یک: بند بازان را دیده اید که با چه مهارتی از طناب ها بالا می خزند و در همان بالا چه کارهای شگفتی به هم می پیوندند؟ در این سالها ما جور به جور شگفتی دیده ایم از بند بازانی که لباس آخوندی بر تن داشته اند و دارند. جماعتی از این ها سالم و سربه زیر و سلامت اند اما جماعتی دیگر سینه خیز پیش می خزند تا خود را برسانند به ریسمان های رنگ به رنگ فرصت و قدرت و موقعیت. به حبل المتینِ فرصت های خاص که چنگ زدند، و از عروة الوثقای حاکمیت که آویختند، بند بازی های محیرالعقول شان شروع می شود. با این تفاوت که بند بازان حتماً به مهارتی و تمرینی و ترو فِرزی ای مزین اند، آخوندهای حاکمیت اما بی آنکه کمترین استحقاقی و ویژگی ای و تخصصی و فراستی داشته باشند، با ولع به پایه های قدرت دخیل می بندند و همان پایه ها را بغل می کنند و با فریبِ مردم، جز برای پُر کردنِ جیب خود قدم بر نمی دارند.
بندهایی که آخوندهای حاکمیت بدان ها دست می برند، رنگ به رنگ اند و هرکدام کارکردی ویژه دارند. یکی فریب است و دیگری نوچه پروری و دیگری مقدس بازی و دیگری جهالت پروری و دیگری نخبه کشی و آدم کشی و حرامخواری و مصادره و زندان شقاوت است. یکی از بندهایی که همه ی این مقدمه را من بخاطرِ آن نوشته ام، دروغ است. بله، آخوندهای حاکمیت با دست بردن به ریسمان دروغ، بیشترین خدمت را برای برقراری و بلعیدن های خود به کار بسته اند، و بیشترین خیانت را به مردم و به همان اسلامی که مدعیِ پاسداری اش هستند.
تازه ترین بند بازی با ریسمان دروغ را از آخوندی به اسم روحانی که تا بلندای ریاست جمهوریِ این سرزمین مُلا زده بالا خزیده، همین چند وقت پیش در سفرش به آمریکا مشاهده کردیم. که وی در آنجا مستقیماً و با وقاحتِ تمام به چشم میلیاردها انسان ایران و جهان زل زد و گفت: در ایران ما کسی را که بخاطر عقیده اش یا بخاطر فعالیت های روزنامه نگاری زندانی شده باشد نداریم. به این بند باز اسلامی می گویم: ای بزرگوار، ریش ات را اگر رنگ می کنی بکن، مردم را اما رنگ مکن. من هرگاه به فردِ دروغگویی بر می خورم که به چشمان من زل زده و درجا به تولید دروغ مشغول است، به یاد تکیه کلام یکی از پیرمردهای روستایمان می افتم. که از دروغ پردازیِ یکی که عصبانی می شد، دو انگشت شست و نشانه اش را به هم می چسباند و می گفت: یه جو غیرت اگر داشتی بد نمی شدها؟!
دو: محسن شجاع آمد که به دادسرا برود. کمی صحبت کردیم از هر در. وی را برای ” ادای پاره ای توضیحات ” به دادسرا خوانده اند. از هر در که صحبت کردیم، ماند درِ دادسرا که وی از آن به داخل رفت.
سه: یک اتومبیل شاسی بلند شیک آمد و درست مقابل دروازه ی زندان ترمز کرد. طلبه ای جوان از آن پیاده شد و به سمت اتاق مراجعین رفت. اتومبیل دور زد و برگشت و من به سمت طلبه ی جوان رفتم و صدا زدم: سلام حاج آقا، آن روز به توصیه ی من عمل نکردی ها! که برگشت و ابراز شرمندی کرد و به داخل اتاق رفت. وی را چندی پیش همینجا دیده بودم. در آن روز هر چه اصرار کردم تا چند قدم پایین برود و با جوانان معترضی که ردیف در کنار هم نشسته بودند و عکس دوستان زندانی شان را در دست داشتند صحبت کند و از دردشان خبر بگیرد، قبول نکرد که نکرد. من به وی حق می دهم که قبول نکند. این طلبه، در گام های نخستِ آرزوهای خویش به سر می برد. شاید فراوان شنیده که چه آیت الله ها و چه روحانیان صاحب نامی تنها بخاطر یک زاویه ی مختصر با حاکمیت، چه به روزشان آمده و چه دودمانی که از آنان به باد داده نشده.
چهار: مردی که هم جوان بود و هم قسمت های جلویی موهای سرش ریخته بود، آمد و با نگاه به اطراف به من نزدیک شد. کمی که به عکس های تن پوشم – آتنا فرقدانی و حجة الاسلام والمسلمین حاج آقا حسین طائب – نگاه کرد و نوشته های تن پوشم را که خواند، آنقدر با تلفن همراهش ور رفت تا سرانجام توانست یک عکس از من بگیرد. خیالش که از اطراف و سربازان کمی آسود، به سمت من آمد و در پنج تکه از سخن کوتاهش پنج بار گفت: ببین آقای نوری زاد. وی بی مقدمه در آمد که: ببین آقای نوری زاد، من بخاطر رشته ی تحصیلی ام، نوشته ای از شما نبوده که نخوانده باشم. اما اجازه بده به یک نکته ی تاریخی اشاره کنم و بروم.
وگفت: ببین آقای نوری زاد، ناصرالدین شاه یک مادری داشت به اسم ملک جهان خانم که به مهد علیا هم معروف بود. این مهد علیا، هم بر ناصرالدین شاه تسلطِ نسبی داشت و هم بر امور دربار و اندرونی. خلاصه یک زن صاحب نفوذی بود برای خودش. ببین آقای نوری زاد، امیرکبیر هنوز شش ماه از صدارتش نمی گذشت که با این زن چپ افتاد و نتوانست دخالت های این زن را در امور دربار و اندرونی تحمل کند. یک سال بعد، همه چیز سرِ جایش بود الا امیر کبیر که رفته بود زیرخاک. و گفت: ببین آقای نوری زاد، از خیرِ اموالت بگذر و بمان. و سخن پایانی اش این بود: ببین آقای نوری زاد، امیرکبیر اگر شلتاق های اندرونیِ مهد علیا را تحمل می کرد، زنده می ماند و خدمت می کرد. زنده بمان و خدمت کن و مهد علیاها را نبین!
مردِ ببینی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی بود. حُسن نیت داشت. او که رفت، من هرچه تلاش کردم مهد علیای امروزی را که تنها در اندرونیِ خود صاحب نفوذ است پیدا کنم، پیدا نکردم که نکردم. در این سی و شش سال اسلامی، ما هزار هزار مهد علیا داشته ایم که ولع شان نه به اندرونیِ خود، که به اندرونیِ کل مردم ایران نفوذ داشته و دارد. مثلاً مگر ولع سپاه را در مملکت خواری، می شود به حرص و ولع مهد علیا مثل زد؟ یا حتی ولعِ همین جناب علم الهدای خودمان که خود و اطرافیانِ ولایتمدارش را بهشتی می داند و همه ی بنی بشرِ تاریخ را جهنمی؟ حالا کاری به نفوذ حوزه های علمیه و نفوذ آیت الله ها وآقا زاده ها و مثلاً جناب علامه مصباح یزدی نداریم که خرج دم و دستگاه اسلامی اش آنقدر بالا گرفته که دولت هزینه های آن را در ردیف بودجه ی سالیانه ی خود جا داده است.
خلاصه بعد از کلی گشتن و پیدا نکردن، من به تنها مهد علیایی که برخوردم، مجموعه ی کسانی است که به اسم نماینده ی مردم در بهارستان خانه کرده اند و نخستین کارشان در همان روز ثبت نام و در همان ابتدای ورود به مجلس، خیانت است به مردم. بله، اینهایند مهد علیاهای حریص و البته خمیرِ این روزهای ما. که مادرِ ناصرالدین شاه با همه ی هیاهوها و لجاجت ها، بند دلش به یک جاهایی متصل بود. که کافی بود یکی همان بندِ دل را به دست بگیرد. مردِ ببینی، کاش می دانست که من وقتی به پس گرفتنِ اموالم اصرار می ورزم، شاید قیچی برداشته ام و دارم این بند دل ها را می بُرم.
پنج: یک جوان پیشانی بلند و خنده روی که با هر خنده اش، ردیف دندان های قشنگ و سالم و سپیدش نمایان می شد، آمد و مرا در آغوش گرفت و ابراز محبت کرد. با هم به سایه ی دیوار پل رفتیم. در آنجا جمعی از خانواده ها نشسته بودند. این جوان خنده رو، از شاگردان آقای محمد علی طاهری بود. که می گفت: ما همیشه برای امام حسین سینه زده ایم و رسمش را حفظ کرده ایم. و از قول استادش گفت: ایکاش بجای رسم، درس می گرفتیم از امام حسین.
شش: در همانجا مردی با قامت کوتاه و موهایی جو گندمی خود را به من معرفی کرد: من پدرِ آرش صادقی هستم. رویش را بوسیدم و دلداری اش دادم. آرش را با همسرش به اینجا آوردند. به زندان اوین. همسرش را مدتی بعد آزاد کردند اما آرش همچنان در اوین زندانی است. بخاطر چه؟ بخاطر نوشته هایش در فیسبوک. و بخاطر سرزدن به خانواده های زندانیان سیاسی. درست مثل همین آتنا فرقدانی که من عکسش را به تن پوشم نشانده ام. و مثل امید علی شناس و جوانهایی که جز از پاکی و سلامت و درستی و انسانیت از آنها ندیده ایم.
هفت: یک جوان از شیب راه بالا آمد و دست داد و گفت: پدر و مادرم هم دوست داشتند شما را ببینند. سر برگرداندم و دیدم یک زن و مرد شصت سال به بالا نرم نرم از شیب راه بالا می آیند. به استقبالشان رفتم. نفسی که تازه کردند، مرد گفت: هزار و دویست کیلومتر را به شوق دیدن شما پشت سر گذاشته ایم. از کجا می آیید مگر؟ از کرمان. و به همسرش اشاره کرد و گفت: مخصوصاً این خانم من یکی از آرزوهایش دیدنِ شما بود. زن، قامتی کوتاه و چهره ای رنج کشیده داشت. به آنها گفتم: سالها پیش من در یکی از فیلم هایم خیلی شعار داده بودم راجع به ایران. که ایران عزیز است و باید جانمان را فدایش بکنیم و در برابر دشمنش بایستیم و دستش را بگیریم و بلندش کنیم و از اینجور حرف ها. که گرچه درست می نمودند اما گنده گویی های بی هزینه بودند. مهم این است که این سخنان را در کشاکش رنج و آسیب و درد بگوییم نه در آرامش و خوشی و زیر کولر و پای بخاری.
وگفتم: زمان گذشت و کوتای سال 88 رخ داد و من به خاطر سه نامه ای که به رهبر و یک نامه ای که به رییس بی خاصیت قوه ی قضاییه نوشتم، به زندان رفتم و یک سال و نیم بعد از زندان بیرون آمدم و مرتب نوشتم و حاکمان و بویژه سرداران حرامخوار سپاه و رهبری را نقد کردم. با این نقدهای آتشین، سازمان اطلاعات سپاه به دست و پا افتاد و چند تا فیلم علیه من ساخت و منتشر کرد و در چندین سایت به بد گویی از من پرداخت و حتی به خانه ام یورش آوردند و اموال حرفه ای ام را بار کردند و بردند. با این کارها فضای تنفس برای خانواده ام دشوار شد. یکی از عزیزانم آمد و از من خواست ننویسم. یا شیب نقدها را کم کنم. هم نپذیرفتم و هم افزودم: اگر همه ی فرزندانم را جلوی چشم من ریز ریز کنند تا مرا به زانو در آورند و ریسمانی به گردنم بیندازند و مرا از ایران و ایرانی رو بگردانند، هرگز تن به زبونی نخواهم سپرد.
هشت: ابوالفضل عابدینی زنگ زده بود که می خواهد به قدمگاه اوین بیاید. آمد. با مردی حدوداً چهل ساله که موهای بالای پیشانی اش ریخته و پس کشیده بود. ابوالفضل یک پارچه ادب و درستی و پاکی است. بخاطر دفاع از حقوق کارگران نیشکر هفت تپه – که ماهها بلکه سالها دستمزد نگرفته بودند – به زندان رفته بود و به جرم همکاری با دول متخاصمه به یازده سال زندان محکومش کرده بودند. حالا این همکاری با دول متخاصمه چه بوده؟ مصاحبه با رادیو فردا در باره ی فلاکت کارگران هفت تپه . ابوالفضل در همان زندان فعالیت می کند و با تماس های فراوان با این و آن موفق می شود دو مرد اعدامی را از پای چوبه ی دار برهاند.
این دو مرد یا باید دیه می پرداختند و آزاد می شدند یا باید اعدام می شدند. ابوالفضل از همان داخل زندان و با تماس های پی در پی با این و آن پول دیه را جور می کند و این دو مرد را نجات می دهد. حالا نیز این مرد چهل ساله را که اسمش افشین آزادی بود آورده بود نشان من بدهد تا مگر برای دیه ی هفتاد و پنج میلیونیِ افشین چاره ای کنیم. افشین بعد از هفده سال زندانی بودن در اهواز، به مرخصی آمده بود. مردی بسیار مطمئن و کتاب خوانده و مدیر و دقیق که بقول خودش بجز برجک های دیده بانی و بیرونِ زندان، همه جایِ زندان اهواز را درمی نوردد و بقدر هفت کارمند برای امور زندان و زندانیان فعالیت می کند و همه دوستش دارند و به سرش سوگند می خورند.
محمد نوری زاد
هشتم مهرماه نود و سه – تهران
درود و سلام
قضاییهی ملاصادق و شرکا مستقل است. هیچ روزنامهنگاری هم به علت خبرنگاری زندانی نیست. تا وقتی عناوین موهومی چون فعالیت تبلیغی علیه نظام و تشویش اذهان عمومی وجود دارد که در دکان هیچ عطاری یافت مینشود خبرنگار را که به جرم اطلاعرسانی زندان نمیکنند. یکی از همین عناوین مندرآوردی برای اقناع افکار ولایتمدارها و بسیجیها و سوار شدن بر خر مراد کافیست. شما هم اموالتان یک ایرادی داشته که توقیف شده آقای نوریزاد. الکی که نیست. اولاً مملکت قانون دارد. ثانیاً خودیها و همآخورها میتوانند دورش بزنند. ببرند و بدرند و بکشند. اینجا شهر هرت نیست. همه چیز حساب و کتاب دارد. منتها از نوع اخوندیاش.
سخنرانی دکترعبدالکریم سروش
میگویند اسلام اولیه هم همین بوده است . مسلمانان آدمکش بودند مسلمانان برده گیر بودند . عرب ها به ایران که حمله کردند مگر غیر از این کردند آمدند و ویران کردند و سوختند و برده گرفتند و به زور مردم را مسلمان کردند و حالا اگر امروز جهانیان نمی پسندند چیزی دیگری است ولی در گذشته مگر غیر از این بوده است .
این نکته است که به آن باید پرداخت . این یک سئوال است سئوال معضلی هم هست . آیا واقعا اینجوری بوده است
حالا اگر ما به آن فقه ناب هم مراجعه بکنیم . آیا همین چیزهایی در آن پیدا میشود . مثلا میروید ایزدی ها را برده بگیرید و در بازار موصل بفروشید . آیا اسلام اینچنین چیزی را مجاز می شمارد . آیا فقیهان صحه بر این کار میگذارند .
اینها خودش یک بدخوانی تاریخ اسلام است . یعنی درست است که ما در تاریخ اسلام برده گیری داریم . کشتن مرتد داریم . سنگسار هم داریم . اما به این نحوی که آنها میگویند نبوده است . و از این جهت هم ذهن را باید روشن کرد .
برده گیری و برده داری در گذشته یک امر دو سویه بوده است همه دنیا برده میگرفتند اسیر میکردند .
مسلمانان هم این کار را میکردند . مرحوم مطهری یک بینش بصیرانه ای را اینجا مطرح کرده است . او گفت برده گیری به اسلام تحمیل شد . این خیلی حرف مهمی است . خلاصه حرفش این است که این حکم الهی نبود . یعنی در دنیا چون برده داری بود شما هم مجبور شدید برده بگیرید .
خود آقای خمینی داستان بنی قریظه را بارها بیان میکرد . یک داستانی که هیچ معلوم نیست که حقیقت یا سندیت داشته باشد که بعد از آن جنگ با بنی قریظه یا بقول بنی قراضه پیامبر دستور دادند و به حضرت علی گفتند که هفتصد نفر را در یک روز گردن بزنند . و ایشان هم در وسط بازار مدینه 700 تن از یهودیان را گردن زدند . آقای خمینی برای توجیه رفتار خودشان در می آوردند . هیچ وقت هم تحقیق نکرده بود که سندیت دارد یا نه حتی میگفت بر حسب نقل چنین گفته اند . اما بر حسب نقل را ( کشتار دگراندیشان را ) ایشان اجرا میکرد .
نگفتند اگر بر حسب نقل گفتند ممکن است که نقل معتبری نباشد که نیست . اگر شما به قیافه این داستان نگاه کنید . هفتصد نفر را که بخواهند گردن بزنند هر کدام از اینها دو دقیقه یا پنج دقیقه طول بکشد . گردن زدن بسیار آسان نیست !؟ آیا در یک روز میشود هفتصد نفر را بکشند و گردن بزنند . آنهم علی یا گفتند دو نفر . قیافه این قصه می آید که در آن مبالغه و اغراق است و دروغ . خود یهودی ها که اینقدر مظلوم نمایی میکنند در تواریخ . هیچکدام این قصه را نقل نکردند . یکی دو نفر این قصه را نقل کردند که از یهودیان تازه مسلمان بودند . که سند این قصه به آنها میرسد . آنوقت یک مرجعی مثل آقای خمینی بیاید . اینها را مستند خود قرار دهد و پاره ای از رفتارهایش ( کشتار مخالفان ) را با اینها توجیه بکند . فقیه ای که آدم از او انتظار دارد مو را از ماست بکشد . دقت ورزی های فقیهانه و مجتهدانه بکند . خوب شما از غیر فقیهان چه انتظاری دارید .
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی. بر آورند غلامان او درخت از بیخ
وقتی که آ ن رهبر آنجوری فکر میکند و آنجوری سخن میگوید و تجویز میکند چرا پیروانش نکنند . ما این را میگوییم تا تکرار نشود حتی اگر خمینی گفته باشد .
از یک دکتر انتظار نمی رفت کار اسلام رو ماستمالی کنه اخه دکتر عزیز برده داری برده داریه کنیزداری کنیزداریه خرید زن توسط امام یازدهم و به زنی گرفتن چیزی نیست که توجیه بشود کرد (دیگران می کردند ما هم کردیم) این چه مزخرفی دیگران خیلی کارها می کردند مشروب می خوردند … پس چرا منع کردین؟چرا یکی از این امامان نگفت اقا مارا مجبور کردند دیدیم کار خوبی هم هست مخصوصا قسمت خرید زنان و دخترکان ولی دیگه شما اینده انجام ندین اوفه.دکتر عزیز ماسمالی نکن برو حقیقتو پیدا کن بیا بگو ما یاد بگیریم.
اقای کاوه که فرمودید اعراب جوی خون ایجادکردند وآیات قرآن دعوت به خشونت وقتال میکند کاش آیات رحمت ومحبت قرآن مطالعه میکردی(( والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین))ترجمه :وآنهایی که خشم خودرافرومی خورند.مردم راموردعفوقرارمی دهند بدانند خدانیکوکاران رادوست دارد.. کاش تاریخ رابه درستی ورق می زدید وآثارسعدی ومولوی وجامی ورودکی وحافظ وامام غزالی وابن سینا وخوارزمی وکلیه بزرگان ایران رازمین رامی خواندی تابدانی آن اسلام رئوف ومهربان ورحمانی چقدرزیباست واین هادراثارشان ازخلفا عمرابوبکروعلی وعثمان وخالدبن ولید تمجیدنمودن.. درآخرازرادمردشجاع وبزرگ حال حاضرایران زمین دکترنوریزادمتشکرم بعنوان یک اهل سنت ایران وبرادرکوچکش دستش رامی بوسم وازخدابرایش طلب عنایت وتوفیق درراه حق می نمایم.
عثمان جان درست میگویی اتفاقا من هم بخاطر همین تناقضات موجود درقران ان را بوسیدم وگذاشتم کنار
برادرعزیزوبزرگوارکه نوشته ای مسلمان سابق وبی دین امروز من مطمئنم که شماخودت بهترمیدانی به این تناقض گفته نمیشه به گفته شیخ اجل درشتی ونرمی بهم دربهست *چوفاصد که جراح ومرهم نهست ..بنابراین درقران می فرماید باانهایی که برعلیه توشمشیربرداشتن وجنگیدن توهم بجنگ وازخودت دفاع کن ..اماباانسانهای دیگربارافت ومهربانی رفتارکن..کاش 90درصد آیه قران مطالعه نمودی تانکات ظریف اخلاقیات..درباره نیکوکاری به ایتام وفقرا..گذشت.مذمت عیبجویی دروغ بهتان ووووو هزاران نکات که دراین مجمل نمیگنجد..به هرحال برای شماآرزوی بهروزی وسلامتی ازخداوندمتعال دارم.موید باشید
دوست بسیار عزیز !
سخن من هم همین است که در آیات قرآن تناقض هست همجنانکه خودتان اذعان فرمودید سعدی در این بیت شعر از درشتی و نرمی (که متناقضند)سخن گفته اند،ولی این نکته را فراموش نکنیم سعدی شاعر است ولی قرآن سخن خداست.ضمنا باستحضار آن گرامی میرسانم بنده حقیر،نه تنها همه ی قرآن _را چندین بار_و دیگر کتب آسمانی را خوانده ام(البته بصورت تحقیقی) بلکه اکثر منابع معتبر شیعی و سنی ونیز اغلب تفاسیر موجود را آنهم بصورت اسلام پژوهی مطالعه کرده ام .
از بذل توجه آن بزرگوار و ادب و متانت تان سپاسگزارم.
ا سلام _ آقای نوری زاد گفته اید که هفته آینده به کوچه اختر خیابان پاستور خواهید رفت . بهتر است از روایتی از علی بن موسی الرضا امام هشتم در باب زندانی و محاکمه افراد برایتان بیآورم که چنانچه می شود ، شما هم آن را در شعار هایتان در کوچه اختر بکار گیرید . امام هشتم وقتی در راه خراسان بودند به شهری رسیدند که در آنجا حکام آن شهر می خواستند که زنی زندانی را در ملاء عام به جرم کشتن چند تن از حکومتیان ، اعدام کنند . امام هشتم گفتند که آیا این زن محاکمه شده و دلایل و انگیزه خود را از کشتن افراد بیان کرده است ؟ حکام اشقیا گفتند محاکمه نکرده ایم و ما می دانیم که این زن قاتل است . امام هشتم فرمودند که باید هر فردی متهمی ، ابتدا محاکمه شود و باید دلایل و انگیزه خود را از کشتن افراد بیان کند بعد اعدام شود . وقتی زن زندانی در بین مردم آن شهر دلایل خود را از کشتن حکومتیان ، تجاوز گروهی به او بیان کردند ، ورق محاکمه تغییر کرد و آن زن آزاد و ” نابکاران ” و پلیدان ” به محاکمه کشیده شدند . آقای نوری زاد این روایت را ” مهدی فخیم زاده ” کارگردان مشهور کشور به زیبایی در مجموعه تلویزیونی ” ولایت عشق ” به تصویر کشیده است . میگویم شاید با ذکر این روایت از امام هشتم زندانیان کوچه اختر هم باید جایشان به حکام عوض شود ! !
عجب! امام هشتم از اعلامیه جهانی حقوقبشر برای حاکم اشقیا نگفت احیاناً؟ یا مثلاً از اصل قانونی بودن جرم و مجازات؟ چقدر مترقی بودند ایشان. یک رسالهی جرایم و مجازاتها تألیف میکردند تا به امروز در دانشگاهها تدریس میشد گویا. از اینکه به سریالی از کارگردان داخل گیومه مشهور برای ذکر ماجرایی تاریخی استناد کردید متشکرم.
جسارت مرا ببخش
با احترام
آخوندها غیر از بندهایی که به آن دست میبرند ، همه چیزشان رنگ به رنگ است . یکی از آنان میگفت ما هفت جور نشستن داریم که هر یک معنی خاص خود را دارد ، اما حاضر به شرح آن نبود .
درود
ای شریف مرد ایران زمین
داستان چوپان دروغگو هنوز از صفحه ذهن ایرانیان پاک نشده است . چوپانان این دیار الگو و مصداق همان چوپان دروغگو هستند. دروغگویی این چوپانان سرانجام شومی را برای گوسفندان و اهالی این مرز وبوم در پی خواهد داشت .
عصر کنونی ایران دوره تاخ و تاز دروغگویان حرفه ای و سیاست بازان دروغگوست .
بیایید با جنبش ضد دروغ و کینه ایرانی راست قامت و استوار در عرصه گیتی بیافرینیم
سرور گرامی تو شایسته پرچمداری این جنبش راستی و ضد کینه باش استعداد های نهفته سر از خاک بر می آورند و تورا کمک خواهند کرد
هر روز به افشای دروغ چوپانان دروغگو بپردازیم و راه عفو بخشش را برایشان باز بگذاریم تا فرهنگی راستی به جای فرهنگ پلید دروغ بنشیند.
کلامت رسا قدومت پایدار و اندیشه ات بلند ای قهرمان ایران زمین
با درودي ديگر بر ازادگان و خردورزان، جناب نوريزاد و كاربران و تيم سايتشان و هموطنان ارجمند، قبل إز اينكه مطلبي در باره سخنان تازه إز تنور درامده اقاي روحاني بنويسم خدمت كاربران عرض كنم كه اين اقاي ببيني هم اگر مدركش را إز ان دانشگاههايي كه نه ورود به ان عادلانه و بر حسب توان علمي بنا شده و نه تدريس و نمره گرفتنهاي انچناني تا أخذ مدركش، انتظاري جز اين نمي توان داشت إز اين حد اطلاعات و اين نحوه تحليل وقايع كشورمان، انجه كه خيلي بيشتر دستهاي امير كبير يا قايم مقام فراهاني را در نحوه اداره كشور بسته بود نه وجود مهد عليا بلكه ١- بيسوادي مردم ٢- نبود مدارس و محلهاي تعليم و تربيت ٣- گسترش خرافه مذهبي انهم إز نوع شيعيش تا عمق جامعه و وجود أدمها و دست اخر و إز همه مهمتر نفوذ چاپلوسي و بله قربان گويي و پيروزي مكر و تقلب و دروغ بر علم و انديشه بود، اگر ابنچنين نبود قايم مقام يا امير كبير انچنان به كنار رانده نمي شدند تا جايشان را ميرزاي اغاسي يا اقا خان نوري بگيرند، نمونه هايشان امروز در اين ٣٦ سال نظام الهي به اندازه كافي ديده ايد كه نخبگان به عناوين مختلف به كنار و ميدان به دست عربده كشان و مداحان و چاپلوسان افتاده است. جناب نورزاد در سخنراني كه اين اقاي روحاني رييس قوه مجريه كشورمان در سازمان ملل إيراد نمودند يك مطلبي كه خيلي برايم جالب بود اين است كه گناه وجود كروههاي تروريستي و خلق موجوداتي مثل داعش و القاعده و طالبان را يكجا به گردن كُلونياليسم غربي انداخت و با اين چند جمله به ظاهر عباي خود و رهبران ج إسلامي إز اين منجلاب پاك و منزه بيرون كشيد، يكي نيست إز اين اقاي حقوق دان بپرسد اخر مرد حسابي اگر كناه به گردن. كُلونياليسم است چرا اين درگيريهاي وحشيانه و اين خونريزيهاي ددمنشانه در مالزي و اندونزي و سنگاپور نيست؟ اگر اين منطقه خاورميانه إز عراق و سوريه و فلسطين و لبنان تا مصر تا اخر جنگ جهاني اول زير سيطره تركان عثماني بوده و در ١٩١٩ كشورهاي عراق سوريه و أردن و مصر لبنان طبق خط كشيهاي انكليس و فرانسه بوجود امدند. كشورهاي مالزي و اندونزي و سنكاپور كه ٤٠ سال بعد به استقلال رسيدند. چرا اين كشورها هر روز رو به جلو ميروند و مدرن مي شوند؟ مگر ابنها هم مسلمان نيستند؟ جوابش فقط اين است اين كشورها همسايه شيعه مزاحمي نزديك خود ندارند كه هر روز برايشان گربه برقصاند و علم شنگه در كشورشان راه بيندازد. إز روزي كه اين نظام در ايران پاي گرفته ضمن اينكه روزگار مردم كشور خودش را به عناوين مختلف سياه كرده در منطقه و كشورهاي ديگر هم بدون مداخله نبوده به قول معروف هر جا أش بوده اينها فراش بودند، هنوز غايله عراق و سوريه تمام نشده در يمن دست به كار شده اند. اقاي نوريزاد و دوستان كاربر ضربالمثلهاي ما حرفهاي بيخود و گزافه اي نبودند و نيستند، ( ازموده را ازمودن خطاست ) كساني كه فكر مي كردند يا مي كنند امثال رفسنجاني يا روحاني يا كهروبي يا محمد خاتمي إز اين بند رهايشان مي كنند بدانند كه ( همان كه گفتم ) موفق باشيد
1- آقای روحانی دروغ می گوید تا دُمی برای سپاه و خامنه ای تکون داده باشد وگرنه کیست که حرف های صد تا یک غاز و پر از دروغ و دَغَل دولت و رهبر و انصارش را نداند. یادمه چند سال پیش آقای اوباما در مصاحبه ای خطاب به مقام های حکومتی ایران گفته بود که دروغ های شما دیگه نخ نما شده است و بهتر است صادق باشید با مردم و دنیا. الحق که همه خوب این دغل کاران مکار را شناخته اند.باز هم صد رحمت به چوپان دروغگو که فقط در روستای خودش شناخته شده بود !!!
2- نیروی انتظامی؛حوزه و خلاصه حکومت فیلم هایی می سازد و در اون فیلم ها خود را مهربان، فداکار، وظیفه شناس، مردم دوست، با اخلاق، با وجدان و انسان معرفی می کند می دانید چرا؟ چون هیچکدام از این صفات را ندارد و اینگونه می خواهد به دروغ وانمود کند که دارد.!
3- دزدی، دروغ، ریا و نیرنگ و فریب، فساد و تجاوز و قتل و غارت و همه رفتارهای بد و خبیث از سرچشمه و سر منشا حکومت سرچشمه می گیرد که باید خشکانده شود تا ایران پاک و آباد شود.
ناشناس
12:58 ب.ظ / سپتامبر 30, 2014
آقای نوری زاد میدونستید که امیر کبیر کسی است که دستور داد رهبر بهائیان رو اعدام کنن همون فرقه ای که کم مونده شما //// رو بکنی.
در ضمن به آزادی عقیده هم احترام بذار و نظر منو منتشر کن
هموطن من:
هر پدیده تاریخی در همان مقظع تاریخ باید بررسی شود امیرکبیر در آن زمان وقتی همه شهرهای بزرگ کشور درگیر یک جنگ داخلی بخاطر مساله بهاییت شده بود اول آنهارابه بحث و مباحثه دعوت کرد ووقتی سود نبخشید در دادگاهی محکوم شدند و حکم صادرشد.
اما در دوره ما بهایی ها صرفا به خاطر عقیده خود زندانی می شوند ، از تحصیل محروم می شوند و هیچ حق شهروندی حکومت برای آنها قبول ندارد.
در سوالی که از آیت الله منتظری راجع به بهایی هاشد ایشان گفتند باید از همه حقوق شهروندی برخوردار باشند .
آیا به خاطر یک عقیده ما حق داریم کودک خردسالی را از پدرو مادرش جدا کنیم؟
آیا به خاطر عقیده یک نخبه علمی از تحصیل در دانشگاه محروم شود؟
آیا به خاظر عقیده بهایی ها حق یک قبرستان در کشور خود رانداشته باشند؟
وووووو………………………………
با عرض معذرت آقای نوریزاد، منتظری نگفت بهایی ها باید از همه حقوق شهروندی برخوردار باشند. ایشان گفت که بهایی ها هم حق آب و گل دارند. حق آب و گل یعنی چی؟ لازم نیست یه اخوند مرده را تطهیر کرد. ویدئو های سخن رانیهای اون گمراه هم همش موجوده.
در زمان امیر کبیر ، هنوز حقوق شهروندی اختراع نشده بود . دفاعی هم که از هموطنان بهایی میشود بیشتر به علت بغض به معاویه است . مکتب بهائیت در طول تاریخ خود موهبتی بهتر از حکومت ولایی ایران نداشته است . بی جهت نیست که مراجع این مکتب فتوا به حرام بودن تقیه و وجوب علنی کردن مذهب دادند .
درود بر شما
آخوند که دروغ نمی گوید بل طبق دستورات اسلام خدعه میکند ! خدعه یعنی فریب جماختی به مصلحت ! هیچ اشکالی هم ندارد الله فرمودند شانس آوردیم که کشورمان سابقه تمدن دارد وگرنه ملایان رسما بازار داد و ستد برده و کنیز را هم به راه می انداختند !
آخوند برای چه می خواهیم !
https://www.derafsh-kaviyani.com/gallery/akhond_baraiye_che_mikhahim.mp3
برای داد و ستد کنیز باید پول داد ، استناد به عدم جواز اعدام دختر باکره نیاز به دست به جیب بردن ندارد .
درود بر کورس. بنده که چند کلمه فلسفه و تاریخ خوانده ام و از هراس زمانه، بسیار در رنج هامان، رنج در جا زدن، رنج بی اندیشه سر از راه های تاریک درآوردن و ..در تأملم، کیف کردم از نکات و دقت نظرهای کورس در باره حافظ و کلا در باره ندارستی کندن متن های تاریخی از زمانه خودشان و انها را در جای دیگری مثلا در متن دنیای مدرن نهادن. شعف بسیار دارم از اینکه کسانی به جد در بنیادها می اندیشند و در ضمن در گستره ای پهناور مطالعه دارند.در باره گفتمان و مرز زبان هم جناب کورس نظرهای مصاب خوبی دارند. پیشنهاد می کنم برای عمق دادن به درک خودشان از مفهوم گفتمان در آثار فوکو و هابرماس تأمل کنند. تا جایی که من می دانم این دو بهتر و بیشتر از هر کس دیگر در گسترانیدن و ساخت دادن به ایده گفتمان، فلسفه ورزیده اند گرچه هر کدام از چشم انداز متفاوتی. پیشنهاد دیگرم به جناب کورس این است که در آثار آرامش دوستدار تأمل کنند که به نظر من از معدود ایرانیانی است که روشن و پاک و بنیادین می اندیشد و آنچه می گوید محصول عمری اندیشه خودشان است نه تقلیدی از فلان و بهمان.کوتاه بگویم:تمام نیاز ما-از دید من- در اندیشیدن و باز اندیشیدن و سپس بر حق ها و مسئولیت هامان واقف شدن خلاصه می شود.
درود بر على آقا و سپاس از توجه شما به اين انديشه نگاشت ها و پيشنهاد هاى خوب شما
على آقا من انديشه هاى خود را در محضر دوستان فرهيخته عرضه مى كنم ؛انديشه به مفهوم همان گفتگوى درونى كه افلاتون مى گويد .در عين حال اين انديشه نگارى چون در محضر دوستانى ناشناخته است گاه به انتقال معلومات منجر مى شود .اين انتقال نيز بايد به قول متين خود شما تيغ اوكامى را فراموش نكند .در حد امكان سخت ترين مطالب را ساده و كوتاه بيان كند و همهنگام اين ساده سازى به بهاى تحريف اصل نباشد .خوشحالم كه شما فلسفه خوانده ايد .من تفاوت ارسطو و افلاتون را بر بحث رابطه جزئي و كلى نهادم ؛شايد كسان ديگرى هم اين كار را كرده باشند ،اما من اطلاع نداشته باشم .خيلى ساده يك سگ خاص و جزيي را مثال زدم و سپس رابطه سگ و سگيت را پروبلماتيك كردم .فكر مى كنم هم به ريشه زدم و هم غامض گويي نكردم .در ديگر موارد نيز همين روش را در به كار برده ام .من آثار فوكو و هابرماس و همين طور كتاب امتناع تفكر در فرهنگ دينى از آرامش دوستدار را خوانده و از همه آنها آموخته و شايد دانسته و ندانسته متأثر نيز شده باشم .شايد در بخش بعدى كه بايد فرهنگ مدرن عنوان گيرد حاصل مطالعات خود را با همان روشى كه گفتم خدمت دوستان عرضه كنم .اين روش يك توفيق اجبارى است كه اين مجال محدود كامنت نويسى باعثش بوده است ؛يعنى من شب و روز فكر مى كنم به اينكه نه تنها در كامنت بعد چه بنويسم بلكه همچنين به اينكه چگونه بنويسم كه مطالب پيچيده و مفصل را چكيده و ساده و قابل فهم براى مخاطب بنويسم و در عين حال عمق مطلب را بيان كنم ..اميدوارم باز هم با عرضه پيشنهاد هاى خوبتان مرا يارى كنيد .در ضمن تا يادم نرفته اين را هم بگويم كه تا كنون سعى ام بر إن بوده كه از ذكر نام هاى مرعوب كننده فرنگى پرهيز كنم و به جاى همه إنها بگويم :فيلسوف بزرگى كه نامش اصلا مهم نيست چنين مى گويد .حتى سعى كرده ام از اصطلاحات و ترم هاى علوم انسانى نيز كم استفاده كنم اما آنها را تشريح كنم .بحث گفتگو در فضاى عمومى كه در آغاز ريشه ها مطرح شد كمابيش همان كنش ارتباطى و intersubjective هابر ماس است كه از معبر انديشه شخص من عبور كرده است . اما در مورد حافظ بدون آنكه ذكرى از اصطلاحات كنم اميد وارم با ابزار مدرن در حد مطالعه ام به فهم متن قديم بپردازم .تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد ..خيلى خوشحال شدم كه مخاطب فهيمى چون شما دارم . بسيار خوشحالم كه نوشته هاى مرا بى ارتباط به وضعيت اينجايي و اكنونى ما نمى دانيد .و به ضرورت انديشه ورزى بنيادى باور داريد …باز هم پيشنهاد ها و نظرات خود را بنويسيد
—————–
سلام کوروس گرامی
نیز شاید علی آقا از زبان قاصر ما بر شما باران سپاس افشانده است. بخاطر همه ی زحمت هایی که شما و سایر دوستان متحمل می شوید و بار علمی و مداقه ی گفتمانی سایت خودتان را غنا می بخشایید، از شما عزیزان سپاس مندم.
درست است که چندین نسل سوخت اما تنها فایده این حکومت اسلامی اینست که یکبار برای همیشه درس عبرتی شد برای ایندگان تا دیگر هوس حکومت اسلامی نکنند و دیگر به این اخوند جماعت اجازه دخالت در امور سیاسی ندهند هیچکس جز خود اینان نمیتوانست ماهیت اسلام و اخوند را نشان دهد
بله جناب متنفر ضمنا موضوع برای تدریس در کلاس درس برای سایر ملل دنیا نیز شدیم
چنان که ۸۲ میلیون مصری از ایرانیان نگون بخت درس عبرت گرفتند و قبل از این که کار بجای باریک بکشد استبداد دینی را در نطفه خفه کردند و اطمینان دارم هیچ کس در آینده حتی فکر چنین حکومتی را در آن کشور به سر خود راه نخواهد داد
اگر غیر اسلامیها میلیاردها میلیارد کرور! خرج میکردن که اسلام را به این ملت بشناسانند امکان نداشت به یه همچین توفیقی برسند که در این سی و اند سال خود اخوندها نشان دادند.
“اگر امير كبير مدارا مى كرد”
يا
“شاهرگ ايران يا شاهرگ خود؟ براى نجات كداميك بكوشيم؟”
آقاى ببينى سخن تازه اى نگفته. سخنش اين بوده:
“ببين آقاى نوريزاد، براى حفظ شاهرگ خود، خاموش باش تا شاهرگ كشور همچنان در دست مهدعليا و شركاء باشد”
اما آيا اين سخن نشانهء حسن نيت است يا يك تهديد ضمنى؟ مسأله اين است.
نه تنها اين احتمالى كه آقاى ببينى داده ، يعنى اگر امير كبير با مهد عليا مدارا كرده بود شاهرگش در حمام فين بريده نمى شد و مى توانست بماند و خدمت كند، يك فرضيه است كه نه قابل رد و نه قابل اثبات است، بلكه گويا ايشان از زمان ناصرالدين شاه مستقيماً به امروز پرتاب شده و تجارب تاريخى، بويژه تجارب ٣٦ سال اخير را نديده است.
وگرنه راه دور چرا برويم؟ مى توانيم از زمان خودمان صدها مثال بزنيم از افرادى نيك نفس كه سعى كردند با مهد علياى زمان مدارا كنند، و حتى اگر خورد زمين، زير بغلش را بگيرند و بلندش كنند تا بلكه بتوانند در كنار تركتازى او ، كمى به مردم خدمت كنند.
اما تجربه نشان داد كه مهد عليا با هر مدارا، يك قدم به پيش مى آيد به كمتر از همه چيز رضايت نمى دهد، پس اغلب اين مدارا كنندگان عاقبت شومى داشتند و شايد فقط مكان يا نحوهء خاموش كردنشان با امير كبير متفاوت بوده و هست.
توصيه به همراهى با مهد عليا يعنى يك رجعت بى سرانجام به سى و شش سال پيش هنگامى كه ماهيت تماميت خواهانهء مهد عليا مانند امروز روشن نبود، يعنى ناديده گرفتن همهء تجربه هاى خونبار تاريخى اين ملت.
آقاى نوريزاد. ما دوستداران شما هم بسيار نگرانتان هستيم پس نه اينكه بخواهم اين طرف گود بايستم و بگويم بايد تهديد اين فرد را ناديده انگاشت اما به نظر مى رسد او در نمايش دلسوزانه اش آنچنان كه گفته ايد حسن نيت نداشته و چه بسا از كسانى باشد كه از سوى حاكميت، گيرم با رنگ و لعابى دلسوزانه، سعى به بازداشتن شما از هدف گيرى ريشه ظلم و فساد دارند.
—————–
سلام آنیتای گرامی
در باره ی سخنان آقای ببینی من – راستش را بخواهید – هیچ از این زاویه که شما فرموده اید ننگریستم. و چه خوب که ذهن متلاطم خود را مشغول این وجه از سخن وی نکردم. بانوی خوب، کار من از تهدید گذشته. خودشان هم می دانند که تنها چاره ی من چرخ گوشت است. و من برای هر حادثه ای مهیایم چه جور!
سپاس از قلم و نگاه فهیم و شریف شما
سپاس
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته . آقای روحانی راست گفته ما اصلا روز نامه نگار ! زندانی نداریم . به دلیل اینکه آقای خمینی گفتند ملاک حال فعلی اشخاص است ! خودتان قضاوت کنید کدام زندانی اجازه روزنامه نویسی دارد گذشته را ول کنید فقط حسین باز جو ( شریعت مداری) روزنامه نگار است وبس . حسن کلید ساز که دروغ نمیگه !!!!
درود بر نوريزاد دلاور و آزاده و همه دوستان ارجمند
// اگر همه فرزندانم را جلو چشمم ريز ريز كنند تا مرا به زانو در إورند و ريسمانى به گردنم آويزند تا از ايران و ايرانى رو رو بگردانند ،هرگز تن به زبونى نخواهم سپرد //
هرگز مباد روزى كه چنين آسيب هايي به عزيزان شما وارد شود .هرگز مباد آن روزى كه اين مرز و بوم خالى از يكى چون رستم بماند. فرزندان شما نيز فرزندان ايرانند من هرچه بيش تر فكر مى كنم ،مطمئن تر مى گردم كه مشكل اصلى و عمده بسيارى از مصايب ما استبدادى است كهن و ريشه دار و رسوب كرده در ناخودآگاه تاريخى و جمعى ما كه تا به ياد دارديم ميان جماعت و حكومت دست به دست شده است .اين استبداد وقتى به صفت دينى نيز متصل مى شود استبدادى مضاعف مى گردد .آيت الله خمينى در پاريس گفتند كه جمهورى ما در آينده مثل همين جمهورى فرانسه است و حال آنكه مدت ها قبل از آن در كتاب نامه اى از امام كاشف الغطاء نوشته بودند .// حكومت اسلامى هيچ يك از انواع حكومت هاى موجود نيست // ( ص ٥٢) ايشان ادامه مى دهند كه // مثلا استبدادى نيست كه رئيس دولت مستبد و خود رأى باشد .، مال و جان مردم را به بازى گيرد ،و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند ،هركس را اراده اش تعلق گرفت بكشد و هركس را خواست انعام كند و به هر كه خواست قبول بدهد و املاك و اموال ملت را به اين و آن ببخشد .رسول اكرم و حضرت امير المؤمنين (ع) و ساير خلفا هم چنين اختياراتى نداشتند حكومت اسلامى نه استبدادى است و نه مطلقه ،بلكه مشروطه است . البته نه مشروطه به معنى متعارف فعلى آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشد .مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم معين گشته است .مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود .از اين جهت حكومت اسلامى حكومت قانون الهى بر مردم است //( همان ،صص:٥٢-٥٣) اكنون مى بينيد كه در عمل و تجربه اين سيتم فقيه-شاهى شكست خورده است . مال و جان مردم را به بازى گرفته اند ،و در آن به دلخواه تصرف كرده اند .اراده زورمندان به دلخواه همچون خفاشان شب كسانى را كشته اند صرفا به اين علت كه آنچه را درست مى دانسته اند و بر خلاف ايدئولوژى حاكم بوده است گفته و نوشته اند هر چند به دروغ نام هاى ديگرى چون سب نبى ،مفسد ،رابطه با دول متخاصمه ،اقدام عليه امنيت ملى ( و در واقع امنيت جيب و منصب آقازاده ها ) و امثال اين انگ هاى كليشه اى و پيش ساخته بر آن نهاده اند كه ديگر بچه را هم گول نمى زند .اموال ملت را بدون كمينه اجازه اى از خود ملت به امثال بشار قاتل بخشيده اند ، به دلخواه بر اموال ملى چوب حراج بسته اند .دروغ را به يك اصل الهى تبديل كرده اند .پس در تجربه و عمل اين سيستم شكست خورده است .
اكنون برخى چون آقاى خزعلى بر اين گمانند كه مشكل از فقدان صلاحيت حاكم است .پرسش اين است كه آيا در اين نوع حكومت يا هر نوع حكومت عقيدتى مخالف وجود ندارد و آيا زبونى از اين زبونانه تر كه انسان مسلوب الاختيار گردد و مثل بره فقط اطاعت كند ؟ مسلما مخالف وجود دارد و مخالف هم حق دارد اعتقادا دينى و غير دينى خود را بحق و حتى در خور حاكم شدن بداند .در اين صورت هم عقل و هم تجربه به ما مى گويد :چنين حكومتى كه خود عين استكبار است براى حفظ خود ناچار است كه دگرانديش را سركوب كند ،غل و زنجير و سياهچال سفارش دهد و از نهاد خلق صد رحمت به استبداد غير دينى سابق نثار كند .نوريزاد عزيز :درست است كه فرهنگ ديرپاى استبداد از دير باز در دامن خود انسان هايي پرورده است كرنش كننده در برابر پاگون و درجه و پول و مقام ،فرهنگ استبداد مردمى مى پرورد كه ترس مى خورند و تملق قى مى كنند ،مردمى كه قدرت ،اراده و امكان همبستگى خود را نمى بينند و مدام چشم به يك منجى و ابر قهرمان دارند ،اين ها همه درست اما مشكل اساسى در افراد نيست و اين خطرناك ترين پندار است كه در اين ساختار سياسى با تعويض شخص مشكل اساسى ايران حل مى شود .حتى اگر نگران دين و سنت باشيد راه رهايي يك راه بيش نيست :دين از نهاد قدرت آزاد بايد گردد
پايدار و پر توان باشيد
جناب آقای محمد نوریزاد٫ درود فراوان بر شرافت شما باد.
اگر جنابعالی وما مردمانِ غیر خودیِ ایران زمین هر چه را که سران٫ دولتمردان و وابستگان په این نظامِ دروغ و فریب میگویند٫ در یک منهای یک ضرب کنیم٫ دیگر مشگلی باقی نمیماند. یعنی اگر میگویند که زنداني سیاسی نداریم٫ بدین معنی است که داریم٫ خیلی هم داریم و از درستکارترین و شریفترین هایش را هم داریم. این بلا نسبت رییس جمهورِ «اعتدال و امید» که از فردایِ بهمنِ سرازیر شده از کوهِ جهلِ ما٫ عنوان دکترا را یدک میکشید و از مزایایِ صدالبته قانونی آن پرخوردار بود اولین دفعهٔ نیست که دروغ میگوید. اصولاً دروغ در ذات اینان نهفته است. به قول معروف با شیر( بخوانید با رسیدنِ بقدرت ) اندرون شده و امیدواریم که آخرین بار باشد!
پایمردیها و انسانیتِ والای شما را میستایم.
…ایضا…درسخنرانی انتخاباتی خود باصدای بلند داد زد!:….ای آقایان که مملکت را به این وضع درآورده اید!..مردم دیگر شما رانمیخواهند!……/راستی جه کسانی مملکت رابه آن وضع درآورده بودند؟!…/
نوري زاد عزيز ؛
خواهرزاه ي كوچولوي من به نام محمدمهدي خيلي قند مي خورد . بيم اين هست كه در آينده اي نزديك حتي يك دندان سالم در دهان نداشته باشد.
شما يك لطفي در حق خانواده ي ما بكنيد . تعداد شش قطعه از همين عكس حاج آقا طائب را در ابعاد كوچك براي ما از يك جايي تهيه كنيد . من وجه آن را خدمت شما تقديم مي كنم.
ما بنا داريم هر يك از اين عكس ها را ، بر درب قندان هاي منزل خواهرم بچسبانيم .
در اين صورت خواهرزاده كوچولوي من هيچگاه ديگر ، به اين قندان ها حتي نزديك هم نخواهد شد .
اگر به ما چنين محبتي بكنيد ، دعاي خير همه ي اعضاي خانواده ي ما بدرقه ي راه شما خواهد بود.
جناب مهدوی فر درود بر شما
فرمایشتان بسیارپر معنی و جالب بود درعین حال اطمینان دارم لبخند بر لبان خیلی از خوانندگان گذاشته است. ممنون از شما
درضمن با خواندن پست شما فکری به مغزم رسید که اگر عکس این ابر داعشی را در سرتا سر مرزهای جغرافیائی ایران عزیز نسب کنیم تمامی دشمننان خارجی تا ابد فکر حمله به میهنمان را از سر بیرون خواهند کرد
پایدار باشید
ريشه ها ١٩١( همان عنوان هاى كلى :فرهنگ/فرهنگ دينى /عرفان )
زمين و آسمان حافظ
٢- هرگز در هيچ زمان و مكانى بر روى كره زمين كره عايق ديگرى وجود نداشته است كه در آن كس يا كسانى بتوانند بدون هيچ گذشنه اى ،، بدون هيچ پيشينه و وام گيرى از بيرون ،و فارغ از تأثير شرايطى تاريخى و فرهنگى و زيستجهانى همگانى ،يا به ديگر سخن مطلقا آزاد و از يك نقطه صفر به شوق يافتن حقيقت جاودانه انديشه كنند.فهم و انديشه همواره زمينه اى دارد كه تنها در مرزهاى آن مجال جولان دارد .نخستين مرز مرز زبان است . اگر شما همچون مولوى در داستان عنب و انگور گمان بريد كه معنا ها مشتركند و الفاظ مختلفند افلاتونى فكر مى كنيد و فكرتان اگر مبناى حكومت قرار گيرد از استبداد سر در مى آورد .البته در باره انگور مى توان گفت كه ترك با گفتن اوزوم و عرب با گفتن عنب سرانجام متوجه مى شوند كه هر دو از يك چيز سخن مى گويند ،اما همه لفظ ها كه مدلول عينى و ملموس ندارند . قرن هاست كه انسان ها بر سر مفهوم واژه هايي چون حقيقت ، عدالت ،ديانت ،خدا ،خير ،شر و مانند اين ها به اجماعى جهانى نرسيده اند و گاه دعوا بر سر مدلول هاى اين واژه ها به كشت و كشتار كشيده است .همين واژه عقل براى عرب يك معنا داشته و معادل لاتينى إن ، ratio معبايي ديگر . پيروان حكمت خالده يا خرد جاودان نيز نمى توانند در سنت ها تفسيرى واحد از جهان نشان بدهند .كار جهان در سنت چند خدايي يونان و روم همانى نيست كه در سنت هندى يا ديانت هاى ابراهيمى هست .اگر كتاب الحكمة الخالده ابن مسكويه و ترجمه فارسى آن ، جاودان خرد ،را خوانده باشيد در مى يابيد كه اصل كتاب پند هاى هوشنگ و بزرگمهر و فرزانگان ايران باستان بوده است .اين پندها حالت امثال و حكم دارند و راستى هم كه برخى از ضرب المثل ها و گفته هاى حكيمانه جاودانه اند ،اما ضرب المثل چيزى است و جهان بينى چيز ديگرى .امروزه زبان شناسان و فيلسوفان بزرگى در يافته اند كه هر زبانى با جهان بينى خاصى همبسته است و حتى ساختارهاى گرامرى هر زبانى از ذهنيت عمومى اهل آن زبان نشان دارند .
بنابراين زبان نخستين مرز است . حافظ به زبان فارسى درى شعر گفته است .زبان فارسى درى پر از كلمات عربى است .دومين مرز گفتمان زمانه بوده است .گفتمان يا discourse كه معمولا آن را در جاى نادرست به كار مى برند غير از زبان و غير از گفتگوست . مثلا گفتمان زمان حافظ زبان فرهنگ دينى بوده است .مردمى كه باور دارند كه ژوپيتر فرمانرواى زندگى است به زبان خاصى سخن مى گويند و مردمى كه قصه آفرينش آدم و حوا را باور دارند به زبان ديگر .اين زبان ها را گفتمان ناميده اند .ما گفتمان عربى و فارسى و تركى نداريم .اما گفتمان انسان مدار و خدا مدار و مشركانه داريم .
سومين مرز فرم شعرى است .حافظ هيچ فرم تازه اى نساخته است .در قالب همان اوزان عروضى شعر گفته است كه اكثرا برگرفته از شعر عرب اند . زندگينامه نويس ها از علاقه حافظ به مطالعه دواوين عرب خبر داده اند .شعر عرب تا عصر موسوم به عصر جاهليت و تا معلقات سبعه پيشينه دارد .عرب در سرودن چكامه و قصيده ذوقى قوى داشته است .معلقات سبع به راستى از شكوه و زيبايي و آزادگى شگفتى برخوردارند .ابونواس را برخى از تازيان از حافظ قياس گرفته اند .شعر عرب در سبك خراسانى از جمله در شيوه بيان و توصيف هاى منوچهرى تأثير گذار بوده است .بارقه هايي از اين تأثير در سبك عراقى نيز ديده مى شود .غزل كاروان سعدى آشكارا داستانى شبيه داستان بيش تر معلقات دارد .در اكثر معلقه ها شاعر در يك كاروان يا به تنهايي حين عبور در جايي درنگ مى كند .آنجا زمانى خانه معشوق بوده است اما به سبب طوفان شن يا خشك شدن مرتع معشوقه آنجا را ترك كرده است .شاعر سوار بر بالهاى خيال گذشته ها را به ياد مى آورد و از دلاورى هاى خود در شكار و شمشير زنى داد سخن مى دهد .پديده هاى طبيعى و اشياء جزئي را به دقت وصف مى كند . معلقه اى به جا مانده است كه در ستايش صلح است .خلاصه شعر عرب در شعر فارسى درى از نگر محتوا نيز تأثير نهاده است ،اما در شعر عرب تشبيه بر استعاره غلبه دارد .حافظ بيان استعارى را به اوج ظرافت و آفرينندگى مى رساند ،با اين همه ، فرم شعرى زمانه از مرزها و محدوده هاى انديشه وى بوده است .
افزون بر اين محدوده ها ،جهان حافظ نيز چون جهان هر شاعر و هنرمندى از متن جهان بزرگ ترى برإمده است .مفاهيم ديوان حافظ پيش تر نيز در ادبيات عرفانى به كار رفته اند . زمانه حافظ زمانه اسطوره باورى بوده است .تنها از افق امروزى است كه ما باور هاى همگانى روزگار حافظ را ناعقلانى مى يابيم .اما حتى اين نگاه انتقادى نيز به افراد درسخوانده و پرسشگر تعلق دارد .اسطوره باورى هنوز در فرهنگ عمومى به حيات خود ادامه مى دهد .براى مثال اگر كسى بدون ستيزه يا جانبدارى از واقعه عاشورا يا از چهره قديسين اسطوره زدايي كند و بكوشد تا با روش هاى علمى و متن شناسانه مدرن بر واقعيات تاريخى پرتو افكند يا بايد به همان باور هاى اسطوره اى شايع برسد يا در غير اين صورت با مقاومت و تهديد متعصبانه عامه و بهره بردارى قدرت جاهل پرور از اين مقاومت مواجه مى شود .بسيارى از روحانيان از اينكه ميراث كهن اعتقادى تاريخمندانه در بوته تحقيق مدرن قرار گيرد هراس دارند .اين هراس به هيچ وجه حافظ سنت نمى تواند بود ،زيرا نسل هاى جديد تر از ميراث فرهنگى گذشته خود مى برند بى آنكه به آن انديشيده باشند .در نتيجه از اينجا رانده و از آنجا مانده مى شوند .اسطوره زدايي از فرهنگ گذشته به معناى گسست بى آينده از گذشته نيست بل انديشيدن به گذشته با آهنگ ساختن آينده اى است هم مدرن و هم از آن خودمان .يكى از پس مانده هاى نگرش اسطوره اى بركندن متون از متن تاريخى بزرگ ترى است كه متون از خاك إن برآمده اند .شوربختانه اين نگرش نا تاريخى در ميان برخى از روشنفكران نيز ديده مى شود .با متن ديوان حافظ چنان ذات گرايانه برخورد مى كنند كه گويي مضامين آن بيانگر حقيقتى قايم به ذات و جدا از هرگونه تأثير بيرونى هستند . رفتار با .ديوان حافظ شايد بهترين شاهدى باشد كه بر دوام اسطوره باورى قرون وسطايي در وضعيت امروزى ما گواهى مى دهد .براى مثال حافظ را لسان الغيب مى نامند اما اين مفهوم را هرگز در بوته انديشه انتقادى قرار نمى دهند .در حالى كه اسطوره زدايي از اين مفهوم بزرگى حافظ را آشكار تر مى كند .هرگز در هيچ زمان بر روى كره زمين كره ديگرى وجود نداشته است كه در آن كسانى بتوانند فارغ از زمين و زمان به چيزى به نام حقيقت فكر كنند .حافظ نيز با همه نبوغ بى همتايش در چنين كره اى نزيسته است
جناب نوریزاد عزیز!
سلام
خدا قوت و عبادات مقبول حق! شجاعتت را می ستایم و برایت آرزوی سعادت دارم.
روزگاری جدید در راه است، قبل از اینکه این مرد ریش رنگی دوران خویش به پایان برد، و شاید همین پاییز!
طوفانی از جنوب، سیلابی از آسمان و ترنم دل انگیز بارانم آرزوست
خیلی زود خوابم تعبیر میشود، حمله ای چنان سهمگین از سمت قبله بر این مملکت میشود که تصور آن نتوان کرد، و به دنبال آن سیلابی وحشتناک از آسمان، احتمالا تسویه حساب داخلی و آنگاه نم نم زیبا و دل انگیز باران
نمیدانم چرا این را برای شما نوشتم. نمیدانم برای آن روز چه توانی کرد، اما دعایت میکنم و دعا میکنم این مملکت را و اهل این مملکت را. مدتهاست دل نگرانم، مدتها سعی میکردم تا جلوی این تهاجم را بگیرم اما اکنون منتظرم نم نم زیبای آن باران را و راضیم به رضای حق…
آقای نوری زاد میدونستید که امیر کبیر کسی است که دستور داد رهبر بهائیان رو اعدام کنن همون فرقه ای که کم مونده شما //// رو بکنی.
در ضمن به آزادی عقیده هم احترام بذار و نظر منو منتشر کن
نوریزاد گرامی خودت را نجات دادی. نجات یافتی. سپاس به خداوند گزار. امیدوارم همگی به اگاهی رسانی همت ورزیم و بی خبران را از جهالت نجات دهیم. درود بر تو نوری زاد. تو زبان ناگشوده ترس ما می گشایی و کردار نانکرده ما می کنی. خواهان سلامت و استمرار و استقرار و ابرام و پایمردی تو هستیم.
محمد نوریزاد عزیز،
فقط بخش مربوط به دروغگویی روحانی را خواندم و آمدم اینجا که از تو تشکر کنم بابت رسوا کردنش. اگر یادت باشد بیل کلینتون، تنها به دلیل دروغگویی درباره داشتن رابطه با منشی اش به دادگاه کشیده شد. او، نه بدلیل رابطه با منشی بلکه تنها بدلیل دروغ گفتن محاکمه شد. همانطور که تو نوشته ای، حسن روحانی در موقعیت رئیس جمهوری، بیشرمانه دروغی به این بزرگی میگوید و ترسی هم ندارد از اینکه کسی یا سازمانی او را تحت تعقیب قرار دهد یا بازخواست کند.
موفق باشی