یک: من امروز – چهارشنبه – از ساعت پنج و نیم عصر، سپید پوش و پرچم به دوش در مقابل درِ اصلی سفارت سابقِ آمریکا قدم خواهم زد. برای چه؟ شاید برای این که به خود ثابت کنم: تا چه اندازه برای فردای سرزمینم حساسم.
دو: دیروز صبح ساعت ده بود که دکتر سید محمد سیف زاده – یکی از نام آورترین و پاک ترین و با تجربه ترین و با سواد ترین وکلای مستقل – را از زندان رجایی شهرِ کرج آوردند به یک دندانپزشکی در تهران. رفتم و درهمان دندانپزشکی دیدمش. جناب پیمان عارف و خانواده ی آقای سیف زاده نیز آمده بودند. از این ملاقات هم خواهم نوشت.
سه: عصر دیروز رفتم منزل دکتر مسعود پدرام، پژوهشگر ارشد علوم سیاسی و فعال ملی مذهبی که تازه از زندان اوین به مرخصی چهار روزه آمده بود. در باره ی این ملاقات نیز خواهم نوشت.
چهار: دیشب، سرِ شب بود که رفتم منزل جناب مهندس عباس امیر انتظام. روز قبلش با وی تلفنی صحبت کرده و صدای خسته و بیمارش را شنیده بودم. آنچه که از امیرانتظام دیدم، دماوندِ ناپیدایی بود گمشده در میان غباری از بی خبری و غفلتِ ما ایرانیان. جسمش رنجور بود و صدایش به سختی ارتفاع می گرفت. تجسم این که یک ایرانیِ انسان و پاک و خردمند و وطن پرست و متخصص و جهاندیده سی و شش سال از ناب ترین مقطع عمرش را اسیر و زندانی نظامی باشد که بهترین هایش علم الهدی ها و جنتی ها و احمد خاتمی ها و فلاحیان هایند، درد آور که نه، بل تأسفبار و مشمئز کننده است.
همسرش کجا بود؟ آواره ی داروخانه ها برای یافتنِ داروهای خاص. می گویم: این روزها جناب امیر انتظام روزهای سختی را گذران می کند. پیشنهاد می کنم آب اگر در دست دارید بر زمین بگذارید و از هر کجای ایران به دیدار این دماوند بی ادعا بروید. نه برای روحیه دادن به وی. بل برای روحیه گرفتن از وی. منزلش؟ الهیه – مجتمع مسکونی لاله. نمی دانم چرا از وی پرسیدم: ضرر نکرده اید از این که بخش وسیعی از عمر خود را بخاطر پایداری و ایستادگی بر سر حق و حقیقت و وطن از کف داده اید؟ پاسخش؟ این فیلم را ببینید و پاسخش را از خودِ جناب امیر انتظام بشنوید:
محمد نوری زاد
دوازدهم شهریور نود و سه – تهران
|
بعد از اینکه مملکت را به لجن کشیده اید ، خشکسالی، بیکاری، استفاده از احمق ترین ها در مهمترین پستهای مهندسی و سیاسی ، پیمان شکنی با خدا ، خوب آتشی برای آخرت خود توشه کرده اید ، قرار ما پل صراط!
تاریخ اسلام جز به قدرت رسیدن در دنیا چیزی دیگری نبود . جناب امیر انتظام از استادش مرحوم بازرگان باید عبرت میگرفت و مثل بنی صدر و دیگران خود را نجان میداد. این سرزمین قهرمان پرور و قهرمان کش است.. اگر جناب ایشان خوب قرآن را تجزیه و تحلیل میکرد و راه های فرار از حقیقت انسانیت را میآموخت امروز مثل خیلی از حضرات زیر سایه قرآن محمدی یا در تهران و لندن و دیگر کشورهای اروپائی و آمریکا به عبادت مشغول بود. دین سم عقل است …..
خدایابه کجامی رویم ما!!؟واقعامامسلمانیم….
It seems to me ;The estabilishment of KHODI and NONE KHODI policy of ISLAMIC REPOBLIC was indeed an APARTHEID ;;SEGREGATION SYSTEM similar to ,what have been in SOUTH AFRICA , peaceful resistance in S.F. beared fruit as NELSON MANDELLA not only for AFRICA but also for the WORLD as well ,,,GOD ONLY KNOWS when IRANEAN people would witness such an UPHEAVAL ,,,GREETING TO IRAN MANDELLA ,,AMIR EINTAZAM .. PRAISE TO MOHAMMAD NURIZAD,,,,,,,
. . . Must dearest “reza” pontificate in English when he can’t even spell
جناب دانشجوی عزیز
بسیاری دوستان تا کنون از نبود شما اظهار دلتنگی کرده اند. من سلسله گفتار یکم تا بیستم شما را منتشر کرده ام و دو گفتار دیگر نیز جمع آوری شده است که بی صبرانه منتظر ادامه آن هستم. دوست عزیز و اندیشمند من، خاموشی نگزینید که وقت فریاد است. حیف از قلم توانای شما نیست که ننویسد.
“چو می بینی که نابینا و چاه است ؛ اگر خاموش بنشینی گناه است”
شما که در دیدن این چاه ویل که روبروی این مردم بی نوا است استادید، خواهش می کنم از پای منشینید و با صدای رسا و قلم توانایتان به گسترش آگاهی کمک کنید دوست من. ببینید حتی آقا مرتضی هم که نقدهای تند و تیزی بر نوشته های شما دارد، از شما دعوت به حضور کرده است.
برداشت من از نوشته های شما این است که طبع نازکی دارید و سخنان نیشدار و تحقیرآمیز را بر نمی تابید. شاید برداشت من صحیح نباشد ولی اگر اینگونه است لطفا توجه بفرمایید که چه آسیبهایی مبارزان راه آزادی متحمل شده اند، چه دردها و شکنجه هایی این عزیزان برای اعتلای وطن خویش تحمل کرده اند. نمونه زنده آن هم همین جناب امیر انتظام که تمام عمر زندگی خود را در این راه گذاشت. ما هم چاره ای نداریم که اینها را به جان بخریم.
هر کجا هستید امیدوارم سالم و شاد باشید و درخواست مرا بپذیرید.
ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭا ﻳﺎﻓﺘﻪاﻧﺪ! ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ اﺯ ﺫﻭﻕ اﺷﻚ ﺷﻮﻕ ﻣﻴﺮﻳﺰﻧﺪ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺭﻭاﻳﺎﺕ و اﺣﺎﺩﻳﺚ و ﻛﺘﺐ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ اﺭﺟﺎﻉ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ و ﺑﻪ ﺭاﻩ ﺭاﺳﺖ ﻣﻴﺨﻮاﻧﻨﺪ
و ﺑﺪا ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻗﻴﻤﺖ اﻳﻦ ﺷﻮﻕ و ﺫﻭﻕ ﺭا ﻣﻴﭙﺮﺩاﺯﻧﺪ و ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻏﺮﻭﺭ ﺧﺪاﻳﺎﻥ ﺷﺪﻩاﻧﺪ
ﻭﻟﻲ اﻳﻨﺠﺎ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﺣﻞ ﺁﻥ ﻛﺎﺭ ﻛﺘﺎﺏ و ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻫﻴﭻ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ اﺩﻋﺎ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮﺵ ‘ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﺩﻧﻴﺎ ﺭا ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻛﻨﺪ و ﺑﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻥ و ﻳﺎ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻲ ﺑﺒﺮﺩ ‘ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﻨﺪﻩ ﻭاﻗﻌﺎ ﮔﺎﻭﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﻫﻨﺪﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺟﺪﻱ ﻧﻤﻴﮕﺮﻓﺘﻢ ‘و ﺩﺭ ﺣﺪﻱ ﻧﻤﻴﺪاﻧﺴﺘﻢ ‘ﺗﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺤﻘﻴﻘﻲ ﻛﻨﻢ ‘ ﺑﻶﺧﺮﻩ ﻛﺎﻣﻼ اﺗﻔﺎﻗﻲ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪاﻱ ﻣﺴﺘﻨﺪ اﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ و ﺁﻳﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺩﺭ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻛﺎﻧﺎﻟﻬﺎﻱ ﻣﺎﻫﻮاﺭﻩ ﺩﻳﺪﻡ ‘واﻗﻌﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﺮﺩﻧﻲ ﻧﺒﻮﺩ ” ﻳﻜﻲ اﺯ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﻣﻜﺘﺐ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻣﻴﺪاﺩ ﻛﻪ ﮔﺎﻭ ﺣﻴﻮاﻥ ﭘﺮ ﺑﺮﻛﺘﻴﺴﺖ ‘و ﺧﺪاﻭﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺮﻛﺎﺗﺶ ﺭا ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘اﻭ اﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩ ‘ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻘﻂﻪ اﺯ ﺑﺪﻥ ﮔﺎﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺧﻼﺻﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪﻫﺎ ﺑﺎﻓﺖ و ﺭﻭاﻳﺖﻫﺎ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ “ﻣﻨﻆﻮﺭ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻘﺎﻳﺪ و اﻳﺪﻩﻫﺎ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺯ و ﺑﺮﮔﻲ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ و ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﻋﻠﻤﻲ ﺩﺳﺖ و ﭘﺎ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﮔﺎﻭ ﺷﻨﺎﺱ ‘ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪاﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭاﻳﺎﺕ ﮔﺎﻭﻱ ﺭا ﺗﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﺩﻡ اﺯ ﺑﺤﺮ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ‘ﺣﺎﻝ ﻣﺎ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﺭا ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺻﺤﺖ و ﺳﻘﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﻴﻢ و ﻓﺘﻮاﻳﻲ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﺭا ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺎ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﮔﺎﻭﺷﻨﺎﺱ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺴﻠﻤﺘﺎﻥ اﺧﺘﻼﻑ ﺩاﺭﻳﺪ و ﻛﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﺤﺚ و ﻣﺠﺎﺩﻟﻪ اﻧﺠﺎﻣﻴﺪﻩ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪ ﮔﺎﻭ ﺷﻨﺎﺱ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺻﺪ و ﺑﻴﺴﺖ و ﭘﻨﺞ ﻫﺰاﺭ ﺭﻭاﻳﺎﺕ ﮔﺎﻭﻱ اﺭﺟﺎﻉ ﺩاﺩﻩ ” ﻭاﻗﻌﺎ ﭼﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪﻱ ‘ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ. ﺑﺮﻭ ﻋﻤﻞ ﻛﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ و ﻣﻂﻤﻴﻦ ﺑﺎﺵ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﻣﻴﺸﻮﻱ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﮔﺮﺩﻧﺖ ﺭا ﻣﻴﺰﻧﻴﻢ ‘ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﺩﻧﻴﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﻋﺎﻟﻢ ﻫﺮ ﻣﻮﺿﻮﻋﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﺎﻟﻢ و ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﺪاﻧﺪ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﻣﻘﻴﺪ ﺑﻪ ﻋﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﺑﺨﻮاﻫﺪ و ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭاﻩ اﺳﺮاﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺭﺯﺩ ” اﻳﻨﺠﺎ ﺟﺎ ﺩاﺭﺩ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻱ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ﻧﻪ ﺟﻨﺎﺏ. ,ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲﻫﺎ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻧﻴﺴﺖ ” ﻋﻠﻢ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ و ﻣﺪﺭﺳﻪاﻱ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻛﻨﻨﺪ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ و ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺪﺭﻙ ﺩﻫﻨﺪ ‘ اﻳﻦ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﻋﻠﻢ اﮔﺮ ﻋﻠﻤﻲ ﺩاﺭﻧﺪ و اﺩﻋﺎﻱ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﺭا ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﻨﻨﺪ ” و اﮔﺮ ﻣﻘﺒﻮﻝ اﻓﺘﺎﺩ ‘ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﻣﺪﻋﻲ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﻋﻠﻤﻲ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﺩﺭ ﺩاﻧﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻱ ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﻫﺮ ﻛﺲ ﺷﻜﻲ ﺩﺭ ﻋﻠﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺩاﺭﺩ ‘ﺁﺯاﺩاﻧﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﺑﻜﺸﺪ ‘ ﻛﺎﺭ ﻋﻠﻢ ﺟﺪﻳﺪ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ‘ﺭﻭ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺳﺖ ﺷﻴﺎﺩاﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ ‘اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻣﺎ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩاﻳﻢ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا بر ﺣﻖ ﻭﺑﻘﻴﻪ ﺭا ﺑﺮ ﺑﺎﻃﻞ ﺩاﻧﺴﺘﻦ ‘ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﺷﻴﺮﻳﻦ و ﺩﻟﭽﺴﺐ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭا ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮ ﻛﻒ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻧﺪ و ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭاﻩ ﻓﺪا ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ اﻛﺴﻴﺮ ﺟﺎﻥﺑﺨﺸﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎﻫﻴﺘﺶ ﺭا ﻫﻤﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪاﻧﺪ ﻫﻤﺎﻥ اﻛﺴﻴﺮﻱ ﻛﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯاﻥ ﻧﺎﺯﻱ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ‘ﻛﺎﻣﻮﻛﺘﺴﻪﻫﺎ ﺩﺭ ﮊاﭘﻦ ‘ ﺭﻓﻘﺎﻱ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﻴﻪ ﺭا ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﻴﺪاﺷﺖ ﻛﻪ اﺯ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ و اﺯ ﻣﻮﺿﻊ ﺑﺎﻻ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻨﮕﺮﻧﺪ و ﺣﺎﻟﺶ ﺭا ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﺳﺮ ﻭﻗﺘﺶ اﺯ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ ” اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﺭﺩﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩاﺵ ﻛﺘﺎﺑﻬﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ﻫﻤﺎﻧﻜﻪ ﻣﺎ ﺣﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﻴﻨﺎﻣﻴﻢ و ﻳﺎ (ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻛﺮﺳﻲ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ) ” ﺑﻠﻪ ‘ﻗﺪﺭﺕ ‘ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ اﺯ ﻣﻤﺪ ﻛﻠﻪﭘﺰ ﻣﻴﺪاﻥ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ‘ ﺳﺮﺩاﺭﻱ ﻣﻴﺴﺎﺯﺩ ﻛﻪ ﻫﻢ ﺑﺎﻧﻜﺪاﺭ اﺳﺖ و ﻫﻢ ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪاﺭ ‘ و ﻫﻢ ﺻﻨﻌﺖﻛﺎﺭ ‘ ﺗﺎﺯﻩ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺭا ﺑﺎ ﻳﻚ ﺩﺳﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﻋﺮﺑﻲ ﻣﻴﺮﻗﺼﺪ ” ﻣﺎ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻋﻠﻢاﻟﻴﻘﻴﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ اﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻨﻬﺎ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧﺸﺎﻧﻪي ﺑﺮ ﺣﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻛﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩﻩ و ﻧﻴﺴﺖ ‘ﻛﻪ اﮔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮاﺭﺝ ﺻﺪﺭ اﺳﻼﻡ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺩاﻋﺸﻴﻬﺎﻱ اﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﻴﺘﻲ ﺟﺰ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻧﺪاﺭﻧﺪ ‘ﺣﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐﺗﺮﻳﻨﻨﺪ ‘ و ﺟﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ اﺳﺖ ‘ و اﺗﻔﺎﻗﺎ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﺮ ﻋﻜﺲ’ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺎ اﻳﻨﺠﺎ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﻓﻘﻄ ﺟﻮﻳﺎﻱ ﺣﻘﻴﻘﺘﻨﺪ ‘ ﻭاﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺎﺩﻱ ﻋﺪﻩاﻱ ﻫﻢ ﺑﺎ اﻳﻦ (ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ) ﺣﻘﻂﻠﺒﻲ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﻮﺩ. ﺑﺮاﻱ اﻳﻨﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻘﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ اﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺑﺮﺳﺪ ‘ﺑﺎﻳﺪ ﺭاﻫﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻓﺘﻪاﻳﺪ ﺑﺮﻭﺩ و ﺭﻭاﻳﺘﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻳﺪ ﺭا ﺑﺨﻮاﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺳﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻋﻤﺮ ﻣﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﭘﻴﮕﻴﺮ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺪﻋﻲ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎﺷﻴﻢ ‘ و اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺣﻘﻴﻘﺘﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻳﺪ ﺣﺠﺘﻲ ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﺪ و ﺗﻜﻠﻴﻔﻲ ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ و ﺑﻪ (ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻮﻋﻲ) ﻫﻢ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﺎﺷﺪ ” ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻫﻤﻴﻦ اﻭﺿﺎﻋﻲ ﻛﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ ﺷﺪﻩاﻳﻢ ‘ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺮاﻣﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮﺩ “ﻫﺮﮔﺰ
ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻲ : ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ (ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺷﻴﻌﻲ و ﺛﻨﻲ) ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺘﺮﺳﻨﺪ اﺯ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺯﻧﺎﻥ و ﻓﺮﺯﻧﺪاﻧﺸﺎﻥ “ﭼﺮا ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ اﺳﺖ ‘ﻓﺘﻮاﻳﻲ اﺯ اﻳﻦ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ و ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪاﻥ ﻋﻠﻮﻡ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺑﺮ ﺭﺩ ﺑﺮﺩﻩﺩاﺭﻱ ﺩﺭ اﺳﻼﻡ ﺻﺎﺩﺭ ﻧﺸﺪﻩ ” ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺟﺮاﺕ ﻛﺮﺩ و اﻇﻬﺎﺭ ﻧﻆﺮﻱ ﻛﺮﺩ ﻣﻂﻬﺮﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺩﻩﺩاﺭﻱ ﺑﻪ اﺳﻼﻡ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﺷﺪ ﺁﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪا ﻫﻢ ﻛﻪ ﻃﻠﺒﻪاﻱ ﺑﻴﺶ ﻧﺒﻮﺩ ‘ﺗﺎ ﺧﺮ ﺧﺮ ه ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺘﻬﺎﻱ ﺣﻮﺯﻩ ﺑﻮﺩ و اﮔﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ اﻣﺮﻭﺯ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪاﻥ ﺑﻮﺩ و ﻳﺎ ﺩﺭ ﻏﺮﺑﺖ ﻣﻴﺰﻳﺴﺖ ‘ ﻏﺮﺑﻴﻬﺎ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻠﻪ اﻳﻦ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻲ ﻋﻠﻢ و ﻋﻤﻞ ﭼﻪ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ
ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺪا ﻣﺤﻮﺭ ﺩﺭ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻲ : ﺑﻌﺪ اﺯ ﺷﻜﺴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻴﺎﺳﺘﻬﺎﻱ اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ‘ ﭼﻪ دﺭ ﺗﻮﻟﻴﺪ و ﭼﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻧﻜﺪاﺭﻱ “ﺯﻣﺰﻣﻪﻫﺎﻳﻲ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ” ﺑﻠﻪ ” اﻳﻦ ﻓﻘﺮ ﺑﺮاﻱ اﻳﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﻧﺎﻓﻌﺘﺮ اﺳﺖ ﺗﺎ ﻏﻨﺎﻋﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﻔﺮ ﺑﻴﻨﺠﺎﻣﺪ “ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻓﻘﺮ و ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﻲ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﻴﻜﺸﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪﻱ و ﻏﻨﺎ ” ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﻋﻠﻢ ﺭا ” اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺣﻘﻴﻘﺘﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ” ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ ‘ ﭼﻪ ﺧﺎﺭ و ﺫﻟﻴﻞ و ﺑﻲﻣﻨﻂﻖ اﺳﺖ اﻳﻦ ﻓﻜﺮ ‘ ﻛﻪ ﺧﺪا ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﻴﻤﺖ ﻣﺮﻳﺪ ﻣﻴﻂﻠﺒﺪ ‘ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﻣﻲﺁﻭﺭﻡ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺩﻱ ﻛﻪ اﺯ ﻓﻘﺮ ‘ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭا ﺗﺸﻮﻳﻖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻓﺮﻭﺷﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ‘ﺩﺭ ﺟﻮاﺏ اﻳﻨﻜﻪ’ اﻱ ﺑﻲﻏﻴﺮﺕ’ ﭼﺮا ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺭا ﺗﺸﻮﻳﻖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻓﺮﻭﺷﻲ ﻛﺮﺩﻱ? ‘ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭاﻥ ﻛﻼﻧﺘﺮﻱ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ‘ اﻳﻦ اﻣﻨﻴﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺯﻧﻬﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ اﺯ ﺑﺮﻛﺖ ﺧﻮﺩﻓﺮﻭﺷﻲ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ اﺳﺖ ‘ ﻭاﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺯﻧﻲ ﺭاﺿﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻧﺒﺎﺷﺪ “ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺪ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﻢ ﺣﻘﻴﻘﺘﻲ ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﻠﻲ ﻓﻘﺮ ﻧﻮﻋﻲ اﺯ ﺟﺒﺮ ﺭا ﺑﺮ اﻧﺴﺎﻥ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ و اﻳﻦ ﭼﻪ ﺧﺪاﭘﺮﺳﺘﻲ ﺑﻲاﺭﺯﺷﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻋﺎﻟﻤﺎﻥ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻛﻨﻨﺪ ” اﮔﺮ ﺧﺪا ﺑﻪ اﻳﻦ ﺟﺒﺮ ﺭاﺿﻲ ﺑﻮﺩ ‘ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺖ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﺮﺩﻩﻭاﺭ ﻣﻂﻴﻊ ﺧﻮﺩ ﻛﻨﺪ ” ﺣﺎﻝ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﺭﻭاﻳﺎﺕ و اﺣﺎﺩﻳﺚ و ﺗﻮﺟﻴﺤﺎﺕ” ﺑﺮاﻱ ﻫﺮ ﺩﺭﻱ ﻛﻠﻴﺪﻱ و ﺑﺮاﻱ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﭼﺮاﻏﻲ اﺯ ﺁﻥ اﺳﺘﺨﺮاﺝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ﺣﺎﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ اﺳﻼﻡ ﻳﻚ اﺻﻞ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﺪاﺭﻳﻢ و ﺁﻥ اﺻﻞ ﻣﺼﻠﺤﺖ اﺳﺖ ‘ اﮔﺮ ﺭﻭاﻳﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ‘ﺑﺴﺎﺯ ‘ و ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺩﻳﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺪﻩ ‘ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺩﻭ ﺻﻮاﺏ اﺳﺖ ‘ اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭا ﻫﺪاﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩاﻱ ‘ ﺩﻭﻡ اﻳﻨﻜﻪ اﺯ ﺩﺭ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﻔﺴﻲ اﻳﻦ ﺭﻭاﻳﺖ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﻫﺪاﻳﺖ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﻭﻗﻒ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩاﻱ ‘ﺑﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺻﻮاﺑﻲ ‘ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﭼﺎﻗﻮ ‘” ﺑﺎ ﻓﺘﻮاﻳﻲ ﻛﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺻﺎﺩﺭ ﻛﺮﺩ ﺩﺳﺖ اﻛﺜﺮ ﻓﻘﻴﻬﺎﻥ ﺭا ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ‘ ﺑﻠﻪ ‘ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ‘ اﮔﺮ ﻣﺼﻠﺤﺖ اﻳﺠﺎﺏ ﻛﻨﺪ ‘ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ اﺣﻜﺎﻡ ﺩﻳﻦ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ اﺯ ﻧﻤﺎﺯ و ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺁﻥ (ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻢ ﻣﺰاﺣﻢ ﻭﻗﺖ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺷﻮﻡ) ﺻﺤﻴﻔﻪ ﻧﻮﺭ ‘اﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ ” اﻭ ﻫﻢ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭا ﻃﺒﻖ ﻓﻬﻢ ﺧﻮﺩ اﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ (ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺒﻮﺩ اﻣﻜﺎﻧﺎﺕ و ﺧﻂﺮ ﻣﺮﮒ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﻙ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ) اﮔﺮ ﺭﻭاﻳﺘﻲ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺭا ﮔﻤﺮاﻩ ﻛﻨﺪ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺁﻥ ﺭا ﺑﺮ ﺩﻳﻮاﺭ ﻛﻮﺑﻴﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ‘ﻧﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺭﻭاﻳﺖ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﻙ و ﺷﻌﻮﺭ ﻓﻬﻢ ﺁﻥ ﺭا ﻧﺪاﺭﻧﺪ ” ﻣﺎ ﺭﻭاﻳﺘﻲ ﻣﺤﻜﻤﺘﺮ اﺯ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ و ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﻓﻘﻬﺎﺳﺖ ‘ اﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻳﺎﺕ اﻋﻆﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﻮﺩ ﺩﺭﺻﺪ اﺣﺎﺩﻳﺚ و ﺭﻭاﻳﺎﺕ ﭘﻲ ﺑﺒﺮﻧﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺑﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﺮﺩﻥ اﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﺣﻘﻴﻘﺖ ‘ﻭاﺟﺐ ﻛﻔﺎﻳﺴﺖ
ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﺪاﺭﻛﻲ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻴﺎﻳﺪ و ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﺤﺮﻳﻒ ﺷﺪﻩ ” ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺬاﻫﺐ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﺸﺮﻳﻴﺖ ﻋﺮﺿﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻗﺼﻪﻫﺎﻱ ﭘﻴﺸﻴﻨﻴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ‘ ﺁﻳﺎ ﻣﺼﻠﺤﺖ اﻳﺠﺎﺏ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﻮﻳﻴﻢ ‘
ﺑﻠﻪ ‘ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻨﻜﻪ ﺟﻬﻨﻢ و ﺑﻬﺸﺘﻲ ﺑﺎ ﭼﻨﺎﻥ اﻭﺻﺎﻓﻲ ﻛﻪ ﺷﺮﺡ ﺁﻥ ﺩﺭ اﺩﻳﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ اﺯ ﭼﻨﺎﻥ ﺟﻬﻨﻤﻲ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ﺧﻂﺮﻧﺎﻙ اﺳﺖ ‘ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻂﺢ ﻓﻜﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺩﺭ ﺣﺪ ﻳﻚ ﻛﻮﺩﻙ ﻧﮕﺎﻩ ﺩاﺷﺖ و ﻳﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭا ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﮔﺬاﺷﺖ و ﮔﻔﺖ ‘اﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﮔﺮ اﻓﺮاﻁ ﻛﻨﻴﺪ (ﺩﺭ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ) ﺩﻧﻴﺎ ﺟﻬﻨﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ “ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺟﻬﻨﻤﻲ ﺑﺪﺗﺮ اﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ اﺩﻳﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ‘ و اﮔﺮ ﺣﺪ ﻧﮕﻪ ﺩاﺭﻳﺪ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺑﺎﺷﻜﻮﻩﺗﺮ اﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩﺭ اﺩﻳﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ’ﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭﻳﻢ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ‘ﭼﺮا ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ اﻣﺮﻭﺯ اﻣﻜﺎﻥ ﭘﻨﻬﺎﻧﻜﺎﺭﻱ اﺯ ﺑﻴﻦ ﺭﻓﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺩﺭﺳﺘﻲ ﻧﺒﺎﺷﺪ و ﺷﻤﺎ ﮔﻤﺮاﻩ ﺷﻮﻳﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﭼﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﭼﺎﺭﻩاﻱ ﺟﺰ اﻳﻦ ﻧﺪاﺭﻳﻢ و اﻳﻨﻜﺎﺭ ﺭا ﺑﻬﺘﺮ اﺯ اﻳﻦ ﭘﻨﻬﺎﻧﻜﺎﺭﻱ ﻣﺼﺨﺮﻩ ﻛﻪ ﺟﻮاﺑﮕﻮﻱ ﻧﺴﻞ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ‘ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺟﻮاﻧﺎﻥ اﻳﻦ ﻣﺮﺯﻭ ﺑﻮﻡ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺷﻮﺩ ‘ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩﻳﺪﻳﻢ و ﺑﻪ ﺧﺪا ﺗﻮﻛﻞ ﻛﺮﺩﻩاﻳﻢ و ﻫﺪاﻳﺖ ﺷﻤﺎ ﺭا اﺯ اﻭ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ ‘ ﻣﺎ ﻫﻢ اﻧﺴﺎﻧﻴﻢ و ﺟﺎﻳﺰاﻟﺨﻂﺎ ‘ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﻨﻴﺪ ﺁﻥ ﺧﺪاﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎ ﺭا ﻣﻴﺸﻜﺎﻓﺖ و ﻣﺮﺩهﻫﺎ ﺭا ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩ ‘ ‘ﺭﻳﺶ ﺳﻔﻴﺪ ﺩاﺷﺖ و ﺑﺮ ﻋﺮﺵ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ و ﻣﺎ ﺭا ﻧﻆﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩ ‘ ﺩﻭﺭاﻥ ﺁﻥ ﺧﺪا ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ ‘ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﻭﺭاﻥ ﺧﺪاﻳﺎﻥ ﺳﻨﮕﻲ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪ و ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﻂﻔﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا اﺯ ﺁﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻛﺮﺩ’ اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺪا ﻧﺎﺗﻮاﻥ اﺳﺖ ‘ ﺑﻠﻜﻪ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ اﻭ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﻲ ﺩﻳﮕﺮ اﺳﺖ ‘ اﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺳﺮ آ ﭘﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ اﺳﺖ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﮕﺴﻲ ﭘﺮﻭاﺯ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻴﺸﻮﻳﺪ و اﻭ ﺷﻴﺮﻱ ﺑﺮاﻱ ﻧﻮﺷﻴﺪﻥ ‘اﺯ ﺳﻴﻨﻪﻫﺎﻱ ﻣﺎﺩﺭ ﺩاﺭﺩ ” اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮاﺣﻞ ﻛﻤﺎﻝ ﺭا ﻣﻲﭘﻴﻤﺎﻳﻴﺪ و ﺑﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﻱ ﻣﺴﺘﻘﻞ و ﺗﻮاﻧﺎ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻴﺸﻮﻳﺪ و ﻣﻨﻲ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ‘ﻫﻤﻪ’ و ﻫﻤﻪ ‘اﺯ ﻣﻌﺠﺰاﺕ ﺧﺪاﻭﻧﺪ اﺳﺖ ‘ ﻣﺎ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﭘﺬﻳﺮﺵ اﻳﻦ ﺧﺪا ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ‘ﻛﺎﺭ ﺩﺷﻮاﺭﻳﺴﺖ ‘ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺷﻮاﺭﻳﻲ ﻛﻪ ﭘﺴﺘﺎﻧﻜﻲ ﺭا اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ ‘ اﻣﺎ ﭼﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻛﺮﺩ ‘ ﻣﺎ ﺭا ﭼﺎﺭﻩاﻱ ﺟﺰ اﻳﻦ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﻣﺎ اﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺻﻼﺡ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ اﻳﻦ ﭘﺴﺘﺎﻧﻚ ﺭا اﺯ ﺷﻤﺎ ﺁﻫﺴﺘﻪ و ﺁﺭاﻡ ﺑﺮﮔﻴﺮﻳﻢ ‘ و ﺑﺎ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪﻩ ‘ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻋﺘﺮاﻓﺎﺕ ﺷﺪﻳﻢ ‘و اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻛﻢ ﻛﺎﺭﻱ و ﻛﻢ ﻋﻘﻠﻲ ﺩاﺷﺘﻴﻢ ‘و ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻛﻮﺗﺎﻩﺗﺮﻳﻦ و ﺁﺳﺎﻧﺘﺮﻳﻦ ﺭاﻩ ﺭا اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﺮﺩﻳﻢ و ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭا ﺩﺭ ﻏﻠﻮ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺭﻋﺎﻳﺖ اﺣﻜﺎﻡ ‘ و ﻳﺎ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻳﻢ “اﮔﺮ ﺭﻋﺎﻳﺖ اﺣﻜﺎﻡ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭاﻳﺘﻬﺎﻱ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻏﻠﻮ ﺁﻣﺪﻩ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺴﺖ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺑﭙﺮﻭﺭاﻧﺪ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻣﺎ اﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ ‘و ﻏﻴﺮﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺣﻜﺎﻡ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ’ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ‘ و ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ “ﭼﻨﺪﻱ ﭘﻴﺶ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ اﻭ ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻢ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ ‘ اﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻏﺮﺏ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺩﺭ ﺻﺪاﻗﺖ و اﻳﻤﺎﻧﺶ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ ﺳﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ و اﺯ اﻭ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻡ ‘ﺁﻳﺎ ﺻﺤﺖ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻏﺮﺑﻴﺎﻥ ﺣﺮاﻣﺰاﺩﻩاﻧﺪ? اﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻗﺒﻞ اﺯ ﻣﻬﺎﺟﺮﺗﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻡ ” ﺗﺼﻮﺭﻡ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﻭاﺑﻄ ﺟﻨﺴﻲ ﺩﺭ ﻏﺮﺏ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﺯاﺩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻫﻤﺎﻥ و ‘ﻋﺸﻖ و ﺣﺎﻝ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﻫﻤﺎﻥ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﻧﻪ اﻳﻨﻜﻪ اﻣﻜﺎﻥ اﻳﻦ ﻣﻂﻠﺐ ﻣﻨﺘﻔﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺗﺼﻮﺭﻡ ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻉ اﺯ ﺑﻴﺦ و ﺑﻦ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩ ‘ اﻣﻜﺎﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺗﻬﺮاﻥ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻴﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﻮﻳﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮاﺩﺗﺎﻥ ﺑﺮﺳﻴﺪ ‘ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ ﺗﺎ ﺩﺭ اﺭﻭﭘﺎ. اﻟﺒﺘﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺯ ﻣﻜﺎﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺨﺘﺺ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ اﺳﺖ
ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻲ ﻃﻮﻝ ﻛﺸﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻏﻴﺮﺕ ﺩﺭ اﺭﻭﭘﺎ ‘ﭘﺎﻙ اﺯ ﺟﻨﺲ ﺩﻳﮕﺮ اﺳﺖ ‘ اﺻﻮﻻ اﻳﻨﺠﺎ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ اﺟﺎﺯه ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺭ اﻣﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮاﻥ “ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻣﻌﻤﻮﻝ اﺳﺖ ﺭا ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ ” ﭼﺮا ﻛﻪ ﻫﺮ دﺧﺎﻟﺘﻲ ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﺎ ﻣﺴﻮﻟﻴﻴﺖ اﺳﺖ ‘اﻧﺴﺎﻥ ﻋﺎﻗﻞ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﺤﺘﺎﻃﺘﺮ ﺩﺭ اﻣﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺩﺧﺎﻟﺘﻲ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﭘﺪﺭاﻥ و ﻣﺎﺩﺭاﻥ ﻣﺎ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ‘ﺩﺭ اﻣﻮﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪاﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺑﻮﺩﻩ ‘ﻧﻴﺴﺖ
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻴﭻ ﺩﺧﺘﺮﻱ اﺟﺎﺯﻩ ﺩﻳﺪﻥ ﺷﻮﻫﺮ ﺁﻳﻨﺪﻩاﺵ ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻪ و اﮔﺮ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩاﻱ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻴﻜﺮﺩﻩ و ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ اﺟﺎﺯﻩ ﺩﻳﺪﻥ و ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﺁﻳﻨﺪﻩاﺵ ﺭا ﻣﻴﺪاﺩﻩ ‘ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺣﺘﻢ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺑﻲﻏﻴﺮﺗﻲ ﺑﻮﺩﻩ ‘ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪﻫﺎﻱ اﻣﺮﻭﺯﻣﺎﻥ اﻣﺮﻱ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﻨﻂﻘﻲ و ﺷﺮﻋﻴﺴﺖ ” ﺷﻤﺎ اﻳﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ و ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﺮﺻﻪﻫﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺟﻤﻌﻲ ﺗﺴﺮﻱ ﺩﻫﻴﺪ ” اﺯ ﺣﺠﺎﺏ ﺯﻧﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺁﺩاﺏ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻨﺸﺎﻥ اﺯ ﺧﺎﻧﻪ ” ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﺩاﺭد ‘ و ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺭﻭﭘﺎ هم ﻫﻤﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻄ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﻮﺩﻩ و ﭼﻪ ﻋﻮاﻣﻠﻲ ﻣﺴﻴﺮ ﺭا ﺑﺮاﻱ اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﺯاﺩﻱﻫﺎ ﻣﻴﺴﺮ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ خود اﺟﺎﺯﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﻱ ﭼﻨﺪﺭ ﻏﺎﺯي ﺭا ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ ‘ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻏﻴﺮﺕ ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﻛﺎﻣﻼ ﻧﺴﺒﻴﺴﺖ ‘ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﺰﻳﻴﺎﺕ ﺁﻥ ﻭاﺭﺩ ﺷﻮﻡ ‘ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺧﻮﺩ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺩﺭاﺯﻳﺴﺖ ‘ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﺴﻨﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ اﺯ ﻧﻆﺮ ﻳﻚ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻃﺎﻟﺒﺎﻧﻲ ﺩﺭ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ‘ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﻤﺘﺮ اﺯ ﺑﺮﻗﻪ ﺑﺮاﻱ ﺯﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ ‘ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺯﻧﺶ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻧﻤﻴﭙﻮﺷﺎﻧﺪ ‘ﺑﻲﻏﻴﺮﺕ اﺳﺖ “ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﺪ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﻓﺮﻭﺵ ﺭا ” اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ اﺯ ﻏﺮﺑﻴﺎﻥ ﻫﻴﻮﻻﻳﻲ اﺯ ﻓﺴﺎﺩ و ﺑﻲﻏﻴﺮﺗﻲ ﻣﻴﺴﺎﺯﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻤﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻳﺸﺎﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪاﻧﺪ ﺭاﺿﻲ ﺷﻮﻧﺪ ‘ﺧﻮﺩ ﺷﻴﻮﻩ ﺑﻲﻏﻴﺮﺗﺎﻥ اﺳﺖ ‘ ﻛﻤﺎﻝ ﻏﻴﺮﺕ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺩﺭ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﺯ ﺻﺒﺢ ﺳﺤﺮ ﺗﺎ ﺷﺎﻣﮕﺎﻩ ﺑﻨﺸﻴﻨﻨﺪ و اﺯ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲﻫﺎﻱ ﻏﺮﺑﻴﻬﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﺒﺎﻓﻨﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺩﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا اﺯ ﺯﻧﺪاﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻳﺸﺎﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪاﻧﺪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺬاﺷﺘﻪاﻧﺪ ” ﺑﺮاﻱ ﻳﻚ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺯﺟﺮﺁﻭﺭﺗﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺜﻞ اﻭ ﻧﻤﻲاﻧﺪﻳﺸﻨﺪ ‘ﻭﻗﺘﻲ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺣﻖ ﻣﻂﻠﻖ ﺑﭙﻨﺪاﺭﻱ ‘و ﺭاﻩ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﻨﻬﺎ ﺭاﻩ ﻣﻤﻜﻦ ‘اﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪاﺭﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﻲ ﻛﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ اﺯ ﺭاﻫﻬﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺭﺳﻴﺪﻩاﻧﺪ ‘ اﻳﻨﻬﺎ اﮔﺮ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ و ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻨﺪ ﺩﻕ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻨﺎﻥ اﺯ ﻓﺴﺎﺩ ﺩﺭ ﻏﺮﺏ ﺩﻡ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﻏﺮﺑﻴﻬﺎ ﺑﻲ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭﻧﺪ ‘ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻲﻏﻴﺮﺗﺮ اﺯ ﺁﻥ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﺷﻨﺎ و اﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩﻩ’ و اﺯ ﺁﻧﻬﺎ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺷﻨﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﺠﺎﺕ ﺭا ﺩاﺭﺩ’ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﺰاﺭاﻥ ﺟﻮاﻥ اﻣﻜﺎﻥ اﺯﺩﻭاﺝ ﻧﺪاﺭﻧﺪ و ﺣﺎﺝ و ﻭاﺝ ﻧﻆﺎﺭﮔﺮ اﺧﺘﻼﺻﻬﺎﻱ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻏﻴﺮﺕ ﻣﺎ ﺑﻲﻏﻴﺮﺗﺎﻥ ﺭا ﻧﻤﻴﺠﻨﺒﺎﻧﺪ ‘اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﻬﺎﻱ اﻳﺮاﻥ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻫﺰاﺭ ﻛﻮﺩﻙ و ﭘﻴﺮﻣﺮﺩاﻥ و ﭘﻴﺮﺯﻧﺎﻥ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺁﺷﻐﺎﻟﻬﺎﻱ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﺎﻧﻲ ﻣﻴﮕﺮﺩﻧﻨﺪ ‘ﻏﻴﺮﺕ ﻣﺎ ﺑﻲﻏﻴﺮﺗﺎﻥ ﺭا ﻧﻤﻴﺠﻨﺒﺎﻧﺪ “”اﮔﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻭﻇﺎﻳﻔﻤﺎﻥ ﺩﺭﺳﺖ ﻋﻤﻞ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ ﻣﻠﺘﻬﺎﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ‘ﭼﻨﻴﻦ ﺧﺎﺭ و ﺯﺑﻮﻥ ﻧﻤﻴﺒﻮﺩﻧﺪ’ ﻛﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺯﻧﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭا ﻏﻴﺮﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﺒﺎﻓﻨﺪ ‘و ﻗﺮﺁﻧﺸﺎﻥ ﺭا ﭼﻴﻨﻲﻫﺎ ﭼﺎﭖ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﻣﺎ ﺭا ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ و ﺑﻪ ﻣﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﻫﻴﺪ ﺗﺎ ﺧﺪﻣﺖ ﺧﻠﻖ ﻛﻨﻴﻢ ‘ ﻛﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺧﺪا ﺟﺰ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ‘
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
کارکرد دین همین است.بارهانوشته ام وامثال اقامرتضی خرده گرفتن.حقیقت.بله هزاران فرقه حقیقت رایافته اندوجالب اینکه هرکس هم فقط برای خودش روقبول داردودیگران باطل هستند
“”ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ اﻭ ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻢ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ ‘ اﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻏﺮﺏ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺩﺭ ﺻﺪاﻗﺖ و اﻳﻤﺎﻧﺶ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ ﺳﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ و اﺯ اﻭ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻡ ‘ﺁﻳﺎ ﺻﺤﺖ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻏﺮﺑﻴﺎﻥ ﺣﺮاﻣﺰاﺩﻩاﻧﺪ? اﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻗﺒﻞ اﺯ ﻣﻬﺎﺟﺮﺗﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸﻴﺪﻡ ” ﺗﺼﻮﺭﻡ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﻭاﺑﻄ ﺟﻨﺴﻲ ﺩﺭ ﻏﺮﺏ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﺯاﺩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻫﻤﺎﻥ و ‘ﻋﺸﻖ و ﺣﺎﻝ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﻫﻤﺎﻥ “”.
(پایان فرمایشات آقای عرفانیان)
جناب عرفانیان واقعا اگر منبری بودی دست همه منبریها را از پشت می بستی ! یک هفته می نشینی اینهمه اوهام را سر هم می کنی و گمان می کنی این سخنان حاکی از علم و عقل و پیشرفت است؟ آخه عزیز من این سخنان را از کجا در میاوری؟ چه کسی گفت که همه غربیان حرام زاده اند؟ چرا حرف جعل می کنی؟ شما در میان کلامت گفتی مسلمانان حدیث جعل می کنند و چه و چه ،بگذریم از این سخن دروغ ،اما ظاهرا خود شما اول کسی هستی که حرف دروغ جعل می کنی ،اصلا آدم عاقل ماید بگوید یک قاره بنام اروپا همه حرام زاده اند؟! خوش انصاف لا اقل اندکی از چیزهایی که می بافی تامل کن ،اینها حرف های ساخته وهم خودت و آن دوست ات است ،والله من پنجاه سال عمر کرده ام اهل مطالعه روزنامه و مجله و کتاب هم بوده ام ،تابحال نه در زمان شاه و نه در زمان انقلاب ندیده ام کسی چنین سخن خنده دار و بی اساسی بگوید ،بله گاهی افرادی از روابط نامشروع و آزادی اینطوری در آنجا گفته اند ،این که دروغ نیست ،اما کسی نگفته همه غربیها حرام زاده اند ،دوست عزیز اندکی در سخن خود منصف باش ،انتقاد و ایراد عیبی ندارد لازم است اما سخن بدروغ نسبت دادن انسانی نیست ،جالب هم اینه که در ته گفتارت هم دائم دعا بجمع می کنی که خدا همه را شفا دهد! خوب عزیزم اولین کسی که باید مشمول این دعا باشد خودتی گرامی،چرا متکبرانه هرکس مثل تو نمی اندیشد مریض میدانی؟
مثال از گاو پرستی زدی ،من که میدانم همه این صغرا کبراها ارکستر رسیدن بقدرت است ،خوب اصلا فرض کن اسلام به حکومت کاری داشته باشد ،آیا شما خودت نباید عقل ات و کلاهت را قاضی کنی که سخن گاو پرست درست است ،یا سخن کسی که بروش منطقی معارف را از مبدا و معاد اثبات می کند؟ شما اینقدر نمی تونی عقلت را بکار بیندازی ببینی گاو مخلوق بی زبان را باید پرستید یا خدای خالق هستی را که با هدایت عقل و انبیاء میتوان به آن رسید؟
این چه عذری است که برای لا ابالیگری عقیدتی میاوری که نمیشود همه ادیان و مذاهب را بررسی کرد ،چرا اگر بخواهی و راهنما داشته باشی میتوانی با تحقیق روشمند حقیقت را دریابی ،این چه عذر بدتر از گناهی است که چون ادیان و مذاهب زیادند ما باید خود را رها کنیم و لا ابالی باشیم چون حقیقت متکثر است!
یهر حال اگر پلورالیسمی هم در عرصه معرفت وجود دارد ،خداوند بشما عقل داده که حرکت فکری کنی عزیز من.
یک چیزی هم که برای من جای سوال داره اینه که جناب عرفانیان که اینقدر سر و دست برای غرب می شکنه ،پس چرا رفته به شرقی ترین نقطه شرق یعنی ژاپن؟! بهتر نبود میرفتی غرب و از همانجا گزارش مستقیم برای سایت آقای نوریزاد می فرستادی تا دیگر نیازی به پرسش آن سوال مبالغه آمیز از آن دوست غرب رفته نداشته باشی؟!
خدا همه ما را شفا دهد!
با سلام خدمت آقای مرتضی
شما روحانیون همیشه خود را آموزگار میدانید ولی سوئال من این است در گفتگو ما شماچه میخواهید بیاموزید
سلام علی آقا
اگر نظر شخص مرا خواسته اید ،روحانی آموزگار آن چیزهایی است که آموخته است ،یعنی علم دین ،و سوای از این بر حسب وظیفه دینی باید دوستدار و خیر خواه مردم باشد.
در مورد بخش دوم سوالتان که “” در گفتگو ما شماچه میخواهید بیاموزید””.
من الان به انگیزه شما از این سوال کار ندارم چون نمیدانم واقعا اینرا به چه انگیزه ای مطرح کردید ،اما پاسخم به انگیخته شما این است که روحانی هم در غیر موارد تخصصی خودش ننگی نیست که از دیگران و نظرات کارشناسی دیگران بیاموزد،و من اینجا ضمن بحث و جدلهایی که با برخی دارم ،با مطالعه مطالب متنوع سیاسی اجتماعی اقتصادی شعری ،از نظرات دوستان بهره مند میشوم.
این در صورتی است که مقصود شما از کلمه “چه میخواهید بیاموزید” آموختن بمعنای فراگرفتن باشد.
اما اگر مقصود شما از این جمله آموختن بمعنای آموزش دادن باشد،پاسخ این است که اگر کسی در این سایت سوالی مربوط به حوزه تخصص من یعنی علم دین و فلسفه کرد من بقدر فهم ام صمیمانه پاسخ میدهم ،یا اگر کسی در این مقولات مطلبی نوشت که مورد تایید من نبود ،بحکم اینکه اینجا سایت آزادی است و جای برای پاسخگوئی و کامنت گذاری گذاشته است ،مطلب را مورد نقد و پاسخ قرار میدهم،در صدد بودم نوشته پایین تر شما را هم پاسخی دهم که در مرور صفحه با این سوال مواجه شدم.
علی آقا من محتملات کلام شما را مورد بررسی قرار دادم ،و پاسخ دادم ،اما نمیدانم مقصود شما از این سوال آنهم ذیل نقد من به جناب عرفانیان چه بود،توضیحی دارید؟
جریان چیه؟ ما که دوست بودیم؟
باسلام آقای مرتضی
دلم میخواهد بشینیم با هم گریه کنیم
منظور من همان فراگرفتن بود اینکه ما خط قرمز برای شما نمیگذاریم اما شما برای ما شرط میگذارید ودیگر همدلی علما با روشنفکران قبل از به قدرت رسیدن مانند مطهری بهشتی باهنر اما بعد از به قدرت رسیدن قلع و قمع روشنفکران
متشکرم دوست عزیز موفق باشی .یک دوست
ريشه ها ١٦٨( قست ١٦٧ ذيل پست قبلى )
فرهنگ
فرهنگ دينى
عرفان :آيا عرفان علم است .؟
امروزه علم در مفهوم science به علومى چون علوم رياضى و طبيعى و انسانى گفته مى شود كه اولا به حسب موضوع و ثانيا از نظر روش از هم تفكيك مى شوند و هر يك به حوزه خاصى از موجودات مى پردازند .نكته سومى را هم به اين مفهوم علم اضافه بايد كرد .نتايج تحقيقات اين حوزه ها براى همگان قابل فهم اند ،و هركس مى تواند با پي گيرى علمى فرايندى از آزمون ها و تحليل ها و تعليل ها كه به اين نتايج منجر گشته اند ، به همان نتايج برسد يا در غير لين صورت با ااطمينان از مقام علمى پژوهشگر بدون اين پى گيرى به نتايج اعتماد كند .هاوكينگ در كتاب طرح بزرگ به اين نتيجه مى رسد كه كيهان خودش بدون دخالت عاملى در بيرون يا در ماوراى خود خودش را از ناچيز پديد آورده و پس از مهبانگ نيز در رشد و تكامل خود تا پيدايش حيات و از پيدايش حيات تا تكوين ذهن بشرى نيازمند دخالت هيچ عامل بيرونى نبوده است .پس از پيدايش ذهن بشرى نيز اين ذهن عامل خلق جهانى عظيم به نام فرهنگ و تمدن شده و به شرطى كه جنگ جهانى سوم يا سانحه اى نجومى زمين و نسل بشر را نابود نكند همين ذهن سرانجام خواهد توانست چنان فرهنگ و تمدن كاملى بيافريند كه هيچ نيازى به پليس زمينى يا آسمانى نداشته اشد .اين ها نتايجى هستند كه استفان هاوكينگ و ليونارد ملادينو ،دو دانشمند بزرگ فيزيك كوانتوم و كيهان شناسى مى گيرند .عده زيادى اين نتايج را به اعتبار مقام علمى نويسندگان طرح بزرگ معتبر مى شمرند و عده ديگرى مى كوشند تا خودشان نيز از فرايند منتج شده به اين نتايج آگاه شوند اما دسته اول نيز مى توانند مانند دسته دوم عمل كنند و هيچ كس آنها را مجبور نكرده تا نتيجه تحقيقات دانشمندان را چون فتوا هاى بى چون و چرا قبول كند .به قول دكارت خرد تنها چيزى است كه به طور مساوى به همگان داده شده است .رابطه عموم با دانشمندان الزاما ايمانى و تقليدى نيست .اساسا دو واژه عقل و مفهوم در عصر مدرن يك مدلولشان امور قابل فهم براى همگان است .مخاطب اين دو واژه همگانند .به بيانى ديگر علم به اين مفهوم امرى شخصى نيست ،لازم نيست براى درك نظريه هاوكينگ نفس شخص دخالت كند .فارغ از تمايلات يا حالات روحى و درونى شخص ها ،فارغ از ديدگاه هاى شخصى ،فارخ از خواهش ها و تمايلات و تخيلات و توهمات من يا شما دو دو تا مى شود چهارتا . در عرفان درون شخص ،زهد و عبادت و رياضت شخصى ،كشمكش درونى شخص با رغبت ها و شهوات نفس خودش – و نه نفس ديگرى -بنا به ادعاى همه عارفان از شرايط لازم شناخت (عرفان ) است و غالبا عارفان اين شرط را لازم اما ناكافى دانسته اند .شناخت بدون فيض و موهبت و لطف حق كافى نمى شود .از همين رو ،اين علم ادعا شده براى هركس ميسر نيست .نمى تواند عموميت پيدا كند .مى توان تصور كرد كه همه مسلمانان همچون عارفان دنيا و حتى إخرت را ترك كنند ؛در اين صورت معلوم مى شود كه اسلام تا چه حد اركانش فرو مى ريزد و به مسيحيت و مانويت نزديك مى شود .كافى است قرآن را با انجيل مقايسه كنيم ؛آن هم از اين طريق كه هر پيشفرضى راكنار نهاده و خودمان به تن خويش اين دو متن را همچون دو كناب معمولى كه نخستين بار به دستمان رسيده مطالعه كنيم .در اين صورت اولا در قرإن نيز همچون كتب مقدس ديگر اديان دو جهانى البته به آياتى بر مى خوريم كه دنيا را در برابر إخرت خوار شمرده و آخرت را اصل و دنيا را لهو و لعب و پست خوانده اند از جمله : آيه ٣٨ سوره توبه وآيه ٣٩ سوره غافر و آيه ٧٧ سوره نساء و آيه ٢ سوره شورى و آيه ٢٠ سوره احقاف .با اين همه اين آيات كافى نيستند تا اسلام صرفا دين رهبانيت و ترك دنيا شود .عارف اگر بنا شود از خود بپرسد :اگر رفتار و مرام من قانون عمومى گردد ،چه مى شود ؟ بناچار بايد پاسخى از اين دست دهد كه اسلام به مسيحيت و مانويت مى شود .شايد از همين رو گلد تسيهر مستشرق إلمانى عرفان را نتيجه گسترش اسلام در سرزمين هاى ديگر و ترجمه برخى از كتب هندى در سده دوم هجرى از جمله بلوهر و بوداسب مى داند كه روايت اسلامى آن همان سلامان و ابسال است .البته من تأكيدى بر قطعيت نظر گلدتسيهر و هم نظران او از جمله سعيد نفيسى ندارم .قرآن دم دست ماست و نيازى نيست راه دور برويم .در اين كتاب مجموعه قوانينى وجود دارد در باره نكاح ،طلاق ،تعدد زوجات ،عقود ،ايقاعات ،ارث،جنگ ،ماليات ، رابطه زن و مرد ،كيفر سارق و قاتل ، معاملات .بر اساس اين كتاب يكى از فربه ترين فقه ها تأسيس شده و از همان آغاز حكومت و مدينه تآسيس گشته است .قرإن در حكم نخستين قانون اساسى و مدنى و كيفرى مسلمانان بوده است و اين همه نشان از اهميت زندگى اجتماعى و دنيوى و سياسى در اين كتاب دارد .اكنون به سراغ انجيل ها برويم .مال قيصر را به قيصر بدهيد و مال مسيح را به مسيح .مال مسيح چيست ؟ملكوت آسمان .پيلاتوس حاكم رومى از مسيح مى پرسد :راست است كه تو مدعى پادشاهى يهود شده اى و مسيحا پاسخ مى دهد :پادشاهى من از اين دنيا نيست . حتى كليسا نيز كه حكومت تشكيل داد اين ظاهر مسيحى را حفظ مى كرد كه كليسا صرفا واسطه بندگان و ملكوت است و اين بندگان موجوداتى ذاتا گنه كار و واث گناه نخستين اند كه در زندگى دنيوى خود يك هدف بيش ندارند :توبه و طلب إمرزش ، گو اينكه ر عمل اين حكومت دينى نيز چون ديگر حكومت هاى دينى كارش به فساد و تباهى و زراندوزى و تملك دنيا براى ارباب كليسا و فئودال ها كشيده شد و زبون ترين و پست ترين نوع زندگى براى اكثريت سرف ها .از همين رو هزار سال تا زمان لوتر و سپس ژان كالون جامعه مسيحى با ولايت پاپ در تاريكى و ركود عمبارى درجا زد و علوم كه هدف دنيايي دارند تا سه سده آخر هيچ پيشرفتى نداشتند .در اسلام نيز اگر دين تنها در عرفان متوقف مى شد هارون الرشيد و مأمون و خلفاى ديگر اجازه شكوفايي علوم را نمى دادند .بله ، از همه اديان دوجهان گرا مى توان روايات و آياتى را در نفى و لعنت دنيا به سود ترك دنيا بيرون كشيد اما اگر جوانب نگرانه دو كتاب مقدس مسيحيان و مسلمانان را مقايسه كنيم خواهيم ديد كه پيام مسيحا در باب زاده شدن انسان در ملكوت و عشق و ايثار در همين جهان يك قانون و إيين عمومى است اما در قرآن چنين نيست .اين نكته بى ارتباط با ادعاى عارفان در باره راز بودن و شخصى بودن علمشان نيست .بنابراين به صراحت مى توان نتيجه گرفت كه عرفان علم به مفهوم science نيست .عرفان علم به مفهوم برهان منطقى و مشائي نيز نيست .با اين همه عرفان از جهتى ديگر علم است .توضيح اين مطلب را در قسمت بعد پى مى گيريم .اگر قبول داريد كه عرفان با همه آثار منفى يا مثبتش بخشى از وجدان ملى ايرانيان است پيشنهاد مى كنم مطالب را دنبال كنيد .از بردبارى شما سپاسگزارم
هکرهای ایرانی چگونه با ترفند تازه شما را به دام میاندازند؟
در هفته های اخیر اخبار مختلفی در مورد هک شدن ای میل و دیگر حساب های کاربری ایرانیان منتشر شده است. در برخی موارد سخن از ناکارآمدی راههای موجود برای حفظ امنیت ایمیل مانند ورود دومرحلهای جیمیل به میان آمد. اما شاید یکی از مهمترین دلایل اینگونه حدس و گمانها روشن نبودن شیوه حملات سایبری اخیر بوده است.
داستان حملات سایبری اخیر چیست؟
حملات سایبریای اخیر را میتوان یکی از پیچیدهترین و با برنامه ترین اقداماتی دانست که تاکنون اجرا شده است. در این سری حملات افراد خرابکار با دستی پر و داشتن اطلاعات کامل از قربانیان خود سعی در نفوذ به حساب ایمیل آنها کردهاند که در برخی موارد نیز موفق بودهاند.
براساس آنچه که هم اکنون مشخص شده است، حملات صورت گرفته به صورت کاملا دقیق و برنامهریزی شده انجام شده است و برخلاف گذشته که هکر یا هکرها به صورت فلهای سعی در هک کردن حسابهای مختلف میکردند، در این مورد فرد یا افراد خرابکار با برنامهای مشخص و مدون سعی کردهاند که به حسابهای مختلف قربانیان خود مانند جیمیل نفوذ پیدا کنند.
ساختار حملات سایبری اخیر
حملات سایبری اخیر مخلوطی از فیشینگ (Phishing) و مهندسی اجتماعی بوده است به گونهای که هکر یا هکرها پس از نفوذ به حساب ایمیل فرد قربانی، با ادبیات وی و با جزییاتی دقیق به دوستان صمیمی وی ایمیل ارسال میکرده تا آنها را نیز قربانی حملات خود کند.
برای درک بهتر پیچیدگی این حملات بد نیست یک نمونه از آن را بررسی کنیم.
در یکی از حملاتی که تا حدودی موفق بوده است، هکر در اولین قدم وبسایتی جعلی مانند وبسایتی با موضوع اخبار فعالان حقوق بشر یا حقوق زنان که فرد قربانی به آن علاقهمند بوده را ایجاد کرده است، سپس با ارسال یک ایمیل که ساختار و ادبیات آن شبیه ادبیات و نگارش صاحب وبسایت واقعی است، از فرد قربانی درخواست کرده است که به بخش جدید وبسایتشان سر بزند و در آن عضو شود.
از اینجا به بعد داستان نفوذ به حساب فرد قربانی توسط هکرهایی همچون ارتش سایبری آغاز میشود به این صورت که وقتی فرد قربانی وارد وبسایت جعلی میشود، از وی درخواست میشود که برای عضویت در بخش جدید وبسایت از طریق یکی از حسابهای خود (شامل فیسبوک، گوگل، یاهو و ویندوز لایو) حسابی در وبسایت جعلی اما با ظاهر واقعی باز کند.
زمانی که فرد قربانی بر روی یکی از این گزینهها کلیک میکند، به صفحه جعلیای ورود به حساب فیسبوک، گوگل، یاهو و ویندوز لایو فرستاده میشود. فرد قربانی بدون آنکه متوجه شود، مشخصات ورود به حسابش را که شامل نام کاربردی و رمز عبور است وارد میکند و به این صورت هکرهایی همچون ارتش سایبری مرحله اول دسترسی به حساب وی را به دست میآورد.
نکتهای که در اینجا نباید فراموش شود آن است که هنگامی که فرد قربانی بر روی دکمه Sign In (وارد شدن) صفحه جعلی ورود به جیمیل کلیک میکند، یک درخواست ورود به وبسایت واقعی جیمیل نیز ارسال میشود که در نتیجه گوگل کد ورود دو مرحلهای را به تلفن همراه فرد قربانی ارسال میکند.
در اینجا مرحله دوم نفوذ به حساب قربانی آغاز میشود که در آن صفحه جعلی ورود دو مرحلهای به وی نشان داده میشود و کاربر بدون آنکه متوجه جعلی بودن آن شود، کد ورود دو مرحلهای را وارد میکند که در حقیقت این کد را برای هکر یا هکرهایی همچون ارتش سایبری وارد میکند.
زمانی که هکر این دو مورد (رمز عبور و کد ورود دو مرحلهای) را بدست میآورد، به سرعت وارد جیمیل میشود و ورود دو مرحلهای حساب وی را غیرفعال میکند. و به این صورت موفق میشود که در چندین مورد حساب چند کاربر را هک و به حساب آنها نفوذ کند.
هکرها از فرد قربانی که وارد وبسایت جعلی میشود می خواهند که برای عضویت در بخش جدید وبسایت از طریق یکی از حسابهای خود (شامل فیسبوک، گوگل، یاهو و ویندوز لایو) حسابی در وبسایت جعلی اما با ظاهر واقعی باز کند
بر اساس بررسیهایی صورت گرفته، مشخص شده که مثلا ارتش سایبری پس از آنکه وارد حساب قربانی میشود، با ادبیات و سبک نگارش فرد قربانی شروع به ارسال ایمیل به دوستان صمیمی وی میکند و در عین حال آنها را از بخش Sent Mail پاک میکنند تا به این صورت دامنه قربانیان خود را زیاد و زیادتر کند.
نکته مهم آن است که کاربرانی قربانی این حمله شدهاند که کدهای ورود دو مرحلهای را از طریق پیامک (SMS) دریافت کردهاند نه اپلیکیشن Google Authenticator. از همین رو این نکته روشن شده است که امکان استفاده چند باره از کدهایی که از طریق پیامک دریافت میشود، وجود دارد در حالی که این امکان در حالتی که کد از طریق Google Authenticator ایجاد شود، ممکن نیست.
چند نکته و نتیجه گیری مهم
با توجه به آنچه در بالا بیان شد، سه نتیجه مهم را میتوان از این سری حملات گرفت که تا حدود زیادی میتوانند جلوی تکرار اینگونه حملات را بگیرند:
۱- گوگل اپ (Google App) به هیچ وجه از شما کد ورود دو مرحلهای را نمیخواهد: اگر شما زمانی خواستید از طریق حساب گوگل خود حسابی در یک وبسایت باز کنید، باید بدانید که گوگل به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی از شما کد ورود دو مرحلهای را درخواست نمیکند و اگر زمانی این پیام را دیدید، بدانید که صفحه جعلی است.
۲- هیچ وقت از طریق لینک داخل ایمیل وارد وبسایتی نشوید: تحت هیچ شرایطی و به هیچ عنوان از طریق لینکهایی که در متن ایمیل نوشته شده است وارد وبسایتی نشوید و به جای کلیک کردن بر روی لینک، نام وبسایت را در گوگل جستجو کنید و یا آنکه آن را به صورت دستی در نوار آدرس وارد کنید. با این کار تا حدود بسیار زیادی از حملات فیشینگ جلوگیری خواهید کرد.
۳- برای عضویت در وبسایتهای مختلف از ایمیل اصلی خود استفاده نکنید: برای عضویت در خبرنامهها و وبسایتهای مختلف از ایمیل اصلی خود استفاده نکنید و به جای آن از یک ایمیل دیگر که مخصوص این کار ایجاد کردهاید استفاده کنید. با این کار در صورتی که ایمیل شما به هر دلیل هک شود، فرد نفوذگر تنها با یک سری ایمیل خبرنامه مواجه خواهد شد و امکان لو رفتن ایمیلهای حساس و مهم از بین میرود.
در نهایت باید بر روی این نکته تاکید شود که امنیت در دنیای دیجیتال نسبی است و هیچ گاه نمیتوان به امنیت ۱۰۰ درصد و کامل رسید، تنها کاری که باید انجام داد آن است که نکات امنیت دیجیتال را رعایت کرد.
دستتان درد نکندبااین اطلاعاتتان.اما ما نه درای میلمان چیزی داریم ونه درحسابمان.حسابمان کارمندی ومعلمیست که ماهیانه مبلغ 1ملیون بدان واریزمیشودکه درهمان روزاول 600-700تومنش خرج می شود200-300مانده هم قابل هکر را ندارد.اگه همین طوری هم بخادمظایقه (نمی دونم درست نوشتم یانه)نمی کنیم.هک کردن پیش کش.
دوست گرامی آقا عباس، “مضایقه “صحیح است،
“مظایقه” درست نیست.
مضایقه از کلمه “ضیق” مشتق میشه که بمعنی تنگی و تنگ گرفتن و سخت گرفتن است ،و این تعبیر در فارسی که “مضایقه نخواهم کرد” یعنی کوتاهی نخواهم کرد .
ببخش آقا عباس، غرضم تصحیح خیرخواهانه بود،البته اگر خواستی جوابی دهی،بدو بدو نرو سراغ پست جدید نوریزاد! ،ایشان همین جا تکمه “پاسخ” را گذاشته اند که دوستان ذیل نظرات یکدیگر اظهار نظر و بحث کنند و دیگران هم مجموعه بحث ها را ذیل هم ببینند و استفاده کنند.
با پوزش
مخلصیم اقا هرکس نکته ای به ما بیاموزدماراغلام خودش کرده
ارادتمندم
آقایی
آقای نوریزاد سلام,
با اینکه دیدن آقای امیرانتظام در بستر بیماری هر انسان آزاده ای رو منقلب میکنه باید چند نکته ای در اینمورد یادآور شوم؛
– امثال ایشان, دکتر یزدی, بنی صدر, بازرگان و………… همین آخوندارو مخصوصا آقای خمینی رو به ایران آوردن و سیاست خارجی رو یادشون دادن, وزارتخونه ها رو براشون راه انداختن, قانون اساسی براشون تدوین کردن و …….. تا امروز…… . خیلی هاشون خودشون آخوند زادن.
– این آقایان نمیتونن بگن والا ما چه میدونستیم که یه روز کشور بدست اینا نابود میشه و بجای سلطنت, ولایت فقیه رو کار میاد و بقیه بدبختییاش.
– همین آقای کروبی بود که حکم حکومتی اختراع کرد.
– ببینید دکتر خزعلی رو, ایشون هنوز هم معتقد به اصل ولایت فقیهه.
آقا جان حالا خیلی از ملت یا عوام در انقلاب ٥٧ نمیدونستن چه داره به سرشون میاد, اینا همگی میدونستن.
چی بگم والا.
پایدار باشید
مراد
با درود به جناب نوری زاد و دیگر عزیزان
در روزگاری زندگی میکنیم که یکی از اولین و مهمترین خصلتهای انسان بودن که همانا آزاده زیستن است کم کم به فراموشی سپرده شده و باید به شما دست مریزاد گفت که با این حرکتهای سنجیده به وجدانهای خفته تلنگر میزنید.
درود بر جناب امیر انتظام که در تمام سالهای حبس حتی لحظه ای از فعالیتهایش در دفاع از انسانیت دست نکشید و به تمام معنا آزاده بود و اینک که با تنی شکسته و روحی استوار در برابر چشمان ماست نیز همان است که بود.
به نظر این حقیر مقایسه ی جناب امیر انتظام با نلسون ماندلا اگر فقط با در نظر گرفتن برابری نسبی سالهای حبس و زندان آنها باشد شاید درست باشد ولی درکل اجحاف به جناب امیر انتظام است چرا که نلسون ماندلا چه در دوران زندان و چه پس از خروج از زندان قهرمان آفریقای جنوبی بود و پاداش استقامتش را گرفت و به ریاست کشور انتخاب شد و با غرور و افتخار از دنیا رفت …ولی امیر انتظام چه در زمان حبس و چه الان که بیرون از زندان است در گمنامی بوده و هست و اگر شما یادی از وی نمیکردید هنوز هم کسی او را به یاد نمی آورد و بسیاری از مردم ایران حتی او را نمی شناسند…
یک تار موی امیر انتظام می ارزد به کل وجود نلسون ماندلا. میدانید بدترین شکنجه برای امیر انتظام چه بود و چه هست ؟ نه سلول انفرادی و نه شکنجه و نه زندان طولانی بلکه بی رگی امثال بنده است.
درود بر شرف این شیر مرد و دیگر آزادگان در بند.
ننگ بر من که بودن او در این سالیان دراز در زندان، تقصیر من و امثال من است.
آیا براستی لیاقت من، این حاکمان مستبد هستند؟ بله! و همین ها هم از سر من زیاد هستند.
نه تنها حاکمان بر من جفا میکنند، که من هم به خودم و هم به دیگران جفا میکنم.
شرم بر من…ببینید به چه روزی افتادم و چه بر سرم آمده…من الان باید به چه خصلت انسانی خود ببالم و افتخار کنم… من نه یک انسان بلکه یک موجود مسخ شده ای هستم که در زندگی حیوانی خود اسیر شده و فقط به دنبال پر کردن شکم خود و خانواده خود هستم. دیگر مجال اندیشیدن ندارم. زندگی من خلاصه شده در تلاش برای بقاء و ترس از فنا، درست مثل حیوانات.هر زمان که در آینه نگاه میکنم از دیدن خود شرم دارم…
دوستان و عزیزان من از همه پوزش میخواهم و دیگر تحمل من به سر آمده. باید به این زندگی خفت بار خود رنگی انسانی بدهم. تنها راه مبارزه است.
در این سالها تا به امروز بارها خواستم بجنگم ولی هربار گفتم آخر برای چه؟ و به خاطر که؟
اما الان به این پاسخ رسیدم.می جنگم برای شرافتم و به خاطر خودم.
به تمامی شما عزیزان بدرود میگویم .جناب نوری زاد و دیگر فرهیختگان اگر گفتار من در این مدت باعث رنجش شما شد مرا ببخشید و عفو کنید که بخشش خصلت بزرگان است. مهاجر را ببخشید…
آقای نوریزاد لطفا اگر میتونید پاسخ دهید:
1- شما که دایم یا در قدمگاه هستید و یا مشغول دیدار با این و آن و یا در سفر! کار که نمی کنید! کارخانه یا شرکت که ندارید! سرمایه دار که نبوده و نیستید! پس انداز میلیاردی که ندارید! و… پس چگونه از پس هزینه های سنگین زندگی شرافتمندانه با تورم 40 – 30 درصدی بر می آیید؟!
2- چرا شما را دستگیر نمی کنند؟! نگو که آدم بسیار مهمی هستی و گرفتن شما باعث می شود که کشور بهم بریزد و یا هزینه ای سنگین بپردازد که اصلا باور پذیر نیست! زیرا تو خیلی کمتر از موسوی و کروبی و تاجزاده و بهزاد نبوی و سعید حجاریان و میردامادی و عبدالله رمضان زاده و هادی قابل و محسن امین زاده و … هستی! آنها را گرفتند و سالهاست که در حبس و انفرادی و… هستند ولی آب از آب تکان نخورد! آیا فکر نمیکنی که عددی نیستی که نمیگیرنت ولی در توهمات خودت، خود را همپایه بزرگان میدانی؟!
احسنت! نه تنها ایشان عددی نیستند، بلکه چنان در مسخره کردن خود مهارت دارند که کسی زحمت خندیدن به ریش مضحکشان را تقبل نمی کند!
1. اینروزها طبق معمول جارچی های بی محتوی، آیت الله سعیدی بهمراه دیگر خالی بندهای حکومت در بوق و کرنا کرده اند که ای مردم بدانبد و آگاه باشید که ما پهپاد اسرائیل را سرنگون کردیم و این نشانه اقتدار ما است. با همین حرفهای بی سر وته آقای خامنه ای را قانع کرده اند که اولا در منطقه ما وارد جنگ میشویم و دیگر اینکه همه را هم میزنیم! دلیلش همین پهپاد!
2. امّا کسانی که از اینگونه مسائل آگاه هستند میدانند که این خبر سپاه مبنی بر تعقیب پهپاد مذکور بمدت 43 دقیقه در آسمان کشور یعنی ضعف و شکنندگی مفرط پدافند هوائی ایران. شما فکر کنید چنین پرنده ای وارد آسمان کشور شود و 43 دقیقه جولان دهد و بالاخره بنحو عجیبی هم هدف موشک قرار بگیرد.بطوری که بدنه سالم باشد و تنها چند قسمت آن سوخته شود!
3. وقتی که کشوری بخواهد میزان هشیاری دفاع هوائی کشور دیگر را بیازماید معمولا یک هواپیما را وارد مرزهای آن کشور میکند تا میزان آمادگی آنرا بفهمد! این پهپاد 43 دقیقه در آسمان ایران پرواز میکرد و بقول دوستان عکس و فیلم میفرستاد. در حالیکه هنوز معلوم نیست متعلق به چه کسی است و از کجا پرواز کرده است! یکروز می گویند از اسرائیل آمده و یک روز از آذربایجان! آنها که آن را فرستادند نتیجه را خوب فهمیده اند!
4. خدمت جناب خامنه ای عرض میکنم که از این خالی بندها پرهیز کنند تا شاید عاقبت بخیری فراهم شود. جنگی که سردار جعفری مشتاقانه وعده اش را میدهد شاید به 48 ساعت هم نرسد که طی آن تمام ارتش ولایت را نابود کنند. اینرا کسانی که سرکارند خوب میدانند! ولی نفعشان در راضی کردن رهبر است! در تعالیم آسمانی از خبر آور فریبکار برائت جسته شده. سعیدی که آن خبر بیشرمانانه تولد یا علی گویان “آقا” را نقل کرد چه صلاحیتی دارد به شما حرف درست بزنند؟ شما با طناب اینها ته چاه نروید..هیچ خبری نیست!
اول اینکه سخترین کار بخشش کسانی چون گیلانیست دوم – دیروز سه شنبه عصر اگر اشتباه نکنم شبکه بازار مستندی از مسابقه سوارکاری عشایر پخش میکرد که بنظرم صدای راوی متعلق به محمد نوریزاد بود ایا شما بودی؟ شاید از دست سانسورچی دررفته !
سلام بر سرو بلند آزادی ,ای آزاده ، ای قهرمان ما با هم سرود آزادی ابران را خواهیم خواند امیر پاکی و انسانیت ، ما را ببخش که سخت شرمنده ایم ، زمانی که تو در انفرادی سالها را سپری می کردی و ما در اوج بی خبری روزگار را با شعارهای تو خالی می گدراندیم ..افسوس …………………
Compare Mahdavi Kani,s ( this piece of shit) single private room with room of this great man with4,5 other patients.
امیر انتظام نمونه و سمبلی است از عمری که از یک ملت هدر شد.
تاریخ جمهوری اسلامی را به همین جرم محاکمه خواهد کرد.
این همه توان مندی ها و استعدادهای درخشان نابود شد.
تمدن بشری زیان دید نه فقط ایران
دوست عزیز، تاریخ همین الان در حال محاکمه کردن ملت ایران هست. این ملت در حال مجازات شدن میباشد. مجازات بخاطر غفلت و تنها گذاشتن بزرگمردانی مثل امیر انتظام، و دیگر بزرگان. اگر که ملت ایران با این رفتار در این مقطع از زمان مثل دیگر ملتها موفق میبودن، آنوقت میباید به عدالت شک میکردیم.
لطفا به سوالات زیر پاسخ دهید.
1- تفاوت “حضرت والا” و “حضرت آقا” را توضیح دهید!
2- دو کلمه “مقام عظمای ولایت” و “شاهنشاه آریا مهر” را تعریف کنید!
3- معنی عبارتهای ” جانم فدای رهبر” و ” جان نثار” را به طور خلاصه شرح دهید!
4- دو کلمهء “بیت” و “کاخ” چه تفاوتهایی دارند؟!
5- تفاوت دو گروه “عاشق ولایت” و “فدوی” را در چند سطر توضیح دهید!
6- “بنیاد پهلوی” و “بنیاد هاى مستضعفين و علوی” چه تفاوتی دارند؟
7- جمله ” سلطنت عطیه ای است الهی ” چه رابطه ای با عبارت “مقام عظمای ولایت جانشین امام زمان” دارد ؟
8- تفاوت “رای ملوکانه ” با “حکم حکومتی” کدام است؟
اگر جواب همه سوالات یکی است پس چرا انقلاب کردید؟؟!
حد اقل تفاوت این بود که شاه شرمی جهانی داشت واز اینکه مردم وجهان چه قضاوتی در باره او دارند حساس بود به همین خاطر در اینکه چه جوابی دهد در ان مانده بود اما آخوند حیا ندارد واینکه مردم وجهان در مورد انها چه قضاوتی میکنند بی تفاوت است واصلا خود را پاسخگو نمیداند آیا شما آن آزادی اجتماعی را که در زمان شاه داشتید اکنون در زمان آخونها دارید.
پس آنهمه کشتار و شکنجه را شاه با کمال شرم و حیا انجام داد ؟! زندان اوین و کمیته مشترک خرابکاری را با شرم و حیا بنا کرد ! اوین قبل از انقلاب تفرجگاه بود دیگه ! در وسط میدان ژاله مردم را به مسلسل بستن ریشه در شرم او داشت ! جالبه ، شما دیگه کی هستید . معلوم شد شما معنی آزادی اجتماعی را هم نمیفهمید .
آخوندها ایران را ویران عراق و سوریه را به عصر حجر بازگرداندند در جهان هر کجا نامی از آنها است باویرانی وفقر همزاد است آینده رژیم صهیونیستی را بر پایه باور دینی تثبیت کردند نوکری عربها را بر خدمت به ایرانیان ترجیح دادند اما عرفها هم دست رد به سینه آنها زدند در دنیا با دلارهای نفتی دوست میخرند امثال کره شمالی و هوگوچاوز وکوبا در هیچ کجای دنیا لابی ندارند طاعون سیاه افراط گرائی را در منطقه گسترش دادند تعداد کسانی که در زمان آخوندها در اوین جان باختند صدها برابر جانباختگان زمان شاه است اگر شما هنر داشتید اوین را احیا نمیکردید وصدها هزار نفر را در جنگی بیهوده به قبرها نمی فرستادید چرا خجالت میکشید با لباس اخوندی به خیابان بیائید مگر در مناسبتهای رسمی با خدم وحشم شعبان بی مخها ….همین را داشته باش تا بعد
اوین بعد از انقلاب تکمیل شد
بلا نسبت خر خریت بود
خامنه ای هرگز از ایران خارج نشده است. و نمیداند که دیگر هیچ مقام عظمی ای در جهان نیست غیر از رهبر کره شمالی و ان رهبر افر یقایی که کلاه پلنگ بر سر میگذارد و عکسی از او دیدم که اورا بر یک ماشین چوبی گذارده اند و بر دوش میبرند. خامنه ای نمیتواند تصور دنیایی را غیر از انچه در زمان شاه دیده است بکند. او غیر از کتاب های مذهبی و خودش گفته یکی دو تا رومان از جمله بینوایان هیچ کتابی نخوانده است. در حالیکه واقعیت های جهان هر لحظه عوض می شود او در داستان های صدر اسلام بسر میبرد. دنیا را اگر اب ببرد ما را خواب میبرد. هنوز دوزاریمان نیافتاده نمیدانیم چه فاجعه ای اتفاق اقتاده است.
انقلاب کردیم ، چون حضرت آقا قبلا “الاحقر” بود ، بقیه هم بعد از انقلاب از روی نظام قبلی کپی شد . زیورهای بدلی .
آقای نوری زاد اگه اموالتون رو بهتون پس بدن قول میدین بچه خوبی باشین
در پاسخ به میر
یعنی هم بچه باشه و با یکقاقالیلی سرکار بره ؟ وفقط دنبال هله هوله باشه تا شماها تا میتونید چپاول کنید و ریشه کشوررا خشککنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی اوج حقی که برای مردم قائلید همان یکقاقالیلی و یا یک شکلات برای سرگرمی حقشونه ؟؟؟چرا فکرمیکنید همه مردم بچه هستند وشما عقل کل وادم کامل و صاحب فکر و تجربه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب حالا بچه خوب از نظر شما چی هست یعنی کسی که سرش به مکزدن یکشکلات بند بشه وبره دنبال کارش برای شما یکارزوست یعنی همین یک کار دیگه خوب رفت دنبال کارش شما چیکار میکنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کشتار فی سبیل الله وکشتار مردم برای بابصیرت شدن و کشتن مردم قربته الی الله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وصد البته چپاول کامل منابع کشور و ورشکستگی کامل کشور یعنی اخرین ارزوی اربابانتان توسیا و موساد وام ای شش یا کاخ ملکه تون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته خیلی غقب مونده اید ودشمن کشور ودشمن ملی ایران
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
وبه همکاران صمیمی و با وفایتان و هموطنان خرد ورز و آزاد منش
1. آرزوی تندرستی وعمر طولانی تری را برای این راد مرد و قهرمان ملی و ایران دوست دارم.
2. صد آفرین به انسانیت و همبستگی شما آقای نوری زاد که در این دنیای وانفسا، یادی از بزرگان وخدمت گزاران این مملکت می کنید.
3. هر کسی به فکر خویش است … کوسه به فکر ریش است. این آخوند ها فقط برای قشر خودشان دلسوزی وپشتیبانی می کنند و برای مداوا ی بیماری هایشان و یا زایمان عروس ها و فرزندانشان با خزانه مردم روانه انگلیس وامریکا وسایردول
اروپائی می شوند ویا از این کشور ها پروفسور پزشگی و دارو وارد می کنند.(ایکاش برای روان پریشیشان پزشک روانکاو وارد می کردنند شاید از حقوق انسانیت درسی یاد می گرفتند و اینهمه غرور و تکبر و جور و ستم را کنار می گذاشتند.)
4.آشنائی دارم که در آلمان زندگی می کند. چنانچه داروئی مورد احتیاج آقای امیر انتظام هست که در ایران یافت نمی شود و در دسترس نیست لطفأ از طریق ایمیل اطلاع دهید با کمال میل و افتخار در اسرع وقت تهیه وارسال می دارم.
با آرزوی تندرستی وموفقیت و تشکر از امکان ودرج این مطلب در وب سایتتان
راه ادای احترام به امیر انتظام شناخت ایده های او و خزبش جبهه ملی است. نیازی به غصه خوری ندارند. زندگی و جان خود را بر سر ایده ها ارمان ها و و اروزوهای انسانی خود گذاشته است. انچه او را تسکین میدهد این است که دریابد اندکی در پیشبر د خواسته هایشن موفق بوده است.. قهرمانان با غرور میزیند و با غرور از جهان میروند. انچه برای انها مهم است این است که چه کسانی انها ر افهمیده اند.و چه کسانی راه انها را ادامه خواهند داد. جبهه ملی اولین حزبی بود که به خدعه خمینی پی برد. نزیه یک هفته بعد از انقلاب اعلامیه داد که خمینی دروغ میگوید. مشکلات ایران کمبود مذهب نیست و یا حتی نوع مذهب نیست. کشور ما به انسانها واحزابی نیاز دارد که در عین شهامت تفسیر علمی بتهری از جهان امروز داشته باشد.
امروزرقابت های ملل مختلف بر سر ابزار های فکری است که مورد استفاده قرار میدهند.. ابزار های فکری است که نوع بهره بردازی از مجموعه مغز هایی زا که در اختیار داریم( طلای خاکستری) و خلاقیت های یک ملت را تعیین میکند. میتوانیم تا ابد بحث کنیم که در غدیر خم چه گذشته است و و در 1400 سال پیش چه کسی حق داشته است. اما این بحث بی سرانجام بجایی نمیرسد.
امروز زمان ان رسیده است که به سراغ جبهه ملی برویم که هم بنیان گذار ان مصدق و هم بیشتر شخصیت های ان از پاکترین انسان های این سرزمین بوده اند و هم بیشترین تلاش را در درک منطقی جهان معاثر کرده اند . هم کمتر تعصبات و پیشداوری های خزبی و گروهیداشته اند . جبهه ملی بهترین راهنمای ما بسوی اینده درخشان است. باید از تجارب انها استفاده کرد و خطا های انها را درک و جبران کرد.
با درود به جناب نوریزاد ویاران ارجمندشان در و بیرون این سایت
و با آرزوی تندرستی و طول عمر برای ابرمرد ایستادگی و استقامت آقای امیرانتظام.
جناب ناشناس درود بر شما با عرض پوزش میخواستم نکته ای را مورد توجه شما قرار بدهم
ایکاش جناب مرحوم بازرگان نزدیک به یک هفته قبل از انقلاب به خدعه خمینی پی میبرد و بمردم هشدار میداد. یک هفته بعد از انقلاب زمانی که اکثر ملل دنیا از جمله امریکا و شوروی حکومت جدید ایران را به عنوان حکومت قانونی به رسمیت شناخته بودند دیر بود. در آن روز که خمینی به هزاران چریک جنگدیده و مجرب واردشده از جنوب لبنان لیبی فلستین و عراق به اضافه چاقوکشان جیب بران والواط بومی که مسلح به سلاح های سبک و نیمه سنگین غارت شده از پادگانها بودند مجهز بود دیگر واهمه ائی از این هشدارها نداشت
بنظر حقیر اگر امر برتجلیل اشخاص سیاسی باشد بدون تردید اسامی شادروانان دکتر غلامحسی صدیقی و دکتر شاپور بختیار میباست دربدو لیست اعاظم باشد. این بزرگواران ماها قبل از انقلاب راجع به دیکتاتوری دینی به مردم ایران هشدار دادند و تحت هیچ شرایطی همکاری با و پشتیبانی از دارو دسته ملایان را بصلاح آینده ایران نمیدانستند. هیچ وقت نهیب بلند آواز شادروان دکتر بختیار را که میگفت «ما نمیخواهیم دیکتاتوری چکمه را با دیکتاتوری نعلین عوض کنیم» از یاد نمیبرم.
سؤالی همواره مابین دوستان مطرح هست که «اگر مرحوم دکتر مصدق در دوران کمی قبل از انقلاب در قید حیات بودند آیا ایشان همکاری با و پشتیبانی از گروه خمینی را جایز میدانستند؟» جواب حقیر همیشه خیر است
ندانم کاریهای ایرانیان در سالهای ۵۶ و ۵۷ کشور را دربد منجلابی بس متعفن و مرگبار فرو برد که تا به امروز حتی کورسوئی برای نجات آن قابل رؤیت نیست
با احترام
رسول
آه اگر از پس امروز بود فردائی
جناب نوریزاد تصور من این بود که این پست را به مرگ ناصر کاتوزیان اختصاص خواهید داد.
جناب بی کنش عزیز
حال که دوستان زیادی (در راسِ آنها، جناب کورس گرامی) برای شما پیام گذارده اند و چشم انتظار نوشته های شما هستند؛ من نیز خدمتتان عرض نمایم که هر روزه منتظر نوشته ای از شما بودم تا بدان بهانه، پرسشی را طرح و اجازه ای را از شما بگیرم.
و آن این است که: من نوشته ای از شما را تحت عنوان “داستان بهرام و تازیانه” ویرایش نموده و برای دوست گرامیمان جناب بردیای عزیز فرستادم تا در آن را بصورت یکجا در وبلاگ خویش منتشر نمایند. اما ایشان، به حق، در ایمیلی از من خواسته اند تا ابتدا “اجازۀ” شما را دریافت نمایم تا ایشان نیز بدین کار، اقدام نمایند.
حال من از این فرصت بهره جسته و ضمن ابراز چشم انتظاریِ خود برای ادامۀ سلسله نوشتارهای شما در مورد شاهنامه؛ خواهشمندم تا در مورد انتشار آن مطلب نیز نظرِ خویش را اعلام فرمایید.
راستی، جناب دانشجوی عزیز؛ شما کجایید؟ در مرخصی تابستانه اید؟ هر جا هستید، آرزومند تندرستی و شادمانی تان بوده و بی صبرانه به انتظارِ بهره جویی از نوشته هایتان هستم.
حامى عزيز و گرامى سلام
دوست عزيز شما ديگر چرا؟! اجازه ما نيز در يد شماست.
بزرگوارى شما در تقبل زحمات تا حدى است كه من هميشه در دل شما را ستوده و خود را مديون الطاف شما مى دانم ، گرچه به قول ملا نصر الدين گرامى بيهوده گويى هاى من اين ارزش را دارا نيست كه شما وقت پر ارزشتان را براى ان اتلاف نماييد ولى جنابعالى از حال حاضر تا يوم الابد صاحب اختيار و مجازيد در اين سايت و چه در هر كجاي ديگر نوشته اى از من يافتيد به هر گونه اى كه خود تشخيص داديد نسبت به اصلاح ، تغيير ، انتشار و يا حذف ان اقدام نماييد.
حامى گرامى اكنون كه زحمت مى كشيد من تصور ميكنم داستان رستم و اسفنديار با توجه به معانى گسترده و حائز اهميت ان ، از اولويت بيشترى برخوردار باشد ليكن اشكال كار در انست كه پراكندگى در نوشته هاى من فراوان است و گاه از حروف اضافه و يا حروف ربط زائد استفاده شده و كلاً از نظر دستورى ايرادات فراوان دارد كه اگر بتوانيد به نحوى اين ايرادات را مرتفع نماييد ، تشنج از ظاهر اين نوشته ها نيز برطرف خواهد گرديد ، بهر حال ريش و قيچى دست شما . اين مساعدت هاى شما و نيز زحماتى كه شما به منظور اگاهى بخشى دوستان متحمل مى گرديد نشان از علو روح و همت بلند و نجابت و مناعت طبع شما دارد ، سربلنديتان پايدار و هماره باد.
جا دارد در اينجا از دوست گرامى جناب “بردياى استقامت” نيز بى اندازه تشكر كنم ، من تصور ميكنم همكارى و همدردى دوستانى مانند -جناب برديا- كه در كشورى ديگر سكونت دارند ، بسيار باارزش است ، چرا كه ايشان و دوستانى چون ايشان ، ميتوانند مانند هم وطنان بيشمارى كه با هجرت از اين ملك ، درد مردمانش را به خودشان واگذارده اند ، راحت و اسوده به زندگى خود سرگرم شوند ، ليكن مى بينيم كه حميت و غيرت اين دوستان مانع از ان شده كه هنگام هجرت ، دردشان را در وطن خود باقى گذارند و با خيالى اسوده به به استنشاق هواى ازادى بپردازند. درود بر برديا ، مانى و همه دوستان ازاده خو.
درود بر دوست گرامیم جناب بی کنش عزیز
بی اندازه از اظهار لطف و محبت شما سپاسگزارم. این، از بلند نظری و فرهیختگی شماست که اینگونه می فرمایید. بازهم سپاسگزارم.
و اما درمورد داستان رستم و اسفنديار، به روی چشم و بردیده منت. بزودی این کار را انجام خواهم داد.
با ادب و احترام، حامی.
درود بر تو ای انسان آزاده جناب نوری زاد عزیز
و درود بر انسان وارسته، نلسون ماندلای ایران، جناب امیر انتظام
وقتی که این روزها، بدلیل ضرورتِ بررسیِ مسائل جنگ، به تاریخ 35 سال گذشته این میهن بلا زده می نگرم و فریادهای افرادی پوک مغز را تحتِ نام حزب اللهی و سردمداران آنها را در مجلسِ آن زمان (که دقیقاً مشابه همین مجلسیان هستند)، می شنوم که نه تنها خواستار اعدامِ این انسان با شرف (امیر انتظام) بودند، بلکه اصرار داشتند مهندس بازرگان و تنی چند از وزیران دیگر وی را نیز بجرم خیانتِ نکرده به کشور، به جوخه اعدام بسپارند؛ سخت دلم می گیرد.
با خود می اندیشم که: هیچ چیزی نمی تواند آبروی نداشتۀ این حاکمان جور و فساد را اینگونه ببرد که “زنده بودن” و “پایداریِ” این مرد؛ برده و همچنان می برد.
این انسان فرهیخته، با ماندن در میهن و نشان دادنِ سلامتِ نفس خویش، خاری ست در چشم و استخوانی ست در گلوی آنها.
و همین است که فشار می آورند و دوست دارند تا این چنین انسانهایی را وادار نمایند تا به کشورهای دیگر فرار نمایند، و آنها نیز بهانۀ لازم را برای ادامۀ فریب مردم، در اختیار داشته باشند.
وجودِ این انسان بزرگوار و ماندنش در میهن، باقی ماندنش بر روی اصولِ میهن پرستانه، انجامِ رفتارهای انسانی و … ؛ همگی، موجب آشکار شدنِ رذالتِ این حاکمان و این حکومت دینی ست.
آرزوی سلامتی را برای ایشان داشته و بازهم درود خویش را به هردوی شما تقدیم می دارم.
جناب حامی درود بر شما
سلسله نوشته های شما در باب جنگ بسیار خواندنی و دقیق است. بی صبرانه منتظر مجموعه آن برای انتشار هستم. پرسشی هم در باره بنی صدر داشتم. به گمان من بیشترین ضربه ای که بنی صدر خورد از اتحادش با مجاهدین خلق و ازدواج دخترش با مسعود رجوی بود. در زمانی که ایران در حال جنگ بود و جوانان این مرز و بوم به خاک و خون کشیده می شدند. همکاری مجاهدین خلق با صدام سیاهترین کارنامه را برای این گروه رقم زد. اگرچه بنی صدر بعدها از این گروه تبری جست ولی دستاویزی به مخالفانش داد تا او را به خیانت متهم کنند.
اگر در این زمینه توضیحی ارائه فرمایید سپاسگزار خواهم بود.
درود بردیای گرامی
ضمن سپاس از لطف شما؛ به روی چشم، حتماً این کار را انجام خواهم داد.
و اما در مورد بنی صدر و رابطه ایشان با سازمان مجاهدین، در ادامۀ این سلسله نوشتار، به این موضوع مهم نیز خواهم پرداخت.
بازهم سپاس.
با ادب و احترام، حامی.
ضمن اداى احترام به روح بزرگ آقاى امير انتظام، بخشهايى از نوشته” شادى صدر به نام “در بى معنايى بخشش” را در زير مى آورم:
” در شرایط امروز، چه تفاوتی بین بخشیدن یا نبخشیدن وجود دارد؛ وقتی که در فقدان ساز و کارهای مستقل برقراری عدالت، کلیه نهادهای سرکوب، با عوامل و آمران نقض حقوق مردم، همچنان بر سر کار و در جایگاهی هستند که هیچ احتیاجی به بخشش و هیچ نگرانی از عدم بخشش از سوی قربانیان ندارند. در واقع، بخشش تنها زمانی معنا پیدا می کند که عدم بخشش معنا داشته باشد.”
” فرقی بین اینکه کسی، در یک دعوا، دیگری را کتک بزند و مجروح کند با آن که در تظاهرات، عده ای را مجروح کند وجود دارد؟ آیا بین قاتلی که با چاقو، طلبکارش را می کشد و سرکوبگری که با شلیک گلوله، تظاهر کنندگان را از پای در می آورد تفاوتی هست؟ اگر هر دو این اعمال، از نظر حقوقی “ضرب و جرح” و “قتل” محسوب می شوند، چطور دسته اول، یعنی مجرمان عادی، به زندان و دیه و قصاص محکوم می شوند اما پای سرکوبگران که به میان می آید، مجازات، که برای مجرمان عادی ممدوح است، تبدیل به انتقام گیری که مکروه است می شود؟”
” زدن برچسب “انتقامجویی” و “زیاده خواهی” بر خواسته اجرای عدالت، خلط مبحثی است که عواقبی خطرناک خواهد داشت. ”
” نگاهی به تجربیات مشابه در کشورهای دیگر نشان می دهد که گذر از روند دادخواهی در مورد نقض مستمر و سیستماتیک حقوق بشر، یکی از پیش شرطهای تحقق دموکراسی و تنها راه اطمینان از اینکه چرخه خشونت قطع شده، بوده است.
گفت و گوی اجتماعی پیرامون دادخواهی و عدالت، تشکیل کمیسیون های حقیقت یاب برای ایجاد فهم جمعی از واقعیت کشتار، واقعیت تجاوز، واقعیت شکنجه و آثار همه اینها بر قربانی، خانواده و جامعه اش، و نیز برپایی دادگاههای علنی و عمومی با معیارهای دادرسی منصفانه روندهایی است امتحان شده که می تواند جامعه ای را به سوی آشتی و عدم خشونت رهنمون سازد. بدون طی این روندها، “گذشت”، “عفو” و “آشتی”، تنها یک معنا خواهد داشت و آن هم “لاپوشانی” و “ماستمالی” است.
و بدتر اینکه، این نوع از گذشت یا عفو، هیچگاه به آشتی نخواهد انجامید زیرا به سرکوب گران این اطمینان خاطر را خواهد داد که هر قدر هم حقوق مردم را نقض کنند و به خشونت ادامه دهند، مصون از تعقیب و مجازات باقی خواهند ماند.
آفریقای جنوبی، یکی از بهترین و زنده ترین مثالهای روند آشتی ملی است. کشوری که با آن همه درد و رنج ناشی از کشته شدن، شکنجه شدن، رانده شدن و محروم شدن بیشمار انسان در دوران آپارتاید نژادی، توانست روند آشتی و عفو ملی را طی کند و چرخه خشونت را در یک نقطه تاریخی قطع کند. پس از سقوط رژیم آپارتاید، کمیسیونهای حقیقت یاب در سراسر کشور تشکیل شدند. آمران و عاملان نقض حقوق سیاهپوستان دو انتخاب داشتند: یا داوطلبانه در حضور اعضای کمیسیونهای حقیقت یاب، درباره نقش خود و همکارانشان در جنایات علیه بشریت شهادت می دادند و مورد عفو قرار می گرفتند، یا ناگزیر بودند به عنوان متهم در دادگاه حاضر شوند و محکوم و مجازات شوند. بسیاری، راه اول را انتخاب کردند. جزییات شهادتها از تلویزیون و رادیو پخش می شد و تمامی افراد جامعه در جریان قرار می گرفتند: ناقضان حقوق بشر، برای اولین بار، لخت و بی دفاع، درمقابل مردم ایستاده بودند و این، بی هیچ خشونتی، به مراتب بدتر از مجازات حبس و تبعید بود. حقیقت، از لابلای گفته های شاهدان، قربانیان و مرتکبان بیرون می آمد و در سطح جامعه، علنی می شد، جزیی از تاریخ و حافظه جمعی می شد، قضاوت اجتماعی شکل می گرفت و دیگر از یادها نمی رفت.”
“وظیفه همه فعالان جامعه مدنی است که با الهام از تجربیات موفق و نیز شکستهای کشورهای دیگر، نگذارند تفاسیر من درآوردی و وارونه از عدم خشونت، جنبش مردمی را عقیم سازد. بالعکس، همه ما باید تا جایی که می توانیم تلاش کنیم که جامعه را برای شنیدن حقایق، هرچند تلخ، بازسازی حافظه تاریخی جمعی، هرچند سخت، و طی روند اطمینان از اینکه نقض سیستماتیک حقوق بشر دیگر اتفاق نخواهد افتاد، هرچند طولانی، آماده کنیم. پیش از هر چیز، باید هر روز جلو آینه، چشم در چشم خود بدوزیم و بگوییم: خواست گذشت و عفو از مادری که هنوز حتی نمی داند فرزندش کجا دفن شده یا چگونه کشته شده، در واقع سرکوبی دوباره است. سرکوب و خشونت، تنها باتومی نیست که به تن می نشیند؛ این را فراموش نکنیم!”
اما جواب اقامرتضی.منظورمن حضورشما نبود.مبحث وادعای دینی ومذهبی شمابود.میدانیدومیدانندکه مباحثه برسراصول وعقایدامری بی نتیجه ست.وکمتر نتیجه ای دراین باب بدست امده.چون یک باور ومرام خاص.باتمام وجوددرضمیریک شخص نهادینه شده .بطوریکه کوچکترین نقدی رابرنمی تابند.
این یک.اما شمایی که اغلب ادعاهای مذهبی اتان را تبلیغ وبران سینه سپرمیکنیداجازه بدهیدمانیزنقدی بران داشته باشیم.شماهاکه اصولتان راحق وصحیح میدانیدچه ترسی از یاوه گویی امثال من برمتون دینی اتان دارید؟این امر را به جامعه هم تعمیم دهیم همین گونه است.اجازه پخش فلان فیلم وکتاب رانمی دهند.اجازه نقدمقدورنیست.چرا؟چون بنیان دین به خطر می افتد.اما شمایی که دین را جاودانی دانسته وان راعزیز می داریدچرا از یک کتاب یا یک فیلم واهمه دارید؟بنیانی که سست است با ادله های مختلف فرومیریزد.وبرعکس بنیان صحیح ودرست با انتقادها کامل تر می شودنه ناقص ومسسب رسوایی.
شمااغلب مطالب مراغیرعلمی میدانید.واین باعث انبساط خاطرم میشود.عزیزمن ادیان راچه به علوم؟
بحث ادیان اعلب منافات داردباعلوم.شما یک شخصیت دینی نام ببرید که کارعلمی داشته باشد.بزرگترین عالم دینی جهان اسلام به زعم شما.عالم بزرگ جهان اسلام ومتکلم برجسته ایت الله عظمی مثلا شیخ مفیدیاشیخ صدوق است.حالا ازعلم این اقابرای شماودوستان بنویسم تا خودقضاوت کنید.علوم بزرگ دراسلام یکی علم کلام است دیگری علم فقه ورجال وحدیث و….محتوای علم کلام اینگونه است که مثلا درباب اینکه خداوندکیست واوصافش و…می ادوکتاب مینویسه.یاعلم شیخ صدوق دراین ست که میاداعتقادات یک فرد شیعه را مینویسدواینکه امام شیعه چگونه است .درواقع تعالیم شیعه را توضیح میدهدیادرکتاب اکمال الدین به بحث غیبت امام زمان میپردازد.به اینگونه مباحث میگویندمطالب علمی.
ودرحیرتم اگراینهاعلم است.پس پزشکی وهسته ای و….هزاران علم دیگرچی هستند.البته میشودبه این سنخ مطالب علوم اخلاقیات وعلوم دینی نام برد.واینکه ادعاکنیدامامان شیعه عالم به تمامی علوم گذشته واینده هستند.این ادعا درعمل و واقعیت امری حیرت اور وغیرقابل باوراست.البته برای کسی که براین ار ایمان ویقین دارد.توهین محسوب میشود.چون در ایمان وباور ما (چرا )نداریم.ایا شخصی میتواندهزاران سال عمرکند.این سوال ازاساس غلط واصلا غیرقابل مطرح است .جوابش اینه که خداوندقادربرهرامری ست.پس اگر اینگونه باشدفلان شخص در جنگل امازون هم میتواند براین باور باشدکه فلان منجی ازسنخ خودشان وتوسط خدایشان حمایت و….حالا هی بنویسیدادله ومدرکتان براین امر غیرقابل باور وغیرممکن چیست.میگویدایمان.
حالا این اقامرتضی نوشته من به حقیقت دین جاهل هستم.درسته اقامرتضی من به حقیقت ادیان جاهل هستم.اما این رامی دانم هزاران دین وفرقه گوناگون هستندکه ادعا دارندحقیقت رایافته اندو حقیقت درباور ودین انان است.وجالب است اغلب یکدیگر را نفی وتنهاخودرا حقیقی میپندارندکه لطف خداوندشامل حال انان است وبالاخره شخصی هم به عنوان منجی از سوی خداوندانان را حاکم مطلق وحقیقی هستی خواهدکرد.
وفرموده ای که چندبحث اجتماعی را مطرح کرده وبه سامان رسانده ام.بزرگترین ومهمترین بحث ومشکلمون همین حاکمیت دینی ست.واینکه ایا به سرانجامی رسانده ام یا میرسدباوجودامسال شما سخت است .اما مطمئن باش نسیم ازادی واقعی وحقیقی را که دران انسانهافارغ از رنگ ونژادو دین ومرام درکناریکدیگر وبدون امتیاز خاص ناشی از مرام خاص.وفرصتهای برابر برای همگان را فرزندانمان خواهنددید
باسلام به تمامی عزیزان.نلسون ماندلای ایران درقلب ماست.وی قربانی حاکمیت دینی شد.
اما جواب اقایان علی1ومرتضی و…
شما همیشه درجواب نوشته های من مینویسیدکه سندومدرک حرفهام چیه وکجاست وکدام است.مثل این که ماهاهرچیزی رابایست تقلیدکنیم وادعاهایمان نیز مال خودمان نباشد.عزیزانم نوشته های من برخاسته از فهم ودریافت خودم از تفکردر مطالعاتم می باشد.حرفی هم میزنم مال خودم هست.برداشت خودم است باادراک خاص ومنحصربه فردخودم.مثل هرشخص ازاده دیگری.شماچکاربه ابشخورا ن دارید.خودمطلب رانقدکنید.
درعرایضم نیزدقت کرده پاسخ همان چیزی روکه مینویسم بدهید.پراکنده گویی نکنید.
من کی پز دادم که مدرکم چنین است وچنان؟درجواب دوستمون که از سطح تحصیلاتم نوشته بودند نوشتم که مدرک کارشناسی من تربیت بدنی وعلوم ورزشی دانشکده تربیت بدنی دانشگاه تهران درسال1374ست.وازاونجایی که به مبحث ادیان ازهمان دوران جوانی علاقمندبودم .ارشدم تاریخ شیعه دانشگاه پیام نور تهران جنوب ودرحال تحصیل دوره دکترای تاریخ اسلام در پیام نورمیباشم.همه اینهابه کنار شما به مطالب دقت کنیدنه نویسنده ان.
برای چندمین بارمینویسم.من با ادیان هیچ مشکلی ندارم.دوستان نزدیکم ازمتدین ترین افرادمیباشندوبه اصطلاح افرادمذهبی وسیدهستند.من با ادعاها کاردارم وباعقل ناقص خودم انهارانقدمیکنم.وگرنه هرشخصی هر مرام ومسلکی داردقابل احترام است.اما وقتی بخواهدان مرام خودش را به دیگران غالب کندوادعاهای ان چنانی میکندبا ان کار داریم.
مثلا من یکی ادعامیکنم پیرو دین ومذهب فلان هستم.دردین ما شخصیت ست که ستون کائنات است وافرینش برای وجوداینهابوده واز این خزعبلات.ایا شما به به چه چه میکنیدیا ان را نقد؟اعتقاده دیگه.شماهرچی بگیدغیرمنطقی وغیرعقلانیست که من قبول نمیکنم .میگم برای شما غیرقابل قبول است اما من قبولش دارم.
تااینجا مشکلی نیست.علی بدین خود.ولی نیز.مشکل اینجا بوجودمیاد. تفکر من به قدرت می رسد وشمارا مجبوربه قبول این تفکرخاص.شما ودیگرانی که مال این سرزمین هستیدبرای رسیدن به مناصب خاص بایست قوانین مکتب ماروقبول کنید.نمی توانیدهم نقدی داشته باشیددراین صورت به بندکشیده شده ازحقوق اجتماعی محروم میشوید.وضعیت امروزه ماچنین است.مابا اینهاکارداریم.
اما شمامیگوییدکه خیر دین امری شخصی نیست ودرهمه چیز میتوانددخالت کند.حرف شما وامثال شما درعمل درطول تاریخ نتیجه مخرب و وحشتناکی داشته.این که دیگه سندومدرکی نمی خادکه.میخاد؟حالا هی بنویس حرف حساب من چیه.متوجه حرف حساب من شدیدیانه؟
تجربه تاریخی نشان داده که جامعه مدرن یک سری مشخصاتی دارد.هرجامعه ای برای رسیدن به رفاه اجتماعی وامنیت روانی واجتماعی واقتصادی برای شهروندان ناگزیر معیارهایی رابایست رعایت کند.ازجمله:حکومت غیردولتی-غیردینی-غیرتوتالیترو….دریک جامعه مدرن وانسانی همه انسانها دارای حق وحقوق برابری هستندوهمه یکسان درمقابل قوانین.هرشخصی پاسخ گوی اعمال خودش هست واستثنایی هم دران نیست.وسایرمشخصه ها که دوستان بهترازمن بدانها واقفند.با اینها موافقیدیانه؟امروزه ایا وضعیت ماچنین است؟
درباره مثال ادیسون با عملکردادیان.میخواستم مثال عینی وملمویس برایتان باشدنوشتم.هنوزم براین باورم وشماهم نمی توانیدکتمان کنیدکه ادیان درطول تاریخ مخالف علم بوده اند.امروزه روز شما از علوم حمایت میکنیدوناچارید.اما درواقعیت وعمل غیرازاین بوده.درهمین تاریخ معاصرخودمون روحانیون مخالف علوم بوده اند.یادتان رفته که درمقابل افتتاح مدارس جدیدعلما ان راتحریم ومیگفتنداینگونه مدارس بابی پرورش میدهند؟یادتان رفته امام خمینی رای نسوان رابرخلاف نص اسلام میدانست؟مگرقوانین اسلام برای همه ازمنه وامکنه نیست؟پس چرا قوانین زیادی که درگذشته تدوین شده امروزه غیرانسانی جلوه میکند؟برای اینها سندومدرک میخواهید؟ادیان کی وکجا موافق علوم بوده؟همین امروزه روز با نسل سوم اینترنت و رایتل تصویری و…صدتادلیل مذهبی اوردندکه شرعا ایا درست است یانه…
حالا شماها دراینها وامانده ومیگوییدخیر ماهیت دین غیراز این است.واین برداشت غیرصحیح وناقص بشردر طول تاریخ مسبب مشکلاتی شده.ولی دوست عزیز این برداشت صحیح کی قرار است نمودپیداکند؟
لطفا درباره همین مضامین توضیحی اگر داریدبفرمایید.
خوشبختم از اینکه در زمانی زندگی میکنم که چهره اسلام به دست داعش (چه وطنی و چه غیره) به طرز روشن و شفاف در مقابل چشمان من به وضوح کامل به نمایش گذاشته شد.
به قول علیرضا رضایی: «داعش چه گناهی کرده جز اینکه چهرهٔ رحمانی اسلام را به نمایش گذاشته؟»
نوشتهای از استاد مجتهد شبستری :
(به راستی آقای مجتهد شبستری باقیماندهای از یک گونهٔ در حال انقراض است: عالم دینی اخلاق مدار)
[…] حال اگر ابوبکر بغدادی به فقیهان رسمی بگوید شما هم در حوزۀ شریعت اسلامی مثل ابن تیمیه و من عمل میکنید و میگوئید هیچ کدام از متنهای مربوط به احکام شریعت را که در قرآن و حدیث آمده نباید تفسیر کرد و آنها را باید همان طور که در این متون بیان شده بدون هیچ تغییری صد در صد اجرا کرد، آنها چه پاسخی میدهند؟
بیکنش گرامی
درود بر شما
همانگونه که دوستان بزرگوار – کوروس و مرتضی- فرمودند، نوشته های خود را پی بگیرید. اینکه بیان کردید چیزی برای گفتن ندارید، خاکساری شما را بیشتر نشان میدهد؛ نوشتههای شما گویای دانش شما است و ما را از آن بی بهره نگذارید.
نمیدانم داستان محمود غزنوی را به پایان رساندهاید یا نه؟ تا آنجا که من پیگیری کردم این داستان هنوز به پایان نرسیده است. من نیز، به درخواست شما، نکاتی را درباره این داستان یادداشت نمودم و در آنجایی که شما برروی بیتهای یکسان در شاهنامه، نوشتهای بنویسید، من نیز آن یادداشت را میفرستم.
در زمینه سرودههای بخش «ستایش پیامبر» نیز یادداشتی برداشتهام که در پایان داستان محمود غزنوی آن را میفرستم.
به باور من، ابتدای شاهنامه دارای نکتههای ارزشمندی است که با همراهی شما و دیگر دوستان، یافتههای نیکی در بر خواهد داشت.
تندرست و پیروز باشید
به روی چشم. همراهی و همیاری شما اسباب افتخار من است.
درود بر این مرد بزرگ
حجت السلام بهشتی میگفت ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند ! البته شوخی کرده باید میگفت //// تاریخ . راست قامتان واقعی تاریخ ما بزرگانی چون امیر انتظام هستند .
سلام علیکم
پس از عرض تحیّت وتهنیت بمناسبت ایام مبارک؛ با عرض معذرت سؤالی است از جانب ارادتمندان:
برای روشن شدن مطالب و تخلّفات صورت گرفته در مملکت، آیا بهتر نیست حضرتعالی در مجلس خبرگان حاضر شوید و مطالب را تفهیم کنید، چون عدم حضور جنابعالی موجب از بین رفتن حقوق عدّه ای از شاگردان و ارادتمندان و رأی دهندگان به حضرتعالی شده است.
عدّه ای از ارادتمندان شما.
آیت الله هم اینگونه پاسخ داده است:
بسمه تعالی
ابلاغ معلوم تنها از ناحیه حضور در مجلس خبرگان نیست، و برای عالِمِ مبلّغ زمان و مکان مطرح نیست لذا بحمدالله آنچه در هر زمانی لازم بود و بیان شده که موجود است. البته در هر زمانی عدّه ای که منافع خود را می طلبند بانحاء مختلف و با بهم درآمیختن حق و باطل توجیه امور می نمایند، و قهرا تخطئه و حذف و پایمال شدن حقوق وابستگان و دوستان می شود،”و ان تصبروا خیرا لکم”و هو مفتاح الفرج.
اینجانب به همه مسؤولین از بالاترین مقام تا پائین تذکّر داده ام چندین نامه جهت رسیدگی به مسائل اتفاق افتاده در شیراز نوشته ام و خواستار رسیدگی شده ام همچنین چند نامه به رئیس جمهور منتخب اکثر مردم نوشته ام و نامه های دیگر به بزرگان قوم. و متأسفانه جوابی از قوه قضائیه نیامد که از قرائن میتوان گفت که استقلال کامل وجود ندارد؛ و به همین جهت جواب ندادن رئیس جمهور، چون ممکن است گفته شود شما دفاع از فتنه (ساخته شده به دست نظام) می کنید.
از این بزرگواران خواسته شده جهت تخلفات صورت گرفته از سال (۹۲-۱۳۸۴) هیئتی جهت رسیدگی فرستاده شود اما معلوم نیست چرا تخلفات رسیدگی نمی شود.
شما توجه دارید که مجلس خبرگان باید محل تحقیق در مسائل مهم مملکت باشد، و کار مهم این مجلس تحقیق و بررسی از ارگان هایی که زیر نظر رهبری است که خود قانون اساسی را تنظیم کرده و رأی داده و هم به رهبری رأی داده پس در پیشگاه خداوند و مردم مسؤول است و اینجانب تذکر داده ام اما متاسفانه به جواب منطقی نرسیده ام و درآخر موجب نا راحتی شدید اعضاء گردید حضور حقیر نتیجه ای نداشت هر چند موجب تشدید فشار در محل گردید.
لذا پس از آنچه در سال های ۸۹ به بعد از ناحیه سپاه و بسیج و اطلاعات اتفاق افتاد که مدارک آن موجود است به اضافه شاهدان، و موجب ارتقاء درجه بعضی ها گردید، هنگام وفات مرحوم آیت الله سید محمد هاشم دستغیب و وفات مرحوم سید محمد مهدی دستغیب دایی زاده و دایی و ابن عم پدر با توطئه هایی که در شرف تکوین بود مانع از حضور اینجانب در مراسم نماز وتدفین وختم گردید.
کلامی هم با وزیر اطلاعات جناب حجت الاسلام والمسلمین علوی که از ایشان گلایه دارم، بتازگی ظاهرا عده ای از تهران آمده اند بعنوان رسیدگی به طلاب وروحانیون حج وزیارت و غالب طلبه های عزیز را می برند و بعضا چندین ساعت سین جیم می کنند مثل اینکه می خواهند بگویند ما همانها هستیم که بودیم و دولت جدید یا قدیم برای ما مهم نیست. حتما ایشان هم از این قضیه اطلاع ندارند.
می گویند نوشته های تو بر ضد نظام است چون دول خارجی می خوانند وگسترش می دهند.
جواب اولا: آنچه نوشته ام انتقاد از انجام خلاف شرعها وخلاف قانون اساسی بوده است.
ثانیا: اینجانب با خارجیها تماس ندارم و گفتگویی نکرده ام .
ثالثا: اگر به احکام شرع به فتوای جمیع علما ی حوزه و قانون اساسی با نظر حقوقدانان منصف عمل شود بهترین کشور در جهان را خواهیم داشت و همه سر تسلیم خواهند داشت .
سید علی محمد دستغیب
۱۳۹۳/۶/۱۰
درود به همگی دوستان
به این جمله جناب دستغیب توجه فرمایید لطفا:
“اگر به احکام شرع به فتوای جمیع علما ی حوزه و قانون اساسی با نظر حقوقدانان منصف عمل شود بهترین کشور در جهان را خواهیم داشت و همه سر تسلیم خواهند داشت”
ضمن احترامی که برای ایشان به دلیل حق گویی شان قائلم باید گفت که اتفاقا همه مصیبتهای کشور دقیقا به علت همین احکام شرع و بدتر از آن قانون اساسی ناکارآمد و ابلهانه است. دوستان عزیز، این اختیاراتی که قانون اساسی ما برای ولی فقیه در نظر گرفته است موجب تمام بدبختیهای این مملکت است. من نمی دانم واقعا ایشان از روی نا آگاهی این حرفها را می زنند و یا قانون اساسی را نخوانده اند. آخر پدر آمرزیده، این چه توهماتی است که شما دارید! شانس آورده اید که ولی فقیهتان جربزه سلفش را ندارد وگرنه حمام خون به راه می انداخت با این اختیارات خداگونی که در قانون اساسی دارد.
به قول جناب عرفانیان
“خدا همه ما را شفا دهد”
جناب بردیا
شما یک ایده آل خاص و تصویر خاصی از مدل قانون اساسی در ذهن دارید ،بعد با توجه به آن تصویر مطلوب که در ذهن دارید ،سخن عالم شجاع و پاک و حق گوی شیراز را مصادره به مطلوب می کنید ،توجه کنید که مطلب آقای دستغیب که بهرحال اصل جمهوری اسلامی را قبول دارد ،این است که چرا به همین قانون اساسی موجود درست عمل نمی شود ،و غرض ایشان و دیگر عالمان منصف و منتقد این نیست که قانون اساسی فعلی وحی منزل است یا قابل اصلاح نیست ،خیر بحث و تنقیب و انتقاد و اصلاح در قانون اساسی ممکن است ،اما مطلوب و انتقاد این بزرگوار این است که در موارد زیادی همین قانون اساسی نقض شده است ،این ارتباطی به حمام خون و این تعبیرات نداشت،بردیا جان درسته که ژورنالیست خوبی هستی اما بقول مرحوم حاجی سبزواری ،فهمیدن سخن مردم هنر است نه ایراد کردن به آن روی مبانی دیگر ،بهرحال جناب آقای دستغیب یک عالم دینی سیاسی است و مبنای او با شما سکولار لیبرال متفاوت است.
سپاس دوست خوب استرالیا نشین
مرتضی گرامی
درود بر شما
محبت کنید چند نمونه از این موارد نادیدهگرفتهشده در قانون اساسی را برای ما برشمارید تا ببینیم چگونه با اجرای آنان، بهترین کشور در جهان را خواهیم داشت و همه سر تسلیم خواهند داشت.
رفیق شفیق حامد جان گرامی
با سلام
بارها گفته ام که قوانین ساخته بشری تحت عنوان قانون اساسی یا قوانین جزئی دیگر ،وحی منزل و امور لا یتغیر نیستند ،و میدانیم و میدانید که قضایا و امور سیاسی اجتماعی تابع مصالح و مفاسدی است که ممکن است متغیر باشند،بنابر این اصل لزوم بازنگری در همه قوانین ساخته بشر اصلی لازم و مورد اتفاق است و هیچ کشوری حتی اگر مدرن ترین کشورهای دنیا باشد نمی تواند مدعی شود که قانون اساسی من بهترین است و هیچگاه هم نباید تغییر یا بازنگری شود.
قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز از این اصل مستثنا نیست ،و ممکن است بمرور زمان و به تبع مصالح و مفاسد متغیر سیاسی اجتماعی نیازمند بررسی و توجه به موارد پارادوکس و متناقض باشد.
این دو مطلب را عرض کردم تا تصور نکنید من به قانون اساسی جمهوری اسلامی جمود دارم یا آنرا وحی منزل میدانم ،اما سخن من خطاب به آقا بردیا این بود که اعتراض عالم آزاده ای مثل آقای دستغیب ،به این است که چرا در مواردی به قانون اساسی عمل نشده است ،مثل مساله لزوم مراعات حقوق اقلیت های مذهبی،یا مثل لزوم مراعات آزادیهای مصرح در قانون اساسی ،یا مثل تفسیر نادرست نظارت استصوابی که مورد نظر قانون گذاران نبوده است،یا مثل اصل 168 قانون اساسی به این عبارت که :
“”اصل 168-
رسيدگى به جرائم سياسى و مطبوعاتى علنى است و با حضور هيأت منصفه در محاكم دادگسترى صورت مىگيرد. نحوه انتخاب، شرايط، اختيارات هيأت منصفه و تعريف جرم سياسى را قانون ر اساس موازين اسلامى معين مىكند””.
خوب این ایراد وارد است که بعد از گذشت 35 سال از تصویب این قانون چرا جرم سیاسی را تعریف دقیق نکردند تا منجر به این شود که در موارد زیادی که عرفا واضح است که جرم شخص جرم سیاسی است ،آنرا جرم امنیتی تلقی کنند و به دادگاه انقلاب بفرستند،در حالیکه نه لزوم علنی بودن محاکمه رعایت شده و نه حضور هیئت های منصفه که نمایندگان افکار عمومی در برابر حاکمیت هستند.
حامد جان! من الان در مقام شمارش و بررسی تک تک اصول قانون اساسی نیستم ،البته حقوق دان نیز نیستم ،ممکن است ،آنها نیز پاسخ هایی داشته باشند ،اما خواستم بگویم ،بهرحال این قانون اساسی به تصویب نمایندگان اکثریت مردم رسیده بوده است ،حال اگر عالمی مثل آقای دستغیب که معتقد به جمهوری اسلامی و مبانی حکومتی دینی است و قانون اساسی را قبول دارد ،بیاید در مواردی معترض به دور زدن این قانون یا نقض کردن آن یا عمل نکردن به آن ،یا تفسیر نابجای آن باشد ،نمی شود جنابعالی که یک فرد سکولار هستید و اصلا حکومت دینی را برنمی تابید و دنبال ایجاد یک قانون اساسی سکولار هستید ،بگویید چرا ایشان یا امثال ایشان حرف شما را نمی زنند .کسی هم ادعا نکرده است که حتما با عمل به این قانون بهشت برین ایجاد می شود ،در غرب سکولار هم اگر وضعیت رفاهی و مادی مردم بهتر باشد باز نمی شود گفت بهشت برین درست شده است یا می شود ،در واقع امور نسبی هستند و ارزیابی های ما هم باید نسبی باشد.
بنابر این حرف این بود که اگر عالم آزاد اندیش و شجاع و با تقوایی مثل اقای دستغیب دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد و سخنی را که حق می داند بعنوان وظیفه امر بمعروف و نهی از منکر بیان می کند ،این انصاف نیست که شمای سکولار که مطلب و مطلوبتان جامعه و قانون اساسی دیگری است ،به او حمله کنید و بگویید او چه می گوید که از این قانون اساسی حمایت می کند .
جناب حامد! این باز از جمله همان بحث های مبنایی است که در مباحث عقیدتی هم وجود دارد ،و بنظر من سید جلیلی همچون آیت الله دستغیب که حقیقت را می گوید و هزینه اش را هم می پردازد از من و شما افضل است .
البته من نمیدانم نتیجه اینگونه اعتراضات شما به افراد مصلحی مثل آقای دستغیب یا دیگر اصلاح طلبان چیست؟ یعنی شما می خواهید چه کنید و استراتژی شما چیست؟ آیا شما می گویید انقلاب و انفجار شود؟ خوب بروید انقلاب کنید ،آیا واقعا وضعیت جامعه ما وضعیت انقلاب است؟ آیا واقعیت جامعه دینی ما را نباید دید؟
من بعکس شما فکر می کنم ،اصلاح طلبی و روشنگری و اعتراض مدنی و قانونی و گفتن و نوشتن و نقد کردن ،بهترین روش اصلاح هر جامعه ای است ،حال البته معیار رای و نظر و خواست مردم است ،اما بارها گفته ام سکولارهای وطنی باید واقعیت های جامعه ما را ببینند،و بر اساس آن واقعیت ها استراتژی خود را تنظیم کنند ،تندروی و خشونت کلامی و غیر کلامی ،اهانت به بنیادهای دینی و مبانی دینی مردم ،حتی در جوامع غیر دینی هم ،راه حل نیست ،و گفته ام و باز هم می گویم ،اشتباه برخی از سکولارهای وطنی یا لا اقل برخی افراد که در این سایت می نویسند مثل مزدک و آقا عباس و غیرو ،این است که خیال می کنند با توهین و تحقیر به بنیادهای دینی و عقیذتی مردم ،روشنگری می کنند! یا راه را بسوی یک جامعه سکولار هموار می کنند! این اشتباه است ،باور کنید اشتباه است ،این روش ها چیزی جز ایجاد نفرت نسبت به مرتکبان آن در پی ندارد ،و سکولارهای وطنی اگر هم می خواهند محبوب ملت باشند و جامعه را بسوی خواست یک حکومت سکولار ببرند ،راه آن احترام به دین و بنیادهای دینی است ،این هم که فریبکاری کنند و بگویند: بله دین امری شخصی و مورد احترام است ،و در عین حال به همان شخصیات یعنی قرآن و سنت و پیامبر و امام و غیر ذالک جسارت کنند یا مثل این آقا عباس ما رک بگویند دین و دیانت مربوط به بی شعورهاست!،مشکلی را حل نمی کند.
بنظر من آنچه که رواست و حاکی از فرهیختگی است این است که افراد این آب و خاک اعم از مذهبی و غیر مذهبی ،محکم و بدون اهانت مسائل جامعه یا حکومت را نقد کنند و روشنگری کنند ،تا مردم را با خود همراه کنند ،نه آنکه چون خود از دین کوچ کرده اند متوهمانه دیانت مورد احترام مردم و شعائر و مظاهر آنرا مورد هتک قرار دهند ،در عین حال بگویند: مردم بیایید بما اعتماد کنید و حاکمیت دینی را کنار بگذارید و به آنچه ما می گوییم عمل کنید!
والله این راه درست نیست ،و من حتی در سابق هم چنین رویکردی را از مارکسیستهای مخالف شاه نمی دیدم ،آنها از کمون اولیه و ثانویه و جامعه بی طبقه سوسیالیستی سخن می گفتند و جامعه بورژوازی را نفی می کردند و … اما ما ندیدیم مثلا توده ای هایی اصیل مثل احسان طبری و کیانوری و نظایر آنها به ارزش های دینی مردم میهن خود دهن کجی یا اهانت کنند،کسانی که هم سن وسال منند تصدیق این امور برای آنها مشکل نیست،مگر خسرو گلسرخی آزاده نبود که در دادگاه شاه ،سخن از آزادگی و شهامت و زیر بار ظلم نرفتن حسین بن علی امام شیعیان گفت و گفت من پیرو حسینم و به استقبال مرگ رفت؟
آیا گلسرخی می گفت دین مال قدیم ها و مردم بی شعور است؟ یا گلسرخی استراتژی مبارزه خود را دنبال می کرد؟
در هرحال من فکر می کنم ،پرهیز از رادیکالیسم و خشونت های کلامی و غیر کلامی ،و پی گیری اصلاح و بیان حقیقت و اشکالات و نقد قانون اساسی ، پروسه لازم برای اصلاح کشور است ،و هرکس بهر میزان در این زمینه خدمت می کند باید او را ارج نهاد ،شما خودتان مگر بر مبنای دمکراسی نمی گویید معیار و میزان خواست و رای اکثریت مردم است؟ پس برای رسیدن به مطلوب خود که متوجه کردن مردم به حکومت سکولار است ملزم هستید این نکات را مراعات کنید ،وگرنه حرکت های رادیکال و تند و بد و بیراه گفتن به مذهب مردم چاره کار،و زمینه ساز روشنگری نیست.
سپاس از توجه شما
با سلام خدمت آقای مرتضی
قصد مزاحمت برای شما نداشتم چون احساسم این بود خاطر شما را مکدر میکنم جناب آقای مرتضی شما به چی دمکراسی اعتقاد دارید؟شما از دمکراسی در زمانی که هیچ چاره ای ندارید مانند یک قایق استفاده میکنید وقتی از رودخانه عبور کردید آن را پرت میکنید وبه راه خود ادامه میدهد دمکراسی برای شما اصل نیست ابزار است تا زمانی که به دردتان میخورد استفاده میکنیدیعنی دمکراسی در خدمت دین نه دین در خدمت بشریت همچنان که همین امروز با نمایشهای انتخاباتی هدایت شده به هدفی که میخواهند میرسند شما به سخنان آقای خمینی قبل از انقلاب وبعد از انقلاب نگاه کنید این چرخش 180 درجه دردفاع از آزادی تا تحکیم پایه های ولایت فقیه چیست؟او آزادی را برای خود میخواهد نه دیگران . شما بارها در جواب من ودیگر منتقدین به این احکام اسلامی که به پشتوانه قدرت حکومت در کشور اجرا میشود گفته اید کسی که اعتقادی به خدا ندارد دیگر صحبت از ارسال رسل وانزال کتب بحث بی موردی است شما اگر این موضوع را یک بحث فلسفی در نظر بگیرید شاید جواب دهد ولی مشکل ما استخراج این احکام از متون اسلامی در قالب فتوا واحکام است که در جامعه ما تبدیل به قانون شده ودستگاه های دولتی مکلف به اجرای آن هستند .روحانیت طی قرون گذشته هیچگاه در مقام حاکمیت نبوده بلکه در کنار سلاطین وحکام بدون اینکه قضاوتی در مورد این حکام بکنیم قرار داشته اند وامروزه هم فرصتی برای علمای اسلام پیش آمده تا با این پیشینه تاریخی وفقهی خود ظرفیت حکمرانی خود را به رخ جهانیان بکشند اگر این فتواها واحکام شما صرفا در کتابها بود ویک نظریه به حساب میآمد چندان مشکل ساز نبود شما سال 57 یک رای آری گرفته اید حال به شرایط آن کاری نداریم شما همه انبیا را که هم در نظر بگیرید بیش از چند نفر آنها طبق تاریخ خود باورمندان تشکیل حکومت نداده اند اما شما این فرصت را امروزه برای خود ابدی میدانید بحث اصلی ما با شما باورمندان تاثیر این فتواها واحکام که امروز شکلی حاکمیتی پیدا کرده بر سرنوشت ملتی به نام ایران وتاثیر منطقه ای وجهانی ان است. شما خوب میدانید امثال افرادی مانند فرزند آیت الله شریعتمداری تنها در عبادات یرای دین حق تعیین کردن شرائط گذاشته ومناسک آن را مانند گذشته میتوان اجرا کرد امااحکام حقوقی اسلامی را تابع فهم وشرایط زمان خود میداند واستناد به قرآن واحادیث در این مورد را وارد نمیداند حال افرادی مانند دکتر سروش و مجتهد شبستری ودیگر افراد که خود را محق به اظهار نظر میدانندرا هم در نظر بگیریم. ما میگوئیم شما میخواهید احکامی را به صورت قانون به ما تحمیل کنید که ما به ادعای خودتان هیچ صلاحیتی در اظهار نظر وقبول ویا رد این احکام نداریم .آیا شما دیده اید مجتهدی حکمی دهد واین حکم را به رای مردم مشروط کرده باشد؟مثال دکتر سروش را برای شما میزنم ایشان میگوید ادیان در گذشته تکلیف مداری را به مردم القا میکردند وحقوق بشری وجود نداشت تا بشود در مورد ان حرفی زد ولی امروز حقوق بشر موضوعی پذیرفته شده جهانی است حق مداری زمانه جای تکلیف مداری را گرفته ومتولیان دین نمیتوانند خود را به بی تفاوتی بزنند. کلمه داعش اعصاب شما را هم خراب میکند ولی آیا رفتار آنها تکلیف مداری را القا نمیکند؟ آیا شما زمانی حکمی صادر میکنید از کسانی که قرار است این احکام در مورد آنها اجرا شود رای هم میگیرید؟شما میگوئید به دمکراسی اعتقاد دارید آیا در دمکراسیی اگر به شما رای دادند آیا تمام حقوق خود را به شما واگذار کرده اند؟ ولی حقوق اساسی بشر نه قابل سلب کردن است ونه قابل واگذاری اما در دین چون انسان از هیچ خلق شده (کن فیکون) ذاتا صاحب حقی هم نیست همچنان که از هیچ خلق شده میشود هیچ حقی هم برای او قائل نبود تنها دعوای ماو شما نادیده گرفتن حق ماست. از نظر شما حتی ما با اکثریت آرا حق لغو قوانین شما را هم نداریم .اما ما برای شما حق برابربا خود وغیر قابل سلب قائل هستیم در چارچوب قوانین دمکراسی که شما حق اظهار نظر دارید.
موفق باشید
سلام خدمت علی آقا
اختیار دارید من مکدر نمیشوم ،شما که هرچه لازم می بینید نسبت بمن شخصی یا صنف من که حاکمند می گویید ،مساله ای نیست خوب ناراحتی یا انتقاداتی به طرز عمل برخی دارید که ابراز می کنید ،فقط نکته ای که هست این است که گفتار های شما یکی این ویژگی را دارد که گویا مرا سمبل یا حامی مطلق حکومت جمهوری اسلامی میدانید ،در حالیکه چنین نیست و من نیز باموری انتقاد دارم،اما سعی من این است که از حقوق گذشته و حال مردم دفاع کنم نه از شخص یا اشخاص خاصی،پس لطف کنید طرز گفتگویتان جوری نشود که تلقی شود در اینجا می خواهید من طلبه پژوهشگر یک لا قبا را که نه سر پیازم و نه ته پیاز مورد خطاب قرار داده و بواسطه عملکرد درست یا نادرست دیگران محاکمه کنید.
و ویژگی دیگر گفتار شما که قبلا هم گفته ام این است که مطالب قابل بحث متنوع و متکثری را یکجا ذکر می کنید که اقتضای آن بحثهای مطول و تفصیلی است.
شاید آن احساس تکدری که از من دارید ناشی از این باشد ،والا شما که آزادید و دارید مطالب انتقادی خود را براحتی مینویسد.
در مورد دمکراسی تلقی من از آن همان نحوه اداره حکومت توسط مردم و نمایندگان مردم است ،دمکراسی یعنی حکومت اکثریت مردم بر مردم از طریق انتخابات آزاد و تعیین نمایندگان خود،این قالبی است برای حکومت که سی سال قبل مورد مردم قرار گرفت ،منتها در اینجا این بحث مطرح است که دمکراسیها در جهان وجود دارد،در این جغرافیا نیز از آنجا که اکثریت قاطع مردم ایران مسلمان (اعم از شیعه و سنی) هستند ،خواست آنها در پس انقلاب این بوده است که حکومت مردمی (یعنی با انتخاب همه ارکان حاکمیت از سوی مردم) متکی بر قوانین دین اسلام مستقر باشد ،البته باز از این جهت که اکثریت مردم ایران شیعه امامیه هستند ،بر اساس قانون اساسی مصوب منتخبان مردم ،نظریات مشهور فقه شیعه حاکمیت دارد.
این جنبه تاریخی ماجراست ،حال در عمل تا چه حد موفق بوده اند بحث دیگری است و من هم به برخی امور انتقاد دارم.
اما ممکن است نهاد اینگونه سوال شما این باشد که شما شخصا معتقد به دمکراسی سکولار باشید ،بسیار خوب این نظر شخصی شماست و محترم هم هست ،شما سعی کنید اکثریت مردم ایران را متقاعد به پذیرش دمکراسی سکولار کنید.
گفته اید :
“”شما به سخنان آقای خمینی قبل از انقلاب وبعد از انقلاب نگاه کنید این چرخش 180 درجه دردفاع از آزادی تا تحکیم پایه های ولایت فقیه چیست؟او آزادی را برای خود میخواهد نه دیگران””.
شما قبلا نیز به این سیاق سخن گفته اید ،و من توضیح دادم که سخن گفتن رهبران انقلاب اعم از آقای خمینی و دیگران ،سخن گفتن از آزادی غربی سکولار نیست ،مراد آقای خمینی و دیگران از آزادی هرجا که گفته اند ،آزادی در چهار چوبه قوانین شرع و قوانین موضوع کشور بوده است ،پس اگر قانون اساسی مورد تصویب منتخبان مردم قرار گرفت و در قوانین موضوعه مورد تفسیر قرار گرفت ،اینرا چرخش آنهم 180 درجه ای نمی نامند ،البته من با شما همراهم که اگر در مواردی آزادی های مصوب در قانون اساسی نقض شده یا رعایت نشده ،به آن موارد انتقاد کنیم.
در مورد ولایت فقیه صرفنظر از بحث های فقهی در مورد آن که اصلا فقیه ولایت دارد یا خیر ؟ یا اگر ولایت دارد ولایت انتصابی است یا ولایت انتخابی بمعنای قرارداد اجتماعی که شیخنا الاستاد آقای منتظری قائل بودند ،بهر حال رهبر این انقلاب که معتقد به ولایت نصبی فقهاء در عصر غیبت بود ،این نظریه را مطرح کرد ،و این موضوع بعنوان یک اصل قانونی مورد بحث منتخبان مردم واقع شد،و تصویب شد،حال من و شما اقلیت بلحاظ تئوریک با آن موافق باشیم یا نباشیم ،این قانونی بوده که مورد تصویب منتخبان مردم واقع شده است و عده ای نیز مثل مرحوم آیت الله طالقانی ره و برخی دیگر با آن موافق نبودند ،اما این بحث و رای گیری و امضاء شده است،پس این بحث تحکیم که می گویید جایی ندارد.
اینهم که میگویید این آزادی را ایشان برای خودش خواسته است ،سخن درستی نیست ،همانطور که گفتم ،آزادی مورد نظر یک فقیه که رهبر یک انقلاب شده است و مورد تایید مردم بوده است ،آزادی سکولار غربی نبوده است ،بلکه آزادی در چهارچوبه قوانین شرع بوده است ،در واقع ایراد شما به شخص نیست ،ایراد به اسلام و نظر کلی فقه شیعه است، که این مطلب در ادامه کلامتان به این صورت ظاهر شده است :
“”ولی مشکل ما استخراج این احکام از متون اسلامی در قالب فتوا واحکام است که در جامعه ما تبدیل به قانون شده ودستگاه های دولتی مکلف به اجرای آن هستند “”.
البته در کم و کیف اجراء میشود بحث کرد یا انتقاد داشت برای اصلاح ، اما اینکه می گویید “مشکل ما”
یعنی مشکل شخص شما؟ یا شما خود را نماینده همه مردم ایران میدانید،بنظرم وقتی ملتی و اکثریتی خواستشان حکومت دینی بوده شمای شخصی حق نداشته باشد از موضع همه مردم مسلمان ایران اظهار موضع کنید.البته سلیقه شما محترم است و اگر اکثریت مردم روزی سلیقه شما را پذیرفتند من شخصی ملتزم به رای اکثریت مردم هستم ولو اینکه آنان قانون سکولار بخواهند.
گفته اید :
“”شما خوب میدانید امثال افرادی مانند فرزند آیت الله شریعتمداری تنها در عبادات یرای دین حق تعیین کردن شرائط گذاشته ومناسک آن را مانند گذشته میتوان اجرا کرد امااحکام حقوقی اسلامی را تابع فهم وشرایط زمان خود میداند واستناد به قرآن واحادیث در این مورد را وارد نمیداند””.
من مقصود شما را از فرزند آیت الله شریعتمداری متوجه نشدم ،مقصود شما خود مرحوم اقای شریعتمداری است؟ البته ایشان به ولایت فقیه بمعنای تشکیل حکومت قائل نبود،و اگر منظور شما آقای حسن شریعتمداری بعنوان یک روشنفکر است ،باید گفت نظریه ایشان چه حجیتی دارد و چه تکلیفی برای مردم ایجاد می کند؟ مردم ایران از یک فقیه و مرجع تقلید تبعیت کردند و نظر خویش را هم در قالب رفراندوم تعیین نظام و رفراندوم قانون اساسی ابراز کردند ،در اینجا آقای حسن هم یکی از آحاد مردم است که نظرش محترم است و رای خود را هم چه منفی و چه مثبت داده است.آیا شما از ایشان تقلید سیاسی یا فقهی می کنید؟
همینطور این مطلب در مورد آقایان سروش و شبستری نیز ساری و جاری است.
در ادامه گفته اید :
“”ما میگوئیم شما میخواهید احکامی را به صورت قانون به ما تحمیل کنید که ما به ادعای خودتان هیچ صلاحیتی در اظهار نظر وقبول ویا رد این احکام نداریم .آیا شما دیده اید مجتهدی حکمی دهد واین حکم را به رای مردم مشروط کرده باشد؟””.
علی آقا مشکل من با شما همین تعبیر “ما” است ،میدانید که در حوزه های اجتماعی سیاسی حقوقی این طور تعبیرات بار حقوقی دارد ،شما آیا نظرخواهی یا رفراندومی در سطح عمومی جامعه کرده اید که نظر خود یا ده نفر یا صد نفر یا کمتر یا بیشتر را نظر “ما” یعنی اکثریت جامعه میگیرید؟
البته شما در بحث های کارشناسی تخصصی فقهی حق اظهار نظر ندارید ،این البته اختصاصی هم به محتواهای فقهی ندارد ،در سایر دانش ها و علوم چنین است ،اما توجه کنید که حکم فقهی تشکیل حکومت که رای آقای خمینی بوده است به آراء عمومی گذاشته شده است ،آیا شما میگویید فقهاء باید در تک تک آراء فقهی تخصصی خود از مردم نظر خواهی کنند؟! این اصلا در حوزه های کارشناسی معقول نیست. این آیا در نظریات علمی و کارشناسی در علوم دیگر نیز رایج است؟
حکم و رای فقهی صادر از مبادی علمی آن است و فقیه بر اساس آن مبادی رای شارع را چه در حوزه های فردی و چه در حوزه های اجتماعی استنباط می کند ،نه اینکه خود رای و نظر جعل کند ،به این نکته خوب توجه کنید ،پس رای فقهی یا غیر فقهی کارشناسی مشروط به رای مردم نیست ،عقلاء از رای کارشناسی و عالمان فنون مختلف تبعیت می کنند،بله در حوزه اجراء و نحوه عمل رفراندوم و جلب آراء عموم جا دارد،که این در قانون اساسی پیش بینی شده است ،پس بین این امور خلط نکنید.
در ادامه نوشته اید :
“”مثال دکتر سروش را برای شما میزنم ایشان میگوید ادیان در گذشته تکلیف مداری را به مردم القا میکردند وحقوق بشری وجود نداشت تا بشود در مورد ان حرفی زد ولی امروز حقوق بشر موضوعی پذیرفته شده جهانی است حق مداری زمانه جای تکلیف مداری را گرفته ومتولیان دین نمیتوانند خود را به بی تفاوتی بزنند””.
ببینید،یک سخن در چیزی است که آقای سروش در کتب خود گفته است ،و یک سخن در برداشت شما از آن است ،آنچه که در مطالب ایشان در انتقاد به فقه هست این است که فقه ما تکلیف مدار است و در باب حقوق انسانها از نظر دین بحث مستوفا نشده است،این سخنی است که خود مورد اشکال است و باید حد و حدود آن واکاوی شود ،آقای سروش خود بخوبی میداند که همه ادیان و شرایع تکلیف هایی را برای تامین سعادت دنیاوی و اخراوی بشر تنظیم کرده اند و خود ایشان هم که یک مسلمان متعبد است مثلا نماز میخواند که یک تکلیف است یا روزه میگیرد که یک تکلیف واجب است،و تکالیفی فردی از این قبیل ،در حوزه اجتماعی نیز مثلا انسان مکلف به امر بمعروف و نهی از منکر و پرهیز از بی تفاوتی و نظایر آن است ،پس اجمالا سخن ایشان این نیست که ما اصلا در شریعت تکلیفی نداریم ،یا بلحاظ گذشت زمان تکلیف قدیم و جدید دارد،این که بدیهی است،و دکتر سروش هم یا مجتهد است و به تکالیف دینی بنظر خود عمل می کند یا باید در تکالیف دینی از کسی تقلید کند ،و الا اینکه کسی بگوید من مسلمانم در عین حال تکالیف را ساقط کند این نمی شود،این خروج از مسلمانی است و البته ایشان اینطور نیست.
پس ایراد ایشان به رویکرد فقهی فقهاء است که در باب بیان حقوق فردی و اجتماعی متخذ از دین کمتر گفته اند یا کمتر نوشته اند ،این بحث دیگری است و مورد است کم و زیاد داشته باشد ،اینطور نیست که بگوییم مطلقا در فقه از حقوق بحث نشده است ،پس حقوق خانواده در رابطه بین زن و شوهر بیان شده است چیست؟ برخی حقوق قضائی از کجاست؟ و حقوق والی بر مردم و حقوق مردم بر والی ،و نظائر آن در فقه و روایات زیاد است ،بله ممکن است کمتر به آن پرداخته شده باشد.
بنابر این باز در اینجا مبنا مهم است ،اگر کسی معتقد به مبانی شریعت و دین باشد دیگر نمی شود بگوید تکلیف مداری مربوط به گذشته است،و الان حق مداری جای تکلیف مداری را گرفته است ،اینطور نیست ،هم تکلیف وجود دارد و هم حقوق وجود دارد ،و آن مطلب سروش به این شوری که شما بیان کردید نیست ،من مطالب ایشان را دیده ام ،مطلب این نیست ،اگر کسی بگوید الان در زمان ما هیچ تکلیفی وجود ندارد و فقط حق وجود دارد ،این خروج از مسلمانی و بداهت و ضرورت ادیان است،پس مطلب ایشان انطور که شما برداشت کرده اید نیست ،آن انتقاد به رویکرد متداول فقهی است و تا حدی هم صحیح است،اما نه بشوری که شما تقریر کردید.
در مورد حقوق بشر و نسبت آن با ادیان نیز باید جداگانه تک تک مواد آن را بررسی کرد،اجمالا کلیت بیانیه حقوق بشر مورد رد و انکار نیست ،و حقوق ذاتی مثل حق حیات و حق آموزش و آزادی بیان و غیرو مورد تصدیق است،بله در مواردی تعارض وجود دارد که باید موضوعا و بطور بنیادی آنها را تحلیل کرد،یعنی باصطلاح منطقی رابطه حقوق بشر با شرایع الهی و از جمله اسلام نسبت عموم و خصوص من وجه است ،و خصوصا در باب مجازات ها نقاط افتراق وجود دارد که باید توضیح داده شود.
در یک کلام یکوقت شما کلا ادیان و دیانت اسلام را کنار می گذارید و به حقوق بشر ایمان میاورید و واضعان آنرا چون پیامبران تقدیس می کنید ،یکوقت ملتزم به شریعت اسلام هستید و بین عناصر ثابت و متغیر آن تفکیک می کنید،و آنرا اصل میدانید و حقوق بشر و نظائر آنرا که قوانین بشری متغیر هستند به شریعت عرضه می کنید،اینجا باید بحث در مبانی کرد،نمی شود به بدون بحث در مبانی به روبناهای یکدیگر اعتراض و اشکال کرد.
البته دامنه این بحث گسترده است و باید دوباره به آن پرداخت ،غرضم این بود که نه سخن سروش را که خود یک مسلمان متعهد است و برداشت های نوینی از دین دارد درست تلقی کرده اید و نه برداشت هایی که مترتب بر آن کردید درست است،در واقع در اسلام و شریعت هم تکلیف هست و هم حقوق تعریف شده در بنیادهای خداشناسی و انسان شناسی و غیرو.
اینکه :
“”آیا شما زمانی حکمی صادر میکنید از کسانی که قرار است این احکام در مورد آنها اجرا شود رای هم میگیرید؟””.
را توضیح دادم که احکام و فتاوای دینی من در آوردی و سلیقه ای نیست ،برخی احکام از ضروریات شریعت است ،مثل مساله قصاص ،یا حجاب ،و احکام اجتماعی دیگر ،و برخی حدود و مجازات ها ،برخی احکام فردی هم نتیجه کارشناسی یک فقیه متخصص در دین است ،شما اگر متدین و مقید به شریعت باشید یا خود کارشناس دین می شوید و به نظر کارشناسی خود عمل می کنید ،یا به کارشناس دین رجوع می کنید ،این روش عقلای جهان است در همه موارد،و سیره عقلایی مبنای منطقی و فطری دارد،اگر شما مریض باشید به طبیب مراجعه می کنید و تعبدا به توصیه او عمل می کنید یا مشورت می کنید و طبیب حاذق تر را بر می گزینید،دیگر در عمل به توصیه او رای گیری نمی کنید!
در موضوعات اجتماعی نیز گفتم ،وقتی بملاک دمکراسی اکثریت مردم یک منطقه که مسلمانند رای کلی دادند به اینکه در اداره یک جامعه قوانین اجتماعی اسلام حاکم باشد ،دیگر در جزء جزء احکام اجتماعی دینی رای گیری نمی کنند،بله در برخی موضوعات مهم امکان نظرخواهی هست،مثلا اینکه رابطه با امریکا داشته باشیم یا خیر این ممکن است مورد نظر خواهی واقع شود ،یا موضوع هسته ای و این قبیل امور اجتماعی که در کلیت اجتماع بما هو اجتماع نقش دارد،اما مثلا نمی شود رای گیری کنیم که قصاص اجرا شود یا نشود ،خوب این از احکام صریح اجتماعی اسلام است ،یا نظر خواهی کنیم که قانون حجاب اجرا بشود یا نشود ،خوب این از قوانین اسلام و از واجبات دارای اثر اجتماعی است،اگر مردم بنا بود که در مورد تک تک احکام رای دهند که دیگر رای کلی به اجراء قوانین شریعت نمی دادند،اینکه تناقض و پارادوکس است.
در آخر هم اینطور نوشته اید :
“”ولی حقوق اساسی بشر نه قابل سلب کردن است ونه قابل واگذاری اما در دین چون انسان از هیچ خلق شده (کن فیکون) ذاتا صاحب حقی هم نیست همچنان که از هیچ خلق شده میشود هیچ حقی هم برای او قائل نبود تنها دعوای ماو شما نادیده گرفتن حق ماست. از نظر شما حتی ما با اکثریت آرا حق لغو قوانین شما را هم نداریم .اما ما برای شما حق برابربا خود وغیر قابل سلب قائل هستیم در چارچوب قوانین دمکراسی که شما حق اظهار نظر دارید””.
ببینید علی آقا! در مورد بحث حقوق توضیح دادم ،اینکه من میگویم خیلی از مباحث مبنائی است برای همین است ،شما الان در اینجا ابراز نظر کرده اید که :
“” حقوق اساسی بشر نه قابل سلب کردن است ونه قابل واگذاری””.
خوب این نظر شماست و محترم است ،اما مبنای این سخن و مقایسه این است که شما دین و شریعت را کنار گذاشته اید،اینجا باید بحث شود که شریعت اصل است یا حقوق بشری که بشر وضع کرده است ،گفتم در بیشتر موارد آن اعلامیه تعارضی با دین نیست ،و دین نیز آنرا برسمیت می شناسد ،اما در موارد قلیلی که تعارض هست برای من متدین به شریعت ،شریعت اصل است نه قانون بشری ،پس این یک بحث نظری پایه ای است ،شما چون آنرا اصل گرفته اید به سلب ناپذیر بودن آن رای داده اید ،نظر شما هم محترم،مثال میزنم در مثل مناقشه نیست ،اگر مثلا اقتضای آزادی خواهی بشری این باشد که هم جنس بازی آزاد باشد یا حتی آنرا بصورت قانون در آورند و زنان با زنان و مردان با مردان ازدواج کنند،در اینجا شریعت بشدت این رویکرد را منافی با سعادت دنیوی و اخروی انسان دانسته و از آن نهی کرده است ،شما میگویید در اینجا اقتضائات آزادی حقوق بشری اصل است و نباید آنرا سلب کرد ،یا شریعت و حکم خدای خالق انسان اصل است؟!
می بینید که اینجا بحث بحث مبناست ،شما اگر منکر خدا باشید ،یا منکر ادیان و شرایع الهی باشید ،براحتی می گویید ادیان بیخود گفته اند و تکلیف مربوط به گذشته بشر بوده است و الان عصر عصر حق مداری است و تکلیف ساقط است و اصل حقوق غیر قابل سلب است و ….،اینجا بحثهای نظری در حوزه خداشناسی و انسان شناسی و هدف شناسی و غیرو پیش می آید ،اینها بحث های مبنایی و نظری است ،نمی شود من بسلیقه خود بیایم خود را “ما” فرض کنم و هی شعاری صحبت کنم،این بحث ها بحثهای مربوط به شناخت های مختلف است .
پس انسان صاحب حق هست ،اما حقوقی که خدای خالق او برسمیت می شناسد،نه هر حق من درآوردی،و انسان در برابر خدای خود موجودی مسوول است ،همینطور یله و رها نیست.
می گویید :””تنها دعوای ماو شما نادیده گرفتن حق ماست. از نظر شما حتی ما با اکثریت آرا حق لغو قوانین شما را هم نداریم””.
نمیدانم این تعبیر “ما” و “شما” که میکنید منظور چیست؟ اگر بحث را در حوزه تقابل شریعت و قوانین بشری می برید که گفتم باید مبانی بحث ها روشن شود ،اما اگر بحث در همین حوزه حکومت جمهوری اسلامی است ،من می گویم اگر منظور شما مراعات حقوق اقلیت است ،من موافقم و می گویم باید حقوق مصرح در قانون اساسی و قوانین موضوع برسمیت شناخته شده و عمل شود و اگر نشود من هم منتقدم،اما توجه کنید که این” ما “و “شما “که در برابر هم قرار میگیرد،از قبیل بحث ها مبنایی نباشد ،مثلا نگویید آقای خمینی گفت آزادی ،پس چرا زن و مرد آزاد نیستند که هر نوع رابطه ای داشته باشند ،یا چرا زن و مرد آزاد نیستند که کنار دریا عریان زیر یک پلاژ باشند! خوب اینرا آقای خمینی نیست که اجازه نمیدهد ،اینرا خدای آقای خمینی و فقهاء دیگر اجازه نمی دهد ،حال شما در بحث نظری معتقد باشید که حقوق بشر موضوع توسط بشر اصل غیر قابل سلب است ،ما می گوییم اینجا برای اکثریت مردم بنا شده قوانین اسلام اجراء شود و مردم به آن رای داده اند ،و شما هرچه بگویید “ما” این “ما” اقلیت است ،و در تعارض حقوق فردی اقلیت با مصالح عمومی اکثریت ،مصالح عمومی و اجتماعی اکثریت مقدم است.
و اگر می خواهید بگویید “ما” اکثریت هستیم خوب این ثابت نشده است و قرائن بخلاف آن است ،البته من بارها گفته ام اگر اکثریت مردم ایران روزی گفتند ما قانون اسلام در اداره جامعه را نمی خواهیم ،باید به نظر آنها عمل کرد و نباید بزور حکومت کرد ،البته در آنصورت هم متدینان به ارشاد مردم خواهند پرداخت ،کاری که امروز سکولارها باید بکنند تا رای اکثریت را جلب کنند.
خوب علی آقا من با حوصله همه اجزاء گفتار شما را بررسی کردم ،می بینید که باز مطلب طولانی شد ،اینرا قبلا گفته ام برای اینکه اقتضاء سبک نوشتار شما این است ،یعنی مطالب متنوع قابل بحث را انباشت میکنید ،و من بتعبیر شما مکدر از بحث با شما نیستم ،بلکه مجال تفصیلی در این بحثها نیست،قبلا هم گفتم خواهشم این است که برای مفید بودن بحث و سهولت جمع بندی اگر ان قلت و بحث داشتید باز ذیل اینجا بنویسید تا بحث دچار پراکندگی و روزمرگی نشود.
از توجه شما متشکرم
با سلام آقا مرتضی
وتشکر از حوصله ای که بخرج داددید
1- در مورد بکار بردن ما اکثریت منظور نیست بلکه نوع نگاه است
2-اصلا کنار گذاشتن دین منظور نیست مثالی میزنم در دوران آقای خاتمی آقای آغاجاری در یک سخن رانی گفته بود ما میمون نیستتیم که تقلید کنیم خود اصلاح طلبان هم به نوع استفاده لغت به آقای آغاجاری انتقاد داشتند اما دادگاه تا حکم اعدام ایشان پیش رفت اگر اصلاح طلبان اعتراض نکرده بودند وبرای مردم هم سوئال پیش نیامده بود ایشات حتما اعدام میشد.در دمکراسی حذف افراد وافکار مطرح نیست بلکه به رسمیت شناختن حق هر فرد وگروه است وگرنه دمکراسی نیست نوع نگاه دمکراسی حق وجودی شما را زیر سوئال نمیبرد بلکه شما را به رسمیت میشناسد در دمکراسی توافق وجود دارد ولی شما میدانید اکثر همین احکام که نام بردید امضائی هستند ودر قبل از اسلام قواننین وسنتهای حاکم بر جامعه بودند آیا امضائی بودن احکام دلیل بر ابدی بودن است بسیار از صاحب نظران دینی روی این مسائل نظر ی متفاوت دارند. به داعش نگاه کنید آیا اشکال آنها چیست.در دمکراسی تقابل حذف نیست دمکراسی ظاهر نیست بلکه محتوا است اما برای شما دمکراسی همان مثال قایق است که زدم
3-من مقلد کسانی که نام بردم نیستم اما دین را طوری تفسیر میکنند که من به وحشت نمی افتم
4-شما فرض کنید در اقلیت هستید از اکثریت چه انتظاری دارید
5- شما گفته اید :سخن گفتن رهبران انقلاب اعم از آقای خمینی و دیگران ،سخن گفتن از آزادی غربی سکولار نیست ،مراد آقای خمینی و دیگران از آزادی هرجا که گفته اند ،آزادی در چهار چوبه قوانین شرع و قوانین موضوع کشور بوده است : پس اعتراض روشنفکران وگروهای سیاسی به رفتار آقای خمینی بعد از انقلاب چه بود آنها اگر فریب نخورده بودند خوب شاه را بر خمینی ترجیح میدادند چون همه در ایران زندگی میکردند مثل امروز آواره دنیا یا در زندان ویا مجبور به سکوت نبودند.چرا جبهه ملی به ارتداد متهم شد اگر میدانستند به چه روزی می افتند خوب با شاه کنار می آمدند رفتاری که آقای خمینی پیش گرفت از شاه قابل تصور نبود.
6-روش شما مثل تاسیس کشور اسرائیل است وقتی دولت خود را مستقر کردید از دیگران میخواهید براساس شرایط موجود تصمیم بگیرند وحق ندارند در مورد چگونگی انتدائی تشکیل دولت اسرائیل حرفی بزنند سراسر کلام شما همین معنی را میدهد.
7-بکار بردن کلمه شما مسئول شناختن شما در قبال رفتار جمهوری اسلامی نیست
8- شما احساستان این است که به حقیقت نزدیک هستید وآماده جنگید چون تردیدی ندارید اما من در جستجوی حقیقتم
مرتضی چنین می گوید:
…غرض ایشان و دیگر عالمان منصف و منتقد این نیست که قانون اساسی فعلی وحی منزل است یا قابل اصلاح نیست، خیر بحث و تنقیب و انتقاد واصلاح در قانون اساسی ممکن است…
در اصل 177 قانون اساسی فعلی چنین می خوانیم اسلامیت و ولایت امر(همان ولایت فقیه فعلی) تغییر ناپذیرند!
بشناسید و پیدا کنید پرتقال فروش! را، بعد از 36 سال تجربه تلخ این جماعت باز هم به دنبال فریب مردم هستند.
جناب فریبکاران (با پوزش این اسم منفی را خودت انتخاب کرده ای)
با سلام
متن اصل 177 مورد اشاره شما که مربوط به مکانیسم و نحوه بازنگری در اصول قانون اساسی است از اینقرار است:
“”اصل 177-
بازنگرى در قانون اساسى
بازنگرى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، در موارد ضرورى به ترتيب زير انجام مىگيرد. مقام رهبرى پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طى حكمى خطاب به رييس جمهور موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسى را به شوراى بازنگرى قانون اساسى با تركيب زير پيشنهاد مىنمايد:
اعضاى شوراى نگهبان.
روساى قواى سه گانه.
اعضاى ثابت مجمع تشخيص مصلحت نظام.
پنج نفر از اعضاى مجلس خبرگان رهبرى.
ده نفر به انتخاب مقام رهبرى.
سه نفر از هيأت وزيران.
سه نفر از قوه قضاييه “”.
در این اصل چنانکه می بینید اثری از ادعای شما دیده نمی شود.
اما خدمت شما عرض کنم من نه پرتقال فروشم و نه قصد فریب کسی را دارم،صحبت من در باره اصلاح یا بازنگری قانون اساسی بود و اینکه هیچ قانون بشری در هیچ کجای عالم وحی منزل و غیر قابل تغییر نیست ،زیرا قضایای سیاسی اجتماعی در هر زمانی تابع مصالح یا مفاسد متغیر آن است ،بر این اساس قانون اساسی مدرن ترین کشورهای سکولار جهان مثل امریکا قابل بازنگری است همانطور که قانون اساسی ایران.
این سخن من بود در مورد بازنگری جزئی و تجدید نظر در اصول قانون اساسی که بنظرم اگر مکانیسمی طرح شود که بر اساس تشخیص جامعه حقوقدانان و جامعه شناسان در هر جامعه ،یک زمان خاص برای بازنگری بطور الزامی وجود داشته باشد ،مثلا بگویند هر 15 یا بیست سال کارشناسی حقوقی قانون اساسی الزامی است ،نه اینکه تشخیص آن موکول به فهم یا اراده یک فرد باشد ،این بیشتر بنفع جامعه است.
اما در مورد اصل تغییر اسلامیت قانون اساسی ،موکول به یک رفراندوم در این زمینه است،یعنی در حقیقت این درخواست رفراندوم برای اصل نظام است،و چون شما ظاهرا سکولار مخالف قوانین اسلام هستید چنین تعبیراتی می کنید ،البته اظهار نظر فردی شما یا میل شما به تحقق نظام سکولار ایرادی ندارد،اما شما توجه کنید که ملتی در سی سال پیش با انقلاب و اکثریت قاطع،خواستار تحقق نظام دینی مبتنی بر قوانین دین شده اند ،پس خواست شمای اقلیت مورد احترام است اما اکثریت چنین خواستی ندارند،البته من بارها گفته ام من با رفراندوم در مورد اصل نظام هم مخالفتی ندارم ،اما بلحاظ حقوقی تا رفراندوم جدیدی واقع نشده است ،سخنان این چنینی شما و پرتقال فروش معرفی کردن دیگران محلی از اعراب ندارد،ضمن اینکه من مدتی قبل در این سایت سوالی مطرح کردم که در مورد رفراندوم بر تغییر نظام شما بعد از جنگ دوم جهانی که زمان استقرار نظامهای سکولار است نمونه بیاورید که آنها رفراندومی بر اصل تغییر نظام کرده باشند،شما الان بگویید آیا امریکا که شاید مترقی ترین جامعه سکولار باشد یا اسرائیل ،حاضرند در مورد تغییر نظام خود رفراندوم برگزار کنند؟! البته دوستانی خلط مبحث کردند و ما را به القابی نواختند(چون پاسخی نداشتند) و مساله تغییر یا بازنگری در قوانین اساسی آن کشورها را مطرح کردند ،که همانطور که توضیح دادم ،اصلاح و تغییر قانون اساسی غیر از رفراندوم بر تغییر نظام است.
می بینید که من حرفم را شفاف می زنم ،نه فریبی مطرح است و نه پرتقال فروشی ،آنچه که مطرح است این است که شمایان حرف از دمکراسی می زنید اما به لوازم آن پایبند نیستید.
موفق باشید
جناب بردیای عزیز
با وجودی که چاره ای ندارم جز تایید کلمه به کلمه نوشتار شما جمله معترضه ای دارم که مایلم خدمت شما و دیگر مبارزان راه آزادی ارایه کنم.
همین اندازه که آیت الله دستغیب جرات و جسارت به خرج داده و خود و شاگردانش را به مخاطره انداخته و اعتراض می کند قابل ستایش است. اظهارات ایشان را اگر نه به صورت جزیی بلکه به طور کلی ارز یابی کنیم حاوی یک پیام است و آن این که یک جای جمهوری اسلامی ولایت فقیهی لنگ است. چنین پیامی از زبان یک مقام بلند پایه شیعی بسیار با ارزش است و در بیداری اقشار خاصی از مردم موثر. موفقیت در راهی که در پیش روی ما است نیازمند همراهی هر فردی در هر درجه آگاهی است. مجادلات دین داران و منتقدان به دین یک روند طبیعی و حق مردم است لیکن این مجادلات نباید موجب به هدر رفتن نیرو های مخالف وضعیت حاکم بر کشور شود.
جناب ساسان و جناب مرتضی
دوستان عزیز من متوجه روح کلام جناب دستغیب هستم و قدردان شجاعت و حق گویی ایشان هم. ولی:
“چو می بینی که نابینا و چاه است ؛ اگر خاموش بنشینی گناه است”
حالا آقا مرتضی این را چاه نمی داند ولی من به وضوح چاهی عمیق و هولناک را می بینم. به هیچ وجه نباید اجازه دهیم اشتباه مهلک انقلاب 57 تکرار شود. اگر فقط خلاصی از شر دیکتاتور را ملاک عمل قرار دهیم، همان خواهد شد که در مملکت ما سابقه هزار ساله دارد: بازتولید استبداد
جناب نوریزاد گرامی
درود بر شما
نمیدانم چگونه و با چه زبانی از شما سپاسگزاری کنم. امیدوارم گامپیماییهای شما تا مهر -زمان بازشدن دانشگاه- ادامه داشته باشد تا بتوانم شما را ببینم. بوسه ای نیز از سوی میلیونها ایرانی خواستارِ آزادی، بر پیشانی بزرگوارانی که میبینید، بگذارید و بابت همه چیز از آنها سپاسگزاری کنید.این کارهای ارزشمند شما بسیاری را از خواب، بیدار خواهد کرد و ترس نهفته را از درون بیشماری خواهد زدود.
با درود بیکران بر ” ماندلای ایران ” و آرزوی بهبودی ایشان .
آری او در تاریخ ایران ماندگار شده است . او اسوه آزاد مردی و مقاومت بر اساس ایمان قلبی است .
او اولین مرد دیپلماسی ملی ایران در جمهوری اسلامی است و آقای ظریف آخرین آن .
مرسي وباضافه از تمام مردم ميخواهم با تمام متخصصين پزشك از سراس جهان كه ميشناسند براي درمان اين راد مرد هرچه در توان دارند به نمايش بگذارند .