ساعت هشت و نیم 27 شهریور به وقت ایران، مصاحبه ی مرا از شبکه ی من و تو ببینید و بشنوید. در باره ی چه صحبت می کنم؟ خیلی چیزها. که اگر همه اش را پخش کنند، خواهید دید که صدای سخن من تا خود بیت رهبری نیز می رود. به جایی که همه ی سر و صداها از آنجاست. مثل چی؟ مثل همین عربده ی شعبون بی مخ های ولایی که گفته اند: ما را برای جولان در خیابانهای تهران و شهرستانها، و برای مبارزه با بد حجابی و اینجور چیزها، نیازی به مجوز نیست. می گویم: اینها نه که مستقیماً از بیت رهبری و از سرداران سپاه خط می گیرند، راست می گویند. اینها هم در گذشته و هم اکنون نیازی به مجوز نداشته و ندارند. و گرنه به یک تشرِ ولایی سر به لاک خود فرو می بردند.
(عکس بالا، جمعی از دوستان و آسیب دیدگان و زندان رفته ها و خانواده های زندانیان سیاسی را نشان می دهد که چندی پیش در خانه ی جناب عبدالفتاح سلطانی دور هم جمع شدیم و با تأثر و تأسف، آغاز چهارمین سال زندانی بودنش را در زندان شقاوت گرامی داشتیم. آنچه که در این عکس برجستگی یافته، خنده است. اگر گفتید به چه می خندیم ما همگی؟)
محمد نوری زاد
بیست و هفت شهریور نود و سه – تهران
متن پیاده شده ی همین مصاحبه:
http://www.manoto1.com/videos/51255/vid5635
سوال: با توجه به موضوع برنامه ی امروز درباره برخورد نیروی انتظامی و مسئولان با مردم، کمی درباره تجربه شخصی تان از برخورد هایی که با شما شده برایمان بگویید.
پاسخ: پلیس را باید به چند دسته تقسیم کرد. در پلیس ما آدم های مظلوم فراوانند که زحمتکشند اما در رده های پایین قرار داشته و اختیار چندانی از خود ندارند. مثلا در همین راهنمایی و رانندگی. پلیسی را در نظر بگبرید که در گرما و سرما در خیابان ایستاده، برخی افسر وظیفه اند، برخی کادرند و…هر آنچه که ما می بینیم زحمت و رنج آنها در سامان دادن به امور شهری است.
از اینها که عبور کنیم، گرچه در بخش های دیگر نیروی انتظامی هم آدم های فهیم، زحمتکش و درستکار هستند، آنچه که چهره بیرونی نیروی انتظامی را می سازد، یک چهره تربیت نایافته است. قبل از انقلاب، پلیس ما به یک شکل وامدار آدم های ذی نفوذ بود، و امروز به شکلی بسیار بسیار گسترده. مثلا پلیس ما از خود اختیاری در مواجهه با یک آخوند ندارد که بسیار اسفبار است. پلیس ما این روزها دوره ی افسردگی اش را می گذراند. پلیسی که اختیار چندانی از خود برای سامان دادن امور اجتماع ندارد. مثلا مردم تکلیفشان با پلیس روشن نیست که امور انتظامی شهر و روستا آیا با پلیس است یا نه…یکباره می بینید جماعتی به عنوان مثال به اسم گروه های فشار وارد یک ماجرایی می شوند، و پلیس نظاره گر است. یا جماعتی مثلا از اطلاعاتی ها و سپاهی ها وارد حوزه های پلیس می شوند و …می زنند، می شکنند، از دیوار سفارتخانه ای بالا می روند، و پلیس می ایستد و تماشا می کند و این چیزی است که متاسفانه در ارتش هم هست. یعنی بعد از انقلاب هم ارتش از ریخت افتاد و تعریف خود را از دست داد و هم نیروی انتظامی در جایگاه بایسته خود قرار نگرفت. مثلا اگر قبل از انقلاب پلیس وامدار آدم های ذی نفوذ بود و خود نیز به تبع آن بداخلاقی می کرد، امروز کانال های بسیار بسیار گسترده ای بر سر نیروی انتظامی ما سوار شده اند. تمام روحانیان، تمام آیت الله ها، تمام سپاهیان، پاسداران، سرداران و اطلاعاتی ها … و این پلیس را بدریخت کرده اند. وقتی شما از پلیسی بداخلاقی می بینید به این دلیل است که این تنها جایی است که می تواند اقتدار خود را نشان دهد مثلا وقتی پلیسی مواجه با یک سردار سپاه، پاسدار، اطلاعاتی، یا انصار حزب الله می شود، کاملا فرو می ریزد اینجا یک بی تعریفی بزرگ سایه بر سر نیروی انتظامی می اندازد.
من را روزی به کلانتری برده بودند تا از آنجا به دادگاه منتقل شوم. یک دفعه دیدم سوتی کشیدند و همه پرسنل کلانتری، از رئیس تا افسرها و درجه دارها جوری به صف شدند که گویی کسی وارد کلانتری می شود تصور من این بود که قرار است سرتیپ نیروی انتظامی وارد شود، اما دیدم دو آخوند وارد شدند . این سیستم یک پلیس ریاکار را تربیت کرده که برای گرفتن درجه و ترفیع باید در برابر روحانیان کرنش کند. الان اتفاقی که برای نیروی انتظامی و ارتش ما افتاده اینست که از نیروی انتظامی تخصص نمی خواهیم، ریاکاری و چاپلوسی و کرنش می خواهیم. یا یک ارتشی نه به بخاطر فهم و تخصصش، بلکه بخاطر تسبیحی که به دست می گیرد یا حضوری که در صف نماز جماعت دارد ترفیع می گیرد. وقتی سرهنگی قرار است به درجه ی سرتیپی برسد، باید واحد سیاسی عقیدتی ترفیع او را امضا کند که آیا در صف نماز جماعت هست و آیا ظاهرش متشرع و تسبیح به دست هست یا خیر. ولی هیچوقت وارد حوزه تخصص او در حوزه دفاعی و نظم او و نظافت و ادب او نمی شوند. ما، هم ارتشی ها را و هم پلیس را ریاکار بار آورده ایم چون بالاتری ها اینطور می خواهند. یعنی مجموعه ای بی اراده و از ریخت افتاده که صورت ظاهر آن را شما در خیابان ها می بینید یعنی انسان هایی زحمتکش، اما شوربختانه، باطن آن فروریخته و بدقواره است.
سوال: شما که مورد ضرب و شتم قرار گرفتید آیا توانستید شکایت کنید و آیا قانونی هست که از کسانی چون شما که بدون هیچ دلیلی مورد ضرب و شتم قرار می گیرند حمایت کند؟
پاسخ: یک نمونه کشته شدن ستار بهشتی است توسط پلیس فتا. الان در زندان بچه های گلی داریم که همه ی ما در برابر ادب و فهم و علم و وطن دوستی و انسانیت شان تمکین می کنیم، که همگی بخاطر یک نوشته شش سال و ده سال در زندانند اما قاتل ستار بهشتی سه سال حکم می گیرد چرا؟ چون یک پلیس است و اگر یک پلیس را به قصاص حکم کنند فردا دیگر هیچ پلیسی دست از پا خطا نمی کند.
یا مثلا بازجوهای اطلاعات و سپاه، می زنند، فحش های بسیار رکیک مثلا نسبت به یک جوان و یک متهم می دهند و شما به عنوان یک فرد آسیب دیده می خواهید به دادگاه کارکنان دولت و دادگاه انتظامی شکایت کنید. طبیعی است که رسیدگی نمی شود. نمونه آن دادگاهی کردن فردی است مثل مرتضوی یا احمدی نژاد که هیچ وقت به نتیجه نمی رسد چون اینها از جاهایی دستور گرفته اند و دستور می گیرند که امروز اگر به خاطر دزدی ها و مفاسدشان محکوم کنید فردا دیگر مجموعه ای از این آدم ها که مشغول سرویس دادن به روحانیت و بیت رهبری و سرداران سپاه هستند تمکین نخواهند کرد. این است که یک بازجوی اطلاعاتی، یا سپاهی یا افسر آگاهی با خیال راحت می زند و زخمی می کند تا اعتراف مطلوب خود را از یک متهم بگیرد و خیالش راحت است که با او کاری نخواهند داشت. فوقش هم اگر کسی زیر ضرب و شتم بمیرد، یک حکم قتل شبه عمد به او می دهند و سیستم حکومتی هم دیه مختصری می پردازد و ماجرا را جمع می کنند. هیچ وقت هیچ پرونده ای درباره هیچ پلیس قاتلی به سرانجام نرسیده است.
سوال: پس یعنی ما هیچ اساسنامه ای نداریم که بطور مشخص بگوید پلیس یا وزارت اطلاعات باید با مردم چگونه برخورد کند؟
پاسخ: چرا…از این نوشته های فراوان است با بندها و تبصره های فراوان مبنی بر اینکه یک مامور دولت، مامور انتظامی، مامور اطلاعاتی و امنیتی باید در مواجهه با مردم چگونه رفتار کند. اینها روی کاغذ هست اما در عمل، کسی تا به حال به آن قوانین و بندها و تبصره ها اعتنایی نکرده.
شما یکروز به آگاهی بروید می بینید افرادی که شیلنگ و کابل در دست گرفته یا با زنجیرهایی دست متهم را از پشت بسته و … چون اینها به این شیوه است که می توانند اعتراف بگیرند. یک پلیس تنبل و بی خاصیت تنها راه اعتراف گرفتنش زدن و قرار دادن فرد در یک شرایط بحرانی برای گرفتن اعتراف دلخواه است در حالی که یک پلیس مطلوب، تحقیق می کند و نقاط ضعف متهم را با اسناد و مدارک پیدا می کند و جلوی رویش می گذارد.
بله این چیزها در قوانین هست مثلا در قانون متهمین سیاسی آمده که متهم نباید چشمبند ببندد و اگر چنین اتفاقی بیفتند، جرمی رخ داده و مامور مربوطه باید محاکمه شود. ولی همین الان تمام متهمان سیاسی را با چشم بند جابجا می کنند، بدون اعتنا به قانونی که در مجلس شورای اسلامی تصویب شده است.
شما به عنوان یک کارگردان می توانید در این باره یک فیلمی بسازید!
پاسخ: تخصص من فیلمسازی است اما واقعیت اینست که بنا به حکمی نانوشته، من نمی توانم فیلم بسازم چون بر خلاف نوشتن که با لپ تاپ و کاغذ و قلمی میسر می شود، فیلمسازی هزینه بر است. حتی فیلمی که به فرض با سرمایه خودم هم ساخته شود، توسط وزارت ارشاد و صدا و سیما و … تحویل گرفته نمی شود. در آینده ای که ایران آباد و آزاد شد، بله ما می توانیم فیلم های خوبی از این زوایای پنهان و قربانیان خاموش در دخمه های محوف بسازیم.
سوال: امروز در برنامه، بیننده ای داشتیم که در کنکور تجربی رتبه خوبی آورده بودند اما با ایشان تماس گرفته می شود و به علت بهایی بودن، از ورود به دانشگاه منع می شوند. کمی درباره حرکت چند روز پیش خودتان و دکتر محمد ملکی در سر زدن به گروهی از بهائیان محروم از تحصیل صحبت کنیم. فکر می کنید حرکت شما می تواند چه تاثیری داشته باشد؟
پاسخ: ما هیچ تاثیری را تضمین نمی کنیم. شما وقتی اعتراضی می کنید، به هر حال صدای آن حرکت به گوش افرادی که باید، می رسد. آخوندهای ما توان اینکه بیایند درباره اسلام و مقولات اسلامی با دانشمندان و فهیمان و منتقدان در سطح کلان محاجّه کنند، ندارند. به همین دلیل در طول تاریخ همیشه پای دشمنی به میان می آید که کاسه و کوزه ها بر سر آن شکسته شود. مثلا از کلام رهبر ما هیچگاه کلمه ی “دشمن” نمی افتد. دشمن یک ضرورت و یک نیاز است برای روحانیان و مسئولان ما که در حالی که خود در داخل، بزرگ ترین لطمه ها را وارد کرده اند، همه ی ناهنجاری ها و ضایع کردن ها و بی عرضگی ها و بی لیاقتی های خود را به گردن دشمن فرضی بیندازند که در بیرون از مرزهاست، تا به این ترتیب از آسیب ها رهایی پیدا کنند. در این 150 سال، بهائیان بهانه ی بسیار مناسبی بوده اند برای آخوندهای ما که با کوبیدن بر سر آنها، خودشان را اثبات کنند. هیچ وقت فضایی فراهم نشده، مثلا در همین صدا و سیمای بعد از انقلاب، که مثلا یک بهائی درس خوانده و مدعی را آورده و در سوی دیگر، دانشمندان اسلامی، که الی ماشاءالله در حوزه های علمیه ی قم و مشهد و اصفهان و شیراز هستند، آن بهائی را مفتضح کنند، یا کمونیست ها را یا سرمایه داری را. همیشه یکجانبه درباره ی حجاب صحبت کرده اند، یکجانبه درباره ی اسلام صحبت کرده اند… چون بلد نیستند و عرضه و لیاقت اینکه بتوانند از حقی که خود به آن اطمینان دارند دفاع کنند، ندارند. یکجانبه به محاجّه می روند، یکجانبه می روند به بحثی که از آن پیروز بر می گردند.
بهائیان بهانه ای بودند در این سال ها، بویژه در این 36 سال تا به آن وسیله، ا:8.9نها خود را اثبات کنند. مثلا من همیشه باورم بر این بوده که نسبت بهائیان به شیعیان در این سرزمین مثل نسبت شیعیان به وهابیان در عربستان سعودی است. شیعیان عربستان سعودی دوست دارند چگونه با آنها رفتار شود؟ آیا دوست دارند که به خانه هایشان بریزند و اموالشان را غارت و مصادره کنند و به زندان برده شوند؟ منظور من اینست که بهائیان، قربانیان خاموش این 36 سالند. حال درست است که زرتشتیان، یهودی ها، سنی ها، مسیحیان نماینده ای دارند…ولی آنها هم مشقات و تنگناهایی دارند. اما بهائیان هیچ پناهی ندارند. همه جا با در بسته روبرو می شوند.
هیچ یک از بزرگان این نظام جرأت ندارند که با بهائیان صحبت کنند. چرا؟ چون آیت الله ها کمین کرده اند به محض اینکه مسئولی حرف از انسانیت بزند، او را از کار برکنار کنند. شما یک نمونه بیاورید که بزرگان نظام، آنهایی که به عنوان مثال اصلاح طلبند، آنهایی که متفاوت فکر می کنند و آنهایی که خیلی پیشرفته هستند، یک بار آیا توانسته اند از حقوق اینها دفاع کنند؟ دانش آموزی که رتبه ی اول کنکور می شود و بهائی است چرا نباید بتواند درس بخواند؟ اصلا رتبه ی آخر. او چرا نباید بتواند در سرزمین خودش درس بخواند؟ ورود یک بهایی به دانشگاه کی می تواند زلزله ای در تشکیلات آن دانشگاه به راه بیندازد؟ شما می هراسید. جالب اینست که تمام این بزرگان، آخوند ها و آیت الله ها و مسئولان ما وقتی به خارج می روند، از اینکه می توانند مسجد داشته باشند، یا مثلا می توانند در مسجد هامبورگ سخنرانی کنند، می توانند انقلابی صحبت کنند، می توانند پزهای آنچنانی بدهند، خرسندند. اما همین فضا را در داخل برای دیگران فراهم نمی کنند. این مشکل بزرگی است که ما گرفتارش هستیم.
آن روز ما با آقای دکتر ملکی رفتیم، بعد از 36 سال آسیب و رنج هایی که بهائیان در ایران دیدند و کشیدند، دختر 17-16 ساله ای که در کنکور نفر 113 ام شده و نمی تواند درس بخواند. کجای این مشکل دارد؟ کجای این، رعشه می اندازد بر تن اسلامی ها. این نگرانی ای بود که ما داشتیم و با آقای دکتر ملکی رفتیم و به شکل نمادین بر زمین نشستیم و از آنها پوزش خواهی کردیم که بگوییم گرچه حاکمان به شما ظلم می کنند، هستند مردمان فراوانی که از این تبعیض و شقاوت بزرگ رنج می برند و منقلبند. و ما از شما و از همکیشان شما پوزش خواهی می کنیم. من سه نسل دانشجو را دیدم که در این 36 سال از تحصیل محروم شده بودند. حال شما بینید همین فرزندان آیت الله های شیعه می روند در کانادا و انگلیس و آمریکا و اروپا با آرامش در هر رشته ای که بخواهند درس می خوانند. آنها درس نمی گیرند که یک چنین فضایی را که برای فرزند خودتان در آن کشور خارجی فراهم شده چرا برای دیگران در داخل فراهم نمی کنید؟ من باورم بر این است که آسیبی که بهائیان و سنی ها در این سرزمین دیده اند یک داغ ننگی است بر پیشانی آیت الله ها و روحانیان و اسلامیونی که در ایران حاکمند و ادعای وجاهت اسلامی شان جهان را پر کرده است. این داغ ننگ را من و آقای دکتر ملکی نخواستیم که بر پیشانی داشته باشیم. رفتیم و ابراز شرمندگی کردیم.
من روزگاری را برای ایران عزیز آرزو می کنم که انسان های شایسته و هوشمند وطن دوست بر سر کار باشند و ما را از این گرداب اسفناک رهایی دهند.
|
سلام درود بر شرف وشجاعت وانسانیت شما یک تنه جور همه را می کشید
با درود فراوان بر شما
بعید میدونم پست های من رو تایید کنید
آنان که در زمان فرمان رهبرشان خوابند زیر لگد دشمن از خواب بیدار میشوند.
امام علی علیه السلام
فرزند ایران شما جایی که به نفع تون هست مثال از پیامبر میزنید جایی که به نفع تون نیست نمیزنید من بیشتر توضیح نمیدم و دیگه هم وقتم رو تو این سایت کذابین که رییس اون نوریزاد باشه که فقط دم پیری بخاطر شهرت و اینکه سر زبون ها باشه اومده چرت و پرت بهم میبافه که در هرجا سخن این کذاب باشه
به همه چیز حاضره ضربه بزنه که فقط اسمش تو تمام رسانه ها نشر پیدا کنه
آقای کذاب چرا با شبکه هایی که کاملا مواضع شون مشخصه مصاحبه میکنی
مگه مسلمون نیستی؟
این شبکه ها چه نفعی برای اسلام داره که بهشون برای مطرح شدنت میری مصاحبه میکنی؟
نوریزاد کذاب بهت آقا نمیگم چون لیاقتش رو نداری
ولی تو فقط یه چیز یاد گرفتی اونم مخالفت با جمهوری اسلامی ایران هست
حالا سر هرچی
مثلا اگه دولت بیاد همه مردم رو روز 10 نون رایگان هم بده تو مخالفی و نقد داری
به تو باشه برای مطرح شدن و شهرت دست به دامان داعش هم میشی
راستی با اون ها هم وارده مذاکره شو چون اون ها هم با جمهوری اسلامی مشکل دارند
تو که با همه دشمنان این نظام همکاری کردی این رو از قلم انداختی
خائن
وطن فروش
کذابین
آنان که در زمان فرمان رهبرشان خوابند زیر لگد دشمن از خواب بیدار میشوند.
امام علی علیه السلام
من هم به شما نه سلام میدم نه آقا ! برای اولین بار در این سایت !
شماکاملاًمعلوم است که هیچ ربطی به ایران ندارید حتی اسمتان !
اینجا , در این سایت دوستداران ایران زمین می نویسند و عاشقان به ایران می خوانند ! برای همین شما و امثال شما چیزی از این نوشته ها نمی فهمید ( در ضمن دولت داره همین کار رو میکنه ! یعنی گداپروری !)
پاینده ایران , پایدار ایرانیان .
عالم دین می خوای چناب مصباح..با بصیرت می خوای جناب رهبر..واسطه صبحانه علمائی می خوای جناب هاشمی…حالا این سه تا شدن انقلابی و با بصیرت و سیاستمدار
جناب مصباح اونموقعها می گفت مبارزه ای که توش مجاهد و چپ باشه خیلی بده..سر صبحانه نه ملاحظه هاشمی رو کرد و نه رهبر و ولی امر مسلمین رو
رهبر یه فحش علمائی به مصباح داد و 10 سال قهر کرد..هاشمی هم تو این وسط هر چی کره و پنیر بود را خورد!..
انقلاب شد..مصباح خواست خرج اون صبحانه رو در بیاره..شد طرفدار مبارزه!..به اون رهبر هم که می گفت همه کاراش غلطه گفت امام!.. به این رهبر دیگه هم که دوزار قبولش نداشت گفت ولی امر و افتاد به تلافی اون حرف بیخودش وپاش رو بوسید!
رهبر که به او می گفت بی سواد وقتی دید اینجوریه یه دفعه طبق معمول راهنما زد و خط عوض کزد که نه بابا این علاّمه است!..بنده خدا هاشمی حالش دیدنی بود!
حالا حاضرین صبحانه شدن 2 تاشون دشمن هاشمی!..هاشمی هم حکایت صبحانه را رو کرده و رهبر هم چون پروستات نداره فعلا نمی تونه حرف بزنه که ما بفهمیم بالاخره سر صبحانه چی گذشت!!
البته ما بعد از فوت آقای خمینی میدونیم سر صبحانه چی گذشت!..فقط نمی دونم این صبحانه ها چرا همیشه 3 نفره است؟!..
علت خنده شما ها:تفسیر این شعر سعدی است ….غم وشادی برعارف چه تفاوت دارد…
با درود به هموطنان آزادیخواه و روشنفکر
با دیدن کامنت های اخیر بویژه پرخاش حضرت ایت الله مصلح (کَسَّر الله عُنُقَه) در پای پستی از خانم هوشمند ،به این فکر افتادم که هر بار مطلبی را از جایی نقل کنم و لینک نموشته ها و مطالب مفید و روشنگر را برای اطلاع هموطنان ازادی خواه و ازاده ذکر کنم.
ضمن ان که هموطنان گرامی باید بر حذر باشند از اینکه افرادی مثل ایت الله مصلح را دلسوز یا اهل بحث یا اهل فکر بدانند.
فردی که پشت این نام پنهان است قطعا ساپورت شده از مراکز خاص اطلاعاتی و امنیتی است.
اصولا ابلهانه است که کسی فکر کند مدیران وزارت اطلاعات و نیز بخش اطلاعات سپاه ، وبسایت مهم و پرمخاطبی مانند سایت اقای نوریزاد را رها کنند و برای ان نقشه ای نکشند و در کار ان خللی و خدشه ای نکنند.
نظر من انست که حتی نام “مرتضی” هم علیرغم همه فیگور ازاداندیشی و استدلال گرایی خود پوششی برای استخوان خرد کرده های بچه قم است که تحت نظارت و هماهنگی کامل نهادهای امنیتی در این وبسایت مطلب میگذارند.
علت ساده است:
برای نوشتن هر پست مفصلی از قبیل انها که این افراد تابلو مینویسند، باید چندین ساعت وقت صرف کرد.
افراد عادی مثل من و اکثریت هموطنان ازادی خواه برای گذران زندگی مجبوریم کار کنیم و پول دراوریم. بنابراین کامنت ها و پست هارا به مختصرترین شکل ممکن مینویسیم.
اما نوشته های طولانی مرتضی و مصلح خبر از ان میدهد که اینها نگران کار کردن و هزینه زندگی نیستند. به فیگور های انها حتی اگر به شخص رهبر ایران توهین کنند هم توجه نباید کرد.
علی ای حال
برای شروع یک لینک معرفی میکنم که از ان میتوانید به حدود یکصد کتاب مفید در نقد دین اسلام و رفتارهای اخوند ها (که متفرعنانه اسم خود را بجای اخوند گذاشته اند روحانی تا طنین اسمانی داشته باشد) دست پیدا کنید.
ببینید و دانلود کنید و بخوانید.
توصیه میکنم کتاب ها را روی یک سی دی یا دی وی دی کپی کنید و به دوستان و اشنایان خود هم بدهید بخوانند و اگاه شوند.
منظور من از معرفی این کتاب ها مطلقا تایید محتوای همه انها نیست.
این کتاب ها و معرفی این لینک تنها علتی و بهانه ای است برای اندیشیدن و فکر کردن.
شنیدن نغمه مخالف.
دانستن اینکه خزعبلاتی که سالهاست تحویل ما داده اند تا سعادتمند ان دنیا شویم تا چه پایه بی اعتبار و پا در هواست.
http://www.mediafire.com/?m58pwqjunqq3c
از جمله کتاب “تولدی دیگر” از شجاع الدین شفا را بخوانید تا بفهمید ذات دین چیست، اسلام چه تناقضاتی درون خود دارد، قران چه اندازه متناقض و اشفته است و نهایتا ادیان مسیحیت و یهود هم در شلختگی و اشفتگی دست کمی از اسلام ندارند.
به امید ازادی ایران و بیداری ایرانیان
آقا مجید
آقا مجید گرامی سلام
شما با ادعای آزاد اندیشی و فیگور آن در اینجا مرتکب بعضی امور غیر اخلاقی کثل غیبت و تهمت و سوء ظن شدی،من مکرر گفته ام و از کسی نیز واهمه ای ندارم ،یک طلبه محقق هستم که سی سال است در حوزه های علمیه تهران و قم درس خوانده ام و استاد دیده ام و تحقیق و مطالعه داشته ام ،هیچگاه نیز در امور اجرایی و سیاسی نبوده ام ،آنچه که می گویم یا می نویسم ،باورها و یافته های اعتقادی من است ،و هیچگاه از نهاد قدرت یا حکومت آراء و اندیشه های خویش را باشتراک نگذاشته ام ؛اینرا بشرافت انسانهای پاک و در محضر خدای متعال که به او باور دارم میگویم ،شما خواه باور کن یا باور نکن ،کار من تحقیقات اسلامی در برخی موسسات پژوهشی است و در آمد من که متکفل زندگی ساده من است از این راه است ،البته از مقطعی بطور تصادفی در سایت جناب نوریزاد مطلبی در مورد توهین به مقدسات نوشتم که آن هم در اعتراض به پست آقای نوریزاد بود و ایشان الان بیاد دارند ،پست مربوط به آقای پور شجری ،شما به آنجا مراجعه کن و ببین ،پس از آن بجهت سوال و جوابهایی که از سوی بعضی از دوستان مثل ساسان و مزدک و آنیتا و غیرو پیش آمد من ببحث کشیده شدم ،و هیچگاه پنهان نکردم که طلبه و محقق ام ،زیرا آنچه مینویسم بنظر و فهم خودم دفاع از دین و فهم دینی خودم است و به خدای متعال توکل دارم نه به قدرت ها یا اشخاص،انتقاد های خود را به وضعیت حکومت در ایران نیز هرجا بوده گفته ام البته اهل تندروی و هتاکی به اشخاص حقیقی یا حقوقی نبوده و نیستم ،همینطور بتعبیر شما اهل فیگور نیز نیستم ؛اما در مورد ساعت ها نوشته،آری چنین است ،من در غیر دو وقت صبح و عصر که در موسساتی پژوهشی کار میکنم ،هرچه در این سایت نوشته ام ،در اوقات استراحت در منزل بوده ام ،گاه مدتها از وقت خواب و استراحت خویش را زده ام و به جمع آوری مطلب و تشریح آنها پرداخته ام ،و آقای نوریزاد نیز لابد به ساعات ارسال مطالب من از همان اول توجه داشته اند، البته در هر کاری بهرحال قابلیت و عزم و پشتکار نیز از عوامل تاثیر گذار است. مقصودم اینجا دفاع از خود نیست ،چه اینکه برای شما با این ادبیات و این لینک ها که آدرس دادید در جهت دین ستیزی و مخالفت با پیامبراسلام و اسلام و قرآن ،بطریق اولی باور انگیزه های معنوی و عشق و محبت به اسلام و قرآن و پیامبر،غیر قابل باور است ،اما من چنین باوری دارم ،و صرفنظر از اینکه در قدرت باشم ،یا نباشم ،و صرفنظر از اینکه صنف روحانیت در منصب حکومت باشند یا نباشند،برای من دین اسلام و قرآن . باور به پیامبر عالیقدر اسلام یک اصل و باور است،حال شما میتوانید باور کنید یا نکنید،اما بدانید در این مدت بقدری در جمع آوری و نوشتن و تایپ کردن که بسیار برایم مشکل است ،بخود فشار آورده ام که اخیرا به برخی فتور و ناراحتی های جسمی مبتلا شده ام ،و همین امشب با خود می اندیشیدم که با آنکه این سایت و بحث و گفتگوهای آزاد با دوستان در اینجا را می پسندم و دوست دارم ،اما شاید دیگر توان جسمی من امکان ادامه راه را بمن ندهد،و باحتمال قوی باید برای حفظ سلامت مزاج ،چنین رویه ای را که اخلال بسلامت من وارد کرده است رها کنم ،تصادفا در مرور کامنت ها به این کامنت محبت آمیز شما برخوردم ،البته از دوست محترم دیگری بنام آقا مصلح نام برده اید و چیزهایی نوشته اید ،باور کنید من نیز مثل شما اینجا با این نام و گفتارهای ایشان آشنا شده ام و هیچگاه ایشان را زیارت نکرده ام ،بر اساس اظهاریه خود ایشان ،ایشان نیز روحانی مستقلی است که از راه کشاورزی امرار معاش میکند ،البته ممکن است آراء و نظرات ایشان یا این بنده موافق سلیق شما نباشد ،و شما نیز میتوانید اینجا آزادانه علیه ما و مطالب ما بنویسید ،اما خواستم بگویم اگر به اسلام نیز معتقد نیستید و بهرعلتی از آن تنفر دارید ،اما از “آزادگی” و “انسانیت” و “مرام و اخلاق” غفلت نکنید ،و صرفا بخاطر اینکه آراء و نظرات اشخاصی را نمی پسندید ، ناجوانمردانه به آنان انگ اطلاعاتی و غیرو نزنید ،آنچه من یا مصلح در اینجا نوشته ایم بنظر خودمان دفاع از دین و قرآن و تشیعی است که به آن باور داریم،آیا شما که قبله تان غرب و دمکراسی و جوامع آزاد هست ،نمی توانید مخالف عقیدتی خویش را تحمل کنید ؟ و آیا راه تقابل با مخالف عقیدتی جز به گفتگو و دیالوگ انسانی و اخلاق مدارانه است؟ شما که هرچه میخواهید در اینجا مینویسید ،و حتی لینک کتب و سایت های ضد اسلامی را ترویج میکنید ،اما دیگر چرا با انگ و تهمت زدن های غیر اخلاقی می خواهید ،مصلح و مجتبی و سید ابوالفضل و عبدالله و مرتضی را از دور خارج کنید؟ آیا این رویکرد حاکی از ضعف منطق و ضعف روا داری و مدارای شمایان نیست؟
حال من هم بجهت کسالت های جسمانی که برایم پیش آمده و هم بجهت خواهش نفسانی شما که من نباشم ،از نوشتن خود داری میکنم تا شما بمراد دلتان که چیزی جز انحصار طلبی و خود حق پنداری نیست برسید،شاید در اینصورت از اسناد دروغ و کذب و تهمت دست بردارید.
من همین جا ضمن تشکر از آقای نوریزاد که تاکنون امکان رویارویی و گفتگو بین انظار مختلف را فراهم کرده اند ،از همه دوستان موافق و مخالف که احیانا آنها را در اثناء گفتارها رنجانده ام عذر خواهی نموده و ضمن خداحافظی برای همه آنان و از جمله برای اقا مجید آرزوی توفیق دارم.
با درودی دوباره به سالک عزیزنوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته . جناب منصور عزیز از اینکه مایل به پاسخ گویی هستید سپاس گذارم . جناب منصور عزیز از نظر بنده علوم به سه دسته تقسیم میشوند علوم قابل اثببات و علوم آتی اثبات و علوم غیر قابل اثبات . در توضیح اینکه علوم قابل اثبات علومی هستند که ما روزانه با آن ها سروکار داریم مانند فیزیک شیمی ریاضیات نجوم و و و و علوم آتی اثبات علومی هستند که بشر دربدر به دنبال ناشناخته ها و به خدمت گرفتن آن است و دیگر علوم غیر قابل اثبات مثل تله پاتی علوم غریبه احضار ارواح و پیش گویی های مختلف و دلیل نام گذاری بنده این است که این علوم سالیان سال است که بشر دو پا را سر کار گذاشته وبه هر کس رخ نمینماید وبه قول بعضی ها ( اسرار ابدی و مگو) هستند حتی بعضی عرفا گفته اند آنان که اسرار حق آموختند مهر کردند ودهانش دوختند! مثلا همین کیمیا و کیمیاگری که سالیان سال کیمیا گران به دنبال ماده ای بودند که دیگر فلزات را به طلا تبدیل کنند و باعث شد که علم شیمی پیشرفت های شگرفی کند ولی در حال حاظر چون اتم و آرایش اتمی و ملکولی برای ما شناخته شده دیگر اگر کسی به دنبال کیمیا برود حتما مورد تمسخر قرار میگیرد گو اینکه میتوان با هزینه هنگفتی آرایش الکترونی و تغییر درهسته بعضی فلزات به طلا دسترسی داشت ولی هزینه آن آنقدر سرسام آور است که از خیر این فلز اغوا بر انگیز باید گذشت و به معادن رو آورد ! علومی مانند تله پاتی هم که ذکر کردید که شخصی به نام مسمر به دنبال آن رفت و در نهایت به هیبنوتیزم و یا خواب مقناطیسی رسید که این هیبنوتیزم جز تلقین چیز دیگری نیست که توضیح آن بسیار مفصل است علم باید در خدمت همگان قرار گیرد تا بشریت ره به کمال برد نه اینکه در بوته سر بسته ای قرار گیرد وگاهی به بعضی رخ بنماید و گاهی هیچ در مورد سرعت نور هم همانطور که مستحضر هستید هرگونه جسم بسیطی که به سرعت نور برسد جرم آن بینهایت میشود به ربان ساده تر اگر ما اثر نوک یک مداد را که روی یک کاغذ میگذارد و جرم بسیار کمی دارد را اگر به سرعت صد هزار کیلومتر در ثانیه که یک سوم سرعت نور است برسانیم و از خارج از منظومه شمسی به سوی این منظومه بفرستیم هنگام برخورد کل منظومه شمسی نابود خواهد شد شما که حتما ریاضیات عالی خوانده اید محاسبه جرم این جسم به وزن ابتدایی 0.000001گرم به جرم سرسام آور با فرمول اینیشتین برایتان سهل است من این نکته آخر را به جهت آن گفته شما مبنی بر طی الارض عرفا گفتم که این عارف بی نوا تبدیل به چه ماده ای بشود که وزن نداشته باشد و سیر آفاق و انفس کند و تبدیل به انسان شود و در آن کره کذایی مشاهده موجودات فضایی را بنماید و دوباره تبدیل به ماده خیالی شود و باز گردد بدون اینکه یک اتم در جسمش جابجا نشود مثلا اتم های چشمش به دست واتم های پایش به مغز تبدیل نشود واین عابد گرامی مثلا چه علومی برای ما خواهد آورد حتما امریکای جنایت کار اورا به بند میکشد که اسرار ضراد خانه اتمی موجودات فضایی را به آن ها لو دهد!! ویا مانند احمدی نژاد به گروه طالع بین ها و تسخیر کننده گان اجنه بپیوندد که این مملکت بلا زده را به بلایای بیشتری بکشاند و مدام از دولت پاک دستش بگوید و بعدا معلوم شود ما گرفتار چه نا پاکانی بودیم . این علومی که حضرت عالی به آن ها دست یافتید ویا آگاه به آن هستید چه گلی به سر این مملکت در زنجیر می کند کدام روحانی شارلاتانی را رسوا میکند کدام ظالمی را به سر جایش مینشاند من از شما درخواست میکنم این علوم غریبه را به کار گیرید تا المی رنجی از دوش این مردم بردارید. با احترم
مهرداد جان
نظرات ما کم کم به هم نزدیک میشود. دقیقا بعضی چیزها را باید شنید و از کنار آنها گذشت تا بوقتش. همانطور که گفتی خیلی چیزها مثل هیپنوتیزم و کیمیا گری و غیره ناشناخته بودند و… به این موضوع طی الارض و یا موضوعاتی از این قبیل نچسب . دقیقا این چیزی نیست که بتوان انرا اثبات کرد . بیائیم همه چیز را بلافاصله تا با منطق ما جور در نمی اید انکار نکنیم.
من یک نظر دادم و آن اینکه متافیزیک مفهومی ندارد و دلائلی هم آوردم چه حمله ها و تمسخر ها که نصیبم نشد حالا فکر کن کمی عمیق تر بروم که حکم ارتداد و اعدامم هم صادر می شود.
منصور حلاج را اعدام کردند حتی نپرسیدند منظورت چیست؟ عین القضات را همینطور و عرفا مجبور شدند در لاک خود فرو روند و همه چیزی را بصورت رمز و راز و با زبان سمبلیک و شعر بیان کنند.
ولی قشری گری ماند و ماند وماند چون از آن میتوانند دنیایشان را بسازند. جهل مردم دکان روحانیون است. آقای خمینی در کتاب کشف الاسرار که تئوری حکومت اسلامی را مطرح کرده می گوید امامزاده ها یکی از منابع مالی هستند که حکومت باید به ان توجه داشته باشد. وقتی امامزاده منبع درامد باشد به نظر شما این روحانی که از امامزاده پول می سازد میتواند حقایق قران را به مردم بگوید البته اگر خودش بلد باشد.
2.من هیچوقت نگفتم که این افکار می تواند مسائل سیاسی کشور سیاست رده مارا حل کند و اصولا کاربرد عرفان این نیست. سیاست دانشی خاص است مثل هر دانش دیگری مگر ما از شیمیدانها می پرسیم که شیمی شما چه دردی از مملکت دوا کرده؟ اگر حالا جمهوری اسلامی همه را سیاست مدار کرده دلیل نمیشود که ما هم سیاسی باشیم هیچ جای دنیا به اندازه ما ایرانی ها سیاستمداران بی تخصص ندارد. مردم اگر بجای سیاست بدنبال بدست آوردن حقوق صنفی خود باشند ویک چیز حتی اگر خیلی کوچک باشد را مدام تکرار کنند و از حکومت بخواهند میتوانند به تدریج تعهد و انقیاد در دولتها بوجود بیاورند. در کشور ما یک جکومت توتالیتر آنهم از بدترین نوع ان یعنی مذهبی سر کار است نمی شود توقع کرد که بگوید بفرمائید و برود و حکومت را دو دستی تقدیم کند.
با درودی بی پایان به نوریزاد عزیز
داعشیان سرزمین من
امشب از B.B.C فیلم مستند قاتل عنکبوتی سعید حنائی را دیدم روزهائی را برای من تداعی کرد که روزنامه های اصولگرا وحزب الهی روزی نبود که به این مسئله نپردازند ودولت خاتمی را متهم به بی عرضگی وناتوانی در تامین امنیت مردم نکنند اما بعد از دستگیری این قاتل زنجیره ای او سر از باندهای ولایت مدار در آورد انصار حزب الله مانده بودند چه رویکردی را اتتخاب کنند ان روز روزگاری بود که انصار حزب الله دست روی هر مسی میگذاشتند تبدیل به طلا میشد این فیلم همچنان که نشان میدهد خانواده حنائی در ابتدا خود غافلگر شده اند وخجالت از این داشتند در کوچه وبازار ظاهر شوند اما چه میشود که بعد از چند روز سر خود را بالا میگیرند وبا افتخار در میان مردم ظاهر میشوند که نه تنها شرمنده نیستند بلکه افتخار این را یدک میکشند که پدرشان دست به چه کاری زده وبرای خود یک شان مذهبی قائل میشوند ودر این کار به خدا توکل کرده اند. آن روز همه انصار حزب الله پشت او ایستنادند وفراموش کردند که تا چند روز پیش از آن دولت خاتمی متهم به ناکارامدی در این مسئله بود ایت الله خزعلی که از سردمداران حزب الله بود وهنوز هم هست در مساجد شهرهائی که سفر میکرد از کار این جانی بشدت دفاع میکرد وکار او را دفاع از ناموس و خانواده خود میدانست وقاحت حرفهای حنائی در این فیلم همان حالت کسانی را نشان میدهد که فرزندان این مملکت در زندانهای سیاسی ویا قتلهای زنجیره ای روشنفکران از جمله آقای فروهر وهمسرش با چه نگاهی دیده میشوند. امروز آیا داعشیان با این آسودگی خاطر دست به کشتار مردم عراق وسوریه نمی زنند؟ نزدیک به ده سال از وقوع جنایتهای حنائی میگذرد من مطمئنم امروز اگر با خانواده همین اقای حنائی گفتگو شود احتمال میدهم وجدان انسانی آنها بیدار شده باشد خواهند گفت چگونه از طرف همین داعشیان سرزمین من تشویق به موضع گیریهای اینچنینی شده اند. امروز جوانانی که در عراق وسوریه به این گروه های جنایتکار میپیوندند به همین شکلی مغزشوئی میشوند که خانواده این حنائی شده اند.
این فیلم به خوبی نشان میدهد نگاه داعشی به انسان وجامعه چگونه است.
ريشه ها ١٨١( قسمت ١٨٠ ذيل پست قبلى )
فرهنگ
فرهنگ دينى
عرفان :كدامند ناهمسازى هاى عرفان با سياست
٣- افلاتون و ارسطو هردو اهل برهان و استدلالند ، اما افلاتون براى اثبات وجود صورت هاى كلى كه در قسمت پيش توضيح شد همچًون عارفان از تمثيل بهره مى برد .كسانى بر دهانه غارى نشسته اند .آنها را چنان با زنجير بسته اند كه نمى توانند به راست يا چپ يا پشت خود سربرگردانند .تنها مى توانند ديواره غار را كه رو به روى آنهاست ببينند .پشت سر آنها موجوداتى در حركتند .پشت اين موجودات مشعل هايي فروزان است .در نتيجه سايه هاى متحرك اين موجودات بر ديواره غار مى افتد .زنجيريان جز سايه ها را نمى توانند ديد.واقعيت جهان براى آنها همين سايه ها ست .اصل اين سايه ها همان موجودات پشت سر است كه افلاتون آنها را ايدوس ها مى نامد .يا به برگردان ديگر فرم ها يا ايده ها .معناى يونانى ايده ديدار است . زنجيريان همان اهل دنيا هستند كه مى پندارند حقيقت همان سگ يا ميز يا درخت جزيي و محسوس است .سايه ها را اصل مى گيرند .و ايده ها يا به قول حكماى اسلامى اعيان ثابته بر آنها محجوب است . زنجيريان نمى دانند كه جهان ديگرى نيز هست . آنان نمى دانند كه اين جهان زندان سايه هايي است كه نيست هست نماي هستند .اعدامند منتها اعدام اضافى همچون سايه كه در نسبت با صاحب سايه عدم است .
ما عدم هاييم و هستيهاى ما
تو وجود مطلقى فانى نما
ما همه شيران ولى شير علم
حمله مان از باد باشد دم به دم
حمله مان پيدا و ناپيداست باد
جان فداى آنكه ناپيداست باد
باد ما و بود ما از داد توست
هستى ما جمله از ايجاد تست
مى بينم كه در مثنوى تا چه حد اين چارچوب افلاتونى مشهود است .و اگر مولوى را امكان استناد به قرآن است پيش از مولوى و پيش از ظهور اسلام افلاتون اين امكان را مهيا ساخته است .تمامى اديان دو جهانى چارچوبى افلاتونى دارند كه در آن گيتى يا عالم خاك پست تر از ملكوت و لاهوت و عالم آخرت است .و غيب و ناپيدا بطون شهادت و پيداست .زنجيريان غار بطون و باطن را نمى بينند و ظاهر را باطن مى پندارند .اگر قسمت قبلى را خوانده باشيد مى دانيد كه مسئله اى كه منجر به اين ايدئاليسم فلسفى شده است بى پايه نيست .بل پيامد پرسشى اساسى است :در باره تقدم مفهوم كلى و معقول بر مصاديق جزيي و محسوس .افلاتون مى گويد از ميان زنجيريان نادر افرادى زنجير مى گسلند ،سر به عقب بر مى گردانند ،و ايده ها و منبع نور را مىبينند و بالاتر كه بروند به با ديدن و شناخت ديدارى يا گنوسيس به مشاهده منبع اصلى نور يا به قول سهروردى نور الانوار نائل مى آيند .اين نور اصلى را افلاتون آگاتون مى نامد نه هستى مطلق .آگاتون يعنى خير برين .و خير برين سرچشمه اخلاق است .آنكه تجربه ديدار اين سرچشمه را پيدا كرده است اخلاق و عدالت و فضيلت را شناخته است . او فيلسوف است و تنها اوست كه بايد در رأس حكومت باشد نه كسانى كه غرقه در جزئيات پراكنده اند .. چه چيزى باعث زنجير گسلى مى شود ؟افلاتون مىگويد :ياد إورى .به باور افلاتون پيش از تولد ،هر انسانى در همان عالم عقول بوده است.مرغ باغ ملكوتى نيم از عالم خاك .انسان ها إن موطن پيش از تولد را فراموش كرده اند .نادر كسانى به ياد مى آورند و زنجير مى گسلند .و آهنگ نيستان وجود مى كنند
بشنو از نى چون حكايت مى كند
وز جدايي ها شكايت مى كند
كز نيستان تا مرا ببريده اند
از نفيرم مرد و زن ناليده اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگويم سوز درد اشتياق
هر كسى كو دور ماند از اصل خويش
باز جويد روزگار وصل خويش
دوازده بيت آغازين مثنوى كه چكيده و قصيره تمامى مثنوى است بيانى افلاتونى و نو افلاتونى دارد .كه از معبر دين عبور كرده و دگرديسى هايي يافته است .فيلسوفشاهان افلاتون كتاب و نبى و شريعت و آخرت و دوزخ ندارند ..توجه آنها به اخلاقى كردن جامعه است .به بيان درست يا نادرست افلاتونى ، هدف برقرارى عدالت در شهر است .عدالت ؟ إرى ،عدالت .اما عدالت از ديدگاه افلاتون .عدالت به معناى قرار گرفتن هرچيز در جاى خود .عدالتى كه كاست هاى سربازان و پاسداران و كارگران را در كاست خود ميخكوب مى كند . از همين رو برخى از انديشمندان معاصر افلاتون را پدر سوسياليسم و تمامت خواهى و سانسور دانسته اند ،اما افلاتون خود نيز متوجه شد كه چنين حكومتى در دست جباران زمانه به تباهى كشيده مى شود و در آخرين اثر خود ،قوانين ،تا حد زيادى نظراتش را تعديل كرد . در حالى كه وقتى همين ساختار حكومتى در سياست عارف شاهى و فقيه شاهى به تباهى اجتناب ناپذير فرومى غلتد ،باور به تقدس اصل آن راه هرگونه تعديلى را مى بندد .چرا ؟چون چنين حكومتى در ساختار و ذاتش جاير و ضد مردمى است مگر از ديدگاه درون دينى به معصوم معتقد باشيم .در اين صورت خود معصوميت و امكان آن پرسش بر انگيز است .
ممكن است بگوييد به چه دليل چنين فرم حكومتى در اساس و ذاتش پذيراى تباهى است ؟ در قسمت بعد در اين باره توضيح خواهم داد .با سپاس بسيار از بردبارى شما
دوستان عزيز : اين قسمت را كپى كرده بودم براى پست بعدى .دستم روى ارسال رفت و اينجا درج شد .بنابر اين نوشته داخل پرانتز بعد از تيتر ريشه ها منتفى مى شود :قسمت قبلى ذيل همين كامنت است نه ذيل پست قبلى.با پوزش بابت اطاله مطلب
خدمت جناب مرتضى بزرگوار
دوست عزيز بسيار سپاسگذارم از پاسخ هاى طويلى كه مسلما با بذل وقت و حوصله و با تحمل مشقت ، در پاسخ به سوالات من داده بوديد ، ليكن دوست گرامى متاسفانه جز پاسخ سوال اول ساير پاسخ هاى شما ، موضوع سوال من نبود بعنوان مثال جنابعالى با ذكر دلايلى در صدد اثبات ظهور و وجود امام زمان برامده بوديد ليكن موضوع سوال من كه شايد بد انرا طرح نموده باشم اينست كه در فرض وجود ايشان ، ايا اين وجود همچون ساير مردم مرئى است ؟ و ان امام در ميان سايرين ليكن بصورت ناشناس ، به حيات خود ادامه مى دهند ؟ يا اينكه ايشان بشكل نامريى و غايب از نظرها زندگى مى كند؟
و در هر دو يك از اين حالات ، ايا بقا و حيات ايشان نيز به مانند سايرين مستلزم استفاده از هوا ، اب و غذا مى باشد يا خير ايشان به چنين چيزهايى جهت بقا محتاج نيستند؟
و نيز در صورت استفاده از موادى كه لازمه بقاست ،ايشان اين مواد را چگونه تامين مى كند؟ ايا براى تامين اين مواد همچون سايرين كار كرده و از دسترنج خود و بوسيله “پول” مايحتاج خود را تامين مى كند يا بگونه اى ديگر؟
و همچنين اينكه اگر ايشان حيات جسمانى دارند ايا جسم ايشان همچون سايرين در اثر كهولت و گذشت زمان فرسوده مى شود يا خير؟
(همچنين عنايت فرماييد كه چنانچه حيات و بقا ايشان در دوره غيبت جسمانى نباشد ، انگاه ديگر فرقى بين غيبت ايشان با غيبت كسانى چون مسيح و ديگران كه انها نيز عقيده بر ظهور مجددشان مى باشد ، وجود نخواهد داشت .)
ونيز ساير سوالات مذكور در كامنتهاى قبل .
جناب مرتضى ضمن تشكر مجدد از شما چنانچه قصد پاسخ به اين سوالات را داريد لطفا بصورت موردى و مشخص و به نحو صريح پاسخ هر يك را بيان فرماييد.
با عرض ادب و احترام مجدد.
دوست عزیزاقای بیکش ازشمابعیداست.سربه سرادیان واعتقادات بگذارید.میدانم دقیقا منظورشماچیست.اما این قسم مقولات یک بحث اعتقادی ست.ایمان چرا برنمی دارد.پس سوال شما از اساس غلط است.چون منجر به دورباطل خواهدشد.ونهایتا جواب خواهیدشنیدمگرازقدرت خداوندی این امورجزیی خارج است؟ول کن اقا با این گونه افراداین امور رانمی توان به نتیجه رساند.باسپاس
آقا عباس گرامی
اینقدر کم حوصله نباشید،اجازه بدهید دیگران نیز بیندیشند و سوال کنند،آزادی فکر و اندیشه دیگران را نیز محدود نکنید ،مگر شما توقع دارید همه مثل شما بیندیشند؟
اکنون سوالی که دارم این است که مگر شما با “قدرت مطلقه خدای جهان هستی” مشکلی دارید؟ بنظر شما آیا خدا وجود ندارد ،یا وجود دارد و قدرت ندارد؟
جناب اقاى عباس انعامى درود بر شما
دوست گرامى بسيار سپاسگذارم از رنجى كه جانبعالى به منظور اگاهى بخشى به من و دوستان علاقه مند ، بر خود هموار مى كنيد و دانسته هايتان را در اختيار ما قرار مى دهيد ، من اميدوارم كه پرتوان به اين كار ارزشمندتان ادامه دهيد.
در نوشته فوق من را از سربه سر دوستان متدين گذاشتن ، پرهيز داده ايد. دوست گرامى گرچه اين گفته جنابعالى شايد به نوعى ، مطايبه باشد ليكن من هيچگاه به خود جرات ، جسارت و اجازه سربسر ديگران گذاشتن را نداده و نخواهم داد ، مى خواهد اين ديگران داراى هر نوع گرايش فكرى و اعتقادى باشند ، خواه مغاير نظر و ديد گاه من باشد و خواه موافق.
صرفنظر از اينكه محترم شمردن ارا و عقايد ديگران براى من موضوعى است ، اساسى و غير قابل عدول ، بلكه من پذيرفته ام كه نظر و عقايد ديگران هر قدر هم در نظر من عجيب و غير موجه به نظر برسد باز هم من نميتوانم اگر صحت و درستى عقايد را امرى نسبى ندانم ، با قطع و يقين حكم به بطلان ان عقيده و نظر صادر كنم زيرا همان اندازه كه از نظر ما يك عقيده ممكن است غيرموجه بنظر برسد ، به همان ميزان نيز ممكن است در نظر صاحب ان عقيده ، عقيده و باور ما غير موجه باشد.
بنابراين صرفنظر از نسبى بودن اين موضوعات ، اساسا حصول يقين مبنى بر صحت نظر خود و بطلان نظر ديگرى ، در موضوعات غير تجربى مورد نظر ، نوعى خودخواهى مذموم و سر اغازى است بر پيدايش ديكتاتورى.
اما هدف من از طرح سوالات مورد اشاره به هيچ وجه به منظور نفى ان موضوعات نمى باشد و اساسا من هيچ ضديت و دشمنى با اين موضوعات ندارم بلكه اين پرسشها واقعا سوالاتى است در ذهن من ، كه پاسخ انها براى من نحوه استدلال و چگونگى شكل گيرى زيربناى لازم براى تبديل شدن موارد مذكور در سوالات ، به يك اعتقاد جازم را مشخص مى كند و چه كسى براى پاسخگويى در خصوص اين موارد بهتر از جناب مرتضى؟
دوست گرامى من واقعا حضور جناب مرتضى را در اين سايت را يك فرصت و يك نعمت مى دانم ، و شخصاً احترام و ارزش بسيار بالايى براى ايشان قائل هستم . فرصت و نعمت از اين حيث كه ايشان از معدود روحانيانى هستند كه عليرغم برخوردارى از سطح بسيار گسترده اى از مطالعه و دانش در فقه و حديث و علم كلام و اصول و …..
بى تكلف و خاضعانه مقدار زيادى از وقت خود را صرف دادن پاسخ به سوالات و شبهات دوستان مى كند و اين فرصتى است كه من فكر نميكنم به سهولت بتوان مشابه انرا يافت.
تا كنون من شاهد نبوده ام كه ايشان سوالى را بى پاسح گذاشته باشند ، بلكه هر سوالى را با دقت و صرف وقت و بذل حوصله و با بهره گيرى از دانسته هاى خود، به نحو مفصل پاسخ مى دهند.
بنظر من ، ايشان يكى از اركان اين سايت مى باشند كه با ديدگاهى متفاوت سبب پربار شدن مطالب سايت و ارتقا سطح كيفى اين محفل شده اند. جناب انعامى عزيز شما در جاهاى ديگر نمى توانيد به اسانى يك روحانى كه از حيث مطالعه و دانش مذهبى در حد حدود ايشان باشد ، بيابيد و بتوانى وى را قانع كنيد تا سخن ديگران در حمله به بنيادى ترين اصول اعتقادى خود بشنود و انگاه بى انكه حكم ارتداد گوينده را صادر كند ، در كمال ادب و متانت ، سخن را با سخن پاسخ دهد ، اين خصوصيت و ويژگى بسيار با ارزشى است در وجود ايشان كه الحق و الانصاف قابل تقدير است.
بيان اين مطالب صرفنظر از ارادتى كه من بنا به موراد فوق الذكر و نيز قدمت نسبى اشنايي و مصاحبت فى مابين ، نسبت به ايشان دارم به جهت عدم برداشت مشابه با برداشت جنابعالى از اين سوالات نيز مى باشد.
همواره موفق و سربلند باشيد.
تصحيح مى كنم:
..به جهت ممانعت از تكرار دوستان در برداشت مشابه با برداشت جنابعالى ، از از اين سوالات، مى باشد
دوست گرامی جناب بیکنش
با سلام به شما و آقا عباس
لازم دیدم از ابراز لطف و محبت دوستانه شما به این بنده ،تشکر کنم ،خواهش می کنم مرا شرمنده نکنید،آنچه که من اینجا انجام میدهم برای من عائده مادی ندارد،اینرا بر حسب تکلیف و زکات آنچه که آموخته ام انجام میدهم ،نیز بجهت ادای احترام و اقتضای دوستی دوستان مودبی چون شما ،خواه دیگران سخن مرا بپذیرند یا نپذیرند.
با تشکر مجدد از شما امیدوار هستم از بحث های خوب شاهنامه ای شما ،همه بهره مند شوند ،سابقا پیشنهاد انتخاب بحث های موضوعی شاهنامه ای ،یا اصلا شروع بحث از ابتدای شاهنامه را به شما ارائه کرده بودم ،امیدوارم چنین کنید.
برای شما آرزوی توفیق دارم
آقا عباس
1-شما مطابق معمول رجما للغیب گفته اید :
“”.درمتون تاریخی مختلف ومتفاوت امده امام حسن عسکری درعنفوان جوانی درگذشت.درحالی که به شدت تحت کنترل عوامل حکومتی بود.حتی کنیزان واهل حرم وی به مدت 1سال بعداز وی تحت کنترل بوده که اگر زایمانی رخ دهدبفهمندوچون چیزی اتفاق نیفتادانها را ول کردند….””.
(پایان نقل قول)
لطف کنید آن “متون تاریخی مختلف و متفاوت”را دقیقا مشخص کرده و با نقل عین عبارت های آن متون تاریخی مختلف و متفاوت،جزئیات ادعاهای مطرح در این کامنت را در آنها مشخص کنید.این اولین لازمه طبیعی ادعای تحصیلات آکادمیک است ،از این سخنان کودکانه که “این برداشت های شخصی من است و شما چکار به مستندات گفتار من دارید و تنها ادعاهای مرا نقد کنید” نیز احتراز کنید که این حناها دیگر در عرصه های عمومی رنگی ندارد،ما نیز میگوییم ادعاها و برداشت های شما “کذب” و تخمین های از پیش خود است ،شما آیا برای چنین تخمین هایی سندی از آن “متون تاریخی مختلف و متفاوت” داری یا خیر؟
2- در انتهای این ادعاهای اثبات نشده خود نوشته ای :
“”البته ماخودمان شیعه هستیم.واینها متون تاریخی ست که رونویسی کرده ام””.
بگویید از نظر شما شیعه یعنی چه و که؟ تعریف شما از شیعه چیست که هرچه در اینجا نوشته ای نفی و انکار سیرت و گفتار امامان شیعه است؟!
شما در سرتاسر چیزهایی که اینجا نوشته ای ،چیزی جز نفی و نقد علی علیه السلام و فرزندان او ،و مدح و ستایش رفتاری و گفتاری خلفاء نیست،این چگونه تشیع و شیعه گری است؟! مگر شیعه و تشیع بچه بازی و دست ساز امثال شماست که هرچه خواستی از روی هوس و شکم از آن کاسته یا به آن بیفزایی؟
آنگاه هم که مطالبه به دلیل می شوی اکتفاء می کنی به اینکه “اینها برداشت های من و حاصل تحصیلات و مطالعات آکادمیک ” من است!
این کدام آکادمی خراب شده ای است که هرچه می خواهی از ادعاهای کذب و بی سند ارائه می کنی ،و دریغ از یک فاکت و یک ریفرنس؟
آکادمی مگر کوچه و بازار است که هرکس هرچه خواست به این و آن مرتبط کند و در آخر نیز مدعی شود که “ما خود شیعه ایم”!
شما بگو کدام آکادمی ماخذ چنین هجویات بی اساس است و کدام استاد مشاور و کدام استاد راهنما بشما مجوز چنین اکذوبه هایی داده است؟
بنظر من مجموعه مطالبی که تاکنون نوشته ای از عنودترین و متعصب ترین مولفان اهل سنت مثل “ابن الحجر عسقلانی” نیز صادر نشده است،تازه باز گلی بجمال امثال “ابن الحجر” متعصب لجوج معاند شیعه ،که باز اگر دست بقلم می برد ،لا اقل به گوشه ای از متنی یا گوشه ای از روایتی با ذکر ماخذ اشاره می کند،اما شما در عین اینکه این بحث ها را بی فائده میدانی ،دم بدم در هر کامنت اینگونه لجن پراکنی می کنی ،و وقتی دعوت به بحث آکادمیک و روشمند و ذکر ماخذ گفتار میشوی ،با یک جاخالی جانانه به صفحه دیگر رفته باز نفرت های جدید می پراکنی و در عین حال می گویی من شیعه ام!
شما مگر آرمانت “سکولاریسم سیاسی” و دمکراسی و جدایی نهاد دین از سیاست نیست ؟ و مگر دائم نمی گویی اینها ایمانیات است و ما را به آن کار نیست ،چگونه است که یک کامنت نیست که شما در آن به آراء و عقاید امامیه دهن کجی نکرده باشی؟ این که شما داری تشیع است؟!
من در بین اهل سنت که بلحاظ تاریخی و در بحث خلافت شیخین و عثمان را مقدم بر علی علیه السلام میدانند ندیده ام اینگونه دائم به عترت مطهر پیامبر اسلام بتازند که شما می تازی،اینکه از هزار سنی سنی تر است!
شما با “قل لا اسالکم اجرا الا الموده فی القربی” چه می کنی؟
شما با “انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض…” چه می کنی؟
ممکن است انسان حتی مسلمان باشد و به احادیث متواتر از رسول الله اینگونه دهن کجی کند؟!
شما فراوان احادیث متواتر از پیامبر اسلام که در آنها از “مهدی” این امت روحی له الفداء به اسم و لقب نام برده است “اسمه اسمی و کنیته کنیتی ،یملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا” که در دهها کتاب معتبر سنی و شیعه وارد شده است،را غمض عین کرده با دروغهای غیر معلوم الاسناد چیزهایی می نویسی و آنرا به عنوان مجهول و مجعول “کتاب های تاریخی مختلف و متفاوت” اسناد داده ،در عین حال می گویی “ما خود شیعه ایم”!
مگر شیعه به جعل و خیال و هوس شماست؟ شیعه کتاب دارد ،شیعه سند دارد ،شیعه تاریخ روشن دارد،و شیعه امام دارد،همین جور گتره ای که نمی شود در عصر انقلاب انفورماتیک کسی جعلیاتی را خود پسندانه به عنوان و مرامی نسبت دهد و همه چیز و همه کس از بزرگان تاریخ شیعه را ببازی بگیرد.
از سن و سال بیکنش و دیگران سخن گفته ای و اینکه چهل ساله ای ،خوب باش ،گمان کردی دیگران کودک نوپایند؟ اگر به سن و سال است من پنجاه و اندی دارم ،و اگر بقدمت مطالعه است ،شما اگر بادعای خودت (اگر واقعی باشد) چند سالی واحدهایی را گذرانده ای ،بنده سی و چند سال است در حال مطالعه ریشه ای این مطالب و معتقدات فقهی و کلامی و تاریخی شیعه هستم ،من چندین بار خواستم بشما بفهمانم که روش بحث های علمی و آکادمیک این نیست که شما داری ،متاسفم بگویم (اگر بخواهم حمل بر صحت کنم) اینکه شما داری نامی جز لجبازی های کودکانه ندارد،شما اگر هم با روش سیاسی و حکومتی کسانی در این کشور ناسازگاری داری ،این روش مبارزه سیاسی است که انتقاد به آنان را رها کرده و بطور متسلسل و با تکیه بر دعاوی پوچ و توخالی ،بنیان های عقیدتی شیعه را مورد هجوم قرار داده و درعین حال می گویی من شیعه ام!
اصلا شما بگو ملاک مسلمانی از نظر شما چیست؟
من بحثی ندارم کسی بخواهد بطور آزاد حتی مسلمان هم نباشد یا شیعه نباشد ،اما این چه سلوکی است که مطالب بی سندی را انسان ذکر کند ،و در عین حال وقتی مطالبه به سند می شود ،بگوید اینها برداشت تاریخی من است و شما فقط مطالب مرا نقد کنید! مگر تاریخ “هردمبیل” است که هرکس از خواب برخاست ادعاهایی کند و دیگران را بدنبال آنها بفرستد؟! ادعای تاریخی و تحلیل تاریخی باید متکی به کتاب و سند باشد ،مگر شما میخواهی تاسیس مذهب جدید کنی؟ آنهم در کنار این ادعاها که مذهب شخصی است و حکومت باید چنین باشد و چنان باشد ،خوب اگر بحث شما شیوه حکومت است ،چکار داری به اینکه ریش جنبانده و با ادعاهای آکادمیک منکر وجود امام زمان سلام الله علیه شوی؟ شما در ادعای عدم تولد امام مهدی سلام الله علیه یا باید مدعی شوی که در آن زمان حضور حسی داشته ای ،که چنین نیست و این امر مستحیل است ،یا باید در چنین ادعایی تکیه بر اسناد تاریخی مشخص کنی ،و دلایل مدعیان را نفی مستند کنی،که چنین نمی کنی.
بنابر این باید گفت شیوه شما شیوه علمی و آکادمیک نیست ،این شیوه نامی جز بیان انگاره های شخصی عامیانه و بدون دلیل و مدرک ندارد،پس اگر در ادعاهای خود صادق و مصیب هستی لطفا در مورد هر ادعا ماخذ گفتار را ارائه کن ،که برای ما برداشت نظری شما هیچ گونه حجیتی ندارد ،آنچه که مهم است این است که روشن کنید که برداشت های شما بکجا مستند است ،به خرص و تخمین و وهم و گمان ،یا به حقایق علمی و مکتوب و مستند تاریخی.
با سلام به دوست گرامی جناب بیکنش
آقای بیکنش،ظاهرا دقت کافی در مجموعه پاسخ های من نکردید ،سوال اول که موضوعی فقهی بود و بیان شد ،در مورد سوالات مربوط به جزئیات و کیفیت غیبت حضرت بقیه الله روحی له الفداء نیز من بطور کلی مطالبی خدمت شما عرض کردم ،برای یاد آوری ،متن سوالات شما و پاسخهای خود را دوباره اینجا کپی می کنم ،بعد با توضیحی تکمیلی سعی میکنم به تک تک سوالات مجدد شما کوتاه پاسخ گویم.
جنابعالی در پست قبلی اینگونه مرقوم نمودید :
(اما سوالات:
1- ایا شما نیز مذهب بهاییان را باطل و ظاله می دانید و پیروان این مذهب یا ایین را از نظر شرعی ناپاک و هر گونه تماس فیزیکی با انها چنانچه موضع تماس مرطوب باشد انرا سبب تسری نجاست و مستلزم انجام غسل طهارت می دانید؟
2-ایا شما امام زمان را در زمان حاضر از حیث جسمانی زنده و در قید حیات می دانید؟
در صورت مثبت بودن پاسخ با توجه به گذشت بیش از هزار سال از زمان تولد ، ایا ایشان نیز به اثار و تبعات کهولت سن مبتلا شده اند یا خیر ؟ و ایا گذشت زمان تغییری در جسم و ظاهر ایشان ، نسبت به اخرین روزی که پس از ان به غیبت رفته اند ، به وجود اورده یا خیر؟ و در این صورت ایا در حال حاضر و یا در زمان ظهور ، ایشان با کدامیک از ظواهر سنی (کودکی -جوانی – میانسالی -پیری – و یا دقیقا با ظاهری که در زمان غیبت داشته اند) در میان مردم ظاهر خواهند شد؟
در صورت حیات جسمانی و علی القاعده ایا ایشان نیز برای تداوم حیات خود ناگزیر از مصرف لوازم حیات یعنی اب ، غذا و هوا می باشند یا خیر؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ ، ایشان مایحتاج خود را چگونه و به چه طریقی تحصیل می کنند؟
3-ایا شما نیز معتقدید که بین ایشان و چاه جمکران رابطه ای وجود دارد؟
در صورت مثبت بودن پاسخ ، لطفا نوع این ارتباط را بیان فرمایید و نیز دلائی که حاکی از صحت این ادعا و نیز موید وجود این رابطه باشد را بیان فرمایید.
4-ایا شما به تاثیر شفا بخشی قبور مقدس ابطور کلی و قبر امام رضا بطور خاص ، معتقد می باشید ؟ در صورت مثبت بودن پاسخ ، دلائل ان را نیز لطفا بیان فرمایید و در صورت منفی بودن پاسخ ، ایا ادعای کسانی که بصورت متوالی و مکرر و تقریبا هر هفته مدعی شفا دهی امام رضا به خودشان می گردند را کذب می دانید؟)
(پایان نقل قول شما)
و پاسخ های توضیحی و بعضا کلی من نیز از این قرار بود :
“”سوال و جزئیاتی که شما مطرح کرده اید سوالی معروف و قدیم است ،سوالی که مفاد آن در حقیقت چیزی جز “استبعاد در بقاء و عمر طولانی انسان” نیست ،برخی جزئیات مورد سوال هم برحسب برخی روایت های واحد معلوم ما هست و برخی از آن جزئیات نیست معلوم ما نیست ،و دخلی نیز به اصل وجود و بقاء طولانی ایشان ندارد””.
“”از مجموعه بحثهایی که مطرح شد پاسخ برخی جزئیات مورد سوال شما معلوم شد ،مثل اینکه روشن است که پیوستگی سیستم تغذیه و لزوم آن که از ملزومات دوام و حیات این جهانی است ،البته برخی جزئیات مورد سوال هم دقیقا معلوم ما نیست ،اما این آسیبی به اصل برهان وجود و بقاء آنحضرت وارد نمی کند ،و برخی جزئیات نیز مضمون برخی روایات آحاد صحیح یا غیر صحیح السند است که جزم آور و یقینی نیست ،و در عین حال اعتقاد به مفاد آنها الزامی اعتقادی نیست زیرا خبر واحد در امور اعتقادی جزمی مورد استناد نیست.
در مورد بقاء ایشان به شمل و شمایل یک انسان جوان مستوی القامه روایت “ریان بن الصلت” از امام رضا علیه السلام در دست هست که بلحاظ سند روایت معتبری است ،این روایت مفصل است ،بخش مورد نظر آن که بسوال شما از شکل و شمایل آنحضرت هنگام ظهور مربوط میشود این بخش است که :
“”……و ان القائم هو الذی اذا خرج کان فی سن الشیوخ و منظر الشباب…..””
ریان از امام رضا سلام الله علیه نقل می کند که فرمود : همانا قائم (مهدی سلام الله علیه)هنگام قیام در سن پیران است ولی قیافه و چهره او همچون جوانان می باشد…..”.
در سوال سوم چنین پرسیده اید :
“”3-ایا شما نیز معتقدید که بین ایشان و چاه جمکران رابطه ای وجود دارد؟
در صورت مثبت بودن پاسخ ، لطفا نوع این ارتباط را بیان فرمایید و نیز دلائی که حاکی از صحت این ادعا و نیز موید وجود این رابطه باشد را بیان فرمایید.””
(پایان نقل قول)
پاسخ من به این سوال منفی است ،زیرا بر اساس پژوهش بنده ،اصل مسجد جمکران سند معتبری ندارد تا چه رسد به مسائل عامیانه مربوط به چاه ،در مورد ساخته شدن مسجدی بنام جمکران در قریه ای به همین نام نزدیک قم ،این بنا ظاهرا فقط مبتنی بر خواب یک فرد (حسن بن مثله جمکرانی) است ،و سند شرعی و معتبر دیگری در مورد آن وجود ندارد ،و اصل خواب هم در اسلام حجیتی ندارد ،مگر خواب انبیاء و اولیاء الهی که رویای صادقه است بلحاظ ترتب آثار شرعی یا اعتقادی بر آن ،پس ترتیب اثر بر خواب مومنان دیگر هرچند انسانهای نیکی باشند ،ترتیب اثر شرعی یا اعتقادی محرزی نیست.
بله البته یک مسجد بلحاظ مسجدیت محترم و مورد احترام است مثل سایر مساجد ،و البته نمازی هم که مربوط به امام زمان سلام الله علیه هست نمازی است که در روایات وارد شده است که میتوان آنرا در هر مسجدی غیر جمکران نیز خواند،و توسل و دعا و عرض نیاز به خدای متعال و دعا برای ظهور آنحضرت در آن مسجد یا سایر مساجد بلامانع است ،اما اصل بنای این مسجد و سابر اموری که بمرور در آنجا بوجود آمده است ،سند معتبر شرعی ندارد،از جمله “چاه جمکران” که گرایشی عامیانه و ناصواب است ،بله در روایت های ضعیفی آمده است که کسی اگر خواستی دارد از خدای متعال آنرا در عریضه(نوشته و مکتوب) نوشته و در چاه بیندازد،خدا به حاجت او توجه می کند،شاید این عریضه نویسی که در آنجا متداول شده بود و ظاهرا اکنون جلوگیری شده است ناشی از این طور روایات ضعیف باشد ،اما بهرحال وقتی خود مسجد سند شرعی معتبر ندارد ،طبعا چاه مزبور نیز ارتباطی با آنحضرت ندارد و این گونه امور گرایش های عوامانه بی سند است ،و ظهور آنحضرت نیز مطابق روایت ها از کنار کعبه معظمه است و نه ایران یا چاه جمکران،و من زمانی سوالاتی در این زمینه از مرحوم استاد منتظری قدس سره کرده بودم که تقریبا مفاد پاسخهای ایشان را فوقا ذکر کردم.
در مورد سوال چهارم شما که مربوط به شفا بخشی و کرامت امامان شیعه علیهم السلام است سابقا در بحثهایی که با دانشجو و آقای نوریزاد پیش آمد مطالبی عرض کردم ،اجمالا اصل معجزه و کرامت باذن الله تعالی و قدرته مورد تایید کتاب و سنت است ،و این مساله در مواردی اتفاق افتاده و تجربه شده است ،و این چیزی از قبیل تاثیر دعا و توسل و خواست و اجابت الهی است که در همه موارد نیست ،پس در اینجا هر ادعایی مورد پذیرش نیست،اما بر اساس اصل بقاء روح که برهانی است و اصل توجه اولیاء الهی و وساطت آنان در نفوذ مشیت و اراده الهی ،تحقق امور خارق عادت(و نه محال) باذن الله ممکن است””.
(پایان نقل قول پاسخهای اینجانب در آن کامنت).
اگر ملاحظه و دقت کافی بفرمایید ،غرض من این بود که بگویم نوع سوالات جزئی شما از نحوه غیبت آنحضرت و کیفیت آن ،و طرز زندگی و تغذیه ایشان ،برآمده از “استبعاد طول و دوام عمر غیر عادی ایشان در عصر غیبت” است،بنابر این با نقل عباراتی از کتاب “موعود ادیان” مرحوم استاد منتظری، خواستم بگویم اصل “اندیشه مهدویت” در گفتمان شیعه امامیه ،اصل محکم مبتنی بر براهین امامت عامه و بیش از سه هزار روایت در کتب روایی عامه و خاصه است که در مورد اثبات اصل تولد و بقاء و غیبت ایشان “بتواتر” رسیده است ،که منابع این روایات نیز مضبوط است ،این توضیح را نیز بارها عرض کرده ام و در پاسخ قبلی نیز تذکر دادم که از نظر مبانی کلامی شیعه ،آنچه که سبب “جزم و اعتقاد” به چیزی است ،برهان های عقلی حاصل از مقدمات صحیح بحسب ماده و صورت قیاس ،نیز روایات متواتر است،یعنی روایت متواتر است که منشا “علم” و “جزم” و اعتقاد است نه خبر یا اخبار واحد.
بنابر این اصل اندیشه غیبت که مبتنی بر لزوم استمرار نبوت (امامت عامه) است ،هم نتیجه برهان عقلی است و هم نتیجه “علم و جزم” به مفاد روایات متواتر است.
اما در خصوص کیفیت غیبت و امثال این سوالاتی که جنابعالی مطرح کرده اید ،واسطه علم ما به کیفیت اینها تنها میتواند روایت باشد،و همانطور که عرض شد روایاتی بصورت خبر واحد که سند بسیاری از آنها هم ضعیف است یا مفاد آنها متعارض است ،فی الجمله وجود دارد ،لکن نمیتواند برای منشا علم و قطع و اعتقاد باشد ،زیرا منشا “اعتقاد و جزم” تنها برهان عقلی است و خبر متواتر که علم آور است،و از آنجا که اخبار در خصوص جزئیاتی که شما سوال میکنید بحد تواتر نیستند یا سند آنها ضعیف است یابلحاظ مضمون متعارضند ،نمیتوانند تکیه گاه اعتقادی یا “جزم ما” بمفاد آنها باشند،یعنی ما اجمالا بضرب من البرهان و به مدد روایات متواتر که مضمون آنها وجود و بقاء و دوام حیات غائبانه حضرت مهدی ارواحنا له الفداء است به این معنا معتقدیم ،اما اینکه فرضا “نوع غذای ایشان” چیست؟ یا در کدام منطقه از کره زمین ساکنند،یا واسطه رفع حوایج انسانی ایشان چه کسی یا چه کسانی هستند یا آیا ایشان زن و فرزند دارند یا خیر و غیر اینها ،راهی به جزم به این موارد نداریم ،برای اینکه ایشان غائبند ،و دانستن برخی از این موارد نیز تناسبی با علت و فلسفه غیبت ایشان ندارد،و کسی نیز بر حسب قواعد کلامی و روایی مذهب امامیه مکلف به اعتقاد به این امور نیست ،بلکه آنچه که از مبانی اعتقادی شیعه امامیه است ،اصل لزوم استمرار امامت و تولد و غیبت ایشان ،و ذخیره بودن ایشان برای تحقق آرمان حقیقی تمام ادیان آسمانی وپیامبران خدا،یعنی استقرار قسط و عدل در جوامع بشری است.این محتواست که مقتضای برهان عقلی و اخبار متواتر از طرق فریقین از پیامبر اسلام و امامان علیهم السلام است.
این پاسخ کلی من بود به رویکرد کلی سوالات شما که چنانکه گفتم همه آنها برخاسته از استبعاد طول و دوام عمر ایشان است که بحث شد.
در عین حال باز بدرخواست شما من سوالات جزئی شما را که در اینجا آورده اید مشخصا مطرح و پاسخ میدهم:
1- پرسیده اید :
“” در فرض وجود ايشان ، ايا اين وجود همچون ساير مردم مرئى است ؟ و ان امام در ميان سايرين ليكن بصورت ناشناس ، به حيات خود ادامه مى دهند ؟ يا اينكه ايشان بشكل نامريى و غايب از نظرها زندگى مى كند؟””.
پاسخ این است که آری مقتضای تولد طبیعی و بقاء ایشان ،وجود طبیعی و مرئی در بین مردم است منتها بصورت ناشناس،مطابق برخی روایات ایشان در جهانی که ما در آن زندگی می کنیم ،و در بین مردم بطور ناشناس زیست می کنند ،اما اقتضای غیبت “نامرئی” بودن فیزیکی نیست ،غایب یعنی کسی که برای ما حضور مشخص محسوس ندارد،یعنی او را بعینه نمی شناسیم ،اگرچه ممکن است کسی ایشان را ببیند ،اما مهم ناشناخته بودن است نه “نامرئی” بودن ،مگر آنکه مراد از “نامرئی” بودن همان ناشناس بودن عرفی باشد.
2- پرسیده اید :
“””و در هر دو يك از اين حالات ، ايا بقا و حيات ايشان نيز به مانند سايرين مستلزم استفاده از هوا ، اب و غذا مى باشد يا خير ايشان به چنين چيزهايى جهت بقا محتاج نيستند؟””.
پاسخ این است که آری چنانکه عرض شد و در عبارات منقول از کتاب “موعود ادیان” هم بود ،اصلا بحث از امکان یا عدم امکان طبیعی دوام عمر و عمر طولانی یعنی همین که “غایب وجود خارجی حسی دارد و مانند موجودات طبیعی زنده دیگر اقتضای حیات جسمانی او نیازمندی به آب و هوا و غذاست”.
اگر گفتیم ایشان بطور طبیعی متولد شده است ،و باقتضاء اراده ومشیت الهی تا زمان ظهور باقی است ،مقصود همین حیات طبیعی فیزیکی و جسمانی است که ملازم با نیاز به اسباب تداوم حیات است.
3- پرسیده اید :
“”و نيز در صورت استفاده از موادى كه لازمه بقاست ،ايشان اين مواد را چگونه تامين مى كند؟ ايا براى تامين اين مواد همچون سايرين كار كرده و از دسترنج خود و بوسيله “پول” مايحتاج خود را تامين مى كند يا بگونه اى ديگر؟””.
پاسخ این است که “نمیدانیم”،یعنی روایت معتبر یا متواتری در این زمینه وجود ندارد که به آن جزم پیدا کنیم ،ممکن است بقول شما مثل سایرین کار کنند و از دسترنج خود مایحتاج خود را تامین کنند،و ممکن است بگونه ای دیگر باشد ،و بنحو خاصی مورد عنایت خدای متعال باشند،واقعا از این بی اطلاعیم،و مکلف به علم و یقین به چنین مطالبی هم نیستیم.
4- پرسیده اید :
“”و همچنين اينكه اگر ايشان حيات جسمانى دارند ايا جسم ايشان همچون سايرين در اثر كهولت و گذشت زمان فرسوده مى شود يا خير؟””.
در این مورد در پاسخ های قبلی و نقل قول هایی که از کتاب مرحوم استاد داشتم اشاره به روایت معتبر ریان بن الصلت (“”……و ان القائم هو الذی اذا خرج کان فی سن الشیوخ و منظر الشباب…..””
ریان از امام رضا سلام الله علیه نقل می کند که فرمود : همانا قائم (مهدی سلام الله علیه)هنگام قیام در سن پیران است ولی قیافه و چهره او همچون جوانان می باشد…..”) نمودم،وجود و بقاء ایشان وجود و بقاء جسمانی است،و البته مشمول گذشت زمان هستند،مطابق این روایت ایشان وقت ظهور “ومنظر الشباب” در هیئتی جوان ظهور میکنند،و در بحث های امکان ذاتی و وقوعی دوام عمر طولانی عرض شد که هیچ استحاله ذاتی ندارد که کسی بعنایت و علم الهی بلحاظ نوع تغذیه و زندگی حیات با دوام و شادابی داشته باشد ،این خرق و نابودی قانون علیت نیست ،این خرق عادتی است که فعلا برای ما مستقر است ،حتی ممکن است که علم بشر و علم طب و تغذیه روزی بجایی برسد که چنین دوام عمری را با کاهش یا ازاله اسباب ابتلاء به امراض و کاربرد نوع تغذیه،تسهیل کند.
5- پرسیده اید :
“”همچنين عنايت فرماييد كه چنانچه حيات و بقا ايشان در دوره غيبت جسمانى نباشد ، انگاه ديگر فرقى بين غيبت ايشان با غيبت كسانى چون مسيح و ديگران كه انها نيز عقيده بر ظهور مجددشان مى باشد ، وجود نخواهد داشت””.
در مورد حضرت مسیح علیه السلام سخن فراوان است ،آنچه که مفاد قرآن است این است که آنحضرت را بصلیب نکشیدند ،بلکه اشتباها فردی شبیه ایشان را بصلیب کشیدند (و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم ، بل رفعه الله الیه) آیه میفرماید آنان مسیح را نکشتند و او را بصلیب نکشیدند بلکه امر بر آنان مشتبه شد ،و خدا او را بسوی خود بالا برد،این ظاهر لفظ قرآن کریم است ،اینکه خدا عیسی را زنده به آسمانها و عوالم دیگر برد ،یا او را میراند و روح او را بالا برد،مفاد جزمی به هیچکدام وجود ندارد،روایات هم در این مورد متضارب و مفصل است ،اینرا باید جداگانه در فرصتی بررسی مفصل کنیم،اما بر اساس روایات و برخی اشارات قرآن عیسی علیه السلام هنگام ظهور مهدی سلام الله علیه فرود خواهد آمد و مسیحیان نیز از بازگشت او میگویند،اینها بحثهای دیگری است،اما چنانکه عرض شد ،مطابق روایت های معتبر و متواتر حیات غائبانه (از ما) مهدی سلام الله علیه حیات جسمانی معمول در همین عالم جسمانی ماست که به اراده الهی در وقت مقتضی بظهور خواهد انجامید.این اعتقاد شیعه امامیه در مورد حضرت صاحب الزمان است ،البته جزئیات و خصوصیاتی در مورد زندگی ایشان در روایات واحد (غیر متواتر) وجود دارد که سبب جزم اعتقادی نیست و مکلف به دانستن آن نیز نیستیم
مثل اینکه آیا ایشان همسر دارند یا خیر یا فرزند دارند یا خیر؟ چیزهایی در روایات هست،اما بجهت تعارض یا ضعف سند قابل اتکا نیستند،در این زمینه کتابهای گوناگونی مثل “الغیبه” نعمانی و شیخ طوسی،مجلد 51-52 بحار الانوار ،منتخب الاثر آیت الله صافی ،و کتابهای دیگر هست که میتوانید مراجعه فرمایید.
سپاس از توجه شما
عزیزان سلام
اینهمه راه طولانی برای اثبات امام زمان؟
در معنی امام و زمان کمی دقت کنید .امام یعنی پیشوا و فرمانده ….. زمان بر ما میگذرد و پیر میشویم اما بر کسی که فرمانده است زمان نمیگذرد و او بر زمان تصرف دارد و میتواند در طول زمان به سفر بپردازد….حافظ میفرماید…خدیو زمین پادشاه زمان….مه برج دولت شه کامران….که تمکین اورنگ شاهی از اوست….تن آسایش مرغ و ماهی از اوست….خبر و سند و روایت و…..هم نمیخواهد
دوستان گرامى جناب مرتضى و جناب عباس انعامى
از توجه شما دو بزرگوار به موضوع و راهنمايى اينجانب و بيان دو ديدگاه متفاوت در خصوص موضوع امام زمان ، بى نهايت سپاسگذارم.
هر دو روايت درخور توجه و برسى بيشتر توسط صاحبين فن مى باشد ليكن قصد من از طرح سوالات اگاهى از باور و نظرات متخصصين امور دينى كه خود معتقد به مسئله مهدويت هستند در خصوص جزئيات ذكر شده در سوالات ، بود كه با توضيحات جناب مرتضى هدفم از طرح سوالات تامين شد و توضيحات جناب انعامى نيز بعنوان يكى از ديدگاهاى موجود به موضوع بسيار حائز اهميت است و جاى تامل دارد ، مجدد از شما عزيزان تشكر مى كنم .
موفق و سربلند باشيد.
دوست عزیز مصلح
در ارتباط با وحدت وجود پرسیده بودید.
برای درک وحدت وجود خیلی نیاز به شهود نیست با یک استدلال عقلی ساده میتوان به درک آن رسید و اگر هم علاقه مند بودید که از قرآن دلیلی آورده شود می توانید به سوره حمد مراجعه کنید.
اصولا بعضی از مقولات مانند وحدت و جود وقتی به عمقشان وارد می شوید خطر مواجه شدن با تکفیری ها را متوجه شما می کند. یک حدیث از امام باقر شنیدم از یک آقای روحانی که اگر ما اهل بیت آنچه را که در سینه داریم بیان کنیم به ما نسبت کفر می زنند.
ولی اینها کفر نیستند عین حقیقت و توحید هستند.
اگر به تعریفی که ازخدا میشود توجه کنید آنست که او قادر مطلق است، در همه جا حضور دارد، اول است ، آخر است ، ظاهر است و باطن است این عین قران است نه؟ حالا نسبت موجودات با خدا چگونه است؟ آیا موجودات چیزی جدای از خدا هستند؟ یعنی خدا فضائی ساخته است که خودش در آن نیست؟ نمی تواند باشد یا خودش نخواسته در انجا باشد؟ در آن صورت آنجا چه معنی می دهد؟ اگر فرض کنیم که خدا یک سیال بوده که جز این سیال هیچ چیزی نبوده بعد او اراده کرده و قسمتهائی از این سیال را نابود کرده که جائی برای موجودات باز کند؟ این آیا با تعریفی که از خدا داریم همخوانی دارد؟ خدا قسمتهائی از خودش را نابود کند؟ از طرفی دیگر با این تناقض مواجه میشویم که خدا از قسمت ها تشکیل نشده چون اگر این بود دیگر بی نیاز نبود و تعریف خدا نقض میشد.
اصل وحدت وجود می گوید نسبت موجودات به خدا با مثالی بسیار ناقص مانند نسبت موج است به دریا. یا مانند نسبت کف است به دریا. در واقع یک وجود بیشتر نیست و آن خداست و موجودات جلوه هائی نا پایدار از خدایند.
اگر از اینجا بیشتر جلو بروم چیزهائی خواهم گفت که شما را خیلی ناراحت و عصبانی خواهد کرد چون به مقولاتی مگو وارد خواهم شد.
با درودی مجدد به نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : در پیغام کاربر گرامی منصور آمده بود که عرفا طی العرض میکنند و عالم را نور ها میسنجیدند و بعضی نور هارا به قول خودشان کثیف می نامیدند در اینجا من طیف انواع نور را به اطلاع ایشان میرسانم
→ بسامد بالاتر بسامد پایینتر ←
گاما •
ایکس •
فرابنفش •
مرئی •
فروسرخ •
تراهرتز •
ریزموج •
رادیویی
طیف مرئی
بنفش •
آبی •
سبز •
زرد •
نارنجی •
سرخ
ریزموجها
باند W •
باند V •
باند Q •
باند Ka •
باند K •
باند Ku •
باند X •
باند C •
باند S •
باند L
طیف رادیویی
EHF •
SHF •
UHF •
VHF •
HF •
MF •
LF •
VLF •
ULF •
SLF •
ELF
طول موج
ریزموج •
موج کوتاه •
موج متوسط •
موج بلند
همانطور که به طیف های بالا توجه می کنید فرکانس از مادون صوت شروع و به امواج کیهانی ختم میشود ایشان ادعا کردند که عرفا انسان ها را با نور های دیگری میبینند لطفا توضیح دهند با چه نوری وبا چه طیفی . وحتی فرا تر رفته و مدعی شدند که موجودات فضایی را هم درک میکنندد ؟؟. برادر من به اطلاعتان میرسانم حد اکثر سرعت در عالم سرعت نور میباشد و نزدیک ترین کرات به منظومه شمسی حداقل ده سال نوری فاصله دارد یعنی به زبان ساده تر اگر ما پیغامی را با یک فرستنده به آن جا بفرستیم پیغام ما ده سال بعد به آن کره میرسد ( با توجه به سرعت سیصد هزار کیلومتر در ثانیه نور) و اگر پیغامی هم از آنجا به ما ارسال شود ده سال دیگر در راه است . حالا شما مدعی کشف سرعت بسیار زیاد طی العرض شده اید سالها است که کل مردم را با این خزعبلات طی العرض و روشن بینی ووو دیگر سرگرم ساخته اند که به نوایی برسند . این دفرانسیل و انتگرالی که قلمی فرموده بوده اید دیگر از آن حرف ها بود !!!!! برادر من لطف کنید به ما بگویید که کدام روحیه یک عارف را با انتگرال میسنجند شما به طوری که فرموده اید قادر به اثبات مدعای خود هستید لطف کرده این بنده بی مقدار را هم رهین فرمایشات خود نمایید که سخت به آن نیازمندم که در آینده قلمی خواهم کرد .با احترام.
مهرداد عزیز،
شما مطمئن هستید که هیچ چیز ناشناخته ای از این عالم برایتان باقی نمانده؟ آیا واقعا سرعت نور بالاترین سرعت است؟ اقلا جائی هم برای این بگذارید که اگر روزی سرعتهای بالا تری هم کشف شد شما را محکوم به این نکنند که مانند قرون وسطائیان فکر می کردید که با هر تئوری و حتی فرضیه نوئی می جنگیدند.
حتما کلمه تله پاتی را شنیده اید. خدا را شکر که این کلمه نه عربی است و نه بی سر و پائی چون من که به چشم شما نمی آیم آنرا نساخته ام. سرعت تله پاتی آیا به سرعت نور میرسد؟ نه اصلا قابل مقایسه نیست سرعت نور به گردش هم نمی رسد.
مهرداد عزیز در این دنیا ناشناخته ها زیادند خیلی به دانسته هایتان تکیه نکنید. من هم هنوز در ابتدای این بحث با دوستان هستم و هنوز خیلی چیزها مانده که بگویم و در انتها خود خواهید فهمید که من و شما هردو در جهل با هم شریکیم. لطفا عجله نکنید ولی بیائید به سؤال و جواب ادامه بدهیم.
در ارتباط با بحث حساب دیفرانسیل نمیدانم تا چه حد مطالعه داشته اید در هر صورت هرجا اگر مشکلی بود بفرمائید تا با هم حل کنیم. اگر از یک معادله درجه صفر که مبین نقطه است انتگرال بگیریم به چه می رسیم؟ به یک خط . این به چه معناست؟ معنای آن اینستکه نمو یک نقطه در یک راستا خط را ایجاد میکند. حال از معادله یک خط انتگرال بگیرید معادله درجه دو بدست می آید که مبین یک صفحه است این بدان معناست که نمو خط در یک امتداد صفحه را بوجود می اورد. حال از این معادله درجه دوم انتگرال سوم را بگیرید. چه بدست می آید؟ معادله درجه سوم که مبین حجم است. حال از معادله درجه سوم انتگرال چهارم بگیرید . چه بدست می آورید ؟ معادله درجه چهار که مبین بعد چهارم است. من خسته شدم شما لطفا ادامه بدهید و ابعاد دیگر را شما کشف کنید. این ساده ترین شکلی بود که میتوانستم این موضوع را بیان کنم.در واقع از هر معادله اید میشود انتگرالهای درجات سه ، چهار و… گرفت و به ابعاد بیشمار رسید. امروز انتگرال از مفاهیم پیش پا افتاده ریاضی است و خدا را شکر آنرا مولوی و حافظ نساخته اند.
متاسفانه ما مردم جهان سوم با کمی دانش اول پشت پا به هرچه که خودمان داریم میزنیم و بعد با یک برداشت سطحی از و یک ژست روشنفکرانه خیلی سریع می خواهیم نتیجه بگیریم.
الآن که تئوری بیگ بنگ ثابت شده بسیاری از دوستان هیجان زده اند که دیدید؟ دیدید ما حق داشتیم و چیزی وجود نداشت؟
نه خیلی زود است که به چنین نتایجی برسیم. اقای استیون هاوکینز الآن در مفابل یک ادعای دیگر گرفتار شده و ان این است که فقط یک بیگ بنگ نبوده بلکه بیگ بنگهای متعددی رخ داده. .ولی هنوز هیچکدام از آنها یک سؤال را نمی توانند جواب بدهند که بعدا مبتوانیم راجع به آن صحبت کنیم. این بحث تمام نشده و خوشحال می شوم اگر سؤالی داشته باشید در حد توانم جواب بدهم.
من فیزیک خوانده ام .سرعت تله پاتی هم برابر سرعت نور است( به مقالات مربوط به کوانتوم کامپیوتینگ مراجعه کنید)
ناشناس عزیز خیلی ممنون میشوم از اینکه آدرس یکی از این مقالات را به من بدهید.
ضمنا اگر در مورد spooky action at a distance هم مطلبی داشتید خوشحال می شوم اگر به اشتراک بگذارید.
مهرداد و منصور عزيز :با پوزش از ورود به گفتگوى خوب شما .اگر سلسله نوشته هاى ريشه ها را دنبال كرده باشيد احتمالا دريافته ايد كه من به صدق و كذب بخشى از انگاره عرفان به نام حقيقت عامدا وارد نشدم .انگاره اين بود :
روش { سلب } حقيقت
اما به نظر مى رسد كه اين منطقه حقيقت يا به قول ويگنشتاين منطقه راز براى برخى از دوستان از جمله منصور و مهرداد عزيز جالب است و من شخصا مشتاقم كه آقاى منصور در اظهار آنچه مى داند هيچ كتمانى نكند و از انگ ارتداد نهراسد .اما اين صرفا علاقه اى شخصى است .ويتگنشتاين رساله منطقى-فلسفى اش را با اين گزاره به پايان مى برد .// إنچه در باره اش نمى توان سخن گفت مى بايد در باره اش خاموشى گزيد //. حافظ در اشاره به حلاج مى گويد :
گفت آن يار كرو گشت سر دار بلند
جرمش آن بود كه اسرار هويدا مى كرد
پس اين همه غوغا در طول چند قرن و از طريق صدهاهزار گزاره منظوم و منثور كه عارفان شاعر و شاعران عارف بيان كرده اند چيست ؟عرفان نظرى را اگر قلم بگيريم اين غوغا عمدتا در مرحله سلب است .مولوى كه در برخى از غزليات شطح گونه اش خود را خداى جاودان مى نامد تقريبا در همان صد بيت آغازين مثنوى كه تازه كتابى تعليمى در خطاب به عموم است مى گويد
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
عاشقى گر زين سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدان سر رهبر است
هر چه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل گردم ز آن
گرچه تفسير زبان روشنگر است
ليك عشق بى زبان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن مى شتافت
چون به عشق آمد قلم در خود شكافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت
آفتاب آمد دليل آفتاب
گر دليلت بايد از وى رو متاب
عطار در كتاب منطق الطير بر تمثيل موج و دريا و خورشيد و نور – دو تمثيل معروف وحدت وجودى ها – از تمثيلى ديگر بهره مى برد كه يادآور خداى گيتيانه ايران باستان است ؛ سى مرغ به جستجوى سيمرغ مى روند .سيمرغ را نمى يابند .سرانجام نگاهى به گله خود مى افكنند و در مىيابند كه سيمرغ سي مرغ يعنى خودشان هستند .عطار در منطق الطير همچون مولوى در مثنوى نقش تعليمى دارد اما نه فقط در بخش هايي از همين آثار تعليمى بل كمابيش در همه صدها هزار گزاره كلامى عارفان بيش تر از همان مرحله سلب سخن گفته اند و حتى وقتى وصف جمال و جلال معشوق مى كنند به مخاطب مى گويند نمى توانم آنچه را ديده ام بازگويم و در عين حال نمى توانم خاموش بمانم
در اندرون من خسته دل ندانم چيست
كه من خموشم و او در خروش و در غوغاست
درباره ناشناخته هاى جهان ، يافته هاى فيزيك رياضى و كوانتوم به راستى حيرت انگيز است .//مسافرت در زمان به گذشته و آينده ناممكن نيست // ( استفن هاوكينگ ،تاريخچه زمان ،تر جمه : حبيب الله دادفرما و دكتر زهره داد فرما، چاپ سوم ،١٣٧٥، تهران ،ص ده ) اگر كسى غير از هاوكينگ چنين گفته بود به عقل او شك مى كرديم اما واقعا اين مدل تر كيبى نسبيت آينشتاين و فيزيك كوانتوم دارد بساط ارسطو و نيوتون را برمى چيند .حركت غير قار الذات زمان از گذشته به حال و از حال به آينده دارد نقض پذير اعلام مى شود .و اين منطقه حقيقت عرفان شايد هم به راستى بحرى است كه هيچش كرانه يا كناره نيست .و چون بحث دوستان گرامى از كامنت منصور ذيل بخشى از ريشه ها در دو پست قبلى اگر اشتباه نكنم آغاز شد به خود حق دادم مزاحم شوم تا بگويم بحث من اساسا فرهنگى و سياسى و در اين مورد خاص اين نكته است كه منطقه بيان ناشدنى و ناگفتنى از آن رو كه قابل انتقال به عقلانيت عمومى نيست و مى تواند جولانگه شيادان و متوهمان و مردم فريبان نيز باشد پس بايد مؤكدا از قلمرو عمومى و خصوصى به هيچ قلمرو قدرت و حاكميتى وارد نشود .اين درد امروز ماست و پرسش به اين پاسخ كه چگونه از زير جبه و عباى حكومتى كه به اصطلاح بانى آن فقيه و عارف مى نمود چيزهايي بيرون مى آيند چون دزد و قاچاقچى و آدمكش و شكنجه سيستماتيك براى ايجاد رعب و سركوب آزادى .شاد و آزاد باشيد
کورس عزیز،
ممنون از کامنت شما و ممنون از اینکه مباحث شما آغازگر این بحث شد.
در ارتباط با بی پرده نوشتن باید دید که بحث به کدام جهت پیش میرود.
جناب نوریزاد ؟ امام صادق ع : « خاک می پاشم به روی کسی که جلوی من تعریفم کند! »_ باز : « عیب های مرابرایم هدیه بیاورید » _ جناب نوری زاد؟شمایاازآنورخرافتاده بودی یاازاینورخر!شماکه اینقدرازاینورافتاده ای این مدت :”نمازمیخوانی؟نظرت درموردنمازعوض نشده؟!تمجیدازبهاییت چه معنایی دارد؟شماعوض شدی قبول!باگذشته ی خوددشمن شده ای قبول!من نه تورانیروی اطلاعات…میدانم مثل بعضی ازاین گاگول هاکه می آیندو”تیز”می دهندکه چطورتورانگرفته اند،چطورتوآزادی؟و…عوض شدن درقاموس تمامی این موجودات دوپاهست!اماتو!هم دیروزت افراط بودهم امروزت تفریط!نه به آن شوری شوری نه به این بی نمکی!ترک هاغالباگرفتارتعصب ترکی اند!ازخامنه ای بخاطرترک بودنش !!واینکه تورک یعنی اتحادباهم!حمایت میکنند!البته تورک آزاده هم کم نیست !ولی تعصبی ها ودگم ها وناخاله هایشان ازباقی اقوام بیشتر است ! یک ترک راگفتم خامنه ای …گفت توبه امام حسین ع ایلده توهین موکونی!گفتم یعنی توخامنه ای راحسین میدانی؟بعدازعملکردبرایش گفتم !بعدازسرگذشت حضرت معاویه ی دوم علیه السلام برایش گفتم آن نوجوان مردی که مردم راموعظه هاکرد،آن هم درروزریاستش وبوسیله ی مادرخودش+مروان فوراخفه وشهیدشد!حضرت معاویه ی دوم ع پسریزیدلعنة الله علیه ! ولی دیدم نه !میخ آهنین نروددربعضی ازترک ها!دورمیخورنددورمیخورندآخرش که کاملن خلع سلاح شدندمیگن اون ترکه منم ترکم آدام بایدباگیرت باشه!کارندارندطرف ازمسیرعقل وتقوی خارج شده نشده!مگرخودخامنه ای چندی پیش نمی گفت ولی فقیه اگرازتقوی خارج شود،فاسق است وازدایره ی ولایت خارج؟پس اوکه عملادرآن نمازشنبه ی!! تاریخی آن حکم تیرعمومی رادادکه :”هرگزبیایدبیرون غونش پای گزانیزدگه اوراآوردند!!خب شمابعنوان کسی که خودت را”راهبر”میدانی وقراراست سرعمرآن راه راه خداباشدنه راه سنگلاخ نفس!نه راه منیت!نه خربازی !نه چون من غالبم می توانم توراله کنم پس له کی کنم!مسلم است این مسیربه شکست است.امادگم هایی که میمون رانشناختندازاین لجاجت وخریت دست برمی دارند؟!احمق نژادازهمان اول پیدابودچه جانوریست!اینهاچطورنشناختنداورا!این که ادعای آدم شناسی اش گوش فلک راکرکرده!…بهاییت؟مگرشماچون درخانه ی یک بهایی به دنیاآمدی حتمابایدبهایی باشی؟چراتعصب خانوادگی؟چرا؟!علیمحمدباب پسررضاپاچه فروش شیرازی امام زمان بود؟نتوانست ظهورکند؟امیرکبیررحمت الله علیه اورااعدام کرد؟پس این چه امام زمانیست که برای شماساختندوشماهم قبولش کردید؟پس این چه امام زمانیست که نتوانست دنیارابه عدل بکشاند؟یک چیزازاین مذهب برداریک چیزازآن مذهب بردارقاطی کن بشودیک چیزی مثل بهاییت این شرط عقل است؟اگربهاییت خودراشیعه وادامه ی شیعه!می داند!خب ازاصول عقایدشیعه اینست که مهدی عج پسرامام یازدهم امام حسن عسکری وزن ایشان است فقط این چه اختراعیست که علیمحمدباب می کند:”سنی هاعقیده شان اینست که مهدی ومصلح جهانی ممکن است ازهرپدرومادری باشد”!پس من نظر سنی هارانتخاب می کنم!پس من مهدی وآن مصلح جهانی هستم !ازاصول اولیه ی سواداینست هرمذهب مشخصات خودش راداردهمانطورکه هرساختمان فنداسیون خاص خودرا،هرماشین اسکلت اولیه ی خودرا…شمامیتوانی اسکلت تریلی رابااین موتورک هایی که نان خشکی هادرگاری وصل به عقبش ضایعات می ریزندپیوندبزنی؟!علیمحمدباب بالاخره بین اینکه پیغمبراست؟امام است؟ویااصلاخودخداست،مردداست!!یااصلاهیچگاه هیچکدام ازاینهانبوده چون تنهاپیغمبر_امام_وتنهاخدا!یی که توبه کرده وتوبه نامه داردعلیممدباب است!!علیممدی که قلیان می کشد!برادرمخ شستشوداده ی دریک خانه ی بابی بهایی بدنیاآمده!شماانسانی !خدابه توعقل داده!ازشرایط امام اینست که هیچوقت نبایداهل هیچ کاربیهوده وعبثی باشد!پس چراعلیممدشماقلیان می کشید!خب امام نیست دیگر!مگرشیعه نمی گویدامام یعنی معصوم!وتعدادامام هام مشخص است،نام هایشان هم مشخص است پسرکی بوده…ولی حالاشمایک شخص عادی آمده ادعای امامت کرده!شمانبایدبه اوبگویی توکه ادعای امام ! بودن داری امام معصوم حتی مکروه مرتکب نمیشود!توچطورقلیان محبت !میکشی!چطور؟وتنهااین نیست!شب های جمعه می آیدوبرسرقلیان چیزی می ریزد[خاطرات کینیازدالگورگی،کاشف علیمحمدباب ونیزخاطرات مسترهمفری کاشف محمدوهاب راکه دراینترنت پراست راحتماحتماحتمابخوانید!]ازاومی پرسداین چه بود؟می گذاری من هم ازاین قلیان بکشم؟می گویداولانزدیک نشوثانیامن وقتی این رابرروی قلیان می ریزم به من وحی می شود! وبالاخره بعدازماهها،توفیق پیدامی کندازآن قلیان بکشد!قلیانی که علیمحمدباب برآن “بنگ”اضافه می کرده ودراثرآن بنگ به اووحی می رسیده!این دیگرازعبث و…بسیارفراتراست!چون خودبنگ که نجس است!کشیدنش هم حرام!دودش هم نجس!عجب ازاین امامپیغمبرخداوعجب ازشماها!آن دلارهایی که آنروزخرج می شداتفاقابرنامه شان برای شماهابود!می گفتندماروی نسل الان دراثرکمک مالی و…ایمان آورده ی به باب وبهاءحساب نمی کنیم حساب ماروی بهایی های رسمابهاییست!یعنی کسی که نسل بعددرچنین خاندان هایی متولدمیشود!آنوقت جناب نوریزادازاین ورخرافتاده،بیایدوباشماعکس بفرماید!!عجب؟شمایی که علیمحمدباب،إستمناءرا«جائز»!!!گفته! عجب !استمنایی که تمامی پیامبران ازآدم تامحمدص وتمامی امامان ازعلی تامهدی عج آن راحرام میدانند،گناه کبیره می دانند،یکی ازپست ترین کبائرمی دانند،علی ع چه برخوردی بااستمناءکننده داشت!شخصی استمناءمی کرده می گویدرفتم درجمعی کنارامام صادق ع امام صادق فرمودهرکس استمناءکندانگارباخودش ازدواج کرده[آیاازدواج باخودممکن است؟]امام رضا ع چه ؟شخصی استمنایی ،سه باربه ملاقات امام رضاع آمده امام رضا ع به اوبی اعتنایی می کند،وبعدبه آن شخص میفرمایدتوبه کن واین پول رابگیروازدواج کن[تاازانحراف به درآیی]!اینست امام پیغمبروخدای شما؟!یااینکه:”هرزن میتواندباهرتعدادمردکه بخواهدرابطه ی جنسی وسکس داشته باشد!این دیگرازاعجب عجائب است!!واعجبا ! ازحضرت امیرع زنهایی سئوال کردندچرامردمیتواندچندزن داشته باشدامایک زن نمیتواندچندشوهرداشته باشد؟حضرت فرمودند:”ازآن شیرآب بیاوریدودراین ظرف بریزیدبعدفرمودندحالااین آب هاراجداکنید!بگوییداین آن کاسه ی آب است که من ریختم!گفتندممکن نیست!فرمود:”شمااین تشت هستیدکه آب درآن ریخته می شودومردآن شیرآب است که ازآن آب می گیرند[به ساده ترین روش پیچیده ترین مسائل رابیان می فرمودندبرای عرب بیسوادبادیه نشین آنروزوبرای تمام بشریت بعدازخودشان تاقیامت،شماقضاوت های علی ع رابخوانید!شمامیخواهیدعلی محمدباب جلقی،دودی معتادافیونی بنگی که زنابازن شوهردارراهم جائزکرده باعلی ع یکی کنیدوبگوییدعلیممدباب هم امام است چون آن حجت الهی!نمیشود!نه خامنه ای خمینی دیگراست!این طفلیست درمقابل آن استادیگانه ی علامه! « ونه ازعلی تاعلی » صداوسیمای میلی !کی میخواهدیک مردپیداشودصداوسیمارااززیرچنگال خامنه ای بدرآورد؟!ویک لایحه به مجلس تحویل بدهدووزارت تبلیغات و…تشکیل بدهدوصداوسیماوهممه ی آن بساط رازیرنظرآن وزارتخانه ببردتابشودملی ونه باب میل حیدرالبته ازنوع ترک…] اتفاقاعکس نوریزادرابابهایی هادیدم باخودم گفتم جنس های خوبی هستند!خوبست حالاکه جایزاست ماهم یک مدت برویم وبااین هاجایزباشیم!تنهاازدواجی که درمذهب بهاییت حرام است ازدواج بازن باباست!چون حسینلی بهاءکه امام پیغمبرخدای بعدازعلیممداست یک زن جوانی گرفته بوده وپسرجوانی هم داشته وازروابط این دوقطب شهوت میترسیده فتواداده همخوابگی باتمام زنهاجائزاست(این فتواازامام پیغمبرخداعلیممدشیرازیست حسینلی بهاءیک قیدبه آن اضافه می کند«إلازن بابا» ! ) این هم مختصری ازاین مذهب جعلی ساختگی که کاشفش روس تزاربود،وبال وپردهنده اش دیگران _پاریس: ” پروفسورحقوق وجزای اسلامی ، سیدمحمدرضاایرانی – استاددانشگاههای سوربن _ آنکارا_بن غازی_…
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
جناب پروفسور نابغه مکتب ندیده از کجای مطالب نوریزاد مسئله تائید عقاید و مکتب بهائیت را استخراج کرده اید ؟
کدام یک از جملات و واژه های بکار رفته در این نوشته ها بار ایدئولوژیک داشته است که فقط و فقط شما آن را فهمیده اید ؟
بحث بر سر انسان است و انسانیت و حق و حقوقی که که بخاطر انسان بودنش دارد , این حق را هیچ بنی بشری به او نداده است که دیگری بتواند از او سلب کند , عقیده اش هر چه می خواهد باشد , خواه مسلمان از هر شاخه ای , خواه هر یک از دیگر ادیان الهی ویا بودایی وحتی یک آلت پرست در شرق آسیا .
استنباط من از نوشته های مشکوک شما که به نوعی شامل توهین به بخشهایی از مردم ایران زمین است (آذربایجان) این است که خواسته ای
از سفارت ایران در پاریس دارید که مستلزم پاچه خواری است و شما اینجا را تنوری برای پختن نان خود پیدا کرده اید.
سلام آقای پروفسورحقوق وجزای اسلامی ، سیدمحمدرضاایرانی – استاددانشگاههای سوربن _ آنکارا_بن غازی_…
من یک سوال از شما دارم, آیا به انسان و انسانیت اعتقاد دارید یا نه؟؟ اگه اعتقاد دارید حالا باید متوجه شده باشید که آقای نوری زاد بسمت انسانیت میرود و از گذشته خود پشیمان است.
حالا شما صغرا و کبرا میکنید و همه امامان و و و دلیل و برهان میاورید, که بهایی چنین است و چنان است. آیا یک بهایی را از منظر دینش نمره میدهید یا از منظر انسانیش؟ اگه نظرتان را در مورد گاو پرستان هندوستان نیز بگویید خوشحال میشوم.در پایان امیدوارم که در پارس بشما خوش بگذرد.
/// این نابغه خواندنی بود.وازاونجایی که من هم ترک هستم جالبتر.
درود به محمد(کاوه)نوری زاد
و به همکاران وفادارتان و هموطنان خرد ورز و آزادمنش
و با صدای رسا درود می فرستم به این انسان های شریف و غیوری که در اطراف شما جمع و حلقه زدنند . این عکس شبیه گل زیبا و قشنگی در خاطر ه ام نقش بست. پرچم و یا مادگی در وسط ، گلبرگ های ملون و زیبا در اطراف. تندرست باشید.
بسیاری از مردم ایران با هوش هستند و قدر و منزلت فداکاران ، شجاعان و فرهیختگان را در مد نظر دارند. نام های آرش کمان گیر ، کاوه آهنگر ، بابک خرم دین ، مازیار ، یعقوب لیث صفار و تختی جهان پهلوان ووو… عارفان و شعرا و نویسندگان و فرهیختگان فردوسی کبیر ، سعدی ، حافظ ، رازی ، بیرونی ، سینا ، پروین ، بهار ، فروغ ، سیاوش ، احمد ، فرخی ، عشفی ، غنی ، سعید ووووو.. هزاران نفر از دلیران، ادبا و فضلای این مملکت در خاطره ها محفوظ و سینه بسینه انتقال می کند و یگی از افتخارات و سر بلندی مردم سر زمین ایران هستند.
بعنوان یک ایرانی در این وب سایت نوری زاد اعلام می کنم : متشکرم از خلافت فعلی اسلامی ایران و رهبران او خمینی و خامنه ای ، کروه اسلامی القاعده جواهری و بن لادن ، خلافت اسلام داعشی در عراق و سوریه البغدادی و حکومت علوی بشار اسد برای نشان دادن تعالیم خشن و غیر انسانی اسلام ناب محمدی. به ماهیت واقعی و حقیقی دین اسلام اعراب بیابان گرد 1400 سال قبل پی بردم .
با آرزوی تندرستی و موفقیت
تشکر برای امکان و درج دیدگاه دگری در وب سایتتان
از جهت دیدگاه فقهی کلامی شیعه ،باید عرض کنم آری آیین بهائیت از نظر ما یک آیین باطل و ضاله=گمراه است،زیرا قطع نظر از سایر آراء آنان، یا ریشه پیدایش آنان ،یا نوع عملکرد گروهی آنان در گذشته ،همین که آنان منکر خاتمیت پیامبر اسلام
هستند محکوم به کفرند ،زیرا خاتمیت پیامبر اسلام از ضروریات دین اسلام است ،و مطابق قواعد فقهی منتزع از روایات معتبر ،منکر ضروری دین اسلام- بطوری که بازگشت آن به انکار خدا یا انکار نبوت خاصه پیامبر اسلام باشد-محکوم به کفر است.
مطلبی که عرض شد مورد اتفاق فقهاء مراجع شیعه است ،اما من از باب نمونه ،نظر شما را جلب می کنم به متن جوابیه مرحوم استاد بزرگوار آیت الله منتظری قدس سره ،که در پاسخ به سوالی نظیر سوال شما چنین نوشته اند :
“”خاتمیت دین اسلام از ضروریات دین اسلام است، و بهائیان منکر آن می باشند ،پس نمی توانند مسلمان باشند، و دین آنان از ادیان باطله غیر آسمانی است، ولی در صورتی که به حقوق مسلمانان و مقدسات آنان تعرض و اهانتی نکنند و کارهای خلاف انجام ندهند ،کسی حق ندارد مزاحم آنان شود ،و بمقتضای (لا اکراه فی الدین.بقره/256) حق نداریم کسی را به قبول دین مجبور و مکره نماییم ، بلکه هیچ گاه با اجبار و اکراه ،اعتقاد و ایمان نه حاصل می شود و نه از بین می رود””.
(پاسخ به پرسش های دینی،آیت الله العظمی منتظری،ص 106/سوال 72).
2-از جهت نجاست و طهارت، در مورد پاکی یا نجاست “کفار اهل کتاب” میان فقهاء و مراجع مساله ای اختلافی بوده است،البته برخی از فقهاء متاخر بر اساس مستند فقهی قائل به طهارت اهل کتاب بوده و هستند ،مثل مرحوم آیت الله حکیم ،و مرحوم آیت الله خوئی ،و مرحوم استاد بزرگوار آیت الله منتظری ،و برخی دیگر از فقهاء.
مرحوم استاد منتظری در رساله عملیه خود چنین نگاشته اند :
“”برخی از مسائل و فروع نجاست کفار ،جنبه احتیاطی دارد،بلکه طهارت اهل کتاب در صورتی که از نجاسات مثل شراب و خوک و مانند اینها اجتناب کنند بعید نیست ،و فلسفه و حکمت نجاست کفار با سایر نجاسات تفاوت دارد، و در حقیقت نجاست کافر یک دستور سیاسی است از ناحیه اسلام که پیروان اسلام باید رعایت کنند””.
(مساله 112/مبحث کافر).—(آخوند مرتضی)
1.چرا دین بهایی ضاله است چون محمد را بعنوان آخرین و تعطیل کننده نبوت نمی دانند و دکان جدیدی بوجود آورده اند و دکان ما /// را بسته اند!
2. بهاییان و دگراندیشان نجس اند یعنی ///!////////! حالا جالب اینجاست که هنوز بعضی ها ادعای این دارند که نه اسلام این نیست.خب حرف ما اینست آیا عالمی مثل منتظری مسلمان هست یا نیست؟اگر هست این فتوای ایشان است که 90%مردم کره زمین را ایشان نجس /// میدانند.و همین فتوا کافی است که ملیونها انسان قتل وعام شوند چیزی که تا حالا شده!آیا شما تا کنون دیده اید که فیلسوفی و یا دانشمندی تنها بخاطر اینکه دیگر و یا دیگرانی را که عقاید آنها را زیر سؤال ببرند و یا عقاید آنها را مزخرف بنامند بجس خوانده و خون آنها را مباح کنند؟ /////
/////////////
———–
سلام مزدک گرامی
ادامه ی کامنت شما به دلیل توهین های مکرر در آن حدف شد.
با احترام
دوستان عزیز مصلح و مرتضی
برای اینکه به زحمت نیا فتید و به پستهای قبلی مراجعه کنید جواب سؤالهایتان را اینجا می دهم.
1- ممنون از تصحیح طی الارض در واقع منظور من همین بود نه عرض
2- در توضیح بعدی که داده ام اشتباه تایپی خود را تصحیح کر ده ام اینکه ما توانائی طی الارض داریم نه من دارم.
3- زبان من و شما دوستان دو زبان کاملا متفاوت است. من از تجربه عملی می گویم و شما دوستان از معلومات مکتوب.
این عالم از ابعاد بیشماری تشکیل شده شما به میزانی که از تمرکر برخودار باشید میتوانید در این بعد ها سفر کنید. در واقع به آن میگویند سیر آفاق و انفس یعنی عارف میتواند به دوردستهای عالم وحتی سیارات دیگر و یا به عوالم موجوداتی که در بعد های دیگر هستند سفر کند.
ابعادی که میگویم حتی بصورت تئوریک در حساب دیفرانسیل و انتگرال قابل اثبات است. که اگر دوست داشتید خواهم گفت.
آنچه که عارف میبیند این است که این عالم همه نور است و برخی از نورها(اگر از تعبیر فیزیکی استفاده کنیم) طول موج بسیار بالائی دارند و در نتیجه کثیف هستند . موجودات مختلف از دید عارف در طول موج های متفاوت دیده می شوند.
آنچه در پدیده طی الارض جسمی اتفاق می افتد این است که عارف از آن حد از تمرکز برخوردار است که خود را به انرژی تبدیل می کند، به نقطه ای دیگر میرود و دوباره خود را به جسم اولیه بر میگرداند.
در ارتباط با دیدن فرشتگان میدانید که در بدو خلقت انها به انسان سجده میکنند این یعنی اینکه هیچ فرشته ای در این عالم نیست که انسان به آن احاطه نداشته باشد.
این عالم یک پارچه است . تفاوت ما با عارف در این است که ما پنج حس داریم و بقیه چیزها را به غیب نسبت میدهیم ولی عارف حس های دیگرش را زنده کرده و می گوید که بقیه هم همین ها هستند ولی گوشی دیگر و چشمی دیگر می خواهد که ببیند و بشنود.
دوستان عزیز:
والعصر ان الانسان لفی خسر الی الذین آمنوا و عمل الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
دوست عزیز” منصور ” که علم هاراباهم خلط فرموده اید : ودارندگان علمت راعارف نامیده ای !!! عارف به متخصصین درعلم ” عرفان اسلامی ” گفته میشود ، علوم ” سیمیا _هیمیا_ریمیا_لیمیا ” و… ریشه اش روم باستان وهنداست وجزءعلوم غریبه است . اگراینطورباشدکه ” علوم غریبه دار ” راعارف بخوانیم مرتاضان هندی که درغرائب سرآمدروزگان خوداندراباید”اعرف العرفاء”دانست!اتفاقا چندی پیش یادنامه ی مطهری بود.دامادایشان که یکی از//// است ( علی لاریجانی ) مثلامیخواست ازفضائل استادبگوید: ” گفت : ” روزی خدمت ! استادمطهری نشسته بودیم ایشان چشمان خودرابستندوبازکردندبعدفرمودند”الان نجف بودم ” _ وبعداستدلال می کردکه بعله استادطی الارض داشتند!!! خندیدم وگفتم این طی القرضه نه طی الارض _ واما طی الارض یعنی اینکه خودت اینجاهستی خودت چشم به هم زدن نجف اشرف باشی !باخیال نجف رفتن که ازهر” احمدی نژاد”ی برمی آید!اصطلاح کله گنده شنیده اید؟ این مال اینهاست!اسلام آمدکه افرادروح گنده بشوندنه آنچه که این سالیان درجامعه بدان دل می گویند! عوالم چند نوع است : ” عالم ماده _ عالم ماوراءماده _ عالم نفس _ وعالم روح ” عارف یعنی کسی که به عالم چهارم (عالم روح) إشراف دارد !غالب مردم که غرق درعالم اولند ! کسانی که مثل عوام کالانعام!نیستند،غرق درعالم دوم اند،اینان خودراصاحب همه چیزمی پندارند،خودرا نخبگان جامعه فرض می کنند، خودراباانبیاءمقایسه می کنند، حال آنکه انبیاء همت دارانی بوده اند که حتی به فکرعوالم و…هم نبودند، دامان همت رابرای درآغوش کشیدن خودخداوندعلی اعلی برکمربستند،خواستند،وحضرت حق جل وعلاء،هرکس راکه خواست،رساند”والسلام
دوست عزیز نمی دانم مشکل شما با مطالب من چیست . واقعا نفهمیدم عذر می خواهم.
جناب مذکر باسلام
خدابه آغوش کشیدنی نیست ونمی باشد؛
درضمن عرفان جنابتان هم برای ما مکشوف شد بمانند عرفان منصورآقا وشیعه شناسی عباس آقا ومعرفت مزدک خان /////.
ساق وسلامت باشید
مصلح
دوست عزیز منصور
البته تصحیح “طی العرض” به “طی الارض” از سوی من بوده ،اما نکاتی که اینجا نوشته اید ظاهرا بیشتر مربوط به بحثی بود که با دوست فاضل ارجمندم آقای مصلح داشتید که پاسخگویی به آن را به ایشان واگذار میکنم ،اما بحث من با شما بحث عرفان یا ادعاهای شهود تجربی عرفانی نبود ،بحث من در تفسیر نادرست شما از “متافوسیکا” یا متافیزیک بود ،من گفتم که متافیزیک مورد استعمال در فلسفه و الهیات بمعنی الاخص ،بمعنای حقایق و هستی های ماوراء حس و تجربه بود که متکفل اثبات آنها نیز تنها براهین فلسفی است ،اینکه کسی ادعای تجربه عرفانی یا شهود آن حقایق را کند ،در غیر انبیاء و اولیاء معصومین که به آنان وثوق داریم ،ما راهی به تصدیق ادعای شهود نداریم ،در عرفان نظری و کتب مربوط به آن نیز آنچه از تجربیات شهودی توسط عرفای بزرگ مسلمان و غیر مسلمان ادعا میشود ،سند آن گفتار لفظی یا مکتوب آنان است یعنی “علم حصولی و مفهومی” و میدانید که مرتبه علم حصولی خطا پذیر است ،بنابر این اگر چیزی توسط عارفی بیان میشود در چهار چوب لفظ و مفاهیم بیان میشود که انتقال شهود به علم حصولی خطا پذیر است ،پس من تا خود تجربه شهودی نداشته باشم از کجا بدانم ادعاهای شهودی کسی تخیلات یا وهمیات او نبوده است ،یا همین ادعاهایی که شما در اینجا کردید ،تا در قالب برهان سنجیده نشود ،رهیافت ما به صدق و حقیقت آن از کجاست؟
بحث من بحث فلسفی بود ،و اینکه اشیاء یا اجزاء عالم حس را بصرف اینکه از حواس جسم یاب ما پوشیده هستند ،نمی توانیم “متافوسیکا یا متافیزیک “=ماوراء طبیعت بدانیم،مثل وجود ذرات هوا یا الکترونها که از حس غیر مسلح ما مخفی هستند ،اینها باز طبیعت و ماده هستند ولو غایب از حواس ما ،بحث من این بود که شناخت منحصر در شناخت حسی نیست ،و متافیزیک قابل درک عقلی و اقامه برهان است ،در حالیکه شما هم معنای متافیزیک را به امور مادی غایب از حواس تعمیم دادید که این جعل اصطلاح است و چنین چیزی در فلسفه اعلی نداریم ،و هم در پایان عبارتتان انکار “متافیزیک” کردید! که این خود نوعی پارادوکس است زیرا با تعمیمی که شما در معنای متافوسیکا دادید ،خواستید بگویید اشیاء مادی غایب از حواس ما هم “متافیزیکند” بنابر این آیا با انکار مطلق متافیزیک می خواهید وجود اتم و الکترون و میکربها که خود مثال زدید و قابل رویت بچشم مسلح هستند را انکار کنید ؟! اینکه انکار حس و تجربه است.
بنابر این خواهش من این است که در بحث های معرفتی بحث شناخت عرفانی و تجربه عرفانی را واگذارید ،زیرا برای من هیچیک از دعاوی شهودی شما حجیتی ندارد،البته در مورد ادعای طی الارض هم تشکر میکنم که تصحیح کردید و گفتید شما چنین ادعایی ندارید،من نیز چنین ادعایی ندارم ،اما اگر روزی توانستم بقول شما تبدیل به انرژی شوم و چنین توانایی را بمن دادند،حتما به آنجایی که شما هستید (ظاهرا گفتید کارولینای شمالی) سری خواهم زد تا از نزدیک با هم گفتگو کنیم! ،اما تا آنروز خدا برکت دهد سایت آقای نوریزاد و امواج نوری موجود در آنرا که واسطه گفتگوهای ما دوستان از اقصی نقاط عالم است ،پس فعلا عرفان و تجربه شهودی و طی الارض را به اهلش وا می نهیم ،و به بحثهای علمی برهانی خود ادامه میدهیم.
در مورد سوره ای که اینجا نقل فرمودید “عملوا الصالحات” صحیح است نه “عمل الصالحات”.
صدق الله العلی العظیم.
سپاس از شما و با پوزش از آقا مصلح گرامی
مرتضی گرامی
مشکل ما این است که برای تفکر دائما قال الصادق و قال الباقر میکنیم.
برای من اصلا مهم نیست که شما را قانع کنم که متافیزیک هست یا نیست. از مجموعه بحث ها و سؤال و جوابهائی که می بینم با دوستان دیگر دارید فقط میروید و در منابع میگردید ببنید فلان امام چه گفت فلان آیت الله چه. هدف من از این به چالش کشیدن ها این است که کمی شما را از لاکتان بیرون بکشم و قالبها را بشکنید و آزادانه تفکر کنید قول می دهم نه از خدا باز می مانید نه به جهنم می روید.
بلکه لذت بیشتری از دانسته هایتان میبرید و در های بسیاری برایتان گشوده خواهد شد.
آیا مغناطیس ماده است؟ خیر ولی در اطراف یک الکترون یک میدان مغناطیسی و جود دارد که وقتی الکترون به حرکت در میآید این میدان قوی تر می شود. منشا این میدان در داخل خود الکترون است.
آیا مغناظیس که ماده نیست ماوراء الطبیعه است؟
مرتضی عزیز اگر یک فیلسوف 2000 سال پیش اینها را نمی دانست و وارد بحث میشد کسی بر او خرده نمی گرفت که متافیزیک دیگر چیست. ولی الآن دیگر نمی توان گفت که این در حوزه من نیست و من با آن کاری ندارم پس به همان شیوه دوهزار سال پیش بحث میکنم.
ضمنا ایکاش میتونستی بری تمرین کنی طی الارض کنی بیای پیش من. خیلی به یک هم صحبت مثل شما یا مصلح نیاز دارم.
آقا منصور گل
من نه نیازی به طی الارض دارم و نه علاقه ای به آن دارم ،هرگاه لازم شد با اسباب و وسائل عادی که وجود دارد مثل ماشین و هواپیما و قطار طی الارض خواهم کرد ،اما شما که این دعاوی را لابلای بحثهای دینی و علمی و فلسفی می گنجانی و به آن علاقه داری و گفتی “ما می توانیم” از شما دعوت کردم به قم و حرم حضرت معصومه بیایی تا برای گفتگوی از نزدیک در خدمت باشیم ،اما اینرا هم گفتم که همین سایت و امواج نوری نیز وسیله دیالوگ خوبی است ،خدا آقای نوریزاد را خیر دهد که چنین فضایی تدارک دیده است ،پس شما کشف و شهود و طی الارض و این مسائل را رها کن و در مسائل قابل انتقال فرمایش کن ،مثلا توضی بده که نظریه “وحدت وجود” عرفانی را چگونه از سوره حمد استخراج می کنی ،البته من خود قرآنی و شاگرد قرآن هستم ،اما عادت ندارم هر ادعایی را اتوماتیک بپذیرم.
متشکرم
منصور گرامی
باید عرض کنم شما یا اصلا منطق نخوانده اید ،یا اگر خوانده اید ،خوانده را بکار نمی گیرید ،و نظم بحث را حفظ نمی کنید،و ادعاهایی خارج از موضوع می کنید ،من در کامنت فوق بزبان رایج فلسفه اصطلاح متافیزیک را برای شما توضیح دادم و نقاط ابهام یا پارادوکس تفسیر شما را واکاوی کردم ،من کجا در اثناء مباحث فلسفی “قال الباقر” و “قال الصادق” علیهما السلام کردم ،البته افتخار میکنم که در روش فقهی و کلامی شیعه این بزرگواران هستم ،اما سعی من بر این است که عرصه مباحث و علوم مختلف با هم مخلوط نشود و بحث در یک موضوع به انجام برسد که شما متاسفانه از آن تعبیر به “لاک” کردید،اینکه لاک چیست یا چه کسی در لاک است ،نقد شخصیت است ،و اینگونه سخنان ناشی از خود برتر بینی کاذب و خروج از دیالوگ های طبیعی و منطقی است،من ادعای عرفان و طی الارض و علوم غریبه و غیرو در اثناء بحث معرفتی از “متافیزیک” را “لاک” میدانم،زمینه بحث های قال الباقر و قال الصادق هم چیز دیگری است ،لطفا فرافکنی نکنید.
آنچه که من بیان کردم این بود که “متافیزیک” صرفنظر از اینکه بتفسیری ترتیب بحث ها و کتب ارسطو در علوم مختلف بوده است (فیزیک و ما بعد فیزیک) اصطلاحی فلسفی است بمعنای هستی یا هستی های ماوراء ماده ،که رهیافت به آن “برهان عقلی” است ،این رهیافت قابل عرضه به دیگران در قالب علم حصولی است ،و این مربوط به عالم اندیشه است ،حال اینکه کسی اینجا ادعای تجربه عرفانی از یافتن شهودی هستی های متافیزیکی کند ،به ادعای شهود ،شهود ثابت نمی شود و برای دیگران ادعای شهود و تجربه عرفانی ،حجیتی ندارد ،شاید دروغ باشد یا شاید تخیل و وهم بی اساس باشد ،پس میزان صحت ادعای تجربه شهودی بازگشت میکند به “تبیین در قالب علم حصولی” و در کسوت الفاظ،یا کتابت،اینجاست که مساله خطا پذیری مطرح است،بنابر این میزان صحت تجربه و شهود عرفانی (در غیر معصومین) برهان است،بعبارت دیگر شما اگر بخواهید با تکیه به شهود و تجربه عرفانی مدعی وجود “هستی های متافیزیکی و ماورائی” شوید ،کسی همینطوری ادعای شهود را نمی پذیرد،و شهود شما نه حجت است و نه قابل تصدیق ،بنابر این رهیافت قابل انتقال “متافیزیک”در عرصه اندیشه ،تنها “براهین عقلی” است،تصادفا من نیز خواستم شما را از “لاک شهود و ادعای شهود و اینگونه مسائل و تجربیات شخصی” که قابل اثبات و تصدیق نیست خارج کنم.
نکته دیگر این است که شما در کامنت فوق ادعا کرده اید”مغناطیس ماده نیست” و بعبارتی “مغناطیس” متافیزیک است،من” فیزیسین” نیستم و در اینگونه امور موضوعات مورد بحث را از اهلش میگیرم،اما این ادعای شما ظاهرا “غیر معهود” در علم فیزیک است ،و مغناطیس یا کهربا یا “جذب و انجذاب” آهن ربایی نیز باز حوزه امور مادی است،هم آهن ربا شیء مادی است و هم طیفی که ایجاد میکند،جاذبه هم امری مادی است ،شما از کجا میگویید مغناطیس مادی یا ماده نیست؟ فیزیک خوانده اید؟ یا این ادعا هم باز مرتبط به “کشف و شهود” و “تجربه عرفانی” و “علوم غریبه” است.
البته عرض شد من فیزیکدان نیستم ،اما بعنوان اصول موضوعه از فیزیک و فیزیکدانان مطلب نقل می کنم ،شما بگویید اینکه میگویید “مغناطیس” ماده یا مادی نیست ،مستند به کدام تحقیق در علم فیزیک است؟
نیز از دوستانی که فیزیک خوانده اند یا مطالعاتی در فیزیک داشته اند درخواست میکنم در مورد این ادعای آقا منصور اظهار نظر کنند.
فرموده اید :
“”مرتضی عزیز اگر یک فیلسوف 2000 سال پیش اینها را نمی دانست و وارد بحث میشد کسی بر او خرده نمی گرفت که متافیزیک دیگر چیست. ولی الآن دیگر نمی توان گفت که این در حوزه من نیست و من با آن کاری ندارم پس به همان شیوه دوهزار سال پیش بحث میکنم””.
من ارتباط این جمله را هم با مطلب مورد بحث متوجه نشدم ،اما میدانم که بروشنی “متافیزیک” را در دو سه کامنت توضیح دادم،آری در عهد ارسطو و افلاطون و بزرگان دیگر مکاتب فلسف یونان ،فلسفه معنی عامی داشته است و تمام علوم عصری از ریاضیات و هیئت و شیمی و فیزیک را شامل می شده است ،اما در متدولوژی جدید علوم ،علم (مطلق دانائی) مقسم علوم تجربی و فلسفه هاست ،اما اکنون دیگر کسی بحثهای طبیعی و داده های علوم تجربی را داخل موضوعات فلسفی نمی کند ،یعنی الان ما در فلسفه بحث از مغناطیس و طیف مغناطیسی و شیمی و غیره نمی کنیم ،پس بخلاف فرمایش شما میتوان موضوعات علوم را از هم و خود علوم تجربی را از فلسفه متمایز کرد ،بلحاظ تفکیک موضوعی و بلحاظ روش تحقیق.
اما بهرحال خواستم بگویم تلقی شما از متافیزیک نادرست است ،زیرا شما مفهوم متافیزیک را طوری تعمیم داده اید که شامل “هستی های مادی غیر محسوس” مثل الکترون و پروتون و میکرب و اجزاء هوا هم میشود! و این خلط و جعل اصطلاح است،و جالب هم هست که در عین حال در کامنتی خطاب به جناب کورس و جناب مصلح متافیزیک را انکار کرده اید؟ آقای منصور شما معلوم هست چه میخواهید بگویید؟ من الان با شما به قال الباقر و قال الصادق روحی لهما الفداء صحبت نمی کنم ،اما میگویم خلط مبحث نکنید ،و تجربیات عرفانی و شهودی (چه ادعای درستی باشند یا نباشند) را وارد حوزه مباحث معرفتی و دیالوگ های علم حصولی نکنید،الان شفاف برای ما توضیح دهید از نظر شما “فیزیک” یعنی چه؟ و “متافیزیک” یعنی چه؟ و اینکه آیا “متافیزیک” وجود دارد یا ندارد و رهیافت ما به آن از چه طریق است؟ من به شهود عرفانی کار ندارم ،ممکن است شما شهود و تجربه عرفانی داشته باشید ،این مربوط به خودتان است ،و برای من هیچ حجیت و استنادی ندارد،اما بعنوان بحث عقلی بگویید متافیزیک چیست و رهیافت به آن چیست؟
متشکرم
جناب مرتضی
شما فقط به یک چیز چسبیده اید و انهم اینکه من از شهود گفتم و اینهمه که برای موضوع متافیزیک دلیل میاورم شما اصلا نمیبینید.
متافیزیک از دید آنها که به وجود آن قائلند یعنی بخشی از وجود که کمیت ندارد و با وسائل و ابزارهای مادی نمی توان به درک آنها نائل شد آنها را اندازه گرفت و بعد ندارند درست است؟ آیا این تعریف شما از متافیزیک هست؟
شما از کجا به وجود چنین عوالمی پی برده اید؟
شما که میگوئید خودتان آن عوالم را ندیده اید نمی توانید هم ببینید یا درک کنید فقط یک کسانی توانسته اند. شما دارید از عوالمی صحبت میکنید که خود هیچ اشرافی به آن ندارید و آنطور که من فهمیده ام برطبق آیات قران و روابات پی برده اید که چنین عوالمی وجود دارند. و نیز بر اساس انچه از ارسطو و غیره به شما رسیده است بر روی آن پا می فشارید و اصرار دارید که وجود دارند.
برای اثبات فرشتگان که از نظر شما جزو متافیزیک هستند چه برهان عقلی دارید؟ برای جن چطور؟ لطفا از قرآن و احادیث دلیل نیاورید آنها را بلدم و پذیرش انها فقط تعبدی است. بطور عقلی به من ثابت کنید که فرشتگان وجود دارند و قابل اندازه گیری نیستند، بعد ندارند، مجرد هستند و…
جناب منصور
با پوزش از تاخیر در جواب ،من این مطلب شما را امروز دیدم.
دوست گرامی ،صرفنظر از تعبد به شریعت و قرآن و کشف تام معصومین اعم از پیامبر خاتم و عترت طاهره او ،که حجیت سخن آنان و صدق دعاوی کشف آنان ،باز متکی به برهان عقلی بر قبول شریعت است ،و من بتوصیه شما به آن وارد نمی شوم،آری متافیزیک بتعریفی که من کردم یعنی وجود صرف و اطلاقی واجب تعالی، و عالم عقل و عقول طولیه و عرضیه متکافئه که در حکمت مشاء و اشراق و حکمت متعالیه صدرایی به برهان های عقلی باثبات عقلی رسیده است ،قابل نیل عقلی است،نمیدانم اصلا فلسفه خوانده اید یا یکدفعه به دامن کشف و شهود و علوم غریبه پناه برده اید،اما اگر کسی علم اعلی و تئولوژی و فلسفه الهی و بخش الهیات بمعنای اخص را با راهنمایی یک استاد پخته دیده و درک کرده باشد میداند که بحث از عقل (عقل منفصل و مجرد از ماده که در شریعت از آن تعبیر به فرشته شده است) و اثبات برهانی آن مستلزم تمهید مقدمات طولانی است ،همین جور گتره ای نیست که کسی در این حوزه معرفتی به سلب یا اثبات اینها بپردازد ،این بحث برهان است و نیل عقلی فراتر از نیل حسی است ،و اساسا عالم عقل و فرشتگان (آنها که مجرد از ماده اند) قابل نیل به حس و ابزارهای حس یاب انسانی نیستند.
پس ما برای تصدیق برهانی از طریق عقل ،یا تصدیق کشف تام محمدی و اولیاء محمدیین ،نیازی نداریم به اینکه آن عوالم عقلی مجرد از ماده را به حس دریابیم.
من البته چنانکه می بینید در کنار برهان و قرآن ،سخن از کشف نیز می کنم ،اما نه از کشف شما ،برای من کشف تام محمدی و محمدیین حجیت برهانی دارد ،نه کشف شما و ادعاهای کشفی شما.
بنابر این من عنادی با شما ندارم ،اما هر ادعایی به کت ما وارد نمی شود ،بحث من با شما در توضیح معنای “متافیزیک” بود ،من یکی ایراد به تعمیم تفسیری شما کردم ،که متافیزیک را به هستی های مادی پوشیده از حس تعمیم دادید که این خلاف اصطلاح است ،بسیار خوب این اصطلاح شما باشد اما اصطلاح حکماء و حکمت الهی این نیست.
ایراد دیگر من بشما این بود که در عین حال در جایی وجود “متافیزیک” را اصلا انکار کردید،بسیار خوب انکار کنید ،اما چرا پارادوکس گونه ،در عین حال با خلط علوم گوناگون مثل حکمت و فیزیک و عرفان ،سخن از شهود متافیزیک می رانید؟!
آیا ادعای شما این است که تنها راه نیل به “متافیزیک=هستی های مجرد از ماده و ماورائی ،کشف و شهود است؟ اینرا توضیح دهید؟
دیگر اینکه بگویید چگونه است که هم متافیزیک وجود ندارد و هم شما آنرا شهود کرده اید؟! آیا شما مفهوم امتناع اجتماع نقیضین یا بقول امروزیها “پارادوکس” را میدانید؟
در این کامنت فوق فرموده اید که بدلایل مختلف متافیزیک را با دلیل اثبات کرده اید،الان بترتیب شماره بیان کنید که دلایل (دلایل عقلی و نه دلیل نقلی یا ادعای کشف) شما بر اثبات یا نفی متافیزیک چیست؟
دیگر اینکه به چه دلیلی تفسیر معنای متافیزیک را به حقایق مادی پوشیده از حواس ما تعمیم میدهید؟
قبلا عرض کنم اگر میخواهید به کشف و شهود خودتان استناد کنید ،خود را بزحمت نیندازید ،زیرا برای من هیچ دلیل عقلی یا شرعی وجود ندارد که کشف و شهود احتمالی شما را صحیح بدانم.
بنابر این بحث کشف و شهود را وانهاده ،در حوزه معارف عقلی و اگر خواستد در حوزه مسائل نقلی درون دینی ،در باره متافیزیک بنویسید.
متشکرم
سلام برجناب منصور آقای گل
جناب، این توضیح شما بازماراقانع نکرد چگونگی سیرآفاق و انفسی که شما تعریف می کنید برای مانا شناخته است بلکه شبیه عمل مرتاضان است زیرا تمرکز کردن ازمشخصه های آنانست.
فرمودید :احاطه انسان برفرشتگان میسوراست ؛آیا شمافرشتگان را می بینید واحاطه داریدبرآنان وبرای شما غیب نیست؟
اگرجواب مثبت است ،آنان چگونه عوالمی دارند وبه چه کاری مشغول هستند؟
ماعلم فیزیک کوآنتومی نخوانده ایم ومنکرآن هم نیستیم که کاشف رموز عالم آفرینش است وازاین راه هم بعلم وحکمت وقدرت آفریدگار بی چون می شود پی برد وعارف اینگونه شد.
حال سوال جدیداینست که آیا این رموز مکشوف ،قبلا مشهود دانشمندان بود؟ ویادرعالم غیب مکتوم بود؟
اگرجوابتان برای شق اول مثبت باشد که بدیهی البطلان است ؛واگرمنفی باشد ،پس درعالم غیب نسبی بشربود وحالا مکشوف شده است ببرکت کنکاش دانشمندان فیزیک.
پس عوالم غیبی درکار هستی هست چه نسبی وچه مطلق وچه غیب مطلق که هرگز ماوهیچ موجوددیگری برآن غیب مطلق نمی توانیم احاطه داشته باشیم ،
چنانکه گفته اند اندیشمندان: کوزه را قابلیت احاطه براقیانوس اطلس محال است تا چه رسد به آفریدگار اطلس ومافیه الاطلس .
واین هستی بی کرانه که همه ازتجلیات اوست وتجلی او اراده او برشدن ووجود یافتن اشیاء هستی وعالم امکان است که نبود وبه اراده او بود شده است وهمه فنا پذیرند غیرازوجه او “کل شیئ فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام” واگرما هم توانستیم وجهی ازوجوه اوباشیم ،ما هم فنا ناپذیریم. وبه اطلس می پیوندیم.
درخاتمه نتیجه گیری می کنم که پس عوالم غیبی هست ومابعدالطبیعه ای وجوددارند وبرای ما آن عوالم، غایب وغیب بشمارمی روند ودرراس آنها غیب الغیوب وغیب مطلق است وهرگز مشهود چشم ما واقع نمی شود ومقصود عارف شناختن آثاررحمت بی کران اوست نه شناختن کنه ذات او زیرا که او به درخواست موسی کلیم که ” رب ارنی “ت=گفت ،پروردگارا خودت را بمن بنما؛ جواب شنید”لن ترانی یاموسی” ت= هرگز مرا نخواهی دید ای موسی .لن “بمعنای نفی ابد است درادبیات عرب،یعنی هرگز روئیت من ممکن نیست.
واما درکتابت شما ازسوره عصر دواملاء به اشتباه آمده است که تذکر آن لازم بود یکی”الا الذین”ودیگر”عملوا الصالحات” است.
واما بادیدن مکتوب این سوره شریفه باقلم شریف شما درد وسوز هایم مثل امواج دریا ورگبار مسلسلها ی داعشی بمن هجوم آوردندکه مپرس ومجوی ازحال من.
چرااین انسان درخسران وتباهی بسر برد درحالی که چنین خدای ارحم الراحمینی دارد ،سبقت رحمته غضبه،رحمت بی کرانش برخشمش پیشی گرفته است ، غفاریتش چنان ساتر اعمال درندگی مااست که اگرازحدگذراندیم مارا مفتضح درمیان خلق خویش می کند ورسوای عالم می گرداند؛ چراازحدبگذرانیم وسفاک بی باک باشیم تارسوا وخوار گردیم وخسران وتباهی راازآن خودکنیم؟
مگرایمان وباوربه او وانجام عمل شایسته وانسان دوستانه وخیر خواهی یکدیگر وصابر بودن وتوصیه دیگران به صبر وحق پرستی، چه زحمتی وچه مشقتی داردکه ما آنگونه نیستیم وبرعناد خود وزیاده خواهی خود اصرار می ورزیم ومی خواهیم دیگران همه درتسخیر ما باشند؟
بگیر وببند وبکش وطرد وتبعید وحصر وحبس و درندگی وچرندگی ورسیدن به امیال خویش تاکی؟
مگرنه اینست که تو انسانی چرا بخود نمی آئی؟
درپایان عرایضم باز همان سوالهارا می آورم که بی جواب مانده اند باسلام ودرود برآقامنصورگرامی.
باتشکر ازتوضیحتان درموردمتافزیک ویا” مابعدالطبیه” باکسر وضم وفتح دال،بعد.
واما بنده را توضیح شما قانع نکرد که متافیزیکی وجود نداشته باشد؛
زیراکه ازجمله امور وموجودات متافیزیک ،یکی عقل شمااست ودیگری روح شما وسومی معلومات ذخیره شده درذهن شماهستند وهیچیک نه بعدی دارند ونه مجسم ونه محسوس ، ودیگر اینکه اشیاءمحسوس همگی سه بعدی هستند مگراینکه بعدزمان را هم به آن اضافه کنیم ازنظر فلسفی ودقی.
وامانگاه باروش عارف هم که بقول ایشان وشما روش شهوداست چیزهای نادیدنی عالم را نمی توان دید بلکه یک پارچگی ودرامتدادهم بودن را درک عقلی می کنیم نه اینکه می بینیم.
ویکی دیگرازمتافیزیک، عالم فرشتگان است ،آیاعارفی مثل جناب آقای حاج اسماعیل دولابی مرحوم فرشتگان را درعالمشان می دید وباآنها حشر ونشرداشت ؟
صرف نظرازاینکه اینها “فرشتگان”برای عارفانی وارسته وبرخی ازانسانهای کامل باعنایت ولطف خداوند قابل روئیت بودند وهستند بشهادت آیات قرآن کریم
وازجمله متافیزیک وجودبهشت وجهنم است ؛آیا اینها هم قابل روئیت هستند؟
وازاینها بگذریم ،کرات وکهکشانها وستاره های دورازرصد رصدخانه ها؛اینها هم برای ما غیب نسبی هستند ولی متافزیک نیستند وهنوزبشر نتوانسته باعلوم پیشرفته خویش آنهارارصدکنند وببینندتا چه رسد به متافیزیک ها عظیم واعظم که آثارش همین کیهان باعظمت هستی است که باهمه وجودوذرات وجودی هست اما نه بنحو اتحادحلولی ومخلوطی وممزوجی.
آیا می شود این وجودعظیم واعظم ازهرچیز بنام خدائی که آفریدگار هستی است وازمهمترین وجود اعلای متافزیک است وغیب مطلق است، آیا می شود اورا دید؟
وآیا چگونه می شود اورادید؟؟؟؟؟
دیگر اینکه وحدت وجود عرفانی وفلسفی را چگونه فهمیده اید وچگونه معنی می کنید؟؟؟
دیدگاه دانشمندان وعارفان را نسبت به مساله وحدت وجود چگونه دریافته ای وچگونه تفسیر می کنند؟؟؟
باسپاس ازشما
منتظرجوابتان به این سوالهاهستم
مصلح
مصلح عزیز
ممنون از تصحیح املائی. واقعیتش اینستکه چون میدانم که می دانید خیلی با دقت ننوشتم که معذرت می خواهم.
و اما موضوع مناقشه انگیز متافیزیک.
بیائیم اول مطمئن شویم که آیا هردو داریم در مورد یک مقوله صحبت مبکنیم یا خیر.
آنچه که من از متافیزیک مورد نظرم هست این است که دانش بشری بتدریج به عرصه هائی دست یافته که تا حتی صد سال پیش بطور انتزاعی ممکن بود در بعضی آراء فلسفی دیده شود.
ولی الان بدیهیاتی به دانش بشری اضافه شده مانند آنچه که ما امروز در ارتباط با مغناطیس میدانیم. یا انچه که در ارتباط با مکانیک کوانتومی. الان دیگر سرعتهای بالا تر از سرعت نور امری نه تنها غیر ممکن نیست بلکه به نتایج بی نظیری با استفاده از مکانیک کوانتومی رسیده اند.
لطفا این ویدئو را نگاه کنید :
https://www.youtube.com/watch?v=LVChjHHy1w4
در دمای یکدهم درجه کلوین به حالتی از ماده رسیده اند که به آن سوپر سیال می گویند. در این حالت بین اتمها ارتباطی کوانتومی اعجاب انگیزی ایجاد میشود که زمانی که یک حرکت در این سیال ایجاد کنید تا ابد ادامه پیدا میکند. آیا در عالم فیزیکی که میشناسید چنین چیزی ممکن است؟ این آیا با خواص ماده قابل درک است؟ آیا به آن نسبت ما بعد الطبیعه نمی دهیم؟
متافیزیک میگوئیم چون نمی توانیم چیزی را در آنجا اندازه بگیریم. چرا نمی توانیم اندازه بگیریم؟ چون هنوز آنرا ندیده ایم و ابزارهای ما ناقص هستند. به همین دلیل همیشه گفته ایم آن عوالم عوالمی کیفی هستند نه کمی.
درود به اقای نوریزاد
از شما ممنونم که چشم و گوش ما جوونا رو باز میکنید
واقعاً حرفهای زیبایی زدید
راستی 35 سال پیش مردم “جمهوری اسلامی” رو از میان چند گزینه انتخاب کردن؟؟؟
اگر جمهوری اسلامی نمیخواستن چی؟
من حالم از این نظام به هم میخوره
درود به اقای نوریزاد
من یه جوون 18 ساله هستم
واقعاً ممنونم که چش و گوش یکی مثل من که 17 سال توسط رسانه به اصطلاح ملی بسته شده بود رو باز میکنید
خواستم بگم که حالم از این نظام به هم میخوره
راستی 35 سال پیش مردم “جمهوری اسلامی” رو از میان چند گزینه انتخاب کردن؟
آقای نوری زاد ، درود بر شما _ از باب اینکه شیخ اجل سعدی شیرازی میفرمایند : چو می بینی که نابینا و چاه است / اگر خاموش بنشینی گناه است و به عنوان امر به معروف و نهی از منکر به مخاطبین شما یعنی شعبون بی مخ های ولایی که گفته اند: ما را برای جولان در خیابانهای تهران و شهرستانها، و برای مبارزه با بد حجابی و اینجور چیزها، نیازی به مجوز نیست و مخاطبین من که اینان را ” شعبونک های ” بی مخ می نامم ، یک خواسته ناچیز از اینان دارم و اینکه : آیا شما واقعا” فکر می کنید که آنانکه با تیغ ، ریش میزنند ، با آنانکه با ریش ، تیغ میزنند ، برابرند ؟ و شما که فکر میکنید ! ایمان آورده اید ، سر جدتون قسم که کاری به کار کسانی که ایمان نیآورده اند نداشته باشید ! و همان ایمان نصفه کاره خود را ببرید بزارید سر جای خودش بهتر است . آیا شما ایمانتان با دیدن ” تار مویی ” می لرزد و سقوط میکند؟ ! پس همانا خاک بر سرتان ! اگر در این 35 سال بجای ” ایمان ” ، ” سیمان ” آورده بودید تا به حال مملکت خیلی آباد شده بود .
سلام دوست عزیز اقا عباس و فائزه خانم گرامی
خانم فائزه جواب بنده هم نخیر است و نخیر است و نخیر. پاسخ کامل تر را مرتضی عزیز و آقای مصلح ارائه فرمودند. بنده اگر چه به بهائیت نقد دارم، اما دلیل نمی شود که حق و حقوق شهروندی از انها صلب شود. حق تحصیل، اشتغال و… متاسفانه رفتاری که از نظام در قبال اینگونه مسائل سر زده به ضرر اسلام و انقلاب بوده و بس.
اما آقا عباس بزرگوار
فراز اول کامنت تان در مورد تفتیش عقاید و… را قبول دارم بنده هم همواره به این مساله معترض بوده و هستم. و نیز فراز دوم در مورد ادامه دادن بحثهای تاریخی بدون تعصب و داشتن گرایش های دینی و حتی بی دینی که سمعاً و طاعتاً.
دو تعجب برای من حادث است. تعجب اول اینکه مجدد مرا متهم به داشتن نگاه مکتبی به تاریخ کردید در حالیکه هم حضرتعالی و هم دوستانی که مخاطب بحث های ما هستند می دانند که چه کسی در پاسخ هایش سند و منبع از کتب معتبر تاریخی ارائه می کند و چه کسی تنها کلی گویی می کند. تعجب دوم برای این است با اینکه مطالعه تاریخ دارید و هم درسش را خوانده اید، مطالبتان اغلب بدون سند و مدرک است و نگاه سطحی به تاریخ دارید. نگاه سطحی یعنی چه؟ یعنی همان نگاهی که عوام (کسانی که به شنیده اکتفا می کنند و همانگونه بدون بررسی صحت و سقم آن، بازگویش می کنند) به تاریخ و دین دارند. در مورد مساله امام زمان (عج) هم اخیراً مطلبی آقا مرتضی نوشته اند لذا به آن رجوع بفرمایید.
اما برویم سراغ بحث:
فرمودید که: « علت اصلی اسلام اوردن ایرانیان همان لشکرکشی اعراب بوده.نه مراودات اندک اعراب با ایرانیان.کلا اسلام اوردن مردم شبه جزیره هم با زور بوده.»
اینکه علت اصلی اسلام آوردن ایرانیان هجوم اعراب بوده است صحیح است اما تا دو قرن اول. از طرفی مشخص شد که اندک مراوداتی بوده و تعدادی از ایرانیان (یمن و بحرین و…) مسلمان شده بودند. آری تا قبل از هجوم اعراب تعداد اندکی از ایرانیان اسلام را شناخته و مسلمان شده بودند. برای همین است که در کامنت قبل سوالی از حضرتعالی پرسیدم که از کجا معلوم اگر حمله اعراب به ایران نبود، مردم ایران بعدها مسلمان نمی شدند؟ قطعاً حمله اعراب به مسلمان شدن ایرانیان سرعت بخشید. اما اگر نبود شاید در قرن های بعد به سبب افزایش مراودات بیشتر و سفر مبلغان اسلامی، خستگی مردم از آیین زردشت و موبدان و حکومت و… این اسلام آوردن محقق می شد. به احتمال فراوان اگر حمله اعراب هم نبود چنین اتفاقی می افتاد. همانگونه که اغلب مردم ایران ( به جز برخی از مناطق و گروه هایی اندک) پس از اسلام آوردن دیگر از دین برنگشتند. چرا که در قرن های بعد ثمره اسلام در نشر علوم و… نمایان شد. اسلام به مسائلی پرداخت که مردم در زمان ساسانیان از آن بی بهره بودند. اما باز منکر اشتباه اعراب مسلمان و رهبرشان عمر در لشکرکشی به ایران و سایر ممالک نیستیم که معتقدیم این راهش نبود چرا که پیامبر چنین نکرد.
اما اینکه این اسلام آوردن در ابتدای ورود اعراب چگونه بوده است جای بحث دارد. بحث هجوم اعراب در مورد فتح شهرها غالباً برای جمع آوری غنایم بوده است نه مسلمان کردن و گسترش اسلام که شما نیز به آن اشاره کردید: «یکی از علل اصلی جنگ های برون مرزی مسلمین درزمان خلفا همین بدست اوردن غنایم بوده.نه گسترش اسلام».
می توانید به کتاب کارنامه اسلام عبدالحسین زرین کوب صفحات 1 و 6 مراجعه کنید که می گوید: «فتح اسلامی با جنگ حاصل شد اما نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود خاصه در جاهایی که مردم از نظر اسلام اهل کتاب بودند یا در ردیف آن. یهود، نصارا، مجوس و صائبین… با وجود محدودیتی که اهل زمه در دارلسلام داشتند، اسلام آزادی و آسایش آنها را تا حد ممکن تأمین میکرد و به ندرت ممکن بود بدون نقض عهدی مورد تعقیب باشند.»
و همچنین در کتاب دو قرن سکوت صفحه 269 می آورد: «بسیاری از ایرانیان از همان آغاز کار، دین مسلمانی را با شور و شوق پذیره شدند. دین تازهای را که عربان آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر مییافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بیشایبهی اسلام، شرک و کفر میشناختند». هر چند در جایی دیگر این کتاب قائل به این است که بخشی از ایرانیان نیز حاضر به پذیرش اسلام نشدند. برخی در این سرزمین ماندند و برخی نیز به هندوستان مهاجرت کردند.»
همچنین آمورتی در کتاب The Cambridge History of Iran در صفحه 483 نوشته است: «اینکه اعراب دین خود را بر ایرانیان تحمیل نکردند و به آنها آزادی عمل دادند ویژگی دموکراتیکی است، اما این را نباید فراموش کرد که اعراب با دادن مشوقهای اقتصادی و حقوقی مشخص به نتیجه مورد نظرشان رسیدند.»
یا اینکه ریچارد فرای در کتاب The Golden Age Of Persia در صفحه 87 گفته است: «از رفتارهای نژادپرستانه اعراب ـ که از تعالیم عصر پیامبر اسلام فاصله گرفته بودند ـ معلوم می شود که آنان اسلام را یک دین عربی می دانستند. نه از اسلام آوردن غیر عرب خشنود می شدند و نه برای اسلام آوردن آنها تلاشی می کردند»
کاملاً نمایان است که هدف جمع آوری غنایم بوده است. عملی که در زمان حیات پیامبر جز سیره ایشان نبوده است. به عنوان مثال می توانید رجوع کنید به البلدان، بلاذری، صفحه 253 که در آن از بی توجهی عرب به فراخوان خلیفه دوم برای حمله به ایران می گوید که آورده است عمر برای تشویق قبیله “ازد” که برای جنگ مهیا شده بودند از غنایم کسری سخن گفت.
همچنین ابونصر مقدسی در کتاب البدء و التاریخ جلد 5 صفحه 169 از قول عمر نقل می کند: «خدا شما را به زبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده است، برخیزید و جنگ با فارس را ساز کنید»
اما فرمودید که: «کلا اسلام اوردن مردم شبه جزیره هم با زور بوده.». منتظر ارائه سند هستم در مورد اسلام آوردن اجباری و به زور شمشیر اعراب در خود شبه جزیره عربستان پس از ظهور اسلام.
و از جنگ بدر مثال آوردید که شروع کننده مسلمانان بوده اند برای بدست آوردن غنایم. به نظر هدف از ذکر این نمونه اثبات پیروی کردن عمر از سیره پیامبر است که نشان دهید همین اعمال را پیامبر نیز مرتکب شده است.
اولاً اینکه قیاس اشتباست. چرا که دلیل اصلی این جنگ خود مشرکان بوده اند. شما آن را قیاس کردید با حمله به ایران و اقدام عمر، که دلیل آن حمله ایرانیان نبودند.
متاسفانه شما دست به تقطیع تاریخ و استفاده گزینشی هم می زنید و اصل ماجرا حتماً در بخش آخر آن یعنی حمله به کاروان ابوسفیان می دانید. جهت یادآوری عرض می کنم که جنگ بدر برای پس گرفتن اموال مصادره شده مسلمانانی که از مکه مهاجرت کرده بودند، رخ داد. وقتی ابوسفیان از نیت مسلمانان (که بنا داشتند در میانه راه به کاروان وی که شخصاً مصادره کننده اموال مسلمانان بود حمله کنند) مطلع شد کاروان را به مکه بازگرداند و پس از رسیدن سپاه از مکه، در منطقه بدر با مسلمانان درگیر شد. علت شروع این نزاع مصادره اموال مسلمانان بود و تلافی آن توسط پیامبر. متاسفانه همین کاری بعد از انقلاب در ایران، دولت با اموال بسیاری از هموطنان هجرت کرده به خارج کرد.
آری این مطلب در سیره ابن هشام آمده است. این مطلب را وی در سیره نبوی، غزوه بدر کبری ذکر کرده است. همچنین در المغازی واقدی و تاریخ طبری و معجم البلدان رومی بغدادی به تفصیل آمده است.
اینکه شیعه در طول زمان دست خوش تغییر قرار گرفته و فرق مختلف ایجاد شده صحیح است. اما این مختص شیعه نیست. اهل سنت نیز چنینند. سایر ادیان نیز همینگونه اند که جای بحث آنها نیست. آری عباس عزیز بحث آزادی بیان، گوهر گم شده ایران امروزه است. ای کاش آزادی بود که همه حرفشان را می زدند. به عقیده من این عدم آزادی بیان، این برخورد با مخالف و بستن روزنامه و تریبون و… همه به ضرر دین و مذهب است اما کو گوش شنوا.
اما فرمودید که: «درباره بحث طلحه وزبیر.به نظرشما این دوبااون سوابق انتظارنابجایی داشتندکه به امارت منصوب شوند؟»
عباس عزیز حضرتعالی متوجه اظهارات بنده نشدید. شما چرا اصرار دارید اقدامی را به خلیفه آن زمان علی (ع) تحمیل کنید؟ همانگونه که نمی شود امارت دادن به آن دو نفر را به ابوبکر و عمر و عثمان تحمیل کرد.
اما یک سوال که خواهشاً بدون تعصب و گرایش پاسخ دهید. به نظر شما آیا طلحه و زبیر را می شود صحابی واقعی و پیرو پیامبر دانست وقتی بر روی خلیفه وقت شمشیر بکشد؟ شما واقعاً عقلاً می پذیرید؟ تازه آن هم به علت ندادن پست و مقام!!!!!
اصلاً این چه دوستی است که آن دو داشتند؟ گیریم معنای مولا در ماجرای غدیر دوستی باشد. خوب مگر پیامبر (ص) در همان خطبه غدیر (مصنف ابن ابی شیبه، ج 2 ، ص 682؛ مسند احمد، ج 1 ، ص 118؛ سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 43؛ سنن كبرى، ج 5 ص 45 و…) نفرمودند: بارخدایا دوست بدار هر کس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس علی را دشمن بدارد؟ شمشیر کشیدن و به جنگ علی (ع) رفتن زیر پا گذاشتن فرمایش پیامبر نیست؟
بحث من چیز دیگری است اما شما به دلایلی نمی خواهید قبول کنید. من شما را به مساله ای بالاتر و مفهومی ارجاع می دهم اما شما به منصب ندادن این و آن توسط خلیفه وقت که تشخیصش به عنوان امام و خلیفه این بوده است، اکتفا می کنید. اتفاقاً همین درگیری آن دو نفر با علی (ع) نشان از تشخیص درست علی (ع) است. بنده عرضم این است آیا معنی اطاعت و پیروی از خلیفه و دوستی با علی (ع) تنها در صورت اخذ امارت میسر است و در غیر این صورت علی (ع) می شود دشمن؟ آیا اینها را شما دلیل بر لیاقت می دانید؟
جالب است که فرمودید که: « انقدرلایق بودندکه جزو شوراهم بوده اند».
شیعه شورا را قبول ندارد که از آن به عنوان سند لیاقت طلحه نام می برید. و جالب است که می گویید که طلحه و زیبر کار خوبی کردند که عثمان را کشتند. اینکه عثمان خلاف سیره پیامبر (ص) عمل می کرد شکی نیست اما هجوم به خانه او و کشتنش و تعرض به همسرش کار درستی نبود. قطعاً ما قبول نداریم که طلحه و زبیر در بحث کشتن عثمان کار خوبی انجام دادند.
به طلحه و زبیر در زمان سه خلیفه قبل نیز امارت داده نشد. به دلایلی که مجال بسط آن نیست. در زمان خلافت علی (ع) نیز به او امارت داده نشد. اما آیا این نشانه تقواست که طلحه و زبیر از زمان خلیفه اول تا خلیفه سوم دنبال پست و مقام باشند و وقتی که دیدند به آنها در زمان خلیفه چهارم هم امارتی داده نمی شود به جنگ با خلیفه چهارم که پیامبر در مورد دوستی با او سفارش کرده است بپردازند؟
علامه ذهبی در سیراعلام النبلاء جلد 14 صفحه 29 و حافظ مزی در تهذیب الکمال جلد 5 صفحه 59 با سند صحیح روایت کرده اند: «صالح بن محمد می گوید: از عباد بن یعقوب شنیدم که می گفت: خداوند عادل تر از آن است که طلحه و زبیر را وارد بهشت کند. گفتم: وای بر تو! چرا؟ گفت: چون آن دو با علی بن ابیطالب جنگیدند بعد از آن که با او بیعت کرده بودند»
بهتر است نظر جناب عمر را که در اواخر عمرشان در مورد طلحه و زبیر و در جمع صحابه ایراد نمودند مرور کنید. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه در جلد 12 صفحه 259 به نقل از جناب عمر می آورد: « … نفس سرکش، تفوق طلبی و قدرت خواهی هر یک از شما در این آرزو است که خلیفه شود و امارت مسلمین را بر عهده بگیرد. (سپس هر یک از آنان را مخاطب قرار داد و به شرح ذیل توصیف کرد): اما تو ای طلحه! (که آرزوی جانشینی پیامبر را در ذهن و خیال خود می پرورانی) آیا تو همان شخصی نیستی که می گفتی اگر پیامبر از دنیا برود، زنانش را می گیریم؟ و گفتی خداوند محمد را نسبت به ازدواج دختر عموهای ما مقدّم نداشته؛ یعنی ما نسبت به دخترعموهایمان حق تقدّم داریم؟ آنگاه خداوند تبارک و تعالی درباره این نیت زشت و ناپسند تو درباره زنان پیامبر صلی الله علیه و اله این آیه را نازل فرمود: “و شما حق ندارید پیامبر خدا را اذیت و آزار دهید و بگویید بعد از مرگش، زنانش را به همسری می گیریم. شما هرگز نمی توانید بعد از وفات آن حضرت با زنانش ازدواج کنید.” و اما تو ای زبیر! به خدا سوگند تو شایستگی و لیاقت خلافت را نداری، چون ملایمت و ملاطفت و عطوفت در دل تو نیست و هیچ گاه خشونت، درشتی، بی خردی و سبک مغزی از تو دور نمی شود و همین صفات باعث می شود مردم از اطراف تو پراکنده شوند…»
در مطلب بعدی که با جمله “5اینکه نوشتیدمعاویه دشمن علی بودپس…” شروع می شود دقیقاً منظورتان را متوجه نشدم. عذر می خواهم. ولی اینکه بنی امیه با بنی هاشم دشمن بوده است از واضحات تاریخ است اما بحث ما نیست. بحث ما دشمنی شخص معاویه با علی بوده است که غیر قابل انکار است.
اتفاقاً در بحث طلحه و زیبر، بحث علم امام و این قبیل مسائل مطرح نیست. در تاریخ نمونه هایی هست که نشان می دهد تشخیص امام علی (ع) در مورد امارت ندادن به آنها صحیح بوده است. همانگونه که سایر خلفا به آنها امارت ندادند. نمونه هایی در بالا اشاره شد. لطفاً مطالعه بفرمایید.
فرمودید که: « امروزه اینگونه فکرمیکنندونقدمیکنندکه(درعمل چیز دیگری رخ داده وبه تاریخ پیوسته)اگرامام علی امارت کوفه وبصره رابه طلحه -زبیرمیدادجنگی رخ نمی داد.»
کسی مانع نقد نیست. اتفاقاً خوب است که نقد باشد این حقایق را روشن می کند. اما سوال من از شما این است که آیا حضرتعالی مطمئن هستید که نقدی که امروزه در مورد بحث امارت ندادن به طلحه و زبیر و جنگ جمل مطرح می شود صحیح و حلال مشکلات است؟ آیا احتمال نمی دهید که آنچه شیعه در مورد آن دو نفر و ماجرای جنگ جمل می گوید صحت دارد؟
شما چگونه قاطعانه می گویید اگر امارت داده میشد جنگی رخ نمی داد؟
در ثانی جنگ جمل را جناب ام المومنین عایشه مسبب بودند. در مطلب قبل نمونه هایی از نقش عایشه در جنگ مذکور ذکر کرده بودم.
به راستی آیا این خنده آور نیست که ام المومنین عایشه بد گویی عثمان را بکند و پس از قتل آن پیرهنش را علم کند و به جنگ کسی که تازه از عثمان دفاع هم کرده است، برود؟ این نقشه نبوده است برای جنگیدن با علی؟ این کینه دیرینه را نسبت به علی (ع) نمی رساند؟ اگر از لفظ کینه دیرینه تعجب می کنید بگویید تا اسناد این ادعایم را برای شما ارائه کنم.
شما به عقلانیت تان رجوع کنید آیا این دلیل می شود که به خاطر پست نگرفتن از رهبر، امام و رییس جمهور و خلیفه ای که همه مردم آن را انتخاب کردند، دست به شمشیر برد و جنگ راه انداخت؟ علی (ع) تمام تلاشش را برای عدم آغاز جنگ جمل کرد اما آنها آغاز نمودند و خلیفه نیز می بایست از خود و مردم و حکومتی که مردم بر عهده اش نهاده بودند دفاع می کرد.
مجدد محضرتان عرض می کنم حضرتعالی بنده و امثال بنده مثل آقا مرتضی را متهم به تعصب داشتن و گرایش دینی و اعتقادی به تاریخ می کنید اما اجازه می دهید بنده نیز شما را متهم به گرایش ضد شیعه داشتن و تنفر و کینه نسبت به علی و اهل بیت داشتن در برداشت هایتان از تاریخ نمایم؟ عذر می خواهم. شما نیز اینگونه هستید که حاضر نیستید حقایق تاریخی را در مورد جنگ جمل، عدم امارت دادن به طلحه و زبیر و دشمنی معاویه با علی (ع) بپذیرید با این همه سند و مدرکی که آوردم. بگذریم…
البته از انشقاق در اسلام پس از ماجرای جمل سخن گفتید که باید عرض کنم کمی زمان انشقاق را در کتب تاریخی جابجا نموده اید. اگر دقت کنید انشقاق از ماجرای سقیفه شروع شد. انشقاق از زمانی که عده ای قدرت طلب خود را در مورد حکم پیامبر (ص) به فراموشی زدند، شروع شد. انشقاق از زمانی شروع که برای بیعت گرفتن اجباری، به خانه دختر پیامبر (ص) هجوم بردند. شما بیست و چند سال دیر به انشقاق رسیدید. نه عباس عزیز. اگر دقت کنید اختلافات پس از مرگ پیامبر (ص) (البته خوشبینامه می گویم در حالیکه می شود در مورد انشقاق از زمان خود پیامبر سخن گفت) آغاز گردید.
در کامنتی دیگر فرمودید: « درحالی که برای مثال متن کتابهای شیخ صدوق -شیخ مفید-شیخ طوسی-و..که مانیفست شیعه است رامطالعه کنیدبامتنی ان چنانی مواجه خواهیم بود…»
ما قبول داریم که جعلیات و مهملات در این کتب موجود است. بارها و بارها و بارها توضیح داده ایم که باید روایت ها را با عقل، قرآن و سنت پیامبر و سیره ائمه و علوم بررسی احادیث همخوانی سنجید. اما باز به همان دلیل که قبلاً اشاره کردم حضرتعالی و دیگر عزیزانی که نسبت به دین و شیعه محبت دارند نمی پذیرند و برای کوبیدن مذهب و دین به چیزهای استناد می کنند که نزد عالمان دین مخدوش است. این راه بحث نیست عباس عزیز. این انصاف نیست. مثل این است که ما برای بحث با مسیحیت به انجیل برنابا استناد کنیم که آنها قبول ندارند. این دور از انصاف و عقلانیت است.
شما یک سند و مدرک و دلیل بیاورید که عالمی از شیعه گفته باشد هر چه در کتب شیعه آمده همگی بلا استثنی صحیح است؟ هرگز چنین چیزی نیست اما در اهل سنت بر خلاف شیعه می گویند هر چه در صحیح مسلم و بخاری آمده صحیح است.
در ثانی قبلاً هم محضرتان مبارکتان عرض کرده بودم که به مرور زمان مسائلی وارد مذهب شد که در دوره ای از اعتقادات غالیان بوده است و مورد پسند عالمان آن زمان (قرن های ابتدایی) و همچنین روشنفکران دینی این زمان نبوده و نیست اما این خللی به اصل مذهب وارد نمی کند. متاسفانه باید عرض کنم انتقادات شما اصل مذهب و تمام مذهب را نشانه رفته است و هر چه ما دلیل و سند می آوریم بخاطر خشمی که نسبت به دین دارید و تاثیری که امروزه مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حکومتی بر شما گذارده است، توجه نمی فرمایید و تامل نمی کنید.
در آخر به نمونه هایی که معتقدید از موهومات شیعه است می پردازیم.
می فرمایید: « نمی توانیدانکارکنیدکه درنص شیعه افرینش زمین وزمان بخاطر وجودفاطمه زهراست.نمی توانیدانکارکنیدکه جزو اعتقادات اصلی شیعه هست که امامان عالم به تمام علوم گذشته واینده هستند.ونمی توانیدانکارکنیدکه حقیقت فقط درشیعه است.وکسانی رستگارهستندکه پیرواامان شیعه باشند.ودهها ازاینگونه موارد.این اموری که نوشتم ربطی به غالیان ندارد.جزواعتقادات یک فردشیعه است.ادعای غالیان که سردمداراصلیش بیان بن سمعان و مغیره بوده چیز دیگریست.»
در مورد اول که فرمودید: «نمی توانیدانکارکنیدکه درنص شیعه افرینش زمین وزمان بخاطر وجودفاطمه زهراست». حقیقتاً فرصت تحقیق جامع در این خصوص پیدا نکرده ام. اما آنچه می دانم این است که در قرآن چنین مطلبی نیامده است که خلقت و آفرینش زمین و آسمان بخاطر شخصی خاصی اتفاق افتاده است؛ بلکه هدف خلقت چیز دیگری بیان شده است. در قرآن آنچه هست یک خلقت بیشتر نبوده است و آن خلقت آدم و حوا بوده است. سپس همه انسانها و سایر انبیاء تا پیامبر اسلام و اهل بیت و تا امروز از حضرت آدم و حوا به وجود آمدند. در اسلام حدیثی است که خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید: لولاک لما خلقت الأفلاک. اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم. این روایت که به عنوان حدیث قدسی مشهور است در بسیاری از کتب آمده اما بحثی در مورد ادامه این روایت است که در تعدادی از کتب آمده است نظیر: “لو لا علی لما خلقتک” و همچنین “لو لا فاطمه لما خلقتکما” مطرح است که بنده وارد آن تا بحال نشده ام و بررسی نکرده ام.
اما در مورد عالم به علوم قبل و بعد باید بگویم اگر منظور شما مساله علم غیب است که بنده همانی که در قران آمده است را قبول دارم هر چه غیر از این است مردود است. در قرآن سوره جن آیات 26 تا 28 آمده است که تنها خداوند است عالم به غیب است مگر رسولی که خود بپسندد. این نشان می دهد که علم غیب تام و مطلق از ان خداست مگر در شرایطی خاص که خود خداوند تشخیص دهد، رسولش را آگاه می کند. این نشان می دهد که پیامبر می تواند علم غیب داشته باشد اما محدود است. پس عالم به علوم قبل و بعد بودن محدود است و نه نامحدود و شامل هر آنچه خداوند به او عطا کرده باشد می شود. از طرفی روایت متواتر در شیعه و سنی موجود است که پیامبر شهر علم است و علی درب آن. قطعاً علی نیز یک عالم است همانند پیامبر اما به همان اندازه که خداوند بخواهد از علمش و از غیب عطا کند. اما اینکه این علوم چه می تواند باشد جای بحث دارد؟ آیا فقط شامل علوم الهی و دینی و احکام می شود جای بحث دارد؟ ایا اینکه به علم فیزیک و ریاضیات و شیمی و… واقف بودند جای بحث دارد. پس نتیجه این است که در ذات، هیچ بشری علم غیب ندارد حتی پیامبران و امامان مگر اینکه خداوند خود از غیب برای بنده اش چیزی عیان کند. پس معتقد هستیم برخی از چیزها را می دانستند و برخی را خیر. نمونه هایی در تاریخ به وفور یافت می شود که نشان دهد پیامبر و ائمه علیهما السلام نسبت به برخی از مسائل اطلاع نداشتند.
به عنوان مثال شیخ مفید در مسائل عکبریه فرموده است: هرگز شیعه به این مطلب اجماع نکرده که است که امام همه حوادث اینده را بدون استثنی می داند. آری ممکن است خداوند امام را از بعضی حوادث آگاه کند ولی اگر کسی بگوید: امام همه حوادث را بدون استثنی می داند این را قبول نداریم و گوینده آن را تصدیق نمی کنیم. (بحار، طبع جدید، جلد 42 صفحه 257).
موحوم سید مرتضی می گوید: حضرت امام حسین (ع) نمی دانست بعضی از اهل کوفه نسبت به حضرتش بی وفائی کرده و بقیه که اهل حق هستند از یاری اش ناتوان می شوند. (تنزیه الانبیاء، صفحه 179 تا 182)
اما اینکه فرمودید نمی توانید انکار کنید که حقیقت در شیعه است. بله هرگز انکار نمی کنم. چون این حق را سایر مذاهب و حتی سایر ادیان دارند که دین خود را بهترین بدانند. در مباحث درون دینی، حقیقت یعنی پیروی از قرآن و پیامبر و آنچه پیامبر سفارش کرده یعنی اهل بیت، که آن را در تشیع می بینیم. البته منهای مهملات، جعلیات، غلوی که به مرور زمان وارد مذهب شد که در هر دین و مذهبی بوده و از منظر سنت تاریخ اجتناب ناپذیر است. مهم احترام به یکدیگر است و پرهیز از جدال. این تفاوت ها تنها در حیطه بحث و گفتگو نمایان است و مد نظر. به هیچ وجه نباید از آن در عمل (اعم از ایجاد تبعیض، ممانعت از حقوق و…) بر علیه دیگران استفاده نمود.
1400 سال پیش پیامبری آمد که دینی جدید آورد. عده ای ایمان آوردند و پیرواش شدند. قبل از رفتنش مردم را به پیروی از قرآن و اهل بیتش سفارش کرد حالا ما که آن سفارش را بازگو می کنیم و سعی می کنیم به آن عمل کنیم شدیم آدم بد!؟ (این “شدیم آدم بد!؟” تکه کلام هومن برق نورد (در نقش داوود) در سریال دزد و پلیس است)-جهت مزاح عرض کردم-. بگذریم…
و در آخر در مورد این جمله شما یعنی «ادعای غالیان که سردمداراصلیش بیان بن سمعان و مغیره بوده چیز دیگریست»
باید عرض کنم نخیر چیز دیگری نیست در واقع برخی از اموری که امروزه شیعیان به آن معتقد هستند و گمان می کنند از اعتقادات خدشه ناپذیر و اصیلشان است، ریشه در غالیان داشته است. وقتی ما نام غالیان را می شنویم اولین چیز و شاید تنها چیزی که به ذهنمان متبادر می شود، مساله علی اللهی است. این گل سر سبد غالیان است. اما مسائلی را غالیان وارد مذهب کردند که متاسفانه امروزه جز اعتقادات مردم شده است و آنها را غلو نمی دانند. مثل فوق بشر بودن پیامبران و امامان، علم غیب نا محدود، شهادت ثالثه در اذان و…
روزگار خوش
سلام آقامجتبی گل
طیب الله انفاسکم
جناب آقامجتبی؛ ایشان را یعنی عباس انعامی رابا سندومدرک کاری نیست فقط می خواهد درجرگه مزدکیان وسکولاریان اظهار وجودنمایدفقط.
وبنده اصلا بعید می دانم که دوره کارشناسی ارشدرا گذرانده باشد بلکه بقول خودش عطر آنست که خودببیویدونه اینکه عطاربگوید،وازمهر کلامش بضاعتش معلوم گردید؛ازاین روبنده فهمیدم که وی دروغگوئی بیش نیست وبقول شما استدلال وسخنانش خیلی سطحی وازبرخی عامیان هم سطحی تراست.
وجواب اینگونه افرادرا خود امام علی -ع- داده است:
{والله ما معاویه بادهی منی،ولکنه یغدر ویفجر،ولولاکراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس،ولکن کل غدره فجره، وکل فجره کفره؛ ولکل غادرلواء یعرف به یوم القیامه.}
ت=سوگندبخدا معاویه ازمن زیرکتر نیست،ولیکن او بی وفائی وخیانت کرده ومعصیت ونافرمانی می نماید، واگرمکر وبی وفائی نکوهیده نبود من زیرکترین مردم بودم،ولی هرمکروبی وفائی گناهی است،وهرگناهی نافرمانی است،وروز قیامت برای هرعهدوپیمان شکنی پرچم ونشانه ایست که به آن شناخته می شود وسوگندبخدامن غافلگیرنمی گردم تادرباره ام مکر وحیله بکاربرندودرسختی وگرفتاری عاجز وناتوان نمی شوم .{نهج خطبه 191فیض الاسلام}
این خطبه درجواب کسی مثل عباس انعامی هابوده است که اعتقادداشت اندیشه معاویه رساتر وتدبیرش بهترازآن بزرگواراست .
ودیگراینکه ایشان سیاست صحیح وعادلانه را ازسیاست غلط وحقه بازانه تشخیص نداده است وبه سیاست امام علی-ع- خرده می گیرندکه چرا طلحه وزبیررا راضی نکرد ویاچرا معاویه را درحکومت شام ابقانکرد وبه پیشنهاد ابن عباس گوش نکردوازاین حرفهای عامیان وسطحی .
ایشان باید قضیه تعیین شورای رهبری را بعدازفوت عمر دقیقا مطالعه بفرمایند که درآنجا به حضرتش رهبری پیشنهادشد باشروط عمل بکتاب خدا وسنت رسول ورویه شیخین که امام –ع شرط سوم رانپذیرفت وگفت به اجتهاد خودم نه به رویه شیخین؛ ولذا عثمان پذیرفت وحکومت را بدست گرفت وکردآنچه که کرد.
دراینجا امام نمی خواست ازسیاست حقه بازانه سیاستمداران حقه بازکه درهمه اعصاررایج است استفاده و عمل کند وهمچنانکه به پیشنهاد ابن عباس گوش نکردودرزمان رسیدن بخلافت تامعاویه را ابقا کند وبعد درموقعیت مناسب اورا عزل کند چون او هیچگونه صلاحیت نداشت تاابقا شود.
عباس بایدبرود کتاب سلیم بن قیس را بخواند که ازمنابع دست اول همان زمان امام علی وخلفای دیگر است که سندیت تشیع را بیان می کند.
عباس جان مگر درتقدس ائمه اطهار شک داری؟
آیا آیه تطهیردرشان پنج تن آل عبا نازل نشده است ؟ “انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا”34احزاب} برو تفاسیر ثعلبی وفخررازی وکشاف زمخشری راکه شیعه نیستند مطالعه بفرما .
ودیگرقضیه تعیین شورای رهبری را بعدازفوت عمر دقیقا مطالعه بفرمائید که درآنجا به حضرتش رهبری پیشنهادشد باشروط عمل بکتاب خدا وسنت رسول ورویه شیخین که امام –ع شرط سوم رانپذیرفت وگفت به اجتهاد خودم نه به رویه شیخین؛ ولذا عثمان پذیرفت وحکومت را بدست گرفت وکردآنچه که کرد.
دراینجا امام نمی خواست ازسیاست حقه بازانه سیاستمداران حقه بازکه درهمه اعصاررایج است استفاده و عمل کند وهمچنانکه به پیشنهاد ابن عباس گوش نکردودرزمان رسیدن بخلافت تامعاویه را ابقا کند وبعد درموقعیت مناسب اورا عزل کند چون او هیچگونه صلاحیت نداشت تاابقا شود.
عباس جان بروکتاب سلیم بن قیس را بخوان که ازمنابع دست اول همان زمان امام علی وخلفای دیگر است که سندیت تشیع را بیان می کند.
عباس جان مگر درتقدس ائمه اطهار شک داری؟
آیا آیه تطهیردرشان پنج تن آل عبا نازل نشده است ؟ “انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا”34احزاب} برو تفاسیر ثعلبی وفخررازی وکشاف زمخشری راکه شیعه نیستند مطالعه بفرما .
درذ یل نمونه ای از گفتار مفسران اهل سنت درموردفضائل اهلبیت پیامبر-ص-را می آورم بخصوص فخررازی وکشاف وثعلبی راازتفسیرشان کپی شانرا می آورم:
وترجمه آنرا بعهده آقا عبداله مضری می گذارم تااینکه برای آقای نوری زاد وبرخی دیگرروشن شود فضائل اهلبیت روشن گردد ومثل عباس آقا نگویند این امور ساخته وپرداخته کلینی ویاشیخ صدوق ووواست:
(في قول اللّه تعالى: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْت
أقوال المفسّرين و العلماء باختصاصها بأصحاب الكساء) قال أبو بكر النقّاش في تفسيره: أجمع أكثر أهل التّفسير أنّها نزلت في عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين صلوات اللّه عليهم (جواهر العقدين: 198 الباب الأول، و تفسير آية المودّة:
112).
و قال سيدي محمّد بن أحمد بنيس في شرح همزيّة البوصيري: (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) أكثر المفسّرين أنّها نزلت في عليّ و فاطمة و الحسنين رضي اللّه عنهم (لوامع أنوار الكوكب الدرّي: 2/ 86).
و قال العلّامة سيدي محمّد جسوس في شرح الشمائل: «… ثمّ جاء الحسن بن عليّ فأدخله، ثمّ جاء الحسين فدخل معهم، ثمّ جاءت فاطمة فأدخلها، ثمّ جاء عليّ فأدخله ثمّ قال:
(إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)» و في ذلك إشارة إلى أنّهم المراد بأهل البيت في الآية» (شرح الشمائل المحمدية: 1/ 107 ذيل باب ما جاء في لباس رسول اللّه).
و قال السمهودي: و قالت فرقة، منهم الكلبيّ: هم عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين خاصّة، للأحاديث المتقدمة (جواهر العقدين: 198 الباب الأول).
و قال الطّحاوي في مشكل الآثار بعد ذكر أحاديث الكساء: فدلّ ما روينا في هذه الآثار ممّا كان من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إلى أمّ سلمة ممّا ذكرنا فيها، لم يرد أنّها كانت
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج8، ص: 37
__________________________________________________
ممّا أريد به ممّا في الآية المتلوّة في هذا الباب، و أنّ المراد بما فيها هم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين دون ما سواهم (مشكل الآثار: 1/ 230 ح 782 باب 106 ما روي عن النبيّ في الآية).
و قال بعد ذكر أحاديث تلاوة النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم الآية على باب فاطمة: في هذا أيضا دليل على أنّ هذه فيهم (مشكل الآثار: 1/ 231 ح 785 باب 106 ما روي عن النبيّ في الآية).
و قال الفخر الرازي: و أنا أقول: آل محمّد صلّى اللّه عليه و سلم هم الذين يؤول أمرهم إليه، فكلّ من كان أمرهم إليه أشدّ و أكمل كانوا هم الآل، و لا شكّ أنّ فاطمة و عليّا و الحسن و الحسين كان التعلّق بينهم و بين رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم أشدّ التعلّقات، و هذا كالمعلوم بالنّقل المتواتر فوجب أن يكونوا هم الآل.
أيضا اختلف النّاس في الآل، فقيل: هم الأقارب، و قيل: هم امّته، فإن حملناه على القرابة فهم الآل، و إن حملناه على الأمّة الذين قبلوا دعوته فهم أيضا آل فثبت أنّ على جميع التقديرات هم الآل، و أمّا غيرهم فهل يدخلون تحت لفظ الآل؟
فمختلف فيه، و روى صاحب الكشاف أنّه لمّا نزلت هذه الآية [المودّة] قيل: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودّتهم؟
فقال صلّى اللّه عليه و سلم: «عليّ و فاطمة و ابناهما»، فثبت أنّ هؤلاء الأربعة أقارب النبيّ صلّى اللّه عليه و سلم و إذا ثبت هذا وجب أن يكونوا مخصوصين بمزيد التّعظيم و يدلّ عليه وجوه ..) إلخ (تفسير الفخر الرازي: 27/ 166 مورد آية المودّة (23) من سورة الشورى).
و قال في موضع آخر: و اختلفت الأقوال في أهل البيت، و الأولى أن يقال: هم أولاده و أزواجه و الحسن و الحسين منهم و عليّ منهم لأنّه كان من أهل بيته بسبب معاشرته بنت النبيّ و ملازمته للنبيّ صلّى اللّه عليه و سلم (تفسير الفخر الرازي: 25/ 209).
و قال أبو بكر الحضرمي في رشفة الصادي: (و الذي قال به الجماهير من العلماء، و قطع به أكابر الأئمّة، و قامت به البراهين و تظافرت به الأدلّة أنّ أهل البيت المرادين في الآية هم سيّدنا عليّ و فاطمة و ابناهما … و ما كان تخصيصهم بذلك منه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إلّا عن أمر إلهيّ و وحي سماويّ … و الأحاديث في هذا الباب كثيرة، و بما أوردته منها يعلم قطعا أنّ المراد بأهل البيت في الآية هم عليّ و فاطمة و ابناهما رضوان اللّه عليهم، و لا التفات إلى ما ذكره صاحب روح البيان من أنّ تخصيص الخمسة المذكورين عليهم السلام بكونهم أهل البيت من أقوال الشيعة، لأنّ ذلك محض تهوّر يقتضي بالعجب، و بما سبق من الأحاديث و ما في كتب أهل السنّة السنيّة يسفر الصبح لذي عينين. إلى أن يقول. و قد أجمعت الأمّة على ذلك فلا حاجة
الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج8، ص: 38
__________________________________________________
لإطالة الاستدلال له) (رشفة الصادي من بحر فضائل بني النبيّ الهادي: 13. 14. 16 ط. مصر و 23 و 40 ط. بيروت. الباب الأول. ذكر تفضيلهم بما أنزل اللّه في حقّهم من الآيات).
و قال ابن حجر: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً [الأحزاب: 33] أكثر المفسّرين على أنها نزلت في عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين (الصواعق المحرقة: 143 ط. مصر، وط. بيروت: 220 الباب الحادي عشر، في الآيات الواردة فيهم، الآية الاولى
عباس جان ،آنان ائمه هدایت هستند نه حاکمان ظلم وضلالت ،پاک ومطهر ازهرآلودگی فکری وعملی چون خلیفه وجانشین واقعی خدا درزمین هستند وآئینه تمام نمای خدایند؛آیا آیه “انی جاعلک للناس اماما ” را خطاب به ابراهیم خلیل فهمیده ای؟ اینان ازذریه اوهستند و”لاینال عهدی الظالمین “براینان شامل نیست؛وحدیث غدیررا چگونه فهمیده ای؟؟؟ بروازنو مطالعه کن واین غرورت را بشکن وبینداز درپای حقیتجوئی وهدایتجوئی.
لازم به توضیح استکه کتاب “الکشف والبیان فی تفسیرالقرآن” همان تفسیر ثعلبی معروف است که ازتالیفات ثعلبی است سنی مذهب است.
این همه صغری کبری چیدی که چه؟مثلا دروغ مرا فاش کردی؟مومن کدام دروغ؟هرمطلبی نوشته ام برخاسته از فهم وشعورناشی از مطالعاتم بوده.ان وقت مرادوروغ گوچرامیدانی؟نهایتش نوشته مراقبول نمی کنی.بهتان چرا؟
شماتحصیلات مرا ول کن.اینکه معاویه به نمایندگی بنی امیه موفق شدبربنی هاشم به نمایندگی امام علی ودرادامه حسن وحسین پیروز شودکه دروغ نیست.حالا به زعم شما با نیرنگ ودغل.مگربه فرموده خودپیامبراسلام نیزنگ ازخصوصیات جنگ نیست؟حالا هی بنویس معاویه معصیت کرد حق علی واولادعلی را غصب نمود.نه عزیزم اینها خزعبلات است.درضمن خودامام حسن با اون شرایط (مفادصلح1معاویه براساس سنت خدا ورسول وسیره خلفاعمل بکند2معاویه حق تعیین جانشین ندارد.وبعداوتعیین خلیفه به عهده شوراست3امنیت طرفداران علی4درامدمالیات دارابکردوخزانه کوفه5عدم توهین به امام علی )سندش هم.بلاذری-ابن اعثم-ابن شهراشوب-ودیگرنوشته های تاریخی.معاویه اگر مرتدبود-دشمن بود-غاصب بود-هرکه بودکه امام حسن خلافت رابه اوداد.تازه درجواب شیعیان ودوستداران علی همچون حجر که دائم درخواست پیکاربامعاویه راداشتنداما امام حسن وحسین قبول نمی کردند.شما چه میگویید؟موفقیت را درچه میدانید؟این نگاه مکتیبی شماست که پیشاپیش حق را به اهل بیت داده اما درعمل و واقعیت چیز دیگری رخ داد.
این همه ایه وروایت اوردی که چه بشود؟عزیز من امامان شیعه فقط نزد شیعه تقدس دارند.البته ماهم شیعه هستیم.اما اینکه توقع داریددیگران نیز به این تقدس ایمان داشته باشند.ساده انگاری وخودخواهانه ست.
یک نکته مهم به دوستان گوشزدکنم.اغلب ادعاهایی که درطول تاریخ برقامت این مذهب دوخته شدروح خودامامان ازانها بیخبربوده.اغلب روایات صدهاسال بعد از زندگی امامان درست شد.حتی معتقدات شیعه رااولین بارکلینی وشیخ صدوق درقرن4-5بصورت مکتوب نوشتندودرطول سالیان بعدعلمای شیعه هرکدام بدعتهایی وروایاتهایی ازخودابداع ومنسب به ائمه نمود.اوج این بدعتها در رواج روایات جعلی را مجلسی انجام داد دردوره صفویان.برای مطالعه دراین زمینه به تاریخ اجتماعی شیعه دانشکده الهیات.گرداوری شده توسط دکترسوسن فخرایی مراجعه کنید.این کتاب بااینکه جانبدارانه ونگاه یکسویه به شیعه داردبازهم نکات بی شماری را عیان میکند.وکسانی که دوست دارندمطالعات عمیقی درزمینه اعتقادات شیعه داشته باشندمراجعه کنندبه کتب شیخ صدوق-کلینی-شیخ مفید-شیخ طوسی-سیدمرتضی-علامه حلی-مجلسی و…که همگی در اینترنت دردسترس هستند
عباس جان باسلام
شما به هیچیک ازادعاهای بنده که مستند بتاریخ وتفسیر علمای فاضل اهل سنت است توجه کردی؟
چرا درمقابل سندقرآنی جامی زنی ونادیده می گیری؟
چرا شما بااینکه ادعای شیعه گری داری؛ ازتعصب شیعه ستیزی کورشده ای؟
چرا سیاست دغلبازی را ازسیاست عدالتمداری وبرخاسته ازتقوی را تمیز نمی دهی؟
پیامبر طبق نقلی فرموده اند: الحرب خدعه” نه اینکه” الخلافه و السیاسه خدعه؟
چرامهمل می بافی؟
کدام بدعت هارا علمای شیعه جعل وابداع کرده اند وبه امامان نسبت داده اند که روح امامان ازآنها خبر ندارند؟ چرا دروغ می بافی وافترا می گوئی؟
علامت دروغگوئی شاخ درآوردن که نیست؟ البته شاخ هم درآورده باشی ما که نمی بینیم.
اگردراین سخن صادقی چند موردی را مستند ذکر کن که درفلان کتاب چنین آمده ومنتسب به امام است ولکن امام آن را نگفته است؟؟؟ همین وبس.
چرا طفره می روی؟؟؟
حدیث قدسی “لولاک لما خلقت الافلاک” راآقامجتبی گرامی برایت آوردند.
وراجع بعلم غیب دانستن پیامبر وائمه اطهار -ع- ازقرآن ازسوره جن آیات 26-27 برایت استدلال کردند .
“جمله “فلایظهر علی غیبه احدا -الا لمن ارتضی من رسول….صریح دردانستن وآگاهی پیامبر وامام-ع- از علم غیب است .مگر صادقترین منبع دینی ما قرآن نیست؟
چراطفره می روی وازتعصب خارج نمی شوی ؟چگونه کارشناس ارشد شیعه شناس هستی؟ازکدام دانشگاه ودانشکده فارق التحصیل شده ای ؟
مگرماوناظران محترم کلام مادانش آموز ابتدائی هستیم هرچه توادعا کردی چشم بسته بپذیریم؟
بارها گفته ایم چرامستند سخن نمی گوئی ؟
یک مورد ازاین کتاب سوسن خانم که ازجعلیات علامه مجلسی را ارائه داده است برای ما بیاور وآدرس مجلسی راهم ارائه بدهید لطفا چرا مارا به غیب حواله می دهی مثل همه حرفهایت.
ماابناءدلیلیم نه ادعای گزاف
دوستدار همه منصفان وخردورزان
مصلح
از گور مرده های 1400 ساله جز بوی مرگ و نیستی بر نمیخیزد.
این آخوند زاه ها و مربّا های حوزه (مربا: اسم مفعول است بمعنای تربیت شده) هنوز از افسانه های قرون ماضی دست بر نمیدارند.
محمد گرامی
دوستی گرانقدر متن زیر را از سرکار خانم مهرانگیز کار ارجمند برایم فرستاده بود. بد ندیدم برایتان بفرستم تا اگر مناسب دانستید در کامنت ها درج شود. با سپاس
زنده باد داعش خودمان
مهرانگیز کار
نمیشود داعش را سرزنش نکرد. نمیشود سر بریدن و به صلیب کشیدن آنهائی را که مثل داعش نمیاندیشند با استناد به آیات و روایات و احادیث، توجیه کرد. نمیشود جنایات داعش را به اسلام و اهل سنت نسبت داد و این همانی با صدر اسلام و صحابه را در قرن بیست و یکم میلادی، زمینه ساز آن دانست و دهها عامل را ناگفته گذاشت و گذشت. اما میشود وارد عرصهٔ جست و جو شد و پاره هائی از داعش را در قوانین کشورهائی که داعش را سرزنش میکنند، بازیافت. فزون بر آن میشود تجویزاعدام و قتل بی محاکمهٔ مردم را در اظهار نظرها و گاهی فتاوی آقایان پیدا کرد.
منظورم آقایانی است که بر ما حکومت میکنند و این روزها به روی خودشان نمیآورند که داعش بوده و هستند و در پوشاک روزآمد تجددگرائی چنان در صفوف انقلابی خودنمائی کردند که یادمان رفت زیر نقاب شان را ببینیم. به درستی آنها را ندیدیم. نقاب آن داعشی که نهادهای قضائی ما را تسخیر کرد، از جنس پارچهٔ سیاهی نبود که نقاب جانیان داعش امروز است. نقاب آنها مدرن بود و پر جاذبه و فرنگی. رفته بودند توی لاک دادگستری نوین ایران که یادگار داور و دیگر همفکران اوست. جمعی که دادگستری نوین ایران را بر پا داشتند، خصم قوانین داعشی بودند. نقاب را پس نزدیم تا زیر آن، داعش را ببینیم و قوانین داعش را ببینیم که خنجری است روی شریان هر آن کس که از آنها نیست. وقتی به این غفلت پی بردیم که دیگر شاهرگ مان زیر تیغ شان بود.
داعش خصم آئین دادرسی است. آئین دادرسی هم پلی است که عصر سیاهچال و مجازاتهای بی محاکمه را از عصری که در آن «حقوق متهم» در مراحل تحقیقات و رسیدگی تضمین شده است، جدا میکند. داعشهای ایران بلافاصله پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خصومت با آئین دادرسی و پیش شرطهای محاکمات منصفانه را در مصوبات شورای انقلاب که در جای پارلمان دولت موقت کار میکرد، به صورت آئین نامه و مصوبه گنجاندند. مقرر شد دادگاههائی به نام دادگاههای انقلاب فورا ایجاد بشود تا بگیرد و ببندد و شکنجه و تعزیر و مصادره کند و دغدغه خاطر نداشته باشد از قیود و مقررات آئین دادرسی کیفری که تحقیقات و حق دفاع در تمام مراحل و تاکید بر اصل برائت و محاکمات علنی و منصفانه را دستور میدهد. دادگاههای انقلاب تا سالها حتی از لحاظ شکل ظاهری، بی رودربایستی داعشی بودند. میگرفتند و میکشتند و مصادره میکردند و گوشی بدهکار حقوق متهم و زندانی نداشتند. تازه از سال ۱۳۷۳ شدند پارهٔ تن قوه قضائیه و آئین دادرسی را کشف کردند برای کسب وجاهت در محافل حقوق بشر جهانی که به آنها فشار میآوردند تا تکلیف این دادگاههای بی در و پیکر را روشن کنند. اما آنها در ماهیت داعشی ماندند و ماندهاند و نزدیک چهار دهه پس از انقلاب به رفتارهای داعشی خود افتخار میکنند. گاهی متهم را به تمسخر میگیرند و میگویند درست است که ما آئین دادرسی داریم، ولی چه کنیم که به آن عادت نداریم. وقتی بند ناف ما را بریدند، از آئین دادرسی کیفری اثری نبود. همان طوری بزرگ شدیم و نظام مقدس را حفظ کردیم. با آئین دادرسی که نمیشود نظام به این مقدسی را حفظ کرد.
چرخ روزگار بدجوری به کام داعشهای جهان میچرخد. اگر نمیچرخید که داعشهای ما نمیتوانستند مدت ۳۵ سال از قانون ابزاری بسازند و تیغ خود را زیر پوشش دادگستری نوین ایران، پنهان کنند. نزدیک به هشتاد سال از تولد آن دادگستری و قانونگذاری به شیوه مدرن میگذرد. شگفتا که جمعی از حامیان دادگستری نوین ایران پشت سر داعش نماز خواندند و پس از آن دیگر نتوانستند بیعت خود را باز پس بگیرند. اگر پس میگرفتند، خوارج میشدند. جمعی که دل به دریا زدند و خوارج شدند، صلیب خود را تا بالای تپه بر شانه کشیدند. هنوز هم گروه گروه در این راه افت و خیز کنان صلیب بر دوش دارند.
باری، داعشهای ما فقط نمیزنند. فقط نمیکشند، غنیمت هم بسیار گرفتهاند و میگیرند. وزیر نفت به راحتی میگوید میلیاردها دلار گم شده. رقمها در حافظهٔ ریاضی ما دیگر جا نمیگیرد. وزیر دادگستری که در هدم و حذف شُهره است، میگوید بابک زنجانی همکاری نمیکند تا بفهمیم پولها را کجا قایم کرده است. ماندهایم حیران، این وزیر که اگر رستم دستان هم به تورش میخورد، از او اقرار میگرفت، هشت ماهی هست که با بابک زنجانی سروکار دارد و هنوز دست خالی است. راستی چرا؟ خودش با بابک سر و سری دارد یا به راستی بابک پهلوان پهلوانان است. اگر بابک تا این اندازه مقاوم است، دم اش گرم و به درد ملتی میخورد که از بس اقاریر زورکی در آرشیو امنیتیها تلنبار شده، اعتماد به نفس از کف داده و نمیخواهد با داعش مثلا متمدن شده و تثبیت شده در بیافتد. ایکاش حوصلهای باقی بود و از داعش ۳۵ ساله خودمان که زبل است و خوش شانس و شرایط جهانی هم در تمام سالها کمک به حالش بوده است، بیشتر میگفتیم.
ایکاش سخنان داعشهای متمدن شدهٔ خودمان را گاهی مرور میکردیم و نمیگذاشتیم حافظهٔ تاریخی فرسوده بشود.۳۵ سال با داعشهای خودی همزیستی داشتهایم. اندکی به راهشان آوردهایم و تازه از ترس فرو افتادن در دام داعشهای بیگانه، به هر زبان می گوئیم «زنده باد داعش خودمان”. هرچه باشد مصاحبههای مطبوعاتی ترتیب میدهند. یک گام پیش رفتهاند و از ترجیع بند “ضد انقلاب” به “فتنه» رسیدهاند. کم پیشرفتی نیست. سخنگو دارند تا سر بریدن و شلاق و قطع عضو و فساد را توجیه کند. کم پیشرفتی نیست. زنها را سریع به غنیمت نمیگیرند. ذره ذره کار را پیش میبرند. زنان مجلس شان دارند ترتیب کار را میدهند تا قانونگذاری کنند به گونهای که زنان در خانهها به غنیمت گرفته بشوند. کم پیشرفتی نیست.
ریاست قوه قضائیه به ریاست قوه مجریه که همان دولت تدبیر و امید است، توصیه میکند سکولارها را از خود دور کند. رهبر به ریاست دولت تدبیر و امید دستور میدهد یکی دو خط قرمز را مراعات کنند و حامیان فتنه را دور بیاندازند.
تازگیها عموما شیک و پیک شدهاند. قاره امریکا را هم که دارند دوباره کشف میکنند. فرزندانشان در بهترین دانشگاههای جهان بدون صنار وام دانشگاهی درس میخوانند. اخیرا مثل بلبل انگلیسی حرف میزنند. در محافل جهانی از ضرورت برخورد با داعش میگویند. اصلا به روی مبارک نمیآورند که با جان و مال و شرافت و کرامت انسانی این مردم چه اندازه داعشی برخورد کردهاند. سرزمینی را به مالکیت خود در آوردهاند که فرد فرد ایرانیان نسبت به آن مالکیت مشاع دارند. به این مالکیت مشاع بی اعتنا بوده و هستند. از پشت بام مردم بالا میروند تا دیشها را جمعآوری کنند. در پاسخ به یک پرسش حقوقی که چرا وارد حریم مالکانه مردم میشوید، با وقاحت میگویند این بخشهای ساختمان مشاع است. نمیفهمند مفهوم مشاع این است که مثلا پلهها و آسانسور و پشت بام برای مالکان همان ملک حکم مشاع را دارد، نه برای دیگران و دزدان و راهزنان و متجاوزان. داعشی که در بستر تاریخی ایران معاصر سر بر کشید، غریبه نیست، از کشور دیگری نیامده. حکومت شام را در همین سرزمین که زاده شده بنا نهاده است. این همه لشگریان داعش خودی که جهاندیده و درس خوانده هم شدهاند، نسبت به قوانین داعش داخلی نقدی ندارند و اساسا نمیپرسند «قانون مجازات اسلامی» که همان قوانین داعش است و مثل تیغ داعش روی شریان روزنامه نویس است. چرا زیر و زبر نمیشود؟ به خیال شان هم نمیگذرد که عقل و منطق حکم میکند تا پیش از ورود به جنگ با داعش که در سوریه فربه شده، سر وقت قانونگذاران داعش مسلک خودمان برویم. به نظر میرسد، حساب سود و زیان را کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که جنگ با داعش خودمان، تلفاتش بیشتر از تلفات جنگ با داعش بیگانه است.
شاید همین روزها بیرق هوا کنیم و شعار سر دهیم: زنده باد داعش خودمان، مرگ بر داعش بیگانه!
چرخ روزگار عجب ناجوانمردانه میچرخد.
ريشه ها ١٨٠(دنباله كامنت زير )
سرچشمه طرح هاى حكومتى اى چون عارفشاهى و فقيه شاهى و موبد شاهى به فيلسوفشاهى افلاتون بر مى گردد كه بعدها افلوتين (Plotinus) در سده سوم ميلادى آن را با فرهنگ دينى سازگار كرد .و مكتب نو افلاتونيسم را بنيان نهاد و آثار و نشانه هاى اين مكتب در مثنوى مولود و در فصوص الحكم ابن عربى و در آثار عزيزالدين نسفى و بسيارى از عرفان و حتى حكماى سياسى از جمله فارابى به چشم مى خورد ..من مى كوشم به ساده ترين و كوتاه ترين راهى كه به عقلم مى رسد طرح سياسى افلاتون را توضيح دهم .اين طرح بر اساس دستگاه حقيقتى است است از اين قرار :موجودات معين و جزيي كه ما با آنها سر و كار داريم وجود مستقل ندارند .به عنوان مثال شما در كوچه يك سگ را مى بينيد و اگر رهگذرى كه در عمرش سگ نديده است بپرسد :اين موجود چيست شما پاسخ مى دهيد :سگ .اما يك پرسش پيش مى آيد :لفظ سگ كلى است و شامل تمامى سگ هاى جهان مى شود .اما آن سگ يك سگ تك و منفرد و جزيي است نه مفهوم كلى سگ يا سگيت .شما چطور از آن تك سگ ب مفهوم كلى سگ يا سگيت رسيده ايد ؟ شايد باور نمى كنيد ،اما در فلسفه بحث رابطه كلى و جزيي و كل و افراد هنوز ادامه دارد .بحث كليات مهم ترين بحث حكمتى مسيحى قرون وسطى بوده است .نظريه كيهان شناسى هاوكينگ نيز توضيح نمى دهد كه ذهن آگاه از كليات چگونه در سيستم كامپيوتر مانند پردازش كيهانى پيدا شده است ؟ با همه اين ها ،همه پاسخ هاى گونه گونى كه به اين پرسش داده شده اند تبارشان يا به افلاتون مى رسد يا به ارسطو .اما چطور ؟ فرض بر اين است كه هم كلى يا سگيت وجود دارد و هم آن سگ تك و منحصر به فرد محسوس .گيرم كه وجود سگيت ذهنى يا اسمى يا لفظى يا معقول است نه محسوس .پرسش اين است كه كدم يك از كدام يك گرفته شده ؟ كلى از جزيي يا جزيي از كلى ؟ محسوس از معقول يا معقول از محسوس ؟سگ از سگيت يا سگيت از سگ ؟به بيان ديگر كدام اول تر است ؟سگيت يا سگ ؟ افلاطون مى گويد سگيت و ارسطو مى گويد :سگ .و در ضمن كتاب هاى هيچ كدام از إنها نيز نه مقدس مى شود و نه امتى دينى مى پرورد .ورنه مى بايست عده اى افلاتونى و عده اى ارسطوىى را مى شناختيم كه سر هم را بريده باشند .اين حاشيه از اصل مهم تر است .يونان مهد فلسفه و گفتگو بوده است .
اكنون از جناب افلاتون مى پرسيم :خب،اين صورت هاى كلى در كجا تشريف دارند؟ .ايشان اگر پاسخ دهد در ذهن بى درنگ با اين پرسش بايد دست و پنجه نرم كند كه خب اين ذهن آنها را از كجا مى تواند آورده باشد جز از همين اشياء محسوس بيرونى و افلاتون زرنگ تر از آن است كه دم به تله بدهد .ايشان مى گويد :اين صورت هاى معقول در عالم بالا هستند و اين جزئيات محسوس كپيه ها و سايه هاى آن هستند
مرغ بر بالا پران و سايه اش
مى دود بر خاك پران مرغ وش
ابلهى صياد آن سايه شود
مى دود چندان كه بى مايه شود
تركش عمرش تهى شد عمر رفت
از دويدن در شكار سايه تفت
هم مولوى و هم افلاتون بر آنند كه تنها نادر كسانى زنجير سايه بينى را مى گسلند و رو از آنچه عدم هست نماست برمى گردانند و به ديدار هستى نيست نما نائل مى شوند .اينان را افلاتون فيلسوف مى نامد و مولانا صوفى و عارف .بعدها افلوتين براى اين سير صعود از محسوس به معقول و از شهادت به غيب مراتبى قائل مى شود وكه هرچه بالاتر مى رودند معقول تر و غيرمادى تر مى شوند تا به احد مى رسند .عقول و نفوس مجرد و مفارق و عوالم ناسوت و ملكوت و لاهوت در همين چارچوب فكرى افلوتين قرار مى گيرند .حالا نمى گويم عارفان مسلمان در سده هاى هشتم به بعد ميلادى چيزى از افلوتين گرفته اند كه در سده سوم ميلادى مى زيسته است .حمل بر تصادف مى كنم و صرفا شباهت را نشانتان مى دهم .
اكنون نوبت به سياست مى رسد .در نظام افلاتونى و نو افلاتونى حاكمان بايد فيلسوفشاه يا پاپ شاه يا فقيه شاه باشند و ديگران اطاعت كنند .با نافرمان ها چه بايد كرد ؟گمان نمى رود كه پاداش نافرمانى دست نوازش باشد چرا كه در اين صورت به اقتضاى سرشت وجودى انسان روز به روز شمار نافرمان ها افزايش مى يابد و شمار فرمانبردان كاهش .پس بناگزير غل و زنجير و حذف و قتل و شكنجه لازم مى افتد .در عمل هم پيامد چنين حكومت هايي همين بوه است بدون حتى يك استثنا .
ويرايش و پوزش :سمت راست غلط، سمت چپ درست
مثنوى مولود…………….مثنوى مولوى
بسيار از عرفان ………………در آثار بسيارى از عرفا
ب مفهوم………………………به مفهوم
كدم يك…………………………كدام يك
و كه هرچه بالاتر ……………كه هرچه بالاتر
با دورود به کورس عزیز
درکامنت قبلی از تاثیر پذیری بزرگان مارکسیسم در اشاره ای به احسان طبری ودوستانشان کردید من این حالت را در چهره مارکسیستهای آن زمان به خوبی به یاد دارم آنها لباسهای ساده میپوشیدند به قول خودشان کارگری رفتار میکردند دشمن سرمایه دار بودند ونابسامانیهای جامعه را از قطبی بودن جامعه به سرمایه دار وغیره سرمایه دار میدیدند به جای اینکه برنامه داشته باشند بیشتر به نفی روی می آوردند در فرهنگ سنتی ما الگوهای قابل لمسشان رفتار امام علی در زهد ودر شجاعت امام حسین بود که در رفتار خسرو گلسرخی در دادگاه به خوبی مشهود بود به همین خاطر عامه مردم به پیام عارفانه روحانیت به خوبی پاسخ دادند ومارکسیستها زمینه ساز این حالت بودند انقلاب 57 بیشتر یک حرکت عارفانه بود به همین خاطر هنوز برنامه سازندگی ندارد وهنوز بر مقابله با دشمن اصرار میورزد انقلاب اسلامی یک تحول نبود بلکه یک مقاومت در مقابل تحول بود که ایرانیان به سرعت به سوی ظواهر مدرنیته پیش میرفتند مارکسیستها هیچ الگوی قابل قبول جهانی برای مردم ایران نداشتند مگر امام علی وامام حسین که آن را در خمینی وکینه توزی او با شاه وجهان غرب متجلی کردند وخود مغلوب حرکت خویش شدند…..این تا حدودی فهم من از آنچه شما به خوبی در این زمینه مطرح کردید است
موفق باشید
علی عزیز کامنت کوتاهت بسیار عمیق و سرشار از مطالعه و تعمق در احوال ایران بود. متشکرم.
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد عزیز به شما هشدار میدهم ! اگربه گذارش کاریرگرامی فرشته قاضی که از جناب محمد رضا پورشجری نامبردند و مصائبی که گریبانگیر این عزیزشد ودرزیر شکنجه علاوه بر ظلم هایی که به ایشان رواشد مجبوربه افشا پس وردسایت شان شدند وباقی قضایا لطف کرده پس ورد سایتتان را هرچند گاه عوض نموده و هرکس که در خارج از کشور امینتان هست بسپارید چون اگر این سایت به دست نیرو های سایبری ولایت و افسران جنگ نرم بیفتد لحظه ای جهت نابودی آن درنگ نمیکنند این سایت در حال حاظر سرشار از افشا گریهای عدیده است که هرکس به آن سر بزند حتما قانع خواهد شد این سایت باید پایدار بماند که مشوق بسیاری هم میهنان شده که افشا گری کنند و ظلم هایی که بر آن ها رواشده به نظر مردم برسانند کامنت گذاران فرهیخته ای دارد که نظرشان چراغ راه ما و آیندگان می گردد البته نیرو های داعشی وتحت امر هم به آن سرک میکشند ولی اگر روزی وجدانشان بیدار شد و به قول خودشان توبه کار شدند میتوانند از محتویات این سایت استفاده ببرند واربابانشان را بهتر بشناسند .
ریشه و بنیاد حزب الله خشونت و بگیر و ببنده توی کله مردم ایران . ولی نرمش های قهرمانانه اینان مقابل فساد های مالی و اختلاص و بی قانونی نمونه شخصیت فرد فردشونه.
اگر آخوندها اعتصاب کنند
یک دست نوشته از احمد کسروی
فرض را بر این بگذارید که تمامی کارمندان زحمتکش شهرداری از همین امروز به مدت یک ماه دست از کار بکشند و اعتصاب کنند ، چه اتفاقی می افتد ؟
تمامی شهرها را زباله و کثافت بر میدارد و هیچ کس حاضر نمیشود حتی برای خرید مایحتاج روزانه خود پایش را از در خانه بیرون بگذارد ، چه برسد به آنکه ساعتها در آن فضای مسموم و آلوده تنفس کند .
اگر از همین امروز به مدت یک ماه تمامی پزشکان ، جراحان و پرستاران اعتصاب کنند فاجعه ای انسانی به بار خواهدآمد که حتی تصورش پشت آدمی را به لرزه میاورد
یا حتی ارتشیان اگر بمدت یکماه مرزها را رها کرده و به خانه هایشان بازکردند ، نانوا ها، لوله کش ها ، سیم کش ها ، مخابرات ، شرکت نفت ، گاز و …..
حال به این فکر کنید که اگر آخوندها و امام جمعه ها به مدت یکماه که هیچ ، یک سال هم کم است به صورت مادام العمر دست به اعتصاب بزنند ….. آیا اتفاقی می افتد !!!؟ ….
آیا آبی از آب تکان می خورد !!!؟
همین که اعلام اعتصاب کنند و دست از خر کردن خلق خدا بشورند، دیگر از دروغ و نفاق و منبر ، شب اول قبر و نکیر و منکر و مهملات و موهومات و غول آسمانی خبری نخواهد بود و آن زمان چقدر دنیا زیبا میشود …..
اما نه، یک جا نبودن آنها را احساس می کنیم …….. قبرستانها !!! ….
جایی که ریشه شغلی آنها بوده ….
به نظر من اگر همه ما دست بدست هم دهیم و یک حمد و سوره را هم از بر نمائیم ، دیگر به وجود لاوجود هیچ آخوندی نیازی نیست .
نفس کشیدن در آن فضا تماشایی خواهد بود ، آخوندها هم یاد میگیرند که نان آخوندی، نان شرک است
شیرین خانم
شیرین کاری های شمارا قبلا دیده ایم وازمیدان دررفتنت هم دیدیم که چگونه آقامرتضی /// وبدون خداحافظی ///ورفتی حال که ازنو آمده ای خودت که بضاعتی نداری بلکه /// احمدکسروی منحرف شده را بلغورکرده ای ،ای کاش ازخودت چیزی ارائه می دادی ؟
مگرنمی بینی که اینجا چه آخوند بازاریست وبرای عرض اندام کردن شماجائی نیست.
پس برو متاع نداشته ات را جای دگربفروش که دراینجا متاع نقد وخالص را می خرند نه متاع قلابی وازدکترمتقلب وحقه باز.
دوستدار مخلصان
مصلح
مصلح مگر تو با خداحافظى رفتى؟
مگر تو حرفهايت از خودت است؟ همه اش كه قال اين و قال اون است.
آقای نوریزاد لطفا بنظرم باید فکری کنید و چنین بی ادبان گنده دهان و اوده زبان را زنجیر کنید.
شرطی بگذارید که هر انکه زبان به دشنام گشود و چنانکه در محیط خانه اش با مادر و خواهرش سخن میگوید، در اینجا در جمع مجازی دیدارکنندگان وبسایت شما هرزه درایی کرد از کامنت گذاری ممنوعش کنید و مجازا ///.
همچنانکه ////.
البته //// روشن است که زندهیاد کسروی درست به هدف زده
چنان که پس از هفتاد سال هنوز دارند //// چاره ای جز فحاشی ندارند.
من ازفهم ودرک خودم مینویسم شما انتقادمیکنیدکه سندومدرکم کجاست.این خانم متنی ازبزرگمردتاریخ معاصراورده شمابجای جواب ایشان را استهزامیکنید.بارهانوشته ام شمابه نویسنده کاری نداشته باش.متن رونقدوتحلیل کنید.
راستی جوابتون به این متن چیه؟
حضرت مصلح (بر عکس نهند نام زنگی کافور)
مگر خودت و هم کارانت (جماعت دین فروش-آخوندها) هنرتان چیست جز قال الباقر و قال الصادق؟
مگر مراجع عظام و ایت الله های کله گنده و عمعمه گنده شیعه هنری جز تکرار سخنان رهبرا ن فکری شما دارند؟
قال الصادق هم بلغور کردن حرف های کسی است که نصف بیشر سخنانش درباره موضوعات زیر ناف است.
درست گفته ای که اینجا آخوند بازار شده است و متاع شما را که همان دین باشد مشتریانی هست.
عجبا که خوب شغل ناشریف اخوند جماعت را که همانادین فروشی است شرح کرده ای.
اما بدان که همه مثل تو بازاری نیستند .
اینجا کسانی هستند که بدنبال فکر و اندیشه ها ناب هستند. نه بدنبال فروش متاع.
اصلا میفهمی چی میگم؟
اندرجواب کارمند وعباس و حضرت آق وحید
بنده که فرار نکرده بودم بلکه بدنبال کشاورزی خودم رفته بودم وتبلیغ دین.
وازسرچشمه علم وحکمت که ازقال الله تبارک وتعالی وازقال الباقروقال الصادق گفتن، یگانه افتخارمن است وبرآن بسیار افتخار می کنم چون فهم وتعقل وتفکر وخردورزی وانسانیت جوئی درعلوم الهی وعلوم اهلبیت پیامبر ختم المرسلین -ص- است..
مامبلغ دین الهی هستیم نه دین فروش بقول سخیف شما ؛وخریداران تشنه حرفهای راستین وزلال حقیقت دین افراد واشخاص حقیقتجوی زیادی هستندکه بخداایمان دارند ومرید اهلبیت پیامبرخدایند ؛
وماکه خادم دین خداهستیم الهیون خداپرست به دیده احترام بما می نگرند ودرمراسم دینی ازمادعوت می کنند وماهم ازاحکام خدا وازقرآن خدا ازامور اخلاقی مثل تقوا وازدیگر موضوعات برایشان سخن می گوئیم وبراین کار بسیار مفتخریم.
اماشما جناب عباس آقا ،مگرنه انستکه متن ” باید مستند ومنبعی داشته باشد؛وگرنه خیلی ازمتنها خالی ازحقیقت وصداقت است؛ نقدآنها به چه دردی می خورد جزبلغورکردن بی فائده؟
ضمنا جوابی برایت نوشته ام وجواب مستند می خواهم نه بلغور کردن بی سند آخر شما ادعای علم آکادومیک دارید شماچرا حرف بی سند می زنید؟
ودیگر اینکه عباس جان جواب تمسخر همان تمسخراست نشنیده ای ویادرقرآن نخوانده ای ” الله یستهزء بهم ویمدهم فی طغیانهم یعمهون” که درموردمنافقان عصر پیامبر-ص-است.
—————-
سلام مصلح گرامی
چه کسی گفته جواب تمسخر، تمسخر است؟ شما چگونه از این آیه، تکلیف مسخره کردنِ مسخره کنندگان را دریافت کرده اید؟ اصلاً مستقیم می رویم سراغ ناسزا. بالاتر از این؟ به گمان شما پاسخ ناسزا آیا ناسزاست؟ اگر بله، من اما بهیچوجه با شما موافق و همراه نیستم در این مقال. این آیه شأن خداوند را مثال می آورد و نه بندگان خدا را. شما هر وقت به جایگاه خداوندی نائل آمدید، می توانید مسخره کنندگان را مسخره کنید. چرا نگویم شما از آیه ی قران استفاده ی نادرست کردید. من اما از راهی ملموس تر می روم واز نهج البلاغه مثال می آورم. مگر نه این که در جنگ صفین، یاران معاویه به یاران امام علی ناسزا می گفتند و یاران امام نیز؟ امام چه فرمود؟ مگر آنان را از ناسزا گفتن باز نداشت؟ و برای یاران معاویه هدایت نخواست؟ دوست من، اگر قرار بود ما و شما پاسخ هر بی ادبی را با بی ادبی بدهیم، فرقی با بی ادبان نداشتیم. فردی بر سر پیامبر خاکستر می ریخت. آیا پیامبر خاکستر بر گرفت و بر سر او ریخت؟ دوست من، لباس روحانیت بر تن شما معنای دیگری نیز دارد که کمتر بدان مراجعه می شود. این که: آنجا که دیگران کم می آورند و انسانیت خود را مخدوش می کنند، روحانیان باید خودِ انسانیِ خود را به معرکه آورند. وگرنه این لباس چه فرقی می کند با لباس ناسزا گویان و بی ادبان.
پوزش مرا می پذیرید؟پ
با احترام و ادب
احتمالا به ادا های عکاس برای خنداندن جماعت
این کجاش بسیار بد بود؟ همینجوری میزنین ها
تأملی بر تمرکززدائی در ایران، نقدی بر طرح جدید تمرکززدائی، کاظم ایزدی
……
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/09/186126.php
آن چه مستقیماً به این بحث مربوط می شود اصلاح وتصویب قانون انجمن های ایالتی وولایتی در دولتِ امیر اسد الله اعلم، نخست وزیروقت، است. در جلسه ی مورخ ۱۴مهر۱۳۴۱ هیئت دولت سه تغییر دراین قانون داده شد:
۱- دادن حق رأی به زنان؛
۲- حذف شرط مسلمان بودن از شرایط انتخاب کنــندگان و انتخاب شوندگان؛
۳- اصـلاح سوگند خوردن درمراسم تحلیف انتخاب شدگان به یکی از کتب آسمانی (به جای فقط قرآن). نظر به این که دردوره ی فترت مجلس مصوبه ی هیئت وزیران حکم قانون پیدا می کرد، دولت این قانون اصلاح شده را برای اجرا به استان ها ابلاغ کرد(
این گام مثبت وبزرگ در جهت تمرکز زدائی درکشوربا مخالفت شدید بخشی ازروحانیت به رهبری آیت الله روح الله خمینی مواجه شد. شاه، که موقعیت سیاسی اش تثیبت شده بود ومی خواست روحانیت را هم راضی نگهدارد دستور داد این مصوبه از استان ها پس گرفته شود واجرایش متوقف گردد. لذا اجرای این قانون از تاریخ هفتم آذر ماه همان سال، یعنی پس از کمتر ازدو ماه ازتاریخ ابلاغ دوباره به بایگانی سپرده شد.
در بالا قسمتی از مقاله وزین جناب کاظم ایزدی در باره تاریخ تمرکز زدایی آورده شده.من تنها جهتگیری خمینی را اینجا آورده ام. واقعا باعث شرم و تاسف است که روشنفکران همه از چپ و راست تنها بخاطر مخالفت با حکومت پهلوی در آنزمان از افکار ارتجایی چنین فردی دفاع کرده اند!
عشق است خندهی گوهر خانم عشقی
طنز زیر از جناب هالو با آنکه نسبتا قدیمیست ولی شاید جهت تلطیف خاطر دوستان بد نباشد. البته پیشنهاد میکنم اینرا با صدای خود هالو بشنوید، خیلی حالش بیشتره.
چه عرض کنم
کار یکباره شد، چه عرض کنم.
سنگها خاره شد، چه عرض کنم.
شیخ آن کاره شد، چه عرض کنم.
یار پتیاره شد، چه عرض کنم.
آنکه دائم نماز شب میخواند،
اسب تقوی به نفس خود میراند،
تا فلک روی صندلی ش نشاند،
نفس اماره شد، چه عرض کنم.
دائما ذکر بر لبش جاری،
اهل تقوی و خویشتنداری،
روزها روزه، شب به بیداری،
حال میخواره شد، چه عرض کنم.
گفته بودیم نهی از منکر، مهرورزی بود نه چیز دگر،
حال آن پنجه ی نوازشگر، قمه قداره شد، چه عرض کنم.
اولش اتحاد و یکرنگی،
بعد شد دگمی و نظرتنگی،
حال آن گفتمان فرهنگی،
تیر و خمپاره شد، چه عرض کنم
رفته بودیم انقلاب کنیم،
دل خوش را به قند آب کنیم،
کی بنا بود دست به آب کنیم !!
خوشی آواره شد، چه عرض کنم
انقلابی که بود جانانه،
حال در پشت بام هر خانه،
دیش و مهواره شد، چه عرض کنم
گاو کشتیم نذر آقاجان،
گوشتش سهم بهتر از مایان،
پهن و دم و سم و روده ی آن،
سهم بیچاره شد چه عرض کنم ،
رای دادیم و رایمان آری،
خشت بر خشت، خلق سالاری،
حال، ملت بجای هر کاری،
پاک، بیکاره شد چه عرض کنم
میل بالانشینی اش در سر
رفت بالا ورفت بالاتر
آنقدر رفت و رفت تا آخر
مثل فواره شد، چه عرض کنم
هی نمودیم وعده درمانی
برق مجانی، آب مجانی
زرد از وعده های ما مانی
رنگ رخساره شد، چه عرض کنم
تا به سر قله ی رفاه رسند
شد مقرر که گام بردارند
گام هالوسریع بود و بلند
خشتکش پاره شد. چه عرض کنم.
شهر خواب آلوده را بيدار مي خواهد چه کار؟behbahani 1eaac
اين همه دار است! استاندار مي خواهد چه کار؟
رازهاي پشت پرده يک به يک شد بر ملا
پرده ي بي پرده را اسرار مي خواهد چه کار؟
هر خلافي ريشه اش خشکانده شد در اين ديار
شهر ما امن است! پس سرکار مي خواهد چه کار؟
با وجود اين همه غارتگر داراي پست
مملکت باور بکن اشرار مي خواهد چه کار؟
آن که آب از کله اش رد شد، قضاوت باشما
واقعا پيژامه و شلوار مي خواهد چه کار؟
هر دروغي را که مي شد برزبان آورد و رفت
مانده ام اين کار او، انکار مي خواهد چه کار؟
سرزميني که ندارد يک نفر بيکار، پس
يک وزارتخانه مثل کار مي خواهد چه کار؟
تا چنين روشن تر از روز است و گوياتر ز بوق
اين تورم شاخص آمار مي خواهد چه کار؟
کاسبان هم مثل زالو خون ما را مي مکند
خاک ايران اين همه خونخوار مي خواهد چه کار؟
با وجود حضرت استاد “خسرو معتضد’
کشور ما “ايرج افشار” مي خواهد چه کار؟
با بزرگاني نظير حاج “مسعود” و “فرج”
سينما، “فرهادي” و اسکار مي خواهد چه کار؟
خشک چون درياچه شد، تبديل مي گردد به دشت
دشت، ديگر مرغ ماهي خوار مي خواهد چه کار؟
هميشه نيکو نام: سيمين بهبهاني که بامداد 28 مرداد درگذشت. روانش شاد
جناب میر
شماهم مثل شیرین خانم نشخواردیگران را بلغورکرده ای اگرعرضه داری واهل ادبی ازخودت چیزی بیار که بدانیم عقل وهوشت درچه اندازه است.
شما وشیرین خانم ومزدک ها ودپگرسکولارها مستحق حکومت پهلوی بودید حیف شدوآن زمان رادرک نکردید وخام ماندید وپخته نشدید وبدرد هیچ کاری برنمی آئید.
نوری زاد هم دلخوش است که امثال شماها یارانی را دارد که حکومت رازدست ملایان پس بگیرد وامثال شما احمق هارا برسرکار بنشاند
دوستدار موئدبان
مصلح
مصلح جان سلام ، كلمه ي “مؤدبان” حمزه اش روي واو قرار ميگيرد و نياز به ياي پايه ندارد. موفق باشيد
Kaveh jan dorost mi guid. Amma raayat e dastur e xatt e arabi che elzami darad? be nazar e man naveshtar e Mosleh be Farsi nazdiktar ast. aa
جناب کاوه جان باسلام
شما برو ازنو ادبیات فارسی تان را مرور وتمرین بفرما
مصلح جان سلام مجدد
من به سایت لغتنامه که فرهنگ دهخدا بصورت آنلاین است مراجعه کردم آنجا هم مؤدب را با واو حمزه دار نوشته بودند.
قبول اشتباه، به طور کلی در برد فکری امثال حضرت مصلح نیست. ای داد از مصلحی که بر اشتباه بنا شده باشد و خود خیال کند که بر حق است. میشود همین جناب داعش.
مصلح گرامی، اولا بنده هیچ ادعایی در هیچ زمینه ای (اعم از تاریخ، ادبیات، سیاست، جامعه شناسی، ادیان و …..) ندارم. اینکه فرموده اید “نشخوار دیگران را بلغور میکنم” بعرضتان میرسانم که اگر از مطالب دیگران در جائی استفاده کرده ام با ذکر نام و منبع بوده و حق صاحب اثر مراعات شده است و در کامنت قبلی خدمت دوستان عرض کردم که این مطلب را جهت تلطیف خاطر دوستان در اینجا ذکر میکنم وکرنه مطمئنم که طنز مذکور برای بسیاری از دوستان فرهیخته، جنبه ی تکراری داشته است منتها از جهت اینکه انبساط خاطری ایجاد شده و بعلاوه یادی از هنرمند گرانمایه ی کشورمان جناب هالو شده باشد آنرا آورده ام ( ضمن اینکه پروسه ی سی و پنج ساله ی انقلاب را هالو به زیبایی، با طنز به تصویر کشیده است) ثانیا اینکه، اینجانب همواره از اینکه خداوند عادل و بخشنده و مهربان، استعدادی در خور توجه و خارق العاده همچون جنابعالی به من نداده که بتوانم آثار گرانقدری را “خلق” کنم تا دیگران آنرا نشخوار کنند طلبکار و شاکی بوده ام که این ایراد شما به من وارد نیست بلکه این الله عادل بوده که باید در اینمورد پاسخگو باشد. یا از این بدتر اینکه چرا خدای عادل بدون آنکه به مدرسه بروم یا آزمونهای سخت کنکور را پشت سر بگذارم به من، همانند بعضی مخلوقات خاصش که علم لدنی داده و یا حتی عالم را بخاطر وجود آنها خلق کرده نیز چنین قدرتی عطا میکرد بطوریکه بعد از هزار و پانصد سال سخنان مرا بعضی انسانها با آب طلا بنویسند و چراغ راه زندگیشان قرار دهند. واقعا من شاکیم از اینکه چرا امام یا پیغمبر نشدم. واقعا چه اتفاق خاصی در عالم هستی رخ میداد اگر “یکصد و بیست و چار هزار” میشد “یکصد و بیست و چار هزارو یکی” که شما با خواندن تاریخ زندگی من، حتی آنجائی که مربوط به مسائل کاملا خصوصی زندگی من مثل ازدواج، طلاق ، دعواهای زن و شوهری و سکس و یا مسائلی از این دست، لذت ببرید و یا حتی اینها را با صدای خوش تلاوت کرده و بعلاوه برای شاگردان و مریدانتان تدریس کنید. البته خدای نکرده فکر نکنید من کافر شده ام، نه، فقط محض اطلاعتان اینرا بگویم که من در خانواده ای بسیار دیندار و معتقد بدنیا آمده ام ، تا جایی که یادم می آید مادر مرحومم تا پایان عمر نماز شبش ترک نمیشد، با ادبیات، تاریخ، تاریخ ادیان و اسلام نیز بیگانه نیستم رشته ی تخصصی من نیز علوم پایه بوده است در زمینه های دیگر علوم نیز مطالعه میکنم ولی بیشتر سعی کرده ام بیاموزم و یاد بگیرم، البته گاهی نیز از مطالب دوستان نشخوار میکنم، اهل کامنتهای طولانی نیستم و همواره سعی کردم موجز و مختصر بنویسم. ثالثا با وجود دوستان دانشمندی که در سایت قلم میزنند و من همواره از آنها استفاده کرده ام بنده اجازه ی اینکه مطالبی از خودم در ایجا بگذارم به خود نمیدهم چون همه ی گفتنیها را تقریبا میگویند. رابعا اینکه در اینجا با هیچ شخص و سلیقه ای دعوایی ندارم و بحث بر سر تفکر انسانها ست بنابراین ذکر مطالبی از دیگران صرفا جهت نمایاندن آن تفکر است نه دعوای شخصی و تمسخر اشخاص. …….
با آرزوی توفیق برای شما
من اهل بحث های غزعبلاتی که اینجا از خودتون در می کنید نیستم فقط هر از گاهی سری به بیدار آگاه آقای نوری زاد میزنم. فقط خاستم بگم که تمام تلاش آقای نوری زاد و امثال ایشان ها یاد دادن تفکر بدون تعصب،انگ نزدن به همدیگر و احترام گذاشتن به تمامی طرز تفکرات است. حال آقای مصلح خان بی عرضه خواندن دیگران و سکولار و مزدک نامیدنشان به دور از ادب است .
مصاحبه با شبکه منوتو1 جانمی جان.
محمد کاوه جان در مورد داعشی هایی که سر می برند بیشتر بنویس منظورم آنهایی که درختان جنگلها را می برند و یا آتش می زنند است.
و در مورد ناهنجارهای وحشتناک رانندگی ایرانیان و سرعت غیرمجاز و بی احتیاطی راننده ایرانی و ضعف تکنیکی و آموزشی و کمبود محسوس افسران راهنمایی و رانندگی نیروی پلیس ایران که از ادغام نامبارک شهربانی وکمیته های انقلاب ناشی شد- که منجر شد پوسته ویونیفورم پلیس در ظاهر و ذات و سریره کمیته ای در باطن در این نهاد {نیمه منفور} شکل بگیرد بیشتر بنویس .
و در مورد انقراض سلسله خانه های یک طبقه و سبز شدن آپارتمانهای نکبت در شهرها و ظهور برجسازان بی مروت دشمن طبیعت و مخرب آسایش رواحی انسان و همچنین ازدحام هولناک اتومبیلها ومهاجران در شهرها بیشتر بنویس
آقای نوری زاد سلام.
میدونم در شرایطی که شما هستید، یک رسانه چقدر نقش مهمی در پیشبرد اهداف شما و حتی در جهت حفظ جان شما داره. اما تمام مشکلات ما از آنجا شروع شد که عده ای معتقد بودند در جهت نیل به یک هدف مقدس، می توان از هر وسیله ای سودجست. مصاحبه با “من و تو” مصداق هدف وسیله را توجیه می کند، است. شبکه ای که به زعم بنده همیشه ساعات بسیاری را به مبارزه با آگاهی از طریق ترویج خرافات می گذراند و تبلیغ پنهان و آشکاری برای مشروع و معروف جلوه دادن سلطنت است. شما با مصاحبه ی “من و تو” از طریق این ابزار نابهنجار شاید تا حدودی به هدفی که می خواهید برسید اما متاسفم که این شبکه شما را وسیله ای خواهد کرد برای کسب مخاطبان بیشتری که برایشان خرافه ترویج کند. شما شهرت خود را دست کم گرفته اید دوست عزیز !
با سلام برادر كاوه اگر قرار باشد كه بين دو استبداد ديني وسلطنتي همانند پهلوي يكي را انتخاب كنيم من خودم حتما به سطنت متمايلم بيچاره پهلوي ها كشور را ارث پدري واز آن خود مي دانستند به همين دليل براي حفظ واعتلاي آن به روش خود از هيچ كوششي فرو گذار نبودند اما آخوندها همه چيز را فداي اسلام عزيز وحفظ خود مي بينند . پس اگر به سلطنت هم برگرديم گام رو به جلويي برداشتيم !!
با كمال افتخار به شما كمال افتخار سلام ميكنم . راستش در جواب شما ميخواهم به اين جمله بسنده كنم كه : آزموده را آزمودن خطاست.
سلام کاوه گرامی
حرف که زدی مرا یاد چیزی انداخت. آقای مهدی خزعلی با کامبیز حسینی و شبکه صدای امریکا مصاحبه میکرد. در همان ثانیههای مصاحبه گفت: اگر رسانه ملی حرفهای ما را پخش میکرد با صدای امریکا مصاحبه نمیکردیم. و گفت: حضرت زینب هم بر منبر یزید رفت و افشاگری کرد. کامبیز حسینی به آقای خزعلی گفت: دست شما درد نکنه! حالا ما شدیم منبر یزید دیگه…
ابداً با شما موافق نیستم. از منوتو هم اصلا خوشم نمیآید و راست گفتی که زیرپوستی از حامی سلطنت است و در پی تنزیه و بهشت جلوه دادن آن. اما برخی برنامهها که میسازد و مستندهایی که تألیف میکند جالب است و به ایرانیانی در گوشه کنار دنیا میپردازد که ما نشناختهایم و ارزش شناختن دارد. خلاصه تمام این قیود موجب نمیشود آن را شبکهی اهریمن بپنداریم. عامه پسند است دیگر برادر. باید برنامههای دم دستی تهیه کند. بسیاری هم مخالف نظر مناند و آن را دوست دارند. مخاطب هم کم ندارد این شبکه. در آخر که من از هر فرصتی که پیام نوریزاد را به عموم مردم برساند استقبال میکنم.
موفق باشی
اميرهوشنگ محترم سلام. اتفاقا وقتي اين كامنت را مي نوشتم دقيقا ياد همين حرف مهدي خزعلي بودم و به همين جهت به محمد نوري زاد هم حق مي دهم، ضمنا از كامنت شما متوجه شدم كه خوشبختانه كساني هستند كه با چشم باز به همه چيز نگاه مي كنند. همين منو دلگرم مي كنه. و البته شايد هم در موقعيت فعلي انجام چنين مصاحبه اي بهتر از انجام ندادنش بوده .
سلام بر همگی و کاوه گرامی
دوست ندارم اینجا را برای نظرات پربارتر دوستان فرهیخته تنگ کنم اما اجازه بدهید نظرم را درباره سلطنت مختصر بگویم تا آنچه گفتم را روشنتر کند. واضح است که سگ سلطنت پهلوی به نکبت جمهوری اسلامی شرف دارد و در مقام مقایسه وضعمان چه از نظر آزادیهای اجتماعی، کرامت زنان، نفوذ جهانی و بینالملل در آن هنگام بهتر از اکنون بود. اما اگر سلطنت پهلوی کعبهی آمال بود مگر اعتراضی بود؟ نارضایتیها را نمیتوان انکار کرد گر چه عاقبتمان به سوی بهروزی نبود و پسرفت بود. از نظر من انقلاب مردم که برای رسیدن به دموکراسی و عدالت شکل گرفت بهموجب خامی و ناپختگی همان مردم و در غیاب رسانههای جمعی و نبود آگاهی به بیراهه رفت. از توجه شما گرامیان سپاسگزارم.
از لطف کاوه عزیز هم بسیار ممنونام.
خیر و پیروزی پیشروی محمد نوریزاد و مردم ایران باد!
لطفا لينك أن را اطلاع رساني كنيد، اون موقع من منزل نيستم. ممنون مي شوم
من شدیدا بلاتکلیف هستم فشار روحی روانی بر من بسیار زیاد است. من اگر از زندان فیزیکی و آن ۴ دیواری آمدم بیرون آرامش ندارم. آنجا آرامش بیشتری داشتم تا اینجا که دور از سیم خاردارها، میله ها و دیوارها هستم. چون آنجا تکلیف ام روشن بود و در زندان بودم عملا ولی اینجا در ظاهر من ازاد هستم در صورتی که در یک زندان دیگری حبس هستم”.
این بخشی از سخنان محمدرضا پورشجری است در مصاحبه با “روز” که پس از ۴ سال حبس در زندان های رجایی شهر و قزل حصار با پایان یافتن محکومیت اش آزاد شده.
نویسنده وبلاگ “گزارش به خاک ایران” ۵۴ سال دارد و از شهریور ۸۹ زندانی شد تا اول شهریور ماه که حکم اش پایان یافت، ازاد شد و برای دیدار با دخترش که در خارج از کشور زندگی می کند عازم سفر شد. می گوید که نیاز به سرپرستی دخترش دارد هم از جنبه عاطفی و مالی و هم برای درمان بیماری های متعددی که در زندان گریبانگیر او شده اما مسولان قوه قضائیه پاسپورت او را توقیف کرده و اجازه سفر به او نمی دهند.
شما حدودا یک ماه است که با پایان یافتن حکم تان آزاد شده اید اما گویا مشکلاتی برای تان در این مدت به وجود آمده ممکن است توضیح دهید مساله چی است؟
یک شهریور ۹۳ که آزاد شدم بلافاصله اقدام کردم برای اخذ گذرنامه. هیچ مشکلی از بابت نیروی انتظامی و واحد گذرنامه نبود و پرونده تشکیل شد، هزینه هایش را پرداختم و گذرنامه صادر شد. یعنی یک اس ام اس به من زدند و گفتند گذرنامه صادر شده منتهی از اداره گذرنامه در شهرآرا با من تماس گرفتند و گفتند نهاد ریاست جمهوری در استانداری البرز در امور گذرنامه می خواهد با شما مصاحبه ای انجام دهد. ۱۵ شهریور مرا فراخواندند آنجا و تقریبا می شود گفت از من بازجویی به عمل آمد در صورتی که در سربرگ ها نوشته بود مصاحبه ولی بسیار شبیه بازجویی هایی بود که در اطلاعات از من به عمل می امد.
چه بازجویی ای؟ چه می پرسیدند؟
از من سوال کردند که چرا با این سرعت که از زندان آزاد شدی می خواهی کشور راترک کنی. گفتم می خواهم بروم دخترم را ببینم ۴ سال است دخترم را ندیده ام و می خواهم بروم کشور سوئد پیش دخترم. گفتم من بیماری هایی دارم که نیاز به سرپرست و مراقب دارم چون کس دیگری ندارم می خواهم دخترم از من سرپرستی و مراقبت کند. او می تواند از من میزبانی کند هم از لحاظ مسائل مالی و هم از جنبه عاطفی. اما نپذیرفتند این توضیحات مرا و پاسپورت مرا توقیف کردند در نهاد ریاست جمهوری در استاندار البرز. بعد ۲۴ شهریور ماه با من تماس گرفتند که اگر تو برای درمان بیماری هایت قصد داری که به خارج سفر کنی ما ترتیبی می دهیم که همین جا بیماری های تو را درمان می کنیم. بیماری های من عوارض قلبی است و نیاز به جراحی دارم و همچنین مشکلاتی در مجاری ادرار دارم و مشکوک به سرطان پروستات و همچنین سنگ مثانه هستم. می گوند ما همین جا تو را درمان می کنیم در صورتی که من ۴ سال در زندان بودم و این بیماری ها در زندان دچار شده ام و هیچ گونه درمان موثری صورت ندادند. گفتم که من در زندان بسیار رنج بردم و درد کشیدم. گفتند ما بیمه درمانی می کنیم و درمان می کنیم. الان به اصطلاح حالت دایه مهربان تر از مادر به خود گرفته اند و من به تمام این رفتارها مشکوک هستم. از طرفی اینها بهانه ای است که مانع از خروج من از شوند. من تصمیم دارم مثل یک شهروند عادی که از حقوقی برخوردار است مسافرت بروم. این یک عمل بسیار ساده است و سفر است و مانع سفر من هستند. اینکه چه توضیحی دارند من نمی دانم توضیح نمی دهند و رسما هم اعلام نمی کنند. البته همیشه اینطور بوده اند من ۴ سال زندان بودم و رسما هیچ چیزی به من ندادند. از حکم هایی که به من به طور بسیار مخفیانه می بردند در اتاق های خاصی و حکم دادگاه را ابلاغ می کردند حتی اجازه نمی دادند با قلم خودم رونوشت بردارم. من جز یک پرینت که از کامپیوتر داخل زندان دارم که وضعیت قضایی ام در آن مشخص شده و آن هم فاقد اعتبار رسمی است چون نه مهری دارد نه تاییدی شده هیچ مدرکی ندارم. امروز صبح هم آقایی که خود را ولایتی معرفی می کند از قوه قضائیه به من زنگ زد و گفت ما برای تو دفترچه بیمه تهیه کردیم و می خواست که من تن به این درمانی که اینها در نظردارند بدهم. هیج مدرکی به من نمی دهند و می گویند قوه قضائیه مانع خروج تو شده. پاسپورت مرا توقیف کرده اند و در واقع گرو گرفته اند. من هم اینجا بلاتکلیف هستم نه شغلی دارم طی این ۴ سال حبس اموال من تلف شد من اینجا حتی مسکن ندارم و می خواستم به دخترم بپیوندم که از من مراقبت کند ولی متاسفانه اجازه نمی دهند در صورتی که من نه بدهی مالیاتی دارم نه اتهامی به من نسبت داده شده که بگویند براساس این اتهام ممنوع الخروجی. من بلاتکلیف هستم و این بلاتکلیفی باعث رنج من شده با توجه به اینکه من دارو مصرف می کنم و قلبم نارسایی دارد.
حکم شما آیا ممنوع الخروجی یا هرگونه محرومیت از حقوق اجتماعی داشت؟
خیر. حکم من تمام شده و چنین چیزی هم در حکم من نبوده.
حالا چه خواهید کرد با توجه به وضعیت جسمانی تان؟
من قبلا هم طی نامه ای رسمی در زندان خطاب به رئیس زندان نوشتم که هیچ اعتمادی به این سیستم و بهداری زندان ندارم. الان هم همین است و من اعتمادی ندارم و تن به این درمان دولتی نخواهم سپرد. من اعتمادی به این سیستم و این روش ندارم. تجربه به من نشان داده. طی ۴ سال زندان وقتی در زندان سکته قلبی کردم هیچ درمانی نکردند. ۵ بار برای آزمایش آنژیوگرافی مرا به بیمارستان های مختلف فرستادند که معاونت دادگستری البرز دستور داده بود. ۵ بار بادستبند و پابند مرا به بیمارستان های مختلف بردند در وضعیتی که رنج آور بود اما هیچ درمانی صورت ندادند. ظاهرسازی کردند و از خود رفع مسولیت کردند. آن وقت من طی نامه ای به ریاست زندان اعتراض کردم و اعلام کردم من بعد من به هیچ بیمارستانی نخواهم آمد و اعلام اعتصاب درمان کردم ولی در عین حال هم گفتم که مسولیت هر گونه مساله ای بر عهده زندان است. الان هم می گویم من اگر اجازه خروج از کشور به من ندهند هیچ گونه درمان دولتی را نمی پذیرم و عواقب هر اتفاقی بر عهده قوه قضائیه است که مانع یک سفر عادی برای من شده به خصوص که من برای دیدار دخترم بسیار بی تاب هستم. ۴ سال دور بودم از دخترم. این را هم به لحاظ عاطفی تقصیر و قصوری می دانم از سوی قوه قضائیه که مانع خروج من می شوند.
اگر اجازه بدهید برگردیم به گذشته و بگویید اصلا چطور شد شما را بازداشت کردند و حکم ۴ سال زندان را برای شما صادر کردند؟
من یک صفحه شخصی داشتم یک وبلاگ داشتم و در آنجا اظهارنظر می کردم. من به عنوان یک معترض و مخالف وضعیت موجود، آرا و نظرات خودم را در اینترنت منتشر می کردم. به صورت خیلی زننده مثل اینکه مافیای مواد مخدر کلمبیا یا مکزیک را می خواهند بازداشت کنند با حمله به خانه من مرا بازداشت کردند. زندگی ام را زیر و رو کردند. هر مقدار وسایلی که لازم داشتند در همان شهریور ۸۹ با خودشان بردند. بعد مرا به بازداشتگاه سپاه بردند معروف به بند ۸ در زندان رجایی شهر و با ضرب و شتم پسورد وبلاگ مرا از من گرفتند. در سلول انفرادی مرا زندانی کردند و من در انجا در اثر فشارهای شدید دست به خودکشی زدم و رگ های دستم را با شیشه عینک ام بریدم. من به مدت ۸ ماه ممنوع الملاقات حضوری و غیرحضوری بودم و از همه امکاناتی که یک زندانی از آن برخوردار باید باشد محروم بودم. از دیدن خانواده ام محروم بودم. همچنان در سلول انفرادی بودم یعنی ۸ ماه در سلول های انفرادی یا اتاقک هایی با چند نفر مجرمین بسیار خطرناک بودم. ۴ مرتبه دو ماه به دو ماه بازداشت موقت من تمدید شد. بعد که مرا به بند عمومی بردند ۴ ماه در زندان رجایی شهر بودم که مرا به ندامتگاه قزل حصار منتقل کردند که یک جهنم و فاجعه انسانی است. مرا بردند میان قاتل ها و جنایتکاران حرفه ای. حرفه ای به معنای واقعی کلمه یعنی کسی که پول گرفته و قتل انجام داده. در میان بیماران روان پریش و دزدها و قاچاقچی ها. در شرایط بسیار خطرناک و فشارهای روحی و روانی من سکته کردم. من پیش از زندان جز یک سینوزیت مزمن هیچ مشکل دیگری نداشتم. در پرونده پزشکی که در زندان تشکیل شده ذکر شده. اما الان مثل یک فرد بیمار معلولی هستم که باید به دستگاه وصل شوم و مدام دارو بخورم. بعد از این ۴ سال احساس می کنم یک فرد معلولی شده ام. الان هم که من اسیرم وهمچنان در زندان به سر می برم. وقتی اجازه سفر نداشته باشم یعنی همچنان در زندان هستم و نمی پذیرم که آزاد شده ام.
در واقع تمام این مسائل به خاطر نوشته های وبلاگ تان بود؟ یعنی متهم به توهین به مقدسات و توهین به رهبری و.. شدید و بعد ۴ سال زندان و..
بله اما من از اول هم اینها را اتهام نمی دانستم. اصلا من چیزی به نام توهین به مقدسات را قبول ندارم که قانون برای آن وضع کنند. هرگونه سرکوب اندیشه با اتهام توهین به مقدسات در اینجا شروع می شود. آزادی اندیشه و آزادی بیان، اولین و پایه ترین حقوق انسان است و اینجا به نام توهین به مقدسات اولین حقوق انسانی را تضییع و سرکوب می کنند. من همین جا هستم و روی افکار و اندیشه ها و عقاید خودم پافشاری می کنم. باکی هم ندارم. در این وضعیت و این سن و سال و رنج و عذابی که در این ۴ سال دیدم نمی توانم دیگر ملاحظه کنم جز اینکه روی عقاید خودم پافشاری می کنم و می گویم که تمام اتهامات واهی بود و قوانینی که وضع شده در این زمینه که آزادی بیان و اندیشه را سرکوب می کند قوانین ضدبشری است و تمام حقوق یک شهروند را سلب می کند. من هیچ کدام از این اتهامات را قبول نداشتم و اساس اش را واهی و بیهوده می دانم موضوعی به نام توهین به مقدسات را. هر فرد و گروهی می تواند دیگران را متهم به توهین به مقدسات کند ساکنین جزایر آدمخوارها را هم می توانند هر کسی بر آنها نقدی دانست سرکوب کنند و به نام توهین به مقدسات آدمخواری خودشان را توجیه کنند.
حال که بعد از ۴ سال آزاد شده اید و چنین شرایطی مواجه هستید چه فکر می کنید؟
من شدیدا بلاتکلیف هستم فشار روحی روانی بر من بسیار زیاد است. من اگر از زندان فیزیکی و آن ۴ دیواری آمدم بیرون آرامش ندارم. آنجا آرامش بیشتری داشتم تا اینجا که دور از سیم خاردارها، میله ها و دیوارها هستم. چون آنجا تکلیف ام روشن بود و در زندان بودم عملا ولی اینجا در ظاهر من ازاد هستم در صورتی که در یک زندان دیگری حبس هستم. وقتی نتوانم از یک حقوق ساده شهروندی ام استفاده کنم و به سفر بروم. من ۵۴ سال سن دارم و همه می توانند درک کنند که در این سن و سال آدم اکثر عمرش را کرده و نه آینده مشخصی دارد که نگران آینده اش باشد و نه نقشه های آنچنانی برای سودهای شخصی اش دارد. چیزی ندارد که ببازد. من به هم میهنانم می گویم که چیزی برای باختن شخصا ندارم و همه فکر و ذکرم آزادی هم میهننانم است. و برای این ازادی و حقوق شهروندی از جانم هم دریغی ندارم. این را می گویم که هم مسولین نظام بدانند که مرا اینجا اسیر کرده اند و هم هم میهننانم بدانند که اگر همین فردا بیایند مرا بازداشت کندن ببرند همان بازداشتگاه و همان شکنجه ها و همان کتک ها را تکرار کنند هیچ تغییری حاصل نمی شود و هیچ سودی نخواهند برد. عاقلانه ترین و بهترین رفتار این است که اجازه دهند من مثل یک شهروند عادی محترمانه به سفر بروم هر وقت خواستم بروم هر وقت خواستم به وطنم برگردم و یک رفتار متمدنانه ای از خودشان نشان دهند که به نفع هر دو سوی قضیه است. در غیر این صورت من همین جا هم می نویسم هم می گویم و تا زمانی که زنده ام کسی نمی تواند مانع من باشد در بیان آزادانه افکار و اندیشه های خودم
سلام بر همه آزاد اندیشان
طنز جدید آقای ابراهیم نبوی در رابطه با اظهارات اخیر انصار حزبالله :
البته که اشکالی ندارد که آدمها فداکاری کنند، اصلا من یکی از طرفداران فداکاری و ایثار هستم، مثلا در مورد عملیات استشهادی به نظر من این نوع عملیات واقعا یکی از زیباترین کارهای افراد مومن است. هم خودشان به بهشت میروند و هم ما از جهنم حضور آنان راحت میشویم. از قضا به نظر من باید هر نظام حکومتی امکانات و فضای مناسب برای عملیات استشهادی را در اختیار این افراد بگذارد. تنها چیزی که باید رعایت کنند، این است که حق نداشته باشند در شهرها یا جایی که جمعیت وجود دارد، خودشان را منفجر کنند. هر کسی میخواهد خودش را منفجر کند، خود را به پلیس معرفی کند، پلیس هم او را با هلیکوپتر ببرد به منطقه کویری و بگذارد آنجا که با خیال راحت خودش را منفجر کند و هم از دست ما مادی گرایان خودخواه راحت شود و هم با خشتک بیافتد وسط هلوهای بهشت. به سلامت عزیزم.
همه اینها خوب است، منتهی آدم وقتی دچار سوختگی میشود که این موجودات ایثارگر زمانی که دارند با قمه و چاقو و گاز اشک آور و پنجه بوکس و چماق در جمعیت پانصد نفری روی سر دو نفر میریزند و طرف را لت و پار میکنند و پلیس هم از آنان حمایت میکند، چنان درباره خودشان حرف میزنند که انگار کامیکازههای ژاپنی هستند که با سر دارند میروند وسط آتش. طرف غرق در لباس نظامی با صد کیلو اضافه وزن، با اسلحه و چماق و گاز اشک آور، در معیت ماشین ضدشورش به همراهی صد نفر از سایر اعاظم اراذل میریزد سر یک زن ۵۵ کیلویی ظریف که لباساش شبیه انسان متمدن است یا خدای ناکرده و برخلاف قانون زیباست، بعد میگویند “عملیات جان برکفان ایثارگر و مظلوم حزب الله در دفاع از ناموس امت در مقابل مشتی از خدا بی خبر.” و معنی این جمله یعنی با چماق زدن توی سر مردم. آن وقت است که انصار حزب الله گفته است “معابر را از لوث وجود مظاهر فسق پیراسته میکنیم و هزینه آن را به جان میخریم.” هزینهاش هم همین است که به عنوان اعضای انصار حزب الله دو ماه بعد وارد دانشگاه مجانی میشوند و بورسیه میگیرند و دیپلمات انگشتی میشوند یا میروند توی نیروی انتظامی همدان و در مرکز نیروی انتظامی به زن مردم تجاوز میکنند و این همه هزینه را فقط بخاطر اعتقادات و عشقشان میدهند.
یعنی واقعا ایثارگری تا چه حد؟ فداکاری تا کجا؟ اینها در کجای آسمان عشق هستند و ما در چه حضیض ذلتی گرفتاریم. همه اینها را گفتم که یادتان نرود که انصار حزب الله که مدتی است دارند قرم قرم میکنند، به زودی قرار است بریزند به خیابان و “لوث پاک کنی” کنند. و من اقدامات موفقیت آمیز آنان در طول این سالها را چقدر تحسین میکنم. سی سال قبل گفتند آمریکا را از بین میبریم و بردند. الآن این باراک اوباما که میگوید رئیس جمهور آمریکاست دروغ میگوید، بیخودی حرفش را باور نکنید، اصلا کسی نیست. آمریکا سالهاست از بین رفته. یا مثلا امام خمینی گفت ما اسرائیل را از روی نقشه جهان محو میکنیم و کرد. امام خمینی گفت ما صدام حسین را از بین میبریم و صدام حسین از بین رفت، حالا گیریم آمریکاییهایی که وجود ندارند، او را از بین بردند، اینها که مهم نیست، همه جزئیات است. حالا هم وقتی انصار حزب الله میگوید تهران را از لوث بدحجابان پاک میکنیم یعنی واقعا میکنند. سابقه ندارد که کاری را گفته باشند و نکرده باشند.
پس بترسید ای کسانی که ایمان نیاوردهاید. البته وزارت کشور که مدتی است با انصار حزب الله کل کل میکند، در پاسخ به آنان گفت: “دولت هیچ اقدام غیرقانونی و بدون مجوزی را تائید نمیکند.” از طرف دیگر حزب الله هم که اصولا بلد نیست مجوز بگیرد و اگر خدای ناکرده برای چیزی مجوز بگیرد، اعضایش اعتقادشان به خدا سسست میشود، پس آنها هم که مجوز نمیگیرند، پس فعلا دوتایی تهدید کنان و هرودودکنان دارند شاخ به شاخ هم میروند. و البته نمیروند به سوی هم، چون انصار که نمیخواهد با وزارت کشور درگیر شود، میخواهد برود برای سرویس کردن دهان بانوان کشور.
حرف قشنگی زده شده به این عنوان که “حجاب اجباری و مرگ بر آمریکا تنها هویتهای اسلام گرایی باقی مانده هستند.” به نظر من در واقع بسیاری از حامیان حکومت ممکن است هیچکدام از این دو را قبول نداشته باشند، اما مطمئنا از آنها دفاع میکنند، چون اصل داستان همین است. از قضا هرچه حجاب کمتر مورد پذیرش زنان باشد، برعکس حکومت بیشتر و بیشتر سخت میگیرد. به نظر من امسال نخستین سالی است که نقدهای جدی در رسانههای عمومی و رسمی کشور از زوایای مختلف حجاب منتشر میشود. در همین راستا البته نماینده خامنهای در کرمانشاه گفته است که “معضل بدحجابی با تذکر حل نمیشود.” بنا براین انصار حزب الله در حال آماده کردن بیل و کلنگ، توپ و تانک و مسلسل، کاتیوشا و خمپاره انداز، ناو هواپیمابر و اف ۱۶ برای مبارزه با بدحجابی هستند. اصلا نگران نباشید، همه چیز رو به راه است.
کسی فهمید حاج ابرام منظورش از این جمله چی بوده:
(به نظر من امسال نخستین سالی است که نقدهای جدی در رسانههای عمومی و رسمی کشور از زوایای مختلف حجاب منتشر میشود.)
گمانم منظور حمایت از سیاست بزک نمیر بهار میاد حاج حسن بوده؟؟؟؟
آش چنان شور شده است که صدای محمد علی اسفنانی نماینده ولایی مجلس هم در آمده است که «برنامه اعلام شده گشت امر به معروف انصارحزب الله نه تنها اثر مثبت ندارد بلکه آثار و تبعات منفی دارد.» او با زبان بی زبانی میگوید که این مردم به عصر حجر باز نمیگردند ، این اراذل و اوباش را به جان مردم نیاندازید ، حکومت به اندازه کافی محبوب هست !!
ريشه ها ١٨٠( قسمت ١٧ ذيل پست قبلى )
فرهنگ
فرهنگ دينى
عرفان : كدامند ناهمسازى هاى عرفان باسياست ؟
٢- سياست يا شهرگردانى دو قطب دارد :يكى فضاى عمومى و دو ديگر حكومت .عجالتا فضاى خصوصى را قلم مى گيريم .سياست از ديرباز رابطه حكومت و جماعت بوده است .عرفان ايجابا به هيچكدام تعلق ندارد .ترك خلق اعم از عامه يا حاكمان شرط طريقت اكثر عارفان بوده است .عارف اهل خواجگى و ولايت دنيا نيست .عارف به ولاى حق (ولا به فتح لام ) يا عشق به حقيقت دلمشغول است.
مژده وصل تو كو كز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم
به ولاى تو اگر بنده خويشم خوانى
از سر خواجگى كون و مكان برخيزم
با اين همه برخى از نظريه پردازان عرفان نظرى عارف بودن را با حاكم بودن متعارض نمى دانند .سيد جلال الدين آشتيانى از متآخرين در ص ٩٣٢ شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم وجوب اطاعت از اولوالامر غير معصوم و جاير را زير سؤال مى برد .در ص ٩٢٧ مى گويد // عقلا اطاعت از كسى واجب است كه برگشت اطاعت او به اطاعت حق باشد .و اطاعت غير معصوم عقلا واجب نيست //واژه حق در اينجا سياست عرفانى را تداعى مى كند .عزيزالدين نسفى عرف قرن هفتم در كتاب انسان الكامل اساسا سياست را حق كسى مى داند كه به نهايت معرفت ديدارى خدا رسيده و سپس به سوى خلق بازگشته است .اما نسفى اين را نيز مى گويد كه انسان كامل معرفت دارد نه قدرا .شاهرخ مسكوب در اواخر كتاب سوگ سياوش سياوش را چنين انسان كاملى معرفى مى كند و كتاب خود را بانقل قولى از سهروردى در وصف كيخسرو به پايان مى برد .پيش تر در عين گراميداشت ياد مسكوب منتقدانه اشاره كردم كه وى سياوش شاهنامه را بيش از حد اسلامى كرده است .در پس چنين تفكرى اراده گرايي شكست خورده اى نهفته است كه بر حسب آن يك شخص با اين ادعاى اثبات ناپذير كه مستنير به نور معرفت الهى است مى تواند پوليس يا شهر يا همان مردم يك كشور را يك سويه تحت فرمان گيرد و صلاح آنها را از خودشان بهتر تشخيص دهد .البته مسكوب عقيده خود را بيان نمى كند اما از اين عارفشاهى نسفى و سهروردى نيز با لحنى ستايش انگيز سخن مى گويد و جالب اينكه اين نوع تفسيرهاى عرفانى را همساز با انديشه هگلى -ماركسى دانسته اند .اين سياست خطرناك عرفانى از افلاتون گرايي اى تغذيه مى كند كه تقريبا بر تمامى طرح هاى سياسى حكماى ايرانى ،از فارابى گرفته تا نسفى و سهروردى غالب بوده است .نسفى در جاى ديگر اين تصوير نو افلاتونى را ترسيم مى كند كه تمامى ذرات عالم با خداست .// از جهت آنكه خيال بى حقيقت و سايه بى ذات نتواند بود .//وى سپس تمثيلى به كار مى برد از اين سان :هوا هستى نيست نماى و سراب نيستى هست نماى است .بدون هوا سراب وجود ندارد .هوا حقيقت سراب است و سراب صورت هوا .//پس معيت خداى را با عالم همچنين مى دان كه معيت هوا با سراب است و اينجا گفته اند كه العالم كله خيال فى خيال و منام فى منام // سپس نهايت سلوك را نهايت حيرتى مى داند كه سالك در حال آن كاملا خاموش است //( مهدى فدايي مهربانى ،پيدايش انديشه سياسى عرفانى در ايران ، از عزيز نسفى تا صدرالدين شيرازى .تهران ،نشر نى ،١٣٨٨ ص ١٨٨) مثنوى مولوى نيز چنانكه پيش تر اشاره شد جانمايه اى نو افلاتونى دارد كه اين عالم را سايه و خواب و صورت ظاهرى مى داند كه اصلش در عالم بالاست .اما اين عارفان خود بر ورود عرفان به سياست چندان پافشار نبوده اند .در استبداد شرقى به ويژه در عصر صفوى شاهان بى ميل نبوده اند خود را عارف كامل جا بزنند و جنايات خود را جنايات مقدس و جنون خود را جنون عشق الهى جابزنند .هرچه باشد عرفان بر منطقه حقيقتى ادعا دارد كه چون با عقلانيت عمومى -يا آنچه ركن اساسى سياست مدرن است – ناشناختنى است ،پس مى تواند مجال جولانى باشد براى : حقه بازان ،شيادان ،عوام فريبان ،متوهمان ،خود خدابينان ،وحشت آفرينان ،و شايد هم قديسان .
در اين باره در كامنت بعد بيشتر توضيح خواهم داد
سلام برجناب آیه الله کورس
جناب، حقیت مطلب همان بود که درکامنت قبل به آن تصریح داشتید حقیقت عرفان وعارفان اصیل ازسیاست بدورهستند ودراینجاهم که ازقول استادمکرم ومعظم ما سیدجلال الدین آشتیانی دامت برکاته ابراز داشتی عرفان همانست که ایشان فرموده اند فقط اطاعت ازخدا ورسول واوصیای رسول جایزاست ونه ازحاکم جائر ؛اولو الامر “اینانند نه هرجائر وظالمی.
باسپاس
مصلح
درود بر دو ست زحمتكش و ارجمند
خيلى ممنون از توضيح شما .كمابيش حرف من هم همين است و خوشحالم كه يكى از شاگردان استاد جلا ل الدين آشتيانى از قول ايشان واجب نبودن اطاعت غير معصوم را تأييد مى كند و شايد خواسته يا ناخواسته با آن پشتوانه سترگ علمى شان ولايت فقيه را زير سؤال مى برد و همان كارى مى كند كه الهيات منفى بايد بكند در زمانه ما .
در شرح مفصل ديگرى از فصوص الحكم نگاشته تاج الدين حسين خوارزمى در شرح فص اسحاقى آمده است كه //ببايد دانست كه هر انسان را نصيبى از ربوبيت است اما نصاب شامل نصيب انسان كامل است چه او خليفه حق است و عبوديت تامه نيز او راست //(ص٢٨٧) اين را براى دوستان مذهبى نقل مى كنم ورنه از ديد برون دينى دموكراسى با همه بد و خوبش در عصر ما هيچ بديلى جز استبداد و ديكتاتورى ندارد .هر دو شرح كه شرح مهم ترين مرجع عرفان نظرى هستند با بيانى سلبى حكومت را حق كسى مى دانند كه در زمان ما يافت نمى شود و در سده هفتم به شهادت مولوى يافت نمى شد
دى شيخ گرد شهر همى گشت با چراغ
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتم كه يافت مى نشود جسته ايم ما
گفت آنكه يافت مى نشود آنم آرزوست
جناب مصلح من اخلاقا بايد با شما و ديگر دوستان متدين صادق باشم و بى كتمان بگويم كه من پايبند هيچ دين خاصى نيستم و لى در حد وسعم مى خواهم عرفان را كما هو حقه معرفى كنم . از كمك شما متشكرم و دريافت من آن است كه مطابق شرح استاد آشتيانى و همين طور خوارزمى ولايت فقيه غصب حكومت است ؛چون آن حاكم ايدئال بسته به نظرات وجود ندارد يا غايب است .اين را خطاب به مدعيان ذوب در ولايت مى گويم نه خطاب به دوستان سكولار .اگر از ديد درون دينى اشتباه دريافت كرده ام بفرماييد و پيشاپيش عرض مى كنم كه جواب هم نمى دهم .حمل بر بى احترامى نشود
شاد باشيد
كورس گرامي سلام، پيشنهاد مي كنم در راستاي معرفي عرفان عملي از مصلح بخواهيد مطالبي از سلوك استادشان و در معرفي ايشان از ديدگاه خودشان بنويسند، اين باعث ميشود در كنار معرفي عرفان توسط شما كه ديدي غير وابسته به مباحث كلام و عرفان داريد، از منظر يك سالك كه استادي براي خود متصور هست هم، عرفان، تجربيات عرفاني و يك عارف را بشناسيم.
باسلام برجناب کاوه گرامی وبرجناب آیه الله الکورس
جناب کورس ازاینکه می بینیدبنده شمارابالقب “آیه الله کورس” خطاب می کنم بدینجهت است که خودحضرتعالی یک دفعه خودرا “آیه الله کورس”معرفی نمودید که اشاره به یک واقعیت کلامی وفلسفی وعرفانی دارد که همه ما آیه ونشانه خداهستیم وگرنه قصددیگری ندارم ونداشته ام ومی دانم که ازآیه الله های اصطلاهی بیزارهستید.
بنده جنابعالی را انسانی وارسته وفرهیخته ودانشمند وادیب وپرمطالعه وزحمتکش وپژوهشگر پرتلاش ودرعین حال با صداقت ومتین ومتواضع وفروتن یافته ام
وازمطالعه اولین مقاله ات قبل ازشروع بنوشتن ریشه ها دریافتم که مقید به هیچ آئین ودین ومسلکی نیستید ،اما انسانی دلسوخته وسوته دل وآزاداندیشی وطرفدار آزادی اندیشه وخردورزی وعدالت مداری هستید ودرنوع حکومتها به دموکراسی علاقه مندهستید باهمه عیوبش وخوبی هایش؛
وهمه اینها جز یکی ازنشانه های خصائل انسانیت وسلامت انسانی شماهست. ازابراز لطفتان به این بنده حقیر سپاسگزارم والسلام.
اما شما جناب کاوه عزیز چراازخودم نمی پرسی وحواله می دهی که جناب کورس ازبنده بپرسدکه سلوک عرفانی استادم چگونه است؟
کاوه جان شما بامطاله کتاب “اوصاف الاشراف”خواجه نصیرطوسی ،می توانید به سلوک عرفانی پی ببرید وباعمل بدان سلوک ،خودتان ازتجربیات گرانبهائی تحصیل خواهیدنمودوبنمائید وبچشید وذوق نمائیدتااینکه آن اوصاف درشما ملکه گردد وببینید آنچه را که دیگرعارفان توصیف می کنند.
وبرسید بدانجا که مشاهده کنید”وحده لاالاه الاهو” وماسوای اوبالکل اثراوهستند وتجلیات انواراو ،واوست که “لایسال عمایفعل”است چون حکیم است وکاردان توانا ؛
واما ازکنه ذات او تجسس نکید که واله وحیران خواهیدشد.
واما تجربیات هرعارف رازهای مگواست اینکه می بینی ازبرخی تراوشهائی نموده است یاازکمی وسعت اوبوده است که بیرون ریخته است ویاقصد رهنمائی وهدایت افتاده ای درنظربوده است وگرنه هرکه رااسرار غیب آموختند مهرکردند ودهانش دوختند.
واما راجع به استاد مکرم ما جناب آشتیانی دامت برکاته سلوک عملی اش را خودش می داند ومعشوقش؛طبق نظرفوق.
واما آثارقلمی او وکنکاش عرفان نظری او برمبنای عرفان شیعی ناب وخالص ،شما باید کتاب های تالیف شده او ازقبیل “شرح مقدمه قیصری ، که بهترین شرح برفصوص ابن عربی است که داود بن محمودبن محمد قیصری ساوی برفصوص الحکم شیخ اکبر محی الدین عربی نوشته است ،می باشد ؛که بعقیده استاد فهم خودفصوص منوط به فهم این مقدمه قیصری برفصوص است.
و دیگرشرحی برخودکتاب “فصوص الحکم محی الدین بن عربی” است ونیزبه دیگرآثارش مراجعه بفرمائید اگرطالب این مقولات عرفانی هستید.
خوب بیش ازاین تصدیع ننمایم
بدرود وشادکام باشید مخلص همه عارفان وعرفان دوستان
مصلح فقیر