پیشنهاد می کنم صحبت های مرا با “رها” در باره ی حرکت اخیر دراویش گنابادی بشنوید. سخن من در این مصاحبه گرچه به قدم های مبارک دراویش و کوچ شکوهمندشان به تهران و حضورشان در جوار دادستانیِ تهران و آسیب هایی که دیده اند اشاره دارد، اما شاید یکی از صریح ترین سخنان من در این چند سال باشد. مبادا نشنوید یک وقت؟
محمد نوری زاد
دوم مهرماه سال نود و سه
آنچه در این دو روز و در این سالیان بر خانواده ی دراویش جاری شده قصه ی بسیار تلخی است. نگاه و نظر شما چیست؟
دراویش ما جزو درست کارترین، بی آزارترین و پاک دست ترین مردمان ایرانند. مردمانی دوست داشتنی، سربه زیر، خیّر، هر جا توانسته اند، بیمارستان، دبیرستان، مدرسه و غیره ساخته اند که من در سفر به دزفول دیدم. و بر خلاف جمهوری اسلامی و یک فرمانده خشن و داعشی سپاه، اصلا هم در پی جمع کردن جمعیت نیسند. تیتر یک کیهان از قول فرمانده سپاه نوشته بود که نیروی قدس وظیفه اش فرابردن انقلاب اسلامی در سطح جهان است. انقلاب اسلامی ای که در داخل در گِل مانده، در خارج از مرزهای ما چه حرفی برای گفتن دارد؟ دراویش ایران هم در کنار همه ی اقلیت ها مثل مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان، بهائی ها، کمونیست ها، واقعا جزو مردمان آرام، بی حاشیه، بی زحمت، و دوست داشتنی اند. منتها انزجاری از جفا و رویه ها و تشیع مسلمانان و آخوند ها و آیت الله های شیعه پیدا کرده اند، تشیعی که بی دلیل می گیرد، می کشد، زندانی می کند، غارت می کند، مصادره می کند، بی دلیل فضا را تنگ می کند، بی دلیل با چهره ی عبوس به این و آن و با روی گشاده به دوستان می نگرد.
تشیعی که از گلوی آیت الله ها بیرون می آید، یک تشیع نفرت انگیز است. اینجاست که جوان ما خروج می کند و به پنجره های پیش رویش، که می تواند مسیحیت باشد، یا دراویش باشند و .. گرایش پیدا می کند. اینکه رهبر رسما در نماز جمعه به کلیساهای خانگی اشاره می کند، نشانه همین گرایش جمعیتی از جوانان است و این گرایش در طول تاریخ ما بی سابقه و بی نظیر بوده که مسلمان شیعه مسیحی شود و این به این دلیل است که جوان در این سو، چیزی جز عربده های پوک و عبوس و میان تهی که سینه سپر کرده که “من شیعه هستم”، نمی بیند.
خوب این شیعه و آیت الله های شیعه برای جامعه خود جز ایجاد دخمه های مخوف فکری و تنگناهای “حرام است…حرام است” و “جایز نیست…جایز نیست” چه کارکرد دیگری داشته اند؟ چه افق روشنی برای این جوان گشوده اند؟ حال، دراویش ما که جزو بی آزارترین و خیّرترین و انسان ترین مردمان هستند، توسط آیت الله ها، فتوا داده و نداده در قم تحمل نشدند و جمعیتی از داعشی ها و اوباش و اراذل طلبه با حمایت اطلاعات ریختند و حسینیه دراویش را با لودر با خاک یکسان کردند. خوب این دراویش به هر جا که می توانستند اعتراض کردند. جمعیتی از این دراویش را گرفتد و یک به یک به زندان بردند و مورد گستاخی قرار دادند و سبیل آنها را زدند. اصلا “یارسان ها” که انسان های پاکی هستند و در جنگ هم چقدر زحمت کشیدند و شهید داده اند هم به سختی مورد آسیب قرار گرفته اند. الان وقتی برای گرفتن گواهینامه یا استخدام مراجعه می کنند، اول باید سبیل خود را بزنند. خوب مثل آن آیت اللهی که نمونه و شاخصه ی آیت اللهی اش ریش بلندش است، شاخصه درویشی اینها هم سبیل بلندشان است. اینها را به زندان برده اند.
من الان از همین تریبون، به عنوان یک معترض مدنی، به هموطنان درویش که پرچم آزادگی و انسانیت و ادب و مبارزه ی درست و منطقی را به اهتزاز در آورده اند افتخار می کنم. در حالی که تمام اصلاح طلبان ما و برجستگان و نام آوران سیاسی ما سکوت اختیار کرده اند، اینها با زن و بچه به جلوی دادستانی رفته و می گویند که اگر اشتهایتان برای زندانی کردن سیری ناپذیر هست، بسم الله، این ما و این زن ها و بچه های ما. و این بسیار شکوهمند است و من تعظیم می کنم، تقدیس می کنم، و آفرین می گویم به این همه شعور و آزادگی و حریّت و معرفت آنها و ایمانی که به راهشان دارند. اینها با زن و بچه رفته اند و می گویند اگر مشتاق زندانی کردن هستید، بفرمایید! این من، این زن و این فرزندانم! زندانی کنید! شما که دوستان ما را گرفته اید و بدون دادگاه و بدون داشتن وکیل آنها را پشت درها ده سال و پنج سال و شش سال زندانی کرده اید، بفرمایید ما را هم زندانی کنید! این شیوه، شیوه ی درستی است. اگر اصلاح طلبان می توانستند به این شیوه ورود کنند، بسیاری از معضلات ما حل شده بود.
من دیشب دومین قسمت این مستندی که به اسم انقلاب 57 بود دیدم. در هر برنامه حداقل ده، پانزده مصاحبه با شاه بود که با خبرنگار خارجی، خیلی آزادانه و صریح و محکم، و چه زبان فرانسوی و چه انگلیسی انجام می شد. من می گویم آن شاه با همه تبلیغاتی که شما علیه او کردید، که دیکتاتور و فاسد و اهل شقاوت بود، که ما هم حرفتان را قبول می کنیم، حداقل در هر برنامه ده مصاحبه داشته. من می گویم رهبر ما یک نمونه مثال بیاورد که با یک خبرنگاه به طور مستقل نشسته و به این پرسش پاسخ داده که شما این همه زندانی سیاسی را می خواهید چه کنید؟ چرا تا چند جوان جمع می شوند و حتی دعای کمیل می خوانند، آنها را جمع می کنید و به زندان می برید؟ چرا وقتی یک جوان دانشجو می پرسد من چرا باید ستاره دار باشم، پنج، شش اَنگ دیگر به او می چسبانید او را سر ضرب به ده سال زندان محکوم می کنید؟ اینها هیچ فرقی با داعش ندارند. من امروز در جلوی زندان اوین قدم می زدم در حالیکه عکس سید ضیاء نبوی در جلوی تن پوش سپید من و عکس سید احمد خاتمی به عنوان داعشی های ایران در پشت آن قرار داشت.
یعنی شما ببینید انگار که زیباترین و درستکار ترین انسان های پاک نهاد را از جامعه جمع کرده و به زندان برده اند و شقی ترین آدم های عبوس و بددهن و فحاش را امام جمعه و مدیر و مسئول و نماینده ولی فقیه در فلان جا و فلان جا کرده اند. خوب جوان رغبتی برای این اسلام و برای این تشیع ندارد و می گریزد. شما وقتی با یک درویش بی پناه چنین با شقاوت برخورد می کنید، او را محاصره می کنید و می کشید و زن و بچه اش را داخل ون می کنید و در سطج کلانتری های تهران پخش و پلا می کنید و در کرج رهایشان می کنید، خوب آدم نگاه می کند می بیند که در جهان فهم، تعریف این رفتارها بی شعوری است، بی خردی است، دریدگی است ، دیکتاتوری است. من تاسف می خورم برای رهبری که حرف از خداو پیغمبر و اسلام و علی و اینها می زند، اما عمله های زیر دستش عبوس و بددهن و فحاش هستند، با قاضیان مرعوبی که پنج سال و ده سال برای یک جوان معترض زندان می بُرند. ما به کجا داریم می رویم؟
من امروز در مقابل زندان اوین که قدم می زدم، به همسر آقای عبدالفتاج سلطانی برخوردم که به ملاقات او می رفت. به ایشان گفتم که من فردا پس فردا عکس همسر شما را روی تن پوشم قرار خواهم داد. شما ببینید اینها به دراویش . به مسیحیان که رحم نمی کنند هیچ، به خودی ها هم رحم نمی کنند. یعنی جمعیتی از مسلمانان شیعه، که آزاده اند، انسانند، فهیمند، خردمندند، و منصفند هم در زندان ها آسیب می بینند و عمرشان تباه می شود. یک نمونه دیگر، آقای عباس امیر انتظام است که با یک اَنگ جاسوسی، 36 سال او را زندان کردند و این مرد پای حرف خودش ایستاد که اگر شهامت دارید، مرا مستقل و جلوی چشم مردم دادگاهی و ثابت کنید که من جاسوس هستم. و نکردند! پشت درهای بسته با شقاوت تمام زندانی می کنند، حکم می دهند، و ماجراهای خود را جمع و جور می کنند.
و این علت دارد، و آن اینست که اینها از هر اعتراضی احساس شکنندگی و ریزش و فروپاشی می کنند. من امروز هنگام قدم زدن جلوی اوین، دیدم سی-چهل موتورسوار گارد ویژه ضد شورش با تجهیزات و ماشین های پلیس به آنجا آمدند تا ببینیند آیا دراویش به آنجا هم می آیند یا نه. و این پس از شنبه، دومین باری بود که من آنها را می دیدم به گمان اینکه دراویش که در مقابل دادستانی رفته اند، احتمالا مقابل اوین هم می آیند. اینها در مقابل یک سری دراویش بی آزاری که حرف برای گفتن دارند و می گویند بیا حرف ما را بشنو، گارد ضد شورش می آورند. علت اینست که اینها می دانند اگر شما به یک معترض اجازه ی حرف زدن بدهید، باید به دیگری هم بدهید، اگر به یک معترض اجازه ی اعتراض بدهید، باید به دیگری هم بدهید. اگر اجازه ی راهپیمایی به یک جمعیت کارگر دادید، به جمعیت کارگر دیگر هم باید بدهید. و اینها می دانند که شاه این اواخر این کار را کرد، یعنی اجازه ی راهپیمایی در روز عید فطر را به آخوندها و غیره داد و اینها آمدند و طومار شاه را در هم پیچیدند. اینها در صورتی که مردم به صحنه بیایند، طومار خود را پیچیده می بینند. آخوندهای ما هیچ دلیلی، هیچ عرضه ای، و هیچ لیاقتی برای برای ماندن در سر کار در ایران ندارند. و بر سر کارند، و اختیار دارند، و اختیار با آنهاست و امضا ها با آنهاست. از میان همه ی آخوندهایی که الان بر سر کارند، یک نفر را مثال بزنید و بگویی که مدیر لایقی است، دانشمند فهیمی است، هوشمند با خردی است. اینها آدم هایی هستند که در نابجا قرار دارند و برای مردم این سرزمین خط و نشان می کشند. این است که درویش را و زن و بچه اش را می زنند، که نباید اینجا باشید.
من سخن کلانی دارم، و آن مختص دراویش نیست. دراویش ما با اطمینان می گویم امروز ثابت کردند که یک اقتدارند، که با زن و بچه آمدند، که اگر زندانی دوست دارید، ما زندانی شما! این رویه، رویه ی درستی است. همه می توانیم با زن و بچه برویم جلوی زندان ها و بگوییم ما هستیم. برای اینکه جوان را از زندان می ترسانند. مرد را از زندان و کار و زندگی و معیشت می ترسانند. وقتی ما بر همه ی اینها خط بکشیم و با ساک برویم، دیگر ترسی نخواهیم داشت. من امروز با غرور دیدم هشت زن و مرد آمده بودند و عکس چند پسر و دختر زندانی را در دست گرفته بودند و به عنوان معترض، با پلیس با آرامش صحبت می کردند. یعنی اگر ترس مردم کم کم فرو بریزد و به جایی برسد که ساک به دست بگیرند و جلوی زندان ها و دادستانی را پر کنند، این حاکمیت با همه ی هیاهویش فرو خواهد ریخت. چون شما به مردمی که اسلحه ندارند، و فقط حربه ی سخن دارند، فقط و فقط می توانید شلیک کنید. کسی که به سمت مردم بی آزار و بی گناه شلیک کند، گور خودش را کنده. این است که من می گویم که بزرگترین مشکل امروز ما آخوندها و آیت الله هایی هستند که بدون لیاقت و تخصص و آگاهی، کلیدها و سررشته های اداره ی جامعه را در دست دارند و تا زمانی که اینها اختیار دارند، ما به سراشیبی نگون بختی و فلاکت پیش خواهیم رفت.
آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترس و هیچ اندوهی در دل آنها نیست.
درود.
جناب نوریزاد عزیز! جالب است که آقای روحانی از افراد بیکاری که به دین مردم سرک میکشند و قصه مذهب مردم را میخورند-به حق-انتقاد میکند اما گویی این بیکاران آنقدرش تعدادشان زیاد است که به کابینه آقای روحانی هم نفوذ کرده اند!
آقای علوی گویا اظهار فضل فرموده اند و “درویشی” و “بی دینی” را یکی دانسته اند! عجبا! کسی که چنین ادعایی میکند یا بسیار نادان و سبک عقل است یا با اصل دین دشمن است، چرا که اگر هرکسی-با هر توان ذهنی-حتی یک کتاب نه درمورد تصوف که درباره تاریخ تصوف از یکی از بسیار دانشمندانی که درین زمینه پژوهش کرده اند مطالعه کند هرگز چنین درفشانی هایی نخواهد کرد! مگر دست و پای حلاج را نبریدند؟ سر از تنش جدا نکردند؟ در آتشش نسوزاندند؟ خاکسترش به آب نسپردند؟ چه شد؟ عرفان تضعیف شد؟ حلاج و حلاجیان فراموش شدند؟ خوف به دل اهل تصوف راه پیدا کرد؟…
آخر با کسانی که نه با الفاظ که با اشراق و مکاشفه دین را و خدا را درک کرده اند می شود از این معامله ها کرد؟!
عذر می خوام: “قصه” اشتباهاً تایپ شد، “غصه”
سرکار خانم عادله
ایران امروز ما بیمار درد مندی است که دوایش داروی ارائه شده جناب طاهری نیست. سایمنتولوژی یا به عبارتی پسیمنتولوژی را بگذارید برای فردای آزادی ، اگر برای ایران فردائی باشد!!!!!؟؟من اگر بجای این جناب طاهری و دوستانش بودم به یک کلمه قناعت میکردم و آنرا هزاران بار بر هر درو دیواری مینوشتم. میدانی آن کلمه چیست؟ آن کلمه “نه” است !! تصورش را بکنید که فقط نیمی از مردم ایران “نه” بگویند و “نه” بنویسند !! درودیوار، خیابان و کوچه و ماشین ،ویترین ها و تابلو ها و حتی کاغذ های باطله . فقط نه همه جا نه و همه وقت نه. به جوانمردی سوگند که همین نه کاری میکند که هزاران سایمنتولوژی از انجامش عاجز است.
هیولای جهانخوار آن طرف گسترده دامش را
شگفتا ! شیخ میترسد ز درویش گنابادی
-حسین جنتی-
ريشه ها ١٧٨ ( دنباله كامنت زير با تنوان فرعى :٨-توجيه شر )
٨-توجيه شر ( دنباله)
نه تعريف شر چيزى از رنج قربانى شر مى كاهد و نه توجيه شر .الهيات و عرفان نظرى – كه با عرفان عملى تفاوتى اساسى و گاه در حد تناقض دارد – همواره در مقام وكيل مدافع خدا شر را توجيه كرده اند نه از سر همدردى با انسان .شر امر عدمى است ،شر نقصان و عدم ملكه است ،،شر نه امر داتى بل عوارض خيرى كلى است ، ،شر ناشى از قابليت عين ثابته هر چيزى در عالم مفارق است ، شر حكم ديوان داورى تاريخ در سير پخته شدن عقل تا رسيدن به آشتى اضداد در امر مطلق است ( هگل ) ، و بالاخره شر رحمتى است كه كوته فكران از درك باطن آن عاجزند . مخصوصا اين توجيه آخر خيلى جالب است زيرا دور باطل مى زند.بيعدالتى يكى از آثار شر است .نوزادى ناقص الخلقه به دنيا مى آيد و پس از چندى با درد شديد احتضار مى ميرد .دردى كه نوزاد مى كشد و كل زايش او بنا به عقل سليم نامعقول و ناضرور و افزون بر آن خلاف رحمت و عدالت است .اكنون وكيل خداوند به ما مى گويد :اين حتما دليلى دارد كه خلاف عدالت نيست .مى پرسيم :چرا ؟مى گويد چون خدا رحيم و عادل است .مى گوييم :خب آنچه بر اين نوزاد مى گذر د نشان از بى عدالتى دارد و باز پاسخ مى شنويم كه چون خدا عادل و كامل است پس عيب از درك ماست .منطق نيز به كار گرفته مى شود تا صرفا با مفاهيم انتزاعى اول واجب الوجود را اثبات كند و سپس كمال واجب الوجود و سپس حواله دادن شر به نقص و جهل و امر عدمى .بحث بر سر اين نيست كه اين توجيهات منطقى يا عرفان نظرى در دايره الفاظ و مفاهيم انتزاعى درست يا غلطند .شما مختاري كه تا پايان زمان براى اثبات عادلانه بودن اين جهان آكنده از شر و جنايت و بيداد دليل منطقى بياورى .اما اين فاكت و واقعيت جزيي نشان از رحم و داد ندارد .عدالت و خير مثل همان ايده هاى افلاتونى كلى هستند .شايد رجوع به قسمت هاى قبلى براى كسى كه إن قسمت ها را نخوانده است براى فهم اين نكته لازم است كه در پس اين توجيهات الهياتى شر افلاتون و فلوتين دارند شمك مى زنند .در نظام فكر افلاتونى و نو افلاتونى انسانيت بر انسان معين و جزئي تقدم وجودى دارد .و همچنين عدالت بر امر عادلانه و رحمت بر امر رحيمانه و سگيت بر اين يا آن سگ معين .واى اصل و دومى سايه است .در سركوب بيرحمانه تظاهرات در سال ٨٨ بنا به انديشه افلاتونى حاكميت فقيه شاهى نه فقط إنچه رخ داد رحمت و عدالت بود بل اصلا دليلى ندارد كه وجدان انسانى حضرات خراشى بردارد .همه اش سايه بازى بوده ،سايه چماقيت بر سايه انسانيت فرود آمده است .اصل ماجرا در عالم اعيان ثابته رحمت و عدالت بوده است و اگر ما نمى فهميم ازيراست كه بصيرت نداريم .سربريدن ها ،تجاوز ها ،شكنجه ها ،زدن ها ،بستن ها ،گرفتن ها ،شكستن ها ،پرونده سازى ها و انگ تراشى ها ، اعدام ها ،آتش زدن ها ،كشتار هاى دسته جمعى اسران بى فريادرس ،پراكندن خشونت و وحشت ،بهتان زنى ها همه رحمت بوده اند .به قول هملت : الكى زهر مى دهند .اگر بناست بر خطير ترين نقطه در ورود عرفان و ديانت و عقيدت در سياست را دست بگذاريم دقيقا همين توجيه الهياتى شر و شكنجه است .استالين نيز همين توجيه الهياتى را براى حذف فيزيكى مخالفان حزب به كار مى برد .آنها به اصطلاح بصيرت نداشتند تا بفهمند كليت تاريخ و آخرالزمان جامعه بى طبقه اين شكنجه ها و كشتارها و قحطى ها و گرسنگى ها لازم دارد .. آن ترنج دست نايافتنى است – به تعبير خواجو – بر بيداد هاى دم دست ماله مى كشد .مغول ها ايمان فلك را به باد مى دهند و شيخ شهر سخن از باد بى نيازى خداوند مى گويد .اين نوع توجيه شر نيازمند فقدان شديد حساسيت نسبت به جهان جارى و زنده پيرامون است ورنه از دير باز حتى در ميان پيامبران بوده اند كسانى كه خداوند را از بابت سنگدلى نسبت به شراره هاى شر و بيداد در جهان به محاكمه كشيده اند .هركس كه عهد عتيق را در دسترس دارد مى تواند به سفر ايوب سرى بزند و از خواندن داستان فريادخواهى ايوب از ستمديدگان بى گناه و بى فريادرس خونش به جوش آيد ؛به ويژه آنجا كه ايوب بر لحظه انعقاد نطفه اش لعنت مى فرستد .در جهان تا بوده و نبوده آن قدر انسان بى گناه لگد مال شر و ستم شده اند كه قوى ترين عدالت هاى قضايي نيز از فريادرسى به فرياد خواهى آنها بسى كوته دست بوده است ..در شاهنامه فردوسى نگرشى كاملا انسانى به اين بيداد ها وجود دارد كه بدون تطهير آنها ،انسان را به پيكار عليه آنها فرامى خواند
چپ و راست هر سو بتابم همى
سر و پاى گيتى نيابم همى
يكى بد كند نيك پيش آيدش.
جهان بنده و بخت خويش آيدش
يكى جز به نيكى جان نسپرد
همى از نژندى فرو پژمرد
مدار ايچ تيمار با جان به هم
به گيتى مده جان و دل را به غم
كه ناپايدار است و ناسازگار
چنين بود تا بود اين روزگار
ويرايش همراه با پوزش:سمت راست نادرست ، سمت چپ درست
تنوان فرعى ٨-توجيه شر……………….عنوان فرعى ٨- توجيه شر
شمك مى زنند …………………………..چشمك مى زنند
واى اصل و دومى سايه است………….اولى اصل و دومى سايه است
اسران بى فرياد رس……………………اسيران بى فرياد رس
سياست را دست بگذاريم …………….سياست دست بگذاريم
——————————————————————————————-
تذكار :در قسمت قبلى قبل از عنوان توجيه شر شماره ٨ جا افتاده است
با پوزش دگربار
این فراز از گلستان سعدی علیه الرحمه را به دراویش عزیز وبستگان ایشان تقدیم میدارم:/…طریق درویشان {ذکر}است و{شکر} و{خدمت}.{طاعت}و{ایثار} و{قناعت}.{توحید} و{توکل }و{تسلیم} و{تحمل}..
با سلام خدمت آزادمرد ایران جناب نوریزاد
من به عنوان یکی از اساتید دانشگاه های این مرزو بوم به وجود شما افتخار می کنم و سربلندی شما و خانواده محترمتان را از خداوند زیبایی ها خواستارم.
ريشه ها ١٨٧(قسمت١٨٦ ذيل پست قبلى
همان عنوان هاى اصلى
عنوان فرعى :كدامند ناهمسازى هاى عرفان با سياست؟
……………………………………………….توجيه. شر…………………………………………
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
بسيارى از عارفان و حكماى دينى نظام هستى را نظام احسن مى دانند.و هرچه در عالم است را در تجليات اسماء و صفات و فيض اقدس و مقدس حق مى خوانند .آنها ناچارند شرارت شرهايي چون ستم و شكنجه و نابرابرى نامقصرانه و كشتار و جنگ و سيل و زمين لرزه و طاعون و خلاصه شرهاى انسانى و طبيعى را طورى توجيه كنند كه دامن خدا از شر پاك گردد و اين بلاها را يا به گردن خود انسان ها اندازند يا به قابليت اعيان ثابته آنها نسبت دهند يا درد و رنجى را كه انسان ها با گوشت و پوست خود حس مى كنند امرى سلبي و نسبى و عدمى تلقى كنند .از نظر برخى از اين عارفان يا متعارفان در جهان نظامى غير نظام احسن وجود ندارد چون بر اساس نظم خاصى كه در اسماى الهيه وجود دارد ،بعضى از آنها مطلق و بعضى مقيدند پس هيچ اسم مقيدى نيست كه حقيقت اسم مطلق را به اندازه خود واجد نباشد .از سوى ديگر يكى از اسم هاى مطلق حق تعالى رحمن است و بر اساس همين اطلاق است كه رحمت حق تمام اشياى عالم را فرا مى گيرد و چيزى يافت نمى شود كه از قلمرو رحمت مطلق بيرون باشد بنابراين هرچيزى { توجه كنيد هر چيزى } به اندازه خود مظهر رحمت خواهد بود .( جوادى آملى ، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد .جلد سوم ، تهران ،١٣٧٢، الزهرا ،ص ٢١٩) ابن عربى نيز با توضيحاتى از اين قبيل كه شر عدمى و خير شايسته وجود و شر عام مطلق كاستى است خواسته است دامن حق و اسماء حسنى و در كل وحدت وجود را از شر و بدى پاك كند .بسيارى از اين توجيهات با برهان راستين همراه نيستند ،مى گويند هرچه هست احسن است زيرا خداوند كمال و جمال مطلق مطلق است و آنچه او خلق مى كند ممكن نيست تجلى همين كمال نباشد .آنچه بعد از واژه زيرا مى آيد خود نياز به اثبات دارد .ابن سينا نيز شر را بر حسب نارسايي نسبت به كمال توجيه كرده است اما وى هيچگاه برهان را بر چيزى كه خود نياز به اثبات دارد متكى نمى كند ،حالا اينكه برهان هاى او درست يا غلط باشند امر ديگرى است اما در كتاب هاى عرفان نظرى از جمله فصوص الحكم اگر كسى حوصله اى داشته باشد مى تواند جاى جاى شكاف هاى نامبرهنى را كشف كند كه نويسنده به راحتى از كنار آنها رد مى شود تا به مقصد قرب يا به اصطلاح قاب قوسين برسد .شايد به همين دليل است كه ابن عربى در آغاز كتاب از رؤياى رسول مى گويد كه در عالم خواب كتابى بدست شيخ اكبر مى دهد كه همين فصوص الحكم باشد .ويليام چيتيك در مقاله پرمايه مكتب ابن عربى پس از برشمارش و توضيح انتقادات ديگران از جمله انتقاد علاء الدوله سمنانى از ابن عربى و فصوص الحكم او ، مى نويسد ظاهرا هيچكس اين ماجراى خواب او را جدى نگرفته است .صدر الدين قونوى در نامه به خواجه نصير در باره شرح خود از فصوص مى نويسد :// در باره برخى برخى مسائل اساسى بر اين آرزو بودم كه نتايج بر گرفته از استدلالات منطقى را با ثمرات كشف و عيان با يكديگر آشنا سازم //(برگرفته از ترجمه مقاله ويليام چيتيك )اين مى رساند كه شارح فصوص بسيارى از مطالب شيخ اكبر ( ابن عربى ) را كشفيات خود او يا ديگر عارفان مى داند .عرفان نظرى هر فايده اى كه داشته باشد شايد جبران اين ضررش را نكند كه براى نمايش متعارفان سناريو مى نويسد و احوال نام ناپذير را نام گذارى مى كند و از سده هفت به بعد بساط خانقاه ها و پيران و مريدان متظاهر را چنان رواج مى دهد كه صداى حافظ را اين گونه در مى آورد كه :صوفى نهاد دام و سر حقه باز كرد .يا همين طور علاء الدوله سمنانى را به آن انتقاد زننده و بى سابقه عليه ابن عربى برمى انگيزد كه در قسمت پيش به آن اشاره شد خو اجوى كرمانى شاگرد علاء الدوله در غزلى زيبا كنايه مى زند كه در شهر زهد و رياى آشنايان با خدا غريب است
گفتا تو از كجايي كاشفته مى نمايي
گفتم منم غريبى از شهر آشنايي
گفتا ز قيد هستى رو مست شو كه رستى
گفتم به مى پرستى جستم ز خود رهايي
گفتا جوى نيرزى گر زهد و توبه ورزى
گفتم كه توبه كردم از زهد و پارسايي
گفتا من آن ترنجم كاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجى ليكن بدست نايي
ابن عربى مى نمايد كه اين دست نايافتنى چنان دست يافتنى شده كهرمى توان او را در چارچوب قواعد و كلمات عرضه كرد و كتاب فصوص الحكم او چنان مانيفست مفصلى براى عرفان فراهم مى كند كه بنا به پژوهش چيتيك تا كنون بيش از يك صد شرح بر آن نوشته شده است .جامى در شرح توجيه شر پا را از ابن عربى فراتر مى نهد و مى گويد اگر مظاهر جلال الهى شر به نظر مى رسد از كوته فكرى ماست كه باطن آنها بر ما محجوب است .بى درنگ بايد افزود كه درستى يا نادرستى اصل اين تئوديسه و توجيهات شر مد نظر نيست چرا كه جايش اينجا نيست .بحث بر سر خطر اين توجيهات در سياست است .يك سر سياست و در واقع پايه سياست مطلوب انسان ها و مردم واقعى هستند .در همه اين توجيهات صيانت مردم در برار شر و همدردى با انسان مطرح نيست بل هدف تبرئه خدا از شرى است كه بر انسان ها نازل مى شود .اكنون ديگر نياز چندانى به درازگويي در باره نقش چنين پندارى در حيطه قدرت نيست .حاكم مى تواند براى حفظ قدرتش ، خود و مزدورانش دست به هر شرارتى بزنند با اين دستاويز كه اين شرارت ها رحمت اند و اگرشما بندگان خدا آنها را شر و بيداد مى بيند علت كوته فكرى و جهل شماست .علت آن است كه شما بصيرت نداريد
مهرداد
با درود به سالک عزیزنوریزاد گرامی و هم میهنانم . وبا عرض سلام به برادر مصلح . جناب مصلح من از ابتدا بنا نداشتم با شما محاجه کنم ولی جوابی که در مورد کنیز ها و رابطه آنان با ائمه فرموده بودید باعث شد که نکاتی را من باب تذکر تقدیم کنم . در اسلام عزیز به مسلمین فرمان داده شده که با زنانی که شویشان مرده ویا طلاق گرفته اند بعد از سه طهر …. (ازدواج) کنید . بنا به دلایل معلوم! ولی این مورد سه ماه و ده روز در مورد کنیز صادق نیست و لشکریان اسلام بلا فاصله بعد از پیروزی در غزوات با زنانی که اسیر میکردند عمل … انجام میدادند و این قانون سه ماه و ده روز شکسته میشد حضرت رسول هم بعد از فتح خیبر که کنان ابن ربیع رییس قبیله را به بلال سپردند جهت اقرار گیری در مورد گنج های خیبر که زیر شکنجه هم به آن اعتراف نکرد و لاشه وی را در راه انداخته بودند فردی زن کنان را با یک زن دیگر اسیر کرده بود و چون زن کنان پیکر شوهرش را میبیند شیون و زاری میکند و صدا به حضرت رسول میرسد ایشان می فرمایند آیا الله رحم از دل مسلمین برداشته که جسد شوی مرده به همسرش نشان میدهید ؟ وبا مشاهده ریحانه بنت امر عبای خود را بر روی وی می افکنند ودر رسم عرب یعنی مال من و در ازای آن زن دو کنیز به فرد دستگیر کننده میدهند و همان شب با ریحانه زفاف میکنند! لطفا به کتاب 23 سال نوشته شاد روان علی دشتی مراجعه کنید اگر به کتاب فوق دسترسی ندارید به سایت شاد روان رضا فاضلی reza fazeli.com…..reza fazeli.org مراجعه و کتاب فوق را دانلود کنید و دیگر کتب را هم میتوانید مشاهده و دانلود کنید در مورد اینکه فرموده بودید که کنیز گیری رسم آن زمان بوده و توجیه نمودید که اسلام گفته کنیز و برده آزاد کنید تا صواب ببرید! خود اسلام بزرگ ترین منشا ء برده گیری و کنیز گیری شد والا در دو هزار وپانصد سال قبل یعنی هزار و صد سال قبل از اسلام کوروش کبیر فرمان داد که هیچ فردی حق برده داری ندارد حتما میگویید که این رسم عرب بود خوب رسم عرب این هم بود که از دختر ننگ داشتند و بعضی اعراب نادان دخترانشان رازنده بگور میکردند حضرت رسول با تمام قوا این رسم ننگین را نابود کردند شما خودتان توجه کنید که یک زن ویا مرد بی چاره ای برای تمام عمربه بردگی برود بد تر است ویا یک نوزاد کشته شود . چطور این عمل ننگین در اسلام عزیز حرام نشد و مورد تایید قرآن هم هست و ما داریم که آیا بنده با آزاد برابر است؟ یعنی قرآن هم برای آزاد ها فرق و مقام بالاتر قایل شده من مثالی میزنم اگر به شما بگویم من دو فرزند دارم که یکی را ارجهیت داده ام و باید فرزند اولم از صبح تا شب کار کند وبه فرزند دومم بذهد وفرزند دومم در ناز ونعمت باشد واولی حق هیچ چیز ندارد و حق اعتراض هم ندارد ولی اگر فرزند اولم خواست اورا آزاد کند من به او پاداش میدهم ! به من نمی گویید چرا مابین آن ها فرق قایل شدی و کار تو بسیا غاط است؟ خوب من دانا ترم یا خداوند من رحیم ترم یا خداوند من به مصالح امور واقفم یا خداوند . می گویند که حرام خدا همیشه حرام است و حلال خدا همیشه حلال . خوب من می خواهم به مثلا کشور افغانستان بروم و از فلان قبیله یک کنیز بخرم و به ایران بیاورم . چه کسی در ایران به من اجازه میدهد که این کنیز را به ایران یبیاورم . البته هیچ کس من معترض میشوم که کار خلاف شرع نکرده ام به من میگویند با او ازدواج کن تا به تو اجازه بدهیم می گویم خیر من می خواهم کنیز باشد می گویند لا اقل سیغه ای چیزی می گویم نه می گویند حق این کار را نداری و اگر مبادرت به عمل برده داری کنم با شدید ترین وجهی به من برخورد می کنند . چرا حلال خدا را حرام کرده اند. در انتظار پاسخ مستدل هستم . با احترام. …………………………………………………………………………………………………………………….
لازم به توضیح است که متن فوق در سه پست قبل آمده و من دوباره جهت پاسخ گویی شایسته جناب مصلح کپی کردم
باعرض سلام ودرودبه برادر مهرداد
باتوجه به عدم اطمینان به صحت وسقم روایات تاریخی که کتاب آقای دشتی هم برگرفته ازآنهااست ؛قابل اثبات نیست.
اماحرام نشدن برده داری نه ازاین جهت است که موردتاییدخداونداست بلکه این رسم غلط رایج بین ملل واقوام بود ومشرکان درمقابل نشراسلام ،مانع وسدشده بودند ودرحال جنگ بامسلمانان.
مشرکان اسیران مسلمان را به بردگی می گرفتند؛ درمقابل مسلمانان هم چاره ای نداشتند وباتوجه به قاعده الزام خصم بقانون خویش ،اسیران خصم را یابه بردگی می گرفتند وبعدامبادله انجام می گرفت،وحتی برخی ازاسیران خودشان به مبادله راضی نمی شدند وزندگی بامسلمانان راختیارمی کردند.
ویادرمقابل مثلا چندنفرازمسلمانا ن راتعلیم و سوادآموزی کنندتاآزادشوند،یافلان صنعت را آموزش دهندوآزادگردند. شواهدتاریخی براین گواه است ودراصطلاح فقهی قراداد مکاتبه بابرده گویند.
واهتمام قرآن برآزادی بردگان به هربهانه ای ؛وازدواج ائمه اطهار بااین کنیزان گواه صدق بربرخورداری بردگان ازکرامت انسانی است بطورمساوی باآزادگان.
واما درقرآن ،برابرندانستن برده باآزاد نه ازحیث کرامت ولیاقت است بلکه ازاین جهت است که برده اختیارش طبق سنت غلط بامولای اوست واما شخص آزاد صاحب اختیاردرتصمیم گیری است ؛ البته این مثل نابرابری خداوند قادرمتعال با بتهای جامد وبدون احساس است درمذمت مشرکان وبت پرستانست ودرآیه 76-75 سوره نحل آمده است ؛آنهم بعنوان ضرب المثل بیان شده است:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (75)
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَوْلاهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ. ت=
خداوند مثالى زده: برده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست و انسان (با ايمانى) را كه از جانب خود، رزقى نيكو به او بخشيدهايم، و او پنهان و آشكار از آنچه خدا به او داده، انفاق مىكند آيا اين دو نفر يكسانند؟! شكر مخصوص خداست، ولى اكثر آنها نمىدانند! (75)
خداوند مثالى (ديگر) زده است: دو نفر را، كه يكى از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هيچ كارى نيست و سربار صاحبش مىباشد او را در پى هر كارى بفرستد، خوب انجام نمىدهد آيا چنين انسانى، با كسى كه امر به عدل و داد مىكند، و بر راهى راست قرار دارد، برابر است؟! (76)
وآیاتی که تشویق مسلمانان برآزادکردن بردگانست ازاین قراراست:
… لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ… بقره، 177 .ت=
بلكه نيكى (و نيكوكار) كسى است كه به خدا، و روز رستاخيز، و فرشتگان، و كتاب (آسمانى)، و پيامبران، ايمان آورده و مال (خود) را، با همه علاقهاى كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مىكند نماز را برپا مىدارد و زكات را مىپردازد و ….
ولفط – الرقاب -جمع رقبه بمعنای بردگانست.
موظف بودن مؤ منان به پرداخت مال برای آزادسازی آنان:
وَ الَّذينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذي آتاكُمْ … ؛نور،33.
ت= و آن بردگانتان كه خواستار مكاتبه [قرار داد مخصوص براى آزاد شدن] هستند، با آنان قرار داد ببنديد اگر رشد و صلاح در آنان احساس مىكنيد (كه بعد از آزادى، توانايى زندگى مستقل را دارند) و چيزى از مال خدا را كه به شما داده است به آنان بدهيد!
آزادکردن برده درراه خداباانفاق مال وتحمل مشقت درراه آن،امری مهم وبسان عبورازگردنه دشوار:
وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (10)فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11) وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ (12)فَكُّ رَقَبَةٍ (13) بلد.
آزادی بردگان،یکی ازمصارف زکات است:
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ وَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (60) توبه ت=:
زكاتها مخصوص فقرا و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع آورى) آن زحمت مىكشند، و كسانى كه براى جلب محبّتشان اقدام مىشود، و براى (آزادى) بردگان، و (اداى دين) بدهكاران، و در راه (تقويت آيين) خدا، و واماندگان در راه اين، يك فريضه (مهم) الهى است و خداوند دانا و حكيم است! (60)
؛وفی الرقاب =درموردآزادی بردگانست.
احسان به برده ،امری پسندیده ومورد تشویق خداوند بوده است:
وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36) نساء. ت=
و خدا را بپرستيد! و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد! و به پدر و مادر، نيكى كنيد همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان، و همسايه نزديك، و همسايه دور، و دوست و همنشين، و واماندگان در سفر، و بردگانى كه مالك آنها هستيد زيرا خداوند، كسى را كه متكبر و فخر فروش است، (و از اداى حقوق ديگران سرباز مىزند،) دوست نمىدارد. (36).
بعلاوه آیاتی که درمورد کفارات ؛آزادی بردگان را فرض وواجب قرارداده است.
باعرض پوزش ازهمه دوستان وباخداحافظی ازهمه شما ونوری زاد دیگرچیزی دراین سایت نخواهم نوشت .
مصلح
———————-
سلام مصلح گرامی
رفیق نیمه راه نباشید دوست من
فرض را بر این بگذارید که برای ارشاد مردم کافر به یک جای دور رفته اید و مخاطبان شما کمی عجول و عبوس و نا شکیبا و شلوغ و شیطان اند. پیامبر گونه صبوری بخرج بدهید و خاکستر افشانی امثال ما را تحمل بفرمایید. قهر مکنید و از ما رو بر مگردانید که یک وقت دیدید به شکم ماهی فرو شده اید. ما هیچ، با عتاب خدای متعال چه می کنید؟
صمیمانه از شما تقاضا می کنم که بمانید و پاسخگوی ابهامات و مشکلات مخاطبان خود باشید.
با احترام
.
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته . و با سلامی دوباره به برادر مصلح عزیز : جناب مصلح من بار ها در پست های قبلی مشاهده می کردم که جناب عالی از جواب طفره نمیروید و همچون سد محکمی در مقابل سائلین ایستاده و به پاسخ گویی در حد توانتان مشغول هستید چه شد که این بنده فقیر سراپا تقصیر که یک سوال نمودم و جوابی نا کافی از شما دریافت کردم و چون خواستم سوالات دیگری مطرح کنم شما به ناگاه اعلام نمودید که دیگر مایل به نگارش در سایت نوریزاد عزیز نیستید ! پای استدلالیون چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود آیا خدای ناکرده از ارشاد خسته شده اید ویا یارای پاسخ گویی در خود نمیبینید . من در بیشتر زمان هایی که به دست می آوردم اگر روحانیی مشاهده میکردم فرصت سوال و جواب را از دست نمیدادم و حتما سوالی میکردم و بندگان خدا در حد توانشان پاسخ گو بودند ولی در عجبم از شما که مانند شیر به میدان سایت نوریزاد آمدید و به ناگاه مارا از ارشادات خود! بی نصیب می گذارید به امید به پاسخ شایسته .با احترام.
تقاطع: علیرضا محجوب، عضو “اصلاحطلب” مجلس شورای اسلامی در جریان مراجعهی شماری از شهروندان بهایی محروم از تحصیل کنکور امسال به دفترش، باورهای آنها را مورد توهین قرار داد و ضمن توصیف بهاییان به افرادی “تروریست” و “تفنگ به دست”، این شهروندان را از اتاق کارش بیرون کرد.
روحیه صفاجو، دختر بهایی ۱۸ سالهای که در این جلسه حاضر بود، روز سهشنبه (۱ مهر-۲۳ سپتامبر) در شرح این دیدار در صفحهی فیسبوک خود نوشت که آقای محجوب از همان آغاز و در واکنش به “سلام” یکی از هشت شهروند بهایی مراجعهکننده به دفترش، بدون اینکه جواب سلامی بدهد، گفت: «آخر بهاییت هم شد دین؟»
خانم صفاجو نوشته که آقای ثابت به نمایندگی از این هشت بهایی در پاسخ به محجوب گفته: «ما صحبتی درباره دین نداریم، میگوییم ایرانی هستیم و حق تحصیل داریم، من خودم اخراج شدم و حالا دخترم حتی دانشگاه نرفته است.»
در این زمان، محجوب که «چشمانش را بسته بود» و به بهاییان نگاه نمیکرد، با عصبانیت گفت: «بحث را عوض نکنید، جواب من را بدهید، بهاییت دین است؟»
این بهایی محروم از تحصیل افزوده وقتی که نماینده بهاییان در پاسخ گفته که «بله، بهاییت دین است» آقای محجوب تنها «داد میزد و به مقدسات و دین بهاییان توهین میکرد» و اجازه نمیداد که هیچکدام از این افراد صحبت کنند.
روحیه صفاجو که تا آن زمان سکوت کرده بود، زمانی که صدایش را بالا برد و از محجوب خواست تا چند لحظه حرف بزند، با واکنش “خشم”گینانه این عضو اصلاحطلب چندین دورهی مجلس شورای اسلامی روبهرو شد که «با صدایی بلندتر از قبل داد زد: جد و آباد شما تروریست است، شما همهتان تفنگ دستتان میگیرید و…»
او بر سر این دختر محروم از تحصیل فریاد میزده: «برو بیرون، برو بیرون، برو…» که پاسخ شنیده: «نمیروم. پدر من بعد از هجده سال تا به حال سر من داد نزده، شما به چه حقی سر من داد میزنید؟»
خانم صفاجو در ادامه مینویسد: «دوباره صدای آقای محجوب بالا رفت و گفت “مگر من به تو بدهکارم؟ مگر تو از من طلبکاری؟” اما من سریع گفتم: بله، طلبکارم، پدرم را اخراج کردید، مامانم حتی کنکور نداده، خودمم که اینجام.»
به نوشته وی، محجوب بار دیگر داد زد و گفت: «مگر تقصیر من است؟ برو بیرون برو.»
فریادهایی که سرانجام این دختر جوان را مجاب میکند تا درحالی که “اشک” در چشمانش حلقه زده بود و میلرزید”، از اتاق این عضو “اصلاحطلب” مجلس شورای اسلامی خارج شد.
این اصلاح طلبان بیضه اسلام را ول نمیکنند ، البته برای درست کردن نیمرو . تغاری شکسته و ماستی ریخته است و نمیتوانند از آن بگذرند .
ما هرچه بدبختی میکشیم از دست این اصلاح طلبان میکشیم. همینها بودند که پایه های این رژیم را گذاشتند و سالها با در باغ سبز نشان دادن و گنجشک رنگ کردند.
ﺩاﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ‘اﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻴﻤﺎﺭاﻥ ﻃﺒﻴﺒﻲ ‘ﺑﻌﺪ اﺯ ﻣﻌﺎﻳﻨﻪ و ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻳﻜﻲ ﭘﺲ اﺭ ﺩﻳﮕﺮﻱ اﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻭﻧﺪ ‘ ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻗﻃﻊ و ﺑﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ اﻭ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﺮﮒ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ‘
ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ‘ﻧﻪ ‘ﻧﻤﻴﺘﻮان ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻔﺖ ‘ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻃﺮﻳﻖ ﻛﺎﻣﻼ ﻋﻠﻤﻲ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﺑﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﭼﻨﻴﻦ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﺩاﺷﺖ ‘ ﻣﻦ ﺣﺠﺖ ﺩاﺭﻡ ‘ﺁﻗﺎ
ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥ اﺣﺘﻤﺎﻻﺕ ﺩﺭ ﺭﻳﺎﺿﻲ ‘ ﻳﻚ ﻋﺪﺩ ﺩﺭ ﻗﺮﻋﻪﻛﺸﻲ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻛﻪ اﺯ ﺟﻌﺒﻪ اﻋﺪاﺩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻲﺁﻳﺪ ‘ اﻳﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﺭا ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺑﺎﺯﻱ ﺑﺨﺖﺁﺯﻣﺎﻳﻲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ و ﺳﻪ ﺑﺎﺭﻩ و ﭼﻬﺎﺭ ﺑﺎﺭﻩ و ﺧﻼﺻﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭﻩ اﺯ ﺟﻌﺒﻪ اﻋﺪاﺩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ” ﭘﺲ اﺣﺘﻤﺎﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻴﻤﺎﺭاﻥ اﻳﻦ ﻃﺒﻴﺐ اﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ اﻭ ﺭﻓﺘﻨﻲ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ ‘ﻫﺴﺖ ‘اﺯ اﻳﻦ ﻓﺮﻣﻮﻝ ﺭﻳﺎﺿﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺩﺭ ﻓﻘﻪ ﺣﻮﺯﻭﻱ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩﻫﺎ ﻛﺮﺩ ‘اﻫﻞ ﻓﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ
ﺣﺎﻻ اﺻﻼ اﺯ ﻛﺠﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻳﺪﻩ ﺁﻣﺪﻡ ‘ ﭼﻨﺪﻱ ﭘﻴﺶ ﺩﺭ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ اﻳﺮاﻥ ﮔﻔﺘﮕﻮﻳﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺳﺮﺩاﺭﻱ ﻛﻪ ﺩاﺷﺖ ﺗﻜﻠﻴﻒ اﺭﻭﭘﺎﻳﻴﺎﻥ ﺭا ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻴﻜﺮﺩ ‘ اﻭ ﻣﻴﮕﻔﺖ اﺭﻭﭘﺎﻳﻴﺎﻥ ﺑﺪﺑﺨﺘﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﮔﻮﻝ اﻳﻦ ﺭﻓﺎﻩ و ﺗﻜﻨﻮﻟﻮﮊﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﻧﺨﻮﺭﻳﺪ ‘ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﭘﺲ ﻋﻠﺖ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ اﻳﺮاﻧﻴﻴﺎﻥ ﻫﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻨﺪ ‘ﻭﻟﻲ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻣﺮ ﺟﺎﻫﻠﻨﺪ ‘ و ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ اﺣﺴﺎﺱ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ. ‘ ﭘﺲ ﻋﻠﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ ”
اﮔﺮ ﻓﻘﻪ اﺳﻼﻣﻲ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ اﺭﻭﭘﺎﻳﻴﺎﻥ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﺑﺨﺘﻨﺪ ‘و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻨﺪ ‘ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻣﺎ ﺣﻞ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ” ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻋﺪﻩاﻱ اﺯ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪاﻥ و ﻧﻮاﺑﻎ ﺣﻮﺯﻩﻫﺎﻱ ﻋﻠﻤﻴﻪ ﺟﻬﺪ ﺑﻠﻴﻎ ﻭﺭﺯﻳﺪﻩاﻧﺪ و ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭاﻫﻜﺎﺭﻫﺎﻱ ﺑﻲﻧﻆﻴﺮ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ” ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻣﺎ ﻋﺪاﻟﺖ ﺭا ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻴﻢ و ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ اﺣﻴﺎﻧﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﻼﻣﻲ ﺟﺎﺭﻳﺴﺖ ” ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎ اﺯ ﻋﺪاﻟﺖ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩﻩاﻳﻢ ﻫﻤﺨﻮاﻧﻲ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ” اﺣﺘﻤﺎﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﺯﻳﺎﺩ اﺳﺖ ‘ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺯ ﺁﻥ ﺣﺎﻻ ﻛﻲ ﻣﻴﺎﺩ ﺑﺮﻩ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺭاﻫﻮ ‘ ﻣﮕﻪ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻋﺪاﻟﺖ ﺷﻮﺧﻴﺴﺖ “ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﮕﻮاﻳﻢ. “ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﻦ ﺧﺎﻟﺺ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﺪ ‘ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺷﺪ ‘ﺁﻥ ﻋﺪاﻟﺖ اﺳﺖ ‘ اﻳﻦ ﺗﺰ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ اﻳﻦ ﭘﺨﻤﮕﺎﻥ ﺑﻲ ﻋﺎﺭ ﻓﺨﺮ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺁﻣﺪ ‘ و ﺑﺎ اﻳﻦ ﺷﻌﺎﺭ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻏﻠﻄ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺧﺪا ﺗﻌﻴﻦ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻛﻨﻲ ﺑﻪ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺁﻣﺪﻧﺪ
ﺑﻪ اﻳﻦ ﻓﻘﻪ ‘ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻓﻘﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﮔﻔﺖ ” ﺣﺎﻝ اﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻧﺸﺴﺘﻪاﻧﺪ و ﮔﻞ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﺸﻚ ﺷﺪﻥ اﺳﺖ ‘ اﻳﻦ ﻓﻘﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺟﻮاﺑﮕﻮﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﮕﺮ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻚ اﺣﺴﺎﺱ اﺳﺖ ‘ اﮔﺮ ﺑﻜﻨﻲ ‘ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ”
ﺩﺳﺘﻮﺭ اﺯ ﺑﺎﻻ ﺁﻣﺪﻩ ‘ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺎﺷﻴﺪ ‘ﮔﺮﭼﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻴﺪ ” اﻳﻦ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ اﺿﺪاﺩ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
. آدمیزاده ام، آزاده ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران، بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
با تقدیم احترام ـ سعیدی سیرجانی
به مناسبت اعدام محسن امیر اصلانی که سحرگاه امروز 2/7/93 در زندان رجائی شهر کرج اعدام شد محسن 37 ساله سال 1385 دستگیر می شود و توسط قاضی صلواتی به جرم بدعت در دین و توهین به حضرت یونس!! به اعدام محکوم می شود این حکم سه مرتبه به دیوانعالی می رود و نقض می شود تا سرانجام از طریق اعمال ماده 18 بوسیله شیخ صادق لاریجانی و به درخواست قاضی صلواتی مجددا به اعدام محکوم میشود و سحرگاه امروز بعد از 8 سال زندانی بودن در کرج امروز اعدام شد بمناسبت اعدام او به جرم توهین به یونس بد نیست کابران محترم یکبار داستان یونس را از قرآن ملاحظه نمایند تا ببینند داعشیان ایران چگونه سر بیگناهی را بر دار می کنند و حالا از تحویل جنازه اش هم می ترسند به خانواده اش گفته اند بروید در قزوین جنازه را به شما تحویل می دهیم! پس از ساعتها انتظار، حالا می گویند بروید در بهشت زهرای تهران تا جنازه را تحویل بدهیم! هم اکنون خانواده او در بهشت زهرا منتظر تحویل جنازه عزیزشان هستند.
داستان تسبیح کردن یونس در شکم ماهی و رشد کدو بالای سرش!
داستان یونس آنگونه که در قرآن آمده است، آن گونه که در روایات اسلامی گفته شده، او سالیان زیادی را در میان قوم خویش به تبلیغ الله و ترغیب آنان به بندگی کردن گذرانید و تنها دو یا سه نفر بیشتر به او ایمان نیاوردند؛ وی از دست آنان ناراحت گردید و الله هم به او اطلاع داد که قراراست قومش را دچار عذاب گرداند، وی ایشان را ترک نمود و به سراغ کشتی که پر از مسافر بود رفت.
در این داستان گفته نشده که یونس قصد رفتن به کجا را داشت؛ او از آنان خواهش نمود که وی را همراه خود ببرند، هنگامی که کشتی به میان دریا رسید، ماهی بزرگی در حالی که گرسنه و دهنش باز بود جلوشان پدیدار گردید؛ مسافران قرعهکشی کردند و قرعه به نام یونس میافتد تا به دریا انداخته و خوراک ماهی شود؛ در این داستان علاوه بر اینکه گفته شده یونس مدتی را در شکم ماهی گذرانید و در آنجا به عبادت الله مشغول بود، بیان شده پس از این که الله او را از تسبیح کنندگان خویش یافت، وی را در بیابانی کاملا خشک رها نمود، شدت این خشکی تا بدانجا بود که الله مجبور شد بالای سر یونس کدوئی به رویاند، شرح داستان به نقل از قرآن:
وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(صافات/139) و یقینا یونس از فرستادگان (پیامبران) بود.
إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (صافات/140) هنگامی که او به کشتی پر (از مسافر) فرار کرد.
فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ (صافات/141) پس قرعه کشی کردند و او از بدشانسان بود.
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ (صافات/142) پس ماهی او را لقمه کرد و او سرزنش گر (خویش) بود.
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ (صافات/143) اگر از تسبیح کنندگان نبود.
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ(صافات/144) تا روزی که برانگیخته میشوند (قیامت) در شکمش میماند.
فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ (صافات/145) در حالی که بیمار بود در بیابان خشک افنکدیم.
وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ (صافات/146) و بالای سرش کدوئی رویانیدیم.
این کدو همان نعمت پروردگار بود؛ زیرا شدت خشکی در آن بیابان تا بدانجا بود که امکان روئیده شدن کدو هیچ جا نبود جر بالای سر یونس:
لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ (قلم/ 49) و اگر نعمت پروردگارش به او نمیرسید در بیابان خشک نکوهش شده میافتاد.
الله در اینجا یادش رفته که از چگونگی آب خوردن یونس نام ببرد.
یونس درمانده مرتبا الله را صدا میزد:
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (انبیاء/ 87) و ذوالنون (یونس) هنگامی که خشمگین رفت و گمان کرد که هرگز بر او (سخت) نمیگيريم و در تاريکی ندا داد “هيچ خدايی جز تو نيست، تو پاکی ومن از ستمکاران هستم.
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ (انبیاء/ 88) و دعایش را پذیرفتیم و نجاتش دادیم و همچنین مؤمنین را نجات میدهیم.
فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (قلم/ 50) پس پروردگارش او را نجات و او را از نیکوکاران قرار داد.
علت فرار یونس، آگاهی او از تصمیم الله بر نابودی قومش بود که بعدا الله در تصمیمش تجدید نظر نمود:
فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ (یونس/ 98) چرا مردم هيچ روستائی هنگامی که ايمانشان به آنان سود میداد، ايمان نياوردند مگر قوم يونس که چون ايمان آوردند، عذاب خواری در دنيا را از ایشان برداشتيم و تا هنگامی که زمان مرگشان فرا رسيد از زندگی بهره مندشان نمودیم.
نکته جالب دیگر این داستان، این است که الله نمیداند تعداد ایمان آوردندگان به یونس چند نفر است! صد هزار نفر یا بیشتر از! البته الله سابقه دارد که پس از شناخت مردم حکمش را تغییر دهد.
و أَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (صافات/147) و او را به سوی 100،000 نفر و یا بیشتر فرستادیم.
فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ (صافات/148) پس ایمان آوردند و تا مدتی به ایشان نعمت دادیم.
جالب اینجاست که محمد از قول الله یونس را سرزنش میکند به خودش میگوید تو مانند یونس نباش:
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ (قلم/48) در برابر فرمان پروردگارت شکیبا باش و مانند صاحب ماهی مباش که با دلی دردناک (الله) را ندا کرد.
اگر دقت کرده باشید، قران این داستان را بیشتر در سوره صافات بیان کرده است و این داستان تا ایه 148 ادامه دارد، اما به ناگاه گردآوردندگان قرآن داستان را کاملا عوض میکنند:
فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ (صافات/149) از ایشان استفتا کن که آیا برای خودشان پسر میخواهند و برای الله دختر.
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ (صافات/150) ایا ما فرشتگان را دختر افریدم و اینان گواه بودند؟
أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ (صافات/152) دختر را بر پسر ترجیح داد؟
درود بر شما دوست عزیز
واقعا اعدام این هموطن با این اتهامات واهی دل هر آزاده ای را به درد می آورد. چقدر باعث تاسف است که جان انسان اینچنین ارزان است و مشتی قاتل زنجیرهای مانند سعید مرتضوی و قاضی صلواتی راست راست می گردند و آدم می کشند. چه فرقی است بین یک قاتل زنجیرهای با این اراذل و اوباشی که نام قاضی بر خود نهاده اند. تفو بر اعتقادات این داعشیان شیعی که آنها را به قاتلین بالفطره تبدیل کرده است. اینها رذالت را لباس دین پوشانده اند و جنایت می کنند. آهای مدعیان دینداری هرگاه جنایات جمهوری اسلامی در حد درآوردن خلخال از پای یک زن یهودی رسید، لطفا اعتراض کنید! چقدر مردم را با این داستانهای عوام پسند فریب دادند این جنایتکاران دین فروش. تفو بر ذات خبیث این قاتلان اسلامی.
با درود به سالک عزیزنوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته . در تایید گفته های آرش عزیز و بردیای مهربان باید به عرض برسانم که فرق یک قاتل زنجیره ای و ( آغایان ) در این است که یک بیمار روانی ولی با هوش بنا به دلایلی شروع به کشتار مینماید تا اینکه دستگیر و سزای عمل خود را ببیند . و لی این (آغایان) بابت کشتاری که از بی گناهان راه اندخته اند مواجب میگیرند و بلکل وجدان انسانی خود را تعطیل کرده اند و تازه از خداوند منان توقع پاداش!؟! هم دارند. سعید مرتضوی که در زندان اوین با لنگه کفش بر سر زهرا کاضمی می کوفت که اقرار بگیرد و در جریان سال 88 چند بی گناه را به به مسلخ که نه با کمال پوزش به فاحشه خانه (مخصوص) کشانید و معاونش هم که در اصفهان چون در صف پمب بنزین مانده بود به نا گاه کلت کشید و هم چون راه زنان عربده کشید و کار خودش را کرد و احمدی نژاد به پاداش عمل خیر ! سعید مرتضوی وی را به ریاست سازمان تامین اجتماعی گماشت تا با بابک زنجانی هر بلایی که خواستند به سر این سازمان بی در وپیکر ولی پولدار بیا ورند . واکنون که ظاهرا وی هیچ مقام رسمیی ندارد چون به داد گاه فرا خوانده میشود با پنج محافظ مسلح به داد گاه قدم میگذارد من در تعجبم از قاضی دادگاه که چطور این بی احترامی را تحمل میکند و دم نمیزند ؟ این محافظین مسلح از کجا حقوق میگیرند؟ این آقای مرتضوی با کدام وثیقه حدود شش هزار میلیار تومان وام اخذ نموده ؟ چگونه اقساط شش هزار میلیارد تومان را پرداخت میکند ؟خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل. با احترام.
در اینکه در رسیدگی به پرونده این هموطن قواعد دادرسی رعایت نشده و اعدام او با قتل هیچ تفاوتی ندارد شکی نیست . اما با توجه به اظهارات پدر و برادر و همسر او در مصاحبه با سایت روز ، در رابطه با او مسائلی وجود دارد که خانواده او نیز حاضر به برملا شدن آن نیستند .
نوری زاد وجدان معذب جامعه است. این وجدان همان است که در همه ما وجود دارد و همه ما راازار میدهد.هر چیز که ما را به صورتی از موقعیت انسانی خود منحرف کند عزت نفس ما را تهدید کند و وجدان ما را ازار میدهد.و جدان هر کس را چیزی ازار میدهد نظامی ا گر خاک و کشورش مور تهدید قرار گیرند . روحانی ( انشایلله) وقتی ایمان و دینش تهدید شود. حتی ان باز جو وشکنجه گر نیز به ان علت دست به خشونت میزند که وجدان خود را ارام سازدا دوست دارو جدانی که در اثر اطلاعات اشتباه تحریک شده است. علت اینکه همه نوری زاد را دوست دارند این است که به صورتی وجدان معذب خود را در او میبینند میدانند که دروغ نمیگوید و شرم دارند که به وجدان خود خیانت کنند. شاید که به این علت است که رفسنجانی هم اکنون میگوید از پیغمبر هم میتوان انتقاد کرد. شاید خامنه ای هم بزودی چیزی را بیاموزد. اما انچه او به جامعه میاموزاند در وجدان جامعه برای همیشه جای میگیرد.او کاری را میکند که سقراط در 2200 سال قبل بر سر کوچه و بازار کرد. ما به همین اندازه از تاریخ عقب هستیم. رو حانیان ما هم سر انجام چیزی خواهند اموخت. اما ترازدی ان است که جهان با سرعت سر سام اور به پیش مرود و گاه با سرعت حلزون پیش میرویم وگاه در جا میزنیم و گاه عقب گرد میکنیم.
دوست گرانقدر جناب نوری زاد عزیز!
عر ض سلام ،عرض ادب! اول از همه و مهمتر از هر چیزی خواستم احوالی از شما بپرسم.دوما عکس گاندی که برایتان فرستادم مدام مرا بیاد شما و خودم می اندازد و اینکه کله ی وی از بیرون شبیه من و از داخل بی اندازه شبیه شماست!! سوما از مصاحبه ی رادیویی شما هرچند نکات خوب فراوان داشت اما زیاد راضی نیستم و علت هم این است که باز هم پس از پخش این مصاحبه دوستانی بودند که به قبل برگشته و در مورد اینکه چرا نوری زاد را نمی گیرند و این حرفها صحبت میکنند و حرفهای اساسی شما به حاشیه رانده شده، در حالیکه این حرفها مدتی بود تمام شده بود و بیشتربه اصل حرفهای شما پرداخته می شد.نظر شخصی من این است که بسیار ظریف پشت این مصاحبه دستهای موساد و اسرائیلی ها مخفی بود و شاید آنها این موضوع را هدایت کرده بودند.اگر از من بپرسید میگویم در موارد بعدی بسیار کوتاه به این موضوع پرداخته و عنوان کنید مردم شعور کافی دارند و مدتهاست که به حقیقت پی برده اند. در چنین مواردی پرداختن به این سوال تکراری و بیهوده را کوتاه و بیشتر وقت مصاحبه را هشیارانه به آنچه که لازم میدانید بپردازید.اگر از من نپرسید هم ملالی نیست و مثل همیشه برای شما خانوادهء محترمتان سلامتی و اوقات مفیدی را از ته دل آرزومندم.
با احترام -مهدی-لندن
در عجبم که چرا هیچیک از این آقایانی که ادعای همسو بودن با مردم و دفاع ازحقیقت دارند به شما نمیپیوندند.یعنی جان اینقدر شیرین است؟!!!!
آقای اوباما اینکه شما مصمم به برچیدن ایدئولوژی افراطی در جهان مخصوص خاور میانه هستید جای همدلی مردم ایران است. و اینکه بیان میکنید از جوانان جهان اسلام بیشتر خانم های این جهان در اقتصاد و کارحمایت میکنید ء جای خرسندی همه ما میباشد. شما میفرمایید شگفت زده شدید از کشتار دسته جمعی و نفرت دینی که در سوریه و عراق اتفاق افتاده. و برای کودکان امروز و فردا دست همراهی پیش گذاشتید. اما سوال بزرگ مردم ایران از شما اینکه چرا سالهاست که مردم ایران این خشونت های دینی راتجربه کرده و هنوز اسیر این ستم دینی شیعیان افراطی قرار دارندء چرا دولتهای شما و ایتلاف شما هیچ اشاره شفاف به این وضعیت اسفناک چندین ساله مردم و کشور ایران ندارید ؟ ما ایمان داریم زمان آن رسیده اولویت جهانی به حقوق بشر پردازش کنند و اقتصاد را از الویت خارج کنند.
ایرانی محترم
1> بنده رییس جمهور آمریکا هستم نه ایران
2> پدران ما آمریکایی ها با خون دل و فدا کاری و از جان گذشتگی این کشور را پر پایه خرد و عقل و اندیشه بنا کرده و برای ما به میراث گذاشته اند و برای این کار دست گدایی پیش دیگر کشور ها دراز نکرده اند شما هم اگر می خواهید کشورتان پیشرفت کند باید برای نسل های آینده فداکاری و از جان گذشتگی به خرج دهید و مشکلاتتان را خود حل و فصل کنید نه این که به امید آمریکا و اروپا بنشینید………..
3> مثل این که امر به شما مشتبه شده و فکر می کنید ما در آمریکا بیکار نشسته ایم هر جا گندی به بار آمد وظیفه پاک سازی اش بر عهده ما است؟ خیر ایرانی عزیز. ما بر اساس منافع ملی خود عمل می کنیم. دیدید که عربستان سعودی که پدر جد داعش است را همواره تایید کرده ایم. با ملایان ایران هم کنار آمده ایم. کشورتان را حراج کرده اند خبر ندارید! هر چه ثروت داشتید را به طور مستقیم یا غیر مستقیم دو دستی تقدیم ما کردند و ما بهتر از این احمق ها کسی را لایق اداره امور ایران نمی دانیم. ظواهر اخبار و فحاشی های ظاهری را زیاد جدی نگیرید. ما به نتایج کار اهمیت می دهیم. فحاشی که خرجی ندارد. اموال شما است که از کانال های مختلف به جیب ما ریخته می شود. بهانه کم به دست ما نداده اند این ملایان. به دلیل فحاشی این دوستان عزیز محاصره اقتصادی تان کردیم که البته یعنی هر چه بخواهید هست لیکن قیمتش چندین برابر است. ملایان بیچاره خیال می کنند زرنگ هستند و محاصره را دور زده اند. مردم از خنده از این همه سفاهت. فکر نمی کردم ایرانی ها اینقدر احمق باشند که چنین سفهایی را بر خود حاکم کنند………
جناب آقای نوریزاد،
تبریک میگم به شما برای این مصاحبه. چنین سخنان صریحی از هیچ معترضی در داخل ایران نشنیده بودم.
پیروزی شما، پیروزی ماست، پیروزی ایران ماست.
بهترین وکارامدترین روش خلع سلاح دیکتاتور همین روش به استقبال رفتن دستگیری و زندان رفتن داوطلبانه است اینان چند نفر را میتوانند زندانی کنند ؟ هزار نفر؟ ده هزار نفر؟ یک میلیون ؟ هفتاد میلیون ؟
با عرض معذرت، بعله هفتاد میلیون ایرانی در زندان هستند ولی حالیشون نیست.
متاسفانه یک هموطن دیگر امروز صبح اعدام شد: سه بار حکم اعدام اون توسط دیوان عالی کشور نقض شد ولی قاضی صلواتی حکم به اعدام داد!! و رییس قوه قضاییه او را به اعدام محکوم کرد! وا ویلا وا ویلا…… بترسید از خشم مردم….. من بعید میدونم این کشور بدون خونریزی درست بشه… خدا کنه خون ریزی کم بشه تا درست بشه… به کجا داریم میریم…. کی کشور و مردم ما رو نفرین کرده؟!
درود به آقای محمد(کاوه) نوری زاد
وبه همکاران با وفایتان و هموطنان شریف ، خردورز وآزاد منش و بویزه به زنان غیور و دلیر و پشتکار دراویش زندانی
در این سی سال واندی که از خلافت اسلامی ایران میگذرد ، انبوه ای از نامه ها ، اعتراضات ، نصایح ، پند و اندر ها ، بیانیه ها ، نقد و انتقاد ها ، شکایات ، سخنرانی ها ، مصاحبه ها و ، کتاب ها ، مقالات ووووو….. ابراز گردیده .
بقول ضرب المثل ایرانی : دل سنگ آب می شد ولیکن در دل قسی القلب آخوند ها کوچکترین ذره ای رخنه ای نکرده
است و اعمال ضد انسانی ، وحشیانه و واپسگرائی آنها روز بروز بیشتر می شود .
مسئولیت ونتیجه تمام بی عدالتی ها در عرصه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ناهنجاری های اچتماعی وفلاکت وبدبختی مردم ایران را در شرایط فعلی بعهده شخص خامنه ای می دانم.
استبداد آخوندی داعشی تحمل هیچگونه اندیشه دگری را پذیرا نیست. چونکه جهان بینی اسلامی خشک و غیر دمکراتیک ( تا آنجائیکه شنیده وخوانده ام ، واژه دمکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم ، مدرن ، مدنی و جدید است)
وانسان هیچکاره و بنده الله و دستورات پیامبر اورا مو بمو و بدون کم وکاست بایستی اچراء کرد. در غیر اینصورت فتلش واچب و در آن دنیا بعد از مرک الله پوستش را در جهنم 7 بار در روز می گند و می سوراند.( عچب پروردگار وخالق ظالم و وحشتناگی است).
تصور می کنم این جماعت مأموریت دارند سرزمین با عظمت فردوسی ، سعدی ،مولانا، حافظ ، عنصری ،منوجهری، رازی ،بیرونی، سینا ، عطار ، ذاکانی ووو اعتصامی ، یزدی ، بهار ، کسرائی ، شاملو ، احمد، فریدون ،سعید ، خسرو ، فروغ وسیمین وو… را خراب کنند و با خاک یکسان تا هیچگونه منقدی ، ادیبی ، دانشمندی ، فاضلی ، سیاستمداری ، اقتصادانی ووو.. رشد پیدا نکند چون می دانند مردم ایران با هوش هستند. (ببخشید! ولیکن قدری ترسو پرورششان کرده اند وهمه آن ها را سالیان دراز به طریفی ازلحاظ دینی ، دیکتاتوری وضرب وشتم، آزادگی و دلیری را از آنها گرفته اند. البته این صفات نیکو غیر فعال نیستند و احتیاج به تلنکر های مختلف دارند)
یا اینکه خلافت آخوندی با دارا بون بی سوادی در تمام سطوح و زمینه ها و غوطه ور در اوهامات و دور از واقعییات سعی می کند با اعمال شقاوت و زور و رندان وشکنجه واعدام چند صباحی دیگر به حیات خود ادامه دهد.
ظلم نمی ماند و پایدار نخواهد ماند و مرده آ نست که نامش به نکوئی نبرند
با آرزوی تندرستی و موفقیت
وتشکر از امکان ودرج دیدگاه دگری در وب سایتتان
سالها پیش وقتی میخواستم به خارج از کشور سفر کنم یکی از بزرگترین نگرانی هایم این بود که چه باید بخورم که یک وقتی گوشت خوک نباشد ، ذبح شرعی شده باشد و… بار اول که که رفتم چهل روز روزه گوشت گرفتم حتی ماهی هم نخوردم که مبادا بدون فلس باشد. دفعات بعد راه و چاه را پیدا کردم و قصابی هائی را پیدا کردم که گوشت حلال می فروختند.
در همه این مواقع یک چیزی ذهنم را بد جوری به خود مشغول میکرد و آن این بود که گوشتی که می خوریم باید قبل از ذبح ، ذبح کننده بسم الله را گفته باشد. با خودم می گفتم همین؟ مگر الله با یهوه و نامهائی که دیگران میگذارند فرقی دارد؟ خدا که یکی است . من چه حقی دارم که بگویم این گوشت حلال است چون یک مسلمان آنرا ذبح کرده آن یکی حرام است چون یک مسیحی ذبح کرده و نام خدا را بر ان نبرده. اینها با آموزه های من تناقض داشت. یعنی تناقضی آشکار میان اخلاق والای انسانی که از اموزه های بزرگان دین و عرفان یاد گرفته بودم با آنچه که مراجع میگویند.
اخلاق به من می گفت: من چه حقی دارم که بگویم آن مسیحی نام خدا را نمی برد ولی من نام خدا را می برم پس گوشت اوحرام و گوشت من حلال است؟
مگر ما همه بندگان یک خدا نیستیم؟
مگر دین نیامده که بگوید ای انسانها همه شما منشائی واحد دارید، از یک جا میآئید و به یک جا میروید. این دیگر چیست که خود عامل جدا شدن انسانهاست.
وقتی به این کلام شمس فکر می کردم که میگفت کعبه سنگ و گلی بیش نیست و قتی انرا برداری خواهی دید که انسانها به هم سجده می کنند پس این یعنی انسان ارزش والائی دارد که با هیچ چیزی قابل قیاس نیست. وقتی میگوید حق الناس از حق الله مهم تر است نمی گوید حق المسلمان میگوید حق الناس.
وقتی میگوید کشتن یک انسان بی گناه مساوی کشتن کل انسانهاست …
خلاصه اینکه این تناقضات باعث شد که شروع کنم به فتوی گرفتن از مراجع قم. همه از دم گفتند حرام است نباید بخوری.
یکی گفت هروقت میروی برو یک گوسند بخر و بده برایت سر ببرند و بخور. دیگری گفت ماهی بخور ووو
یکی از این میان گفت اگر کسی به تو گفت که این را از بازار مسلمانان خریده ام بخور و کنکاش نکن میفهمی چه می گویم؟ گفتم نه. گفت اگر کسی به تو گفت که این حلال است بر تو واجب نیست تحقیق کنی پس بخور. من خنگ باز هم نفهمیدم.
از آنجا که روحانیون وقتشان خیلی بیشتر از بقیه طلاست به خودش زحمت نداد که بیشتر این را باز کند. بعدا فهمیدم منظورش کلاه شرعی است که یک سناریو با کسی دیگر درست کنم او به من بگوید اینرا از بازار مسلمانها خریده ام من هم برایم حجت شود و بخورم.
آخرین مرجع was the best one مرا رهانید. او گفت که همه ذبایح اهل کتاب حلال است بشرط انکه قبل از اینکه بخوری بسم الله بگوئی. گفتم ای خدا خیرت دهد بدبخت شدم بسکه در این مدت برای شکمم وقت گذاشتم.
الآن همه چیز میخورم و دیگر با هیچ مرجعی کاری ندارم. میدانید چرا؟
مرحوم احمد قابل روایتی را از امام صادق آورده بود که کسی نزد ایشان رفت و گفت یک مسیحی برای من گوشت نذری اورده شرم داشتم که نگیرم ولی انرا چه کنم؟ امام گفت یعنی چه که چه کنی خوب بخور. گفت اخر اسم خدا بر آن برده نشده. گفت پس چه اسمی بر آن برده شده؟ گفت مسیح. گفت خوب انها منظورشان از مسیح همان خداست. برو بخور .
بعد از آن فهمیدم که اینکه ماهی بدون فلس نباید خورد اصلا در هیچ جای قرآن نیست و مال یهودی هاست.
الآن مذهب خودم را دارم و ان اینستکه خدائی را بپرستم که نه بالاست نه پائین، نه سیاه است نه سفید، نه حسن و حسین است نه عیسی و موسی، خدائی که سگها را نجس نمی داند و به انها عشق میورزد، خدائی که اول انسانها برایش مهم هستند بعد خودش، خدائی که در آسمانها نیست همیجا در قلب همسایه من است،
خدائی که در سگ هم هست همان اندازه که در من هست. خدائی که هم مال من است هم مال ادیسون.
هم مرا دوست میدارد هم پاپ را هم آیت الله وحید خراسانی هم احمد زید ابادی را.
من هیچگاه خدائی را قبول ندارم که کسی را که خود مسئول بدنیا آمدن خودش نبوده به جهنم بفرستد چون حرامزاده است.
من خدائی را که بگوید کسانی که شهادتین را نگفته اند به جهنم میروند نمی پرستم.
من خدائی را که به جای شادی به مردم غم و اندوه میدهد را نمی پرستم.
خدا را در آسمانها نجوئیم همین جا پیش ماست در کنار ماست. در دل بغل دستی ما پس حرمت بغل دستی را داشته باشیم که خانه خداست.
درود فراوان بر شرفت منصور عزیز
راه سعادت همینی هست که شما یافته ای ، مطمئنا اگر تمام انسانها مانند شما اندیشه کنند دنیا گلستان خواهد شد ولی دریغا که جهل و تعصب مانع بزرگیست
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنانم . با عرض سلام به منصور عزیز . من از شما جهت نگارش خاطراتتان با کمال فروتنی سپاسگذارم . ظاهرا شما پوست را به کناری انداخته و مغز را برداشته اید! ولی مشکل اصلی در ایران خودمان است که اگر کسی با نظر شما هم سو باشد و ارائه نظر کند سخت با او بر خورد می کنند. این اقایانی که فتوا میدهند ذبح غیر مسلمین بر مسلمین حرام است مگر نمی گویند که حضرت محمد مسموم شد ! جریان مسمومیت ایشان به این صورت است که زنی یهودی بزغاله ای بریان میکند و چون عداوتی داشته آن را مسموم کرده و به ایشان تقدیم میکند ایشان باتفاق یکی از یارانشان بدون اینکه اکراهی از غذا بکنند که به دست یک یهودی ذبح و پخته شده شروع به خوردن میکنند و علم غیب نداشتند که غذا بسیار مسموم است پس از خوردن یکی دو لقمه حضرت متوجه دگرگونی طعم بزغاله میشوند و فورا دست میکشند ولی یار حضرت باز هم به خوردن ادامه میدهد و بعد از چند ساعت فوت میشود ولی چون پیغمبر مقدار کمی خورده بودند دچار مسمومیت می شوند که توسط ابو عبیده ( جراح مخصوص خودشان ) مداوا میشوند ولی چون زهر بسیار سمی بود ایشان از آن پس مدام دچار صداع ( سر درد) می شدند اگر به تاریخ نگاه بیفکنیم ایشان در هنگام فوت در فکر حمله به شام بودند وسر درد داشتند و دور سرشان پاچه ای بسته بودند و هنگامی که در بستر درخواست کاغذ و قلم میکنند عمر میگوید ایشان سر درد دارد و هذیان می گویند. قابل توجه آقایان معممین . با احترام. تا بعد!
مهرداد،
کتابی هست به نام جواهر الکلام تألیف شیخ محمد حسن نجفی که در قرن 13 قمری میزیسته. این کتاب 25 جلد است که همه احکام فقهی شیعه در آنجا گرد آوری شده.
همه رساله های عملیه کپی پیست از جواهر هستند.
خود جواهر چطور در قرن 13 جمع اوری شده باید بگویم همانطور که بحار الانوار 800 سال بعد از حضرت رسول نوشته شد.
در این مورد که میفرمائید در ایران این حرفها را نمی شود زد باید بگویم حق با شماست و متاسفانه دین دولتی و استبداد دینی در ایران باعث شده روز به روز مردم از دین بری تر بشوند و متاسفانه سیستم های مرموز کلیسا در غرب جوانان نا آگاه ایرانی را نشانه گرفته اند و جوانان برای خروج از ایران و گرفتن اقامت در کشور های دیگر دین خود را تغییر میدهند و باید بیائی و ببینی استدلال ها برای تغییر دین را. اولا بدون استثنا همگی حزب الهی مسیحی از آن نمونه هائی که برای مسیح غش و ضعف میکنند همانطور که برای امام رضا و امام حسین. وقتی میپرسی چه عاملی باعث شد مسیحی بشوی بدون استثنا میگویند ناگهان مسیح بر ما وارد شد. وقتی میپرسی خوب الآن با قبل که مسمان بودی چه تغییر خاصی رخ داده؟ میگویند ما نجات یافته ایم. میگویم من چه؟ میگویند اگر بگذاری مسیح بر تو وارد بشود تو هم نجات خواهی یافت. یعنی اوج ابتذال و عقب افتادگی که اگر با آنها صحبت کنی حاضری روزی 25 مرتبه به آقای محمد یزدی زنگ بزنی و قربانش بروی تا اینکه پنج دقیقه پای صحبت اینها بنشینی. و این کار را جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای با مردم ایران کرد. در ایران در کلیساهای زیرزمینی به مرتبه کشیشی میرسند. روی زمین انصار حزب الله و بیت رهبری مشغول فرستادن مردم به زیر زمینهائی هستند که بساط سیستم های مرموز کلیسائی که با بودجه های سرسام اوری هدایت میشوند مشغول تبدیل شیعه به مسیحی هستند.
پس با این حساب عیب از ملاها است.
درودي ديگر بر مبارزانِ استبداد ستيز و اقاي نوريزاد و كاربران و تيم سايتشان و هموطنان ارجمند، اقاي نوريزاد اين بچه هاي غرب كشور خيلي بانمك و بامزه و تكه پران هستند مثل بچه هاي اصيل خرم آباد و كرمانشاه اگر انتظار زيادي نيست و فرصت كرديد حتما سفري به اين دو نقطه كشور بكنيد و پاي صحبت اهالي بنشينيد، باري جناب نوريزاد يكي إز همان همشهريهايم سابق كه در ايران بودم تا موضوعي عيان مي شد مي گفت ( اقا جان كار إز اشاره گذشته بود و به هُل دادن رسيد ) حال حكايت اين ملايان و اين نظام الهيست، اقاي نوريزاد فرموديد إصلاح طلبان يا بزرگان سياسي، باور كنيد من هم مثل خيلي هاي ديگر به قول خودتان حتي به اسم اين جماعت الرژي پيدا كرده ام، اين طيف هم قسمتي إز بدنه همين نظام و سيستم است، به عنوان مثال خدمتتان عرض كنم در اواخر دوره احمدينژاد چنان قافيه بر ولي امر مسلمين تنگ امد، كه به روحاني و رفسنجاني رضايت داد به شما قول مي دهم اگر وضع بدتر إز اين شود سراغ سيد خندان هم ميرود، و أيشان هم براي حفظ نظام جنايت و چپاول روي رهبري را زمين نمي اندازد. جناب نوريزاد إز وحشت رژيم در برابر هر حركت مدني سخن گفتيد، چند بار اين را نوشته ام كه همان اوائل حكومت اين نابخردان اين هاشمي رفسنجاني هفت خط در مصاحبه اي با خبرنگار تُرك علنا گفت تجربه ي شكست و سقوط حكومت پهلوي به ما اموخت اگر يك قدم در برابر خواستهاي مدني مردم عقب نشيني كنيم رفتنمان مثل شاه حتميست، به خاطر همين ٣٥ سال است با خشونت و سركوب حكومت مي كنند، مي گوييد داعش وجدانا فيلمهاي هجوم حزب الهيون حكومتي به دستجات سياسي و مردم و بالا رفتن إز ديوار سفارتخانه ها موجود است فقط كافيست نيم نگاهي به انها بيندازيد، و داعش واقعي را ببينيد. اقاي نوريزاد بعضيها مي گويند داعش سأخت دست امريكاست، اما تحليل من اين است كه داعش را بشار ال اسد در سوريه نور المالكي در عراق با همكاري جمهوري إسلامي در منطقه به راه انداختند. در اخر براي شما و ديگر ازاديخواهان سلامتي و عزم جزم و موفقيت ارزومندم، به اميد فردايي روشن براي همه در كشورمان
مانی
آقای خمینی انقلاب را به نفع صنف روحانیت مصادره کرد. اینها منافع مشترک دارند.
میگویند گرگها وقتی گرسنه هستند رو در روی هم مینشینند چرا که اگر به هم پشت کنند توسط دیگری دریده می شوند. این حکایت روحانیت است که در طول تاریخ تشنه رسیدن به چنین مرتبه ای بوده. زمان شاه ثروت مند ترین و موفق ترین اخوندها نهایتا یک فولکس غورباغه ای سوار میشدند. الآن جایگاهی دارند که اتومبیل سفارشی از المان برایشان خریداری میشود. حکومت کشوری را در دست دارند که طبق برآورد BP رتبه اول گاز جهان را دارد. ذخائر مس ایران رتبه دوم بعد از شیلی را دارد. شما چیزی از معادن طلای موته میدانید؟ هیچکس نمیداند چه مقدار در سال از آن استخراج میشود و کجا میرود. شما میدانید ضایعات معادن مس شرچشمه که مملو از مولیبدن و طلاست کجا می رود؟
درد دين يا درد دنيا
سلام آقای نوری زاد. این نوشته را تقدیم می کنم به همه آزادگان و آزاد اندیشان و ایرانیان گرفتار
چند صباحيست كه هركس درباره اينترنت و مزايا و معايبش نظر مي دهد و البته اگر از گروه اسلام دوستان (تندرو) باشد كه صد البته از مضرات و خطرات اين بلاي خانمان سوز چنان داد سخن بر زبان ميراند كه هركس نداند فكر ميكند درباره ي چه اژدهاي هفت سري سخن ميگويند، و چه ساده لوح خانواده هايي هنوز هم هستند كه متاسفانه باور دارند، و هر جا هم كه مي بينند ديگر سخنانشان كارگر نبوده چند عدد فتوا هم چاشني موضوع كرده و با حرام كردن استفاده از اينترنت پرسرعت مي خواهند جلوي يك چيزي را بگيرند و در آخرين مرحله هم كه نامه ي فيلتر كردن واتس آپ ،وايبر و تانگو و شبكه هاي اجتماعي و… به بهانه ي توهين به امام و رواج فساد و……
در اين چند روز كه من همه اين موضوعات را دنبال مي كردم يك چيز دايم ذهن مرا مشغول به خود كرده بود كه چرا اينقدر با اينترنت پرسرعت و نرم افزار هايي مانند واتس آپ ،وايبر و تانگو و….. مشكل دارند آيا واقعا مشكل رواج فساد و مطالب توهين آميز به امام بوده پس چرا زماني كه در دولت گذشته امام مقوايي درست كردند و آن نمايش مضحكه را راه انداختند كه همه ي دنيا به ما خنديدند كسي وا اسفا نگفت و
فتوايي نداد چرا با وجود اين همه سايت پورنوي ايراني كسي رگ غيرتش باد نكرد چرا راه دور برويم مگر هرروز در شهرهاي خودمان نمي بينيم زنان و دختراني را كه از سر استيصال مجبور به تن فروشي هستند چرا هيچيك از اين علما نيامد و از پول وجوهاتي كه هرماه مي گيرند عده اي از همين زنان و دختران را تحت حمايت خود قرار نداد كه مجبور به تن فروشي براي زنده ماندن نشوند و نمونه هاي بسيار ديگر.
سخنان گهربار دوستان خارج نشين را كه مي خواندم هركسي از ظن خود شد يار من بود :
عده اي طبق معمول زدند به صحراي كربلاي فرزندان آريايي به پا خيزيد كه اين رژيم مي خواهد شما را از تكنولوژي و آزادي بيان دور كند و به قرون وسطي ببرد و در آخر هم باز تشويق به خيزش مردمي و چندتا فحش به اسلام ومحمد و علي كه يكي نيست به اين دوستان بگويد بابا به همون اهورا مزدا قسمت ميدم اگر تو مردي
بيا ايران تو يك ذره خيزش كن ما ياد بگيريم . چپ ها هم كه بعد تحليل هايي كه آخرش من نفهميدم بالاخره اينترنت پرسرعت چه ربطي به لنين و اكثريت داره به اين نتيجه رسيدن كه جنبش كارگري داره محروم ميشه از حقوق خودش وحق آزادي بيان . اصلاح طلبان فعلا ترجيح دادن روزه ي سكوت بگيرند و دكتر زيبا كلام به نمايندگي از همه دكتر روحاني را به چالش هايي دعوت مي كند و فعلا ميدان دار اين قضيه شدند دوستان طيف تند رو و بعضي از مراجع عالقدر ولي چرا و به تحريك چه كساني چرا در مشهد يك دفعه بايد يكي بيايد به آقاي مكارم شيرازي توي موبايل چيزهايي نشان بدهد و بگويد اين توي اينترنت پرسرعت است .
مي خواستم توجه شما را به اين آمار كه درباره ي زندگي خود من است جلب كنم :
هزينه ي اينترنت نامحدود 512 كيلو بيت مخابرات ماهيانه 240000 ريال ( فارغ از خوب يا بد بودن كيفيت اينترنت كه به آن هم مي رسيم)
اگر بخواهيد كه يك گوشي كه واتس آپ ،وايبر و تانگو روي آن نصب شود را بخريد حداقل با 200 هزار تومان مي توانيد بخريد.
دوستاني كه بااين نرم افزارها كار كرده اند مي دانند كه پهناي باندي كه اين نرم افزارها اشغال مي كنند پهناي باند زيادي نيست بنابراين به راحتي مي توانيد از اين نرم افزارها هنگامي كه در خانه هستيد و يا هرجايي كه اينترنت وجود دارد استفاده كنيد و خدماتي از قبيل مكالمه و پيام كوتاه و مكالمه با خارج و مكالمه با تصوير و …. را داشته باشيد با چه هزينه اي اگر در خانه باشيد فقط با همان هزينه ي ماهيانه
اينترتي كه ميپردازيد و ديگر هيچ در نتيجه به طور محسوسي حجم پيام كوتاه ها و مكالمات موبايلي و مكالمات خارجي پايين آمده حال تصور كنيد که در ایران اینترنت
4gو 3g راه اندازي شود چه اتفاقي می افتد البته نگوييد الان رايتل خدمات 3g ميدهد چون شركت رايتل فقط شوي 3g را اجرا می کند ،در آن صورت به اين فكر كنيد كه مخابراتي را كه خصوصي (برادران) كردند و ايرانسل و همراه اول و آخر و همه اينها بايد بروند سماق بمكند چون مردم از آنها فقط خدمات اينترنت مي خواهند حال بايد چه كنند اگر اين خدمات هم ندهند چه كنند آنوقت كه به دنيا كه سعي مي كنند خود را گوگولي و خوب و پيشرفته نشان دهند چه جوابي دارند بدهند اگر اين خدمات را بدهند نه مي توانند هزينه ي اين دم و دستگاه هاي
عريض و طويلي را كه ساخته اند را بدهند نه مي توانند جلوي آزادي انديشه و ورود و خروج اطلاعات را بگيرند به خاطر همين است كه شروع به چنگ و دندان نشان دادن كرده اند و دايم فتوا از اين از آن مي گيرند بلكه به طريقي بتوانند از اين پارادوكس خود را برهانند .آري اين چنين است برادر .
وصیتم به آیندگانی که در شکم مادر و پشت پدراند اینکه اگر روزی و روزگاری آزاده ای به نشر نوشته های بنده التفاتی فرمود، عین این نامه را در مقدمه همه کتابهایم جای دهد.
متن کامل وصیتنامه مرحوم سعیدی سیرجانی
هم وطنان!
با تشکر از محبت شما که همت کردید و با تکثیر و توزیع نامه سرگشاده ای که خطاب به ریاست جمهوری اسلامی نوشته بودم به من مدد رسانیدند، و با سپاس از هزاران مردم آزاده ای که با نامه و تلفن مرا از خواندن نامه باخبر فرمودند، به عرضتان می رسانم که گرچه هنوز پاسخی از مخاطب محترم نامه دریافت نکرده ام، اما تلاش شما هموطنان نتیجه ای بمراتب بیش از حد توقع بنده بار آورده است. زیرا نسخه ای از آن نامه به تشریف نظر مدیران و نویسندگان ” کیخان” مشرف گشته و به درک جوابی نایل آمده است، و این توفیق اندکی نیست؛ زیرا رییس محترم جمهوری منتخب مردمی است که خوب و بد و صالح و طالح دارند، اما رییس موسسه کیهان برگزیده مستقیم مقام معظم رهبری است، و منزه از هر خطا و اشتباهی. چونکه صد آید نود هم پیش ماست.
به عنوان یادآوری عرض می کنم موضوع شکواییه بنده این بود که به چه مجوزی، طبق حکم کدامین دادگاه، براساس چه قانونی، چهار سال است که هفده جلد کتابهای چاپ شده مرا توقیف کرده اند و هیچ مقام مسوولی به شکایات من جوابی نمی دهد؟ گفته بودم اگر من گناهکارم محکمه دارید، زندان دارید، جوخه اعدام دارید، و خیلی چیزهای دیگر دارید، چرا زجرکشم می کنید؟ وانگهی گناه ناشر بیچاره ای که به اعتماد حمایت قانون در نشر این کتابهای مجاز سرمایه گذاری کرده چیست؟
پاسخهای متعددی به تفاریق در طول یکی دو ماه اخیر نویسندگان شریف کیهان ظاهرا به نمایندگای از طرف حکومت اسلامی به عرایض بنده مرحمت فرموده اند مهم است و به احتمالی قوی محصول عنایات مقامات عالیه. به مناسبت همین اهمیت اجازه می خواهم به حکم قند مکرر خلاصه ای از آنجمله را در اینجا بیاورم تا کام دلی شیرین و مشام جانی معطر کنید:
پاسخ اول و مفصل در کیهان هوایی منتشر شد، بانضمام یکی از دو نامه بنده [ نامه ای که خطاب به مردم نوشته بودم، نه ریاست جمهوری] تا مدعیان خودفروخته ای که با حکومت صد در صد اسلامی علمای محترم سر عناد دارند نگویند جراید دیار ما آزادی عمل ندارند و حتی کلمه ای از شکواییه های سعیدی را منتشر نکرده اند.[ اگر منحرفان کور باطن بگویند: ” کیهان هوایی” چه ربطی به داخل ایران دارد؟. جوابشان این است که: بفرمایند بلیطی بخرند و ویزایی بگیرند و به خارج از مرزهای جمهوری اسلامی بروند و متن نامه را بخوانند]. در این پاسخ مفصل زیر عنوان ” ماموری با نعل وارونه” که منظورشان بنده شرمنده ام، آمده است:
” این باصطلاح عریضه در حول یک محور عمده و کلی گردش دارد و آن فریاد ” واقلما” و شهید نمایی ای است که سعیدی سیرجانی در رثای کتابهای متوقف الانتشاری سرداده و برای به کرسی نشاندن این قضیه از بیان هیچگونه دروغ و کذب نیز کوتاهی نشده است. حدود یکسال و نیم قبل، همزمان با توقف انتشار مجدد کتابهای سعیدی سیرجانی بسبب محتوای ضد اسلامی و ضد ارزش آنها جریانی کاملا هدایت شده متشکل از رادیوهای استکبار و روزنامه های ایرانیان خودفروخته مقیم خارج از کشور به حمایت از سعیدی سیرجانی و بتبع آن نویسندگان همفکر و هم خط او پرداخت…
” سیرجانی خود بهتر از هر کسی می داند که با نشر عقب عقب و ” ترکمانا نعل را وارونه زن” چه تیرهای جنایی که به اسلام و انقلاب و در کل مردم ایران و دین و زبان و فرهنگ و … آنها رها نکرده است و نیز او خود بهتر از هر کس می داند که علت توقف انتشار کتابهایش چیست، ولی اکنون روزانه مشغول شهیدنمایی است و با آنکه می داند که محتوای کتابهایش به نحوی است که تا زمانی که ارزشهای انقلاب حاکمیت دارد بهایی در ذهن مردم نخواهد داشت[ یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است؟ کتابی که بهایی در ذهن مردم نداشته و نخواهد داشت چه اصراری است با توقیفش مایه بدنامی حکومتی شوید که بیش از همه حکومتهای جهان به امتش آزادی عنایت فرموده است؟ مگر رهبر مسلمانان عالم نفرمودند ” آن مقدار که آزادی مطبوعات در ایران هست در جاهای دیگر نیست”] باز هم دم از استمداد برای تکثیر این باصطلاح ” عریضه” می زند.
” در مورد زندقه و کفر الحاد [ گفت: بزن گردن این زندیق بندیق سنی دهری سگ بابی را! ] وی همین بس که جمله ای از کتابهای این روزنامه نگار از رده خارج نمی توان یافت که در آن بیربط و با ربط بنحوی به اسلام و مسلمانی حمله نشده باشد.
وی از جمله افرادی است که ظهور اسلام در ایران را تهاجم عرب می خواند و اسلام آوردن ایرانیان را با یک تحریف ناجوانمردانه در تاریخ از ترس جزیه می داند: ” در ایران پیش از هجوم عرب (!) فرهنگ مشخص و معتبری وجود داشت با عناصر و اجزایی بسیار و گوناگون،[ عجب عبارت کفر آمیزی نوشته بودم و نمی دانستم. ظاهرا علتش این است که روزگار سفله پرور مرا در سن و سالی که می توانستم درسکی بخوانم و چیزکی بیاموزم بر مسندی نشاند که تصورش هم از محالات می نمود. نتیجه آن قدرت زودرس و بیش از ظرفیت آن شد که مست از جام غرور و غافل از روز حساب، تیغ عریانی به کف آرم و به هر که و هر چه رسیدم بتازم.] تحول تازه و کوبنده مانند هر نیروی مهاجم و غالبی (!) می خواست فرهنگ ملت مغلوب (!) را درهم شکند. ( ص سی و هشت ، در آستین مرقع)” [ ملاحظه فرمودید؟ این را می گویند حمله به اسلام. گیرم بنده روسیاه در این دنیا از فرمان رجم بزرگان و انتقام حضرت معمر قذافی سر سالمی به گور برم، در آن دنیا جواب مرحوم یعرب بن قحطان و زیادبن سمیه و از اینها بالاتر یزید بن مهلبی را که با خون مردم گرگان آسیا گرداند چه خواهم داد؟ . در ضمن علایم تعجب را خودشان گذاشته اند، بنده در این ماجرا گناه ندارد، همان گناهی که با مهاجم خواندن اعراب بزرگوار موالی نوازی چون بنی امیه مرتکب شدم برای هفتاد پشتم کافی است. ]
” اگر دشمنی با اسلام در کار نیست چرا در مقدمه کتاب البته مستطاب ” ای کوته آستینان”… برای بهتر فهماندن باصطلاح مطلب با همان نثر ” عقب عقب” که با استفاده از قید البته و دیگر قیود اینچنین با پنبه سر مقدسات را می برد چندین و چند صفحه حاشیه روی و قلمفرسایی شده و بسیار زیرکانه و رندانه احساسات و مقدسات مردم به بازیچه و سخره گرفته شده است [کاش اجازه داده بودند این کتاب که از زمستان هزار و سیصد شصت و هفت در چاپخانه کتیبه در حال پوسیدن است منتشر شده بود تا خلایق بدانند ” مقدسات مردم” را به سخره گرفتن یعنی چه. علی الحساب بنده از طرف آن بنده خدایی که برای گرانتر فروختن محصول دهانش خبر تشریف فرمایی امام رضا را به سیرجان بر سر زبانها انداخت، از نویسندگان متعهد کیهان سپاسگزارم و از اینکه نمی دانستم دلالها و شیادها جزو مقدسات مردمند شرمسار.]
” و اما بعد چند کلمه هم در مورد عوامفریبیهایی از قبیل زیان سنگین(!) [ هفت میلیون و هقتصد و پنجاه هزار تومانی که ناشران بیچاره در سال شصت و هفت و شصت و هشت خرج کتابهای در چاپخانه پوسیده بنده کرده اند، البته در نظر بزرگان رقم سنگینی نیست که، هر که بینی به جیب خود نگرد. راستی چه انقلابی از این بالاتر که رقمهای میلیونی و حتی میلیاردی دیگر به چشم بعض طلاب وارسته از جهان نمی آید. ] و اتلاف کتابهای نازنین (!) بگوییم و بسنده کنیم که عاقل را اشارتی کافیست. هنوز جریان دعوای سعیدی سیرجانی و مدیر انتشارات نشر نو نقل محافل فرهنگی است و جریان واقعه هم از این قرار است: مدیر انتشارات نشرنو برای چاپ کتاب ضحاک ماردوش سعیدی ششصد و سی بند کاغذ را به قیمت دولتی از وزارت ارشاد دریافت می دارد و بر طبق ادعای خود با بخشی از کاغذ دریافتی تعداد نه هزار جلد از این کتاب را چاپ و منتشر می کند و سعیدی سیرجانی مدعی است که نشر نو باید وجه کاغذ مازاد بر پنج هزار جلد را با نرخ آزاد به وی بپردازد. [شنیده بودم مدیر نشرنو در مقوله کاغذ دولتی و تردید در صحت عمل پاکان گرفتاریهایی برایش پیش آمده بود، اما نمی دانستم خود بنده یک طرف قضیه بوده ام . امان از نادانی.] و … و کافی است که با یک حساب سرانگشتی اختلاف قیمت کاغذ آزاد را با کاغذ دولتی حساب کنیم تا علت این دعوا کشف شود”.
” البته این را هم بگویم که سعیدی برای چاپ کتابهایش ،علی رغم تمام اهانتها و ناسزاگوییها نسبت به اسلام و اصول ، هیچ مشکلی نداشته [ کاملا درست فرموده اند، نه چهار هزار نسخه چاپ دوم ” در آستین مرقع” در سال شصت و سه خمیر شد، نه ” ای کوته آستینان” در سال شصت و هفت به غضب پاکان گرفتار آمده، نه پنج هزار دوره ” تاریخ بیداری ایرانیان” در چاپخانه پوسید، نه کتاب ” ریشه در خاک” به صرف اینکه مترجمش خواهر من بود هشت سال تمام برای مثله شدن معطل ماند، نه سالهاست که فرزندانم به آتش من می سوزند.] و اساسا عمده کتابها و نوشته های ایشان در فاصله سالهای شصت و سه تا شصت و هشت چاپ و منتشر شده اند” ( کیهان هوایی چهار آذر هفتاد و یک).
و بعد از این پاسخهای مربوط و منطقی، در شماره دیگری از همین نشریه با استفاده از نظرات صایب روانشناسانی که در خدمت دارند و به کشف علت ناراحتی و افسردگی بنده پرداخته اند که:
” البته استاد حق دارند. در مملکتی که با مواد مخدر مبارزه می شود و هر کجا منقل و وافوری می بینند بی آنکه به زجرها و شکنجه های استادان فن توجه کنند برمی دارند می شکنند و نابود می کنند، آدم زجر و شکنجه نمی کشد؟” ( کیهان هوایی دوم دی ماه هفتاد و یک)
[ نمی خواستم در این مورد حاشیه ای بنویسم و شما را به تهوع اندازم که خود متن گویاتر از هر حاشیه ای است. اما دریغم آمد رفقا را از فیض ثوابی محرم کردن: بنده ضمن تقدیم هزار شکر که یاران بی گنه اند، امیدوارم محتسب مزاجان زمانه هر چه زودتر با نبش قبر سعدی و حافظ، جنازه این دو رند شیرازی را هم بیرون کشند و به جرم توصیف ” شاهدان”، حد شرعی را بر استخوانهای پوسیده شان اجرا فرمایند.]
و سرانجان به عنوان زمینه سازی لازمی برای اقداماتی که در آینده ای نزدیک معمول خواهند داشت، پس از افشای زندقه و کفر و الحاد بنده، پرونده زندگی سراسر فساد مرا نیز در برابر چشم خلایق گشوده اند. و اینک آن پرونده:
” سعیدی سیرجانی تا کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو معلم ساده ای بیش نبود، [ دیگر کم لطفی می فرمایید، گویا در یکی از بولتنهایتان مرا همکار پیشه وری و طرفدار تجزیه آذربایجان خوانده اید؛ آخر موجود مرموزی که در سیزده سالگی همدست پیشه وری بوده، نمی تواند نه سال بعدش گمنام باشد. ] پس از تشکیل ساواک با آن سازمان ارتباط برقرار کرد و به اداره پیگیری آموزش و پرورش انتقال یافت. اداره پیگیری در رژیم گذشته شعبه ای از ساواک بود و با مراقبت شبانه روزی رفتار معلمان و دانش آموزان مخالف رژیم را به ساواک گزارش می کرد.
” پس از تشکیل بنیاد فرهنگ توسط دکتر خانلری، [ بنده از اینکه نویسندگان بزرگوار و دانشپرور کیهان این بار بخلاف سنت شریفشان عمل کردن و نام خانلری را بدون عناوین ” خاین و جاسوس و بدسابقه” آوردند از خوانندگانشان معذرت می خواهم.] که از بودجه کلانی برخوردار بود، ساواک وی را به آن بنیاد منتقل کرد تا اشراف بیشتری نسبت به فعالیتهای آن داشته باشد. در همین زمان بود که سیرجانی توانست یک قطعه زمین هزار متری از موقوفه مخبرالسلطنه هدایت در محله دروس تهران تصاحب کند و با پول بنیاد آن را بسازد که هم اکنون محل تجمع همپالکیهایش شده است. باید توجه داشت زمینهای موقوفه هدایت غالبا به فراماسونها و ساواکیها و وابستگان به دربار تعلق می گرفت”. ( کیهان هفده اسفند هفتاد و یک، نقل از کیهان هوایی چهارده بهمن).
این بود جوابهای نجیبانه و دندان شکن و معقولی که به نامه های سرگشاده بنده داده اند درباره خمیر شدن و پوسیدن کتابهایم، تا دیگر نگویم چرا جمهوری اسلامی به تظلماتم پاسخ نمی گوید.
اگر نویسندگان محترم کیهان، همانطور که با نقل عبارتی از کتابم اسناد کفر و زندقه و الحاد مرا رو کردند، مدارک اتهامات اخیر را هم منتشر می کردند، هم زبان مدعیان را بسته بودند و هم منتی بر بنده و خوانندگانشان گذاشته بودند.
گیرم همه خلایق به دفاتر رمز ” سیا” و ” موساد” و ” اینتلیجنب سرویس” و ” کا گه ب” دسترسی نداشته باشند تا حواله هایی را که در طول سالها به نام بنده صادر شده است به دست آرند و منتشر کنند، اما اسناد ساواک بحمدالله صحیح و ناسالم است و اگر در دسترش همگان نباشد، مدیران موسسه کیهان حتما بدان دسترسی دارند. ای کاش محبت کنند و سوابق مرا که از سال سی و دو به ساواک پیوسته ام تا بهمن پنجاه و هفت که می شود بیست و پنج سال شمسی بیرون کشند، و اگر نه همه اوراق پرونده، لااقل یک برگش را منتشر کنند، تا هم حافظه راکد بنده به کار افتد، و هم خلایق سالوس عوام فریبی را بشناسند که عمری از خبرچینی و نهفته کاری در نوشته هایش اظهار نفرت کرده است و خود از اعضای ساواک بوده.
گیرم پرونده های ساواک هنوز محرمانه باشد که بسیاری از پاپوش دوزان و شکنجه گرانش هنوز هستند و خیلی هم ” هستند” و علایم حضورشان از در و دیوار می بارد؛ اسناد و دفاتر حزب توده که بحمدالله، به مقتضای میراث پدر خواهی خلق پدر آموز، هم اکنون در دست بعض صاحب مقامان است، ای کاش کارت عضویت یا برگه تقاضانامه یا هر سندی که مربوط به عضویت من در هر حزب و جمعیت و دسته و گروهی که باشد منتشر سازند، تا مردم بدانند منی که در اوج رستاخیزگری آریامهری زیر ورقه اعلام پیوستگی دسته جمعی استادان ” مدرسه عالی ادبیات” نوشتم: ” بدین وسیله نفرت خود را از حزب فرمایشی رستاخیر اعلام می دارم”، چه جانور ریاکاری بوده ام و هستم.
گیرم برملا شدن اسرار رفقا مصلحت نباشد، وزارت آموزش و پرورش که هنوز بر جای است و در تصرف حزب الله؛ ای کاش ماموران بایگانی آن وزارت خانه همت کنند و رونوشت ابلاغ یا سوابق خدمت مرا در ” اداره پیگیری” آن دستگاه در همین کیهان قدسی مآب منعکس فرمایند، تا بنده فراموشکار پرونده ساز را به یاد گذشته های آلوده ام اندازند و بی هیچ تلاش و مقدماتی وادار به حضور در تله ویزیون و اعترافات آنچنانی کنند.
گیرم همکاران سابقم در ” بنیاد فرهنگ ایران” که هنوز حی و حاضرند و مشغول خدمت، به پاس دوستیهای روزگاران گذشته، از شهادت درباره اخاذی هایم طفره روند، اسناد مالی که برجای است و می توان براحتی هر سندی را گرفت وو منتشر ساخت تا کسانی که در اوج قدرت آریامهری در مجله یغما و خواندنیها [ مفصل ماجرا در مجله یغمای زمستان پنجاه و شش و بهار پنجاه و هفت و به نقل از یغما در خواندنیهای همان سالها آمده است، به حکم بعض ملاحظات اخلاقی از نقل آن معذورم، اما خوانندگان می توانند به صفحه چهارصد و سی و دو شماره هفتم سال سی و یک یغما، یا ص صد و نود و هشت تا دویست و یک ” در آستین مرقع” و در حروفچینی تازه، ص صد و هشتاد و هشت، رجوع فرمایند] دعویهای بیجای مرا خوانده اند، بدانند بنده در پیروی از مکتب ” حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی” چه اعجوبه ای بوده ام.
گیرم تحقیق در این مسایل مستلزم صرف وقتی باشد و تلاشی که به دردسرش نمی ارزد، تحقیق در مقوله وقفیاتی که تعلق به دعاگویان دارد که آسان است. آخر تصرف زمین وقفی، عضویت ساواک و سیا و هواداری استکبار جهانی نیست که رد و اثباتش مستلزم صرف وقتی باشد و تدارک اسنادی. سند موقوفه را که می شود منتشر کرد، و به تردید همسایگان و اهل محل ما خاتمه داد که می گویند: نکند بقیه خبر ها هم از همین دست باشد.
بنده شخصا در صحت و دقت نوشته های کیهان، و شرف و تقوای مدیرانش، شکی ندارم؛ که، این موسسه عظیم جزو غنایم بیت المال است و حجه الاسلام با فضیلت صاحب صلاحیت البته متدینی که بر مسند ریاستش تکیه زده، منتخب مستقیم مقامات عالیه ای است که می خواهند اسلام را درسرتاسر جهان گسترش دهند و صحنه عالم را از لوث حقه بازیها و تزویرها و دروغها و مردم فریبیها و ضعیف آزاریها پاک کنند. این روزنامه مقدس معتبر، ” فرمان” عباس شاهنده یا ” آرام” سرهنگ یمنی یا ” شورش” کریمپور شیرازی نیست که کارش هتاکی باشد و بی اعتنایی به اخلاقیات، نوشته همچو روزنامه ای را نمی توان سرسری گرفت. هر چه منتشر می کند به حکم ایمان و تقوای مدیر مسوولش عین واقعیت است و از آن بالاتر مورد تایید مقامات مقدسه ای که تردید در عدالتشان مایه ارتداد است.
اگر در ایران امروز گروه بی تقوای مردم فریبی حکومت را قبضه کرده بودند که برای تحکیم موقعیت خویش و ادامه غارت به سرکوب آزادگان می پرداختند، در افشاگریهای کیهان جای تردید و شبهه ای باقی بود. اگر دار و دسته ای دانسته یا نادانسته کسانی را به قصد قربانی در مقدم استالینی دیگر و هیتلری دیگر برگزیده بودند، شاید از جان گذشته ای به خود حق می داد مطالب کیهان و نشریات همزبانش را نوعی ترور شخصیت تلقی کند، که از مقدمات لازم ترور اشخاص است. تا اگر شخص مورد نظر به تیر غیبی گرفتار آمد، یا در تصادمی شرش کنده شد، یا شکنجه و اعدامش لازم گشت، اذهان عمومی آماده استقبال همچو خبری باشد و از تلف شدن وجود فاسدی فریاد اعتراضی برنخیزد.
اما کشور ما بحمدالله قبه الاسلام است و زمام کلیه امور سیاسی و مذهبی و اقتصادی و غیره اش در قبضه قدرت بی چون و چرای روحانیون عالیقدر و خویشان بزرگوارشان. در همچو بهشت لبریز از دیانت و معنویت و اخلاقی ، محال است عملی بناروا صورت گیرد، و حقی بناحق ضایع شود، و فرزندی به گناه ناکرده پدر معاقب گردد، و امنیت و آرامش افراد خانواده ای سلب شود، و ناله های ستمرسیدگان ناشنیده ماند، و دستگاه عدالت از رسیدگی به شکایت مظلومان طفره رود، و از اینها بالاتر همه امکانات حکومت برای سرکوبی رعیت ساده ای بکار گرفته شود. این شیوه ها منحصر حکومت جبارانی است که می خواهند کشوری را بر باد نیستی دهند، یا غارتگرانی که می کوشند یک شبه تلافی صد ساله کنند و با ارعاب و اختناق نا واپسین دینار مملکت را به جیب زنند.
وانگهی مگر می توان در نظام عدالت پیشه ای که دستگاه بیدار قضاییش پاسدار جان و مال و حیثیت افراد رعیت است، در روزنامه ای با صدها هزار تیراژ داغهای ننگینی بدین زشتی و سهمگینی بناروا بر پیشانی بخت کسی نشاند؟.
با توجه بدین مقدمات در صحت و حقانیت نوشته های کیهان برای شخص بنده به عنوان صاحب عله جای تردیدی باقی نمانده است، اما چکنم که بلای دو شخصیتی و مرض فراموشی به جانم افتاده است و هر چه می کوشم حافظه بی رمقم مدد نمی کند تا به یاد آرم که در چه سالهایی مرتکب اینهمه جنایت و خیانت شده ام.
بنابراین چاره ای نمانده است جز توسل به آشنایان و هموطنان خوش حافظه؛ بدین امید که به یاریم آیند و با یادآوری صحنه های سیاه زندگیم، هم بنده را در مداوای این بیماری لعنتی مدد کنند، و هم توشه راه آخرتی برای خودشان تدارک ببینند، که اثبات و تایید سخن مردان حق کلی اجر اخروی دارد و در زمان، ما مزد دنیوی نیز هم.
اینکه از شما خواننده گرامی این عریضه استدعا دارم نامه ام را بدقت بخوانید و در مورد اتهاماتی که مذکور افتاد و در صحت و واقعیتشان جای تردیدی نمی تواند باشد، اگر سند و مدرکی به دست آوردید لطفا منتشرش کنید؛ و اگر هم برگه و سندی به چنگتان نیفتاد، همان گواهی فرد فرد شما پس از احراز هویت [ معمولا استفاده از امضای جعلی و اسم مستعار اختصاص به دو گرون دارد: یکی مخالفان حکومتی استبدادی که در فضایی لبریز از اختناق و وحشت قلم می زنند، و دیگری شیادان فرصت طلبی که با ارعاب و تهدید قصد کلاشی و باجگیری دارند. احتمال دوم در مورد نویسندگان محترم کیهان مطلقا منتفی است، و احتمال نخستین هم مطلقا نامعقول می نماید. شق ثالثی هم به نظر من نمی رسد. ای کاش مدیران کیهان همت کنند و نویسنده همین نامه آخرین را معرفی فرمایند. به هر حال من بر سر تعهد خود باقیم و هر کس با اعلام هویت حاضر به ادای شهادت و تایید اتهامات کیهانیان شد مستحق جوایزی است که در پایان همین عریضه اعلام کرده ام.] برای من در حکم سند است.
ضمنا برای اطمینان خاطرتان که در این ره نباشد کار بی اجر، به همین وسیله اعلام می دارم:
هر کس از همکاری بنده با سید جعفر پیشه وری یا عضویتم در هر حزب و جمعیت و گروه و دسته ای اطلاعی دارد و اعلام فرماید، علاوه بر اینکه مبلغی از روبلهای مرحمتی” کا گه ب” یا دلارهایی که به مرور ایام از ” سیای خودمان” گرفته ام به حضورش تقدیم می کنم، در مظان استجابت دعا از حضرت احدیت می خواهم که عشق به مقام و منصب چنان کر و کورش نکند که ناله مظلومان را ناشنیده گیرد و جور ظالمان را نادیده.
هر کس عضویت و خدماتم را در دستگاه ساواک به یادم آرد، همه وجوهاتی را که در طول دوران معلمی و استادی و مولفی لغتنامه و خدمت بنیاد فرهنگ به جیب زده ام طی چک تضمین شده بانکی تقدیمش می کنم، با این دعای خیر که اگر به مقام و منصبی رسید مگس پرانان شاهین ساز ملک جم چنان هاله تقدسی پیرامونش ایجاد کنند که زیر سوال بردن اعمالش جرمی در حد ارتداد باشد.
هر کس در بیش از ده هزار صفحه تالیفات و نوشته های من یک جمله در تخفیف و توهین اسلام بجوید و بیابد، بنده دوره شش جلدی تفسیرقرآن کریم را ، که محصول هیجده سال تلاشم برای تصحیح وچاپش بوده، به نام او می کنم و دعایی در حقش که گرفتار شریعتمدارانی نشود که انگشت در جهان کرده و ملحد می جویند و برای ارعاب منتقدان چماق تکفیر می گردانند.
هر کس دست کم یکی از مقالات تملق آمیزی را که در تحکیم رژیم پهلوی نوشته ام منتشر کند یا نشانیش را بدهد، همه عطایای ملوکانه و انعامهایی که از دربار سلطنت گرفته ام ناز شست او خواهد بود، باضافه قصیده غرایی که در مدحش صادر خواهم نمود.
هر کس در طول سی سال گذشته در بایگانیهای وزارتخانه ها از من تقاضانامه ای برای استفاده از امکانات دولتی، از قبیل گرفتن زمین، خریدن خانه، استخدام خویشان، پاداش و اضافه حقوق، ترفیع مقام، سفر خارج، یا هر مطلبی در این مقوله بیابد و منتشر کند، بنده همه امتیازاتی را که در طول سی سال خدمتم به دست آورده ام یکجا تقدیم حضورش می کنم، به همراه دعایی که هرگز دست و پا بسته گرفتار شهسواران عرصه نجابت و جوانمردی نشود.
هر کس از دعوای من و مدیر نشر نو، که به روایت نویسندگان کیهان: این روزها نقل همه محافل فرهنگی و مطبوعاتی است، خبری داشته باشد و اعلام کند، بنده هم میلیاردها تومانی را که از تفاوت قیمت کاغذ نصیبم شده تقدیمش می کنم و هم دعای خیری در حقش که: الهی به سرنوشت عبدالرحیم جعفری موسس امیرکبیر مبتلا نشود که بجای دایر کردن کاباره و دانسینگ، عمرش را وقف نشر کتاب کرد و عواقبش را دید.
هر کس بنده شرمنده ای را که با شعار” از مال وقف نیابی به نام من درمی”، در موارد ضرورت طرفدار اخف الشرین بوده ام که ” می حرام، ولی به ز مال اوقافست”، با نشان دادن سند یا محل زمین موقوفه ای که تصرف کرده ام رسوا کنند، به موجب همین نوشته همه اراضی موقوفه متصرفقی خویش را در کران تا کران ایران اسلامی به نام نامیش مصالحه قطعیه شرعیه می کنم، با این دعای خیر که الهی اگر از چاله درآمدی در چاه نیفتی.
هر کس محل خانه ای را که بنده در طول عمر بی حاصل شصت ساله ام، چه با پول بنیاد چه از محل وجوهات دیگر، در هر جای ایران ساخته ام مشخص فرماید، هم آن خانه را برای نزول اجلالش آب و جارو می کنم و هم کلیه وجوهی را که دشمنان ابله در بانکهای خارجی به حسابم ریخته اند به نامش منتقل و هم دعایی بدرقه راهش که سر و کارش به اقاریر تله ویزیونی نیفتند.
هر کس در زیر آسمان خدا خانه ای، آپارتمانی، ساختمانی به نام من یا زنم یا فرزندانم سراغ دارد معرفی کندن، بنده سرسپرده استکبار جهانی ” قول فرنگی” می دهم کلیه سهامی را که به نام خودم و خویشانم خریده ام بانضمام اندوخته هایم در بانکهای داخل و خارج، ضمیمه سند آن عمارت کنم و دو دستی تقدیم حضورش.
هر کس حاضر شود کلیه مایملک این عامل استکبا ر و این دشمن مرفه مستضعفان را با یک باب خانه مناسب متوسطی معاوضه کنند که سر پیری مسکن و مامنی داشته باشم، دعا می کنم که خداوند تبارک و تعالی نماز و روزه هایش را در خانه ای غصبی به کرم خود قبول فرماید و بر ذخایر مارکها و دلارهایش بیفزاید.
و سرانجام هر کس محبت کند و این نامه را بعد از خواندن به دیگری بدهد، یا اگر امکانات مالیش اجازه داد تکثیرش کند، تا عده بیشتری از هموطنان در این مسابقه سال و جایزه گیری کلان شرکت نمایند، بنده روسیاه در حقش دعایی می کنم که به همه آن جوایز می ارزد. دعایم این است که:
الهی صدای چکمه فاشیسم بنحوی گوش نازنینش را نیازارد که مجبور شود از جان خود مایه بگذارد و برای بیداری ملت به استقبال اجل محتوم رود.
با عرض احترامهای فراوان
فروردین هزار و سیصد و هفتاد و دو
سعیدی سیرجانی
با تشکر از منتشر کننده این نامه.
خیلی تکاندهنده بود به نظر می آید سال هفتاد و یک رئیس کیهان که سیرجانی می گوید حجت الاسلام است، سید محمد خاتمی بوده است وقتی مواضع فعلی کیهان شریعتمداری را با این نامه سیرجانی در سال 71 مقایسه می کنیم می بینیم خاتمی آنموقع، هیچ تفاوتی با شریعتمداری فعلی ندارد! همین تغییر رنگ! را در خود خامنه ای قبل از انقلاب و خامنه ای فعلی به طریقی دیگر!! می بینیم در رفسنجانی فعلی و رفسنجانی زمان سیرجانی هم همین تغییر رنگ را می بینیم //// نتیجه گیری اینکه آخوند ///ای هزار چهره است که مثل آفتاب پرست برای فریب طعمه اش به راحتی شیادانه و فریبکارانه رنگ عوض می کند باشد که ریخته شدن خون بیگناهانی امثال سعیدی سیرجانی درسی شود برای مردم ایران، تا دیگر فریب هیچ آخوند شیاد و رنگ عوض کرده ای را نخورد تا این مردم به آخوند از هر نوع و رنگش پشت نکنند از این دیو هزار سر!! نجات پیدا نخواهند کرد.
جناب نوریزاد، چرا مطلبی را که در مورد این آخوندی که در سایت شما قلم می زند سانسور کرده ای!؟ من قبلا هم در یک کامنت دیگر این مطلب را مطرح کرده بودم باز شما سانسور کرده بودی او شاگرد مصباح یزدی است من رفرنس غیر قابل انکار آنرا دارم که او به هیچ وجه نمی تواند انکار کند بهتر نبود مطلب مرا سانسور نمی کردی تا او انکار کند و من نیز برای روشن شدن کاربران از نقش او، رفرنس آنرا بگذارم به نظر می رسد شما نمی خواهی چهره واقعی او روشن شود او که از هاشمی و خاتمی و خامنه ای مهم تر! نیست رنگ عوض کردن آنها را در کامنت فوق منتشر کرده ای ولی رنگ عوض کردن این آخوند فعال در سایت خودت را سانسور کرده ای!؟
نامه تاريخي زنده ياد سعيدي سيرجاني به سيدعلي خامنه اي
جناب آقای خامنه ای
پیام عتاب آمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و متاسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته ام و به زودی امت همیشه در صحنه حزب الله حسابم را خواهند رسید، که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ایم. تأسف و تأثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد رفته ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت.
بگذریم از لحن توهین آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید مینمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حیرتم از این است که جناب عالی به استناد کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد قلمداد کردید و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می فرمودید، و اگر مبتنی بر واردات غیبی است و اشراف بر ضمایر که انالله و اناالیه راجعون.
می دانم در حکومتی که مرحوم شریعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دینی و سیاسی، آیت الله منتظری با آن سوابق مبارزاتی دقمرگ و خانه نشین و مطرودند، تکلیف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی بی گناهی.
و می دانم رهبر جلیل القدری که با یک نهیبش نمایندگان مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت میخزند، البته می تواند با تیغ بیدریغ تکفیر حمله بر من درویش یک قبا آرد.
فرموده بودید چرا این همه مزایای حکومت اسلامی را ندیده ام و به تمجید نپرداخته ام. این وظیفه ی اخلاقی را شاعران و نویسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولایت فقیه درآمده اند بهتر و موثرتر انجام میدهند. وانگهی رژیمی که علاوه بر فرستنده های رادیویی و تلویزیونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختیار دارد، چه نیازی به مدیحه سرایی مطرودان دارد، بخصوص نویسنده کج سلیقه ای که هرگز در مدح هیچ امیر و حاکمی قلم نزده است.
فرموده بودید چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئیات اداری پرداخته ام؟ از همین انتقادهای جزئی هم شرمنده ام که بحمدالله در این ده سال فرصت شناسان حق مطلب را ادا کرده اند و بر حاکم معزول تاخته اند. وضع من در زمان شاه نیز مانند امروزم بود. مینوشتم و چاپ میشد و منتشر نمیگشت، دیکتاتور مغرور بدعاقبت میپنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می افزاید. قطعاً مقالات سانسور شده من در بایگانی ساواک موجود است. بفرمایید مطالب از “یغما” و “خواندنیها” بیرون کشیده ی مرا در مقوله ی سیاست فرهنگی، ماجرای کاپیتولاسیون، مضحکه تغییر تاریخ، شعبده ی جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بیاورند تا بدانید بوده اند مردم از جان گذشته ای که به هیچ دعوی مبارزه و پیوستگی به دارودسته ای از بیان حقایق پروایی نداشته اند.
اما در مورد کتابهای توقیف شده بنده واقعا نمیدانم کجایش حمله به اسلام است یا اساس حکومت اسلامی. من ذاتاً از ریا و دروغ و تبعیض و ستم متنفرم و این نفرت در نوشته هایم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو مفاسدی در دستگاه حکومت راه یافته است چه بهتر که مطرح گردد و علاج شود. مساله ی اساسی در حکومت حاضر این است که انتقاد از هر مسندنشین و مسئولی حمل بر “زیرسئوال بردن رژیم” میشود و لطمه زدن به اساس اسلام، و بهانه ای برای سرکوبی و اختناق و نتیجه اش همین که میبینیم. من به آنچه در کتابهای توقیف و خمیر شده ام نوشته ام عمیقاً اعتقاد دارم و در هر محکمه ای حاضر به پاسخگویی ام. اگر واقعا خلاف اسلام یا حکومت واقعی اسلامی است، چرا بدین شیوه های غیر اخلاقی با من رفتار میکنند. مگر مملکت قانون و محکمه ندارد؟
جناب آقای خامنه ای توقع مردم مسلمان ایران از حکومت اسلامی جز اینهاست که میکنند. در رژیم کمونیستی تکلیف خلایق معلوم است. همه فضایل و امتیازات در نیروی کار مفید افراد ملت خلاصه میشود و مناصب و مقامات در دست طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامعه. در ممالک سرمایه داری تمول و درآمد بیشتر ضامن قدرت اجتماعی است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شیوه و از هر طریق صاحب آلاف و الوفی شده اند. اما در حکومت اسلامی ضابطه چیست؟ آیا فضایل منحصر به نماز و دعای بیشتر است و روزه طولانیتر و سجده غلیظ تر و لقب حاجی و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسیار، یا به حکم آیه کریمه ان اکرمکم عندالله اتقیکم، فضیلت افراد محصول تقرب به حق است و قرب یزدان در گرو تقوی؟
اگر چنین است اجازه فرمایید بی هیچ ملاحظه و پروایی عرض کنم بسیاری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. این را به تجربه شخصاً دریافته ام و اثباتش اگر خواستید آسان است. بگذریم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز آشفته گویی ها و آشفته کاریها بود، در همین چندماه اخیر، بزرگانی که در خبرنامه ها و جراید مرا عضو حزب توده و خدمتگزار شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصیت سنگین بهتان باخبر بودند و هم از نحوه ی زندگی و خلق و خوی من. به فرض این که با گذشته زندگی بنده آشنایی نداشتند به فیض مقام و موقعیت خویش میتوانستند از دستگاه اطلاعاتی کشور جویای سوابق شوند و آن گاه دست به قلم ببرند، یا کسانی را مامور که مزاحمت هایی از قبیل سنگ پراندن و شعارنویسی بر در و دیوار خانه ام کنند.
جناب آقای خامنه ای، بنده به خلاف حکم قاطع شما، مسلمانی صافی اعتقادم، و به دین و عقیده ام مباهات میکنم. هیچ ابله مخالف اسلامی نمیآید پانزده سال عمر خود را صرف تصحیح و چاپ مفصلترین تفسیر قرآن کند. کسی که به اسلام بی اعتقاد است، با چه انگیزه ای قصیده ی “این بارگه که پایه اش از عرش برتر است” را تقدیم آستانه قم میکند؟ کسی که دلبسته ی اسلام نیست در شرایط حاضر خاموش می نشیند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحمیل شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.
جناب آقای خامنه ای، من بیش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از شرقی و غربی در وطن عزیزم مخالفم، و بیش از بسیاری از مدعیان به حقانیت شریعت مقدس اسلام معتقد. به هیچ حزب و دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته ام و نه بعد از این می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم در سال ٥٧ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی شدم درین سالهای پیری و ممنوع القلمی خانه مسکونیم را که تنها مایملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم. آدمیزاده ام، آزاده ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران، بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
با تقدیم احترام ـ سعیدی سیرجانی
اين شعر را علی اکبر سعيدی سيرجانی سال ۱۳۳۶ در سيرجان سروده است :
خـبـر دارى اى شيخ دانا که من خدا ناشناسم خدا ناشنـاس
نه سربسته گويم دراين ره سخن نه ازچوبِ تکفير دارم هراس
زدم چون قـدم ازعـدم در وجود خدايـت بـرم اعتبارى نداشت
خـداى تو ننگيـن و آلوده بــود پرستيدنـش افـتخارى نداشـت
خـدائى بديـنـسان اســيـرنـيـا ز که برطاعت چون توئى بسته چشم
خـدائى که بـهـر دو رکعت نماز گرآيد به رحم وگرآيد به خشـم
خـدائى که جـز در زبان عـرب بـه ديگـر زبـانى نـفـهـمـد کلام
خـدائى که نـاگـه شود درغضب بسوزد به کين خرمن خاص وعام
خـدائى چنان خودسر و بـلهـوس که قهرش كـنـد بـيگناهان تباه
بـه پـاداش خـشنودى يک مگـس ز دوزخ رهاند تنـى پرگناه
خــدائى کـه بـا شـهـپـر جـبرئيل کند شهـرى آباد را زير و رو
خــدائى کـه درکـام دريـاى نـيـل برد لشکر بى کرانى فرو
خــدائى کـه بى مزد مـدح و ثـنـا نگردد به کار کسـى چاره ساز
خدا نيسـت بـيـچاره، ورنه چـرا به مدح و ثناى تو دارد نيـاز
خداى توگه رام و گه سرکش است چو ديوى که اش بايد افسون کـنند
دل او به “دلال بازى” خوش است و گرنه “شفاعتگران” چون کننــد؟
خـداى تـوبا وصـف غلمان و حـور دل بـنـده گـان را به دسـت آورد
به مکر و فريب و به تهديد و زور به زير نگين هر چه هـسـت آورد
خـداى تو مانند خان مغول “به تهديد چون برکشد تيغ حکم”
ز تهديـد آن کـارفـرماى کـل “بمانند کرٌوبيان صم و بکم”
چو درياى قهرش درآيد به موج ندانـد گـنه کاره از بـى گناه
به دوزخ درون افـکند فوج فوج مسلمان و کافر ، سپيد وسياه
خـداى تــو انــدرحـصـار ريــا نهان گشته کز کس نبيند گزند
کسى دم زند گر به چون و چرا به تکفير گـردد چـماقش بـلند
خــداى تـو با خـيـل کـرٌ و بيان به عرش اندرون بزمکى ساخته
چوشاهى که ازکار خلق جهان بـه کـار حـرمخانـه پـرداخـته
نهان گشته در خلوتى تو به تو به درگاه او جز ترا راه نيست
توئـى مـحرم او که ازکار او کسى در جهان جز توآگاه نيست
تو زاهد بدينسان خـدائى بـناز که مخلوق طبع کج انديش تست
اسير نياز است و پابـست آ ز خدائى چنين لايق ريش تســت !
نه پنهان نه سربسته گويم سخن خدا نيست اين جانور، اژدهاست
مرنج از من اى شيخ دانا که من خدا ناشناسم اگر “اين” خداست
سیستم آخوندی با ایجاد ابهامات و مجازات های ساختگی مثل( تبلیغ علیه نظام و جاسوس و اقدام علیه امنیت ملی) دست به اشاعه سوء ظن و خفقان سراسری زده که باعث بی اعتباری بیش از بیش نظام سیدعلی در نزد عوامل خود شده. مردم پیشاپیش هیچ اعتباری برای بیت و رهبر و مصلحت اندیشان و خبرگان و مجلسیان مال مردم خور نگذاشته اند. بنا بر این بهتر است به قولهای پوچ مسیولین یکبار فرصت داده شود و با الگو برداری از حرکت انفرادی آقای نوریزاد با دلی مملو از عشق تک به تک با پرچمی و تن پوش اعتراضی در مسیر خواسته های اساسی و حقوقی خویش اعتراض ایستاده کنیم. بهتر اینکه قبلأ به اطلاع عموم با تصاویر برسانیم تا در صورت مشکلات به پیگیری شما برسند
باسلام اين ملت بدبخت دو تا گير اساسي دارند اول اينكه فريب صدا وسيما ودروغ ودغل آن را خورده واز دنيا بي خبرند دوم اينكه اين رجاله ها خود را به دم علي وحسين و امام 1400 ساله بسته اند ومردم جاهل از ترس عقاب اينها جرات دست از پا خطا كردن ندارند . وگرنه اينه خيلي وقت پيش بايد ميرفتند يل ياتار طوفان ياتار ياتماز جهالت پرچمي البته اميد خود من به اين است كه بارفتن جمهوري اسلامي همه اينها هم با او خواهند رفت .
به نام خدا
حضور محترم جناب آقای نوری زاد
با سلام و عرض ادب اینجانب عادله رزم آور یکی از شاگردان استاد محمد علی طاهری هستم. همانطور که از قبل مستحضر هستید ایشان بنیانگذار عرفان حلقه و طب مکمل فرادرمانی و سایمنتولوژی و برنده جوایز متعدد از چندین کشور جهان هستند که هم اکنون حدود سه سال و اندی است که در زندان اوین بند 2الف در اسارت بسر می برند و در این مدت تحت شکنجه و آزار بسیاری قرار گرفته اند و حدود سه ماه پیش رنجنامه ای از ایشان منتشر شد که در رابطه با پاپوش هایی در یکی از بندها اشاره داشتند.
از سال 84 با آقای طاهری و دوره های عرفان حلقه آشنا شده و از جنبه های بینشی و درمانی حلقه های رحمانیت استفاده بسیاری برده ام، هم تدریس می کردم و هم در یکسری از فعالیت های مجموعه شرکت داشتم. مدت یکسال مدیریت فرادرمانگاه خیریه شهرک غرب و مدت یکسال هم مدیریت بخش مرکز تحقیقات پزشکی گذشته نگر را بعهده داشته ام و از 2000 پرونده بیمارانی که به فرادرمانگاه مراجعه می کردند 100 تا از آنها را انتخاب کرده و همراه با تیم پزشکی و کادر اداری مشغول به فعالیت بودم و مستقیما با خود آقای طاهری در ارتباط کاری قرار داشتم.همچنین (تابستان سال 1386)نماینده تام الاختیار در منطقه 2 تهران برای تشکیل غرفه موسسه عرفان حلقه جهت آشنایی و معرفی فرادرمانی در جشنواره همگامان سلامت شهرداری تهران انجام وظیفه نموده ام.
(فرادرمانگاه محلی است که داوطلبانه بوسیله افراد راه اندازی می شد تا آنها بتوانند برای آشنایی بیشتر از فرایند درمان درمرکز فرادرمانگاه بصورت رایگان بهره ببرند و همچنین برای کسانی که دوره فرادرمانی را می گذرانده اند فرصت خوبی بود برای کارورزی و کسب تجربه عملی در فرادرمانگری).
هدفم از نوشتن این نامه برای شما روشنگری مختصری است بر روشن شدن یکسری از این پاپوش ها توسط بهرام روشن منش و مروری داشته باشم بر نقش ایشان در جوسازی ها و توطئه های صورت گرفته بر علیه آقای طاهری و مجموعه عرفان حلقه.
بهرام روشن منش (همسر دومم و از شاکیان خصوصی پرونده آقای محمد علی طاهری) با توجه به صرف هزینه و نفوذ زیادش در دستگاه های حکومتی، وزارت اطلاعات و سپاه و بیت رهبری و با طرح نقشه هایی به بهانه دریافت مجوز رسمی جهت برگزاری کلاس های عرفان حلقه و شراکت مالی در قبال دریافت مجوز رسمی پیشنهاد نوعی همکاری با آقای طاهری را مطرح کرد و ابتداعا مبالغی را از ایشان گرفته بود ولی پس از مدتی به دلیل زیاده خواهی و انحصارطلبی به قصد باج خواهی و تسلط بر همه امور مجموعه برای حفظ منافع بیشتر، مبالغ بیشتری را از ایشان درخواست کرده بود که با مخالفت آقای طاهری رو به رو شد و در پی این مخالفت، روشن منش طی تهدیدی اعلام کرد که “آقای طاهری بدون من نمی توانی هیچ کاری انجام دهی و این را ثابت خواهم کرد”، وی با همکاری عده ای فرصت طلب و سودجو از شاگردان آقای طاهری بنام تبار و قاجار و محمد صابری و فریدون عباس نژاد و بسیاری دیگر، برعلیه آقای طاهری همدست شدند و گویا عده ای از آنها بعدها از شاکیان آقای طاهری درآمدند.
بهرام روشن منش پرونده شکایتی در منکرات ارشاد خیابان وزرا به اتهام ارتکاب فعل حرام و اعمال نامشروع برای آقای طاهری و من تشکیل داد و آن را به همه ارگانها و سازمانها ارسال و ادعا می کند که در کلاس های عرفان حلقه روابط نامشروع رواج داشته و افراد شرکت کننده در کلاسها بی حجاب هستند و از آلبوم عکسهای شخصی و خانوادگی من عکس های یک جشن تولد را توسط یکی از شاگردان آقای طاهری بنام فریدون عباس نژاد می دزدند و عکس یک مهمانی خانوادگی را بجای کلاس های عرفان جا می زنند که باعث تعطیلی کلاس های آقای طاهری در گاندی و یکی از اتهامات ایشان می شود.
بهرام روشن منش به همراه عده ای هدایت این جریان را به عهده داشت و مسبب بسیاری از ناهنجاری هایی که امروز شاهد آن هستید شد، اقدام به ارسال مقالاتی دروغین و به دور از واقع به روزنامه ها و تمامی ارگانهای دولتی که در آن کلاسهای عرفان حلقه را عامل جدایی خانواده ها و همین طور عامل فروپاشی خانواده خود معرفی می کند (در حالی که من و بهرام روشن منش سالها با هم دچار مشکلات عدیده ای بودیم) در این مدت با توجه به نفوذشان در سپاه و ارگان ها در جهت تخریب مجموعه و تخریب اذهان عمومی و شخص محمد علی طاهری از هیچ عمل غیر انسانی دریغ نورزیده است. روشن منش شکایت دیگری دال بر شریک بودن با آقای طاهری و!:.87لب داشتن از ایشان مطرح کردند (با توجه به ملغی شدن قبلی همه ی برنامه ها از طرف آقای طاهری چنین ادعایی قابل قبول نیست).
از یک طرف به دلیل طمع و سودجویی و از سویی دیگر برای موجه جلوه دادن خود از اختلافات و مسائل خصوصی زندگی من برای پاپوش و تخریب شخصیت آقای طاهری و مجموعه و به زانو درآوردن و از میان برداشتنم(به دلیل آگاهی من از کارهای خلاف و اعتیاد بالای ایشان و کار قاچاق مواد مخدر از طریق ارومیه و عراق، داشتن پاسپورت و شناسنامه افغانی با نام و نشانی افغانی نه ایرانی وووو، وجود من به صلاح ایشان نبود و در مرحله ای که پای قانون به میان آمد، می بایست حذف می شدم، در پاراگراف های بعدی توضیح دادم) با همکاری اطلاعات سپاه و پلیس امنیت وقوه قضائیه و بسیاری از ارگانهای دولتی استفاده کرد و این نقطه آغازی بود برای اتفاقاتی که رخ داد و تا حد امکان بطور خلاصه بازگو می کنم. از جمله این اقدامات : درج مطالب تخریب کننده و دروغین بر علیه مجموعه عرفان حلقه در روزنامه ها، تولید برنامه های رادیوئی و تلویزیونی بر علیه مجموعه، صرف هزینه های هنگفت برای جلب شاکیان خصوصی و جو سازی و تطمیع افراد مجموعه و افراد حکومتی، تعطیلی کلاسها، دستگیری آقای طاهری و حکم صادره برای آقای طاهری، راه اندازی و پشتیبانی وب سایتها و وبلاگهای “سراب کیهانی” ، “اظهار ظهور” و “عرفان ۹۰” و… بوده که به صرف هزینه وسفارش ایشان ودوستان ذینفعش و به علت نفوذشان در اطلاعات سپاه و غیره امکان پذیر گردید.
اسدالله تبار یکی دیگر از شاگردان و دشمنان استاد طاهری که او نیز دشمنی دیرینه با ایشان داشته و از طرفی دشمنی علنی خود را با عرفان حلقه بیان کرده ، از سوی روشن منش به عنوان بهترین گزینه انتخاب شد.شکایت جدیدی به اتهام “ترور”. مطرح نمودن ترور تبار به دلیل زیاده خواهی ایشان برای دست بردن در آموزه های عرفان حلقه که با مخالفت آقای طاهری روبرو شده بود و هم به علت دشمنی و مناظره صورت گرفته بین آقای تبار و شخص آقای طاهری باب جدیدی را باز کرد. روشن منش نیز از این موقعیت سوءاستفاده کرد و نقشه ترور خود را طراحی و اجرا می کند تا بدین وسیله ثابت شود که دو ترور توسط افراد مجموعه صورت پذیرفته است چرا که هر دوی این افراد سابقا مخالفتشان را با مجموعه به صورت علنی اظهار کرده بودند. نکته اینجاست که در این مثلا ترور فرضی هیچ شاهدی حضور نداشته و تیر فرضی به شیشه ماشین روشن منش برخورد کرده و حتی هیچ پوکه و یا اثر فشنگی یافت نشده است. حتی کوچک ترین آسیبی نیز به روشن منش نرسیده است . گزارش این ترور نیز همچون سایر اقدامات این شخص با پرداخت رشوه و خرید چندین کارشناس منتشرگردید و تا کنون هیچ گونه مدرک قابل توجه و مستندی ارائه ندادند و اثبات نشده باقی ماند و روشن منش هنوز هم دست از شکایتش برنداشته است.
از طرفی با روشن منش سالها بود که مشکلات زناشویی داشتم و بارها برای جدایی به صورت توافقی به دادگاه مراجعه کرده بودیم ولی هر بار به دلایلی که مفصل است و در این گزارش نمی گنجد، طلاقی صورت نمی گرفت وباز با همان مشکلات ادامه می دادیم و هر چند وقت یکبار دوباره از یک جایی سرباز میکرد.
غرض از بیان زندگی شخصی ام این است که بدانید اختلافات ما از ابتدای ازدواج مان و همزمان به موازات ورودم به کلاسها ادامه داشت و روشن منش همیشه از ابتدای ازدواج مترصد بهانه جویی و سرکوب و اتهام زدن به من بود و چون بارها دچار ضرب و شتم او قرار گرفته بودم و ناامنی و خطرجانی برای خود و فرزندانم احساس می کردم، از طریق قانونی شکایت کردم و مرا تهدید می کرد و مجبور بودم از ادامه پیگرد قانونی دست بردارم؛ و این موضوع ادامه داشت تا زمانی که من دوره های آقای طاهری را شروع کردم؛ این دوره ها و فعالیتم در مجموعه بهانه ای شد تا در جهت تخریب و سوءاستفاده و بازی با آبروی خانوادگی من و فرزندانم که مدتها منتظر فرصت مناسبی بود و چون می دانست که من از ایشان اطلاعاتی دارم که اگر بازگو شود باعث بی اعتباری اش می شود و هم مقابله با آقای طاهری عمل کند که منجر شد به پرونده ارشاد که تبرئه شدیم و ترور که به نتیجه ای نرسید، بعدها تبار شکایتش را پس گرفت ولی روشن منش هنوز در صدد ضربه زدن به آقای طاهری است و پرونده ایشان را برای سیاسی شدن و ارتداد و مفسد فی الارض تا آنجا پیش برد که اکنون به جاهای باریک کشیده شده.
تعطیلی کلاسهای آقای طاهری در گاندی، بسته شدن دفتر موسسه در سعادت آباد، تعطیلی فرادرمانگاه و کلاسهای خودم در شهرک غرب از طریق پلیس و تهیه صورتجلسه برعلیه آقای طاهری، ممنوع الخروج کردن من از طریق نهاد ریاست جمهوری، همکاری با سپاه برای دستگیری و به زندان انداختن آقای طاهری و حتی خود من، تهدید خانواده ام و هنوز هم از این مرد ترس و وحشت دارند که مبادا آسیبی به آنها برساند و البته در این سالها من هم بیکار ننشستم و تا جایی که توانستم جهت دفاع از آبروی آقای طاهری و آموزه های بسیار ارزشمند ایشان که به شخصه نتایج بسیاری گرفتم و خود را مدیون این راه و این معلم فرهیخته می دانم و همچنین دفاع از آبروی خانوادگی خودم و فرزندانم تا آنجا که در توان داشتم تلاش کردم و هر جا در دادگاهی لازم بود حاضر شدم و مدارک مورد نیاز برای دفاع از پرونده را ارائه دادم و همه مدارک موجود است.حکم جلب روشن منش را به اتهام تهدیدها و فحاشی هایی که از طریق اس ام اس های ناشناس به من میزد گرفتم که البته باز هم پشت پرده کارهایی انجام داد که هیچگونه حکمی برایش رقم نخورد.
در سال 1390 به اتهام همکاری با آقای طاهری و فعالیت در مجموعه و بدگویی ها و مظلوم نمایی هایی که بهرام روشن منش طی چند سال زمینه سازی کرده بود در منزل دستگیر شدم، کامپیوتر و اسناد و مدارکم را بردند، به بند 209 انفرادی اوین منتقل شدم و پس از بازجویی های متعدد پس از 34 روز با کفالت آزاد شدم ولی پرونده ام هنوز باز است و چند ماه بعد پس از رفع ممنوع الخروجی از ایران خارج شدم و در حال حاضر آمریکا هستم.
در آخر از شما تقاضا دارم قبول زحمت نموده و در مورد آقای محمد علی طاهری گزارشی را در این مورد انتشار دهید تا پاپوش هایی که برای ایشان درست شده خنثی شود؛ از شما درخواست دارم در رابطه با آزادی زندانی عقیدتی محمد علی طاهری ما را یاری نمایید و از مراجع و مراکز و رهبری دادخواهی نموده. من تا کنون هر کاری از دستم بر میامده انجام دادم و بعد از این هم آمادگی خود را جهت پیگیری و شهادت درباره صحت مطالب فوق در پرونده آقای طاهری اعلام میدارم همراه با مدارک مستند، تا جایی که امکان داشته به سازمانها و ارگان های داخلی و خارجی شرح حالی فرستادم امیدوارم به امید خدا از طریق کمک شما هم راهگشایی برای تحقق حقوق نقض شده انسانهای باشرافتی چون آقای طاهری و امثال ایشان باشد و حقیقت روشن شده تا مغرضان به خود آیند و دست از کینه توزی بردارند. به امید آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی.
با احترام
عادله رزم آور