آنچه در پی می آید، مشتمل بر دو بخش است:
یک: لینک صوتی و متن پیاده شده ی مصاحبه ی من با دویچه وله در تابستان نود و سه درباره ی مدارای فعلی حاکمیت با من، و دو: مجموعه ای از پرسش هایی در همین زمینه که در این سال ها به مناسبت های مختلف پاسخ گفته ام.
———
دویچه وله: چطور شد که تصمیم به انتشار نامه های خود به آقای خامنه ای گرفتید؟ به هر حال پیش از شما هم افرادی بوده اند که به خاطر اتهامانی که جمهوری اسلامی به آنها وارد کرده بود در زندان بودند اما این رویه ی تند را در پیش نگرفتند. همان زمان هم خاطرم هست که برای بسیاری این سوال مطرح بود که شما چطور دست به انتشار این نامه ها می زنید؟
محمد نوری زاد: خوب یکی نقاشی می کند، یکی می نویسد، یکی خلبان است، یکی کشاورز است. تخصص من نویسندگی و فیلمسازی بوده و هست. منتها فیلم سازی من امروز بنا به یک حکم نانوشته ای که ایام زندان بر من تحمیل کرد به حاشیه رفته است. من نمی توانم فیلم سازی کنم. اما بنده یک قلمی را دارم که از آن استفاده می کنم و یک بینشی و یک فهمی که به قلم من جهت می دهد. اما این پرسش شما را می توان اینگونه گسترانید که دیگران هم این قلم را و این بینش و فهم و درایت را دارند دیگران هم وطنشان را دوست دارند و از ناهنجاری های پدید آمده در رنجند اما چطور می شود که محمد نوری زاد اینچنین گسترده می نویسد و دیگری نمی نوسید؟ این دیگر مربوط به خودشان است من نمی توانم به آنها بگویم که شما چرا نمی نویسید. دیگران ترجیح می دهند که بنا به تجربه هایی که در جامعه هست، اینکه بابت هر نوشته ای زندان کرده اند، گرفته اند، زده اند، کشته اند، بپذیرند که نوشتن و اعتراض کردن مساوی است با کشته شدن، دودمان به باد رفتن، زندان رفتن. پذیرفته اند که سکوت کنند. من این پذیرفتن را به خودم به شکل دیگری به سرانجام رسانده ام. من اغلب با کسانی روبرو می شوم، مثلا فرض کنید یک جوان بیست ساله، که فلانی، من یک خط بنویسم مرا برده اند زندان و ترتیبم را داده اند. شما چطور است که همچنان می نویسید؟ این پرسش همگانی مردمی است که با من گاه مواجه می شوند و چه آشکار و چه در خفا این موضوع را مطرح می کنند. من وقتی با چنین پرسشی مواجه می شوم، هم افسوس می خورم و هم صادقانه پاسخ می دهم.
افسوس من به این بر می گردد که یک ملت کارش به جایی رسیده که پذیرفته که سکوت حق است، حرف نزدن درست است، اعتراض نکردن شایسته است. آن کسی که سکوت می کند کار درستی انجام می دهد. کسی که اعتراض نمی کند و فریاد نمی زند که چرا دزدیدید، چرا حق ما را بردید، و کسانی که ساکتند و نمی نویسند و اعتراض نمی کنند، عاقلند. و اگر کسی در این بین اعتراض کند که آقا! چرا دزدی می کنید، یا دیوانه است، یا جاسوس است یا سوپاپ اطمینان حاکمیت. خوب این افسوس من است. جامعه ای که دارد غارت می شود، آنچنان ترسیده که باورش شده نباید اعتراض کند، باورش شده که چون اعتراض مساوی است با زندان و کشته شدن، دیگر سکوت باید جایگزین اعتراض شود. پذیرفته که سکوت کار درستی است و هر کسی که سکوت نمی کند کارش مشکوک است.
ما وظیفه داریم با هر برایند و عاقبتی که می خواهد داشته باشد. سکوت را بشکنیم. ما باید فریاد بکشیم. منتها توفیقی که حاکمیت بدست آورده در ترساندن مردم است. بله مردم ما ترسیده اند و به همین دلیل است که بلافاصله یک دانشجو، یک جوان، یک مرد، یک زن، خودش را و ترس خودش را شاخص ارزیابی رفتار دیگران قرار می دهد. می گوید من می ترسم و آن که نمی ترسد حتما مشکوک است. خوب من از این زاویه به ترس نگاه می کنم: چه چیزهایی ترس را رقم می زند؟ یکی معیشت است، یکی کار و حرفه و حقوق ماهیانه است. یکی فرزندانتان است، پسری دارید که باید ازدواج کند، دختری که باید جهیزیه اش را تامین کنید، در میان مردم آبرو و آمد و شدی دارید، و یکی هم اینکه جانتان را دوست دارید و نمی واهید به مخاطره بیفتد. این سه چهار عامل باعث می شوند که آدم مدارا کند، اعتراضش به محض اینکه عرصه را ناجور ببیند فروبکشد.
من این سه چهار مسئله را برای خودم حل کرده ام، و این شدنی است. یعنی آدم می تواند از جانش بگذرد، از آبرویش بگذرد. از کار و زندگی و معیشتش بگذرد. اگر شما از اینها گذر کنید، دیگری دلیلی برای ترسیدن ندارید. به همین دلیل است که من نود و چهار روز جلوی اطلاعات قدم زدم تا اموالی که چهار پنج سال پیش برده بودند ازشان گرفتم. روز اول، سوار بر اتومبیل، مستقیم رفتم داخل و به سربازان گفتم با وزیر ملاقات دارم برای پس گرفتن اموالم.
منظور من اینست که دیگر مقوله ای به نام ترس خودی نشان نمی دهد وقتی شما استوانه های ترس را فروبریزید. شما می ترسید برای اینکه کارتان را از دست بدهید. می ترسید برای اینکه خانواده و فرزندانتان آسیب ببینند. من با همه ی اینها کنار آمده ام. همه ی این برج های ترس از بابت خانواده و معیشت و جان و مال و زندگی و آبرو و .. را فروریخته ام.
دویچه وله: سکوتی که شما دست کم از آن یاد می کنید حداقل از نظر ما تایید شده نیست اما به هر حال برخورد حکومت را با کسانی که داخل ایران هستند و در مواردی اعتراض می کنند دیده ایم که چطور بوده. اما بسیاری به این مقوله معتقدند که شاید شما یک حاشیه ی امنی در ایران برای انجام این اعتراضات دارید که با شما کاری ندارند و همانطور که خودتان هم در صحبت هایتان گفتید یک فرد دیگری که مثلا مطلبی را در وبلاگش منتشر کرده زندان و شکنجه کرده اند. درباره ی این حاشیه ی امن که چرا با محمد نوری زاد کاری ندارند و با بقیه دارند، صحبت کنید.
محمد نوری زاد: شما یک نفر و فقط یک نفر را به من نشان دهید که رفته زندان و از زندان با حجم و فشار افزون تر اعتراضات خودش را ادامه داده، اعتصاب کرده، فریادکشیده، درگیر شده، نامه نوشته. نه یکی، من پانزده نامه از داخل زندان با اشکال مختلف نوشتم و بیرون دادم و اصلا یک بیقراری بزرگ را آنجا سامان دادم. مگر من کم در زندان آسیب دیدم؟ مگر من کم زندان رفتم؟ مگر کم به من آزار رسانده اند؟ شما می گویید به محض اینکه یک نفر نامه می نویسد به زندانش می برند، خوب، مگر مرا نبردند؟ شما یک نفر را پیدا کنید که با من مساوی باشد بعد از آن بگوییم حالا چرا نوری زاد را کاری ندارند، ولی با آن یکی دارند.
من در زندان نزد دوستان اصلاح طلب رفتم و به آنها گفتم که تاثیر یک نامه از داخل زندان صد برابر بیش از تاثیر آن در بیرون زندان، و هزار برابر بیش از بیرون مرزها است. شما آدم سیاسی ای هستید، شخصیت شناخته شده ای هستید، بیایید از داخل زندان شروع به نامه نگاری کنیم به مسئولین…این طرف..آن طرف…من خود این کار را نجام می دادم ولی این دوستمان قبول نکرد و گفت که می خواهم این دوره زندان سر آید و تمام شود. تنها فردی که هر از گاهی نامه می نویسند آقای تاجزاده هستند و من توفیق این را داشتم که با ایشان در یک فضای محدود همبند بودم. وگرنه بقیه سکوت اختیار کرده اند، مگر اینکه به طور پراکنده یادداشتی بنویسند. ولی اینکه از داخل زندان نامه بنویسند، اعتراض کنند، فریاد بکشند، اعتصاب کنند، اعتصاب غذا کنند، نخیر،چنین چیزی نیست. بنده یک سال و نیم داخل زندان بودم و در داخل زندان آسیب دیدم. انواع و اقسام فشارها برای شکستن من بوده ولی این اتفاق نیفتاده.
من یک حاشیه ی امن بسیار بسیار بزرگ دارم که دیگران ندارند و آن “نترسیدن” است. من نمی ترسم. به همین دلیل مطالبی که احساس می کنم لازم است، به صورت مودبانه، و در چارچوب هر آن چیزی که از آن به عنوان ادب یاد می کنیم، مطرح می کنم. در همین چارچوب فریاد می کشم، در همین چارچوب اعتراض می کنم. شخصیت های برتر این جامعه را از رهبر گرفته، امام جمعه ها، رئیس جمهور، و دیگران را در نقدهای خودم می گنجانم. این حاشیه ی امنی که شما فرمودید امر بسیار بسیار درستی است و آن هیچ نیست الّا نترسیدن. و من نمی ترسم و به همین دلیل هیچ مشکلی هم نمی بینم. هر روز که از خانه خارج می شوم، جانم را کف دست گرفته ام و می روم و برمی گردم، و هر اتفاقی هم که بیفتد، استقبال می کنم.
دویچه وله: شما خط قرمز های نظام را رد کرده اید. در حال حاضر آیا واقعا آزادانه، بدون هیچ محدودیتی فعالیت می کنید، یا نه شما هم به هر حال از طرف سیستم حکومتی هر چند وقت یکبار تهدید می شوید، اما با این حال به خاطر آن چیزی که خودتان مطرح کردید، یعنی نترسیدن، به فعالیت هایتان ادامه می دهید.
محمد نوری زاد: شما فکر می کنید من الان دارم در یک آرامشی شب و روز می گذرانم. به صورت ظاهر بله. من این آرامش را از آسمان هستی بیرون می کشم و برای خودم منتشر می کنم. بله ولی خانواده من در چارچوب بسیاری از این تعارضات قرار گرفته اند. شما فکر می کنید که من راحت دارم اعتراض می کنم. من فشارهای عاطفی و روانی و خانوادگی و اجتماعی بسیار زیادی را تحمل می کنم منتها نمی خواهم اینها را مرتب بنوسیم و مطرح کنم.
مثلا یک نمونه اش را من مطرح می کنم شما ببینید این اتفاقی که برای من افتاده برای کدامیک از افرادی که می توانند جلوی چشم شما آمده باشند افتاده. در یک وضعی که من نوشته ها و اعتراضاتی را منتشر و مطرح کرده و به سفرهای چون کردستان رفتم و ناهنجاری هایی را برکشیدم، یک سایت حکومتی نوشت که فلانی به دخترش تجاوز کرده. من در سفر بودم و با چنین خبری، که پشت بندش خبرهای دیگری هم آمد مواجه شدم. بعد از ده روز، باز هم همین سایت حکومتی خبری را منتشر کرد که فلانی که به دخترش تجاوز کرده، حال دخترش آبستن شده و از این حواشی ها که الان فلانی روانی و در زنجیر بسته شده و همسرش از او شکایت کرده. یک چنین وضعیتی را برای خانواده پدید می آورند تا شما احساس امنیت نکنید. شب و روز تلفن های من و همسر و فرزندانم با فحش های رکیک، با ادبیات سخیف، با افرادی که نیمه شب، دو صبح، سه صبح زنگ می زنند و بد وبیراه می گویند مواجه است. در یک چنین وضعیتی من کار هم ندارم، و عرصه ی کاری را هم بر من بسته اند، من هیچ وقت درباره اینها ننوشته ام و الان که شما پرسش کردید ناگزیر شدم برای نخستین بار به این مقوله اشاره کنم. مثلا من از مدیر همان سایت شکایت کردم نهایتا وقتی کار به تنگنا رسید آمد برای پوزش خواهی و من بخشیدمش. این را من برای اولین بار مطرح می کنم چون بنا ندارم موضوعات اینچنینی را مطرح می کنم.
اما اینکه شما می پرسید من خط قرمزها را با آرامش رد می کنم، خیر اینطور نیست. من هر یک از این خط قرمزها را که رد می کنم یک طوفان را باید سامان دهم و جمع و جور کنم. بینیند یک فردی که عمله و جاسوس و سوپاپ یک نظام باشد لااقل از خط قرمزهای آن نظام عبور نمی کند. شما یک نفر را مثال بزنید از میان کسانی که می توانند به عنوان معترض مدنی جلوی چشم شما بیایند و مثلا بروند منزل بهائی ها و از حقوق تباه شده ی سی و شش ساله ی آنها اسم ببرند و فریاد کنند و به عنوان پوزش خواهی کف پای یک پسربچه ی چهار ساله را به چشم بکشند و ببوسند و بعد به شکل نمادین به همراه جناب آقای دکتر ملکی در برابر آنها بر زمین بنشینند. اینها خط قرمزهایی است که آیت الله ها و شخص رهبر را به چالش می کشد و یک عمله ی نظام نمی تواند وارد این حوزه ها شود. یا مثلا خط قرمزی به اسم جنگ، و اینکه یک نفر به نام محمد نوری زاد بیاید و رسما اعلام کند که این جنگ، جنگی ابلهانه بود که بسیاری از ذخایر مالی و انسانی ما را دود کرد و نتایجی که داشت فقط برای یک جمعیتی از آخوندهای بی خردی بود که مردم را و فرزندان مردم را تحریک و نابود کردند.
اینها خط قرمزهایی است که هر کسی نمی تواند وارد شود. یا مثلا از ماجرای هسته ای با عنوان “نکبت هسته ای” اسم ببرد و رهبر را بخاطر هدایت و مدیریت این نکبت بزرگ از رهبری خلع کند. من در نامه ی سی ام خود، رسما به خاطر این نکبت هسته ای و خسارت های بنیادینی که به ما و نسل های برنیامده ی ما وارد کرده ایشان را از رهبری خلع کردم. اینها چیزهایی نیست که کسی بگوید و مثلا حاشیه ی امن همینجوری ای داشته باشد و یک ماموریتی داشته باشد که بخواهد با گفتن اینها فضاسازی کند.
بله حاکمیت از اینکه من می نویسم بهره برداری خودش را می کند. ممکن است اینها را کپی بگیرند و به احمد شهید و مجامع حقوق بشری بدهند و بگویند که نگاه کنید اینجورهای هم که شما می گویید نیست. ولی من هروقت با این پرسش روبرو می شوم که مثلا حاکمیت نوری زاد را تمثیلی برای آزادی بیان قرار داده، می گویم خوب بعد از نوری زاد چه؟ بعد از نوری زاد هم یک نمونه ی دیگر نشان دهید، که آزادی بیان داشته باشد و به همین شدت بتواند حرف بزند. این دروغ است که نوری زاد نمونه ی آزادی بیان است. او یک ماجرایی است فردی.
اما یک نکته ی دیگر را هم به شما بگویم، و آن اینکه، من یک فرد هستم، و نه یک جریان سیاسی. حاکمیت، یک فرد را گرچه تند بگوید و بنوسد می تواند تحمل کند. منتها آن فرد باید مشهور باشد. اگر گمنام باشد مثل ستار بهشتی چراغش را خاموش می کنند. مثلا همین الان شما فکر می کنید که آیا حاکمیت و بیت رهبری دوست ندارند آقای کروبی را در چرخ گوشت بیندازند، یا آقای میرحسین موسوی را از سر راه بردارند؟ چه چیزی باعث شده که در عین زندانی کردن، از اینها پرستاری کنند؟ مگر خودشان نمی گویند که اگر اینها را دادگاهی کنند باید پنج بار اعدام شوند. چرا نمی توانند آنها را دادگاهی و اعدام کنند؟ چه چیزی حاکمیت را از دادگاهی کردن (دادگاهی قانونی با چارچوب درست) یک معترض سیاسی باز می دارد؟ پاسخ هیچ نیست جز ملاحظاتی که جهان و جهانیان خواه ناخواه بر حاکمیت اعمال می کنند. یعنی حاکمیت تحت فشار نگاه های بین المللی است. یعنی حاکمیت نظام جمهوری اسلامی نمی تواند آقای میرحسین موسوی را اعدام یا دادگاهی کند. چرا؟ چون این اتفاق جلوی چشم مردمان دنیا رخ خواهد داد و او نمی تواند خود را از فشارهای جهانی برهاند.
حالا آقای میرحسین موسوی که چندین میلیون جمعیت را پشت خود دارد، زندانی می شود، ولی محمد نوری زاد یک فرد تنهاست. تمام تلفن های من شنود می شود. من در تمام رفتن های وآمدن هایم با اینها برخورد می کنم و رفت و آمدهایم توسط مامورین اطلاعات و سپاه رصد می شود. اینکه من تشکیلاتی داشته باشم و جمعیتی در اطراف خودم جمع کنم و تماس تلفنی تشکیلاتی داشته باشم، نبوده. و این فرد تنهای تنهاست، و هیچ نقطه ضعفی هم ندارد و هیچ شائبه ای هم بر او نیست، نه دزدی ای کرده، نه از بانکی وام گرفته، نه پولی را بالا کشیده، نه شرکتی دارد، نه دفتری دارد، نه کارخانه ای دارد، نه برادر فلان وزیر است، نه خواهرزاده ی فلان آیت الله است. یک چنین آدمی چیزی برای از دست دادن ندارد اما چیزهای زیادی را از طرف مقابل بیرون خواهد کشید اگر بخواهد در مخاطره قرار بگیرد. من چه بخواهم و چه نخواهم، یک شهرتکی دارم که شاید این حاشیه ی امن را برای من ایجاد کرده است. به هر حال شما فرض کنید آقای شجریان الان هر وقت اراده ی نقد کنند، حاکمیت جمهوری اسلامی دست از پا خطا نمی تواند بکند. من چند نفر را شماره می کنم که حاکمیت با آنها هیچ کاری نمی تواند بکند.
یکی خانم نسرین ستوده به عنوان یک چهره ی بین المللی، که اگر از امروز تصمیم بگیرند هر روز نقدهای طولانی بکنند، حاکمیت هیچ کاری نمی تواند با او بکند. چون ایشان شهرت دارد، سلامت دارد، و تنهاست. یا آقای جعفر پناهی اگر امروز تصمیم بگیرد غلیظ ترین انتقادها را بکند، حاکمیت با او هیچ کاری نمی تواند بکند. چرا؟ چون شهرت دارد، سلامت دارد، تنهاست، و نقطه ضعفی هم ندارد که حاکمیت مثلا بگوید او با اسرائیل ارتباط دارد. یا مادران شهدای کهریزک، پدرها، شهدای جنگ حتی. یک پدر و مادر شهید بیایند جلوی اوین و غلیظ ترین انتقاد را مطرح کنند. اما اینکه چرا خانم نسرین ستوده انتقاد نمی کند، دیگر به خودشان مربوط است. پتانسیلی در آقای جعفر پناهی هست، در آقای شجریان هست، در خانم ستوده هست، در مادر ستار بهشتی هست. گوهر عشقی می تواند یک پارچه آتش شود و برود بیت رهبری. هیچ کار با او که یک چهره ی بین المللی است و چیزی برای از دست دادن ندارد نمی توانند بکنند.
عیبی ندارد، من می پذیرم که ما آنقدر به این مردم جفا کرده ایم و آنقدر به آنها دروغ گفته ایم و آنقدر فریبشان داده ایم و آنقدر نفرت در ضمیرشان قرار داده ایم که تحمل یک چنین نگرشی کمترین عذابی است که ما حالا حالا ها باید متحمل شویم.
فکر می کنید تا چه زمانی می خواهید، یا می توایند اینطور به مسائلی که مورد انتقاد شماست اعتراض کنید، و در نهایت، هدف شما از همه ی این اعتراض ها چیست؟
من می خواهم ترس مردم فرو بریزد و نوری زاد تکثیر شود و اعتراض و انتقاد کردن بدیهی، و به عنوان حق مان تلقی شود، و اینکه بدانیم این طرف مقابل است که به زمین ما آمده و بخش وسیعی از اختیارات ما را منکوب کرده. من اگر روزی احساس کنم که تعداد نوری زادها به اندازه ای هست که می توانند این اعتراضات را اینطور گسترده سامان دهند، قطعا فصلی برای استراحت خودم قائل خواهم شد. من این روزها از 24 ساعت، 48 ساعت کار می کشم و الان پروژه هایی برای سفر دارم که همه مانده اند.
اما آنچه که من به دنبالش هستم اینست که به حاکمیت ثابت کنم که انتقاد کردن و برافروخته شدن در برابر دزدی ها و ناهنجاری های حکومتی، حق بدیهی مردم است که شما آن را بر نمی تابید. شما وارد حوزه های اختیاراتی مردم شده اید و جفا کرده اید و این یک حرکت مجرمانه است که شما یک منتقد را از انتقاد کردن و یک معترض را از اعتراض کردن، و یک دانشجو را از فعالیت کردن باز می دارید. اگر آن روز فرا برسد، من به آرزوی خودم رسیده ام و رفته رفته جامعه اصلاح خواهد شد. جامعه ی اصلاح شده، شایستگان را بر سر کار می آورد. اینها همه خواسته هایی هستند که من پله به پله تعقیب می کنم و من روزی را می بینم که حتما شایستگان بر مصادر امور قرار گرفته اند و من آرزو می کنم که روزی آنقدر در این جامعه رشد و فهم جولان دهند که مردم به یک بهائی متخصص، فهیم، دانشمند هم احترام بگذارند و اگر هم حرف از دین و دیانت هست، درون افراد بماند و برای زندگی مردم، خط و ربطی نباشد. من دوست دارم همه ی مردم فارغ از گرایش های اعتقادی خودشان در ایران فردا زندگی فهیمانه ای داشته باشند. ما مستحق یک زندگی فهیمانه هستیم. و فکر می کنم که آن روزها اگر چه دشوار به نظر می رسند، در دسترس ما هستند.
لینک مصاحبه: ناگفتههای “محمد نوریزاد” از فعالیتهایش علیه حکومت ایران http://dw.de/p/1DGqh
————–
پرسش های متداول مرتبط با این موضوع و پاسخ های من:
روشن:
جناب نوری زاد! من شمارا عین آزادی در این نظام میدانم! شما خود قضوت کنید که چه نگفته اید ؟؟چه مانده است که از توهین و حتاکی شما در امان بوده است ؟ اما شما آزادیدید!آزاد آزاد!!پس در نظام اسلامی ودر سایه ولایت امر انقلاب اسلامی وخلف صالح امام(ره)آزادی آن چنان هست که نوری زاد هرچه میگوید هرچه میکند آزاد است!!!
اخیرا در نوشته هایتنان دیدم که حزب الله لبنان را هم نواخته اید و با کالمات تایید آمیز سخن از از پا در آمدن آنان به دست اسراییل سخن گفته اید آیا حزب الله هم کامپیوتر شمارا برده است؟؟؟!!!
محمد نوری زاد:
سلام روشن گرامی. من آزادم به این خاطر که دارم هزینه اش را می پردازم. نه به این خاطر که این آزادی را جناب نظام به من ارزانی داشته است. آسیبش را دیده ام، زندانش را رفته ام، و از حقوق بدیهی خود محرومم( کار – رسانه – خروج از کشور – حضور در جمع – ارتباط با دستگاههای دولتی و…) شما اگر اسم این را آزادی می نهید، یک نفر دیگر را نیز مثال بیاورید که همچو من آزاد است و از مواهب نظام: بهره مند. اسم اعتراضی را که خانم ستوده به نمایش گذارده آیا آزادی می گذارید؟ یافریادهای گوهر عشقی – مادر ستار بهشتی – را نیز؟ یا صریح گویی جناب دکتر ملکی را؟ یا خروش های نرگس محمدی را؟ ما اگر آزادانه اعتراض می کنیم به این خاطر است که سهم آزادی خود را از گلوی دزدانِ آزادی بیرون کشیده ایم. حزب الله لبنان کامپیوترهای مرا نبرده بلکه پول های نقد مردم ما را برده است و می برد.
با احترام
——-
جوان ایرانی:
…چه می شود که همانطور که خود فرمودید یک جوان با نام و نشانی نا آشنا تنها به خاطر بیان چند مطلب انتقادی در یک وبلاگ ساده که شاید تعداد بازکننده هایش در روز کمتر از تعداد انگشتان یک دست باشد با چنان برخوردهای شدید که گاه منجر به اعدام می شود از سوی نظام مواجه می شود و یا شخصی دیگر را تنها به خاطر بیان اشعاری انتقادی دستگیری و زندانی می کنند به گونه ای که شاید هیچ گاه امیدی به زنده بودن آن شخص دیگر نباشد و یا شخصی دیگر را تنها به خاطر چاپ مطلبی انتقادی آن هم به طور غیر مستقیم در یک روزنامه محلی از هستی ساقط می کنند ولی جنابعالی با بیان چنین مطالب انتقادی آن هم از شخص اول مملکت هنوز می توانید خیلی آزادانه به بیان عقاید و نظرات انتقادی خود بپردازید و برای خود وب سایت داشته باشید و …
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. یک احتمال این است که من با دستگاه اطلاعات وسپاه ورهبری هماهنگم و دارم نقشی را دریک سناریوی ازپیش مشخص بازی می کنم. بله، این احتمال می تواند مطرح باشد. اما احتمال دیگری نیزهست. احتمالی مثل این که نوری زاد چیزی برای ازدست دادن ندارد. وبا کسی که چیزی برای ازدست دادن ندارد نمی شود با زبان ضرب وزور وزندان سخن گفت وسربه سرش گذارد.
———-
مهرابیان:
سلام آقاي نوري زاد گرامي يا به تعبيري كه اين روزها گفته مي شود حر زمان. سوال من اين است كه با توجه به ساز و كار دستگاه قضا در اين نظام و از مقايسه ي زندانياني كه به جرم هاي بسيار كوچك و عجيب به زندان ها افتاده اند و حتا بعد از پايان دوره ي محكوميت باز هم به آساني آزاد نمي شوند با شخص دردآشنايي چون شما، چگونه است كه اين دستگاه سخت و صلب چنين با گذشت در برابر شما مي ايستد؟ چگونه است كه دوستان خود من با جرم هايي حقيقتا مسخره حكم هاي نه سال و يازده سال گرفته اند اما شما به آساني حرفي مي زنيد كه شناخته شده ترين مبارزان سياسي ما در پستو ها هم نمي توانند بزنند؟ و اساسا با اين شائبه كه شخص نوري زاد به كمك كساني چنين وجهه اي يافته كه رو به روي تيغ قلمش هستند چه مي توان كرد؟ با احترام
محمد نوری زاد:
سلام محرابیان گرامی. یکی ازموانعی که معمولا دست وپای آدمی را برای به راه افتادن می بندد، تعلقات اوست. من هیچ تعلقی که بازم بدارد ندارم. نه کارگاهی نه کارخانه ای نه شرکتی نه دفتری نه سهمی نه سهامی. وطبعا چیزی برای ازدست دادن ندارم. با یک چنین آدمی نمی شود مثل سایرین برخورد کرد. نمی شود سربه سراین آدم گذاشت. این را هم بدان که من درخودم تمام نمی شوم. من بعد ازخودم تازه شروع می شوم. ما فراوانیم. گرچه دوستان من بنا به هردلیل سکوت اختیارکرده اند. ایکاش شما دوست گرامی نیز به من می پیوستید و مرا ازتنهایی بدرمی آوردید. وگرنه، ایراد گرفتن که هزینه ای ندارد. اگربنا به خرده گرفتن باشد، به خود خدا هم می شود خرده گرفت.
———
ایران سبز:
آقای نوریزاد ایت جواب بنده نبود بهر حال فعالیت شما برعلیه و بر ضرر نظام هست یا نه من می گویم با چنین ویژگیهایی که شما از نظام تعریف می کنید نباید تا به امروز شما ازاد باشید همانگونه که خیلی از روزنامه نگاران حتی پایینتر از شما آزاد نیستند و اگر شما دارید روشنگری میکنید که چرا بسوزید و خاکستر شوید و از بین بروید این تعبیر را برای کسی به کار می برند که ناحق باشد و بگویند که کاری با او نداشته باشید تا در آتش خود بسوزد ولی حق هیچوقت نمی سوزدو پایدار است مگر این که زبانم لال شما هم آدم نظام باشید و بودن شما و فعالیت شما بر اساس سیاستهایی باشد مثل آقای مدحی
محمد نوری زاد:
بهرحال دوست عزیز احتمال جاسوسی من برای نظام یکی ازگزینه های اجتناب ناپذیراست. من که تکلیفم با خودم روشن است. این شما هستید که فریب این جاسوس را نخورید و به کسانی مراجعه کنید که جاسوس نیستند یا احتمال جاسوس بودنشان کم است. وحتی مسئولیت دارید نسبت به افشای راز ورمز یک جاسوس چند چهره افشاگری کنید. این دیگر به خود شما مربوط است. من آنچه به ذهنم می رسید به شما گفتم.
ایران سبز:…
اگر اینگونه باشد که مسئولین نظام اینقدر شنیع و ظالم باشند پس نباید گذاشته باشند شما اکنون آزاد باشید و براحتی دست به انتشار این مطالب و نوشتن بیست و چند نامه برای رهبری و چندین فیلم بر علیه نظام بزنید…
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی…این بگویم وبگذرم که : برای ترساندن کسی که خودش را به آتش کشیده، کبریت نمی کشند. ما خودمان را پیشاپیش به آتش کشیده ایم. ترسی ازکبریت آقایان نداریم. با کسی که خودش را به آتش کشیده چه می توان کرد؟ جزاین که اجازه بدهند بسوزد وخاکسترشود. یک چنین فرد، بله، یک روشنایی نیز به اطراف می پراکند. وبه همان میزان تاریکی را می تاراند. با احترام
کاوه:
آقای نوری زاد. لطفا فقط برای یک بار به ابن سوال پاسخ دهید که چرا شما را دستگیر، شکنجه و اعدام نمیکنند؟ و چرا کسانی که یک دهم حرف های شما را زده اند تا الان دستگیر و اعدام شده اند؟
محمد نوری زاد:
سلام کاوه ی گرامی. من پیش ازاین بارها به این پرسش پاسخ گفته ام. حکایت من با سایرمنتقدان کمی تفاوت دارد.
1- من تا دیروز پشت سررهبربودم وسخت ازایشان دفاع می کردم. بخاطرحادثه های خونین سال 88 اکنون منتقدایشان شده ام. آنهم درنهایت ادب. و: رعایت جوانب نصیحة الملولکی وامربه معروف ونهی ازمنکر. که وظیفه ی شرعی وقانونی همه ی شهروندان است.
2 – به زیرکشیدن وزندانی کردن وزدن وکشتن یک چنین فردی که همه ی فعالیتش تنها درنوشته هایش خلاصه می شود ونه دردعوت مردمان به آشوب وقیام وانقلاب، خود می تواند آغازگرریزش های بعدی باشد. کما این که امثال من دربدنه ی حاکمیت بسیارند. حتی درمجلس. حتی درقوه قضاییه. حتی درسپاه. من با اغلب اینان درگفتگویم. زدن وکشتن من ریزش های نرم وبی صدا را هم سرعت می دهد وهم آشکارمی کند.
3 – اطلاعات وسپاه یک سال ونیم مرا درتنگنا قراردادند که من به همان راه سابق بازگردم. دراین راه مرا زدند اما من دراولین فرصت ممکن ازهمان داخل زندان نوشتم وبیرون دادم ودرحد خود مفتضحشان کردم. مرا زدند ومن نوشتم. مرا با فحش های ناموسی وبی حرمتی های مکرربه آسیب روحی مبتلا کردند وبازمن نوشتم وبیرون دادم. به مرخصی آمدم بازنوشتم. به زندان بازم گرداندند بازنوشتم.
4 – تاثیریک نوشته ازداخل زندان هزاربرابریک نوشته ازخارج زندان است. آنها این را خوب می دانند. ومی دانند که نوری زاد مگردریک گاوصندوق زندانی شود یا کشته شود تا نتواند بنویسد. پس دراولین فرصت با غلظت بیشتری خواهد نوشت وبیرون خواهد داد.
5 – بله، همه ی زندان سیاسی به محض نوشتن یک مطلب تند انتقادی به زندان رفته اند. قبول. اما این عزیزان به زندان که می روند، بنا به دلایلی که به خودشان مربوط است، دست ازنوشتن برمی دارند وترجیح می دهند دوران زندان خود را بی سروصدا سپری کنند. من درداخل زندان به دوتن ازبرجستگان سیاسی هرچه اصرارکردم که نامه ای بنویسند وبیرون بدهند قبول نکردند. اما نوری زاد بی نوا اینگونه نیست. مگراورا بکشند تا ننویسد. مگراو را درحصاری تنگ بگذارند تا ننویسد. این سخن مادربی سواد وروستایی ام را هرگزفراموش نمی کنم که یک روز به من گفت: اگرتورا دریک بطری گذاشتند وسرش را بستند، با بخاردهانت، بدنه ی بطری را تابلوکن وبا انگشتت، اعتقادات خود را برآن بنویس!
6 – با این نکات متوجه شدید که حساب من مثلا با جناب کروبی وجناب موسوی هم تفاوت دارد. بزعم حاکمیت، موسوی مردم را به شورش وانقلاب فرامی خواند ومردم را تحریک می کرد وعده ای هم دراین راه کشته شدند، اما من چه؟ من فقط می نویسم.
7 – اما چرا مرا نمی کشند؟ مثل مرحوم سعیدی سیرجانی یا مرحومان فروهرها ومختاری ها وهزارمنتقددیگری که بی سروصدا سرشان را زیرآب کردند. پاسخ این پرسش در: فضای آزاد رسانه ای است که ما “اکنون” دراختیارداریم و درآن زمان ها دراختیار نبود. اکنون یک عطسه ی نابجای رییس قوه ی قضاییه درهزارهزار شبکه ی مجازی منتشرمی شودوبه چالش کشیده می شود. این امکان مطلقا دریک دهه ی پیش نبود.
8 – صمیمانه می گویم اگرپنج سال پیش بود من هرگز شهامت ورود به این عرصه را نداشتم. پنج سال پیش ، حادثه ی خونین سال 88 رخ نداده بود، وفضای مجازی به این گستردگی نبود. هرحرکت منتقدانه دراین اندازه، به شدت سرکوب می شد وفرد خاطی ازمیان برداشته می شد. بدون این که صدایش بجایی برسد.
9 – می ماند حصرخانگی. اگرمرا محصورکنند، هم باید پاسخگوی تبعات این حصردراین بلبشوی گرفتاری های همه جانبه باشند، وهم بالاخره بعداز شش ماه ویک سال وهفت سال مجبورند یک فضای تنفسی به من بدهند. من درهمین فضای کوتاه تنفسی فریاد می زنم. واین فریاد کوتاه یک خطی، آنهم بعدازآنهمه تنگنا، می تواند مثل یک صاعقه روشنگری کندو رعب دردل حاکمان بیندازد.
10 – حاکمیت ازآزاد گذاشتن یک منتقدی مثل من که بهرحال چارچوب های ادب را رعایت می کند، بهره های مربوط به خودش را می برد. شنیدم که درگزارش به احمد شهید همه ی نامه های مرا ضمیمه کرده بودند وبه آنها اشاره که: ببینید درایران فردی چون نوری زاد وزندانیانی چون تاج زاده ازداخل زندان اینگونه شخص اول مملکت را درمی نوردند اما کسی با آنها کاری ندارد. واین فایده ی کمی برای اینها نیست.
11 – می ماند بی آبرو کردن. پروژه ی بی آبرو کردن مرا سازمان اطلاعات سپاه دراختیارگرفت. فیلمهایی علیه من ساختند ومنتشرکردند. شکایت من ازطائب رییس سازمان اطلاعات سپاه که این فیلمها درحوزه ی او ساخته شده بود و ازضرغامی که درسایت خبرنگاران جوان منتشرشده بود بجایی که نرسید موجب خنده ی قاضیان نیز شد. که مگرمی شود با طائب وضرغامی که مستقیما ازرهبردستخط دارد درافتاد. پس بی آبروکردن نیز باعث این نشد که آشوبی درخانواده ی من درافتد ومن پس بکشم.
12 – می ماند همان کشتن. که من مشتاقانه چشم به راه آنم. تا فرارسیدن آن زمان، می نویسم. درچارچوب ادب. همان گوهری که غبارش نیز به سروصورت سیستم اطلاعاتی وامنیتی ما ننشسته است. یک بار دردیداری که با آقای ناطق نوری داشتم، وی به همین ادب نوشتاری من اشاره کرد وگفت: من بسهم خودم ازاین رویه ی شما تشکرمی کنم. که حرمت قلم را نگه داشتید وآلوده اش نکردید. کاری که دیگران( شاید منظورش شریعتمداری ها بوده) شگردشان است.
با احترام: محمد نوری زاد.
———-
نسیـم:
جناب آقاي نوري زاد خيلي ها مي گويند كه چطور است كه شما باتندترين مطالب شخص رهبر رامخاطب قرار مي دهيد ولي كاري به كارتان ندارند ولي يك نفر كه يك غزل 10-12 سطري مي سرايد به 5-6 سال زندان محكوم ميشود؟؟؟؟ لطفا پاسخ مرادر همين قسمت بدهيد
محمد نوری زاد:
سلام نسیم گرامی. من هم اولش اینگونه بودم. نوشتم وناگهان مرا به زندان بردند. یک سال ونیم درزندان بودم. با شکنجه وضرب وشتم وفحش های ناموسی. اما ازپای ننشستم. اززندان نیز نوشتم. به شرط این که دیگرننویسم به من مرخصی دادند. اما درمرخصی نامه ی ششم را نوشتم ومجددا مرا به زندان برگرداندند. در زندان دوسال دیگر به سالهای زندان من اضافه کردند. من اما باز نوشتم وبه اعتصابی خشک فرو شدم. مطلقا دست ازافشای پستوهای پنهان نکشیدم. وهرگز از نوشتن باز نایستادم. نوشتم ونوشتم. با این آدم دیگر نمی شود کاری کرد. تنها راه حذف فیزیکی اوست. که من نیز چشم به راه اویم. با احترام.
———-
سامان:
سلام بر مرد آزاده ایران. جناب نوری زاد. از خواندن این نوشته با اینکه طولانی بود حظ کردم. عالی بود جناب نوری زاد عالی. به بهترین نحو از نظر دینی نیز رفتار آیت الله خامنه ای را نقد کرده اید. فقط سوالی در ذهن من است که چندین بار هم پرسیدم ولی جوابی نشنیدم. جناب آقای نوری زاد عزیز چطور شما با چنین نوشته های تندی به شخص رهبر هنوز روی دوپای خود راه می روید!!؟؟ کسانی می شناسم که با یک دهم این حرفها بالای دار رفته اند. خواهشمند است اگر پیام من را پخش نمی کند حداقل به صورت خصوصی جواب دهید این سوال مدت زیادی از که هم در ذهن من و هم ذهن دوستان من است خواهشا جواب ما را بدهید. اراتمند
محمد نوری زاد:
سلام سامان گرامی. به این فکرکنید که من وردی ودعایی واجی مجی ای می گویم وبه خودم فوت می کنم وکسی نمی تواند متعرض من بشود. بعدش: به محتوای یک نوشته ویک سخن توجه کنید. به صاحبش کاری نداشته باشید. شاید جاسوس باشد. بالاترازاین؟ ازجاسوسها هم می شود سخن درست شنید. با احترام
———-
علـی رضـا:
آقای نوریزاد برای من سوال است که امثال شما و اقای تاجزاده چگونه به طور مرتب از داخل زندان نامه نگاری میکردید و مطلب مینوشتید. کمی عجیب نیست ؟ چگونه حاکمیت توانسته است که موسوی و کروبی را ایزوله کند ولی برخی دیگر مثل شما و آقای تاجزاده تا این حد در زندان آزاد بوده و هستند؟ البته به آزادگی هر دوی شما ایمان دارم ولی قبول کنید این مورد خیلی عجیب است. اگر توضیحی بدهید ممنون میشوم.
محمد نوری زاد:
سلام علی رضای گرامی. باورمی کنی من ازتعجب شما دوست خوبم درتعجبم. شما بجای این که به دیگرانی که ساکت اند اعتراض کنی که: آهای مردان بزرگ عالم سیاست، چرا ساکت اید وکنج امن وگوشه ی راحت اختیارکرده اید، ازمن وآقای تاجزاده می خواهید برای رفع تعجب شما ننویسیم؟ کاش یک چند نفری می شدید واین تعجب ها را کنارمی گذاشتید وبه دوستانی که صاحب نامند اعتراض می کردید که: امثال نوری زاد وتاجزاده، هم خودشان وهم خانواده هایشان درتنگنا وهراس ونا امنی اند، چرا بکمکشان نیم روید؟ با احترام.
———-
احـد:
سلام. برای من هم همچنان جای سوال است که شما چگونه این نامه ها را از زندان انتشار دادید؟ آنها اگر میخواستند می توانستند هر دم و بازدم شما را تحت نظر داشته باشند ؟ آقای نوریزاد قبول کنید که باورش سخت است
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. وقتی به زندانهای ما کیلوکیلو انواع مواد مخدر داخل می شود ودرهمانجانیزمصرف می شود، بیرون دادن یک نامه کارچندان دشواری نیست. با احترام.
———-
ساسان:
جناب آقای نوریزاد. بیش از یک سال است که به طور مداوم حرفها، نوشته ها و تولیدات بصری و صوتی شما را رصد ویا به قول شما و دوستانتان “ت-میم”!. می کنم. رصد حرکت شما در این مدت من را به این نتیجه رسانده که کار شما، سخن شما، “خودسوزی ایدئولژیک شما” جزئی از یک برنامه اطلاعتی است! برنامه ای که یحتمل حاصل اتاق فکری در معاونت امنیت-اداره کل امنیت واجا است. راستی این روزها معاونت امنیت را چه مینامید؟ معاونت ۰۳؟ ۰۴؟ ۱۳؟ نمیدانم. اتاق فکری تشکیل شده و به این نتیجه رسیده اند که جریانی بسازیم که در آن جوانان را مجاب کنیم که “آقا! چرا خشونت؟ چرا اقدام مسلحانه علیه نظام؟ این همان است که مجموعه نظام میخواهد” و به مغزهای خالی از ایدئولوژی ما جوانان، شعار “گسترش آگاهی ” را تزریق کنید! در این راه از ایجاد ابهام، تزریق اطلاعات سوخته و انحرافی و ایجاد تضاد به غایت بهره برده اید. تضادی که جوهر دیالکتیک است. و شما از همین منطق برای نهادینه کردن شعار “گسترش آگاهی” به جای “اقدام عملی و نا فرمانی مدنی”، هنرمندانه استفاده میکنید. در روزگاری که وبسایت تابناک به راحتی توسط تیم سایبری سپاه هک میشود، برای من عجیب است که سایت شما بی عیب و کاست در راه خدمت به آرمان اتاق فکر کذایی عمل میکند! وب سایتی با طراحی حرفه ای که بی شک حاصل دسترنج جمعی است! شما گفتید مصونیت شما به دلیل چهره مشهور جنابتان است. اما آیا تیم گرداننده سایت طبق همین قاعده، آزاد و دست نیافتنی هستند؟ شما به وعده خود عمل کردید و خود را آتش زدید! یک خود سوزی به موقع و ایدئولوژیک برای ذوب حداکثری!! من را ببخشید اگر حرفهایم طعم تئوری توطئه میدهد! سالها در فضایی تنفس کرده ام که همه چیزش عملا توطئه بوده است!!!!
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. شما وقتی می فرمایید: چرا همه را می گیرند وشما را نه، دراصل ، اصالت داده اید به سکوت دیگران. یعنی وقتی دیگران ساکت اند شما چرا ساکت نیستید؟ یعنی شما بجای این که ازدیگران بخواهید : نوری زاد تنهاست شما چرا کمکش نمی کنید، ازمن می خواهید سکوت کنم تا انگ جاسوسی به من نچسبد. خوب دوست من، من یک سال ونیم درزندان بوده ام اما لحظه ای ازاعتراض بازنایستاده ام. همه ی کسانی که به زندان می روند عمدتا سکوت می کنند. اما من چه درزندان وچه دربیرون نوشته ام واعتراض کرده ام. من درزندان مورد ضرب وشتم قرارگرفته ام وبه من فحاشی شده اما باز نوشته ام. مرخصی آمده ام که ننویسم تا مرخصی ام تمدید شود اما درهمان مرخصی نوشته ام وباز مرا به زندان بازگردانده اند. با این آدم چه می توان کرد جزاین که او را یا کشت یا بازبه زندان انداخت. کشتن که فعلا مقدورنیست. اما زندان هم خسارتش برای حاکمیت قطعا بیشترازآزادی من است. چرا که نوری زاد زندانی یک بارجدید به دوش حاکمیت می اندازد وحالا حالا ها باید خسارتش را بپردازد. حاکمیت شاید ازآزادگذاشتن من بهره هم ببرد. ودراعتراض به مجامع جهانی بگوید : ببینید فلانی دارد می نویسد وما کاری بااو نداریم. من نمی دانم الان حاکمیت به چه فکرمی کند اما ازاین فرصت پدید آمده من دارم نهایت استفاده را می برم. تنها چیزی که دراین میان برای من محرز است این است که: به نمایندگی ازطرف کسانی که زبان اعتراض ندارند – بهردلیل – اعتراض کنم وپای مخاطراتش هم بایستم. پس دوست من بجای این که ازمن بپرسید چرا تو را نمی گیرند بروید سراغ گنده های اصلاح طلب وازآنان بخواهید که نوری زاد را تنها نگذارند وازترس به خانه های خود فرونشوند. با احترام
———
ساسان:
جناب دکتر نوری زاد، سلام. اولا ممنونم بخاطر جواب مبسوط شما، با این مشغله ای که شما دارید، برایم جالب بود. اما به نظرم بخشی از شبهات من که البته بخش مهم حرف من بود بی جواب باقی ماند. آن هم این است که چطور میشود باور کرد که شما هم جزئی از این سیستم به قول شما مخوف اطلاعاتی نباشید؟ قصد جسارت ندارم، به هر حال شکی دارم که باید برطرف شود. این هم که میفرمایید زندانی شده اید، شکنجه شده اید حرف شماست، الله اعلم! اما آن طرف موضوع، اگر واقعا همانگوته باشید که میگویید، کارتان به شدت قابل تقدیر است. نه از نظر مخالفت آشکار با شخص رهبری و سیاست های ایشان، بلکه از حیث سنت شکنی شما و تغییر جبهه. به هر حال شما سالها جزئی از سیستم بوده ایدو همه ما میدانیم که اعتراض جزئی از یک سیستم به کل آن یا نشدنی است ویا هزینه ی بسیار دارد. اتفاقا چیزی که شک بر انگیز است همین حقیقت است. معمولا در سیستم های مافیا گونه ،پیشرفت افراد و ماندن آنها بستگی مستقیم به میزان وفاداری آنها به مجموعه دارد. این وفاداری به اثبات نمیرسد مگر با آلوده شدن به منویات آن سیستم. آنچه از شما میدانم این است که در گذشته نه چندان دور شما به راس این هرم نزدیک بوده اید. قلم میزدید. مدح میگفتید. این نزدیکی به راس، حاصل نمیشود مگر با اثبات وفاداری. و در سیستم های مافیا گونه چگونه وفاداری به اثبات می رسد؟ من نمیدانم، شما بگویید! با قبول فرضیات ذکر شده، باز هم این شک باقی میماند که چطور میشود شخصی مثل شما در این سیستم، پاک مانده باشد؟ و اگر قبول کنیم که شما هم آلوده بوده اید، چطور است که دوستان قدیم و دشمنان فعلی شما در مورد آن کارها سکوت کرده اند؟ آیا نمیشد با افشای قسمتی از گذشته شما، بلایی که احمدی نژاد بر سر شیخ کروبی آورد (مسئله 200 میلیون تومان سهم امام که در مناظرات سال 88 افشا شد و کروبی آن را پذیرفت)، برای شما هم تکرار شود. انتظار پاسخ ندارم، چون میدانم ممکن است گرفتار باشیداما خوشحال میشوم پاسخی ببینم. کاش فضا جوری بود که میشد بدون واهمه رودر رو بحث کنیم. موفق باشید
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. اساسا شک ، یکی از شایسته ترین ونازنین ترین خصلت های بشری است. کسی که شک نکند، بخشی ازخاصیت انسان بودنش می لنگد. ومن، صمیمانه می گویم: برای امثال شما که نسبت به من مشکوکید، کاری نمی توانم بکنم. چرا که زیرساخت این شک، بر”خود” شما استواراست. یعنی شما پذیرفته اید که دراین اوضاع نمی شود حرفی زد. چرا که شواهد می گویند هرکه حرفی زده سراززندان درآورده. ویعنی قاعده ای برساخته اید که اصالت با سکوت وترسیدن وبرکناربودن است. من برای ترمیم این زیرساخت کاری نمی توانم بکنم. مثلاً من درزندان با اعتصابی خشک، شب عاشورا، تاپای مرگ پیش رفتم. اما نمی توانم نیت خود را ازآن اعتصاب شش روزه به شما ثابت کنم. مگراین که مثلاً شخص آقای تاج زاده بیرون بیاید وبه شمابقبولاند که این همبندی من، دراین خصوص درست می گوید. وبگوید: من دیدم که نیمه شب او را درحال اغما ودست وپا بسته به بیمارستان بردند.
دوست من، برای دریافت درستی حادثه های تاریخی که ازدسترس ما دورشده اند ومثلا واقعه ی کربلا یا هرحادثه ی تاریخی – ازآنجا که نمی توان به درون این حادثه نفوذکرد- می توان با همین شک وبا پرسش ” ازکجا معلوم” همه ی مناسبات آنها را فرو ریخت. برای رهایی ازاین معظل پیشنهاد می کنم به اصل وعصاره ی یک حادثه یا یک سخن یا نوع فهم یک فرد توجه کنیم وازپرداختن به حواشی آن پرهیزکنیم. من اگرنقطه ضعفی داشتم، مأموران امام زمانی اطلاعات وبرادران سپاه که مدتی درزندان با آنان محشوربودم، همان نقطه ضعف را هزارجورفیلمش می کردند. همانطورکه بی حیاهای وزارت اطلاعات وسپاه برای بی آبرو کردن من وازهم پاشیدن زندگی من فیلمهایی ساختند وپخش کردند. ما روزهای تلخی را گذرانده ایم ومی گذرانیم. خودم وخانواده ام را می گویم. اما شما می توانید بگویید: ازکجا معلوم؟ با این همه، به همان اصل اصالت یک سخن فروشویم. که: حرف حق وحرف درست را اگرچه ازدشمنانمان بپذیریم. وحتی ازجاسوس ها وآدم های آب زیرکاه. موفق باشید
———
سارا:
آقای نوری زاد دقیقا بفرمایید چقدرازاین بخور بخورها به شما نرسیده که اینطوری عصیان کردی.مطمئن باش اگه دوباره شریکت کنن میری پابوسشون.این حناها دیگه برا ما رنگی نداره.فکرکنم میخای خودتوبرای بخوربخور انقلاب بعدی آماده کنی.تلاشتو بکن شماها خوب بلدین دروغ بگین.میخام ببینم این بارچطوری میخای رو موج انقلاب سوارشی.
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. آدمها هریک نقاط ضعفی دارند. شاید نقطه ضعف من هم همینها باشد که شما می فرمایید. ازدوحال بیرون نیست. یک وقت دیدید اوضاع به گونه ای دیگررقم خورد. واین بی نوا سخنش همین بوده که هست. وشاید هم بنا به فرمایش شما ماری است درآستین مردم. این وظیفه ی شماست که مراقب امثال من باشید. اما ازشما هم انتظارادب داشتن انتظاربیهوده ای نیست. به گمان من دراین وانفسا آنچه که مهم است، محتوای سخن یک نفراست ونه جایگاهی که دارد. یک نفرمی توانددروغی را زیبا بسراید. یکی هم می تواند زیبا را نا زیبا مطرح کند. این شمایید که فریب آدمهای اطراف خود را نخورید. که این امری مبارک است. اما این احتمال را هم بدهید که این نوری زاد، ای بسا که درست می گوید. فارغ ازنقشه های شومی که درسردارد. به همان سخن درست او نمره بدهید. مثل یک تابلوی زیبا که آدم جلادی نقاشی اش کرده. جلاد بودن او بکنار، اما الحق نمی شود زیبایی کارهنری او را نادیده گرفت. با احترام.
———-
نسترن:
اسلام به شما.آقای نوری زادخیلی دلم می خوادبدانم که چراشماآزادانه حرف می زنیدوشدت زندان وشکنجه تون درمقابل آنهایی که بهشان تجاوزمی شه وخیلی راحت حکم مرگ بدسشان داده می شه درچیست؟؟مثل گنجی که آمداینطرف آبها وتمام دسته هارابهم زدوشدجاده صاف کن آقایان.نمی خواهم شجاعت شمارازیرسوال ببرم.اماهمین حالااصانلو این انسان شجاع و آزادی خواه کجاست؟؟به هرحال خوشحالم که بعدازمدتها که تمام کارهایتان رادرغربت دنبال کردم این چندخط رابرایتان می نوسم.خواستید حذفش هم کنید اصلا ناراحت نمی شم ویقین بدانید قصدم اصلا آزار شمانیست که می دانم امروز به اندازه سی سال منحوس دارید درد می کشید.سی سالی که تمام این کشتارها درنهان صورت می گرفت وصداها درحلقومها حناق می گرفت وشبها درزندانهای سراسر ایران عزیزم جوانان دربند بخاطرفکرکردن واعتراض کشته می شدند.عجیب است مگه نه؟؟انسانی واسه فکرکردن کشته شود.وای به این همه ظلم!!!
محمد نوری زاد:
سلام بانوی خوب. من این پاسخ را به دوستی دادم که همین پرسش شما را مطرح کرده بود. آن را برای شما تکرار می کنم. او مرا شیراطمینان آبگرمکن می داندبرای رژیم فعلی. برای او نوشتم: سلام دوست گرامی، حالا شما می فرمایید ما چه بکنیم؟ دستورجنابعالی چیست؟ چه صلاح می دانید؟ برگردم به همان وضع سابق؟ یا بهمین شیرگونگیِ خود – البته ازنوع آبگرمکنی اش – ادامه بدهم؟ دوست عزیز، باورکنید شما هم اگرپابپای من داخل صحنه می شدید حتما به همین راه ورود می کردید. اگریک سال ونیم شما را به زندان می انداختند ودرهمان یک سال ونیم زندان شما را با ضرب وشتم وتوهین وفحش های ناموسی می نواختند وشما درهمان زندان علاوه براین که سکوت نمی کردی بل شتاب نوشتن ها واعتراض های خود را بیشترنیز می کردید، ووقتی بیرون می آمدید بیشتروبیشترمی گرفتید ودراین راه ازآسیب فراوان خانواده ی خویش نیز نمی هراسیدید وبا هرزنگ در تن فرزندانتان می لرزید وباز می نوشتید، حالا به یک پارچه آتش بدل می شدید. که اگررهایتان کنند می سوزانید واگر زندانی تان کنند بیشترمی سوزانید. واگر بکشندتان که هم بیشتر. دوست من بیایید وسط. باورکنید طمع زیستن درمتن اضطراب ونگرانی طعمی است بی نظیر. مزه اش کنید. والبته همان احتمال شما به این که من حکم شیراطمینان آبگرمکن را برای اینان دارم – احتمالی است درست. منتها این شمایید که فریب همچومنی را نخورید. سخنان درست مرا برگزینید وسخنان آلوده ی مرا دوراندازید. با احترام
———-
Sir, are you a kind of a retard or an opportunist? First of all this wasn’t a revolution. it was a controlled chaos imposed by British and Americans, people were just extras in this film. Secondly a very large number of people never trusted these mobs from the beginning and stayed away from them, it took you 30 years to come to this point, was it the bag of money stopped coming in or was it the fact that after 30 years of service they put you aside? I think you are a retard and opportunist at the same time and are trying to fool people, shame on you. This regime right from the beginning was formed by common criminals and you were part of, that makes you guilty of all charges, you can’t quit now, you have to stay right to the end, it is like a wrecked ship that is going down and rats are jumping off it. You are that rat.
سلام دوست گرامی
شما حق دارید به افرادی چون من مظنون باشید. این حق شماست. آنچنانکه حق من نیز هست که بشما بگویم: من نیز هستم. گرچه فرصت طلب وجاسوس وورشکسته. اما هستم. شما نوشته اید: shame on you. باورکنید نیازی به تأکید شما نبود ونیست. من این شرم را هماره می نیوشم. منتها شرمی ازسرسالها غفلت خواری. ونه پلیدی وزشتکاری وروبیدن حق مردم وبالارفتن ازدیوارمردم. مطمئن باشید من شرمگینم. بسیار. بسیار. بسیار. ومدیونم. بسیار. بسیار. بسیار.
———-
علـی:
سلام جناب نوری زاد درود بر شما برادر نازنین و شجاع من یه سوال دارم و اون هم اینه که چرا ما نمی توانیم در وبلاگمون و در سایتمون حتی گوشه ای از این ادبیات شما را بکار ببریم ولی شما داغ ترین حرف ها می زنید و کماکان آزادید ما هم عین شما فکر می کنیم و دقیقاً نظر شما را داریم ولی می ترسیم کاش یه توضیح می دادید
محمد نوری زاد:
علی آقای گل
من کاری برای ترس شما نمی توانم بکنم دوست عزیز.
———
حسیــن:
…سئوالات من به شرح زیر است:
1- چرا و چگونه از چنین آزادی مطلقی برخوردار شده اید در حالیکه باقی آحاد ملت حتی در خلوتگاه های خود نیز جرات دیدن و حس کردن آن را در خواب خود ندارند؟
2- شما از چه ویژگی شخصیتی و روحی و امتیازات ذاتی برخوردار هستید که توانسته اید به این آزادی دست یابید؟
3- حتی در کشور سوئد و یا فرانسه، اگر کسی دیگری را قبل از محاکمه به قتل متهم کند، با او برخورد قضایی صورت می گیرد. شما وزیر دادگستری رژیم را به قتل متهم می کنید و کسی با شما کاری ندارد. چرا؟
4- آیا میدانید که اگر کسی فقط چند بار در دوربین های امنیتی جلوی ساختمان وزارت اطلاعات ظاهر شود، آن شخص دستگیر می شود و چه بسا بعد از تعذیر و یا همان شکنجه به عنوان جاسوس صهیونیسم معرفی و محاکمه می شود. اما شما آزادانه در جلوی این ساختمان قدم رنجه می فرمایید و سپس بازجو با شما گپ و گفت می کند. چرا همان موقع دستگیر نشدید؟
5- رژیم ثابت کرده است که ظرفیت بالایی در تحمل تندروی های شگرف شما دارد، در حالیکه حتی تحمل شنیدن نصیحت های لطیف مقامات عالی رتبه دوران طلایی و غیر طلایی را نیز ندارد.. فکر می کنید چرا چنین است؟
6- بیت رهبر،سپاه و وزارت اطلاعات از پشتوانه عظیمی در تبهکاری های خود برخوردار هستند. اگر کسی به آنها بگوید در بالای چشمان شهلای شما دو عدد ابروی کمانی وجود دارد، زندگی اش تباه می شود. اما با اینکه شما آنها را ///////// کرده اید، حداکثر ممکن است از شما شکایت شود. در مقابل شما، چرا رژیم همچون دموکراسی های اروپای شمالی رفتار می کند؟
7- آیا علت تحمل سخاوتمندانه رژیم این است که شما برخی مدارک بسیار حساس را در مورد تبهکاری آنها در اختیار دارید و با اعطای آزادی مطلق، به شما حق السکوت می دهد( البته با این فرض که می داند با از بین بردن شما ، این مدارک توسط اشخاص ثالث منتشر خواهد شد و در نتیجه کشتن شما سودی ندارد)؟
8- آیا تا بحال به این فکر کرده اید که این سئوالات برای بسیاری از دوستداران شما مطرح است، اما بدلیل اینکه در این خفقان، شما را روزنه ایی برای بیان مطالبات خود می دانند سکوت اختیار کرده اند تا مبادا شما دلسرد و آزرده شوید؟
محمد نوری زاد:
سلام حسین آقای گرامی. من بارها به این پرسش پاسخ گفته ام. فراوان. هم نوشته ام و هم درمصاحبه با بی بی سی وهرکجا بدان جواب داده ام. رازاصلی اش دراین است که:
یک: فصل ظهور فردی چون نوری زاد با فصل ظهور مثلاً پاکمرد شریفی چون امیرانتظام که هزاربرابر من می فهمید و می فهمد و صد هزاربرابر من پایداری کرده است ومی کند، در دو قطب متفاوت قرار دارد. جناب امیرانتظام جانانه پای همه چیزش ایستاد اما شوربختانه صدایش ازچاردیواری تنگ سلولهای بازجویی فراتر نرفت. هیچکس خبردار نشد به وی درآن دخمه ها چه گذشت. من اما این شانس را داشته ام که درفصلی برآیم که رسانه های مجازی و شبکه های خارجی صدای مرا و نوشته های مرا تکثیرمی کردند و می کنند و از مرزها بدر می برند.
دو: من سهم رویارویی با جریان حاکم را آنقدر بالا کشانده ام که آنان را چاره ای جز زندان و حذف فیزیکی نباشد. که برای این هردو هزینه های بسیاری باید بپردازند.
سه: آزادی من از زندان بفرمان شخص رهبر بوده است. پس حذف وزندانی کردن من باید – آری باید – بفرمان شخص ایشان باشد.
چهار: من در نوشته هایم مستقیم شخص رهبر را مخاطب نقدهای همه جانبه ی خود قرار داده ام. نامه های بیست ونه گانه ی من به رهبر، محمد نوری زاد را به تنها منتقد پای کار و خستگی ناپذیر شخص رهبر بدل کرده اند. گرفتار کردن من، این غوغا را در می اندازد که: رهبر، منتقد نام آشنای خود را که تنها جرمش انتقاد بود شخصا دستور داده که یا حذفش بکنند یا به زندانش بیندازند. حذف یا زندانی کردن من به یک دقیقه کارحرفه ای برادران بند است اما بعد از این حادثه، شخص رهبر مستقیما درکانون پرسش های داخی و خارجی قرار می گیرد که: وی شخصا به امضای حذف یا زندانی کردن فلانی وارد عمل شده است.
پنج: من با تمام دارایی ام که ” جان” من باشد به این عرصه پای نهاده ام. دیگران، که من خاک پایشان نیز نیستم، به مختصری کفایت کرده اند من اما کار را کشانده ام به تنگنای تقدیم جان. هراس انداختن به جان آدمی که زده به سیم آخر و جانش را کف دستش گرفته و مدام داد می زند بیایید مرا بکشید و مرا به زندان و شکنجه در اندازید، فرق می کند با کسانی که دوست دارند زندگی کنند و درآینده حضور داشته باشند. من این آینده را همین اکنون برکف دست نشانده ام.
شش: شاید بهترین راه این باشد که فلانی را آزاد بگذاریم تا هرچه می خواهد بگوید و همزمان جوری تبلیغ کنیم که فلانی از خود ماست. من دیدم در یک سخنرانی جناب ضرغامی به این اشاره کرده بود. که فلانی را آنقدر آزاد گذاشته ایم که همه فکر می کنند از خود ماست. تا هم مدارای جمهوری اسلامی را به جهان معترض و احمد شهید نشان بدهیم وهم او را ازخاصیت بیندازیم. البته عده ای از سربازان و سرداران سایبری نیز دراین خصوص به ایفای نقش مشغولند و به هربهانه از این پرسش ها مطرح می کنند که حتما حق شان است.
سخن پایانی من این است دوست من:
صبور باشید برای آینده ای که برای بلعیدن هریک ازما شعبده ها در کلاه خود دارد. با احترام و ادب. محمد نوری زاد
———
احمد:
سلام مرد نازنین. من نامردم. منظورت همین است؟ چون ساکت هستم چون بی پناهم چون شب را نمی توانم بدون نان به خانه بروم چون کسی را در این دنیا ندارم که بگوید که بودی ؟ چه کرده ای؟ وچرا دستگیر شده ای ؟ شما را بسیار کسان طرفداری می کنند از جمله رهبر معظم وگرنه شما که می دانید من چه می گویم وآن که نکته دان است می داند که من چه می گویم از شما خواستم یکنفر را که یک هزارم شما رهبری را به چالش بسیار ملایمتر از شما کشیده باشد وآزاد باشد معرفی کنید وشما به جای پاسخ خود را یل دوران معرفی کرده ومن را ترسو. خوب چه میشود کرد قدیم ترها به این می گفتند نعل وارونه زدن به این می گفتند ایز به گربه گم کردن. بیا از آن جوانمردی که حرفش را میزنی ومی دانم که نداری مدد بجو از حصه مردانگی دیگران استفاده کن وبگو سر وسرت با بیت چیست وچگونه ترکتازی می کنی و آزاد می گردی. من در سایت شما گشتم وشاید بتوانم بگویم بیشتر مطالب را خواندم اما چیز دندانگیری پیدا نکردم که از شما پرسشی کرده باشند وشما در همین مقوله جوابی داده باشید. شما گندم نمای جو فروش هستید مثل آقای سروش که از زیر بار گفتگوی بااین حقیر فرار کرد من اگر از واژه حقیر برای خودم استفاده می کنم نه از حقارت من است که از حقارت بشریت وبخصوص از حقارت شما روشنفکران است که در طول تاریخ مبارزاتی مردم ایران چیزی برای گفتن نداشته وندارید. شما تمامی روشنفکران را می گویم همگی در عرصه قلم شعبون بی مخ هائی هستید که با گرز وچماق قلمتان مردم را کوبیده اید در عصر روشنگری به دنبال اشاعه خرافات هستید ودر دنیای علم در وادی جادو وجنبل بسر میبرید. شما کی فهمیدید که نادم شده اید ؟ شما چه زمانی آگاه شدید که باید از صف عمله ظلم بیرون بیائید؟ از بچگی تا جوونی از جوونی تاپیری از پیری تا بمیری؟ شما به اندازه کافی خیانت کرده ای وامروز کفه ترازوی بی آبروئیت را سنگین تر می کنی. فکر می کنی در شهر ما از هر که بپرسند خر کیست چه جوابی خواهد داد. مطمئن باش می گوید خر خودتی. من ترسو هستم من معنی جوانمردی را نمی فهمم. اما توواقعا معنی این واژه ها را می فهمی وآنوقت دست به فریبکاری میزنی. ما مردم در شهر مثالی شما آزموده ایم بخت خویش وقبول کن از این ورطه رخت خویش بیرون خواهیم کشید. شاید از این که من دکتر واستاد وپروفسور نیستم راحت نباشی که همکلامم باشی اما بیا از تخت روشنفکری قدم پائین گذار وبه ساحت ساده وکم بضاعت مردم که جرئت نفس کشیدن را هم به راحتی ندارندپا بگذار. حسین بازجو تکلیفش معلوم است ولی تو زیر بار بد مسئولیتی رفتی تو خیاط باشی این رژیم هستی من از این رژیم گلایه ای ندارم چون این وآنی وجود ندارد حاکم میخواهد حاکمیت کند وهر حاکمی ترفندی دارد تو چرا آلت شدی ؟ حکایت حکومت ها چیز تازه ای نیست وجای خاصی هم ندارد حاکم حاکم است در تمام نقاط جهان چه دیروز وچه امروز وحماقت است اگر هلاهل را در جوف یک ورقه شیرین شیرینی بخوانیم. ولی تو وامثال تو این دنیا وآن دنیا را باخته اید. ریشه را به تیشه مردم زدن تنها زمانی مجاز است که کسی خود را از مردم نداند وبه عبارت دیگر حاکم باشد که آن وقت می خواهد سر به تن مردم نباشد اگر واقعا پاکی دست از این شعبده بردار که سامری های قهار تر از تو با مردم به دغل رفتار کرده اند شاید نانی به دست آوردند ولی نامشان همیشه ننگین مانده. حرف هایم را با اباذرت در میان بگذار از او در مورد گفته هایم داوری بخواه واز دیگر فرزندانت واگر اندکی صداقت در کلامم دیدند وبرایت گفتند دست از این روش نا بجا بردار وآسوده زندگی کن واز این مدت کوتاه نامه نویسی استغفار کن نه برای این که حر فهایت نا راست بوده بلکه برای ناراست بودن نیت وهدفت که مردم فریبی بوده البته اگر اباذرت به سم تزویر تومسموم نشده باشد. آقای نوری زاد من ترسو هستم چکنم از مردم ایران هستم. ما همه شیریم شیران علم
وتو چه بد با باد دمبدم حمله می کنی و راست بگو با رهبری دیدار هم داری؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست خوبم. چه خوب که هرچه دردل دارید به زبان قلم جاری می کنید. وازاین بابت مدیون درون خود نیستید. کسی که خود را تخلیه می کند خودش را آرام می کند. وهمو چکاربه این دارد که هزینه ی تخلیه ی او به چه ارزیده؟ ازاین بابت خوشحالم. اگرنقاب من وسوپاپ بودن من وجاسوس بودن من همین خاصیت را داشته باشد که دوستی چون شما خودش را تخلیه کند چه باک. حاضرم تمام عمردرهمین محدوده به ناسزا خواری مشغول باشم.
دوست گرامی
می خواهی بدانی راز گردنکشی من درچیست؟ بعید می دانم بتوانی با تمرکز همه ی حواست بدان راه یابی. البته نا امید نیز نیستم. می توانید با کمی تجسم به جایی برسید که من اکنون درآنم. لااقل تخیلش هم می تواند مفید باشد.
دوست گرامی
شما وقتی جانت را دردستت گرفتی وازچیزی هراس نداشتی وهرروز مرگ را درمشت فشردی، دلیلی وجود نخواهد داشت که ازچیزی وکسی وداغ ودرفشی نگران باشی. من، صمیمانه می گویم: انیگونه ام. هرروز مرگ درمشت ازخانه بیرون می زنم. اینجاست که ماموران اطلاعات وسپاه اند که باید ازاین آدم مرگ درمشت بهراسند. برای این که من وخانواده ام را دراین مدت به انواع آسیب ها آزموده اند. یکسال ونیم درزندان مرا درتنگنا فشرده اند که یک بله ازمن بشنوند. مرا درهمان سلولهای انفردادی زده اند ومن ازهمان سلولهای انفرادی نامه نوشته وبیرون داده ام. درهمان سلولها به تلخ ترین شکل مرا تهدید کرده اند وفحش های ناموسی برمن باریده اند ومن ازهمانجا نامه نوشته وبه لطایفی بیرون داده ومنتشرکرده اند. هرچه تلاش کردند مرا به زانودربیاورند نتیجه عکس گرفتند. درهمان زندان به مردان بزرگ سیاست که با من همسلول بودند التماس می کردم که شما مردان صاحب نامید بیایید ومثل من نامه بینویسید واینها را مفتضح کنید. پاسخ می شنیدم که نه، ما می خواهیم درسکوت دوران محکومیتمان سپری شود. با تاجزاده چهارماه هم سلول بودم. تنها کسی که نمی هراسد تاجزاده است. منتها فرق من با او دراین است که او به یک تشکیلات ویک حزب متعلق است ومن یک نفرتنهایم. بی پشتوانه وبی تشکیلات . من آدم گمنامی نیستم که بتوانند مثل ستاربهشتی سرم را زیرآب کنند. من سالها با شهید آوینی بوده ام. به اصطلاح بچه ی جنگم. خیلی ها درسپاه واطلاعات وبدنه ی نظام مرا می شناسند. زدن وکشتن من هزینه ی سنگینی برای اینها خواهد داشت. فرق من با میرحسین که اکنون زندانی است دراین است که میرحسین وکروبی ومیردامادی وتاجزاده وبهزاد نبوی پشت سرشان جمعیت وحزب وتشکیلات است. پشت سرمن کسی نیست. هیچ. پس تحمل یک فرد تنها برای نظامی که درمحاصره ی آسیب هاست ممکن تراز کشتن اوست. اینها چیزهایی است که به عقل من می رسد. کما این که دراین مدت بارها توسط ماموران سپاه واطلاعات دستگیروشبانه با چشمانی بسته رهایم کرده اند. اموالم را برده اند. با هردنگ صدای در زن وبچه ام تن شان لرزیده است. چرا که چهاربار هشت نفر وده نفر بخانه ی ما ریخته اند وجلوی زن وبچه ام هرچه خواسته اند برداشته اند وبرده اند. زن ودختر وپسرم رابه اوین برده اند وهرکدامشان را جداجدا تهدید کرده اند. تلخ ترین حرفها را با دخترجوانم زده اند. واسرار خصوصی مرا فیلم کرده اند ودرفضای سایبری منتشرکرده اند تا میان من وهمسرم جدایی بیندازند. مدتها به همسرم اس ام اس های ناموسی می زدند وتلاش می کردند بین ما جدایی بیندازند. اما خانواده ی من مثل شیرپشت سرمن ایستادند و قدمی به عقب نرفتند. اکنون برای اطلاعات وسپاه تنها وتنها یک گزینه درباره ی من وجود دارد. این را به من پیغام نیز داده اند. وآن : کشتن من است. منتها باید هزینه اش را بپردازند. من که آماده ام مشکلی ندارم. مشکلی اگرهست متوجه ی آنهاست.
اگرهنوز مرا نقاب به صورت می دانید باورکنید ازمن کاری دیگرساخته نیست. این درون دیرباورشماست که نمی تواند مرا باورکند. ومن برای آن درون دیرباورکاری نمی توانم بکنم. درضمن من شاید ده یازده سال است که آقای خامنه ای را ندیده ام. آخرین باری که دیدمش با جمعی ازهنرمندان بودکه با ایشان دیدارداشتیم.
اینها نکاتی بود که من توانستم دراین ضیق وقت برای دل ناآرام شما شماره کنم. بازهم اگرآرام نمی گیرید بنویسید شاید یک چیزهایی به نظرم رسید ونوشتم.
البته یک کاردیگرنیز می شود کرد. این که شما ازجایگاه تماشاگر به جایگاه یک کنشگرسیاسی نقل مکان کنید وقدم به قدم با من همراه شوید تا بدانید اگرمرگ را درمشت تان بگیرید وهوشمندانه قدم بردارید ای بسا با همه ی گمنامی شما بشود دوام آورد. البته حداقل این است که یک سال ونیم بروید زندان ودرزندان کتک بخورید وناموستان را جلوی چشمتان بیاورند واموالتان را ببرند وممنوع الخروجتان بکنند تا با هم مساوی شویم وازآن به بعد شما بپرسی چرا شما آزادی ومرا همچنان دربند نگه داشته اند. شما یک نمونه بیاور ازاین همه زندانی سیاسی که بجز آقای تاجزاده از دل زندان نامه بنویسند وخود آقای خامنه ای را به چالش بکشند. کاری که من کردم وپای مخاطراتش ایستادم.
برقرارباشید دوست من
———
شهـروز:
چرا شما می توانید هرچیز دلتان بخواهد در سایتتان می نویسد و هیچ کس چیزی به شما نمیگوید؟؟
محمد نوری زاد:
سلام دوست من.
رازش درنترسیدن وچیزی نداشتن برای ازدست دادن است.
من شخصا اینگونه ام.
شخصی منفرد وبه سیم آخر زده.
این فرد را نمی شود ترساند. تنها راه کشتن اوست. که باید هزینه اش را پرداخت.
با احترام
——–
حسیــن:
با وجود اینهمه نقد و سرو صدا نوعی وابستگی شما به حکومت ایران وجود دارد. شما به زیر کشیدن حکومت های دیگر مانند حکومت سلطنتی پیشین یا اسراییل(من خود هیچ دلبستگی به هیچ دستگاهی و حکومتی ندارم) حیلی راحتتر زبان رکتری دارید تا این حکومت یا سردمداران…برجستگی شما از دو نظر قابل اهمیت شده است یکی به این دلیل اینکه طرفدار حسابی حکومتیان ایران بوده اید و الان نیستید و دوم اینکه با اینهمه حرف ونامه انها با شما چندان کاری ندارند و این در حالیست که من اگر یک چند جمله ای از خارج برای اقایان پست کنم و به ایران بیایم از همان فرودگاه به مسلخگاهشان میبرندم … دستکاه امنیتی ایران یک دستگاه ضد منطق و بی برنامه نیست که از چشم و ابروی شما یکی خوشش امده و دستور داده با شما کاری نداشته باشند تا ببیند چه می شود. این پرسش همچنان چه خود شما با صدای بلند تکرارش کنید پاسخی ندارد…
محمد نوری زاد:
سلام حسین گرامی. من موافق شما هستم که آزاد بودن من حتما فوایدی برای سیستم دارد. بقول شما آنها عاشق چشم وابروی من نیستند. اما درنهایت می فرمایید چه کنیم. ما چه بد چه خوب تااینجا پیش آمده ایم. خودم ومردم ایران را می گویم. چه درداخل کشور وچه دربیرون. نمی شود که نشست وبه تماشا پرداخت. بله، دستگاههای اطلاعاتی وامنیتی اصطلاحی دارند به اسم: فایده وهزینه. یعنی باهرکاری که می کنند، هم فایده اش را وهم هزینه اش را رصد می کنند. شاید زدن وکشتن وزندانی کردن من هزینه ی بیشتری برای سیستم دارد تا آزاد گذاردن من. البته احتمال همراهی من با سیستم وجاسوسی وسوپاپ بودن من نیز برای خودش احتمالی است که نمی شود نادیده اش گرفت. با احترام
——–
احمــدی:
… دلایل روشنی برایم بوجود آمد که نمیتوان باور کرد که شخصی بتواندآنقدر واضح و روشن در جامعه انتقاد کند،بدون آنکه برایش مشکلی بوجود آید!!! ودرک این موضوع برای اکثر افراد قابل حضم است!تقریبا محال است که بتوان چنین انتقادهایی کرد. با احترام بسیار اما شما از افرادی هستید که میخواهند بگویند دموکراسی اینجا هست! ….
محمد نوری زاد:
سلام جناب احمدی. شما هم اگرکمی شناخته شده بودید، وشخص رهبر شما را از نزدیک می شناخت، وشما را دوست می داشت، وبا یک نامه ی انتقادی از رهبر به زندان می رفتید، ودر زندان مورد ضرب وشتم قرارمی گرفتید، وخانواده ی شما را برای بازجویی های ناجوانمردانه به زندان اوین می کشاندند، وشما از داخل زندان همچنان رهبر را نقد می کردیدو نوشته های خود را با لطایف الحیل بیرون می فرستادید، ووقتی به شرط وشروط به شما مرخصی می دادند که : ننویسید تا بیرون بمانید، وشما بمحض بیرون رفتن مصاحبه با رادیوها و تلویزیونهای خارجی و نقد از رهبر را با تیزی بیشتر ادامه می دادید، باز که شما را به زندان برگرداندند، نوشتن از داخل زندان را با تندی و عتاب از سرمی گرفتید، وعلاوه بر سه سال ونیم قبلی ، دوسال مجدد دریک دادگاه سه دقیقه ای به دوران محکومیت شما افزوده می شد، وشما دست به یک اعتصاب خشک فرساینده می زدید، ودرهرفرصت ممکن نوشته ها ونقدهای خود را بیرون می دادید، ووقتی بعد از یکسال ونیم به شما عفو می دادند، رسما می نوشتید که : من که تقاضای عفو نکرده بودم، وباز می نوشتید ومی نوشتید ومی نوشتیدوبعد ازچندبار جارو کردن و بردن ابزار کارتان همچنان می نوشتید و رهبر را با تند ترین الفاظ می نواختید، اگر شما نیز اینگونه می بودید، وجانتان را کف دستتان می گرفتید وهرلحظه برای مرگی سخت خود را آماده می کردید، ودهها بار با شبکه های رادیویی و تلویزیونی بساط ظلم را مفتضح می کردید ودراین راه هم خودتان وهم همسرتان و هم فرزندتان ممنوع الخروج می شدید و با هرزنگ در لرزه به تن فرزندانتان می افتاد ، بله اگر از این موانع عبور می کردید و چیزی برای از دست دادن نداشتید وتنها حذف فیزیکی خود را برای دستگاه اطلاعاتی باقی می گذاردید، شما نیز مثل من می توانستید همچنان بی واهمه بنویسید و نگران چیزی نباشید. با احترام
———
رضا:
اگر اوضاع چنین که شمابرمیشمریدقاراشمیش است پس چگونه است که شماآزادانه هرآنچه برداشت شخصیتان است راقلمی کرده وازآن عجیب ترآنکه چنین آزادانه منتشرمیکنید!!!؟اینجاست که برای من ودیگرانی چون من این دوگانگی وجمع اضداد موجب سوالات وفرضیات متعددی میشود بقول شاعرگرحکم شودکه مست گیرند…..قبلاتشکرمیکنم ازاینکه باقلم شیوایتان بنده حقیرراازاین دوگانگی وچرایی ماجرامطلع میسازید.(البته اگرلازم دانستید)
محمد نوری زاد:
سلام آقارضای گرامی. این سوال از آنجا در درو ن شما پای گرفته است که: شما پذیرفته اید باید سکوت کرد وحرفی نزد وفریادی نکشید. وبهمین خاطرهمه ی آنانی که سکوت کرده اند ازنگاه شما آدمهای درست وعاقلی هستند. که اگرمن نیز سکوت می کردم وچیزی نمی نوشتم این سوال برای شما پیش نمی آمد. یعنی شما درست به آن مسیری رفته اید که آرامش خودِ شما پیش پای شما نهاده است. وگرنه بجای تردید درباره ی چگونه نوشتن های من که با هزینه های سنگینی برای من وخانواده ام همراه بوده به آنانی اعتراض می کردید که: سکوت کرده اند. واول ازهمه به : خودتان. ما گاه با یک پرخاش بزرگ به کسی که سرپا ایستاده، ازرنج شرمساریِ نشستن های مستمرِخود می کاهیم. با احترام
——–
ناشنــاس:
bebakhshid ke be farsi nemitoonam type konam choon keyboard man loghat farsi ro nadareh. Man nameh ha va sohbathaye shoma ro peigiri mikonam va doost daram. Faghat yek nokteh hanooz baraye man haal nashodeh ke chetor jomhoori eslami ke tahamol shenidan sedaye mokhalefin ro nadareh hanooz ejazeh mideh ke shoma noghteh nazaratetoon ro ke shamel mokhalefat sarih ba vali faghih hast ro be goosh digaran beresoonid va hamoontori ke ba digaran raftar kardeh ba shoma raftar nemikonad.
محمد نوری زاد:
سلام دوست من. احتمالاً اگر جمهوری اسلامی مرا بخاطر اعتراض ها و نقدهایم می گرفت و می کشت، این پرسش دیگر برای شما پیش نمی آمد. دربطن پرسش شما این واقعیت تلخ نهفته است که: ما درجمهوری اسلامی باید سکوت پیشه کنیم. و فریاد نکشیم. و اعتراض نکنیم. ایکاش بجای این که از من می خواهید سکوت کنم تا دستگیر وکشته نشوم، این پرسش در شما پدید می آمد که دیگر نام آوران عرصه ی سیاست چرا سکوت پیشه کرده اند؟ ایکاش به آنها ایمیل می زدید که: شما چرا ساکت اید. نه این که از من بخواهید سکوت کنم تا کشته نشوم. فریاد واعتراض حق ماست دوست من. اگر تا کنون از ما دریغ داشته اند این بدان معنی است که حق ما را خورده اند. نقدهای نوری زاد مختصر حقی است که نظام از کیسه ی دزدی هایش بیرون ریخته. با احترام
———
احمد:
…آقای نوری زاد شما فقط به این سئوال کننده بفرمائید چگونه در ایران اینگونه سخن می گوئید وکسی را با شما کاری نیست. مگر تافته جدا بافته ای ؟ مگر سری از کسی زیر بغل داری که از افشاگریت میترسند؟ تو کی هستی ؟ نقابت را کنار بزن وخودت را به مردم معرفی کن…
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. پرسش شما تازگی ندارد. من بارها وبارها درهمین سایت خود به پرسش های اینچنینی پاسخ گفته ام. بطورمثال مراجعه کنید به مطلب: گفتگوهای من وساسان، مصاحبه ی من با برنامه ی “به عبارت دیگر”، و مصاحبه ی من با دویچه وله… تنها به این بیندیشید که : احتمال دارد نقابی درکارنباشد. احتمالش که ایرادی ندارد؟ وقتی شما می فرمایید: همه را می گیرند وزندانی می کنند شما چرا حرف می زنی وکسی با تو کاری ندارد درحقیقت خودتان را که ساکت وبی نشان هستید درجانب حق نشانده اید وکسی را که حرف می زند وچای مخاطراتش هم ایستاده درجانب باطل. یعنی خودتان را که می ترسید گذاشته اید درطرف حق وکسی را که نمی ترسد گذاشته اید درطرف باطل. شما چرا خودتان را ملامت نمی کنید؟ یا کسانی را که نوری زاد را تنها گذارده اند؟ قدیمها یک مردانگی ای بود کجارفت آن مردانگی ها دوست من؟ با احترام
———
ایرانی آزاده:
به شما که اسلامی هستید هیچ اعتمادی ندارم همه کسانی که مثل شما وب لاگ دارند اگر یک صدم آنچه شما مینویسید بنویسند خونشان ریخته میشود ولی شما را کاری ندارند آیا شما یک عامل نفوذی نیستید
محمد نوری زاد:
دوست آزاده ی من. شاعر گرانمایه وآزادیخواه ما جناب ” فرخی یزدی” در زندان رضا شاه، با نود ونه نفردیگر با هم متحد می شوند که: غذا نخورند. شاید این نخستین اعتصاب غذای سیاسی درتاریخ متأخرکشورما باشد. که یکصد نفر تصمیم بگیرند غذا نخورند. برای چه؟ برای اینکه سخنشان شنوده شود. اما همزمان هزاران نفربودند که: درهمان زندانها غذا می خوردند. جناب فرخی که بعدها توسط رضاخان لبانش با سوزن ونخ دوخته وسپس اعدام شد خود درباره ی این اعتصاب غذا می سراید:
صد مرد دلیرعهد وپیمان کردند
برحفظ وطن ترک سروجان کردند
چون شیرگرسنه ازپی حفظ مرام
اعلام گرسنگی به زندان کردند
دوست من اشکال کارشما اینجاست که سکوت خود را ملاک درستی یافته اید. یعنی پذیرفته اید که دراین کشورهمه باید سکوت کنند تا آسیبی نبینند. ونا خواسته، کار درست را همان سکوت دانسته اید. یعنی اگر من نیز چون شما سکوت می کردم اکنون درمعرض این پرسش شما قرار نمی گرفتم. یا بهتربگویم: شما برای آرامش روان و درون خود مرا به آغوش جاسوسی درمی اندازید. چون خودتان سکوت کرده اید وازاین سکوت خود رنج می برید یکی را که صدایی درداده و فریاد می زند مخاطب قرار می دهید و می گویید: یا سکوت کن یا این که من به تو مشکوکم. بجای این که درکنار من قراربگیرید تا صدایمان رساترشود ازمن می خواهید سکوت کنم وازمظان اتهام خلاصی یابم.
با احترام
———
محمدرضا:
من یه سوال ساده از شما داشتم.با این وضعیتی که برای منتقدین سیاسی و اجتماعی در کشور بوجود میاد،زندان و شکنجه و … اساسا شما با این مصاحبه ها و مقاله ها ونامه ها چرا تا حالا زنده اید؟! به آدم حق نمیدید در مورد شما کمی مشکوک باشه؟!
محمد نوری زاد:
چرا دوست گرامی. من کاملا به شما حق می دهم که درباره من وهرکسی که اینگونه است مشکوک باشید. این حق شماست. حتما
——–
ایرج:
سلام. یکجا گفتید چون من نام اشنایم نمیتوانند با شما برخورد کنند و شما راحت در وبلاگتون چیزایی مینویسید که اگر هرکس دیگه بنویسه سه سوت به حکم محاربه میفرستنش بالای دار!!!شما از موسوی کروبی تاج زاده نبوی وهزاران نام اشنای دیگه که در زندان یا حصر هستند نام اشناترید؟؟؟؟؟!! چگونه انها در بندند و شما با زبانی سرخ واتشین که سری به باد نمیدهد ازادید ؟؟؟ میتوانید دقیقا تفاوتتان با این چهره ها را بیان کنید؟ینها سوال خیلی از دوستان است که بی جواب مانده!خواهشن یک بار برای همیشه در این مورد کاملا توضیح دهید چون شایعه اطلاعاتی بودن شما وجود دارد. ممنون
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. تفاوت من با این عزیزانی که ازآنها اسم بردید این است که آنها صاحب تشکیلات وجمعیت اند. ومن تنها. واین تفاوت کمی نیست. شیطان نیز نام آشناست. این نام آشنایی نه چیزی است که من بدان ببالم. بل خواستم بگویم که سیستم اطلاعاتی درباره ی نام آشنایان بویژه درعصر ارتباطات مجازی کمی دست به عصا رفتارمی کند. من اگر عضوی ازتشکیلات حزبی وجناحی بودم حتما اکنون درزندان بودم. حداقل درزندان. با احترام.
——–
امیـر:
“خطرکجاست تا من به سویش شتاب کنم وازاو کام دل بگیرم؟ من چهارسال است که درمتن خطرزیست می کنم. بی آنکه بدانم پیش ازمن، بی پناهان بسیاری ازمردمان ما درمتن خطرزیست می کرده اند ومن وامثال من هیچ ازآنها خبرنداشته ایم. یا اگرخبرداشته ایم، شهامت اعتراض نداشته ایم.”
اجازه هست کمی بخندم؟ دیگران که چریک بازی درنیاوردند و از خطر گریختند در اوین و گوهردشت آب خنک می خورند شما که در جستجوی خطر هستید فعال همیشه در صحنه!! به سوالاتی هم در باب این تناقضات در نمی دانم کِی و کجا پاسخ داده اید گویا که نه به مسیج های حاوی این سوال پاسخ می دهید و نه به کامنتهای پرسشگر!!
محمد نوری زاد:
سلام امیرگرامی. چرا اجازه ندارید بخندید. شما مختارید بخندید وهم مختارید گریه کنید. این حق شماست. جنابعالی ازاین که من می نویسم وفریاد می کشم درتعجبید. یعنی با تمام سلولهای خود پذیرفته اید که: سکوت، امری درست است و اعتراض نادرست. دوست من، بجای این که به فریادهای من دراین وانفسا بخندید، به کسانی اعتراض کنید که سکوت کرده اند. حکایت آن مردی را شنیدیده اید که وارد روستایی شد که همگان خود را می خواراندند؟ واو که خودش را نمی خواراند، ازنگاه سایرین بیماربود.
———
حسیـن:
اقای نوری زاد شاید نتونند شما رو تیکه تیکه کنند ولی سواله چرا شما رو نمی گیرند…معروفتر از شما رو گرفتند و زندان انداختند…چرا شما رو کاری ندارند اونم با این تیپ وقیافه…. جوابش رو میدونم… چون اونا هم فهمیدند که شما حزب بادی و معلوم نیست فردا کدوم وری باشید… شاید ی روزی اومدم پیشتون و این سوال رو از خودتون پرسیدم… اینجا که متاسفانه جواب نمیدین
محمد نوری زاد:
حسین گرامی. من به نقطه ی رنج شما نیک واقفم. شما که حرکت مرا نمی پسندید، حرکتی شایسته تر بکار اندازید. آنچنان که در شأن شماست. دوست من، من در قدمگاه چشم به راه شما هستم. در قدمگاه به شما خواهم گفت: برای این مرا نمی گیرند که خیالشان از دوستانی چون شما راحت است. که: این نوری زاد یکه و تنها، آنجا خطرناک می شود که عزیزانی چون حسین یگانه پور در اطرافش جمع شوند. وگرنه وی یک ” بی قرار” منفرد است. به زندان هم که بیندازندش، سقف آنجا را بر سر زندانبانان خراب می کند. همچنان که پیش از این. پس تنها راه، زدن و کشتن وی است. که وی، از مدتها پیش خود را مهیای آن کرده است.
——–
فیـروز:
اقاى نورى زاد، زيدى ميگفت شما و امثال شما و موسوي ها و عبدالله نورى ها و كديور ها و سازگار ها همگى نوعى، خيار شور هستيد كه در اب نمك قرار داده اند تا روزى كه لازم شود( باز امثال شما ها را بنام ضد رژيم فعلى و ازاديخواه و دمكرات ، حامى حقوق بشر و ازادي هاى انسانى) بصورت خيار شور لاى يك ساندويچ سوسيس بسيار كت و كلفت تر به حلق و يا ما تحت اين ملت بدبخت فرو كنند
محمد نوری زاد:
فیروز گرامی، شما جوری رفتار کنید که از شما خیارشور نپرورانند. ما گاه برای تخلیه ی فشارهای درونی خویش، به توهین، و سبک نشان دادن رفتار دیگران روی می بریم که این البته منصفانه و خردمندانه نیست.
——–
شاهرخ:
از نظر من افای نوری زاد مثل طعمه ای است که شکارچی برای دام میگذارد وبا این وسیله مخالفها را شناسائی میکند این هم یک روش برای سکوت مردم است…اقای نوزاد تنها نیست چند ین محافظ وفلمبردار دارد که از راه دور فیلمبراری میکنند…….
محمد نوری زاد:
شاهرخ و مهرنوش گرامی، اتفاقا شاید تنهایی مفرط من است که برای من ایمنی فراهم آورده. من هماره تنها سفر می کنم و تنها بجایی می روم. اینقدر شعور دارم که برای دوستی – بخاطر همراهی اش با من – مشکلی پدید نیاورم. فیلمبرداری کردن هم درکار نیست. من معمولا خودم دوربین دارم می دهم به رهگذری و دوستی و میزبانی از من یا دیگرانی که من در جمع شان هستم عکس می گیرند. بهر حال، تحلیل رفتار یک فرد – اگر قرار باشد منکوبش کنیم – به سادگی با هر اتهام میسر است. ما معمولا برای رهاندن خود از عذاب وجدانی که نصیبمان شده، تلاش می کنیم صورت مسئله را حذف کنیم. کمی منصف باشیم دوستان
——–
بیتا:
سلام اقای نوری زاد من شما رو نمیشناسم ولی گاهی مطالب شما رو وقتی بقیه به اشتراک میزارن نگاه میکنم خیلی برام جای تعجبه که چرا پلیس ها با شما کاری ندارن ایا شما مراحل قانونیش رو بلدید؟ پس به من هم یاد بدید که چجوری آزادانه مبارزه کنم
با تشکر
محمد نوری زاد:
سلام بیتای گرامی. در قدم نخست شما باید حداقل یک سال و نیم زندان بروید و در زندان شکنجه شوید و فحش بخورید اما محکم باشید و نهراسید و مقاومت کنید. این یک قدم را که بر داشتید تشریف بیاورید تا من قدم های بعدی را برای شما می نویسم تا شما را نیز نگیرند
———
سلام آقای نوری زاد
کلیبپی در یوتیوب از شما موجود است مبنی بر اینکه چرا شما را نمی کشند. من می دانم.
جناب نوری زاد, شما را نمی کشند چون هنگامی که جعفر پناهی پیشنهاد داد که خانم نسرین ستوده را بعنوان نماد جنبش معرفی کنیم, شما و آقای شعله سعدی و آقای طبرزدی مخالفت کردید. آیا ایشان جای شما را تنگ می کرد؟ شما ادعا می کنید دیگر چنان معروف شده اید که رژیم نمی تواند شما را بکشد, اما نه! رژیم به امثال شما و زیباکلام نیاز دارد.
چون در عین انتقاد کردن همیشه ته مساله را جوری می بندید که رژیم می خواهد.
راستی آقای نوری زاد چرا شما به نامه های آقای مصداقی پاسخی ندادید. ایشان از شما تقدیر کرده بود چون شما هم مثل آیت الله منتظری از گذشته ی خود اظهار ندامت کردید. اما نکاتی در آنها نامه ها بود که مستلزم پاسخگویی شما بود تا روشن شود که براستی آدم رژیم نیستید. شما متاسفانه پاسخ ندادید. آقای نوری زاد, در شرایط کنونی رژیم به آدم های مثل شما بیش از امثال عزیز جعفری نیاز دارد. شما انرژی جامعه را هرز می دهید. زمانی خاتمی به شکلی این کار را کرد شما هم در مقطع کنونی این کار را می کنید. نظر شما راجع به اسرائیل و شعاری که رژیم برای نابودی آن می دهد چیست؟ نظر شما راجع به جنایات خمینی و افکار و سخنان او مبنی بر کشتار مخالفان چیست؟ نظر شما راجع به جنایتکارانی چون بهشتی و قدوسی و مطهری و … چیست.
آقای نوری زاد, جناب ایرج مصداقی ده سال در سخت ترین دوران یعنی دهه شصت و در مخوفترین زندانها یعنی اوین و گوهردشت زندان بود و شکنجه شد. بیش از 20 جلد درباره جنایات رژیم با اسناد موثق کتاب نوشته. تنها کتاب «نه زیستن و نه مرگ» او چهار جلد است. که پانزده سال پیش نوشت. همین چند روز پیش کتاب دیگر منتشر کرد به نام «عدالتخانه و ویرانگرانش» چهار جلد و دو هزار صفحه. مصداقی چه در داخل در سال شصت و قبل از آن و چه در سطح بین الملل و جوامع حقوق بشری همواره علیه رژیم و سیاهکاری هایش مبارزه کرده است.
مهدی خزعلی در مصاحبه ای با جمشید چالنگی شرکت کرد که مهمان دیگر آن برنامه ایرج مصداقی بود.
چرا شما از آقای مصداقی حذر می کنید؟ آیا می ترسید در این صورت شما را می کشند؟
من این متن را آنقدر در پایین ویدیوهای شما تکرار می کنم تا بالاخره پاسخ دهید.
تا آن زمان بدرود
جناب نوری زاد عزیز سلام و درود فراوان
با توجه به اینکه مطالبی درباره حسن کردمیهن نوشته اید..اطلاعات اندکی از ایشان دارم که خدمتتان عرض میکنم
بنده در سالهای 74 تا 77 با ایشان آشنا بودم از جهت تحصیل در دانشگاه گیلان…ایشان دو سال بعد از بنده وارد دانشگاه شد در رشته ای که خودم هم تحصیل میکردم(مهندسی مکانیک) ما ایشان را به نام حسن حاضر میشناختیم و کرد میهن پسوند ایشان بود که خیلی کم به کار میرفت
بنده بواسطه انجمن اسلامی دانشجویان که خودم از اعضای شورای مرکزی آن در سال 75-76 بودم با ایشان بیشتر آشنا شدم (ایشان هم مانند بنده در آن سال عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجودان دانشگاه گیلان بود)
ایشان در آن سالها دانشجوی سر حال و اکتیوی بود …قرآن را به زیبایی تلاوت میکرد و روابط عمومی خوبی داشت و با اینکه از خیلی از ماها کوچکتر بود ولی مقبولتر بود….
در مورد افاضات اژه ای باید بگویم ایشان از اعضای فعال !! تحکیم وحدت نبود …مطلبی که تعجب بیشتر دوستان ما را(دوستان قدیم انجمنی) برانگیخته است
اصلا ورود ایشان در انجمن اسلامی بیشتر برای ارشاد و هدایت دوستانمان بود تا ورود و فعالیت در یک گروه دانشجویی بطوری که در سال 76 که مجموعه انجمن اسلامی گیلان از آقای خاتمی حمایت میکردیم و تبلیغات داشتیم ایشان با آنکه از اعضای اصلی شورای مرکزی و مسوول واحد سیاسی انجمن بودند در ابتدا که تلاش زیادی کرد تا نظر جمع را به آقای ری شهری برگرداند ولی وقتی نتوانست ..در ستادهای شهری رشت برای ری شهری تبلیغات میکرد و این باعث خنده و مضحکه دیگر گروههای دانشجویی نسبت بما (انجمن اسلامی)شده بود
خاطرات زیادی از آن دوران دارم ولی خواستم بگویم ایشان در ابتدای دانشجویی فردی افراطی (به حد الان*) نبود ولی ظاهرا بعدها در دار و دسته آقای رمضانی(نماینده وقت ولی فقیه در دانشگاه گیلان و بعدها امام جمعه کرج) به کرج رفت و بعد از معمم شدن به فعالیت های وسیعی دست زد که شما هم الان خوانده اید و میدانید
در پایان اظهار نظری جال از یکی از دوستان قدیمی مشترکمان را برایتان میاورم
لطفا در صورت نقل مطالب فوق، مانند برخی نقل قولها ، اشاره مستقیم به بنده نفرمایید
تشکر و آرزوی موفقیت روز افزون
نقل قول از صفحه تلگرام دوستانمان در انجمن اسلامی آن سالها:…..
…………………………..
همه ما میدانیم که اعضای شورای مرکزی انجمن ها یا کسانی که شورا معرفی میکرد عملا و بطور خودکار در شورای عمومی تحکیم میتوانستند حاضر شوند و به عبارتی عضو تحکیم بودند اما دوستان قدیمی تر مستحضرند که این دوست عزیز, مسول واحد سیاسی شورای مرکزی بعد از ما شد که بسختی مصوبه شورای عموی قبل برای حمایت از آقای خاتمی در انتخابات 76 را باطل نکردند – گرچه عملا و علی الخصوص این بزرگوار فعال ستاد آقای ری شهری بودند! – و لذا هیچ نسبت فکری با تحکیم نداشتند و به قصد اصلاح و هدایت حاضر میشدند! . . . این را عرض کردم که مجددا بدانیم امثال «قاضی اژه ای» با چه اطلاعاتی و چگونه قضاوتی میکنند!؟
…………….سلام دوستان ارجمندم
حسن آقا حاضر(کردمیهن) – علیرغم روزگار!- از دوستان ماست و شرط اخلاقی رفاقت نگران دوست بودن است! و لذا بنده نگران ایشانم که دستمایه بازی ناپاکی در عرصه سیاست بازی حضرات شود؛ آنهائیکه عموما هیچ ارتباطی بین «حفظ قدرت» و «اخلاق» نمیتوانند برقرار کنند و عندالزوم برای نجات خود از مهلکه های سیاسی هر فعلی از جمله له کردن مریدان را مباح و بلکه واجب میدانند! . . . تا جائیکه من میدانم ایشان و تعدادی از دوستان دیگر زمانیکه حاج آقا رمضانی امام جمعه کرج شدند با ایشان همراه شدند و در قالب موسسه امام خمینی همزمان با تحصیل علوم دینی به کار فرهنگی! هم پرداختند و البته حسن آقا با توجه به شور بیشتری که داشت بیش از بقیه رسانه ای و منبری شد و با توجه به ارتباطات خوبی که با مراکز قدرت برقرار کردند شروع به گسترش فعالیت در کرج و تهران کردند! و حتی مخالف احمدی نژاد هم بودند (یا شدند!). . . عین زمان دانشجویی, قطب نمای خودشان را منویات حضرت آقا قرار داده بودند و . . . و لذا بر چسب فرقه و امثال آن اساسا به آنها نمی چسبد؛ چون نه آنقدر قدرت تفکیک شده فکری نسبت به بچه های موسوم به ولایی داشتند که فرقه ساز شوند و نه انگیزه و نیاز و قدرتی برای چنین کاری!
اما مشکل اینجاست که؛ در حالیکه امثال آقای لاریجانی هم با آن سابقه و هوش سیاسی, به اندازه کافی قدرت تشخیص چیستی منویات حضرت آقا در حوادث مختلف را متوجه نمیشود و بعضا سر همین نفهمی!؟ مورد عتاب هم قرار میگیرد!؟ از امثال ایشان چه انتظاری هست! . . . مشکل نه طائب و رسایی و حسینیان و کوچک زاده است و نه این دوست عزیز ما! کشف منویات حضرت آقا که در معادلات سیاسی کشور مدام شبیه «متغیرهای فعال غیر خطی» عمل میکند, سخت شده است! …….
آدرس تلگرام حسن حاضر کرد میهن
https://telegram.me/kordmihan
جناب عرفانیان عزیز:
در امتداد مطلب قبلی باید در معرفی خودم باید گفته شود :رزمنده و جهادی و مسلمان سابق ،که به لطف عملکرد روحانیت شیعه ایرانی از اسلام روی گردان شده است۰
جناب عرفانیان عزیز
مرقوم داشته اید«ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺮ ﻳﻚ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﺭﻭاﺳﺖ ‘ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻠﺨﻼﻝ ﭘﺎﻱ ﺯﻥ ﻳﻬﻮﺩﻱ ﺳﻜﺘﻪ ﻛﻨﺪ و ﺑﺮ اﻭ ﺣﺮﺟﻲ ﻧﺒﺎﺷﺪ ”»و این مطلب را از علی ابن ابیطالب میدانند و بر آن میبالند، ( وﺑﺮ ﻳﻚ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﺭﻭاﺳﺖ،،، ،شیعه ای درکار نیست ،بلکه مسلمان است، نه شیعه،جعل نفرمائید) ۰هیچ کس به مبنای این کلام توجه نمی کند که این ناشی از رقابت سیاسی در مقابل معاویه است که این اتفاق در حکومت معاویه افتاده است،و علی برای تضعیف معاویه به این طرفند متوسل شد۰(((والا خون یهودی و مسیحی در اسلام، حرمت نداشته است۰اولین کار پیامبر پس از بدست گرفتن قدرت پاکسازی شبه جزیره عربی از غیر مسلمین بود،به هر بهانه ای، حتی نسل کشی و موفق هم شد))) در حکومت علی جز جنگ داخلی و مسلمان کشی وبیوه سازی زنان و یتیم پروری و گرسنگی امتیاز دیگری وجود نداشته۰ فقر از سروکول مردم بالامی رفت۰سه جنگ درطول چهار سال خلافت علی با مسلمین، «جنگ داخلی»تفکرش رعشه آور است۰ در طرف مقابل ، (حکومت معاویه) مردم در وضعیت مطلوبی بودند۰
همان گونه که در زمان پیامبر مخالفین و شعرا را ترور میکردند،پس از پیامبر اوضاع برعکس شد۰مخالفین نیز از وی آموختند و خلفای اسلام از جمله علی را ترُر کردند۰«خوشبختانه طول خلافت علی از بقیه کوتاه تر بود،والا اسلام یتیم خانه می شد»۰
درود
1:تناقضات در قرآن که از خدای عالم بعید است
2:کپی برداری از تورات و افسانه های بابل و دین زرتشت
3:مبارزه نکردن با برده داری
4:سنگسار و گردن زدن افراد
5:آیه هایی که به نفع محمد آمده و خدا خیلی به نفع او کار میکنه از خدا بعیده
6:حمله محمد به کاروانهای اعراب در ماههای حرام بر خلاف سنت اعراب و پس از این حملات و کسب غنائم تعداد مسلمانان بسیار زیاد شد
7:///محمد در این مورد که زرتشتیان یگانه پرست هستند و آنها را مجوس میدانند
8:خوشحالی اعراب و محمد بخاطر شکست ایرانیان از روم به خاطر کینه آنها از ایرانیان
9:تبعیض فاحش بین حقوق زن و مرد
10:مسلمانان بیشترین ترورها را انجام میدهند
11:مسلمانان عاشق خون ریزی هستند
12:مسلمانان بیشتر از 10 فرقه دارند و هیچکس دیگری را قبول ندارد
13:اعلام ظهور محمد بر اساس کتاب انجیل همانطور که میدانیم مانی و مزدک هم ادعای پیامبری کردند اما مانند محمد اقبال با آنان یار نبود
14:مسلمانان بیشتر وارد کننده هستند تا صادر کننده
15:عقب افتادگی مسلمانان در زمینه های علمی سیاسی و فرهنگی
16:عدم کسب جایزه نوبل توسط مسلمانان تنها یک مسلمان به صورت اشتراکی با 2 نفر دیگر این جایزه را کسب کرده
17:فاشیسم در تفکرات مسلمانان از ابتدا تا الان مشهود است مثل مالیات بیشتر بر غیر مسلمانان
مجوس دانستن کافران و کشتن دشمنان اسلام
18:کشتن مردان بنی قریضه توسط محمد و همسر یکی از آن مردان را برای خود تصاحب کردن(ریحانه)
19:همبستر شدن با دختر 9 ساله
20:قصه های تخیلی در قران که امروز همگی به از آنها اطلاع داریم
21:اینکه در قران و نهج البلغه عقل انسان را در قلب میداند که از نظرات افلاطون گرفته شده
22:حدیث ها و روایاتی که از محمد نقل میشود //// از کتاب 14 معصوم و کتاب بحار الانوار و بخارایی
23:جنایت علیه ایرانیان یهودیان مصریان و تمام ملت های زیر سلطه
24:تفکر اینکه فرشتگان بال دارند در آیه 1 سوره فاطر در حالی که اگر مادی نباشند به بال نیازی نیست
25:خشمگین شدن خدا از کافران در سوره توبه که از خدایی که کامل هست و علیم این صفت بعید است و یک صفت هست که ححتی در انسانهایی هم که خشمگین میشوند نمونه ای از ضعف است و نکوهش میشود.
من میتونم خیلی موارد دیگه را بیان کنم اما خوشحال میشم شما هم ادعاهای خودتون رو و فواید اسلام رو برای مسلمانان تاکید میکنم تمام جوامع اسلامی بیان کنید.
ممنون واقعا عالی بود
ممنون از زحماتی که میکشید
اصل اینکه نوریزاد بعداز شراکت درجنایتها باچند تا فحش وپشیمونی از گذشته بخواد خودشو لیدر جریان مخالف رژیم جا بزنه مشکوکه ازاون بدتر تحلیلای ابدوغ خیاریش در دلایل حاشیه های امنی که براش هست من میگم اگه راست میگیو چیزی برای از ذست دادن نداری هم به تاوان گذشته کثیفت وهم برای اثبات صداقتت باید جلوی بیت رهبر خودسوزی کنی والا انگ مزدوری رو پیشونیته بچه زرنگ
khodsuzi kone ta jarayane eteraz tamum beshe! kur khundi ///e ye …..
اصلاح طلبان از زندان یا حتی خارج زندان نامه ای نمینویسند و انتقادی نمیکنند به یک دلیل ساده. اینها فقط و فقط در رژیم اسلامی کسی هستند حتی در زندان. خارج از این رژیم اینها هیچ هستند. اینها حاضرند که در زندان رژیمشان باشند و دم نزنند تا اینکه این رژیم نباشد و اینها هیچ باشند.
با درود به جناب کورس گرامی ! دوست گرامی انسان کامل و معصوم کسی است که نه فکری دارد نه حرکتی بکند.والا هر انسانی که در جامعه زندگی کند و حرکتی از او سر بزند نه می تواند کامل باشد و نه معصوم.در یک کلام انسان معصوم و کامل انسانی بیشعور و بیفکر و بدون کوچکترین حرکتی است که مثل حیوانات بطور غریزی میخورند و میخوابند و هیچگونه رشدی فکریی ندارند . زندگی روزمره از انچنان پیچیده گیهایی بر خوردار است که هیچ موجودی نمی تواند کامل باشد و نه معصوم.اینکه مذهبیون معصوم و کامل میدانند در حقیقت توهین به همان کسانی است که خود مقدس میدانند چون با بیان چنین اراجیفی معصومین و انسانهای کامل را از انسان بودن تهی میکنند و به موجوداتی بی روح و بی فکر و بی احساس و منزوی و تهی از خصایل و فضایل انسانی میدانند.درصورتیکه تاریخ آنها را انسانهای عادی و دارای خوبیها و بدیهای و زشتیها و زیباییها و اشتباهات و خواستها و هوی و هوسهای انسانهای معمولی میدانند.مشکل متدینین عدم درک تفاوت اسطوره با واقعیت است. که در کامنتهای همین چند آخوند دراین سایت می توان دید.مسلما تفاوت است انسان متدینی که نان دین نمی خورد با آخوندی که زندگی اش به چنین خرافاتی وابسته است.گروهی واقعا باور دارند ولی آخوند نان دین میخورد و بهمین جهت به هر چه گسترده تر شدن این خرافات نیازمند است.
http://nazerenurizad.blogfa.com/
وبلاگ ناظر محمد نوری زاد http://nazerenurizad.blogfa.com/post/1
پيشكش به آرش صادقى
ريشه ها ١٨٦(قسمت ١٨٥ذيل پست قبلى)
همان عنوان اصلى
كدامند ناهمسازيهاى عرفان با سياست ؟
٧- شكنجه بالقوه و تعميم هاى هولناك
آتنى هاى باستان دريافته بودند كه در سياست ( شهر گردانى ) ناديده گرفتن شهر و شهر وند و منحصر ساختن همه تصميم ها به اراده يك فرد منجر به تورانى يا جباريت و استبداد مى شود .پوليتيك يعنى گرداندن امور پوليس و پوليس به يونانى يعنى شهر . حذف اراده شهروندان از شهرگردانى و منحصر كردن آزادى به يك شخص به نام شاه يا امپراتور يا امام يا سلطان صرف نظر از اينكه آن شخص خوب يا بد باشد اساسا خلاف عموميت امر سياسى است .خطاب سياست به عموم است و ناده گرفتن عموم با اين عنوان كه حاكم نظر كرده و نماينده مرجعى عام تر از هر عموميتى است چنانكه در قسمت هاى پيش از زواياى مختلف بررسى شد به تعميم هاى هولناكى منجر مى شود كه براى عموم و براى عقلانيت عمومى نه فقط دست يافتنى نيستند بل فهميدنى نيز نيستند .چنين سياستى با تعميم هاى موهوم خود راه را براى جباران و خدعه گران خودكامه اى باز مى كند كه دانسته يا ندانسته تصميم ها و رفتار هاى خود را اجراى تكاليفى از جانب مرجعى فراتر از عالم و آدم قلمداد مى كنند . اخلاق انسانى را معلق مى كنند .عقلانيت جمعى و شهروندى را از كار مى اندازند ،رابطه خود با ديگران را با رشته هاى مبهمى همچون ارادت ،ايمان و عشق و عبوديت و در نتيجه اطاعت بى چون و چرا برقرار مى كنند .اين رشته هاى ارتباطى كه به رابطه انسان با خدا تعلق دارند و اساسا به خدا و بنده خدا مربوطند از جاى اصلى خود بر مى كنند و آن را به فضاى ميان حاكمان و مردمان منتقل مى كنند .به گواه رخدادهاى تاريخى اين جابجايي همواره سرانجامى خونبار و انسانيت ستيز داشته است . خواسته يا نا خواسته ،عارفان در جهت برگرداندن اين رابطه به جاى اصلى خود طى طريق كردند .نام اين جاى اصلى را خلوت خاص نهادند .
خبرت هست كه بى روى تو آرامم نيست
طاقت بار فراق اين همه ايامم نيست
گو همه شهر به جنگم به در آيند و خلاف
من كه در خلوت خاصم خبر از عامم نيست
در مثنوى مولوى داستانى هست كه در نسخه نيكلسون عنوانش اين است : داستان آن پادشاه جهود كه نصرانيان را مى كشت از بهر تعصب .شاه جهود وزيرى مكار دارد .وزير براى هلاكت مسيحيان چون فردى ناشناس وارد جماعت آنها مى شود .و كارى مى كند كه همه او را به عنوان يك مسيحى راستين مى پذيرند و به او ايمان مى آورند .وزير پس از آنكه ارادت پرشور اما نامعقول اهالى را به خود جلب مى كند ،خدعه كردن مى آغازد
دل بدو دادند ترسايان تمام
خود چه باشد قوت تقليد عام
در درون سينه مهرش كاشتند
نايب عيسى اش مى پنداشتند
او به سر دجال يك چشم لعين
اى خدا فرياد رس نعم المعين
وزير چه مى كند حالا كه نايب برحق عيسى اش پنداشته اند ؟ خود را به عارف بودن بودن مى زند .اميران و بزرگان مسيحيان يك به يك به نزد خود مى خواند و به هر يك طومارى مى دهد كه در آن حقيقت دين مسيحا مكتوب شده است .حكم هاى مندرج در طومار ها اما مختلفند ،وزير بدينسان در ميان مسيحيان اختلاف مى افكند و جنگ هاى متعصبانه اى راه مى اندازد كه بى شباهت به خدعه هاى همين زمان براى راه اندازى جنگ فرقه اى بسيار خطرناك ميان شيعه و سنى نيست .وقتى اميران براى چاره جويي به او روى مى آورند و ير خدعه گر در به روى خود بسته است و به هيچ وجه حاضر نيست از خلوت با حق به سوى خلق برگردد .اين ماجرا ياد إور غايب شدن كيخسرو است اما در جهتى معكوس .كيخسرو پس از برقرارى آشتى و آبادانى و زندگى شاد و بى بيم در همين گيتى از بيم تباهى پذيرى محتوم قدرت موبد شاهى ترك قدرت مى كند و وزير مكار براى پر كردن جهان از قدرت سياسى خود نمايش عارف پيشگى و ترك جهان راه مى اندازد .
چند گويي من بگيرم عالمى
اين جهان را پر كنم از خود همى
گر جهان پر برف گردد سر به سر
تاب خور بگدازدش با يك نظر
اين نيز ناگفته نماند كه خداى كيخسرو خدايي با خرد بهمنى ،خدايي گيتى بين و ،خدايي است كه آيينى اينجهانى دارد و پايه اى ترين اصل او خويشكارى اخلاقى انسان براى رهايي مردم از آزار و بيداد در همين گيتى است و اساسا بن اين خدا در جان انسان است ؛آن هم انسانى زمينى كه بايد با زايندگى و بارورى و نبرد عليه دروج و بيداد و بد منشى همين جهان آراسته از نيكى و پيراسته از بدى كند .اين خدا تفاوت عظيمى دارد با خداى سامى و افلاتونى كه اين جهان را سايه و جهانى ديگر را اصل مى گيرد .پيش تر در اين باره نوشته ام و تكرار مكرر نمى كنم جز اشاره به اين نكته كه انديشه سياسى فردوسى نسبت به انديشه هايي كه با وام گيرى از ادبيات متجاوزان با آنها مقابله مى كنند يك استثناى نابهنگام و تابناك است ؛تابناك از نور نبوغ .
داستان خدعه وزير عارف نما در مثنوى البته دلالت هاى گونه گون دارد ،اما يك دلالت بسيار عبرت آموز آن پيامد خونبار عارف شاهى و دروغين بودن همسازى عرفان با سياست است .مولوى مى رساند كه ترسايان اگر به جاى ارادت مقلدانه از نايب قلابى عيسى بر خود متكى بودند چنين سرنوشت شومى نداشتند .سياست يعنى شهر گردانى و اينكه شهروندان بيش و پيش از هر مرجع ديگرى حق دارند در باره انور متغير و دنيوى خود تصميم جمعى بگيرند ذاتا نه غربى است ،نه مد روز ،و نه مختص عصر تجدد بل امرى است معقول كه اگر عقل قدما به آن راه نمى برد به تعبيرى هگلى ناشى از ناپختگى تاريخى اين عقل بود .سياستى كه حاكم را مجاز مى دارد تا از منبع دسترس ناپذير كسب تكليف كند ،آن منبع را نيز به دست حاكمان خودكامه و قدرت پرست به تباهى مى كشد و چون همه امور واقعى و ملموس و متغير زندگى و معاش انسان ها را تحت قيمومت مى گيرد لاجرم و دير يا زود با مقاومت نارضيان مواجه مى شود و آن نارضيان را با اتهاماتى هولناك شكنجه و سركوب مى كند .اين سركوب و شكنجه امرى عارضى نيست بل به طور بالقوه در هرگونه قدرت سياسى اى كه از مردم ناشى نشده باشد نهفته است حتى اگر آن قدرت الحادى و سكولار باشد .در اينجا تأكيد بر سياست عرفانى از آن روست كه بحث ما راجع به عرفان است
ويرايش و پوزش همچون هميشه :سمت راست نادرست ،سمت چپ درست
ناده گرفتن عموم………………………ناديده گرفتن عموم
و ير خدعه گر ………………………..وزير خدعه گر
همين جهان آراسته از نيكى ………همين جهان را آراسته از نيكى
در باره انور متغير و دنيوى خود ..درباره امور متغير و دنيوى خود
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دوستان عزيز من هر دفعه تلاش مى كنم كه با بازخوانى بخش هاى پيدا و ناپديد نشده در كادر درج نظر اشتباهات خود را درست كنم ،اما به رغم اين تلاش باز هم تلفاتى پيش مى إيد كه آن را به حساب شرايط سنى بگذاريد و به بزرگوارى خود بر من ببخشيد . نكته ديگر اينكه اين قسمت را براى پست بعدى كپى كرده بودم و با اجازه نوريزاد عزيز و همه دوستان بزرگوار آن را در ذيل پست بعدى هم مى آورم . دليلش هم اهداى آن است به آرش صادقى دانش آموخته رشته فلسفه غرب و اشاره اى به پايان نامه ناتمام مانده اين عزيز كه به مضمون اين قسمت بى ارتباط نيست ورنه شايستگى آرش و همه زندانيان شرافت و وجدان انسانى بسى بيش از اين چند كلمه ناقابل است .درود بر همه آنها و به اميد بيدارى آنانى كه به اين جوانان از خود گذشته و با وجدان به چشم مجرم مى نگرند .پس با اجازه شما اين قسمت و دنباله اش مى رود به پست بعدى
با سلام و خسته نباشید بخاطر پیاده کردن فایل صوتی ،
اما من هم چند سوال از رادیو دویچه دارم چرا سوال شما راجع به برخورد با آقای نوریزاد مانند سوال افراد عامی است نه یک رادیو ؟
آیا برخورد فقط یعنی زندان است ؟ ممنوع الخروج بودن، بیکاری ، تهمت و افترأ از شبکه رسمی خبر ،و……………را شما چه می دانید؟
آیا یک انسان تحصیلکرده و هنرمند را بیکار کردن از زندان کردن آسانتر است .؟
فرزندان و خانواده نوریزاد چه کرده اند که اینچنین مورد هجمه یک حکومت قرار گرفته اند ؟
آیا خانواده نوریزاد در کدام محکمه می توانند از حق پایمال شده خودو تهمت و افترأ ها شکایت کنند؟
سلام آقای نوریزاد بلاخره اداره اطلاعات ورهبر با شما وارد معامله شد به شما حقوق میدهد وشما در امان هستید چون میخواهد که با گفتن همه فسادها در جامعه تخلیه روانی ایجاد کنید و کسی بفکر اعتراض تشکل یافته وانقلاب وبر چیدن نظام نباشد و در اصل بد معامله ای کردید که اگر به قیامت اعتقاد داشته باشید در جنهم باید محشور شوید این شگرد نظام در آینده دور یا نزدیک افشا میشود وشما را نوریزاد لعنت الله علیه نام خواهند برد پس دست از این دکان بردارید شما آزاد نیستید بلکه وارد معامله شدید ومردم را خر فرض کردید خدا تو را نیامرزد ورسوا کند.
هو ۱۱۰
دوران به مراد صوفیان خواهد شد
اسرار نهان جمله عیان خواهد شد
چون مینگرم علی (ع) خدا میبینم
هم اوست که صاحب الزمان خواهد شد
ختم فتنه فقیهان ……..آمین
ظهور صاحب الزمان ……..آمین
با اخلاص درویشانه عرض کردیم ………………..هو
دوست گرامی مصلح سلام بر شما.جوامع غربی کاپیتالیستی حکومتشان لیبرال دمکراسی است نه حکومت بر مبنای “مسیحیت وحکومت مسیحی”.حکومت کلیسا قرنهاست برافتاده و این برافتادن بعلت عدم توانایی دین برای پاسخگویی به نیازهای انسان نوین می باشد.در این “دم خروس” جوامع دمکراتیک غربی همه می توانند نظراتشان را در تلویزیون و روزنامه و کتاب مطرح کنند و مورد خشم حکومت قرار نگیرند زیرا اساس کار “قانون عرفی” است نه کتاب Bible (انجیل ) و یا تورات.
در این جوامع اگر ریچارد نیکسون یک میکروفن در جایی کار بگذارد تا سخنان رقبای حزب مخالفش را شنود کند به او تیپا می زنند واز کاخ سفید بیرونش می کنند و خبرنگاری که موجب این افشاگری می شود سربلند و راحت زندگی میکند.
در این کشور بوداییها و مسلمانان می توانند آزادنه کتاب های خود را چاپ کنند و منتظر رای اعتماد “وزارت ارشاد” نباشند.
مسلمانان که در کشورهای خود اجازه ساختن حتی یک “معبد و یا یک کلیسا وکنیسه” را نمی دهند می توانند مانند قارچ “مسجد” (و حسینیه توسط شیعیان) بسازند.قران چاپ کنند و طلبکار همه باشند.
زیرا یک اصل رعایت می شود و آن “آزادی ابراز عقیده” و”آزادی فکر” و ابراز آن است.
“حکومت رحمت” که شما اسم با مسمای مصلح را از آن گرفته اید فکر کنم حکومت امام مهدی است. از امام صادق نقل شده که مبنای حکومت رسولخدا “رافت ورحمت” بود ولی مهدی ما مبنایش “سختگیری و خشم و نقمت” است و آن قدر خون می ریزد که بعضی از یارانش می گویند این مرد از قریش نیست وگرنه اینقدر نمی کشت.و در جایی دیگر می گوید که آنقدر خون جاری می کند که سیل خون به رکاب اسبش می رسد.(طبق قانون فیزیک مایعات فکر کنم هزار هزار تریلیون انسان باید کشته شوند زیرا هر انسان چهار لیتر خون دارد.(محاسبه اش با دانشجویان رشته فیزیک دانشگاه صنعتی شریف)
حتما منظورت از “اسلام رحمانی” این است. نه برادر عوضی گرفته ای، من پای منبر آخوندها بزرگ شدم و یک کتابخانه از کتابهای مذهبی داشتم و دارم و حتی کتاب کشف الاسرار امام الان در اتاق بغلی در بین کتابهایم هست.ولی خدا این لطف را به من کرد که بینشم گسترش یابد تاعقاید خودم را به کسی “تحمیل” نکنم .
کتابهای “بهاگاواد گیتا” – و”اپانیشادها” (آیت الله مطهری در “کتاب انسان کامل” می گوید علامه طباطبایی از معانی بلند این کتاب بسیار در شگفت بودند و آنرا می ستودند) و تائوته جینگ (دکتر سید حسین نصر و دکتر داریوش شایگان این کتاب را برای علامه طباطبایی ترجمه می کردند و علامه می فرمودند که در میان کتابهای معنوی،این کتاب بهترین است) و “انجیل” و “تورات” در کنار “قران و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه” در کتابخانه ام هست و من کتابهای معنوی خصوصا معنویت هند را بسیار برای آرامش و ورزش ذهن و روح مناسب می دانم.{البته باید مانند محمود غزنوی به هند حمله کرد و معابد هندو را ویران کرد و دین حنیف را به زور شمشیر به هندیان بدبخت صادر کرد وبعد گفت لا اکراه فی الدین}.
وقتی حکومت دمکراسی حقیقی باشد استبداد لاغر ولاغر می شود وسرانجام می میرد وقانون حکومت میکند و “عدالت به مسلخ نمی رود و حق سخن گفتن در گلو خفه نمی شود” دوست مهربانم.
من به آروزی خودم رسیده ام و رفته رفته جامعه اصلاح خواهد شد. جامعه ی اصلاح شده، شایستگان را بر سر کار می آورد. اینها همه خواسته هایی هستند که من پله به پله تعقیب می کنم و من روزی را می بینم که حتما شایستگان بر مصادر امور قرار گرفتن اند و من آرزو می کنم که روزی آنقدر در این جامعه رشد و فهم جولان دهند که مردم به یک بهائی متخصص، فهیم، دانشمند هم احترام بگذارند و اگر هم حرف از دین و دیانت هست، درون افراد بماند و برای زندگی مردم، خط و ربطی نباشد. من دوست دارم همه ی مردم فارغ از گرایش های اعتقادی خودشان در ایران فردا زندگی فهیمانه ای داشته باشند. ما مستحق یک زندگی فهیمانه هستیم. و فکر می کنم که آن روزها اگر چه دشوار به نظر می رسند، در دسترس ما هستند….
درود بر نوریزاد گزامی! دوست ارجمند گویا از زبان ما می گویی! من می توانم بگویم که هیچ وقت نسبت بشما فکری جز آزاده گی و انساندوستی و انسانی عاشق و وطن دوست و جوانمردی شجاع نکرده ام.درست بهمان دلایلی که با بستن روزنامه آیندگان با فتوای خمینی…که من دیگر اینده گان نمی خوانم…به اسلام و حکومت اسلامی پشت پا زدم با اولین بر خورد با نوشته های شما و کمی خواندن درباره شما متوجه شدم که با انسانی عاشق و آشفته و صادقی طرفم که زندگی و شرافت و گذشت و شجاعت را انچنان می بیند که باید باشند !بنابراین لحظه ای تردید در مبارزه شما تابحال نکرده ام با وجودیکه بسیاری را می شناسم که برای بی عملی و ترس خود شما را و مبارزتان را بر نمی تابند! درود بر شما باد من شما را دوست دارم حتی اگر نوشته هایم را بیشتر هاشوری کنید!
اما در مورد خامنه ای من با دقتی که در اخبار منتشره کردم چنانچه کلمات بکار برده درست و دقیق باشند خامنه ای سرطان پروستات ندارد.چنانچه قبلا هم نوشته ام پرستات خامنه ای مثل 60/70% از مردها دراین سن بزرگ شده و باعث شاشبند(حسب البول) معظم اله شده.و با تراشیدن بخشی از پروستات که عملی نسبتا ساده و با اشعه لیزر انجام می شود.مسلما چنین درمانی بعد از اینکه مصرف دارو اثری ندارد و مریض مشکل داشته باشد انجام می شود!بنابراین من هدف ایشان را همان رویارویی ضحاک با کاوه و درخواست تاییدیه درستکار و انساندوست بودنش توسط کاوه می دانم نه چیز دیگری.کسیکه اینهمه خون ریخته و آبروها برده و خان و مانها ویران نموده و دارها بر پا کرده و به انسانها و طبیعی ترین حقوق انسانها تجاوز نموده و همچنین بر جنایات خود پافشاری میکند باید یا آخوند باشد و یا واقعا ابله که بتواند منتظر دعای خیر و تلطیف قلوب همان مردم باشد!بنظرم بهترین کار برای خامنه گوش به پندهای دوستانه و صادقانه شما دادن است نه تزویر و دروغگویی و بقول خمینی خدعه!
این تنها کامنتی ازمزدک بود که هاشوری نخورده بود.جای تعجب است واقعا.
درود به دوستان مذهبی
بحثی در ارتباط با امام زمان مطرح شد و جناب مرتضی توضیحاتی بر آن دادند که موضوع را عملا پیچیده تر کرد. اگر زنده بودن ایشان پس از هزار و اندی سال را به تغذیه خوب و این موارد مادی ارتباط دهیم که موضوع خنده دار خواهد بود. اینکه علم تا کنون به چنین مواردی دست پیدا نکرده است که راز طول عمر را کشف کند هم بیشتر به قصه شاه و پریان می ماند. طبق تحقیقی که دکتر سروش در این ارتباط کرده است اصولا هیچ نشانه مستدل تاریخی بر وجود امام زمان دلالت نمی کند. لطفا دلیلش را از من نخواهید که این صرفا نقل قول از ایشان است. ضمنا اگر قرار باشد که آن امام همام به سلامتی و میمنت در قید حیات باشند و انشاءالله بیایند و بساط ظلم و جور را بر چینند، باید قاعدتا زنده بودن ایشان را فقط از طریق معجزه الهی توجیه کرد. البته امیدوارم آنچنان که قدیمها می گفتند که تا زانوی اسب آن بزرگوار غرق در خون دشمنان می شود، نباشد و اندکی ملایم تر با مخالفانشان برخورد کنند.
جناب بردیای گرامی سلام برشما
جناب بردیا ،
آقای دکترسروش درفهم آیات قرآن درمانده اند وآنرا خوابنامه می پندارند تاچه رسد به قبول کردن وجودامام زمان – روحی له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف “بنده نقدی بر” رؤیای رسولانه رسول-ص- “وی نوشته ام که بزودی منتشرمی شودونمونه ای ازآن رادراینجا می آورم:
بسمه تعالی
خدمت جناب آقای دکتر سروش زیدعزه ودام بقائه
باعرض سلام و عرض ارادت وخسته نباشید ازسختیهای هجران وطن ،امیداست که بزودی به وطن مالوف خویش بازگردید انشاءالله
درموردنظریه جنابعالی درمورد متن عربی قرآن که کلام خداوند است، آنرا”خوابنامه ویا روئیاهای رسولانه رسول-ص-” تعبیر نموده اید وبرآن اصرار می ورزید ؛وبنده هرچهار مقاله تان را مطالعه نموده ام ازوبسایت خودتان.
امابعد بعرضتان میرسانم که بنظر این حقیر که آیات قرآن را دودفعه دراین ماه رمضانی که گذ شت – درتیرومرداد ماه 1393 ش ه- بطوردقیق قرائت ومطالعه کردم باتوجه بنظریه شمابود ،دراین مطالعه قرآن کریم به آ یاتی رسیدم ومشاهده وتامل کردم که بیش از پنجاه مورد نظریه پردازی شمارا مردود اعلام کرده اند وبصراحت تمام گفته اند که این قرآن وکتاب الهی مسلمانان ،کلام مستقیم خداوند وسخن آفریدگار جهان هستی است وسخن حق تعالی است بدون یک کلمه زیاد وکمی که سخن غیراوباشد درآن نیست. وآن آیات ازاین قرارهستند که درذیل می آیند:
درآیات-35 36 سوره اعراف بشما وبه همه بنی آدم چنین خطاب فرموده است:{ يا بَني آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (35)
وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (36)
پس بیا واصلاح نظرفرما وازملامت ملامتگران مترس واندوهگین مباش آیات خدارا به نوعی تکذیب گرنباشید که بگوئید قرآن رؤیاهای رسولانه است ودرمقابل آیات خداتکبرنورزید.زیراکه نظریه شمانسبت دروغی است بررسول وانکارکلام خداوند جل وعلا می وبراین سخن آیاتی ازقرآن بصراحت دلالت دارند که درذیل می آورم:
1-{قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158) اعراف.مقصودذیل آیه است فآمنوا بالله ورسوله النبی…وکلماته الخ.
ملاحظه بفرمائید که ضمیر”کلماته” ،بخدا مربوط وبه اومرجوع است ؛پس این قرآن کلمات خداونداست بگواهی خودقرآن.
پس شماهم دعوت خدارا بپذیرید وبه اووبه رسولش که ایمان بخدا وکلمات اودارد ایمان بیاورید وازرسول پیروی کنید تاشایدازرهیافتگان باشید.
2-ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ (2)ت= آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است. بقره(2) واین کتاب همان کلمات خداونداست بدون هیچ تردیدی.
3-إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً . المزمل(5) ت=چرا كه ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد! (5)
آیا القائ قول سنگین غیرازکلمات قرآن کریم است؟
4-أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً (82)=آيا درباره قرآن نمىانديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىيافتند. (82) نساء.
پس این کلمات قرآن ازسوی خداونداست نه ازخودرسول-ص- ورؤیاهای او.
5-الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1) الکهف،=حمد مخصوص خدايى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزيده) اش نازل كرد، و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد … (1).
آیاتی که باکلمه “انزال ” آمده اند دیگربیش ازاین که درذیل می آیدردیف نمی کنم :
:إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (2) یوسف.
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا.. 37 رعد.
الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ (1) 1 –ابراهیم.
وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً (106) اسراء.
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فيهِ مِنَ الْوَعيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) طه.
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يُريدُ (16) الحج.
آیاانزال کتاب بربنده خود ،خوابنامه است؟
6-وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27) الکهف =آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت كن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمىسازد و هرگز پناهگاهى جز او نمىيابى! (27).
آیا کتاب پروردگاری که به رسولش وحی شده است ،خوابنامه است؟
وضمیر “کلماته” به “ربک ” مرجوع نیست؟
7- وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً (54) الکهف =و در اين قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بيان كردهايم ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مىپردازد! (54) .
پس شما ازآن انسانهای جدالگرباسخن حق نباشید وازآنان نباشید که گفتند:
فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24)اِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25) المدثر= و سرانجام گفت: «اين (قرآن) چيزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پيشينيان نيست! (24)اين فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا)!» (25)
مقصودم آیه 25است.
8-وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ (6)النمل؛=تو كسى هستى كه قرآن از جانب خداى حكيم و دانا به تو تلقين مىشود. (6) وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى لتلقّن و تعطى الْقُرْآنَ نظيره قوله سبحانه و تعالى وَ لا يُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ «1» مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ.”ازتفسیرالمیزان”.
تلقی قرآن یعنی اعطاکردن آن به رسول-ص –ازجانب خداوند است ؛ وتلقی قرآن اازسوی علیم وحکیم بایدیک متن باشد که اگرمکتوب شود ملموس باشد وپیامبرآن متن راتلقی واخذ نماید وبحافظه اش بسپارد وبعد کتاب وحی بدستور پیامبر، آن را مکتوب کنند.
آیا اینگونه تلقی وحی شدن قرآن خوابنامه است؟
9- تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (2)نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (3) قصص؛= اينها از آيات كتاب مبين است! (2) ما از داستان موسى و فرعون بحقّ بر تو مىخوانيم، براى گروهى كه (طالب حقّند و) ايمان مىآورند! (3)
أي نتلو تلاوة متلبسة بالحق فهو من عندنا و بوحي منا من غير أن يداخل في إلقائه الشياطين، و يمكن أن يكون متعلقا بنبإ أي حال كون النبإ الذي نتلوه عليك متلبسا بالحق لا مرية فيه.”المیزان”.
تلاوت وخواندن قرآن ازسوی خداوند بحق وراستی برای پیامبرش بوسیله وحی براو بدون دخالت القاءشیاطین واین خواند نها وتلاوت قرآن،ازاخبارراستین احوال امم گذشته است مثل اخبار وتاریخ صحیح موسی وفرعون است ؛آیا این تلاوت ،خوابنامه است؟
10- وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ (15) یونس ،
ت =و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مىشود، كسانى كه ايمان به لقاى ما (و روز رستاخيز) ندارند مىگويند: «قرآنى غير از اين بياور، يا آن را تبديل كن! (و آيات نكوهش بتها را بردار)» بگو: «من حق ندارم كه از پيش خود آن را تغيير دهم فقط از چيزى كه بر من وحى مىشود، پيروى مىكنم! من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ (قيامت) مىترسم!» (15)
فقوله: «قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ» إلخ، جواب عن قولهم: «أَوْ بَدِّلْهُ» و معناه: قل لا أملك- و ليس لي بحق- أن أبدله من عند نفسي لأنه ليس بكلامي و إنما هو وحي إلهي أمرني ربي أن أتبعه و لا أتبع غيره، و إنما لا أخالف أمر ربي لأني أخاف إن عصيت ربي عذاب يوم عظيم و هو يوم لقائه. المیزان.
اینکه پیامبر-ص- درجواب تقاضای مشرکان وبت پرستان، میگوید من نمی توانم آیات وحی شده برمن را عوض کنم زیرا که کلام من نیست بلکه وحی الهی است وفقط ازآن پیروی می کنم .
اینکه این کلمات ازمن نیست وازخدای سبحان است ؛بصراحت خوابنامه بودن قرآن رامردود اعلام می دارد.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17) یونس.
پس بیائید وبرخداورسول وکتاب خدا افترانبندید وازبدعت گذاران نباشید.
11- خدای سبحان وحی را چنین تبیین می فرماید:
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ (51)
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ 52.شوری ،
ت= و شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجاب، يا رسولى مىفرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحى مىكند چرا كه او بلندمقام و حكيم است! (51)
همان گونه (كه بر پيامبران پيشين وحى فرستاديم) بر تو نيز روحى را بفرمان خود وحى كرديم تو پيش از اين نمىدانستى كتاب و ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى) ولى ما آن را نورى قرار داديم كه بوسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مىكنيم و تو مسلّماً به سوى راه راستهدايت مىكنى. (52)
و إطلاق الكلام على كلامه تعالى و التكليم على فعله الخاص سواء كان إطلاقا حقيقيا أو مجازيا واقع في كلامه تعالى قال: «يا مُوسى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي»: الأعراف: 144 و قال: «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً» النساء: 164، و من مصاديق كلامه ما يتلقاه الأنبياء ع منه تعالى بالوحي.
و على هذا لا موجب لعد الاستثناء في قوله: «إِلَّا وَحْياً» منقطعا بل الوحي و القسمان المذكوران بعده من تكليمه تعالى للبشر سواء كان إطلاق التكليم عليها إطلاقا حقيقيا أو مجازيا فكل واحد من الوحي و ما كان من وراء حجاب و ما كان بإرسال رسول نوع من تكليمه للبشر.
فقوله: «وَحْياً»- و الوحي الإشارة السريعة على ما ذكره الراغب- مفعول مطلق نوعي و كذا المعطوفان عليه في معنى المصدر النوعي، و المعنى: ما كان لبشر أن يكلمه الله نوعا من أنواع التكليم إلا هذه الأنواع الثلاثة أن يوحي وحيا أو يكون من وراء حجاب أو أن يرسل رسولا فيوحي بإذنه ما يشاء. المیزان.
پس سخن گفتن خدای سبحان بابشر ازاین سه گونه خارج نیست، یا ازطریق وحی است که”بااشاره سریع است”یاازپشت حجاب است ،ویارسولی “بنام روح که همان جبرئیل است” می فرستد که بفرمان اوآنچه راکه بخواهد به پیامبرش وحی می کند.
واین همه آیات قرآن درجاهای متعدد می فرمایدکه همه مطالب وموضوعات قرآن همگی وحی وکلام خدا ازسوی خداوند به پیامبرش هست ، وکذالک اوحینا الیک… .
ازکجای آیات قرآن ،خوابنامه بودن آن ویا رؤیاهای رسول استباط می شود؟
مگراینکه بگوئیم این ادعا وبدعت شما یک جدال بدون برهان باآیات خداوند، است که خدای سبحان دراین موردفرموده است:” إِنَّ الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ في صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (56) غافر.
این کتاب ازسوی خداوند رحمن ورحیم برپیامبرش نازل گشته است درحالی که آیاتش بزبان عربی فصیح وگویااست برای انسانهای دانشمند ودانش پژوه ،هرمساله ای رابازگوکرده است بشارت گروبیم دهنده است ولیکن بیشتراین دانشمندان ازفهم آیات آن روی گردان شدند؛
جناب سروش شماچراروی گردان شدید وآنرا خوابنامه نامیدید؟
چراگوش شنوارابسته اید؟ ودرمفاهیم آیات تدبر نمی کنید؟
تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ (2)كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3)بَشيراً وَ نَذيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (4) فصلت ،
ت=اين كتابى است كه از سوى خداوند رحمان و رحيم نازل شده است (2)كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده، در حالى كه فصيح و گوياست براى جمعيّتى كه آگاهند! (3)قرآنى كه بشارت دهنده و بيم دهنده است ولى بيشتر آنان روى گردان شدند از اين رو چيزى نمىشنوند! (4).
12- اینکه قرآن دریک شب قدردرماه رمضان دفعة برپیامبرنازل گشته است ودردفعات دیگرنزول تدریجی داشته است جای انکارنیست ، واین نزول دفعی دلیل متقنی است که این کتاب خوابنامه نیست ؛بصراحت آیات ذیل وتفسیری ازالمیزان:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ؛حم (1)وَ الْكِتابِ الْمُبينِ (2)إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ (3)فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ (4)ا َمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلينَ (5) دخان،
ت=سوگند به اين كتاب روشنگر، (2)كه ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم ما همواره انذاركننده بودهايم! (3)در آن شب هر امرى بر اساس حكمت (الهى) تدبير و جدا مىگردد. (4)(آرى، نزول قرآن) فرمانى بود از سوى ما، ما (محمد (ص) را) فرستاديم! (5)
قوله تعالى: «حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ» الواو للقسم و المراد بالكتاب المبين القرآن.
قوله تعالى: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» المراد بالليلة المباركة التي نزل فيها القرآن ليلة القدر على ما يدل عليه قوله تعالى: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»: القدر: 1، و كونها مباركة ظرفيتها للخير الكثير الذي ينبسط على الخلق من الرحمة الواسعة، و قد قال تعالى: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»: القدر: 3.
و ظاهر اللفظ أنها إحدى الليالي التي تدور على الأرض و ظاهر قوله: «فِيها يُفْرَقُ» الدال على الاستمرار أنها تتكرر و ظاهر قوله تعالى: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»: البقرة: 185، أنها تتكرر بتكرر شهر رمضان فهي تتكرر بتكرر السنين القمرية و تقع في كل سنة قمرية مرة واحدة في شهر رمضان، و أما إنها أي ليلة هي؟ فلا إشعار في كلامه تعالى بذلك، و أما الروايات فستوافيك في البحث الروائي التالي.
و المراد بنزول الكتاب في ليلة مباركة على ما هو ظاهر قوله: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» و قوله: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»: القدر: 1، و قوله: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ»: البقرة: 185، أن النازل هو القرآن كله.
و لا يدفع ذلك قوله: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا»: إسراء: 106، و قوله: «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا»: الفرقان: 32، الظاهرين في نزوله تدريجا، و يؤيد ذلك آيات أخر كقوله: «فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ»: سورة محمد: 20، و قوله:
«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ»: التوبة: 127 و غير ذلك و يؤيد ذلك أيضا ما لا يحصى من الأخبار المتضمنة لأسباب النزول.
و ذلك أنه يمكن أن يحمل على نزول القرآن مرتين مرة مجموعا و جملة في ليلة “المیزان.
13- وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (2) ،محمد.
اگرقرآن خوابنامه است چرادراین آیه “بمانزل علی محمد” تصریح شده است؟ و”بمارؤئی علی محمد “تعبیرنشده است؟
واین نقدهمچنان ادمه دارد.
اگربرادر عزیزم جناب آقامرتضی سلمه الله تعالی نقد وپیشنهادی دارند ،بجان ودل می پذیرم.
باسپاس ازآقای نوری زاد ازنشرآن.
مصلح
آقای عزیز آیا غرانیق یاد شده سلمان رشدی هم کلام الله است ؟
آیا الله زنان تمام دنیا را بر محمد حلال و زنان محمد را بر دنیا حرام کرد ؟
این چه الله ئی هست که در مکه میگوید شما به دین خود و ما هم به دین خود ولی در مدینه که شکمش سیر میشود میگوید با شدت بر کافران بتازید و دست و پای آنها را ببرید وبه زن و بچه آنها را تجاوز کنید و آنها را بفروشید ؟
این چه الله ا ی هست که میگوید همه برابرند و تقوی معیار است ولی بر علیه برده داری و فروش انسان همچون احشام هیچ نمیگوید و در اسلام برده داری را آزاد میگذارد ؟
این دیگر چه موجودی هست که با مخلوق خودش سر جنگ دارد و آنها را به جان یکدیگر می اندازد ؟
آقای عزیز تو میترسی که منطقی فکر کنی و از حد گفته های آخوندها فراتر روی ,تو زمانی که نه از ترس جهنم و نه از طمع حوری ها بهشتی خدایت را پرستیدی آنگاه او را میشناسی و میفهمی تا حالا چه چیزی را بجای خدا به تو قالب کرده بودند . خدا به راه راست هدایتتان کند
ﻣﮕﺮ ﻓﻘﻬﺎ ﺗﻘﻴﻪ ‘و ﻳﺎ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻣﺼﻠﺤﺖ و ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺁﻥ ﺭا اﺯ ﻗﺮﺁﻥ اﺳﺘﻨﺒﺎﻁ ﻧﻜﺮﺩﻩاﻧﺪ ” ﭘﺲ ﻣﻌﻠﻢ اﻳﻦ ﻣﻜﺘﺐ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ اﻣﺮﻭﺯﻳﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺟﺎﻫﻞ ﺩﻭﺭاﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺑﻮﺩﻩ اﺟﺎﺯﻩ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻣﺼﻠﺤﺖ و ﺗﻘﻴﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻨﻜﺮاﻥ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ اﺳﺖ ” اﮔﺮ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻣﺼﻠﺤﺖ و ﻳﺎ ﺗﻘﻴﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻛﺎﻓﺮاﻥ و ﺟﺎﻫﻼﻥ و ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ اﻣﺮﻱ ﻋﻘﻼﻧﻴﺴﺖ ‘ﭘﺲ ﺑﺮ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪا ﻫﻢ ﻫﻴﭻ ﺣﺮﺟﻲ ﻧﻴﺴﺖ ” ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪا ﻣﻴﺪاﻧﺴﺘﻪ ﻛﻪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺖﻫﺎﻱ اﻭ ﺭا ﺩﺭﻙ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و اﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻐﺰ ﺁﻥ ﺭا اﺳﺘﺨﺮاﺝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﭘﻮﺳﺘﻪاﻱ ﻛﻪ ﺑﺎ ﮔﺬﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﻮﺳﻴﺪﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭﻱ ﻣﻴﻨﻬﻨﺪ ‘و ﺧﻮﺩ اﻣﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻬﺎﻱ ﻋﻘﻼﻧﻲ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ
ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺮ اﻳﻦ اﻣﺮ ﺻﺤﻪ ﻧﻬﺎﺩﻩ و ﺑﻴﻦ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮاﻥ ﻓﺮﻗﻲ ﻗﺎﻳﻞ ﻧﺸﺪﻩ اﺳﺖ ” ﭼﺮا ﻛﻪ ﺭﻭﺡ ﺁﻧﭽﻪ اﺩﻳﺎﻥ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ ﻳﻜﻴﺴﺖ
اﻣﺮﻭﺯ اﮔﺮ ﺷﻤﺎ اﺯ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺭا ﺩاﺭﺩ ‘ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻃﺮﺯ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺑﺮﻕ اﺯ اﺗﻢ ﺭا اﺯ ﻗﺮاﻥ اﺳﺘﺨﺮاﺝ ﻛﺮﺩ ‘ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺨﻨﺪﺩ
و ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮاﻱ ﺭﺳﺎﻟﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺩاﺷﺘﻪ ﻛﺎﻣﻞ اﺳﺖ ‘ ﻧﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯﻱ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﺩ و ﻳﺎ ﻣﻮاﺭﺩ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺁﻥ .
ﻭﻗﺘﻲ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺣﺮﺟﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﺯ ﺩاﻍ ﻇﻠﻤﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺯﻥ ﻳﻬﻮﺩﻱ ﺭﻓﺘﻪ ‘ﺩﻕ ﻛﻨﺪ و ﺑﻤﻴﺮﺩ ‘ ﻣﻨﻪ اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﺰاﺭ ﻇﻠﻢ ﻋﺮﻳﺎﻥ ﺭا ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ و ﻣﻼ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭا ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻨﺎﺻﺐ ﻛﺸﻮﺭﻱ ﺭا اﺷﻐﺎﻝ ﻛﺮﺩﻩ و ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻇﻠﻢ ﻳﻚ ﻛﺸﺘﻪ ﻫﻢ ﻧﺪاﺩﻩ ﺩﻕ ﻫﻢ ﻧﻜﺮﺩﻩ ‘ﻛﻜﺶ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﮕﺰﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ‘ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺪاﻧﻢ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻲ ﻃﺮﻓﻢ ‘ ﺗﺎﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻮﻡ و ﺧﻮﻳﺸﻬﺎﻳﺶ ﺭا ﻫﻢ ﺑﺮ ﻣﻨﺎﺻﺐ ﮔﻤﺎﺭﺩﻩ و ﻃﻠﺒﻜﺎﺭ اﺳﺖ ” ﻫﻤﻪ اﻳﻨﻬﺎ ﮔﻮﻳﺎﻱ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪا ﺳﻨﮕﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ و ﺩﻳﻦ اﻭ ﺭا ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺑﺮاﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ
ﺧﺪا اﻳﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺭا ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻋﻠﻞ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ‘ ﻫﺮ ﻋﻤﻠﻲ ﻋﻜﺲاﻟﻌﻤﻠﻲ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩاﺭﺩ ‘و ﺩﻳﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻛﻪ اﺯ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﺭا ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻋﺬاﺏ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
آقا مصلح
بپا یه موقع چشم نخوری.(شوخی بود)
1. دکتر سروش خودش اعلام کرد که این نظریه را در معرض نقد و اضهار نظر گذاشتم تا اگر درست است آنرا بپذیریم اگر غلط دیگران نظر بئهند که کجایش غلط است تا تصحیح شود.
2. بحث آقای سروض کیفیت نزول آیات است اونگفته اینها را محمد(ص) از خودش در آورده. وقتی میگویند که پیغمبر در حالت کاملا هوشیار جبرئیل بر او وارد میشد این بحث در این ارتباط است که در واقع حالتی از خواب بود که پیامبر در آن حالت جبرئیل را می دید.
3. آیا دستور زبان را خدا ساخته که نیاز به زبان دارد تا با بنده اش صحبت کند؟ اگر بگوئید او نیاز ندارد ولی بنده خدا نیاز دارد که خدا با زبان او با اوسخن بگوید پس لطفا بگوئید خداوند با چه زبانی با آدم صحبت می کرد؟
اظهار نظر. گفتم خودم تصحیح کنم چون شما برای تصحیح آن 3 صفحه مطلب مینویسی من هم وقت ندارم همه را بخوانم.(شوخی بود)
جناب منصورآقا سلام
ازنوشته شما معلوم شد که نظریه جناب سروش را نفهمیده ای ،منصورجان این راجدی می گویم.
نظرایشان اینستکه این کلمات ازخودپیامبر-ص- واین مفاهیم را درخواب دیده است.ولازم استکه ازنومطالعه بفرمائید .
وحرفهای عرفانیان قابلیت جواگوئی ندارد.
باسپاس
مصلح عزیز ، سلام
یکی از طلاب مخالف نظام در یک مباحثه ی جدی و مجادله آمیز ، ادعا میکرد با نظام مخالف است چون دستورات اسلام را اجرا نمیکند .
ایشان 48 ساله است و بنا بر ادعای اطرافیانش در حد مرجعیت تحصیل کرده است . در مباحثه ای که در گرفت ، طبق اظهارات حضرات آیات : مصباح ، مکارم ، منتظری فقید ، جوادی آملی و امثال ایشان ، مدعی است ایران در گرداب گناه است و آلودگی ها را از مدیریت کشور میداند . مدعی است «ربــــــــــا» به هیچ بهانه و تدبیری جایز نیست و مجوزهائی که برای سودهای بانگی داده شده است ، عین گناه است . دروغ را ناشی از مدیریت نظام میداند . بیش از 18 مورد از رفتارهای نظام را شمرد و هر کدام را نشانه ای از کفر نظام دانست و مردم را نیز در این گناه شریک معرفی کرد .
من هم مثل جناب دکتر احمدی نژاد از شما میپرسم !!! در کدام جامعه ی اسلامی سراغ دارید که مطابق با دستورات قرآن عمل کرده اند و اکنون موفقیت آنها معلوم شده است ؟
حتی اگر در تاریخ هم به اینگونه جوامع اشاره کنید ، قبول میکنیم . تأکید میکنم به تاریخ اشاره کنید نه به احادیث و روایات !
همینکه تأکید شده است قوانین اسلام لایتغیر است و هرکس مدعی است باید به قوانین صدر اسلام رجوع کنیم کافی است تا این تفکر نقد شود.
هرکس توانسته است از قرآن تفسیر کند آنهم تفسیر به رأی و هریک از مراجع نیز تفسیری را تأیید میکنند و با این تفاسیر پیروان خود را راهنمائی میکنند .
بزرگترین اشتباهی که بزرگان اسلام شناس کرده اند ، دامن زدن به انشعاب و تفرقه بوده و هست ! دوست عزیز ، هنوز هم به بهانه ی اینکه این مذهب درست است یا آن ، مسلمانان به جان هم افتاده اند و هیچکس را در تاریخ سراغ ندارم که در جهت وحدت مسلمین کاری کرده باشد .
البته جمال الدین اسد آبادی را میشناسم و تمامی کارهای اورا مطالعه کرده ام و عاقبت همین شخص تیز هوش هم به افکاری روی آورد که از جناب دکتر سروش هم فراتر و خداناباور تر شناخته شده است و خودش اعتراف کرده : «بهانه ی اسلام تنها بهانه ای بود که نمیتوانستم از آن فاصله بگیرم و تا آخر با همین بهانه به مبارزاتم ادامه دادم » و نیز حسن صباح که مردم را به امید ظهور یک شخص مهم به مبارزه دعوت کرد و با مهیا شدن فضا برای اقدامات او ، خود را فرستاده ی خدا معرفی کرد . شما به 35 سال فعالیت نظام نگاهی بیندازید و خودتان داوری کنید : یک پالایشگاه اضافه شده است ؟ یک کارخانه ی پتروشیمی تأسیس شده است ؟ ا
مطمئنم که اگر فرصت پاسخگوئی داشته باشید خواهید گفت : اسلام را با اعمال نظام قضاوت نکنید و پاسخ دیگری هم ندارید.
آسمانی بودن یا توهمی بودن دستورات اسلام چیزی را تغییر نمیدهد ، کدام جامعه با اسلام رشد کرده است ؟ هم اکنون یا طی 1400 سال گذشته . حضرت علی «ع» هم که جانشین پیامبر بود ، بعد از 20 سال خانه نشینی توسط افرادی مدعی یاران پیامبر به شهادت رسید . این یعنی خود پیامبر هم نتوانست از عزب و آبروی خود برای تداوم خلافت سالم به امت خویش امر کند !
جناب مصلح عزیز ،
شما به این نکته توجه داشته اید که رهبر معظم انقلاب را منتخب خدا معرفی کرده اند؟ و یا آن آقای روحانی که مدعی شد ایشان هنگام تولد حضرت علی را صدا زده اند ؟
اینگونه ادعا ها و نیز ادعا های شما عضمت خداوند را خدشه دار میکند ! چظور جرأت میکنید از محبوای مطلبی ادعا کنید از طرف پروردگار تعالی است و جوانان را از خداباوری هم پرهیز میدهید ؟
شک نکنید که جوانانی که باورمندی خود را نسبت به پروردگار از دست داده اند ، تنها به دلیل ادعاهای ساده انگارانه است و لاغیر !؟
سوم: چند سال پیش پاپ بندیکت شانزدهم اعلام کرده بود که استفاده از کاندوم در شرایط خاصی مجاز است (تا قبل از این فتوا ظاهرا وسایل پیشگیری در آیین مسیحیت کاتولیک حرام بوده است)! صد رحمت به مجتهدین خودمان .بردیا
بردیا جان به نکته خوبی اشاره کردی. زیرا هدف از آمدن دین گسترش معنویت و تهذیب و پالودگی اخلاق انسانی از شرارت و گناه است. کاندوم داشتن و نداشتن که به دین مربوط نیست در دین مسیح چون همه توجه به مقوله معنویت است مسائل مادی چندان مورد توجه نیست .اما در اسلام بعلت اینکه این دین بسیار دنیا طلب و جهانخوار است مسائلی همچون مسائل جنسی هم در آن خیلی اهمیت دارد.از امام جعفر صادق پرسیدند اگر کسی فرج همسرش را ببوسد چه حکمی دارد.گفت بدکی نیست.این حدیث را همه آخوندها بلدند.اما حدیث “الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم” (مملکت با کفر می ماند ولیکن با ستم هرگز.حضرت محمد) جزو احادیثی است که هرگز در دیوارها نگاشته نمی شود وفراموش شده است.(انتظار عمل کردن به آن توسط حکومت که انتظار روغن از سنگ گرفتن است.).
بهمن جان سلام
بهمن جان ناراحت نباش اسلام رحمانی هم پیاده می شود انشاالله،این دوره هم دوره امتحان علمای حاکم جائراست زمان جور که بگذرد زمان رحمت هم می آید نوبت بشماهم می رسد که ببینیم عدالت را چگونه بمسلخ می برید وحق سخن گفتن دیگران رادرگلوخفه می کنید مثل شاهنشاه آریا مهر.
امااینکه فرمودیدجامعه مسیحیت همه اش دنبال معنویت است ومسائل مادی چندان موردتوجه نیست.
آیادم خروس کاپیتالیستی وسرمایه داری راباورکنیم یاقسم حضرت عباسی شمارا؟کدامیک را؟
ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻩ ﺁﺭﻳﺎ ﻣﻬﺮ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻛﺮﺩ ‘ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﻧﻜﺮﺩ ‘
اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻛﻔﻦ ﺩﺯﺩ ﻗﺒﻠﻴﺴﺖ ‘ﻛﻪ ﺧﺪا ﺭﺣﻤﺘﺶ ﻛﻨﺪ ‘ ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺵ ﺑﺒﺎﺭﺩ ‘ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻢ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻚ اﻳﺮاﻧﻲ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﻛﺸﻮﺭ ‘ اﮔﺮ ﺧﻼﻓﻲ اﺯ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﻤﺎﻥ ‘ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺁﺑﺮﻭﺭﻳﺰﻱ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻚ اﻳﺮاﻧﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ” ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ ‘ ﻭﻟﻲ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺟﻤﺎﻋﺖ اﺻﻼ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﻲﺁﻳﺪ
اﻳﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺼﻠﺢ ﻛﻪ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﺪ ﺩﻫﻨﻲ ﻣﺜﻼ ﻣﺎ ﺭا ﺭﺳﻮا ﻛﺮﺩ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺎﻋﺪاﻟﺘﻲﻫﺎ ‘ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺩﻕ ﻧﻜﺮﺩﻩ اﺳﺖ
اﻳﻦ اﺧﺘﻼﻑ ﺭﺗﺒﻪﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺭا ﻛﺸﺘﻪ ” ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻋﻠﻲ (ع) اﺯ ﺧﻠﺨﺎﻝ ﺯﻥ ﻳﻬﻮﺩﻱ و ﺩﻕ ﻛﺮﺩﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﻋﻠﻲ ‘ و ﻧﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺟﺎﻫﻞ ﻣﻼﺯﺩﻩي ﺑﻲ ﺩﺭ و ﭘﻴﻜﺮ ﻇﺎﻟﻢ ‘
اﻟﺤﻖ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻣﺎﻥ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﺩ ” ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺷﻤﺎ اﮔﺮ ﺻﺪاﻗﺘﻲ ﺩاﺭﻱ ﺧﺮﺝ ﺁﺳﻴﺐ ﺷﻨﺎﺳﻲ ﻫﻤﺼﻨﻔﺎﻧﺖ ﻛﻨﻲ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﺗﻘﻴﻪ ﻣﻲﻓﺮﻣﺎﻳﻲ ‘ و اﺷﻜﺎﻟﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ و ﻫﻤﺼﻨﻔﺎﻧﺖ ﺩﺭ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﺮا ﺩﺭﺳﺖ و ﺣﺴﺎﺑﻲ ﮔﺮﺩﻥ ﻧﻤﻴﺰﻧﻨﺪ ” ﻣﺜﻞ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ اﻭﻝ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻣﻴﺪاﻧﻬﺎ ﺭا ﭘﺮ اﺯ ﭼﻮﺑﻪ ﺩاﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺧﺘﻢ ﻧﻤﻴﺸﺪ ‘ و اﺳﻼﻡ ﻧﺎﺏ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﻣﻴﺸﺪ ‘
ﭼﻨﺎﻥ ﻗﻠﻢ ﻣﻴـﺰﻧﻲ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻳﻚ ﻗﺴﻤﺖ اﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺭا ﻫﻔﺖ ﺩاﻧﮓ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﺯﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﻏﺎﻓﻞ اﺯ اﻳﻨﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻤﺎﻣﻪ و ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ و ﺩﻭﻻ و ﺭاﺳﺖ ﺷﺪﻧﺖ ‘ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺠﺎﺏ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﮔﺮ ﻭاﻗﻌﺎ ﻃﺎﻟﺒﻲ ﺑﺪاﻧﻲ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ اﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ و ﻓﺮﺯﻧﺪاﻧﺶ ﺁﻣﺪﻩ “و ﻗﺪﺭ و ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻟﺒﺎﺳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻣﻴﻜﻨﻲ ‘ﭼﻘﺪﺭ ﻧﺰﻭﻝ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﺭﻳﺸﺖ ﺭا ﺑﻪ اﻧﺪاﺯﻩ ﻳﻚ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺰﻥ ‘ ﺧﻮﺵﺗﻴﭗ ﻛﻦ ﺑﺮﻭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ‘ﻃﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﻬﺖ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ‘
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
ريشه ها ١٨٥ ( دنباله كامنت زير با همين عنوان )
بدترين شاه ،شاه بد ،شاه كمابيش خوب ، شاه خوب ،فيلسوف شاه ،عارفشاه ،بهترين شاه ،انسان كامل و معصوم به فرض امكان وقوعى همه در يك چيز مشتركند : هر قدر كه فردا علم و معرفت و تقوا داشته يا نداشته باشند فردا قدرت ندارند .قدرت آنها محدود به نيروى بدن آنهاست و بدن با سنجه فلسفه هاى قديم اصيل تر ين و نزديك ترين جامه دنيوى جان آدمى است و امروز برخى از انديشمندان مى گويند حاكم براى كنترل روح است كه بدن را كنترل مى كند .فجيع ترين ،رذيلانه ترين ،و كثيف ترين نوع كنترل بدن -روح شكنجه است . شكنجه وقتى عادلانه مى شود كه شكنجه گر همچون كشتى گيران همه جامه هاى عاريتى خود را بكند ؛ از جمله لباسش را ،سلاحش را ،حمايت هاى زندانبان را ،حمايت هاى قدرت را ،نابرابرى شرايط به سود خودش را .در آن صورت از آنجا كه شكنجه جسم براى فروكوفتن روح است ،و ديگر هجوم بر جسم جواب اين خواست را نمى دهد ،شكنجه گر نيز به احتمال قوى مجادله لفظى را بر شكنجه ترجيح خواهد داد .در مورد شاهان بالا نيز اين اين قضيه به طريق ديگر راست مى افتد .فرض مى گيريم حاكم انسان كامل با همان ويژگى هايي باشد كه عزيز الدين نسفى در كتاب انسان كامل برمى شمرد .خود نسفى مى گويد انسان كامل با اين كمال و بزرگى و معرفت تمامش تنها از روى علم و اخلاق كامل است نه از روى قدرت .حاكم از بدترين تا بهترين قدرتش از خودش نيست بل از لشكر و مخزن هاى پول و طلاست .به قول مولوى
شاه إن باشد كه از خود شه بود
نى به مخزن ها و لشكرگه بود
با وام گيرى از داستان لباس امپراتور از سن كريستين اندرسن مى توان گفت :شاه لخت است .شاه جانى است و تنى كه لباس دنيوى آن جان است .حكمروايي نيازمند قدرت است و اين قدرت بايد از پول و زورى تأمين شود كه ديگران تأمين اش مى كنند ؛ديگرانى كه ديگر انسان كامل نيستند بل انسان هايي تباهى پذيرند .و با پشتوانه حاكم نيز تباهى مى كنند .تكرا ر مى كنم كه فرض ما امكان وقوعى انسان كامل و معصوم است . ورنه تجربه در زمانه ما چنين امكانى را نفى مى كند و تجربه را نيز نمى توان دست كم گرفت .قرن ها انسان ها به تجربه مى دانستند كه سپيده دم خورشيد طلوع و پسينگاه خورشيد غروب مى كند و اين طلوع و غروب را با ساعت هاى آفتابى زمان سنج تمامى برنامه هاى زندگى خود گردانده بودند .اما هيچ كس با برهان دليلى نداشت كه فدا خورشيد برنامه اش را عوض كند .بنا به تجربه خبرى از انسان كامل نيست اما منطقا نيز انسان كامل به فرض وجود داشتن منبع قدرتش را از جايي پيدا مى كند كه كم تر اجازه به فساد قدرت بدهد ؛ انسان كامل اگر كامل است قدرت عاريتى خود را از مردم مى گيرد
ريشه ها ١٨٥ (قسمت ١٨٤ كه اشتباها ١٨٥ شماره گذارى شدهذيل پسش قبلى )
فرهنگ
فرهنگ دينى
عرفان :كدامند ناهمسازى هاى عرفان با سياست؟
٦- ساختار واژه اى مصطلح در امور انسانى است كه در اين متن تا كنون بسيار به كار رفته است اقرار مى كنم كه اين واژه براى .چيزى كه من از آن سخن مى گويم چندان خرسند كننده نيست .واژه هايي چون گفتمان ،زيستجهان ،سنت ،روح زمانه ،جهانبينى ،روح قومى و وجدان اجتماعى به اين معنا نزديك اند اما من به جاى اين واژه ها فرهنگ را به كار مى برم و ساختار را به عنوان شاكله پديده هايي در ذيل مقوله فرهنگ در بيان مى آورم از جمله نوع مناسبات قدرت و روابط انسانى .اين جهت گيرى فكرى چه سودى دارد ؟خواهم گفت : يك بيمار روان تنى را مجسم كنيد كه پريشان بافى مى كند ،از چيزهايي مى ترسد كه واقعيتى ندارند ، به امور جزيي واقعى طبيعت و جامعه پيرامونش اعتنايي ندارد و در انديشيدن به كم و كيف اين دقايق بسيار تنبل و گريزان و بر عكس در كلى بافى در باره امور دسترس ناپذير جهان هاى پندارين پيش از تولد و پس از مرگ تا دلتان بخواهد داستان ها مى پردازد ،از عشق و محبت داد سخن مى دهد اما در عمل با همنوعانش رفتارى با خشونت و هراس از آلودگى رفتار مى كند .از موسيقى و زيبايي ها بيزارى مى جويد ،به جاى جستجوى دقيق علل واقعى پديده ها هر پديده و رويدادى را به امور موهوم نسبت مى دهد ،انگار مكلف است كه با سركوب ميل هاى طبيعى خود ،زندگى خود را در رنج و عذاب فرسوده كند .لذت ها را زشت و آلوده به گناه مى بيند ،از معاشرت با انسان هاى زنده مى رمد و هرگز دوستى از جنس انسان نمى يابد كه بتواند بدون تعارف و رودربايستى و فاصله بتواند در مصاحبت با او از شهوات سر كوفته اش سخن گويد پس همواره شخصيتى دو چهره دارد ؛در ظاهر متقى و وارسته اما در درون آكنده از اميال شهوانى ،شبيه آن چيزى كه امبر تو اكو در رمان تاريخى نام گل سرخ در باره راهب هاى سرگردان در حجره هاى هاى تاريك و تو در تو دير هاى قرون وسطى مى گويد .،جرأت سركشى از فرادستان ندارد ، مدام در ترس و لرز است ،فرمانبردارى همراه با چاپلوسى عادت ثانوى اش شده ،معده سالمى ندارد ،از سردرد و حتى حملات عصبى رنج مى برد .ديگر از از فريبكارى و خشكدلى نسبت به خود و ديگران آگاهى ندارد ،اما فشار ناخود آگاهانه اين خودفريبى و دگر فريبى سنگين بارش كرده است ،و مانند اين ها .
اكنون اين موجود را از نگاه هاى آزاد ديگران مى نگريم ،يكى از چهره مغموم و عبوس او عيب مى گيرد ،يكى از حركات خشن و هيستريك او ،يكى از ريا و ناراستى او ،يكى از مردم گريزى او و هركس از يك چيز او .اين خرده گيرى ها بى شباهت به كثرت عظيمى از كامنت هاى معترضانه اى نيست كه نسبت به اين يا آن دزدى ،اين يا آن دروغ ،اين يا آن عوامفريبى ،اين يا آن بى قانونى و بيعدالتى خاص شكوه مى كنند و لعنت مى فرستند و آگاهى مى دهند .اين جزيي نگرى لازم اما ناكافى است .جامعه و حكومت تنواره اى را مانند .اين تنواره وقتى به انواع آسيب هاى روان تنى دچار مى شود ،يك ريشه ،يك ساختار ،يك زمينه كلى وجود دارد كه همه اين آسيب ها از آن نشأت مى گيرند .اين امر كلى البنه با كلى هاى بيرون از اين جهان انسانى فرق دارد .ممكن هم هست كه آسيب هاى متكثر تنها در يك امر كلى واحد سرچشمه نداشته باشند ،اما بالاخره ريشه ها هميشه از شاخه ها كم تر و اصلى ررند .همين ريشه ها هستند كه عجالتا ساختار كلى اش مى نامم .اگر اين ساختار را جستجو نكنيم ،در شمار بى پايانى از كثرت ها گم مى شويم و اينترنت نيز با همه سودمندى هاى اعجاب انگيزش بنا به ساختار پيام رسانى اش آماده است تا ما را در كثرات گمگشته و سر گشته كند .به قول ابوشكور بلخى
به دشمن برت استوارى مباد
كه دشمن درختى است تلخ از نهاد
در ختى كه تلخش بود گوهرا
اگر چرب و شيرين دهى مر ورا
همان ميوه تلخت آرد پديد
از او چرب و شيرين نخواهى مزيد
منتها اين شاعر پارسى گوى سده سوم هجرى طورى سخن مى گويد كه انگار ساختار و ريشه و بافت و همتافت فرهنگى به اراده يك شخص بد گوهر يا نيك گوهر بر مى گردد نه به ساختار مناسبات شاهى -بندگى .عيسى مسيح در انجيل متى ( ١-١٠ : ١٣) كشاورزى را مثال بزند كه بسته به نوع خاكى كه بر آن بذر مى پاشد ،چه بسا همه بذر ها خشك شوند و چه بسا محصولى پربار و عالى به بار إورند ..فرهنگ و ساختار شبيه همين خاك يا فضا يا سپهر انديشه اند . از سپهر انديشه استبداد شرقى ،از خاك اين استبداد ،از ريشه هاى درخت اين استبداد چيزى شبيه حكومتى كه سلسله مراتب إن از پايين يا از مردم به بالا باشد تصور پذير نبوده است .مثالى قبلا آوردم از كتاب الملل و النحل عبد الكريم شهرستانى كه وقتى از نوعى حكومت مردمى در يونان باستان خبر مى دهد چگونه زبانش را از بيان اين رسم كفر آميز گاز مى گيرد .به هيچ وجه تصادفى نيست كه حتى پس از نهضت ترجمه از كتاب سياست ارسطو در ايران خبرى نمى شود اما سياست افلاتونى و نو افلاتونى با اسقبال مواجه مى شود .سياست ارسطويي كه بيش تر شهروند محور است چگونه مى تواند با رياست و امامت و خلافت و شاهخدايي و عارفشاهى همساز گردد ؟ نه ارسطو دموكراسى را مطلوب ترين حكومت مىدانست و نه دموكراسى بدون رشد انديشه ها در فضاى عمومى آزاد الزاما به مطلوب ترين نتيجه منجر مى شود ،با اين همه ساختار دموكراسى در كل و ذاتا متمايل به مناسبات مطلوب قدرت است اما پيش تر اشاره شد كه ساختار افلاتونى در ذات خود تباهى پذير است و در فرم و ساختار تباهى پذير مقدس ترين محتوا نيز به تباهى كشيده مى شود .
ويرايش همراه با پوزش:سمت راست نادرست ،سمت چپ درست
با رفتارى با خشونت و هراس از آلودگى رفتار مى كند…….با خشونت و هراس از آلودگى رفتار مى كند
بتواند بدون تعارف………………….بدون تعارف
اصلى ررند ………. ………………..اصلى ترند
عيسى. ..كشاورزى را مثال بزند……………………..عيسى…كشاورزى را مثال مى زند
درود به همگی دوستان
در ارتباط با مسائل شرعی طهارت و نجاسات بحثی پیش آمد که به نظرم نیاز به توضیح بیشتر دارد.
ابتدا اینکه دوستان متشرع اگر از حکم نجاست سایر انسانها وجدان درد گرفته اند می توانند به فتوای جناب صانعی عمل کنند که ایشان نجاست کافر را تنها در مورد کافران حربی می داند که به دلیل دشمنی با اسلام در حال جنگ با مسلمین اند (عملا چنین کافری با توجه به تقسیمات کشوری وجود خارجی ندارد).
مورد دوم را با چند مثال که نمونه بارز تفاوت بین دین و علم است روشن می کنم.
اول: دوست متشرعی داشتم که از احکام شرعی مثالهای جالبی می آورد. می گفت اگر مقدار یک آب دقیقا به اندازه آب کر باشد چنانچه سگی از آن آب بنوشد، آن آب نجس می شود ولی اگر در آن ادرار کند آن آب پاک خواهد بود. چرا چون اگر آب را بنوشد از مقدار آب کر کمتر می شود و چون با دهان سگ در ارتباط بوده نجس است ولی اگر در آن ادرار کند چون مقدار آب کر کم نمی شود آن آب پاک خواهد بود!
دوم: یکی از همکاران من تخصصش سیستمهای پساب بهداشتی است. چند روز پیش تعریف می کرد که آب لوله کشی استرالیا یکی از بهترین آبهای دنیا برای نوشیدن است و حتی استاندارد آن از آبهای معدنی بالاتر است. در تمام شهرهای استرالیا طی یک فرایند بسیار پیچیده کل فاضلاب شهری را تصفیه می کنند و آن را به دریا می ریزند و یا آن را به زمین تزریق می کنند. چنانچه او می گفت بر اثر اشتباهی آب لوله کشی وارد سیستم شده بود و دستگاههای کنترل کیفیت آلارم داده بودند. خلاصه اینکه فاضلآب را تصفیه می کنند و خلوص این آب تصفیه شده حتی از آب لوله کشی که یکی از بهترین آبهای دنیا است بالاتر است! لازم به ذکر است که سیستم پساب بهداشتی به صورت استاندارد در هیچ شهری از ایران وجود ندارد.
سوم: چند سال پیش پاپ بندیکت شانزدهم اعلام کرده بود که استفاده از کاندوم در شرایط خاصی مجاز است (تا قبل از این فتوا ظاهرا وسایل پیشگیری در آیین مسیحیت کاتولیک حرام بوده است)! صد رحمت به مجتهدین خودمان!
در کشور ما دین حاکم است، نتیجه ی آن هم می شود جمهوری اسلامی، می شود چاههای فاضل آبی که هر کس در خانه خود زده است و کثافت را به زمین فرو می کند و این سموم دوباره توسط دولت جمهوری اسلامی به بالا کشیده می شود و با تصفیه مختصری و یک کلر زنی دوباره به خورد مردم داده می شود. دولت دینی هم اصلا دغدغه چنین اموری را ندارد. وظیفه او تنها حفظ اسلام است. به هر قیمتی که شده حتی به قیمت جان انسانها. اگر حکومت دست پاپ هم بود اوضاع همین بود شاید هم بدتر همانطور که در دوران قرون وسطا وضع مسیحیت به مراتب وخیمتر از اسلام بود. مشکل اینجا است که در مملکت ما هیچ چیز سر جای خودش نیست، اگر بود همین روحانیون به جای ریختن اینهمه نکبت بر سر و روی مردم و خودشان به نصیختهای اخلاقی روی می آوردند و اتفاقا می توانستند مانند همین کشیشهای مسیحی در زمینه گسترش اخلاق موثر باشند. مردم هم با یک مدیریت علمی و دموکراتیک در رفاه و آسایش بودند و مسلمانان هم اینهمه هجمه به دینشان را متحمل نمی شدند. همه چیز سر جای اصلیش قرار می گرفت.
ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻋﺰﻳﺰ
ﻣﻦ ﺩﻟﻮاﭘﺴﻢ ” ﺩﻟﻮاﭘﺲ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ‘ ﻣﻦ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘ اﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﺎ ‘ﻣﻼﻱ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ و ﻣﻌﺘﺮﺽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺳﻜﺘﻪ ﻧﻜﺮﺩﻩ و ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻔﺲ ﻣﻴﻜﺸﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪا ﺷﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ و ﺣﻴﺮاﻧﻢ
ﺑﻨﺪﻩ ﻧﺤﺞاﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭا ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻡ ‘ اﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﭙﺮﺳﻢ اﻳﻦ ﺷﻴﻌﻪ ﻧﺎﺏ ﻋﻠﻲ (ع) ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﻃﺎﻗﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ و ﺳﻜﺘﻪ ﻧﻜﻨﺪ ‘ ﺣﻴﺮاﻧﻢ
ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺮ ﻳﻚ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﺭﻭاﺳﺖ ‘ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻠﺨﻼﻝ ﭘﺎﻱ ﺯﻥ ﻳﻬﻮﺩﻱ ﺳﻜﺘﻪ ﻛﻨﺪ و ﺑﺮ اﻭ ﺣﺮﺟﻲ ﻧﺒﺎﺷﺪ ” ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ ﺩﻫﻴﺪ ﻧﮕﺮاﻥ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﮕﺮاﻥ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺑﺮاﻱ ﺩﻟﺪاﺭﻱ اﺯ اﻳﻦ ﺷﻴﻌﻪ ﻧﮕﺮاﻥ ” ﻛﻪ ﻭﻗﺘﺶ ﺭا ﺯﻧﺪﮔﻴﻴﺶ ﺭا ﺻﺮﻑ ﺟﻮاﺏ ﺑﻪ ﮔﻤﺮاﻫﺎﻥ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ” ﻛﻤﭙﻴﻨﻲ ﺟﻬﺖ ﺩﻟﺪاﺭﻱ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻼﻱ ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ و ﻋﺰﻳﺰ ﻛﻪ ﻗﺼﺪﻱ ﺟﺰ ﺧﺪﻣﺖ ﻧﺪاﺭﺩ ﺭاﻩاﻧﺪاﺯﻱ ﻛﻨﻴﻢ ” و اﻭ ﺭا اﺯ ﻣﺮﮒ ﺣﺘﻤﻲ. ‘ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻴﻢ
اﺭاﺩﺗﻤﻨﺪ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ‘ ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ
عرفانیان عزیز
دوست گرامی
من هر بار متنی از شما می خوانم بر سطح آگاهی ام افزودی می شود به غیر از این متن اخیر.
حقیقت امر هر چه سعی کردم از آن چیزی بیاموزم به نتیجه نرسیدم. حیف وقت و انگشتان شما نیست……..
به احترام مظلومیت دراویش عزیزمان
روز شنبه پنجم مهر ساعت ۱۰ صبح روبروی دادستانی تهران همگی فریاد خواهیم کشید : خدایا انتقام ما از این جلادان بگیر،، مرگ بر ستمگران و ظالمین،،، مرگ بر استبداد ،،، زنده باد آزادی
هموطن ،قرار ما ساعت ۱۰ صبح روز شنبه پنجم مهرماه روبروی دادستانی تهران