خانم شیرین عبادی را از این روی می ستایم که: با سواد و با ادب و تیز فهم و انسان دوست و وطن پرست و طرفدار حق است. و باز از این روی که: با همه ی ناسزاها و هجمه ها و تنگناهایی که دستگاههای ریز و درشت اسلامی، برای وی و برای خانواده ی وی پرداختند، خانم عبادی، از جاده ی ادب و انصاف دور نشد. وی را می ستایم بخاطر این که نشان داد در این جامعه ی مرد محور، یک زن می توان با پافشاری بر درستی و قانون و حقوق همه جانبه ی مردم، پیشاپیش همه ی مردهای نام آورِ اسلامیِ این نظامِ هردمبیل، به وادیِ مردانگی پای نهد و نام خود را در ردیف آزادگان و حق جویان تاریخ جاودانه سازد.
چرا نگویم من همین احساس را نسبت به سرکار خانم مهر انگیز کار دارم. بانویی که با لمس هزار آسیب و رنج، از وی جز وطن دوستی و نیک اندیشی ندیده و نشنیده ایم.
محمد نوری زاد
سیزدهم شهریور نود و سه – تهران
|
اگر باید افتخار کرد به هموطنانی اینچنین افتخار می کنیم زنان ومردانی که در جهان درخشیدند وقلبشان برای ایران می طپد..پیشنهاد میکنم شما نوریزاد شجاع فایلی باز کنید ونامهای این بزرگان را درج نموده مختصری از زندگینامه شان را بنویسید
کامنتها جالب بود البته از این نظر که کامنت گذاران به مطلب شما نپرداخته بلکه توجه هم نکرده اند و هر کس به موضوع دلخواه خودش پرداخته این نشان میدهد آنها هم متوجه شده اند که مطالب روزانه شما فقط برای این است که بگویید هستید و خالی از محتوا ست این یک حقیقته ، هر چند در پاسخ به این کامنت رای منفی داده شود اما واقعیت عوض نمیشود .
نوری زاد عزیز چرا برای زنان هیچ هویتی قایل نیستیم؟
با این جمله ی شما که: پیشاپیش همه ی مردهای نام آورِ اسلامیِ این نظامِ هردمبیل، به وادیِ مردانگی پای نهد و نام خود را در ردیف آزادگان و حق جویان تاریخ جاودانه سازد.
این کلمه ی مردی و مردانگی ناشی از تفکر مرد سالار ما ایرانیان است.
به قول شفیعی کدکنی:
زنان اینجا چو شیر شرزه کوشند / اگر مردی همین جا باش و زن باش!
ارادتمند همیشگی شما فاروق
جناب عرفانیان..بنده چندی پیش که این حرفهای عجیب و غریب جناب انعامی را میدیم به او گفتم که بنظر میرسد حرف حسابت این است که هیچ حرف حسابی نداری..جنابعالی هم بنظر میرسد حال و روزتان بهتر از عباس آقا نیست..آخر عزیز من شما بده به یکنفر این کامنت شما را بخواند ببیند اصلا پیامی در آن هست یا نه؟ اینکه از صبح بخواهیم به هر چه دین است فحش بدهیم و به هر چیزی هم متوسل بشوی کجایش منطق است که اینقدر برای آن دلت میسوزد؟..دوست عزیز دوران منبری بازی تمام شد.. فاتحه! چرا برای معمم چه کراواتی!! شما زحمت بکش این نوار را عوض کن!
جناب باصفابرخلاف تصورشما.حال و روز امروز ما نتیجه موعظه های منبرومسجدوخرافات وتوهمات دین است.وبازبرخلاف تصورشما.همین منبرمسجدوخرافات طرفداران زیادی نیز دارد.وبدبختی اینجاست که همین تفکر(اگربتوان اسمش راتفکرگذاشت)دگم وعقب مانده حاکم بر روزگارما.
جناب عبّاس آقا
آن چیزی که منبر گفته میشود یعنی بحث یکطرفه و بر مبنای تحریک احساسات و بی منطقی. شما اگر از این روش ناراحتی که حتما هم هستی و درست هم هست باید روش بدیل آنرا بکار ببری که همه چیزش خلاف آن باشد. تکرار همان روش با فقط عوض کردن واژها و سوژه ها و بجای فحش دادن به عمر فخش دادن به دین و اعتقادات مردم چیزی را عوض نمی کند. بد اخلاقی و فاشیسم در هر لباسی ماهیتش همان است. هر چیزی که به تحقیر دیگری منتهی شود خوب نیست. میدانی چرا منبری بودن مورد علاقه است؟ برای اینکه بی دردسر است. لازم نیست بروی مطالعه کنی. کافی است چند تا فحش بدهی!..من حرف شما را قبول دارم ولی بهتر است خودمان از این وضعیت دوری کنیم.نه اینکه بروش دیگری آنرا انجام بدهیم..موفق باشی
رهبر جمهوری اسلامی: نظم جدید جهانی در حال شکل گیری است
احتمالا منظور ایشان اشغال اوکراین توسط روسیه و نیز حرکات داعش در عراق و سوریه است.
مقام عظما دوباره توهم زد خدا بخیر کنه
شکوه زن ایرانی.
قطعه ای موسیقی که به همۀ شیر زنان و رادمردان ایرانی که در راه احقاق حقوق و آزادی زنان این سرزمین فداکارانه میکوشند تقدیم شده است:
http://www.youtube.com/watch?v=DO-TCkwFL-o
دوستان محترم
در اين زمان اولويت ما در چيست؟ ايا اولويت پرداختن به معضلات روز جامعه است يا اينكه نقالى است؟ طرف سوال من دوستان حامد و حامى و كورس و برديا و مرتضا هستند اقايان شما چه فايده اى در قصه پردازى هاى بيكنش يافته ايد كه او را تشويق كاذب به نوشتن ميكنيد؟ ايا اينكه مدتى سايت را از جهت گيرى خارج كرد كافى نيست؟ چه نفعى در نوشته هاى كذب اين شخص يافته ايد كه ما از ان خبر نداريم؟ چه گره اى با نوشته هاى كاذب او وا شد كه او راا به نوشتن دوباره تشويق كاذب ميكنيد؟ چه ارزشى در نوشته هايش پيداا كرديد ؟ايا بهتر نيست او را از. نوشتن بيهوده منع كنيد؟ مشكلات جامعه درد ما است نه پرخورى رستم و غولها و ديوها. با تشكر
جناب عاقل گرامی
با سلام
چون نامی هم از این بنده بردید ،این مطلب را نوشتم ،ببین دوست عزیز ،اینجا یک سایت آزاد است که صاحب آن خواستش این است که هرکس خواست هر مطلبی بنظرش رسید بنویسد ،حتی این اواخر ایشان در توضیحی گفتند که مانعی ندارد هر دوستی هر مطلبی خواست (ولو بی ارتباط با پست ایشان) بنویسد ،البته خط قرمز همیشگی ایشان مراعات ادب و انصاف و عدم کاربرد الفاظ رکیک و توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی است ،بنظر میرسد این پدیده فرخنده ای است ،شما به سایت های دیگر مراجعه کنید که شاید همه آنها بنوعی دچار خود سانسوری یا ترس و غیرو هستند و همه نظرات را منعکس نمی کنند.
حال در این سایت دوستی هم خواسته است داستانهای شاهنامه را توجیه و تفسیر کند ،بهر حال هر تفسیری که از شاهنامه وجود داشته باشد ،من و شما بعنوان دو ایرانی که نمیتوانیم نسبت به فردوسی و اثر ادبی حماسی برجسته او بی تفاوت باشیم ،حتی اگر من و شما هم به شعر علاقمند نباشیم ،برخی دیگر هستند که علاقمندند ،حال در این سایت نیز برخی دوستان حامی (جناب حامی خاص را نمی گویم) توضیح و تفسیر آن دوست از شاهنامه هستند ،شما اجازه بدهید این دوستان هم در چهارچوب آزادی بیان بنویسند ،نهایت این است که اگر من و شما نخواستیم کامنت مورد نظر را نمی خوانیم ،البته من هم با تکرار نویسی مطالب موافقتی ندارم ،حتی اول بار خود بنده به جناب کورس پیشنهاد کردم که مطالب ارزنده خود را جمع آوری و ویرایش کنند و بعد در یک فایل اگر خواستند منتشر کنند ،بعد دیدم دوستی بنام حامی مکرر در مکرر صفحات را به این موضوع اختصاص داده است ،البته ایشان زحمت می کشد ،اما افراط کردن در هر موضوعی سبب ابتذال و آزردگی میشود ،بنظر من خوب بود جناب حامی و دوستان صبر می کردند همه مطالب آقای کورس در باب شاهنامه باتمام برسد بعد مجموعه ویرایش شده آنرا یکجا منتشر می کردند ،کاری که دوست ما آقا بردیا در وبلاگ خود انجام داد ،اما دائم در هر صفحه یکجا نویسی بنظرم سبب همین آزردگی می شود که در شما پدید آمده است،والا کسی با شعر و ادبیات و فردوسی و شاهنامه مخالفتی ندارد.
به این نکته هم توجه فرمایید که من و شما و دیگر دوستان کاربر در این سایت هیچکدام نسبت به دیگری حق اولویت یا برتری خاصی نداریم که سلایق خود را به دیگران تحمیل کنیم ،خیر همه در اینجا در عرض هم و بطور مساوی حق نوشتن دارند ،و کسی نمیشود بگوید فقط سلیقه من باید حاکم باشد،پس خواهشا شما دل آن دوست محترم (بیکنش مفسر شاهنامه) را نشکنید ،و به درخواست دیگر دوستان احترام گذاشته و اجازه دهید ایشان و دیگران هم مطالب خود را بنویسند ،شما هم هم خودتان و هم اسم شریفتان “عاقل” است مطالب خود را بنویسید تا همه از آن بهره مند شوند.
با تشکر از شما
حرف حسابی من از شما دیده بودم همین بوداقا مرتضی.یادبگیریم به علایق وسلایق یکدیگر احترام گذاشته .واگربه قدرتی رسیدیم دیگران رامحدودنکنیم
سلام ودرود
آقای نوریزاد اتفاقی آخرین نامه شما را خواندم.
وبسیار برایم قریب بود.
آقای نوریزاد من مثل شما دچار انقلاب نشده ام بلکه از ابتدا به ماهیت این نظام پی بردم. از آنروزی که پدرم را گرفت و من 3 ساله بودم.البته به پدر شهیدم برای جان فشانی اش افتخار می کنم. اما قصاوتی که حکومت و آقای خامنه ای با خانواده ما داشت برای من زود ماهیت حکومت را نمایان ساخت.
خدا را شکر که مادرم عاشقانه و عارفانه مرا وجود داد.
آقای نوریزاد از قبل هم چند نامه از شما را خوانده بودم اما امروز که کمی بیشتر در سایت پر از عشق و دردتان زخم هایم را کمی تالم میدادم احساسی قریب از درد و دغدغه خود با شما یافتم.
جناب نوریزاد عزیز من اگر شهرت شما را داشتم قطعا از شما بیشتر در این مبارزه علیه این ظلم واستبداد حکومت دینی تلاش می کردم.
اما باز هم خدا را شکر که درحد خانواده و محله هم تلاش بسیاری کردم .
نوریزاد نازنین، روحیه انسانی که مادرم در وجودم به ودیعت نهاد بسیار راهگشا در درک بسیاری از ظلم های رژیم است.
اینها را گفتم تا بگویم تنها نیستی اما نمیدانم چرا اصرار به تنهایی دارید.
نمیخواهید یا نمیتوانید؟
و سپاس از توجهتان
سلام آقای نوریزاد
خیلی وقته اخبار شمارو پیگیری میکنم از نامه هاتون و مسافرتاتون به جاهای مختلف ایران یه بارم وقتی داشتم رد میشدم جلوی در وزارت دیدمتون در مجموع از شما و روشتون خوشم میاد مطمئنم تاثیر زیادی درجامعه میزاره شبیه کارای ماحاتما گاندی یا نلسون ماندلاست نمیدونم شما هم میتونید روزی برای ایران نقش اونارو بازی کنید یا نه؟
در هر صورت میخوام بدونید منم با شمام خیلی وقتا میگم منم برم در یه خراب شده تو این مملکت قدم بزنم یه پلاکارد با عکس پسرم بگیرم دستم و اعتراض کنم به ظلمی که به من و خانوادم و هزاران بچه معصوم کشورم شده ولی نمیدونم چطوری اینکارو بکنم راستش نمیدونم انقدر قوی هستم که سرزنشهارو تحمل کنم یا ضرب و شتم هارو یا فقر و بی پولی رو و یا …. سرتون و درد نیارم شش آذر 92 دکتر پرهام مارو فرستاد بیمارستان محک تا مطمئن بشیم قراره چه بلایی سرمون بیاد راستی تا حالا رفتید محک یه سر بزنید کودکانی بی مو لاغر هراسان و مادران و پدرانی گریان پسرم پرهام به سرطان خون مبتلا شده بود صدقه سر بنزین احمدی نژاد و پارازیتهای خامنه ای آوار بر سر من و مادرش فرود اومد مدتها کارمون گریه بود ونفرین درمان سختی رو پشت سر گذاشتیم محک آخرین امید ما بود با تلاش پزشکان و کمک خیرین محک این بجه ها میتونن به ادامه زندگی امید داشته بانشند هرروز تعداد مراجعین بیشتر میشه بطوریکه دیگه جا ندارن تمام بخشها پر شده و بخش شیمی درمانی هم چند برابر ظرفیت کار میکنه نتیجه کارای آقایون کم کم داره خودشو نشون میده آمار سرطان محرمانه شده و به قول خانم ابتکار سونامی سرطان رسیده تو شهرمون القصه اینه وضع ما و صدها پدر و مادر محکی آقای نوریزاد خیلی وقتا فکر میکنم اگه ما تو یک کشور اروپایی بودیم با این کسانیکه این کارو کردن چه برخوردی میشد ؟ آیا صدها شکایت از احمدی نژاد و خامنه ای روانه دستگاه قضایی نمیشد؟ چرا ما نمیتونیم از این جنایتکارا شکایت کنیم؟ چطور میتونیم اونارو به پای میز محاکمه بکشونیم حداقل به چالش بکشیم و رسواشون کنیم ؟ خیلی از این بچه ها میمیرن و پدر مادرا براشون تو بیمارستان خیرات پخش میکنن شما چطور میتونید منو راهنمای کنید من نمیدونم چکار کنم
با تشکر..
حسین پدر پرهام
سلام آقای نوری زاد
آدم ها بعضی مواقع به یک چیزای فکر می کنن و یا بهتر بگم به یک سری از اطلاعاتی دست پیدا می کنند که دچار اشتباه فکری میشن.
اینا خودشونو به اصطلاح روشنفکر می دونن و سعی میکنن که ایدئولوژی و تئوریی ذهنی خودشونو پیاده کنن .
تا اینجا مشکلی نیست ولی مشکل از اینجا پیش میاد که این روشنفکر از کجا و از کدام منبع به این سطح رسیده که خود را روشنفکر می نامدو به اصطلاح خود آمده است تا یک تحول و یا تغییر در جامعه خود بدهد .
سوال اینجا پیش میاد که آیا تمام منابعی که شما از آنجا دریافت می کنید معتبر است ؟
چون در کارشناسی جامعه و معظلات اجتماعی کسب اطلاعات صحیح و درست بسیار مهم است.
مواظب باشین در بازی شطرنج سیاست از شما به عنوان یک بازیچه و یا یک سرباز استفاده نکنند.
سعی نکیند وارد سیاست شوید !
چون وقتی وارد شوید دیگر بیرون آمدن از آن به سختی و یا غیرقابل بازگشت هست.
و وقتی متوجه میشوین که شما به عنوان یک مهره بودین دیگر پشیمانی فایده ندارد.
سیاست بسیار کثیف است.
کمی به رفتارهایمان فکر کنیم
ريشه ها ١٦٩( دنباله كامنت زير با همين عنوان )
عرفان چگونه علمى است ؟
گفتن ندارد كه وقتى در اينجا از علم بودن عرفان سخن مى گويم ،از عقيده ،نظر و ارزيابى خود سخن نمى گويم .عارفان ايرانى خود به ما مى گويند كه عرفان نوعى علم است .در اينجا البته مى توان نقل قول هاى زيادى را از خود عارفان شاهد آورد ،اما در اين صورت خوانندگان به مواجهه با جملاتى وادار مى شود كه غالبا نثر مغلق و قديمى دارند و سعى من إن است كه در حد امكان به زبان ساده بنويسم .و دريافت خود را از همان متون قديم و نامأنوس به زبان مأنوس بيان كنم .با اين همه براى نمونه يك بخش از كتاب مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه (باب اول ،فصل اول) را مبنا مى گيرم . / پس هركجا سابقه عنايت ازلى تعلق گيرد ،و خواهد كه بنده را اعتقاد صحيح كرامت كند نخست او را از آثار و رسوم عادات و مسموعات برهاند و با طهارت فطرت اولى رساند و بيخ هوى و عناد از دل او انتزاع كند تا قابل صورت اعتقاد صحيح گردد و مشاهده حق صرف او را صريح شود /
در اينجا سه نكته چشمگير تر است .يكم اينكه اين عارف سده هشتم دين در مقام اعتقادات عامه را ظلمت رسوم و آلوده به كينه و عناد و خواهش هاى دنيوى و مبتلا گشته به تفرقه فرقه ها و بغض و عداوت ميان انسان ها مى يابد .عزالدين محمود كاشانى در كتاب ارزشمند خود به هيچ وجه به عدد مسلمانان موروثى افتخار نمى كند و پروا ندارد كه دين موروثى و تقليدى عوام را آلوده به اوهام و ظنون و ظلمت رسوم و انحراف و ضلالت بخواند و بگويد كه تحجر و انطباع عقايد در اين اذهان چنان است كه / مجال و مساغ صورتى ديگر در آن محال مى نمايد و هركه را از سنن عقيده و صوب مذهب خود مايل و منحرف ينند بغى و ضلالت نسبت كنند /(همان) جالب اينكه در نظر اين نويسنده آنانى هم كه براى اثبات حقانيت مذهب خود به ادله و براهين تمسك مى جويند و گمان خروج از دايره تقليد مى برند همچنان گرفتار تقليد مى بيند. بنابراين به قول معروف اول ريشه ميليون ها مومن موروثى و حتى حكيمان برهان آور آنها را مى زند و آنها را تا مرز بى دينى پيش مى برد .اين جسار و طلب نوزايي شايد بتوان گفت شرط اول قدم معرفت عرفانى از آغازين مراحل شكل گيرى عرفان اسلامى بوده و گاه كار را به جاهاى باريك كشانده است .در كتاب بسيار مايه ور عرفان نظرى ا ز سيد يحيى يثربى (ص ١٣٢) مى خوانيم كه منصور حلاج / اگرچه معتقد به قدم نور محمدى است … اما مثل اعلاى انسانى را كه به مقام قرب رسيده و در روح خداوند حلول كرده در عيسى و نه در محمد مى جويد ..از نظريات حلاج كه بعدها نيز در تصوف اسلامى مطرح بود علاوه بر توجه خاص به مقام حضرت عيسى و طرح مسئله لاهوت و ناسوت كه يك اصطلاح مسيحى است ،مسئله دفاع از ابليس است .با اين عنوان / كه ابليس نخواست جز در برابر خدا سجده كند و از ديدار حق محروم گردد حتى به بهاى عذاب جاودانه . به همين دليل حلاج ابليس را از استادان خود مى شمرد .عين القضات همدانى نيز بر همين باور بود .حلاج و عين القضات و سهروردى به دست پاسداران عدد معتقدان موروثى به قتل رسيدند ،اما عزالدين محمود نه به قتل رسيد و نه متهم به تشويش اذهان و توهين به عقايد عامه شد .كه احتمالا اگر در جمهورى اسلامى مى زيست مى شد .
همه اين ها نشان مى دهد كه نوزايي براى عارفان اصيل جدى بود و گاه تا نهايت كفر پيش مى رفت .بنابر اين اين نكته روشن مى شود كه عارف بدوا بر آن مى شود تا خود را از ايمان جماعت و قدرت – ايمان بزدلان و سودجويان آزاد سازد
دوم اينكه عارفان گرچه برخلاف عوام و دانشمندان و اهالى برهان نخستين بار در قرون وسطى سوژه انسانى خود را دخيل در ماجرا مى كنند -كارى كه غزالى در مرحله شكاكى كرد — از اين نكته غافل نيستند كه رسيدن به اين آزادى تا چه حد فراتر از امكانات بشرى است كه روحش در اسارت سنگين ترين زنجيرهاست ؛زنجير ديانت و سنت رسوب كرده تا ژرفاى خوى و منش ،زنجير زبان ،زنجير نفس و خواهش هاي نفسانى ،زنجير جسم و غيره .بنابراين عارف اين آزادى را جز به يارى سابقه عنايت يزدانى ممكن نمى يابد .برخى كوشيده اند آزادى در عرفان ايرانى را در قياس با عرفان بودايي و هندى مثبت نشان دهند ،اما براى كسى كه التزام دينى ندارد اين آزادى شديدا منفى است و به عدم و فنا مى انجامد .
سوم اينكه نتيجه اين آزادى همان علمى است كه دليلش مشاهده خود شخص است .در علم به مفهوم science نيز مشاهده و تجربه اصلى اساسى است اما مشاهده علمى ناظر بر پديده هاى بيرونى است .معلوم علم عارف اما حق است .اين علم از نوع ديدارى است كه بر حق يا جلوه هاى حق گواهى مى دهد و من چون خود عارف نيستم و چنين شناختى را تجربه نكرده ام در مورد چند و چون آن تنها مى توانم خاموش باشم .معادل و شايد اصل چنين دانشى gnosis است نه mystic .واژه نخست در يونانى به معناى شناخت يا همان عرفان است .واژه دوم از magos به معناى راز مى آيد و با مغ همريشه است .عرفان ايرانى به ادعاى خود عارفان علم است اما به مفهوم gnosis . درست يا نادرست ،حقيقى يا كاذب عارفان ادعاى شناخت و معرفتى دارتد كه از مشاهده و ديدارى حاصل مى آيد كه با زبان و برهان قابل انتقال نيست گرچه مى تواند وصف گردد و كمابيش همه اشعار عارفانه وصف الحال مشاهده و لحظه ديدار يا وصال يا هجر يار است .
ويرايش
اين جسار و طلب نوزايي (نادرست)…………..اين جسارت و طلب نوزايي (درست)
عرض سلام و ادب دارم خدمت بزرگ خودم محمد آقای نوری زاد.
خدا می دونه کمتر روزی رو بخاطر دارم که چهره مهربان و بزرگوار شما در ذهنم تداعی نشه و به شرایط سختی که شما در اون زندگی می کنید فکر نکنم. خدا می دونه هر از گاهی بخاطر سلامتی شما آیه الکرسی می خونم و از خدا می خوام خودش شما رو حفظ کنه.
اگه بخواهیم رک باشیم باید قبول کنیم، محمد نوری زاد بایستی خیلی مراقب سلامتش باشه و هر لحظه سلامت ایشان در معرض خطر قرار داره. البته این امر، ضمن ایجاد نگرانی برای خانواده محترم و دوستداران شما، نشان از ارزش والای کار شما داره.
در یه بررسی فکری از نظر خودم، تهدیدهایی که خدای نکرده می توانند جان شما رو تهدید کنند خدمت تون عرض می کنم. مطمئنم این کلام رو بحساب دل نگرانی بابت سلامتی شما و احترام به راه بزرگ و ارزشمندی در پیش رویتان می گذارید.
محمد آقا من این تهدیدات رو به چهار گروه تقسیم کرده ام که از کمترین به بیشترین منتهی می شوند.
تهدید اول: حاکمیت. این مساله رو من کمترین تهدید برای شما می دونم. چرا که حاکمیت هیچ گاه از ترس زیر سوال رفتن تا این حد آشکار در زمینه حقوق بشر و آزادی بیان (که همین الان هم در این مساله کم مشکل نداره) ریسک از بین شخصی مثل شما که فقط دست تون به قلم میره و تا جایی که میدونم فعالیت حزبی نداشته اید رو نمی پذیره. خدا رو شکر هم در داخل و هم خارج شما به اندازه ای شناخته شده اید که نمی تونن این کار رو انجام بدهن. این موضوع به نظرم یه حُسن هم داره و اون هم اینه که حاکمیت بخاطر همین نگرانی ترجیح میده در برابر تهدیدات احتمالی از شما مواظبت کنه که مبادا به نام اونها، سلامتی شما تهدید بشه. در این زمینه حتی احتمال می دهم کسانی که برای شما در مکانهای عمومی(مثل ماجرای شیراز) ایجاد دردسر می کنند، علاوه بر اینکه ماموریت دارن، به شما توهین کنن، خسته تون کنن و هر سنگی که بتونن جلوی پاتون بندازن، در عین حال مواظب هستن آسیبی به شما نرسه.
تهدید دوم: شعبون بی مخ ها
تهدید این گروه به مراتب از حاکمیت بیشتر است. محمد آقا می دونیم در جامعه ما هنوز کم نیستند که بدون تفکر، رهبری رو دوست دارند و خودشونو فدایی ایشون می دونن. (یادم میاد خودم حدوداً ده سال پیش ارتباطم رو با یکی از دوستان صمیمی ام توی دانشگاه، بخاطر فحشی که ایشون به رهبر دادند، بیش از شش ماه قطع کردم.) این افراد ممکن است مثلاً پس از مطالعه وب سایت یا صفحه شما در فیس بوک، چنان بنیان فکری شان به هم بریزد که بصورت خودسر و بدون هماهنگی با هیچ گروه یا سازمانی، همانند آنچه برای آقای حجاریان اتفاق افتاد، تصمیم بگیرند علیه شما دست به اقدام بزنند. فکر کردن به این قضیه که این کار شهرت و حمایت حکومت رو بدنبال خواهد داشت ممکن است باعث تحریک بیشتر این افراد شود. مهم نیست آنها درست فکر کنند یا غلط، مهم نیست مورد حمایت قرار خواهند گرفت یا نه، مهم این است که چنین خطری خدای ناکرده همیشه برای شما وجود دارد.
تهدید سوم: تمام کسانی که از حاکمیت ضربه خورده اند و کینه عمیق دارند.
این گروه می تواند شامل طرفداران سلطنت، سرویس های اطلاعاتی غربی و حتی اسرائیلی می باشد. زبانم لال، از بین بردن شما که یک چهره رسانه ای و فعال حقوق بشر هستید و همواره از آشتی و صلح سخن گفته اید بهترین خوراک رسانه ای برای اینها در راستای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران است. خداوند ان شااله حافظ شما باشد. مَکَروا وَ مَکَرَالله وَ اللهُ خَیرُالماکِرین.
تهدید چهارم و خطرناک ترین تهدید علیه سلامت بزرگ و عزیز ما محمد آقای نوری زاد:
سازمان مجاهدین خلق. این گروه اونقدر برای سلامتی شما خطرناکند که از تهدید سوم جداشون کردم و جداگونه نوشتم شون. پس از وقایع اول انقلاب شاید در حق این گروه اجحاف شد اما اونها بدترین تصمیمات رو گرفتند و آشکارا رو در روی مردم قرار گرفتن. بوسه بر گونه های صدامی زدند که قصی القلب ترین مردم قرن بود. (هیتلر ولو اینکه اشتباه، ولی حداقل به نژاد خودش اعتقاد داشت و اونها رو حمایت می کرد. ولی صدام به مردم عراق هم رحم نکرد. حتی التماس های دخترانش هم برای نکشتن داماد هایش افاقه نکرد و اونها رو هم از دم تیغ گذروند. مجاهدین بد سرنوشت که در آینده ایران هم جایگاهی ندارند با چنین موجودی برای مقابله با مردم کشورشون همدست شدند.)
اونها بارها نشون دادن که برای رسیده به هدف هر کاری انجام می دهن. اوج کینه و نفرت اونها با نظام تا حدی است که حتی الفبای ادب و اخلاق رو هم در رسانه ضعیف شون رعایت نمی کنن. مجاهدا برای ضربه زدن به مشروعیت جمهوری اسلامی، خطرناک ترین افراد برای سلامتی شما هستن که کشتار و ترور رو از هر کار دیگری راحت تر انجام میدن و دسترسی شون به داخل کشور نسبت به تهدید سوم به مراتب بیشتره.
یک نکته خوب هم در پایان عرض کنم و آن هم اینکه، همه گروههای فوق الذکر با هدف متهم کردن حاکمیت ایران در رسانه ها به این کار، ممکن است علیه شما اقدام کنند و چون می دونند هرگونه تهدید علیه خانواده محترم شما نمی تونه به عنوان اقدامی از سوی جمهوری اسلامی مورد قبول افکار عمومی قرار بگیره، هیچ کدوم متعرض خانواده عزیز شما نخواهند شد.
سرور ارجمندم، محمد آقا خدا، میدونه از صمیم قلب برای سلامتی تون دعا می کنم. اما نتونستم این حرفها رو در سینه نگه دارم و هرچند می دونم نسبت به اونها آگاهی دارید ولی بازم محض یادآوری خدمت تون عنوان شون کردم.
من در پایان آیه الکرسی رو در اینجا میارم و برای سلامتی شما اون رو می خونم. خواهش می کنم شما هم اون رو برای سلامتی زمزمه کنید.
در پناه عنایت ویژه خداوند متعال سلامت باشید و عمرتون پایدار.
برادر کوچک شما عابد فریدونی
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
اینهم از دولت “تدبیر و امید” تان ! مبارک باشد :
اخبار رسیده به «انتخاب» حکایت از آن دارد که 5 چهره جنجالی وزارت علوم از این وزارتخانه خداحافظی کرده اند.
بنابراین گزارش، این افراد آقایان میلی منفرد، توفیقی، سمنانیان، صدیقی و صادقی از مدیران ارشد وزارت علوم هستند.
ظاهراً این تغییرات به درخواست مجلس شورای اسلامی و با «اثبات حسن نیت از طرف دولت باوجود برخی از ناملایمات و همکاری تام و تمام با مجلس» توسط دکتر نجفی صورت گرفته است.
پیش از این و در آخرین لحظات استیضاح دکتر فرجی دانا ، رییس مجلس به نقل از جهانگیری معاون اول رییس جمهور اعلام کرد که تغییرات مدنظر مجلس، اعمال خواهد شد.
دوستان خوب اقایان کورس و حامد و مرتضی و حامی چرا حالا که این بیکش به پوچی حرفهایش پی برده و تصمیم به سکوت گرفته شما او را تشویق کاذب میکنید ؟ کجای حرفهای بی سر و تهش ارزش شنیدن دارد؟ بگذارید این سایت را از مسیر اصلیش که طرح مشکلات روز است دوباره منحرف نکند.
ريشه ها١٦٩( قسمت ١٦٨ ذيل پست قبلى )
فرهنگ
فرهنگ دينى
عرفان
عرفان چگونه علمى است ؟
عرفان علم به مفهوم science نيست ،عرفان علم به مفهوم برهان إورى فلسفى نيز نيست . اين علم ها الزاما به حال و درون عالم وابسته نيستند ،ازهمين رو با برنامه ريزى ناهمساز نيستند .كارمن مى داند كه فردا ساعت هشت بامداد در هر حالى كه باشد بايد سركارش باشد ،مگر بيمارى يا فوت عزيزى بزنامه روتين او را موقتا به هم بزند .تازه در اين حالت نيز عامل اختلال امرى بيرونى است .عارف اما اگر در خلسه و جذبه اى كه وقت ناميده مى شود باشد نمى تواند به هيچ برنامه اى خارج از وقت و حالش توجه كند .دانشمند و فيلسوف مى توانند از ساعتى تا ساعتى را براى كار و تحقيق خود اختصاص دهند و در ساعات ديگر به كارهايي بپردازند كه چه بسا با موضوع تحقيقشان ناهمساز و حتى متضاد باشند .برنامه ريزى و محاسبه اگر وجود نداشته باشد ،نظم زندگى اجتماعى به هم مى ريزد .متروى لندن يكى از بيش ترين حجم مسافران را هر روزه در ساعت معين به محل كار مى رساند و از محل كار به خانه برمى گرداند . هرمحل كارى در شبكه عظيم و پيچيده چرخه زندگى اجتماعى در يك جامعه صنعتى پيشرفته همچون بخشى از يك ماشين عظيم عمل مى كند .ميليون ها نيروى فكرى و بدنى در كاركرد اين ماشين سهم دارند .اختلال در هريك از اين محل ها در حركت اين ماشين تأثير منفى مى گذارد .در همه جوامع مدرن اين وضعيت كمابيش صدق مى كند .كافى است يك هفته به رفتگران شريف و زحمتكش تهران وقت عارفانه دست بدهد تا شهر را بوى گند بردارد .ابن سينا در فصل نهم از نمط نهم اشارات يكى از شفاف ترين تعاريف وقت را عرضه كرده است . وقت حالتى است كه عارف از مشاهده نور حق به خلسه هاى لذت بخشى فرومى رود.هر وقتى ميان دو وجد و از خود بيخودى دست مى دهد : وجد اليه و وجد عليه . مفسران مى گويند منظور وجد به سوى حق و وجد از سوى حق است .يعنى همواره يك طرف حالات عارفانه كوشش انسان و طرف ديگر كشش مرجع فرا انسانى فرض شده است .كشش چو نبود از آن سو چه سود كوشيدن . پس عارف حتى اگر بتواند علم ديدارى از جانب خود را به زمان بيرونى ساعت و كرونومتر وابسته كند ، مسير وزش باد حق و چهره نمايي معشوق را نمى تواند تابع زمان فيزيكى كند .
معشوق چون نقاب ز رخ درنمى كشد
هر كس حكايتى به تصور چرا كنند
چون حسن عاقبت نه به رندى و زاهدى است
آن به كه كار خود به عنايت رها كنند
از همين رو علم عارفان هرچه باشد مستلزم ترك دنيا و مصلحت هاى اجتماعى و خلق يا انسان هاست اگرچه عارف نيز هرچه باشد در يك جامعه و با مردمان زندگى مى كند و رهاورد او براى همنوعانش نيز از آن رو كه آينه تجلى خدايند جز مهر و خاكسارى و مدارا نيست.عقلى كه در راه برنامه ريزى و محاسبه و معاش در زندگى جمعى به كار مى رود همواره مورد نكوهش عارفان بوده است
آزمودم عقل دور انديش را
بعد از اين ديوانه سازم خويش را
مولوى
ز دور انديشى عقل فضولى
يكى شد فلسفى ديگر حلولى
شيخ محمود شبسترى
اينجا در حاشيه به نكته اى اشاره مى كنم كه بعدتر مفصل تر به آن خواهم پرداخت .در ميان كشورهاى اروپاى غربى ، چه در قرون وسطا و چه در عصر جديد ،شمار و غوغاى انديشه هاى عرفانى از همه جا بيش تر بوده و حتى برخى از انديشمندان حال و هواى روانتيك و عارفانه آلمانى را يكى از عوامل و معدات مهم ظهور فاشيسم مى دانند .حافظ مى گويد وقتى معشوق پرده از چهره بر نمى دارد چرا هركس تصورى مى بافد .و در جاى ديگر مى گويد :شطح و طامات به بازار خرافات بريم .طنزى سياه و رندانه در كلام رند شيراز نهفته است كه آلمانى ها با خردورزى و بازگشت به انديشه هاى كانت پس از فاجعه نازيسم به آن پى بردند و از إن پس به اين دليل و دلايل بسيار ديگر يكى از برنامه ريز ترين و در نتيجه پيشرفته ترين كشورهاى صنعتى شدند .كانت نيز بر آن بود كه عقل و انديشه انسانى به اقتضاى مكانيسم شناخت ذاتا نمى تواند ذات چيزها و خدا را بشناسد .اين ساحت ناشناختنى يا به تعبير كانت اين ساحت نومنال اما از آنجا كه ناشناختنى است مى تواند مجال جولانى باشد براى شيادان ،درويش مسلكان تن آساى ،متوهمان و خيال بافان ،مردم فريبان و عوام فريبان و خود فريبان ،حاكمان دين فروش و جاهل پرور ، نوميدان و مرگ طلبان ،و شايد هم قديسان .عارفان بزرگ خود نيز ادعايي بر زندگى دنيوى نداشتند و احوال و مقامات خلوت خود را در جلوت به نمايش نمى نهادند ،با اين همه وقتى روحيه درويش مسلكى و اهل حال بودن در امور اجتماعى ملتى نفوذ كند ملغمه تراژى كميكى از حال و احساسات نامعقول و برنامه ريزى هاى كلان و تفصيلى پديد مى آيد كه شاهد بسيار گوياى آن را در تاريخ كشور خود به ويژه از زمان صفويه تا كنون پيش رو داريم .بدون تعارف اين آسيب فرهنگى در تخريب خردورزى و زحمت و دقت و پى گيرى فكرى چه در ميان اهل قدرت و چه در ميان اپوزيسيون چنان تأثير دامن گسترى در تأخير علمى و صنعتى ما داشته است كه جا دارد در قسمتى جداگانه اختصاصا به آن بپردازم .
د
اما عارفان بزرگ اساسا از عمومى شدن و دنيوى شدن علم خود سخت پروا داشتند .إنها خود نيز به زبان خود اعلام مى كردند كه علم آنها نه از سنخ science بل از نوع شناخت (knowledge ياgnosis است كه در قسمت بعد به آن خواهيم پرداخت
ويرايش
كارمن ( نادرست )……………..كارمند ( درست)
شمار و غوغاى ………………….در آلمان شمار و غوغاى
حال و هواى روانتيك …………..حال و هواى رمانتيك
با پوزش
فقط!! هشیارم!! بیدارم!!؟…. از تنبلی بیزارم!! در ادامه آن نیست!!؟
درودون علیکــــم!!
( کامنت پنجم )””””””( کامنت چهارم ذیل پست یک پرسش از رهبر )
طبق وعده ای که در کامنت پیشین داده ام قرار است در این کامنت بررسی کنیم که در این فضای خفقان موجود، چگونه این حزب و شورای مرکزی آنرا راه اندازی کنیم تا در قدمهای بعدی نیز دیگر ارکان حزب را ساماندهی کنیم. طبق معمول در همه جا مرسوم چنین است که کنگره ای برگزار می کنند، شورای مرکزی تعیین می کنند، دبیرکل انتخاب می کنند، اساسنامه تدوین می نمایند، روزنامه حزبی تاسیس می کنند، دفاتر استانی راه اندازی می کنند، عضوگیری می کنند و سپس شروع به فعالیت رسمی می کنند و اهداف خود را پی گیری می کنند. این راهی است که برای تاسیس حزب در همه جا معمول است.
سوال این است آیا در شرایط فعلی ایران چنین چیزی ممکن است؟ پاسخ بدون هیچ شکی صد در صد منفی است مگر دیکتاتور دیوانه است چنین ماری را در آستین خودش پرورش دهد!!؟ من در کامنت پیشین عرض کردم او از تشکلهای صنفی هم شدیدا می ترسد چه برسد به این حزب که سیاسی است و ما می خواهیم دقیقا روی این ترس او انگشت بگذاریم و ترسی را که او به جان مردم انداحته است را به جان خودش بیاندازیم. پرسش این است حال که دیکتاتور نمی گذارد این حزب تاسیس شود ما در برابر این مانع چه باید به کنیم؟ آیا به خواست دیکتاتور تسلیم شویم و گوشه نشینی و یاس اختیار کنیم؟ من در کامنت پیشین عرض کردم تاسیس حزب اصل است و ممانعت دیکتاتور فرع است ما هیچوقت نباید اصل را فدای فرع کنیم و باید راههای جایگزین برای مسئله به این مهمی پیدا کرد.
راه حل این مسئله و پیشنهاد مشخص من این است که هم اکنون حضرتعالی چگونه داری این مطالب را میخوانی؟ و یا من چگونه دارم این مطالب را با شما در میان میگذارم؟ آیا غیر از این است از طریق فضای مجازی؟ اگر ما با نام مجازی و فیلتر شکن معتبر و مخفی کردن آی پی با کمک نرم افزار “تور” وارد فضای مجازی شویم دیکتاتور نمی تواند ما را شناسایی کند نتیجه اینکه، پس می شود بدون هیچ خطری این حزب و شورای مرکزی آن را در فضای مجازی راه اندازی کرد اعضا شورای مرکزی و حتی اعضا عادی حزب فقط با نام مجازی خود فعالیت خواهند کرد بدون نیاز به افشا کردن آدرس، شهر و یا حتی کشور در حالت سکونت خود، اعضا شورای مرکزی فقط با ایمیل که آی پی آن نیز مخفی شده است با یکدیگر هماهنگ خواهند کرد و از طریق فضای مجازی مصوبه خود را به اعضا عادی منتقل خواهند کرد البته فعالیت صرف، در فضای مجاز دارای موفقیت آنچنانی نخواهد بود و من تلفیقی از فضای مجازی و فضای حقیقی در جامعه ایران را پیشنهاد می نمایم یعنی ارکان تاسیسی را در فضای مجازی راه اندازی می نمائیم و فعالیت اعضا صرفا در فضای حقیقی جامعه خواهد بود این بزرگترین امتیاز این حزب نسبت به اپوزیسیون 36 ساله این نظام خواهد بود و اساسا یکی از دلایل ناموفق بودن این اپوزیسیون در طی این مدت نه تنها اختلافات آنها با یکدیگر، که ناتوانی در ارتباط با جامعه ایران و نیز فعالیت موثر در داخل کشور بوده است و این حزب اگر موفق به تاسیسش شویم تمام فعالیتش در داخل کشور خواهد بود و هموطنان خارج از کشور نیز با فعالیتهای خود در قالب حزب به موفقیت هموطنان داخل کشور کمک خواهند کرد که چگونگی آنرا در کامنت بعدی به تفصیل توضیح خواهم داد.
حالا پرسش این است اعضا شورای مرکزی را چگونه انتخاب نمائیم؟ تعداد آنها چند نفر باشد؟ اولین قدم و دومین قدم بعنوان شرح وظائف آنها چه خواهد بود؟ تا چه مدت این انتخاب، که انتخابی ابتدائی خواهد بود معتبر باشد؟
پیشنهاد مشخص من که با پیشنهاد شما تکمیل خواهد شد این است در این مرحله بیش از سه نفر نیاز نیست البته هر چه رو به جلو می رویم متناسب با گسترش اعضا شورای مرکزی را هم گسترش خواهیم داد ارکان دیگر حزب و شاخه های متعدد حزب را راه اندازی خواهیم کرد ولی در مرحله ابتدایی فعلی سه نفر کافی خواهد بود مدت زمان آن را هم سه ماه پیشنهاد می نمایم اگر اعضا رضایت داشتند قابل تمدید خواهد بود چه زیبا خواهد بود اگر در این شورا از هموطنان بلوچستانی یا کردستانی یا خوزستانی یا … هم عضو باشند و از همین ابتدا، که آنها هم می توانند وزیر یا رئیس جمهور آینده ایران باشند را در عمل به اثبات برسانیم همه عزیزانی که در این سایت قلم می زنند به غیر از معدودی، با نام مجازی هستند و قومیت هموطنان مشخص نیست درستش نیز همین است در حکومت آینده ایران نیز چنین خواهد بود.
و حالا سوال این است که ما چگونه این سه نفر را انتخاب نمائیم؟ برای پاسخ به این سوال راههای مختلفی وجود دارد که با همفکری شما عزیزان یکی را انتخاب خواهیم کرد یک راه این است از میان کاربران محترم این سایت که من اسامی 30 نفر آنها را در اولین کامنت آورده ام و خیلی بیشتر از این تعداد را نیز حافظه ام یاری نکرد تا یادآوری کنم از میان این عزیزان 2 برابر مورد نیاز کاندید شوند و ما هم از طریق رای دادن آنها را انتخاب نمائیم. راه دوم این است اگر کاندید نشدند ما از آنها خواهش کنیم تا برای مدت 3 ماه و زدن استارت این کار نیک، تشریف بیاورند قبول مسئولیت کنند. راه سوم این است هیچکس کاندید نشود و هر کاربری طی یک کامنت، نام 3 نفر از کاربران موجود را درج نماید تا بدین طریق شورای مرکزی موقت انتخاب شود راههای بهتر هم اگر شما عزیزان در نظر دارید مطرح نمائید.
پس از انتخاب این 3 نفر، اولین وظیفه آنها تدوین مرامنامه و اساسنامه حزب خواهد بود اساتید بزرگواری در این سایت قلم می زنند اگر عضو شورا بودند که هیچ، اگر عضو شورا نبودند، در قالب کامنت نظرات صائب خود را مطرح خواهند کرد دیگر کاربران نیز همچنین، با نظرات خود شورا را یاری خواهند نمود تا پس از تدوین،اساسنامه را در یک رای گیری به تصویب برسانیم بدین ترتیب اولین قدم برداشته خواهد شد.البته در این اساسنامه راه برای ویرایش مجدد و تکمیل آن در آینده باز خواهد بود.
دومین قدم، دومین وظیفه این شورا خواهد بود که در کامنت بعدی که در مورد فعالیت اعضای عادی داخل و خارج از کشور حزب خواهد بود این وظیفه دوم شورا را نیز توضیح مفصل خواهم داد.
یک خواهش از تمام کاربران محترم می نمایم من در ادامه این سلسله کامنتها در آینده یک آسیب شناسی از جنبش سبز و دلایل خانه نشین شدن آن در دو محور خواهم داشت یکی سرکوب و ترساندن مردم، که پیشنهاد راه اندازی شاخه جوانان حزب و سازماندهی آنها، برای دفاع مشروع بوسیله جوانان را خواهم داشت و محور دوم آسیب شناسی جنبش سبز و ایجاد اختلاف و یاس و ناامیدی در فضای مجازی که هنوز نیز با الفاظ زشت ادامه دارد و دیکتاتور به ریش این اپوزیسون می خندد!! را به تفصیل مطرح خواهم کرد خواهش من این است نگذاریم این اختلافات بی حاصل از همین ابتدا دامنگیر این حزب شود هموطنانی که خواستهای متفاوت دارند احزاب متفاوت وجود دارند از تجزیه طلب تا سرنگون طلب و از بازگشت به نظام اصلاح شده پیشین تا اصلاح همین نظام، می توانند عزیزان در ذیل یک از این احزاب به فعالیت به پردازند چه لزومی دارد این اختلافات حل ناشدنی را به داخل این حزب هم بیاورند و بجای پیشرفت حزب، با ایجاد اختلاف دیکتاتور شاد کن شویم و از دلایل نا موفق بودن اپوزیسیون در طی این 36 سال درس بگیریم. با سپاس از شما. با من همراه باشید… ادامه دارد
درود برشما ، پرتوان باشيد.
انسان باید تا چە اندازە جاهل باشد ، تا بەاین رژیم دلخوشی داشتە باشد ؟
به عاليجنابان كوورس/ مرتضا/ حامى/ حامد
چرا رودربايستى ميكنيد وقتى اين بيكنش مشكوك خودش به نتيجه رسيده كه حرفهايش پوچ و توخالى است و خدا را شكر سكوت كرده چرا شما او را تشويق كاذب به نوشتن ميكنيد در صورتيكه ما و شما ميدانيم نوشته هايش جز مشتى خيالبافى و دروغ و جفنگيات و خزعبلات نيست چه نكته مثبت و با فايدهاى در حرفهاى اين شخص وجود دارد كه دروغ و حرف مفت نباشد؟ شماهايى كه او را تشويق كاذب ميكنيد يك ويژگى مثبت به من نشان بدهيد كه در وجود اين شخص باشد من حرفم را پس ميگيرم’ايا خودتان شاهد نبوديد كه در نوشته اى چقدر تلاش براى تخريب نورى زاد كرد و نوريزاد را در ساخت سريال چهل سرباز با چه وضعى دروغگو و بى صداقت و غيرو معرفى ميكرد؟ اگر ماموران رژيم در اين سايت حاضر باشند چه كارى انجام ميدهند ؟ خوب معلوم است اول تخريب نورى زاد و دوم انحراف توجه سايت از موضوعات روز -حالا ايا اين شخص جز اين دو كار كار ديگرى ميكند؟ پس اجازه بدهيد ساكت باشد كه سكوت او بهتر است .
بازجو از همسرم خواسته بود که پس از مراجعت از سفر، مرا به کمیته ببرد. ما به همراه دوستی به مشهد رفتیم، و پس از بازگشت دوران آوارگی من آغاز شد. پس از آن تهدید و احضار، دیگر جرأت رفت و آمد علنی به خانهام را نداشتم. گاه روزها آواره و بی هدف درخیابانها پرسه میزدم؛ گاه به دانشکده میآمدم تا اگر قصد توقیف مرا دارند، این امر در حریم خانۀ دوم من، یعنی دانشگاه صورت پذیرد. هفتهها درخانهی دوستان پنهان میشدم و مهاجر به تمام معنی بودم. گاهی هم چند روز درخانه پنهان میشدم… نزدیک به یکسال در این رنج و تنهایی گذشت…”
این، تنها بخشی از مشقّات یکی از نویسندگان پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی، دکتر ناصر کاتوزیان پس از تثبیت نظام است.
آنکه در دههی ۳۰ دانشآموختهی ارشد حقوق شد و قاضی، و بعدتر از استادان و نویسندگان بهنام حقوق، و آنگاه از حقوقدانان آزادیطلب و عدالتجو و معترض به نظام استبدادی سلطنتی، دو سالی از پیروزی انقلاب ۵۷ نگذشته، در فهرست قربانیان بزرگ انقلاب قرار گرفت.
روند فزایندهی انحصارطلبی و “انقلاب فرهنگی” و سرکوب دانشگاه، استاد حقوق و سرپرست دانشکده حقوق دانشگاه تهران را وادار به استعفا کرد. کسی که شورای انقلاب ـ و بهطور مشخص، آیتالله باهنر و آیتالله بهشتی ـ از وی خواسته بودند وزارت دادگستری را پس از استعفای دولت موقت مهندس بازرگان پذیرا شود، و آیتالله موسوی اردبیلی به وی پیشنهاد عضویت در شورای نگهبان داده بود، در فهرست مغضوبان حکومت قرار گرفت.
رئیس مستعفی دانشکده حقوق دانشگاه تهران ابتدا ابلاغ “آماده به خدمت” گرفت و در پائیز ۱۳۶۱ حکم انفصال دائم از خدمات دولتی دریافت کرد. استاد ارشد حقوق متهم شد به “اقدام برخلاف مصالح جمهوری اسلامی و اصرار به تبلیغ به نفع گروههای ضدانقلاب در محیط آموزشی”. اتهامی که ۳۵ سال پس از پیروزی انقلاب، به قدر لازم مشهور و تکراری شده است.
دکتر کاتوزیان مینویسد: “روزی که دفترم را در دانشکدهی حقوق ترک میکردم، گویی دنیا را ترک میکنم، چون دنیای خود را بر پایهی تعلیم و تحقیق نهاده بودم و اکنون به خواری از آزمایشگاه آن دنیا بیرونم میکردند؛ درحالیکه گناهم تنها ستیز با ظلم و طرفداری از حق بود… به خانه رفتم و تا چند سال بعد قدم به دانشگاه نگذاردم.”
استاد آزاده و عدالتخواه که اخلاق و انصاف را بر قانون مرجح میدانست، خونیندل از آنچه بر سر آرمانهای انقلاب مردمی رفته بود و رنجدیده از دستدرازی مکرر صاحبان قدرت به قانون اساسی ـ میثاقی که خود جزو نویسندگان پیشنویساش بود ـ، به اندرونی خزید و راه پژوهش و نگارش در حوزهی حقوق در پیش گرفت.
دوران انفصال از دانشگاه و آموزش، و هنگامهی عزلت و خانهنشینی تحمیلی، برای یک دهه بهطول انجامید. استبداد زیر پردهی دین و در متن بحران جنگ، خود را مسلط میکرد و از طبقه متوسط فرهنگی کشور، قربانی میگرفت. کاتوزیان روایت میکند: “بمبارانها و موشکاندازیهای عراق و اخبار ناگواری که از جبههها میرسید، چنان عرصه را بر همگان تنگ کرده بود که دیگر تصفیهی امثال ما از دانشگاه، بهحساب نمیآمد.”
آنکه پاک زیسته بود، ثروتی نیز از دانش و قضا نیاندوخته بود؛ “چند ماهی سپری شد. ذخیرهی مختصری که اندوخته داشتم به پایان رسید و نیازهای مالی تهدیدم میکرد. به همسرم گفتم، خودتان را آماده کنید که تا مدتی گوشت نخوریم.”
درد و رنج استاد ممتاز حقوق به تنگناهای اقتصادی و تهدیدهای امنیتی و اخراج از دانشگاه و اخذ پروانهی وکالت وی محدود نبود. در تنهایی و ناامنی سال نخست، “حتی بسیاری از خویشانم جرأت نزدیک شدن به من را نداشتند. طاعون سیاسی گرفته بودم و باید در عزلت میماندم.”
و پیش چشمان آموزگار ارشد حقوق، کتابهایش به مسلخ میرفت. “پس از اخراج من از دانشگاه، با کاربرد کتابهایم نیز مبارزه میشد. در یکی از مدارس عالی، جلد «مقدمه علم حقوق» را کنده بودند تا معلوم نشود نویسندهی آن کیست… در بیشتر دانشگاهها شایع کرده بودند که این کتابها قابل فهم برای دانشجویان نیست، و کتابهای جدید مرا ناشران از ترس توقیف چاپ نمیکردند… من نیز سرمایهای برای چاپ کتاب خود نداشتم و در نتیجه، نوشتههایم عاطل میماند.”
با این همه، و با وجود درد و رنجی که بر استاد برجستهی حقوق ایران تحمیل شد، او صبوری و امیدواری را واننهاد. “خودسازی” را در دستور کار قرار داد و به بخش مهمی از تخصصاش تکیه کرد؛ به تحقیق و تألیف پرداخت. مسئولیت اجتماعی خود را با وجود تنگناها و تهدیدها، تعقیب نمود و از فلسفهی حقوق و “حقوق و اخلاق” و “حقوق مسئولیت مدنی” نوشت. “صبحها به تاریکی برمیخاستم و پس از نماز و نیایش، با دلی گرم و پرامید به کار میپرداختم و چنان در آن غرق میشدم که نه گذشت زمان را میفهمیدم و نه احساس کسالتی میکردم… دستکم نیمی از کتابهایم را در آن خلوت صبحگاهی نوشتهام… این دوره، چهار پنج سالی ادامه داشت…”
ماه زیر ابر نماند. “حرارت انقلابیون فرهنگی به سردی گرایید و همه، کم و بیش دریافتند که به خطا رفتهاند و فرهنگ کشور را فدای امیال سیاسی خویش کردهاند.” کتابهای دکتر کاتوزیان یکبهیک منتشر شد و چنانکه پیشبینی میشد بر صدر فضای مراکز آموزش عالی در حوزهی حقوق نشست. دیوان عدالت اداری حکم انفصال از خدمت وی را شکست. کتاب “حقوق مدنی”اش، کتاب سال جمهوری اسلامی شد. کانون وکلا از او خواست تا در تالار اصلی کاخ دادگستری برای کارآموزان وکالت سخنرانی کند. کلاسهای حقوق به حضورش دوباره مزین شد و… و نسیم اصلاحات که وزیدن گرفت در سال ۱۳۸۱ استاد برگزیده دانشگاه تهران و استاد برگزیده نماد آموزش عالی کشور معرفی شد، و در سال ۱۳۸۲ “نشان درجه یک دانش بهمناسبت مجموع تحقیقات و خدمات علمی” دریافت کرد.
زندگی پربار و توأم با درد و رنج زندهیاد دکتر کاتوزیان، شاهدی شایسته شد برای قصیدهی دکتر ابوالفضل قاضی، دیگر استاد ارشد و فقید حقوق ایران؛ شعری هرچند در ستایش کاتوزیان اما واجد پندها برای حاکمان و مردمان:
به دیوان قضا حق فائق و باطل شود زائل…
فضیلت بر رذیلت میشود غالب یقین دارم.
*توضیح:
منبع تمام نقل قولهای یادداشت، کتاب “زندگی من”، خاطرات دکتر ناصر کاتوزیان است.
تگ ندارد
آقاى مراد گرانمايه
سپاس كه يادى از يكى از شريف ترين ،مايه ورترين و داناترين استادان حقوق كرديد .دريغم آمد كه يك جمله از سخنرانى ايشان پس از بازگشت به دانشگاه در باره حكومت قانون به اين نوشته ارزشمند و حق شناسانه شما اضافه نكنم :
/ اگر چنين تصور كنيم كه حكومت قانون به معنى اطاعت از حكومت مى شود ،اين اشتباه است .حكومت قانون يعنى : اطاعت از اراده ملى
يادش گرامى باد
با تشکر فراوان از مراد ارجمند بخاطر درج بخش کوتاهی از زندگی پربار استاد ناصر کاتوزیان .
ایشان هم به سزای اعمالشان را در همراهی با آخوندها رسید. برای اخوندها قانون اساسی مینوشت. نسل ایشان گم راه بود.
زمانی که “شعبونک های بی مخ ” در قالب شعار ” دغدغه دین ” و به دستور مقامات از بالا و بصورت خودجوش و به شکل ” برادران ” به منزل سرکار خانم عبادی یورش برده بودند و در حسرت ” جایزه نوبل ایشان ، اشتباها” بواسیر در کله اشان پدید آمده بود ، به یکی از ” برادران ” بین خودشان که از همه با سوادتر ، خوش خط تر و خوشنویس تر بود ، دستور داده بودند که روی دیوار منزلش با اسپری بنویسند ” دشمن اجوزه ” و این نویسنده بدبخت خوش خط اسپری بدست که احمد نژاد افتخار میکرد که در آشپزخانه های خودشان ” انرژی هسته ای ” درست میکنند ، هرگز شعور و سواد نداشت و نمی دانست و به او در کلاس اول ابتدایی یاد نداده بودند و یا یاد نگرفته بود که ” اجوزه ” را چگونه مینویسند و صحیح آن ” عجوزه ” است تا حداقل آبروی نداشته خودشان را به یک غلط املایی بر دیوار بر باد ندهند !
نوری زاد بابا جمع کن این بساط رو! هم از توبره می خورین هم از آخور! عکس این مردک امیر انتظام چی چی بود رو انداختی که بیشتر ببینیم داره تو ناز و نعمت سیر می کنه مثل خودت. همتون یه مشت جاسوس دو جانبه هستین که هم از توبره می خورین هم از آخور!
اقای رعد باسلام
اگر انتقادت ونظرت ازروی ادب باشه خیلی بهتره.باادب باشی خدا نگهدار.
فضیلت بر رذیلت میشود غالب یقین دارم.
لغت معادل مردانگی برای خانم ها شیرزنی است. هنوز در پس زمینه ما این است که زن ها برای اینکه ادم باشند باید مرد بشوند. اصلن لغت مردانگی زیبا نیست. در مقابل زنانگی قرار دارد. مثل اینکه مردانگی خوب است چون زنانگی بد است. شاید لغت جوانمردی برا ی مرد ها و شیرزنی برای خانم ها خوب است ویا اینکه اصلن جنسیت را فراموش کنیم و هر دو را بگوییم انسان های شجاع.
حسین باقر زاده
زبان را باید شست،
فرهنگ را باید صیقل زد.
زبان مذکر.
فرهنگ ارزشهای جنسگرایانه.
«مرد»، «مردی»، «مردانگی»، «جوانمردی»، «پایمردی»،
«زن»، «زنصفتی»، «زنذلیلی»،
یکی را نماد شجاعت و سخاوت گرفتن،
و دیگری را نمود ترس و جبونی و ذلت.
تعبیرات جنسگرایانه،
ارزشهای نابرابر.
زبان را باید از تعبیرات جنسگرایانه پاک کرد.
ذهن را باید از ارزشهای نابرابر پالود.
زبان را باید شست،
فرهنگ را باید صیقل زد.
عشق و ازدواج:
چرا زن شوهر «میکند» یا به شوهر «داده» میشود،
و مرد زن «میگیرد»؟
و در طلاق نیز،
یکی طلاق «میدهد» و دیگری طلاق «میگیرد»؟
چرا واژه «باکره» فقط برای دختر ساخته شده،
و باکرگی پسر مفهوم ناشناختهای است؟
چرا مرد، همیشه «آقا» است،
ولی زن (بسته به وضع زناشویی یا بکارتش)
«دوشیزه»، «خانم» یا «بانو» خوانده میشود؟
(و آیا کاربرد عنوان «بانو» برای یک زن،
برخوردی جنسگرایانه نیست؟)
چرا در معرفی یک زن نامجرد،
همسر او نیز (یا فقط) نام برده میشود؟
ولی در معرفی یک مرد،
کسی نمیپرسد که او همسر کیست؟
زبان را باید شست،
فرهنگ را باید صیقل زد.
زادن:
کاری سترگ از زن.
من «باقر» زاده نیستم،
(باقر و صادق، زادن نتوانند!)
«معصومه» زادهام.
و تو، ای ناهمجنس من،
باقر «پور» نیستی،
باقر «دخت» و یا شهین «دخت»ی.
و ای مأمور ثبت،
که مشخصات مرا میخواهی،
پس از نام من تنها نام پدرم را مپرس،
من مادر نیز داشتهام،
فرزند او نیز هستم،
(و این، از فرزندی پدرم، مسلّمتر است).
در زاده شدن، و پور/دخت بودن و هویت من،
مادرم بیشترین سهم را دارد.
چرا مادرم از زندگی من حذف شده است؟
آزادی جنسی:
برای مرد مسئلهای عادی است،
(از جمله، چند همسری)،
ولی زن را
«هرزه» و «هرجایی» میکند،
و مرد منسوب به او را
«///» و «بی غیرت».
«غیرت» فقط به مرد تعلق میگیرد،
و «حسادت» به زن.
و «غیرت ناموسی»،
این صفت «مردانه»،
توجیه خشونت و قتل «ناموسی»،
علیه زن (و گاه، مرد).
زبان را باید شست،
فرهنگ را باید صیقل زد.
چرا در همخوابگی،
یکی «///» و دیگری «///»،
و هر دو با انتساب فعل به مادینه زن؟
چرا وقتی مردی به مردی فحش میدهد،
«خواهر» و «مادر» او را «میجنباند»؟
و چرا واژگانی مانند «///» و «///»
معادل مردانه ندارند،
و برای فحش به یک «مرد»،
نثار بستگان «مؤنث» او میشوند؟
زبان را باید شست،
فرهنگ را باید صیقل زد.
زبان جنسآلود،
فرهنگ مردسالار،
پاسداران ارزشهای نابرابر،
تحکیم کننده آنها،
و ابزار بازتولیدشان.
زبان را باید شست.
فرهنگ را باید صیقل زد.
زبان را باید پالود.
دید را باید تغییر داد.
ارزشها را باید برابر کرد،
(بین زن و مرد).
ذهنها را باید روفت.
زن را باید انسان دید:
انسان مستقل.
انسان آزاد.
انسان خودمختار.
زن.
* بر گرفته از «جنسگرایی در زبان (و فرهنگ) جامعه مردسالار» به این قلم، شماره 2 دوره دوم فصلنامه فمینیستی «نیمه دیگر» پاییز 1374 (1995
آقای نوری زاد ارجمند ! دکتر ناصر کاتوزیان فراموش نشود !
در کنار دو بانوی بزرگوار ، شایسته است از استاد آنان نیز یادی بکنیم .
مرحوم کاتوزیان به حق ” پدر علم حقوق ” در ایران نام گرفت. درست است که او خود را درگیر مجادلات سیاسی ننمود اما او استاد چهار نسل از حقوق دانان برجسته این مرز و بوم بود. این حقیر نیز قطره ای از دریای علم او را چشیده ام .او شایستگی آن را داشت که پس از انقلاب شکوهمند 57 ریاست چند دوره مجلس قانونگزاری در کشور را بعهده گرفته و مردم میهنمان را از قوانین مترقی زمان خود بهره مند سازد.
روحش شاد باد
در ایران ولائی می توانید وقتی یک فابل را دانلود می کنید این کارها را هم انجام بدهید:
بروید خرید یکهفته خانه را ادجام دهید
بروید تمام مسابقات جام جهانی را تماشا کنید!
بروید در مراسم دعای کمیل شر کت کنید!
بروید مهمانی خانه فامیل !
بروید خواستگاری برای خودتان و یا هر کس دیگری!
بروید 2000 رکعت نماز بخوانید و نیت کنید” نماز ولایت بجا می اورم بخاطر ترس از رهبر”!
بروید سینما و با شب شعر و یا یک کنسرت و یک کتک مفصل هم بخورید!
بروید چلوی سفارت یه دستی برای نوریزاد تکان دهید!
بروی فردا صبح ووقتی دیدید بدلیل تنگی باند، دانلودت گیر کرده بروی شهر وعظ و خطابه قم و به آقای مکارم شیزاری خمس و سهم امام را بدهی شاید کمی گشادتر بکند!
خانم های بزرگوار، عبادی و کار!
گول حرف های این مرتیکه را نخورید. آدم هیز و خانم بازی است. همه کسانی که ایشان را می شناستد، همکارارنش در حوزه هنری و تلویزیون بر این موضوع شهادت می دهند.این چیزها را که نوشته است حتما قصد و غرضی دارد.
ولی تو نوریزاد. حق ترین کلام ها را هم بر زبان برانی کسانی که تو را می شناسند باور نمی کنند. به قیاس فحش از دهن تو طیبات است شک نکن که طیبات از دهان تو نجاسات است. به قول آن اصلاح طلب خودت را مضحکه کرده ای و اسباب خنده ای. خود اصلاح طلب ها بیشتر از هر کسی به تو می خندند و معتقدند دچار اختلالات روانی شده ای.
////، تو /// هستي كه /// اطرافيانتان را رنج مي دهد، برون همان طراود كه در اوست. خدايا اين نظام بي نظم هر دمبيل بعد از ٣٥ سال /// /// /// چون صادق تربيت مي كند كه بر خلاف نامش هم /// و /// و هم اگر فرصت پيدا كنند ////. اين //// تربيت يافته أن خبيث بزودي به سازي أفكار ///مي رسند.
هووووووووووووووووووووی مشتی
اینجا خونواده نشسته ها.شیطونه میگه با این دسته جک بزنی تو دهنش دندوناش بریزه تو وزارت اطلاعات. شایدم بریزه جلوی شریعتمداری کیهان. در هرصورت فرقی نمیکنه سر و ته همتون بنده به همون آخوری که خودتون بهتر میدونین کجاست. گاگول جون این روشا دیگه منسوخه حالیته یانه؟ اونوقتایی که سعیدی سرجانیو با شکنجه مجبور می کردید بیاد تو تلوزیون به بچه بازی اعتراف کنه و بعدشم با شیاف پتاسیم می کشتیدش گذشت داداش، حالیته؟ اون وقتایی که یه مادر احمقو وادار می کردید بیاد تو تلوزیون برا اعدام بچه اش به خاطر انقلپ تشکر کنه گذشت داداش، حالیته یا نه؟ اون وقتایی که مردم امثال شما رو باور می کردند تمام شد بشر، تمام. حالا هرچی امثال تو بیان به این بنده خدا فحش بدن و اونو به خانم بازی متهم کنن، بدون که فقط حقانیتش بیشتر ثابت میشه. بیشتر ثابت میشه که دشمناش کسایی هستن که شبانه روز جز به پایین تنه فکر نمیکنن. مغزشون فقط از همون پایین تنه دستور میگیره و بس. بیخود خودتو به اصلاح طلبا نچسبون، برو تو آینه یه نگاهی به خودت بنداز و خجالت بکش. اگه بدونی خجالت چیه!
ببخشید، ایندفعه طنزم نیومد نوری جون، پاک قاطی کردم. استغفرالللللللله
حیف از اسمی که برای معرفی خودت انتخاب کردی !! ادبیات گفتاری تو کاملا معرف شخصیت ونحله فکری تو و بزرگترهایت
هستش ! خودت را خوب معرفی کردی ! اگر غیر این بود باید تعجب کرد ! لاقل این فرمایش سید الشهدا را نصب العین قرار
بدید : اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید !!! هیهات …. که تو ای هموطن داعشی نه دین داری و نه انسانیت !!!!!!!!!
پس گرامی شما چرا عوض اینکه به نوریزاد بخندی اینجا رساله حضرت امام را نوشتی ؟ طیبات و نجاسات و … شانس آوردیم وارد بحث وطی نشدی شما
با سلام
جناب صادق خيلى با ادب هستى
امثال صادق كه در عمل صداقتى ندارند و جز تهمت زدن و ترور شخصيت حرفى براى گفتن ندارند در اين
كشور كم نيستند
شما از کجا فهمیدی که نوریزاد نسبت به این بانوان نگاه پاکی ندارد ؟
آنقدر محکم این مطلب را نوشته ای که گویا//// .
ای ناصادق، ای عبد سید علی ای بی خبر
اقای صادق؛چگونه است که شما سرکار خانمهای عبادی و کار که در خارج از کشور به دفاع از حقوق مردم ایران کوتاهی نمیکنند را قبول داری اما اقای نوری زاد که در داخل با اینهمه امنیتی بودن فضای کشور حق خواهی میکند را با این کلمات سخیف مورد خطاب قرار می دهی؟نه برادر شما نه انها را قبول داری و نه نوری زاد را.شما از سربازان هفت هزار تومانی سایبری هستی.خدا روزیت را جای دیگر حواله کند.همانگونه که کرده است.
sadegh baba ghiyase be nafs kardi
آق صادق، بقول پرفسور احمدی نجاد /////.
جناب صادق البته نشانداده اید مشابه ضرب المثل که به کچلمیگن زلفعلی هستید
خوب ملکه ادب تواینهمه ادم تو این کشور فقط وشما وهم پیاله هات که به اندازه جوئی شعورواخلاق وانسانیت و شرف ومردانگی و جوانمردی در وجود پرورش یافته در بیت اربابتان و با نوشیدن خون و کشتن انسانها قربته الی الله رشد یافته گوهری نایابی است البته میگویند هرکس منش اش از کلامی که بر زبان بیرون می اید مشخص میشود و باطن وجودش مشخص میشود که با این کلمات قطعا وجود با بصیرت شماو زندگی خانوادگیتان مملو از این تهمت ها است به هرحال متاسفانه شیوه شماها خصوصا عمامه به سرهای بی هویت ولامذهب و استفاده کنندگان از دین بعنوان سنگ استرجا چون منطق و شعور وفرهنگ زندگی پرورش یافته شان جز شکم وزیر شکم چیز دیگری نبوده و نخواهد بود همیشه حول همین محور کلمات زباله ای کف حیابانهائی که در ان پرورش بافته اند میباشد محل پرورشتان در همان بیت اربابتان بوده توقعی نیست ولی باید به شما گفت زیاده حرص خوردن وفشار به خود را میتوانید با تشتی از یخ ونشستن با نشیمن گاه در ان ارام نمائید البته کاری بزرگتر هم میشود کرد که متاسفانه امثال شما چون اصولا نه میتوانید نه میخواهید ونه متاسفانه امکان استفاده از معحزه خداوند به بشر یعنی عقل اعتقادی ندارید وان تعقل و تفکر مومنانه است که بازهم متاسفانه شما حتی به بوی ان حساسیت وحشتناک دارید وفراری هستید از ان البته انچه شما را امروزحاکم وصاحب قدرت کرده نه توان وقدرت فکری شما بلکه تیغی است که چون زنگیان مست در دست دارید وصد البته عقل اینمعجزهخداند به بشر میگوید با امثال شما بحث و مجادله فکری جز خود را به سختی انداختن و عذاب چیز دیگری نیست
با درود فراوان حضور جناب نوریزاد و سایر یاران ارجمند
باور بفرمائید که یک معّما همواره فکر حقیر را بخود مشغول کرده و تا به حال قادر به حّل آن نبوده ام و لذا از بزرگواران استدعا دارم که در صورت امکان بنده را با شرحی مختصر یاری و راهنمائی بفرمائید که چرا این برادران و خواهران ولایت مدار که خود را شدیداً مدّعی اعتقاد به کلام خداوند, عدل الهی (که یکی از اصول دین شیعیان است), نبوّت رسول اکرم, ولایت بلا شّک ۱۲امام و عصمت ۱۴معصوم هستند و همیشه در دفاعی سر سخت از ادّعا میباشند به این سان پرخاش گر, عصبی, متشنّج, کینه توز و فّحاش هستند؟ واینان این همه فّحاشی وکلمات رکیک را که قبلاً هیچ کس نشنیده است از کجا میاموزند؟
این اشخاص که خود را متدیّن معرفی میکنند و طبیعطاُ میبایست اهل ملایمت, منطق, گفتگو و مشاوره باشندهیچ وقت وارد یک بحث آرام و سازنده نمیشوند و در برخورد با دگراندیشان دست به فّحاشی, داد و بیداد وبر خورد خصمانه میبرند و درصورت امکان از مجروح کردن و خیلی موقع ها از قتل طرف مقابل خود نیز ابائی ندارند (شاید به خاطر اینست که اطمینان دارند مجازاتی در کار نخواهد بود)
همواره طرف مقابل آنان جاسوس اسرائیل و یا امریکا و یا هر دو بوده که بر علیه خدا و نایبان بر حقّش بر روی زمین محاربه میکنند. من نمیفهمم این اسرائیل فسقلی به چه دلیل باید محتاج میلیونها جاسوس آنهم فقط در ایران باشد. جاسوس که مجّانی کار نمیکند این کشور ذرّه بینی بودجه پرداخت حق و حقوق اینهمه جاسوس را از کجا میاورد؟
باور بفرمائید همین آقا صادق و سایر برادران ولائی که به این سایت سر میزنند و بعضی موقع ها با کلام دلنشین شان ما را رهین الطاف خویش مینمایند در مقایسه با سایر ولایت مداران در سایت های دیگر بسیار مؤدّب و با احترام جلوه میکنند شاید اکثر شما به این موضوع یأس آور پی برده باشید که پنداری اینان باهمدیگر مسابقه فّحاشی گذاشته اند وهر برادری که رکیک ترین, مشمٔز کننده ترین, جدیدترین بد و بیراه وفحش ها را اختراع کند برنده محسوب میشود افسوس و صد افسوس که اگر این ولایتمداران خلّاقیت خودرا در راه سازندگی و کمک به همنوع و هم میهن خود بکارمیگرفتند الان ایران بهشت برین بود
از دیگران: بی کنش، داستان بهرام و تازیانه
از داستانهای زیبای شاهنامه، داستان بهرام و تازیانه بسیار دلکش است. با تشکر از دوست گرانقدر، جناب بی کنش که با زبانی شیوا این داستان را بازگو کردند و تشکر فراوان از دوست پرتلاشمان حامی که به گردآوری و ویرایش آن اقدام کردند:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2014/09/blog-post.html
بردیا جان بسیار زیبا بود ولی نیمه کاره رها شده بود اگر امکان دارد بقیه داستان را منتشر کنید.
با تشکر
دوست خوب حرفهای پوچ یک فرد مشکوک که هیچ ارزشی هم ندارد به چه دردی میخورد که شما باز نشرش میکنی؟
عاقل جان این داستانها به درد شما نمی خورد به قول حضرت مولانا:
“حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو ؛ و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو”
علیرضا جان، داستان بهرام و تازیانه که کامل بود و تا آخرین نبرد بهرام امتداد داشت. اگر منظور ادامه داستان و کین خواهی خویشان اوست که جناب بی کنش باید زحمتش را بکشند.
یادتون هست که دلواپسین چگونه به دفتر وکالت ایشان حمله کردند و با لشگرکشی به محل دفتر وکالت ایشان با عربده کشی و پاشیدن رنگهای اسپری ایجاد رعب و وحشت میکردند. و کشور اسلامی که مدعی العموم و قانون مدار خود نامیده هست ء هیچ واکنشی به ناهنجاری ها نشان نداد و نیروی انتظامی همزمان بسادگی از کنازش گذشت
” مخالفین منصف ” و ” قدرت حاکمه غیر منصف ” !
بار اولی که عبارت ” مخالف منصف ” از سوی حکومت بکار برده شد ، از سوی آقای خامنه ای در زمان فوت مرحوم یدالله سحابی از بنیانگزاران ” نهضت آزادی ایران ” بود ، ولی آیا حکومت هم با امثال او ” با انصاف ” رفتار کرد؟
پاسخ متاسفانه منفی است .
به نطر حقیر راز و رمز انقلاب ایران در برون رفت از همه مشکلات و پیروزی نهایی آن در یک مرحله تاریخی،در همین یک جمله نهفته است و لاغیر . نوری زاد ارجمند اولین پرچمدار از نسل انقلابی برخاسته از جمع حکومتیان است که بیرق ” مدارا ” و رعایت ” انصاف در برابر مخالفین ” را در این سرزمین بر افراشت . امید است پرچمی که او برافراشته از سوی همه حکومت مداران و دلسوزان نطام جمهوری اسلامی و انقلاب ایران حمایت و همواره در اهتزاز باشد و ثمره و خونبهای صد ها هزار شهید راه آزادی در این یکصدسال – پس از انقلاب مشروطیت – جامعه ما را بسوی یک دموکراسی و مردم سالاری حقیقی و محترم شمردن عقیده دگراندیشان رهنمون سازد که سعادت و بهروزی مردم ایران در آن است.
با احترام – علی محمدی
درود بر شما
اینکه فرمودید درست اما ایشان در دفاع از دین میفرمایند که تعبیر درستی از اسلام نشده ! در لینک زیر ببینید که پاسخ و انتقاد بهرام مشیری به ایشان چقدر وارد است ؟
http://dr-shahin.blogspot.jp/2014/01/05092011.html
چرا در مورد كاتوزيان مطلبي نداريد.
مجلس خبرگان انتخاب رهبری دیروز (چهارشنبه) به کار خود پایان داد و امروز به دیدار رهبر جمهوری اسلامی می رود. پایان بخش اجلاس دو روزه مجلس خبرگان انتشار یک بیانیه سیاسی بود که حتی از بیانیه یک حزب سیاسی معمولی هم ضعیف تر بود. کمی درباره غزه و اسرائیل، دعائی به جان عاری از مغز آیت الله کنی، کلیاتی درباره فرهنگ اسلامی و تائید شورای عالی انقلاب فرهنگی که نتیجه 35 ساله آن را در هر شهر و کوی و خیابانی شاهدیم و کافی است پای در ادارات دولتی بگذارید تا دست دراز رشوه را ببینید و آن را دقیق تر معنا کنید. و یا اخبار مربوط به اختلاف و غارت حکومتی را مرور کنید تا نفوذ این فرهنگ اسلامی را در خود حاکمیت مشاهده کنید و جزئیات این فرهنگ و حاصل فعالیت شورای انقلاب فرهنگی را در فساد و اعتیاد و فحشا، دروغ و ریای حکومتی و … مشاهده کنید. بخش های دیگر بیانیه نیز آلوده به چاپلوسی از رهبر و ستودن “ولایت مطلقه فقیه”، دفاع مشروط از مذاکرات اتمی و داعش خارجی و نه داعش داخلی بود.
برهمگان از کوچک وبزرگاین کشور مثل روزروشن است که این مجلس تنها چیزی که ندارد خبرگی است البته جزمعدودی که مغضوب مقام عالی سلطنت ولایت مطلقه وخلیفه داعشی ایرانی و صد البته انچه تمام وکمال دارند بردگی محض ومطلق العنان نسبت به ساحت این مقام علی البته چیزهای دیگری هم دارند مثل: جیرهخوار بودن و دین فروشی به بهای ناچیز دنیا و ضد ملی و ضد مردمی بودن و…………… از مهمترین کارهای این مجلس پایمال کردن حق الناس که همان حقوق اولیه مردم ایران و حق داشتن حداقل های زندگی انسانی با داشتن اینهمه منابع خدادادی که در 25 سال گذشته سلطنت اقای خامنه ای و نورچشمی هایش و انهائی که نظرشان به نظرش نزدیک هستند و هیچ مرجعی حق حتی کوچکترین سوال وجوابی از انها با اینهمه مستندات اظهر من الشمس فساد ندارندواعتماد عمومی به انقلابی که اینهمه سختی و مشقت برای مردم ایجاد کرده وباعث شرمنده شدن بسیاری در مقابل زن وفرزند باشند کلا سلب شده