یک: پیمودنِ شیبی که یک سرش به باریکه راهِ زیرِ پل است و سر دیگرش به دادسرا و زندان اوین، برای جوان ترها شاید مفرح نیز باشد، پیمودنِ این مسیر برای بزرگترها بویژه برای بانوان اما با دشواری همراه است. حالا در سراشیبیِ این راه اگر چاله و گودالی نیز باشد که وامصیبتا. پیرمردِ سپید مویِ لاغر، گودالِ مقابلِ ورودیِ دادسرا را ندید و پای بر آن نهاد و آنچنان پخش زمین شد که برای مدتی از حال رفت و پوشه ی قرمز رنگش به دو متر آن سوتر پرتاب شد. معمولاً آنان که به دادسرا می روند یا از دادسرا بیرون می زنند، با کلی اندوه و ابهام و نگرانی همراه اند. شما این نگرانی و اضطراب را با دردِ زمین خوردن بیامیزید. مردِ فربه ای رفت و زیر بازوی پیرمردِ سپید مویِ لاغر را که حوصله ای برای برخاستن نداشت گرفت و از زمین بلندش کرد. تمام انرژیِ پیرمرد به همان گودال ریخته بود و نای ایستادن نداشت.
دو: کارگران شهرداری باغچه های بیرونی زندان اوین را با بیل و کلنگ شخم می زدند. همه ی این کارگران افغانی بودند. از شانزده ساله تا شصت ساله. مرد جارویی با کیسه ای بزرگ و سیاه آمد به سمت من. جارویش را دوش فنگ کرده بود. به من که رسید خنده ای کرد و گفت: هنوز که اینجایی! گفتم: من تا اموالم را پس نگیرم اینجایم. به سمتِ زندان اشاره کرد و پرسید: اینها چه می گویند؟ گفتم: می گویند زور داریم پس نمی دهیم. و گفتم: مجسم کن سپاه پاسدارانی را که برای آمریکا و منطقه خط و نشان می کشد، حالا این سپاه بپذیرد که اموال مرا پس بدهد. این برایش یک شکست بزرگ است. کاری هم به این ندارد که نگه داشتنِ اموال مردم جرم است. و گفتم: سپاه، نه که کل مملکت را بالا کشیده و می کشد، چرا باید اموال مرا پس بدهد؟ شنیدنِ این حرف ها برای مرد جارویی که زندانی بود و بخاطر چند روز مرخصی جارو دست گرفته بود، با خطرهای ناخواسته ای همراه بود. ترجیح داد نرم و بی صدا به سمت زباله های پراکنده در آن حوالی برود و هیچ نگوید.
سه: جمعی از مردم، چه پیر و چه جوان، چه مرد و چه زن، در سایه ی دیوار پل نشسته بودند و به قدم زدن های مرد پریشان حالی می نگریستند که سپید پوشیده بود و پرچم قرمزی به دوش داشت. هوا داغ بود و همه را به سمت سایه ها می راند. پیرمرد اما در همان هوای داغ و درست زیر تابش آفتاب قدم می زد. دیوانگی مگر تعریفی جز این دارد؟
چهار: دمِ ورودیِ دادسرا دو مرد زندانی بساط نجاری خود را پهن کرده بودند و تخته ها را می بریدند و به هم پیچ می کردند. بساط نجاریِ این دو مرد زندانی، آنقدر به درِ ورودیِ دادسرا چسبیده بود که مردم باید از لابه لای تخته ها و دستگاه برش می رفتند و باز می آمدند. این زندانیان بنا به تخصصی که دارند به کار گرفته می شوند. شاید دستمزدی در کار نباشد اما چند روز مرخصیِ تشویقی می تواند برای آنان کارگشا باشد. این دو نجارِ زندانی، مرتب به تن پوش من می نگریستند و با هم می گفتند و می خندیدند. در خنده هایشان یکجور همدلیِ جانبدارانه بود. در مورد عکس های تن پوشم با هم صحبت می کردند. سید ضیاء نبوی را نمی شناختند اما سید احمد خاتمی را کیست که نشناسد؟
پنج: پیرزنی چادری، در نیمه راهِ شیب، خسته و نفس بریده از راه مانده بود و سر به زیر، دستش را به میله ی یک تابلوی توقف مطلقاً ممنوع گرفته بود و غصه هایش را مرور می کرد. هر از گاه سر بالا می آورد و به باقیمانده ی راه می نگریست و به این فکر می کرد که حالا حالا ها باید با گام های کوتاه و لرزانش بالا برود. کمی بعد پسری جوان و سیاهپوش آمد و با بد اخلاقی او را به بالا رفتن فرا خواند. باید پسرش بوده باشد این جوان. جوان سیاهپوش جلوتر می رفت و گاه به گاه بر می گشت و با اخم مادرش را به شتاب فرا می خواند. جوان، مادر پیرش را در سایه نشاند و خود به دادسرا رفت. گذرِ زمان چه هیولا گون همه ی خاطره ها را می بلعد. کاش این جوان دوران طفولیتِ خود را به یاد می آورد. و این که این مادر، چه رنج ها و چه مشقت ها تحمل کرده برای برآمدنِ وی. می گویم: مادران، بهانه ای برای مستیِ فرزندان اند. برای این که بنشینند و فرزندان بر سرشان فروتنی و مهر و ادب بیفشانند. یا برای این که مادران باشند تا زندگی برای فرزندانشان رنگ بگیرد. می گویم: زندگی، بی پدران و مادران، بی رنگ است. می گویم: آغوش پدران و دامان مادران، خیزشگاهِ شوریدگی و عشق است. می گویم: هیچ زن و مردی نیست که بی چشیدن مهر مادری به شاه نشینِ عاشقی بر نشسته باشد.
شش: پیرمردی قد بلند که پوست بود و استخوان، با پوشه ای بنفش رنگ زیر بغل، از دادسرا بیرون آمد و سراشیب راه را در پیش گرفت. می رفت و با خود سخن می گفت. با حرارت دست هایش را برای کسی که نبود، حرکت می داد و با کسی که نبود سخن می گفت و برای کسی که نبود خط و نشان می کشید.
هفت: یک اتومبیل گران قیمت شاسی بلند آمد و جلوی دادسرا توقف کرد. مردی جوان با پرونده ای و دسته چکی در دست از آن پیاده شد. راننده، اتومبیل را باز گرداند. بارها دیده ام که مأموران دادسرا برای آدم های ویژه حساب ویژه ای می گشایند و هماهنگ می کنند تا آنان با اتومبیل شان تا دمِ درِ دادسرا بالا بیایند. و حال آنکه دیگران باید این مسیر کوتاه اما شیب دار را با پای پیاده طی کنند.
هشت: یک گروهبان نیروی انتظامی، به دست جوانی بیست و پنج ساله دستبند زده بود. سر دیگر دستبند، به دستِ خود گروهبان بود. قدم به قدمِ این دو، یک زن چادری بالا می آمد و پسر جوان را نوازش می کرد و دست به موهای وی می کشید. در دست زن، یک قوطی آب میوه بود که سرِ یک نی از آن بیرون زده بود. زن، با گام های آن دو بالا می آمد و نی را به دهان جوان می نشاند و جوان یک قلپ از آن می نوشید. رسیدند به پله هایی که می رفت به سمت درِ کوچک زندان. پای پله ها التماس زن کارگر افتاد و گروهبان آرام گرفت. زن، نی را به دهان جوان نشاند و جوان یک قلپ دیگر نوشید.
جوان از مادرش خواست که راهِ آمده را باز گردد. گروهبان پای بر پله ها نهاد. زن نیز از پی رفت. یک پله مانده به درِ زندان، زن باز التماس کرد. گروهبان آرام گرفت. زن نی را به لب فرزند نزدیک کرد. جوان دست بالا برد و قوطیِ آب میوه را از دست مادر گرفت و نی را بر لب مادر نشاند و گفت: تا نخوری نمی خورم. زن بخاطر فرزندش یک قلپ نوشید و با کفِ دست قوطی را به سمت دهان فرزند پس راند. جوان نوشید. مادر قوطی خالی را گرفت. جوان دست هایش را واگشود و مادر را در آغوش گرفت و گونه های مادر را بوسید. گروهبان دستش را کشید و جوان را با خود به داخل برد. زن همانجا ماند. نیم ساعت. یک ساعت. یک زنِ دیگر آمد و چیزی از مادر پرسید. مادر گوشه ی چادرش را به صورت کشید و سخت گریست. با شانه هایی که ریز ریز می لرزید. گوشه ی چادرش را که پس کشید، دیدم چیزی زیر لب نجوا می کند. شاید می گفت: سنگ باشی مادر نباشی.
نه: پشتِ دروازه ی بزرگ زندان اوین، کف زمین یک چاله تعبیه کرده اند مثل چاله سرویس های تعویض روغن. هر کامیون و کمپرسی که به داخل می رود یا از داخل بیرون می آید، سربازی داخلِ این چاله می شود و زیر کامیون ها و کمپرسی ها را می کاود. یک کمپرسی از داخل زندان بیرون آمد. راننده اش سر از پنجره بیرون آورد و خم شد طرفِ من و گفت: آقای نوری زاد خسته نباشی. و دوستانه تر گفت: مرسی!
ده: در پشت یک واند دو کابینتِ شاسی بلند، یک اتاقک فلزی کار گذاشته بودند بقدر یک متر مکعب. در این اتاقک، چه بشود که سه تا بشکه ی 220 لیتری جا بگیرد. از این اتاقک، برای جابجایی زندانیان استفاده می کنند که هیچ روزنی به بیرون ندارد الا در سقف که اندازش از دو کف دست بزرگتر نیست. یک گروهبان نیروی انتظامی دو زندانی را آورد و به داخل اتاقک راند و درش را قفل کرد و رفت جلو نشست. وانت به راه افتاد. آفتاب داغ احتمالاً از ساکنان اتاقک پذیرایی می کرد چه جور!
یازده: یک سرباز آمد و مرد جارویی را به داخل خواند. مرد جارویی، کار کرده یا نکرده از کنار کارگران شهرداری گذشت و به داخل رفت. این کارگران افغانی، هر کدامشان هزار مطابقِ مرد جارویی کار می کردند. علتش؟ علتش این بود که مرد جارویی با گذر هر ثانیه جویده می شد اما کارگران افغانی گذر ثانیه ها را می جویدند. می گویم: مرد جارویی گرچه زندانی بود و دل و دماغ نداشت اما اگر هم دل و دماغ داشت به گرد پای جوانان افغانی نمی رسید. گیرِ کارِ ماها در کمرنگیِ وجدان کاری است که هر کدام ما در آن یکجور می لنگیم.
دوازده: دو اتومبیل کلانتری آمدند و در شیب راه توقف کردند. جناب سرهنگی که من در دومین روز با وی بگو مگو کرده بودم از بنزش پیاده شد. دیگران نیز پیاده شدند. به خود گفتم: نکند جناب سرهنگ با بالاتری ها هماهنگی کرده و برای بردنِ تو آمده؟ چیزی نگذشت که برادران اطلاعاتی هم با دو اتومبیل پژوی 405 آمدند و پیاده شدند و رفتند طرفِ جناب سرهنگ و با وی دست دادند و روی هم را بوسیدند. جناب سرهنگ با تلفنش صحبت می کرد و به اطرافیانش فرمان می داد و محل استقرار همکارانش را مشخص می کرد. آیا قرار بود عملیاتی صورت پذیرد؟
سیزده: یک پژوی 405 تمیز با شیشه های دودی که دو بانوی چادری را عقب نشانده بود از درِ بزرگ زندان بیرون آمد. مردی چهل ساله که جلو نشسته بود با دیدن من، دست بالا برد و سلامی نظامی تقدیم من کرد. صورتش مهربان بود. او را نمی شناختم اما می شد فهمید که او یک دوست بود.
چهارده: یک سرگرد نیروی انتظامی نیز آمد و بعد از دیده بوسی با جناب سرهنگ، به مأمورانِ دیگر پیوست. یک موتور سیکلتِ گارد ویژه با دو مأمور آمد با تجهیزات کامل. جناب سرهنگ همینجور که با تلفن صحبت می کرد دو بار سر بالا آورد و به من نگریست. شمردمشان. با لباس و بی لباس سیزده نفر می شدند. وقت رفتنِ من بود. کارگران افغانی دست از کار کشیدند و بیل ها و کلنگ های خود را به پشت یک وانت انداختند و خود از آن بالا رفتند. یک افسر ارشد سر رسید و با جناب سرهنگ دیده بوسی کرد. کمی بعد همین افسر ارشد با بیسیمی که در دست داشت بالا آمد و از کنار من گذشت و به داخل زندان رفت. سربازان برای او ادای احترام کردند. سه موتور سیکلت گارد ویژه ی دیگر آمدند و مأموران بعد از سلام و علیک با هم، رفتند و در سایه ی دیوار پل نشستند. جناب سرهنگ به دوردست های باریکه راهِ زیر پل نگاه می کرد و با تلفنش شماره می گرفت.
پانزده: کمی که گذشت، به خود گفتم: از کجا معلوم اینها برای کارِ دیگری به اینجا نیامده اند؟ با عبور یک هلی کوپتر از آسمان زندان، گمانم به سمتِ تشریفاتی بودنِ حضور نظامیان و مأموران امنیتی رفت. این که ای بسا قرار است یکی از مسئولان سرشناس و بلند پایه به زندان بیاید. یا مثلاً اتوبوسی از نمایندگان مجلس. چه بهتر از این؟ تجسم کنید جناب شیخ صادق لاریجانی بیاید و مرا ببیند و من نیز وی را. حالا مرا تجسم کنید که می روم جلو و به شیشه ی اتومبیل جناب لاریجانی می زنم. سربازان جلو می دوند که: برو کنار. شیشه اما پایین کشیده می شود. من به جناب لاریجانی می گویم: این جناب، اگر فکر می کنید، اگر فکر می کنید، اگر فکر می کنید نفوذی در دستگاه قضاییِ این ملک ملا زده دارید، این اموال مرا از سپاه بگیرید و به من پس بدهید. این گمانِ باطل با من بود تا پایان. خودم را آماده کرده بودم با یکی از سرشناسان بی خاصیت نظام دیدار کنم.
شانزده: آقای ابراهیم اصغرزاده را دیدم که از شیب راه بالا می آمد. دست بالا برد و از همان دور سلام گفت. جلو رفتم و رویش را بوسیدم و گفتم: شما را بخدا به دیدن آقای امیر انتظام بروید. گفت: شنیده ام که در نوشته ی اخیرت این پیشنهاد را داده بودی. گفتم: من شما را روز چهار شنبه دیدم که داخل دادسرا شدید. اما هرچه منتظر ماندم بیرون نیامدید. گفت: از من بخاطر یک سخنرانی شکایت کرده اند. به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به سپاه. امروز هم می روم برای آخرین دفاع. و در باره ی آقای امیر انتظام گفت: این همه زندان اصلاً تناسبی با جرم ایشان نداشته است.
آقای اصغر زاده به داخل دادسرا رفت و من او را دیدم که در شمار دانشجویان پیرو خط امام بر سرِ دیوار سفارت آمریکا ایستاده و در پاسخ به شعار مردم که فریاد می زدند: دانشجوی خط امام افشا کن افشا کن، یک به یک در باره ی خیلی ها و در باره ی امیر انتظام افشا گری می کند. پیش از آنکه آقای اصغر زاده به داخل دادسرا برود به وی گفتم: اگر خبرم کنید من هم می آیم تا با هم به دیدن آقای امیر انتظام برویم. پاسخ قاطعی نداد. دیدار با امیر انتظامی که با همان افشاگری های سست عمرش را در زندان گذرانده، با یک پوزشخواهی بزرگ همراه است. آقای اصغرزاده و دوستان وی اگر بدانند پا به پای شرم، چه لذتی در این پوزشخواهی نهفته است، لحظه ای در دیدار با مردی که روزهای تلخی را گذران می کند تعلل نمی کردند.
هفده: عده ای از درجه داران وافسران گارد ویژه در سایه ی دیوار پل نشسته بودند و با هم شوخی می کردند. من وقتی شوخی کردن یک افسر را با یک درجه دار یا یک سرباز می بینم، حالم به هم می خورد. دست خودم نیست. من حتی سیگار کشیدن یک افسر را دیده ام با یک سرباز. تهی بودن یک تشکیلات انتظامی و نظامی را از همین پوکی های اینچنینی اش می شود رصد کرد.
هجده: تعداد افسران و درجه داران و لباس شخصی ها بیشتر شد تا رسید به سی نفر. دلم نمی آمد دست از قدم زدن بردارم و راه بیفتم به سمت شیب راه و از کنار اینها بگذرم. همه اش می گفتم: بمان و پایان این اجتماع انتظامی و امنیتی را بچشم خود ببین. کمی که بیشتر گذشت، راه افتادم طرف افسران و درجه داران گارد ویژه. دست بالا بردم و سلامشان گفتم و گفتم: اگر با من کار دارید بمانم؟ خندیدند و گفتند: نه با شما کاری نداریم. سرِ شوخی را باز کردند و از عکس جلویی پرسیدند. گفتم: این عکس سید ضیاء نبوی است. یک زندانی بی گناه.
یکی از افسران پرسید: به جرمی زندانی است؟ گفتم: دانشجو بوده ستاره دارش کرده اند. به همین ستاره دار بودنش اعتراض کرده. و به پشت چرخیدم و گفتم: این داعشی را هم که می شناسید حتماً. غش غش خندیدند. از آنها عبور کردم و رسیدم به جناب سرهنگ که پشت به من ایستاده بود. سلامش گفتم. به سمت من سر برگرداند و گفت: چطوری ممد آقا؟ گفتم: من فکر می کردم بخاطر من آمده اید اینجا. و گفتم: من نیمساعتِ پیش باید می رفتم بخاطر شما ماندم که مبادا با این همه زحمتی که کشیده اید و این همه مأموری که آورده اید، دست خالی برگردید. خندید و به افسر کناری اش گفت: نگفتم این باید ساعت دوازده می رفت بخاطر ما ایستاده؟ با خنده گفت: بخاطر داعشی ها به اینجا آمده ایم.
نوزده: درراه به راز حضور جناب سرهنگ و مأموران اطلاعات پی بردم. روز شنبه عده ی بسیاری از دراویش گنابادی با زنان وفرزندان خود، و با ساک هایی در دست به مقابل دادستانی تهران رفته بودند تا بگویند: اگر مشتاق زندانی کردن دراویش اید، این ما. ما را هم در کنار عزیزان بی گناهمان زندانی کنید. خبردار شدم نیروهای انتظامی و امنیتی در حرکتی شجاعانه و به یاد ماندنی همه ی دراویشِ زن و مرد را به زور بارِ ون های چند به چندشان کرده اند و در کلانتری های تهران و کرج پخش و پلایشان کرده اند.
جمعی دیگر از دراویش، امروز یکشنبه را نیز به همین شیوه سپری می کنند. از جا بر می خیزم و دست به سینه می نهم و سلام می گویم به دراویش گنابادی و می گویم: درود به شما زنان و مردان غیور که به ما خسبیدگان و ترسیدگان و نشستگان و واماندگان و پُر مدعایان درسِ ایستادگی می آموزید. می گویم: آهای ای همه ی اصلاح طلبان و معترضان و منتقدان داخل و خارج نظام، درس اگر می خواهید، این درس. می گویم: دستگاه های نظامی و انتظامی و امنیتیِ ما با کسانی که خود خواسته برای مرگ آغوش گشوده اند، بیش از مرگ تجویز می کنند؟
بیست: این روزها به تی شرت ها را هم عاشقانه می نگرم. عشق را بر هر چه بنشانید، همانجا را می شکوفاند.
محمد نوری زاد
سی ام شهریور نود و سه – تهران
به نام آنکه وستایش کتاب است چراغ راه دینش آفتاب است.
جناب آقای حجت السلام والمسلمین محسنی اژه ای
دادستان محترم کل کشور
احتراماً به استحضار می رساند اینجانب ابراهیم (بابک) مهربد متولد 12/1/1327 کد ملی: 4579434390 بازنشسته هم میهن زرتشتی شما میخواهم در کشورم به عنوان یک شهروند تابع قانون با آرامش و امنیت زندگی کنم ولی در مقابل تعرض به حقوق و داشته های امثال من و عدم توجه و پاسخگویی به این اعمال تبهکارانه و خلاف عرف و قانون از سوی ارگانهای رسمی و حتی بالاترین مقامات تا مأمورین عادی کشور آیا جایی برای آسودگی و امنیت و اعتماد و تعامل با حکومت گران باقی می ماند. یا اینکه جهت تظلم خواهی این مسائل را باید با رسانه های گروهی در میان گذاشت تا بلکه این فریادها را بشنوند بنابراین از سر درد و ناراحتی جسمی و روحی میخواهم مطالبی را خصوصی بیان کنم البته یادآور می شوم به هیچ وجه قصد توهین و اهانت به هیچ فرد و مقامی را ندارم و بیان مطالب فوق شاید کمترین مجازاتش به دیار باقی فرستاده اینجانب باشد و می گویم اگر چنین هم بشود من اولین و آخرین ندا دهنده ای نیستم که به چنین سرنوشتی دچار گردیدم. روحانیت در طول تاریخ با بیان و گفتار و موعظه اش توانست در توجیه مناقب و سجایای بزرگان دین اسلام با نقل روایت، خبر و حدیث مدینه فاضله آرمانی را ارائه دهد. ولی متأسفانه وقتی حکومت و قدرت را به دست گرفت در پیاده کردن آن و ارائه حکومت مطلوب برآمده از اسلام به دلایلی موفق نبود .
لذا بطور خلاصه عرض می نمایم چون تظلم خواهی و تقاضای احقاق حقوق از دست رفته ام به حضور حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب که به شماره 4707635 مورخ 11/3/92 ثبت دفتر گردیده و رونوشت آن به حضور حضرت آیت الله لاریجانی ریاست محترم قوه قضائیه به شماره 9000/24259/100مورخ 6/5/92 مندرج است و نامه مورخ 10/7/92 به حضور حضرت آیت الله جنتی ریاست محترم شورای نگهبان و ریاست محترم جمهوری جناب آقای حجت السلام و المسلمین روحانی به شماره 116132826302 ثبت دفتر ریاست جمهوری گردیده. نتیجه ای حاصل نگردید ناچاراً با گرفتن وام وکیلی گرفتم و از طریق ایشان شکایت خود را در دادیاری شعبه دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه 2 کرج به شماره ثبت 2921704/2
گردیده هر چند میدانم وکیل بنده هم حریف نامبرده و وکلایش نخواهد شد در این رابطه اینجانب در یوزگی نمی کنم بلکه می خواهم اگر بر اساس متون اسلامی و گفته های روحانیت حقی دارم از ظالم بستانم و در این مکاتباتی که باروحانیت حاکم داشته و دارم عدالت محوری آنان را به جهانیان ثابت نمایم از فردی مسلمان و ظاهراً متدین و متشرع که از یقه سفیدان شهرستان کرج بوده و هست بنام دکتر محسن پاکزاد ماسوله فرزند حسین کد ملی 2669131131 تصاویر پیوست بساز و بفروش در پیرانه سری از مهر 1385 با کلاهبرداری و خیانت در امانت و از طریق دوستی 525 متر آپارتمان با همه امکانات مدرن امروزی را که خودش به موجب مشارکت شماره 145654 مورخ 13/2/82 ساخته بود با فروش آن حتی 2 مورد بدون حضور و امضاء اینجانب در مبایعه نامه ها کلاً به مبلغ 435 میلیون تومان را از دست ما ربوده بر اثر اعتماد وهیچ نوشته و قراردادی فی ما بین منعقد نگردیده تنها 460 میلیون تومان چک تحویل اینجانب داد اینک متوجه گردیدم که در سال های بعد همانند من نزدیک به 100 نفر دیگر را بدین ترتیب گرفتار مطامع خود نموده و هم اکنون ظاهراً متواری است برای نمونه از سیاهکاری متهم به پرونده کلاسه شماره 9209982656200191 شعبه 101 دادگاه عمومی جزایی دادگستری کرج مبنی بر کلاهبرداری از 37 نفر که مدارکی بر علیه ایشان داشتند در تاریخ 7/10/92 صادر گردید تصاویر پیوست. اشاره می نمایم:
لازم است یادآور شوم این تروریست های اقتصادی صدها بار بدتر از تروریست هایی هستند که فرزندان این سرزمین را به خاک و خون می کشند زیرا اینها با اعمال خود چون موریانه ایمان و باور ملت را نسبت به دین و حاکمان زایل و امنیت و آسایش سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی مردم را از بین می برند و برای خود و اقوامشان کاخ ها می سازند . تروریستهای اقتصادی 2 گروهند عده ای که از امکانات رانتی و اطلاعاتی نزدیکان به قدرت و دولت برخوردارند در سطح بالای جامعه از منابع بانکی و دولتی همانند برخی از معوقات بانکی و اختلاس ها استفاده و سرمایه های به چنگ آمده را در دبی و ترکیه و یا سایر نقاط جهان برای خود سرمایه گذاری می نمایند زیرا تعلق خاطری به این سرزمین و ملت ندارند برای پر کردن انبانشان تلاش می کنند . گروه دوم داشته های مردم عادی را با حیله گری و دادن رشوه به مأمورین از چنگشان در می آورند در نتیجه این دو گروه از یک چراگاه تغذیه می کنند و آن هم در سایه عدم اجرای قانون و سکوت مقامات که آقای دکتر پاکزاد از نوع دوم می باشد و اینک چند ماهی است که با سپردن وثیقه و آزادی از
زندان با محافظین شخصی اش در همه جا در حال تردد است ولی از نظر مأمورین خدوم و وظیفه شناس انتظامی با شش بار حکم جلب در کرج و تهران تصاویر پیوست قابل دسترسی نیست متهم دو بار تلفنی قبل از سال 93 با اینجانب تماس گرفته و با تهدید گفتند از طریق دادگاه و کلانتری و آگاهی به جایی نخواهی رسید اگر متهم پشتیبانی از سوی از ما بهتران نشود و ترسی از قانون داشته باشد چنین محکم و با گردنی افراشته سخن نمی گوید.
البته پرونده ما در مرحله صدور رأی و نظر است و آقای پاکزاد کلیۀ اموال و داشته های خود را بنام همسر و فرزندان و اقوامش نموده جهت فرار از پرداخت دیون و با کلاه شرعی قسمتی را جهت پرداخت مهریه همسرش و بقیه را با راهنمایی وکلایش با استفاده از منافذی که در قانون وجود دارد منتقل ساخته است . اینجاست که به استناد روایت خوردن اموال بیت المال و یا حق الناس را حضرت علی فرمود اگر به مهریه زنانتان رفته باشد بر میگردانم.
می پرسم علما و حاکمان اسلامی آیا در حکومت شما هم تصور اعمال چنین احقاق حقی وجود دارد؟ در این جا لازم می دانم از حضور قاضی دادیاری شعبه دوم دادسرای عمومی و انقلاب کرج جناب آقای رضا زاده قاضی شریفی که با دلسوزی و محبت تا کنون پرونده فوق را مدیریت فرموده تشکر نمایم و از مسئولین قضایی کشور درخواست دارم نسبت به اینگونه خدمت گذاران به کشور و ملت عنایت بیشتری را داشته باشند . در مراحل بعدی چه پیش آید خدا داند .
4 بار حکم جلب متهم در کرج صادر گردید . که متأسفانه با عواملی که نامبرده در کرج دارد موفق به دستگیری ایشان نشدیم تا اینکه با خبر شدم آقای دکتر پاکزاد بر اثر فشار و ترس از مال باختگان خانواده خود را به تهران منتقل و خود متواری است پس از استعلام دادسرا از محل های کار دکتر پاکزاد از بیمارستان های شهید رجایی و کسری آدرس سکونت پدرخانمش آقای محمد حسین یوسفی کسماء را کتباٌ به دادگاه اعلام نمودند.
ضمناً آقای دکتر پاکزاد در صورت جلسه مورخ 13/5/92 در دادسرا به این امر در حضور شهود اعتراف ولی از اجرای این تعهد هم خوداری نموده تصویر پیوست لازم به یادآوری است که قبلاً دو بار در سال 91 در حضور خانمش مرضیه یوسفی کسماء قول داد که ظرف چند روز آینده رضایت بنده را بدست خواهد آورد و ظاهراً خانمش هم تلاش هایی کرد ولی موفق نشد. (تصویر پیوست)
بنابراین 2 بار حکم جلب به تاریخ های 5/11/92 و 5/12/92 با نیابت از شعبه دوم ناحیه 2 کرج به بازپرس شعبه سوم دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه 23 تهران به همراه نامه رسمی از سوی نمایندۀ محترم زرتشتیان جناب آقای دکتر اختیاری به پیوست مدارک قضایی به ریاست آگاهی تهران بزرگ به شماره های 38/592 و 38/635 تصاویر پیوست ارسال گردیده مأمورین آنگونه که شایسته اجرای احکام قضایی و وظیفه قانونی آنان بوده حالا به چه علت و دلیلی عمل نکردند به طوری که ناچار گردیدم جهت پیگیری موضوع نامه ای در تاریخ 26/12/92 به حضور سردار احمدی مقدم ریاست محترم نیروی انتظامی نوشته و تقاضای رسیدگی نمایم و رونوشت آن را هم به ریاست محترم آگاهی تهران بزرگ سرهنگ محمدیان ارسال داشتم تصویر پیوست در تاریخ 18/1/93 جهت پیگیری و دریافت پاسخ جهت دادسرا به گروه ضربت مراجعه مشاهده نمودم رونوشت نامه فوق پیوست پرونده شماره 10378 می باشد و اگر اشتباه نکنم جناب سرهنگ عبادی دستور پیگیری را مرقوم داشته بودند طنز دردناک موضوع در این است که شکایت مکتوب اینجانب از مأمورینی که در این امر به هر دلیلی کوتاهی و قصور نموده اند را باید خود این افراد رسیدگی نمایند. به قولی هر چه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک .
آنها هم برای جمع و جور کردن پرونده و رفع مسئولیت، از من طی بازجویی کتبی خواستند که اگر آدرس جدیدی از متهم دارید قید نمایید تا اقدام گردد بنده نوشتم و گفتم آدرسی جدید از نامبرده ندارم همان آدرس منزل پدرخانم ایشان می باشد به اضافه 10 خط تلفن از متهم و همسر و فرزند و پدر خانم و 3 نفر وکیل رسمی نام برده که کتباً اعلام داشتم و شماره اتومبیل هایی که بنام نامبرده ثبت گردیده که طی نامه شماره 92/0008/10378 جهت توقیف به ریاست اداره ی ششم پلیس آگاهی نوشته اید مسئول گروه ضربت فرمودند بنابراین کاری از دست ما ساخته نیست و طی نامه ای به دادسرای نیابت شعبه 23 نوشتند برای ما امکان دستگیری متهم وجود ندارد . این هم حاصل 2 بار دستور قضایی و نامه های کتبی نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی و شکوائیه اینجانب از مأمورین.
جناب آقای حجت السلام محسنی اژه ای بیان و سخن من این است که نیروی انتظامی م:/.(تدر و وظیفه شناس مخصوصا آگاهی تهران افراد متخلف ناشناخته و فاقد آدرس را بارها ظرف چند ساعت و یا چند روز دستگیر و این موفقیت خود را تیتر رسانه ها می سازد جهت
اطمینان و آرامش جامعه همانند داروغه های عهد قاجاریه که شبانگاه در کوچه و محله ها فریاد می زدند آسوده بخوابید که شهر در امن و امان است ولی ویژه خواران و افراد کلاهبردار و سارقین حیله گر و یقه سفید از حاشیه امنی برخوردارند و روز به روز بر داشته های خود می افزایند به طوری که نیروهای انتظامی و امنیتی نه می خواهند و یا اینکه قادر به دستگیری از ما بهتران نیستند . همین گلوله های کوچک برفی بعد از انقلاب ابتدا با نادیده گرفته شدن از سوی دستگاه های انتظامی و امنیتی و قضایی تبدیل به بهمن های عظیمی شدند که همه باورها و ایمان و اعتماد و داشته های ملت را چون خوره خوردند اوایل با قضیۀ 123 میلیاردی و بعد 3000 میلیاردی وسپس بابک زنجانیها ادامه پیدا کرد و هزاران مورد دیگر که مسئولین برای جلوگیری از تشویش اذهان عمومی از بیان آن خودداری می نمایند ولی ملت به خوبی آنها را از برج ها و ماشین های آنچنانی شان می شناسد که باعث گرفتاری و زیر سوال رفتن دستگاه های قضایی و امنیتی گردیده اند که در تاریخ 24/8/90 به هیئت رئیسه مجلس نوشتم که این نوک کوه یخ فسادی است که از آب بیرون زده است به عبارتی با همه خطراتی که برای من هستی باخته وجود دارد باید بگوییم فساد، رشوه و اختلاس در کشور نهادینه گردیده حالا هر کس به اندازه توانش از آن بهره برداری می نماید باور ندارید به طور ناشناس سری به ادارات و ارگان ها و شهرداری ها و … بزنید تا برایتان ثابت گردد و یا درب دفاترتان را قدری بگشایید. اینجانب در آغاز 66 سالگی با کمک پیس میکر (باطری) به زندگی ادامه می دهم صراحتاً عرض می نمایم در اوج اقتدار آن پدر و پسر (پهلوی ها) یک هزارم اینگونه مفاسد امکان بروز و ظهور نداشت. چگونه است که در حکومت اسلامی و با اجرای قوانین اسلامی چنین فجایع عظیمی از فساد و کلاهبرداری و اختلاس اتفاق می افتد و مسئولین با آرامش سر بر بالین می گذارند خداوند در قرآن مجید سوره ی حشر آیه 21 می فرماید: اگر ما قرآن را بر کوه ها نازل می کردیم همانا از ترس خداوند شکاف بر می داشتند. آیا دل مسلمانان و متدینین و متشرعین ظاهری از کوه ها سخت تر است که پیام خداوند را درک نمی کنند و به سیاه کاری های خود ادامه می دهند و بانک الله اکبر آنان تا آسمان ها می رسد .
این فسادها از جانب من زرتشتی و یا غیر مسلمان دیگری ظاهر نمی شود بلکه از سوی همان مسلمانانی که تسبیح از آب می کشند و خود را متدین و متشرع معرفی و مسئولین را فریب می دهند اتفاق می افتد. آیا مسئولین برای لحظه ای به خود آمده و به
فلسفه اسلام ناب محمدی که بیان می دارند و شرایط ان می اندیشند که بر اثر غفلت های آنان شیرازه کشور دارد از هم می پاشد. آیا این است حکومت اسلامی را که وعده آن را داده بودید و اینک هیچ نوشته مکتوب و فریاد مظلومی را نه می بینید و نه می شنوید می خواهید باور کنید یا نکنید این حق شماست ولی می گویم اسلام با رفتار مبلغین و به ظاهر معتقدینش در انزوا قرار گرفته و غریب است . بلندگوها و رسانه های شنیداری و دیداری هم فقط هزینه برای ملت دارند ، و رفتار مسئولین باعث شده ایمان مردم چون یخ در حال ذوب شدن است امیدوارم بیش از این آبرو و کیان و مصحلت اسلام و حکومت را خرج این تبهکاران ننمایید. همانگونه که در نامه به حضور آیت الله جنتی نوشتم: اگر ضعف ایمانی وجود دارد یکی از علت هایش این است که داعیه داران دین و مبلغین مذهبی درست به رسالت و وظیفه خود عمل نکردند و غرق در امور اجرایی شدند.
یا بنا به تئوری ابن خلدون : کسانی که اینک در رأس هرم قدرت قرار دارند گذشته و سخنان و هدف خود را فراموش کرده اند.
آیا این شعر نظامی که در رابطه با اسلام و حضرت محمد (ص) در چندین قرن پیش سروده است اینک مصداقی در رابطه با اسلام و مسلمانان کنونی ندارد.
دین تو را در پی آرایشند در پی آرایش و پیرایشند
بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو بیایی نشناسیش باز
معضلاتی را که امروز در عرصه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در کشور داریم نتیجه بی دانشی و سوء مدیریت و اقدامات مخرب آقای احمدی نژاد و تیم همراهش در 8 سال گذشته می باشد که با اغماض مجلس و سایر مسئولین کشور چنین روزهای سختی را در همه زمینه ها برای ملت و کشور بوجود آورده است که قبلاً جهت مجلس شورای اسلامی و سپس در نامه ای به جناب آقای روحانی ریاست محترم جمهوری بیان داشته ام لازم به ذکر است که اکثر مردم اعتمادشان را به مسئولین از دست داده و سخنانشان را دیگر باور ندارند نمونه ملموس آن ثبت نام جهت دریافت یارانه که بیش از 90 % ثبت نام کرده اند و در این برهه هر کس به فکر این است که به هر نحو که شده گلیم خود را از آب بکشد و از آن ایثار و فداکاری های روزهای اولیه انقلاب خبری نیست. با همه مخاطراتی که این نوشته ها برای من هستی باخته در بر دارد و آن را نیز به جان می خرم فعلاً تا رسیدن به نتیجه این مطالب را به طور خصوصی و محرمانه با شخص شما جناب آقای محسنی اژه ای و وزیر محترم اطلاعات جناب آقای حجت السلام علوی و نماینده محترم زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی در میان می گذارد تا بلکه به امید خداوند با کمک و مساعدت شما و بررسی ویژه این پرونده گره از مشکل اینجانب باز شود و خلخال درآوردن از پای یک زن یهودی در زمان حکومت حضرت علی (ع) در عصر حکومت گران اسلامی به منصه ظهور برسد در پایان عرض می کنم قدری هم به ایران و ایرانی فکر کنید و امیدوارم اینجانب در این دادخواهی متهم و معترف به اعمال ناکرده نگردم
سلام جناب نوری زاد
پیشنهاد می کنم دوستان روحانی این سایت آقا مرتضا یا آقا مصلح به این ابهامات پاسخ بدهند. ممنون می شوم:
از نظر قرآن خورشید و ماه در بین طبقات آسمان قرار دارند (نوح/15) و سایر ستارگان، زینت آسمان پائینی هستند(صافات/6)؛ پس برای رفتن به ماه باید از تمام ستارگان آسمان عبور نمود.
آیا داستان جن، چیزی جز خرافه است؟
در همین داستان خرافی، خرافات بسیاری را مشاهده مینمائیم که پرتاب شهاب سنگ از سوی الله، برای زدن به جنها، استراق سمع نمودن جنها از دربار الهی و روی صندلی نشستن در کنار آسمان، نمونهای از این خرافات است(جن/9)و صافات/9 )و ادامهی آیات.
همچنین لمس نمودن آسمان از سوی جنها(جن/8)
آیا این خرافه نیست که خورشید در حرکت است(یس/37 رعد/2 و زمر/5) و در زیر زمین ، جائی به نام ثری (طه/6)که زمین بر آن قرار دارد، الله را سجده میکند؟
قرآن تصور میکند که ماه باریک و کلفت میگردد (یس/38) و با حرکتش به دور زمین، الله را سجده مینماید.
ستارگان هم الله را سجده مینمایند، زیرا به دور زمین در حرکتند . اما قرآن هرگز نگفته که زمین ، الله را سجده مینماید، زیرا زمین ثابت است.
اگر الله آسمان را رها نماید، بر روی زمین سقوط میکند (فاطر/41) و این الله است که آسمان را نگه داشته تا بر زمین نیفتد، پس او را شاکر باشید(حج/65)؛ ضمنا هر لحظه ممکن است تکهای از آسمان بر زمین بیفتد(طور/4).
از دید قرآن زمین و آسمان در ابتدا به هم چسبیده بودند که الله آسمان را بلند کرد و آنرا بالا برد (انبیاء/30)
ابر از آسمان میروید(نمل/25) و در آسمان دریائی است شیرین به نام معصرات که باران از آنجا میبارد(عم/14) و از برخورد این دو دریاست که مروارید و مرجان درست تشکیل میگردد. این همان اعتقاد قدماست که بیان میشود، مروارید از برخورد قطرات باران بر دهان صدفها شکل میگیرد (رحمن/22) و آیات قبل و بعدش..
در ضمن به این ادعا که رب المشرقین و رب المغربین، دلیلی بر کروی بودن زمین است، پاسخ داده خواهد شد.
خورشید و ماه بسیار دورتر از سایر ستارگان هستند.
در صافات/6 قرآن میگوید که ما آسمان (و نه آسمانها) دنیا را به ستارگان زینت دادیم:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/6) ما آسمان دنیا (پائين) را با ستارگان تزيين كرديم.
در این آیه گفته شده که ستارگان زینت آسمان هستند و تمام ستارگان در آسمان دنیا(پائین) قرار دارند.
در فصلت/12 نیز عینا به این مسئله اشاره شده:
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (فصلت/12) در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و آنچه را ميخواست در هر آسماني مقدر فرمود، و آسمان دنیا (پائين) را با چراغهاي (ستارگان) زينت بخشيديم و (پرتاب شهاب سنگها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم، اين است تقدير الله دانا.
اما:
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (نوح/14) آيا نمی بینید چگونه خداوند هفت آسمان را يكي بالاي ديگري آفريده ؟
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا (نوح/15) و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائي، و خورشيد را چراغ فروزاني قرار داده است )
میگوید که ماه را در بین این طبقات نور و خورشید را فانوسی روشن قرار داد که تاریکی را ازبین میبرد.
با اندکی تامل در این آیات، متوجه میشویم که که خورشید و ماه در بین طبقات آسمان هستند نه در طبقهای از آسمان که سایر ستارگان قرار دارند.
پس کل ستارگان دنیا در پائینترین آسمان قرار دارند؛ لذا برای رفتن به کرهی ماه، باید از تمام ستارگان عبور نمود و همچنین باید از آسمان دنیا گذشت، البته این موضوع از نظر خود قرآن، غیر ممکن است؟
منبع: http://iran000.blogspot.com
جناب بابالوئی باسلام
جواب شما رادراین موارد علامه طباطبائی -قدس سره- درتفسیرالمیزان” درذیل همین آیات که آورده ای ،داده است به آنجا مراجعه بفرمائید ،اگرسوادعربی ندارید به ترجمه آن ازموسوی همدانی بنگریدوزحمت مطالعه را بپذیرید.باسپاس
مصلح
گفته اند بعد از این که فردوسی جنگ های رستم را می ستاید، شبی رستم را به خواب می بیند که سخت ممنون فردوسی می شود و با کمانش تیری را به نقطه ای پرتاب میکند و به فردوسی میگوید در آنجای برای تشکر از تو دفینه ای نهاده ام بردار و از آن استفاده کن و عذر می خواهد که بیش از این در توان ندارد. فردوسی به اتفاق سلطان محمود غزنوی دفینه را می گشایند.طوقی از جواهرات می بینند.فردوسی آن را به شاه تقدیم مکند و شاه هم آن را به فردوسی می بخشد و می گوید این مزد زحمات تو است برای رستم.اما فردوسی التماس می کند که آن را بین تمام شاعران دربار تقسیم نمایند و شاه می پذیرد و بعد شاعری در وصف رستم چنین می گوید:
ای روزگار از چه سبب بی مروتند
این سروران دهر به دور زمان ما
رستم که در نبرد بگفتی که از شرف
بهرام بوسه داد رکاب عنان ما
یک شب به خواب گفت به فردوسی عزیز
در بند حق گذاردن توست جان ما
آماده و نهاده فلان جا دفینه ای
از سعی گرز و خنجر گیتی ستان ما
بردار زان که دسترس ما دگر نماند
هرچند شرمسار بود زان روان ما
از مردگان حکایت احسان چنین کنند
بر التماس مادح و بی امتحان ما
معلوم می شود که در این دور دون نواز
این زندگان کمند عز آن مردگان ما
سرگین سال خورده آن خواجگان عصر
بهتر ز ریش و سبلت این خواجگان ما
عزیز پای خرافه را باز نکن اگر خوابی بوده قطعا دفینه ای نبوده
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی جناب نوری زاد وقتتون بخیر . . . با اجازه شما من با الهام گرفتن از حرکت یکی از دوستانم در رابطه با اهداء خون تصمیم گرفتم که این حرکت رو به سبک چالش سطل آب یخ رواج بدم که کمکی هرچند کوچیک باشه به هرکس که نیازمند خون ماست . . . مطمئنا فراگیر شدن این حرکات و همدل یبین مردم میتونه تاثیرات بسیار مثبتی بر افراد و جامعه داشته باشه و تمرین با هم بودنی هم باشه برای ما مردم . . . امیدوارم در صورتی که صلاح میدونید از این حرکت حمایت کنید و با منتشر کردن این تصویر سعی کنید افراد بیشتری رو به این حرکت انسان دوستانه دعوت کنید. من توی وال خودم این حرکت رو با این متن انجام دادم : بعد از چالش سطل آب یخ :/.. چالش 10 کتاب و چندین و چند چالش دیگه که بیشتر جنبه سرگرمی و تفریح داشتن ، دوستان یه چالش به درد بخور و مفید ( هم برای فرد و هم برای اجتماع ) به اسم “چالش اهداء خون” راه انداختن که هم خدا رو خوش میاد و هم بنده خدا رو . . . از اونجایی که کشور هم با کمبود منابع خون روبرو هست ، فکر می کنم بد نباشه که ما هم به این چالش بپیوندیم ! منم به نوبه خودم میخوام وارد این چالش بشم . امیدوارم شما هم از این چالش استقبال کنید و با اشتراک گذاشتن این پست از این حرکت حمایت کنید. امیدوارم با کمک شما و سایر دوستان با این کار هم حرکت مفیدی انجام داده باشیم و هم کمی نشاط به جامعه تزریق کنیم. با آرزوی شفای همه بیماران . . . سلامت و شاد باشید
کمی تامل که کردم دیدم خودم اشتباه کرده ام که علی رغم اینکه به دوستمون بیکنش توصیه کرده بودم بحث مذهبی بادوستانمان اقامرتضی ودیگران نداشته باشند.چون نتیجه ای حاصل نخواهدشد.اما خودم ناخواسته باخواندن کامنتهایی درصددجوابگویی امدم که بعدا پشیمان شدم.
این اخرین کامنت من درزمینه بحث های مذهبی بامجتبی ومرتضی ومصلح است.امیدوارم وقت این دوستان ودیگرعزیزان رانگرفته باشم.
دردین اسلام که فرق بیشماری ازان منشعب شدوهمه هم بخاطر کسب قدرت بوده.مذهب شیعه کاملترین وبهترین انهاست که حق وحقیقت واسلام ناب فقط دران است.ابراهیم خلیل الله که زمان زندگانی وی وکیفیت ان معلوم نیست.وشخصیتی اسطوره مانندمیباشد(البته برای محققان)به استناد قران کریم ازخداوندمیخواهدمقام نبوت وامامت را درذریه وی قراربدهد.علی زغم ادعای خداوندمبنی بربرابربودن انسانهاوعدم تبعیض.ابراهیم خلیل به عوض اینکه بخواهدخداوندمقام نبوت رابه کسانی که لیاقتش دارندبدهدازاومیخواهداین مقام را به فرزندان وی اعطاکند.دیگرپیامبران نیزهمین گونه بوده اند.موسی وهارون-یعقوب ویوسف و…(البته کیفیت زندگانی ابراهیم خلیل ودیگرپیامبران یهود درتورات بگونه ای دیگرامده که مسلمین ان راتحریف شده میدانند.ومعلوم نیست چگونه میشودکلام خداوندراتحریف نمود؟)اما دراسلام ازاونجایی که پیامبرپسرنداشت.اما درشب معراج چون براسمان صعودکردنور امام علی رامشاهده وازمقام والای او اگاه شد.پس امامت بایست طبیعتا در ذریه وی ادامه پیداکند.دیگران ایا نمی توانندبه این منصب برسند؟خیر.چون خدا اینگونه خواسته.بااینکه خداامامت را دراهل بیت قرار دادوحقیقت رادرشیعه.اما برخیها بعضی اعمال وکردارامامان دیگرگون مشاهده میکنند.
امام علی خلافت شیخین راقبول وبه اجبارهم که شده بیعت نمود.دخترخودرابه عمرتزویج نموده نام اولادخودرا ابوبکروعمر نام نهادمسلمانان که معترض اهمال عثمان بودنداما امام علی فرزندان خودرا به محافظت ازاووادارنمود.امام حسن رسما امامت را به معاویه دادودرجواب مراجعانی چون حجرکه خواستارقیام برعلیه ظلم خلیفه بودند.به انان وقعی ننهاد.امام حسین نیز به قراردادبرادرش پایبندبود.وتنهاشجاعانه مقابل بیعت خواستن یزیدایستاده وبرخلاف پدر وبرادرش اجبارا بیعت نکرد.امام سجادخودراکنارکشیده کاری به حکومت نداشت.ودر واقعه حره که اهالی مدینه برعلیه یزیدشوریدندامام سجادخودرامبراکرده حتی خانواده مروان حاکم مدینه رامحافظت نمود.وسرداریزیدچون مدینه راغارت کردازامام تشکرکرد.امام باقرکه شکافنده علوم بود.اما یک اثراز وی مشاهده نمیکنیم.وازعلم وی اشاره به جابرابن حیان میکنندکه درمذهبش مریدوی بودنه درکیمیا شاگرداو.وامروزه اگرکسی بخواهدبه علم امام باقرپی ببرداثری ازوی وجودخارجی ندارد.امام صادق که عالم به تمامی علوم هستندبسان سایرائمه.اما درانتحاب جانشین اشتباه میکندواسماعیل رابرمیگزیند.که بامرگ نابهنگام شیعیان رادرحیرتی بزرگ قرارداده وبزرگترین انشعاب بخاطراین اشتباه بوجودمی اید.این امام حتی وصی خود رامنصورعباسی کرده بودامام کاظم کارمثبت وی ایجادسازمان وکالت بود.امام رضا علی رغم امامت ازسوی خداوندولایت عهدی مامون رامیپذیردحالا به اجباریااختیار.درجواب کسانی که میگویندمگرمیشودامام رااجباربه کاری نمود؟بایست گفت کسانی که این قبیل اما واگردرکارائمه میاورندعده ای بی شعور ومغرض هستند.همه اعمال ائمه حکمتی داردکه ازخداوندصادرمیشود.ازامامان علی النقی ومحمدتقی حتی درخودتاریخ شیعه اطلاعات اندکی موجوداست چه برسدبه سایرتواریخ.امام عسکری هم تحت کنترل حکومت وقت بوده ودرجوانی درگذشته.ونهایتا امام زمان ومهدی که بادرگذشت هرامامی این موضوع بین شیعیان بوده که فلان امام درگذشته مهدی موعوداست یانه.وهمین امرسبب ایجادفرقه هایی میشده.بادرگذشت امام عسکری دوران حیرت شیعه اغازشد.امامی که قراربودبین مردم باشدوراه رابه مردم نشان بدهدوباظلم مبارزه کندبه امرخداوندازدیده هاپنهان بود.بازهم عده ای ابله میگویند خب خداوندمیتوانست وی را دربرابر دشمنان حفظ ویاری دهدپس چرا ازدیده هاپنهان بوده؟بخاطرترس ازحکومت؟امامت وترس؟مگزمیشود؟امااین افرادمغرض ازحکمت خداوندبیخبرند.وافرادی جاهل هستند.
بله اقامرتضی اسلام دین حق وشیعه مذهب حقیقت است.بحثی هم اگرقبلا داشتیم ازجهالت وبلاهت بنده بوده.امیدوارم خداونددراین دنیا وان دنیامارا ازشفاعت ائمه هدی محروم نسازد.چه کسی بدش میایدعلی زغم گناه باوساطت کسی به بهشت برود؟خیلی بایست احمق بودوازاین امراستقبال نکرد.
فکرمیکنم دیگراین نوشته من نیازی به سندومدرک نداشته باشد.همه موفق ومویدباشید
باسلام برناظران گرامی ونوری زاد محترم
جناب عباس
به اعتراف خودتان شماازبلاهت وحماقت عالی برخوردارهستید ،پس قبول گفتار بی مدرک شمارا به ابلهان واحمقان حواله می کنیم.
جواب مصلح براین عزیز ناشناش
عزیزدل این کنیزان که مادر وهمسر ائمه اطهار مابوده اند،اینان را خودائمه که غارت نکرده بودندبلکه رسم آن روزگاردرهمه اقطارزمین چنین بوده است که درجنگهای بین اقوام وملل طرف غالب غیرجنگجویان رابه اسارت می گرفتند وزنان ودخترانر ا بعنوان کنیز می فروختند.
وانگه به همسرگزینی این کنیزان ازسوی ائمه اطهار به اجبار وکره نبوده است تاتعدی بناموس دیگران باشد .
ودرثانی این کار نمایانگر احترام به انسانیت است ،واین بردگان مغلوب دیگری بوده است وازاین روکه اینان هم انسان هستند نه حیوان بلکه ازشرافت انسانی برخوردار هستند؛
وازاینجهت ائمه اطهار اینان راخریده اند وبه همسری برگزیده اند؛این یعنی احترام به انسانیت این انسانها که روزگاربه رسم غلط آنانرا به بردگی درآورده بود.
جالب توجه اینست که اسلام عزیزبا این رسم غلط برده گیری وبرده داری ،مبارزه بی امان انجام داده است وسفارش وتوصیه های اکید به هربهانه ای درامر آزادی بردگان کوشیده است .
بعنوان مثال درهرموردی که برای انسان مکلف کفاره لازم شود ؛باید چند برده آزادنماید؛ و یاتشویق مؤمنان به آ زادکردن برده الی ماشاءالله درقرآن ودرسخنان ائمه اطهار مشاهده می شود بمانند آیه 10-13سوره البلد:
{وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (10)فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11)وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ (12)فَكُّ رَقَبَةٍ (13)،ت=
و او را “انسان را”به راه خير و شرّ هدايت كرديم! (10)ولى او از آن گردنه مهمّ نگذشت! (11)و تو نمىدانى آن گردنه چيست! (12)آزادكردن بردهاى، (13).
این آزادکردن برده گان سفارش اکید خداورسول وائمه اطهار می باشد وبتدریج این رسم غلط برده داری ازجامعه انسانی واسلامی رخت بربسته بود تااینکه درسازمان ملل برده داری ملغی اعلام شد وبشکل دیگرِی مزورانه دراین دنیای بقول شمامدرن اعمال می شود.
بنظرم همین اندازه برای جواب شماکافی باشد بدرود
مصلح
آقای مصلح
با سلام و عرض ادب
من سواد عربی ندارم (ولی چند زبان دیگر را به راحتی میتونم صحبت کنم). آقای طباطبایی در این موارد پاسخ دارند؟ خوب چرا این پاسخها را در نشریات معتبر علمی جهان چاپ نفرمودند تا جهان را از دانش خود روشن بفرمایند. آقا فکر نمی فرمایید که کلام قرآن در این موارد بسیار واضح است و نیازی به توجیه کردن آن نمیباشد. ضمنا آقای محترم، برده داری عمل بسیار نفرت انگیزی است. اسلام شراب، نقاشی، موسیقی، شعر را حرام اعلام کرد ولی برده داری را حرام اعلام نکرد. بسیار بسیار عجیب غریب است این.
با درود به سالک عزیزنوریزاد گرامی و هم میهنانم . وبا عرض سلام به برادر مصلح . جناب مصلح من از ابتدا بنا نداشتم با شما محاجه کنم ولی جوابی که در مورد کنیز ها و رابطه آنان با ائمه فرموده بودید باعث شد که نکاتی را من باب تذکر تقدیم کنم . در اسلام عزیز به مسلمین فرمان داده شده که با زنانی که شویشان مرده ویا طلاق گرفته اند بعد از سه طهر …. (ازدواج) کنید . بنا به دلایل معلوم! ولی این مورد سه ماه و ده روز در مورد کنیز صادق نیست و لشکریان اسلام بلا فاصله بعد از پیروزی در غزوات با زنانی که اسیر میکردند عمل … انجام میدادند و این قانون سه ماه و ده روز شکسته میشد حضرت رسول هم بعد از فتح خیبر که کنان ابن ربیع رییس قبیله را به بلال سپردند جهت اقرار گیری در مورد گنج های خیبر که زیر شکنجه هم به آن اعتراف نکرد و لاشه وی را در راه انداخته بودند فردی زن کنان را با یک زن دیگر اسیر کرده بود و چون زن کنان پیکر شوهرش را میبیند شیون و زاری میکند و صدا به حضرت رسول میرسد ایشان می فرمایند آیا الله رحم از دل مسلمین برداشته که جسد شوی مرده به همسرش نشان میدهید ؟ وبا مشاهده ریحانه بنت امر عبای خود را بر روی وی می افکنند ودر رسم عرب یعنی مال من و در ازای آن زن دو کنیز به فرد دستگیر کننده میدهند و همان شب با ریحانه زفاف میکنند! لطفا به کتاب 23 سال نوشته شاد روان علی دشتی مراجعه کنید اگر به کتاب فوق دسترسی ندارید به سایت شاد روان رضا فاضلی reza fazeli.com…..reza fazeli.org مراجعه و کتاب فوق را دانلود کنید و دیگر کتب را هم میتوانید مشاهده و دانلود کنید در مورد اینکه فرموده بودید که کنیز گیری رسم آن زمان بوده و توجیه نمودید که اسلام گفته کنیز و برده آزاد کنید تا صواب ببرید! خود اسلام بزرگ ترین منشا ء برده گیری و کنیز گیری شد والا در دو هزار وپانصد سال قبل یعنی هزار و صد سال قبل از اسلام کوروش کبیر فرمان داد که هیچ فردی حق برده داری ندارد حتما میگویید که این رسم عرب بود خوب رسم عرب این هم بود که از دختر ننگ داشتند و بعضی اعراب نادان دخترانشان رازنده بگور میکردند حضرت رسول با تمام قوا این رسم ننگین را نابود کردند شما خودتان توجه کنید که یک زن ویا مرد بی چاره ای برای تمام عمربه بردگی برود بد تر است ویا یک نوزاد کشته شود . چطور این عمل ننگین در اسلام عزیز حرام نشد و مورد تایید قرآن هم هست و ما داریم که آیا بنده با آزاد برابر است؟ یعنی قرآن هم برای آزاد ها فرق و مقام بالاتر قایل شده من مثالی میزنم اگر به شما بگویم من دو فرزند دارم که یکی را ارجهیت داده ام و باید فرزند اولم از صبح تا شب کار کند وبه فرزند دومم بذهد وفرزند دومم در ناز ونعمت باشد واولی حق هیچ چیز ندارد و حق اعتراض هم ندارد ولی اگر فرزند اولم خواست اورا آزاد کند من به او پاداش میدهم ! به من نمی گویید چرا مابین آن ها فرق قایل شدی و کار تو بسیا غاط است؟ خوب من دانا ترم یا خداوند من رحیم ترم یا خداوند من به مصالح امور واقفم یا خداوند . می گویند که حرام خدا همیشه حرام است و حلال خدا همیشه حلال . خوب من می خواهم به مثلا کشور افغانستان بروم و از فلان قبیله یک کنیز بخرم و به ایران بیاورم . چه کسی در ایران به من اجازه میدهد که این کنیز را به ایران یبیاورم . البته هیچ کس من معترض میشوم که کار خلاف شرع نکرده ام به من میگویند با او ازدواج کن تا به تو اجازه بدهیم می گویم خیر من می خواهم کنیز باشد می گویند لا اقل سیغه ای چیزی می گویم نه می گویند حق این کار را نداری و اگر مبادرت به عمل برده داری کنم با شدید ترین وجهی به من برخورد می کنند . چرا حلال خدا را حرام کرده اند. در انتظار پاسخ مستدل هستم . با احترام.
جناب آقای انعامی از خواندن مطالب شما بسیار استفاده میکنم، تنها جسارت کرده برای سهولت در فهم متن و جلوگیری از انتقال بدِ معنا به مخاطب خواهش می کنم لطفا پس از علایم سجاوندی (نقطه، ویرگول، پرانتز، …) و نیز بین دو کلمهٔ مستقل؛ حتما فاصله بگذارید (کلید space). بازهم سپاسگزارم.
جناب آقای نوریزاد عزیز
سپاس فراوان از زحمات شما لطفا علت سکوت خود را در مورد حملات وحشیانه به دراویش اعلام فرمایید .
متاسفانه چنین برداشت میشود که با نحوه عمل حکومت ولایت فقیه موافقت دارید .
حکومتی که ادعای مردمی بودن دارد برای اعتراض مدنی خانواده دراویش دربند لشگر تجهیز کرده است.
ظلم – بی عدالتی – نیرنگ – ریا – خباثت و هزاران ……… دیگر تا کی .
جواب را برای روشن شدن اذهان عمومی در سایت درج فرمایید
درود بر ضد ولایت فقیه
—————————
دوست گرامی
کاش کمی با دقت همین مطلب را مطالعه می کردید. من حتی تیتر این نوشته را به دراویش گنابادی تقدیم کرده ام.
.
جناب ناشناس گرامی!اگر مشکلات ما از دین نبود حرف شما در حد اعتراضی درست بود ولی هموطن شریف هر ضربه ای که ما خورده ایم از اسلام بعنوان یک دین یک ایدیولوژی خورده ایم.بنابراین بنظر من برای خلع سلاح نان دین خواران باید اسلام را هدف گرفت. مثلا نجس خواندن بهایی و غیره مسلمان نه تنها بر ضد حقوق انسانی وپست و حقیر دانستن آنها مساوی دانستن انسانها با /// و ///.. در حرف است بلکه در عمل نتایجی چنان سهمگین و وحشتناک داشته و دارد که در بسیاری موارد زندگی تمام اعضای خانواده را به نابودی کشیده.ایا نباید منبع اصلی چنین تیوریهای ترور و وحشت و جهل و تجاوز را که همانا قرآن مقدس مسلمین و روایات /// اسلامی و سنت محمد است نشانه گرفت و از تقدس انداخت؟می بینید هموطن گرامی اگر چنین بحثهایی نشود اینها همچنان در هاله ای از تقدس مانده و توسط شیدان و روحانیان و دروغگویان …دوباره سر بر می اورند.نا آگاهی عمومی از اسلام باعث شده بود که قبل از بهمن 57 انسانها با وجودیکه اعتمادی به آخوند نداشتند فریب …اسلام خوب است و آنچه بد است از مسلمانی ماست … مسلما با تبلیغات آخوندهای کراواتی!را بخورند و بر ما آن رفته که می بینیم .بنابراین هموطن چنین بحثهایی هرچند خسته کننده و غیر ضروری بیاید ولی بحثهای پایه ای و مهم هستند تا دیگر بار آخوندی با دادن قولهای برق و اب مجانی نتواند کل مملکت را بچاپد!
و اما آخوند مرتضی ! شما گویا نه تنها از دین ارتزاق می کنید بلکه قسمتی از درآمدتان هم از طریق نوشتن کامنتهای بلند و گردش در سایتها و ردیابی آی پی و آدرس دیگران …دریافت می کنید!بالا خره در مملکت امام زمان همه باید جاسوس باشند والا ////! درباره کلمات شما آخوندها حق دارید چون برای شما ایران و ایرانی بودن مساوی با مرگ ایدیولوژی شماست که هم ضد بشر است و هم ضد ایرانی و تمدن ایران و منافع ملی ایران .دین شما عربی کعبه آمال شما عربی مقدساتتان بلا استثنا عربی افتخاراتتان و مقدساتتان عربی نامها عربی زبان هم این دنیاتان و هم آن دنیاتان عربی اگر به چیزی افتخار می کنید حتما عربی است.بنابراین شکی نیست که کلمات فارسی در گوشتان عجیب و غریب بیاید مثلا فکر کن یک روز بر خیزی و به مادر بجه یا ضعیفه و یا عیال(فراموش نکن زن انسان در دید شما بحساب نمی آید) بگویید درود!آیا تا شب هزار بار استغفرالله نمی فرستید؟ مسلما انتظار دروغ نگفتن از شما ندارم!بهمین ترتیب شماها با بکار بردن کلمات عربی باعث شده اید که کلمات فارسی بد و زشت و بی ادبانه بیاید مثل همین ////!شما(صنف آخوند) را بسیاری از جمله من /// و /// نامیده ایم چون از راه نادان کردن و در جهل نگاه داشتن مردم و از بین بردن و پوک و بی معنی کردن فرهنگ و زبان ایرانیان و کشورهای اسلام زده سعی در ازبین بردن تمدن آنها و وابسته نمودن آنها به ///اسلامی دارید. چون نادانی انسانها منبع درآمد شماست!ولی خوشبختانه در ایران بعلت وجود بزرگانی مثل فردوسی شما دراین کار موفقیتی بدست نیاوردید هر چند که ضربات جبران ناپذیری به زیربنای فرهنگی ایرانیان زده اید.
کلمه ای /// بنام فراری بکار برده ای در دوکامنت!من همانطور که از آخوند انتظار راستگویی و درستکرداری و انسان دوستی و شرافت ندارم اصولا کسی را که لباس آخوندی می پوشد موجودی ایدیولوژیک و /// و //// و /// و /// می دانم که ///! چنانچه قبلا نوشته ام آخوند را در همان اوان ورود به حوزه از همه صفات انسانی خالی می کنند و جایش دروغ و /// و توجیه و مغالطه و سفسطه و فرصت طلبی و /// و /// و کین و خود بزرگ بینی طلبکاری و تجاوز به هر حقی و در تملک گرفتن هر فکری و مالی و هر چیزی که تملک پذیرد با توجیهات شرعی …پر میکنند. چون شما //// می توانستی بفهمی که بفرض اینکه من و یا ملیونها ایرانی در سراسر جهان فرای هستند بخاطر /// و //// شما اسلامیان و آخوندهای //// و /// است نه چیز دیگر.باز هم بگو که من به علت و معلول معتقد نیستم.بله من در زمانیکه تو و امثال تو از زیر بار مسؤلیت اینهمه جنایات شانه خالی میکنید و میخواهید ثابت کنید خدا هست یا نیست به علت و معلول کاری ندارم چون مشکلم نیست.مشکل ما ایرانیان شما بیگانه پرستان /// و /// /// و /// است که نه تنها ملیونها ایرانی را با زور و ترور و غارت و تجاوز مثل همین همکیشان (داعشیان) عراقیتان در بدر کرده و از خانه و زندگیشان رانده اید و اموال آنها را بغارت برده اید و مملکت را در تملک لبنان و فلسطین و عراق و سوریه درآورده اید بلکه آنها را فرای هم می نامید تا همچون الله //// که از یکبار پوست کندن و کشتن عطش کینه جویی و بد طینتیش فروکش نمی کند با یاد آوری خاطرات دوران /// و درماندگی و رنج و درد آنها را بیشتر از نظر روحی بیازارید.واقعا /// که اینچنین ضد بشریید! شما در نظر بگیرد انسانهایی شریف و ایراندوست و انساندوست را مثل خانم مهر انگیز کار ///و ///اسلامی فراری هم بنامند!چرا چون در کنار مردمان کشورش نمانده!مثلا او را با موسوی و کروبی و خاتمی و رفسنجانی مقایسه کنیم !راستی چرا خانم مهرانگیز کار فراریست جناب /// آخوند؟ در یک کلام /////////////////////!
سلام.بازهم اقامرتضی ازنوشته های ما ناراحت وهمه را دروغین دانسته ونوشته مدرکم وسندم کدام متن تاریخی ست.بارها نوشته ام نوشته های من مهرتفکر وتعمق خودم را دارند.وبه هرحال مشخصه ازیه جایی مطلبی خوانده ام که دارم با تفکرخودم بازگویی مبکنم.قرار نیست که هرمطلبی راکپی کنیم.
حالا که شما نوشته ایدچون سندنوشته من مشخص نیست پس دروغ است.پس خوب دقت کرده ادامه مطلب رابخوان.
درکتاب فرق الشیعه نوبختی.صفحه97امده:….پس ارارتحال امام عسکری باز یکی ازحیرتها وانشعابها صورت گرفت واین بار14فرقه ازمیان شیعه برخاست.2گروه ازاین14گروه درشمارواقفه برامام عسکری بودندوبا اندکی تفاوت سلسله امامت را به عسکری خاتمه بخشیدند.یکی ازاین دوگروه مدی بودامام عسکری فرزندی نداشته وازدیگرسوروانیست زمین خالی ازحجت بماندبه همین دلیلعسکری خودحجت خداوهمان قائم است.از14گروه یادشده یک گروه نیزچنین استدلال کردندکه اساسا امامت از امام هادی به عسکری یابرادراوجعفرنرسیده وزنجیره امامت درامام هادی خاتمه یافته.وقائم هموست….سرانجام گروهی هم وقف ازنوع سوم راکه همان توقف گزیدن وخودداری ازاظهارنظرقطعی ست پیش اورزندوگفتندامربرمامشتبه است….
برای مطالعه دراین زمینه به این کتاب وکتب مشابه ازجمله فرق شیعه اشعری-فرق بین فرق بغدادی-مقالات والفرق اشعری قمی و..مراجعه کنید.خودنبختی واشعری قمی شیعه بوده اند.(شیعه انروزی.نه امروزی)
دراسلام مسئله مهدویت برخلاف نظراقامرتضی ازهمان اول بوده.واولین شخصی هم که مصداق مهدی شدمحمدحنفیه بود.که طرفدارانش میگفتندنمرده ودرکوههای رضوی مدینه غایب شده وروزی باز خواهدامد.
انقدر درمذهب شیعه تفرقه وانشقاق بوده(دلیلش بدست گرفتن قدرت بوده)که بعداز درگذشت یک امام ودربحث جانشینی او فرقه ها ایجادمیشده.اشتباه نکنم بیش از60-70فرقه درشیعه بوجودامده.
این مطالب راجناب اقای مرتضی مطالب ضدشیعه نیست.چراشما انگ مخالف مذهب میخواهیدبرپیشانی من چسبانده مشکلی درست کنید؟مطالب من همه از اسنادتاریخی هستند.کاری به مسائل اعتقادی وایمانی ندارم.فقط اینکه خودشما موضوعی رابه بحث میگذاریدمن هم سوالاتی که دراذهان بوجودمی اد رو مینویسم وتحلیل میکنم.وگرنه کدام تهمت وبهتان؟
من کجا شیخین را مدح وامام علی را زیرسوال برده ام؟ماگفتیم ازدیدگاه نقدتاریخی شیخین موفقتربوده اند.ملاک موفقیت نه زهدوتقوی که تفوق سیاسی بررقباست.بااین معیارمعاویه هم درمواجه بابنی هاشم موفق شدخلافت رابدست گرفته به امویان برگرداند.اینکه اهل جهنم است یابهشتی ست.کاری بدان نداریم.شما هم بهتراست دراینگونه امور چون نگاهتان مکتبی ست ودینی شرکت نکنید.چون پیشاپیش حق را به ائمه داده ایدونقدوتحلیل قضایای ائمه گناه بزرگی ست.شما اینقدرتنگ نظرهستیدکه نامه امام علی راکه مشخص ونیازی به تفسیروتحلیل نیست.با افکاروبه زعم خودتفسیرمیکنیدکه چه.بله امام به زبان معاویه احتجاج میکند.مومن امام می نویسد:انتخاب خلیفه به عهده شوراست.رضایت خداوندهم دران است.وهرکس بیعت مردم راقبول نکنداورابه جایگاه بیعت قاننی دراورده واگرمخالفت کندباهاش میجننگند.کدام احتجاج؟کجای این نامه کنایه ای -اشاره ای-استعاره ای ویا دیگرصنایع مبهم ادی بکاررفته که نیازمندتفسیرشماست؟به نص خودامام علی شماها وسایرافرادتندرو دشمن امام هستیدکه فرمودنددوستداران من افرادمیانه روهستند…
چون عجله دارم بماندبرایکامنت بعدی.عزت زیاد
باسلام ودرود بر آقای نوری زاد
وبردیگر فحاشان ازشیرین خانم ،آقا میر ،ووو… ودیگران بجز مزدک وعباس انعامی .
امابعد جناب نوری زادکه درکرسی وعظ نشسته بودی و عنان قلم رارهاکرده بودی ومارا ازمواعظتان بهره مند می کردی وآثارقلم مارا پای بریده وشکسته ازساق ،منتشرکرده بودی.
عصاره مواعظت این بود که تمسخر ولوده نویسی؛کاربدی است بخصوص ازعلما وعباپوشان.
پس معلوم می شودکه علم یک فضیلتی است که عالمان دارای آنند،البة عالمان باعمل ،منظوراست .
خوب جناب نوری زادشما خودت هرروز کارتان فحاشی ادبی به عالمان دین است وتمسخرآنان بدون هیچ استثنائی.آیااین کارشمابدنیست؟
ودیگراینکه هرهرزه گوئی نسبت بعالمان دین دراین سایت شما هرروز عرض اندام می کنند وبه پیامبر وائمه اطهار -ص- که شمامدعی پیروی آنانرادارید، ازنثار هرفحش وناسزائی دریغ نمی ورزند ویابه اعتقادات دینداران ازهرتوهینی اباندارند وشماهم همه آنهارا منتشرمی کنید.
آیااین کارشما وآنان بدنیست ؟؟؟؟؟
بقول ///زبان شیرین هوشی پس چرامنتشر می کنی وهیچ تذکرنمی دهی ؟
نوبت که بما رسیدآسمانتان تپید ؛این چه روش یک بام ودوهوااست که شمادارید؟؟؟
درحالی که بنده درجواب برخی نوشتم که چرا ن ش خ وار،دیگران رابلغور می کنید بلکه ازخودتان چیزی بنویسید؛ آیا خلاف ادب کرده ام؟ که شما چنین استنباطی کرده اید ؟ وبرای بنده قبح فحاشی را ازامیر-ع-تذکرفرموده اید؟بنده که اهل فحش وفحاشی وتمسخر نیستم ونبوده ام؛اما جواب تمسخررادادن درمسلک شما فحاشی است وملامت کردن وی مرام شمااست؛من نمی دانستم که بچنین ادبی آراسته شده اید.؟
آیا شما مفهوم آیه “فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم “194بقره ؛ت= هرکس برشما تعدی وتجاوز کرد ،شماهم حق دارید بهمانگونه تقابل کنید وتعدی نمائید” واین مساله درتعدیات کلامی که موجب بهتان وافترا نباشد هیچ منعی ندارد بلکه مصوب است ؛ شماآنرا نادیده می انگاری یاخبری نداری وازآن بیگانه ای .
این آیه شریفه بیانگریک قانون مقابله بمثل ازسوی خداونداست برای مامسلمانان ؛اگرشما ودوستان چنینی ات ازمسلمانی منسلخ شده اید دیگر ازامیر کلام-ع- برای ما موعظه نکید ؟درحالی که من فحاشی نکرده ام.
اگرکلمه “نشخواردیگری رابلغورنکنید، فحاشی باشد ؟پس سخنان مستهجن مزدک وهوشی خانم ومیرخان را ،اسمش را چه می گذارید ؟
شما دادازعدل وانصاف ومروت وانسانیت را فریاد میکنی بزعم خودت ،چرادرعمل ازاین خصائل دوری می کنید؟ وداوری تان یک بام ودوهوااست؟ آیا آنانی که فحش وناسزا بعلمای دین نثار می کنند را هیچ ملامت کرده ای؟آیا شروع کننده فحش وتمسخررا هیچ ملامت کردی؟ نباشد که شریک دزدی ورفیق قافله مانمی دانیم؟
درخاتمه بقول سعدی : مانگوئیم بدومیل بناحق نکنیم/// جامه کس سیه ودلق خودازرق نکنیم ///
کاربد مصلحت آنست که هرگزنکیم.
آیا این “هرگزنکیم “خطابش به همه انسانهااست ؟یافقط برای ما عالمان دین است وشماها استثنائید؟؟؟؟؟
آیامگرنه است که همه انسانها احساس وعواطف دارند؟شمامارا انسان نمی دانید؟ ماکه نه پری هستیم نه جن نه ملک وفرشته بلکه مثل شما همه اعضای یک انسان راداریم ودارای احساسات وعواطف هم هستیم وبازیاده وکمی عقل وشعور.
پس بدیگران هم مپسند آنچه را که برخودنمی پسندی.
باپوزش ازناظران گرامی وسپاس ازنوری زاد بزعم خویش انسان دوست.
مصلح
این شعر از حافظ است نه سعدی : ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم ……
سلام بر شما و درود فراوان به آقای نوریزاد ,
آخه دوست عزیز , برادر گرامی , آقای مصلح و دیگر دوستانتان ! من میگم اگر خدا هست ؟ که هست ,
قادر است وتواناست و همه صفات برتر رو داراست ! چرا شما به سطح یه بچه شلتق کن دمدمی نزولش میدهید گه هر وقت حالش خوب است به اسباب بازی هایش دستور مدارا میدهد ! و وقتی شلتق میکند بینشان جنگ راه می اندازد و درب و داغونشان میکند !؟ آخر سر هم یه سری را
میاندازد در آتش و می سوزاند !!!
آن خدایی که من از آن می گم هزاران سال قبل از محمد و عیسی و موسی هم خود را به
انسانها شناسانده ! انسان را به خودشناسی و خداشناسی و معرفت و …… دعوت کرده ,
علايم و نوشته ها هست که چه می گفته و می خواسته ! می گم چه شد ؟ که نظرش این اواخر برگشته و به جای صبر و گذشت و تحمل و بخشش , بخشش !!( همین اواخر به عیسی گفته که ببخش آنکه به تو سیلی می زند ( آزارت میدهد) یا پسر خدا را به صلیب میکشد !) و یک دفعه پانصد سال بعد میگه هر کس بهت گفت تو ! بزن پدرشو در بیار و زن و بچه و اموالش هم بردار و برو ؟!!!
این چه تصویریست که شما از آن که هر چه هست و هر آن چه هنوز نیست ! را آفریده , نشان میدهید؟ اگر روزی برسد که شما بتوانید ثابت کنید که آن خدایی که من ستایش می کنم واقعاً همچنین تصویری دارد ! آن روز من دیگه به ( خدا ) کرنش نخواهم کرد !!!
باسلامی مجدد برآقای نوری زاد
ودیگرروشنفکران مصاحبه مهرباجناب سیدحسین نصر فیلسوف مشهور معاصرایرانی درذیل ارسال می شودامیداستکه برای طالبان حقیقت مفیدواقع شود ؛وازنشرآن ازآقای نوری زا پیشاپیش تشکرمیکنم.والسلام.
تاریخ انتشار: ۱۵ شهریور ۱۳۹۳, ساعت ۱۰:۳۶ بعد از ظهر
تمدن اسلامی احیا خواهد شد
گفتگو با سید حسین نصر
روشنفکری دینی کاری برای زنده نگه داشتن سنتها نکرده است
پروفسور سید حسین نصر فیلسوف سنت گرای اسلامی و استاد دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا در گفتگوی مشروح با خبرگزاری مهر به بررسی کارآمدی روشنفکری دینی در دنیای کنونی و احیاء تمدن اسلامی و ایرانی پرداخته است.
به گزارش خبرنگار مهر، از منظر سنت گرایی، «سنّت» حقیقت یگانهای است که همیشه بوده و هست. این سنت ازلی، مبدأ همة حقایق است و همة سنّتهای زمینی، در واقع تجلیّات این سنّت آسمانی، ثابت و ازلی بوده و با آن مرتبط اند. همان گونه که همة وحیها با «لوگوس» یا «کلمه» که در آغاز وجود داشت و هم جنبهای از لوگوس کلّی و لوگوس کلّی من حیث هو است، ارتباط دارند.
نصر و کلاً سنّت گرایان سنّت را یک موهبت و امری که منشأ الهی دارد تلقی می کنند. نصر حکمت اسلامی به ویژه حکمت متعالیه را یکی از مصادیق این حکمت خالده می داند. دکتر نصر در آثارش فراوان از شریعت نام برده است و در کتابهای قلب اسلام و جوان مسلمان و دنیای متجدد بر پایبندی به شریعت و مطابقت آن با طریقت و حقیقت تأکید می کند. او بر این نکته اصرار دارد که سنّت گرایی به تمامی سنّت، از فقه گرفته تا عرفان و حکمت احترام می گذارد.
روشنفکری دینی درصدد است تا برای دنیای امروز راه حلی بجوید تا نیازهای انسان امروز را برآورده سازد. اما این چیزی است که سنتگراها معتقدند در درون سنت وجود دارد.
نصر در مقطع کارشناسی در مؤسسهٔ فناوری ماساچوست تحت تأثیر “فریتهوف شوان” فیلسوف، قرار گرفت. نصر تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه هاروارد ادامه داده و پس از دریافت کارشناسی ارشد در رشته ژئوفیزیک در سال ۱۹۵۸ در رشتهٔ تاریخ علم با گرایش علوم اسلامی با درجهٔ دکتری فارغ التحصیل شد. پس از چندین سال تدریس در دانشگاههای مختلف در آمریکا، سرانجام به وی پیشنهاد کرسی دائم استادی در دانشگاه جورج واشنگتن داده شد و تا به امروز به فعالیت در آن دانشگاه ادامه میدهد.
“جوان مسلمان و دنیای متجدد”، “اسلام و تنگناهای انسان متجدد”، “سه حکیم مسلمان (ابن سینا، ابن عربی و سهروردی)” و “نیاز به علم مقدس” از جمله آثار وی به شمار می روند.
آنچه در ادامه می آید گفتگوی سرویس دین و اندیشه خبرگزاری مهر با پروفسور سید حسین نصر در خصوص روشنفکری دینی و موضوع احیای تمدن اسلامی است که برای سالیان متمادی از دغدغههای او نیز به شمار می رود.
خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: شما معتقد هستید که سنت غیر قابل تغییر و تبدیل است بر این اساس این سنت چگونه می تواند در دنیای جدید پویایی خود را حفظ کند و به نیازهای انسان عصر جدید پاسخ دهد؟
سید حسین نصر: افرادی مثل من که طرفدار سنت هستیم یا به سنّت گرایی مشهور هستیم، “اصول” سنّت را غیر قابل تغییر و تبدیل می دانیم و این اصول در زمانها ومکانهای مختلف کاربرد دارد و کلمه پویایی که از آن سخن می گوییم یعنی “تحرک” همیشه جاریست چون به کار بردن اصول غیر قابل تغییر در خودش تحول و تحرکی دارد. اگر اینگونه نبود قرآن کریم که می فرماید سنّت خدا غیر قابل تبدیل است، پس عالم چه می بود؟ خداوند بر این عالم حکوت می کند. پس بر این عالم هم سنّت غیر تبدیل خدا حاکم است هم در آن تغییر و تحول است.
لذا نباید بین مرتبه اصول و مرتبه کاربرد آن اصول اشتباه کرد. وقتی می گوییم سنّت غیر قابل تغییر و تبدیل است در واقع اصول سنّت را می گوییم غیر قابل تغییر و تبدیل است. ولی چون ما در عالم صیرورت و تحول و تغییر هستیم کاربرد آن همیشه پویا است. این موضوع در همه تمدّنهای بزرگ سنّتی دیده می شود؛ چه در تمدّن اسلامی خودمان چه در تمدّنهای هندو، بودایی، حتی در تمدّن غربی قبل از طغیان بر ضد سنّت در قرن ۱۵ دیده می شود.
مثلا اصول آیین هندو طبق نظر خودشان غیر قابل تغییر است. بسیاری از روی آن نوشته اند ولی در طی چند هزار سال گذشته اصول هندو به صورتهای گوناگون بیان شده است. مثلا مکتبهای مختلف هنری سنتّی در هند پیدا شده است که همه در اصول با هم مشترکند ولی عین هم نیستند چون مبتنی بر پویایی است و شرایطی که مردم در آن زندگی می کنند.
از نظر شما انسان سنتی، خلیفه الله است وانسان متجدد عاصی است. آیا پروژه روشنفکری دینی در جهت ورود انسان سنّتی به دوران جدید بدون آن که عصیان کند، از پروژه شما موفق تر نبوده است؟
این پروژه اصلا موفق نبوده وای کاش موفق بود. کجا موفق تر بوده است! در ابتدا باید بگویم که به کلمه روشنفکری دینی بسیار انتقاد دارم. روشنفکری دینی به قرن ۱۸ برمی گردد که معادل کلمه (انلیقتنمنت) انگلیسی است که در فارسی به روشنگرایی یا روشنفکری ترجمه شده است و این “روشن” که می گفتند در واقع منظورشان غلبه عقل و خرد جزئی هم بر دین وهم بر عقل کلی و همچنین بر معرفت و عرفان بوده است. این عصر، عصرِ تاریکی معنویت در تمدّن اروپایی بوده است.
این عصرِ تاریکی در دین، عرفان و متافیزیک سایه انداخته بود و این نهضت که در قرن ۱۸ آغاز شد شدیداً هم ضد دینی بوده است.
دین باید تعیین کند تحوّل فکری چه باشد نه اینکه تحوّل فکری دین را طبق سیاق خودش تغییر دهد
حال، شرقیها و مسلمانان بعد از دو قرن، صحبت از روشنفکری دینی می کنند. روشنفکری دینی یعنی چه؟! اگر مساله این است که دین با مشکلات مختلف امروز که انسان را با آن مواجه کرده روبرو شود و بتواند راه حلی پیدا کند خوب ما سنّتگرایان هم با آن موافق هستیم. ولی اینکه این دادهها که روشنفکری دینی به معنای اروپاییاش بر آن استوار است بخواهد دین را متحوّل کند را سنّت گرایان قبول ندارند. این دین است که باید تعیین کند تحوّل فکری چه باشد نه اینکه تحوّل فکری از راههای گوناگون بیاید و سعی کند دین را طبق سیاق خودش تغییر دهد. اگر این چنین باشد آن فکری که می خواهد تحول ایجاد کند، خودِ دین است.
پس با این تفسیر دیگر خدا، خدا نیست! در واقع خدا آن چیزی است که بشر جدید دنبال می کند و طبق آن می خواهد دین خدا را عوض کند. از سوی دیگر اگر انسان این موضوع را به عنوان یک فرض صحیح قبول کند، پرسش ایجاد می شود که روشنفکری دینی موفقیتش چه بوده؟ جز این که در اروپا و مغرب زمین دین هر روز بیشتر از پیش تضعیف شده است و احیاء دین هم که از اواخر قرن بیستم در آمریکا و آسیا شاهد آن هستیم ولی در اروپا دیده نمی شود، اتفاقاً مخالف با روشنفکری دینی است. این احیاء به نوعی بازگشت به اصول گرایی و یک نوع تعبیر خشک از دین است و بسیار هم با روشنفکری دینی مخالف است.
روشنفکری دینی کوچکترین موفقیتی در مغرب زمین برای حفظ مسیحیت نداشته است
روشنفکری دینی کوچکترین موفقیتی در مغرب زمین برای حفظ مسیحیت نداشته است. این موضوع به روشنی قابل مشاده است و با مطالعه تاریخ دو قرن گذشته قابل تشخیص است. دلیلش هم این است که ابتدا به مطالب ضد حقائق دین تسلیم می شود و بعد سعی می کند حقائق دین را با آن نظریهها وفق دهد. اصولا این هماهنگ کردن حقیقت و امر باطل امکان پذیر نیست. یکی از کوششهایی که هر نوع اصلاح طلبی به معنای تجدّد خواسته از لحاظ دینی انجام دهد وفق کردن و هماهنگ کردن حقیقت و بطلان است و ما سنّت گرایان کاملاً با آن مخالف هستیم.
اگر قرار باشد” ایمان بیاورم تا بفهمم” چگونه می توانم بفهمم؟ آیا ایمان خود در دایره فهم و عقل قرار نمی گیرد؟
نخیر، چنین نیست. ایمان یک نوع رابطه با چیزی است که انسان مستقیماً هنوز با آن برخورد نکرده است.
مثلا انسان وقتی جلوی یک دیوار ایستاده نمی تواند بگوید که ایمان دارم یک دیوار جلوی من است. ولی می شود گفت، من به خدا ایمان دارم یا اینکه ایمان دارم که تو انسان خوبی هستی. در واقع پیش بینی می کنم و از دانش خود جلوتر می روم و یقینی در من راجع به معرفتی درباره تو حاصل می شود ولی من تو را ظاهری نمی بینم. این نکته بسیار مهم است.
از این جهت ایمان در اسلام و در تفکر کلامی و فلسفی مسیحیت، یهودیت و همه ادیان در واقع شرکت کردن در چیزی است که انسان هنوز به آن نرسیده است. مثل ایمان به خداوند که در رأس همه ایمانها است.
جبرئیل (ع) می فرماید: ایمان یعنی ایمان بالله و ملائکه و کتبه و رسله و… هیچ یک از اینها مستقیماً دیده نشده اند. در حالیکه فهم به این امر ارتباط دارد که منطق و نیروی عقلانی انسان به مفهومی احاطه پیدا کند که آن را بپذیرد. عقل هم نیرویی است که مستقیماً دانش کسب می کند. در واقع ایمان جزئی از عقل و فهم نیست، بلکه یک نوع عنایت خداوند است که صلهای بین قلب انسان و خداوند ایجاد می کند قبل از اینکه یقینی از وجود خداوند حاصل شود که عقل سعی می کند در بعضی از سطوح آن را درک کند.
این گفتار “ایمان بیاورم تا بفهمم” گفتار معروف “سنت آنسلم” فیلسوف بزرگ غربی قرن دهم است. در اسلام مسئله به اینصورت نگاه نمی شود و عقل و ایمان را توأمان می آورد. قرآن کریم نیز کسانیکه ایمان ندارند را لایعقلون و لایفقهون یاد می کند. یعنی کسانیکه نمی توانند تعقل و تفقه کنند. جدایی بین ایمان به عنوان یک مقوله و عقل به عنوان یک مقوله که در فلسفه غربی غلیظ است- البته امتیازاتی در فلسفه و عرفان و معرفت اسلامی نیز داشته است- ولی به اندازه جدایی ایمان و عقل در غرب غلیظ نبوده است.
در اسلام ایمان و عقل دو مقوله توأمان بوده است
لذا این جمله از سنت آنسلم که اشاره کردید که “ایمان بیاورم تا بفهمم” هیچ وقت در تفکر اسلامی به این صورت نبوده است. در واقع صحبت آن شده است ولی شهرت پیدا نکرده است. گفته اند که عقل سلیم انسان را می تواند به حقیقت برساند ولی برای سلیم بودن احتیاج به ایمان است.
ایمان و فهم دو مقوله توامان هستند. نه اینکه انگونه که سنت آنسلم می گوید اول ایمان بیاورم و این شرط تعقل و فهم باشد. لذا در تفسیر تفکر اسلامی از این موضوع و تفسیر غربی فرق هایی وجود دارد. و البته سوال شما مبتنی بر تفسیر غربی است.
شما معتقد هستید که هر سنّتی زنده نیست و برخی از سنّتها مرده اند. چه بسا سنّتهای زنده امروز سنّتهای مرده فردا نباشند، در این صورت تلاش روشنفکری دینی برای زنده نگاه داشتن سنّتها از نظر سنّت گرایان مهجور نیست؟
این کاملا درست است مثلا سنّت مصری که دینِ مصر قدیم بوده دیگر زنده نیست. اما ما سنّت گرایان معتقدیم که ادیان بزرگ در دنیای امروز چه ابراهیمی و غیر آن، تا فردایی که بعد از آن روز دیگری نخواهد بود، یعنی تا پایان تاریخ خواهند ماند.
ما به استمرار الی غیرالنهایه تاریخ معتقد نیستیم. ما معتقدیم تاریخ آغاز و انجامی دارد. چنانکه همه ادیان به آن معتقدند و از آن به عنوان روز قیامت یاد می کنیم. و این در ادیان دیگر نیز وجود دارد. و ما معتقدیم که این سنّتها نخواهند مرد تا وقتیکه این دوره تاریخ به پایان برسد. ولی ممکن است که خداوند بخواهد این امر اتفاق بیافتد این دیگر در دست اوست.
به نظر ما سنّت گرایان، خداوند سنّتها و ادیان بزگ دنیا را حفظ خواهد کرد تا وقتیکه این دوره تاریخ به پایان برسد. اما روشنفکری دینی هیچ کاری برای زنده نگه داشتن سنّتها نکرده است و بالعکس خواسته که این سنّتها را از دیدگاه افکار فعلی غرب و تجدد تقلیل یا تفسیر و سطحی کند. باید توجه داشت که این افکار است که دائما در حال تغییر است یعنی شاید شما در ایران متوجه نباشید ولی افکار فلسفی از ۱۹۶۰ میلادی در فرانسه و آلمان اکنون دیگر متداول نیست و دیگر صحبتی از آن هم نیست. فلسفه همچون مد لباس شده که هر روز در حال تغییر است. اینکه یک نوع حقیقت ثابتی وجود دارد به نام تجدّد و دین را با آن دیدگاه متحوّل کنیم درست برعکس حقیقتی است که وجود دارد.
روشنفکری دینی کاری برای زنده نگه داشتن سنتها نکرده است
از این رو ما اصلا معتقد نیستیم که روشنفکری دینی به معنای روزمره آن که در ایران به کار می رود عملا برای زنده نگه داشتن سنّتها کاری کرده باشد. البته باید اضافه کرد که روشنفکری دینی خیلی کش دارد. به عنوان مثال در اندونزی یک نهضت بزرگ فکری، دینی و فلسفی وجود دارد که روشنفکری دینی نامیده می شود و مبتنی بر آثار اینجانب است و ما سنّت گرایان را به آن صورت تعبیر کرده اند. ولی این اقدام محلی است. ولی در ایران که کلمه روشنفکری دینی به کار برده می شود و بنده نیز به آن انتقاد دارم انتقادم به کسانی است که می خواهند دین خدا را توسط افکار متغیر بشری تغییر دهند و اصلاح کنند و نه اینکه بخواهند توسط دین خدا خودشان را اصلاح کنند.
چون ما سنّت گرایان غرب را بهتر از خیلیها می شناسیم می دانیم که ریشه این تفکرات غربی که دائما در حال تغییر و تبدیل است چیست؟ و چرا ذاتاً جنبه لااَدری و در واقع انکار کننده حقیقت متعالی دارند که در قلب همه ادیان است.
آیا جنابعالی اعتقاد به احیاء تمدن اسلامی در دنیای امروز دارید؟
بله به رغم تمام مصیبتهای بزرگی که امروز بر سر دنیای اسلام می آید و هر روز ظاهراً در حال بدتر شدن است از مالی و لیبی گرفته تا عراق و سوریه و پاکستان که شاهد هستیم که چه در آنها می گذرد اعتقاد دارم که اگر بحران محیط زیست که بشر جدید در حال از بین بردن دنیاست فرصتی بدهد و تاریخی باقیمانده باشد تمدن اسلامی احیاء خواهد شد.
خیرگی به غرب در ایران نسبت به گذشته بیشتر شده است
بنده از جوانی به این موضوع اعتقاد داشتم و در احیاء جنبه عقلانی و فلسفی و فکری تمدن اسلامی کوشش نمودهام و هنوز هم بعد از ۵۰ و ۶۰ سال این کار را انجام می دهم و به این اعتقاد دارم و ناامید نیستم و به رغم تمام مشکلاتی که دنیای امروز اسلام با آن روبرو است اسلام از لحاظ معنوی و دینی خیلی قوی تر از هم غرب سکولار و هم غرب مسیحی است و گسترش آنرا در غرب امروزی شاهد هستیم.
اسلام اکنون به دل غرب گسترش کرده است و دیده می شود که در انگلستان که یکی از مهمترین ممالک اروپایی است حدود ۵۵ میلیون جمعیت دارد که روی کاغذ حدود ۵۰ میلیون آن مسیحی و دو میلیون آن مسلمان هستند. با این حال تعداد افرادی که جمعهها برای اقامه نماز به مسجد می روند از افرادی که یکشنبهها برای عبادت به کلیسا می روند بیشتر است.
این آمار قابل تصور نیست ولی حقیقت و واقعیت است. جهان شاهد از هم پاشیدن تمدن غرب است، تمدنی که استیلا داشته و تمام دنیا به آن خیره شده است.
من به عنوان یک ایرانی که سالهاست در ایران نیست متاثرم که بعد از آمدن انقلاب اسلامی به ایران که پایهاش بر احیاء اسلام بود، خیرگی نسبت به غرب حتی از دوران گذشته بیشتر شد. یک نوع غرب زدگیای که در همه جا دیده می شود حتی در دانشکده فلسفه دانشگاه ادبیات که ۲۰ سال افتخار تدریس در آنجا را داشتم توجه به فلسفه غرب بیشتر از گذشته مشهود است. این مساله خیلی اعجاب آور است. از فلسفه گرفته تا چیزهای دیگر به غرب خیره شده است. ولی آنچه که جوانان ممالکی مثل ایران به آن خیره شده اند یک خیرگی کاذب است، چون غرب یک طبل توخالی با صدایی بلند است و باید توجه داشت که غرب دارد از هم می پاشد.
اسلام در غرب در حال گسترش است
گسترش اسلام به رغم تمام حملات رسانهای و مشکلاتش در روی زمین و پولهایی که از ممالک دیگر خرج می شود برای ایجاد جنگ میان شیعه و سنّی و عجم وعرب ودیگر مسائل تفرقه انگیز که شاهدش هستیم، در غرب حال گسترش است و بخصوص تفکر اسلامی اکنون بیش از ۵۰ سال پیش مورد توجه قرار گرفته است.
تمدن اسلامی به رغم همه مشکلاتش احیاء خواهد شد
بنده وقتی که در دانشگاه هاروارد رساله دکتری می نوشتم اکثر کتابهای مهم غربی را راجع به اسلام خوانده بودم. الان که حدود ۵۰ سال از آن زمان می گذرد با قبل قابل مقایسه نیست. مسلمانان در ایران و مصر و دیگر ممالک اسلامی کاری برای گسترش اسلام انجام نداده است.
این هویّت اسلام و حقایق درونش است که خود به خود گسترشی حیرت آور پیدا کرده است. بنده در مرکز آمریکا تدریس می کنم و شاهد این رشد و گسترش هستم. من به عنوان یک ایرانی و مسلمان معتقد هستم که تمدن اسلامی به رغم همه مشکلاتش احیاء خواهد شد ولی نه آن تمدن جدیدی که بعضیها در ایران از آن صحبت می کنند.
هیچ دینی بیش از یک تمدن بوجود نیاورده است و دین اسلام و تمدن اسلامی هم از این قضیه مستثنی نیست. نمی شود تمدن جدید ایرانی و اسلامی بوجود آورد ما فقط می توانیم آنرا احیاء کرد. می توانیم تمدن ایرانی و اسلامی خودمان را با ساحتها و بعدهای جدیدی که دنیای امروز ما را مجبور می کند به آن توجه کنیم، احیا کنیم.
منبع: خبرگزاری مهر
مصلح
((سید حسین نصر: افرادی مثل من که طرفدار سنت هستیم یا به سنّت گرایی مشهور هستیم، “اصول” سنّت را غیر قابل تغییر و تبدیل می دانیم و این اصول در زمانها ومکانهای مختلف کاربرد دارد و کلمه پویایی که از آن سخن می گوییم یعنی “تحرک” همیشه جاریست چون به کار بردن اصول غیر قابل تغییر در خودش تحول و تحرکی دارد. اگر اینگونه نبود قرآن کریم که می فرماید سنّت خدا غیر قابل تبدیل است، پس عالم چه می بود؟ خداوند بر این عالم حکوت می کند. پس بر این عالم هم سنّت غیر تبدیل خدا حاکم است هم در آن تغییر و تحول است.))
من از دوستان خواهش میکنم به جمله ؛ قران کریم میگوید سنت خدا غیر قابل تغییر است ؛ توجه فرمایند! من به اندازه آقای نصر سابقه تحقیق وتفحص ندارم( 50-60 سال !) شاید سوادش را هم ندارم !!! ایشان چی رو با چی مقایسه میکند و چگونه ؟! برای اثبات سنت, سنت گرایان ! سنت خدا رو شاهد میگیره ! ( که غیر قابل تغییر است ولی مثل سنت خدا در حال تحول و پویایی !)
ایشان احتیاجی نمی بینه سنت خدا رو تعریف کنه ! چون به نظر ایشان تعریف شده هست و تمام انسانهای روی کره خاکی این تعریف رو قبول دارند و این یه چیز ثابت شده و یونیورسال ! هست !
خدا جهان را آفرید ( حتماً چند روزه ) و پیامبران را گماشت تا راه !(؟؟؟!) را نشان دهند و آنان که اطاعت کردند ( بی چون و چرا ) مورد لطفش قرار میگیرند ومیروند به بهشت ! و بقیه سوزانده میشوند ( مثل کاغذ باطله ) و میروند به جهنم ! شکّی در این تعریف نیست ! همه قبول دارند بجز بی خدایان !!! نه خیر آقای نصر همه آنهایی که این تعریف رو قبول ندارند بی خدا نیستند .
اگر در قرن پانزدهم در اروپا و غرب به قول شما طغیانی شد بر ضد سنت گرایی , دلیلش
بی خدایی یا فقط این نبود! بیشتر به خاطر این فرض های یونیورسال سنت گرایان بود !
مثل : میگم جهان آفرین ! بغل دستتون یکی نشسته که فارسی بلد نیست , می پرسه
چی گفت ؟! شما یا میگید خدا به زبان طرف یا توضیح میدهید ! در جا میگه هان همونی که پیامبر در قرآن بشارت داده ! یا عیسی در انجیل یاموسی …… و ما می مونیم و خداوند تعریف شده
بین المللی شما ! وهر کس این تعریف رو قبول نکنه جزء بی خدایان محسوب میشه ! خدایی که
مهربان و رحیم برای اطاعت کنندگان و قاسم و جبار برای دیگران است . و همان شد که شد ! یعنی عصیان بر سنت گرایی !
آقای نصر معتقد است که اسلام در غرب گسترش زیادی داشته و این با وجود اینکه تلاش زیادی در ممالک اسلامی و ایران برای این کار نشده ! پس حتماً ایشان معتقدند به خاطر تلاشها و تحقیقات
ایشان بوده ؟!!! متعصفانه , تا زمانی که شما همه چیز رو با نگاه و معیار تک جانبه خودتان وزن میکنید ! پجاه سال که سهلٍ ! پانصد سال هم تحقیق کنید ! به همان نتیجه مطلوب خودتان میرسید! من حدود سی و اندی سال هست که در اروپا زندگی میکنم , این درست که مسلمان زیاد شده ! ولی چه ربطی به پیشرفت اسلام دارد در جایی که هر سال هزاران مسلمان از همه جاهای مسلمان نشین به غرب ( اروپا یا آمریکا ) پناه می آورند و کوچ میکنند ! ( یکی برای وضعیت
بهداشت بهتر دیگری وضیت کاری بهتر , آزادی بیشتر یا درک شدن بیشتر ! و …… )
تا کی می خواهید همه چیز رو به نفع خودتان تعبیر کنید ؟! این مسلمانان که د آمریکا یا اروپا هستند چه ربطی به سنت گرایی شما دارند ؟ میروند به نماز جمعه ؟ خوب ایمان دارند ولی چرا از وضع زندگی اجتماعی شان صحبت نمیکنید ؟ مثل هر جوان اروپایی و آمریکایی تفریح میکنند ( دیسکو و کلوپ و …. دیگر) دختر بازی میکنند , عاشق می شند و قهر میکنند و …. , آزادانه نظرشون رو میدن حتی وقتی نقدی به دین شان دارند ! ولی خوب نمازشون را هم می خوانند !
ربط این جریان به پیشرفت اسلام چیست در اینجا ؟ به جز این که در این کشورها به همه انساها احترام قائل می شوند فاقد از دین و عقایدشان ! البته خود آقای نصر بهتر از هر کسی این موضوعات را میدانند و تجربه کردند ولی به اقتضای نتیجه تحقیقات شان باید به معیار و دید همیشگیشان برگردند ! مبادا که نتیجه, معیار و مبانی را بر باد دهد و نتیجه عمر و پنجاه سال تحقیق را هم !!!!
هیچ دینی بیشتر از یک تمدن بوجود نیاورده !! هیچ دینی هم نمی تواند تمدنی هزاران ساله که با ارزشهای بسیار والا و انسانی و با آموزه های عرفانی و نوآور ادیانی به قدمت بیست هزار سال در آمیخته را از بین ببرد !
شما و همه ایرانیان , سربلند و پایدار باشید .
حکایت یک روز عادی برای یک «آدم معمولی»
آدم معمولی ساعت هفت صبح لیست خرید روزانه را از روی میز بر می دارد…
پیاز (بدون نیترات باشد)،
شیر (بدون روغن پالم باشد)،
سبزی (با فاضلاب شهرری آبیاری نشده باشد)،
روغن (بدون افزودنی پالم)
برنج (مراقب باش برنج هندی غالبت نکنند)…
بقیه لیست را نخوانده داخل جیبش می گذارد. یادش آمد که انصار حرب الله از امروز قرار است خیابان ها را از “لوث” وجود “مظاهر فساد” پاک کنند. حسابی سر و وضعش را برانداز کرد تا مطمئن شود پوشش امروزش خوشایند برادران حزب الله هست. یک لحظه از ذهنش گذشت که چه می شد اگر این چهار هزار نیروی مخلص، یک روز جلوی دادگاه مرتضوی جمع می شدند و می گفتند تا به پرونده ی کهریزکش رسیدگی نشود، به او اجازه ی خروج از دادگاه نمی دهند. یا مثلا یک روز جلوی دفتر کار جدید احمدی نژاد جمع می شدند و می گفتند تا نگوید با آن هفتصد وپنجاه میلیارد دلار درامد نفتی چه کرده، رهایش نمی کنند. حتی از فکر این موضوع هم خنده اش می گیرد.
از خانه که بیرون می رود، همسایه را می بیند که برگ های روی آسفالت را با فشار آب جارو می کند. به او می گویی که وضعیت آب شهر بحرانی است و بهتر است کمی مراعات کند. همسایه پوزخندی می زند و می گوید ای بابا…دلت برای این دولت …(بیپ)… نسوزد..چشمش.. (بیپ) …می خواست …(بیپ). یادش آمد چیزی شبیه همین جمله را همسایه دیگری هم وقتی از او خواسته بود زباله هایش را روزها به خیابان نیاورد شنیده بود. عجب…این مردم به خود هم رحم نمی کنند.
راهش کمی را دور می کند تا به خط کشی عابری که صد متری با او فاصله دارد برساند. ماشینی با سرعت از کنارش می گذرد. های ی ی مگر کوری آدم (بیپ)…این صدای راننده بود که بی توجه به خط کشی های عابر پیاده محتویات مسموم فکرش را نثار او می کرد. یادش آمد در یکی از ولایات کفر خودش دیده بود راننده ای که احتمالا کافر و بزعم برخی مسلمین “نجس” بوده، آنقدر صبر کرده بود که پیرزنی سلانه سلانه تمام عرض خیابان را بپیماید.
وارد بانک می شود. متصدی بانک با لحنی دوستانه و انگار که بخواهد رازی با او در میان بگذارد، سرش را نزدیک برده می گوید چرا حساب جدید باز نمی کند تا از مزایای آن استفاده کند؟ مزایا؟
بله! این حساب سود 23 درصدی دارد البته اسما 23 درصد است اما در عمل بیشتر هم هست.
خوب بانک این سودها را از چه محلی پرداخت می کند؟
معلوم است. بانک به بخش تولید وام می دهد تا از تولید کننده و اشتغال زایی حمایت کند. تولید کننده هم از محل سودش، وام را بازپرداخت می کند و ما آن را به شما تقدیم می کنیم! مگر از بانکداری اسلامی چیزی نشنیده اید؟
«آدم معمولی» فکر کرد که کدام تولید کننده است که در این وانفسای اوضاع اقتصادی می تواند سود بیست و چند درصدی را به بانک بازپرداخت کند؟ یادش افتاد که وزیر همین چند روز پیش گفته بود بانک ها به جای سرمایه گذاری در تولید، بنگاه داری می کنند. چیزی مثل دلالی مسکن، خرید و فروش ارز و …از دروغ متصدی بانک حال تهوع گرفت و زد بیرون. یاد نرخ بهره بانکی در ولایات کفر افتاد و از این قیاس بی مورد خودش را سرزنش کرد.
«آدم معمولی» پس انداز بانکی اش را برای جگرگوشه اش جمع کرده بود. همو که چند ماهی است پاپی اش شده تا رضایت دهد برای ادامه ی تحصیل به خارج برود. جگرگوشه اش می گوید همه همکلاسی هایش یکی یکی دارند می روند. می گوید اینجا جای ماندن نیست. می گوید چرا مرا به این دنیا آوردید. فکر کرد چرا باید از جگرگوشه ای که تا به حال حتی یک شب از او دور نبوده دل بکند و او را راهی سرزمین دیگری کند. فکر کرد نمی شد آیا مسئولان کشورش شرایطی در حد مالزی و سنگاپور و ترکیه برای فرزندش فراهم می کردند؟
در راه مجبور شد چند بار عینکش را از چشم درآورد تا مگس های سفیدی که شهر را پوشانده بودند از روی آن بزداید. راستی اگر در یک کشور کافر اما پیشرفته، این حجم مگس سفید عابران را آزرده می کرد، مسئولی در تلویزیون ظاهر نمی شد و ضمن پوزشخواهی، از برنامه هایش برای رفع مشکل حرف نمی زد؟ و اگر نمی کرد، مردم آیا پوست از سرش نمی کندند؟ اما نه، اگر بنا بر پوزشخواهی باشد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود که! شهردار باید بیاید، تک تک وزرای احمدی نژاد باید بیایند…آنوقت کی مردم سریال تماشا کنند؟
از باجه روزنامه فروشی که عبور می کرد، وسوسه شد تا تیترها را مرور کند. می دانست به خودش قول داده چند روزی از اخبار دوری کند تا فکرش کمی آرام بگیرد. اما تیتر یکی از روزنامه ها وسوسه کننده بود. “نه” مردم اسکاتلند به استقلال از بریتانیا. فکر کرد اگر حتی صحبت از برگزاری رفراندومی درباره موضوعی مشابه در کشور خودش می شد، احتمالا حرکت طرفداران رفراندوم به قول دکتر زیبا کلام “توطئه مرموزی از سوی طرفهای خارجی” خوانده می شد. یا مثلا پیش خودش فکر کرد که اگر این کشور نامسلمان انگلستان، دراویشی برای خواسته های مدنی شان تجمع می کردند، آیا باز هم با سر و صورت زخمی و شکسته راهی خانه هایشان می شدند؟
مهلت به وزیر برای فیلترینگ واتس آپ و …هم تیتر یکی از روزنامه ها بود. راستی علما ممکن است از کجای متون دینی شان حرام بودن این ابزار را کشف کرده باشند؟ و اصلا دین مگر به اینها چقدر آزادی عمل داده که به این حوزه های تخصصی وارد شوند؟ و اصولا این چه دینی است که سکوت در برابر دزدی و فساد و چپاول و اسیر کردن و زدن معترضان را بر می تابد، اما ستون هایش از چند جوک حاشیه دار در گردش در وایبر به لرزه می افتد؟
«آدم معمولی» غروب که به خانه برگشت، بر خلاف روزهای معمولش به سراغ اینترنت نرفت. می دانست قرار است چه خبرهایی را ببیند. چند تمدید قرار بازداشت موقت، ابراز تردید درباره پیشرفت پرونده هسته ای، تداوم فشار بر زندانیان سیاسی، محاکمه چند بهائی،…به زیر ملحفه اش خزید.
سخنان آن آیت الله در گوشش پیچیده بود که در جمع گروهی از دانش آموزان گفته “پایه های دینی شما باید در همین سن نوجوانی محکم شود… تا وقتی که به سن لازم برای پذیرش مسئولیتها رسیدید تقیّد به شریعت مطهّر در شما قوت گرفته باشد و به اخلاق دینی و انسانی پایبند باشید.” کاش یکی در آن جمع از آن آیت الله می پرسید مگر این نمایندگان خدا در روی زمین که امروز اگر در زشتی ها دست هم نداشته باشند، در مقابل آنها سکوت می کنند، “تقید به شریعت مطهر” ندارند؟ شاید این بزعم شما “تقید به شریعت مطهر” نیست که یک جامعه ی سالم را می سازد. اگر من در آن جمع بودم می گفتم شما یک چیز به آن دانش آموزان یاد بدهید، مابقی امور خود بخود درست می شود: “دروغ نگوییم و پای هزینه های راستگویی مان بایستیم.”
پیش خود به خرافات همیشگی اش فکر کرد. چرا باران از این شهر دوری می کند؟ چرا نمی بارد تا دود و سیاهی را از این شهر بشوید؟ خودش هزار بار به این سوالش تا به حال جواب داده بود. باران بر سر مردم ببارد که چه بشود؟ باران جایی می بارد که مردمش طالب پاکی باشند. شاید مردمی که هر روز با دروغ و ریاکاری و نفرت از هم، بی آنکه کلامی به زبان بیاوزند از سیاهی و زشتی استقبال می کنند، شایسته باران نیستند.
فردا شاید روز بهتری باشد.
ريشه ها ١٨٥(قسمت هاى ١٨٣ و ١٨٤ ذيل پست قبلى )
همان عناوين كلى
كدامند ناهمسازى هاى عرفان با سياست ؟
٥- حكومت افلاتونى يك ساختار سياسى است كه بر حسب آن قدرت حاكم يا حاكمان از مردم ناشى نمى شود بل از بالا سرچشمه مى گيرد .افزون بر اين اگر زبان خود حاكم يا حاكمان اين فرم از حكومت سخن گوييم آنها و ايدئولوگ هاى آنها از اينكه حكومتشان را استبدادى بناميم ،به شدت برافروخته مى گردند ،و به ما مى گويند كه اين فرم حكومت از قضا ضد استبداد است .چرا ؟ چون استبداد حكومت اراده و هوس هاى يك شخص است ،اما در اينجا اين ما نيستيم كه حكومت مى كنيم .اين حقيقت است كه حاكم است ؛اين ماركسيسم و حزب كمونيست است است كه حكومت مى كند،مسحيت و اسلام عزيز است كه حكومت مى كند ،آگاتون و خير برين است كه حكو مت مى كند ،خدا و شريعت يهود است كه حكومت مى كند .اين حاكمان اگر صادق باشند به اين مغلطه دست نمى آويزند كه حكومت دموكراتيك و ليبرال و سكولار هم تابع حقيقتى هستند .چرا كه نيك مى دانند اين حكومت ها از يك دستگاه حقيقت دفاع نمى كنند و برخلاف عرفان و فلسفه به بنياد هاى جهان هستى كارى ندارند و پاسخ به پرسش هاى راجع به هستى و ذات كائنات و نفس و خدا را به قلمرو عمومى مى سپارند .و وظيفه دارند شرايطى امن و برابر فراهم آورند براى آزادى گفتگو در باره اين قبيل مسائل .پاسدارى از گفتگوى آزادانه در باره حقيقت خودش حاوى هيچ دستگاه حقيقتى نيست و هيچ حقيقت خاصى را بر ميليون ها انسان كه حق تفكر و امكان انديشيدن مستقل دارند تحميل نمى كند .اين البته بدان معنا نيست كه هيچ شرايط تحميلى خواسته يا ناخواسته اى در جهان آزاد نيست ،اما اين تحميل ها اكثرا در اقتصاد ريشه دارند و در نفوذ سرمايه و رسانه و بازتوليد رضايت كاذب و زد و بندهاى انتخاباتى و خلاصه عوامل ديگرى كه در فضاى عمومى گفتگو اخلال ايجاد مى كنند .اساسا مدرنيته نه بدون بحران بوده است و نه فارغ از جنگ و خشونت و كشتار .اما بحران مدرنيته مى رساند كه مدرنيته بحران دارد و نه اينكه قرون وسطى و حكومت هاى خداشاهى و پاپ شاهى و نظام افلاتونى بهتر و بى عيب تر از نظام هاى دموكراتيك مدرن است .
پاشنه آشيل فرم افلاتونى در آن است كه يك سر سياست را كه مردم باشند قطع مى كند .اين گردن زنى سياسى همان چيزى است كه اين گونه حكومت هاى حقيقت مدار را به تباهى و تبه كارى در مى غلتاند .ديكتاتورى حقيقت و استبداد مطلقه اراده يك شخص در نهايت پيامدهاى همانندى دارند ،ازيرا كه حتى در تاريك تر ين دوران ها از آنجا كه اختيار و آزادى انديشه ريشه در نوع هستى گشوده انسان دارد ،انسان هاى فرزانه اى كه برخلاف همگان با تبديل شدن به موجودات طوطى صفت انسانيت خود را نباخته اند دستگاه حقيقت قدرت پناه را به چالش كشيده اند .ابراز آزادى انديشه در تاريخ بشر هرگز به كلى خاموش نشده است در حالى كه سرنوشت همه نظام هاى استبدادى و عقيدتى فروپاشى بوده است و سرانجام در عصر مدرن در پى قرن ها تبادل انديشه و تجربيات سياسى انسان ها در مى يابند كه مردم بايد در تعيين سرنوشت سياسى و اجتماعى و در تعيين حكومت خود نقش اول را داشته باشند ،چرا كه هر حكومتى حكومت بر مردم است پس حكومت بايد نماينده مردم باشد نه پاسدار يك جهانبينى خاص .بدينسان سلسله مراتب از بالا به پايين ، در سياست به سلسله مراتب پايين به بالا تبديل مى شود .
تا آنجا كه ما مى دانيم در جهان شرق در عصر پيش مدرن نشانه اى از اين سلسله مراتب در عمل و نظر ديده نمى شود .گويي استبداد يك شاه يا سلطان يا خليفه امرى طبيعى و بر وفق سلسله مراتب هستى بوده است . تناظر حاكم با خدا و توازى حاكميت از بالا به پايين الهى و سياسى گويي پيشفرضى مسلم و خلل ناپذير بوده است .از همين رو بر حكمايي كه در صدد بر مى إمدند تا رابطه شاه و بندگان را عقلانى يا عرفانى كنند خرده نمى توان گرفت زيرا اين حكما در پى رفع ستم و خودكامگى از سياست استبدادى زمانه خود بودند ،اما با ورود برگشت ناپذير به عصر مدرن ديگر حكومت هايي با ساختار افلاتونى جز به بهاى كشتارهايي به مراتب فزون تر از كشتار هاى قرون وسطايي ممكن نبوده اند .قرون وسطى حتى اگر بهشت برين بوده بوده باشد ديگر بر گشت نا پذير است و اين همچون تقديرى است كه داعش سنى يا شيعى يا پول پوتى تغييرش نتواند داد .اين هسته اميد من است به آينده اى كه شايد خود در إن نباشم اما چه باك .عشق فراگذار به سوى ديگرى است
کوروس گرامی
درود بر شما
شماره ۱۸۴ ریشه ها را در پست پیشین نیافتم. شاید این نوشته، شماره ۱۸۴ باشد.
تندرست و پیروز باشید
حامى جان حق با شماست .اينشماره ١٨٤ و شماره هاى پست قبلى ١٨٢ و ١٨٣ در چهار كامنت است به علت قطع هاى مكرر و دشوارى پيست قطعه قطعه .از شما و همه دوستان پوزش مى طلبم . به اميد آينده اى شاد و آباد و آزاد براى شما و همه
بازجویانی که خدایی می کنند! (کلوزآپی از اقتصاد مقاربتی)
اپیزود اول “سرزمین بهشتی” :
در سرزمین بهشتی برای دزدان میلیاردی خوشبختانه همه چیز به توصیه های امنیتیِ “قضیه را کش ندهید” ختم به خیر می شود. این توصیه نیز در پرونده ماندگار و تاریخی ۳ هزار میلیارد تومانی که نیمِ بیشتر سیستم بانکی ایران را درگیر رسوایی بزرگ خود کرده بود کاملا به کار آمد.
پس از آن بود که دوستان دور و نزدیک “قضیه” از بانک های صادرات و ملی تا سپه، صنعت ومعدن، سامان و پارسیان را که تا مدتی دچار تشویش ناگهانی افشاگری های اقتصادی بودند را جان دوباره بخشید.
اما این بار نیز فتوای نجات دهنده در راستای اجرایی سازی “اقتصاد مقاومتی” منجی تمام “قضیه های” کش داده، شد و این ماجرا نیز در کش وقوس دادگاه های نمایشی با سلام وصلوات ختم به خیر گردید.
اپیزود دوم “پاره شدن قضیه” :
اما یکی از کسانی که به لطف دستورات و حمایت های غیبی از این ماجرا روسفید درآمد “حمید پورمحمدی گل سفید” معاون بانک مرکزی بود! وی که از او به عنوان “پدرخوانده سیستم بانکی” ایران یاد می شود و مورد عنایت ویژه ست، ابتدا پس از رو شدن نقشش در چگونگی این “قضیه” بازداشت و در دادگاه به حبس ابد محکوم شد، در روند دادگاه پس از اعلام کیفر خواست به آرامی و آهستگی در نهایت با قرار وثیقه آزاد شد اما ” قضیه” به همین جا ختم نمی شود.
اپیزود سوم “انتقال قدرت ارتقای درجه”:
“حمید پورمحمدی گل سفید” همان مجرمِ محکوم به حبس ابد، این بار پس از تغییر دولت به سمت معاون برنامهریزیِ معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رییسجمهور (محمدباقر نوبخت) برگزیده شد.
از نفوذ تاثیرات و اقدامات “پور محمدی”، یکی از پدرخوانده های سیستم اقتصادی ایران می توان به انتصاب ها و انتقال قدرت ها در دایره و شاهرگ های سیستم بانکی اشاره کرد؛ وی بلافاصله یکی از دوستانش به نام “کامل تقوینژاد” را به عنوان مدیرعامل بانک سپه منصوب نمود (بازگشت به پیزود اول؛ بانک سپه جزو یکی از متخلفان دزدی بزرگ ۳ هزار میلیارد تومانی بود).
اپیزود آخر “سرزمین بازجویان خدایی یا خدایان بازجو”
شواهد نشان می دهد که دگرگونی پرونده ها، از بین رفتن مدارک و صدور احکام ماورایی تنها مخصوص جرم های “فیس بوکی” نیست.
“شکربیگی” یکی از بازجویان پرونده ی این اختلاس تاریخی به ناگهان به عنوان مشاور مدیرعامل بانک سپه و رییس حراست این بانک برگزیده شد که براساس شواهد موجود بدون حمایت تمام عیار “پور محمدی” این ارتقا قدرت غیر ممکن بود؛ و این چنین بود که آهسته آهسته مدارک و شواهد به سوی تبرئه پورمحمدی سوق داده شد.
اما این تنها کلوزآپی (نمای نزدیکی) بود از یک درنگ کوچک درشخصیت های هزار لایه “اقتصاد مقاربتیِ” جمهوری اسلامی که تنها ارمغانش برای مردم توصیه ی مقاومت در برابر فشارهای این نوع اقتصاد است چه بسا که با رشد تورم و رکود موجود به زودی ۳ هزار میلیارد تومان نیز به یک رقم طنزگونه تبدیل شود اما فراموش نشود که این قصه (قضیه) ادامه دارد…
جناب نورى زاد
باسلام و عرض ادب
از ظواهر امر و نوع برخوردهايى كه تاكنون با شما صورت گرفته مى توان دريافت كه؛
١)- تاكنون در خصوص نحوه برخورد با شما رايزنى ها و بررسى هاى متعددى بعمل امده است كه در نتيجه ، نوع برخورد حاكميت با شما را مى توان در دو مرحله مجزا مورد بررسى قرار داد و بر اساس ان به نتايجى دست يافت؛
الف- دوره اول ، از اولين روز حضور شما در مقابل درب وزارت اطلاعات اغاز و تا روزى كه براى اخرين بار توسط ماموران اطلاعات بازداشت و به دادسرا انتقال يافتيد ادامه مى بابد (كه اگر اشتباه نكنم اخرين مرتبه كه جلوى درب اطلاعات بازداشت شديد ، روزى بود كه به جهت مقاومت ، شما از ناحيه صورت مجروح گرديديد)
ب- مرحله دوم نيز از پايان مرحله اول اغاز و تاكنون ادامه داشته است.
٢)- در مرحله اول برخوردهايى كه با شما صورت مى گرفت از هيچ نظم و هماهنگى مشخصى برخوردار نبود و برخوردها متشتت بوده و نشان از ان داشت كه تماماًبدون وجود هماهنگى ميان نهادهاى مربوطه (دادسرا و وزارت اطلاعات) انجام مى گيرد.
٣)- در مرحله دوم كاملاً مشخص است كه نظم خاصى بر نوع برخورد با شما حاكم شده است و رفتار مراجع مربوطه در مقابل شما از يك سياست مشخص پيروى مى كند ؛ يعنى سياست عدم توجه به اقدامات شما و اجراى نمايش ناديده انگاشتن و بى تفاوتى نسبت به اعمال و اقدامات شما.
٤)- اجراى سياست ناديده انگاشتن شما ، به جاى اينكه بيانگر بى اهميت بودن موضوع براى حاكميت باشد ، بالعكس حاكى از توجه ويژه اى است كه حاكىيت به موضوع دارد و بيانگر جدى بودن اين موضوع براى حاكميت مى باشد كه دلائل ان در ادامه بيان مى گردد.
٥)- براى درك ميزان اهميت اقدامات شما براى دستگاه حاكمه و پى بردن به ميزان خطرى كه حاكميت از رفتار شما احساس كرده ، لازم است ابتدا ديد اين سياست اجراى نمايش بى تفاوتى در برابر قدم زدن هاى شما ، توسط چه شخص يا چه مرجعى اتخاذ شده است.
٥)- در مرحله دوم ، قدم زدن هاى شما در سه مكان مختلف بوده؛
ا-مقابل وزارت اطلاعات
٢-مقابل سفارت كه اكنون تبديل به واحدى از سپاه شده است
٣-مقابل اوين ، نهادى وابسته به سازمان زندانها و از زير مجموعه هاى قوه قضاييه.
ليكن در كمال شگفتى مى بينيم كه گرچه قدم زدنهاى شما در مقابل سه نهاد مجزا و مستقل از يكديگر بوده ، ليكن نحوه برخورد هر سه نهاد مورد اشاره ، با شما درست به مانند يكديگر و تابع همان سياست اجراى نمايش بى تفاوتى و ناديده گرفتن اقدامات شما ، مى باشد.
(البته برخوردهاى خارج از اين نگاه كه بعضاً با شما در مرحله دوم صورت گرفته مانند برخورد رييس كلانترى در روز اول حضور شما در برابر اوين ، به هيچ وجه ناقض تبعيت اين سه نهاد از اجراى سياست ياد شده در قبال اقدامات شما ، نيست زيرا كاملاً مشخص است كه اقداماتى نظير اقدامات همين رييس كلانترى بدون اطلاع از سياست ياد شده و به نحو سرخود اخذ شده كه بعداً انها نيز در خصوص چگونگى انجام واكنش نسبت به رفتار شما توجيه شده اند).
٦)- انچه از هماهنگى سه نهاد ياد شده (كه شايد بتوان نهادهايى چون بسيج و لباس شخصى ها را نيز به انها اضافه نمود) در نحوه برخورد با شما ، مى توان فهميد انست كه؛
اولاً- تصميم متخذه در خصوص نحوه برخورد با شما توسط هيچيك از اين سه نهاد به تنهايى اتخاذ نگرديده زيرا در غير اينصورت به هيچ وجه برخورد اين سه نهاد نمى توانست در مقابل شما يكسان و تابع سياست مشخص و معين ذكر شده باشد.
ثانياً- تصميمى كه بتواند هر سه نهاد مختلف ياد شده را مكلف و ملزم به رعايت ان كند ، يا بايد توسط شورايى كه حداقل مركب از هر سه نهاد مذكور باشد اخذ شود و يا توسط شخصى كه مسلط بر اين هر سه نهاد باشد.
ثالثا- مضاف بر انچه گفته شد با توجه به تبعاتى كه ممكن است اتخاذ سياست مورد اشاره در قبال شما ، در اينده از خود بر جاى گذارد ، من تصور نميكنم هيچ مسئولى به تنهايى جرات پذيرش چنين ريسكى را داشته باشد و به تنهايى با اتخاذ تصميم به اجراى سياست مذكور ، مسئوليت عواقب احتمالى اقدامات شما را ، يكتنه به گردن گيرد.
٧)- با توجه به انچه بيان شد مى توان نتيجه گرفت تصمييم به اجراى سياست ياد شده در قبال اقدامات شما يا توسط نهادى چون كميسيون امنيت ملى و يا اشخاص ذى نفوذى چون رهبر و يا دردانه اش اخذ گرديده باشد.
٨)-
با تقديم احترام مجدد.
دوست گرامی سلام , با توجه به حدس درست و صائب شما در موردی که ذکر کردید و با توجه به تاثیر غیر قابل انکار این حرکت جناب نوریزاد در جامعه یخ زده و بی تفاوت ما , شما دلیل یا دلایل عدم برخورد جدی و قاطع همان مراکز و سه نهاد را با آقای نوری زاد , در چه میدانید و تصور میکنید ؟
جناب نيك كردار گرامى
حقيقتاً من هم دليل انرا نمى دانم ولى حدس هاى متفاوتى مى توان زد ، منجمله اينكه؛
ممكن است قصد بهره بردارى تبليغاتى از اين اقدامات جناب نورى زاد را داشته باشند
/- يا ممكن است چون شيوه عمل اقاى نوريزاد در اعتراض تا كنون منحصر بفرد و خاص بوده ، حاكميت نيز تصميم گرفته نوع برخورد با وى خاص و منحصر بفرد باشد
/- يا اينكه حاكميت در حال انجام ازمايش در خصوص اين نوع برخورد مى باشد كه از قضا قرعه اين ازمايش به نام ايشان خورده
/- يا اينكه هشدارى كه نوريزاد در يكى از نامه هاى خود با اشاره به ساخت يك فيلم و تهيه صد نسخه از ان به طرف مقابلش داد و تهديد به انتشار ان در صورت بروز هر گونه مسئله اى براى خود نمود ، موثر واقع گشته باشد.
/- و يا ممكن است بدليل توصيه يكى از مقامات عاليه نظام كه علاقه و مودتى به وى دارد مقرر گرديده فعلاً برخورد با وى در همين سطح باشد
/- و يا ممكن است كه دستگاههاى اطلاعاتى از جناب نوريزاد در حال استفاده بعنوان يك طعمه هستند و بدون اينكه جناب نوريزاد خود بداند ، از او جهت شناسايى مخالفين فعال خود استفاده مى كنند ، بعنوان مثال وقتى جوانى حاضر مى شود براى ملاقات با نوريزاد فاصله اى قريب به هرار كيلومتر راه. را طى كند مسلما حاكميت مشتاق خواهد بود چنين مخالفى را شناسايى كند زيرا مى داند كه اين جوان كه چنين مسيرى را طى كرده بسيار محتمل است مخالفتش از حالت گفتارى به عملى نيز تبديل شود و ترس حاكميت از چنين مخالفانى مى باشد و تلاش جهت شناسايى اين دسته مى شود وگرنه مخالفى كه مخالفتش از حد حرف فراتر نمى رود براى دستگاه حاكمه خطرى در پى ندارد و بنابراين ممكن است با استفاده از جناب نورى زاد حاكميت در حال شناسايى مخالفين فعال خود مى باشد
/- يا اينكه ممكن است دستگاهاى اطلاعاتى بدون اينكه خودش بداند در حال بهره بردارى هزار جور استفاده از وى مى باشند بعنوان مثال در حال كشف منابع اطلاعاتى وى مى باشند
/- و يا ممكن ايت منافع تبليغى كه از اقدامات نوريزاد از اين حيث كه استانه تحمل نظام را بسيار بالا جلوه مى دهد ، نصيب نظام مى شود بسير بيشتر از مضار وى باشد
ودهها حدس و گمان ديگر…
دوست عزیز از بذل توجه و پاسخ شما ممنون و سپاسگزارم ,
بله بسیار شاید های دگر نیز هست , برای مثال یکی از شیوه های فعلی (( تحمل تا بریدن )) است ,
آنقدر سکوت میکنند و صبر میکنند و پیامهای دلسوزانه میدهند و درآخر با لحنی مایوس کننده میگویند :
برای کی ؟
این مردم که برای یک ظرف قیمه آلت دست کارناوال قدرت آنها میشوند ؟
برای ملتی که با پاکت تخمه آفتابگردان به تماشای اعدام میروند ؟
برای ملتی که نحوه استفاده درست از آب را نمیدانند ؟
برا ی جماعتی که وزن نان خشک های آنها برابربا کل خرید گندم چند کشور است ؟
برای مردمی که برای ٥٠ هزار تومن یکدیگر را خفت میکنند ؟
و اانقدر مکرر این حرفها را میگویند تا شخص کم بیاورد و ببرد …,
آنوقت با لبخندی کریه نیششان را باز کنند و بگویند :
این هم فلانی , این هم نوری زادی که میگفتید!
دیدید که کاری هم با او نداشتیم و هر کاری هم دلش خواست کرد , آخرش که چی ؟
و این شیوه بسیار بد و تاثیر گزار است زیرا لازم نیست جماعتی را منفعل و واداده کنند ,بلکه جماعت را به شخصی عادت میدهند و پایبند میکنند ودر آخر فقط اورا توسط خودش میشکنند تا همه با او فرو بریزند….تندرست باشید .
,,
ﺧﺪﻣﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮاﻣﻲ
ﺑﻨﺪﻩ ﺳﻮاﺩ ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﻲ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﻢ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻧﻜﺮﺩﻩام ‘ ﻭﻟﻲ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﺎﻓﻲ ﺭا ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻡ و ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﻫﻤﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻣﺮاﺗﺐ و ﺩﺭﺟﺎﺕ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﺎﻓﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻨﺪﻩ اﻳﻨﺠﺎ ﻣﻂﺮﺡ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﺗﺨﺼﺺ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻧﺪاﺭﺩ “ﺫﺭﻩاي ﻭﺟﺪاﻥ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺑﺮاﻱ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺑﻴﻦ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ
ﺑﻨﺪﻩ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘ ﻣﺸﺘﻲ ﺟﺎﻫﻞ ﺑﻲﻧﺎﻡ و ﻧﺸﺎﻥ ‘ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺰاﺣﻤﺖ ” ﻓﻠﺴﻔﻪﺩاﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩ و ﻋﻼﻣﻪاي ﭼﻮﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﻛﺘﺮ ﻋﺒﺪاﻟﻜﺮﻳﻢ ﺳﺮﻭﺵ’ ﻛﻪ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺻﺮﻑ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺩﻳﻨﻲ ‘ﻓﻠﺴﻔﻲ ‘ و ﺗﺠﺮﺑﻲ ‘ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ ﺭا ‘ ﺑﺎ ﭼﻚ و ﻟﮕﺪ ‘اﺯ ﺩاﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ﺗﺎ ﻋﺮﺻﻪ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺣﻘﻮﻗﺒﮕﻴﺮاﻥ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺳﺎﺯ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻢ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻱ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﻲﻟﻨﮕﺪ و اﻳﻦ ﭼﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪاﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﻨﻨﺪ ” ﻭﻗﺘﻲ ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮاﻥ و اﺳﺘﺎﺩاﻥ و ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭا ﺳﻮاﺭ ﺑﺮ اﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﻪ ﻗﺘﻠﮕﺎﻩ ﻣﻴﺒﺮﻧﺪ ‘ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻓﻠﺴﻔﻪداﻥ ﺑﺎﺷﻢ ‘ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﺪﻋﺎ ﭼﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺘﻪ ﺩاﺭﻧﺪ “” ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻴﺴﻮاﺩ ‘ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺭا ‘ ﻧﻪ اﺯ ﺭﻭﻱ اﺩﻋﺎﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ‘ﺑﻠﻜﻪ اﺯ ﻋﻤﻞ و ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻋﻤﻠﺸﺎﻥ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻴﻢ ‘ﺩﺭ اﺻﻞ اﻳﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻓﻠﺴﻔﻴﺴﺖ ‘ ﻣﺮﺩﻡ ﻃﺒﻴﺐ ﺭا اﺯ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻃﺒﺎﺑﺘﺶ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻧﻪ اﺩﻋﺎﻫﺎﻳﺶ ‘ ﻃﺒﻴﺒﻲ ﻛﻪ ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﻣﺮﻳﻀﺎﻥ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ ‘ﻋﻠﻤﺶ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻻﻱ ﺟﺮﺯ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ ‘ﻣﻬﻨﺪﺳﻲ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻬﺎﻳﺶ ﺑﺮﻳﺰﺩ ‘ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻋﻠﻤﺶ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻤﻪاش ﻋﺮﺿﻪ ﻛﻨﺪ ” اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ اﮔﺮ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﺩﻧﺪاﻧﮕﻴﺮﻱ ﺩاﺷﺘﻨﺪ ‘ﺑﺎ اﻫﻞ ﻋﻠﻢ و اﺩﺏ ﭼﻨﻴﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﻱ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ ‘ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﺮاﻱ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻃﺒﻴﺐ ﺧﻮﺏ و ﻳﺎ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺧﻮﺏ ‘ﺑﺮﻭﻧﺪ و ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺷﺘﻪﻫﺎ ﻋﻼﻣﻪ ﺷﻮﻧﺪ ” اﮔﺮ ﻫﻢ ﺩﺧﺎﻟﺘﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ اﻣﻮﺭ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﻠﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﺸﺎﻥ ﻣﺘﺎﺛﺮاﺯ اﻳﻦ اﻣﻮﺭ اﺳﺖ
ﺳﻴﺼﺪ ﺳﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﺎﻓﺎﻥ ﻏﺮﺏ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺤﺚ و ﺟﺪاﻝ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩ ﻓﺎﻫﻤﻪ ﺑﺸﺮﻱ ‘ و اﻳﻨﻜﻪ ﻋﻘﻞ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﻛﺸﻒ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﻂﻠﻖ ﺭا ﻧﺪاﺭﺩ ‘ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ و اﻳﻦ ﺗﻼﺵ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻶﺧﺮﻩ ﺑﻪ اﻳﻨﺠﺎ اﻧﺠﺎﻣﻴﺪﻩ ‘ﻛﻪ اﺣﺪﻱ ﺩﺭ ﻏﺮﺏ اﺩﻋﺎﻱ ﺩاﺷﺘﻦ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻓﻠﺴﻔﻪاي ﻣﻨﺴﺠﻢ و ﻗﺎﺑﻞ اﺛﺒﺎﺗﻲ ﺭا ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻋﺮﺻﻪ ﭼﻨﺎﻥ اﻓﺘﺎﺩﮔﻲ ﺣﺎﻛﻢ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻱ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻣﺎﺑﻴﻦ ﻓﻼﺳﻔﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﺎﻳﺪ و ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ و ﻧﻤﻴﺪاﻧﻢ ‘ ﻫﻤﺮاﻩ اﺳﺖ
اﻳﻦ اﻓﺘﺎﺩﮔﻲ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ‘ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ اﻓﺘﺎﺩﮔﻲ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻋﻤﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ’ و ﻗﺎﻃﻌﻴﺖ ﺭا ﭘﺎﻙ ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﺳﻂﺢ ﻳﻘﻴﻦ اﺭﺗﻘﺎع ﻳﺎﻓﺘﻪ و ﺭاﻩ ﺑﺮاﻱ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﺭﻭاﻧﻲ ﺑﻪ ﺫﻭﻕ و ﺷﻮﻕ ﻣﻲﺁﻳﻨﺪ’ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺷﻮاﺭ ﺷﺪه’ اﻣﺮﻭﺯﻩ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺪﺭﻥ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻥ ﭼﻠﻘﻮﺯاﻥ ﻣﻘﻠﺪ ﻛﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺗﻮﻫﻢ ﻳﻘﻴﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ﻛﺎﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺷﻮاﺭﻱ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﻏﺮﺑﻲﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺑﺮ ﺳﺮ و ﻛﻠﻪ ﻫﻢ ﺯﺩﻥ ‘ ﺭﻭﺷﻬﺎﻱ ﺭا اﺑﺪاﻉ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻘﺎﻳﺪ ‘ ﻓﻠﺴﻔﻪﻫﺎ ‘ ﺩﻳﻦﻫﺎ ‘ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺎﺥ و ﺷﺎﻧﻪ ﻛﺸﻲ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻨﺪ و اﺯ ﻫﻢ ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ” ﺗﺎ ﻛﻲ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺩﻝ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﻮﺵ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﺑﺨﺘﻨﺪ ‘وﻟﻲ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ”
ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﺰﻳﺰ ‘ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺁﻥ ﻋﻠﻢ و ﻓﻠﺴﻔﻪات ” ﻫﻤﻴﻦ اﺩﻋﺎﻫﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺷﺪﻩ و اﺣﻤﺪﻱﻧﮋاﺩﻫﺎﻳﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ” اﻳﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪي ﺁﻥ” اﻣﺮﻭﺯ ﻣﺴﻴﺮ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻏﻢاﻧﮕﻴﺰ ﺭا ﺗﻌﻐﻴﺮ ﺩﻫﺪ ‘ اﻳﻦ ﺑﺤﺜﻬﺎ ﺑﺮاﻱ ﻓﺮﺩاﻫﺎﻱ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻓﻘﺮ و ﺫﻟﺖ و ﺑﻲﭼﺎﺭﮔﻲ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩاﻳﻢ و ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﻢ ” ﻭﺿﻌﻴﺖ اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ‘ ﻣﺤﻴﻄ ﺯﻳﺴﺖ ‘ ﻛﻢ ﺁﺑﻲ ‘ ﻓﺮاﺭ ﻣﻐﺰﻫﺎ ‘ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻗﻮﻩ ﻗﻀﺎ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻣﻠﻴﻮﻥ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻃﻼﻕ ‘ و ﺧﻮﺩﻛﺸﻲ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰاﺭ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺳﺎل ﮔﻮﺷﻪاﻱ اﺯ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎﻱ ﻧﻮاﺑﻎ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻴﺴﺖ
آن یکی نحوی به کشتی در نشست ————رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا. ————–گفت نیم عمر تو شد در فنا
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب. ————–لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند. —————-گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو. —————-گفت نی ای خوشجواب خوبرو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست. ————-زﺁﻧﻜﻪ کشتی غرق این گردابهاست
محو میباید نه نحو اینجا بدان. —————گر تو محوی بیخطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد. —————–ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر. —————بحر اسرارت نهد بر فرق سر
ای که خلقان را تو خر میخواندهای ————این زمان چون خر برین یخ ماندهای
آن سبوی آب دانشهای ماست. —————وان خلیفه دجلهٔ علم خداست
ما سبوها پر به دجله میبریم. —————-گرنه خر دانیم خود را ما خرﻳﻢ
ﺗﻮﺟﻪ : ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺭا ﺩﺭ ﻛﻼﻡ و ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﻪ اﻓﺘﺎﺩﮔﻲ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ (ﮔﺮﻧﻪ ﺧﺮ ﺩاﻧﻴﻢ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺎ ﺧﺮﻳﺪﻡ)
ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻢ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﻪ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﻳﺖ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﻢ ‘ ﺑﻨﺪﻩ ﻛﺎﺭ و ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻢ ﺩاﺭﻡ ‘ ﺷﺎﻳﺪ اﮔﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺭاﻩ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ ﻣﺨﺎﺭﺟﻢ ﺭا ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻛﻨﻢ ‘ و اﻛﻴﭙﻲ ﺑﺮاﻱ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﻮاﻻﺕ ﺭا ﺩاﺷﺘﻢ ‘اﻳﻦ ﺷﻐﻞ ﺭا ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪاﺩﻡ ” ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪﻫﺎﻱ ﺟﻮاﺑﻴﻪاﺕ ﺭا اﺳﺘﺨﺮاﺝ ﻛﺮﺩﻩ و ﭘﺎﺳﺨﻲ اﺟﻤﺎﻟﻲ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻴﺪﻫﻢ
ﻣﺮﺗﻀﻲ :
کسانی که ذوق زده شده اید و به ریسمان عرفانیان گل ما آویزان شده اید
حالا جناب عرفانیان از ژاپن آمده است با تمسک به “لزوم تناسب جرم و مجازات”فتوا داده است که چون “حجتیه” و “احمدی نژاد” و “رفسنجانی و خاتمی بنظر آقای مصباح” عملکردهایی یا انحرافاتی داشته اند ،باید اینها هم بفتوای ایشان محکوم به نجاست شوند! وگرنه سرتاسر فقه از نظر ایشان میشود “خر تو خر”
آقای عرفانیان گرامی! عزیز من،شما چرا ماست را به دروازه ربط میدهید و در عین حال برای دیگران دعای شفا میخوانید؟ الان بحث من در انحراف احمدی نژاد و غیر او نیست ،شما کمابیش از آراء سیاسی من اگاهی و میدانی من با او مخالف بوده ام ،اما سوال من از شما این است شما نمیتوانی بین اعتقاد و عمل و احکام مختلف فقهی و کلامی تفکیک قائل شوی؟ شما این اجتهاد را از کجا آورده ای که اگر کسی فرضا تخلف عملی مثل “دزدی” یا “خیانت” و نظایر اینها مرتکب شد که در سیستم های حقوقی اعم از اسلام و غیر اسلام هریک عنوان خاصی دارد و مجازات خاص،باید محکوم به کفر و نجاست شود؟ شما اگر مسلمان هستی ،پس از داخل دین به احکام دینی نظر و قضاوت کن ،والا اگر کسی دین و احکام دینی و اصول و فروع اسلام را بوسیده کنار گذاشته که نمی شود بنشیند پشت کامپیوتر و با خلط مبحث و خلط عناوین مختلف ،افرادی را (ولو مجرم) محکوم به کفر کند!
آیا اگر شما فرضا مسلمان هستی ، تخلف از شرع کنی و مثلا نظر به “نامحرم” که از نظر شریعت حرام است کنی ،باید دیگران بیایند بگویند آقای عرفانیان کافرو نجس است؟! یا اگر دروغی گفتی که از گناهان کبیره است ،باید دیگران حکم بکفر شما کنند؟! اینها را شما از کجا آورده ای عزیز من؟ چرا مسائل مختلف اعتقادی و عملی را با هم مخلوط میکنی؟ خوب این نظر شماست که “کفر” را خفیف الموونه تر از برخی اعمال خلاف میدانی ،شما آیا پیغمبری یا خدایی؟ بحث ما ما بحث شریعتی است که پیامبر اسلام آورده است ،و از دید شرع” کفر و شرک ” بالاترین سیئات انسان است در برابر خالق هستی و خالق انسان : (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيم.لقمان/13)
شرک به خدا به تمام ابعادش ظلم عظیم است.
ﺟﻮاﺏ : _________ﺑﻨﺪﻩ اﻳﻦ اﺣﻜﺎﻡ ﺭا اﺯ ﻫﻤﻨﺠﺎﻳﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻡ ﻛﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﭘﻨﺎﻫﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ‘ ﻣﮕﺮ اﻳﻦ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﻧﮕﻔﺖ “ﻫﺮ ﻛﻪ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﺭا ﻧﭙﺬﻳﺮﺩ ﻛﺎﻓﺮ اﺳﺖ ‘ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻛﺎﻓﺮ ﻫﻢ ﺭﻭﺷﻦ اﺳﺖ ‘ﻳﻌﻨﻲ ﻗﺘﻞ. ”
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲ ” اﮔﺮ اﻳﻦ ﺁﻗﺎ ﭼﺮﻧﺪ ﮔﻔﺘﻪ ‘ﭘﺲ ﭼﺮا ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻠﻤﻴﻪ ﺁﻥ ﺭا ﻣﺤﻜﻮﻡ ﻧﻜﺮﺩ
ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺗﻤﺎﻡ اﺣﻜﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ اﺯ ﺁﻥ ﺩﻡ ﻣﻴـﺰﻧﻲ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ‘ ﺑﺎ ﺩﻭ ﻛﻠﻤﻪ ‘ﻓﺎﺗﺤﻪاﺵ ﺧﻮاﻧﺪﻩ اﺳﺖ (ﺗﺸﺨﻴﺺ’ ﻣﺼﻠﺤﺖ) ﺭﺟﻮﻉ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺧﻤﻴﻨﻲ ‘ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ‘اﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺣﺞ و ﺭﻭﺯﻩ ‘ و ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻴﺶ اﺯ ﺁﻥ و ﺣﺘﻲ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺭا ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ و ﻫﻤﻪ اﻳﻨﻬﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﻘﻴﻪ اﺳﺖ ‘ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻓﻘﻴﻪ ﻫﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﻢ و ﺗﺠﺮﺑﻪ و ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﮔﻲ اﻭﺳﺖ ‘ اﻭ ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺳﻼﺡ ﺑﺪاﻧﺪ ‘ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺣﺘﻲ ﻟﻮاﻁ ﺭا ﺑﻼﻣﺎﻧﻊ ﺑﺪاﻧﺪ ‘ ﻣﺜﻼ اﮔﺮ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﻮﺩ ﺩﺭﺻﺪ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺑﺮ اﺛﺮ ﻳﻚ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﻣﺮﻣﻮﺯﻱ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺭا اﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ‘ﺑﻤﻴﺮﻧﺪ ‘ و اﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺑﻪ ﺗﻨﮕﻨﺎﻫﺎﻱ ﺟﺪﻱ ﺑﻴﻨﺠﺎﻣﺪ ‘و ﻣﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﺗﺠﺎﻭﺯ و ﻗﺘﻞ و اﺯ ﻫﻢ ﭘﺎﭼﻴﺪﮔﻲ اﺟﺘﻤﺎﻳﻲ ﺑﺎﺷﻴﻢ “ﻓﻘﻴﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻴﻦ ﺑﺪ و ﺑﺪﺗﺮ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﺪ و ﻟﻮاﻁ ﺭا ﻓﻌﻼ ﺟﺎﻳﺰ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ ‘ “ﻣﮕﺮ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﺣﻜﺎﻡ ﻧﺠﺎﺳﺖ و ﺣﺮاﻡ و ﺣﻼﻝ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﺿﺮﺭ و ﺯﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ” ﺣﺮاﻡ و ﺣﻼﻝ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ” ﭘﺲ ﺣﻜﻢ ﻧﺠﺎﺳﺖ ﺑﻬﺎﻳﻴﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﺿﺮﺭﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻦ اﺳﻼﻡ ﻣﻴﺮﺳﺪ’ و ﻳﺎ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺑﺮﺳﺪ ‘ﺑﺎ اﻳﻦ اﺳﺘﺪﻻﻝ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﺣﻤﺪﻱﻧﮋاﺩ ﺭا ﻫﺰاﺭ ﺑﺎر ﻧﺠﺴﺘﺮ اﺯ ﺑﻬﺎﻳﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺁﻭﺭﺩ ” و اﮔﺮ ﻣﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺿﺮﺭﻩ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﺩﻳﻨﻲ ﻣﺎ اﺯ ﺳﺮ ﺟﻬﺎﻟﺖ و ﺧﻮﺩﺑﺰﺭﮔﺒﻴﻨﻲ و ﺑﻲﺗﺠﺮﺑﮕﻲ ﺑﻪ اﺳﻼﻡ و ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺑﻬﺎﻳﻴﺎﻥ اﺳﺖ “ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﻧﺠﺴﺘﺮﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻬﺎﻳﻴﺎﻥ ” ﺷﻤﺎ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻴﺪ ﻧﻆﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮاﻡ اﺳﺖ ﻭﻟﻲ اﮔﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺑﺪﻫﻢ ﻛﻪ ‘ﻧﻆﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺟﻠﻮﻱ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﺩ و ﻣﺮا ﺁﺭاﻡ ﻛﻨﺪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺮاﻱ ﺩﻓﻊ ﺷﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﻪ اﻳﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩﻫﻢ ” اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﻓﻘﻴﻪ ﺟﺎﻣﻊ اﻟﺸﺮاﻳﻄ اﺳﺖ ﻭﻟﻲ اﺗﻔﺎﻗﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺭﺥ ﺩاﺩﻩ اﺳﺖ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺩاﺭﻩاﻱ ﺭﺷﻮﻩ ﻣﻴﭙﺬﻳﺮﺩ ‘ و ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ اﻣﺮﻱ ﻋﺎﺩﻱ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ’ ﺩﻗﻴﻘﺎ اﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﻭﺵ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻴﻜﻨﺪ ” ﻋﻠﻤﺎﻱ ﻣﺎ ﺧﻮاﺏ ﺗﺸﺮﻳﻒ ﺩاﺭﻧﺪ و ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﺸﺎﻥ ﺩﭼﺎﺭ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﻓﺎﺣﺸﻲ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﺭﻭﺷﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮاﻱ اﺩاﺭﻩ اﻣﻮﺭ ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ‘ ﺑﺮاﻱ اﺩاﺭﻩ ﻳﻚ ﻃﻮﻳﻠﻪ ﻫﻢ ﻧﺎﻛﺎﺭﺁﻣﺪ اﺳﺖ ﻭاﮔﺮ ﻧﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﻴﺪﻫﺪ
ﻧﻤﻴﺪاﻧﻢ ﻧﺎﻣﻪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪﻩ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺮاﺩﺭﺵ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻳﺪ ﻳﺎ ﻧﻪ ‘اﻳﺸﺎﻥ ﻋﻮاﻡ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ و ﻋﻴﻦ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭا ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺩﻧﺪ ‘ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻫﻤﺼﻨﻔﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻛﻢ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺷﺮاﻳﻄ اﻣﺮﻭﺯ ﺭا ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ” وﻟﻲ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻫﺸﺪاﺭﻫﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﻗﻌﻲ ﻧﻨﻬﺎﺩ ” ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺴﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ و ﺑﻪ ﭘﺴﺘﺎﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﻣﻚ ﻣﻴﺰﺩ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻫﺪﻑ اﺳﻼﻡ ﻳﻚ ﭼﻴﺰ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ و ﺁﻥ ﻛﺴﺐ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭاﻥ ﺷﺎﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ اﮔﺮ ﺑﻮﺩ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺳﺎﻝ ﺑﺮ ﻧﻤﻲاﻓﺘﺎﺩ ‘
ﺧﻼﺻﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ اﮔﺮ ﺻﻼﺡ ﺑﺪاﻧﺪ’ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻭ ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻜﻨﺪ ” ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ اﻭ ﺑﻪ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺧﻮﺩ ﻛﺎﺭﻱ ﺭا ﻣﺨﻞ ﻣﺒﺎﻧﻲ اﺳﻼﻡ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﺪ ‘ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻣﺘﻐﻴﺮ اﺳﺖ “اﻟﺒﺘﻪ ﺧﺪاﻳﻲ ﻧﺎﻛﺮﺩﻩ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻧﺸﻮﺩ ” اﻳﻦ ﻳﻚ اﺳﺘﺪﻻﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻐﺰ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﻂﻮﺭ ﻛﺮﺩﻩ و ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﺁﻥ ﺭا ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩﻩاﻡ ‘ ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻼﺣﻀﻪ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ” ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲﻫﺎ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﻨﻮاﻥ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﻧﻴﺴﺖ ‘
ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﺰﻳﺰ ‘ﺟﺎﻥ ﺩﻝ ﺑﺮاﺩﺭ
ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻆﺮﻡ ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ اﺯ ﻣﺴﻴﺮ اﺻﻠﻲ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﺧﻮﺩﺵ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ اﺯ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﻆﺮ ﻛﻨﺪ ‘ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ اﻧﺤﺮاﻓﺶ ﻭاﻗﻒ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻧﻆﺎﺭﺕ ﺑﻴﺮﻭﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻭ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ‘ ﻧﻆﺎﺭﺕ ﺑﻴﺮﻭﻧﻲ ﺭا ﻫﻢ ﻛﻪ ﺗﺎﺭ و ﻣﺎﺭ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﻧﻆﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺟﻚ ﻣﻴﻤﺎﻧﺪ ” ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺟﺮﺛﻘﻴﻠﻲ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺩﻡ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻠﻨﺪ ﻛﻨﺪ ‘ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻆﺎﺭﺕ ﻛﻨﺪ
ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ :____________
شما الان در ژاپن هستی ،ملتی هم در ایران زندگی میکنند ،این ملت روزی تصمیم گرفتند اداره جامعه آنها بر اساس قوانین دینی و پیشرفتهای علمی و فنی بشری باشد،بعد اکثریتی پیدا شدند و به این روش رای دادند،نمیدانم شما چه رایی دادی ،اما الان شما بعنوان یک فرد چه کاره هستید که از کیلومترها فاصله برای این ملت و مملکت تعیین تکلیف کنید؟ اینرا پاسخ دهید.
ﺟﻮاﺏ :______________ اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺟﻼﺩ ﻛﺞ و ﻣﺎﻭﺝ ﺭاﻱ ﻧﺪاﺩﻧﺪ ‘ ﻫﻤﻜﻴﺸﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﻝ ﻣﺎﺳﺖ ﺭا ﺩاﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ﺣﺎﻻ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺮ اﺯ ﺩﺭﻭاﺯﻩ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻧﺪ. اﻳﻦ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺭا ﺑﺪﻫﻴﺪ و ﺳﭙﺲ ﺁﻫﻦﭘﺎﺭﻩاﻱ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﻨﻴﺪ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ‘ﻣﺎ ﻋﻠﻢ ﻣﺎﺷﻴﻦﺁﻻﺕ ﺩاﺭﻳﻢ و ﻣﻴﮕﻮاﻳﻢ اﻳﻦ ﻣﺎﺷﻴﻦ اﺳﺖ ‘ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻋﻠﻢ ﻣﺎﺷﻴﻦﺁﻻﺕ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ﻭﻟﻲ اﻳﻦ ﺭا ﻣﻲﻓﻬﻤﻴﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻫﻦ ﭘﺎﺭﻩاﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻳﺪ ‘ﺣﺮﻛﺘﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ﭘﺲ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ”
اﺳﻼﻡ و ﻳﺎ ﻫﺮ ﺩﻳﻦ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭا ‘ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﻓﺮﺽ ﻋﺎﺩﻝ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ ‘ ﻣﺮﺩﻡ ‘ ﻳﻚ ﺩﻳﻦ ﺭا اﺯ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﻮﻩﻫﺎﻳﺶ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ‘ ﻧﻪ اﺯ ﺭﻭﻱ اﺩﻋﺎﻱ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﺵ ‘ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺮ ﺩﻳﺎﺭﻱ ‘ﻋﺪاﻟﺖ ﺭا ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ‘ و ﺑﺮ ﺁﻥ اﺳﺎﺱ ﺑﻪ ﺩﻳﻨﻲ ﺭﻭ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ
ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭاﻱ ﮔﻴﺮﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺪﻋﻲ ﻫﺴﺘﻲ ‘اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩ ‘ ﺩﺭ اﺻﻞ ﺧﻴﺎﻧﺘﻲ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﻫﻴﭽﻜﺪاﻡ اﺯ ﻣﻆﺎﻫﺮ ﻋﺪاﻟﺖ ‘ﺩﺭ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ‘ﻗﺎﺑﻞ ﺭﻭﻳﺖ ﻧﻴﺴﺖ ‘ اﺯ اﺳﺘﺨﺪاﻣﺎﺕ ﻓﺎﻣﻴﻠﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺭﺷﻮﺭﻩ و اﺧﺘﻼﺹ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺮﺻﻪﻫﺎﻱ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ
ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ : ______________——————-
،اینهمه سایت و مجله و کتاب فقهی که آنلاین در اختیارت هست را رها کرده رفته ای سراغ “ویدئو های جعلی و دروغ علیه اسلام و فقه ” در یوتیوب؟! واقعا اینرا نمیدانی که چقدر فیلم و ویدئوی دروغ اینطوری می سازند یا خود را به ندانستن میزنید؟! مگر برای دشمنان اسلام و روحانیت مشکلی دارد که الدنگی را عمامه بسرش بگذارند و بگویند چیزهایی را بگو؟!
برادر من! در مساله “رضاع” و احکام شیر دادن و احکام ناشی از آن “آنچه که موضوع بحث فقهی و دلایل فقهی است “شیر دادن انسان به انسان” است نه شیر دادن “حیوان به انسان”! چطور شما زود به این چرندیات قطع پیدا می کنی و برای این “قطعیت” خودت هم ارزش قائلی؟!
بحث رضاع و ارضاع و نشر حرمت و مادر شیری شدن و محرمیت و لوازم دیگر چنانکه گفتم مربوط به شیر دادن انسان به انسان است نه شیر دادن الاغ به انسان! آن شیر الاغ که شنیدی مربوط به شعر مولوی است عزیزم،
ﺟﻮاﺏ: -___________———————-
ﻗﺴﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ و ﻳﺎ ﻋﻠﻲ ﮔﻔﺘﻨﺶ ﺭا اﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﻧﻢ ﻛﻪ ﺟﺰﻭ ﺫﻭﺏ ﺷﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﻻﻳﺖ اﺳﺖ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩﻡ “ﮔﻔﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺤﺾ اﺳﺖ ‘ و ﺑﻌﺪ اﺯ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﻟﻴﻨﻚ ﺁﻥ و ﺻﺤﺒﺖ ﻧﺎﻃﻖ ﻧﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭا ﻳﺎﻭﻩ ﺧﻮاﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﻢ ﻫﻴﭻ ﻓﺮﻗﻲ ﺩﺭ اﺻﻞ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻧﻜﺮﺩ
اﻳﻨﺠﺎ ﺣﺮﻑ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﺮاﻱ ﮔﻔﺘﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺭﺩ اﻳﻦ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻴﻠﻤﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻭاﻗﻌﻲ ﻣﻲﺁﻳﺪ ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺮاﻳﺶ ﺟﺎ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻡ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺗﻘﻠﺒﻲ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ اﺳﺖ ‘ ﻭﻟﻲ ﻣﺎ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ اﺯ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﻳﺪﻩاﻳﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻢ ﻫﻢ ﺟﺎﻱ ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻱ ‘ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺧﻮﻝ ‘ﺣﺘﻲ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﻴﺮ ﺧﻮاﺭﻩ ﺟﺎﻳﺰ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺎ ﺟﺮاﺕ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺤﺚ ﺭا ﻫﻢ ﻧﺪاﺭﺩ ” ﻓﻘﻄ ﻧﻜﺘﻪاﻱ ﺭا ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ اﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻢ ” اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺻﺤﺖ ﻭاﻗﻌﻲ ﺑﻮﺩﻥ اﻳﻦ ﻓﻴﻠﻢ ‘ﻧﻆﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻌﻐﻴﺮﻱ ﻣﻴﻜﻨﺪ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ” ﻗﻞ و ﺯﻧﺠﻴﺮﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ و ﭘﺎﻱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ‘ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺿﺨﻴﻢﺗﺮ اﺯ ﺁﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻣﺜﻼ اﻳﻦ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ ﻣﺎ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﻛﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﻲ و ﺷﺶ ﺳﺎﻝ اﺗﻔﺎﻕ اﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺪﻋﺘﻲ ﺩﺭ ﺩﻳﻦ ﺧﺪا ﺑﻮﺩﻩ ‘ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻊ ﺑﺰﺭﮔﻲ ‘ﻣﺎﻧﻊ اﻋﺘﺮاﻑ اﻭ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺑﺪﻋﺖ اﺳﺖ ‘ ﺁﻥ ﻣﺎﻧﻊ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺼﻠﺤﺖ اﺳﺖ ‘ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺑﺮ اﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻮﺩ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﺎﻥ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺷﺪﻩاﻧﺪ و ﺧﻠﻘﻲ ﺭا ﺑﻪ اﻧﺤﺮاﻑ ﻛﺸﺎﻧﺪه اﻧﺪ ” ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸﻴﺪ ﻛﻪ ‘ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ‘ﺗﻴﺮ ﺧﻼﺻﻴﺴﺖ ﺑﺮ ﻛﻠﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﻮﺟﻮﺩ و ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﻢ ﻛﻤﻜﻲ ﺑﻪ اﻭﺿﺎﻉ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ و ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﻣﻨﺤﺮﻓﺘﺮ ﻫﻢ ﺧﻮاﻫﺪ ﻛﺮﺩ “و ﻫﻢ ﺳﺮ ﻣﺮا ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻣﻴﺪﻫﺪ ” ﭘﺲ ﻣﺼﻠﺤﺖ اﻳﺠﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ اﻭ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻨﺪ” ﺩاﺩﮔﺎﻩ ﻣﻮﻗﺖ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺩاﻳﻤﻲ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺭاﺳﺘﺎﺳﺖ “اﻳﻨﺠﺎ ﺗﻘﻴﻪ ﺑﻪ ﺩاﺩ ﻓﻘﻬﺎ ﻣﻴﺮﺳﺪ “ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺪ ‘ﻓﻜﺮ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭا ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ” ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩ ‘اﺣﻤﺪ ﻗﺎﺑﻞ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ ﺩﺭ ﻣﺸﻬﺪ ‘ﻗﺒﻞ اﺯ ﻣﺮﮔﺶ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻫﻤﺼﻨﻔﺎﻧﺶ ﻣﻴﺰﺩ ‘ و ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺗﺎ ﻛﻲ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﺪ ﻭاﻗﻌﻴﺎﺕ ﺭا ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ و ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ ﺭا ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ‘ﻭاﻗﻌﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ اﻧﺼﺎﻑ اﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺷﺠﺎﻉ (اﺣﻤﺪ ﻗﺎﺑﻞ) اﻋﺘﺮاﻑ ﻧﻜﻨﺪ ‘ اﻳﻦ ﻫﻢ ﻟﻴﻨﻚ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻆﺮ ‘ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ و ﺣﺎﻟﺶ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻳﺪ ‘ ﺁﻧﻮﻗﺖ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ اﻋﺘﺮاﺽ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﭼﺮا ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺮ ﺗﻮ ﺧﺮ (ﺑﻪ واﻟﻠﻪ ﺗﺨﻔﻴﻒ ﺩاﺩﻡ)
بحث شیرین فقهی شیر خر و برادری الاغ : http://youtu.be/iMBUHa84E-Q
ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻧﻜﺘﻪاﻱ ﺭا ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺟﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰﻣﺎﻥ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﻴﻜﺸﺪ و ﺷﺒﻬﺎ ﺑﻴﺨﻮاﺑﻲ ﻣﻴﻜﺸﺪ و ﺟﻮاﺏ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺭا ﻣﻴﺪﻫﺪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻳﻢ ” ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ اﻳﻨﺠﺎ ﻫﻴﭽﻜﺪاﻡ اﺯ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻣﻂﺎﻟﺒﻲ ﺭا ﻋﻨﻮاﻥ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ﻗﺼﺪ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﻜﺘﺐ و ﻋﻘﻴﺪﻩاﻱ ﺭا ﻧﺪاﺭﻧﺪ ” ﻣﺸﻜﻞ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﻴﻦ ﺩﻳﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ و ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﺰاﻥ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺭ اﺻﻞ ﻗﺪﺭﺕ و ﺳﻴﺎﺳﺖ اﺳﺖ ﻣﺸﻜﻞ ﺁﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ “ﺩﻛﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ اﻣﭙﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﺭا ﻋﻠﻢ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ .
ﭼﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﻫﻦ ﭘﺮ ﻛﻦ ﻣﻬﻴﺒﻲ ‘ ﻫﻢ ﭘﺮﺳﺘﻴﮋ ﺩاﺭﺩ و ﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻣﻆﻠﻮﻣﺎﻥ ﻣﻲﻧﺸﺎﻧﺪ ‘و ﻓﻮﺭا ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻇﺎﻟﻢ و ﻣﻆﻠﻮﻡ ﺭا ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﭘﺮﺩاﺧﺖ ﻫﺰﻳﻨﻪﻫﺎﻱ ﺑﻴﺸﻤﺮاﻱ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﻮﺩ اﻣﺮﻭﺯ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﺩﻛﺎﻥ ﺁﺏ و ﻧﺎﻥ ﺩاﺭﻱ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﭼﻠﻘﻮﺯاﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭاﺱ ﻧﻨﺸﺴﺘﻨﺪ ” ﭼﻪ ﻋﻘﺪهﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﻧﺸﺪ ‘ﭼﻪ ﭘﻮﻟﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﻧﺸﺪ ‘ ﭼﻪ ﺧﻮﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﻧﺸﺪ ‘ ﭼﻪ اﺳﺘﻌﺪاﺩهﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﺒﺎﻩ ﻧﮕﺸﺖ و ﭼﻪ اﻣﻴﺪﻫﺎ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻧﺮﻓﺖ .
ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺳﻲ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﻋﺪﻩاﻱ ﻣﺸﻐﻮﻝ اﻳﻦ ﺑﺤﺜﻨﺪ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺑﻬﺎﻳﻴﺎﻥ ﻧﺠﺴﺘﻨﺪ ‘ﺣﻖ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ ﺣﻖ ﻛﺴﺐ و ﻛﺎﺭ ﭼﻲ ‘ ﻧﻜﻨﺪ ﻓﺮﺩا ﺟﻮاﻧﺎن ﺳﺎﺩﻩاي ﺭا اﺯ ﺭاﻩ اﺳﻼﻡ ﻧﺎﺏ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻛﻨﻨﺪ و ﮔﻨﺎﻫﺶ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻬﺎﻱ ﻛﺎﻣﻼ اﺳﻼﻣﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﻣﺤﻮ ﻛﺮﺩ ‘ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ اﻓﺮاﻁ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭﻳﻢ و ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻲ ﺳﺮ و ﺻﺪا ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﻴﻢ ‘ ﻃﻮﺭي ﻧﺴﻠﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﺮ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﺁﻳﻨﺪﻩ اﺛﺮﻱ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪ ”
ﻫﻤﻴﻨﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﻧﺸﺴﺘﻪاﻧﺪ و ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺑﻬﺎﻳﻴﺎﻥ ﺭا ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ” ﻋﺪﻩاي ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪاﻧﺪ ‘ و ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻣﺼﺒﺎﺣﻲ ﻫﻢ ﺻﺒﺮ ﭘﻴﺸﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻓﺮﺻﺘﻨﺪ ‘ﺗﺎ ﺗﻜﻠﻴﻒ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺭا ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﻨﺪ ‘
ﻭاﻗﻌﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎﻱ اﻣﺮﻭﺯ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻔﻠﻮﻙ و ﺟﺎﻫﻞ ﺑﺎﺷﺪ ‘ﻛﻪ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﺪ اﻳﻦ ﺣﻖ ﺗﻌﻴﻦ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﻨﺤﺼﺮا” ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ اﻭ و ﻫﻤﻔﻜﺮاﻥ اﻭﺳﺖ ‘ و ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﻴﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ اﺳﺖ ‘ و ﺑﻘﻴﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﻃﻠﻨﺪ ‘ و ﺑﺎ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺩﻥ ﻛﻤﻲ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﻔﺴﻲ و ﻛﻠﻤﺎﺗﻲ ﭼﻮﻥ ‘ﺣﻘﻴﺮﻡ ‘ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻢ و ﺑﺎ ﭼﺎﺷﻨﻲ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻦ و اﺯ ﻣﻴﺰ و ﺻﻨﺪﻟﻲ ﺩﻭﺭﻱ ﺟﺴﺘﻦ و ﺁﺑﮕﻮﺷﺖ ﺧﻮﺭﺩﻥ و ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻨﻪ ﮔﻔﺘﻦ ” ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭﻭﻳﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ و اﺳﺘﺤﻘﺎﻕ ﺩﺭ ﺭاﺱ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺭا ﺩاﺭﻧﺪ و اﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻳﻪ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﻣﺜﻞ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﺭاﻩ ﺭاﺳﺖ ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﻴﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ و ﺑﻘﻴﻪ ﺭا ﻇﺎﻟﻢ و ﮔﻤﺮاﻩ ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ
ﻭاﻗﻌﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩﺧﻮاه و ﺑﻴﺨﺒﺮ اﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﻴﺰﻩ ﻣﻬﻴﺐ ﻗﺪﺭﺕﻃﻠﺒﻲ ﺭا ‘ ﻛﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺭا ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻳﻼﺕ ﻧﻔﺴﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ اﺧﺘﺼﺎﺹ ﺩاﺩﻩ ﺭا ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﻨﺪ و ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﺪ ‘ ﺁﻳﺎﺕ و ﺭﻭاﻳﺎﺕ و ﻓﻠﺴﻔﻪﺑﺎﻓﻲﻫﺎﻳﺶ اﻭ ﺭا ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ و ﻣﻮ ﻻﻱ ﺩﺭﺯ اﺳﺘﺪﻻﻻﺗﺶ ﻧﻤﻴﺮﻭﺩ ‘ ‘ ‘اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﺮ ﺳﺮ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩاﺷﺖ ﻓﺮﺩ ﺧﻮﺩﺧﻮاﻫﻴﺴﺖ ‘ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻫﻮﺱ ﺩاﺷﺘﻦ ﻳﻘﻴﻦ اﺑﺮاﻫﻴﻤﻴﺴﺖ ‘ ﻛﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﻬﻴﺒﻲ ﺭا ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﻳﺶ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ‘ﻛﻪ ﺣﺎﺿﺮ اﺳﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﻲﮔﻨﺎﻫﺶ ﺭا ‘ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ اﺯ ﺩﺭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺑﻪ اﻣﺮﻱ ﻗﺪﺳﻲ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﮕﺎﻩ ﺑﺒﺮﺩ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻛﺴﺎﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﺒﺮﻧﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ و ﻧﻘﺶ اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻨﺪ و اﻳﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻔﺮﻭﺷﻨﺪ و ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻗﺪ و ﻗﻮاﺭﻩاﻧﺪ
” ﺁﻳﺎ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ اﻫﻞ ﺛﻨﺖ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﻴﺪﻥ ‘ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻼﻳﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﻬﺎﻳﻴﺎﻥ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ” ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﻫﻞ ﺛﻨﺖ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭا ﺩﻗﻴﻘﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﻣﻴﻨﮕﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺑﻬﺎﻳﻴﺎﻥ ﺭا ‘ ﺁﻳﺎ ﻭاﻗﻌﺎ اﻫﻞ ﺛﻨﺖ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ‘ و ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﺪﻥ ﻣﺎﻧﻊ ﻣﺼﻠﺤﺖ ‘ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻛﻤﺘﺮ اﺯ ﮔﺮﺩﻥ اﻫﻞ ﺛﻨﺖ و ﻳﺎ ﺷﻴﻌﻪ ﺷﺪﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﻧﻤﻴﺪﻫﻨﺪ “ﺁﻧﻮﻗﺖ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﻴﮕﻪ ” ﭼﺮا ﻣﻴﮕﻢ ﺧﺮ ﺗﻮ ﺧﺮﻩ
ﺗﺎﺯﻩ ﺩاﻣﻨﻪ اﻳﻦ اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﺑﻪ ﺷﻴﻌﻲ و ﺛﻨﻲ ﺧﺘﻢ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ‘ﺑﻠﻜﻪ اﻳﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺳﺖ ‘ اﺧﺘﻼﻑ ﻣﺎﺑﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ و ﺣﺘﻲ ﺛﻨﻴﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﻭﺣﺸﺖﻧﺎﻙ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺭﻭﺵ’ ﺗﻌﻴﻦ ﺗﻜﻠﻴﻒ ‘ ﻫﻴﭻ ﺗﻮﻓﻴﻘﻲ ﺑﺮاﻱ ﻫﻴﭽﻜﺪاﻡ اﺯ ﻃﺮﻓﻴﻦ ﺩﻋﻮا ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮر ﻧﻴﺴﺖ ‘
ﻫﻤﻴﻦ اﻵﻥ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺩﻩﻫﺎ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻓﺮﺻﺘﻨﺪ ‘ﺗﺎ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺭﻗﺒﺎ ﺭا ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻲﺁﻭﺭﻡ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺭاﺑﻂﻪ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﺑﻨﺪﻩ ﻛﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ‘اﻳﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺳﻼﻣﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﻮﻩﻫﺎﻳﺶ ﺣﺎﺿﺮﻧﺪ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ ‘ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ” ‘اﺧﺘﻼﻑ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ (ﻛﻪ ﻧﺎﺏﺗﺮﻳﻦ ﻣﻴﻮﻩﻫﺎﻱ اﻣﺮﻭﺯ اﺳﻼﻣﻨﺪ) ﺩﺭ اﺻﻮﻝ ﻛﻠﻲ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﻉ اﺳﺖ ” ﻣﻨﻆﻮﺭ اﻭ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻫﻤﺼﻨﻔﺎﻧﺸﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ( اﺧﺘﻼﻑ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺭﻭﺷﻬﺎﺳﺖ) ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﺟﺰﻳﻲ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﺟﺰﻳﻴﻨﺪ ‘ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﻓﺮﻗﻪﻫﺎ و ﻋﻘﻴﺪﻩﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﻮﺳﺖ اﺯ ﺗﻦ ﻫﻢ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺟﺎﻱ ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﻴﺴﺖ ” ﻭﻗﺘﻲ ﺷﻤﺎ اﻓﻜﺎﺭ و ﺭﻭﺷﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺮ ﺣﻖ ﺑﺪاﻧﻲ ‘ و ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺭا ﺑﺎﻃﻞ ‘ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻲ ﺩﺳﺖ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺧﻮﺩ ﺭا ‘ﻛﻪ اﻓﻜﺎﺭﺵ ﺭا ‘ﺭﻭﺷﺶ ﺭا’ ﺑﺎﻃﻞ و ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﺑﺎﺯ ﺑﮕﺬاﺭﻱ ” ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﮔﻤﺮاﻩ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﺗﻤﻲ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﺎﻥ اﺻﻼﺡﻃﻠﺐ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻓﻘﻄ ﻣﺪﻳﻮﻥ ﻛﻠﻤﻪ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻣﻠﻴﻮﻧﻬﺎ اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ” ﺑﺎ ﻓﺘﻮاﻱ ﻳﻜﻲ ﻣﺜﻞ ﭘﻨﺎﻫﻴﺎﻥ ” ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲاﻳﺸﺎﻥ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺩاﺩ. ﺁﻧﻮﻗﺖ اﻳﻦ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺑﻲاﻧﺼﺎﻓﻲ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ اﻳﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻋﻠﺖ ﻭﻃﻦ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﺮﻙ ﻛﺮﺩﻩ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺑﺮاﻱ ﻣﺎ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﻌﻴﻦ ﻛﻨﺪ ”
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
جناب عرفانیان عزیز
درود بر شما. شاید بهترین تعبیر از نوشته های شما را سرکار خانم آنیتا دادند ‘گوهری در صدف شکسته’ برای اینکه این صدف شکسته(دیکته) خود را ترمیم کنید می توانید از صفحه کلید سیستم عامل آندروید که مجهز به ویرایش پارسی است استفاده کنید. این قابلیت به تازگی به آندروید اضافه شده است.
البته شما هرجور که بنویسید ما می خوانیم و می آموزیم.
سپاس از نوشته های پر مغزتان
عرفانيان گرامى.
درود بر شما و نوشته هاى منطقى و همه جانبه نگر شما.
اگرچه آقاى مرتضى در پاسخى كه به شما داده بودند، واكنش مثبت مرا به نوشته تان، به ذوق زدگى تعبير كرده و اين ذوق زدگى را برنتافته و آن را انگيزه خود در پاسخ دهى به شما عنوان كرده بودند تا گفته هاى شما را رد كرده و از اين طريق با زدن “ضد حال” از تمام ذوق كنندگان حالگيرى كنند، اين بار هم مى خواهم از صميم قلب از نوشته روشنگرانه شما قدر دانى كنم.
سپاس از شما براى روشنگرى هايتان در آشفته بازارى كه روحانيونى كه خود را غير حكومتى مى دانند، عمر خود را صرف ياد گيرى اصولى كرده اند كه بر اساس آن، قبح و مجازات فساد، تجاوز، دزدى ، غارت، تخريب، ريا و دروغ، كمتر از قبح و مجازات شريك قرار دادن براى خدا است و اين را با آنچنان لحن حق به جانبى، با افتخار اعلام مى كنند كه گويى عوارض وخيم اين نطريه كه كشور و مردم را به لبه پرتگاه رسانده را يا نمى بينند يا ناديده مى انگارند و هرگز به مخرب بودن باور خود شك نمى كنند.
اين نگاه همانگونه كه شما به زيبايى بيان كرديد، فقط از اصل ” مصلحت” ناشى مى شود كه دين را سپر قدرت پرستى و منفعت طلبى خود كرده است.
هر روحانى كه مبلغ اين نگاه باشد هرگز نمى تواند خود را غير حكومتى بنامد و اگر اين نگاه را عين آموزه هاى دين مى داند نبايد با زرنگى خود را از پذيرش مسؤليت عوارض اجراى اين احكام مبرا كند و هرجا كه اوضاع آنقدر وخيم شد ديگر توجيه پذير نبود با گفتن: ” البته من نيز به آن انتقاداتى دارم” خود را كنار كشد و از كنار فاجعه دور بزند و با زرنگى تأسف برانگيزى، نقش خود و باور هاى خود را در ايجاد آن ناديده گيرد. دقيقاً همان كارى كه آقاى مرتضى كه ادعاى غير حكومتى بودن دارد، انجام مى دهد.
ديگر آنكه مى بينيم كه آقاى مرتضى، ژاپن نشين بودن شما و يا بطور كلى خارج نشين بودن برخى منتقدين را به طور ضمنى دورى آنان از واقعيات، دستى از دور بر آتش داشتن، و بر كنار بودن از مشكلات مردم و در نتيجه، محق نبودن به نقد و ارائه راهكار يا دست كم، كمتر محق بودن آنان مى داند و با كنايات آنها را مى نوازد. غافل از اينكه بسيارى از خارج نشينان اگر حساسيت و عشق بيشترى از داخل نشينان نسبت به مردم و كشورشان نداشته باشند، كمتر از آنان نيز ندارند و هر يك به دليلى ناچار به بپمودن مسير دشوار مهاجرت شده اند.
شايد لازم باشد كه ايشان نگاه خود را به ايرانيان مقيم خارج از كشور تصحيح كنند و بدانند ايرانى مقيم خارج از كشور يعنى “ايرانى كه در خارج از ايران زندگى مى كند”. به همين سادگى. ايرانيانى كه در ايران متولد شده و با فرهنگ ايرانى بزرگ شده و رنجها و سرخوردگيهاى هميشگى ايرانى را تجربه كرده اند و به دلائلى نتوانسته اند يا نخواسته اند به زندگى در شرايط ايران ادامه دهند.
اينان يا با تلاش بسيار توانسته اندموقعيت خود را در كشورى ديگر تثبيت كنند و يا نتوانسته اند و در هر صورت همواره در آن كشور ها نيز از عواقب و عوارض سياست هاى جمهورى اسلامى تأثير مى پذيرند.
شايد نسل دوم و سوم اين ايرانيان، از حساسيت و رنجهاى نسل اول بى بهره باشد و درفرهنگ و زبان كشور ميزبان حل شده باشد و به اندازه مردم داخل كشور واقع بين يا در نقد محق نباشند اما هر كس بستگانى در خارج از كشور دارد مى داند كه بخش بسيار بزرگى از ايرانيان نسل اول، به اخبار و شرايط ايران بسيار حساسند و بويژه به دليل مشاهده شرايط كشور ميزبان و مقايسه دائمى آن با شرايط كشور خود، در حسرت و افسوس دائمى به سر مى برند.
در هر جاى دنيا كه هستيد، پاينده باشيد اى هم ميهن روشنفكر و دلسوخته
آقا مرتضی که آقای عرفانیان به اندازه دو تا اصول کافی برای شما دلیل و سند و حدیث و آیه و روایت آورد که به فتاوی و حرف آخوندها اطمینانی نیست و باز هم شما درصدد نوشتن انقلت با تعداد کلمات بیشتری میباشید , داداش یک کلام :همانطوری که دشمن بعثی و کافران صدام یزیدی و لشگریان کفر بر علیه حق و باطل دوران جنگ که ما را میکشتند و به خاک و دختران ما تجاوز کردند ودور صدام میرقصیدند و بالروح , بالدم , نفدیک یا صدام میگفتند پس از جنگ با یک چرخش قهرمانانه آخوندی تبدیل به برادران مظلوم عراقی شما شدند و برایشان راه و نیروگاه و بیمارستان مجانی میسازید و برای مظلومیتشان اشک میریزید …یکهو دیدی فردا طی یک نرمش مزورانه همین بهاییان نجس و ملعون و کافر و بی خدا تبدیل به برادران مظلوم و اهل کتاب و اقلیت مومن بهائی شدند و آنوقت روسیاهی بر زغال میماند و …..
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﻫﻤﻮﻃﻨﻢ ﺁﻧﻴﺘﺎ ﺧﺎﻧﻢ ‘ ﺑﺮﺩﻳﺎﻱ ﮔﺮاﻣﻲ
ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺑﺎﺯاﺭ اﺯ اﻳﻦ ﺣﺪاﻗﻠﻬﺎ ﻧﻤﻴﮕﺬﺭﻧﺪ ‘ ﻣﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﺘﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺑﺮ ﺁﻥ ﺩاﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﻳﺎﻓﺘﻪﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭا ﺑﺎ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ‘ ﺩﺭ اﺻﻞ ﺑﺮاﻱ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ اﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺑﻨﺪﻩ ‘ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ اﺿﺎﻓﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘ ﻗﺮﺑﺎﻥ اﻳﻦ ﺩل ‘ ﻛﻪ اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﺭاﻡ ﻣﻴﺸﻮﺩ
گیزیم که سپاه اموال شما را پس داد. اموال میلیارد ی ملت ایران را کی بابد از آنها پس یگیرد؟ آنها حتا نمیتوانند از مقداری ار سودی را که مخابرات برایشان ایجاد کرده بگذرند و برای بستن وایبر که امکان تماس و پیام مجانی را برای مشترکبن ایجاد میکند دست به جوک سازی برای امامی که خودشان سنگش را بیشتر از همه میزنند زدند. اگر وایبر و یا کانالهای ارتباطی شبیه مانند لابن بسته شوند مردم دوباره تلفن ها و پیامهای خود را از طربق مخابرات انجام مبدهند که درآمدش نسیب ابن سپاهیان میشود. 10 درصد از تمام اپهای وایبر بر روی اسمرت فون ایرانیها نسب شده. یعنی بیشتر از خیلی کشورهای بزرگتر و پر جمعیت تر از ابران. آیا این زنگ خطری برای این سودجویان نیست؟
آنان که در زمان فرمان رهبرشان خوابند زیر لگد دشمن از خواب بیدار میشوند.
امام علی علیه السلام
منظور ؟
ﺳﻼﻡ ﻋﺰﻳﺰ ﺩﻝ ‘ ﻫﻤﻮﻃﻦ ﺑﻴﺪاﺭ
ﻳﻪ ﻓﻴﻠﻤﻲ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩاي ﺩاﺷﺖ ” ﻳﻪ ﻋﺪﻩ ﺧﻮاﺏ ﺑﻮﺩﻥ و ﺗﻮ ﺧﻮاﺏ ‘ﺧﻮاﺏ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻛﻪ ﺧﻮاﺑﻴﺪﻥ ” اﺯ ﺧﻮاﺏ ﻛﻪ ﺑﻴﺪاﺭ ﺷﺪﻥ ‘ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻥ ﻭاﻗﻌﺎ اﺯ ﺧﻮاﺏ ﺑﻴﺪاﺭ ﺷﺪﻥ ‘ﻭﻟﻲ ﺩﻳﺮ ﻓﻬﻤﻴﺪﻥ ‘ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻮاﺏ اﺯ ﺧﻮاﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ
ﺑﺨﻮاﺏ ﻫﻤﻮﻃﻦ ﻋﺰﻳﺰ
فرزند ایران شما جایی که به نفع تون هست مثال از پیامبر میزنید جایی که به نفع تون نیست نمیزنید من بیشتر توضیح نمیدم و دیگه هم وقتم رو تو این سایت کذابین که رییس اون نوریزاد باشه که فقط دم پیری بخاطر شهرت و اینکه سر زبون ها باشه اومده چرت و پرت بهم میبافه که در هرجا سخن این کذاب باشه
به همه چیز حاضره ضربه بزنه که فقط اسمش تو تمام رسانه ها نشر پیدا کنه
آقای کذاب چرا با شبکه هایی که کاملا مواضع شون مشخصه مصاحبه میکنی
مگه مسلمون نیستی؟
این شبکه ها چه نفعی برای اسلام داره که بهشون برای مطرح شدنت میری مصاحبه میکنی؟
نوریزاد کذاب بهت آقا نمیگم چون لیاقتش رو نداری
ولی تو فقط یه چیز یاد گرفتی اونم مخالفت با جمهوری اسلامی ایران هست
حالا سر هرچی
مثلا اگه دولت بیاد همه مردم رو روز 10 نون رایگان هم بده تو مخالفی و نقد داری
به تو باشه برای مطرح شدن و شهرت دست به دامان داعش هم میشی
راستی با اون ها هم وارده مذاکره شو چون اون ها هم با جمهوری اسلامی مشکل دارند
تو که با همه دشمنان این نظام همکاری کردی این رو از قلم انداختی
خائن
وطن فروش
کذابین
آنان که در زمان فرمان رهبرشان خوابند زیر لگد دشمن از خواب بیدار میشوند.
امام علی علیه السلام
با درود
آقای نوری زاد در این زمان که تصمیم به نگارش این نامه گرفته ام حال روحی مناسبی ندارم شاید بهتره بگم وجدانی نا. آرام یقه ام را گرفته و میگوید چرا ساکت نشسته ای بر خیز و شتاب کن برای یاری به هموطنانت ، اما من برای لبیک گفتن به این خواسته نیاز به یاری اطرافیانم دارم که نه تنها یاری ام نمیکنند بلکه از روی ترس مرا از هر گونه فعالیت سیاسی منع میکنند.
چه میتوانم بکنم هیچ.در سال پیش چنین روزی با خودم عهد کردم برای ادای احترام به روح بزرگ حمید و کارون حاجی زاده به کرمان بروم و یاد و خاطرشان را گرامی بدارم ولی افسوس که میسر نشد، بعد از کلی کلنجار به این نتیجه رسیدم که بهترین کار برای زنده نگه داشتن یاد مظلوم مظلومان زمان معاصر مطرح کردن سالروز مرگ این بزرگمرد ایرانی با شماست.
شمایی که شجاعت و شرف نداشته ی ما خفتگان شدید و به واسطه ی این شجاعت میتوانید به انعکاس هر چه بهتر این جنایت میان مخاطبین خود بپردازید.
حالا این حمید و کارون حاجی زاده کیستند؟
حمید متخلص به(سحر)دبیر ادبیات فارسی در شهر کرمان میباشد که به واسطه طبع شعر خود به انتقاد از حکومت اسلامی آنهم به صورت محدود میپردازد و کنایه هایی به نحوه زمامداری آخوندها و راهی که کشور و منافعش را به نابودی میبرد میزند.
در شب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ گروهی متشکل از سه نفر وارد خانه حمید حاجی زاده میشوند و بعد از بیهوش کردن همسرش پا به اتاق مطالعه حمید میگذارندد تا با ضربات چاقو اورا به قتل برسانند،در این هنگام با پیکر خوابیده ی کودک ۹ساله ی حمید یعنی کارون مواجه میشوند، تصمیم قطعی ست دبیر ادبیات باید امشب کشته شود پس برای اینکه کودک که دیگر از خواب بیدار شده بعد از اتفاق نتواند قاتلین را شناسایی کند باید تاوان خوابیدن در آغوش پدر را بدهد.
طبق گزارش پزشکی قانونی کرمان اول فرزند جلوی دیدگان پدر با ۹ ضربه چاقو سلاخی میشود و پدر نیز به دنبال آن با ۲۷ ضربه چاقو کشته میشود.
آقای نوری زاد من از شما خواهش میکنم در روز سالگرد این فاجعه ی وحشتناک به ابعاد مختلف اون بپردازید و ماهیت واقعی این حکومت را به مردم ایران نشان دهید تا شاید مردم خفته ی ما کمی در رابطه با بازماندگان این بزرگان آگاهانه عمل کنند.
کوروش دعا کرد خشکسالی و دروغ از ایران رخت بر بندد…ولی فقیه خواست جنین نشود..هم دروغ را حاکم کرد و هم خشکسالی را!
قرار بود همه با هم باشند…..ولی فقیه خواست این نشود..همه شدند جاسوس هم و دشمن هم!
قرار بود پلیس در خدمت اسلام باشد…ولی فقیه خواست پلیس درویش را لت و پار کند، وبلاگ نویس را بکشد ئ در زندان تجاوز کند و در خیابان خق و حساب بگیرد
قرار بود رنان ما شرافت بیشتری بیابند…شدند این که می بینید!
قرار بود جوانان ما برومند شوند..شدند مواد فروش و مواد کش و بیکاره!
قرار بود و قرار بود و قرار بود..ای صد لعنت به این قرار های احمقانه!..ای صد لعنت به آن دعا های بی پشتوانه…ای صد لعنت به شعور بر باد رفته..
براستی دوستان محمد نوری زاد کجا هستند ؟
این روزها میتوان محمد نوری زاد همکار سابق مرتضی آوینی و حسین شریعتمداری را در حالیکه پارچه کفن ما نندی پوشیده و در جلوی آن عکس یکی از زندانیان و دربندان بیگناه در جمهوری اسلامی و در پشت آن عکس بقول خودش یکی از داعشی های رژیم را چسبانده در جلویدرب ورودی زندان اوین پیدا کنیم واو را در آن هیئت و هیبت ببینیم .
محمد نوری زاد , همان نوری زادی که عده ای او را بریده و برخی منحرف وجماعتی بازی جدید وزارت اطلاعات و گروهی سالک و پوینده راه حق خطاب میکنند و میدانند !
محمد نوري زاد متولد 1331 در شهريار، فارغ التحصيل رشته مهندسي برق از دانشگاه علم و صنعت و داراي مدرك درجه يك هنري معادل دكترا در رشته كارگرداني مي باشد. وي فعاليت هنري خود را در سال 1359 به عنوان مجري برنامه هاي جهاد سازندگي و روايت فتح آغاز كرد و در سال 1364 فارغ از تمام فعاليت هايش به مستندسازي روي آورد كه مجموعه هاي «ما اهل مسجديم» و «شب هاي رمضان» از آن جمله اند. از ديگر فعاليت هاي نوري زاد مي توان به تأليف كتاب، نقد آثار ادبي، نگارش فيلمنامه و توليد آثار داستاني اشاره كرد.
محمد نوری زاد در سال های قبل از 88 در مجموعه نوشته هایی تحت عنوان «جهان پس از آمریکا» می نویسد:
«همانگونه که آمریکا در طوفان های آخرالزمانی و در سیلاب عظیمی که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نیز اگر از اسلام و ولایت فقیه و حقیقت فاصله بگیریم و از کشتی نجات ولایت خارج شویم، غرق خواهیم شد و کسی وجود و بقاء ما را تضمین نکرده است.»
و همچنین :
اوخطاب به چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال 1376، میگوید:
«از همه بالاتر زبانمان لال (اگر) سایهی ولایت فقیه را از سراین مملکت بردارید، دو روزه آمریکاییها تهران را فتح میکنند. شما از این راز نورانی غافلید. با چشم زاغ غربیها به ایران نگاه نکنید … این را هم بدانید که جوان تازه داماد هرگز خودش را برای شعارهای شما فنا نمیکند اما به هر اشارهی ولی فقیهاش به یک طوفان زیر و رو کننده بدل میشود.»
اما پس از اعتراضات مردمی سال ٨٨ به یکباره منقلب و متحول میشود و از کرده های گذشته خویش اظهار ندامت و شرمندگی مینماید و خطاب به مردم مینویسد :
«ای همه ايرانيان، از اين که امروزه در جهان، آوازه نيکی با شما نيست، شرمنده ام. شرمنده ايم. مرا و ما را ببخشاييد. از اين که من، ما، زندگی شما را با ريا و تزوير و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ايم، شرمگينم، شرمگينيم. مرا، و ما را عفو کنيد. العفو. العفو. العفو. ای همه ايرانيان، از اين که به اسم دين، از ديوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتيم، و به اسم دين، ذخاير شما را به باد دادم، به باد داديم، و به اسم دين، موجبات نفرت شما را از دين فراهم کردم، فراهم کرديم، از شما پوزش میطلبم. من اين نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما مینويسم. مرگی که فراتر از تمايل من، مرا تعقيب میکند. از اينکه من، ما، جلوی چشم جهان عقل، با شما بی عقلی کرديم، پشيمانيم. مرگ برای ما، و زندگی برای شما. رقص مرگ برای من، برای ما، و رقص زندگی برای شما. دنيا و آينده به کامتان. »
و در سی و سه نامه خطاب به رهبر از او درخواستهائی دوستانه برای تغییر و رسیدگی به دردهای مردم میکند که بابک داد در مطلبی خطاب به او مینویسد :
پاسخ خداوند به محمد نوري زاد: بي خيال “سيدعلي” شو فرزندم!
و پس از چند بار دستگیری و ضرب و شتم و ربودن وی توسط سربازان گمنام و گمراه امام زمان حبس و انفرادی در اوین و احضار خانواده اش به دادگاه و غیره ,
دوستان و همکاران سابقش در اعلام برائت از او و تخریب وی با هم مسابقه میدهند و کیهان در برابر پرسش یکی از خوانندگانش در مورد وی مینویسد :
[[ کیهان سپس در پاسخ مخاطب خود نوشته است: شخص مورد اشاره (( محمد نوری زاد )) 8 سال قبل به علت همراهی با مفسدان اقتصادی از کیهان اخراج شده بود ولی با وجود این سابقه سوء، اطرافیان آقای احمدی نژاد او را به کار گرفتند.]]
که نه فساد اقتصادی منسوب به ایشان را مشخص نمودند و نه نام اطرافیان احمدی نژاد را که اورا بکار گرفتند اعلام کردند !!
این تخریب ادامه دشت و دارد تا جائی که ابله ای همانند سلحشور برای عقب نماندن از بازی این قافله در نامه ای خطاب به نوری زاد مینویسد :
[[ فرج الله سلحشور :آقای نوری زاد من احساس می کنم در زندان تو را چیز خور کرده و هم بندی هایت همه چیز را به تو وارونه گفته اند. الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء – شکر خداوند متعال را که دشمنان ما را از احمق ها قرار داد.]]
که میزان فهم و شعورنگارنده یعنی آقای سلحشور را میتوان از همان (( چیز خور کردن)) نوریزاد تشخیص داد و به آن پی برد !!
اما این تغییر ناگهانی که مورد قبول برخی و مایه شک و تردید گروهی دیگر است را خود نوری زاد چنین تعبیر میکند :
[[ محمد نوری زاد خود به این سؤال به خوبی و با دقت جواب میدهد، این که چرا انسان ها تا این اندازه تغییر میکنند: «آدمها ممکن است امروز در قله باشند و فردا در کف دره. این به خودشان مربوط است. اما آن چه که تغییر نمیکند، حقیقت است».]]
و در وبسایت خودش به نکات و مسائلی که دغدغه سی ساله مردم است اشاره دارد و مینویسد :
[[ سایت شخصی محمد نوری زاد: «اداره ی کشوری در اندازه ی ایران، با سواد و تجربه ای که روحانیان و حامیانشان نداشتند ممکن نبود. بی سوادیِ مفرطِ انقلابیون در حوزه های مختلف، خلأ تخصصیِ ژرفی در اداره ی کشور پدید آورد. چه در حوزه های سیاسی و بین المللی، و چه امنیتی و اطلاعاتی، و چه نظامی و اقتصادی.]]
نوری زاد در حرفها و نوشته های خود دروغ نمیگوید و دروغ نمینویسد , او حرف دل مردم را میزند و از دردهای آنها مینویسد و میگوید اما چرا او تنهاست ؟
چرا کسانیکه همین حرفها را از مجرا و کانال دیگری میزنند با او هم آوا و همراه نیستند و نمیشوند ؟
دوستان او کجا هستند و چرا او را یاری نمیکنند ؟
آیا ترس, آنها را ذلیل و خوار و کور و زبان بسته کرده ؟
آیا لذت قدرت و نئشه ثروت آنها را بنده و اسیر خود ساخته ؟
چرا هیچکدام از دوستانش به این فریاد درد آلود و برحق و این پرسش وی پاسخی نمیدهند ؟
خدایا آن دوستان من اكنون كجایند كه ببینند بر سرمیراثشان چه آورده اند.
آهای دوستان جهادگرم،یادتان هست چگونه برای نداری مردمان زابل زار می زدیم؟
و برای جوانی كه بخاطر ده هزار تومان به قاچاق روی برده و به ضرب تیری از پای درآمده بود چگونه می سوختیم؟
یادتان هست چه احترامی برای روستایی قائل بودیم؟
با شادمانی او درپوست نمی گنجیدیم و با غم او می گداختیم؟
دوستان شهید من،برادر جانبازم،همسنگران اعتقادی من،
آیا آن جامعه آرمانی كه جوانی خود را به پای او ریختیم،باید از یك چنین مسیری می گذشت؟
آقای نوریزاد آیا می توان در زمان سفر کرد و به گذشته یا زمان آینده رفت.کتاب جهانهای موازی دکتر میچیو کاکو فیزیکدان ژاپنی در این باره فرضیاتی جالب و مهم ارائه می دهد.در برنامه جهشی در علم با مورگن فریمن که از شبکه خرافات گستر منوتو1 پخش می شود هم در این باره بحث می شود(این خرافات گستری شبکه منوتو نظر من نیست ،نظر یکی از کامنت گذاران مطلب روز 28شهریور است.)
اگر امکانش باشد من به سال 1357 می روم و قلم پایم را می شکنم تا به آن راهپیماییهای ایران برباد دهنده نتوانم بروم .دهانم را پر از فلفل می کنم تا شعارهای بیشعورانه پر شور آینده نابودکن ندهم.بجای مرگ برشاه مرگ بر جهل ونادانی سر می دهم .لعنت بر نادانی ما نفرین بر ساده لوحی وافسون پذیری ما.نفرین بر رادیو بی بی سی که ادرس محلهای راهپیمایی را به ما می داد. من باتفاق دایی ام هر شب به برنامه جام جهان نمایBBC گوش می دادیم.
ای خدا، ایران را از این دوالپا که سی و شش سال است بر دوش ایران افتاده و نه می میرد نه پیاده می شود .نجات بده.
ما غلط کردیم اشتباه کردیم.ما بامید صبح صادق بر فجر کاذب اقتدا کردیم و خوشامد گفتیم. وای بر ایران از ما فرزندان جاهل و نادان و ناخلف.
آه ای آزادی اگر روزی به سرزمین من رسیدی در قالب پیر مردی سیاه پوش با ریش سفید و عبای سیاه با لهجه ای غریب و فرهنگی عرب و چشمانی سرد نیا ، برایمان از مرگ نگو ، به گورستان نرو ، کورستان پایان است .
این بار در دهان هیچکس نزن ، وعده های تو خالی نده ، نفت را برسر سفره هایمان نیاور،نان مان را بر سر سفره مان باقی بگذار .
از آب وبرق مجانی نگو ، از تلاش انسانی بگو ، از سازندگی وآبادانی بگو ،از تعهد کور نگو ، از تخصص و دانش و شور بگو.
آه ای آزادی اگر روزی به سرزمین من رسیدی با شادی بیا ، بالباس رنگارنگ ، با چادر سیاه و تحجر و ریش نیا ، با آواز و موسیقی و رنگ بیا با تفنگ های بزرگ در دست کودکان کوچک نیا،با گل و کتاب و بوسه بیا ، از تقوا وجنگ وشهادت نگو ، از انسانیت و صلح و شهامت بگو .
برایمان از زندگی بگو ، از پنجره های باز بگو ، دل های ما را با نسیم آشتی بده ، با دوستی و عشق آشنایمان کن .
به ما شان انسانیت رابیاموز به ما بیاموز که چگونه زندگی کنیم، چگونه مردن را به وقت خود خواهیم آموخت .
آه ای آزادی اگر به سرزمین من رسیدی به قلب های عاشق ما قدم بگذار ، مهرت را بر دل ما بیفکن تا آزادگی در درون ما بجوشد و دیگر تورا با هیچ چیز دیگر تاخت نخواهیم زد ، با هر نفس یادمان بماند که تو از نفس عزیزتری ، تا بدانیم که آزادی یک نعمت نیست یک تعهد است به ما بیاموز که نگه داشتن تو آسان نیست ، ما رابا خودت آشنا کن ما از تو چیز زیادی نمی دانیم ما فقط نامت را زمزمه کرده ایم ، ای نادیده ترین ، ما به وسعت یک تاریخ از تو محروم بوده ایم .
هان ای آزادی اگر به سرزمین من آمدی با آگاهی بیا ،تا بر دروازه ها ی این شهر توراباشمشیر گردن نزنیم تا در حافظه کند تاریخ نگذاریم تو را از ما بدزدند ، آخر می دانی بهای قدم های تو بر این خاک ، خون های خوبترین فرزندان این سرزمین بوده است ، بهای تو سنگین ترین بهای دنیاست ، پس این بار با آگاهی بیا . با آگاهی بیا…….
اين تى شرت ها مى تونن هديه بسيار زيبايى براى ولنتاين يا جشن اسفندگان باشن.
——————–
سلام آنیتای خوب
شاید یک روز توانستم به تک تک شما عزیزانم تی شرتی هدیه دهم که نقش عشق بر آن نشسته. کی؟ نمی دانم. شاید وقتی دیگر!
با احترام
.
حافظ مى گويد:
يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب از هر زبان كه مى شنوم نامكرر است.
اما من هرگز نمى توانم با حافظ موافق باشم. من نمى توانم اثرى را جدا از خالقش ببينم.
سخن از عشق بسيار رفته كه از هر زبان كه بشنوى، اگر در گوينده اش نمود نداشته باشد، پوك، تكرار مكررات و بسيار ملال آور است.
سخن شما از عشق از آن روى به دل مى نشيند كه شما خود نمود بيرونى آنچه هستيد كه مى گوييد و بر تابلو ها و تى شرت ها نشانده ايد و همين است كه كار شما را بسيار ارزشمند و “نامكرر” مى كند.
عشق به راستى و درستى، مردم و ميهن، شما را آنچنان ناآرام كرده كه براى دريدن پرده ريا و دروغ و ستم، سر از پا نمى شناسيد.
آقاى نوريزاد.
همه ما با درونى آشفته، غمگين و منزجر از اين حجم دروغ و ريا، به مرگ تدريجى راستى، درستى و مرگ اقليم ميهن مظلوممان نگاه مى كنيم و از بيم جان و روزى، ” عاقلانه” عشق و فريادمان را در گلو خفه كرده ايم و تن به جريانِ روزمرگى سپرده ايم.
در جمع عاقلانى از اين دست، شما كه عشقتان را بى مهابا فرياد مى كنيد، ديوانهء ديوانه ايد.
ديوانه اى كه كه در اين بازار مكارهء اجناس بنجل و عشق هاى دروغينِ و پوك و مشترى پسند، جنس اصل و اعلا عرضه كرده است.
چه آن روز خوب بيايد كه از دست شما اين جنس اصيل، اعلا و ارزشمند را هديه بگيرم، چه نه، من به نوبه خود هديه ام را از شما و ديگر عزيزانِ كميابِ چون شما، گرفته ام. هديه اى كه ارزشش اگر از عشق بيشتر نباشد كمتر نيست.
آن هديه گرانبها اميد است.
اميد به اينكه دانهء انسانيت ناب، اگرچه كمياب، هنوز هست و زنده است و پر از شور رويش، و اگر كمك كنيم تا برويد و ببالد، فرداى بهتر نمى تواند كه نيايد.
باسلام به دوستان ببينيد كار به كجا كشيده كه دراويش كه هميشه به عزلت گزيني وگوشه گيري واجتناب از فعاليتهاي اجتماعي اشتهار داشته اند براي حق خودشون به خيابان آمده اند اما ملت مدعي انزوا اختيار كرده وفكر مي كنند با انتخاب حسن روحاني فتح الفتوح كرده اند افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته دهقان مصيبت زده را خواب گرفته
نوریزاد عزیز
ما همه زندانی هستیم …
هر روز عکسای تن پوشتو عوض کن!…
مردمانی پوشه به دست بدنبال خانواده های خود. از افتادن ملاقاتی که مابین راه به چاله ای فرو نشان میشود و یا تکیه به دیوار داده ای که حالش به هم خورده و یا ضجه مادری در پی فرزندش تا سرور نیروهای انتظامی برای تامیین امنیت حدود منطقه زندان
نکته به نکته این حقارت های مردم ایران به ذات شخصیت شما آقای خامنه ای میرسد که بوسه های آقای رفسنجانی بر پیشانی شما میعاد این عشق نکبت است. به ظاهر قامت خود را راست نمایش دهید اونچه سرشار از نفرت شما به مردم و آزادی مردم هاست
کوفته شدن مردم در عمق چاله های پدید آمده به هر شکل مثل درست فرو رفتن این نظام به ژرفای تیره
جمعی دیگر از دراویش، امروز یکشنبه را نیز به همین شیوه سپری می کنند. از جا بر می خیزم و دست به سینه می نهم و سلام می گویم به دراویش گنابادی و می گویم: درود به شما زنان و مردان غیور که به ما خسبیدگان و ترسیدگان و نشستگان و واماندگان و پُر مدعایان درسِ ایستادگی می آموزید. می گویم: آهای ای همه ی اصلاح طلبان و معترضان و منتقدان داخل و خارج نظام، درس اگر می خواهید، این درس.
مهرداد عزیز،
در پست شرم …. ملبی نوشته بودید که جواب را اینجا کپی پیست میکنم :
مهرداد جان
نظرات ما کم کم به هم نزدیک میشود. دقیقا بعضی چیزها را باید شنید و از کنار آنها گذشت تا بوقتش. همانطور که گفتی خیلی چیزها مثل هیپنوتیزم و کیمیا گری و غیره ناشناخته بودند و… به این موضوع طی الارض و یا موضوعاتی از این قبیل نچسب . دقیقا این چیزی نیست که بتوان انرا اثبات کرد . بیائیم همه چیز را بلافاصله تا با منطق ما جور در نمی اید انکار نکنیم.
من یک نظر دادم و آن اینکه متافیزیک مفهومی ندارد و دلائلی هم آوردم چه حمله ها و تمسخر ها که نصیبم نشد حالا فکر کن کمی عمیق تر بروم که حکم ارتداد و اعدامم هم صادر می شود.
منصور حلاج را اعدام کردند حتی نپرسیدند منظورت چیست؟ عین القضات را همینطور و عرفا مجبور شدند در لاک خود فرو روند و همه چیزی را بصورت رمز و راز و با زبان سمبلیک و شعر بیان کنند.
ولی قشری گری ماند و ماند وماند چون از آن میتوانند دنیایشان را بسازند. جهل مردم دکان روحانیون است. آقای خمینی در کتاب کشف الاسرار که تئوری حکومت اسلامی را مطرح کرده می گوید امامزاده ها یکی از منابع مالی هستند که حکومت باید به ان توجه داشته باشد. وقتی امامزاده منبع درامد باشد به نظر شما این روحانی که از امامزاده پول می سازد میتواند حقایق قران را به مردم بگوید البته اگر خودش بلد باشد.
2.من هیچوقت نگفتم که این افکار می تواند مسائل سیاسی کشور سیاست رده مارا حل کند و اصولا کاربرد عرفان این نیست. سیاست دانشی خاص است مثل هر دانش دیگری مگر ما از شیمیدانها می پرسیم که شیمی شما چه دردی از مملکت دوا کرده؟ اگر حالا جمهوری اسلامی همه را سیاست مدار کرده دلیل نمیشود که ما هم سیاسی باشیم هیچ جای دنیا به اندازه ما ایرانی ها سیاستمداران بی تخصص ندارد. مردم اگر بجای سیاست بدنبال بدست آوردن حقوق صنفی خود باشند ویک چیز حتی اگر خیلی کوچک باشد را مدام تکرار کنند و از حکومت بخواهند میتوانند به تدریج تعهد و انقیاد در دولتها بوجود بیاورند. در کشور ما یک جکومت توتالیتر آنهم از بدترین نوع ان یعنی مذهبی سر کار است نمی شود توقع کرد که بگوید بفرمائید و برود و حکومت را دو دستی تقدیم کند.
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته . و با درودبه جناب منصور: منصور جان منظور بنده در این مثال خلاصه میشود که عابدی لباس عبودیت از تن بدر میکند وبه علوم میپردازد از او سوال میشود که میان عابد و عالم چه فرق بود که گزیدی این طریق را میگوید او (عابد) سعی میکند که گلیم خود بدر برد ز موج وین سعی میکند که بگیرد دست غریق را به همین دلیل گفتم علوم غریبه ویا متا فیزیک به چه کار می آید ؟. درمورد علوم شناخته شده خودتان قضاوت کنید در کجای جهان کشوری که به علوم شناخته شده احاطه داشته باشند دچار زبونی اقتصادی ویا سیاسی هستند اگر می توانید یک مثال بزنید این نشان میدهد که علوم از هرجهت به نفع اقتصاد و سیاست و آزادی های فردی آن جامعه هست و.لی علوم غریبه یا متا فیزیک که امکان ندارد دلیلی واضح و روشن و دائم بر آن بیاورید من شخصا در کودکی به فردی که رودر روی من برای یکی از نزدیکانم پیش گویی کرد برخورد کردم که تمام پیش گویی هایش یک به یک علی رقم عدم باور آن نزدیک عزیزم به وقوع پیوست . راستی به یاد می آورم که در برنامه تلویزیونی که متعلق به چند دهه قبل شوروی سابق بود دیدم که دانشمندان شوروی سابق که روی تله پاتی وچگونگی آن کار میکردند دو خواهر دو قلو که کاملا با هم ارتباط صمیمانه داشتند و با هم تله پاتی حتی از دو شهر دور انجام میدادند آزمایشی انجام دادند به این صورت که یکی از خواهران را در یک اتاق ودیگری را هم در اتاق مجاور اسکان دادند واین دو بدون هیچ عمل فیزیکی با هم تماس میگرفتند و از افکار یکدیگر خبر میدادند بطوری که اگر از یک نفر سوال می کردند دیگری در اتاق مجاور پاسخ میداد! که دباعث تعجب شده بود! ولی هنگامی که یک خواهر را درون (تراپ) تله ویا به فول امروز ایزوله قرار دادندتوضیح اینکه توسط شیلد ویا زره امکان هرگونه تماس الکترو منیتیک با آن اتاق غیر ممکن بود ! قرار گرفت هرگونه تماس تله پاتی غیر ممکن شد هرچقدر هر دو خواهر تلاش کردند تماس بر قرار نمی شد این موضوع اثبات میکند که تماس های تله پاتی هم از نوع امواج غیر عادی نیست و از جنس امواج (هرتز ) میباشند. در مورد اینکه گفتید عرفا به کار سیاسی نمیپردازند باز هم جای سوال دارد ؟ حد اقل افرادی که به گرد عارفی گرد می آیند در نهایت می خواهند استفاده کنند و به کار ببندند ساده تر بگویم اگر عالمی پیدا شود همه گان به دورش حلقه میزنند تا از علمش استفاده کنند ولی اگر پیش گویی راستین پیدا شود همه جا غلغله میشود که یکی می خواهد از آینده اش با خبر شود یکی به دنبال گنج می گردد بکی به دنبال راه نفوذ به دیگران است و دیگری به دنبال ثروت و قدرت . خلاصه اینکه این پیش گوی راستین جان سالم به در نخواهد برد چون اسرار هویدا میکرد ! تا بعد1 با احترام.
مهرداد،
من همه صحبتم همین است که متافیزیک را قبول ندارم و همین است که مرتضی و مصلح دارند با من کشتی میگیرند. منظورت را از علوم غریبه نمیدانم واقعا سوادم به آنجاها قد نمیدهد ولی اگر قرار باشد بگوئیم چون عرفان بکار اقتصاد نمی آید رهایش کنیم مثل این استکه بگوئیم از علوم انسانی و علوم کتابداری و فن بیان چون پولی در نمی آید آنها را هم رها کنیم.
آزمایشی را که در مورد تله پاتی گفتی را لطفا بلند تر بگو مرتضی و مصلح هم بشنوند حرف من هم همین است عالم ماده خیلی وسیع است و ما هنوز چیزی از آن را نمی دانیم و چون نمی دانیم چسبیده ایم به متا فیزیک لطفا این ویدئو را ببین:
https://www.youtube.com/watch?v=9FudzqfpLLs
دانش ما هنوز خیلی از زوایای پنهان این عالم را کشف نکرده و فیزیک دارد به آنجاها که ما از آنها افسانه می بافیم میرسد. اگر عارف ( لازم به ذکر است منظور من از عارف دکانداران تابلو دار مدعی نیست) خیلی چیزها را میبیند دلیل نمیشود از نظر خودش برگردد چون خیلی ها دوست ندارند یا مورد تمسخر های این چنینی قرار میگیرد.
اگر عرفا(باز هم میگویم عرفاء واقعی نه دکانداران) سکوت می کنند به این دلیل است که بیان آنچه که میبینند و مشاهداتشان دو نوع واکنش در جامعه ایجاد میکند. گروهی نسبت کفر به آنها میدهند و گروهی هم انها را دیوانه می خوانند. نتیجه فرقی نمی کند بنابراین باید سکوت کند.
متاسفم که معنی عرفان در نظر شما پیش گوئی و رمالی است. اگر دوست داشتید با هم مفصلا عرفان باز خواهیم کرد. و آنوقت خواهید دید که شما تا بحال عرفان را نشناخته اید. باز هم میگویم کاربرد عرفان اداره اجتماع و سیاست نیست.
نامه کمپین کوچ دراویش به زندان، خطاب به رهبر: تنها دری که به روی ما باز است، در زندان است
نامه کمپین کوچ دراویش به زندان، خ:.8-اب به رهبر: تنها دری که به روی ما باز است، در زندان استاعضای کمپین کوچ دراویش از ایران به زندان اوین در نامهای خطاب به آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، خواستار رسیدگی به تضییع حقوق دراویش توسط نهادهای امنیتی و قضایی شده و نوشتهاند: اگر به خواستههای ما که مطابق قانون و شریعت است ترتیب اثری داده نشود، زندان را به زندگی ترجیح خواهیم داد. به گزارش مجذوبان نور، این چهارمین نامهای است که بعد از انتشار وصیتنامه و اعتصاب غذای وکلای زندانی دراویش گنابادی، توسط سایر پیروان این طریقت عرفانی در خطاب به مسوولان ایران نوشته شده است. دراویش زندانی که اینک در اعتصاب غذا به سر میبرند پیشتر با انتشار وصیتنامهای اعلام کرده بودند مادامی که خواسته ایشان که برداشتن نگاه امنیتی از پیروان طریقت و عرفان است محققق نشود، به اعتصاب غذای خود ادامه خواهند داد. دراویش در نامه به رهبر ایران که متن آن در زیر آمده است، نوشتهاند: وزیر جرات نمیکند از دراویش حرف بزند زیرا نقد دستگاه قضا و حکومت میشود. روزنامه جرات نمیکند از ما بنویسد زیرا تهدید به توقیف میشود. این طور میشود که ما در مملکت خویش و در دین خویش و در بین همدینان و هم مذهبان خویش احساس غربت میکنیم.
بسمه تعالی
محضر آیت الله خامنه ای؛ رهبر جمهوری اسلامی ایران با سلام؛ حضرت آیت الله این که نوشته میآید نه از باب تظلمخواهی و دادستانی که از جهت مطلع کردن شخص اول مملکت از آن چیزیست که در جامعه رخ میدهد. ما داد را از دادستان حقیقی ک/NC/BA حضرت باریست میستانیم، اما تا بدانید به دست ارکان حکومت شما چه بر سر ما دراویش گنابادی رفته است، مختصرا عارض میشویم: ده سال است که بیوقفه و با تمام توان و قوا به پیروان طریقت شریعتمدار علوی نعمتاللهی گنابادی حمله میبرند. حکم و فتوای سیاسی از فلان آیتالله میگیرند و قشون برادران بیفکر به ظاهر مذهبی را جلو میاندازند و نهادهای امنیتی و قضایی را به پشتیبانی ایشان میگمارند و به سر خلق خدا که هموطنان آنها هستند و سخنی بر لب جز نام خدا و سخنی در دل جز یاد خدا ندارند، کاری میآورند که گفتن از آن در حوصله این وجیزه نمیگنجد. به گلولهی ِ کبککش، تن فقیر الی الله را ساچمهدان تفنگ خویش میکنند. به تحدب آختهی قمه، پهلوی نمازگزار خدا را میدرند. گاز اشکآور در میان جمع عابدان میاندازند و بر ایشان بنزین میریزند مبادا آتش روشن کنند و اثر گاز را خنثی کنند. و نهایتا محشری برپا میکنند از آتش و شعار و همهمه که دود آن، حکم زندان برای دراویش و بیکاری از شغل برای دراویش و حصر بزرگان و مشایخ برای دراویش و مصیبت برای دراویش است. چنان به نفرت بر حسینیه دراویش لودر میرانند که از آن، کاشی شکستهای میماند، منقوش به نام مبارک حسین بن علی که از آتش تحجر سوخته است. سپس نوبت به خود دراویش میرسد که دعوی به نزد قاضی مملکت بردهاند اما قاضی، پیشتر، به پشتیبانی آن جلوداران آتشافروز گماشته شده است و حکمی که صادر میکند نیز از پیش معلوم شده است: حبس دراویش. آنگاه وکلای مدافع دراویش وارد معرکه میشوند و به جرم دفاع پروانه وکالتشان لغو میشود و به زندان محکوم میشوند. سپس نوبت خبرنویسان این وقایع میشود. ایشان نیز به سهم خود چون اطلاعرسانی کردهاند، به دست نیروهای امنیتی که عقبه آن جلوداران و همکاران آن قاضیان بودهاند، دستگیر و بازداشت میشوند. نهایت چه میشود؟ حکم زندان برای دراویش و تبعید و تحریم برای دراویش و ممنوعیت برای دراویش. رسانهها را بایکوت میکنند مبادا خبری از دراویش منتشر شود. گوش دادگاهها را بر فریاد ظلم نکنید دراویش میبندند مبادا کسی به کمک ایشان برخیزد. و واعجبا که از این همه نیز فرو نمیگذارند و در سایتها و حوزهها، مطالب ضد تصوف و عرفان عنوان میکنند. وزیر جرات نمیکند از دراویش حرف بزند زیرا نقد دستگاه قضا و حکومت میشود. روزنامه جرات نمیکند از ما بنویسد زیرا تهدید به توقیف میشود. این طور میشود که ما در مملکت خویش و در دین خویش و در بین همدینان و هم مذهبان خویش احساس غربت میکنیم. میبینیم از چپ و راست بر ما بلا میبارند. میبینیم تنها در گشوده در برابر ما، درهای زندان است. میبینیم درها همه در پشت ما بستهاند. و چارهای نمیماند جز انتخاب زندان و همراهی با برادران دربندمان که مظهر و نماد ظلمهایی هستند که تا امروز بر ما دراویش رفته است. حضرت آیتالله به وزیر اطلاعات که ما را بیدین نامیده بود نوشتیم اگر بیدینمان میدانید زندانیمان کنید. به نماینده مجلس نوشتیم اگر حقوقی برای ما قائل نیستید و جزو مردم این مملکت در شمار نمیآییم زندانیمان کنید. به شما هم همین را نوشتهایم که اگر به خواستههای ما که مطابق قانون و شریعت است ترتیب اثری داده نشود، زندان را به زندگی ترجیح خواهیم داد. دستور بدهید حالا که از حقوق و قانون و عدل و زندگی و آزادی محرومیم، درهای زندان را به روی ما بگشایند، باشد که این ترسها که ناشی از توهم قدرتمداران است و چنین میپندارند که دراویش در پی غصب قدرت ایشان هستند، با زندانی شدن ما پایان یابد و دشمنی فرضی از دشمنان فرضی ایشان کاسته شود.
ثبت نام کنندگان کمپین کوچ دراویش از ایران به اوین
فقط!! هشیارم!! بیدارم!!؟… از تنبلی بیزارم!! در ادامه آن نیست!!؟
درودون علیکــــم!!
(کامنت نهم)”””””(کامنت هشتم در پست بوی گلوی کودک)
با عرض معذرت از تاخیری که به دلیل مسافرت بی خبر و اتفاقی پیش آمد.
اگر به خاطرتان باشد در کامنتهای پیشین دو وظیفه، بعنوان پیشنهاد برای شورای مرکزی برشمردم. 1ـ تدوین اساسنامه حزب 2ـ تعیین شعار هفتگی برای اعضا جهت توزیع در جامعه. و حال می خواهم سومین و چهارمین وظیفه شورای مرکزی را برای شروع کار، پیشنهاد نمایم.
همانگونه که بارها شما کاربران محترم از زبان جناب نوریزاد شنیده اید که گفته اند در مسائل کامپیوتری بصورت تخصصی آشنایی چندانی ندارند و از طرفی این حزب نیاز به صفحه ای جداگانه دارد که در سایت نوریزاد راه اندازی شود و تمام خواسته ها و مواضع حزب در آن صفحه ویژه درج شود لذا لازم است شورای مرکزی از بین کسانی که تحصیلات تخصصی کامپیوتر دارند یک تیم کامپیوتری تشکیل دهد تا این تیم به جناب نوریزاد برای ایجاد صفحه ویژه حزب، مشورت دهند حالا یا بصورت حضوری و یا به طریق ایمیل و طرق دیگر که خود صلاح می دانند و در صفحه فعلی نوریزاد، سمت راست، بالای صقحه، داخل یک کادر، مثلا این جمله نوشته شود “برای آشنایی با مواضع حزب اینجا را کلیک کنید” و بدین ترتیب در فراخوانی که نحوه آنرا در ادامه همین کامنت پیشنهاد خواهم داد مراجعان جدید به این سایت، برای آشنایی با مشروح مواضع حزب، با یک کلیک به آن صفحه وارد خواهند شد.
وظیفه چهارم شورای مرکزی حزب، که خیلی مهم است و چون در ابتدای کار هستیم کاربران دیگر هم که توانایی دارند باید به شورای مرکزی در تهیه مطلب کمک کنند اینکه شورای مرکزی با کمک تیم کامپیوتری حزب و نیز کاربران عضو حزب، این صفحه ویژه حزب را بصورت یک ویکی پدیا و یا دائره المعارف جامع حزب در بیاورند و تمام خواسته ها و اهداف حزب، بصورت موضوع بندی شده در آن صفحه ویژه درج شود و وقتی روی هر موضوعی کلیک می کنیم مشروح مواضع حزب در باره آن موضوع به زبان ساده و بدون کلمات ثقیل، برای مطالعه در برابر دیدگان مراجعه کننده قرار گیرد مثلا وقتی می گوئیم حکومت آینده ایران سکولار است معنی آن به زبان ساده و مشروح توضیح داده شود و یا وقتی می گوئیم مبنای رفتار حکومت آینده با مردم ایران اعلامیه جهانی حقوق بشر است مواد مختلف این اعلامیه بصورت مشروح و همه فهم برای آحاد جامعه توضیح داده شود و یا نگاه حزب به اقوام و رفع محرومیت استانهای محروم و یا تشکیل احزاب متنوع و مطبوعات آزاد و آزادی بیان و آزادی راهپیمایی به معنای واقعی آن و یا انتخابات مجلس و انتخاب نماینده واقعی مردم و یا قوه قضائیه واقعا مستقل، همه اینها بصورت مشروح برای مردم توضیح داده شود.
نکته دیگر که حتما باید در این صفحه درج شود چون مراجعین جدید احیانا تحت تاثیر دروغهای صدا و سیمای ضرغامی بوده اند برای این هموطنان باید وضعیت فعلی ایران بعد از گذشت 36 سال از حکومت آخوند، با ذکر جزئیات و آمارهای مربوطه در تمام زمینه ها از آسیب های اجتماعی طلاق و اعتیاد و سرقت و خودکشی و سن فحشا گرفته تا نحوه برگزاری انتخابات قلابی، از عدم محاکمه مسببین دزدیهای 3000 میلیاردی تا ریشه و پیشتیبانان دزدیهای 9000 میلیاردی بابک زنجانی، از رشد اقتصادی زیر صفر با وجود درآمدهای صدها میلیارد دلاری تا دزدی 12 هزار میلیارد تومانی آستان قدس رضوی 10 روز مانده غلام بچه قبلی دولت را تحویل دهد به نام رضا!! به کام آخوند!! طبق اعتراف وزیر فعلی نیرو و خاموشی ناگهانی اطلاع رسانی به دستور ارباب، از ریشه ها و علت جنگ 8 ساله همانطور که کاربر محترم جناب حامی دارند توضیح میدهند تا کشتار سال 67 و مسببین آن که همچنان در حکومت هستند، از انرژی هسته ای و زیانهای ناشی از آن تا گرانی سرسام آور همه چیز و سقوط فاجعه بار ارزش پول ملی، اینها را شورای مرکزی با دلایل مستدل به کمک کاربران عضو حزب در آن صفحه ویژه حزب قرار دهد تا مردم بدانند در این 36 سال آخوند چه بلایی به سرشان آورده است.
نکته دیگری که لازم است در صفحه ویژه حزب قرار داده شود این است با توجه به اینکه تعدادی از مردم آشنایی چندانی با نحوه استفاده از کامپیوتر ندارند پیشنهاد می شود تیم کامپیوتری حزب نحوه استفاده از فیلتر شکنهای معتبر و نیز نحوه استفاده از نرم آفزار تور برای مخفی کردن آی پی را بصورت روشن در این صفحه توضیح و آموزش دهد تا مردم به راحتی بتوانند آنرا دانلود و روی دستگاه خود نصب کنند تا بابت مراجعه به این سایت هیچگونه نگرانی نداشته باشند.
نکته آخر، اینکه در انتهای این صفحه، از مراجعین سوال شود آیا خواسته های خود را در میان اهداف حزب می بینید؟ و اگر پاسخ مثبت است آیا حاضر است برای رسیدن سریعتر به اهداف حزب، او هم به این حزب کمک کند؟ حزب از شما هیچ نام حقیقی و یا آدرس مشخص نخواهد خواست بلکه فقط با تعیین یک نام مجازی می توانی به عضویت حزب در آیی و وظیفه شما هم مانند تمام اعضاء حزب در مرحله فعلی توزیع اعلامیه های حزب طی مخارج روزانه بصورت اسکناس است.
پس از راه اندازی صفحه حزب در سایت جناب نوریزاد، که البته به مرور زمان تکمیل خواهد شد برای فراخوان به این صفحه پیشنهاد بعدی این خواهد بود در هر ماه که تقریبا چهار هفته است سه هفته پیاپی، شورای مرکزی سه خواسته حزب را برای اعلامیه نویسی، برای اعضا تعیین می کند و آنها هم به تعدادی که موظف شده اند در سطح جامعه توزیع می نمایند ولی هفته چهارم بجای خواسته های حزب، فراخوان به این صفحه را تبلیغ می نمائیم مثلا شورای مرکزی جمله ای بدین مضمون که “هموطنان گرامی برای آشنایی با مشروح خواسته های حزب به این آدرس مراجعه نمایند” در زیر این جمله آدرس سایت جناب نوریزاد درج شود و در زیر این آدرس هم نام کامل حزب. این اعلامیه هفته چهارم، هر ماه تکرار می شود یعنی سه هفته پیاپی خواسته های حزب و هفته بعدی آدرس سایت حزب، اعلامیه نویسی می شود و در سطح جامعه توزیع می شود.
من در اینجا از شما عزیزان تقاضا می کنم به من اجازه دهید در کامنت بعدی وظیفه اعضاء خارج از کشور حزب را هم که مکمل و در راستای وظائف اعضای داخل کشور خواهد بود را مطرح نمایم و پس از آن در حضور شما عزیزان نتیجه گیری اعجاب آنگیز این پیشنهادات را با اعداد و ارقام حداقلی در مقابل منظر شما قرار خواهم داد تا به بینیم همینطور که تاکنون نشسته ایم و دست روی دست گذاشته ایم و منتظریم تا از هوا برایمان کوفته بیاید!! و بجای کوفته، بوی دماغ سوخته و خوشحالی دیکتاتور از بی عملی خود را به بینیم و نوش جان کنیم!! بهتر است یا اینکه با بکار بستن این پیشنهادات و شروع حرکتی جدید در سطح جامعه و روز به روز با تکمیل کردن و گسترده تر کردن این حرکت، از یک طرف خواب دیکتاتور را آشفته کنیم و از طرف دیگر طبخ و بارش کوفته های واقعی، از هر جهت به سر و روی مردم عزیز کشورمان را به نظاره به نشینیم آنهم چه کوفته ای!!؟ کوفته تبریزی!! نوش جانتان.
با من همراه باشید…. ادامه دارد
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
وبه همکاران با وفایتان و هموطنان شریف خرد ورز و آزادمنش
1. در سطر اول یک بیت شعر از پیامبر وحماسه سرا فردوسی کبیر را می آورم:
به گیتی به از راستی پیشه نیست …. ز کژی (دروغگوئی) بد تر از اندیشه نیست
2. پس از اینهمه قیل و قال و تخصص آخوند ها برای ناراضی کردن و مزاحمت و ستم اقشار مردم ایران به نحوی از انحاء ، حال نوبت بهانه به دراویش اصفهانی و کنابادی نموده اند. درود می فرستم به مقاومت و همبستگی آنها
3. واقعأ به تمام معنی مسخره بازی ، مبتدیانه و رفتار غیر انسانی ست. مملکت عظیم و تاریخی ایران را کودکستان کرده اند. شرم و حیا هم صفت انسانی زیبا وخوبی هست که این آخوند های بی سواد ندارند.
4. البته ستیز وجور آخوند های تازی با مردم ایران ریشه های تاریخی دارند همانطور که در 1400 سال قبل مردم ایران را عجم(زبان نفهم) ومجوس خطاب می کردنند. بگذریم! فعلأ این ها بر خر مراد سوارند و لیکن شاعر و فیلسوف بزرگ خواجه حافظ شیرازی می فرماید:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند ….چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
5. برای لبخندی و اشاره به بیماری پروستات خامنه ای به یاد شعر طنز آمیز ( البته عارفانه ، دگردیسی ، تکامل ، دورانی و گردشی در طبیعت را باز گو می کند ) هادی خرسندی افتادم :
روزی که به خاک تیره پنهان بشوی ….. شاید که گیاهی از گیاهان بشوی
از خاک تو گر سر بزند تنباکو …… … با این همه ورن دود قلیان بشوی
ادامه در وب سایت هادی خرسندی شاعر و طنر پرداز
6.حال که از هر دری یاد داشتی گذاشتم و در دل زیاد ، چند روز پیش مشغول سورف کردن(گردش) در اینترت بودم به یک بلوک بر خورد کردم. شاید خالی از خنده نباشد وآشنا با افکار آخوند ها و وعده های آنها. البته صحت و سقم آنرا نمیتوانم تعیین کنم. ولیکن از این وعده های غلوآمیز و دروغ های شاخ دار از دهان آنها روزانه بر سر منابر می شنویم :
برای بهشت دلم لک زده
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﻌﺎﺩ
ﻧﻮﺷﺘﻪ :ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪﺩﺳﺘﻐﻴﺐ ﺷﻴﺮﺍﺯﻱ،
ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﻘﻞ ﻣﻲﮐﻨﻨﺪ،
ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
ﻫﺮ ﻣﺆﻣﻦ ﮐﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺩﺭﺑﻬﺸﺖ ﻗﺼﺮﻱ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮐﺸﺪ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻗﺼﺮ ٧٠ﺣﺠﺮﻩ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻫﺮ ﺣﺠﺮﻩ ﺩﺍﺭﺍﻱ ٧٠ﺗﺨﺖ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺑﺮ ﻫﺮ ﺗﺨﺘﻲ ٧٠ ﻓﺮﺵﮔﺴﺘﺮﺍﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻓﺮﺷﻲ ٧٠ﺣﻮﺭﻱ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺷﻬﻴﺪ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﻣﻲﮐﺸﺪ
ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﻭ ﺑﺎ ﻳﮏ ﺿﺮﺏ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﻳﺎﺿﻲ ﻧﺘﻴﺠﻪ مبگیریم
ﺑﺮ ﻃﺒﻖ گفته ﺭﺳﻮﻝ،
٧٠ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻥ ٤ ﺣﻮﺭﻱ
ﺭﻗﻤﻲ ﻣﻌﺎﺩﻝ ٢٤ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﺣﻮﺭﻱ ﺑﻬﺸﺘﻲ
ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻳﮏ ﺷﻬﻴﺪ ﺍﺳﻼم میباشد.
ﺑﺎ ﻓﺮﺽ ﺍﻳﻨﻜﻪ
ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻓﺮﺷﻬﺎ ٦ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻣﺴﺎﺣﺖ ﻛﻞ ﻓﺮﺵﻫﺎ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ٠٠٠ ٠٥٨ ٢ ﻣﺘﺮﻣﺮﺑﻊ
ﺑﺎ ﺩﺭﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ٢٠ ﺩﺭﺻﺪ ﻓﻀﺎ
جهت ﺭﺍﻫﺮﻭ، ﺭﺍﻩ ﭘﻠﻪ ﻭ ﻓﻀﺎﻫﺎﻱ ﺑﺪﻭن فرش،
ﻣﺴﺎﺣﺖ ﻛﺎﺥ ٦٠٠ ٤٦٩ ٢ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﻪﺩﺳﺖ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ
ﻋﻤﺎﺭﺗﻲ ﺑﺎ ﺯﻳﺮ ﺑﻨﺎﻱ ٠٠٠ ٢٠ﻣﺘﺮ ﺩﺭ ٠٠٠ ٢٠ﻣﺘﺮ
ﻭ ٦٢ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ١٨٦ ﻣﺘﺮ
ﭘﺮ ﺍﺯ ﺣﻮﺭﻱ! ﻓﻘﻂﺑﺮﺍﻱ ﻳﻚ ﺷﻬﻴﺪ ﺍﺳﻼﻣﻲ
ﺑﺎ ﻓﺮﺽ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﻫﺮﺣﻮﺭﻱ
حداقل ﻳﻚ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﺮﻭﻳﺲﺩﻫﻲ ﻧﻤﺎﻳﺪ،
((ﺑﻌﺪ ﺍﺯ٧٤٠ ٢ﺳﺎﻝﻛﺎﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﻗﻔﻪ))
ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺣﻮﺭﻱ ﻣﻴﺮﺳﺪ’
///من ﺑﺮﻡ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﺸﻒ ﺑﻌﺪﯼ!
الهم الرزقنا توفیق الشهاده … !
با آرزوی تندرستی و موفقیت و تشکر از امکان و درج نظرات دگری در وب سایتتان
ایضا درکتاب حلیه المتقین نقل شده که هرکس دعایی رابخواند یا مثلا کاری را انجام دهد دربهشت حوری هایی نصیبش میشود که700هزار حله برتن دارند ولی سفیدی تنشان پیداست!……..
بیچاره حوری ها. مرا اگر به بهشت ببرند از شرم خودکشی میکنم
بیست و هشت میلیون
کاش می دانستیم که در اسلام طالبانی و داعشی آقایان، چه جرمی مجازات کتک خوردن دارد، و اصولا اگر هم جرمی صورت گرفته باشد، طبق کدام ماده قانونی، متهم را بدون محاکمه و بی دفاع، در کف خیابان زیر مشت و لگد می گیرند؟ عکس های دراویش مجروح امروز را دیده اید؟ می دانید چند زن نیز در میان مجروحان بوده اند؟ اینها خواسته هایی داشته اند، و مسلما تجمع دیروز و امروزشان، آخرین راهکاری بوده که انتخاب کرده اند. واویلا. استعفا که نه، می شود گفت باید مسئولان از شرم شنیدن این خبر و دیدن این تصاویر دق کنند.
من پیشنهاد میکنم رهبر فرزانه برای یک فرصت مطالعاتی با خرج وزارت علوم به اسکاتنلد تشریف ببرند شاید بعد از یک سال کمی تمدن با خود به ارمغان بیاورند.
سلام
نکند منظور جناب سرهنگ از منتظر داعشی ها هستیم همان آقا بالاسرشان نیروی های انصار حزب اله بسرکردگی حمید محتشم فرمانبر بیت فتنه ها باشد
جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
قسمت چهاردهم (قسمت سیزدهم، در پستِ “شاهِ خراسان – روز یکصد و هشتم”)
با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
رکود نسبی در جبههها و بحران سیاسی در کشور (11)
************************************
در قسمت قبل، در مورد بازتابهای افشاگری و سخنرانی بنیصدر در 14 اسفند، تا پایان سال 1359 توضیح داده شد. بدینصورت که پس از سخنرانی بسیار تند آقای خمینی و دفاع کامل ایشان از روحانیت و دروغ پنداشتنِ شایعۀ “ديكتاتوری آخوندى”؛ به نامههای بنیصدر به خمینی و به دادستان کل کشور، اشاره شد. به اینکه وی روند بررسی شکایات و تحقیقات پیرامون مسئله 14 اسفند را صحیح نمیداند و به آن معترض است و میگوید که گناهِ این روز را به گردنِ گروهها، نیندازید. و ضمناً به خمینی میگوید که چماقداران و نزدیکترین کسانِ تو، مرا تهدید میکنند.
و آنگاه در ادامه به نامۀ مشروحِ آقای بهشتی به خمینی اشاره شد که وی با اعلام اینکه: اختلافِ ما با رئیسجمهور یک اختلافِ “اعتقادی” یا “بینشی” است؛ با صراحت از “انحصارطلبی” دفاع کرده و خواستارِ در اختیار گرفتنِ تمامیِ مقامات کشوری و لشگری توسط همفکرانِ خود گردید!! وی معتقد بود: اکنون عدۀ یارانِ وی، زیادشده و از نظرِ کیفی هم رشد کرده و به درجهای رسیدهاند که بتوانند کلیۀ نهادهای لشکری و کشوری را بدست بگیرند!! و ادارۀ جمهوری اسلامی را بر پایۀ یک بینش؛ استوار نمایند!!.
و باز در ادامه، به دو نامۀ دیگرِ بنیصدر به خمینی و منتظری اشاره شد. و توضیح بیشتری در مورد نامۀ مفصلِ وی خطاب به آقای منتظری داده شد. در آنجا اشاره گردید که: وی در این نامه از حرفهای غیر واقعیِ منتظری در مورد ارتش، گلایه کرده و علت این حرفها را، دسیسههای حزب جمهوری و آقای محمد منتظری، میداند!.
گفته شد که در روزهای پایانی سال، آقای خمینی اعلامیه 10 مادهای صادر نمود و در آن از همگی خواست که سکوت کرده و تا پايانِ جنگ تحميلى سخنرانى نكنند! ضمناً ایشان اعلام کرد که تصمیم گرفته تا یک هیئت سه نفره را برای حل اختلاف بین سران تعیین نماید.
حال با شروع سال جدید(سال 1360)، به ادامۀ این بحرانها توجه فرمایید:
1360/1/1:
آقای موسوی اردبیلی(دادستان کل کشور و مسئولِ رسیدگی به جریانات 14 اسفند)، که اصولاً باید مستقل بوده و جریانات را عادلانه بررسی نماید، و حتی دستِ رئیسجمهور به ایشان نمیرسد و تنها از طریق “نامه” با وی ارتباط دارد؛ براساس خاطرات آقای هاشمی در همین روز، ایشان، امروز مهمان هاشمی است. ایشان در این مهمانی، از ملاقاتِ شب گذشتۀ خودش با امام (که در موردِ برنامۀ رسیدگی و محاکمۀ عاملانِ حادثۀ 14 اسفند بود)؛ با آقای هاشمی صحبت میکند!.
پرسش: آیا، این نوع بررسی و تحقیق، که یک طرف، کاملاً بیگانه محسوب شده و طرفِ دیگر در جریانِ کل ماجرا قرار می گیرد و حتماً رهنمودِ مناسب را نیز ارائه میدهد؛ میتواند به یک نتیجۀ عادلانه بیانجامد؟!
1360/1/3:
در آغاز سال جدید، بنیصدر نامهای به احمد خمینی نوشته و میخواهد تا مطالبِ آنرا با آقایخمینی نیز مطرح کند. ایشان دراین نامه، بدلیلِ برخوردهایی که توسط آقای ریشهری (قاضی شرع دادگاههای ارتش و دستیارِ آقایان بهشتی و قدوسی) در ارتش صورت میگیرد؛ به احمدآقا و به مسئولینِ نظام، یادآوری میکند که: برخورد و مقابله با ارتش و فرماندهانِ آن، بایستی کاملاً حساب شده باشد!. وی نمونههای فراوانی را از دوران شاه و از کشورهای اروپایی، ارائه میدهد که در آنها، برای برخورد با فرماندهان ارتش، ملاحظاتی را رعایت میکردند… وی در نهایت اظهار میدارد که فرماندهانِ ارتش میگویند: ما باید چه کاری انجام دهیم تا آنها ما را باور کنند و دست از سرِ ما بردارند؟
1360/1/4:
براساسِ خاطرات آقای هاشمی، در این روز، آقای خامنهای از زیادهطلبیِ بنیصدر در مورد اختیارات شورایعالی دفاع صحبت کرده و میگوید که تیمسار فلاحی برای تحویل گرفتنِ اسنادِ دبیرخانۀ شورا، به وی فشار می آورد!.
ضمناً آقای هاشمی که فقط رئیسِ مجلس است و اختیاری در مسائل نظامی ندارد، در این روز با محسن رضایی و رضاسیفالهی ملاقات داشته و در مورد ضدانقلاب و کودتاچیان و در مورد طرحِ جدید سازمانِ اطلاعات، گفتگو میکند.
1360/1/8:
درست برخلاف رئیسجمهور که امکانِ دسترسی به آقای خمینی را ندارد و حتی یک جلسهای را هم که هماهنگ کرده بود، بدلیل “رفتن به حمام”، لغو نمود؛ افرادِ رقیبِ ایشان، هر زمان که بخواهند میتوانند با آقای خمینی ملاقات نمایند!.
براساسِ خاطرات آقای هاشمی، در این روز، ایشان به اتفاقِ خامنهای با امام ملاقات کرده و در مورد فرماندهی کل قوا و عدمِ تحرکِ جبههها، صحبت میکنند!. در این جلسه، خامنهای میگوید: نمیتواند در ارتش، نظرات موثری داشته باشد، لذا از خود سلبِ مسئولیت میکند! وی ضمناً بارِ دیگر در مورد ضررِ عزلِ صیادشیرازی با امام صحبت میکند. و امام از وی می خواهد تا اطلاعاتِ مربوط به ارتش را به وی بدهد تا خودش تصمیمِ مقتضی را بگیرد!.
آقای هاشمی در این روز مینویسد: “سپس با احمدآقا صحبتهایی داشتم. میخواست بفهمد که بالاخره با آقای بنیصدر چه خواهیم کرد؟ گفتم ایشان اگر قانع باشد که رئیسجمهور در حدِ قانون اساسی باشد و از مقامِ خود بر علیه ارگانهای انقلابی سوءاستفاده نکند، میتوانیم ایشان را تحمل کنیم و سیاست کلیِ ما، حرکت در جهتِ اسلام است و هرکس که صلاحیتِ اسلامی داشته باشد، میتواند همکارِ ما باشد.”
آقای احمد خمینی، تا مدتی قبل، از رئیسجمهور حمایت میکرد و موردِ غضبِ روحانیون و سرانِ حزب بوده است. اما بدلیلِ فشاری که طرفدارانِ حزب و روحانیون، به وی وارد میآورند تا وی را نیز به یارانِ خویش اضافه نمایند؛ ایشان نیز کم کم تغییر جهت داده و خود را به این جناح نزدیک میکند و در زمرۀ کسانی قرار میگیرد که به بنیصدر فشار آورده و او را تهدید میکنند! (این موضوع تلویحاً در نامۀ چند روز قبلِ بنیصدر به خمینی ذکر شده بود!)
این نکتۀ جالب، در خاطراتِ همین روز آقای هاشمی مورد اشاره قرار میگیرد!. دیده میشود که نیروهای انقلابی، آقای احمدخمینی را تحتِ فشار قرار دادهاند! و هاشمی برای نجاتِ ایشان، به وی پیشنهاد میکند که: بهتر است، تو، نسبت به بنیصدر و این جریانات، موضعِ روشنتری اتخاذ کنی! ملاحظه فرمایید:
هاشمی مینویسد: “احمدآقا از اینکه نیروهای انقلابی نسبت به ایشان بدبین هستند، نگران بود. به وی گفتم: لازم است موضع روشنی اتخاذ کند.”
1360/1/12:
آقای خمینی طی نامهای، آقای مهدویکنی را بعنوان نمایندۀ خودش در هئیت حل اختلاف، تعیین کرده و شرح وظائف این هیئت را اعلام میدارد. وی ضمناً دستور میدهد که تصمیم در جلسات، با رأى اكثريت است و هيچ كدام از سه نماينده در خارج از جلسه، حق بازگوكردنِ نظرِ خود و اظهارِ مخالفت را، ندارند!.
در همین روز، آقای هاشمی در خاطرات خود با اشاره به پیام آقای خمینی به مناسبت 12 فروردین، مینویسد: که برعکسِ نظرِ بنیصدر که دیروز در روزنامه نوشته بود که میخواهد صلح کند؛ امام در این پیام، با اینکار موافق نیست و شعار امروزِ مردم هم همین را میگوید.
1360/1/13:
همانطور که قبلاً گفته شد: رئیسجمهور که فرمانده کل قوا نیز هست؛ امکان دسترسی به آقای خمینی را ندارد! اما افرادِ رقیبِ، مثل هاشمی که رئیس مجلس است و اختیاری در مسائل نظامی ندارد؛ ظرف کمتر 5 روز مجدداً با ایشان ملاقات داشته و در مورد جنگ و هیئت صلح با وی گفتگو میکند!.
هاشمی در خاطرات این روز مینویسد: “امام مایلند جنگ زودتر تمام شود. ولی صلاح نمیدانند ما کوتاه بیاییم. و از اینکه شرط شود که بعد از صلح، نباید به ملت عراق، علیه صدام کمک کنیم، نگرانند. اگر این مضمون بخواهد در قرارداد بیاید، نگرانی دارد، مخصوصاً با توجه به انتظارات مردم عراق”!!
یک نکته و یک پرسش: از این نوشته، اینگونه بر میآید که هم آقای هاشمی و هم آقای خمینی، شرطِ پذیرشِ صلح و خاتمه دادن به جنگ را در این میدانند که: نباید جلوی ما را در صدورِ انقلاب و نجاتِ مردمِ عراق از دستِ صدام، بگیرند. چون مردمِ عراق از ما انتظارِ نجات دارند!! آیا این شرط، با خواستِ ملت ایران، سازگار بوده و منطبق با منافع ملیِ کشور بود؟!
ضمناً در این روز، آقای هاشمی یکبار دیگر با آقای موسوی اردبیلی(دادستان کل کشور) صحبت میکند. وی مینویسد که امام جازماند که آقای بنیصدر باید دفترشان را تصفیه کنند و با گروههای ضدانقلاب، علناً و صراحتاً باید مخالفت کنند.
1360/1/15:
در چنین شرایطِ بدِ کشور و فشارهای چندگانه بر ارتش؛ نیروی هوایی ارتش با استفاده از هشت فروند فانتومهای اف-4 خود، اقدام به اجرای عملیات هوایی به عمقِ خاک عراق نموده و پایگاه هوایی الولید عراق را، در غربیترین نقطۀ آن کشور، (در مرز مشترک عراق و اردن) بمباران کرده و آن را منهدم می سازند. در این عملیات، بیش از ۴۸ هواپیمای عراقی که بیشتر آنها بمب افکنهای روسی(میگ ۲۳، سوخو ۲۰، تپولوف ۱۶، تپولوف ۲۲) بودند از بین رفتند.
این عملیات، همان عملیاتی است که بنام عملیات “اچ 3” مشهور شد و این جنگندهها، پس از سوختگیری در هوا، توانستند خود را به آن پایگاهی برسانند که عراق، هواپیماهای خود را از ترسِ نیروی هوایی ایران، به آنجا برده بود!! اما این عملیات، تمامی محاسبات آنها را بهم ریخت.
1360/1/17:
آقای هاشمی در این روز مینویسد که بمدت یک ساعت به آقای مجتهد شبستری درباره ماهیت اختلافِ “خط امام” با “لیبرالها” (بنیصدر و نهضت آزادی و…) بحث و گفتگو میکند. وی میگوید که: مساله بر سرِ “اسلام فقاهتی” است. آنها این فقه را قبول ندارند و ما راهی در حکومت اسلامی، جز با اجرای همین فقه، نمیبینیم. وی آنگاه مینویسد که نمونههای زیادی برای او ارائه کردم که همۀ این موارد، خواستۀ خودِ امام است و ما “سپر” شدهایم.!!
1360/1/18:
آقای بنیصدر که امکانِ نشست و گفتگو با آقای خمینی را ندارد، طی نامهای به ایشان، از موارد خلافِ آقای بهشتی گزارش میکند. وی مینویسد: برخلافِ بیانیۀ شما، او در سپاه پاسدارانِ کاشان صحبت کرده است. درحالیکه این در حوزۀ مسؤولیت او نیست. و در ضمن، او در این سخنرانی، سپاه را به خودسری تحریک کرده است! وی مینویسد: که بهشتی و یارانِ او در حالِ مقدمهچینی هستند تا پس از فوتِ شما، تمامیِ مقامات را خودشان قبضه کنند!.
بنیصدر از پیام 10 مادهای و دعوت به سکوت، گلایه میکند و با اشاره به تعطیل کردنِ روزنامۀ انقلاب اسلامی، مینویسد: “…آقایان رادیو و تلویزیون و مجلس و منبر… را در اختیار دارند و اینجانب از حقِّ صحبت، محروم می شوم! …روزنامهها که در واقع، هدف همان روزنامه “انقلاباسلامی” است، نیز توقیف میشوند…”
ادامه دارد.
با ادب و احترام، حامی.
جناب حامی
با سپاس از شما , هرکس و هر کجا که هستید , بخاطر روشنگری های مستدلتان. البته همسن های من و احتمالا شما سالهاست که بخاطر کلاه گشادی که ان زمان سرشان رفت خود را نبخشیده اند ولی برای جوانترها لازمست که بدانند ریشه تباهی های امروز به کجا و چه زمانی برمیگردد.
از ميان خبر ها
تابناك: محققان کانادایی بند چانه هوشمندی طراحی کردهاند که انرژی حاصل از حرکات فک و چانه را به برق تبدیل مى كند.
– ايول. اگر به فك روحانيون ما وصل بشه، نه تنها كشور ديگه به انرژى فسيلى و انرژى اتمى نياز نداره، بلكه برق مازاد بر مصرف رو هم مى تونيم صادر كنيم.
تابناك: یک روانشناس کودک به والدین کلاس اولیها توصیه کرد: با برخورد مناسب در نخستین روزهای مدرسه فرزندانشان را راهی مدرسه کنند و اجازه ندهند فرزندانشان مدرسه گریز بشوند.
– آره مامان. اگه از حالا مرتب برى مدرسه و خوب درس بخونى، عوضش بعد از تموم شدن دانشگاه مى تونى مث همه بچه هاى فاميل، هر روز صبح تا شب خونه بمونى يا تو خيابونا بچرخى.
تابناك: در ديدار وزيران خارجه ايران و استراليا همچنین در خصوص مساله مهاجران و پناهجویان و مشکلاتی که برای برخی اتباع ایرانی در مهاجرت به استرالیا رخ داده است تبادل نظر انجام گرفت.
– ظريف: ما سالها زحمت كشيديم و شرايطى در ايران فراهم كرده ايم كه جوانانمان از جونشون مى گذرن، خطر غرق شدن در اقيانوس و خورده شدن توسط كوسه ها را مى پذيرن تا خودشون رو به خاك شما برسونن و تقاضاى پناهندگى كنن، اون وقت شما در كمال بى شرمى از پذيرش اونها خوددارى مى كنين؟؟!!
تابناك: – هند در پی شیوع بیماری ابولا در آفریقا برگزاری کنفرانس سران ٥٠ كشور افريقايى در هند را لغو كرد.
– تشريف بيارن ايران برگزار كنن. بنزين سمى و پارازيت هاى سرطانزا و داعش وطنى كه به وفور داريم. ويروس ابولا هم روش.
تابناك: شاخصهای کوتاهقدی و کموزنی كودكان در برخی استانها و مناطق محروم کشور تقریبا دو برابر متوسط کشوری است.
– تابناك تو كه خودى بودى ديگه چرا سياه نمايى مى كنى؟؟
تابناك: حجت الاسلام زائرى نویسنده و پژوهشگر حوزه علمیه: امروزه دنیا منتظر تولیدات و دستاوردهای فرهنگی جمهوری اسلامی است.
– واقعاً هم كه دنيا نفسشو تو سينه حبس كرده كه ببينه فيلم بعدى ده نمكى كى كليد مى خوره.
تابناك: نتایج نهایی انتخابات افغانستان 30 شهریور ماه سال جاری اعلام خواهد شد
– نيروى انتظامى شون هم درست همزمان با اعلان نتايج مانور اقتدار برگزار مى كنه يا نه؟
تابناك: بر اساس آمار و استانداردهای جهانی مصرف سرانه آب در فرد 150 لیتر در هر روز است که متاسفانه اين رقم در ایران بيش از 250 ليتر مى باشد.
– مردم: تابناك سر جدت آمار آب چاههاى غير مجازى كه باغات امام جمعه ها و ساير مقامات رو آبيارى مى كنه سرشكن نكن روى ما.
تابناك: میرحسین موسوی برای عمل جراحی چشم به یک مرکز درمانی منتقل شد.
– به گمانم آنها كه سال ٨٨ رأى ها را خواندند بيشتر نياز به عمل جراحى چشم داشتند.
تابناك: استاد فرشچیان از مذاکره با شورای عالی انقلاب فرهنگی برای راه اندازی دانشگاه هنرهای اصیل ایرانی اسلامی در سال جاری خبر داد.
وى گفت: زمانی هنر فرش ایران در دنیا حرف اول را می زد در حالیکه الان به رتبه بالای چهل در جهان رسیده ایم.
او در پاسخ به این سؤال که آیا شما هم در این دانشگاه تدریس دارید؟ گفت: به دلیل بالا رفتن سنم متأسفانه نمی توانم تدریس داشته باشم ولی از هر کاری که در توانم باشد دریغ نمی کنم.
– آيت الله جنتى: هشتاد و پنج سالت را مى گويى سن بالا؟؟ پيش بچه بذارى قهر مى كند. حيف كه در رتبه فرش ايران سياه نمايى كردى و حتماً بى بصيرت و فتنه گرى اگرنه من و مهدوى كنى يادت مى داديم چطور عزرائيل را بپيچانى و در كهولت و حتى بعد از مرگ مغزى، به خرج ملت از عالم برزخ با چسب دوقلو به صندلى ات بچسبى.
تابناك: . نیمی از حدود 600 دشت ایران دیگر غیر قابل بازگشت هستند. ایران نه تنها در مدیریت اکوسیستم های آبی از میان 132 کشور جهان رتبه 130 را دارد بلکه در مصرف حفره های درونی زمین مخرب ترین کشور دنیا لقب گرفته است.
– رهبر سابق مى گفتند كسانى كه قطع رابطه با آمريكا را براى اقتصاد مضر مى دانند مرعوب دشمنان هستند و هشدارهايشان بيجاست. شاهدشون هم باز بودن مغازه سر كوچه شان پس از قطع رابطه بود.
رئيس جمهور( همان كه نظرشان نزديك تر بود) گرانى را شايعه دشمنان مى دانستند و شاهدشون هم قيمت گوجه فرنگى در سوپر نارمك بود.
اين خبر هاى بحران آب هم يقينًا از نظر رهبر فعلى القائات دشمنان است و شاهدشون هم حتماً شير آب خانه شان است. اگر نه به جاى چاره انديشى خيلى فورى و دستور به ممنوع كردن برداشت هاى غير مجاز از منابع آبى و تغيير آبيارى سنتى به مدرن، امر به افزايش جمعيت نمى كردند.
پيك ايران: ١٣استان در شرف ممنوع شدن فعالیت های کشاورزی به دلیل بحران آب. عضو كميسيون انرژى مجلس : «بعد از انقلاب سود کشور از تولید پسته استان کرمان چیزی در حدود سی میلیارد دلار بوده است. اما برای تولید این میزان پسته ۸۰ میلیارد دلار منابع آبی مصرف شده است.»
– سلطان پسته: آب گرانبها رو بى خيال. اون كه از كيسه ملت رفته. اون سى تا رو عشق است كه به جيب ما آمده!
تابناك: تخريب خانه هاى تاريخى شيراز هنوز در ابهام
– ابهام ندارد. حتماً كار بولدوزرهاى خودسر بوده ديگه
تابناك: ساعت رسمی کشور از ساعت 24 امشب سی ام شهریور یک ساعت به عقب کشیده می شود.
– به گمانم اگر 36 سال به عقب كشيده مى شد تا بيشتر فكر مى كرديم، مشكلات بيشترى حل مى شد.
محمد نوریزاد عزیز
درباره پوک بودن تشکیلات انتظامی و نظامی ایران کاملا درست میگویی. اینروزها نظامیگری در ایران مثل دیگر چیزها آنقدر مبتذل شده و به تمسخر گرفته شده که دیدن مثلاً نظامیانی که در لباس فرم بستنی میخورند، به دخترها متلک میپرانند یا از روی موتور بوس میفرستند، سیگار میکشند و یا بقول تو بدون توجه به تفاوت درجه باهم شوخی میکنند دیگر عادی شده است. در نزدیکی محل زندگی من یک پاسگاه موقت نیروی انتظامی قرار دارد که بعضا دیده ام سربازِ آن، با پیراهن نظامی روی شلوار و بدون کلاه نظامی به گلهای کنار پاسگاه آب میدهد. این مورد، فقط نمونه ای از علامتهای پوکی کل این سیستم است. موفق باشی
جناب منصور
با سلام
در ذیل پست “مصاحبه من با شبکه من و تو” در ادامه بحث از مفهوم متافیزیک خطاب به من چنین نگاشته اید:
“”جناب مرتضی شما فقط به یک چیز چسبیده اید و انهم اینکه من از شهود گفتم و اینهمه که برای موضوع متافیزیک دلیل میاورم شما اصلا نمیبینید.
متافیزیک از دید آنها که به وجود آن قائلند یعنی بخشی از وجود که کمیت ندارد و با وسائل و ابزارهای مادی نمی توان به درک آنها نائل شد آنها را اندازه گرفت و بعد ندارند درست است؟ آیا این تعریف شما از متافیزیک هست؟
شما از کجا به وجود چنین عوالمی پی برده اید؟
شما که میگوئید خودتان آن عوالم را ندیده اید نمی توانید هم ببینید یا درک کنید فقط یک کسانی توانسته اند. شما دارید از عوالمی صحبت میکنید که خود هیچ اشرافی به آن ندارید و آنطور که من فهمیده ام برطبق آیات قران و روابات پی برده اید که چنین عوالمی وجود دارند. و نیز بر اساس انچه از ارسطو و غیره به شما رسیده است بر روی آن پا می فشارید و اصرار دارید که وجود دارند.
برای اثبات فرشتگان که از نظر شما جزو متافیزیک هستند چه برهان عقلی دارید؟ برای جن چطور؟ لطفا از قرآن و احادیث دلیل نیاورید آنها را بلدم و پذیرش انها فقط تعبدی است. بطور عقلی به من ثابت کنید که فرشتگان وجود دارند و قابل اندازه گیری نیستند، بعد ندارند، مجرد هستند و…””.
(پایان نقل قول)
با پوزش از تاخیر در جواب ،من مطلب شما را امروز دیدم ،و چون احتمال دادم دیگر به آن صفحه مراجعه نکنید ،پاسخ شما را اینجا می گذارم.
دوست گرامی ،صرفنظر از تعبد به شریعت و قرآن و کشف تام معصومین اعم از پیامبر خاتم و عترت طاهره او ،که حجیت سخن آنان و صدق دعاوی کشف آنان ،باز متکی به برهان عقلی بر قبول شریعت است ،و من بتوصیه شما به آن وارد نمی شوم،آری متافیزیک بتعریفی که من کردم یعنی وجود صرف و اطلاقی واجب تعالی، و عالم عقل و عقول طولیه و عرضیه متکافئه که در حکمت مشاء و اشراق و حکمت متعالیه صدرایی به برهان های عقلی باثبات عقلی رسیده است ،قابل نیل عقلی است،نمیدانم اصلا فلسفه خوانده اید یا یکدفعه به دامن کشف و شهود و علوم غریبه پناه برده اید،اما اگر کسی علم اعلی و تئولوژی و فلسفه الهی و بخش الهیات بمعنای اخص را با راهنمایی یک استاد پخته دیده و درک کرده باشد میداند که بحث از عقل (عقل منفصل و مجرد از ماده که در شریعت از آن تعبیر به فرشته شده است) و اثبات برهانی آن مستلزم تمهید مقدمات طولانی است ،همین جور گتره ای نیست که کسی در این حوزه معرفتی به سلب یا اثبات اینها بپردازد ،این بحث برهان است و نیل عقلی فراتر از نیل حسی است ،و اساسا عالم عقل و فرشتگان (آنها که مجرد از ماده اند) قابل نیل به حس و ابزارهای حس یاب انسانی نیستند.
پس ما برای تصدیق برهانی از طریق عقل ،یا تصدیق کشف تام محمدی و اولیاء محمدیین ،نیازی نداریم به اینکه آن عوالم عقلی مجرد از ماده را به حس دریابیم.
من البته چنانکه می بینید در کنار برهان و قرآن ،سخن از کشف نیز می کنم ،اما نه از کشف شما ،برای من کشف تام محمدی و محمدیین حجیت برهانی دارد ،نه کشف شما و ادعاهای کشفی شما.
بنابر این من عنادی با شما ندارم ،اما هر ادعایی به کت ما وارد نمی شود ،بحث من با شما در توضیح معنای “متافیزیک” بود ،من یکی ایراد به تعمیم تفسیری شما کردم ،که متافیزیک را به هستی های مادی پوشیده از حس تعمیم دادید که این خلاف اصطلاح است ،بسیار خوب این اصطلاح شما باشد اما اصطلاح حکماء و حکمت الهی این نیست.
ایراد دیگر من بشما این بود که در عین حال در جایی وجود “متافیزیک” را اصلا انکار کردید،بسیار خوب انکار کنید ،اما چرا پارادوکس گونه ،در عین حال با خلط علوم گوناگون مثل حکمت و فیزیک و عرفان ،سخن از شهود متافیزیک می رانید؟!
آیا ادعای شما این است که تنها راه نیل به “متافیزیک=هستی های مجرد از ماده و ماورائی ،کشف و شهود است؟ اینرا توضیح دهید؟
دیگر اینکه بگویید چگونه است که هم متافیزیک وجود ندارد و هم شما آنرا شهود کرده اید؟! آیا شما مفهوم امتناع اجتماع نقیضین یا بقول امروزیها “پارادوکس” را میدانید؟
در این کامنت فوق فرموده اید که بدلایل مختلف متافیزیک را با دلیل اثبات کرده اید،الان بترتیب شماره بیان کنید که دلایل (دلایل عقلی و نه دلیل نقلی یا ادعای کشف) شما بر اثبات یا نفی متافیزیک چیست؟
دیگر اینکه به چه دلیلی تفسیر معنای متافیزیک را به حقایق مادی پوشیده از حواس ما تعمیم میدهید؟
قبلا عرض کنم اگر میخواهید به کشف و شهود خودتان استناد کنید ،خود را بزحمت نیندازید ،زیرا برای من هیچ دلیل عقلی یا شرعی وجود ندارد که کشف و شهود احتمالی شما را صحیح بدانم.
بنابر این بحث کشف و شهود را وانهاده ،در حوزه معارف عقلی و اگر خواستد در حوزه مسائل نقلی درون دینی ،در باره متافیزیک بنویسید.
متشکرم
مرتضای عزیز
ممنون از پاسخگوئی شما.
1. واژه های بکار رفته در یک گفتگوی این چنینی باید برای هر دو طرف بحث شناخته شده باشند در غیر این صورت حصول نتیجه مشکل خواهد بود. مثل عقل و عقول طولیه و عرضیه متکافئه.
2. پیچیدگی بحث اثبات عقلی متافیزیک و مثلا فرشتگان که از شما درخواست اثبات عقلی آنرا کرده بودم مشکل من است که سوادم به اندازه شما نیست ولی شما دلائل خود را بیاورید و من از خودتان برای درک آنها کمک خواهم گرفت نگران نباشید ولی لطفا قال x قال y نه.
3. انچه تا کنون در ارتباط با متافیزیک گفته ام بصورت بسیار ساده ای با استدلال و شاهد آوردن از علوم تجربی مطرح کرده ام که هنوز جای باز شدن دارد ولی شما دائم در جواب، باستهزاء مسآله شهود مرا پیش میکشید در حالیکه تنها دلیل شما بر رد ادعای من اینستکه چون برهان عقلی منتج به حقانیت کشف محمدی میشود و این کشف گفته متافیزیک پس من هم به متا فیزیک اعتقاد دارم. آیا شما به این میگوئید برهان عقلی؟ این پذیرش تعبدی یک ادعاست از کسی یا کسانی که شما قبولشان دارید.
4. خلاصه صحبت من این است که هرچه را که نمیتوان دید و یا اندازه گیری کرد نمیتوان به عالمی دیگر نسبت داد. در گذشته بشر فقط میتوانست در ارتباط با صداهائی که با گوشهای خود می شنود نظر بدهد و همان صداهائی که پیامبران میشنیدند به عالمی دیگر نسبت داده میشد ولی در حال حاصر مشخص شده که فرکانسهائی از صدا توسط گوش ما قابل ادراک نیست ولی وسائلی هستند که با انها آن صداها را میتوان شناسائی کرد. و چه بسا روزی بتوان با ابزارهائی صدای مثلا همان فرشتگان با فرض وجود آنها بصورتی که توصیف شده اند را با بزارهائی تشخیص داد. شما نمی توانید بگوئید که فطعا چنین اتفاقی نخواهد افتاد در واقع دلیلی برای ان جز دلائیل تعبدی خود ندارید.
5. چرا ماده جن است و مذهبیون بسم الله واقعا چرا اینقدر با ماده می جنگیم؟ و چرا فکر میکنیم که ماده به همین چیزهائی که ما درموردشان دانش داریم ختم می شود. لطفا این ویدئو را ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=9FudzqfpLLs
آیا تا کنون این حالت از ماده را تجربه کرده اید؟ آیا میدانید که با یافتن این حالت از ماده در اینده ای نه چندان دور پیشرفتهای اعجاب انگیزی را شاهد خواهیم بود که بسیاری از آراء در ارتباط با متا فیزیک را بر هم خواهد پیچید. در حال حاضر یکی از کاربردهای این حالت از ماده که در دمای 0.1 کلوین به آن رسیده اند را در ساخت کامپیوتر کوانتومی D-wave بکار برده اند که سرعت این کامپیوترها ما فوق تصور است. لطفا ویدئوی زیر را ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=LVChjHHy1w4
قیمت هریک از این کامپیوتر ها که دولت آمریکا یکی از آنها را خریداری کرده 10,000,000 دلار است.
6.بحث من بهیچ عنوان به انکار خدا منجر نمی شود. به انکار انکار خداپرستانی منتهی می شود که خدا را یک غول بی شاخ و دم در آسمانها میدانند که فقط دوست آنهاست و هر کسی غیر از انها جهنمی و آنها در بهترین نقاط بهشت ساکن خواهند شد.
خدائی که یکی است ولی همه خدا پرستان بر سر مالکیت او با هم و با بقیه دنیا در جنگند و هرکسی جز خودشان را با هرفضیحتی که در عالم به بار میآورند نجس می دانند و خود را پاک.
در مورد خدا و متافیزیک بیشتر با هم بحث خواهیم کرد ولی تا آن موقع لطفا فرشتگان را با دلائل عقلی نه روائی و این کتاب چه گفت ان کتاب چه برای من ثابت کنید. اگر نفهمیدم چه می گوئید از خودتان سؤال میکنم.
نکته ای که فراموش کردم بنویسم اینکه من نگفتم متافیزیک هم وجود دارد و هم ندارد من لفتم اصلا وجود ندارد. این عالم بر طبق انچه که شما به آن اعتقاد دارید و من هم قبولش دارم بر اساس یک عقل کل اداره می شود و آن قوانینی است که بعضی از آنها امروز از بدیهیات است و بعضی هم مورد مناقشه اند. از این بحث عقل کل نمی خواهم نتیجه بگیرم که متافیزیک و جود ندارد آنچه برداشت من است با دلائلی که گفتم و هنوز جای بحث دارد این استکه ماده اصلی موجودات از حالات و کیفیاتی برخودار است که برخی توسط ما قابل درک است و برخی نیست ولی دلیل نمیشود که بعدها با پیشرفت علوم و وسائل اندازه گیری قابل درک نباشد.
جناب منصور
ابتدا از همین کامنت تکمیلی شما آغاز می کنم ،ظاهرا شما به بحث من سهوا یا عمدا توجه نمی کنید و باصطلاح این شاخه و آن شاخه می پرید ،اینکه گفتم هم به متافیزیک باور دارید و هم آنرا نفی می کنید لازمه گفتار شما در تفسیر متافیزیک بود ،شما وقتی متافیزیک را به امور مادی پنهان از حس بشر تعمیم دادید،بعد گفتید متافیزیک وجود ندارد ،قهرا نتیجه این میشود که متافیزیک هم وجود دارد هم وجود ندارد! و این یعنی پارادوکس،که در همین عبارت کوتاه نیز شما باز تناقض گفته اید ،عبارت شما اینجا این است :
“” من لفتم (گفتم) اصلا وجود ندارد””،که این گزاره حاکی از این است که معتقدید چیزی بنام متافیزیک وجود ندارد،و در یک سط بعد از آن نوشته اید :””از این بحث عقل کل نمی خواهم نتیجه بگیرم که متافیزیک و جود ندارد “”.
(پایان نقل قول)
این نشان میدهد شما در مورد متافیزیک هنوز متحیرید ،بالاخره متافیزیک وجود دارد یا ندارد؟!
حال ما هنوز از تعریف ماهوی یک اصطلاح و بود یا نبود آن فارغ نشده ،باز مطلب دیگری و اصطلاحات دیگری مطرح کرده اید مثل “عقل کل”،که آنرا بقوانین حاکم بر طبیعت تفسیر کرده اید،جناب منصور، شما باید در مباحث نظری ،در هر حوزه ای از جعل و تاسیس اصطلاح خودداری کنید ،این کار اولین مفسده ای که دارد ،بحثهای متسلسل و ناپایان در توضیح الفاظ و واژه ها است ،همان ایرادی که بمن در کامنت بالا گرفته اید که واژه های “عقول طولیه” و “عقول عرضیه” متکافئه و غیر متکافئه که اصطلاحاتی فلسفی هستند در حکمت مشاء و اشراق از قوای عالم که بعنایت و قدرت الهی عالم و قوانین آنرا اداره میکنند ،من اینها را مطرح کردم چون بحث ما از متافیزیک و هستی های مجرد از ماده بود،اکنون شما آن تعبیرات مرا مورد ابهام قرار داده اید ،اما خود تان تعبیر نامانوس “عقل کل” را مترادف “قوانین حاکم بر هستی” گرفته اید،این اصطلاح کدام علم یا حوزه معرفتی است ؟،ما عقل کل در فلسفه الهی داریم اما نه بمعنایی که شما استعمال کردید.
یا بحث از ماده و کیفیات آن که شناخته یا ناشناخته است ،اینها خروج از بحث و این شاخه آن شاخه کردن است.
منصور جان بحث من با شما بحث “فیزیک” کوانتوم و غیر کوانتوم نیست،پیشرفت های علمی و فیزیکی نیز در جای خود ارجمند است ،اما من خواستم شما در این بحث ها نظم گفتگوهای عقلانی را حفظ کنید ،چون شما یا به کشف و شهود اشاره می کردید که آن از حوزه بحث های معرفتی حصولی و انتقال بدیگران خارج است ،و من کشف و شهود را تمسخر نکردم ،گفتم یافته های شهودی شما اگر واقعیت هم داشته باشد ،برای من حجیتی ندارد ،و آنچه که میگویید باید در قالب علم حصولی باشد و این قابل نفی و اثبات است.
و یا بحثهایی فیزیکی را درست یا نادرست مطرح میکنید ،من گفتم نه فیزیکدان هستم و نه میتوانم در حوزه فیزیک اظهار نظر کنم ،اما اینقدر می فهمم که نباید خلط و جعل اصطلاح کرد ،و نباید برای نفی یا اثبات یک اصطلاح فلسفی (متافیزیک) به محتواهای داخلی علم فیزیک جدید یا قدیم تمسک کرد ،پس بحث من با شما بحث فیزیک نیست ،شما اگر آنجا فیزیک می خوانید و به ان علاقه دارید ،امیدوارم موفق باشید و اگر چیزی در مورد فیزیک نوشتید من از آن بهره می برم ،اما بحث من فیزیک نیست.از شروع بحث دور نیفتیم
بحث من با شما در دو گزاره است :
1- تفسیر متافیزیک باصطلاح فلسفی و خصوصا دیدگاه ارسطو چیست؟ من گفتم متافیزیک بمعنای حقایق ماوراء ماده و هستی های مجرد از ماده است ،که لا اقل یک مصداق آن واجب الوجود بالذات است. و شما آنرا با جعل اصطلاح طوری تفسیر کردید که شامل امور مادی پوشیده از حواس ما هم میشود.و این خلط اصطلاح است.
2- گزاره دوم این است که آیا متافیزیک وجود دارد یا خیر؟
اینجا بحث اثبات عالم عقل و عقول طولیه باصطلاح حکمت مشاء و عقول عرضیه متکافئه و غیر متکافئه ،باصطلاح حکمت اشراق ،و رب النوع ها و مثل افلاطونی است .که بحث های مفهومی در اینها و اثبات اینها بدارازا می کشد،متاسفانه من و شما هنوز در تفسیر یک کلمه درجا می زنیم! و باید عرض کنم شما از آن تحاشی کرده و این شاخه و آن شاخه می کنید.
جناب منصور من نیاز به ارائه لینک های ویدئویی در مورد فیزیک و نظریات و تئوری های تثبیت شده یا نشده ندارم ،این کار شما همان چیزی است که بمن اشکال می کنید که من” قال فلان” و قال فلان نکنم،چه فرقی میکند شما هم با ویدئو های یوتیوب قال ایکس و قال ایگرگ می کنید! لطفا فیزیک و تئوری های فیزیک و ویدئو های یوتیوب و یافته های تجربی شهودی عرفانی را واگذارید ،و در دو گزاره فوق گفتگو کنیم.اینقدر هم بمن بدبین نباشید ،اینقدر توجه دارم که در مباحث عقلی و فلسفی مربوط به هستی شناسی نمی توان قال فلان و قال فلان گفت،من اگر بحث ام بحث فقه و احکام شریعت باشد از قال الباقر و قال الصادق سخن خواهم گفت ،اما اگر بحث در حوزه معرفتی فلسفی و هستی شناسی فلسفی باشد که هست ،فقط بحث فلسفی می کنم و دیگر سخنی از کشف و شهود یا تئوری های اثبات شده یا نشده علم فیزیک ،بمیان نخواهم آورد ،کاری که شما نیز باید بکنید.
گفته اید :
“” انچه تا کنون در ارتباط با متافیزیک گفته ام بصورت بسیار ساده ای با استدلال و شاهد آوردن از علوم تجربی مطرح کرده ام که هنوز جای باز شدن دارد ولی شما دائم در جواب، باستهزاء مسآله شهود مرا پیش میکشید در حالیکه تنها دلیل شما بر رد ادعای من اینستکه چون برهان عقلی منتج به حقانیت کشف محمدی میشود و این کشف گفته متافیزیک پس من هم به متا فیزیک اعتقاد دارم. آیا شما به این میگوئید برهان عقلی؟ این پذیرش تعبدی یک ادعاست از کسی یا کسانی که شما قبولشان دارید””.
(پایان نقل قول)
این فرمایشات باز ناشی از سوء تفاهم است،چنانکه گفتم من ادعای شهود شما را مسخره نکردم ،فقط گفتم شهود شما فقط برای شما حجت است،نه برای من ،اط نظر من شهود شما شاید توهم باشد،از اینجا توضیح دادم که بر حسب برهان عقلی (نه تعبد) برای من تنها شهود معصومین معصوم و مصون از خطاست ،و شهودهای دیگر افراد ممکن است صحیح باشد یا نباشد اما برای خودشان حجت است،و من نگفتم چون شهود و کشف محمدی گفته متافیزیک من می پذیرم ،شما چرا سخن مرا از محل خود خارج می کنید،البته شهود معصوم و کشف محمدیین برای ما حجت است ،و اصلا وحی یعنی ارتباط با ماوراء حس ،اینکه معلوم است ،اما برهان بر وجود متافیزیک نیز وجود دارد،و ما نیازی نداریم که متافیزیک را به امور مادی تعمیم دهیم ،اصلا لغت “متافیزیک” یعنی وراء ماده.
در فقره چهارم کامنت اولتان اینطور نوشته اید :
“”خلاصه صحبت من این است که هرچه را که نمیتوان دید و یا اندازه گیری کرد نمیتوان به عالمی دیگر نسبت داد. در گذشته بشر فقط میتوانست در ارتباط با صداهائی که با گوشهای خود می شنود نظر بدهد و همان صداهائی که پیامبران میشنیدند به عالمی دیگر نسبت داده میشد ولی در حال حاصر مشخص شده که فرکانسهائی از صدا توسط گوش ما قابل ادراک نیست ولی وسائلی هستند که با انها آن صداها را میتوان شناسائی کرد. و چه بسا روزی بتوان با ابزارهائی صدای مثلا همان فرشتگان با فرض وجود آنها بصورتی که توصیف شده اند را با بزارهائی تشخیص داد. شما نمی توانید بگوئید که فطعا چنین اتفاقی نخواهد افتاد در واقع دلیلی برای ان جز دلائیل تعبدی خود ندارید.
5. چرا ماده جن است و مذهبیون بسم الله واقعا چرا اینقدر با ماده می جنگیم؟ و چرا فکر میکنیم که ماده به همین چیزهائی که ما درموردشان دانش داریم ختم می شود. لطفا این ویدئو را ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=9FudzqfpLLs“”.
(پایان نقل قول)
جناب منصور! من کی گفتم هرچیزی را که نمیتوان دید و اندازه گیری کرد را باید به عالمی دیگر نسبت داد؟! من گفتم اصلا حقایق مادی (چه پوشیده از حواس و چه درک شده به حواس مسلح و غیر مسلح) را باید تنها در حوزه “فیزیک” ارزیابی کرد،و بحث ما در متا فیزیک بود ،باز شما مثالها و بحثهای فیزیک را بمیان آورده یک “قال یوتیوب” را هم قرین آن میکنید و به بحث های دیگر میروید،مثل همین موضوع “اصوات” که مظرح کردید،منصور عزیز اینها بحث در حوزه فیزیک است،صوت و اصوات که ارتعاشات ناشی از تموج هواست که منشا و مبدایی دارد ،اینها مباحث فیزیک است ،درست هم می فرمایید ،اصواتی را ما با همین پرده صماخ گوش خود می شنویم ،و اصواتی را نیز گوش ما قابل دریافت فرکانسهای آن نیست ،اینکه سخن جدید و خارق العاده ای نیست شما مطرح کردید،آری ممکن است دائم پیش برویم و اصواتی را که تاکنون به گوش عادی نمی شنیده ایم را با ابزارهای بشنویم چه در اوج هستی مثل کهکشانها ،و چه در حضیض آنها مثل ساقه های نباتات و گیاهان،دقت کردید؟
شما حالا از کجا یقین کردید که آنچه انبیاء در مقام دریافت وحی از فرشتگان یا خدای متعال دریافت می کرده اند یا می شنیده اند ،ازقبیل همین اصوات مادی باشد؟! این از کجا؟
بنظرم اینگونه تفسیرهای مادی از ماهیت وحی و فرشتگان ،ناشی از همان خلط اصطلاح است،که ما اموری مادی را متافیزیک بنامیم.
من هرگز نی گویم چیزی اتفاق نخواهد افتاد ،من میگویم پیشرفت های بشر در زمینه فیزیک و کشف اسرار عالم ماده (فیزیک) ادامه خواهد یافت ،اما شما به چه دلیل ،می خواهید حقایق ماورائی را از قبیل اصوات مادی بدانید؟! شما هم دلیلی ندارید در این زمینه،آنچه که با یوتیوب و غیر آن مطرح می کنید این است که اصوات مادی با فرکانسهایی که تاکنون برای قوه سامعه ما قابل درک نبوده است ،به ابزارهایی شناخته شده یا شناخته میشود ،بسیار خوب من منکر پیشرفت علم فیزیک نیستم ،و از آن خوشحالم ،اما اینها همه برهان برای انکار ماوراء ماده و متافیزیک نیست! شما ظاهرا هنوز بمن بجهت مذهبی بودنم بدبین هستید،شما چرا چنین تهمتی را به الهیون می زنید که رابطه آنها با “ماده=فیزیک” رابطه جن و بسم الله است؟!این تلقی شماست،مگر ماده و ابعاد آن مورد انکار الهیین است که شما چنین تهمتی میزنید؟ بحث ما این است که هستی مساوی و مساوق ماده نیست،هستی دو سنخ است هستی مجرد و هستی مادی،این تیجه برهان است ،اما اینکه همه مفاهیم و مقولات را تفسیر مادی کنیم این اشتباه است ،مفهوم این مطلب این نیست که رابطه الهیون با ماده رابطه جن و بسم الله است! اندکی در فرمایشاتتان تامل کنید و بگویید.
بحث من بحث فلسفی و عقلانی است در حالیکه جنابعالی دائم قال یوتیوب مطرح میکنید و از مقولات علم فیزیک میگویید و حتی به تعیین نرخ کامپیوترهای فروخته شده در امریکا می پردازید! دوست من حاشیه نروید و از موضوع بحث خارج نشوید.
در فقره 6 اینطور نوشته اید :
“”بحث من بهیچ عنوان به انکار خدا منجر نمی شود. به انکار انکار خداپرستانی منتهی می شود که خدا را یک غول بی شاخ و دم در آسمانها میدانند که فقط دوست آنهاست و هر کسی غیر از انها جهنمی و آنها در بهترین نقاط بهشت ساکن خواهند شد.
خدائی که یکی است ولی همه خدا پرستان بر سر مالکیت او با هم و با بقیه دنیا در جنگند و هرکسی جز خودشان را با هرفضیحتی که در عالم به بار میآورند نجس می دانند و خود را پاک””.
(پایان نقل قول)
این فرمایشات هم عجیب است،و حاکی از بدبینی مفرط شما به ماست ،اولا فرضا بحث شما به انکار خدا بینجامد،این به اختیار شماست.
ثانیا خدا پرستان خدای متعال را چه به اثبات برهانی عقلی ،و چه به کشف و شهود عرفانی و چه به بیانات قرآنی روایی ،یک غول بی شاخ و دم نمی دانند! اینها را شما در کارولینای شمالی شهود کرده اید؟! من البته از منطق همه خدا پرستان سخن نمی گویم و از کسی دفاع نمی کنم ،اما نتیجه براهین عمیق فلسفی ،اثبات هستی بسیط و صرف و مجرد و لایتناهای واجب الوجود بالذات است ،این یعنی غول بی شاخ و دم؟!
و نتیجه کشف قرآنی محمدی نیز این لطایف وحیانی است که (هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن) و ( و هو معکم اینما کنتم) و (الله نور السموات و الارض) و (و نحن اقرب الیه من حبل الورید) و ( و هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله) (فاطر السموات و الارض ) و (افی الله شک فاطر السموات و الارض؟) اینها و دهها آیه در تعریف ذات بقدری که ممکن است و تعریف صفات او و تعریف اسماء او و تعریف افعال او ،نتیجه کشف تام محمدی صلی الله و علیه وآله است ،بنظر شما این گزاره های وحیانی و آن نتیجه البرهان فلسفی ،معرف این است که خدا (نعوذا بالله) یک غول بی شاخ و دم است؟! شما دوست عزیز چون در ابتدای گفتگو با بنده هستید لطفا در هر مورد ابهام داشتید از آن سوال کنید ،و با اشاره به پیش فرض ها و پیش تلقیات خود بحثها را به چنین الفاظ نادرستی مخلوط و ممزوج نکنید.
مباحث جهنم و بهشت نیز مباحثی درون دینی است ،اینها را باید به کتاب و سنت دریافت ،نکند بهشت و جهنم را هم می خواهید با تیغ فیزیک و ویدئو های یوتیوب جراحی و حلاجی کنید! (حال این شوخی دوستانه بود) ،غرضم این بود که بحث داخل محتوای دین را پیش نکشید ،چون موضوع بحث ما بحثی عقلی است ،نه فیزیکی و نه عرفانی و نه فقهی و غیرو ،شما خودتان گفتید که در این بحث ها ورود به نقلیات و قال فلان و قال فلان نکنید ،بحث ما هم الان بحث نجاست این و آن نیست که موضوعی فقهی است ،بنابر این شما اول خود ملتزم باشید که مباحث را مخلوط نکنید و متمرکز باشیم بر مبحث چیستی “متافیزیک” و بدنبال آن “هستی متافیزیک”،با توجه به اینکه گاه دیده ام تمسک به قرآن یا کشف تام محمدی می کنید ،این سوال را هم از شما دارم ،که شما مجموعه وحی و شریعت و وحی به پیامبر اسلام را قبول دارید یا استشهادهای شما به سوره حمد و سوره والعصر و غیرو تنها از باب جدل و بحث بر اساس مسلمات طرف گفتگوست؟
و سوال دیگر اینکه شما بر اساس تعریف و تعمیم نادرستی (بنظر من) که از مقوله متافیزیک دارید و حقایقی مثل فرشتگان یا عقول را مادی می پندارید ،آیا خدای متعال را که بنظر شما غول بی شاخ و دم هم نیست ،موجودی مادی می پندارید یا هستی مجرد از ماده ؟ چرا؟
تشکر از توجه شما
جناب مصلح،
همه جوابهای شما به من چه گفتم تو چه گفتی خلاصه می شود . آنجا هم که از شما سؤالی میکنم میگوئید بحث درون دینی است. اگر دلیل از علوم تجربی میاورم که بر مبنای بدیهیات پذیرفته شده با شما پیش بروم می گوئید به فیزیک و کوانتوم و …. نیازی ندارید.
این نحوه بحث کردن شما به آن می ماند که پای کسی ببندی و بگوئی حالا بدو. چگونه؟
قال فلان گفتن با یافته های علوم تجربی که باثبات رسیده اند و نتایج آنها در علم ثابت شده و جزو بدیهیات است خیلی فرق می کند.
اینکه بگوئی زمین گرد است تا نشان دهی زمین گرد است خیلی متفاوت است. ادعای من را یا شما باید خودتان ببینید و تجربه کنید یا مثالها و دلائلی که از بدیهیات کشف شده
را بیان میکنم بشنوید و اگر نکته مبهمی بود سؤال کنید اگر جواب داشتم میدهم نداشتم به بحث ادامه نمی دهم.
اینکه گفتم از بحث عقل کل نمی خواهم به نبود متافیزیک برسم معنایش این است که عقل کل برهان من برای رد متافیزیک نیست. کجای این پارادوکس است؟
آنچه که از صحبت های شما دستگیرم شده تا حالا این است که یا شما بضاعت اثبات عقاید خود را ندارید یا اینکه میترسید نتایج این بحث به جاهائی ختم شود که خیلی خوشایند شما نیست. در هر حال اگر شیوه خودتان را تغییر ندهید با کمال احترام دیگر به بحث با شما ادامه نخواهم داد.
جناب آقامنصورباسلام
بنظرم بنده را باآمرتضی اشتباه گرفته اید بنده گفتگورا خاتمه یافته اعلام کرده بودم .موفق باشید.
مصلح
بله آقا مصلح ببخشید.
خطاب به مرتضا، مزدک، مصلح، انعامی، …می شود تقاضا کنم این دیالوگ ها و درگیری های دینی تان را تمام کنید؟ یادتان باشد این سایت صدها مخاطب روزانه دارد. اما شما چند نفر با عرض معذرت اینجا را روی سرتان گذاشتید. بس است دیگر.
ناشناس عزیز
جا برای چه بحثی تنگ شده؟
جناب ناشناس
با سلام به شما این درست است که این سایت صدها مخاطب روزانه دارد ،اما بحث های مطرح در کامنت ها که مانع خوانش و بررسی متن های جناب نوریزاد نیست،البته خواندن کامنت ها هم اجباری نیست هرکس بر اساس نوع علاقه اش مطالب را می خواند یا رد میشود ،یا اکتفاء به متن آقای نوریزاد میکند.
نکته دیگر این است که خود میزبان سایت از اینگونه گفتاگفت بتعبیر خود ایشان استقبال کرده اند و با بی طرفی و دقت بحث ها را منعکس میکنند ،حال شما که مثل ما یکی از میهمانان محترم این سایت هستید از این امر ابراز دلتنگی می کنید؟ یعنی سلیقه شما باید حتما اعمال شود ولو کثیری از افراد مراجعه کننده از این بحث ها استفاده و استقبال کنند؟
حکومت اسلام رحمانی
این روزها خبر تازهای در فضای مجازی پیچیده که بنیادی به نام حکومت اسلام رحمانی قرار است تا 40 روز دیگر اعلان موجودیت کند. لهذا بسیاری از شنیدن این خبر دچار اضطراب و دلنگرانی و یا دچار خیالات و تفکراتی شدند که ای بابا! باز این دیگه چیه که توی این گرفتاری و هیاهو میخواهد بلای جان ما بشود و به درد ما بیفزاید؟ مگر آنهایی که خشونت کردند و میکنند همین ادّعا را نداشته و ندارند و دَم از رحمت اسلام نزدند؟ اما یا از همان اول دست به اِعمال خشونت زدند یا در میانه راه خشونت را تجویز کردند و یا وقتی به نان و نوایی رسیدند برای حفظ خود خشونتهای صادره از خود را توجیه کردند و برای ما از اسلام جز رنج چیزی باقی نگذاشتند و….. دهها تصورات دیگر از این دست که هر کس با خود خواهد داشت …. اما جالب این است که بدانید، ما آن نیستیم که خیال میکنید و البته اینطور هم نیست که ادعا کنیم یکباره از آسمان فرود افتاده باشیم. نه، نه. ما مثل شما از جنس شما وهمزبان شماییم ولی در آنچه که میخواهیم بگوییم صادقیم و متعهّد که جز به صلاح زندگی، عمل نکنیم و نباشیم و از خود جزء این، یادگار و نشانی نگذاریم.
بله. ما جمعی هستیم که با برداشت خود از خدا و ادیان و خصوصاً اسلام که رشته تحصیلی ما بوده، به یک سری از نتایج مفید و مطرح نشدهای دست یافتیم که دوست داریم آن را با شما تقسیم کنیم تا شما نیز همانند ما از زیبایی و رحمتیّت ادیان الهی و خصوصاً اسلام راستین مطلع و بهرهمند گردید و البته به شما حق میدهیم این حرفها را باور نکنید و به تمسخر به این نوشتار بنگرید. آره، حق دارید و ما از همه شما که در این حالت تردید هستید طرفداری میکنیم. چرا که ما هم مثل شما بودیم و تحت تاثیر عملکرد دیگران قضاوت شخصی داشتیم. مثل شما از دین اسلام همان چیزهایی را میدیدیم که روبنایی بود و قابل دیدن و به عمق قضیه، کسی را یا اشتیاق نبود یا توان و جرأت، مدد نمیکرد در نتیجه به راحتی قضاوت میکردیم و به راحتی قضاوت میشدیم. کل تاریخ اسلام را با همین نگاه کج و معوج و بیریشه خود، تفسیر میکردیم و کاری هم به این نداشتیم که آیا این حرف ما، کار ما، اندیشه ما با اصل حیات، با صاحب حیات مطابقت دارد یا نه؟ اما الان قضیه فرق دارد. چرا که بعد از تحقیقات و تفحّصات، دیدیم مساله خیلی جدیتر از آن است که فکر میکردیم و بعد از این توفیقات و تحوّلات بود که بر خلاف نظریه رایج که دین را افیون میدانند فهمیدیم بابا! موضوع تمام ادیان سر دو چیز یعنی؛ خدا و انسان است و وقتی دقیقتر نگاه کردیم دیدیم نه خدا آن است که تاکنون شنیده بودیم و نه انسان آن که تاکنون تعریف شده. فهمیدیم نگریستن به زندگی از دریچه خدا و دین و رسولانش نه تنها مزاحم ما نیست که از بس شیرینی و سود، هدیهمان نمود که دوست داریم آن را با شما هموطنان و همزبانانمان تقسیم و شریک گردیم و برای همین است که در صدد تشکیل این بنیاد مقدس هستیم تا شما نیز همانند ما از اسلام راستین بدانید و از سود همنشینی با آن شاد و دل آرام باشید و به دور از خشونتها و بیهودگیها و نابودیها زندگی کنید.
بله. قصدمان از تشکیل این بنیاد، خدای مهربان است و اینکه باور کنیم که خدا واقعاً مهربان است و به خون و خشونت علاقهای ندارد. ما میخواهیم در این بنیاد خود، با احترام به همه ادیان دیگر، درباره چنین خدایی مهربان، در قالب اسلام بگوییم و به شما دوستداران خوشبختی نشان دهیم که اسلام راستین عاشقش را قاتل و آدمکش به بار نمیآورد. اسلام راستین طالبش را مزاحم صلح و آرامش حیات به بار نمیآورد. بلکه اسلام راستین، انسان را به خدایی که به همه موجودات خود عشق میورزد رهنمون میگردد و اگر خلاف این ادعا به وفور مشهود است باید اشکال را در جای دیگر جستجو نمود.
ما با تشکیل این بنیاد قصد داریم شهادت دهیم که اسلام راستین رحمت است و خدای ادیان الهی و اسلام عزیز، بر خلاف همه بدبینیهایی که نسبت به ذاتش وجود دارد رحمبان است و به تمام بندگانش عشق میورزد. البته در اینجا ما ضمن ابراز همدردی با شما عزیزان و آسیب دیدگانی که از خاطر عملکرد خشونت بار پیروان اسلام، نسبت به ذات باری تعالی و مربّی خود بدبین شدهاید توصیه میکنیم که خود را در زندان عملکرد دیگران محصور ننمایید و از جستجوی حقایق در اتفاقات و وقایع تاریخی دست بردارید که تاریخ، بسیار بسیار تاریک است. بلکه از خاطر لطافت و ظرافت قضیه میتوانید با اراده مستقل خود، به ندای قلب خود گوش فرا داده و مطمئناً اگر چنین کنید خواهید دید که صاحب جهان به خشونت و ضرر رأی مثبت نداده و نمیدهد و ما با همین نگاه معتمدانه به خالق هستی است که قصد داریم در کنار دیگر نهادها و گروهها و انجمنهای طرفدار دین اسلام، مستقلاً و بدون دامن زدن به خشونت و بدون وابستگی به هیچ حزب و گروه خاصی از برداشتهایمان درباره اسلام راستین سخن گفته و از قضاوتهای اسلام راستین درباره موضوعات مختلف و پیش روی انسان پردهبرداریها نماییم و در این راه متعهد میشویم که هرگز خود را به بدنه هیچ حکومتی جهت امور اجرایی کشوری پیوند نزده. بلکه به عنوان یک نهاد تاثیر گذار تا وقتی که در این دنیا هستیم به خدمتگذاری در راه روشنگری و ابلاغ آنچه که به صلاح زندگی انسان است همت گماریم.
شما ای برادران و خواهران! ای همه کسانی که خسته از ظلم و ستم تبعیض، اختلاف و جنگ و خون، سودجویی و نیرنگ و فریب، تحت هر نام و عنوانی هستید! بیایید به این حس آزادیخواهی و صلح طلبانهی برخواسته از نهادتان احترام بگذارید و با تعقیب و حمایت از این نیت مثبت و خیر، گامهای موثری در بهبود زندگی پیش روی خود بردارید و شما مطمئن باشید که هدفمان هم از تاسیس این بنیاد، همین نیت خیر است و جز این نیست. چرا که قصد ما نه دفاع از دین خاص، ملتی خاص، نژادی خاص، حکومتی خاص، کسب موقعیتهای اجتماعی خاص، بلکه تنها و تنها معیار بزرگ ما و آنچه که خاص ماست این است که از هر چیزی که به ضرر حیات و زندگی است برحذر باشیم و این ملاکیست که از ذات اسلام یافتیم و در جوهره همه ادیان الهی وجود دارد. زیرا خدای رحمبان سود است و رسولان و فرستادگانش سودرسانان جاویدی هستند که به راه و رمز تجارت بزرگ زندگی به خوبی واقفند. بنا بر همین اصل است که معتقدیم پیامبر اسلام همچون تمام پیامبران، سودرسان جاویدیست که شاگردان مکتبش با شناخت درست از او و اهدافش قادر به کسب آرامش و خوشبختیاند و جامعهای که خود را به پندها و روش او به طور آگاهانه مجهز نماید حتماً از بحرانها خارج خواهد شد. ما بر خلاف همه نگاههای منفی که نسبت به اسلام وجود دارد با اعتماد به اسلام راستین و اعتقاد به خدایی مهربان و بری از خشونت و خون، جهت روشنگری و پردهبرداری از چهره اصیل اسلام، این بنیاد را با نام خدای مهربان و به کمک و همیاری شما دوستداران زندگی عاری از خشونت و خون و قدرت، عاشقان معنویت و نظم و امنیت، تاسیس خواهیم کرد و البته بیصبرانه منتظر نظرات و پیشنهادات شما در این امر هستیم و مشتاقانه به پرسشهای شما پاسخ خواهیم داد. تا بلکه بتوانیم از این طریق، خدای جهان آفرین را بر این منّت عظمایش شکر گزار بوده باشیم.
و برای همین خاطر است که میگوییم:
ما طالبان و یا القاعده نیستیم. ما داعش و یا بوکوحرام نیستیم. ما این و یا آن نیستیم. ما ایرانی و فارسزبان و تابع دین خدا و مسلمان هستیم.
ما بدون وابستگی به هیچ حزب و یا گروه سیاسی و مذهبی با مسالمتآمیزانهترین روشها میخواهیم نتیجهی تحقیقات و برداشتهای خویش را از اسلام و قرآن و سنّت مطابق قرآن بیان کنیم تا چهرهی واقعی اسلام را برای یکبار هم که شده همگان ببینند.
و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم
حکومت اسلام رحمانی
مسعود
دوست محترم
مطالبی که مرقوم فرموده اید قبول, ولی متاسفانه “دم خروسی” آشکار است و انهم اسم بنیاد شماست. اگر هدفتان روشنگری در باره اسلام راستین است, که میتواند هدف قابل احترامی باشد, چرا اسمش “حکومت اسلام رحمانی” است. روشنگری مذهبی و اعتقادی در مورد اسلام یا هر دین و مرام و فرقه دیگری با تلاش برای اثبات حق “حکومت ” برای یک دین دو موضوع متفاوت و در حقیقت مغایر با یکدیگر هستند.
انگار اینقده شور شده که خان هم فهمیده؟؟؟؟؟