روز یکصد و چهارم
یک: در زندان با جوانی هجده ساله و نابغه ی ریاضی آشنا شدم که جرم او نیز سیاسی بود. پدرش را جلال الدین فارسی با سه گلوله ی تفنگ شکاری زده بود و کشته بود و شیخ محمد یزدی به دستور شخص رهبر تبرئه اش کرده بود. من با این جوان – آرمان رضا خانی – دوست شدم پدرانه. همین جمعه ی گذشته – چهارده شهریور – رفتم به روستایی در طالقان که پدر آرمان در گورستانِ آنجا آرمیده است. نشستم بر سر مزار پدر و از جانب آرمان با وی سخن گفتم. برای شما از این سفر ارمغانی آورده ام به صورت فیلم که پیشنهاد می کنم حتماً آن را ببینید. در این فیلم من به چند و چون ماجرای کشته شدنِ پدر آرمان و سهم بیت رهبری در رهانیدنِ قاتل اشاره کرده ام:
دو: تن پوشِ من دو تا عکس در پیش و پس داشت. عکس عماد بهاور – این جوان پاک نهادِ زندانی در پیش – و عکس شیخ مصطفی پورمحمدی در پشت. عماد بهاور را با ” بی گناه ” تعریف کرده بودم و شیخ قاتل را با ” داعشی های ایران”. داشتم این تن پوش را به تن می کردم که سه بانوی چادری آمدند و از کنارم رد شدند. یکی شان که بیست و هفت هشت ساله می نمود، مرا با این جمله نواخت: نوری زاد، چقدر گرفتی اینجا وایسادی؟ این بانو، آنقدر از ادبِ من مطمئن بود که برگشت و لبخندی نیز نثار من کرد. شاید به این خاطر که اگر یکی همین جمله را به یک بسیجیِ ولایی می گفت، جناب بسیجی چه ها که بارش نمی کرد. این نیز بگویم که من همه ی بسیجیان را بد دهن و فحاش و ناجوانمرد و چاقو کش و دریده نمی دانم.
سه: یک بانوی مانتویی که احتمالاً کارمند جایی در همان حوالی بود، با خواندن ” سپاه اموال مرا برده و پس نمی دهدِ ” تن پوشم، گفت: سپاه زمین ما را هم بالا کشید و پس نداد. بانوی اصفهانی که چند باری به دیدنم آمده، آمد و گفت: کم کم ماهِ مهر از راه می رسد و من باید بروم اصفهان. آمده بود برای خداحافظی. برادر این بانو که نابغه ای بوده در پزشکی، در جبهه به شهادی می رسد. دفعه ی پیش بانو با اشاره به درِ اصلی سفارت آمریکا گفته بود: من بارها از اصفهان می کوبیدم و می آمدم اینجا و با مردم شعار می دادم: خمینی می رزمد، کارتر می لرزد. این بانوی چادری، بسیار منصف و آگاه است. و البته معترض به وضع موجود.
بانوی اصفهانی می گفت: مصری ها و تونسی ها همیشه تأکید کرده اند که با برانداختن نظام فرسوده شان هرگز قصد ایجاد جمهوری اسلامی ندارند. هم مصر هم تونس از تجربه ی نگونبختِ جمهوری اسلامی ایران سند می آورند که: سرنوشت یک نظام اسلامی حتماً به جایی ختم می شود که امروزه نظام اسلامیِ ایران بدان مبتلاست. می گفت: ما اصفهانی ها از آیت الله منتظری رسیدیم به آیت الله طاهری، و از وی رسیده ایم به آیت الله شیرازی که فکر و ذکرش مبارزه با باور سنیان است و در اصفهان آمد و شدی دارد و بیت العباسی و نوچه هایی و پول هنگفتی و شبکه ی تلویزیونی ای به اسم مرجعیت. این بانو تا پایان در قدمگاه ماند و با بانوانی که به دیدن من می آمدند، بحث و همدردی می کرد.
چهار: یک جوان که بیشتر به دانشجویان فرسوده می مانست، در آمد که: آیا شما امیدی به تغییر و تحول و حرکت اعتراضیِ گسترده دارید؟ گفتم: تغییرِ بنیادین، نه. حرکتِ اعتراضی نیز نه. چرا که هر حرکتی به جلودار نیازمند است و در اینجا همه ی جلوداران یا در خود فرو کشیده اند یا بخاطر تعلقشان به حفظ نظام، هیچ حرکت معترضانه ی مردمی و ملی ای را بر نمی تابند.
پنج: یک دختر جوان و لاغر و تیره پوست و مانتویی آمد و به عکس شیخ مصطفی پورمحمدی اشاره کرد که: این را چرا چسبانده اید به تن پوشتان؟ گفتم: اینان داعشیان ایران اند. قاتل اند. یا اگر قاتل نیستند، فرصت را برای هزار هزار قتل و تجاوز و غارت فراهم آورده اند. دختر تیره پوست سری به تأسف تکان داد و گفت: این کارتان اصلاً کارِ خوبی نیست. پرسیدم: چرا خوب نیست دخترم؟ گفت: هرچه باشد این – پورمحمدی – یک روحانی است و به روحانی جماعت نباید توهین کرد. به صورتش لبخند زدم و گفتم: احتمالاً شما کرمانی هستید! چرا که تنها کرمانی های سنتی از همشهری شان – هرچند قاتل – حمایت می کنند. و گفتم: مگر خلخالی روحانی نبود؟ یا شیخ علی فلاحیان؟ یا روح الله حسینیان؟ اینها روحانی بوده اند و هستند و دستشان به خون بی گناهان آغشته است.
شش: جوان شنبه ای آمد و با من در باره ی جوانی که در زندان حکم محاربه گرفته مشورت کرد. این جوان رفت و با کیسه ای آب خنک باز آمد و بطری های آب را به مردمی داد که در اطراف من اجتماع کرده بودند. بانوی بنفش پوش و سی و سه چهار ساله آمد و گفت: آمده ام که در اینجا باشم. از وی تشکر کردم و میزان تحصیلاتش را پرسیدم. گفت: مهندسیِ مواد خوانده تا مقطع کارشناسیِ ارشد. و گفت: بیکار است و برای پرهیز از بیکاری، در خانه خیاطی می کند. چرخی تهیه کرده و سری دوزی می کند برای یک تولیدی. گفت: نه که میان دختران و پسرانِ تحصیل کرده در این رشته شانسِ برابر نیست، کاری هم اگر باشد به پسران می رسد نه به ما. به او آفرین گفتم و ستودمش بخاطر همین کاری که می کند. گفتم: خیاطی کردن ربطی به رشته ی تحصیلی تو ندارد، اما تو با همین کار نشان داده ای که زنده ای و نمی خواهی خود را به دست خودت از پا در آوری با افسردگی و دلمردگی و عزلت نشینی مثل خیلی ها. این دختر نیز تا پایان با من ماند.
هفت: آریا آرام نژاد آمد. خواننده ی جوانی که در اوج ترس و رعب و زدن و کشتن و زندانی کردن در سال 88، تصنیفِ حماسیِ “علی برخیز” را خواند و به خاطر همین تصنیف به زندان رفت و در زندان کتک ها خورد و آسیب ها دید. من یکی از آثار او را با نام ” یه روز خوب ” که شعر و آهنگش از خود اوست، در سایت خود آورده ام. این تصنیف در سال 89 منتشر شد. آریا در باره ی انتشار آن نوشته: پس از مدتها امشب آهنگ جدیدی از من با نام ” یه روز خوب ” منتشر می شه و این در حالی است که چند روز پیش دادگاه انقلاب در اقدامی شگفت انگیز من رو به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبانی برای براندازی نظام در قالب اجرای آهنگ “علی برخیز” محکوم به تحمل ده ماه حبس تعزیری کرده. شکر می کنم که با تم ام مشکلاتی که از ۲۶ بهمن ماه سال گذشته در زندگی ام ایجاد شده ، هنوز هم با ایمان به روشن بودن آینده بر عهد خود با هموطنانم ایستاده ام. ” یه روز خوب ” را بشنوید:
هشت: یک دختر بهایی آمد و صورت خندانش را نشانم داد و گفت: ممنون که از ما می گویید و از ما می نویسید. توریست ها آمدند. چینی، کره ای، آلمانی. یک توریست ایتالیایی به عکس عماد بهاور اشاره کرد و پرسید: این پسر شماست؟ گفتم: این، پسرِ ایران است. یک جوان موتوری که پیراهنش را روی شلوار رها کرده بود آمد و گفت: من از حفاظت اطلاعات سپاه هستم. داستان چیست؟ برایش تعریف کردم. دو جوان بسیجی که به صحبت های من گوش می کردند به سخن در آمدند که: مگر می شود بی خود و بی جهت اموال کسی را ببرند و ندهند؟ گفتم: عزیزانم، اموال من که چیزی نیست، سپاهی ها کل مملکت را بالا کشیده اند و پس نمی دهند. جوانی که تی شرتی آستین کوتاه و رنگین به تن داشت، از مظلومیت ” سهیل عربی” گفت که: ماهها بازداشت است و شکنجه شده و اخیراً حکم اعدام برایش بریده اند بخاطر توهین به ائمه و اینجور چیزها.
نه: یک جوان حزب اللهی که پیشانی اش در محل لمس مُهرِ نماز کمی برجسته شده بود اصرار به این داشت که: می خواهم بدانم چه می شود که آدم هایی مثل شما یک دفعه چپ می کنند؟ گفتم: پسرم، من به چپ کردن و راست کردن کاری ندارم، من برای پس گرفتنِ اموالم اینجایم. یک جوان بسیجی که صورتی زیبا و نورانی داشت و ریشی قشنگ، باورش نمی شد که سپاهیان چیزی ببرند و پس ندهند. در همین هنگام مادر سعید زینالی آمد. به جوان بسیجی گفتم: اموال برده شده ی مرا رها بکنیم. پسر این مادر را پانزده سال است که برده اند و پس نداده اند.
ده: دو بانوی پنجاه ساله که دورا دور ایستاده و به صحبت ها گوش می کردند جلو آمدند. یکی شان گفت: من به رهبر و مسئولان ناجوری که بر سر ما هستند هیچ انتقادی ندارم. چرا که این مردم، لیاقتشان همین ها هستند. دیگری مرا قسم داد که ماجرای جوان کتابی ( محسن شجاع) را پیگیری کنم. به وی گفتم: من این جوان را نمی شناختم. دیشب یکی برای من نوشت که محسن شجاع نه پدر دارد نه مادر. و گفتم: من برایش هم پدر خواهم بود هم مادر. مادر سعید زینالی جماعتی را در اطراف خود آراسته بود و برایشان می گفت: پسرم را که بردند هیچ، شوهرم هاشم زینالی را که کارمند وزارت صنایع بود از همان پانزده سال پیش اخراج کردند بی هیچ دلیلی.
یازده: یک بانوی لاغر و سی و هفت هشت ساله آمد و گفت: برادر مرا گرفتند و بردند زندان. مادرم در غیاب برادرم دق کرد و با یک سکته از پا در آمد و مرد. وقتی برادرم را آزاد کردند یک جنازه بود. افسردگی گرفته بود و شب ها با کابوس های تلخ از خواب می جهید. این بانو یک پارچه انرژی بود و انگیزه برای اعتراض. کمی که گذشت یک جوان سی ساله ی نسبتاً تپل به جمع ما اضافه شد و در بحث ها شرکت جست. جوانِ روشنی به نظرمی رسید. وقتی می خواستم تن پوشم را در آورم، دانستم این جوان تپل همان برادر کابوسی است.
دوازده: من از فردا دوشنبه ( و روزهای زوج از ساعت ده صبح تا دوازده ) در مقابلِ درِ اصلیِ زندان اوین قدم خواهم زد. در اعتراض به بازداشت بی دلیل محسن شجاع و سایر زندانیانی که یک به یک عکس شان را بر سینه خواهم نشاند. از همه ی عزیزانی که مشتاق حضور در قدمگاه اند می خواهم که به آنجا نیایند. هم بخاطر فضای خاصی که بر اطراف زندان اوین حاکم است و هم این که در آنجا بقدر کافی رفت و آمد هست و من با زندانیان و خانواده هایی مواجه می شوم که هر کدامشان داستان ها با خود دارند.
محمد نوری زاد
شانزدهم شهریور نود و سه – تهران
آقای نوری زاد اجازه بدید باهاتون اتمام حجت کنم شما و اربابانتون هرگز نمی توانید عشق به ولایت و رهبری را به راحتی
از دل مردم این مرز و بوم خارج کنید.
چون که ما با ولایت زنده ایم و تا زنده ایم شعارمان جانم قدای رهبر است
به اربابت ابلیس بگو که بیخودی زور نزند لحظه ی نابودی اش خیلی خیلی نزدیک است
//////// یه خونخواره نامرد ترسوی بیسواد مرده باده داعشیهای ایران و ////////
سلام جناب آقای نوری زاد
در یکی از روزهایی که جلو سفارت آمریکا قدم می زدید من انجا آمدم و شما را دیدم که با دو نفر بسیجی بحث می کنید و می گفتید که بسیجی بی منطق است و فلان است و آن دونفر هم به سوال کردنشان ادامه می دادند و در آخر خواستید عکسی از یکی از آنها بگیرید و او اینطف آن طرف می رفت و دوست نداشت از او عکس بگیرید. من از دست آن دو نفر خیلی ناراحت شدم ولی با خودم گفتم که چقدر باید زمان بگذرد و مردم ایران مدام تحمل کنند تا این بسیجیها هم مثل آین آقای نوریزاد از خواب و غفلت بیدار شوند و بیایند از مردم و عذر خواهی بکنند آیا اصلا چند نفر از این موجوادت چنین امکانی برایشان پیش می آید که چشمشان باز بشود و حماقت خود و اطافیان خود را ببینند. بیچاره مردم ایران که باید عمر نوح داشته باشند و صبر 10 عیوب.
اگرخوانندگان مطلب من کمی با روایات و نقل قولهای زمان اوایل اسلام آشنا باشندمتوجه میشوند که حضرت علی با آن همه عظمت را چطورخانه نشین کردندوازحکومت علی و پسران ودیگرامامان معصوم این حکومت پاکتر است دیدد حالا با دسیسه بود یا هرچیزدیگر نتوانستند دوام بیاورندونفاق ازدرون حکومت آنها را درهم پیچید حالا این سردمداران که حتی به اندازه ذره ای ازآنها بویی نبرده اند ادعایی حکومت عدل علی می کنند .چرا فقط فکرمی کنیددرکربلا جنایت شد درهمین حکومت بخطر جرم پدر که آن هم دسیسه بود گوش واره از گوش دختر5ساله خارخ کردند وبه یغما بردند ولباس ازتن بچه یتیم وتاراجی کردند که اگر درزمان امام علی بود مطمعن بودم ایشان برای مجازات عاملین حتی دستورقتل آنهارا میداد ولی این حکومت پاداش داد .وهرکه از دوستان مدرک میخواهد من خود مدرک زنده حالا فرق ندارد برادران سپاهی باشند یا وزارت اطلاعات دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم جز جانم که دیگرهیچ ارزشی ندارد بترسید ازروزی که قصدانتهار یا بقول شما عملیات شهادت طلبانه در ایران رواج پیدا کند آن وقت سوراخ موش که هیچ لانه پشه هم پیدا نمی کنید .این را با اطمینان می گویم روزی برسد که همین انصار حزب الله که اختیار هرکاری را دارند وبخوداجازه میدهند فراترازقانون عمل کنند ازجنابات داعش بدتردرایران خواهند کرد
سلام بر نوری زاد عزیز
سلام بر تو که با بودنت نبودن ما را جبران می کنی.
می خواهم مطلبی را با شما در میان بگذارم ، اخیرا” به غیر از شعار اموالم را پس بدهید دوتا عکس ، یکی زندانی بیگناه و دیگری به عنوان داعشی ایران، به خود آویزان می کنید. در رابطه با زندانی بی گناه ، کاری بسیار پسندیده و خوبی می باشد و ما را از وجود چنین آدمهای شریفی آگاه می کند و چه خوبتر که در زیر عکس مختصر شرحی هم در مورد دلیل زندانی شدنش بنویسید و اما در مورد عکس نفر دوم آیا بهتر نیست به جای آن مردم را در مورد حق و حقوقشان که در قانون اساسی و دیگر قوانین آمده آگاه سازید تا با دانستن آن قوانین مردم خود در مورد درست یا نادرست بودن عملکرد مسئولین نظر بدهند یعنی در واقع شما تور بافی را به مردم یاد بدهید تا آنها خود ماهیگیری را یاد بگیرند . بدین ترتیب نسبت به عملکرد اشتباه آنها آگاه شده و انشاا…. در مورد انتخابهای بعدی دقت عمل بیشتری به خرج میدهیم.
ـ(کرمانی های سنتی از یک کرمانی هر چند قاچاقچی اعدامی حمایت میکنند) ؟؟؟!!!! باز دوباره یک چیزی گفتید که فرداش بیاید عذر خواهی کنید ؟!
جناب آقای نوری زاد
در سایت شما دیدم که به مظلومین و بی گناهان سر میکشید و از آنها دلجوئی کرده شریک غم خانواده های آنان میشوید این عمل شما واقعا انسانیست به همین علت یک مورد را معرفی میکنم لطفا در برنامه رسیدگیتان قرار دهید ایشان یکی از بچه محلهای ما هستند که بدون هیچ جرم وگناهی بازداشت شده و احتمالا اعدام شوند ؛ فقط دو مورد زورگیری در حال مستی در محل داشتند یک سرقت کوچک از بانک البته مسلحانه و اخیرا هم برای مصرف شخصی 20 کیلو هروئین در خودرو خود جا سازی کرده بودند که متاسفانه گیر افتادند و خانواده مظلوم بی پناه ایشان شب روز گرفتار درد غم هستند از شما استدعا دارم به ایشان نیز کمک کنید .
برادر ناشناس عزیز !
متعصفانه معلوم میشه که شما هیچ چیز از موضوعات و بحث های این سایت نفهمیدید ! وجود کسانی مثل شما امید آزادی رو از این ملت گرفته بود !!! خوشبختانه کمتر و کمتر میشوید و امید ما بیشتر و بیشتر !
در هر حال همان بچه محل شما !! انسان است و حقوقی دارد و این طور نیست که بگیرند و دار بزنند ! این همه گرفتید و دار زدید , چه شد ؟ حالا همه محله تان شدند این کاره !!!!
با عرض سلامی دو باره به سالک عزیز نوریزاد گرامی وهم میهنان فرهیخته : وبا عرض درود به زهرای شماره یک با کلام دلنشینشان مبنی بر دعای خیر ! به جهت سلامتی آقایان ! به خدمت عزیزان عارضم که آقایان عطای آخرت را به لقای دنیا بخشیده اند که اینجنین بی پروا میتازند و به دلیل ترس از عقوبت های احتمالی اینچنین به دنیای فانی چنگ زده اند و ول کن نیستند زیرا من فکر میکنم کسی که آخرت را سرچشمه مقصود بداند امکان ندارد که دیگر انسان هارا اینچنین به بیراهه بکشاند که سالیان باید بگذرد تا لوث رد پایشان پاک شود . و اما وظیفه ما جز روشنگری و آگاه کردن هم میهنان به نکات تاریک این رژیم جهل وجنون نیست هرکس هر اطلاعاتی در مورد سر دم داران فاسد حکومت دارد موظف است جهت روشنگری دیگران به آگاهی عموم برساند تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد . با احترام
سلام _ آقای نوری زاد شما با سفر به شهرها و استانها و دیگر نقاط و بر مزار بی گناهان ، بازدید از خانواده زندانیان بی گناه ، بازدید از خانواده های کشته شدگان بدون قاتل ، همدردی با خانواده ایی که از این انقلاب و حاکمیت به هر طریقی صدمه و آسیب دیده اند و … در دستور کار انسانی و آدمی خود قرار داده اید و خود را به شدت به خطر انداخته اید . این عمل خوب و انسانی و اعتقادی شما را نه آنکه شما می بایست فردی و از جانب خود انجام دهید ، بلکه حکومت با تمام ” ید و بیضاء اش ” می بایست همین عمل را از باب حاکمیتی خود انجام میداد ، مثل همان کارتن از کشور ژاپن را که سیمای ضرغامی ، زمانی برای بچه ها پخش میکرد به نام ” سفرهای میتی کمان ” که در آن نشان میداد که پیرمردی به نام میتوکومون به دلیل داشتن صداقت و عدالت و همچنین مورد اعتماد بودن از طرف حاکم بزرگ ژاپن ، با ” علامت مخصوص حاکم بزرگ ” برای نظارت و سرکشی به حاکمان سرزمینهای مختلف و نظارت بر کار حاکمان نواحی فرستاده میشد. میتو کومون به دلیل پیر و فرتوت بودن ، در سفرهایش محافظی به نام ” تسوکه ” که فردی باهوش و شمشیرزن ماهر و محافظی دیگر به نام ” کایکو ” که فردی قوی هیکل و “سگارو ” پسری شیطان و بازیگوش و سگی به نام ” زمبه ” همراه داشت که اینان خلافکاری ها ، تعدی ، ظلم ، جور و زور گویی حاکمان نواحی به مردم بدبخت را کشف و مردم را از دست ظلم هایی که بیشتر این خلافکاران حکومتی در حق مردنم بدبخت انجام میدادند ، نجات میدادند . حال آقای خامنه ای بجای اینکه آقای نوری زاد را به زندان بیاندازد (سالهای قبل ) ، بیاید و آقای نوری زاد را به دلیل داشتن صداقت و عدالت و همچنین مورد اعتماد بودن با مهر امضاء خودش ( علامت حاکم بزرگ) و همراهانی مثل دکتر مهدی خزعلی و دکتر پالیزدار را به عنوان دستیار ایشان و یک قلاده سگی ( که با فتوای ایشان خرید سگ بعد از زلزله شهر بم بلا اشکال شد ) هم جهت احتیاط جانی اینان ، از آتش نشانی هر شهر قرض بگیرد و از کشف خسارات و ظلم و جور امامان جمعه و جماعات متخلف شهر شروع و بعد به شهردار و قاضی و کارمند و … اشخاص متخلف بپردارند و همگی متخلفان را به سزای اعمال خود برسانند تا این کشور ” بلا زده ” را تا آنجایی که میتوانند به سمت عدالت جویی سوق دهند .
سلام بر نوری زاد صبور و حستگی ناپذیر
سالها بعنوان کسی که با توجه به دین و بعنوان یک فرد مذهبی برای خودم این پیله بوجود امده بود که خدا حامی مردم ضعیف و کسانی که حقوقشان پایمال میشود انهم توسط قدرتهائی که به هیچ چیز اعتقاد ندارند و قدرت و مکنت انها در دنیاست و باید خودش حق انها را بگیرد البته 90 درصد این اراجیف که امروز برایم مشخص شده بعد از حاکمیت 35 ساله کسانی که خود دین را وسیله چپاول خزانه و قدرت حاکمه بوسیله دین را برای توسعه دینی که تنها و تنها خودشان حق تبیین و تعریف و شناخت ان را دارند و لاغیر انچه برایم مانده ان است که همه این اراجیف تنها و تنها برای ان سر داده میشد تا بتوانند قدرت را در قبضه خود داشته و خزانه و منابع کشور را خود در اختیار داشته باشند اری دین تنها وسیله ازاله کثافت از اقایان و درواقع سنگ استرجا این حاکمان برای تصاحب قدرتی که نه لیاقتش را دارند نه اعتقادی به دینش انسانی بی پناه و ناتوان در احقاق حق انچنان به زمین زده میشود انهم توسط کسی که خودرا نماینده مطلق و جانشین خدا در روی زمین میداند حال چند صد یا چند میلون از این موارد به اب خوردنی حقوق مردم بی پشتوانه پایمال گردیده بماند سوال من این است ایا انچه به اسم دین به خورد مردم داده میشود ایا دین است یا اسبابی دردست اقایان برای حفظ خود ایا خدائی که در گفتار و کردار اقایان بر انان حاکم است خدائی دست ساخته خود دیکتاتورهای نعلین و عمامه است یا خدای حاکم بر زمین ایااصولا خدا و دینش برای انسانیت است یا بازیچه قدرتها و سنگ استرجا انسانها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایا گفتمان دینی اصولا برای انحراف مردم و فریب مردم است یا برای اصول حاکمیت جهان شمول و هزاران ایای دیگر و توهمات که تنها و تنها برای فریب مردم و عوام الناس استخراج شده ایا در جوامع غربی که دین هیچ جایگاهی ندارد جز در قبرستانهایشان و تاریخ سراسر کشتار و حقارت حکومت های دینی جز با تنفر و تنفرت یاد نمیشود ایا با عبور از حاکمیت دینی که جز حقارت و فقر و بدبختی برای مردم و جوامع و جنگ های بی حاصل و کشتارهای دینی برای حفظ قدرت خود اثری در رشد انها و فراموشی کامل دین در جوامع نداشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سنگ استبرا نه سنگ استرجا
باعرض سلام خدمت سالک عزیز نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته : رفراندوم … بله رفراندوم علاج و نقطه پایان سوالات گوناگونی است که در مخیله تمام هم میهنان داخلی و خارج نشین است آقای خمینی در بدو ورود به این مملکت در بهشت زهرا سخنان گوناگونی گفتند که احتیاج به تکرار نیست ولی به نظر بنده یک سخن که بسیار مناسب حال ما در این دوران بلا خیز است این بود که مردم بیست سال پیش چه حقی دارند برای آینده تعیین تکلیف کنند من هم همین را میگویم مردم سی وپنج سال پیش چه حقی دارند که یک حکومتی که نه قانون اساسی آن را میدانستند ونه شرایط آن را برای ما ودیعه الهی بدانند و ما مجبور باشیم به آن گردن نهیم ما باید کمپینی تشکیل دهیم که تحت نظر مستقیم سازمان ملل دوباره در ایران رفراندوم بر گذار شود و هرکس هر نظری دارد باآزادی به صندوق رای بیندازد تعداد بیشتر آرا نشاندهنده آینده ایران خواهد بود از دوستان فرهیخته خواهش همیاری و تبادل نظر دارم .
با سلام ,
جناب نوریزاد در قسمت چهارم این نوشته در پاسخ دانشجوی فرسوده ! گفتید : تغییر بنیادین نه , حرکت اعتراضی نه !
پس چی ؟
پس اینکاری که شما میکنید مگر حرکت اعتراضی نیست ؟
(( هرچند بخاطر اموال شخصی خودتان باشد ))
آن مستهلک فرسوده بیچاره از شما پرسید : امیدی به تغییر و تحول و ( با ) حرکت اعتراضی گسترده دارید ؟
پاسخ چیست ؟
نه ؟
اگر ( نه ) است , پس دیگر این افشاگری ها و حرفهای شیرین و رفتارهای شما از بابت چیست ؟
بسیار ممنون میشوم خیلی واضح و بصورت شفاف آن پرسش را پرسش بسیاری از جوانان و دانشجویان ( چه فرسوده و چه نوو فابریک )میباشد , پاسخ دهید . سپاسگزارم
——————-
سلام مصطفای گرامی
دوستی که خواستار تغییرات بنیادین بود، شتاب داشت برای این تغییرات. که مثلا در همین حوالی رخ بدهد. که من گفتم: به این زودیها شاید نه. وگرنه همه ی ما برای تغییرات بنیادین تلاش می کنیم. و نه سطحی
با احترام
.
دانشجوی فرسوده : آیا شما امیدی به تغییر و تحول و حرکت اعتراضیِ گسترده دارید؟
( شما) گفتم: تغییرِ بنیادین، نه.
حرکتِ اعتراضی نیز نه.
چرا که هر حرکتی به جلودار نیازمند است و در اینجا همه ی جلوداران یا در خود فرو کشیده اند یا بخاطر تعلقشان به حفظ نظام، هیچ حرکت معترضانه ی مردمی و ملی ای را بر نمی تابند.
بنده به عنوان فردی که الهیات و کلام و فلسفه اسلامی خوانده ام، نکته اصلی پاسخ عرفانییان به مرتضی را مبنی بر اینکه یقین فردی هر کدام از ما،ما را به تفاهم و زندگی مشترک مبتنی بر صلح نمی رساند،پذیرفتنی و معقول می دانم اما اشکال او بر وضع کنونی غرب را قبول ندارم. اینکه شما از دستاوردهای بیوتکنولوژی واهمه دارید و یا از آزادی منجر به افراط رنج می برید یکی از همان یقین های شخصی است که بیشتر بر می آید که از گذشته همراه خود آورده اید. من با اینکه هیچ شیفتگی نسبت به رفتار و سنتهای غربی ندارم اما باور دارم آنها در باره اینکه انسان آزاده آفریده شده و هر قانونی باید برآمده از فکر جمعی این انسانهای آزاده باشد ، بر مسیر درست راه می روند. این نگاه به انسان، بر آمده از خردورزی از آثار و نوشتارهای یونان باستان بخصوص از آثار مسحورکننده افلاطون و حتی آثار ادبی و نمایشنامه های بجا مانده آنها بخوبی نمایان است و در نزد ارسطو کاملا چارچوب خردورزانه معین می یابد و همینطور می چرخد و می جنبد و نزد اسپینوزا،لایب نیتس، هیوم،کانت و هگل و تا هایدگر و ویتگنشتاین و…تداوم می یابد.:اینکه انسان را تنها با خردورزی می توان به بهروزی محدود رساند. تکیه کردن بر هر یقین پیشین و متنهای فراطبیعی منجر به قرون وسطای مسیحی یا تجربه ای اسلامی شبیه داعش و القاعده یا وضع رقتبار یهود، قوم برگزیده یا ملیون ها هندی دل داده به باورهای سترگ اسطوره ای خواهد شد.
راستی چرا حروف شما جناب عرفانییان پر از غلط تایپی است؟ثنتی بجای سنتی،مقلطه بجای مغلطه. نکنه خدای نکرده شما بر کلمات فارسی مسلط نیستید؟البته من گاه متنهای شما را می خوانم از جمله همین متن موجود در صفحه حاضر را و آن را معقول و مشتمل بر استدلال یافتم و برخلاف گفتار جناب مرتضی این گفتارها و استدلالها کودکانه و خام نیست.
دوست محترم جناب علی 1 گرامی
با سلام
نمیدانم شما همان علی آقا هستید که با من گاها گفتگوهای سیاسی دارد یا شما فرد دیگری هستید؟ در هر حال بشما درود می فرستم و از توجه و اظهار نظر شما تشکر می کنم چه “له” ما بنویسید و چه “علیه”.
برخی مطالبی که اکنون در نوشته شما می بینم مثل ستایش از عقل جمعی و اینکه یقین های فردی ما موثر در رویکردهای اجتماعی ما هست یا نیست ،اکنون مورد بحث من نیست،همانطور که موضوع اصلی بحث من با جناب عرفانیان نیز این جهات بحث نبود،در حالیکه بتصریح خودتان ،شما اینها را “نکته اصلی” گفتار ایشان دانسته اید ،که من در این جهت بحثی ندارم ،اما نکته اصلی بحث و تعارض من با دوست خوبمان عرفانیان ،در آن نوشته این نبود.
از آنجایی که گفته اید الهیات و کلام و فلسفه اسلامی خوانده اید ،لازم دیدم هم نکته تعارض گفتاری و مبنایی خودم با ایشان را بشما تذکر دهم ،و هم سوالاتی را از شما بپرسم.
ببینید علی آقا، ویژگی گفتارهای جناب عرفانیان اینطور که من دریافته ام این است که انبوهی از مطالب مبنایی فلسفی و کلامی و اجتماعی و سیاسی را بخدمت میگیرد و به هم آمیخته و نتایجی سیاسی اجتماعی را بر آن مترتب می کند،حال به آن اغلاط تایپی که ناشی از عدم دقت به الفاظ فارسی هست کاری نداریم و اصالتی برای آن قائل نیستیم ،و تذکر من به ایشان در مورد اغلاط هم تذکر دوستانه و مشفقانه بقصد اصلاح است و نه تحقیر و عیب گیری.
اما اختلاف جوهری باز گشت میکند به “هم آمیزی” مقولات گوناگون سیاسی اجتماعی مذهبی فلسفی کلامی و غیرو ،که هریک در محل خود مورد بحث و اختلاف اساسی و مبنایی است ،در واقع اگر ایشان از من نرنجد ،ایشان هربار یک ملغمه و آش شلغلمکار غلیظی را از مقولات فوق را تدارک می بیند تا از این فرآیند ،بطلان دین و حوزه های علمیه و فلسفه و کلام اسلامی و غیرو را نتیجه بگیرد! بارها گفته ام ایراد و انتقاد به دین و حکومت دینی و حکومت فعلی ایران هیچ مانعی ندارد ،اما بشرطی که روی اسلوب و روش صحیح و بدور از خلط مبحث و بی انصافی باشد.
ایشان اولا و بالذات با حکومت جمهوری اسلامی ایران زاویه و اختلاف دارد،بسیار خوب ،اما همین را وسیله تحقیر و حمله به مذهب و فقهاء و برخی علوم حوزوی قرار میدهد ،در اینجا باز می گویم ایراد و انتقاد به فقه یا کلام یا فلسفه یا حوزه های علمیه امر نادرستی نیست ،اما ایراد منطقی و بدور از سفسطه .
من اصلا در بحث گذشته به جهات سیاسی و اجتماعی بحث ایشان ایرادی نداشتم ،حتی برخی از آنها را مورد تایید قرار دادم ،مثل اینکه کسی یاوه سرایانه یا علی گفتن حین ولادت را بکسی نسبت داده ،یا کسی باستناد های غلط اهل سنت را حرام زاده دانسته است و…..
بحث در اینها نیست ،و ما باید توجه کنیم که در تقابل آراء و اندیشه ها نکته های تعارض دو طرف چیست ،تعارض من با ایشان در این مسائل نیست ،و من به او گفتم شما اگر ایراد بنیادی به تفکر مذهبی دارید چرا سخن مرحوم طباطبائی و مطهری و منتظری که اسلام شناسان حقیقی هستند معیار قرار نمیدهی و بسخن منبری های کم سواد استناد می کنی؟
شما گفتید با فلسفه و کلام اسلامی آشنا دارید،قهرا با مفهوم “ایجاب کلی” و “موجبه کلیه ” و “سلب و سالبه کلیه” در قضایای منطقی آشنایید،شما آیا هرقدر در عرصه معرفت و اندیشه “نسبی گرا” باشید می پذیرید کسی بنویسد:
“اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻋﻠﻢ ﻛﻼﻡ و ﻓﻠﺴﻔﻪ و ﺣﺘﻲ ﻋﻠﻢ ﺗﺠﺮﺑﻲ ﻗﻂﻌﻴﻴﺘﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺭﺩ ‘””؟
میدانید این تعبیر یعنی “سلب کلی”،علوم تجربی الان موضوع بحث ما نیست،این معلوم است که اساس علوم تجربی مبتنی بر “مشاهده حسی و آزمایش” و آزمون و خطاست ،قهرا میتوان پذیرفت که در عرصه های علوم تجربی قطعیت مطلق وجود ندارد،اگرچه در آنها هم باز در مواردی قطعیت وجود دارد.
اما شما می پذیرید که کسی با ادعای “مبهم و موهوم” سیال بودن علم کلام و فلسفه ،مدعی شود که هیچ قطعیتی در ایندو علم وجود ندارد؟!
من در آن نوشته فقط به مباحث تقسیمی و حصرهای عقلی کلیات وجود در فلسفه اشاره کردم ،و ورودی به نوع برهان های” انی” و “لمی” و “سلوک از احد المتلازمین به متلازم دیگر” ،که در فلسفه فراوان است نکردم ،فقطاز ایشان پرسیدم مثلا تقسیم موجودات به “حادث و قدیم ” یا “جوهر و عرض” یا ثابت و سیال” آیا تقسیمات قطعی نیستند؟! میدانید و میدانیم که نقیض سالبه کلیه ،موجبه جزئیه است ،پس اگر یک مورد هم در فلسفه و کلام به گزاره یا فاکت قطعی برخوردیم ،کافی است در پوچی ادعای فوق ،من نگفتم افکار ایشان کودکانه است ،من گفتم هر علم و رشته ای را باید از سر چشمه و اهل آن و استاد و کتاب آن دریافت کرد،بنابر این خامی سخن مورد نظر است نه قائل و گوینده آن.این سخن بنظر من از کسی صادر میشود که الفبای فلسفه اسلامی یا کلام عقلی را نیاموخته است،ما یکوقت می خواهیم بحث سیاسی کنیم و به ناکارآمدی عده ای در عرصه حکومت و سیاست اشاره کنیم ،یکوقت هم هست که میخواهیم در عرصه اندیشه و نظر عاقلانه سخن بگوییم ،حرف من این است که ایشان آن آش پختن به آنصورت را کنار بگذارند ،و در هرنوبت مطلب مستقل را با مبادی آن درست مطرح کند ،اگر بحث سیاسی است بحث سیاسی ،اگر بحث عقل جمعی در اداره امور اجتماعی مراد است آن بحث شود ،اگر نسبیت در اندیشه و معرفت مورد نظر است آن بحث با نمونه ها و مبادی آن مطرح شود،نه آنکه بنشینم پشت رایانه از مقولات گوناگون هرچه بذهنم رسید را بنویسم و در پایان آن بگویم “فثبت ولایه علی بن ابیطالب” و آخرش هم “خدا همه ما را شفا دهد”!
ملاحظه کنید ایشان از اول کلام خود یقین و قطعیت در حوزه اندیشه را بنحو سلب و سالبه کلی نفی می کند ،در عین حال دهها گزاره جزمی صادر کرده به آن حکم می کند! من ایراد کردم آقای عرفانیان اگر برای شما اینقدر آسان است که بطور کلی و راحت بگویی “فلسفه و کلام سیالند(خوب بگو اصلا سیالیت فلسفه و کلام یعنی چه؟) چطور خودت براحتی آب خوردن اینهمه گزاره های قابل بحث در گفتارت را بطور جزمی ورد تصدیق قرار میدهی؟! بقوب معروف بائک تجر و باء الفلسفه و الکلام لا تجر؟! چطور هرجا نپسندیدی “نسبیت مطلق” و “سیالیت” ،اما آنچه پسند عرفی خودت است “مطلق و جزمی “؟!
بعد توضیح دادم که چگونه ادعای نسبیت و نفی قطعیت به پارادوکس و نفی خود این ادعا باز می گردد،دیدم امروز پاسخ داده است که من “نسبیت مطلق” را نگفتم! عجب! حالا چرتکه انداخته شد چنین ادعایی؟ چطور بطور مطلق گفتی هیچ قطعیتی در فلسفه و کلام وجود ندارد؟! اینکه نقیض ادعای خودت شد.
دقت کنید علی آقا،در ادامه ایشان گفتند :
“” ﻭﻟﻲ اﻣﺎﻧﻮﻳﻞ ﻛﺎﻧﺖ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻳﻚ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩ و ﺑﺎﻝ و ﭘﺮ ﻋﺎﻟﻤﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻗﻂﻌﻴﺘﻲ ﺑﺮاﻱ ﻋﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﻗﺎﻳﻞ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭا ﭼﻴﺪ ‘ و ﻧﺸﺎﻥ ﺩاﺩ ﻛﻪ ﻣﺤﺎﻻﺕ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﺑﻴﺶ اﺯ ﺁﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ‘ ﺭاﻩ ﺑﻪ ﻗﻂﻌﻴﺖ ﺩﻫﻨﺪ””.
از دو حال خارج نیست ،یا شما این مطلب را در دستگاه فلسفی امانوئل کانت دیده و برهانا آنرا پذیرفته ای،خوب اگر راست می گویی ،مباحث دیگر را بگذار ،آنچه را که کانت گفته و بتعبیر شما “بال و پر عالمانی که اجمالا به قطعیت هایی معتقد بودند را چیده است” روشن و برهانی بیان کن ببینیم چطور چیده است.
و یا این است که این ادعا را جایی دیده ای و همینطور طوطی واری و مقلدانه آنرا بیان می کنی.
بحث من با ایشان در این ادعاهاست ،این چه ربطی به یقین داعشی و یقین منبری و غیرو دارد؟!
حرف من این است که اصلا چرا ایشان یقین های مربوط به مباحث اجتماعی را با قطعیت های مربوط به قضایای فلسفی مخلوط میکند؟
در آن نوشته گفتم و شما نیز اگر فلسفه و منطق خوانده اید می دانید که ویژگی برهان های فلسفی ،”ضرورت ” و “دوام ” و “کلیت” است ،اگر برهانی در موردی اقامه شد و این ویژگیها را نداشت اصلا دیگر آن برهان برهان فلسفی نیست،همینجور ما بیاییم در خدمت برخی اهداف سیاسی و اجتماعی ،از روی عدم اطلاع و بی توجه به زحمات سقراط ها و افلاطون ها و ارسطو ها و بو علی سیناها و سرمایه های فکری آنان،بگوییم هیچ قطعیتی در فلسفه وجود ندارد! بعد با مغلطه بگوییم در عرصه های اجتماعی هم یقین داعشی و غیر داعشی ب ارزش است و…
خوب یقین داعشی و غیر داعشی فرض کن از قبیل جهل مرکب یا بسیط ،این چه کار دارد به ترویج نسبی گرایی؟ شما دائم از اختلاف نظر فقهاء حرف می زنید برای نفی یقین و اثبات پلورالیسم در عرصه اندیشه،خوب اصلا سنخ بحثهای فقهی سنخ بحثهای فلسفی است که خلط مبحث می کنید؟
من دوباره مایل نیستم در مجال کم همه مطالب ایشان در آن نوشته را اینجا مطرح کنم ،در آنجا به اشاره گفته ام و هرکس اهلش بود فهمید ،گفتم بحث من این نیست که در زندگی اجتماعی چه باید بکنیم و چطور قانون گذاری کنیم و غیرو ،اینها بحث های دیگری است ،بحث من این است که ایشان چرا علوم و فنون دیگری که گروهی و بزرگانی مثل بوعلی سینا و شیخ اشراق و ملاصدرا و غیرهم در تدوین آن خون دل خورده اند را “علوم بچه مدرسه ای ” میخواند؟ حال من گفتم افکار ایشان کودکانه است ،یا کسی که چنین تعبیری می کند بی آنکه معلوم باشد به یک کتاب از کتب اهل فن این رشته مثل شفا و اشارات و نجات و اسفار و منظومه مراجعه کرده باشد؟ اینجا بحث آخوند و مکلا و کراواتی و پاپیونی مطرح نیست عزیز من،شما برو فلسفه را از غیر آخوندی مثل دینانی تحصیل کن ،اصلا آخوند بی آخوند ،بحث ما در” علم کلی” و “فلسفه” و “منطق” و محتوای آنهاست،همینطوری بنشینم روی کاناپه منزلم و دست را روی کی برد گذاشته بگویم ،هیچ قطعیتی در فلسفه وجود ندارد؟! در حالیکه خودم تند و تند احکام قطعی صادر کنم؟ آیا این روشنفکری و فهم و تعقل است؟
سر شما را درد نیاورم ،با عرفانیان و غیر عرفانیان دشمنی ندارم ،سخن من این است که مسائل و مقولات گوناگون را بهم مخلوط نکنیم و بروش مارکسیستها که “هدف وسیله را توجیه می کند” هر مطلب تحقیق نشده و ناصوابی را در خدمت اهداف سیاسی و اجتماعی بگیریم،بعد هم با تبختر بگوییم شما نمیدانید در غرب چه خبر است! اگر مقصود شما از در غرب چه خبر است طرز زندگی و رفاهیت و غیرو است ،که این موضوع بحث ما نیست ،اما اگر مقصود شما افکار و اندیشه های فلسفی و اجتماعی و غیرو است ،که دانستن و مطالعه و فهمیدن اینها موکول به این نیست که کسی برود آنجا زندگی کند! چون دیدم ایشان این را در مطلب جدیدش گفته است اینرا گفتم ،ایشان خیال میکند بررسی افکار کانت و راسل و هگل و دیگر اندیشمندان به این است که برود آنجا زندگی کند! نه آقا دیگر حوزه ها هم به امکانات رسانه ای و اینترنت و ماهواره و غیرو مجهزند ،این اشتباه شماست که همه را گاگول و عقب مانده فرض می کنید،پس خلط مبحث نکنید ،طرز زندگی در غرب مساله ای است ،و بررسی افکار و اندیشه های مکتوب مساله دیگر ،مهم این است که مقولات مختلف را قاطی نکنیم ،اگر از فلسفه و کلام می گوییم ،فقط آنرا بگوییم ،دیگر داعشی و منبری و غیرو را چاشنی ادعاهای نادرست معرفتی نکنیم.
با پوزش از شما
صدایت هماره سرسبز باد ای نوریزاد ما، ای صدای وجدان ایران زمین،تو نشان همه دادی که مام وطن از زادن فرزندان برومند و غیور- باز نایستاده بوده است.
.ایران سرزمین بهترین و شریفترین و همچنین بدترین وپلیدترین فرزندان بشر است .برای زندگی در کنار آن بهترین و شریفترین احساس سربلندی و برای زیستن در کنار آن بدترین و شریرترن انسانهای تاریخ بشر احساس بدبختی وبیچارگی می کنم . به خدای بزرگ و عاشق ایران می سپارمت..
تو ذره ای از درد این خانواده محنت کشیده را مرهم نهادی.صدای آن کس که به تو گفت دست شما در نکند عالی بود را که شنیدم دیدم اندازه هزار کیلو غم در آن حنجره متراکم است.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت تلخی وخوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد بر گردن او بماند و بر ما بگذشت
دوستت داریم.
با درود به جناب نوریزاد و با آرزوی تندرستی و پیروزی برای ایشان و مردم ایران! مسلما این افشاگریها و مبارزات مفید و مدنی و بدون خشونت شما نه تنها سرمشقی برای دیگر ایرانیان و گروها و اصناف و احزاب ایرانی خواهد شد بلکه نیرویی برای تقویت روحیه در ضعف نگه داشته شده ایرانیان خواهد بود.روزی خواهد رسید که ایرانیان قدر این فداکاری و مبارزات مدنی شما را خواهند دانست و امیدوارم که چنین روزی شما شاد و خرم و تندرست درکنار هموطنانتان باشید.
و اما جناب محمد.من پرسشهای بظاهر اصولی شما را که بارها نوشته اید خوانده ام گویا مثل کسیکه رازی را برملا کرده و یا موضوع مهمی را کشف کرده از تکرار آنها یا بسیار لذت می برید و یا شاید خوانندگان این سایت را ابله و ببو می دانید و سعی در روشنگری دارید.ولی بگذار جناب ما هم توپ را به زمین خود شما برگردانیم و از شما در عین تواضع و فروتنی بپرسیم منبع درآمد شما از کجاست؟ کار شما چیست؟و درماه با اینهمه گرانی و تورم چگونه روزگار را می گذرانی و با وجود این می توانی اینهمه وقت را به طرح پرسشهایی اینچنینی انهم با اینتر نت ایران تلف کنی؟ از کی و یا چه کسانی خط می گیری؟اصلا هدف شما از طرح دوباره و چند باره این پرسشها چیست؟مگر جناب نوریزاد بارها و بارها جواب شما و افراد دیگر با همین پرسشها را نداده اند؟خب اگر شما از کسی بپرسید مرغ چند پا دارد و ایشان هم بگوید دوپا دارد آیا با تکرار پرسش شما جواب دیگری عوض می شود؟ بنابراین جناب این چیزی که شما مطرح کرده اید و دایما برآن پافشاری می کنید نفق زدن است نه طرح پرسش. شما شاید شنیده اید که مثلا اگر کسانی و یا گرهای سیاسی که خمینی سال 42 را دیده بودند و کتب او را بخصوص در باب حکومت اسلامی خوانده بودند او را بمردم آنچنان که بود معرفی می کردند ما به چنین سرنوشتی دچار نمی شدیم و شما هم الان در مورد نوریزاد شاید خود را درنقش قهرمان آینده می بینید!؟ تا مثلا اگر روزی نوریزاد قدرت را بدست گرفت و مستبدی چون خمینی و یا علی خامنه ای شد بگویید ما که از اول به این مرد مشکوک بودیم مثل بختیار و مردم را باسؤالاتمان آگاه کردیم ولی کسی بحرف ما گوش نکرد!خوشبختانه یا بدبختانه جناب باید بگویم تاریخ تکرار نمی شود هرچند تشابهاتی بین پدیدهای تاریخی باشد.جامعه ایران اینده همانقدر ی که احتیاج به فداکاران و خوش فکران و سیاستمداران و حقوقدانان و مهندسیین و پژشکان و دانش پژوهان بزرگ دارند به مردمان عادی نیز نیاز دارند و این قهرمانان نخواهند بود که سرنوشت جامعه را در دست گیرند.بنظر من آخرین قهرمان ما همین خمینی با تمام خوبیها و بدیهایش بود و جناب محمد نه مردم ایران را دیگر نیازی به قهرمان و انقلاب و کشت و کشتار هست و نه من و شما از این وادی به نان و نوایی خواهیم رسید!دلیل اش همین حضور جناب نوریزاد در جلو اطلاعات و سپاه و غیر در بیش از صد روز است که می بینید تعدادیکه از این مبارزه آگاه شده اند در همان تهران هم نسبت به جمعیت تهران اندک است تا چه رسد به من و تو که تنها پشت کامپیوتر نشسته ایم و امید قهرمان شدن هم داریم!بنابراین جناب اگر واقعا خیر خواه مردم و کشورت هستی و از منابع شناخته شده ارتزاق نمی کنید بجای طرح این پرسشهای ملال انگیز و تکراریی که بارها پاسخ داده شده دست یاری به کسانی ده که سالیان دراز از برکت مشتی وحشی و داعشین شیعی و مافیای قتل و جنایت و ترور منکوب و مرعوب شده اند و اگر هم نمی توانی کاری کنی لاقل دست از نق زدن بردار!
مزدک گرامی درود بر شما
ابتدا لازم استن مراتب عذر خواهی خود را به جهت درج پاسخ مانی گرامی در ذیل کامنت شما رسما ابلاغ و اعلام کنم.
دوم اینکه اين سومين بارى است كه من پاسخ کامنت شما را ارسال مى كنم لیکن ظاهرا هر بار منتشر نشده و یا به هر دلیل حذف گردیده و بالاخره اینکه نظر مثبت جنابعالی نسبت به نوشته های من نه تنها باعث افتخار من است بلکه بیانگر بزرگواری و لطف شما نیز می باشد چرا که استاد بزرگواری همچپون شما بی شک به منظور تشویق من به این مطالب بذل توجه می فرمایید حال اینکه من خود می دانم با توجه به وسعت دانسته های شما که از نوشته هایتان مشخص است ، این نوشته ها چیزی برای افزودن بر دانش شما ندارد ولی به روی چشم و به دیده منت فرمایش جنابعالی را انجام خواهم داد.
مجددا از بزرگواری جنابعالی صمیمانه تشکر می کنم و امیدوارم تاخیرم در ارائه پاسخ که دلیل ان در ابتدا ذکر شد را عفو فرمایید. با احترام
نظر دهندگان محترم
نظر دهندگان محترمی که سایت جناب نوری زاد را پی میگیرند، حتما به خاطر دارند که اینجانب در چندین نوبت نوشتم که اوضاع احوالی که در ایران میگذرد نشانگران است که اقای علی خامنه ای دچار بیماری مزمنی است و رژیم ولایت مطلقه فقیه حاکم بر وطن عزیز ما با داستان 5+1 و اقتصاد و بقیه بازیهائی که در میاورد نیت سر گرم کردن مردم را دارد تا جانشینی برای آقای علی خامنه ای پیدا و جور کند و به ما ملت ایران غالب نماید(البته احتمالا حدیث و روایت و ایه از قران و خواب نما شدن چند نفر هم چاشنی خواهد شد). حال رسانه ای کردن عمل پروستات روشنگر آن است که آخوندها بازی جانشنی را شروع کرده اند. البته به نظر اینجانب با فرهنگ جاری حاکم بر اکثر ملت ایران آخوندها فعلا در ادامه حاکمیت رزیم ولایت مطلقه فقیه موفق خواهند بود. این وضع ادامه خواهد داشت تا زمانیکه فرهنگ جهل و خرافی دینی و مذهبی 1400 ساله را ملت از گریبان خود رها نکند.
به امید روزی که عقل و خرد بر جهل و خرافات دینی و مذهبی در اکثر ما ایرانیها چیره و غالب شود و یک سیستم سکولار (جدائی دین از دولت) و دموکرات که میتواند شروع پیشرفت و دموکراسی در ایران باشد بر پا کنیم.
مهدی
درود بر پدرم نوری زاد و سایر بخرد دوستان من
بعد از نامیرایی مهدوی کنی بدنبال عارضه ی قلبی و مرگ امام جمعه ی شهر ما به دنبال سکته ی قلبی و بستری شدن قرائتی به علت پاره ای از مشکلات قلبی و عروقی اینک عارضه ی /// مقام معظم را چه کنیم ؟
با خود فکر میکردم که این همه عقب ماندگی سیاسیی و فساد های رنگارنگ و افتضاحات پولیتیکال و نرمش های جور واجور اعم از قهرمانانه یا مفتضحانه و غم مردمی که چین پوستینشان ، مردمی که به قول قیصر امین پور ” رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان ،جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند ” باید در قلب آدم تاثیر بگذارد .
خب اشتباه میکردم … در مورد این فرد بخصوص آب سر بالا رفته …
ولی سپاس مر خدای را که حداقل مرگ این یکی رو نمیتونن به “دغدغه ی توده داشتن” نسبت بدن .
گفته میشود حال عمومی ایشان پس از این عمل بسیار خوب است . مثل حال مهدوی کنی . عطسه میکنه پلک میزنه و به تصدی مجدد پست جدید می اندیشد .
فقط سوالی باز ذهن مرا قلقلک میدهد : با این پیشرفت علم پزشکی و غیره پس کی این حضرات به بهشت وعده داده شده خواهند رسید حیف است از اینان که با ما جهنمیان در این برزخ به دقایق و ثانیه های زجر آور فکر کنند . به اعتیاد و آوارگی جوانان به تقلای سالمندان به میزان فلاکت به فقر و تن فروشی به داعش به ستار به ندا به بیماری ابولا به هواپیماهای اسقاطی وقطار های خارج از ریل به پالم به سه هزار میلیارد و کشششششش ندهید و به همین مریضی خاک توسری…
بخرد باد مخالف من .
درود بر استاد و دیگر دوستان
در سایت فرارو آوردهشده است:
“حبیبی- دادستان سابق استان اصفهان- با اشاره به دقت بالا و قاطعیت عمل قضات در دادسرای استان اصفهان اضافه کرد: طی یک سال گذشته پنج فقره قطع ید به عنوان حد شرعی از سارقان باسابقه در زندان اجرا شده که به دلیل دشمنیهای بیرونی رسانهای نشده است اما به اعتراف مأموران نیروی انتظامی این اقدام تأثیر خوبی را بر جامعه گذاشته و میزان جرم و جنایت را کاهش داده است.”
یک پیشنهاد هم من داشتم. از آنجا که بریدن دست، پیامدهای نیکی بر جامعه داشته و کاهش بزهکاری و تبهکاری را نیز دربر داشته است، کاردارن حکومت بریدن گوش، بینی و پا را نیز آزمایش کنند؛ شاید کاهش بیشتری در بدرفتاریها و ناهنجاریها دیده شود. خوبی این کار این است که چون ما نخستین کشور در جهان هستیم که به این دستاورد رسیدهایم، با ثبت نوآوری جهانی این پژوهش خونین، الگوی پیشرفتهای از شیوه کاهش بزهکاری به جهانیان گوشزد میکنیم.
نوشته سایت “نوروز”
رهبر محترم جمهوری اسلامی
با سلام و احترام
در دیدار با سفرای کشورمان فرمودید:«عده ای این جور وانمود می کردند که اگر با آمریکایی ها دورمیزمذاکره بنشینیم بسیاری از مشکلات حل می شود. البته ما می دانستیم این جور نیست… در گذشته میان مسئولان ما و مسئولان آمریکا هیچ ارتباطی نبود، اما دریک سال اخیر به خاطر مسائل حساس هسته ای بنا شد مسئولان تا سطح وزارت خارجه تماس ها، نشست ها و مذاکراتی داشته باشند. اما ازاین ارتباطات نه تنها فایده ای عاید نشد، بلکه لحن آمریکایی ها تندتر واهانت آمیزتر شد و توقعات طلبکارانه بیشتری در جلسات مذاکرات و در تریبون های عمومی بیان کردند. آمریکایی ها نه تنها دشمنی را کم نکردند، بلکه تحریم ها را هم افزایش دادند… کاری که دکتر ظریف و دوستانش شروع کردند و تا امروز هم پیش رفتند دنبال می شود … (مذاکره با آمریکایی ها) ما را درافکارعمومی ملت ها و دولت ها به تذبذب متهم می کند وغربیها با تبلیغات عظیم خودشان جمهوری اسلامی را دچارانفعال و دوگانگی جلوه می دهند.» (اطلاعات ۲۳/۵/۱۳۹۳)
در نقد اظهارات فوق موارد زیر را به استحضار می رساند:
یکم)
۱- برخلاف نظر جناب عالی درباره آمریکا شناسی اصلاح طلبان، آنان چون با سازوکار شورای امنیت و نقش منحصر به فرد آمریکا درآن آشنا بودند در زمانی که مسئولیت داشتند، کوشیدند با سه کشوراروپایی به توافق برسند تا پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت ارسال نشود و آمریکا نتواند حرف آخرش را در این زمینه بزند.
۲- پس ازآن که حکومت در سال ۱۳۸۴ یک دست شد و قطار انقلاب به گفته جنابعالی به ریل خود بازگشت، منسوبان شما با شعار نگاه به شرق و قطع مذاکرات با اروپایی ها فرصتی استثنایی برای واشنگتن فراهم آوردند تا پرونده ما را از شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل بفرستند و قطعنامه های متعددی را البته با آرای مثبت روسیه و چین علیه ایران به تصویب برسانند و سپس به استناد مصوبات آن شورا، تحریم های گسترده ای را به همراهی متحدانش به ما تحمیل کنند.
۳- جنابعالی که می دانستید دورمیز نشستن با آمریکایی ها بی فایده است و حتی مذاکرات نیزمانع افزایش تحریم ها نخواهد شد، چرا گذاشتید پرونده ما به شورای امنیت برود و جمهوری اسلامی عملا گروگان آمریکا شود؟ آیا نمی دانستید که آمریکا در شورای حکام آژانس فقط یک عضو محسوب می شود و اختیارات قانونی ویژه ای ندارد اما در شورای امنیت از حق وتو برخورداراست و لغو وحتی کاهش تحریم ها الزاما درگرو توافق با آن کشور است؟ آیا نمی دانستید کاخ سفید با اتکاء به قطعنامه های آن شورا می تواند به رغم مخالفت چین و روسیه نه فقط نفت بلکه بانک مرکزی ما را تحریم و پول های ایران را بلوکه کند؟ آیا نمی دانستید قطع نامه های شورای امنیت برای همه کشورهای عضو سازمان ملل الزام آوراست و به همین دلیل دفتر لندن بانک ملی ایران پس از تعطیلی اولیه برای آن که بتواند فعالیت های خود را از سر بگیرد، ثابت کرد که به تمام قطعنامه های شورای امنیت ملی علیه جمهوری اسلامی ایران پایبند بوده و تمام تحریم های صورت گرفته را علیه ایران به مرحله اجرا درآورده است؟ خفت ازاین بیشتر می شود؟
به هر رو اگر می دانستید چرا زمانی که فرصت داشتید اقدام خاصی علیه این روند انجام ندادید و اگر نمی دانستید چرا اکنون به جای تصحیح اشتباهات خود و منسوبانتان بازهم به تخفیف و تحقیر منتقدانی می پردازید که این روزها را پیش بینی می کردند و به موقع هشدارهای لازم را به جنابعالی و سایر مقامات وقت دادند؟ آنان سزاوار قدردانی هستند نه زندان! البته از لطف شما که این بار منتقدان را مرعوب (بزدل عربی) یا ناآگاه و ناآشنا با الفبای سیاست نخواندید و به هماهنگی و همسویی با دشمنان متهمشان نکردید، سپاسگزارم.
۴- آقای خاتمی ۱۱ سال پیش از دستآوردهای دانشمندان ایرانی در دانش و صنایع هسته ای رونمایی کرد. برای این که بهتر معلوم شود دیدگاه کدام طرف از دوجناح واقع بینانه بوده است می پرسم که آیا اصلاح طلبان در طول این سال ها هشدار ندادند که با دیپلماسی جدید هسته ای؛
الف) پرونده ایران به شورای امنیت خواهد رفت.
ب) آن شورا قطعنامه علیه کشورمان صادر خواهد کرد.
پ) صدور قطعنامه را آخرین اقدام شورا علیه ما ارزیابی نکردند؟
ت) فشار و زیان تحریم ها را بر ایران و ایرانی به مراتب بیش از تنگنا و ضرری نخواندند که بر اقتصاد آمریکا و هم پیمانانش وارد خواهد شد؟
ث) نگفتند تهدیدهای کاخ سفید را درباره تحریم های نفتی و بانکی باید جدی گرفت و مانع تصویب و یا دست کم اجرای آن ها شد؟
چ) با آزاد و رقابتی برگزار کردن انتخابات مجلس پنجم از شروع تحریم های نفتی و بانکی جلوگیری کرد.
۵- در سال ۱۳۹۰ اوباما در فکر تحمیل سهمناک ترین تحریم ها به ملت ما بود و برای آغاز آن برنامه ریزی می کرد. جنابعالی نیز در همان سال شرایط را برای حذف اصلاح طلبان از حکومت و تشکیل مجلس یکدست آماده می کردید. دغدغه ای که مرحوم عسگراولادی آن را چنین فرمولبندی کرد: « مقام معظم رهبری به دنبال یک مجلس اصولگرا با سلایق مختلف هستند» (قدس ۲۱/۱۲/۱۳۹۰) به این ترتیب پرونده جمهوری اسلامی با دو بال پرواز به اتوبوسی با یک راننده استحاله یافت و بر ایران و ایرانی رفت آن چه همگان در دو سال آخر دولت احمدی نژاد دیدند. تک جناحی شدن حکومت با سقوط ۷۰ درصدی ارزش پول ملی، سه برابر شدن بهای دلار، گرانی و تورم ۴۰ درصدی، بیکاری گسترده، فساد بی سابقه حکومتی و رشد منفی اقتصادی مقارن شد.
۶- فرض کنیم هیچ راهی برای جلوگیری از تحریم ها وجود نداشت و شما هم می دانستید که حتی مذاکرات نیز قادر نخواهد بود رهبران کاخ سفید را از خر شیطان پایین آورد و مانع افزایش تحریم ها شود. پس چرا از هدر رفتن ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی کشور در طول سال هایی که قطعنامه های تحریم یکی پس از دیگری علیه ما به تصویب می رسید جلوگیری نکردید و چرا آن سرمایه افسانه ای را در جهت تأمین مایحتاج ضروری مردم، رونق تولید، افزایش اشتغال و کاهش فقر به جریان نینداختید و به ذخیره سازی مناسب ارز و کالای اساسی نپرداختید تا تحریم های جدید، داروهای مورد نیاز مردم را کمیاب یا حتی نایاب نکند؟ آمریکا این جوری نبود، شما چرا گذاشتید «ثروت ملی ما آن هم در آن شرایط سخت آن جوری به باد رود؟» سریال یوسف پیامبر را در این سال ها ساختند اما دریغ از اندکی درایت و مدیریت یوسفی در مواجهه با تنگناها و کمبودها!
دوم)
۱- فرمودید که در یک سال اخیر «لحن آمریکایی ها تندتر و اهانت آمیزتر شد و توقعات طلبکارانه بیشتری در جلسات مذاکرات و تریبون های عمومی بیان کردند.» من از توقعات فزاینده کاخ سفید در جلسات بی خبرم اما بعید نمی دانم که هر دو طرف بر مبنای به مرگ گرفتن تا به تب راضی شدن طرف مقابل در آغاز مذاکرات سقف درخواست های خود را مطرح کرده باشند تا در فرجام به کف مطالبات خود دست یابند. احتمالا تیم ایرانی نیز از لزوم داشتن صد هزار سانتریفیوژ شروع کرده است. به هر حال در آینده نزدیک معلوم خواهد شد که کف و سقف مطالبات طرفین چه بوده است. اما آن چه در رسانه ها دیدیم و شنیدیم و خواندیم ادعای دیگرتان را تأیید نمی کند. اظهارات و حتی رفتار آمریکایی ها در قیاس با آن چه در دولت قبل بیان کردند و انجام دادند، تندتر و اهانت آمیزتر نیست. حتما فراموش نکرده اید که رئیس دانشگاه کلمبیا در چه فضا و با چه دکوری از هیأت ایرانی استقبال کرد و در برابر چشم میلیون ها انسان که شاهد پخش زنده مراسم بودند، آقای احمدی نژاد را «دیکتاتور کوتوله» نامید. رئیس انقلابی دولت نهم اما در اعتراض به این اهانت آشکار نه جلسه را ترک کرد و نه پاسخی درخور به آن داد. تنها برای فرار از انتقادهای داخلی آن را فتح الفتوح خواند. از جناب عالی نیز نشنیدم که هرگز درباره آن توهین بی سابقه و آزار دهنده کلامی گفته باشید.
۲- ادبیات جنابعالی و به طور کلی جناح رهبری را علیه آمریکا در این یک سال اگر تندتر از گذشته نخوانیم قطعا نرم تر نبوده است.
۳- تیم ایرانی طبق دستور جنابعالی تنها در موضوع هسته ای مجاز به مذاکره با آمریکاست. با وجود این گله می فرمایید که چرا مواضع مقامات آن کشور در دیگر زمینه ها تغییر نکرده و حرف های سابق خود را تکرار می کنند. مگر مسئولان ایرانی و از جمله جناب عالی جز این در ماه های اخیر عمل کرده اید؟
۴- چنان چه به دولت مجوز یا مأموریت دهید که در تمام موارد اختلافی با دولت آمریکا به مذاکره بپردازد آن گاه می توان انتظار داشت که به موازات پیشرفت مذاکرات طرفین رفتار و گفتار خود را تغییر دهند و مواضع خصمانه خویش را تعدیل کنند.
۵- از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون مقامات آمریکایی ادعاها، اتهامات و حتی اهانت هایی را متوجه حکومت و گاه ملت ما کرده اند. پاسخ دولت مردان ایرانی نیز ایرادها و حتی اهانت هایی علیه دولت آمریکا و سمبل های ملی آن کشور بوده است. فرق دولت آقایان خاتمی و روحانی با دوره آقای احمدی نژاد در این است که در دوره یکدست شدن حکومت هم چوب را خورده ایم و هم پیاز را. هم تهمت شنیدم و تحریم شدیم و هم کشور به قهقرا رفت. شگفت آن که جنابعالی سیاست خارجی دوره اصلاحات را که اجازه نداد بوش جنگ طلب و سرمست از پیروزی در افغانستان و عراق، ایران را تحریم و پول هایش را توقیف کند و دیپلماسی کشور را در خدمت پیشرفت آن قرار داد، شکست خورده می دانید ولی عصر چوب و پیاز و عقب گرد احمدی نژاد را موفق می نامید!
سوم)
۱- جناب عالی تعامل با همه دولت ها را به استثنای دو کشور تأیید فرمودید. تکلیف جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل روشن است و آن رژیم را به رسمیت نمی شناسد اما در مورد آمریکا حتی اگر نظر شما درست باشد و گفتگو با آن دولت تذبذب، انفعال و سردرگمی جمهوری اسلامی را در اذهان جهانیان متبادر سازد اما حتما توجه دارید که این سخن زمانی قابل طرح است که مذاکره ای درکار نباشد نه اکنون که مقامات دو کشور در حد وزرای خارجه گفتگوهای متعدد انجام می دهند. به نظر می رسد که شما خود به این نقیضه التفات داشته اید که علت برگزاری نشست های هسته ای را حساسیت آن خواندید و به این ترتیب مذاکره تنها درباره مسائل غیرحساس ممنوع می شود که فکر نمی کنم خود شما نیز حاضر به دفاع از این گزاره باشید.
۲- جنابعالی ماجراجویی نظامی آمریکا را علیه ایران و از جمله چالش هسته ای مؤکدا نفی کرده اید. بفرمایید حساسیت پرونده هسته ای جز تحریم به چه چیز برمی گردد که مذاکره را موجه ساخته است؟ بویژه آن که شما تأکید دارید باب مذاکرات هسته ای را به علت تحریم باز نفرموده اید. موجب امتنان است توضیح دهید به چه دلیل این مسیر را گشودید و چرا نباید و نمی توان آن را به موضوعات دیگر تعمیم داد؟
۳- در دوره اصلاحات جلوگیری از اجماع کشورهای قدرتمند دنیا علیه جمهوری اسلامی را پیروزی بزرگ نامیدید ولی در دولت آقای احمدی نژاد نظرتان را تغییر داده دیپلماسی هسته ای عصر اصلاحات به مسئولیت دکتر روحانی را عقب نشینی خواندید. بعد از آشکار شدن آثار مخرب و رو به تزاید تحریم ها و توسعه نارضایتی علیه راهبرد هسته ای حتی میان اصول گراها در فرودین ۹۲ اجازه گفتگو با آمریکا را صادر کردید. این بار نیز یک سال از نشست و برخاست طرفین نگذشته مذاکرات را بی فایده بلکه مضر می خوانید و در کمال تعجب ادامه آن را توصیه می فرمایید. فکر نمی کنید آن چه افکار عمومی را در داخل و خارج سردرگم می سازد بیش از تبلیغات غرب، مواضع متناقض جنابعالی باشد؟
۴- هنگامی که همزمان با صدور مجوز مذاکرات، از نرمش قهرمانانه در سیاست داخلی و خارجی دم زدید به این ذهنیت دامن زدید که روابط دو کشور دیر یا زود تغییر خواهد یافت. نفی مطلق مذاکره در دیدار با سفرا نه با آن اجازه سازگار است و نه با این تعبیر نسبتی دارد.
۵- در همین سخنرانی صلح امام حسن را مصداق بارز نرمش قهرمانانه خواندید که هم درست است و هم زیبا ولی توجه دارید که اگر ایشان مسیر پدر بزرگوارشان را ادامه می دادند و به دلیل تغییر اوضاع و احوال و مقتضیات زمان با معاویه صلح نمی کردند آن تعبیر را در مورد تصمیم امام مجتبی به کار نمی بردید هم چنان که قیام برادر ارجمندشان بزرگ شهیدان تاریخ را نرمش قهرمانانه نمی نامیدید. به هر رو اگر قرار بر پیمودن همان مسیر پیشین است چرا از صلح امام حسن سخن می گویید و چنان چه به هر دلیل تغییر را مصلحت یا لازم می بینید چرا با تذبذب و تزلزل خاطر طی طریق می کنید؟
چهارم)
۱- فرض کنیم جنابعالی قصد حل معضل هسته ای را با مذاکره داشتید. اما مشاهده کردید که آمریکایی ها به موازات مذاکرات به جای آن که از اتهامات، اهانت ها، طلب کاری ها، دشمنی ها و تحریم های خود بکاهند، بر آن هم می افزایند. نتیجه منطقی مدعیات شما علیه مذاکرات به ویژه اگر تعهدات طرف ایرانی را نیز در تعدیل غنی سازی اورانیوم به آن اضافه کنیم، مغبون شدن جمهوری اسلامی از هر دو سوست. پس چرا تفاهم ژنو را موفقیت خواندید؟ چرا با تمدید مذاکرات بی فایده و در حقیقت زیانمند موافقت فرمودید؟ چرا ادامه گفتگوها را به کم کردن اهانت ها، اتهام ها، دشمنی ها و تحریم ها توسط آمریکایی ها مشروط نکردید و چرا اعلام فرمودید کار تیم مذاکره کننده ایرانی تا امروز خوب پیش رفته است؟ روشن نیست این ظریف عزیز پس از این چگونه می تواند از مذاکرات و دستاوردهایش دفاع کند اما به ضدیت با ولایت فقیه متهم نشود و ابتدای سخنش انتهای آن را نقض نکند.
۲- رژیم اسرائیل، ارتجاع عرب و جناح جنگ طلب آمریکا مخالفان بزرگ مذاکرات و تفاهم ژنو هستند در میان ایرانیان نیز هیچ مجموعه ای به اندازه فرقه تروریست رجوی و مارکسیست های استالینیست(؟) به مخالفت با گفتگوها برنخاستند. بنابر این یا حکم همیشگی خود را ابطال فرمایید و اعتراف کنید موضع یک سان دو یا چند گروه له یا علیه موضوعی الزاما به معنای یکسانی عقیده یا انگیزه یا هدف یا منافع آنان نیست و بر هماهنگی و همکاری آنان دلالت نمی کند. در غیر این صورت موضع خود را تغییر دهید و قاطعانه و بدون لکنت زبان از مذاکرات پشتیبانی کنید.
۳- ادعای شما در باب خسارت بار بودن مذاکرات با توصیه بعدی آن جناب در مورد تداوم آن چنان متضاد است که رسانه های اصول گرا نیز نتوانستند آن را نادیده انگارند و برای رفع یا پوشاندن این تضاد به تکاپو افتادند اما ناکام بودند. زیرا تعارض مزبور تنها در صورتی حل می شود که بپذیریم قسمت نخست سخن شما مصرف داخلی داشت و بخش دوم آن مربوط به خارج بود.
پنجم)
۱- آمریکا و شرکای اروپایی اش در سال ۹۲ تصمیم داشتند صادرات نفت ایران را که طی دو سال قبل از آن به نصف تقلیل داده بودند به یک چهارم کاهش دهند و سپس آن را به صفر برسانند. عنایت دارید که وقتی صادرات نفت مان به یک دوم رسید، ریال دو سوم ارزش خود را از دست داد و بهای دلار بیش از سه برابر افزایش یافت. اکنون بفرمایید اگر مذاکرات آغاز نمی شد و به تفاهم ژنو ختم نمی شد آیا طرح مزبور اجرا نمی گردید؟ آن گاه با کاهش صادرات نفتمان به یک چهارم ارزش پول ملی چقدر سقوط می کرد؟ ارز خارجی چند برابر می شد و صعود جهشی قیمت کالاها چه بر سر مردم به ویژه اقشار کم در آمد و محروم می آورد و در تداوم تحریم اگر صادرات نفت ایران به سمت صفر میل می کرد، بر سر اقتصاد کشور چه می آمد؟ آیا به همین زودی فراموش کردید که دولت جدید تحت چه شرایطی به مذاکره با آمریکا پرداخت و چه مخاطراتی را از سر میهن و مردم دور کرد؟
۲- به گفته سخنگوی هیأت ایرانی، آمریکایی ها معتقدند چنان که شرکتی تحریم های موجود را نقض کند آنان می توانند نامش را به فهرست تحریم شدگان اضافه کنند و آن را تحریم جدید نمی دانند. تیم ایرانی تفسیر مزبور را قبول ندارد و حتی یک بار در اعتراض به تحریم چند شرکت به دلیل فوق، مذاکرات را نیمه کاره رها کرده به ایران بازگشت. البته که خوب و به جا بود اگر تکلیف این مسئله را نیز به صراحت در تفاهم ژنو مشخص می کردند اما آیا از این اختلاف برداشت می توان بی فایده بودن مذاکرات را نتیجه گرفت و از بیشتر شدن تحریم ها به گونه ای سخن گفت که گویی اگر تفاهم ژنو نبود افزایش تحریم ها تفاوت چندانی با وضع کنونی پیدا نمی کرد؟
۳- چنانچه تحریم ها در این یک سال افزایش یافته بود به نظر شما ارزش دلار ۵ هزار ریال کاهش می یافت و قیمت آن تثبیت می شد و ما شاهد آرامش روحی و روانی در اقتصاد کشور می بودیم؟
۴- منظورتان را از بیشتر شدن دشمنی واشنگتن روشن بیان نفرمودید تا نقد دقیق آن ممکن باشد. اما آیا می توان منکر شد که یکی از دستاوردهای دیپلماسی دولت تدبیر و امید از جمله مذاکره با آمریکا افزون بر توقف تحریم ها، ارتقاء جایگاه میهن و کاستن از ایران هراسی در منطقه و جهان بوده است؟ آیا افزایش چشمگیر مراودات نمایندگان تقریبا تمام دولت ها را با مقامات ایرانی ملاحظه نمی فرمایید؟ پس چرا این واقعیات و پیشرفت ها را مسکوت می گذارید؟
ششم)
۱- اصولگرایان افراطی به آن دلیل در آرزوی شکست مذاکرات هستند که دست یابی به توافق جامع را پیروزی دولت جدید و نشانه نادرستی یا ناکارآمدی دیپلماسی دولت نهم و دهم ارزیابی می کنند که می تواند زمینه ساز گشایش اقتصادی میهن و مردم شود و مسئله حقوق بشر را برجسته و استمرار فضای پلیسی و امنیتی را دشوار سازد. همچنین احتمال موفقیت حامیان دولت را در سال آتی بالا می برد. ناگفته پیداست که توافق جامع کاسبی تحریم را تعطیل و ضربه بزرگی بر بازار سیاه اقتصاد و سیاست کشور وارد خواهد کرد. بنابراین انگیزه و هدف آنان از مخالفت با توافق جامع روشن است. اگرچه برای جلب حمایت شما دلیل اقدام ها و بلکه کارشکنی های خود را نگرانی از افت جایگاه ولایت فقیه جلوه می دهند. به هر حال آنان دلواپس حذف خود از کانون های قدرت و ثروتند. انتظار آن است که رفتار و گفتار رهبری تضعیف گر این جریان و اقدام هایش باشد نه تقویت کننده آن.
۲- در مناظره سوم انتخاباتی همه نامزدها از دیپلماسی جاری هسته ای انتقاد کردند. گذشته از آنان آقای احمدی نژاد که در ۶ سال اول ریاستش بر دولت تهدیدهای غرب را با تحریک دولت ها و افکار عمومی شان پاسخ می داد و با دشمن تراشی بی نظیرش تمام قدرت های صاحب حق وتو را به رغم اختلاف های مهم شان علیه جمهوری اسلامی به اشتراک نظر رساند و بین دیپلماسی و تبلیغات انتخاباتی فرق نمی گذاشت، بالاخره در سال ۹۰ پی به وخامت اوضاع برد و تغییر دیپلماسی هسته ای و مذاکره مستقیم با آمریکا را پیشنهاد داد که مدعی است که با مخالفت شما مواجه شده است. به همین دلیل چند بار اعلام کرد که دیگر در مسئله هسته ای دخالت ندارد تا مسئولیت امر را، در دو سال آخر دولت خویش، و آغاز تحریم های نفتی و بانکی را مستقیما متوجه جناب عالی کند.
۳- 92 درصد مردم در رفراندوم هسته ای ۲۴ خرداد ۹۲ (۴۶ میلیون نفر از ۵۰ میلیون ایرانی واجد شرایط) به دیپلماسی جلیلی یعنی بیانیه خوانی واعلام مواضع به جای مذاکرات جدی و صریح رأی منفی دادند. بعید می دانم حتی ۱ درصد از ۲۷ درصد هموطنی که در انتخابات شرکت نکردند و از ۳۶ درصدی که به دکتر روحانی رأی دادند و از ۲۸ درصدی که چهار نامزد دیگر را برگزیدند، از نظر خود برگشته باشند اما احتمال زیاد می دهم که درصدی از رأی دهندگان به آقای جلیلی امروز به این نتیجه رسیده باشند که روش کنونی به مراتب بهتر است.
۴- اگر تا آذرماه سال جاری مذاکرات به نتیجه نرسد، دو راه بیشتر متصور نیست. نخست آن که به وضعیت بعدی برگردیم. ایران سانتریفیوژهای بیشتری نصب کند و غرب بر تحریم های نفتی و بانکی ما بیفزاید که معلوم است در آن حالت کدام طرف فشار بیشتری متحمل خواهد شد و گزینه دوم تمدید دوباره مذاکرات و استمرار آتش بس کنونی است که البته از انتخاب اول خیلی بهتر است اما مشکل را حل نمی کند و فرصت را از ما می گیرد.
۵- آقای اوباما نیز به اندازه دولت ما به این توافق نیاز دارد. با توجه به این که اوضاع منطقه پیچیده تر و شکننده تر از آن است که بتوان روند حوادث را دقیقا حدس زد یا پیش بینی کرد. عقل سلیم حکم می کند که حل چالش هسته ای را به تعویق نیاندازیم.
هفتم)
۱- به تجربه دریافته ایم هر زمان که جناب عالی نطق شدیداللحنی علیه آمریکا ایراد می فرمایید باید منتظر توبیخ روزنامه ای، فیلترینگ سایتی، ممانعت از چاپ کتابی، لغو مجوز نشری، جلوگیری از اکران فیلمی، لغو شدن کنسرتی، توقیف تئاتری، تعطیلی انجمنی، بستن خانه صنفی ای، ممنوعیت کار هنرمندی، جمع آوری ماهواره از محله یا شهری، بازنشستگی اجباری استادی، محدودیت تحصیلی دانشجویی، حذف رشته ای از علوم انسانی، مخالفت با استفاده از فناوری تازه ارتباطی، منع ورود زنان به مکان عمومی ای، گسترش تفکیک جنسیتی در دانشگاهی، برای زنان ممنوعیت جدید استخدامی ای، دستگیری منتقدی، بازداشت خبرنگاری، ابطال پروانه وکیلی، منتفی شدن سخنرانی و برهم خوردن مراسمی، انحلال حزبی و … توسط یکی از نهادهای وابسته به رهبری باشیم.
آرزو به دل مانده ایم که خطابه های آتشین شما علیه دشمن با گشایش سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در میهن همراه شود. سخنرانی انقلابی اخیرتان نیز با همت ولایتمداران آزادی ستیز با استیضاح وزیر شایسته و وارسته علوم و تحقیقات مقارن شد. جرائم نابخشودنی دکتر فرجی دانا عبارت بودند از افشای بورسیه افراد فاقد صلاحیت علمی و مخالفت با استخدام آن ها، دفاع از حق ادامه تحصیل دانشجویان ستاره دار و اخراجی و سرانجام نظرخواهی از اعضای هیأت علمی برای ریاست دانشگاه. لابد الان سردار مشفق در جایی مشغول شرح عملیات ستاد مشهور است که چگونه یکی از خطرناک ترین طرح های آمریکا را با عزل قاطع و به موقع یکی از نیروهای دشمن خنثی کرده اند و با وارد آوردن ضربه کاری به ستون پنجم خصم ستاد متخاصمان را از دانشگاه ها برچیدند. به نظر می رسد نام رمز راهبرد ضد حقوق و آزادی های اساسی شهروندان در دوره جدید دل نگرانی از کند شدن حرکت پرشتاب علمی کشور است.
۲- دکتر جلیلی پس از هر نشست با ۵+۱ از مواضع انقلابی و براهین محکم هیأت ایرانی که مدعی بود بهت طرف مقابل را برانگیخته سخن می گفت. صدا و سیما نیز دائم از پیروزی و پیشرفت ایران دم می زد. البته آن چه ملت می دید و با گوشت و پوست خود حس می کرد با اندکی تفاوت با ادعاهای مزبور، افزایش مستمر تحریم ها و تهدیدها و تنگناها بود. با وجود این جنابعالی هرگز آن مذاکرات را حتی زمانی که تحریم ها به بانک و نفت و و طلا و بیمه و کشتیرانی کشید، مضر نخواندید و بر عکس بر جدید نبودن تحریم ها تأکید می نمودید و این که ما از بدو پیروزی انقلاب تاکنون به این تحریم ها عادت کرده ایم. اما اکنون که تحریم های نفتی و بانکی متوقف شده و بخشی از ارزهای ایران که توقیف آن ها از دولت قبل شروع شده بود، در حال واریز شدن به حساب بانک مرکزی است، گفتگوها را بی فایده می نامید. آن هم به دلیل تحریم چند شرکت ایرانی در حالی که به اعتراف آقای حدادعادل «تحریم های جدید آن چنان تحریم هایی نبود که در کار ما خلل وارد کند و تأثیری داشته باشد.» (رسالت ۱۲/۶/۱۳۹۳)
۳- اصلاح طلبان پیشگیری را کم هزینه تر، مطمئن تر و کارآمدتر از درمان می دانستند و از عواقب قطعنامه های لازم الاجرای شورای امنیت و سوء استفاده های بعدی آمریکا از آن و نیز مسیر و مراحل دشوار لغو تحریم ها آگاه بودند. به همین دلیل می کوشیدند پرونده به شورای امنیت ارجاع نشود. خشنودیم از این که اصول گرایان نیز یکی پس از دیگری به همین نتیجه رسیده یا می رسند. حتی آقای احمدی نژاد، که ظاهرا از ۱۰۰ دلار شدن بهای نفت در هر بشکه سرمست بود و می گفت هرقدر می خواهید قطعنامه صادر کنید زیرا قطع نامه دان خودتان آسیب می بیند، نیز سرانجام پس از ۶ سال مدافع مذاکره و حصول تفاهم با آمریکا شد تا از شروع تحریم های نفتی و بانکی کشور جلوگیری کند که با مخالفت جناب عالی مواجه شد. چنان چه اجازه داده بودید در همان سال ۹۰ مذاکره با واشنگتن آغاز شود یعنی در شرایطی که نفت ایران به طور کامل صادر می شد، ارزهایمان بلوکه نشده و اوضاع اقتصادی میهن هنوز به هم نریخته بود، ما می توانستیم در جریان گفتگوها امتیازات به مراتب بیشتری از ۵+۱ بگیریم و از موضع بهتر و قوی تری لغو کامل تحریم ها را پیگیری کنیم. ما در آن سال قادر بودیم که در ازای تعلیق غنی سازی ۲۰ درصدی خواهان تعلیق بخش قابل توجهی از تحریم ها شویم نه آن که مثل سال ۹۲ که بزرگترین امتیاز اخذ شده این است که در ازای تعلیق مزبور ماهانه نیم میلیارد دلار از پول های خودمان را به خودمان تحویل دهند. آن هم در حالی که صادرات نفتمان به نصف تقلیل یافته و تازه نمی دانم که آیا در آمد حاصل از فروش همین میزان نفت نیز به طور کامل در اختیار ایران قرار می گیرد یا خیر؟ به هر حال مسئولیت از دست رفتن آن فرصت گرانبها در درجه نخست به عهده شماست. به خصوص که دکتر صالحی وزیر امورخارجه وقت نیز پیش از آغاز تحریم های نفتی و بانکی با ارسال نامه ای پیامدهای آن را برای مقامات عالی تبیین کرده بود. آیا منصفانه است که پیامدهای اجتناب ناپذیر آن فرصت سوزی بزرگ را متوجه دولت جدید می کنید؟
مقام محترم رهبری
وضعیت اقتصادی مردم سخت و طاقت فرسا شده است و گرانی و تورم و بیکاری و فساد بیداد می کند. زمانی بنا داشتیم انقلابمان را صادر کنیم و اینک سال هاست که شاهد فرار سرمایه ها و مغزها هستیم. اخیرا کار از فروش کلیه گذشته و به صادرات اعضای بدن هموطنان من و شما به کشورهای همسایه عرب رسیده است. در این شرایط نباید غیرمسئولانه سخن بگوییم یا نگران آن باشیم که مبادا جنگ طلبان و کاسبان تحریم درباره توافق جامع هسته ای همان تحلیل های منفی را عرضه دارند که در مورد چگونگی خاتمه یافتن جنگ تحمیلی می گویند. اگر قرار بر جدی گرفتن حرف آنان بود، جنگ ایران و عراق هنوز ادامه داشت در حالی که روش سلف شما در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به سود میهن و آیین و مردم بود و مصداق بارز نرمش قهرمانانه در عصر ما به شمار می رفت. شما نیز به مذاکره کنندگان اختیار تام دهید و با پشتیبانی قاطع خود بر اعتماد به نفسشان بیفزایید تا با دلگرمی و روحیه عالی به استیفای حقوق ملت ایران بپردازند و به تحریم های ظالمانه پایان دهند. جناب عالی به عنوان رهبر فرمان امیرالمؤمنین را سرلوحه اقدام خویش در این زمینه قرار دهید و رضایت عامه را فدای نارضایتی اقلیتی نکنید. ما خود حرام خواران سیاسی و اقتصادی تحریم را سر جای خود خواهیم نشاند، به یاری خداوند و با پشتیبانی ملت.
توفیق شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم.
سید مصطفی تاجزاده
شهریورماه ۱۳۹۳
سلام استاد گرامی و ارجمندم آقای نوریزاد من وحید هستم همان دوست کوچک ناشنوای شما که در نمایشگاه روغن زیتون هم برایتان آوردم ، من در فیسبوک تمام مطالب شما را به اشتراک می گذارم و عکسهایی را که با شما و جناب آقای دکتر ملکی و دکتر خزعلی به یادگار گرفتم را با افتخار گذاشته ام.
راستی کی گفته شما تنها هستید ؟ وقتی من کر از تمام ناملایمات و حق کشی ها و ستم ها با خبرم و با جان و دل با شما همراه هستم تکلیف ملت که معلوم است چقدر در قلبشان جا داری.
من نگران این نیستم که دستگیرم کنند حتی در صفحه ام عکس واقعی خودم را گذاشته ام اما نگران این هستم که برادران عزیز چشمانم را ببندند که در این صورت زمینگیر خواهم شد!! حتما میپرسید چرا زمینگیر ؟
احتمالا استاد واقف. هستند. که گوش علاوه بر شنوایی نقش تعادل کننده بدن را دارد مثل نقش میل در دستان بند باز بر روی طناب، حالا اگر چشمان یک ناشنوا را ببندند قادر به حفظ تعادل بدن خود نیست و در ظلمت و سکوت مطلق فرو می رود و نمیتواند قدم بردارد و زمینگیر میشود .
استاد گرامیم این موضوع را بدان خاطر
آوردم که نمیدانم این علم را چگونه باید به آن برادران مامور فهماند تا چشم بند به چشم امثال من کر ! را نزنند ، گیرم چشمان ما را بستند اندیشه ما را که نمی توانند با دستمال ببندند.
استاد گرامی به وجودت نیاز داریم و اعتماد به نفس مضاعفی از شما میگیریم و دلخوش به افقی روشن هستیم.
خیلی دوست دارم با شما در ارتباط باشم اما میدانم وقتی برایتان نمانده چه برسد به این که به من اس بدین با این حال خیلی مشتاقم باز هم به دیدارتان بیایم و تجدید ارادتی.
درود بر شما
با سپاس فراوان از پاسخ شما بزرگوار، در ابتداي امر دوست دارم شما رو نسبت به دينم آگاه هستم من يك ايراني مسيحي هستم، نوريزاد عزيز متأسفانه روابط مالي دولت هاي اروپايي و جمهوري اسلامي شرايط سختي را براي پناهجويان واقعي رقم است. بيشتر پناهجويان با استدلال هاي واهي مثلا نداشتن مدارك كافي جرات ندارند خود را به اداره مهاجرت معرفي كنند. در ادامه به رنج هاي يكي از عزيزانم اشاره ميكنم.
يكي از دوستان كه ٣ بار توسط وزارت اطلاعات بازداشت شده (تنها به خاطر شركت در تظاهرات مسالمت جويانه) هنوز جرات ندارد به اداره مهاجرت رفته و پرونده خود را باز كند لازم به ذكر است بيشتر پناهجويان در قلب اروپا نيز مورد رصد ماموران اطلاعاتي اين رژيم پوسيده هستند. جناب نوريزاد بيشتر اين گريختگان وابستگي حزبي به گروه خاصي ندارند چون در اساس كار تشكيلاتي انجام نداده اند. اين بي پناهان گمنام توانايي اثبات حضور در شكنجه گاه ٢٠٩ غيرممكن است بعلاوه دول اروپايي حاضر به قبول اين حرف نيستند كه افرادي كه چهره سياسي نيستند بيشتر در خطر اعدام يا شكنجه هستند ولو به جرم شركت در تظاهرات و اتهام واهي اقدام عليه امنيت كشور! مثلا كارگر نانوايي ١٧ ساله به همين جرم در سال ٧٨ سه ماه در انفرادي بلاتكليف بوده است! اقتدار سربازان گمنام را ميبينيد؟
جناب نوريزاد از شما به عنوان يك فعال عرصه خبر و نشر تقاضا دارم در اين مورد نيز اطلاع رساني كنيد تا اين رانده شدگان نيز احساس كنند دل هايي با آنان است.
سپاس بيكران
سيما
ﺟﻨﺎﺏ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﮔﺮاﻣﻲ ﺳﻼﻡ “””””””””””””””””””
ﺩﺭ ﺑﺤﺜﻲ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﻧﺴﺒﻴﺖ ﻣﻂﻠﻖ ﻧﻴﺴﺖ ‘ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ اﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﭼﻠﻮﻛﺒﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ و ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﻣﻂﻤﻴﻨﻴﺪ و ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﭼﻠﻮﻛﺒﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ ‘ ﺗﺎ اﻳﻨﺠﺎﻱ ﻣﺴﻠﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺸﻜﻠﻲ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ﻭﻟﻲ اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ اﺳﺖ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺏ اﻳﻦ ﭼﻠﻮﻛﺒﺎﺑﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻳﺪ ‘ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﺮ ﺳﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﻛﺠﺎ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﻴﺮاﻫﻪ ﺯﺩﻩاﻳﺪ ‘ اﻳﻦ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﮔﺰاﺭهﻫﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺭا ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩﻩام ‘ و اﺯ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻓﻘﻄ ﻳﻚ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ و ﺁﻥ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻃﻠﺒﻪ ﺣﻮﺯﻩ ﺑﮕﻮﻳﻢ ‘ ﺑﺮاﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮوﻳﻢ ‘ ﻭﻟﻲ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺘﺮﺳﻲ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ اﻓﺸﺎﻱ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﻛﻪ ﻋﻠﻢ ﻛﻼﻡ ﺯﻭﺭﺵ ﺑﻪ اﺛﺒﺎﺕ ﻫﻴﭻ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﻂﻠﻘﻲ ﻧﻤﻴﺮﺳﺪ ‘ ﺧﻠﻠﻲ ﺑﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻭاﺭﺩ ﻛﻨﺪ ‘ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺭﺩ اﺩﻋﺎﻱ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﻣﻘﻠﻂﻪاي ﺷﺪﻩاﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﺭﺷﺘﻪاش ﭘﻨﺒﻪ ﺷﺪﻩ ” ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﮕﻮﻳﺪ “””” ﻣﻦ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻫﻢ ﺑﻜﻮﺑﻨﺪ ‘ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻣﻦ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻫﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ﺑﻴﺎ و اﺯ اﻳﻦ ﻋﻘﻴﺪﻩاﺕ ﺩﺳﺖ ﺑﺸﻮﻱ ‘” و ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﺗﻮ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻱ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻣﻦ ﺑﺎﻃﻞ اﺳﺖ و ﻣﻦ ﻫﻢ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺗﻮ ﺑﺎﻃﻞ اﺳﺖ ‘ﭘﺲ ﻣﺎ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﻳﻘﻴﻨﻴﻢ’ اﻳﻦ ﺑﺎ اﻭﻥ ﺩﺭ ” و ﺳﭙﺲ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ‘ ﭘﺲ ﻓﺮﻗﻲ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ ‘ﻣﺎ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻳﻢ “اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﻳﻢ ‘ﺑﻨﺪﻩ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﻧﺪاﺭﻡ و اﮔﺮ ﻫﻢ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺮاﻱ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺘﻲ ﺭا ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪااﻡ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻳﻜﻲ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺑﻨﺪﻩ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻡ و ﺑﻪ هﻫﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ اﺩﻋﺎ ﺩاﺭﻡ و ﻣﺤﺪﻭﺩﻩاش ﺭا ﻫﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘ﺩﻭ ﻣﻘﻮﻟﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻨﺪ
ﺑﻠﻪ ﻓﺮﻣﺎﻳﺶ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ ‘ ﻓﻘﻄ ﻓﺮﻗﺶ ﺩﺭ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ اﺯ ﻳﻘﻴﻦ ﻣﻦ ﺩﺭ اﻣﺎﻧﻴﺪ و ﺑﻨﺪﻩ اﺯ ﻳﻘﻴﻦ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻀﺮﺭﻡ ‘
ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺽ ﻛﻨﻴﺪ ﮔﻴﺮ ﻳﻜﻲ اﺯ اﺑﻠﺤﺎﻥ ﺩاﻋﺸﻲ اﻓﺘﺎﺩﻩاﻳﺪ و اﻭ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺮﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺑﺰﻧﺪ و ﺷﻤﺎ دﻟﻴﻞ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا اﺯ اﻭ ﺑﺨﻮاﻫﻴﺪ و اﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﺩﻻﻳﻠﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺵ و اﻣﺎﻣﺶ و اﺣﺎﺩﻳﺜﻲ ﻛﻪ اﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺳﺘﻨﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﻓﺮﻳﺪ ‘ و اﻳﻦ ﺩاﻧﺴﺘﻪﻫﺎﻱ اﻭ ﺑﺮاﻳﺶ ﺣﺠﺖ اﺳﺖ و اﻳﻦ ﺣﺠﺖ ﺑﺮاﻱ اﻭ ﺗﻜﻠﻴﻔﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﺁﻭﺭﺩﻩ اﺳﺖ ‘ ﺣﺎﻝ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﭼﻴﺴﺖ ‘اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﺘﻮاﻧﻴﺪ اﻭ ﺭا ﻗﺎﻧﻊ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻋﻘﺎﻳﺪﺵ ﺑﺎﻃﻞ اﺳﺖ ‘ ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺧﻮﺩ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩﻫﻴﺪ و ﺑﻪ اﻭ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ‘ اﻱ ﺩاﻋﺸﻲ ﺗﻮ ﮔﻤﺮاﻩ ﺷﺪﻩاﻱ
ﻭﻟﻲ ﻣﻦ ﻫﻢ اﮔﺮ ﻳﻘﻴﻦ ﺗﻮ ﺭا ﺩاﺷﺘﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﻴﻜﻨﻲ ‘ ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﺩﻧﻴﺎ ‘ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﻪ ﻣﻴﺪاﻥ ﻣﺒﺎﺯﻩ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻭاﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ ‘ و ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻳﻘﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﻔﻜﺮ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩﻫﻴﺪ ‘ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﻏﻠﺒﻪ ﻗﻂﻌﻲ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﺮﺩ ‘ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺑﻨﺪﻩ ﺗﻨﻬﺎ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺭا ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ﻛﻪ ﺣﺪاﻗﻠﻬﺎﻳﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﻣﺬﻫﺒﻬﺎ ‘ﻋﻘﺎﻳﺪ’ و ﻳﺎ ﻣﻜﺘﺒﻬﺎ ‘ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻧﺪ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻣﺨﺮﺝ ﻣﺸﺘﺮﻙ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﻴﻢ ﺗﺎ ﺷﺮاﻳﻄ ﺻﻠﺢ ﻣﻴﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ ” ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﺰﻳﺰ ‘ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﺣﻴﻒ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ اﻧﺮﮊﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺻﺮﻑ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺗﻜﺮاﺭ ﻣﻼﻝﺁﻭﺭﺵ ﺩﻝ ﻫﺮ ﺩﻟﺴﻮﺯ ﻣﻨﺼﻔﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﻪ اﻧﺤﺮاﻓﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﻫﻢ اﺷﺎﺭﻩاﻱ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ‘ ﻣﺜﻼ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻳﺎ ﻋﻠﻲ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﺭا ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻩاﻳﺪ و ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺮﻕ اﺯ ﺁﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪاﻳﺪ ‘ ﻧﻪ ﺗﻮﺿﻴﺤﻲ ‘ﻧﻪ ﺗﺤﻠﻴﻠﻲ ‘ ﻧﻪ ﺣﻜﺎﻳﺘﻲ ‘ اﺑﺪا ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻂﻤﻴﻨﻢ ﻧﻴﻴﺘﻲ ﺧﻴﺮ ﺩاﺭﻳﺪ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﺪ ﺧﻠﻠﻲ ﺩﺭ اﻳﻤﺎﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻭاﺭﺩ ﻛﻨﻴﺪ ”
ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻋﺰﻳﺰ ﺟﺎﻥ ﺑﺮاﺩﺭ “ﻛﺎﺭ اﺯ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ’ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ اﻳﻦ ﺣﺪ ﻣﺤﺎﻓﻆﻪﻛﺎﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ
ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺣﻜﺎﻳﺘﻬﺎ ‘ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ اﺳﻼﻡ ﻓﺘﻮ ﻓﺮاﻭاﻧﻨﺪ ‘ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺩاﺩﻥ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺭا (ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ) ﻓﻀﻴﻠﺖ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ‘ ﻫﻴﭻ ﻧﻴﻴﺖ ﺷﺮﻱ ﻫﻢ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ‘ و ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ ‘ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺑﻴﻔﺰاﻳﻨﺪ ‘ ﺑﻪ ﺩﻳﻦ ‘ ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ‘ ﺩﻭﺭاﻥ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ ‘اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﻭﺷﻬﺎ ‘ﺷﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺟﻮاﺏ ﻣﻴﺪاﺩﻩ ‘ﻭﻟﻲ اﻣﺮﻭﺯ ﺯﻫﺮ ﻣﻬﻠﻜﻴﺴﺖ ‘ﻛﻪ ﺩﻭﺩﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻣﻴﺪﻫﺪ ” ﺑﻨﺪﻩ ﺷﻚ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺷﺮاﻓﺘﻤﻨﺪاﻧﻪ ‘ﺑﺪﻭﻥ ﻓﺴﺎﺩ و اﻓﺮاﻁ و ﺑﺎ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺘﻬﺎﻱ ﺷﺮﻋﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﻟﭽﺴﺒﺘﺮ و ﺳﺎﻟﻤﺘﺮ اﺳﺖ ﺗﺎ ﻛﺎﻣﺠﻮﻱﻫﺎﻱ اﻓﺮاﻃﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻏﺮﺏ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﺷﺎﻳﺪ اﻣﻜﺎﻥ اﺩاﻣﻪ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﻧﻪ ﭼﻨﺪاﻥ ﺩﻭﺭ ﻣﻴﺴﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ” ﺑﻨﺪﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻣﻠﺘﻲ ﺭا ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻃﺐ ﻛﺮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻳﺶ ﺷﻮﺩ (ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﺎ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺖ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺧﻮﺷﻲ و ﺭﺿﺎﻳﺖ ﻛﺮﺩ ” ﺑﻨﺪﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺁﺯاﺩﻳﻬﺎ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻋﺎﺩﺗﻬﺎﻳﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﺗﺮﻙ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻮاﺭﺩﻱ ﻏﻴﺮ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺑﻨﺪﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﺩاﺭﻡ ﻛﻪ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻏﺮﺏ ‘ (ﻣﻨﻆﻮﺭﻡ ﺁﺯاﺩﻱﻫﺎﻱ ﻓﺮﺩﻱ و ﺭﻓﺎﻩ ﻧﺴﺒﻴﺴﺖ) ‘ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ ﻃﻮﻓﺎﻧﻬﺎﻱ ﺳﻬﻤﻨﺎﻛﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭاﻫﻨﺪ ” ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻗﺮﺽ ﻓﻌﻼ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺮﻓﻬﻲ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺖ و ﭘﺎ ﻛﺮﺩﻩ و ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻓﻌﻠﻲ اﻭ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﺣﺠﺖ ﺭﻭﺵ اﻭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩاﻧﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﻣﺜﺎﻟﻲ ﻣﻴﺰﻧﻢ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺣﻖ ﻣﻂﻠﺐ ﺭا ﺑﻬﺘﺮ اﺩا ﻛﻨﺪ ” ﭼﻨﺪﻱ ﭘﻴﺶ ﺑﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩﻫﺎﻱ ﻓﺮﻭﺵ اﺟﻨﺎﺱ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ‘ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﺗﻜﻪ ﻣﺮﻏﻲ اﻓﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ﺑﻴﺴﺖ و ﭘﻨﺞ ﻳﺮﻭ (ﻣﻌﺎﺩﻝ 125 ﻫﺰاﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ) ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻴﺸﺪ ” ﻫﻤﻴﻦ ﺗﻜﻪ ﻣﺮﻍ ﻧﺼﻔﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻫﺎﻱ ﻋﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﻣﺒﻠﻎ ﻳﻚ ﻳﺮﻭ و ﺑﻴﺴﺖ ﺳﻨﺖ ﻣﻌﺎﺩﻝ (ﺷﺶ ﻫﺰاﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ) ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻮ و ﻣﺰﻩ’ ﻳﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﻛﻤﻲ ﺗﻔﺎﻭﺕ ” ﻣﺮﻍ اﻭﻟﻲ ﻛﺎﻣﻼ ﻃﺒﻴﻌﻲ ‘ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺪﻳﻢ ﺭﺳﻢ ﺑﻮﺩه ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻳﺎﻓﺘﻪ ” و ﺩﻭﻣﻲ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﺧﺎﻧﺠﺎﺕ ﺟﻮﺟﻪ ﻛﺸﻲ ﺑﺎ ﻫﺮﻭﻣﻮﻥ و ﻫﺰاﺭ ﺯﻫﺮ ﻣﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﻣﺎ اﺯ ﺁﻥ ﺑﻴﺨﺒﺮﻳﻢ ” ﻧﮋاﺩ اﺻﻼﺡ ﺷﺪﻩ ‘ ﻣﻦ ﺣﺘﻲ ﺷﻨﻴﺪﻩاﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﺭاﺯ ﻣﺪﺕ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭا ﻋﻘﻴﻢ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘
ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺮاﻳﻄ ﺑﻲﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻲ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪﻩ و ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺩﻭﺭاﻥ ﻣﺎﻗﺒﻞ “ﻛﻪ ﻣﻮاﺩ ﻏﺬاﻳﻲ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﻣﻴﺴﺮ ﮔﺸﺘﻪ ‘ ﻫﻔﺖ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩ اﻧﺴﺎﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﺑﺎ ﻣﺘﺪﻫﺎﻱ ﺛﻨﺘﻲ ﺳﻴﺮ ﻛﺮﺩ ‘ اﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺤﺼﻮﻝ ‘ﻓﻘﻄ ‘ ﺗﻮﻃﻌﻪ ﺗﻮﻃﻌﻪﮔﺮاﻥ ﻧﻴﺴﺖ ” ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺤﺼﻮﻝ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻴﻦ ﺑﺪ و ﺑﺪﺗﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺗﺤﻤﻴﻞ و ﺗﻜﺮاﺭ ﺷﺪﻩ ‘
ﻃﻠﺒﻪ ﻋﺰﻳﺰ ‘ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ‘ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﻛﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﺭ ﻣﺒﺎﺣﺚ ﻧﻆﺮﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﻤﺮﻱ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺁﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻱ ‘ﺧﻼﺻﻪ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ‘
ﻣﻦ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻃﻠﺒﻪﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻣﺪﺗﻲ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ اﻳﺮاﻥ (ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻏﺮﺏ) ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺭاﻩ و ﺭﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻫﺪاﻳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﻋﻮﺽ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ و ﺑﻪ ﺟﺎﻱ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﻟﺨﻮﺵ اﺯ اﺩاﻱ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ
ﻣﻦ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﻪ ﺗﻮﺭﻳﺴﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻓﺮﻳﻘﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ‘ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺁﺩﻣﺨﻮاﺭاﻥ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﻮﻳﻢ “ﺭﻳﺲ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﻮﺭﻳﺴﺘﻬﺎ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻏﻴﺮ اﺧﻼﻗﻲ ﻣﻴﺪﻫﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻴﻦ ﮔﺎﻻ ﮔﺎﻻ ﺷﺪﻥ و ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ اﻭﻝ ﻓﻮﺭا ﻗﺒﻮﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﻡ ﻏﻴﺮﺗﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ‘ ﻣﻦ ﻣﺮﮒ ﺭا ﺑﻪ ﮔﺎﻻ ﮔﺎﻻ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻢ ‘ و ﺟﻠﻮﻱ ﺭﻳﺲ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺗﻔﻲ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻲاﻧﺪاﺯﺩ ” ﺭﻳﺲ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺷﺎﻛﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﺣﻜﻢ ﺭا ﺻﺎﺩﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ
ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﻃﺮﻳﻘﻪ ﮔﺎﻻ ﮔﺎﻻ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
جناب عرفانیان عزیز
سلام بر شما
ممنون از پاسخهای شما ،دوست عزیز البته من پاسخ به مطالب ات را در نوشته ای به دوستی بنام علی 1 نوشته ام ،والله نمیدانم چه عرض کنم ،بحث چلوکباب را پیش کشیدی و مرغ را ،خدا هرجا که هستی چه در ژاپن و چه در ایران و چه در شرق و غرب عالم ،چلوکباب و مرغهای اصیل نصیبت کند! و من هم هزینه آنرا حساب کنم ، ما اینقدر بی وفا نیستیم که همه چیز را بحساب دوستان بگذاریم!
دوست من بحث چلوکباب و شیشلیک و مرغ مطرح نبود! بحث از ادعاها و گزاره هایی بود که مطرح می کنی،من کلیاتی در مورد برخی مطالبت عرض کردم ،باز می بینم رفتی سراغ مسائل اجتماعی و تمثیلات اینجوری.
قربان گل روی ماهت ،بحث من با تو بحث از مقولات اجتماعی نبود ،در آن مورد هرچه دوست داری بنویس ،حرف من این بود که چرا بی اطلاع به کلام و فلسفه و غیرو حمله می کنی؟ و چرا برای بیان مطالب اجتماعی یا انتقادهای سیاسی ماست و دروازه و زمین و زمان را بهم ربط میدهی.
من کجا با سرعت از مورد ادعای یا علی گفتن که آن آقا گفت رد شدم ،من گفتم بحث ها را مخلوط نکنیم،این بقواعد کلامی شیعه و روایات و برهان های عقلی واضح است که معجزه از اختصاصات پیامبران است برای اثبات ادعای ارتباط با ماوراء،این بحث مفصل است و در نوشته پیشین مورد بحث من نبود ،و گفتم حرف شما صحیح است ،سخن من از چیزهایی بود که در نوشته ام خطاب به علی آقا توضیح دادم.
باز شما آمدی برای تحقیر یک طلبه حرف از حضور در غرب می زنی؟! عزیز من من منکر رفاهیت و پیشرفت های تکنولوژیک و علمی در غرب نیستم ،آنطور که در کامنتی گفتی ،همه غربیان را هم حرام زاده نمیدانم! اینها اگر هم باشد سخن نادر افراد ببو و گاگول است ،امروزه اصلا بنظر من با وجود عصر انفجار اطلاعات و پیشرفت رسانه من بخلاف شما معتقدم برای درک و فهم مسائل موجود در جهان نیازی به حضور در غرب یا ژاپن و غیرو نیست ،امروز دنیا دهکده جهانی است ،و شما الان آنجا مثلا در توکیو نشسته ای و با فشردن چند تکمه از تمام وقایع خبری و علمی و سیاسی ایران آگاه میشوی،لطفا طرف مقابل خود را با این مغلطه ها تحقیر نکن ،اینها حاشیه سازی در گفتار است ،بحث من این است که هرکس بقدر علم اش حرف بزند و قدر خود رابشناسد ،همانکه مولا علی فرمود “رحم الله امرءا عرف قدره” خدا رحمت کند کسی را قدر و اندازه معرفتی خود را بشناسد و باصطلاح بزرگتر از فهم اش سخن نگوید،ما اگر میخواهیم از اوضاع اجتماعی کشورمان بقصد خدمت و اصلاح سخن بگوییم ،نیازی نداریم که سخن بی دلیلی مثل سیال بودن کلیت علم کلام و فلسفه را ادعا کنیم یا نام کانت را چماق کرده و بر فرق هرچه قطعیت در فلسفه است فرود آوریم،یا با القاء نسبیت گرایی و تکثر در معرفت ،سعی کنیم حقیقت یا حقایقی را انکار کنیم.
ببین الان شما نوشته ای :
“”ﻃﻠﺒﻪ ﻋﺰﻳﺰ ‘ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ‘ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﻛﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﺭ ﻣﺒﺎﺣﺚ ﻧﻆﺮﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﻤﺮﻱ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺁﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻱ ‘ﺧﻼﺻﻪ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ‘”.
عزیز من من کی گفتم دنیا در مباحث نظری خلاصه میشود که چنین میگویی ،من برخی مباحث کلی و نظری را در کلامت دیدم نقدی به آن وارد کردم ،این معلوم است که دنیا همه فلسفه و کلام نیست ،این معلوم است که عصر عصر پیشرفت های علمی و تجربی و انسانی است ،شما طرف گفتگویت را بشناس و ببین منظور او چیست بعد چنین چماق هایی را فرود بیاور.
یا از نگرانی من در مورد علم کلام گفتی ،آقای عرفانیان فقط بگویم عیب تو این است که بواسطه مسائل سیاسی یک بدبینی مطلق به اهل علم و حوزویها پیدا کرده ای ،آخه عزیز ،وقتی داری بحث اجتماعی و سیاسی میکنی ،به علم کلام چکار داری ؟،و اگر موضوع بحث ات موضوعات و اهداف علم کلام است چرا مسائل سیاسی را مخلوط می کنی؟ شما اگر منتقد به فلسفه یا کلام (اسلامی و غیر اسلامی ندارد) هستی ،پس موضوعات سیاسی اجتماعی را کنار بگذار و فقط به این مقوله بپرداز ،من عذر میخواهم به آن علی آقا هم نوشتم ،کار شما مثل پختن آش شلغلمکار است ،همه آسمانها و ریسمانها را بهم میدوزی تا یک فاکت سیاسی را اثبات کنی ،یا آخوندی و ملایی و حوزه را محکوم کنی ،این روش بحث نیست دوست من. روش بحث این است که هربار یک موضوع یا مقوله را در نظر بگیری ،و فقط حول آن استدلال کنی و شاهد بیاوری ،نه آنکه یاعلی و منبری و داعشی و غیرو را در هم بیامیزی تا بگویی در فلسفه و کلام هیچ قطعیتی وجود ندارد! این عقلانی است دوست عزیز؟
آنهم با اینهمه غلط در گفتار که دوستانه میگویم : باب “ابلح” غلطه “ابله” درسته! ،
“مقلطه” غلطه “مغلطه” درسته!
شما “سنت” واحد پول را درست می نویسی “سنت” ،بعد وقتی می خواهی کلمه “سنت” به ضم سین و تشدید نون بمعنای روش را بنویسی می نویسی “ثنت”!
عزیز من غلط نویسی توی ذوق مخاطب میزنه کمی دقت کن ،حال اگر از غلط های لفظی بگذریم ،شما برای اثبات “پلورالیسم معرفتی” و “نسبیت” و “سکولاریسم” و جدایی دین از سیاست و نقد حکومت ایران نیازی نداری بحث از چلوکباب و مرغ طبیعی و غیر طبیعی و آدمخواران افریقایی و غیرو کنی عزیز!
شما اگر بموضوعات اجتماعی که مورد علاقه ات هست و بنظر خیلی ها در اینجا پراتیک تر است بپردازی خیلی بهتر است تا وارد حوزه های تخصصی قرآن و حدیث یا معارف فلسفی و کلامی شویی و چیزهایی بگویی که موجب خنده اهل فن میشود.
من دوستانه پندت دادم ،خواه پند گیر خواه ملال
خدا همه ما را شفا دهد!
درود بر شما
بالاتر از خطر
داعش کیلویی چند ؟
آقا را ببین به مدت 9 ثانیه !
https://www.youtube.com/watch?v=CqNf3AlDLGg
ريشه ها ١٧٢( قسمت ١٧١ ذيل پست قبلى )
فرهنگ
فرننگ دينى
عرفان : آن روى ديگر انسان و جامعه
واژه gnosis را من عامدا به مفهومى عام تر از شهود ،حدس،شم،احساس،بينش ،علم حضورى ، كشف و مانند اين ها به كار مى برم تا به تقدم تاريخى پدران عرفان يعنى گنوسيست ها يا غنوصيه توجه بدهم .اين را به حساب يك قرارداد بگذاريد .از سال ١٩٤٥ با كشف آثار و كتابخانه غنوصيه تحقيقات گسترده و ژرفى در باره غنوصيه انجام شده است .اما تحقيق تاريخى در باره تبار تاريخى عرفان چيزى نيست كه منظور اين بحث باشد .نوعى شناخت وجود دارد كه عقلانى نيست و ختى ممكن است آگاهانه نباشد .دوست داشته باشيم يا دوست نداشته باشيم چنين شناختى در همه ما وجود دارد .دكارت از راه استدلال عقلى به نخستين اصل يقينى خود نمى رسد :مى انديشم پس هستم .اين گزاره به گفته خود دكارت از راه intuition يا شهود به دست مى آيد منتها شهودى به وضوح و بداهت و تمايز .بعدا در تأمل دوم مى خوانيم كه / اما در اين صورت من چيستم ؟ چيز ى كه مى انديشد .،چيزى كه مى انديشد چيست ؟چيزى است كه شك مى كند ،ادراك مى كند ،به ايجاب و سلب حكم مى كند .مى خواهد ،نمى خواهد ،همچنين تخيل و احساس مى كند راستى كار آسانى نيست كه همه اين اوصاف متعلق به من باشد / تأملات دكارت سهل ممتنع است .ظاهرش آن قدر ساده است كه نياز به هيچ مطالعه قبلى فلسفى ندارد اما ظرايفى در نتيجه گيرى هاى او وجود دارد كه منطق سقراط و ارسطو را متزلل مى كند .دكارت نمى گويد حيوان ناطق يا عاقل بل مى گويد چيز انديشنده (res cogitans)و سپس در مى يابد كه انديشند صرفا خردورزنده نيست بل خواهنده و احساس كننده و غيره نيز هست .مولوى نيز وقتى مى گويد :اى برادر تو همه انديشه اى قطعا مرادش از انديشه صرفا قوه عقل استدلال كننده اى نيست كه مولوى هر دم از نو به آن حمله مى كند . اصلا بياييم مولوى و دكارت را فراموش كنيم و در هرجا كه هستيم كمى در باره شناخت هاى خودمان انديشه كنيم .رو بروى شما چيست ؟فرض مى كنيم يك فنجان باشد . ما مى پنداريم تصور ذهنى ما از اين فنجان با خود فنجان مطابق است .اما به چه دليل ؟فيلسوفان بررگ تا زمان كانت با استدلال عقلى از اثبات اين مطابقت عاجز بودند .اما انسان ها از ديرباز با نوعى شناخت ايمانى و شهودى اين مطابقت را پذيرفته و با آن زندگى مى كنند .باور به اين مطابقت كهن ترين ايمان بشرى است .باور به آنچه مى بينيم يا احساس مى كنيم از راه محاسبات عقلانى به دست نيامده است .همچنين است وقتى كه كسى را دوست داريم يا از كسى بيزاريم .كانت تخول عظيمى در فلسفه ايجاد مى كند كه خودش آن را بيدارى از خواب دگماتيسم ( جزميت )مى نامد .وى در آغاز سنجش خرد ناب مىگويد .همه شناخت ما از تجربه آغاز مى گردد اما در تجربه تمام نمى شود .اشياء از خود تصويرى در ذهن مرتسم مى كنند كه نه خود شي است نه ذات فى نفسه آن .كانت اسم اين تصوير را فنومن يا پديدار مى گذارد .تا به اينجا شناختى رخ نداده است .فقط عكسى از شيي اى در آينه ذهن افتاده است .ذهن شروع به افزودن و كاستن مى كند .حس نيز همين طور .براى اينكه حكم صادر شود و بگوييم مثلا إن فنجان پر يا خالى است شرايط امكانى لازم است .كانت مى گويد كه اين شرايط امكان پيشينى و ماقبل تجربه اند .شرايط امكان ادراك حسى مكان و زمان است .شرايط امكان شناخت عقلى دوازده مقوله است .بنابر اين عقل نظرى قادر نيست آنچه را كه وراى فنومن است -ازجمله شئي فى نفسه يا خدا را بشناسد .إنچه ناشناختنى است در آن بيرون و در ساحت نومنال مىى ماند .مسلما در اينجا مقدور نيست كه قريب ٨٠٠ صفحه استدلال كانت را بازگو كرد .تنها مى توانم گفت كه استدلال هاى كانت واقعا محكم اند .كانت سپس كتابى به نام نقد عقل عملى مى نويسد شناخت عقل عملى علمى ديگر مى طلبد .علم بر قانون اخلاقى اى كه در درون انسان است و البته در همان درون تمايل به شر هم وجود دارد .جهانى كه اخلاقى بودن آن از درون انسان تضمين مى شود به باور كانت خود قرينه اى بر وجود خداست .
از كانت تا فرويد فيلسوفان بزرگى هر يك از نظرى خاص اعلام مى كنند كه كنش ها و روابط انسانى صرفا برانگيخته انديشه عقلانى و برهانى نيست .خواست قدرت و خود پرستى و خود شيفتگى انسان و خواهش هاى نفسانى وى و نياز و اضطرار مادى نيروهاى ناعقلانى را بر عقلانيت غالب مى كنند .فرويد كاشف ناخودآگاه است ؛بخشى از كوه يخ روان انسان كه زير آب پنهان است .يونگ كه روان شناسى اش به روان شناسى اعماق موسوم است پس از تحليل بيش از شش هزار رؤيا كشف مى كند كه در رؤيا و ناخودآگاه شناختى نهفته است كه گاه تهديد خطرى را براى رؤيا بين پيش بينى مى كند .البته مرجع اين پيش بينى در نظر يونگ عالم غيب نيست بل ناخودإگاه جمعى است .يونگ غنوصيه را پيش گامان روان شناسى اعماق مى خواند .شناخت بيواسطه ،شناخت شهودى ،شناخت احساسى و ديدارى واقعا در همه انسان ها وجود دارد گرچه اين شناخت اولا شخصى و ثانيا در معرض خطا و توهم است .عارفان ايرانى كه عرفان را به اوج زيبايي رساندندبر إن بودند كه اين شناخت حضورى اگر از خودكامگى عارى گردد حقايقى را در ك خواهد كرد كه عقل در شرح آنها كوته دست است
با سپاس از بردبارى شما
درود بر شما جناب کورس
باید گفت سپاس از صبر و دقت و حوصله تان بابت تدوین این مطالب .
فکر کنم یک بار گفتم که من دانش آموخته ی رشته ی ادیان و عرفانم این بار اذعان میکنم که کاش در همه عمر یک بار گذرم به کوی شما می افتاد و شاگرد شما بودم . افتخار خواندن مطالبتان در این سایت هم البته کم موهبتی نیست.
دورادور دعا گویم حضرت کورس و از زحمتتان در این سایت سپاس گذارم .
پایدار و سلامت کورس با خرد ما .
جناب مرتضی
در زیر پست “قدمگاه و جسم رنجور امیرانتظام” برای اثبات مدعای خویش اصل 177 قانون اساسی را به صورت ناقص آورده اید. نمی خواهم پیشداوری کنم ولی لطفا خودتان توضیح بفرمایید که علت چه بوده است؟ شما بلاخره این متن را از جایی کپی کرده اید. چطور ممکن است پاراگراف آخر را که محل بحث و اشکال بوده است ندیده باشید؟
توضیح اینکه اصل 117 قانون اساسی پیشاپیش راه را بر هرگونه اصلاح ساختاری قدرت بسته است و “ولایت امر و امامت امت” را تغییر ناپذیر دانسته است. حتی تغییر قانون اساسی را هم به فرمان رهبری نظام می داند.
من متن کامل اصل 177 را جهت اطلاع شما و دوستان می آورم:
اصل ۱۷۷ – بازنگری در قانون اساسی
بازنگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در موارد ضروری به ترتیب زیر انجام میگیرد. مقام رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حکمی خطاب به رییس جمهور موارد اصلاح یا تتمیم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی با ترکیب زیر پیشنهاد مینماید:
1.اعضای شورای نگهبان.
2.روسای قوای سه گانه.
3.اعضای ثابت مجمع تشخیص مصلحت نظام.
4.پنج نفر از اعضای مجلس خبرگان رهبری.
5.ده نفر به انتخاب مقام رهبری.
6.سه نفر از هیأت وزیران.
7.سه نفر از قوه قضاییه.
8.ده نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی.
9.سه نفر از دانشگاهیان.
شیوه کار و کیفیت انتخاب و شرایط آن را قانون معین میکند. مصوبات شورا پس از تأیید و امضای مقام رهبری باید از طریق مراجعه به آراء عمومی به تصویب اکثریت مطلق شرکت کنندگان در همه پرسی برسد. رعایت ذیل اصل پنجاه و نهم در مورد همه پرسی “بازنگری در قانون اساسی” لازم نیست. محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایه های ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره امور کشور با اتکاء به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییر ناپذیر است.
نوشته تحلیلی مرا در ارتباط با قانون اساسی اینجا ببینید:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2013/07/blog-post_7.html?_sm_au_=iVVj5qsRZW3r4tFw
دوست محترم جناب بردیا
از تذکر بجای شما بسیار متشکرم ،من عبارت آن اصل را از متن قانون اساسی که در نرم افزاری بنام “مجلس مذاکرات خبرگان قانون اساسی و بازنگری آن” اثر شرکت نور ،وجود دارد کپی کردم ،الان که پی دی اف متن قانون اساسی را از نت گرفتم ،دریافتم که حق با شماست ،احتمال میدهم که چون آن نرم افزار کمی قدیمی است ،متن بازنگری نشده قانون اساسی قبل را درج کرده است،یا شاید بلحاظ اینکه این آخرین اصل (176) قانون اساسی است ،دنباله کلام بجهت ایراد فنی درج نشده است،اما درست است و ایراد شما بجاست و آن ذیل وجود دارد،من دوباره متن اصل 176 را از آن نرم افزار کپی می کنم ببینید که آنچه در آنجا بوده است من کپی کردم و تعمدی در کار نبوده است:
“”اصل 177-
بازنگرى در قانون اساسى
بازنگرى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، در موارد ضرورى به ترتيب زير انجام مىگيرد. مقام رهبرى پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طى حكمى خطاب به رييس جمهور موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسى را به شوراى بازنگرى قانون اساسى با تركيب زير پيشنهاد مىنمايد:
اعضاى شوراى نگهبان.
روساى قواى سه گانه.
اعضاى ثابت مجمع تشخيص مصلحت نظام.
پنج نفر از اعضاى مجلس خبرگان رهبرى.
ده نفر به انتخاب مقام رهبرى.
سه نفر از هيأت وزيران.
سه نفر از قوه قضاييه “”.
این جمله بصورت اصل 177 آخرین جملات در حکایت از متن قانون اساسی در آن نرم افزار است.
تحلیل شما را در فرصتی خواهم دید،اما بنظر میرسد فرایندی که در ذیل تصویر شده است ،ناظر به تغییر و بازنگری اصول قانون اساسی در ذیل وجود نظام جمهوری اسلامی و استمرار آن است ،چون اصلاح و بازنگری اصول قانون اساسی در فرض وجود و استمرار نظام جمهوری اسلامی تعریف شده است،در واقع خواسته اند بگویند این اصول تغییر ناپذیر از محکمات قانون اساسی است،و عدم مراعات قوانین اسلام نیازمند رفراندومی جداگانه است ،رفراندومی که در آن مردم بگویند اداره کشور بر اساس قوانین اسلام باشد یا نباشد ،و مادامی که این رفراندوم انجام نشده است ،بقاء قانون اساسی در فرض وجود و استمرار خواست قبلی یعنی حاکمیت قوانین اسلام بر قوانین موضوعه است.
از تذکر بجای شما سپاسگزارم
جناب مرتضای عزیز
یکی از بهترین رفرنسهای قانون اساسی ویکی نبشته است که در آن اصول ابتدایی و بازنگری سال 1368 را توامان می توانید ببینید. متاسفانه در بازنگری تمرکز قوا باز هم بیشتر شده است که جای بسی تاسف است. جهت اطلاع شما و دوستان عزیز این سایت لینک آن را می آورم:
http://fa.wikisource.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86#.D8.A7.D8.B5.D9.84_.DB.B1.DB.B7.DB.B7_-_.D8.A8.D8.A7.D8.B2.D9.86.DA.AF.D8.B1.DB.8C_.D8.AF.D8.B1_.D9.82.D8.A7.D9.86.D9.88.D9.86_.D8.A7.D8.B3.D8.A7.D8.B3.DB.8C
تشکر از لطف شما
جناب بردیا
این نکته را فراموش کردم بگویم که من با شما موافقم که تقریبا راه های دمکراتیک اصلاحات ساختاری بسته شده است ،اینکه گفتم تقریبا ،برای اینکه نمی شود بضرس قاطع گفت تمام راهها بسته شده است ،من از مصداق خاصی صحبت نمی کنم اما ممکن است مصداق عنوان “رهبر” در قانون اساسی، فردی باشد که به فرایندهای دمکراتیک بررسی های حقوقی پایبند باشد،مثلا خود رهبر ملتزم باشد به اینکه هیئتی از حقوق دانان و جامعه شناسان برجسته را در دوره های معین و متوالی زمانی به بررسی لزوم یا عدم لزوم بازنگری اصول قانون اساسی وا دارد.بنابر این راه اینطور که شما میگویید از نظر منطق حقوقی و مفهومی مطلقا بسته نشده است،و در واقع اشکال امثال شما بازگشت به نحوه کار رهبری فعلی می کند.
اما سوای این بحث ،من قبلا هم گفته ام ،اصلا تاسیس این روند بازنگری ،هم در قانون اساسی پیش از بازنگری و هم پس از باز نگری بنظر من صحیح و دمکراتیک نبوده و نیست ،زیرا اصل بازنگری را موکول به نظر “فرد” کرده است ،خواه آن فرد فردی عمل کند ،و خواه مشورتی و دمکراتیک.
بنظر من رویه درست این بود که هیئتی انتخابی متشکل از حقوق دانان و جامعه شناسان برجسته ،که خود در دوره های زمانی خاص از طرف مردم یا جامعه حقوقی انتخاب می شوند،موظف باشند که در پریودهای معین ،لزوم یا عدم لزوم بازنگری اصول قانون اساسی را بر حسب اقتضائات زمانی مورد بررسی قرار دهند ،و در صورت تشخیص لزوم بازنگری، با نظارت نمایندگان منتخب مردم در مجلس ،آنرا اجرائی و به رای مردم بگذارند.
من این روند را دمکراتیک و عقلائی میدانم.
درود بر مرتضای گرامی
این اذعان شما بر بسته شدن تقریبی تمامی راههای دموکراتیک اصلاحات ساختاری ، اذعان عالمانه و واقع بینانه ایست.
سوال من اینست که شما با این اذعان آیا به براندازی و انقلاب میرسید؟
با ادب و احترام
خواهر محترمه زهرای گرامی
با سلام
خیر من چنین چیزی نمی گویم ،ضمن اینکه من فرد بعنوان فرد نمیتوانم برای ملت ایران خط مشی ترسیم کنم،آن تعبیر” تقریبا” حاکی از این است که راه کلا بسته نیست،بنابر این الزامات دمکراتیک و حرکت های مدنی اقتضاء دارد که بروش های اصلاحی مسالمت آمیز، روشنگری و نقد و ایراد به کجیها شود،من واقعا در شرائط امروز جامعه مان چیزی جز پروسه روشنگری و اصلاح طلبی و نقد روشنگرانه بقصد اصلاح و آگاه کردن مردم بذهنم نمیرسد،و سابقه تاریخی رادیکالیسم و خشونت های مقطعی سابقه خوبی نیست ،البته مساله انقلاب و تحول کلی (revolution) هم اگر مطلب و مطلوب کسی باشد باز انقلاب نیز یک حرکت جهشی (mutation) و دفعی نیست ،در واقع تحول فکری و انقلاب نیز نیازمند بستر و مقدمات فکری و آگاهانه است ،بنابر این بتحلیل عقلانی من هنوز معتقدم مشی اصلاح طلبی و نقد آگاهانه و روشنگری اصلاح طلبانه بر هر حرکت خنثی یا رادیکال یا خشونت و اهانت آمیز ترجیح دارد.
امیدوارم مقصودم را رسانده باشم.
موفق باشید
سپاس جناب مرتضی
بیا، این هم دلیل کافی برای اینکه بفهمیم که کل این سیستم چقدر هزینه دارد. یعنی مهم ترین هزینه در اقتصاد جمهوری اسلامی همین هزینه های ناشی از جمهوری اسلامی بودن است. یعنی اگر در سال ۱۰۰ تومان کل هزینه کشور باشد، ۲۰ تومان پولی است که دستگاههای تبلیغاتی کشور صرف می کنند که ثابت کنند که خدا هست و دین چیز خوبی است. ۲۰ تومان پول صرف می شود که چهره زیبایی از حکومت نشان داده شود، در حالی که چنین چهره ای واقعیت ندارد، ۱۰ تومان هم پول در سال صرف می شود که ثابت کنیم که همه دنیا موجودات بدی هستند که می خواهند مردم ما را بخورند. سالی هم ۱۰ درصد کل بودجه کشور مصرف می شود که زنان ایرانی حجاب سرشان بگذارند، سالی هم ۵ درصد بودجه کشور صرف می شود که آن حجابی که گذاشته می شود روی سر زنان، محکم سرجایش حفظ شود. سالی هم 5 درصد کل بودجه کشور برای این مصرف می شود که جلوی مردم گرفته شود. لابد می پرسید که جلوی چه چیز مردم را می خواهند بگیرند؟ هیچ فرقی نمی کند، جلوی آدمی که نابغه است می گیرند که نتواند موفق شود، جلوی هنرمند و متفکر را می گیرند که نتواند تولید هنری و فکری داشته باشد، جلوی انسان زیبا را می گیرند که کسی زیبایی اش را نبیند، جلوی آدم خوش فکر را می گیرند که نتواند حرف بزند، جلوی مردم را می گیرند که نتوانند با هم رابطه تلفنی یا اینترنتی یا حقیقی داشته باشند، کلا یکی از وظایف حکومت همین است که جلوی مردم را بگیرد که موفق به چیزی نشوند. این ها شد سرجمع هفتاد درصد، می ماند سی درصد که از این سی درصد ده درصد بودجه به دلیل اشتباهات حکومت تلف می شود، مثل نوددرصد پروژه های عمرانی که هر سال آغاز می شود و هرگز پایان نمی یابد، یا اقداماتی که دولت فعلی می کند تا جلوی کارهای دولت قبلی را بگیرد و یا هزینه ای که برای دعوای سه قوه با همدیگر صرف می شود و در پایان می ماند بیست درصد از کل ثروت کشور که صرف زندگی مردم می شود. یک قلم این کارهایی را گفتم همین بازار حجاب در ایران است که شانزده هزار میلیارد پول مردم صرف می شود که زنان کشور چادر، مانتو، روسری و بقیه چیزهای مربوط به حجاب را تهیه کنند، آن وقت شما بگوئید خدا نیست.از سایت روز به نقل از نبوی
جناب نوری زاد لطف کنید وفرصت رشد را از دوستدارانتان ومردم در خودمانده ایران نگیرید بگذارید انها بیاموزند چگونه خودرا نجات دهند وچگونه دوستشان را نجات دهند وچگونه باهم کشور ومردمان رانجات دهیم بگذارید خودشان تصمیم بگیرند می خواهند چکار کنند .تا کی بنشینیم تاراج را شاهد باشیم .افسوس که من در تهران زندگی نمی کنم واگر نه در اطراف در زندان اوین می آمدم ودورکعت نماز می خواندم برای اینکه فرشتگانی در این زندان می ایند وبرای بندگان خدا سهمیه صبرشان را هر روز توزیع می کنند .پس محل مقدسی است .
ایکاش این فرشتگان الهی تغییر عقیده داده وعوض صبر مقداری آزادی برای این بزنجیرکشیده شدهگان که زمانش هم سالها دیر شده است با خود آورده و توزیع میکردند
چرا نوری زاد را نمی گیرند!؟
سلام جناب نوری زاد، اگر امکان داره من می خواهم دایره ی پرسش را به گستره ی سرزمین ایزان بسط داده و از دوستانی که بی منظور و صرفا از روی کنجکاوی می پرسند که چرا نوری زاد را نمی گیرند،بگویم که دوستان! بیاییم از این سئوال های سطحی و ابتدایی گذر کنیم و به اتفاق پاسخی برای پرسش های بنیادی بیابییم . من یک نمونه از این سئوال ها برای شما مطرح می کنم.با این توضیح که سئوال های من دینی،فلسفی،فرهنگی و اجتماعی نیست چرا که در این باره دوستان فرهیخته بسیار گویا تر از من گفته و می گویند. من فقط یک پرسش اقتصادی دارم ،چرا که بارها از آقای نوری زاد پرسیده شده است که چگونه با این تورم وحشتناک به همه جا می رود و همه کار می کند.
چرا از خود نمی پرسید رئیس دولت قبلی فقط یک فقره در آخرین روز دولتش 16.000.000.000تومان،تکرار می کنم ؛شانزده میلیارد تومان ناقابل(پول خرد)از پول من و شما به حساب شخصی خود واریز کرد. در طول هشت سال مبلغ $700.000.000.000دلارضربدر3000= ؟؟؟پاسخ را زحمت کشیده بیابید. نفت به فروش رفته.اگر خیلی مایل به پرسش هستید و در ذهن شما علامت سئوال فرهنگی اجتماعی اصولا جایی ندارد و چرایی فساد و نا بسامانی وکوهی از مشکلات این کشور باستانی برای شما اهمیتی ندارد، فقط حساب کنید که این پول ها کجاست و چرا نیست
جناب نوری زاد داستان آن آلت فعل یعنی قاضی صادر کننده رای به برائت جلال الدین فارسی نیز خواندنی است.در جریان بدوی رسیدگی در دادگاه کیفری یک تهران یکی از قضات با وجدان حکم به قصاص نفس صادر میکند و چون این پرونده نظر کرده بود در دیوان شکسته و به شعبه148 کیفری یک تهران ارجاع میشود.در انجا قاضی روحانی شعبه به در ابتدای رای استدلال میکند که قتل صورت پذیرفته و کلا جریان پرونده بصورت شبه عمد میباشد ولی در انتها ناگهان دفاع مشروع تلقی میشود!!یا للعجب!!از این شعبده بازی بعد از این رای دو اتفاق عجیب تر می افتد اول قاضی دادگاه صادر کننده رای اول قصاص ناگهان باز خرید اجباری میشود که هم اکنون ایشان از وکلای شریف میباشند دوم حجت الاسلام مذکور که اهل و قاضی مازندران بود به سمت قاضی دیوان عالی کشور منصوب میشود.ایشان کسی است که در زمان تصدی شغل قضایی در ساری دستور به ا جرای قطع ید دو جوان میدهد که مقداری روغن خوراکی دزدیده بودند و رای انها در تهران در حال رسیدگی بود که بعد از اجرای حکم معلوم شد اساسا مالک قبل از صدور رای رضایت داده بود و حکم نفض شد!!!این بزرگوار متوفا در هنگام صدور اجرا فرمایش فرموده بود که حکم ایمانی نقض ندارد ومدتها دوستان وکیل در دیوان شاهد بودند که این دو جوان معلول جلوی شعبه این قاضی عادل ایستاده بودند و طلب دست خود را مینمودند . به هر روی به نظر بنده همانطور که در یکی از پا نویسها خواندم قضات بسیاری هم اکنون در کسوت وکالت از خود ازادی خواهی در میکنند امثال همکار عزیز جناب مکرم و یا سواد در میکنند امثال جناب اشراقی. بد نیست کمی هم مسئو لیت را با اینان هم تقسیم کنید چرا قاضی که پای برگه رای ناعادلانه را امضائ میکند نباید مسئولیت انرا بپذیرد؟بنده در ایام اشتغال به شغل وکالت بسیاری از قضات شریف دادگستری این فرزندان واقعی پیشدادیان ایرانی را دیدهام که در هنگاام برخورد با چنین پروندهای یا مرخصی استعلاجی گرفته اند و یا تغییر محل خدمت دادهاند. جناب نوری زاد به نظر بنده کمپینی راه بیاندازند دوستان که مشخصات قاضی را در همین کامنتها بنویسند تا زنان و فرزندان و برادران و بستگان انها بدانند که این عزیزان نان میخورند به چه قیمتی .اگر حکم صحیح است و عادلانه و انها پای انرا امضاء میکنند پس مسئو لیت دنیوی و اخروی انرا هم بپذیرند.
لطفا یک نفر این دایره المعارف جنایات عالیجنابان و دردانه های به اصطلاح مسلمان را جمع آوری کند تا همگان از رازها آن باخبر شوند لااقل به خاطر حافظه ی تاریخ.
این خواهر متعهد بد نبود یکبار فیلم تعرض به دختر شیخ رفسنجانی را میدید تا بداند برادران عرزشی چه دهان گرم ومبارکی دارند و یا از خانمهای ازاد شده از دوستاق خانه نظام میپرسید ماموران خفیه و تمشیت چی دستگاه چقدر از ادب خانوادگی و تربیت مکتبی بهره بردهاند یا فیلم بازجویی از زن عزیز کرده نظام حاج سعید امامی را تماشا میکرد تا نهایت تربیت مکتبی را لذت میبرد.
آقای نوریزاد با سلام
من هم مانند شما فردی پیگیر و جدی هستم و تا پاسخ سئوالاتم را نگیرم دست بردار نیستم. اما پاسخی منطقی و قانع کننده و نه بقول خودت پاسخ هردمبیلی. البته راه دیگری هم هست: از سایت خودت اخراجم کنی!
3- شما که دایم یا در قدمگاه هستید و یا مشغول دیدار با این و آن و یا در سفر! کار که نمی کنید! کارخانه یا شرکت که ندارید! سرمایه دار که نبوده و نیستید! پس انداز میلیاردی که ندارید! و… پس چگونه از پس هزینه های سنگین زندگی شرافتمندانه با تورم 40 – 30 درصدی بر می آیید؟!
4- چرا شما را دستگیر نمی کنند؟! نگو که آدم بسیار مهمی هستی و گرفتن شما باعث می شود که کشور بهم بریزد و یا هزینه ای سنگین بپردازد که اصلا باور پذیر نیست! زیرا تو خیلی کمتر از موسوی و کروبی و تاجزاده و بهزاد نبوی و سعید حجاریان و میردامادی و عبدالله رمضان زاده و هادی قابل و محسن امین زاده و … هستی! آنها را گرفتند و سالهاست که در حبس و انفرادی و… هستند ولی آب از آب تکان نخورد! آیا فکر نمیکنی که عددی نیستی که نمیگیرنت ولی در توهمات خودت، خود را همپایه بزرگان میدانی؟!
پاسخی که شما به پرسش آن جوان داده ای و در نوشته ات( “حالا عکس بگیر” ) درج کرده ای تا ضمنا پاسخی برای پرسشهای امثال بنده بادشد، باید عرض کنم که در پاسختان سعی کرده اید نمونه هایی بیاورید که شرایطشان مانند شما باشد (آقای جعفر پناهی و استاد شجریان)، اما قیاس مع الفارق نموده اید. کجای صحبتها، نوشته ها، فیلمها و آوازهای اینان مانند شماست؟! لطفا هر دمبیلی نفرمایید، سند و مدرک ارائه کنید! بجای طفره رفتن لطفا شفاف و درست پاسخ بدهید و افرادی را با سند و مدرک معرفی کنید که مانند شما اینگونه و با این حجم و کیفیت نظام را به چالش میکشند و نسبت های بسیار گزنده و غیر فابل تحمل به حکام و مقامات عالی رتبه و شخص اول مملکت میدهند ولی مانند شما آزاد و راحت و معمولی زندگی می کنند؟!
جناب نوریزاد با عرض پوزش من فکر میکنم رفتار و فعالیتهای شما مصداق “کاسه ای زیر نیم کاسه” است. باز هم با عرض پوزش، تصور میکنم که شما آدم متوهمی هستید : آیا واقعا شما فکر میکنید که فردی “نام آشنا” هستید که نظام نمیتواند کاری به کار شما داشته باشد و در برابرتان مستأصل شده است؟! آیا شما نام آشنا تر هستید یا سران و رهبران جنبش سبز؟! آیا شما سابقه علمی و کاری و شخصیت کاریزماتیکی بالاتری داشته اید یا سران مخالف در بند؟! آیا شما مؤثرتر بوده و هستید و باعث جنبش و تحول اجتماعی شده اید یا آقایان موسوی و کروبی و تاجزاده و بهزاد نبوی و سعید حجاریان و میردامادی و عبدالله رمضان زاده و هادی قابل و محسن امین زاده و ..؟! آنها را گرفتند و سالهاست که در حبس و انفرادی و… هستند ولی آب از آب تکان نخورد! و نظام ولایت فقیه مجبور نشد به آنها امتیاز بدهد و یا حاکمیت مجبور نشد به درخواستهای مقامات خارجی از مقامات سازمانهای بین المللی تا آمریکایی و اروپایی مبنی بر آزادی آنها تن در دهد! آنهایی که نامشان را برده اید (پناهی و شجریان و امثالهم)، از نظر نظام، جرمشان سبک و قابل اغاض بوده نه اینکه در برابر فشارهای بین المللی، حاکمیت مجبور به آزادی آنان شده باشد! جناب نوری زاد آیا فکر نمیکنی که حکومت شما را اصلا به حساب نمی آورد و پیش آنها عددی نیستی که نمیگیرنت، ولی در توهمات خودت، خود را همپایه بزرگان بلکه بالاتر از آنان میدانی؟!
راستی جناب نوریزاد عزیز؛ ای کاش به آن جوان در همان پست “حالا عکس بگیر” پاسخ سئوال اول من و امثال من را هم میدادید. تکرار میکنم : 1- شما که دایم یا در قدمگاه هستید و یا مشغول دیدار با این و آن و یا در سفر! کار که نمی کنید! کارخانه یا شرکت که ندارید! سرمایه دار که نبوده و نیستید! پس انداز میلیاردی که ندارید! و… پس چگونه از پس هزینه های سنگین زندگی شرافتمندانه و نیز هزینه های سرسام آور اینهمه فعالیتهای جور واجور (با توجه به تورم 40 – 30 درصدی) بر می آیید؟!
با احترام
با سلام
چند نکته:
1- اگر درست به خاطر بیاورم، شما در جایی گفته بودبد که نوشته هایی از آقای نوری زاد را ترجمه کرده و به ساکنان یک کشور آزاد –با متقاضیان مهاجرت بالا—نشان دادید و آنها از این حد از آزادی شگفت زده شده بودند. شکی نیست که کشوری که از آن صحبت می کنید، در اروپا یا آمریکا واقع شده. بسیار خوب. بگویید کدام یک از اتفاقات زیر در آن کشور «آزاد» رخ داده و دمار از روزگار معترضین درآورده اند:
–جنازه یک جوان وبلاگ نویس کارگر را تحویل مادرش دادند و قاتل فقط به سه سال زندان محکوم می شود.
–یک دانشجوی معترض را گرفتند و بردند و 15 سال گذشت، مادرش را آواره و پدرش را بیکار کردند، و هنوز هم که هنوز است خبری از او نمی دهند.
–ده ها دانشجو را به خاطر فعالیت های سیاسی صلح جویانه به زندان انداخته اند.
–متهم اصلی کهریزک، هرگز به خاطر جنایاتش تعقیب نشد.
–700 میلیارد دلار پول بی زبان نفت بر باد رفت و احدی مسئول این فلاکت ها را مواخذه نکرد.
–…این لیست ادامه دارد اما نه من حوصله ی تکرار بی حاصل آن را دارم و نه احتمالا شما مایل و پیگیر آن هستید..
اگر فقط یک مورد از جنایات فوق در آن کشور «آزاد» اتفاق افتاد، و فردی به اعتراض برخاست و محاکمه شد، حق با شما بود.
2- من بارها تصمیم به پاسخ دادن به پرسش های شما گرفتم اما آنچه منصرفم کرد، لحن تحقیر آمیز و تمسخر آمیز کلامتان بود، و اینکه شما اصولا در پی دریافت پاسخ نیستید. نگاه کنید به عبارت هایتان:
« تو خیلی کمتر از موسوی و کروبی و … هستی»،
«فکر نمیکنی که عددی نیستی که نمیگیرنت»،
«شما آدم متوهمی هستید»،
«آیا فکر نمیکنی که حکومت شما را اصلا به حساب نمی آورد و پیش آنها عددی نیستی»،
«در توهمات خودت، خود را همپایه بزرگان بلکه بالاتر از آنان میدانی».
کسی که واقعا در جستجوی پاسخ باشد، از این ادبیات بازاری در پرسش هایش استفاده نمی کند. شما دنبال جواب نیستید، دنبال تحقیر کردن آقای نوری زاد هستید.
3- جناب عرفانیان گرامی لااقل به یکی از پرسش های شما پاسخ درستی دادند، که بارها هم از جانب آقای نوری زاد تایید شده. اگر در نمایشگاه ایشان حضور داشتید می دیدید که دفترچه ی مربوط به قیمت تابلوهای ایشان چطور دست به دست می شد. پس وقتی پرسشی را دوباره و چندباره تکرار می کنید، دنبال پاسخ نیستید.
4- من نمی دانم چرا با نوری زاد کاری ندارند، و هیچ وقت هم منبع درامد ایشان برایم سوال نبوده. هیچ وقت هم درباره این مسائل کنجکاو نخواهم شد. دلیلش قطعا تمایلم برای تقدس گرایی نیست. نه جناب نوری زاد برای امثال من بت هستند، و نه ایشان نیازی به پرستیده شدن دارند. من به کلام حق ایشان نگاه می کنم، و مادامیکه در سکوت نفرت برانگیز این شهر ارواح، ایشان صدای مظلومان شده، همراهشان خواهم بود.
5- لحن کلام شما از واقعیتی پرده بر می دارد. شما از چیزی ناراحت هستید. نوری زاد شما را ناراحت کرده. شاید بهتر باشد بروید سر اصل مطلب، و دلیل دلخوری خود از ایشان را بگویید. آنچه جناب نوری زاد تا به حال گفته و انجام داده، چیزی جز بی پروایی در بیان حقیقت به بهایی گزاف نبوده. کجای حقیقت گویی ایشان شما را اینطور آزرده کرده؟ شما مدام می گویید نوری زاد کسی نیست و جدی گرفته نمی شود. بسیار خوب، چرا هر روزه به نوشته های ایشان سر می زنید و مطالب را می خوانید؟ چرا سخنان این آدم «غیر مهم» را پی می گیرید؟
نهایت کلام اینکه، من یک خداباورم، و دین و مذهبم انسانیت است، فارغ از همه ی زنجیرهایی که قشریون تهی مغز بر پای دین زده اند. نه بهایی ها را نجس می دانم، نه در تعلقات و تعصبات آمیخته به خرافات فرو می شوم. نه شخصیت پرستم، و نه هرگز عهد اخوت کورکورانه با کسی بسته ام. شما هم بنایتان را بگذارید بر همین اصل انسانیت و انسان بودن و سعی کنید در مغز سخنان افراد فرو شوید. مهم این نیست که آنها که «انسان» هستند و «شریف»، از کجا کسب درامد می کند، مهم این نیست که خط و ربط احتمالی شان چیست. تا مادامیکه در مسیر انسانیت و خرد و وجدان هستند، آنها را همراهی کنید.
راستی، شما آیا هیچ نقدی به اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ندارید؟ همه چیز بر وفق مراد است؟ سخنان جناب نوری زاد هیچ یک از دغدغه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شما را شامل نشده؟ خیر؟ پس بسم الله. این گوی و این میدان. شما قضایا را در همین جا از زاویه نگاه خودتان پی بگیرید.
سلام
خیلی دوست داشتم این آقا نویسنده ,به این سوالات من جواب میداد :
١- محمد نوریزاد کسی نیست که نظام مقدس برایش تره خورد کند ولی او را برای مدت زمان بلندی در انفرادی نگاه میدارد , چرا ؟
٢_ محمد نوریزاد هر چه که نباشد مدت ها است که حد اقل اسم و رسم انبوهی از بی نام و نشانان را به حد اقلی از افراد که از پیرامون او عبور میکنند نشان میدهد حالا چه فرق دارد که او کاسه زیر نیم کاسه دارد .
٣_ محمد نوریزاد حد اقل این شهامت را دارد که به راه اشتباه رفته خود نظر کند و از هر کجا که فهمید آنرا عوض کند , اگر چه که میتوانست راحت چیزی به نام زندگی داشته باشد . حالا چه فرقی دارد که او از کجا میاورد , مهم حاصل عمل او است .
٤ _ بهتر نیست به جای این حرفهای پوچ و بی ربط , به حاصل کارش نگاه کنیم تا ببینیم برایند کارش چه بوده ؟
٥_ او که به گفته شما کاره نیست , کاش که شما این سوالات را از افرادی در این حکومت میکردید , که کاره هستند , مثل همین آقای پور محمدی و از او میپرسیدید که چرا فلان شخص که در نظر شما کسی نیست اسم شما را اینطور به نام داعشی معرفی کرده ؟
٦_ بد نبود اگه از خودتان میپرسیدید , خوب , او خودش کسی نیست ولی بگذار با خودم رک و راست باشم و ببینم چه میگوید ؟ مگر ضرری دارد ؟ مگه در قرآن نیامده که حرف ها را بشنوید و از میان آنها بهترین های آنرا بر گزینید ؟
٧_ آقای محترم به جای اینکه وقتتان را صرف پیدا کردن منبع دارای های وی صرف کنید , کاش کمی به حرفهای او فکر میکردید هر چند که در نظر شما یان او کسی نیست . البته که در نظر شما این مردم اصلآ عددی نیستند که شما به خواهید وقت عزیزتان را صرف آنها و حرفهای آنها کنید ,
٨_ دوست عزیز محمد نوریزاد حد اقل این ایمیل را در سایت خودش گذاشته آیا همین حکومت نامه های او را در روزنامههای رنگارنگ و سایت های جور و جورش میگذارد ؟
٩_ من اینها را که کنار هم میگذرم بدون اینکه به منبع پول آقا نوریزاد فکر کنم به عمق اثرات رفتارش فکر میکنم .
جناب جدی و پیگیر !
١. میخواهم بدانم شما فقط برای دریافت جواب از نوریزاد جدی هستید یا در امر مطالعه و تفکر هم اندک جدیتی دارید . اگراهل تفکر و تعقل هستید لطفا بگویید منظورتان از پیگیری این سوال از نوریزاد چیست , خصوصا اینکه میگویید توضیحات مکرر ایشان را قبول ندارید ! پس می خواهید چه بگوید که برایتان قابل قبول باشد؟
٢. گویا نگران بیکاری نوریزاد هم هستید . در مملکتی که حدود یک چهارم افرادی که در سن کار هستند یا بیکارند یا تظاهر باشتغال میکنند نوریزاد تنها نیست . آیا هرگز فکر کرده اید که ان میلیونهای دیگر چطور نان زن و بچه شان را تامین میکنند یافقط نگران زندگی نوریزادید ؟
٣. فرموده اید که حکومت کوچکترین اهمیتی به نوریزاد نمیدهد. بسیار خوب. شما چرا تا این حد پیگیر او هستید؟ چرا اوقات شریفتان را صرف کسانیکه برای حکومت مهم هستند نمیکنید ؟
منتظر جواب شما به سوالاتم هستم.
ﻧﺪﻳﺪ
اﻭﻝ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻣﺎﻟﻲ و اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ اﺯ ﻛﺠﺎ ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘
ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﭼﻨﺪ ﻋﺪﺩ اﺯ ﺗﺎﺑﻠﻮﻫﺎﻱ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺭا ﺑﺨﺮﻳﺪ ‘ ﺑﻌﻀﻲ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻣﻠﻴﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺭﻓﺘﻪ اﺳﺖ ” ﻓﺮﺩا ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺁﺯاﺩ ‘ﻗﻴﻤﺖ اﻳﻦ ﺗﺎﺑﻠﻮﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﻠﻴﺎﺭﺩ ﺧﻮاﻫﺪ ﺭﺳﻴﺪ
اﺯﺭﺵ اﻳﻦ ﺗﺎﺑﻠﻮﻫﺎﻱ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﮔﺪﺷﺘﻪ اﺯ ﺟﺒﻪ ﻫﻨﺮﻱ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﻩ اﻃﻼﻋﻲ اﺯ ﺁﻥ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩﻫﺎﻱ ﺩﻭﺭ ‘ﺧﺒﺮ اﺯ اﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻛﺴﻲ ﺭا ﻣﻴﺪﻫﺪ ﻛﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﺩﻳﺪﻥ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﻴﻜﻔﺎﻳﺘﻲ و ﻧﺎﻋﺪاﻟﺘﻲ ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻪ
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻗﺎﺻﺐ ‘ﺣﺪ و ﺣﺪﻭﺩﻱ ﺭا ﺩﺭ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺣﺎﻝ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ
اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ‘اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﭘﺮﺳﻴﺪ ‘ﭼﺮا ﺧﺎﺗﻤﻲ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺭا اﻋﺪاﻡ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ اﺯ ﭼﻪ ﻣﻴﺘﺮﺳﻨﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﻛﻢ اﻋﺪاﻡ ﻛﺮﺩﻧﺪ ‘
ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺑﻨﺪﻩ ‘ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻓﻌﻠﻲ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻟﻴﺒﻲ ‘ﺳﻮﺭﻳﻪ ‘و ﻋﺮاﻕ ﺭا ﺑﻌﻴﺪ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﺳﺨﺘﻲ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻴﺎﻳﺪ ‘ﺩاﺷﺘﻦ ﺁﻟﺘﺮﻧﺎﺗﻴﻮﻱ (ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻨﻲ) ﭼﻮﻥ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻣﺎﻧﻊ ﺳﻮﺭﻳﻪ ﺷﺪﻥ اﻳﺮاﻥ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻣﻦ ﺷﻚ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻭﻗﻮﻉ ﭼﻨﻴﻦ ﺳﻨﺎﺭﻳﻮﻳﻲ ‘ﭼﻪ ﺣﺰﺏاﻟﻠﻪﻫﻲ و ﭼﻪ ﻧﺎﺭاﺿﻲ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ‘ﺑﻪ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ‘
اﻳﻦ اﺻﻼﺡ ﻃﻠﺒﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺷﺮاﻳﻄ ﻳﻚ اﺟﻤﺎﻉ ﻓﺮاﮔﻴﺮ و ﺁﺷﺘﻲ ﻣﻠﻲ ﺭا ﻓﺮاﻫﻢ ﺁﻭﺭﻧﺪ ‘ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﭼﻤﺎﻗﺪاﺭاﻥ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ ‘ﻣﻼﺣﻀﻪ ﺗﺎﻡ و ﺗﻤﺎﻣﻲ ﺑﺎ ﭼﻤﺎﻗﺪاﺭاﻥ اﻣﺮﻭﺯ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺩاﺷﺖ ‘ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ اﻣﺎﻥ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ ‘ ﻧﻜﺘﻪ ﻣﻬﻤﺘﺮ اﻳﻨﻜﻪ ‘ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻓﻌﻠﻲ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ اﺟﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ
ﭘﺲ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ‘ ﺧﺎﺗﻤﻲ ‘ﺗﺎﺟﺰاﺩﻩ ‘ و ﺻﺪﻫﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺭا ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﭘﺎﻛﻲ ﺩاﺭﻧﺪ و ﻣﺤﺒﻮﺑﻴﺘﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﺴﺐ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺭا ﺩﺭ ﺁﺏ ﻧﻤﻚ ﺧﻮاﺑﺎﻧﺪﻩاﻧﺪ ” ﺑﺮاﻱ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩا .
محمد آقا
من به شخصه به شما حق میدهم کنجکاو و تا این حد مصرانه پیگیر واقعیت باشید تا بتوانید این معمای بسیار پیچیده را حلّ کنید
باید به حضورتان عرض کنم که عجیب دنیائیست ایران امروز, زیرا هماکنون حدود ۵ میلیون ایرانی بیکار هستند و هیچ گونه منبع درآمدی ندارند. جالب اینجاست که از این ۵ میلیون نفر۴,۹۹۹,۹۹۹ آنان از فرط گرسنگی برزمین افتاده و جا به جا جان باخته اند و در این میان فقط نوریزاد با در نظر گرفتن شدّت بیکاری و گرسنه بودنش بطور شگفت انگیزی جان سالم بدر برده و زنده مانده است
بعله حکماٌ کاسه ای باید زیر نیم کاسه باشد
آقای محمد من هم حدود یکماه پیش در پیج آقای نوری زاد در گوگل پلاس این سوال را از ایشان کردم , و واقعا برای من عجیب بود که اگر فقط نان دونه ای ٥٠٠ تومن و تخم مرغ شانه ای ١٠٠٠٠تومن هم اگر بخرند و بخورند هم ماهی ٥٠٠ هزار تومان میشود و سر گنج قارون هم بشینی تمام میشود … از آقای نوری زاد جوابی نگرفتم , ولی هوا خواهان ایشان بنده را به فضولی و مزدوری نواختند و متهم کردند…
حضرت آقای سوال کننده، در این کشور قبل از سوالات شما سوالات بی پاسخ زیادی است که شمایان باید ابتدا به آنها پاسخ دهید. اول اینکه رهبری با په لیاقتی رهبر شد؟ همین را پاسخ دهید برای ما کافی است. باقی پیشکش
جناب نوریزاد
درود … درود…
خدایی اگه تهران بودم حتما میومدم پیشتون … ببخشید…
ولی مردم تهران هم با وجود ادعا هاشون کم لطفن.
سلام لطفا در صورتیکه از قرار بازداشتی وی اطلاعی دارید اعلام فرمایید شاید بتوانیم تهیه نماییم
رهبر انقلاب در دیدار مسئولان حج: جنگ غزه، قدرت دنیای اسلام را نشان داد. ما میتوانیم هردشمنی را به چالش بکشیم/ این قدرت میتواند ظلم را برطرف کند، ما قصد سیطره بر دنیا نداریم، میخواهیم ظلم را رفع کنیم و میتوانیم/ قدرت اسلام، قرآن، ایمان و امت اسلامی را دست کم نگیریم و بدانیم که میتوانیم با ظلم نظامهای مستکبر مقابله کنیم.
بزرگوار!
شما که طالب رفع ظلمید، بیایید از کشور خودتان شروع کنید. وقتی ظلم در ایران ریشه کن شد، آنوقت دسته جمعی می رویم سراغ غزه. این نوری زاد همان رفیق سابقتان نیست؟ چرا پس به تنهایی عَلَم مبارزه با ظلم را برداشته و دست از جان شسته برای نجات نفَسِ به شماره افتاده ی انسانیت؟ از کجا راهتان این همه از هم جدا شد؟ کمکش نمی کنید؟
یک سخن هم با دوستانی که ارادتشان به بزرگان شیعه بحدی ست که حاضرند ساعت ها با مخالفان به بحث های چالشی بپردازند. آیا به باور شما، صلاح است اینقدر در گذشته متوقف بمانیم؟ دفاع از عملکرد علی بن ابی طالب، یا حسین ابن علی چه سودی دارد وقتی سطرها و نثرها برایشان بنویسیم، اما خودمان گوشه ای از شهامتی که برای آنان در ظلم ستیزی ترسیم می کنیم نداشته باشیم؟ ده ها نفر از هموطنانمان به جرم اعتقاداتشان در زندانند. من از خودمان انتظار آن چنان تهوری برای قدم زدن در مقابل اوین را ندارم. اما می گویم اگر امام علی و امام حسین با مختصاتی که شما برایشان قائل هستید امروز بودند، محال بود ساکت بنشینند. حال که خودمان قادر به پیمایش سیره آنها نیستیم، بهتر نیست دیگر برای مصیبت هایی که 14 قرن پیش روی داده مرثیه سرایی نکنیم؟
البته پدر داعشی های داخلی مصباح یزدی است که بیشرمانه از نصر بالرعب حرف میزنه بهتره عکس اورا بزنید ضمن اینکه داعش گناهی ندارد چون ریشه مشکل قران کلام محمد است که به روشنی فرمان سربریدن و کشتار میدهد
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
وبه همکاران با وفا یتتان و هموطنان خرد ورز و آزادمنش
هموطنان را همانند آفای محسن شجاع بدون انجام جرم دستگر و بدون محاکمه و وکیل و دادگاه منصفه روانه زندان می کنند
تا به اصطلاح خودشان مردم را بترسانند و رعب و وحشت بوجود آورند تا بتوانند مملکت ایران را بیشتر و بیشتر غارت کنند.
بی سواد ها ی خلافت ایران چنان در دیکتاتوری و منصب و پول غرق شده اند که نمی خواهند بفهمند که آتش در زیر خاکستر در حال شعله ور شدن است و اکثریت مردم ایران به دلیل اینهمه اعمال وقیحانه و ضد بشری، جانشان به لب رسیده و از این خلافت(حکومت اسلامی) بی زار شده اند ومنتظر فرصت هستند که همانند کوه آتشفشان فوران کنند.
بر سر سر زمین رویائی گل و بلبل و سرزمین مردم شریف ایران همانند کوروش، فردوسی ،خیام،عطار، سعدی ،حافظ و مولانا ، امیر کبیر ،بهار ،اعتصامی ،فروغ و سمین بهبهانی و هزاران وهزار انسان های فرهیخته دیگر و دلیر وشجاع چه رفته است؟!
گزارشی از خبر گزاری ها و نقل و قولی از فیس بوک:
راستش را بخواهید من از کشوری آمدهام که آدمها یک طور دیگری هستند. عدهی زیادی نخبه دانشگاهی در زنداناند و عدهی زیادی با پروندههای قضایی اختلاس راست راست در خیابان راه میروند. خب این چیزها ممکن است در هر کشور دیگری هم اتفاق بیافتد و شاید به من بگویید تنها کشور تو نیست که این کارهای غیرقانونی در آن اتفاق افتاده است. مشکل اما جای دیگری است. در کشور من مردم به این خبرها و
بیقانونیها عا د ت کردهاند و خود این گزاره بیشتر انسان را در سه گوش استیصال اسیر می کند.
غنچه قوامی نه آدم کشته بود نه اختلاس کرده بود و نه بورسیهی غیرقانونی داشت ، رفته بود بازی والیبال را ببیند و الان ۶۷ روز است انفرادی است. چه حیف که این جملهها همانقدر که احمقانه به نظر میرسند واقعیت هم دارند. همه ی کلمههای خوب را باید قاب گرفت و به عنوان یادگاری روی طاقچه گذاشت. انسانیت، قانون، شرافت، نوع دوستی وو..
پایان نقل وقول
هموطنان گرامی وشریف ! تاکی بی اعتناء وبی تفاوت به رویداد های وحشیانه و بی شرمانه . دست کم یک اعتراضی بکن ! درود چند باره به نوری زاد غیور و انسان ایران دوست.
با آرزوی تندرستی و موفقیت وتشکر از امکان ودرج نظر دگری در وب سایتتان
سلام و خسته نباشید . پدر پسر شجاع !
برایتان موفقیت آرزومندم .
به امید آزادی همه زندانیان در بند.
به امید شفای امیر خوبیها ( عباس امیر انتظام)،
با درود به مادر سعید زینالی (ویاد یوسف گمگشته مادر)
و به امید سرافرازی ایران ، سرزمین پاکان.