یک: تن پوشم را درخیابانی که به سمت اوین می رفت پوشیدم. نگاه کنجکاوِ رانندگان و رهگذران را صمیمانه تحمل کردم و از شیبِ راه بالا رفتم و از نگهبانیِ سرِ راه عبور کردم. در آنسوی کیوسک نگهبانی، و درست روبروی دروازه ی بزرگِ زندان، عده ای زن و مرد را دیدم که در سایه ی کناریِ پل ایستاده و با هم گفتگو می کردند. احتمال دادم از خانواده ی زندانیان اند. در اینجا بخاطر فراوانیِ معطلی، خانواده ها با هم دوست می شوند و صبورانه ساعت ها با هم سخن می گویند. اما نه، اشتباه می کردم. اینهایی که دور هم جمع شده بودند، گرچه خود یک وقتی در همین اوین زندانی بوده اند، امروز اما آمده بودند برای اعتراض و همدلی. اعتراض به چه؟ به زندانی شدنِ بی دلیلِ چند تن از دوستانشان. اسمِ زندانیان؟ آتنا فرقدانی ( همان دختر هفت سینیِ من) – امید علی شناس – آرش صادقی – گلرخ ایرائی ( همسرِ آرش صادقی). هشت نفر بودند. چهار بانو و چهار مرد جوان. تک تک اینان را می شناختم. که بودند؟ نمونه ای از پاک ترین ایرانیانِ انسان. که آسیب و خطرِ حضور در مقابلِ زندان اوین را پذیرفته و برای همدلی با عزیزانِ زندانی شان به آنجا آمده بودند. هر هشت نفرشان، عکس هایی از چهار زندانی را با خود داشتند. برای همدلی نیز آمده بودند. با که؟ با نوری زاد.
دو: کمی که صحبت کردیم، پدرِ مریم شفیع پور آمد. گفت که دخترش بخاطرِ هیچ چهارده ماه است که در اینجا زندانی است. مریم شفیع پور، دختر جوانی است که مهندسیِ آب خوانده. جرمش؟ کمک به خانواده های زندانیان. دیگرچه؟ اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام. دیگر چه؟ اخلال در نظم عمومی. و داشتنِ ماهواره در خانه. که این ماهواره متعلق به صاحب خانه بوده است و نه مریم. قاضی صلواتی ای که ذلیل دستگاه اطلاعات و سپاه است، هفت سال زندان برای وی تجویز می کند و از تحصیل محروم. این هفت سال بعداً به چهار سال تقلیل پیدا می کند. پدرش بد جوری می گداخت. مریم، شصت و هفت روز در انفرادی بوده و در این مدت بارها شکنجه شده و بازجوی هیولا با لگد به پهلو و کمر وی کوفته است. مریم در ستاد آقای کروبی فعالیت می کرده و بازجوها با شکنجه می خواسته اند حرف های دلخواهشان را از زبان وی بشنوند.
سه: پدر مریم خداحافظی کرد و رفت. سخن پایانی اش با تأسف همراه بود. بدبختی این است که من یک سال درس طلبگی خوانده ام. وی که رفت، مادر امید علی شناس آمد. به دادسرا رفته بود تا از پسرش خبر بگیرد. این مادر، هنوز نمی داند پسرش کجاست. گفت که دادسرا هیچ پاسخی به سوز او نمی دهد. مادرِ امید، باز به سمت دادسرا رفت تا مگر کسی پیدا شود و به التماس هایش پاسخ بگوید.
چهار: پیرزنی فرتوت را دیدم که شیب راه را به سمت دادسرا بالا می رفت. یک کیفِ برزنتی با خود داشت. پرسیدم: کسی از شما در اینجا زندانی است؟ با اندوهی که انگار از اعماق سلول هایش بیرون می خزید گفت: فایده ندارد. من یک سال است که پیگیرِ پرونده ی پسرم هستم. فایده ندارد. این پیرزن نای قدم برداشتن نداشت. خستگیِ روحی اش افزون تر بود. سرانگشتان شست و نشانه اش را به هم سایید و گفت: اگر به قاضی چیزی دادی کارت پیش می رود. ندادی مثل من سرگردانی.
پنج: دوستان ماندند و من بالاتر رفتم. به محل قدمگاهم. درست در ده قدمی دروازه ی زندان. بالا که رفتم از همان بالا به دوستانِ معترض و همدلِ خود نگریستم. دیدم عکس چهار زندانی را در دست گرفته و همانجا نشسته اند. این صحنه، آنقدر به دلم نشست که با خود گفتم: شاهد باش، شهامتی که در پی اش بودی، کم کم شکل می گیرد. این هشت نفر، آمده بودند تا با هر حادثه ای که رخ می دهد، و با هرعاقبتی که برای هرکدامشان تجویز می شود، در آنجا بمانند و اعتراض کنند.
شش: این روزها سالروز شروع جنگِ هشت ساله است. جنگی که ابلهانه شروع شد و ابلهانه تر پایان پذیرفت. جنگی که هشت سالِ تمام، ذخایر مالی و انسانی و روانیِ ما را به تاراج برد. جنگی که هیچ فایده نداشت مگر برای ملایان حکومتی و سردارانی که بعدها با معده های سیری ناپذیر به بلعیدنِ حریصانه ی کل کشور صف بستند و از هم سبقت گرفتند. اینان با این جنگ، پایه های بقای خود را مستحکم کردند. وگرنه اگر ذره ای غیرت و خردمندی در کار بود، این جنگ یا شروع نمی شد یا خیلی زود پایان می پذیرفت. یکی از جوانانِ معترض، همانجا چه خوب این جنگ را از قول سیمینِ عزیز توصیف کرد: جنگِ دو دیوانه.
هفت: کارگران افغان با بیل و گلنگ افتاده بودند به جانِ باغچه ی بیرونی زندان و شخمش می زدند. مرد جارویی با ماسکی که به چانه داشت، خاک های بیرون زده ی باغچه را با بی حوصلگی پس می راند. با هر رفت و آمد جارو، کوه جابجا می کرد انگار. پنج متری که جارو زد، جارویش را دوش فنگ کرد و رفت به سایه ی پل و همانجا نشست و به غوغای کارگران افغان نگاه کرد.
هشت: امروز رفت و آمد کم بود و من احتمال دادم چیز داندان گیری برای واگویه کردن نداشته باشم. قدم می زدم و به دوستانِ معترض نگاه می کردم که عکس به دست نشسته بودند بیخ دیوار پل. یک حس درونی به من می گفت: این سکوت، آرامش پیش از توفان است شاید. یک سمند تر و تمیز با شیشه های دودی آمد و در کنار من توقف کرد. به داخل می رفت. دو کارمند زندان داخلش بودند. یکی شان که پنجاه ساله به نظر می رسید و کنار نشسته بود در آمد که: قبلاً همت بودی! گفتم: بله، نود و چهار روز در آنجا مقابل وزارت اطلاعات قدم زدم و اموالم را از اطلاعاتی ها پس گرفتم. راننده که جوانی سی ساله و کمی تیره روی بود پرسید: پس چرا آمده ای اینجا؟ گفتم: برای این که اموالم را از سپاه پس بگیرم. همو پرسید: اینجا که به سپاه مربوط نیست! گفتم: شما بگو کجا هست که به سپاه مربوط نباشد؟ مردِ کناری گفت: برو جایی که نتیجه بگیری. گفتم: شاید رفتم جلوی کوچه ی اختر. راننده پرسید: آنجا چه خبر است؟ با کمی تعجب پرسیدم: شما کوچه ی اختر به گوشتان نخورده؟ مرد کناری گفت: ما کارمند قوه ایم. ما را چه به این خبرها. و از من خواست بچرخم تا عکس پشتی را تماشا کند. چرخیدم. هر دو غش غش خندیدند به داعشی ای که تا امام جمعگی تهران بالا خزیده است. گفتم: در کوچه ی اختر، میرحسین و همسرش زندانی اند. راننده گفت: بلکه رفتی و آنها را آزاد کردی. مرد کناری در آمد: اگر بتوانی ما را هم آزاد کنی بد نمی شود. هماهنگی صورت پذیرفت و دروازه کنار رفت و سمند به داخل سُرید و من به این سخنِ پایانیِ مردِ کناری فرو شدم. این که ما ایرانیان، به لقمه های آماده چه مشتاقیم.
نه: یک پژوی 405 اطلاعات با پنج سرنشین آمد و در کنار معترضانِ عکس به دست توقف کرد. هر پنج نفر پایین آمدند و با کمی فاصه از اتومبیل دور هم جمع شدند. یکی از بانوان معترض بالا آمد و حواستان باشد این پنج نفر شاید برای ما آمده باشند. گفتم: محکم باشید که هر چه بکنند به ضررشان است. و گفتم: من با شما و در کنار شمایم. هرکجا شما را ببرند من نیز با شما می آیم. بانو رفت و در صفِ معترضان – که حالا همگی ایستاده بودند – ایستاد و عکسش را بالا گرفت. یک بانوی چادری هم آمد و به معترضان پیوست. شدند نُه نفر. غلبه با بانوان بود آن روز.
ده: یک اتومبیل سمند آتش نشانی آمد و پشتِ دروازه ی زندان توقف کرد. طلبه ای جوان و ریز نقش و لاغر از آن پیاده شد. تا آمد از کنار من رد شود و به اتاق مراجعین برود جلویش را گرفتم و سلام گفتم و گفتم: حاج آقا یکی دو دقیقه برو پیش این چند نفری که این پایین نشسته اند و از حالشان بپرس. تشکر کرد. انگار من چیزی تعارفش کرده بودم. گفتم: این لباسی که شما به تن کرده اید، شما را موظف به این می کند که از حال مردم با خبرباشید. به یکی از دوربین ها اشاره کرد و گفت: برای اینها ذهنیت ایجاد می شود. معذورم. گفتم: نترس حاجی. این لباس یا تعریف دارد یا ندارد. اگر دارد، برو پیش این چند نفر و سلامی بگو و زود برگرد. گفت: اینجا چشم های نامحرم زیاد است. نمی شود.
به پشت چرخیدم و عکس سید احمد خاتمی را نشانش دادم و گفتم: آخرش این می شوی ها؟ گفت: من دلم با شماست اما معذورم. گفتم: ای من فدای دلت، این مردم به رفتار و همراهی و حضور شما نیازمندند نه چیزی که در دل شما می گذرد. پوزش خواست و رفت. گفتم: می ترسی؟ گفت: نه نمی ترسم اما اینجا جایش نیست. به وی حق دادم که بترسد. این طلبه، برای خود آرزوها و رؤیاهایی دارد. چرا بخاطر چند معترضِ عکس به دست، از آرزوهایش دست بشوید؟ این طلبه، باید منازلِ ترقی را پله پله و منزل به منزل طی کند تا بشود یک آیت الله. آیت الله که شد، از مردم پول خمس می گیرد و به طلبه هایش شهریه می پردازد و آوازه ی آیت اللهی اش در هرکجا می پیچد. مردمان از هر سوی به دست بوسی اش می آیند و محترمش می دارند. وه که چه آرزوهای دلچسبی. حیف نیست از این آرزوها دست بشویی؟ آن هم در این جوانی؟ و درهایی که یک به یک به رویت واگشوده می شوند و حاج آقا حاج آقایت می کنند؟
یازده: خانم معصومه دهقان، همسرِ جناب عبدالفتاح سلطانی نفس زنان بالا آمد و سلام گفت و شادمانی چهره اش را نشانم داد. روز ملاقات بود و آمده بود به من سلام بگوید و حالی بپرسد. روی برگه ای کوچک نوشتم: سلام استاد، دوستت داریم. برگه را دادم دست خانم سلطانی و از وی خواستم نوشته ی کوتاه مرا به شوهرش نشان بدهد. تا عبدالفتاح سلطانی بداند مردم دوستش دارند و قدر زحمت هایش را می دانند. این بانوی خوب، خود نیز به تحمل یک سال زندان محکوم شده است. بانو گفت: شما یک تنه دارید کفاره ی کم کاری های ما را می پردازید. به وی گفتم: شما و همسر گرامی تان بسیار فراوان تر از وظیفه ی انسانی تان کار کرده اید و می کنید. کم کاری را بگذاریم برای کسانی که بارِ عافیت به خانه هایشان می برند و نانِ سکوتشان را می خورند.
دوازده: دو اتومبیل کلانتری و پشت بندش هفده موتورسیکلت با سربازان و درجه داران و افسران ضد شورش آمدند و از مقابل دوستان معترضِ ما که هر کدام عکسی در دست داشت گذشتند و در سایه صف بستند. با تکان دست به دوستانِ خود فهماندم که محکم باشند و از چیزی نهراسند. یک سرهنگ نیروی انتظامی رفت به سمت دوستانِ معترض و با آنان صحبت کرد. می گفت و پاسخ می شنید. چیزی که من در جمال مبارک این دوستان ندیدم، ترس بود. تولد شهامت را در آن خوف جایِ خلوت به خود تبریک گفتم.
سیزده: مادر امید علی شناس را دیدم که از سمت دادسرا به طرف دوستانِ معترض رفت و با جناب سرهنگ سلام و علیکی کرد و چیزی گفت که همه ی دوستان با خوشحالی کف زدند. جناب سرهنگ – که نمی شناختمش – رو به من چرخید. دست بالا بردم و سلامش گفتم. رو به من داد زد: آقای نوری زاد، توی دلِ مایی. و کفِ دستش را روی قلبش نهاد. جناب سرهنگ را در گفتنِ این سخن صادق یافتم. دو شب قبلش مصاحبه ی من با شبکه ی “من و تو” در باره ی نیروی انتظامی پخش شده بود. احتمال دادم جناب سرهنگ آن برنامه را دیده که من در آن به سربازان و درجه داران و افسرانِ خدومِ نیروی انتظامی اشاره کرده بودم در کنار آدمهای ناجور و ناجوانمردی که در این نیرو خانه کرده اند.
چهارده: زمان گذشت. دوستانِ معترض پخش و پلا شدند و رفتند. یکی از آنان بالا آمد و گفت: جناب سرهنگ از ما خواست اینجا را ترک کنیم. به وی گفتیم: ما اینجا هستیم تا مادر امید بیاید. جناب سرهنگ گفت: حضور شما اینجا غیرقانونی است. به وی گفتیم: غیرقانونی بردنِ این جوانان است و بی خبری. چرا نباید به پدران و مادران این جوانان خبر بدهند که اینها دراینجا یا جای دیگر زندانی اند؟ دوست معترض گفت: مادرِ امید از دادسرا آمد و خبر داد که به او گفته اند: امید فردا به قید وثیقه آزاد می شود. کف زدن دوستان بخاطرِ این خبرِ خوب بوده.
پانزده: مردی سی و پنج ساله که به تازگی و موقتاً از زندان آزاد شده بود، جلو آمد و خود را معرفی کرد: وحید شاه کرمی. جرمت؟ جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی. حالا خودمانیم جاسوس بوده ای یا نه؟ خندید. چه قشنگ. گفت: داستان ها دارم برای شما. اهل خرم آباد بود. موهای سرش را از بیخ تراشیده بود.
شانزده: جناب سرهنگ خودمان هم آمد. طبق معمول با تلفن همراهش صحبت می کرد. کمی بعد به موتور سواران اشاره شد که بروند. نصف شان رفتند و نصف شان ماندند. اینها از ترسِ هجومِ دراویش گنابادی به اینجا آمده بودند. شبکه ی تلویزیونی رها تماس گرفت. در باره ی حرکت جانانه ی دروایش گنابادی پرسش داشت که آن روز مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند. مفصل درباره ی دراویش غیور و بی آزار و انسان مان صحبت کردم. و چه صحبت هایی. منتشر خواهم کرد.
هفده: با همان تن پوش و پرچمی که به دوش داشتم، حرکت کردم و پایین رفتم. دست بالا برده و به موتور سواران سلام گفتم. همه ی شان پاسخ دادند. به مرد جارویی برخوردم که دلش نمی خواست از سایه دل بکند. پرسیدم: بخاطر جارو زدن دستمزد که می گیری؟ سرش را بالا انداخت. پرسیدم: مرخصی چطور؟ غش غش خندید. خنده ای که زود فرو کشید و طعمی نداشت. با بی حوصلگی گفت: مرخصی کجا بود؟
هجده: عکس سید ضیاء نبوی که اکنون در سمنان زندانی است و من به پاکی و بی گناهی و وطن دوستی و سلامتش سوگند می خورم به تن پوش من بها داده است. این جوان اکنون در سمنان زندانی است. بخاطر تأکید آیت الله ها – که عقب ماندگی های خود را با ایجاد محدودیت برای دیگران جبران می کنند – و بخاطر سرعت پایین اینترنت نتوانستم عکس های این نوشته را منتشر کنم.
آقای نوری زاد, درست به هدف زدی. هر چه هست در همین یک عبارت خلاصه میشود. ردخور هم ندارد :
“” ما ایرانیان، به لقمه های آماده چه مشتاقیم””
اینهاحرفهای خداونداست است جناب.وازکم سعادتی شماست که معانی نهفته دران رانفهمیدهاید.هرکدام ازاین کلمات تفسیری برای خود دارند اندازه دهها کتاب.دکان اخوندی پس برا ی چه برپاست؟
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
با سلام به مصلح عزیز
با سلام به مرتضای عزیز
با سلام به مجتبای عزیز
آقای خمینی میگوید من به قضاوت تاریخ کاری ندارم
این شما (روحانیون) مردم ما به شما اعتماد کردند وشما خیانت کردید
(لا یحب الله الجهر بالسوءمن القول الا من ظلم و کان الله سمیعاعلیما):(خدا دوست نمی دارد که کسی با گفتار زشت ، به عیب خلق صدا بلندکند، مگر آنکس که ظلمی به او رسیده باشد که خدا شنوا به اقوال و به احوال بندگان دانا است )
جناب آقای مصلح شکوائیه شما در ارتباط با رعایت نکردن ادب در مباحثه را خواندم از همه کامت گذاراران رعایت ادب را خواستار شده اید. وبه آقای نوری زاد خرده گرفته اید که چرا علمای دین را نواخته است.
دعوای ما با شما سر چیست؟
بحث را به دوردستهای تاریخ نمیبریم از شکل گیری شخصیت سیاسی آقای خمینی شروع میکنیم .شما میدانید مشروطه ما وشکل گیری تفکر آن متاثر از ورود افکار غربی و مطرح شدن قانون وعدالت خواهی شکل گرفت وروحانیت پیش از آن مرجع قانون وهم مرجع قضا در کشور بود. عقب ماندگی ملت ما به خاطر دخالت روحانیون و بستن راه هر گونه تحول در ایران بوده است وقتی روشنفکران با سفر به کشورهای غربی تفاوت نوع زندگی در غرب را دیدند آنها عوامل عقب ماندگی دوره قرون وسطی در اروپا ورهائی از حاکمیت کلیسا و مشابهت آن با شرایط ایران علی الرغم تفاوتهای آن را به چشم میدیدند. آنها دخالت روحانیت واستبداد شاهی را که هر دو منشا در نگاه دینی داشت را باعث عقب ماندگی کشور یافتند وبرای تغییر اوضاع اقدام کردند .عملکرد روحانیت آنقدر فاجعه آمیز بود که علی الرغم اقلیت روشنفکران جامعه تحت تاثیر قرار گرفت وحاکمیت را وادار به تغییر و ایجاد قانون اساسی مشروطه کرد ودر تمام این مراحل بدنه روحانیت با هر تغییر وتحولی مخالفت میکرد ولی بهر حال ما صاحب قانون اساسی مشروطه شدیم وبا آمدن رضا شاه ایران به عرصه جهان مدرن قدم گذاشت واین راه منافع روحانیت را به خطر انداخت وبه بهانه غیرت (حجاب)وایمان در مقابل هر گونه پیشرفتی ایستادند رضا شاه با همه عیبهایش راهی را آغاز کرده بود که ایران را به سمت پیشرفت وترقی راه می برد واشتباه او در سال 1320منجر به اشغال ایران توسط متفقین شد وهمه آن دستاوردهای درخشان دوران او با ناکامی روبرو شد ودوباره فرصتی برای روحانیت پیش آمد ایران را به قهقرا ببرند واز ان به بعد با ورود حزب توده به عنوان حزبی سازمان یافته واستفاده آنها از مذهب برای مبارزه و وجذابیت شعارهای آنها برای جوانان روحانیت را هم وسوسه کرد تا از شعارهای مارکسیستی برای بدست آوردن جایگاهی که از دست داده بودند اقدام کنند وآقای خمینی گرچه لباسی روحانی به تن داشت وهدف او هم بازگرداندن منزلت اجتماعی به روحانیون بود اما میتوان گفت روشی کومونیستی را برای مبارزه به کار گرفت ودر این وادی با فهم جذابیتهای شعارهای مارکسیستی برای جوانان او بر این موج سوار شد وبرنامه خود را به پیش برد او صاحب نبوغ بود واما چون صداقت با جوانان وانقلابیون نداشت هر بار رنگ عوض کرد تا به پیروزی رسید.
اما امروز دعوای ما با شما سر پایمال کردن حقوق ملتی است که برای وضعیتی بهتر قیام کرده بودند وبا یک رای در یک رفراندم هستی خود را در این قمار باخت واین باخت نه تنها فرهنگ وتاریخ ملت ما را به سمت نابودی برد بلکه از آغازین روز آن تا کنون خرابی ونکبت را به همراه آورده ایران وخاورمیانه امروز متاثر از این اشتباه وفریبکاری است که آینده ای نا معلوم را در پیش دارد.
شما گفته اید
آیه “فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم (هرکس برشما تعدی وتجاوز کرد ،شماهم حق دارید بهمانگونه تقابل کنید وتعدی نمائید)
شما امروز خود را طلبکار میدانید وبه آیه ای که من در اول آورده ام توجه ای نمیکنید. واز آن به راحتی میگذرید.
شما روحانیون به حقوق ما تجاوز کردید
شما کشور ما را ویرانه کرده اید
شما با وعده آزادی ما را به بند کشیده اید
شما ما را در میان ملل دیگر تحقیر کرده اید
شما در جنگی نابرایر کشور ما را به ویرانه تبدیل کردید وزمانی که خود در خطر قرار گرفتید دست از جنگ کشیدید
شما میلیونها ایرانی را آواره دنیا کردید
شما حق هسته ای ما را که دیگر ملل از آن برخوردارند وبا کسی در مورد آن گفتگو نکرده اند را با دنیا مشروط کرده اید
شما ارزش پول ايران را جزو سه پول بیارزش جهان کرده اید
شما اقتصاد ايران راتحت قيموميت جهانی قراردادید
شما ايران راجزو منفورترين کشورهای جهان قرار دادید
شما کاری کرده اید که هزاران تن از ايرانيان مقيم خارج بدون آن که جرمی مرتکب شده باشند نمیتوانند به کشور خود برگردند
شما روشنفکران کشور را وادار به ترک وطن یا سکوت ویا زندان کرده اید و هرزه گوهائی همچون احمدی نژاد واحمد خاتمی را بر ما تحمیل کرده اید
دشمنی مقامات جمهوری اسلامی با هويت و فرهنگ ايرانی شگفتآور است؛ بسياری از آنان به صراحت به هويت ملی ايران توهين میکنند؛ به دستور آنان، تنديسهای آرش کمانگير و آريوبرزن را از ميدانها برداشتند، نام کوروش را از خيابانهای ايران پاک کردند، و شعرهای فردوسی را از ديوارهای ميدان بزرگی در مشهد ابتدا پاک کردند و سپس بر روی آن آيههای قرآن نوشتند. معلوم نيست که اگر ارتشی خارجی ايران را اشغال میکرد به اين اندازه با هويت ايرانی میجنگيد
شما (خمینی) ملت ایران را ملت گریه مینامید
ووو….
حال هنوز ما حق فریاد از ظلمهای شما را نداریم؟
از میان شما فقط چند نفر با ما موافقند
سلام برآقاعلی گرامی وهمه منتقدین حکومت جور بنام دین
علی جان بنده کی مخالف اظهارتظلمهای موئدبانه شمابوده ام ویاهستم؟ یک کامنت بعنوان نمونه بیاور.
درثانی اگربنده منتقدحکومت جوردینی نیودم برای چه به این سایت میآمدم آنهم ازدوسال پیش؟
آیاانتقاد ازحاکمان به این معنااست که بمقدسات دینی یک مذهب چندهزارمیلیونی چه بعنوان الله جل وعلا ویابه رهبران دین ، پیامبر وائمه اطهار-ع- ویابکتاب خداوند “قرآن “توهین شود آنهم رکیک ترین توهین ؟
ویابعلمای ربانی که کاری به سیاست ندارند وبلکه آنهاهم منتقدند سزاوازاست توهین شوند؟
شماکامنت های امثال مزدک را ندیده ای ویانمی بینی؟
علی جان درجریان مشروطه هم علمادودسته بودند ؛ نامه مرحوم آخوند خراسانی را به شیخ فضل الله نوری ندیده ای ویاده بند ردصلاحیت تصدی حکومت ازسوی عالمان دین ازسوی ایشان را ندیده ای؟ وعقب نشینی مرحوم نائینی راندیده ای؟
علی جان امام خمینی -قدس سره-کاربسیار بزرگی را باپشتیبانی همین ملت ستم دیده ،انجام داد واستبداد ستم شاهی چندصدساله راسرنگون کرد .
اماشرایط کشوربعدازپیروزی را مگریادتان نمی آید؟که این برادران مسلح چپ وراست کمونیستی وکومله ودموکرات ومنافق مبارز باامپریالیزم جهانی چه غوغا وقشقرقی درآدم کشی خیابانی ومجامع ومساجد ومحرابها راه انداختند؟ چقدرآدمها ی بیگناه که نکشتند؟
دراین میان جنگ برماتحمیل شد وهستی ما دراین جنگ رفت .اینکه نوری زاد می گوید میشد جلو جنگ را گرفت ،حرف بی دلیل است بله بعدازفتح خرم شهر می بایستی صلح برقرار شود وخیلی بنفع مابود وازبزرگان علما هم همین را خواستاربودند ولیکن گوش نکردند متصدیان اصلی.
خوب بااین وضعیت کشوری چگونه می شد امام خمینی به وعده هایش عمل کند؟یعنی ممکن بود ونکرد؟
وباآنهمه دشمنی های همه ابرقدرتها ودول غربی بخصوص .
ظلم برملت بعدازامام شروع شد وادامه دارد ؛ومی بینید که علمای دین دراین مقطع نیز دودسته هستند.
درانتقاد هم انصاف خوب چیزی است.بله علی جان مظلوم بایددادبزند وفریادکند واین فریادحق طلبی محبوب خداوند است .
وصرف نگاه من به این سایت همان فریادمظلومانه است که متاسفانه ازسوی شماهاهم کم نمی خوریم ولی ازرو نمی رویم وایستاده ایم.
واما جناب نوری زاد؛حیثیتی که بقول خودتان قرنهااست که بربادرفته است ومی بردید دیگرتوقع متناقض نداشته باشید که هرلوده ای به هرشکل لودگی وفحاشی رکیک کرد ماغمض عین کنیم آنوقت شما خوشحال باشیدکه بله چه انتقامی می گیریم هاهاها؛
لیکن همگی انسان و برابریم وازحق برخوردار ؛نمی خواهم سرکوفتت بزنم وگذشته هایت رابیادت بیاورم ،امثال شماهای متملق وچاپلوس بودید که این استبدادراراه انداختید وحالاکه تاخرخره بگل فرورفته اید بیدار شده اید وفریادمی کنید وبجائی هم نمی رسد مگرباتدبیر ودرست اندیشی عقلائی ازاین گل بدرآئید.
ودیگراینکه اکثریت به این نظام دلخوش وراضی هستند؛ اگرنیستند پس این صفهای طویل درانتخابات چیست که باچشمانتان می بینید ؟ مگردموکراسی غیرازاینست هرچندباحقه بازی ؛که همه کشورهای دموکراتیک ازاین حقه بازی برخوردار هستند .
وجناب کورس هم یک ایده آلهائی آرمانی آرزوئی رابتصویر می کشد وتسطیر می کند که فقط برای بشرآرمانی است وبس.
بیش ازاین تصدیع نکنم وباتشکرازعلی گرامی ونوری زاد عزیز
مخلص همه ناظران مؤدب ومتین چه بادین وچه بی دین
مصلح
با سلام به مصلح عزیز
با سلام به مرتضای عزیز
با سلام به مجتبای عزیز
جناب آقای مصلح اول میخواهم دو کار خوب جمهوری اسلامی را بگویم
1-حفظ تمامیت سرزمینی ما
2-داشتن نیروهای مسلح قدرتمند
وجود نیروهای مسلح قوی ما باعث شده تا گفتگوهای ما در قالب یک مبارزه فکری وسازنده به پیش رود اگر کسی فکر میکرد که با تشکیل یک گروه مسلح میتواند به هدفی برسد دنبال گفتگو نمیرفت چون کسی که از لوله تفنگ سخن میگوید آن را نمیتواند زمین بگذارد.
ببینید جناب آقای مصلح آقای خمینی میگوید اسلام برای بشر از قبل از تولد وتا بعد از مرگ برنامه دارد در جائی دیگر از قول آقای مدرس میگوید سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست تمام این استدلالها را از کجا می آورد ؟
آیا تمام این استدلالهای او غیر از منابع قرآن حدیث وروایت واستدلالهای فقهی او وپیشینیانش نیست؟
جناب آقای مصلح ایا فهم دینی صاحب نظران گذشته وحال یکی است؟نکند او کامل کننده دین بوده است؟
ببینید آقای مصلح آقای خمینی هر جور دلش خواست رفتار کرد وهمه این رفتارها را با دین توجیه کرد وهر کس با نظر او مخالفت کزد به روزه سیاه نشاند.او چنان حقی برای خود قائل شد که در صورت ضرورت دین را هم میشود تعطیل کرد.
شما میگوئید
شرایط کشوربعدازپیروزی را مگریادتان نمی آید؟که این برادران مسلح چپ وراست کمونیستی وکومله ودموکرات ومنافق مبارز باامپریالیزم جهانی چه غوغا وقشقرقی درآدم کشی خیابانی ومجامع ومساجد ومحرابها راه انداختند؟ چقدرآدمها ی بیگناه که نکشتند؟
آیا شما در مقابل شاه مخصوصا در سال 57تمامیت خواه نبودید .شما پیروزی را که همه وبیشتر آنها هزینه کرده بودند را حتی سهم شیر هم نمیخواستید همه آن را میخواستید آنها هم طی سی سال هزینه کرده بودند واگر آنها نبودند کسی به حرف شما گوش نمیکرد همین طور اگر امروز زور برداشته شود کسی از شما فرمان نخواهد برد آقای خمینی بعدها که نظر خود را در باره بازرگان وجبهه ملی بیان کرد.وقتی روش اصلاح امور به بهانه اینکه اسلام همه چیز دارد اشتباه است نتیجه ای دیگر نباید انتظار داشته باشد .شما ادعا داشتید شاه قبرستانها را آباد وممکلکت را خراب کرد شما میتوانید بگوئید کدامیک از خرابکاریهای شاه را اصلاح کردید تا حکام دیگر کشورها هم از شما یاد بگیرند چگونه مملکت داری کنند؟
ببینید آقای مصلح مردم قبل از انقلاب وهمین بی دینها قبل از حاکمیت دینی هیچ توهینی به دین نمیکردند مارکسیستهای بی خدای آن علی پرست بودند
مردم ما شما را تاج سر خود کردند حال اشتباه یا درست آن را کاری نداریم
شما برای ما چکار کرده اید ؟
شما کاری کرده اید که خودتان در کامنت های قبلی گفته اید اگر آخوند سگ وخوک است شما که تحت سلطه آنها هستید از سگ وخوک هم بدترید.
جناب اقای مصلح شما میگوئید حکومت با مردم با نگاه دینی رفتار میکند بعد ما هم که صاحب نظر در دین نیستیم وحق تفسیر دین را هم نداریم چطور انتقاد کنیم ؟
هر گاه انتقاد کردیم ما را با نامهای منافق وبی دین وکافر وملحد اجنی پرست وخائن نام گذاری کردید منظور شما از منتقد چیست؟
شما با جبهه ملی وبازرگان که که هستی خود را به پایتان ریختند چه کردید ؟
امام علی در مورد حاکمان میگوید مردم در مورد شما همان جور قضاوت میکنند که در مورد حکام قبل از شما قضاوت کرده اند.
حال مردم شما را با شاه با همه عیبهایش مقایسه کنند یا با وضعیت زندگی کشورهائی که شایسته است ایران با آنها مقایسه شود؟
شما خودتان(عالمان دین) ادعا دارید اسطوره دین هستید وهمه دینها باظل وبه حماقت بی دینی ما میخندید وگرنه با ما رفاقت میکردید.
شما خود دوست دارید تمام افعال شما با نگاه دین سنجیده شود خوب مردم به گذشته که نگاه میکنند تاریخ دین را با همه آن قساوتهای آن که در تاریخ ثبت شده نظاره گرند وبه امروز زندگی که نگاه میکنیم امثال احمد خاتمی شجونی و رئیس القاعده وداعش با ما رفتا ر دینی دارند.
چند روز پیش قسمتی از کلام آقای خمینی در سال 42 را گذاشتم او گفته بود فرهنگ کشور را به ما بدهید 10 تا 15 سال هم به ما فرصت بدهید اگر بد عمل کردیم ما را از مملکت بیرون کنید ما نه تنها 10 سال بلکه 36 سال همه مملکت را به دست شما دادیم خود قضاوت کنید (نمیتوانید بگوئید گل وبلبل است خودتان بگوئید چه است)
در جامعه سکولار وقتی دین امری شخصی است آیا مردم وقت خود را صرف این میکنند که به دین توهین کنند؟ هر کس در زندگی خود احساس کرد به همه زندگی و یا یه قسمتی از زندگی خود شکلی مذهبی ببخشد قطعا انتخاب گر است ودلیلی بر توهین دیگر نیست اما شما بر اساس باورهای دینی ما را وادار به تمکین میکنید شما از کجا حق دارید اگر کسی در ماه رمضان به هر دلیلی خواست چیزی بخورد باید مجازات شود روزه واقعی که نشانه ندارد.
شما عیبهای ما را به صورتمان میزنید ولی وقتی نوبت شما که میرسد باید در گوشتان گفت ودادگاه ویژه روحانیت راه می اندازید شان خود را چه به حساب می آورید. این آیارتاید وکاپیتالسیون نیست ؟
چطور میشود کسانی به نام دین به مردم حکومت وظلم کنند و انتظار داشته باشند مردم خوبی دین وعالم دین را بگویند.
تا همینجا بس است
موفق باشید
جناب جمال با درود این اشعار هر چند بنظر ناسیونالیستی می آیند ولی نوعی شونیسم آریایی را نیز تروج میدهند.من نه در شاهنامه آنرا دیده ام و نه تعلق انرا به فردوسی می پذیرم.چون فردوسی مبارزه ای فرهنگی را با اعراب حاکم بر ایران در نا امیدانه ترین و سیاه ترین دوران تاریخی ما و زمانیکه اعراب سعی در تحقیر و تهدید زبان و فرهنگ و گذشته ایرانیان میکردند آغاز نمود و بسیار موفق بود.ولی در اشعار فردوسی شما بویی از ناسیونالیسم دگم و نژادپرستی نمی بیندید.فردوسی نه تنها ایران و فرهنگ ایران را ستایش می کند ولی به برتری ایرانیان بعنوان نژاد آریا یی معتقد نیست.و همانطور که دوستان قبلا دراین سایت نوشته اند تقریبا تمام قهرمانان فردوسی دورگه هستند.بنابرای هر چند شعری که سروده شده و بارها من آنرا خوانده ام شعری حماسی و برانگیزنده است اما افکاری شونیستی را ترویج می کند که به اندازه تفکر اسلامی/شیعی ضد بشری و نزادپرستانه است.رواج چنین تفکری در کشوری مثل ایران با مردمانی با فرهنگها و زبانها و آیینهای مختلف نادیده گرفتن حقوق آنان و بسیار خطرناک است.
خانم فایزه گرامی دیالوگ جالبی را برای علت مدرسه نرفتن کبرا بیان کرده اید ولی یادتان نبوده از بودجه حوزه و مروجان جهل و نکبت و بختی ما نیز بعنوان عامل اصلی نبود بودجه اموزش و پرورش سخنی بمیان بیاورید.میلیاردها دلاریکه یا مستقیما به مشتی بیکاره مفتخور تعلق می گیرد و یا برای پرورش تروریستهای داعشی/شیعی در خارج و داخل هزینه می شود.درجایی که منادیان نکبت و جهل و بدبختی و فقر و فحشا مروجان جهل و خرافات و دروغ این مملکت از اولین روز ورود به حوزه با خانواده بیمه می شوند و مجانی از تمام امکانات رفاهی و تحصیلی(اگر بشود اراجیف حوزه ایی را تحصیل نامید) برخوردار می شوند.تازه برای خارجیانیکه به حوزها می ایند چون قرار است تروریست پرورهای آینده باشند مسلما امکانات بیشتری هم در نظر گرفته می شود.بله یکی از علل به فحشا کشیدن کبرها در سنین پایین بجای مدرسه رفتن همین حوزهای علمیه است! اینو جناب آخوند مرتضی و مصلح و میر آقا …دراین سایت بهتر می توانند بیان کنند.ولی گویا مصلحت نمی بینند مثل همیشه.چون خود سر درهمان آخور دارند و شریک و در نتیجه توجیهگران جنایتهای مافیای ارازل و اوباش مسلمان حاکم بر جان و مال مردم ستمدیده ایرانند!
سلام بر همه دوستان عزیز
متاسفانه کلمات ناپسند و ناخوشایندی در بین دوستان رد و بدل می شود. انسان گاهی خسته می شود از حضور در این جمع ها. به گونه ای با هم بحث می کنیم که انگار پدر کشتگی با هم داریم…
سلام بر آقا عباس عزیز
در پاسخ به کامنت آقا مرتضی بزرگوار مواردی مطرح شد که به اینجانب مربوط می شد لذا با اجازه وارد بحث می شوم و پاسخ می دهم.
همیشه یک سوال در بحث و گفتگو و مناظره با مخالفین شیعه و اهل بیت (ع) برای من وجود داشته که چرا پس از بحث، آنها به این دو ریسمان چنگ می برند. یکی اینکه من نظر خودم را دارم و کاری به اسناد ندارم و دوم اینکه بحث بی فایده است. این دوستان عزیز بدون اینکه به تک تک سوالات و اسناد ارائه شده توسط طرف مقابل پاسخ دهند که البته همگی و همگی و همگی از کتب معتبر تاریخی و روایی اهل سنت است، به این وادی قدم می نهند که آقا جان بحث فایده ندارد و موسی به دین خود عیسی هم به دین خود. البته که موسی به دین خود و عیسی به دین خود در بحث رعایت احترام به دیگر عقاید و رعایت مساله عدم اجبار در تحمیل عقاید، حرف درستی است؛ اما در مقام مناظره و بحث علمی و منطقی سخنی است از روی ناچاری و درماندگی.
آقا عباس عزیز حالا که من در آخرین کامنتم گفتم که منتظر پاسخ سوالاتم و اسنادم هستم شما روی به بی فایده بودن بحث آوردید؟ متاسفانه تعصب و دگم اندیشی شما اینقدر شدید است که حتی حاضر نیستید کمی در مورد اسناد تاریخی که ارائه کردم تامل و تفکر کنید و چاره را رها کردن آن می یابید.
اما نامه 6 نهج البلاغه:
عباس عزیز مگر شما استناد نکردید که حضور طلحه و زبیر به عنوان یک قرینه نشان از مورد اعتماد بودن آنها توسط عمر دارد پس آن نظر عمر هم در مورد طلحه و زبیر که آنها را ناشایست می دانست مردود است؟ یادتان هست؟
بسیار خوب بنده هم این جواب را به شما می دهم با توجه به این همه سند و مدرک در مورد مخالفت علی (ع) با شورا و سیره شیخین در کتب اهل سنت (که نتوانستید به هیچ کدام از آنها ایراد وارد کنید)، لذا تنها مورد مشکوکی (به ذعم مخالفین) که علی در مورد خلفا در نهج البلاغه فرموده است مردود است. عباس جان، فقط اگر کمی تامل کنید منظور این جمله مرا درک خواهید کرد.
شما بخاطر تعصبی که دارید اگر هزار بار هم نامه 6 نهج البلاغه را بخوانید باز سخن خودتان را خواهید گفت که علی گفته است « انتخاب خلیفه به عهده شوراست»!!
جناب انعامی گرامی؛ اسناد و مدارک تاریخی در کتب شیعه و سنی در مورد مخالفت علی (ع) با شورا و سیره شیخین فراوان (متواتر) است لذا این بخش نامه 6 نهج البلاغه کاملاً نشان می دهد که علی در مقام احتجاج با معاویه بر آمده است.
عباس عزیز شما انسان تحصیلکرده ای هستید. در دانشگاه یاد گرفته اید که اگر حرفی با سند و مدرک بود و منطقی و عقلانی بود بپذیرید حتی اگر مخالفت عقیده چندین و چند سالتان باشد. اما چرا این آموخته ها را نادیده می گیرید، نمی دانم؟!!!
همانطور که بنده یاد گرفتم و در این مدتی که در مورد تاریخ دین و تشیع تحقیق کرده ام تعدادی از مواردی که قبلاً به آنها معتقد بودم را کنار گذاردم اما نه دین و نه مذهبم آسیب دید و به بیراهه رفتم.
امام در نامه 6 فرموده است:
« إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَإِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَوَلاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى.»
«همانا كسانى با من، بيعت كردهاند كه با ابوبكر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت نمودند، پس آنكه در بيعت حضور داشت نمىتواند خليفه اى ديگر برگزيند، و آنكه غايب است نمى تواند بيعت مردم را نپذيرد، همانا شوراى مسلمين، از آنِ مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت كسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است. حال اگر كسى كار آنان را نكوهش كند يا بدعتى پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانونى باز مى گردانند، اگر سر باز زد با او پيكار مي كنند؛ زيرا كه به راه مسلمانان درنيامده، خدا هم او را در گمراهي اش وامی گذارد»
چندین سوال در زیر مطرح می کنم لطفاً مستند و با دلیل پاسخ دهید. هر چند در گفتگوی با ساسان عزیز تا حدودی بحث شد:
1- آقای انعامی گرامی، همانطور که می دانید یکی از روش های دعوت مخالفین و بحث با آنها که در قرآن هم به آن اشاره شده جدال احسن می باشد. آیه 125 سوره نحل که می فرماید: « وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ»
جدال احسن در بحث و دعوت از مخالف شرط عقل است. دقیقاً از این قسمت نامه که می فرماید: إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ کاملاً مشخص است که علی (ع) دارد نحوه انتخاب شدن و بیعت کردن مردم با وی را به کسی که خلفا را تمام و کمال قبول داشته است یادآوری می کند. یعنی ای معاویه اگر از نظر تو معيار مشروعيت خلافت آنان، اجتماع مهاجرين و انصار بود، همان معيار در خلافت من نيز وجود دارد پس جنگ برای چه؟ مخالفت برای چه؟ دشمنی برای چه؟ تازه حضرت می فرماید اگر بر فرض اینکه انتخاب خليفه بر اساس شورا هم باشد، شورا فقط حق مهاجرين و انصار است اما تو نه از انصارى هستی و نه از مهاجرين.
2- سوال دوم در مورد دیگر نامه ها و خطبه های نهج البلاغه است که قبلاً به آنها اشاره کردم شما پاسخ سوالاتم را ندادید!!! به عنوان مثال چرا پاسخ خطبه شقشقیه است را نمی دهید که حضرت در آن می فرمایید: « صَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا. فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ. فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ. سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعهاى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود. مانند زمامدارى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پردههاى بينى حيوان پاره مىشود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مىكند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويىها و اعتراضها شدند.»
در ثانی چرا پاسخی در مورد نظر علی (ع) در خطبه 2 نهج البلاغه نمی دهید که در آن خلافت را حق اهل بیت بیان کرده است؟ و آنجا که علی (ع) می فرماید اکنون حق به حقدار رسیده است؟ و جالب اینکه ایشان از گذشته و فسق و فجوری که بوده است گلایه می کند. و خطبه 6 نهج البلاغه را که می فرماید: «فَوَاللهِ مَا زِلتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي، مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللهُ تعالى نَبِيَّهُ صلى الله عليه وآله حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هذَا. به خدا سوگند! از زمان رحلت پیامبر تا به امروز مرا از حق خویش محروم و دیگران را بر من مقدم داشتند»؟
3- سوال سوم اینکه چرا پاسخ این همه منابع موثق تاریخی (اهل سنت) که نامه را به صورت کامل آورده اند نمی دهید؟ نهج البلاغه کتاب کاملی نیست. این کتاب قرن ها بعد توسط سید رضی با هدف گردآوری مطالب ادبی علی (ع) تدوین شد که البته برخی از مطالب آن نیز دارای سند نیست و یا سند ضعیف دارد. از این روی نامه 6 نهج البلاغه نیز کامل در این کتاب نیامده است. برای خواندن متن کامل این نامه شما را ارجاع می دهم به کتاب وقعه صفین تالیف نصر بن مزاحم (قرن دوم هجری پیش از سید رضی) ج 1 ص 29، همینطور کتاب الإمامة و السياسة ابن قتیبه دینوری (قرن دوم هجری پیش از سید رضی) ج 1، ص 80 که ابتدای نامه را اینگونه می آورند:
«فإنّ بيعتي بالمدينة لزمتك و أنت بالشام. همانگونه كه بيعت با ابوبكر و عمر در مدينه بود و تو در شام به آن ملتزم شدى، بايد بيعت مرا هم بپذيري»
متن کامل این نامه در سایر منابع ذکر شده است که در زیر اشاره می شود: (تاکید می کنم دو کتاب فوق و کتب زیر همگی از مصادر اهل سنت هستند).
– موفق خوارزمی در کتاب المناقب ص ۲۰۲
– ابن دمشقی شافعى در کتاب جواهر المطالب ج ۱ ، ص ۳۶۷
– ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینة دمشق ج ۵۹ ، ص ۱۲۸
– ابن أبی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغة ج ۳ ، ص ۷۵ و ج ۱۴ ص ۳۵ و ۴۳
– ابن أعثم در کتاب الفتوح، ج 2 ص 494
– ابن سعد الخیر در کتاب القرط على الکامل، ج 1، ص 112
علی (ع) در قسمت پایانی این نامه ماجرای بیعت شکنی طلحه و زبیر را به معاویه یادآوری می کند که می فرماید: «وإن طلحة والزبیر بایعانى ثم نقضا بیعتى، وکان نقضهما کردّهما، فجاهدتهما. على ذلک حتى جاء الحق وظهر أمر اللّه وهم کارهون. فادخل فیما دخل فیه المسلمون، فإن أحب الأمور إلى فیک العافیة، إلا أن تتعرض للبلاء. فإن تعرضت له قاتلتک واستعنت اللّه علیک. طلحه و زبیر با من بیعت کردند، سپس بیعتشان را گسستند، با آن دو پیکار کردم تاحق آشکار شد؛ اگر چه آنان دوست نداشتند؛ پس تو هم اى معاویه به آن چه مسلمانان پذیرفتهاند وارد شود؛ چون دوست دارم تو در سلامت باشى و اگر دست به فتنه و آشوب زدی، به یارى خداوند با تو خواهم جنگید».
4- سوال چهارم بنده از شما این است که به راستی اگر علی (ع) بیعت با خلفای سه گانه را دلیل بر مشروعیت آنها میدانست، چرا خودش (به نقل از صحیح بخاری ج ۵، ص ۸۲) از بیعت کردن با آنان خودداری کرد؟ آیا این سوال برای شما ایجاد سوال نمی کند که به گونه ای دیگر این نامه 6 نهج البلاغه و کلاً ماجرای قبول داشتن شورا و سیره شیخین را بررسی کنید؟ یا خیر همان تعصب باعث می شود قرائن را نبینید و به لفظ توجه کنید!؟ تازه علی (ع) بیعت هم که کرد از روی اجبار بود در واقع مجبورش کردند. رجوع کنید به نامه 28 نهج البلاغه که در آن می فرماید: « إنّی کنت أقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتى أبایع. مرا از خانهام کشان کشان به مسجد بردند؛ همانگونهای که شتر را مهار میزنند و هر گونه فرار و اختیار از او میگیرند».
5- سوال پنجم عباس عزیز، اگر علی (ع) سیره شیخین و خلافت شیخین را مشروع می دانست چرا پس از اینکه به او بر اساس سیره شیخین پیشنهاد خلافت شد، سه بار شرط پیروی از روش شیخین را رد کرد و گفت قرآن و سنت؟ رجوع کنید به کتاب تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۱۶۲. همینطور به مسند احمد امام احمد بن حنبل ج ۱ ص ۷۵ و مجمع الزوائد هیثمی ج ۵ ص ۱۸۵ و تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر ج ۳۹ ص ۲۰۲ و أسد الغابة ابن اثیر ج ۴ ص ۳۲ و … .
6- سوال ششم اینکه اصلاً در کجا اجماع صورت گرفته است؟ کی ابوبکر و عمر و عثمان با اجماع مسلمانان انتخاب شده اند. اتفاقاً روش انتخاب آن سه با روش انتخاب علی (ع) کاملاً متفاوت بوده است. علی با گردهمایی اکثریت مردم خلیفه شد. جالب اینجاست که در همان نامه 6 در بخشی که می فرماید: «فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا.» سوالی پیش می آید آیا علی و دیگر صحابه از انصار و مهاجرین نبوده اند؟ پس چه اجماعی اتفاق افتاده است؟ این بخش نامه این را می گوید که اگر انتخاب با مشاركت همه مهاجرین و انصار صورت گرفته باشد رضایت خداوند را در بر خواهد داشت. در حالیکه می دانیم و اسناد تاريخی (که قبلاً اشاره کردم) نشان می دهد که به هیچ وجه اجماعی در کار نبوده است لذا خلافت مشروعیت نداشته است. سند همان صحیح بخاری بود که می آورد علی تا زمانی که همسرش زنده بود با ابوبکر بیعت نکرد.
در بحثی دیگر فرمودید: «ماگفتیم ازدیدگاه نقدتاریخی شیخین موفقتربوده اند.ملاک موفقیت نه زهدوتقوی که تفوق سیاسی بررقباست.بااین معیارمعاویه هم درمواجه بابنی هاشم موفق شدخلافت رابدست گرفته به امویان برگرداند.اینکه اهل جهنم است یابهشتی ست.کاری بدان نداریم»
متاسفانه عباس عزیز باید عرض کنم شما در این بحث دچار سفسطه شده اید. نتوانستید پاسخ سوالات و اسناد و منابع را بدهید، می گویید من کاری با زهد و تقوا ندارم، معاویه در مقابله با بنی هاشم در تصاحب خلافت موفق تر بود. اگر اینگونه می خواهید بگویید با یک نگاه کاملاً کمی و عددی، آری نظر شما درست است.
ما در علم آمار یک بحثی به نام احتمال موفقیت و شکست داریم. استاد در کلاس مثالی می آورد. مثلاً می گوید احتمال اینکه یک دزد نتواند فلان خانه را غارت کند 20 درصد است، حال احتمال موفقیت آن چند درصد است؟ جواب: احتمال موفقیت آن دزد 80 درصد است. کسی که این جواب را بدهد پاسخ درست را داده و نمره کامل را می گیرد. تا اینجا بحثی نیست.
حال کسی پا می شود و می گوید استاد واقعاً دزدی کردن یک موفقیت است؟ استاد می گوید به لحاظ آماری و عددی و کمی یک موفقیت است. اتفاقاً پاسخ استاد درست است اما منظور وی تنها در این حطیه است. آنچه این وسط مد نظر است این است که در این بین عده ای تصمیم می گیرند که مبنای فکریشان را بر این اساس (پاسخ اختصاصی و صرف استاد در حیطه درسی و همان مثال) بگذارند که اگر دزدی توانست دزدی کند پس موفق بوده است حالا کار نداریم به اینکه کار او زهد و تقوا داشته است یا خیر!
به نظر شما آیا تصمیم آن عده ی ظاهر بین که تصمیم می گیرند از این به بعد به خوب و بد بودن هر دزدی-ای که اتفاق می افتد کاری نداشته و تنها قائل به موفق بودنش باشند، درست بوده است؟
اینجاست که کیفیت و دلایل (و نه علت ها) مورد غفلت قرار می گیرد و باعث گمراهی می شود. اینجاست که باید باطن ماجرا را ببینند، قرائن را ببینند، ارزش های آن روز را دخیل کنند و نگاه کمی و عددی و ظاهری و مغالطه آمیز به حوادث نداشته باشند. باید به این استنباط و برداشت و نظر برسند که موفقیت یزید در مقابله با حسین (ع) در حیطه نظامی و عددی و کمی و ظاهری است اما بر اساس مبانی اخلاقی و حقوقی بشری یک شکست منصوب می شود چون موفقیتش با ددمنشی و فریب و دروغ و ظلم و فساد همراه بوده است. باید به اینجا برسند که بواسطه این تفاوت در دیدگاه حق را جابجا نکنند و حق را به کسی که به لحاظ عددی موفق بوده است ندهند.
متاسفانه شما شرط موفقیت را در این می بینید که آن دزد توانست آن خانه را غارت کند حال مهم نیست که کار خوبی کرده است یا بد! در این می بینید که یزید در قتل حسین (ع) موفق بوده است حال کار نداریم که کار بدی کرده است یا خوب! در این می بینید که خلفا و بنی امیه و بنی عباس و… در غصب خلافت از اهل بیت، در جنگ های فی مابین، در نزاع ها و مشاجره ها و… موفق بوده اند حال کار نداریم که بجا بوده است یا نا بجا!
اگر این نظر شماست که در ادامه آن “نمی دانم چه بگویم” باز می گویم که نمی دانم چه بگویم…
اما در آخرین کامنت تان به نظر هر چه در درون داشته اید بیرون ریختید. تمام عقده ها را خالی کردید. با حرف های تکراری که مطمئن هستم حتی یکبار برای روشن شدنشان یک تحقیق بی طرفانه و جامع انجام نداده اید. یک کپی برداری از سخنان دشمنان اسلام و شیعه کردید و بس. تاریخ را نمی شود با یکی دو تا کتاب و یکی دو روز مطالعه سرسری بررسی کرد. سالها مشقت می خواهد.
عباس عزیز اینگونه اگر باشید هیچ چیز برای شما روشن نخواهد شد. اتفاقاً خیلی ها اینگونه هستند و آن هم ریشه در عدم مطالعه و تحقیق دارد. ممکن نیست کسی در تحقیق خورشید به تاریکی برسد و بگوید من در روز روشن به دنبال خورشید گشتم اما پیدا نکردم. اگر تحقیق جامع حتی فقط در کتب اهل سنت (تاکید می کنم فقط در کتب اهل سنت و نه شیعه) انجام دهید مطمئن باشید به حقانیت تشیع (در میان مذاهب اسلامی حال بحث سایر ادیان به کنار) پی خواهید برد. البته اگر به اسلام معتقد باشید لذا اگر نباشید که دیگر بحث شیعه و سنی بی معناست. آن وقت باید در بحث بین ادیان شرکت کنید و تحقیق کنید.
مناظرات انجام شده بین علمای اهل سنت و شیعه همانند کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین عاملی را بخوانید. حتی کتب نوشته شده توسط علمای سنی مذهبی که شیعه شده اند نظیر “آنگاه هدایت شدم” دکتر تيجاني، ” روشي نو و صحيح در گفتگوي اعتقادي با وهّابيت” دکتر عصام العماد و… را بررسی کنید. البته مهم شیعه شدن و سنی شدن نیست. مهم ارائه دلایل است. بررسی کنید ببینید دلایل کسانیکه شیعه شده اند چیست؟ در بحث هایشان همین مواردی که شما لیست کرده اید و باعث شده است که حقانیت را در مخالفت با شیعه بدانید، توضیح داده اند که دیگر نیازی به امثال بنده و ما نیست.
شیعه در طول تاریخ (البته منهای موارد خاصی که قبلاً توضیح داده ام نظیر اعتقادات غلو آمیز که البته گفتم به لحاظ تاریخی (سنت تاریخ) اجتناب ناپذیر است چرا که همه مذاهب و ادیان به آن دچار شدند) با منطق و سند و مدرک سخن گفته است. آنهم از خود کتاب های اهل سنت. اما طرف مقابل از چنین استدلال ها و منطقی برخوردار نیست. هر چند که بارها گفته ام و مجدد می گویم که این اختلاف ها در بحث است. اجباری در کار نیست که کسی بپذیرد. دیگران نیز حتی بی خدایان باید آزاد باشند که عقیده شان را بگویند. متاسفانه چنین چیزی در حال حاضر در این کشور وجود ندارد که متاسفانه به ضرر خود نظام تمام شده است.
مجدد هم خودم و هم شما را دعوت می کنم که به مطالب مبادله شده بین خودمان سری بزنیم و مجدد بخوانیم شاید نظرمان عوض شد.
روزگار خوش
با سلام
این بزرگواران شیعی ما گویا یک نوار را ضبط کرده و هربار از اول آنرا تکرار می کنند.لطفا تعصب را کنار بگذارید و به این سوالها پاسخ دهید:
1-برادر من شما که می گویید نامه 6 از باب احتجاج است آخر پاسخ دهید که چرا علی راه انتخاب از طریق شورا را راه خشنودی خدا می داند و نافرمانی از آن را سبب خروج از راه ثواب؟آخر این چه نوع احتجاج است؟
2-شما که خلافت را حقی الهی می دانید آخر این چه حق اللهی است که علی از پذیرفتنش سرباز می زند و حسن آنرا به معاویه وامی گذارد؟مگر حق الهی قابل واگذاریست؟!
3-به روش مالوف شیعه سریع به خطبه شقشقیه پناه برده اید.اولا امیدوارم فرق خطبه و نامه و درجه اعتبار آنرا بدانید و دوما کجای این خطبه علی خلافت را حق الهی خود دانسته؟او صرفا از نا لایقی خلفا و اینکه این مدت بر او چه رفته سخن گفته.چنانکه ابن عباس با قطع شدن خطبه می گوید هرگز چنین مشتاق شنیدین نبودم.آری او هم همان چیزی را نشنید که دوستان شیعی ما نشنیده و در پی اثبات آنند.
4-آخر این چه مناظره ایست که سریع از اهل سنت دلیل میاورید گویی چون شعارهای شیعی ناحق است دیگران می گویند ااهل سنت بر حقند.اگر چنین است بسیاری از افراد شیعی هم نظیر آیت الله برقعی و ….بر ضد مسلمات شیعی سخن گفته اند.نوار سخنرانی آنها هم موجود است(نه نامه و خطبه 1000 سال پیش آنها).ما حالا بگوییم چون آنها خود شیعه بودند و چنین گفتند پس شیعه ناثواب است.
5-برادران من محض رضای خدا از عصر پارینه سنگی خارج شوید و این دعوای بی خردانه شیعی و سنی را برای زمان خودشان بگذارید که به خدا غرب فضا را تسخیر کرد و شما هنور اندرخم علی چه گفت و عمر چه کرد هستید!!!!!!
سلام بر برادر بسیار ارجمند وشجاع و نترس و دلیر وغریب و ادیب و عالم خودم امیدوارم همیشه در پناه خدا محفوظ باشید و محفوظ بمانید باور کنید با مطالب شما جان میگیرم و همیشه مطالب شما را دنبال میکنم …در خصوص قضیه روئیت ماه که مطلبی گذاشته بودید روز جشن رمضان کل خانواده و فامیل که برای سر زدن و عید مبارکی امده بودند مطلب شما قرائت شد حدود 30 نفر بودیم { {چون پیروان مفتیزاده نیز از طریق مقارنه علمی عید کردند } در اول بیوگرافی شما شرح داده شد مفصل و انکه شرحش داد چه لذت بخش شرح داد کاکه ابراهیم .الف که خود 5 سال در زندان این رژیم بود و به شما تبریک میگویم که در ازادی و انسانیت بجایی رسیده اید که یک جمع خانواده اهل سنت عصبانی از رژیم شیعه ! مطلب شمای شیعه را مثل درس با اشتیاق میخوانند و از شما میگویند ..در حالی که هیچ سنیی بعضی مراجع شیعه را یک //// هم حساب نمیکند
ريشه ها ١٨٦(دنباله كامنت زير با همين عنوان و همين شماره )
شكنجه بالقوه و تعميم هاى هولناك
تعميم يعنى عموميت بخشيدن امرى. . هر كس كه چنين است ،چنان است .اين يك الگوى كلامى تعميم بخش است كه چون نيك بنگريم اگر نا انديشيده و كتره اى و از سر كينه و ستيزه يا ارادت و عشق شخصى باشد بسيار خطرناك مى شود اگر به پشتوانه زور حكومتى يا جماعتى از حرف به عمل در آيد .چه بيداد ها و كشتارها و شكنجه ها كه با اين انگاره كلامى مجاز نگشته اند ؛هركه يهودى است ،توطئه گر است ،هركه بهايي است نجس است ، هركه اروپايي است كافر است .اين گراره ها به كسانى اجازه مى دهد كه در وقتش هستى يهودى و اروپايي و بهايي را تهديد كنند و تهديد خود را عملى كنند .هركه شرقى است بربر است ،هركه غربى است متمدن است .گفتن ندارد كه دستگاه هاى تبليغاتى با كاربرد مكرر اين تعميم هاى خشك و تر سوز چگونه رهزن افكار عمومى و رهگشاى مغز شويي مى شوند .چگونه در طول تاريخ حكومت هاى عقيدتى از طريق اين رهزنى و رهگشايي ضد انسانى انگ هاى هولناكى چون خائن ،دشمن پرولتاريا ،مرتد ،زنديق ،باغى ،فتنه گر ،جاسوس ،مفسد ،و مانند اين ها را به رهزنى عدالت قضايي و رهگشايي فريب خلق گسيل داشته اند .چگونه با اين تعميم ناپرسيده سرقفلى داران رسانه هاى حكومتى با سه سوت فرويد و ماركس و داروين و اصلا بگيريد غرب و روشنفكران را به حساب خود كله پا و لجن مال كرده اند و حال آنكه اگر كمى انصاف و وجدان و علم داشته مى باشيم در مى يابيم كه يكى از عوامل مهم پيشرفت علمى و صنعتى غرب دقيقا تلاش سترگى است كه فيلسوفان مدرن براى رفع شكاف هاى ميان امر كلى و امور جزيي كرده اند .و اين ماجرا تا ارسطو و سقراط پيشينه دارد .براى مثال هگل در سده نوزدهم كه كتاب تنها مرجع كسب معلومات از راه دور بود ،كوهى از اطلاعات تاريخى در باره دين ها و هنرها و فلسفه ها و نهاد هاى حقوقى و سياسى و رخداد هاى بزرگ قومى در شرق و غرب فراهم مى آورد نه براى آنكه دايرة المعارف و بحرالعلوم سيار گردد بل براى كشف روابط و تأثير و تأثر متقابل انبوهى از جزئيات واقعى و كشف چگونگى پيشروند روح هاى قومى و روح جهانى و رابطه ذهنيات و عينيات .از زمان ماكياولى سياست رابطه قدرت و جماعت از ديدى زمينى و واقعى پژوهيده مى شود تا بر قواعد انسانى و اجتماع بنيان نهاده شود .به هگل كه مى رسيم شاهد تلاشى سترگ هستيم براى كشف رشته هاى پيوند قلمرو خصوصى ،جامعه مدنى ،و دولت به صورتى كه كليات تعميم پذير از درون خود اين قلمروها برآمده باشند و نه از تعميم هاى فرو افتاده از آسمان افلاتونى .
اكنون تصور كنيد عرفان وحدت وجودى مبناى سياست قرار گيرد ؛عرفانى كه از بركت ابن عربى و شاگردانش به ويژه صدر الدين قونوى مثلا تلاش مى شود سامانى سيستم گونه و قاعده مند به خود گيرد و براى اينكه تصور نكنيد كه حرف هاى من ربطى به سرنوشت كنونى ما ندارد اجازه دهيد به ميزان نفوذ اين عرفان در طرح حكومت دينى و مباحث فلسفى اشاره گذرا كنم و بگذرم .در اين زمان غربزدگى مساوى بود با عقل زدگى و فلسفه زدگى .عرفان آسان ترين راه براى صدور حكم هاى كلى بود بدون آنكه حكم دهنده مسؤول اثبات فتواى دل خود باشد .ماركسيسم نيز عرفان زده بود ،اما چه عرفانى ،عرفان درويش مسلكى و خردگريزى و علم ستيزى و شور و حال و خشونت مقدس ..در اينجا واقعا مجال نيست يا توان انگشتان من با اين امكانات مختل پيام رسانى اجازه نمى دهد كه مطلب را تفصيل دهم .شما را ارجاع مى دهم به مقاله مكتب ابن عربى از ويليام چيتيك كه از ديدى جانبدارانه هم نوشته شده است تا با نام و فكر عرفاي منقد ابن عربى و و حدت وجود او نيز آشنا شويد .از جمله علاء الدوله سمنانى .دكتر قاسم كاكايي نيز در اين مورد مقاله اى دارد با عنوان :شيخ علاء الدوله سمنانى و نظريه وحدت وجود .در اين مقاله از قول علاء الدوله كه معاصر با حافظ و خواجوست مى خوانيم كه ابن عربى بايد خجالت بكشد و توبه كند كه مدفوع خود را عين وجود خودش گرفته است .در واقع در اين انتقاد اين كلى ترين تعميم تمام تاريخ انديشه بشرى نقد مى گردد .و غيرمستقيم و نهانى مسئله توجيه شر و زشتى را پيش مى إورد كه چگونه شكنجه مى تواند نشان از عشق داشته باشد .با اين تعميم هولناك كه شكنجه مرتدان و كشتار كافران نيز حق است عشق به معبود غيبى با ستيزه با انسان همراه مى گردد و كلا سياست كه با امر عمومى زمينى سر و كار دارد جولانگه جنايات مقدس مى شود
باسلام ودرود برنوری زاد وناظران محترم ومؤد ب وباپوزش ازهمه آنان
اماشماهرزه گویان وهرزه نویسان یعنی رسول ومزدک وآنیتا باآرزوی شادکامی برای شما ،
بنده مشاجراتی که با شیرن خانم ومیر داشتم بدینسان بود که ایشان اززبان کسروی وهالو فحشهائی نثار آخوندهاکرده بودند وبنده جواب آنان راداده بودم که تشاجری فیمابین بالاگرفت ونوری زاددخالت غیرمنصفانه کرد وایشان نیزجواب گرفت.
اما دراین میان از شما سه نفر چه کسی بفضولی دعوت کرده بود که خودتان را نخوداین آش کنید؟
اول رسول چیزهائی را نشخوارکرد وبعد مزدک وآنیتا آنرا بلغورکردید واضافا تی برآن افزودید.
خلاصه اش چنین بود:این آخوندها کرند وکورند وگنگند ؛خرند وخوکند ومیمون وبوزینه هستند.
خوب اگرشما درست گفته باشید وآخوندهاراصحیح معرفی کرده اید؛
حال شماها خیلی خیلی بدترازآنهااست زیراکه شما درزیر حکومت جور آنان زندگی می کنید وآنا ن باآن وصفی که شما کردید برشماها مسلط هستند وشما درزیریوغ آنان نفس می کشید.
پس شما چقدرزبون وحقیر وخیلی پست ترازآن اوصافی هستید که به آنان نسبت دادید ومی دهید وهیچ استثنائی ندارید.
واین نشانگرعداوت شما باحاکمانی است که ازآنها سخت کیفردیده اید بخاطرارتکاب جرمتان ،بیهوده نیست که چنین می سوزید؟
وگرنه ماهم برحکومت انتقادداریم.
مزدک دریک کامنتش گفت :این چه حکومتی است که نمی گذاردآدم دوست دخترداشته باشد.لابدکتک این مرامش راخورده است.
ویااینکه ازکسانتان منافق محارب بوده است که دردرگیری بفیض هلاکت رسیده اند که چنین می سوزید وناله می کنید ویااینکه لائیک هستید وعلاقه مندبی بندوباری هستید که حکومت جورمانع آنست.
بنده باهیچکس عداوتی ندارم نه باسکولارهای بی د ین وملحد ونه بامتد ینان هردین مثلا یکی از نویسندگان این سایت جناب کورس است به اذعان خودش متدین به هیچ دینی نیست وهرروزریشه های فرهنگی می نویسد
وعصاره مطا لبش مبارزه باا ستبداد دینی وغیردینی است والبته دین ستیزیش می چربد،درعین حال درکمال ادب ومتانت وانسان دوستی است ؛بااطلاعات وسیعی ازفلسفه وکلام وتاریخ ودیگررشته ها.
آیا هیچ وقت بنده یادیگرمذهبیون باجناب ایشان مشاجراتی داشته ایم ؟
درعین حال مکتوبات ایشان هزاران برابرفحشهای شمااست امادرقالب ادب ولفافه الفاظ واحترام به متدینان.
وایشان طرفدارمطلق آزادی اندیشه انسانی است. واین یک کرامتی است اگرخودش هم درمسند حکومت نشینی به دیگران این حق رابدهد والافلا.
پس آنچه که بخود نمی پسندی بردیگران هم مپسند.
باپوزش ازناظران مؤدب ومحترم
مصلح
——————-
سلام مصلح گرامی
من چگونه بگویم که ما از شما – روحانیان – انتظاراتی داریم که گاه از خود نداریم. یعنی فی الواقع قرار بوده که چنین باشد. چگونه؟ این گونه که اگر مردم دروغ می گویند، روحانیان جز راست نگویند. و اگر جماعتی از مردم دزدند و ناجورند و نابخرد، روحانیان دست پاک و همراه و خردمند. انتظار این که شما بی ادبی دیگران را با الفاظ زمخت و ناسزا گون بدهید، آن انتظار حیثیتی را مخدوش می کند. که البته از قرن ها پیش مخدوش شده است. ما اما همچنان به شما و روحانیان درستکار و منصف و فهیم و مردمی امید بسته ایم. نا امیدمان مکنید.
با احترام
دوست عزیز جناب مصلح سلام ,
میشه بفرمائید شما چه انتقادی به حکومت دارید ؟
امیدوارم بودن مبلغ شهریه و از این جور چیز ها نباشد .
جناب مصطفی سلام برشما
متلکی که نسبت به بنده حواله کردید نمی خواستم پاسخ بنویسم، واینطور متلک هارا ماخیلی وقت است نوش جان می کنیم، امابدانید که بنده کشاورزیی که ازپدرم مانده ازآن ارتزاق می کنیم وقانعیم به نون وپنیر والحمدلله فقرمالی هم نداریم.
اما انتقادهای بنده به این حکومت جوررا شمابایستی آرشیو این سایت را ازدوسال پیش بنگرید ودرمنابر ومحافل هم چنین بوده است ؛اگرمرادروغگونپندارید.حداقل درحافظه برخی دوستان مثل آقای “یاران” سلام الله علیه – هست.بدرود.
جناب نوری زادگرامی سلام الله علیک وعلی والدیک
اگرروضنه امیدی باشد بازازعلمای راستین متوقع است؛اماشما می دانید که درچه محاصره ناخواسته ای افتاده اند وکلنجارمی روند.نه ازاین سکولارها ویاضدآخوندها.
بعنوان نمونه عالم ربانی که نوه دختری آقای آیت الله شهیدمحراب شهیدصدوقی را بنام “مجیدجعفری تبار” سلمه الله تعالی من شرورالنظام -که استخاره اش معروف است موئسسه تحقیقاتی داشت؛بانظام خوب نبود؛وی راازاول ماه رمضان جاری گرفته اند ودرزندان ویژه ای ها درحال بازجوئی وشکنجه است وباتهمتهای فراوان وشرم آور.
اگرامیدی باشد ازعلما ی ربانی است نه ازهرزه گویان ؛این را جدی می گویم خاطرتان جمع باشد .
والسلام
جناب مصلح ارجمند درود بر شما
از کمال بی انصافی آن بزرگوار در عجبم و محزون…..
بنده تحط هیچ شرایطی در خود گستاخی تا این حد نمی بینم که زبانم لال به شما و یا هیچ معمم غیر حکومتی و یا هر شخص هموطنم هتاکی و یا فحاشی کنم از شما چه پنهان در چنین مواردی زیاد مجرب و تمرین کرده هم نیستم.
عباراتی که در آن پست از من که شما به آن اشاره فرمودید چیزی جز بر گرفته از برخی آیه های قران مجید نبود و شخص بخصوصی را مخاطب قرار نداده بودم و شما در آخر پست با دیدن «بشکند دست ابو لهب» بایستی میدانستید که منظور حقیر چیست حتی اگر به مزاق شما خوش نبود و میدانم نیست و ان خود داستانی دیگر است
در هر صورت مستعدم از این سؤتفاهم دل چرکین نباشید و از حضور شما ولو بی تقصیر پوزش میطلبم
پیروز و پایدار باشید و ضمنا حضور مستترّ شما در این مجمع آن را دلچسب تر میکند. همیشه باشید همانطور که دوست داریم
پایدار و تندرست باشید
رسول
زنده باشی مرد ما به تو افتخار میکنیم
پيشكش به آرش صادقى
ريشه ها ١٨٦(قسمت ١٨٥ذيل پست قبلى)
همان عنوان اصلى
كدامند ناهمسازيهاى عرفان با سياست ؟
٧- شكنجه بالقوه و تعميم هاى هولناك
آتنى هاى باستان دريافته بودند كه در سياست ( شهر گردانى ) ناديده گرفتن شهر و شهر وند و منحصر ساختن همه تصميم ها به اراده يك فرد منجر به تورانى يا جباريت و استبداد مى شود .پوليتيك يعنى گرداندن امور پوليس و پوليس به يونانى يعنى شهر . حذف اراده شهروندان از شهرگردانى و منحصر كردن آزادى به يك شخص به نام شاه يا امپراتور يا امام يا سلطان صرف نظر از اينكه آن شخص خوب يا بد باشد اساسا خلاف عموميت امر سياسى است .خطاب سياست به عموم است و ناده گرفتن عموم با اين عنوان كه حاكم نظر كرده و نماينده مرجعى عام تر از هر عموميتى است چنانكه در قسمت هاى پيش از زواياى مختلف بررسى شد به تعميم هاى هولناكى منجر مى شود كه براى عموم و براى عقلانيت عمومى نه فقط دست يافتنى نيستند بل فهميدنى نيز نيستند .چنين سياستى با تعميم هاى موهوم خود راه را براى جباران و خدعه گران خودكامه اى باز مى كند كه دانسته يا ندانسته تصميم ها و رفتار هاى خود را اجراى تكاليفى از جانب مرجعى فراتر از عالم و آدم قلمداد مى كنند . اخلاق انسانى را معلق مى كنند .عقلانيت جمعى و شهروندى را از كار مى اندازند ،رابطه خود با ديگران را با رشته هاى مبهمى همچون ارادت ،ايمان و عشق و عبوديت و در نتيجه اطاعت بى چون و چرا برقرار مى كنند .اين رشته هاى ارتباطى كه به رابطه انسان با خدا تعلق دارند و اساسا به خدا و بنده خدا مربوطند از جاى اصلى خود بر مى كنند و آن را به فضاى ميان حاكمان و مردمان منتقل مى كنند .به گواه رخدادهاى تاريخى اين جابجايي همواره سرانجامى خونبار و انسانيت ستيز داشته است . خواسته يا نا خواسته ،عارفان در جهت برگرداندن اين رابطه به جاى اصلى خود طى طريق كردند .نام اين جاى اصلى را خلوت خاص نهادند .
خبرت هست كه بى روى تو آرامم نيست
طاقت بار فراق اين همه ايامم نيست
گو همه شهر به جنگم به در آيند و خلاف
من كه در خلوت خاصم خبر از عامم نيست
در مثنوى مولوى داستانى هست كه در نسخه نيكلسون عنوانش اين است : داستان آن پادشاه جهود كه نصرانيان را مى كشت از بهر تعصب .شاه جهود وزيرى مكار دارد .وزير براى هلاكت مسيحيان چون فردى ناشناس وارد جماعت آنها مى شود .و كارى مى كند كه همه او را به عنوان يك مسيحى راستين مى پذيرند و به او ايمان مى آورند .وزير پس از آنكه ارادت پرشور اما نامعقول اهالى را به خود جلب مى كند ،خدعه كردن مى آغازد
دل بدو دادند ترسايان تمام
خود چه باشد قوت تقليد عام
در درون سينه مهرش كاشتند
نايب عيسى اش مى پنداشتند
او به سر دجال يك چشم لعين
اى خدا فرياد رس نعم المعين
وزير چه مى كند حالا كه نايب برحق عيسى اش پنداشته اند ؟ خود را به عارف بودن بودن مى زند .اميران و بزرگان مسيحيان يك به يك به نزد خود مى خواند و به هر يك طومارى مى دهد كه در آن حقيقت دين مسيحا مكتوب شده است .حكم هاى مندرج در طومار ها اما مختلفند ،وزير بدينسان در ميان مسيحيان اختلاف مى افكند و جنگ هاى متعصبانه اى راه مى اندازد كه بى شباهت به خدعه هاى همين زمان براى راه اندازى جنگ فرقه اى بسيار خطرناك ميان شيعه و سنى نيست .وقتى اميران براى چاره جويي به او روى مى آورند و ير خدعه گر در به روى خود بسته است و به هيچ وجه حاضر نيست از خلوت با حق به سوى خلق برگردد .اين ماجرا ياد إور غايب شدن كيخسرو است اما در جهتى معكوس .كيخسرو پس از برقرارى آشتى و آبادانى و زندگى شاد و بى بيم در همين گيتى از بيم تباهى پذيرى محتوم قدرت موبد شاهى ترك قدرت مى كند و وزير مكار براى پر كردن جهان از قدرت سياسى خود نمايش عارف پيشگى و ترك جهان راه مى اندازد .
چند گويي من بگيرم عالمى
اين جهان را پر كنم از خود همى
گر جهان پر برف گردد سر به سر
تاب خور بگدازدش با يك نظر
اين نيز ناگفته نماند كه خداى كيخسرو خدايي با خرد بهمنى ،خدايي گيتى بين و ،خدايي است كه آيينى اينجهانى دارد و پايه اى ترين اصل او خويشكارى اخلاقى انسان براى رهايي مردم از آزار و بيداد در همين گيتى است و اساسا بن اين خدا در جان انسان است ؛آن هم انسانى زمينى كه بايد با زايندگى و بارورى و نبرد عليه دروج و بيداد و بد منشى همين جهان آراسته از نيكى و پيراسته از بدى كند .اين خدا تفاوت عظيمى دارد با خداى سامى و افلاتونى كه اين جهان را سايه و جهانى ديگر را اصل مى گيرد .پيش تر در اين باره نوشته ام و تكرار مكرر نمى كنم جز اشاره به اين نكته كه انديشه سياسى فردوسى نسبت به انديشه هايي كه با وام گيرى از ادبيات متجاوزان با آنها مقابله مى كنند يك استثناى نابهنگام و تابناك است ؛تابناك از نور نبوغ .
داستان خدعه وزير عارف نما در مثنوى البته دلالت هاى گونه گون دارد ،اما يك دلالت بسيار عبرت آموز آن پيامد خونبار عارف شاهى و دروغين بودن همسازى عرفان با سياست است .مولوى مى رساند كه ترسايان اگر به جاى ارادت مقلدانه از نايب قلابى عيسى بر خود متكى بودند چنين سرنوشت شومى نداشتند .سياست يعنى شهر گردانى و اينكه شهروندان بيش و پيش از هر مرجع ديگرى حق دارند در باره انور متغير و دنيوى خود تصميم جمعى بگيرند ذاتا نه غربى است ،نه مد روز ،و نه مختص عصر تجدد بل امرى است معقول كه اگر عقل قدما به آن راه نمى برد به تعبيرى هگلى ناشى از ناپختگى تاريخى اين عقل بود .سياستى كه حاكم را مجاز مى دارد تا از منبع دسترس ناپذير كسب تكليف كند ،آن منبع را نيز به دست حاكمان خودكامه و قدرت پرست به تباهى مى كشد و چون همه امور واقعى و ملموس و متغير زندگى و معاش انسان ها را تحت قيمومت مى گيرد لاجرم و دير يا زود با مقاومت نارضيان مواجه مى شود و آن نارضيان را با اتهاماتى هولناك شكنجه و سركوب مى كند .اين سركوب و شكنجه امرى عارضى نيست بل به طور بالقوه در هرگونه قدرت سياسى اى كه از مردم ناشى نشده باشد نهفته است حتى اگر آن قدرت الحادى و سكولار باشد .در اينجا تأكيد بر سياست عرفانى از آن روست كه بحث ما راجع به عرفان است
dast bikonsh ro shod. dostan didid akhresh in bikonesh dastash ra baz kard va be norizad hamle kard va goft norizad ba etelaat hamkari mikond va mokhalefin ra shenasaei mikonnd. ro siah shavad har ke dar o ghash bashad.
aghaye koros kheyli dost daram bebinam baz ham az o hemayat mikonid ya kheyr?
aghaye koros hala ham migoid bi ehtrami be bikonesh biehtrami be man ast ya na?
این گزارش را بخوانید و بر وطن خود گریه کنید. جتگی را که یک روحانی 90 ساله فرماندهی کرد و مسئولان نظامی اش امثال رفیقدوست بار فروش باشد و سیاست هم دست چند آخوند بی سواد که تنها هنرشان بگو مگو با مصباح یزدی است نتیچه اش بهتر از این نیست..حدود 500 هزار نفر تلفات و میلیونها خانواده بی پناه و میلیاردها خسارت!!..
================================================================
سالگرد شروع جنگ ایران و عراق، امسال در شرایطی ویژه فرا رسید: در حالی که در طول یک سال گذشته، تلاش گروهی از اصولگرایان برای متهم کردن رقبای سیاسی خود به ضعف یا خیانت در جنگ، ابعاد جدیدی پیدا کرده بود.
مطابق روایت این گروه از اصولگرایان، همان سیاستمدارانی که در یک سال اخیر به دنبال “سازش” بر سر پرونده هسته ای بوده اند، در زمان جنگ هم سپاه پاسداران را وادار به خاتمه جنگ کردند و “جام زهر” را به خورد حکومت و رهبر وقت جمهوری اسلامی دادند.
موضوعات مرتبط
گزارش و تحلیل، امور نظامی ایران، سیاست ایران
به نظر می رسد که این گروه از اصولگرایان، در تبلیغات خود از عاملی تعیین کننده بهره می برند و آن، تمایل دستگاه های حکومتی به “ناگفته گذاشتن” بخش مهمی از وقایع جنگ است.
روایت های جدید اصولگرایان از پایان جنگ ایران و عراق، به لحاظ سیاسی قابل فهم است، اما با طیفی گسترده از مستندات مربوط به ماه های پایانی جنگ همخوانی ندارد. مستنداتی از قبیل حکم رهبر وقت جمهوری اسلامی برای “اعدام” فرماندهان مسئول شکست های نظامی ایران، هشدار آیت الله خمینی که اگرسپاه پاسداران نتواند عقب نشینی ها خود را جبران کند “برای همیشه یک سپاه ذلیل ومرده می شود”، حضور فرماندهان سپاه در یک همایش “سیاسی” در هنگام سقوط فاو، نوشته محسن رضایی فرمانده وقت سپاه که برای مقابله با عراق “بمب اتم” لازم است، اصرار دادگاه نظامی به محاکمه احمد وحیدی (فرماندار نظامی کرمانشاه که بعدها وزیر دفاع شد) و مخالفت اکبر هاشمی رفسنجانی با نظر بعضی از مسئولان در مورد “اعدام” فرماندهانی همچون رحیم صفوی (مسئول وقت عملیات سپاه پاسداران که بعد ها فرمانده سپاه شد).
“فرمان آیت الله خمینی در مورد اعدام مقصران جنگ، چهار روز قبل از دستور دیگر او در مورد اعدام زندانیان گروه مجاهدین خلق صادر شده و این در حالی است که بر خلاف اجرای سریع دستور دوم، فرمان اول عملا بایگانی شد”
این آخرین مورد، همین دو هفته پیش خبر ساز شد. زمانی که اکبر هاشمی رفسنجانی، به صحبت های چندی پیش یحیی (رحیم) صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران پاسخ تندی داد که کلیک گفته بود وی به دنبال رهبر شدن بعد از آیت الله خمینی بوده است.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، بدون نام بردن مستقیم از سرلشکر صفوی کلیک تاکید کرد که وقتی این فرمانده، فاو را “با آن همه امکانات و اموال” رها کرده، صادق خلخالی -حاکم شرع سابق دادگاه های انقلاب و نماینده وقت مجلس- خواستار اعدام او و دو نفر دیگر بوده ولی با مخالفت اکبر هاشمی رفسنجانی مواجه شده است. هاشمی رفسنجانی در اشاره ای دیگر، گفت در آخر جنگ نیز آیت الله خمینی دادگاه رسیدگی به تخلفات فرماندهان را زیر نظر او تشکیل داده که قصد داشته “بعضی ها را اعدام کند” و حتی “رئیس جمهور وقت” (آقای خامنه ای) نیز با دادگاه هم نظر بوده، اما او باز مانع شده است.
دادگاه مورد اشاره اکبر هاشمی رفسنجانی، ظاهرا همان است که کلیک دستور تاسیس آن، تنها چند روز بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در نامه ۲ مرداد ۱۳۶۷ آیت الله خمینی به علی رازینی رئیس سازمان قضایى نیروهاى مسلح آمده است. در این نامه، رهبر وقت جمهوری اسلامی دستور می دهد تا “دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگى”، آن هم “بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر” تشکیل شود و می افزاید: “هر عملى که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانى بوده و یا مىباشد مجازات آن اعدام است.” دستوری که به وضوح، متوجه فرماندهان مقصر در شکست های نظامی ایران است.
“اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه [پاسداران]، دشمن را به عقب میراند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای میشود”
بخشی از پیام عتاب آمیز آیت الله خمینی به سپاه که در صحیفه نور وجود ندارد
فرمان آیت الله خمینی در مورد اعدام مقصران جنگ، چهار روز قبل از دستور دیگر او برای اعدام زندانیان عضو مجاهدین خلق صادر شده و این در حالی است که بر خلاف اجرای سریع دستور دوم، فرمان اول عملا بلااجرا مانده است. پدیده ای که ظاهرا، میانجیگری های برخی مسئولان سیاسی در آن بی تاثیر نبوده است.
در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی، جانشین وقت فرمانده کل قوا، اشاراتی نیز وجود دارد که نشان می دهد که چنین میانجیگری هایی، بعضا به نارضایتی مقام های قضایی منجر شده است. به عنوان مثال، در ۶ شهریور ۱۳۶۷ دخالت او برای آزادی احمد وحیدی، که به حکم دادگاه نظامی زندانی شده، با واکنش سازمان قضایى نیروهاى مسلح مواجه می شود که از هاشمی رفسنجانی می خواهد دستور آزادی آقای وحیدی را به طور “مکتوب” بنویسد.
احمد وحیدی، که در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به وزارت دفاع رسید، در زمان عملیات مرصاد فرماندهی نظامی کرمانشاه را بر عهده داشت و دادگاه نظامی، خواستار محاکمه او به علت عملکرد ضعیفش در هنگام عملیات نیروهای عراقی و سازمان مجاهدین خلق در استان کرمانشاه بود.
جانشین فرمانده کل قوا، در سوم مرداد ۱۳۶۷، در توصیف عقب نشینی نیروهای نظامی ایران در این مناطق از عبارت “مفتضحانه” استفاده کرده و می افزاید شدت عقب نشینی به حدی بوده که “مردم عشایر منطقه در جاده ها جلوی آنها را گرفته و معترض آنها شده اند”.
“به نوشته آیت الله خمینی، محسن رضایی گفته بود برای آنکه ایران در ‘پنج سال’ آینده امکان انجام عملیات علیه عراق را داشته باشد نیازمند امکاناتی جدید از جمله ۲۵۰۰ تانک، ۳۰۰۰ توپ، ۳۰۰ هواپیمای جنگی، ‘قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی’ و ‘هفت برابر’ شدن نیروهای سپاه است. آقای خمینی میافزاید که فرمانده وقت سپاه، ‘با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست'”
خاطرات ۲ مرداد همان سال، اکبر هاشمی رفسنجانی، نشان می دهد که به دنبال اصرار صادق خلخالی برای گرفتن “مسئولیت دادگاه زمان جنگ برای تنبیه مخلفین”، به او گفته که صرفا “به امور نظامیان متخلف جبهه نظاره کند و پیشنهاد تنبیه و تشویق بنماید”، در حالی که این روحانی مشهور به صدور احکام شدید، مایل بوده “خودش اختیار تنبیه داشته باشد”.
درخواست “بمب اتم” برای شکست عراق
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در اظهارات اخیر خود در مورد زمزمه های اعدام برخی فرماندهان سپاه در پایان جنگ، گفته که از جمله دلایل این فضا، قصورهای منتهی به سقوط فاو و “عملیات خیبر” کلیک بوده است.
او یادآوری کرده که در جریان عملیات، “الحاق بین نیروها از جزیره وبیرون جزیره ممکن نشد و یک گردان نیروی ما بهکلی نابود شد”. اشاره هاشمی رفسنجانی به “جزیره” در اینجا، جزیره مجنون است که در جریان عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲، ارتباط میان نیروهای ایرانی مستقر در آن و نیروهای دیگری که به سمت بصره رفته بودند، به علت اشتباهات عجیب فرماندهی -در حد برداشت متفاوت دو قسمت از نیروهای عمل کننده از زمان شروع عملیات- قطع شد. نتیجه، محاصره و قتل عام نیروهای نفوذ کننده و کشته شدن جمعی از معروف ترین و محبوب ترین فرماندهان جنگ از جمله محمدابراهیم همت و حمید باکری بود.
اشاره اکبر هاشمی رفسنجانی به اتهامات یحیی (رحیم) صفوی بر سر سقوط فاو، حکایت از شکستی جداگانه در آخر فروردین ۱۳۶۷ دارد.
مسئولیت این شکست، نه تنها با آقای صفوی در مقام مسئول عملیات کل سپاه، که با مجموعه ای از فرماندهان ارشد سپاه بود که متهمند که در زمان حمله عراق، برای انجام “فعالیت های سیاسی” جبهه نبرد را ترک کرده بودند.
“دادگاه نظامی، از جمله موافق اعدام چند فرمانده سپاه بر سر عملیات خیبر بوده است. در جریان شکست این عملیات در اسفند ۱۳۶۲، ارتباط میان نیروهای ایرانی مستقر در آن و نیروهای دیگری که به سمت بصره رفته بودند، به علت اشتباهات عجیب فرماندهی -در حد برداشت متفاوت دو قسمت از نیروهای عمل کننده از زمان شروع عملیات- قطع شد. نتیجه، محاصره و قتل عام نیروهای نفوذ کننده و کشته شدن جمعی از معروف ترین فرماندهان جنگ از جمله محمدابراهیم همت و حمید باکری بود”
حسن روحانی، که در اواخر جنگ معاون جانشین فرماندهی کل قوا بود، در مصاحبه ای در سال ۱۳۸۷ کلیک روایت می کند که با بالا گرفتن منازعه سیاسی میان جناح های چپ و راست حکومت ایران در جریان انتخابات فروردین ۱۳۶۷ مجلس سوم، “سپاه یکی از ذهنیتهایش این بود که اگر تعدادی از نیروهای سپاه به مجلس بروند، مشکلات آنها بهتر حل میشود و پشتیبانی بهتری از جبههها میشود.”
روحانی می افزاید: “آمدند عدهای از مسئولین سپاه و سرداران را تشویق کردند تا کاندیدا شوند و خود آنها هم در این زمینه فعال شدند. لذا وقتی که فاو سقوط کرد، سپاه سمیناری در کرمانشاه داشت و عمدۀ فرماندهان در غرب بودند.” در همین ارتباط، عباس ملکی عضو تیم مذاکره کننده ایران در مورد قطعنامه ۵۹۸ نیز، در مرداد ۱۳۹۳ در گفت وگو با روزنامه شرق کلیک می گوید که در آستانه سقوط فاو “توجه بعضی از فرماندهان به مساله انتخابات معطوف شد… شاید آنها فکر میکردند برای اینکه گرایشهایشان وارد مجلس شود، باید فعالیتهای داخلی را در شهرستانهای مختلف شروع کنند”.
حسن روحانی، کلیک شهادت می دهد که حتی وقتی خبر در حال سقوط بودن فاو رسیده، محسن رضایی گفته است “فاو سقوط نخواهد کرد، مگر اینکه عراق بمب اتمی به کار ببرد”. نقل قولی که حکایت دارد فرماندهان ارشد سپاه نه تنها درک درستی از وضعیت منطقه نداشته اند، که با اصرار بر اشتباه، آخرین فرصت ها برای دفاع از جزیره را نیز از دست داده اند.
غلامعلی رشید، معاون وقت عملیات فرمانده کل سپاه، در مصاحبه جداگانه ای با فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق (تابستان ۱۳۸۶) تایید کرده که پس از حمله عراق به فاو “محسن رضایی یک حمله سراسری را باور نکرده است”.
“احمد وحیدی -که در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به وزارت دفاع رسید- در زمان عملیات مرصاد فرماندهی نظامی کرمانشاه را بر عهده داشت و دادگاه نظامی خواستار محاکمه او به علت عملکرد ضعیفش در هنگام عملیات نیروهای عراقی و سازمان مجاهدین خلق در استان کرمانشاه بود”
اما شاید قابل تامل ترین شهادت در مورد وضعیت فرماندهان سپاه در تابستان ۱۳۶۷، از شخص آیت الله خمینی باشد. رهبر سابق جمهوری اسلامی، در پیام ۲۵ تیر ۱۳۶۷ خود در جمع مسئولان ارشد نظام، که در صحیفه نور نیامده و مدت ها بعد از درگذشت وی فاش شده، به نامه ای از محسن رضایی فرمانده وقت سپاه اشاره دارد که محتوای آن را “تکان دهنده” توصیف می کند.
به کلیک نوشته آیت الله خمینی: “فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است، داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی میگوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته امریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود.”
در کلیک گزارش های منتشر شده از نامه آقای خمینی که سال ها پس از درگذشت او منتشر شده، اشاره او به تاکید عجیب محسن رضایی بر نیاز به “قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی” برای مقابله با عراق سانسور شده و به جای آن، سه نقطه (…) آمده است.
“به گفته حسن روحانی، در زمان سقوط فاو، فرماندهان سپاه نه در خوزستان، که در یک سمینار سیاسی در کرمانشاه بودند. وی میگوید بالا گرفتن منازعه سیاسی میان جناح های چپ و راست حکومت ایران در جریان انتخابات مجلس سوم، ‘سپاه یکی از ذهنیتهایش این بود که اگر تعدادی از نیروهای سپاه به مجلس بروند، مشکلات آنها بهتر حل میشود'”
تاکید فرمانده وقت سپاه بر اینکه تنها در صورت تامین شرایط غیرممکنی چون هفت برابر شدن نیروهای سپاه و دسترسی به سلاح هسته ای ممکن است بتوان تا پنج سال بعد علیه عراق به عملیات تهاجمی پرداخت، تنها یک معنا دارد: اینکه فرماندهان این نیروی نظامی، به طور “مطلق” از در رویارویی با ارتش عراق ناامید بوده اند، هرچند که با گذشت سال ها از آن واقعه، بعضی از آنان مدعیند که کماکان به ادامه جنگ اعتقاد داشته اند.
قابل توجه است که آیت الله خمینی در بخشی دیگر از آن نامه معروف، در کنایه ای تلخ به فهرست مطالبات محقق ناشدنی محسن رضایی برای مقابله با عراق کلیک تاکید دارد که فرمانده وقت سپاه، “با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست”.
ناخوشنودی آیت الله خمینی از فرماندهی سپاه پاسداران در مقطع پذیرش قطعنامه، به میزانی نظرها را به خود جلب می کند که منجر به رواج شایعه زندانی شدن محسن رضایی می شود.
در خاطرات ۲۹ تیر ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی، وضعیت روحی فرمانده سپاه در آن روزها چنین توصیف شده است: “آقای محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریش دادم. آماده استعفاست؛ گفتم در سمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلویزیونی داشته باشد که شایعه بازداشت رد شود.”
عتاب آیت الله خمینی به سپاه
“حسن روحانی شهادت می دهد که وقتی خبر در حال سقوط بودن فاو رسیده، محسن رضایی گفته است: فاو سقوط نخواهد کرد، مگر اینکه عراق بمب اتمی به کار ببرد”
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ارتش عراق که به تازگی شکست های سنگینی را به نیروهای نظامی ایران وارد کرده و از جمله جزایر فاو و مجنون را بازپس گرفته، هجوم گسترده ای را انجام می دهد تا در صورت امکان، در آخرین روزهای جنگ قدرت نظامی خود را به رخ جمهوری اسلامی بکشد.
در مورد جزئیات نبردهای دو کشور در این مقطع، تاکنون اطلاعات متفاوتی منتشر شده است. اما شاید توصیف ساده سعید قاسمی، از فرماندهان میانی دوران جنگ و منتقدان سرسخت پذیرش قطعنامه ۵۹۸، برای درک بهتر شرایط آن زمان مفیدتر باشد.
او در تیر ماه گذشته، طی کلیک سخنانی در جمع گروهی از اصولگرایان گفت: “دشمن وقت نمیکرد غنیمتیها را جمع کند. به یک اعتبار دوازدههزار و برخی روایات بیست و چند هزار نفر، ظرف دو -سه روز اسیر دادیم. ۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بودیم، طیِ سه شب از دست دادیم.”
در همین مقطع است که آیت الله خمینی، در پیامی کوتاه که احمد خمینی به طور تلفنی آن را به رحیم صفوی ابلاغ می کند، به سپاهیان کلیک تشر می زند: “اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه، دشمن را به عقب میراند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای میشود.”
از این پیام تند نیز، که نشان دهنده نارضایتی شدید رهبر وقت از شکست های سریع سپاه در مقابل عراقی هاست، اثری در صحیفه نور وجود ندارد.
“هاشمی رفسنجانی بدون نام بردن مستقیم از یحیی (رحیم) صفوی می گوید که وقتی این فرمانده، فاو را ‘با آن همه امکانات و اموال’ رها کرده، صادق خلخالی خواستار اعدام او و دو نفر دیگر شده است. به گفته هاشمی رفسنجانی در آخر جنگ نیز آیتالله خمینی دادگاه رسیدگی به تخلفات فرماندهان را زیر نظر او تشکیل داد که قصد داشته ‘بعضی ها را اعدام کند’ و حتی ‘رئیس جمهور وقت’ (آقای خامنه ای) نیز با دادگاه هم نظر بوده است”
این شکست ها در شرایطی به وقوع می پیوندد که در ماه های پایانی جنگ، ایران نه تنها به لحاظ بودجه و سلاح، که حتی از نظر تعداد رزمندگان نیز در وضعیتی به شدت بحرانی قرار دارد.
در مورد توازن عددی نیروهای ایرانی و عراقی در ماه های پایانی جنگ، ارقام مختلفی منتشر شده که بعضا اغراق آمیز به نظر می رسند. اما فارغ از تعداد دقیق نیروها، وضعیت ایران در آن مقطع به گونهای بوده که اکبر هاشمی رفسنجانی، در ۱۹ خرداد ۱۳۶۷، “مشکل عمده” جبهه ها را کمبود نیرو دانسته است. نیروهایی که حتی مشخص نیست که تبلیغات معمول حکومت ایران در مورد برتری روحی آنها نسبت به سربازان عراقی، تا چه حد مقرون به واقعیت باشد.
هاشمی رفسنجانی در ۲۳ خرداد با اشاره به وضعیت دشوار جبهه ها برای نیروهای ایرانی و عراقی می نویسد: “دشمن هم در زحمت است، ولی آنها طاقت بیشتری از بسیجی های جوان ما نشان می دهند.” وی حتی پیش از سخت شدن بی سابقه کار جبهه ها در سال ۱۳۶۷، در آذرماه ۱۳۶۶ از “کمبود نیروی داوطلب خدمت در نیروهای مسلح” و طرح “پیشنهاد اعزام اجباری طلاب برای سربازی” خبر می دهد.
جانشین فرمانده کل قوا، به ویژه در روزهای بعد از سقوط مهران و جزیره مجنون، اشارات قابل تاملی به وضعیت مصدومان شیمیایی ایران در هفته های پایانی جنگ دارد.
او در ۵ تیر ۱۳۶۷ می گوید “حدود ۴ هزار نفر مصدوم شیمیایی به بیمارستان مراجعه کرده اند” ولی جز ۵۰ نفر، سایر آنها مرخص شده اند. به نوشته هاشمی رفسنجانی: “مثل اینکه حالت روانی شیمیایی، بیشتر از اصل ماده تاثیر می گذارد و بهانه خوبی برای عقب نشینی است. آنها که نمی خواهند بجنگند به آسانی می توانند تظاهر به ابتلا به شیمیایی کنند و یا دچار خیال می شوند.”
“دشمن وقت نمیکرد غنیمتیها را جمع کند. به یک اعتبار دوازدههزار و برخی روایات بیست و چند هزار نفر، ظرف دو سه روز اسیر دادیم. ۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بودیم، طیِ سه شب از دست دادیم”
روایت سعید قاسمی از فرماندهان میانی جنگ در مورد شکست های ماه های آخر نبرد با عراق
دلیل حساسیت ویژه وی بر روی این مساله، ظاهرا دردسری است که اطلاعات غلط در مورد وضعیت مصدومان شیمیایی، برای دستگاه دیپلماسی ایران ایجاد کرده: “گفته بودیم خبرنگاران و هیات بازرسی شورای امنیت سازمان ملل برای بررسی [بمباران ] شیمیایی بیایند که بیمارستان ها می گویند آثار زیادی نمانده است.”
هاشمی رفسنجانی یک روز بعد، در اشاره ای دیگر به وضعیت مصدومان شیمیایی می نویسد: “سرعت مرخصی مصدومان شیمیایی از بیمارستان ها که تقریبا خالی شده نشان می دهد که وحشت از شیمیایی بیش از خود آن موثر بوده است.”
روند شکست های نیروهای نظامی ایران در ماه های پایانی جنگ، پس از عتاب بی سابقه آیت الله خمینی به نیروهای مسلح که “باید متر به متر جنگید” و افزایش ناگهانی حضور مردم در جبهه ها – که از تشدید حملات عراق بعد از پذیرش قطعنامه به شدت خشمگین شده بودند- متوقف می شود. تحولی که بخشی از آن ریشه در افزایش قدرت مقابله ایران در جبهه ها دارد و بخشی دیگر، ناشی از تصمیم اجتناب ناپذیر عراقی هاست که میدانند حامیان بین المللی آنها پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، از ادامه تجاوزات نظامیشان حمایت نمی کنند.
برخی از اصولگرایان منتقد قبول قطعنامه ۵۹۸، در سال های اخیر ادعا کرده اند که آیت الله خمینی، پس از افزایش حضور مردم در جبهه ها گفته اگر می دانسته مردم تا این حاضرند پای جنگ بایستند، قطعنامه را نمیپذیرفته است. اما محسن رفیقدوست که در زمان پذیرش قطعنامه وزیر سپاه پاسداران بود (این وزارتخانه بعدها منحل شد) در مرداد ۱۳۹۰ در مصاحبه ای با سایت تاریخ ایرانی می گوید که احمد خمینی، پیش از مرگ خود کلیک تکذیب کرده که پدرش چنین سخنی را بر زبان رانده باشد.
“برخی از اصولگرایان منتقد قبول قطعنامه ۵۹۸، در سال های اخیر ادعا کرده اند که آیت الله خمینی، پس از عملیات مرصاد و افزایش حضور مردم در جبهه ها گفته اگر میدانسته مردم تا این حاضرند پای جنگ بایستند، قطعنامه را نمیپذیرفته است. اما محسن رفیقدوست میگوید که احمد خمینی، پیش از مرگ خود تکذیب کرده که پدرش چنین سخنی را بر زبان رانده باشد”
در متن پیام عمومی رهبر سابق جمهوری اسلامی در مورد پذیرش قطعنامه کلیک آمده است: “تأکید مىکنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من مىباشند، آنها را از این تصمیمى که گرفته اند شماتت نکنید که براى آنان نیز چنین پیشنهادى سخت و ناگوار بوده است.”
تاکیدی که احتمالا، نوعی آینده نگری برای اجتناب از ادعاهایی بوده که به تصور آیت الله خمینی، احتمال داشته پس از مرگ او، توسط منتقدان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مطرح شود.
هزینه های “شفاف سازی جنگ”
در طول جنگ ایران و عراق، نیروهای نظامی و شبه نظامی ایران، بدون دسترسی به سلاح های مورد نیاز خود، میزان بی سابقه ای از فداکاری، ابتکار و استقامت را برای دفاع از کشور به کار گرفتند و در عین حال، در مقایسه با اغلب دیگر جنگ های معاصر، بی رحمی کمتری را علیه شهروندان یا حتی نظامیان عراقی مرتکب شدند. در عین حال، بسیاری از فرماندهان جنگ، از محمد ابراهیم همت و برادران باکری گرفته تا جواد فکوری و ولی الله فلاحی، جزو اسطوره های ملی طیف متنوعی از ایرانیان محسوب می شوند.
با وجود این، قابل انکار نیست که محاسبات اشتباه بسیاری از فرماندهان و سیاستمداران ایران در مورد توانایی جمهوری اسلامی برای ادامه جنگ، از مقطعی مشخص به شکست های فاجعه باری منجر شده است. به عنوان نمونه، اگر ایران قطعنامه ۵۹۸ را تنها یک سال زودتر – همان زمانی که صادر شد – قبول می کرد، می توانست جنگ را در شرایطی به پایان ببرد که هنوز مناطق مهمی از خاک عراق و از جمله فاو و مجنون را در اختیار داشت و به وضعیتی نرسیده بود که – به قول سعید قاسمی – “۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بود، طیِ سه شب از دست بدهد”.
“هاشمی رفسنجانی در سوم مرداد ۱۳۶۷، در توصیف عقب نشینی نیروهای نظامی ایران در این مناطق از عبارت ‘مفتضحانه’ استفاده کرده و می افزاید شدت عقب نشینی به حدی بوده که ‘مردم عشایر منطقه در جاده ها جلوی آنها را گرفته و معترض آنها شده اند'”
در روایت های رسمی حکومت ایران از جنگ هشت ساله، یادی از ناکامی های سپاه پاسداران -به ویژه در سال پایانی جنگ- نمی شود. عزم مجموعه حکومت بر اختقای این بخش از تاریخ معاصر ایران، به میزانی بوده که حتی به سانسور یا دستکاری پیام های آیت الله خمینی انجامیده است. تا حدی که به عنوان نمونه، در “صحیفیه نور” اثری از هشدار اواخر جنگ آیت الله خمینی به سپاه که اگر خوب نجنگد “برای همیشه ذلیل و مرده” است یا نامه او در جمع مسئولان نظام در مورد دلایل پذیرش قطعنامه نیست.
با توجه به مجموعه این واقعیت ها، به نظر می رسد که اصرارهای اخیر برخی اصولگرایان بر مشابه سازی وقایع منجر به قبول قطعنامه و مذاکرات هسته ای، زمینه های کاملا جدیدی را برای پرداختن به جنبه های پنهان جنگ ایران و عراق – به ویژه در ارتباط با عملکرد فرماندهان نظامی – ایجاد کرده است.
جنبه هایی که بعید است در مجموعه حکومت ایران، تمایلی به شفاف شدن آنها وجود داشته باشد.
عراق فاتح جنگ هشت ساله!
ایران در چنگ متولدین عراقی و فتح ایران توسط عراقی ها !
جنگ هشت ساله ایران و عراق با قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از جانب ایران وآتش بس , درهمان حالت معلق ماند و نه تکلیف قطعی آن مشخص و نه مقدار خسارات و مبلغ غرامت آن حساب شد و ظاهرا این جنگ نه برنده فاتحی داشت و نه بازنده مغلوب شده ای…
اما درعمل و در واقعیت , با کمی دقت میبینیم که با فتح مناصب و مصدر ها و کرسی ریاست های قوه مقننه و قضائیه , در اصل حکومت ایران توسط متولدین عراقی اشغال شده و فاتح جنگ هشت ساله عراق میباشد!
مگر نه اینست که در جنگ طرف مغلوب تحت سیطره و نفوذ طرف غالب قرار میگیرد و فاتحین بر مصدر امور قرار میگیرند و فرمان میرانند ؟
با نگاهی به لیست افراد زیر ومقام های آنها بسیار آسان میتوان پی به این حقیقت تلخ و گزنده برد , به اسامی و محل تولد و مناصب افراد نامبرده دقت کنید :
*صادق لاریجانی :
(زادهٔ ۱۳۳۹ در نجف) بیشتر شناختهشده با عنوان صادق آملی لاریجانی یا صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه ایران و از اعضای فقهای شورای نگهبان است.//
* علی اردشیر لاریجانی:
(۱۳۳۶ در نجف[۱]) سیاستمدار ایرانی است. وی پیش از این رییس سازمان صدا و سیما و وزیر ارشاد و دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده است و هماکنون، نماینده و رئیس نهمین دوره مجلس شورای اسلامی[۲] از حوزه انتخابیه قم است.//
* علیاکبر صالحی:
(۴ فروردین ۱۳۲۸[۱] در کربلا[۲])، نماینده ایران در آزانس بینالمللی انرژی اتمی بود.//
* سید جواد شهرستانی:
داماد و نماینده سید علی سیستانی در ایران است،در سال ۱۳۳۳ شمسی در کربلا در خانوادهای روحانی به دنیا آمد ،نیوزویک از وی بعنوان یکی از ۲۰ چهره پر نفوذ در ایران نام برد.//
*سید صادق شیرازی:
(زادهٔ ۲۰ ذیالحجه ۱۳۶۰ در کربلا)، از مراجع تقلید شیعه است و اینک در قم مشغول حفظ بیضه اسلام و ویرانی ایران است .//
* سید کاظم حسینی حائری:
(زادهٔ ۱۳۱۷ خورشیدی در کربلا)، از مراجع تقلید شیعه است.هم اکنون در شهر قم ساکن است.//
* سید محمود هاشمی شاهرودی:
(زادهٔ ۱۳۲۷ ـ نجف) فقیه شیعه و سیاستمدار ایرانی عراقی است. او در حال حاضر عضو شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، نماینده استان خراسان و نایب رئیس اول مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است.هاشمی شاهرودی سابقه ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸، همچنین در مردادماه سال ۱۳۹۰ سید علی خامنهای در حکمی آیتالله هاشمی شاهرودی را به ریاست هیات عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سهگانه منصوب نمود.//
* علاءالدین بروجردی:
یکی از دو نماینده شهرستان بروجرد در مجلس ششم, مجلس هفتم و مجلس هشتم و رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هشتم است. وی پیش از این سابقه معاونت وزارت امورخارجه در دوران علی اکبر ولایتی را داشتهاست., وی زاده لار اما عراقی تبار است .//
* سردار سرتیپ پاسدار محمدرضا نَقَدی:
فرمانده نیروی مقاومت بسیج [۱] و رئیس پیشین سازمان حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی ایران در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی است که او در آبان ماه سال ۱۳۸۴ به حکم رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد به سمت ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز منصوب گردیده بود.در سال ۱۳۳۲ در شهر نجف به دنیا آمد.//
* سید محمدکاظم موسوی بجنوردی:
(زادهٔ ۱۳۲۱ در نجف) فعال سیاسی ایرانی-عراقی است. او مؤسس و رهبر حزب ملل اسلامی، بنیانگذار مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی در سال ۱۳۶۲ و رئیس کتابخانه ملی ایران در زمان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بود.//
*محمدعلی تسخیری:
روحانی شیعه ایرانی و رئیس کنونی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در ۲۷ مهر ۱۳۲۳ در نجف به دنیا آمد.//
* سید محمدعلی علوی حسینی گرگانی:
(زادهٔ ۱۳۱۸ در نجف) مرجع تقلید شیعه ایرانی مقیم قم است.//
* محسن اراکی:
(زادهٔ ۱۳۳۴ خورشیدی در نجف ،عراق )، عضو سابق مجلس خبرگان رهبری در جمهوری اسلامی ایران، مؤسس مرکز اسلامی انگلیس و مجمع اندیشهٔ اسلامی قم، عضو شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت و یکی از اساتید دروس عالی فقه و اصول در حوزهٔ علمیهٔ قم است.//
و معاودین عراقی که در کل , جمع این اجامر به قسمت قابل مشاهده کوه یخ میماند.
آیا میتوانیم بازهم خودمان را به خریت بزنیم ؟
آقای نوری زاد سلام ,
من هم در آن مرد کناری فرو شدم , ولی حرفش را راحت طلبی ندیدم و ندانستم !
او یک حقیقت را گفت ,
حقیقت اسارت در پنجه شغلی که خدمت به ظالم است و از آن راه گریزی نیست .
حقیقت افتادن در باتلاقی که هر چه در آن بیشتر دست و پا میزنند بیشتر فرو خواهند رفت.
حقیقت آنکه بسیار میدانند و همین دانستن بلای جان آنهاست و زنجیری برای نگریختن بر پای آنهاست …
حقیقت آنکه آنها ( امثال مرد کناری ) بیشتر از اعتراض کنندگان امروز همراه شما , تحت کنترل و زیر ذره بین هستند .
و حقیقت آنکه در مورد آنها و خانواده هایشان , هیچ رحم و مروت و ملاحظه ای ندارند و نمیکنند.
ولی آنها هم از یک نکته غافل هستند : هر مأموری معذور نیست .
حامی گرامی
نمی دانم این مقاله را خوانده ای
دوست داشتم اگر نکاتی در باره آن به نظرت می رسد یعنی صحت و سقم آن با ما در میان بگذاری
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/09/140923_l39_file_iran_iraq_war.shtml
چرا آیت الله خمینی خواستار اعدام فرماندهان مقصر ‘شکست’ در جنگ شد؟
حسین باستانی
بیبیسی
به روز شده: 15:29 گرينويچ – سه شنبه 23 سپتامبر 2014 – 01 مهر 1393
آیت الله خمینی – سپاه
آیت الله خمینی بلافاصله پس از پذیرش قطعنامه دستور داد تا “دادگاه ویژه تخلفات جنگ”، بدون “رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر” مسببان “شکست جبهه اسلام” را به اعدام محکوم کند
سالگرد شروع جنگ ایران و عراق، امسال در شرایطی ویژه فرا رسید: در حالی که در طول یک سال گذشته، تلاش گروهی از اصولگرایان برای متهم کردن رقبای سیاسی خود به ضعف یا خیانت در جنگ، ابعاد جدیدی پیدا کرده بود.
مطابق روایت این گروه از اصولگرایان، همان سیاستمدارانی که در یک سال اخیر به دنبال “سازش” بر سر پرونده هسته ای بوده اند، در زمان جنگ هم سپاه پاسداران را وادار به خاتمه جنگ کردند و “جام زهر” را به خورد حکومت و رهبر وقت جمهوری اسلامی دادند.
به نظر می رسد که این گروه از اصولگرایان، در تبلیغات خود از عاملی تعیین کننده بهره می برند و آن، تمایل دستگاه های حکومتی به “ناگفته گذاشتن” بخش مهمی از وقایع جنگ است.
روایت های جدید اصولگرایان از پایان جنگ ایران و عراق، به لحاظ سیاسی قابل فهم است، اما با طیفی گسترده از مستندات مربوط به ماه های پایانی جنگ همخوانی ندارد. مستنداتی از قبیل حکم رهبر وقت جمهوری اسلامی برای “اعدام” فرماندهان مسئول شکست های نظامی ایران، هشدار آیت الله خمینی که اگرسپاه پاسداران نتواند عقب نشینی ها خود را جبران کند “برای همیشه یک سپاه ذلیل ومرده می شود”، حضور فرماندهان سپاه در یک همایش “سیاسی” در هنگام سقوط فاو، نوشته محسن رضایی فرمانده وقت سپاه که برای مقابله با عراق “بمب اتم” لازم است، اصرار دادگاه نظامی به محاکمه احمد وحیدی (فرماندار نظامی کرمانشاه که بعدها وزیر دفاع شد) و مخالفت اکبر هاشمی رفسنجانی با نظر بعضی از مسئولان در مورد “اعدام” فرماندهانی همچون یحیی رحیم صفوی (مسئول وقت عملیات سپاه پاسداران که بعد ها فرمانده سپاه شد).
این آخرین مورد، همین دو هفته پیش خبر ساز شد. زمانی که اکبر هاشمی رفسنجانی، به صحبت های چندی پیش یحیی (رحیم) صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران پاسخ تندی داد که کلیک گفته بود وی به دنبال رهبر شدن بعد از آیت الله خمینی بوده است.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، بدون نام بردن مستقیم از سرلشکر صفوی کلیک تاکید کرد که وقتی این فرمانده، فاو را “با آن همه امکانات و اموال” رها کرده، صادق خلخالی -حاکم شرع سابق دادگاه های انقلاب و نماینده وقت مجلس- خواستار اعدام او و دو نفر دیگر بوده ولی با مخالفت اکبر هاشمی رفسنجانی مواجه شده است. هاشمی رفسنجانی در اشاره ای دیگر، گفت در آخر جنگ نیز آیت الله خمینی دادگاه رسیدگی به تخلفات فرماندهان را زیر نظر او تشکیل داده که قصد داشته “بعضی ها را اعدام کند” و حتی “رئیس جمهور وقت” (آقای خامنه ای) نیز با دادگاه هم نظر بوده، اما او باز مانع شده است.
دادگاه مورد اشاره اکبر هاشمی رفسنجانی، ظاهرا همان است که کلیک دستور تاسیس آن، تنها چند روز بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در نامه ۲ مرداد ۱۳۶۷ آیت الله خمینی به علی رازینی رئیس سازمان قضایى نیروهاى مسلح آمده است. در این نامه، رهبر وقت جمهوری اسلامی دستور می دهد تا “دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگى”، آن هم “بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر” تشکیل شود و می افزاید: “هر عملى که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانى بوده و یا مىباشد مجازات آن اعدام است.” دستوری که به وضوح، متوجه فرماندهان مقصر در شکست های نظامی ایران است.
فرمان آیت الله خمینی در مورد اعدام مقصران جنگ، چهار روز قبل از دستور دیگر او برای اعدام زندانیان عضو مجاهدین خلق صادر شده و این در حالی است که بر خلاف اجرای سریع دستور دوم، فرمان اول عملا بلااجرا مانده است. پدیده ای که ظاهرا، میانجیگری های برخی مسئولان سیاسی در آن بی تاثیر نبوده است.
در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی، جانشین وقت فرمانده کل قوا، اشاراتی نیز وجود دارد که نشان می دهد که چنین میانجیگری هایی، بعضا به نارضایتی مقام های قضایی منجر شده است. به عنوان مثال، در ۶ شهریور ۱۳۶۷ دخالت او برای آزادی احمد وحیدی، که به حکم دادگاه نظامی زندانی شده، با واکنش سازمان قضایى نیروهاى مسلح مواجه می شود که از هاشمی رفسنجانی می خواهد دستور آزادی آقای وحیدی را به طور “مکتوب” بنویسد.
احمد وحیدی، که در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به وزارت دفاع رسید، در زمان عملیات مرصاد فرماندهی نظامی کرمانشاه را بر عهده داشت و دادگاه نظامی، خواستار محاکمه او به علت عملکرد ضعیفش در هنگام عملیات نیروهای عراقی و سازمان مجاهدین خلق در استان کرمانشاه بود.
جانشین فرمانده کل قوا، در سوم مرداد ۱۳۶۷، در توصیف عقب نشینی نیروهای نظامی ایران در این مناطق از عبارت “مفتضحانه” استفاده کرده و می افزاید شدت عقب نشینی به حدی بوده که “مردم عشایر منطقه در جاده ها جلوی آنها را گرفته و معترض آنها شده اند”.
خاطرات ۲ مرداد همان اکبر هاشمی رفسنجانی، نشان می دهد که به دنبال اصرار صادق خلخالی برای گرفتن “مسئولیت دادگاه زمان جنگ برای تنبیه مخلفین”، به او گفته که صرفا “به امور نظامیان متخلف جبهه نظاره کند و پیشنهاد تنبیه و تشویق بنماید”، در حالی که این روحانی مشهور به صدور احکام شدید، مایل بوده “خودش اختیار تنبیه داشته باشد”.
درخواست “بمب اتم” برای شکست عراق
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در اظهارات اخیر خود در مورد زمزمه های اعدام برخی فرماندهان سپاه در پایان جنگ، گفته که از جمله دلایل این فضا، قصورهای منتهی به سقوط فاو و “عملیات خیبر” کلیک بوده است.
او یادآوری کرده که در جریان عملیات، “الحاق بین نیروها از جزیره وبیرون جزیره ممکن نشد و یک گردان نیروی ما بهکلی نابود شد”. اشاره هاشمی رفسنجانی به “جزیره” در اینجا، جزیره مجنون است که در جریان عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲، ارتباط میان نیروهای ایرانی مستقر در آن و نیروهای دیگری که به سمت بصره رفته بودند، به علت اشتباهات عجیب فرماندهی -در حد برداشت متفاوت دو قسمت از نیروهای عمل کننده از زمان شروع عملیات- قطع شد. نتیجه، محاصره و قتل عام نیروهای نفوذ کننده و کشته شدن جمعی از معروف ترین و محبوب ترین فرماندهان جنگ از جمله محمدابراهیم همت و حمید باکری بود.
اشاره اکبر هاشمی رفسنجانی به اتهامات یحیی (رحیم) صفوی بر سر سقوط فاو، حکایت از شکستی جداگانه در آخر فروردین ۱۳۶۷ دارد.
مسئولیت این شکست، نه تنها با آقای صفوی در مقام مسئول عملیات کل سپاه، که با مجموعه ای از فرماندهان ارشد سپاه بود که متهمند که در زمان حمله عراق، برای انجام “فعالیت های سیاسی” جبهه نبرد را ترک کرده بودند.
حسن روحانی، که در اواخر جنگ معاون جانشین فرماندهی کل قوا بود، در سال ۱۳۸۷ در مصاحبه ای با روزنامه همشهری کلیک روایت می کند که با بالا گرفتن منازعه سیاسی میان جناح های چپ و راست حکومت ایران در جریان انتخابات فروردین ۱۳۶۷ مجلس سوم، “سپاه یکی از ذهنیتهایش این بود که اگر تعدادی از نیروهای سپاه به مجلس بروند، مشکلات آنها بهتر حل میشود و پشتیبانی بهتری از جبههها میشود.”
روحانی می افزاید: “آمدند عدهای از مسئولین سپاه و سرداران را تشویق کردند تا کاندیدا شوند و خود آنها هم در این زمینه فعال شدند. لذا وقتی که فاو سقوط کرد، سپاه سمیناری در کرمانشاه داشت و عمدۀ فرماندهان در غرب بودند.” در همین ارتباط، عباس ملکی عضو تیم مذاکره کننده ایران در مورد قطعنامه ۵۹۸ نیز، در مرداد ۱۳۹۳ در گفت وگو با روزنامه شرق کلیک می گوید که در آستانه سقوط فاو “توجه بعضی از فرماندهان به مساله انتخابات معطوف شد… شاید آنها فکر میکردند برای اینکه گرایشهایشان وارد مجلس شود، باید فعالیتهای داخلی را در شهرستانهای مختلف شروع کنند”.
حسن روحانی، کلیک شهادت می دهد که حتی وقتی خبر در حال سقوط بودن فاو رسیده، محسن رضایی گفته است “فاو سقوط نخواهد کرد، مگر اینکه عراق بمب اتمی به کار ببرد”. نقل قولی که حکایت دارد فرماندهان ارشد سپاه نه تنها درک درستی از وضعیت منطقه نداشته اند، که با اصرار بر اشتباه، آخرین فرصت ها برای دفاع از جزیره را نیز از دست داده اند.
غلامعلی رشید، معاون وقت عملیات فرمانده کل سپاه، در مصاحبه جداگانه ای با فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق (تابستان ۱۳۸۶) تایید کرده که پس از حمله عراق به فاو “محسن رضایی یک حمله سراسری را باور نکرده است”.
اما شاید قابل تامل ترین شهادت در مورد وضعیت فرماندهان سپاه در تابستان ۱۳۶۷، از شخص آیت الله خمینی باشد. رهبر سابق جمهوری اسلامی، در پیام ۲۵ تیر ۱۳۶۷ خود در جمع مسئولان ارشد نظام، که در صحیفه نور نیامده و مدت ها بعد از درگذشت وی فاش شده، به نامه ای از محسن رضایی فرمانده وقت سپاه اشاره دارد که محتوای آن را “تکان دهنده” توصیف می کند.
به کلیک نوشته آیت الله خمینی: “فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است، داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی میگوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته امریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود.”
در کلیک گزارش های منتشر شده از نامه آقای خمینی که سال ها پس از درگذشت او منتشر شده، اشاره او به تاکید عجیب محسن رضایی بر نیاز به “قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی” برای مقابله با عراق سانسور شده و به جای آن، سه نقطه (…) آمده است.
تاکید فرمانده وقت سپاه بر اینکه تنها در صورت تامین شرایط غیرممکنی چون هفت برابر شدن نیروهای سپاه و دسترسی به سلاح هسته ای ممکن است بتوان تا پنج سال بعد علیه عراق به عملیات تهاجمی پرداخت، تنها یک معنا دارد: اینکه فرماندهان این نیروی نظامی، به طور “مطلق” از در رویارویی با ارتش عراق ناامید بوده اند، هرچند که با گذشت سال ها از آن واقعه، بعضی از آنان مدعیند که کماکان به ادامه جنگ اعتقاد داشته اند.
قابل توجه است که آیت الله خمینی در بخشی دیگر از آن نامه معروف، در کنایه ای تلخ به فهرست مطالبات محقق ناشدنی محسن رضایی برای مقابله با عراق کلیک تاکید دارد که فرمانده وقت سپاه، “با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست”.
ناخوشنودی آیت الله خمینی از فرماندهی سپاه پاسداران در مقطع پذیرش قطعنامه، به میزانی نظرها را به خود جلب می کند که منجر به رواج شایعه زندانی شدن محسن رضایی می شود.
در خاطرات ۲۹ تیر ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی، وضعیت روحی فرمانده سپاه در آن روزها چنین توصیف شده است: “آقای محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریش دادم. آماده استعفاست؛ گفتم در سمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلویزیونی داشته باشد که شایعه بازداشت رد شود.”
عتاب آیت الله خمینی به سپاه
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ارتش عراق که به تازگی شکست های سنگینی را به نیروهای نظامی ایران وارد کرده و از جمله جزایر فاو و مجنون را بازپس گرفته، هجوم گسترده ای را انجام می دهد تا در صورت امکان، در آخرین روزهای جنگ قدرت نظامی خود را به رخ جمهوری اسلامی بکشد.
در مورد جزئیات نبردهای دو کشور در این مقطع، تاکنون اطلاعات متفاوتی منتشر شده است. اما شاید توصیف ساده سعید قاسمی، از فرماندهان میانی دوران جنگ و منتقدان سرسخت پذیرش قطعنامه ۵۹۸، برای درک بهتر شرایط آن زمان مفیدتر باشد.
او در تیر ماه گذشته، طی کلیک سخنانی در جمع گروهی از اصولگرایان گفت: “دشمن وقت نمیکرد غنیمتیها را جمع کند. به یک اعتبار دوازدههزار و برخی روایات بیست و چند هزار نفر، ظرف دو -سه روز اسیر دادیم. ۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بودیم، طیِ سه شب از دست دادیم.”
در همین مقطع است که آیت الله خمینی، در پیامی کوتاه که احمد خمینی به طور تلفنی آن را به رحیم صفوی ابلاغ می کند، به سپاهیان کلیک تشر می زند: “اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه، دشمن را به عقب میراند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای میشود.”
از این پیام تند نیز، که نشان دهنده نارضایتی شدید رهبر وقت از شکست های سریع سپاه در مقابل عراقی هاست، اثری در صحیفه نور وجود ندارد.
این شکست ها در شرایطی به وقوع می پیوندد که در ماه های پایانی جنگ، ایران نه تنها به لحاظ بودجه و سلاح، که حتی از نظر تعداد رزمندگان نیز در وضعیتی به شدت بحرانی قرار دارد.
در مورد توازن عددی نیروهای ایرانی و عراقی در ماه های پایانی جنگ، ارقام مختلفی منتشر شده که بعضا اغراق آمیز به نظر می رسند. اما فارغ از تعداد دقیق نیروها، وضعیت ایران در آن مقطع به گونهای بوده که اکبر هاشمی رفسنجانی، در ۱۹ خرداد ۱۳۶۷، “مشکل عمده” جبهه ها را کمبود نیرو دانسته است. نیروهایی که حتی مشخص نیست که تبلیغات معمول حکومت ایران در مورد برتری روحی آنها نسبت به سربازان عراقی، تا چه حد مقرون به واقعیت باشد.
هاشمی رفسنجانی در ۲۳ خرداد با اشاره به وضعیت دشوار جبهه ها برای نیروهای ایرانی و عراقی می نویسد: “دشمن هم در زحمت است، ولی آنها طاقت بیشتری از بسیجی های جوان ما نشان می دهند.” وی حتی پیش از سخت شدن بی سابقه کار جبهه ها در سال ۱۳۶۷، در آذرماه ۱۳۶۶ از “کمبود نیروی داوطلب خدمت در نیروهای مسلح” و طرح “پیشنهاد اعزام اجباری طلاب برای سربازی” خبر می دهد.
جانشین فرمانده کل قوا، به ویژه در روزهای بعد از سقوط مهران و جزیره مجنون، اشارات قابل تاملی به وضعیت مصدومان شیمیایی ایران در هفته های پایانی جنگ دارد.
او در ۵ تیر ۱۳۶۷ می گوید “حدود ۴ هزار نفر مصدوم شیمیایی به بیمارستان مراجعه کرده اند” ولی جز ۵۰ نفر، سایر آنها مرخص شده اند. به نوشته هاشمی رفسنجانی: “مثل اینکه حالت روانی شیمیایی، بیشتر از اصل ماده تاثیر می گذارد و بهانه خوبی برای عقب نشینی است. آنها که نمی خواهند بجنگند به آسانی می توانند تظاهر به ابتلا به شیمیایی کنند و یا دچار خیال می شوند.”
دلیل حساسیت ویژه وی بر روی این مساله، ظاهرا دردسری است که اطلاعات غلط در مورد وضعیت مصدومان شیمیایی، برای دستگاه دیپلماسی ایران ایجاد کرده: “گفته بودیم خبرنگاران و هیات بازرسی شورای امنیت سازمان ملل برای بررسی [بمباران ] شیمیایی بیایند که بیمارستان ها می گویند آثار زیادی نمانده است.”
هاشمی رفسنجانی یک روز بعد، در اشاره ای دیگر به وضعیت مصدومان شیمیایی می نویسد: “سرعت مرخصی مصدومان شیمیایی از بیمارستان ها که تقریبا خالی شده نشان می دهد که وحشت از شیمیایی بیش از خود آن موثر بوده است.”
روند شکست های نیروهای نظامی ایران در ماه های پایانی جنگ، پس از عتاب بی سابقه آیت الله خمینی به نیروهای مسلح که “باید متر به متر جنگید” و افزایش ناگهانی حضور مردم در جبهه ها – که از تشدید حملات عراق بعد از پذیرش قطعنامه به شدت خشمگین شده بودند- متوقف می شود. تحولی که بخشی از آن ریشه در افزایش قدرت مقابله ایران در جبهه ها دارد و بخشی دیگر، ناشی از تصمیم اجتناب ناپذیر عراقی هاست که میدانند حامیان بین المللی آنها پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، از ادامه تجاوزات نظامیشان حمایت نمی کنند.
برخی از اصولگرایان منتقد قبول قطعنامه ۵۹۸، در سال های اخیر ادعا کرده اند که آیت الله خمینی، پس از افزایش حضور مردم در جبهه ها گفته اگر می دانسته مردم تا این حاضرند پای جنگ بایستند، قطعنامه را نمیپذیرفته است. اما محسن رفیقدوست که در زمان پذیرش قطعنامه وزیر سپاه پاسداران بود (این وزارتخانه بعدها منحل شد) در مرداد ۱۳۹۰ در مصاحبه ای با سایت تاریخ ایرانی می گوید که احمد خمینی، پیش از مرگ خود کلیک تکذیب کرده که پدرش چنین سخنی را بر زبان رانده باشد.
در متن پیام عمومی رهبر سابق جمهوری اسلامی در مورد پذیرش قطعنامه کلیک آمده است: “تأکید مىکنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من مىباشند، آنها را از این تصمیمى که گرفته اند شماتت نکنید که براى آنان نیز چنین پیشنهادى سخت و ناگوار بوده است.”
تاکیدی که احتمالا، نوعی آینده نگری برای اجتناب از ادعاهایی بوده که به تصور آیت الله خمینی، احتمال داشته پس از مرگ او، توسط منتقدان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مطرح شود.
هزینه های “شفاف سازی جنگ”
در طول جنگ ایران و عراق، نیروهای نظامی و شبه نظامی ایران، بدون دسترسی به سلاح های مورد نیاز خود، میزان بی سابقه ای از فداکاری، ابتکار و استقامت را برای دفاع از کشور به کار گرفتند و در عین حال، در مقایسه با اغلب دیگر جنگ های معاصر، بی رحمی کمتری را علیه شهروندان یا حتی نظامیان عراقی مرتکب شدند. در عین حال، بسیاری از فرماندهان جنگ، از محمد ابراهیم همت و برادران باکری گرفته تا جواد فکوری و ولی الله فلاحی، جزو اسطوره های ملی طیف متنوعی از ایرانیان محسوب می شوند.
با وجود این، قابل انکار نیست که محاسبات اشتباه بسیاری از فرماندهان و سیاستمداران ایران در مورد توانایی جمهوری اسلامی برای ادامه جنگ، از مقطعی مشخص به شکست های فاجعه باری منجر شده است. به عنوان نمونه، اگر ایران قطعنامه ۵۹۸ را تنها یک سال زودتر – همان زمانی که صادر شد – قبول می کرد، می توانست جنگ را در شرایطی به پایان ببرد که هنوز مناطق مهمی از خاک عراق و از جمله فاو و مجنون را در اختیار داشت و به وضعیتی نرسیده بود که – به قول سعید قاسمی – “۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بود، طیِ سه شب از دست بدهد”.
در روایت های رسمی حکومت ایران از جنگ هشت ساله، یادی از ناکامی های سپاه پاسداران -به ویژه در سال پایانی جنگ- نمی شود. عزم مجموعه حکومت بر اختقای این بخش از تاریخ معاصر ایران، به میزانی بوده که حتی به سانسور یا دستکاری پیام های آیت الله خمینی انجامیده است. تا حدی که به عنوان نمونه، در “صحیفیه نور” اثری از هشدار اواخر جنگ آیت الله خمینی به سپاه که اگر خوب نجنگد “برای همیشه ذلیل و مرده” است یا نامه او در جمع مسئولان نظام در مورد دلایل پذیرش قطعنامه نیست.
با توجه به مجموعه این واقعیت ها، به نظر می رسد که اصرارهای اخیر برخی اصولگرایان بر مشابه سازی وقایع منجر به قبول قطعنامه و مذاکرات هسته ای، زمینه های کاملا جدیدی را برای پرداختن به جنبه های پنهان جنگ ایران و عراق – به ویژه در ارتباط با عملکرد فرماندهان نظامی – ایجاد کرده است.
جنبه هایی که بعید است در مجموعه حکومت ایران، تمایلی به شفاف شدن آنها وجود داشته باشد.
لینک های بی بی سی – پیوند های بی بی سی
موبایل
شرایط استفاده
درباره ما
Advertise With Us
حفظ اطلاعات شخصی
راهنمای دسترسی به سایت
تماس با بیبیسی
BBC
BBC © 2014
کوچه اختر بن بست حکومت اسلامی است!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا آیت الله خمینی خواستار اعدام فرماندهان مقصر ‘شکست’ در جنگ شد؟
حسین باستانی ( نقل از بی بی سی)
سه شنبه 23 سپتامبر 2014 – 01 مهر 1393
سالگرد شروع جنگ ایران و عراق، امسال در شرایطی ویژه فرا رسید: در حالی که در طول یک سال گذشته، تلاش گروهی از اصولگرایان برای متهم کردن رقبای سیاسی خود به ضعف یا خیانت در جنگ، ابعاد جدیدی پیدا کرده بود.
مطابق روایت این گروه از اصولگرایان، همان سیاستمدارانی که در یک سال اخیر به دنبال “سازش” بر سر پرونده هسته ای بوده اند، در زمان جنگ هم سپاه پاسداران را وادار به خاتمه جنگ کردند و “جام زهر” را به خورد حکومت و رهبر وقت جمهوری اسلامی دادند.
به نظر می رسد که این گروه از اصولگرایان، در تبلیغات خود از عاملی تعیین کننده بهره می برند و آن، تمایل دستگاه های حکومتی به “ناگفته گذاشتن” بخش مهمی از وقایع جنگ است.
روایت های جدید اصولگرایان از پایان جنگ ایران و عراق، به لحاظ سیاسی قابل فهم است، اما با طیفی گسترده از مستندات مربوط به ماه های پایانی جنگ همخوانی ندارد. مستنداتی از قبیل حکم رهبر وقت جمهوری اسلامی برای “اعدام” فرماندهان مسئول شکست های نظامی ایران، هشدار آیت الله خمینی که اگرسپاه پاسداران نتواند عقب نشینی ها خود را جبران کند “برای همیشه یک سپاه ذلیل ومرده می شود”، حضور فرماندهان سپاه در یک همایش “سیاسی” در هنگام سقوط فاو، نوشته محسن رضایی فرمانده وقت سپاه که برای مقابله با عراق “بمب اتم” لازم است، اصرار دادگاه نظامی به محاکمه احمد وحیدی (فرماندار نظامی کرمانشاه که بعدها وزیر دفاع شد) و مخالفت اکبر هاشمی رفسنجانی با نظر بعضی از مسئولان در مورد “اعدام” فرماندهانی همچون یحیی رحیم صفوی (مسئول وقت عملیات سپاه پاسداران که بعد ها فرمانده سپاه شد).
این آخرین مورد، همین دو هفته پیش خبر ساز شد. زمانی که اکبر هاشمی رفسنجانی، به صحبت های چندی پیش یحیی (رحیم) صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران پاسخ تندی داد که کلیک گفته بود وی به دنبال رهبر شدن بعد از آیت الله خمینی بوده است.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، بدون نام بردن مستقیم از سرلشکر صفوی کلیک تاکید کرد که وقتی این فرمانده، فاو را “با آن همه امکانات و اموال” رها کرده، صادق خلخالی -حاکم شرع سابق دادگاه های انقلاب و نماینده وقت مجلس- خواستار اعدام او و دو نفر دیگر بوده ولی با مخالفت اکبر هاشمی رفسنجانی مواجه شده است. هاشمی رفسنجانی در اشاره ای دیگر، گفت در آخر جنگ نیز آیت الله خمینی دادگاه رسیدگی به تخلفات فرماندهان را زیر نظر او تشکیل داده که قصد داشته “بعضی ها را اعدام کند” و حتی “رئیس جمهور وقت” (آقای خامنه ای) نیز با دادگاه هم نظر بوده، اما او باز مانع شده است.
دادگاه مورد اشاره اکبر هاشمی رفسنجانی، ظاهرا همان است که کلیک دستور تاسیس آن، تنها چند روز بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در نامه ۲ مرداد ۱۳۶۷ آیت الله خمینی به علی رازینی رئیس سازمان قضایى نیروهاى مسلح آمده است. در این نامه، رهبر وقت جمهوری اسلامی دستور می دهد تا “دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگى”، آن هم “بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر” تشکیل شود و می افزاید: “هر عملى که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانى بوده و یا مىباشد مجازات آن اعدام است.” دستوری که به وضوح، متوجه فرماندهان مقصر در شکست های نظامی ایران است.
فرمان آیت الله خمینی در مورد اعدام مقصران جنگ، چهار روز قبل از دستور دیگر او برای اعدام زندانیان عضو مجاهدین خلق صادر شده و این در حالی است که بر خلاف اجرای سریع دستور دوم، فرمان اول عملا بلااجرا مانده است. پدیده ای که ظاهرا، میانجیگری های برخی مسئولان سیاسی در آن بی تاثیر نبوده است.
در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی، جانشین وقت فرمانده کل قوا، اشاراتی نیز وجود دارد که نشان می دهد که چنین میانجیگری هایی، بعضا به نارضایتی مقام های قضایی منجر شده است. به عنوان مثال، در ۶ شهریور ۱۳۶۷ دخالت او برای آزادی احمد وحیدی، که به حکم دادگاه نظامی زندانی شده، با واکنش سازمان قضایى نیروهاى مسلح مواجه می شود که از هاشمی رفسنجانی می خواهد دستور آزادی آقای وحیدی را به طور “مکتوب” بنویسد.
احمد وحیدی، که در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به وزارت دفاع رسید، در زمان عملیات مرصاد فرماندهی نظامی کرمانشاه را بر عهده داشت و دادگاه نظامی، خواستار محاکمه او به علت عملکرد ضعیفش در هنگام عملیات نیروهای عراقی و سازمان مجاهدین خلق در استان کرمانشاه بود.
جانشین فرمانده کل قوا، در سوم مرداد ۱۳۶۷، در توصیف عقب نشینی نیروهای نظامی ایران در این مناطق از عبارت “مفتضحانه” استفاده کرده و می افزاید شدت عقب نشینی به حدی بوده که “مردم عشایر منطقه در جاده ها جلوی آنها را گرفته و معترض آنها شده اند”.
خاطرات ۲ مرداد همان اکبر هاشمی رفسنجانی، نشان می دهد که به دنبال اصرار صادق خلخالی برای گرفتن “مسئولیت دادگاه زمان جنگ برای تنبیه مخلفین”، به او گفته که صرفا “به امور نظامیان متخلف جبهه نظاره کند و پیشنهاد تنبیه و تشویق بنماید”، در حالی که اینروحانی مشهور به صدور احکام شدید، مایل بوده “خودش اختیار تنبیه داشته باشد”.
درخواست “بمب اتم” برای شکست عراق
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در اظهارات اخیر خود در مورد زمزمه های اعدام برخی فرماندهان سپاه در پایان جنگ، گفته که از جمله دلایل این فضا، قصورهای منتهی به سقوط فاو و “عملیات خیبر” بوده است.
او یادآوری کرده که در جریان عملیات، “الحاق بین نیروها از جزیره وبیرون جزیره ممکن نشد و یک گردان نیروی ما بهکلی نابود شد”. اشاره هاشمی رفسنجانی به “جزیره” در اینجا، جزیره مجنون است که در جریان عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲، ارتباط میان نیروهای ایرانی مستقر در آن و نیروهای دیگری که به سمت بصره رفته بودند، به علت اشتباهات عجیب فرماندهی -در حد برداشت متفاوت دو قسمت از نیروهای عمل کننده از زمان شروع عملیات- قطع شد. نتیجه، محاصره و قتل عام نیروهای نفوذ کننده و کشته شدن جمعی از معروف ترین و محبوب ترین فرماندهان جنگ از جمله محمدابراهیم همت و حمید باکری بود.
اشاره اکبر هاشمی رفسنجانی به اتهامات یحیی (رحیم) صفوی بر سر سقوط فاو، حکایت از شکستی جداگانه در آخر فروردین ۱۳۶۷ دارد.
مسئولیت این شکست، نه تنها با آقای صفوی در مقام مسئول عملیات کل سپاه، که با مجموعه ای از فرماندهان ارشد سپاه بود که متهمند که در زمان حمله عراق، برای انجام “فعالیت های سیاسی” جبهه نبرد را ترک کرده بودند.
حسن روحانی، که در اواخر جنگ معاون جانشین فرماندهی کل قوا بود، در مصاحبه ای در سال ۱۳۸۷ کلیک روایت می کند که با بالا گرفتن منازعه سیاسی میان جناح های چپ و راست حکومت ایران در جریان انتخابات فروردین ۱۳۶۷ مجلس سوم، “سپاه یکی از ذهنیتهایش این بود که اگر تعدادی از نیروهای سپاه به مجلس بروند، مشکلات آنها بهتر حل میشود و پشتیبانی بهتری از جبههها میشود.”
روحانی می افزاید: “آمدند عدهای از مسئولین سپاه و سرداران را تشویق کردند تا کاندیدا شوند و خود آنها هم در این زمینه فعال شدند. لذا وقتی که فاو سقوط کرد، سپاه سمیناری در کرمانشاه داشت و عمدۀ فرماندهان در غرب بودند.” در همین ارتباط، عباس ملکی عضو تیم مذاکره کننده ایران در مورد قطعنامه ۵۹۸ نیز، در مرداد ۱۳۹۳ در گفت وگو با روزنامه شرق کلیک می گوید که در آستانه سقوط فاو “توجه بعضی از فرماندهان به مساله انتخابات معطوف شد… شاید آنها فکر میکردند برای اینکه گرایشهایشان وارد مجلس شود، باید فعالیتهای داخلی را در شهرستانهای مختلف شروع کنند”.
حسن روحانی، شهادت می دهد که حتی وقتی خبر در حال سقوط بودن فاو رسیده، محسن رضایی گفته است “فاو سقوط نخواهد کرد، مگر اینکه عراق بمب اتمی به کار ببرد”. نقل قولی که حکایت دارد فرماندهان ارشد سپاه نه تنها درک درستی از وضعیت منطقه نداشته اند، که با اصرار بر اشتباه، آخرین فرصت ها برای دفاع از جزیره را نیز از دست داده اند.
غلامعلی رشید، معاون وقت عملیات فرمانده کل سپاه، در مصاحبه جداگانه ای با فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق (تابستان ۱۳۸۶) تایید کرده که پس از حمله عراق به فاو “محسن رضایی یک حمله سراسری را باور نکرده است”.
اما شاید قابل تامل ترین شهادت در مورد وضعیت فرماندهان سپاه در تابستان ۱۳۶۷، از شخص آیت الله خمینی باشد. رهبر سابق جمهوری اسلامی، در پیام ۲۵ تیر ۱۳۶۷ خود در جمع مسئولان ارشد نظام، که در صحیفه نور نیامده و مدت ها بعد از درگذشت وی فاش شده، به نامه ای از محسن رضایی فرمانده وقت سپاه اشاره دارد که محتوای آن را “تکان دهنده” توصیف می کند.
به نوشته آیت الله خمینی: “فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است، داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی میگوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته امریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود.”
در گزارش های منتشر شده از نامه آقای خمینی که سال ها پس از درگذشت او منتشر شده، اشاره او به تاکید عجیب محسن رضایی بر نیاز به “قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی” برای مقابله با عراق سانسور شده و به جای آن، سه نقطه (…) آمده است.
تاکید فرمانده وقت سپاه بر اینکه تنها در صورت تامین شرایط غیرممکنی چون هفت برابر شدن نیروهای سپاه و دسترسی به سلاح هسته ای ممکن است بتوان تا پنج سال بعد علیه عراق به عملیات تهاجمی پرداخت، تنها یک معنا دارد: اینکه فرماندهان این نیروی نظامی، به طور “مطلق” از در رویارویی با ارتش عراق ناامید بوده اند، هرچند که با گذشت سال ها از آن واقعه، بعضی از آنان مدعیند که کماکان به ادامه جنگ اعتقاد داشته اند.
قابل توجه است که آیت الله خمینی در بخشی دیگر از آن نامه معروف، در کنایه ای تلخ به فهرست مطالبات محقق ناشدنی محسن رضایی برای مقابله با عراق کلیک تاکید دارد که فرمانده وقت سپاه، “با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست”.
ناخوشنودی آیت الله خمینی از فرماندهی سپاه پاسداران در مقطع پذیرش قطعنامه، به میزانی نظرها را به خود جلب می کند که منجر به رواج شایعه زندانی شدن محسن رضایی می شود.
در خاطرات ۲۹ تیر ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی، وضعیت روحی فرمانده سپاه در آن روزها چنین توصیف شده است: “آقای محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریش دادم. آماده استعفاست؛ گفتم در سمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلویزیونی داشته باشد که شایعه بازداشت رد شود.”
عتاب آیت الله خمینی به سپاه
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ارتش عراق که به تازگی شکست های سنگینی را به نیروهای نظامی ایران وارد کرده و از جمله جزایر فاو و مجنون را بازپس گرفته، هجوم گسترده ای را انجام می دهد تا در صورت امکان، در آخرین روزهای جنگ قدرت نظامی خود را به رخ جمهوری اسلامی بکشد.
در مورد جزئیات نبردهای دو کشور در این مقطع، تاکنون اطلاعات متفاوتی منتشر شده است. اما شاید توصیف ساده سعید قاسمی، از فرماندهان میانی دوران جنگ و منتقدان سرسخت پذیرش قطعنامه ۵۹۸، برای درک بهتر شرایط آن زمان مفیدتر باشد.
او در تیر ماه گذشته، طی سخنانی در جمع گروهی از اصولگرایان گفت: “دشمن وقت نمیکرد غنیمتیها را جمع کند. به یک اعتبار دوازدههزار و برخی روایات بیست و چند هزار نفر، ظرف دو -سه روز اسیر دادیم. ۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بودیم، طیِ سه شب از دست دادیم.”
در همین مقطع است که آیت الله خمینی، در پیامی کوتاه که احمد خمینی به طور تلفنی آن را به رحیم صفوی ابلاغ می کند، به سپاهیان کلیک تشر می زند: “اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه، دشمن را به عقب میراند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای میشود.”
از این پیام تند نیز، که نشان دهنده نارضایتی شدید رهبر وقت از شکست های سریع سپاه در مقابل عراقی هاست، اثری در صحیفه نور وجود ندارد.
این شکست ها در شرایطی به وقوع می پیوندد که در ماه های پایانی جنگ، ایران نه تنها به لحاظ بودجه و سلاح، که حتی از نظر تعداد رزمندگان نیز در وضعیتی به شدت بحرانی قرار دارد.
در مورد توازن عددی نیروهای ایرانی و عراقی در ماه های پایانی جنگ، ارقام مختلفی منتشر شده که بعضا اغراق آمیز به نظر می رسند. اما فارغ از تعداد دقیق نیروها، وضعیت ایران در آن مقطع به گونهای بوده که اکبر هاشمی رفسنجانی، در ۱۹ خرداد ۱۳۶۷، “مشکل عمده” جبهه ها را کمبود نیرو دانسته است. نیروهایی که حتی مشخص نیست که تبلیغات معمول حکومت ایران در مورد برتری روحی آنها نسبت به سربازان عراقی، تا چه حد مقرون به واقعیت باشد.
هاشمی رفسنجانی در ۲۳ خرداد با اشاره به وضعیت دشوار جبهه ها برای نیروهای ایرانی و عراقی می نویسد: “دشمن هم در زحمت است، ولی آنها طاقت بیشتری از بسیجی های جوان ما نشان می دهند.” وی حتی پیش از سخت شدن بی سابقه کار جبهه ها در سال ۱۳۶۷، در آذرماه ۱۳۶۶ از “کمبود نیروی داوطلب خدمت در نیروهای مسلح” و طرح “پیشنهاد اعزام اجباری طلاب برای سربازی” خبر می دهد.
جانشین فرمانده کل قوا، به ویژه در روزهای بعد از سقوط مهران و جزیره مجنون، اشارات قابل تاملی به وضعیت مصدومان شیمیایی ایران در هفته های پایانی جنگ دارد.
او در ۵ تیر ۱۳۶۷ می گوید “حدود ۴ هزار نفر مصدوم شیمیایی به بیمارستان مراجعه کرده اند” ولی جز ۵۰ نفر، سایر آنها مرخص شده اند. به نوشته هاشمی رفسنجانی: “مثل اینکه حالت روانی شیمیایی، بیشتر از اصل ماده تاثیر می گذارد و بهانه خوبی برای عقب نشینی است. آنها که نمی خواهند بجنگند به آسانی می توانند تظاهر به ابتلا به شیمیایی کنند و یا دچار خیال می شوند.”
دلیل حساسیت ویژه وی بر روی این مساله، ظاهرا دردسری است که اطلاعات غلط در مورد وضعیت مصدومان شیمیایی، برای دستگاه دیپلماسی ایران ایجاد کرده: “گفته بودیم خبرنگاران و هیات بازرسی شورای امنیت سازمان ملل برای بررسی [بمباران ] شیمیایی بیایند که بیمارستان ها می گویند آثار زیادی نمانده است.”
هاشمی رفسنجانی یک روز بعد، در اشاره ای دیگر به وضعیت مصدومان شیمیایی می نویسد: “سرعت مرخصی مصدومان شیمیایی از بیمارستان ها که تقریبا خالی شده نشان می دهد که وحشت از شیمیایی بیش از خود آن موثر بوده است.”
روند شکست های نیروهای نظامی ایران در ماه های پایانی جنگ، پس از عتاب بی سابقه آیت الله خمینی به نیروهای مسلح که “باید متر به متر جنگید” و افزایش ناگهانی حضور مردم در جبهه ها – که از تشدید حملات عراق بعد از پذیرش قطعنامه به شدت خشمگین شده بودند- متوقف می شود. تحولی که بخشی از آن ریشه در افزایش قدرت مقابله ایران در جبهه ها دارد و بخشی دیگر، ناشی از تصمیم اجتناب ناپذیر عراقی هاست که میدانند حامیان بین المللی آنها پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، از ادامه تجاوزات نظامیشان حمایت نمی کنند.
برخی از اصولگرایان منتقد قبول قطعنامه ۵۹۸، در سال های اخیر ادعا کرده اند که آیت الله خمینی، پس از افزایش حضور مردم در جبهه ها گفته اگر می دانسته مردم تا این حاضرند پای جنگ بایستند، قطعنامه را نمیپذیرفته است. اما محسن رفیقدوست که در زمان پذیرش قطعنامه وزیر سپاه پاسداران بود (این وزارتخانه بعدها منحل شد) در مرداد ۱۳۹۰ در مصاحبه ای با سایت تاریخ ایرانی می گوید که احمد خمینی، پیش از مرگ خودتکذیب کرده که پدرش چنین سخنی را بر زبان رانده باشد.
در متن پیام عمومی رهبر سابق جمهوری اسلامی در مورد پذیرش قطعنامه کلیک آمده است: “تأکید مىکنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من مىباشند، آنها را از این تصمیمى که گرفته اند شماتت نکنید که براى آنان نیز چنین پیشنهادى سخت و ناگوار بوده است.”
تاکیدی که احتمالا، نوعی آینده نگری برای اجتناب از ادعاهایی بوده که به تصور آیت الله خمینی، احتمال داشته پس از مرگ او، توسط منتقدان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مطرح شود.
هزینه های “شفاف سازی جنگ”
در طول جنگ ایران و عراق، نیروهای نظامی و شبه نظامی ایران، بدون دسترسی به سلاح های مورد نیاز خود، میزان بی سابقه ای از فداکاری، ابتکار و استقامت را برای دفاع از کشور به کار گرفتند و در عین حال، در مقایسه با اغلب دیگر جنگ های معاصر، بی رحمی کمتری را علیه شهروندان یا حتی نظامیان عراقی مرتکب شدند. در عین حال، بسیاری از فرماندهان جنگ، از محمد ابراهیم همت و برادران باکری گرفته تا جواد فکوری و ولی الله فلاحی، جزو اسطوره های ملی طیف متنوعی از ایرانیان محسوب می شوند.
با وجود این، قابل انکار نیست که محاسبات اشتباه بسیاری از فرماندهان و سیاستمداران ایران در مورد توانایی جمهوری اسلامی برای ادامه جنگ، از مقطعی مشخص به شکست های فاجعه باری منجر شده است. به عنوان نمونه، اگر ایران قطعنامه ۵۹۸ را تنها یک سال زودتر – همان زمانی که صادر شد – قبول می کرد، می توانست جنگ را در شرایطی به پایان ببرد که هنوز مناطق مهمی از خاک عراق و از جمله فاو و مجنون را در اختیار داشت و به وضعیتی نرسیده بود که – به قول سعید قاسمی – “۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بود، طیِ سه شب از دست بدهد”.
در روایت های رسمی حکومت ایران از جنگ هشت ساله، یادی از ناکامی های سپاه پاسداران -به ویژه در سال پایانی جنگ- نمی شود. عزم مجموعه حکومت بر اختقای این بخش از تاریخ معاصر ایران، به میزانی بوده که حتی به سانسور یا دستکاری پیام های آیت الله خمینی انجامیده است. تا حدی که به عنوان نمونه، در “صحیفیه نور” اثری از هشدار اواخر جنگ آیت الله خمینی به سپاه که اگر خوب نجنگد “برای همیشه ذلیل و مرده” است یا نامه او در جمع مسئولان نظام در مورد دلایل پذیرش قطعنامه نیست.
با توجه به مجموعه این واقعیت ها، به نظر می رسد که اصرارهای اخیر برخی اصولگرایان بر مشابه سازی وقایع منجر به قبول قطعنامه و مذاکرات هسته ای، زمینه های کاملا جدیدی را برای پرداختن به جنبه های پنهان جنگ ایران و عراق – به ویژه در ارتباط با عملکرد فرماندهان نظامی – ایجاد کرده است.
جنبه هایی که بعید است در مجموعه حکومت ایران، تمایلی به شفاف شدن آنها وجود داشته باشد.
باسلام به همه دوستان
بواسطه بحث های همراه با توهین که برخی دوستان براه انداخته اندمن از عزیزانی مثل مزدک, مصلح, عباس انعامی ,آنیتا,عرفانیان,مرتضی,و……تقاضا میکنم ازاین به بعدهرکس فقط نظرخودش را در مورد مسایل مختلف بویژه مسایل اعتقادی ودینی مطرح نماید و قضاوت را به فهم و درک ما(یعنی خوانندگان این سایت )وابگذارید.
مسلم است که جناب مرتضی وهمفکرانش باتوجه به ذهنیت عقیدتی از پیش تعیین شده به هر ریسمانی متمسک میشوند تا به دیگران , یعنی ما,بفهمانند که دیدگاهها وایده های مخالفان عمدتا لاییک اشتباه است واین تلاش را با نادان , ژاپن نشین,ابله ,بدون مدرک , بدون رفرنس ,و ………صدها عنوان توهین آمیز خواندن می خواهند غالب کنند.ازاین طرف هم جنابان مزدک وعرفانیان وعباس انعامی وبردیا وآنیتاخانم ودیگران نمی توانند استدلالهای سبک قال الباقر و قال الصادق وکپی کردن نظریه های مطهری وطباطبایی و تقدیس انسانهایی رابه عرش بردن را بپذیرند چراکه چنین چیزهایی باعقل بشری مطابقت ندارند.استدعا دارم برای درک وفهم خوانندگان ضعیف ترمثل من حقیراحترام قایل شوید.
پیشنهاد دیگر من این است که اگر این رویه تداوم داشته باشددوستانی که مطالب خود را می نویسند به مانند بردیا ی عزیز درسایت دیگری مثل خبرنامه گویا ارجاع دهند وبه این وسیله به خاطر هاشور خوردن مطالب دوستانی مثل مزدک توسط آقای نوریزاد,مارا ازمحتوای آن محروم نفرمایند.
اعتراف میکنم به شدت دلتنگ اکسیر نوشته های جناب دانشجو هستم,جناب دانشجو دلتنگتم
شاد باشید
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : مشکل اساسی که گریبان مردم را گرفته عدم پایبندی مسئولین به قول ها و تعهدات و سخنانی که آشکارا به مردم میزنند ولی پایبند به آن نیستند هست . متاسفانه مجبورم تکرار مکرر کنم و سخنان آقای خمینی را دو باره تکرار کنم ایشان که به مملکت آمدند و در بهشت زهرا با صدای بلند اعلام کردند اسلام برای همه چیز ما برنامه دارد ما شمارا به مقام خلیفه الهی میرسانیم آب مجانی برق مجانی آتوبوس مجانی و لی بعدا به گفته خود پایبند نبودند ویا توسط دیگران توجیه شدند که این تعهد بر خلاف مصلحت است . باری ایشان که در نوفل لوشاتو (فرانسه) بودند سخنان دیگری هم طی مصاحبه های مختلف با خبر گذاری های صاحب نام انجام دادند و از برنامه هایی که برای ایران دارند سخن گفتند رسما اعلام کزدند بانوان در پوشش و حجاب آزادند ! ولی بعدا چه شد؟در حکومت آینده مردم خودشان هر حکومتی که خواستند انتخاب می کنند ومن هیچ دخالتی در آن نمی کنم ! ولی بعدا چه شد؟ در حکومت آینده من هیچ شغلی نخواهم پذیرفت و رهبر نخواهم شد وبه قم خواهم رفت و به تدریس علوم اسلامیه خواهم پرداخت!! ولی بعدا چه شد؟ در حکومت آینده کمونیست ها هم حق دارند نظرات خود را آزادانه ابراز کنند و کسی حق ندارد جلو گیری کند! ولی بعدا چه شد؟ در حکومت آینده آخوند حق هیچ گونه دخالت در امور مملکتی ندارد! ولی بعدا چه شد؟ مردمی که سالیان سال شنیده بودند روحانی آن هم از یک فرد مسن که درجه آیت الهی دارد و به قول معروف پایش لب گور است امکان ندارد که کلامی خلاف و یا گزافه و کذب بگوید . با عرض پوزش از جناب نوریزاد من مثالی میزنم فرض کنید مثلا اتفاقی : انقلابی در ایران بشود چقدر به نوریزاد اطمینان میکنید ؟ مسلما خیلی ها اطمینان میکنند! خوب وقتی که نوریزاد به قدرت رسید و از خلاء قانون استفاده کرد و دیکتاتوری پیشه کرد آن وقت چه؟ دوباره انگشت حسرت به دندان میگیریم! الان خیلی ها از این حکومت بریده اند واگر رفراندومی صورت گیرد به چه نوع حکومتی رای می دهند ؟ آیا از انواع حکومت ها اطلاع کافی دارند؟ آیا تضمینی برای سالم بودن حکومت انتخابیشان دارند ؟ این جاست که تضمین و تعهد جایگاه خود را نشان میدهد و به نظر من بهترین متضمن تعهد دولت ها قوه قضاییه آن مملکت است که حتما باید بی طرف باشد که در رژیم کنونی این قوه مشت محکمی است که بر دهان مردم کوبیده میشود و سران مملکت نیک از این قوه در جهت اعمال سرکوب و پوشش و استمرار قوه قهریه خود استفاده ها میکنند واین قوه خود رکن رکین حکومت است که در ابتدای امر باید این قوه به وظیفه ذاتی خود برگردد! اگر این قوه اصلاح شد دیگر قوا مجبور به اصلاح خواهند شد ولی اگر این نکته مغفول بماند . هر کاری آب در هاون کوفتن است وامکان ندارد اصلاحی در جهت انتفاع مردم صورت گیرد. از دوستان انتظار مساعدت و راهکار دارم .
ای صباگربراین ابلهان بگذری— باده ای ده که به هوش خویش آیند —
گرچه مستند ولایعقل پس چرا ساکت وورراجند—همچوزنبوردرلانه شان وزوزکنان—
درفضای مجازی وزوزکان وسوزانند— درفضای حقیقی مثل موش ازگربه ترسانند—
بیچاره نوری زاد داده است زندگی برباد— وزبرای آزادی ملتی می زندفریاد–.
این //// حیرانند— دادرادمردی زنند اماهمه وقت—
درسکوت روز وشب چوشیرانند— قلقلک میشوند تاشوند بانورهمراه —
چونکه روز اید همه پریشانند– پس به نوری زاد بایدش گفتن —
این دغل دوستان که می بینی = مگسانند دوروبسایتینی.
بر لغزهای اینان غره مشو —تاکه هست درسرت هوش عشقبازی.
پرده اول – در سال 1343 خروشچف رهبر یکی از دو ابرقدرت وقت ، در مجمع عمومی سازمان ملل نطقی ایراد کرد (در حین همان نطق که برای ساکت کردن حاضرین با لنگه کفش خود روی تریبون کوبید ) نمایندگی شوروی در سازمان ملل متن سخنرانی را به یکی از جراید معتبر جهانی ، که اسم آن در خاطرم نیست ، میدهد برای چاپ و پاسخ می شنود که برای ما ارزش خبری ندارد و حاضریم به صورت رپرتاژآگهی با دریافت هزینه آن چاپ کنیم .
پرده دوم – در سال 57 اقای خمینی یکی از مراجع کمتر شناخته شده شیعه نسبت به سایر مراجع وقت به پاریس میرود . معتبر ترین جراید و رسانه های جهانی به نوفل لوشاتو هجوم میبرند و ظرف 30 روز 33 مصاحبه با ایشان انجام داده و منتشر میکنند (این مصاحبه ها در مجموعه آثار ایشان به چاپ رسیده و منتشر شده است . 33 مصاحبه در 30 روز ) بعد از عزیمت امام به ایران هم دیگر هیچ یک از آن رسانه ها سراغی از امام نمی گیرد !!.
درین خاک زرخیز ایران زمین / نبودند جزمردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود / وزان کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان / گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ی ناب یزدان پاک / همه دل پر از مهر این آب وخاک
پدر در پدر آریا یی نژاد / ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی وفرهنگ بود / گدایی دراین بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش وهوش ما / که شد مهرمیهن فراموش ما
که انداخت آتش دراین بوستان / کزآن سوخت جان ودل دوستان
چه کردیم کاین گونه گشتیم خار؟ / خرد را فکندیم این سان زکار
نبود اینچنین کشور و دین ما / کجا رفت آیین دیرین ما ؟
به یزدان که این کشور آبادبود / همه جای مردان آزاد بود
دراین کشور آزادگی ارز داشت / کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر/ گرامی بد آن کس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت /نه بیگانه جایی دراین خانه داشت
ازآن روزدشمن به ما چیره گشت / که مارا روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد / که نان آورش مرد بیگانه شد
چوناکس به ده کدخدایی کند / کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم / کجا این سرانجام بد داشتیم
این روزهای وطن عزیزم از زبان فردوسی پاکزاد
آقا جمال گرامی، من این اشعار را در شاهنامه ندیده ام و بعید می دانم متعلق به فردوسی شاعر بلندآوازه و پارسی گوی ایران باشد. سپاسگزار خواهم بود چنانچه سرتیتر بخشی که ابیات بالا درآن قرار دارد را بیان فرمایید.
آقای نوری زاد سلامء
بدرستی گفتید که سپاه در کجا که نیست ؟ معاون اول قوه این نظام عنوان کرد که بابک نجانی در داخل زندان آدم داشت . تا در بیرون زندان امورش را رفق و فتق کند. باندهای مافیایی سپاه از پیمانکاران شهرداری های بزرگ تا اداره گمرکات تا بیخ گوش رهبری و قوه قضا و اطلاعات و مجلس به ساختن حاشیه امنیت برای خویش ودرچپاول اموال ملی ایران براحتی مشغول ارتزاق هستند. کشوری که درآمد روزانه کارگر زن یا مرد محدوده میتوان فهمید اختصاص سالانه میلیاردها تومان بودجه در کشوربا فرسودگی مدارس و بیمارستانها و جاده های کشور و زمین های کشاورزی نابود و ماشین الات کشاورزی و صنایع اتوموبیل کم بهره و نا امن و خیلی از امور و مایحتاج اساسی مردم کشور به نازاترین سطح خود رسیده. باندهای مافیایی سپاه حتمأ شناخته شده هستند و جالبه حاکمیت هم تشخیص داده در پشت این فرقه امن ترین سنگررا برای حفظ خویش و نظام ببیند. و مقابل هر نقد و عقیده و فکر دیگری تاب نیاورد. رییس جمهور واقعی تنها امید این مردم بزرگ بود که با گرفتن جان بر کف این هیولاهای کثیف و ترسو را بسرعت افشا و حقوقی پاکسازی کند. و چه آرزوی کوچکی
آرزوهای کوچک و رییس جمهورهای غلابی
درود بر شما محمد آقا
اگر جسارت نباشد پرسشی داشتم که مشتاقام پاسخش را دریابم حال ذیل همین نظر یا در مطالب بعدیتان و یا دستکم آدرسی به پاسخ پرسشم اگر احیاناً جای دیگری جوابش را دادهاید چرا که معمولاً سئوالاتی که از شما میشود تکراریست و شما بارها به آن پاسخ گفتهاید. اغلب اهمال از ماست که دنبالتان نکردهایم و پابرهنه پرسیدهام و پاسخ خواستهایم. اما پرسش: منظورتان از «آغاز ابلهانهی جنگ» چیست؟ مگر گریزی از آغاز آن بود؟
جسارت مرا میبخشید.
به امید آزادی دختر هفتسینی شما و تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی. پیروز باشید.
با عشق و احترام
——————-
سلام امیرهوشنگ گرامی
این جنگ، طبق اسناد موجود، می توانست شروع نشود. اما بی خردی ها و تحریک ها و دور نیندیشی ها و رفتار های کودکانه ی جماعتی از نوپایانِ انقلاب اسلامی، کار را به تنگنای جنگ کشاند. در همان آغاز نیز می شد از ادامه ی جنگ پرهیز کرد و به توافق رسید. در تازه ترین اعتراف، آقای هاشمی رفسنجانی گفته که در همان سال نخست جنگ، از جانب عراق و عربستان هیأتی به ایران آمدند تا در مورد فیصله ی جنگ با ایران سخن بگویند. من کمی تردید دارم که این هیأت آمد به ایران یا درخواست کرده بود که بیاید. آقای رفسنجانی می گوید: آنها برای انجام دیداری در این خصوص اصرار داشتند اما جمع بندی ما به این رسید که جنگ را ادامه بدهیم. خسارتهای جانی و پولی و ملی و منطقه ای و حیثیتی و اقتصادی این جنگ را شماره کنید تا برسیم به این که: اگر خردمندانی برسرکاربودند، حتما این جنگ یا شروع نمی شد یا بلافاصله بعد از شروع، خاتمه می پذیرفت. بی آنکه ذره ای از خاک کشور ما از دست برود و خسارتهای بیشتر رخ بنماید.
با احترام
.
اولین سفیری که بعد از پیروزی انقلاب تعیین شد ، اقای دعایی به عنوان سفیر ایران در عراق بود . چون هنوز طرح استیلای روحانیون بر کشور علنی نشده بود ، انتخاب دعایی که روحانی بود مورد انتقاد برخی جراید قرار گرفت ، وزیر امور خارجه وقت در پاسخ به این انتقادات گفت که ، اقای دعایی از این جهت که با مخالفین حکومت عراق آشنایی دارد به سفارت انتخاب شده است . اقای خمینی چنان از ضمیمه کردن عراق به حوزه ولایت خود مطمئن بود که وزیر خارجه او رسما اعلام میکند که انتخاب سفیر به علت اشنایی او با مخالفین حکومت عراق است . دعایی از شاگردان نزدیک به خمینی بود و از فعالین بیت او در نجف .اقای خمینی با همین تصور با آمدن صدر و خواهر او بنت الهدا به ایران مخالفت کرد و باعث کشته شدن آنان به دست حکومت صدام شد .
امروز آنچنان جون روزهای گذشته اندوه زمانه را داشتم که دوستی نزدم آمد و با چهره ای بشاش گفت چیه بازم کشتیهات غرق شدن و بعد اضافه کرد بیا یه جوکی شنیدیم واست تعریف کنم و ادامه داد در روزهای اخیر دوکس به دلیل مشکلات متفاوت مورد عمل جراحی قرار گرفته و بستری شدند:1-میرحسین که با دیدن حقایق درد و رنج ملت دچار چشم درد شد و 2-آقا که از بس ملت رو به …اش گرفته دچار …درد شده.من با لبخندی تلخ به این اندیشیدم که واقعا چه می شد که این آقا به جای کشیدن حصاری سنگین به دور خود دست دوستی به سوی ملت دراز می کرد تا چنین مضحکه خاص و عام نگردد.مگر این بزرگوار دم از آیینی نمی زند که می گوید اگر می خواهی بدانی خدا چگونه درباره ات فکر می کند بنگر که خلق او چه درباره ات می اندیشند.
كوچه ي اختر چشم انتظار توست.
اي كه از كوچه ي معشوقه ي ما مي گذري
بر حذر باش كه سر مي شكند ديوارش
به احترام مظلومیت دراویش عزیزمان
روز شنبه پنجم مهر ساعت ۱۰ صبح روبروی دادستانی تهران همگی فریاد خواهیم کشید : خدایا انتقام ما از این جلادان بگیر،، مرگ بر ستمگران و ظالمین،،، مرگ بر استبداد ،،، زنده باد آزادی
هموطن ،قرار ما ساعت ۱۰ صبح روز شنبه پنجم مهرماه روبروی دادستانی تهران
آقای نوریزاد فرهیخته شجاع. از هنگامی که پایتان را از سرزمین پوشالی هیولاهای آدمخوار بیرون گذاشتید پیوسته بر این باور بوده ام که پس از قرنها شاهد حر دیگری در تاریخ بشریت هستیم که تصمیمی انسانساز گرفت و در اندکی پس از آن به همراه مرادش به نزد پروردگارش اوج گرفت.اما شما با مصیبت های طولانی و روشنگریهای شجاعانه تان پا را از او هم فراتر گذاشته اید. خیلی امیدوارم که بزودی آنهایی که در مصاحبه با دویچه وله از آنها نام بردید و دیگران به شما بپیوندند و رعشه بر تن هیولاها بیاندازند. ما که خیلی دوستت داریم وبه شجاعتتان رشک میبریم.
سلام آقای نوری زاد، از مصاحبه با شبکه من و تو گفتید که متاسفانه من موفق به دیدن آن نشدم. ولی مستند انقلاب رااز این شبکه دیدم. می دونید چه نتجه ای از این مستند عایدم شدم؟ حیرت و شگفتی! . با خود گفتم به راستی ایران آن روز ماو مردمش این گونه بودند!؟ این کارها را کردند!؟ که چی بشه!؟ که به قرون وسطی برگردبم؟ که خلاف جریان آب شنا کنیم؟ واقعا شرم آوره!. برای به آتش کشیدن دست آوردهای خود ،گوی سبقت از هم ربوده بودیم تا سرنوشت نکبت باری برای خود رقم بزنیم که این کشور را به درجه مفلسی و تحقیر در دنیا برسانیم ؟ در عجبم پس کجایند روشن فکرانی که هیزم آتش متحجرین شدند و با یک اتحاد مضحک که هیچ گونه سنخیتی با هم نداشتند به نسل های آینده خیانت کردند و وقتی ما موریتشان تمام شد انگار نه انگار که بها نه آنها از انقلاب کسب آزادی های سیاسی بوده. راستی کجا است آزادی های سیاسی؟
سلام واقعا عذر خواهی میکنم پیشنهاد میکنم به سایت حزب /// حتما سری بزنید
ادم ها دو شخصیت میتوانند داشته باشند. یا شکایت کننده و یا چاره جو. به اطرافتان نگاه کنید انها که کاملن شکایت کننده اند به خاک سیاه میافتند. و انها که چاره جویند حداقل خوشبختی را بدست میاورند. و یا ممکن است صاحب مال ومنال و کارخانه وحجره هم بشوند. ایا ما ملت چاره جو هستیم و یا ملت شکایت کننده. اگر ما ملت چاره جو بودیم جه میکردیم ابتدا به تاریخ خودمینگر یستیم. و در مییافتیم چراجامعه ما همان مشکلاتی را داریم که فردوسی در 1000 سال قبل توضیح میدهد. اگر در غرب گربه ای از پنجره ای بیرون بیافتد 100 کتاب مینویسند که به چه علت بوده است. اگر ما ملت چاره جو بودیم هزار کتاب مبنوشتیم. که در واقعه 57 چه به سر ملت ما امد. کتابی به بزبان ساده بود تا جناب سرهنگ و موتوری ها هم میخواندند. انها هم صاحب شرافت و عاطفه هستند. تا در یابند. او را که امام مینامند تنها بازیچه قدرت های استعمارگر قرار گرفت. در سال 57 زنرال هاوزر امریکایی امد و ارتش را از قره با غی گرفت و بدست جهالت های خمینی سپرد و رفت میدانست چه میکند. می دانست که ملتی بزرگ را که قصد داشت فروش نفت خود را به حد اقل برساند به گونه ای به فلاکت می اندازد که بروه د و التماس کند تا آخرین قطره نفت خود را به انها با کمترین بها بفروشد.
امروز در نخستین روز مهر ماه، کبرا یک تصمیم جدی گرفت. چه تصمیمی؟ می گویم.
کبرا یک برادر و دو خواهر دیگر هم دارد و امسال قرار بود به کلاس چهارم برود. پدر چهل و چند ساله اش، یکی از صدها کارگر یکی از ده های شرکتی است که چندماهی است حقوق نگرفته اند. مدرسه ی دولتی که کبرا در آن درس می خواند، از والدین درخواست سیصدهزار تومان شهریه کرده.
ما: آقای مدرسه دولتی، شما مگر قرار نبود شهریه نگیرید؟
مدرسه ی دولتی: بله، قرار بود. ولی وقتی آموزش و پرورش، حتی در هزینه های جاری آب و برق و انرژی مدرسه کمک نمی کند، چاره ی دیگری هم داریم؟
ما: آقای آموزش و پرورش، شما چرا بودجه ی کافی در اختیار مدارس دولتی قرار نمی دهید تا مجبور به گرفتن شهریه نشوند؟
آموزش و پرورش: آیا شما فکر می کنید که داریم و نمی دهیم؟ محض اطلاع، ما با کسری پنج هزار میلیارد تومانی مواجهیم.
ما: آقای رئیس جمهور، چرا به این آموزش و پرورش بودجه نمی دهید که به مدرسه کبرا بدهد تا دیگر از او شهریه نخواهند؟
رئیس جمهور: شما فکر میکنید ما بودجه داریم و نمی دهیم؟ محض اطلاع، ما 15 هزار میلیارد تومان کسری بودجه داریم.
ما: آقای وزیر نفت، خوب یک کمی نفت بیشتر بفروشید که پولش را بدهید به دولت، که دولت بدهد به آموزش و پرورش که آن هم بدهد به مدرسه ی دولتی کبرا که دیگر از او شهریه نگیرد.
وزیر نفت: شما فکر می کنید که می توانیم بفروشیم و نمی فروشیم؟ محض اطلاع الان به زور از ما یک میلیون بشکه می خرند، که تازه همه ی پولش را هم نمی توانیم وصول کنیم. در ثانی، شما اگر پول می خواهید، و البته اگر توانستید، بروید طلب دو و نیم میلیارد دلاری ما را از بابک زنجانی بگیرید و بزنید به زخمتان.
ما: آقای بابک زنجانی، شما چرا طلب وزارت نفت را نمی دهید،که آن را بدهد به دولت، که آن هم بدهد به وزارت، که آن هم بدهد به مدرسه، که دیگر از کبرا شهریه نگیرند؟
بابک زنجانی: من فقط یک ویترین بودم و هستم.
ما: آقای پشت ویترینی، چرا از پشت ویترین بیرون نمی آیید تا پول بابک زنجانی را بدهید که بدهد به وزارت نفت که بدهد به دولت، که بدهد به آموزش و پرورش که بدهد به مدرسه ی کبرا تا از او شهریه نگیرند؟
سکوت….
ما: آقای پشت ویترینی؟
سکوت…
ما: آقای پشت ویترینی؟
هیس س س س…کسی از پشت ویترینی ها سوال نمی پرسد.
اما تصمیم کبرا چه بود؟ اینکه امسال به مدرسه نرود، چون علاوه بر او، یک برادر و دو خواهر کوچکش هم هستند که خرج و مخارج مدرسه دارند. کبرا بیشتر از سنش می فهمد. او صدای شکستن دل پدر را بخاطر نداری هایش شنیده. پدرش یک صفحه ی قدیمی روزنامه در دست داشت که نوشته بود عراقچی: “اگر به توافق نهایی نرسیم، فاجعه رخ نمی دهد.”
کبرا امروز به مدرسه نرفت.
پ.ن. گزارش امروز شرق از هزینه های مدارس دولتی را هم بخوانید.
-مگر نگفتم کشش نده !!.
سلام اقای نوری زاد,سلام و دو صد سلام؛؛که حال و احوالی به خدا برای ما نمانده است.نصف عمر ما قبل از 57 /پربود/نصف دیگ عمرمان که خالی و خالیست بعد از 57 گذشت.این روایتی است دو گانه که مفریست بر این که ابی که برای من/من شیطانی/نجوشد همان بهتر که سر سگ/با همه مهربانی که در راس مخلوقاتش باید نشانید/در ان بجوشد.دو روز قبل جلوی دادستانی تکرار تاریخ و از جمله صفویه و اسماعیل انرا به عینه دیدیم و دم بر نیاوردیم.اما بشنوید که حدود ساعت 12 شب فیلمی مستندی از شخصی به نام مجید دینامیت که اکنون در ترکیه ساکن میباشد را صدای امریکا پخش کرد,اما تمام فیلم و داستانش همخوانی قریبی داشت با سرکوب دراویش و نتیجه محتوم ان که راه و روش و عملکرد دراویش کلن منفی میباشد و سرانجام به انجا ختم گردید که مضروبین دراویش جهت مداوا به انگلیس رفتند.شغل بنده چنین ایجاب میکند که به خیلی از مکانها دسترسی دارم و مشاهداتی,که حال و مالی نداریم تا مکتوبش کنیم.در جواب پدر دوست زندانی ما که یک سال طلبه بوده است لازم دیدم یکی از مشاهداتم را برای دوستان بنویسم.حدود 10 سال پیش برای انجام کاری خدمت اقایی رسیدیم پس از اتمام کار سوالی از ایشان به قول برادران افغان پرسان کردیم که نمیتوانم گفته های ایشان را بنویسم.چرا سوال؟و چرا جواب؟که از شرم نمیشود نوشت؛تمام زیبایی هایی که برازنده یک مرد/انسان/ و کمالاتی به جد در حد شهودی برای من و دوست دیگرمان,در ایشان بود که ناخواسته پرسش نمودیم که شما با این همه زیبایی و کمال چکونه بوده اید و در چه کارید؟ایشان بدینگونه پاسخ دادند که من به مدت 4 ماه در حوزه بوده ام و نصف شبی با گره زدن ملحفه از طبقه سوم خود را به زمین رسانیده و انقدر در ترس و ترس و باز هم ترس بودم که تا نیمه اتوبان ؟؟؟به تهران به جای دو؛سگدو میزدم تا از خود و از….مواظبت کنم و…و جوابی به ارزوهای پدرم در تهران به ایشان دادم که منزجر و منفجرشد.
Mr. Nourizad, , I’m a fee, human iraniana andnot connecte to any group, , what you doing frontof Evin prison is ver good ets change your demand from getting your things from Sepha to free all the prisoners and sould mobilized ll eople to come to Evin prison to free all the prisonersand get ride of all mullahs, last night US and 5 arab country have attacked ISIS (deshe) i Syria, days will come we and our allieswill attack Dash (mullahs) in Iran and we wll have a free and peaceful Iran for human irnians not for these //(mullahs) and their supporters like sepha .
باسلام اختر بخت اين ملت بيچاره در هزار توي جهالت آرايش شده گم شده وسرگردان است مگر چون شمايي شمعي برافروزد وراه را نشان دهد منظور اينكه هر جا هستيد مراقب سگهاي هار نجس ديكتاتور باشيد!!!!!!!!
ما باید چکار کنیم که حکومت بفهمد دوستش نداریم. چکار کنیم تا بفهمد دیگر نمی خواهیمش.باید راهپیمایی میلیونی کنیم؟.خوب سال88 کردیم .بایک راهپیمایی تاسوعا و عاشورا شاه گفت دیگر مرا نمی خواهند و راهش را گرفت و رفت.اما آخوند از جنس دیگریست او ایرانی نیست تا دلش برای هموطنانش بسوزد او جنگلبانی و باغبانی وکشاورزی نکرده تا دلش برای جنگل و درخت و سبزه بسوزد.او به یک طفل تازه بدنیا آمده با محبت نتوانسته نگاه کند تا دلش برای فرزندان وطن بسوزد.نهادحکومت در نظام هستی مانند یک غول است که عقل و مغز ندارد اما زور فراوان وهوش سرشار برای حیاتش دارد.دلسوزان جوامع بشری آمدند و یک مغز نسبتا مناسب بنام دمکراسی و حکومت قانون برای این غول در آزمایشگاههای ذهن انسانی ساختند و با عمل جراحی انتخابات آزاد و رای گیری به سر این غول پیوند زدند تا این غول را مطیع اراده مردم جوامع خود کنند.ما در سال 57 آمدیم “غول حکومت سلطنتی “را کشتیم و بجایش “غول حکومت دینی “آقای خمینی را گذاشتیم و بجای پیوند دادن “مغز دمکراسی و حکومت قانون” چیزکی بنام “ولایت فقیه” را در کله غول حکومت کردیم که این غول را بسیار وحشیتر از غول پادشاهی کرد و دستش را برای انجام هر “خیانت و جنایت و سرقت و رذالت و سفاهت و بلاهت” باز گذارد.این غول برای زنده بودنش به “نفت” احتیاج دارد که در دسترس دارد برای توجیه خودش به “رسانه” احتیاج دارد که -دارد. مشت این غول برای همه یااکثریت “دانایان و دلسوزان” این دیار باز شده و روزبروز بیشتر باز می شود.ما باید فکر این را بکنیم که غولی که ما می خواهیم داشته باشیم چگونه مغزی و با چه خصوصیاتی وبا چه تمهیداتی رادر کله غول دلخواهمان پیوند بزنیم.غول آقای خمینی که قابل پیوند مغز نیست .در جمجمه غول /// “یک میلیمتر مربع “جای خالی برای قرار گرفتن مغز نیست. دست خودش نیست “ذاتش و ژنتیکش ” این است. بیایید آقای نوریزاد آنچه را که دوست داریم داشته باشیم : “تجسم کنیم “و در “ذهنمان پرورش دهیم “تا کم کم متبلور شود و امکان ظهور یابد و متولد شود.انسان جانشین خداست و خلاقیت خدا در همه ما وجود دارد بیایید همه دست به خلق یک ایده برای تشکیل یک حکومت “انسانی و اخلاقی” بزنیم تا نطفه اش بسته شود و کم کم متولد شود.
درود آقای نوریزاد عزیز
شما در نوشته هایتان خیلی از بی تفاوتی مردم سخن می گویید. که این دغدغه اصلی من نیر هست. اما به باور من و خیلی ها دلیل این بی تفاوتی ها به خاطر حرکات و تصمیم گیری های اشتباه آقای موسوی و کروبی بود که عملا به دنبال حفظ نظام بودند و نه حرکتی در جهت آزادی و پیشرفت کشور و … بود. که عملا پتانسیل مردم را برای سال ها از بین بردند.پس از حرکات سال78; 10 سال طول کشید تا از نو پتانسیل حرکت شکل بگیرد که موسوی و کروبی با آگاهی یا بدون آن؟این حرکت را از بین بردند.
چیزی دیگر این که احمقانه تر از این نمی شود که برای شروع جنگی با تعریف درست شما از آن, جشن آغاز بگیرند.؟؟؟!!!
درود بر شرفت و درود بر آن شیری که خوردی . واقعا خیلی مردی . خدا شما را حفظ کند و نمونه شما را افزون . واقعا حرف دل مردم را میزنید و شجاعت زیادی به خرج می دهید . خداوند به شما سلامتی و شادابی عنایت فرمایند . موفق باشی دلاور .
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
وبه همکاران با وفایتان و هموطنان شریف خرد ورز و آزادمنش
1. خسته نباشید و تندرستی ، قوت و نیرو برایتان آرزومندم . آفرین به تو ، راد مرد یکه تاز . شاید با فداکاری ، جان برکف علیه بی عدالتی و ترویج انسانیت ، غیرت و دلیری و وجدان هابیدارشوند.
2.محو استیلای جباران، متکی بر کیست؟
همچنان برما.
برتولت برشت شاعر و نمایشنامه نویس تئاتر روائی(در مقابل تئاتر دراماتیک) مشهور آلمانی زمان جنگ دوم حهانی می گوید: آنکه نمیداند حرج و انتظاری از او نیست و آنکه می داند و آگاه است ولیکن قدمی بر نمی دارد، کناهکار است.
می گویند: زمانی که داری، بخور، بنوش و شادباش.
اما چگونه می توانم بخورم و بیاشامم
هنگامی که می دانم
آن چه را که خوردنی است
از دست گرسنه ای ربوده ام
و تشنه ای به لیوان آب من محتاج است
و یا :
زور، می گوید: آنچه هست این گونه خواهد ماند
هر صدائی جز صدای حاکمان خاموش!…
لیک بسیاری به خیل بردگان، نومید، می گویند:
آنچه می خواهیم ما هرگز نمی آید…
هان و هان تا زندگی باقی است واژۀ هرگز نباید گفت
آنچه محکم بود دیگر نیست
آنچه هست اکنون، این چنین دیگر نخواهد ماند.
حاکمان آنگه که حرف خویش بس کردند
حرف ِ محکومان شود آغاز.
پس، که را یارای آن باشد که «هرگز» بر زبان آرد؟
دیرپائی ستمکاران، متکی بر کیست؟
بی گمان بر ما.
محو استیلای جباران، متکی بر کیست؟
همچنان برما.
ای فرو افتاده، برپا خیز!
ای سپر انداخته، بستیز!
کیست بتواند ببندد راه بر آن کس که از وضع خود آگاه است؟
پس، تودۀ مغلوب امروزین، فاتح فردا ست
وان زمان، «هرگز»، بی گمان «امروز» خواهد شد.
3. یک انسان بی کناه دیکر غنچه قوامی است که 100 روز در زندان است بخاطر خواهان حضور در سالن مسابقات والیبال.
(41 روز اول در سلول انفرادی و در باز داشت اورا تهدید و به او سیلی زده شده و بر روی رمین کشیده شده وآثار کبودی بر بدن او مشهود بوده است. گفتگو با یکی از دوستانش) . درصورتیکه خودیها ، رامین مهمانپرست سفیر فعلی در لهستان با همسر مشغول تماشای بازی والیبال هستند. آنچه بخود نمی پسندی به دیگران روا مدار و مپسند! ( خوب! مردم بزغاله هستند و هیجکاره . سخنان آخوند ها مثل علم الهدا ، خاتمی ، جنتی و مکارم و سایرین)
آه ! مطالب برای گفتن و در دل کردن بی حساب است و خوب این آخوند ها همه مردم را مشغول و سر کار گذاشته اند و وقت شما و خوانندگان و حتی اطلاعاتی ها و خبر چینی ها را بیشتر از این نمی گیرم.
با آرزوی تندزستی وموفقیت وتشکر از امکان ودرج دیدگاه دگری در وب سایتتان
کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته
خلق چون بحری برآشفته
بموج آمد خروشان شد و مردی چون صدف از سینه بیرون داد!
….(حماسه آرش از زنده یاد سیاوش کسرایی)
با درود به جناب نوریزاد گرامی!شکی دراین نیست که روزی بحر خروشان دوباره در ایران ما بخروش آید تا رجاله های و ارازل و اوباش حکومتی را با خود ببرد و بنیان کاخهای نا پایدار را در هم بشکند.ولی امید وارم که تا آن زمان مردم ما به چنان بینشی رسیده باشند که بهار ایرانی را همچون بهار عربی به زمستانی ویرانگر و سرد و بی روح تبدیل نکنند.برای اینکار بر همه روشنفکران و وطن دوستان و انساندوستان و همه کسانیکه از آتش بیداد سوخته اند و دل در گرو ساختن دنیایی نو برای ادامه زندگیی بر ساخته بر ارجمندی انسانها و احترام به حقوق انسانها دارند واجبست تا با بردباری و خردمندی جلوی هر بیدادگری و بی قانونی و تزویر و دروغ و ناجوانمردی و بی احترامی به حقوق حتی ارازل و اوباش اسلامی حاکم ایستاده و شعار حاکمیت قانون سرداده و خواستار وضع قوانینی سکولار دمکراتیک و عرفی(لاییک) بر مبنای حقوق بشر شوند!
به نکته مهمی اشاره کردید جناب مزدک
ما همه می دانیم حکومت استبدادی ملا ها را نمی خواهیم ولی آیا می دانیم جای آن چه می خواهیم؟
انقلاب 57 شکست خورد چون ما می دانستیم استبداد شاهی نمی خواهیم ولی کسی نبود بگوید به جای این استبداد چه می خواهیم.
الان هم همه موضوع را موکول می کنند به رای مردم و این که مردم باید تصمیم بگیرند چه حکومتی می خواهند. چهار چوب کار هم تقریبا روشن است. نکاتی که اشاره کردید حکومت قانون قوانین عرفی حقوق بشر همه خوب با این حال هفتار هشتاد میلیون جمعیت یعنی به همین تعداد سلیقه ها و منافع متفاوت.
حرف من این است که باید یاد بگیریم منافع ملی را قربانی منافع فردی و گروهی و قومی نکنیم.
اتحاد اتحاد اتحاد
دمکراسی به معنی دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت نیست.
دمکراسی یعنی من از حق خودم کمی کوتاه می آیم تو هم کمی کوتاه بیا تا بتوانیم به توافق و اتحاد برسیم. دمکراسی یعنی کنار آمدن با یکدیگر برای دستیابی به هدفی بزرگ تر.
به تازگی بحثی در گرفته مبنی بر تمرکز زدایی و به موازات آن نظام فدرالی طرح می شود. با این کار می خواهند حقوق اقوام رنگارنگ ایرانی تامین شود.
یک مثال بزنم برای شما از نظام فدرالی و معنی واقعی آن تا سو تفاهمات در این باره برطرف شود.
سعی می کنم فشرده و خلاصه بگویم منابع تاریخی زیاد است علاقمندان خود در این باره مفصل تحقیق کنند.
ایالات متحده آمریکا در ابتدا کشور های مستقلی بودند. این کشور ها به این نتیجه رسیدند در صورت اتحاد کشور قدرتمند تری به وجود می آید و بهتر می تواند در عرصه جهانی قد علم کند. به تدریج تفکر فدرالی در این کشور ها رشد یافت. این تفکر به تدریج قوت گرفت و طرفدارانش را فدرالیست نامیدند. فدرالیست ها کسانی بودند که مایل به تشکیل یک حکومت مرکزی بودند. دقت کنید! فدرالیست یعنی کسی که طرفدار ایجاد حکومت مرکزی است! فدرالیست یعنی کسی که مرکز گرا است! این در حالی است که بین ما ایرانیان شایع شده فدرال یعنی تمرکز زدا!
مشابه همین هم در کشور های اروپایی رخ داده. آلمان یا فرانسه یا ایتالیا هر یک تکه تکه بودند و املاک خوانین و پادشاهان محلی متعددی به شمار می رفتند. آلمان را بیسمارک متحد کرد که در نتیجه این اتحاد آلمان فدرال تشکیل شد. هر جا صحبت از فدرال به میان می آید منظور کشور های کوچکی است که متحد شده اند و این اتحادیه در قالب یک کشور فدرال در آمده است.
با گذشت زمان و رشد فهم و آگاهی انسان از حکومت و رسیدن به دوران مدرن و تعریف حقوق بشر حکومت فدرالی یا غیر فدرالی چندان تفاوتی با یکدیگر نمی کنند. امروزه تنها نام فدرال از دوران های تاریخی قدیم باقی مانده ولی نوع حکومت ها از اساس تغییر یافته است. کشوری که در آن قوانینش بر پایه منشور حقوق بشر سازمان ملل است مشکلی از لحاظ حقوق اقوام و زبان ها و فرهنگ های گوناگون ندارد. این حقوق در منشور حقوق بشر سازمان ملل به رسمیت شناخته شده و غیر قابل خدشه است.
حق تکلم به زبان مادری آموزش زبان مادری رسمی شدن زبان محلی در ادارات و دادگاه ها ی هر منطقه حتی تابلو های راهنمایی و رانندگی دو زبانه جزو بدیهیات کشور های چند قومی است.
از سوی دیگر تشکیل فدرال های آذری کردی فارسی گیلکی و غیره مشکلی را حل نمی کند که هیچ بر مشکلات هم می افزاید. هیچ یک از این فدرال ها یک دست نخواهد بود. در هر یک از این فدرال ها اقوام گوناگونی زندگی خواهند کرد. پاسخ کرد های ساکن فدرال آذری را چه می دهید؟ آذری های ساکن فدرال کرد چه باید بکنند؟ آذری های ساکن فدرال فارس ها تکلیفشان چیست؟ و قس علیهذا.
بگذریم که در صورت تشکیل این فدرال ها و قدرت گرفتن حاکمان محلی هیچ ضمانتی نیست این حاکمان دچار فساد نشوند و دست حکومت مرکزی و مراکز قانون گذاری از مقابله با آنان کوتاه بماند. این سخن اشاره ای است به سطح فرهنگ عقب مانده ما که درک درستی از دمکراسی و حکومت قانون نداریم………..
چاره چیست؟
تشکیل یک حکومت مرکزی قدرتمند ولی با قوانین بر گرفته از منشور حقوق بشر سازمان ملل. تقویت دولت مرکزی به نحوی که بتواند حق همه ایرانیان از هر قومی که هستند ادا کند.
نکته دیگر که بسیار مهم است رشد فرهنگی مردم و درک درست آنان از قانون و دمکراسی است. باید همه دست به دست هم دهیم سطح آگاهی های خود را و محیط اطراف خود را بالا بریم و فرهنگ قانون گرایی و دمکراسی را ارتقا بخشیم.
دمکراسی مثل خمره رنگ رزی نیست که چیزی را در آن بیاندازند و فورا نتیجه دهد. دمکراسی یک راه است یک قطار است که دایم در حال پیشروی است. انتهایی هم برایش متصور نیست. هیچ کشوری در جهان صد در صد دمکراتیک نیست اصلا چنین چیزی محال است. دمکراسی صد در صد یک هدف دور و دراز است که کسی به آن نخواهد رسید لیکن به ما سمت و سویی نشان می دهد که می توانیم به آن سمت حرکت کنیم. دایم هم در حال تکامل است. منتها در هر لحظه اگر به این قطار نگاه کنیم می بینیم مسافرانش با گذشت و حتی فدا کاری منافع ملی را مد نظر قرار می دهند. دولت ملت به معنی مدرن آن تشکیل داده اند. نهاد های غیر دولتی فعالانه بر حاکمان نظارت می کنند. تقسیم قوا هست. هیچ گروهی نمی تواند قدرت مطلق را به دست گیرد. کشور در حالت تعادلی بین سرمایه داران اصناف گروه ها اقوام و نهاد های مدنی قرار دارد که اختلافات خود را با گفت و گو و در نظر گرفتن منافع ملی حل و فصل می کنند. کسی کاری نمی کند که کشور صدمه ببیند یا موقعیتش در جامعه بین الملل تضعیف شود.
این ها را البته همه می دانیم خواستم یاد آوری کرده باشم. منظورم این است که باید در این زمینه ها گفت و گویی دایمی در جامعه جریان داشته باشد. از این طریق است که فرهنگ دمکراسی و قانون گرایی در ما رشد می کند و نهادینه می شود تا جایی که کسی دیگر نتواند هوس بر قراری حکومت استبدادی و زور در ایران عزیزمان کند. اگر هم کرد یک جواب بیشتر نخواهد دید. مشتی محکم و بر گرفته از اراده ملی بر دهانش تا برای همیشه خفه شود.
این قطعه شهر را تقدیم می کنم به نوری زاد عزیز و همه ی هموطنانم:
نفس خسته ى صبح شهوت وحشى باد پاييز بر تن پير زمين غم آواى پر از همهمه ى اول مهر كوچ پر قهر پرستو، بى شك همه زير سر توست محنت چرخش سنگين زمين دور خورشيد حزين مويه ى ساكت بيد و نگاه پرِ اندوه سپهر همه از چشم تو مى بينم و بس خوب من يادم هست از همان روز كه رفتى همه دنيا بد شد نه از آن گاه فقط من، همه كس زار و ويران شده است پيش از آن خنده ى صبح دست پر مهر نسيم و تن پر ناز زمين شادى و همهمه ى اول مهر همه زيبا بودند پيش از آن گردش نرم شب و روز مثل رقص تن بيد در هم آغوشى باد همه معنايى داشت پيش از آن كه بروى من به هر سو كه نگه مى كردم اثرى از هنرى زيبا بود هم از آن روز كه رفتى همه زيبايى مرد مرگ اين دل توى اين سينه ى تنگ درد اين بودن تلخ رنج سوزان نفس از پس مرگ همه زير سر توست