نمی خواهم بگویم ما انقلابِ اسلامی کرده ها، که بوده ایم و چه ها که نکرده ایم و چه کسانی را نزده ایم و نکشته ایم و به زندان نینداخته ایم و دودمانشان را به باد نداده ایم و اموالشان را بالا نکشانده ایم و از سرزمین شان نتارانده ایم، اما این را می گویم که تنها در یک قلم، بیست هزار جوان بهایی را در این سی و شش سال از تحصیل در دانشگاه ها باز داشته ایم و اجازه نداده ایم در سرزمینِ خود به درختِ دانش دست برند.
در این عکس، من و دکتر محمد ملکی – نخستین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب – به نمایندگی از طرفِ همه ی انسان گرایان و نوع دوستان و آزادگان و خیرخواهان و خداباوران و ایرانیانِ پاک نهاد، بر زمین نشسته ایم و از جمع کوچکی از سه نسل بهاییِ محروم از تحصیل، پوزش خواسته ایم.
در جمعِ بهاییانِ محروم از تحصیل، عزیزی هست که نفر نخستِ کنکور سراسری بوده در سالهای پیش. اما چه جای درد که هیچ مسئولی و هیچ آیت اللهی به برتر بودنِ وی اعتنایی نبست و حالی از وی نپرسید و راهی برای وی نگشود. در این عکس، ” شادان شیرازی” نیز هست. دختر ریز نقش بهایی که همین امسال رتبه ی 113 کنکور سراسری را از آنِ خود کرده اما اکنون بخاطر عقیده و باورش با درهای بسته روبروست. می گویم: آقایان، عمامه ها را اگر کمی بالاتر بگذاریم، بد نمی شود ها؟ مغزمان پس کِی باید باد بخورد و تازگی بگیرد؟
محمد نوری زاد
بیست و چهارم شهریور نود و سه – تهران
|
با درود فراوان به شما
وجدانا به ادبیات حکومتی ها نگاه کنید ادعای اسلامی بودنشون هم میشه
شرمنده هستیم عزیزان هم وطن قبلا وقتی می گفتند دینت چیست می گفتم شیعه اما اکنون دینی به نام انسانیت دارم ولی باز شرمنده هستم واقعا حماقت و جهالت تا کجا کاش این ملت به اصطلاح شیعه می دانستند این امام زاده ها و مشهد و … خمس و ذکات و … همه و همه دکانی است که پولش برای مهار بیشتر مردم و جهالت بیشترشان و فربه شدن و عیش و نوش اخوندها مصرف می گردد ای مردم کی بیدار میشید دو شاه پهلوی چقدر تلاش کردن که بیدارتون کنن بیدار نشدید
درود خدا بر استاد نوری زاد و دکتر ملکی عزیز
• بنظر می رسد در موضوع حقوق بهائیان و ولایت فقیه نوعی انحراف در حال پدیدار شدن است. واقعیت این است که ماهیت حکومت ایران طوری است که بغیر از گروه خاصی برای هیچکس موقعیت و خقوقی قائل نیست حال چه شیعه باشد و چه سنّی وچه بهائی. همانقدر که به بهائیان ظلم میشود به شیعه هم میشود. مگر این دانشجویان ستاره دار بهائی هستند؟
• حکومت ایران را نمی توان با نوع رفتارش با یک گروه ارزیابی کرد چون همان رفتار را با دیگران هم دارد. پس ویژگی حاکمیت ایران را باید در ماهیتی جست که همه خق مشی ها و رانت خواریها و خود کامگی ها را بتواند توضیح دهد و نزدیکترین عنوان برای این حکومت فاشیسم است. تفکزی جهت برتری گروهی بر دیگران.
• این مشکل نه ارتیاطی به فقه شیعه دارد و نه به دین و آئین خاصّی. این تفکر سیاسی و اعتقادی گروهی هست که حاکم شده اند و به هر وسیله ای هم برای اهداف خود متوسل میشوند. اصل تفکر بر مبنای فاشیسم و بر تری طلبی است و بقیه حرفها هم دست آویز!
• گروه حاکم بر ایران مانند یک فرقه عمل میکند. در این نوع رفتار ایمان مردم مورد دستبرد قرار میگیرد و قدرت تجزیه و تحلیل آنها مغشوش میشود بطوری که راست را دروغ و دروغ را راست می پندارند. این هنر و شیوه اصلی تسلط بر افکار است. وقتی کسی می آید و مردم را قانع میکند که بر علیه خودشان اقدام کنند یعنی کار ماهرانه ای در جریان است.
• در تفکر فرقه ای نمی توان راجع به دین صحبت کرد. دین انسان را به هیچ وجهی به بندگی غیر خدا نمی خواند حال هر دینی که باشد ولی در تفکر فرقه ای غیر از این است بلکه انسان به بندگی یک انسان دیگر خواند میشود. این انحراف از همام اوّل در این حکومت شکل گرفت وقتی حرف امام ملاک شد هر چند مخالف حرف خدا بود. امروز هم فرمایشات آقا اصل است نه آنچه در مفاهیم اصیل هر دینی وجود دارد.برای همین جابجائی فکری است که حکومتی که مدّعی دستاورد خوبی برای مردم ایران بود به غیر از ناپاکی چیزی برایشان ایجاد نکرد.
• مازاد بر این ها این حکومت بطور آشکار توان اداره امور را ندارد و این پاشنه آشیل آن است. امور کشور بطور روز افزون در حال از هم گسیختن است و حاکمیت بزودی با معضلی بیش از موسوی و کروبی مواجه خواهد شد. مسئله بی آبی تنها یکی از بی عرضگی های حکومت است!
آقای نوری.. بهاییت در اسلام نمیگنجد به هزارتا دلیل شما حتی اینم نمیدونی؟بعد اسم خودتو گذاشتی روشنفکر ایران حکوکمتش بر مبنای اسلامه نه بهاییت که … چی بگم من برای تفکر پوسیدت متاسفم وقتو تو سایتت هدر دادم دروغگوووووووووووو
جناب چه بهاءیت در اسلام بگنجد یا نگنجد این گروه ایرانیند وحق تحصیل دارند بر طبق همین قانون اساسی موجود ولذا محروم کردنشان از تحصیل هم مخالف قانون وهم شرع است مگر یهودیان مکه ومدینه تازمانی که با دشمنان پیامبر هم پیمان نشده بودند در سایه حکومت اسلامی ازحقوق شهروندی برخوردار نبودند؟ضمنا توهین در اسلام گناه بزرگیست شما که اسلام شناسی چرا به نوریزاد توهین میکنی ودروغگو خطابش میکنی؟ حتما از دیدگاه شما وهمفکرانتان توهین از واجبات است؟
فرزند ایران شما جایی که به نفع تون هست مثال از پیامبر میزنید جایی که به نفع تون نیست نمیزنید من بیشتر توضیح نمیدم و دیگه هم وقتم رو تو این سایت کذابین که رییس اون نوریزاد باشه که فقط دم پیری بخاطر شهرت و اینکه سر زبون ها باشه اومده چرت و پرت بهم میبافه که در هرجا سخن این کذاب باشه
به همه چیز حاضره ضربه بزنه که فقط اسمش تو تمام رسانه ها نشر پیدا کنه
آقای کذاب چرا با شبکه هایی که کاملا مواضع شون مشخصه مصاحبه میکنی
مگه مسلمون نیستی؟
این شبکه ها چه نفعی برای اسلام داره که بهشون برای مطرح شدنت میری مصاحبه میکنی؟
نوریزاد کذاب بهت آقا نمیگم چون لیاقتش رو نداری
ولی تو فقط یه چیز یاد گرفتی اونم مخالفت با جمهوری اسلامی ایران هست
حالا سر هرچی
مثلا اگه دولت بیاد همه مردم رو روز 10 نون رایگان هم بده تو مخالفی و نقد داری
به تو باشه برای مطرح شدن و شهرت دست به دامان داعش هم میشی
راستی با اون ها هم وارده مذاکره شو چون اون ها هم با جمهوری اسلامی مشکل دارند
تو که با همه دشمنان این نظام همکاری کردی این رو از قلم انداختی
خائن
وطن فروش
کذابین
آنان که در زمان فرمان رهبرشان خوابند زیر لگد دشمن از خواب بیدار میشوند.
امام علی علیه السلام
جواب نادانان خاموشیست
جناب انعامی..من واقعا سر در نمی آورم منظور شما از این بحثها چیست؟ این جمله شما خیلی جالب است: “نمی توانیدانکارکنیدکه درنص شیعه افرینش زمین وزمان بخاطر وجودفاطمه زهراست.نمی توانیدانکارکنیدکه جزو اعتقادات اصلی شیعه هست که امامان عالم به تمام علوم گذشته واینده هستند.ونمی توانیدانکارکنیدکه حقیقت فقط درشیعه است.وکسانی رستگارهستندکه پیرواامان شیعه باشند.ودهها ازاینگونه موارد.این اموری که نوشتم ربطی به غالیان ندارد.جزواعتقادات یک فردشیعه است.ادعای غالیان که سردمداراصلیش بیان بن سمعان و مغیره بوده چیز دیگریست.”
بنده عرض کردم که بنده مسلمان دو آتشه نیستم ولی این حرف شما را یک ظلم بزرگ به حقیقت میدانم.اگر حداقل می گفتی این عقیده غالیان است یک چیزی! واقعا اگر شیعه شناسی شما در این حّد است .وااسفا!
سلام
من موندم که کسانی که خودشون غرب رو الگو میدونن شماها چرا؟
آیا در فرانسه مسلمان حق تحصیل داره؟
آیا در آمریکا آزادی تمام هست؟ اگر هست چرا شبکه های جمهوری اسلامی رو قطع کردند؟
در آذربایجان همین کشور همسایه که سومین کشور شیعه از نظر جمعیت است ولی شخص محجبه حق تحصیل ندارد؟
یا در عربستان که جلو خیلی از کارها که شیعیان انجام میدهند را میگیرند؟
یا در بحرین که بیشترین جمعیت شیعه هستند ولی حق شرکت در هیچ سازمانی و ارگانی را ندارند؟
نه اینطوری که شما میگید نیست!
شما یه چیز یاد گرفتید اونم مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران هست حالا این نظام هر کاری بکنه شما میخوای مخالفت کنی و در هر زمینه ای که باشه؟
بهایی حق تحصیل نداره چون مشخصه که بیاد تو دانشگاه دو روز دیگه شروع به تبلیغ از دین خودش میکنه و اون وقت که شیعه سست عنصری عین من و شما زود تسلیم باور این افراد میشه و دیگه نمیشه کاری کرد؟
نظام رو که قبول ندارید امیرالمونین را چی که میفرمایند پیشگیری بهتر از درمان است و این جمله از نظر عقلی هم درسته و آمریکا و فرانسه و عربستان و آذربایجان و…. کاری را میکنند که به نفع نظام و جامعه و مردم خودشون هست
البته بعید میدونم نظر بنده رو تایید کنید
یکم تفکر خوبه
آفرین ، آفرین ، بارک الله نه بابا خوشم اومد به این میگن یه قیاس مع الفارق جانانه واقعاً ایولا داری !!!!!!!!!!!!!!!
نخیر من خوشم اومد البته عادیه
همه تون تو بحث که کم میارین همین رو میگید قیاس مع الفارق؟
یادمه یبار با یکی عین شما داشتم حرف میزدم میگفت:
دین اسلام برای عرب ها است و دین ما زرتشت هست و ما باید اسم اصیل ایرانی رو خودمون بزاریم مثل چنگیز و هوشنگ و اژدر و ….
حالا تیپش عین مایکل جکسون بود و کاملا مدل غربی و بهش میگفتن مایکل بعد بهش گفتم این اسم تو و تیپ تو کاملا اصیل ایرانی هست گفت این قیاس مع الفارق
حالا شما هم عین اون
آورین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دانشگاه در جمهوری اسلامی و با حاکمیت اسلامی اگر پذیرای غیر مسلمان یا افراد مخالف با باورهای مذهبی جمهوری اسلامی شد و بعداز گذشت چند سال خروجی آن دانشگاه افراد معتقد و دین باور و مذهبی گردید باید یه خود ببالد که این خود نشان از استحکام و استواری ادله مسلمان و شیعه بر دیگر ادیان و فرق دارد. محروم کردن از تحصیل این افراد………
با درود به خواهر شهید گرامی!هموطن گرامی اولا هیچ جلاد و جنایتکاری از ارازل و اوباش اسلامی حاکم نه از من یا شما و نه از ملیونها ایرانییکه مدت 36 سال به گروگان گرفته شده اند نه تنها تقاضای بخششی نکرده اند بلکه همچنان به جنایات و تجاوزات و خونخوریشان ادامه میدهند.بنابراین بخشش من و شما یا دیگران بی معنی است.دوما تمرین دمکراسی با انتقاد نکردن فرق دارد.شما مطالبی را از قول محمد و یا دیگر رهبران اسلامی می نویسید که با واقعییت و آنچه روایت سنتی از اسلام بیان کرده نمی خواند.ولی با بیان این روایات دروغ و جعلی مثل بسیاری سعی در تطهیر اسلام و محمد و …دارید.خب من هم آنچه را طبق روایات سنتی بعنوان واقعیتها نقل شده در جواب شما می نویسم.مثلا همین قصه بخشیدن ابوسفیان توسط محمد بعد از فتح مکه!محمد توصیف شده در روایات سنتی از اسلام(پژوهشهای مدرن وجود شخصی بنام محمد را نمی پذیرد و کل تاریخ اسلام را از دید روایات سنتی جعلی می داند) شخصی سیاست مدار و زیرک و مدبر است نه خشک مغزی مثل خمینی و خامنه ای و یا علی تاریخی.او جایگاه ابوسفیان را در میان مردم مکه بخوبی می شناسد و به زیان کشتن شخصی مثل ابوسفیان آگاه است.بهمین جهت نه تنها او را می بخشد بالاجبار بلکه خانه اورا به جایگاهی بالاتر از کعبه بالا می برد. بهمین دلیل کسانی را که محمد دستور داده بود که اگر در کعبه هم باشند آنها را بکشید فرد شاعری را که به خانه ابوسفیان پناه برده می بخشد! پس بخشش محمد در حقیقت از سیاستمداری او و بعد از پیروزیش بوده نه قبل از آن و در ضعف! برای آدم زیردست و ضعیف که بخشش معنی ندارد.مثلا ما ملتی که خار و ذلیل و غارت شده و گروگان مشتی ارازل و اوباش اسلامی هستیم چی و کی را باید ببخشیم؟آصلا ما کی هستیم و کی از ما تقاضای بخشش کرده تا ما اورا ببخشیم؟
در ثانی هموطن گرامی ما در قرن 21 ام زندگی می کنیم اسلام و قوانین اسلامی طبق هر روایتی که شما آنرا بخوانید مربوط به بیش از 15 قرن است.رجوع به چنین قوانینی اگر بی خردی نباشد حتما تحجر و عقبگردیست.مثلا خود شما بعنوان یک زن بفرمایید چی از حقوق زنان میدانید و درمقایسه با یک زن ژاپنی اروپایی و یا آمریکایی …تا چه اندازه از حقوق شما را اسلام براورده کرده؟آیا موجودی بنام زن در اسلام بعنوان انسان (از نظر حقوق اجتماعی و برابری در برابر قانون…)شناخته شده ؟چرا ما با اینهمه تجربیات انسانی باید به 15 قرن پیش برگردیم تا مثلا یک گفته ای غیر مستدل و جعلی از محمد یا دیگری بیاریم تا از حق قانونی خود و یا دیگران دفاع کنیم؟یعنی 15 قرن علم و دانش در سکون بوده و تنها نقل و قولهایی که ارزش یاد آوری دارند اقول صادق و محمد و علی و باقر …است و میلیارده آدمهایی که آمده اند و زندگی کرده اند و تاریخ را ساخته اند و علم امروزی را بنا نهاده اند به اندازه چند عرب بیابانگرد امی ارزش نیافریده اند؟اگر چنین است پس چرا شما مسلمین تا این اندازه در بکار گیری دسترنج آنها علاقه نشان میدهید؟لاقل مثل مورمونها(شاخه ای از مسیحیان که معتقد هستند باید مثل زمان عیسی زندگی کرد و از تمدن امروزی کمتر استفاده می کنند) کمی صداقت داشته باشید و بروید بهمان صحرای عربستان و شترچرانی کنید!مسلما در دنیای امروزی چنین امری غیر ممکنست چون عربستان هم شما شیعیان را به حجاز راه نخواهد داد.هموطن گرامی قصد ناراحتی شما را نداشتم ولی شما مسلمین باید کمی درک کنید که نام بردن از بزرگان و مقدساتتات برای ما زجر اوراست درست همانطور که توهین به مقدسات شما برایتان زجر اوراست بخصوص وقتی مشتی دروغ و جعلیا ت را هم بنام حقیقت میخواهید بمردم قالب کنید.اگر شما درپی ارامش هستید باید قواعد بازی را قبول کنید بجای محمد و صادق و حسین افکار مدرن و علمی را . فاکتهای علمی را برای اثبات حرف خود بیاورید.شما چرا برای دفاع از حقوق انسانی هر انسانی از اعلامیه حقوق بشر مثال نمی آورید؟شما که خود را ایرانی مینامید چرا یکبار از یک ایرانی مثالی نمی اورید؟چرا تاریخ ایران را نمی خوانید؟ می بینی خواهر شهید درایران با بودن شما مسلمین و تا زمانیکه آنچه را به ایران و ایرانی تعلق دارد خوار می شمارید ارامشی ایجاد نخواهد شد.چون برای من ایرانی مسلمان یعنی یک فرد ایدیولوژیکیی که مخالف فرهنگ و زبان و آداب و رسوم ایران و ایرانیست.این ارازل و اوباش اسلامی حاکم بخوبی نقش مخرب اسلام را برای ایرانیان مشخص کرده اند.
تا زمانی که ما بخود اجازه بدهیم که انسانی را صرفا بخاطرداشتن عقیده و یا باوری که دارد که با باور خود ما متفاوت هست و هیچ نوع زیانی هم به ما نمیرساند محدود, محکوم, محبوس, مجروح, و یا مقتول کنیم نشاید که ناممان نهد آدمی.
به چه زبانی باید با شما به اصطلاح متدین ها گفت که باباجان دین شما غلط کرده بشما اجازه داده که چنین یورش سهمگینی به طرف انسانی دیگر ببرید وویرا از هستی و نیستی ساقط کنید فقط بخاطر اینکه ایشان مثل شما فکر نمیکند؟ یورش به طرف بهئیان که جای خود دارد ولی اینان شرم را بجای رسانده اند که به نوریزاد که بخاطر انسانیت و شرف به دیدن و دلداری دادن یک کودک معصوم ۴ساله رفته است نیز حمله کرده و چنگ ودندان نشان میدهند
به نظرمن ما باید در ابتدای هر خیابان و گذر وبرزن یک تابلوی بسیاربزرگی که روی آن با حروف درشت و خوانا نوشته شده باشد «به قرن بیست ویکم خوش آمدید» آویزان کنیم که این خود یادآور روزانه بشود که عزیزمن جان من قرون وسطی بیش از ۶۰۰ سال پیش تمام شده است و بشریت در زمانی زندگی میکند که در آن تفتیش عقاید بسیارنکوهیده و در اکثر موارد وحشیگری وارتجاع قلمداد میشود.
جالب اینجاست که این عمل بسیار شنیع و ضد انسانی انگیزاسیون فقط در ممالکی که تعداد آنان از انگشتان دست بیشترنیست هنوز ادامه دارد و شوربختانه کشور عزیز ما ایران سرزمین باستانی ومثلا با فرهنگی غنی باید درشماراین ممالک عقب افتاده و نیمه وحشی باشد
مزدک
11:38 ق.ظ / سپتامبر 16, 2014
خواهرشهید
9:25 ب.ظ / سپتامبر 15, 2014
با سلام ،،
هموطن عصبانی من ،،آیا پیامبر ما زمانی که به پیامبری رسیدکسانی که به او ایمان نیاوردند را از حق تحصیل محروم کرد
درود بر خواهر شهید!من با شما در اینکه محمد کسی را از تحصیل محروم نکرد موافقم چون محمد همه مخالفان را بین اسلام آوردن و از دم تیغ گذراندن مخیر کرد! بقول عبید زاکانی در موش و گربه…
یا بیا پایتخت در خدمت…یا که آماده باش جنگانا!
باسلام به هموطن عزیزم مزدک ،، شما هم که از جاده آرامش خارج شدید ما در این صفحه مشق دمکراسی می کنیم بنا بر این شعار ما ؛؛؛؛؛ زنده باد مخالف من؛؛؛؛؛ است.هموطن من پیامبر ما در فتح مکه حتی ابوسفیان را هم بخشید و اعدام نکرد.
تا ما بخشیدن را بیاموزیم , موفق باشید.
>بابام حسرت زمان باباش را میخورد
>منم حسرت زمان بابام
>اما اگه پسر من بخواد حسرت زمان منو بخوره
>همچین با پشت دست میزنم تو دهنش، که نفهمه از کجا خورده
>———————–
>رتبه اول سوانح رانندگی دنیا رو داریم ولی تا سپر 2تا ماشین میخوره به هم 2000 نفر جمع میشن با تعجب نگاه میکنن!!!
>———————–
>یه يخچال نو خريدم، يخچال قديميه رو گذاشتم دم در روش نوشتم: رايگان! هركسي خواست، ببره.
>
>هر روز ميومدم مي ديدم يخچال سر جاشه!
>دو سه روز گذشت ديدم اينطوريه
>رو يخچال نوشتم: براي فروش، 50000 تومان!
>فردا صبحش اومدم ديدم يخچال رو دزديدن!
>——————–
>جالب است هواپيمای جاسوسی آمريکا با اين همه سيستم رادار گريز و… شناسايی و شکار میشود ولی کاروان مواد مخدر وارد کشور میشود…
>[روزنامه خراسان – ستون حرف مردم]
>——————–
>خانه ی سينما رو تعطيل كردين، جدايي نادر از سيمين افتخار آفريد…
>خوب بزنيد اين فدراسيون فوتبال رو هم تعطيل كنين، شايد قهرمان جام جهاني شديم!!
>———————————
>پاسخ دکتر حسابی
>یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم.
>می خواهم در روستایمان معلم شوم.
>دکتر جواب داد: تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا، نخواهد موشک هوا کند
>———————————————
>ﻭﻗﺘﻲ 5 ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ آﻻﺭﻡ ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻲ ﺷﻢ
>ﻭ آﻻﺭﻡ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ
>ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﺑﻤﺐ ﺧﻨﺜﻲ ﻛﺮﺩﻡ
>——————————
>
>فقط تو ایرانه که وقتی صاحبخونه میخواد صمیمیتشو با مهمون نشون بده میگه پاشو شلوارتو در بیار … !!
>—————————–
>جهان سوم جاییست که اگه یه زن به شوهرش خیانت کنه سنگسارش می کنن
>اما اگه یه مرد به زنش خیانت کنه به زنش میگن بیشتر به شوهرت برس
>
با درود به آقای نوریزاد و بقیه دوستانیکه نظریاتشان درج میشود
تمام بدبختی هاییکه به این مملکت و ما وارد شده مقصر اصلی انجمن حجتیه با آن افکار پوسیده که اعتقاد دارندبایستی ظلم و فساد زیاد شود تا امام زمان ظهور کند . شیخ محمود حلبی در صدر و نوچه های آنها حاج سید جواد خامنه ای پدر رهبر و س
ید هاشم نجف آبادی پدر بزرگ مادری رهبر و محمد تقی شریعتی پدر علی شریعتی. (مهر نامه)محمد قوچانی.
– انجمن حجتيه بعد از اتقلاب
با پيروزی انقلاب اسلامی گروه حجتيه که قبل از انقلاب با دستگاه امنيت کشور همکاری می کرد و به ظاهر در سياست
دخالتی نداشت يک باره رنگ عوض کرده در صف انقلابيون جای می گيرد. برای مشروعيت دادن به اين کار تبصره هائی به اساسنامه ذکر شده انجمن اضافه می شود. از قبيل تبصره شماره 4: “افراد انجمن می توانند به شخصه در هرگونه فعاليت های سياسی, نظامی يا اجت%:/. D8
بودجه و درآمد فرقه انصار حزب الله از کجا تامیین میشه ؟ نکنه قول های آقای روحانی بود که ایجاد شغل کرده.
با اموال مردم ایران به خدمت مردم ایران رسیدن یعنی این
——————–
بانوی خوب، بقول یکی از دوستان، شما تصور کنید که جماعتی شیعه و آخوند به ایران حمله کرده اند و همه را اسیر کرده اند و کل کشور را به غنیمت گرفته اند و قطره چکانی در کام مردم می چکانند. از آزادی تا حق حیات. اگر از این زاویه به قضایا بنگرید همه ی کارکردهای اسلامی جنابان معقول به نظر می آید.
درود به شما جناب نوریزادء
بله زاویه نگاهم را جابجا کردم و گفته اون دوست شما روشن شد. تابحال احساس میکردم گفته «از ماست که بر ماست » اما براستی که اینهاکه مدیریت این نظام بدست دارند از نژاد بیگانه ای هستند که قدیمان به لطف مردم ایران سرا گزیدند و با تشکل فرقه ای کماکان خویشان خود را یافته اند و در گذر زمان چنان با تبلیغ و تملیق و تحمیل فکری ء به مراتب والا رسیدند که توانستند کشور بزرگ و تاریخی را در دست بگیرند..
براستی دست یافت و نتیجه ۳۶ سال این فرقه نشانگر حقیقت نداشتن ایمان شان است و گفته های نا حق این فرقه . همانطور که یزید و شمر منفور ابدی به نمایش ما خورانده شده ء میبایست برای بفا خودشان دشمن فرضی بنام آمریکا به مردم ما بخورانند.
اینک که عمیق مینگرم در عجبم که این فرقه آخوند مجموعه هنرپیشه های خیابانی فرصت طلب وویرانگری هستند
تو عكس جاي شما دو بزرگوار بايد خامنه اي و رفسنجاني مي نشستند و جاي آن جوانان ، ملت ايران
اونوقت عكس معني ميداد
اين عكس شما بخشي از ظلم مردم ايران است . بهائي و غير بهائي همه إيراني هستند چون تو ايران متولد شده اند از پدر و مادر إيراني
چقدر خریم به خدا
ما را درگیر این خزعبلات کردند که دانشگاههای خودشان را از مغزهای فرزندان ما پر کنند ، ما را درگیر مسائل اعتقادی کردند و جناح و جناح بازی راه انداخته و تقسیم به ولایی و غیر ولایی کرده اند که ناساهای خودشان را به دست فرزندان ما دراندازند ! ما را از درس خواندن یک بهایی ترسانده اند تا سکان هدایت دانشگاههای خودشان را به دست فرزندان لایق ما بسپارند !
چقدر خریم که نمیفهمیم خدای همه حتی اون بی دین هم یکی است !
آن /// که بنام شیرازی هاپیام زشت واصطلاح رایج جاهلی شیرازی رانوشته ومعنای بسیاربسیاربدی داردوبه یقین این هم جیره خوارمواجب بگیرحقیریست که آمده وازادبیات ارباب پسندش که خاص خودشان است استفاده کرده!آدمی به تعجب مب افتدکه اینان درچه خانواده هایی بدنیاآمده اندحالابگذریم که اینان وقت سربرآوردن ،تکلم هم میفرمایند و … اماماازآن تکلم هاویا…وقت بیرون آمدن ازآن سوراخ که هم میتواندمقدس باشدوهم جولانگاه … شیطان وشیطان صفت ها ! اگرآن مولود،خادم انسانیت بود آنجامحل نوربوده اگرقاتل ابناءبشر،حجاج بن یوسف زمان و…قطعا آن جایگاه،شیردان خانه و…اش محل /// شیطان است . یک جانوری که کل انبیاءواولیاءوعده ی آمدن وخونریزی هایش رادادندراتاجایگاه اولیای مظلوم بالابرکشند وبعدصبغة اللهی بهش بدهند و…اما دردنیای حق وحقیقت چه ؟اوازهرفاسقی فاسق تر،ازهردرنده ای درنده تر و…. ازصدام صدام تر !چون حتی جانوری مثل صدام درروایات به اواشاره نشداما بگردیدببینید”دجال”چقدرروایت دارد!بچه …شیرازی (هرچندشماهاشیرازی نیستیدمشتی “کلمی”هستیدکه ازاطراف شیرازبه این شهرآمدید( Kolomi یعنی بی فرهنگ – بیشعور و… کلمه ای شیرازیست )آری می رود ! مگه نگفتی میره ! آری می رود ! اما////////////! اینان مگرخواهران وبرادران من وتونبودند!بی غیرت !!!کودتاشد!انجمن حجتیه بعدازخمینی میراث خمینی الهی رابه غارت برد.پسرخمینی راکشت!چون برخلاف محصول انجمن قدم برمیداشت وافشاءمیفرمودوسالیانیست خمینی وخاندانش مطروداند!دقیقامثل “مدینه شهرپیغمبر ” ! بعدازمحمدص چه شد ؟الان هم همانست !حال توهی حقوق بگیروبرای صاحب حقوقت /// ! اما دریای بیکران مردمت راول نکن یک مفلوک رانچسب!که اوملعون روایات است!
جناب نوریزاد؟معممینی که امام جماعت هستندرانکوهش کرده ای!برادرمن!شمادلسوزهستی،بنده شخصادرآن هیچ شکی ندارم،أمااین رابه شمابگویم،بسیارندمعممینی که ازترس غلطیدن به دامان حکومت ازسرناچاری به امام جماعت روی آورده اند!ازبس سرنوشت پولخواران متظاهرخرمقدسی امثالجنتی ها،گیوه چی ها(تمساح یزیدبقول بهجت،منبع سایت دکترخزعلی،ممیت الدین حائری شیرازی ها”رسایی”ها_آقاتهرانی ها_و…رادیده اند،وازترس این که چون اینان نشوند،وبه دامان ریاست وحکومت ودرنتیجه پول اندوزی وخدافراموشی وفتنه فتنه بلغورکردن هانیفتندناچاراامام جماعت می شوند!اینان غرق دربرترین جهاداند!بتوانی رییس هرجاکه اراده کردی باشی ونکنی بخاطرترس ازدادن تقوای حقیقی نه خرمقدس بازی وگردن یک وری کردن واماهزارآرزووهوی وهوس دردل داشتن،وارداین مشاغل نمی شوند!آخرالزمان است وهمه چیزش برعکس ! فتنه رانکبت گرمساربپاکرد،دلسوزانی که مقابلش ایستادندشدندفتنه!!هموجانوری که ازپیش تمام نقشه هایش راریخته بود!صدنفرآدمکش معین کرده بودبرای کشتارمردم بیگناه معترض!خب ازاینجامعلوم است این جانورفقط قدرت میخواست!مردم و…برایش پشیزی ارزش ندارند!این چه خامنئی است که اینهمه “ودنه”رادیده است وهنوزاز”ودنه”ی غود،سخن می گوید!این ولی فقیه راه به فسق می رودکجایندخبرگان آزاده ای که اورابرکنارکنند! اوکه ” ودنه ” خط قرمزش است!!کدام خط قرمز؟خط قرمزلواط درکهریزک بود_خط قرمزخون های ریخته شده بود_ترانه ی موسوی که اصلاازریشه دروغش خواندید اززبان آن سرداری که یک روزدرسیمای میلی تان سردارنیروی انتظامیست یک روزکارشناس ثبت احوال یک روز…خط قرمززنای بازنان شوهرداربودکه انجام دادید!…این است نتیجه ی نشاندن یک نامجتهد بنام علی خامنئی!حجة الاسلام یک شبه آیة الله شده !نخمگان!امادرواقع نه نخمگان که پخمگان خواب بودندوبه عواقب این مسأله توجه نداشتندکه اینکه “انبر”بدست دارددندانپزشک نیست یک جلادیست که آلة قتاله بدست دارد!چندروزپیش کسی می گفت:”بدبختی ماحکومت فقهی خامنه ایست”گفتم بدبختی مانبودفقه درخامنه ایست!وگرنه فقه،یعنی شناخت حرام وحلال!این چه رهبریست که دودوره پیش درنظرش رأی مردم حق الناس نبودامافقط این دوره ی گذشته حق الناس بود!!بگذاریم قلم راوبگذریم کاین تیغ دوسر،دردهادارد
چندسال پیش یکی ازمتنعمان دست به خون ومال شهداوجانبازان آلوده بریکی ازاینهامنت گذاشت ، اون بزرگوارگفت: ” به من چه دادید؟!تمام اونهاروبگیرید یک چشمم روبهم پس بدهید ! برادرمن تنت سالمه نفست راحت میادومیره … به جانبازوشهیدطعن مزن که مابه اینهاخیلی مدیونیم . دادسرداران پشت تلفن وبیسیم رابرسراین جان درکف دست گرفته هانزن!داداسکله دارهای دزدقاچاقچی رابرسرخودشان هواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارکن!
موضوع این پست آقای نوریزاد اصلا تائید عقیده بهائیان نیست. چرا بعضی از دوستان به اشتباه برداشت می کنند؟
شکی نیست که بهائیان ایران مانند هر فرقه دیگری در ایران حتی پیروان ایزدی( در اصطلاح شیطان پرستان) از نفت و منابع و ثروت های این کشور سهم دارند. برخورد حکومت با مردم مثل این است که شیعیان به ایران حمله کرده اند و این کشور را به اشغال خود در آورده اند پس حالا کل کشور غنیمت جنگی و مردم آن اسرا جنگی هستند.
بهائی ها هم مثل همه دیگر مذاهب خوب و بد دارند وداخل خودشان هزار جور مساله که من چون با ایشان در ارتباط هستم از نزدیک شاهد خیلی از مسائل آنها هستم. حتی بسیاری از آنها در خارج از کشور تغییر دین داده اند و یا از ریشه همه ادیان را انکار می کنند درست مانند بسیاری دیگر از پیروان مذاهب دیگر. ولی اصلا موضوع عقیده آنها نیست بلکه حق و سهم آنها از اجتماعی است که در آن بدنیا می آیند و تحصیل، کار، بهداشت و… از حقوق مسلم آنان است.
افغانی هائی که در ایران بدنیا می آیند نیز از هیچ حقی برخوردار نیستند. این اصلا انسانی نیست در حالیکه رهبران کشور ما غرب را کافر و نجس می دانند در همه کشور های غربی هر بچه ای که به هر دلیلی در آنجا بدنیا می آید حتی اگر والدینش مهمان باشند، کودک بدنیا آمده شهروند آنجا محسوب می شود و از همه مزایای شهروندان دیگر برخوردار می گردد.
شیخ العلما و افضل الفقها جناب وحید خراسانی بعد از انتخابات 88 و با وجود همه فجایعی که بدستور مقام عظما بوجود آمد
هیچ دم بر نیاورد ولی به محض اینکه در فیلمی صورت حضرت عباس را نشان دادند وا اسلامای ایشان بلند شد. این ابتذال دین و وجدان است. اینها در حافظه تاریخی مردم می ماند. من مطمئنم که نوه ها و نتیجه های آقای وحید خراسانی و همه اقایان علما و خشکه مقدسهای ایران همگی دین گریز هستند چرا که هیچ صداقتی در دین داری و حق طلبی انها نمی بینند.
دوست عزیز!نگواین حرف را!جانبازبیچاره سلامتی اش راداد!آن شهیدتنهاسرمایه(جانش را)ازبرکت اینهاست که من وشمااینجاباآرامش نسبی می بلغوریم . وگرنه عرب شپشوهای عراقی[اماغرق درسلاح وامکانات تمام دنیا،دست شان می رسیدایران راخرمشهر…مینمودند!نمک ناشناسی هم حدی دارد!مرام راکی بایدیادبگیریم!
باسلام .با احترام به تمامی اعتقادات ومرام ومسلکها .
نکته اصلی دراین قضایا این است که چرا برای مردمی که میخواهندتحصیل کنندیااستخدام بشوندویاهرفعالیت اجتماعی دیگر ازدین ومذهبش سوال میکنند؟دین هرفردی ربطی به کسی ندارد.ویک امرخصوصی ست.اینکه مردم رابنابراعتقادات شخصی اشان ازهرفعالیت اجتماعی محروم میکنندامری مذموم وبی شرمانه است.من خودم20سال است فرهنگی هستم.هرسال هم چنین بار به بهانه های مختلف هی پرسجومیکنندومشخصات میخواهندکه مذهبتان چیست؟وبارها من درجواب نوشته ام سوال بی ربطی ست.وبه دیگران ربطی ندارد.که دردسرها شده برام و…
اما جواب اقامجتبی.بله موافقم مباحث تاریخی را ادامه بدهیم.منتها همانطورکه نوشتم.با رویکردکاملا تاریخی ومنتقدانه.که ازخصوصیت رویکردتاریخی نقد هست.اما بارویکرددینی نمی شود.شماباایمان مذهبی که داریدنمی توانیدجریان مثلا امام زمان رانقدکنید.چون امری اعتقادی ست.وچرا بردارنیست.
1-براین عقیده ام وازمطالعه تواریخ وبا کنکاش وتحقیق وهمچنین بااستنادبه شواهدمیشودگفت علت اصلی اسلام اوردن ایرانیان همان لشکرکشی اعراب بوده.نه مراودات اندک اعراب با ایرانیان.کلا اسلام اوردن مردم شبه جزیره هم با زور بوده.شما دلایل جنگ بدر را به دقت بخوانید.(فکرمیکنم معتبرترین منبع سیره ابن هشام باشد).شروع کننده اصلی مسلمین بودند.وعلت اصلیهم بدست اوردن غنایم بوده.حتی بنابرشواهدتاریخی.یکی ازعلل اصلی جنگ های برون مرزی مسلمین درزمان خلفا همین بدست اوردن غنایم بوده.نه گسترش اسلام.چون اغلب درامداینها ازغارت بوده.خلفاوخصوصا عمرچون اینهابه جان هم نیفتندچاره را درغارت برون مرزی می دید.وجنگجویان گردامده درپادگان کوفه وبصره برای امت مسلمین خیلی خطرناک بودند.همانندسپاه ینی چری درحکومت عثمانی.حتی بعدها میبینیم اسلام اوردن مردم را درمناطق تصرف شده قبول نکردندوعلاوه برجزیه از انان مالیات هم میگرفتند.چون میدیدنداغلب به راحتی برای فرار از دادن جزیه اسلام می اوردن.پس غنیمتی برای خلفا بدست نمی امد.براهمین گفتنداسلام اوردن اینان صوری وبرای فرار از پرداخت غنیمت است…
2رشته تخصصی من تاریخ تشیع هستش.هم مطالعاتم وهم تحصیلات اکادمیکم.اینکه تشیع ازکی وکجا وتوسط چه کسانی پاگرفت امری ست که نیاز به توضیحات طولانی دارد.حتی اگربخواهیم خلاصه واربدان بپردازیم.منتها نکته کلیدی اینه که شیعه انچه بصورت امروزی مدنظرشماست.قبلا اینطوری نبوده.ودرطول تاریخ پیرایه های زیادی برقامت ان دوخته شدتابصورت امروزی درامد.متاسفانه محدودیتهای موجودنگذاشت به نقدان بصورت مبسوط پرداخته شود.وهمه چیز بطوریک طرفه به خورد عوام داده شد.واندک تلاشهای بزرگ مردانی چون کسروی ودیگران به شدت سرکوب شد.وامروزه هم که مشخصه.بنابرهمین محدودیتها بسیاری مطالب را نمی شودنوشت.ودربارش بحث وگفتگوکرد.مگرکم هستنددوستانی که صرفا بخاطرنقداسلام وتشیع حکم اعدام دارند؟پس دران باره بهتراست بحثی نباشد.چون همانطورکه نوشتم نمی توانم منظورم را وسوالم رازاشمابپرسم.وفکرمیکنم شمانیز بابنده موافق باشید
3درباره بحث طلحه وزبیر.به نظرشما این دوبااون سوابق انتظارنابجایی داشتندکه به امارت منصوب شوند؟درموضوع عثمان هم این دو مگربدکاری کرده بودند؟دیدندعثمان ازاصول اسلام عدول کرده وگوش به فرمان مروان دامادخوداست.بااوبه مخالفت برخاستند.به چه دلایلی نبایست به اینان منصبی داده میشد؟به کدام دلایل میگویداینهانالایق بودند؟برخلاف نظرشما این دو انقدرلایق بودندکه جزو شوراهم بوده اند.یک دلیل برای بی لیاقتی اینهابیاوریدحرفم راپس میگیرم.
4درباه اسلام کوزوو.والبانی.همانطورکه قبلا نوشته بودم یکی از دلایل پاگرفتن وماندگاری اسلام دربلادفتح شده این بودکه قبیله ای از اعراب راساکن اون منطق اشغالی میکردند.درمناطق مورداشاره اتان هم همین موضوع دخیل بوده +سایردلایل.امروزه همه جای دنیامیتوان ازهرفرقه ودینی پیدانمود.با این احوال دلیل اصلی ماندگاری اسلام دراین دوکشورامروزی را دقیقا نمی دانم.سعی میکنم پرس وجوکنم.شمانیزاگر راهنماییم کنیدسپاسگدارتان می شوم
5اینکه نوشتیدمعاویه دشمن علی بودپس وی نمی توانست اوراابقاکند.درعمل معاویه قبل از علی حاکم شامات با حکم خلفای قبلی بود.منظورموردنظرشما دشمنی امیه-باهاشم است.امروزه اینگونه فکرمیکنندونقدمیکنندکه(درعمل چیز دیگری رخ داده وبه تاریخ پیوسته)اگرامام علی امارت کوفه وبصره رابه طلحه -زبیرمیدادجنگی رخ نمی داد.وان همه کشته ومهمتر انشقاقی که ازان پس بین مسلمین پدیدامد.صورت نمی گرفت.همچنین است.موضوع پیک چنگیزخان وعمل نابخردانه خوارزمشاهیان.هردو اشتباه تاکتیکی ست.به زعم رویکردتاریخی.اما شمابخاطر رویکرد دینی واینکه علی راامام ازجانب خدامیدانیدواینکه اوازگذشته واینده خبر دارد.پس از زیروبم طلحه زبیرم اگاه بوده.که اینگونه تفکر راما کاری بدان نداریم.
5اینکه برخی نوشته هایم را ارکان شیعه نام نهادم(بااینکه ارکان شیعه توحید-نبوت-معاد-عدل-امامت)بخاطر اهمیتی که این اموردارندبودودرعمل حتی این ارکان اصلی راتحت الشعاع قرارمیدهند.نمی توانیدانکارکنیدکه درنص شیعه افرینش زمین وزمان بخاطر وجودفاطمه زهراست.نمی توانیدانکارکنیدکه جزو اعتقادات اصلی شیعه هست که امامان عالم به تمام علوم گذشته واینده هستند.ونمی توانیدانکارکنیدکه حقیقت فقط درشیعه است.وکسانی رستگارهستندکه پیرواامان شیعه باشند.ودهها ازاینگونه موارد.این اموری که نوشتم ربطی به غالیان ندارد.جزواعتقادات یک فردشیعه است.ادعای غالیان که سردمداراصلیش بیان بن سمعان و مغیره بوده چیز دیگریست.
باهمه این احوال بازهم معتقدم این امورامری شخصی هستندومربوط به خلوت هرشخصی.وهرمرام ومسلکی که بتواند انسان رابه انسانیت سوق بدهدوفرددرخدمت جامعه باشدخوب است.وتجربه تاریخی نشان داده دخالت هرگونه دینی درحکومت منجربه فجایع جبران نشدنی ست.وجوامع مزبورعقب مانده وعجین باخرافات وموهومات.
باسلام خدمت اقای نوری زادعزیز
بنده بدلیل همسایه شروری که داشتم وازعربده کشی ودرگیری وفحاشی ایشان که مدام ب درب منزلم امده بودبه ستوه امده بودم تصمیم به پناه اوردن به قانون کردم که ایکاش نمیکردم.اولین روزرسیدگی من درمقام شاکی ومتهم که بدلیل شکایت من عصبی شده وبمحض ورودبه من حمله نمودبنده فقط درمقابل ضربات اودفاع کردم تااسیبی ب صورت،چشم…نرسدکه حراست امدوگفت شمااغتشاش واخلال درنظم کرده!!!منوبازداشت کردن!!دادگاه بدوی۹۱روززندان و۲۰ضربه شلاق برام بم حکم داد!وتجدیدنظربه ۱میلیون جریمه نقدی تبدیلش کردو۲۰ضربه شلاق.میخام ببینم توکدوم دین ومذهبی باکدوم منطقی شاکی ودستگاه عدالت محکوم میکنه؟توکدوم کشورخوددادگربه مظلوم ستم میکنه؟
این که نیاز نبود از نوریزاد بپرسی از همان همسایه که کتک کاریتون کرده میپرسیذید بهت میگفت تو ایران عزیز این اتفاقات طبیعی است
سکانس نهایی /برداشت لایتناهی…
ما بهایی نیستیم …
همیشه قبض ها را با تاخیر پرداخت میکنیم . قسط هایمان چند تایی عقب افتاده است .
“لطفا جهت پرداخت اقساط وامتون به بانک مراجعه کنید ” صدای پشت تلفن میگوید . این صدا کابوس صبح های ماست . چند باری به خاطرش گوشی را خاموش کردم. اما بی فایده است .
بانک … / روز / داخلی
صف طویل شهروندان متمدن خوشبو و با حوصله و شهروندان ناهمخوان با این حجم از تمدن .
شماره ی 155 باجه ی 5.
آقا شما یکی از خوشحساب ترین مشتریان بانک ما هستید . رئیس بانک با خرسندی فرمالیته ی مهوعی شبیه اکتورهای آماتور این را بازی میکند.
سرها به طرف آقای خوش حساب بر میگردد .
میشناسمش . فرزند شهید … .
خوشبو و خوش لباس و همیشه مرتب . او هرگز از روی غیظ آب دهان به جوی پرت نمیکند و از گرما کلافه نیست و بد دهنی نمیکند . یک شهروند محبوب. سر جمع قبض هایش هر گز به بالاتر از 70 هزار تومان نرسیده است . کم مصرف است .
وقتی حالش را بپرسی بلادرنگ میگوید : الحمدلله .
قلیان خانه / شب / خارجی
صورتش پشت دود قلیان محو شده است . “از این بنیاد شهید دزدتر ارگان تو این کشور وجود نداره” خوش حساب میگه .
مدتی بود تقاضای 40 میلیون وام کرده بودم آخر بعد یک سال تونستم زنده اش کنم . ادامه میدهد . تازه قبض هام رو هم بردم 70 به 30 کردم ، راحت شدم . از بنیاد باید کند.
“یعنی چطور ؟” من میپرسم
“هفتاد درصد مبلغ رو بنیاد پرداخت میکنه سی درصد رو من.” خوش حساب میگه .
“راستی خبر داری دکترا قبول شدم ؟ ” ادامه میدهد .
نه . تبریک میگم . کجا ؟ چطور تو که درس نخوندی . من با چشمانی گرد از شنیدن این خبر میپرسم.
“دانشگاه غیرانتفاعی زاهدان. با سهمیه شاهد” او میگوید.
“چقد دور” . من با تعجب و ابراز تعجب و ترحم بی مورد .
“با هواپیما یک ساعته فوقش “. هزینشم که واسه ما نصفه . او میگوید در حالیکه در تلاش برای خارج کردن دود به شکل حلقه از دهان است . “عوضش می ارزه . کلی ترفیع می گیرم و پایه حقوقم بالا میره .روزگار سخت شده . ”
راستی تو در چه حالی ؟ او میپرسد.
حالی ندارم . گذشته ام که برای تو روشنه اما حالی ندارم . من میگویم .
“حق داری اوضاع اصلا خوب نیست” . او میگوید . حرفی پوچ و پوک برای خالی نماندن عریضه. یعنی من درک دارم . من نیز آدمم.
آدم خوش حساب بلند شده تا نصف سالن را جلو رفته . از مصاحبت با من اصلا هیچ لذت نبرده .
“خودم حساب میکنم . ” او میگوید.
لبخند میزنم و به کارتی که از جیبش دراورده نگاه میکنم.
ما مسلمانان درجه داریم . شهروندان مسلمان درجه دار.
سلام بر مرد نستوه و خستگي ناپذير ديدار شما از جوانان محروم از تحصيل بهايي براي من ياد آور موضوعوعي شد كه دانستن آن براي شما .خالي از لطف نيست من دبير مطالعات اجتماعي هستم كه از سال ٨٤خورشيدي تا ٨٦ در كشور كويت به عنوان معلم به مدرسه ايرانيان در آن كشور اعزام شدم. دانش آموزان ايراني از هر قشري اجتماعي بودند از فرزند پرستار و نگهبان ساختمان بگير تا بچه ي كارمندان سفارت و رايزني فرهنگي . اما هر سال دولت كويت تعداد محدودي از ايرانيان را در دانشگاه كويت پذيرش مي كرد و در چند رشته ،كه برخي از اين رشته ها به اصطلاح تاپ بودند و برخي شايد براي إتلاف وقت، كه اين رشته ها و تعداد آن به اطلاع مسئولان ايراني مي رسيد. اما دو نكته قابل تعمل در اين باره اين است كه رشته هاي تاپ طبق معمول به فرزندان كارمندان سفارت ،كنسولگري ،رايزني وسرپرستي مدارس خارج از كشور تعلق مي گرفت و باقي مانده به دانش آموزان عرب ايراني و كرد و بلوچ تعلق مي گرفت.ولي نكته ي بعدي اينكه اين فرزندان برگزيدگان نظام وقتي مأموريت پدر شان در حين تحصيل آنها تمام مي شد اين ها اوتوماتيك وار به دانشگاه هاي روزانه ي دولتي در ايران منتقل مي شدند تا در رشته ي خود ويا نزديك ترين رشته به آن بدون دغدغه ادامه ي تحصيل بدهند فارغ از سد كنكور وفقط بايك آزمون تشريفاتي در كشور خارج از ايران . اما يكي از كساني كه بدين طريق وارد دانشگاه شد پسر ميثم امرودي معاون فرهنگي اجتماعي شهردار تهران و مخترع تفكيك نيمكت ها در پارك و،سرپرست وقت مدرسه ي ايرانيان در كويت بود با وجود اينكه عليرضا امرودي پسر وي دانش آموزپيش دانشگاهي بود ولي در مدرسه حاضر نمي شد ولي معلمان برايش حاضري مي زدند تا او در كلاس هاي دانشگاه حاضر شود آن هم در كنار دختران زيبا روي عرب كه اكثرا حجاب نداشتند و شور بختانه دختران دانشجوي ايران كه بايد از حراست به خاطر لباس و چند تار مو كه چه ها نمي كشند. واين داستان از بدوانقلاب تا به امروز ادامه داردتا اين آقازاده ها با اساتيد بريتانيايي و آمريكايي زبان خارجي شان با اصطلاح (native)بشود.
جناب آقای نوری زاد،
شما که برای احقاق حقوق بهائیان سر خم می کنید. درود من شما را انتخا کردم برای گفتنِ چند جمله که در طول بیست سال جور و ظلم و تبعیض بر من و خانواده ام روا شده است،از طرف جامعه ی شیعه ی شهر قم خانواده ی من بیست سال پیش 5 اعدامی در خصوص اعتقادشان در شهر قم داد.حاصل آن اعدام ها 12 بجه ی یتیم و بی سرپرست و نبود پشتوانه برای بزرگ کردن بچه ها من و مادرم و برادر دیگرم آنها را بزرگ کرده،دانشگاه فرستاده و به جامعه فرستادیم به نحو احسن ما که خیری از جامعه ی شیعه قم ندیدیم جز توهین و نقض حقوق شهروندی و تحویل نگرفتن در بازار کار و جذب نکردن در کار دولتی. آیا ما نیز بهایی بودیم؟ من حدود 40 سال سن دارم و هنوز مجردم و از مال دنیا هیچ ندارم. بدینوسیله از شما تقاضا دارم.شما چون بیشتر با قومیت های دیگر آشنایی دارید،کسی را میشناسید که مرا مورد حمایت قرار دهد.میخواهم شغلم را ادامه دهم.من 20 سال عینک ساز بودم،مدرک دارم اما حامی ندارم میگویند بهائیان از بنک داران بزرگ عینک در ایران هستند.آیا شما می توانید مرا به عنوان یک انسان آزاد و یک ایرانیِ با شرف معرفی کنید؟کسی که 7 سال از عمر پربرکت جوانیِ خود را در جهت افشاگری مفاسد اقتصادی در UN آنکارا گذاشتم.ولی از بخت بد من وکیل بی شرف UN به عنوان یک شیعه زاده،پرونده مرا بست و من مجبور شدم دست از پا دراز تر خطر کردم و از کوه به ایران بازگشتم. حال مستر و مستاصل در قم بیکار و بی پول میباشم و کسی به من که از خانواده ی اعدامی ها هستم کار نمیدهد. مردم قم ما را به عنوان مرتد، و نجس و کثیف میبینند ای کاش ما نیز بهائی بودیم تا در UN آنکارا و سفارت آمریکا،طوری دیگر با ما رفتار میشد با سپاس
عجب داستانی! آخه جناب آقای زخمی
به این کار شما میگن آب رو گل آلود کردن. منظور شما از این نوشته چیه؟ شما اگر اینقدر ظلم بهتون شده چرا به UN آنکارا خودتون رو معرفی نمیکنین؟
نه کسی میدونه که چرا اعضای خانواده شما اعدام شدن. مواد مخدر بوده؟ توهین به مقدسات بوده؟ یا سیاسی بوده؟ شما یک موضوع اعدام رو به وسط میکشین، بدون اینکه نام اعدامیها، علت اعدام، و یا حتی اینکه چرا شیعه به شما ظلم کرده رو به میون بیارین و بعد به بهاییان نیش میزنین که میتونن به آمریکا و یا UN آنکارا برن.
عوض این بازیها با کلمات، برین فیلمهایی که در مورد ظلم به بهاییان درست شده، یا مصاحبه هایی که با وکلای بهاییان زندانی شده و یا شرح قتل بهاییانی که در جمهوری اسلامی به صرف بهایی بودن نوشته شده رو بخونین بعد اینجا بیاین این بحثهای عبث رو بکنین. در ذیل چند تا لینک در این زمینه میگذارم:
زندانی کردن هفت عضو یاران ایران و مصاحبه با وکیلشان
https://www.youtube.com/watch?v=4jwIOjMCzGc
تخریب قبرستانهای بهاییان
https://www.youtube.com/watch?v=5O_NHtonYqE
درود بر شما هموطن عزیز
من هفت سال پشت در un بودم و فقط دیدم بهائیان به یک سال نکشید به آمریکا مهاجرت کرده ولی کیس های سیاسی، اعتقادی و … کمتر از 5 سال پشت در un جواب مصاحبه هاشان را هم ن میدهند. من از شما میپرسم آیا کسی را سراغ دارید به غیر از بهائیان زیر 5 سال جواب گرفته باشند؟
شما به عنوان یک بهایی آیا می توانید به من کمک کنید؟یا شما هم مثل بقیه قمیت های دیگر به فکر…
اگر یه من کمکی شود، در مورد پرونده ام و چیزهایی که گفته ام، حاضرم مدارکم را ارایه دهم
جناب نوریزاد چه خوب بود که متن اعلامیه جهانی خقوق بشر در سایت شما گذاشته میشد تا هر کس که به سایت شما سر ی میزند این اعلامیه را نیز بخواند. بنیان این اعلامیه بر انسان و حقوق انسانی او متکی است نه بر ایرانی یا امریکایی بودن و یا مسلمان و بهایی و با دین و یا بی دین بودن! یعنی تنها شرط پذیرفته شده برای داشتن چنین حقوقی انسان بودن فرد است نه چیز دیگری!
متن اعلامیه جهانی حقوق بشر[ویرایش]
مقدمه
از آنجا که بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانواده ی بشری بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است،
از آنجا که بی اعتنایی و تحقیر حقوق انسان به انجام کارهای وحشیانه انجامیده به طوری که وجدان آدمی را در رنج افکنده است، و پدید آمدن جهانی که در آن تمامی ابناء بشر از آزادی بیان و عقیده برخوردار باشند و به رهایی از هراس و نیازمندی رسند، به مثابه عالیترین آرزوی همگی انسانها اعلام شده است،
از آنجا که بایسته است تا آدمی، به عنوان آخرین راهکار، ناگزیر از شوریدن علیه بیدادگری و ستمکاری نباشد، به پاسداری حقوق بشر از راه حاکمیت قانون همت گمارد،
از آنجا که بایسته است تا روابط دوستانه بین ملتها گسترش یابد،
از آنجا که مردمان «ملل متحد» در «منشور»، ایمان خود به اساسی ترین حقوق انسانها، در حرمت و ارزش نهادن به شخص انسان را نشان داده و در حقوق برابر زن و مرد هم پیمان شده اند و مصمم به ارتقای توسعه اجتماعی و بهبود وضعیت زندگی در فضای آزادترند،
از آنجا که «ممالک عضو»، در همیاری با «ملل متحد»، خود را متعهد به دستیابی به سطح بالاتری از حرمت جهانی برای حقوق بشر و آزادی های زیربنایی و دیده بانی آن کرده اند،
از آنجا که فهم مشترک از چنین حقوق و آزادیها از اهم امور برای درک کامل چنین تعهدی است،
بنابراین، هم اکنون،
«مجمع عمومی»،
این «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را به عنوان یک استانده ی مشترک و دستاورد تمامی ملل و ممالک اعلان میکند تا هر انسان و هر عضو جامعه با به خاطرسپاری این «اعلامیه»، به جد در راه یادگیری و آموزش آن در جهت ارتقای حرمت برای چنین حقوق و آزادیهایی بکوشد و برای اقدامهای پیشبرنده در سطح ملی و بینالمللی تلاش کند تا [همواره] بازشناسی مؤثر و دیده بانی جهانی [این حقوق ] را چه در میان مردمان «ممالک عضو» و چه در میان مردمان قلمروهای زیر فرمان آنها [تحصیل و] تأمین نماید.
ماده ی ۱
تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر برادرانه رفتار کنند.
ماده ی ۲
همه انسانها بی هیچ تمایزی از هر سان که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیده ی دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، [وضعیت] دارایی، [محل] تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادیهای مطرح در این «اعلامیه»اند. به علاوه، میان انسانها بر اساس جایگاه سیاسی، قلمروقضایی و وضعیت بینالمللی مملکت یا سرزمینی که فرد به آن متعلق است، فارغ از اینکه سرزمین وی مستقل، تحت قیمومت، غیرخودمختار یا تحت هرگونه محدودیت در حق حاکمیت خود باشد، هیچ تمایزی وجود ندارد.
ماده ی ۳
هر فردی سزاوار و محق به زندگی، آزادی و امنیت فردی است.
ماده ی ۴
هیچ احدی نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشته شود: بردگی و داد و ستد بردگان از هر نوع و به هر شکلی باید باز داشته شده و ممنوع شود.
ماده ی ۵
هیچ کس نمی بایست مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار، یا تحت مجازات غیرانسانی و یا رفتاری قرارگیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد.
ماده ی ۶
هر انسانی سزاوار و محق است تا همه جا در برابر قانون به عنوان یک شخص به رسمیت شناخته شود.
ماده ی ۷
همه در برابر قانون برابرند و همگان سزاوار آن اند تا بدون هیچ تبعیضی به طور برابر در پناه قانون باشند. همه انسانها محق به پاسداری و حمایت در برابر هرگونه تبعیض که ناقض این «اعلامیه» است. همه باید در برابر هر گونه عمل تحریک آمیزی که منجر به چنین تبعیضاتی شود، حفظ شوند.
ماده ی ۸
هر انسانی سزاوار و محق به دسترسی مؤثر به مراجع دادرسی از طریق محاکم ذیصلاح ملی در برابر نقض حقوق اولیه ای است که قوانین اساسی یا قوانین عادی برای او برشمرده و به او ارزانی داشته اند.
ماده ی ۹
هیچ احدی نباید مورد توقیف، حبس یا تبعید خودسرانه قرار گیرد.
ماده ی ۱۰
هر انسانی سزاوار و محق به دسترسی کامل و برابر به دادرسی آشکار و عادلانه توسط دادگاهی بیطرف و مستقل است تا در برابر هر گونه اتهام جزایی علیه وی، به حقوق و تکالیف وی رسیدگی کند.
ماده ی ۱۱
۱. هر شخصی متهم به جرمی کیفری، سزاوار و محق است تا زمان احراز و اثبات جرم در برابر قانون، در محکمه ای علنی که تمامی حقوق وی در دفاع از خویشتن تضمین شده باشد، بیگناه تلقی شود.
۲. هیچ احدی به حسب ارتکاب هرگونه عمل یا ترک عملی که مطابق قوانین مملکتی یا بینالمللی، در زمان وقوع آن، حاوی جرمی کیفری نباشد، نمیبایست مجرم محسوب گردد. همچنین نمی بایست مجازاتی شدیدتر از آنچه که در زمان وقوع جرم [در قانون] قابل اعمال بود، بر فرد تحمیل گردد.
ماده ی ۱۲
هیچ احدی نمیبایست در قلمرو خصوصی، خانواده، محل زندگی یا مکاتبات شخصی، تحت مداخله [و مزاحمت] خودسرانه قرار گیرد. به همین سیاق شرافت و آبروی هیچکس نباید مورد تعرض قرار گیرد. هر کسی سزاوار و محق به حفاظت قضایی و قانونی در برابر چنین مداخلات و تعرضاتی است.
ماده ی ۱۳
۱. هر انسانی سزاوار و محق به داشتن آزادی جابه جایی [حرکت از نقطه ای به نقطه ای دیگر] و اقامت در [در هر نقطه ای] درون مرزهای مملکت است. ۲. هر انسانی محق به ترک هر کشوری، از جمله کشور خود، و بازگشت به کشور خویش است.
ماده ی ۱۴
۱. هر انسانی سزاوار و محق به پناهجویی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای پناه دهنده در برابر پیگرد قضایی است.
۲. چنین حقی در مواردی که پیگرد قضایی منشأیی غیرسیاسی داشته باشد و یا نتیجه ارتکاب عملی مغایر با اهداف و اصول «ملل متحد» باشد، ممکن است مورد استناد قرار نگیرد.
ماده ی ۱۵
۱. هر انسانی سزاوار و محق به داشتن تابعیتی [ملیتی] است.
۲. هیچ احدی را نمی بایست خودسرانه از تابعیت [ملیت] خویش محروم کرد، و یا حق تغییر تابعیت [ملیت] را از وی دریغ نمود.
ماده ی ۱۶
۱. مردان و زنان بالغ، بدون هیچ گونه محدودیتی به حیث نژاد، ملیت، یا دین حق دارند که با یکدیگر زناشویی کنند و خانواده ای بنیان نهند. همه سزاوار و محق به داشتن حقوقی برابر در زمان عقد زناشویی، در طول زمان زندگی مشترک و هنگام فسخ آن هستند.
۲. عقد ازدواج نمیبایست صورت بندد مگر تنها با آزادی و رضایت کامل همسران که خواهان ازدواجند.
۳. خانواده یک واحد گروهی طبیعی و زیربنایی برای جامعه است و سزاوار است تا به وسیله ی جامعه و «حکومت» نگاهداری شود.
ماده ی ۱۷
۱. هر انسانی به تنهایی یا با شراکت با دیگران حق مالکیت دارد.
۲. هیچ کس را نمی بایست خودسرانه از حق مالکیت خویش محروم کرد.
ماده ی ۱۸
هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی دگراندیشی، تغییر مذهب [دین]، و آزادی علنی [و آشکار] کردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت تنها، چه به صورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و دیده بانی آن در محیط عمومی و یا خصوصی است.
ماده ی ۱۹
هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است؛ و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیده ای بدون [نگرانی] از مداخله [و مزاحمت]، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای بدون ملاحظات مرزی است.
ماده ی ۲۰
۱. هر انسانی محق به آزادی گردهمایی و تشکیل انجمنهای مسالمت آمیز است.
۲. هیچ کس نمی بایست مجبور به شرکت در هیچ انجمنی شود.
ماده ی ۲۱
۱. هر شخصی حق دارد که در مدیریت دولت کشور خود، مستقیماً یا به واسطه انتخاب آزادانه نمایندگانی شرکت جوید.
۲. هر شخصی حق دسترسی برابر به خدمات عمومی در کشور خویش را دارد.
۳. اراده ی مردم میبایست اساس حاکمیت دولت باشد؛ چنین اراده ای می بایست در انتخاباتی حقیقی و ادواری اعمال گردد که مطابق حق رأی عمومی باشد که حقی جهانی و برابر برای همه است. رأی گیری از افراد می بایست به صورت مخفی یا به طریقه ای مشابه برگزار شود که آزادی رأی را تأمین کند.
ماده ی ۲۲
هر کسی به عنوان عضوی از جامعه حق دارد از امنیت اجتماعی برخوردار بوده و از راه کوشش در سطح ملی و همیاری بینالمللی با سازماندهی منابع هر مملکت، حقوق سلب ناپذیر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش را برای حفظ حیثیت و رشد آزادانه ی شخصیت خویش، به دست آورد.
ماده ی ۲۳
۱. هر انسانی حق دارد که صاحب شغل بوده و آزادانه شغل خویش را انتخاب کند، شرایط کاری منصفانه مورد رضایت خویش را دارا باشد و سزاوار حمایت در برابر بیکاری است.
۲. هر انسانی سزاوار است تا بدون رواداشت هیچ تبعیضی برای کار برابر، مزد برابر دریافت نماید.
۳. هر کسی که کار می کند سزاوار دریافت پاداشی منصفانه و مطلوب برای تأمین خویش و خانواده ی خویش موافق با حیثیت و کرامت انسانی بوده و نیز میبایست در صورت نیاز از پشتیبانی های اجتماعی تکمیلی برخوردار گردد.
۴. هر شخصی حق دارد که برای حفاظت از منافع خود اتحادیه صنفی تشکیل دهد و یا به اتحادیه های صنفی بپیوندد.
ماده ی ۲۴
هر انسانی سزاوار استراحت و اوقات فراغت، زمان محدود و قابل قبولی برای کار و مرخصی های دوره ای همراه با حقوق است.
ماده ی ۲۵
۱. هر انسانی سزاوار یک زندگی با استانداردهای قابل قبول برای تأمین سلامتی و رفاه خود و خانواده اش، از جمله تأمین خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبت های پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری است و همچنین حق دارد که در زمان های بیکاری، بیماری، نقص عضو، بیوگی، سالمندی و فقدان منابع تأمین معاش، تحت هر شرایطی که از حدود اختیار وی خارج است، از تأمین اجتماعی بهره مند گردد.
۲. دوره ی مادری و دوره ی کودکی سزاوار توجه و مراقبت ویژه است. همه ی کودکان، اعم از آن که با پیوند زناشویی یا خارج از پیوند زناشویی به دنیا بیایند، می بایست از حمایت اجتماعی یکسان برخوردار شوند.
ماده ی ۲۶
۱. آموزش و پرورش حق همگان است. آموزش و پرورش میبایست، دست کم در دروه های ابتدایی و پایه، رایگان در اختیار همگان قرار گیرد. آموزش ابتدایی می بایست اجباری باشد. آموزش فنی و حرفه ای نیز می بایست قابل دسترس برای همه مردم بوده و دستیابی به آموزش عالی به شکلی برابر برای تمامی افراد و بر پایه شایستگی های فردی صورت پذیرد.
۲. آموزش و پرورش می بایست در جهت رشد همه جانبه ی شخصیت انسان و تقویت رعایت حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد. آموزش و پرورش باید به گسترش حسن تفاهم، دگرپذیری [تسامح] و دوستی میان تمامی ملتها و گروههای نژادی یا دینی و نیز به برنامه های «ملل متحد» در راه حفظ صلح یاری رساند.
۳. پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش برای فرزندان خود برتری دارند.
ماده ی ۲۷
۱. هر شخصی حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی اجتماع خویش همکاری کند، از گونه های مختلف هنرها برخوردار گردد و در پیشرفت علمی سهیم گشته و از منافع آن بهره مند شود.
۲. هر شخصی به عنوان آفرینشگر، حق حفاظت از منافع مادی و معنوی حاصل از تولیدات علمی، ادبی یا هنری خویش را داراست.
ماده ی ۲۸
هر شخصی سزاوار نظمی اجتماعی و بینالمللی است که در آن حقوق و آزادیهای مطرح در این «اعلامیه» به تمامی تأمین و اجرائی گردد.
ماده ی ۲۹
۱. هر فردی در برابر جامعه اش که تنها در آن رشد آزادانه و همه جانبه ی او میسر می گردد، مسئول است.
۲. در تحقق آزادی و حقوق فردی، هر کس می بایست تنها زیر محدودیت هایی قرار گیرد که به واسطه ی قانون فقط به قصد امنیت در جهت بازشناسی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران وضع شده است تا اینکه پیش شرط های عادلانه ی اخلاقی، نظم عمومی و رفاه همگانی در یک جامعه مردمسالار تأمین گردد.
۳. این حقوق و آزادی ها شایسته نیست تا در هیچ موردی خلاف با هدف ها و اصول «ملل متحد» اعمال شوند.
ماده ی ۳۰
در این «اعلامیه» هیچ چیز نباید به گونه ای برداشت شود که برای هیچ «حکومت»، گروه یا فردی متضمن حقی برای انجام عملی به قصد از میان بردن حقوق و آزادی های مندرج در این «اعلامیه» باشد[۳].
دوست عزیزمون بی کنش سوالاتی رو از اقامرتضی پرسیده اند.
من از مباحثی که بااین دودوست پایبندبه مذهب داشته ام .به دوبرداشت متفاوت رسیده ام.اول اینکه این دوبزرگوارانسانهای محترمی هستندکه به باوردیگران احترام میگذارند(حداقل درحرف که اینجوری بوده.درعمل چگونه باشدنمی دانم.)ازسویی دیگران اصول ونوشته هاوکارهایی که درطول تاریخ منتسب به شیعه وشیعیان بوده برخی راقبول وبرخی را ردمیکنند.درواقع یک پارادوکس عجیبی رامیبینیم.به هرحال نمی شودکه شما یک مرامی راقبول کنیدوبعدان رابه زعم خودجراحی کرده ومبراازخصوصیات مشهودان بکنید.ودرعین حال ان را کامل ومبرااز هرگونه خطا واشتباهی هم بدانیدوتنهامرام ومسلکی که حقیقت وصلاح ونجات دران است.
این دوبزرگوار هراشتباه ومطلب غیرانسانی وغیرعلمی را نه ازخوداین مرام که ازسوء استفاده انسانهامیدانند.درحالی که برای مثال متن کتابهای شیخ صدوق -شیخ مفید-شیخ طوسی-و..که مانیفست شیعه است رامطالعه کنیدبامتنی ان چنانی مواجه خواهیم بود…
من فکرمیکنم اینگونه مباحث راکناربگذاریم.چون بحث اعتقادوایمان است.واین امورچرا برنمی دارد؟ایا امام زمان هزارسال عمرکرده وکیفیتش چطوراست.جوابش اینه که یک مسئله اعتقادی ست.نمی شودبا منطق وعلم و…اثباتش کرد.البته برای کسانی که بدین گونه اموراعتقاددارندبا دلایل مربوط به خودشان هم ان راعلمی میدانندوهم منطقی وعقلانی.یا نهایتا اینکه میگویندمگراز قدرت خداونداین امورخارج است؟
سالهاست درباره این اموربحث شده وسرانجامی هم نیافته.پس درباره مسائل اجتماعی ومشکلات موجودبحث کنیم بهتراست.با اینکه ب نظرخودم همین حاکمیت مذهب است که مشکل اصلی ماست.نمی دانم چی بگم.خودمم موندم.نمی دانم
خواهرشهید
9:25 ب.ظ / سپتامبر 15, 2014
با سلام ،،
هموطن عصبانی من ،،آیا پیامبر ما زمانی که به پیامبری رسیدکسانی که به او ایمان نیاوردند را از حق تحصیل محروم کرد
درود بر خواهر شهید!من با شما در اینکه محمد کسی را از تحصیل محروم نکرد موافقم چون محمد همه مخالفان را بین اسلام آوردن و از دم تیغ گذراندن مخیر کرد! بقول عبید زاکانی در موش و گربه…
یا بیا پایتخت در خدمت…یا که آماده باش جنگانا!
سلام علیکم آقای نوری زاد ، من از گذشته تاریخ زیاد با خبر نیستم که چرا ” امیرکبیر ” سر دسته بهاییان را از تبریز به تهران آورد تا او را به دار بیاویزد . امروز من بدون تعصب خاصی آنچه را که خود قبلا” دیده بودم مطالبی را بیان میکنم . در زمان قبل از انقلاب هر فرد بهایی در هر مکان و نقطه ای که زندگی میکرد ، سعی میکرد که در همان مکان یک ” مسیونر مذهبی ” باشد . مثلا” در دبیرستان ابوریحان منطقه 14 جنوب شهر تهران که بودم ، این افراد اول خودنمایی میکردند که بهترین درس خوان این جامعه هستند و بلافاصله مبصر کلاس میشدند و بعد هم چنین وانمود میکردند که بهایی ها یک سر و گردن از دیگران فهمیده تر و با شعور تر هستند و هم سن و سالان نا آگاه خود را به سمت خود جذب می نمودند . یا مثلا” گروهی از بهائیان در منطقه ” فراهان ” و آشتیان استان مرکزی ، در یک روستایی به نام ” شاه آباد ” تجمعی زیاد داشته که بعضا” با اعمال عجیب اشان ، همان وظیفه ” مسیونری ” را برای مردم نا آگاه و جذب در بهاییت انجام میدادند . مثلا” در همین ” شاه آباد ” شخصی به نام ” دکتر هوشیدری ” مردم را طبابت میکرد و از آنان ” وجهی ” کم و یا اصلا” دریافت نمیکرد و مردم هم فوج، فوج به ایشان مراجعه میکردند و خدا پدر بیامرزی هم نثار ایشان میکردند . آقای نوری زاد اگر این بهاییان قصد ترویج و افکار خود را نداشتند، چه لزومی داشت ” مرام ” خود را عیان کنند ؟ اینان می توانستند کمک به همنوع و دستگیری از هموطنان را بدون ابراز ” مرام ” به شایستگی و تکریم از مردم ستمدیده شاهنشاهی انجام بدهند . بنظرم حکومت فعلی هم از همین نحوه ترویج مرام و به نوعی ” مسیونری مخفی ” در هراس است و اینان را از اول انقلاب تاکنون به سختی انداخته است .
اگه بهائیان دین خودشونو تبلیغ میکنن خب مشکلی نیس شما هم دین خودتو تبلیغ کن چرا اونها رو از حقوق انسانیشان محروم میکنی. آنهایی که مدعیند بهترین و کاملترین و اخلاقیترین و رئوفترین دین دنیا رو دارن چرا باید از تبلیغ یک دین ظاله و باطل بقول خودشان بترسن طوریکه حتی تشکیل کلاس درس فیزیک و شیمی و …. در خانه، اونها رو بر آشفته کنه. تنها گناه بهاییها اینه که پدر و مادرشون بهایی بودن کافیه یک لحظه خودتو جای اونا بذاری برادر ارزشی.
درود ما ایرانیها را به ایشان برسانید
درود بر شما
داعشی بی تربیت !
خودت چه غلطی کردی تا حالا ؟ با سیاست های کودکانه و ضد بشری و ضد منافع ملی ده ها هزار نفر را به کشتن دادی و میلیون ها نفر را آواره کردی و آشوب جنگ و ویرانی را به منطقه تحمیل کردی که قاتل اسد در قدرت بماند ! چند هزار نفر دیگر را میخواهی قربانی این موجود نامتعادل و کپی احم//ی نزاد بکنی !
خوش به حال بهاییان که یک دین مشخص دارند ما که اصل دینمان باطل است و پوچ ! حداقل مدعیانش اینگونه ثابت کردند و نکبت شیعه و سنی هم داستانی است که سر همدیگر را می برند چه برسد به اینکه به ادیان دیگر هم احترام بگذارند !
دوستان عزیز
به جهت اهمیت استفتا ی زیر از رهبر و فتوای ایشان ، من عین این استفتا و فتوا را که در کامنت قبل نیز اورده ام در زیر مجددا درج میکنم و از تمامی دوستان خواهش میکنم چند دقیقه ای از وقت گرانبهای خود را صرف تامل و تعمق در این سوال و فتوا نمایند زیرا من اطمینان دارم با قدری تامل در ان ، مسائل و موضوعات زیادی منجمله یکی از علل اصلی ابتلای ما به وضعیت حاضر ، برایمان روشن و اشکار خواهد گردید. با احترام.
——————————————————————————————————————————
——————————————————————————————————————————
…« س 331: بهائيان بسيارى در اينجا کنار ما زندگى مىکنند که رفت و آمد زيادى در خانههاى ما دارند. عدهاى مىگويند که بهايىها نجس هستند و عدهاى هم آنها را پاک مىدانند. اين گروه از بهايىها اخلاق خوبى از خود آشکار مىکنند، آيا آنها نجس هستند يا پاک؟
ج: آنها نجس و دشمن دين و ايمانِ شما هستند، پس فرزندان عزيزم جدا از آنها بپرهيزيد. »
—————————————————————————————————————————-
—————————————————————————————————————————–
جناب مرتضی دوست بزرگوار با سلام و عرض ادب
مدتی است من قصد طرح چند سوال از جنابعالی را دارم لیکن بنا به دلائلی منجمله اینکه طرح اینگونه سوالات حمل بر تفتیش عقاید دیگران نگردد ، از طرح انها خوداری نموده ام اما با توجه به اینکه موضوع یکی از این سوالات را تا حدودی مرتبط با موضوع پست امروز سایت یافتم انرا به فال نیک گرفته و تصمیم به طرح سوالات یاد شده گرفتم ، لیکن پیشاپیش لازم است عرض کنم منظور من از ضمیر «شما»که در سوالات بکار رفته ، «دیدگاه اسلام و تشیع بنا به تفسیر و قرائت مورد پذیرش شما»می باشد و نیز اینکه چنانچه جنابعالی بنا به هر دلیلی ، مصلحت را در عدم ارائه پاسخ به هر یک از این سولات تشخیص دادید، بدون هرگونه تعارف و یا معذوریتی بر اساس تشخیص خود عمل فرمایید.
اما سوالات:
1- ایا شما نیز مذهب بهاییان را باطل و ظاله می دانید و پیروان این مذهب یا ایین را از نظر شرعی ناپاک و هر گونه تماس فیزیکی با انها چنانچه موضع تماس مرطوب باشد انرا سبب تسری نجاست و مستلزم انجام غسل طهارت می دانید؟
2-ایا شما امام زمان را در زمان حاضر از حیث جسمانی زنده و در قید حیات می دانید؟
در صورت مثبت بودن پاسخ با توجه به گذشت بیش از هزار سال از زمان تولد ، ایا ایشان نیز به اثار و تبعات کهولت سن مبتلا شده اند یا خیر ؟ و ایا گذشت زمان تغییری در جسم و ظاهر ایشان ، نسبت به اخرین روزی که پس از ان به غیبت رفته اند ، به وجود اورده یا خیر؟ و در این صورت ایا در حال حاضر و یا در زمان ظهور ، ایشان با کدامیک از ظواهر سنی (کودکی -جوانی – میانسالی -پیری – و یا دقیقا با ظاهری که در زمان غیبت داشته اند) در میان مردم ظاهر خواهند شد؟
در صورت حیات جسمانی و علی القاعده ایا ایشان نیز برای تداوم حیات خود ناگزیر از مصرف لوازم حیات یعنی اب ، غذا و هوا می باشند یا خیر؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ ، ایشان مایحتاج خود را چگونه و به چه طریقی تحصیل می کنند؟
3-ایا شما نیز معتقدید که بین ایشان و چاه جمکران رابطه ای وجود دارد؟
در صورت مثبت بودن پاسخ ، لطفا نوع این ارتباط را بیان فرمایید و نیز دلائی که حاکی از صحت این ادعا و نیز موید وجود این رابطه باشد را بیان فرمایید.
4-ایا شما به تاثیر شفا بخشی قبور مقدس ابطور کلی و قبر امام رضا بطور خاص ، معتقد می باشید ؟ در صورت مثبت بودن پاسخ ، دلائل ان را نیز لطفا بیان فرمایید و در صورت منفی بودن پاسخ ، ایا ادعای کسانی که بصورت متوالی و مکرر و تقریبا هر هفته مدعی شفا دهی امام رضا به خودشان می گردند را کذب می دانید؟
5-در زیر چند مورد از استفتهعات بعمل امده از ایت الله خامنه ای را به همراه پاسخ ایشان ذکر می کنم ، لطفا جنابعالی نظر صریح خود را در خصوص پذیرش و یا عدم پذیرش این پاسخ ها بیان فرمایید و چنانچه اعلام نظر در این خصوص را مستلزم رسیدن به درجه مرجعیت میدانید ، لطفا بیان فرماییبد که نظر و فتوای مرجع مورد قبول شما که بالتبع نظر شما نیز می باشد نسبت به هریک از پاسخ های زیر بصورت موردی چیست؟
——————————
«س 328: لطفاً به سؤالات زير پاسخ فرماييد:
1. معاشرت و همنشينى و دست دادن دانشآموزان مسلمان با دانش آموزان پيرو فرقه گمراه بهائيت، اعم از اين که دختر باشند يا پسر، مکلّف باشند يا غير مکلّف، در داخل مدرسه يا خارج از آن، در دوران ابتدايى، متوسطه و پيش دانشگاهى، چه حکمى دارد؟
2. رفتار استادان و مربيان با دانشآموزانى که بهايى بودن خود را آشکار مىکنند و يا يقين داريم که بهايى هستند، چگونه بايد باشد؟
3. استفاده از وسايلى که همه دانشآموزان از آنها استفاده مىکنند مانند شير آب آشاميدنى، شير توالت و آفتابه آن، صابون و مانند آن، با اين که علم به مرطوب بودن دست و بدن داريم، چه حکمى دارد؟
ج: همه پيروان فرقه گمراه بهائيت محکوم به نجاست هستند و در صورت تماس آنها با چيزى، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آنها، نسبت به امورى که مشروط به طهارت است، واجب است. ولى رفتار مديران و معلمان و مربيان با دانشآموزان بهايى بايد بر اساس مقررات قانونى و اخلاق اسلامى باشد.
س 329: خواهشمنديم تکليف مؤمنين را در برخورد با فرقه گمراه بهائيت و آثار حضور پيروان آن در ميان جامعه اسلامى، بيان فرماييد.
ج: همه مؤمنين بايد با حيلهها و مفاسد فرقه گمراه بهائيت مقابله نموده و از انحراف و پيوستن ديگران به آن جلوگيرى کنند.
س 330: گاهى بعضى از پيروان فرقه گمراه بهائيت براى ما غذا يا چيز ديگرى مىآورند، آيا استفاده از آنها براى ما جايز است؟
ج: از هرگونه معاشرت با اين فرقه ضالّه مضلّه، اجتناب نماييد.
س 331: بهائيان بسيارى در اينجا کنار ما زندگى مىکنند که رفت و آمد زيادى در خانههاى ما دارند. عدهاى مىگويند که بهايىها نجس هستند و عدهاى هم آنها را پاک مىدانند. اين گروه از بهايىها اخلاق خوبى از خود آشکار مىکنند، آيا آنها نجس هستند يا پاک؟
ج: آنها نجس و دشمن دين و ايمانِ شما هستند، پس فرزندان عزيزم جدا از آنها بپرهيزيد.
س 332: آيا صندلىهاى ماشين و قطارى که مورد استفاده مشترک مسلمانان و کافران است، با اين که کفّار در بعضى از مکانها بيشتر از مسلمانها هستند و حرارت هوا باعث ترشح عرق و حتى سرايت رطوبت مىشود، محکوم به طهارت است؟
ج: کافر اهل کتاب محکوم به طهارت است، و در هر صورت در مورد اشياء مورد استفاده مشترک کفّار و مسلمين با عدم علم به نجاست، حکم به طهارت آنها مىشود.»
————————————————–
همچنین چند سوال دیگر نیز در ذهن من جا گرفته که در صورت صلاحدید جنابعالی در فرصتی دیگر طرح خواهم نمود.
در هر حال اعم از اینکه ارائه پاسخ به این سوالات را صلاح بدانید یا خیر ، من از جنابعالی صمیم%NB/KA/D9
پوزش می طلبم ، استفتائات صحیح می باشد.
دوست محترم جناب بیکنش گرامی
با سلام و تحیت سوالاتی را مطرح نموده بودید که بترتیب و باقتضای فرصت آنها را مورد بررسی قرار میدهم،اما پیش از آن عرض کنم ،که عنوان “تفتیش عقائد” با عنوان “سوال و استفهام “بغرض ارتقاء علمی و تحقیق و حقیقت یابی متفاوت است،تفتیش عقائد بلحاظ پیشینه تاریخی و مفهومی آن بیشتر منصرف به این بوده است که حکومت یا قدرت قاهری برای ارعاب یا تحقیر دیگران و تحکیم قدرت خود افرادی را بزور مورد تفتیش عقیدتی قرار دهد یا حتی بصورتی که در قرون وسطی دادگاههای تفتیش عقائد رائج بود افراد را محاکمه عقیدتی کند،مثل محاکمه امثال گالیله!.
بهرحال مساله سوال و استفهام جدای از تفتیش عقیده است،البته بطور عادی هم نیازی به این نیست که از باب سوء ظن به افراد عقائد آنها را مورد سوال قرار دهند یا چیزی را به آنان تحمیل کنند،اما خوب معلوم است که سوال کردن هایی نظیر سوالات جنابعالی در این عرصه عمومی عنوان “تفتیش عقائد” ندارد.
1- در سوال اول نوشته اید :
“” ایا شما نیز مذهب بهاییان را باطل و ظاله (ضاله) می دانید و پیروان این مذهب یا ایین را از نظر شرعی ناپاک و هر گونه تماس فیزیکی با انها چنانچه موضع تماس مرطوب باشد انرا سبب تسری نجاست و مستلزم انجام غسل طهارت می دانید؟””.
(پایان نقل قول)
در مورد آیین بهائیت و بهائیان ،چند جهت است که باید از هم تفکیک شوند:
الف-ارزش گذاری این آیین از دیدگاه فقه و کلام شیعه
ب-حکم نجاست یا طهارت آنان
ج-موقعیت اجتماعی و حقوق شهروندی بهائیان ایرانی ساکن ایران
1-از جهت دیدگاه فقهی کلامی شیعه ،باید عرض کنم آری آیین بهائیت از نظر ما یک آیین باطل و ضاله=گمراه است،زیرا قطع نظر از سایر آراء آنان، یا ریشه پیدایش آنان ،یا نوع عملکرد گروهی آنان در گذشته ،همین که آنان منکر خاتمیت پیامبر اسلام
هستند محکوم به کفرند ،زیرا خاتمیت پیامبر اسلام از ضروریات دین اسلام است ،و مطابق قواعد فقهی منتزع از روایات معتبر ،منکر ضروری دین اسلام- بطوری که بازگشت آن به انکار خدا یا انکار نبوت خاصه پیامبر اسلام باشد-محکوم به کفر است.
مطلبی که عرض شد مورد اتفاق فقهاء مراجع شیعه است ،اما من از باب نمونه ،نظر شما را جلب می کنم به متن جوابیه مرحوم استاد بزرگوار آیت الله منتظری قدس سره ،که در پاسخ به سوالی نظیر سوال شما چنین نوشته اند :
“”خاتمیت دین اسلام از ضروریات دین اسلام است، و بهائیان منکر آن می باشند ،پس نمی توانند مسلمان باشند، و دین آنان از ادیان باطله غیر آسمانی است، ولی در صورتی که به حقوق مسلمانان و مقدسات آنان تعرض و اهانتی نکنند و کارهای خلاف انجام ندهند ،کسی حق ندارد مزاحم آنان شود ،و بمقتضای (لا اکراه فی الدین.بقره/256) حق نداریم کسی را به قبول دین مجبور و مکره نماییم ، بلکه هیچ گاه با اجبار و اکراه ،اعتقاد و ایمان نه حاصل می شود و نه از بین می رود””.
(پاسخ به پرسش های دینی،آیت الله العظمی منتظری،ص 106/سوال 72).
2-از جهت نجاست و طهارت، در مورد پاکی یا نجاست “کفار اهل کتاب” میان فقهاء و مراجع مساله ای اختلافی بوده است،البته برخی از فقهاء متاخر بر اساس مستند فقهی قائل به طهارت اهل کتاب بوده و هستند ،مثل مرحوم آیت الله حکیم ،و مرحوم آیت الله خوئی ،و مرحوم استاد بزرگوار آیت الله منتظری ،و برخی دیگر از فقهاء.
مرحوم استاد منتظری در رساله عملیه خود چنین نگاشته اند :
“”برخی از مسائل و فروع نجاست کفار ،جنبه احتیاطی دارد،بلکه طهارت اهل کتاب در صورتی که از نجاسات مثل شراب و خوک و مانند اینها اجتناب کنند بعید نیست ،و فلسفه و حکمت نجاست کفار با سایر نجاسات تفاوت دارد، و در حقیقت نجاست کافر یک دستور سیاسی است از ناحیه اسلام که پیروان اسلام باید رعایت کنند””.
(مساله 112/مبحث کافر).
همانطور که ملاحظه کردید از عبارت ایشان استفاده میشود که نجاست لازم الاجتناب از سوی مسلمان مکلف، دو قسم است :نجاست ذاتیه ناشی از اتصاف به کفر، و نجاست عارضی ناشی از تماس با نجاساتی مثل شراب و خوک و غیرو،که البته برحسب فتوای ایشان و برخی دیگر از فقهاء “کفار اهل کتاب ” مثل یهود و نصاری متصف به نجاست ذاتیه ناشی از کفر نیستند اگر از نجاسات عرضی دیگر اجتناب داشته باشند.
اما نکته ای که اینجا باید به آن توجه کرد این است که در حکم به نجاست یا طهارت اشیاء،مخاطب اصلی، مکلفین مسلمان هستند که باید آن تکالیفی که شما در سوال به آن اشاره کردید را مراعات کنند،از این جهت این حکم نجاست یا طهارت در فرض معاشرتهای اجتماعی مقرون به رطوبت ،متوجه مکلفین مسلمان است ،و ارتباطی به خود کفار ندارد.
این در مورد کفار اهل کتاب ،اما در مورد “بهائیت و بهائیان”چون از اهل کتاب نیستند ،بلکه بلحاظ منکر “ضروری دین” از دین اسلام خارجند و مسلمان نیستند ،محکوم بنجاست ذاتی هستند و از این جهت آن تکلیف متوجه مسلمانان هست که باید مراعات کنند ،و در مورد اینها ظاهرا اختلافی بین فقهاء نیست.
3-بلحاظ موقعیت اجتماعی و حقوق شهروندی بهائیان ،همانطور که در پاسخ به سوال فائزه خانم عرض شد،بهائیان ایرانی ساکن ایران ،شهروندان این سرزمین هستند ،و بلحاظ قانون اساسی اگرچه از اهل ذمه و اهل کتاب محسوب نیستند ،اما همانطور که مرحوم استاد آیت الله منتظری در فتوای تاریخی خویش ابراز کردند ،اینان شهروندان و ساکنان این آب و خاک هستند و حق آب و گل دارند،و نباید حقوق اجتماعی عمومی آنها مثل حق تحصیل یا حق کار و کسب مستقل و حقوق فردی آنان پایمال شود ،که اگر چنین شود هم خلاف شرع صورت گرفته است و هم خلاف قانون،که در ادامه متن این فتوای تاریخی و یکی دو توضیح دیگر ایشان در این زمینه را نقل خواهم کرد.
اما اینجا یک توضیحی را هم خدمت دوستان عرض کنم ،و آن اینکه دیدم برخی به این رویکردهای انسانی ناظر به پایمال شدن حقوق اجتماعی بهائیان از سوی جناب نوریزاد ،حمله یا توهین می کنند ،بنظر من این درست نیست ،و مقصود ایشان از دفاع از حقوق اجتماعی بهائیان یا واگویه برخی ناروایی ها ،دفاع از آیین باطل آنان نیست ،هچنانکه رویکرد مرحوم استاد نیز دفاع از عقاید آنان نیست ،بلکه این دفاع ناظر به حقوق انسانی اجتماعی و شهروندی آنان بلحاظ ایرانیت آنان است.
و نکته مهم دیگر این است که از بعد قضائی و پرونده های قضائی باید توجه کرد که رسیدگی به جرم و اتهام از جهت قضائی بهائی و غیر بهائی نمی شناسد ،و مطابق قانون اگر کسی مرتکب جرم قانونی شد مورد تعقیب واقع میشود چه مسلمان باشد و چه بهائی،مثلا اگر جرم کسی جاسوسی یا فرضا اعمال جرم منافی عفت بود باید به جرم او رسیدگی شود ،چه بهائی و چه مسلمان ،و بطور کلی نباید هر برخورد قضائی به یک بهائی را به بهائی بودن او مربوط دانست ،البته گفتم این مورد رسیدگی ،غیر از این است که بی جهت مثلا یک بهائی را از تحصیل محروم کنند،و در نقل قولهایی که شما از نظرات رهبر کردید هم در ذیل عبارت این بود که مدیران آموزشی باید مطابق قانون با محصلان یا دانشجویان بهائی رفتار کنند ،حال تا چه حد عمل می کنند ،آن مساله دیگری است.در هر حال خواستم بگویم ،پرونده های قضائی را باید مطلع بود و اشراف داشت.
در اینجا مناسب می بینم آن فتوای تاریخی مرحوم آیت الله منتظری در مورد لزوم رعایت حقوق شهروندی بهائیان علیرغم بطلان و ضلالت عقیدتی آنان را بعین عبارت نقل کنم:
“”حقوق پيروان فرقه بهاييت
سؤال : ضمن عرض سلام و خسته نباشيد خدمت حضرت آيت الله العظمي منتظري
سؤال بنده در مورد جايگاه حقوقي پيروان فرقه بهاييت و نظر جنابعالي در قبال اين رفتار است . البته بر همه ما واضح است كه بهاييان از ديدگاه فقه اسلامي هيچ گاه مشروعيت ديني نداشته و ندارند. با اين حال سؤال اينجاست كه آيا فارغ از حقوق ديني ذكر شده در قانون براي اقليت هاي رسمي چون يهوديان و زرتشتيان پيروان اين فرقه حق برخورداري از حقوق شهروندي را دارند يا نه ؟ رأفت اسلامي چقدر در مورد اين چنين گروههايي صدق ميكند؟
ضمن آرزوي سلامتي و پايداري براي شما در تمام مراحل خدمت به آستان الهي
جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
فرقه بهاييت چون داراي كتاب آسماني همچون يهود، مسيحيان و زرتشتيان نيستند در قانون اساسي جزو اقليت هاي مذهبي شمرده نشده اند، ولي از آن جهت كه اهل اين كشور هستند حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندي برخوردار ميباشند; همچنين بايد از رأفت اسلامي كه مورد تأكيد قرآن و اولياء دين است بهره مند باشند.
ان شاء الله موفق باشيد.
1387/2/25″”.
(پایان نقل قول)
و در نمونه سوال و جواب دیگری در مورد بهائیان اینطور آمده است:
“”انحراف و ضلالت فرقه بهاييت
سؤال : با سلام خدمت آيت الله منتظري
در خصوص سؤالي كه خدمت شما درباره بهاييان شده است بايد خدمت شما عرض كنم كه :
اولا: همان طور كه خود شما مستحضر هستيد اين فرقه دين نيست كه بخواهد جزو اقليت ديني در قانون اساسي يا در شرع مقدس محسوب بشوند يا خير; در ضمن اگر دو کتاب (ايقان و اقدس) هم داشته باشند به يقين از جانب خدا بر پيامبر فرستاده نشده است و دروغ است ، مثل ادعاي امام زمان بودن و….
دوما: همان گونه كه خود شما مطلع هستيد اين دين ريشه در استعمار پير يعني انگليس دارد; يعني اين فرقه ، فرقه انگليسي محسوب ميشوند. و از همان اول بنياد اين فرقه بر دروغ و تفرقه بين مسلمانان است و به يقين من و شما از مبالغي كه براي اين دين از طرف انگلستان خرج ميشود مطلع نيستيم .
بنده دورادور از فعاليت اين فرقه و به انحراف كشيدن جوانان در اين فرقه مطلع ميباشم و به چشم با فعاليت اين فرقه آشنا ميباشم و ميبينم كه چطور اينها جوانان را با فساد و مجالس پارتي و… به سمت خود و به طرف دين به اصطلاح بهايي ميكشانند. ايشان با مظلوم گرايي كه در جامعه به راه انداخته اند در پي ضربه زدن به دين اسلام و قرآن ميباشند….
با تشكر از شما
جواب :
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
آنچه شما در رابطه با فرقه ضاله بهاييت نوشته ايد صحيح است و جاي ترديد نيست ، و بايد مواظب باشيم جوانهاي ما گرفتار آنان نشده و منحرف نشوند; و آنچه من در رابطه با آنها نوشته ام منافات با ضاله و منحرف بودن آنان ندارد. مقصود اين بود كه برخوردهاي تند با آنان نتيجه معكوس دارد.
ان شاء الله موفق باشيد.
1387/3/11
(پایان نقل قول)
و در نمونه سوم از سوال و جواب از ایشان چنین آمده است :
“”پیروان فرقه بهائیت و حقوق شهروندی
سؤال : حضرت آیت الله منتظری با عرض سلام
در یکی از پاسخهای جنابعالی در مورد فرقه بهائیت ، پس از اشاره به این که این فرقه به خاطر نداشتن کتاب آسمانی در قانون اساسی جزو اقلیت های رسمی محسوب نشده اند فرموده اید :
“ولی از آن جهت که اهل این کشور هستند و حق آب و گل دارند از حقوق شهروندی بهره مند می باشند”.
به دنبال انتشار این پاسخ بعضی از پیروان این فرقه از واژه “حقوق شهروندی ” سوءاستفاده کرده و مطالبات زیادی را مطرح نموده و حتی گفته شده نظری که حضرتعالی در سالهای قبل از انقلاب در مورد این فرقه داشته اید عوض شده است . مستدعی است نسبت به این موضوع و نیز منظور از حقوق شهروندی جهت رفع هرگونه ابهامی نظر خود را بفرمایید.
با تشکر
جواب :
بسمه تعالی
با سلام و تحیت
نظر این جانب در مورد فرقه ضاله بهائیه همان نظر سالهای قبل از انقلاب است و تغییری نکرده است . ولی به طور کلی افرادی که تابع هیچ یک از ادیان آسمانی نیستند نیز به حکم آیه شریفه : ” لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین “. (سوره ممتحنه ، آیه 8) و فرمایش امیرالمومنین علیه السلام در نامه به مالک اشتر: “واشعر قلبک الرحمة للرعیة والمحبة لهم واللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان : اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق ” (نهج البلاغة، نامه 53) باید حقوق انسانی آنان رعایت شود.
حقوق شهروندی نیز یک واژه کلی است و حدود آن باید بر اساس عرف و قانون اساسی مورد پذیرش اکثریت مردم مشخص شود. البته اگر کسانی در صدد دشمنی با مردم کشور برآیند و با دشمنان خارجی همکاری نمایند و همکاری آنان مطابق قوانین کشور برای دادگاه صالح ثابت شود باید طبق قانون مجازات شوند. و شهروندی آنان مانع از اجراء قانون نمی شود. و لازم است مراقبت شود جوانان کشور گرفتار تبلیغات سوء آنان نشوند، و اگر معامله و معاشرت با آنان موجب تقویت آنان شود لازم است از آن اجتناب گردد.
ان شاء الله موفق باشید.
1387/3/25
(پایان نقل قول)
این پاسخ از سوال اول جنابعالی ،بجهت طولانی شدن مطلب ،پاسخ به سوالات بعدی شما را در کامنت بعدی ذکر خواهم کرد.
موفق باشید
جناب مرتضى
ممنون از پاسخگويى به سوال اول و نيز ممنون به جهت تصحيح اشتباه من در املاى كلمه ضاله ، من اين كلمه را به شكل ظاله در متن دوستى به نام ناصر در همين پست ديدم و با توجه به معناى واژه ظل تصور كردم كه ظاله نيز ميتواند مشتق از ظل باشد و تعمدا از اين واژه خود ساخته استفاده كردم كه پس از ان با مراجعه به فرهنگ يا قاموس دريافتم ظاله نميتواند مشتق از ظل باشد و واژه ظاله فاقد معنى مى باشد بهر جهت از شما مجددا تشكر مى كنم و در انتظار پاسخهاى بعديتان هستم.
مرتضى عزيز و گرامى با درودى مجدد
من قصد داشتم چنانچه ابهامى در پاسخهاى شما برايم حادث شد ، پس از دريافت پاسخ همه سوالات ، انرا مطرح كنم تا بدين طريق پاسخگويى به ساير سولات فراموش نشود ليكن از انجا كه احتمال مى دهم در صورت تعلل در عدم طرح سوالى كه از پاسخ شما به پرسش اول در ذهنم ايجاد شده تا زمان دريافت پاسخ شما به همه سوالات ، خودم سوال جديد را فراموش كنم لذا ان را ذيلاً مطرح و از جنابعالى در خواست مى كنم عندالامكان پاسخ سوال حاضر را نيز در خلال ساير پاسخ هايتان بيان فرماييد؛
اما سوال مورد اشاره عبارت است از اينكه؛
با توجه به اينكه جنابعالى نيز به تبعيت از اجماع فقها در خصوص نجاست ذاتى پيروان ايين بهاييت ، با سايرين هم عقيده مى باشيد و نيز از انجايى كه اين نجاست به طرق مذكور در فقه قابل تسرى به ديگران مى باشد و ممكن است در صورت مهيا بودن شرايط ، با انتقال به مسلمين ، سب بروز مشكلات زيادى براى انها گردد مانند اخلال در انجام فرايض دينى و نيز امكان تسرى به ماكولات انها و همچنين با توجه به اينكه ميدانيم مهمترين عامل انتقال اين نجاست رطوبت مى باشد و به همين جهت در روزهاى بارانى شرايط به گونه ايست كه خواه ناخواه سرايت گسترده اين نجاست ذاتى ، اجتناب ناپذير خواهد بود ، ايا به نظر شما بهتر نيست با صدور فتوايى شرعى و يا تصويب قانونى خاص و يا صدور بخشنامه اى لازم الاجرا ، به منظور جلوگيرى از بروز معظل ياد شده ، مقرر گردد؛
منبعد در روزهاى بارانى تمامى پيروان ايين بهايت و نيز اندست از پيروان ساير اديان كه از نجاساتى چون مسكرات و يا گوشت خوك مصرف مى نمايند (و يا مسلمين) حق ورود و تردد در اماكن و شوارع عمومى را نخواهند داشت و اين ممنوعيت در زمان بارش باران و مادامى كه رطوبت ناشى از ان برطرف نگردد ، برقرار خواهد بود ، همچنين به منظور جلوگيرى از ايجاد هرگونه شك و شبهه اى در طهارت مسلمين و به منظور جلوگيرى از الودگى مسلمين به نجاست غير مسلمانان ياد شده ، منبعد هيچيك از پيروان ايين بهايت و اندسته از پيروان ساير اديان كه مسكرات يا گوشت خوك مصرف مى كنند (و يا مسلمين) حق استفاده از ابخورى ها و توالتها عمومى و هرمكان عمومى ديگر كه ممكن است از طريق رطوبت بين بدن افراد تماس ايجاد كند را نخواهند داشت (و براى سرپيچى از ان نيز مجازات وضع گردد) ؟
جناب بیکنش عزیز
اولا آن کلمه “ضاله” همانطور که شما فرمودید از ریشه (ضل یضل ضلاله) است بمعنای گمراهی نه از (ظل یظل ظلا) که بمعنای سایه و سایه انداختن است ،و ظال هم تعبیر میشود اما ظاهرا مظله بیشتر در معنای سایبان استفاده میشود.
همینطور کلمه “معضل” بمعنای مشکل لاینحل صحیح است نه “معظل” ،در هر حال تذکرات لغوی نیز ناشی از حسن نیت و تذکر دوستانه است. واطلاق کلمه “ضاله” یعنی گمراه مقصود توهین به آنان نیست بلکه بلحاظ ارزش گذاری درون دینی فقهی کلامی است.
در مورد مسائل طهارت و نجاست نیز در پاسخ اول توضیح دادم که لب و مخ خطاب تکلیفی متوجه مسلمانان است نه خود بهائی یا کافر غیر کتابی دیگر که لزوم اجتناب دارند ،در واقع مخاطب تکلیف مسلمانان هستند ،شما اشاره تعریض آمیزی داشتید به مشکلات یا فرضا عسر و حرجی که ممکن است از این تکلیف ناشی شود ،در پاسخ باید عرض کنم در بحث های کتاب الطهاره و قاعده ای بنام اصالت الطهاره در همه اشیاء ،در فقه توضیح داده شده است که موضوع اجتناب از نجاست “معلوم النجاسه” است نه “مشکوک النجاسه” ،یعنی اصل این است که همه اشیاء یا افراد ناشناس پاکند مگر اینکه علم عینی محسوس پیدا شود به نجاست شیء یا شخص ،بنابر این فرضا اگر در لیوان آبی قطره ای خون یا خمر نجاست دیگر واقعا ریخته شده باشد ،مکلف مسلمان مادامی که علم به نجاست نداشته باشد مکلف به اجتناب نیست و اگر آن آب را هم تناول کرد مرتکب گناه سرپیچی از تکلیف نشده است.
با این رویکرد که معلوم النجاسه موضوع تکلیف اجتناب از نجس است بسیاری از فروض مشقت آمیز که شما تصویر کردید ،منتفی می شود ،و برخی فروض نیز فرض های نادرند در حالیکه خطابات تکلیفی منصرف به امور اکثری و طبیعی است نه امور نادری ،و اصلا فرض کنید کسی در اثر بی مبالاتی بدن یا لباسش به نجسی ملوث شود ،صرف تلوث و تلویث به نجاست موضوع تکلیف و حرمت و گناه نیست ،نهایت این است که یک حکم وضعی (لزوم تطهیر بدن یا لباس) متوجه مکلف مسلمان است.
البته در اسلام خوردن اشیاء حرام و نجس نیز بدلیل خاص حرام تکلیفی است که باز این هم چنانکه عرض شد دائر مدار “معلوم النجاسه و الحرمه” و بر اساس قاعده اصالت الطهاره اشیاء مشکوک محکوم به طهارت و حلیت اند.
از توجه شما سپاسگزارم
آقا مرتضی
1.در مورد اینکه کفار ذاتیه نجس هستند سؤال من اینستکه استیون هاوکینز به عنوان یک کافر که علنا هم اعلام کرده و میکند نجس است ولی داعشی ها بدلیل اینکه مسلمانند مطهر(مقابل نجس) هستند؟ میخواهم جواب این سؤال را عقلی بدهید نه کلامی لطفا. یعنی آیا عاقلانه است که انیشتین نجس باشد ولی حافظ اسد، مبارک و داعشی ها و ایمن الظواهری و ابوبکر البغدادی پاک؟
2.این گونه فتواهای مرحوم منتظری همه به اواخر عمر ایشان بر می گردد در حالیکه موقعی که قانون اساسی وضع می شد اشاره ای به حقوق شهروندی نشد و فقط بروش صدر اسلام در مورد اهل ذمه صحبت شده است. ما در ایران فقط بهائی ها را نداریم. اهل حق در ایران بیش از 10 درصد اجتماع ایران هستند. جمعیت زیادی در ایران در اصطلاح شیطان پرست یا همان ایزدی ها هستند.
از ابتدای انقلاب در هر پرسشنامه استخدامی یا تحصیلی یکی از مواردی که در کنار ملیت گنجانده شد دین و مذهب بود، هم دین و هم مذهب و هیچکسی هم اعتراضی نکرد حتی آقای منتظری.
آقا منصور گرامی
با سلام ،من بعد از آن پرسش و پاسخ ،کامنت شما را امروز مشاهده کردم ،و بیدرنگ اقدام به پاسخ کردم مبادا صفحه کهنه شده و مانند نوبت قبل منجر به گلایه شما شود.
1-نوشته اید :
“”در مورد اینکه کفار ذاتیه نجس هستند سؤال من اینستکه استیون هاوکینز به عنوان یک کافر که علنا هم اعلام کرده و میکند نجس است ولی داعشی ها بدلیل اینکه مسلمانند مطهر(مقابل نجس) هستند؟ میخواهم جواب این سؤال را عقلی بدهید نه کلامی لطفا. یعنی آیا عاقلانه است که انیشتین نجس باشد ولی حافظ اسد، مبارک و داعشی ها و ایمن الظواهری و ابوبکر البغدادی پاک؟””
(پایان نقل قول)
ببینید آقا منصور عزیز ،آن پرسش و پاسخ یک سوال و جواب فقهی درون دینی بود ،سوال این بود که بلحاظ مشی فقهی و دلایل فقهی متکی به کتاب و سنت ،نیز بلحاظ کلام شیعه ،حکم فرقه بهائیت چیست؟ که من بر اساس نظرات مشهور و رایج فقهی کلامی شیعه عرض کردم که بهائیت از نظر اسلام یک آیین باطل است زیرا انکار خاتمیت پیامبر اسلام که یکی از ضروریات اسلام و قرآن است ،تنها یکی از آراء باطل آنان است ،این بلحاظ کلامی.
اما بلحاظ فقهی نظریه مشهور و رایج فقه شیعه بلکه اهل سنت این است که “منکر یکی از ضروریات اسلام” محکوم به کفر است،و کافر منکر ضروری محکوم بنجاست و قذارت ذاتی و معنوی است،و توضیح هم دادم که بلحاظ نظر رایج فقهی نجاست دو گونه است :نجاست عارضی بر بدن انسان که ناشی از تماس مرطوب اقذار و نجاسات خاصه مثل بول و غائط و منی و خون و …،با بدن انسان است.
و نجاست باطنی و قذارت معنوی کفار منکر و جاحد ،که خود سبب عروض نجاست به دیگران است.
این نظر رایج است ،و اگر دقت کنید در بخشی از کلام مرحوم استاد منتظری این جمله بود که “حکم بنجاست اهل کتاب بر اساس احتیاط ” است ،اینرا خدمت شما توضیح دهم که این تعبیر “حکم احتیاطی” در فقه در مواردی بکار میرود که مساله از نظر فقیه بلحاظ نوع ادله و لسان آنها خیلی مسلم نیست و قابل بررسی و تجدید نظر هست،و اشاره کردم که در مورد نجس بودن اهل کتاب فتوا به طهارت آنها در بین قدماء و متاخرینی از فقهاء وجود دارد.زیرا لسان بسیاری از روایاتی که تعبیر به نجاست کفار کرده است ،و مثالهایی که آنجا زده شده است ،بیشتر ناظر به تماس آنان با نجاسات مسلم مثل سگ و خوک و شراب و خون و عدم اجتناب آنان از این اموری است که بلحاظ شریعت اسلام ،نجس شمرده شده اند.
میخواهم اجمالا عرض کنم ،پس بلحاظ تامل و بازنگری فقهی این امکان وجود دارد که روایات مربوط به حکم به نجاست ذاتیه یا عرضیه کفار را حمل بر این وجه کنیم که چون آنان از نجاسات مسلم از نظر اسلام ،اجتنابی ندارند ،حکم به نجاست آنان شده است ،نه آنکه شخص بما اینکه انسان کافر است محکوم به نجاست است ،بنده خود تمایلی به این نظر دارم و در حال بررسی آن هستم ،البته مساله بلحاظ وجود اجماعات منقوله مساله مشکلی است ،که باصطلاح اگر آن اجماعات را مدرکی بدانیم یعنی منشا آن اجماعات فقهاء را همین روایت قابل تاویل بدانیم ،ممکن است به این نظر برسیم که نجاست ذاتی کفار بی اساس است ،و اگر هم فقیهی حکم به اجتناب از رطوبات آنان کند بلحاظ همان اجتناب نکردن آنان از نجاساتی مثل خمر و بول و خون و غیره باشد ،وگرنه چگونه است که مرحوم آقای حکیم یا اقای خوئی و برخی دیگر از بزرگان فقهاء فتوا بطهارت یهود و نصاری داده اند؟ نیز در کلام شیخنا الاستاد ایت الله منتظری هم این قید بود که ،که یهود و نصاری اگر از نجاسات اجتناب کنند ،محکوم بطهارتند.
بنابر این بر اساس پژوهش و تامل بیشتر امکان تبدل و تغییر نظر فقهی وجود دارد. این اولا.
ثانیا من در بیانم خطاب به دوستمان بیکنش توضیح دادم و در کلام استاد نیز بود که فتوا به نجاست یک فتوای درون دینی خطاب به مکلفان مسلمان است که از آنان اجتناب مربوط به نجاست کنند ،اگرچه همانطور که استاد در فتاوای خود ابراز داشتند باید حق و حقوق بهائیان بعنوان ایرانیان ساکن این سرزمین مراعات شود و در قرآن و روایات تاکیدات فراوانی در مورد حسن معاشرت و سلوک و رفتار و گفتار نیک نسبت به انسانها وجود دارد.بنابر این فرضا اگر از نظر فتوایی به این نتیجه برسیم که کافر منکر ،نجس است ،این برای تحقیر و توهین او نیست ،بل بجهت شرافت تشرف به دین اسلام است ،و احکام الهی از نظر ما مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی نفس الامری هستند ،چه استبعادی وجود دارد که حقیقتا تحول به توحید و اسلام آوردن تاثیر خاص و تکوینی در روح انسان بگذارد،و خلاف آن یعنی کفر تاثیری متناسب و تکوینی در روح کافر بگذارد؟ این نگاه البته نگاهی درون دینی است ،و طبیعی است که کسی که از بیرون به دین نظر میکند چنین واقعیتی را نپذیرد.بهرحال منظور این است که احکام درون دینی و داخلی شریعت مناط ها و ملاکات خاص خود را دارد،اگرچه گفتم که امکان بررسی اجتهادی دیگر در اینگونه مسائل وجود دارد ،اما باز با روش بحث و استنادات فقهی ،و نه بلحاظ استحسانات و آنچه که سلیقه عرفی افراد است ،مثل همین مقایسه هایی که شما در فرمایشاتتان کردید.
شما در کلامتان “استیون هاوکینز (هاوکینگ؟)” را که بقول شما کافر است مقایسه کرده اید باجهال داعشی.
اولا در توضیحات بالا گفتم که مورد اهل کتاب و غیر اهل کتاب از مشرکان یا ماتریالیستهای منکر خدا یا منکران ضروریات دین ،در کلام برخی از فقهاء تفکیک شده است ،فرضا دانشمند محترمی مثل هاوکینز که خدمات شایانی به عالم علم و فیزیک کرده است ،کافر اهل کتاب باشد ،من گفتم که بنظر برخی فقهاء اهل کتاب محکوم بطهارت ذاتی هستند،اما نکته ای که شما توجه نکردید و من تکرار کردم این است که فتوا بنجاست (صرفنظر از امکان بازنگری فقهی) یک فتوای داخل دینی است نه برای ارزش گذاری و مقایسه،بلکه برای ایجاد تکلیف برای خود مسلمانان،بنابر این اینگونه مقایسه کردن که شما آنرا “عاقلانه” نامیده اید و آنرا تکیه گاه استدلال خود قرار داده اید بطور اتوماتیک منتفی است،در واقع ما الان در مقام مقایسه ارزشی بین داعش و هاوکینز نیستیم ،و شما آمده اید افعال و کارهای وحشیانه و غیر انسانی داعش را با خدمات علمی آن دانشمند مقایسه کرده اید ،این دیگر یک نگاه فقهی و درون دینی نیست ،این را ما درفقه میگوییم “استحسان” یعنی خوش آمد عقل ،در حالیکه اگرچه عقل یکی از منابع قوی دین در اصول و فروع است ،اما در مقولات تعبدی شریعت که عقل ملاک های آنرا در نمی یابد ،خوش آمد عقلی در برابر منطق قرآن و وحی و حاملان وحی یعنی سنت نبوی و عترت او ،جایگاهی ندارد.
من دفاعی از جهال وحشی داعش ندارم ،و از ایمن ظواهری و بغدادی و اسد دفاع نمی کنم ،و اصلا در دیانت و اعتقاد کلامی فقهی آنان شک دارم،اصلا فرض کنید آنها خود را مسلمان بدانند ،بحث این است که برداشت های آنان از متن دین جاهلانه و نادرست است ،اینان که فقیه مجتهد مستنبط نیستند ،جهالی ظاهری هستند که دین را مستمسک رسیدن به قدرت قرار داده اند ،بگذریم از اینکه دور نیست که رهبران آنها ولیده و دست سازها و مواجب بگیران قدرت های خارجی و علی الخصوص صهیونیستهای دشمن اسلام باشند که در صددند با کارهای وحشیانه با آب و رنگ مفاهیم دینی ،ضربه به حیثیت اسلام بزنند.
پس اگر فرضا ما بگوییم هاوکینز باقرار خود او کافر است و بلحاظ ادله فقهی حکم بنجاست ذاتیه ناشی از کفر او کنیم ،و فرضا بگوییم داعش مسلمان است و بحکم مسلمانی پاک است ،این بمعنی ترجیح کارهای آنها بر خدمات هاوکینز نیست،اصلا اینجا حکم بنجاست یا طهارت حکم ارزش گذاری و مقایسه نیست ،بلکه یک حکم تکلیفی داخلی متوجه به مسلمانان است ،این چه ربطی دارد به اینکه ما داعش را تایید کنیم یا کارهای آنان را صحیح بدانیم؟
بعبارت دیگر ما در کسوت هر اعتقادی ،انسانهای بد و خوب داریم که مسوول عمل خودند ،مثل اینکه انسان سکولاری نیک نیت و نیک عمل باشد ،و انسان سکولار دیگری بد عمل و ظالم و بد اخلاق باشد.و بعبارتی فنی تر شما بین اشتراک دو لفظ “پاک =خوب و نیک عرفی” و “پاک باصطلاح فقهی “که منشا برخی احکام است خلط فرموده اید.
2- نوشته اید :
“”.این گونه فتواهای مرحوم منتظری همه به اواخر عمر ایشان بر می گردد در حالیکه موقعی که قانون اساسی وضع می شد اشاره ای به حقوق شهروندی نشد و فقط بروش صدر اسلام در مورد اهل ذمه صحبت شده است..””
(پایان نقل قول)
ببینید:
اولا از نظر فقهی مانعی ندارد که فقیهی نسبت به مساله ای بر اساس مدارک فقهی فتوایی داشته باشد ،و بعد در اعاده و تجدید نظر در مدارک فقهی و باقتضای تحولات موضوعی ،در فتوای خود تجدید نظر کند.
ثانیا : مرحوم استاد در اینجا تجدید نظر فقهی نداشته اند ،ایشان اگرچه از پیش از انقلاب بلحاظ عقیدتی و مقام فقهی علمی که داشتند از سوی مرحوم آیت الله بروجردی استادشان،مامور به بحث و جدل و مناظره عقیدتی با فرقه بهائیت بودند ،و در این زمینه نوشته هایی هم دارند ،اما پس از انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی ،نه در مقام قانون گذاری و نه در نظارت های اجرایی که در زمان قائم مقامی و نفوذی که در کشور داشتند ،هرگز نگفته بودند باید بهائیان ایرانی ساکن ایران را قلع و قمع و نابود کرد،چنین چیزی نبوده است،البته در مقام قانون نویسی قانون اساسی بحث هایی در آن جلسات قانون گذاری وجود داشته است که بهر حال روی استدلال های حقوقی و دینی و بلحاظ مراعات حقوق اکثریت ،بهائیان ،از اقلیت های مذهبی مثل یهود و نصاری و زرتشتی محسوب نشده اند،و خوب میدانید که بلحاظ گروهی عملکردهای آنان در منحرف کردن دیگران عملکرد خوبی نبوده است ،حال بحث چگونگی پیدایش این فرقه و سرکرده آن و اینکه که وابسته به انگلیس بودند یا نبودند ،بحث هایی تاریخی است که من اشرافی ندارم و اهل نظر تاریخی می توانند اظهار نظر کنند.
غرض اینکه اینها بهر استدلالی (که باید به مشروح مذاکرات خبرگان قانون اساسی مراجعه کرد) از اقلیت ها محسوب نشده اند،اما از نظر فردی افراد ایرانی بهائی که زاد و ولد آنها در ایران بوده است و ساکن و تبعه ایرانند ،بطور اتوماتیک مشمول قوانین تبعه و شهروندان ایرانند ،البته عرض کردم ،اگر در قانون اساسی بهر استدلالی (مثلا بلحاظ مراعات حقوق اکثریت مسلمان یا شیعه) برخی مناصب را مشروط به اسلام یا تشیع کرده اند ،خوب این طبق قانون است ،اما در غیر آن موارد شما بگویید در کجای قانون اساسی یا قانون عادی ،یا در کدام کلام و فتوای مرحوم استاد منتظری آمده است که بهائی از “حق تحصیل” یا “حق اتخاذ کار و کسب آزاد” یا “حق رای دادن در انتخابات” یا حقوق عمومی دیگر تبعه ایران ،محروم باشد؟!
ثالثا: آن سوالات سه گانه که بصورت استفتاء از مرحوم آقای منتظری شده است ،بهرحال سوالی بوده است که در اواخر عمر ایشان شده است،و ایشان ضمن تاکید بر کفر و انحراف بهائیان و بطلان عقیده آنان ،گفته اند حقوق شهروندی و حق آب و گل بهائیان ایرانی ساکن ایران محفوظ است،بگویید اینکه سوال و جوابی در اواخر عمر از ایشان شده است ،چگونه حکایت دارد از اینکه قبلا ایشان به آن معتقد نبوده باشند؟ شما آیا سندی بر خلاف این دارید که به اواخر عمر ایشان اشاره می کنید؟
اینکه در ادامه گفته اید :
“”از ابتدای انقلاب در هر پرسشنامه استخدامی یا تحصیلی یکی از مواردی که در کنار ملیت گنجانده شد دین و مذهب بود، هم دین و هم مذهب و هیچکسی هم اعتراضی نکرد حتی آقای منتظری””.
من از رویه و روش غلط حمایتی نمی کنم ،اطلاع دقیقی هم از صحت ادعای شما ندارم ،اما من بیاد ندارم که ایشان از قدیم جز از “بطلان عقیده بهائیت” یا احیانا محکومیت ارتباط برخی گروههای بهائی با خارج یا جاسوسی آنها” چیزی گفته باشند،اطلاع دقیقی هم از واکنش های ایشان به “گزینش ها” ندارم ،اینرا باید بررسی دقیق کرد،اما اینرا از مرحوم ایشان باور دارم که انسان شریف و آزاده ای بود و در بسیاری از موارد هیچ ننگ و امتناعی نداشت که اقرار به اشتباهات در امور سیاسی اجتماعی انقلاب کند ،از باب نمونه میتوانید به “رساله انتقاد از خود” ایشان مراجعه کنید تا صحت ادعای مرا وجدان کنید.
3-نوشته اید :
“” ما در ایران فقط بهائی ها را نداریم. اهل حق در ایران بیش از 10 درصد اجتماع ایران هستند. جمعیت زیادی در ایران در اصطلاح شیطان پرست یا همان ایزدی ها هستند””.
(پایان نقل قول)
نمیدانم مقصود شما از “اهل حق” چیست و کیست،شاید مقصودتان “گروههای متصوفه و دراویش ” ایرانی مقیم ایران باشد،و اطلاع دقیقی هم از صحت این عدد که آنها “10 درصد” جمعیت ایران هستند هم ندارم،ایکاش ماخذ آماری خود را ارائه می کردید ،اما بحث من الان آمار و عدد و رقم و صحت و سقم آن نیست ،فرض کنیم این عدد درست باشد ،بهرحال متصوفه یا از اهل تسنن هستند که بعنوان اقلیت مذهبی در قانون اساسی حقوقی دارند،که البته بنظرم “درویش سنی ” در ایران کم داریم ،و یا “اهل حق شیعه” هستند که باز مشمول عنوان “اکثریت شیعه” هستند که باید حقوق آنها رعایت شود،بحث من عملکرد نیست ،اگر حاکمیت مراعات حقوق آنها را نکرده است ،کار نادرستی است که امیدوارم اصلاح شود و ما هم منتقدیم ،اما اگر یادتان باشد در حملاتی که متاسفانه به برخی اماکن دروایش در قم و جاهای دیگر شد ،یکی از معدود مراجعی که (بلکه شاید منحصر در ایشان) بیانیه صادر کرد و آن عمل را محکوم کرد مرحوم آیت الله منتظری بود.
و بالاخره گفته اید :
“” جمعیت زیادی در ایران در اصطلاح شیطان پرست یا همان ایزدی ها هستند””.
من نمیدانم غرض شما از پیش کشیدن این گروه ایزدیها یا شیطان پرست ها چیست؟
اما اینکه میگویید آنها “جمعیت زیادی” هستند را از کجا می گویید؟ شما که ظاهرا الان ساکن امریکا هستید چگونه از زیادی تعداد این فرقه در ایران اطلاع دارید؟ یا آمار تقریبی شما مستند بکدام جامعه آماری علمی و دقیق است؟!
اما من خیال شما را راحت کنم ،فرض کنید افرادی شیطان پرست در ایران وجود داشته باشند ،تا مادامی که آنها با نقض حقوق اکثریت مسلمان ملت ایران ،بترویج علنی نحله باطل خود نپردازند که مطابق قوانین ایران جرم است ،بعنوان ایرانی مشمول قوانین عمومی تبعه ایرانند،پس هیچ فرد یا گروهی چه مسلمان و چه معتقد به هر عقیده ای ،از شمول قوانین شهروندی خارج نیستند ،مگر اینکه مرتکب یکی از عناوین مجرمانه مصرح در قانون شوند.
سپاس از توجه شما
جناب مصلح عزیز،
ممنون از پاسخ شما
در مورد سؤال اول آنجه که از شما خواسته بورم این بود که سؤال را عقلی پاسخ دهید نه کلامی. اینکه فقها چه می گویند یا معصومین داستان دیگری است. عقل شما چه می گوید. آیا داعشی و غیره ای که نام بردم با وجود آنهمه خباثت پاکند یعنی معاشرت با آنان مباح است میتوان از غذای آنها خورد. با انها دست داد ، به آنها دختر داد و با دخترانشان ازدواج کرد و لی با آن بقیه ای که نام بردم خیر؟ آیا یک جای این تفکر با یک جاهائی از قوانین خدا نه قوانین فقها قلقلک نمی دهد؟ خودمانی صحبت میکنم.
اهل حق گروه زیادی از مردم ایران در مناطقی از کرمانشاه، قزوین،مراغه، ارومیه و رودهن هستند که در ایران به نام علی الهی شناخته میشوند و شیطان پرستها طایفه ای در غرب ایران در منطقه دالاهو هستند . صرفنظر از اینکه چند درصد از جمعیت ایران را تشکیل می دهند در ایران زندگی میکنند و مطمئن باشید آنقدر هستند که جمهوری شیعه ایران نتوانسته نابودشان کند، جرا که در ابتدای انقلاب امثال خلخالی همین قصد را داشتند که وقتی آقای خمینی اعلام کرد اگر دوست دار علی بودن اهل حق است من هم اهل حقم که همین باعث شد رهایشان کردند.
اینکه آقای منتظری انسان والائی بودند شکی در آن نیست ولی کما اینکه ایشان از مثلا اعدامهای فله ای 67 در این اواخر اعلام کردند من کوتاهی کردم و باید برای ملاقات با اقای خمینی اطرار میکردم قطعا اگر با این سؤال من مواجه میشدند اظهار پشیمانی مینمودند.
جناب مصلح عزیز تفاوت حقیقت و واقعیت میدانی در چیست؟ واقعیت خطوط کتاب است و حقیقت بین خطوط کتاب.
موفق باشید
ببخشید اشتباها مصلح گفتم
جناب منصور گرامی
تشکر از پاسخ شما
گفته اید :
“”در مورد سؤال اول آنجه که از شما خواسته بورم این بود که سؤال را عقلی پاسخ دهید نه کلامی. اینکه فقها چه می گویند یا معصومین داستان دیگری است. عقل شما چه می گوید. آیا داعشی و غیره ای که نام بردم با وجود آنهمه خباثت پاکند یعنی معاشرت با آنان مباح است میتوان از غذای آنها خورد. با انها دست داد ، به آنها دختر داد و با دخترانشان ازدواج کرد و لی با آن بقیه ای که نام بردم خیر؟ آیا یک جای این تفکر با یک جاهائی از قوانین خدا نه قوانین فقها قلقلک نمی دهد؟ خودمانی صحبت میکنم””.
ظاهرا جنابعالی دقت کافی در پاسخ من نکردید ،من تنها بحث فقهی نکردم ،بلکه حریم های مختلف بحث را تفکیک کردم ،و گفتم اصلا اینگونه مقایسه بین کارها برای ترتب عناوین اعتقادی خلط مبحث است ،گفتم که خلط شما ناشی از اشتراک لفظ “پاک” است ،پاک هم بمعنای منزه از حیث کردار و انسان نیک نیت و نیک عمل است ،هم بمعنای مقابل نجاست که اصطلاحی درون دینی است ،اگر گفتیم (فرضا داعش مسلمان سنی باشند،چون من واقعا در اعتقاد آنان تردید دارم) داعش پاک است بلحاظ اینکه فرضا مسلمان است ،مفهوم این جمله این نیست که عمل آنان خوب و متصف به حسن عقلی است ،نیز اگر گفتیم “هاوکینز” بلحاظ مثلا کافر بودن معروض حکم نجاست فقهی است ،مفهوم این جمله این نیست که اعمال شایسته و خدمات انسانی او همه نادیده گرفته شود یا محکوم به قبح عقلی باشد ،چنین نیست ،این یک اصطلاح و حکم داخلی شرعی است.
نیز توضیح دادم که در مواردی از تعبدیات که “عقل” به “مناطات و ملاکات احکام شریعت” نمی رسد ،بحکم برهان عقلی بر صدق و حقانیت وحی ،تابع حکم شرع است ،بنابر این آنچه شما تحت عنوان” ” عقل شما چه می گوید”” بر آن اصرار دارید چیزی است که در دانش فقه از آن تعبیر به “استحسان”=خوش آمد عقل در تعبدیات میشود ،چنین چیزی در فقه شیعه جایی ندارد.
اینکه عقل چه میگوید؟ من میگویم عقل اولا ببرهان های قاطع تصدیق به شریعت و نبوت می کند ،آنگاه در تعبدیات شرعی ببرهانی که بر حقانیت شریعت و وحی یافته ،حکم شرع را تصدیق میکند.
اما در مقایسه عمل داعش با عمل هاوکینز ،عقل بلحاظ ادراک حسن و قبح ذاتی اشیاء ،حکم به حسن و نیکویی عمل هاوکینز میکند ،همانطور که با درک قبح وحشیگری و زشتی عمل داعش حکم به “قبح” اعمال آنان میکند،اینرا در کلام و اصول فقه شیعه میگویند “ادراک ذاتی حسن و قبح اشیاء” که ما بخلاف اشاعره از اهل سنت معتقد به آن هستیم.
اما حکم به طهارت یا نجاست که از احکام تاسیسی وضعی شارع اقدس است تابع موضوع و عنوان است که موضوع آن “اعتقاد یا عدم اعتقاد کفری” است ،بعبارت دیگر عنوان “کفر” که معروض “نجاست” ذاتی یا عرضی شرعی است عنوانی “توقیفی و شرعی” است که تابع دلیل شرعی است.همینطور اتوماتیک عقل نمیتواند بلحاظ “حسن فعل آقای هاوکینز” حکم به طهارت او کند ،یا بخاطر “قبح فعل داعش” حکم به نجاست آنان کند.عنایت فرمودید؟ در حقیقت خلط شما خلط اصطلاح و مغالطه از باب “اشتراک لفظ” است،و من ضمنا توضیح دادم که بر فرض فتوای به نجاست یا طهارت از باب اعتقاد ،این حکم حکمی برای ارزش گذاری نیست ،بلکه حکمی تکلیفی برای لزوم اجتناب مسلمانان از قذارات و انجاس است.
اینکه بحث “قلقلک” را پیش آوردید باید عرض کنم فقه و فقهاء تابع دلایل ناشی از شریعت اند اعم از متن قرآن و سنت و عترت و حکم عقل در غیر تعبدیات ،پس فقیه بهیچوجه “قلقلکی” نیست!فقیه نوکر دلیل شرعی و تعبد به آن است.
اما شما بگویید اگر معیار را در حکم به طهارت یا نجاست ذاتی عقل بگیریم ،از کجای دلیل عقلی و به چه استنادی “حکم وضعی نجاست و طهارت ” را که از تاسیسات شارع است انتزاع و برداشت می کنید ،بگذریم از اینکه احکام عقل نظری و عقل عملی احکامی کلی هستند و برهان بر امور کلی اقامه میشود نه بر امور جزئی مثل طهارت یا عدم طهارت هاوکینز یا داعش.
2- در مورد اهل حق ممنون از توضیحتان ،من بحثی در آمار و ارقام ندارم ،اینها هرچه باشند اقلیت ناچیزی است ،اما اگر کسی “علی علیه السلام” را خدا بداند از جهات متعدد مشرک و کافر است ،این در حقیقت یک شاخه از غلو است که منکر توحید در خالقیت و ربوبیت و تشریع خواهد بود.
از این هم که میگویید خلخالی قصد قتل عام آنان داشت بی اطلاعم و در صدد انکار نیستم ، اما شما آیا سندی بر این ادعا دارید؟
3-اینکه در مورد مرحوم استاد منتظری نوشتید :
“”اینکه آقای منتظری انسان والائی بودند شکی در آن نیست ولی کما اینکه ایشان از مثلا اعدامهای فله ای 67 در این اواخر اعلام کردند من کوتاهی کردم و باید برای ملاقات با اقای خمینی اطرار(اصرار) میکردم قطعا اگر با این سؤال من مواجه میشدند اظهار پشیمانی مینمودند””.
در مورد اعتراض ایشان به اعدامها ،ایشان همان موقع بصورت نامه های مختلف به مرحوم آیت الله خمینی ،به این مساله اعتراض کرده بودند ،همچنین در نامه هایی به مسولان قضائی وقت ،یا بطور حضوری از این مساله انتقاد کرده بودند ،بنابر این بنظرم تعبیر کوتاهی تعبیر دقیقی نباشد ،آقای منصور خواهش میکنم هرگاه مطلبی را چه در موضوعات خارجی و چه در احکام مختلف بیان میکنید لطفا مستند و با ریفرنس بیان کنید ،عادت من این است که هم خود سعی میکنم با ارجاع دقیق مطلب بنویسم ،هم از طرف گفتگو متوقع هستم هر فاکتی را ادعا میکند مستند بیان کند ،این تعبیر “کوتاهی” یا اذعان ایشان به کوتاهی را شما از کجا بیان کردید؟
بنظرم ایشان تا جایی که برد و نفوذ داشتند اعتراض کردند ،و اصلا یکی از علل مهم کناره گیری ایشان از قدرت همین موضوع اعدامها و اختلاف نظری بود که با آقای خمینی در این مورد پیدا کردند ،شما میتوانید به خاطرات ایشان بخش مربوط به اعدامها مراجعه کنید تا به میزان تلاش های ایشان آگاهی یابید،ضمن اینکه بهرحال ایشان آن موقع رهبر نبودند و رهبریت و مرکزیت قدرت با آقای خمینی بود.
4- و بالاخره گفته اید :
“”جناب مصلح عزیز تفاوت حقیقت و واقعیت میدانی در چیست؟ واقعیت خطوط کتاب است و حقیقت بین خطوط کتاب””.
ببینید آقای منصور،شاید هنوز با نوع دیدگاهها و استراتژی من در اینگونه گفتارها آشنا نشده باشید ،من نه خود عادت به چنین تعبیرات تبلیغاتی و شعری و لفاظی دارم ،و نه براحتی هر ادعایی را از هرکسی می پذیرم،اینها تعبیرات سمبولیک و مجازی است ،حقیقت و واقعیت از نظر من دو لفظند که حکایت از اشیاء یا احکام خارجی میکنند ،میزان در صدق گزاره ها و ادعاها نیز برهان و استدلال های تام و تمام و روشن است و مطابقت آنها با واقع خارجی ،نه اینگونه تعبیرات مجازی یا سمبولیک ،بواقع خطوط کتاب نیز حقایق لفظی هستند که ما را منتقل به مفاهیم می کنند ،باید دید خود آن مفاهیم تا چه حد مطابق با واقع است و معیار اینجا حس و برهان عقلی است ،حتی اگر کسی اهل کشف و شهود هم باشد این کشف و شهودش برای خودش حجت است ،و اگر هم بخواهد سخنی از کشفیات و تجربیات عرفانی خود کند ،لاجرم باید آنرا در قالب “علم حصولی” و مفهوم برای دیگران بیان کند ،پس باز ماجرا بازگشت میکند به قالب های مفهومی که لفظ و گفتار و خط و کتابت نیز واسطه های انتقال مفاهیمند.
البته مابین سطور کتاب نیز چیزی جز فضای سفید خالی بین خطوط نیست! و با اینگونه جعل اصطلاحها نمی توان بین واقعیت و حقیقت تفکیک مفهومی ایجاد کرد ،لطفا این سبک و سیاق گفتگو را به اهل عرفان و شطحیات و غیرو واگذار کنید ،ما هستیم و برهان و حس و تجربه و الفاظی که واسطه انتقال مفاهیم اند.
ممنون از توجه شما
سلامی دوباره به جناب نوریزاد و بیکنش گرامی و سایر کاربران محترم
در سوال دوم از مجموعه سوالاتتان پرسیده اید :
“”-ایا شما امام زمان را در زمان حاضر از حیث جسمانی زنده و در قید حیات می دانید؟
در صورت مثبت بودن پاسخ با توجه به گذشت بیش از هزار سال از زمان تولد ، ایا ایشان نیز به اثار و تبعات کهولت سن مبتلا شده اند یا خیر ؟ و ایا گذشت زمان تغییری در جسم و ظاهر ایشان ، نسبت به اخرین روزی که پس از ان به غیبت رفته اند ، به وجود اورده یا خیر؟ و در این صورت ایا در حال حاضر و یا در زمان ظهور ، ایشان با کدامیک از ظواهر سنی (کودکی -جوانی – میانسالی -پیری – و یا دقیقا با ظاهری که در زمان غیبت داشته اند) در میان مردم ظاهر خواهند شد؟
در صورت حیات جسمانی و علی القاعده ایا ایشان نیز برای تداوم حیات خود ناگزیر از مصرف لوازم حیات یعنی اب ، غذا و هوا می باشند یا خیر؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ ، ایشان مایحتاج خود را چگونه و به چه طریقی تحصیل می کنند؟””.
(پایان نقل قول)
پاسخ به این سوال مثبت است ،آری اصل وجود امام زمان علاوه بر اينكه به وسيله براهيني كه دلالت ميكند بر لزوم امامت عامه در همه اعصار و زمانها به اثبات ميرسد، به وسيله اخبار متواتره كه از پيامبراكرم و ائمه معصومين (ع) نقل شده و از طرق فريقين روايت شده نيز به اثبات ميرسد; بيش از سه هزار حديث از طرق شيعه و سني درباره آن حضرت در دسترس است به گونه اي كه اجمالا در حد تواتر است و موجب قطع و يقين ميباشد.شما ميتوانيد در اين زمينه به مسند احمد حنبل، جامع الاصول، كنزالعمال، سنن ابن ماجه از كتب اهل سنت، غيبت نعماني، غيبت شيخ طوسي، كمال الدين صدوق و بحار مجلسي از كتب شيعه مراجعه فرمائيد.
از زمان خود پيامبر قضيه مهم مهدي و اينكه او فرزند نهم امام حسين ميباشد و
داراي عمر طولاني و غيبت طولاني، و اينكه پس از ظهور زمين را پر از عدل و داد مينمايد، و علامتها و نشانه هاي قبل از ظهور آن حضرت به نحو تفصيل نقل شده است.
بنابر این اصل تولد و وجود ایشان بر حسب برهان امامت عامه و تواتر روایات که سبب حصول یقین بمفاد آن است بی تردید از معتقدات اسلامی است ،چیزی که هست این است که بنظر برخی از اهل سنت ایشان هنوز متولد نشده است ،که این مفاد اعداد کمتر از روایات است ،اما بلحاظ اکثریت و کمیت معتنابهی از روایات که موید به برهان عامه امامت است ،ایشان بعنوان فرزند امام عسکری علیه السلام بجهت حساسیت دشمنان آنحضرت تولدی مخفی داشته است که بعد از مدتی از عمر آنحضرت به غیبتین صغری (70 سال) و غیبت کبری تاکنون منتهی شده است ،که وجود مبارک ایشان بعنوان ذخیره ای الهی و آرمانی الهی برای استقرار عدالت و قسط کامل و تحقق آرمانهای الهی انبیاء در تحول انسانها به قیام بالقسط ،بقدرت و مشیت الهی محفوظ است : و”یملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا” که مفاد بسیاری از روایات است.
سوال و جزئیاتی که شما مطرح کرده اید سوالی معروف و قدیم است ،سوالی که مفاد آن در حقیقت چیزی جز “استبعاد در بقاء و عمر طولانی انسان” نیست ،برخی جزئیات مورد سوال هم برحسب برخی روایت های واحد معلوم ما هست و برخی از آن جزئیات نیست معلوم ما نیست ،و دخلی نیز به اصل وجود و بقاء طولانی ایشان ندارد.
در این زمینه ها کتاب فراوان است اما مرحوم استاد آیت الله منتظری طاب ثراه ،در زمینه اعتقاد به مهدویت از نظر شیعه و جزئیات مباحث مربوط به آنحضرت ،کتاب نفیسی دارند بنام “موعود ادیان” که نسخ الکترونیکی آن از طریق سایت ایشان قابل دریافت است ،این کتاب مبسوطی است که به جنبه های گوناگون بحث “مهدویت” از جهت برهانی و از جهت بحثهای روایی و جمع بندی آنها و پاسخ به شبهات،تالیف شده است ،که من ضمن توصیه علاقمندان به این بحثها به مطالعه این کتاب ،بخشهایی از عبارات مربوط به مساله طول عمر آنحضرت و استبعادی که بطور طبیعی متوجه آن هست را برای مزید فائده بعینه نقل می کنم و اجمالا عرض میکنم که عمر طولانی (بهر طول و دوامی)مساله ای نیست که محال ذاتی باشد یا برهان عقلی یا علمی تجربی غیر قابل خدشه بر آن اقامه شده باشد ،بلکه بلحاظ عقلی طول و دوام عمر هم “امکان ذاتی” دارد و هم “امکان وقوعی” ،امکان وقوعی بمعنای سابقه عمرهای طولانی (با کم و زیاد) در بشر ،که اکنون نیز بلحاظ برخی جهات و اسباب معلوم یا غیر معلوم برای ما گاه پیش چشم ما هست ،و در هر حال ،عمر طولانی باصطلاح خرق عادت طبیعی در زندگی بشر است بواسطه اسباب یا عللی که از نظر پزشکی و طبیعی معلوم ما نیست ،پس این خرق عادت علی معلولی و سببیت است نه خرق قانون علیت ،و در جهان هستی با نفوذ قانون علیت عمومی در سراسر آن ،بسیاری از امور هنوز معلوم بشر نیست که البته هرروز با پیشرفت های علوم بشری ناشناخته ها به شناخته ها مبدل میشود.مقصود این است که “دوام عمر”و طول آن امری محال ذاتی نیست و برهانی عقلی یا طبیعی بر خلاف آن اقامه نشده است ،که در مورد مانحن فیه ،به اراده و مشیت خدای متعال و روی مصالح و منافعی که در غیبت و در عین حال وجود و حضور آنحضرت در میان بشریت هست ،این امر استمرار داشته است.
عبارات مربوط به سوال شما در کتاب استاد ره چنین است :
“””در ارتباط با عمر غيرطبيعي و غايب بودن حضرت مهدي (عج) به چند نكته اشاره ميشود:
1 – امكان ذاتي و وقوعي طول عمر.
2 – اثبات وقوع آن از منظر روايات .
3 – ديدگاه دانشمندان اهل سنت .
اول : امكان ذاتي و وقوعي طول عمر
امكان ذاتي
امكان ذاتي طول عمر قابل بحث و شك نيست، زيرا طول عمر از قبيل خرق عادت است و خرق عادت هيچ استحاله ذاتي ندارد; آنچه هست فقط غير عادي بودن آن و در نتيجه استبعاد آن ميباشد، و با استبعاد نمي توان امكان ذاتي چيزي را نفي نمود; علل و اسبابي كه در عالم هستي نقش دارند منحصر به آنهايي نيست كه تاكنون براي بشر شناخته شده و يا در اختيار او ميباشد. بسياري از امور بخصوص چيزهايي كه از حوزه محسوسات و علوم مادي و تجربي خارج است و ادله قطعي بر اثبات آنها وجود دارد، با ديد مادي و ذهن عادي بعيد به نظر ميرسد; نظير وجود خداوند و صفات او، ملائكه، وحي، معجزات، معاد، برزخ، روح مجرد و نظاير آن .
حتي در حوزه امور مادي نيز بسياري از اكتشافات كنوني بشر براي انسانهاي قرون گذشته كاملا استبعاد داشت و بعضا آنها را غيرممكن ميدانستند; همان گونه كه بسياري از اكتشافات بشر در آينده، براي بشر امروز بعيد ميباشد; و از همين جهت گفته شده : هرچيزي كه انسان شنيد تا دليل قاطع بر رد آن پيدا نكرده نبايد امكان آن را نفي نمايد (ابن سینا در کتاب اشارات).
قرآن ميفرمايد: (و لا تقف ما ليس لك به علم) “آنچه را به آن علم نداري نفيا و اثباتا دنبال نكن”. زيرا (و ما اوتيتم من العلم الا قليلا) “به شما جز اندكي علم داده نشده است”.
به دو نمونه از اعتراف دانشمندان علوم مادي به عجز خود در كشف اسرار طبيعت توجه نماييد:
موريس مترلينگ ميگويد:
“… خيال كرده ايم كه به اسر ار ذره هاي كوچك و اتم پي برده ايم، هنوز اسرار ذرات برق و الكترون بر ما مجهول است، ما نمي دانيم كه يك ذره برق يا الكترون از چه ساخته شده و داراي چه تركيباتي است . زيرا الكترون به قدري كوچك است و طوري فرار ميكند و چنان با سرعت به اطراف پراكنده ميشود كه ما هنوز نتوانسته ايم آن را به تنهايي دستگير كنيم و به تنهايي مورد معاينه و تحقيق قرار بدهيم ! و همچنين نمي دانيم كه يك ذره نور كه به زبان لاتيني “فوتون” نام دارد داراي چه تركيباتي است !… ما هنوز عاجزيم كه يك ذره كوچك از امواج صدا يا فوتون را به تنهايي مورد تجزيه و تحقيق قرار دهيم”.
انشتاين ميگويد:
“افسانه راز بزرگ هنوز لاينحل است … آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده ايم بسيار چيزها به ما آموخته است و ما با اصول زبان طبيعت آشنا شده ايم … ولي با اين همه ميدانيم كه در مقابل مجلداتي كه خوانده و فهميده شده، هنوز از حل و كشف كامل مطالب دوريم”.
امكان وقوعي
امكان وقوعي و عدم محذور براي طول عمر نيز با تحقيقات و تجربياتي كه دانشمندان و متخصصان انجام داده اند امري پذيرفته و مورد قبول ميباشد; امروزه ثابت شده است اگر تغذيه اي كه جسم و روح انسان نياز دارد به حد لازم – نه كمتر و نه بيشتر – به او برسد و تمام آفات و امراض جسمي و روحي كه جسم يا روح را صدمه ميزند شناسايي و از آنها پيشگيري شود، هيچ علت طبيعي براي مرگ وجود ندارد. و نيز با تجربه ثابت شده كه با تغيير شرايط مادي و روحي زندگي و مراعات قواعد حفظ الصحة و بهداشت جسم و روح در محيط فرد و نيز در محيط پدران و مادران، حد متوسط عمر بشر از صدسال متجاوز خواهد بود.
بنابراين اگر كسي بتواند – هرچند از راههاي غيرعادي و اتصال و ارتباط با مبادي غيبي – تمام علل سلامتي جسمي و روحي و امراض و آفاتي كه موجب كوتاه شدن عمر ميگردند را بشناسد، ميتواند قرنها زنده بماند، به ويژه اگر چنين شخصي مورد عنايت خاص حضرت حق عزوجل باشد و مصلحت و اراده الهي طول عمر او را اقتضا كند.
طول عمر از منظر قرآن
بهترين دليل بر امكان چيزي وقوع آن است ; و براساس منابع ديني حضرت خضر(ع) از زمان حضرت موسي (ع) يا قبل از آن، و حضرت عيسي (ع) و ادريس (ع)، و بنابر روايات زيادي از طريق شيعه و سني “دجال “و بنابر روايت كتاب ينابيع المودة خضر و ذوالقرنين زنده هستند.
و چه بسا امكان زنده ماندن يونس (ع) (ذاالنون) در شكم ماهي تا روز قيامت (برفرض بقاي او در آنجا) از آيه شريفه : (فلو لا أنه كان من المسبحين، للبث في بطنه الي يوم يبعثون) (و اگر چنين نبود كه او – ذوالنون – از تسبيح كنندگان ميبود همانا تا روز قيامت در شكم ماهي ميماند) فهميده شود. و نيز از آيه شريفه : (فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما) (پس – نوح (ع) – در بين قوم خود هزار سال جز پنجاه سال اقامت نمود) عمر (حدود هزار سال) حضرت نوح (ع) فهميده ميشود. چنانكه زنده بودن غير عادي اصحاب كهف در سالهاي متمادي از آيات مربوط به آنان به خوبي استنباط ميشود; و انسانها در حقيقت نوعي انسان مثل هم اند و اگر برخي از آنان امكان طول عمر داشته باشد ديگران نيز اين امكان را دارند، زيرا “حكم الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد” حكم چيزهاي متماثل در جواز و عدم جواز يكي است .
آيت الله شيخ آقا بزرگ تهراني (ره) نقل كرده است :
“يكي از علما حضرت مهدي (عج) را در خواب ديد و از ايشان دليلي براي طول عمر آن حضرت سؤال نمود، و آن حضرت آيه شريفه : (فلو لا انه كان من المسبحين، للبث في بطنه الي يوم يبعثون) (1) را به او تعليم دادند.”
سپس ايشان ميگويد:
“ظاهر آيه چنانكه در كشاف نيز گفته شده اين است كه اگر تسبيح گفتن يونس نبود تا روز قيامت زنده در شكم ماهي ميماند. زيرا ظاهر تعبير به “لبث” زنده ماندن است”.
سپس ايشان چنين برداشت مينمايد:
“زنده ماندن يونس در شكم ماهي تا روز قيامت مستلزم زنده ماندن خود ماهي نيز تا روز قيامت ميباشد; زيرا در صورت مردن ماهي و متلاشي شدن جسم آن عنوان “لبث” در شكم ماهي معنا ندارد”.
بنابراين از آيه شريفه امكان زنده ماندن يونس و ماهي تا روز قيامت به خوبي استفاده ميشود.
و صاحب كتاب “كمال الدين” به نقل از كتاب” المعمرون ” و غير آن و با استناد به اقوال مورخين شيعه، تعداد زيادي از معمرين را نام برده و سپس ميگويد:
“همين داستانهايي كه در كتب شيعه از معمرين نقل شده اهل سنت نيز از طريق راويان خودشان نظير: محمد بن سائب كلبي، محمد بن اسحاق بن بشار، عوانة بن حكم، عيسي بن زيد بن آب (رئاب) و هيثم بن عدي طائي نقل كرده اند”.
و در همان كتاب آمده است :
“اهل سنت داستان عجيب طول عمر ابي الدنيا علي بن عثمان مغربي را نقل كرده و گفته اند او هنگام رحلت پيامبراكرم (ص) حدود سيصد سال داشت و سپس جزو اصحاب علي (ع) قرار گرفت و پيوسته پادشاهان و رؤساي بلاد او را احضار مينمودند و از علت طول عمرش سؤال ميكردند و او ميگفت : از آب حيات نوشيده است ; و گفته اند تا زمان مقتدر عباسي قطعا زنده بوده و معلوم نيست مرده باشد. با اين حال چگونه طول عمر قائم آل محمد(عج) را بعيد ميدانند؟”
شيخ طوسي (ره) ميگويد:
“در اخبار عرب وارد شده : لقمان بن عاد بيشترين عمر را داشته، يعني حدود سه هزار و پانصد سال”.
و قبل از آن اين گونه گفته است :
“و همچنين اصحاب حديث گفته اند: دجال در زمان پيامبراسلام (ص) حيات داشته است و تا هنگام خروج زنده است”.
و مطابق روايات متواتر شيعه و سني، خروج دجال هنگام ظهور حضرت مهدي (عج) ميباشد كه به دست ايشان و حضرت عيسي (ع) كشته ميشود.
دوم : طول عمر و غيبت حضرت مهدي (عج) در روايات اهل سنت
روايات وارد شده در كتب حديث شيعه در اين زمينه به حد تواتر است و نيازي به نقل آنها نيست، و صرفا به روايات وارد شده در كتب روايي اهل سنت اكتفا ميشود:
1 – روايت ثقلين كه بين شيعه و سني متواتر است و قبلا ذكر گرديد(محور دوم در فصل اول)، علامه سيد ميرحامد حسين هندي راويان اهل سنت اين حديث را ضمن دو جلد بزرگ جمع آوري نموده است . در اين روايت پيامبر(ص) فرموده است : “و من دو چيز گرانبها را بين شما بر جاي ميگذارم، و تا زماني كه به آن دو چيز چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، و اين دو چيز از يكديگر جدا نخواهند شد تا در
كنار حوض بر من وارد شوند”.(1) اين حديث در بسياري از كتب اهل سنت نظير: سنن ترمذي،(4) السنن الكبري،(3) المستدرك،(2) المعجم الصغير،(8) مسند احمد حنبل،(7) الدر المنثور،(6) مجمع الزوائد،(5) السنن الكبري (نسائي)(10) و چندين كتاب ديگر(9) ذكر شده است .
جدا نشدن قرآن از عترت همان متلازم بودن آن دو در عمود زمان است ; و عترت در زمان ما همان امام زمان (عج) ميباشد.
2 – روايت ابن عباس از پيامبر(ص) در مورد سؤالات مرد يهودي به نام نعثل از آن حضرت – كه سابقا ذكر شد – كه فرمود:
“حوادث و جرياناتي كه در بني اسرائيل اتفاق افتاده است مشابه آنها… در امت من نيز اتفاق خواهد افتاد. و همانا دوازدهمين فرزند من غايب خواهد شد و ديده نمي شود…”
– روايت جابربن عبدالله انصاري از پيامبر(ص) كه بعد از نزول آيه شريفه : (يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولي الامر منكم) (1) “اي مردم مؤمن دستورات خدا و رسول و صاحبان امر را اطاعت كنيد” از مصاديق “أولي الامر” سؤال نمود و آن حضرت ائمه اثناعشر را معرفي نمودند و پس از نام حضرت مهدي (عج) فرمود:
“اين همان كسي است كه از چشم اولياي خود به نحوي غايب ميشود كه جز افراد اندكي كه خداوند دلهاي آنان را با نور ايمان امتحان كرده است به امامت او اعتقاد نخواهند داشت”.(2)
4 – روايت جابر از پيامبر(ص) در مورد سؤالات مرد يهودي به نام جندل از اموري و از جمله اوصياي آن حضرت ; در اين روايت پيامبراكرم (ص) همه ائمه (ع) را نام برده و پس از نام حضرت مهدي (عج) فرمود:
“سپس غايب ميشود، و هرگاه قيام نمود زمين را از عدل پر خواهد كرد”.(3)
5 – روايت احمد بن اسحاق اشعري از امام حسن عسكري (ع):
“مثل او مثل خضر و ذي القرنين ميباشد. به خدا قسم به نحوي غايب خواهد شد كه جز كساني كه خداوند آنان را بر امامت او ثابت قدم نموده است از هلاكت نجات پيدا نمي كنند”.
آنگاه در جواب اين سؤال كه : آيا غيبت او طولاني ميباشد، فرمود: “اي و ربي، حتي يرجع عن هذا الامر اكثر القائلين به … .”
“بلي به خدا قسم، تا آنجا كه اكثر معتقدانش از اين عقيده برمي گردند”.(1)
6 – روايت عبدالسلام هروي از دعبل خزاعي شاعر از حضرت رضا(ع) كه فرمود:
“… پس از حسن فرزند او حجت قائم است كه در دوران غيبت، منتظر و در زمان ظهورش مطاع ميباشد…”.(2)
7 – روايت جابربن عبدالله انصاري از پيامبر(ص) درباره حضرت مهدي (عج):
“… شبيه ترين مردم به من از نظر خلقت ظاهري و اخلاق ميباشد. و براي او غيبتي همراه با حيرت مردم خواهد بود كه معمولا امتها گمراه خواهند شد…”.(3)
8 – روايت ابوبصير از حضرت صادق (ع) از پيامبراكرم (ص):
“…مهدي از اولاد من است كه اسم و كنيه او همانند اسم و كنيه من ميباشد. شبيه ترين مردم در خلقت و اخلاق به من است . و براي او غيبتي است همراه با حيرت مردم …”
– روايت حسين بن خالد از حضرت رضا(ع) در جواب سؤال از قائم (ع):
“…چهارمين فرزند از صلب من است … و پيش از قيام داراي غيبت خواهد بود…”.(1)
يادآوري ميشود كه در روايات ذكر شده هرچند تصريح به حيات حضرت مهدي (عج) نشده است، ولي كلمه “غايب” و “غيبت” بالاتر از آن دلالت بر زنده بودن دارد; و به كسي كه هنوز متولد نشده، هرچند در آينده قطعا متولد شود، و يا كسي كه از دنيا رفته و در آينده حتما رجعت نموده و دوباره زنده شود، غايب گفته نمي شود.
(موعود ادیان ،آیت الله العظمی منتظری ،ص 130-144)
از مجموعه بحثهایی که مطرح شد پاسخ برخی جزئیات مورد سوال شما معلوم شد ،مثل اینکه روشن است که پیوستگی سیستم تغذیه و لزوم آن که از ملزومات دوام و حیات این جهانی است ،البته برخی جزئیات مورد سوال هم دقیقا معلوم ما نیست ،اما این آسیبی به اصل برهان وجود و بقاء آنحضرت وارد نمی کند ،و برخی جزئیات نیز مضمون برخی روایات آحاد صحیح یا غیر صحیح السند است که جزم آور و یقینی نیست ،و در عین حال اعتقاد به مفاد آنها الزامی اعتقادی نیست زیرا خبر واحد در امور اعتقادی جزمی مورد استناد نیست.
در مورد بقاء ایشان به شمل و شمایل یک انسان جوان مستوی القامه روایت “ریان بن الصلت” از امام رضا علیه السلام در دست هست که بلحاظ سند روایت معتبری است ،این روایت مفصل است ،بخش مورد نظر آن که بسوال شما از شکل و شمایل آنحضرت هنگام ظهور مربوط میشود این بخش است که :
“”……و ان القائم هو الذی اذا خرج کان فی سن الشیوخ و منظر الشباب…..””
ریان از امام رضا سلام الله علیه نقل می کند که فرمود : همانا قائم (مهدی سلام الله علیه)هنگام قیام در سن پیران است ولی قیافه و چهره او همچون جوانان می باشد…..”.
در سوال سوم چنین پرسیده اید :
“”3-ایا شما نیز معتقدید که بین ایشان و چاه جمکران رابطه ای وجود دارد؟
در صورت مثبت بودن پاسخ ، لطفا نوع این ارتباط را بیان فرمایید و نیز دلائی که حاکی از صحت این ادعا و نیز موید وجود این رابطه باشد را بیان فرمایید.””
(پایان نقل قول)
پاسخ من به این سوال منفی است ،زیرا بر اساس پژوهش بنده ،اصل مسجد جمکران سند معتبری ندارد تا چه رسد به مسائل عامیانه مربوط به چاه ،در مورد ساخته شدن مسجدی بنام جمکران در قریه ای به همین نام نزدیک قم ،این بنا ظاهرا فقط مبتنی بر خواب یک فرد (حسن بن مثله جمکرانی) است ،و سند شرعی و معتبر دیگری در مورد آن وجود ندارد ،و اصل خواب هم در اسلام حجیتی ندارد ،مگر خواب انبیاء و اولیاء الهی که رویای صادقه است بلحاظ ترتب آثار شرعی یا اعتقادی بر آن ،پس ترتیب اثر بر خواب مومنان دیگر هرچند انسانهای نیکی باشند ،ترتیب اثر شرعی یا اعتقادی محرزی نیست.
بله البته یک مسجد بلحاظ مسجدیت محترم و مورد احترام است مثل سایر مساجد ،و البته نمازی هم که مربوط به امام زمان سلام الله علیه هست نمازی است که در روایات وارد شده است که میتوان آنرا در هر مسجدی غیر جمکران نیز خواند،و توسل و دعا و عرض نیاز به خدای متعال و دعا برای ظهور آنحضرت در آن مسجد یا سایر مساجد بلامانع است ،اما اصل بنای این مسجد و سابر اموری که بمرور در آنجا بوجود آمده است ،سند معتبر شرعی ندارد،از جمله “چاه جمکران” که گرایشی عامیانه و ناصواب است ،بله در روایت های ضعیفی آمده است که کسی اگر خواستی دارد از خدای متعال آنرا در عریضه(نوشته و مکتوب) نوشته و در چاه بیندازد،خدا به حاجت او توجه می کند،شاید این عریضه نویسی که در آنجا متداول شده بود و ظاهرا اکنون جلوگیری شده است ناشی از این طور روایات ضعیف باشد ،اما بهرحال وقتی خود مسجد سند شرعی معتبر ندارد ،طبعا چاه مزبور نیز ارتباطی با آنحضرت ندارد و این گونه امور گرایش های عوامانه بی سند است ،و ظهور آنحضرت نیز مطابق روایت ها از کنار کعبه معظمه است و نه ایران یا چاه جمکران،و من زمانی سوالاتی در این زمینه از مرحوم استاد منتظری قدس سره کرده بودم که تقریبا مفاد پاسخهای ایشان را فوقا ذکر کردم.
در مورد سوال چهارم شما که مربوط به شفا بخشی و کرامت امامان شیعه علیهم السلام است سابقا در بحثهایی که با دانشجو و آقای نوریزاد پیش آمد مطالبی عرض کردم ،اجمالا اصل معجزه و کرامت باذن الله تعالی و قدرته مورد تایید کتاب و سنت است ،و این مساله در مواردی اتفاق افتاده و تجربه شده است ،و این چیزی از قبیل تاثیر دعا و توسل و خواست و اجابت الهی است که در همه موارد نیست ،پس در اینجا هر ادعایی مورد پذیرش نیست،اما بر اساس اصل بقاء روح که برهانی است و اصل توجه اولیاء الهی و وساطت آنان در نفوذ مشیت و اراده الهی ،تحقق امور خارق عادت(و نه محال) باذن الله ممکن است.
در مورد سوال و نقلیات آخر کلام تان نیز ،مجموعا اشاره به اختلاف نظر فتوایی در مورد طهارت اهل کتاب و طهارت یا نجاست ذاتیه فرقه ضاله بهائیت مطالبی بعرض رسید ،همینطور در مورد حقوق اجتماعی و شهروندی آنان که از لوازم قانون اساسی و قوانین موضوعه شهروندی است مطالبی عرض شد ،و نکته آخر اینکه حسن سلوک و معاشرت انسانی با همه انسانها مورد سفارش بسیاری از آیات قرآن و روایات است ،و این منافاتی با لزوم احتراز از عقاید باطله ندارد.
امیدوارم توانسته باشم همه موارد و خصوصیات سوالات شما را در مجال کم و امکانات موجود پاسخ داده باشم.
با آرزوی توفیق شما و تشکر از توجه و سوالات خوب شما
سلام الله علیک ماکراللیالی یا مرتضی وابن المرتضی ادام الله ظلک
ازحوصله وقلم شیوایتان نهایت تشکررا دارم چه زیبا پاسخ جناب بی کنش را ارائه فرمودید ،جزاک الله خیرالجزاء ووفقکم الله فی الدارین وحشرکم الله مع اولیائه.
مخلصتان
مصلح فقیر
جناب آقا مصلح عزیز
سلام علیکم
من ارادتمند شما هستم
محبت دارید ،شرمنده ام نفرمایید،هرجا لازم دیدید نقصان های گفتاری این بنده را تکمیل فرمایید
ملتمس دعا
باید خاک عالم را برسرما شیعیان از کوچک وبزرگ بریزند که با شعوران حق ورود ندارند واحمقها همه حقی .
آقای مرتضای گرامی، مصلح ارجمند، مجتبای عزیز،
سلام بر شما،
با توجه به تسط شما به متون دینی، پرسشی از شما هموطنان دردآشنای مذهبی داشتم درباره نگاه دین به حقوق شهروندی خداناباوران و غیرمسلمانان. همانطور که مهرداد گرامی هم در این نوشته اشاره کردند، آقای نوری زاد در این نوشته به دفاع یا ترویج عقیده ای نپرداخته، و خواهان بهره مندی همه ایرانیان، از جمله بهائیان، از حق تحصیل و سایر حقوق شهروندی است. فهمیدن اینکه چرا عده ای اصرار دارند از این نوشته تعبیر به دفاع ایشان از عقاید بهائیت کنند، کار دشواری نیست. اما می خواستم بدانم آیا محروم کردن انسانی از حق تحصیل به صرف عقیده و مرامش از توصیه های دین است؟
سپاس از شما بزرگواران.
باسلام برفائضه خانم مکرم
خواهرگرامی ومحترم وخوش ذوق وخوش نویس وپراطلاع وپرکنکاش
جواب سوال شما دریک کلمه می گنجد وآن “نه ونخیراست”
اسلام عزیز دررئسش خدا ورسولش ودیگرائمه هدی اینهمه توصیه برتحصیل علم آموزی دارد که هیچ آئین ومسلک ومکتبی ندارد؛ازآن جمله است که خداوند به رسولش خطاب می کند”قل رب زدنی علما؛طه 114،=ای رسول ما فزونی علم ودانش رابرای خودت ازپروردگارت بخواه. وفضیلت عالم را برجاهل درهرمساله بصراحت بیان نموده است:” قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون انما یتذکر اولو ا الالباب؛ زمر-9″ علم نوراست وجهل تاریکی ،خدا ورسولش خواهانند که همه بشر به نور برسند وبنورعلم ودانش حق را ازباطل تمیزدهند وبسوی حق بگرایند. ورسول -ص- فرمود :اطلبوا العلم ولو بالسین ؛اطلبوا العلم من المهد الی اللحد ،آیات قرآنی واحادیث فروان درتوصیه به تحصیل علم وفضیلت آن درجوامع روائی موجوداست که خودتان مستحضرید.
واین سفارش به تحصیل علم برای همه بشراست نه فقط به امت اسلامی ویاشیعی.
واما این حکومت حاکم برما باهم کیشان خود چه معامله ای کرده است که تا نسبت به دگراندیشان راچه توقع دارید؟
والسلام علیکن ورحمت الله وبرکاته
مصلح فقیر
درود بر مصلح عزیز
دوست گرامی مدتی خبری از شما نبود. خوشحالم که دوباره فعال شدید. غنای درویشی شما از ثروت کاسه لیسان ولایت بیشتر است. شک نکنید.
شاد باشید
سلام بربردیای گرامی
خوشحالی شما دوست عزیزراتاابد خواهانم ،شما لطف دارید متشکرم ؛بنده ازتیرماه درروستا وزادگاهم بودم هم تبلیغ دین داشتم وهم مشغول دروکردن محصول کشاورزی وفروش آن وتهیه بذر وکود برای کشت آتی ودیگر گذشت نکردن ازآب وهوای ت:/. یز ولطیف روستای همدان که واقعا فرحناک بود وچه خواب لذتبخشی داشت ودیدار دوستان وفامیل های مهربان همگی یادش بخیر وجایتان خالی بودولی به سیدنی شما وکناردریایش نمی رسد.
شادباشید وخرم
مصلح فقیر
———————-
سلام مصلح گرامی
جناب بردیا از طرف همه ی ما ابراز شادمانی کرده بود بخاطر بازگشت شکوهمندشما. اگر خبر داده بودید، با کلمه های رنگین برای شما طاق نصرت می بستیم. خوش آمدید که بقول لسان الغیب: کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست..
با احترام
.
سلام برجناب نوری زاد گرامی
شعر حافظ برخوشامد گوئی بنده کافی ووافی بود بلکه یکمقدار هم اغراق آمیز بود بلاخره متشکرم
اما انتظار مسخره کردن مارا با طاق نصرت بستن کلمات را ازشما توقع نداشتیم زیرا نه شاهنشاهیم و نه دارای مقام عظمای ولایت که شما درآن دوباره ذوب شوید. وآن اشعارحافظ تداعی دورانی کرد که مفصل برایت نوشته بودم ولیکن ویروس ازدرج آن ممانعت کرد ودیگر حوصله ندارم تکرارکنم وخلاصه اش گلایه ازحامی گرامی بود وشما که زحمات دلاورمردان وطنمانرا به نقدتخریب آمیز بنگارش می کشید ودل نارسای مرا نشانه رفته اید وپاره پاره می کنید.
باسپاس واحترام ازدلجوئی ودلشکنی تان
مصلح
سپاس از توجه و پاسخ صریحتان مصلح گرامی.
خانم فائزه گرامی
با سلام به شما و همچنین سلام خدمت فاضل ارجمند آقا مصلح گرامی و خوش آمد مجدد به ایشان و تشکر از پاسخشان ،پاسخ بنده نیز به شما پاسخ منفی است،و بهائیان ساکن ایران علیرغم بطلان عقیده آنها ،از شهروندان این کشور هستند و بر اساس قانون اساسی مشمول قوانین شهروندی ایران هستند،و بتعبیر مرحوم استاد آیت الله منتظری ره حق آب و گل دارند ،و باید با آنان مطابق قوانین شهروندی جمهوری اسلامی که در قانون اساسی و قوانین عادی ذکر شده است رفتار شود،مثل همین مورد “حق تحصیل”که موضوع سوال شما بود،البته ممکن است در قانون اساسی یا قوانین موضوعه ،بلحاظ مراعات حقوق اکثریت ،برخی مناصب مشروط به شروط دیگری مثل اسلام یا تشیع شده باشد ،اما در امور عمومی شهروندی مثل “حق تحصیل” و” حق انتخاب کار و کسب” و “عمل بمقتضای وظایف اعتقادی”،و امور شخصی دیگر تفاوتی با دیگر ایرانیان ندارند.
نکات دیگری در مورد موضوع بحث این پست (بهائیان و حقوق آنها) مطرح است که در پاسخ به سوالات آقای بیکنش به آن خواهم پرداخت.
با تشکر از توجه شما
آقا مرتضای گرامی، ممنونم از پاسخ و توجهتان.
این مغز هایی که ما می شناسیم اگر باد نخورد بهتر است ، چرا که در آن صورت بر میگردیم به دوران امام راحل عظیم الشان و خالی شدن زندانها .
با درود به سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : من از مانی از آلمان و سا سانم و حامی زهرا فایزه ووووو ودیگر عزیزانی که به علت ذیق وقت توان نگاشتن نام عزبزشان برایم مقدور نیست سپاسی بی اندازه دارم به جهت روشنگریهایی که قلمی مینمایند و ما را چراغ راه هستند . به دیگر عزیزانی که از جناب نوریزاد سوال میکنند که چرا از هم میهنان بهایی ویا سایر فرق ر یا دیگر کیشان دفاع میکنند کمی بیندیشند که آیا از کیش وآیین آن ها این بزرگ مرد دفاع میکند؟ ویا از مقام انسانیت و حق زندگی و بالندگی بیندیشند به چه جرم آشکار ویا پنهانی از این انسان ها به اکراه یاد میکنند و نوریزاد را هم به بی تفاوتی در مقابلشان دعوت میکنند آیافکر میکنند که خودشان فقط حق زندگی دارند ؟ اگر کمی بیندیشند ا بد نیست!!!!
آقای نوری زاد عزیز شما از طرف من وکیلید از این هموطنان طلب گذشت کنید ممنون میشوم.
در ضمن به کشته شدگان دهه شصت هم بپردازید چرا که آنان هم فارق از تفکرشان بسیار مظلوم واقع شدند.
جناب اکبر
گفتی:
ساسانم جان اینقدر من من نکن
تو خاینی و……..
ببین داداش
نگاه من به جنگ نگاه کلی و به دور از احساسات است. سیاست های کلی را می بینم.
شما احساساتی هستی و جزییات را نگاه می کنی. خطا های بزرگ را نادیده می گیری.
جناب عالی می فرمایی حسین فهمیده به خود نارنجک بست و تانک عراقی را منهدم کرد و وی قهرمان است. این به جای خود.
من اما می گویم این جنگ از اساس بیهوده بود. حسین فهمیده باید می رفت درس می خواند و مهندس و دکتر می شد و در ساختن کشور کمک می کرد نه این که مجبور شود به خاطر خطاهای کلان دیگران خودش را فدا کند.
چرا باید ملاها به تمام عالم فحاشی کنند و دنیا را بر ضد ما بسیج کنند؟ صدور انقلاب چه مزخرفی بود که دایم سر زبانشان بود؟ هنوز هم خوابی؟ کدام انقلاب؟ کدام ارزش؟ فعلا که به دست و پای آمریکا افتاده اند تکه نانی از اموال ضبط شده ما را آزاد کند تا از گرسنگی نمیریم.
جنابعالی می فرمایی اگر بسیجی ها و و و و نبودند ایران الان اشغال شده بود.
من می گویم اگر ملایان ارتش را متلاشی نکرده بودند صدام جرات چنین جسارتی به خود نمی داد.
ارتش که دست آخر به پادگان ها باز گشت و خود را تسلیم کرد. با این حال فرماندهانش را چنین مظلومانه دسته دسته اعدام کردند.
شما می گویی فلان سردار سپاه و فلان رزمنده بسیج و ….. شجاعت به خرج دادند و از جان مایه گذاشتند.
من می گویم این ها سواد جنگیدن و فرماندهی نداشتند و باید پاسخگوی یک میلیون تلفات از بهترین سرمایه های کشور باشند. هزار هزار جوان ها را طعمه آتش توپخانه صدام کردند. نه یک بار نه دو بار. بعد هم الفرار جان خود را نجات دادند و درجه و قبه گرفتند و سرتیپ و سرلشکر شدند. چرا؟ می خواهی بدانی چرا؟ تا امثال ارازل و اوباشی که هم اکنون حاکمند در امن و آسایش مملکت را غارت کنند و کسی نباشد جلوی آن ها را بگیرد.
حال من خاینم و تو قهرمان جان باز! من که می گویم جلوی غارت کشور را بگیرید خاینم.
امثال شما کی می خواهند بیدار شوند؟
این قدر هم نگو رژیم منفور شاهنشاهی . این که ما را بازی داده بودند که باید بر ضد امپریالیسم جهانی بجنگیم و دک و پوز آمریکا را خرد کنیم و از این مزخرفات دلیل نمی شود هر کاری شاه کرد غلط بود.
آن چه که شاه با چپی ها و بازی خورده های مذهبی کرد را هزار بار بد تر این ملایان با وطن پرستان و آزادی خواهان می کنند.
اشتباهی که شاه کرد این بود که ملاها را پر رو کرد. مار در آستین پرورانید. از بس سرش مشغول سرکوب کمونیست ها و مرتجعین بود فراموش کرد جامعه نیازمند فضای گفتمان و نقادی و رشد آزادی خواهی است.
می دانم صدا و سیمای آخوندی همه را شست و شوی مغزی می دهد و دشوار است نگاه بی طرفانه و منصفانه و نقد و بررسی حقایق.
تا زمانی که یاد نگیریم گذشته خود را نقد کنیم و از خطا های کوچک و بزرگ درس نگیریم این خطا ها را باز هم تکرار خواهیم کرد.
وقت آن رسیده که از بیماری کهنه مرده پرستی خود را برهانیم و آزاد بیاندیشیم.
کاش وضعیتی پیش نمی آمد که حسین فهمیده به جای اینکه پزشک شود ، زیر تانک برود ، اما زمانی که دیکتاتور متوهمی به فکر ولایت امری مسلمانان جهان می افتد و دیکتاتور متوهم دیگری به فکر کشور گشایی ، به امثال حسین فهمیده ها نیازمندیم .
ريشه ها ١٧٨( دنباله كامنت زير با همين عنوان )
سخن بر سر رد درونمايه اين يا آن دين يا فراورده هاى دينى نيست .ريشه ها آهنگ زدن ريشه هيچ دينى ندارد و اگر هم داشته باشد بهتر از حكومت دينى نمى تواند ريشه دين را بزند .در طول تاريخ حكومت هاى دينى و حاكمان فرهنگ هاى دينى از نگر شاكله عمودى و بالا به پايين قدرت سياسى با ساختار احاطه الهى چنان هماننندى نزديكى پيدا كرده اند كه برخى از فيلسوفان از جمله هگل اين همانندى ميان پادشاهى الهى و پادشاهى دنيوى را پيوندى ذاتى مى دانند و نه شباهتى اتفاقى .با اين توجيه كه خداى هر قومى صرف نظر از اينكه حقيقت داشته يا نداشته باشد تقدير سياسى و فرهنگى و حقوقى آن قوم را نيز مقدر كرده است .مسيحيت كاتوليكى به باور اين فيلسوف خداى مسيحى را به خداى مستبد و دور دست و بيرحم يهودى تبديل كرده بود ؛ خدايي كه از پس ابرها فقط تحكم مى كرد و نافرمان ها را به شديد ترين شكلى شكنجه مى كرد و هيچ دركى از درد هاى زمينى انسان ها نداشت .من در باره اين نظر داورى نمى كنم .كسى چه مى داند ،شايد خداى مسيح نيز در آغاز سرشتى شرقى داشت .اما مسيحيت با مسيحى شدن كنستانتين ،امپراتور رومى ،از خفا برون آمد و عموميت و نشر پيدا كرد و در فرايند نشر خود تنش به تن روم و حقوق رومى ساييده شد و زبان رسمى اش لاتينى شد و خلاصه چشم هاى عيسى آبى و موهايش بور شد .يهوه از اريكه آسمانى اش آمد پايين و به صورت انسانى زمينى متجسد شد و بر روى صليب براى رهايي انسان ها دردى عظيم متحمل شد .در سده شانزدهم يك راهب آلمانى مسيحى بودن را در پنج solae( تنها) تعريف كرد :تنها ايمان ، تنها مصلوب ، تنها كتاب مقدس ، تنها فيض ،و بدينسان دست نايبان خدا را دست دجال و ابليس ناميد .اين يكى از عوامل مؤثر در گسست اروپا از استبداد خداشاهى بود ،اين وقايع آيا دليلى بر ارتباط و تلازم داتى ميان متافيزيك دينى و استبداد هاى فاسد و جبار زمينى است ؟من ترجيح مى دهم اين پرسش را مفتوح بگذارم ؟چرا ؟چون پاسخ به آن نيازمند ارزيابى و تعيين درستى و نادرستى محتوا و فراورده هاى اديان است . براى تفهيم بهتر شاكله عرفان را دوباره ياد آور مى شوم :
روش { سلب. } حقيقت
اگر توجه كرده باشيد تا كنون در باره روش و به ويژ نقش افشاگر سلب چندان كه بايد براى روشن شدن خودم و خوانندگان توضيح داده ام .اما منطقه حقيقت را مسكوت نهادم و بيش تر آنچه در اين باره گفته ام حرف خود عارفان بوده است . حقيقتى كه عارفان به قول سنايي پس از لا گفتن ها از عنايت خودش ديدار مى نمايد چيست ؟
چو لا از حد انسانى فكندت در ره حيرت
پس از نور الوهيت به الله آى از الا
اين يك بيت از قصيده بلندى است كه مصداق وحدت شهود است و اگر به عبارت حد انسانى توجه كنيم مى بينيم كه سنايي نيز مرحله سلب را نوعى عمل انسانى در افشاگرى راه هاى غير خدايي مى يابد كه اى بسا به لباس دين ملبس اند .
به هرچ از راه دور افتى چه كفر آن حرف و چه ايمان
به هرچ از دوست وامانى چه زشت إن نقش و چه زيبا
سخن كز روى دين گويي چه عبرانى چه سريانى
مكان كز بهر حق جويي چه جابلسا چه جابلقا
سنايي وحدت شهود را از حيطه اين يا آن دين خارج مى كند و آن را صرفا تجربه اى شخصى مى خواند .جامى مثنوى بلندى دارد كه برعكس ،وحدت وجود را شرح مى دهد .وحدت شهودى مدعى است كه هر چه مى بيند جز خدا نيست و وحدت وجودى مى گويد كه هرچه هست جز خدا نيست .اولى گوياى يك تجربه عجيب انسانى است و دومى گوياى چگونگى نظام هستى است از همين رو ابن عربى توانسته است آن را به صورت يك نظام شبه فلسفى در آورد .وحدت وجودى ها به حديثى متوسل مى شوند معروف به كنت كنزا .مضمون آن اين است كه خدا مى گويد در آغاز من گنجى مخفى بودم پس دوست داشتم شناخته شوم ،پس جهان را آفريدم تا شناخنه شوم
نكو رو تاب مستورى ندارد
چو در بندى سر از روزن در آرد
برون زد خيمه ز اقليم تقدس
تجلى كرد بر آفاق و انفس
ز ذرات جهان إيينه ها ساخت
ز روى خود به هر يك عكس انداخت
اين مثنوى بسيار گيرا و زيباست اما در اين مجال همين سه بيت احتمالا معناى وحدت وجود را برساند .من به ارزش و درستى و نادرستى اين انديشه ها كارى ندارم .اما فرض كنيد كه اين وحدتى كه از بالا كثرات را يكى مى كند ،نظيرى سياسى و اينجهانى پيدا كند .اينجاست كه چنين سياستى از آنجا كه بناگزير در گير قدرت دنيوى و بناچار بازيگر در صحنه اراده هاى قدرت است انسانى را به جاى خدا مى نشاند تا به اسم وحدت هر امرى را كه تجلى خودش نباشد با صلابه و قهر و خونريزى حذف كند و بدينسان عرفانيزه شدن قدرت از وحدت پروكروستى سر در آورد .بدينسان هر انديشه الهياتى هرقدر نيز كه بحق باشد با تكيه زدن بر قدرت دير يا زود به تباهى كشيده مى شود و به اصطلاح مذهبى خدا را به ابليس دگرديس مى سازد
يك solae از پتج solaeرا فراموش كردم :
solae deo gloria يا تنها شكوه خداونددر ضمن با ديگر از دوست عزيز عباس إقا سپاسگزارى مى كنم بابت تصحيح اشتباهم در نقل بيت سنايي در ريشه هاى ١٧٦ ذيل پست :ما محسن شجاع را آزاد كرديم و تمامى رباعى سنايي را نقل مى كنم
پرسى كه ز بهر مجلس افروختنى
در عشق چه لفظ هاست بردوختنى
اى بى خبر از سوخته و سوختنى
عشق آمدنى بود نه آموختنى (و در بعض نسخ :اندوختنى )
در بيت نخست يكى براى مجلس افروزى از سنايي مى خواهد كه چند كلمه اى درباره عشق بگويد .قطعا اين پرسنده اگر اينترنت داشت منت سنايي را نمى كشيد زيرا سايت هاى بسيارى در خدمت او بودند .تأمل كن
در طول تاریخ ، جنگ ها و جنایت های بسیاری صورت گرفته نمونه های آن در تاریخ فراوانند. حکومت های خود کامه و فاسد فراوان بوده اند. ولی چرا فقط حکومت های دینی اینقدر زیر ذره بین هستند؟
جناب کوروس
با کمال احترام باید بگویم مثنوی نکو رو … اشاره به وحدت وجود ندارد. وحدت وجود از آنجا می آید که تعریفی که از خدا به عنوان ذات مطلق قائم به خود که ازلی و ابدی است و هیچ محدودیتی ندارد ووو همه چیز و همه کس و همه فضا ها از او پر است پس بنابراین چیزی جز او وجود ندارد و نسبت وجود مخلوقات با مثالی بسیار ناقص به خدا مانند کف است به دریا یا مانند موج است به دریا. بنا براین اینکه گفته شود تجلی او به ذرات این یعنی ذرات چیزی جدا از او هستند واین مغایر با وحدت وجود است.
جناب کورس
همیشه اولین ها ئی که آمدند خوب بودند این دومین ها و سومین ها و… هستند که کار را به فساد و تباهی میکشند.
موسی برای پیروانش بد نبود. عقیده ای را اعلام کرد و عده ای دور او جمع شدند نه زوری بود و نه اجباری. مردم به میل خود بدنبال او رفتند. عیسی کسی را مجبور به کاری نکرد . محمد دینی را ارائه کرد و چون منافعی به خطر افتاد درگیر جنگ هائی شد و باز هم مردم به میل و اختیار خود در جنگ ها وارد شدند. بعدها نفرات بعدی شروع به کشور گشائی کردند و در قبال اسلام آوردن قبائل وحشی قنائم بدست آمده از ایران و دیگر کشور ها را هبه کردند.
مقدمات شما خیلی مفصل هستند و بطور غیر منتظره ای به نتیجه منجر می شوند.
اگر منظورتان از عرفا ، پیامبران هستند که همه آنها با شخصیت های کاریزماتیکی که داشتند مردم را دنباله رو خود کردند. نمی توانیم مردمی را که به میل خود انتخاب کرده اند را سرزنش کنیم کما اینکه همه کسانی که در غرب در انتخابات شرکت می کنند الزاما دانشمندانی نیستند که با یک دید وسیع و همه جانبه نگر دست به انتخاب رئیس جمهور و نماینده مجلس بزنند. اکثرا تحت تاثیر تبلیغات رای می دهند.
آنجه که عارف می بیند ، می شنود یا قدرت هائی که در سایه تمرکز بالا بدست می اورد تجارب شخصی هستند وهیچ عارف واقعیی اجازه ندارد که از این توانائی ها در جهت نمایش و یا جمع کردن مردم دور خودش و یا افسانه بافی استفاده کند. ضمنا اینها هیچکدام متافیزیک نیستند. اصولا چیزی به نام متافیزیک در این عالم وجود ندارد. اگر یک روزی مکانیک نیوتنی میتوانست توجیه کننده مشاهدات فیزیکی باشد در جاهائی این قوانین جوابگو نبودند. مثلا زمانی خاصیت موجی-ذره ای نور مشاهده شد که این منجر به مکانیک کوانتومی شد.
اگر یک زمانی می گفتند که چیزی به نام میکروب وجود دارد ممکن بود گوینده اعدام شود ولی الآن منکیرین میکروب تمسخر می شوند. چیزی به نام متا فیزیک نداریم.
با درود به هموطن ارجمند منصور عزيز
١- فرموده ايد هميشه اولين ها خوب بودند . بله ،در إغاز كلمه (لوگوس) بود و كلمه مشوب به قدرت عدد و تعصب فرهنگى و زور سياسى نشده بود .به اين معنا با شما موافقم .اما اين كلمه كه نفوذش از خودش مى جوشد اكنون در زير خروارها تفسير و رسوم و فرقه ها پنهان شده است ..عارفان به همين دليل در راه رهيافت به بازشنود آن كلمه به قيامى شخصى دست زدند
٢- چرا فقط حكومت هاى دينى ؟ براى آنكه موضوع كلى فرهنگ دينى است با اين همه مى بينيد كه من بارها اشاره كرده ام كه در عصر مدرن نيز خشونت و فاجعه انسانى كم تر نبوده از جمله در همين قسمت كه اشاره به نامه فرويد كرده ام و احتمالا در ذكر تاريخش بايد مى گفتم ١٩٣٨.١٩٣٨ يا ٣٩ حالا فرقى ندارد از نظر اشراف نامه به جنگ عن قريب و فاجعه بار جهانى (١٩٣٩-١٩٤٥) كه اگر عمر و توانى بود در بخش بعدى (فرهنگ مدرن )به آن خواه پرداخت .
٣- فرموده ايد :به طور غير منتظره به نتيجه مى رسم .خب از ابراز واكنش شما به عنوان يك مخاطب فرهيخته ممنونم .قبلا هم على آقا فرموده بودند تيغ اوكامى را فراموش نكنم كه من از ايشان هم سپاسگزارم .اما خب ،امكانات پيام رسانى هم با قطع و وصل همراه است و من بلد نيستم تكه تكه كپى پيست كنم .در آخر يكجا چنين مى كنم .و آن هم در زمانى كه به تجربه مى دانم كه وقت قطع شدن است و روز از نو روزى از نو .اما به هرحال اگر ميان مقدمه و نتيجه شكافى فهم تاپذير ديديد آن مورد را بفرماييد تا وارسي اش كنيم
٤- مثنوى جامى وحدت شهود هم نيست اگر وحدت وجود نباشد اما خودتان استاد هستيد و احتمالا قبول داريد كه جامى در سده نهم مى زيسته و مثنوى را بر اساس حديث كنت كنزا مخفيا ….الخ نوشته كه از منابع استناد وحدت وجودى هاست .اشكالى اگر هست در پارادوكس خود وحدت وجود و تناقض نماى ميان خلق و تجلى از يك سو و وحدت و كثرت از سوى ديگر است.در هر حال بناى من ورود به درونمايه ها و بررسى ارزش يا ميزان صدق آنها نيست
٥- خير ،عارفان و اوليا را اصحاب نظر اوليا گفته اند نه انبيا .
٦- متافيزيك واقعا هم براى ارسطو وجود نداشته و همه جهان را يكپارچه مى ديده و اين لفظ را به كار نبرده است .در سده يك پيش از ميلاد اندرونيكوس رودسيايي گرد آورنده مصنفات ارسطو مبحث فلسفه اولى را چون بعد از فوسيكا (طبيعيات )قرار داده آن را متا تا فوسيكا يا مابعد الطبيعه ناميده است و لى بعدا با ورود اين كلمه به قلمرو اديان دوجهانى اين لفظ به الهيات ترجمه شده است كه به هرحال در آن قائل به لاهوت و عالم عقول مفارق شده و صريحا گفته اند موجودات اين عوالم مادى نيستند .به اين معنا گفته ام متافيزيك نه بنا به باور خود در باب وجود يا عدم آن .اصلا در اين مجال نمى توان وارد درونمايه شد .اماتذكر شما هم ناروا نيست .متافيزيك تعابير گونه گون دارد .مثلا براى كانت متافيزيك از ذهنيت استعلايي انسان آغاز مى شود و در عقل عملى و اخلاق خود را نشان مى دهد .به هر حال از همراهى مفيد شما بسيار سپاسگزارم .
همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند
جناب کورس
ممنون از ادب و تواضع شما
1-آقای دولابی عارفی بود در تهران که چند سال پیش از دنیا رفت. جلسات سخنرانئی داشت که به مناسبت های مختلف تشکیل میشد . با اینکه سخنرانی ایشان ساعتها طول می کشید مردم می امدند چند ساعتی همراهی می کردند و بعد گروهی می رفتند و گروهی دیگر می امدند.
روزی دو معمم که ظاهرا از طرف از آقایان ماموریتی برای ساکت کردن اوداشتند با او ملاقات کردند و گفتند شنیده ایم که شما از عالم غیب می گوئید. او در جواب گفت خیر من از عالم غیب نمی گویم شما از عالم غیب می گوئید. من آنچه را که می بینم میگویم و شما انچه را که نمی بینید.
واقعیت این است که الهیون ما هم چون تفکرشان بر مبنای قالب های فقهی و کلامی است و اصولا با مقوله تفکر آزاد آشنا نیستند اگر بگوئیم چیزی به نام ماوراء الطبیعه وجود ندارد انگار کفر گفته ایم گروهی از آنها نا اگاهند و گروهی دیگر در هراسند که دکانشان را از دست بدهند.
2- درک وحدت وجود با استدلال و تمثیل بسیار ناقص و شبهه بر انگیز است ولی با شهود قلبی از بدیهیات است.
3- ایدئولوژی ها هرچه که باشند اعم از دینی یا غیر دینی از آنجا که اولویتشان را ایدئولوژی تشکیل می دهد خود بر فرض هم که از ایدئولوژی صرفا هدفشان همان ایدئولوژی باشد نه ابزاری برای در قدرت ماند باز بالاجبار جامعه را به خودی و غیر خودی تقسیم خواهند کرد و نیز برای اینکه بتوانند سمپاتهای خود را حفظ کنند، باید امتیازاتی به خودی ها بدهند . روزی میرسد که بدنه حامی حکومت یا خودی ها برای ادامه حمایت خود به باج خواهی از حکومت می پردازد و این باج خواهی به آنجا میرسد که مراکز قدرت متعدد می شوند و این نه تنها فساد را صد چندان میکند بلکه سیستم اجتماعی و سیاسی را در معرض فروپاشی قرار می دهد.
این داستان همه حکومت هائی است که بر مبنای ایدئولوژی بنا می شوند و به نظر من ربطی به دینی و غیر دینی بودنشان ندارد. ماهیت حکومت های ایدئولوژیک یکی است.
ولی تفاوتی بین مثلا حکومت ایران با شوروی سابق، چین و کوبا وجود دارد و آن فساد کمتر در آن حکومت هاست. که به نظر من ریشه در نوع نگاه ما ایرانیان به دنیا ، کشور و منافع ملی دارد.
دوست عزيز سپاسگزارم
نه اكنون بلكه از ابتداى اين نوشته هاى ناقابل هر دم از نو بخش سوم فرمايش هاى شما را با تأييد نظر مكرر كرده ام .خوشدل و كامروا باشيد
جناب منصورآقا باسلام
متافیزیک ،به چه معنا است که وجودندارد؟؟؟
اگرتوضیح بفرمائید ممنونتم.
باسپاس
جناب مصلح عزیز
کلمه متافیزیک را بر عرصه هائی اطلاق میکردند که از قلمرو حواس پنجگانه خارج است. آنچه را که نمی دیدند یا لمس نمی کردند به عالمی دیگر نسبت می دادند.
اگر با روش عارف که روش شهود است به این عالم نگاه کنید این عالم را یک پارچه خواهید دید و همه زوایای پنهان آن هم در امتداد هم هستند.
در این عالم ابعاد بی شماری وجود دارند که حواس 5 گانه ما فقط 3 بعد آنرا حس می کند
اینکه ما 5 حس را درک میکنیم معنایش این نیست که فقط 5 حس داریم.
عارف موجودات دیگر را در ابعاد دیگر می بیند. در همه آن عوالم همین قوانین فیزیک و شیمی و ریاضی حاکم است حال اگر ما بعضی از آن قوانین را نمیدانیم دلیل بر متافیزیک بودن آنها نیست. کما اینکه دانشمندان فیزیک از زمانی که تصمیم گرفتند بحثهای بیهوده نظیر یافتن پاسخ اول مرغ بود یا تخم مرغ را کنار بگذارند و به تجربه بچسبند، به پیشرفتهای اعجاب آوری دست یافتند مثل مکانیک کوانتومی.
میدانید چندی پیش در دانشگاهی در هلند یک اتم را یک متر جابجا کردند؟ همان چیزی که ما به آن می گوئیم طی العرض؟ این کار را با بهره گیری از مکانیک کوانتومی انجام دادند.
چیزی به نام ما بعد الطبیعه یا متافیزیک واقعیت ندارد همه چیز از قوانین فیزیکی تبعیت میکنند.
البته متاسفانه وقتی میگوئیم قوانین فیزیک بعضی فکر میکنند که این قوانین متعلق به نیوتن و شرودینگر و ماکس پلانک است. خیر این قوانین جاری در این عالم است که توسط این دانشمندان کشف شده اند و با وجود اینهمه پیشرفتهای شگرف هنوز در ابتدای راه هستیم و قوانین ناشناخته بسیاری در این طبیعت وجود دارد.
دیری نخواهد پائید که بشر به توانائی جابجا کردن اشیا و موجودات بصورت غیب کردن آنها و ظهور در دورترین نقاط دست پیدا خواهد کرد. کما اینکه در دانشگاهی در هلند چندی پیش یک اتم را با بهره گیری از مکانیک کوانتومی بصورت وایر لس یک متر جابجا کردند
این همان چیزی است که ما به آن میگوئیم طی العرض که خود ما توانائی آنرا دارم ولی نیاز به تمرکز فوق العاده ای دارد.
جمله آخر را تصحیح می کنمک
…خود ما توانائی آنرا داریم…
جناب منصور
با سلام
1-این تفسیری که شما از متافیزیک یا بتعبیر یونانی متا فوسیکا میکنید تفسیر خاصی است ،متا به یونانی بمعنای ماوراء و فیزیک هم که بمعنای طبیعی و مادی است،این اصطلاح وقتی در حکمت برهانی اطلاق میشود ،بمعنای هستی و هستی های ماوراء ماده که احاطه به عالم ماده دارند اطلاق میشود ،نه به امور مادی که لزوما از حواس ما پوشیده هستند،الان بقول شما میکرب یا اجزاء هوا با آنکه “مادی” هستند از چشم و حس غیر مسلح ما پوشیده هستند ،آیا بصرف اینکه چیزی مادی از حواس خمسه انسانی پوشیده بود ،و بعبارتی برد و قدرت حواس ما محدود بود و توان یافتن آنرا نداشت ،ما مجازیم “اجزاء هوا” یا “میکرب ها” یا بطور کلی “اتم و اجزاء” آن را متافیزیک بنامیم؟
اینطور نیست ،اینگونه مثالها امور فیزیکی نامحسوس به حواس ما هستند ،اما آنچه که نتیجه برهان های عقلی است ،اثبات هستی و هستی های مجرد غیر مادی مثل واجب الوجود و عالم عقل و عقول مفارق است که بطریق اولی از حواس مادی یاب ما پوشیده اند .
بنابر این همینطور بی دلیل نمیتوان متافیزیک را تفسیر به رای کرد ،یا آنرا نفی کرد ،شما آیا دلیلی بر نفی متافیزیک دارید ،جز اینکه شناخت را منحصر در شناخت حسی و تجربی می دانید؟
این در واقع بحث انواع شناخت و شناخت شناسی است که باید بررسی شود و شناخت منحصر در شناخت حسی نیست ،همانطور که منحصر به شناخت و تجربه عرفانی نیست ،و شناخت عقلی نیز وجود دارد.
2-در بخشی از از گفتارتان سخن از “طی الارض” و نه “طی العرض” که شما نوشتید کرده اید،اینکه طی الارض یعنی چه و ممکن است یا خیر ،یا از هرکسی ساخته است یا خیر ،بحث جدایی است ،اما ظاهرا ادعا کرده اید که شما می توانید “طی الارض” کنید، عبارتتان این است:
(این همان چیزی است که ما به آن میگوئیم طی العرض که خود ما توانائی آنرا دارم ولی نیاز به تمرکز فوق العاده ای دارد.)
سوال من از شما این است که مقصود شما از کلمه “ما” در عبارتتان خود شما هستید؟ چون در ادامه گفته اید “دارم” ولی تمرکز می خواهد،اگر چنین چیزی مراد شما بوده است ،من مدعی هستم شما نمی توانید”طی الارض” کنید،ظاهرا شما در امریکا هستید ،از شما درخواست می کنم تمرکز کرده زمان خاصی را تعیین کرده از امریکا “طی الارض” فرموده و به قم و حرم حضرت معصومه تشریف بیاورید ،تا آنجا با هم دیدار کرده در مورد مفهوم “متافیزیک” و بود و نبود آن گفتگو کنیم.
منتظر طی الارض و دیدار شما هستم
سلام برجناب منصورآقای گل
باتشکر ازتوضیحتان درموردمتافزیک ویا” مابعدالطبیه” باکسر وضم وفتح دال،بعد.
واما بنده را توضیح شما قانع نکرد که متافیزیکی وجود نداشته باشد؛
زیراکه ازجمله امور وموجودات متافیزیک ،یکی عقل شمااست ودیگری روح شما وسومی معلومات ذخیره شده درذهن شماهستند وهیچیک نه بعدی دارند ونه مجسم ونه محسوس ، ودیگر اینکه اشیاءمحسوس همگی سه بعدی هستند مگراینکه بعدزمان را هم به آن اضافه کنیم ازنظر فلسفی ودقی.
وامانگاه باروش عارف هم که بقول ایشان وشما روش شهوداست چیزهای نادیدنی عالم را نمی توان دید بلکه یک پارچگی ودرامتدادهم بودن را درک عقلی می کنیم نه اینکه می بینیم.
ویکی دیگرازمتافیزیک، عالم فرشتگان است ،آیاعارفی مثل جناب آقای حاج اسماعیل دولابی مرحوم فرشتگان را درعالمشان می دید وباآنها حشر ونشرداشت ؟
صرف نظرازاینکه اینها “فرشتگان”برای عارفانی وارسته وبرخی ازانسانهای کامل باعنایت ولطف خداوند قابل روئیت بودند وهستند بشهادت آیات قرآن کریم
وازجمله متافیزیک وجودبهشت وجهنم است ؛آیا اینها هم قابل روئیت هستند؟
وازاینها بگذریم ،کرات وکهکشانها وستاره های دورازرصد رصدخانه ها؛اینها هم برای ما غیب نسبی هستند ولی متافزیک نیستند وهنوزبشر نتوانسته باعلوم پیشرفته خویش آنهارارصدکنند وببینندتا چه رسد به متافیزیک ها عظیم واعظم که آثارش همین کیهان باعظمت هستی است که باهمه وجودوذرات وجودی هست اما نه بنحو اتحادحلولی ومخلوطی وممزوجی.
آیا می شود این وجودعظیم واعظم ازهرچیز بنام خدائی که آفریدگار هستی است وازمهمترین وجود اعلای متافزیک است وغیب مطلق است، آیا می شود اورا دید؟
وآیا چگونه می شود اورادید؟؟؟؟؟
دیگر اینکه وحدت وجود عرفانی وفلسفی را چگونه فهمیده اید وچگونه معنی می کنید؟؟؟
دیدگاه دانشمندان وعارفان را نسبت به مساله وحدت وجود چگونه دریافته ای وچگونه تفسیر می کنند؟؟؟
باسپاس ازشما منتظرجوابتان به این سوالهاهستم
مصلح
درودي ديگر بر انسانهاي أزاد منش، جناب نوريزاد و كاربران و تيم سايتشان و هموطنان ارجمند، اقاي نوريزاد با اجازه شما روايتي را إز ايام جواني نقل كنم، قبلا در كامنتي نوشتم كه باور كنيد من خود شخصا تا سال ٥٦ اسم خميني را هم نشنيده بودم البته اسم او تنها نبود، يكي إز اشنايان همان سألها حكايتي إز يكي إز زنان دربار ناصرالدين شاه قاجار تعريف كرد كه اين زن جز سوگليهاي حرم شاه بوده و بساط عيش نوش شاه فقط با حضور اين سوگلي تكميل مي شده سوگلي كه در نافش يك پياله شراب جا مي گرفته و سلطان صاحبقران در ان بزمهاي شبانه فقط إز ناف اين نازنين شراب مي نوشيده، راوي اين حكايت اين زن را به اسم ( قرهً العين ) به ما معرفي كرد، من يكي خود تا سألها با همين اندازه اطلاعات در باره اين زن فكر مي كردم، بعدها فهميدم كه نه او را به اسم بابي به فرمان شاه و فتواي روحانيون به قتل رسانده اند، سألها بعد به شخصيت واقعي اين زن پي بردم كه در زير خروارها اوار دروغهاي اخوندهاي مدفون بود، اينكه اين زن طاهره نام داشته و هم پدر و مادرش از روحانيون به نام قزوين بوده اند، و خود اين زن در فقه و فلسفه درجه اجتهاد مي رسد و در كربلا كلاس درسش براي طلاب دائر بوده و إز پشت پرده به انها درس مي داده و فقط به خاطر اين كه زن بوده هيچ يك إز مراجع حاضر نبوده پاي مرجعيت اين شير زن را امضا كند، كشف حجاب را همه به حساب رضا مي گذارند در حالي كه اين طاهره است كه در حضور جمعي إز همسلكانش نقاب إز چهره بر ميدارد، و براي دفاع از حقوق زنان علم مبارزه بر ميدارد، اقاي نوريزاد روحانيون هميشه نيمي إز حكومتهاي استبدادي بوده اند تا ٣٥ سال قبل كه حالا قدرت دربست در اختيار خودشان است، در تمامي اين دورانها ظلمهايي بي اندازه در حق دگر انديشان كرده اند، كه با عذر خواهي نمي شود اين همه جنايات را تسويه كرد، مگر تنها ظلم به بهاييان شده، إز زرتشتي و ماركسيست و ليبرال و ناخداباور بگير تا ازاد انديش مذهبي زير دروغها و تهمتها و قصاوتهاي اين مدعيان خدا و پير و پيغمبر هلاك شده اند، اين قشر بايد براي اين همه جنايات در ادوار مختلف تا به حال محاكمه و مجازات شوند، موفق باشيد
نماهنگی به جهت قدردانی از هموطنانی که در حمایت از حقوق انسانی هموطنان بهایی خود سکوت 160 ساله را شکستند:
http://www.youtube.com/watch?v=k1kZStu5kXg
man sokhanam ba aghye nashenas ast.. aghye nurida khodeshan ra nemayandye kesi nemidanan inja nazare afrad mohtaram ast va har kesi nazare khodash ra midahad shoma ham nazar be dahid va be kesi tohin nakonid.ba salam be hameye azadegan.
من دلیل این توجه حساسیت برانگیز آقای نوریزاد به اقلیت بهائی را نمیفهمم !
در حالیکه همه ما میدانیم به تمام اقلیت ها و حتی به خود اکثریت شیعه و تمام فرزندان این مملکت چه ستمی شد و همچنان میشود و در حالیکه این حرکت را بسیار انسانی و درست میدانم , اما گرایش به یک اقلیت که شاید در مذهبی های مخالف رژیم هم ایجاد حساسیت کند را هم درست نمیدانم و بسیار زیباتر و تاثیر گذارتر بود اگر در جمعی متشکل از تمام اقلیتها و قومیت ها اینکار درست و انسانی را انجام میدادید که مخالفان بهانه ای برای مخالفتشان پیدا نکنند .
به کامنتهای پستهای ریشیر شده این پست آقای نوریزاد دقت کنید , تمام بهانه ها برای مخالفت و تخریب این پست و این حرکت تنها تکیه بر بهائی بودن کودکان مورد مخاطب آقای نوریزاد و ملکی هست و میباشد , کودکان بهائی هم فرزندان همین آب و خاک هستند و باید از حقوق مساوی برخوردار باشند , اما چه زیباست که با قرار دادن آنها در میان کودکان سنی و زردشتی و شیعه و ارمنی و کلیمی این حقیقت را عملا نشان دهیم و بتصویر بکشیم.
کسانی که نوریزاد را به تبلیغ یا طرفداری از مرام بهائیت متهم میکنند باید توجه نمایند که فقط و فقط وجه انسانی قضایا مد نظر جناب نوریزاد میباشد ونه چیز دیگر. خود ایشان بارها این مطلب را اعلام کردند، من حتی ندیدم که نوریزاد در طول این چهار سالی که متحول شده، دین خودش یعنی شیعه رو هم تبلیغ کنه، چه برسه به تبلیغ بهائیت. تا زمانیکه نپذیریم دین، امری صرفا شخصی است متاسفانه این نوع موضع گیری های یکطرفه وجود دارد. با اینحال از کامنت گذاران محترم انتظار میرود که دیدگاههایشان نسبت به مسائل مطرح شده بیطرفانه و علمی باشد نه بر اساس احساس، پیشداوری ویا آموزه های دوران کودکی. گاهی اوقات کامنتهایی از بعضی دوستان فرهیخته داده میشود که بیشتر شبیه اعلامیه یک حزب سیاسی است که جای هیچ بحثی را برای طرف مقابل باقی نمیگذارد و باید مثل چماق بر سر رقیب کوبیده شود. فقط یک نمونه آن را خدمت دوستان عرض میکنم . در تاپیک قبلی آقای نوریزاد تحت عنوان “یک پرسش از رهبر” شخص فرهیخته ای بنام “علی محمدی” در پست خودش اینگونه مینویسد: ” هر از چند گاهی نوریزاد عزیز دست به قیاس موضع روسیه و آمریکا در برابر ملت ایران و از آن طریق نوعی دلبری برای برای نظام کاپیتالیستی آمریکا میزنند واز این مسیر حتی بعضا دوغ را با دوشاب قاطی میکنند و ……” استفاده از عباراتی مانند: “دوغ را با دوشاب قاطی میکنند” و یا “دلبری برای نظام کاپیتالیستی” و امثال اینها نشان از ناپختگی و تحمیل عقیده از طرف گوینده تلقی میشود، نه منطق و استدلال. بنظر من سایت نوریزاد یک کلاس درس برای همه است تا یاد بگیریم چگونه بدون کینه ورزی و با روشهای مدرن و امروزی و با مبنا قرار دادن خرد انسانی در کنار هم با هر عقیده و مرامی زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم.
یک مثال دیگر: اخیرا در مورد همه پرسی و استقلال اسکاتلند ملکه بریتانیا در عین مخالفت شخصی، تصمیم در اینمورد را مربوط به مردم اسکاتلند دانستند، از طرف دیگر رهبر استقلال طلبان اسکاتلند نیز عنوان کردند که در صورت استقلال اسکاتلند، ملکه بریتانیا همچنان ملکه اسکاتلند نیز باقی میمانند، یعنی دو کشور مستقل با یک پادشاه. این حد از رواداری و رعایت حقوق ملت یکی از ملزومات دنیای مدرن و شرط بقا در دنیای امروزیست، حال شما ببینید که در جای دیگری در دنیا، تشکیل کلاس درس خصوصی در منزل برای جوانان کشور که محروم از تحصیلند و اعطای مدرک داخلی که برای هیچ استخدامی هم کاربرد ندارد و احتمالا هماهنگی با یک دانشگاه خارجی جهت ادامهی تحصیل، چه عواقبی برای دست اندر کاران این کار در پی دارد.
آخرین مطلب اینکه، عکس این تاپیک واقعا عالیست.
آقای خامنه ای در خلال “پروستات شو” ترتیب داده شده از سوی مشاوران و با از استفاده از رنگ سفید سعی در جلب محبوبیت نموده و در این راه بزرگی پروستات هم بمدد ایشان آمد!.ولی آنچه در این برنامه یک هفته ای بیشتر بچشم آمد موضوع دوشاعر و ادیب بزرگ این سرزمین فروغ و پروین اعتصامی بود که طبق معمول با ابراز فضل عجیب رهبر ادیب همراه بود و به سنت رایج فحشی به این و نوازشی به آن!
آقای خامنه ای ظاهرا بدلیل عکسی از پروین که با یک روسری همراه است این چنین به ایشان علاقمند شده و این در حالی است که ایشان احتمالا تصاویر بی حجاب آن مرحوم را بخصوص در جوار محمد رضا شاه ندیده است! ویا شاید از میزان علاقه پروین به موضوع تعلیم و تربیت زنان ایرانی و تجلیل از موقعیتی که زنان غربی بدست آورده اند بی خیر است! پروین در سخنرانی خود مدرسه “اناثیه تهران” در خرداد 1303 بطور کامل نظر خود را بیا ن کرد. او آرزوی وضعیتی را برای زنان ایران داشت که حکومت جمهوری اسلامی بشّدت بر علیه آن کار میکند و آن از بین بردن شئون بانوان بطور مداوم است.
امّا جالبتر از موضوع پروین، بر خورد متکبرانه ایشان با فروغ است و اینکه در اواخر بهتر شده انشالله! واقعا جالب است که فردی که این چنین دم از تقوا و ایمان میزند این چنین بی محبا با طعنه و کنایه پشت سر کسی که در این جهان نیست اینگونه سخن بگوید ولی خدمت ایشان عرض میکنم که همین حالا که حضرتعالی در قید حیات هستید و هر روز به لطف پروستات خود فرهنگ و اعتقادات و زندگی مردم را آبیاری میفرمائید بدانید که بخش زیادی از این مردم معتقدند جنابعالی در اواخر عمر تان هم متاسفانه هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان دیده نمیشود ! اینرا گفتیم که بعدا بحثی پیش نیاید!
در ضمن شما برای جلب نظر مردم لازم نیست هر روز بخاطر یکی از اعضای بدنتان مملکت را ببازی بگیرید. فجایعی که در زمان حکومت شما بر سر این مردم نازل شده با یک پروستات حّل نمیشود! بلکه به یک کمی عقل نیاز دارد.. یک دستی هم به سرو گوش آن بکشید! گرچه بر عکس پروستات عزیزتان که بزرگ شده این دومی آنقدر کوچک شده که بعید است بشود کاریش کرد!
……میتوان همچون عروسکهای کوکی بود… سالها دربین تور وپولک خفت …با دوچشم شیشه ای دنیای خود رادید…./فروغ فرخزاد/
ريشه ها ١٧٨(قسمت ١٧٧ ذيل پست قبلى )
فرهنگ
فرهگ دينى
چرا حكومت دينى لاجرم به سركوب آزادى منجر مى شود ؟
در اين پرسش فرض پيشينى تأييد شده است كه اثبات آن لازم مى افتد .
نخست به تجربه تاريخى مى نگريم .تا آنجا كه من مىدانم حتى يك مورد حكومت دينى سراغ نداريم كه مخالفان امر مقدسش را سركوب نكرده باشد . در فرهنگ دينى پويه هاى استدلالى هم وجود دارد .با قطعيت نمى توانيم گفت كه حكماى مشاء در فرهنگ اسلامى و حكماى توميستى و مدرسى در فرهنگ مسيحى و همچنين عارفان بزرگ مسؤول سياه چال ها و هيمه هاى آتش و شكنجه هاى هولناكى بوده اند كه نهادهاى حكومتى عليه كسانى به كار برده اند كه به گونه اى مغاير با اعتقادات عامه مى انديشيده اند .برعكس اين پويندگان راه هاى عقلانى و عرفانى رابطه با خدا در خور تقديرند ،چراكه كه نقشى وسط ميان قدرت و جماعت ايفا كرده اند و امر مقدس را از دست زورمندان عوام فريب به درون آكادمى ها و مدارس و مجالس و نوشته هايي منتقل كرده اند كه در آنها شناخت به جاى دژخيم و زندانبان نشسته است
اين شيوه هاى شناخت كه در نهايت در خدمت الهيات بوده اند حتى در اثر مدرن نيز براى علماى دينى و خداباوران قابل دفاعند .خدا باوران و اهل ديانت اعم از فيلسوف و عارف چون مدافعان انديشه هاى ديگر حق دارند از باورهاى خود دفاع كنند و در قرون وسطى نيز چنين كرده اند .اختلاف در روش شناخت هنوز هم وجود دارد .روش شناختى كه احساس ،فهم ،بينش ،و ادراك احساسى ناميده مى شود هنوز هم مدافعانى دارد .مسئله اى كه حتما بايد ناگفته نماند اين است كه عقل از قضا در عصر قديم بيش از عصر جديد همچون قوه اى منفصل و جدا از شناخت احساسى و شهودى مطرح مى شد برخى إن را جوهرى ذاتا مجرد از ماده و جسم مى دانستند كه سرچشمه اى آسمانى دارد و به عالم عقول مفارق از جهان مادى مربوط است و نورى است از عالم بالا .و اولين صادره الهى است .عارفان شناختى را مطرح كردند كه آن را فراتر از عقل مى دانستند كه به قدر كافى در باره آن سخن گفتيم .اكنون حتما بايد به اين كشف مدرن اشاره كنم كه عقل از حال و احساس انسانى مفارق و منفصل نيست مگر در وقتى كه موضوعش همچون قواعد رياضى يا طبيعى همه پذير و همه فهم باشد .اگر بحرانى در انديشه مدرن وجود داشته باشد كشمكش واقعى چنين عقلى است با روح و احساس و واكنش هاى اضطرارى و ناعقلانى انسان هايي كه تجربه رنده آنها به هيچ وجه تقليل پذير به عقل رياضى گون نيست .فرض كنيم كه عقل خيلى ساده همان كاربرد استدلال منطقى و دو دو تا چار تا باشد .اما مسئله اين است كه در سطح اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى فضاى همزيستى انسان ها به سياره اى مى ماند آكنده از انگيزه هاى بقا و،آكنده از ترس ،و تشويش معاش و اميال روانى خود كامانه و نياز هاى شهوانى و تمايلات عاشقانه و فناتيكى .نامه اى در تاريخ ثبت شده است به تاريخ ١٩٣٩ ميان فرويد و آينشتاين .چكيده نامه اين است .آينشتاين از فرويد مى پرسد :چگونه مى توان به جنگ پايان داد ؟ پاسخ فرويد ،كاشف ناخودآگاه و اميال ناعقلانى بشر ،اين است :ديكتاتورى خرد .
فرويد مى رساند كه خرد تماميت وجود انسان نيست اما انسان ها براى آنكه به جهانى سرشار از روح همبستگى و انسان دوستى و صلح راستين و جاودانه برسند چاره اى جز آن ندارند كه عقل پرتاب گشته در امواج ستيزه و تعصب و شيدايي و خود شيفتگى و آز را بر زندگى خود حاكم گردانند .تنها خرد است كه مى تواند آشوب هاى احساسى انسان ها را در جهت قواعد عمومى و عادلانه هدايت كند .
اما در يك حكومت دينى قدرت از آنجا كه به اقتضاى ذات قدرت به حفظ خود تمايل دارد از همان چيزى براى خود پشتوانه مى سازد كه عزالدين محمود كاشانى عارف قرن هشتم آن را به ظلمات متراكم رسوم و بستر بغض و جدال و سب و تكفير مخالف تعبير مى كند .در هر فضايي كه در گفتگوى انديشه ها يك طرف گفتگو با ترس و تهديد و زور مواجه باشد و به ويژه وقتى قدرت تهديد كننده علاوه بر نهاد هاى حكومتى ،تعصبات ناعقلانى و موروثى عامه باشد آزادى انديشه لاجرم سركوب مى شود و تفكر هرگز با تمام توانش و پتانسيل خود باليدن نمى گيرد ،هرچند در ميان مدافعان امر مقدس حاكم انسان هاى خوبى هم باشند كه چون مشائيان يا برخى از عارفان براى بازيابى اصل و نص مقدس بدون توسل به زور و از راه معرفت اهتمام ورزند
اون چیزی که این نظام اسلامی را بی اعتبار و فرسوده کرده ء اتکاء به ولایت و رهبری آقای خامنه ایست
جناب انعامی..ما را در غم خود شریک بدان.برای شما و خانواده محترم آروزی صبر و ایّام خوش و سلامتی دارم..انشالله همیشه پایدار و سرافراز باشی
درود آقای نوری زاد، به نظر من ،فرد زمانی به بلوغ فکری وکمال می رسد که تمامی انسان ها را جلوه ای از نور عشق ببیند و حتی در فکر خود هم کسی را کافر،ملحد،نجس و غیره نپندارد.دوستانی که مدعی هستید مسلمانید و خدا باورید! کعبه و خدا چیزی نیست جز قلب و مغز شما . میازار موری را که دانه کش است/که جان دارد و جان شیرین خوش است.
عمر انسان به گونه ای غم انگیز کوتاه است . گمان می کنم لذت شاد کردن هم نوع خود از طواف مکه بیشتر است. همین
جناب نوریزاد عزیز، با تقدیم سلام و احترام
از این که مدتیست با ما نیز همراه شده اید، و برای رسیدن صدایمان به گوش دیگر هموطنان عزیز کوشش می نمایید و با محبت و خلوص و آزادگی با ما، یعنی کسانی که به دلایل عقیدتی سال هاست از تحصیلات رسمی عالی و بسیاری از حقوق اولیه ی انسانی دیگر در کشورمان محروم شده ایم، همراهی و همدردی می نمایید، بینهایت سپاسگزارم و تلاشتان را ارج می نهم.
به پاس آن چه از تعالیم بهایی آموخته ام، هیچ گاه این چنین شرمساری را نه برای شما، نه برای سایر هموطنان، و نه برای هیچ یک از همنوعانم نمی پسندم.
مدت هاست که می خواستم به نوبه خودم، برای قدردانی از توجه شما به عدالت و رفع ستم، مطلبی بنویسم و امروز این بیان حضرت عبدالبهاء را خواندم، و دیدم چه زیبا مقام افرادی نظیر آن جناب را بیان می دارند. به ذکر آن بسنده می کنم. ایشان می فرمایند :
“… پس بايد که محرمان حريم حکمت رحمان و روحانيان بزم محبّت يزدان، در
عبوديّت آستان حقيقت بکوشند و غمخوار و مهربان با جهانيان باشند. هر
زخمی را مرهم گردند وهر دردی را درمان شوند و هر خائفی را ملجأ امن و
امان؛ و به روايت و شکايت و حکايت مدّعيان محزون و دلخون نگردند زيرا
الحمد لله مانند آن جناب منصفان را بصيرتی و دانايان را در تحرّی حقيقت
استعداد و کفايتی؛ البتّه حرارت آتش حقد و حسد را احساس نمايند و لطافت
نسيم جانبخش گلشن وفا را ادراک کنند و گوش به عربده و فرياد اهل جفا
ندهند. متينند و رزين و پر صبر و تمکين وعاقبت حقيقت البتّه مشهود اولی
الابصار گردد…”
لطفا كتابهي شيعه گري وبهايي گري مرحوم احمد كسروي را مطالعه فرماييد. http://www.goodreads.com/book/show/1323878._
http://ketabesabz.com/book/16905/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%A6%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%DB%8C
کسروی و کتاب بهائیگری او
نویسنده: بهمن نیک اندیش
ناشر: انتشارات پیام
این کتاب نگاهی است بیطرفانه به آراء و اندیشههای احمد کسروی نویسنده و مورّخ مشهور و کتاب او «بهائیگری»، که در آن دیانت بهائی را مورد حمله و انتقاد قرار داده است. دین بهائی از بطن ایران و فرهنگ آن سرزمین برخاسته و آگاهی و داوری در مورد آن حق همهء ایرانیان است. اما متاسفانه کتاب بهائیگری کسروی فاقد آن دقّت و بیطرفی است که خواننده از پژوهشگری چون او انتظار دارد. در کتاب حاضر، نویسنده با بررسی «بهائیگری» کسروی و آوردن شواهدی از تعالیم و اندیشههای بهائی، کوشش نموده است حقایقی را در معرض سنجش خوانندگان بگذارد تا با قضاوتی بیطرفانه و منطقی بتوانند بهائیّت را، که به اعتقاد بهائیان بزرگترین نهضت اجتماعی و دینی ایران در عصر حاضر است، مورد داوری قرار دهند.
http://ketabhayebahai.com/kasravi-va-ketabe-bahaigari
حضرات سرشان را زیر آب کردهاند نمیدانند چه تیشهای به ریشهٔ اسلام و تشیع میزنند. کاری را که به دروغ به شاه نسبت میدادند، چون او شخصا مذهبی (و حتی خرافاتی) بود و روحانیت و دین را متحد خود در برابر هژمونی مارکسیستی میدانست.
اما حضرات نمیفهمند هر چه دشمنان فرضی میتوانستند با اسلام و تشیع بکنند، ایشان خودشان کردند. با اینکه تغییر دین حکمش ارتداد و مرگ است، میدانید چقدر پیر و جوان، شهری و روستایی، بیسواد و تحصیلکرده فوج فوج به دین مسیحی درآمدهاند؟ در آرزوی آرامش و معنویتی که ایشان از دین و ایمان آباء و اجدادیشان سلب کردهاند؟ به عنوان کسی که -علی رغم میل خویش- با تربیت دینی یک مسلمان بارآمدهام، آموختهام که اعتقاد به دین مسیحیت نسبت به اسلام واجد عقل گریزی بیشتری است. همین که اینهمه افراد در جست و جوی آرامش و معنویت به دینی عقل گریزتر پناه میبرند آنهم در دوره ای که دلارهای نفتی پشتوانهٔ تبلیغ دین شدهان،. و برای حج واجب از بیت المال یارانه میپردازند (آیا این افراد که به هزینهٔ مستمندان به حج میروند خود را حاجی واقعی میدانند؟) نشان میدهد ایشان نه تنها مملکت داری و سیاست ورزی (که از ایندو تنها خرج کردن دلار نفتی و دروغ گویی را آموختهاند) را نمیدانند؛ بلکه تنها کاری که برایش تعلیم دیدهاند (یعنی ترویج اسلام و تشیع) را هم بلد نیستند.
اگر بهاییها مجال تبلیغ داشتند باور کنید الان فوج فوج مردم به بهائیت روی میآوردند. نه بخاطر جذابیت بهائیگری، بخاطر دنیازدگی تقدس شکنی و فساد هراس آور متولیان تشیع. بخاطر آنکه کل دین اسلام و تشیع را بدل کردهاند به: گریه، گریه و گریه. دروغ، دروغ و دروغ فساد، فساد و فساد. هر آدمی که روان سالم داشته بشد نمیتواند به گریه و دروغ و فساد معتقد باشد.
عین همین اتفاق در عهد رنسانس موجب پیدایش پروتستانیزم و شکستن کمر کلیسای رم شد.
با سلام ،،
هموطن عصبانی من ،،آیا پیامبر ما زمانی که به پیامبری رسیدکسانی که به او ایمان نیاوردند را از حق تحصیل محروم کرد؟
مگر ما در تاریخ اسلام نمی خوانیم که امام جعفر صادق (ع) در حلقه بحث خود با دهریون (مادی گرا) بحث و مباحثه میکرد،
چرا امام آنها را طرد نکرد؟
چرا در یک بحث آرام و منطقی ناسزا گویی؟
امیدوارم که خشم و عصبانیت جای خود را به آرامش وخرد ورزی دهد .
خواهر گرامی، در زمان پیغمبر کجا دانشگاه و مدرسه و مکتبخانه بوده که بخواهد برای غیر مسلمانان ممنوع شود، بعلاوه روایتهایی که از باقر و صادق و …. نقل شده همگی روایتهایی است که از طرف مسلمانان گفته شده ، بعبارتی همه ی اینها نقل های درون دینی است نه اینکه از طرف کارشناسان بیطرف و اسناد معتبر تاریخی ثابت شده باشد. از طرفی ائمه شیعه در زمان عباسیان قدرت سیاسی برای اعمال قدرت در اختیار نداشتند که بخواهند جهت مقابله با مخالفان بکار بندند.
1- آقای خامنه ای را خواباندند تا چه چیزی صید کنند از این گرد و خاک داعش یا چه چیزی را مخفی کنند از این اوضاع بلبشوی داخلی خدا می داند و سپاه مکرم آقا؟
2- بعید نیست بعدها بگویند آقای خامنه ای در حال نزار و بیماری دم گوشی به اکبر آقای رفسنجانی مثلا گفته مجتبی جانم یک چیز دیگه است قدرش را بدانید!
3- آقای خامنه ای شاه را مردم بیرون نکردند که تو بشینی اون بالا به جای تاج عمامه بزاری و فرزندانت فکر کنند مملکت ارث باباشان هست و هر غلطی می خواهند بکنند.
4-آقای خامنه ای خودت هیچ وقت فکر می کردی که تا این حد بتوانی مملکت را به لجن بکشی؟ تا چند وقت دیگر دوپایی چون تو باید سایه اش بر روشنایی سنگینی کند؟
5- خلاصه اینکه آقای خامنه ای من جای تو از مردم داخل و خارج خجالت می کشم، آیا زمان شرم تو فرا نرسیده؟ ////
درود به آقای نوریزاد و شهامت شما که از انسان های مظلوم واقع شده دلجویی کردید.
ای مسلمانان گفتار هر آخوندی را راهنمای خود نکنید خداوند به شما عقل و شعور داده که خود در باره هر چیزی تحقیق کنید چرا قرآن کریم را مطالعه نمیکنید(حجرات آیه 6) میفرماید: از خرد خود پیروی کنید نه از تقلید کور کورانه و خداوند از ما میخواهد که کنجکاو و پویا و آزاداندیش باشیم و هرگز گفتار آدمهای فاسق را نپذیریم.
ای مسلمانان حضرت محمد(ص) بشارت دهنده هستند به آمدن پیامبران (بقره آیه199)و(الفرقان آیه56) و(احزاب آیه45) و(فاطر آیات 23 و 24) و(حج آیه 49) و(ص آیه65) و(الحقاف آیه 9) و بسیار آیات دیگر به همین عنوان .
ای مسلمانان این آیات بشارت میدهند به خبر بزرگ (سوره النباء آیات 1 و2 و3 و4 ) میفرماید در باره چه چیز از یکدیگر میپرسند- از آن خبر بزرگ-که در باره آن با هم اختلاف دارند-بزودی خواهند دانست . (سوره ص آیات 68 و 67)میفرماید: بگو این خبر بزرگ است – شما از آن روی برمیتابید.
(بقره آیه143)میفرماید: همانگونه شما را نیز امت وسط قراردادیم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر گواه بر شما .این آیه به مسلمانان میفهماند که قبلا پیامبرانی با امتشان(پیروان) و در آینده پیامبرانی خواهد آمد با پیروانشان .
(سوره اعراف آیات 34 و35 و36 )میفرماید: برای هر امتی اجلی است پس چون اجلشان فرا رسد نمیتوانند ساعتی آنرا جلو یا به عقب بیاندازند-35 ای فرزندان آدم پیامبرانی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا برای شما بازگو کنند(از آنها پیروی کنید) زیرا آنها پرهیزکاری پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند نه ترسی بر آنهاست و نه غمناک میشوند 36 وآنهاییکه آیات ما را تکذیب کنند و تکبر ورزند اهل دوزخند. در این دو آیه به روشنی گفته شده هر امتی اجلی داره امت یهود و مسیهی حتی اسلام و در ضمن گفته شده که پیامبرانی خواهد آمد که آیات خداوند را به مردم ابلاغ خواهد کرد.
(سوره الانعام آیه42)میفرماید:به یقین ما بسوی امتهاییکه پیش از تو بودند (پیامبرانی)فرستادیم و آنان را به تنگی معیشت و بیماری دچار ساختیم تا به زاری و خاکساری در آیند . این آیات برای امت یهود و مسیهی بوده
برای مسلمین هم به همین شکل(سوره الاسرا آیه15)میفرماید: هر کس هدایت شود برای خود هدایت یافته و آنکس که گمراه گردد به زیان خود گمراه شده و ما هرگز امتی را مجازات نخواهیم کرد مگر آنکه پیامبری مبعوث میکنیم. بوضوح این آیه میگوید که مسلمین در حال مجازات شدن هستند و بخوبی حس میکنیم.
و در سوره الاسرا آیه 104 میفرماید: به بنی اسراییل گفتیم در این سرزمین ساکن شوید اما هنگامیکه وعده آخرت فرا رسد همه شما را دستجمعی به آنجا میآوریم.
شاعر بزرگ مولوی دو بیت شعری سروده که برگرفته شده از سوره الاسرا آیه77 است که میفرماید:این سنت ما در پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهد یافت.
گفت در قرآن خدا با عقل کل/// سنت ما بود ارسال رسل
سنت الله را ز پی تبدیل نیست/// زان در ارسال رسل تعطیل نیست
جناب بردبار . این هموطنان بهایی که به عنوان شهروند ایران باید از کلیه حقوق شهروندی برخوردار باشند ، نیز مانند ما شیعیان هویت خود را بر پایه دین تعریف میکنند و نه ایرانی بودن که مبنای حقوق شهروندی است . از سوی دیگر آورده رسول خود را ، در فرض صحت نظر شما در مورد تداوم ارسال رسل ، نیز رونمایی نمیکنند و در سایت رسمی آنان نیز خبری از کتب اصلی آنان یعنی اقدس و بیان نیست و هرچه هست شعارهای مورد پسند روز است . این امر مانع از این است که سایر هموطنان شناخت درستی از دینی که هویت آنان را میسازد ، پیدا کنند . همانگونه که ما شیعیان نیز قبل از انقلاب شکوهمند ، خبری از خدای قاسم الجبارین نداشتیم و تنها خدای رحمان و رحیم را بزعم خود می شناختیم .
جناب بردبار گرامی
با سلام
فرموده اید :
“”(بقره آیه143)میفرماید: همانگونه شما را نیز امت وسط قراردادیم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر گواه بر شما .این آیه به مسلمانان میفهماند که قبلا پیامبرانی با امتشان(پیروان) و در آینده پیامبرانی خواهد آمد با پیروانشان “”.
اشاره شما به این آیه شریفه است که می فرماید :
“”وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذينَ هَدَى اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيم”””.(البقره/143).
لطفا توضیح دهید که از کدام بخش از این آیه مطلبی که گفتید استفاده می شود که “”و در آینده پیامبرانی خواهد آمد با پیروانشان””.
متشکرم
چرا انسان کند کاری که او اید پشیمانی؟
چرا این فرقه باطل از مصیر حق خودشان را خارج کردند که حالا مجبور باشند به شما و ریس قبلی دانشگاه التماس کنند تا راهشان بدهند دانشگاه ؟ شما و اقای ملکی هم باید از قول ما ملت اسلام به انها می گفقتید که تا وقتی توبه نکنند هیچ جایی در بین کما مسلمانان ندارند.
ببینید اینها چقدر نادان هستند که برای دانشگاه رفتن التماس اقای ملکی میکنند و نمی دانند که اقای ملکی قلبن ریس دانشگاه بوده و در این زمان حالا او دیگر ریس نیست و کاری از دستش بر نمی اید .
حالا به شما کاری ندارم ولی این را هم بگویم که کار اقای ملکی که به انها وعده علکی داده زیاد خوب نبوده در اسلام اگرچه دروغ گفتن به کافر گناه نیست ولی من انرا نمیپسندم و نباید اقای ملکی انها را امیدوار علکی می کرد و باید رک و پوست کنده بهشان میگفت اولندش من دیگه کاره ای نیستم و دومندش تا وقتی توبه نکنیبد خبری از دانشگاه نیست سومندش هم دلیلش این است که امام زمان راضی نیست ما پول مسلمانها را از بیت المال خرج کافرها بکنیم انهم کافر بهایی که از همه ناپاک تر است.چهارمندش شما حرضتباسییه نگاه به سرو ضاهر اینها بکنید ببینید این باید وضع حجابشون باشه تو یه مملکت امام زمان ؟ اثلند معلوم هست چرا اینا پسر دختری انقدر درهمند؟ اثلنده ایا اینا محرم و نامحرمی رو رعایت میکنند یا براشون فرقی ندارد؟ من نمگم باید اینا رو اذیت کرد یا زد و کشت ولی حرضتباسی شما جا من ایا باید اینا رو تو دانشگا ه هم راه داد و بشون گفت بفرماید بالا بشینید؟ اونوقت فرق من مسلمون نماز خون روزه بگیر مسجد برو با اینا تو چیچیه؟؟ لطف کنید اگر تونستید چ
جواب منو بدید هر چی گفتید درست . اگر جواب منو بدید انوقت ما هم میگیم فرمایش شما متین و اینا هم مثل باقیه ادما باید باشون رفتار بشه .
بازم میپرسم اگر قرار بشه اینها هم مثل بقیه از پول و امکانات امام زمانی کشور استفاده کنند و به دانشگاه برند انوقت فرق یه بچه مسلمون نماز خون روزه بگیر مسجد برو معتقد به محرم و نامحرم با ایمان با اینها تو چیچیه؟
———————————
سلام جناب حق گو
کاش شما مثل شهرت تان حق گو بودید. می دانم که حمل و حفظ یک چنین شهرتی بسیار دشوار است.
با احترام
حق گو جان دلبندم ،مصیر نه عزیزم مسیر .!!!
حاجى حق گو.
اولندش اسمت حرضتباسى مصداق كچله و زلفعلى.
دومندش معلومه ملكى نباس كاره اى باشه. دور دور شوما و و امثال شوماس تو اين مملكت امام زمون.
سومندش خودمونيما، با اين سوات و ادبيات گمونم از اون بچه مسلمون حزب اللهى پخمه سهميه ايا باشى كه از پول ماليات همين بهائيا چپيدى تو دانشگاه و كيلويى نمره گرفتى. از قماش همون بچه مسلمون نماز خون روزه گير مسجد برو مصلحتيا كه بعدشم يه مدرك صد تا يه غاز مى گيرن و به وختش نوحه خونن، به وختش چماقدار، به وختش سرباز سايبرى، به وختش ديپلومات از اون يخه بسه ها.
جناب حق گو هرکسی دارای شناسنامه ایران باشدمثل ایرانی است وحق دارند از تمام امکانات کشور استفاده نمایندونمی توان فردی رابعلت داشتن عقاید متفاوت درکشور خودش استفاده ازامکانات منع گردند مگر داعش درکشور حضور داشته باشند
حضرت اقای نوریزاد مگر من حرف مقایر با حق زدم که من را متهم به بیحقگویی میکنید؟
من هم اگر دقت بفرمایید میبینید که با زدن و کشتن اینها مخالفم مانند شما.
حتا من نوشتم اگر چه دروغگویی در اسلام به کفار معصیت نیست ولی من هم مخالفم به اینها دروغ بگویند باز مثل شما.
اما حرف من این است که اگر قرار باشد ما پول امام زمان را خرج کفار بکنیم و انها را مانند مسلمان بدانیم و فرقی بینشان نذاریم ایا امام زمان راضی است و اثلند انوقت چه فرقی هست بین یبک ادم مسلمان معتقد با نماز و روزه و بین یک ادم کافر؟ و ایا انوقت که فرقی بینشان نباشد ایا من مسلمان هم با خودم نمیگویم حالا که فرقی بین من و اینها نیست پس چرا من نروم و بابی بشوم تا از لذت های بابی گری و اباحه هر نوع امیزش جنسی مثل انها استفاده کنم؟ بله این مشکل است ولی متاسفانه شما فقط ظاهر را میبینید و باطن را ملتفت نیستید که اگر اینها با مسلمانان فرقی نداشته باشند انوقت در طول یبک هفته همه مسلمانها میروند و بابی میشوند تا حالا که فرقی بین انها و مسلمین نیست انها هم بتوانند مانند بابی ها فسق و فجور بکنند و محرم و نامحرمی هم دیکر نباشد که اذیت بشوند. بله حضرت نوریزاد حالا دیدید اشکال کار کجاست و چه قیامتی به پا میسشود اگر فرقی نباشد و یک هفته ای بیخ و بنه اسلام از ریشه کنده میشود و همه میشوند بابی و فسق و فجور دنیا را سر بر میدارد؟ بله شرط میبندم ایسنجایش را دیگر حساب نکرده بودید.
تازه ما چه کاره هستیم که بگوییم پول امام زمان خرج چه چیز بشود و خرج چه چیز نشود؟ مگر ما حق داریم برای پول بیت المال که مال امام زمان است تعین تکلیف کنیم؟ چه کسی میتواند این حق را به ما بدهد که مال امام را خرج کفار کنیم؟ حتا اگر همه مردم هم راضصی باشند و اقا امام زمان راضی نباشند که نیستند کسی حق دارد مال امام را بگوید خرج این بشود و خرج ان نشود؟ شرط میبندم که فکر اینجایش را هم نکرده اید. پس نباید سطحی بود و فقط رو را دید و از زیر و باطن غافل شد که خدا نکرده با معصیت کبیره خودمان را به باد دهیم. وسلام.
حق گو فكر كنم داري وشيخ مي كني با اين خضع بلات ولي اگر جدي مي گويي خدا شفات بده، شرط مي بندم فكر اينجاش رو نكرده بودي.
i feel sorry for you and the way you think! what is the meaning of freedom?
فکر نمی کنیداین بهایان بی دفاع از میلیونها مسلمان مثل من وشمابهترندچون مثل ما به دروغ نمیگویند مسلمان هستیم ودر غیب از هیچ جنایتی دریغ نمیکنیم.حیف این شهرت که به خودت دادی میدانم هیچی از دین خدا نمیدانی اگر میدانستی چنین طرزفکری نداشتی در دین مگر نشنیدی در زمان پیامبر گرامی اسلام همسایه پیامبر که کافر بودمریض میشودوپیامبرگرامی به عیادت او میرودوعبایش را بر شانه های او می اندازدحیف ادمهای مثل من وشما که ادعای مسلمان بودنمان گوش دنیا را کر کرده است ولی در عمل از یک غیر دین هم بدتر هستیم
خوب که فکر کنیم به این نتیجه میرسیم که این ادیان ساخته بشر همگی از یهود مسیحیت و اسلام و بهایی و بودایی …..خروجی جز عقبماندگی و خرافات تفرقه و دشمنی و جنایت بر علیه یکدیگر نداشتند پس بهتر است همه انسانها تعصبات را بدور ریزند و تلاش کنند بجای دین اخلاق گرا شوند که خداهم راضی تر است
سخنی با خرد گرا
شما اگر در آن زمان بودید بطور حتم تابع یکی از این ادیان بودیددر زمان یهود و اسلام مردم جنگجو بودند ولی در زمان مسیح مردم آرامتر بودند حتمن شنیده ایدکه حضرت مسیح فرموده اگر کسی به شما سیلی زد آنطرف صورت را نشان دهید تا سیلی دیگری بزند و نفرموده اند با او بجنگید. کسی که اسم خود را خردگرا گذاشته بدون مطالعه به کسی تهمت نمیزنه.
پیامبر دیانت بهایی فرموده من آمده ام که سلاح را به صلاح تبدیل کنم.
اصول دیانت بهایی -تحری حقیقت -وحدت عالم انسانی- دین باید ایجاد محبت و اتحاد نماید- دین باید مطابق عقل و علم باشد – تعدیل معیشت و اقتصاد -تعلیم وتربیت عمومی -تساوی رجال و نساء
فرموده اند در روضه قلب جز گل عشق مکار همه بار یک داریم و برگ یک شاخسار
دوست عزیز حتمن میدانی که سیصد هزار بهایی در ایران زندگی میکنند آنها نه اهل دروغ هستند نه اهل ریا و تزویر و 35 ساله که از همه چیز محرومندحتی مرده هایشان هم آسایش ندارند . با آمدن دیانت بهایی دوره طفولیت بشر تمام شده و بشر به رشد رسیده و با آمدن اینترنت تمام کتاب در دسترس است و اگر در آن گوشه دنیا هم که باشی میتوانی هر چیزی را با مطالعه در باره آن قضاوت کنی
در جواب بردبار باید گفت اولا هیچ بقالی نمیگوید ماست من ترشه! در اسلام قبل از قدرتمند شدن ان امده دین اجباری نیست ولی بعد از ان مسلمانان با شمشیر تا اسپانیا همه را مسلمان کردند هیچ بعید نیست اگر بهایی ها هم به قدرتی برسند پوست دیگرا نکنند! همین تعصب شما دلیل انست. دوره خرافه پرستی به هر اسمی گذشته و باید فکر کرد و زحمت کشید تا پیشرفت کرد دنیای مدرن امروز محصول خرد است نه مسجد و کلیسا و محفل .
جناب بردبار سلام
این پیامبر دیانت بهائی چه کسی است وکتابش چیست که ازآن بی خبریم ؟؟؟
سیدعلیمحمدشیرازی طلبه اغفال شده ومترسک انگلیس یا حسیعلی خان چخانگوی بی مزه؟؟؟؟؟
شماکه به علم ورشدرسیده ای ودوران طفولیتت سپری گشته ودسترسی به انترنت داری که تمام علوم درآن جمع است ،پس چرا ازنوبچه بی خرد شده ای ومسلک بهائیت مجعول انگلیس را آئین خودساخته ای حداقل زرتشتی یاموسوی ویاعیسوی ویاصائبی می شدی .
دین وآئین قحطی بود مگر داداش من ؟
البته بنده باظلم باهرنوعش وبه هرانسان ملحدوبیدین وبادین وکافر ومومن ودرویش وغنی وبابی وبهائی مخالفم ؛همه انسانها بنده خداهستند وحق آزادزیستن را دارند باتمام امکانات کشوری که برای همه مهیااست.
اما دادش شما گاهی ازتفسیر قرآن دم می زدی وبرما خرده می گرفتی وازتاویل آیات سخن می راندی بااینهمه هنوز شما پیرومسلک مجعول بهائیت هستی ؟؟؟
برات خیلی متاسفم بااینکه دم ازخردورزی می زنی.
اما برات بگم خدادرقرآن فرموده:” من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا” ت= هرکس درپیداکردن راه بسوی ما تلاش کند مااورا به راههائیکه بما منتهی شود راهنمائی می کنیم. ازخداوند آرزوی هدایت برایت دارم وشما نباید دراستضعاف فکری بمانید خودترا به تنبلی نزن وتفکروتعقل بورز تاراه پیداکنی وازاین چاه بدرآئی.
والله هوالهادی
مصلح فقیر
Yadesh be kheir Abootorabi dar esarat… kari kardeh bood ke jasoos o monafegh o mazhabi o eraghi dar kenare ham mosalemat amiz zendegi mikardand va be ham ehteram mizashtand
Ye bahayee ham dashtim ke bi dang o fang mosalmoon shedehh bood
Bavaretoon nemisheh esarat ye chize dige bood
در کنار انواع عملیات داعشی در داخل , رهبر معظم و خدای بصیرت جمهوری اسلامی فرموده اند که با وجود تقاضاهای مکرر مقامات آمریکایی ایشان شخصا تصمیم گرفته اند که در مورد مقابله با داعش در عراق و سوریه با امریکا و سایر کشورها همکاری نکنند چون داعش ساخته خود آمریکاست ! همین یک جمله کافیست که میزان فقرفهم سیاسی و توانایی درک و بهره گیری از موقعیتها را در ایشان نشان دهد. شک نیست که امریکا وخصوصا عربستان سعودی در پیدایش و گسترش پدیده داعش نقش مهمی داشته اند. ولی وقتی خودشان خطر این فاجعه را درک کرده و در صدد مقابله با ان هستند تنها یک نابغه سیاسی درسطح رهبر کنونی ایران میتواند از همکاری برای رفع چنین خطری در منطقه خودداری کند.
آیا نشستن بر سر یک میز با رهبران حدود سی کشور دیگر برای تاثیر گذاری در آینده منطقه بیشتربنفع ایرانست یا راه را برای سایرین باز گذاشتن که هر تصمیمی دلشان خواست برای این گوشه دنیا بگیرند ؟ آیا حتی حضورتان بعنوان نماینده بشار اسد بیشتر بسود سوریه است یا نبودنتان در آنجا ؟
آقا فرموده اند امریکا میخواهد “بدون اجازه” عراق و سوریه را بمباران کند. مگر الان که بدون اجازه شما مشغول همین است از شما کاری ساخته است ؟ چرا نمیروید به مذاکرات با راه حل های بهتر تا نگذارید بمباران کنند؟
البته ما بی بصیرت ها از درک شم سیاسی آقا ناتوانیم .
البته من در مجموع نه تنها مخالف فرمایشات شما نیستم، که تایید هم میکنم. اما اتفاقا عدم همکاری با ایران به نفع آمریکا و کشورهای منطقه است. چون ایران که نیابتی در سوریه و با ارسال اسلحه به کردهای عراق، همین الآن هم در حال جنگ با داعش هست. پس برای فعال کردن ایران نیازی به دعوت آمریکا نیست.
اما اگر نام ایران هم در ائتلافی که آمریکا درست کرده ذکر شود، کشورهای عرب منطقه بدبخت میشوند. همین که برای نبرد با یکعده مدعی اسلام سلف صالح، با آمریکا متحد میشوند به اندازهٔ کافی نزد مردم متعصب (بخصوص عربستان) بدنام میشوند؛ چه رسد به اینکه ایران شیعه هم به آن ائتلاف بپیوندد. آن وقت متعصبین سنی میگویند ما با شیعه (ایران) ائتلاف کنیم که برادران سلفی خود را بکشیم؟ پادشاه عربستان به نوعی داعیهٔ فرمانروایی اسلامی (سلفی) دارد و اتحاد با ایران مشروعیتش را از بین میبرد و آن وقت ممکن است در همان نیروهای نظامی اندک عربستان و کویت هم نافرمانی پیش بیاید. اینستکه آمریکا تعمدا ایران را از این ائتلاف بیرون گذاشت.
جناب آقای محمد نوریزاد:
پا درود فراوان بر شما٫ جناب دکتر ملکی و دیگر بزرگانی که با شمایان همراه٫ همگام و همدل هستند.
عرضهٔ انسانیت ناب که از کردار و گفتار همگي شما بزرگواران به ساحت رنجدیگانِ از جور و ستمِ جپاران نظام حاکم ارایٔه میشود٫ قابل احترام و تکریم است.
در مقابل اینهمه بزرگواری شما سروران سر تعظیم فرود میاورم.پایدار باشید
خانم ها و آقايان محترمي كه در اين عكس با زبان بي زباني با ما سخن مي گوييد .
من به عنوان فرزند يك روحاني و رزمنده ي 8 سال جنگ خانمان سوز در ميدان هاي مين كه اكنون ديگر پدر 4 فرزند هستم به شما مي گويم ما نه تنها به شما بد كرديم كه به خودمان هم بد كرديم .
كشوري كه زورش به چند هزار بهايي بي آزار مي رسد شايد براي تقاص روزگار هم كه شده روزي گرفتار قوم وحشي داعش بشود تا بفهمد نبايد به انسان بي پناه و بي آزار زور بگويد .
ما اين روزها به همان اندازه كه براي شما قدرت نمايي مي كنيم در گفتگو با 1+5 كرنش مي كنيم و رام مي شويم و به آنها مي گوييم غلط كرديم و به آنها مي گوييم به ما رحم كنيد و ما را از شر اين تحريم ها نجات بدهيد و به آنها مي گوييم خر ما از كره گي دم نداشت .
ما مثل پدر قدرتمند و پهلواني هستيم كه در خانه زن و فرزند خود را به باد كتك مي گيرد و آنها را از هيبت مردانگي خود مي ترساند ولي همين كه اين پدر پاي خود را از خانه بيرون مي گذارد با ذلت پيش همه سر كج مي كند .
دوستان عزيز بهايي من ، اگر مي خواهيد به قدرت و عزت مندي ما پي ببريد ، اين بار كه ظريف و عراقچي براي مذاكرات مي روند ، حتما شما هم تشريف بياوريد تا ببينيد اين بندگان خدا ، چگونه چيزهايي را كه ما طي سالهاي اخير به گند كشيده ايم بايد ماله كشي كنند .
نوریزاد چند می گیری فرقه ضاله را تبلیغ می کنی ؟ اگر به دیدار گاو پرست ، شغال پرست ، میمون پرست و….. می رفتی مهم نبود انها مغفولند . انها زیاده غافلند همچون شیعیان و داعشیان و یهودان و بقیه . اما این رفقای جدیدت خیلی عتیقه هستند . چطور ممکن است یک انسان زندگی اش را بر موهومات و خرافات و … بنا کند . این زبان بسته ها را اگاه کن ، ارشاد کن. شاید از گمراهی بدر شوند . درود بر احمد کسروی .
تا زمانی که با یک عجوبه هایی مثل شما در این مملکت سروکار داریم،وضعمون بهتر از این هم که هست نمیشه.جای تاسف است که هنوز بعد از ۳۵سالیک همچین مغزهایی ادعای بودن میکنند. متاسفم
جناب ایرانی
طبق بیان متن در بین این هموطنان رتبه اول کنکور هم وجود دارد که برای رسیدن به چنین جایگاهی ضریب هوشی بسیار بالایی لازم است
که بطور قطع و یقین شما فاقد آن هستید , پس لطف کرده اجازه دهید خودشان مسیر و راهشان را انتخاب کنند .
بر اساس نوشته شما زبان آنها بسته است که این گفته شما درست است زیرا زبان آنها را بسته اند و به جای آن دهان یاوه گویان را گشاده اند.
اقا یا شاید خانم بنده خدا : بنده کدام خدایی ؟ عباس افندی یا حسینعلی بهاء ؟ گمان کردی با ترویج فرقه ضاله به مال و ( مبال) و ازادی فحشاء می رسی ؟ مخالفت با ملایان دلیلی بر تایید گمراهان نیست . اگر بینی که نابینا و چاه است چه می شود . اگر کسی میخ طویله ای را بکارد و روزانه انرا ابیاری کند به امید رشد ، شما اجازه می دهید اعمال و افکار احمقانه اش را ترویج کند ؟ نوریزاد سوراخ دعا را گم کرده و در پی افزایش گریه کن برای خویش است . من سگ را نجس میدانم و پلید نه . اما طرفداران و حامیان گمراهان را نجس و پلید و نحس میشمارم . من حاضرم سگی را بلیسم اما از خیابانی که یک پلید عبور کرده رد نشوم . حیوانات و جانورانی را دیدم با هوش تر از قبول شدگان کنکور و بدون ادعا . شما در محفل ها بچرخید شاید چیزی برای لیسیدن بیابید . لعنت بر مروجان و حامیان هر فرقه ضاله ای از نوریزاد تا لیسندگان کاسه انها .
شما كه اينقدر راجع به بهائي بد مي گي و أنها را أظلت مي نامي لطفا ١٠ خط از أداب و رسوم شان بنويس من استفاده كنم، نمي دانم چه مي گويند و چه مي جويند بجز اينكه معتقد هستند امام مهدي ظهور كرده
جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
قسمت دوازدهم (قسمت یازدهم، در پستِ “محسن شجاع را آزاد کردیم!”)
با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
رکود نسبی در جبههها و بحران سیاسی در کشور (9)
************************************
در قسمت قبل، ملاحظه نمودید که چگونه جناح رقیب رئیسجمهور یکپارچه گردیده و حتی هیئت دولت و نخست وزیر را نیز در اختیار دارند؛ بطوریکه بنیصدر برای مسائل ساده، باید شکوائیه به نزدِ آقای خمینی ببرد!
در آنجا دیدید که چگونه نمایندۀ خمینی در شورایعالی دفاع (خامنهای) و حتی کمیسیون دفاع مجلس که قاعدتاً نباید در امورات داخلیِ ارتش دخالت نمایند؛ نامه و دستورالعمل صادر نموده و به ستاد ارتش ابلاغ مینمایند. و بنیصدر که فرماندهی کل قوا را بعهده دارد، از این ابلاغیه بیخبر بوده و هنگامیکه از سوی فرماندهان، در جریان قرار میگیرد، نامهای تند را به آقای خامنهای مینویسد و به آنها تذکر میدهد!
و در نهایت ملاحظه فرمودید؛ از آنجائیکه پیشنهادِ رفراندم و یا درخواستِ اجازه برای بیانِ حقایق با مردم از سوی بنیصدر، مورد تایید آقای خمینی قرار نمیگیرد؛ او در سخنرانی 14 اسفند(در دانشگاه تهران) اقدام به افشاگری می نماید. و همزمان، این سخنرانی توسط عدهای از طرفدارانِ جناحِ رقیب و حزب جمهوری به تشنج و درگیری کشیده میشود. این سخنرانی، از سوی رژیم به “غائلۀ چهارده اسفند” نام میگیرد و حاکمیت با استفاده از انواع تریبونها و بویژه صدا و سیما، تلاش مینماید تا با مظلومنمایی؛ کتکخوردگان را از مردمانِ مسلمانِ عادیِ کوچه و بازار نشان داده و تقصیرها را بر گردنِ رئیسجمهور و سازمان مجاهدین خلق بیاندازد. و اینک ادامۀ ماجرا:
1359/12/14:
در همان روزی که غائله چهارده اسفند در دانشگاه تهران پیش آمده است، آقای خمینی در یک سخنرانی بسیار شدید، اقدام به دفاع همه جانبه و تمام قد از روحانیت پرداخته و شایعۀ “ديكتاتوری آخوندى” و ” ديكتاتوری روحانى” را دروغ می خواند و به مردم میگوید: تكليفِ شما اینست که از روحانيون تبعيت بكنید و به حرفها و تبليغاتى كه بر ضدِ روحانيت میشود، گوش ندهید. وی در ادامه، به همۀ روحانيون سرتاسر كشور و به همۀ ملت، اعلامِ خطر میكند و میگوید: “اسلام بدون روحانيت، مثل كشور بدون طبيب است”. وی باز در ادامه، تک تکِ اقشارِ جامعه و نهادها را مورد خطاب قرار میدهد و از آنها می خواهد که “بیدار شوند” و نگذارند که ملت و مملکت انحراف پیدا کند! خطاب وی اینگونه است:”بيدار بشويد اى ملت! و بيدار بشويد اى روحانيت! و بيدار بشويد اى دانشگاهيان! و بيدار بشويد اى كارگران! اى كارمندان! اى بزرگان! اى كوچكان! اى زنها! اى مردها! بيدار بشويد”!
وی در پایان، ضمن دعوت همگان به عدم اختلاف و برقراری وحدت، به مردم و تمام نسلهايى كه بعداز آن خواهند آمد؛ هشدار مىدهد كه اگر ملت و روحانيت از هم جدا شوند؛ هم ملت هلاك خواهند شد و هم اسلام و هم كشور، به هلاكت خواهند رسید!!!
(یک ابهام و پرسش: ممکن است که جداییِ ملت از روحانیت، موجبِ هلاکتِ اسلام بشود؛ اما آیا واقعاً، این جدایی، میتواند موجبِ هلاکتِ ملت و کشور نیز بشود؟؟!!)
به بخشی از این سخنرانی توجه فرمایید:
“” آنهايى كه انتقاد از روحانيين مى كنند، در كدام جبهه رفتند؟ كدام شهيد را دادند؟ بياورند عرضه كنند. آنها اسلحهها را غارت كردند و نشستهاند كه شكست به ايران بدهند… آنها كه منحرفين هستند نه اسلام را قبول دارند و نه روحانيت را و نه دانشگاه را… آنها، عمال آنها، دور بيفتند و اين طرف و آن طرف و تبليغ كنند كه اين ديكتاتور آخوندى در كار است، ديكتاتور روحانى در كار است. اين كلمه، كلمهاى است كه دشمنهاى اسلام درست كردهاند و مىخواهند كه روحانيون را كنار بگذارند و روحانى برود گوشه مسجد.
تكليفِ ملت است كه تبعيت از روحانيون بكند و حرفها و تبليغاتى كه بر ضد روحانيت میشود گوش به آن ندهد. و پيگيرى كند اگر يك جايى گفتند، ببينند كه آيا اين ديكتاتورى كه آنها مىگويند در كجا واقع شده است. آيا رئيس مجلس ما يك ديكتاتور است و دارد ديكتاتورى مىكند؟ يا مقامات ديگرى كه در كشور هستند؟ كدام يك از اينها مشغول ديكتاتورى هستند؟ يا زبانهاى غير متعهد اشخاص دارند ديكتاتورى میكنند و میخواهند روحانيت را تضعيف كنند و جمهورىاسلامى را تضعيف كنند.
من به همه روحانيين سرتاسر كشور اعلام خطر مىكنم، من به همه ملت اعلام خطر مىكنم…اسلام بدون روحانيت مثل كشور بدون طبيب است… بايد تهذيب بشويد شما، خودتان را تهذيب كنيد و كسانى كه در حوزهها هستند، اساتيدى كه در حوزه هستند كوشش كنند كه حوزهها مهذب باشد. و اعلام خطرى را كه به ملت مىكنم اين است كه جريانى در كار است كه روحانيت را کنار بگذارند.
بيدار بشويد اى ملت! و بيدار بشويد اى روحانيت! و بيدار بشويد اى دانشگاهيان! و بيدار بشويد اى كارگران! اى كارمندان! اى بزرگان! اى كوچكان! اى زنها! اى مردها! بيدار بشويد و اين جريان را خنثى كنيد و نگذاريد ملت شما و مملكت شما انحراف پيدا كند از آن راهى كه شما داريد كه راه اسلام و راه خدا و خط رسول اكرم (ص) است.
توجه كنند كه اينهايى كه به عنوان خيرخواهى پيش آقاى رئيسجمهور میروند و حرفهايى از ديگران مىزنند، اينها شياطينى هستند به صورت انسان و در سيرت شيطان. و آنهايى كه پيش اجزا دولت مىروند، پيش نخست وزير میروند، پيش ديگران میروند و از آقاى رئيسجمهور انتقاد مىكنند اينها هم شيطانهايى هستند به صورت انسان و در سيرت شيطان… من به همه، به همه آنها عرض مىكنم كه شما دست از اختلافات برداريد اينطور نباشد كه هر كدام در يك اجتماعى كه پيدا كرديد، بر ضد ديگران صحبت كنيد اينطور نباشد كه هر كدام قلم به دست گرفتيد بر ضد ديگران قلمفرسايى كنيد.
من به شما و تمام نسلهايى كه بعد از شما و ما خواهند آمد هشدار مىدهم كه ملت و روحانيت، دانشگاه و روحانيت از هم جدا نشوند كه جدا شدن اينها از هم هلاكت ملت و هلاكت اسلام و هلاكت كشور است. “”
1359/12/16:
در این روز خمینی در پاسخ به تلگراف آقای گلپایگانی در مورد غائله 14 اسفند، مینویسد:
“” به دستگاه قضائى گفتهام كه قضيه را تحقيق و مجرمين را شناسائى و محاكمه كنند و نتيجه را به اينجانب اطلاع دهند تا تكليف آنان به حسب موازين اسلامى معين شود. بايد گروهها و دستههاى منحرف سياسى و غير سياسى بدانند كه من با احساس تكليف، با آنان برخورد اسلامى و حدود اسلامى مىكنم و به شرارتهاى ضد اسلامى خاتمه مىدهم.””
1359/12/17:
امروز سه روز بعد از مراسم 14 اسفند است. بنیصدر در نامهای به خمینی اظهار می دارد که سرانِ حزب، سازمان دهندۀ چماقداران هستند و امروز دیگر همه میدانند که سازمانِ چماقداران را این آقایان میگردانند. آنها دائماً او را نیز تهدید میکنند! وی مینویسد: دایرۀ تهدید، دور بود، ولی الان به نزدیکترین کسانِ شما نیز رسیده است و اطرافیانِ نزدیک شما هم مرا تهدید میکنند!
وی می نویسد: آنها رادیو و تلویزیون و قلم و تریبون مجلس و… در انحصارِ خود دارند!… آقای خامنهای به دروغ در نماز جمعه گفته: شورایدفاع به اتفاقِ آراء پیشنهادِ صلحِ 8 کشور را رد کرد!. در حالیکه در شورایعالی اصلاً بحثی نشده است.
وی مینویسد: اینجانب کاملاً آمادهام بروم. این بهترین فرصت است. همۀ مردم می دانند، چرا کنار می روم. در کشور اسلامیِ که رئیس مجلس و امام جمعۀ آن، این طور قلبِ حقایق کنند و به این آشکاری از عدهای که خود سازمان می دهند، دفاع کنند؛ قانون، مستقر نمی شود.
1359/12/20:
رئیسجمهور، سه روز بعد، نامۀ دیگری به خمینی نوشته و می گوید که آنچه که به شما میگویند برعکسِ واقعیتها است. ولی من هرچه به شما میگویم، به جایی نمیرسد. شما به عرایض و اطلاعاتی که در اختیارتان میگذارم، توجه نمی فرمایید!!
او مینویسد: “کدام را عرض کنم: گروگانگیری را، وضع اقتصاد را، جنگ را، همین گروههائی را که با هزار قسم باور نمی کنید با اینجانب رابطه ندارند، دانشگاه ها را، هیأت وزیران را؟”
وی در ادامه اظهار میدارد که برای حلِ مشکلِ گروهها، بهترین راه، اجرای بحثِ آزاد میباشد. ولی متأسفانه “چماق”، راهِ علاج تشخیص داده شد. و البته این مسئله موجب تقویتِ بیشترِ این گروهها میشود. و اگر گناه 14 اسفند را هم به گردن آنها بیاندازید، آنها، دو چندان تقویت میشوند.
ملاحظه میشود که رئیسجمهور به صراحت و با قسم میگوید که با هیچکدام از این گروهها رابطهای ندارد؛ اما جناحِ رقیب مدام در حالِ القاء این نکته است که بنیصدر با گروهها همدست شده است.
وی در ارتباط با به تصویب رسیدنِ لایحۀ دوفوریتی توسط مجلس (لایحهای که مسکوت گذاشته شده بود)، مینویسد: مجلس، طرح را با جوسازی تصویب کرد… از این قانوناساسی چه چیزش اجرا شده است؟ از اول، زیر پا گذاشته شده است. رژیمی که خود، قانوناساسیِ خویش را اجرا نمیکند، چه ثباتی میتواند داشته باشد؟ با وجود این تصویب: اینجانب نمیتوانم با آقایان در یکجا بنشینم. مسؤلیتِ جنگ با اینجانب باشد و تصمیم را کسانی بگیرند که جنگ و ادامۀ آن را وسیلۀ بقاءِ خود قرار دادهاند. حرفهایم را زدم. باز موافق نظر شما عمل میکنم. میمانم و جنگ را اداره میکنم. به مشهد و تهران (سخنرانی) را هم تعطیل میکنم. اما با این آقایان یکجا جمع نمی شوم.
وی که در جریان نامههای اعضای اصلیِ حزب با خمینی نیست و می پندارد که خمینی خودش نقشی در این مسائل ندارد، خطاب به وی مینویسد: مرا حیف میآید که رهبر انقلاب پوشش گروهی قرار بگیرد که شما آنها را درست نمی شناسید. با آنها در عمل نبودهاید و نمی دانید چگونه مثل آب خوردن، دروغ می گویند و چه حرصی به قدرتِ انحصاری، دارند.!
وی در نهایت نامهای را که در مورد مسائل 14 اسفند به دادستان کل کشور(آقای موسوی اردبیلی) نوشته است را برای آقای خمینی نیز میفرستد. او از خمینی گلایه میکند و میگوید: چندبار عرض کردهام؛ عیبِ شما این است که نه اعتماد میکنید و نه تحقیق!
1359/12/20:
در این روز، بنیصدر، همزمان با نامه به آقای خمینی، نامهای هم به آقای موسوی اردبیلی(دادستان کل کشور)، مینویسد. زیرا مسئولیت رسیدگی به جریانات 14 اسفند، برعهدۀ دادستان کل کشور گذاشته شده است. وی در این نامه مینویسد:
“”مطالبی که به اینجانب رسیده، دلالت بر بیطرفی در رسیدگی ندارد… به اینجانب اطلاع میدهند که بازپرسها نیستند که بازپرسی میکنند، دیگرانند. این دیگران چه کسانی هستند؟…می گویند تنها اشخاص معینی را برای شهادت راه می دهند.
این مسأله بدیهی مثل اینکه باید دور امور زیر بچرخد:
الف – سازمان چماقداران و نحوه نفوذ آنها در نهادها و ارتباطشان با احزاب سیاسی.
ب- چرا و چگونه دو سال گذشته با وجودی که بارها به اجتماعات حمله کردهاند و با وجودی که به محلهای بسیار حمله کردهاند، حتا یک بار تنبیه نشدهاند؟ سوابق امر در کجا هستند؟ آیا در این رسیدگی مورد توجه قرار می گیرند یا نه؟
ج – در روز 14 اسفند چرا همه نیروهای انتظامی برای حفظ نظم نیامدهاند؟ چرا با وجود دعوت از سوی دفتر ریاست جمهوری در جلسه برای اتخاذ تدابیر حاضر نشدهاند؟
د – آیا وزارت کشور و دستگاههای انتظامی از پیش، از آنچه واقع خواهد شد، آگاه بودهاند یا خیر؟ و اگر آگاه بودهاند چرا پیشگیری نکردهاند؟
و…
آقای دادستان محترم؛ می خواهم به شما اطمینان بدهم که اینجانب تا همه جا آمادهام. تاریخ ایران، عمل امروز دستگاه قضائی را ضبط خواهد کرد. به هوش باشید که این طور ضبط نکند که جریانی را به وجود آوردند که چماقداران را حاکم و رئیس جمهور و اجتماع مردم را محکوم کردند…. آقای دادستان محترم؛ هیچ کس نمی پذیرد که “گروهکها” چنین و چنان کردند. چرا که اگر چماقداران نمی آمدند، هیچ کس، هیچ کاری نمی کرد.
هیچ کس هم نمی پذیرد که رئیس جمهور، فرمانده کل قوا، مسؤول امنیت کشور؛ باید دست روی دست می گذاشت و ابتکار عمل را به چماقداران وامی گذاشت.
در این عنوان ها، فخری نیست. اگر قرار به صرف نظر کردن از آن باشد، بهتر است در این فرصت بشود تا مردم ایران بدانند دردِ اصلی شان چیست و تاریخ نیز نقشِ هر کس را در جریان امور، نشان بدهد. “”
ادامه دارد.
با ادب و احترام، حامی.
حقا که خانه از پای بست ویران بوده است , و سپاسگزار از نویسنده بابت یاد آوری آن.
درود بر حامى عزيز
زخم هاى كهنه با نوشته هاى شما سرباز مى كنند .تيتر نوشته ها به نظر من بهترين تيترى است كه روح وقايع را در خود چكيده مى كند .اى كاش گستره مخاطبان بيش تر مى شد .مى دانيد مه بهشتى در آلمان زندگى كرده بود و به خوبى با شيوه سركوب نازى ها و دار و دسته چماقداران لباس شخصى ( پيراهن قهوه اى ) هاى حزب انحصارى و تمامت خواه هيتلر آشنايي داشت و گرچه ژست يك آخوند اروپا رفته را مى گرفت اما دشمن دموكراسى غربى بود .غائله چماقداران حزب جمهورى ياد إور همان حملات چماقداران هيتلرى است كه به دفتر روزنامه هاى مخالف حمله مى كردند و خانه ها و مغازه هاى يهودى ها را مى شكستند و پليس حق نداشت مانع كارشان شود و آتش نشانى حق نداشت به كمكشان بشتابد و در عين حال دولت مسؤوليت اين حمله ها را به عهده نمى گرفت و به رغم اين رفع مسؤوليت هيتلر در سخنرانى هايش مردم را تحريك مى كرد كه به يهوديان و سوسيال دموكرات هاى توطئه گر اجازه ندهند راحت زندگى كنند .تاريخ عصر مدرن به آسانى تحريف شدنى نيست .لازم نيست من در زمان هيتلر در آلمان بوده باشم تا از واقعيت قضايا با خبر باشم .همه گزارش ها از طريق اينترنت دست يافتنى هستند .البته ممكن است اين شباهت ها تصادفى باشند يا گوياى شيوه هاى مشابه مغز شويي و سركوب در نظام هاى توتاليتر .شما توجه كنيد كه خمينى مى گويد ديكتاتورى آخوندى دروغ و تبليغ دشمنان است و يك لحظه بعد ملت را مكلف به اطاعت از روحانيون مى كند .ديكتاتور ها عموما از اينكه ديكتاتور ناميده شوند بدشان مى آيد و توهم خود برحق بينى جملات لو دهنده اى از دهانشان صادر مى كند كه مشابه آنها را در نطق هاى همه ديكتاتور ها مى توان يافت .حتى هيتلر هم در سخنرانى هايش از تكليف و مأموريت الهى سخن گفته است .سال ها گذشت تا اينكه از جبه جمهورى اسلامى گروهى بيرون آمدند كه سايت طرفداران هيتلر راه انداختند و معلوم شد سردسته شان دست بر قضا دست پرورد نئونازى هاى آلمان بود .هم او كه از ميان اين همه مشكلات به اسم ملت ايران هولوكاست را انكار كرد .آيا اين ها مى تواند تصادفى و نامربوط باشند ؟ مافياى دغلباز احمدى نژاد هنوز حمايت مى شوند و با آنهمه غارت ثروت ملى و ويرانگرى هاى اقتصادى راست راست مى گردند و طلبكار هم هستند .سپاس بسيار از شما كه پرده از دروغ برمى داريد و نشان مى دهيد كه اين جانيان چگونه جنگ ميهنى را به جنگ مقدس تبديل كردند تا از قبل آن بعدا هر جنايتى را مقدس جلوه دهند ،حكومت تزارها در روسيه ،حكومت كليسا در قرون وسطى ،خلافت هاى اموى و عباسى ،بسيارى از حكومت هاى سلطنتى خود را مقدس مى خواندند .به راستى چه نظام هاى كثيف و جنايت پيشه اى خود را مقدس ناميده اند !
درود و سپاس ای پیر فرزانه، جناب کورس گرامی
من خود را دانشجویی در محضر استادانی چون شما و جناب نوری زاد شجاع، می دانم. من بر این باورم که در بیشر نوشته های نوری زاد عزیز، این موضوع مورد توجه و اشاره قرار گرفته و می گیرد. و از طرفی خودِ شما نیز در بحثِ “ریشه ها- بخش انقلاب”، بخوبی این مسائل را طرح نمودید. (البته من جسارت کردم و بدون اجازۀ شما، آن سی و چند قسمت را ویرایش نموده و با لطف بردیای عزیز، در وبلاگ ایشان، باز نشر دادم. امیدوارم که امانت داریِ مناسب را انجام داده باشم)
آنچه که نوشته و می نویسم، دردی است که سراپای وجودم را فرا گرفته. زیرا که حس میکنم این حکومت دینی و این سردمداران (به ویژه آقای خمینی) به “فهم و شعورم” توهین کرده اند.
اخلاصِ جوانانۀ مرا، به نادانی و جهالت تعبیر کردند و مرا و ما را به بازی گرفتند. این است که نمی توانم، لحظه ای آرام گیرم. و کمترین کاری که میتوانم انجام دهم، بازخوانیِ تاریخ است برای دیگران و به ویژه به جوانانِ ساده دلی که در خدمت به این نظام دینی قرار گرفته اند، تا شاید که بفهمند و اجازه ندهند تا بیش از این، با آنها بازی کنند. به امید آن روز.
باز هم سپاس.
با ادب و احترام، حامی.
خجالتم ندهيد حامى جان .اين من هستم كه بايد از شما و بردياى روشن ضميرسپاسگزارى كنم .و ديگر نياز به گفتن نيست كه بانى اين سايت شريف ، نوريزاد آزاده و وارسته ، تا چه حد به صداى درد مندان دور از هم مجال هم آوايي داده اند . هرجا كه ميان انسان هايي كه يك ديگر را نديده اند درد مشتركى فرياد زده مى شود ،ريشه درد بايد جايي در واقعيت داشته باشد
وقتی که بیکاره کافه های پاریس از دستبوسی عبا به دوش به رییس جمهوری میرسه آخر و عاقبت کآر مملکت به اینجا میرسه که میبینیم.
این همان تفتیش عقاید قرون وسطاست خداوند متعال همه ادیان را فرستاده برای احترام به کرامت انسانی واحترام به حقوق انسانی .کاش روزی بیاید در این دیار که معیار مذهب ومنصب نباشد انسان به هر چیزی که اعتقاد دارد فقط انسان باشد
ای کاش خداوند لطفش را نصیب این فرقه ظاله بکند تا اینها هم به راه راست در ایند و از این همه بدبختی نجات پیدا کنند. من هم خیلی برای این بدبخت ها ناراحت شدم واقعن نمیدانم این گروه دیگر کی میخواهند از گمراهی بیرون بیاییند و از طرفی از مسئولین خواهش میکنم قدری نسبت به این گمراهان با دیده تسامح و اغماض نگاه کنند و در عوض کفاره این گناه را بپردازند تا هم کفاره این معصیت تساهل و اغماض خود را پرداخته باشند و خدا انرا معصیت برایشان محسوب نکند و هم اینکه این مفلوکین رافت اسلامی را بچشند شاید از ظلالت و کمراهی خارج شوند . بهر حال قدری تسامح با پرداخت کفاره ان را خداوند معصیت محسوب نمی کند. انشالله خداوند همه را به راه راست هدایت فرمایند حتی اینها را .امین.
شما خودت مطمئنی که براه راستی؟
محاکمه گالیله در کلیسا[ویرایش]
گالیله در دادگاه تفتیش عقاید
در سال ۱۶۱۰ انتشار یافتههای علمی وی در تائید نظر کوپرنیک مبنی بر ثابت نبودن زمین و گردش آن به دور خورشید باعث شد تا وی از سوی کلیسا مورد بازجویی و تفتیش عقاید قرار گیرد. این نظریه مخالف نص کتاب مقدس بود و از سویی با نظریات ارسطو که کلیسا حامی آن بود همخوانی نداشت. وی مجبور به امضای توبه نامهای با این مضمون شد:
…در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمدهام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس میکنم توبه میکنم و ادعای واهی حرکت زمین را انکار میکنم و آنرا منفور و مطرود مینمایم.[۳]
وی شش سال بعد رسماً از تدریس نظریه کوپرنیک در دانشگاه منع شد و تا سالها بعد مرتب مورد بازخواست کلیسا قرار میگرفت. سرانجام گالیله علیرغم اعتقاد درونی اش، مجبور شد اعتراف کند که نظریه ارسطو درست است و زمین مرکز جهان است…..برگرفته شده از ویکپدیا!
با درود به جناب نوریزاد انسان وارسته و رها از تعصب و دگم اندیشی!دوست گرامی کلیسای کاتولیک سرانجام در 1996 به گرد بودن زمین اعتراف کرد و نتایج علم را پذیرفت! وقتی منبع ارتزاق دین و خرافه پردازی و رواج جهل و بی خردی باشد مگر می شود چنین دکانی را براحتی از آخوند گرفت.هر چند که محمد علی باب خود طلبه ای شیعی و از شیراز بود ولی در ابتدا با توصل به داستان ظهور مهدی /// به نسخ اسلام رسید.درست همان کاریکه مسیح با یهودیت و محمد با مسیحیت کرد! متاسفانه چنانچه بارها نوشته ام روشنفکران ما اهمیت این کار محمد علی باب را درنیافتند. با وجود پشتیبانی بسیاری از روحانیون بزرگ شیعی و بسیاری از مردم عادی از محمد علی باب روشنفکرانیکه از سر تا پا ایران را غربی میخواستند بدون در نظر گرفتن توان و کشش جامعه ایران آنروز نه تنها از جنبش او که میرفت بساط شیعیگری و اسلام را در ایران براندازد حمایت نکردند بلکه بنام فتنه گری به کمک دربار و روحانیون شیعی به سرکوب آن پرداختند! و ما از پیچی تاریخی که میتوانست برایمان رحمتی باشد بزحمتی فکنده شدیم که نتیجه اش بعد از چندین انقلاب و جنبشهای پراکنده و توان فرسا مشتی مافیا و تروریست داعشی شیعی نصیبمان کرد!مسلما این طرفداری از بهاییت و یا بابی گری نیست بلکه آنچه را من از حرکت باب برداشت می کنم اثریست که چنین جنبشی می توانست بر منافع ملی ایرانیان در دراز مدت داشته باشد.والا درحال حاضر فرق زیادی بین بهاییت و اسلام من نمی بینم و بعنوان یک سکولار دمکرات و معتقد به قوانین مبنی بر حقوق بشر دستگاه دین و حکومت را از هم جدا می خواهم و دین را امری خصوصی میدانم.بله دوست گرامی درحقیقت نه تنها شما بعنوان یک فردی شیعی بلکه مردم ایران باید نه تنها از بهاییان بلکه از هر کسی که از این مافیای ارازل و اوباش حاکم برایران امروز ضربه خورده با تواضع و فروتنی و اعتراف به اشتباه عذرخواهی کند.
آفرین بر این آزاد اندیشی شما،
ای انسانِ رها یافته از بندِ “ایمان و دگماتیسم”!
آفرین.
محمد نوری زاد عزیز،
این کار تو و محمد ملکی بی نظیر است. موفق باشید.
تو و محمد ملکی حق ندارین خودتونو نمایندگان آزادگان، خیر خواهان، خداباوران و ایرانیان پاک نهاد برای دلجویی از مرتدان بهایی بدانید. یعنی اگر افرادی از ایرانی ها مخالف کار شما باشند، جزو آزادگان و خداباوران و خیرخواهان و ایرانیان پاک نهاد نیستند؟!
تو که خودتو حق جو و حق طلب میدانی، چرا برای رسیدن به اهداف کثیفت به دروغ متوسل میشی؟!
كاكو…….ميره
دیالوگ شما کاملا مشخصه که از کدام گروه هستید…مسلما اظهار نظر برای همگان آزاد هست اما با چه لحن و گفتاری !؟ تنها فعل کثیفی که در این میان هست گفتار شماست…متاسفانه کشور دوره بدی را پشت سر میگذارد…دوره ای که در آن، کوته فکران در قدرت هستند و برای ماندن در قدرت از هیچ جنایتی فرو گذاری نیستند…