یک: دوستی برای من نوشت: امروز – بیست و هشت مرداد – روز تولد بانو زهرا رهنورد است. برای وی نوشتم: من جنس زندانی کردنِ این بانو را هم سنگِ اعدام سراسیمه ی بانو فرخ رو پارسا در دو سوی یک زمان با روح و رویکری یکسان می دانم. وقتی عقل به تعطیلی گراید و خردمندی به قهقرا افتد و منطق کور شود، عصبیت به جولان در می افتد. امروزِ حاکمانِ ما را هیچ تفاوتی با هیاهوهای روزهای نخست انقلاب نیست. این وزنِ سنگین زمان است که ما از آن به تفاوت اسم می بریم.
دو: به جمع عزیزانی راه یافتم که نگران استاد خویش محمد علی طاهری -مبدع عرفان حلقه – بودند. می گفتند: ایکاش به استاد ما فرصتی می دادند تا از خود دفاع کند. ایکاش سخن وی را می شنیدند. ایکاش سخن را با سخن پاسخ می گفتند. یکی در آن میان گفت: ایکاش استاد را می آوردند و در یک برنامه ی تلویزیونی مفتضحش می کردند اما برای وی امکان پاسخگویی فراهم می آوردند. به آنان گفتم: این سرزمین در تسخیر داعشیانی است که منطق پنطق حالی شان نیست. در اینجا یک سخن حاکم است و همگان باید خود را با همان یک سخن هماهنگ کنند. اگر گفتید چه و که؟
محمد نوری زاد
بیست و هشت مرداد نود و سه – تهران
|
اساسا اصلی ترین هدف ایجاد یا تقویت داعش و امثالش را جز القای شباهت نام رهبر آن و ادعاهایش با خلفای راشدین و ایجاد نفرت نسبت به آنان از یک طرف و تطهیر داعشیان حاکم بر ایران نمی دانم. توطئه های سران پنهان قدرتهای صهیونیستی را دست کم نگیرید.
راستی که مرگ سیمین بهبهانی ضایعه بزرگی بود بر جامعه بزرگ شعر و ادب پارسی ! روحش شاد یادش گرامی ! مرگ این بزرگ بانو به شکل گسترده ای پوشش رسانه ای خارجی پیدا کرد تا جایی که بنده احساس کردم تلویزیون ملی که میگن یعنی صدای آمریکا و شبکه بی بی سی !
راستی یک شخصیت ادبی و ملی چه خصوصیتی باید داشته باشد که سیمین بهبهانی نداشت تا رسانه های ملی ما به فکر انعکاس خبری و تجلیل از او را در دستور کار قرار بدهد !
این همه توهین به شعور ادبی و انسانی یک بزرگ بانوی مردمی شایسته این همه ادعای مسلمانی ما بود ؟
درود بر آقای نوریزاد نازنین
خواهشمندم یک مطلب در مورد کارگر زحمت کش ” علی چراغی ” که بدست مأموران شهرداری کشته شده و خبری از اون در رسانه های دروغگوی داعشیان حاکم نیست بنویسید.
این نخبگان مجلس که با دوپینگ
احمد جنتی و مصباح یزدی به مجلس رفتند
ایشان حجت الاسلام حمید رسائی است و این عکس هم روز گذشته در پایان رای گیری برای طرح استیضاح وزیرعلوم از ایشان گرفته شده است. نوشته ای در دست دارد که معنای آن مخالفت علی لاریجانی رئیس مجلس با استیضاح وزیر علوم بوده است. آقای رسائی از سر دسته های مهر نماز و لنگه کفش پرانی در قم است. عکس های متعددی از نعره کشی های او چه در مجلس و چه بالای منبر و چه در جمع مهر و لنگه کفش پران ها وجود دارد. او و همفکرانش را احمد جنتی و مصباح یزدی بنام نماینده مردم به مجلس بردند و هنوز هم امیدوارند با دوپینگ جنتی در مجلس آینده هم حضور داشته باشند. نقش او درمجلس؛ همان نقشی است که حجت الاسلام هم عبای او بنام یکی از یاوران آیت الله کاشانی در مجلس هفدهم علیه دولت مصدق داشت و بعد از کودتا یکی از شوهرهای صیغه ای مادر شاه “تاج الملوک” شد
با سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار جناب مرتضى گرامى
در خصوص سوال جنابعالىًمبنىًبر علت انتساب شعر
ميازار مورى كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
به فردوسى ، تا جايكه من اطلاع دارم بيت ياد شده در هيچيك از نسخ موجود يافت نمى شود ولى شايد در نسخه فلورانس كه مبناى كار جناب خالقى مطلق بوده شكلى از اين شعر موجود باشد كه جناب خالقى تصحيح شده انرا (همانگونه كه دوست عزيزمان “جناب مشيرى” در كامنت خود درج نمودند) ، در نسخه خود اورده اند.
ولى بطور كلى من هم اطلاعات چندانى در اينخصوص ندارم و احتمال مى دهم كه اين بيت در نسخه اى كه در دسترس سعدى قرار داشته موجود بوده و انتساب ان به فردوسى نيز صرفا با توجه به اعتمادى است كه نسبت به كلام شيخ اجل سعدى بزرگ وجود دارد.
به هر حال از اينكه من نيز بعلت عدم اطلاع نمى توانم پاسخى مطمئن به سوال شما بدهم از جنابعالى پوزش مى طلبم.
—————-
براى يافتن پاسخ اين سوال سرى به سايت گنجور زدم و يكى از اظهار نظرها و حواشى كه بر اين بيت نوشته شده ، چنين بود؛
ايا اين بيت بيانگر ان نيست كه ما ايرانيان از قديم كرم داشته ايم؟؟!
—————-
(ضمناً ذكر پاسخ سوال شما در اين صفحه به جهت بيم از نديدن پاسخ مى باشد زيرا كامنت حاوى سوال شما مربوط به چند روز گذشته مى باشد و با صفحه حاضر فاصله زيادى پيدا كرده.)
با احترام
درود بر شما
جناب بی کنش گرامی
من هم منتظر این پاسخ شما بودم سپاس از صداقتی که در پاسخ گویی دارید
اما در مورد اینکه فرمودید در تصحیح جناب خالقی که مغايرتهاى موجود ميان نسخ را در ذيل ابيات بيان مى كند مى توان از ان به عنوان مرجع استفاده كرد استاد مشیری به این مورد مستقیم اشاره کردند و نظر دیگری دارند شنیدنش خالی از لطف نیست در سایت زیر گفته های استاد مشیری با فرمت صوتی و کم حجم آوره شده و در لیست عناوین اشتباهات خالقی مطلق در باب شاهنامه را گوش کنید.
https://www.derafsh-kaviyani.com/gallery/moshiri-mp3.php
جناب مشیری از شما سپاسگذارم ، بسیار اموزنده و جالب بود ، مجددا از جنابعالی تشکر می کنم.
دوست شاهنامه پژوه عزیز جناب بیکنش
با سلام و تشکر از توجه و مساعی شما در پاسخگوئی ،این ابهام سبب حدوث سوال دیگری شد ،و آن اینکه آیا از نظر تاریخی غیر از شاهنامه که به فردوسی منتسب است ،اشعار یا ابیاتی خارج از چهارچوبه شاهنامه به مرحوم فردوسی نسبت داده شده است؟
به بیان دیگر،آیا اشعار فردوسی منحصر در اشعار شاهنامه است یا مجموعه های کوچک یا بزرگ شعری دیگری ایشان داشته است که احیانا از بین رفته است؟
و سوال فرعی دیگر اینکه همین بیت “میازار موری…” بنظر شما از نظر وزن شعری تناسب با اشعار شاهنامه دارد؟
ممنون از زحمات و توجه جنابعالی
دوستدار شما مرتضی
اشعار منتسب به فردوسی
اشعار دیگری منتسب به فردوسی وجود دارد که مهمترین ان منظومه یوسف و زلیخاست که تعداد ابيات اين اثر براساس نسخ گوناگون موجود از آن از حدود شش هزار و پانصد بيت تا نزديك يازده هزار بيت متغير است. اين منظومه از لحاظ انشاء و كلمات به كار رفته در آن در سطح بسيار پایینریاز شاهنامه قرار دارد كه در توجيه انتساب آن به فردوسی به ضعف حافظه وي در دوران پيري و هنگامي كه مشغول سرودن اين اثر بودهتوسل جسته اند.
در مقدمه شاهنامه بایسنقری که اولین اثری است که دران این منظومه به فردوسی منتسب شده ، چنین امده ؛
“فردوسي پس از فرار از دربار محمود غزنوي به مازندران پناه برد و پس از اندك زماني از مازندران به سمت بغداد حركت كرد. روزي در بغداد با تاجري كه از قبل سابقه آشنايي داشتند، مواجه شد و داستان خود را براي وي نقل كرد. تاجر كه فردوسي را عزيز مي داشت به او از آشنايي خود با فخرالملك وزير خليفه وقت القادر بالله سخن گفت و قول داد كه فردوسي را با وي آشنا كند. فردوسي براي اينكه به هنگام حضور در بار عام خليفه بتواند نظر وي را جلب كند، قصيده اي عربي كه سراسر آن داراي معاني بديع بود را تنظيم كرد و براي فخر الملك وزير خواند و بدين گونه مجوز حضور در جمع شعراي دربار و خواندن شعر براي خليفه عباسي را گرفت. وي به هنگام ديدار با خليفه هزار بيت در مدح وي به شاهنامه اضافه نموده و آنگاه اثر خود را به خليفه پيشكش كرد. خليفه در مقابل به وي شصت هزار دينار و يك خلعتي واگذار كرد. پس از آن فردوسي كه احساس كرده بود خليفه و اهل بغداد توجهي به شاهنامه بدان دليل كه درباره بزرگان عجم است، ابراز نمي كنند، قصه يوسف و زليخا كه داستاني قرآني بود را به نظم درآورده و تقديم خليفه كرد كه او هم از اين عمل فردوسي خوشحال شده و شاعر را مورد لطف مجدد خود قرار داد”
ابهامات موجود در داستان فوق بگونه ای است که بی اساس بودن این انتساب را به وضوح محرز می نماید ، ابهاماتی چون؛ اشنایی خلیفه با زبان فارسی و نیز همزمان نبودن اندو و همچنین سرودن قصیده هزار بیتی عربی توسط فردوسی! که یک بیت ان نیز اکنون موجود نیست و نظایر ان….
همچنین مسئله مهم ديگري كه انتساب اين منظومه را به فردوسي زير سئوال مي برد ثبت نام فردي كه اين اشعار به او اهداء شده در اكثر نسخ خطي موجود است. از جمله اين نسخ بايد از منظومه يوسف و زليخايي كه به سال 1235 هجري قمري تأليف شده و نسخهخطي آن را مرحوم مجتبي مينوي در اختيار داشته است و همچنين نسخه اي كه در سال 1276قمري توسط محمد زمان قايني خراساني نوشته شده و هم اكنون در كتابخانه ملي پاريس نگهداري مي شود ،نام برد كه در هر دو نسخه خطي ابياتي در ستايش “ابوالفوارس طغانشاه محمد پسر آلب ارسلان سلجوقي” آورده شده است که چند بیتاز این ابیات جهت اشنایی با سبک و سیاق این اثر ذکر می گردد؛:
سخن كه ابتدا مدح خسرو بود
همايون همه جون مه نو بود
سپهر هنر آفتاب امل
ولي النعم شاه شمس الدول
جهان فروزنده فخر ملوك
منزه دل پاكش از رنج و سلوك
ملك بوالفوارس پناه جهان
طوغنشاه خسرو الب ارسلان
گر از عقل گويم سررشته است شاه
وراز فهم گويم فرشته است شاه
گر از ورج گويم چو كيخسرو است
كه هر لحظه تاييد فرش نو است
خداوند آفاق و سلطان عصر
مر او را بتأييد و تمكين و نصر
فرستد به ملك خراسان همه
برو بخشد آن كشور آسان همه
بغیر از منظومه یاد شده اشععار دیگری نیز به فردوسی منسب شده که تعداد انها اندک است و دوستان می توانند تمام این اشعار را در مقاله ای که “إته” ايران شناس مشهور آلماني پس از سالها تلاش توانسته است با ذكر منبع ، جمع آوري کرده و دكتر رضا زاده شفق نیزان را در شماره مخصوص فردوسي سال دوم مجله مهر منتشر ساخته است ، ملاحضه فرمایند.
اشعار یاد شده شامل یک غزل است به شرح زیر؛
شبي در برت گر برآسودمي
سر فخر بر آسمان سودمي
قلم در كف تير بشكستمي
كلاه از سر ماه بر بودمي
به قدر از نهم چرخ بگذشتمي
به پي فرق گردون بفرسودمي
جمال تو گر زانكه من دارمي
به جاي تو گر زانكه من بودمي
به بيچارگان رحمت آوردمي
به درماندگان بر ببخشودمي
و نیز شامل سه قصیده که یکی از انها در مدح حضرت علی است و نیز یک قطعه بسیار جالب به شرح زیر ؛
بسي رنج ديدم بسي نامه خواندم
ز گفتار تازي و از پهلواني
به چندين هنر شصت و دو سال بودم
كه توشه برم زآشكار و نهاني
به جز حسرت و جز و بال گناهان
ندارم كنون از جواني نشاني
به ياد جواني كنون مويه دارم
بر آن بيت بوطاهر خوسرواني
جواني من از كودكي ياد دارم
دريغا جواني ، دريغا جواني
البته بی اساس بودن انتساب تمامی این اشعار به فردوسی بقدری واضح است که هیچیک محتاج ارائه دلیل نیست فقط در خصوص قطعه اخیر اضافه می گردد که ؛ اين قطعه را نخستين بار عوفي در لباب الالباب به فردوسي منتسب دانسته است و البته نويسنده ترجمان البلاغه آن را به شاعري به نام محمد عبده منصوب كرده است.
همچنين يوگني ادواردويچ برتسل در كتاب فردوسي و سروده هايش بر اين امر كه برخي اين شعر را از اشعار كسايي مروزي دانسته اند ، تاکید کرده است.
علاوه بر این موارد اشعاری نیز یافت میشود که دررحقیقت متعلق به فردوسی است و دیگران از سرهم کردن مصرع ها و ابیاتی از شاهنامه و جابجا کردنو کم و زیاد کردن ابیات شاهنامه ویا تغیرکلمات یا تغیر جای کلمات اشعار شاهنامه ساخته اند و به عنوان اشعاری مستقل به فردوسی نسبت دادهاند ، مانند شعر زیر ؛
هنر نزد ايرانيان است و بس
ندارند شير ژيان را به كس
همه يك دلانند و يزدان شناس
به گيتي ندارند در دل هراس
چو ايران نباشد تن من مباد
بر اين بوم و بر زنده يك تن مباد
همه سر به سر تن به كشتن دهيم
از آن به كه كشور به دشمن دهيم
چنين گفت موبد كه مردن به نام
به از زنده دشمن بر او شادكام
اگر كشت خواهد همي روزگار
چه نيكوتر از مرگ در كارزار
——————————————
جناب مرتضی پاسخ سوال جنابعالی را بدلیل اینکه شاید موضوع توجه دیگر دوستان نیز باشد من بصورت موضوعی عمومی در این صفحه اوردم و در خصوص سوال دوم شما نیز بیان می گردد که بله شعر میازار موری که …. نیز چون سایر اشعار شاهنامه در بحر “متقارب مثمن محذوف یا مقصور” یعنی “فعولن – فعولن – فعولن – فعول” یا بقولدکتر خانلری در وزن “ت تن تن – ت تن تن – ت تن تن – ت تن” سروده شده. (محذوف یا مقصور بعلت حذف یک هجا از فعولن یا ت تن تن اخر یا چهارم هر مصرع می باشد.
——————————————–
جناب مشیری از شما سپاسگذارم ، بسیار اموزنده و جالب بود ، مجددا از جنابعالی تشکر می کنم.
من از زندانی بودن حاج خانم زهرا رهنود متاسفم. این کار اشتباه است. ولی مقایسه قتل بانو فرخ رو پارسا با زندانی بودن ایشان نه تنها قابل مقایسه نمیباشد بلکه توهین به بازماندگان بانو فرخ رو پارسا میباشد. سخن کوتاه, روز قتل بانو فرخ رو پارسا حاج خانم زهرا رهنود هلهله شادی انقلابی میکرد.
با سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار جناب مرتضى گرامى
تا جايكه من اطلاع دارم بيت ياد شده در هيچيك از نسخ موجود يافت نمى شود ولى شايد در نسخه فلورانس كه مبناى كار جناب خالقى مطلق بوده شكلى از اين شعر موجود باشد كه جناب خالقى تصحيح شده انرا (همانگونه كه دوست عزيزمان “جناب مشيرى” در كامنت خود درج نمودند) ، در نسخه خود اورده اند.
ولى بطور كلى من هم اطلاعات چندانى در اينخصوص ندارم و احتمال مى دهم كه اين بيت در نسخه اى كه در دسترس سعدى قرار داشته موجود بوده و انتساب ان به فردوسى نيز صرفا با توجه به اعتمادى است كه نسبت به كلام شيخ اجل سعدى بزرگ وجود دارد.
به هر حال از اينكه من نيز بعلت عدم اطلاع نمى توانم پاسخى مطمئن به سوال شما بدهم از جنابعالى پوزش مى طلبم.
براى يافتن پاسخ اين سوال سرى به سايت گنجور زدم و يكى از اظهار نظرها و حواشى كه بر اين بيت نوشته شده بود؛
—————-
ايا اين بيت بيانگر ان نيست كه ما ايرانيان از قديم كرم داشته ايم؟؟!
—————-
(ضمناً ذكر پاسخ سوال شما در اين صفحه به جهت بيم از نديدن پاسخ مى باشد زيرا كامنت حاوى سوال شما مربوط به چند روز گذشته مى باشد و با صفحه حاضر فاصله زيادى پيدا كرده.)
با احترام
خانم ژاله كاظمى هنرمند و گويندهء زيبا، برازنده و بسيار خوش صداى تلويزيون زمان شاه و خواهرشان خانم زهرا رهنورد كه راه ديگرى را در زندگى برگزيد و بر آن استوار ماند، هر دو شايسته جايگاه بالاترى از آنچه در كشورشان بدست آوردند، بودند.
اما به جايگاه خود دست نيافتند زيرا هريك، نسلى شكست خورده در تاريخ ايران را نمايندگى كردند.
اولى نماينده نسلى بود كه در مدرنيته شكوفا شد. اما مدرنيته اى روبنايى كه نه خردمندانه و بر پايه فرهنگ اجتماعى مدرن كه شتابان و بر پايه اى بس سست از فرهنگ سنتى- دينى بنا شده بود. اين پوستهء مدرن، به سرعت ترك خورد، شكست و فرو ريخت و لايه زيرين آن، خود را به رخ كشيد. .
و دومى نمايندهء نسلى بود كه شيفته سخنى متفاوت شد و نهال دينى را كه از اعماق سنن جامعه جوانه زد ومدرنيتهء سست رويش را تركاند، با اميد و جانفشانى هاى بسيار آبيارى كرد با اين اميد كه در پيوند با انديشه هاى نوين، ميوه هاى شيرين دهد اما دريغا كه درخت پيوند را پس زد، سنن معصومانه اى كه آن را تغذيه مى كردند تماماً به داخل آوند هاى حريصش كشيد و جامعه را از آنها خالى كرد. و سپس به آفاتى دچار شد كه دلسوز ترين باغبانانش هم نتوانستند چاره اش كنند.
و امروز جامعه اى مانده بى هويت و تهى از سنت هاى ديرينه اش، با نسلى جديد كه شوق تجربه اى تازه در او مى جوشد اما نقشه راه ندارد، و درختى تنومند اما بى برگ و بر، از بيرون پر هيبت و از درون پوسيده كه راه تابش آفتاب را بر هر جوانه كه شوق رستن دارد، بسته است.
با درود
در مورد آقای محمد علی طاهری باید گفت که عرفان مورد نظر ایشان بر پایه ی اطلاعات و آموزهای نوین انسانهاست و ریشه ی علمی دارد درست به عکس نظر عرفای گذشته که درک عرفانی را خارج از قوای پنج گانه و بر مدار دریافت غیبی میدانستند. ایشان با استدلالهای علمی و قوانین ریاضی و فیزیک ما را با وجود خداوند در جهان هستی آشنا میکنند و اینکه این جهان هستی یک حقیقت است ولی حقیقتی مجازی و نه واقعی و هر جنبنده ای بسته به شکل وجودی خود، درکی خاص خود از جهان هستی دارد. تا اینجا بسیار عالی است و میتوان گفت کامل کننده ی عقاید عرفای پیشین است. ولی بعد که این نگرش بر پایه ی علمی با نگرش دینی و مذهبی آمیخته میشود به نوعی تضاد در درک میرسیم، مخصوصا زمانی که نظراتش در باب قرآن و به خصوص مذهب تشیع را میخوانیم. نگرش عرفانی مورد اشاره ی وی خالص نیست. عارف برای اثبات واقعیت جهان هستی و اینکه دنیا حقیقت ندارد و مجازی است دیگر چه نیازی به دین و مذهب دارد.آیا با آوردن دین و مذهب به این نگرش عرفانی و علمی موجب از هم گسیختگی داده ها نمی شویم؟عرفان و دین ممکن است در ظاهر یک هدف داشته باشند ولی در حقیقت دو راه جدا از یکدیگرند.عرفان، از تلاش ما در درک چیستی جهان به دست میآید ولی دین ، یک سری آموزه هایی است که از پیشینیان به ما رسیده و محدود کننده است.نگرش عرفانی بیشتر بر پایه ی درک روحانی و قلبی انسان از جهان هستی است ولی نگرش دینی اینگونه نیست و مفاهیم جبری است. در عرفان تمام هستی و موجودات درون آن به خصوص انسان به نوعی مقدس هستند و همه از یک حقیقت بوجود آمده اند که همانا خداوند است و با هیچ بهانه ای نمیتوان دیگر انسانها را از بین برد و نابود کرد. ولی در دین اینگونه نیست، شما به هر بهانه ای می توانید دیگران را آزار داده و یا نابود کنید و اعمال خود را با یک آیه از کتاب دینیخود توجیه کنید.در عرفان قانون حاکم، بخشش است و گذشت ولی در دین قانون حاکم، قصاص است و انتقام و بخشش در درجه ی دوم اهمیت قرار دارد. دین به نوعی برداشت عامیانه از عرفان است ولی آمیخته با امیال نفسانی انسان. دین زائیده ی عرفان است. در عرفان هیچ اجباری نیست و عارف نیز برای گسترش بینش عرفانی خود در جامعه ، هیچگاه به شکل دستوری عمل نمیکند. ولی پذیرش دین و گسترش آن جبری است هر چند ممکن است پذیرش آن اختیاری باشد ولی عمل به قوانین آن اجبار ی است…
مثال نگرش عرفانی : عبادت به جز خدمت خلق نیست – بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند…
مثال نگرش دین : چشم در برابر چشم ( مسیحیت ) – در قصاص برای شما زندگی است ( اسلام )
و البته نمونه های فراوان میتوان بر شمرد…نگرش عرفانی زمانی خالص است که خود را از تناقضات موجود در آموزه های دینی رها کند.از نظر بنده عرفان مورد نظر آقای طاهری خالص نیست و ممکن است ناشی از مصلحت اندیشی باشد.
برای درک بهتر از نظرات آقای محمد علی طاهری میتوانید مقالات ایشان را در این سایت بخوانید:
http://www.mataheri.com
به دوستان گرامى كه اين آقا و مكتبش را به دليل خرافى و متوهمانه بودن مستوجب مجازات مى دانند بايد گفت كه اصولاً اگر مردم در زندگى اين همه تنگنا، تلخكامى و بن بست نداشته باشند، اين جور مكاتب عرفانى و نيز مكانهاى زيارتى مجعول و امامزاده ها هم اين همه رونق نمى گيرند.
تقصير خود حكومت است كه عرصه را از هر نظر به مردم آنچنان تنگ كرده كه مردم به هر چيز در مى آويزند براى كمى آرامش روح و روان و گسستن از واقعيت هاى تلخ پيرامونشان و توهم اتصال به كائنات. .
اگراين آقا به خاطر ترويج خرافه و مكتب انحرافى در زندان است، خرافه هاى بسيار فراگير تر و خطرناك ترى هم هست كه چون حق و حسابش توى جيب روحانيت مى رود حتى روحانيون باصطلاح مترقى هم آن ها را زير سبيلى ( در واقع زير ريش و سبيلى) رد مى كنند يعنى به روى مبارك نمى آورند.
هيچ شنيده ايد روحانى اى اساس مسجد جمكران و خوابى كه باعث اين كلاهبردارى بزرگ شده را مجعول بخواند و به آن اعتراضى داشته باشد؟
اين آقاى استاد طاهرى يك جرم بيشتر ندارد كه البته جرم خيلى خيلى سنگينى هم هست: ايشان كنار دكان دونبش روحانيت دكان باز كرده.
جرم هاى ديگر ايشان مثل مدارك جعلى و غيره كه در اين نظام از فرط رواج ديگر جرم شمرده نمى شوند. و در اين نظام اگر كسى مدركش جعلى نباشد به جرم عدم هماهنگى با سايرين و وصلهء ناجور بودن، بايد بركنار شود.
خلاصه اين كه اگر اين آقا بايد در زندان باشد، بنيانگذار و متولى مسجد جمكران، و هزاران امامزادهء مجعول هم بايد در زندان باشند.
با درودي ديگر بر خردمندان أزاد انديش، جناب نوريزاد و تيم سايتشان و كليه كاربران ارجمند، جناب نوريزاد باز به قول داش مشديها دمتان گرم كه يادي إز بانو فرخ رو پارسا كرديد، اما كنار هم گذاشتن أيشان با خانم رهنورد مقداري إز أنصاف بدور است، خود به شخصه حاضر نيستم ملال هيچ انساني را ببينم خصوصا اگر زجر كشيدنشان در رابطه با مسايل سياسي بأشد، اميدوارم كه اين بانو و همسرشان مير حسين و باقي زندانيان سياسي – عقيدتي هر چه زوتر هواي پاك ازادي واقعي را در نظام و سيستمي ديگر استنشاق كنند، بانو فرخ رو پارسا نخستين زن بود كه لباس وزارت اموزش و پرورش را بر تن كرد، او هيچ وقت سرپرستي عده اي چماق بدست را در حمله به داشگاهها و مدارس عالي و استادان و دانشجويان ازاديخواه تحت نام انقلاب فرهنگي به عهده نداشت، أيشان در باقي در اطراف قم متولد مي شود، چرا انجا؟ براي اينكه مادرشان مقاله اي در مورد اموزش و تربيت مساوي براي پسر و دختر مي نويسد و بر اجراي ان اصرار دارد، دوستان شايد اطلاع دقيقي إز زندگي اين بزرگ بانوي ايران زمين نداشته باشند، فقط اين را براي دوستان بنويسم كه دو نفر إز مشاوران أيشان در امر كتب درسي محمد بهشتي و محمد جواد باهنر بودند، دكتر بهشتي با كمك و بودجه اي كه بانو پارسا تعيين مي كند مدرسه إسلامي هامبورگ در المان را دائر مي كند، و محمد جواد باهنر با كمك اين بانوي بزرگ مجوز چند مدرسه اي ملي مذهبي را در تهران مي گيرد، جالب است كه شيخ صادق خلخالي ديوانه او را به اتهام حيف و ميل بيت المال و نشر فساد و فحشا در اموزش و پرورش در ارديبهشت ٥٩ به دار اعدام مي سپارد، و اين دونفر كه زماني إز مشاوران او بودند و نفوذ زيادي هم در ان دوران داشتند، كوچكترين اقدامي براي نجات و يا حتي تخفيفي در مجازات اين بانوي بزرگ ايران نكردند، اصلا وجهه تشابهي بين اين دو نفر نمي بينم!! موفق باشيد
باقي در اطراف تصيح مي شود! باغي در أطراف
و مادر فرخ رو به خاطر اعتقاد بر تربيت و پرورش فرهنگي مساوي بين دختران و پسران و طبق معمول هياهوي روحانيت مرتجع و بيسواد دستگير و محاكمه و تبعيد مي شود، به كجا؟ قم
سلام جناب نوریزاد
من واقعا حرکت های روشنگرانه شما را تایید میکنم هرچند میدانم این تایید چیزی به اعتبار حرکت شما کم یا زیادنمیکند
ولی:
با تمام انتقادی که از کارهای این حیوانات انسان نما که مردم را از هر تیره و طایفه وسلیقه ای که کمی با آنها زاویه اشته باشد وارد است و کلا هیچکس نباید یخاطر عقایدش زندان ،حصرویا شکنجه شود و تفکر را فقط باید با تفکر جواب داد و من شخصا روزی چند بار به بخت خودم لعنت میفرستم که تابعیت کشوری را دارم که جنایاتی مانند کشتن هاله سحابی و ستار بهشتی ونداوسهراب و….انجام شده است همه این مسایل یک طرف
یک خواهش از شما دارم که همه کس را در یک ردیف قرار ندهید بانو زهرا رهنورد و امثال اینها کجا و آن آقایی که اسمش را اوردید کجا من نمی گویم در باره حق و حقوق و ظلم هایی که به این فرد میرود صحبت نکنید ولی واقعا مطرح کردن این دومورد که یکی بخاطر مردم و حق به حصر و تحمل سختی افتاده وویکی دیگر که یا امر بهش مشتبه شده که پیامبر ی جدید است ویا فقط بقصد کلاهبرداری این کارها را کرده کمی ید سلیقگی است
من به تعالی و عرفان عقیده دارم ولی مطمئنم که راه این آقا راهی دروغین است ،شما که انسانی فرهیخته هستین خوب باید بدانید امثال این آقا دکاندارند و نباید در کنار بانوی بزگوار مطرح شوند باز هم تاکید میکنم که بر همین آقا هم ظلم شده و این نوع رفتار با ایشان غیر انسانی و غیر قابل دفاع است
شما لا اقل میتوانستید این دو موضوع را در دو مطلب جداگانه بگذارید
سلام خدمت سید ابوالفضل گرامی …ممنون از پاسختون..ولی من یکسری تناقضات در منش و کردار شما میبینم که آدم را به تعجب وامیدارد…اول از هر چیز دوست دارم خدمت شما عرض کنم که بندهٔ هم مثل شما حاضر به هیچگونه خشونت و خونریزی جهت رسیدن به اهدافی که متصور هستم نیستم و امیدوار به رحمت خدا در برگرداندن خلق و خوی انسانی در باطن این انسان نماها هستم ولی با همه این امیدواری این طرز فکرم را به هیچ کس تحمیل نمیکنم و حتا شاید اونو بهترین ندانم..چرا که دیگران متفاوت از من فکر میکنند….شما انقلاب ۵۷ را اصلاحات خواندید آیا حاضرید همین اصلاحات هم در حال حاضر انجام بدهید با توجه به اینکه ظلم ظلم است، جنایت جنایت است..و بیعدالتی به عدالتیست در هر نوع لباس و تنپوشی که میخواهد باشد ..یکی به اسم دین یکی به اسم میهن هر چند از لحاظ مقدار و کیفیت” آن کجا بود و این کجا”. سید گرامی هر روز که میگذرد فرسنگها با انسانیت فاصله میگیریم…دین و ایمان مردم با شتاب بینهایت به سمت سقوط در حرکت است..پردههای اخلاق در جامعه در حال دریده شدن است…گزارشات تکان دهنده از اعتیاد، جرم و جنایت ، دزدی ، فساد اداری، اخلاقی گریبان همه را گرفته است..منو شما ندارد…خودی غریبه نمیشناسد…و منو شما اینجا منتظریم دستی از غیب بر آید همه ما را اصلاح کند به روش اصلاحات غیبی…سید عزیزو گرامی آیا شما تضمین میدهید که اصلاحات به سبک و سیاق اصلاحات ورزان کنونی مارا به سر منزل مقصد خواهد رساند..آیا ضمانت میدهید ۱۰ سال ۲۰ سال آینده بر وضعیت کنونی غبطه و افسوس نخوریم و برگشت به عقب را آرزو نکنیم…سید میدانم که انتقاد از و مخالفت با همکاران و هم صنفان سخت است ولی شما( بقول خودتون) از پشتوانه دینی و مذهبی برخوردارید که شما را بجز عدالت و انسانیت کاری نیست….با خود میاندیشم که شاید امام حسین بیخود خودش را به کشتن داد…شاید راه اصلاحات از درون راه دیگری بود که میتوانست بهش فکر کند ولی نکرد…شاید هم ظلم تا ظلم داریم..یکی از طرف دوستان ظالم و جانی دیگری از جانب دشمنان ظالم و جانی..ای پدر این مصلحت بسوزد که انسانیتو به مسلخ میبرد…اینقدر بین دستورات دینتان و عملکردتان تناقض و تفاوت هست که آدم نمیداند اسم این همه اختلاف را چی بگذارد..مصلحت یا دورویی؟؟؟ دورو بودن در چیزی که باید باشیم با چیز که هستیم….من فقط و فقط به یک چیز اعتقاد دارم و بر سر این اعتقاد هم تا مرز جان دادن میمانم و اون هم این است که شماها، “مصلحین غیبی” اولین کسانی میبودید که درصورت همزمانی با امام حسین تون ایشان را به سکوت دعوت میکردید چرا که” شهامت” اکتسابی نیست که فطریست که به ودیعه گذاشته میشود و خوشا به حال دارندگان آن …..باور بفرمایید اگر هزاران هزار کتاب از سید ابوالفضل و دیگران در اثبات توحید و نبوّت، معاد به نگارش در آید هرگز به اندازه یه کلمه ،آری فقط یک کلمه حق که از زبان ابوالفضلها بیرون بیاید در ایمان مردم اثر نخواهد داشت…موفق باشید
آقای رها گرامی
سلام بر شما
شما خطاب به من فرموده اید که : ” یکسری تناقضات در منش و کردار شما میبینم که آدم را به تعجب وامیدارد” . ولی متاسفانه نفرموده اید که این تناقضات کدامند . من امیدوارم که در عملکرد من تناقض وجود نداشته باشد . چرا که اغلب تناقض در رفتار و کردار به دلیل دورویی و تظاهر اتفاق می افتد . برای کسانی که در حرف یک چیز می گویند و در عمل کار دیکری انجام می دهند . امیدوارم که برداشت شما در این مورد ، به دلیل سوء تفاهم باشد و من واجد چنین ویژگی ناپسندی نباشم .
دیگر این که می خواهم توضیح دهم که بین “مصلحت اندیشی ” و “اصلاح طلبی” تفاوت بسیاری هست . آن چه به عنوان “مصلحت اندیشی” گفته می شود و از آن مفهوم “عافیت طلبی” مستفاد می شود ، می تواند به سازشکاری و تن دادن به خفت منجر شود . این “مصلحت اندیشی” اصلاح طلبی نیست .
با توجه به مثالی که شما در خصوص امام حسین (ع) فرموده اید ، خاطر نشان می نمایم که امام حسین (ع) صراحتن اعلام نموده است که هدف او “اصلاح” است . و حتی بارها در صحرای کربلا نیز کوشش نمود که از راه مذاکره ، مشکلات را حل و فصل نماید تا این که کار به جنگ و کشت و کشتار نکشد . اما از آن جا که متخاصمان او را به پذیرش بیعت با یزید و جنگ مخیر نمودند ، او تن به تسلیم ندادو در مقابل آن ها تا پای جان ایستادگی کرد .
هم چنین شما اکنون می بینید که بزرگانی از اصلاح طلبان در زندان هستند و شکنجه می شوند . و دیدید که در درگیری هایی خیابانی اصلاح طلبان سبز کشته و مجروح و مصدوم شدند . بسیاری نیز از حقوق اجتماعی شان محروم شدند . پس اصلاح طلبی به معنی سازش و تسلیم نیست . اصلاح طلبی یک گفتمان است در مقابل گفتمان انقلاب . یک روش است و نه یک نوع حکومت . روشی که مبتنی است بر اقدامات مدنی و غیر خشونت بار ، برای اصلاح امور کشور . من فکر می کنم که برای دنیای امروز ، بهتر از این ، روشی برای اصلاح امور وجود ندارد .
در مورد اصطلاحاتی مثل “مصلحین غیبی” ندانستم منظورتان چیست ؟ یا بحث هایی مثل “شهامت اکتسابی” و یا فایده ی بحث در مورد مقولاتی نظیر توحید و معاد . در هر حال از نوشته ی شما احساس می کنم که انسان خوش قلب و دلسوزی هستید . از شما می خواهم که در صورتی که صلاح می دانید ، باز هم نوشته های مرا بخوانید و نقد کنید .
ارادتمند
سید ابوالفضل
محمد رضا خاتمی دبیرکل سابق جبهه مشارکت و نایب رئیس مجلس ششم با “ایسکانیوز” مصاحبه ای مشروح کرده است که نکاتی از آن را میخوانید:
به اعتقاد من دوران هشت سال احمدی نژاد در تاریخ پس از انقلاب ایران یک استثنا بود و انتخابات سال ۹۲ سبب شد مسیر و حرکت سیاسی انقلاب به ریل خود بازگردد. این به معنای این نیست که پیش از این هشت سال همه چیز خوب بود و ایرادی وجود نداشته است؛ در واقع به همین دلیل بود که اصلاحات به وجود آمد تا هم آن انحرافات را برطرف کند و هم آرمانهای انقلاب را پیگیری کند . اما این ۸ سال به این دلیل استثنا بود که جریانی که مصدر امر شده بود شعارهای انقلاب را مصادره و با عملکرد خود، نا امیدی و یاس را در جامعه بوجود آورد.
با انتخابات ۹۲، آن نیروهایی که از میدان فعالیت سیاسی و اجتماعی بیرون رانده شده بود دوباره توانست وارد میدان شود و سازمان و تشکل خود را داشته باشند. فضای نسبتا خوبی در جریان سیاسی ایجاد شده است. البته در این میان نمی توان منکر شد که عده ای هستند که وضع جدید را نمی پسندند. این عده ممکن است در مصادر قدرت هم حضور داشته باشند و تمام تلاش خود را به کار گیرند تا با برخوردها و فشارهایشان نگذارند امید مردم به جایی برسد. اینها می خواهند بگویند که چیزی عوض نشده است اما واقعیت این است که در جامعه ما بسیاری چیزها عوض شده است و این تغییر مدیون آگاهی و بیداری است که در درون جامعه شکل گرفته است. از نظر من مردم ایران راه خود را پیدا کرده اند و اسیر جو و هیجانات اجتماعی نمی شوند. دوراندیشانه حرکت می کنند و می دانند که چه می خواهند و چگونه می خواهند حرکت کنند. بنابر این اگر بخواهم فضای اجتماعی و سیاسی داخلی کشور را توصیف کنیم ، من این فضا را روبه جلو و امیدبخش می بینم.
از نظر من رئیس جمهور و مسئولان ارشد کشور به خوبی از وضعیت کشور آگاه هستند و همانطور که خود آقای روحانی هم بارها اعلام کردند به شعارها و برنامه های انتخاباتی خود وفادار هستند اما آنها هم یک تعریفی از آرایش سیاسی در کشور دارند و به همین خاطر اولویت هایی را برای خودشان قائل هستند. شاید به هر دلیلی که نمی خواهم وارد آن شوم، مساله سیاست داخلی در طول یک سال گذشته برای دولت اولویت اول نبوده است؛ نه اینکه از آن غافل باشد و یا نخواهد به آن بپردازد .
مسائل سیاست خارجی خیلی اهمیت داشته و شاید وقتی همه ما در انتخابات به این نتیجه رسیدیم که باید از آقای روحانی حمایت کنیم و به ایشان رای دهیم به این دلیل بود که فکر می کردیم کشور دارد سقوط می کند. مهم این نیست که یک حزبی در کشور باشد یا نباشد یا یک شخصی باشد یا نباشد، موضوع این بود که کشور در حال سقوط بود . کسانی که رفتند به آقای روحانی رای دادند می خواستند کشور را از خطر سقوط نجات دهند. با توجه به مسائل اقتصادی که مردم را رنج می دهد و با توجه به ویرانه ای که دولت یازدهم از دولت قبل تحویل گرفته است، شاید طبیعی باشد که دولت در این یکسال بیشتر روی مسائل اقتصادی متمرکز بوده اما دید ما اندکی متفاوت است. به عقیده ما اگر توسعه سیاسی، امنیت سیاسی و نشاط سیاسی در کشور نباشد شاید نتوانیم در سایر جنبه ها به توفیق برسیم.
وقتی که مشکلات پیش روی دولت را در نظر بگیریم ، در مجموع می توان عملکرد دولت را موفقیت آمیز ارزیابی کرد. زیرا هم توانسته از خرابی ها جلوگیری کند و کشور را به وضعیت باثباتی بکشاند و هم برنامه های قابل توجه و کارآمدی برای توسعه در زمینه های مختلف دارد.
مخالفین دولت که همه شبکه های اصلی ارتباطی و رسانه های رسمی کشور را در اختیار دارند سعی می کنند تا ناموفق بودن دولت را القا کنند . اگر دولت یک ساز و کار مناسبی برای ارتباط با مردم در نظر بگیرد آنوقت ارزش کار دولت بیشتر مشخص می شود . اگر این اتفاق نیفتد و مردم ندانند که دولت چه کارهایی انجام می دهد این نگرانی جدی می شود که تبلیغات سوء و سیاه نمایی ها علیه دولت بر افکار عمومی موثر واقع شود . دولت نباید منتظر باشد تا صدا وسیما برای آن کاری بکند در واقع اگر این سازمان کار خلافی نکند باید راضی باشیم. در این راستا دولت باید به تعریف ساز و کار رسانه ای قوی برای خود مشغول شود.
این نکته که آرایی که حسن روحانی را به ریاست جمهوری رساند از کجا آمد باید گفت حتی یک رای اصولگرایانی که الان مدعی اصولگرایی هستند در سبد آقای روحانی قرار ندارد. این در حالی ست که برخی اصولگرایان همچون آقای ناطق نوری که اصولگرایان واقعی هستند از روحانی حمایت کردند. آن مدعیان اصولگرایی که امروز تریبون های اصلی در دست آنهاست حتی یک رای هم در سبد آقای روحانی نداشتند. در این بررسی میدانی می توان تجزیه تحلیل کرد که نقش آقایان هاشمی ، خاتمی و جریان های اصلاح طلبی به ویژه در شهرستانها چقدر بوده است . اما چون در کشورمان سازو کار نظرسنجی نداریم نمی توانیم نتایج دقیق و درستی را به دست بیاوریم .
اقایان می خواهند بگویند که ما شکست نخورده ایم . درحالیکه برنامه که آنها 8 سال به اجرا گذاشتند شیرازه اش از هم پاشیده شده است. حالا نمی توانند به طرفدارانشان بگویند که ما اشتباه کردیم. یعنی این شجاعت و مردانگی را ندارند که به اشتباه خود اعتراف کنند و بگویند حالا اشتباه خود را جبران و کار خود را درست می کنیم. بنابراین ادعا می کنند رئیس جمهوری از اصولگرایان است و آنها هم به ایشان رای داده اند.
انتخابات سال ۹۲ منافع عده ای را به خطر انداخت. بنابراین این افراد نمی توانند آرام بنشینند، با توجه به اینکه همه امکاناتی هم در اختیارشان هست. چرا با وزیرعلوم مخالفت می شود؟ دعوا بر سر روسای دانشگاه نیست، بلکه بر سر بورسیه های غیر قانونی است . هر کسی که اقوام و نزدیکانش را از این رانت بهره مند کرده حالا که پرده ها دارد کنار می رود نگران است. تردید ندارم که اگر آقای فرجی دانا از این بورسیه ها و ماجرای آن صرف نظر می کرد نمایندگان مجلس طرح استیضاح را پس می گرفتند.
کسانی که پایگاه های مستحکمی دارند و در مقابل دولت ایستاده اند با سهم گرفتن از دولت مشکلشان حل نمی شود . سهم اینها به نوعی گسترش یابنده است که این دولت نمی تواند آنرا عملی کند. بنابراین مخالفت هایشان هم گسترده تر خواهد شد تا دولت در زمین گیر کنند.
در این نکته که آقای روحانی همچنان استوار و پرقدرت بر سر اصول خود ایستاده و شجاعانه از این اصول دفاع کرده شکی نیست. نقطه قوت آقای روحانی هم همین است. اما در عین حال احساس می کنم در دولت وقتی به استانها و شهرستان ها می رسد، این بدنه با این سر (حسن روحانی) خیلی همخوانی ندارد .
من در وزارت کشور اراده ای برای پیاده کردن برنامه های انتخاباتی آقای روحانی نمی بینم. این وزارت خانه برای پیاده کردن برنامه های رئیس جمهوری ساز و کار مناسب ندارد. با فرماندار دولت احمدی نژاد (هرچند انسان با تقوا و سالم ) نمی توان انتظار داشت برنامه آقای روحانی اجرا شود.
یک اقلیتی از کسانی که درون اصولگرایی رشد کرده و در هشت سال گذشته همه کاره بوده اند . قدرت تبلیغاتی ، اقتصادی و … دارند و آنچنان اصولگرایان واقعی را در گوشه رینگ گیر انداخته وآنها را سرکوب کرده که صدایی از آنها بلند نمی شود و آن صدایی که به نام اصولگرایی بلند می شود صدای این اقلیت است.
اطمینان دارم که اصولگرایان واقعی از این اقلیت بیشتر از اصلاح طلبان دلخون هستند. این جمعیت اندک اما پرسر و صدا و پر قدرت تمام تلاش خود را برای ساقط کردن دولت روحانی به کار گرفته و می گیرد .
نگرانی من این است که ایا دولت متوجه این برنامه ریزی علیه خود هست یا نیست ؟ اگر متوجه باشد که درایت و کاردانی آقای روحانی و تیمش که ما هم به آن اطمینان داریم کارگر می شود . اما اگر متوجه نباشد که این اتفاق در حال وقوع است آنوقت برنامه ریزی هم نخواهد داشت. این هشداری ست که اصلاح طلبان به دولت می دهند که یک عده می خواهند گلیم را از زیر پای دولت بکشند .
آقای روحانی در این دوره سمبل نجات کشور شناخته شده و اگر او زمین بخورد، کشور زمین می خورد و در نهایت آن نظام آسیب می بیند. برای ما این مسئله اصلی است که کشور پابرجا بماند. بنابر این با همه مشکلاتی که پیش روی دولت بوده ما دولت را تا الان موفق می دانیم و اطمینان داریم این موفقیت ها هم ادامه می یابد.
الان اصلاح طلبان با هم هستند و حتما در انتخابات مجلس آینده نتیجه مثبتی خواهیم گرفت.
من از حضور آقای احمدی نژاد یا مشایی و همفکران آنان در انتخابات آتی استقبال می کنم، چون اصلاح طلبان می گویند که افراد، گروه ها، جریانها با ایده های مشخص باید بیایند و وارد انتخابات شوند. به شرطی که نخواهند به سمت حوادثی بروند که در جریان انتخابات ۸۸ اتفاق افتاد. اینکه عده ای از حضور این افراد احساس خطر می کنند را قبول نداریم . مردم آقای احمدی نژاد را خیلی خوب شناختند . طرفداران و منتقدانش مشخص هستند و برنامه هایش هم معلوم است چون او ۸ سال رئیس جمهور این کشور بوده و برنامه هایش را اجرا کرده است. چرا نباید اجازه داشته باشد که در انتخابات شرکت کند و افکار خود را دوباره به رای مردم بگذارد ؟ یکی از بزرگترین سازوکارها برای آنکه انسان متوجه شود چقدر افکار درست و نادرست دارد انتخابات است .
نکته دوم اینکه تصور من بر این است که جز در یکسری افراد بسیار بسیار خاص و معدود در درون جامعه تفکر آقای احمدی نژاد جایگاهی ندارد ، نه در درون جامعه و نه در درون حکومت، اما این تصور من است. باید اجازه دهیم آقای احمدی نژاد با مردم حرف بزند؛ یکی از انتقادات من به دولت جدید در طول این یک سال این است که شما نمی توانید یکطرفه به آقای احمدی نژاد حمله کنید؛ این اتفاقی است که برای ما در طول ۸ سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد افتاد و به ما اجازه صحبت و دفاع از خود نمی دادند و الان درست نیست ما همین کار را با آقای احمدی نژاد تکرار کنیم.
او باید بتواند بیاید و از خود دفاع کند. در این شرایط است که مملکت خوب و سازنده و با تضارب آرا شکل می گیرد، نه اینکه از یک سو به طرف مقابل اتهام بزنیم و طرف مقابل امکان دفاع از خود را نداشته باشد.
بهترین کار این است که جایگاه نداشتن طرز فکر آقای احمدی نژاد در انتخابات مشخص شود نه اینکه رد صلاحیت کنیم .
در ضمن از نظر من رقابت اصلی در انتخابات آتی مجلس در درون جریان اصولگرایی است؛ یعنی یک جریان رادیکال تندی که الان در جریان اصولگرایی وجود دارد و در حال جدا کردن راه خود از آقای احمدی نژاد است. در کنار آن جریان آقای احمدی نژاد است که از نظر اصولگرایان همه بدنامی های این جریان به خاطر اوست و در کنار این دو یک جریان اصولگرایی مفلوکی هم وجود دارد که بین آقای احمدی نژاد و جریان تندرو له می شود. از نظر ما این اصولگرایان هستند که باید برای خودشان فکری بکنند چون تکلیف ما روشن است ؛ اگر اجازه دهند یک انتخابات خوب برگزار شود، با ورود نیروهای اصلی ما به انتخابات تردیدی نداریم که پیروز میدان خواهیم بود. بر همین اساس می توان گفت مجلس آینده مجلسی معتدل و دارای عقل و خرد و حامی برنامه های دولت خواهد بود .
• شما میدونی “مایکل براون” کیه؟ .شاید فکر کردی برادر مایکل جکسونه؟. یه راهنمائی: سیاهپوسته.. پلیس آمریکا اونو کشته!
• شما میدونی چرا این مرحوم برای ایران عزیزه اونقدر که جناب “نقوی حسینی” با خانواده اش ابراز همدردی کرده!؟ نه نمیدونی ..چون ایرانی نیست!
• شما میدونی جناب “نقوی حسینی” کیه؟ نه نمیدونی..سخنگوی کمیسیون امنیت مجلس ایران نه آمریکا!
• شما میدونی این جناب “مایکل براون” دوست تا حالا تو کدوم سوراخی بوده؟ نه نمیدونی..ما هم نمیدونیم! ولی یه جائی دور وبر پاستور!
• شما میدونی چرا “مایکل براون” رو دوست داره و از اینجا پیام در میکنه ولی برای “ستار بهشتی” سرش رو هم نخاروند؟..نه نمیدونی..ولی ما میدونیم!..ولی نمی گیم تا جون اوباما درآد!
• شما میدونی “یک شهروند تهرانی” که آدمای قالیباف چند روز پیش زدند و کشتن اصلا اسمش چیه؟ ..نه نمیدونی..قالیباف هم نمیدونه..نقوی حسینی هم نمیدونه!..اصلا هیشکی نمیدونه!..
• شما میدونی قالیباف میگه این چیزا عادیه؟..نه نمیدونی که سالی چند نفر رو شهرداری توخیابون میکشه!..نمیدونی چند نفر هم معلول میشن!
• شما میدونی چرا این چند نفر کشته و معلول میشن؟..نه نمیدونی..چون دارن تو خیابون دست فروشی میکنن نه مواد فروشی!..نه تن فروشی!
• شما میدونی این “نقوی حسینی” وقتی اینا کشته و معلول میشن کدوم گوریه؟ نه نمیدونی..داره تمرین رقص برای آقا مجتبی می کنه و یورتمه میره!
باسلام.ازهموطنان.بپرسید.شمامیدانید.فردوسی.درچه.سالی.متولد.ودرچه.سالی.وفات.کرد..نادرشاه.افشار.اهل.کدام.نقطه.ایران.بود.و.خدماتش.به.ایران.وایرانی.چه.بود.ودرچه.سالی.متولدشد.ودرچه.سالی.وفات.یافت..بابک.خرم.دین.که.بود.و.درراه.چه.هدفی.مبارزه.میکرد.و.درکجا.دفن.شده.ودرچه.سالی.کشته.شد.وبدست.چه.کسانی..یعقوب.لیث.صفاری.که.بود.و.باکدام.دشمن.ایران.مبارزه.میکرد.ودرچه.سالی.وفات.یافت.و.ارامگاه.اودرکجا.قراردارد.وووووووو……….دوباره.بپرسید.حسین.بن.علی.که.بوده.تاریخ.تولد.وتاریخ.فوتش.چهسالی.بوده..بپرسید.علی.کهبوده.روزهای.تولد.ووفاتش.درچه.سالهای.عربی.بوده.وهمچنین.از..عمروعثمان.وزینب.و.فاطمه.و.زین.العابدین.بیمار.و.ابوذرغفاری.و.سعدبن.ابی.وقاص.و.معاویه.ویزید.وهنده.جگرخوار.و.اسب.ذوالجناح.و.امامزاده.داود.و.وووووووبقیه.ملاحظه.خواهید.کرد.که.ازتاریخ.وتاریخ.سازان.کشورشان.چبزی.نمیدانند.اما.از.اعراب.بیگانه.تادلتان.بخواهد.همه.چیزمیدانند..اینهاهستند.اکثریت.افراد.ایرانی.باتشکر
فردوسى ميدانى ست در شهر طهران پايتخت كشور ايران.
متاسفانه سلطانی که برهنه است و فکر می کند بهترین لباس را بر تن دارد بر ملت حاکم است و از مردم حرف شنوی ندارد و خودش هم سرسپرده باغبانِ زرنگ است.
میداند لباس بر تن ندارد ، ولی با کمال بصیرت ! اصرار میکند که لباس بر تن دارد .
سلام _ اگر از این افراد جناح حاکمیت بخواهیم ( مثلا” شریعتنداری کیهان، لاریجانی مجلس و قضا، راه یافتگان مجلس ، مصباح یزیدی، جنتی،مجلس خفتگانی ها ، ائمه جمعه و جماعات و … ) برای یکبار هم که شده ، در یک سخنرانی و مناظره سیاسی و اجتماعی اقتصادی و … از کلمه مقام معظم رهبری نگویند و فقط از عقل ، شعور ، فکر ، فهم و دانسته خودشان چیزی بگویند ، خواهیم دید که چیزی از موارد ذکر شده در ” چنته” ندارند و ” لال مانی ” خواهند گرفت و خیلی زود میدان را رها خواهند کرد و این آقا آقا ها برای این است که اینها پشت مقام معظم رهبری پنهان و سنگر گرفته اند و بدون ایشان قدم از قدم بر نمیدارند . یاد دوران کودکی ام افتادم که در دوران کودکی و در محله خودمان ( امام زاده یحیی تهران) بچه ای بود بسیار ترسو و ” لوس و ننر ” و اینکه با بچه های دیگر نمی توانست خوب حرف بزند و بگو مگو و یا دوستی خوبی داشته باشد ، این بچه هر وقت با مادرش از خانه بیرون میآمد ، به بچه های دیگر ” آب دهان ” میانداخت و یا بچه ها را ” انگولک ” میکرد و یا ” سیلی ” و یا ” مشتی ” می پراند و بلافاصله به سمت مادرش میدوید و در ” لای چادر ” مادرش پنهان میشد . این ” چادر مادر ” و حمایت به موقع مادر باعث می شد که بچه ها برای تلافی نتوانند کاری را از پیش ببرند و این بچه به مرور زمان با همین رفتارش هیچوقت رشد اجتماعی نیافت و وقتی مادرش از دنیا رفت بسیار گوشه گیر ، سر در لاک و بیشتر دچار معضل روانی بود .
با درود _ آقای نوری زاد در آخر متن گفته اند : در اینجا یک سخن حاکم است و همگان باید خود را با همان یک سخن هماهنگ کنند . اگر گفتید چه و که ؟ جواب را اطفال ” مهد کودک ” ها بخوبی خواهند داد . جاهلانی در کشور سیاستی را حاکم کرده اند که هر کسی در هر جای رسمی اعم از جلسات اداری ، سیما ، منابر ، رادیو ، سمینار ها ، مصاحبه ها و . . . که مکانی عمومی باشد بخواهد کلمه ای بگوید ، باید از قبل در” لپ هایش ” چند تا کلمه ” مقام معظم رهبری ” ذخیره کرده باشد و بلافاصله آنها را بلغور کرده و بیرون بریزد . زمانی خیلی دور در مکانی ” نیم ساعت ” مصاحبه رادیویی داشتم ، مصاحبه کننده دائم متذکر میشد که لا به لای مصاحبه لااقل یکبار از رهبری بگویید . من در جواب می گفتم اصلا” مصاحبه ربطی به رهبری ندارد و ایشان میگفتند که از طرف مدیریت سیما دستور است که از مصاحبه شونده این کلمه ” زورکی ” را بگیرند و به همین دلیل مصاحبه پخش نشد . واقعا” مقامات نمی دانند و یا خود را به نفهمی میزنند که این بلغور ” مقام معظم رهبری ” از حلق کسانی که ایشان را قبول ندارند کاری ” ریا کارانه ” و دارای گسترش ” نفاق” و ” منافق پروری ” در جامعه است ؟
از دیگران: کورس، داستان به آسمان پيوستن كيخسرو، بخش دوم
ادامه داستان به آسمان پیوستن کیخسرو را به کوشش حامی عزیز و همت بلند کورس گرامی بخوانید:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2014/08/blog-post_19.html
مهاجر محترم
بیش از اینکه من را متهم به حمایت از محمد و دشمنی با کورش بفرمایید بهتر بود یک مرتبه دیگر نوشته ام را میخواند حالا ان گذشت ولی شما دوباره بخوانش بعد قضاوت بکن:
جناب سدابولفضل
يك/// جناب ابوالفضل شما كه براى يك اشتباه تايپى ديگران را مضحكه خودت قرار ميدهى مواظب نوشتنت باش كه ننويسى”…..حسرت يك داغ را بر دلشان..” زيرا براى استادى مثل شما بسيار زشت است كه بجاى ” اه” بنويسد “داغ” و معنى جمله را بكلى عوض كند.
دو/// از اين اشتباه استادانه ات كه بگذريم باقيه حرفهايت الحق و الانصاف كه سزاوار تحسين ميباشد چونكه تعريف بسيار دقيق و علمى و اكادميك از دولت و نحوه تشكيل دولتها داده ايد و بايد جامعه شناسى شما را قدر و منزلت بسيارى بوده باشد كه حتمن هست .
سه/// تعريف دقيق ديگر شما كه جاى تشكر دارد در رابطه با هدف دولتها از بردگى انسانها ميباشد كه مصلحين و پيامبران امدند و نداى مبارزه با برده دارى را در جهان سر دادند و احكام برده دارى را ملغى كردند و برده دارى را گناه كبيره و مجازات انرا اشد اعلام كردند.
دوست خاطر عزيز ما، جناب ابوالفضل آنسان كه شما فرموديد حكومت ها براى بهره كشى و به بردگى كشيدن انسانها بوجود امدند مانند دولتى كه كورش هخامنشى بنا نهاد و برده دارى را ترويج كرد و بابليان را به بردگى كشيد ولى خوشبختانه پيامبرى مانند حضرت ختمى مرتبت ظهور كرد و بردگى كه دولت كورش مزوج ان بود را ملغى كرد و مجازات برده دارى را اشدمن الزنا اعلام كرد و انقدر در تقبيح برده دارى گفت كه برده دارى به عملى قبيح و مذموم و نفرت اور نزد مسلمين تبديل شد و ايشان اينچنين ره و رسم برده دارى را از جهان برانداختند و شدت قبح انرا تا حد و درجه قبح نگاه به الات موسيقى افزايش دادند و همان شد كه نزد مردم برده دارى اندكى كمتر از نگاه كردن به يك دوتار قبيح شد با اين تفاوت كه نگاه به دوتار مستوجب عذاب اخروى است ولى جماع با برده حتى بدون رضايت برده در سوره نسا توسط الله سفارش ميشود و برده شما يك شيى محسوب ميشود چون پاردم قاطر شما. اجركم عندالله.
در صورت امکان این مقاله دکتر ملکی را منعکس کنید
یک سال گذشت: ریشه مشکلات کجاست؟
images
چه میشد؟ اگر دوستداران آقای روحانی به¬جای اینکه منتقدین امثال من را متهم به تضعیف دولت و بهانه دادن به دست مخالفین کنند کمی انصاف به خرج میدادند تا بر آنها معلوم گردد این نتیجه اعمال و رفتار مماشات گرایانه خود دولت است که آنرا تضعیف میکند نه نقدکنندگان حاکمیت؟
این نوشته را به کسانی تقدیم میکنم
که میپنداشتند مار، کبوتر میزاید
در روزگار پر حرفیها و وراجیهای نفرتانگیز، دلم از این همه سکوت و نگفتن آنچه باید گفت گرفته، در روزگار غربت «کلام» باید به جستجوی جایی، وسیلهای، بهانهای نشست برای گفتن، حق گفتن؛
امّا وقتی نمیگذارند بگویی، وقتی دهانت را بسته و زبانت را بریدهاند، نه با دهان و زبان
که با چشمها، دستها و رگهایت، باید فریاد کنی
هموطنان، عزیزان من،
چه میشد، اگر پس از گذشت هزاران سال از عمر پر ماجرای سرزمین اجدادی ما و از سر گذراندن دوران سیاه حاکمیت جباران داخلی و هجوم و کشتار و وحشیگری و تسلط اقوام بیگانه میاندیشیدیم که چرا چنین شد؟
چه میشد اگر از تاریخِ پر فراز و نشیب کشور عزیزمان درس و عبرت میگرفتیم تا با بازخوانی حوادثی که بر ما رفت، پس از هر هجوم تلخ بیگانگان یا کشتار و جنایات آدمکشان و استبدیان داخلی، فریاد اعتراض سر میدادیم و خواب راحت و آرام جنایتکاران را آشفته میساختیم؟
چه میشد، اگر در همین دهههای اخیر پس از هر پیروزی و شکست دنبال ریشهها میرفتیم و با متهم کردن این و آن، مسؤولیت را از دوش خویش برنمیافکندیم و در انتظار نمی¬نشستیم و علیه بیداد می¬شوریدیم و به جای غُرغُرهای بی¬حاصل فریاد برمی¬آوردیم و هر یک تقصیر را به گردن دیگری نمی¬انداختیم؟
چه می¬شد، آنها که آگاهانه یا ناآگاهانه با فراموش کردن تجربه¬های گذشته و علیرغم هشدار دلسوزان دوباره به صندوقهای رأی دل بستند و به کسی که در تمام این ۳۵ سال یکی از عوامل حکومت بود، رأی دادند و پندارگرایانه فکر می¬کردند روحانی با دیگران تفاوت دارد و به وعده¬های خود عمل می¬کند، می اندیشیدند که ریشه اصلی مشکلات از کجاست؟ پس از گذشت یک سال وضع نه تنها بهتر که روز به روز بدتر می¬شود. از حقوق بشر و وعده¬های داده شده خبری نیست، زندانها مملو از روزنامه¬نگاران و دانشجویان دگراندیش است، اعدام¬ها به وضع وحشتناکی افزایش یافته، رفتار با زندانیان سیاسی بد و بدتر شده، حادثه¬ی کم سابقه¬ی حمله به بند ۳۵۰ در این دوران اتفاق افتاده و با همه¬ی وعده-ها، عاملین این جنایت نه تنها تنبیه نشدند بلکه روز به روز به فشار بر زندانیان بی¬گناه می¬افزایند. اثر دخالت ها در عراق و سوریه به نتایج وحشتناکی رسیده و حوادث مرگبار دیگر که مردم ما شاهد آن بودند از جمله به سخره گرفتن حقوق بشر از سوی مقامات عالی کشور، به بازی گرفتن قوانین خودساخته و محکومیت¬های طولانی مدّت و در این اواخر محکومیت استادان از جمله دکتر صادق زیبا کلام، دکتر هادی اسماعیل¬زاده و حمله و هجوم به منزل دکتر رفیعی و اهانت به همسر و دختر ایشان که اینها همه در زمان ریاست جمهوریِ کسی صورت گرفته که وعده¬ی استقلال دانشگاهها را داده بود. چه میشد اگر آنها که به وعدههای روحانی امید بسته بودند، دست به اعتراض می¬زدند؟
چه می¬شد، اگر جناب رئیس جمهور در برابر حکم¬های بدون حساب و سنگین قضات دادگاه¬ها به¬عنوان مسؤول و ناظر بر سه قوه یکبار به این گستاخی قضات و اعمال خلاف و ضد حقوق بشری مأمورین وزارت اطّلاعات و اطّلاعات سپاه و دیگر اطّلاعاتی¬ها که سرنوشت مردم را در دست گرفته¬اند اعتراض می¬کرد و از حق مظلومین دفاع می-نمود؟
چه می¬شد، وقتی قاضی صلواتی پس از آنهمه خشونت با دستگیرشدگان و آن احکام مسخره، روزی که حکم دور از انصاف و مروت و انسانیت را در مورد جوان دلسوخته و زحمتکش و فرهیخته آقای روئین عطوفت، به¬ جرم تشکیل جلسات ماهانه¬ی فرهنگی در منزلش و جذب تعداد محدودی از فرهنگ¬دوستان در آنجا، حکم ۱۱ سال زندان برایش صادر کرد، جناب رئیس جمهور تقاضای او را برای یک دیدار چند دقیقه¬ای می¬پذیرفت و به حرفهای یک هموطن مظلوم گوش فرا می¬داد و از حق ضایع شده او دفاع می¬کرد؟
چه می¬شد: اگر آقای روحانی به¬جای آمارهای پوچ و ادّعای بهبود وضع معیشتی مردم، واقعیت¬ها را اعلام می¬کرد که مردم در چه شرایط فلاکت¬باری زندگی می¬کنند و فقر و فساد و فحشاء و بیکاری بیشتر از گذشته شده (به گفته مقامات بالای نظام) و گرانی بیداد می¬کند و حالت روانی جامعه به گونه¬ایست که اعلام می¬کنند در عرض دو ماه اوّل سال ۹۳ حدود ۱۰۴ هزار نزاع ثبت شده در کلانتری¬ها وجود دارد.
چه می¬شد؟ اگر آقای روحانی به¬جای گفتن این جمله¬ی دروغ که حمایت مردم از دولت بیشتر شده، نتیجه رفراندوم واقعی قبول یا رد یارانه¬ها را به¬خاطر می¬آورند که با تمام تبلیغات وسیع رسانه¬های دولتی و فتوای مراجع ساکن حوزه¬ها و وعده و وعیدهای توخالی، ۷۳ میلیون نه گفتند و تنها ۲.۵ میلیون آری، یعنی بیش از ۹۰ درصد عدم اعتماد خود به دولت و نارضایتی خویش از وضع اقتصادی را اعلام کردند و این امر را نتیجه عدم اعتماد به دولت دانستند.
چه می¬شد؟ اگر دوستداران آقای روحانی به¬جای اینکه منتقدین امثال من را متهم به تضعیف دولت و بهانه دادن به دست مخالفین کنند کمی انصاف به خرج می¬دادند تا بر آنها معلوم گردد این نتیجه اعمال و رفتار مماشات گرایانه خود دولت است که آنرا تضعیف می¬کند نه نقدکنندگان حاکمیت؟
راستی چه می¬شد: اگر دولت آقای روحانی دست از این شعار بی¬معنی برمیداشت که آنچه در نقض حقوق بشر و تجاوز به مردم صورت می¬گیرد ربطی به دولت ندارد و قوه¬ی قضائیه و مجلس و مقامات غیر مسؤول هستند که جلوی پای حکومت سنگ می¬اندازند و همانند مصدق بزرگ که در برابر شاه موضع می¬گرفت و حقایق را با مردم در میان می-گذاشت و ماهیت شاه و اطرافیانش را افشاء می¬کرد، او هم چنین می¬نمود؟ چرا جناب روحانی با وجود درخواست¬های مکرر یکبار این عمل را انجام نداد و نگفت چه کسانی مانع کار او هستند و نگفت او در وزارت اطّلاعات و اطّلاعات سپاه و قدرت¬های وابسته به رهبری هیچ کاره است و نمی¬تواند، یا نمی¬خواهد با «ارباب و مرادش» در بیافتد زیرا در این ۳۵ سال به هر کجا رسیده از برکت وجود ایشان بوده است. چرا که ریشه¬ی همه فسادها از قدرت مطلقه رهبر و درباریانش ناشی می¬گردد.
چه می¬شد وقتی اسرار تقلب گسترده در انتخابات سال ۸۸ و آن کشتارها و جنایت¬های انجام شده توسط سردار جعفری فاش شد – کاری که نمی¬توانست جز با موافقت و تأئید آقای خامنه¬ای صورت گرفته باشد – رئیس جمهور عکس-العمل نشان میداد؟ مردم از خود می¬پرسند آیا تنها همین یک بار انتخابات مهندسی شده، یا آنچه به¬نام انتخابات در این۳۵ سال در نظام ولایی صورت گرفته این¬گونه بوده است؟ اگر چنین سؤالی مطرح گردد آن وقت باید به رفراندوم تغییر نظام، مصوبات مجلس خبرگان، قانون اساسی و تمام آنچه به¬نام رفراندوم یا انتخابات در ایران صورت گرفته خط بطلان کشید و زائیده¬ی دروغها، دوز و کلک¬ها و حقه¬بازیهای رایج در «نظام ولایی» دانست.
و بالاخره چه می¬شد؟ اگر از مقامات نظام ولایی سؤال میشد که درباره برنامه هسته ای تا کی باید مردم ایران نامحرم بمانند و ندانند در پشت درهای بسته چه می¬گذرد؟ می¬گویند تاکنون حدود ۲۶۰ میلیارد دلار خرج کارهای مربوط به انرژی اتمی شده و چند برابر زیان¬های ناشی از اینکار متوجّه ملت ایران گردیده. چرا کسی پاسخگو نیست؟ ملّت ما تا کی باید درد و رنج و فقر و بیچارگی را تحمّل کند؟ آیا بر ندانم کاری¬ها و هدر دادن اموال عمومی و چپاول ثروت مردم و دزدی و دغلی سرکردگان نظام ولایی پایانی نیست؟ و چه می¬شدهای بسیار دیگر که در این یک سال باید مطرح می¬شد و سردمداران نظام ولایی به آنها پاسخ می¬دادند.
* * *
هموطنان، عزیزان من. حال این سؤال را مطرح کنیم که در این ۳۶ سال که نظام ولایی برپا شده چرا به چنین سرنوشت دردآوری دچار شده¬ایم و به جستجوی عامل یا عاملان این جهمنی که در ایران برپاست ننشستیم؟
چرا دولت¬ها در این ۳۶ سال قادر به نجات مملکت نشدند و وضع هر سال خرابتر از پیش شد؟
پس از حدود پانزده سال اقامت آیت¬الله خمینی در نجف اشرف با امکاناتی که در اختیار اطرافیان ایشان بود، مصلحت بر این قرار گرفت که آقای خمینی به پاریس منتقل گردد تا امکانات تبلیغاتی وسیعی در اختیارشان قرار گیرد و رسانه-های جهانی در مطرح کردن ایشان به¬عنوان رهبر یکتای مردم ایران از هیچ کوششی دریغ نکنند و او را به¬عنوان یک «قدیس» که می¬تواند با برنامه¬ها و افکارش ایران را به بهشت روی زمین تبدیل کند معرفی کنند و آقای خمینی به خبرنگاران خارجی چنین تفهیم کند که پس از بازگشت او به ایران دیگر از ظلم و خشونت و استبداد و شکنجه و زندان و آنچه مغایر آزادی مردم است خبری نخواهد بود و عدالت به¬طور کامل اجرا می¬گردد. در هر حال پس از آماده¬سازی شرایط برای ورود ایشان به ایران به¬عنوان رهبر بلامنازع بالاخره آقای خمینی وارد فرودگاه مهرآباد گردید. و از این لحظه ماجرا آغاز شد.
امّا در مدت ورود آقای خمینی تا تغییر نظام روشن شد که این مرد آن مرد نیست؛ خشونت و کشت و کشتاری که از روز اوّل آغاز شد، نشانگر این واقعیت است که قدرت مطلقه، مادر فساد است. حدود ۱۰ سال ملت در آتشی که آقای خمینی و یاران وفادارش برپا کردند سوختند و نابودی حرث و نسل مفهومِ واقعی یافت. آیت¬اله خمینی پس از ده سال گسترش خرافات، خون و خشونت و جنگ و خونریزی و کشتار و یکه¬تازی در همه¬ی امور به سرای دیگر رفت تا جوابگوی اعمالش باشد. پس از فوت آقای خمینی میراث¬خواران نظام ولایی به تکاپو افتادند تا با انتخاب جانشین، نظام را به هر صورت حفظ کنند.
شعبده¬بازیها و دروغ و دغل¬هایی در مجلس خبرگان پیش آمد و مطالبی نقل و قول شد که این روزها گوشه¬هایی از آن افشاء گردیده است. بالاخره آقای خامنه¬ای با تکیه بر تغییراتی که در قانون اساسی داده شده بود به¬عنوان ولی مطلق فقیه با اکثریت رأی کسانی که نام نمایندگان خبرگان بر خود نهاده بودند برگزیده شد. صلاحیت آقای خامنه¬ای از همان روزها، هم از نظر فقهی و هم سیاسی و تقوایی زیر سؤال رفت. تعدادی از مراجع، به اعلمیت، مرجعیت و تقوایی که لازمه¬ی این مسؤولیت بزرگ بود اشکال وارد می¬کردند. از جمله مرجع بزرگ آیت¬الهع منتظری که در سالهای پایانی عمر ضمن پاسخ به بعضی سؤالات در کتابی به¬نام انتقاد از خود (عبرت و وصیت) که چند ماه قبل از وفات مطالب این کتاب را مورد تأئید قرار داده¬اند، در جائی نوشته اند:
«تا زمانی که من قائم مقام و جانشین مرحوم آیت¬اله خمینی طاب ثراه بودم، هیچگاه از ولایت فقیه به شکلی که اکنون ارائه می¬شود دفاع نکردم من در آن زمان بیش از همه¬ی مسؤولان بر آزادی بیان و آزادی احزاب ـ حتّی احزاب مخالف ـ و دفاع از حقوق مردم تأیید داشتم و نسبت به برخورد با کسانی که اصلِ ولایت فقیه و حکومت دینی را نیز قبول نداشتند معترض بودم.» (۱)
در جای دیگر میگوید:
«نظریه¬ی ولایت مطلقه¬ی فقیه با مسائل فقهی اینجانب نیز منطبق نبود، زیرا نظریه¬ی نصب را که مستلزم ولایت مطلقه¬ی فقیه است، در همان زمان در درس¬های رسمی خود مردود شمردم و همان موقع درس¬های من چاپ و منتشر شد کسانی باید به ولایت مطلقه¬ی فقیه ملتزم شوند که نصب بالفعل فقها را در زمان غیبت توسط امام معصوم علیه¬السلام در مقامِ ثبوت و اثبات پذیرفته باشند.» (۲)
و در جای دیگر در جواب اعتقاد به نصب می¬گوید:
«بنابراین گرچه در اوایل انقلاب و هنگام تدوین قانون اساسی به نظریه¬ی نصب تمایل داشته¬ام، امّا بازگشت از این نظریه و ارائه¬ی نظریه¬ی انتخاب ـ که زیربنای نظریات بعدی من بوده ـ در زمان قائم مقامی اینجانب بوده است» (۳)
و نهایتاً نظر آقای منتظری در مورد مرجعیت آقای خامنه¬ای را بازخوانی میکنم:
«اولاً از کسانی که خود را برای مرجعیت مطرح کرده¬اند کسی را نمی¬شناسم که آقای خامنه¬ای در رتبه¬ی علمی او باشد؛ و این امر بر اهل فضل پوشیده نیست. ثانیاً به نظر من شروع یا تشدید ادّعای مرجعیت برخی از افراد بعد از مطرح شدن مرجعیت آقای خامنه¬ای بود، و بسیاری از آنان با خود فکر می¬کردند مگر مرتبه¬ی علمی و فقهی ما از ایشان کمتر است؟ پس وقتی ایشان را در حد مرجعیت مطرح می¬کنند ما که از نظر علمی بالاتر از ایشان هستیم اشکالی ندارد که ادّعای مرجعیت کنیم.
ثالثاً ادّعای مرجعیت از سوی آقای خامنه¬ای که قدرتِ حاکمیّت را در دست دارند با افراد دیگر تفاوت اساسی دارد، اِشکال اصلی به ایشان ـ به جز عدم صلاحیت علمی در حد مرجعیت ـ آن است که چرا در این راستا از ابزارهای حکومتی مثل وزارت اطّلاعات بهره¬گیری می¬شود و با استفاده از دستگاههای تبلیغاتی زیر نظر ایشان و تهدید و تطمیع، جمعی از علما به این امر اقدام شده و بدعتی ناپسند در مرجعیت شیعه بنا شده است و حتّی مرجعیت را به داخل و خارج از ایران تقسیم کردند؛ در حالی¬که مرجعیت شرایط خاص خود را دارد و ایرانی و خارجی بودنِ مقلدانِ مراجع در آن تأثیرگذار نیست. همچنین ایشان با استفاده از قدرت خود در حوزه-های علمیه مستقیماً دخالت کردند به گونه¬ای که برای خود نقشی انحصاری قائل شدند.» (۴)
هموطنان، عزیزان من؛
به نظرات آیت¬اله منتظری در مورد آقای خامنه¬ای درست توجّه بفرمائید. ایشان آقای خامنه¬ای را نه از جهت اعلم بودن و نه از جهت مرجعیت و نه از جهت تقوا و مدیریت که از برجسته¬ترین ویژگیهای یک ولی فقیه باید باشد صاحب صلاحیت نمی¬داند. در قانون اساسی نظام ولایی که باید مورد تأیید آقایان باشد آمده که عدالت و تقوا از لوازم رهبری است. بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت، صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه از شرایط و صفات رهبری است. یک نظر اجمالی به آنچه در این ۲۵ سال رهبری آقای خامنه¬ای بر سر ملک و ملت آمده پاسخ گویایی بر صلاحیت یا عدم صلاحیت ایشان است.
کارکرد آقای خامنه¬ای در مسائل داخلی و خارجی می¬تواند همه چیز را روشن کند. نمی¬توان باور کرد که در سیاست داخلی وضع امروز کشور و در سیاست خارجی وضع منطقه زاییدهی راهنمائیها و تفکرات ایشان نباشد. کدام سیاست است که داعش¬ها را در گوشه کنار جهان اسلام به¬وجود می¬آورد تا جهان به خاک و خون کشیده شود؟
از مدیریت ایشان همین کافی است که اخیراً مدارک سخنرانی سردار جعفری در مورد انتخابات ۸۸ و کشتار مردم و تقلب در انتخابات و دستگیری هزاران جوان و دانشجو که تعدادی از آنها هنوز در زندان به سر می¬برند و حصر سه نفر از بزرگان نظام افشا شد و همه این اعمال مورد تأیید آقای خامنه¬ای بوده است. سخنرانیها و حمله به این و آن همه نشانگر یک مدیریت غیر مسؤول در رأس مملکت است که از صلاحیت کافی برای اداره¬ی کشور بزرگ ایران برخوردار نیست.
هموطنان، عزیزانم، نسل جوان آگاه و دلسوز؛
در چنین شرایطی چه باید کرد؟ همانطور که بسیاری از دلسوزان وطن عزیزمان تاکنون اعلام کرده¬اند آقای سید علی خامنه¬ای در بیش از ۲۵ سال که به¬عنوان ولی مطلق فقیه امور دینی و اجتماعی کشور را در دست گرفته در برابر کسی پاسخگو نبوده است و روز به روز وضع ملک و ملّت بدتر شده و تغییرات ظاهری دولت ها هم هیچ دردی را دوا نکرده است. باید تغییرات اساسی و زیربنایی به¬وجود آید و باید نظام ولایی به نظامی مردمی تبدیل شود، باید به¬جای یک نفر، مردم تصمیم¬گیرنده¬ی امور خود باشند. باید آقای خامنه¬ای ضمن گزارش کار ۲۵ ساله به مردم شرایطی فراهم سازد که ملّت حاکم بر سرنوشت خود گردند و تا چنین نشود، تغییر رؤسای جمهور و رفتن این و آمدن آن دردی را دوا نمی¬کند. همانگونه که در یک سال گذشته شاهد آن بودیم ایران عزیز نیاز به یک جراحی عمیق دارد و اینکار باید با اراده نسل جوان و فرهیخته صورت گیرد. سکوت و نظاره¬گری کافی است. باید اعتراض کرد و خواسته های اصلی مردم را به حاکمان گوشزد کرد. اگر دهان و زبانمان را بسته¬اند باید با هر وسیله فریاد کنیم، فریاد برای آزادی، فریاد برای عدالت و فریاد برای برابری.
چه می¬شد؟ اگر مردم بار دیگر با آگاهی و شناخت کامل علیه ظلم و بی¬داد اعتراض می کردند و بساط استبدادیان برمی¬چیدند و قدرت را به نمایندگان واقعی مردم می سپردند و دست در دست هم وطنی آباد و آزاد از نو بنا می¬کردند. به امید آن روز.
درود بر آزادی
سلام بر برابری
پی نوشت:
۱) کتاب انتقاد از خود (عبرت و وصیت)، آیت الله منتظری، صفحه ۲۳ و ۲۴
۲) کتاب انتقاد از خود صفحه¬ی ۲۴
۳) کتاب انتقاد از خود صفحه¬ی ۳۱
۴) کتاب انتقاد از خود صفحات ۱۵۳ تا ۱۵۶
به بانو رهنورد
شیر آهن کوه بانو که تویی ! زادروزت همایون
ای مرغ خوش آواز بمانی و ببینی
آن روز همایون که به عالم قفسی نیست
قرار دادن عکس این جنگیر توهم افزا در کنار عکس بانوی بزرگ ایران توهین به اوست
به نظر میرسذ این مرید ها ذوب در مراد خود شده اند. و فکر میکنند مراد خود گشته اند عکس او را جایگزین چهره خود کرده اند. حلول روخ مراد در مرید؟!
راستی من که چیزی عقلم نمیرسد ولی از انها که میدانند میخواستم بپرسم گاندی و ماندلا هم از لغاتی مثل اصطبل و داعشی استفاده میکرده اند. ان موفع هم حتمن نوعی داعشی بوده است.
درست گفته ای که عقلت نمیرسد زیرا اگر عقلت میرسید میدانستی که گاندی و ماندلا و نهرو ودیگر بزرگان در مقابل خود دشمنانی داشتند که خود را زمینی و از جنس آنها میدانستند نمیگفتند از آسمانها ما را برای شما فرستاده اند , نمیگفتند مردم یک مشت خاک و خاشاکند ,
نمیگفتند اگر همه مردم هم به کسی رای دهند تا از طرف ولی امر تائید نشود رای آنها بی ارزش است , نمیگفتند مردم صغیر و مهجورند وبه ولی نیاز دارند بلکه آنها فقط مشتی پول پرست طماع بودند که برای بدست آوردن آن ثروت تن به پستی داده بودند و هنگامی که احساس کردند زمان چپاول به شکل عریان تمام شده است دم خود را روی کولشان گذاشتند و رفتند و نه تنها ویرانه ای از خود باقی نگذاشتند بلکه منشا خدماتی هم بودند . شما یک مورد فقط و فقط یک مورد پیدا کنید که نمایندگان ذوب در ولایت از حقوق مردم حرف زده باشند (فقط حرف)
عمل کردن به آن پیش کش .
من هم با شما موافق هستم دشمنان انسانیت در ایران و هند و افریقای جنوبی همه دشمن هستند با هم فرقی نمیکند از فخوای کلام شما بر می اید که گاندی و ماندلا هم از این لغات استفاده میکرده اند. متشکرم
با سلام
عزیزان من خواهش میکنم نامه دکتر ملکی را در وب سایت روز آنلاین بخوانید و نظر بدهید . نشستن بس است . امروز زمان سکوت و نظاره گر صرف بودن تمام شده است لینک این مطلب این است
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/-3474e29e41.html
در پاسخ دوستان، زیر مطلب روز پیش پاسخ گذاشتهام. بر من منت نهند و بخوانند.
مرثیه واره ای برای این روزهای سرزمین مان ، خاکمان ، بالینمان …
خبرها کوتاه اند .
*بانو سیمین بهبهانی در گذشت .
*بانو زهرا رهنورد به همراه میرحسین موسوی و مهدی کروبی از اوایل اسفند 1389 تا کنون در حصرند.
*بانو مریم میرزا خانی رتبه ی ایران را ارتقا داد.
*مصطفی تاجزاده اکنون چهل و چهار ماه یا هزار و نود و پنج روز است که در زندان جمهوری اسلامی ایران به صورت انفرادی زندانی و روزه دار است .
*در کش و قوس تفکیک جنسیتی در شهرداری تهران ، در پی درگیری ماموران سد معبر شهرداری منطقه چهار تهران با یکی از کارگران، وی به دلیل شدت آسیبهای وارده بخاطر اصابت پنجه بوکس بعد از یک هفته بستری بودن، جان باخته است. قالی باف : سابقه ی بروز چنین درگیریهایی را داشتیم.
*شکایت خانواده های متوفیان سقوط هواپیمای ایران 140
*کارافرین ایلامی ستار ابدالی به علت خلف وعده بانک و بدهی بسیار خودسوزی کرد.
*128 نفر در سمت های مدیریتی شستا بالای 7 میلیون تومان در ماه حقوق دریافت میکردند بالاترین میزان این حقوق ماهانه 16 میلیون تومان بوده است .
*در میان دریافت کنندگان بورس های غیر قانونی نام چند تن از نمایندگان مجلس نیز به چشم میخورد.
* استیضاح فرجی دانا در پی طرح مسائل مربوط به بورسیه های غیر قانونی . استیضاح به صورت زنده پخش میشود تا مردم قضاوت کنند. !!!!!!
*درخواست ممنوع الخروج شدن وزیر علوم از طرف نمایندگان.
*پروژه ی قدیس سازی احمدی نژاد .
* تبیین ابعاد مفهومی نرمش قهرمانانه از دیدگاه رهبری.
این مرثیه واره را با شعری از محمد علی بهمنی به پایان میبرم :
در این زمانه پر های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغ های قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را
برای این همه ناباور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علفهای باغ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جز انالحق نیست
کمالِ دار برای من کمال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری ست
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست
با سلام
تبریک به خانم رهنورد را باید در سایت کلمه ثبت کرد ولی متاسفانه مسئولین آن سایت درها را بسته و خونها را شسته اند. قتل خانم فرخرو پارسا جنایتی بود که خمینی و خمینی چیها امروز جوابگوی آن در محکمه عدل وجدان مردمی خواهند بود .او جزو اولین چراغهای این سفره جهنمی بود که بدستور خمینی برای مردم پهن شد .
اگر گفتید چه وکه؟
اگه اشتباه نکنم که می کنم:ولی امر مفلسین کل جهان هستی،امیدمستضعفین،ستون دین،خیمه بصیرت،آفتاب شریعت،نایب برحق امام زمان،منبع فیض سپاهیان،مخرج رزق غزه و لبنان،کشتی نجات،آمر مرگ وحیات،آن به صورت انسانِ حوریه،روزی رسان چین و روسیه و…(نفس کم آوردم )مقام معلم رهبری (به علت ضیق جا تمام آیات قرآن،داخل پرانتز تقدیم ایشان).
تولدت مبارك بانوي سر زمين من، اي كه نامت ياد أور رشادت و از خود گذشتگي بانوي دو عالم و نشان از ايستادگي و پايمردي و دليري دارد . بانو بدان نام تو جاود انه و مرامت الگو و پايداريت كتاب درسي أيندگان خواهد شد. اين چهره و شخصيت خبيسي كه با شما چنان مي كند در حال عقده گشايي است، همو تحمل سيد ما را از زمان خميني بر نمي تابيد و منتظر فرصتي بود تا بخيال خودش زهرش را بريزد، غافل از اينكه سيد ما پاد زهري بنام زهرا در كنار ش دارد و سيد ما. و بانوي محترمشان به جايي متصل هستند كه به أنها دل دريايي داده و مهرشان و گرمي صداقتشان را در قلب يكا يك ايرانيهاي أزاده گذاشته، اما افسوس كه أن خبيسِ واقعيات را نمي بيند چون صم بكم عميون وهو لا يعقلون . أن خبيس. منفورترين مرد روي زمين است و أيندگان از او بعنوان هيتلر و موسليني قرن ٢١ ياد خواهند كرد.
اجازه دهید مراتب همدردی خودمان را با خانواده علی چراغی که بدست یکی از ماموران سد معبر شهرداری تهران با پنجه بوکس به قتل رسیده اعلام کنیم. من از قوه قضاییه اشد مجازات را برای قاتل بیرحم این فروشنده دوره گرد ( این که سد معبر می کرده و مجازات دارد این عمل؛ جدا) درخواست می کنم. باید بساط مجازات بی تناسب با جرم از این مملکت جمع شود. نمی شود هر کس هر کجا دلش خواست حکم صادر کند و بی درنگ اجرا نماید!
من اگر جای قالیباف شهردار تهران بودم واقعا با صدور یک بیانیه از مردم شریف و خانواده مقتول عذرخواهی می کردم و با اعلام استعفا؛ مسئولیت پذیری خود را نشان می دادم.
از تریبون سایت شما استفاه می کنم و به بهروز افخمی که در مصاحبه اخیر خودش گفته به سمت سیاست برنمی گردم؛ اشتباه کردم در مجلس ششم نماینده شدم (نقل به مضمون) می گویم که آقای کروبی نیاز به تعریف و تمجید تو که حرف زدن پشت جانور بیرحم و خونریزی به اسم بشار اسد را “غلط زیادی” میدانی و از عشق خودت به اسد سخن میرانی؛ ندارد. متاسفم که در آن انتخابات به فرد سیاست نشناسی مثل تو رای دادم. نباید به لیست جبهه مشارکت اعتماد می کردم.
یک حقی برای ما ایجاد شده به ناحق و اون اینه که من هر روز وارد این سایت میشم و انتظار دارم مطلب جدیدی بخوانم و اگر نبود گله مند که چرا مسئولین رسیدگی نمیکنند چرا آقای نوریزاد که این هم پول!!!! میگیره مطلب جدیدی نزده و….
لطفا در مورد کشته شدن یک راننده وانت توسط ماموران سد معبر شهرداری بنویسید
با سپاس و درود
بنده با یکی از اعضای حلقه موسوم به عرفان نشست و برخاست داشته ام. حق آقای طاهری برای دفاع از خودش محفوظ؛ اما واقعا پرت و پلاست سخنان این جماعت. طرف که به مرحله اتصال دادن رسیده بود به قول خودش؛ علنا ادعا می کرد که به کاینات فرمان می دهد! یک روز دیدم برای درد دستش به فیزیوتراپی رفته. گفتم چرا تو که به کاینات فرمان می دهی به دست خودت نمی توانی؟ از آن روز دیگر جرات نکرد کرامات نداشته اش را برای من تعریف کند. اتفاقا امکان پاسخگویی دادن به امثال طاهری؛ برای همیشه دکان شان را تخته می کند.
جناب ما هیچ ما نگاه
خب دکانشان را تخته کند . اما باید اجازه ی سخن گفتن داشته باشد . باید مردم از شک و شبهه در بیایند. اگر لاف زده اگر دکان باز کرده باید قانونا از همان مجاری که برای عده ای ایجاد شبهه شده برطرف شود با این گونه خاموش کردن که کار درست نمیشود. میشود؟
سخن اینجاست که در این کشور چرا حق سخن گفتن را با زور از مردم میگیرند؟
اين حكومت حق سخن كفتن رو از هر كي منع كنه، يعنى حق باطرفه .
تولد بانوی مقاوم و سرفراز حنبش رسواگر سبز مبارک باد
لاجرم این روزها و شبهای تلخ تر از زهر خواهند گذشت و ایام شیرین رهایی و آزادی که همراه وصال و لبخند است از راه خواهد رسید و داعشی های شوم و نکبت این سرزمین به جهنم خودساخته سرنگون میشوند.
یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز رسد نشاط ، اندازه دشت
افسانه زندگی چنین است ،گلم
در سایه کوه ، باید از دشت گذشت
سلام و درود بر رهبران جنبش مردمی سبز
سلام. جناب نوری زاد آیا درست است که یک آقایی که گفته ما انقلاب نکردیم که طاغوت برود طاغوتچه جایش بیاید اصالتا متولد عراق است و تا سال 59 که حدود 27-28 سال داشته اصلا رنگ ایران را ندیده بوده و بعد که در آن مقطع به ایران می آید نام فامیلش را از شهری در کردستان می گیرد که به آنجا رفته و در ابتدای دهه 80 هم با برخی جرائم سنگین به زندان محکوم شده … و ناگهان یک سمت بالا گرفته و حالا ….
اگر گفته های ذکر شده درست است این آقا از کدام مشارکتش در انقلاب بهمن 57 سخن می گوید؟ چرا کسی (یا نهاد زیر دست ایشان) سوابق مبارزات قبل انقلاب او را منتشر نمی کند؟ آیا هیچ ایرانی وطن پرستی در کشور نیست
که بجای او به ریاست این نهاد منصوب شود؟
عزیز من وقتی رفیق دوست که آقای خمینی رابا بلیزر ازفرودگاه تابهشت زهرا میاورد یابرادران متعدد لاریجانی بدون اینکه حتی یک ساعت بله یکساعت برای انقلاب نه زندان رفته ونه دغدغه داشته اند به اینهمه امکانات ومقام میرسند این فرد هم باید ازاین مزخرفات بگوید که سرسپردگیض رابرای امکانات بیشتر ثابت کند!
رهرا خانم تولدت مبارك در قلب ما جا داريد وهمه وقت بفكر شما يىم ظالمان بايد اينده خود را باتوجه به كذشته درنظر بياورند،خدا صبرتان دهد،
• ببخشید شما داعشی؟
• فرمایش؟
• نه فقط می خوام ببینم هستی یا نه؟..منظوری ندارم
• نه داداش من بسیجی ام.افتاد؟
• بعله شما درست میگی..راستی اونی که تا شما رو دید 2 تا پا داشت 2 تا هم قرض کرد و دررفت کی بود؟ آر پی جی رو هم جا گذاشت!
• اون داعش بود که تا عکس نقدی رو دید در رفت!..بچّه پررو! میدونی چرا؟ گفت این همونه که میگه تو طیاره بجای شکلات خرما بدین تا اقتصاد مقاومتی درست بشه؟ گفتیم بعله..طرف هم گفت بابا صد رحمت به البغدادی! این دیگه کیه! بعد هم پا بفرار گذاشت!
• عجب هیبتی! ..راستی شنیدم می خوای بری فلسطین.راسته؟
• آره اخوی..منتهی میدون فلسطین!..ته پاستور! ..لا کردار رهبر فتوی نمیده بریم! باید صبر کرد!
• آره فعلا دست نگه دار..ممکنه غزه ای ها از ترس به اسرائیل پناهنده بشن!
اینکه اقای نوری زاد طرفدار انسان هستند و انسان هستند بسیار خوب است . اما بعدن باید سعی کنند اطلاعات خود را بسط دهند. ابزار های فکری مدرن را بدست اورند با دیگران مشورت کنند. نانواها و چوپان های ما هم بسیار انسان هستند. ولی در همه کار ها دخالت نمیکنند. اگر شما به سایت اقای طاهری مراجعه کنید می فهمید که ایشان استاد نیست. ان مدارک بین لمللی را که از کشور های مختلف است جعلی و بی اساس است. و برای گول زدن افراد ساده لوح درست شده است. خود او هم یا ساده لوح است یا شارلاتان. مدرک زندانی شدن از طرف سپاه هم کافی برای استاد بودن نیست. اگر اقای نوری زاد هم بر همه چیز یک دندگی کند و خود را بدست طوفان احساسات بسپارد. ایده یو لوزی او هم سرنوشت سایر ایده یولوزی های وطنی را مییابد. می شود یک قطب خط ده و محفلی از ادم های یک سو و مخالف با هر سو.. ایشان میرود یک جا و چیزی را میبیند و خود را میدهد به انچه ذهن او دریافت میکند. همین مطلب در مورد سهراب سپهری صدق میکند. ایشان رفته است . مقبره ایشان را دیده است میگوید روحانیان او را از شهر رانده اند و اجازه نداده اند برای او قبرمناسبی ساخته شود. ایشان اگر از یکی از محلی های اطراف مفبره میپرسید به او میگفتند. سپهری ادم تنهایی بوده است نه دوست داشته است نه دشمن. او در منزل یکی از فامیل های خود در اقا سید علی عباس زندگی میکرده است. وقتی فوت کرده است جسد او به زمین مانده است و توسط یکی از خیرین شهر در نزدیک ترین محل دفن شده است. اخوند ها هم به او کاری نداشته اند و ندارند. قبر . او هم اکنون در کاشان از همه بهتر است. ایا خود شما منطق پنطق حالیتان هست؟ میتوانیم بگوییم شخص شارلاتان را باید بطور شفاف معرفی کرد تا مردم گرد او نگردند و نه اینکه با زندانی کردن او برایش اعتبار حاصل کرد بصورتی که عده ای دچار توهم شوند و فکر کنند تهفه ای را از انها جدا کرده اند. ولی هرکسی را سپاه زندانی کرد نقطه عکس او نیست. مثل این است که این بار سپاه در یافتن کسی را که عکس او باشد اشتباه کرده است
انسان دوستی شما کم کم دارد به یک بیماری توهم زا تبدیل میشود. خیال پردازی در مورد همه چیز.
آقا و یا خانم هدایت
شما هیچوقت این سؤال را از خودتان پرسیده اید که چرا و طبق کدام قانون سپاه که یک نیروی نظامیست باید زندان مستقل خودشو داشته باشد؟
بر طبق کدام مسؤلیت و حکمی شهروندان این کشور دستگیر و زندانی میکند؟
خنده آور است وقتی که مبینیم داعشیان بومی دم از منطق و قانون میزنند
+
من نگفتم سپاه کار بدی نکرده است گفتم کار بد سپاه از ایشان استاد نمیسازد. سپاه کار بد را در مورد یک شارلاتان کرده است البته حقوق شارلاتان ها هم محفوظ است.و طبق قانون باید با انها رفتار کرد. من هم میگویم او را نباید بزندان بیاندازند. جون زندان سپاه از هر کس استاد میسازد من داعشی هم اگر زندان بروم فردا میشوم پیشوا. شما اگر میخواهید بببینید ایشان استاد است یا خیر به سایت ایشان سز بزنید من این کار را کرده ام. در روزنامه های فرانسه پر است از اگهی های فالگیری و هیچ کس انها را بزندان نمیاندازد. البته هیچ فردی هم انها را استاد نمیداند. اگر به سایت او سر بزنید می بینید کا ر او در حد یک فالگیر است. اگر کلاه برداری بزرگی نکند بدرد سرگرمی میخورد برای ادم های ساده دل.من نه در فرانسه به نزد فالگیر رفتم و نه در اینجا به مجلس این افراد میروم که تعداد انها الان بسیار زیاد شده است و خود را منجم می نامند من اصلن تخصص حقوق ندارم و نمی دانم که با انها چه باید کرد ولی میدانم که انها نه استاد هستند نه منجم ونه عارف و خود من حد اقل این هر سه را در دانشگاه و یا به صورت سیستماتیک انجام داده و یا مطالعه کرده ام.
جناب هدایت با درود مجدد
بله بنده به سایت رسمی ایشان سر زده ام ( mataheri dot com) و با باورها و ادعا های ایشان آشنائی نسبی دارم و به همین خاطر باید حضور انورتان عرض کنم که جناب طاهری بنیانگزار عرفان حلقه و یا همان ساینتولوژی ( Scientology) در سلیر نقاط جهان نیستند. این باور (من به آن میگویم باورچرا که این یک دین و یا مذهب نیست. یک باورمند این عرفان میتواند از هردین دلخواه خود پیروی کند کمااینکه آقای طاهری در وبسایت رسمی خود به صراحت خود را یک مسلمان شیعه دوازده امامی با اعتقاد به ظهور امام قائم معرفی میکند) در سال ۱۹۳۸ توسط شخصی بنام لافایت رونالد هوبارد در امریکا پایه گزاری شده است
بنده هم به هیچ وجه به اعتقادات و سلوک این گروه (این بی انصافی و در اکثر موارد خطری بزرگ است که آنان را فرقه بنامیم) باور نداشته و بعضی مواقع آن را مضحک و خنده آور میدانم ولی تا زمانی که اینان به جامعه ما آسیبی نمیرسانند و سبب کساد دکانها و بازار آخوندها نمیشوند نباید کاری بکارشان داشته باشیم.
سپاه به چه حقی و طبق کدام قانون این بینوا را زندانی کرده است؟ مگر تفتیش عقاید در قانون اساسی که به بار وبندیل همین آقایان مقبولیت میبخشد منع نشده است؟
در سایت آقای طاهری دیدم که نزدیک به ۱۰ نفر از آیات عظام این بیچاره را تکفیر کرده و او را محکوم به بدعت و ارتداد کردهاند ضمن اینکه بر من مثل روز روشن است که حتی یکی از این حضرات در مورد این شخص لحظه ای مطالعه نکرده است. آیا این آقایان نمی دانند که صدور چنین فتوا هائی چه میتواند بر سر یک انسان بی گناه بیاورد؟ این مردان خدا که تمامی شب ها را به نماز و عبادت وزجه به درگاه برای نزدیکی به خدا به سر میآورند چطور میتوانند حکم قتل یک انسان را به این سهملت امضا کنند؟
این توانائی و اختیار از کجا سر چشمه میگیرد؟ آیا مطالعه ۴ کتاب غبار آلود با صفحات پاره پوره که اکثرا قرن ها قبل از قرون وسطا توسط اشخاصی فکر میکردند آفتاب در یک چشمه گلالود غروب میکند به نگارش درآمده اند برای صدور قتل یک انسان که حتی دقیقه ای فرصت برای دفاع از خود نیافته است کافیست؟
پایدار باشید
رسول
ویرایش
سهملت = سهولت
با عرض پوزش
جناب هدایت اصلا حرفتون منطقی نیس باالفرض که تمام سخنان و اندیشه این آقا خزعبلات و چرت وپرت باشه ولی طرف داران ومریدان خودشو داره و اگر جنببه سو استفاده وکلاه برداری ور در نتیجه شاکی نداشته باشه هیچ دلیل منطقی برای زندانی کردنش نیست
جواب پسر دبستانی بنده این است: با همون دیگه که منم ازش بدم میاد (منظورش خامنهٔای است ).
همگان باید سخن خود را با متوهم مطلقهای هماهنگ کنند که مست قدرت و غارت است،در کینه توزی هیچ حد و مرز و حریمی نمیشناسد و رنج و محنت و فقر فلاکت فراگیر در مملکت را پشتوانهٔ بقای نکبت بار خوی فرعونی خویش میبیند. اما حسرت بدل در این آرزو مانده و تا روزی که شر مطلقهٔ او کوتاه خواهد شد، در این حسرت خواهد سوخت.
آقای نوریزاد این مملکت و کلا این دنیایی که ما درش هستیم مگه کم مشکل داره. از این همه مشکل برادر شما رفتی سراغ بهترین!! هاش انصافا… این ها که دیگه واقعا نوبرن… تو مملکتی که همه بدبختی ها از مذهبه یه عده شیرین مغز در بهترین حالتش دنبال درست کردن مذهب جدیدن! خداییش خیلی جالبن ، برای خودشون پدیده ای هست که باید مطالعه بشن! ولی تعجب من از اینها نیست ، چون نمونه تاریخی برای اینها تا دلتون بخواد زیاده. نمونه اش همین بهایی ها. اگر امیرکبیر حماقت نمیکرد و این بها رو نمیکشت الان اینقدر زیاد نشده بودن. الان هم اگر ولشون کنن که زندگی کنن درس بخونن و اتفاقا بهشون امکانات بدن به نظر من خیلی بهتره تا تحت فشار باشن. به نظرمن مسئله فعلی مملکت ما زالوهایی است که خون ملت رو به اسم دین داری و دفاع از ولایت و غزه و شیعه بودن میمکن. اینهان که خطر هستن و میتونن مردم رو از نظام دلسرد کنن. اگر واقعا کسی قصد خیرخواهی داره باید قدمی برداره تا دیگه مفسد اقتصادی و رانت خوار و ویژه خوار و آقا زاده و بورس یگیر از مابهترون نداشته باشیم. باور کنید مردم ایران آدم های رادیکالی نیستن، ولی پتانسیل رادیکال شدن ، دزد شدن و بی رحم شدن را تا اوجش دارن. من تاسف میخورم از کشوری که خدا نعمت هاش رو برای مردمانش به حدکمال تمام کرده، ولی مردم به جای اینکه شکر نعمت به جا بیارن با دزدی نکردن و دروغ نگفتن و حق همدیگر رو نخوردن، غرق شدن در زندگی نکبت باری که هر روزش تضییع حقوق همدیگه است و هر روزش جهلی است بالاتر از جهل روز قبل. واقعا عجب صبری خداوند در دیدن ما داره! شرم بر مسلمانانی باد که اکثرا یا دزدن و یا از دزدی حمایت میکنن.
جالبه همه عینک آفتابی زدن و خودشون رو پشت عکس استاد!!! قایم کردن! چه شهامتی … ارباب حلقه ها شون باید بابت این تعالیم که باعث رشد شهامت در شاگردها شده به خودش بباله.
آقای سید احسان
تو مملکتی که تنها بخاطر ابراز عقیده مثل آب خوردن آدم می کشن (ستار بهشتی) یه آب هم روش، شما باشی چیکار می کنی؟
سید احسان، گفتی که گفته باشی، پس هستی.
شما چطور ؟
راستی انها به همین مقدار دل و جرات داشتن که بیان و عکس بگیران , توی مملکتی که حکومتش با فکر کردن آدمها از هر نوعش مشکل داره , شما چطور ؟ آیا تا بحال با خودت فکر کردی اگه مثلا تو توی این موقعیت بودی چکار میکردی ؟ بهتر نیست همیشه از خودمون آغاز کنیم و قبل از دیگران , از خودمون بپرسیم که اگه من بودم در چنین شرایطی , چطور عمل میکردم ؟ راستی چرا عادت کردیم رفتار با ارزش دیگران خفیف بشماریم ؟ بهتر نیست قبل از حرف زدن کمی فکر کنیم ؟