اوباما که هیچ، کل صاحب منصبان ژاپن، که همگی استاد پوزشخواهی و استعفا و خودکشی هستند، یا همین اروپایی های قانون مدارِ از خود راضی باید سرشان را از خجالت زمین بیندازند و آب شوند و بروند داخل زمین. داستان چیست؟ می گویم. دو تا اتفاق مشابه در دو کشور آمریکا و ایران رخ داد با دو جور رویکرد متفاوت. پلیس آمریکا زد و یک جوان سیاه پوست را کشت و مردم به شورش در آمدند و شهرهای دیگرهم بهم پیوستند و کاری کردند که اوباما رسماً پوزشخواهی کرد آنهم با چه ادبیاتی. در ایران؟ از زهرا کاظمی و ستار بهشتی و کشته های خیابانی و کشته های کهریزک نمی گویم، همین چند وقت پیش مأموران ورزیده و زبده و رزمی کار و چاقو کشِ شهرداری با پنجه بوکس و ابزاری از این قبیل، یک راننده ی وانت را که روزی اش را از سطل های زباله می جسته، زدند و ناکارش کردند و طرف دو روز نکشید که رفت به دیار باقی.
اوباما عمده کاری که کرد، آمد پشت دوربین تلویزیون و عذر خواست و مردم را به آرامش دعوت کرد و دستور پیگیری قضایی داد. این، همه ی کاری بود که اوباما کرد. بیشتر از این در توانش نبود. حالا بیا و ببین در ایران چه ها که نمی کنند این عصاره های اسلام ناب. از رهبر بگویم که منطبق با آموزه های عرفانی و اخلاقیِ اسلام ناب، با پای پیاده و آشفته موی، رفت به درِ خانه ی آن راننده ی وانت و همان دمِ در صورت به زمین چسباند و به اهل خانه ندا داد: تا رخصت ندهید صورت از خاک بر نمی دارم. عینهو گاندی! زن و بچه ی مرحوم دویدند و شانه های حضرت آقا را گرفتند و بلندش کردند و گفتند: این چه کاری است که شما می کنید؟
حضرت به اشک و آه و استغاثه در آمد که: جدم از جدش از جدش ازجدش همه از رسول خدا نقل کرده اند که: آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند. برعکسش را هم فرموده اند البته. این که: آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز مپسند. حضرت آقا اشک از گونه های نازنین سترد و ادامه داد: ما که رهبر مستضعفین جهان هستیم، و شما که از مستضعفانِ زباله کاوِ ایران اسلامی هستید، باید درس باشیم برای اوباما و ژاپنی ها و صغیر و کبیر و شرقی و غربی.
حضرت ادامه می دهند: هردوی ما زده ایم و یکی را کشته ایم و باید تلافی کنیم. اوباما که مردی ظاهر ساز و فریبکار و غیرقابل اعتماد است، به همان پوزشخواهی سطحی و دروغین اکتفا کرد اما ما چه؟ ما آمدیم و صورت بر آستان خانه ی مرحومِ مستضعف ساییدیم. بعد که شما ما را از زمین خیزاندید، در کُنجِ حیاطِ خانه، هیزم به تنور انداختیم تا خود شخصاً برای فرزندان یتیم مرحوم نان بپزیم. شعله ی تنور که بالا گرفت، صورت به شعله های آتش سپردیم و گفتیم: ای علی، بچش آتش این دنیا را که آتش آخرت بسی هولناک تر است. بعدش چه کردیم؟ این جناب لاریجانیِ ورامین دوستِ شترمرغ پرور را دستور فرمودیم عملِ ناگوار بچه های شهرداری را درمتنِ حقوق بشر اسلامی اش بگنجاند. قالیباف؟ ای امان از دستِ قالیباف که هرچه اصرار می کنیم این سردارِ دکتر خلبان، خونِ بناحق ریخته شده ی مرحومِ شما را به گردن نمی گیرد که نمی گیرد. ضرغامی؟ این ضرغامی هم از بس سرش به کشته های غزه گرم است، فرصت نمی کند سری به سوی کشته ی شما بگرداند. روحانی هم که بنده ی خدا جز به واگویه کردنِ منویات ما اراده ای ندارد. نمایندگان؟ نخیر، ما این جماعت را آذین بسته ایم در فلانجای بهارستان اسکان شان داده ایم. شما به همین ” صورت به زمین چسباندن من” دلخوش باشید تا بعد.
محمد نوری زاد
یکم شهریور نود و سه – تهران
|
با درود به همه عزیزان
آخرین خبر از حادثه و کشته شدن مرحوم علی چراغی
کمیته ایمنی شهر تهران، گزارشی از جزئیات حادثه درگیری مرحوم چراغی و پیمانکاران شهرداری که منجر به فوت وی شد، ارائه داد.
به گزارش ایسنا، متن گزارش شورای شهر در پی می آید:
“ساعت 10 صبح روز پنجشنبه مورخه 16/5/93، یکی از شهروندان تهرانی به نام علی چراغی، طی درگیری پیش آمده پیرامون جمعآوری ضایعات و پسماند خشک واقع در اتوبان باقری نبش خیابان 196 غربی به شدت مجروح و پس از یک هفته بستری در بخش مراقبتهای ویژه، روز پنجشنبه 23 مردادماه جان خود را از دست داد.
چراغی، کارگر خیاطی 41 ساله که برای گذران مخارج زندگی همسر و چهار فرزندش یک دختر سه ساله، یک دختر دانشجو و دو پسر نوجوان با استفاده از یک وانت به جمعآوری ضایعات میپرداخته است.
شرح حادثه
روز پنجشنبه (16/5/93) ساعت 10 صبح در اتوبان باقری نبش خیابان 196 غربی، مأمورانی همراه با خودرویی که دارای آرم شهرداری بوده است مقابل خودرو وانت توقف کرده و با برخورد تندی از راننده خواسته است تا برای توقیف ماشین به جهت ایجاد سد معبر همراهشان برود.
چراغی نسبت به خواستههای آنان مبنی بر همراهی برای توقیف ماشین و یا پرداخت 150 هزار تومان پول مقاومت کرده و مجرمان به جهت جلوگیری از تماس وی با پلیس 110، وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند. نهایتاً چراغی با اصابت ضربه محکمی به سرش به شدت مجروح شده و مجرمین نیز از صحنه حادثه متواری میشوند.
علت فوت
شهروند به دلیل شدت ضایعات، شدت جراحات وارده و شکستگی جمجمه، ابتدا در بیمارستان امام حسین (ع) بستری میشود و پس از یک هفته بستری در بخش مراقبتهای ویژه روز پنجشنبه 23 مردادماه در بیمارستان نور افشار تهران جان باخت.
از آنجا که به گفته شهود مامورین از اشیاء غیر مجاز در برخورد با شهروند برای مقابله با سد معبر استفاده کردهاند، بررسی نحوه وارد آمدن ضربه بر سر آقای چراغی از سوی پزشکی قانونی همچنان در حال پیگیری است. به علت برداشته شدن بخشی از جمجمه وی گزارش نهایی پزشکی قانونی منوط به دریافت گزارش از پزشکان جراح در هر دو بیمارستان میباشد.
دستگیری مجرمان
پس از گزارش حادثه، به دستور بازپرس از شعبه 10 دادسرای امور جنایی تهران تیمی از اداره ویژه قتل پلیس آگاهی وارد عمل شد و پس از بازداشت پیمانکار شهرداری، چهار مأمور سد معبر شناسایی و در تاریخ 28/5/93 سه نفر از آنان به اسامی «محمد.م»، «محمد.ص» و «حسین» بازداشت شدند.
آخرین متهم پرونده نیز که در تاریخ 1/6/93 برای سرکشی به دادسرای جنایی مراجعه کرده بود از سوی مأموران پلیس مقابل دادسرای جنایی شناسایی و دستگیر شد.
نتایج بدست آمده تاکنون
چهار کارگر متهم به عنوان مأمور گشتزنی پسماندها و ضایعات در محدوده منطقه 4 در استخدام شرکت پیمانکاری هستند که با گشتزنی در منطقه، افرادی را که مشغول جمعآوری ضایعات هستند کنترل کرده، چنانچه مجوز نداشته باشند آنها را به ایستگاه واقع در خیابات اتحاد معرفی کنند تا تعهد بدهند که دیگر در محدوده منطقه ضایعات جمعآوری نکنند یا اینکه با پرداخت مبلغی مجوز برایشان صادر شود. به صورتیکه در ازای 150 هزار تومان پرداخت وجه به پیمانکار برای این وانتیها کارت تردد صادر شود و برای تمدید آن نیز 72 هزار تومان پول بدهند.
در این نزاع شهرداری مدعی است که درگیری از سوی عوامل شرکت پیمانکاری پسماند خشک به نام شرکت “تلاش گستران سرزمین طلایی”، اتفاق افتاده است. این شرکت پیمانکار که مسئول جمعآوری پسماند خشک در منطقه 4 میباشد، پس از وقوع حادثه مسئولیت حادثه را به گردن گرفته و موضوع را در کلانتری صورتجلسه کرده است که افراد خاطی از عوامل پیمانکار بودهاند. عوامل پیمانکاران تحت نظارت مستقیم خود پیمانکاران هستند و افرادی که در این موضوع حضور داشتند زیرمجموعه پیمانکاران بودهاند.
در صورتی که در بازرسی و همچنین شهادت فرزند وی که در صحنه حادثه حضور داشته است، علت درگیری مقابله عوامل با سد معبر توسط راننده وانت عنوان شده است. در هر صورت نکته حائز اهمیت اینست که درگیری میان یک شهروند با عواملی سوار بر خودروی شهرداری رخ داده است. این در حالیست که بر اساس بخشنامهای که شهرداری تهران که به کلیه پیمانکاران ابلاغ کرده است، هیچیک از پیمانکاران طرف قرارداد با شهرداری حق استفاده از آرم شهرداری را ندارد.
در حال حاضر رسیدگی به پرونده در سه حوزه عملیات ذیل در حال پیگیری میباشد:
1. تحقیقات قضایی و پلیسی برای اتمام بازرسی، تکمیل پرونده دادگاه و افشای جزئیات بیشتر از این حادثه
2. تحقیقات پزشکی قانونی برای بررسی امکان اصابت سلاح سرد به سر شهروند با استناد به مدارک پزشکی وی در هر دو بیمارستان
3. گزارش جامع شهرداری برای ارائه کلیات و جزئیات مربوط در خصوص نحوه اختیار خودرو با آرم شهرداری به پیمانکار طرف قرارداد خود”
دیگه حضور صد تا مشیر و مشاور هم هیچ کمکی به رهبری نمیکند که نیاید به راحتی و مثل آب خودن دست خود را رو نکند، صحبتهای ایشان با حضور اعضای دولت روحانی دیگر جای کوچکترین شبهای باقی نگذاشت که ایشان سر سوزنی به سرنوشت ملت و مملکت اعتنایی ندارد و تمام و کمال همچنان حامی تمامی ویرانیها و جنایات و غارتهایی است که با هدایت شخص خودش بوسلیهٔ باندهای درون بیتی در این سالها انجام شده است. اسم دشمنی علنی با مردم راهم گذاشته “فتنه”.
بسمالله الرحمن رحيم
دوستان عزيز با ارزوى قبولى طاعات شما جلسه اموزش امروز را شرع ميكنيم
تعداد زيادى از دوستان درخواست كرده اند كه من مقدارى بيشتر در باره اداب نوشتن برايتان اموزش بگويم
در جلسه قبل ده قانون طلايي چيز نوشتن را اموزش دادم و در اين جلسه ده تاى ديگرش را برايتان ميگويم
١١- توجه به عبارات و كلمات متن كه روى خط نوشته شوند و كج و كوله ننويسيم
١٢-توجه اكيد به اينكه ما نقطه همه كلمات و جملات را گذاشته ايم
١٣- حذف كلماتى كه معنيش را بلد نيستم يا قرار داذن ان داخل دو پرانتز كوچك
١٤- تجميع معانى و امتناع از كثرت بى دليل معانى و جملات يعنى اينكه دقت كنيم تا جملات خوب و نوين و مصادف با منظورمان را استفاده بكنيم
١٥- بكار نبردن جدى و حتمى كلمات ركيك و زشت در هر نوشته اى كه اين يكى. خيلى مهم تر از بقيه ميباشد
تبصره-اين تبصره بسيار مهم و حياتى است – هيچوقت با نوشته يا مخصوصن با مسيج به هيچ وجه كسى را تهديد نكنيد زيرا چون اگر طرف شكايت كرد خيلى به درد سر ميافتيد و قاضى ميپرسد اين مسيج ها را چرا دادى و اگر شما جواب داديد كه كار من نيست قاضى ميگويد شما غلط كرديد و برايتان يك مليون تومان سند صادر ميكند و تا سند جور بشود چهار روز و نيم روز بازداشت ميشويد و اخر كار هم دويست هزار تومان جريمه ميشويد و قاضى چند تا فحش هم با ادم ميدهد پس حتمن حتمن با مسيج كسى را تهديد نكنيد اين خيلى مهم است بعد هم كه ازاد شديد تازه پدرتان شما را فحش ميدهد و دو ماه هم گوشيتان را پدرتان از شما ميگيرد و بعدن هر روز بايد التماس كنيد تا پستان بدهد انهم پس از زدن يك تو گوشى محكم. پس اينكه گفتم خيلى خيلى مهم است و خواهش ميكنم توجه كنيد ، يادتان نرود.”//
١٦-خودارى از نوشتن غيبت و تهمت بهديگران هنگام نوشتن
١٧-در مكانى شروع به نوشتن كنيم كه نور كافى وجود داشته باشد زيرا براى اينكه چشمها در تاريكى اسيب پذير ميشوند
مهم==ادامه تبصره= يادم رفت بگويم اين تازه اول كار است و بعد از شش ماه و يازده روز حكم دادگاه مى ايد در خانه و دادگاه شما را محكوم ميكند كه بايد دويست هزارتومان جريمه بريزيد توى صندوق دادگاه و بعداز ظهر كه پدرتان حكم را ميبيند تاده كتك خوردنتان شروع ميشود و انقدر شما را ميزند كه دست چپتان ميشكند دندانتان ميشكند و سراندرپايتان يا سياه ميشود و يا خونى و وقتى مادرتان ميخواهد شما را نجات دهد پدرتان هلش ميدهد و او هم سرش به ستون ميخورد و ميشكند و تازه پدرتان با ديدن ان شما را بيشتر ميزند تا جايي كه بيهوش شويد و توى بيمارستان كه براى شكستن دستتان و بخيه زخمهايتان ميبرندتان پدرتان با پرستارها كه ميخواهند به پليس زنگ بزنند دعوايش ميشود و اگر پرستارها از شما بپرسند كى شما را زده و شما بگوييد پدرم زده باز جلوى انها يك تو گوشى ديگر هم به شما ميزند كه چرا دروغ ميگويى و بعدن كه اوردنت خونه دوباره چندتا كشيده بهت ميزند. درستان اينها كه گفتم كاملن جدى است پس لطفن با مسيج اصلن كسى را تهديد نكنيد چون عينن همين ميشود كه گفتم، لطفن در اين مورد خيلى دقت كنيد، مهم-مهم.-توجه.
١٨- از نوشتن دروغ و كلمات و جملات بى فايده اكيدن اجتناب كامل شود
١٩- اگر تايپ نميكنيم خوش خط بنويسيم
٢٠- الزامن از خودكار ابى يا سياه استفاده شود و هنگام نوشتن توجه كافى داشته باشيم و قبلش چند بار جمله يا كلمه را در طهن خود حلاجى كنيم
دوستان با بكار بردن اين ده قاعده طلايى و ان ده تاى قبلى ميتوانند بهترين نوشته را دارا شوند
مانند گذشته حاضر به رفع اشكالات دوستان و نظارت بر نوشته هايتان هستم.
دیگه حتی ارزش نامیده شدن و امتیاز منفی گرفتن را هم از دست داده ای. اسمت کافی است که پوست کرگدن را تداعی کند.
ادیان که قرار بوده گرهی از مشکل بشریت را باز کندخودمسبب بلایا ومصائب زیادی درطول تاریخ شد.وعملا این نتیجه بدست اومده که دل بستن به ادیان برای رستگاری بشر امری موهوم بوده واست.دلایل این امر در خوداین این ادیان وجوددارد.محتوای ادیان.وعمده ان هم اینه که نگاه ادیان به انسان دسته بندی وطبقه بندی شده است.به اصطلاح شهروندبادرجات 1و2و..است.وهرکس درخط وداخل فلان دین است رستگار ودیگران باطل وبه اصطلاح ذمی وکافرو…هستند.
حقوق بشرامروزی که به مدد تجربیات قرون متمادی زندگی اجتماعی انسانها نوشته شده درمقابله با متون ادیان به پشیزی نمی ارزند.برای مثال درمتون ادیان که همگی چندهزارسال پیش نوشته شده ودرطول تاریخ تحریفات وخرافات زیادی هم به انها اضافه شده زنی مثل خانم دکترفلان ویافلان دانشمندخانم ازیک (ببخشید)حمال دارای ارزش وحقوق کمتری ست.چرا؟چون قبلا که علمی نبوده وزنان حقی نداشته اندجز براورده کردن غرایزجنسی وتحت حاکمیت مردبودندواین متون هم اون موقع نوشته شده اند وازاونجایی که علم غیب هم کسی تابحال نداشته(برخلاف ادعای متون دینی)ونمی دونسته زمانی زنان ب مراتب بالای مقامات اجتماعی وعلمی خواهندرسید.این قبیل قوانین ضدانسانی را وضع کرده اند.
متون دینی که سالیانی ست بخاطر رشداگاهی ها وگسترش علوم مفتضح ورسواشده اند.وعملا به پستوهاخزیده بدل به امری شخصی شده اند.اما درمملکت ما که همیشه وبخصوص امروزه سرنا از طرف گشادان دمیده شده ومی شودبراین امر واضح واقف نشده اند وامور روزمره خودرا بامناسبات دینی تنظیم کرده پیش میبرد.امروزه روز کماکان ماههای محرم وعزاداریها(بدلایل مختلف.که بعضیهاش مذهبی هم نیست)محبوب توده مردم است.نگاه از دیددین(اونهم مذهب تشیع)به مردم ومناسبات اجتماعی از منظراین مذهب امری حیاتی ست. ورسیدن به پست های حساس لازمه اش تبعیت کورکورانه از مضامین اینمذهب است.که اثرات خانمان سوز ان را درطول تاریخ وامروزه به عینه میبینیم.
درفیلم دیدنی رهایی ازشاوشنگساخته دارابونت.دیالوگی از شخصیت اول اندی دوفرین بدین مضمون داریم:(وی هرهفته نامه ای به مراکز تصمیم گیری بابت اختصاص دادن مبلغی به کتابخانه زندان مینوشت که ترتیب اثر نمی دادند.ودرجواب مسئول زندان که نگارش وی را بی فایده میدانست می گوید:ازاین به بعد هرهفته بجای یکی دوبار نامه مینویسم تابالاخره ترتیب اثربدهند.وناامیدنمی شوموبعداز6سال نتیجه هم گرفت)من هم بارها این مطالب را نوشتم وبارها خواهم نوشت تا بالاخره اگرشده حتی دریک نفراثرکرده وتفکر وی را به جنبش واداردوبه کارکردبی ثمرادیان واقف شده دیگران رانیز کمک کند.
عباس گرامى
آيا مى شود همانگونه كه اندى از انجيل به رستگارى رسيد،( چكشش را كه تونل رهايى از زندان را با آن حفر كرد در انجيلش جاسازى كرده بود)، ما هم از همان راه به رستگارى برسيم؟
آيا مى شود ما هم با دست خالى با زندانبانانمان همان كنيم كه اندى با زندانبان دزد و متشرعش كرد؟
بارها اين فيلم را ديده ام و هر بار اشكهايم در دو صحنه جارى مى شود. يكى آنجا كه اندى در حياط زندان براى زندانى ديگر، “رد” از اميد مى گويد و نگاه “رد” به او، دوم آنجا كه اين دو يكديگر را در خارج از زندان در آغوش مى كشند.
برايم جالب بود كه اين فيلم با يك ميليون رأى، از طرف مردم به عنوان برترين فيلم تاريخ سينما برگزيده شده است. رتبهء بعدى از آنِ فيلم پدر خوانده است.
اين فيلم را بايد حتماً ديد.فيلمى است در ستايش اميد، اين واژه ء جادويى كه امروز به آن سخت نيازمنديم.
ازانجیل به رستگاری نرسیدازبلاهت رییس که (متزورانه)خودش رو به تدین زده بوداستفاده کرد.ودرحالی که وانمودمیکردشیفته انجیل هست اما وسیله ای بودبرای اختفای چکش.
بله فیلم ماندگاریست که بارها می شودنگاهش کرد.من این فیلم و. به همراه:لیست شیندلروپیانیست وامتیازنهایی وودی الن و…خیلی دوست دارم.
اونجایی که شیندلردراخرفیلم گریه میکنه ومیگه من تلاش کافی نکردم.میتونستم ماشین روبفروشم وجان چندنفررونجت بدم…سکانس فوق العاده ایست
جناب نوری زاد
نگرانتان بودیم. مدتی وبسایت به روز نشده بود.
جانتان بی گزند باد.
رویای شما تنها در صورتی محقق می شود که ما مردم برای تعیین سرنوشت خویش آگاه باشیم و حاکمان را به حال خود رها نکنیم. مردم سالاری به معنی پاسبانی مداوم مردم و افکار عمومی از گوهر گرانبهای آزادی است. این سیاسان را لحظه ای به حال خود رها کنید می خواهند تمام قدرت و ثروت مملکت را ببلعند. اگر به امید حق روزی روزگاری دموکراسی واقعی در این ملک برقرار شد. بر ما است که نهال نازک آزادی را از گزند مصون داریم.
ابهام در مرگ استاد دانشگاه؛ قتل یا خودکشی؟
http://farheekhtegan.ir/?nid=1458&pid=13&type=0
نقش داعشی ها؟؟:
http://titre1.ir/fa/print/5679
جناب نوری زاد عزیز
سلام
ماجرایی که شما به آن پرداخته اید با کمال تاسف بلای دامنگیر و اپیدمی جامعه ماست که در همه ارکان و شئونات ما جریان دارد. خاطره ای را برای شما نقل می کنم من باب مقایسه بین کشورمقدس اسلامیمان ! با کفر آبادی ! به نام استرالیا. چند سال پیش به دلیل اتفاقی که برای فرزند یکی از عزیزانم پیش آمده بود مدتی را در یکی از بیمارستانهای شهر perth در کنار ایشان بودم.خانمی از اهالی آن شهر فرزندش به دلیل بیماری نادر خونی در آن بیمارستان بستری بود. شاهد بودم که هر روزه تعدادی پزشک و بویژه پزشک معالج این کودک بالای سر مریض می آمدند ومادر او در حالی که بر روی مبل راحتی دارز کشیده و در حال استراحت بود با آنها گفتگو می کرد. نکته جالب اینجا بود که همانطور که گفتم آن خانم در کمال خونسردی و راحتی بر روی مبل به حالت درازکش بود و پزشک معالج ایشان در حالی که دو زانو بر زمین زده بود در کنار این خانم با حالتی بسیار خاضعانه با ایشان گفتگو می کرد و دیدن این صحنه برای من بسیار عجیب می نمود و در دل به حال آن پزشک باآن شخصیت و تفاخر تاسف می خوردم. وقتی علت را جویا شدم دریافتم که اگر این پزشک به گونه دیگری رفتار کند و ذره ای اسباب ناراحتی آن خانم را فراهم کند، خانم از دست ایشان شکایت کرده و این موضوع بعنوان سابقه بد در پرونده پزشک درج خواهد شد و در آینده برای او مشکلاتی را بوجود خواهد آورد، لذا به گونه ای تملق آمیز ، تملق آن خانم را می کشید. حالا شما این مطلب را مقایسه کنید با هزاران هزار مشکلاتی که روزانه این جماعت شریف و قسم خورده پزشکان ما وجامعه پزشکی ما با این جامعه بی یار و بینوا و نیازمند دارو و درمان ما درست می کنند و هیچکدام نه مسئولیت می پذیرندو نه جوابگو هستند.
عملکرد سران سپاه پاسداران ما بسان عملکرد ارتش سرخ شوروی و اس اس نازی ها و سازمانهای مخوف برامده از حکومتهای ایدولوژیک است یهنی بازوی اجرایی منویات اییین نامه ایی مفتیان ان حکومت است رباط های برنامه ریزی شده که جز حوزه کاری خود تحلیل دیگری ندارد در زمان شاه بالی سر درب ساواک نوشته بود خدا شاه میهن یعنی وظیه ما حفظ تاج است و اگر نباشد مردم هم نباشند خوب نباشند در تلویزیون لیبی به چشم خود دیدم رسانه حکومتی قذافی هم پرجمی در تلویزیون رسمی لیبی زده بود که … الله…. معمر… لیبی این بود که معمر به دو خلبان دستور داد که با اف 16 به تظاهرات مردمی حمله کند که انها همه دشمنان نظامنند باند که ان دو خلبان و هواپیما مردانگی کردند و و در فرودگاه کشور همسایه خود و و با همان هواپیما پناهنده شدند.
مولف محترم ریشه ها،کورس
بسیار خوشحالم از اینکه ریشه ها دوباره درجهت درست قرار گرفت زیرا چندماه بود که شما ندانسته در جو کاذبی که اقای بیکش با بازار مکاره شاهنامه شناسی راه انداخته بود شما نیز متاثر از ان بازار شده بودید و بخش ریشه ها مسیرش را گم کرده بود ولی خوشبختانه با رفتن این فرد مشکوک شما نیز به مسیر سابق برگشته و دوباره با اندیشه های ناب خود بذر حکمت را در فکر ما کشت میکنید. امیدوارم که دوباره این /// و ناخالص نتوانند با انحراف شما به سوی بیراهه ما را از دانش شما محروم کنند.
دوست گرامى
در فرهنگ ما هر اندازه كه شك در عقايد همگانى و موروثى همواره براى ما دشوار و خطير بوده است ، بر عكس شك در مورد اشخاص آسان و دم دست بوده است .از همين رو نقدها حتى در ميان انديشمندان بيش تر نقد اشخاص بوده است تا افكار .من مى توانم نمونه هاى زيادى از نحوه برخورد روشنفكرانى را به شما عرضه كنم كه به جاى نقد افكار هم به زبانى ناپسند شخص مقابل خود را متهم كرده اند .من مى پذيرم كه در خوانش بخش هايي از شاهنامه تا حدى پاسخگوى خواست دوستان بوده ام .و خوانش تفصيلى متن با جريان كلى ريشه ها خيلى هماهنگ نبوده است اما در واپسين بخش هاى مربوط به حكمت فردوسى توضيح داده ام كه چرا در اوضاع و احوال سده چهارم هجرى ،در اوج عربى نويسى حكما و در مبارزات با متجاوز با حربه خود متجاوز فردوسى مستثنا بوده است .توضيح داده ام كه چگونه فردوسى به جاى انشعاب عقيدتى از عقيده دينى فاتحان به زبان و با حربه خود فاتحان با فاتحان مقابله نمى كند و ميراثى از خود به جا نمى گذارد كه حكومتى دينى عليه حكومت دينى ديگر كه هردو از يك سنخ هستند از آن بيرون بيايد .رازى نيز فردا و فكرا از فرهنگ غالبى كه گره گاه پيوند قدرت و جماعت است كمابيش همزمان با فردوسى راهى مستقل در پيش مى گيرد ،اما فردوسى اولا با زبان حماسى مردم را طرف خطاب قرار مى دهد و ثانيا نقش مسئله قدرت و تاريخ در سرنوشت ايراني را به ميان مى إورد .اين ها دريافت هاى اينجانب است كه ادعا ندارم بى خطا و عين حقيقت باشند و يكى از محاسن نو شتن زيرافكنده -لابه لاى كامنت هاى ذيل يك پست -را در پيشبرد همزمان انديشه نگارى در بستر گفتگو و نقد و هم انديشى همزمان ديگران مى بينم و دو ديگر غلبه بر سانسور و خود سانسورى .البته از عوارض جانبى اين امر گاهى هم شنيدن توهين و بد دهانى هست كه بايد تحمل كرد .
اما در مورد آقاى بيكنش اجازه دهيد با شما موافق نباشم .اينجا فضاى مجازى است و اگر بنا بر سوء ظن باشد هيچكس نمى تواند بر خلاف آنچه مطلوب اكثريت است حرفى بزند و در نتيجه نقد و گفتگوى انديشه هاى متعارض در وحدتى تحميلى ذوب مى شود . در اينجا كسى كسى را از نزديك و حضورا نمى شناسد و تنها انديشه ها با هم مراوده پيدا مى كنند .من از آقاى بى كنش جز ادب و نيكى چيزى نديده ام و از دانش ايشان هم بسيار آموخته ام .از نخستين حضور ايشان در اين سايت تا كنون گفتگوهاى زيادى با ايشان داشته ام كه خالى از عواطف دورادور انسانى نبوده است . اهانت به ايشان را اهانت به خودم مى دانم
با ادب و احترام
امیر خان
لطف کن پیاده شو با هم بریم
عزیز کارت اصلا درست نبود
نبینم به دوستان و عزیزان این سایت از این حرف ها و وصله ها بچسبونی ها
بارک الله پسر خوبی باش و مودب باش و چشم هات رو باز کن چیز یاد بگیری
جناب بی کنش گرامی
بنده از طرف این دوست تازه وارد نا واردمون از شما عذر خواهی می کنم شما به جوونیش ببخشید.
راهتون رو هم ادامه بدید که شاهنامه قلب تپنده ایران زمین در طول تاریخ است و خواهد بود
با سلام خدمت كورس گرامى و ساسانم عزيز و نيز عرض ادب خدمت جناب امير و ساير دوستان محترم
دوست گرامى جناب امير ، من واقعاً نميدانم دليل دلخورى جنابعالى و بعضى دوستان ديگر ، از بيان مطالب شاهنامه در اين سايت ، چيست ، ولى ايكاش جنابعالى دليل خود را نيز بيان مى كرديد تا چنانچه مورد پذيرش بود ، من به خواست شما عمل كنم ، كما اينكه دوستانى نيز قبلاً از طولانى بودن اين مطالب گلايه داشتند و من نيز سعى نمودم با كاستن از حجم و نيز تعداد كامنت هايم به نظر اين دوستان احترام گذارده و شرايط و خواست انها را نيز در نظر بگيرم.
بنابراين چنانچه شما نيز دليل قانع كننده اى ارائه فرماييد من به نوبه خود حتماً مطابق با خواست جنابعالى عمل خواهم كرد ، ولى تا ان زمان اجمالاً بايد عرض كنم كه به باور من بزرگانى چون سعدى ، فردوسى ، خيام ، رازى ، حلاج و حتى خواجه عبدالله و ساير بزرگان (منظور از بزرگان ، انديشمندان است زيرا به نظر من بزرگى را فقط در انديشه ميتوان جستجو كرد و بس)اين سرزمين در اثار بر جا گذاشته از خود ، پيام هايى كه بدرد درمان درد اين زمان ما بخورد ، دارند كه يافتن اين پيام ها حداقل وظيفه امروز ما در پيشگاه انسانيت است و دوستان در بيان مطالب شاهنامه و نظائر ان ، از اين زاويه به موضوع مى نگرند وگرنه من تصور نميكنم هيچيك از دوستان فضاى اين سايت را بعنوان محيطى مناسب جهت نقالى و قصه گويى برگزيده باشند.
در پايان از كورس و ساسانم و تمامى دوستان عزيز صميمانه تشكر مى كنم ، موفق و سربلند باشيد.
آقای نوریزاد لطفا اگر میتونید پاسخ دهید:
1- شما که دایم یا در قدمگاه هستید و یا مشغول دیدار با این و آن و یا در سفر! کار که نمی کنید! کارخانه یا شرکت که ندارید! سرمایه دار که نبوده و نیستید! پس انداز میلیاردی که ندارید! و… پس چگونه از پس هزینه های سنگین زندگی شرافتمندانه با تورم 40 – 30 درصدی بر می آیید؟!
2- چرا شما را دستگیر نمی کنند؟! نگو که آدم بسیار مهمی هستی و گرفتن شما باعث می شود که کشور بهم بریزد و یا هزینه ای سنگین بپردازد که اصلا باور پذیر نیست! زیرا تو خیلی کمتر از موسوی و کروبی و تاجزاده و بهزاد نبوی و سعید حجاریان و میردامادی و عبدالله رمضان زاده و هادی قابل و محسن امین زاده و … هستی! آنها را گرفتند و سالهاست که در حبس و انفرادی و… هستند ولی آب از آب تکان نخورد! آیا فکر نمیکنی که عددی نیستی که نمیگیرنت ولی در توهمات خودت، خود را همپایه بزرگان میدانی؟!
من هم دقیقا عین همین سوال ها رو از فردوسی داشتم
عجیب نیست…..
با سلام و احترام
حالا آقای نوریزاد وقت پاسخ دهی نداره! در میان اینهمه طرفدار ایشون که همیشه دم از حمایتش میزنند، یک نقر پیدا نمیشه که درست و منطقی و بدون توهین و ناسزا پاسخ این دو سئوال را بده؟!
منظورم پاسخ به دو سئوال “محمد” میباشد!
Baraye jenabe Mohamad v Amir
https://www.youtube.com/watch?v=aFYPzWcxGg0&feature=youtu.be
in Link ham pasokh be soalate shoma az zabane khode aghaye nourizad
بسمالله رحمن رحيم
عزيزانم من امروز تكى تكى نوشته هاى شما را خواندم كلن بد نبود ولى همه تان مقدارى در درست نويسى اشكال هاى متكثر داريد كه من حالا استسنااين جليه يه خورده در همين جوانح برايتان صحبت و اموزش ميدهم. هر نوشتنى از هر نوعى كه باشد يا نباشد بايد يكچيزهايى كه من برايتان ميگم توش رعايت شود، كه مهمترين بعضى از انها را ميگويم:
١- هر نوشته بايد اجبارن از چندين جمله تشكيل شود و هر جمله از تعدادى كلمه كه اصل طلايى انها اين است ساخته ميشود:
فاعل+قيد+مفعول+فعل
٢- در نوشته هاى خودتان از تجمع معانى حتمن اجتناب كنيد.
٣- نكته هاى نوشته را بيشتر دفت كنيد
٤- معانى را با كلماتى كه استفاده ميكنيد تتبيغ دهيد و از معانى زايد بپرهيزيد
٤-از نثرها و متون هاى تكرارى و متواتر جدان اجتناب كنيد
٥- هماهنگى كلمات را از تناسب متن خود استخراج كنيد
٦- نوشته هاى خود را با زبان مردم كوچه و در نيالاييد
٧- از بكار بردن كلمات وجملاتى كه معنيشان را نميدانيد اجتناب كنيد
٨- نقطه گذارى كلمات را حتمن توجه كافى بكنيد
٩- از خط خوردكى كلمات و جملات دورى كنيد
١٠- ترتيب كلمات را فراموش نكنيد
عزيزانم اين ده قاعده طلايى را منبعد در نوشته هايتان بكار ببريد تا فرق انرا خود ملاحضه كنيد
درپيان اين جلسه همه شما را تا اموزش و درسى ديگر به خدا ميسپارم.
نوری زاد!
سایت کافه سینما رو می شناسی؟ بد جوری /// بهت. خودت بخون و حالش رو ببر:
“آن یکی کارگردان ارزشیساز سابق که روزگاری در «چهل سربازش» امام علی (ع) را با شهید همت روبرو کرد و بعد فضا را پر از دود کرد و ما پای تلویزیون متعجب همدیگر را فقط نگاه میکردیم حالا روپوش درست میکند رویش بدوبیراه خطاطی میکند، آن را صبح به صبح میپوشد و در خیابانها قدم میزند و با جوانکهای حوصلهسر رفته خیابان عکس میگیرد و داخل فیسبوکش میگذارد.”
با درود به شما آقای نوریزاد، من یک پرسش داشتم از شما و آن هم این است که من تا حدی به بیاد دارم که خمینی در یکیاز سخنرانیهاش گفت ” ما اگر اسلام را به طور کامل به اجرا در بیاریم دیگر در این مملکت کسی نمیماند” آیا این گفته بوده یا من اشتباه میکنم.
http://www.rahesabz.net/story/85408/
اریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۳, ساعت ۱۰:۳۸ بعد از ظهر
حدود و قصاص؛ احکامی برای امّت، نه برای ملّت
حسن فرشتیان
هدف از نوشتار کنونی، بررسی تفاوت تشریع و قانونگذاری در دوگانه «امت» و «ملت» است.
شریعت؛ امّت، ملّت (۲)
چکیده نوشتار پیشین:
بخش نخست نوشتار، با عنوان ضرورتِ گذر از «امامتِ» امّت به «زمامداریِ» کشور، در پی پاسخ به این پرسش بود که مردم ایران «مومنان» یک امّت هستند یا «شهروندان» یک کشور؟ رهبرانِ ج. ا. ایران «امام» بوده اند یا «زمامدار»؟
پس از اشاره به تفاوت نهادهای دوگانه «امّت» و «ملت» و سپس تفاوتِ جایگاه رهبران این دو نهاد، جایگاه هر یک از دو رهبر ج. ا. ایران بررسی شد. در آن یادداشت، با اشاره به این که ایران کنونی، ایران سال ۱۳۵۷ نیست و مردم ایران از مولفههای «اعضای یک امّت» بسوی «شهروندان یک کشور» گذر کرده اند، توضیح داده شد که اعضای امّت نیاز به «امام» داشتند ولی شهروندان یک کشور نیاز به «زمامدار» دارند. در پایان نتیجه گیری شد که «گذر از امامتِ امّت به زمامداری کشور» به عنوان یک ضرورت ملی می تواند در چالشهای پیش رو، مورد توجه قرار بگیرد.[۱]
درآمدی بر این نوشتار:
هدف از نوشتار کنونی، بررسی تفاوت تشریع و قانونگذاری در دوگانه «امت» و «ملت» و تفاوت نقش «امام امت» و «زمامدار کشور» در روند تشریع و قانونگذاری است. زیرا برخی از احکام شریعت احکامی برای امت هستند، نه برای ملت. روند تشریع در میان افراد یک قبیله، مشابه روند تشریع و قانونگذاری در میان افراد یک کشور نیست و حوزههای مشروعیت آنان نیز متغیر است. هم روند تشریع آنان و هم حوزه مشروعیت احکام مقرره، متفاوت است.
چکیده مدعای این نوشتار این است که «قوانین حدود و قصاص و دیاتی که در شکل کنونی در اسلام وجود دارد مربوط به یک امتی بوده است که با هم توافق کرده بودند تا آن احکام اجرا بشود. اینها جزو ذاتیات اسلام نبوده است، زیرا این چگونه حکم اسلامی است که اجرای آن موجب وهن اسلام است؟ امروز در ایران ما شاهد ملت و رهبر، دولت ـ ملت اطاعت – نعتین هستیم نه امام و امت. لذا تشریع و قانونگذاری بایستی از اصول و ضوابط مربوطه پیروی کند».[۲]
منظور از اصطلاح «شریعت» در این نوشتار، کاربرد آکادمیک آن است که فقط بخشی از احکام فقهی جزایی اسلام (حدود، قصاص و دیات) را شامل می شود.
بخش اول
……………
http://www.rahesabz.net/story/85520/
اریخ انتشار: ۰۳ شهریور ۱۳۹۳, ساعت ۱۲:۰۰ قبل از ظهر
بستر فکری پیدایش افراط گرایی اسلامی
صدیقه وسمقی
جریانهای افراط گرای اسلامی بر دو رکن اصلی استوارند که در این نوشتار به اختصار به آن ها اشاره می شود
آنچه که برخی آنرا بهار عربی خواندند و برخی دیگر بیداری اسلامی، اژدهای افراط گرائی اسلامی بود که به حرکت در آمد و جهانیان و حتی مسلمانان را با عملکرد خود به وحشت و هراس درافکند. این روزها اخبار مربوط به اعمال وحشیانه داعش همگان را متحیر ساخته است. این در حالی است که جهان اسلام در دهههای اخیر شاهد جنبشهای متعدد اسلام گرائی در نقاط گوناگون چه در میان شیعیان و چه در میان سنیها بوده است و هر یک با برافراشتن پرچم اسلام و با ادعای اجرای قوانین شریعت دست به اعمال غیر انسانی و وحشتناکی زده است. جنایاتی که با جنایات داعش در عراق و سوریه قابل قیاس است اما از آنجا که دو دهه قبل شبکههای گسترده اجتماعی و اطلاع رسانی همچون امروز وجود نداشت بسیاری از این فجایع به گوش مردم جهان نرسید. افراط گرائی نه تنها در سطح گسترش یافته وهر روز در نقطهای گروهی جدید سر بر می آورد، بلکه به دلایل گوناگون تعمیق نیز یافته است. اگر در جمهوری اسلامی با زور و توهین و با شلاق و حبس و جریمه نقدی حجاب را بر زنان تحمیل کرده اند و یا با ترفند هایی مثل تفکیک جنسیتی زنان را به حاشیه می رانند، اگر طالبان در افغانستان در مخالفت با تحصیل دختران آب آشامیدنی مدرسه دخترانه را مسموم می سازد، اگر بوکوحرام در نیجریه دختران خردسال را از مدرسه می رباید تا به حکم شریعت بجای تحصیل، شوهر کنند، امروز اما گروه داعش گوی سبقت از همه ربوده ، مردان ایزدی را می کشد و زنان و دختران آنان را به عنوان برده در بازار به حراج می گذارد و چنین قانون شریعت را اجرا می کند. یکی به نام شریعت سنگسار می کند، تازیانه می زند آن دیگری به نام شریعت دست و پا قطع می کند و گردن می زند و امروز داعش به نام شریعت چنان می تازد و غارت می کند و ویران می سازد و قتل عام می کند که حتی گروههای افراطی سابق بر خود را دچار ترس و واهمه می سازد تا آنجا که برخی از همین افراطیها داعش را تروریست می خوانند برخی دیگر نسبت این گروه را با اسلام نفی کرده و بعضی دیگر از این گروه به دلیل اعمال وحشیانه آن اعلام برائت می کند. ا ین در حالیست که به گواهی منابع فقهی، میان مذاهب گوناگون اسلامی در تعریف و تعیین احکام شریعت اختلاف نظر بنیادین وجود ندارد. اگر آن یکی بهائی کشی می کند، دیگری به کفر و قتل شیعه فتوا میدهد و این یکی ایزدی کشی می کند و مسیحیان را کافر خوانده و غارت نمودن آنان را حق خویش می داند. همه در سنگسار و تازیانه و قطع دست و پا و اعدام و اعمال محدودیت و ستم بر زنان هم عقیده اند. به این عبارات توجه کنید: “جهاد با توجه به نیاز واجب کفائی است و کمترین حد آن یک بار در سال است به شرط وجود امام یا نایب او یا هجوم دشمنی که تهدید کننده اسلام است …
زنان و کودکان(دشمنان اسلام) به بردگی گرفته می شوند و مردان بالغ اگر طی جنگ اسیر شوند حتما کشته می شوند مگر آنکه اسلام آورند، اما اگر پس از فرونشستن آتش جنگ اسیر شوند کشته نمی شوند و امام اختیار دارد که بر آنها منت نهاده و آزادشان سازد و یا در ازای آنان فدیه بگیرد و یا آنان را برده سازد …” (اللمعه الدمشقیه، کتاب الجهاد ص ۷۴).
هر روز به میلیونها طلبه در سراسر جهان اسلام در مدارس اسلامی و حوزههای علمیه قوانینی مانند آنچه در سطور بالا آمد،بنام قوانین اسلام و شریعت آموزش داده می شود. داعش، امروز این قوانین کهن را دستورالعمل خویش قرار داده و با اجرای این بخش از قوانینی که فقها آنرا قوانین شریعت می دانند این فرصت را برای همگان از جمله شریعت خواهان سابق بر داعش فراهم ساخته تا با مشاهده این نمایش دهشتناک به ارزیابی این قوانین و نیز معیارهای فکری و اعتقادی خود بپردازند. مطمئنا عوامل متعدد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در پیدایش جریانهای افراطگرای اسلامی موثر است اما بدون وجود یک بستر فکری و اعتقادی ظهور این گروهها ممکن نیست. در واقع دیگر عوامل فرع بر عوامل نظری و اعتقادی محسوب می شوند. نگارنده معتقد است که جنبشها و جریانهای افراط گرای اسلامی بر دو رکن اصلی استوارند که در این نوشتار نه به تفصیل، بل به اختصار به آن ها اشاره می شود:
۱-عقیده به حاکمیت دین
عقیده به حکومت بر مبنای دین از آغاز ظهور اسلام، یکی از علل پیدایش فرقه هائی بوده که امروز عقاید آنها را افراطی می دانیم. این گروهها معتقدند که با استفاده از قدرت سیاسی باید اقدام به اجرای قوانین شریعت نمود. برهمین اساس این گروهها می کو شند تا قدرت سیاسی رابه دست آورند. برای آنکه رابطه میان افراط گرائی اسلامی و عقیده به حاکمیت دین روشن تر شود می توان سوالی را به این شرح مطرح نمود که آیا بدون عقیده به حاکمیت دین ، افراط گرائی اسلامی فرصت ظهور می یابد؟
قوانین شریعت مجموعهای از قوانین، آداب و سنن رایج در زندگی مسلمانان صدر اسلام است که فقهای اسلامی بر مبنای تفاسیر و باورهای خود آنها را گرد آورده اند و هر روز نیز در موضوعات جدید قوانین جدیدی خلق کرده به مجموعه قوانین شریعت می افزایند و دامنه آنرا گسترش می دهند. قرن هاست که مسلمانان تعریف فقها از شریعت را پذیرفته اند. هنوز هم بسیاری از مسلمانان همین عقیده را دارند . اینگونه مسلمانان که قوانین موسوم به قوانین شریعت را الهی و مقدس می دانند، مسلمانان سنتی خوانده می شوند. این گروه در حوزه فردی به این قوانین عمل می کنند، اما عقیده ندارند که این قوانین را چه در حوزه فردی و چه اجتماعی باید بر دیگران تحمیل کرد. اما اگر مسلمان سنتی عقیده داشته باشد که قوانین شریعت را باید با استفاده از هر ابزاری بر دیگران تحمیل نمود او را می توان افراط گرا نامید. افراط گرایان برای تحمیل قوانین شریعت نیازمندقدرت سیاسی هستند و حتی اگر حکومت را بدست نیاورند، در حدود توانائی خویش از ابزارهای زور و خشونت برای رسیدن به منظور خود استفاده می کنند. تشکیل حکومت و بدست آوردن قدرت سیاسی بهترین و قویترین ابزاریست که می تواند آنان را به مقصود برساند. اگرچه اعتقاد به تشکیل حکومت درشکل گیری برخی مذاهب شیعی مانند زیدیه، اسماعیلیه و حتی امامیه موثر بوده امابسیاری از فقهای شیعه قائل به تشکیل حکومت به نام دین و توسط فقیهان نبودند و حتی اجرای حدود و قصاص را توسط آنان جایز نمی دانستند . احتیاط فراوان آنان در مراعات حقوق مردم بویژه در حوزه مجازات و ترس از وقوع خطا و اشتباه که موجب اعمال ستم به مردم و مخدوش شدن چهره اسلام می شود مبنای عقیده آنان بوده است. این عقیده می توانست مسلمانان را از افراط گرائی حفظ نماید . نگاهی به دستورالعمل گروههای افراطی اسلامی نشان می دهد که به عکس نظریه فوق یکی از مهمترین بخش هایی که آنان بر اجرای آن اصرار دارند، قوانین مربوط به حدود و قصاص است. بخش مهم دیگر دستورالعمل آنان قوانین خانواده است که اساس آن ریاست و برتری مرد نسبت به زن و نابرابری حقوق زن و مرد است. اگرچه در جوامع اسلامی بخش هائی از شریعت که با فرهنگ مسلمانان در آمیخته به طور عادی اجرا شده و می شود مانند قوانین خانواده، اما در اکثر جوامع اسلامی قوانین مربوط به حدود از دیرباز شاید بر اساس همان نگاهی که بسیاری از فقهای شیعه نیز داشته اندو دلائل دیگر کنار گذاشته شده است. جوامع اسلامی تحت حکومتهای غیر دینی توانسته اند به آرامی و نرمی دانش و تجربه خود را به کار گیرند و بخش هائی از قوانین شریعت را که با شرایط امروز سازگار نیست اصلاح کنند. در این میان اصلاحاتی که در قوانین خانواده به نفع زنان صورت گرفته موجبات خرسندی نسبی زنان را فراهم ساخته است . ا ین حکومتها اگرچه همواره تحت فشار روحانیت بوده اند و اگرچه فقهای اسلامی هنوز از نفوذ زیادی برای تحمیل افکار و عقاید خود برخوردارند اما هرگاه که مبنای حکومت، دین و شریعت نبوده راه برای عبور از تضادها و چالشهای میان شریعت و مقتضیات روز وجود داشته است. به این ترتیب شریعت به سدی در برابر مردم تبدیل نمی شودکه چاره عبور از آن فقط شکستن آن باشد. رژیم پهلوی ، رژیمهای مصر و تونس و ترکیه در دهههای اخیر نمونههای این نوع حکومت است. حتی در کشوری مانند مراکش که پادشاه مجری شریعت است با توجه به اینکه وی به دلیل عقل گرائی از قدرت سیاسی برای تحمیل قوانین موسوم به شریعت استفاده نکرده و راه را برای اصلاحات گشوده، شریعت به معضلی جدی تبدیل نشده است. اما هرگاه حکومت هائی ظهور کرده اند که دستور العمل آنها اجرای شریعت بوده جامعه با بحران جدی روبرو شده است. سی و پنج سال بحران سیاسی ، اجتماعی و حقوقی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران نمونهای از این بحران است. همچنین در این رابطه می توان به بحرانی که طالبان در افغانستان و یا پاکستان آفریده اشاره نمود. روی کارآمدن اخوان المسلمین در مصر پس از مبارک و تلاش این گروه برای عمل کردن به شریعت نیز در مدت کوتاهی بحران آفرین شد. دهها سال است که جهان اسلام یک چالش مهم فرهنگی و حقوقی را تجربه می کند و آن چالش با قوانین فرهنگی و حقوقی شریعت است. حکومتهای غیر دینی این چالش را تسهیل و حکومتهای دینی آنرا سخت و جدی کرده اند. این چالش سخت که نتیجه اصرار حاکمان دینی و پیروان آنها برای تحمیل عقاید خود بر مردم با استفاده از زور از یکسو و مقاومت مخالفان این عقاید از سوی دیگر است افراطی گری را از سطح حاکمان دینی و پیروان آنها به تمام جامعه و بویژه مخالفان تسری می دهد. باید گفت هرچند که قوانین شریعت در جهان اسلام یک چالش جدی محسوب می شود اما مادامی که مبنای حکومت قرار نگیرد بحران ساز نمی شود و جوامع با عقل و دانش به مرور زمان می توانند چالش موجود را حل و فصل کنند، اما آنچه که راه را بر حل و فصل منطقی موضوع می بندد عقیده به استفاده از زور و قدرت برای اجرای شریعت است که امروز جهان را با پدیدههای شگفت انگیز غیر انسانی از قبیل آنچه داعش انجام می دهد مواجه ساخته است. اگر نبود عقیده به تشکیل حکومت دینی، هرگز چنین گروههای جنایت کاری شکل نمی گرفت و چون اژدهائی که آتش از دهان آن می بارد به حرکت در نمی آمد.
۲- عقیده به سنت
دستورالعمل کسانی که معتقد به حکومت اسلامی هستند همانا شریعت است. در واقع بدون قوانین شریعت، حکومت اسلامی مفهومی ندارد. پشتوانه و مستند اصلی شریعت، سنت است. صرف نظر از اینکه طبق نظر مذاهب شیعه و سنی سنت را شامل سنت پیامبر و اهل بیت بدانیم یا شامل سنت پیامبر، صحابه و تابعین، منابع فقهی و منابع روائی گویای آنست که بستر سنت میان مذاهب گوناگون، مشترک است. سنت به استثنای بخش کوچکی که شامل واجبات ومحرمات است، مجموعهای از قوانین و آداب و رسوم رایج در خاستگاه اولیه اسلام است که توسط فقها تدوین یافته وبدون دلیل موجه شریعت اسلامی نام گرفته است. قوانینی که گروههایی برای اجرای آنها قیام می کنند، مردمان را می کشند و بر ملتها و اقشار گوناگون بویژه زنان ستم می کنند حال آنکه این قوانین جایگاهی در اصل دین اسلام ندارد و برآمده از فرهنگ، تجربه و شرایط زندگی مخاطبان اصلی اسلام می باشد. نهادن عنوان شریعت بر قوانین مدنی و جزایی رایج در میان نخستین مسلمانان و عقیده به قداست این قوانین و لزوم تبعیت از آنها عقیده ایست مناقشه برانگیز که در دنیای امروز مشکلات فراوانی را برای جوامع اسلامی به وجود آورده و اسلام را نیز در برابر پرسشهای سختی قرار داده است. اعتقاد به قداست سنت، در معرفی چهره اسلام، علوم اسلامی، تفسیر قرآن وحتی تعریف ارزشهای اخلاقی اسلامی تاثیر فراوانی داشته که بخشی از آن منفی بوده است. فتوای فقها با استناد به سنت در رابطه با موضوعات جدید برای اثبات این ادعای بیاساس که اسلام برای همه موضوعات دارای حکم و قانون است وانتساب آنها به شریعت، نیز مقولهای قابل توجه است. تعریف مذکور از شریعت و دامنه آن و الزامی دانستن تبعیت از آن، یعنی احیای سنتهای کهن که با شرایط امروز جوامع اسلامی سازگاری ندارد و تجربه اجرای این قوانین در توسط حکومتهای دینی معاصر مانند جمهورری اسلامی ایران و نتایج بدست آمده از آنها گواه این مدعا است. قرنها این قوانین به نام شریعت در منابع فقهی ثبت و ضبط شده و به مسلمانان در مدارس و حوزهها تدریس شده است. قرنهاست که سنگسار و تازیانه زدن حکم شرعی خوانده می شود. قرنهاست که در منابع فقهی جز اسلام، یهود و مسیحیت و بعضا دین زرتشت ، دین دیگری به رسمیت شناخته نمی شود. صاحبان عقاید و ادیان دیگر گمراه خوانده می شوند. حتی فرقههای گوناگون اسلامی یکدیگر را ضاله می خوانند و برخی از فرقهها جهاد با فرقههای ضاله از نظر خود را واجب می دانند. جهادی که کشتار گمراهان و به غنیمت گرفتن اموال ، زنان، دختران و کودکان آنها را به دنبال دارد. این عقاید حتی امروز نیز به نام شریعت به طلاب دین آموزش داده می شود. عقایدی که امروز داعش بخشی از آنرا عملا به نمایش گذاشته و نفرت وانزجار همگان را برانگیخته است. اگر چه در پیدایش این گروهها عوامل سیاسی و دستهای پنهان و آشکار موثر می باشند اماعلت اصلی وجودی این گروههای خطرناک را باید در مبانی فکری و اعتقادی که به نام عقاید و افکار اسلامی ترویج می شود جستجو کرد. داعش و گروههای جنایت کار مانند آنرا ممکنست بتوان با اتحاد کشورها ی گوناگون، بسیج نیروها و تجهیز آنان به سلاحهای جنگی ، بمباران و نهایتا با برجاگذاشتن ویرانهها و هزاران هزار کشته و زخمی زمینگیر ساخت، اما نمی توان بستر فکری پیدایش این گروهها را با اینگونه اقدامات از بین برد. جهان اسلام برای زدودن افراط گرایی از دامن خود و برداشتن موانع پیشرفت و بالندگی از پیش پای مسلمانان، نیازمند تجدید نظر در بنیانهای فکری و اعتقادی خویش است.
با عرض سلام به سالک عزیز و هم میهنان گرامی . در خبرهای سایت تابناک دو نکته بیشتر توجه مرا جلب کرد یکی اینکه احمدی نژاد فرشی را به بانکی مون دبیر کل سازمان ملل با هم پالکی های دور خود هدیه کرده که حتی پول آن را به طراح وسازنده پرداخت نکرده و پس از پیگیری موضوع توسط طراح اورا به لطایف الحیلی از سر خود باز نموده و دیگر وزیر اطلاعات آقای علوی همسر خود را که کتبی میخوانده را به منزل تشبیه میکند گویا از بردن نام همسر ننگ دارد . خودتان به خبرهای دو شنبه تابناک مراجعه کنید.
مهرداد گرامى
بسيارى از متشرعين اگر چه جسمشان از حجره هاى نمور بازار و حوزه به خانه ها و پنت هاوس هاى ميلياردى و مدرن نقل مكان كرده، و اينترنت و ماهواره ياد گرفته اند اما فكرشان در همان پستو ها باقى مانده و از زنانشان نزد ديگران نه به نام، كه بعنوان منزل، و با يك درجه ارفاق بعنوان مادر بچه ها نام مى برند.
اين شىء ناموسى تنها بايد در پس پرده سرويس دهد و به توليد مثل بپردازد.
البته ناگفته نماند كه اين شىء، در نزد مسؤلين موارد استفاده ديگرى هم دارد و مى توان مثلاً در مواقع خطر، املاك و اموال مسروقه را به نامش زد و رد اموال را گم كرد.
روحانيون، اين پرده نشينى را نه به زيان بلكه به سود زنان مى دانند و بدن زنان جوان را چون كالايى ارزشمند مى نامند كه تنها بايد براى استفادهء محارم محفوظ بماند. اينان با اين تعارفات و ارزشمند خواندن باسمه اى بدن زنان، پرده نشين كردن آنان را توجيه مى كنند و نيز به اين واقعيت تلخ اذعان مى كنند كه تربيت و قوانينِ اسلامى و فقر و سازو كار هاى محروميت افزاى جامعه، از بسيارى از مردان، گرگانى ساخته و روانه اجتماع كرده است.
البته گاهى براى بستن دهان دشمنان، لازم است پست و مقامى صورى هم به زنان داده شود اما در پشت صحنه، اين مردان كامل العقل هستند كه زمام امور را در دست دارند. نگاه كنيد به زنان نمايندهء مجلس كه اگر سودى از حضورشان به كسى مى رسد، به شوهران و خانواده شان بابت حقوق و مزايا و رانت هاى ميليونى شان است نه به نيمى از جمعيت كشور كه اين زنان آنها را با اصطلاح نمايندگى مى كنند.
و نيز نگاه كنيد به فرهنگ عقب نگهداشته شدهء جامعه ما در مورد جايگاه زنان؛ به مدارك رسمى خود نگاه كنيد. آيا همواره پس از نام خود چه مى بينيد: نام پدر! انگار نه انگار كه مادر نقشى در ايجاد شما داشته است.
فيلم مراسم عقد يكى از آشنايان را مى ديدم كه در خارج از كشور برگزار شده بود عاقد پس از گفتن نام عروس و داماد هم مادر و هم پدر آن دو را نام برد. شگفت زده شدم كه ما در طى قرون، چقدر باورمان مسموم شده و چقدر از روال ساده و طبيعى همه كار و همه چيز دور و دورتر شده ايم.
بگذريم از اينكه امروزه در جوامع مدرن، در هيچ مدرك شناسايى عمومى، نام پدر يا مادر وجود ندارد زيرا پس از هيجده سالگى، هر كس، مستقل از پدر و مادرش بعنوان يك انسان شناخته مى شود.
سرکار خانم آنیتا
قلمتان تیز و تیز تر باد
من باب عقب ماندگی ملایان عزیز
بحثی است در روانشناسی تحت عنوان کودک درون
دکتر هلاکویی آن را به زیبایی تبیین کرده است
انسان دوران متفاوتی را در طول زندگی طی می کند و از کودکی به جوانی و بزرگسالی و پیری و پختگی می رسد
این تحول نه تنها از لحاظ جسمانی بلکه از نظر درونی و شخصیتی نیز جاری است
خلاصه این که کودک درون برخی اوقات تکان نمی خورد که نمی خورد
نوری زاد از آن تحت عنوان کودکان کهنسال یاد کرده است
ملایان از این قماشند
چیز هایی می گویند که عقل را متحیر می کند……..
جناب نوریزاد
به حقیقت پیوستن رویای شیرین شما بطور قطع نشدنی است . اما چندین پله پایین تر از ان , رهبر معظم میتواند همین فردا بطور زنده در تلویزیون شخصا اسامی دزدان رده اول بیت المال را – که ایشان شرعا وظیفه پاسداری از ان را دارد – اعلام کند وبه قوه قضاییه گوش بفرمان (بگفته رییس این قوه) دستور دهد که بلافاصله همه را دستگیر و بیطرفانه محاکمه کند . اگر ایشان تا زنده هست این کار را کرد شاید مردم بی پناه ایران بتوانند پاره ای از گناهان ایشان را ببخشند.
سلام،
آن ریشی که در صورت آقا می بینم اجازه نمی دهد پوست صورت مبارکشان زمین سفت و سخت را حس کند!
دو کامنت من -در پاسخ آقای عرفانییان- از دیروز منتظر تایید ماندهاست.
قسمتی از مقاله جناب اکبر کرمی
ایران را آرام کنیم، جهان هم آرام تر می شود
اکبر کرمی
• سپاه در نقش قدرت مندترین هم دست نهاد روحانیت، منسجم ترین رقیب روحانیون حاکم هم هست؛ فلسطینی کردن سیاست در ایران برای سپاهیان راهبردی دوگانه و دو-سر- سود است. آن ها با فلسطینی کردن سیاست می توانند هر روز بیش تر از دیروز رقیب اصلی خود را به خود وابسته و معتاد کنند …
اخبار روز: http://www.akhbar-rooz.com
شنبه ۱ شهريور ۱٣۹٣ – ۲٣ اوت ۲۰۱۴
………
شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” شعار هوشمندانه ای برای فصل مبارزه با استبداد و زندان بان اعظم ایران است؛ و گرنه همه می دانیم که یک حکومت دمکراتیک می تواند و باید به گونه ای قانونی و مطابق با مناسبات جهانی و حقوق بشری در بسیاری از مناقشات منطقه ای و جهانی حضوری موثر داشته باشد. حتا در فضای بین المللی کنونی که در شرایط پیشادمکراسی قرار دارد، نگرانی های امنیتی کشوری مثل ایران قابل درک و محاسبه است. آن چه قابل درک و محاسبه نیست رفتار رژیم حاکم بر ایران است که با مردم خود و جهان سرجنگ دارد. شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” بازتاب وقاحتی است که تلاش می شود در زرورقی از دفاع از اسلام و مسلمانان به مردم فروخته شود. وقاحتی که در سپاه قدس قاب گرفته شده است. نه غزه و نه لبنان، بازتاب فاجعه ای است که در زندان بزرگ ایران و زندان های کوچک تر اوین، رجایی شهر، کهریزک و لنگرود قم جاری است.
شوربختانه در نزاع اخیز اسراییل و غزه، بسیاری از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی در دام بازی جمهوری اسلامی افتاده اند و با رنگ و بوی غلیظ دینی، فلسطینی و اسراییلی ای که به نوشته ها و گفته های خود داده اند پهنه ی سیاست و سیاست ورزی را دو دستی در اختیار سپاه و زندان بان اعظم قرار داده اند. جدا از نیت خوانی جریان های درگیر در این ماجرا، روشن است که جمهوری اسلامی و سپاه قدس ماهی خود را از این آب گل الود صید می کند و خواهد کرد. او تا همین اکنون هم موفق بوده است؛ دست کم یکی- دو شکاف بزرگ را در میان مخالفان و منتقدان خود فعال کرده و به بسیاری از تباه کاری های جاری خود رنگ پاشیده است.
فلسطینی کردن سیاست در ایران کارکردی دوگانه برای ماشین سرکوب در جمهوری اسلامی دارد. آن ها با این راهبرد از یک طرف تلاش می کنند – دست کم – هواداران مسلمان بالقوه ی خود را متقاعد کنند که اسلام در خطر است و جدال های سیاسی داخلی اهمیت چندانی ندارد و از طرف دیگر می خواهند با دامن زدن به روی کرد ضددینی و پادفلسطینی پاره هایی از منتقدان و محالفان خود، در پهنه ی داخلی آن ها را هرچه بیشتر به عقب برانند. فلسطینی کردن سیاست در ایران، ادامه ی سرکوب و سانسور است که با بالابردن ضریب خطاهای مخالفان و منتقدان، آن ها را آسیب پذیر می کند. فلسطینی کردن سیاست در ایران بخشی از پازل دینی کردن منازعات و رقابت های سیاسی و اجتماعی است که بیش از هر چیز به فرایند توسعه، ترقی و اصلاحات در ایران آسیب خواهد زد. فلسطینی کردن سیاست، بازی دل خواه سپاه و فرمانده گانی هم چون قاسم سلیمانی است؛ آن ها به درستی و به هوش غریزی خود دریافته اند که تا جنگ هست، جمهوری اسلامی، سپاه قدس و قاسم سلیمانی هم خواهند بود.
باسلام
خواهشمندم جواب بدهید
دیروز در همین قسمت از مطالب آقای نوری زاد ( چەرویای شیرینی ) می خواستم نظراتم را بنویسم . خلاصە خیلی سریع و مختصر نوشتم . وقتی نوشتە کوتاهم را تمام کردە و روی دگمە درج فشار دادم کە آنرا بە وبسایت آقای نوریزاد بفرستم ،درست همان لحظە یک پیام کوچک را از همان وب سایت دریافت کردم . ( با عجلە نوشتی آرام باش ) معنی این پیامک چیشت ؟ آیا هم زمان سپاە و اطلاعات روی خط هستند .؟ زیر کامنتی هم کە فرستادە بودم روی سایت پیادە نشد
در انتظار جواب
با درود ؛
برداشتی از نامۀ فرزند ایران به خامنه ای:
” چند تا آقا و آقا زاده (حرام لقمه) را بازخواست کردی ؟ چند نفر را مجازات کردی ؟
( با خدا باش و فقیر ، با ///// باش و ثروتمند !!! )
کدامیک از مدیران به دلیل بی لیاقتی و ناتوانی استعفا داد و عذرخواهی کرد و کدام نماینده و وزیر خاطی مجازات شد ؟
آنها را از جایی به جای دیگر منتقل کردی و از روی کینه و عنادی که با مردم داشتی ، دست آنها را بیشتر در غارت و چپاول باز گذاشتی. ؟”
این که ما مرتب از مسیولین انتقاد می کنیم و نقش خودمان را در تغییر اوضاع نادیده میگیریم. نشانه تسلیم ما به سیستم حکومتی شاه سالاری است. ما همواره در تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی دیده ایم که مردم همیشه به دست و زبان پادشاه چشم دوخته اند. و هر انچه را که مردم داشته اند از پادشاه بوده است. پادشاه دلش خواسته داده است نخواسته نداده است. به این نکته توجه نکرده ایم اگر مردم سالاری میخواهیم ابتدا مردم باید سالار شوند و سالاری کنند. در یک دانشگاه سه نفر استاد قلچماق و تعدادی مامور حفاظت و در هر کلاس یکی دو نفر خبرچین کل دانشگاه را در دست گرفته اند. همه سعی میکنند تا خود را در برابر انها خوار کنند تا مبادا چشم زخمی به انها برسد. روح خود را به انها فروخته اند. میترسند در خفا چیزی بگویند. و یا به چیزی فکر کنند. مثل ادم های خاک بر سر راه میروند و همه نشانه های زندگی را از خود گرفته اند تا مبادا مدعی ای برای جان انها پیدا شود. اگر استادی مزدور در کلاس علم و عقل را انکار میکند. دانشجو میترسد کلمه ای از افکار خود را بگوید مبادا دچار مشکلی شود. تا ملتی سالار نگردد هیچ حکومتی در مقابل انها سر فرود نخواهد اورد
من دو مورد از این موارد را در فرانسه میشناسم یکی در 1992 Pierre Bérégovoy نخست وزیر خودکشی کرد چون به او اتهام زده بودند اپارتمان شخصی او را یک شرکت خصوصی تعمیر کرده است و به او زیادی تخفیف داده است. دوم در زمان سارکوزی در یک مدرسه معلمی به گوش دانش اموزی کشیده میزند رییس جمهور شخصن به مدرسه میرود و از دانش اموز و پدر و مادر او عذر خواهی میکند. درود بر شرافت این ملت
بسمالله الرحمن الرحیم
در ارتباط با این بنده خدا که برای شهرداری کار میکرده و بدست اراذل اوباش با پنجه بوکس کشته شده باید عرض کنم که هر کسی در حال کسب روزی کشته شود شهید محسوب میشود. و انشالله خدا از مصهعی او گذشت میکند و من توصیه میکنم دوستان برای این بنده خدا نیز مثل ان بانوی شاعره حتمن جچندین بار با قرائت فاتحه روحش رات شاد کنند زیرا برای اینکه من قبلن هم برایتان مبسوت گفتم که فاتحه مثل پس انداز هغذیه های روح است. و حدیث و روایت از اصحاب برایتان نقل کردم و میدانم که هنه شما انها را فهمیده اید و حکما نیازی به تکرار و ترتب انها نیست زیرا چون بحمدالله اینجورا که من براورد کردم سطح سواد بیشتر غالب دوستان در حدی هست که حرفا من را متوجه بشوند.
من تصمیم داشتم در این جلسه مقدار در باره شرایط روح در ان دنیا و این دنیا از نقطه علمی بهتون چیز یاد بدم که این تازه درگذشتهبخاطر مضلومیت بیشترش من را کلن از نظر اعصاب ناراحت کرد و ضمن عذرخواهی به عرضتون میرسونم که امروز حالا دیگه این بحث رو طرح نمیکونیم ولی این مژده رو هم بهتون میدم که انشالله دفعه بعد حتمن راحه به اینکه گفتم براتون توضیح میدم . در پایان این جلسه از همه حضار تقاضا دارم برای روح این مرحوم مغفور که حتمن شهید هم تا الان دیگه حساب شده یک یا چند دفعه فاتحه بخونند و فوت کنند اطراف. انشالله خداوند همه شما را در راه راست قرار دهد و انشالله همه مها عاقبت بخیر بشیم. امین.
داستان رستم و سهراب را از کورس عزیز همراه با حواشی آن از بی کنش و حامد گرامی بخوانید:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2014/08/blog-post_25.html
جناب نوری زاد عزیز سلام
گزارش روز دوشنبه شما را خواندم با عکسی که از محل بود از انتخاب محل
جدیدتان خوشم آمد چون مردم بیشتری میتوانند شما را ببینند و گفتگو کنند اما
بعد از خواندن گزارش روز سه شنبه (نود و ششم) بعد از صحبت آن سرگرد در کلانتری
با شما بسیار نگران شدم بخصوص که بخاطر آن پرچم هر تاکسی و ماشینی شما را سوار
نمیکند و خواسته یا ناخواسته مسیری طولانی را پیاده میروید.
(سرگرد مفصل از حوزه ی مأموریتش گفت. که اینجا یک محدوده ی بحرانی است. و این
که ما اینجا کلی کیف قاپ و سارق و چاقو کش و آدم معتاد و مواد فروش و مشکل دار
داریم)
حال اگر به این بهانه با پولی یکی از این چاقوکش ها را مامور چاقو زدن شما
کنند چه میکنید؟ در آخر هم در روزنامه ها مینویسند که کیف قاپ زنی یا سارقی
برای زدن کیف شما به شما چاقو زده و به همین سادگی مردم را خام میکنند. حال
اگر خیلی ها هم این مسئله را باور نکنند در اصل قضیه تغییری ایجاد نمی شود چون
یا به این شیوه شمارا می توانند بکشند ویا ناقص کنند و در پایان آنها برده
اند.
البته شما خود بهتر میدانید که چه کنید ولی بنظر من سعی کنید فقط در همان
محدوده کوتاه راه بروید و* آن مسیر های طولانی را برای رسیدن به آن محل پیاده
طی نکنید که خدای ناکرده در آن مسیر طولانی خطری برایتان پیش نیاید. *
—————————————————
سلام بانوی خوب
من خیلی دیر به این پیام پر مهر شما برخوردم. تعدادی از ایمیل ها نمی
دانم چرا رفته به دوردستهای آرشیو
با این همه: من هستم برای هر پیشامد. اگر قرار باشد کسی را حذف کنند
بهانه اش را هم جور می کنند. حتی در خانه ی خود آدم.
سپاس
جناب اقاي نوريزاد لطفا مطلب زي را بخوانيد واگرر پيگير اموالتان اگر هستيد به ايشان هم راهنمايي فرماييد. ماجرای قالیچه اهدایی احمدینژاد به بانکیمون
کد خبر: ۲۰۳۸۴۵
۰۳ شهريور ۱۳۹۳ – ۰۱:۵۴
«قالیچه ایرانی از سوی دخترخانم نوجوان ایرانی بهعنوان نماینده کودکان و نوجوانان هنرمند کشورمان بهعنوان نماد فرهنگ و تمدن ملت ایران و صلح و دوستی به دبیرکل سازمانمللمتحد اهدا شد.»
این خبری بود که به همراه عکسهایش چهارم مهر91 روی خروجی سایتهای خبری قرار گرفت. حالا بعد از سهسال معلومشده آن قالیچهای که رییس دولتدهم به بانکیمون اهدا کرد، هدیهای از کیسه خلیفه بود. کسی از پیرزن 60ساله بافنده فرش خبر نداشت که حقالزحمهاش بر زمین مانده بود و تولیدکننده هم وجهی بابت آن نگرفته بود.
«اصغر تسلیمی» آن را یکی،دوسال قبل، به امانت نزد مرکز ملی فرش ایران سپرده بود تا در صورت موافقت، تسهیلات بگیرد و در حجم انبوه، تولید کند. ایده طراح این بود که قالیچهها، هدایای دوستی روسایجمهوری ایران به شخصیتهای سیاسی کشورهای دیگر شوند. در آخر اما نهتنها تسهیلاتی به تولیدکننده داده نشد، بلکه تنها قالیچه بافتهشده هم سر از اتاق کار بانکیمون یا مرکز هدایای سازمانملل درآورد؛ آنهم بدون پرداخت هزینه طرح و بافت بافنده.
سال91 که رییس دولت قصد داشت برای نهمین و آخرینبار به نیویورک برود، تصمیم میگیرد فرشی با نقشه ایران به رییس سازمانملل هدیه دهد. در بازار فرش ایران خبر پخش میشود و همه برای یافتن فرش موردنظر به تکاپو میافتند. دست آخر قالیچه موردنظر در مرکز ملی فرش ایران پیدا میشود.
قالیچهای را که به طور امانی به این مرکز واگذار شده بود به نهاد ریاستجمهوری میبرند و همراه تیم ریاستجمهوری سوار پرواز نیویورک میشود. قالیچه منقوش به نقشه ایران و شعر «ایران ای مرز پرگهر» در یک مراسم رسمی با حضور احمدینژاد، الهام و ثمرههاشمی به بانکیمون اهدا میشود. «اصغر تسلیمی» تولیدکننده اصفهانی این فرش میگوید: «سال 80 بود که توسط اداره صنعت، معدن و تجارت اصفهان (بازرگانی سابق) از دکتر فرجی، رییس وقت مرکزملی فرش ایران برای من وقتی گرفته شد. آمدم تهران ایشان را دیدم و نمونه فرش را به ایشان نشان دادم. قرار شد برای تولید انبوه تسهیلات دهند حتی برگههای فرم تسهیلات را هم گرفتم و تکمیل کردم. بعد گفتند بروم و بقیه کار را از اصفهان پیگیری کنم.»
تسلیمی میگوید: «مدتی گذشت و خبری نشد تا اینکه احمدینژاد به سازمانملل رفت. من تهران بودم که خانوادهام با من تماس گرفتند و گفتند از تلویزیون دیدهاند که قالیچه من به بانکیمون هدیه شده است. همه اقوام تماس میگرفتند و تبریک میگفتند حتی در بازار اصفهان هم برای این رخداد جشنی گرفتند.»
این تولیدکننده فرش میگوید بعد از این قضیه برای پیگیری ماجرا به نهاد ریاستجمهوری نامه مینویسد، اما پاسخی نمیگیرد. «تسلیمی» میگوید: «مساله این بود که هیچکس باور نمیکرد من پولی بابت این فرش نگرفتهام. نه شرکایم و نه حتی همسرم. همه معتقد بودند من پول کلانی گرفتهام و کتمان میکنم. همسرم هرازگاهی میگوید حقیقت را بگو، چقدر پول گرفتی؟»
در نهایت، او امسال شخصا به منزل «احمدینژاد» مراجعه میکند: «از ساعت سهعصر تا 10شب جلو در منزلش منتظر ماندم تا بالاخره آمد. محافظان ابتدا مانع شدند اما وقتی «احمدینژاد» قالیچهای که همراهم بود را دید، اجازه داد نزدیکتر بروم. داستان فرش را برایش تعریف کردم و گفتم هیچکس باور نمیکند که پولی نگرفتهام. گفت میخواهی بنویسم با مهر و امضا که من پولی به شما ندادهام؟»
گفتم: «دیگر فرقی برایم ندارد، چه کسی خسارت من را میدهد؟ احمدینژاد گفت من نامهای برای بانک کشاورزی مینویسم شما بروید آنجا پیگیری کنید. نامه هم نوشت از بانک هم تماس گرفتند اما در نهایت به من گفتند اگر اینطور که میگویی ورشکست شدهای، تسهیلاتی به تو تعلق نمیگیرد.» «تسلیمی» میگوید: «از اداره صنعت و معدن اصفهان هم نامهای به مرکز ملی فرش تهران ارسال شده و قضیه را استعلام کردهاند اما جوابی نیامده است.»
«تسلیمی» در ادامه میگوید: «من با آقای فرجی رییس وقت مرکز ملی فرش تماس گرفتم و گفتم آیا میتوانید رسیدی مبنی بر دریافت فرش به من تحویل بدهید اما او گفت که الان بازنشسته شده و سمتی ندارد. حتی گفت که از جریان ارسال فرش به آمریکا هم اطلاعی ندارد.» حالا پرسش این است که قالیچه امانی چرا و چطور سر از نهاد ریاستجمهوری در آورد. «مرتضی فرجی»، رییس وقت مرکز ملی فرش به کل منکر امانیبودن قالیچه است و به «شرق» میگوید: «آنرا یک بافنده به مرکز هدیه کرد اما در زمان ریاست «محمدباقر علیخانی» برای سفر رییس دولت به نهاد ریاستجمهوری داده شد. از ایشان پیگیری کنید.»
«علیخانی» اما نمیداند که این فرش دقیقا چطور سر از مرکز ملی فرش درآورده است. او به «شرق» میگوید: «احتمالا این قالیچه که خیلی پیشتر بافته شده است، متعلق به یکی از اتحادیههای تولیدکننده فرش بوده که به مرکز ملی فرش داده شده و همان اتحادیه هم آن را به نهاد ریاستجمهوری داده است.» او در پاسخ به این سوال که آیا قالیچه هدیه شده بود، میگوید: «نه. جایی در مرکز ملی فرش است که فرشها را بهعنوان نمونه کار ارسال میکنند و این مورد هم از سوی یک اتحادیه به ما داده شد.»
این شبهه وجود دارد که قالیچه از سوی مرکز ملی فرش به نهاد ریاستجمهوری فروخته شده است. «علیخانی» اما این موضوع را تکذیب میکند و میگوید: «ما وجهی دریافت نکردیم. چون در آن زمان نهاد ریاستجمهوری به چنین قالیچهای نیاز داشت ما این اتحادیه را معرفی کردیم و خودشان قالیچه را به نهاد فروختند.» او میگوید: «نهاد ریاستجمهوری همان زمان به تعداد محدود دیگری از این فرشها نیاز داشت، ما همان زمان هم به تیم بافنده و هم به خیلیهای دیگر سفارش دادیم، اما چون تیراژ محدود بود، کسی نپذیرفت.»
همه اینها در حالی است که تولیدکننده قالیچه هدیه دادهشده منکر همه این قضایاست. او میگوید نه کسی سراغ او رفته و نه پولی بابت قالیچه به او داده شدهاست. آنهم درحالیکه نام و نامخانوادگی او پایین قالیچه، بزرگ بافتهشده و دسترسی به او هم از طریق اتحادیه تولیدکنندگان فرش ممکن بودهاست.
در نهایت اینکه پاسخ آخر رییس وقت مرکز ملی فرش بعد از شنیدن همه به توضیحات «شرق» این است: «اگر تولیدکننده آن قالیچه معترض است، به مرکز ملی فرش اعلام کند تا رسیدگی شود. ایشان با تلفن من تماس بگیرد به او پاسخ میدهم.» اگرچه تولیدکننده قالیچه میگوید مراجعهاش به مرکز ملی فرش تاکنون بینتیجه بودهاست
ريشه ها ١٦٢(قسمت ١٦١ ذيل پست قبلى )
فرهنگ
فرهنگ دينى
به زبان من سخن بگو
واكنش زبانى انديشمندان راستين به خواسته اى كه در تيتر بالا بيان شده ، چه در خطاب به قدرت و چه در خطاب به جماعت تنها اين مى تواند بود : به هر زبانى با تو سخن گويم حرف خودم را بايد بزنم ، وگرنه چه بسا در تو ذوب شوم و ديگر من و تويي در كار نباشد تا گفتگو و اصلا زبان در ميان آيد .متفكر اگر بناست حرفش همان حرف مردم يا قدرت يا هر مخاطب ديگرى باشد در آن صورت حرف زدنش تكرار سازى است كه ديگرى مى زند .به اين دليل است كه مى گوييم آزادى بيان انديشه حقى است كه چون ديگر حقوق انسانى متعلق به همه و هر كس است و هر عاملى حتى رأى اكثريت اگر آن را نقض يا سركوب كند عملى ضد بشرى و فى نفسه بيدادگرانه انجام داده است .به همين دليل است كه مى گوييم : آزادى انديشه تنها آزادى اى است كه حد و مرز ندارد و فى نفسه محدود به آزادى ديگرى نيست و نمى تواند باشد .
اما انديشه چون در بيان آيد ،با مخاطبى برخورد مى كند ،هرچند اين مخاطب خود انديشمند باشد و به تعبير افلاتون انديشيدن در اصل گفتگويي درونى باشد .اكنون مى توان از زبان مخاطب انديشمند گفت :با من سخن بگو اما چيزى كه خود مى دانم به من مگو .متفكر مى گويد : من فكر مى كنم كه در نهايت چيزى را بيان خواهم كرد كه بر نادانى تو يا نادانى هر دوى ما گواهى دهد ، اما رهيافت به آگاهى از اين نادنى پرسشگرانه از راه گفتگو مى گذرد .به باور من اين شاكله كلى ديالوگ هاى سقراطى است .در اين ديالوگ ها انديشدن از بالا به جريان نمى افتد .ممكن است موضوع گفتگو ديانت يا عشق يا عدالت يا سياست يا هستى يا خدا يا هر مفهوم والاى ديگرى باشد ،كه دست كم قبلا واژه اى در زبان بوده است اما اين قبليت حق هيچ حكومتى ندارد .بر عكس غالبا سقراط به اين نتيجه عجيب و حيرت انگيز مى رسد كه دير زمانى اين واژه را در زبان روزمره چنان بر زبان آورده اند كه انگار معناى آن را مى فهمند ،و اين معنا بر آنها حاكميت دارد ،اكنون اما ما به نفهمى خود واقف گشته و در برابر پرسش به حيرت افتاده ايم .اين شيوه انديشيدن فرق دارد با برهان آورى هاى حكيمى براى اثبات وجود خدايي كه پيشاپيش نه فقط معنايي براى حكيم داشته بل ايمان به او در تمامى مدت برهان آورى اش مايه يقين و آرامش بوده است .ابن سينا در نمط سى و دوم اشارات و تنبيهات براى خوانندگان كتلبش شروطى مى گذارد .از جمله :إنها نبايد به ملحدانى كه متفلسف يا فيلسوف نما وهستند اعتنا كنند بلكه آنچه را قبلا دريافته اند به فراست دريابند ( تستفرس مما تسلفه ). چنين فلسفه اى كه به راستى نيز يكى از مبرهن ترين فلسفه هاى متعلق به فرهنگ دينى قرون وسطى است ، از آغاز مسير نگاهش به بالاست و به آنچه قبلا كلام وحى إن را به عنوان حقيقت لاريب فيه ابلاغ كرده و زبان و باورهاى همگانى تابع آن است .قريب به اتفاق حكمت هاى قرون وسطى همدوش و همپا با هرم مناسبات قدرت شاهى -بندگى از بالا مايه مى گيرند و افلاتون و ارسطو را نيز با اين بالا نگرى هماهنگ مى كنند .حال آنكه ارسطو اگر در نهايت مبداء جهان را جوهرى محرك اما نامتحرك به نام اوسيا مى گيرد اين رهيافت ترجمه خداى دينى كه قبلا در فرهنگ ، همگان به او و احكامش باور داشته اند نبوده است ،و حال آنكه واجب الوجود ابن سينا ترجمه همان خدايي است كه در فرهنگ دينى حقيقت از پيش تعيين شده است و قبلا هم براى عموم معنايي داشته است . حيرتى كه افلاتون آغازگاه فلسفه مى نامدش به حكيمى كه عقل را دينى مى كند دست نداده است .چون اين حيرت غير از كنجكاوى و جستجوى برهان براى امور ايمانى و دينى است . اين حيرت آن سان كه از ديالوگ هاى سقراطى مى فهميم در اثر سخن گفتن به زبان قدرت والا يا به زبان عوام دست نمى دهد .اين حيرت از همين پايين درست در برابر بى معنا شدن واژه هايي دست مى دهد كه همگان آنها را چنان به كار مى برده اند كه گويي معناى إنها را مى دانسته اند .مادر همه اين واژه ها حق و حقيقت است .فرض كنيد سقراط در زمان ما زنده شود و در شهر تهران دنبال خانه اى بگردد .وارد يك بنگاه معاملات املاك مى شود .ويژگى هاى خانه دلخواهش را به دلال مى گويد .دلال پس از وارسى دفترش ناگهان مى گويد :خود خودشه .درست همونى كه مى خواستى .و در برابر نگاه ناباورانه سقراط به حق و حقيقت و وجدان و شرافتش قسم بخورد كه چون سقراط به دلش نشسته مى خواهد به او حالى بدهد .سقراط حتما خواهد پرسيد : خب ،به من بگو :اين حق و حقيقت يا اين شرافت يا وجدان براى تو چه معنايي دارد .دلال احتمالا با نگاهى عاقل اندر سفيه خواهد گفت :برو ،عمو .تو مشترى نيستى .سقراط نيز كه مى بيند مردم آتن دو هزار و پانصد سال پيش از اين تهرانى قرن بيست و يكمى خيلى آزادتر بودند بهتر مى داند كه سوار ماشين زمانش شود و به زمان خودش برگردد
تفكر از حيرت در برابر همين امور دور و برمان -امورى كه به ما مربوط و ما با إنها در گيريم – آغاز مى شود و نه از امور بالا و والا و برينى كه درست يا غلط ، آنها را به خود نامربوط مى يابيم .بارها شنيده ام كه يك استاد فلسفه بى توجهى دانشجويان به حكمت قديم را نكوهش كرده است .خب ،علت اين بى توجهى به نظر من روشن است .دانشجو مى گويد :اين اختلاف فخر رازى و خواجه نصير در شرح اشارات ابن سينا چه ربطى به حال و روز من و مردم دور و برم دارد .او دست كم ميان فلسفه و علوم انسانى مدرن و وضعيت اكنونى و اينجايي خودش ارتباطى مى بيند .چون در اين ها مسير انديشه از همين پايين و از خود سوژه انسانى آغاز مى گردد ؛از همين زندگى پر تپش و پر تنشى كه فرد مدام با بيم ها و اميد هايش در گير است .حيرتى كه افلاتون آغازگاه فلسفه مى خواندش ، ترس را نيز درخود نهفته دارد .اين حيرت از آن نوعى نيست كه با ديدن يك فيلم علمى تخيلى رخ مى دهد و شور و هيجانى موقت ايجاد مى كند .يك فيلسوف زمانه ما گفته است كه فلسفه از وحشت آغاز مى شود نه از حيرت .مراد از فلسفه در اينجا همان تفكر است . بايد بر اين مطلب پيش گفته (در قسمت ١٦٠) كه تفكر همبسته آزادى است درنگ كنيم .تفكر بايد اين آزادى را به دست آورد و هر تلاشى براى رسيدن به اين آزادى سخت يافتنى گامى است در راه تفكر .چه بسا هنوز هيچ متفكرى به اين آزاده جانى نرسيده باشد ؛ چه بسا نادر متفكرانى اين آزادى بزرگ را آزموده يا به آن نزديك شده باشند .ما همه جا در زنجيريم و با بيم ناگوارى ها دست به گريبان .تفكر ى كه از وضعيت ايدونى آغاز مى شود با اين بيم درگير مى شود و اين درگيرى كوششى است براى رهايي از اين بيم .تفكرى كه خود نيز تسليم لين بيمزدگى مى شود در حقيقت با قدرت هاى بيم پراكن سازش كرده و به زبان آنها سخن گفته است .سخن گفتن به زبان قدرت فرادستى ،و بازى كردن با قواعدى كه اين قدرت تعيين مى كند آفت انديشه بالانگر است كه از قرن ها پيش تا كنون در فرهنگ ما ادامه يافته است .شما همين امروز به دولتى كه به هر حال نماينده مردم است بنگريد :ببينيد نگاهش بيش تر رو به پايين است يا رو به بالا .ببينيد همزبانى با فرادستان را مهم تر مى گيرد يا با مردمى كه خاستگاهش بوده اند .ببينيد طرف خطابش بيش تر مردم است يا رأس هرم . اين اسارت فكر در قدرت فرادستى تا آنجا كه من دريافته ام ريشه بسيارى از مصايب تاريخ فرهنگ و سياست ماست
اصلاحيه
نادنى پرسشگرانه(غلط)…………..نادانى پرسشگرانه (درست)
فيلسوف نما وهستند……………..فيلسوف نما هستند (درست)
با پوزش
• راجع به پهباد شنیدی؟..می دونی چیه؟ قل قلیه؟ میزنی زمین هوا میره؟ اصلا میدونی تا کجا میره؟
• راجع به علم رهبر جهان که در ایران هست شنیدی؟ میدونی چه چیزهائی میدونه؟ میدونی چه چیزهائی نمیدونه؟ ببخشید کفر گفتم! مگه چیزی هست که ایشون ندونه!
• اصلا میدونی رهبر ما از من وشما بهتر میدونه پهپاد چیه؟ البته من خودمو برای شکسته نفسی نوشتم والّا ما یه عمری بغل دست قلعه مرغی زندگی کردیم و کّلی طیاره دیدیم!
• جالا حتما میگی بابا بالاخره این لامصب چیه؟.عرض میکنم.از نظر رهبری و طبق فتوای ایشون” پهپاد چیزی است که دیده نمیشود ولی اطلاعات جمع میکند”!..کیف کردی!.
• طبق گزارشات موثق فرماندهان سپاه ازاین بصیرت سنگ کوب شده اند چون تا حالا فکر میکردند پهپاد دیده میشود واطلاعات هم می آورد میدهد!
• حالا یه پهپاد اومده رو نطنر و برادرا زدنش..احسنت..اولا باید دید این تل آویو تا نطنز رو چه جوری اومده که هیشکس ندیده است! .خوب بقول برادرها “پنهانکار بوده و رادار گریز”..بقیه شون “آشکار کارن و رادار ماچ کن”!
• حالا چون برادرها گفته اند با موشکی که بهش زده اند هنوز هم قطعاتش سالمه معلوم شد که این موشک از نوع موشکهای حماس است که 5000 تاش یه پمپ بنزین رو اتیش میزنه! حالا دشمن هم فهمید موشکهای حماس از کجا میآد!.. ما هم اساسی خیالمون راحت شد که ما چه بخوابیم و چه بیدار باشیم برادرا بیدارن و مشغول کلید زدن و پهپاد زدن و دید زدن! چه رویای شیرینی!
درتونس ماجرای یک جوان دستفروش انقلابات بهارعربی را رقم زد و رژیم های شش کشورعربی را تغییرداد ودرایران مثل آب خوردن جوان می کشند وآب ازآب تکان نمی خوردبنده درپس این فریادخاموش حوادثی را می بینم که وضعیت عراق وسوریه درمقابل آن هیچ خواهد بود وسرنوشت رهبران ومقامات دخیل دراین جنایات وتبهکاریها به مراتب بدترازصدام وقذافی وبشاراسد خواهد بود.
درود و وقت خوش اقای نوریزاد عزیزم این غزل را پیش از حرکت وحضور در مراسم تشییع در حدودنیم ساعت بروی کاغذ اوردم،نگفتم سرودم چرا که من درشعر فقط تفنن میکنم،ضمنا از قول من به بعنوان یکی از کمترین مردم ایران به دوستداران بفرمایید(همه آزادیخواهان میبایست یک عکس با نوریزاد بگیرند
—————————
ای شاعر مهر آئین، ای دور زکین، سیمین
بانوی غزل بدرود،ای درّ ثمین،سیمین
یادتو و نام تو برجاست و برجایی
شعر تو و شور تو در ماست،ببین سیمین
آنکس که تو را نشناخت،کش بی خرداست وخام
آزرده مباش آنها اینند و همین،سیمین
امروز همه گیتی از عامی و از عارف
درسوگ تو اندهگین،گریان و غمین سیمین
غافل نشدی هرگز،شعرت همه حرف دل
هشیار و عدالتخواه،پر درد و حزین،سیمین
ماجمله بدین راهیم،جز این نه بپیمائیم
سوگند به آزادی،سوگند به دین، سیمین
ای شاعر مهر آئین، ای دور زکین، سیمین
بانوی غزل بدرود،ای درّ ثمین،سیمین
سلامی دوباره ، سپاس گذارم که به من این امکان و فرصت را دادید که عرایضم را با شما درمیان بگذارم من مصدی اوقات شما شدم و پیام فرستادم باوجودیکه میدونم پرمشغله و گرفتار هستید ولی خواهشمندم هر زمان که فرصت داشتید ، لطفا حتما بخوانید. درحقیقت خواستم تا برای دیده شدن کارهایم و نیز راهنمایی بیشتر یاری ام کنید و از این بابت خوشحالم پس مختصر توضیحی برایتان مینویسم: جناب نوری زاد ؛ من خود را یک نوجوان 19 ساله میبینم که در اسفندماه یک سال به عمرم اضافه شد ولی همچنان بدون هیچ نتیجه ی مطلوب ، بدون هیچ پیشرفتی ، دارم به هدفم از دور نگاه میکنم و هرچقدر هم سعی میکنم حرکتی داشته باشم ، دویدن راحس کنم ،گامی بردارم ، میبینم که هنوز بر سر جای خود ایستاده ام و گاهی حتی حس میکنم عقب تر هم میروم…از اینکه حتی فکر خسته گی در ذهنم هم باشد ناراحت میشوم اما حقیقت زندگی ام این گونه شده…به خصوص در این 2 سال اخیر خستگی و ناامیدی بیش از حد مرا که همیشه با خودم فکر میکردم باید بجنگم و مبارزی خستگی ناپذیر باشم ؛ در خودم پیچانده و با درد نگه ام میدارد.. من خودم را نوجوانی میبینم که در ایران، در یکی از شهرهای ایران ،اصفهان ؛ با همه ی وجود تلاش میکند که هم دیدش را گسترش دهد هم حرف و نظر و عقیده اش را بیان کند. ایده ها و افکاری که در ذهن دارم را بارها به گمرک مغزم میبرم و در آن مجبور میشوم انبار کنم. این خواسته ی من نیست ولی اگر بخواهم به اطرافیانم هم چیزی از آن بگویم، چون قدرت نمایش ندارم باید شاهد آن باشم که دیگری،کسی که حتی دوست و رفیق من است از آن ایده استفاده کرده و من نظاره گر آن. فضایی که در اطراف حس میکنم،حس خوبی نسبت به آن ندارم،فضایی که کارها متداول است و مثل یکدیگرند و یکدیگر کپی میکنند و حتما هم باید در خط فکری آنها باشی و اگر ساختاری بخواهی بشکنی، مسیرت را خودت جور دیگری ببینی ، به انزوای شخصی می روی . چند سالی ست که حس و حال من این چنین است،بارها ایده های خود را بیان کردم و دیگران استفاده کردند و من با سن کمم نسبت به آنها در آن لحظه هیچ چیزی ندارم که بگویم به ایشان. چون نه امکان و قدرت نمایش دارم و نه شرایط و امکانات اینکه در هر زمان که خواستم کار کنم و حرف و نظرم را در قالب عکس یا فیلم بیان کنم… و همیشه به حکم اینکه سن ام عددی را بیان میکند که برای همگان پر از فرصت و مهلت تلقی میشود گاهی حتی از قصد مرا دور میکنند که قوی تر و سنگین بار تر بشوم در آینده..من سعی میکنم بفهمم،یاد بگیرم حتی از همین اتفاقات درک داشته باشم اما خب مگر من چه چیزی میخواهم؟ و یا چند بار در زندگی ام اینقدر انرژی و انگیزه ی درونی را با خود خواهم داشت برای کار کردن و ساختن ؟ مدتی در این جوامع هنری حضور نداشتم،هم اکنون هم ندارم،تنها بودن و دست تنهایی فعالیت کردن مرا آنقدر اذیت نمیکند،من از اینکه تلاش کنم لذت میبرم، از اینکه مبارزه کنم لذت میبرم ولی نداشتن پول ،امکانات و محیطی مناسب برای بیان و رشد و رشد خلاقیت( اگر در من باشد) ؛ است که مرا بسیار آزار میدهد. هیچگاه امکانات فیلم را نداشتم با اینکه تلاش کردم برای به دست آوردنش.. ولی یک دوربین عکاسی نیمه حرفه ای را از پدر و مادرم حدود 7 سال پیش هدیه گرفتم و همین زندگی مرا زیرو رو کرد.. حدود به چهار سال پیش ایده ای در ذهنم داشتم که بسیار مشتاق تر از همیشه شدم که آنرا در غالب مجموعه عکس بیان کنم . با همه ی مشکلات اقتصادی و اجتماعی و دست تنها بودنم ، در حد توانم چندین ماه جنگیدم تا بالاخره حدود به چهار سال پیش آنرا آماده کردم،همه ی سختی ها،سختی های مالی،مشکلات امکانات،مشکلات شخصی و اجتماعی را به هر طریقی پشت سر گذاشتم که با این هدف و انگیزه که گامی ، قدمی مواثر در مسیر اهدافم باشد… ولی تا به امروز موفق نشدم که به هدف و انگیزه ی خودم برسم . برایم آرزو شده .و البته هر روز میترسم و نگرانم که همچو گذشته عکسها کپی شود و یا کارکترها و اشیا و غیره متداول شود و من همچنان بدون هیچ پیشرفتی ، بدون هیچ گسترش مطلوب سواد و نگاه ، زمان و عمرم را از دست میدهم.. مجموعه ای با عنوان “مـسـلـخ” با همان هدف و آرزو در سرما و گرما تهیه کردم. من نمیخواهم بگویم که کارها بسیار عالی هست و هیچگاه با این طرز فکر، نظرها و عقایدم را در فرم عکس ( و در غالب اتود فیلم ) بیان نکردم ولی هرچه باشد ایده ای در چهار سال پیش از من بود چرا که من میخواهم دید و علمم را گسترش دهم تا بتوانم افکار و نظر و عقایدم را هر روز بهتر بیان کنم. و هدفم در زندگی همین است که پژوهش کنم و نگاهی صحیح داشته باشم و در محیطی مناسب قرار بگیرم و از اشخاص بزرگ و دارای تجربه یاد بگیرم و حرفها و عـقیده هایی را که لازم است در زمان مناسب بیان کنم و کار کنم.. از حجم و مجسمه، از نقاشی و تئاتر همه را با کمک تنها استاد زندگی ام، پدرم تجربه کردم ولی بیشتر حس میکنم به سینما و عکاسی بیشتر نزدیکم و در من آمیخته تر… حال که خواسته ی گسترش علم و دید و توانایی برای اجرا را دارم برای هدفهایم میخواهم کمک بگیرم. نمیدانم چگونه و چطور ، ولی از شما خواهش میکنم که به من هر طور که بهتر و مناسب تر میدانید راهنمایی و کمکم کنید چند فریم از مجموعه ی نامبرده را برایتان به عنوان نمونه میفرستم و میخواهم که به من کمک کنید که به همان هدف برسم. ( البته به دلیل مناسب نبودن اینترنتم مجبور شدم حجم و کیفیت آنها را کاهش دهم ) یا اینکه اگر میدانید ممکن است گامی صحیح و تاثیر گذار باشد برایم ، به نمایش در بیایند و جهان ببیند یا در جایی منتشر شوند و یا هرچیز دیگری که شما بهتر میدانید و بدانم آیا میتوانم در مراکز و دانشگاه ها در مسیر اهدافم گام های محکم تر و بهتری بردارم؟! میدانم که ممکن است شاید در تخصص اصلی شما نباشد ولی قطعا شما اشخاص بیشتر مربوطه را میشناسید و دوستانی دارید که من بتوانم برای رسیدن به اهدافم از شما و ایشان یاری بجویم و خواهشمندم اگر امکان پذیر است مرا راهنمایی و کمک کنید..من میخواهم کار کنم ، حرف و نظر و عقیده ام را بیان کنم و بهتر از قبل در بیان افکارم توانا تر بشوم ، فیلمهایی که در ذهن دارم را بسازم ، عکس هایی را بگیرم و مهمتر از همه در کنار اشخاص بزرگ و اساتید درس بگیرم و تجربه کسب کنم… میخواهم مشغول کار بشوم و مفید باشم ..تلاش کنم و سعی به پیشرفت داشته باشم مجددا از شما سپاسگذارم که وقت گذاشتید و امیدوارم تونسته باشم مفید و مختصر نوشته و منظورم را بیان کرده باشم.. منتظر پیام شما خواهم بود ارادت / آرمین
آقای دکتر نوریزاد
به عنوان یک شخصیت فرهنگی از شما میخواهم در کنار سایر فعالیتهای خود اندکی هم اگر صلاح میدانید به ترویج فرهنگ دموکراسی بپردازید. گاه اگر صلاح میدانید به دنبال کنندگان خود که بیش از صد و پنجاه هزار نفر هستند گوشزد کنید که کسی را از روی ظاهر قضاوت نکنند و به باد ناسزا نگیرند و تهمتهای جور و واجور به او نزنند. به آنها بگویید که تحمل عقیده مخالف از بنیادهای دموکراسی است که در میان ایرانیان بسیار بسیار کم است. به آنها بگویید در وجود هرکدام از ما یک دیکتاتور مخوف خوابیده که تنها فرصت نیافته که بیدار شود و روی تمام دیکتاتورهای تاریخ را سفید کند. به آنها بگویید قضاوت را به خدا واگذارند و تنها به خود بپردازند. بگویید عفت کلام داشته باشند و حتی بدترین افراد را به باد ناسزاهایی که هریک به قول مادر من صد غسل واجب دارد نگیرند. راستش از بکار بردن لفظ اصطبل برای مجلس توسط شما هم گله دارم ولی جرئت نکردم بنویسم. ادب و ملایمت کلام شایسته شماست. سرمش باشید و آنرا ترویج کنید. به این جوانان بیاموزید که هرکه هرجور خواست فکر کند به ما مربوط نیست تا زمانی که ضرری به اجتماع و افراد دیگر نزده. خیلی دلم خون است برادر خیلی . یک کامنت پای آخرین پست شما گذاشتم که در امریکا هم تبعیض هست چندین ایمیل حاوی فحش های رکیک برایم آمد و آنها که آنجا میبینید که مرا مریض و آقا زاده و خانم حکومتی خطاب کرده اند شسته رفته هایش هستند. آنوقت از اطلاعاتی ها توقع دارید؟ همه مان همینیم اخوی. همه
آقای نوری زاد مرگ این کارگر( علی چراغی) قلب من را به در آورده. ایران نیستم تا ببینم مردم چگونه از کنار این مسائل راحت می گذرند. اما مطلبی نوشتم. این کمترین ادای دینی است به روان ان مرحوم. آگر قابل بود می توانید به اشتراک بگذارید. https://www.facebook.com/photo.php?fbid=330441927115234&set=a.105050486321047.11892.100004482872058&type=1&relevant_count=1 «یافتن رد آن نگاه» خودم را که مرور می کنم به دو اصل می رسم که خشم مرا از استبداد در ایران دو چندان می کند: 1- خشونت 2- مرگ در خیابان های تهران قدم می زدم رد خشونت در چهره تک تک ما موج می زد. یا خشن بودیم و یا قربانی خشونت. اما مهمتر از همه عادی شدن خشونت است. اگر دو تا راننده تاکسی سر یک مسافر دعوا کنند ما داخل یکی از ماشین ها نشسته ایم و نگاه می کنیم. اگر دعوا بالا بگیرد و همدیگر را لت و پار کنند ما از ماشین پیاده می شویم و یک تاکسی دیگر می گیریم و می رویم و آن دو راننده همچنان دعوا می کنند. چون خشونت قاطی دود تهران شده و ما به آن عادت کرده ایم. این گذشتن «بی خیال» و «به من چه مربوط» مردم از کنار خشم مرا ترسانده است. خشونت نیروی انتظامی در برخورد با مردم بر سر مسائل شخصی، خشونت درون خانواده، خشونت کلامی کارمند ادارات با ارباب رجوع ها خشونت علیه زنان و بچه ها، همه برایمان عادی شده است. همه تلاش می کنیم از این موقعیت ها فرار کنیم. اما همه حداقل یک و یا چند بار درگیر این خشونت شده ایم و کما این که قربانی اصلی یکی از اینها بوده ایم. در اتوبان های تهران رانندگی می کنم مدام باید مراقب باشم که قربانی یک حادثه رانندگی نشوم. تصادفات رانندگی در جاده های ما زود منجر به مرگ می شود. این کمترین تاوانی است که در مقابل تخلف، استاندارد نبودن جاده ها، خستگی راننده های اتوبوس و کامیون از دو شیفته و سه شیفته رانندگی کردن ها در بر بیابان، می پردازیم. امکان نداشته که ما در طول مسافرت های درون شهری و بیرون شهری تصادفی ندیده باشیم که چند نفر در آن نمرده باشند. و ما فقط گفتیم “آخ آخ، بیچاره خانواده شون” و این تمام عکس العمل ما بوده. و اندکی خوشحال که خدا را شکر ما قربانی این حادثه نبودیم. برای ما مرگ عادی شده همچون همان خشونت. اما محال است که ما و یا خانواده ما و یا یکی از دوستانمان قربانی تصادفات و یا اتفاقات قریب الوقوع(مانند زلزله و یا همین طوفان تهران) نبوده باشیم. هر کس از مرگ زخمی دارد. اما مرگ هم قاطی دود تهران شده و ما هر روز آن را استشمام می کنیم. مرگ برای ما عادی شده و این خطرناک ترین فاجعه ای است که روان یک جامعه را آلوده کرده است. چون زندگی مفهومش را از دست داده است. دوستی نوشت چرا یک سیاهپوست در امریکا کشته می شود مردم تظاهرات می کنند، پلیس از ساعت 10 شب به بعد حکومت نظامی اعلام می کند اما مردم همچنان ایستاده اند و تظاهرات می کنند. چون یک نفر انسان کشته شده است. و علیرغم بالا بودن آمار خشونت و مرگ در امریکا هنوز مرگ برای مردم این کشور عادی نشده است و هنوز مرم در مقابل خشونت می ایستند. اما در ایران یک کارگر ساده دستفروش در مقابل فرزند پسرش توسط ماموران شهرداری با مشت و لگد و پنجه بکس کتک می خورد و سر آخر در بیمارستان جان می دهد. و هیچ کس هیچ اعتراضی نکرده است. شهردار محترم گفته باید تحقیق شود ببینیم چه کسی متخلف بوده مامور ما و یا مقتول؟ شهردار همان منطقه هم اصلن این قتل را به ماموران شهرداری نسبت نمی دهد و مشکل را بر گردن کس دیگر می اندازد. به همین راحتی مُرد. یک نفر، یک انسان یک کارگر مُرد و ما می گذریم از کنار مرگش. و شاید ته دل راضی هستیم که دستفروش نیستیم و یا کارتن و زباله های بازیافت جمع نمی کنیم و یا مامور شهرداری نشدیم، و خدا را شکر که ما هنوز زنده ایم. و شب در بستر تحقیر خود آرام می خوابیم. اما یافتن رد نگاه پسر این دستفروش(علی چراغی) زیاد دشوار نیست. به جایی دور از زوایه دوربین که از او عکس می گیرد نگاه می کند به دور از کسانی که شاید آمده اند قضیه را ماست مالی کنند. و با دادن گزارش خبر مرگ یک نفر دیگر، ارزش زندگی را از معنا تهی کنند. در نگاه این پسر نفرت است. خشمی که روزی می تواند در یکی از خیابان های تهران تبدیل به فاجعه شود می تواند خشمش دامن مرا و یا فرزندان مرا بگیرد. این نگاهی که بحق پر از کینه است. کینه از نظامی که جوابگوی مرگ پدرش نیست. این نگاه تصمیم گرفته تا خود قاضی شود و روزی خود به دادخواهی از مرگ پدر قانون را اعمال کند. چون قانونی برای التیام بخشیدن به زخمش نیست. یافتن رد نگاه این پسر در سمت راست تصویر سخت نیست. به مرگ بی دلیل پدرش می اندیشد و مادری که مثل پارچه کرباس از هم وارفته و نمی داند با آینده چه کند… از این روز مرگ برای این پسر هم عادی می شود
داستانی که خودم ردیفش کردم بخونید به زبان کوچه بازاری و خودمونی هست شاید خوشتون اومد البته یکمش رو از جایی شنیدم _ مـــلــت روبـــاتـــــی…. ___ یـک کارخـانه قـند تازه در یک شهر کوچک تاسیس شده بود .. این کارخانه به شدت در حال رشد بود . و هر روز سود دهی بیشتری داشت روزی شیخ و امام جمعه شهر به نزد رئیس کارخانه می آد و میگه کــه کارخانه شما سود خوبی می دهد و باید ما هم در این لفت ولیس یک سهمی داشته باشیم ..رئیس کارخانه که از این حرف اون آخوند جا خورد سفت زد و گفت …////مـگه خارش بکشی که یک چیزی به تو و امثال تو بدم من دارم کار میکنم و دهنم آسفالت میشه چرا تو هم باید سهم ببری و شریک بشی …من هیچ سهم به تو نمیدم برو عمو جون تهش ام به آخونده گفت نابرده رنج گنج میسر نمی شود _ آخوند برگشت و گفت این حرف آخرته …رئیس کارخانه گفت حرف اول و آخرم همینه مگه خارش بکشی که یک قرون به تو بدم آخوند گفت باشه ..و تو دلش گفت یک دهنی تو از تو آسفالت کنم که خودت حض کنی …. آخوند رفت نماز جمعه و بعد از نصیحت ملت روبات مسلک فکر نکن …فرمود قال فلان امام کــه خوردن قــند حرام است زیرا در وقتی که نی شکر به قند تبدیل میشود این قند خاصیت مشروبات را پیدا میکند و هرکس قند بخورد نجس و حرام باید شلاق بخورد … آقا دیگه ملت یک دونه قندم نخوردن کار به جای کشید که اون شهرهای اطراف هم یک قند هم نمیتونست کارخانه بفروشه به سمت برشکستگی پیش رفت… رئیس کارخانه که دید اوضاع خرابه و فهمید قدرت روحانیت چیه حسابی رفت بود تو پاچش این قدرت غیبی ..اومد سر میز مذاکره و امام جماعت آخوند کلید دار مغز مردم رو دعوت کرد …. گفت جناب امام جمعه شما با ترفندی که زدی دهن ما رو آسفالت کردی اوضاع ما خرابه یک کاری بکن از ورشکستگی در بیام اینجور که نمیشه….. آخوند گفت تو که میگفتی من نمیتونم باید خارش و بکشم ..خارش و کشیدم هیچ دهنتم سرویس کردم ..من اوضاعتو دوباره رو راست میکنم اما یک شرط داره که به جای اون 1 سهم اول 10 سهم میخوام رئیس کارخانه که دید چاره ای نیست گفت باشه ..اما شما که گفتی حرامه چطور میخوای ردیفش کنی این ملت قند و دیگه حرام میدونن شیخ گفت تو کارت نباشه این تخصص منه … امام جمعه بعد از چرب شدن سیبیلش رفت روی منبر و گفت ای مردم قند حرام است ولی قال فلان امام که اگر قند را قبل از خوردن در چای فرو ببریم حرامیش برطرف بلکه ثواب زیادی هم دارد و بهشت در انتظار شماست … حالا ملت قند بخر و کی نخر و کارخانه از برشکستگی نجات پیدا کرد اینجا بود که رئیس کارخانه قدرت آخوندیسم و روحانیت و فهمید و با یک دست شدن با این آخوند و پیوند سرمایه و قدرت نامحسوس آخوندیسم دهها کارخانه دیگر تاسیس و جیبهای مردم رو خالی و خودشون به نون نوایی رسیدن ….. …… مرتب به سفرهای بلاد کفر جهت راهنمایی دختران آنجا به دین الهی میکنند
سلام جناب نوریزاد مدتی بود تصمیم داشتم احوالی بپرسم و خدا قوت بگم
من بعد از انتخابات 88 نوشته های شما رو تماما خوانده ام دوستداشتم تمامی نوشته های شما چه در زمان اصلاحات چه زمان بعد انتخابات تا کنون رو به صورت فایلی ذخیره کنم و گاها اونا رو بخونم و با خودم داشته باشم نمیدانم ایا امکانش هست یا نه و اگر هست چگونه
2 شما اساسا هنرمند هستید گرچه اکنون نقش منتقد حکومت رو ایفا میکنید نوشته های شما صادقانه پر مغز و واقعی است ولی نمیدانم چرا گاها که در کنار ان احساسی زیبا گنجانده میشود بهتر بر دل می نشیند مثلا زمانی که تابلوهایی از عشق در کنار نوشته هایتان بود حس خاصی نیز منتقل میشد
3اینکه در نوشته هایتان علیرغم به چالش کشیدن مفسدان و پخمه ها و چپاولگران این مملکت یادی از پدر و مادر و افرادی که بر ما حقی دارند و خلاصه از خصلتهای خوب انسانی نیز یاد میکنید خود نشان از پاکی و صداقت شماست و نوشته های شما رو وزین تر میکند
4جناب نوریزاد حرکت شما در جهت افشاگری و اصلاح این حکومت میباشد(به نظر من) ولی من شخصا با توجه به انچه که پیرامون خودم میگذرد به این نتیجه رسیده ام که اصلاح در این مملکت با این حکومت محال است شما در جهت افشاگری انچه که در پستوهای این نظام میگذرد موفق بوده اید ولی به نظرم هیچ گونه توفیقی در جهت اصلاح حاصل نشده و نخواهد شد
5 فسادی که شما انرا به طرق مختلف بیان میکنید به نظر من اصل و اساس ان به ثروت اندوزی مال دوستی مقام طلبی انسان بر میگردد گرچه اون فرد میتواند اخوند وسپاهی و نماینده مجلس و کاره های این نظام باشه و شما در نوشته های خود مدام انگشت بر روی این افراد میگذارید جناب نظر من اینست فساد را در جای جای این نظام میتوان دید حال انکه شما هیچگاه اشاره ای بدان نداشته اید من پرستارم در محیط کاری خودم با پزشک سروکار مستقیم دارم به نظر من گرچه نجات جان بیمار جایگاه خاصی دارد ولی عمده پزشکان ایران بیمار را به عنوان کیسه پولی در نظر دارند که به هر نحوی باید با چاقویی نامریی اون کیسه رو درید و هرچه در ان هست غارت کرد و فرق هم نداره که این بیمار بی بضاعت هست یا خیر من با پزشکانی سرو کار دارم که امروز بیمار را مرخص میکنند و عصر یا فردا وی را دوباره به مطب میکشند و اینقدر این عمل رو انجام میدهند تا به هر نحوی شده پول زیر میزیشان تامین شود بماند که قبل از اینکه بیمار را در این بیمارستان دولتی بستری کنند به هر کلکی شده وی را به بیمارستان خصوصی میکشانند پزشکانی هستند که مثلا عمل کمر یا ارتوپدی رو انجام میدن جالبه بدونید علیرغم اینکه حق العمل رو از بیمارستان میگیرند و علیرغم اینکه ماهیانه پول چندین میلیونی از بیمارستان تحت عنوان پرکیس یا کارانه میگیرند بیمارستان رو مجبور به تهیه وسایل مورد استفاده عمل بیمار مثلا وسایل خاصی مانند کیج و غیره که در عمل کمر استفاده میشود از شرکت خاصی میکنند و بابت استفاده وسایل اون شرکت از اون شرکت به طور غیر مستقیم پولی که حتی گاها به دو میلیون هم میرسه دریافت میکنند جالبه بدونید این پول به طور نامحسوس به قیمت وسایل مورد استفاده شده اضافه شده است که اگر خود بیمار این وسایل رو تهیه کنه باز علیرغم پول زیر میزی که به پزشک داده به طور غیر مستقیم باز یه پولی به پزشک میده و جالبه علیرغم این دریافت ها باز دنبال ایینند که از بیمار زیر میزی بگیرند
جالبه بدونید در هیچ کجای دنیا حرفه پزشکی مثل ایران درامدی به این حد نداره و جالبه علیرغم این همه درامد به هیچ کس جوابگو نبوده و مسیولیت پذیر نیستند جالبه بدونید یکی از همین پزشکان که از اشانتیون شرکتی که وسیله جراحی اون شرکت استفاده کرده بود و حدود یکماه به اتریش تحت عنوان دوره اموزشی رفته بود تعریف میکرد اختلاف حقوق یک جراح و تکنیسین اتاق عمل کمتر از دو برابر میشه جالبه در ایران بیشترین بار کاری بیمارستان بر دوش پرستاران میباشه و حقوق پرستاران در حد بقیه کارمندان روز کار و عادی بیمارستان می باشد
جناب این گوشه ای از وضع بیمارستان در ایران میباشه که موارد بسیار زیاد دیگه ای هست که بعدا عرض خواهم نمود نگاه کنید به نظر شما اسم این محیط کاری رو چه باید نامید بیمار نالان پرستار نالان و بی نظمی های بی حد وحصری که ما از ان خبر داریم و این وسط فقط عده ای میبرند ومیخورند روز به روز ثروت اندوزی
خب جناب نوریزاد ببینید فساد در جای جای این مملکت رخنه کرده است و به نظر شما ایا این فساد رو میتوان ریشه کن کرد البته من ریشه و ام الفساد در این مملکت رو از همون جاهایی که شما بر اون انگشت نهاده اید میدونم موارد دیگری هم بود که بعدا خواهم نوشت با تشکر
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
در محفل عاشقان خوشا رقصیدن
دامن زبساط عافیت برچیدن
در دست سر بریدهٔ خود بردن
در یک یک کوچه کوچهها گردیدن
جناب کوروس گرامی
درود بر شما، خسته نباشید
پرسشی برای من با خواندن متن های شما بوجود آمد. اگر زمان داشتید به آن پاسخ دهید.
رازی فرستادن پیامبران را زیر پرسش قرار داده است. رازی بر این باور است که زیان ادیان از سود آن ها بیشتر است و فرستادن پیامبران را نیز گونه ای از نابرابری میبیند که منجر به کشت و کشتارهای درون دینی و بین دینی فراوان گردیده و هم اکنون نیز ادامه دارد. پرسش من این است که دیدگاه دیگر فیلسوفان شناخته شده درباره پیامبران و ادیان چیست؟ در گوشه ای از گفته هایتان اشاره ای به کانت داشتید که بیان میکند که باید شناخت را کوچک کنم تا جایی برای ایمان باز کنم. در گوشه ای دیگر از گفته های شما بیان نمودید که حقیقت دینی، برهان های قابل اثبات در دست ندارد. کمی بیشتر به آن بپردازید.
حامد عزيز درود بر شما
مسائلى كه در ريشه ها دنبال مى شوند به نظر خودم مسائل امروز ما هستند كه ريشه هايي ديرينه دارند .چرا پس از گذار به عصر مدرن تفكر انتقادى پيگيرى كه به چيزى در حد فلسفه هاى و علوم انسانى مدرن منجر شود رخ نداده است ؟ چرا راه آزاد انديشى همواره با موانع درونى و برونى مسدود گشته است ؟ شرايطى كه تفكر إزادانه و انتقادى را ممكن مى سازد و در پى آن علم و صنعت مستقل نيز شكوفا مى شود چرا در كل ميسر نشده و هرچه داريم جرقه هاي جسته و گريخته و مستعجل از ايثار افراد تك رو است ؟ چرا همواره رشته پيوند ميان انديشمند و همگان با قيچى هاى نامريي گسسته شده است ؟ چرا غالبا كلى هايي بى ارتباط با همين امور جزيي و زمينى پيرامونى بر اين جزئيات حكومت كرده اند و مانع از آن شده اند كه امور كلى و ساختارى از پايين ،از زمين و از همين مسائل و مصائب مبتلابه ما استخراج شوند و نه از تحكم يك حقيقت از پيش تعيين شده ؟چرا ورود به جهان مدرن از نظر سبك انديشيدن و اتكا به خرد و آزادى خود بنياد اين همه دشوار بوده است ؟در اين انديشه نگارى ها كه از راه گفتگو و نقد همزمان دوستان پيش مى روند بيش از حق يا بطلان درونمايه عقايد رازى يا كانت من جوياى ساختار ها و روش هايي هستم كه انديشه ها درچارچوب آنها زاييده و پرورانيده شده اند . با اينهمه بنا دارم پس از فرهنگ دينى به فرهنگ مدرن بپردازم و اميدوارم در آن بخش خواست شما اجابت گردد .سپاس بسيار از توجه شما .
اگر اشتباه نکنم
کانت فرد مذهبی بود و هدفش اثبات خدا بدون استفاده از کتب آسمانی بود…..
آنچه کانت را پر اهمیت می کند روشی است که برای شناخت استفاده کرد
این روش انقلابی در فلسفه به وجود آورد که جناب کورس بار ها به آن اشاره کرده است
فرد پژوهشگر باید از موضوع شناخت آزاد باشد
در فیزیک کاربردی مشکل مشابهی هست در اندازه گیری ها
یعنی هر گاه بخواهید پدیده فیزیکی را اندازه گیری کنید وسیله اندازه گیری خود موجب بر هم ریخته شدن اندازه پدیده می شود و شما هرگز نمی توانید اندازه واقعی را دریابید. بنا بر این فیزیک دان ها همواره در پی روش هایی هستند که بتوان پدیده ها را اندازه گیری کرد بدون آن که این اندازه گیری تغییرنا خواسته ای در آن ها بوجود آورد. یعنی وسیله یا روش اندازه گیری (شناخت) باید از پدیده (موضوع شناخت) مستقل باشد.
کاری که دین می کند مثل آن است که وسیله اندازه گیری شما اعداد از پیش تعیین شده ای را به شما تحویل دهد. دین به شما اجازه آزاد شدن از موضوع شناخت نمی دهد چرا که دستگاه حقیقتی از پیش ساخته ای است و حقیقتی غیر از خود را بر نمی تابد. یعنی اگر کسی با روش های مدرن شناخت به نتایجی غیر از آنچه دین اعلام کرده برسد کارش با کرام الکاتبین است.
بحث خود سانسوری را که به خاطر می آورید. در آن جا مثالی زده شد که غزالی با تمام نبوغ و استعدادی که داشت خود را محدود به دین کرد و حاضر نشد روشی که در ابتدا آغاز کرده بود را به پایان برد. وی می گوید:” به همه چیز شک کردم…..” وی همه چیز را باطل اعلام کرد تا روشی پیدا کند برای اثبات آن ها. این نابغه در واقع بسیار پیش از کانت در پی روش شناختی بود که از موضوع شناخت مستقل باشد. یک دفعه دست از جست و جو برداشت و دشمن فلسفه شد. چه دیده بود؟ به چه شناختی دست یافته بود؟ چه ترسی در دلش ایجاد شده بود؟ می ترسید چیزی بگوید که خلاف دین است؟
با سلام،،، آقای قالیباف در رویای شیرین تشویق جدا سازی جنسیتی شهرداری سیر می کند وسرمست از این نبوغ شگفت انگیز به سر می بردو به آقای شهردار گزارش شده که بعد از جداسازی راندمان کار خیلی بالا رفته است !!!!!!!!!!! حالا ما توقع نباید داشته باشیم که آقای شهردار برای این مسائل وقت بگذارند ایشان به قوه قضاییه ارجاع داده اند.!!!!!!!!!!!!! منتها بر سر منبر به ما می گفتند حکومت اسلامی که ما بنیان خواهیم گذاشت نمونه حکومت امام علی (ع) است که وقتی در حکومت آن امام خلخال از پای زن یهودی ربودند امام گفت : اگر کسی از این درد بمیرد قابل سرزنش نیست . ونسل ما چه ساده لوحانه اعتماد کردیم و………………………
با سلام اقای نوریزاد ظاهرا رهبر حرفاتونو شنیده و برای اینکه ثابت کنه اینجور حرفا تو کتش نمیره راست رفته بیمارستان سراغ مهدوی کنی رو به موت بلکه مرده ی به زور زنده نگه داشته شده و براش از درگاه خدایش سلامتی ارزو کرد .
محمد ایمانی فوادی در یادداشتی در فیس بوک خود نوشت:
خودم را که مرور می کنم به دو اصل می رسم که خشم مرا از استبداد در ایران دو چندان می کند: ۱- خشونت ۲- مرگ
در خیابان های تهران قدم می زدم رد خشونت در چهره تک تک ما موج می زد. یا خشن بودیم و یا قربانی خشونت. اما مهمتر از همه عادی شدن خشونت است. اگر دو تا راننده تاکسی سر یک مسافر دعوا کنند ما داخل یکی از ماشین ها نشسته ایم و نگاه می کنیم. اگر دعوا بالا بگیرد و همدیگر را لت و پار کنند ما از ماشین پیاده می شویم و یک تاکسی دیگر می گیریم و می رویم و آن دو راننده همچنان دعوا می کنند.
چون خشونت قاطی دود تهران شده و ما بهش عادت کرده ایم. این گذشتن «بی خیال» و «به من چه مربوط» مردم از کنار خشم مرا ترسانده است. خشونت نیروی انتظامی در برخورد با مردم بر سر مسائل شخصی، خشونت درون خانواده، خشونت کلامی کارمند ادارات با ارباب رجوع ها خشونت علیه زنان و بچه ها، همه برایمان عادی شده است. همه تلاش می کنیم از این موقعیت ها فرار کنیم. اما همه حداقل یک و یا چند بار درگیر این خشونت شده ایم و کما این که قربانی اصلی یکی از اینها بوده ایم.
در اتوبان های تهران رانندگی می کنم مدام باید مراقب باشم که قربانی یک حادثه رانندگی نشوم. تصادفات رانندگی در جاده های ما زود منجر به مرگ می شود. این کمترین تاوانی است که در مقابل تخلف، استاندارد نبودن جاده ها، خستگی راننده های اتوبوس و کامیون از دو شیفته و سه شیفته رانندگی کردن ها در بر بیابان، می پردازیم. امکان نداشته که ما در طول مسافرت های درون شهری و بیرون شهری تصادفی ندیده باشیم که چند نفر در آن نمرده باشند. و ما فقط گفتیم آخ آخ، بیچاره خانوادهشون و این تمام عکس العمل ما بوده. و اندکی خوشحال که خدا را شکر ما قربانی این حادثه نبودیم. برای ما مرگ عادی شده همچون همان خشونت. اما محال است که ما و یا خانواده ما و یا یکی از دوستانمان قربانی تصادفات و یا اتفاقات قریب الوقوع(مانند زلزله و یا همین طوفان تهران) نبوده باشیم. هر کس از مرگ زخمی دارد. اما مرگ هم قاطی دود تهران شده و ما هر روز آن را استشمام می کنیم. مرگ برای ما عادی شده و این خطرناک ترین فاجعه ای است که روان یک جامعه را آلوده کرده است. چون زندگی مفهومش را از دست داده است.
دوستی نوشت چرا یک سیاهپوست در امریکا کشته می شود مردم تظاهرات می کنند، پلیس از ساعت ۱۰ شب به بعد حکومت نظامی اعلام می کند اما مردم همچنان ایستاده اند و تظاهرات می کنند. چون یک نفر انسان کشته شده است. و علیرغم بالا بودن آمار خشونت و مرگ در امریکا هنوز مرگ برای مردم این کشور عادی نشده است و هنوز مردم در مقابل خشونت می ایستند. اما در ایران یک کارگر ساده دستفروش در مقابل فرزند پسرش توسط ماموران شهرداری با مشت و لگد و پنجه بکس کتک می خورد و سر آخر در بیمارستان جان می دهد. و هیچ کس هیچ اعتراضی نکرده است. شهردار محترم گفته باید تحقیق شود ببینیم چه کسی متخلف بوده مامور ما و یا مقتول؟ شهردار همان منطقه هم اصلن این قتل را به ماموران شهرداری نسبت نمی دهد و مشکل را بر گردن کس دیگر می اندازد.
به همین راحتی مُرد. یک نفر، یک انسان یک کارگر مُرد و ما می گذریم از کنار مرگش. و شاید ته دل راضی هستیم که دستفروش نیستیم و یا مامور شهرداری، و خدا را شکر که ما هنوز زنده ایم. و شب در بستر تحقیر خود آرام می خوابیم. اما یافتن رد نگاه پسر این دستفروش(علی چراغی) زیاد دشوار نیست. به جایی دور از زوایه دوربین که از او عکس می گیرد نگاه می کند به دور از کسانی که شاید آمده اند قضیه را ماست مالی کنند. و با دادن گزارش خبر مرگ یک نفر دیگر، ارزش زندگی را از معنا تهی کنند. در نگاه این پسر نفرت است. خشمی که روزی می تواند در یکی از خیابان های تهران تبدیل به فاجعه شود می تواند خشمش دامن مرا و یا فرزندان مرا بگیرد. این نگاهی که بحق پر از کینه است. کینه از نظامی که جوابگوی مرگ پدرش نیست. این نگاه تصمیم گرفته تا خود قاضی شود و روزی خود به دادخواهی از مرگ پدر قانون را اعمال کند. چون قانونی برای التیام بخشیدن به زخمش نیست. یافتن رد نگاه این پسر در سمت راست تصویر سخت نیست.
به مرگ بی دلیل پدرش می اندیشد و مادری که مثل پارچه کرباس از هم وارفته و نمی داند با آینده چه کند… از این روز مرگ برای این پسر هم عادی می شود.
باید خیلی چیزها در کسی باشد که نیست و باید خیلی چیزها در کسی نباشد که هست و وقتی چنین کسی همهٔ اختیارت مملکت را قبضه کرده و ثروت کشور را غارت و دوستانی دارد که مایهٔ شرم اهریمند، انتظار از این موجود بیهوده نیست؟ پر واضح است که هست،اما مهم است که هرگز از یاد نبریم سرچشمهٔ اصلی همهٔ این فلاکت ها، غارتها و جنایات کجاست و مهمتر این که تکرار آن از هر آدرس غلطی جلوگیری کند.
حكايت كل زدن و هوچى گرى صدا و سيما در نمايش اعتراضات آمريكايي ها به كشته شدن سارقى حين فرار مصداق اين ضرب المثل ماست :
آبكش به آفتابه مى گه :دو سوراخه
صدا و سيما به راست يا دروغ اخبار كارى ندارد .اما به هر حال مخاطبانى دارد كه بايد خبرها را باور كنند . بخش عمده اى از اخبار پس از اعتراضات مردمى سال٨٨ شامل نمايش چند باره و برجسته شده در كشورهاى غربى مى گردد .در كنار آن شاهد بايكوت خبرى اخبار مربوط به اعتراضات داخلى ،دستگيرى و حبس و حصر و شكنجه و اعدام هاى داخلى هستيم .مخاطبان بايد در واقع باور كنند كه همان طور كه احمدى نژادمى گفت و آقاى قريب النظرش هنوز مى گويد به زودى غرررررررب فرومى پاشد و پرچم ولايت فقيه و امامت شيعى بر فرق كره زمين كوبيده مى شود و مردم تمامى جهان نيز دست افشان و پاكوبان به اين حكومت جهانى عدالت گستر خوشامد مى گويند همان طور كه روزى مردم ايران به پيشباز اعراب شمشير بدست رفتند . شما ممكن است بى درنگ معترض شويد كه آقا جان در س عصر اينترنت ديگر چه كسىانى ممكن است اين توهمات بيمار گونه را باور كنند ؟ چه كسانى ؟ همان كسانى كه نوريزاد به آنها داعشيان سرزمين من مى گويد . اين داعشيان البته قليل اند ،اما غم نان و پول ندارند و چون وجدان و عقلشان نيز كپك زده است ،قوه توهمشان تا بخواهيد كار مى كند ؛به اندازه صد و اندى جلد كه بحار الانوار مجلسى نوشته و قوه تخيل دانيال نبى و دانته و ميلتون و ماركز در برار قوه تخيل حضرتشان لنگ مى اندازد .مى گوييد :شوخى مى كنى يا شايد بگوييد شمار زيادى از آراى جليلى متعلق به ارز فروش و دلار فروش و وكلاى مهاجرات و سكه فروش و دارو فروش و مانند اين ها بود كه تصور مى كردند اگر جليلى نيايد كاسبى شان كساد مى شود .در كل با اين نظر كه اصل مطلب جيب و پول است مخالفتى ندارم ،اما در عين حال انسان موجودى است ايدئولوژيك كه نمى خواهد باور مند كه همه هستى اش مادى است و در حقيقت هم انسان همواره از زندگى صرفا مادى و حيوانى به معنوياتى از جمله موسيقى ،شعر ،نقاشى ،و كتاب پناه برده اند تا زندگى سگى خود را بپوشانند يا شايد بربكشند. اما معنويات سست عقلان همان توهمات است . مى گويي :پدر جان ؛گيرم كه اين درست باشد اما كوبيدن عن قريب پرچم ولى بر فرق جهان بشرى ؟!!!!! آخر چه كسي اين را باور مى كند ؟مى گويم :هركس كه باور دارد كه از در غيب باورنكردنى ترين چيزها هم ممكن مى گردد ؛بله ؛ اين توهم از نظر هر انديشه خردمندانه اى آن قدر چاله چوله پر ناشدنى دارد كه آبكش در برابرش لنگ مى اندازد .اما براى آن جماعتى كه در جام جهان بين ضرغامى فروپاشى عن قريب استكبار جهانى را مى بينند هر چاله پرناشدنى از در غيب پر مى شود . بله ،توهمات لجام گسيخته بيمارگونه اى چون مديريت جهانى به دست دزدان احمدى نژادى و سانسور چيان ضرغامى شايد براى قليلى باور پذير باشد ؛اما قدرت و مكنت اينان قلت آنها را جبران مى كند .بت اعظم اين عده قليل را جوهره نظام مى نامد ؛ جوهره بايد صاحب همه چيز باشد ،ثروت ملى بايد ثروت جوهره باشد .كافى است تحقيقى كنيد در باره حساب بانكى امثال نقدى و رادان و مجتبى و مكارم و مصباح و محصولى و خاورى و رحيمى و مشايي و برادران اسكله چى و مابقى بر و بچه هاى مافيا . اين هزار فاميل نفتخوار در كنف حمايت پدرسالار به راستى هم كه جوهره حيات يك ملت را ملك پدرى خود مى داند ؛آزادى رسانه و بيان و مطبوعات مال آنهاست ،امكان اردوكشى هاى خيابانى در ايامى كه نماينده الله آنها را ايام الله نام نهاده مال آنهاست ، سر گل بورسيه هاى تحصيلى و به اصطلاح تحقيقى مال آنهاست ،سهم شير بودجه مال مؤسسات بى در و پيكر آنهاست ،تجارت كشور در دست آنهاست ،حق سخنرانى هاى صد من يك غاز مخصوص آنهاست ،دانشگاه هايي كه بايد مغز پوياى يك كشور و ساحت آزادى باشند در چنگ آنهاست .فقط از باب مشت نمونه خروار بگويم :حسين بشيريه و سروش و سيد جواد طباطبايي و با سواد ترين استاد ها اخراج شده اند و الله كرم و محمد على رامين و بسيارى از اصحاب فرقه متوهميه و چماقداران سابق جايشان را گرفته اند ،اما خب ،دانشگاه جايي نيست كه به آسانى تسليم اين حضرات شود
اما امواج گسترده اعتراضات در آمريكا و مقايسه آن با خاموشى مردم ليران حتى در برابر نوريزادى كه دليرانه بار ستم و درد فروخورده خاموشان را بر دوش حمل مى كند بيش از آنكه از جهل و خاموشى وجدان مردم خوب و عزيز ميهن ما نشان داشته باشد گوياى بسته بودن راه هاى ابراز همبستگى ملى در وطن ما و باز بودن همين راه ها در إمريكاست . اگر بتوانم در پاسخ آقاى بابكم در پست قبلى بعدا پاسخى خواهم داد .عجالتا ضمن تأييد كلى پيشنهادهاى آقاى عرفانيان بايد عرض كنم :نخستين شرط هر مبارزه اى شناخت واقعى طرف مقابل و در اينجا همان اقليت قدرتمند است .دو ديگر چارچوب كلى خود ما يافتن و ساختن راه هايي براى همبستگى ملى از جمله راه هايي براى پيام رسانى ا-گسترده و ٢- مؤثر است
دکتر قالیبف باید افتخارنامه رهبری را به دیوار اطاقش منسوخ کنه که شهردار و سردار شهری هست که به جای گربه ها امروزه آدمها در سطلهای زباله آویزان شدند. به همین سادگی باید گفت جستجو در سطلهای زباله شهرداری حتی برای حیوانات بهداشتی نیست چه آدمهای بینوای ایرانی که در آن فرو روند. انسانیت شناسی رهبری و مسیولین این نظام نکبت باره
دهه50 که دانشجو بودیم ازقول یکی ازنویسندگان بزرگ گفته میشد/از وقتی کاری ازما ساخته نباشد مرده ایم!/ .امروز درخبرهاآمده بود..مقام رهبری به عیادت!..جناب کنی رفته وبرای وی آرزوی سلامتی کرده اند.
آقای نوریزاد گرامی چرا از دیگر صاحب منصبان جمهوری اسلامی نمیگویید.امروز در سایتها خواندم که به دلیل کشته شدن یک کارگر بی گناه ۳ روز اعضای عمومی اعلام شده و آیات عظم مکارم شیرازی از شیراز ،عالم الهدی از مشهد ،نوری همدانی از همدان پای پیاده و شیون کنان عازم تهران شده اند برای چه ؟ برای طلب بخشش از خانوادهٔ این کارگر مظلوم.
در تهران هم احمد خاتمی ریشهای خود را تراشیده و صدیقی دیگر صدای بغض آلودش یاری نمیکند و از بس که اشک ریخته به بیمارستان اعزام شده است.
برادران لاریجانی تمام شتر مرغهای خود را سر بریده تا خیرات برای این کارگر مظلوم کنند.
با سلام و عرض ادب حضورتان .
یه چند سال پیش یک بحص عجیبی بین کاربران شبکه های اجتماعی , که حتی موجب شد چندین نویسنده و روشنفکر ! ( در خارج از ایران , من زیاد اطلاعی از داخل ایران ندارم در این مورد ) در رسانه ها در مقام جواب دهی بر آیند ! موضوع این بود که بعضی ها میگفتند مردم ایران و حتی منطقه به زور شمشیر واز سر ناچاری اسلام آوردند و …. , همانطور که گفتم چند تا از دوستان ملی مذهبی مان دست به قلم بردند و با آوردن شواهدی از احادیث و کتابهای چند صد ساله عنوان کردند که مگر میشود دینی مثل اسلام و دانشمندان مسلمانی ( که بعدها ظهور کردند) به زور شمشیر اسلام آورده باشند ؟!!!
1) در یک مجموعه از سخنان منتشر نشده ! از آقای خمینی ( که در یوتوب موجود است) ایشان میفرمایند اسلام آمد و با شمشیر بیشتر از نصف دنیا ! را فتح کرد تا شما را آدم کند ! همین صحبت رو وقتی اون پاپ آلمانی گفت دنیای اسلام اعتراض کرد !
2) خوب به حرکت امروز داعش بنگرید و همین رو هزار و دویست سال پیش تجسم کنید ! ( نه روزنامه ایی بود نه اینترنت و رسانه ایی و… ) سربازان اسلام در خاک ایران پیشروی میکردند و سر میبریدند ودعوت به اسلام واین دویست سال طول کشید !!!
این جوابی است به آن دوستان از طرف داعش .
فقط!! هشیارم!! بیدارم!!؟…. از تنبلی بیزارم!! در ادامه آن نیست!!؟
درودون علیکـــــم!!
( کامنت دوم )
هموطنان گرامی، چگونه خامنه ای موفق شده است یک ملت را بترساند و خانه نشین کند؟ و با نیروی قهریه همچنان حکومت پر از فسادش را پا بر جا نگهدارد.
من فهرستی خلاصه از اقداماتی که او از ابتدای رهبریش انجام داده را برای شما بر می شمارم تا بعد به راه حل برسیم.
برای اجرای سیاست ایجاد وحشت ابتدا انصار حزب الله را در تهران و بعد در تمام شهرستانهای بزرگ و کوچک از اوباشان تشکیل داده است اقدام بعدی او نیروی انتظامی را با نصب سرداران سپاه به ابزار ایجاد وحشت تبدیل کرده است اقدام بعدی سپاه را از نیروهای معتدل تصفیه و بازنشسته کرده و تندروها را با دادن درجه سرداری به ابزار سرکوب مردم تبدیل کرده است اقدام بعدی ابتدا حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی و سپاه و قوه قضائیه را به خدمت گرفت و در قدم تکمیلی با ایجاد سازمان اطلاعات سپاه و اختصاص بندی ویژه در اوین به آن و باز گذاشتن دست آنها برای هرجنایت و شکنجه ای این سازمان مخوف را در خدمت خود گرفت اقدام بعدی تعدادی از قضات قوه قضائیه مثل مقیسه و صلواتی را برای ایجاد وحشت در خدمت این سازمان مخوف قرار داده است اقدام بعدی رواج شکنجه و اعترافات دروغین تلویزیونی و راه اندازی کهریزک و بکار بردن شیشه نوشابه برای یک ملت با شرافت را و منصوب نمودن قاضی مرتضوی فاسد که در میبد یزد پرونده خلاف عفت عمومی داشته است را بعنوان دادستان!! برای ایجاد وحشت بکار گرفته است اقدام بعدی منصوب نمودن حسین بازجو بعنوان نماینده و شمشیر و تک تیرانداز!! خود برای بی آبرو کردن یک ملت فرهیخته و مصون نمودن او از مجازات نموده است اقدام بعدی تبدیل نمودن بسیج از یک نیروی مردمی به مشتی مزدور و آدمکش شستشوی مغزی شده برای ایجاد وحشت در مردم نموده است اقدام بعدی آلوده به دزدی و غارت کردن تمام اطرافیان خود از سردار و نماینده مجلس تا امام جمعه ها و آیت الله ها، تا این افراد آلوده و مصون از تعقیب بخاطر حفظ منافع خود هم که شده ناچار باشند از او حمایت کنند و …..
اینها اقداماتی است که او طی این 25 سال رهبری برای پیاده کردن سیاست النصر بالرعب انجام داده است او از روز اول می دانست که در قلوب مردم جای ندارد و با ترساندن و ایجاد وحشت باید به حکومتش تداوم دهد و حال با اتکا و پشتیبانی این ابزارهای سرکوب و جلوس بر روی تخت سلطنت در مقابل یک ملت درمانده و کمر شکسته ناجوانمردانه گردن گلفتی می کند.
حال سوال این است ما بعنوان ملت ایران برای مقابله با این دیکتاتور چه باید بکنیم؟ ما که این ابزارهای حکومت را در اختیار نداریم تا برای مقابله با او بکار بگیریم بر فرض هم که این ابزارها را داشته باشیم ما که نمی توانیم شکنجه گر باشیم، قاضی صلواتی داشته باشیم، کهریزک راه بیاندازیم، مثل انصار حزب الله رفتاری اوباشانه داشته باشیم که اگر این کارها را بکنیم با او هیچ تفاوتی نداریم دیگر چه لزومی دارد یک دیکتاتور برود و دیکتاتوری دگر بیاید اساسا اینگونه رفتارها با مرام و آرمانهای ما سازگاری ندارد و به همین دلایل است که با دیکتاتور مخالفت می کنیم.
حالا سوال این است پس ما چه باید بکنیم؟ پاسخ این سوال همان کلیدی است که قفل فرو بسته ملت ایران را باز می کند و این کلید را چه زیبا نیاکان ما در قالب ضرب المثل در اختیار ما قرار داده اند و هر ضرب المثل، پشتوانه اش یک کتاب مطلب و حکمت است که نیاکانمان خلاصه آنرا در قالب یک جمله برای فرزندانشان به ارث گذاشته اند و آن ضرب المثل که کلید حل این معماست این است”” مار از پونه بدش می آید، جلوی لانه اش سبز می شود!!”” درود بر پدران و مادران ما که تجربه های خود را در قالب چه پندهای حکت آموزی برای ما به یادگار گذاشته اند و خود رفته اند و زیر خروارها خاک آرمیده اند، درود و صد درود، حیف نیست از این تجربه های آزموده شده استفاده نمی کنیم؟ حال یک ملت ترسیده، برای بکار بردن این تجربه نیاکانش و خنثی کردن سیاست النصر بالرعب دیکتاتور، باید ببیند دیکتاتور از چه چیزی می ترسد همان را جلوی لانه اش سبز کند!! و این چنین است که این قفل با کلید نیاکانمان باز خواهد شد!!
. حال سوال اصلی این است دیکتاتور از چه چیزی می ترسد؟ برای پاسخ دادن به این سوال نیاز نیست تحلیل کنیم یا حدس و گمان بزنیم و یا اینکه تخمین بزنیم که هر کدام اینها احتمال خطا دارد بلکه برای پاسخ به این سوال بجای حدس و گمان و تحلیل و تخمین رجوع کنیم به عملکرد خود دیکتاتور!! او خودش در اعمال و رفتارش نشان داده است که از چه چیزی می ترسد همان چیزی که او از آن می ترسد را باید جلوی لانه اش سبز کنیم و اگر ما به پشتوانه همدیگر موفق به انجام این کار شویم که حتما می شویم از آن لحظه به بعد است که سیاست النصر بالرعب او نه تنها شکست خواهد خورد بلکه وارونه خواهد شد!! یعنی این ترس از جان ملت ایران رخت بر خواهد بست و متقابلا به جان دیکتاتور خواهد افتاد!! و بی خوابیها و بی قراریهای او شروع خواهد شد و هر چه جلوتر برویم او با ایجاد ترس بیشتر شروع به عقب نشینی خواهد کرد!! و با هر عقب نشینی او ملت ایران قدم به قدم پیروزی را در آغوش خواهد گرفت!! آری این چنین است هموطن، بیائیم حکمتی که نیاکانمان با این ضرب المثل برایمان به یادگار گذاشته اند را با کمک و همت همدیگر بکار بیاندازیم و شیرینی آنهم گوارای وجود ملت شریف ایران. حال سوال این است که خامنه ای از چه چیزی می ترسد؟ پاسخ این سوال به استناد رفتار او در طی این مدت رهبریش این است او از دو چیز می ترسد و من هر دو ترس او را در کامنت بعدی به قضاوت و داوری شما هموطنانم خواهم گذاشت.
در انتهای این کامنت یک تلنگری از سر درد به عزیزانی که در این سایت قلم می زنند خواهم زد باشد که هشیارتر شویم.
آهای کاربران محترم این سایت، آهای مدعیان مبارزه با دیکتاتوری، آهای روشنفکران عزیز، مگر ما تجربه تلخ روشنفکران سال 57 را پشت سر نگذاشته ایم؟ مگر منتقد آنها نیستیم که چرا راه را از چاه تشخیص نداده اند؟ حال شما با این تجربه گرانسنگ در کجای کار ایستاده اید؟ مگر کمر شکسته و خمیده یک کشور و یک ملت بزرگ را نمی بینید؟ مگر این ملت کمر شکسته، خواهران و برادران و هموطنان شما نیستند؟ چرا هیچ راه عملی را برای باز کردن این قفلهای فروبسته نشان نمی دهید؟ چرا راه پیشروی را برای ملت ایران هموار نمی کنید؟ تا کی باید بالا و پائین به پریم و خوش باشیم و بگوئیم هشیارم!! بیدارم!! و هیچوقت هم از تنبلی بیزارم!! که سرنوشت ما را تغییر می دهد خبری نباشد!!؟ تا کی باید دلمان خوش باشد که آفتابه لگن، هفت دست، ولی شام و نهار، هیچی!!؟ خطاب به همه شما عزیزان می گویم، هر چی هیچی نمی گن، پس چی که تشر می زنم.
در کامنت بعدی دو چیزی را که دیکتاتور از آن شدیدا می ترسد را توضیح خواهم داد با من همراه باشید…ادامه دارد
شیشه عمر دیو
یکی دیگر از اختراعات پر معنی ایرانیان است
باید دید شیشه عمر دیو چیست و کجاست………
با سلام
فرق این کشور با آمریکا و ژاپن و دیگر نقاط جهان تنها در نداشتن مردمی بی غیرت و بی تعصب و ترسو و پست و …..(همج الرعا !!!!) است با اینکه خود باور داریم که هنر نزد ایرانیان است و بس!!!!؟؟؟ همه چیزمان باید به هم بیاید
لیاقت این مردم ، همین رهبر و همین دین و همین مسئولان بیش نیست . اف بر من و ما؟؟؟؟
باید برای همیشە اقرار کرد کە ما ملت ایران خود پسند ، بی سواد ، ترسو ، سر بەزیر ، مطیع جهل و خرافات ،بی بخار هستیم ، اگر نە ، در کدامیک از کل کشورهای جهان بە اندازە ایران ظلم و ستم . دزدی و غارت بیت المال مردم بی توجهی بە سرنوشت و رفاه مردم معتاد و جنایت ، درصد طلاق . بی کاری ،رشوت، اعدام ، زندانیان سیاسی ……….. وجود دارد .
دقیقا هر جای خر باشد ،خر سوار هم هست . مگر ما از مردم تونس ، لیبی ،مصر ، یمن .سوریە، عراق، تایلند و غیرە چە کم داریم . هیچ شک و تردیدی وجود ندارد کە ایران اسلامی از همە آن کشورهای مزبور دیکتاتورتر هست . کار بە جای رسیدە کە حتی ایرانیان خارج از کشور از ایرانی بودن خود خجالت می کشند . از میان ٧٥ میلیون اگر ما نیم میلیون نوریزاد داشتیم . سرنوشت ما غیراز این بود
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
و به همکاران با وفا وگرامیتان و هموطنان غیور وخرد ورز
طنز و تمسخر بسیار زیبائی را در مورد ///// رهبر مسلمین جهان ، نوع ایرانیش نوشته اید.
اما مطمئن هستم که جیره خواران و چاپلوسان ، این متن را بعنوان حدیث و واقعیت تاریخی در آینده تبلیغ و نقل و قول خواهند کرد.
در احادیث و بر سر منابر نمونه های بی حساب داریم و با آب وتاب تعریف می کنند: چهره خمینی در ماه دیدن ، شق القمر محمد و یا علی(ماه را دو نیمه) کردن ، خر دجال ، زنان حوریه 40 متری ، با خر به عرش هفتم رفتن و با خدا چانه زدن در مورد تعداد رکت نماز ، یا علی گفتن خامنه ای در هنگام زایمان ووو… حوصله و وقت بیهوده می برد. البته متعجب و خنده آور اگر به خواهیم از این مزخرفات ولا طائلات و خرافات خودمان را سرگرم کنیم. و البته سر ما را هم با همین حرف ها شیره مالیده اند و مشغول ! فقط برای به چنگ گرفتن خانم قدرت و ثروت مردم ، همین و بس !
با آرزوی تندرستی و موفقیت وتشکر از امکان و درج نظر دگری در وب سایتتان
بخشى از گزارش راديو فردا در بارهء حضور موتورسوارانی با پرچم داعش در خیابانهای بانه و سنندج
“- واکنش مردم محلی وقتی این افراد در خیابانها میآیند چیست؟
– در بانه مشخصاً مردم ترسیدند. مخصوصاً کسانی که در بازار بودند چیزی نتوانستند بگویند و انتظار داشتند که نیروی انتظامی بیاید و نیروی انتظامی هم که آمده هیچ حرکتی نکرده حتی از مردم هم سؤال نکرده. مردم معمولاً میترسند از این تعداد. ترسشان هم از دو جهت است. یکی این وحشیگری که سازمانی به نام داعش تا امروز در این مورد ماهیت خودش را نشان داده، و دوم از این میترسند که اینها وابسته به خود جمهوری اسلامی باشند، نیروهای سپاه و اطلاعات جمهوری اسلامی باشد. از این نظر از آنها میترسند.”
پايان نقل قول
واقعيت چيست آيا؟ آيا داعش لولويى نيست كه نظام برآورده براى آنكه مردم از ترس آن مار غاشيه، از زندگى در دامان عقرب جرار سر به عصيان بر ندارند؟
ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﺰﻳﺰ ﮔﺮاﻣﻲ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ و ﺩﺭﺩﻣﻨﺪ ﻣﺤﻨﺮﻡ ﺑﺎﺑﻜﻢ
ﺧﺪاﻭﻛﻴﻠﻲ ﺷﺮاﻳﻄ ﺧﺮ اﻧﺪﺭ ﻋﻘﺮﺑﻴﺴﺖ ” ﻓﺮﻣﺎﻳﺶ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﻣﻼ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ و ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻮاﻓﻖ اﻳﻦ اﻣﺮﻧﺪ ‘ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻋﻤﻠﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺭاﻫﻲ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﻮﺩ ‘ ﺑﻨﺪﻩ ﭼﻨﺪ ﻧﻜﺘﻪ ﺭا ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻢ ” اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ‘ ﺁﻳﺎ ﻣﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻫﺴﺘﻴﻢ ‘ﺩﻭﻡ ‘ﺁﻳﺎ ﻣﺎ اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﺩﺭﻭﻥ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﺭا ﻭاﻗﻌﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ‘ ﺳﻮﻡ ‘اﻧﺘﻆﺎﺭاﺕ ﻣﺎ اﺯ اﻳﻦ ﻣﺒﺎﺭﺯاﺕ ﭼﻴﺴﺖ
ﻧﻜﺘﻪ اﻭﻝ :اﮔﺮ ﻣﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻫﺴﺘﻴﻢ ‘ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ‘ ﺷﻌﺎﺭ ﻧﻮﻳﺴﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻣﺒﺎﺯﻩ ﺿﺪ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺗﻲ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻛﺮﺩ ‘ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺩاﺭﻡ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ اﻧﻘﻼﺏ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭ و ﺩﻳﻮاﺭﻫﺎﻱ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺷﻌﺎﺭ ﺗﺰﻳﻴﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ و ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻴﺪاﺩ اﺯ ﺣﺎﻝ و ﻫﻮاﻱ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﻳﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﮒ ﺑﺮ اﻳﻦ و ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪاﻱ ﺗﻨﻆﻴﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻱ ﻓﺮﺩ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺑﺘﻮاﻧﺪ اﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﺣﻖ ﻣﺴﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﻨﺪ ‘ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﺗﻲ ﺷﺮﺗﻲ ﺳﺒﺰ ﺭﻧﮓ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺗﻌﺪاﺩ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺑﮕﺬاﺭﺩ ‘ ﻳﺎ ﻣﺜﻼ ﺗﺮاﺷﻴﺪﻥ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺳﺮ ﺑﺮاﻱ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺷﺪﺕ ﻏﻢ و اﻧﺪﻭﻩ ﺧﻮﺩ از ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺑﻶﺗﻜﻠﻴﻒ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ ” ﺁﻭﻳﺨﺘﻦ ﭘﺮﭼﻢ ﺳﻔﻴﺪﻱ اﺯ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺎﺯﻝ ‘ﺑﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪاﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ‘ﻣﺜﻼ (ﻣﺎ ﺑﻪ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻣﻌﺘﺮﺿﻴﻢ) “””””ﺳﻴﺴﺘﻢ ﻫﺮﻣﻲ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺟﻮاﺑﮕﻮ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺷﻜﻞ ﻛﻪ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ اﺯ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮﻳﻦ ﻛﺴﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭا ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﺮاﻱ ﺭاﻫﭙﻴﻤﺎﻳﻲ ﺳﻜﻮﺕ و ﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺗﻮاﻓﻖ ﺷﺪﻩ ﻓﻌﺎﻝ ﺷﻮﻧﺪ و ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ اﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺭا ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﻛﻨﻨﺪ “”””””””
ﻧﻜﺘﻪ ﺩﻭﻡ :اﮔﺮ ﻣﺎ اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﺩﺭﻭﻥ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﺭا ﻭاﻗﻌﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻳﻜﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﻲ ﻛﻨﻴﻢ ‘ اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺭا ﺭﻫﺎ ﻛﻨﻴﻢ و ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﻢ
ﻣﻦ ﻣﻂﻤﻴﻨﻢ ﻛﻪ اﺻﻼﺡ ﻃﻠﺒﺎﻥ و ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ اﺻﻼﺡ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﻣﻮاﻓﻖ ﺟﺪاﻳﻲ ﻧﻬﺎﺩ ﺩﻳﻦ و ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺩﻣﻜﺮاﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮ. اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻓﺮاﻃﻴﻴﻮﻥ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎﺭﻱ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ” ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﺯ ﺑﻴﺦ و ﺑﻦ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﻫﺴﺘﻢ و ﺁﻥ ﺭا ﺗﻮﻫﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﺷﻌﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ” ﻭﻟﻲ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻓﺮﻕ ﺑﻴﻦ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭ و دﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭ ﺭا اﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ‘ و ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﻛﻪ ﺗﺤﺖ ﺷﺮاﻳﻄ ﺧﺎﺻﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ ﻋﺎﻗﻠﺘﺮ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩاﺩ ‘ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﻜﺮ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺗﻌﺼﻒ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻓﻌﻼ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻨﺴﺠﻤﻲ اﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪاﺩﻩاﻧﺪ “ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﭘﺎﻳﻪي ﻣﺤﻜﻤﻲ ﺑﺮاﻱ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺩاﻧﺴﺖ ‘ و ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ‘ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ اﺯ اﻳﻦ ﺣﺪاﻗﻠﻬﺎ ﺻﺮﻓﻪ ﻧﻆﺮ ﻛﺮﺩ
ﻧﻜﺘﻪ ﺳﻮﻡ : ﻫﻤﻪ ﻣﺎ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻳﻢ ﺁﺯاﺩﻱ و ﺳﺮاﻓﺮاﺯﻱ ﻛﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺭا ﻗﺒﻞ اﺯ ﺭﻓﺘﻨﻤﺎﻥ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ‘ ﺣﺎﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎ ‘ﺁﻳﺎ ﺑﺎ ﺩاﺷﺘﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﭼﻨﻴﻦ اﻧﺘﻆﺎﺭﻱ ﺯﻳﺎﺩﻩﺧﻮاﻫﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺭا ‘ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﻨﻴﻢ .
اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ از ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ‘ﭼﻪ اﺻﻼﺡ ﻃﻠﺐ و ﭼﻪ ﺑﺮاﻧﺪاﺯ ‘ﺗﺮﺱ اﻳﻦ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﺑﻼﻱ ﺟﻨﮓ ﺩاﺧﻠﻲ ﻣﺒﺘﻼ ﺷﻮﺩ (ﻛﻪ ﺗﺮﺱ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﺠﺎﻳﺴﺖ) و اﮔﺮ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﺠﺰﻳﻪ اﻳﺮاﻥ ﺑﻴﻨﺠﺎﻣﺪ ‘ اﻳﻦ ﺁﺏ ﺭﻓﺘﻪ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮان ﺑﻪ ﺟﻮﻱ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩاﻧﺪ ” ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﺭﮊﻳﻢ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﺮﺱ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻭاﻗﻒ اﺳﺖ و ﺳﻌﻲ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ اﺯ اﻳﻦ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﺣﺮﺑﻪاﻱ ﺑﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺁﻧﺎﻥ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﺪ ‘ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺑﻨﺪﻩ اﻳﻦ ﺳﺨﺘﺮﻳﻦ ﻗﺴﻤﺖ اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮاﺳﺖ ” ﭼﺮا ﻛﻪ ﻣﺎ ﻭاﻗﻌﺎ اﺯ ﻧﻴﻴﺎﺕ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ و ﻏﺮﺏ ﺁﮔﺎﻩ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ “ﺷﺎﻳﺪ ﺗﺠﺰﻳﻪ اﻳﺮاﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻛﺎﺭ و ﻃﺒﻖ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﻴﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﺎﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺷﻮاﺭﺗﺮ اﺯ ﺁﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ‘ و ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﻴﻢ اﻧﺘﻆﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭا ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﺮاﻳﻄ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﺩﻫﻴﻢ ‘
درود جناب عرفانیان
لطفا این بند از نوشتارتان را توضیح دهید .
ﻣﻦ ﻣﻂﻤﻴﻨﻢ ﻛﻪ اﺻﻼﺡ ﻃﻠﺒﺎﻥ و ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ اﺻﻼﺡ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﻣﻮاﻓﻖ ﺟﺪاﻳﻲ ﻧﻬﺎﺩ ﺩﻳﻦ و ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺩﻣﻜﺮاﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮ. اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻓﺮاﻃﻴﻴﻮﻥ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎﺭﻱ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ” ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﺯ ﺑﻴﺦ و ﺑﻦ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﻫﺴﺘﻢ و ﺁﻥ ﺭا ﺗﻮﻫﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﺷﻌﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ” ﻭﻟﻲ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻓﺮﻕ ﺑﻴﻦ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭ و دﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭ ﺭا اﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﻴﺪاﻧﻢ ‘ و ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﻛﻪ ﺗﺤﺖ ﺷﺮاﻳﻄ ﺧﺎﺻﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ ﻋﺎﻗﻠﺘﺮ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩاﺩ ‘ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﻜﺮ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺗﻌﺼﻒ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻓﻌﻼ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻨﺴﺠﻤﻲ اﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪاﺩﻩاﻧﺪ “ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﭘﺎﻳﻪي ﻣﺤﻜﻤﻲ ﺑﺮاﻱ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺩاﻧﺴﺖ ‘ و ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ‘ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ اﺯ اﻳﻦ ﺣﺪاﻗﻠﻬﺎ ﺻﺮﻓﻪ ﻧﻆﺮ ﻛﺮﺩ
دست مریزاد، از این سادهتر و در عین حال پرمغزتر نمیشد گفت. امیدوارم این بحث ادامه یابد.
ضمنا همینجا از آقای حامی هم تشکر کنم برای انتشار سخنان آقای بنی صدر. باور کنید نتوانستم تا آخر بخوانم چون بغض کردهام؛ هم برای فرصتی که سوخت و جانهایی که تلف شد و هم برای اینکه با اینهمه ادعای باخبری از تاریخ معاصر تا حال متن این سخنرانی آقای بنی صدر را کامل نشنیده بودم و از اهمیت آن خبر نداشتم. واقعا ما مردم با این همه ادعا و غرور از یک سو و از سوی دیگر این همه بیخبری و نا آگاهی از سرنوشت خویش، مستحق ترحم هم نیستیم.
با پوزش، مخاطب پاراگراف نخست من جناب عرفانییان بود.
سپاس از جناب نوریزاد را هم همیشه فراموش میکنم. به این امید که خودشان قطعا میداند، این فراموشی از سر اطمینان است به اینکه ارادتمان به راه و سخن ایشان را دانسته فرض میکنیم.
درود بر شما دوست گرامی جناب مازیار وطنپرست
ضمن سپاس از لطفی که ابراز داشتید، باید خدمتتان بگویم که این دردِ بزرگی است که حکومت دینیِ حاکم، کاری کرده است که ما از تاریخ همین سی و چند سالۀ اخیر بی خبریم. من خود، در تهیۀ این سلسله نوشتار و بررسی دقیقتر تاریخ این دوران، به حقایق فراوانی دست یافته ام که جز آه و افسوس بر دوران فریب خوردگیِ ما، چیزی برای گفتن نداشته ام.
امید دارم تا این اندیشکدۀ ارزشمند که توسط نوری زادِ آزاداندیش برقرار گردیده، پایدار بماند و من بتوانم در حالیکه سخت از اندیشه های ژرف دوستان بهره میگیرم؛ حقایقِ این دوران را (دستکم حقایق مربوط به جنگِ هشت ساله، که در این 100 سال اخیر، جنگی به این طولانی ای نداشته ایم)، برای دوستان گرامی بیان دارم.
بازهم از شما و دوست عزیزمان جناب عرفانییان که گرچه کم می نویسند، اما همیشه نوشته های ناب و عمیقی را می نویسند، سپاس گزاری نمایم.
با ادب و احترام، حامی.
پسرم شما غلط غولت زیاد داری جملاتت مفهوم نیست تصهیح کن حتمن.
مجید جان دلبندم تصحیح درسته نه تصهیح ! و حتما نه حتمن ! و غلط غولت بیان نوشتاری نیست بل گفتاری است آن هم از نوع جاهلانه .
سلام برنوریزاد
نقش مردم در موضع گیری در هر دو کشور تعیین کننده است موارد متعددی بوده مثل تعطیلی روزنامه ها و همین تن ندادن اقلیت به رای اکثریت و… که مردم بی تفاوت در خانه های خود خزیده و عافیت طلبیده اند به نظر من خروش مردم امریکا اوباما را به عذر خواهی واداشته .
اقا مردم هر زمان كه توانسته اند تنفر خود را از أين أوباش نشان داده اند …. فقط تاريخ ٣٣ سأله را مرور كن – در خواهى يافت ! معمولا كسى كه خود كارى نكرده است ديگر أن را نفى ميكند …
بن بستی برای ایرانی ها وجود ندارد،
یا راهی خواهند یافت، یاراهی خواهند ساخت
There is no deadlock for Iranian people,
Because they believe they’ll either find a way or make a way.
نوری زاد عزیز
نکته ای را از قلم انداختید
اوباما نبود که عذر خواهی کرد
مردم بودند که وی را وادار کردند عذر خواهی کند
خانه اش را بر سرش خراب می کنند اگر پایش را از گلیمش دراز تر کند
اشتباه ما این است که فکر می کنیم دمکراسی هدیه ای است مجانی و غربی های تیتیش مامانی چقدر خوشبخت هستند که چنین هدیه ای از پدر و مادر خود دریافت کرده اند……..
دمکراسی نتیجه درگیری دایمی نیروهای تشکیل دهنده جامعه است برای رسیدن به تعادل. غربی ها به این نتیجه رسیده اند که هزینه دمکراسی از هزینه درگیری و جنگ های دایمی بسیار کمتر است.
ما هم اگر دمکراسی می خواهیم باید به حاکمان حالی کنیم ادامه استبداد هزینه اش غیر قابل تحمل است. نباید خواب راحت داشته باشند. افشا گری حربه بسیار کار سازی است. هر جا کسی دستگیر می شود تمام دنیا باید خبردار شود. هر مورد نقض حقوق بشر باید به بزرگ ترین وجه در رسانه ها و دنیای مجازی باز تاب یابد. نباید بگذاریم خلاف کاری ها ی حاکمان کوچک جلوه داده شود. طوری باشد که خجالت بکشند وقتی با کسی دیدار می کنند.
نمی دانم کدامشان بود فرمانده بسیح یا نیروی انتظامی بود تازگی حرف جالبی زد. گفت مردم با دیدن اوضاع نابسامان منطقه و مقایسه با امنیت داخل کمتر سر و صدا می کنند. باید اذعان داشت از بخت بد ایران در میانه یکی از عقب مانده ترین مناطق دنیا قرار گرفته که خود عامل عقب ماندگی مردم می شود. از لابلای کلمات این فرمانده می توان خواند که حاکمان هر لحظه در انتظار انفجاری در جامعه هستند و تعجب می کنند چرا اتفاقی نمی افتد و دنبال توجیه ماجرا هستند.
سلام بر پدرم نوری زاد و جمله خردورزان
اعتراف میکنم هر گاه نامی به تفصیل و اجمال از “مقام عظما ” میرود ، چنان دچار خشم و انزجار و غرو لند برزخ گونه ی عصبی و تناقض تهوع آور و تضاد چندش آور و یاس فلسفی و حرمان ایدئولوژیک و پوچی آیدیالیستیک و بازنگری سرگیجه افزای لانگ شات جمهوریت و عبور ذهنی لاکپشت وار از جهنم اسلامیت کاریکاتوری و وسواسِ بیمارگونه با تعریف فرویدی و نزاع با آرکی تایپ های دینی از نوع یونگی و هزاران مرض در آن ِواحد میشوم که تا از این قبض در آیم تلخم ، سردم و از بودنم سیرم .
زخم است بر دو دیده و خون است بر جگر
ما این چنین دقایق خود را بیانگریم
من با شما که دوستانید و محرم که تعارف ندارم راستش را بخواهید من یک نفر یعنی “زهرا” شرمنده و خسته از این غرغرهای بی نتیجه ام . بلند میگویم و فاش که در پی اصلاح نیستم چرا که اصلاح این جرثومه محال است محال است محال .
و اعتراف میکنم سالهاست دیگر با رویاهای شیرین و توهم های فانتزی دلم خوش نمیشود خون میشود.
میگویم ،هر روز با خواندن و دیدن وقایع اتفاقیه ی کشورم به دخمه ی هزار توی درونم فرو میشوم سرد و سیه و خموش و آوند.
این زندگی را هر چقدر بزک کنی شباهنگام پلیدتر خودنمایی میکند این را من به تجربه دریافته ام .
درد دل گویم که ، دیگر خدای درونم نیز به دادم نمیرسد راستش را بخواهید خدایم را سالها پیش لابلای نظریات نظریه پردازان کتابهای دانشگاهی ام جایی حوالیی همانجا که مالینوفسکی سی سال از عمرش را صرف شناخت آن قبیله کرد و حال نزار مردمان شهرم همین اشرف مخلوقات که سر در زباله ی خدایگان دارند و ویرانه های بوف نشین مملکتم گم کردم .
اگر یافتیدش گوشش را بپیچانید از جانب من و بگوییید اگر بار دیگر به فکر “خلق” و “امر” افتادی کمی دقت کن.
اول اینکه رهبر مکرم و معظم بیکار نیست که برود پیِ این جور کارهای عوام پسند ایشون کارهای مهمتری دارد که مدیریت جهانی و استفاده بهینه از انرژی اتمی در جهت مصالح مملکت اسلامی (بخوانید خاندان روحانیت) از عمده ترین آنهاست. دوماً رهبر معظم و مکرم در حال حاضر مشغول نقشه کشیدن برای مقابله با هووی خود ابوبکر البغدادی خلیفه مسلمین جهان می باشد که ممکن است نتوانند با هم کنار بیایند. سوماً مگر رهبر معظم و مکرم کم آبرو گرو گذاشته برای این نظام ؟ کم اتمام حجت کرده برای این مردم؟ کم بزرگمردان را تحت الحفظ نگه داشته تا از مردم!!!! آسیب نبینند؟ من به جرأت می گویم با چنین رهبر معظم و بزر گیییییییییییییییییییییییییی همه مشکلات حل خواهد شد.
البته انچه که در این عملکرد نیروهای ارزشی قالیباف با بصیرت و تشنه مدیریت جهادی و تشنه ذوب در ولایت باید بیشتر به چشم اید عملکر ///خانه قضائی یا همان اصطبل قضائی ولایت است که هم اکنون بخاطر بیماریهای فصلی این اصطبل در حال جابجا کردن داخلی در درون این اصطبل است دستور رسیدگی و شناسائی کسانی هستند که از این حرکت عظیم انقلابی لباس شخصی های سردار قالیباف بعنوان شاهد و حامی فرزند این مستضعفی که از راه زباله گردی جهت امرار معاش خود و خانواده زندگی میگذراند و صد البته این نتیجه و دستاورد هزاره سوم حکومت دینی و سلطنت ولایت مطلقه خلیفه داهشی شیعی در کشور سرشار از منابع غنی نفت و گاز میباشد باید به عدالت واقعی ذکر شده در تمدید ریاست رئیس اصطبل قضائی ولایت ذکر شده میباشد یعنی همانگونه که در کهریزک و تامین اجتماعی جنایت و فساد از سوی نور چشم مقام عالی ولایت مطلقه و حلیفه داعشی شیعی و چپیه به دوش ایشان انجام شده ولی هم اکنون کشته های کهریزک و صاحبان تامین اجتماعی که همان کارگران میباشند بعنوان متهم اصلی مورد عنایت ویژه مقام عالی سلطنت ولایت فقیه و اصطبل قضائی ولایت گردیده اند و نور چشم مقام عالی شلینت ولایت مطلقه در کمال ارامش به عیش و نوش و شرکت در مراسم مختلف انهم در محل افراد ویژه سکن است اری معنی عدالت واقعی منظور نظر مقام ولایت مطلقه اقای حامنه ای دقیقا این عملکردها میباشد
ملت هایی این چنین لیاقت ازادی دارند نه ما .ملت مظلوم ایران
جناب نوریزاد
اول اینکه آمریکا یک کشور سکولار است یعنی خدا در آنجا بازنشسته است.
دوم اینکه آمریکا شیطان بزرگ است.
سوم اینکه در آمریکا سیستم ظالمانه سرمایه داری حاکم است.
چهارم اینکه در آمریکا هیچ کس بالا تر از قانون نیست.
پنجم اینکه در آمریکا بدلیل وجود رسانه های آزاد هیچ چیز از مردم پنهان نیست.
ولی در کشور ما خدا حاکم است.
چه دلیلی دارد جائی که خدا حاکم است انسان عرض اندام کند؟
همه عمله های خدائیم.
وطن ما بصره و شام نیست وطن ما اسلام است.
همه باید گوش به فرمان خدا باشیم و هیچکس جز خدا حق حرف زدن ندارد.
هر عملی که هر ارگانی از حکومت انجام دهد خواست خدا و پیامبر و اهل بیت است.
اصولا جائی که خدا حاکم است انسان معنائی ندارد.
اگر در ایران کسی 4 سال محصور می شود به لطف شده است که اعدام نشده است.
اگر کسی اجازه دارد در این هوای بشدت معنوی نفس بکشد چه معنی دارد در خیابان دست فروشی کند؟
همه ما مدیون خدائیم و باید سپاسگزار باشیم.
نفت، معادن ، کشاورزی همگی مال خداست و انسان ذاتا در اندازه ای نیست که که به آنها دخالت کند.
البته چون خدا این اواخر کارش را خوب انجام نمی داد در ایران هم اورا باز نشسته کردند و امورات او توسط پیامبر اسلام و ائمه به ولی مطلق فقیه سپرده شد.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
وقتی که نماینده خدا ،ولی مطلقه فقیه زنده است دیگر خدا وقانون وپیامبر و ائمه که سالها از مرگشان می گذرد بایدبازنشسته شوند.
شما جملاتت را شماره گذاری و بقول زبان علمی بارم بندی باید بکنی
و حتمن سعی کن تناسب گفتار در مضامین را رعایت بکنی زیرا برای اینکه در غیر اینصورت نوشته ات از منسجم برخوردار نیست و کشش اصلی را در شنونده نمیانگیزد
با هر سوال دست کم دو پاسخ بیاور
اینها که گفتم را رعایت بکنی خودت تغییرات نوشتنت را زودتر میفهمی
در نوشته ای بعدیت چک لیست میکنم ببینم چقدر موفق بودی. روی هم رفته بد نمینویسی افرین ولی کمی بیشتر تلاش کن اگر اشکال هم داشتی بپرس من به شما و همه عزیزانم کمک خواهم کرد.
آقای نوریزاد ، من هم انتقادی دارم که شاید به مذاق خیلی ها خوش نیاید اما در آن حقیقتی نهفته است. اساسا این مشکلاتی که ایران امروز در سوریه و عراق و چه بسا فردا در داخل ایران با آن دست به گریبان خواهد بود ناشی از سپردن کار به افراد کارندان است. این سپاه قدس و امثال آن مدتهاست که پول ملت را صرف به قول خودشان قدرت سخت میکنند اما در زمان رژیم گذشته که ارتش مسوول حفظ امنیت و نفوذ ایران در منطقه بود شبکه اطلاعاتی گسترده ایران اساسا وقوع اتفاقات را قبل از رخداد آن پیش بینی میکرد. اما امروز سران سپاه و نیروهای امنیتی ما که مشغول بخور بخور و تفسیم قراداد ها و منافع هستند چه اطلاعی از گروههایی که آن طرف مرز تمام موجودیت ما را تهدید میکنند دارند ؟ آیا رهبران این افرادی که نقاب به چهره دارند را شناسایی کرده اند؟ آیا هیچ اطلاعی از نحوه سازماندهی آنها دارند غیر از اینکه بگویند دسیسه غرب و شرق و عربستان و غیره هست؟ چه اطلاعی از اعضای موثر دسیسه چینان در بخش کردنشین عراق دارند ؟ چه اطلاعی از همین گروههای تروریستی خودمان در سیستان بلوچستان و نقشه های آنها برای گروگانگیری های آتی دارند؟ بله اینها سوالاتی است که باید امثال قاسم سلیمانی را وادار به پوزش خواهی از ملت نماید. بهتر است این سرداران ورشکسته و فرمانده کلشان به جای رجزخوانی و غیره در فرصت باقیمانده به بالا بردن اطلاعات خود از اوضاع و احوال جاری و شناسایی یک به یک دشمنان ملت بپردازند تا هزینه های بیکفایتی آنها را یکبار دیگر ملت ایران با خون و گوشت خود نپردازد.
سلام نیروهای اسلام قوی هستند ای برادر امروز هواپیمای بدون سرنشین اسراییل را در اسمان نطنز شناسایی کردندببین چقدر قوی هستند 1500 مایل دراسمان ایران پرواز کرده حتما فکر میکردند بشقاب پرنده است وقتی پایین امده ندا داده که بابا من اسراییلی هستم منو بگیرید حالا متوجه شدی زرنگ هستند
جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
قسمت ششم (قسمت پنجم، در پستِ “بخاطر خود سیمین”)
با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
رکود نسبی در جبههها و بحران سیاسی در کشور (2)
***************************************
در دو قسمت گذشته، ضمنِ بررسیِ وضعیت جبهههای جنگ؛ در مورد بحرانهایی که در حوزههای سیاسی و نظامیِ کشور ایجاد می گردد و در نتیجه، فشارهایی که به رئیس جمهور (بنیصدر) وارد می شود و در نهایت، افشاگریهای ایشان در سه سخنرانی مختلف (17 شهریور 59 – عاشورا 28 آبان 59 – 22 بهمن 59) ؛ اشاره نمودم و در ادامه، به تاثیر این بحرانها بر سرنوشتِ کشور و جنگ نیز اشاره کردم. ضمناً در آنجا، تا حدودی به ریشهیابی این بحرانها نیز پرداختم.
حال در این قسمت، به ادامۀ این بحرانها و افشاگری رئیسجمهور در آخرین سخنرانیِ این سال، می پردازم و بازتابهای این سخنرانی را در قسمتِ بعد طرح می نمایم:
4- سخنرانی 14 اسفند بنیصدر (معروف به غائله 14 اسفند):
—————————————————————————–
در روزهای پایانی سال 1359، روز 14 اسفند که سالروزِ بزرگداشت “دکتر محمد مصدق” میباشد، رئیسجمهور (بنیصدر)، پس از آنکه، صبح این روز به مزار ایشان رفته و تاج گلی را بدیشان هدیه میکند؛ بعد از ظهر همین روز، بعنوان سخنران، در دانشگاه تهران حضور مییابد. ایشان در این مراسم، به زیبایی از مصدق تجلیل کرده و در ادامه، به بیانِ مسائل سیاسی و نظامیِ کشور پرداخته و همچنین به موضوعِ جبهههای جنگ و مذاکراتِ صلح، اشاره می نماید.
اما ظاهراً جناح مقابل، از قبل، برای برخورد با این سخنرانی و برهم زدنِ آن، برنامهریزی کرده است. نیروهایانتظامی و پلیسِ حاضر در این مراسم، فاقد باتوم یا تجهیزاتِ مربوطه، میباشند. لذا هنگامی که در بین این سخنرانی، چندین بار برای ایجاد آشوب و بلوا، حرکاتی صورت میگیرد؛ از دستِ این نیروها کاری ساخته نیست.
رئیس جمهور در چندین جای این سخنرانی، کلام خویش را قطع نموده و به برهم زنندگان توصیه میکند که از آن محل بیرون روند و مانعِ برگزاریِ مراسم نگردند. وی پس از آنکه از این نصیحت نتیجهای نمی گیرد؛ به حاضرین دستور میدهد که آنها را گرفته و به پلیس و مسئولین تحویل دهند و حتی چندین بار به آنها تذکر می دهد که مبادا شما نیز مانندِ آن چماقداران عمل نمایید و آنها را کتک بزنید، شما فقط آنها را به ماموران تحویل دهید.
در ادامه، رئیسجمهور عنوان میکند که “کارت شناسایی” تعدادی از این دستگیر شدگان را برای من آوردهاند. وی نامِ سازمانها و تشکیلاتی که این افراد به آنجا تعلق دارند را از تریبون اعلام میدارد و میگوید که امروز مشخص شده است که این چماقداران به کجا وصل هستن و این برنامهها از کجا هدایت میشوند!
وی در ادامه به هر شکلی که بوده، سخنرانی خود را تکمیل نموده و در مورد جبهههای جنگ و پیروزیهای بدست آمده و همچنین از مذاکراتِ صلحی که در جریان است، مطالبی را بیان میدارد.
وی در این سخنرانی در موردِ جناحِ رقیب و تلاشِ آنها، در قبضه کردنِ صدا و سیما و مخالفت در پذیرشِ صلح و جلوگیری از پیروزیِ نظامیان و بنیصدر در جنگ و … ؛ پرده برمی دارد. او اعلام میکند که آنها نمی خواهند جنگ با “من” به پیروزی برسد. آنها فکر میکنند که پیروزی در این جنگ، مالِ رئیسجمهور است؛ در حالیکه این پیروزی مالِ همه است نه مالِ من. او در همین سخنرانی میگوید که انقلاب فرهنگی، ربطی به من نداشته و من غلط کردهام که چنین دستوری دادهام!. او می گوید که: شایع کردهاند که من در جبهه و جنگ، در دزفول، در کاخ زندگی میکنم و … .
دیدگاه آقای خمینی نسبت به آقای مصدق و ملیگرایی:
———————————————————————
تصور میکنم که اگر دوستان بدانند که موضعِ آقای خمینی نسبت به ملیگراها و بویژه آقای مصدق چیست؛ بهتر بتوانند درک نمایند که چرا باید این سخنرانی را برهم زد؟ چرا نامِ خیابان پهلوی تهران، بعد از آنکه به خیابان مصدق تغییر نام یافت؛ مورد قبول واقع نگردید و به خیابان ولیعصر تغییر داده شد؟ چرا همین امسال، جناب نوری زاد عزیز، بعنوانِ بخشی از مبارزه خویش، به روستای احمدآباد رفت؟ و … لذا من در اینجا به بخشهایی از دیدگاهِ آقای خمینی اشاره میکنم:
1-** او (مصدق) هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزلِ یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زدهاند و به اسم آیتالله توی خیابانها میگردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود، سیلی بر اسلام میزد. اینها تفالههای آن جمعیت هستند که حالا قصاص را، حکم ضروری اسلام را، غیر انسانی میخوانند. ما تکلیفمان با آنها خوب تا یک حدودی معلوم است. هر وقت هم مصلحت پیدا بشود، روشنش میکنیم.
2-** ما چقدر سیلی از این ملیّت خوردیم. من نمی خواهم بگویم که در زمانِ ملیّت، در زمانِ آن کسی که اینهمه از آن تعریف میکنند (مصدق)، چه سیلی به ما زد آن آدم.
3-** افرادِ ملی به درد ما نمی خورند. افرادِ مُسلِم به درد ما می خورند. اسلام با ملیّت مخالف است.
4-** ما میگوییم جمهوریاسلامی، مجلسِ شورایاسلامی، برای اینکه از آن امامزاده (ملیگرایی)، ما معجزهای ندیدیم!
5-** ملیگرایی برخلاف اسلام است. این برخلاف دستور خداست و برخلاف قرآن مجید است.
6-** جبههملی محکوم به ارتداد است، جدا کنید حساب را از مرتدها و من نتوانستم و میخواستم و واقعاً میخواستم و متأثّرم از اینکه با دست خودشان اینها گورِ خودشان را کندند، جدا کنید حساب را از مرتدها، اینها مرتدند، جبههملی از امروز محکوم به ارتداد است.
بخشهایی از سخنرانی بنی صدر در 14 اسفند 59:
————————————————————–
گر چه فیلم این سخنرانی و نوار آن، برای همه قابل دسترسی است، اما من به جهت اهمیت موضوعِ آن؛ چه آنجا که به بحثِ جنگ و صلح، ارتباط دارد و چه آنجا که به مسئله چماقداری و کارهای شعبان بیمخی اشاره دارد؛ مایلم که بخشی از این سخنان را که از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی گرفتهام، در اینجا ذکر نمایم:
بسم اللهالرحمن الرحیم. برای آمرزش مصدق و برای آمرزش شهدای انقلاب بزرگ ما و نیز برای آمرزش سربازان، پاسداران و همه آنها که در میدانهای نبرد در خاک و خون می غلطند، با هم فاتحه بخوانیم.
…من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هر چه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می نمایم. (قطع بلندگو برای دقایقی سخنرانی را مختل کرد)
…دو نوع دید از رهبری وجود دارد: یک رهبری بر این بارو است که خود می باید به جای یک ملت تصمیم بگیرد و خود می باید سرنوشت مردم را هر طور که خواست تعیین بکند. این رهبری رهبریهای دیکتاتورمآبانه، در گذشته و حال تاریخ بشر هستند. و مصدق از این گونه نبود.
…خواهران و برادران من، لطفاً آرام باشید… بعدازظهر امروز به من اطلاع دادند که عدهای برای اخلال به اینجا آمدهاند… (خطاب به مأمورانانتظامی) فوراً این مزاحمین را از اینجا برانید و در صورتیکه شما عاجزید، مردم خودشان آنها را می رانند…
(بازهم سخنرانی بدلیلِ قطعِ بلندگوها، قطع میشود و بنیصدر یکی از اختلالکنندگانِ دستگیرشده را؛ دارای حکم مأموریت از کمیته مرکزی انقلاب اسلامی قزوین و دیگری را دارای کارت حزب جمهوری اسلامی قزوین، معرفی میکند)
…اینک که به اختصار درباره مصدق و اخلاق و راه و رسم او صحبت کردیم، وقتِ این است که کمی دربارۀ مسائل روزِ کشور صحبت کنیم و ببینیم، آن تجربه، چگونه به کارِ امروزِ ما می آید؟
…اگر روزی به خواستِ خدا، جنگ با پیروزیِ ملت ما به پایان رسید و دشمن از رسیدن به هدفهای خویش ناتوان شد، شما مردم خواهید دید و خواهید دانست که چه روزها و شبهای بسیار سختی، بر ما گذشته است. و ما برای تدارکِ این پیروزی چه تلاشِ خارج از حد و توانی کردهایم. همه آنها که در جبهههای جنگ با صلابت و پایداری ایستادند و سینه در سینه دشمن از پیشروی او جلوگیری کردند، لحظات بسیار سختی گذراندهاند و اینک که به شکر خدا وضعیتِ نیروهای ما خوب شدهاست و امیدها به آن است که ما حتی یک سر انگشت از خاک میهن را تسلیمِ دشمن نکنیم؛ زمانِ آن است که ما درباره آنچه که در روزهای اخیر گذشته است، به ملت مسلمان و گرامی ایران گزارش کنیم. از نظر ما، نیروهای دشمن نه توان پیشروی دارند و نه راهِ عقبنشینی. نیروهای ما تواناییِ استقامت در برابر دشمن را دارند. وضعیت بینالمللی چنان است که هیچ کدام از دو ابرقدرت، پیروزی ما را نمیخواهند… پیروزی ما برای آمریکا، به معنای پایانِ سیاستِ خاورمیانۀ آن ابرقدرت است…. ابرقدرت روس نیز این پیروزی را نمیخواهد… این دو ابرقدرت به دلایلِ سیاستِ سلطه جویانهای که در افغانستان و در سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی دارند، موافقِ پیروزیِ ما نیستند… و اما در داخل نیز کسانی هستند که از این پیروزی، وحشت دارند. آنها همان وابستگانِ به این قدرتِ خارجی و کوتاهبینانی هستند که گمان میکنند: پیروزیِ ما، در این نبوده، پیروزی، محضِ رئیسجمهوری است!. حال آن که، این پیروزی، پیروزیِ سربازان و پیروزیِ پاسداران و پیروزیِ همۀ مردان و زنانی است که در سرتاسر کشور، برای غلبه بر دشمن به کار و تلاش مشغولند… بدانند که مردی که با رأی ملت عنوانِ رئیسجمهوری یافته است و امروز می باید بیانگر خواست و ارادۀ او به پیروزی باشد؛ کسی نیست که پس از پیروزی بیاید و مطالبۀ حق و حقوق بابتِ پیروزی بکند! آنها بیخود نگران هستند.
(در واکنش به بالا گرفتنِ درگیری در حاشیۀ سخنرانی، رئیس جمهور می گوید:) شما که با این چماقدارها نیستید، از آنها جدا بشوید تا من از مردم بخواهم که به حساب آنها برسند…شما که از اینها نیستید، اطرافِ آنها را تخلیه کنید. شما که از چماقداران نیستید، اطراف آنها را تخلیه کنید تا من از مردم بخواهم خودشان به حسابِ آنها برسند… (و کمی بعد می گوید:) شما مردم، اینها را با آرامش از اینجا بیرون کنید. اینها را بیرون کنید. (آنگاه درگیری شدت می گیرد و آقای بنیصدر از جمعیت می خواهد که شعارهای “تفرقهافکن و شخصی” ندهند و از آنها می خواهد کسانی را که دستگیر می کنند، به پلیس تحویل دهند.)
…گفتم که در همین هفته، رؤسای ۸ کشور به ایران آمدند و ما با آنها گفتگو کردیم. و آنها به ما پیشنهادی دادند که در دستِ مطالعۀ شورایدفاع است… آنچه باید در اینجا بگویم این است که ما به هیأت نمایندگی در ۳ زمینه با قاطعیتِ تمام، نظرهای خود را گفتهایم: ۱ـ آتشبس و عقبنشینی باید با هم و بلافاصله انجام بگیرد. (در اینجا، بنیصدر، خطاب به کسانی که دستگیرشدگان را میزدند، گفت: آقا نزنید. گرفتید بیاورید و تحویل بدهید!. رفتارِ چماقدارها را با خودِ آنها نکنید! و خطاب به مأمورینی که در کنار زمینِ چمن بودند گفت: بگوئید نزنند و نگذارید با دستگیرشدگان، بدرفتاری بکنند. و به دنبالِ آن، حاضرین را به آرامش دعوت می نماید.)
آنگاه ایشان ادامه داد: …سه مطلب را به فرستادگانِ رؤسای ۸ کشورِ مسلمان گفتیم که مسئلۀ اول این که مقدم بر هر کار، می باید نیروهای دشمن خاک ما را ترک کند و این مسئلهای نیست که ما دربارۀ آن هیچگونه ارفاقی را بپذیریم. (در اینجا، آقای بنیصدر فهرستی از نامِ دستگیر شدگان و اشیایی که از آنها به دست آمده بود را، به جمعیت نشان میدهد!) ۲ـ ما خارج از موافقتنامۀ ۱۹۷۵ با چیزی موافقت نمیکنیم. ۳ـ همانطور که امام فرمودهاند، یک هیأتِ بینالمللیِ اسلامی باید به تجاوز رسیدگی کند. در صورتی که این سه شرط حاصل شود؛ البته ما پیشنهادهای هیأت منتخبِ کنفرانسِ طائف را (در مورد خاتمۀ جنگ با عراق) خواهیم پذیرفت.
…چیزی که من باید اینجا به شما بگویم اینست: همانطور که در مسائلی که پیش از این واقع شده، مرسوم بوده است، عدهای که خود میخواهند زمینۀ شکستِ ما را فراهم بیاورند؛ تبلیغ میکنند که گویا من جانبدارِ سازش با دشمنی هستم که به کشورِ ما تجاوز کرده است!.
(در اینجا، آقای بنیصدر، کارتهای شناساییِ عدهای از بازداشتشدگان را نشان میدهد و اسمِ نهادهایی که کارتهای شناسایی به آنها تعلق داشته است را به این ترتیب معرفی میکند: کمیته انقلاباسلامی تهران، مرکز تربیت معلم پسران تهران، ستادبسیج سپاهپاسدارانِ خوزستان، بخش تحقیقات ایدئولوژیک و سیاسی دبیرستان دولتی مقداد)
…بنابراین شما به مردم نگوئید و نگوئید که مردم خودشان هستند که این کارها را می کنند!. اینها سازمانیافته است. و باید ریشۀ این سازمان، خشکیده شود. توهین به رئیس جمهورِ این ملت، توهین به این ملت است. و این ملت، توهینِ به خود را تحمل نخواهد کرد. آرام باشید، گوش دهید، برای این که این مطالب، مطالب مهمی است.
…ما به عنوان نماینده شما، زیر بارِ هیچ موافقتی که سرِ سوزنی از خاک شما و از جمهوریِ شما را به خطر بیفکند، نخواهیم رفت. شما که می کوشید حقایق را وارونه جلوه دهید و حقیقت را غیر از آنچه هست، نشان بدهید؛ وقتی یک ملتی کسی را انتخاب کرد و به عهده او گذاشت تا پاسدار استقلالش باشد، چرا باید سخنهایی بگوئید که موقع او را در جهان و در قبال دشمن، ضعیف بگرداند؟ ما نه تنها تسلیم هیچ موافقتی که استقلال ما را ولو به اندازه خردلی لکه دار کند یا به جمهوری اسلامی ما زیان برساند نمی شویم، بلکه آن راه حلی را که متضمنِ مجازات متجاوز نباشد، نمی پذیریم.
…در داخل کشور، کسانی هستند که موافقِ پیروزیِ ما در این جنگ نیستند و پیروزیِ ما را خطرناکتر از پیروزیِ دشمن میدانند. اینها که نمیآیند به طورِ علنی بگویند: ما با پیروزیِ نیروهای مسلح مخالفیم. آنها عمدۀ کوششِ خود را صرفِ تضعیفِ رئیسجمهوری و شکستنِ روحیۀ نیروهای مسلحِ ما کردهاند. هر روز یک دروغ را میسازند و میروند از تریبونهایی که دارند، در میانِ مردم شایع میگردانند. یک جریانِ تبلیغاتی گسترده به راه انداختهاند، که به شما میگویم. من در حضورِ شما مردم، تعهد می سپارم که همۀ ما در این جنگ تا پیروزی قطعیِ نیروهای مسلح، مقاومت خواهیم کرد.
(بنیصدر در مورد انقلابفرهنگی میگوید:) …یکی از آنها نوشته که: شما بودید. و به دستورِ شما، دانشگاه تعطیل شد!. من غلط کردم این چنین دستوری دادم! اگر این کار فیض و منزلی دارد، از من نیست. من، وقتی از خوزستان برگشتم، دیدم تدارکِ داستانِ تازهای دیدهاند. و وضع طوری بود که می خواستند در داخل، یک آشوبِ عمومی به راه بیندازند!. و بعد هم دیدید که واقعۀ طبس پیش آمد، تا وضع را برگردانند و جمهوری را سرنگون کنند.
…عدهای تلفن کردند که شما چرا حاضر به مصاحبه نشدی؟ شما می دانید که من گفته بودم تا وقتیکه رادیو و تلویزیون از سانسور پاک نشود این کار را نخواهم کرد، اما دشمنیِ فردی و گروهی هم با کسی نداریم. به نظر، در شأنِ جمهوری نیست که دستگاه تبلیغاتی، انحصاری بگردد. در این جمهوری باید، رادیو و تلویزیون، اخبار را همان طور که واقع می شود، بی کم وکاست [نشان بدهد].
…سزاوار نبود در جمهوری اسلامی، در تاریخی که برای مدارس می نویسند، او (مصدق) را دستیارِ سیدضیاء و عاملِ سیاست انگلیس بخوانند. این کار، چیزی از شأن و مرتبت مصدق نمیکاهد. اما به گمان من به دستِ کسانی انجام میگیرد که با جمهوریاسلامی و با اسلام دشمنی دارند، می خواهند در فرزندان ما کینه پدید آورند. چرا که این نسل هر چه را باور کند، انگلیسی بودنِ مصدق را باور نخواهد کرد.
(بنیصدر در اینجا با اشاره به اطلاعیهای که به تعدادِ زیاد چاپ شده و بنا بوده در پادگان مشهد توزیع شود، میگوید:) سراسر مطالبی کذب و دروغ در آن نوشتهاند. از جمله در آن نوشتهاند از من سؤال شده است که: آیا من در دزفول در کاخ زندگی نمیکنم؟! آنها که در دزفول با من بودهاند و آنها که با من هستند، افرادی که نظامی، سرباز، پاسدار و همه آنها که در آنجا هستند، خوب ببینند که پخش کنندگانِ این ورقهها به اسمِ گروهی از دانشآموزانِ مسلمانِ مشهد، در حالی که دانشآموزان روحشان از این بازیها خبر ندارد، به اسم آنهاست راست گفتهاند یا خیر؟
…اینجا نمی خواهم حمل بر ستایش بشود، چندین نوبت، چون در جایی که من بودم، آنها که به دیدن من آمدند بعضی از آنها در اینجا حاضرند و آنها که با من زندگی کردهاند می دانند من در جایی بودهام که از صبح تا شام و از شام تا صبح زیر انفجارات گلولههای توپ بود و مرا شرم می آمد، با این که چندین نوبت با اصرار تمام از من میخواستند که به پناهگاه بروم و من شرمم میآمد که سربازان ما در سنگرها باشند و من در پناهگاه. آن وقت اینها نوشتهاند که من در قصر زندگی می کردهام! ولی خوب این شما را لو میدهد. معلوم میشود آن چه بیشتر موردِ توجهِ شماست، همین چیزهاست.
… در آن روزها که ما با دشمن روبرو شدیم، کمتر کسی باور می کرد که نیروهای مسلح ما بیش از ۴ روز دوام بیاورند. امروز ۵ ماه و نیم است که جنگ ادامه دارد و نیروهای مسلح ما، دیگر نیروهای مسلحِ روزِ اول نیستند.
…می گویند که در خیابان، این چماقداران مشغول وظیفه رذالتند. آرام باشید. خودِ من الان میآیم آنجا، جلو دانشگاه. الان به آنها اخطار میکنم فوراً جلو دانشگاه را تخلیه کنند و اگر چنین نکردند، خودِ من به آنجا میآیم. ترجیح میدهم که امروز به دستِ تبهکارِ آنها کشته بشوم، بلکه رسمِ چماقداری در این کشور از میان برود.
…امروز این طور که به من گفتهاند نیروهایانتظامی را نه باطوم دادند و نه وسیله دادهاند. لابد این هم جزو برنامه بوده است. به هر حال شما مردم، آرامش خودتان را حفظ کنید. از برخورد، تا میتوانید، خودداری بکنید. اگر اخطارِ ما مفید واقع نشد، آنوقت نوبت شماست که واردِ عمل بشوید. با آرامش دانشگاه را ترک بگوئید و از خدا بخواهید که اینگونه اتفاقها، بنای وحدتِ این ملت را متزلزل نکند.
…و امروز بحمدالله بسیاری چیزها از حرکتِ اینها، بر ما معلوم شد. اگر می گفتند که ما اینها را نمیشناسیم، امروز اینها، بر اثر حس عملِ شما دستگیر و تحویلِ مقاماتانتظامی شدند و مشخصاتِ آنها معلوم شد و مشخص شد که از کجا آب می خورند. …این که رئیسجمهوری برای صحبت بیاید و عدهای با اسلحه سرد و گرم برای اخلال بیایند؛ این جمهوری، جمهوریای نیست که بتواند دوام بیاورد. مگر این که شما مردم، همان طوری عمل بکنید که کردند. از این پس هم باید به این چماقدارها که معلوم است چه کسانی هستند، بگویم که: بدانید و چماقهایتان را هم بشکنید. مگر از کارِ مغز چه زیانی دیدید که آن را با چماق عوض کردید؟ به جای چماقهایتان، مغزهایتان را به کار بیاندازید. آن وقت خواهید دید که جو اجتماعی ما، تا کجا سالم، پاک و منزه خواهد شد.
ادامه دارد
با ادب و احترام، حامی.
سپاس حامی جان همرزم خرد ورز من . سپاس .
حامی جان اگر امکانش وجود دارد نوشته ات را در این زمینه تدوین کن شبیه به کاری که خود شما در مورد نوشته های کورس عزیز کرده اید و بردیای گرامی نیز.
زیاده خواهی ام را به
با پوزش
زیاده خواهی ام را به عواقب خیر این کار ببخش .
پیروز خرد
حامی عزیز و زهرای گرامی
همانطور که قبلا نیز گفتم با کمال میل این نوشته های ارزشمند را منتشر خواهم کرد. انجام وظیفه است.
دوست گرامی آیا امکان دارد این سلسله مباحث را بصورت یکجا در سایتی قرار دهید جهت بهره برداری بهتر.؟ با تشکر از زحمات شما
جناب حامی گرامی
سپاس فراوان از شما
گفته های خمینی درباره مصدق را از کجا آورده اید؟
سربلند باشید
درود حامد گرامی
بخش عمدۀ نقطه نظرات خمینی در مورد ملی گرایی و مصدق، در سخنرانی ایشان در تاریخ 25 خرداد سال 1360، که به مناسبت “دعودت برای راهپیمایی بر علیه لایحه قصاص” بوده است، مطرح گردید.
ضمناً من در بخش هشتم این سلسله نوشتار، به این سخنرانی نگاه دقیقتری خواهم داشت.
این سخنرانی در اولین صفحات جلد 15 صحیفه نور درج گردیده است.
با ادب و احترام، حامی.
افرین شما هم خوب مینویسی ولی کمی باید کار کنی تا سلیس تر بتوانی ادغام جمله کنی. ولی روی هم رفته بد نیست . افرین. به نکات نوشته بیشتر توجه کن و از تعداد قید ها بکاه .
اصل طلایی فاعل به اضافه مفعول به اضافه فعل را همیشه مبنا قرار بده و از تجمع معانی پرهیز کن . اشکالی هم داشتی بپرس من حتمن کمکت میکنم. جمعن خوب است افرین . در اینده بهتر هم میشود.
دوستان گرامی، سرکار خانم زهرای شماره ی یک، حامد عزیز و حسین عزیزم
همانگونه که آگاهی دارید، با حمایت بی دریغ جناب بردیای عزیز، سلسله نوشتار دوستان گرامی ما از جمله استادان کورس و بی کنش در باب شاهنامه، بصورت ویرایش شده و یکجا در وبلاگ ایشان (وبلاگ بامداد سخن) درج گردیده و امید است تا سلسله نوشتار جناب کورس، تحت نام “ریشه ها” نیز در این وبلاگ انتشار یابد.
در همین راستا و با توجه به علاقۀ دوستان، از جمله شما گرامیان عزیز، در آینده بسیار نزدیک این موضوع (جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟)، نیز بصورت یکجا در وبلاگ یادشده درج میگردد. تنها دلیل تاخیر در این موضوع، این است که لازم است تا این موضوع به یک مقطعی رسیده و جمع بندی ای صورت پذیرد، و آنگاه به درج آن، اقدام گردد. البته برای چندمین بار از این دوست گرامی، جناب بردیای عزیز سپاسگزاری می نمایم.
و اما یک نکته:
دوستان گرامی، اگر شما خودتان و یا دوستانِ شما دارای سایت هستند و یا وبلاگ دارند و یا صفحۀ عمومیِ فیس بوک دارند؛ خوب است که کاری کنند تا این سلسله نوشتار دوستان عزیزمان، همزمان با نشر در این وبلاگ، در آن فضاها نیز انتشار یابند.
اگر برای شما و دوستان دیگر، چنین امکانی وجود ندارد؛ کمترین کاری که می توان انجام داد این است که: آدرس این وبلاگ را با دوستان دیگر خود (از طریق ایمیل و…) در میان گذارد تا در نشرِ آگاهیِ فرهنگ انسانی و ملی، گامی برداشته شود.
و در انتها لازم می دانم که از جناب نوری زاد عزیز قدردانی نمایم.
که اگر نبود تلاشِ ایشان در ایجادِ چنین پایگاهی ارزشمند، و اگر نبود آزاده خواهی و آزاداندیشی این انسانِ فرهیخته؛ ما قادر نبودیم تا در فضای استبداد حاکم بر جامعه؛ جمعی دوستانه و خردمندانه را در کنار یکدیگر ایجاد نماییم.
باور نمایید که این سه یا چهار روزی که این اندیشکده بروزرسانی نمی شد، چقدر بر من و به احتمال بسیار به دیگران نیز، سخت گذشت. زیراکه ندیدن و نخواندنِ اندیشه های دوستان، محرومیت سختی بود و جالب اینکه سر زدن به صفحۀ فیس بوک ایشان نیز مرا ارضاء نمی نمود.
باز هم درود و سپاس بر همگی شما دوستان.
با ادب و احترام، حامی.
قصد دفاع از عملکرد پلیس امریکا را ندارم ولی مقتول وارد یک مغازه شده با زور از آن دزدی کرده و خیابان را بسته به دستور پلیس وقعی ننهاده و فحاشی کرده . حالا این را مقایسه کن با اون ماموران که بچه ها را با ماشین پلیس زیر گرفتند.از پل به پایین پرت کردند از بالای مسجد به مردم تیراندازی کردند با نانچکو به جان مردم افتادند و غیره
تمام کسانی که با رای خود در سال گذشته به مشروعیت ذائل شده رژیم وصله زدند به نوعی در این ستم ها شریک اند .
نگران نباش ، مشروعیت این نظام مقدس وصله بر نمیدارد .
درود بر شما
حکومت داریم تا حکومت !
در حکومتهای مدرن که بر محور رای مردم استوار است در مقابل خطاهای انگشت شماری که پیش می آید بخوبی و بدرستی پاسخگو هستند اما در حکومت پربرکت ملایان اگر بنا بر اینگونه پاسخگویی ها و عذرخواهی ها باشد باید 24 ساعته در حال عذر خواهی و پاسخگویی و استعفا باشند ! این که دیگه حکومت نمیشه و اسلام به خطر می افتد !
نمی دانم چرا هر وقت آقا را میبینم یاد دون کیشوت می افتم که وقتی برای اولین بار چشمش به آسیاب آبی افتاد فکر کرد شیطانه و با نیزه بهش حمله کرد ! الان هم شیطان امریکاست و با حمله به او و دشمن دشمن کفتند همه خطاها را پوشش میدهد !
شما خوب نوشته ای افرین فقط تعداد فعل ها را کمتر کن . خوب است افرین.
“شما به همین ” صورت به زمین چسباندن من” دلخوش باشید تا بعد. ”
و بعد هم سربازان گمنام نیمه شب کل بازماندگان را به بند 209 اوین بردند . آورین ، آورین .
واگر هم خبر آن خدا نکرده توسط رسانه های بیگانه منعکس شد همه دروغ و توطئه دژمنه،دژمن.
در نوشتن اسامی دقت کن اروین درست است.
اگر هم یک نفر ادم با شرف در تمام ایران مثل نوریزاد پیدا شده است که به استیفای حقوف مظلومان میپردازد. همه میپرسند چرا او را نمیکشند. ولی در کشور های پیشرفته همه صاحب وجدان هسنن.
اگر فالیباف اندکی شرافت میداشت این کار را میکرد
لطفا لینک زیر را ببینید
http://www.miyaneh.ir/1393/04/08/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AA%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85/
درود بر شما
باعث تاسف است منطقی تر این بود که حرم را خراب میکردند نه خانه های مردم !
خیر جناب مشیری
منطقی تر همان تخریب خانه های مردم بی بضاعت و محتاج هست
با وجود آن خانه ها رفت آمد کامیون های حمل و نقل اسکناس ها جواهرات و سایر اشیأ قیمتی نذری به اشکال بر میخورد. حمل و نقل سریع این مقدار نذورات پر حجم با وسائل نقلیه کوچک و یا بی موتور امکان پذیر نیست ویا سرعت عمل آن بسیار آهسته بوده که برای مقامات ذینفع قابل قبول نخواهد بود. در نتیجه خانه های مردم بر سرشان هم شده باید خراب شوند
اجر تخریب کنندگان و آمران آن با امام زاده اسماعیل.
جناب نوريزاد يعني انتظار داريد بين ما جهان سومي ها و اونها جهان أولي ها فرقي نباشد؟ من بميرم براي اون بازماندگان و داغ ديده كه بي سرپرست شدند، من بميرم براي اين ملت بزرگ ايران كه گير يك سري أدمهاي كوچك افتاده اند، أدمها ييكه ٩٠ درصد سر شان دهن و ١٠ درصد بقيه أفكار بيمار و عقب مانده اي است كه تنها هنرشان خر كردن ابلهان است . حاكميت عربي كه با اسلحه حكومت مي كند و با خون جوانان ما پايه هاي سلطنت ولايت جفتك إنداز ( به قول أقاي وحيد خوراساني) را أبياري مي كند. من از اين نگرانم كه إمكان تغيير وجود ندارد. أن ///تمام نيروهاي منصف و إصلاح طلب را يا سر بدار كرده و يا مريض و عليل به گوشه اي رانده و يا در حصر و زندان انداخته، و تمام قدرت را به يك مشت چاپلوسِ. دست مال بدست تند رو وا گذار كرده كه بعد از خودش هم اين مملكت أباد نگردد. شما بمن بفرماييد احمد خاتمي كه از نواب رياست خبرگان است بعد از /// چه خواهد كرد و به كدام سمت و سو مجلس را گرايش خواهد داد؟ شما كه حتما بيش از من در رده هاي مديريتي تجربه داريد و مي دانيد هيأت رئيسه چگونه به بقيه جهت مي دهد. پس وأي بر ما كه اين حاكميت عرب أمده ايراني را خوار و ذليل كند ، ما بيادر خواهيم شد چرا كه هر ايراني يك رستم است.
اين نوشته در پاسخ به كامنت كاربر گرامى به نام مهرداد در پست قبل است.
مهرداد گرامى
براى من دو نكته در سخنان مهدى هاشمى قابل توجه بود:
يكى حجم دروغهاى ايشان
دوم باورناپذير بودن اينكه ايشان آنقدر ساده باشد كه چنين مكالمه اى را تلفنى انجام دهد و ضبط كند و سپس مكالمه از طريق خودشان لو برود.
آن چه باور پذيرتر است اين است كه اين سناريويى است براى قالب كردن اين خاندان به عنوان اپوزيسيون و اصلاح طلب به مردم.
هر يك از اين أپوزيسيون هاى خودى، در مرحله اى به ايفاى نقش فراخوانده مى شوند و همانگونه كه گفتيد در معادلاتشان، تنها چيزى كه جايى ندارد حقوق مردم و آينده اين مرز و بوم است.
نكته مهم ديگر اينكه، شوربختانه واژه ” فروپاشى” كه شما به كار برديد، بهترين واژه اى است كه مى تواند عمق فاجعه محيط زيست ايران را بيان كند.
در تأييد سخن شما، توجه ايران دوستان را به اين خبر از تابناك جلب مى كنم :
“رئیس ستاد مدیریت بحران شهر تهران با بیان اینکه کم آبی پایتخت موضوعی بسیار جدی است گفت: خشکسالی در تهران سبب فرونشست زمین شده که این موضوع عوارض جدی و غیر قابل بازگشتی برای تهران به دنبال دارد.
احمد صادقی در گفتوگو با مهر با بیان این مطلب افزود: تهران کمتر از 40 روز دیگر آب دارد و این یه بحران ملی محسوب می شود که باید با همکاری همه مردم و مسئولان این بحران را سپری کنیم.”
و اين كامنتى است كه يكى از خوانندگان تابناك زير اين خير گذاشته است:
” نشست زمین به دلیل خشکسالی نیست خیلی از مناطق دنیا خشکسالی رخ می دهد ولی زمین نشست نمی کند . نشست زمین به دلیل برداشت بی رویه آب از منابع زیر زمینی است . ایران در مدییریت منابع آب در جهان رتبه 132 را بین 133 کشور بررسی شده دارد .
نشست زمین از آنجا فاجعه بار است که پس از تخلیه آب از منابع زیر زمینی خلل و فرجی که تخلیه شده اند بر اثر تخلیه آب و نیز وزن طبقات فوقانی حالت حفره ای خود را ازدست داده از بین میروند . درست شبیه به یک اسفنج نو که از بازار خریداری می کنید و اسفنجی که مدتها کارکرده و مستعمل شده چگونه حالت استحکام و برگگشت پذیری به حالت اولیه را از دست می دهد ، همینگونه در لایه های زمین اتفاق می افتد و متاسفانه این حالت مانند اسفنج مستعمل برگشت ناپذیر است . این فاجعه ایست که باعث می شود تا در آینده چنانچه بارندگی های خوبی شکل بگیرد هم زمین قابلیت ذخیره سازی آب در این حفره ها را از دست داده و توان ذخیره سازی آب از بین رفته است . این پدیده در بسیاری از نقاط جهان پدید آمده البته در کشور ما بطرز چشمگیری شدید تر و وخیم تر دیده می شود”
و يك پيام براى دوستان اصلاح طلب متدين:
اميدوارم همانگونه كه در پايبندى به حكومت مبتنى بر دين و دفاع از اصلاحات تدريجى در چهارچوب نظام موجود، خستگى ناپذيريد، مسؤليت تاريخى خود را در قبال اين موضعگيرى بپذيريد و در آينده نيز همينگونه خستگى ناپذير، پاسخگوى نسلهايى باشيد كه بايد به جاى ايرانى آباد، مخروبه متروكه اى را براى زندگى تحويل بگيرند و چشم به راه نتيجه احتمالى اصلاحات مورد نظر شما بمانند.
زيرا با توجه به سرعت تخريبى كه در جريان است، حتى اگر خوشبينانه بينديشيم كه اصلاحات تدريجى شما زمانى به فرجامى خواهد رسيد، آن زمان ديگر براى جبران اين حجم عظيم خسارات خيلى خيلى دير خواهد بود.
اینها زخمهایی هستند که هیچوقت خوب نخواهند شد. وخودمون ناظر جسد مردم و کشور غارت شده ای هستیم که لابلای احکام و عنایایت ۳ قوا و آقای خامنه ای به هر سوکشیده میشوند تا /// اسلام در ایران ادامه خواهد داشت.
بد نبود ترتیب فعل و فاعل را رعایت کنید و از تجمع معانی در نوشتن دوری کنید. روی هم رفته بد نیست افرین.
اگر رسانه ها در كند و كاو و بيان آزاد بودند،، رؤياى عذرخواهى مسؤلين به حقيقت مى پيوست.
راستی نگفتی از کدوم کشور این کامنت و گذاشتی؟!!!!!!
خوشبحالت کل مشکل کشورت کند و کاو نکردن رسانه هاشه
اون که چاره اش یه اموزش نهایت چند ماهست
رسانه های اینور مجریش ساعت 2 ظهر وسط تابستون تو هوای صاف صاف اونم وقتی افتاب مستقیم داره چشمامو از کسه در میاره میاد میگه: ساعت 1 بامداد است ,وقتی هم میرم دکه چشامو مبندم دستمو میندازم یکی از روزناهاشو بر میدارم (یه وقت فکر نکنی شبیه هم انا ,نه انصافا هر چیشون شبیه هم باشه اسمشون با هم فرق میکنه),بعضی وقتا هم که حوصله ام سر میره یه سری هم به سایتها میزنم (البته بچه های زحمت کش بالا قبلش یه صفایی بهش دادن )
مبانی تئوریک داعش
محمد مجتهد شبستری
اگر از داعش بپرسیم مبناهای تئوریک شما چیست؟ در پاسخ ما حداقل مبناهای کلامی و فقهی زیرا برخواهند شمرد:
۱- خداوند از طریق قرآن و حدیث، اوامر و نواهی ثابت و ابدی خود را به همۀ انسانها ابلاغ نموده و بر آنان واجب کرده در همه عصرها و در همه قلمرو زندگی فردی و اجتماعی بدون استثنا آنها را به کار بندند.
۲- در عصر حاضر ما مسلمانان از سوی خدا مکلف هستیم تا حکومت (خلافت اسلامی) تشکیل دهیم و احکام خداوند را که در ابواب مختلف فقه اسلامی مسطور است و از کتاب و سنت استنباط شده در روی زمین اجرا کنیم.
۳- ما در تشخیص این وظیفه شرعی و تکلیف الهی «مجتهد» هستیم، این تشخیص برای ما «حجت» است و بر مجتهد جایز نیست از تشخیص شرعی خود تخلف کند. اگر همه جهانیان هم با ما مخالفت کنند ما مجاز نیستیم از این حکم شرعی سرپیچی کنیم.
۴- هرکس و هر گروه و هر دولت در برابر ما بایستد ما شرعاً مکلفیم تا حد جنگیدن، با آنان مقابله کنیم تا همه موانع را که سد راه اجرای احکام الهی شده اند از میان برداریم.
۵- ما با تکیه بر این مبناهای تئوریک، عملاً به تأسیس حکومت و اجرای احکام الهی پرداختهایم. همه اقدامات ما از تأسیس خلافت تا خانهنشین کردن زنان تا جزیه گرفتن از مسیحیان و تا کشتن اسیران جنگی و … توجیهات فقهی مسلم دارد.
***
آنچه در جهان حاضر همۀ عقلای عالم را دچار وحشت و اضطراب و تأسف میکند خطر مقبول افتادن و شیوع همین مدعاهای تئوریک است. این مدعاها اجازه میدهند هرچند وقت یکبار، اینجا و آنجای جهان افراد و گروههایی سربلند کنند و بنام خدا یا هر عنوان دیگر صلح جهانی و همه تنظیمات بین المللی را نابود کنند و همۀ نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعهها را منهدم سازند، همه جا را به خاک و خون بکشند و خشونت کور و ظلمت سیاسی محض را جانشین همه محاسبات عقلانی و عقلائی در باب سیاست کنند.
حال پادزهر تئوریک این مبناهای تئوریک خطرناک چیست؟ در چهارچوب کلامها و فقههای رسمی اسلامی این مبناها پادزهر تئوریک ندارد چون همه آنها در چهارچوب همان کلام و فقه مطرح شدهاند و قابل توجیه هستند. پادزهر تئوریک در این باب فقط و فقط به رسمیت شناختن «حقوق بشر» است. به رسمیت شناختن این مبنا که در جهان حاضر هیچ انسانی و هیچ گروهی حق ندارد به نام خدا و یا هر عنوان دیگر با قهر و غلبه قیام کند و نظم سیاسی جامعهها و حکومت آنها را در دست بگیرد و یا بر خلاف رأی اکثریت با استبداد و اختناق آن را در دست خود نگاه دارد. تأسیس نظم سیاسی و تعیین قواعد آن و اعمال قدرت سیاسی و حفظ آن، حقوق فرد فرد انسانهای هرجامعه است و لاغیر. اینها حقوق بشر است از آن نظر که بشر است و در همه جهان و همه جامعه ها باید به رسمیت شناخته شوند.
«حقانیت» حقوق بشر در جهان حاضر ناشی از همین پادزهر بودن تئوریک آن است. اما کلام و فقه رسمی اسلام برای مقابله با آن مبناهای خطرناک نه تنها فقیر است، بلکه بستر ساز پیدایش داعِشها و داعشیان است. همین «حقوق بشر» است که الهی دانان و فقیهان اسلام باید آن را به رسمیت بشناسند و فرهنگ اسلام و مسلمانی را با این اقدام تاریخ ساز توان زیستن و بالیدن در جهان حاضر ببخشند. این است رسالت انسانی و دینی تاریخی ما مسلمانان در عصر حاضر.
اصلن خوانا و با معنی نیست . تلاش زیادی باید انجام بدهی . اصلن راضی کننده نیست.
همزمان با افشای جریان اختلاس بانکی ایران در سال 90، موضوع مشابهی در یکی از کشورهای آسیای شرقی رخ داد که طی آن مدیر یکی از بانک ها که در معرض اتهام بود، خودکشی کرد. این را مقایسه کنید با ایران که نه تنها کسی خودکشی نکرد، نه تنها کسی عذرخواهی نکرد، نه تنها مجلس استیضاحی مطرح نکرد، و نه تنها «کله گنده ای» دستگیر نشد، که قرار شد قضیه «کــــش» پیدا نکند.
مگر شهردار بابت باز نشدن نردبان آتش نشانی و مرگ دو زن کارگر عذرخواهی کرد؟
مگر بابت سوختن دانش آموزان شین آباد، یا غرق شدن دانش آموزان دختر در دریاچه مصنوعی پارک شهر، مسئولی استعفا داد؟
مگر کسی تا به حال مسئولیت سقوط اخیر هواپیماو مرگ 40 تن را بر عهده گرفته یا اصلا دچار تب و لرز و نگرانی شده؟
مگر پس از خودسوزی اعتراضی مردی در مقابل مجلس، احدی از نمایندگان و مسئولان قول پیگیری قضیه را داد؟
مگر ماجرای افشای فروش ارز دولتی توسط بانک ها در بازار آزاد، یا جریمه چند ده میلیارد دلاری فسخ یک جانبه قرارداد کرسنت، یا استفاده از روغن های مضر توسط کارخانجات لبنیات به استعفا و طرح سوالی انجامیده؟
استعفا و عذرخواهی پیشکش، مگر شهادت رضا هدی صابر در اثر بی توجهی مسئولان زندان به وضع سلامتی اش مسئولی را شرمنده و خجالت زده کرد؟ یا کسی تا به حال جوابگوی مرگ هاله سحابی در روز تشییع پیکیر پدرش بوده؟
این مگرها تا دلتان بخواهد ادامه دارد. واژه «وقاحت» در این کشور بسیار مصداق دارد.
بد نيست ولى ترتب معانى سليقه اى در جمله بندى بكر رفته و تعداد قيد هاى جمله كم است ولى كلن بد نيست افرين