشان مي دهد عموم كساني كه پس از مرخصي متواري شده اند مجدداً به چرخه قاچاق مواد مخدر وارد شده اند. گزارش مشروح اين مهم همراه با اسامي اين افراد در اسناد هيأت تحقيق و تفحص موجود مي باشد، از باب نمونه قاچاقچي با مشخصات معلوم با 90 كيلوگرم هروئين دستگير و توسط شعبه 25 دادگاه انقلاب تهران با سپردن وثيقه آزاد مي شود و با وجود اعتراض ناجا نتيجه اي حاصل نمي شود. محكوم ديگري در سال 1379 با 1327 كيلوگرم مواد مخدر دستگير و به اعدام محكوم مي شود ولي در مرحله تجديدنظر با تخفيف در حكم او به حبس ابد محكوم مي شود وي پس از 2 سال آزاد و مجدداً در سال 81 در شهر بيرجند با 91 كيلوگرم كوكائين دستگير و به دو سال زندان محكوم مي شود و پس از آزادي مجدد به اتهام مشاركت در حمل 1500 كيلوگرم مواد مخدر دستگير و به 20 سال زندان محكوم مي شود. وي براي چندين بار از زندان آزاد مي شود. يكي ديگر از قاچاقچيان معروف و حرفه اي به همراه 850 كيلوگرم ترياك دستگير مي شود و به 5 سال حبس و 45 ميليونتومان جريمه محكوم ميگردد نامبرده درتاريخ 26/3/82 با قرار وثيقه 57ميليونتوماني به مرخصي رفته ومتواري ميشود. در پايان اين قسمت جهت استحضار نمايندگان مجلس و ملت شريف ايران معروض مي دارد تعداد 17 پرونده از اين نوع در اختيار هيأت تحقيق و تفحص قرار دارد كه در اين پرونده ها قاچاقچيان مواد مخدر پس از دستگيري و صدور حكم محكوميت به انحاء مختلف از زندان خارج شده و مجدداً در حين ارتكاب جرم قاچاق مواد مخدر دستگير شده اند. در اين خصوص در تاريخ 1/9/1384 طي نامه اي سوالاتي از رياست محترم قوه قضائيه مطرح شد كه پاسخ سوالات مطروحه به هيأت ارسال نشده است. به هر تقدير قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب مجمع تشخيص مصلحت نظام داراي اهدافي است كه محاكم مكلف به اجراي آن هستند و مسامحه در اجراي احكام صادره يا اصولاً عدم وجود اراده كافي براي صدور احكام متناسب با جرائم اين افراد و عودت دادن اموال مصادره شده و اعطاء مرخصي هاي بي مورد و صدور رأي باز براي محكومين مواد مخدر و غيره باعث ميشود اقتدار نظام مخدوش و امر پيگيري و تعقيب متهمين از ناحيه مأمورين انتظامي با يأس و نااميدي صورت گيرد و متهمين نيز با اعتقاد به اينكه اگر امروز دستگير شوند فردا آزاد خواهند شد و آثار تنبيهي زندان تأثير چنداني بر آنان ندارد، لذا با اين نوع برخورد هر روز بر مشكلات مربوط به مواد مخدر و تأثير آن بر جوانان كشور و خانواده هاي آنان اضافه تر شده است. 4- نگاهي گذرا به عملكرد قوه قضائيه در رابطه با نحوه مبارزه با مفاسد اقتصادي: برخورد قاطع با مفاسد اقتصادي از درخواست هاي مقام معظم رهبري بوده كه سالهاست به يك تقاضاي ملي تبديل شده است. از بررسي اسناد و مدارك موجود و بررسي پرونده هاي مربوط به رسيدگي به جرائم اقتصادي به خوبي مي توان نتيجه گرفت كه متأسفانه در قوه قضائيه اراده لازم براي مجازات مجرمان اقتصادي كمتر مشاهده شده است بلكه با توجه به پرونده هايي كه به هيأت تحقيق و تفحص رسيده است بخوبي مي توان مسامحه در برخورد با مفاسد اقتصادي و بعضاً تباني با مفسدان را دريافت. در اين خصوص با اينكه با ارسال سوالات زيادي براي قوه قضائيه هيأت تلاش نمود كه قوه مذكور را به پاسخگويي وادارد. متأسفانه به سوالات هيأت پاسخي داده نشد عليهذا هيأت 45 پرونده مربوط به مفاسد اقتصادي را خدمت نمايندگان محترم و ملت شريف ايران اعلام مي دارد كه انشاءا… با ارسال گزارش به مرجع صالح قضايي تخلفات برخي قضات و مسئولان ذيربط مورد پيگيري و رسيدگي قرار خواهد گرفت. باشد كه بيان اين دردها منجر به ايجاد اراده جدي جهت درمان آنها گردد. 5- عملكرد قوه قضائيه در ارتباط با مبارزه با ناهنجاري هاي اجتماعي و فرهنگي: در پي رشد آمارهاي ناشي از افزايش فعاليت اشرار، اراذل و اوباش در جوامع شهري بالاخص در شهرهاي بزرگي چون تهران كه امنيت شهروندي را در سنوات اخير مورد تهديد و مخاطره جدي قرار داده است لذا ايجاب مي نمود با فعاليت اطلاعاتي، انتظامي و قضايي و با همكاري اين قوه با نيروهاي امنيتي و انتظامي جهت شناسايي سران اصلي باندهاي زورگير اراذل و اوباش در سراسر كشور با مستندسازي از فعاليتهاي رفتاري آنان كه مخل نظم و امنيت عمومي شهر هستند برخورد قضايي قاطع بعمل مي آمد تا از رشد اين پديده مذموم و مخل نظم و امنيت عمومي در جامعه جلوگيري بعمل مي آمد ليكن عملكرد نيروي انتظامي و قوه قضائيه در اين زمينه موجبات رشد و ترويج فرهنگ اباحيگري در بين برخي از جوانان را فراهم آورده بود. پديده زنان خياباني و اشاعه فساد و فحشا بعنوان يك آسيب و واقعيت اجتماعي پديدهاي است كه سلامت و امنيت روحي، رواني، جنسي، اخلاقي و اجتماعي خانواده ها را در معرض تهديد جدي قرار داده است. افزايش نسبي شمار دختران فراري در هر سال كه زمينه ساز اصلي فعاليت زنان خياباني هستند نيز از آسيبهاي شديد اجتماعي است كه بسياري از دستگاههاي فرهنگي و انتظامي در اين مشكل اجتماعي مسئول هستند اما آنچه از قوه قضائيه انتظار مي رود برخورد قاطع با اراذل و اوباش و باندهاي سوءاستفاده كننده از زنان و دختران مي باشد. گزارشاتي از عملكرد ضعيف دستگاه قضايي كشور در برخورد با اين پديده و باندها و شبكه هاي سوءاستفاده از زنان و دختران در داخل وخارج كشور به هيأت تحقيق وتفحص واصل شده است كه نشان دهنده ضعف قوه قضائيه در برخورد با اين ناهنجاري ها مي باشد. روند موجود موجب تجري مجرمان و مفسدان اجتماعي و دلسردي ضابطين قضايي در برخورد با اين مشكل در سالهاي اخير شده بود كه بحمدا… با دخالت مقامات عاليرتبه كشور برخورد با مفاسد اجتماعي و اراذل و اوباش در يكسال اخير روند خوبي پيدا كرده است. در اين خصوص چندين پرونده در اختيار هيأت تحقيق و تفحص قرار دارد كه به دليل حفظ حرمت مجلس شوراي اسلامي و رعايت حرمت قلم امكان بيان چگونگي برخورد اين قوه با مفاسد اجتماعي وجود ندارد. اينك تنها به ذكر سه نمونه از موارد در اختيار، بسنده ميشود: 1- مجازاتجريمه سيصدهزارتوماني براي خانمي كه اقرار به اغفال دخترانجوان ومعصوم باقصد فسادوفحشاءنمودهاست. 2- آزاد كردن متهمان تهيه و توزيع مشروبات الكلي و مفاسد اجتماعي با اخذ وثيقه هاي سبك براي نمونه داديار شعبه اول دادسراي انقلاب تهران سردسته يكي از باندهاي مفاسد اجتماعي بنام (ع- ش) را پس از دستگيري با وثيقه سبك آزاد مي كند. 3- عدم برخورد مناسب با دو نفر از اراذل و اوباشي كه باعث هتك يكي از دختران دبيرستاني در تهران شده بودند. 6- تكريم ارباب رجوع همانگونه كه مقام معظم رهبري بارها فرموده اند دستگاه قضايي بايد مأمن و پناهگاه مظلومان باشد اما متأسفانه وضعيت اين دستگاه بگونه اي است كه بسياري از افراد حاضرند از حقوق خود بگذرند ولي مراجعه اي به دادگاهها نداشته باشند. عدم برخورد شايسته برخي قضات و رؤساي دفاتر دادگاهها با مردم و عدم حضور به موقع تعدادي از قضات در محل كار خود و سردرگمي مردم در مراجعه به دادگاههااز جمله مواردي است كه در 350 فقره گزارش مردمي به اين هيأت رسيده است كه اين موارد موجبات نارضايتي مردم را از اين دستگاه فراهم كرده است. 7- بررسي عملكرد سازمانهاي تابعه قوه قضائيه الف) نگاهي گذرا به عملكرد سازمان زندانها: 1- ورود مواد مخدر از جمله هروئين، ترياك، كراك و شيشه به زندانها از طرق مختلف توسط برخي كاركنان، سربازان و پرسنل نظامي و ملاقات كنندگان كه بعضاً منجر به فوت برخي از زندانيان معتاد در زندان شده و اخيراً 13 مورد آن به هيأت گزارش گرديده است. 2- اعطاي ملاقاتهاي حضوري و شرعي بدون ضابطه قابل قبول 3- عدم كنترل دقيق كاركنان، سربازان وظيفه هنگام ورود به زندان ها 4- عدم برخورد جدي و قاطع مسؤولين قضايي با متخلفين در زندان 5- سوء جريان و سوءاستفاده مالي در اعطاي مرخصيهاي بي رويه به زندانيان 6- غيبت و متواري شدن برخي از زندانيان 7-سوءاستفاده مالي برخي از مأمورين از زندانيان 8- وضعيت ناهنجار برخي زندانيان نسوان 9- حمل مواد مخدر توسط زندانيان 10- زندانيان بلا تكليف 11- درگيري دسته جمعي در زندان 12- مفقود شدن پرونده ها در دفتر برخي قضات ناظر زندان 13- ضعف و كمبود نيروي انساني (فقدان نيروي كافي آموزشديده) 14- كمبود فضاي نگهداري زندانيان 15- وضعيت نامناسب امكانات بهداشتي 16- شيوع بيماريهاي واگيردار مانند ايدز و هپاتيت در برخي موارد 17- گزارش برخي شورشهاي دسته جمعي عليه مامورين زندان 18- نامناسب بودن ساختمان زندانها و ايجاد شرايط براي فرار. ب) بررسي پرونده هاي سازمان بازرسي كل كشور بدون ترديد يكي از دستگاههاي وابسته به قوه قضائيه كه در مقايسه با ساير دستگاههاي وابسته به اين قوه از سلامت و كارآمدي بيشتري برخوردار است سازمان بازرسي كل كشور است. سازمان بازرسي كل كشور هنوز در برخي از استانهاي كشور فاقد يك دفتر است و دفاتر اين سازمان در سطح برخي از استانها نيز فاقد نيروي كافي و اعتبار لازم مي باشد. با همه فراز و نشيبهايي كه سازمان بازرسي كل كشور داشته است لازم است اين سازمان تقويت شده و از ابعاد مختلف مديريتي، نيروي انساني و مالي مورد توجه قرار گيرد. در ذيل به برخي از فعاليتها و اشكالات سازمان بازرسي كل كشور اشاره ميشود: 1- نگاه كلي به نتيجه بازرسي هاي سازمان الف- از تاريخ 1/1/80 تا 10/7/85 با بازرسي هاي صورت گرفته از دستگاههاي اداري 2307 نفر به هيأت تخلفات اداري معرفي شدهاند كه از اين تعداد 605 نفر در اين هيأتها محكوم شدهاند. ب- از تاريخ 1/1/80 تا 10/7/85 ، 1669 نفر به عنوان متهم به مراجع قضايي معرفي شدهاند كه در مورد حدود 500 فقره از پروندهها حكم برائت متهمان صادر شده است و 896 مورد از پروندهها تا زمان بررسي هيأت در جريان رسيدگي بوده و هنوز منجر به صدور راي نشده است و حكم محكوميت حدود سيصد نفر از متهمان معرفي شده صادر شده است. 2- نگاهي گذرا از باب نمونه به برخي از پرونده هايي كه توسط سازمان بازرسي مورد بررسي قرار گرفته است: 1- ضعف در پيگيري پرونده معروف به المكاسب: تاسيس موسسه خصوصي همياري كوثر توسط مديران و اعضاء هيأت مديره بانك ملي و انتقال شركت المكاسب متعلق به بانك ملي به اين موسسه خصوصي مسئولان كشور و افكار عمومي را تحت تاثير قرار داده بود. سازمان بازرسي كل كشور پس از تشكيل پرونده با استناد به ماده 598 قانون مجازات اسلامي از دادگاه براي متهمان تقاضاي مجازات مي نمايد قاضي پرونده با توجه به قانون منع مداخله كاركنان دولت در معاملات دولتي واگذاري سهام شركت المكاسب به موسسه خصوصي همياري كوثر را ممنوع اعلام نموده اما متاسفانه با توجه به توصيه هاي رئيس وقت دادگستري استان تهران و با اين استدلال كه عده اي از متهمان ادعا كرده اند شركت المكاسب را خصوصي مي پنداشتهاند از حيث جهل به قانون متهمان را تبرئه كرده است هرچند قاضي پرونده درخصوص ابطال معامله رأي قانوني صادر نموده است ليكن درخصوص برائت تعدادي از متهمان حكم قانوني صادر نشده است. 2- پرونده واگذاري اراضي ملي وزير وقت جهادسازندگي صد هكتار از اراضي محدوده شمال اتوبان كرج را در مورخ 27/2/74 با سند رسمي در قبال دريافت 65 دستگاه خودرو پرايد به شركت سايپا واگذار نموده است. در مهرماه 1378 تخلف وزير در ديوان محاسبات محرز ميشود و وزير مكلف به پرداخت مابهالتفاوت قيمت روز زمين با خودروها و واريز آن به حساب خزانه مي شود. شركت جهاد نصر كه دريافت كننده خودروها بوده است مكلف به واريز بهاي خودروها به خزانه دولت مي شود. اقدام وزير جهادسازندگي برخلاف ماده 32 آئين نامه لايحه قانوني نحوه واگذاري و احياء اراضي دولتي مصوب 31/2/59 و برخلاف تبصره يك قانون الحاق دو تبصره به ماده 32 مصوب 9/11/68 به دليل عدم ارائه طرح مصوب از سوي شركت سايپا، عدم بررسي طرح توسط جهادسازندگي و عدم انعقاد قرارداد اجاره بوده است. متعاقب ارجاع پرونده به دادگاه، قاضي پرونده پس از ارجاع موضوع به كارشناس و معاينه محلي پرونده را مشمول مرور زمان دانسته و قرار موقوفي تعقيب صادر نموده است. سازمان بازرسي كل كشور 4 پرونده ديگر واگذاري غيرقانوني زمين با تخفيفات 50 درصدي را به دادگاه ارجاع مي دهد كه مطابق آن پرونده وزير مذكور 668 هكتار از اراضي اطراف تهران را به برخي از وزراء و خانواده هاي برخي مقامات و دستگاههاي اجرايي و تني چند از مسئولان كشوري واگذار نموده است. با وجود اعتراض سازمان بازرسي متاسفانه تا زمان بررسي اين هيأت حكمي درخصوص اتهامات مذكور صادر شده است. قاضي پرونده درخصوص 100 هكتار واگذاري به شركت سايپا از قانون تخلف نموده است استناد به مرور زمان پس از ارجاع به كارشناس و معاينه محلي هيچ وجاهت قانوني نداشته است هرچند سازمان بازرسي كل كشور براي نقض قرار موقوفي تعقيب اهتمام لازم را معمول داشته است ليكن جا داشت سازمان مذكور از طريق مقامات ذيربط قوه قضائيه برخورد با قضات متخلف اين پروندهها را مورد پيگيري قرار مي داد و رسيدگي مجدد به اين پرونده هاي زمين خواري را از رياست قوه قضائيه تقاضا مي نمود. 3- پرونده شركت تام ايران خودرو در اين پرونده كه حدود 450/3 ميليون ريال از اموال دولتي شركت ايران خودرو به تصرف شركت آپكو درآمده كه 65 درصد شركت اخير متعلق به بخش خصوصي بوده است متأسفانه مدير وقت بازرسي صنايع و معادن از ارسال گزارش به دادگاه اجتناب نموده است (سند شماره 7 سازمان بازرسي) و به لحاظ وجود نظرات مختلف در بازرسي گزارشي جهت ارسال به مرجع ذيصلاح تهيه نشده است. 4 – واگذاري سهام شركت داروسازي الحاوي در سال 1371 واگذاري 33 شركت دولتي توسط مديرعامل سازمان صنايع ملي از وزير وقت صنايع تقاضا ميشود واگذاري اين شركتها عمدتاً بدون رعايت تشريفات قانوني و صرفاً از طريق مذاكره با خريدار صورت گرفته است كه براي اكثر آن واگذاريها در بازرسي كل كشور پرونده تشكيل شده است. بعنوان نمونه ميتوان به واگذاري شركت مجتمع پشتيباني پارس فستون اصفهان – شركت بافت آزادي- شركت كارخانجات راديو و تلويزيون پيام – شركت سهامي نازنخ – شركت دارويي الحاوي – دستمال كاغذي حرير – لعاب ايران – داروسازي امين – داروسازي كوثر – كيان تاير – پارس توشه – سولفور سديم سيمان لوشان – الكتريك البرز – دستمال كاغذي نوظهور اشاره نمود كه در اين مختصر با توجه به مشابه بودن پروندهها به واگذاري شركت الحاوي اشاره ميكنيم. وزير صنايع وقت در تاريخ 27/4/73 با واگذاري شركت مذكور به مبلغ هفت ميليارد ريال بصورت بيست درصد نقد و هشتاد درصد با اقساط 4 ساله موافقت مينمايد. مبلغ هفت ميليارد ريال بر اساس نظر كارشناسي سال 71 بوده است كه در سال 73 با توجه به تورم ويژه آن دو سال توجهي به افزايش قيمت نشده است. با وجود تصويب قانون نحوه واگذاري سهام دولتي مصوب 12/5/73 و صراحت ماده 11 اين قانون مبني بر “موظف بودن دولت جهت متوقف كردن معاملات موضوع اين قانون در هر مرحلهاي كه باشد” متأسفانه سهام مذكور به دو نفر از خريداران بصورت غيرقانوني با ثمن بخس واگذار ميگردد. بازرسي كل كشور با تشكيل پرونده مديرعامل وقت سازمان صنايع ملي و معاون ايشان را به همراه دو نفر از خريداران متخلف به دادگاه معرفي مينمايد. در طول ده سال يعني از سال 74 تا سال 84 با وجود مكاتبات سازمان بازرسي كل كشور از سوي دادگاه حكمي در اين زمينه صادر نشده است. رياست سازمان بازرسي طي نامهاي از رياست قوه قضائيه براي دستور رسيدگي به اين پرونده استمداد نموده است و رياست قوه به رئيس دادگستري تهران دستور پيگيري داده است. با وجود دستور رياست قوه قضاييه متأسفانه علت اطاله دادرسي ده ساله بررسي نشده و با قضات پرونده برخورد لازم صورت نگرفته است و از نتيجه هنوز اطلاعي در دست نميباشد. 5 – پرونده شركتهاي موسوم به خادمي محمدرضا خادمي با تأسيس شركتهاي متعدد از چند شعبه بانك صادرات و چند شعبه بانك تجارت، سپه، ملي و ساير مؤسسات مالي وامهاي كلاني دريافت نموده و بدليل عدم پرداخت وامها و عدم بازپرداخت وجوه صندوق ضمانت صادرات با شكايت صندوق مذكور و تشكيل پرونده در شعبه 25 دادگاه عمومي مشهد، قاضي پرونده بدون اخذ وثايق لازم متهم را آزاد ميكند كه پروندهاي عليه قاضي دادگاه در دادسراي انتظامي قضات تشكيل ميشود، سپس متهم در اين پرونده به دو سال حبس و پرداخت خسارت ديركرد به مبلغ بيش از 18 ميليارد ريال محكوم ميشود. همچنين متهم مبلغ بيش از بيست ميليارد ريال از دو صندوق ديگر قرضالحسنه وام دريافت نموده كه بدليل عدم پرداخت و اعلام گزارش آن به سازمان بازرسي كشور موضوع به دادگاه جرايم اقتصادي ارجاع ميشود كه در اين پرونده ها نيز به شش سال حبس و پرداخت بيش از ده ميليارد ريال جزاي نقدي و پرداخت اصل و خسارت وامها محكوم مي گردد اما با دخالت رياست سابق دادگستري استان تهران ايشان با سپردن وثايق غيرمعتبر از زندان چندبار به مرخصي رفته و به خارج كشور متواري مي شود. كه دخالت رئيس سابق دادگستري استان تهران در اين پرونده و نقش ايشان در متواري شدن محكوم عليه در گزارش سازمان بازرسي كل كشور نيز ذكر شده است. 6- پرونده خودروهاي كارشناسي (معيوب) مطابق سند شماره 18 سازمان بازرسي كل كشور شركت ايران خودرو تعداد 1900 دستگاه خودرو سالم را به نام خودرو معيوب (كارشناسي) به برخي از موسسات دولتي و دستگاههاي حكومتي واگذار نموده است كه از قبل اين اقدام كه بدون مزايده و طي روند قانوني انجام شده است. سودهاي نامشروع ميلياردي (كه در يك مورد مبلغ 88 ميليارد ريال بوده است) نصيب برخي رانت خواران و سوء استفاده كنندگان شده است بعنوان مثال خودرو پژو پارس با قيمت 15 ميليون تومان بعنوان خودروي كارشناسي به قيمت ده ميليون تومان فروخته شده است. متأسفانه 1350 دستگاه خودرو معيوب كه بايد بعنوان خودرو كارشناسي به افراد واگذار مي گرديد تحت عنوان خودرو سالم به خريداران بي اطلاع واگذار شده است كه موجبات ضرر و ايراد خسارت را براي مردم فراهم كرده اند. متأسفانه در اين پرونده وقتي مسئولان ذيربط در بازرسي كل كشور پرونده را جهت تعقيب سوءاستفاده كنندگان به مرجع قضايي ارسال مي دارند متوجه مي شوند كه توسط شعبه سوم بازپرسي ويژه رسيدگي به جرائم اقتصادي به اعتبار امر مختومه و عدم كفايت دليل قرار منع تعقيب صادر شده است و بدين سان سوءاستفاده هاي ميلياردي از اموال بيت المال بدون تعقيب رها مي شود. 7- پرونده احداث پاركينگ هاي طبقاتي در فرودگاه مهرآباد در اين پرونده كه يك شركت خصوصي از طريق آشنايي و رابطه با مدير وقت فرودگاه جهت احداث پاركينگ و بهرهبرداري از آن قرارداد مي بندد و مطابق پرونده بازرسي كل كشور سوء جريان مالي و اداري و حيف و ميل ميلياردها ريال از حقوق بيت المال محرز شده است. ليكن در يكي از پرونده ها دادسراي ناحيه 22 ويژه رسيدگي به جرائم اقتصادي قرار منع تعقيب متهمان را صادر مي كند. متعاقباً رياست محترم قوه قضائيه دستور رسيدگي قاطع به اين پرونده را صادر فرمودند. ليكن معاون دادستان فرودگاه مهرآباد و قاضي شعبه 1159 دادگاه كيفري تهران و سرپرست دادگاه عمومي فرودگاه نيز به اين دستور بياعتنايي نمودند و با وجود مدارك متقن مبني بر تباني در معاملات دولتي و تضييع حقوق دولت متأسفانه پيگيريهاي مسؤولان اجرايي و دستور رئيس قوه در اين سيستم به نتيجهاي منجر نميشود. رياست سازمان بازرسي كل كشور جابجايي معاون دادستان و سرپرست دادسراي عمومي و انقلاب ناحيه 9 فرودگاه مهرآباد را از رياست قوه قضائيه تقاضا نمود و با دستور رئيس قوه قضائيه نسبت به جابجايي ايشان اقدام شد و همچنين نسخه اي از گزارش جهت تعقيب انتظامي قاضي مزبور به دادسراي انتظامي قضات ارسال گرديد. (سند شماره 19 و 7 سازمان بازرسي) 8 – پرونده شركت سهامي دارويي كشور شركت دولتي مذكور واردات دارويي را بدون رعايت تشريفات قانوني انجام داده: 1- با واردات فاكتورهاي خوني و داروهاي آلوده عدهاي از هموطنان و بيماران را مبتلا به ايدز و هپاتيت نمودند كه متأسفانه تا زمان بررسي هيأت پرونده متهمان با وجود مدارك مستند در مرجع قضايي به نتيجه نرسيده بود. 2- در سال 81 بيش از 275 تن دارو در كهريزك دفن گرديد. 3- در سال 84 ، 112 تن داروي وارداتي و شيرخشك غيرقابل مصرف در انبار شركت مذكور كشف ميشود و نتيجه پرونده مذكور با وجود ارسال گزارش به دادگستري (شعبه اول دادياري ناحيه 19) و ارائه 17 صفحه تذكرات لازم به وزارت بهداشت تا زمان تهيه گزارش مشخص نشده است. 9 – واگذاري 2 هكتار از عرصه مرغوب جنگل نهارخوران گرگان به قضات دادگستري گرگان مديركل اسبق منابع طبيعي استان مذكور كه تحت تعقيب كيفري بوده جهت جلب توجه قضات بصورت غيرقانوني 2 هكتار از مرغوبترين اراضي جنگل نهارخوران گرگان را به قضات واگذار ميكند. در اين پرونده كه درختان شش هزار مترمربع از بهترين منطقه جنگل توسط 18 نفر از قضات در مرداد ماه سال 74 قطع گرديد با دخالت مأموران جنگلباني و با درگيري بين قضات و مأموران از ادامه تقطيع درختان جلوگيري به عمل آمد اما متأسفانه بجاي برخورد با قضات متخلف و متجاوز و برخورد با مسئولان واگذاركننده سابق حكم بازداشت رئيس وقت منابع طبيعي صادر ميشود كه البته با دخالت مسؤولان ذيربط حكم بازداشت وي لغو و از زندان آزاد ميشود كه در اين پرونده نشانه بارزي از سوءاستفاده برخي قضات از يكسو و از بين رفتن اعتماد مردم نسبت به مسؤولان حكومتي از سوي ديگر وجود دارد كه در سال 83 با تقاضاي بازرسي كل كشور، رئيس محترم قوه قضاييه براي حل مشكل دستور جايگزيني زمين ديگري بجاي اراضي جنگلي را صادر نمودند. پيگيري سازمان بازرسي جهت نتيجه نهايي تا زمان تهيه گزارش ادامه داشته است. ضمناً پرونده قضات متخلف به لحاظ شمول مرور زمان در دادسراي انتظامي قضات بايگاني گرديده است. ج) نگاهي گذرا به عملكرد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور 1- براي جلوگيري از هرگونه سوءاستفاده و سامان دهي علمي به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور طرح كاداستر از ابتداي برنامه دوم توسعه در سال 74 آغاز گرديد و بر اساس استراتژي متخذه، مناطق جنگ زده در اولويت قرار گرفت. مع الوصف روند اجرايي طرح تا سال 78 طبق يك روش ثابت و البته به كندي در حال اجرا بود ليكن در سال 78 با تغيير مديريت سازمان ثبت؛ نحوه نگرش به كاداستر دچار دگرگوني و تحول گرديد تا آنجا كه تا سال 84 قريب به شش مجري براي آن انتخاب شد همچنين اعمال نظرهاي غيرفني از سوي افراد غيرذيصلاح بصورت سليقه اي در زمانهاي مديريتي مختلف موجب شد كه كاداستر را يك بانك اطلاعات بنامند و تهيه نقشه و دقت آن زير سوال برده شود و مطالعات چندين ساله بدون هرگونه مطالعه جديد و بررسي دقيق كنار گذاشته شد. به بيان ديگر اين ديدگاه از نظر فني همان ديدگاه سنتي ثبت بود كه آن را بازسازي نموده و نظام سنتي و دانش و فن آوري را بطور ناقص در هم آميخته است و امروز بدليل ضعف عملكرد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور ايران جزو چند كشور عقب مانده در زمينه تهيه كاداستر مي باشد و بسياري از دعاوي دادگستري ناشي از فقدان نقشه اراضي كشور و عدم امكان احقاق حقوق مالكان و كشاورزان مي باشد. 2- با وجود گذشت 76 سال از تصويب قانون ثبت اسناد و املاك كشور و با وجود تحولات بسيار عميق در دنيا و رشد و توسعه ساخت و سازها و لزوم تغييرات اساسي در قانون ثبت متأسفانه از سوي سازمان ذيربط اقدام موثري جهت ارائه لايحه اصلاح قانون ثبت به عمل نيامده است و آئين نامه و روشها و دستورالعمل هاي قديمي و عملكرد سنتي اين سازمان يكي از دلايل بروز فساد در برخي اجزاي اين سازمان مي باشد. 3- طبق بررسي هاي بعمل آمده نارضايتي مردم از فساد مالي و اداري و اخذ رشوه در سازمان ثبت اسناد و املاك كشور توسط برخي از كاركنان اين سازمان و عليرغم وجود كاركنان دلسوز و شايسته و سالم روز بروز گسترش يافته است. 4- با وجود انقضاي اجراي پرونده هاي مربوط به مواد 148 و 147 در تاريخ 23/10/83 سازمان ثبت اسناد و املاك بدون توجه به صراحت قانون اقدام به رسيدگي و صدور سند بر اساس مواد مذكور نموده است و با اين ادعا كه قبل از تاريخ مذكور ثبت نام از متقاضيان بعمل آمده است اقدام خلاف قانون خود را توجيه مي كند. 5- اشكالات اداري از قبيل نقايص موجود در چارت سازماني، مكانيزه نبودن سيستم بايگاني و اقدامات موازي با شهرداريها در زمينه تهيه نقشه مستحدثات نيز از دلايل نارضايتي مردم و كاركنان اين سازمان از دستگاه مذكور است. 6- نابساماني در برخي دفاتر اسناد رسمي و عدم اجراي قانون در برخي از اين دفاتر و وجود سوء جريان مالي و اخذ مبالغ غيرقانوني از ارباب رجوع و برخي تباني ها با زمين خواران از مواردي است كه به هيأت تحقيق و تفحص بصورت مستند گزارش شده است. د) نگاهي گذرا ب
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
داعشیان سرزمین من2
توسعه رفاه در زندگی دید اسلامی نیست(علم الهدی اما جمعه مشهد)
ازعارفانی که به دنبال تعالی روح وبریدن از دنیا هستند وقتی در عرصه سیاست میدان تاخت وتاز پیدا میکنند از آنجائی که اولویت آنها حتی بی توجهی به حداقلهای زندگیست ودر فرهنگشان خنده قلب را سیاه میکند انتظار دیگری نیست الگوی خانوادگی آنها که با تمسخر مردم روبرو شد حجاب را رعایت میکنند که از اشعه چشم مردان دچار پیری زودرس نشوند و زشترین مردان را به همسری برمیگزینند تا در بنیان خانوادگی انها شکافی ایجاد نشود وده ها استدلال مسخره دیگر را که ردیف کنید نمونه زندگی ارمانی گروهی است که کشور ما وخاورمیانه از وجود شرور آنها زخمها برتن دارد شاید امروز غرب ستیزی کم کم میرود تا مسخره مردمانی شود که رهبران انها به دلیل آنکه راهی برای پوشاندن عیبهای خود نداشتند پیکان تهمت را به سوی غرب نشانه میرفتند جالب اینجاست تفکرات مسخره خود را تا کنون به رای نگذاشته اند وفقط با تزویر وفریب وآنجائی هم که شده با زور شمشیر خود را به مردم تحمیل کرده اند.در نظر انها توسعه نه گسترش آموزش وبهداشت نه حفاظت از منابع آبی کشور نه حفاظت از جنگلها نه پیشگیری از الودگی هوا وده ها مورد دیگر بلکه اگر توان ان را داشتند همچنان که در دوره احمدی نژاد تبلیغ میکردند برای مردم قبله ای به نام جمکران میساختند ومیلیونها نفر را پای پیاده به انجا میکشاندند تا شاید برای طلب باران وپوشاندن حماقت واشتباهی که طی این سالها برای مصرف بی رویه وبدون برنامه وعدم برنامه ریزی برای بهینه استفاده کردن از منابع آبی نماز باران را بجا اورند جالب اینجاست هنوز الگوی توسعه خود را روی کاغذ نیاورده اند چرا که اولویت آنها در حال حاضر ویرانی وریشه کنی فهم وشعور به جا مانده از خرد انسانی در طول تاریخ بوده است و37 سال فرصت هنوز عطش ویرانسازی بیشتر در گذشته را در سینه دارند که چرا قاطعانه تر عمل نکرده اند انها نگران ان نیستند که میلیونها بیکار وفقر جانکاه چگونه روح مردم را ازار میدهد ونگرانی آنها این است که برای توسعه خیابان چرا مسجدی را ویران کرده اند وخیابان را برای حفظ ان کج نکرده اند .مردم ما امروز مجبورند عربده های این بی خردان را بشنوند .در فرهنگ این بی خردان اگر بودجه ای برای جشن موسیقی یا حفظ آثارباستانی ایرانی مصرف شود گلوی خود را پاره میکنند اما زمانی که نزدیک به 15 درصد از اقتصاد ما صرف توسعه خرافه از قبیل روضه وزیارت ونذر میشود واتلاف اینهمه منابع را به دنبال دارد نه تنها بی تفاوتند بلکه به دنبال توسعه ان هستند .توسعه انسانی در نظر آنها این است که انسان به پستی خود اعتراف کند وشایسته آن است هر بلائی که برسر انها بیاید شکایتی نداشته باشند واین نکبت را بر عذاب اخروی ترجیح دهند. آیتالله علم الهدی اظهار میدارد: اگر ما در کشور وسایل عیش و نوش نداشته باشیم پولی که بدست بیاید در دو حالت خرج میشود؛ یا این پول بر می گردد در توسعه اقتصادی و یا در عرصه عدالت اجتماعی مصرف می شود.حال سوئال از این بی خرد این است اینهمه منابع نفتی را طی این سالها چکار کردید خوب همه اینها دست شما بود شما نمایدگان خود را به مجلس فرستادید شما قانون وضع کردید حال شما باید پاسخگو باشید آیا متهم ردیف اول خودتان نیستید؟ او ادعا دارد شیب تمام دنیای اسلامی به کشور ماست در حالی که کشور با روشی اداره میشود که میگویند بیایید هتل 7 ستاره بسازید و بدانید که این انحراف، در دین است در حالی که ما مسلمانیم و شما برای رسیدن به این هدف در مقابل دین ایستادید. او چگونه این تناقض را رفع میکند وقتی میگوید رهبری -که هیچ کس به اندازه ایشان نبض جامعه در دستش نیست- در این مسئله به روش ائمه (ع) عمل کردند و اولویت خود را، حفظ رهبری ولایی در بین مردم قرار دادند، زیرا نباید این رهبری ولایی برهم بخورد و مردم به خاطر مشکلات، رهبری را زیر سوال ببرند.طبق اظهار نظر رهبری تنها جائی که ادعا کرده اشتباه کرد ه عدم اعتراض به پیشگیری از بارداری بوده است مگر ایشان اعتراف به مشکلات هم کرده ؟ او ادعا دارد رکورد زده حال در چه زمینه ای کاهش 400 برابری ارزش ریال در مقابل دلار علی الرغم کاهش ارزش دلار در مقابل دیگر پولها که در واقع کاهشی 1000 برابری طی 37 سال گذشته است.
اینها ما را همراه خود به کجا میبرند
سلام ،لطفا کتابهای آقای هوشنگ معین زاده را بخوانید. این کتابها در خارج منتشر شده و از سایتها میتوانید
دانلود کنید .مثل من و امام زمان ،خیام و آن دروغ دل آویز، کمدی خدایان، وصیت نامه خدا و …
با سلام
در ادامه مطالب مهمي كه قرار شد به آن بپردازيم البته با مشاركت همه ي دوستان موضوع بداخلاقي در جامعه ايران
است ببينيد جامعه ايران آنچنان دچار بد اخلاقي و ناسزاگويي و فحاشي شده كه حتى كودكان زير 7 سال كه به مدرسه
نمي روند فحشهاى ركيك و عجيب و غريب مي دهند آنهم در جامعه به اصطلاح اسلامي ……………………………………
ببينيد در ورزشگاههای فوتبال و فوتسال چه خبراست
رانندگان با كمترين تخلفي از طرف مقابل از كوره در مي روند وشروع به فحاشي مي كنند
به نظر شما علت اينهمه فحاشي و هتاكي در كوي وبرزن چیست
جناب عبدالله وقتی زن را بجای اینکه حقوق اجتماعیش را برسمیت برسانند او را در پارچه ای پیچانده تا بنام ناموس مرد از نظرها پنهان باشد.موضوعی برای فحش دادن و بی ناموس کردن مردان بدست میدهند. در جوامع مذهبی چنین فحشهای به ناموسی برای تحقیر یکدیگر بسیار رایج است.ولی در جوامع آزاد که زن حقوقی برابر با مرد دارد چنین فحشهایی بسیار نادر و بی معنی است.می بینی هم وطن از هر مشکلی که شما در جوامع اسلام زده حرفی بمیان بیاورید پای //// اسلام در میان است! تمام فحشها در جوامع اسلامی بخصوص رنگ و بوی جنسی و دال بر عقده های جنسی سرکوب شده دارند!اصلا چرا شما به فحشها می نگرید اگر به اشعار و ترانه های محلی و یا ترانه خوانندگان مختلف بدقت گوش فرا دهید همه عقدهای جنسی فروکوفته را فریاد می زنند.و تمام این رفتارهای و ناهنجاریهای روحی از برکات اسلام است!
جناب آقای نوری زاد عزیز
یک تی شرت عماد بهاور می خواستم.
سایزم هم گمان می کنم لارج باشد.
اگر امکانش باشد بسیار عالی خواهد شد.
با تشکر.
سلام عليكم
اقايان كافر و مشرك و محدوالردم من چنتا سوال پرسيدم كه شما كه منكر خداييد جواب بدهيد ولى ديديد حتا يك دونه از ان سوالها را هيشكس پاسخ نداد حالا فهميديد شما فقط بلديد پرچونگى كنيدو منطق و اينا حاليتون نيست پس من درست گفتم كه فقط يه احمق منكر خدا ميشه حالا اگر هنوز قبول نداريد پس جواب بديد كه اگر خدا زبونم لال نيست پس كى اين همه دنيا و ريز و درشت را افريده؟ اگر افريننده نداره و خودش خود بخود بوجود امده چرا چيزهاى ديگه خود بخود و همينجورى بوجود نمياد؟
اگر خدا نيست پس بهشت و جهنم رو كى ميگردونه؟ و كى معلوم ميكنه كه كى بايد بره بهشت كى بايد بره جهنم؟
اگر خدا نيست پس كى پيغمبرا رو برا هدايت ما فرستاده؟
اگر خدا نيست پس حتما بارون و برف خودش الكى و به اذن خودش مياد؟
اگر خدا نيست پس كى به اينهمه جك و جونور روزى ميرسونه؟
كى به درختها ميگه توى بهار گل بدن و توى تابستون ميوه بدن؟ حتما اگر خدا نيست اين همه درخت خودشون عقل دارن و ميفهمند كى تابستانه و كى بهار؟!
و يه دليل محكم و قتعى:
ايا حافظ و سعدى و ابو على سينا و علامه هلى و بقيه اينها بيشتر حاليشون بوده و ميفهميدند يا شما؟ خوب اگر جواب بدى اونها بيشتر ميفهميدند كه پس وقتى اونا گفتند خدا هست تو ديگه نباد حرف بزنى چون اونا كه بيشتر از تو ميفهمند گفتند خدا هست ، و اگر جواب بدى كه من بيشتر از اونها ميفهمم كه در اينصورت يه احمق تمام ايار هستى.
حالا فهميديد چرا خدا هست و چرا منكر خدا يك /// هست؟
ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ
اﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺟﻮاﺏ ﻧﺪاﺩﻩ ‘ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ اﻳﻦ اﺩﺑﻴﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺟﺪﻱ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ‘ ﻳﻪ ﻣﻘﺪاﺭ ﺑﺎ اﺩﺑﺘﺮ ﺑﻨﻮﻳﺲ ‘ﻗﻮﻝ ﻣﻴﺪﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﺕ ﺟﻮاﺏ ﺑﺪﻡ
اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﻧﺎﺭاﺣﺖ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﺷﻲ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺷﻔﺎ ﺑﺪﻩ
اقای سعادت فکر نمیکنم کسی خدا را نشناسد هرکس با دید خود خدا را می شناسد مثلا شما خدا را با بهشت وجهنم می شناسیدومن خدا را با عشق می بینم منتظر بهشت وجهنم نیستم موقعی که کمکی به همنوع خود میکنم از هردینی که باشددرچشم ودل او خدا را حس میکنم وزمانی که خود رااز دروغگویی وتقیه ودست درازی به مال وناموس مردم وهمراهی با وطن فروشان بر حذر میدارم خدا را می بینم سعی میکنم هر دم اورا ببینم نه اینکه اورا بشناسشما هم سعی کنید اورا ببینید نه بشناسید
در پایین اورا بشناسم درست است
اقای به اصطلاح مؤمن
من خود معتقد به خدا هستم اما آنچه را شما به عنوان دلایل محکم وجود خدا گفتید دالیل مادی دارن و با علوم طبی قابل پاسخ و اثبات هستند. البته اثبات شده هستند.
در ضمن اگر بهشت جایی ایست که میو شراب هست و باکرگانی برای…، اگر چنین بود بسیاری از ثروتمندن دنیا در بهشت نقد الان بسر میبرن و ایزی به بهشت نسیه شما نیست.
خداوند دنیا رو با این عظمت برا رسیدن به مکانی که شما از بهشت تصویر کردید خلق نکرد.
اندازه خدا را با دانش اندک خود پایین نیاور البته اگر واقعا معتقد به خدا هستی و نمیخوای از دین برا خود کیسه بدوزی.
نظر شما پیش از انتشار، بررسی خواهد شد.
در پاسخ به زلفعلی گرامی که از آقا مرتضای خیلی عزیز و بااخلاق ما گله مند بودند و آقای نوریزاد بسیار عزیز ما را تهدید به تکفیر نمودند که صد البته داعشیان تکفیری ایران _که ناجناب زلفعلی نیز از همین دسته هستند_دست داعشی های عراق و سایر بلاد را از پشت بسته اند !!!
جناب زلفعلی عزیز!
الهی قربون اون زلفهای پریشانت برم…
چه زود آمپر چسبوندی؟ داری تو روز روشن ، مثل ، اربابانت تهدید میکنی ؟واخ …که چقدر ترسیدیم و لرزیدیم علی الخصوص آقای نوریزاد! صدای بهم خوردن دندان هایش را می شنوی؟اندکی رحم کن مرد!؟
اگر حداقل یکهزارم غیرت و شهامت و جسارت ایشان را میداشتی که البته نداری ! اقلکن اسم و فامیل واقعی خودتان را می فرمودید!شما که واهمه ای ندارید و تمام ابزارهای حکومتی در ید واحده و واسعه ی حضرات آقایان میباشد!
ولی باز حضرات بیم دارید.میدانید چرا؟ چون شمایان میترسید مبادا فرداروزی بساط این نظام سراسر جور و نکبت برچیده شود و مردم شما جرثومه های پلید و جیره بگیر را در آشغالدانی تاریخ فرو بریزند!
شمااگر واقعا به آنچه مدعی هستی ایمان داری خودت را معرفی کن که مردم بدانند چه کسانی در طرف مقابل شان قرار دارند؟والخ…
مگر همین نا آیت الله بزرگ شما مکارم و چند تن دیگر نبودند که تنها چند روز بعد از اعتراضات مردمی ،انتخابات88،وترس از همگانی شدن جریانات و فرو پاشی رژیم ، بلافاصله در صف مردم قرار گرفتندو سعی داشتند از موج جنبش سبز مفت مجانی سواری بگیرند ؟! همچنانکه در تمامی انقلاب های 200 سال اخیر رد پای منحوسشان بوضوح اظهر من اشمس می باشد !!!
یادمان نرفته که همین عالیجنابان سرخپوش ،مکارم،موسوی،هاشمی ،برادران دالتون ها و…حتی علیه رهبر مسلمین هم بیانیه میدادند!!
درخاتمه بنده حقیر کم سواد بیدین(از نظر حضرتعالی) ،کسی که از 16 سالگی در خطوط مقدم جبهه به دور از چشم همرزمانش _برای ترس از “ریا”_نماز شب می گزارد . والان پس از سی سال هنوز اغلب شبها محل اصابت ترکشها و گلوله ها امانش را می برند والخ…
…از شما مجتهد خیلی داننده بزرگوار تقاضا دارم از همه ی بزرگان دینی ، مراجع عظام ،متکلمین ،محدثین و حتی اگر پیدا کردید از فلاسفه ومورخین محترم اسلامی کمک بگیر و تنها یکی از مقالات این حقیر را به سبک این بیسواد،یعنی بکمک همان آیات قرآن و احادیث معتبر و مورد ارجاع، و بصورت منطقی نقادی کن و در همین سایت قرار بده که اگر توانستی من از طرف همه لائیک ها و لامذهبان قول میدهم همه سر بر آستان ربوبی دین آسمانی شما بساییم و بطریق اولی در دین شما درآییم.
شایان ذکر است،چنانچه بر فرض بعید بسیار دور،قبول زحمت فرموده و توانستید اینکار را انجام دهید، در همین سایت قضاوت را بر عهده مردم خواهیم گذاشت.
ابوعلی سینا که حضرات آقایان تا قبل از انقلاب منحوس 57 کتاب ها و رسالاتش جزو کتب ظاله بود و برای جابجا کردن یا احیانا تورق آن از انبر استفاده میکردند که مبادا نجس و مردار شوند در نمط چهارم(اگر اشتباه نکنم)رساله کبیر شفا، می فرمایند: “برای یک موضوع غلط اگر هزار دلیل هم بیاورید که درست است، می شود {{هزارویک غلط}}”.
بااحترام فائقه کاوه ایرانی
جناب کاوه الهی قربونت برند
یادآن نماز شبهای بی ریا یت درجبهه ها بخیر؛ کاوه رزمنده ومجاهد قدیم پس چه شده است که حالا لائیک وملحد شده ای مثل مزدک؟
اولا بنده نه حکومتی هستم ونه داعشی ونه جیره خوار.
ثانیا فلسفه ازاول تاسیس حوزه ها رائج ودائربرای اهلش بوده وهست وبرخی باآن مخالف هستند که معتنابه نیستند؛ نمونه اش علامه طباطبائی _قدس الله اسراره- وشاگردان ایشان است که هنوزهم بحث ودرس وتدریس فلسفه دائر ورایج است.
ثالثانمط های بوعلی که مربوط به عرفان نظری است درکتاب اشارات ایشانست نه درکتاب شفا.
رابعا” کتب ضاله “صحیح است نه ظاله .
خامسا ،بنده گله ایکه ازنوری زاد داشتم انتشار فحاشی های امثال شم ومزدک بود واین خیلی دورازادب است که انسان نسبت به دشمنش هم فحاش باشد.
باآرزوی شفای همه مریضان
کاوه خان خیلی غره مشو
همین نوشته هایت خبرازبی سوادی اعترافی شمارا می دهند.
نمطهای بوعلی درکتاب “اشارات “ایشان است نه درکتاب شفا.
دیگراینکه کتب ضاله “صحیح است نه ظاله.
ثالثا بنده نه حکومتی هستم ونه داعشی ؛بنظرم اشتباه گرفته ای داداش لائیک.
رابعا انتخاب دین ومسلک بخودهرشخص مربوط است ،اجباری نیست.
گرهمه زمینیان کافر وملحد گردند /// برآستان کبریائی اوگردی ننشیند.
وجودشما مصداق /// هستید که گاهی درجبهه نمازشب مخفی وبی ریا می خوانید وحالامسلک لائیک والحادرا انتخاب کرده اید.
خامسا بنده مقاله ای ازشماندیده ام ولیکن همین نوشته هایت گویای اندازه سواد وفهمتان هست.
سادسا اگرشما جانباز جبهه هستید بنده هم جانباز جبهه هستم ومعرفی اسم وفامیلم به چه دردشما می خورد.
سابعا،مادرمقابل مردم نه ایستاده ایم بلکه درمیان مردم صادقانه زندگی می کنیم وشریک دردشان هستیم وبرحاکمان جور انتقادداریم امانه بافحاشی وبی ادبی که شمادارید.
البته گفتارشما قابلیت جوابگوئی نبود ولیکن چون ادعاکردید که جانبازهستید ،به احترام جانبازیتان، این سطوررا درجوابتان نگاشتم.
والله هوالهادی
این همه فضای جوگیر مردم و دفاع از هر چی قاتل و جانی و ناسزا و نفرت و لعنت به خانواده مقتول و مجرم دانستن آنها در صورت عدم بخشش قاتل واقعا بی نظیره تو این مملکت , مخصوصا وفتی که آدم سکوت همین آدم ها را در مقابل هر زندانی سیاسی میبینیم!!
خواهر شهید اشاره کردند چرا پس از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادند
خواهر محترم فاجعه از این که تصور می فرمایید بزرگتر است
همان گونه که حامی گرامی در سلسله مقاله های خود اشاره کرده اند در اوایل جنگ بسیار پیش تر از فتح خرمشهر پیشنهاد صلح شرافتمندانه بر اساس بازگشت به قرار داد الجزایر به ایران عرضه شده لیکن آقایان نپذیرفته اند که چه؟ که ما نمی خواهیم با صدام طرف گفت و گو شویم……
توجه شما را به مصاحبه اخیر بنی صدر جلب می کنم
بخش هایی از آن را در ذیل آورده ام مابقی را با استفاده از لینک مربوطه مطالعه کنید.
مشاهده می فرمایید خون جوانان این مرز و بوم را فروختند تا رقبای سیاسی را از میدان به در کنند.
چیزی که در مغز این خاینین نیست وطن دوستی و حفظ حرمت خون انسان ها است.
اگر بهشت و جهنمی در کار باشد کار آقایان با کرام الکاتبین است. یک میلیون کشته و زخمی و هفتاد میلیون شاکی در انتظارشان است باید پاسخ تک تک ما را بدهند.
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/10/186988.php
گزیده مصاحبه بنی صدر يكشنبه 13 مهر 1393
……..
……..
بنابر سند محرمانه وزارت خارجه انگلستان که از قید محرمانه خارج شدهاست، در چهارمین ماه جنگ، رئیس ستاد ارتش اردن به انگلستان میرود و به مقامات انگلیسی میگوید: حمله ارتش عراق به ایران شکست خوردهاست و صدام بر آناست که کار جنگ را به پایان برد.
4. در ششمین ماه جنگ، دو هیأت، یکی هیأت اعزامی از سوی کنفرانس عدم تعهد و دیگری از سوی سازمان کشورهای اسلامی به ایران آمدند و پیشنهاد صلح آوردند. هردو پیشنهاد بسود ایران بودند. شورای عالی دفاع پیشنهاد غیر متعهدها را بهتر یافت و آن را با اصلاحاتی پذیرفت. آقای خمینی نیز با رأی شورای عالی دفاع موافقت کرد.
5. هیأت عدم تعهد به بغداد رفت و موافقت صدام را با پیشنهاد بدست آورد و قرار بر آمدن هیأت در 24 خرداد 1360 به ایران شد. اما پیش از آن،
6. سه تن، آقایان بهشتی و هاشمی رفسنجانی و خامنهای نزد آقای خمینی رفتند و به او گفتند: امروز محبوبیت بنیصدر بقدری است که اگر روحانیت با او طرف شود، او بر روحانیت غلبه میکند. هرگاه جنگ را تمام کند، سوار تانکهایش میشود و به تهران میآید و دیگر شما نیز حریف او نخواهید شد. آقای خمینی به بنیصدر اتمام حجت کرد: اگر با شرائط او موافقت کند (دو شرط اصلی همکاری با سازش کنندگان پنهانی با امریکا و موافقت با سرکوبها، از جمله انحلال 8 سازمان سیاسی)، عزیز است، رئیس جمهوری و فرمانده کل قوا است و هرکس را او بخواهد نخست وزیر میشود و اگر موافقت نکند، او (آقای خمینی) تا آخر خواهد رفت. بنابر آنچه آقای هاشمی رفسنجانی در عبور از بحران نوشتهاست، آقای خمینی میدانستهاست که بنیصدر شرائط او را نخواهد پذیرفت. بنیصدر نپذیرفت و او به هاشمی رفسنجانی دستور داد: کار بنیصدر را زودتر تمام کنید.
…….
…….
…….
. از بعد از سرکشیدن جام زهر تسلیم، مکرر میگفتند که هیچگونه پیشنهاد صلحی که صدام آن را پذیرفته باشد به ایران داده نشده بود. تا اینکه، نزاعهای درونی سبب شد که مصاحبه آقای هاشمی رفسنجانی با مجله الموقف العربی که در قبرس منتشر میشد، در اواخر اسفند 1360 یعنی 9 ماه بعد از کودتا، باز انتشار یابد و متن آن ایناست:
«نمی خواهیم در سایه رژیم فعلی عراق، به هیچ توافقی با بغداد برسیم. این سری نیست که آن را فاش کنم. صدام حسین توسط میانجیها موافقت کرد طبق مواد و شرایط قرارداد الجزایر و بدون قید و شرط، عقب نشینی کند. ولی ما این پیشنهاد را رد کردیم و با هرگونه توافقی مخالفت خواهیم کرد».
اما جام زهر شکست را همین آقای هاشمی رفسنجانی به دست آقای خمینی داد و او سرکشید. با رژیم صدام بود که برسر متارکه جنگ توافق شد. و صدام بود که طرف مکاتبه با هاشمی رفسنجانی شد. بدینقرار، پیشاپیش، او دروغی را تکذیب کردهاست که بعدها، چندبار تکرار کرد
پایان گزیده مصاحبه
جناب ساسانم گرامی، درود بر شما
اگر عمری باقی بود و فرصت ها مهیا بود، خواهم نوشت که در این جنگ 8 ساله با ما چه ها که نکرده اند!
خواهم نوشت که فقط “شورای امنیت سازمان ملل” در این 8 سال(از سال 1359 تا 1367)؛ یازده قطعنامه (آری، 11 قطعنامه) صادر نمود که سه مورد آن در سال 1367 بوده و مابقی آنها در طول این 8 سال، تهیه و به تصویب رسید!!
آری دوست گرامی،
در تمام این 8 سال، بدون استثناء، هر سال یک قطعنامه صادر شد و در آن، از طرفین خواسته شد که از ادامۀ جنگ خودداری نمایند! و تمامی این قطعنامه ها مورد پذیرشِ ایران واقع نگردید! و جالب اینجاست که تقریباً اکثر این قطعنامه ها دارای متونی مشابه بوده و به هیچ وجه نمی توان گفت که فلان قطعنامه برای ایران، مناسب تر بوده است!
حتی همین قطعنامه 598 که در تیرماه سال 1366 بتصویب رسید، به دلیل آنکه با قطعنامه های دیگر تفاوتی نداشت؛ مورد پذیرش ایران قرار نگرفت! تا جائیکه “ناچار” گردید، پس از یک سالِ تمام و درحالی که به موضعِ ضعف افتاده بود، آنرا بپذیرد!!
آری دوست گرامی،
در آینده به متن این قطعنامه ها اشاره خواهم کرد تا دوستان ما بدانند که در این جنگ، منافعِ ملیِ ما کجا بود؟ و کسبِ قدرت و حفظِ نظام، در کجا قرار داشت؟
تا بدانند: برای جلوگیری از این جنگ، یک یا دو قطعنامه صادر نشد! بلکه 18 قطعنامه صادر شد! که 11 مورد آن تا قبل از خاتمۀ جنگ (تا سال 1367) بوده و 7 مورد دیگر به بعد از خاتمه جنگ، تعلق دارد!
و باز تکرار میکنم؛ تا بدانند: از سال 1359 (سال شروع جنگ) تا سال 1367، هر سال،(آری هر سال)، یک قطعنامه صادر شد! قطعنامه های: 479 – 514 – 522 – 540 – 552 – 582 – 588 – 598 و ده قطعنامه بعد از اینها!
اصلاً نیازی به ذکرِ سالِ این قطعنامه ها نیست! زیرا اولی در سال 59 و بعدی در سال 60 و … تا قطعنامه 598 که در سال 1366 بتصویب رسید!
با ادب و احترام، حامی.
با درود به تمامی دوستان گرامی
در این اطلاع رسانی، خطایی مرتکب گردیده ام که بدینوسیله آن را تصحیح نموده و جداً از همگی دوستان پوزش می طلبم:
در مورد صدور تاریخ این قطعنامه ها، تصحیح می نمایم که در سال 1360 قطعنامه ای صادر نگردید و در ازاء آن در سال 1361، دو قطعنامه صادر شده است!. ضمنا کلیۀ موارد دیگر، صحیح می باشند.
بازهم از همۀ دوستان پوزش می خواهم.
با ادب و حترام، حامی.
درود به سرور و سرور ایران جناب نوری زاد
حکم اعدام در کمین ایت الله سید حسین بروجردی به دستور دادگاه ویزه اقای موحدی. تنها به علت تدوین کتاب در زندان که ب تعبیر دادگاه ویزه و اقای موحد برخلاف نظرات رهبری است مرتد شمرده شدند و حکم مرتد اعدام.
لطفا اطلاع رسانی کنید چون هم از یک اسیر بند دفاع کرده اید و چون از یک مخالف سرسخت ر ه ب ر ی حمایت کرده اید درنتیجه مهر بطلان دیگری بر مبارز بودنتان به سبک جنگ زرگری زده اید و مهر تایید بر قرار داشتن در صف مخالفان و مبارزان با ر ه ب ر ی
جهت پیشگیری از اعدام اطلاع رسانی کنید
دوست عزيز
دفاع از حق حيات آقاى كاظمينى يا ريحانه جبارى يا دفاع از حقوق شهروندى محمد رضا پورشجرى كه گويا پس از آزادى در روز روشن ربوده شده اند (طبق مصاحبه با دختر ايشان در سايت روز انلاين ) به محتواى عقيدتى آنها مربوط نيست .دفاع از حقوق انسانى هر كس فارغ از عقيده و نژاد و قوميت و حتى سياسى يا غير سياسى بودن وظيفه افراد هر جامعه اى است كه گامى در بلوغ فرهنگى بر داشته اند .
حقوق انسانى حقوق همه و هر كس است و حتى رأى اكثريت هم نمى تواند اين حقوق را ملغا كند .رأى اكثريت هم نمى تواند حق حيات يا آزادى بيان را ملغا كند .با عرض پوزش من پيشنهاد مى كنم بر حق انسانى و شهر وندى دست بگذاريم .در اين صورت دفاع از بهايي دفع از بهائيت نخواهد بود .دفاع از زندانى مسلمان يا ملحد دفاع از اسلام يا الحاد نخواهد بود .دفاع از حقوق بشرى و شهروندى عقلا بايد فارغ از اعتقادات و بدون تبعيض باشد .زندانى سياسى زندانى وجدان و شرافت است .به اين معنى كه او خودش را براى همه به خطر انداخته است .اگر دزدى را نامتناسب با جرمش مثلا اعدام كنند همان قدر حق حياتش سلب شده كه اگر با يك آدم با تقوا چنين كنند .اگر من يا هركسى تنها از حق حيات همكيشان خود دفاع كنيم در اين حق انسانى تبعيض قائل شده ايم .اعدام ،شكنجه ،تفتيش عقيده و پايمال كردن هر نوع حق انسانى چه از رفتگر محله چه از يك روحانى بلند پايه يا حتى يك مقام امنيتى محكوم و ضد بشرى است . فكر مى كنم از اين ديد از آقاى كاظمينى دفاع كنيم بهتر باشد .به اميد رهايي همه زندانيان بيگناه
ای هموطن چرا نشستهای؟ ز چه رو چشم خود را بستهای؟ چرخی بزن گشتی بزن، گوش خود را برای استماع نجواهای شبانه محرومان آماده کن. فریاد سکوتمان به آسمان رسید و تو دیدیو شنیدی اما راحت گذشتی، و یا ندانستی که بر این محرومان چه گذشت، ولی اکنون که میدانی تو بگو چرا این نگاه، پس از گذشت حداقل ۳۰ سال هنوز بدون تغییر مانده است؟ حدود ۳۰ سال پیش که میخواستم دیپلم بگیرم، نگاه معلمان دبیرستانم به این بود که در چه رشتهای و کدام دانشگاه قبول میشوم اما غافل از آن بودند که نظام سنجش و کنکور سراسری، ستون مذهب داشته و بخاطر بهایی بودن، اجازه نمیدهند که کنکور بدهم تا چه رسد وارد دانشگاه شوم. بنابراین بخاطر اعتقاداتم از ورود به دانشگاه محروم شدم و امیدوار بودم که در آینده نزدیک، این نگاه و سوء تفاهم رفع شود و من و سایر جوانان بهایی همچون شما هموطن عزیز از حق طبیعی تحصیلات عالی برخوردار شویم. اما به تدریج این امید تبدیل به یاس شد و بالاخره پذیرفتم که این تغییر نگاه برای نسل من که در دهه ۶۰ بایستی وارد دانشگاه میشد میسر نخواهد شد پس باز هم امیدوار شدم که این حقوق اولیه انسانی برای نسل بعد فراهم گردد.
بنابراین در فرزندانم شعله اشتیاق به دانش را روشن نگه داشتم و آنها را برای تحصیلات عالیه آماده و تشویق کردم و در این مسیر به تدریس در موسسه آموزش عالی علمی بهایی (BIHE) پرداختم تا جوانان بهایی از دانش روز محروم نگردند و در نهایت بخاطر این تدریس، اکنون سه سال و نیم است که در زندان به سر میبرم. اما و اما متاسفانه پس از گذشت حداقل ۳۰ سال بعد از نسل من، مشاهده شد که در نتایج کنکور امسال، دخترم را بخاطر اعتقادات بهایی و بهانه «نقص پرونده»، از ورود به دانشگاه محروم نمودند.
حال، تو هموطن عزیز من بگو این چه نگاه بغض آلودی است که دو نسل مثل من و دخترم را از حقوق اولیه یک ایرانی محروم نموده، و تا کجا میخواهد ادامه داشته باشد؟ آیا امیدی هست که نسل سوم ما یعنی فرزندان فرزندانمان دگرباره قربانی این تبعیض نشوند؟ مگر مازاده این آب و خاک نیستیم؟ مگر من و تو و فرزندانمان مجموعا ملت ایران را تشکیل نمیدهیم؟ مگر این تعلق به وطن و میهن عزیزمان نیست که به عنوان «هموطن»، ما را به هم پیوند میزند؟ مگر ما ملت ایران همیشه به ایرانی بودن خودمان افتخار نکردهایم؟ آیا فکر کردهای چرا ما مردم ایران وقتی در هر گوشه جهان که یک هموطن میبینیم خوشحال میشویم؟ آیا به خاطر این نیست که در آن لحظه، احساس تنهایی و غربت نمیکنیم؟
پس تو هموطن خوب من بگو چرا من و فرزندان من بایستی در مملکت خودمان در زادگاه خودمان در میان مردم خودمان، بخاطر این تبعیضات، احساس غربت بکنیم؟ ما مردمان ایران زمین که با هم از یک خوان نعمت به نام «کشور مقدس ایران» تناول میکنیم و از یک سرچشمه بنام «مام وطن» مینوشیم، پس آن اخوت کجا رفته است؟ آیا آن مروت ایرانیان بر باد رفته است؟ هموطن عزیز، هفتهای که گذشت هفته دفاع مقدس بود و کلیه رسانه از جمله روزنامهها و برنامههای تلویزیون به یاد و خاطره مردان و زنان آزادهای پرداختند که با رشادتها و فداکاریهای خودشان در طول ۸ سال جنگ تحمیلی علیه میهنمان، به دفاع جانانه از این سرزمین پرداختند و وجب به وجب این خاک را برای من و تو نسلهای پس از ما حفظ نمودند آیا این رفتار شجاعانه آنان چیزی جز عشق به وطن بود؟
این ایام برایم یادآور آن دوران بود که به عنوان یک بهایی در همان دهه ۶۰ پس از دیپلم در دوران جنگ تحمیلی با اینکه بخاطر اعتقادم از ورود به دانشگاه محروم شدم امیدوارانه نسبت به رفع سوء تفاهمها و بخاطر عشقی که به سرزمینمان داشتم به خدمت سربازی رفتم و غیر از سه ماه اولیه آموزشی، مدت ۲۱ ماه در جبهه جنگ بودم تا دین خودم را به مملکتمان ادا کنم و میخواستم که من هم به عنوان یک بهایی، سهمی در دفاع از وطنمان داشته باشم و عملا نشان دهم که اگر چه از دانشگاه مرا راندند اما من این مرز و بوم را فدا نخواهم کرد و از خاکش، امنیتش و سربلندیاش دفاع خواهم کرد. مگر من و سایر همرزمانمان در جبهه، آرزویی جز آرامش و امنیت و عزت ایران عزیزمان داشتیم؟ لاوالله.
اما چه شد که پس از صلح و آرامش در مملکت، امیدهای من برای رفع سوء تفاهمات و تبعیضات به تحقق نپیوست؟ و چرا تا نسل پس از من یعنی تا زمان حال نیز ادامه یافت؟ آیا میتوانی حس کنی که چقدر سخت است که به وطنت عشق بورزی، اما هموطن تو، تو را پس بزند و از حقوق اولیهات محروم نماید؟ مثل اینست که تو در خانه خودت باشی اما اهل خانه، تو را از خود ندانند و تو را محروم نمایند، آن وقت تو احساس غربت نمیکنی؟
پسای هموطن عزیز، من و تو فرزندانمان در یک خانواده بزرگ بنام «ایران زمین» زندگی میکنیم، خواهران و برادران همیم چون زیک خاک و زیک وطنیم. همچنانکه من وظیفه دارم بخاطر این پیوند مردمی و خانوادگی از شرافت و عزت این خانواده بزرگ دفاع کنم، از تو برادر و خواهر خودم هم انتظار میرود که در جهت رفع کلیه تبعیضات مذهبی، قومی، نژادی و… در آموزش و پرورش و تحصیلات عالیه دانشگاهی، برای کلیه فرزندان این مرز و بوم، اقدامات خالصانه و شجاعانه خود را به منصه ظهور رسانید و این غربت و بیگانگی را به اخوت و یگانگی تبدیل نمایید.
«عزت و افتخار میهن عزیزمان مستدام باد»
رامین زیبائی
زندان رجایی شهر
موضوع از این قرار است که من بعد از سفر به روسیه دچار کسالت بودم، و حتی یک شب هم در بیمارستان بستری بودم، اما باید بگویم که عزاداری در اردبیل از زمان شهادت مسلم ابن عقیل شروع می شود، و محله ای که این عزاداری را اجرا می کند محله ما است و خانواده ما از بانیان آن است.
دوستان و بستگان به دلیل این که سردسته عزاداری فوت شده است و اختلافاتی بین ریش سفیدان وجود دارد از من درخواست کردند که در این مراسم شرکت کنم، اما با اصرار آنها مواجه شدم و گفتم فردا من با توسل به مسلم ابن عقیل در عزاداری شرکت می کنم، بعد از نماز شب متنی را آماده کردم و فردای آن روز برای نطق پیش از دستور ثبت نام کردم، اما سخنرانی من روز سه شنبه بود، حوالی ساعت 10 صبح بود که دیدم دو نفر اسمشان به عنوان ناطقان خوانده شد که آقای موسوی اهواز و آقامحمدی بودند.
وی گفت: من با هر دوی این عزیزان دوست هستم و حتی در جایی من به آقا محمدی رای دادم، به هر حال من به آقای موسوی گفتم که اجازه دهد من امروز صحبت کنم که وی گفت مواردی دارد که باید مطرح کند، و نمی تواند وقت خود را به من بدهد، آقای آقامحمدی صبح نبودند، پیش آقای سید احسن علوی رفتم، البته من نمی دانستم ایشان اهل تسنن هستند.
وی افزود، من از وی پرسیدم که آقامحمدی هستند؟ که گفت وی از صبح نیامده است، من خیال کردم و یقین کردم در باطن خود که این حواله مسلم ابن عقیل به من است، بنا بر این یک نامهای با زبان ایشان نوشتم و پاراف کردم و امضای خودم را به آن زدم من نامه جعل نکردم، و رفتم سخنرانی کردم. رفتم اردبیل و خوابیدم، حوالی نصف شب بود که خوابی دیدم و خود را در بارگاه مسلم ابن عقیل یافتم، و روحالله حسینیان هم آنجا بود، یکی از خدام مرا دید و گفت که زیارت قبول باشد، من به وی گفتم دیدید امروز ذریه زهرا، سید حسن علوی با من چگونه برخورد کرد؟ گفت این را ول کن از این ذریه زهرا بخواه که کمکت کند ، من نمی دانستم که روح الله حسینیان سید است!
به وی گفتم که وی شیخ است که در جواب گفت وی سید است و از او بخواه که کمکت کند، امروز رفتم و ماجرا را به حسینیان گفتم، وی به من گفت به احتمال زیاد من سید هستم و بعد از آن رفت و با آقای آقامحمدی درخواست کردند که امروز در نطق خود زیاد این مسائل را پررنگ نکند و وی نیز عدول کردند.دیدم که آقامحمدی نیست و از دوست وی سوال کردم فکر کردم که برات و پیشکش از سوی مسلم عقیل است و این کار را انجام دادم.جناب نوری زاد ملاحظه بفرمایید چه اراجیف سخیفی در این صحبتها وجود دارد و چه دین فروشی و ریایی که حالت تهوع به انسان دست میدهد.این نمایندهای است که در جایگاه غیوران مشروطیت اذربایجان نشسته است.مردانی که با خون و عرق قدرت را مشروط کردند تا ایشان در این جایگاه از اسپانسر انتخاباتی خود با این ترهات دفاع کند
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته. binam عزیز شما خودتان را ناراحت نکنید این جلاد (روح الله حسینیان) در مصاحبه ای که حدود بیست و پنج سال قبل با وی انجام شده بود از دهانش در رفت که (والا ما خودمان یک روز قاتل بودیم آدم میکشتیم) با کمال بی شرمی به عمل ننگین قتل افتخار میکرد نام واقعی ایشان خسرو خوبان است که حتما از این اسم ایرانی ننگ داشته و به تعبیری این نام از ایشان ننگ داشته ! خوشبختانه ویا متاسفانه ایشان عرب زاده نیست که سید باشد .
این نماینده براشهرما اردبیل هستش.زیاداست ازاینا الی ماشالا.ازچندروزپیش هم شروع شده برسروسینه زدن وعزاداریها.البته اونهایی که من میشناسم هرکدام پدرسوخته ای اندکه نپرسیدوهرکاری هم بلدندومیکنند.اما عاشق به اصطلاح عزاداریهاهستند.ازاینهاپرسیده ام بارها که میدانیدچرا عزاداری میکنید؟میدانیدحسین که بود؟همگی نمی دانندفقط این هیجان رادوست دارند.میکن حسین.بابا تونمی دونی عاشقشم.میگم اقاجان خب این حسین کی بود؟کجابود؟چی گفت؟چیکارکرد؟میکن بابا تو نمی دونی یه چیزیه این که نمی شه گفت.
درایام محرم امار فروش لوازم ارایشی زیادمیشود(به خدامزاح نمیکنم)پسرها(ازجمله خودم درجوانی)به محلات معروف که می روندحسابی به خودمیرسندکه چه؟بله اینجا مثلا محله پیرعبدالملک است وسینه ویا زنجیر رامحکم ترمیزنیم.مداح هم همچنین.تواینگونه محلات حسابی مایه میگذارد.اما درمحلات کوچک وکم نام ونشان خیر.جوان بودیم میگفتیم بچه ها دخترها دارن نگا میکنن محکمتربزنید.یابه دوستمون میگفتیم ببین پشت من خون اومده یانه.اخرخون اومدن براهرکسی فضیلتی بودواست.وکسی روکه پشتش براثرزنجیرزدن خون بیادفورااطرافیان 2-3نفرمیان ومتوقفش میکنن.اون بنده خداهم(ازجمله خودم)کیف عالم رومیکنه.بخدا یه لذتی داره که نپرس.عرقت روکه پاک میکنن وپشتت رو مرهم مینهن عده ای هم نگات میکنن توهپروت پروازدارداین کارا.قمه زدن هم اینجوریه.با احساس بزرگی بیشتر.بالاخره اون زنجیربرپشت میادواین شمشیربرفرق سر.جسارت زیادتری اززنجیر زدن میخاد.قبلترها دسته جات عزاداری شب عاشوراهمه بایک شمشیردردست شهررادورمیزدندومشق میکردند.برای فرداکه عاشوراست.وفرداش این دسته جات از7صبح تا1بعدازظهردسته دسته شهر رادورزده برسرخودمیکوبیدندورسم بوداخرین محله عالی قاپو بود.ازصبح تاظهرمثلا همه محلات روی هم میشدند100هزارنفر.این محله معروف عالی قاپو خودش به تنهایی به اندازه همه انها میشدوساعتی طول میکشیدتا دسته اینهاشهررادوربزننند.همه اینهایی که قمه میزدندومیزنند دریغ ازیک رکعت نمازخواندنددریغ ازیک جو اگاهی وشعور(کسی که شعورداشته باشدکه شمشیربرفرق سرخودنمیزندکه).این عالی قاپو بدون حرف وحدیث حرف اول رامیزد.برای مقام دوم رقابت شدیدی بین محلات علیه-علی اباد-عبدالله شاه بود.وبحث برسراینکه کدام محله بهترومحکم ترازبقیه هاقمه میزنددرقهوه خانه هاودیگرجمعهاحسابی رایج وبرای خودعالمی داشت.(امروزه البته دردهات ومنازل جمع شده وقمه میزنند.) تصورکنیدصدهاهزارتن باکفن خونین وشمشیربه دست.قبلترهامیگفتندهرکس یک ضربه برسرخودغیرازروزعاشورابزنددوشقه میشوداقا امام حسین هست که عاشورا قمه زنان خودرا نگهبان ومراقب است خانم زینب مراقب ایناست.تابحال تودنیا کسی نتونسته غیر عاشوراقمه بزنداونایی هم که زدند دوشقه شدند.اما یادم میادسالهای حدود70یا یکی دوسال این ورواون وربودکه صدایی مثل بمب درشهرترکیدکه چه؟بله درمسجدائمه که جای پرت ومسجدگمنامی بوداون زمان.یه اقایی ادعاکرده نوراقاابوالفضل درمسجددیده میشود.اقای من وخانم که شماهاباشیدمردم ازجای جای ایران سرازسرشدندبه اردبیل.هرکس افلیج ولال ومریض داشت روانه مسجدائمه کردند.خیابون بسته شدوپلیس ناچاربه مداخله.مردمی که معتقد بودندغیرروزعاشوراهرکس قمه بزنددوشقه میشوددرسرتاسراون سال جلوی این مسجدقمه زدندوکسی دوشقه نشدکه هیچ.بلکه یک ادم عاقل پیدانشداین بساط جهل وخرافات راجمع کند.شرمم میادبنویسم چهها دراین مسجددیدم.اون نورهم اونجا بوده دیگه حتما.من خودم که نتونستم ببینم.البت حتما دلم ناپاک بوده وخداوندمیدانسته روزی براین اباطیل پشیزی ارزش قائل نخواهم بود.
چطورشداینارونوشتم نمیدونم بخداهمینطوری به ذهنم اومد.بله ازاین مردمان دراین خطه بی شمارند.ورودی شهراردبیل نوشته به پایتخت حسینیت خوش امدید.درحالی که یک تن ازاین عوام نمیدونن حسین کیست.وبا همان جهالت وبا شوروشوقی که اینگونه مجالس داردمشتاق این مراسم هاهستند.
خداوندرفتگان همه رابیامرزد.مرحوم پدرم فردخیری بود.وعلاوه براینهاروزعاشوراهم یک خرج مفصلی هم میداد.بااینکه اون مرحوم خشکه مقدس هم نبودوبرخیلی از خرافات مذهبی ارزشی قائل نبوداما خب نمیدونم برچه اساسی این کارامیکرد.ومتاسفانه سوالی هم دراین باره ازش نکردم.بله دوستان دراین پایتخت حسینیت همه جورادمی هستنداما بازهم این خرافات (مراسم شبیه وتعزیه وقمهزنی وزنجیززنی وسینه زنی اون چنانی)رایج است.تابه امروزیک اخوندهم نیامده این مراسم را که غیرانسانی هم بعضادانسته اندحرام اعلام کند.ومراجع همگی فتوامیدهنددرشرایط فعلی جایزنیست.فقط اگراشتباه نکنم علامه فضل اله فتوا به حرام بودن قمه زنی واینگونه مراسمها داده.بقیه خیر.
پس جای تعجب نداردنماینده این شهراینگونه سخن بگویدانهم دراین مجلس.عزت زیاد
آقا عباس گرامی
خدا پدر تازه گذشته ات را رحمت کند ،بنظر من همان پدر خدا بیامرزت بر طریق مستقیم تشیع و دوستی سید الشهداء و نوه پیامبر بود و حق هم با اوست ،دوست من نکن این کارها را ،و مسائل را مخلوط نکن ،شما خود میگویی پدرت از خرافات بیزار بود ،بسیار خوب ،اما اگر پدرت مراسم تعزیت سید الشهداء را بدون خرافات و بدون قمه برگزار کرده و بقصد احیاء نام امام حسین علیه السلام ،و یاد آوری هدف والای آنحضرت در ظلم ستیزی و زیر بار زور زورگویان نرفتن ،مجلسی گرفته و اطعام طعامی نموده است ،حال شما بعنوان فرزند او باید عمل ایمانی او که مدلول روایات هم هست را انکار کنی؟
عزیز ،باید مطالب مختلف را از هم جدا کرد ،اینکه قمه زدن اضرار به بدن است و موجب وهن تشیع است مساله ای روشن است ،اما از نظر شما اگر شیعیان برای یادآوری نام و یاد حسین و اهداف قیام او و مظلومیت او و یارانش ،اقامه مراسم عزا کنند و سینه زنی کنند و یاد آوری گفتارهای ظلم ستیزانه او کنند ،امر قبیح و زشتی مرتکب شده اند؟
من نمیدانم شما چگونه شیعه ای هستی که اینهمه روایات معتبر در لزوم اقامه عزای سید و سالار شهیدان را نادیده می گیری و حتی عمل ایمانی اعتقادی پدر مرحومت را استنکار می کنی؟
آیا واقعا این گونه مبالغه ای که می کنی که “یکی از آن عزاداران امام حسین را نمی شناسد” در یک کشور شیعه قابل قبول است؟ واقعا هدف شما از اینگونه مبالغات غیر قابل قبول چیست؟ چطور میشود کسی به عزاداری حسین برود و او را نشناسد؟ البته اگر کمال معرفت او مراد باشد خوب این برای همه نیست ،اما همه این کوشش ها و عزا داری ها و ذکر مصائب، برای حصول کمال معرفت و انسانیت و شناخت حسین و انگیزه های او از قیام بر علیه حکومت یزید است.
عزیز من روشنفکری علمی بودن و اصلاح اجتماعی این نیست که صورت مسائلی را کلا پاک کنیم ،من نیز مثل شما کیفیت برخی از عزاداریها و مداحی ها و سخنرانی ها را منحرف از اهداف عالی سید الشهداء و غیر مطلوب می دانم و به آنها انتقاد دارم ،اما ایراد و انتقاد بقصد اصلاح این نیست که همه شوون عزاداری و یادآوری مصائب امام حسین را که تاریخ ساز است و تاثیری شگرف در اصلاحات اجتماعی و حصول انگیزه های اصلاحی خردمندانه دارد ،مورد انکار قرار دهیم ،شما و من با قمه زنی مخالفیم و آنرا موجب وهن شیعه میدانیم بسیار خوب اینکه گفته خیلی از بزرگان است ،اما اگر مجلس عزای صحیح و مخلصانه با یادآوری کلمات برجسته سیدالشهداء و ترسیم درست تابلوی خونین کربلا ،و اهداف انسانی و عدالت طلبانه حسین ،برپا کنیم و بر مظلومیت آن عزیز بگرییم ،عمل غیر عقلانی و قبیحی انجام داده ایم؟ شما خودت در مراسم پدر مرحومت از سوز دل نگریستی؟ تا دل انسان نسوزد می گرید؟
حال این تازه در حوزه زندگی فردی است ،حال اگر انسان یاد آور ظلم ستیزی شجاعانه و در عین حال مظلومانه حسین و یاران و فرزندان آنحضرت باشد، و بیاد رشادت و افشاگری آنان در موردحکومت فاسد و ظالم یزید و کشته شدن در این راه بسوزد و بگرید تا خود انگیزه ای حسینی پیدا کند ،این عمل خرافات و ناشایست است؟ پس سوختن و گداختن و گریستن تابعی از میزان معرفت به سیدالشهداء و اهداف والای اوست ،و تذکر و اقامه عزا برای همین است ،نگو این واقعه هزار و اندی سال قبل بوده ،تامل کن در میزان تاثیر اجتماعی آن و نمونه بودن فداکاری کسی که در راه خدا و اهداف عالیه حتی طفل شیرخوار خود را فدا می کند تا دست مذلت به سوی ظالمان زمان خود دراز نکند.
دوست گرامی ،ایراد شکلی و کیفی به نوع عزاداری ها مانعی ندارد ،اما ما چرا بخاطر عمل یا قول و فعل عوامانه یا نادرست برخی مردم ،اصل لزوم تذکر مصائب امام حسین را مورد انکار قرار دهیم؟
خدا پدرت را بیامرزد و با مولایش حسین محشور کند ،لا اقل عمل ایمانی پدرت را انکار نکن عزیز
فروش پسر 5 ساله برای تهیه خانه
برای این خبر تاسف انگیز و وقاحت اور چه مقدار خاک باید بر سر ریخت برای یک جامعه ای که قرار بود خیلی چیز ها مجانی یا برای افراد به اصطلاح اقایان پا برهنه ها سهل و الوصل بشود مانند اب وبرق و اتوبوس و به غیر از این ها معنویاتش هم را درست کنند. اصل خبر در کنار دزدی هزاران میلیاردی
نوشته بود «یک پسر پنجساله به فروش میرسد» یک آگهی چند خطی روی دیوارهای شهر با یک شماره موبایل. شوخی نبود…
پشت خط صدایی شکسته انگار که صدای پیرزنی سالخورده باشد اما سالخورده نبود. ماجرا، قصه فروش کلیه نیست، روایت فروش یک بچه است، یک پسربچه پنج ساله که مادر و پدرش او را به فروش گذاشتهاند، آگهی کردهاند و گوش به زنگ تلفن که چه کسی پسرشان، پسر پنج سالهشان را میخرد؟
پدر و مادرش، یک زوج زابلیاند که پسرشان را برای فروش گذاشتهاند. به این امید که از اجارهنشینی خلاص شوند و در مقابل، پسرشان به دست فرد نیکوکاری بیفتد و آینده روشنی داشته باشد. آگهی چند خطی، تکاندهنده است اما از آن تکاندهندهتر، واگذاری یک کودک ٥ساله در ازای یک خانه است، خانهای در زابل. پسرشان را میفروشند چون پدر و مادرش، نمیتوانند از پس هزینههای خود و سه فرزندشان بر بیایند، در پرداخت کرایه ماهیانه منزلشان ماندهاند و نمیخواهند هر شب شاهد شب بیداریها و گرسنگیهای فرزندان دلخستهشان باشند.
پسرتان را برای فروش گذاشتهاید؟
برای فروش نه، در ازایش یک خانه میخواهیم.
یعنی پسرتان را در ازای یک خانه میدهید؟
بله
چرا؟
چون پول نداریم حاج آقا، چون هیچ چیزی نداریم، صاحبخانه جوابمان کرده است. ما پول نداریم، رعیت هستیم.
خب هر کسی که پول نداشته باشد باید فرزندش را بفروشد؟
این کار را برای آینده بچههایم انجام میدهم.
کجا زندگی میکنید؟
زابل.
خود زابل یا روستاهای اطراف؟
نه خود زابل.
به سازمانهای مرتبط برای اینکه به شما کمک کنند مراجعه کردهاید؟
بله حاج آقا، همه جا رفتیم.
چی را قبول نمیکنند؟
اینکه کمکمان کنند.
یعنی خانه به شما بدهند؟
بله، ولی هیچ کمکی هم نمیکنند، ما هیچ چیزی نداریم.
دقیقا به شما چه گفتند؟
گفتند که شوهرم باید ٦٠ساله بشود. شوهرم مریض است، بدحال است، عکس از سینه و ریهاش گرفتیم و بردیم، شوهرم حتی ناراحتی قلبی دارد، دست و پاهایش شکسته است، اما باز هم میگویند وقتی ٦٠سالش شد کمک میکنیم. من سهسال است که پیگیر کمک هستم.
نامهنگاری مکتوب داشتید؟
بله، ولی گفتند شوهرم باید ٦٠سالش شود.
پیش چه کسی رفتید؟
یادم نیست.
چرا شوهرتان کار نمیکند؟
مریض است حاج آقا، کاری نمیتواند بکند.
اصلا شغل شوهر شما چیست؟
راننده بوده، ولی ماشین نداره.
یعنی قبلا ماشین داشته؟
نه قبلا هم نداشته.
خب چطوری رانندگی میکرده؟ برای کجا کار میکرده؟
قبلا که مرزها باز بودند، با ماشین گازوییل میبرد مرز، ولی الان که مرزها بسته شده دیگه نمیشه گازوییل برد.
همسرتان از کجا ماشین میآورد؟
ماشین از آشناها میگرفت، یک ماشین از داماد خواهرزاده مادرم میگرفت و با رفیقهایش گازوییل میبرد. با خود صاحب ماشین میرفتند مرز و گازوییل میفروختند.
الان پول از کجا میارید؟
از یارانه.
چقدر میگیرید؟
٢٠٠هزار تومان.
چرا شوهر شما کار نمیکند، به جز رانندگی کار دیگری بلد است؟
زمانی که در تهران بودیم کار میکرد، ولی کار برایش سخت بود و نمیتوانست کار کند.
تهران به چه کاری مشغول بود؟
٢سال در کوره میکرد، ولی کارخانه بیمهاش نمیکرد، کارش هم سخت بود، دیگر نتوانست کار کند.
شوهرتان چند سالش است، شما چند سال دارید؟
شوهرم ٥٥ ساله است و من ٣٥سال دارم.
اسمتان را میگویید؟
من آرزو . س و شوهرم عباسعلی. خ.
خب شوهرتان نمیتواند مثلا سرایدار شود، نگهبانی بدهد، کارهایی از این دست؟
دستها و پاهای شوهرم شکسته، نمیتواند کارهای سنگین انجام بدهد، هیچ جای دیگری هم نتوانست کار نگهبانی و سرایداری پیدا کند. اگر از این کارها پیدا شود حتما کار میکند.
دست و پای شوهرتان به چه دلیل شکسته است؟
تصادف کرده، موقعی که رانندگی میکرد، تصادف کرد و دستها و پاهایش آسیب دید.
شما چند تا بچه دارید؟
سه تا.
چند سالشان است؟ اسمهایشان را میگویید؟
پسرم ابوالفضل کلاس ششم است. دخترم زهرا کلاس پنجم است و پسرم آریا.
اون که ٥ سالشه و برای فروش گذاشتید.
بله. حاج آقا برای من هم خیلی سخته، از وقتی که کوچک بود، بزرگش کردم، من خودم شبانهروز گریه میکنم، ولی چه کاری میتوانم انجام بدهم، گفتم شاید از طرف کمیته امداد کاری بکنند، ولی هیچ خبری نشد.
آریا خودش چیزی نمیگوید؟ خبردار شده که میخواهید بفروشیدش؟ زهرا و ابوالفضل چطور با این مسأله برخورد کردهاند؟
گریه میکنه، همهشان گریه میکنند، زهرا، ابوالفضل و آریا گریه میکنند، میگویند چرا اینجوری شد، من هم ناراحت هستم، ولی جایی از خودمان نداریم، این کار را برای آینده خود بچهها میخواهم انجام بدهم، برای اینکه معتاد نشوند، من جوانهای دیگر را میبینم که پلاستیک جمع میکنند تا بفروشند برای عملشان (اعتیادشان)، نمیخواهم بچههای من اینطوری بشوند.
خب شما میخواهید یکی از بچههایتان را فدا کنید تا بقیه بچهها سرنوشت بهتری داشته باشند؟
من باید چه کار کنم؟ چه کاری از دست من بر میآید؟
خیلیها هستند که خانه اجارهای دارند، باید بچههایشان را بفروشند؟
ما که پول نمیخواهیم، فقط یک خانه میخواهیم.
فکر میکنید آخر و عاقبت آریا چی میشه اگر بفروشیدش؟
نمیدانم حاج آقا.
به این فکر نکردید که آریا دست یک آدم ناجوری بیفتد؟
خب همین جوری که بچهام را نمیدهم، به کسی میدهم که امکاناتش خوب باشد، نه اینکه شرایطی مانند ما داشته باشد و فردا دوباره بچهام را بفروشد.
چطور میفهمید کسی که برای بردن آریا آمده آدم خوبی است؟
خب باید بروم و خانهشان را ببینم، کجا زندگی میکنند، از چهارتا همسایهشان سوال کنم، باید مطمئن شوم بعد بچهام را بدهم وگرنه اگر خوب نباشه من را هم بکشند بچهام را نمیدهم.
به نظرتان فروختن پسرتان چه تأثیری هم روی آریا و هم بچههای دیگرتان دارد؟
من این کار را برای بچههایم میکنم، میخواهم یک آدم خیرخواهی پیدا شود و به داد ما برسد. اگر میخواستم بچهام را بفروشم در بیمارستان و موقع زایمان این کار را میکردم. من سر آریا سزارین شدم، مریض شدم. شوهرم هم که سکته کرده، من هم مریض هستم.
چه بیماری دارید؟
من بیماری کلیه دارم، یکی از کلیههای من کار نمیکند، فردا هم من میمیرم هم شوهرم، میخواهم از آینده بچههایم مطمئن شوم، من به آینده امید ندارم، مسئولان هم به داد ما نمیرسند، من خیلی وقته که رنگ دکتر را هم ندیدهام. چه کاری باید بکنم؟
شوهرتان معتاد که نیست؟
نه نیست.
هیچوقت اعتیاد نداشت؟
قبلا بوده ولی الان رها کرده، معتاد اونطوری نبوده، معتاد شیره بوده، ولی چون قند داشته، دکتر گفته که خطرناکه، برای همین رها کرده، الان اصلا معتاد نیست.
شما که وضعتان اینطوری بود، بیپول بودید و بیکار، شوهرتان هم که زمانی اعتیاد داشت، چرا سه بچه آوردید؟
خب قبلا اینطوری نبودیم، اولش خوب بود. در خانه پدرم زندگی میکردیم، ولی بعد مشکلات ما زیاد شد.
شما خودتان نمیتوانید کار کنید؟
کار نیست اصلا، زابل کار ندارد.
مثلا نمیتوانید در خانه مردم کار کنید؟
شدنی است. من خیلی وقتها در خانه مردم کار میکنم، ولی بیشتر مواقع به جای پول و مزد به من لباس میدهند، لباس که به کار من نمیاد. هیچوقت حاضر نیستم لباسهای کهنه دیگران را ببرم و بفروشم. در خانهها کارگری میکردم، بادنجان و گوجهفرنگی پاک میکردم.
از وقتی این آگهی را پخش کردید چند نفر به شما زنگ زدند؟
خیلیها زنگ زدند. میگفتند که بچهات را نفروش، به تو کمک میکنیم خانه بگیری، گفتند به تو پول میدهیم، ولی دیگر خبری نشد. حتی یک نفر میگفت شخص خیری را معرفی میکند که کمکمان کند. ولی معرفی نکرد. میگفت برایتان با بلوک و آجر خانه درست میکنیم، ولی هنوز خبری نشده، من اگر میخواستم بچهام را بفروشم، موقع زایمان این کار را میکردم، ولی الان راهی ندارم. الان آب و نان من گلی است.
چند وقت است آگهی فروش پسرتان را گذاشتهاید؟
دو ماه.
از اقوام و فامیل و دوست و آشنا کسی به کمکتان نیامد؟
فامیلی که بتواند کمکمان کند و خانه بگیریم نداریم.
همسایهها چی؟ همسایهها کاری نکردند؟
نه، هیچ چیزی نگفتند.
چه وسایلی در خانهتان دارید؟
ما فقط یک یخچال داریم و یک تلویزیون، چیز دیگهای نداریم. یخچال را هم یک نفر به شکل امانت به ما داده که تابستان را بگذرانیم.
غذا روی چی درست میکنید؟
یک گاز پیکنیکی دارم.
کرایه خانه شما چقدر است؟
ماهیانه صدهزار تومان.
چقدر پول پیش؟
پول پیش ندارد.
خانهتان چند متر میشود؟
حدودا ١٢٥ متر با یک سالن بزرگ.
خرج مدرسه بچههایتان را چگونه تأمین میکنید؟
از طریق یارانه و کمک همسایهها.
همسایههایی که به مدرسه رفتن بچههایتان کمک میکنند، نمیتوانند کاری کنند که پسر ٥سالهتان را نفروشید؟
خب کمک میکنند ولی ما خانه میخواهیم، نمیتوانند این کار را بکنند.
غذا را چه کار میکنید، با این توضیحاتی که دادید چه غذایی به بچههایتان میدهید؟
خب بچههای من رنگ میوه را نمیبینند، گوشت و مرغ نمیتوانم بخرم، همسایهها کمکمان میکنند، دو همسایه قدیمی داریم که خیلی به فکر ما هستند، ولی برای آینده بچههایم حاضرم همیشه گرسنه باشم، ولی در مقابل یک خانه داشته باشم تا بچههایم بدون سقف نباشند.
شوهرتان با فروش پسرتان مخالف نیست؟
نه، مخالفتی ندارد. او کاری به این مسائل ندارد، او وضع خوبی ندارد. من هم چندان وضع خوبی ندارم.
منزل شما کجای زابل است؟
روبهروی مصلی، کوچه (…) ، پلاک (…) است. یک آزمایشگاه مرکزی نزدیک خانه ما است.
منبع: شهروند
بامقدمه ای کوتاه درکامنت قبلی نوشتیم که حلقه مفقود درهمه انقلاب ها وخیزشهای100سال اخیر.نبود اگاهی وشعور درتوده مردم بوده.بطوریکه نمی دانستندچه چیزی رامی خواهند.دراین مجال کوتاه نگاهی گذرابه مشروطه داریم.
سرسلسله جنبان مشروطه بزرگ مردتاریخ تاریخ ایران علی قلی خان بختیاری معروف به سرداراسعدبود.وی امروزه انطورکه باید به مردم شناسانده نشده.وی بعدازفتح تهران درجواب روس وانگلیس که خواستارشاهی وی بودندگفت:من برای حاکمیت قانون تلاش میکنم نه سلطنت.ازدیگربزرگان یپرم خان ارمنی وازعلماهم اقای نایینی بودکه باکتاب تنبیه الامه سعی در توجیه حاکمیت قانون ازجنبه دینی داشت که بعدها بدلایلی باجمع اوری کتاب خودحرفش راپس گرفت.درتبریزهم بخاطراینکه محمدعلیشاه دوران ولیعهدی خودرا درتبریزبوده بزرگان تبریزخوی وخصلت دیکتاتوری وی رامیشناختندوبرای همین میدانستندکه دیکتاتورقابلی ست.وبابه توپ بستن مجلس صحه به شناخت انان گذاشت.
بناندارم جریان مشروطه راتوضیح بدم.منظورم این بودکه این معدودبزرگان میدانستندچه چیزی رانمی خواهندوچه چیزی رامیخواهند.میدانستندازادی یعنی قانون.یعنی ازادی بیان .تخصص.تعهدو…اما توده بی سوادمردم فقط چشم به دهان این بزرگان بودند وچون شناخت واگاهی عمیقی از واژه ازادی نداشتندباازبین رفتن بزرگان به راحتی سرجای خودنشسته به استبداد بدتری تن دادند.تا انقلاب بعدی که عده ای روشنفکرسربراورده توده راهیجانی وتهییج کرده وانهم به اون سرنوشت مشروطه دچارشد.
انقلابی به ثمرمینشیندکه توده فهم وشعورداشته باشد.اون اندک روشنفکرهمیشه وهرزمانی اون چیزی راکه بایدمیفهمد.اما حکومت متکی به جهل مردم بوده دراین مملکت.وحکومت استبدادی بسط قدرت خودرا درهمان نبوداگاهی وجهل مردم(بخصوص جهل وخرافات مذهبی)دانسته.دراین استبدادها همواره چون مردم حرفشنوی داشته انداز روحانیون.روحانیت درکنار حکومت بوده وشریک دراستبداد.تااینکه درانقلاب57خودعین استبدادشدنه شریک دران.واین امربه مدد خرافات مذهبی وجهل وبی سوادی توده مردم بود.خرافات مذهبی یعنی اینکه برای حکومت ظلم وجورصبرپیشه کنیدکه ازنشانه های اخرالزمان است.ونزدیک است ظهوراقا تابساظط ظلم رابرچیند.واین دنیای فانی ارزش نداردبگذاریدبماندبرای همان عمله ظلم.اما درعوض دراخرت خداوند70هزارحوری وقلمان(تعدادقلمان رانمیدانم)ونعمتهای بیشماری درزمانی که انتهانداردبخاطرصبرشما مومنین حقیقی ارزانی خواهدکرد….
البته هرچقدرفکرکردم یک مومن بااین70هزارحوری(حالاقلمان بماند)چطوری سرخواهدکردسردرنیاوردم.روزی نوبت 2حوری هم باشد35هزارروزطول میکشدتانوبت اون اولیه برسدیعنی چندسال؟تازه اونجا هم حقی برای زنان قائل نیست.و وسیله تمتع مردان خواهدبود.(باپوزش ازخانمها)
اینهاواین قبیل امور خرافات مذهبیست.قمه زدن خرافات است.سفارت انگلیس اون دوران درماه محرم قمه بین شیعیان توزیع میکرده.مراسم شبیه وتعزیه خوانی اون چنانی خرافات است.منبرهای اونچنانی خرافات بوده واست.وازادی بیان وازادی رسانه ها راه ازبین بردن خرافات.مردم ما باسوادهم شدندبازهم خرافی ماندند.چرا؟بدلیل اینکه سوادهم کنترل شده به ایناداده شد.وکتب ورسانه هابه شدت کنترل شدندهرکس خواست نقدوانتقادی درامورداشته باشدخفه کردند.اما همیشه در بر این پاشنه وبراین مدارنخواهدچرخید.به مدد رسانه های مختلف واطلاع رسانی صفحات مجازی(که امروزه حاکمیت بیش ازهرچیزی ازان میترسد)مردم خواهنددانست چه چیزی میخواهندوچه نمیخواهند.عزت زیاد
جناب انعامی گرامی آن غلمانها برای نگه داری از حوریان است !
آقای نوری زاد و دوستان
لطفا و حتما این فیلم را ببینید تا با ذات شیادان دینی آشنا شوید. کسانی که نانشان را از دین در می آورند و جز رواج خرافه و خرفتی کاری ندارند. آخوند را اگر می خواهید بشناسید به این فیلم دقت کنید. کوتاه است
https://www.facebook.com/photo.php?v=711248245577213&set=vb.308824049152970&type=2&theater
با سلام خدمت شما فرهیخته و ازاد اندیش گرامی اقای نوریزاد . ای کاش من هم میتوانستم درخواست نمایم کسی بداد ما مالباختگان هم برسد !!! و اما ماجرا : من یکی از سهامداران شرکت درگذشته !!! فنرزی یا ” گسترش صنایع انرژی اذر اب ” هستم که در اواخر سال 84 این شرکت به بورس ورود نمود و من هم با توجه به تبلیغات وسیع در مورد این شرکت حدود 5 میلیون تومان از سهام این شرکت راخریداری نمودم . تنها پس از چند ماه از حضور این شرکت گذشته بود که اقای احمدی نژاد رییس دولت شدند و شرکت بطور همزمان به بهانه مجمع از بورس خارج شدند و دیگر به بورس وارد نشدند . بهانه شرکت در عدم بازگشایی ضرر هر ساله بود . در سال 88 من به ادرس این شرکت ( تهران – شهرک غرب فاز 4 – بلوار ایوانک – خیابان زرافشان شمالی – خیابان درخشان – شماره 68 – تلفن 9 – 88574950 ) مراجعه کردم که اظهار نمودند بدلیل ضرر دهی فعلا باز نخواهند شد و یکی از مواردی که عنوان میکردند ان بود که بدلیل پروژه های دستوری شرکت ورشکسته شده است بطور مثال عنوان کردند که پروژه 300 میلیون یورویی یک نیروگاه در سوریه با مناقصه 100 میلیون یورویی توسط این شرکت اجرا شده که ضرر ان برعهده سهامداران شده است . علی ایحال پس از مدت کوتاهی از ان تاریخ شرکت از بورس اخراج و برج اداری خودش را جمع کرده و اصولا ناپدید شده است . من و هزاران نفر مشابه من مالباخته شدند و با انکه من به دفتر رهبری – بازرسی کل – دفتر ریاست جمهوری – برخی از نمایندگان – دفتر دادستانی و وزارت اقتصاد و دارایی و سازمان بورس …..نامه نگاری کردم کسی پاسخگو نشد و گفتند به انها مربوط نیست . در مورخه 30 اذر سال 92 در هفته نامه اطلاعات بورس که وابسته به ماهنامه بازار و سرمایه هست مقاله ای تحت عنوان ” شرکتی که از روی کره زمین محو شد ” در این رابطه نوشت و این تنها مطلبی بود که در طی این سالها از این شرکت اطلاع رسانی شده است .
جناب کیوان با درود
ضمن همدردی با شما باید به عرض عالی برسانم که سرمایه گزاری در بازار سهام هیچ فرقی با قمار ندارد. البته پوزش میخواهم و اسم این نوع سرمایه گزاری را نباید قمار نامید ولی اغلب میدانیم که تقریبا یکی هستند. در این بازی برد و باخت, بعضی اوقات شخص میبرد ولی اکثرا ومتأسفانه میبازد
البته ناپدید شدن سرمایه شما باعث اندوه است ولی نباید غیر قابل پیش بینی تلقی شود. شما میدانستید که دارید چه کار میکنید
باز تأکید میکنم سرمایه گذاری در بازار بورس در همه بازارهای بورس جهان هیچ فرقی با قمار ندارد. البته عرایض بنده جنبه دینی ندارد بل که تأکید حقیر بر روی برد و باخت آن هست. امید است دفعات بعد موفقتر باشید
سال 78-79ازطرف اموزش پرورش اردبیل قطعه زمینی به مبلغ2ملیون تومن(اون موقع حقوق من 75هزارتومن بود)به ماها داده شد.800نفرازهمکاران مبلغ1/6ملیاردپول دادنداما اگر به شمازمینی رسیدبه مانیز دادند.بعدهانفری100هزارتومن داده وکیل هم گرفتیم.اقای قاضی که نامش یادم رفته قول دادپولمان راگرفته پس بدهد.وگفت همگی فلان تاریخ به دادگاه مراجعه کنیم.همه که اون روزموعودرفتیم به ماگفتنداون قاضی به جای دیگری منتقل شده.وپرونده ماخوابید.تابه امروزهم خبری نشده.گیرم 2ملیون ماروبرگردونن…
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فزهیخته . وبا سلام به مرتضی و دیگرعزیزان :بابت اینکه فرمودید اسامی و حدود تقریبی سن زوجات حضرت رسول را میخواهید باید به اطلاعتان برسانم کتابی به نام (( محمد همسران کنیز ها و موهوبات )) نگاشته شده که اطلاعات بسیار جالبی درمورد همسران ایشان به ما میدهد در مورد موهوبات باید به عرض برسانم که زنانی که خودرا به حضرت هبه (بخشش) می کردند یعنی به عبارت ساده تر بدون اینکه همسر ایشان شوند و یا کنیز باشند خود را به دلخواه خود به ایشان (بدون هیچ خواسته ویا عقدی) هدیه مینمودندوتنها شخصی که خداوند این کار را برایش مجاز ساخته بود حضرت محمد میباشد . این کتاب و تاکید میکنم کتاب( بیست وسه سال) (زندگی نامه حضرت رسول میباشد )و دیگر کتب را از سایت rezafazeli.com………rezafazeli.orgو سایت tabo book worldpress.comقابل دریافت می باشد پس از مطالعه کتب فوق کمی به تاریخ گذشته اسلام عزیز پی خواهیم برد! در ضمن سایت رضا فاضلی سر شار از الفاض زشت می باشد شما فقط به کتاب ها توجه کنید .به قول معروف از سایت فوق مغز رابرداشته پوست را بهر خسان بگذاشته .با احترام.
مهرداد گرامی
درود بر شما
تشکر از شما که مرا یاد کرده اید ، و اشاراتی به بحث های گذشته داشته اید ،با توجه به کسالت و بیماری و توصیه پزشکی فقط یکی دو نکته در مورد این نوشته شما عرض میکنم:
1- ببین دوست من ،در عصر اطلاعات دسترسی به اینگونه نوشته های کوتاه یا بلند ،چه بصورت مقاله یا به عنوان کتاب ،که اشاراتی به تاریخ صدر اسلام برگرفته از کتب تاریخ و روایی اهل سنت ،و اسنادهای تحلیلی مطالبی به متن دین یا قرآن کریم یا پیامبر اسلام ،برای همه ممکن است ،با وجود موتورهای جستجوگر مثل گوگل و بینگ و یاهو و ویکی پدیا و …یافتن نوشته هایی با عناوینی خاص ،مطلب مشکلی نیست ،امکاناتی مثل پی دی اف و ورد و غیره هم جورکش صنعت چاپ شده است و مساله را آسان کرده است ،من خود طلبه ای معتاد به نت و وب و اشنای به آن هستم ،و بسیاری از این عناوی کتب یا مقالات را که شما یا برخی دوستان به آن اشاره میکنید یا سایت های خاص دانلود کتب تابو و غیرو را هم دیده و می بینم،اما اینجا نکته ای که میخواهم خدمت شما عرض کنم این است که هر چیزی که عنوان کتاب پیدا کرد و بصورت پی دی اف عرضه شد و در فضای نت قابل دانلود شد ،صرف وجود آن دلیل حقانیت آن عناوین یا مدعاها نیست،بتعبیر برخی اساتید فقه که بصورت طنز میفرمود برخی گمان میکنند که هر نوشته ای فورمی پیدا کرد و چاپیده شد ! (یعنی بطبع و چاپ رسید) این دلیل حقانیت یا سواد نویسنده آن است!
میخواهم بگویم تدوین مجموعه ها و نام گذاری عناوین و کارهای زیبای شکلی و گرافیکی و شماره و پاورقی زدن ذیل آنها و ریفرنسهای مربوط یا نامربوط دادن ،ضامن صحت محتوا نیست.
از باب مثال عرض کنم که کتابی نیز در این زمینه هست بصورت پ دی اف از شخصی بنام امیر حسین خنجی ،با یک آب و رنگ زیبا که بیا و ببین ،و البته با قلمی خوب و زیبا ،و در ذیل آن ریفرنسهایی! که هرکسی را مسحور خویش میکند،من این کتاب را دانلود و در اختیار دارم و مشغول بررسی اسانید آن هستم ،ایشان با نوعی ادبیات شبیه رمان های سکسی شروع به تبیین موارد ازدواج های پیامبر علیه السلام کرده است که امر رایجی در بین عرب های قدیم بوده است،طوری اینها را بیان میکند که گویا نعوذ بالله پیامبر علیه السلام اقدام به کارهای حرام یا خلاف فرموده است! در حالیکه واقع مطلب این است که پیامبر نیز مطابق عرف و رسم رایج آن زمان ازدواج هایی داشته اند زنانی را نکاح کرده اند ،زنانی را ترک کرده اند ،که مسائل مربوط به مصلحت های اجتماعی یا سیاسی یا قبیله ای آن قابل درک است ،حال اصلا فرض کند کسی تمایل به زن یا زنانی داشته باشد ،مگر نکاح و ازدواج آنهم بصورت رایج در عرف آن زمان ،مساله ای قبیح یا حرام بوده است؟!
حال فرض کنید اگر به همین آقای امیر حسین خنجی بگویید مثلا فلان سیاستمدار ایتالیایی ،دهها زن و دختر را با معاشقه (و نکاح شرعی مسیحی و غیر مسیحی یا هر عرف و دینی) مورد دستبرد و تجاوز قرار داده است یا حتی در موارد مرتکب همو سکشوئل شده است ،میگوید این ایراد ندارد ،این یک عرف است ،یا آزادی فردی است ،یا مسائل شخصی است ،یا نهایتا خیلی تعبیر کنند میگویند یک گناه اخلاقی است! مثل رابطه خارج از چهار چوب بیل کلینتون با مونیکا لوینسکی در وسط کاخ سفید! اینرا راحت توجیه به لیبرالیسم و آزادی فردی و حوزه شخصی و اینگونه عناوین که میدانید میکنند با اینکه رفتار رفتاری خارج از چهارچوبه ازدواج شرعی یا عرفی و قانونی مقبول در جامعه است،اما همین آقا وقتی به پیامبر بزرگوار اسلام میرسد ،با ادبیاتی رمان گونه که به به فلان زن چه خوشگل و زیبا بود! و پیامبر به او میل کرد ،پس با ازدواج کرد….،اینها را با یک آب و تابی توضیح میدهد ،بعد هم ارجاعات و ریفرنس هایی نامربوط به اصل را در پاورقی ذکر میکند،چرا؟ چون پیامبری یک پیامبر را باور ندارد،چون در حوزه وحی و معارف سترگ ناشی از وحی سخنی ندارد ،وارد حوزه زندگی شخصی یک پیامبر میشود ،آنهم در اموری که شرعا یا به عرف زمانه رایج بوده است ،این چیزی است که تصادفا در سخن کفار در طول تاریخ مواجهه انان با دعوت انبیاء مطرح بوده است ،که چرا پیامبر “فرشته یا ملک” نیست؟ چرا پیامبر انسانی مثل انسان های دیگر است در جسمانیت و غرایز و گرایشات طبیعی چیزی که تصادفا در کلمات خود پیامبران مطرح است که ما برگزیدگانی از میان خود انسانها هستیم و از جنس آنان ،و اینکه تنها ویژگی “نزول وحی و ماموریت الهی” است (قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی) ای پیامبر در پاسخ به آنان که میگویند چرا تو فرشته نیستی یا چرا وحی به ما نازل نمیشود بگو من فقط و فقط بشری مثل شما هستم که تنها باراده برگزیننده پروردگار بمن وحی میشود…
مهرداد گرامی ،میخواهم بگویم در اینگونه مسائل یا گرایش ها ،بررسی باید دور از غرض ورزی باشد ،ارزش مقاله و کتاب و سخنرانی ارزش ذاتی نیست ،ارزش مقاله به استحکام استنادها و ریفرنس هاست ،نه به زیبائی قالب و گرافیک و ظاهرسازی ریفرنسها و ارجاعات ،من هنوز مشغول بررسی آن نوشته امیر حسین خنجی هستم ،اما باور کنید در مواردی مطالبی در متن دیدم که در پاورقی به طبری و کامل و ابن هشام و غیرو ارجاع داده شده است ،وقتی شما زبان شناس باشی و مآخذ و منابع در دست ات باشد و مراجعه کنی می بینی این آقا مطالبی را از پیش خود ساخته و برداشتهای خود را بصورت یک رمان سکس گونه واگویه میکند در حالیکه یا در منبع اصلی چنین نیست ،یا نقلها متعارض است یا کم و زیاد و محملی برای مطالب هست ،حال چون این آقا بهرعلتی با پیامبر اسلام دشمنی و عداوت دارد ،مطالب را سرتاپا آلوده و غرض آلود نقل و تحلیل میکند ،گویا نعوذ بالله پیامبر اسلام و محمد امین که از نوجوانی به امانت و پاکی و صداقت معروف بوده است، در سرتاسر زندگی 60 و اندی ساله خویش ،کاری جز این سنخ امور نداشته است ،آنهمه دعوت ،آنهمه تحمل مصائب و شکنجه های روحی و روانی خود و اصحابش ،آنهمه جنگ با مشرکان مهاجم ،و دعوت انسانهای سرتاسر شبه جزیره ،و خارج از آن دعوت قیصرها و کسری ها و غیر آنها ،یک زندگی سراسر تلاش و دعوت برای انسان کردن انسانها ،و دعوت به توحید ،و غصه خوردنها ،طوری که در برخی آیات قرآن مورد توبیخ واقع شده است که تو چرا خود را میخواهی هلاک کنی که اینها ایمان نمی آورند؟ (لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنين.الشعراء/3) عتاب میشود که نکند تو میخواهی نفس خود را هلاک کنی که اینها ایمان نمی آورند؟! یا در جایی دیگر (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفا.الکهف/6) مثل اینکه از روی تاسف میخواهی نفس خود را هلاک کنی که اینها به قرآن ایمان نمی آورند؟!
زیرا او با حقایق آشنا بود ،با انجام انسانها آشنا بود ،و راغب به سعادت انسانها بود ،غصه می خورد و تلاش میکرد و دعوت میکرد ،آسیب می دید ،عمویش و دیگر نزدیکانش کشته می شدند و ….،پیامبری که در اوج و عنفوان غریزه جنسی در سن 25 سالگی با زنی شوهر دیده و چهل ساله ازدواج میکند و در مرآی و منظر توجه مردم از او چهار دختر با تاریخ شفاف متولد میشوند ،این انصاف است که دروغگویی عقده های روانی خویش را بیرون بریزد و پیامبر را به عقیم بودن متهم کند؟ چرا چون ازدواج او با سایر زنان ثمری نداشته است؟! این شد برهان غیر قابل خدشه! یا کسی دهانش را باز کند بدون مطالعه موارد نکاح ها و زمینه های سیاسی اجتماعی یا فردی آن،همینطور راحت پیامبر خدا را متهم بهوس رانی کند،اینها انصاف است؟
غرضم این است که زندگی پیامبر اکرم ابتدا در متن قرآن روشن است ،و در تواریخی که هست روشن است ،حال بی انصافی ،بیاید اینهمه تلاش پیامبرانه او در دعوت به توحید را نادیده گرفته وارد حوزه شخصی پیامبر شده قلمفرسایی کند که مثلا مطابق رسم رایج او چند همسر داشته است ،یا به زن تمایل داشته است،مگر دیگران نداشته اند؟ شما تاریخ زندگی سایر صحابه و یاران آن حضرت را مطالعه کنید ،ابوبکر نیز چند زن داشته است ،عمر نیز ،عثمان نیز ،علی بن ابیطالب نیز ،و بقیه،حال بحث کنیم که فلان زن پیامبر بیست ساله بوده ،آن دیگری بیست و پنج ساله بوده ،یکی چهل ساله بوده ،دیگری …،آنهم از میان امواج تاریخ که چیزی جز ظنون متراکم نیست ،یا در مواردی تعارضات هست .
این بسیار جالب است که اخیرا کاربری بنام علی1 خطاب بمن نوشته است ،مسلمانان تاریخ نویسی بلد نبوده اند (حال این یک ادعا که باید در محل خود بحث شود) پس تو چرا آمده ای در برابر ادعای گزاف “عقیم بودن پیامبر” استناد به تاریخ کرده ای و نشان داده ای که تاریخ ازدواج های قبلی خدیجه و فرزندان قبلی او از شوهران دیگرش روشن است ،و تاریخ ولادت و زندگی و ازدواج چهار دختر دیگرش که پس از ازدواج با پیامبر متولد شده اند ،روشن است؟! و اینگونه دفاع کردن دفاع بد از پیامبر است! خوب دفاع خوب از پیامبر چیست؟ دفاع خوب این است که بگوییم مسلمانان 1400 سال قبل تاریخ نویسان قابلی نبوده اند! ،خوب عزیز من اینکه پاک کردن صورت مساله است، اینکه راحت کردن خود از تجشم استدلال و پاسخ است، خوب مومن وقتی همه جای تاریخ چنین است ،و کسی بی مدرک ادعای گزاف عقم پیامبر را کرده است ،من با برهان صدیقین و برهان حرکت و محرک اول بیایم ثابت کنم پیامبر عقیم نبوده است؟!
بعد هم ادعایی کرده بود که در ابن اسحاق و ابن هشام و طبری و نسب قریش مصعب و جمهره یعقوبی و غیرو آمده است که سن زنان پیامبر فلان قدر بوده است ،اولا فرضا این باشد اما آن زنان زنانی بیوه ،شوهر ازدست داده یا طلاق گرفته ،یا کنیزهای بدست آمده در برخی جنگها بودند،باید زمینه های تاریخی و اجتماعی و سیاسی ،قبیله ای این موارد را بررسی درست کرد،ثانیا فرض کنید همه موارد ناشی از تمایل طبیعی غریزی یک انسان به زنان باشد ،مگر نکاح کردن و ازدواج کردن که سنت رایج بوده است عیب بر انسانیت انسان است؟ شما و من و دیگران نیز غرایز داریم ،چرا به غریزه و تمایل خود ایراد نمی کنند؟! چرا فحشاء و زن بازی های از غیر راه صحیح در غرب را به حوزه شخصی و غیره توجیه میکنند؟ غریزه با غریزه متفاوت است؟ آنهم با رعایت ظرف و ظروف زمانی گذشته ها؟
آن اقا خیال کرده بود که حال اگر نام چند تاریخ را بطور کلی (نه ریفرنس مشخص) ذکر کند ،فقط این اوست که این نامها را شنیده است،مثل لوکوموتیو نامهای ااندیشمندان غربی که راه می اندازد! بعد من مراجعه کردم به موارد ذکر شده ،اثری از ذکر سن و سال زنان پیامبر در آنجا نیافتم! البته اگر لازم شد عین عبارات عربی و ترجمه همان منابعی که او نام برده است را ذیل گفتارش نقل خواهم کرد.
مهرداد گرامی مقصودم این است که بررسی تاریخ دین و منابع دینی و تاریخی نیز همانند بررسی مقولات دیگر انسانی و غیر انسانی نیازمند بررسی بیطرفانه و منصفانه است ،اگر کسی از ابتدا بنایش بر انکار اسلام و دعوت پیامبر باشد ،حال به هر انگیزه ای ،چه سیاسی و اجتماعی و بغرض مخالفت بر افرادی یا گروههایی یا حکومتی ،و چه بغرض های دیگر ،طبیعی است که بخواهد با تحقیر و توهین و تلویث آورنده یک مکتب بخواهد آنرا در نظر دیگران خفیف کند.اما نکته اساسی این است که در اینگونه موارد اینگونه افراد قبلا از ظن خود یار امثال علی دشتی و امیر حسین خنجی و رضا فاضلی گشته اند ،یعنی در خود نمی بینند که زحمت بکشند بروند ببینند ارجاع و ریفرنسی که علی دشتی یا خنجی و دیگران داده اند صحیح و منصفانه و اگاهانه است یا خیر؟ ضمن اینکه نوعا هم افراد طالب و مشتاق اینگونه تحلیل های تحقیر آمیز نسبت به پیامبر اسلام ،نا اشنای به زبان و ادبیات عرب هستند ،یا به اصول لازم در نیل به حقایق تاریخی و بررسی تعارض و تضارب روایات تاریخی در آن کتب ،یا بررسی اسناد روایی و ناقلان آن واقف نیستند.این یک نکته.
2-شما از باب نمونه به یکی از موارد و اسباب نکاح های پیامبر اسلام اشاره کرده ای،مساله “نکاح هبه ای” ،اشاره شما در اینجا به این آیه از سوره احزاب است ( وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنين.احزاب/50)
ببین دوست عزیز مفاد این آیه که موردی هم بوده است و بعد هم که ازدواج کردن پیامبر بنص قرآن ممنوع شد ،یعنی بعد از مرگ خدیجه مدت زمان نکاح هایی که پیامبر داشته است و نوشته اند ده سال بوده است ،بعد از آن نکاح پیامبر به این آیه ممنوع شده است که: (لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقيبا.احزاب/52) که از بحث ما خارج است.
آن آیه هبه که شما به آن اشاره داشتید شان نزول داشته است ،آنطور که در تفاسیر و تواریخ هست ،زنی به پیامبر مراجعه میکند و بر خلاف متعارف که خواستن و خواستگاری از سوی مرد است ،خود را به پیامبر عرضه میکند ،یعنی اظهار تمایل میکند که خود را بدون مهریه متداول ،به همسری پیامبر درآورد،حال به هر انگیزه ای ،چه بخاطر عشق به پیامبر و تمایل طبیعی غریزی ،چه بخاطر جنبه های اقتصادی ،مثلا بدون سرپرست بودن ،و چه بخاطر رعایت جنبه های آخرتی و عشق به انتساب به خاندان پیامبر ،یا هر علتی این تمایل را در حضور دیگران ابراز کرده است ،که در برخی روایات هم هست که مورد اعتراض و حسد عایشه هم واقع شد! پیامبر تاملی کرد و به انتظار وحی بود ،بعد این آیه نازل شده که ای پیامبر اگر زنی تمایل داشت که خود را بتو “هبه ” کند ،اگر تو تمایل داشتی میتوانی با او نکاح کنی .
بنابر این نزول این آیه باصطلاح قضیه فی واقعه بوده است و در ادامه عبارت تفسیر مجمع البیان و الدر المنثور سیوطی را خواهم آورد که در نقلها اختلاف هست که مصداق این نوع نکاح کدام زن ایشان بوده است ،آیه “میمونه” مصداق آن بوده است ،یا “زینب بنت خزیمه” بوده است،فقط یکی بوده است یا دو زن از زنان ایشان بصورت استیهاب بوده است یا خیر؟
این کلیت این ماجراست ،حال شما خودتان که لینک میدهید و کتابهایی را معرفی می کنید مراجعه کنید به آن کتابها ببینید خوش انصافها نشسته اند چگونه علیه پیامبر اسلام بافته اند! گویا اصلا پیامبری پیامبر اسلام این بوده است که نشسته است در خانه خود و خود را باد میزند که بله ایها النساء در مکه و مدینه و همه جای عربستان ،هرکدامتان که مایل بودید شتاب کنید و خود را به من هبه کنید!
واقعا اینطور است؟! برادر من ما انسانیم ،ما از انسانیت دم میزنیم ،آیا انسانیت ما این اقتضاء را دارد که در برابر بزرگان تاریخ چنین داوری کنیم یا هر داوری غیر منصفانه یا هر ادعایی را بپذیریم؟
ملاحظه کنید عبارت تفسیر مجمع البیان در اینجا چنین است ،من ابتدا عبارت عربی را نقل میکنم ،پس از آن از باب امکان عدم آشنایی شما با ادبیات عرب ترجمه انرا هم میاورم:
“””و اختلف في أنه هل كانت عند النبي ص امرأة وهبت نفسها له أم لا فقيل إنه لم يكن عنده امرأة وهبت نفسها له عن ابن عباس و مجاهد و قيل بل كانت عنده ميمونة بنت الحرث بلا مهر قد وهبت نفسها للنبي في رواية أخرى عن ابن عباس و قتادة و قيل هي زينب بنت خزيمة أم المساكين امرأة من الأنصار عن الشعبي و قيل هي امرأة من بني أسد يقال لها أم شريك بنت جابر عن علي بن الحسين (ع) و الضحاك و مقاتل و قيل هي خولة بنت حكيم عن عروة بن الزبير و قيل إنها لما وهبت نفسها للنبي ص قالت عائشة ما بال النساء يبذلن أنفسهن بلا مهر فنزلت الآية فقالت عائشة ما أرى الله تعالى إلا يسارع في هواك فقال رسول الله ص و إنك إن أطعت الله سارع في هواك””.
(مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج 8 ص 571)
“””
وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِ يعنى ما حلال كرديم بر تو زنى را كه توحيد خداى تعالى را تصديق كرده كه خود را بتو بدون صداق هبه نمايد، و زن غير مؤمنه اگر خود را بتو ببخشد براى تو حلال نيست.
إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها يعنى اگر اختيار كرد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نكاح او را و تمايل بآن داشت.
ابن عباس گويد: و اين براى غير تو حلال نيست تنها و فقط براى تو حلال است، و اين از خصايص و ويژگيهاى آن حضرت است در نكاح، پس ازدواج و زناشويى براى آن حضرت بلفظ هبه منعقد ميشد و براى هيچكس غير از آن حضرت منعقد نميشد.
آيا پيامبر (ص) همسر هبهاى داشته يا نه؟
مفسّرين و دانشمندان علم تاريخ و سيرة النبى اختلاف در اين موضوع كرده كه آيا نزد پيغمبر (ص) زنى بوده كه خود را بآن حضرت هبه كرده باشد يا نه؟ (اوّل در اصل موضوع، دوّم در اينكه آن زن كه بوده است).
ابن عباس و مجاهد گويند: چنين زنى كه خود را بآن حضرت هبه كرده باشد نزد آن حضرت نبوده.
ابن عباس و قتاده در روايت ديگر گويند بلى ميمونه دختر حارث بدون مهر بود كه خود را بآن حضرت هبه كرده بود.
شعبى گويد: آن زينب ام المساكين دختر خزيمه زنى از انصار بود.
على بن الحسين عليهما السلام و ضحاك و مقاتل گويند: آن زنى از بنى اسد كه باو ام شريك دختر جابر ميگفتند بود.
عروة بن زبير گويد: آن خوله دختر حكيم بود گفتهاند وقتى او خود را به پيغمبر (ص) بخشيد عايشه گفت براى چى زنها خودشان را بدون مهر هبه نمايند، پس آيه مذكور نازل شد، عايشه گفت نديدم خداى تعالى را مگر آنكه شتاب كند در هوا و خاطر تو، پيغمبر (ص) فرمود، و تو هم البته اگر او را اطاعت و فرمان بردارى كنى در هوايت شتاب كند”””.
(ترجمه تفسیر مجمع البیان ج 20 ص 146)
شما اگر به تفسیر الدر المنثور سیوطی و تفاسیر دیگر اهل سنت مراجعه کنید نیز حاصل این ماجرا این بوده است که قضیه فی واقعه ،یعنی زنی چنین کرده است و در برابر آن وحی نازل شده است و چنین خصیصه ای آنهم بطور محدود برای پیامبر ثابت شده است ،و چنانکه عرض شد ده سال بعد از مرگ خدیجه نیز کلا دفتر ازدواج و نکاح پیامبر بسته شده است ،و مورد هم مورد منحصر بوده است ،و حتی برخی گفته اند پیامبر اصلا از این خصیصه استفاده نکرد،حال شما مراجعه کنید به اینگونه کتابها و سایت ها که چگونه این ماجرا را یک کلاغ چهل کلاغ کرده اند.
سپاس
جناب مرتضی درود بر شما
باز گشت حضرت عالی را به فال نیک گرفته و امید دارم کسالت شما هر چه زود تر رفع شده وسلامت کامل خود را باز یابید
نوشته بسیار کویا و متین شما راخواندم و تقریبا با تمامی گفتار شما توافق دارم تا زمانی که میرسیم به انسان بودن پیامبر که البته من کاملا به آن معتقد هستم و دلیلم هم چند آیه صریح در قران و گفتار شخص پیامبر است که فرمودند من انسانی مثل شما هستم و مانند همه انسانها بدنیا آمده ام مثل شما زندگی میکنم و در آخر مثل شما از این دنیا میروم. تنها فرق من با شما در این است که من از طرف خداوند بر گزیده شده ام که پیام خدا را به شما برسانم
مرتضی ارجمند.
مشکل ما و یا در حقیقت مشکل شیعیان از همین انسان بودن پیامبر شروع میشود. ما اگر قبول کنیم که پیامبر انسان بوده دیگر تمام این مباحث مبنی بر ازدواجها و یا سایر اعمال وی که بعضی مواقع با استاندارد های بشر امروزی (تکرار میکنم استانداردهای امروزی) مغایرت دارد حل میشود. ولی بنظر میرسد شیعیان مقامی بالا تر از یک انسان به محمد قائل هستند. به عنوان مثال بحث عصمت. چه لزومی دارد پیامبر معصوم باشد؟ ضمن اینکه اگر تواریخ متعدد اسلام ونوشته ها در سیرة اگر صحیح باشند ما میبینیم که ایشان چندین بار در ملاء عام استغفار کرده اند.
وشما بهتر از همه میدانید که یکی از عمده اختلافاتی که بین شیعیان و اهل سنّت وجود دارد همین مسئله عصمت هست. چه لزومی دارد که محمد و یا ان ۱۳ نفر دیگر معصوم باشند. آیا اگر معصوم نباشند از مقام و منزلت و یا مسئولیت دینی که داشته اند کاسته میشود؟
ببینید قبول کردن و معمولی فرض کردن ازدواج انسانی که یک مرد بالای ۵۰ سال هست با یک دوشیزه ۱۷ ساله حتی در قرن ۲۱ هم اتفاقی عجیب نیست ولی اگر یک معصوم این کار بکند مورد سئوال قرار خواهد گرفت وسائل را نباید سرزنش کرد
پایدار باشید
رسول
دوست گرامی جناب رسول
سلام بر شما
اشاره به مساله طویل الذیل “عصمت” انبیاء خدا و امامان شیعه نموده اید ،البته سابقا (شاید بیش از شش ماه قبل) بحث هایی در این زمینه بین دوستان کاربر در گرفت و مطالبی عرض شد ،الان بیاد ندارم در کدامیک از پست های جناب نوریزاد بود ولی میتوان از طریق سرچ داخلی سایت ایشان یا سرچ مزین به فیلتر شکن ! گوگل آنها را دید.بهرحال چون شما دوست گرامی آنرا دوباره مطرح کرده اید و از زاویه خاصی به آن نگریسته اید با توجه به وضعیت کسالت ،مختصر اشاراتی به این مساله میکنم.
1-مساله عصمت یکی از مفاهیم درون دینی است که متکی بر برهان عقلی و شواهد نقلی قرآنی و روایی است،اگر دید کسی بیرون دینی است یعنی مبنای فکر او انکار شریعت و وحی است ،طبیعی است که به این مساله اعتقادی نداشته باشد ،این دیگر شاید بحثی بی فائده باشد ،و روش صحیح بحث با چنین نگرشی لزوم گفتگو از اصل لزوم بعثت و ارسال رسل در فرض تصدیق به خدای خالق جهان و انسان است ،و در فرض عدم تصدیق به خدای متعال ،روش صحیح بحث تمرکز و زوم بر نفی و اثبات خداست.
اما در عین حال با کسانی که عصمت انبیاء عظام یا عصمت امامان که امامت آنان استمرار شریعت و تبیین و تفسیر آن است را انکار دارند،میتوان سخن از احتجاج و برهان عقلی بر “مقوله ضرورت عصمت”کرد ،و فرضا اگر بنظر آنان شواهدی متعارض با این مقوله در کتاب و سنت که متن دین است وجود دارد ،میتوان در کم و کیف آن شواهد گفتگو کرد ،امری که در مورد نوشته حضرتعالی صادق است ،زیرا پرسش شما یکی بازگشت به “لمیت و علت ضرورت عصمت” میکند ،و دیگر اینکه برخی شواهد نقلی مثل لمیت “استغفارهای آن حضرات” به چه مفهومی است و تعارض آن با برهان عقلی بر لزوم عصمت و شواهد دیگر نقلی که دلالت فی الجمله بر لزوم عصمت پیامبران و امامان دارد چگونه قابل حل است ،و بالاخره این پرسش که””آیا اگر معصوم نباشند از مقام و منزلت و یا مسئولیت دینی که داشته اند کاسته میشود؟””
چه جایگاهی در این بحث دارد؟
2-عصمت که در لغت بمعنی نگهداشته شدن است در اینجا به چه مفهوم است ؟
پاسخ این است که معصوم بودن معصومین به این معنا نیست که آنان در مقابل گناه مسلوب الاراده و بدون اختیار می باشند ،بلکه به این معناست که علم قوی آنان (کما و کیفا،چیزی که میتوان از آن تعبیر به باور نمود) به مصالح و مفاسد اعمال و ایمان تام و کامل آنها به احکام خداوند و پاداش و عذاب او، به حدی است که انگیزه نافرمانی از دستورات خداوند و حتی فکر آن در نفوس مطهر آنان بوجود نمی آید.
از این بیان سستی گفتار برخی از نویسندگان و روشنفکران ظاهر میشود که تطبیق عصمت با آن نفوس شریفه را به “روبوت و روبوتیسم” تشبیه و تمثیل کرده اند.
3-عصمت مربوط به کدام حوزه از حوزه های زندگی فردی و اجتماعی پیامبران و امامان است؟
پاسخ این است که عصمت دارای مراتب و درجات مختلفی است :
الف-عصمت در “گرفتن وحی و الهام ” از خداوند یا ملائکه.
ب- عصمت از “خطا در تبلیغ رسالت و معارف دین”.
ج-عصمت از شوق یا عزم بر گناه در مقام عمل به احکام دین در عرصه های “فردی،خانوادگی و اجتماعی”
د-عصمت از خطا نسبت به امور عادی و روزمره
4-برهان عقلی بر لزوم عصمت که در کتب کلامی (مثل الشافی فی الامامه سید مرتضی و تلخیص الشافی شیخ طوسی و تجرید الاعتقاد خواجه طوسی و شروح مبسوط آن مثل کشف المراد علامه حلی ره و غیر اینها) مفصل از آن بحث شده است ،اجمالا این است که : اگر پیامبران و امامان (که امامت آنان ضامن استمرار شریعت است) از خطا و اشتباه در رسالت خود و ابلاغ پیام به مردم و عمل به آن مصون نباشند ،نمی توانند امین وحی و حافظ شریعت باشند ، و طبعا نقض غرض میشود و هدف الهی از ارسال رسل و تعیین امام تامین نمی شود.
بعبارت دیگر چون هدف از ارسال پیامبران و وجود امامان معصوم هدایت انسان ها بسوی مبدا اعلی و ماورای طبیعت است ، و در این راستا داشتن برنامه عملی و علمی بنام شریعت ،ضرورت یافته است و هرگونه خطا و گناه آنان در حوزه شریعت موجب نقض غرض و به بیراهه کشاندن بندگان خدا از راه مستقیم است، عصمت در موارد( الف ب ج) مذکور در فقره سوم ،امری ضروری عقلی است، و نسبت به مورد چهارم نیز که مربوط به امور عادی و روزمره است ،آنچه مسلم (ضروری) است این است که اگر از اموری باشد که اشتباه در آنها موجب خدشه در امر “رسالت” و “امامت” گردد عصمت در آنها نیز ضروری است.و آنان اگر در اینگونه امور که مربوط به حدوث و بقاء شریعت و تبیین و تفسیر آن است معصوم نباشند این موجب عدم اعتماد مردم به آنان در حوزه رسالت و نبوت و امامت شان میشود و طبعا نظام هدایت الهی توسط آنان مختل خواهد شد.
5-بر اساس برهان عقلی تبیین شده فوق ،لزوم عصمت در انبیاء مساله ای روشن و ضروری خواهد بود،و پاسخ آن سوال جنابعالی روشن میشود که
:””آیا اگر معصوم نباشند از مقام و منزلت و یا مسئولیت دینی که داشته اند کاسته میشود؟””.
که پاسخ این است که آری ،ضرورت عصمت در انبیاء و در پی آن عصمت ائمه معصومین تابع همین مناط و ملاک “ضرورت وثوق به ماموریت هدایت الهی” از سوی آنان است ،وگرنه اگر آنان در تلقی و دریافت وحی یا الهام ،و ضبط و نگهداری مفاد دعوت و وحی و الهام ، و درست رساندن آن به توده انسانها ،و عمل خود پیامبران و امامان به محتوای دعوت خود، دور از خطا نباشند، و از طرفی خدای متعال آنان را بسوی مردم فرستاده باشد و امر به اطاعت قولی و فعلی مردم از آنان در محتوا و مضامین شریعت کرده باشد،این باصطلاح امروزی پارادوکسی است که از آن در مباحث کلامی تعبیر به “نقض غرض” شده است ،که با صفت “علم و حکمت” مفروض در خدای متعال ناسازگار است.
6- در مورد لزوم عصمت در امامان که “حافظان و شارحان شریعت و ضامن استمرار دین خاتم الی یوم القیامه” هستند” نیز ،سوای برهان عقلی فوق الذکر ،شواهد نقلی از قرآن و سنت هم وجود دارد که البته در نظر نگاه فرادینی یا برون دینی ذکر آنها مستلزم دور و مصادره بر مطلوب است ، اما در نگاه درون دینی ،آیاتی مثل:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا. النساء/59)
به این بیان که بر اساس صدر این آیه فرموده است : ای مومنان از خدا و رسول و صاحبان امر از بین خودتان اطاعت کنید ، خداوند حکیم به اطاعت مطلق از “اولی الامر”بدون هیچ قید و شرطی فرمان داده است و این اطاعت را هم طراز اطاعت از خداوند و پیامبر علیه السلام بشمار آورده است ،و دستور به اطاعت مطلق از “اولی الامر”بدون معصومیت آنان “قبیح” ،بلکه برحسب دقت عقلی محال می باشد (قبح صدور قبیح از حکیم مطلق یا استحاله صدور قبیح از حکیم مطلق که خدای تعالی است) .
بنابر این روی این تحلیل داخلی در مفاد آیه معلوم میشود که این آیه تنها منطبق بر افراد معصوم است و آن معصومین بالجماع و نص همان امامان شیعه هستند.
نیز آیه (وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيما.النساء/113)
ببیانی که مرحوم علامه طباطبائی در المیزان ایراد فرموده است و من برای پرهیز از تطویل از گزارش آن می گذرم، دلالت بر لزوم عصمت در انبیاء و به همان ملاک در اولیاء و ائمه معصومین دارند.
همینطور حدیث متواتر “ثقلین”: “انی تارک فیکم الثقلین ،کتاب الله و عترتی..”،که شیعه و سنی آن را با عباراتی قریب به هم نقل کرده اند: من دو چیز گرانبها را برایتان بیادگار گذاشتم ، کتاب خدا و عترتم.و مقصود از عترت پیامبر علیه السلام ، حضرت زهرا و امامان می باشند ،بیان مطلب هم این است که اگر عترت عدیل قرآن از گناه و خطا معصوم نباشند نمی توانند عدل (بکسر) و هم طراز قرآن که کلام خداوند و مصون از خطاست باشند، علاوه اینکه در ذیل این روایت متواتر علم آور حتی در نقل “سنن ترمذی” که از صحاح سته اهل سنت می باشد اینطور آمده است که: “ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی” :اگر به قرآن و عترت تمسک کردید هرگز گمراه نخواهید شد، که این اقتران عترت به کتاب الله و لزوم تمسک به عترت طاهره در علم و عمل و مرجعیت علمی آن بزرگواران حاکی از لزوم عصمت در آنان است، و بدیهی است که اگر عترت معصوم نباشند عقلا چنین تعبیری از رسول اکرم علیه السلام مقبل نبود.
همینطور مساله آیه مباهله که قابل مراجعه است…
در هر حال خواستم بگویم مساله عصمت انبیاء عظام و امامان شیعه(عترت) مساله ای است که هم متکی بر بیان عقلی است و هم بمنطق درون دینی و در حقیقت با ضمیمه کبرای عقلی با شواهد نقلی ،قایل اثبات است.
7-اینکه فرموده اید :
“”مشکل ما و یا در حقیقت مشکل شیعیان از همین انسان بودن پیامبر شروع میشود. ما اگر قبول کنیم که پیامبر انسان بوده دیگر تمام این مباحث مبنی بر ازدواجها و یا سایر اعمال وی که بعضی مواقع با استاندارد های بشر امروزی (تکرار میکنم استانداردهای امروزی) مغایرت دارد حل میشود. ولی بنظر میرسد شیعیان مقامی بالا تر از یک انسان به محمد قائل هستند. به عنوان مثال بحث عصمت. چه لزومی دارد پیامبر معصوم باشد؟ ضمن اینکه اگر تواریخ متعدد اسلام ونوشته ها در سیرة اگر صحیح باشند ما میبینیم که ایشان چندین بار در ملاء عام استغفار کرده اند””.
(پایان نقل قول)
اولا اینکه گفته اید :””ولی بنظر میرسد شیعیان مقامی بالا تر از یک انسان به محمد قائل هستند””،ظاهرا چنین نیست ،ما پیامبر بزرگوار اسلام را یک انسان مافوق میدانیم نه یک مافوق انسان ،آن آیات نظیر “انا بشر مثلکم” یا “وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواق.الفرقان/20”
دقیقا نافی این نگرش اند ،و کسی نمیتواند خلاف نص صریح قرآن بچیزی معتقد شود ،بحث این است که آری انبیاء الهی “بشر مثلکم” بوده اند،می خوردند و می آشامیدند و می خوابیدند و نکاح میکردند و سایر حوایج عمومی عادی بشری ،اما آنان برگزیدگان بشر بودند برای هدایت بشر به توحید و معارف مبدا و معاد و ایمان به آخرت و سرانجام ابدی انسان ،و کوشش در استقرار عدالت و قسط ، اما : (وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه.الانعام/124)،آیه میگوید گزینش و ارسال رسل و اعطاء آیات تکوینی(معجزات) و آیات تشریعی به آنان ،بر خدای متعال است ،اوست که رسالت را هرجا بخواهد می نهد ،پس مثلیت انبیاء با جنبه های بشری عمومی منافات با ماموریت و لزوم عصمت در ماموریت الهی ندارد ،مساله نکاح های پیامبر را نیز باید به همه ابعاد آن توجه کرد ،غرض من این بود که در آن نکاح ها مانعی نیست که پیامبر بر اساس غرایز انسانی و بشری تمایل به زن یا زنان داشته باشد و بر اساس رسم متداول آنروز نکاح کند ،و این ننگ و عاری نبوده است ،خود ایشان نیز بر حسب نقل فرموده است “از دنیای شما نزد من سه چیز محبوب است :بوی خوش (استعمال عطر و چیزهای خوشبو) و حب و عشق به زنان، و نماز که نور چشم من است. من اینها را انکار ندارم ،بحث من بحث جامع نگری بود ،بحث اینکه باید از نظر تاریخی به موارد ازدواج ها (سوای از تمایل به آمیخن با زنان) از نظر اهداف سیاسی و قبیله ای و غیرو هم توجه کرد ،آیا آنان که تنها این وجه ماجرا را می گیرند توجه نمی کنند که پیامبر در سن 25 سالگی با زنی همچون خدیجه که قبلا دو شوهر داشته است ازدواج می کند و سالیان زیادی تا آخر عمر خدیجه به او اکتفاء میکند ،سوال این است که آیا بعد از نکاح با خدیجه برای پیامبر امکان نکاح با زنان زیبا یا دختران که رسم رایج هم بوده است وجود نداشته است؟ بحث من این بود ،متاسفانه برخی از دوستان کلام مرا از محل اصلی خارج کردند و گفتند من گفته ام همه زنان پیامبر پیرزن فرتوت یا یائسه بوده اند!آیا من چنین گفتم ؟ من گفتم بیشتر موارد ازدواج ها ازدواج با زنان بیوه که یا شوهر مرده بودند یا طلاق گرفته بودند و حتی فرزندانی داشتند بود،نه تعیین سن دقیق آن زنان ،بگذریم که مدعیان تعیین سن چیزی جز ارجاعات مبهم و کلی ارائه نکردند.
ثانیا :این همان است که عرض شد ،این تمسک به شواهد بر خلاف است،و اشاره کردم که اگر در مقوله ای برهان عقلی اقامه شد ،شواهد نقلی که ظاهری مخالف با مقتضای برهان صحیح دارند باید تاویل شوند،مثل مساله شرور در جهان هستی ،که اگر اقتضای برهان عقلی این شد که “شر بما هو شر” از حکیم بالذات قابل صدور نیست ، باصطلاح حکمت شر بالذات از حکیم صادر نمی شود ،و بتعبیری “شرور عالم” مجعول بالذات نیستند بل بالعرض مجعولند ،حال ما چه بر دو مبنای معروف ارسطویی و افلاطونی ،شرور در جهان هستی را امور وجودی بدانیم یا امور عدمی ،بهر حال وقتی برهان اقتضای عدم صدور شر بما هو شر از واجب الوجود بالذات بود ،شواهد عینی جزئی که بظاهر مخالف اقتضای برهان عقلی اند باید تاویل و تفسیر شوند.
در اینجا نیز شواهدی اینگونه که شما ذکر کرده اید مثل مساله “استغفار” از این قبیل اند یعنی گناهانی که احیانا انبیاء یا اولیای الهی به آن اعتراف دارند و بعضا در قرآن یا روایات به آنها اشاره شده است ،از سنخ گناهان متعارف و مرسوم نیست،بلکه آنان ترک اموری را که انجام آن رجحان داشته و در حد “لزوم و وجوب ” نبوده،یا عدم توجه مستمر و دائمی آنان به خداوند متعال و انقطاع کامل از غیر او را که بر اثر زندگی عادی بشری رخ می دهد ، برای خود گناه می دانستند، و در حقیقت باید گفت گناهان آنان از قبیل “حسنات الابرار سیئات المقربین” =نیکی های خوبان برای مقربان الهی سیئه و گناه است، که این اشاره به تفاوت مراتب انسانها در قرب معنوی به خدای متعال است، نه از قبیل “ترک واجب” یا “انجام کار حرام”.
شما وجدانا آیا باور دارید که ضجه ها و گریه ها و عبادت ها و استغفارهای امام چهارم زین العابدین سلام الله علیه که در ادعیه صحیفه سجادیه سوز و گدازهای او متجلی شده است ،در ازای گناهان متعارف که از توده مردم صادر میشود مثل نعوذ بالله زنا و شرب خمر و غیبت و تهمت و ظلم به حقوق دیگران و ترک عبادات و انجام محرمات دیگر شریعت بوده است؟ آیا اینها با سیره آن بزرگواران مجانستی دارد؟
بنابر این موارد استشهاد بر خلاف عصمت، بضرورت برهان بر عصمت و شواهد نقلی دیگر باید تاویل شوند،زیرا سوای از برهان پیش گفته ما ادله قاطع دیگر بر ضرورت عصمت داریم ،در واقع تمسک شما به مساله استغفارهای انسان معارض است به برهان عقلی ،و شواهد نقلی بر لزوم عصمت ،و کلام آخر اینکه اسغفارها و ناله و ضجه های آن بزرگواران ،حاصل معرفت بالای آنان به عظمت خدای متعال و کوچکی و حقارت انسان در برابر ذات بیکران او و نعمت های ایداعی به انسان و خلق جهان است ،هرچه این معرفت اشتداد و عروج یابد ،حالت انکسار و تواضع انسان بیشتر است ،و اینکه می بینید ما انسانهای معمولی دائم داد “لمن الملک الیوم” می دهیم و خود را در برابر خالق جهان و ولی نعمت ها و اول و آخر و ظاهر و باطن هستی است و مبدا و منتهای سیر نزولی و صعودی انسان در قوسین نزول و عروج است،چیزی میدانیم ،ناشی از قلت معرفت به همه چیز بودن خدای متعال ،و هیچ بودن ما و همه جهان در برابر آن عظمت بی انتهاست.
در خاتمه خدمت شما عرض کنم که در مورد همین موارد اسناد گناه به انبیاء یا استغفار و خطایا که در برخی از موارد متن دین یعنی قرآن و سنت وجود دارد،کتابهایی در توضیح آنها تالیف شده است ،مثل کتاب شریف “تنزیه الانبیاء” سید شریف مرتضی اعلی الله مقامه که ظاهرا ترجمه شده است و کتاب خوبی است ،و کتابهایی نظیر آن قابل مراجعه است.
در خاتمه برای ادای احترام به روح بزرگ استاد الهی و فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله منتظری قدس سره خدمتتان عرض کنم که برخی از مطالب و تقسیمات فوق الذکر متخذ از بیانات حضرت استاد در کتاب پاسخ به پرسش های دینی است که بعضا آنرا بعینه در اثناء عبارات خود گنجاندم، ضمن اینکه شما را توصیه میکنم ، به مراجعه به کتاب الکترونیکی ایشان تحت عنوان “از آغاز تا انجام” در گفتگوی عقیدتی بین دو دانشجو، که از طریق سایت فیلتر شده ایشان! قابل دانلود است.
از توجه شما سپاسگزارم ، اگر خطایی ویرایشی در عبارت من دیدید آنرا حمل بر کسالت و عدم توان بازنگری دوباره عبارات کنید.
متشکرم
سلام و درود بر شخصیت متین و مودب جناب مرتضای عزیز و گرامی
و قابل توجه اغاذولفلی…….لطفا غلتهای املایی را گوشزد فرمایید
توهین به شعور بشریت
=======================================================================================
////////
باعرض سلامی گرم خدمت مرتضی عزیز و آرزوی شفای عاجل و صحت کامل : خدمت آن بزرگوار و کلیه عزیزانی که در مطالب دینی دست دارند عارضم که به نظر این کمترین اگر در باره هرکس که تحقیقی باید صورت گیرد ابتدا باید کلیه نظر ها را بررسی کرد . در مورد کتاب بیست وسه سال که به نظر میزسد شاد روان علی دشتی زحمات فراوانی جهت گرد آوری آن کشیده و کتابی است که اصولا از قبل از اسلام و اجداد حضرت را به ما میشناساند و اتفاقات زمان ایشان را با ذکر دلیل و براهین با زبانی قابل فهم و بسیار شیرین و به دور از هرگونه اساعه ادب به خوانندگان میرساند ولی چنانکه در ابتدای این کتاب جناب بهرام چوبینه به آن قلم زده اند آن بزرگوار (علی دشتی )نویسنده کتاب را جلادان حکومت به چه فلاکتی اندختند که از یار دیرین طلب سم و زهر میکرد که از این زندگی خلاص شود . جنابان و سروران گرامی را توصیه میکنم به خواندن این کتاب فاخر به جهت شناختی بیشتر از زنگی پیامبر اسلام و شان نزول برخی آیات. با احترام.
ترجمه ی بخشی از دعای عرفه ی امام حسین، تقدیم به آقای نوری زاد:
—————————-
پروردگار من!
من را از هول و هراس های دنیا و غم واندوه های آخرت رهایی ببخش.
و من را از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.
خدایا!
به که واگذارم می کنی؟
به سوی که می فرستی ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.
یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟
من به سوی دیگران دست دراز کنم؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
ای توشه و توان سختی هایم!
ای همدم تنهایی هایم!
ای فریاد رس غم وغصه هایم!
ای ولی نعمت هایم!
ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات!
ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی!
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی!
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو!
تو پناهگاه منی!
تو کهف منی!
تو مامن منی!
وقتی که راه ها و مذهب ها با همه ی فراخی شان مرا به عجز می کشانند و زمین با همه ی وسعتش بر من تنگی می کند و ………..
اگرنبود رحمت تو بی تردید من از هلاک شدگان بودم.
…
ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش.
و جسم و دینم را سلامت بدار.
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن.
…
خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.
یا رب! یا رب! یا رب!
سركار خانم طباطبايي همسر آقاي كفاشيان رئيس فدراسيون فوتبال ، اخيرٍاً در برنامه ي بعضي هاي شبكه 3 سيما چنين عنوان كرده اند:
«من به حاجی هم گفتم که به رأی مردم احترام بگذارد. اگر آنها شما را فوتبالی نمی دانند و می گویند شما فوتبالی نیستی به رأی مردم احترام بگذار. به نظر مردم و مسئولین احترام بگذار. تو باید جایی کار کنی که خواهانت باشند. اگر تو را نمی خواهند به این نظر احترام بگذار و بیا به خانواده ات برس.»
من در عالم خيال ، شبي را با خودم تجسم كردم كه رهبر معظم انقلاب پس از يك كار روزانه ي سخت و پر استرس به اندروني مشرف مي شوند و روي مبل به حالت استراحت نشسته و تكيه داده اند و همسر مكرمه شان با يك سيني چاي نزد آقا مي آيند.
خانم: آقا بيداري؟ چاي برايتان آوردم . ميل داريد آقا؟
آقا: آره نيكي و پرسش ؟ چاي خيلي مي چسبد . شما مثل هميشه مهربان هستيد . ما و بچه ها هر چه داريم از نيت پاك شماست .
خانم: اختيار داريد آقا، شكست نفسي مي كنيد .
آقا: نه من براي تعارف نگفتم . من واقعاً شما را دوست دارم . گاهي كه از مشغله و گرفتاري زياد چند ساعتي نمي توانم به اندروني بيايم باور كن دلم براي شما تنگ مي شود .
خانم: دل به دل راه داره. آقا خيلي وقت است كه من مي خواهم يك چيزي را به شما بگويم ولي هر بار كه مي خواهم آغاز كنم ، نمي دانم از كجا شروع كنم . خيلي كه فكر مي كنم ، آخرش مي بينم كه قادر نيستم ضماير قلبي خودم را بازگو كنم.
آقا: عجب اي كاش حرف را در دلت نگه نمي داشتي و همان موقعي كه به ذهنت خطور كرد با من در ميان مي گذاشتي.
خانم: راستش اين اواخر ديگر تصميم گرفته بودم دلم را به دريا بزنم و حرفم را بگويم كه از قضا موضوع بيماري شما حادث شد و ديگر چند روزي منزل نيامديد . اين چند روزي هم كه بعد از عمل به منزل تشريف آورده ايد ، مرتب اطراف شما شلوغ بوده . آشنايان و اقوام براي عيادت مي آمدند و موقعيتي نشد كه مثل الان با هم باشيم.
آقا: خوب از اين حرف ها بگذريم. من منتظرم تا ناگفته ات را بگويي .
خانم: « اگر آنها شما را لايق نمی دانند و می گویند شما لايق نیستی به رأی مردم احترام بگذار. به نظر مردم و مسئولین احترام بگذار. تو باید جایی کار کنی که خواهانت باشند. اگر تو را نمی خواهند به این نظر احترام بگذار و بیا به خانواده ات برس.»
آقا: عجب ؛ اين حرف مال خودت نبود. راستش را بگو . اين حرف را از كجا آوردي؟
خانم: آقا شما چقدر باهوشيد . حق با شماست اين حرف از من نبود. من اين حرف را از گفته هاي همسر رئيس فدراسيون فوتبال در باره ي شوهرش ، در سايت ها پيدا كردم. فقط با اين تفاوت كه كلمه “فوتبالي” را برداشتم و به جاي آن كلمه ي “لايق” را گذاشتم . آيا من با اين حرفم شما را ناراحت كردم؟
آقا: نه ، من به هيچ وجه از حرف شما ناراحت نشدم . من فقط به شما بگويم كه اولاً عالم فوتبال با عالم سياست فرق مي كند و در ثاني فراموش نكن كه ما در يك راه بي بازگشت قرار گرفته ايم . من امشب شام نمي خورم . جاي خواب مرا مهيا كن، خيلي خسته ام. كمي هم سر درد دارم.
كجاى كارى دوست عزيز. برادر اين خانم ساليان سال است نماينده بيت است در گلوگاه اقتصاد ايران، وزارت نفت.
همه اطرافيان شريكند و صاحب منفعت. سفره اى پهن است همه با هم مى خورند. كسى وقت ندارد كه براى نصيحت كردن تلف كند.
باسلام و درود به هموطن عزیزم عرفانیان ،
چرا در مقابل سوالی که به ذهن شما رسیده خودرا سرزنش می کنید سوال کردن و دانستن حق همه ماست .
اما عزیزان ما در جنگی نابرابر وارد شدند تا از کشور عزیز ما دفاع کنند و گوهر جان را به میدان رزم آوردند اما چرا وقتی دشمن شکست خورد واز خرمشهر عقب نشینی کرد و به پشت مرزها برگشت مسئولان کشور ما به جنگ پایان ندادند و وارد خاک عراق شدندوما که در موضع دفاع بودیم حالا شدیم متجاوز به خاک عراق و یک دنیا در مقابل ما ایستاد تا ما سرانجام قطع نامه را پذیرفتیم مسئولان جنگ باید به این پرسش ما جواب بدهند.
اما از سوی دیگر عزیزان ما شهیدشدند تا زندگی بهتری به مردم ایران هدیه بدهند، ولی حالا ما می بینیم هر بی قانونی را به نام شهیدان به مردم ما تحمیل میکنند، مثلا پیام شهدا مرگ بر بی حجاب!!!!!!!!!!!!!
چرا شهیدان را هزینه خشونت ورزی خود می کنید ؟
چند وقت پیش یک جلسه سخنرانی که مجوز از استانداری داشت به محض شروع جلسه عده ای موتور سوار وارد شدند و با فریاد شهدأ ما شرمنده ایم جلسه را به آشوب کشیدند!!!
سخن من و امثال من این است مردم ایران خوب می دانند شما برای بی قانونی و هرج ومرج حق ندارید از نام خانواده شهدأ سو استفاده کنید ما خودمان اولین معترض به این وضعیت نابسامان جامعه هستیم.
هر وقت خواستید با نام شهیدان در خیابان و سخنرانی ها و….. فضا را متشنج کنید نام آن شهید را ذکر کنید تا مردم بدانند کدام خانواده شهید همراه شما دراین بی قانونی شماست .
ما بیش از هر چیز از این وضع متاسفیم که چراشما با نام امثال خانواده ما به مردم شریف و آزاده ما ستم می کنید ، شهدأ ما رفتند تا مردم مابهتر زندگی کنند نه اینکه نام آنها چماقی بر سر جوان ما باشد که چند تار مویش بیرون است و……
عرفانیان عزیز اما کدام میان بر ؟ چیزی نفهمیدم عزیز ما رتبه زیز 500 کنکور ، پذیرفته شده در بهترین دانشگاه تهران،او که همه چیز داشت هم وطن من.
اما اگر نیت خیر آنها وسیله قدرت طلبی دیگران شده ،شهیدان باید جواب بدهند یا ما که ناظر این وضع هستیم؟
باز هم پیام شما رابا مهر می خوانم برایتان موفقیت آرزو می کنم اما احساس می کنم خشم شما قلم شما را تحت تأثیر قرارداده ولی به شما حق می دهم.
شادی مردم ایران،آزادی اسیران آرزوی ماست.
با درود به خواهر شهید.من بعنوان یک ایرانی هر چند جنگ را مصیبتی میدانم که طاعون اسلام و اسلامیان برای گرفتن قدرت بر ما تحمیل کردند و باعث اینهمه ضایعات مادی و انسانی گردید ولی کسانی را که چه آگاهانه و چه نا آگاهانه از میهن دفاع کردند شهید راه وطن نه اسلام میدانم و برای بازماندگان تک تک آنها آرزوی صبر و تندرستی می کنم. ولی هر گونه سؤاستفاده از خون این عزیزان را محکوم و نهایت پستی و بی شرمی میدانم. من معتقدم که در آینده هم باید از جانفشانیهای این دلاوران تقدیر بعمل آید.مخالفت با ازازل و اوباش حاکم نباید منجر به برخورد ناثواب با بازماندگان این عزیزان شود!
ﺧﻮاﻫﺮ ﺷﻬﻴﺪ ‘ ﮔﺮاﻣﻲ
ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاﺭﻡ اﺯ ﺟﻮاﺏ ﻣﺒﺴﻮﻃﻲ ﻛﻪ ﺩاﺩﻳﺪ ‘ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﻤﻲ اﺯ ﻋﺮاﻳﺾ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ‘ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﺭا ﺑﺴﻄ ﺩﻫﻢ ‘ ﮔﺎﻫﻲ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭي ﺩﺭ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻏﺮﻕ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ اﻓﻜﺎﺭ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و ﻣﻂﺎﻟﺐ اﺣﺘﻴﺎﺝ ﺑﻪ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺩاﺭﺩ
ﻣﻴﺎﻧﺒﺮ ” ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻣﻦ اﺯ ﻣﻴﺎﻧﺒﺮ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻬﺪا ﭼﻴﺴﺖ
ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ اﺳﻼﻣﻲ ﻣﺎ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﺭا ﺩﺭ ﺭﺩﻩﺑﻨﺪﻱﻫﺎﻱ اﺭﺯﺷﻲ ﺩاﺭا ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﻓﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ اﺯ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪﻫﻲ ﻛﻪ ﻣﺜﻼ ﻋﻤﺮﻱ ﻛﺴﺐ ﻋﻠﻢ ﻛﺮﺩﻩ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺑﺎ ﺷﺎﻳﺪ و اﮔﺮ و اﻣﺎ ﺭاﻫﻲ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺩﺭ ﺭاﺱ ﻣﻴﻨﺸﻴﻨﺪ ‘ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻃﻲ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺪﺭﺟﺎﺕ ﻋﻠﻤﻲ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻛﺘﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻛﻨﻴﺪ ‘ اﮔﺮ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﻣﻘﺎﻡ ﺷﻬﻴﺪ اﺳﺖ ‘ ﻣﻘﺎﻡ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻪ ‘
اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺭا ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻪاﻡ ‘ ﺩﺭ ﺟﺒﻬﻪ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺩاﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩ ‘ﻭﻟﻲ ﺷﻬﻴﺪ ﻧﺸﺪ ‘ و ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻥ ﺩﻭﺭاﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﻧﮕﻴﺰﻩﻫﺎ و ﺩﻻﻳﻞ ﺁﻥ اﺷﺘﻴﺎﻗﻬﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻴﺸﺪ ” ﻭاﺭﺩ ﺟﺰﻳﻴﺎﺕ ﻧﻤﻴﺸﻮﻡ ‘ و ﺑﻪ ﺫﻛﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﺴﻨﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻋﺮﺻﻪ ‘ ﻳﻌﻨﻲ ﻋﺮﺻﻪ ﻋﺸﻖ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ‘ﻧﻔﺲ ﻣﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻣﺎ ﺭا ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻏﺮﻭﺭ ﻛﺎﺫﺑﻲ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺩﺳﺖ ﻛﻤﻲ اﺯ ﻏﺮﻭﺭ ﺯﻭﺭﮔﻮﻳﺎﻥ و ﺳﺘﻤﮕﺮاﻥ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺑﻌﺪ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻳﺴﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻛﻢ ﺷﺪن ﺳﺘﻤﮕﺮﻱ ﺑﻴﻨﺠﺎﻣﺪ ‘ ﻣﻦ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺭا ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻛﻮﺭ ﻣﻴﻨﺎﻣﻢ ‘ ﺷﻬﺎﺩﺗﻲ ﻛﻪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺣﺎﻛﻢ ﺷﺪﻥ
ﺑﻨﻲاﻣﻴﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭاﻗﻌﻲ ﻧﻴﺴﺖ “اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺤﺚ ‘ﺑﺤﺚ ﻃﻤﻌﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﺩ ﺭا ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺘﻪ ‘ ﺷﻤﺎ اﺷﺎﺭﻩ ﺩاﺷﺘﻴﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﺮاﺩﺭ ﺷﻤﺎ و ﻳﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﻣﺜﻞ اﻭ اﺯ ﻣﻮﻗﻌﻴﺘﻬﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺳﺖ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ
ﻗﺒﻞ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻂﻠﺐ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻳﺪ اﻗﺮاﺭ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺑﺤﺚ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺘﻬﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩاﺭﺩ ‘ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﻮاﻗﻊ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ اﺟﺎﺯﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻌﺮﻓﺘﻲ ﺭا ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ ‘ و ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻳﻚ ﻛﺸﻮﺭ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ اﻣﻴﺪ اﻳﻦ ﺑﻨﺸﻴﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺷﻮﻧﺪ و ﺑﻌﺪ اﺯ ﻣﻂﻤﻴﻦ ﺷﺪﻥ اﺯ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ‘ﭘﺎ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻋﺮﺻﻪ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ ‘ ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﻣﻮاﻗﻌﻲ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻛﺸﻮﺭ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻓﺎﻉ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺩاﺭﺩ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﺩاﺷﺖ ‘ﺗﺎ ﺭاﻩ و ﭼﺎﻩ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺳﺮاﻧﺠﺎﻣﺶ ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺧﺘﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﺳﭙﺲ اﻗﺪاﻡ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﺮﺩ ” اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻏﺎﻣﺾ و ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ اﺗﻔﺎﻗﺎ ﻋﻴﺎﻝ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻤﻴﻦ اﻵﻥ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭاﺑﻂﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻲ ﺭا ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻏﺎﻣﺾ ﺑﻮﺩﻥ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻧﻲ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﻮﻙ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻧﺎﻇﺮﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﻴﺖ ﺧﻴﺮﻱ ﻫﻢ ﺩاﺷﺘﻪ ﺁﺏﻗﻨﺪﻱ ﻣﻬﻴﺎ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻣﺮﺽ ﻗﻨﺪ ﺩاﺷﺘﻪ و ﺳﺎﻋﺎﺗﻲ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪا ﻣﻲﭘﻴﻮﻧﺪﺩ ‘ ﺣﺎﻝ ﭼﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﮔﻔﺖ ‘ ﺁﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﺳﻜﻮﺕ ﻣﻴﻜﺮﺩ و ﻓﻘﻄ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﻮﺩ ‘ ﺩﺭ اﻳﻨﻜﻪ ﻧﻴﻴﺖ ﺧﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺷﻚ و ﺷﺒﻬﻪاﻱ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻭﻟﻲ ﺁﻳﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺪﻭﻥ اﻃﻼﻉ و ﺗﺨﺼﺺ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﺟﺎﻱ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﺩاﺭﺩ ﻳﺎ ﻧﻪ! ﺳﻮاﻝ ﺩﺷﻮاﺭﻳﺴﺖ
اﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻛﻪ ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻡ و ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺧﺪا ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻇﺮﻳﻔﻲ ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻫﻮﺱ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺧﺪا ﺭا ﺩﺭ ﺳﺮ ﻣﻲﭘﺮﻭﺭاﻧﺪ ‘ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ اﺩﻋﺎ ﺩاﺭﺩ ﺁﻥ ﻫﻢ ﭼﻪ اﺩﻋﺎﻳﻲ ‘ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﺧﺮ ﺧﻄ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺩﺭ ﺭاﻩ ﺧﺪاﺳﺖ ‘ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ اﺯ ﺟﻮاﻧﻲ و ﻟﺬﺗﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ ﻣﻴﭙﻮﺷﺪ و اﻳﻦ ﺭاﻩ ﺭا اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺩﺭ اﺻﻞ ﻧﻆﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﻔﻌﺘﻲ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺩاﺭﺩ ‘ اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻭ اﺯ ﭼﻴﺰﻱ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﻭ ﻓﺮﺽ ﺭا ﺑﺮ ﺻﺤﺖ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻬﺸﺖ و ﻭﻋﺪﻩﻫﺎﻱ ﻛﻪ اﺩﻳﺎﻥ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ﮔﺬاﺷﺘﻪ و ﻫﺰاﺭاﻥ ﺑﺎﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮﺵ ﺭا اﺯ ﺧﺪا اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺩاﺭﺩ ‘ ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ اﻧﺴﺎﻧﻲ اﺯ ﻣﻨﻔﻌﺘﻲ ﺑﮕﺬﺭﺩ ‘ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ اﻣﻴﺪ ﻣﻨﻔﻌﺘﻲ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ‘ﻣﺸﻜﻞ اﻳﻨﺠﺎ ﻓﻘﻄ اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯﻩ ﺧﻮﺭاﻧﺪﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻳﻲ ﺑﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﺲ ﺩﺷﻮاﺭ اﺳﺖ ” اﻳﻨﺠﺎ ‘ﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻢ ﺑﺪاﻧﻴﺪ و ﻳﺎ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺪاﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺎﻭﺭﻱ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻘﺒﻮﻻﻧﻴﺪ
اﺯ ﻃﺮﻓﻲ اﮔﺮ ﺑﺨﻮاﻫﻴﻢ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ ﻧﻴﻴﺖ ﺭا ﺷﺮﻁ ﺑﺪاﻧﻴﻢ ‘ﻣﺠﺒﻮﺭﻳﻢ ﺟﻮاﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺳﺮﺑﺎﺯاﻥ ﺩاﻋﺶ ﻫﻢ ﺻﺎﺩﺭ ﻛﻨﻴﻢ ‘ ﻣﮕﺮ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﻮاﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﻬﻴﺪاﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭا ﻫﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺻﺎﺩﺭ ﻛﺮﺩﻩاﻳﻢ ‘ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﺎﺭاﻧﺘﻲ ﻧﺪاﺩﻩ ” ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻭاﺩﻱﻫﺎﻱ ﻋﺸﻖ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﭘﺎﻙ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻓﻘﻬﺎ ﻧﻴﻴﺖ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻛﺎﻓﻲ ﺩاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ‘ و اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪاﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﻣﺎﺭ اﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ‘ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻴﻢ ‘
ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﮓ ﻫﻢ ﻧﻆﺮ ﺑﻨﺪﻩ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺧﺎﻟﺘﻬﺎﻱ ﻣﺎ ﺩﺭ اﻣﻮﺭ ﻋﺮاﻕ و اﺷﻐﺎﻝ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ اﻧﮕﻴﺰﻩ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﻋﺮاﻕ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ ‘ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺰﻳﻴﺎﺕ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ و ﺩﻋﻮﺕ ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪ ﺧﻤﻴﻨﻲ اﺯ اﺭﺗﺶ و ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮاﻕ ﺑﻪ ﻗﻴﺎﻡ ﺑﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺻﺪاﻡ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺩﺧﺎﻟﺖ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭا ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ‘ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﺪاﻧﻢ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﺎﻥ و ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﻛﺠﺎ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘
ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ اﺯ ﺟﻮاﺏ ﺷﻤﺎ ‘ ﺧﻮاﻫﺮ ﺷﻬﻴﺪ
عالی جنابان خواهر شهید, عرفانیان, نوریزاد عزیز و سایر هم میهنان ارجمند
در مورد جنگ به اصطلاح تحمیلی که بدفاع مقدس معروف شده است حقایقی بس رسوا کننده وجود دارد و حکومت ایران حد اکثر سعی و کوشش خودرا برای پنهان نگاه داشتن این حقایق از هم میهنان ما بکار گرفته و میگیرد
همه ساله با ایجاد هیاهو پخش فیلم های مربوط به جبهه های جنگ و برپا کردن مراسم یاد بود و رژه رفتن نیرو های پاسدار و بسیج مصاحبه با افراد مختلف که خود مسؤل مستقیم ادامه جنگ خانمان سوز هستند سعی در زنده نگهداشتن خاطره جنگ و باالاخص تکرار دروغهای پی درپی به منظور بیگناه نشان دادن خود در این جنگ دارد و خدا میدانداین شعبده بازی و تئاتر, دروغ و ریا تا کی ادمه خواهد داشت وبالاخره کی این ملت مظلوم پی به حقیقت خواهند برد وچه کسانی مسئول اصلی شروع و ادامه نابخردانه جنگ بوده و در نتیجه خیانت عظیمی که ۱۰۰ها هزار دودمان به باد بر همه روشن شود
بنده بطور کاملا اختصار فقط سر لوحه چند نکته مهم را خاطر نشان میکنم نکاتی که استبدادیون تا بحال حد اکثر کوشش خودرا نموده اند که آنان از مردم ایران پنهان نگه داشته و هرگز کلامی در مورد آنان گفته نشود:
رژیم بععثی عراق اولین حکومتی بود که انقلاب ایران و تأسیس جمهوری اسلام ایران را برسمیت شناخت
مدت کمی بعد از آن(۲۶ تیر ۱۳۵۸) صدام حسین که تازه رئیس جمهور عراق شده بود در یک سخنرانی انقلاب ایران و تحولات منطقه را آغاز یک همکاری و قدرتمند شدن کشورهای غیر متعهد خاورمیانه دانست و خواستار بر قراری دوستی و همکاری مسالمت امیز با حکومت جدید شد
در مرداد مه ۱۳۵۸امام خمینی و سایر سردمداران اسلامی ایران پخش شایعات و تحریک مردم عراق بر علیه رژیم بععث را شروع و روزانه انرا تشدید مکنند. جمهوری اسلامی بپا خواستن برای انهدا رژیم بععثی و تشکیل یک حکومت اسلامی برای عراقیان یک تکلیف دینی ابلاغ میکند
حکومت وقت عراق جهت تحکیم دوستی و ازدیاد همکاری ها بین دو کشور از مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت ایران جهت بازدید عراق دعوت رسمی بعمل اورد. ای دعوت از طرف ایران ردّ شد
در اوایل سال ۱۳۵۹ ایران به بهانه جلو گیری ازرفت وآمد اکراد ازروی مرز شهر های خانقین و مندلی را با توپخانه های سنگین تانک و جنگنده های نیروی هائی مورد حمله قرا میدهد
نهم سال ۱۳۵۹ ایران سفیر خود را از عراق بیرون میبرد وروابط سیاسی بین دو کشور بطور رسمی قطع میشود
اوایل ماه اردیبهشت ۱۳۵۹افرادی ناشناس اقدام به ترور شخصیت های حکومتی عراق شامل خود صدام حسین طارق عزیز وزیر امور خارجه و لطیف الجاسم وزیر اطلاعات عراق مینمایند که هر سه نافرجامند ولی لطیف جاسم به سختی مجروح میشود. عراق حکمت ایران را مسئول این ترور ها ابلاغ میکند که از طرف ایران تکذیب میشود
۲۳ شهریور ۱۳۵۸ امام خمینی قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر بین ایران و عراق که کاملا بنفع ایران بوده و از طرف شاه که در موضع قدرت بوده و تقریبا به عراق تحمیل شده بود را بی ارزش اعلام کرده و رسما انرا باطل میکند. ۳ روزبعد از این کار عراق در مقابله بمثل ان قرارداد را باطل ابلاغ میکند
در اول مهر ۱۳۵۹ نیروهای عراقی بطور گسترده به ایران حمله میکند
در تاریخ ۷ مهر ۱۳۵۹ یعنی درست ۶ روز بعذ از حمله عراق صدام پیشنهاد آتش بس به ایران داده و تقاضای حل مشکلات از طریق گفتگو مینمید. ایران ان را به شدت محکوم و پیشنهاد وی را ردّ میکند
۱۳ مهر ۱۳۵۹ پیشنهاد اتش بش عراق از طرف مقامات ایرانی د میشود
۱۵ مهر ۱۳۵۹ خرمشهر مورد حمله نیروهای عراقی قرار میگیرد و نبرد های سخت و خونین خیابانی که اکثریت انان ساکنان خرمشهر بودند شروع میشود
دوم آبان ۱۳۵۹ نبرد خونین خرمشر به لحظات پایانی خود مزد و بالاخره خرمشهر سقوط کرده و بطور کامل بدست عراقی ها میافتد
۹ آذر ۱۳۵۹ شکاری/بمب افکن های نیروی هوائی ایران تأسیسات اتمی عراق را مورد حمله قرار میدهند
در مصاحبه ای با خبرنگار روزنامه لوموند بنی صدر اظهار میدارد که ۲ ماه قبل از حمله عراق طبق مدارکی که با پرداخت مبلغ هنگفتی به عامل عراقی مقامات ایران کلیه طرحها و حتی جزئیات نقشه های حمله عراق به ایران را در دست داشته اند. (به نظر میرسد که مقامات ایرانی همچنین غافل گیر هم نشده بودند و ۲ ماه زمانی طولانی برای آماده شدن برای دفاع و در گیری با نیرو های دشمن هست)
نیروهای ایران ضد حمله ای گسترده و مهیب را بر علیه دشمن در اطراف سوسنگرد اغاز میکنند در این عملیات عراق تلفات جبران ناپذیری را متحمل میشود
۱۰ خرداد۱۳۶۰نیروهای ایران قصر شیرین و دهلران را از نیروهای دشمن پاکسازی میکنند
۱۷ خرداد ۱۳۶۰ جنگنده های نیروی هوائی اسرائیل تأسیسات اتمی عراق را بطور کامل منهدم میکنند
۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بنی صدر بدستور خمینی از ریاست جمهوری عزل میشود
۱۴ ابان ۱۳۶۰ عراق برای باصطلاح احترام بماه محرم تقاضای آتش بس موقت مشود ایران انرا رد میکند
سرتونو درد نیارم از اینجا ببعد تا زمانی رؤسای ۹ کشور اسلامی جهت جلب رضایت خمینی برای اتش بس عراق چند بار دیگر پیشنهاد اتش بس داد که همه انان از طرف ایران رد شدند
و اما در مورد تیم جوینده صلح که بدیدن خمینی آمده بودند. یکی از پیشنهاد های آنان این بود که اگر ایران آتش بس را قبول کند غرامت تمامی خساراتوارد شدهبه ایران بود. البته ایران پیشنهاد این گروه را قبول کرد ولی بشرط انکه صدام حسینو تمامی دول بعثی عراق استئفا بدهد و بجای ان دولت موقت اسلامی عراق به ریاست جمهوری پسر ایت الله حکیم که مدتی بود که در ایران تشکیل شده بحکومت بنشیند. مصاحبات شکست خورد و تیم صلح ایران را ترک کردند
زمانی بسیار کوتاه بعد از ازاد سازی خرمشهر نیروهای ایران تمامی خاک ایران را از وجود دشمن پاک کرده بودند و خوشحال و خندان در ساحل شرقی اروند رود (شط العرب) مستقر شده بودند که به ناگاه زمزمه استقرار پل های موقت نظامی بر روی اروند رود بگوش رسید. همه از تعجب وا رفتند. بله زمزمه حمله به خاک عراق بود. مسئولین جبهه ها بخصوص ارتشیان جهاندیده شروع به اعتراض کردند که اقایان ما تا حالا بعنوان کشوری که مورد حمله بیگانه قرار گرفته و جنگی خونین بر ان تحیل شده است پشتیبانی جهانی داریم و اگر به خاک عراق حمله کنیم تجاوزگر عنوان شده و ان پشتیبانی را از دست میدهیم. و در ضمن نگهداری و حمایت از نیروهای خودی در داخل خاک دشمن با داخل خاک خود فرق میکند و به مراتب شوار تر است. ولی گوشی شنوا وجود نداشت واقایان به عراق حمله کردند و همه میدانیم نتیجه ان شد که میتوانست نشود
از این نقطه به بعد تا زمان سر کشیدن جام زهر که ۶ سال و ۳ ماه طول کشید تمامی عملیات ما تهاجمی بوده و به هیچ و طبق هیچ گونه شرایطی تدافعی نبودند
ووووووو خیلی چیزها و نکات دیگر….
بله این جنگ خانمان سوز قابل پیشگیری بود و حکومت ایران بعمد تلاش کرد وبالاخره ان جنگ را خرید. شاید برای همین است که ۲۴ سال از پایان جنگ میگذرد ولی با نگاهی باعمال جمهوری اسلامی چنین بنظر میاید که جنگ هیچ وقت تمام نشده و همین امروز ادامه دارد
درودی بی پایان بروان پاک جانباخته گان ایران و یادشان همواره جاودان باد
مطالعه مصاحبه زیر را بی ربط به این موضوع مهم نمی بینم. در صورت امکان انرا مرور فرمائید
http://www.zibakalam.com/news/1842
طرح آیتالله برای پایان خشک سالی در ایران!
در ایران، آخوندها از دیرباز منبع عظیمی برای تولید جوک و لطیفه بوده اند. این قشر ///، مفتخور و بی رحم مصائب زیادی را بر مردم وارد کرده اند. در عرصه تولید جوک اما، خدماتشان قابل چشم پوشی نیست. اینها با کارهایشان و اظهاراتشان مایه خنده مردم اند. خنده تراپی هم، اکنون یکی از روش های شناخته شده در مقابله با افسردگی است.
آخوند جماعت از این بابت خدمات زیادی به مردم ایران ارائه کرده اند. در یکی از متاخرترین شاهکارهای این قشر ///، آیتالله محمدعلی موحدی کرمانی، خطیب نماز عید قربان، راه حل شگرفی برای رفع خشکسالی و بی آبی ارائه کرده اند. ایشان گفته اند که علت خشکسالی خشم خداوند است و بنابراین از مردمی که در مناطق کمآب زندگی میکنند خواسته است تا نماز باران بخوانند. وی البته تاکید کرده اند که این نماز باید توسط “مومنین و صالحان که در بین آنها افراد گناهکار نباشند” خوانده شود
گناهکار ان در ایران حضورشان در همه جا و از جمله در میان نمازگزاران باران قطعی است، لذا، آیتالله علت شکست طرح اش را از پیش هم توضیح داده است
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته. من متن خبری که در سایت تابناک آمده را عینا کپی میکنم خودتان قضاوت کنید که چه قوه قظائیه بی مانندی داریم ! با احترام. ۱۴۸ ميليون، ديه تصادف موتور با قاطر
پرونده فرد روستايي که به دليل ايراد صدمه بدني غيرعمدي ناشي از برخورد قاطرش با يک خانواده موتورسوار تشکيل شده، اکنون منتظر دريافت کمکهاي مردمي خيرين خداجوي کشور جهت پرداخت ديه حاصل از ايراد صدمه به خانواده متوفي است.
کد خبر: ۴۳۹۸۴۸
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۳ – ۰۹:۵۰ – 06 October 2014
پرونده فرد روستايي که به دليل ايراد صدمه بدني غيرعمدي ناشي از برخورد قاطرش با يک خانواده موتورسوار تشکيل شده، اکنون منتظر دريافت کمکهاي مردمي خيرين خداجوي کشور جهت پرداخت ديه حاصل از ايراد صدمه به خانواده متوفي است.
به گزارش تسنيم، هماکنون 6 هزار و 465 نفر از هموطنان ما به دليل ارتکاب جرايم غيرعمد و غيرکلاهبرداري به صورت تک قرار در زندانهاي کشور به سر ميبرند، افراد نيازمند و اغلب آبرومندي که ناخواسته به دليل وقوع حادثهاي ناگهاني در موضوعاتي همچون تصادفات رانندگي، حوادث کارگاهي، صدور چک بلامحل (غيرکلاهبرداري) و يا حتي قبول مهريه هاي معقول اما غيرقابل پرداخت راهي زندان شده و در ادامه بخاطر عجز در پرداخت دين يا بدهي خودشان بدون پشتوانه مالي سرمايه گرانقدر خودشان که همان عمر آدمي است را به قيمت هيچ در پشت ميله هاي سرد هدر ميدهند.در ادامه وضعيت يکي از همين زندانيان را که تنها نمونهاي از جمعيت چند هزار نفري مددجويان نيازمند کشور ميباشد را به اختصار ميخوانيم.
اين فرد، کشاورزي 70 ساله است که به دليل ايراد صدمه بدني غيرعمدي و ناشي از عدم رعايت حق تقدم عبور در زندان به سر ميبرد. در تاريکي يکي از شبهاي سرد زمستان سال گذشته مثل هميشه بار سنگيني سوار قاطر خودش کرده بود و در حال بازگشت از زمين کشاورزي به سمت خانه بود که صداي موتوري که هر آن از پشت سر آنها بيشتر و بيشتر ميشد به گوش ميرسيد؛ در لحظهاي که ديگر بايد به پيرمرد ميرسيد و در ادامه با گذر از کنار او در وضعيتي مشابه صداي او رفته رفته کم شده تا گم شود صداي آن موتور و سرنشينانش براي هميشه در گوش اين کشاورز عائلهمند براي هميشه باقي ماند.
زوجي به همراه تک فرزندشان به دليل سرعت بالا و همچنين نبود روشنايي کافي در جاده منتهي به روستا با قاطر اين کشاورز که در کنار جاده باريک در پشت صاحبش در حرکت بوده تصادف ميکنند و پس از برخورد با گاردريل وسط جاده با جراحت شديد حاصل شده هر سه نفرشان راهي بيمارستان شده و در مقابل، صاحب قاطر (مددجو) نيز در اثر بياحتياطي در نگهداري حيوان با عنوان محکوميت ديه ناشي از ايراد صدمه بدني به غير، با بدهي مبلغ 148 ميليون تومان راهي زندان ميشود.
کشاورز نامبرده مدتهاست با وجود بيماريهاي متعدد در زندان يکي از شهرهاي شمالي کشورمان تحمل کيفر ميکند و در حالي که سرپرست يک خانواده نيز به شمار ميآيد در حال حاضر بدون پشتوانه مالي تنها منتظر کمکهاي مردم نوع دوستان کشورمان است.
طبق استعلام قضائي به عمل آمده و نظر کارشناس حقوقي موجود در پرونده طبق بند 56 ماده 1 آيين نامه راهنمايي و رانندگي، در خصوص اين پرونده مقصر اصلي کسي است که هدايت وسيله غيرموتوري و همچنين حرکت دادن حيوانات را بر عهده دارد. لذا حسب اعلام کارشناس اين پرونده هادي (مددجوي مذکور) براي حرکت در آن جاده ميبايستي علائم هشدار دهنده (چراغ الکتريکي يا راکت شبرنگدار) بر روي بار سنگين قاطر خود که چوبهاي جنگلي قطور بوده اند، نصب و در مسيري خارج از جاده حرکت ميکرده است.
از طرفي هرچند طبق آيين نامه راهور که تأکيد دارد تمام رانندگان وسايل نقليه موتوري با ديدن گله و رمه از سرعت خود کاسته و در صورت لزوم تا عبور احشام توقف نمايند، هر دو طرف ماجرا مسئول شناخته ميشوند اما به دليل تعيين درصدي قابل توجهي از ميزان محکوميت ديه براي اين کشاورز متأسفانه صاحب قاطر به دليل جهل به قانون و همچنين کم توجهي در حرکت در عرض جاده در پي شکايت خانواده مصدوم راهي زندان ميشود.
درود بر مهرداد گرامى و همه دوستان ارجمند
خيلى با خود كشمكش كردم تا در باره پروند قضايي ريحان جبارى كامنت نگذارم اما نتوانستم .نهايت اين است كه من اشتباه مى كنم .بالاخره پاى جان يك انسان در ميان است و چه اشكالى دارد كه نكاتى را كه به نظرم رسيده مطرح كنم .اما پيشتر بگويم كه دوستان قبلا بايد مصاحبه قاضى در سايت فرارو و دفاعيات آقاى محمد مصطفايي از ريحانه در سايت پيك ايران را را مطالعه كرده باشند
بنا به نظر قاضى ريحانه با پاى خودش و بدون اكراه همراه با مقتول (سر بندى ) كه فردى مسن و اطلاعاتى بوده وارد آپارتمان خالى مقتول مى شود .بنا به نظر قاضى ريحانه قبلا هم از راه روابط جنسى كسب درإمد مى كرده و در عين حال به تقاضاى مقتول روسرى اش را برنداشته است .قاضى در مورد فساد نفرت انگيز مقتول كه در ميان انتراكت دو نماز به سوى ريحانه مى رود و بدن او را به شيوه اى كه عقلا اماره و قرينه تعرض جنسى است لمس مى كند .مقتول پيش از ورود به اين مكان ريحانه را از محل كارش صدا مى كند و با او روانه اين مكان مى شود و در راه از داروخانه چيزهايي خريد كرده كه ابزار جلوگيرى هم جزء آنها بوده است .كاملا مشهود است كه اين دكتر اطلاعاتى (سربندى ) ه قصدى داشته است ،اما قاضى تنها با گفتن عبارت //صرف نظر از عمل غير شرعى و غير اخلاقى مقتول و نكوهش نماز در إميخته با فساد //از كنار قضيه رد مى شود اما برعكس در افشاى اس ام اس هاى ريحانه به مردان و پسران ديگر تا مى تواند سخاوت به خرج مى دهد .قاضى اذعان مى كند كه دو ليوان شربت روى ميز بوده كه إزمايش سم شناسى نشان داده كه در يك ليوان قرص ديفنوكسيلات حل شده و با اين عنوان كه اين قرص ضد اسهال است به راحتى از كنار آن رد مى شود و حتى نمى پرسد كه مقتول براى چه قرص ضد اسهال در يك ليوان حل كرده و چه مقدار .من همين جا به اين قاضى شلاق ملامتش براى بدكارى زن صد بار قطور تر از شلاق ملامت مردى بدكار است مى پرسم كه به چه دليل به عبارت ضد اسهال اكتفا مى كنى و مى گذرى .اين قرص رسما ضد اسهال است و در تركيب آن مرفين است و معتادان هنگام عدم دسترس به ترياك با چند تاى آن نياز خود را رفع مى كنند .اگر شك داريد از داروخانه محل خود بپرسيد .توضيحات اين قاضى كه آقاى مصطفايي را به سياسى كارى متهم مى كند به نظر من نكات انحرافى دارد .قبل از وقوع قتل فرض مى گيريم كه هر دو طرف اهل روابط نامشروع بوده باشند .فكر مى كنم دوست گرامى آقاى بيكنش بتوانند اشتباهات احتمالى مرا رفع كنند .من مى گويم إنچه طرفين قبل از وقوع جرم بوده اند حداكثر اماره و قرينه اند نه ادله .هيچ الزام ذاتى وجود ندارد كه ريحانه به قرينه سوابقش -به فرض صحت – در لحظه مشاهده رفتار نفرت انگيز مقتول نخواسته باشد از ناموسش دفاع كند .حتى يك روسبى حرفه اى ممكن است نخواهد تن به همخوابگى با مرد خاصى بدهد كه در انتراكت دو نماز مى خواهد از زنى كامجويي كند .اين آقاى قاضى آشكار كردن ابزار پيشگيرى از سوى مرد را عادى تلقى مى كند اما سكوت ريحانه را حمل بر آن مى كند كه وى قبلا اينكاره بوده و با اين وسيله پيشگيرى مأنوس .انگار از دل دختر خاموشى كه چند لحظه بعد سكوتش را با ضربه چاقو مى شكند علم غيب داشته است .ايشان مصطفايي را به سياسى كارى محكوم مى كند چون گفته است دختران در ايران ممكن است براى امنيت خود كاردى در كيف خود بگذارند و سپس در باب امنيت بالا در ايران داد سخن مى دهد و در عين حال خودش را سياسى كار نمى داند .گويي سياسى كارى تنها ابتلاء اپوزيسيون است .
از اين ها كه بگذريم اگر عدالت با جان قاضى سرشته بود به فرارو مى گفت :عادلانه نيست كه من در باره نظر مصطفايي چيزى بگويم مگر نظر او را هم همزمان با نظر من چاب كنيد .اين يكى بيعدالتى آن قدر عادى شده كه اصلا به چشم نمى آيد .پاى جان يك انسان در ميان است .از مهرداد عزيز پوزش مى خواهم كه مطلب ايشان در باره قوه قضائيه را براى بيان مطلب خود بهانه قرار دادم
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته . { عباس پالیز دار (افشا گری) } دوستان گرامی احتمالا با این نام آشنایی دارند من به طور خلاصه عرض میکنم که حدود ده سال قبل مجلس تصمیم گرفت که از قوه قظاییه تحقیق به عمل بیاورد و هیئتی با ریاست آقای پالیز دار به این مهم پرداختند و گذارش وحشت ناکی دادند که متاسفانه گریبان تحقیق کننده گان را گرفت . من متن کامل این تحقیق را دارم چون بسیار طولانی و در ابعاد بسیار وحشت ناکی سوء استفاده کننده گان را افشا میکند در حد ده صفحه اگر جناب نوریزاد و دیگر یاران مایلند دوباره خوانی کنند بیش از ده امتیاز عالی دادندمن این کامنت را بگذارم واگر ده امتیاز منفی دادند مصدع اوقاط نمیشوم . با احترام
متا سفم اوقات را اشتباه نوشتم.
با درود به نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : اینک سخنان پالیز دار رییس هیئت تحقیق و تفحص از قوه قضاویه وقت متن خلاصه گذارش به مجلس را هم بعدا کامنت می کنم. .با تقدیم احترام!
ژوئن 10, 2008 روی 12:07 ب.ظ · طبقه بندی شده زیر اخبار and tagged: فساد, فساد اقتصادي, پاليزاده, افشاگري, اقتصاد, تابو, عباس پاليزاده
خبرنامه امیرکبیر: عباس پالیزدار دبیر هیات تحقیق و تفحص از قوه قضاییه در سخنانی در دانشگاه همدان و شیراز موارد فساد اقتصادی بسیاری از سران نظام را فاش ساخت.
پالیزدار که ریاست “دفتر مطالعات زیربنایی” در “مرکز پژوهشهای مجلس” را نیز پیش از بر عهده داشته است در سخنان خود در روزهای چهاردهم اردیبهشت در دانشگاه بوعلی سینا همدان و هفتم خرداد در دانشکده حقوق دانشگاه شیراز فساد اقتصادی افرادی همچون محمد یزدی (عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان، دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و رئیس سابق قوه قضاییه)، محمد امامی کاشانی (عضو شورای نگهبان و امامجمعه تهران)، علیاکبر ناطق نوری (رییس بازرسی ویژه دفتر رهبری و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام)، واعظ طبسی (تولیت آستان قدس رضوی) به همراه فرزندش ناصر واعظ طبسی، معزی (معاون رئیس دفتر رهبری)، حبیب الله عسگراولادی (دبیرکل موتلفه اسلامی)، محسن رفیقدوست (رییس سابق بنیاد مستضعفان) و فرزندان هاشمی رفسنجانی را فاش ساخته است.
در حالی که هنوز ۲ روز از انتشار فیلم مربوط به سخنان پالیزدار در دانشگاه همدان نگذشته است، این سخنان با واکنش های گسترده ای روبرو شده است. سایت تابناک متعلق به محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران، طی واکنشی به انتشار این فیلم نوشت: “این فرد همچنین اتهامات زنندهای را متوجه برخی از چهرههای نظام از جمله آیتالله امامی کاشانی، آیتالله هاشمی رفسنجانی، حجتالاسلام ناطق نوری و … کرده و مدعی شده که دادمان، وزیر راه دولت خاتمی و شهید کاظمی، فرمانده سابق نیروی زمینی سپاه، ترور شدهاند که همه مطالب آمده پیش از این در تلویزیونهای ماهوارهای و سایتهای اپوزیسیون طرح شده بود و اکنون با کمال تعجب، در چهارچوب حمایت از دولت، تکرار شده است!” سایت رجانیوز متعلق به نزدیکان احمدی نژاد بلافاصله به مطلب سایت تابناک واکنش داده و این سایت را “سایت اینترنتی وابسته به محافل بدنام اقتصادی که سابقه لوث کردن پرونده های بزرگ مفاسد اقتصادی را نیز در کارنامه دارد” دانست. همچینن سعید ابوطالب یکی از نمایندگان مجلس هفتم نیز در واکنش به پخش این فیلم خواستار برخورد قضایی با عباس پالیزدار شده است.
فیلم مربوط به سخنان عباس پالیزدار را در این لینک می توانید ببینید.
سایت روز متن کامل سخنان عباس پالیزدار را از فیلم آن منتشر کرده است که در ذیل می آید. لازم به ذکر است که در متن زیر، هر کجا که اظهارات پالیزدار قابل فهم نبوده ، از علامت […] استفاده شده است:
متن کامل سخنان اخیر درباره نقش برخی از سران نظام در مفاسد اقتصادی :
[…] چرا ما نمی توانیم با مفاسد اقتصادی برخورد کنیم چون سران بزرگ مملکت در این رابطه دخیل هستند و در حال حاضر دولت به تنهایی به مبارزه با این مفاسد برخاسته که فکر می کم نتواند موفق باشد. اگر بخواهم فقط چند پرونده کوچک مفاسد اقتصادی را بگویم آنوقت می بینید که چه مصیبتی کشور را گرفته که داد رهبر را هم درآورده و به خاطر بعضی مسایل رهبر باید به صورت سربسته به مردم بگوید که در کشور چه خبر است.
کسانی که به عنوان مفسد اقتصادی در کشور در حال فعالیت هستند تحت حمایت شاهرودی رئیس قوه قضاییه قرار دارند. وقتی طی ۱۶ سال گذشته پرونده هایی از مفاسد اقتصادی بررسی شده و مدیران به دادگاه معرفی و دادگاه حکم ۵ ریال ۱۰ ریال برای متهمان داده، ببینید چه مصیبتی بر سر کشور آمده است.
پرونده شهرام جزایری هم که مطرح شد، مانند هزاران پرونده مفاسد اقتصادی دیگر است، ولی چون شهرام جزایری اسامی یکسری مفاسد اقتصادی و افراد وابسته را اعلام کرد مورد ضرب و شتم قرار گرفت چرا که منافع بسیاری از علما و سران به خطر افتاده بود.
در حال حاضر ۱۲۳ پرونده مفاسد اقتصادی کشور در کمیته تحقیق و تفحص مجلس در دست بررسی است ولی اگر بخواهیم پرونده واقعی مفاسد اقتصادی را بیان کنیم، اصلاً نمی توانیم باور کنیم.
[مجلس خواست از خود قوه قضاییه تحقیق و تفحص کنند، که مخالفت کردند و نگذاشتند] به رهبر انقلاب متوسل شدند. مقام معظم رهبری نوشتند که آقای شاهرودی، همانند دیگر دستگاهها در تحقیق و تفحص عمل گردد. کمیتهبندیها صورت گرفت و در دستگاه قضایی کمیتهبندی شد و هر کمیتهای در یکی از دستگاهها مستقر شد. برای مسائل اجرایی این تفحص هم، ما مستقر شدیم در سازمان بازرسی کل کشور.
نامهنگاری کردیم، اما برخلاف فرمایش مقام معظم رهبری، با وجود نامههایی که ما زدیم و نامههایی که […] مثلا ما گفتیم مسئله فروش سؤالهای کنکور چه بود؟ پروندهاش را بدهید که چه کسی [در این کار] دست داشت. اینها پروندههای اصلی را نمیدادند که ببینیم چه کسی دست داشت، پروندههای فرعی را میدادند. خلاصه ما هم دست پیدا کردیم به کدهایی […] به جاهایی که رسیدیم، مرخصیها شروع شد […] خلاصه ما فجایعی که اتفاق افتاده در جمهوری اسلامی را دیدیم. خدا را شاهد میگیرم که شبها خوابم نمیبرد. گریهام میگرفت که ما اینهمه شهید دادیم، اینهمه مصیبتها مردم کشیدند. حالا بدون توجه به اینهمه فقر و مصیبتها و مشکلاتی که مردم دارند، کسانی که مردم پشت سرشان نماز میخوانند، رفتهاند این کارها را کردهاند؟ خدا شاهد است خوابم نمیبرد، هفتهها خوابم نمیبرد، روزها خوابم نمیبرد.
خلاصه دیدم که یک آقایی آمده و نامه زده که پسرش معلول جسمی است. گفته میخواهم یک مؤسسه توانبخشی بزنم که پسرم هم برود در آن مؤسسه توانبخشی، دم دست خودم باشد. ۱۰۰ تا، ۲۰۰ تا، ۳۰۰ تا معلول را نگهداری کنیم در آنجا، پسرم هم مسئول آنها باشد. گفتند: باشد، خدا پدرت را بیامرزد. مؤسسه را که ثبت کرده و کارش را استارت زده، نامه زده به آقای […] گفته که من ساپورت نیاز دارم، نمیتوانم خرج کنم که، باید نظام به ما کمک کند. چهکار کنیم؟ فلان معدن را، معدن سنگ دهبید فارس را بدهید به این آقا. آقا این سنگ مرمر بهترین سنگ مرمر دنیاست، از منابع انفال جمهوری اسلامی است. بدهیم به شما؟ بله، بدهیدش به من. معامله انجام شد و این معدن را به این آقا واگذار کردند. دوباره بعد از یک مدت گفت آقا این معدن کافی نیست، معدن […] زنجان را هم بدهید به ما. چهار تا را که ما پیدا کردیم، چهار تا معدن را یک آقایی از علما گرفته، که مردم هم پشتش نماز میخوانند متأسفانه.
[یکی از حاضر خواستار اعلام اسم فرد میشود] اگر اجازه بدهید، اسم نبرم. شاید بعضیها خدای نکرده … [تعداد بیشتری خواستار اعلام اسم فرد مورد اشاره میشوند] خب بعضیها معتقدند که اگر اسم بیاورید مردم نسبت به مذهبشان بیاعتقاد میشوند. من این اعتقاد را ندارم ها… مردم ما مذهبشان پایه و اساسش وصل نیست به علما، ولیکن بعضیها چون این اعتقاد را دارند من مراعات میکنم… [اعتراض جمعی. یکی از دانشجویان میگوید بگویید تا پشت سرش نماز نخوانیم.] نه دیگر، اگر بنا باشد ما بگوییم و شما نماز نخوانید که نمیشود… [ادامه همهمه] باشد، من چند موردی را اسامیاش را میگویم. این یکی که عرض کردم، آقای امامی کاشانی است. استاد اخلاق و چه و چه و از این مسائل.
عرض شود خدمتتان که، یک دانشکدهای را رفتهاند از مقام معظم رهبری اجازهاش را گرفتهاند که برای خواهران دانشکده علوم قضایی میخواهیم بزنیم در قم. چیز خوبی است که خواهران هم در آن فضا حضور داشته باشند، اگر متهمی از خواهران [بود] از او بازجویی کنند و از این حرفهای اینطوری. خلاصه نظر آقا را گرفتند که این دانشکده تأسیس شود. آقا استقبال کردند و مجوز صدور دانشکده را دستورش را دادند. مؤسسه این دانشکده بلافاصله بعد از گرفتن مجوز رفتند دنبال ساپورتهای مالیاش. [نوشتند:] جناب آقای نعمتزاده، محبت فرمایید در جهت حمایت از تأسیس این دانشکده، کارخانه لاستیک دنا را کارشناسی کنید جهت این دانشکده. آورند کارشناسی رسمی دادگستری را، چون آقایانی که این مؤسسه را تأسیس کرده بودند در دستکاه قضایی هم بودند، آن کارشناسان رسمی دادگستری هم میترسیدند که قیمتی تعیین کنند که به اینها بر بخورد، حتما باید قیمتی میگفتد که خوش به حال اینها بشود. زدند ۱۲۶ میلیارد. در صورتی که ما معتقدیم ۶۰۰ میلیارد هم بالاتر بود. تازه، ۱۲۶ میلیارد که ویلاهایش در شمال را نزدهاند، اصلا در آمار نیاوردهاند، زمینهای شیرازش را در آمار نیاوردهاند، پول نقد موجود در حسابش را هم در آمار نیاوردهاند، این طوری به ۱۲۶ میلیارد واگذاری کردند.
آن آقا نامه نوشتند که آقای نعمت زاده: محبت کنید تخفیف منظور فرمایید. آقای نعمتزاده هم نوشتند ۵۰ درصد تخفیف [خنده حضار] از مال بابایش میخواست ببخشد. دوباره نوشتند که محبت کنید تخفیف دیگری منظور بفرمایید. خلاصه پنج بار نامهنگاری انجام شده، معدن ۱۲۶ میلیاردی به ۱۰ میلیارد واگذار شد. بعد از آن دوباره نوشتند که ما حالا امکان پرداخت این پول را نداریم، ترتیباتی فراهم نمایید تا امکان پرداخت این پول برای ما فراهم شود. نوشتند که ۸۰ درصدش را اقساط بلندمدت و ۲۰ درصد یعنی ۲ میلیاردش را هم نقدی پرداخت کنید. گفتند ما آن ۲ میلیارد را هم نداریم نقدی بدهیم، ما بررسی کردهایم که اموال کارخانه لاستیک دنا به این مقدار میرسد، از شما مهلت میخواهیم که اینها را بفروشیم تا بتوانیم این پول را بدهیم. گفتند که باشد، سفتهای ارائه بدهید به مدت ۹ ماه و ما این را نقد از شما میپذیریم. گفتند آقا پول هم نداریم که سفته بخریم! نوشت که آقای محمدتقی بانکی، مدیرعامل سازمان صنایع ملی ایران، ۲۳ میلیون تومان از صندوق سازمان صنایع ملی ایران برداشت کنید و سفته بخرید، بروید آیتالله فلانی و فلانی امضا کنند و کارخانه را تحویلشان بدهید. و بعد از چند وقت دیدیم که کارخانه هم در بورس فروخته شد و واگذار شد که به آن پشت پردهایهایی که اینها را هدایت میکنند. اینها آلوده دست آنها شدهاند، [کسانی] مثل آقای گنجی. نه، آن گنجی سیاسی را نمیگویم، آن آقای گنجی [را می گویم] که صاحب کارخانه مهرام است و تمام کارخانههای سرایهگذاری بانک ملت و سرمایهگذاریهای بانک صادرات و چه و چه. واگذار شد به آنها و رفت، چند میلیارد هم زدند به جیب و رفتند. این که عرض کردم لاستیک دنا، مال آقای یزدی بود – آقای محمد یزدی رئیس قوه قضاییه – در زمان ریاستش و آقای محمدعلی شرعی نماینده خبرگان استان قم.
مجددا آقای یزدی برمیدارد می نویسد که جناب آقای فروزش، حمید ما بیکار است! ترتیبی اتخاذ فرمایید که از جنگلهای شمال جهت صادرات چوب بهرهمند گردد. آقای حمید یزدی، پسر آقای یزدی، مدیرکل حوزه ریاست قوه قضاییه بود در آن مقطع. و متأسفانه جنگلهای شمال را [این طوری] به تاراج بردند و رفتند. یعنی طوری شده بود که در این پرونده من دیدم که یکسری مردم بیچاره شمال که حق قانونیشان بود، و به اندازه هیزمشان و به اندازه مصرفشان چوب انبار کرده بودند، یا شاید یک خورده بیشتر مصرف کرده بودند یا حتی برده بودند و فروخته بودند یا انبار کرده بودند یا هرچی، [آنها را] گرفته بودند بازداشت و پاسگاه و بگیرد و بنند، که خانواده شهدا ریخته بودند جلوی زندان. علت آنکه این پرونده هم ثبت شده بود، این بود که کسی به اینها را گفته بود که آقای حمید یزدی چطور اینهمه چوب را به تاراج میبرد و ما که یکی دو تا یا چند تا هیزم و چوب برداشت کردهایم، شما ما را به عنوان متهم گرفتهاید؟ بعد از آن بود که دیدند دارد مشکل میشود، آنها را آزاد کردند. اسنادش هست، به موقعش اگر لازم باشد و یک موقع دوستان اطلاعات به ما نگویند که آقا اسناد محرمانه را چرا به مردم نشان دادی و اینها طبقهبندی دارد و چه و چه، اسنادش را هم داریم.
آقای یزدی از این دست کارها در کارهای قضایی میکند، حالا یک وقتی بر اثر فشار مردم [عقب نشینی هایی صورت می گیرد] چطوری است فشار مردم؟ اینطوری [که بالا گفتیم]…
هر کارخانهای ضایعات دارد، ضایعات صنعت خودرو یک چیزی نیست که بریزند بیرون یا بخواهند بازسازیاش کنند. مثلا جک آن شکسته یا درش خط افتاده یا چراغش شکسته یا از این دست چیزها. اینها را قانون میگوید ”ماشینهای کارشناسی” است و به صورت صفر کیلومتر طبق مزایده به مردم واگذار میشود […]
ایران خودرو میآید به دستگاه قضایی اعلام میکند که ما به همه قاضیها ماشین [کارشناسی] میدهیم، ماشین پرشیا میدهیم و زیر قیمت. خب چجوری؟ این ماشین کارشناسی است، ما هم تشخیص میدهیم که اینها را ۸ تومان، ۹ تومان بدهیم. دیدیم که کارخانه ایران خودرو بدون هیچ ضابطهای به قضات قوه قضاییه ماشین پرشیا به نصف قیمت داده، بقیهاش را هم به اقساط، خیلیها هم که ماشین به نامشان شد قسطها را هم نپرداختند. همین بذل و بخششها باعث شد صدای خیلیهای دیگر در بیاید، از همین نهادها و بنیادها. مثلا “بنیاد نهجالبلاغه”، [که گفتند] ۵۰۰ دستگاه بهاش بدهید آقا! دید که بدش نمیآید، گفت ۵۱۷ تا دیگر هم بدهید. بنیاد نهج البلاغه کی هست؟ علی اکبر ناطق نوری، حسین دینپرور، معزی، عسگراولادی، رفیق دوست… یا مثلا میآیند میدهند به باشگاه پرسپولیس. باشگاه پرسپولیس کیست؟ آقای عابدینی. ۲۰۰۰ دستگاه بهشان بدهید. بنیاد دیگری به نام “همگرایی اندیشه”، کیست این بنیاد؟ آقای فلاحیان، آقای علم الهدی، آقای X و Y، تعاونی وزارت کشور، ۲۰۰۰ دستگاه [گرفتند آنها هم] … [یا] صنایع هوافضای وزارت دفاع، فلان قدر. موشک کروز، فلان قدر. حوصله خواندن همهاش را ندارم، یک لیست ۳۰ تایی از اینها هستند که این ماشینها را زیر قیمت به آنها واگذار کردند. کدام ماشینها؟ ماشین کارشناسی؟ نه، به اسم کارشناسی. شروعش با ماشین کارشناسی وارد شد، بعد ماشین صفر کیلومتر میآوردند میدادند به آقایان، به اسم کارشناسی. جالب است که آن ۹-۸ میلیون را هم پول نقد نمیگرفتند ها، از دم قسط. باز جالب است بدانید که چون اینها هم کار سرشان میشد، دو سه قسط را میدادند و بقیهاش را نمیدادند.
[این طور بود که] مردم صدایشان درآمد، چطوری صدایشان درآمد؟ وقتی که ماشینهای کارشناسی خواستند به مردم بدهند. ماشینهای دیگر را که به نام کارشناسی دادهاند و رفته، چطوری به مردم بگویند ما هنوز ماشین کارشناسی داریم[؟] نمیتوانند بگویند. حالا ماشین کارشناسی و ماشین خراب را به عنوان صفر به مردم میفروشند. حتما برای بعضی از شماها هم اتفاق افتاده که ماشین صفر خریدهاید، اما هنوز راه نیفتادهاید اتفاقی برای ماشین افتاده. نگاه میکنید میبینید داخلش چیزی شکسته یا بدنهاش آسیب دیده یا خط افتاده، ولی به آنها، رئیس دفتر آقای ادبی، رئیس اداره فروش ایران خودرو، در بازرسی کل کشور اعتراف کرده بود که بله، آقای ادبی ساعت ۸ شب به بنده گفته بود که این پرشیای صفر را ببر بده به آقای X معاون سازمان بازرسی کل کشور. بعد صدایم کرده که یک برفپاککن آن را بشکن، به عنوان ماشین کارشناسی میخواهد بدهد دیگر، یک برفپاککن نو هم بگذار در ماشینش.
ببینید با مردم چطوری بازی میکنند. فساد اقتصادی تا کجا، اینقدر جسارت پیدا میکنند، با مردم بازی میکنند، تا هرجا که دلشان میخواهد. مردم سر و صدایشان درآمد. حدود هزار و سیصد و خوردهای از این ماشینها – که آدمهایش آدمهایی بودند که پیگیر مطالباتشان بودند – میروند شکایت میکنند که به بازرسی کل کشور. سازمان بازرسی کل کشور میگوید اهه، این همانهاست که ما گند زدهایم، حالا چکارش کنیم، پرونده را نه میتوانیم بازش بکنیم، نه میتوانیم ببندیمش و بگوییم به ما ربطی ندارد. نمیشود، یکی دو تا نیستند که، حدود هزار وسید چهارصد تا آدم ریختهاند آنجا. مجبور میشوند که پرونده را ادامه بدهند. آن کارشناسهایی که وسط کار بودند چیزی بهشان نرسیده بود دیگر، نمیدانستند که قصه چیست. آنها پرونده را ادامه میدهند و میروند جلو و نهایتا به جایی میرسد که همه مسائل رو میشود. تا به جایی میرسند که پرونده ماستمالی میشود و میرود.
من در مقابل شهید باکری ها و شهید همتها و شهید زینالدینها و… مجبورم، نمیتوانم سکوت کنم. [تشویق حضار] آنها رفقای من بودند… به ما میگفتند راه شهدا را ادامه دهید، امام را هوایش را داشته باشید، نگذارید امام تنها شود. ما چطوری میتوانیم اینها را ببینیم و ساکت باشیم؟
بخواهم وقت شما را با این موارد بگیرم، زیاد است. مثلا معدن ذغال سنگ طبس، دوازده تا از معادن در استان خراسان توسط آقای واعظ طبسی. پرونده المکاسب مال پسر آقای واعظ طبسی [است].
اینها همانطور که جناب آقای احمدی نژاد گفتند در طول ۱۶ سال گذشته، البته نمیخواهم بگویم در آن ۱۰ سال اول نبوده، چون شواهد نشان میدهد که آن موقع هم اتفاقاتی افتاده، ولی عمده اتفاقات در ۱۶ سال دولت آقای هاشمی و خاتمی بوده، و آقای احمدی نژاد گفتند اینها در این ۱۶ شانزده سال یک شبکه مافیایی فامیلی ایجاد کردهاند و تنیدهاند در هم، که پاره کردن این شبکه مفاسد خیلی سخت شده است.
از هر زاویه ای بخواهیم به مفاسد اقتصادی بنگریم مصیبت بیشتری را خواهیم دید. اما رئیس جمهور در برخورد با مفاسد اقتصادی با هیچ کس تعارف ندارد. وقتی گزارشهایی مبنی بر تخلف برادر ریس جمهور به عنوان بازرس ویژه به رئیس جمهور می رسد، احمدی نژاد فوراً او را برکنار میکند که بعداً مشخص میشود این گزارشها بیپایه و اساس بوده است، که این اقدام رئیسجمهور می تواند امتیاز بزرگی برای ملت ایران باشد.
احمدی نژاد می خواهد دست مفاسد اقتصادی را از امکانات دولتی کوتاه کند. در حال حاضر دولت به تنهایی به مبارزه مفاسد اقتصادی برخاسته و هیچ کس دولت را حمایت نمی کند.
در پرونده قاچاق کالا از فرودگاه پیام، قاچاقچی بزرگ فرودگاه پیام هزار و صد پرونده قاچاق کالا دارد، اما هنوز موفق به بازداشتش نمیشویم، چرا که تحتالحمایه آقای ناطق نوری است. در مورد سلطان شکر و مافیای شکر هم باید بگویم که آقای مدلل، داماد یکی از علمای بزرگ بوده است. مدلل با همکاری شخصی به نام محمدرضا یوسفی اقدام به این کار میکردند که پس از رو شدن فعالیتشان حاضر شده بودند ۷۰۰ میلیارد تومان برای مختومه شدن این پرونده بپردازند.
در مورد قاچاق سیگار، اساسا تولید و قاچاق سیگار تولید توتون ایران را فلج کرده و کارگران این کارخانهها را بیکار کرده.
[در پاسخ به سؤالی درباره سقوط هواپیمای شهید کاظمی] این پرونده را من بررسی نکردهام، اما طبق آنچه از شواهد پیداست، میتوان ماجرا را عمدی داشت و دست یکی از سران وقت سپاه در آن دخیل بود. ما دو سقوط هواپیما داشتیم. یکی شهید کاظمی و دیگری شهید دادمان. در مورد دادمان ماجرا عمدی بود، پروندهای هزار صفحهای این را میگوید.
البته تصادف و کشته شدن کریمی وزیر دادگستری سابق یک حادثه طبیعی بود. کریمی از جمله کسانی بود که در مبارزه با مفاسد جدی بود اما در بعضی موارد خیلی زیادهروی میکرد، به طوری که در قضیه خاک سرخ جزیره هرمز بدون دلیل معدن را متوقف کرد به خاطر اینکه اعلام کردند این معدن وابسته به آیت الله خزعلی است که مشخص شد چنین چیزی در کار نیست.
درباره مفاسد اقتصادی آقای هاشمی رفسنجانی و خانوادهاش هم، آن قدر مفاسد اقتصادی این خانواده زیاد است که اصلاً قابل گفتن نیست. اما یکی از مفاسد اقتصادی این خانواده که میلیاردها دلار [بوده] از محل عدم پرداخت عوارض به دولت [بوده و] پول را بالا کشیدند، واردات خودروی دِوو بود. یک سوم جزیره کیش، پارک جنگلی در شمال [؟] را هم باید از دیگر مفاسد اقتصادی خانواده هاشمی بیان کرد.
در حال حاضر اسطبل اسب های دختر هاشمی فقط روزی ۱۰۰ هزار تومان پول هندوانههایی است که برای اسبها می ریزند. شرکت نفتی این خانواده به همراه عمه خانم یعنی خواهر هاشمی در کانادا هم که دیگر قابل گفتن نیست.
پسر وسطی هاشمی به نام مهدی که در سازمان مدیریت بهینه سوخت مدیریت میکرد، با استخدام زیباترین دختران از آنها چه سوء استفادههایی که نمیکرد و بعداً که فیلم از اتاق او کشف شد عمق کثیفکاریهای او مشخص شد…
مصاحبه رادیو فردا با عباس پالیزدار
یکی از مشاوران کم شهرت کمیسیون اقتصادی مجلس هفتم که در شمار نزدیکان محمود احمدی نژاد قرار دارد با دو سخنرانی جنجالی در دانشگاه همدان و شیراز بار دیگر توجه افکار عمومی و رسانه های غیر رسمی ایران را به فساد اقتصادی و اداری مقامات ارشد جمهوری اسلامی جلب کرده است.
عباس پالیزدار که از وی به عنوان دبیر کمیته تحقیق و تفحص از قوه قضاییه نام برده می شود، طی دو سخنرانی در روزهای ۱۴ اردیبهشت در دانشگاه بوعلی همدان و هفتم خرداد در دانشکده حقوق دانشگاه شیراز دستکم ۵۰ تن از مقامات ارشد و روحانیان با نفوذ جمهوری اسلامی را با ذکر نام به «فساد اقتصادی»، «رانت خواری» و در برخی موارد به «فساد اخلاقی» متهم کرده است.
آقای پالیزدار در گفت و گو با رادیو فردا سخنرانی های خود در دانشگاه های همدان و شیراز و متن منتشره از سخنان خود در اینترنت را تایید کرد.
عباس پالیزدار در دو سخنرانی خود بیش از ۵۰ تن از مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران را با اسم و اعلام سمت های آنها، متهم به «رانت خواری» و ارتباط داشتن با «مافیای اقتصادی» کرده است.
از جمله مقام هایی که وی در سخنرانی های خود از آنها نام برده است می توان به افراد زیر اشاره کرد: عباس واعظ طبسی، تولیت آستان قدس رضوی به همراه فرزندش ناصر واعظ طبسی، آیت الله محمد امامی کاشانی، عضو سابق شورای نگهبان و امام جمعه تهران، محمد یزدی از اعضای سابق شورای نگهبان، مجلس خبرگان، و دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و رییس سابق قوه قضاییه و فرزندش حمید یزدی، ابوالقاسم خزعلی، عضو جامعه مدرسین و عضو سابق فقهای شورای نگهبان، علی اکبر ناطق نوری، رییس بازرسی ویژه دفتر آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، حجت الاسلام معزی، معاون دفتر رهبر جمهوری اسلامی، محسن رفیقدوست، رییس سابق بنیاد مستضعفان و از بنیانگذاران سپاه پاسداران، حبیب الله عسگراولادی، دبیرکل موتلفه اسلامی، علی فلاحیان، وزیر اسبق اطلاعات و علی اکبر هاشمی رفسنجانی به اتفاق فرزندانش.
آقای پالیزدار همچنین علی لاریجانی، رییس مجلس هشتم را نیز به شدت مورد حمله قرار داده و در صلاحیت وی برای ریاست مجلس هشتم تردید کرده است.
علاوه بر این، وی از یحیی رحیم صفوی، فرمانده سابق سپاه پاسداران به عنوان کسی نام برده که «احتمالا در سقوط هواپیمای حامل فرماندهان سپاه و از جمله احمد کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران نقش داشته است.»
عباس پالیزدار از جمله نامزدهای ستاد حامیان مردمی محمود احمدی نژاد در انتخابات دور سوم شورای شهر است که چون اغلب دیگر حامیان دولت در آذر ۸۵ شکست سنگینی را در کارنامه خود ثبت کردند.
وی که از پژوهشگران مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی نیز به شمار می رود همچنین وعده داده که به سایر استان های کشور سفر خواهد کرد و شرح فساد مقامات حکومتی را به گوش مردم خواهد رساند.
همزمان خبرگزاری فارس گزارش داده که جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه بوعلی همدان که میزبان اولین سخنرانی عباس پالیزدار بوده از سوی وزارت علوم به مدت سه ماه تعلیق شده است.
جامعه اسلامی دانشجویان تشکلی دانشجویی است که در سال ۱۳۶۶ و به موازات انجمن های اسلامی دانشگاه ها، از سوی جناح راست حاکمیت جمهوری اسلامی تاسیس شد.
این تشکل در زمان تاسیس و تا سال ها موتلفه اسلامی، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و تشکل های همسو با آن ها را در دانشگاه ها نمایندگی می کرد.
با این حال به نظر می رسد که تغییر بلوک بندی قدرت در ایران طی سال های اخیر در تغییر گرایش های جامعه اسلامی دانشجویان نیز تاثیر گذار بوده و به دلیل حضور مهدی احمدی نژاد یکی از فرزندان رییس جمهوری اسلامی در اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان سراسر کشور این تشکل در جدال میان محافظه کاران سنتی و نومحافظه کاران ایرانی به جانب نومحافظه کاران هدایت شده است.
مرتضی قائمی، معاون دانشجویی و فرهنگی دانشگاه بوعلی سینا در خصوص تعلیق فعالیت جامعه اسلامی دانشجویان این دانشگاه گفته است: «در اتهام، اعلام شده که پالیزدار حرمت اشخاص را نگه نداشته است.»
وی همچنین اعلام کرد: «پالیزدار قبل از اینکه حکمی در دادگاه علیه کسی صادر شده باشد و ادعای تخلفات نام برده اثبات شده باشد، افراد را به عنوان متخلف و با اسم های خاص معرفی کرده است.»
آقای پالیزدار در خصوص ارتباطات خود با مقامات ارشد جمهوری اسلامی سکوت کرده است.
همزمان با وی، عبدالله شهبازی یکی دیگر از همکاران سه دهه گذشته وزارت اطلاعات که اخیرا در شیراز علیه آیت الله حائری شیرازی، امام جمعه شیراز، عبدالعلی نجفی، فرمانده سپاه انصار المهدی و روح الله حسینیان از دوستان سعید امامی و از چهره های امنیتی مدرسه حقانی دست به «افشاگری» زده و آنان را به «فساد اقتصادی» و «زمین خواری» متهم کرده است.
وی به صراحت در سایت شخصی خود اعلام کرده که در هماهنگی با بازرسی ویژه ریاست جمهوری که ریاست آن بر عهده داوود احمدی نژاد، برادر رییس جمهوری اسلامی است، اقدام به این کار کرده است.
«سران نظام در فساد اقتصادی سهیم هستند»
فیلم سخنرانی پالیزدار در جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه بوعلی همدان از سوی این تشکل در اختیار تمامی نمایندگی های آن در سایر شهرهای کشور قرار گرفته است.
جامعه اسلامی دانشگاه بوعلی همچنین بخش هایی از متن سخنرانی پالیزدار را ابتدا در وبلاگ خود منتشر کرد اما با گسترش بازتاب های این سخنرانی در رسانه های غیر رسمی و سایت ها اقدام به حذف آن کرد.
به رغم شعار مبارزه با مفاسد اقتصادی از سوی محمود احمدی نژاد در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ و تکرار وعده «افشاگری مافیای اقتصادی» در سخنرانی های سه سال اخیر محمود احمدی نژاد، در فیلم منتشر شده از سخنرانی ۱۴ اردیبهشت در دانشگاه همدان، عباس پالیزدار با طرح این سئوال که «چرا ما نمی توانیم با مفاسد اقتصادی برخورد کنیم» تاکید کرده است: «چون سران بزرگ مملکت در این رابطه دخیل هستند و در حال حاضر دولت به تنهایی به مبارزه با این مفاسد برخاسته که فکر می کنم نتواند موفق باشد.»
وی گفته است: «اگر بخواهم فقط چند پرونده کوچک مفاسد اقتصادی را بگویم آن وقت می بینید که چه مصیبتی کشور را گرفته که داد رهبر را هم درآورده و به خاطر بعضی مسایل، رهبر باید به صورت سربسته به مردم بگوید که در کشور چه خبر است.»
آقای پالیزدار می گوید: «کسانی که به عنوان مفسد اقتصادی در کشور در حال فعالیت هستند تحت حمایت شاهرودی، رییس قوه قضاییه قرار دارند. وقتی طی ۱۶ سال گذشته پرونده هایی از مفاسد اقتصادی بررسی شده و مدیران به دادگاه معرفی و دادگاه حکم پنج ریال، ۱۰ ریال برای متهمان داده، ببینید چه مصیبتی بر سر کشور آمده است.»
وی در ادامه گفته است: «در حال حاضر ۱۲۳ پرونده مفاسد اقتصادی کشور در کمیته تحقیق و تفحص مجلس در دست بررسی است ولی اگر بخواهیم پرونده واقعی مفاسد اقتصادی را بیان کنیم، اصلاً نمی توانیم باور کنیم.»
آقای پالیزدار در ادامه شرحی از موانع ایجاد شده برای تحقیق و تفحص از قوه قضاییه را بیان کرده و گفته است: «پس از بارها نامه نگاری… تحقیق و تفحص پس از دستیابی به کدهایی به جاهایی رسیده و فجایعی را که اتفاق افتاده در جمهوری اسلامی دیدیم. خدا را شاهد می برم که شبها خوابم نمی برد. گریه ام می گرفت که ما این همه شهید دادیم، این همه مصیبت ها مردم کشیدند. حالا بدون توجه به این همه فقر و مصیبت ها و مشکلاتی که مردم دارند، کسانی که مردم پشت سرشان نماز می خوانند، رفته اند این کارها را کرده اند.»
عباس پالیزدار در ادامه سخنرانیش، آیت الله امامی کاشانی، امام جمعه تهران را به عنوان کسی معرفی کرده که «معادن سنگ های تزئینی کشور را تصاحب کرده» و گفته است: «دیدم که یک آقایی آمده و نامه زده که پسرش معلول جسمی است. گفته می خواهم یک مؤسسه توانبخشی بزنم که پسرم هم برود در آن مؤسسه توانبخشی، دم دست خودم باشد. ۱۰۰ تا، ۲۰۰ تا، ۳۰۰ تا معلول را نگهداری کنیم در آنجا، پسرم هم مسئول آنها باشد. گفتند: باشد، خدا پدرت را بیامرزد. مؤسسه را که ثبت کرده و کارش را استارت زده، نامه زده به آقای … گفته که من ساپورت نیاز دارم، نمی توانم خرج کنم که، باید نظام به ما کمک کند. چه کار کنیم؟ فلان معدن را، معدن سنگ ده بید فارس را بدهید به این آقا. آقا این سنگ مرمر بهترین سنگ مرمر دنیاست. از منابع انفال جمهوری اسلامی است. بدهیم به شما؟ بله، بدهیدش به من. معامله انجام شد و این معدن را به این آقا واگذار کردند.»
وی افزود: «دوباره بعد از یک مدت گفت آقا این معدن کافی نیست، معدن زنجان را هم بدهید به ما. چهار تا را که ما پیدا کردیم، چهار تا معدن را یک آقایی از علما گرفته، که مردم هم پشتش نماز می خوانند متأسفانه. این یکی که عرض کردم، آقای امامی کاشانی است. استاد اخلاق و چه و چه و از این مسائل.»
دبیر کمیته تحقیق و تفحص از قوه قضائیه در ادامه سخنان خود آیت الله محمد یزدی، رییس سابق قوه قضاییه را نیز به فساد مالی متهم کرد و گفت: «یک دانشکده ای را رفته اند از مقام معظم رهبری اجازه اش را گرفته اند که برای خواهران، دانشکده علوم قضایی می خواهیم بزنیم در قم. چیز خوبی است که خواهران هم در آن فضا حضور داشته باشند… خلاصه نظر آقا را گرفتند که این دانشکده تأسیس شود. آقا استقبال کردند و مجوز صدور دانشکده را دادند. مؤسسین این دانشکده بلافاصله بعد از گرفتن مجوز رفتند دنبال ساپورت های مالی اش. جناب آقای نعمت زاده! محبت فرمایید در جهت حمایت از تأسیس این دانشکده، کارخانه لاستیک دنا را کارشناسی کنید جهت این دانشکده. کارشناسی رسمی دادگستری را } آوردند { ، چون آقایانی که این مؤسسه را تأسیس کرده بودند در دستگاه قضایی هم بودند. آن کارشناسان رسمی دادگستری هم می ترسیدند قیمتی تعیین کنند که به اینها بر بخورد، حتما باید قیمتی می گفتند که خوش به حال اینها بشود. زدند ۱۲۶ میلیارد (تومان). در صورتی که ما معتقدیم ۶۰۰ میلیارد (تومان) هم بالاتر بود. تازه، ۱۲۶ میلیارد که ویلاهایش در شمال را نزده اند، اصلا در آمار نیاورده اند، زمین های شیرازش را در آمار نیاورده اند، پول نقد موجود در حسابش را هم در آمار نیاورده اند، این طوری به ۱۲۶ میلیارد واگذار کردند.»
عباس پالیزدار افزود: «آن آقا نامه نوشت که آقای نعمت زاده: محبت کنید تخفیف منظور فرمایید. آقای نعمت زاده هم نوشتند ۵۰ درصد تخفیف، از مال بابایش می خواست ببخشد. دوباره نوشتند که محبت کنید تخفیف دیگری منظور بفرمایید. خلاصه پنج بار نامه نگاری انجام شده، معدن ۱۲۶ میلیاردی به ۱۰ میلیارد واگذار شد. بعد از آن دوباره نوشتند که ما حالا امکان پرداخت این پول را نداریم، ترتیباتی فراهم نمایید تا امکان پرداخت این پول برای ما فراهم شود. نوشتند که ۸۰ درصدش را اقساط بلند مدت و ۲۰ درصد یعنی دو میلیاردش را هم نقدی پرداخت کنید. گفتند ما آن دو میلیارد را هم نداریم نقدی بدهیم، ما بررسی کرده ایم که اموال کارخانه لاستیک دنا به این مقدار می رسد، از شما مهلت می خواهیم که اینها را بفروشیم تا بتوانیم این پول را بدهیم. گفتند که باشد، سفته ای ارائه بدهید به مدت نه ماه و ما این را نقد از شما می پذیریم.»
وی اظهار داشت: «گفتند آقا پول هم نداریم که سفته بخریم! نوشت که آقای محمد تقی بانکی، مدیر عامل سازمان صنایع ملی ایران، ۲۳ میلیون تومان از صندوق سازمان صنایع ملی ایران برداشت کنید و سفته بخرید، بروید آیت الله فلانی و فلانی امضاء کنند و کارخانه را تحویل شان بدهید. و بعد از چند وقت دیدیم که کارخانه هم در بورس فروخته شد و واگذار شد که به آن پشت پرده ای ها که اینها را هدایت می کنند. اینها آلوده دست آنها شده اند… این که عرض کردم لاستیک دنا، مال آقای یزدی بود، آقای محمد یزدی، رییس قوه قضاییه؛ در زمان ریاست اش … آقای یزدی بر می دارد می نویسد که جناب آقای فروزش، حمید (حمید یزدی) ما بیکار است، ترتیبی اتخاذ فرمایید که از جنگل های شمال جهت صادرات چوب بهره مند گردد. آقای حمید یزدی، پسر آقای یزدی، مدیرکل حوزه ریاست قوه قضاییه بود در آن مقطع. و متأسفانه جنگل های شمال را به تاراج بردند و رفتند.»
عباس پالیزدار در بخشی دیگر از سخنان مفصل خود به موضوع واگذاری خودروهای شرکت ایران خودرو با قیمت پایین به قضات دادگستری اشاره کرده و گفته است: «ایران خودرو می آید به دستگاه قضایی اعلام می کند که ما به همه قاضی ها ماشین می دهیم، ماشین پرشیا می دهیم و زیر قیمت. خب چه جوری؟ این ماشین کارشناسی است، ما هم تشخیص می دهیم که اینها را هشت (میلیون) تومان، نه (میلیون) تومان بدهیم. دیدیم که کارخانه ایران خودرو بدون هیچ ضابطه ای به قضات قوه قضاییه ماشین پرشیا به نصف قیمت داده، بقیه اش را هم به اقساط، خیلی ها هم که ماشین به نامشان شد قسط ها را هم نپرداختند. همین بذل و بخشش ها باعث شد صدای خیلی های دیگر در بیاید، از همین نهادها و بنیادها. مثلا بنیاد نهج البلاغه، ۵۰۰ دستگاه بهش بدهید آقا! دید که بدش نمی آید، گفت ۵۱۷ تا دیگر هم بدهید. بنیاد نهج البلاغه کی هست؟ علی اکبر ناطق نوری، حسین دین پرور، معزی، عسگراولادی، رفیق دوست.»
وی ادعا کرد که محمود احمدی نژاد از مقام هایی است که برای «مبارزه با فساد اقتصادی» تلاش می کند و افزود: «همانطور که جناب آقای احمدی نژاد گفتند در طول ۱۶ سال گذشته، البته نمی خواهم بگویم در آن ۱۰ سال اول نبوده، چون شواهد نشان می دهد که آن موقع هم اتفاقاتی افتاده، ولی عمده اتفاقات در ۱۶ سال دولت آقای هاشمی و خاتمی بوده، و آقای احمدی نژاد گفتند اینها در این ۱۶ شانزده سال یک شبکه مافیایی فامیلی ایجاد کرده اند و تنیده اند در هم، که پاره کردن این شبکه مفاسد خیلی سخت شده است. از هر زاویه ای بخواهیم به مفاسد اقتصادی بنگریم مصیبت بیشتری را خواهیم دید. اما رییس جمهوری در برخورد با مفاسد اقتصادی با هیچ کس تعارف ندارد.»
آقای پالیزدار می گوید: «احمدی نژاد می خواهد دست مفاسد اقتصادی را از امکانات دولتی کوتاه کند. در حال حاضر دولت به تنهایی به مبارزه مفاسد اقتصادی برخاسته و هیچ کس دولت را حمایت نمی کند. در پرونده قاچاق کالا از فرودگاه پیام، قاچاقچی بزرگ فرودگاه پیام هزار و صد پرونده قاچاق کالا دارد، اما هنوز موفق به بازداشتش نمی شویم، چرا که تحت الحمایه آقای ناطق نوری است. در مورد سلطان شکر و مافیای شکر هم باید بگویم که آقای مدلل، داماد یکی از علمای بزرگ بوده است. مدلل با همکاری شخصی به نام محمدرضا یوسفی اقدام به این کار می کردند که پس از رو شدن فعالیت شان حاضر شده بودند ۷۰۰ میلیارد تومان برای مختومه شدن این پرونده بپردازد. در مورد قاچاق سیگار، اساسا تولید و قاچاق سیگار تولید توتون ایران را فلج کرده و کارگران این کارخانه ها را بیکار کرده است.»
وی اظهار داشت: «در مورد هواپیمای شهید کاظمی این پرونده را من بررسی نکرده ام، اما طبق آنچه از شواهد پیداست، می توان ماجرا را عمدی دانست و دست یکی از سران وقت سپاه در آن دخیل بود. ما دو سقوط هواپیما داشتیم. یکی شهید کاظمی و دیگری شهید دادمان. در مورد دادمان ماجرا عمدی بود، پرونده هزار صفحه ای این را می گوید. البته تصادف و کشته شدن کریمی راد، وزیر دادگستری سابق یک حادثه طبیعی بود. کریمی راد از جمله کسانی بود که در مبارزه با مفاسد جدی بود اما در بعضی موارد خیلی زیاده روی می کرد، به طوری که در قضیه خاک سرخ جزیره هرمز بدون دلیل معدن را متوقف کرد به خاطر اینکه اعلام کردند این معدن وابسته به آیت الله خزعلی است که مشخص شد چنین چیزی در کار نیست.»
دبیر کمیته تحقیق و تفحص از قوه قضائیه به آنچه که «مفاسد اقتصادی آقای هاشمی رفسنجانی و خانواده اش» نامید نیز اشاره کرد و گفت: «آن قدر مفاسد اقتصادی این خانواده زیاد است که اصلاً قابل گفتن نیست. اما یکی از مفاسد اقتصادی این خانواده که میلیاردها دلار از محل عدم پرداخت عوارض به دولت را بالا کشیدند، واردات خودروی دوو بود. یک سوم جزیره کیش، پارک جنگلی در شمال را هم باید از دیگر مفاسد اقتصادی خانواده هاشمی بیان کرد. در حال حاضر در اسطبل اسب های دختر هاشمی فقط روزی ۱۰۰ هزار تومان پول هندوانه هایی است که برای اسب ها می ریزند. شرکت نفتی این خانواده به همراه عمه خانم یعنی خواهر هاشمی در کانادا هم که دیگر قابل گفتن نیست. پسر وسطی هاشمی به نام مهدی که در سازمان مدیریت بهینه سوخت مدیریت می کرد، با استخدام زیباترین دختران از آنها چه سوء استفاده هایی که نمی کرد و بعداً که فیلم از اتاق او کشف شد عمق کثیف کاری های او مشخص شد.»
سخنرانی دوم شیراز؛ «تهدید به عدم افشاگری»
عباس پالیزدار در ۷ خرداد ۸۷ نیز مهمان جامعه اسلامی دانشکده حقوق دانشگاه شیراز بود. اگرچه فیلم سخنرانی دوم تاکنون انتشار نیافته، اما بخش هایی از سخنان وی در شیراز از سوی وبلاگ جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز انتشار یافت.
آقای پالیزدار در این سخنرانی گفته است: «پس از سخنرانی در دانشگاه های قبل مرا تهدید کرده اند که اگر به این کار ادامه دهم از ادامه کارم جلوگیری به عمل می آید. باور کنید من از جان خودم نمی ترسم بلکه از این می ترسم که قبل از اینکه حرفم را در تمام ایران بزنم و اکثر مردم حرفم را بشنوند دهانم بسته شود. بنابر این با احتیاط بیشتری صحبت می کنم.»
وی گفته است: «دستگاه قضایی خود از فاسدترین دستگاهها است و به این نتیجه رسیده ایم که با این دستگاه پر فساد نمی توان جامعه را اصلاح کرد. در یک مورد که یکی از مسئولین تخلف کرده بود، هاشمی شاهرودی به او نامه نوشت که کار خود را اصلاح کند و او کار خود را اصلاح نکرد و هاشمی شاهرودی هم از قضیه مطلع بود.این امر دو حالت بیشتر ندارد؛ یا هاشمی شاهرودی عرضه ندارد و یا با آن فرد مفسد همدست است.»
پیوند
با درود به آقای نوریزاد
باید پرهیز کرد از لانه زنبور
گفتیم حقیقت را شنیدی/// شده معلوم در ژاپن جدیدن
بجز یکدر صد جمعیت آن/// 99 در صدش خنگ اند و کودن
ولی بر عکس توی کشور ما///ضریب آی کیو بالای بالاست
بجز یک درصد ملت که خنگ است///99 درصدش باهوش و داناست
باو گفتم چرا پس ما فزرتیم/// ولی آنها چنان با اقتدارند
جوابم داد چونکه در دو کشور/// همان یک درصدی ها راس کارند
(( هالو ))
سرزمین بازیگوشی
دست آخر درشکه به آهستگی برابر آنها رسید.چرخهای آن را توی “نمد” پیچیده بودند تا رو “سنگفرش صدا نکند” و آنرا بیست و چهار تا خر می کشیدند.
تمام خرها یک شکل و یک اندازه ،اما به رنگهای جورواجور بودند.قهوه ای و خاکستری وخال خالی و سفید بودند.
اما شگفت آن که به جای این که خرها نعل آهنین داشته باشند،کفشهای چرمی از آن گونه که آدم ها به پا می کنند پوشیده بودند.
درست مانند کفش های من و شما.
درشکه چی چگونه مردی بود؟ پیش خودتان موجودی را به نظر آمورید چاق و چله وخپله و گرد وگلوله مانند کوفته قلقلی.
با “لبخندی گول زن” و “دهانی گیرا” و “زبانی چرب” و “صدایی جاذب” مانند نوای التماس آمیز گربه ای که از شما طلب خوراکی می کند.
هر “بچه ای” که او را “بار اول” می دید “دوستش می داشت” و “می پرید” سوار درشکه اش می شد.
هر بچه ای او را می دید ازش خواهش می کرد تا او را به “سرزمین بازیگوشی “ببرد.
این درشکه پر از “بچه های هشت تا دوازده ساله” بود که مانند ماهی های ساردین تو قوطی به هم چسبیده بودند و از “تنگی جا” نمی توانستند “نفس” بکشند.
با اینکه خیلی ناراحت بودند از “کسی صدا در نمی آمد” و شکایتی شنیده نمی شد.
بچه ها گمان می کردند پس از چند ساعت درشکه چی حقه باز آنها را می برد به سرزمین بازیگوشی که در آنجا “نه درس است و نه مدرسه و نه معلم”، و به همین امید “نه گرسنگی حس می کردند نه تشنگی”.نه ناراحتی و بی خوابی و نه زحمت.
] پینوکیو آدمک چوبی ترجمه صادق چوبک – فصل 31[
پینوکیو پس از روزهای فراوان بازیگوشی و بیخبری در بامدادی یک روزی متوجه می شود که کوشهایش دراز شده .این بلا به سر تمام بچه های فریب خورده هم آمده بود سپس کم کم تمام بدنش تبدیل به بدن یک الاغ می شود .”لشکر خرها” توسط “درشکه چی چرب زبان” فروخته می شوند و از رویای کودکانه اشان در می آیند.
سی و شش سال پیش من و نوری زاد که کودکانی هشت و دوازده ساله ازدید جامعه و جهان شناسی بودیم ، سوار کالسکه انقلاب شدیم تا به سرزمین رویایی “نیست در جهان” برویم تا در “تعطیلی عقل و خرد” به بازیهای آرامبخش دینی فرو رویم تا فکر کنیم که با کمترین تلاش می شود با پوشیدن لباسی و روشن کردن شمعی و خوردن بشقابی نذری و خواندن ورد و دعایی باتقوا شد.و با گرفتن کلاشینکفی به دست و بستن نارنجکی به فانسقه و هجوم به دشمن و مخالف می توان اژدهای مهیب نفس را به زانو در آورد.
پس از سالها “گول خوردن” و “خودگول زدن” بیدار شدیم و از “خریت” در آمدیم.لذا از دیدن کودکانی که با هیجان دارند سوار کالسکه فریب می شوند یا شده اند به حالشان افسوس می خوریم.همین.
جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
قسمت نوزدهم (قسمت هجدهم، در پستِ “جاسوس روس! روز یکصد و پانزدهم”)
با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
رکود نسبی در جبههها و بحران سیاسی در کشور (16)
************************************
در قسمت قبل، بیان شد که چگونه آقای هاشمی از تعطیل کردن روزنامه میزان(ارگان نهضت آزادی) دفاع میکند و از همه میخواهد تا “شانتاژ” نکرده و بگذارند تا قوهقضائیۀ مورد اعتمادِ ایشان، کارِ خودش را انجام دهد. باز بیان شد که یکبار آقای بازرگان و باری دیگر تعدادی از نمایندگان استان گیلان، از هاشمی و روحانیون حزب می خواهند تا در خورد با جناح مقابل یا اصطلاحاً با لیبرالها، کمی ملایمتر برخورد کرده و با آنها مدارا نمایند؛ اما این درخواست مورد تاییدِ هاشمی و حزب قرار نمی گیرد و همچنان از موضع قدرت و در پی حذفِ طرفِ مقابل میباشند. و همچنان سخنرانیهای سران حزب، در تخریبِ رئیس جمهور و تحریکِ مردم بر علیه جبهۀ نفاق، بشدت ادامه دارد. و باز علیرغم همۀ این شرایط، رئیسجمهور که از همفکری و همگامیِ آقای خمینی با سران حزب خبر ندارد؛ طی سخنانی، ضمن اشاره با اشتباهات صدام، از رهبری انقلاب، تمجید بسیاری بعمل می آورد.
از طرفی دیگر، در جبهۀ جنگ و در منطقۀ غرب سرپل ذهاب و در ارتفاعات بازیدراز، عملیاتِ نسبتاً گستردهای توسط ارتش و نیروهای رزمنده درحال انجام است که ضمن بیرون راندنِ بخشی از نیروهای عراقی، مقدمات آزادسازیِ قصرشیرین را نیز فراهم می آورد. در این عملیات، خلبان هوانیروزِ ارتش، آقای شیرودی، به شهادت می رسد.
حال ادامۀ ماجرا:
1360/2/7:
بر اساس گزارش روزنامه کیهان، در این روز درگیریهایی بین هواداران سازمان مجاهدین و طرفداران حزب در تهران بروز میکند و به کشته شدن 2 نفر و مجروح شدن دهها نفر می انجامد. آقای هاشمی نیز می نویسد: مجاهدین خلق در تهران آشوب به پا کردند و جمعی از آنها دستگیر شدند.
ضمناً در خاطرات همین روزِ آقای هاشمی می خوانیم که مهندس بازرگان، یکبار دیگر به نزد وی رفته و در مورد اوضاع جاری کشور بحث مفصلی میکند. او از اینکه دولت از نیروهای به اصطلاح لیبرال استفاده نمیکند، گله کرده و از انحصارطلبیِ حزب صحبت میکند!. آنگاه هاشمی می نویسد که به او جواب کافی دادم و ادامۀ بحث را به وقت دیگری موکول کردیم.
بحثِ انحصارطلبی و حذف طرفِ مقابل، آنقدر در بین حزب و طرفدارانِ آنها با جدیت دنبال میشود که آقای هاشمی در خاطرات همین روز، به گلایۀ همسرِ خود از سخنانِ روز گذشتۀ آقای خمینی، اشاره میکند! وی می نویسد: “عفت، از اینکه باز در گفتههای امام ستایش از بنیصدر شده، ناراحت بود و میگفت خانم شهیدمطهری هم ناراحت است”!
موضوع چیست؟ موضوع اینستکه آقای خمینی در سخنرانیِ دیروز خود، بازهم به مقایسۀ این رژیم با رژیم گذشته پرداخته و در بخشی از این سخنرانی، اینچنین گفت: “لكن امروز شما هر يك از اينهائى كه متصدى در كارها هستند، وقتى ملاحظه كنيد، مىبينيد كه از همين خودِ مردم هستند. رئيسجمهور يك شخصى است پسرِ بنىصدرِ همدانى، يك ملاى همدان، حالا هم كه هست از آن يال و كوپالدارها نيست و از خودِ مردم است.”
ملاحظه می فرمایید؟ حزب و طرفدارانِ آنها، کار را به جایی رساندهاند که آنهمه سخنانِ جانبدارانۀ خمینی در دفاع از سرانِ حزب، امری کاملاً عادی بشمار میآید، ولی، ذکرِ این جملۀ کوتاه (که در دفاع از بنیصدر نبوده، بلکه در دفاع از رژیم فعلی میباشد!) از سوی آقای خمینی، موردِ قبولِ آنها نیست! و هم همسرِ ایشان و هم همسرِ آقای مطهری از بیان این جملۀ خمینی؛ شاکی می شوند!!
از نکات جالبِ خاطراتِ همین روز اینستکه آقای هاشمی میگوید: “من به او توضیح دادم که ستایشِ مهمی نبوده”! اما مثلِ اینکه خودِ ایشان هم، از این جملۀ سادۀ آقای خمینی سخت گلایهمند است!. لذا در ادامه می نویسد:”ولی نظری هم این است که: همین مقدار هم، در این شرایط، زیاد است.!!!”
حال این شرایط چیست که هاشمی و سران حزب، حتی این سخنانِ ساده را هم بر نمی تابند؟ آنها چه هدفی را دنبال میکنند؟ آیا آنها، نظر بر اصلاحِ امور و رفعِ اختلافها دارند؟ آیا سخنانِ بنیصدر و بازرگان و همۀ آنهایی که از انحصارگرایی و قبضه کردنِ حکومت گلایه دارند؛ نابجاست؟ آیا این سران حزب و حزب اللهیها نیستند که در تشدیدِ جوِ امنیتی و تنگ کردنِ عرصۀ اجتماعی، گام بر می دارند؟
1360/2/8:
براساس خاطرات آقای هاشمی؛ در این روز، آقای محمدمنتظری طی سخنانِ تندی در مجلس، از فتنۀ مجاهدین خلق صحبت کرده و آیاتِ محارب را بر آنها تطبیق میدهد و تقاضای برخورد و شدتِ عمل با آنها می کند!. وی همچنین در مورد محاکمۀ امیرانتظام بحث کرده و اخطار میدهد که مبادا مسامحه شود!!… وی از این هم فراتر رفته و خواستارِ محاکمۀ مهندس بازرگان و تنی چند از اعضای کابینۀ دولت موقت، می شود!. وی در این سخنان، از رئیسجمهور که می خواهد بعضی از فرماندهانِ پاکسازی شدۀ ارتش را برگرداند، انتقاد میکند!.
هاشمی ادامه میدهد که بدنبال دفاع بازرگان از خودش؛ اکثر نمایندگان جلسه را ترک کنند و من برای خواباندن فتنه، تنفس دادم و درگیریهای زیادی در حال تنفس روی داد…بعد از آرامش، جلسه برقرار شد…
1360/2/9:
باز در این روز و برای یکبارِ دیگر میخوانیم که گلایهها از برخوردِ تندِ حزب و طرفداران آنها، با آقای هاشمی در میان گذاشته می شود! اما گوشی شنوا برای این سخنان وجود ندارد!. وی در خاطرات همین روز می نویسد: “فرماندار خرم آباد آمد. شکایت از فشار حزب اللهیهای استان داشت. استعفا داده و معتقد بود، آنها بد عمل میکنند. مدعی بود عدۀ زیادی از مسئولان، استعفا دادهاند.”
تصور میکنم که از لابلای این اسناد که عموماً اسنادِ حکومتی هستند و بسیاری از اسرارِ مگو را نیز در خود پنهان داشتهاند؛ به وضعیتِ بدِ سیاسی و اجتماعیِ کشور، پی برده باشید و متوجه شده باشید که جناح حاکم (سران حزب جمهوری) چگونه در قلع و قعمِ تمامیِ جناحهای رقیب مشغولند و در حالِ امنیتی کردنِ جو عمومی می باشند! بدیهی است که نتیجۀ این رفتارها؛ حذفِ فضای گفتگو و ظهورِ رادیکالیسم و برخوردهای خشن، خواهد بود.
1360/2/9:
کار به جایی می رسد که پیرمردی چون مهندس بازرگان که به “اعتدال” و “میانه روی” مشهور است و فضای مذاکره و گفتگو را بر هرچیزی ترجیح میدهد و هیچگاه به مشی مسلحانه اعتقاد نداشته است؛ در این تاریخ، اقدام به نشر مقالهای در مورد مبارزۀ مسلحانه؛ با عنوانِ “مبارزه قانونی و مبارزه مسلحانه”، می نماید!
وی این مقاله را آیه “اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر” شروع میکند که به معنای آن است که: به کسانیکه موردِ ظلم واقع شدهاند، اجازۀ جنگ و کشتن، داده شده است!
وی می نویسد: ساختمان بشر و سنت خدا چنین است که وقتی ستم از حد گذشت، مستضعفینِ مظلوم با همۀ ضعف و ترس، به پا میخیزند و خدا یاریشان میکند تا متجاوزینِ استعلاگر را به زمین بزنند… سنتِ الهی اختصاص به گذشته ندارد، تکرار می شود!… وی با خطاب قرار دادنِ دولت و هیئت حاکمه با عنوان “متولیان و کسوتداران حزبی و مکتبی”، به آنها مواردی چند از مسائلی که در این مدت اخیر پیش آمده را یادآوری میکند. و سپس هشدار میدهد: با توجه به این شرایط و اصرار بر انحصارطلبی و اتخاذِ شیوههای چماقداری و سرکوبِ مخالفین؛ دورۀ مبارزۀ پارلمانی رو به پایان است و مبارزۀ مسلحانه و آشوبِ داخلی، در حال ظهور است! وی می نویسد:
“توقیفِ روزنامه میزان و مدیر مسئول آن٬ حملاتِ جسورانه غیرقانونیِ قبلی که به سایر مطبوعات و اجتماعات و دفترها شده است٬ جریانِ محاکمۀ امیرانتظام٬ طرحِ قانونیِ محدودیت احزاب٬ زمینهسازیهایی برای روزنامه انقلاب اسلامی و رییسجمهوری علی رغم اطلاعیه 25 اسفند ماه گذشتۀ امام؛ نمونههای یادآورِ پایانِ مبارزۀ پارلمانی گذشته است.
تحریم و تعطیلِ مبارزه٬ کار را طبق سنت تاریخی و الهی، و همان طور که آثارش ظاهر شده؛ به مبارزۀ مسلحانه و آشوبِ داخلی می کشاند. که وظیفۀ خود دانستم، هشدار دهم.”
1360/2/10:
و در چنین فضایی که همگی نگرانِ برخوردهای جناح حاکم هستند؛ آقای هاشمی در خاطرات این روز خود، خبر میدهد که موسوی اردبیلی با ایشان، نشستِ مشترک داشته و هماهنگیهای لازم را به او بعمل می آورد! (البته این برای چندمین بار است که ظرف همین مدت کوتاه، این عمل اتفاق می افتد!). لطفاً توجه فرمایید:
“شب در مدرسه سپهسالار…آقای موسوی اردبیلی وضع کلیِ پروندۀ 14 اسفند دانشگاه را توضیح داد. ادله برای محکومیتِ سیاسی و جنائی آقای بنیصدر در موردِ گارد و فسادِ دفتر رئیسجمهور و کتک زدنِ مردم در دانشگاه، کافی است. ولی هنوز ملاحظاتِ سیاسی، مانعِ اقدام است و پرونده نواقصی دارد و قضاتِ لیبرالی در جریانِ کارند که سنگ اندازی میکنند.”
ملاحظه می فرمایید؟ آقای دادستانِ بیطرف، مدام در حالِ رایزنی با یکی از طرفینِ دعواست! و بدنبالِ سندسازی برای محکوم کردنِ رئیسجمهور است. و البته از کارکنانِ قوه قضائیه و قضاتی که در باندِ آنها نبوده و با آنها هماهنگ نمی باشند نیز اظهار گلایه کرده و میگوید که آنها “سنگ اندازی” میکنند!!
ادامه دارد. با ادب و احترام، حامی.
جناب آقای حامی
بر خودم واجب دانستم تا باز هم از شما بخاطر بازنمایی این گوشهٔ مغفول ماندهٔ تاریخ معاصر تشکر کنم.
درود و سپاس دوست گرامی جناب مازیار وطنپرست.
جا دارد که از انسان وارسته و آزاداندیش، جناب نوری زاد عزیز که امکان چنین فضایی را فراهم آوردند؛ سپاسگزاری گردد.
باز هم سپاسگزارم.
با ادب و احترام، حامی.
قلب بسیج در بدن رهبر میتپد.
کارورزان محترم لطفن به هر کس حتاکی میکنید به رهبر نکنید زیرا رهبر ولی امر ماست. شما که سنگ روحانی را به سینه میزنید بدانید که اگر رهبر دلش نمیخواست روحانی و گنده تر از روحانی نمی توانست رای بیاورد. این اولند و دومند شمایی که میگویی خدا نیست به عقلت رجوع کن و ببین اگر خدا نباشد میتوانی جواب این سوالها را بدهی
اگر خدا نیست پس ما را کی افریده؟
اگر خدا ما را نیافریده چرا تمام دانشمندان جهان نمیتوانند حتا یک پشه بیافرینند؟
اگر خدا نیست چه کسی پیغمبران را فرستاده؟
اگر خدا نیست چه کسی بهشت و جهندم را افریده؟
اگر خدا نیست عزراعیل به امر چه کسی غبض روح میکند؟
اگر خدا نیست چرا شما از نعمت هایش استفاده میکنید؟
اگر خدا نیست چرا فقط انسان در اخرت بازخواست میشود و حیوانات نمیشوند؟ چون خدا فقط به جنسان عقل داده
اگر خدا نیسب پس علت ومعلول چیست؟
وقتی وجود خدا به این راحتی قابل اثبات است فقط یک احمق منکر خدا میشود.
دانشمند اینهایی که بر شمردی شگرد دین فروشان است اضافه کن : سر بریدن . دست و پا بریدن . سنگسار کردن . کنیز و برده به عنیمت کرفتن و ……
اگر هم خدایی باشد به این حقارت نیست فراتر از این داستانها است و هر کسی خدای خودش را خودش باید پیدا کند آخوند نمی تواند به ما خدا معرفی کند …….
بشو از استاد شیرین سخن بهرام مشیری در پاسخ به این سوال که آیا خدا هست یا نیست ؟
https://www.derafsh-kaviyani.com/gallery/khoda_hast_ya_nist.mp3
باسلام برنوری زاد ودوستان مؤدب
بالاخص آقاسید مرتضی دام عزه وجناب کورس گرامی منصف ومؤدب وپراطلاع ودرحال پیری پرتلاش وکوشش.
هرچندگفته بودم دراین سایت چیزی ننویسم چون این سایت میدان تاخت وتاز فحاشان شده است وادب را کنارگذاشته اند وهرحتاکی که دلشان بخواهد می نویسند .
اما دعوت همراه بااظهارلطف آقای نوری زاد نسبت به این کمترین وعزیزان بزرگواردیگر؛وکنترل نسبی سایت ازفحاشی ها، باعث شد که نوشته های خودم وبافهم اندکم که برنظریه خوابنامه بودن قرآن که ازسوی جناب دکترسروش به تحریر وتکلیم درآورده است، دراینجا بیاورم شاید برخی شیفتگان این نظریه تامل وتجدیدنظربنمایند،وقسمت اول این نقدها درهمین سایت قبلا درج شده است .
البته لازم بذکراست که هردوقسمت خدمت جناب سروش ارسال شده است .
وازآقا سیدمرتضی برادرعزیزم خواهش می کنم اگرنقدی ویاارشاد وراهنمائی دارند ،دریغ نورزند ،بجان ودل می پذیرم .والسلام علیکم .
و باسپاس وتشکر ازهمه دلتنگان عدم حضور این حقیر.
مخلص همه منصفان مؤدب ناظرسایت ،مصلح
ادامه نقدها برنظریه رؤیاهای رسولانه محمد-ص-، قسمت دوم.
14- -فقط درآیه27فتح است که دریک مورد خواب پیامبررا مبنی بر دخول مسلمانان بشهر مکه وانجام مناسک حج را باصلح حدیبیه تایید می کند؛واینهم ربطی بخوابنامه بودن قرآن ندارد.
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً (27} فتح
ت=خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مىشويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كردهايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد ولى خداوند چيزهايى را مىدانست كه شما نمىدانستيد (و در اين تأخير حكمتى بود) و قبل از آن، فتح نزديكى (براى شما) قرار داده است. (27}
و محصله: أن الرؤيا حقة أراها الله نبيه ص و قد صدق تعالى في ذلك، و ستدخلون المسجد الحرام إن شاء الله آمنين محلقين رءوسكم و مقصرين لا تخافون، لكنه تعالى أخره و قدم عليه هذا الفتح و هو صلح الحديبية ليتيسر لكم دخوله لعلمه تعالى بأنه لا يمكن لكم دخوله آمنين محلقين رءوسكم و مقصرين لا تخافون إلا بهذا الطريق.المیزان.
15-خدای سبحان قرآن رابصورت زبان عربی فصیح وروشن ازلوح محفوظ که درپیش خود یعنی درعلم ازلی خویش موجوداست ؛ قرارداده است برای تعقل وتفکرانسان هاوبرآن قسم یادکرده است.لوح محفوظ علمی ورای الفاظ وفهم بشراست؛بلکه محکم واستوار وبدون تفصیل وتجزیه ودرمقام اعلی بوده است ؛وسپس ازآن علم بصورت قرآن وبزبان عربی فصیح جعل و تفصیل داده شده است .
خدای سبحان بابیان این سه آیه زخرف ،اساس وپایه فرضیه شما را ازپیش نقش برآب کرده است.آیا این کتاب خوابنامه است؟
لطفا آیات ذیل وتفسیرآن را ازالمیزان، خودتان ملاحظه بفرمائید:
حم (1)وَ الْكِتابِ الْمُبينِ (2)إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (3)وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ (4) ت= سوگند به كتاب مبين (و روشنگر)، (2)كه ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما (آن را) درك كنيد! (3)و آن در «أمّ الكتاب» [لوح محفوظ] نزد ما بلندپايه و استوار است! (4)
…. فمفاد الآية أن الكتاب بحسب موطنه الذي له في نفسه أمر وراء الفكر أجنبي عن العقول البشرية و إنما جعله الله قرآنا عربيا و ألبسه هذا اللباس رجاء أن يستأنس به عقول الناس فيعقلوه، و الرجاء في كلامه تعالى قائم بالمقام أو المخاطب دون المتكلم كما تقدم غير مرة. الميزان في تفسير القرآن، ج18، ص: 84
قوله تعالى: «وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» تأكيد و تبيين لما تدل عليه الآية السابقة أن الكتاب في موطنه الأصلي وراء تعقل العقول.
….. و المراد بكونه عليا على ما يعطه مفاد الآية السابقة أنه رفيع القدر و المنزلة من أن تناله العقول، و بكونه حكيما أنه هناك محكم غير مفصل و لا مجزى إلى سور و آيات و جمل و كلمات كما هو كذلك بعد جعله قرآنا عربيا كما استفدناه من قوله تعالى:
«كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»: هود: 1.
و هذان النعتان أعني كونه عليا حكيما هما الموجبان لكونه وراء العقول البشرية فإن العقل في فكرته لا ينال إلا ما كان من قبيل المفاهيم و الألفاظ أولا و كان مؤلفا من مقدمات تصديقية يترتب بعضها على بعض كما في الآيات و الجمل القرآنية، و أما إذا كان الأمر وراء المفاهيم و الألفاظ و كان غير متجز إلى أجزاء و فصول فلا طريق للعقل إلى نيله.
فمحصل معنى الآيتين: أن الكتاب عندنا في اللوح المحفوظ ذو مقام رفيع و أحكام لا تناله العقول لذينك الوصفين و إنما أنزلناه بجعله مقروا عربيا رجاء أن يعقله الناس.
شماباملاحظه این آیات نبایستی دست به چنین فرضیه ای می زدیدوباتکلفات مضحکانه چنین نظری رادرچهارمقاله می پرداختید ؛هرچند به عدم سوء نیت شماواقف هستم اماچه کنیم گاهی اشتباه بزرگان چنان بزرگتر است که قبول اشتباه هم برایشان سنگین تراست.
اماامیدوارم این شهامت وتواضع راداشته باشید وباپیروی ازنظریه قبض وبسط خودتان،این اشتباهتان راقبض کنید،ووحیانی بودن آن رابسط وتصدیق بفرمائید هرچندالحق مر والاقرار بحق أمر.
16 – فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (43)
وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (44) زخرف ،ت= آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيمى. (43)و اين مايه يادآورى (و عظمت) تو و قوم تو است و بزودى سؤال خواهيد شد. (44)
دراین آیات تمسک به وحی را دستورداده اند نه تمسک بخواب ورؤیاهای خویش.
17– درآیات سوره نجم بصراحت می گوید که پیامبر-ص- ازپیش خودسخنی نمی گوید بلکه همه کلماتش درکتاب قرآن کلمات وسخن خداونداست که به صورت وحی براونازل شده است ،جبرئیل امین وشدیدالقوی اوراتعلیم داده است؛سپس داستان معراج محمد-ص-را تبیین می کند ورسیدن بمقام اوادنی ووحی مستقیم خدابه قلب بنده خویش که هرگز قلب پاک اودیده های خویش را تکذیب نکرد ودروغ نگفت ،یعنی دیدارش باقلب ودل پا ک بود وهرچه می گویددرست است ودروغ نیست.
ودیدن آیات خدا عبارت ازافق اعلی و دنو وتدلی ووحی الهی، یعنی – سخن گفتن خدا بامحمد-ص- بوده است که درآیات نجم مذکوراست؛ همگی مشاهدات قلبی محمد-ص- بوده است که خداوند تایید می فرماید باجمله {ماکذب الفؤاد مارآی}.
وآیه 13 ببعد نجم ،معراج دیگری را بیان می کند که درآن نیز ازآیات خدارا دیده است ،این دیدن نیز مشاهدات باقلب بوده است نه باچشم سر.{ اقتباس ازالمیزان ،ذیل آیات }
این آیات همگی نظریه شمارا مبنی برخوابنامه بودن قرآن ویارؤیاهای رسولانه رسول-ص- رامردود اعلام می کنند.
پس آیا شماهم باآیات وحی که کلام مستقیم خداوند ،ویابواسطه جبرئیل است ، ممارات ومجادله می ورزید ومی گوئید خوابنامه است ؟
وآیات نجم بدین قراراست:
ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى (2)-وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (3)انْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (4)عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى (5) ذو مِرَّةٍ فَاسْتَوى (6)وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (7)ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى (8)فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى (9)فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (10)ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (11}
أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى (12)وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى (13)عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى (14)عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى (15)
إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى (16) ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (17)لقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى (18). ازسوره نجم .
ت= كه هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است، (2)و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! (3)آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست! (4)
آن كس كه قدرت عظيمى دارد [جبرئيل امين] او را تعليم داده است (5)همان كس كه توانايى فوق العاده دارد او سلطه يافت … (6) در حالى كه در افق اعلى قرار داشت! (7)سپس نزديكتر و نزديكتر شد … (8)تا آنكه فاصله او (با پيامبر) به اندازه فاصله دو كمان يا كمتر بود (9)در اينجا خداوند آنچه را وحى كردنى بود به بندهاش وحى نمود. (10)قلب (پاك او) در آنچه ديد هرگز دروغ نگفت. (11)آيا با او درباره آنچه (با چشم خود) ديده مجادله مىكنيد؟! (12)و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد، (13) نزد «سدرة المنتهى»، (14)كه «جنت المأوى» در آنجاست! (15)در آن هنگام كه چيزى [نور خيرهكنندهاى] سدرة المنتهى را پوشانده بود، (16)چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد (آنچه ديد واقعيّت بود)! (17)او پارهاى از آيات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را ديد! (18) . النجم.
18- ودرآیات76-82 سوره واقعه ، باقسم مؤکد براینکه این قرآن اگربدانید کتاب بسیاربزرگی است با صفات کریم وعزیزبودن برای خدا،ودرلوح محفوظ بودن جایگاه آن، ومس نشدن آن بظاهرالفاظش واحاطه نداشتن علم به آن مگرازفرشتگان پاک و مقرب وانسان های پاک ومطهر ازهرآلودگی ؛ازسوی پروردگارجهانیان نازل شده است.
اینکه قرآن درکتاب مکنون بوده یعنی ازلوح محفوظ وازام الکتاب پیش خدا نازل شده که درآن تغییر وتبدیل راه ندارد ومحفوظ ومصون ازتغییر وتبدیل است:
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»: البروج: 22. و الكلام على أي حال مسوق لتعظيم أمر القرآن و تجليله فمسه هو العلم به و هو في الكتاب المكنون كما يشير إليه قوله: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»: الزخرف: 4.{المیزان}.
تنزیل من رب العالمین ” وصف دیگر قرآن کریم است؛ که بیانگر اینست که باهمین الفاظ ازسوی خداوندنازل شده است بدون تصرف وتغییر وتبدیل ازسوی رسول-ص-.
پس خوابنامه نیست وتعبیر خواب رسول-ص- هم نیست بلکه عین کلماتی که ازلوح محفوظ نازل گشته است پیامبر به امت ارائه کرده است.
آیابااین سخن صریح که قرآن کلام مدون خدا درلوح محفوظ بوده وبرقلب رسولش فرودآورده است،شماانکا رمی کنید ومداهنه می ورزید ومی گوئید این قرآن سخنان خودرسول است که درخواب لب واصل محتوایش رادیده است وبابیان خویش تبیین فرموده است وعبارات وقالب کلام ازخود رسول-ص- است ؟
وبااین انکار وافترا، کلام خدا بودن قرآن راانکار می کنید؟،وبررسول-ص- افترا می بندید که قرآن کلام اوست؟
برای خودوسیله شهرت کسب می کنید؛ وبجای شکرروزی هائی که ازطریق علوم قرآنی که بشماداده شده،کلام خدابودن را تکذیب می کنید؟
وایات سوره واقعه ازاین قراراست:
وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ (77) في كِتابٍ مَكْنُونٍ (78) لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ ( 79- تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (80) أَ فَبِهذَا الْحَديثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81) وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82)
ت= و اين سوگندى است بسيار بزرگ، اگر بدانيد! (76)كه آن، قرآن كريمى است، (77)كه در كتاب محفوظى جاى دارد، (78)و جز پاكان نمىتوانند به آن دست زنند [دست يابند]. (79)آن از سوى پروردگار عالميان نازل شده (80)آيا اين سخن را [اين قرآن را با اوصافى كه گفته شد] سست و كوچك مىشمريد، (81)و به جاى شكر روزيهايى كه به شما داده شده آن را تكذيب مىكنيد؟! (82) الواقعه .
19- باز آیاتی که نظریه شما آقای دکترسروش رامردود اعلام می دارد ،آیات 38-49 ازسوره الحاقه است که درذیل می آیند:
فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ (40)وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ (41)وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ (42) تنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (43)وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ (44)لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ (46) فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ (47) وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقينَ (48) وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبينَ (49) { ازسوره الحاقه}
ت=سوگند به آنچه مىبينيد، (38) و آنچه نمىبينيد، (39) كه اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است، (40) و گفته شاعرى نيست، امّا كمتر ايمان مىآوريد! (41) و نه گفته كاهنى، هر چند كمتر متذكّر مىشويد! (42) كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است! (43) اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست، (44)ما او را با قدرت مىگرفتيم، (45) سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم، (46)
و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود! (47) و آن مسلّماً تذكرى براى پرهيزگاران است! (48) و ما مىدانيم كه بعضى از شما (آن را) تكذيب مىكنيد! (49).
الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص: 404 قوله تعالى:
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ» الضمير للقرآن، و المستفاد من السياق أن المراد برسول كريم النبي ص و هو تصديق لرسالته قبال ما كانوا يقولون إنه شاعر أو كاهن.
و لا ضير في نسبة القرآن إلى قوله فإنه إنما ينسب إليه بما أنه رسول و الرسول بما أنه رسول لا يأتي إلا بقول مرسلة، و قد بين ذلك فضل بيان بقوله بعد: «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ».انتهی.
همچنانکه درآیه19سوره تکویر،قرآن را به گفتارجبرئیل نسبت داده است و اوراصاحب قوت وقدرت ونزدپروردگارش مقام والائی داردوفرمانده فرشتگان و امین وحی خدا والقاکننده آن به پیامبرمعرفی کرده است : إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ (19)ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ (20)مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ (21) تکویر.
20-درآیه 40، سوره الحاقه شائبه صحت فرضیه آقای سروش نمایان است که قرآن گفتار رسول خدا-ص-باشد،امادرسه آیه بعدازآن ،این توهم را ردمی کند باآیه “تنزیل من ربالعالمین” بلکه نسبتش بقول رسول –ص- ازاین جهت صحیح است که اوگفتا رفرستنده رامی گویدفقط، نه ازپیش خود. پس اوکلام پروردگار عالمیان را می گوید نه کم ونه زیاد. ودرآیات بعد تصریح دارد براینکه اگررسول-ص- سخنی دروغ بخدانسبت دهد ،خدااوراباقدرت می گرفت وموآخذه میکرد ورگ قلب اورا قطع می کرد ،یعنی اورانابود می کرد.
پس چنین کاری را خداوند بارسولش انجام نداده است ،بوضوح معلوم است که فقط کلام اورابه امت رسانده است نه اینکه ازپیش خودسخنی بافته وشعری گفته باشد ویاکهانتی کرده وسخنان اجنه را بازگوکرده باشد،که اعراب جاهل چنین نسبتی به او می دادند.
ویاخوابی دیده وتعبیرآن راگفته باشد که شما می گوئید. وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبينَ (49).
21 – این لب وخلاصه گفتار شما درمقاله ” مقراض تیزتناقض ” است که گفته اید چاره ای نیست که باید آن را خوابنامه بدانیم وگرنه اینهمه تناقض درآن راه نمی یافت.
«در مقابل این همه «آراء و اهواء و اقوال پراکنده» که خِردهای سترگ را به زحمت افکنده چه میتوان گفت جز اینکه زبان قرآن اگر میخواست به زبان بیداری باشد، این همه تناقض بیپرده و عریان و گسترده در آن راه نمییافت و خدای هادی رحیم بندگانش را چنین به گرداب لغزها و معمّاها درنمیافکند. آیا جز این است که این متن مقدّس به زبان پُرتاب و تنش رؤیا با ما سخن میگوید که تناقض و تعارض در آن عین مقتضای روایتگری است و محمّد(ص) آن را با صداقت تمام و بیهیچ جهد و تکلّف و ویرایش و پیرایش، با ما در میان نهاده است؟ اگر این کتاب را حکیمان هشیار با موشکافی منطقورزانه تألیف کرده بودند، البته از این پارادوکسهای کژتاب و خردگریز در آن نشانی نبود، و مفسّران را به تعب و عسرت نمیانداخت و چندان قرائن و قیود محکم در آن گنجانده میشد که از متشابهات رمزآلود در آن نشانی نماند.
این که خداوند علیم فرمود: «چرا در قرآن تدبّر نمیکنند تا دریابند اگر از سوی خدا نبود، اختلاف و تعارض بسیار در آن راه مییافت»[۴۱]، اینک معنایش روشن میشود. بلی در این «خوابنامه»ی محمّدی تعارضی نیست. اما اگر آن را از کورهی گرم خیال بیرون آوریم و در برکههای سرد بیداری فرو بریم، قطعههای درهم تنیدهی مذاب، پاره پاره میشوند و در مقابل یکدیگر به خصومت میایستند.”
ودرآغازسخن مقراضتان چنین شروع کرده اید:
” از آبِ آتشگرفته آغاز کنیم:
در تصاویر سورهی مکّی تکویر، روز رستاخیز با حوادثی چون کسوف خورشید و پراکندگی ستارگان و رها شدن شتران و حشر وحوش و آتش گرفتن دریاها[۱۴] همراه خواهد بود. حضور شتران آبستن و درندگان خونخوار در کنار هم در آن محشر کبری، هرچه شگفت باشد، شگفتتر از آن نیست که دریاها آتش بگیرند. نه تنها پارادوکس آب آتشگرفته، منظرهی قیامت را رؤیایی و خیالین میکند، روییدن گیاهی در دل آتش، با شکوفههایی مانند کلّه شیاطین، فراتر از همهی عادات ذهنی و نمودهای رؤیایی میرود: «….زقّوم گیاهی است که در بُن جهنم میروید، شکوفهاش به سر دیوان یا ماران میماند. ظالمان از آن میخورند و شکمها را پُر میکنند و سپس بر روی آن آبی جوشان سر میکشند»[۱۵].
نشستن چنین مفاهیم و تصاویری در متن مقدّس، همه بر رؤیایی بودن روایت آن گواهی آشکار میدهند. به نمونههای دیگر بنگرید: جوانانی که پیر نمیشوند[۱۶]، حورانی که همیشه باکره میمانند[۱۷]، شرابی که مستی و سردرد نمیآورد،[۱۸] شیری که نمیگندد[۱۹]، لباسی که نوشیده میشود[۲۰] (به جای آن که پوشیده شود)… .
بر صدر همهی این شگفتیها باید آن خطاب شگفتتر را نشاند که به پیامبر میگوید: تو تیر افکندی اما تو تیر نیفکندی، بل خدا بود که تیر افکند[۲۱] که در یک جمله، تیراندازی محمّد(ص) را هم نفی و هم اثبات میکند. بیجهت نبود که جلالالدین بلخی ــ و پیش از او غزّالی بزرگ ــ به این آیه قرآن گاه و بیگاه اشارت میکردند و نکتههای تازه میآموختند:
تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت
گـفت ایـزد ما رَمَیتَ اِذ رَمیت[۲۲]
ما رَمیتَ اذ رَمَیتَ خواندهای
لیک جسمی در تجزّی ماندهای[۲۳]
آن تو افکندی چو بر دست تو بود
تو نه افکندی که قوّت حق نمود[۲۴] ” پایان کلام شما.
…………………………………………………………………………..
تناقضات قرآن راازآب آتش گرفته شروع کرده اید {واذاالبحارسجرت}که ازعلائم واحوال روزقیامت را بیان می دارد.
آیاشما سونامی که چندسال پیش درهمین دنیای مادی اتفاق افتاد رافرموش کرده اید که انفجاروآتشفشان زمینی که رویش را آب دریا پوشانده بود بوقوع پیوست؟
آیا آتشفشان زمین زیردریا، نمونه {واذاالبحارسجرت} نیست؟ آیااین تناقض است؟
آتشفشانی کره زمین که ازشدت حرارت وگازی که درمرکززمین وجوددارد،موجب می شود ویک امرطبیعی است وهمه دانشمندان ازآن باخبرند واین کوههای روی کره زمین محصول همین آتشفشانی زمین است ؛آیاشما آنرا پارادوکسیکال وازتناقضات قرآن تلقی می کنید؟ که احوال روزقیامت را چنین ترسیم کرده وخبرمی دهد؟ وهمین را گواه صدق گرفته اید مبنی برخوابنامه بودن قرآن؟؟؟
واقعا خردمندی وتیزهوشی خودرا بااین توهماتت زیرسوال برده اید وبنده هم ازاین کارتان درشگفتم.
آنگاه جمله {ومارمیت اذرمیت ولکن الله رمی} ازآیه 17انفال رابرصدراین شگفتیهای موهومت مصدرکرده ومانورسخنوری داده ایدوآن راازتناقضات مهم قرآن برشمرده اید ؛وکامل آیه شریفه چنین است :
{فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ (17) انفال.
ت=اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد بلكه خداوند آنها را كشت! و اين تو نبودى (اى پيامبر كه خاك و سنگ به صورت آنها) انداختى بلكه خدا انداخت! و خدا مىخواست مؤمنان را به اين وسيله امتحان خوبى كند خداوند شنوا و داناست. (17).
آیاشما اعتقاد ومعرفت براین اصل وقانون توحیدی {لامؤثر فی الوجود الا الله}راندارید وآن رادرک وهضم نکرده اید؟ که همه فلاسفه اسلامی براین اصل مصر ومذعن هستند.
اولا خود جلال الدین بلخی جواب شماراداده است اما صدافسوس ازاونقل قول کرده ای واماتوجه بجان سخنش نکرده ای که چنین عالی سروده است :
آن تو افکندی چو بر دست تو بود//// تو نه افکندی که قوّت حق نمود.
یعنی آنچه که توافکندی ،نمود قوت حق بود که به توداده است ،ازوجودولوازم وجود که ازجمله آن، قوت پرتاب سنگریزه بود که انداختی؛پس درواقع تونینداختی بلکه صاحب آن قوت وقدرت بود که انداخت زیراتو ازخودت چیزی نداری وبلکه خودت راهم اوبه وجود آورده است ومظهرخویش ساخته است تاآئینه اوباشی.
دراینجابیان وتوضیحی ازبزرگی درتوضیح آیه شریفه «ومارمیت…»می آورم شاید مفیدفائده برای شما باشد:
« اگراو –حق تعالی- به حسب ظاهر برای خودظهورنماید،این ظهور درصورت مرآتیه ای خواهدبود که توان ارائه همه شئون اوراداشته باشد. واین صورت تام وکامل همان است که ازاو به نام «انسان کامل» یاد می شود.
ذات آنگاه که درانسان کامل برای ذات خود به حسب ذات ظهورمی نماید به دوگونه است، درصورت اول انسان به عنوان مرآت تام، هرگونه کاری راازخودسلب نموده وتنهاکار خداوند را نشان می دهد لذادراین ظهورچیزی جزچون «مارمیت اذرمیت ولکن الله رمی » شنیده نمی شود. وآیه مزبورتمثیل است نه تعیین ؛یعنی هیچ شان علمی وعملی ازانسان کامل شنیده نمی شوددرحین آنکه وی به همه شؤون علمی وعملی موصوف است ،وسرسلب همانافانی بوده مظهردرظاهراست. ودرصورت دوم، ذات ازیک جزئی ازجزئیات حقیقت گسترده انسان کامل که مشتمل برجمیع حقایق آفرینش است ظاهرمی گردد. ودراین ظهور « انی انا الله» قصص/30» ازچون درخت شنیده می شود. بدون آنکه کاردرخت ازدرخت ویاکارموسی کلیم که شنونده کلمه الهی است ازاوسلب شود. یعنی آنچه شنیده می شود تنهاسخن خداونداست که ازظهور خود درمظهری خاص خبرمی دهد.
{برگرفته از تحریر تمهیدالقواعد … تالیف آیت الله جوادی آملی صص443-444 }.
اراده وافعال بندگان درطول اراده خداوندی است، هرچه او بخواهد می شود،وهرچه اونخواهد نمی شود. بقول آن عارف ،اگرتیغ عالم بجنبد زجا /// نبرد رگی تانخواهد خدا.
پس سزاواراست که کا ر پیروزی مسلمانان درجنگ بدرباهمَه کمی عده وعُدۀ وتوان رزمی آنان برمشرکان قریش کثیرالقوی ، وباآمدن ملائکه نشان دار وترس ورعبی که برآنان حاصل شد؛ وباپرتاب سنگریزه ازسوی پیامبر-ص- بسوی آنان،این پیروزی که امری تقریبا غیرعادی است ،به خدانسبت داده شود.وگفته شود :«ومارمیت اذرمیت …».
پس هیچ تناقضی درکار نیست آقای سروش .
-22 واما نوشیدن لباسی که باید آن راپوشید.
آیه ایکه این مثل را ذ کرکرده چنین آمده است:
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (112) نحل .
ت= خداوند (براى آنان كه كفران نعمت مىكنند،) مثلى زده است: منطقه آبادى كه امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزيش از هر جا مىرسيد امّا به نعمتهاى خدا ناسپاسى كردند و خداوند به خاطر اعمالى كه انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد! (112).
الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص: 363
إضافة اللباس إلى الجوع و الخوف و فيها دلالة على الشمول و الإحاطة كما يشمل اللباس البدن، و يحيط به، تشعر بأن هذا المقدار اليسير من الجوع و الخوف الذي أذاقهم شملهم كما يشمل اللباس بدن الإنسان و هو سبحانه قادر على أن يزيد على ذلك فهو المتناهي في قهره و غلبته و هم المتناهون في ذلتهم و هوانهم.
دراین آیه شریفه خداوند بازدن مثالی برای مردم شهری که کفران وناسپاسی نعمتهای الهی را کرده اند خداوند لباس گرسنگی وترس را برآنان چشاند.
وتعبیر از چشاندن لباس ترس وگرسنگی ،استعاره وکنایه ای است که دلالت برشمول واحاطه این ترس وگرسنگی برآن جامعه ناسپاس دارد،مثل پوشاندن لباس ،بدن انسان را.
واستفاده ازاستعاره وکنایه درهمه زبانهاساری وجاری است واختصاص به زبان عربی ندارد. پس تناقضی درکارنیست ،بلکه تناقض درتوهمات جنابعالی هست.
-23 امادرمورد آیات 62-67سوره صافات هیچگونه تناقضی دیده نمی شودبعلاوه اینکه ماهنوز آن زقوم ودرختش را مشاهده نکرده ایم وخبری ازآن نداریم مگراینکه شما ازآن زقوم خبرداشته باشید وبااین توصیف مشاهده نکرده باشید که تناقض آن راروشن نموده اید ولیکن ماوهمه مفسران ازآن بی خبرند. واین آیات درذیل مسطورمی گردد تادیگران نیزقضاوت کنند:
أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62)إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمينَ (63)إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في أَصْلِ الْجَحيمِ (64)طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ (65)فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66)ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ (67) صافات .
ت= آيا اين (نعمتهاى جاويدان بهشتى) بهتر است يا درخت (نفرتانگيز) زقّوم؟! (62)
ما آن را مايه درد و رنج ظالمان قرار داديم! (63) آن درختى است كه از قعر جهنّم مىرويد! (64)
شكوفه آن مانند سرهاى شياطين است! (65) آنها [مجرمان] از آن مىخورند و شكمها را از آن پر مىكنند! (66) سپس روى آن آب داغ متعفّنى مىنوشند! (67).
این نقدهنوزادمه دارد.
ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺼﻠﺢ ﻋﺰﻳﺰ
ﺷﻤﺎ ﺳﻮاﻝ ﺑﻨﺪﻩ ﺭا ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪاﻧﺴﺘﻲ ‘اﻟﺒﺘﻪ ﺳﻮاﻝ ﻣﻦ اﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩ ‘ﻭﻟﻲ ﻧﻮﺷﺘﻲ اﺭﺯﺵ ﭘﺎﺳﺦ ﺩاﺩﻥ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﻭﻟﻲ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺎﺯ ﺁﻥ ﺭا ﺗﻜﺮاﺭ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘
ﭼﺮا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ اﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﻮﻣﻲ ﺟﺎﻫﻞ ‘ ﻣﻐﺮﻭﺭ ‘ و ﺧﻮﺩﺧﻮاﻩ ‘. اﺟﺎﺯﻩ ﺗﻘﻴﻪ و ﮔﻔﺘﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺼﻠﺤﺘﻲ ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻪ اﺳﺖ ” ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﻘﻬﺎﻱ ﻣﺎ اﺯ اﺳﻼﻡ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺘﻨﺒﺎﻃﻲ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﺟﺎﻳﺰ ﺷﻤﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ اﮔﺮ ﺭاﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎﺯ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺘﻨﺒﺎﻃﻲ اﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺩاﺷﺖ ‘ ﭼﺮا ﻧﻤﻴﺘﻮان ﻓﺮﺽ ﺭا ﺑﺮ اﻳﻦ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺧﺪا ﺑﻪ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺘﻬﺎﻱ ﺯﻣﻴﻨﻲ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﺵ ﻭاﻗﻒ ﺑﻮﺩﻩ و ﺟﻬﺎﻟﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﺩاﺷﺘﻪ ‘و ﻣﻴﺪاﻧﺴﺘﻪ ﻛﻪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺭاﺣﺘﻲ ﺁﻥ ﺭا ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ‘ اﮔﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﻟﻮﺡ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﺑﻮﺩﻩ ‘و ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻪ ﺑﺸﺮﻳﻴﺖ اﺳﺖ ‘ﭼﺮا ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﺭﻧﮓ و ﺑﻮﻱ ﻋﺮﺑﻲ ‘ﻣﻴﻮﻩﻫﺎﻱ ﻋﺮﺑﻲ و ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻱ ﻋﺮﺑﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻋﻴﺎﻥ ﻣﺸﻬﻮﺩ اﺳﺖ ‘
ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﺸﺒﻴﺢ و ﻣﺜﺎﻝ ﺑﺮاﻱ ﻓﻬﻤﺎﻧﺪﻥ ﻣﻂﻠﺐ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻧﺮﻓﺘﻪ ‘ ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻓﻘﻬﺎ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ﻣﺎ ﻓﻘﻴﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺑﺎ ﻗﺎﻃﺮﻱ ﺑﺎﻟﺪاﺭ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﺭا ﺳﻔﺮﻱ ﻣﻌﻨﻮﻱ ﺩاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ﻧﻪ ﻣﺎﺩﻱ ‘ﺳﻔﺮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ‘ ﭼﻂﻮﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻋﺮﻓﺎﻥ اﺳﻼﻣﻲ ﻣﻔﺘﺨﺮﻳﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﻣﺎﻳﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ اﻋﺘﻨﺎﻋﻲ ﻧﺪاﺭﻳﺪ
ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺳﻴﻤﺮﻍ ﻛﻪ ﭼﻜﻴﺪﻩ و ﺧﻼﺻﻪ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺳﻲ ﻣﺮﻍ ﺧﻮﺩ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ و ﺧﺪاﻳﻲ ﻛﻪ ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﻧﺒﻮﺩﻩ
ﻣﮕﺮ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ‘ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﺭا ﮔﻤﺮاﻩ ﻧﻤﻴﻨﺎﻣﻴﺪﻧﺪ ‘ و ﻗﺘﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﻭاﺟﺐ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺣﺘﻲ ﻫﻤﻴﻦ اﻵﻥ ﻫﻢ ﻛﻢ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻓﻘﻴﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺭا اﻧﺤﺮاﻑ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ
ﻭاﻗﻌﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﻳﻦ ﺗﻨﺎﻗﻀﺎﺕ ﺭا ﺩﻳﺪ و ﺩﻳﻮاﻧﻪ ﻧﺸﺪ ‘ ﭼﺮا ﻓﻘﻬﺎ ﻧﻤﻴﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﺭاﻥ ﻛﻪ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺻﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ‘ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩا ﻋﻮاﻡ ﮔﻤﺮاﻩ ﺷﻮﻧﺪ ﺳﭙﺮﻱ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘و اﻣﻜﺎﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﺭاﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺭﺩ ‘
اﺯ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺭا ﻋﺎﺭﻑ ﺧﻂﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻓﻘﻴﻪ ﻋﺮﻓﺎﻥ و ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺭا ﺫﻻﻟﺖ و ﮔﻤﺮاﻫﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ
ﺁﻗﺎﻱ ﺳﺮﻭﺵ ﺭاﻫﻲ ﺑﺮاﻱ ﺭﻫﺎﻳﻲ اﺯ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﺎﻗﺾ و ﮔﻤﺮاﻫﻲ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩاﺩﻩ ‘ و ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺭا ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺫﻟﺖ و ﺧﻮاﺭﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭا ﺩﻟﻴﻞ اﺩﻋﺎﻱ ﺧﻮﺩ ‘ﻣﺒﻨﻲ ﺑﺮ ﮔﻤﺮاﻫﻴﻴﺸﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ‘ اﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎﺭﻫﺎ اﻋﻼﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ اﺳﻼﻡ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﺭا اﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﻻ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻛﺮﺩﻩ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻗﻮﻡ ﺧﻮﺩ ‘و ﺑﺎ ﻣﺤﻮﺩﻳﻴﺘﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻛﺮﺩﻩ. ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ﻗﺪﺭ اﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺷﺮﻳﻒ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺭا ﻧﺪاﻧﺴﺘﻨﺪ و اﻭ ﺭا اﺯ ﺩﻳﺎﺭﺵ ﺭاﻧﺪﻧﺪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
جناب عرفانیان باسلام برشما
امیدوارم که درهجران وطن مالوف دلتنگ وخسته نباشید ،بنده هم برای همه مریض ها ی روحی وروانی وجسمی ازخداوند شفابخش طلب شفا می کنم.
این خلاصه گفتار شما ازنظریه ایشان است که درذیل می آید :
‘ اﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎﺭﻫﺎ اﻋﻼﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ اﺳﻼﻡ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﺭا اﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﻻ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻛﺮﺩﻩ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻗﻮﻡ ﺧﻮﺩ ‘ ‘و ﺑﺎ ﻣﺤﻮﺩﻳﻴﺘﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻛﺮﺩﻩ. ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ﻗﺪﺭ اﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺷﺮﻳﻒ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﺭا ﻧﺪاﻧﺴﺘﻨﺪ و اﻭ ﺭا اﺯ ﺩﻳﺎﺭﺵ ﺭاﻧﺪﻧﺪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ »
ودرست هم برداشت کرده اید ،بعلاوه اینکه اسم آن را خوابنامه گذاشته است وتفسیرهای من درآوردی خودرا تعبیرآن خوابنامه گذاشته است وخواسته است تناقضات متوهم خویش را ازقرآن بااین تعبیرها حل نماید.
امامامی گوئیم اولا قرآن باهمین الفاظ عربی برپیامبربی سواد “امی”-ص- نازل شده است ،چنانکه نمونه هائی ازهمین قرآن دراین دومقاله بعنوان شاهد وگواه ذکرکردم ؛
وثانیا هیچگونه تناقضی درقرآن یافت نمی شود .
وعمده تناقضی که ایشان توهم نموده است آیه شریفه “ومارمیت اذرمیت ولکن الله رمی ” است و توضیح دادم که آن مبنی براینسکه اراده انسانها درطول اراده خداوند است ؛ وهیچ فعلی دراین هستی بدون اراده خداوندمحقق نمی شود .
دیگراینکه فقیهان باایشان هیچگونه خصومتی نداشته اند بلکه ایشان بندکرده بود به ولایت مطلقه ولی فقیه وباحکومت درافتاده بود ،وحق هم باایشان بودوهست ،بنظراین حقیر .
امیدوارم که خداوند همه راشفابدهد.
دوستدارشمامصلح
با درود به سالک عزیزنوریزاد گرامی . و با سلامی مجدد به جناب مصلح . جناب من در کامنت های قبلی سوالی در مورد برده و کنیز و عدم حرام شدن آن نمودم و جواب کافی دریافت نکردم و این حا سوال دیگری مطرح میکنم .همانطور که مشهور است پیامبر گرامی اسلام امی و بی سواد بودند! حال این سوال پیش می آید هنگامی که ایشان برای ( خدیجه) گار میکردند و چون امانت دار بودند روز به روز ترقی کردند تا سر انجام با ایشان وصلت نمودند آیا قابل قبول است زنی که مال فراوانی شامل کاروان های شتر و احتمالا کالا جهت بیع وشرا دارد آن هارا در کف دست جوانی بی سواد ( هرچند امین باشد) قرار داده و اورا به سفر های دور ودراز گسیل نماید ! پس حساب وکتاب و جمع داری اموال وی را چه کسی انجام میدهد آن طور که همه میدانیم پیامبر اسلام از کودکی با عمویشان به مسافرت های تجاری میرفتند و حتما با مردمان سایر بلاد حشر ونشری داشتند آیا این امکان نیست که طی این حشر ونشر ها ایشان باسواد شده باشند ( در لغط عرب کلمه امی فقط در مورد بیسواد اطلاق نمی شده وبه معانی دیگر هم به کار می رفته . با احترام
باسلامی مجدد برعرفانیان عزیز
تقیه برپیامران-ع- مطلقا حرام است ؛ومنافات بادعوتشان بسوی خداپرستی دارد؛واینکه ازطرف خدا دعوت خدارا بمردم می رسانند و هیچ ترسی دراین راه ندارند چون مستظهر به پشتیبانی خداوندهستند؛ واعجازهای شگفت انگیزشان بیانگر همین پشتیبانی است.
ودیگراینکه معلوم نمی شود کدام دعوتش ازروی تقیه بوده ویابدون تقیه بوده است.
واما ائمه -ع- مجازبه تقیه هستند وهمچنین دیگرمؤمنان. وتقیه تاجائی مجاز است که خونی ریخته نشود ،ودرصورت خونریزی تقیه معنائی ندارد.
باسپاس مجدد مصلح
شما خیلی پرتی آقا جان! طرف میگه کتابی حاصل خوابنامه شدن فردی است آن وقت شما از اون کتاب برای رد گفتار او بهره می گیری!!؟؟ طرف اون کتاب قبول نداره بعد شما /// می بافی؟!
دوست و برادر ارجمند جناب آقا مصلح گرامی زید عزه
سلام علیکم
ابتدا تشکر میکنم از حسن ظن جنابعالی به این بنده کوچک خدا ،البته محبت کرده اید ،من که از نوشته و تحقیق شما استفاده میکنم ،و محبت شما هم برایم مفروض است،آنچنانکه ارادت من به شما.
باید عرض کنم،علیرغم برخی نقدها که به برخی نظریات یا استنتاجات دانشمند برجسته جناب دکتر سید عبدالکریم سروش داشته و دارم ،اما ایشان را که از دوستان نزدیک مرحوم استاد آیت الله منتظری طاب ثراه بوده اند ،همیشه دوست داشته ام و از برخی نوشته ها یا انتقادات یا نظریات ایشان بهره مند شده ام ،و ایشان را یک روشنفکر دینی متعهد و شجاع و صریح میدانم.
البته نظریه اخیر ایشان ،همینطور نظریه قبلی ایشان مبنی بر انشاء الفاظ قرآن از سوی پیامبر بزرگوار اسلام در اثر اتصال وحیانی، که منتهی به پاسخ مرحوم استاد به ایشان در مقاله ممتع و تحقیقی “سفیر حق و صفیر وحی”شد،بلحاظ مبانی کلامی و درون قرآنی و روایات معتبر عترت،دارای غرابت و برخی توالی و لوازم غیر مانوس با محتوای کتاب و سنت و مبانی کلامی است ،علاوه اینکه برخی استشهادهای ایشان به برخی آیات قرآنی محل تامل یا پاسخ است ،گذشته از اینکه در مواردی ،حد وسط های اخذ شده در گفتارهای توصیفی یا تحلیلی ایشان ،تمسک به اشعار و ابیات شعراء و عرفاء است که باعث تنزل رتبه استدلال از قیاس برهانی به قیاس شعری است.
غرض من در اینجا نقد تفصیلی مطالب جناب ایشان نیست ،اما نکته ای که در پاسخ به خواهش شما لازم میدانم عرض کنم این است که ،ظاهرا صدر این نظریه هنوز به ساقه نرسیده است ،و این مقدار که من از ایشان در تبیین این نظریه در سایت جرس دیده ام و ضبط کرده ام ،سه یا چهار مقاله است ،بنظر میرسد تبیین این نظریه هنوز به انتهاء نرسیده است اگرچه شمای کلی آن را بیان کرده اند ،و من نیز نه بطور آنالیز جزئی ،بلکه مروری اجمالی بر کلیت مطلب داشته ام ،و علاوه بر آن برخی واکنش های معرفتی نسبت به آن را نیز خوانده ام ،مثل مقاله مبسوط و خوب آقای محسن آرمین تحت عنوان “رویا پنداری قرآن ،تعبیر تا تحریف” که در موارد زیادی با نوع استدلال آن موافقم.
میدانید که در ابداع و ابداء هر نظریه ،سوای از تبیین ماهوی بحث (مطلب ما) ،تبیین و تکمیل پایه های استدلال های عقلی و نقلی و ذکر شواهد مطلوب ،از لوازم لا ینفک مبتکر نظریه است ،از این جهت در چنین مواردی خصوصا بلحاظ شخصیت مبدع نظریه و میزان دقت و تامل او ،سیره علمی این بنده ،عدم تعجیل در داوری است ،و آنچه که در چنین مواردی بنظر معقولتر میرسد این است که دوستداران علم و دانش و معرفت ،باید اجازه دهند مبتکر نظریه ،بطور جامع ماهویت و چیستی نظریه خویش را تبیین و توصیف کرده ،و با تکمیل استدلالهای عقلی و نقلی و گردآوری همه شواهد،و پخته کردن آن در عمود زمان ،پایان تبیین نظریه خود را اعلام کندبه ناظران و متاملان نیز مجال داوری پخته و منصفانه دهد ،آنگاه نوبت به نقدها و تعارضات معرفتی برسد،که اگر چنین سیری مراعات شود بنظرم از ورطه سوء تفاهمات در انتقال مفاهیم و علوم حصولی که رهزن بزرگ تفهیم و تفهم و تعلیم و تعلم است ،دورتر خواهد بود.
مطلبی که هست این است که در بیان هر نظریه و استدلال بر آن بهرحال یک سلسله مبادی و مبانی و استدلال های عقلی وجود دارد که باید در مقام نقد نظریه به آن پرداخت ،همینطور یک سلسله تمسکات نقلی و شواهد عرفی یا شعری یا ادبی وجود دارد که باید به آنها نیز پرداخت،مثلا در این نظریه که اجمالا مجموعه قرآن به “خواب نامه” رسول مکرم اسلام ،تعبیر شده است،اجمالا ایشان سوای از برخی استدلال های عقلی ،تمسک به خود محتواهای قرآنی نیز شده است ،که در این دو فقره نوشته ارسالی جنابعالی بیشتر به این جهت پرداخته شده است ،و شما اینگونه استدلال کرده اید که صدر و ساقه این نظریه با برخی اجزاء و آیات قرآنی که “توصیف اجمالی ماهیت وحی” یا “نقش پیامبر اسلام در تنزیل و تنزل کلام الهی،است ،تعارض دارد،که این چالشی درون قرآنی نسبت به نظریه مزبور است که جناب سروش قهرا باید آنرا ترمیم و مرتفع کنند.
یک قسم از چالش و نقد استدلالی نیز ،باز میگردد به شواهدی که خود ایشان در تبیین نظریه ذکر کرده اند،مثل برخی اشعار مثنوی و غیر مثنوی،که این خود باید هم از جهت کبروی (اینکه اساسا تمسک به شعر که مبتنی بر تخییل و تخیل و تمثیل و تمثل است در اینگونه مسائل تمسکی بجاست؟) ،و هم از جهت صغروی ( اینکه فلان شعر واجد چنین تلمیح و اشاره ای هست یا نیست؟) مورد بررسی واقع شود.
یک قسم چالش استدلالی نیز ،بازگشت میکند به نوع و شخص برهان های عقلی که برای تبیین این نظریه ،بکار گرفته شده است ،و اینکه آیا آن براهین و اقیسه ،بلحاظ ماده و صورت ،سالم و منتج به نتیجه هستند یا خیر؟
با توجه به نکاتی که اجمالا عرض شد ،و با عنایت به اهمیت موضوع ،و اینکه آیا حقیقت و ماهیت وحی ،قابل درک شهودی یا حصولی برای “من عدای آن کسی که متصل به عالم اله و مرتبه علم باری تعالی شده ،یا اتحاد و اتصال به عقل فعال پیدا کرده است،هست یا خیر،بنظر میرسد که تسرع در داوری پیش از تتمیم و تکمیل نظریه ،و پاسخ های تکمیلی صاحب نظریه به نقدهای بدوی ،امر مطلوبی نباشد.
در عین حال نکته مهمی که در نقد این نظریه بدوا بنظر این بنده میرسد ،این است که اگر مدعای صاحب نظریه این باشد که سرتاسر قرآن کریم (که “محتوای مکتوب” اتصال مقام نبوی به حضرت غیب ،و مرتبه علم باری تعالی است) عبارت است از واگویه یک خواب یا یک رویا (و لو رویاهای متعدد و مترتب) ،لازمه چنین سخنی ،این است که :
اولا : حقیقت و ماهیت وحی عبارت باشد از رویا فقط ،و هذا اول الکلام ،و گوینده این سخن وراء ابداء احتمالات، باید چنین مدعایی را نه با استشهادهای شعری و تخییلی ،و نه با تمسک به آیاتی از قرآن که قابل تفسیر و تاویل و محامل دیگری نیز هست ،و نه با ادعای شهود و تجربه شخصی عرفانی ،بل بمدد براهین عقلی در قالب علوم حصولی قابل انتقال ،تبیین و تثبیت کند،علاوه بر آن باید شواهد متعارض با این نظریه در محتواهای داخل قرآن ،چنانکه شما مطرح کرده اید را یک به یک پاسخ داده و رفع تعارض و تمانع کند،و گرنه سلب جزئی (شاهد متعارض) سبب انتفاء ادعای “ایجاب کلی رویا بودن کل قرآن” خواهد بود.
ثانیا:در این نظریه از سایر انحاء و اقسام “وحی” که مورد اشاره برخی آیات قرآنی هست ،و در بیانات عترت طاهره سلام الله علیهم اجمعین که بنص حدیث شریف و متواتر “ثقلین” ثقل اصغر،و عدل قرآن، و مفسران قرآن و شریعت اند ،غفلت یا تغافل شده است ،ما اجمالا می پذیریم که قسمی از وحی بنص برخی آیات شریفه قرآن کریم ،و بر اساس تقسیماتی که در مورد “وحی” در برخی روایات معتبر عترت طاهره وارد شده است،وحی در قالب “رویا” بوده است ،مثل بخشی از ایحاء و وحی به شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم علیه السلام: (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرين، فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبين وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيم،قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين.الصافات/102-105).
ملاحظه میفرمایید که در همین آیات در مورد حضرت ابراهیم ،هم “ثبوت و تحقق وحی به صورت رویا” مورد تصدیق قرار گرفته است،و هم “ثبوت و تحقق وحی در بیداری” با تصدیق آن رویای صادقه ،مورد تصدیق قرار گرفته است ،از اینجا بر اساس منطق وحی معلوم میشود که “وحی منحصر در رویا و خواب ” نیست ،تا کسی بی دلالت روشن مدعی شود که قرآن تماما واگویه یا حکایت نامه ،یا خوابنامه،خاتم انبیاء الهی است.
تمسک به آیه (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريبا.الفتح/27) که جنابعالی هم در شواهدتان به آن اشاره فرموده اید ،مثبت ادعای کلی نیست و باصطلاح “اخص از مدعاست” ،آری رسول در رویا یوم الفتح و دخول به مسجد الحرام و غلبه بر مشرکان را دیده بودند،و رویای انبیاء قدر متیقن از رویاهای صادقه است،و خدای متعال در این آیه تصدیق صدق آن رویا و تحقق خارجی آنرا فرموده است ،اما از کجای آیه شریفه استفاده میشود که قرآن تماما حاصل مجموعه رویاهای رسولانه است؟ و از کجای آیه استفاده میشود که ماهیت و حقیقت وحی منحصر در “رویای وحیانی ” است؟
نیز صاحب نظریه با اطلاقات مستفاد از اقسام وحی مذکور در آیه شریفه (وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيم.الشوری/51) چه میکنند؟
اگر ادعا نکنیم که شقوق تقسیمی وحی در این آیه منصرف از “رویای وحیانی” است ،لا اقل میتوانیم مدعی شویم که “وحیا” که اشاره به وحی مستقیم است ،و “وحی من وراء حجاب ” به هرمعنا که باشد، و “یرسل رسولا” که وحی با واسطه فرشته وحی است،اطلاق دارد نسبت به حالت بیداری و حالت خواب،بنابر این بر اساس این آیه نیز ،ادعای خواب نامه بودن کل قرآن مردود و غیر قابل قبول است.
بهر حال صرفنظر از مطالب فوق ،سخن از جزئیات فرمایشات صاحب نظریه در تبیین و استدلال مرام خود ،فراوان است و مجال کم ،اما در خاتمه باز تاکید میکنم که باید تامل کرد تا صاحب نظریه عقد کلام خویش را بپایان برده و ختم تحقیق را اعلام نمایند،تا داوری ها مصداق تسرع و شتاب در حکم نباشد.
با پوزش از تطویل ،توفیق شما را از خدای متعال خواستارم.
والسلام
خدمت سرور مکرم جناب آقاسید مرتضی دام عزه
علیکم السلام ورحمة الله وبرکاته
باتشکرفراوان ازقبول این زحمت که متحمل شده اید وذره پروری نموده اید ونظر مبارکتان را دراین نقد اعلام فرموده اید.
دوام عمر وسلامتی شمارا ازخداوندمنان مسالت دارم.
ارادتمندتان
مصلح
اگه خدا هست پس چرا خامنه ای خودش رو خدا میدونه؟
شما به قلبتان بگوید اموال بنده خدا نوریزاد را از سپاه بگیرد به او بدهد. بقیه امور مسلمین جهان پیشکش. کسی با خدا مشکل ندارد با سایه خدا و ایت خدا مشکل دارد
//// اما در عین حال //// دروغ و دزدی و حق مردم خوری و پیپ های چند صد میلیون تومانی طلا کاری شده و اسب ۲۰۰ میلیون تومانی و عقیق ۵۰۰ میلیونی و ۹۵ هزار میلیارد پول حاصل از دزدی هم هست. پس ///// نه تنها باید مورد انتقاد قرار بگیره, بلکه باید مجازات هم بشه. در ضمن طوری میگی روحانی انگار داری در مورد اوباما حرف میزنی. روحانی هم فردی هست از بیت رهبری. بله, ما هم قبول داریم اگر رهبر نمیخواست روحانی هرگز سر کار نمی آمد, و برای همین هم هست که میگوییم رهبر باید محاکمه شود و خواهد شد, حالا یا به دست سرطان محاکمه میشه و یا به دست مردم در همین ۲۰ سال آینده!
احمدی مقدم در پاسخ به این پرسش که آیا معاونت برنامهریزی تهاتر کسری حقوق کارکنان با بهای محموله فروخته شده را پذیرفته است، با تاکید بر اینکه آنها باید با فرمولی این مساله را حل کنند، گفت: ناجا آن محموله را با امضای خود من ضمانت کرده بود. ما به دوستان گفتیم اگر پولی دارید آن را به خزانه پرداخت کنید که گفتند چنین منبعی وجود ندارد چرا که این منابع صرف پرداخت کسری حقوق کارکنان شده است.وی در پاسخ به پرسشی درباره میزان نفتی که ناجا تحویل گرفته بود، گفت: کلا دو محموله تحویل گرفتیم که ارزش یکی از آنها 180 میلیون دلار و دیگری 60 میلیون دلار بوده است؛ محموله اول برای جبران کسر حقوق سال 91 نیروی انتظامی از سوی دولت وقت به ناجا داده شد؛ محموله دوم نیز تجاری بوده و در بخشهای تجاری بنیاد تعاون نیروی انتظامی تحویل داده شده است.محموله دوم نیز تجاری بوده و در بخشهای تجاری بنیاد تعاون نیروی انتظامی تحویل داده شده است.حتما وزارت نفت هم برود دزد بگیرد.جدا از این سفره مرتضی علی همه میبرند جز آن پسر بچه پنج ساله که مادرش اورا برای فروش گذاشته.
جناب سعادت درود بر شما
شما را بهمان خدا اگر بقول معروف ما را گرفتی لطفاٌ یک ندائی بدهید و ما را در برزخ نگاه ندارید. چون دلایلی که شما جهت اثبات وجود خدا مطرح کرده اید بیشتر به مزاح شباهت دارد تا دلایلی قانع کننده.
ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻋﺰﻳﺰ ‘ﺳﻼﻡ. ﺗﻮﻃﻌﻪ
‘ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﻃﻌﻪ ‘ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻏﺮﻳﺒﻴﺴﺖ ‘ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺭاﻣﻴﻦ اﺳﺖ ‘ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ اﺣﻤﺪﻳﻨﮋاﺩ’ اﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪا ﻫﻢ ﺑﺎ اﻳﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺸﻒ ﻏﺮﻳﺐ اﻟﻮﻗﻮﻋﻲ ﻛﺮﺩﻩ ‘ﺗﻤﺎﻡ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻳﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﻫﻤﮕﺎﻥ اﺳﺖ ﺭا ﺑﻪ اﻳﺮاﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ و اﺳﺎﺱ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﺭا ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﻤﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﺴﻲ ﻭﺟﺪاﻥ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺑﻲﺗﻔﺎﻭﺕ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ ‘و اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻤﻬﺎ ﺭا ﺑﺒﻴﻨﺪ و ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺮﻩ ﺯﻣﻴﻦ و ﺑﺸﺮﻳﻴﺖ ﺭا ﻧﺠﺎﺕ ﺩاﺩ ‘اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﺭﮒ ﺑﺎﻭﺟﺪاﻧﻬﺎ ﺑﺠﻨﺒﺪ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﺑﻴﻜﺎﺭ و ﺟﻮﻳﺎﻱ ﻧﺎﻡ و ﻗﺪﺭﺕ ﻃﻠﺐ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﻲﺁﻳﻨﺪ ‘ و اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻗﺮاﺭ اﺳﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﺭا ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪ ‘ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺟﺎﺯﻩ ﭘﺨﺶ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻤﻬﺎ ﺭا ﺩﺭ اﻳﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻨﻆﻮﺭﻱ ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻤﻬﺎ و اﻃﻼﻋﺎﺕ ﺩﺭﻭﻍ اﺳﺖ ‘ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ‘ ﻭﻟﻲ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻤﻬﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﺗﺤﺮﻳﻚ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ اﻓﺮاﻃﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻻﺯﻡ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺩﺧﺎﻟﺘﻬﺎﻱ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩاﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭاﻩ اﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺗﻬﺎﻱ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﺪﻫﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا ﺑﻨﺪﻩ اﻳﻦ ﺗﻴﻮﺭﻱ ﺗﻮﻃﻌﻪ ﺭا ﻳﻚ ﺗﻮﻃﻌﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻮد و ﻧﻪ ﺩﺭ ﺻﺪ اﺯ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻤﻬﺎ و اﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ‘اﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ و ﻛﻼ” ﻏﺮﺏ اﺳﺖ .
ﺩﺭ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻤﻬﺎﻱ ﻳﻮﺗﻴﻮﭖ ‘ﺷﻤﺎ اﻧﻮاﻉ ﺗﻮﻃﻌﻪﻫﺎ ﺭا ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﺪ ‘ اﺯ ﺣﺬﻑ ﺷﺶ و ﻧﻴﻢ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻋﻘﻴﻢ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻣﻮاﺩ ﻏﺬاﻳﻲ ﻛﻪ ﮊﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﻜﺎﺭﻱ ﺷﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ‘ﺗﺎ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﺁﺏ و ﻫﻮا ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﻂﺐ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ‘ﺗﺎ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻳﺎﺯﺩﻩ ﺳﭙﺘﺎﻧﺒﺮ و ﺑﺮﺟﻬﺎﻱ ﺩﻭﻗﻠﻮ ‘و ﺧﻼﺻﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ ﺳﻴﺎﻩبﺑﺎﺯﻱ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ اﺳﺖ ” اﺷﻜﺎﻝ اﻳﻦ ﺗﻴﻮﺭﻱ ﺩﺭ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﻭﺳﻴﻪ و’ﭼﻴﻦ ‘ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﻱ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩاﻧﺪ (اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ) ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺩﻭ ﻗﺪﺭﺕ اﺗﻤﻲ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﻮﻃﻌﻪ ﺑﺪاﻧﻨﺪ و ﻋﻜﺲاﻟﻌﻤﻠﻲ اﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﻫﻨﺪ ‘ ﻣﮕﺮ اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ ﻧﻘﺸﻪ ﻳﻚ ﻧﻘﺸﻪ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ و ﭼﻴﻦ و ﺭﻭﺳﻴﻪ ﻫﻢ ﺳﻬﻢ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ﻛﻪ ﺩاﺭﻧﺪ ‘و ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻴﺶ اﺯ ﻫﻤﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻨﺪ ‘ ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺑﻬﺘﺮ اﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ‘ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺭاﺣﺘﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺗﺤﺮﻳﻚ ﻛﺮﺩ ‘ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﺎﻥ ‘ ﺳﻔﻴﺪپﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺯﻣﻴﻨﻬﺎﻱ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺭا ﺑﻪ ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺧﻮﺩ اﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﻛﺎﻓﻲ ﺑﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ اﺯ ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﺗﺤﺮﻳﻚ ﻛﻨﻨﺪ و ﺭﮒ ﻏﻴﺮﺗﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﺠﻨﺒﺎﻧﻨﺪ ‘ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻛﻠﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺗﻠﻪ ﻓﺮﻭ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ ” ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ‘ و ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺭا ﻣﻴﺪاﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻴﺎﺯ ﺩاﺷﺘﻨﺪ ” اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻣﻦ ﺩﺭ اﻳﻨﺠﺎ ﺁﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﻨﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﺭا ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ ‘ ﺧﺪاﻭﻛﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺟﺮاﺕ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮ ﻣﺼﺪﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﺸﺴﺘﻦ ‘ ﺟﺮاﺗﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ اﺳﺖ ‘ﺁﺧﺮ ﻛﺪاﻡ ﻋﺎﻗﻠﻲ ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺷﻮﻣﻲ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﻴﮕﺬاﺭﺩ ‘ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺳﺮﺩﻣﺪاﺭاﻥ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ اﺳﻼﻣﻲ ‘ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺭﮊﻳﻤﻲ ﺳﻘﻮﻁ ﻛﻨﺪ ‘ﺩﻭﺩﻣﺎﻥ ﺣﺎﻛﻢ و ﺑﻴﺘﺶ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ‘ ﭼﻂﻮﺭ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺯﻳﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺸﺎﺭﻱ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ‘ ﭼﻂﻮﺭ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺩﺭ جرﻳﺎﻥ ﮔﺬاﺷﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻫﻤﺮاﻩ ﻛﺮﺩ ‘ ﺣﻜﻮﻣﺘﻬﺎﻱ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﻧﺮﮊﻱ و اﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺧﻮﺩ را ﺑﺎﻳﺪ ﺻﺮﻑ ﺑﻘﺎﻱ ﺭﮊﻳﻢ ﺧﻮﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﻨﺜﻲ ﻛﺮﺩﻥ ﻧﻘﺸﻪﻫﺎﻱ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﺎﺭﺟﻲ.
ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ‘ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺑﻴﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺮا ﺁﺯاﺭ ﻣﻴﺪﻫﺪ اﻳﻦ است ﻛﻪ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﺣﺠﺘﻲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ اﻳﻦ ﺗﻮﻃﻌﻪﮔﺮاﻥ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﻳﻌﻨﻲ اﮔﺮ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺗﻮﻃﻌﻪﮔﺮاﻥ ‘ ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﺻﻬﻴﻮﻧﻴﺴﺘﻬﺎ ‘ ﻣﺠﺎﺩﻟﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﭼﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ‘ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﺷﻤﺎ ﺟﻨﺎﻳﺖﻛﺎﺭﻳﺪ ‘ﺩﺯﺩﻳﺪ ‘ ﻓﺎﺳﺪﻳﺪ ‘ﺁﻥ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﭼﺮﺑﺘﺮﺵ ﺭا ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﻜﺮﺩﻩاﻳﻢ ﺁﻳﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﺁﻳﻨﻪ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ و ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ اﻳﻦ ﭼﻪ ﺧﺒﺎﺳﺘﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﺯ ﻣﺎ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ ﻛﻪ اﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺮ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻟﻴﺎﻗﺘﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩاﺭﻳﺪ و ﻣﺎ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ ‘ ﻣﺎ ﺭﺣﻢ و اﻧﺼﺎﻑ و ﻋﺪاﻟﺖ ﺷﻤﺎ ﺭا اﺯ ﻣﻼﺣﻀﻪي ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﺘﺎﻥ ﺩاﺭﻳﺪ ﻣﻴﺴﻨﺠﻴﻢ ‘ ﺁﻳﺎ ﺭﻓﺎﻩ ﺭا ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﺘﺎﻥ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮﺩﻳﺪ ‘ ﺁﻳﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭا ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻴﭙﺴﻨﺪﻳﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﻭا ﻧﻜﺮﺩﻳﺪ ‘ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﭼﻪ ﮔﻠﻲ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺘﺎﻥ ﺯﺩﻩاﻳﺪ ﻛﻪ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻃﻠﺒﻜﺎﺭﻳﺪ ‘و اﺩﻋﺎ ﺩاﺭﻳﺪ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺟﺰ اﻳﻦ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻣﺎ اﮔﺮ ﺩﺯﺩﻧﺪ اﮔﺮ ﺟﻨﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ اﮔﺮ ﺑﻲﺳﻮاﺩﻧﺪ ‘ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻴﺨﻮاﻧﻨﺪ ‘ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ ‘ اﮔﺮ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻫﺎ اﺧﺘﻼﺱ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ﺟﻬﺎﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻡ ﺑﺨﺖ ﺭا ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ‘ ﺗﺎﺯﻩ ﺷﻔﺎﻋﺖ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺭا ﻫﻢ ﺩاﺭﻧﺪ .
ﺗﺼﻮﺭ ﻧﺴﻞ ﺑﻨﺪﻩ ‘ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ اﻣﭙﺮﻳﺎﻟﻴﺴﺖ و ﻇﺎﻟﻤﺎﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻭاﺿﺢ و ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶ و ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻤﻴﺪﻳﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻇﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﻣﺎ ﻣﻆﻠﻮﻡ ‘ ﻭﻟﻲ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺳﻲ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻆﻠﻮﻣﺎﻥ’ ﻣﻠﺖ ﻣﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻆﻠﻮﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ ﻣﻆﻠﻮﻡ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ‘ ﻫﺮ ﻣﻆﻠﻮﻣﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻠﻘﻮﻩ ﻳﻚ ﻇﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ ‘ﻛﻪ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﻭاﻗﻌﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘اﺗﻔﺎﻗﺎ ﻣﻆﻠﻮﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﻧﻬﺎ اﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﻣﺤﺮﻭﻣﻨﺪ ‘ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻂﺮﻧﺎﻛﺘﺮﻧﺪ ‘ﭼﺮا ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﺘﻬﺎ و ﺭﻧﺠﻬﺎي ﻛﻪ ﻛﺸﻴﺪﻩاﻧﺪ و ﺭﻭﺣﺸﺎﻥ ﺧﺮاﺷﻬﺎ ﺩﻳﺪﻩ اﺳﺖ ‘ﺁﻣﺎﺩﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺑﺮاﻱ ﻇﻠﻢ ﻛﺮﺩﻥ و ﺧﺎﻟﻲ ﻛﺮﺩﻥ ﻋﻘﺪﻩﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ” اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ اﺳﺖ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻗﺴﻢ ﺑﺎﺷﺪ ‘ﺩﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﺮﺿﻴﺴﺖ اﻧﻘﻼﺏ ﻛﺮﺩﻥ و اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﻔﺎﺕ ﺩاﺩﻥ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺁﺯاﺩ و ﻣﻌﻘﻮﻝ ﺗﺎ ﺣﺪﻱ اﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﺭاﻩ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ ‘ ﻭﻟﻲ اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺳﻴﺒﻬﺎﻳﺶ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪﻣﺎﻥ ﺑﺮاﻧﺪاﺯ و ﻣﻬﻴﺐ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻨﻴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺑﺮﻛﻨﺪ ‘ﻣﺜﻞ اﻧﻘﻼﺏ اﻳﺮاﻥ ‘ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻛﻪ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ‘
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
سلام، لطفا پارسی را پاس بدارید. خیلی غلط املائی دارید .
شراره عزیز خواستم بگم مطمئن هستی این نوشته های ما ایرانی ها پارسی هستش؟من طرفدار پارسیم اما کجاست پارسی مکجاست مسئول پارسی
عرفانيان گرامى
گفته ايد:
“ﻫﺮ ﻣﻆﻠﻮﻣﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ بالقوﻩ ﻳﻚ ﻇﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ ‘ﻛﻪ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﻭاﻗﻌﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘اﺗﻔﺎﻗﺎ ﻣﻆﻠﻮﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﻧﻬﺎ اﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﻣﺤﺮﻭﻣﻨﺪ ‘ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻂﺮﻧﺎﻛﺘﺮﻧﺪ ‘ﭼﺮا ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﺘﻬﺎ و ﺭﻧﺠﻬﺎي ﻛﻪ ﻛﺸﻴﺪﻩاﻧﺪ و ﺭﻭﺣﺸﺎﻥ ﺧﺮاﺷﻬﺎ ﺩﻳﺪﻩ اﺳﺖ ‘ﺁﻣﺎﺩﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺑﺮاﻱ ﻇﻠﻢ ﻛﺮﺩﻥ و ﺧﺎﻟﻲ ﻛﺮﺩﻥ ﻋﻘﺪﻩﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ”
به نكته جالبى اشاره كرديد. جا دارد من نيز به نكته اى اشاره كنم
به گمان من بايد دو نوع محروميت را از هم جدا كرد. يكى محروميت مادى و ديگر محروميت عاطفى.
قربانيانى كه هر دو نوع محروميت را چشيده اند يعنى كودكان محرومى كه علاوه بر فقر مادى، نه تنها طعم عشق را در خانواده نچشيده اند بلكه بدتر از آن مورد تحقير شديد روحى و ضرب و شتم جسمى بوده اند، يا به تعبير زيباى شما “روحشان خراشها ديده است”، بعد ها بسيار مستعدند تا در صورت قدرت يافتن، با تحقير و له كردن ديگران، از اجتماع، بويژه هر كه از خود برتر مى بينند، انتقام بگيرند. اينها در قدرت، با آتشفشانى از نفرت عقده گشايى مى كنند و ديگران را، بويژه كسانى را كه از طبقات برتر اجتماعى، فرهنگى اند، در آتش انتقام خود مى سوزانند.
در جوامع ديكتاتورى، اين قشر، خاستگاه نيروهاى سركوبگر، بازجويان و شكنجه گران مى باشند و شوربختانه ممكن است بسته به لياقتى كه در انجام وظيفه از خود نشان مى دهند به بالاى هرم قدرت نيز صعود كنند.
اين طبقات محروم، به دليل آنكه در خشونت و تحقير نمو كرده اند، به بازتوليد خشونت و تحقير تمايل دارند.
اين قشر همواره مورد نياز دولت هاى ديكتاتورى هستند. براى همين، در اين كشور ها از طرف دولتها تمايل قاطعى به ريشه كنى محروميت وجود ندارد.
در جنبش سبز، جوانهايى كه به دست لباس شخصى ها و بسيجى ها كتك مى خوردند مى گفتند كه تا كنون در عمرشان يك سيلى به كسى نزده اند اما نيروهاى مقابلشان از تيپهاى لمپن، لات و خشن بوده اند كه مى توانسته اند مادر و خواهر خودشان را هم زير مشت و لگد بگيرند.
متمدن و با فرهنگ بودن معترضين بارها از زبان فرماندهان بسيج بعنوان ” سوسول ” بودن آنها كه قدرت مقابله با “بچه حزب اللهى هاى ولايى” را ندارند عنوان شد.
اين دو عنوان، بيانگر تفاوت خاستگاه اجتماعى اين دو نيروست.
اما گروه ديگر از محرومين، گروهى اند كه تنها متأثر از فقر و محروميت مادى بوده اند اما عليرغم فقر، طعم عشق را از طرف پدر و مادر يا دست كم يكى از اين دو، يا ديگر نزديكان چشيده اند.
فقر بسيار خشن و سنگدل است، اما حضور عواطف انسانى، خشونت فقر را رقيق مى كند. كودكان فقيرى كه در خانواده از نعمت عشق برخوردار بوده اند، نه تنها در آينده قادر به دوست داشتن هستند بلكه اكثراً به دليل محروميت، متكى به خود و تلاشگر بار آمده و همواره قدر دستاوردهاى بعدى خود را در زندگى مى دانند و از آن لذت مى برند و بعدها هم تلاش مى كنند با عشق ورزيدن به فرزندانشان،و تأمين مالى آنها، در حد ممكن نگذارند آنها محروميت هايى را كه خود داشته اند، بچشند.
به گمان من كسى مى تواند عشق بورزد كه در زندگى طعم عشق را چشيده باشد.
و كسى مى تواند سيلى بزند و فحش بدهد كه در زندگى بسيار سيلى و فحش خورده باشد. كسى مى تواند ديگران را تحقير و از نفرت له كند كه در زندگى بسيار تحقير و له شده باشد.
خوبست كه در سخن گفتن از محرومين، بين اين دو گروه، تفاوت قائل شويم.
مهندس منصور سحابي در يك حادثه ي رانندگي در اتوبان قم كاشان روبروي مجتمع مارال، درگذشت .
او اصالتا متولد شهرستان آران و بيدگل ولي ساكن آمريكا بود . همسر او آمريكايي است. زن و فرزندان او هم اكنون ساكن لس آنجلس آمريكا هستند. او مردي نيك نام و خير و مردم دوست بود . ما اين اندوه بزرگ را به همسر و فرزندانش تسليت مي گوييم.
امروز يعني روز عيد سعيد قربان جنازه ي او با تجليل در شهرستان آران و بيدگل تشييع و به خاك سپرده شد .
وي در آمريكا صاحب يك شركت بزرگ بستني بود . او از اين راه صاحب ثروت بسيار زيادي شده بود .
او يك شباهت مهم با مسئولين حكومت ايران داشت . مي پرسيد چه شباهتي؟ توضيح مي دهم .
شباهت او با مسئولين ايران در اين بود كه پول را از يك جايي به يك جاي ديگر منتقل مي كرد.
مفهوم نيست؟ صبر كنيد تا من توضيح بدهم مفهوم مي شود .
ببينيد ، مسئولين ايران پول نفت ما را جهت پاره اي از ضروريات از اينجا به عراق و سوريه و فلسطين و لبنان منتقل مي كنند و اين آقامنصور هم سود شركت بستني سازي خودش را از آمريكا به ايران منتقل مي كرد و براي بچه هاي ما، در ايران ورزشگاه و بيمارستان مي ساخت و به صورت ناشناس به فقرا كمك مي كرد.
پس حالا به خوبي متوجه شديد كه اين آقا منصور ما، كه درود و رحمت الهي بر او باد چقدر با مسئولين كنوني ايران شباهت داشته است. شباهت او در انتقال پول بوده است.
دانه ي فلفل سياه و خال مهرويان سياه
هر دو جان سوزند اما اين كجا و آن كجا
با درودي ديگر بر شما ارجمندان و اقاي نوريزاد و تيم سايتشان و هموطنان ارجمند، دوستان هر روز يك نگاهي به سايت ديگربان مي اندازم و تقريبا عصاره و لُپ كلام و مخالفتها نيروهاي تندرو و انحصارگر به سركردگي ملايان مفتخور و حمايت نظامي پاسداران و بسيجيان مثل ٣٦ سال گذشته مرور مي شود. اقاي نوريزاد مشكل كشور همانطور كه خود شما در اين ٥ سال گذشته به ان معترف هستيد نه صرفا به دوران احمدينژاد محدود باشد، مشكل ما چاپلوسي و دادن پست و مقام به إفراديست، كه نه دانش و نه صلاحيت نه لياقت دارند. اين كه نه مقام اجرايي نه مقام قضائي نه مقام پارلماني به دست اهلش نيافتاد، به أولين روزهايي اين فاجعه بر مي كردد، كه اين مردم إز همه جا بي خبر سرنوشت خود را به دست كسي مثل خميني و نهايتا دارو دسته حزب جمهوري إسلامي و باند موتلفه دادند، اگر كسي يك أرزن مغز در جمجمه و وجدان در روح و پيكرش مي داشت ، همين چند جمله خميني كافي بود كه او را نه بر مسند مقدرات خود بلكه به كنج مسجدي ميراندند، ١- كسي كه بعد إز ١٥ سال دوري احساسي نداشت،. ٢- ما تخصص نمي خواهيم بلكه تعهد مي خواهيم، ٣- اقتصاد مال خر است، ٤- بگذار بروند إز اين مملكت ما نخبه نمي خواهيم.، جالب است كاربري گناه به قدرت رسيدن خميني را به گردن ماركسيستها انداخت، چون معتقد بود روشنفكران چپ خميني را مي شناختند، دوست كاربر خدمت شما عرض كنم اگر كسي خميني را مي شناخت ادمهايي مثل بازرگان و پيمان و حاج سيد جوادي بودند كه سالهاي سال با أيشان ابگوشت بزباش تناول كردند و پاي منبرش بودند، و إز حرفها و كتابها و ان تفكرات ارجاعيش باخبر بودند، و اين گناه در درجه اول متوجه انانست تا گروهاي چپ اقاي نوريزاد شما راه مبارزه تان را انتخاب كرده ايد و كساني مثل ما هم إز دور و نزديك تا جايي كه بتوانيم إز شما و باقي مبارزان بر عليه اين نظام قرون وسطايي حمايت مي كنيم اما اين عكس كروبي و موسوي و رهنورد را وقتي روي سينه شما ديدم، إز شما مي پرسم اين سه نفر واقعا بي گناهند؟ كسي كه نه تخصص و نه علم نه تجربه در كار اجرايي دارد، در جواني به نخست وزيري ميرسد همسرش سر كرده چماقداران انقلاب فرهنگيست و ان شيخ كه سألها بر رياست قوه مقننه تكيه داده بود،. موفق باشيد
جالب است که همسرش را بعد از 47 یا 48 سال که من در دانشکده علوم بودم و ایشان تصور میکنم در دانشکده معماری یا ادبیات بود هنوز بخاطر دارم بس که در طنازی تک بود. یادش بخیر آنموقع فقط یک خانم بود که روسری سر میکرد و جون یکی بود او را هم یادم است. اما حالا این خانم رهنورد طناز که نیست هیچ در خیل دغلکاران الی ماشااله. حالا احمدینژاد خیلی بد
اما بالاخره سوء استفاده ایشان را که در رقابت انتخاباتی 88 همسرش در صدا وسیما ملاء عام کرد. البته اگر بمن بگویند احمق
میلیارد میلارد حیف و میل میشود آنوقت تو به این میگوئی رانت خواری و سوء و استفاده گویندگان حق دارند اما شاید آنموقع فرصتش نبوده وگرنه بقول احمدینژاد در اهلش بودن ایشان که دیگر شکی نمیماند.
با دورود به مانی از آلمان
وبا آرزوی روزهای شاد برای شما
ما هنوز هم که هنوز است وقتی دنبال آدم چپ میگردیم باید بریم آلمان
آقای خمینی این حرفها را بعد از سال 57 زد زمانی که (به گفته شیخ ابراهیم زنجانی یک مرید خر بهتر از یک ده شش دانگ است )به اندازه کافی مارکسیستها یک چهره ضد امپریالیستی از او ساخته بودند وگرنه 98 در سد آخوند فکر این بود وقتی به مستراح میرود فراموش نکند که با پای چپ وارد شود.شما دست از مبارزه صد امپریالیستی برداشتید اما آخوند آن را تبدیل به اصول دین خود کرده و تا ته کار میخواهد برود وهر چه پیش میرود به سراب نزدیک تر میشود مثل دوران جنگ که قبل از هر عملیاتی وعده فتح بغداد ورسیدن به کربلا را میدادند ولی دست آخر در درون خاک ایران دستهای خود را بالا بردند . من نگفتم مارکسیستها خمینی را میشناختند بلکه خمینی برای آنهامرحله ای از تاریخ بود که از بورژوازی بدون عبور از سرمایه داری به مرحله سوسیالیسم میرسیدند همچنان که از جامعه بورژوازی روسیه قبل از صنعتی شدن به سوسیالیسم رسیدند عیبهائی هم که برای موسوی ودیگران برشمردید عیب مبانی اندیشه های ما بوده وگرنه همه اینها هم باهوش وهم زرنگ بودند وهم اکنون هم به چیزی جز دمکراسی راضی نمیشوند وبهترین تغییر تغییر روش حاکمان است هم کم هزینه وهم پر فایده کشورهای شرق آسیا پیشرفت خود را مدیون تغییر نگاه حاکمیت خود هستند واتفاقا این موضوع در ایران در حال حاضر بسیار پررنگ است واین اقلیت نابخرد مقاومت میکنند ما تیغ را به دست زنگی داده ایم و وقتی دور وبرش خالی شد گرفتن تیغ از دست او آسانتر است
درود بر شما جناب ali , خدمت شما عرض كنم، نه تنها در المان بلكه در جا جاي اين دنيا مي شود، ماركسيست و ماركسيستها را پيدا كرد، مثل علم رياضي، سوسياليسم هم يك روش اداره در درجه اول اقتصاد و دوم نحوه حكومت است، دوست گرامي در كامنتي نوشتم كه خود ماركس هم يك زمان يا كشور خاصي را براي بنيان پرولتاريا در نظر نكرفت و تاكيد كرد كه نمي دانم كي و كجا اين نظريه اجرايي بأشد، بيرون إز ايران اين إمكان براي هر فردي وجود دارد كه واقعيات را حال در هر زمينه كاووش و بررسي كند، البته لازمه أش هم اين است كه تعصب كوركورانه را كنار بگذارد، انچه كه شما در مورد روسيه نوشته ايد كه إز فيودالي به سوسياليسم رسيدند، واقعيت ندارد، گرجه خود من هم ان سألها به عنوان يك ماركسيست اينجور فكر مي كردم، در مورد اتفاقات روسيه خصوصا ١٩٠٠ تا ١٩١٧ كه به انقلاب اكتبر معروف است، بي نهايت تحريف واقعيت شده، إسناد و مدارك تا دلت بخواهد وجود دارد، امدن لنبن و وقوع يك كودتا بلشويكي بر عليه يك حكومت انتقالي را نمي توان إز فوداليسم به سوسياليسم نام نهاد، ابن داستان بلندي است كه در ابن جند سطر نمي گنجد، اما اگر شما و باقي كاربران موافق باشند، مي توانم هر بار در نوشته هايم مقداري در باره بنويسم، دوست من نمي دانم شما در سال ٥٧ چند ساله بوديد، اما شما در هيچ نوشته اي يا روزنامه اب إز گروههاي چپ كه زمان شاه مبارزه مي كردند، حال فداييان خلق، يا سازمان تازه تاسيس شده پيكار يا اتحاديه كمونيستهاي ايران مطلبي پيدا نمي كنيد، كه إذعان كنند خميني يا اخوندها ضد امپرياليست و نماينده گروههاي چپ هستند، اين مقوله تز حزب خابن توده و دنباله انها فداييان اكثريت بود، كه بعد إز انقلاب كه محل براي حزب توده امن شده بود و كادرهاي مركزيش إز بلوك شرق به ايران برگشتند، در تحليل هايشان و نهايتا هوادارانشان جا انداختند كه بر ما مسلم شده كه ج إسلامي به رهبري خميني ضد منافع امريكا موضع گرفته اند، و ما به عنوان كمونيست وظيفه داريم إز اين روند مبارزه حمايت كنيم، پس دوست گرامي شما تحليل يك حزب خاين و نوكر روسيه را در مورد مبارزه ضد امپرياليستي خميني و اخوندها را به حساب ديگر گروههاي چپ نكذاريد، من خود شخصا خيلي سال است به اين نتيجه رسيده ام كه اگر شما ماركسيست هستي يك ماركسيست إيراني باش، خط مش استالين و ماعو و چه مي دانم أنور خواجه و فيدل كاسترو ، در ايران به دلائل مختلف جواب نمي دهد، چون هر كشور و خلقي رفتار مخصوص خود را دارد، حتي موقعيت جغرافيايي هم در به هدف رسيدن و موفق شدن يك ايده مؤثر است، دليل نمي شود چون بلشويكها انجور در روسيه يا ماعو انجور در چين و كاسترو در كوبا به قدرت رسيده اند، ان نحوه مبارزه در ايران هم جواب بدهد، إز ابنها گذشته دوست گرامي خود شخصا يك ازاديخواه هستم و نمي خواهم ايدولوژي كه إز ان طرفداري مي كنم با كودتا، يا انقلاب يا كلا به زور به مردم تحميل شود، مردم وقتي به ان پختگي سياسي و ان ازادي مدني رسيدند مختارند به يك سيستم اجرايي راي دهند، الته اينرا بكويم كه أز نظر رفقاي تندرو كمونيست افرادي كه مثل من فكر مي كنند، خاينين به پرولتارياي كارگري هستند، در مورد مير حسين موسوي نوشتيد، به شخصه حاضر به حصر و زنداني شدن هيچ تنابنده اي نيستم خصوصا اكر دليل سياسي و مبارزاتي داشته بأشد، اميدوارم كه اين سه نفر هم مثل باقي زندانيان هرچه زودتر رها شوند، اما مطلبي كه شما كفتيد كه ابنها ازاديخواه هستند، شايد در ابن پريود زماني باشند، اما دوست گرامي اين سه نفر حالا رهنورد به كنار مير حسين و كهروبي مقام اجرايي و پارلماني داشته اند، كي؟ در هشت سال جنگ خانمانسوز، هشت سال بگير و ببند،و اعدام ، كنار زدن ديگران به وحشيانه ترين شكل هشت سال فشار به مردم كه كشتار زندانيان بي دفاع در سال ٦٧ يكي أز أبعاد انهاست، اينها هنوز كوچكترين انتقادي به مصيبتهاي ان دوران نكرده اند، تازه ان را دوران طلائي امام مي نامند، مردم را در يك انتخابات با حضور ساير دگر انديشان أزاد بگذارند ان وقت مي بينيد اين سه نفر خصوصا كهروبي چند راي مي اورد، در هر حال تمام تلاشمان اين بأشد كه به چاه ديگري نيفتيم، در صد سال گذشته به اندازه كافي فريب سياستمداران تقلبي را خورده ايم، جاي يك اشتباه ديگر به هيچ وجه نيست، موفق باشيد.
سلام بر نوریزاد- من یک پیشنهاد به شما دارم- در روانشناسی یک اصل هست و آن این است که اگر با کسی اختلاف نظر داریم و در صدد ورود به دنیای او هستیم ( بخوانید خط قرمز های او ) نمیتوانیم و نباید با نارنجک وارد حوزه باورهای او شویم- ورود شما به پاستور یعنی ورود به خط قرمز علی خامنه ای و میلیونها آدم جاهل ( مثل مادر بنده و صد ها هزار مادر ایرانی دیگر) یا دانا ( متملقین و غارتگران اطراف ایشان ) که به هر حال ایشان را قبول دارند و نارنجک شما علاوه بر اسم و فامیل مبارکتان – همان پرچم و کفن هایی است که در جلو و عقبش اسم یک زندانی و یک داعشی نقش بسته است- به نظر من شما از روز شنبه جلوی ایستگاه های پر تردد متروی تهران- مثل – میدان آزادی -صادقیه- تهرانپارس- انقلاب- امام خمینی و …….. با همان پرچم وکفن بایستید- حد اقل این کار این است که طرفداران شما در این مناطق نسبت 90 به 10 را در مقابل لشکریان قلیل خامنه ای خواهند داشت و مطمئن باشید در آخر الامر جرقه خواهد زده شد
دوست عزيز جناب آقاي نوري زاد ، بنده نيز با اين نظر موافقم .
جناب نوریزاد درود بر شرف و پایداریتان
حضور انورتان عارضم که بنده خود را با فرمایش جناب افلاطون و تعداد دیگری از کاربران ارجمند که در پست های قبلی شما نظرات خود رادر این مورد ذکر کرده بودند در توافق میبینم
یعنی اینکه معتقد هستم شما اگردرقدمگاه جدیدتان در خیابان پاستور زیاد و یا بالاخص اصلا در نزدیکی بیت که به قول مثل معروف بمانند لانه زنبور میباشد قدم نزنید از نظرایمنی بیشتر قابل قبول باشد
البته این عرض حقیر نباید بعنوان ترس و یا یک نوع سازشکاری تلقی شود بل که این نیز نوعی استراتژی و تاکتیکی بیش نیست چون هر سربازی از نظر انسانی و میهنی موظف است که حد اکثر توانائی خود بکارگیرد تا زنده بماند و بتواند دربردن لذت از پیروزی نهائی با دیگران شریک شود
تا کنون اقتدار گرایان به یکسال و نیم حبس و حمله به حریم خصوصی شما و تاراج اموالتان بسنده کرده و سوای آنان شما را تقریبا بحال خود گزاشته و بجز پخش چندی اراجیف واتهامات واهی کاری بکار شما نداشته اند ولی بخاطر داشته باشید که بیت محل رفت و آمد مقامهای کشورهای دیگر نیز هست و مثلما اقتدارگرایان حاضر به قبول صحنه ای نخواهند بود که در آن حاکم بورکینو فاسو و یا جیبوتی درحال ورود به بیت هستند و در آن لحظه انسانی کفن پوش با پرچم سرخ در دست مشغول افشا گری در مورد وضعیت اسفناک زندانیان سیاسی ورسوا کردن داعشی های بومیست.
باز بقول معروف صلاح مُلک خویش خسروان دانند واین جسارت بنده چیزی جز آرامش خاطر خود حقیر نیست و مسلما شما بهتر از هرکس دیگری متوانید تشخیص دهید که آیا تجدید نظر در این مورد لازم هست یا خیر
ازعمق دل برایتان آرزوی سلامتی و پیروزی دارم
شاد و پایدار باشید
رسول
من هم با نظر افلاطون موافق هستم.
سلام برادر شجاع و از جان گذشته
در مورد تحریف وقایع جنگ حرف زیاد زده شده بزرگترین افتخار اقایان خالی بند در هدف قرار دادن بغداد با موشکهایی است که قذافی به انها اهدا کرده این یک دروغ بزرگ است 6 یا هفت موشک اول را برادران نیروی هوایی ارتش زدند انهم از طریق ادرسی که یک تیمسار شاهنشاهی با تماس از خارج کشور در مورد مخفیگاهی نزدیک مرز عراق داد این موشکها مکمل طرحهای سهند و سبلان بودند که افسران وطن پرست نیروی هوایی شاهنشاهی موشکها را تهیه و در غاری کار گذاشته و حتی برنامه هدف گیری نیز انجام شده و فقط باید روی لانچر گذاشته پرتاب میشد و با هدایت اف14 ها به بغداد میرسید مدرک ان روزنامه یالثارات که بخاطر همین مطلب بعد از چند روز باقی مانده هایش جمع اوری شد فایلهای jpg بنام kuhe damavand ارسل نمودم لازم بذکر است رفیق دوست و جمعی دیگر در دههبا برنامه تلویزیونی این ماجرا را تحریف و بنام خود و سپاه و افتخار بزرگی که بعد ان دنیا متوجه شد ما توان موشکی داریم و تهیه موشک برای ما اسان شد بیان کردند
************ نیایش کهن انگلیسی*************
غنیمت شمار رویا پروردن را
که واگنت را به ستاره ای وصل می کند.
غنیمت شمار عاشقی و معشوقی را ،
که امتیاز خدایان است.
غنیمت شمار تفّرج را
که روز کوتاهتر از آن است که بتوان در آن محصور شد.
غنیمت شمار خندیدن را
که نغمه ی جان است .
تقدیم به همه دوستانی که در این مرز و بوم با امید به آینده نهال عشق می کارند.
ﺳﻼﻡ, اﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻫﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﺳﻮاﻟﻲ ﺩاﺭﻡ ‘
اﻭﻝ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاﺭﻡ اﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺯﻳﺒﺎﻳﺘﺎﻥ
ﻣﻦ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻮﺩﻩام و ﭼﻬﺮﻩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭا ﺩﻳﺪﻩاﻡ ‘ ﺳﻮاﻝ ﻣﻦ ﺷﺎﻳﺪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﻲﺷﺮﻣﺎﻧﻪ اﺳﺖ ‘ و اﺻﻮﻻ ﻛﺴﻲ اﺟﺎﺯﻩ ﻃﺮﺡ ﭼﻨﻴﻦ ﺳﻮاﻟﻲ ﺭا ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﻭﻟﻲ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺁﺯاﺩﺗﺮﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ اﺳﺖ ‘ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺳﻮاﻟﻲ ﺭا ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩ ‘ ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻋﺰﻳﺰ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺳﻬﻞ اﻧﮕﺎﺭﻱ ‘ ﺟﻬﺎﻟﺖ ‘ ﺧﻮﺩﺑﺰﺭﮒ ﺑﻴﻨﻲ ‘ ﺩﻧﻴﺎﻧﺪﻳﺪﮔﻲ ‘ ﻏﺮﻭﺭ ‘ﻋﺪﻩاﻱ ﺟﺎﻫﻞ ﺷﺪﻩاﻧﺪ
ﺳﻮاﻝ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻛﺴﻲ ‘ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﻴﻴﺖ ﺧﻴﺮ ‘ ﻭﺳﻴﻠﻪاﻱ ﺑﺮاﻱ اﻋﻤﺎﻝ ﻗﺪﺭﺕ ﻋﺪﻩاﻱ ﺟﺎﻫﻞ ﺷﻮﺩ و ﺷﺮ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ ‘ ﻣﺴﺘﻮﺟﺐ ﭘﺎﺩاﺵ اﺳﺖ ﻳﺎ ﺧﻴﺮ
ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻧﺎﻡ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻨﺎﺧﺖ ‘و ﺷﺎﻳﺪ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ ﻣﻴﺎﻥﺑﺮ ﺯﺩﻥ و اﺯ ﻫﻤﻪ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭا ﺷﻬﻴﺪ ﻧﺎﻣﻴﺪ
ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ ﻛﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﺧﻮاﺭﺝ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻧﻴﻴﺘﻲ ﺟﺰ ﺧﺪﻣﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ ‘ﺗﻜﻠﻴﻔﺸﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ
ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ ” ﺁﻳﺎ ﺟﻮاﺑﻲ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻳﺪ
ﺑﺎﺯ اﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ ‘ ﺑﺎﺑﺖ اﻳﻦ ﺳﻮاﻻﺕ ‘ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﻧﺠﺸﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﺘﺸﻜﺮﻡ
اين سؤال ذهن مرا مدت هاست به خود مشغول كرده است و براي آن جوابي نيافته ام .
بسمه تعالی
کمک کردن به ظالم وکسی که به هر نحو به جهالت پراکنی در میان مسلمین مشغول است جایز نمیباشد.
و من الله التوفیق
الاحقر الناشناس
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته . با اجازه از خواهر شهید! و با سلامی گرم خدمت جناب عرفانیان . آن طور که اعلام نمودید در جبهه حظور داشتید در کجای خط مقدم ریا کاری میدیدید؟ کسی که ریا میکند معمولا به خط مقدم نمی آید ! به گمان من همه عزیزانی که شهید شدند . در راه وطن و مام میهن شهید شدند ! فکر نمیکنم کسی برای ریا خود را به کشتن بدهد! همانطور که روز به روز آشکار تر میشود که دستهای پیدا و پنهانی در کار بود که این جنگ خانمان بر انداز طولانی تر شود که منافع بی شماری برای آنان! داشت. قبول دارم که شاید بعضی جو گیر شده باشند . ولی در نهایت دفاع از مرز و بوم شعار قلبی همه بود! در مورد خوارج بهتر است که قوم عرب را با ایرانی مخلوط نکنید به قولی جان ها ستاندند تا دینی به ما دادند!. با احترام تا بعد!
باسلام به نظر من افرادي كه داخل خاك ايران وبراي پس گرفتن سرزمين وبيرون راندن مهاجم كشته شدند قابل تقدير ودر تاريخ نيز جاو دانه اند اما كساني كه در پي آرتيست بازي خميني و براي خيالپردازيهاي جاهلانه وايدئولوژيهاي ناكجا آبادي مثل صدور انقلاب وآزادسازي قدس و……. داخل خاك عراق كشته شدند خسرالدنيا والاخره هستند .
سلام به دوستان محترم
عنوان “شهید” یکی از عناوین فقهی روایی و درون دینی است،البته ممکن است در بین اقوام و ملل عرفی دیگر نیز این کلمه بر انسان هایی که در راه دفاع از آرمان های قومی، و دفاع از سرزمین در برابر هجوم متجاوزان ،یا دفاع از جان و مال و ناموس عموم ملت،کشته شده و نفیس ترین و پایه ای ترین ما یملک انسانی خویش یعنی “جان و هستی” خود را نثار میکنند نیز اطلاق شود،که طبعا ادای احترام به نام و یاد آنان را نیز بدنبال دارد.از نظر اسلام نیز “شهید” اطلاق بر انسانهایی می شود که در راه حفظ اساس دین و شعائر آن و آرمانهای پیش گفته یعنی دفاع از جان و مال و نوامیس و سرزمین ،جان خویش را نثار می کنند،البته بر حسب اصطلاح روایی فقهی ،این عنوان که منشا ترتب احکامی مثل “عدم لزوم غسل میت”است، تنها بر کشتگان در معرکه جنگ اطلاق میشود.این در مورد تحقق اصل عنوان شهید و احترامی که لازمه آن است.
البته بحث هایی نظیر اینکه کسانی از کشته شدن دیگران سوء استفاده کرده باشند یا سوء استفاده بکنند ،عقلا و شرعا نباید موجب این شود که خود شهیدان در معرکه جنگ که در راه آرمانهای دینی یا حفظ وطن و سرزمین و عرض و مال و آبرو و نوامیس دیگر هم دینان یا هم وطنان خویش،به این رتبه و مقام رسیده اند ،مورد تجلیل و احترام قرار نگیرند.
همینطور، اینکه ممکن است درجات معرفتی یا مقامات معنوی اخروی ،بر حسب اغراض و نیات آنان متفاوت باشد نیز مورد انکار نیست،در برخی روایات هم هست که ممکن است کسی تنها بخاطر ماجراجویی یا اینکه بر او اطلاق “شجاع” شود خود را بمهلکه برساند ،که طبعا غایت و غرض او همین نام و یاد دنیایی است که با فرض بقاء روح که در فرهنگ دینی وجود دارد ممکن است حظ و بهره او فقط همین باشد.یعنی در فرهنگ دینی ،صورت ظاهر اعمال ممکن است یکسان باشد ،اما حقیقت و درجات عملی و معرفتی دنیایی یا آخرتی اعمال،تابع “نیات” و “اخلاص” و “معرفت و تعالی” عامل عمل است ،و اینگونه امور مربوط به نیت و درون اشخاص نیز تنها معلوم خدای متعال است ،و ما انسانها برحسب تکلیف دینی مکلف هستیم عمل دیگران را حمل بر صحت کنیم.
غرض این است که در فرهنگ دینی مساله پاداش و جزاء اخروی تابع نیات و اغراض اشخاص است که برحسب معرفت و درجات اخلاص انسانها ،متفاوت و دارای مراتب مختلف و باصطلاح مقول به تشکیک است.
بنابر این بنظر من، ما اگر ایراد و انتقادی هم به عملکردهای افراد یا مجموعه ها در جنگ داریم ،بلحاظ دینی و انسانی و ملی ،شایسته نیست ،ارزش عملی انسانی که نفیس ترین متاع خویش را نثار حفظ دین و جان و مال و ناموس و سرزمین خویش کرده،با اموری دیگر مثل برخی نیات نادرست ،یا برخی عملکردهای نادرست اشخاص ،مورد تردید قرار دهیم.
همانطور که مار و عقرب و را در شیشه ی الکل نگهداری می کنند، در آینده ای نزدیک نوبت در شیشه کردن آخوندها و سرداران هم فرا میرسد برای آزمایش که چه جانورانی بوده اند این ظالمان.
جناب کورس که به زیبایی از حافظ نوشتی، من را راهنمایی کن در درک یک نکته از مولوی. به نظر می آید حافظ را می توان درک کرد و حتی جهان او را تجربه کرد اما من حیرانم از درک عاشقانه های پر شور و شگفتاشگفت مولوی در دیوان شمس. نظر شما چیست در تفسیر کلیت این شور و شیدایی و اینکه آیا محصول یک رابطه معنوی میان شمس و و مولوی می تواند این همه شیدایی باشد؟ آخر چه میان آنها گذشته؟ ما همه از منابع دینی مان خبر داریم و میزان حس و حال آنها را می دانیم و حتی نوع کلام شان در معاشقه با خدا را نمی توان به عنوان سابقه مولوی و پشتوانه ارتزاق او تلقی کرد. آیا می توان نشان داد مولوی از دریافتهای شهودیی برخوردار بوده که بی سابقه بوده؟ به چه دلیل؟ اگر هم توضیح زمینی و عادی برای این همه شیدایی هست چیست؟
على عزيز :اگر صادقانه بخواهم پاسخ دهم بايد بگويم : نمى دانم .
پس إنچه اكنون مى گويم به قول ويليام فاكنر عرق ريزى روح است ، دق الباب بر در بسته است .سخن گفتن با ديوار خاموشى است . سركوفتن به ديوار زندان است . چشم انتظارى بى سرانجام است .نه گفتنى است بى پايان به بى معنايي اين هستى پر درد و رنج .
ما در دنيايي ديگر زندگى مى كنيم . شما فكرش را بكنيد كه مولوى پس از حمله مغول راه درازى را پيمود تا به قونيه برسد .در آن زمان مولوى هنوز مولوى نشده بود ،اما عطار كه همان عطار معروف بود در نيشابور ماند و به دست مغولان كشته شد .چه بسا مولوى هم اگر مانده بود ،كشته مى شد و اكنون هيچ نامى از او در جهان نبود .ما وقتى گمان مى بريم كه همه زندگى مان كليتى از تصميم ها و انگيزه هاى ماست ،تنها به آنچه در تور شناختمان گير انداخته ايم مى نگريم و تصادف هاى غايب از نظر را نمى بينيم .تصادف ها از حيطه شناخت طرد مى شوند زيرا شناخت آهنگ احاطه دارد .هستى ما را تصادف هاى بسيارى رقم زده اند كه اگر پيش نمى آمدند چه بسا اينى كه هستيم نبوديم . ممكن است بگوييد كه رخدادهاى تصادفى نيز معلول عللى هستند ،اما فرد انسانى وقتى كه در آن علل نقش نداشته باشند به نسبت زندگى خود بازيچه تصادف اند و خيام كه اين را دريافته بود گاه از حافظ نيز براى ما مأنوس تر و امروزى تر است . اكنون فرض كنيد شعور فراگيرنده اى وجود داشته باشد كه حيطه شناخت ما در قياس با آن همچون موجى در اقيانوس باشد . خود را به جاى مولوى فقيه و متكلم و واعظ و معلمى بگذاريم كه فيه مافيه مى نويسد .ناگهان از بغل مدرسه و مكتب مولوى انسانى عبور كند مثل همه مردم با دو پا راه مى رود واما شعورش به آن شعور درياگون پيوسته است .اين چنين إدمى با معيارهاى عارفان از وراى زبان و محدوده زندگى خود لبريز از شعور كلى مى گردد .تصورش براى خود مولوى هم دشوار بوده است ورنه نمى گفت :
گر بريزى بحر را در كوزه اى
چند گنجد قسمت يك روزه اى
………
جمله معشوق است و عاشق پرده اى
زنده معشوق است و عاشق مرده اى
مى توان حدس زد كه شمس الحق تبريزى براى مولانا شعله اى از اين شعور كل بوده است و من از زبان عارفان مى گويم ورنه خود نه دركى از آن دارم و نه تجربه اى و نه اساسا آن را معقول مى دانم ؛آن هم به اين دليل ساده كه محاط را ياراى احاطه بر محيط نيست بنابراين پس از اين روده درازى نابسامان باز هم مى گويم :نمى دانم
آيا تفسيرى زمينى و انسانى اين شيدايي هاى شگفت انگيز ممكن است ؟بله ،اما اين گونه تفسيرها به زمانه ما تعلق دارند .و آنها را مى توان بيش تر در روان شناسى اعماق يافت كه به يونگ و شاگردانش تعلق دارد . در ايدئاليسم آلمانى پس از كانت ( فيشته ،شلينگ و هگل ) وقتى از من برين يا امر مطلق سخن مى رود در تحليل نهايي اين من برين يا امر مطلق طرحى از شعو ر كل است كه در تاريخ با گذار از تبادل همه اذهان انسانى و جمعى و قومى پر و كامل مى گردد .در پيشگفتار پديدار شناسى روح هگل ( بند ٢٠) نام اين پخته شدن تاريخى شعور زندگى و شناخت خدا ناميده مى شود و هگل آن را تعبير مى كند به : با خود عشق باختن خدا (در ترجمه باقر پرهام ص:٦٨)
به قول حافظ
كه بندد طرف وصل از حسن شاهى
كه با خود عشق ورزد جاودانه
با آرزوى شادكامى براى شما و سپاس از بردبارى ديگر دوستان كه شايد مطلب را نامتناسب يافته اند .
آموزش شیوهی درست مکالمهی تلفنی از نظر امنیتی
http://nafas1388.blogspot.com/2011/03/blog-post_9946.html
قاتل دلآرا دارابی : محمدحسن جاویدنیا ( دادستان شهر رشت )
http://nafas1388.blogspot.com/2011/04/blog-post.html
در پاسخ به پرسش سهمگین کورس.آنچه شما را مانند همه اهل نظر و دقت حیران کرده این است که حال که فرضیه مهبانگ و فرضیه هاوکینگ سعی در بی نیاز کردن هستی به خدا دارند یا اگر بحث تان اشاره به خدا هم نیست اما این هست که معضل اختیار و معضل برآمدن خوداگاهی را چگونه می توان توضیح داد؟. به نظر من معضل اختیار از دسترس ما خارج است یعنی هیچ راهی برای نشان دادن یا بی نشان کردن اختیار نداریم. عین موضوع خدا و جهان دیگر که از دسترس خرد ما خارجند اختیار نیز چنین است پس معقول این است که بگوییم تا ما هستیم بحث از رد و اثبات خدا و جهان دیگر و اختیار به جایی نمی رسد. اما بحث از خدای مجسم و میزان قدرت و گفتار او و اثر او در زندگی ما اتفاقا از مهمترین بحثهاست که ما هنوز اندر خم یک کوچه آنیم به گونه ای که تو روز روشن می آیند برای شکل دادن به یک حکومت مفروض در سده بیست و یکم با این ترفند که کسانی نایب یا خلیفه خدایند حکومت برپا می کنند.چنین خدایی بسیار مهمتر از خدای بزرگی است که راهی به نفی و اثباتش برای بشر وجود ندارد. هاوکینک هم در اثبات بی خدایی، آب در هاون می کوبد .اگر او به کارهای بشردوستانه و بهتر کردن دنیا رو آورد و متنهای منتسب به خدا را بر ترازوی خرد بسنجد و در شکل دادن به اصول نقد آنها تلاش کند، بهتر است همانند کاری که فیلسوفان سترگ کردند. اصولا یک فیزیکدان حق رای دادن در باره وجود و عدم خدا را ندارد او در چنین بحثی مسلما نقش یک کشیش یا ملحد را بازی می کندنه نقش یک فیزکدان را که ابزار و گستره صلاحیتش مشخص است.. بگذریم. موضوع خودآگاهی هم که در پرسش شما هست، معضل حل نشدنی دیگری است. من تنها یک حرف کوتاه دارم و آن اینکه شما و ما هیچگاه نمی توانیم ماهیت خودآگاهی را درک کنیم برخلاف شما جناب کورس که گویی درک خوداگاهی را مفروض گرفته اید به نظر می آید مسئله صعب و ثقیل است یعنی ما راهی برای نشان دادن خوداگاهی از غیرخوداگاهی نداریم.و این معضلی است که یک سر آن به زبان و سر دیگر آن به خرد آگاه و سر سومش به واقعیت بیرونی گرده خورده است. به نظر من اگاهی و ادراک به معنای زیستی را مثل خود حیات نمی توان توضیح داد زیرا هر توضیحی متاخراز این آگاهی و متکی بر آن است ولی آگاهی به معنای منطق و و ریاضیات و معرفت شناسی را می توان توضیح داد و توضیح آن همان است که شده است افلاطون و ارسطو و کانت و ابن سینا و… مگر این که فرض کنیم کل این نظام های منطقی و معرفتی توضیح کلمات و تقلیل پذیر به زبان است و یا تقلیل پذیر است به ریاضیات. باری، طبق این نگره، ما به عنوان انسان از چیزی که آگاهی می «نامیم» اش آگاهیم .
با پوزش از جناب نوریزاد گرامی مقاله زیر را دوباره کپی میکنم (سود هایی دارد)
با درود به سالک عزیزنوریزادگرامی و هم میهنان فرهیخته:
آقای خامنه ای !لطفا جواب دهید
من هرچه فکر میکنم هدف رهبر عظیم //انقلاب از ابقاء دولت کثیف و غارتگر احمدی نژاد برای 4سال آزگار با اینهمه هزینه مالی و جانی و ریختن تمامی اعتبار خود پای یک آدم نامتعادل و بی مقداری مثل احمدی نژاد چه بود ؟میگویند جلوی ضرر هر زمان گرفته شود ، سود است .حتی مجلس تحت فرمان اسلامی هم برای عزل این رئیس جمهور روانی منتظر چراغ سبز آقا بود اما دریغ از اندکی عرق ملی و انسانی !که او فقط میخواست این 4 سال بگذرد حتی اگر کل ایران هزینه شود اما به اعتبار او لطمه ای وارد نشود(به زعم خودش ) که در نزد مردم اعتباری نمانده بود .او میدانست اگر پا روی دم احمدی نژاد بگذارد به قول خود احمدی نژاد سوراخ موش توی تهران خیلی گران خواهد شد. اکنون شاید حضرت آقا فکر میکند مردم فراموش کرده اند و افشای اینهمه دزدیها و اختلاس و غارتگری را به احمدی نژاد نسبت میدهند اما کیست که نام احمدی نژاد را در گرهی کور
هرم غارت و ویرانگری ایران
با نام خامنه ای نبیند ؟این هرم فساد وغارت و ویرانگری کشور را؛ چه کس و کسانی در قله آن نشسته اند ؟ نا گفته پیداست که همه خواهند گفت؛ علی خامنه ای و سران سپاه؛ که البته تشخیصی درست ست. اما توضیح و علت پیدایش چهارچوب این هرم فساد و غارت که ایران ثروتمند را به این روز اندانته اند هم ضروری و لازم است. و در ضمن میدانیم که افشای عارت ۸۲ میلیارد دلاری دار ودسته احمدی نژاد هم؛ نمایان شدن نوک کوه یخی ست که بدنه آن قدمت و علت ۳۵ ساله دارد که محدود به دوره احمدی نژاد نیست. نمیدانم بخاطر دارید در زمانیکه محمد خاتمی رییس جمهور بود و رفسنجانی هم در کنار علی خامنه ای؛ هر دو قدرتمند و حکمران نظام بودند؛ در همان زمان پاسدار صادق محصولی که نام او در این غارت آمده؛ از سپاه استعفا داده بود و با دزدی و رانت به کار تجارت و تاجری می پردازد که در این میان یک قصر چند ده میلیارد تومانی( دلار آن زمان ۸۰۰ تومان بود و یا کمتر )هم برای خود می خرد و بعدها شایع میشود که ثروت این سردار سابق نزدیک به ۱۴۰ میلیارد تومان ( آنزمان = ۲۰۰ میلیون دلار ) است که این سردار غارتگر هم کمی بعد مجبور به اعتراف به ثروت دزدی شده خود میشود؛ ومیگوید « این ثروت برای خودم نیست بلکه برای حفظ نظام و انقلاب و اسلام است » !! که دقیقا این جمله او بر اساس و اصلی ست که شامل تمامی غارتگران این نظام؛ چه سپاهی و چه غیر سپاهی؛ به سرکردگی علی خامنه ای در قله این هرم اند و طی سالها آنرا تشکیل داده اند. اما پایه و ریشه این اصل و اساس؛ که همگی کارگزاران زیر و درشت این نظام در آن شریک و همخوانند که امروز را بر کشور و مردم آورده اند؛ استوار بر یک جمله ی تاریخی بنیانگذار این هرم فاسد ست؛ که گفت : « حفظ نظام از اوجب واجبات است » !! به بیانی دیگر؛ هر عملی؛ چه کشتار جمعی و چه کشتن جانباخته سهراب بهشتی در شکنچه گاه و چه کشتار مردم در قیام ۸۸ وکشتن جانباخته ندا آقا سلطان و کشتار در کهریزک و زندان و شکنچه آزادیخواهان و چه غارت و تاراج منابع کشور و چه ضرر و زیان به منافع کشور و چه هر چه دروغ گفتن و ریاکاری و تظاهر و چه به خدایی رساندن علی خامنه ای و همه چاپلوسی از او وووو؛ همگی از اوجب واجباتی ست که در جمله ی ویرانگر این هیولای پلید خمینی می گنجند. اما قابل یادآوریست که حتا غارت ۸۲ میلیارد دلاری در این مدت ۸ ساله هم دروغ محض است و این غارت ثروت مردم؛ دو یا سه برابر آنی ست که اعلام کرده اند. – اما سیوال دیگر این ست چرا هم اکنون غارت ثروت مردم را در شرایطی که نظام دربحرانی ترین عمر ننگین خود قرار گرفته؛ بدین صورت آشکار اعلام میکنند ؟؟ که باید به آن هم توجه شود و علت را یافت.
کاربر مهمان در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۹۳ :
بیچاره خاندان پهلوی در برابر
بیچاره خاندان پهلوی در برابر این پاکدستان منتظر امام زمان (لابد فکر می کنن جز 313 نفرند ) آفتابه دزد بودند الان معلوم میشه مرتضوی بابت بستن مطبوعات چقدر باج از بیت میگرفته
محصولی درجواب گفته بود:ثروت من مال امام زمان است.هروقت اقابیادتقدیمش خواهم نمود
باسلام پرچمداران راه حق وآزادي وعدالت وانسانيت وروشنگري همچون چراغهاي تاباني هستند در دل سياه اين دوره تاريخي اين سرزمين بخت برگشته دوره اي كه بدون شك يكي از تاريك ترين و ذلت بار ترين ادوار تاريخي ايران بوده وجهل مركب مردم بيچاره آن كه فريب خورده اند ونمي دانند كه فريب خورده اند آنرا از ادوار سياه گذشته برجسته تر مي كند كساني كه خار چشم حكام وعمال استبداد ديني واميد ملت فهيم وآگاه وبيدارندآقاي نوريزاد خيابان پاستور قلب خطر و بيت رهبري محل انشا واشاعه همه نكبتهايي است كه در نوشته خود بر شمرديد به خاطر ايران مراقب خود باشيد.
نوريزاد عزيز
شما دوستان غايب شده را به بازگشت فراخوانديد .من هم در اين زمينه با شما همدلم .خود شما هم رحمى به دلتنگى ما كنيد .وقتى در ارسال پست جديد تأخير مى كنيد من شخصا سخت دلنگرانتان مى شوم و حتما دوستان ديگر هم .من ذره اى از شهامت و از خودگذشتگى شما را ندارم و گاه فكر مى كنم كه خدا نگه دار شماست .با اين همه جسارتا خواهش مى كنم جايي هم براى مراقبت خود بگذاريد .دل هاى بسيارى براى شما مى تپد .
جناب عبدالله عزيز
از پرسشى كه طرح فرموده بوديد بسيار سپاسگزارم :قاجار و پهلوى و جمهورى اسلامى هر سه وقتى به اريكه قدرت تكيه زدند در سوء استفاده از قدرت و چپاول ثروت ملت خود مختار شدند .چرا در ايران چنين است ؟ برخى از دوستان علت را در نبود نظارت فضاى عمومى از طريق مطبوعات و نهاد هاى مدنى دانسته بودند و برخى از سنگ اندازى روحانيت .اينكه ما فضاى عمومى آگاه و آزاد و از همه مهم تر واجد وجدان اجتماعى و روح همبستگى نداشته ايم ،بيش تر گزارش واقعيت است تا راه چاره . اينكه چنين وجدان جمعى و فضاى آزاد و آگاه و ناظرى لازم است باز هم بيش تر يك آرزوست تا ارائه راهكار .با اجازه پرسش شما را از نگاهى ديگر مطرح مى كنم : شرايط امكان تحقق اين آرزو چيست ؟اين آرزو چگونه مى تواند تحقق يابد و تأمين و تضمين شود به گونه اى كه حكومت رانتير نفتى نتواند آن را سركوب كند ؟پرسش شما البته بسيار دقيق بود ؟دست روى سه حكومتى نهاده ايد كه تقريبا از ورود جهان سوم به عصر مدرن آغاز شده و ادامه يافته اند . با سپاس بسيار
1- دوزخ و جهنم برخاسته از انسانیت ارزشش بیشتر از بهشت است.
2- چند روز پیش سریال سربداران پخش می شد صحنه ای دیدم که جناب رهبر معظم!! باید به آن توجه کنند .در قسمتی از این سریال 15 نفر که ادعا می کردند شیخ حسن جوری هستند به دستور طُغای قرار بود به دار آویخته شوند چیزی که جناب رهبر معظم!! باید به آن توجه کنند این بود که سردسته 15 اعدامی قبل از به دار کشیده شدن در برابر مردمی که ازدحام کرده بودند هر چه خواست گفت و طغای و سردارنش فقط گوش کردند. کاشکی آقای خامنه ای به اندازه طغای شجاعت داشت تا پنهانی زندانیان را اعدام و محاکمه و محبوس نکند و بگذارد زندانیان حرف های خود را بزنند. تا کنون فکر می کردم مغولان از آخوندها بی رحم ترند اما فکر می کنم اشتباه کرده ام. با توجه به اینکه طغای دشمن بود باز اجازه داد زندانی قبل از اعدام حرفایش را بزند.!پس وای بر ما که دشمنانی داریم از طُغای وحشی تر و نامردتر.
نوريزاد دست از جهالت بردار
در این مورد هم تحمل رقابت ندارید.
با این گفتار آشکار است که شما و دارودسته معلوم الحالتان سخت میکوشید که حتی انحصار دست گذاشتن بر روی جهالت را در لیست سایر انحصارات خود قرارقرار دهید. امیدوارم موفق باشید
آقای ناصر سلام ,
خیلی ممنون میشوم که توضیح دهید چه حرکتی از آقای نوریزاد به نظر شما جهالت آمده که شما او را از آن نهی میکنید ؟
اي برادر دست از جهالت بردار
شما به تظلم خواهی میگویید جهالت؟ شاید جوانان ما ندادند که اینگونه برخورد با تظلم خواهی اختراع پهلوی بوده است. قبل از پهلوی تظلم خواهی جز فرهنگ این مردم بوده است. درب خانه هر روحانی بر روی هر تظلم خواهی باز بوده است. تنها در این دوره است که روحانیون شریک ظالم گشته اند و شما مجبورید کفن پوش بر سر کوچه و بازار بروید. فراموش نکنیم تظلم خواهی از حداقل شرافت انسانی ماست. بر سر دیوان اردشیر عادل زنجیری بود که هر کس تظلم خواهی میتوانست برود و بکشد و اردشیر شخصن پاسخ گو بود شما هم اینک که مرد کفن پوش ان وجدان بیدار ومعذب جامعه ما میرود تا جان بر کف خود را بر زنجیر عدالت خواهی دیوان رهبر مسلمانان جهان بیاوزید او را جاهل مینامید. در استانه بیداری جهانی اسلامی جهانیان خواهند دانست که ان زنجیر عدالت خواهی که به عرش الهی اویخته است چگونه ساز میکند.
ببخشین انوشیروان عادل
ريشه ها ١٩٥( همان عنوان هاى كلى )
زمين و آسمان حافظ
٥- كار هنرى را مى توان به معنا تقليل داد و به شيوه عارفان و برخى از فيلسوفان بر اين نمط رفت كه آنچه اهميت دارد معنا و محتواي معنايي كار است .اين نگره كه ميان عامه نيز كم رواج ندارد بر آن سر است كه از كار هنرى چيزى چون يك رساله خشك فلسفى يا نظريه شبه فلسفى عرفان نظرى بيرون كشد .بارها از مردم عادى نيز مى شنويم كه منظور حافظ از. شاخ نبات يا مى يا مستى يا عاشقى چيست و باب تفسير نيز در فرهنگ دينى به گونه اى بى رويه و گاه دلبخواه باز بوده است .مردم مومن چون دوست ندارند كه حافظ شيرين سخن اهل باده نوشى و شاهد بازى بوده باشد ،به اين واژه ها معانى عرفانى و متعالى مى بخشند و.ما. اگر بناست در عين اعتنا به تفسير هاى اساتيد حافظ پژوهى خود نيز در ديوان حافظ مستقلا تأمل كنيم نمى توانيم از آغاز بنا را بر عرفانى بودن كل ديوان حافظ بگذاريم .حتى كاربرد برخى از مفاهيم عرفانى در بعض اشعار براى عارف دانستن حافظ دليلى كافى نيست ،چرا كه تقريبا در تمامى شعر فارسى كه در سبك عراقى سروده شده است جاى جاى از تعابير عرفانى استفاده شده است ،در اين سبك شعرى تلميحاتى از آيات و قصص قرآنى نيز بسيار ديده مى شود .عبيد زاكانى نيز تعبيرات عرفانى دارد ،مى توان آن را به حساب رسمى در گفتمان هنرى در فرهنگ دينى نهاد .خرمشاهى در ذهن و زبان حافظ به اين نتيجه مى رسد كه در ديوان حافظ مى گاه مى عرفانى و گاه مى ادبى و گاه نيز مى انگورى است و معشوق نيز هميشه روحانى نيست (ص ٨٧ ،چاپ هفتم ) .حق إن است كه در ديوان حافظ يا هر متن ديگرى وقتى واژه هايي چون مى و معشوق و مطرب را مى بينيم اصل بر معناى واقعى آنها باشد مگر خلافش ثابت شود .اگر خلافش ثابت شد ،آنگاه بايد ديد كه آيا شاعر به رسم شديدا غالب غزلسرايي دورانش از مدلول هاى عرفانى بهره گرفته است يا به راستى مى توان با سير در جهان حافظ و دريافت پيوستارى ميان اين مفاهيم عرفانى به يك دستگاه عرفانى ره يافت كه جان جهان حافظ است .و تازه در اين صورت بايد ديد كه عرفان حافظ چه نوع عرفانى است .آيا گرايش نو افلاتونى دارد ؟آيا تابع عرفان نظرى ابن عربى و شيخ محمود شبسترى و لاهيجى است ؟إيا عرفان زهد گرا و رياضت كشانه است ؟ آيا عرفان عاشقانه اى است كه حلاج را به سنايي و خواجه عبدالله و نجم الدين رازى و خواجوى كرمانى مى پيوندد ؟اين ها پرسش هايي است كه در قسمت هاى بعدى من مى كوشم با اتكا به متن ديوان حافظ از يك سو و متن هاى ديگرى كه تآثير احتمالى بر ديوان داشته اند از سوى ديگر بر رسى كنم و البته به اقتضاى اين مجال به گونه اى هرچه ساده تر و كوتاه تر .
عجالتا ما با يك كار هنرى در حد شاهكارى بى رقيب مواجه ايم .تا آنجا كه من مى دانم هيچ يك از شاعران عارف تا اين حد نبوغ و تلاش سترگ خود را وقف زيبايي اثرش نكرده است .براى مثال مى توان هر يك از غزل هاى حافظ را با شعرى كاملا عرفانى و معنا گرا از سنايي قياس گرفت كه آغازى اينچنين دارد
مكن در جسم و جان منزل ،كه اين دون است و آن والا
قدم زين هر دو بيرون نه ، نه آنجا باش نه اينجا
به هرچ از راه دور افتى ،چه كفر آن حرف و چه ايمان
به هرچ از دوست وامانى چه زشت آن نقش و چه زيبا
سخن كز روى دين گويي چه عبرانى ،چه سريانى
مكان كز بهر حق جويي چه جابلقا ،چه جابلسا
چو لا از حد انسانى فكندت در ره حيرت
پس از نور الوهيت به الله آى از الا
سنايي را از آن رو مثال مى زنم كه مايه هاى عرفانى اش در ديوان حافظ نهفته است . غزليات سعدى البته رقيب مناسب ترى هستند اما سعدى آن قدر عارف به حساب نيامده است كه حافظ .مى بينيد كه شعر عرفانى سنايي با آن حالت آموزشى و دستورى اش چقدر نسبت به غزليات زيبا و گيراى خافظ زمخت مى نمايد .حافظ با واژه ها گاه ساز مى زند .به توالى صداى ش در بيت زير توجه كنيد .
فغان كين لوليان شوخ شيرين كار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان يغما را
حسينعلى ملاح و هوشنگ ابتهاج و اساتيد ديگرى به طور ويژه روى موسيقى كلام حافظ كار كرده اند و من چيزى افزون تر از يافته هاى اين بزرگان ندارم .البته مولوى نيز در ديوان شمس با غزل دف مى زند اما موسيقى كلام حالظ بسي ژرف تر و در عين حال نامحسوس تر است . ابيات زير از مولوى را با موسيقى بيت بالا قياس كنيد
من كوكويي ديوانه ام
صد شهر ويران كرده ام
در قصر قيصر قى كنم
بر تاج خاقان قو زنم
شعر فارسى اساسا يك تنه با ر هنرهايي چون موسيقى و نقاشى را نيز بر دوش كشيده است اما هيچ شاعرى چون حافظ سراغ نداريم كه با واژه ها هم ساز بزند و هم نقاشى كند و هم پيكر بتراشد .به شعر عاشقانه زير كه با هيچ سمبه و مغلطه اى نمى توان از عشق زمينى و انسانى جدايش كرد توجه كنيد
زلف آشفته و خوى كرده و خندان لب و مست
پيرهن چاك و غزلخوان و صراحى در دست
نرگسش عربده جوى و لبش افسوس كنان
نيمه شب دوش به بالين من آمد ، بنشست
سر فراگوش من آورد به آواز حزين
گفت اى عاشق شوريده من خوابت هست ؟
عاشقى را كه چنين باده شبگير دهند
كافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو اى زاهد و بر دردكشان خرده مگير
كه ندادند جز اين تحفه به ما روز الست
اين ادعا كه ديوان حافظ بيش و پيش از هر چيز يك كار هنرى است براى آنكه در حد ادعا و فتوا نماند به قدرى توضيح نياز دارد و پوزش مى خواهم كه اگر اين مطلب وقتى جدا از كل مطالب نگريسته شود بى ارتباط با مطالب اين سايت جلوه مى كند .از هنرمندانه ترين كارهاى حافظ صورت هاى خيالى تأليفى اوست كه با اجازه دو ستان توضيحش را به قسمت بعد موكول مى كنم .سپاس بسيار از بردبارى شما
شماره اين قسمت بايد ١٩٤ باشد .بابت اين اشتباه پوزش مى خواهم