سر تیتر خبرها
پیامبری با شال سفید!

پیامبری با شال سفید!

مباد این نوشته ی مرا نخوانده رها کنید. من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام که معجزه اش: انسانیت، کتابش: مردم، و سخنش پایداری است. پیامبری که خدا از تماشای قد و بالای فهم او در پوست نمی گنجد. می گویم: آنجا که مردانِ نام آورِ عرصه ی هیاهو به خانه ها خزیده اند، یا مردانی که به تکه نانی و منصبی و منفعتی خود را خمیرِ حضرتِ نادوست کرده اند، ظهور پیامبری از میان بانوان، چه نمکین و شوق انگیز و بی اعوجاج است. بانویی با شال سفید بر سر و انسانیتی عمیق در دل و بُردی نافذ در کلام و پاهایی برای پیمودن و خسته نشدن.

دیروز صبح ساعت هشت، دمِ درِخانه ی دکتر محمد ملکی بودم. سوارش کردم و با هم رفتیم کانون وکلا. کجا؟ میدان آرژانتین اول خیابان زاگرس. کانونِ وکلا چرا؟ قرار بود در دادسرای انتظامیِ وکلای این کانون، خانم نسرین ستوده دادگاهی شود. به چه منظور؟ که پروانه ی وکالتش برای همیشه لغو یا تا فرصتی دیگر تمدید شود. جلسه ی دادگاه در اتاقی تشکیل شد که بیش از سه متر پهنا و چهار متر درازا نداشت. عمده ی این فضا را هم یک میز مستطیل با صندلی های اطرافش اشغال کرده بود. پنج شش وکیل کار آزموده و پای به سن نهاده به ریاست مردی کهنسال و با وقار در دو ضلعِ درازِ این میز نشسته بودند و خانم ستوده با چهار وکیلِ همراه و همدل و بی مزدش در ضلعی دیگر. بالا نشین این دادگاه، نماینده ی دادستان بود. مردی حدوداً سی و هفت هشت ساله که نیمی از زمانِ دادرسی را با تلفن همراهش مشغول بود.

ما زمانی به این اتاق داخل شدیم که جایی برای نشستن نبود. یک صندلی برای جناب ملکی جور کردند و ما ایستادیم فشرده تا پایان کار. تعدادمان؟ با جناب رضا خندان – همسر خانم ستوده – مجموعاً بیست و پنج نفری می شدیم. ابتدای سخن با رییس کهنسال و با وقار و متینِ جلسه بود که بر برگه های مخصوص، پرسشی نوشت و از خانم ستوده خواست پاسخ دهد.

اصرار خانم ستوده این بود که: وکیل اصلیِ من آقای عبدالفتاح سلطانی است. او را برای دفاع از من به اینجا بخوانید. اوست که از ابتدا با من همراه بوده و به چند و چون پرونده ی من اشراف دارد. با این تأسف که وقتی من زندانی بودم وی بیرون بود و آنگاه که من بیرون آمدم او به زندان رفت. دادگاه به اصرار و درخواستِ خانم ستوده روی خوش نشان نداد. نوشته ها دست به دست شد و وکلا هریک سخن گفتند و کار به دفاع نهاییِ خانم ستوده رسید. خانم ستوده بر پای ایستاد و لب به سخن گشود. در آن اتاق کوچک، من پیامبر بی پناه و تنهایی را دیدم که سخنش جز درستی هیچ نبود. پیامبری که برای این تنها سخنش، مخاطب چندانی نیافته بود. جوری که در این سالهای تلخِ بی کسی، به هر در کوفته بود، جز به مجسمه های سنگیِ آدم های سردمدار برنخورده بود.

پیامبر ما که شالی سفید بر سر داشت، در دفاعیه ی سه برگی اش آنچنان محزون اما محکم دست به آسمان انسانیت برد، و آنچنان یک تنه بر آستانِ بی مخاطب عدالت ایستاد و اصرار ورزید که من، هم در حین سخن و هم در پایان سخنش گریستم. من باور کردم که وی به نمایندگی از همه ی شهدای تاریخ، و همه ی سیلی خوردگان و تحقیر شدگان و آرزو به دل ها سخن می گوید. سرآخر دست به شال سفیدش بردم و آن را به صورت کشیدم و بوسیدم. پیامبر ما آنجا که دید داورانِ دادگاه به مرزِ مویینِ لغوِ پروانه ی وکالتش پا نهاده اند، به پای ایستاد و از خود دفاع کرد. با سخنانی که من به نشرِ چندی از آن بسنده می کنم. نیز این بگویم که پیامبرما، کتاب ندارد. بل کتاب آسمانی اش همان زندگانی اش است. این دفاعیه را به مثابه برگی از قرآنِ وی تلقی کنیم:

….. اینجانب ( نسرین ستوده) از طرف دادستان و نماینده ی او و همچنین وزارت اطلاعات متهم به اقدام علیه امنیت کشور از طریق انجام حرفه ی وکالت شده ام. و حالا باید از خود و عملکردم دفاع نمایم . دفاع ام را با عشق به عدالت و فرشته ی عدالت آغاز می کنم. می خواهم بدانید رنجی مرا به این خانه کشانده است. من از بی عدالتی ای رنج می برده ام که مرا و هموطنانم را به یکسان در برگرفته است.

محاکمات نا عادلانه، مجازات های خانوادگی، و دست آخر عفوهای دل به خواه، همگی نشانه هایی عریان از( سلیقه ای است که به جای قانون) اجباراً به کسانی تحمیل می شود که نا عادلانه مورد اتهام قرار می گیرند و بی رعایت تشریفاتِ قانونی محاکمه و مجازات می شوند… این دادگاه، تا داخل ( زندان) بودم تشکیل نشد و اکنون که آزاد به نظر می رسم، تشکیل می شود تا آخرین آثار آزادی ام را از من باز ستاند…. مصراً بر این ادعای خود تأکید دارم که دلیل دستگیری و فشارهای وارده بر خانواده ام، انجام وظایف حرفه ای ام و پذیرش وکالت از دگراندیشان یا قربانیان نقض حقوق بشر در راستای عمل به سوگند نامه ی حرفه ای ام بوده است….

سه تن از پنج وکیل من تحت تعقیب کیفری قرار گرفته اند. همکار عزیز و ارجمندم جناب آقای عبدالفتاح سلطانی – که وکالت مرا در دوران سخت به عهده داشتند – هم اکنون در زندان به سر می برند …. پس از انتخابات، تعداد کثیری از وکلای مستقل تحت تعقیب قرار گرفته اند و حتی بسیاری از آن ها هم اکنون در زندان به سر می برند …. من مانند کلیه ی همکارانم , در پایان دوره ی کار آموزی و زمان دریافت پروانه ی وکالت، سوگند نامه ای را امضا نمودم که به موجب آن تا زمانی که وکالت می کنم، جز در راه حق و حقیقت قدمی برندارم و برای احقاق حقوق موکلانم، ولو با سختی های زیاد، کمر همت بربندم. اینجانب باید بین سوگند حرفه ای ام و توصیه ی باز جویانم، یکی را بر می گزیدم . که من، درعمل به سوگند نامه ی حرفه ای ام لحظه ای تردید نداشته و ندارم.

…. دادگاه انقلاب، پس از سال 1357 و در اثر تحولاتی که 35 سال پیش به وجود آمده بود، تاسیس شد. اکنون 35 سال از انقلاب می گذرد و ادامه ی فعالیت دادگاه انقلاب با فلسفه ی وجودی اش مغایر است…. نحوه ی رسیدگیِ قضایی در دادگاه انقلاب به نحوی است که اساساً حق دفاع از متهمان در بسیاری از موارد سلب شده است. به عنوان نمونه، وجود اعلان کتبی و رسمی ” از پذیرفتن وکیل معذوریم ” در پشت درِ دادگاه های انقلاب، تا همین چند سال پیش، نشان از محاکمه ی متهمان بدون حضور وکیل طی سالیان متمادی داشته است.

…..طبق اصل 168 قانون اساسی به کلیه ی اتهامات سیاسی باید در محاکم عمومی، با حضور هیات منصفه و مطلقاً به صورت علنی رسیدگی شود. طی 35 سال گذشته به کلیه ی اتهامات سیاسی در دادگاه ویژه ( دادگاه انقلاب )، بدون حضورِ هیات منصفه واساساً به صورتِ غیر علنی رسیدگی شده است . بنا براین در این سالها با وجود دادگاه انقلاب، حق کلیه ی دگر اندیشان اعم از دگر اندیشان مذهبی، عقیدتی، مدنی و سیاسی نادیده گرفته شده است.

….آیا اصولاً در چنین دادگاهی با چنین شاکله ای که بنیان آن بر غیرعلنی بودن و تحدید وکیل بنا شده است، و متهم را از شرایطِ کاملاً امنیتیِ بند 209 و سلول های انفرادی برای محاکمه اعزام می نمایند، امکان رعایت استقلال قضایی و بیطرفیِ قاضی وجود دارد؟ اصل “استقلال قضایی” که به عنوان اصلی مهم و بنیادین در کلیه ی سیستم های قضایی (جهان) مورد توجه خاص است، آیا در داگاه هایی که با گزارشِ نهاییِ بازجویانِ ( دستگاه های امنیتی) تشکیل می شوند، قابل رعایت و تصور است؟ گزارش هایی که ( در آنها بازجویان ) نوع جرم را تعیین می کنند، مدارک آن را یک به یک برای قاضی برمی شمرند، و حتی میزانِ مجازات متهم را نیز تعیین می کنند؟
آقای رییس! اعضای محترم دادگاه

آنقدر راهم را در طی 10 سال وکالتم درست پیموده ام که اگر به 10 سال پیش بازگردم، با اطمینانِ بیشتر همین راه را بر می گزینم. بر این باورم که موکلانم – که وکالت آن ها را به عهده گرفته ام – گناهکار تر از من نبوده اند. ( با اطمینان می گویم:) همگی آنان بی گناه بوده اند. اگر کسی در این میان گناهی کرده است، من بوده ام که گناهی جز عشق به عدالت نداشته ام. از شما می پرسم : من چگونه می توانستم احکام ناعادلانه را شاهد باشم و سکوت کنم؟ یا کتمان کنم و روی بگردانم و دل خوش دارم که واژه ی «وکیل» را سزاوارم؟ من در این سالهای وکالت، نه اعتباری از این شغل به کف آورده ام و نه نانی.

اگر شما گرامیان که همکاران پیش کسوت من هستید , مرا شایسته ی این حرفه ندانید، بی هیچ اعتراضی راه بازگشت را بر می گزینم و کوره راه عدالت خواهی را به شما وامی گذارم و در جستجوی آزادی و عدالتی که از آن محرومیم، از کوی و برزنی دیگر خواهم رفت. اما این اطمینان را به شما، خودم و هموطنانم می دهم تا زمانی که بساط محاکماتی عادلانه برقرار نشود، من به راهم ادامه خواهم داد. با احترام: نسرین ستوده

جلسه ی دادگاه تمام شد. همه بیرون آمدند و داوران ماندند. به داخل اتاق بارگشتم و از تک تک داوران که هریک وکیلی کارآزموده بود، سپاس گفتم. و گفتم: من از تماشای ادب و انصاف و تخصص و قانونی که در این اتاق دست به دست می شد، لذت بردم. اما حیف که دانش و فهم و تخصص شما را یکی در آن بالا به یک زنگ تلفن یا به یک حرکتِ قلم باد هوا می کند. و گفتم: اجازه هست عکس بگیرم از جمع شما؟ بانویی گفت: نه آقای نوری زاد، می خواهید پروانه ی وکالت ما را لغو کنند؟ در راهرو به پیامبری که شال سفید بر سر داشت گفتم: خدا چه ذوق می کند از داشتنِ بندگانی چون شما. پیامبر گفت: شما همیشه به من لطف داشته اید آقای نوری زاد. گفتم: این لطف نیست. این نیاز است. و به همسرش جناب خندان گفتم: امروز یکی از بهشتی ترین روزهای عمر من بود.

می گویم: آدم هایی که منصب های این سی و پنج سال را اشغال کردند و اشغال کرده اند، اغلب شان در یک سخن و در یک رفتار ناجوانمردانه مشترک بوده اند. و آن این که: کاری به کار شایستگی و عقل و عقلانیت نداشته باش. و همینجور هردمبیل آمده اند جلو تا چه پیش آید. می گویم: بزرگترین جفایی که در این سالها صورت پذیرفته، برکناریِ نخبگان و شایستگان از حضور بر سرِ منصب های کلیدیِ کشور بوده است. بهمین خاطر است که دیگرکشورها سال به سال پیش رفته اند و ما سال به سال پس رفته ایم و در جا زده ایم.

می دانم این سخن من برای جماعتی ناگوار می نماید اما می گویم: عزیزانی چون نسرین ستوده اگر به صورتِ قانونی شخص برترِ این کشور بودند و اختیارهای قانونی با آنان همراه و همدل بودند، یکصد برابر رهبرِ قبلی و هشتصد برابر رهبر فعلی در هدایت درستِ جامعه توفیق می یافتند و ما را به قله های فهم و خرد و رهایی و نشاط و انصاف و ادب و شایستگی و برازندگی و اعتبار جهانی نزدیک می کردند. می گویم: افتخار من ( نوری زاد) این است که یک روز همین پیامبرِ شال سفید رییس جمهورِ ایران عزیز شود و من صبح به صبح غبار از میزِ کارش بروبم و بر قلم انسانیت گسترش بوسه زنم. که اگر خاکساریِ دیروزِ همچو منی برای کسی و کسانی، خاکساری به پیشگاه جهل و جمود و شخص محوری و خرافه های مذهبی و اسلامی بود، خاکساری امروزم تحفه ای است به پیشگاه خرد و ادب و علم و مدارا و انسانیت، و پیشکشی است به پیشگاه نسل های بر نیامده اما چشم انتظار فردای ایران عزیز.

برادران خبردار شدند و آمدند و اجازه ندادند حتی بر پله های ورودیِ کانون وکلا عکس بگیریم. اما در آن سوی خیابان جمع شدیم و عکس گرفتیم به یاد آن روز مبارک. از همانجا همگی رفتیم به مراسم ختم بانو سیمین بهبهانی. مراسم که تمام شد، جمعی از بانوان و آقایان مرا دوره کردند و محبت های خود را بر من افشاندند. مرد جوانی از آن میان که سخت بغض کرده بود و معلوم بود سالهای تلخی را پشت سر گذارده، جلو آمد و پرسید: آینده چه می شود آقای نوری زاد؟ گفتم: اگر به اختیار آخوندها باشد، همین که هست.

وگفتم: آخوندهای ما لقمه ای تاریخی گیرشان افتاده که تا پای جان و حتی به قیمتِ کشتنِ نسل های ما از این لقمه دست بر نمی کشند. و گفتم: آینده را کسانی می سازند که بنای ساخت آینده را دارند. مردمان ترسیده و نشسته و خوابیده و مشغول، سهمی در تغییر آینده ندارند. مرد جوان بغضش را گشود و جوری گفت ” آخه تاکی؟ سوختیم به خدا ” که من نیز سوختم از سوز سخنش. شباهنگام زنگ زدم شیراز تا هم حال مادر مجید توکلی را بپرسم هم حال مجید را. که خوشبختانه از مادرش شنیدم که سه روزی به مرخصی آمده برای مداوا. به جناب رضا خندان – همسر پیامبر شال به سر- زنگ زدم، خبر خوبی داد. این که: پروانه ی نسرین تمدید شد. و من به یاد بوسه ای افتادم که بر شالِ پیامبر نشاندم در آن رَجَزِ شکوهمندش.

محمد نوری زاد
سوم شهریور نود و سه – تهران

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

69 نظر

  1. دوستان نظر بنویسید لطفآ کتاب ننویسید تا همه بخوانند بعضی نظرات از نوشته آقای نوریزاد هم طولانی تر است

     
  2. نظر آقای حبیب منظورم بود

     
  3. با اولین کامنت موافقم
    البته اطلاق لفظ چاپلوسی به ادبیات آقای نوریزاد را مناسب نمی بینم
    اما در کل آدم باید هر چقدر هم که احساساتی شد و از خوبی ها به وجد آمد، حد نگه دارد
    که عالم عالم امکان است و پیش بینی ناشدنی

     
  4. سلام
    وقتی خمینی بر شاه پیروز شد کسانی مثل نوریزاد چنان شیفته اش می شدند که خاک پایش را تبرک میدانستند.اکنون همین نوریزاد چقدر از این سادگیش پشیمان است.ولی باز هم عبرت نگرفته شیفته افراد دیگری میشود بانو ستوده را پیامبر می داند وسخنانش را وحی ومیخواهد او رئیس جمهور (در سایه ولایت فقیه؟) شود و نوریزاد نظافتچی این بانو.
    جناب نوریزاد ساده نباش از حق دفاع کن ولی گوینده حق را چاپلوسی نکن و مثل شیفتگان خمینی مطلق نکن. اگر فردا بانو ستوده خدا نکرده دچار انحراف از اصول انسانی شد تو هم بااو سقوط نکنی.

     
  5. سلام _ در خیلی از معابر و اتوبان ها تابلوهایی نسب شده که روی آن یک مصرع از شعر را نوشته اند : عبادت بجز خدمت خلق نیست _ و متأسفانه مصرع بعدی آن را که ” به تسبیه و سجاده دلق نیست ” را نمی نویسند . سرکار خانم ستوده را اگر به همین ” بیت شعر ” هم آذین می بستید ، ارزش گذاری بسیار بسیار انسانی و خارق العاده ای بود . آقای نوری زاد ، ضمیر این شعر انسانی را باید مقامات و مسئولین کشور در خود ببیند که متأسفانه آنگونه که شما آنها را “حرام خور ” نامیده اید ، از صفات شعر فوق بی بهره شده اند و فقط به خلق آزاری و دشمنی با خلق روی آورده اند .

     
  6. مازیار وطن‌پرست

    کانون وکلا نه پروانهٔ وکالت بانوی ستودهٔ ما، که اعتبار در معرض ابطال خویش را تمدید کرد.

     
    • ای بابا دیر رسیدم حرف من تو زدی مازیار
      من می خواستم بگم اگه مهر ابطال به پروانه ی این پروانه ی ازادی ایران زمین زده می شد درواقع وکلا پروانه وکالت کل جامعه وکلا رو باطل کرده بودند چون وقتی کسی خورشید رو تاریک می بینه در واقع اثبات نابینایی خودش رو بیان کرده.

       
  7. آیااین ضرب المثل جالب ایرانی درمورد اظهارات مقامات این مرز وبوم!.صادق نیست که…/دروغگو کم حافظه واقع میشود/.؟…..بجاست ایشان هرشب یکی از حکایت های باب /درفواید خاموشی/گلستان سعدی رامانند دانش آموزان رونویس کنند!…

     
  8. در بیشتر کشورها کسانی پیدا می شوند که از شغلی که دارند سؤاستفاده نموده و با فریب و نیرنگ به اختلاس و دزدی می پردازند.مسلما با چنین افرادی مثل مجرمین و خلافکاران بر خورد می شود.ولی در ایران دزدان و خلافکاران و متخلسین و جنایکاران خود قاضی و وکیلند و وکلای قانونی و درستکار را یا بزندان و بند می کشند و یا از زندگی و کار محروم می کنند. اینهمه را ما از برکت اسلام داریم و نا شکریم!

     
  9. با سلام . عرض ادب حضور گرامیتان .
    من هم به نوبه خود دست پیامبر عزیزمان رو از راه دور میبوسم و پیروزی اخیرشون رو بر جهل و جفا تبریک یگویم .
    در مورد صفت پیامبر که گویا ایرادی بر شما گرفته شده ! باید بگویم که چه پیامی بالاتر از مظلومیت یک ملت ؟ مگر نه اینکه در طول تاریخ بشریت پیامبران حامل همین پیام بوده اند .
    آه خلاصه یک پیامبر با شال سفید ! نه سرخ و نه سیاه ! نه سبز و نه بنفش و …. ! سفید به نشانه صلح و آرامش !
    سفید پیام آور آینده ایی روشن و نیک برای ملتی بزرگ و رنج دیده . شاید من و نسل من هم نتوانیم آن را ببینیم ولی آینده ملتی که بیش از صد سال برای آن مبارزه کرده مگر میتواند چیز دیگری باشد ؟ این درخت با خون همه نسلهای ما آبیاری شده و چنان تنومند شده که دیگر راهی به شکوه نمانده .
    پاینده و پیروز باشید .

     
  10. سلام٬حاکمان ۳۵ ساله ایران وایرانی ها باحیله ودروغ حاکم شده اند٬
    پس باید وتدبیر حکم میکنددرشرایط ایجاد شده فعلی ما هم از پشت
    به این نامردان حمله ونابودشان کنیم٬ والی نوشتن وگفتن ونصحیت کردن
    چاره کار نیست. چون دشمن حیله گودروغگو است

     
  11. در اواخر دهه چهل که تنها دانشکده حقوق در ایران دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود ، فارغ التحصیلان دانشکده از بازار کار پر رونقی برخوردار بودند . بخش قابل توجهی از این دانش آموختگان با حقوقی کمتر از یک سوم حقوق و مزایایی که سایر دستگاهها می پرداختند ، کار و سکونت در تهران را وا می نهادند و به عنوان قاضی به دور افتاده ترین نقاط کشور می رفتند ، چرا ؟
    چون در دوران دوساله کار اموزی دوران دانشجویی در دادگستری با آزاد مردانی در دستگاه قضا روبرو میشدند که آنان را جذب این دستگاه میکرد .
    رای دادگاه انتظامی کانون وکلا را به جامعه وکالت ایران تبریک میگویم .

     
  12. ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ

    ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﺰﻳﺰاﻥ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ‘و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﻧﺴﺮﻳﻦ ﺳﺘﻮﺩﻩ ‘ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ اﻳﺸﺎﻥ ﺳﺮﻱ ﻫﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ
    ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻭاﺿﺢ ﻧﺒﻮﺩ ‘و ﺧﺎﻧﻢ ﺯﻫﺮاي ﻳﻚ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭاﺿﺤﺘﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻣﻨﻆﻮﺭﻡ ﭼﻴﺴﺖ ‘ ‘ﺑﺎ ﭘﻮﺯﺵ ‘ﺑﻪ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﻣﻴﭙﺮﺩاﺯﻡ.
    ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﻨﺎ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻝ اﺳﺖ ‘ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ اﺻﻮﻻ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻧﻆﺎﻡ ﻭﻻﻳﺖ ‘اﺯ ﺻﺪ ﺷﻜﻮﻩ و ﺷﻜﺎﻳﺖ ‘ﻳﻜﻲ ﺭا ﻣﻂﺮﺡ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺷﺮاﻳﻄ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪاﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺣﺪاﻗﻠﻬﺎﻳﻲ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩاه اﻧﺪ ” ﺣﻜﻮﻣﺖ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﻻ ﺭا ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ و ﻳﺎ ﻗﻮاﻧﻴﻦ اﺳﻼﻣﻲ ﺑﺎ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺯﻳﺎﺩ و ﺧﻂﺮاﺕ ﺟﺪﻱ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ اﺳﺖ
    ﺗﺤﺖ اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻄ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﺩاﻳﺮﻩ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﻧﻜﺎﺗﻲ ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ از ﻣﻮاﻓﻘﺎﻥ ﻭﻻﻳﺖ ﻫﻢ ﻣﻮاﻓﻖ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ‘ﻣﺜﻼ اﺧﺘﻼﺻﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ اﺳﺖ و ﻳﺎ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺘﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﻟﻲ اﻋﻤﺎﻝ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘اﺯ ﺁﺯاﺩﻱ ﻣﻂﺒﻮﻋﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺗﺸﻜﻠﻬﺎﻱ ﺩاﻧﺸﺠﻮﻳﻲ. ‘ﺟﻨﺎﺣﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﻻ ﺭا ﺩاﺭاﺳﺖ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ و اﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ ﺗﻌﺪاﺩ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ و ﻣﻮاﻓﻘﺎﻥ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺭﻓﺮاﻧﺪﻭﻡ و ﻳﺎ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺁﺯاﺩ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﻮﺩ ‘و ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﺮ ﻃﺒﻞ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻴﻜﻮﺑﺪ ‘ و ﻳﺎ ﺻﺪﻫﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﻳﮕﺮ ‘ﻛﻪ ﻧﻘﺾ ﻫﻤﻴﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻴﺴﺖ ‘ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻛﻪ ‘ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﺷﻜﻨﻴﺴﺖ ‘ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﺷﺨﺺ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﻧﻴﻢ ﺑﻨﺪ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ‘ اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺩاﻋﺸﻲ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺣﺘﻲ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﻫﻢ ﺗﻦ ﺩﺭ ﻧﻤﻴﺪﻫﻨﺪ و ﺟﺮﺯﻧﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺣﺎﻛﻤﻴﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻓﺮاﺗﺮ اﺯ ﻫﻤﻪ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﺩﺭ اﺻﻞ ﻣﺎ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻨﻆﻴﻢ ﺷﺪﻩ و ﺑﺮﺁﻣﺪﻩ اﺯ اﺭاﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ‘ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﻧﻆﺎﻡ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺯ ﺷﺮﻉ اﺳﻼﻡ اﺳﺖ و ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺁﻥ ﺑﺎ ﻣﻼ ﺟﻤﺎﻋﺖ اﺳﺖ ‘ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻣﻼﻫﺎﻱ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ” اﻳﻦ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ‘ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﺁﻧﭽﻪ ﺩاﺭﻳﻢ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﭼﻨﺪ ﻣﻼي ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ ‘ و اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻼ ﺑﺎ ﻣﻼ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩاﺭﺩ ‘ ﻋﺪﻩاﻱ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭا ﺩﺭ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﻣﻼ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻧﺪ ‘ﺗﺎ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﻗﻮاﻧﻴﻦ
    اﺻﺮاﺭ ﺑﻪ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻌﺠﻮﻥ ‘ﻛﻪ اﺳﻤﺶ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻗﺎﻧﻮﻥ اﺳﺖ ﻓﻌﻼ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺟﺮﻡ ﻧﻴﺴﺖ و ﻛﻢ ﻫﺰﻳﻨﻪﺗﺮ اﺳﺖ ” و ااﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺣﻤﺎﻳﺘﻬﺎﻱ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﺩﺭ ﺣﺪﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎ ﺭا ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩ ‘ﻋﺪﻩاﻱ اﺯ ﺳﻘﻒ ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻛﺎﺳﺘﻪاﻧﺪ ” ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻓﻌﻼ ﻫﻴﭻ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺎ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻱ ﺣﺬﻑ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﺳﻼﻣﻲ ﻣﻨﺸﺎ اﺛﺮﻱ ﺑﺎﺷﺪ ‘
    اﻳﻨﻜﻪ ﮔﻔﺘﻪاﻡ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮﻕ ﺩاﺭﻧﺪ ” ﺑﻠﻪ ‘ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﺑﻴﻦ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻫﺎ و ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻣﻼﻫﺎﻱ اﻳﺮاﻥ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ اﺷﻐﺎﻝ ﺗﺨﺖ و ﺗﺎﺝ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﺮﻕﻫﺎ اﺯ ﺯﻣﻴﻦ اﺳﺖ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ” ﻣﮕﺮ ﺷﺎﻩ اﻳﺮاﻥ ﻧﺒﻮﺩ ‘ ﻣﻦ ﺷﻚ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻗﺎﻃﻊ و ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﻴﻜﺮﺩ ‘ﻗﺎﻋﻠﻪي اﻧﻘﻼﺏ ﻓﺮﻭ ﻣﻴﺨﻮﻓﺖ ‘ﻭﻟﻲ اﻭ ﻭﺟﺪاﻥ ﺩﻳﻨﻲ ﻧﺪاﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺪا ﻧﺴﺒﺖ ﺩﻫﺪ ‘ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻠﻤﻴﻪ ﺩﺭﺳﺶ ﺭا ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ‘ﻳﻌﻨﻲ ﺗﻌﻂﻴﻠﻲ ﻭﺟﺪاﻥ ” اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ اﻛﺴﻴﺮ ﺣﻴﺎﺕ ﺑﺨﺶ ﺩاﻋﺶ ﺩﺭ ﻋﺮاﻕ اﺳﺖ ‘ﻛﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻗﺪﺭﺵ ﺭا ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻨﺸﺎ ﻓﺘﻨﻪ اﺳﺖ ‘ ﻛﻪ ﻳﻚ اﻧﺴﺎﻥ ﺟﺎﻳﺰاﻟﺨﻂﺎ ‘ ﻣﺴﻮﻟﻴﻴﺖ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺪا ﻧﺴﺒﺖ ﺩﻫﺪ و اﺯ اﺳﺘﺮﺱ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺗﺶ ﺑﻜﺎﻫﺪ ‘ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ اﺩﻋﺎ ﻛﻨﺪ ﺧﻮاﺳﺖ ﺧﺪا ﺑﻮﺩ ” ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﺩاﻋﺸﻲﻫﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺑﺮاﺩﺭاﻥ ﺣﺰﺏاﻟﻠﻪ ﺭا ﻏﺎﻓﻠﮕﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ ” ﺑﺎ اﻳﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻮﺯﻩ ﻣﻨﺘﻆﺮﻱ ﺭا ﺩاﺭﻳﻢ و ﻳﺎ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﺭا “ﺑﻨﺪﻩ ﺷﻚ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ اﻛﺜﺮﻳﻴﺖ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺎﻥ ﺭاﺿﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و ﺑﻪ ﻋﻠﻢاﻟﻴﻘﻴﻦ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻓﻘﻬﺎ ‘اﮔﺮ ﺧﻴﺮﻱ ﺩﺭﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﻫﺰاﺭ ﺷﺮﻱ ﻛﻪ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ’ ﻧﻤﻲاﺭﺯﺩ’ و ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻂﺮﻧﺎﻙ اﺳﺖ
    ﻣﻦ ﺷﻚ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﺎﺗﻤﻲ ااﻋﺘﻘﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻓﻘﻬﺎ ‘ﺑﺪﻭﻥ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﻣﺮﺩم ‘ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﻣﻦ ﺷﻚ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ اﻭ ﺭا ﺩﺭ ﻋﻠﻦ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ﺩﺭ ﺧﻔﺎ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﺪﺗﺮ اﻭ ﺭا ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﻣﻦ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻪ ﮔﻮﺭﻳﻠﻬﺎﻱ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﺎﺗﻤﻲ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﺑﻪ ﮔﺮﻭﮔﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ و اﮔﺮ اﻭ و ﻫﻤﻔﻜﺮاﻧﺶ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺩﺳﺖ اﺯ ﭘﺎ ﺧﻂﺎ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﮔﺮﻭﮔﺎﻧﻬﺎ ﺭا اﺯ ﺑﻴﻦ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺮﺩ ‘ ﺑﻨﺪﻩ اﻭﺿﺎﻉ ﺭا ﺑﺴﻴﺎﺭ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ و ﺧﻂﺮﻧﺎﻙ اﺭﺯﻳﺎﺑـﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﺎ اﻳﻨﺠﺎ بر ﺳﺮ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﺮاﻥ ﺭا اﺷﻐﺎﻝ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ’ اﻱ ﻛﺎﺵ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩ ‘اﻳﻦ ﻛﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﺎﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﺭا ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻓﺮﻭﭘﺎﺷﻲ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘
    ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪاﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻥ اﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺩاﺭﺩ ﻭﻟﻲ ﺳﻮﺧﺖ و ﺳﻮﺯ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ‘ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺩاﺭﺩ و هم ﺳﻮﺧﺖ ﻭﺳﻮﺯ ‘ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ اﺣﺘﻴﺎﺝ ﺑﻪ ﻳﻚ ﮔﺸﺎﻳﺶ ﻛﻮﭼﻚ ﺩاﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ اﺭﺯﺵ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎﺯ ﻳﺎﺑﻨﺪ ”
    اﻟﺒﺘﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﺎ اﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ دﺭﻫﺎﻱ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﭼﻴﺰ اﺳﺖ ‘ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻋﻠﺖ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻫﺎﻳﻤﺎﻥ اﺯ اﻭﺿﺎﻉ ‘ﺷﺎﻳﺪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻭاﻗﻊ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ ﺩاﺭﺩ ” اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺗﺎﺟﺰاﺩﻩ اﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺯﻧﺪاﻥ اﻃﻼﻋﻴﻪ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻱﺯاﺩ ﺁﺯاﺩاﻧﻪ اﻓﺸﺎﮔﺮﻱ ﻣﻴﻜﻨﺪ’ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ و ﺁﺯاﺩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ اﻳﻨﻜﻪ ﺟﻮاز ﻭﻛﺎﻟﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺗﻤﺪﻳﺪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺎﻧﮕﺮ ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﻲ ﺟﻤﺎﻋﺘﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺧﺎﺩﻡ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ‘ﻭﻟﻲ اﺯ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺧﻮﻳﺶ ﺭاﺿﻲ ﻧﻴﺴﺖ و اﺯ ﺗﻪ ﻭﺟﺪاﻧﺶ ﺻﺪاﻳﻲ ﻣﻴﺸﻨﻮﺩ ‘و ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﺩﺭي ﺭا ﺑﺎﺯ ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﻦﺑﺴﺖ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺟﻠﻮﻱ ﻫﺮﺝ و ﻣﺮﺝ ﻛﺎﻣﻞ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﺩ ” ﻣﻦ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺷﻜﻞ اﻧﻘﻼﺏ ‘ ﺗﺤﻮﻝ ‘ﺭﻓﻮﺭﻡ ‘ و ﺗﻌﻐﻴﺮ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺭا ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻢ ‘ﻋﻘﻠﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻗﺪ ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ ‘ﺟﺰ اﻳﻨﻜﻪ’ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﻛﻨﺎﺭﻩﮔﻴﺮﻱ ﻛﻨﺪ و ﭼﻬﺮﻩﻫﺎﻱ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩاﻱ ﭼﻮﻥ ﺧﺎﺗﻤﻲ ‘ﺗﺎﺟﺰاﺩﻩ ‘ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ ‘ و ﺩﻩﻫﺎ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﻲ ﻛﻪ ﻓﻌﻼ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪاﻧﻨﺪ و ﻳﺎ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻴﺪاﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ و ﺗﺤﺖ ﻟﻮاﻱ ﺁﺷﺘﻲ ﻣﻠﻲ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺁﻳﻨﺪﻩاﻱ ﺁﺯاﺩ ﻓﺮاﻫﻢ ﻛﻨﻨﺪ
    ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻌﻐﻴﺮ و ﺗﺤﻮﻝ ‘و اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺷﻜﻞ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻧﻆﺮﻱ ﺩاﺭﺩ ” ﻣﺎ ﻃﺎﻟﺐ ﻓﻴﻀﻴﻢ

     
    • در قاموس آخوندهای حاکم ، شریعت برتر از قانون است و شرع نیز چیزی نیست جز بافته های فقهای عظام ، از کلینی تا امروز . امروز هم هر عمامه به سر وابسته به قدرت ، فقیهی جامع الشرایط است ، امثال اژه ای و لاریجانی و مکارم شیرازی و غیره . دو اصل اساسی فقهی هم مددکار است . باب باز اجتهاد و اینکه بر مجتهد حرام است که جز بر اجتهاد خود عمل کند . این را هم میدانیم که فقه شیعه بر نقل استوار است و نه عقل و با سرمایه ای چون 114 جلد بحار الانوار علامه مجلسی رحمت الله علیه .

       
  13. یک ایرانی از آلمان

    سلام استاد. من عاشق این نوشته شما هستم. شاید بیست بار خوانده ام این نوشته را

    ———————-

    مهمانی که میزبانش را خفه می کند!

    چهارشنبه هفت اسفند – روز چهل و چهارم

    دیروز، هیچ بلند بالایی هیچ سربه زیری هیچ مأمور خوش اخلاق و بد اخلاقی از در بدرنیامد و برمن عتاب و پند برنیاورد که این چه هیبتی است و چرا اذهان مردمان برمی آشوبی پس بیا برویم اوین. با همان سپید پوشی و پرچم بدوشی تا خود غروب قدم زدم. تنها یک جوان آمد و کتابی به من داد و رفت. اسمش؟ پیرمرد و عقاب. همانجا خواندمش.

    ازهمانجا راه افتادم طرفِ ” سرای قلم “. که شب قبلش جناب دکتر مهدی خزعلی به دیدن من آمده بود و مرا بدانجا دعوت کرده بود. که بیا و چند کلمه ای از عملیات خیبر بگو. حالا چرا خیبر؟ همین روزها سالگرد آن است. وقتی بدانجا رسیدم که خود جناب خزعلی به خاطره گویی از همین عملیات مشغول بود. دوستان دیگری چون رضا رییسی (نویسنده ی جنگ) و عباس پالیزدار (افشاگرِ معروفِ لفت و لیس های آقایان) هرکدام آمدند و سخنی گفتند. و من نیز سرآخر.

    که گفتم: سخن من متفاوت است تحمل کنید. و گفتم: من گرچه به همه ی آنانی که در جنگ فداکاری کردند و در راه اعتقاد و خاک وطنشان از پا در آمدند و آسیب دیدند و دودمانشان محو و نا پیدا شد احترامی ژرف قائلم، با اینهمه اما جنگِ هشت ساله را یک جنگ بیهوده و بی دلیل می دانم که در همان ابتدا می شد از گسترشش جلوگیری کرد و با مراجعه به مجامع جهانی و عقلانی از تداومش پرهیزنمود.

    و گفتم: در آن هشت سالِ نابودی، هیچ نگرشی برکل کشور و بر آن جنگ بی دلیل حاکم نبود که یک روز – آری بقدر یک روز – آن جنگ، زودتر پایان پذیرد تا یک نفر کمتر کشته شود. بل تا بوده شعار بوده که اگر این جنگ بیست سال طول بکشد ما ایستاده ایم. وگفتم: آن جنگ، بهانه ای بود برای قلع وقمع مخالفان و بی رقیب ماندنِ روحانیان. که این کودکان کهنسال بی آنکه مختصری فهم مملکت داری بدانند به هیاهوی شعار فرو شدند و سرمایه های انسانی و پولی و حیثیتی کشور را به باد دادند و کاملاً به همان مسیری پای نهادند که برایشان طراحی شده بود.

    وگفتم: این کودکان کهنسال به سه پروژه ی طراحی شده پای نهادند و بازی خوردند. یکی اشغال لانه ی جاسوسی، دیگری جنگ هشت ساله، وسومی ورود به جریان هسته ای به امید ساخت بمب اتمی. وچهارمی را بعداً گفتم. این که: اصل انقلاب نیز یکی از غیرضروری ترین انقلاب های یکی دو سده ی اخیر بود. انقلابی که با وعده هایی آنچنانی آمد و بی اعتنا به آن وعده ها با شتاب به سمت پرکردن جیب و شکم جماعتی از خدا بی خبران پیش رفت. جماعتی که مدام ازخدا می گفتند و برای گسترش دین خدا برسروسینه می زدند و قرآن سرمی گرفتند. انقلابی که همین کودکان کهنسال را بر سرنشاند تا همان کاری را بکنند که ” دیگران” از طریق دوستان و آشنایان و سرداران مجبورشان می کردند.

    این نیز بگویم و بقول منبری ها: عرضم تمام. در این چند روز و بخاطر حادثه ی دوشنبه ی گذشته، دوستان فراوانی چه از داخل و چه خارج بزرگواری کردند و برمن برکاتی از مهر و همدلی افشاندند. عزیزانی چون دکترمحمد ملکی، مهندس عباس امیرانتظام، دکترمهدی خزعلی، سرکارخانم محتشمی پور، خانواده ی جناب عرب سرخی، ودوستان دیگری که هریک برایم عزیز و خواستنی اند. چه آشنا و چه نا آشنا. عمده ی سخنشان نیز این بود که فلانی تو تنها نیستی و ما اگر مختصر اختلاف رویه ای نیز با تو داشته باشیم اما درکنار توایم و با خواسته های بحق تو همراهیم.

    همانگونه که پیش تر نیز گفته ام، ممکن است از این به بعد درمقابل درِ شمالیِ وزارت اطلاعات هیچ اتفاق قابل ذکری رخ ندهد. و من مثل امروز بنویسم: روز چهل و چهارم نیز گذشت. و شاید هم رخ دهد البته. و کار به جاهای باریک و زندان و حبس بکشد. که می گویم: مگر فرقی می کند؟ من سه خواسته ی قانونی و مدنی دارم. و تا برآورده شدن این سه خواسته، مهمانِ ناگزیرِ برادران هستم. مهمانی که ممکن است کار را به جاهای باریک بکشاند و میزبانش را خفه کند. شاید یک روز همانجا بر سر درِ وزارت اطلاعات بنویسند: میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس / خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود.

    این تابلو هم در عِدادِ آثار عاشقانه ی من جای دارد. عاشق باشید.

    محمد نوری زاد
    هشتم اسفند نود و دو – تهران

     
  14. • مقام رهبری تثبیت نرخ ارز را کار مثبت دولت میداند. از سوی دیگر از دولت قبلی که گند به نرخ ارز هم زد شدیدا حمایت می فرمایند!
    • مقام رهبری راه توسعه روستاها را ایجاد صنایع تبدیلی میداند. از سوی دیگر از دولت قبلی که زندگی روستائیان را نابود کردحمایت میفرمایند!
    • مقام رهبری از واردات بی درو پیکر ناراختند.از سوی دیگر وقتی زین اسب به جای دارو و با ارز دارو وارد میشد دولت را همفکر خود می دانستند!
    • مقام رهبری می گویند بعله به مسکن مهر به لحاظ اعتبارات و بدبختی هائی که درست کرده ایراد وارد است . از سوی دیگر میگویند میلیونها نفر چشم براهند! جالب است نه؟
    • مقام رهبری خیلی عاشق تولید هستند. از سوی دیگر وقتی احمدی نژاد به کمک ایشان تمام تولید کشور را متوقف کرد از آن بعنوان دست آوردی بزرگ یاد کرد!
    • مقام رهبری از موضوع سلامت خیلی خوشحالند. از سوی دیگر وقتی احمدی نزاد از تخصیص ارز به دارو جلوگیری میکرد ایشان را سردار اسلام میدانست!
    • مقام رهبری خیلی بر توسعه علمی تاکید دارند .از سوی دیگر امید کوکبی در زندان است، المپیادی ها اصلا خبری ازشان نیست و “فرجی دانا” را هم دستور عزل میدهد و دانشگاه را هم تحویل شعبان بی مخها!

     
  15. 1. حکایت فاشیسم و وکلا از آن نکات جالب است. در قرن گذشته نمونه این برخوردها در ایتالیای موسولینی زبانزد است. فاشیسم اولین چالشی را که با آن مواجه است مسئله قانون است و لذا اولین کار همیشه تغییر قانون است. د ر این بین وکلا بعنوان صنفی که وظیفه کمک به مردم در جهت محکمه عالدلانه را دارند همواره تحت مراقبت فاشیسم هستند. وکلا در این رابطه به دوگروه تقسیم میشوند :کسانی که با فاشیسم کنار می آیند و کسانی که مقابله میکنند.
    2. کسانی که با آن میسازند نه این است که علاقمند به فاشیسم باشند بلکه منافع صنفی خاصی را مورد نظر دارند. از جمله ایجاد محدویت برای ورد وکلای جدید که رقیب آنها میشوند مورد علاقه ایشان است و لذا به دستگاه فاشیسم برای منافع خود کمک می کنند و لذا از تعداد گروه دیگر کاسته میشود.
    3. در ایران نظامی وجود دارد بنام دادگاههای انقلاب. این تشکیلات قرار بود برای محاکمه کسانی که ضد انقلاب هستند مورد استفاده قرار گیرد. امروز در زندانهای این دستگاه خیری از ضد انقلاب نیست و در مقابل کسانی که شاید بعضا خود نیز از حامیان نظام هستند اکنون در بازداشتها هستند. نپذیرفتن وکلا نیز در این دادگاهها دقیقا برای این منظور است که از آنچه در درون زندانها میگذرد خبری به بیرون درز نکند. هراس حکومت و مقابله ان با نهادهای حقوق بشری هم همین است که موارد مربوط به زندانها به بیرون نرسد.
    4. خانم ستوده نیز در همین معرکه است. اصرار بر تثبیت ارائه دفاع عادلانه برای مردم در مقابل خکومتی که اساسش بر تجاوز است. زندانی کردن وکلا و در عین خال تغییر قوانین جزائی کشور به مجموعه ای بنام “مجازات اسلامی” که بطور آشکار در تضاد با حقوق مردم و استانداردهای حقوق بشری است و خفه کردن وکلا و پرونده سازی برای آنها همان کپی برابر اصل ایتالیای موسولینی است. برای روحانیون باید تاسف خورد که وارد چنین مهلکه ای شده اند. روزی که اسرار این بازداشتگاهها در بین مردم پخش شود مرد می خواهد در پاستور راست راست راه برود! آنروز باید دید تاریخ بین فاشیسم ایران و ایتالیا چگونه قضاوت خواهد کرد!

     
  16. ستايشى از بن جان بر نسرين ستوده
    نوريزاد عزيز با غيبت دو سه روزه خود ما را هم به جرگه دلواپسان راندى .اميدوارم چون هميشه تندرست و پرتوان باشيد .شما و خانم ستوده و همسر ارجمندشان و جناب دكتر ملكى و مجيد توكلى بزرگ انوارى در اين شب تيره ايد ،كه آزادگاهى براى آويختن جامه خود يافته ايد .من كجاى اين شب تيره بياويزم قباى ژنده خود را ؟

     
  17. محمد مهدوي فر

    پايدار باشيد . حق پيروز است .

     
  18. درود بر نوریزاد گرامی و یاران فرهیخته شان در این سایت و تمام ایرانیانیان بزرگوار

    جناب نوریزاد امید دارم که جسارت بنده را ببخشید چون که بنده فی مابین نوشتار شما در این پست به دو اشتباه املائی پی بردم که به ترتیب توجه آن بزرگوار را به آنان جلب میکنم:

    ۱- شما زمانی که در رابطه با دادگاه های جمهوری اسلامی مینویسید همواره پیشوند «بی» را به سهو از قلم میاندازید. واژهٔ درست «بی دادگاه» هست.

    ۲- در این نوشتار “می گویم: آدم هایی که منصب های این سی و پنج سال را اشغال کردند و اشغال کرده اند” هم اگر توجه کنید شما حرف الف را بدون کلاه نگاشته اید و کلمه صحیح «آشغال» هست

    باز هم حقیرانه مصّر هستم که زنده بودن در دورانی که سیمین, نسرین, محمد, ستار, سهراب, ندا, و مختاری ها و و و و و و زندگی میکرده اند نباید آن قدر هم بد باشد که میگویند.
    لااقّل مغز خود را با چین و چروک های بیشتری با خود به دوزخ میبریم و مأمورین دوزخ به علت صاف بودن سطح مغز ما را از آنجا به پردیس تبعید نمیکند

     
  19. ريشه ها ١٦٣(قسمت ١٦٢ ذيل پست قبلى )
    فرهنگ
    فرهنگ دينى
    تفكر و دليرى ( يك تجديد نظر )
    تفكر يك جريان است كه از اذهان كثيرى در طول تاريخ عبور مى كند .انسان اما خويشتن خواه است و در برابر از دست دادن سرمايه اعتقادى و فكرى اش مقاومت مى كند ،به ويژه وقتى اين سرمايه را را با پيگيرى و پيوستگى سلسله اى كثير از ايده ها و سيستماتيزه كردن كردن إنها به دست آورده باشد و با انتشار مكتوب شده اين سيستم در نظر همگان نام و منزلتى به هم زده باشد .از همين رو برخى از تأثير گذارترين انديشمندان مدرن به جاى سيستم سازى پاره نويسى كرده اند و ما آنها را بيش تر از كتاب هايي مى شناسيم كه شامل قطعات ناپيوسته يا انبوهى از جملات قصار يا گزين گويه ها هستند .فيلسوفان از دير باز از يك ايده به ايده اى ديگر و از آن ايده ديگر باز به ايده اى ديگر رسيده و از پيوستار مجموعه اى از ايده ها يك دستگاه حقيقت ساخته اند . گاه با تأليف اين مجموعه ايده ها چنان سيستم هاى جفت و جور و هماهنگ و متوازن و زيبا و منسجمى ساخته اند كه بيش از آنكه به دستگاه حقيقت ماننده باشد همچون يك كار هنرى مى نمايد .اگر بناست اين گونه دستگاه هاى منسجم را نقد كنيم يكى از بهترين راه ها آن است كه ببينيم اين عاليجنابان گسست ها و شكاف ها را چگونه پر كرده اند و واگن هاى قطارشان را با چه پيچ و مهره هايي به هم وصل كرده اند .براى مثال ابن عربى كه يكى از عظيم ترين دستگاه هاى عرفان نظرى را در فصوص الحكم عرضه مى كند و اعلى عليين را به اسفل ااسافلين مى پيوندد با چه ملاطى مراتب قوس نزول از غيب الغيوب و عقول دهگانه به عالم محسوس و برعكس مراتب قوس صعود از عالم محسوس تا عقل اول را را پرمى كند و چگونه وجود اين مراتب و رشته هاى پيوستار آنها را توضيح مى دهد ؟ آيا توضيح خردپسند و مجاب كننده اى دارد ،آيا واقعيت وجودى اين مجردات اعلى و متافيزيكى و رابطه بين آنها را مبرهن كرده است ؟ آيا شكاف ها را صرفا با چيزهايي كه در حد ادعا مى مانند پركرده است ؟ يا ما بايد آنچه او مى گويد تنها از إن رو كه از دهان ابن عربى بر إمده و به او در خواب الهام شده بپذيريم ؟اگر دهان يا قلم ابن عربى يا مولوى يا هگل را به اعتبار نامشان ملاك حقيقت گيريم ،بى گمان خودمان فكر نكرده ايم و اگر ابن عربى چاله چوله هاى مسيرنزول و صعودش را به گونه اى موجه و پذيرفتنى پرنكرده باشد ، او نيز فتوا و تفكر را با هم خلط كرده است .تا آنجا كه من مى دانم هنوز كسى در ايران به قصد پى جويي شكاف هاى حكمت هاى الهى قديم – شكاف هايي كه كم هم نيستند – اين حكمت ها را در معرض انديشه انتقادى و راديكال قرار نداده است .چنين كارى نيازمند وقت و زحمت بسيارى است براى خوانش خط به خط كتاب هايي كه حجم بيشتر آنها هم كم نيست .؛ آن هم خوانشى كه با شرح هاى قديم اين فرق را بايد داشته باشد كه همه اركان الهياتى مسلم گرفته شده و همه گزاره هايي كه حقانيت خود را از تقدسشان كسب مى كنند از بازى خارج شوند .از جمله احاديث يا آياتى كه در عرفان نظرى فقط تفسير شده اند و اصل آنها به دليل تقدسشان به هيچ وجه محل شك و چون و چرا قرار نمى گيرد .اين امر البته مختص حكماى قديم نيست .فيلسوفان مدرن نيز سيستم هايي ساخته اند اما فيلسوف بعدى با شكار شكاف هاى سيستم فيلسوف قبلى آن فيلسوف قبلى را نقد كرده است گر چه فيلسوفان مدرن بدون هيچ گونه پايبندى به مرجعيت قدسى سيستم هاى بسيار منسجم ترى عرضه كرده و قطعات سيستم خود را با ملاط هاى توجيه پذير تر و قابل دفاع ترى به هم وصل كرده اند .خود انتقادى و نقد نيروى محرك تفكر مدرن است . با اين همه حتى يك متفكر مدرن نيز ممكن است در به سبب خويشتن خواهى بى آنكه خود متوجه باشد در برابر هر گزندى به سرمايه فكرى خود مقاومت كند .هگل در زمان خودش منتقدان بنامى داشت ؛از جمله كى ير كگور و ،شوپنهاور . اما نه صداى منقدان به او رسيد و نه او از در گفتگو با منتقدانش وارد شد .افراد عادى كه هيچ بسيارى از فيلسوفان جديد و حكماى قديم نيز وقتى ايده هاى قطعه قطعه خود را با هزاران رشته و ملاط به هم پيوسته و كاخ سيستمى بر مى افكندند ،چنان در هزار توى اين كاخ گرفتر ،پابسته و خوگرفته مى شدند ،كه ديگر نمى توانستند نسبت به انديشه اى كه كاخشان را ويران مى كرد گوشى شنوا داشته باشند ،با اين همه آنچه در عصر مدرن تفكر فلسفى را شكوفا مى كند اين است كه اولا هر متفكرى مى كوشد از موضعى آزادانه تفكرش را آغاز كند و ثانيا چون هيچ تفكرى از تقدس كسب اعتبار نمى كند نر متفكرى همچون دوندگان امدادى چوب را از متفكر قبلى مى گيرد و به بعدى مى سپرد اما نه همان چوب بل چوبى كه نقد آن را مى تراشد و صيقل مى زند .بنابراين تفكر در جريان گفتگو و عبور از اذهان پيوسته خود را نقد و تصحيح مى كند .در همين يادداشت هاى ناقابلى كه من با عنوان ريشه ها خدمت دوستان عرضه مى كنم من هيچ پروا ندارم و نداشته ام كه در پى نقد موجه دوستى مسير گفتار را تغيير دهم يا بدون نقد ديگرى نيز تأملات من در جايي از راه ناگزير از تصحيح مطلبى شود كه قبلا گفته ام .من كار خود را انديشه نگارى نام نهاده ام و اين نام خود را بر من تحميل كرده است . قصد من چيزى چون آموزش تاريخ حكمت يا فلسفه و توضيح درونمايه هاى مكانب فلسفى نيست اما چون دوستان را مخاطبان و همراهان خود مى بينم ،گاه ناگزير به توضيحاتى درس گونه مى شوم كه در اينترنت و خارج از اينترنت صدها منبع بهتر و شسته رفته تر براى يادگيرى آنها هست . انديشه نگارى چيزى پر مدعا و استادانه نيست . خاستگاه و سرچشمه اين يادداشت ها در همين سايت شريف بوده است و برآمده از كامنت هايي كه از سر دردمندى نوشته مى شوند .تا جايي كه به ياد دارم در يكى از پست ها آقاى نوريزاد درباره شخصى نوشته بودند كه در قدمگاه سابق كتاب بنياد كلى گرايي را به ايشان پيشكش كرده بودند .به گمانم ذيل همان پست يا پست بعدى بود كه يك روز با چشمى اشك آلود و بغضى فرو خورده از گزارش مصايبى كه دامن ما را گرفته است نوشتم :مى خواهم به ريشه بزنم .ريشه ها به اين صورت به جريان افتاد .در جايي نوشتم كه تفكر از آزادى آغاز مى شود .تنها پيشروند انديشه نگارى است كه مى تواند گزاره را كه قبلا مطلق فرض شده است بشكند ،در اين پيشروند اكنون به اين نتيجه رسيده ام كه اين گزاره بايد تصحيح شود .تفكر آهنگ آزادى مى كند ،اما از وضعيتى آغاز مى شود كه متفكر در زنجيرهاى آن براى إزادى دست و پا مى زند .تفكر تنها از ديدى مى تواند مدعى آغازيدن از آزادى كند كه گمان مى برد در گفتار يا پندار به كمك برهان هاى خنثى و رياضى گونه مى توان به حقيقتى ره يافت كه جايش يا در آسمان ذات هاى مجرد است يا در ذهن متفكر .بى توجه به اين واقعيت كه فاعل انديشيدن انسانى است كه از دم زاده شدن تا آن لحظه كه عزم تفكر مى كند قفس هاى تو در تويي درون و برون او را احاطه كرده اند . سرمايه هاى عقايد موروثى و سنتى ،باورهايي كه بدون هيچ اختيارى تا مغز استخوان رسوب كرده اند و قفس را به خانه و مأمن تبديل كرده اند ،نياز و آز و خويشتن خواهى اى كه وى را در برابر از داست دادن قفس ها و مأمن ها و عصاهاى زير بغل به هراس مى افكنند و زير پايش را خالى و او را در خلاء عدم گونه و مغاك نيستى در حالت تعليق به خود وامى گذارند ، چگونه مى شود كه كسى اين نياز به شيرجه رفتن در چنين خلاء بى ژرفايي را ناگزير مى يابد ؟ متفكران غرب اين نياز را وقتى ناگزير ديدند كه دريافتند آن قفسخانه هاى سنتى با همه آرامبخشى رخوتناك خود انسان را به چه موجود ذليل و توسرى خورى ،به چه رعيت ستم پذير و ارباب ستايي ، فروكاسته و چه توانمندى هايي ،چه خلاقيت هايي ،و چه امكانات پيشرفتى را در او تعطيل كرده و حتى اخلاق دينى اش از آنجا كه از درون وجدان خودش برنجوشيده پس همان قدر كه وى را به كردار هاى نيكو هدايت مى كند ،مى تواند او را به سادگى عامل جنايات مقدس به سود قدرت هاى ستمگر نيز بگرداند .از همين پيش آهنگان جامعه در شيرجه رفتن در مغاكى به نام آزادى خطر كردند .و تا به اين لحظه در حال آزمودن اين تجربه اند .اين تجربه كه تجربه مدرنيته ناميدندش به هيچ وجه آن گونه كه در نگاه نخست مى نمايد محدود در خرد مدارى گفتارى نبوده است بل با هستى واقعى انسان هايي نيز سر و كار داشته است كه در گير و دارد اويكونوميا و ايمن زيستن در جهانى ر آشوب به جنگ و كشتار و جنايت نيز دست مى زنند ،اما اين به هيچ وجه بازگشت به گذشته خفت آلود قرون وسطى را نه توجيه مى كند و نه ممكن .تفكر و إزادى شأن انسانى است با همه خطرات و پيامد هايش . راهى كه جهان مدرن در پيش گرفته است راهى است پر فراز و نشيب ،اما هرچه باشد انسان هايي كه قفس بردگى قرون وسطايي را شكسته اند خود بايد اين راه را به سرانجام خود به سوى دموكراسى راستين پيش ببرند .ما نيز اگر دليرى شيرجه رفتن در مغاك تفكر را نداشته باشيم ،يقينا جز عقب ماندگى در اين راه برگشت ناپذير سرنوشت ديگرى نخواهيم داشت

     
    • اصلاحيه
      چلله چوله (نادرست)………….چاله چوله ( درست)
      در به سبب خويشتن خواهى (نادرست)……………..به سبب خويشتن خواهى ( درست)
      گرفتر (نادرست)…………………….گرفتار (درست)
      نر متفكرى (نادرست)……………..هر متفكرى (درست)
      در گير و دارد اويكونوميا (نادرست)………….در گير و دار اويكونوميا (درست)
      جهانى ر آشوب ( نادرست )…………….جهانى پر آشوب (درست)
      با پوزش بسيار

       
  20. سلام
    درباره پستی از حاج محمود :اخوی دمت گرم اون چند تا تار مو رو (اعوذ بالله) یاد خدا اداختی وترتیب اغماض(همون ابغاز شما)دادی,جای اینکه چشاتون تو سر وضع مردم باشه و فتواهای جانب دارانتونو به کسی تحمیل کنید یه نگاه به زیر پاهای خودتون بندازید!, فهمیدید؟ برادر الان رو منبرید,این دقیقا همون جایی که ادم باید بترسه,دلیل ام خواستید,عارضم که:بالا نگری منیت میاره (یعنی داعما فکر میکنی حق با منه),فکر نکنید الان خودم رفتم رو منبر ,نه داداشی منم تو حرف حرف این نوشته ها میرم عقب تا جلو, واسه اینکه یادم باشه تا اعوج دانایی هم برسم از همه خارترم
    مرد دلیر روزگار من(اقای نوریزاد):کم نبودند و نیستند این عزیزان ,ولی میبینید همه عذری جور میکنیم برای برداشتن این با سنگین از رو دوش خود ,از بنده بگبرید تا همین بانو , با انکه میدانند حتی نوری به قدر یک شمع در این سیاهه به اصطلاح قانون وجود ندارد ترس از باطل شدن پروانه وکالت بایک (‘عکس’)دارند, عده ای معتقد اند یکم قانون به از بی قانونیست حال اگر همین حرف را یک جوری به خود بقبولانیم, در اینجا که همان یکذره قانون با تماسی از بین میرود چه تفاوتی با بی قانونی محض دارد؟نه اصلا نقش وکیل در این داستان خندهدار(از فرط بغض بی امان)کجاست؟
    دلخوشیم به کدام راه نجات!!!!!!

     
    • جنابnotمتنت گیج کننده است دوباره سه باره باید بخوانی تا چیزی دستگیرت بشه .ایراد تایپی هم که…

       
  21. پویافرزندچهل ساله استاد

    قابل توجه سرکارخانوم چرخنده !
    شایدبجانباشدمقایسه این حقیرولی عکس سیگاربرلب بانوچرخنده روباروسری خانوم ستوده قیاس کردم وآفرین گفتم به نچرخیدن سیصدوشصت درجه ای بانوستوده

     
  22. یک گام کوچک در جهت رعایت حقوق شهروندی

    تمدید پروانه وکالت خانم نسرین ستوده گامی است هرچند کوچک در مسیر حقوق شهروندی ، این پیروزی را به ایشان و همه دوستداران ایشان تبریک عرض می کنیم و به فال نیک می گیریم و امیدواریم نظام جمهوری اسلامی گامهای بلندتری را در همه عرصه های حقوق اجتماعی و آزادی مردم شریف ایران بردارد.
    ای کاش رای صادره بر مبنای باور قلبی و برسمیت شناختن و رعایت حقوق اولیه مردم ایران صادر شده باشد و لاغیر.

     
    • محمدی عزیز میبینم که ملاها و لات و لوت های سردارشون موفق شدند . به مرگ گرفتن تا . . . راضی شدید . متا سفم
      کرم شبتابی نوریزاد عزیز . بتاب که بزودی شعله خواهی شد به همت مردم زجر دیده . شک ندارم

       
  23. با درودي ديگر ، اقاي نوريزاد اين چند روز كه نمي شد مطلبي نوشت فرصتي شد، باز چند مطلب افشاگرانه روي هم انباشته شود، كه عين انرا خدمت دوستان عرض كنم، مطلب اول در باره فرمايشات امروز مقام عظما در باره خط قرمزهاي نظامش كه دولت و وزرا ملزم به رعايتش شدند، و براي هزارمين بار مشخص شد، سرچشمه تمامي اين ولنگاريها كسي نيست جز خود خامنه اي كه كاربر محترمي بيشتر در باره ان نوشتند، مطلب دوم در باره علي رضا زاكاني نماينده افراطي مجلس است كه در ماجراي استيحضاح وزير علوم چند مكان ديگر بدنشان هم مثل حلق و حنجرشان پاره پوره شده، و أيشان بيش إز اندازه نگران سطح علمي دانشگاهها در اين يك سال گذشته بوده، سايتي إز مدرك تحصيلي ديپلم اين فرد مزور رو نمايي كرده ، كه اين فرد در سال تحصيلي ٦١-٦٢ انهم در شهريور چه نمرات عالي أخذ كرده ، البته باز اين كارنامه مخدوش است و اگر نمراتش را جمع و به تعداد دروس تقسيم كني معدل كتبيش ١٠ مي شود نه ١١.٥ كسي كه حتي در أملا و نگارش نمره زير ١٠ دارد چه رسد به شيمي و فيزيك و زيست شناسي و رياضي، بگذريم اين اقاي ولايت مدار چند سال بعد با اين نمرات عالي به دانشگاه پزشكي راه ميابد، و انجا هم سه بار مشروط مي شود، مشروحش در سايت پيك نت مي بأشد، حتما ملاحظه كنيد. ٢- حالا معلوم شده كه پشت پرده اين روغن ناسالم و صنعتي پالم كسي نيست جز اقاي مصطفي مير سليم كه إز بازاريان و كادرهاي موتلفه مي بأشد، ٣- شخصي كه در مشهد در كار ثبت إسناد مشغول است جديدا إز دفتر ثبت إسناد و أوراق سماره ٩٠١ مشهد افشاگري كرده، كه تمامي انتقال إسناد و مدارك جناب مهدوي كني حتي الان كه در كماي مرگ است پرده برداشته، در ضمن رييس دفتر اين محضر كه رفيق صميمي شهردار خلبان است و كارهاي نقل و انتقال أيشان و كلي إز سرداران سپاه را انجام مي دهد و بجز اينها خيلي إز كله گنده هاي نظام به اين دفتر ثبت إسناد رفت و امد دارند، جالب است وقتي گَند كارهايش در مي ايد بفهرس را به مدت سه ماه مهر و موم مي كنند، اما أيشان در خانه خودش باز به كار نقل و انتقال إسناد آدامه مي دهد، حدس بزنيد كه صاحب اين دفتر خانه كيست؟ بله درست گفتيد اقاي محمد طاهر علم الهدا نوه امام جمعه مشهد احمد علم الهدا، كسي كه جديدا إذعان داشته تمامي اين بحث بورسيه هاي غير قانوني كذب محض است، ٤- اقاي نوريزاد ديروز در سايتي خواندم كه شهردار خلبان در جمعي فرموده كه أيشان مخالف شديد تفكيك جنسيتي در اداره ها هستم و رساناها حرفهاي مرا بزرگ كردند، عجب رويي دارد اين خلبان ، موفق باشيد

     
  24. من شرمنده ام تنها کاری از من برمیآید این است که نوشته ها و نظرات را بخوانم و با رای دادن به آن ها باعث تشویقشان شوم. واقعا شرمنده ام.

     
  25. خدا رو شکر که تمدید شد. نوشته زیبایی بود، منتها استعاره پیامبر شاید برای خانم ستوده سزاوار نبود چون ایشون پیام کسی رو حامل نیست، شاید فرشته ایی که محافظ انسانیت است و عدالت خواه است بیشتر برازنده این وجود شریف بود.

     
  26. آسمان ایران غرق ستاره های پر نور است با این کهکشان چه می خواهید بکنید شب پرستان ؟
    سیمین بهبهانی ، گوهر عشقی ( مادر ستار) ،بهاره هدایت ،نسرین ستوده ،زهرا رهنورد و…………………………………

     
  27. اخرین های مدافعین انسانیت. پاینده باشید

     
  28. بايد اين بانوى بزرگواررا مثل نگينى گران در درون جامعه شناساندتا بتوان از تواناييهاي ايشان ببهترين وجه بهره برد وايران را سر بلند نمود،

     
  29. آیت الله خمینی:

    ان شااللّه موضوع لغو شرکت نسوان در انتخابات درست مى شود، اگر درست نشد ما تنها نيستيم، تمام ملت ايران و عشاير و حتى ساير ملتهاى کشورهاى مسلمان و سنى پشتيبان ما هستند
    ۱۴ آبان ۱۳۴۱ / ۷جمادى الثانى ۱۳۸۲

    وظيفه دينى همه ماست که بگوييم و بخواهيم که قانون شرکت نسوان در انتخابات، انجام نشود
    ۶ آبان ۱۳۴۱ / ۲۸ جمادى الاول ۱۳۸۲

    ورود زنها به مجلسين و انجمنهاى ايالتى و ولايتى و شهردارى مخالف «است با» قوانين محکم اسلام که تشخيص آن، به نص قانون اساسى، محول به علماى اعلام و مراجع فتواست، و براى ديگران حق دخالت نيست
    ۲۸ مهر ۱۳۴۱ / ۲۰ جمادى الاول ۱۳۸۲

    حضور مبارک اعليحضرت همايونى پس از اهداى تحيت و دعا، به طورى که در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمنهاى ايالتى و ولايتى، اسلام را در راىدهندگان و منتخبين شرط نکرده ، و به زنها حق راى داده است و اين امر موجب نگرانى علماى اعلام و ساير طبقات مسلمين است
    ۱۷ مهر ۱۳۴۱ / ۹ جمادى الاول

    موضوع حق شرکت دادن زنان در انتخابات مانعى ندارد، ولى حق انتخاب شدن آنها فحشا به بار مى آورد
    ۱۰ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۶ ذى الحجه ۱۳۸۲

    ما امروز مواجه هستيم با دستگاه جبارى که در نظر دارد احکام اسلام را يکى پس از ديگرى تغيير دهد .آنچه تاکنون با صراحت در نطقهاى خود اظهار کرده اند تساوى حقوق زن و مرد است در همه جهات که چندين حکم ضرورى اسلام پايمال مى شود.
    اخيرا در طرحى که وزير دادگسترى تهيه کرده است قيد رجوليت و اسلام را از قضات لغو کرده ، و چيزهاى وحشتناکى در زير پرده است که اگر غفلت شود اساس مذهب در معرض خطر است.
    ۱۴ ارديبهشت ۱۳۴۲ / ۱۰ ذى الحجه

     
    • آه سوختم…
      آه
      از این همه نادانی و عقب ماندگی
      از ملایان نفهم
      که ما را به رندی افسانه کردند
      از دوزخ ترساندند و با وعده بهشت
      به دوزخ انداختندمان

       
    • پس چطورشدکه حکم خداوندعوض شد؟
      عزیزانم هیچ حکم خدایی نبوده.همه احکام توسط انسانها نوشته شده وبه اجرا درامده.اون زمانهای قدیم هم شخصیتهایی چون مادام کوری-وخانم ستوده وامثال ایشان نبوده.زنان کلا درحاشیه بودن.متون ادیان همش اغلب همین طوری بوده ودرطول زمان باگسترش علوم پوچ و واهی بودن اون متون ثابت شده.اما درمملکت خودمان هنوزاصرار برامری مطرودوعقب مانده دارند.

       
    • اقای ناشناس اگر اظهارات خمینی بعد از انقلاب را که درتناقض کامل با نظریاتش باقبل انقلاب است درمورد زنان ونقش وحضور اجتماعی شان بنویسیدنیکوست.

       
    • به دل نگیرید ایشان ظاهرا در ان موقع به بلوغ نرسیده بوده و 15 سال بعد به بلوغ رسیده ونظراتش فرق کرده

       
  30. آقای نوریزاد احساسات پاک شما ستودنیست ولی انسانها را انسان بدانیم نه یک موجود ماورایی.آنچه ما در این سالیان کشیدیم از آنجاها شروع شد که حتی عکس رهبر پیشین را هم در آسمان و ماه جستیم.از آنجا شروع شد که امثال فخرالدین حجازی رهبری را تا امامت بالا برد.از آنجا شروع شد که در اولین حضور رهبر قبلی در مدرسه رفاه همانگونه که در تصاویر موجود است فردی کراواتی در کنار او دست بر دست او می کشید بر سر ملت نگون بخت از برای تبرک می کشد و بدینجا ختم شده که رهبر فعلی را یا علی گویان در بدو تولد توصیف می کند!!!!آقای نوریزاد نسرین بزرگ بانویی ستودنیست.اما او فقط به وظیفه انسانی خود عمل کرده.کاری که متاسفانه در زمان ما نادر است.وظیفه ما هم همین است.ضمن اینکه وظیفه ای دیگر داریم و آن اینکه انسانها را انسان بدانیم با تمام خوبی و بدیهایشان.پس اگر چنین پنداشتیم دست از غلو بر می داریم و بت متعفن و هولناک تقدس را یکبار برای همیشه خواهیم شکست.حواهیم پذیرفت که انسان خطا می کند.بخشش را یاد خواهیم گرفت و خواهیم فهمید که سید علیها انسانهای معمولی هستند که چه بسا فجایع بزرگی می آفرینند.آن زمان خواهد بود که از به پای افتادن امثال مصباحها(نه خود آنها) چنان منزجر خواهیم شد که دیگر مصباحیسمی پدید نیاید.

     
  31. درود به اقای نوری زاد عزیز
    نابود باد رژیم ///اخوندی از نوع مصلحتی و ولایتی و اصلاحاتی و اصول گرایی این هم ویدیو برای حکومت بیخود اخوندی
    https://www.facebook.com/video.php?v=683976665011226

     
  32. درود مجدد
    چون جناب نوری زاد از مجید توکلی یادی کردند،من هم لازم دیدم گزیده ای از سخنان مجید را در 16 آذر 87 بیان کنم.

    ” … جنبش دانشجویی همانگونه که در سال 32 و سال 57 وتا به امروز در تمام طول حیات خویش در برابر استبداد و خود کامگی در نفی ظلم و ستم ایستاده،همچنان باید بایستد و ظلم، ظلم است چه محصول طاغوت و شاهنشاهی باشد و چه حاکمیت ولایی نایب امامی…”

    و باز البته گزیده ای هم از نامه ی فرزند ایران به خامنه ای.

    “… _ آیا دیانت تو عین سیاست توست و دخالت دین در سیاست نتیجه اش اینهمه فساد و تباهی است !
    _ ما و نسل ما نه کودکی ، نه نوجوانی و نه جوانی ، هیچکدام را نفهمید و این تو و امثال تو بودید که بر روح و کالبد ما بسان /// و مغولها تاختید و تمام عمر و هستی ما را به تاراج بردید. و امید ما به زندگی و آینده بهتر را نابود کردید.
    _ آی رهبر! اگر مردی، و ذره ای از مردانگی در وجودت مانده ،از قدرت کناره گیری کن و تن به خواسته مردم بده .آنها خواستار تغییرات اساسی هستند.
    _ هیچ اطرافیان و حامیانت را دیده ای، گروهی مزدور نادان و متحجّر از نوع طالبانی و گروهی هم چاپلوس و جیره خوار از نوع آخوند و نظامی و بازاری.
    _ بدان و آگاه باش که نامت به نیکی برده نمیشود و از تو جز به /// یاد نکنند. و اگر روز رستاخیزی باشد وای به حالت !
    _ ای رهبر ، چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند . ظلم و ستم با هر نامی که باشد ظلم و ستم است و دوامی ندارد … “

     
    • آقای مهاجر رهبر از تمامی مواردی که ذکر کردی خبر دارد.وقتی که دوام حکومت ایشان درهمین موارد است چرا باید خواستار اصلاح امور باشند؟

       
  33. درودي ديگر بر ازادگانِ استبداد ستيز، اقاي نوريزاد و تيم سايتشان و كاربران و هموطنان ارجمند، باز چند روزي سايت مطبي نو نداشت و قطع بود كه حدس ميزنم دليلش همين پيامبر سفيد شال بأشد، جناب نوريزاد اميدوارم كه در اينده سرنوشت كشور و مردم در دست عقلا و خردمندان أزاد انديش باشد، كه اگر غير إز اين بأشد باز در چنگال ديكتاتوري ديگري فرو مي غلطند، سازمانهاي سياسي كه در اين كوران راه مبارزه كردند نشان داده اند اگر قدرت به دست انها بيافتد اگر مثل اخوندها به جنايت و چپاول دست نيازند، به اين اساني هم قدرت را به كسي نخواهند داد، دليلشان هم اين است كه اقا ما مبارزه كرديم و كشته داديم، اليته حساب هواداران پاك دلي كه با طناب انها به چاه رفتند سواست، همين حالا هم خيلي ها مترصد اين فرصت اند، اين وظيفه نسل امروز است كه به دام فرصت طلباني ديگر نيافتند،

     
  34. براستی اگر حکومت جور و استبدادی آخوندهای قدرت پرست و بیرحم اینقدر طولانی نبود،- جامعه بشدت معتاد ایران به مذهب-، اینچنین آگاه از ماهیت چپاولگرایانه این جماعت میشد؟. به یقین نه. بزرگترین و موثرترین اثر انقلاب این نکته است که روحانیت شیعه ماهیت شرک آلود و جهنمی خود را به عریانترین شکل عیان نمود که البته-بقول دکتر شریعتی- خوشبختانه با مرگ و نابودی روحانیت اسلام نخواهد مرد. من هم سال سفید این بانوی دلیر و قدرتمند وطن را میبویم و میبوسم.

     
  35. در باره این بانو که وکالتش باطل شده ایشان زن خوب و مهربان و با تقوایی هستند که همه دستورات دین را مو به مو اجرا میکنند و پیدا بودن چند تار مویشان هم قابل ابغاز اسست و انشالله خداوند کمکش میکند تا عاقبت بخیر شود و حرفهایش هم کلن بد نبوده و اندازه دادگاه برای سی چل تا ادم خیلی کم است که من توصیه میکنم اتاق دادگاه بزرگتر شود و برای همه صندلی بزارند
    نوشته های دوستان را نظارت کردم مقداری پیشرفت شده بود ولی هنوز کم است بیست تا قاعده طلایی که بهتان اموزش دادم رعایت نشده بود مخصوصن تجمع معانی هنوز در نوشته ها وجود دارد و تعداد قیدها هم زیاد است
    درباره فرق های روح و جن که پرسیده اید در جلسه اینده میگویم فقط فعلن به دستورات دینی عمل کنید و برای ان دونفر که گفتم فاتحه بخوانید بخوانید زیرا چون فاتحه غذای ارواح هست و ما با خواندنش برای روح خودمان غذا پس انداز میکنیم تا جلسه اینده شما را به خدا میسپارم التماس دعا

     
    • آقا محمود بیدار شو بابا صبح شده . چی داری خواب می بینی؟

       
      • با درود به شما، پیشوند “آقا” را برداری شاید قدری متوجه بشه.

         
        • سهيل هوى ادب اموز كه بى ادبان به مقصد نروند و حماقت هستند بى ادبان را زن ندهيد چن خيلى بى تربيت هستند.خوبت شد حالا؟

           
        • اقای سهیل چرا با من بد هستی و من را مسخره میکنی منکه به شما هیچوقت بی احترامی و مسخرگی نکردم چرا شما ازر من بدتان میاد منکه هیچوقت شما را اذیت نکردم؟

           
  36. درود بر عزیزان
    بجاست که یکی از سخنان ناب بانو نسرین ستوده را در اینجا بیان کنم:
    ” دوستان عزیز:
    وکالت و احیای عدالت،امانتی بود که از دیگران به ما رسیده بود.
    با پروانه و یا بی پروانه،ما این امانت را به آیندگان خواهیم سپرد. “

     
  37. خوشحال شدم سایت راه افتاد نگران حال شما بودم. کمی استراحت بد نیست…..

    نوری زاد عزیز چه بگویم که پاکی و درستی جرم است و تملق و چاپلوسی حکم روایی می کند
    به یاد محافل خامنه ای با شعرا !!!! افتادم.
    عجب دوره و زمانه ای است.
    آهای شاعر ها! که با خامنه ای بگو و بخندتان است!
    یک طبقه پایین تر پاکی را محاکمه می کنند!
    خبر ندارید؟
    آزادگی را به مسلخ برده اند شاعر ها !!!! همین زیر پایتان همین کنار دستتان!!!
    ککتان نمی گزد؟ نمی گویید چرا؟
    دارند دست و پا می برند و سنگسار می کنند
    شلاق می زنند
    شعر از چه می سرایید؟

     
  38. همین که پرونده وکالت نسرین ستوده تایید شد ،نشانی از بزرگوانی است که اورا شناخته اند وخوب هم شناخته اند ما باید از کسانیکه زیر فشار دستگاههای امنیتی نرفته ونسرین را ستوده اند تشکر کنیم تا بفهمند مردم قدرشناس خدمتگزاران صدیق خود هستند .خیلی خوشحالم نسرین جان عزیز همیشه پاینده باشی وبرجهل وسیاهی پیروز گردی .

     
  39. تضادها و اشکالات نظام آموزشی و تعلیمی حوزه علمیه قم از نظر دکتر ابوالقاسم فنایی از نواندیشان حوزه دین و اخلاق
    …..
    ـ گرایش من و بسیاری از هم سن و سالان من به حوزه و تحصیلات حوزوی عمدتاً به خاطر دغدغه‌های اخلاقی و معنوی بود. از ابتدا که وارد حوزه علمیه شدم و تحصيلات خودم را شروع کردم هميشه اين احساس مبهم را داشتم که گویا کار از جایی خراب است، و در نظام آموزشی موجود در حوزه چیزی کم است یا گم‌شده. این احساس مبهم در اثر آشنایی با نزاع اشاعره و معتزله در باب حسن و قبح، و نزاع اصولیان و اخباریان در باب نقش عقل در فهم شریعت صورت‌بندی روشن‌تر و دقیق‌تری در ذهن من پیدا کرد. نکته‌ی مهمی که در این راستا توجه مرا به خود جلب کرد این بود که در این زمینه بین نظریه و عمل شکاف عظیمی وجود دارد؛ شکافی که مانع از این می‌‌‌شود که ملاحظات اخلاقی در استنباط حکم شرعی و استدلال فقهی جدی گرفته شود. بسیاری از عالمان و فقیهان سنتی، با این‌که به لحاظ تئوریک و در مقام نظر در آن دو نزاع جانب معتزلیان و اصولیان را می‌گرفتند، در مقام عمل، یعنی در مقام استنباط حکم شرعی و صدور فتوا بر اساس آن، چنان رفتار می‌کردند که گویی اشعری و اخباری‌اند، و پذیرش یا عدم پذیرش پیش‌فرض‌های کلامی/ الاهیاتیِ معتزله و اصولیان نقشی در فهم آنان از متون دینی مربوطه و صدور فتوا تفاوتی ایجاد نمی‌کند. به نظر می‌رسید، و هنوز هم چنین است، که اکثریت قریب به اتفاق این عالمان در علم کلام و علم اصول فقه «معتزلی» و «اصولی»‌اند، اما در علم فقه «اشعری» و «اخباری»‌اند.
    نکته‌ی مهم دیگری که در همین رابطه توجه مرا به خود جلب کرد این بود که می‌دیدم برخی از عالمان بزرگ شیعی که جامع‌الاطراف، و به اصطلاح جامع معقول و منقول، بودند، و هم در فلسفه و عرفان و الاهیات صاحب‌نظر و مدرس بودند و هم در فقه و اصول، در مقام تحقیق و تدریس چنان رفتار می‌کنند که گویی شخصیتی چند تکه دارند و ذهنشان به چند قسمت کاملاً مجزا و مستقل تقسیم شده به نحوی که اطلاعات و باورهایی که در هر یک از آن قسمت‌ها با آن سروکار دارند هیچ ربطی به اطلاعات و باورهایی ندارد که در سایر قسمت‌ها با آن سروکار دارند. احساس می‌کردم که این عالمان بزرگ عملاً پیرو مکتب تفکیک‌اند. منظورم از مکتب تفکیک جریان فکری رایج در حوزه علمیه مشهد نیست، بلکه این است که به نظر می‌رسید از نظر این عالمان شاخه های علمی متنوعی که با آن سروکار دارند، هیچ ربطی به یکدیگر ندارند؛ مثلاً عرفان هیچ ربطی به فلسفه و کلام ندارد و این سه هیچ ربطی به فقه و اصول فقه ندارند، بلکه هر یک از این شاخه‌های علمی روش و قلمرو خاص خود را دارد؛ و منطق و روش‌شناسی اقتضا می‌کند که یک فقیه در مقام استنباط احکام شرعی فلسفه و عرفان و کلام را به کلی فراموش کند و بالعکس. یعنی گویی پیش‌فرض مورد قبول این عالمان این بود که باورهای عرفانی، فلسفی و کلامی چندان ربطی به باورهای اصولی و فقهی ندارند، و لذا ما وقتی وارد قلمرو فقه می‌شویم باید عرفان و فلسفه و کلام را به کلی فراموش کنیم و بالعکس.
    درواقع طرز برخورد این عالمان با رابطه‌ی این علوم با یکدیگر این احساس را در من به وجودی می‌آورد که گویی برقراری ارتباط میان این علوم نوعی مغالطه منطقی است که باید از آن پرهیز کرد. البته این نکته به لحاظ منطقی درست و قابل دفاع است که ما باید مرزهای منطقی موجود میان شاخه‌های مختلف معرفت را مراعات کنیم، و هر علمی روش و قلمرو خاص خود را دارد، اما این بدین معنا نیست که بین شاخه‌های مختلف معرفت هیچ ربطی وجود ندارد، و منطق و معرفت‌شناسی از ما می‌خواهد که وقتی وارد فقه می‌شویم فلسفه و الاهیات را به کلی فراموش کنیم و بالعکس. اما سبک تدریس و تحقیق و تألیف این عالمان به گونه‌ای بود که به نحوی غیر مستقیم به مخاطبان القاء می‌کرد که گویی بین علوم عقلی و علوم نقلی هیچ ربطی وجود ندارد. و این برای من قابل هضم و پذیرش نبود. مخصوصاً به خاطر این‌که احساس می‌کردم این تفکیک علاوه بر پیامدهای نامطلوبی که در شریعت‌شناسی دارد، شخصیت خدا و پیامبر و امام را هم به چند تکه‌ی مجزا و کاملاً مستقل تقسیم می‌کند، چنان‌که گویی وصف عدالت، رحمت و حکمت خداوند هیچ ربطی به وصف مالکیت و شارعیت او ندارد، و لذا هر حکمی را می‌توان به خدای عادل و حکیم و مهربان نسبت دارد، و هکذا.

    منبع: گفتگو با روز آنلاین با عنوان اخلاق دینی و اخلاق فرادینی

     
  40. با درود به انسان آزاده جناب نوری زاد عزیز
    این نوشته شما را در صفحه فیس بوکتان خوانده بودم و چشمانم از مظلوم و پایداری این بانوی گرامی، اشکبار گردیده بود.
    چقدر دردناک است که به تو بگویند: اجازه داری در حرفه ای که برای آن درس خوانده ای و سالها بدان کار مشغول بوده ای؛ باز هم مشغول بمانی؛ و تو از این اجازه ای که داده اند، فراوان شادی نمایی!!
    نفرین بر این نظام و این مرام که ما باید یک حق بسیار مسلم، کسب اجازه کنیم و پس از آن از این پیروزی شادی نماییم.
    و درود بر همسر این بانوی گرامی.
    و همچنین درود بر شما و جناب ملکی که دوش به دوش این بانو و همسر ایشان، حرکت نمودید.

     
  41. درود جناب نوری زاد عزیز
    در فیس بوک دیدم که نوشته بودید برای مشکل قلبی به بیمارستان رفته اید.
    امیدوارم که کارها خوب پیش رفته باشد و قلب تپنده شما هماره در خدمت شما بوده و ما نیز از وجود نازنین شما بهره مند باشیم.
    آرزومند تندرستی همیشگی شما، حامی.

     
  42. با درود به عریز دلم نوریزاد گرامی و هم میهنان فرهیخته . سالک عزیز یکی دو روز بود که سایت فاخرتان به روز نشده بود و من وحتما بسیاری از عزیزان نگران شما بودیم . شکر که گزندی نیود. پیام سراسر عبرت شما در مورد بانوی فرهیخته نسرین ستوده و جلسه دادگاه که با شیوایی درج نموده اید در تاریخ خواهد ماند و مظلومیت این بانو که قامت راست کرده که از مظلومین دفاع کند و لی بیداد گران با اقتدار پوشالی بر فرق داد خواهی میکوبند و سرخوش از اینکه مقتدای خود را شاد کنند ! من در تاریخ معاصر سراغ ندارم که مردمی اینگونه سرکوب شوند و باز هم توسط دیگر هم وطنانشان پشتیبانی نشوند واقعا مارا چه شده که این گونه بی تفاوت شده ایم اگر در هرنقطه از جهان اتفاقی بیفتد و توسط رسانه های مثلا ملی در بوق وکرتا شود جمعیت های گوناگون شروع به پشتیبانی کرده و احیانا گروهی هم به خیابان ها ریخته و شعار میدهند ولی در بغل گوش های نا شنوا و چشم های نابینایشان اینگونه ظلم میشود و این گونه ساکت هستند و احتمالا میگویند حقش است من یادم نیست که این جمله از آقای خمینی ویا بهشتی در اول انقلاب گفته شد که ما شریک غم همه مظلومان عالم هستیم . چه شد این شعار ؟. جو گیر شده بودند ویا دروغ میگفتند ؟قوه قضائیه ما که اینگونه سر کوب میکند مردم ایران دیگر به کجا پناه ببرند اگر هم کسی با رسانه های خارجی صحبتی بکند فورا اورا به جیره خواری بیگانه . وطن فروش . ضد انقلاب مفتخر میکنند آقایان قضات شرع که همگی اجتهاد دارند و مدعی مسلمانی چرا چشم های خود وگوش های خود رابسته اند جماعت آخوند که تکلیفشان معلوم است جماعت ذکر شده به چه حجت شرعی تمسک میکنند که اینگونه ساکتند؟ جز اینکه همگی تقیه میکنند ؟ ودر بست در اختیار ظالمین هستند؟این حکومت بر پایه دروغ بنیان گذاری شد و به نظر من امکان اصلاح هم ندارد حالا هرکسی می خواهد بگوید . ذرختی که از ابتدا کج رشد کرده ودیگر تنومند شده امکان ندارد راست شود مگر با تبر و اره.

     
  43. نظر لسان الغیب درباره این نیکان تاریخ:……زمان عنان بدست مردم نادان داد…..تو اهل /دانش وفضلی/ همین گناهت بس

     
  44. تاکی؟؟؟ تا زمانیکه فهم و عقلمان برسد که مثل سیاهان امریکا اگر در مقابل ظلم سکوت کنیم فردا نوبت خود ماست که هدف گلوله پلیس نزادپرست قرار میگریم ! چرا وقتی دستفروشی توسط اوباش شهرداری به قتل میرسد ککمان نمیگزد؟؟ چرا وقتی ستوده فتاح سلطانی تاجزاده و دیگر زندانیان سیاسی مورد ظلم بیعدالتی قرار میگیرند ساکتیم ؟؟اگر در مقابل ظلم سکوت نکنیم برای ستودها نیست! بلکه کاملا برای خودمان دلسوزنداه ایم ! این را هر زمان فهمیدیم لیاقت زندگی بهتر خواهیم داشت!

     
  45. درود بسیار بر جناب آقای محمد نوریزاد:
    همراهی شما با آزادگان٬ شیر زنان و شیر مردان ایرانی که خود نیز یکی از ایشان هستید٬ نه تنها موجب بسی غرور است٬ همچنین چراغ راهی است که دیگر بزرگانی چون جناب دکتر ملکی٬ که امیدوارم عمرهمگی شما طولانی و همراه سلامتی باشد٬ برافروخته اید. اَقدامتان استوار وپر توان باد.
    خبر بسیار خوب و خوشایندی در مورد رای دادگاهٍ بزرگ بانویٍ عرصه آزادگی و دفاع از مظلوم٬ سرکار خانم نسرین بانو ستوده منتشر کردید.
    کاشکی روزی که در مراسم تشییع جنازه سیمین بانویٍ شعرو غزل و وطن دوستی شرکت کرده بودید٬ در مواجهه با همسر ارجمند آقای مهندس عباس امیر انتظام ٬ این قهرمان ملی و بزرگترین زندانی سیاسی بیگناه تاریخ ایران٬ پیام ایشان را که اجازه قرائت آنرا ندادند٬ شخصاً دریافت ومنتشر میکردید٬ تا توسط شما بگوشٍ هوش ایرانیان میرسید. سلامت و شاد باشید

     
  46. با تمام وجود از دفاعیات بانوی بزرگ ایرانی لذت بردم ؛به امید روزی که مردم ایران به حقوق واقعی خود آگاه شوند و با جدیت و بدون ترس و واهمه از حاکمان مطالبه نمایند.

     
  47. مشتاق عليشاه

    آقاي نوري زاد

    ممنون از شما اگر ميشه از اين دادگاه ويژه ي روحانيت هم اگر امكان دارد پرده گشايي كنيد تا بدانيم آيا كاپيتالاسيون در ايران برداشته شده يا اينكه……….

     
  48. با سلام به استاد گرامی آقا نوریزاد عزیز, من هر روز به سایت شما سر میزنم و مطالب جدید و گاه قدیمی را مرور میکنم. گهگاه میبینم که سایت به تاخیر بروز میشود و همیشه هم به این فکر میکنم که حتمن ایندفه مشکلی برات پیش آماده و همیشه نگرانتم و به این فکر میکنم که نکنه روزی مثل بقیه منتقدان سراز خاوران یا بهشت زهرا درآوری.

     
  49. جناب نوریزاد
    دو روز پست نگذاشتید نگران شده بودم.

    رهبر فرزانه دوباره اظهار فضل کرده اند که وزرا بناید از فتنه گران حمایت کنند همانطور که در جلسه رای اعتمادشان اعلام کرده بودند.

    بنابراین معلوم شد که پشت پرده استیضاح چه کسی بوده و اینکه روحانی در مجلس حاضر نشد و نیز دفاع درستی هم از فرجی دانا صورت نگرفت نشان از این دارد که روحانی از قبل می دانست که تصمیم از بالا گرفته شده و فرجی دانا باید برود پس این بی اعتنائی او به استیضاح پیام روشنی برای مردم ، اصطبل نشینان و تصمیم گیرندگان داشت.

    ولی من اینجا سخنی با مقام عظما دارم.
    جناب مقام عظما همین یک سال و اندی پیش بود که به التماس از کسانی که حتی به جمهوری اسلامی اعتقادی ندارد خواستید در انتخابات شرکت کنند. چه شد؟ حالا با رای مردم و شرکت آنها در انتخابات احساس آرامش میکنید و آن روی واقعی تان را نشان می دهید؟

    همانطور که بخوبی می دانید در ایران حد اکر 5-4 میلیون حامی بیشتر ندارید که95 درصد آنها هم جیره خوارند .

    جناب عظما گذر پوست به دباغ خانه می افتد. خوشحالی شما دوامی نخواهد داشت.

     
    • نوری زاد صبور و مقاوم
      اینکه دوستمان منصور میگوید یک واقعیت انکار ناپذیر است که مقام عالی سلطنت ولایت فقیه علت تقاضای عاجزانه اش از مردم تنها و تنها از دست دادن قدرت و گره وحشتناکی که به ادامه سلطنتش بواسطه توهمات و خیالبافی و چپاول کامل خزانه بدست عروسک خیمه شب بازیش مجسمه بلاهتی بنام احمدی نژاد به اینهمه عجز و لابه افتاده بود و متاسفانه یا خوشبختانه با رفع این گره ها و اطمینان از ادامه قدرتش دوباره شروع به توهم زدن و خیالبافی افتاده که نمونه های کامل ان در محلس بردگان ولایت و ///خانه قضائی کاملا مشهود است و این بار نوک پیکان این حمله ها خود اقای روحانی است و نه دیگری بلحاظ نوع شکل گیری ارا در مجلس بردگان ولایت علیه دولت منتخب مردم و در حقیقت نقش دوباره عروسک های دست اموز پایداری که به بیت ولایت ختم میشود و دست ساخته و پرورش یافته این دخمه ضد ملی است کاملا مشهود است خصوصا در نحوه حمایت بردگان ولایت در برخورد و حمایت از صداو سیمای انحصاری بیت و نیز تیم جدید جمع اوری ماهواره و گشت های موتوری انصار جهت ایجاد جو تشویش و اظطراب مجدد در کشور غافل از اینکه ان سبو بشکست و ان پیمانه ریخت

       
  50. من هم شخصأ این حقوق انسانیم هست که خانم نسرین ستوده را رییس جمهور منتخبم بنامم. هرچند از ایشان حق کاندیدا شدن را ربودند. شما آخوندهای قضا اگر با اعمال قدرت و نفوذ شخصی خویش بتوانید چند پشت حقوقدان ها را مجرم و متهم بنامیدید و نامیدید اما بدانید که هفت پشت عبا و عمامه اتان را به فنا دادید.

     
  51. بهمین خاطر است که دیگرکشورها سال به سال پیش رفته اند و ما سال به سال پس رفته ایم و در جا زده ایم.
    ***
    درراستای تحقق منویات وتعالیم الهی و لبریز ازبصیرت مقام معلم رهبری ورقابت با جوامع عقب گرای ده کوره جهانی مثل:ژاپن وآلمان و…وایستادگی بیشتر تا آخروبی اعتنایی ودهن کجی ظاهری وتوخالی به دشمنان انقلاب مخصوصاآنهایی که درصدرهستند،حضرت آیت الله مکارم شیرازی (زیاد الله فتاوایه)فرمودند:اینترنت پرسرعت خلاف شرع وموازین انسانی است.
    ازآنجا که توصیه های حضرات وروحانیت معزز مانند:مخالفت با صدور شناسنامه برای زنان،مخالفت با اعطای حق رای به زنان،مخالفت با لوله کشی آب ودوش حمام وشونصد مورد غیر اسلامی دیگر،ضامن حفظ ایمان وعقیده مردم زود باور و سست ایمانی مثل ماست،بازگشت به دوران غارنشینی وعهدتیرو کمان وایام نوجوانی حضرت نمیرالمومنین جنتی(خدا طول عمرش دهاد)که هیچ نشانه ای به رغم کاوشهای اسلام شناسی ازبی حجابی،اختلاسهای تاریخی،بورسیه های غیرقانونی،کشتار مخالفین خصوصا سبزی ها،زندان منتقدینِ دروغگوی وابسته،برخورد اسلامی ورعایت عطوفت الهی با راهپیمایان ومجتمعین توسط برادران حزب الله لبنان وانصار حزب الله خودمان،سفرهای استانی با پای پیاده بدون کمترین هزینه از جیب مردم،همدردی بیش از حد با منافع خودی درغزه و لبنان ،دوستی با کشورهای دوست وبرادروبمب اتم پرورچین وروسیه،فریادرسی به مسلمانان سوریه وسراسردنیابه غیر از بعضی ها مثل مسلمانان خارج از مدارولایت چچن،پنجه انداختن با خدا برای نگه داشتن زورکی حضرات 99ساله درحال کمابرای خدمت بیشتر به انقلاب،دستبرد درآرا،قتلهای زنجیره ای عده ای بی سواد،پرتاب دانشجویان عاشق چتر بازی،گورهای دسته جمعی برای گفتگووتبادل آرای بیشتر مردگان باهم تاپرپایی قیامت،آدم حساب نکردن یک ملت وانتخاب راه روشن بدبختی آنها توسط یک نفر،همراهی صمیمانه با بعضی برادران امانت نگه دارچون خاوری برای خروج آسانتر ونصف شبی وسفری ایمن فقط با کرایه رفت که رفت ،فتنه گری،بی بصیرتی و درصدر همه اینهادشمن یافت نشده،امری لازم الاجراوتکلیفی الهی ست که آحاد ملت بسیجی وارسعی خودرا در بازگشت به این دوران فوق طلایی وآرمانی که به فکر طالبان هم نرسیده به انجام رسانند.برآحاد ملت است که لبیک گویان دراین مسیرپردشمن چشم وگوش بسته فقط به تعلیمات مقام معلم رهبری دل سپرده وازتلفات آن نهراسندکه کشته گان این مسیرنامشان دردفترجمهوری اسلامی درلیست شهدای کربلاثبت و خانواده وفک وفامیلشان تا ابدتحت پوشش انواع حقوق ومزایای بنیادمقدس شهیدوسایر ادارات خواهندبود.
    هرکه دارد هوس نفله شدن بسم ا…

     
  52. در آئینی که خدایش نرینه است، بیگمان پیامبران و امامانش هم همگی‌ از جنس اویند. فاطمه‌ای هم اگر هست و کرامتی اگر دارد، چنانچه علی‌ شریعتی او‌را دیده بود، “دخت” پیامبر، “همسر” علی‌ و مادر ” حسین” است. به همین دلیل ساده هم با ۱۸ سال سنّ میشود بانوی دو عالم.

    شیشه عمر این حکومت و این ایدئولوژی در دستان ظریف همین زنان است.

     
  53. ربنا اننا سمعنا مناديا ينادي للايمان فامنا .

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1310 seconds.