نوشته ی اخیر من در باره ی اصطبل نشینان بهارستان باعث شد یکی از اصلاح طلبان سرشناس طی نامه ای به نوع رفتار و نوشته های من اعتراض کند. این دوست که من به وی احترام می گذارم و جز این که خود اجازه دهد اسمش را آشکار نمی کنم، برای من نوشته: ” …شما با رفتار و نوشتار رادیکالِ خود، فضای آرام سیاسیِ کشور را امنیتی می کنید چون در این فضاست که نوری زاد تنهاست ونظیر ندارد و نوری زاد هم به این یکه بودن احتیاج دارد وگرنه اگر عاقلانه رفتار می کرد هیچ اسمی از وی نبود. این روزها نوری زاد شاید از باری که به دوش می برد در پوست نگنجد و به خود نمره ی بیست هم بدهد. حتی شاید خود را مسیح و منجیِ این مردم بداند. مردمی که ” تا گفته اند غلام توییم، فروخته اندشان”…..
این دوست اصلاح طلبِ ما در جای دیگری از نوشته اش آورده: “…. بله من اعتراف می کنم باری که شما می برید هیچیک از اصلاح طلبان نمی برند. دلیلش این است که بارنوری زاد کج است برادر. چرا اصلاح طلبان با وی همراه شوند در حالی که عقلا گفته اند: بارِ کج به منزل نمی رسد؟ ایکاش نوری زاد از فکر منجی بودن بیرون می آمد و در میان مردم و سیاسیون متین و عاقل گم می شد. اگر رشته ها به دست نوری زاد بود همان تنش ها و نا آرامی ها ادامه می یافت. رفتار عاقلانه ای که آقایان هاشمی و خاتمی در انتخابات اخیر از خود بروز دادند و فضا را آرام (کردند) و کشور را نجات دادند کجا و رفتار رادیکال نوری زاد (کجا)؟
دوست ما نوشته: شما آقای نوری زاد هر از چندی با ظرافت به نقد اصلاح طلبان دست می بری. از طرف پرسیدن (د): خبرداری پدرت از گشنگی مرد؟ جواب داد داشت و نخورد؟ ما اگر در جایی کم ظاهر شده ایم تنها بخاطر عمقی است که می بینیم. در عین حال که به کوتاهی ها و خطاهای احتمالی خود نیز اعتراف می کنیم. من به شما برادرانه نصیحت می کنم بیش از این خود را مضحکه ی خاص و عام نکنید. داد و فریاد و هواداریِ عده ای که نمی گویم دشمن اما دوست نیز نیستند شما را نفریبد. کمی آرام بگیر(ید) و از شاخه ای که بُن می برید به زیر آیید و به زن و بچه ی خود برسید. ما خمره ی شرابی را که تازگی ها سرمی کشید و بدان خوشید، تهش را قبلاً بالا آورده ایم.
البته این دوست اصلاح طلب به این نیز اشاره کرده است که: “… اجازه بدهید نوری زاد یک خاطره باشد تا فردی شک بر انگیز…”.
این نامه طولانی است و تلاش من برای این که نویسنده را برای انتشار علنیِ آن مجاب کنم به جایی نرسید. این چندمین نوشته ای است که با همین حال و هوا برای من ارسال می شود و من به احترام این که نویسندگانشان مایل به رسانه ای شدن نوشته هایشان نیستند، از انتشار اسم و شهرتشان پرهیز می کنم.
درپاسخ به این دوست، چند جمله ای بیش ننوشتم اما در انتها آوردم: اگراجیرِ شک برانگیزی یافتید که اینگونه شب و روزِ خود را نشناسد و خود و خانواده اش را اینگونه به آسیب اندازد و هرگز نیز از جاده ی انصاف و ادب و انسانیت خروج نکند و مخاطبانش را هماره به همین انصاف و ادب و انسانیت فرا بخواند، قد و بالایش را طلا بگیرید با هزینه ی من.
نازنین نوریزاد عزیز همچون رفقای اعدام شده ام به شخص شما احترام قائلم و در مقابل شخصیت ستودنی شما سر نعظیم فرود می آورم
چرا باید به دیدگاه و شخصیت کسانی که همه مردم غیر از خودشان را حیواناتی میدانند که باید رام اسلام و شیعه و آخوند شوند، احترام گذاشت آنها در حرف و عمل توهین می کنند و دردناکه که هنوز بعد از این همه رنج شعر میرزداه عشقی تازگی داره و مناسبت. و انگار تمامی نداره.
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید ///*****به چنین مجلس و بر کر و فرش باید ///
به حقیقت در عدل، ار در این بام و درست****** به چنین عدل و به دیوار و درش باید ///
آن که بگرفته از او تا کمر ایران ///*******به مکافات، الا تا کمرش باید ///
اصلاح طلبان همواره سوپاپ اطمینانی برای حاکمیت بوده اند و از شرایط انحصاری حکومت سوءاستفاده کرده اند تا به عنوان یک آلترناتیو بالاجبار به مردم قبولانده شوند.ما سوختیم و هزینه دادیم و از کار و زندگی اخراج شدیم که یکی از این جماعت شریک دزد و رفیق قافله چنین هزیانهایی بگوید که حتی از علنی شدن نامش هم وحشت داشته باشد.یک بار از دوستی پرسیدم چرا قیامهای عربی به سرنگونی دیکتاتور منتهی و اعتراضات مسالمت آمیز ما به حداقل نتیجه نرسید و او پاسخی داد که هر روز بیشتر معنی آن برایم نمایان می شود.پاسخ او این بود:آخر آنها اصلاح طلب نداشتند و ما داریم.ما نسلی هستیم که به فرزندانمان خواهیم گفت اگر در روزگاری زیستید که تاریکی روزگار ما را نداشت بیاموزید بخشیدن را ولی هرگز هرگز هرگز فراموش نکنید وجود بوقلمون صفتانی را که هر آن با مساعد شدن شرایط آماده اند تا سربرآورند و مردمان این سرزمین را به مهمانی روزگاری بس تباه بنشانند.
برگ برنده اصلاح طلبان سرشناس و نشانه کله گندگی و شرافت و استقلال ایشان، رقابت با حاکمیت برای بدست آوردن دل مردم و جلب حمایت جنبش سبز است.
رقابت با مردم و محمد نوری زادها (سبزها) ی ایشان برای کدام هدف؟ آیا می ارزد؟
لااقل خودتان را به قیمت بفروشید. به گمان من قیمت شما بسی بیشتر است.
SALAMO DOROUD BAR NURIZAD EANSAn VA EANSAN TALAB KHATAB BEH ESLAHTALAB NA SHANAS ///MA DAR PYALAH AKS ROKHE YAR DIDAEIM /// EI BEE KHABAR ZA LEZZATE SHORB E MODAM MA…,,,,,
با سلام و عرض ادب به آقای نوری زاد
چقدر تعابیر آشنایی به کار برده اند به پیامبر اسلام هم می گفتند مجنون و دیوانه …………
آقای نوری زاد شما قلب و فکر بیدار یک ملت هستید راهتان پر رهرو باد
پایدار باشید
درود بر شما
منطق داعشی
آیت اللهی میفرمود : ما که برای رفاه و آسایش و ارزانی انقلاب نکردیم اینها که آن موقع هم بود ما انقلاب کردیم که اسلام را زنده نگهداریم و جمهوری اسلامی تاسیس کنیم که بحمدالله و منه به حول و دلک و قوه الهی و با رهبری حکیمانه امام به این منظور دست یافتیم و اما تکلیف بزرگتری که بر ذوش همه ما هست این است که جمهوری اسلامی را پایدار و سربلند به دست صاحب اصلیش مهدی موعود برسانیم و تا ظهور حضرت حق نداریم از چیزی گله کنیم که چرا این کمه و آن گرانه این اینطوره و ان آنطوز ! اینها همه امیال دنیایی و شیطانی است باید صبر پیشه کنیم و از صاحب اصلی اش بخواهیم !
قابل توجه اسهال طلبان > کجاش را میخواهید اصلاح کنید ؟
قسمت دنیایی و شیطانی یا ظهور ///// مهدی
محمدجان : برای دوست اصلاح طلبت توضیح بده که چقدر – مثل زنان بدبخت هرجایی – محتاج نگاه اوباشی.
کاش ذره ای ، فقط ذره ای شرافت داشتی…
برقرار باشی و سبز
گل من تازه بمون
نفسم پیش کش تو
جای من زنده بمون…
خسته نباشی دکتر…
برادر اصلاح طلب
تو شرابخور نیستی، اشغال خوری!!! شراب ناب گیر هر کسی نمیاد، باید شراب شناس بود!!!
مریم عزیز!
حضور در خیابان هم برای پیگیری مطالبات نوعی مبارزه مدنی است
اما مبارزه ای نیست که یک شبه ظهور کرده باشد بلکه عقبه ای دارد:
1- هنگامی که همان خاتمی که من و امثال من از صندوق رای فقط به دلیل
وعده هائی که داده بود بیرون کشیدیم و چه احمقانه برای پیروزی رای خود
شادمانی کردیم تبدیل می شود به یک تدارکاتچی نظام به اقرار خودش
2- زمانی که احمدی نژاد دو بار با تقلب می تواند از همان صندوق رای بیرون بیاید
3- زمانی که بدتر از آن حکومت می تواند با جنگ روانی و دروغ و شانتاژ
و نشان دادن یک کلید بی خاصیت حتی رای مخالفان خود را به نفع خود مهندسی کند
در اینصورت راه مبارزه مدنی از نوعی که منظور نظر شماست
از نظر عقلی و منطقی در عمل به بن بست رسیده است
البته در دنیای خیال پردازی همه چیز امکانپذیر است
حتی رفاه و فرصتهای برابر و آزادی و احترام به کرامت انسانها
در حاکمیتی با کارنامه 35 سال دروغ و دزدی و جنایت!
توهمی که حکومت به شدت در پی جا انداختن آن برای مخالفان است
و اصلاحات چی ها مامورانی برای جا اندازی این توهم خطرناک بوده اند
این است که: به فکر براندازی نباشید همه چیز قابل اصلاح است!!
مشکل ما پالانی به نام رئیس جمهور نیست که دل به تغییر هر چهار ساله آن
خوش کرده اید و نام آن را مبارزه مدنی گذاشته اید ایکاش که بود ولی نیست
مشکل ما در حمال این پالان است یعنی: جمهوری اسلامی!
مهمترین ابزارهای حاکمیت اراده مردم صندوق رای و احزاب است
وقتی نظام حاکم این دو ابزار را بی خاصیت کند
چاره کار دیگر فقط براندازی اصل حاکمیت است با حضور در خیابان!
غیر از این فکر کنید متاسفانه تبدیل می شوید به ابزاری برای حاکمیت
تا عمر طولانی تری داشته باشد برای غارتگری، جنایت و سرکوب بیشتر!!
دوست عزیز اصلاح طلبم
با سلام. با توجه به اینکه نظر محترم شما هیچ مشکلی را از نظر امنیتی برایتان ایجاد نخواهد کرد; چون منطبق بر نظرات نظام است; چرا از آوردن نامتان یا حتی چاپ کردن نامه تان ابا دارید؟ از چه چیزی می ترسید؟ از نقد شدن؟
سلام٬ اصلاح طلبانی ٬مانند خاتمی و…….: نتیجه کار این گروه را
دیدیم که درپایان ۸ساله کشورداری خودشان حتی توانائی یک انتخابات
سالم را نداشتند و نتیجه منجر به پیروزی احمدی نژادها وسیاه روزی ملت ومُلک
شد.اصلاح طلبان حقیقی و واقعی ایران زمین درراه است.
پایان شب سیه سپیدی است
مهران
ريشه ها ١٥٧ ( دنباله كامنت زير با همين عنوان)
از اين مارخوار اهرمن چهرگان
ز دانايي و شرم بى بهرگان
از اين زاغساران بى إب و رنگ
نه هوش و نه دانش ،نه آب و نه رنگ
انوشيروان ديده بد اين به خواب
كز اين تخت بپراگند رنگ و تاب
چنان ديد كز تازيان صد هزار
هيونان مست و گسسته مهار
گذر يافتندى به اروند رود
به چرخ زحل بر شدى تيره دود
به ايران و بابل ز كشت و درو
نماندى خود از بوم و بر تار و پود
كنون خواب را پاسخ آمد پديد
ز ما بخت گردون بخواهد كشيد
شود خوار هركس كه بود ارجمند
فرومايه را بخت گردد بلند
پراگنده گردد بدى در جهان
گزند آشكارا و خوبى نهان
به هر كشورى در ستمكاره اى
پديد آيد و زشت پتياره اى
نشان شب تيره آمد پديد
همى روشنايي بخواهد بريد
گمان نمى رود كه فردوسى از زيان يزدگرد ايرانيانى را توصيف مى كند كه دسته دسته ،پاي كوبان و سرافشان ،به پيشباز سيلى بنيانكن مى روند تا به آن خوشامد گويند .اين بى شرمانه ترين دروغ تاريخ است كه از قضا بر سخن فردوسى در باره پراكندگى دروغ و ناراستى گواهى مى دهد .اين آهى است كه از نهاد مردى بزرگ برمى آيد كه سى سال رنج برد تا اگر نمى تواند سدى در برابر اين سيل بنيان كن گردد ،دست كم استقلال و آزادى ايران از حكومتى نجويد كه تخت و منبر را برابر مى كند و حاكم فرادست را به حقيقتى بالاتر مى پيوندد .بايسته است كه هر دم از نو تكرار كنم كه مراد من از حقيقت همان دستگاهى است كه درست يا غلط پرسش هاى انسان ها را در باره كيهان و خدا و انسان پاسخ مى گويد .پيداست كه در كشاكش پرتنش هجوم اعراب هيچ ايرانى اى فرصت نداشت تا ابتدا به اين دستگاه حقيقت انديشه كند و سپس از سر حقيقت جويي ناب به پيشباز آن برود .اين دستگاه به ايرانيان إن گونه ابلاغ نشد كه يك زمان يك پيامبر تنها با گفتار آن را به قوم خودش اعلام كرده بود . با كشتار إمد و ايرانيان بسيارى را به اسارت گرفت .دستگاه حقيقتى بود كه هم از آغاز با قدرت سياسى گره خورد و در سايه اين قدرت شاهانى پرورد كه بسيارى از هموطنان خود را چون معتزلى يا اشعرى يا شيعه بودند از دم تيغ مى گذراندند .اين قربانيان اما خود نيز از حربه هاى خود خلفاى ستمگر به اميد استقلال از آنها استفاده مى كردند .در برابر حكومت دينى طرحى از حكومت دينى مى ريختند كه در منشاء مشترك بود در برابر زبان عربى زبان عربى و صرف و نحوى مى ساختند كه فرهيخته تر بود و با آن مى شد فلسفه ورزى كرد و كتاب هاى قطور علمى نوشت .سيلى سياسى إمده بود كه در إن غرق و مستغرق شده بودند .فردوسى دست كم به زبانى فاخر و در عين حال عامه فهم به ياد آورد كه بسيارى از شهرياران ايران زمين دينى جز آبادى و شادى آفرينى و دادگرى در همين گيتى نداشتند .پهلوانان قدرت إنها را مهار مى كردند و اگر فره مقدسى داشتند ،اين فره تا وقتى بود كه شاه رفتارى دادگرانه و مردم دارانه داشت و از آزار خلق مى پرهيخت .زوال اين دوران از جايي آغاز مى شد كه يا شاه خودكامه مى شد و منى مى كرد يا جنگ ميهنى بر عليه بدانديشان به جنگ عبث و خونبار عقيدتى تبديل مى شد .فردوسى خردمندى اى آموخت كه در خويشكارى و كار نيكو معنا مى شد نه در نفرت از كافر و فرقه هاى مذهبى ديگر . رازى از سوى ديگر در برابر كشتارهاى فرقه اى و آيين تقليدى قدبرافراشت .پس از غزالى نيز در سده ششم نصرالله منشى را داريم كه ترجمه فارسى كليله و دمنه را به بهرامشاه تقديم كرد اما از غضب او در امان نماند و به روايتى در زندان وى جان سپرد . در باب برزويه طبيب شرحى درخشان از جستجوى برزويه در راه يقين مواجه مى شويم كه به غايت از شك غزالى ناب تر است .برزويه مى گويد كه در ميان فرقه ها جستجو كرده و جز عقايد ارثى و اختلافات ناشى از ضعف بيم جان يا متابعت از يك سلطان از بهر حطام دنيا و رفعت مقام و منزلت و تكيه كردن بر استخوان توده نيافته است .وى مى گويد كه اين فرقه ها بر سر معرفت خالق و آغاز خلقت و نهايت كار هر يك عقيده اى داشتند و خود را مصيب و ديگر فرقه ها را مبطل و مخطى مى دانستند و عليه مخالفان حجت مى آوردند و همه اين حجت ها را برباد هوا يافتم .داستانى نقل مى كند كه چگونگى پديد آمدن خرافه را بيان مى كند .برزويه سرانجام براى خروج از حيرانى ميان فرقه ها دست از آيين نياكان مى شويد و كار خدا پسندانه را در پيروى از خرد و عمل نيكو مى بيند .برزويه هم به زبان فارسى درى و البته به نثر مرسل سخن مى گويد و هم همچون فردوسى خواننده را فرامى خواند كه به جاى گفتار بيكار و بيهوده خرد خود را در راه عملى به كار گيرد كه دنياى مردمان را بهتر كند و از رنج هاى آنها بكاهد .اين اختلافات فرقه اى و رسوم و عقايد تقليدى و طوطى صفتانه عوام كه همواره حاكمان بر آنها موج سوارى و آزاده كشى مى كرده اند در عصر. قديم نيز از چشم خردمندان پنهان نبوده است اما آن وصلت ناميمون جماعت و حكومت كه با همين اعتقادات عقدش بسته شده بود و مسير حقيقت و سياست را از بالا به پايين تعيين مى كرد گوشى نداشت كه بدهكار سخن خردمندان باشد .در تمامى ملت ها و اقوام جهان حتى در آلمان و آمريكاى دموكراتيك امروزى همواره روشنفكران و فرزانگان جامعه در اقليت بوده اند .اما همين اقليت ملتى را گوش سپار خود كرده اند .در ايران اما پيوند روشنفكران و عامه مردم همواره گويي با قيچى هاى نامريي قطع شده است .صداى فرزانگان به همگان نرسيده است . خواص و عوام همچون دو ناهمسازه از هم جدا افتاده اند .به راستى اگر اين درست باشد مشكل را در كجا بايد جست ؟
لورا همتی ، افتخاری دیگر از برای زنان ایران در جامعه بین الملی . خوش امد گویی به باراک اوباما. نطقی جالب برای طرفدااران و مخالفان سکولاریسم. :
http://www.c-span.org/video/?318510-1/president-obama-useu-relations
به پیشنهاد دوستی عزیز و با زحمت جناب حامی بزرگوار مجموعه زیر که حاصل تلاش پرثمر عمری فرهیختگی جناب کوروس است و با کسب اجازه از ایشان خدمت علاقه مندان تقدیم می گردد. باشد که تلاش این بزرگواران رخنه ای بسازد از نور در سیاهی شب استبداد دینی:
http://bamdadesokhan.blogspot.com/2014/08/1.html?_sm_au_=iVVDrff1J2TD714j
دلیل دروغگویی اصلاح طلبان اینکه میگوسند که حکومت توتالیتر را با اصلاح میتوان تغییر داد حال آنکه آن چیزی که نیازمند اصلاح است خود دین است که این آقاقاین هیچ تلاشی برای اصلاح آن نکرده و نمیکنند و آنچه که غیر قابل اصلاح است حکومت توتالیتر است. چرا که میل قدرت به تمرکز است و بمدد خاموشی ملت و ماشن سرکوب این افراد حکومت ایران را بصورت یک دیکتاتوری کامل در آورده اند و با انتخابات تقلبی قانون اساسی آن را هم بصورت غیر عقلایی بر ضد حقوق مسلم ملت سامان داده اند. اگر این بر این حکومت اصلاحی مترتب باشد در جهت کمال آن که همان قبضه اخیارات مطلقه در دست یک نفر و بر چیدن کامل انتخابات است ممکن میباشد اما با رشد آگاهی مردم زور و خشونت از جامعه رخت بر میبندد و آنگاه تغییر ولایت مطلقه بدون خشونت امکان پذیر میگردد چرا که ماشن سرکوب رژیم هم قانع میشود که به نفع آینده فرزندان خود اوست که به دریای ملت بپیوندد و مناسبات مبتنی بر حقوق شهروندی و احترام به حقوق یکدیگر به جای زور و تزویر و خودمحوری حاکم گردد.
ريشه ها ١٥٧(قسمت١٥٦ ذيل پست قبلى)
فرهنگ
فرهنگ دينى
يك حاشيه ديگر بر قسمت :خفقان آسمانى (ذيل پست براى دكتر رضا فرجى دانا )
سخن بر سر پيدايش و نزاع فرقه ها بود .گفته شد كه در فرهنگ دينى حقيقت پيشاپش تعيين شده است .پيش تر بنا به قرار دادى اشاره شد كه مراد از حقيقت يك دستگاه حقيقت كه جهان و انسان و خدا را توضيح دهد .در .حقيقت يونان پيش از سقراط جهان يا كيهان و اقنوم هاى آغازينى چون اتم ،آب ،آتش ،اثير ،كائوس يا ماده بى شكل و مانند اين ها ارخه يا آغازينه كيهان به شمار مى آمدند .انكساگوراس نخستين كسى بود كه چيزى از جنس شعور و فكر به نام نوس را به عنوان خاستگاه هستى معرفى كرد .از همين رو هگل كه به معنايي خاص ايدئاليست است در پيشگفتار منطق خود بر انكساگوراس آفرين مى گويد ،اما در نهايت اين ايده اوليه در فلسفههگل صرفا به طرحى فعليت نايافته مى ماند كه در گذار از تعارض ها و منازعات همه فراورده هاى دينى و فلسفى و هنرى و آثار تمدنى و رخداد هاى تاريخى فعليت پيدا مى كند و آن گاه كه يك كل و مطلق بكمال مى گردد حقيقت نيز به تمامى ساخته مى شود ؛ حقيقتى كه در بطن خود همه آن نزاع ها را دارد منتها در حالتى كه ستيزها به آشتى رسيده اند .حقيقتى كه بدينسان در پيشروند به سوى آينده شكل مى گيرد ، پروژه پيشرفت روشنگرى را نيز با جامع ترين توضيح فلسفى مجهز مى كند و خدا نيز نامى براى انديشه جهان مى شود كه خودش خودش را در گذار تاريخى از طبيعت به آثار روح و از إثار روح به كل پايانى مى سازد .به زبان ساده اين حقيقت نه در يك فرقه دينى يا مكتب فلسفى بل در جريان ارتباطى همه آنها زندگى مى كند و از حالت جنينى به اوج پختگى مى رسد .چون نيك بنگريم دستگاه حقيقت هگلى چيزى نيست جز تاريخ حقيقت در خط طولى پيشرفت كه همه اذهان و اعمال انسانى ،همه حيات ذهنى و عينى انسانى را متجلى مى كند .هگل جامعيت بخش همان انسان مدارى آغاز شده از عصر رنسانس است . فرقه پژوهانى چون عبدالكريم شهرستانى فرقه ها را ناشى از اختلاف تفسير همان حقيقت يگانه اى مى دانند كه در عهد سلف پيامبرى از قول خدا آن را اعلام كرده است .بنابراين حقيقت إنها نه تاريخى است و نه برآيندى كه از گذار گفتگوى انسانى به دست آيد .حقيقت آنها يكبار براى هميشه از عالم بالا اعلام شده و دعواى گفتارى و كشتارى فرقه ها نيز بر سر آن است كه هر يك خود را سخنگوى راستين همان حقيقت و ديگر فرقه را باطل مى داند .بنا به يك تقسيمبندى حقيقت يونان باستان كيهان مدار (cosmocentrism)است و حقيقت مدرن انسان مدار (anthropocentrist) و حقيقت دينى خدامدار (theocentrist) است .كيهان مدارى و انسان مدارى نيز در مكتب هاى فلسفى مختلف بيان شده است اما به طور كلى ميان اين مكتب ها دعوا به كشت و كشتار نكشيده است .در حالى كه ميان فرقه هاى مذهبى جنگ هاى خونبار فراوان رخ داده است .گفته شد كه با اين همه ،نويسندگان ملل و نحل چنان دات گرا و غير تاريخى به اختلافات نگريسته اند كه گويي عده اى صرفا از سر حقيقت جويي به گرد يك مركز در برجى جدا از عالم و إدم حلقه زده اند و اختلاف إنها نيز صرفا برانگيخته از دريافت هاى متفاوت در باره آن مركز است .پرسش پيش مى آيد كه پس اين همه حبس و قتل و واكنش هاى نفرت پراكن از چيست .چرا فيلسوفان ،چه كيهان مداران يونانى و چه انسان مداران ،كارشان به كشت و كشتار نكشيده است . دانستيم كه يكى از خردمندان قديم به نام زكرياى رازى كه خود را از حقيقت از پيش تعيين شده دينى آزاد ساخته بوده است مضمونا همين مسئله را در يك مناظره تاريخى مطرح مى كند .ابوحاتم اسماعيلى مذهب به قدر طاقت فهم خود مى گويد :مردم و قدرتمندان فيلسوفان را مسخره مى كنند . وى با همين پاسخ مى رساند كه حقيقت دينى صرفا نتيجه سلسله برهان هاى منطقى و رياضى گونه نيست .اعتقاد عامه و رابطه قدرت با اين عامه حقيقت دينى را در يك نظريه خشك فلسفى متوقف نمى كند بل اين حقيقت به قدرتى فرادستى تبديل مى شود كه عامه مقلد از إن مى ترسند ،بر إن نماز مى گزارند ،از او حاجت مى طلبند ، درباره اقتدارش داستان ها و خرافه ها مى پردازند ،او را پشتيبان مى گيرند و از آن براى خود اويكونوميا يا خانه و مأمن مى سازند و منكر اين مامن را به چشم طاعون و به تعبيرى كه از مولوى وام گرفتيم به چشم پيك نحوست و مرغ مرگ انديش مى نگرند .پس با او طورى رفتار مى كنند كه با متجاوز به مال و ناموس رفتار مى كنند .حكومت ها نيز مى كوشند تا خود را پاسدار اين مأمن بنمايند .بدين سان براى سركوب آزادانديشان اتحادى نانوشته ميان حكومت و جماعت برقرار مى شود . اينكه عامه و قدرتمندان فيلسوفان را تمسخر مى كنند از همين اتحاد نا نوشته خبر مى دهد .گمان مبر كه اين اتحاد امروزه دست از رسم تفكر كشى برداشته است .شهرستانى از فيلسوفانى خبر مى دهد ملاك قانون و شرايع را از پايين و مصالح عامه مى دانند اما بى آنكه در اين سياست از پايين به بالا كه همان دموكراسى آتنى باشد درنگ و تأمل كند زبانش را گاز مى گيرد تا مبادا به دام وسوسه ابليس افتد و سپس اعلام مى كند كه اين فيلسوفان بدبخت از مشكات نبوت بى بهره مانده اند .غزالى كه بسيارى از اهل تحقيق وى را مسؤو ل افول ديرپاى فلسفه در ايران مى دانند زمانى دقيقا همچون دكارت به جاى حقيقت جوياى يقين مى گردد .اما چون مى فهمد كه يقين از حد ضروريات و محسوسات فراتر نمى رود ،شك را رها مى كند و سرانجام فيلسوفان را تكفير مى كند .قبول اين نظر كه يك فرد با يك رساله موجب خاموشى خرد مى شود قدرى مشكل است . هانرى كربن نيز در تاريخ فلسفه اسلامى به اين نظر شايع با ترديد مى نگرد .(در فصل :ابوحامد غزالى و نقد فلسفه ) اين نكته در خور اهميت است كه غزالى در بحران روحى سختى قرار مى گيرد . او نمى خواهد همچون عوام از سر ترس يا تقليد به حقيقت دينى گردن نهد ،او به جاى آنكه با برهان هايي كه الزاما در كسى ايمان و يقين پديد نمى آورند يكسره به معقول سازى وجود خدا و دوام روح و معاد بپردازد ،به يك نقطه شروع فكر مى كند ؛يك نقطه ارشميدسى كه به إن با شهود و بداهت درونى يقين داشته باشد .اين خود گام بلندى است .غزالى اين نقطه در محسوسات پيدا مى كند .اگر از همين محسوسات فرودين پيرامونى جستجويش را براى يقين به ماوراى محسوسات ادامه مى داد ،چه بسا به جايي مى رسيد كه بعدها دكارت رسيد . اما دكارت در تأملاتش نه در بند وحى است نه خود را ملتزم به حقيقت نازل شده از عالم بالا مى داند .غزالى نيز همچون شهرستانى از اينكه تكليف بالا از پايين تعيين شود مى هراسد .كربن در همان منبع ياد شده با اشاره به اختلاف اسماعيليان و خليفه المستظهر بالله بر سر الهى بودن خلافت در برابر مرجعيت امام اسماعيلى به زمينه سياسى اين هراس اشاره مى كند .البته كربن از كتاب گلد تسيهر كه تحقيقات وسيعى در مذهب اسماعيليه دارد بهره مى برد .سخن به درازا مى كشد اگر به عقايد سياسى ضد شيعى امام الحرمين استاد و مراد غزالى اشاره كنيم . شايد غزالى ناگهان به خود گفته است مگر مى شود تكليف حقيقت دينى و لوازم سياسى و اجتماعى اش از پايين و از زبان امام معصوم تعيين شود . شايد البته . إنچه براى من تا حد زيادى مسلم است اين است كه يك شخص هر قدر نيز نفوذ داشته باشد بدون عوامل ديگر نمى تواند تاريخ را به سمت و سويي كه خود مى خواهد منحرف كند .در اين باره بيش تر توضيح توضيح خواهم داد
از این برادر اصلاح طلب باید پرسید چرا زمانی که موسوی و کروبی ۳ میلیون نفر را به خیابان کشیدند شما به همراه دوستانتان (خودیها )مسرور و سرخوش بودید و از امنیتی شدن فضا نمیترسیدید ولی حالا که نوریزاد در جهت منافع شما سخن نمیگوید در محلی که با حداکثر ۵۰ نفر به مبادله افکار و شنیدن درد مردم که کسی را ندارند مشغول است از امنیتی شدن فضا شکوه میکنید .
به نوریزاد میگوید که تندروی نکند و به فکر خانواده خود باشد ولی همزمان در دهه محرم برای امام حسین سینه زده و از فداکاری ایشان مداحیها کرده و از این که خانوادهٔ خود را فدای ایستادگی در برابر ظلم کرد داستانها سروده و افتخار میکنید.(لابد اگر امام حسین هم بر خلاف حفظ نظام جمهوری اسلامی عملی انجام میداد ایشان را با نصیحتهای پدرانه خود نوازش میکردید).
از آقایان هاشمی و خاتمی به عنوان افراد عاقل نام میبرید همان خاتمی که از ظلمی که به رهبر در جریان ۸۸ شده بود طلب بخشش کرد ولی با بی اعتنایی رهبر مواجه شد نکند این را هم به تلاش برای لطیف کردن فضا ترجمه میکنید؟
آقای هاشمی هم انتخابات ۹۲ را از دمکراتترین انتخابات جهان نامید چرا؟چون نامزد مورد حمایت ایشان انتخاب شد.
دیگر برای بسیاری از مردم ثابت شده که برای اصلاح طلبانی که آقای خاتمی لیدر آن است دموکراسی یعنی آزادی فقط برای یاران حضرت امام و انتخابات آزاد یعنی شرکت باند ایشان و تایید صلاحیت آنها نه تایید صلاحیت همه جور افکار و عقیده در کشور و نبود زندانی سیاسی یعنی خالی بودن زندان از اعضای حزب مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت.راستی خبر دارید که در سال ۸۸ تقلب نشد بلکه تدلیس سیستماتیک شد (البته به قول آقای حجاریان تئوریسین اصلاحات ).
ﺩاﺳﺘﺎﻧﻴﺴﺖ اﻳﻦ اﻓﺮاﻁ و ﺗﻔﺮﻳﻄ
ﻋﺪﻩاﻱ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺭا ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ﻛﻪ ‘ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﻣﻮاﺿﻊ ﺧﻮﺩ اﺳﺮاﺭ ﺑﻮﺭﺯﻧﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺁﻥ ﺭﻭﻱ ﺩاﻋﺸﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ ‘ و اﺯ ﻋﻮاﻗﺐ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﻛﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻭ ﺯﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻣﺎﺩﺭﻱ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺭا ﺩاﺷﺘﻨﺪ ‘ و ﺣﺎﻛﻢ اﺯ ﺩﺭ ﺗﺪﺑﻴﺮ’ ﺣﻜﻢ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻮﺩﻙ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﻴﻢ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪ ‘ و ﻣﺎﺩﺭ اﺻﻠﻲ اﺯ ﺧﻴﺮ اﻳﻦ ﻋﺪاﻟﺖ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ و ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ اﻭ ﻣﺎﺩﺭ اﺻﻠﻴﺴﺖ.
اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻭﺿﻌﻴﺘﻲ ﻣﻴﺒﻴﻨﻨﺪ ‘ ﻋﺪﻩاﻱ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﺪﻱ ﺷﺪﻥ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﻲ ‘ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﻜﻠﻴﻔﺸﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ ‘ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻋﻮاﻗﺐ ﺁﻥ ‘ ﺁﻧﭽﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﻼﻳﻤﺘﺮ اﺯ ﺁﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻨﺎﻥ ﻟﻴﺎﻗﺘﺶ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ ﻭﻟﻲ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﺮ ﺳﺮ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻛﻴﺴﺖ ‘و ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﻟﻴﺎﻗﺖ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺭا ﺩاﺭﺩ ﭼﻪ ﻓﺎﻳﺪﻩ ‘اﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ اﻳﺮاﻥ ﻣﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ و ﻣﺎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﺮاﺑﻪﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﻢ و ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ
ﺩاﻋﺸﻲﻫﺎي ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭاﻩ ﺑﺮاﻱ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﻻ ﺭا ﮔﺮﻓﺘﻦ اﺳﺖ ” ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎﻻ ‘ﻛﻪ ﻭﺳﻄ ﺁﻥ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ” ﺩﺭ اﻳﻦ ﻛﺶ و ﻗﻮﺱ ﺩﻋﻮا ﻧﻴﺮﻭﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﺻﻼ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ‘ اﺻﻮﻟﮕﺮاﻳﺎﻥ ﻛﻪ اﺻﻼ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ‘ﭼﺮا ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻱ و ﻧﺨﻮﺩﻱ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﺧﻮﺩﻱﻫﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪاﻧﻲ ﻣﻴﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻓﻀﻴﻠﺘﺸﺎﻥ اﻃﺎﻋﺖ اﺯ ﺭﻫﺒﺮﻳﺴﺖ ‘ و ﻧﺨﻮﺩﻱﻫﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ اﻳﻦ ﺩاﻳﺮﻩ ‘ ﺗﻌﺪاﺩ ﻫﻢ ﻫﻴﭻ ﺭﻭﻟﻲ ﺭا ﺑﺎﺯﻱ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺩﺭ ﻣﺮاﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺭاﻱ ﻳﻚ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ و ﻳﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺁﻧﻬﺎ ااﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎ ﺭاﻱ ﻋﻮاﻡ ﻳﻜﻲ ﺑﺎﺷﺪ
اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ اﻣﻴﺪ ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ” ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺧﺴﺘﻪ و ﻛﻼﻓﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ و اﻣﻴﺪ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺑﺮاﻱ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﺭا اﺯ ﺩﺳﺖ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ‘ و ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻓﻘﻄ ﺑﺎ ﻳﻚ ﮔﺎﻣﻲ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ و ﭼﻨﺪ ﮔﺎﻣﻲ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺣﺮﻳﻒ ﺭا ﺑﺮ ﺳﺮ ﻋﻘﻞ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ‘ و ﺷﺎﻳﺪ ﺧﺴﺘﻪ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺣﺠﺎﺭﻳﺎﻥ ” ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻛﺴﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻚ ﮔﻮﺭﻳﻞ ﺷﻂﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ و اﻧﺴﺎﻥ ﻋﺎﻗﻞ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮔﻮﺭﻳﻞ ﺑﮕﺬاﺭﺩ. اﻟﺒﺘﻪ اﺻﻮﻟﮕﺮاﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺪﺷﺎﻥ ﻧﻤﻲﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﺣﺮﻳﻒ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻮﺭﻳﻞ ﺗﺸﺒﻴﺢ ﻛﻨﺪ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﮔﻮﺭﻳﻞ ﻫﻢ اﻳﺠﺎﺩ ﺧﻮﻑ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﻫﻢ ﺁﺯاﺩ اﺳﺖ و ﻫﺮ ﻟﺤﻀﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎﺯﻱ ﺭا ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﻧﺪ ‘ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻧﺪ اﻳﻦ ﮔﻮﺭﻳﻞ ﺭا ﺑﻪ ﺷﺎﻧﭙﺎﻧﺰﻩ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭاﻫﻲ ﺟﺰ ﺻﺒﺮ ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻨﺪ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﻓﻘﻄ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ اﻳﻦ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺧﻮﺩ و اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﺩﻫﻨﺪ ‘ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ ﺑﺎ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ اﻋﺘﺮاﺽ” ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ’ ﺑﺪﻋﺖ اﺳﺖ ‘ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺭﺳﻤﺎ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺭاﻫﭙﻴﻤﺎﻳﻲ ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻩ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩ را ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ ‘ و ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ ,ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ’ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺮ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﻣﻴﻜﻮﺑﻨﺪ’ ﻛﻴﺴﺘﻨﺪ” اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﺁﺭﺯﻭ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮاﻱ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩ را ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ ‘ و ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ اﺯ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻛﻲ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻳﺪ ‘ﻣﻲ ﻫﺮاﺳﻨﺪ. “ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﻣﻴﭙﻨﺪاﺭﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﮔﻮﺭﻳﻠﻬﺎ ﺩﺭ اﺻﻞ ﺷﺎﻧﭙﺎﻧﺰﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺩاﻱ ﮔﻮﺭﻳﻞ ﺭا ﺩﺭ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺿﻤﺎﻧﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺯ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﻲ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ‘ﻫﻴﭻ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪاﻱ ﻫﻢ ﺑﺮاﻱ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ‘ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺷﺪﻳﺪا ﺧﺎﻟﻴﺴﺖ اﻣﺮﻭﺯﻩ ﻛﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺣﺎﺿﺮﻧﺪ ﺑﺮاﻱ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎﻱ ﻭﻃﻨﻲ اﺯ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ ‘ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺑﻌﺪ اﺯ اﻳﻦ اﻧﻘﻼﺏ ﺩﺯﺩﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺗﻮﺳﻄ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎ ‘ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻗﻠﻤﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ و اﺳﻠﺤﻪ ‘ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪﮔﺮ ﺷﺪﻩاﻧﺪ و ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ﺑﻘﻴﻪ ﺧﻮﻧﺶ ﺭا ﺑﺪﻫﻨﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻬﺮﻩاﺵ ﺭا ﺑﺒﺮﻧﺪ “ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﺸﺮ ﺑﻪ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ اﻳﻦ اﻳﺮاﺩ ﮔﺮﻓﺘﻨﻬﺎ ‘ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪاﻱ اﺭاﻳﻪ ﺩﻫﻨﺪ ‘
ﺩﺳﺖ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﺧﺎﻟﻴﺴﺖ ‘ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ اﺯ ﺁﻧﺎﻥ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺩاﺷﺖ ‘ ﺩﻭﺭاﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺟﻮﺭ ﺑﻘﻴﻪ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺑﻜﺸﻨﺪ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ ‘ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﻳﻜﺪﺳﺖ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻭﻣﺘﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺞ و ﺳﭙﺎﻩ و ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻬﺎﻱ ﻣﻮاﺯﻱ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺁﻭﺭﺩ ‘ ﺗﻚ ﺗﻚ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ’ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺳﻮاﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺁﻧﻬﺎ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺧﻮاﻫﺪ ﺁﻣﺪ ‘ ‘” ﻣﻂﻤﻴﻨﻢ ‘ﻛﻪ اﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻳﻨﺪﻩاﻱ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﺘﺼﻮﺭ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ‘ ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﭙﻴﻮﻧﺪﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﻛﻨﻴﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﻪ اﻣﻴﺪ ﺁﺷﺘﻲ ﻣﻠﻲ اﺳﻠﺤﻪ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻧﺪ ‘ﺗﺼﻮﺭﻱ ﺑﺎﻃﻞ اﺳﺖ ”
اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﮔﻮﺭﻳﻞ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻥ ﮔﻮﺭﻳﻠﻬﺎ ﺭا ﺩﺭﻙ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و اﺯ ﺻﻤﻴﻢ ﻗﻠﺐ ﻣﻴﺒﺨﺸﻨﺪ ” ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ و ﺑﺴﻴﺠﻴﺎﻥ و ﻣﺬﻫﺒﻴﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻝ ﺩﺭ ﮔﺮﻭ ﺩﻳﻦ و ﺁﻳﻴﻦ اﺳﻼﻣﻲ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﻨﻨﺪ” ﺩﺭ ﻏﻴﺮ اﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻴﺘﻮاﻥ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﭼﻮﻥ ﻋﺮاﻕ و ﺳﻮﺭﻳﻪ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﺮﺩ
اﺣﺘﻤﺎﻝ ﺗﺠﺰﻳﻪ ‘ﺟﻨﮕﻬﺎﻱ ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﻲ ‘ ﻗﺤﻂﻲ ‘ و ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻣﻠﻴﻮﻧﻬﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﺑﻌﻴﺪ ﻧﻴﺴﺖ ” ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺷﻤﺎ اﺯ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﻲ ﺭا ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻨﺪ ‘ﺳﻮاﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ‘ﻛﻪ ﺁﻳﺎ اﺯ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺑﺮ ﻣﻲﺁﻳﺪ ﻛﻪ ﺳﺮﻛﻮﺑﻲ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﺪ ‘ ﺑﻪ اﺗﻔﺎﻕ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺑﻠﻲ ‘
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺭاﺿﻲ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﺪاﻗﻠﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﺮاﻡ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯاﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ‘ﻧﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺯ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ و ﻣﻮاﻫﺐ ﺁﻥ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ ‘ و ﻳﺎ ﺑﺪﺷﺎﻥ ﻣﻲﺁﻳﺪ ‘ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ اﻳﻨﻂﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ ‘ اﻳﻦ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺁﻣﺪﻧﻬﺎ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ اﺯ ﺳﺮ ﻧﺎﭼﺎﺭﻱ و ﺑﻲﭼﺎﺭﮔﻴﺴﺖ
ﻭاﻗﻌﻴﺖ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺑﺎ اﻳﻦ اﻧﻔﻌﺎﻝ’ ﺳﻬﻢ ﺑﺰﺭﮔﻲ اﺯ اﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﻴﻜﺸﻨﺪ ” ﺑﻪ ﻋﻠﺘﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ‘اﻳﻦ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ”
اﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ‘ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﮔﻮﺭﻳﻠﻬﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﮔﻮﺭﻳﻠﻬﺎ ﻫﻢ ﺗﺮﺳﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩاﺭﻧﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮ اﺯ ﺁﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﻨﻤﺎﻳﺎﻧﻨﺪ. ‘ اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ‘ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻴﭻ ﺣﺮﻛﺘﻲ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﺩاﻳﺮﻩ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﻲ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺷﻜﻞ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ و ﻫﻴﭻ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎ ﻫﻴﭻ ﺑﻬﺎﻧﻪاﻱ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺭا ﺑﻪ اﻋﺘﺮاﺿﻲ ﻣﻨﺴﺠﻢ و ﭘﺎﻳﺪاﺭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻛﻨﺪ ” ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺭﮊﻳﻢ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﻛﺸﻮﺭ ﻫﻢ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ‘ﺣﺘﻲ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻢ ﺷﻮﻧﺪ و ﺣﺪاﻗﻞ اﺩاﻱ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺭا ﺩﺭ ﺁﻭﺭﻧﺪ
ﻣﻦ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﻛﻪ اﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮاﺟﻊ ﻋﺪﻩاﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ اﻭﺿﺎﻉ ﺭا ﺩﺭﻙ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻣﻴﺪاﻥ ﮔﺬاﺭﻧﺪ و ﺣﺪاﻗﻞ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﻣﻲﺁﻳﺪ ‘ ﻭﻟﻲ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﭘﺮﺩاﺧﺖ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و ﺑﺎ ﺑﻲﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺳﻬﻢ ﺭا ﺩﺭ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻥ اﻳﻦ ﻭﺿﻊ ﺩاﺭا ﻣﻴﺒﺎﺷﻨﺪ اﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻄ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺷﻌﺎﺭﻱ ﻣﺒﻨﻲ ﺑﺮ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﺩﺭ ﻗﺎﻧﻮﻥ اﺳﺎﺳﻲ ﺑﻪ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﻣﻲاﻧﺠﺎﻣﺪ ‘ ﻭﻟﻲ اﺳﺮاﺭ ﺑﻪ ﺗﻌﻐﻴﺮ اﻓﺮاﺩ اﻣﺮﻱ ﻛﺎﻣﻼ ﻗﺎﻧﻮﻧﻴﺴﺖ’ و ﻳﺎﺭﮔﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻭاﺑﺴﺘﮕﺎﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺭا ﺁﺳﺎﻧﺘﺮﻳﻦ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺣﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺒﺘﺮ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺭا ﺗﻌﻐﻴﺮ ﺩﻫﻨﺪ ‘ ﺻﺪ اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺷﺨﺺ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺭا ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ و ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻨﺶ اﺳﺮاﺭ ﺑﻮﺭﺯﻧﺪ ‘ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ‘اﺣﺘﻤﺎﻝ ﻳﺎﺭﮔﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮاﺟﻊ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ ” اﺧﺘﻼﻑ ﺑﻴﻦ ﻣﺮاﺟﻊ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺎﺩ اﺳﺖ ‘ﻣﻦ ﺷﻚ ﻧﺪاﺭﻡ ﻛﻪ ﻓﺮﺩﻱ ﭼﻮﻥ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ و ﻳﺎ ﻣﻨﺘﻆﺮﻱ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺭﻓﺖ ‘و ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ اﻭ ﺭا ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻭاﮔﺬاﺭ ﺧﻮاﻫﺪ ﻛﺮﺩ ‘ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻣﻦ ﻣﺎ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺷﺮاﻳﻄ ﮔﺬﺭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺭا ﻧﺪاﺭﻳﻢ و ﺗﺮﺳﻢ اﺯ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻮاﻫﻴﻢ اﺑﺮﻭ ﺭا اﺻﻼﺡ ﻛﻨﻴﻢ و ﺑﺰﻧﻴﻢ ﭼﺸﻢ ﺭا ﻛﻮﺭ ﻛﻨﻴﻢ
ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺩﺭ اﻳﻨﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﻣﻮاﺯﻧﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ و ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻓﻮﺭا ﻋﻮﺽ ﺷﻮﺩ ” ﻭﻟﻲ اﮔﺮ ﺑﺨﺎﺭﻱ ﺑﺮﻧﺨﻴﺰﺩ ‘ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻮاﻝ ﭘﻴﺶ ﺭﻭﺩ
ﺣﺎﻝ اﮔﺮ ﻛﺴﻲ اﻳﻦ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﻱ ﺑﻨﺪﻩ ﺭا ﺑﺮﻧﻤﻴﺘﺎﺑﺪ (ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ) اﻳﻦ ﮔﻮﻱ و اﻳﻦ ﻣﻴﺪاﻥ
درود بر جناب عرفانیان عزیز
نوشته شما و نوشته دوست خوبم مازیار از بهترین نوشته هایی بود که وضعیت سیاسی مملکت را تشریح می کرد. تقریبا هر دو نیز یک خط فکری در ارتباط با اصلاح طلبان را دنبال می کرد. در حقیقت نوشته شما تکمیل کننده نوشته مازیار بود.
سپاس از شما عزیزان
من یک سؤال مطرح کردم و بجای گرفتن جواب 7 تا عالی دریافت کردم ولی جوابی نگرفتم.
این خیلی بد است که ما با اینهمه درد دل فقط بدانیم که چه نمی خواهیم. ولی نمی دانیم که چه میخواهیم و چطور باید به آن برسیم.
این درست همان خصلت دیکتاتور پروری ما ایرانیان است.
نوریزاد را تا آسمان بالا میبریم و بر تخت می نشانیم. دو حالت دارد اگر نوریزاد خییییلی آدم خوب و عادلی باشد او را با سر به زمین می کوبیم. اگر خیلی بد باشد دنبال یک نوریزاد دیگر می گردیم. که بیاید خودش نوریزاد قبلی را به زمین بزند و جایش را بگیرد. و این چرخه تا ابد ادامه دارد.
سؤال را دوباره در زیر تکرار می کنم. خواهش میکنم همه دوستانی که اینجا تئوری های زیبا دارند به این سؤال پاسخ دهند.
یک سؤال.
آگر همین امروز یک چیزی توی سر آقای خامنه ای بخورد و اعلام نماید که از این لحظه به بعد نه من و نه بیت من و نه سپاه در هیچ امری دخالت نمی کند. نه شورای نگهبانی هست و نه گروههای فشار. همه زندانیان سیاسی و محصورین هم آزاد. هرکه می تواند بیاید هر طور که مردم می خواهند مملکت را در دست بگیرد و درست کند.
لطف کنید و بفرمائید اگر این سناریو پیش آمد چه خواهد شد؟
درود بر شما
دوباره انقلاب خواهد شد شاید توسط خمینی دیگر !
اگر با مطرح کردن این سوال منظورتان این است که ملایان به مساجد و لانه های خود برگردند و همچین فیضه قم تولید خودش را کاهش دهد و در سطح استاندارد نگه دارد که سریز نکند و نمادها و نشانه های جهالت را در همه عرصه ها برچیند و عاقلان و سیاستمداران زمام امور را بدست گیرند به طوری که همه در چهار چوب قانونی مدرن آزاد باشند و از دست چنگال اختاپوس دین رها به شکلی که میخور به دنبال می و عاشق به دنبال عشق و نمازی در مسجد ! تازه این میشود 50 درصد داستان و همچنان 50 درصد دیگر آن در گرو جهالت عوام است ! و تا زمانی که مثلا در روز تاشورا و عاسورا ! میخور و نمازی در کنار هم الم و کتل بپا کنند و با سینه زنی و زنجیر زنی راه جهالت را باز نگهدارند در چنین شرایطی ظهور خمینی دیگر دور از ذهن نیست در واقع مشکل اصلی ما مهملاتی است که در فرهنگ ما ریشه دوانده و در باور شخصی محدود نشده و نخواهد شد ! این فکرها را باید عوض کند چطور ؟ زحمت اش به گردن داعش افتاده که دارد اسلام را عریان به جهانیان معرفی میکند ! ما هم باید تایید کنیم مبادا فکر کنیم که اصل اسلام چیز دیگری است و چاه جهالت رابرای خودمان عمیق تر کنیم .
من در جواب شما بايد بگويم خيلى انديشيدم ولى در نهايت اگر خود خامنه اى بياىد و حكومت دمكراتى بنان گذارد از همه كم هزينه تر است چون تمام قدرت را فعلا در اختيار دارد وخيلى هم از عمر مفيد او نمانده بايد ديد مانند كليه ديكتاتور ها همه چيز را نابود ميكند يا منجى ميشود ،
خيلى فكر كردم با توجه به همه جوانب واوضاع واحوال دور وبر كشور واينكه فورى تو ايران همه سوپر همه چيز فهم وانقلابى و،،،،،،،، ميشوند واينكه چنان همه هم ديكر را خراب كرده اندكه نميشود كسى را پيدا كرد كه مورد اجماع عمومى باشد كه اخرش خمينى نشود ،در انتخابات هم پدا كردن افراد واقعا از خود گذشته وعاقل ودانا براى پر كردن يك مجلس نداريم و،،،،،،،،، منتظرم نظرات ديگران را هم ببينم، مرسى
بااین جهالت و خرافات وسادگی وزودباوریی که دراثر تعالیم نجات بخش وانسان پرور آخوندها در قلب وعقیده ما رسوخ کرده،بعید می دانم اگر خمینی دیگری با همان وعده های شیرین وآرمانی ظهور کندما شاهد وقوع انقلاب 57دیگری باسپردن امورات به دست همان زمامداران که چوب ریاستشان را خورده ومی خوریم،نباشیم.
واقعیت اینستکه چنین اتفاقی اگر بیافتد یک فاجعه خواهد بود. چون همانطور که مریم گفت هیچگس هیچکس را قبول ندارد. اولی اتفاقی که می افتد انتقام گیری و افشا گری است. در همینجا اگر یک مذهبی اظهار عقیده کند هزار توهین تحویل می گیرد. حالا چطور می خواهیم توقع داشته باشیم در یک روند دموکراتیک اگر چهار سال دیگر یک رئیس جمهور مذهبی انتخاب شد سرنگونش نکنند؟
عقل جمعی در داخل کشور به این نتیجه رسیده که باید بر بستر همین نظام موج سواری کرد تا به مرحله ای برسیم که هر کسی آزادانه ایدئولوژی خودش را داشته باشد و رسانه های آزاد داشته باشیم و هر چهار سال یکبار قدرت به روشی دموکراتیک منتقل شود.
سال 76 ما برای رای نیاوردن نماینده آقا همگی رفتیم و رای دادیم و آنی اتفاق افتاد که آقا نمی خواست. در دوران اصلاحات آنقدر دوستان تازه برگشته تند روی کردند که منجر به تضعیف هاشمی شد. هاشمی که هنوز در دستگاه قدرتی بود و انگیزه های قویی برای تغییر شرایط به سمت پیشرفت داشت. آنقدر او را اصلاح طلبان تند رو تضعیف کردند که در انتخابات 84 حتی آقای کروبی به نفع او کنار نرفت و همین شکسته شدن ارا و البته تقلب منجر به انتخاب (انتصاب) احمدی نژاد شد. در حالیکه اگر آن تند روی ها نبود روند اطلاحات هر چند کند ولی بهر صورت پیش میرفت.
متأسفانه همه ما میدانیم چه نمی خواهیم ولی نمی دانیم چه می خواهیم و راه رسیدن به آن چیست.
باید در انتخابات شرکت کرد و بتدریج با رای دادن به افراد معتدل تر جو تند روی در مجلس شورا، خبرگان ، شورای شهر و… را شکست.
همه تحولات مهمی که بعد از انقلاب توانسته صدای مخالفت مردم با نظام را به گوش حاکمیت و جهان برساند در انتخابات ها شکل گرفته. انتخابات 76 ، انتخابات 80 ، انتخابات 84 ، انتخابات 88 ، انتخابات مجلس ششم . در همه این انتخابات مردم با رای بالا به جمهوری اسلامی نه گفنتد. در هر انتخابات تعداد بسیار زیادی از اطرافیان رهبری ریزش کردند. الآن فرزندان خود اقایان از مخالفانشان هستند. و این نتیجه شور و شوق و جنب و جوشی است که در انتخابات ایجاد می شود.
متأسفانه عده ای در خارج از کشور نشسته اند آبجویشان را میل می کنند و برای مردم داخل کشور نسخه می پیچند و روزی سه بار جمهوری اسلامی را سرنگون میکنند و نظام دموکراتیک سکولار بنا میکنند در حالیکه با واقعیت های داخل ایران بیگانه اند. این یک واقعیت است که اکثریت مردم ایران دینی هستند. اینکه من دین را نمی پسندم و آنرا عامل پس رفت میدانم دلیل نمیشود که چشمم را بر روی این واقعیت ببندم که تعداد زوار امام رضا و شاه چراغ و حضرت معضومه هراران برابر تخت جمشید و نقش رستم است.
این اصلاح طلب سرشناس که قطعاً جزوه اصطبل نشینان بهارستان یا پاستور ویا … بوده اگه ذره ای هنوز مردانگی ( زنانگی ) ، شرف و غیرت براش مونده به آقای نوری زاد بگه نامش را فاش کنند .
جناب نورى زاد با سلام و عرض ادب
برداشت شخصى من از نامه اين نماينده محترم كه خطاب به شما نوشته شده آنست كه ايشان در حال جمع اورى دليل براى اخذ حكم برائت خود مى باشد.
برائت از چه چيز؟
من تصور مى كنم در زمانى كه اختر طالع اصلاح طلبان درخششى داشته اين شخص راه اتصال به حاكميت را در پرتو انوار همان اختر پيدا كرده و اكنون در هراس است كه مبادا در ان زمان گرفتار جو موجود شده باشد و به منظور اجراى نمايشى كه بتواند موجب ثبت نام وى در صف اصلاح طلبان شود ، از سر ندانم كارى و كم تجربگى ، اشاره اى در لفظ به حقوق ملت كرده باشد و همين دستاويزى گردد كه فردا روزى يقه اش را بچسبند.
بنابراين به حكم اينكه عاقب انديشى از لوازم نان به نرخ روز خوردن است ، اكنون وى به تكاپو در افتاده كه قبل از انكه به حسابش رسيدگى كنند ، خود اين رسيدگى را اغاز كند و پيش از انكه برادران تواب ساز دست به كار شوند ، او خود استعدادش در اين خصوص را به نمايش گذارد و با پيشكش كردن “غلط كردم”ى غليظ به حاكميت ، ضمن تبرى جستن از هر آنچه مستقيم و يا غير مستقيم مرتبط با “بزه حمايت از حقوق ملت” است ، بندگى و عبوديت خود را نيز اثبات كند و براى روز مبادايش ، اندوخته اى كنار گذارد.
چگونه؟
چگونگى اين كار بسيار مهم است زيرا او هم اينك نام اصلاح طلب را يدك مى كشد و سر در اخور اصلاح طلبى دارد ، پس بايد بسيار بى سر و صدا ، به جمع اورى اذوقه براى ان روز مبادا بپردازد و بهترين روش براى اين منظور انست كه با يافتن “كسى” كه در پى حقوق ملت باشد ،تمام زور و ضربش را بر سر انكس خالى كند و دلايل انجام اين كار خود را ، حفظ و بايگانى كند و بماند تا كى او را اين ، بكار ايد.
اما چه كسى را؟
براى اين مقصود چه كسى بهتر از محمد نوريزاد پيدا مى شود ، زيرا؛
١- اين روزها او علم دفاع از حقوق ملت و مطالبه اين حقوق را ، بدوش مى كشد و رفته رفته در حال تبديل شدن به نماد مدافع حق ملت است ، پس حمله به نوريزاد ، حمله به دفاع از حقوق ملت است و اين يعنى تبرى جستن از موضوعاتى كه هيچ خوشايند حاكميت نيست.
٢- نورى زاد از معدود افرادى است كه نه وابسته چپ است و نه وابسطه راست ، بنابراين دو مزيت بر اين ويژگىً بار است ؛ يكى انكه ، حمله به وى ناراحتى و دلخورى هيچيك از اين دو طيف را به همراه نخواهد داشت و ديگرى انكه ، عدم وابستگى نورى زاد به هيچ طرف و جناحى و نيز نقدى كه وى به هر دو گروه داشته ، سبب مى گردد كه حمله به او ، واكنش خاصى به منظور حمايت وى ، از سوى هيچ يك از احزاب و جناح ها ، سر نزند و از اين روى حمله به نوريزاد مى تواند با كمترين هزينه ، بيشترين بازدهى را براى وى در بر داشته باشد.
٣- اين روزها هم نهاد قضا زخم خورده نورى زاد است و هم نهادهاى امنيتى و اين يك فرصت طلايى است براى اين نماينده عاقبت انديش و عافيت طلب كه در بروز وقاحت هيچ حد و مرزى را رعايت نكند ، زيرا اگر در حمله به نورى زاد هر قدر هم از مرز قانون عبور كند ، خيالش راحت است كه به جهت دلخورى اين دو نهاد از وى ، نوريزاد نمى تواند از هيچكدام انتظار انجام وظايف قانونيشان را داشته باشد و در صورت داشتن انتظار ، نورى زاد فقط خود را خسته خوا هد كرد.
٤- اين نماينده حساب ويژه اى هم روى نجابت و اخلاق نوريزاد باز كرده و با خود انديشيده حتماً حجب و حيا و اخلاق مدارى نورى زاد ، مانع از ان خواهد بود كه در قبال اعمال وقيحانه من ، عكس العملى مشابه انجام دهد.
٥- جوانمردى نوريزاد نيز از ديگر مواردى است كه اين نماينده روى ان حساب باز كرده و خيال او را راحت كرده كه اين جوانمردى ، مانع از ان خواهد بود كه نوريزاد از نقاط ضعف من عليه خودم استفاده كند و يا پرده از رذالت هاى من بردارد , همانگونه كه همين جوانمردى وى سبب شده تاكنون او از معرفى من به مردم و نشان دادن چهره كريه و دورويه من به انها ، خودارى كند.
٦-…….
پس چه كسى بهتر از محمد نوريزاد؟!
اقای نوریزاد از شما انتقاد دارم، اگر اشتباه میکنم لطفا توضیح بدید برام.
شما چطور به راحتی عکس مردم بی پناه و ساده ای که میان ملاقاتتون و نه سر پیازند نه ته پیاز توی وبسایت منتشر میکنید در حالی که شاید باعث دردسر بشه براشون اما اسم اصلاح طلب گردن کلفتی که خودش بخشی از حکومت هست و تازه در رد عملکرد شما نامه نوشته رو منتشر نمیکنید؟
با درودی بی پایان به نوریزاد عزیز
جناب مازیار گل گفتی
برندازی سرنوشتی همانند عراق مصر وسوریه وآینده ای نا معلوم را به دنبال دارد ما همه را به اصلاح دعوت میکنیم ما نیروی خودمان را از همین مدیران وکارشناسانی که در دستگاه های دولتی هستند بدست می آوریم ما از همه کسانی که ظلمی به آنها شده دلجوئی میکنیم همانند نوریزاد که به دیدار ستم دیدگان میرود واز آنها میخواهیم مبارزه سیاسی را با احساس مسئولیت به پیش ببرند ما باید نظام اداری وسازمانی کشور را حفظ کنیم این را بدانیم یکی از ابزارهائی که به آقای خمینی کمک کرد تا تفکرات خود را جامعه عمل بپوشاند حفظ ساختار نظام اداری بود او تنها سازمانی که منحل کرد ساواک بود وبلاواسطه افرادی از همان ساواک را به خدمت گرفت تا مسائل امنیتی را سازمان دهد وآنجا که احساس ضعف میکرد نهادهای موازی برای آن ساخت مانند ایجاد سپاه پاسداران در مقابل ارتش کمیته در مقابل شهربانی ما جوری باید رفتار کنیم که اعتماد مردم به اصلاح طلبی شانس همکاری آنها برای تغییر را بالا ببرد این فشاری که امروز به اقتدارگرایان وارد میشود نتیجه روش اصلاح طلبی است وگرنه گروهای مسلح وتندرو جز حرکتهای ایذائی کاری نتوانسته اند بکنند بلکه بهانه به افراط گرایان داده اند تا فشار بر مردم را زیاد کنند حضور میلیونی مردم در اعتراض به انتخابات سال88 نظام را برای برخورد با مردم زمین گیر کرد حضور مردم در انتخابات سال 92 نقشه امثال جلیلی وپشتیبانان او را نقش بر اب کرد به نظر من اصلاح طلبان همچون نوریزاد مستقیما رهبر را مور خطاب قرار دهند نامه نگاری کنند همچون نوریزاد انتقادهای خود را به روشنی برای او بنویسند تصمیمات اشتباه را به او متذکر شوند از او بخواهند مسئولیت رفتار خود در حمایت از احمدی نژاد را بپذیرد از او بخواهند رفتار خود را تغییر دهد نهادهای تحت فرمان خود را باید مستقیم پاسخگو باشد وهمچنین روشنفکران علمای دین را مورد خطاب قرار دهند نابخردی و تصمیمات آنها در دخالت در مسائلی که تخصص در آن را ندارند متذکر شوند آینه طالبان القاعده وداعش را جلوی آنها بگیرند به انها بگویند تنها شما نیستید که مفسر دین هستید دیگران هم همچون داعش مثل شما گند زده اند همین اقای مرتضی وسید ابوالفضل که حاضر به گفتگوشده اند را بپذیرند دیگر سران وروحانیون پرمدعا را در سایت آقای نوریزاد به پاسخگوئی بگیرند سران اصلاح طلب بیایند به سران قوا نامه بنویسند وما از انها پشتیبانی کنین ازانها بخواهیم چرا به کشور ما به نام خدمت خیانت کرده اند روزگاری جلال آل احمد کتاب خدمت وخیانت روشنفکران می نوشت وما امروز خیانت گروه روحانیون حاکم را به رخ آنها بکشیم .بیائم یک یک کسانی که در مجلس مرگ بر موسوی وکروبی گفتند را به چالش بکشیم چرا از احمدی نژاد پشتیبانی کردند وهنگامی که احمدی نژاد گند زد باز هم چرا اعتراض نکردند بگوئیم ما رهایتان نمی کنیم باید پاسخگوی رفتار خود باشید بیائید بگوئیم فهم شما از دین خانمانسوز است عبادت اگر در آن آزادی نباشد پشیزی نمی ارزد بلکه مسخره عالم میشویم خرافه های علمای دین را به رخشان بکشیم بگوئیم چرا تربت امام حسین را به رخ مردم میکشند اما خود برای درمان به لندن میروند با سئوال به مقابله با انها برویم
اصلاح طلبها همه دردشون این هست که تو حکومت شریکشون کنند، بقیه حرفهاشون واسه دلخوشی ساده لوح هاست. حالا که یه ذره بازی دادن بهشون وحشت دارند که مبادا نظم موجود به هم بخوره و دوباره دستشون از قدرت کوتاه بشه.
آقای بینام گرامی
سلام بر شما
معلوم است که اصلاح طلب ها می خواهند قدرت سیاسی را کسب کنند . بدیهی است که هدف هر حزب و گروه سیاسی این است که سرانجام قدرت سیاسی را به دست آورد . ماهیت فعالیت سیاسی این است . بقیه که برای دلخوشی ساده لوح ها فعالیت نمی کنند ، آیا منظورشان کسب قدرت سیاسی نیست ؟ پس می خواهند چه کار کنند ؟
ارادتمند
سید ابوالفضل
اصلاح طلب گرامى
فقط با يك جمله تان موافقم : “نوريزاد اگر عاقلانه رفتار می کرد هیچ اسمی از وی نبود”
قبول. نوريزاد عاقل نيست. در سپهر سياست ايران يك وصله ناجور است. خيلى ناجور. اصلاً سياستمدار نيست بويژه از نوع عاقلش. آخر سياستمدار عاقل اصلاح طلب يعنى كسى كه بلد باشد هر فاجعه اى را ببيند و باز هم يكى به نعل و يكى به ميخ بزند تا از سر سفره بلندش نكنند و جيره اش را قطع نكنند و نورى زاد اين را اصلاً بلد نيست.
براى همين اسمش در ميان مردمى به جان آمده، دهان به دهان مى چرخد چه شما خوشتان بيايد چه نه.
اما با بقيه گفته هايتان موافق نيستم. گفته ايد:
١- “شما با رفتار و نوشتار رادیکالِ خود، فضای آرام سیاسیِ کشور را امنیتی می کنید”
تفاوت فضاى باصطلاح آرام فعلى با يك فضاى امنيتى چيست؟ زندانيان سياسى آزاد شده اند؟ افراد جديدى دستگير نشده اند؟ اعدام ها كاهش يافته است؟ سياست هاى فيلترينگ تغيير كرده؟ روزنامه اى توقيف نشده است؟
و اين چگونه فضاى آرامى است كه با نوشته هاى يك وبسايت فيلتر شده امنيتى مى شود؟ و اگر اين حضور تك نفره اش در خيابان است كه فضاى آرام را امنيتى مى كند، به عقلاى قومتان بگوييد به دوستانشان در آن يكى طيف سفارش كنند اموال مسروقه اش را به او پس دهند و بهانه اش را از او بگيريد.
٣- “رفتار عاقلانه ای که آقایان هاشمی و خاتمی در انتخابات اخیر از خود بروز دادند و فضا را آرام (کردند) و کشور را نجات دادند کجا و رفتار رادیکال نوری زاد (کجا)؟”
رفتار عاقلانه اى كه آن آقايان عاقل از خود نشان دادند باعث نجات كشور نشد بلكه باعث نجات نظامى شد كه خود سردمدارانش با اقدام بسيار خام و نسنجيده اى ، مشروعيت مردمى اش را به زير صفر رساندند و بعد در لبه پرتگاه به ناچار دست به دامان آقايانِ كمى عاقلتر شدند و نظامى را كه بخشى از سردمدارانش به لبه پرتگاه برده بود، بخش ديگرش موقتاً از لب پرتگاه نجات داد.
براى اين عمليات نجات بايد شما اصلاح طلبان بر سر آن طيف ديگر نظام منت بگذاريد. چه جاى منت گذاشتن بر سر نوريزاد و مردمى دارد كه از چهار سال قبلش لبه پرتگاهى را كه با بصيرت ها نمى ديدند ديده بودند و بخاطر هشدارهايشان كشته ها و هزينه ها دادند؟
٤- ” بیش از این خود را مضحکه ی خاص و عام نکنید.”
شايد نوريزاد مضحكه خواصى از نوع شما باشد اما در نظر عوام يعنى ساير مردم جز تحسين و احترام عميق شامل حالش نمى شود. اگر اين را بر نمى تابيد، مشكل از خودتان است.
٥- “ما خمره ی شرابی را که تازگی ها سرمی کشید و بدان خوشید، تهش را قبلاً بالا آورده ایم.”
گمان نمى كنم اين شراب همان شراب باشد.
نوعى كه شما تهش را بالا آورديد احتمالاً نوع دست ساز بوده. از آن نوع كه نابينا مى كند. اما نوعى كه نورى زاد سر مى كشد بايد اصل باشد. از صداقتش پيداست. نشنيده ايد مستى و راستى؟
٦ – “… اجازه بدهید نوری زاد یک خاطره باشد تا فردی شک بر انگیز ”
اين همه خاطرات خوب از دوران اصلاحات برايمان برجاى گذاشتيد. از دادگاههاى عادلانهء متهمان سقوط دانشجويان از طبقه سوم گرفته تا قتلهاى زنجيره اى. قربان دستتان اصلاح طلب جان. ديگر از خاطره سير شده ايم. بگذاريد نوريزاد همان يك فرد شك برانگيز باشد.
٧- و سخن پايانى اين نامه مصداق بارزى است از بدهكارى كه از بس به او رو داده اند طلبكار شده است.
و سخن پايانى: اين نامه مصداق بارزى است از بدهكارى كه از بس به او رو داده اند طلبكار شده است.
جناب نوریزاد
در مطلب اخیرتان اشاره ای به فتحعلیشاه کرده بودید و ذکر نه چندان خیری از وی. متاسفانه این نگاه منفی تاریخی که در حقیقت بخشی از فرهنگ ما شده دست از سر ما بر نمیدارد و شاید یکی از دلایل نابسامانی کار این مردم نیز توسعه نگاه سقید و سیاه به کّل تاریخ خود است در حالی که اگر بخش خاکستری و قابل سئوال را هم در نظر بگیریم شاید به تجربیات و آموزه های بهتری برسیم.
اخیرا مطلبی در این باره نیز آقای دکتر زیبا کلام مطرح کرده که با باورهای عادی ما از فتحعلیشاه فرق دارد. خلاصه مطلب اینکه شاید ما ندانیم که وقتی او به رحمت خدا رفت یکی از برگترین تششیع جنازه های مردمی و مذهبی ممکن در موردش اجرا شد بنحوی که ده ها هزار نفر از تهران تا قم در آن شرکت داشتند و ایشان در جوار حضرت معصومه در قم دفن گردید و تمامی علما در آن شرکت و بر او نماز خواندند. یعنی به عبارت دیگر این باوری که ما امروز از فتحعلیشاه داریم مردم آن روز نداشتند. حال سئوال این است که ما امروز چه چیز جدیدی کشف کرده ایم که به ما می آموزد که او خائن بوده است؟ واقعیت این است که هیچ! این مشکل همیشگی ما است. برای مثال اگر قردادهای مذکور امضاء نمیشد الان چیزی از ایران باقی می ماند؟ آیا واقعا قضیه حرمسرای او همین است که ما میگوییم؟
متاسفانه ما عادت کرده ایم که افراد را درقاب تاریخی خودشان نگاه نکنیم و با معیارهای امروز و آن هم بر اساس ذهن خود ارزیابی کنیم. این امر در مورد همه صادق است و تخریب ملّی هم دقیقا یعنی همین. ما به این ترتیب همه را قربانی میکنیم و چیزی در نهایت نمی ماند که از آن حرف بدرد بخوری یاد بگیریم.
بنده در ضمن با این تعبیر “اصطبل” هم مشکل دارم و معتقدم هدف پاک شما باید از هر مطلبی که با آن سازگاری ندارد مصون باشد. الفاظی که هر چند در تعبیرات میتوانند نشانه ای از حقیقت داشته باشند و مورد خوشایند کسانی باشند وقتی در زبان و گویش رایج ، گوینده را در مظان اتهام قرار دهند بهتر است از آن دوری کرد. در تمام تاریخ شیوه بی بدیل مال مردم خورها از بین بردن اعتبار انسانهای مصلح با استناد به همین حرفها و نقلها بوده است . هر چند ما همه انسانیم و با شادی و خشم زندگی میکنیم ولی به همان میزان هم مصلحین اجتماعی نوع خشم و قهرشان باید با دیگران فرق داشته باشد.
شما به چیزی دعوت میکنید که حکومت نمی کند و آن جامعه ای بر مبنای احترام به همه و گریز از درشت گوئی است. این بزرگترین دستا ورد کار شما است. امیدوارم هر چه بیشتر موفق باشید و این سرمایه حفظ شود.
این جناب اصلاح طلب جرات و توان دفاع از خودش و عقایدشو نداره، این جناب مایه شرم تمام انسانهای آزاده است، یک پدیده است، باید سریعاً خودشو به رهبر معظّم معرفی کنه، برای عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و کمیته تقسیم غنأئم، بر اساس قاعده: “این مال من، اون مال تو، ایناااااام مال مردم”.ای آلبالو،ای شفتالو، اصلا خودتو معرفی نکن، سیا&موساد در به در دنبال نوابغی مثل تو میگردن!
با سلام،، آیندگان در مورد آقای نوریزاد قضاوت خواهند کرد وقتی تاریخ زمان مارا مطالعه میکنند و از این همه رخوت و بی تفاوتی مردم و روزمرگی ما انگشت تاسف به دهان می گزند، نقطه ای روشن می یابند به نام روش آگاهی بخشی به سبک محمد نوریزاد، به آرامی لبخندی برلب وبارقه ای از امید در قلب آنها جوانه می زند و این حتما اندکی از شرم ما خواهد کاست .
این دوست عزیز اصلاح طلب, مانند بسیاری دیگر, گرفتار عذاب وجدان است از اینکه نمیتواند کاری موئثر انجام بدهد. اول چند سوال:
١. تصور بفرمایید که آقای خاتمی که با رای اکثریت و با هزآران امید جوانان انتخاب شده بود همان را کرده بود که برایش انتخاب شده بود.
٢. فرض کنیم که آقای خاتمی از پشتوانه مردمی استفاده کرده بود و با جدیت جلو خیلی از زیاده خواهی ها ایستاده بود. آیا اوضاع همین بود که هست؟
٣. از چه زمانی بیت رهبری شروع به گرفتن زمام امور و استفاده از اختیاراتی شد که بنا بود بندرت از آن استفاده کند؟ جواب ساده است و دوست عزیز ما هم آنرا بخوبی میداند!
٤. مدیر لایق بودن با انسان خوب بودن فرق دارد. بله آقای خاتمی انسان خوبی است, ولی هم او بود که به حصر رضایت داد, هم او بود که در غارت خوآبگاه دانشجویان با قدرت عمل نکرد, هم او بود که جواب نامه سرداران زیاده خواه را با اتکاء به رای مردم نداد و عقب نشینی کرد و بسیار “و”های دیگر.
بله دوست محترم, یک کور سوی ته یک دالان هزار کیلومتری بهتر از تاریکی مطلق است. اگر نمیتوانی همراه باشی ساکت بمان. فقط افرادی که ناراحتی وجدان دارند فکر میکنند نوری زاد مضحکه ی خاص (خواص) و عام است.
آقای hadi گرامی
سلام بر شما
آقای خاتمی یک اصلاح طلب بود و هست . او “برانداز” نظام نبود و نیست . او براساس دیدگاه خودش و پیمانی که با مردم بسته بود عمل کرد و نه خواست تندروها . عمل کرد بسیار روشن او برگ زرینی است در تاریخ سیاسی کشورمان . چه بسا سال ها بگذرد تا مردمان دریابند که او چه چیز هایی را ویران کرد و چه مبانی را ایجاد نمود .
خوب است که حداقل پذیرفتی که خاتمی “انسان خوبی” است . تبلیغات رسمی خیلی فراتر از شما عمل می کند . آن ها در این خصوص از شما خیلی “تندرو”تر هستند . آن ها می خواهند هر نسبت ناروایی را به او منتسب کنند . و اگر توانستند نگذارند که هیچ نامی از او در میان باشد و یا اگر هست همه بدنامی باشد . راستی چرا دستگاه های تبلیغاتی رسمی این همه از خاتمی درگوشه نشسته درهراس است و هیچ امکانی را برای بدنام کردن او از دست نمی دهد ؟ و راستی شما در این تبلیغات ضد خاتمی خودتان در کجای میدان ایستاده اید ؟ در کنار مردم و یا در کنار تبلیغات رسمی رسانه های حکومتی ؟
من باورم این است که شما هم دوش تبلیغات رسانه ای و در راستای اهداف آن ها در کار بدنام کردن یکی از برجسته ترین و خوشنام ترین شخصیت های سیاسی تاریخ معاصر هستید . باورتان می شود ؟! در هر حال این واقعیت دارد و به نیت و باور و هدف شما هم ربطی ندارد .
ارادتمند
سید ابوالفضل
نوری زاد عزیز از حرف نقادان ناراحت نشوید بگذارید انها هم حرف بزنند اخر انهاخیلی هزینه داده اند وفکر می کنند که شما باعث اذیت دوستانشان در زندان شده اید ولی روش شما خوب است ودمکراسی یعنی اینکه شما ازادید که انچه دوست دارید انجام دهید وخیلی هم مورد نیاز جامعه ترسانده شده ایران است وما نمی توانیم با عمر فرعون خودمان را طتبیق دهیم که او کی میمیرد وما می توانیم دمکراسی داشته باشیم زیرا این طرز فکر باعث می شود که فرعون برای بعد از خودش هم همه چیز را محکم کند ومانند معاویه یزدی را برگزیند وبه ناچار رودررویی با معاویه اگر نباشد جنگ با یزید حتما خواهد بود داز ان گریزی نیست
خشمی که نمایندگان ولائی که به تحریک عوامل روحانیت مرتجع مثل مصباح و با پشتیبانی بی دریغ حبرگزاری بیت رهبری “تسنیم” در رابطه با وزارت علوم نشان میدهند بسیار آموزنده و تاریخی است. در حالیکه رهبر کشور در زمان احمدی نژاد علیرغم همه خباثتها و خیانتها اصرار بر حفظ آن دولت تا دقیقه آخر داشت که بقول آقای هاشمی بدون حمایت ایشان با یک باد اساس آن دولت بر هوا بود ،لیکن امروز اهانت به دومین مقام رسمی کشور تا مرز پرده دری بر علیه رئیس جمهوری که تائید کتبی و شفاهی رهبر و رای بالای مردم را دارد و در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ کشور در تلاش رفع و رجوع مصیبتی است که همین رهبر و اعوان و انصارش ایجاد کرده اند آنهم در صحن مجلس پیش رفته است. فراموشمان نشود که جناب خامنه ای چه عکس العمل خشنی در مقابل اعتراض نمایندگان به احمدی نژاد بروز داد و یا از اینکه وقتی که در مناظره ها او را متهم به کذب گوئی کرده بودند چه میزان خشمگین شده بود. حال این سئوال مطرح است که این سیاست و شیوه جدید دلیلش چیست؟
راز این خشم و این حساسیت را بنظر بنده باید در خود وزارت علوم جستجو کرد. دانشگاهها بعنوان بخش مهم این وزارت خانه در حقیقت پاشنه آشیل این حکومت هستند چون می توانند سئوال بپرسند. یعنی اگر قرار باشد که دانشجویان از سیطره ایدئولوژی حاکم به هر نحوی خارج شوند و پرسیدن سئوال که وظیفه اساسی و یا شاخصه اصلی مراکز علمی است باب شود نه از تاک نشان میماند و نه از تاک نشان. سئوال و پرسش همان تیر رستم وار است که چشم فتنه را هدف میگیرد و روحانیت را از حصار امن توسل به ائمه و معصومین خارج و در قضاوت عموم می نشاند. سئوالاتی که تا قبل از انقلاب عمده نبودند امروز با اصرار روحانیون در اجرای نظریه های اجتماعی شکست خورده که تمام قدرت و قّوت خود را از یک روایت و یا یک سیره میگیرند قابل طرح شدن هستند و اصلا خاصیت علم همین پرسشگری است و اساس تمدنها هم همین است.
از سوی دیگر آموزه های از تعالیم اسلام خود مشکل دیکری برای حاکمیت شده است و آن اینکه اساسا امر مقدس اعتبار چندانی ندارد و در حقیقت زیر سئوال بردن اقتدار ظاهری از لوازم ایمان شناخته میشود. برای مثال در نگاهی به زندگی جناب ابراهیم مسلمانان میتوانند بیاموزند که باید حتّی خدا را هم آزمود کما اینکه ایراهیم به مصادیق خدا در زمان خودش اعتراض کرد و گفت هیچ “افول کننده ای” را دوست ندارد. تلفیق روحیه پرسشگری علم و مراکز علمی با چنین باورهائی حاکمیت اقتدار گرا را بیش ار بیش خلع سلاح میکند و این توضیح خشم رهبری از وزیر علوم است که میدان برای این نوع تربیت انسانها دارد فراهم میشود.
همچنین می توان بر همین اساس اهمیت علوم انسانی و تلاش در جایگزینی آن با علوم انسانی اسلامی را برای روحانیت و رهبری درک کرد. علوم انسانی بدون توجه به هیچ محدویت فکری میتواند هر بنیان فکری و ایدئولوژیک و یا مذهبی را مورد سئوال قرار دهد. برای ایدئولوژی سئوال سّم است.در جمهوری اسلامی واژه “القای شبهه” آنچنان موجب اندوه آقایان شده که حاضرند بر خود نیز حنجر بر زنند!
اقای اصلاح طلب به جای نصیحت و نقد وایراد برگفتار نوری زاد بهتره دلایلی مستند در رد ایرادات نوری زاد بیاورد، از سرسپردگی نمایندگان گرفته تا شراکت در قتل و غارت و …
با درود 1_ سید حسن مدرس در مجلس رضا خانی 70 نفره ، همیشه با ژست ” دست افقی ” به سمت رئیس مجلس میگفت : یکی باید بگوید و آن من هستم ( تکیه کلام همیشگی اش ) . مجسمه ساز خلاق پیکره ایشان را به همان ژست ” دست افقی ” در میدان بهارستان روبروی مجلس نشانده است . آقای نوری زاد اکثر مردم تهران و همین اهالی ” اصطبل ” هر روزه از این مکان عبور میکنند و نمی دانند که این ژست ” دست افقی ” به چه مبنایی است ! شاید فکر میکنند که پیکره تراش ، این ” دست افقی ” را برای این منظور طراحی کرده که ” گنجشکها ” و ” قمری ها “ی اطراف میدان پس از نوشیدن آب از حوض و آبنمای میدان ، بر روی ” دست افقی ” لختی استراحتی کرده و قازوراتی سفید بر روی سنگ سیاه گرانیت آن بیافکنند و بروند . از مردم توقعی نیست ، اما ” اصطبل نشینان ” بیآیند و هنگام گذر از میدان چند دقیقه ای به ” دست افقی ” نشانه گرفته به سمت مجلس توجه کنند و کمی به وجدان خود و سوگندی که خورده اند بِیاندیشند که اگر آن روز مدرس از بین 70 نفر میگفت : یکی باید بگوید – امروز با 295 نفر ، حداقل 4 نفر باید بگوید ، نه آنکه فقط آقای مطهری بگوید ! همه میدانند که اگر امروز 4 نفر آدم! بله آدم ! در مجلس فریادی از حق مردم ، از حق زندانیان سیاسی ، از خون به ناحق ریخته ستار بهشتی، از حق مردمانی که به فلاکت افتاده اند میزدند ، احتیاجی به فریاد ” تکنفره ” نوری زاد نبود . 2_ آقای نوری زاد اگر این فرد ” اصلاح طلب ” به شما می نویسد که : تنهایید و نظیر ندارید و به این یکه بودن احتیاج دارید وگرنه اگر عاقلانه رفتار میکردید ، آیا ایشان نمیدانند که ” قدرت طلبان ” از 2 خرداد به بعد زیر چتر خامنه ای ، اختیار و جرأت آقای خاتمی با آن رأی 20 و 22 میلیونی مردم به ایشان را سلب کرده بودند ، ” قدرت طلبان ” از خاتمی ” اصلاح طلب ” فقط بودجه و ” تدارکات چی ” بودن ایشان را برای تخت قدرت خود می خواستند و ایشان را به ورطه ای سخت انداخته بودند . خباثت دغل کاران و مزوران و در یک کلام ” قدرت طلبان ” با نیرنگ و زر و زور و تزویر صدا و سیمان از کارناوال عاشورا شروع تا ” قتل های زنجیره ای ” بدست ” پست فطرتان زنجیره ای ” و هر ” روز 9 تا بحران ” و مدارا ، نجابت ، صبر و حوصله و شکیبایی و از صلح جو بودن ایشان ( مانند جدش امام حسن مجتبی ) درسی برای امروز ماست . آقای نوری زاد آیا این فرد ” اصلاح طلب ” نامه نویس به شما ، اکنون نمی دانند که جواب این همه نجابت خاتمی که بر مردم پوشیده نیست ، متأسفانه ” قدرت طلبان ” را خشن تر ، جری تر و لجوج تر کرده ، تا آنجا که از همان ” اصطبل ” پس از ممنوع الخروجی و ممنوع المکانی ، ممنوع البیانی ایشان را هم خواستارند ! سعدی گوید: ترحم بر پلنگ تیز دندان / ستمکاری بود بر گوسفندان .
با کثافتی که این آقایان به بار آورده اند
صد رحمت به محمد رضا پهلوی شاه فقید ایران
صد رحمت به رضا پهلوی شاه فقید ایران
جناب نوریزاد شما چرا فکر میکنید باادبید در تمام نوشته های شما کینه نفرت فحش ودریدگی موج میزنه اگه ادب اینه حاج محمود که از شما با ادبتر بود جانم
این مشکل از اصلاحطلبان نیست که اینقدر ما را برمیآشوبند. مشکل از ماست! میپرسید چطور؟ عرض میکنم:
گمان نکنم بردن نام یا نقل سخن یکی از وابستگان سازمان مجاهدین خلق ایران کسی را در اینجا آنچنان برآشوبد. نفرت؟ شاید؛ اشمئزاز؟ حتما! اما برآشفتن، هرگز! دلیلش هم اینست که ایشان (سازمان مجاهدین …) نه حرف تازهای برای گفتن دارند، نه پایگاهی، نه کارنامهٔ قابل دفاعی و از همه مهمتر نه برنامهای.
در مورد اصلاح طلبان اما وضع بگونهای دیگر است. قبلا روشن کنم منظور من از اصلاح طلبان آنهایی نیستند که در ساحل امن “خودی بودن” سبکبارند و خبر از گردابهای هائلی که در یک کلمه “ایران” را به آستانهٔ نیستی و نابودی کشاندهاند، ندارند.
اصلاح طلبان یک اصل ثابت دارند: “اصلاح قدم به قدم ساختار جمهوری اسلامی به سمت جمهوریت حداکثری”
و یک راهکار ثابت: “صندوق رای”
همهٔ کسانی که مخالف وضع موجودند و با دو مورد فوق مشکل دارند، لطف کنند و اصل و راهکار خویش را ارائه کنند.
سخن هر وقت به اینجا میرسد، همه سکوت میکنند و فقط به اصلاح طلبان فحش میدهند. برای اینکه اتفاقا تنها گروهی که راهی (اگرچه طولانی، محتاج صبر بسیار و صعب العبور) به ما نشان میدهند، ایشانند.
اپوزیسیون سنتی نظام بر چند دستهاند:
– آنها که اول بر شمردم (فرقهٔ رجوی) و نیازی به توضیح پایگاه و جایگاه آنان نیست.
– چپ ها و سکولاریستها؛ که در طول سه دههٔ گذشته به شدت مشغول انشعاب، تشکیل اتحادیه، انشعاب مجدد و تشکل مجدد بودهاند. بهترینهاشان کسانی هستند که چپ قدیم و گذشتهٔ خویش را نقد کردهاند. اما هیچ کدام پایگاهی مهم در داخل ندارند و ارتباطشان از بدنهٔ جامعه بکلی گسسته است.
– سلطنت طلبها: اگرچه بختشان برای دلربایی از تودهٔ مردم، از بقیه بلندتر است (البته فقط در مقایسه با دیگران و نه بطور مطلق یا قابل اعتناء) اما هنوز به اندازهٔ گروههای چپ هشیار نیستند و نمیدانند تا به نقد جدی گذشته و دودمان خویش ننشینند مورد اعتنای خبرگان نخواهند بود.
– گروههای متکی بر ایدئولوژیهای قوم گرایانه و نژاد گرایانه: گرچه در زمان ثبات دولت مرکزی تاثیری ندارند، به محض تزلزل در تهران با جلب حمایت قدرتهای منطقهای و یارگیری از ناراضیان قادر به ایفای نقش هستند. اما ایده و خط مشیشان نامعلوم بوده با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی و تعادل قدرت منطقهای ایفای نقش خواهند کرد.
با تمام احترامی که برای بسیاری از اعضای اپوزسیون خارج کشور قائلم، هنوز پس از گذشت سی و اندی سال یا قادر به درک جامعهٔ ایران نیستند، یا انتقاد ناپذیرند و آنچه همه باهم در آن مشترکند بیتاثیری و نداشتن عقبهٔ وسیع اجتماعی است. از همه مهمتر علی رغم وحدت هدف، در سی و چند سال گذشته نتوانستهاند با حفظ مواضع مستقل خویش به یک ائتلاف حداقلی دست یابند. دلیلش؟ با کمال تاسف اجازه بدهید به شما بگویم: به رغم تمام ادعاهاشان دموکرات نیستند و رفتار دموکراتیک را نمیدانند.
اما از کسانی که گمان میکنند با سقوط نظام و امکان دست یابی به یک صندوق رای آزاد (مثلا همین فردا) همۀ مشکلات سیاسی حل خواهد شد، خواهش میکنم حوصله کنند و ادامۀ مطلب را هم بخوانند:
مقایسهٔ وضعیت ایران با کشور ترکیه به ما نشان میدهد که در صورت برخورداری از یک دموکراسی نسبتا آزاد جامعهٔ ما چه مسیری را در پیش خواهد گرفت. در ترکیه پس از حدود یک قرن جمهوری لائیک، که از میان همهٔ ابعاد دموکراسی تنها لائیسیته را اصل قرار داده اند، یک مدیر مدبر با ارائۀ همان چیزی که ممنوع بود یعنی مذهب (و البته کارنامۀ اقتصادی خوب اما توام با نابرابری عظیم اجتماعی) با تکیه بر آرای سالم مردم، در حال تبدیل به یک دیکتاتور است. در ترکیه هم رسانه و روزنامه نگار را نه یک رکن دموکراسی و نه یک فرصت، که یک تهدید جدی امنیتی ارزیابی می کنند و به همین دلیل فساد اقتصادی ملازم همیشگی قدرت سیاسی است. در ترکیه هم از ائتلاف خبری نیست: یا یک حزب حداکثر قدرت را در دست میگیرد و به سمت دیکتاتوری می رود یا هرج و مرج و سقوط پی در پی دولتها اتفاق می افتد. نه سیاستمردان ما دموکراسی را میشناسند و نه از آنِ آنها. نه مردم ما برای دموکراسی آمادهاند و نه مردم آنها.
بیایید فرض کنیم هم امروز شرایط مطلوب و صندوق رای سالم برای انتخابات آمادهاست، حدود 30 میلیون نفر که نه به طبقهٔ اقتصادی یا فرهنگی خاصی وابستهاند و همچنان که در سال 57، نه حرف هیچ سیاستمدار، مصلح و نخبهٔ دیگری را میشنوند (به دلیل کم سوادی و نبود افراد یا رسانههای واسط) و نه اگر بشنوند درک میکنند و نه اگر درک کنند اعتماد خواهند کرد؛ حداکثر پس از یکی دو انتخابات و سپری شدن شور عمومی، جذب اولین عوام فریبی که در طول سالهای اخیر به انباشت سرمایه مشغول بوده و توان تبلیغاتی کافی و وعدههای خوش ظاهر و عوام پسند غیر محتمل عرضه کند؛ خواهند شد. من به راحتی یک قالیباف یا حتی احمدینژاد کراواتی، اصلاح کرده و روی شسته را بالقوه دارای بخت بیشتری برای کسب رای آزادانهٔ همین مردم میدانم تا (مثلاً) احمد باطبی را.
دموکراسی در ذاتش نه صندوق رای، که توان همکاری برای رسیدن به هدفی مشترک با گروههای مخالف است. باید واقع بین بود و نگاهی به گذشته کرد: در طول تاریخ پارلمانتاریسم در ایران، هرگز هیچ ائتلاف جدیای بین گروههای مخالف اتفاق نیفتادهاست (غیر از ائتلاف کوتاه مدت حزب دموکرات قوام و حزب توده که برای به دست آوردن دل شوروی هنگام قائلهٔ آذربایجان بود). در خصوص گروههای اپوزیسیون نیز وضع بر همین منوال است. تلقی همهٔ آنها از ائتلاف، شنیدن حرف خود از دهن مخالفان است. تفاوتشان با هم در این است که یکی مواضع خود را مودبانه تحمیل میکند و دیگری با فحش و فضاحت.
چه بپسندیم و چه نه، تنها ائتلاف سیاسی تاریخ معاصر همان بود که در خرداد 92 و با درایت خاتمی به دست آمد. تنها خیزش و اعتراض جدی مردم پس از سال 57، که برای اولین بار در تاریخ ایران نه به رهبری روحانیت، که به دنبال احقاق حق مدنی و سیاسی رخ داد، ماحصل جدی گرفتن انتخابات و دست به هم دادن مردم و اصلاح طلبان بود.
امید اصلاح طلبان به این است که بر سر تنها اشتراکشان با حاکمیت (حفظ نظام)، اجازه یابند مُهر خود را بر سیاست ایران بگذارند. اگر حاکمیت بخواهد به همان راهی بود که شاه رفت (در اختناق سیاسی و حاکمیت فردی) اینبار سقوط نظام به معنای سقوط و اضمحلال ایران خواهد بود.
اصلاح طلبی یک هدف نیست، یک روش است و تنها وجهٔ تاکتیکی دارد. اما تا زمانی که نه مردم و نه نخبگانی آزمودهٔ دموکراسی داریم، اصلاح طلبی هم هدف میتواند باشد و هم روش؛ هم استراتژی و هم تاکتیک. صندوق رای آزاد بدون رفتار دموکراتیک، تنها پلکان پوپولیستها و فاشیستهاست؛ این حرف من نیست، حرف تاریخ است.
ناچارم این را هم بیافزایم: آموزش و بالایردن سطح آگاهی مردم در همه حال پسندیده است. ازینرو من راه و رسم آقای نوریزاد را درست دانسته و ارج مینهم. آقای اصلاح طلبی که به ایشان ایراد گرفته باید بداند اگر نوریزادها نباشند چه کسی به رای دهندگان فرق بین یک اصلاح طلب (مثل دکتر فرجی دانا) با سلف ایشان (دانشجو) را خواهد گفت؟ گمان میکنید مردم از خودتان قبول میکنند؟
بنده خدا خیلی نوشتی خیلیم معلومه سواد داری ولی اینم بدون از اول انقلاب تا حالا به تدریج گروهای مختلف سیاسی از انتخابات حذف شدن تا همین 88 که گفته شد خط قرمز ما امدن دوم خردادی ها بود پس این چیزی که شما میگی باید از طریق انتخابات به اصلاح امور به شکل تدریجی دست یافت چیزی نیست جز یک خیال باطل بچگانه که در خواب است و نمی داند سیل اورا هم با خود خواهد برد.دیگر جایی نمانده که سپاه و .. نفوز نکرده باشند هر کس اگر بخواهد به جایی دست یابد باید حداقل خود را در ظاهر شبیه انها کند و شبیه انها سخن بگوید و شبیه انها بر مظالم سکوت کند و اصلاح طلبان چنین کردند و امروز خود اصلاح طلبان بسیار ثروت های نا مشروع کسب کردند و انقدر دروغ گفته اند که خود هم تشخیص نمی دهند که فقط در یک بازی رنگ لباسشان فرق می کند و گرنه هردو یکی شده اند.حال وقتی کسی بر نترسیدن پامیفشارد و حق خود و دیگران را بی ترس بی درنظر گرفتن صلاح این و ان بیان می کند اورا به مثل خود شدن فرا می خوانید نوریزاد مگر چه کرده حق باز پس گیری اموالش را ندارد؟حق درخواست محاکمه سه تن از رهبران جنبش را ندارد؟همان ها که شما ها از بردن نامشان وحشت دارید.اگر ملتی حق خود را نداند و بی ترس حقش را مطالبه نکند مطمئنان و مطمئنان هیچگاه کسی حقش را به او نمی دهد حتی به او نمی اموزد که حقت چیست خود واضح بر این سخن من واقفید.جامعه بیمار ما اگر به این سمت برود که حق خود را بستاند هیچ کس جرات پایمال کردن حق را به خود نمی دهد.احمدی نژاد با تمام نکبت هایش چیزی که داشت این بود که انقدر بر انچه می خواست و بیت نمی خواست پامی فشرد که بیت مجبور به مخالفت علنی می شد و این امر ذات پلید پشت پرده بیت را برای همگان روشن می ساخت اما اصلاح طلبان به مرزها هم می ترسند نزدیک شوند چه برسد پافشاری این همان می شود که همه در اخر نکبت را از چشم اصلاح طلبان می بینند نه بیت.دکتر نوریزاد اشوبی ایجاد نکرده بلکه این مردم خموش و افسرده هستند که با دیدن زندگی در این مرد به سمتش کشیده می شوند و این حکومت که از تجمع مورچگان نیز در حراس است از این جوش و خروش تعبیر زد امنیتی و زد ارامش می کند.کسی با اصلاح تدریجی مخالف نیست همه می دانند انقلاب جهل چه برسر کشور اورد و تکرار دوباره ان باعث نابودیست اما باید مردم این بار بدانند که اشتباهات گذشته چه بوده و خواهان اصلاح ان بشوند و اطلاع رسانی و اگاهی بخشی مردم را خود به سوی این هدف خواهد برداگر مثلا اصلاح طلبان و مردم همه به حق خواهی سخن می گشودند، مگر اینک کسی می توانست همه انها را به زندان بیندازد اگر مثلا این استادان دانشگاه در اعتراض به استیضاح بی مورد وزیر علوم دست به استعفاء می زدند مگر مجلس جرات می کرد حماقت خود را کامل کند راه نوریزاد این است که مردم نترسید شما حق دارید حق خود را مطالبه کنید و اگه نترسید این انها هستند که خواهند ترسید و حق شما را می دهند. پس مردم ما باید این را یاد بگیرند ولی شعار اصلاح طلبان این ضرب المثل است(خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو)که به هیچ وجه درست نیست
دوست عزیز سبزم
در سال 76 من با همین استدلالات ایدهآلیستی حتی به خاتمی رای ندادهبودم. اساس نظام و قانون اساسی را قبول نداشتم مشکل من رئیس جمهور نبود. اما وقتی امکان تاثیرگذاری را دیدم از آن پس تغییر عقیده دادم. داشتن ایدهآل خوب است. اما وقتی نشود در عمل بکار برد چه فایدهای دارد؟ فرضا که من از بقیهٔ مردم بیشتر بدانم. چه فایدهای خواهد داشت اگر در عمل دانستههایم بکار مردم نیاید؟
من در نوشتهٔ خود از اصلاح طلبی دفاع کردهام. اما لزوما مدافع همهٔ اصلاح طلبان و هرچه کردهاند نیستم. من که سهل است، حتی خودشان هم همدیگر را نقد میکنند. عباس عبدی، محمدرضا خاتمی و کروبی در دوران مجلس ششم هر کدام مسیری جداگانه داشتند. در انتخابات ریاست جمهوری 84 اشتباه واضح اصلاح طلبان در عدم ائتلاف و سهم خواهی از کیک قدرت، مکمل و توجیه کنندهٔ تقلب بود. جمع آرایی که به حساب معین، کروبی و رفسنجانی ریخته شد میتوانست هر کاندیدایی را در مرحلهٔ اول پیروز کند.
و مگر این اصلاح طلبان کی بودند؟ تندروهای دههٔ 60 که خود من از راه نیافتنشان به مجلس چهارم خوشحال بودم. نامۀ عماد بهاور در خرداد 92 ، از زندان را خوانده ای؟
چه کسی خاتمی را اصلاح طلب کرد؟ چه کسی کروبی و موسوی را به نماد دموکراسی بدل ساخت؟ در چه پروسهای امکان تغییر ادبیات نظام ممکن شد؟ چه چیزی آقای تاج زاده و سایر اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (که تندروترین نیروهای حاکمیت در دههٔ 60 بودند) را تبدیل به اپوزیسیون کرد؟ همین مردم. مردمی که خواستار تغییر-ولو اندک- شرایط زندگی خود و بهبود آن در فرآیندی سیاسی و غیر خشن و در چارچوب همین قانون اساسی موجود، شدند، اگر اقتضا کرد رای دادند و اگر اقتضا کرد به خیابان آمدند. نه خاتمی نه کروبی نه موسوی و رهنورد و نه اصلاح طلبانی که به هزینه فرصتهای از دست رفته سیاست ورزی آموختند هیچکدام اصل نیستند. اصل ایران و ایرانی است و تغییر شرایط با حداقل هزینه.
در خصوص بسیاری خطاها و تذبذب های اصلاح طلبان درست می فرمایی، اما شما بفرمایید همهٔ اینها را میتوان بدور ریخت؟ کدام یک از سیاستمدارانی که امروزه قهرمان نامیده میشوند دستی بکلی پاک دارد؟ موسوی که در سال 67 نخست وزیر بود؟ رهنورد که مقالاتش در دههٔ 60 در مجلهٔ سوره عین فاشیسم بود؟ کروبی با مشارکتش در زدن منتظری؟ … اینها را همه میدانیم. نه منکر آن میشویم و نه آن را چماق میکنیم. این هم از بزرگترین نقایص دورهٔ اصلاح طلبی بود که نتوانستند خارج از دایرهٔ چهرههای اصلی سیاستمدارانی از نسل جدید را تربیت و معرفی کنند. چاره چیست؟ میشود از خارج (چین!) سیاستمدار پاکدست وارد کرد؟ بضاعت ما در حال حاضر همینها هستند و کم هم نیستند. ما باید بالغ شویم، دلسوزی خاتمی برای این کشور و تغییر کروبی و موسوی و رهنورد را بپذیریم و به شهامت اخلاقی امروزشان احترام نهیم. مردم از همین بضاعت بهترین استفاده ها را کردهاند. مگر نه اینکه تولد دوبارۀ این مرد آزاده، همین آقای نوریزاد را مدیون همین کنش اصلاح طلبانۀ مردمیم؟
من از دولت روحانی و شخص او انتظار معجزه ندارم اما اینها نمایندگان عقلانیت نظامند. گمان نمیکنم آنهایی که در دورهٔ 8 سالهٔ احمدینژاد (که حتی اساس تمدنی کشور ایران را بلرزه انداخت) او را دولت نمونه و پاکدست میخواندند احتیاجی به این عقلانیت داشتهاند. شرایط بین المللی اقتضا میکرد که در هنگام مذاکرهٔ رودررو با آمریکا کسی نمایندۀ ایران باشد که دست کم اکثریتی بزرگ به او رای داده باشند. در ازایش ناچار شدند شخصی مثل دکتر فرجی دانا را در راس وزارت علوم تحمل کنند. بدون تدبیر اصلاح طلبان و ائتلاف در روزهای پایانی این امر ممکن نمیبود. حالا هم باید ادامه دهیم. برای انتخابات مجلس و خبرگان باید برنامه ریزی کرد و در صورت لزوم به خیابان آمد. با نشستن و ایدهآلها را برشمردن، راهمان از راه ملت جدا خواهد شد.
اگر کسی بتواند ملت را به دنبال خویش بکشاند: بسم الله! من هم پشت سرش به راه خواهم افتاد. اما اگر چنین رهبری وجود ندارد، چرا باید امکان ایجاد تغییرات کوچک را تخطئه کرد؟
ایا واقعا فکر می کنید روحانی را مردم بر سر کار اوردند؟!!!! از شما بعید است با این همه علم.این رژِم یاد گرفته چگونه خواسته های خود را به دست و زبان مردم و به نام مردم انجام دهد.خیلی هم ماهرانه این کار را انجام می دهد همه میدانند اگر از اصول گرا ها کسی رای می اورد کار این نظام یکسره می شد من به وضوح فنر فشرده شده اماده رها شدن مردم را می دیدم اما این فنر در دوره روحانی کمی باز شده و قدرت تخریبش به شدت پایین امده .هیچ گاه فکر نکنید اطاق فکر بیت و اطلاعات و سپاه از اوضاع کشور بی خبر است انها بر تک تک امور خانه های ما تماس های ما واقف هستند اما مگر می شود عدده زیادی را کشت و دستگیر کرد پس راه چیست راه همان است که این معاویه صفتان در پیش پای مردم می نهند و می گویند شما بودید که انتخاب کردید شما خواستید شما گفتید من به چش خود رای اوردن نماینده منطقه خود را با همین ترفد دیدم و او که چاپلوس و بی سوادی بیش نبود با شادی مردم به مجلس رفت در نبود رقیبان که باید می بودند من معتقدم از خود باید شروع کرد پاک بود اگاه بود حق خود را مطالبه کرد و نترسید اگر خاتمی و رفسنجانی مردم را به نظر من فریب نداده بودند که در انتخابات شرکت کنید الان کشور ما در مرز ازادی بود مطمئنم به روشنی خورشید اینقدر ساده به امور این کشور ننگرید فکری که جنبش 88 را سرکوب کرد واقعا مکار بود و حقیقتا بسیار ماهر و توانا.اینطور به شما بگویم این کشور به چنان دامی افتاده که رهایی از ان فقط با زخم های جبران ناپزیر ممکن می شود مانند تجزیه قسمت یا قسمتی از خاک وطن.راه دیگرش راه نوریزاد و نترسیدن و حق خواهی مردم در هر مورد بزرگ و کوچک است وگرنه این بازی های خیمه شب بازی به اصطلاح جمهوری در این کشور از ابتدا معنا نداشته اینک هم ندارد و فقط مردم بازیچه خواهند بود برای رسیدن به اهداف حاکمان مکار.امید من نسل اینده است که کشور را در دست خواهد گرفت نه اصلاح طلبان که روزی خود دست در تشت خون داشتند و عددی هنوز دارند.سخن نوریزاد عزیز زیباست او می گوید در شخص نمانید فقط تا انجا که انسانیت با اوست اورا همراهی کنید هیچکس پاک و بی غبار نیست و دانای کل نیست من فقط به انسانیت ایمان دارم و بس تا زنده هستم دوست دارم انسان باشم و مردم را به همان به قول شما خواب ایده الیستیم دعوت کنم حداقل فایده اش این است که من سیاست باز و مصلحت اندیش و الوده به دروغ ریا نفاق و چاپلوسی و خیانت نشدم اگر هرکس بخواهد به مصلحتی دروغ بگوید خیانت پیشه ای را به قدرت برساند و…. هیچ گاه انسان پاک نخواهد بود و در نهایت هر تغییری بیفایده و در اخر به نقطه اول باز خواهد کشت حتی بدتر همانند انقلاب جهل ایران.نرسن ماندلا هم میتوانست مانند خمینی مردم را درو کند اما او راه انسانیت و عدم قدرت طلبی برگزید.
آقای سبز قضاوت شما درمورد سازمان مجاهدین برگرفته از برنامه های مخرب وغیر واقع تبلیغی رژیم است نه حقیقت وجودی آن سازمان.
آقای مازیار وطن پرست گرامی
سلام بر شما
از نوشته ی بسار خوبتان ، به سهم خودم سپاسگزاری می کنم . ما نیازمند درایت شما هستیم . بازهم بنویسید .
ارادتمند
سید ابوالفضل
پرنده هاى كوچكى وجود دارند كه پس از آنكه كروكوديلها غذا خوردند و سير شدند، لاى دندانهاى آنها راتميز كرده و از ذرات غذايى باقيمانده در لاى دندانهايشان تغذيه مى كنند.
اين پرنده ها با كروكوديلها به همزيستى مسالمت آميز رسيده اند.
درود بر جناب اقای نوری زاد مبارز
من فقط از آن روزی می ترسم که وقتی مردم به خیابون ها ریختند و فرودگاه،صدا سیما رو گرفتند وکار نظام داشت به پایان می رسید
یک دفعه سر کله این اصلاح طلب ها،اعتدال گرایان خاتمی چی ها رفسنجانی ها و… پیدا شود وشعار اصلاح طلبی سر دهند ومجددا حکومت جمهوری اسلامی جوانه بزند و رشد کند
اقای مرد تنها مردم ایران بسیار باهوش تر و عاقل تر از این هستند که بجای مبارزه منفی خواست و ارزوی مقام عالی سلطنت فقیه و خلیفه داعشی شیعی در بوجود اوردن یک اشوب و بازیچه شدن دوباره جهت استیلا و حاکمیت مجدد داعشیان را بر این کشور موجب شوند از سوی دیگر اشوب و ریختن به خیابان بجای مبارزه منفی ارزوی قدرت طلبهای حاکم هشت سال گذشته برای کشتار مردم به نیت قربت الی الله و ایجاد استبداد سیاه دینی یا هزار بار غم بار تر و تاسف اور تر از جکومت کره شمالی خواهد بود که شایدکره شمالی در مقایسه با ان شاید یک حکومت ازاد تصور شود این در حالی است که انها که در 35 سال گذشته تا توانستند خزانه را به برکت وجود مقام عالی سلطنت ولایت فقیه یا همان خلیفه داعشی شیعی چپاول کنند از تحریف جنگ ابائی ندارند انموقع مردم باشعور و فرهیخته کشور با جدا شدن از مبارزه منفی که بعد از انتخابات 92 اوج وحشت و ترس و درماندگی را میتوان با عملکرد بزدلانه انها مشاهده کرد این مبارزه منفی یا مبارزه خاموش اوج حرکت مردم به سمت ریشه کن کردن این استبداد 35 سال گذشته و ازاله انهائی که با چهره دین و استفاده از دین بعنوان سنگ استرجا تا توانسته اند این کشور را به قعر سیاه جاله فقر و ورشکستگی و در ماندگی کشاندند میباشد ترس در عمق وجود مقام سلطنت و مراکزی که باید حامی حقوق مردم و مرکز حفظ و اجرای عدالت و محافظت از حقوق مردم باشد و با برنامه دیکته شده اربابان مقام عالی سلطنت ولایت مطلقه و خلیفه داعشی شیعی تبدیل به کثافت خانه و اصطبل هائی مثل اصطبل قضائی ولایت و اصطبل نمایندگان دست نشانده و ………….. گردیده و این وحشت و استیصال روز بروز با عملکردهائی مثل حفاظت از نوکر دست نشانده و عروسک خیمه شب بازی مقام عالی سلطنت احمدی نژاد و باند کثیفش و ……..و استیضاح وزیر عالم و علم دار عاشق توسعه علمی کشور و ………… به این روشنی ترس خود را از مبارزه منفی و عالمانه مردم نشان میدهند
آقای سعید گرامی
سلام بر شما
نترس آقا . شجاع باش . چرا “از آن روز می ترس “ی . گیریم که اصلاح طلب ها و به قول شما ” خاتمی چی” ! ها و… آمدند ، شما چرا می ترسی ؟! نترس . محکم باش . شما آن روز فرمانده مردمانی . قضاوت کن . محاکمه کن . و همه را به گیوتین بسپار . به قول قاضی شارح که می گفت : ” قضاوت آسان است . ردای مرا بپوشید ، فی الحال قاضی می شوید ” .
ارادتمند
سید ابوالفضل
جناب نوری زاد عزیز
نوشته های این به اصطلاح اصلاح طلب از هزار فحش برای من بد تر بود.
ایشان مردم ایران را خیلی نادان تصور کرده است.
ما البته مرتکب یک اشتباه تاریخی شدیم و آن این بود که گول ظاهر مقدس ملایان را خوردیم. فکر می کردیم حرفشان با عملشان یکی است. نمی دانستیم کلاه بردار هستند. به ما خیانت کردند. آری ما خوش باور بودیم و از پشت خنجر خوردیم. این را به حساب نادانی مردم نگذارید. از کجا می دانستیم طرف خاین است؟ شما وقتی معامله ای انجام می دهید بر این تصور هستید طرف معامله فرد درستکاری است. در این معامله طرف خلافکار از آب در آمد. کم کسی هم نبود. کسی بود که حلال و حرام ما به او بسته بود……..
دستش درد نکند. چشمانمان را باز کرد. ممنون. ایران پس از این تجربه می رود که به جرگه کشور های متمدن و پیشرفته جهان بپیوندد.
جناب آقای نوری زاد!
با سلام
1. خبرهای سایت تان را دنبال می کنم.
2. به نظر من اطلاق عنوان “اصطبل” به مجلس به هیچ وجه درست نبود و توجیهات بعدی هم کمکی به موضوع نخواهد کرد. عنوان اطلاقی شما به مجلس همانقدر زشت است که عنوان اطلاقی روزنامه کیهان (گاو) به مجلس ششم. چون در مطالبتان همیشه ادب را رعایت کرده اید انتظار اینست از دایره ادب خارج نشوید.
3. نامه یک اصلاح طلبِ به اصطلاح سرشناس نباید شما را از پیگیری حقوق اولیه تان یعنی بازپس گیری اموالتان باز دارد.
مستدام باشید
درود بر نوری زاد!
انسانی که بر بزرگترین ترس بشر یعنی مرگ غلبه کرده است!
آقای منصور گرامی!
“عاشورای 88 در پیاده روی امام حسین ….
سکوت ما ولی حضور ما برنده تر از شعار های ما بود و می توانست
تا حالا ادامه پیدا کند ولی او گوش نکرد و دیگران هم به حرفش گوش دادند و به خیابان ریختند
و نتیجه اش این شد که دیدیم.”
عجب توجیه عجیبی برای کشتار مردم به دست مزدوران جمهوری اسلامی!
خیال خامی است اگر فکر کنید جمعیت میلیونی ساکت را این جماعت آخوند
وقیح و شقی می بینند و اعتنائی می کنند اگر چشمی برای دیدن
وجود داشت و گوشی برای شنیدن همان 23 خرداد 88 برای
دیده و شنیده شدن پیام مردم معترض کافی بود!!
مشکل امثال شما و اصلاح طلبان این است که گرگ صفتی
نظام جمهوری اسلامی را نمی خواهید ببینید. یک گرگ هیچگاه
نمی تواند صفت درنده خوئی خود را از دست بدهد اگر بدهد که
دیگر اسمش گرگ نیست!!
دوست عزیز! اگر وخامت وضعیتی را که آخوندها برایمان بوجود آورده اند درک نکنید
نمی توانید نوع مبارزه خود را مشخص کنید. ایران مبتلا به یک سرماخوردگی ساده نشده
که بتوانیم با داروی ساده ای از نوع راهپیمائی سکوت بیماری اش را درمان کنیم.
ما با یک توده سرطانی به نام جمهوری اسلامی بخوانید سلسله آخوندیان
مواجهیم که 35 سال است بی وقفه رشد کرده و بزرگ شده و تمامی
امکانات مادی و معنوی یک بدن سالم را خرج خود کرده در کل این پیکره
درد و رنج بوجود آورده و آنوقت شما از اینکه یک نفر برای اعتراض به
این مصیبت در خیابان فریاد بکشد معترض شده اید؟!
یعنی شما حتی حق یک فریاد اعتراض هم برای مردم قائل نیستید؟؟!
تکلیف این حکومت دیگر مطلقاً با فریبهائی مانند اصلاحات خاتمی چی ها
و راهپیمائی سکوت سبز موسوی و تدبیر و اعتدال شیخک بنفش نمی تواند معلوم شود
بلکه این فقط حضور مردم در کف خیابان است که می تواند آن را تعیین تکلیف کند!
فقط یک میلیون تهرانی معترض اما آگاه و مصمم که فهمیده باشند
در کجای تاریخ ایران ایستاده اند و این آخوندهای شیاد چه بلائی بر سر ایران آورده اند
و مانند نوری زاد از مرگ هراسی نداشته باشند و اصلاً بخواهند که برای مردن
به خیابانهای تهران بیایند می توانند تکلیف این حکومت را تعیین کنند!
و مطمئن باشید به حمایت از این یک میلیون نفر میلیونها نفر شهامت حضور
در خیابانها را پیدا خواهند کرد!!
آن عنقریب روزی که فشارهای بیرحمانه ای که آخوندها بر مردم وارد کرده اند
بالاخره فراتر از حد آستانه تحمل مردم برود و با شورش مردم جان به لب رسیده مواجه شویم
حضور معترضان آگاه و مصمم ضرورتی است برای هدایت درست پتانسیل مخرب این شورش
در آن روز همراهی برای نوری زاد خواهم بود برای مبارزه ای که ترس از مرگ را در آن راهی نیست!
عزيزم تنها راه همين مبارزه مدنى است طولانى است ام بهترين نتيجه را مىدهد،وباعث يافتن همديگر ميشويم ونهايتا شايد دمكراسى،
از سال 76 که اون خاتمی /// روی کار اومد تا امروز که در سال 93 قرار داریم مردم رو دارند با شعار اصلاح طلبی فریب می دهند
گور پدر هر چی اطلاح طلب
همین اصلاح طلب های بدبخت بودند که دم از دوران طلایی امام زدند دورانی که سرتاسر اعدام شکنجه قتل بود دوران خلخالی دیوانه
آقای مرصاد گر امی
سلام بر شما
لطفن مودب باشید . اینجا خانواده نشسته . همین .
ارادتمند
سید ابوالفضل
این اصلاح طلب ها هم دیگر شورش رو در اورده اند
آخه یکی نیست به اقای اکبر ///و خاتمی بگه شما کجا مملکت رو آروم کردید؟
مردم روز به روز دارن نا امید تر وبدبخت تر می شوند بعدش این آقایان اصلاح طلب سنگ خاتمی رفسنجانی رو به سینه می زنند
همین آقای روحانی با طرح سبد کالایی خودش با عرض پوزش //// هرچی اصلاح طلب واعتدال گرا
دیگر حنای اصلاح طلب ها هم رنگی ندارد
تنها راه ایران فروپاشی این نظام کثیف است
نظامی که تخم ان وعده های دروغین خمینی /// و/// و با خون مردم ودانشجویان وندا ها ستار ها آبیاری شد
و خمینی خامنه ای خاتمی موسوی کروبی برادران لاریجانی همگی از یک قماش اند
از هر چی اصلاح طلب متنفرم
این نامه هم به احتمال زیاد از علی مطهری است.
آقای مرصاد گرامی
سلام بر شما
با این حال من می خواهم بگویم که اصلاح طلب ها از شما متنفر نیستند . چون پذیرفته اند که در این جامعه ای که ما زندگی می کنیم همه جور آدمی وجود دارد . مذهبی ، غیر مذهبی . ترک ، فارس ، عرب ، عجم . خوب بد . زشت زیبا . عاقل و فرزانه و خل و دیوانه . شما هم یکی. چرا باید از شما متنفر باشیم . برو به اصلاح طلب ها فحش بده حالشو ببر .
در ضمن آقای مطهری اصول گراست نه اصلاح طلب . این کشف بزرگتان هم اشتباه در آمد . ببخشید .
ارادتمند
سید ابوالفضل
سلام آقای نوریزاد عزیز، پیام بنده به این آقا یا خانم اصلاح طلب این است که همین ملت با آن آرا توان و قدرتی به شما داد که در خواب هم نمیدیدید و پیام ملت چنان کوبنده بود که دیکتاور دچار وحشت تمام عیار شده بود، چنان روز بروز ملت را غریبه دیدید که با هر سرفه دیکتاتور کیلومتر، کیلومتر عقب نشینی میکردید تا کارتان رسید به جایی که مثل دستمال یک بار مصرف شدید و این شما بودید که مملکت را دودستی تحویل کودتا گران دادید، اگر ۳۰ تا تاج زاده بین شما بود، نه خود به این روز میافتادید و نه این حال و روز ملت و مملکت بود.یک مصباح یزدی پاک /// و غارتگر و متعلق به دوران پارینه سنگی شماها را سر کار و لبخند رضایت را بر لبان رهبر گذاشته بود.رهبری که بعد از انتخاب آقای خاتمی شریف و ترسو، وحشت و رفتارهای عجب و غریب حتی جلو دوربین تلوزیون از سر و رویش میبارید.
درود بر آقای نوری زاد گرامی و دوستانی که اینجا رو مطالعه می کنند حتی بسیجیانی که در پایگاه ها نشسته اند و برادران سپاهی
به نظر من تنها راه رهایی ایران آگاهی دادن به مردم است
و تنها راه آگاه شدن مردم هم مطالعه وخواندن کتاب است
من به جناب نوری زاد پیشنهاد می کنم بخشی در وبلاگشان بزنند به اسم کتابخانه که در ان کتاب هایی که در ایران ممنوع است با کمک دوستان رو برای دانلود بگذارند
من فعلا به دوستان کتاب 23 سال از علی دشتی رو پیشنهاد می کنم
توصیه می کنم حتما بخوانید حتی از دوستان سپاهی وبسیجی هم که صد در صد دارند کامنت من رو می خوانند تقاضا دارم برای یکبار هم که شده یک کتاب که مطابق با افکار شما نیست بخوانید ضرر نمی کنید نهایش اگر قانع نشدید بگویید این کتاب چرت است و بی خیال شوید اما اهل مطالعه باشید و کتاب های مختلف را بخوانید
از اقای نوری زاد هم توقع دارم حتما این کتاب رو مطالعه بفرمایند
من لینک دانلودش رو در زیر می گذارم
تا راحت تر دانلود فرمایید
40 صفحه اول مقدمه است شروع کتاب حدودا از صفحه 45 به بعد است
در مورد زندگی پیغمبر اسلام است
لینک دانلود
http://s4.picofile.com/file/7863731612/6c56a32ea8b0c3e7fd55d02d8591b845.pdf.htm
اقای نوریزاد و هموطنان گرامی!
این پیام ان فرد بقول اقای نوریزاد “اصلاح طلب” ریشه هایی در واقع بینی و آینده نگری دارد.
شرح خواهم داد که چگونه.
ما در عرصه ادعا و حرف ، در هنگام مصاحبه و مناظره مجبوریم حقایقی را مسکوت بگذاریم و
بگذریم.
حقایق تلخی که ممکن نیست به انها اشاره کرد.
یکی از حقایق تلخ اینست که عامه مردم ایران یعنی بیش از 90 درصد آنها افرادی با قوای ذهنی پایین ، متعصب، نامتمدن، آشفته حال و دورو هستند.
اصولا اطلاق لفظ مردم ایران بر گروهی که از آنها یاد میکنیم یک غلط مصطلح است.
اهالی شهر اصفهان که ساکن در حوالی چهارباغ و دروازه شیرازند هرگز هیچ شباهتی با ساکنان روستاهای حوالی بندرعباس ندارند.
ایرانی بودن هر دو چیزی است در حد قهوه ای بودن رنگ چشم هر دو مثلا.
با این جماعت هفتاد رنگ و چهل تکه چگونه باید تعامل کرد؟
مثلا ان ازادی حجابی که رد شهرهای بزرگ دریافته میشود و مطلوب است در شهرهای کوچک و دور از مرکز به خواست ابتذال و فاحشه گری تعبیر میشود.
ملت عزیز ایران چند صد سال مانده تا به پای ملل اروپا برسند و تمدن و تساهل و زیستن در جهان جدید را بیاموزند.
افراد و جمعیت های مختلف در شهرها و استانهای مختلف ایران کمترین شباهتی به هم ندارند.
آنچه من میفهمم و در میابم آنست که تنها اقلیتی در حدود پنج شش میلیون نفر از ایرانیان با سواد، درس خوانده، دنیا دیده و اهل بحث و فحص هستند.
ما بقی را باید در ردیف عوام الناس حساب آورد.
امار رسمی دولتی میگوید در ایران سی میلیون نفر در حد سیکل سواد دارند و ده میلیون نفر بیسواد مطلق هستند.
با این خیل نا اموختگان به کدام سیزده بدر میخواهید بروید؟
سیاستمداران و متولیان امور با همین قشر عظیم نا آموخته و دو رنگ طرفند.
مشکل اصلا و ابدا آقای خامنه ای یا پروفسور احمدی نژاد نیست.
مشکل چیزیست که در مغز اکثریت ایرانیان می گذرد.
اکثریت مردم ایران همانست که در سال درگذشت خمینی کبیر با حضور ده میلیونی خود در مراسم تشییع جنازه او، صاحبان بصیرت و خرد را در جای جای جهان به شگفت آورد.
البته از ان حادثه چندین سالی گذشته است و بسیار کسان چون آن زمان نمی اندیشند منجمله خود من.
اما نکته در این است که این قشر نخبه و تحول یابنده و پویا کمتر از ده در صد جمعیت است و چنانکه گفتم از چند میلیون نفر تجاوز نمیکند.
سیاست ایرانی و سیاستمداران ایران آینه تمام نمای فرهنگ بالفعل عامه مردم ایران هستند.
آقایان تهران نشین و مرکزنشین بهتر است سفری به مناطق دورتر از مرکز کنند تا بچشم خود میزان فرهیختگی و ادب و مرام عامه ایرانیان را دریابند.
از ذکر الفاظ ناراحت کننده اما واقعی که میتواند رفتار 90 درصد ایرانیان را توصیف کند معذورم.
چون می خواهم کامنتم منتشر شود.
اتفاقا رفسنجانی و خاتمی و خامنه ای بسیار زیرک تر از این حرف ها هستند که شما اقای نوریزاد فکر میکنید.
بر این مردمان جز بدین شیوه نمیتوان حکومت کرد.
چند مثال میزنم تا بدانید تحلیل شما با واقعیت سال های سال نوری فاصله دارد!
همین اقای رفسنجانی که شما او را دست آغشته بخون و شریک جنایت میدانید و میخوانید بزرگترین خدمت را به نخبگان و هوشمندان ایرانی نموده است: با تاسیس دانشگاه آزاد در شهرهای کوچک و بزرگ .
همین یک اقدام و ابتکار کافیست تا او را بزرگ بدانیم و تکریم کنیم.
از خدمات او میتوان به رهبر کردن حجت الاسلام خامنه ای در مجلس خبرگان در سال 68 اشاره کرد.
نق زدن و غر و لند کردن از بالای گود بسیار ارضا کننده است.
اما بیایید وسط گود و بگویید در ان سال با ان “اپشن” های در دسترس کدام از حضرت آقا بهتر بودند؟
گلپایگانی مرجع؟
جنتی؟
اردبیلی؟
مصباح یزدی؟
مسعود رجوی؟
رضا پهلوی؟
اذری قمی؟
خزعلی؟
صانعی؟
ابراهیم یزدی؟
بازرگان؟
منتظری مثلا؟
کدام؟
خامنه ای بعترین و هوشمندانه ترین انتخاب یا انتصابی بود که رفسنجانی کرد.
توان و ظرفیت و لیاقت ایران 1368 خامنه ای بود.
دریابید اقای نوریزاد: لیاقت ملت ایران همین بوده است. رهبری بنام علی خامنه ای.
و تازه این بهترین انتخاب بوده است.
همین الان هم قصه از همین قرار است. لیاقت 90 درصد ملت همین است.
دمکراتیک هم بخواهید حساب کنید عوام الناس نا اگاه و نا فهم بیشترند و مقتضیات فهم و درک خود را بر مقدرات ایران تحمیل می کنند.
فکر نکنید اصلاح طلبان این نکات را نمیدانند یا نمیبینند.
اتفاقا کسانی هستند که بسی بهتر از شما واقفند و میدانند.
اما چاره ای ندارند جز ان که گام به گام با مردم و افکار عمومی همراه شوند و اپسیلونی جلو بروند.
سخن فراوان است. اگر ایضاحی لازم است درخواست بفرمایید عرض خواهم کرد.
به امید آبادی ایران و بهروزی ایرانیان!
آقا مجید !
در سال 57 تعداد ایرانیانی که تحصیلات عالی داشتند نسبت به کل جمعیت آنروز ایران عددی در همسایگی صفر بود و تعداد بیسوادان ایران قریب به 30 در صد جمعیت ایران بود , امروز وضع چگونه است ؟ آیا بدتر از آن موقع است ؟
چرا آن مردم که پدران همین ها هستند و بسیاری از آنها هنوز در قید حیات اند آن زمان منافق و دو رو و ریا کار نبودند و امروز اینگونه شده اند آنهم 90 در صد از کل جمعیت ایران .
مطمئن باشید که کل جمعیت برای همیشه خطا نمیکند و بالاخره راه خود را پیدا خواهد کرد , دیر و زود دارد ولی سوخت وسوز ندارد.
شوخی می کنی مجید آقا؟
نداشتیم بابا…
به سیب زمینی گفته زکی.
یک کلمه فقط یک کلمه.
بیشتر وقت تلف کردن است.
ملت ایران همه صغیر و نیازمند سرپرست هستند. توانایی اداره خود را ندارند. چیزی در حد دیوانه یا تخفیف بدهیم معلول عقلی که برایش وکیلی چیزی تعیین می کنند تا به نام او برایش تصمیم بگیرد. وکیل ما کی؟ رفسنجانی…؟ نه بهتره همون رهبر منتخب ایشون جناب آقای آیت الله العظمی خامنه ای. آری پس ایشان شدند سرپرست و وکیل مردم عقب مانده و معلول عقلی ایران زمین. به به چه وکیلی. چقدر با سواد. چقدر دانا! البته از اسامی که ذکر کردید چه بگویم شاید داناترین باشند. عزیز فکر نکردید تعیین چنین وکیلی در این حد دانایی و علم و سیاست برای کشور 70 میلیونی ایران با این همه نخبگان و کارشناسان یک اهانت بزرگ است به این کشور؟ یعنی بهتر از این بنده خدا نداشتید؟ یعنی ایران محدود می شود به مشتی ملای بی سواد و ما از بین این ملایان بهترین را می توانیم انتخاب کنیم؟
حال برگردیم به وکیلمان. چه کنیم بهتر از این را نتوانستیم پیدا کنیم. باید با همین هر جوری هست بسازیم.
آقا مجید می دانید یک وکیل حق ندارد بر خلاف منافع موکل عقب مانده خود اقدامی کند؟ می دانید به چنین وکیلی می گویند کلاه بردار! اگر وکالت ملتی را بر عهده داشته باشد و خلاف منافع آن ملت عمل کند و هر چه به او بگویند دست بر دار دست بر ندارد به این می گویند خیانت!
شما مطمین باشید. هر مقامی که در جمهوری اسلامی از 35 سال پیش به این طرف در یک پست حکومتی اعم از دولتی قضایی و مجلسی حق امضا داشته به طور حتم در یک دادگاه محاکمه خواهد شد. از جمله رفسنجانی از جمله اصلاح طلبان. تند رو ها به جای خود…..
اگر در قید حیات بود دادگاه با حضور خود شخص برگزار می شود و اگر دار فانی را ترک گفته باشد در یک دادگاه سمبلیک. هدف هم کشف حقایق است. ما بالاخره باید بدانیم این حاکمان چه بر سر ملت ایران آورده اند. برای ثبت در تاریخ هم که شده این محاکمه اگر صد سال طول بکشد حتما انجام خواهد شد. احکام هم بر اساس قوانین عرفی صادر می شوند. اگر مردم بخواهند بنا بر مصالحی طرف را ببخشند موضوع دیگری است ولی محاکمه باید انجام شود.
شما خوب می دانید که عمر جمهوری اسلامی به سر رسیده است و ایران در آستانه انفجار است. این نوری زاد نیست که فضا را التهابی می کند. فضای ایران را 35 سال خیانت و جنایت التهابی کرده است. مردم ایران بسیار صبور و متین و بزرگوار بوده اند که تا کنون منفجر نشده اند لیکن چنین انفجاری نه دست نوری زاد است و نه من و نه شما. به وقوع خواهد پیوست. فکر کنم شما خودتان هم تعجب می کنید از این که چرا تا کنون رخ نداده….. ولی نگران نباشید. دیر و زود دارد ولی حتمی است.
چنین دوران سیاهی در تاریخ کهن ایران زمین بی سابقه است.
آقا مجيد فراموش نكنيد كه نقش تحصيلكردگان و روشنفكران در خطاى تاريخى ٥٧ خيلى پررنگ تر از عوام بود و عامه مردم بعدتر به آنها پيوستند.
و اين تحصيلكرده ها، دانشگاهيان و روشنفكران بودند كه به روحانيون اعتماد كردند و آنها را به قدرت رساندند.
در ابتداى حضور جهاد سازندگى در روستاها، روستائيان اصفهان به جهاد گران مى گفتند شاه خيلى هم خوب بود و در زمان شاه و پدرش روستا ها خيلى پيشرفت كردند. جهادگران كه اكثراً مهندس يا دانشجو بودند به نادانى آنها پوزخند مى زدند و مى گفتند شما نمى فهميد كه اگر آنها و دزدى هايشان نبودند، پيشرفت خيلى بيشتر بود.
مى بينيد كه گاهى تشخيص عوام صحيح تر از روشنفكران است.
وقتی جوانان از فرط بدبختی و فقر خود کشی می کنند چرا نمایندگان ککشان نمی گزد؟!
وقتی مردم مملکت از فرط بی مدیریتی دچار صدها صدمه و خسارت مالی و جانی می شوند چرا نمایندگان صدایشان در نمی آید؟!
وقتی چین و روسیه قراردادهای ننگین تر از ترکمن چای به خیکِ مسئولان نظام می بندند چرا نمایندگان خفه خون می گیرند؟!
وقتی بالاترین مقام ، مملکت را به قهقهرای جهالت و فلاکت هُل می دهد چرا نمایندگان خم به ابرو نمی آورند؟!
وقتی دستگاه قضائیه همون ویرانه قبلی همچنان ویران تر شده است چرا نمایندگان اعتراضی نمی کنند؟!
وقتی احمدی نژاد با دستور آقا انتخاب و مملکت را به تباهی گسترده سوق داد چرا نمایندگان لال بودند؟!
وقتی ارزش پول کشور که پشتوانه اقتصادی کشور است به یک چهارم سقوط کرد چرا نمایندگان سکوت مرگبار کردند؟!
وقتی به جای دارو ماشین وارد می کردند چرا نمایندگان اعتصاب و اعتراض نکردند؟!
وقتی قیمت دلار از 900 تومان به 3000 تومان افزایش یافت چرا نمایندگان خفه شدند؟!
وقتی از بی مدیریتی و بی لیاقتی آقایان مملکت را فساد و جنایت و فقر پُر کرد نمایندگان کجا خواب بودند؟!
وقتی میلیاردها دلار از پارس جنوبی پول گاز به جیب مردم قطر می رود چرا نمایندگان صم و بکم شدند؟!
از این فجایع بسیار است بسیار.
به نظرم این نمایندگان را باید بست به گاری هر چند به درد گاری هم نمی خورند چون جز مفت خوری کاری نکرده اند.
جناب نوری زاد
من میگویم کلا از تشبیه آدمها با حیوانات بپرهیزید. وقتی شما مجلس را به اصطبل تشبیه می کنید به این معنی است که نمایندگان چارپایان بی آزاری هستند که در اصطبل به سر می برند. به نظر من واقعا اینها شبیه چارپایان نیستند. کدام چارپا دوره می افتد و برای خوشایند یک دیکتاتور مرگ بر موسوی و کروبی می گوید؟ کدام چارپا خواستار مرگ انسانهای باشرف و بی گناه میشود؟ آقای نوری زاد از شما خواهش می کنم اینقدر به این چارپایان زبان بسته توهین نکنید. حالا این زبان بسته ها نمی توانند از خودشان دفاع کنند، انجمن حمایت از حیوانات هم که فعالیت درست و حسابی ندارند توی این مملکت، پس خواهشا شما از به کار بردن این کلمات بپرهیزید که هم بهانه به دست دشمنانتان ندهید و هم اینقدر به این زبان بسته ها (منظورم حیوانات است) توهین نکنید.
جناب بردیا
میشه بگید این اصلاح طلب ! کجای حرفش پر بیراه نبود؟
با احترام
درود بر بانوی خردمند زهرای شماره یک
منظور من این بود که تندروی و یا اهانت قدرتمند به ضعیف و یا حاکم به مردم است که مذموم و ناپسند است نه بالعکس. اگر به جای نوری زاد به طور مثال ایشان آیت الله خامنه ای را خطاب قرار می داد و می گفت تندروی نکنید صحیح بود ولی عکس آن خطا است. همانطور که در نوشته پیش گفتم، حاکمان می بایست این توهینها را به جان بخرند و از آن برای جلب نظر مردم استفاده کنند. در همین استرالیا بدترین توهینها را به نخست وزیر و نمایندگان می کنند ولی آنها هیچ واکنشی نشان نمی دهند. حتی این توهینها گاهی به ملکه که یک مقام تشریفاتی هم هست می شود ولی هیچکس واکنشی به آن نشان نمی دهد. ولی وای به روزی که یک نماینده به طور مثال حرفی تند به یک قشر از مردم بزند. مطبوعات بیچاره اش می کنند و تا استعفا ندهد و عذرخواهی نکند دست از سرش بر نمی دارند. اصولا احزاب برای جلب نظر مردم دائما در حال تملق گویی مردم و جلب آرایشان هستند و صد البته تمام تلاش خود را می کنند که برای مردم کار کنند و رفاه و آسایششان را فراهم کنند تا دوباره رای بیاورند.
امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم.
پایدار باشید
با سلام خدمت جناب پدر
عرض سلام و آرزوی موفقیت و خسته نباشید.
در جواب آن اصلاح طلب بزرگوار باید بگویم که (به قول حافظ) :
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش
کاش به غیر از این فضای مجازی که عرصه ی پهنی است ولی در دسترس کمی از افراد است، شمای نوریزاد را تریبونی بود مثل نماز جمعه و من با آن همه دست و دلبازی که در شما سراغ دارم (فدا کردن خود و خانواده گرامیتان) آن را (تریبون نماز جمعه) برای هر چند زمان اندکی به من و امثال من “یه لا قبا” برای زمان بسیار اندکی در حدود 5 دقیقه میسپردید تا در آن سئوالاتی از این برادر اصلاح طلب گمنام (درست مثل سربازان گمنام امام زمان) می پرسیدم تا علاوه از ایشان به گوش بزرگترهایشان نظیر “خاتمی نجیب” و “خاتمی حکیم” میرسید. که چه شود؟؟؟
این شود که شاید این مردم فلک زده ی بی کس و کار را کمی جدی بگیرند و به سئوال هایشان پاسخ گویند.
کدام سئوال ها؟؟؟؟
این سئوال ها :
1- 25 بهمن 89 که رییس جمهور ما در حصر است شما کدام یک لب به اعتراض گشوده اید؟؟؟ که چه؟ که اینکه مبادا مثل ایشان در حصر شوید.
2- چرا آن خاتمی نجیب از زمانی که نوریزاد از ایشان خواست بر مزار ستار بهشتی حاضر شود با او قطع ارتباط کرد؟؟؟ مگر از چه میترسید؟ از گرفتن مقام نداشته اش؟ یا لغو رانتهای نامرئی اش؟ مگر نه اینست که ایشان با شعار ” زنده باد مخالف من ” برای خود کلاسی تازه گشود؟
3- جناب خاتمی حکیم که بعد از خرداد 92 بیان کردند که اصلاح طلبان از طلب 88 گذشته اند ؟؟؟ حالا مگر چه میخواهید؟؟؟ کرسی های این بار سبز مجلس را؟؟؟ که چه بشود؟؟؟ بروید آنجا و بگویید ما نشسته ایم بر چمن سبزی که دیگران کاشتند و داشتند و حالا ما میخوریم؟؟؟
تاجزاده و نبوی و میردامادی و هزاران زندانی با نام و بی نام و گمنام در خط مقدم بجنگند و شمایی که پشت خط به نوش جان کردن کنسرو های اهدایی مردم مشغول هستید و در تکرار دوباره تاریخ مانند حال میراث خوار و شکر ناگزار یاران رفته باشید؟؟؟
4- شما و امثال شما جرات یک اعتراض را به وضعیت محصورین ندارید؛ حال چه شده که تیغ خود را به روی نوریزاد کشیده اید؟؟؟ چرا؟
چون نیک میدانید و می اندیشید که منافع شما در تبری جستن از نوریزاد و اعتصام محکم به اصل مترقیه ولایت مطلقه فقیه است؟؟؟
وای بر شما …. وای بر شما
حیف که زمان 5 قیقه ای تریبون نداشته ی محمد نوریزاد برای من به اتمام رسید و گرنه سئوالهایی داشتم اساسی که پاسخ دادن به آنها بی شک موجب امتنان می بود.
خداوند پدرم (محمد نوریزاد) را حفظ کند.. که به مثابه سخن زیبای مرحوم شریعتی :
” سوتکی است به دست کودکی بازیگوش تا خواب آسودگان را آشفته تر سازد “.
من هم به مانند دیگر دوستان میگویم که : ” پدر تو تنها نیستی”
آقای آبتین گرامی
سلام بر شما
شما چطور فکر می کنید که خاتمی و سایر اصلاح طلبان اعتراض نکرده اند و نمی کنند . اگر آن ها هم در زندان بودند آن وقت موجه می شدند . اکنون موسوی و کروبی در زندانند . و تعداد زیادی از اصلاح طلبان که شما برخی را نام بردی . خوب اگر در زندان بودن موجب حقانیت است ، پس آن ها همه حقند . و آن ها اصلاح طلبند . چرا شما تنها به خاتمی اشاره می کنی که حاکمیت بنابر مصالح خودش او را به زندان نینداخت ؟
شما انتظار داری که خاتمی براساس خواست شما عمل کند . نه آقا . این روش خاتمی نیست . خاتمی انسان مستقلی است که خودش روشش را تعیین می کند . هر چه هم که تند روها فضا را داغ کنند ، او برافروخته نخواهد شد و از روش متین و عاقلانه اش فاصله نخواهد گرفت . او مصلحت مردم و کشور را در نظر می گیرد و بر آن مبنا عمل می کند . مهم نیست که تند روها خوششان بیاید یا بدشان بیاید .
ارادتمند
سید ابوالفضل
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست صبح نزدیک است ودر فکر شب تار خود است
اقایان اصلاح طلب فقط شعار اصلاحات میدهند والا سرشان با اصولگرایان در یک اخور است مرد بزرگوار به ره خویش برو که ملامت کنندگانت بزدلان تاریخ نام خواهند گرفت
یک سؤال.
آگر همین امروز یک چیزی توی سر آقای خامنه ای بخورد و اعلام نماید که از این لحظه به بعد نه من و نه بیت من و نه سپاه در هیچ امری دخالت نمی کند. نه شورای نگهبانی هست و نه گروههای فشار. همه زندانیان سیاسی و محصورین هم آزاد. هرکه می تواند بیاید هر طور که مردم می خواهند مملکت را در دست بگیرد و درست کند.
لطف کنید و بفرمائید اگر این سناریو پیش آمد چه خواهد شد؟
واقعا سوال خوبي است ،
نمی دانم سن شما به انقلاب قد می دهد یا نه.
قیام 88 را که شاهد بودید؟
نجیب تر از مردم ایران در دنیا مردمی نیست.
در انقلاب 57 پادگان ها را بدون محافظ گذاشتند طوری که هر کس هر اندازه می توانست سلاح و مهمات به چنگ آورده و خوشحال خوشحال در کوچه و خیابان راه می رفت. در هر کشور دیگری اگر بود شهر غارت شده بود. مردم کنترل امنیت هر منطقه ای را به دست گرفتند و آن چنان دوستی و مودتی بین مردم بود که تا ندیده باشی درک نمی کنی. وقتی هم گفتند سلاح ها را پس دهید سلاح ها را پس آوردند ریختند در مراکزی که اعلام شده بود. صحنه ها تاریخی بود یکی از هزار را گفتم….
قیام 88 هم دیدید چطور مردم از خشونت برخی افراد عصبی جلو گیری می کردند. دیدید با چه آرامشی برگزار شد……
آن روزی که امید وارم قبل از مرگم شاهدش باشم روز جشن بزرگ ایرانیان است. چه روز بزرگی است آن روز……..
آن چنان وحدت و دوستی در بین ایرانیان به وجود خواهد آمد که دشمنان را از هرگونه فکر خام بر حذر خواهد داشت.
ایرانیان به سرعت بر سر تشکیل مجلس موسسان توافق خواهند کرد. مجموعه ای از ریش سفیدان و افراد صاحب آبرو و نام که امتحان پس داده اند با کارشناسان حقوقی گرد هم می آیند بسیار دوستانه و قانون اساسی موقتی تدوین خواهند کرد. تشکیل دولت موقت بسیار سریع و بدون زحمت خواهد بود. مردم به گروه های مسلح زور گو اجازه نفس کشیدن نخواهند داد. احزاب و گروه های سیاسی آزادانه به فعالیت خواهند پرداخت و مردم با استفاده از کوله باری از تجارب خود را برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی آماده می کنند. همه جا صحبت و گفت و گو است. نیرویی بزرگ شکل گرفته و ایران را شکست ناپذیر ساخته است. مثل آن است که دوباره زنده شده ایم. حریمی مقدس ایجاد می شود به بزرگی ایران.
مجلس تشکیل می شود. قانون اساسی به تصویب می رسد. به نام ملت ایران. جاوید ایران.
ساسانم عزیز
الآن نه سال پنجاه و هفت است و نه این که سال پنجاه و هفت مردم خودشان به تنهائی همه کار را کردند. الآن هیچکس هیچکس را قبول ندارد. در همین تعداد اندکی که در این سایت کامنت میگذاریم هیچکدام تحمل نظر دیگری را نداریم. کدام ریش سفید؟ اپوزیسیون را نگاه کنید؟ هر کسی یک ساز میزند. اولین چیزی که اتفاق میافتد انتقام گیری و افشا گری است. این یکی عالیجناب خاکستری را آویزان می کند. آن یکی ماجرای سیاهکل را پیش می کشد. دیگری سکولار است نمی خواهد سر به تن ملی مذهبی باشد وووو کمی با دقت تر نگاه کنید. من هم در همه راهپیمائی های 88 بودم. مردم انطافا مؤدب بودند ولی وقتی پای قدرت به میان بیاید از محالات است که بتوان به یک نقطه مشترک رسید.
من با آقای منصور موافقم. مثال پیش چشممان هست: قائلهٔ سال 74 قزوین اگر ادامه پیدا میکرد نصف شهر غارت میشد. همین نیروی انتظامی بیرمق که فقط سرگرم کیفیت لباس پوشیدن بانوان است، همین تشکیلات نصفه و نیمه اگر فقط یک شبانهروز سایهاش را از سر شهرها بردارد، اگر بعضی مردم در سال 57 خانههای خالی را اشغال کردند، حالا خانهها را با زور و توسل به اسلحه اشغال خواهند کرد.
همین طوری هم وقتی توی خیابان میروی هرلحظه امکان فوران خشم ما شهروندان عزیز، و رد و بدل شدن دشنام و قفل فرمان و … وجود دارد. بله من هم تا حدودی جو صمیمی اولین روزهای انقلاب را به یاد دارم. روزهایی که مردم خود هدایت ترافیک را بعهده گرفتهبودند و بهم خنده تعارف میکردند. اما حاکمیت ثلث قرن ارتجاع، تحمل جنگ، تورم خانمانسوز و عدم امنیت روانی، قضایی و مالی آثاری بر ما شهروندان گذاشته که نمیشود واکنشهای مردم را قیاس از آن دوره گرفت.
اینقدر بد بین نباشید.
موضوع خیلی ساده است.
یک دو دوتا چهار تای ساده است.
قبل از انقلاب 57 هم وضع فرهنگی مردم چندان جالب نبود.
وقتی انقلاب می شود مردم متحول می شوند.
نیاز هایی پدید می آید که پیش از آن نبود.
ضرورت هایی به وجود می آید که تا روز قبل نبود.
مسایل طبق ضرورت ها و نیاز ها پیش می رود.
همه می دانند که تنها با همیاری است که می توان از مقطع تاریخی عبور کرد.
همه نگران هستند نکند اتفاقی بیافتد.
لبخند ها و محبت ها و دوستی ها و هم دلی ها از سر نیاز و ضرورت است.
خاصیت انقلاب این است.
روح فدا کاری و از خود گذشتگی
وای به حال کسی که به کشور انقلابی حمله کند…….
شاید بتوانم به مادری تشبیه کنم که فرزندی به دنیا آورده.
روحیات مادر با قبل از بار داری و زایمان بسیار تفاوت می کند.
انقلاب فرزند ملت است و همه نسبت به آن احساس مادری می کنند…………
در مورد قدرت حق با شما است. قرار هم نیست غیر از این باشد.
انسان چنین است. خود خواه است.
قواعد و قوانین دنیای مدرن بر پایه همین شناخت بنا شده است.
کسی نمی تواند خود خواهی را از انسان ها بگیرد. قدرت طلبی در ذات انسان ها است. شاید با همین خود خواهی و قدرت طلبی است که انسان به حیات خود ادامه می دهد. شاید ضرورت بقای انسان همین باشد.
دنیای مدرن به همین دلیل است که اجازه نمی دهد قدرت دست یک گروه یا یک فرد متمرکز شود. تا جایی که می شود قدرت را می شکند. این یک تحول دایمی است. یک درگیری دایمی است بین قدرت شکنان و قدرت طلبان.
بنا بر این نباید از قدرت طلب بودن افراد ترسید. باید نظامی بنا کرد که در آن قدرت مهار شود. عقل بشر در حال حاضر رسیده به دمکراسی سکولاریسم و حقوق بشر. جامعه مدنی. نهاد های غیر دولتی فعال. سندیکاهای کارگری. اتحادیه های اصناف و صاحبان سرمایه. این ها همه تحت قانون در حال تعادل قرار می گیرند تا جامعه پیشرفت کند. من مطمین هستم وقتش که رسید مردم با کمال میل چنین حکومتی را بنا خواهند گذاشت چون می دانند سود همه در آن است.
درود جناب ساسانم
ایدون باد .
آن روز همایون را کاش ما نیز قبل از مرگمان نظاره گر باشیم .
پایدار خرد و خردورزان
با درود به پدرم نوری زاد و جمله خردورزان
به اصلاح طلب سرشناس
برادر سرشناس و غیر رادیکال و عاقل و متین و آرام و شراب غی کرده و زن و بچه دار و اصلاح طلب !! سلام .
ندیده شرط میبندم حاضر بودی یک جو مردانگی و شرف و غیرت و وجود نوریزاد رو داشتی تا این عقده ی مسیح و منجی شدنت رو ارضا کنی چیزی که نوریزاد براش تره هم خرد نمیکنه . ندیده واضح است که در حسرت یکه بودنی چیزی که نوریزاد هرگز هیچ جایی بهش افتخار نکرده . ندیده آشکاره که تو ولع داشتن گرده ای مردانه ای تا بارِ باصطلاح کج نوریزاد رو خودت بکشی اما خودت اندازه های خودت را میدانی. ندیده هویداست که در تب و تاب یک جو همت و حمیت نوریزادی تا به اصطلاح خودت رادیکال باشی اما کو آن جنم ؟ کو آن وجود ؟ کو آن دل کندن از زن و بچه ؟ کو مرگ را پیش چشم خود دیدن ؟ کو به عافیت طلبی پشت پا زدن ؟ کو برای حق جان دادن؟
اصلاح طلب خود خوانده! اصلاح طلبی یک نام نیست که بر تو نهند یا بر خود نهی . اصلاح طلبی یک منش است یک سلک است . و تو در این نامه نشان دادی خودبرتر بین و جاه طلبی بیش نیستی . هرگز برایت منفعت مردم ملاک نبوده شما خود اصلاح طلب خوانده ها پوستین وارونه ی امثال روح الله حسینیان و کوچک زاده هستید همانان که نوریزاد از محل کار و بارشان به عنوان اصطبل یاد کرد و شما به زبان آمدید . البته آنان به مراتب از شما پاکباز تر و مرد ترند چرا که زیر و رو بازی نمیکنند تکلیف مردم با آنان روشن است .
میگویم این متانت و تعقل دغدغه ی مردم داشتن و نگران فضای امنیتی بودن هم عجیب واژگانی اند که اگر نبودند شما برای این حجم بی تفاوتی و ملون بودن و نان به نرخ روز خوری تان چه نامی را برمیگزیدید؟ مصلحت اندیشان رنگارنگ تاریخ . حال که یک نفر پیدا شده برای اصلاحات خود را خرج میکند برنمیتابید ؟ چه شده فکر میکنید غنیمتی در انتظار است که شما از آن جا میمانید؟
گفتید شرابی که نوریزاد اکنون میخورد را شما تهش را بالا آورده اید . این حرف یعنی چه ؟ یعنی روزگاری شما مانند نوریزاد پاکباز بوده ای ؟ گمان نمیکنم . یعنی میخواهی بگویی شما السابقونی ؟ کاملا پیداست که جز این عناوین به چیز دیگری نمی اندیشی و نمی اندیشید . به نعل و میخ زدن . هم مولانا و سیدنا گفتن و هم گه گاه نقد مختصری که عنوان حفظ شود.
از خاتمی نام بردی . این مرد متین و عاقل . که ما نیز برای او احترام قائلیم اما اصلاح طلبی و خاتمی دو مقوله ی جدا از همند او مودب و ساکت است و عقل مصلحت اندیش خوبی دارد. اما اصلاح طلب نیست و نبود چه سال هفتاد و شش چه سال نود و سه . هاشمی که خود داستان مفصلی دارد که هیچ جوره با اصلاح طلبی سازگار نیست سیاس است و عقل مصلحت اندیش دارد اما اصلاح طلب ، خیر.
اصلاح طلب سرشناس پیشنهاد میکنم از این پیله ی عافیت طلبی و مصلحت اندیشی تا دیر نشده بدر آ. آزادگی پیشه کن خرد بورز و شعارهای پوچ و پوک را بهل برای نادانان . انسان وار این پیرهن بندگی را با عریانی آزادگی عوض کن . خانمانت را خانمان مردم بدان و این متانت و عقل روسیاه را برای عاقلان روسیاه بگذار .
والسلام
اگر این فرد به حرف خودش رو به راهی که میره ایمان داره چرا از اشکار شدن اسمش هراس داره.
لطفا اسمش رو بگید تا مردم این فرصت طلب ها رو بهتر بشناسند.
جنگِ عقیدتی و آرمانی یا جنگِ دفاعی و میهن پرستانه؟
قسمت چهارم
با درود به انسان آزاده و شجاع، جناب نوری زاد عزیز
قسمت سومِ این سلسله نوشتار را در پستِ “آمده بودند بگویند:تو تنها نیستی!” و با عنوانِ “آغازِ جنگ با حملۀ برق آسای نیروی هوایی عراق و پاسخ های اولیۀ نیروهای مسلح ایران به آن”؛ خدمت دوستان گرامی تقدیم گردید.
در آن قسمت، توضیح داده شد که:
*** عراق با قصدِ تجاوز و اشغالِ خاکِ میهن ظرفِ چند روز، با حملۀ برق آسای هوایی و یورش همه جانبۀ زمینی؛ به ایران حمله می نماید.
*** نیروی هوایی ارتش، با سرعتِ باورنکردنی و ظرفِ چند ساعت، پاسخی قاطع به این حمله داده و در ادامه نیز با پروازهایی در سطحِ بسیار پایین، از سرعتِ پیشرویِ نیروهای زمینیِ دشمن می کاهد.
*** با به میدان آمدنِ نیروهای کلاسیکِ ارتشِ ایران مانندِ هوانیروز، لشگرهای زرهی، لشگرهای پیاده، واحدهای توپخانه و …؛ ارتشِ عراق، در همان روزهای اولیه، کاملاً زمین گیر می گردد.
*** هنگامی که صدام پی می برد که امکانِ دستیابی به اهدافِ موردِ نظرِ خویش را ندارد؛ با آتش بس و خاتمۀ جنگ، که توسط میانجیگران پیشنهاد می گردد؛ موافقت می نماید لکن این امر مورد موافقتِ ایران قرار نمی گیرد.
اکنون قسمت چهارم این سلسله نوشتار را با عنوانِ “رکود نسبی در جبهه ها و بحران سیاسی در کشور “، تقدیم دوستان گرامی میدارم. ضمناً از همین فرصت استفاده نموده و مراتبِ سپاس و قدردانیِ خویش را به تمامیِ دوستانی که مرا به ادامۀ این نوشتار تشویق نموده و می نمایند (بویژه از انسانِ وارسته و شجاع، جناب نوری زاد عزیز)، اعلام می دارم.
رکود نسبی در جبهه ها و بحران سیاسی در کشور (1)
****************************************
1- وضعیت جبهه های جنگ:
———————————-
1-** عملیاتها و برخوردها با نیروهای عراقی در طول 59 و 60:
—- از مهرماه تا دی ماه 1359، جمعاً تعداد 3 عملیات زمینیِ گسترده، و همچنین یک عملیاتِ سنگینِ دریایی؛ بر علیه نیروهای عراقی انجام میگیرد.
—- از دی ماه 59 تا زمانِ عزلِ رئیس جمهور(1360/3/31) و تا چهار ماه بعد(جمعاً بمدتِ نه ماه، یعنی تا 5 مهرماه 1360)، تنها یک عملیاتِ متوسط اجرا گردیده و تقریباً ده عملیاتِ بسیار محدود؛ بر علیه ارتش عراق(که عمدتاً در دفاع از شهرهایی چون: خرمشهر، آبادان، سوسنگرد و دهلاویه بوده است) به اجرا در می آید. و البته در تمامِ این دوران، نیروهای دشمن کاملاً زمین گیر بوده و در بخشهایی از مناطقِ اشغالی نیز، عقب رانده شده و یا عقب نشینی می نمایند.
2-** مصاحبۀ فرماندهای ارشد نظامیِ ارتش پس از عزل بنی صدر:
یک روز بعد از عزل بنی صدر از مقام ریاستِ جمهوری؛ فرماندهان نیروی هوایی و زمینیِ ارتش و همچنین رئیس ستاد مشترک ارتش، در یک کنفرانسِ مطبوعاتی شرکت می نمایند تا در مورد وضعیت جبهه و جنگ و خیانتهای بنی صدر، صحبت نمایند.
علیرغم وضعیت بدِ سیاسیِ کشور و آگاهیِ این فرماندهان از جوِ موجود؛ تمامی این فرماندهان، سخنانِ دیگری را بیان می دارند. آنها اعلام می دارند که بنی صدر (در مقام فرماندهی کل قوا) نه تنها خیانتی نکرده است بلکه به موفقیتهای خوبی نیز دست یافته است!.
به بخشهایی از این سخنان که در روزنامۀ کیهان 23 خرداد 1360 درج گردیده است، توجه نمایید:
—– سرتیپ فلاحی: اخلاق اسلامی و وجدان میهنی من حکم می کند که بنامِ جانشینِ رئیس ستادِ مشترک ارتش، از تلاشهای آقای دکتر بنی صدر ستایش کنم.
وی در پاسخ به سوالی در مورد عدمِ پیروزیهای چشمگیر و ارتباط آن با فرماندهی سابقِ کل قوا گفت: من بعنوانِ یک مسئول، مراتبِ حق شناسی خود را از تلاشهایی که فرماندهی نیروهای مسلحِ سابق معمول می داشت، اعلام کردم.
وی گفت: یکی از آرمانهای او بازپس گرفتنِ زمینهای مادریِ ما بود. هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوئیم او نمی خواسته است همکاری و هماهنگی بین ارتش و سپاه باشد. خیلی هم در این مورد سعی کرد و بخصوص همکارانِ من حاضرند.
—– در پاسخ به همین سوال، سرتیپ ظهیرنژاد(فرمانده نیروی زمینی ارتش) گفت: مملکت ما در اثرِ جریاناتِ انقلابی، دو سال و نیم غافلگیر شده بود، یعنی این فرصت را از دست داده بود. وقتی که این ارتش، به یاری ملت، در مدت یکماه توانست استعدادِ پرسنلیِ خود را به بالای صد درصد و تجهیزاتِ خود را در حدِ صد درصد تثبیت کند و بعلاوه با روحیه ایمان و از جان گذشتگی، در هفته پس از حملۀ لشگر عظیمِ عراق را متوقف کند و همینطور آنچنان ضربه هایی وارد کند که اکنون در اثر یک حمله، 300نفر یکمرتبه دست بالا ببرند؛ یک حماسه آفریده است و غلط بودنِ همۀ محاسبات نظامیِ امپریالیستی را اثبات کرد. عراق آمده بود که “یک هفته” خوزستان را تسخیر کند، اما پوزه اش به خاک مالیده شد و آرزویش را به گور برد.
—– همچنین سرهنگ فکوری (فرمانده نیروی هوایی ارتش) در توضیح همین سئوال گفت: وقتی جنگ شروع شد، ما در جبهه خوزستان 28 تانک بیشتر نداشتیم، در محور دزفول فقط 8 تانک و یک توپ موجود بود که توانست پیشروی لشگر عراق را بگیرد و در تاریخِ نظامیِ دنیا، شما موردی را پیدا نخواهید کرد که ارتشی درگیر با چنین مشکلاتِ عظیمی، کارِ معجزه آسایی را کرده باشد. از روز سوم جنگ، نیروی هوائی مجبور شد مستقیماً با نیروی زمینی عراق درگیر بشود، چیزی که شما در هیچ جای دنیا نمی بینید. نیروی هوایی مجبور شد، برای اینکه نیروی زمینی فرصت پیدا کند، با تانک و توپِ عراقی واردِ جنگ بشود و شما امکان ندارد موردی را پیدا کنید که ارتشی چنین دلیرانه جنگیده باشد. فکوری افزود: علاوه بر همه اینها، مسائلِ داخلیِ ارتش قبل از جنگ را مورد توجه قرار دهیم، محاصره اقتصادی وجود داشت و آنوقت قضاوت خواهیم کرد که: ارتش چه معجزه ای صورت داده است.
—– تیمسار فلاحی در پاسخ به سئوال دیگری که چه مقدار از خاک ایران از اشغال نیروهای بعث خارج شده است گفت: حدود 45 درصد از سرزمین های اشغالی را پس گرفته ایم که 15 درصد دیگر زمینهائی است که قابل سکونت نبوده و در دست عراق نیز نیست ولی در اختیار ما هم نمی باشد. لذا فقط 40 درصد زمینهای اشغالی هنوز در دست نیروهای مهاجم است.
3-** تاییدِ عدم خیانت بنی صدر توسط سرداران سپاه، پس از 30 سال:
اخیراً و بعد از 30 سال، چند تن از سردارن سپاه که از فرماندهانِ اصلی سپاه در دوران جنگ بوده اند؛ ناچار گردیدند تا بر صداقتِ بنی صدر در دوران جنگ و موفقیتهای ارتش، مهر تایید نهند. گرچه آنها، هنوز نیز مجبورند ملاحظات فراوانی را رعایت نمایند و اجازه ندارند تا تمامیِ حقایق را بازگو کنند، لکن توجه به همین بیانات، بخشی از حقایق را عیان خواهد نمود:
به گزارش ابصارنیوز، بعد از سردار رحیم صفوی و سردار شمخانی؛ سردار محسن رشید نیز ادعا کرد که بنی صدر در جنگ خیانت نکرده است.!
مشخص نیست چرا این افراد، خود را ملزم به تبرئۀ بنی صدر میدانند؟ و اگر واقعا بنی صدر خیانت نکرد، چرا این نکته پس از سالها اصرار بر خائن بودنِ او، بیان میشود؟!
سردار محسن رشید از اعضای دفتر سیاسی سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس در گفتگویی با “تاریخ ایرانی” گفت:
“ببینید صحبتی از بنیصدر راجع به قبل از جنگ وجود دارد که میگوید به ما حمله نمیشود. این تحلیل ممکن است دال بر خطای دید باشد. بدون تردید بنیصدر میخواست ما در جنگ پیروز شویم، اما روشهای او روشهای درستی نبود. در مورد اینکه آیا بنیصدر خائن بود یا نه، نگاه افرادی که او را خائن بالفطره میدانند یک نگاه افراطی است. به نظر من از وقتی که بنیصدر در حوزه سیاست داخلی با سازمان مجاهدین خلق علیه حاکمیت پیوند برقرار کرد عمل او خیانتکارانه است. میخواهم بگویم که خیانت بنیصدر در حوزه داخلی است نه در حوزه جنگ. هر چند که در حوزه جنگ مدیریت مقبولی نداشت. حالا بعضیها این عدم مقبولیت روشها را دال بر خیانت او میدانند که به نظر من این طور نبود.
بنیصدری که در جبهۀ جنگ، تَرکِ (پشت) موتور مینشست و به خطوط مقدم سر میزد، نمیتواند خائن باشد. من یقین دارم که بنیصدر میخواست در جنگ پیروز شویم، ولیکن میخواست از پیروزی در جنگ، برای پیروزی جناح خود در داخل حاکمیت بهره بگیرد. دوست داشت در جنگ پیروز شود تا در تهران حرف اول را بزند و رقبای خود را منزوی کند. خوب این اسمش خیانت جنگی نیست، اما اینکه آیا میتوانست با این روشها از پس عراق برآید؟ به نظر من نمیتوانست، چون از پتانسیلهای ملی ـ مردمی نمیتوانست استفاده کند. حالا اینکه چرا نمیتوانست از این پتانسیلها استفاده کند بخشی از آن به دلیل مشاورانش بود و بخشی به خاطر دیدگاههایش و بخشی هم به خاطر رقابتهای داخلی بود.”
2- فشار به بنی صدر و ایجاد بحران در حوزه های سیاسی و نظامی:
————————————————————————————
بنی صدر پس از پیروزی در انتخابات، با اصرار زیاد توانست حکمِ فرماندهی بر نیروهای مسلح را از آقای خمینی بگیرد. وی با اعتقادی که به ارتش و فرماندهان آنها داشت، بسیار زود توانست در این تشکیلات، جای خود را باز نماید.
بنظر میرسد، عدمِ توجه بنی صدر به ایجادِ قرارگاه های عملیاتی و تقویتِ نیروهای ارتشیِ حاضر در منطقۀ جنوب و غربِ کشور (قبل از حملۀ ارتش عراق)؛ از مواردی است که نشانگر خطای ایشان در مسئولیت فرماندهی کل قوا، باشد. زیرا از آنجائیکه ایشان در اسفند 58 به مقام فرماندهی کل قوا دست یافته و همچنین از تحرکاتِ فراوانِ ارتش عراق و قصدِ آنها برای یورش به کشور، آگاه بوده است؛ میبایستی از فرصتِ هفت ماهۀ خویش برای انجام امور فوق، استفاده می کرده است. ایشان میبایستی به جای مکاتبه با آقای خمینی و اطلاع رسانی به او؛ از این زمانها بهره می گرفته و آمادگی لازم را به ارتش و فرماندهان آنها می داده. ایشان میبایستی شورای عالی دفاع یا حداقل، قرارگاه های عملیاتی را تشکیل می داده است.
البته، شاید اگر خود را جای ایشان قرار دهیم، و بحران هایی که ظرفِ همین هفت ماه و حتی بعد از آغازِ جنگ، برای او بوجود آورده اند را در نظر بگیریم؛ تا حدودی وی را تبرئه نماییم. برای درکِ شرایط، به چند بحرانِ عمدۀ این دوران اشاره میشود:
1-** بحران گروگان گیری و حملۀ طبس و برخورد با رئیس جمهور و تعدادی از فرماندهان نظامی
2-** اجرای طرحِ انقلاب فرهنگی و به تعطیلی کشاندنِ دانشگاه ها در اردیبهشت ماه که تشنجِ فراوانی را در بین دانشگاهیان و جامعه ایجاد نمود و گفته میشد که انجامِ این طرح با نظرِ او بوده، ولیکن ایشان اعلام میدارد، این عمل با نظر من نبوده و می گوید: “من غلط کردم این چنین دستوری دادم! اگر این کار فیض و منزلتی دارد از من نیست.”
3-** بحرانِ افشاگریِ بنی صدر از توطئه های حزبِ رقیب یا روحانیونِ وابسته به خمینی یا نمایندگانِ اکثریتِ مجلس (که این هرسه، یکی میباشند)؛ با پخشِ نوارِ سخنرانیِ دکتر “آیت”؛ که در آن عنوان گردیده بود: “اگر نتوانستیم بنی صدر را در جریانِ انقلاب فرهنگی بر زمین بزنیم، در این طرحِ توطئۀ جدید، حتماً موفق به این کار خواهیم شد و …”. که این امر، عزمِ طرفِ مقابل را تا ساقط نمودنِ رئیس جمهور، نشان میدهد.
4-** بحران انتخاب نخست وزیر، از دیگر بحرانهای این دوره می باشد.
از آنجائیکه در قانون اساسی جدید، رئیس جمهور نقشِ برجسته و اختیارات زیادی ندارد و تمامیِ امورِ اجرایی کشور در اختیار دولت و وزراء میباشد؛ بنی صدر تلاش میکند تا پستِ نخست وزیری را به گونه ای در اختیار خود داشته باشد. همین امر موجبِ چالشِ فراوانِ رئیس جمهور و روحانیونِ طرف مقابل (که توانسته است در انتخابات مجلس، اکثریت را بدست آورد)، می گردد.
آقای خمینی نیز در این جدل، طرفِ روحانیون را گرفته و می گوید:
در سخنرانی 29 تیر 59: «این اشخاصی که انقلابی نیستند باید در راس وزارتخانه ها نباشند و آقای بنی صدر باید امثال اینها را معرفی به مجلس نکند و اگر کرد، مجلس رد بکند و هیچ اعتنایی نکند.» وی همچنین در پیام رادیویی 15مرداد 59 به مناسبت روز قدس؛ مجدداً به رئیس جمهور تاکید می کند که افرادِ مکتبی را برای نخست وزیری معرفی کند نه افراد ملی گرا.
این بحران، با فشار مضاعف روحانیون و مجلس، با تحمیلِ “رجایی” به رئیس جمهور، ادامه می یابد. زیرا که همین مشکل در انتخاب وزراء بروز می کند. و هنگامی که بنی صدر نمی تواند کاری از پیش ببرد، طی نامه ای در 11 شهریور 59، دست به دامن آقای خمینی میگردد و از ایشان می خواهد که در مورد اختلافاتش با رجایی(در تعیین وزاری کابینه) دخالت کند؛ اما آقای خمینی جواب می دهد که: بنده دخالتی در امور نمی کنم.
5-** بحران کودتای نوژه در تیر ماه 59 نیز از بحران های عمدۀ این دوران است. زیرا که بنی صدر معتقد است که این کودتا اساساً برای قلع و قمع کردنِ ارتش و تضعیفِ نیروها بوده و نباید برای این کار، آنهمه از فرماندهانِ عمدۀ هر سه نیرو را مجازات و تیرباران نمود. اما فشارهای قوۀ قضائیه (آقای بهشتی)، حاکم شرع دادگاه های انقلاب (آقای ری شهری) و در نهایت، فرمانِ صریحِ آقای خمینی مبنی بر اعدام تمامیِ دست اندرکارانِ کودتا (بلا استثناء)؛ موجب گردید که تعداد زیادی از فرماندهانِ ارشدِ نظامی، تیرباران گردیده و تعدادی نیز زندانی شوند.
6-** همین بحران ها و مواضعِ همین روحانیون (که آقای بهشتی در راس آن قرار دارد) برای انحلالِ ارتش یا دخالت در امور جنگ و جبهه، موجب می گردد تا بنی صدر، بخشِ زیادی از انرژی خود را در داخلِ مرزها و در جبهۀ سیاسی، صرف نماید. او معتقد است که هیچ مشکلی با سپاه و نیروهای مردمی ندارد بلکه معتقد است که هیچکدام از این افراد و نیروها، با اصولِ تاکتیک های نظامی و سلاحهای جنگی، آشنایی ندارند؛ همانگونه که خودش و تمامِ روحانیون و خودِ خمینی، آشنایی ندارند. لذا باید به این نیروهای رسمی و آموزش دیده، اعتماد کرد و به آنها میدان داد. و البته این، آن چیزی نیست که روحانیون و جوانانِ انقلابی، دوست داشته باشند.
او، احتمالاً بر اساسِ مشاوره با همین فرماندهان است که با پیشنهاد صلحِ هیئت حسن نیت موافقت می نماید و در نامۀ 1360/2/21، به خمینی می نویسد که:
—– اگر قصدِ ما، “صلح کردن” باشد؛ این پیشنهادی که داده اند، پیشنهادِ بسیار خوبی است و پیشنهادی از این بهتر، به ما نخواهند داد. وی در ادامه، دلایلِ خود را نیز بازگو میکند؛ توجه کنید:
«بهرحال، اگر بنا را بر صلح بگذاریم بهتر از این پیشنهاد، پیشنهادی ممکن نیست بما بکنند. برای اینکه، یک منطقۀ غیرنظامی در ایران و عراق بوجود میآید و در نتیجه:
1- شط العرب(اروندرود) در کنترلِ کاملِ ما میماند و عراق، هم از استفادۀ از آن محروم است و هم نمیتواند از خلیج فارس، نفتِ خود را صادر کند. بنابراین چیزی بدست نیاورده، بلکه وضعِ بدتری هم پیدا کرده است که قابلِ تحمل نیست. خصوص با تمام شدنِ جنگ و ضرورتِ بازسازی.
2- از مرزهای خاکی هم عقب میرود. یعنی زمینهائی را هم که طبق موافقتنامۀ 1975 بدست میآورد، فعلاً محروم میگردد و ابتکارِ عمل در همۀ زمینهها، بدست ما میافتد. ما خواهیم بود که شرائط و موضوعاتِ گفتگو را معین خواهیم کرد.
در واقع، ما خود را به موافقتنامۀ 1975مقید کرده بودیم، حتی آن را شرط قرار داده بودیم؛ امّا حالا آزادیم در پیش کشیدنِ مطالب دیگر»
—– البته رئیس جمهور در ادامۀ این نامه و در بخشی از آن مینویسد:
“صاف و صریح بگویم که حاکمانِ نادان، سودِ خود را در ادامۀ جنگِ توأمِ با ناکامی، می بینند. چرا که ادامۀ جنگ، موجبِ تحکیمِ موقعیتِ آنها میشود و ناکامی، سبب می شود که آن را به گردنِ رئیس جمهوری بیندازند و کار او را یکسره کنند. و نمیدانند که کارِ کشور و رژیمِ جمهوری اسلامی یکسره می شود.”
(در این بخش از نامه، بنی صدر، به خوبی از نیتِ روحانیون و کارگزارانِ حزب، پرده بر می دارد. چیزی که ما بعد ها کاملاً آنرا با چشم خود می بینیم!)
7-** بخشی از این بحران سازی ها، به مسئله صلح و عدمِ پذیرشِ آن، مربوط میشود. در حالیکه تصمیم گیری در این موضوع، از وظائفِ شورایعالی دفاع میباشد، آقای بهشتی (رئیس قوۀ قضائیه) میگوید: اگر ما بخواهیم مذاکره ای هم بکنیم، طرفِ ما حکومتِ صدام نیست بلکه طرفِ ما باید حکومتی باشد که مردمِ عراق آن حکومت را نمایندۀ خود بدانند. و یا آقای هاشمی از قولِ خمینی می گوید که: چون مردمِ عراق از ما انتظاراتی دارند؛ پس نباید در مذاکراتِ صلح، شرطی گذاشته شود که ما نتوانیم به مردمِ عراق برعلیه صدام، کمک نماییم. لطفاً توجه کنید:
* آقای هاشمی در عبور از بحران: «ساعت نه صبح (پنجشنبه 13 فرودین1360) به زیارت امام رفتم. چیزهایی در ارتباط با جنگ و هیأت صلح میدانستم. امام ضمن این که مایلند جنگ زودتر تمام شود، صلاح نمیدانند که ما کوتاه بیائیم و از اینکه شرط شود، بعد از صلح نباید به ملت عراق علیه صدام کمک کنیم، نگرانند، اگر این مضمون بخواهد در قرارداد بیاید نگرانی دارند، مخصوصاً با توجه به انتظاراتِ مردم عراق»
* آقای بهشتی در 27 فروردین 1360 در مصاحبه ای میگوید: «مذاکره با عراق، باید با حکومتی باشد که مردمِ عراق آن حکومت را نمایندۀ خود بدانند.»
(در این بیانات، ضمن اینکه دخالتِ بیجا را در ارتباط با مسائل جنگ مشاهده میکنیم؛ نکتۀ قابل توجه اینست که: این آقایان کاملاً در امرِ پذیرشِ صلح، سنگ اندازی کرده و دیدگاهِ اعتقادیِ خود را در موردِ “صدور انقلاب” به کشورِ عراق، اعلام می دارند. یعنی اینها در همینجا نشان داده اند که دغدغۀ مردمِ ایران و منافعِ ملیِ آنها را ندارند بلکه بدنبالِ نفوذِ دین و اعتقادات خویش به عراق و حذفِ حکومتِ صدام هستند! )
3- افشاگری بنی صدر در سخنرانی ها:
————————————————
در جنگِ داخلی بین بنی صدر و روحانیون و حزب جمهوری، رئیس جمهور در مناسبت های مختلف، اقدام به سخنرانی و افشاگری از حرکات جناح مخالف خود، می نماید:
1-** سخنرانی 17 شهریور 59 (دو هفته قبل از آغاز جنگ):
« نظریه ای وجود دارد که باید یک اقلیت منسجم در خطی حاکمیت کامل برقرار کند. این اقلیت برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده است و می کوشد رهبری نهاد های انقلابی را به دست بگیرد. کوشیده است و می کوشد رادیو و تلویزیون و روزنامه را به دست بگیرد و نگذارد هیچ نشریه ای که مخالف باشد امکان حیات داشته باشد. می خواهد سپاه انقلاب، کمیته های انقلاب، انجمن اسلامی و هر گروه وحزب اسلامی را در قبضه بیاورد و از طریق حاکمیت برنامه ای را به اجرا بگذارد. این اقلیت می خواهد حکومت را قبضه کند و مخالفان حکومت را از راه همان روشهایی که گفتم منکوب کند و از سر راه بردارد و در نتیجه بدون مزاحم و مانعی برنامه خود را به اجرا بگذارد…. به این گروه که دل خوش کرده است به قبضه حکومت، هشدار می دهم که من نظریه تو را افشا کردم. ضابطه های خود را گفتم. دفعۀ دیگر در صورتی که اصلاح نشدی و اصلاح نشوی، نوبت افشای با اسم و رسم می رسد».
آقای هاشمی در مورد این سخنرانی میگوید: “… سخنرانی بنی صدر در 17 شهریور را، ما که در منزل شهید بهشتی جمع بودیم از رادیو شنیدیم و همان جا به پیشنهاد جمع، من تلفنی از حاج احمد آقا خواستم که از امام دربارۀ جواب گفتنِ ما به آن اظهارات، نظر بدهند و جواب رسید که امام فرموده اند با توجه به تخلف بنی صدر از دستور حفظ حرمت دیگران، در جواب گفتن آزادیم.»
2-** مجدداً در روز عاشورا (1359/8/28- دو ماه بعد از آغاز جنگ) در میدان آزادی چنین میگوید:
« در همه انقلابها بدون استثناء پس از پیروزی انقلاب نیروهای قدرت طلب و نیروهایی که جز قدرت انحصاری چیزی طلب نمی کنند، کوشیده اند انقلاب را به ضد انقلاب تبدیل کنند و جاهلیت را در لباس جدید از نو حاکم گردانند. آیا مردم ما نباید منزلت قانونی پیدا کنند و حقوق و تکالیفشان در قانون معین باشد؟ آیا ما در این رژیم هم می خواهیم همان سنت دستگاه پهلوی را تجدید کنیم؟ چه کسی از نهاد قضائی می پذیرد که ناسزا گفتن به رئیس جمهوری تشویق داشته باشد؟
چه کسی می پذیرد که اگر در یک مصاحبۀ تلویزیونی حرفهایی زده شد؛ تعقیب و زندان داشته باشد؟ ولی اگر نقابدارانی به روزنامۀ میزان حمله کنندۀ تشویق داشته باشد.
مگر امام نگفت که امرِ تبلیغِ جنگ به شورای عالی دفاع مربوط می شود؛ پس شما چرا کاسه داغ تر از آش می شوید؟ این قدر با منزلتها بازی نکنید. کجا دیده شده است که مسئولین یک دستگاهی، به خود اجازه بدهند پیامِ رئیس جمهوری را سانسور کنند؟ و برای مسلط شدن به این دستگاه از بکار بردنِ تیر و تفنگ، مضایقه نکنند.
همانطور که دشنام دهندگان به رئیس جمهوری را نمی گیرید، بلکه جایزه هم می دهید؛ آنهایی را هم که می گویند چرا دشنام می دهید، نگیرید.
در قانون اساسیِ ما، مگر شکنجه حرام نشده است؟ ممنوع نشده؟ در کجای دنیا، در کدام دین و در کجای اسلام و کشور اسلامی و حکومت اسلامیش؛ شش نوع زندان وجود دارد؟ چرا اینها تعطیل نمی شوند؟ چرا باید هر کسی و هر نهادی یک زندان داشته باشد؟ اینها باید تعطیل شوند، جو اسلامی، جو اعتماد است. اینهمه دستگاههای ترسناک و مخوف درست نکنید. چرا هیئتی تشکیل نمی شود و به کار این زندانهای گوناگون نمی رسد؟ چرا در رژیم اسلامی، انسان و جان او، این همه بی منزلت شده است که بتوان، مثلِ آب خوردن محکوم کرد؟ و بدون اینکه کسی بفهمد کار او را تمام کرد؟
چه طور می شود که اشخاص را می گیرند، زندان می برند و ماه ها جزءِ فراموش شدگان می شوند؟ بس کنید اینکارها را. دستگاه قضایی ما باید بی طرف باشد، مستقل باشد و نباید اجازه داد، انواع و اقسام پیدا کند و ابزار قدرت سیاسی شود. …
در داخلِ جبهه، جنگِ روانی و سیاسی نداشته باشیم، اقلاً متارکه باشد. در دورانِ جنگ، کوشش برای مواضع قدرت نباشد. تبلیغات را چه دشمن بکند، چه دوستِ نادان و چه دشمنِ دوست نما؛ تأثیری در سرنوشت جنگ ندارد.
اگر دنبال قدرتِ استبدادی بودم، آسان بود. با این امور موافقت می کردم و یقیناً هم بهتر از من کسی پیدا نمی شد که بیاید این امور را برای شما توجیه کند.
3-** سخنرانی 22 بهمن 59 (پنج ماه پس از آغاز جنگ):
«آنها گمان نمی کردند که نیروهای مسلح ما بتوانند تجاوز را متوقف کنند و کردند. …
فقدان امنیت قضائی، وجود مراکز تصمیم گیری، اقدامات خودکامه و علاوه بر آن رواج روش ترور و بعضی روشهای نادرست دیگر؛ عاملیت و حاکمیتِ دولت را در بسیاری نقاط، به خطر انداخته است. به شما مردم نسبت به نبودِ امنیت، اعلام خطر می کنم. ما امنیت قضایی و اخلاقی می خواهیم. این که هنوز بتوان در خیابانها کتاب سوزاند و هنوز بتوان به خوابگاهها حمله کرد و هنوز بتوان به غیر از طریقِ مقاماتِ قانونی، مدرسه تعطیل کرد؛ امری نیست که با آن بتوان در جمهوری اسلامی پیش رفت. همه کارمندان ما باید امنیت شغلی و امنیت از هر لحاظ، پیدا کنند.
برادران و خواهران من، تمایل به استبداد از هر سو بیاید، باید در مقابلِ آن بایستید و استقامت کنید. آن روزی که خونِ شما را، نفتِ شما را تا آخرین قطره بردند؛ شما را در گرسنگی، رهایتان می کنند. در برابرِ هر نارسائی، صدا به اعتراض بلند کنید تا ما مسئولان بدانیم شما بیدارید. به کسانی که نسبت به حقوقِ مردم لاقیدند؛ تخفیف ندهید.
کوشیدم در یک محیط تفاهم، آنچه مشکلات کشور است، بگویم. خطرهای بزرگی را که در کمین شماست، بگویم. قسمتی از بحرانها، نتیجۀ خلافکاری های ماست و قسمتی از آن، نتیجۀ نارسائیها در کارهای ماست. آن شعارهایی که شما برای آن قیام کردید؛ حق شماست. نباید اجازه بدهید هیچ گروه چماقدار و بی چماق؛ این حقوق را از شما سلب کند.
آنچه که از مطالب فوق بر می آید اینست که: رئیس جمهور معتقد است که روحانیونِ منتسب به آقای خمینی، بدنبال تضعیفِ ارتش و جبهه ها بوده و می خواهند نیروهای جوانِ طرفدار خود را که فاقدِ دانش نظامی هستند، بر فرماندهانِ آموزش دیدۀ طاغوتی مسلط نمایند. آنان، با استفاده از دادگاه های انقلاب و نظامی، سعی در حذفِ نیروهای برجستۀ نظامی دارند؛ تا بدین وسیله زودتر به اهدافِ خویش دست یابند. از دیدِ اینها، “جنگ” ابزاری شده است برای بقا و ادامۀ حکومت. آنها بجای در نظر داشتنِ منافع ملی و پایان دادنِ هرچه سریعتر به جنگ؛ به فکرِ تغییرِ حکومتِ عراق و صدور انقلابِ خویش هستند.
در قسمتهای بعد این نوشته، این موضوع با ذکرِ شواهدِ بسیار بیشتر، روشنتر خواهد شد.
با ادب و احترام، حامی
ادامه دارد
با تشکر از جناب حامی , تکرار و یادآوری این حوادث چه برای نسل انقلاب و چه نسل بعد بسیار با ارزش و آموزنده است. جالب آنکه همانها که در اتاق فکرهایشان استراتژی انداختن بنی صدر و قبضه کردن قدرت را در آنزمان پیاده کردند, حالا به همان سیستم و با همان استراتژیهای ابداعی خودشان توسط دست آموزان ان زمانشان کوبیده میشوند . خشت اول گر نهد معمار کج – تا ثریا میرود دیوار کج!
درود بر شما
زخمى كه در آن سالها بر تن و جان انسان هاى إزاده و دردمندان ميهن خورد نه هنوز التيام يافته و نه در آينده تا اين بحران زيان حاكم اند التيام خواهد يافت .هر قدر كه در ارزشمندى كار شما بگويم كم گفته ام با اين همه اجازه دهيد باور خود را در مقام يك شاهد زخم خورده به گزارش دقيق شما اضافه كنم .مدام در بوق ها مى دميدند كه وحدت كلمه بايد باشد اما مقصودشان از وحدت آن بود كه يا بايد مثل ما شوى يا بميرى .حزب فقط حزب الله ،رهبر فقط روح الله . در حالى كه در مرزها جنگ بود ،در شهر ها آشوب آفريدند . خيانت از اين بالاتر ؟
در اصطبل حیواناتی هستند که روز سرکار و چَرا می روند و شیر و گوشت می دهند و خلاصه مفید هستند اما این آقایان جز مفت خوری چه می کنند؟ فکر نمی کنید با تشبیه مجلس به اصطبل در حق حیوانات بی زبان اجحاف می کنید؟! فکر نمی کنید حیوانات بیشتر بدرد می خورند تا این به اصطلاح نمایندگان؟! فکر نمی کنید ارزش و فهم حیوانات از این نمایندگان از خدا بی خبر بیشتر است؟!
باسلام اگر قرار باشد به تمام اين ياوه گويي ها پاسخ بنويسيم مثنوي هفتاد من كاغذ مي شود ولي فقط سه نكته 1- خداوند را سپاس مي گوييم كه شاخص راديكاليسم نقاب از چهره برداشتند آقاي نوري زاد لطفا اين بزرگوار شراب بالا آورده را معرفي كنيد تا من بعد براي سنجش ميزان راديكاليسم به ايشان و همفكرانشان مراجعه كنيم 2-فرض كنيم چنگيزخان مغول از گور برخواسته ودوباره به ايران حمله كرده و گفته است كه تمامي ايرانيان را قتل عام خواهم كرد حتما اين برادر به نمايندگي از اصلاح طلبان جلو رفته خواهند گفت : پادشاها كشتن همه ايرانيان تندروي وافراط است اگر هيچ كسي را هم نكشيد كه تفريط است ! پس منت گذاشته فقط جان نصف مردم را بگيريد تا اعتدال رعايت شود .3- به نظر من دليل ناراحتي بزرگواران اصلاح طلب از شما اين است كه شما در حال به هم زدن بازي بين اصلاح طلبان واصولگرايان هستيدچون اينان تازه داشتند به روال بازي يعني هشت سال بخور وساكت باش وهشت سال استراحت كن و انتقادكن عادت مي كردند ولي مرا نوري زاد عشق است كسي كه به مصداق ضرب المثل آذري مي گويد((آب تا گل آلود نشود زلال نمي گردد )) ((بولامماميش دورالماز ))
اقای اصلاح طلب سکوت دربرابر کاستیها ومشکلات جامعه به بهانه اینکه فضا امنیتی نشود خیانت است.اتفاقا چون فضا به شدت امنیتی ست معترض هستیم.چشم پوشی درمقابل دزدی های ملیاردی-بی عرضگی های سیاسی-معظلات اجتماعی-اقتصادی.به بهانه ارامش جامعه تفکری دگم وعقب مانده ست.برای بودن همین ارامش بایست فریادزد.برای رسیدن به ازادی بیان-حقوق اقلیتها-فرصتهای برابر برای همه-وعدم تبعیض بیشترازاینهابایست بکوشیم.
ودور نیست که جامعه ما درسایه حاکمیت عقل ومنطق و وزش نسیم ازادی بجای نکبت حکومت دینی (که اغلب مشکلات ومعظلات ما ناشی از همین تفکرمذهبی ست.)ازادی های واقعی وکرامت انسانی را به مردم ارزانی دارد.ویادمان باشد برای رسیدن به چنین جامعه ای وظیفه داریم چشممان را به این فجایع وکاستیها دقیق بازکرده وانها رافریادبزنیم.تا سیه روی شودهرکه دراوغش باشد
عاشورای 88 در پیاده روی امام حسین به سمت انقلاب با گروه بسیار زیادی از مردم متین تهران در حال راهپیمائی سکوت به سمت میدان انقلاب بودیم. سپاهی ها و لباس شخصی ها فوج فوج در خیابان بودند ولی کوچک ترین حرکتی انجام نمی دادند. زیر پل کالج یک نفر رفت وسط خیابال و از مردم خواست که بیائید از وسط خیابان برویم و شعار بدهیم تا بدانند ما برای چه آمده ایم. انگار اگر آنها مارا کتک نمیزدند و نمی کشتند نمی فهمیدند ما برای چه آمده ایم. به او گفتم دوست عزیز هم آنها خوب می دانند و هم حاکمان دلیلش هم لشکر کشی آنها به خیابانها پرواز سراسیمه هلیکوپتر هاست.
سکوت ما ولی حضور ما برنده تر از شعار های ما بود و می توانست تا حالا ادامه پیدا کند
ولی او گوش نکرد و دیگران هم به حرفش گوش دادند و به خیابان ریختند و نتیجه اش این شد که دیدیم.
با درود به انسانِ آزاده و شجاع
1- چه تصویر زیبایی در پست گذاشته اید! از کجا آنرا یافته اید؟
انسانی تنها را به تصویر کشیده که یک تنه، به ساختن “راهی” هموار مشغول است.
فردی تنها در یک صحرا، برای ایجاد مسیری برای پیمودنِ دیگران!
چقدر به شما میماند؟ نه انگار که خودِ شمایید.
یکه و تنها، در حالِ ساختنِ راهی نو.
راهی پر پیچ و خم، اما هموار!
ظاهراً شما در این تصویر راه را برای خود نمی سازید. شما در مسری ناهموار پیش میروید و راه را برای ما میسازید!
باید که سپاسِ تان گفت. باید که آفرینِ تان گفت.
2- نمی دانم، شاید که سخنم اشتباه باشد؛ اما می اندیشم که آن دوستِ اصلاح طلبتان، یک نامۀ شخصی و دوستانه به شما ننوشته است. او نامه ای برای دفاع از یک طرزِ فکر، از یک جریانِ سیاسی و از یک گروه خاص؛ نوشته است. او می خواهد بگوید که اندیشۀ ما و راهِ ما برای نجاتِ مردم و میهن، اثر بخش و کارگشا است. اگر این چنین است، چرا نباید آن اندیشه و آن راه، برای ما که بخشی از همین مردم هستیم، آشکار گردد؟ چرا نباید او اجازه دهد که این موضوع و محتوای این نامه، عیان شود؟ چرا نباید، حتی نامِ او اعلام شود؟ چرا من نباید بدانم که چه کسی با چه اندیشه ای و با چه برنامه ای؛ قصد دارد که دست مرا بگیرد و به راهِ نجاتم ببرد؟
راستی، نظر شما چیست، جناب نوری زاد عزیز؟
سکوت دربرابر طلم ها وکاستی هایی که براین مملکت میرودخطا وخیانت است.دربرابر دزدیها وخیانتها وبی عرضگیها سکوت کنیم که چه بشود؟فضاامنیتی نشود؟فضایی که خودامنیتی ست وکسی را نمی رسدحرف خودش رابزند.
دربرابر دزدی های ملیاردی-خطاهای سیاسی-معظلات اجتماعی-اقتصادی -نبودازادی بیان-پایمال شدن حقوق اقلیتها وهزاران کاستی ها سکوت کنیم که ارامش حاکم باشد؟برای بودن همین ارامش است که خودرا به نا ارامی ها زدی ایم.وگرنه مردان وزنان ازاده که عقده وکمبودشهرت و دیده شدن ندارندوتمام تلاش وکوشش ها برای دمیدن نسیم ازادی وکرامت انسانی درجامعه است.ومطمئن باشید حکومت وظلم هرچه قدر قلدرباشدبالاخره دربرابر حقوق انسانی خوار وذلیل خواهدشد.وان روز زیاد دورنیست.روزی که نکبت حکومت دینی(که اغلب مشکلات وکاستیها ناشی ازاین تفکراست) دراین جامعه رخت برخواهدبست.وجامعه درسایه حاکمیت عقل ومنطق ارامش را به انسانها ارزانی خواهدداشت.
آقای دکتر نوریزاد!
شما که بهتر می دانید سیاست تنبیه و تشویق با هم جواب می دهد.لطفاً این روزها را با 20 سال پیش مقایسه کنید.آیا وضع بهتر نیست؟ پس در مورد بهتر شدن شرائط هم بنویسید!
اینان چطور نماینده هستند که از شناخته شدن هراس دارند؟ مگر نه اینکه سوگند خورده اند که حافظ و نگهبان حق و حقوق مردم باشند آیا
به سوگندشان پایبند بوده اند؟ آیا از قدرت شان سوء استفاده نکرده اند؟ نماینده مردم هستند یا نماینده حاکمان؟ آیا تقلب سال 88 را ندیدند؟
آیا کشتن مردم را ندیدند؟ آیا کشتن ستار بهشتی و … را ندیدند ؟ آیا از شکنجه ها خبر ندارند؟ از بخور بخورها خبر ندارند؟ این نماینده و
امثال این نماینده اگر از این همه فلاکت که حکومت عاملش بوده است دِق نکرده اند مطمئن باشند که انسان نیستند فقط موجودی دو پا
هستند که از روی عادت زبان را بیهوده و زیان آور در دهان می گردانند. . مملکتی که یک تنه توسط آقای نوری زاد آرامشش به هم می خورد
مملکتی است که پایه هایش از بیخ کج است از بیخِ بیخ و با زور و قدرت و قلدری پابرجاست. ساختمان راست را نمی شود یک تنه خراب کرد
چه برسد به مملکت را. پس وای به حال این مملکت کژِکژ که عامل فلاکتش همین نمایندگان نون به نرخ روز خور هستند.
(( نوری زادِ عزیز اگر با شما که نماینده ی واقعی ملت هستی تُرش رویی می کنند به خاطر این است که اسرار هویدا می کنی. ))
اگر این نماینده جرأت و وجود دارد اصلا اگر عُرضه دارد و خود را نماینده می داند یک مجوز راهپیمایی برای مردم بگیرد .از همین جا اعلام می
کنم حکومت مجوز یک راهپیمایی بدهد تا ببیند چند میلیون کفن پوش پرچم بدست مثل نوری زاد عزیز در خیابان ها به آزادی عقل و اندیشه
لبیک خواهند گفت. نوری زاد بَد است چون حق می گوید چون اسرار ظالمان را هویدا می کند چون بذر ترس را می رهاند از عمق
جامعه. اما نوری زاد نوری است بسوی آزادی . زنده باشی نوری زاد عزیز و بدان که بذر امید و شهامت و شجاعت را کاشتی یک تنه. و
نامت برای ابد ماندگار است به جرم انسانیت. دوستت داریم تا زنده ایم و تنهایت نخواهیم گذاشت و راهت ادامه دارد مطمئن باش قسم
می خوریم.
آقای نوریزاد من سال 76 به خاتمی رای دادم و چند روز بعد دیدم آقای خاتمی در جمعی که آقای ناطق نوری رقیبشان حضور داشت به طرفدارانشان توصیه کردند که :این بیست میلیون رای(درحقیقت 22میلیون بود دومیلیونش دزدیده شد) را چماق نکنید. این انسان درک نمی کرد که چماق در دست رهبر است و بیست و دو میلیون رای- یک سپر برای دفاع از چماق آقاست که آن چماق هم دزدیده شده از ملت بود که بر سر ملت فرود آید.خلاصه سپر بیست و دو میلیونی در دست آقای خاتمی به دیوار کاخ ریاست جمهوری آویزان شد و مارها تبدیل به اژدها شدند.حالا هم می بینید که خسرالدنیا و العقبی شده و هیچکس وقعی به او نمی دهد .عاقبت کسی که پشت به مردم کند همین است.معترضه حضورت عرض کنم که یکی از اندیشمندان ایراندوست و بسیار غیور و مطلع که بیرون از ایران است آقای بهرام مشیری می گوید این سید محمد خاتمی ////.
حالا جالب است که یک //// //// همچون سید حسن خمینی که می داند پدرش را کشته اند ولی نطق نمی زند بدون یک روز کارکردن و عرق ریختن دل به رهبر شدن بسته .این هم عاقبت کار ما که با مشروطه شروع کردیم و به اینجا رسیدیم
با سلام
از قدیم گفته اند که کافر همه را به کیش خود پندارد….این باصطلاح اصلاح طلب حکومتی و از خودراضی خوب میداند که اگر خواست ها و تلاش های امثال نوری زادها به نتیجه برسند، دیگر پست و مقامی نصیبش نخواهد شد. تنها در یک حکومت دیکتاتوری و رانتی است که هر زبون و ترسویی نواله دریاقت میکند و میدان داری میکند. به این اوباشان سیاسی باید گفت شما به دین خود-ولایت مطلقه فقیه- و ما بدین خود-حکومت جمهور و دمکراتیک-……
تاریخ-این معلم بزرگ و راستگو- میگوید: نوری زادها در دلش جاودانه میمانند تا چراغ راه و رسم بشریت باشند و امثال این نوچه سیاسی در ته جوامع بشری رسوب میکنند و منجمد میشوند/
درود و احترام به نوری زاد و عزم جزمش
مشکل اینجاست که هیچکس فکر نمیکند که عمر ابدی نیست ! شما بهترین پشتیبان هم باشید روزی تمام خواهید شد ! آفتاب عمر تمام کسانی که از باطل حمایت کرده اند و میکنند روزی رو به افول میگذارد ! کمی به خود آییم و برای خوش آمد دیگران آخرت خود را به ارزان نفروشیم ! رمز بی مهابا بودن نوریزاد در این نکته است که خوش آمد دیگران برایش ارزش مطلق نیست ! حق را میگوید ولو خوش آمدی در کار نباشد ! جایی خواندم خدا انسان را محتاج دو چیز نکند ! یکی نان شب و دیگری هم نوع خودش ! نوریزاد محتاج نیست ! به هم نوعش مدیون نیست !
با سلام حضور گرامیتان .
یکی از ایرادها یا شاید مشکلات جریان اصلاح طلبی در ایران داشتن خطوط قرمز است !!! داشتن این خطوط حداقل در مورد منافع ملت ایران و آرمان های ملی با هیچ منطق و خردی سازگار نیست ! شاید من اشتباه میکنم ولی نه این که این ایرانیان هستند که باید حافظ منافع ایران باشد ؟ مگر میشود گفت فعلاً مصلحت در این نیست که از منافع مردم دفاع شود ؟!!!
با آرزوی پیروزی و استقامت برای همه عزیزان .
درباره تابلوی انتخاب شده در همین صفحه
نمی دانم دوستان به این تابلویی که نوری زاد “هنرمندانه ” برای این صفحه انتخاب کرده اند توجه کافی نموده اند؟ حتی اگر نوری زاد در پاسخ آن اصلاح طلب سرشناس دست به قلم نمی برد ، همین تابلو بقدر کافی گویا بود:
“تصویر مردی که با زور بازوان خود و تحمل سنگینی ملات جاده ای که بر دوش خود تحمل می کند و یک تنه جاده ای فراخ بر رهروان ایجاد مینماید.”
من این برداشت هنری از تصویر فوق را برای یک هنرمند آرمان گرا ، شیفته و عاشق انسانیت که تنها هدف او ایجاد جاده ای است فراخ برای آیندگان را از صمیم قلب ستایش می کنم ، اما بهم ریختن مرز میان خیال و واقعیت ، گاه برای انسان رهرو خیلی گران تمام می شود حتی به قیمت از دست دادن جان او .
امثال محمد نوری زاد در تاریخ ایران فراوان است ، حیدر خان عمو اوغلی در جنبش مشروطیت ، و نظایر آن … اصلا چرا جای دور می رویم اولین اعدامی پس از انقلاب شاعر زحمتکشان ” سعید سلطانپور ” را بیاد بیاوریم، او هم زمان را در نیافت و مرز میان خیال و واقعیت را ” هنرمندانه ” فراموش کرد.
اندیشمند بزرگی در همان سالهای اول انقلاب فیلسوفانه می گفت : تحلیل مسایل انقلاب ایران آنقدر پیچیده است که مرز بین انقلاب و ضد انقلاب بسان یک موی باریک است ، بهوش باشیم که با صداقت تمام پایمان نلغزد و در آتش جهنم نابخردی نسوزیم چرا که جاده پهن جهنم هم با صداقت تمام سنگفرش شده است.
آن چیزی را که من در این تابلوی بظاهر زیبا نمی پسندم ، اراده گرایی مطلقی است که برای احداث جاده ای یکطرفه بکار گرفته شده است ، امیدوارم نوری زاد گرامی سرش سلامت باشد و از تجربه گذشتگان غفلت نکند.
این اراده گرایی مطلق در اظهار نظر خیلی از دوستان مثل مشیری ، فائزه و خیلی از منتقدین اصلاح طلبی در ایران کاملا بچشم می خورد ، آنها دوست دارند تا عمرشان باقی است نتیجه مبارزه را بچشم خود ببینند ، حال آنکه ایمان آورندگان و مبارزان عاشق در طول حیات خود حتی در دم مرگ ناکامشان بر تمثال آزادی لبخند می زنند و به آینده ای دوردست می اندیشند.
به نظر حقیر آن چیز مهمی که بلای جان مبارزان است ، نداشتن شناخت و قوه تشخیص “عمده از غیر عمده ” در سیاست است که آقای روحانی سرشار از این قوه وتدبیر است . زمان میخواهد و صبر که این مطلب در ایشان راستی آزمایی شود . بعضی از دوستان دلواپس و نگران هم ناراحت نباشند که آقای روحانی موفق شوند و سر آنها بی کلاه بماند موفقیت آقای روحانی به نفع همه ملت است.
با آرزوی بهروزی مردم ایران – علی محمدی
آقای اصلاح طلب راست میگه، هممون خفه شیم، خودش درست میشه، “تمام کشورهای پیش رفته هم دقیقا همینطوری درست شدن”. هر کی هر چی میخواد بدزده، به من چه، اختناق و سانسور، به من چه، اموال ملت باد هوا میشه، به من چه. آخه مرد حسابی، شما اصلاح طلبها، مجلس و دولت در اختیارتان بود، چه گلی به سر ملت زدید؟ تو و امثال خاتمی زندگی راحت خودتونو دارین، شماها پای شومینتون بخوابین، بذارین بقیه کار خودشونو انجام بدن، بعدا شما دوباره کاندید مجلس شو، دوباره وزیر شو، دوباره شعار بده، یا حرف مفت، یا شغل مفت. شما اصلا میکرو متری حرکت کن، شاید شورای نگهبان در انتخابات بعدی تائیدت کرد، سنگ مفت، گنجشک مفت، دار و ندار ملت مفت، هم از توبره بخور هم از آخور، “ما که خریم چیزی نمیفهمیم”
آقای نوریزاد گرامی
سلام بر شما
من با وجود این که به شما علاقه مند هستم ، اما نمی توانم برای هر نوشته ی شما هورا بکشم . متاسفانه شما در این سایت اغلب از نظر دهندگان ، تنها پژواک صدای خود را می شنوید .و این متاسفانه می تواند این خطر را در پی داشته باشد که شما تمام مواضع خود را صحیح بپندارید و هرگز در جهت نقد خود گام بر ندارید . سرانجام این راه معلوم نیست که به خیر و خوشی ختم شود . شاید که خدای ناکرده به گمراهی بیانجامد .
فی المثل اگر پاراگراف انتهایی این پست شما را “خودستایی” ننامیم ، چه نامی می شود به آن داد ؟ شما غیر مسقیم خواسته اید که مجسمه ی شما را “طلا” بگیرند . آیا غیر از این است ؟ آیا این همه خودستایی نیست ؟ و اگر هست ناشی از آن نمی شود که شما خود را در برابر بسیاری از دلسوزان کشور در نحله ی “اصلاح طلبی” ، حق مطلق فرض کرده اید ؟
به نظر من بهتر است به جای این که در مقابل انتقاد دلسوزان اصلاح طلب ، برآشوبید ، در آن ها تأمل نمایید . نصیحت ناصحان ، در جهت خیر خواهی است . از آن بهرمند شوید . اگر منفعت هوراکشیدن هواداران را در جهت القای انرژی مثبت بدانیم ( که این تنها نفع آن تواند بود ) ، نصیحت ناصحان و انتقاد منتقدان در جهت رفع معایب و پیراستن نازیبایی هاست . حتمن تامل در آن ها سودمند تر از توجه به آن هوراکشیدن ها خواهد بود .
ببینید که در ذیل همین پست شما چقدر فضا برای کوبیدن اصلح طلبان فراهم آمده است ؟ آیا ضرورت امروز عرصه ی سیاسی کشور ما کوبیدن اصلاح طلبان است ؟ به گمان من خیر ؟ در عمل کرد آن هایی که شعارگونه به دنبال به قول خودشان “براندازی” هستند ، نفعی برای کشور حاصل نخواهد شد . در باور من ، راه اصلاح طلبان است که سرانجام با اصلاح تدریجی ، به فردایی بهتر خواهد انجامید .
برای شما توفیق در راه خدمت به مردم و پیراستن دائمی اندیشه هایتان را برای زدودن ناراستی های آن ، آرزو می کنم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
درود سید ابوالفضل
الان به نظر شما این به اصطلاح اصلاح طلب ، دلسوز بود؟ اصلا اصلاح طلب بود؟ از کجای نوشتش فهمیدید ؟ از اونجا که به نوریزاد میگه به زن وبچت برس و خاموش باش و عافیت گزین ؟ اینه اصلاح طلبی ؟ از اونجا که به نوری زاد میگه خودتو مضحکه نکن؟ شما به این حرف اعتقاد داری ؟
آقا ابوالفضل مشکلات کشور ما چیه که این آقا با این تفکرات اصلاح طلبشه؟
به نظر شما صد سال دیگه این به اصطلاح اصلاح طلبها یک خونه جلوتر میرن؟ ما با هاشون یک خونه جلوتر میریم؟ جنس تفکراتشون پیشبرنده است ؟ به نظر من خیر این تفکر پوستین وارونه ی اصولگراییه . کاملا هم منطبقه . هم مصلحت اندیشه هم عافیت گزینه هم برتری جوست هم نان به نرخ روز خوره .
سرکار زهرا خانم گرامی
سلام بر شما
از شما خواهش می کنم به محتوای درخواست من از آقای نوریزاد توجه بفرمایید . من دوستی باآقای نوریزاد را در این نمی بینم که در ذیل هر نوشته ی او تأییدش کنم . آقای نوریزاد از هر سو مواجه با نقشه ها و ترفندهایی است که محفل های حرفه ای ، در اتاق های فکر ، برای به دام انداختنش ، طراحی می کنند . آن ها حقوق می گیرند تا به طور جمعی برای این گونه مسائل ( مثل مشکلی به نام نوریزاد ) فکر کنند و پروژه طراحی کنند و دیگرانی هم هستند که حقوق می گیرند تا به صورت حرفه ای ، آن پروژه ها را اجرا کنند .
آقای نوریزاد تنها عمل می کند . من به همین دلیل یک بار از ایشان خواستم که در مورد برنامه هایش حداقل از دوستان این سایت نظرخواهی کند تا شاید براساس خرد جمعی ، راه حل های بهتری به دست آید . ایشان هم گاه از این روش استفاده می کند . اما باید بدانیم که یک نفر به تنهایی در مقابل یک سیستم امنیتی حرفه ای ، شانس کمی دارد . از این رو ایشان بیش از “به به و چه چه” به نقد و راستی آزمایی عملکردهایش نیاز دارد . به همین دلیل من از ایشان خواستم که در نقد ناصحان و منتقدان تأمل کند . فکر می کنم که این به صواب نزدیک تر باشد .
من نمی دانم که آن منتقد کیست و حرفش چیست .از چند نکته ی بریده شده از کل گفته هایش نیز نمی شود دانست که واقعن در مجموع چه چیزی از نقد او حاصل می شود . اما همین که آقای نوریزاد به او احترام می گذارد و او را شایسته می داند ، کافی است که به انتقادهایش توجه شود و از آن سرسری نگذریم .
در پایان باید یک بار دیگر تصریح کنم که من اصلاح طلب هستم و فکر می کنم که بهتر از این راهی پیش روی ما نیست . هرچند که ممکن است شما نظر دیگری داشته باشید . بدیهی است که من با نظرات شما در خصوص اصلاح طلبی و اصلاح طلبان موافق نیستم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
سلام سید ابوالفضل گرامی
با شما در مترادف و متلازم نبودن معنای دوستداری جناب نوریزاد و به به و چه چه کردن نسبت به هر حرکت ایشان در صورت مغایرت با خرد نیز موافقم . این که عین رذیلت است و قلت خرد را آفتابی میکند بحثی در این نیست . این که نوریزاد خطر میکند و عده ای سعی در به دام انداختنش دارند نیز از ظاهر کار پیداست . نوری زاد باید از خرد جمعی استفاده کند نیز تا حدودی درست است_ میگویم تا حدودی چون خرد جمع که ما نیز جزئی از آنیم اگر خود نیاز به اصلاحات داشته باشد که با این رخوت و پس رفت ، نوری زاد با تعریفش و خوانش جدیدش از اصلاحات تازه باید مارا و خرد ما را به راه آورد تا نظرات صائب دهیم نه هر نظری . دوست من این راه نوریزاد است راهی متفاوت با رویه ای متفاوت اگر بناباشد او نیز مانند محمد خاتمی لبخند بزند و سکوت کند که میشود محمد خاتمی نه محمد نوری زاد ، پس باید راه و التزامات را ه او را نیز در نظر گرفت. _
خب دوست ما ، تا اینجای حرفمان با هم یکیست میرویم سر ما به الافتراق ها .
راستش من هیچ رابطه ای بین قبح به به و چه چه نابجا، لزوم استفاده نوری زاد از خرد جمعی ، مراقبت از کید خبیثان و شان این نامه نشدم . بله نامه نیمه و بریده است ولی از همین بریده ها هم انصاف و دلسوزی را نمیشود دریافت . البته طعن و صلای السابقون را چرا . ما هم محترمانه دلسوزی اش و انصافش را زیر سوال بردیم و طعن و صلای السابقونش را بر آفتاب نهادیم . این نامه دوست من، نگارش تفکر اصلاح طلبان محافظه کار است ترکیب خنده دار تهی . ما نباید مجیز گو و تایید کن شخصیت باشیم ، بسیار درست اما لزوم تایید نوشتار این نامه ی توهین آمیز پوچ چیست؟ چون تایید کن نیستیم تا صدایی از آن طرف در لباس اصلاح طلبی آمد بدون در نظر گرفتن معنای صدا هورا بکشیم ؟ چرا چون که ما صدای مخالف را جدی میگیریم؟ این خرد است؟
از نیت اصلاح طلبی مان خودمان و خدایمان با خبریم ما نیز بسی خرسندیم که شما اصلاح طلبید و عدم موافقت تفکرات اصلاح طلبی ما نیز محترم و مبارک است.
با احترام و سپاس از توجهتان
پایدار خرد
سرکار زهرا خانم گرامی
سلام بر شما
بسیار خرسندم که در بسیاری از موارد گفتگو با هم همسو هستیم . شاید که روز به روز بشود این همگرایی را بیشتر نمود . و چه نیکو خواهد بود چنین رویه ای .و چقدر جامعه ی ما به این همگرایی نیازمند است . من منتظر روزی هستم که بسیجیان پاک نهادی که به اشتباه دنباله روی اشتباهات اقتدارگرایان هستند نیز ، در کنار ما قرار گیرند . آن روز ما به نتیجه رسیده ایم و آینده ای خوب پیش رویمان خواهد بود .
درضمن به باور من حضور آقایان خاتمی و نوریزاد هر دو برای جامعه ی ما ضروری است . با روش های خودشان . به نظر من این دو نوع تلاش برای رسیدن به یک هدف است : فردایی بهتر و انسانی تر . این دو روش با هم منافاتی می تواند نداشته باشد . آن چه را که نوری زاد عزیز انجام می دهد ، نمی تواند از خاتمی بزرگ ، صادر شود . و آن چه را که خاتمی انجام می دهد ، آقای نوریزاد نمی تواند انجام دهد . هر دو کار خود را انجام می دهند . و باید همین طور باشد .
ارادتمند
سید ابوالفضل
سلام خدمت سید گرامی ….سید عجبم از شما و از این کوته بینی در افکارتون در ” خود ستانی” نوریزاد….آیا واقعا نوریزاد نیاز به “خود ستانی” دارد؟ آیا درد نوریزاد “خود ستانیست”؟؟؟ شاید درد نوریزاد از جنس درد شما نیست. سید عافیت طلبی حدی دارد… به والله حدی دارد. به والله ضربهای که شماها( اصلاح طلبان یا همان عافیت طلبان مذهبی) به ریشه دین و ایمان مردم میزنید از تیشه مصباحیان عمیقتر است…راستی هرگز از خودت سوال کردی چرا انقلاب کردیم؟؟؟ دردمان چی بود؟؟؟مگر نمیشد بجای انقلاب ۵۷ به اصلاحات به سبک اصلاح یون کنونی روی آورد؟؟؟سید حد اقل با خودتون رو راست باشید…ضمنا یه سوالی قبلاً خدمتتون عرض کردم که شاید اون و ندیده باشی مجددا میارم ….
سلام خدمت تمام عزیزان و آقای نوریزاد گرامی…..من همیشه یک سوالی در ذهن داشتم که هنوز که هنوز هست هرگاه در ذهنم مرور میکنم آن سوال منو کیلومترها از مذهب دورتر پرتاب میکند و از آقایان مرتضی و ابوالفضل تمنّا میکنم در حد توانشون به این سوال من پاسخ دهند…اینکه چرا شما را انتخاب کردم به این دلیل هست که شماها یک طبقهٔ را نمایندگی میکنید که آن گروه(روحانی یا آخوند در اصطلاح ) ارتباط مستقیمی با دین و مذهب مردم دارند و سخنان و عملکرد آنها زیر ذرهبین هست…باید بگویم این سوال من بر یه فرضی قرار گرفته که اون هم این است که ” معلومات دینی و مذهبی شما از من بیشتر است و قدرت درکتان از دین و وسعت دیدتون نسبت به مذهب از دید من وسیعتر است و بلطبع مسئولیتتون هم بیشتر ” که بنظر منطقی میاد….حالا سوال اینجاست که آقایان ” هدف از انقلاب چی بود؟ مگر نه اینکه مبارزه علیه ظلم و ستم نقطه ثقل انقلاب ذکر میشود ؟” مگر نه اینکه امام سوم ” شما” ( در اینجا تاکید در ترویج اهداف قیام امام حسین از طرف ” شما” است) در برابر ظلم و ستم قد علم کرد و کشته شدن را ترجیح داد بر زندگی زیر بار ظلم ستم حتا به اسم دین؟ مگر نه اینکه طبق آیات و احادیثی که خود شماها ترویج میکنید سخن حق در برابر حاکم ظالم از برترین عبادت محسوب میشود و کشته شدن در این راه سعادت ابدی بدنبال دارد؟؟؟ مگر نه اینکه امر به معروف و نهی از منکر از شاخههای اصلی دینی که ترویج میکنید میباشد ؟؟ مگر نه اینکه طبق دین و آئین شما هرگاه حاکم به ظلم و ستم روی آورد سکوت در برابر اون حاکم به منزله شراکت در ظلم و ستمش میباشد؟؟؟؟ حال با توجه به این همه تاکید و توجه به ” مبارزه علیه ظلم” در هر لباسش در دین شما از این متعجبم که چرا ” شما ” و امثال شما به دستورات دینتون هم پایبند نیستید و نه تنها به مبارزه بر نمیخیزید که به حمایت آنها در شتابید ….حتا دینتون هم برای اینکه از این مسئولیت شانه خالی نکنید ” ترس ” از هر چیز و هر کس به جز خدایتون به منزله شرک نگاه میکند….شاید هم اینگونه دستورات فقط”برای”بیان هست نه ” عمل”….من از شماها سوال میکنم دیگر چه ظلم و ستمی این حکومت باید انجام بدهد که شماها حد اقل با آن عملا به مخالفت برخیزید….شاید همه دین و مذهبتون کشک باشد و یک دکانیست برای هر چه بیشتر چاپیدن مردم بدبخت…..جالبتر اینکه هر کس بیشتر به این دین اعتقاد دارد بیشتر به دستورات سخت و طاقت فرسای آن پشت میکند و به دیگران حواله میدهد این دستورات را…فرض کنید این سوالات را کسی میکند که مسلمان نیست و قصدش گرویدن به دین اسلام باشد شما با عملکردتون چه جوابی دارید به آن بندهٔ خدا بدهید؟ به نظر من ” دینتون” تمام معذورات را بسوی شما بسته است حتا با هزار تبصره و حدیث و مصلحت نمیتونید رو سکوت تون سرپوش بذارید… هرچند بندهٔ بعد از اتفاقات سال ۸۸ جواب آن را برای خودم یافتم ولی حد اقل به جواب شما هم نیاز هست تا مقایسه شود… موفق و موئیّد باشید
آقای رها گرامی
سلام بر شما
من به تجربه دریافته ام که نباید پیرو”کیش شخصیت” باشم . آقای نوریزاد عزیز با همه ی مشخصه های خوب و یا خدای ناکرده بدی که دارد ، انسان است . و دارای عقل و احساس و عواطف . گاه ممکن است شاد باشد و گاه غمگین . گاه ریلکس و گاه عصبانی . و… . در هر صورت او هم در صحنه ی عمل می تواند اشتباه کند . می شود که در دام بیفتد و از روی سهو کاری را انجام دهد که خواست کسانی است که برایش دام گسترده اند . پس باید مراقب او باشیم . عملکردش را به دقت رصد کنیم . و اگر به اشتباه رفت ، هشدارش دهیم . این بهترین کمک به ایشان است .
من همان طور که گفتم در پاراگراف آخر آقای نوریزاد ، جز خودستایی نمی بینم . و در استفاده از کلمه ای مثل “اصطبل” برای نامیدن مجلس ، مصلحتی مشاهده نمی کنم . من هیچ کدام از این ها را در شأن آقای نوریزاد نمی دانم .
دیگر این که همه ی مواردی که در مورد تأکید دین اسلام و رهبران آن در مورد مبارزه با حاکم ظالم گفتی مورد قبول موکد من است ( و آقای مرتضی نیز اگر صلاح بداند نظرش را خواهد گفت ) . تأکید می کنم که من بر همین رویه هستم و به امید خدا خواهم بود . با این حال فکر می کنم که “تب تند زود عرق می کند ” . من به تجربه دیده ام که آن هایی که شعارهای خیلی تند و عصبانی و عبوس می پراکنند ، در روز عمل “هر سوراخ موشی” را هزاران هزار دلار می خرند .
به شما می گویم که اصلاح طلبی ، روشی به مراتب سخت تر از روش های دیگر است . و نتیجه بخش تر . من فکر می کنم که انقلاب 57 هم بیشتر از آن که “انقلاب” باشد ، در روش عمل برای دست یابی به پیروزی ، روشی اصلاح طلبانه بود . مردم به روش های خشونت آمیز دست نبردند ( علی رغم میل گروه های چریکی مثل مجاهدین و فداییان ). سلاح مورد استفاده قرار نگرفت . جنگ خیابانی در نگرفت (مگر در روزهای پایانی و بسیار محدود ) .
به عنوان مثال شما به طرز عمل آقای تاجزاده نگاه کنید . این عمل کرد یک اصلاح طلب است . سال ها زندان “در قرنطینه ” را تحمل می کند ، اما نمی شکند . با استواری با بازجو و قاضی و بازپرس و دادستان مواجه می شود و در همان موضع قبلی حرفش را اثبات می کند . به همه نشان می دهد که راهی که او نشان می دهد متضمن صلاح کشور و مردم است . حرفش را می زند و استوار می ایستد . اما دست به اسلحه نمی برد . از روش های خشونت آمیز استفاده نمی کند ( در حالی که طرف مقابلش از هر ابزاری استفاده می کند ) . آیا این روش به مراتب دشوار تری نیست ؟ و آیا جز این راهی به سوی آینده ی بهتر هست که در ضمن بهینه هم باشد .
ما سکوت نکرده ایم . ما بهترین راه را که با کمترین هزینه به نتیجه می رسد برگزیده ایم . این راه زمانی به نتیجه خواهد رسید که اقشار مختلف جامعه آگاهانه ، حول آن گرد آیند . دیر نیست روزی که حتی بسیجیان تند رویی که امروز نااگاهانه و حتی با نیت خیر ، کمر به قتل اصلاح طلبان بسته اند ، زیر لوای اصلاح طلبی گرد آیند و همه به سوی آینده ای بهتر حرکت کنیم . من در این مورد کوچکترین تردیدی ندارم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
جناب نوری زاد عزیز
این دوست اصلاح طلب شما البته پر بیراه نگفته اند ولی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
چرا وقتی شما مجلس را اصطبل می نامید، واکنش عمومی برانگیخته نمی شود که هیچ، دل مردم هم خنک می شود. یا حتی فراتر برویم وقتی حسن روحانی اقتدارگرایان را به جهنم حواله می دهد هم همین حالت را دارد. دلیلش این است که کسانی که در قدرت هستند باید پیه فحش خوری را به تنشان بمالند. شما نگاه کنید در تمام ممالک آزاد جهان سیر صعودی جریان قدرت با سیر صعودی فحش نسبت مستقیم دارد. هر که قدرتش بیشتر باید فحش بیشتری هم بخورد که پررو نشود. این را که می گویم مزاح نیست. کاملا جدی است. متاسفانه در مملکت ما کاملا برعکس است. هر که زورش بیشتر است از احترام بیشتری برخوردار است و خیلیها باور می کنند که این احترام جزئی از مقام و منصب است. در ممالک آزاد اگر شخصی که در قدرت است به زیردستان فحاشی کند مانند همان کاری که علم الهدی و یا احمدی نژاد می کردند، سقوط دولتش حتمی است. ولی در مملکت ما نه تنها دولت سقوط نمی کند بلکه از ولایت فقیه دستخوش هم می گیرد. حالا در این میان یکی پیدا شده و حرف دل مردم را می زند بدون لحاظ کردن تعارف و تکلفات مرسوم. این دولتیان ما هم که به این سیستم عادت ندارند مرتب می خواهند که او سکوت کند و تند روی نکند. آقایان شما اگر دموکراسی می خواهید اینقدر برای خودتان و مخصوصا برای ولی فقیهتان نوشابه باز نکنید به جای آن تمرین کنید فحش خورتان ملس شود!
کوچک زاده میگه روحانی یه موقعی دکترا نداشت گفت دکترم..مثل رهبر که حجت الاسلام بود و گفت آیت الله هستم در حالیکه نبود!
کوچک زاده میگه اگه حقوق دکتری گرفته باید پس بده!..مثل رهبر که حقوق رهبری ایران رو گرفته لبنان رو رهبری کرده!
کوچک زاده میگه ارزشها رنگشون گم شده..مثل نقدی که میگه تو هواپیما خرما بدین.بدون اینکه بگه با هسته هاش چیکار کنیم!
کوچک زاده میگه لیست بورسیه ها رو نکنید..مثل رهبر که میگه اختلاس رو کش ندید و یا بمن نگید مذبذب!
کوچک زاده میگه چرا دروغ میگین؟ مثل رهبر که میگه راستشو نگین!
کوچک زاده میگه اسلام رفت. .مثل احمد خاتمی که نمی گه تو کجا رفت!
کوچک زاده میگه مذاکره ذّلت داره..مثل رهبر که میگه خدا در مذاکره کمکتون کنه ذلیل مرده ها!
کوچک زاده میگه در حکومت کریمه باید ساپورت رو تو خیابون از پای مردم در آورد و عرق و هروئین دستشون داد..مثل جنتی که جیغ میکشه برای ارزشها جوری که کلاغهای دانشگاه جمعه ها در میرن!
کوچک زاده میگه رهبر از فرهنگ خیلی ناراحته چون شبیخون میزنه نه روزیخون! مثل ما که میگیم خدا رو شکر! انشالله روزیخون هم میزنه اونم به احمد خاتمی!
کوچک زاده میگه روحانی دینتو تو انگلیس یاد گرفتی؟..مثل اینکه یکی بگه نه از مصباح یزدی که تو جشن هالووین نیویورک با کت و شلوار میگشت و فلسفه میگفت 1 میلیارد دلار یاد گرفتم !
کوچک زاده میگه اصل رهبره..مثل مهدوی کنی که از عالم کما قراره 500 سال مجلس خبرگان رو رهبری کنه !
کوچک زاده میگه من آدمم چون رسائی میگه…مثل روباه که میگه شاهدش دمشه!
با عرض سلام و ارادت خدمت جناب نوری زاد. مردان بزرگ همیشه تنهایند یا عده کمی به راه ایشان ایمان دارند. راهی که شما میروید اگر چه به واقع از ظرفیت انسانی خارج است ولی به جاودانگی ختم میشود. شما فریاد مردم بی پناه و ستم زده ما در مقابل حکام ظلم و جور هستید. فریاد مادرانی که در سرزمین بسیار غنی و ثروتمند ایران همراه فرزندانشان سر گرسنه بر بالین میگذارند یا همراه فرزندان خردسالشان در کنار خیابان سیگار یا فال حافظ یا گل میفروشند و هیچ پشت و پناهی ندارند. صدای دختران مظلومی که به عربهای آنور آب بعنوان برده برای عیش و عشرت آنها فروخته میشوند. حکایت شما شعر شاملوست که از زبان شما گفت:
من درد در رگانم حسرت در استخوانم چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.
و اما سئوال مختصر از این آقای اصلاح طلب. شما چی رو میخوای اصلاح کنی؟ لطفا در همین سایت مقاله ای ارائه دهید که مردم و حداقل خوانندگان این سایت بفهمند که شما چی را میخواهید اصلاح کنید. قصد اهانت نیست ولی شما در خوابی و حقایق را نمیبینی یا نمیخواهی ببینی. البته اگر علاقمند باشی خوانندگان همین سایت میتوانند نه مقاله که کتابها بنویسند که این به اصطلاح سیستم اسلامی چه بلائی بر سر ایران آورده. اگر شما گفتی که چه چیزی را میخواهی اصلاح کنی آنوقت جواب خواهی گرفت. این سیستم با دروغ شروع شد و کسانی که هیچ چیزی از کشورداری نمیدانستند و نمیدانند بر تمامی امور این مملکت حاکم شدند. قول ایران یک جمهوری خواهد بود مثل جمهوری فرانسه یادتان که نرفته. قول ساختن خانه برای مردم که یادتان نرفته. احتمالا خواهید گفت که جنگ شد و ما نتوانستیم برای مردم کاری انجام دهیم. عده ای از دوستان شما از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند و این مصائب را ایجاد کردند و دست آخر بعد از اینهمه کارهائی که انجام دادند با حکومت ریگان سازش کردندو امروز ملت ایران بازیچه دست روسها و چینی ها شده اند. آقای محترم مردم در زمان شاه عقاید بسیار محکمی داشتند که حالا آنرا هم ندارند. مردم که آقا بالا سر نمیخواستند به هر اسمی ولو حکومت اسلامی. این سیستم اعتقادات مردم را نابود کرد. مردم از اعتقاداتشان هم دست شسته اند چه برسد به سیستمی که شما میخواهید اصلاحش کنید. شاه کسانی را که جنگ مسلحانه میکردند در بسیاری از موارد بخشید و حتی به آنها پست و مقام داد. این سیستم شما بی دلیل مردمی را که به حق سئوال داشتند رای ما کو را به گلوله بستند. این سیستم شما آمده که چه بکند این یک سئوال اساسی است. میخواهد وضع دنیای مردم را خوب کند که این وضع موجود پس از 36 سال حکومت علما و فقها بر مردم است و لابد خبر افزایش خودکشی بخصوص در مورد سالمندان را از ترس فقر و نداری و هزار مشکل دیگر شنیده اید و میدانید که عده ای از نخبگان مملکت در زندان به بدترین وجهی سر میکنند امثال امید کوکبی و تازه از نخبه ها و متخصصین میخواهند که به ایران برگردند یک بام و دو صد هواست نیست؟.مردم ایران بادرآمد ریالی باید هزینه ها را به دلار بپردازند و در مواردی حتی بیش از کشورهائی که دلار در آنها ارز رایج است. این سیستم بلاخره کی بنا دارد وضعیت زندگی و معیشتی مردم را سامان ببخشد؟. میخواهد آخرت مردم را درست کند؟ و خود را نماینده خود خوانده خدا میداند؟ که با رفتاری که اینها از خود نشان دادند و به مردم دروغ گفتند مردم اینها را از دایره انسانیت هم خارج میدانند چه به اینکه نماینده خدا در زمین بدانند. هرکه حق را بگوید از نظر امثال شما مجنون است. شما نگران نباشید و به کار اصلاحاتتان ادامه دهید و دور هم خوش باشید و در زندگی از امکاناتی که دارید لذت ببرید. ولی سعی کنید از خواب بیدار شوید مگر اینکه خود را به خواب زده باشید که ظاهرا این گونه مینماید. اشتباه نکنید کسی خواهان جنگ و در گیری نیست ولی میترسم که این سیستم راهی دیگر برای مردم باقی نگذارد. آنهائی که در مقابل ظلم و جور به هر شکل می ایستند و با آن مقابله میکنند صاحب منزلتند و تاریخ هم آنرا نشان داده (با همه ظلمی که در حق آقای منتظری و امثال ایشان انجام دادند به چشم میبینید که مردم ایران چگونه از آنها یاد میکنند حالا شما بگوئید شیخ ساده لوح تاریخ به شکل بی رحمانه ای قضاوت خود را خواهد کرد چه بپسندید و چه نه). ایران به هر صورت زنده میماند ولی آیندگان در مورد تلخی های بیشماری که چند نسل بواسطه وجود این حکومت ظالم متحمل شدند خواهند خواند و تاریخ در مورد آن قضاوت خواهد کرد.
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زان چه آستین کوته و دست دراز کرد
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست
غره مشو که گربه زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بینیاز کرد
آدمها از دوستانشان با کلمهء “مضحکه” یاد نمیکنند.از این خانم یا آقا نمیتوان با لغت “دوست” یاد کرد.
با سلام
مباد روزی که این رجالگان مصلحت اندیش که در فکر آخور آباد خودشانند و کاسه لیسی قدرت را به اسم اصلاح طلبی بزک کرده اند ، شما را از راهی که در پیش گرفته اید ، باز دارد . این جماعت برای توجیه جبن و بزدلی خود و همچون همیشه تاریخ این سرزمین بنام ” تقیه ” به هر رذالت وپاچه لیسی و دستمال بدستی روی می آورند . آنهائی که صادقترند در این ادعا نیز به اسم مصلحت و مهیا نبودن شرایط و برای ترمیم شرمندگیشان در برابر وجدان خود و افکار عمومی ، به خودفریبی و توجیه دست میزنند . تجربه سی وپنج سال گذشته تاییدی است بر اشتباه بودن سیاست و مسیرشان . پس راهتان پر رهرو باد و به قول فروغ فرخزاد (آلوچه باغ بالا ، جرات داری بسم الله……)
جناب آقای نوری زاد
با سلام
این موجودات عجیب و غریب اصلاح وآرامش طلب(بی غ…….ال)بعد خون وخسارت فراوان مردم در سال 88 به راحتی از یاران و مطالبات مردم گذشته( و به قول قاضی القضات کشور پر رویی هم حدی دارد)و طلب عفو و مقام و یا حداقل حضور در اصطبل میکنند تو جز این چه انتظاری داری از این موجودات .مطمئن باش در آینده از تو خواهش میکند بخش هایی از نامه اش را با ذکر نام منتشر کنی
نفرین بر نا مرد وطن فروش
محمد نوری زاد عزیز،
بخشهایی از نامه این اصلاح طلب نامی که منتشر کرده ای، به روشنی ماهیت این قشر بی خاصیت از سیاست ایران را نشان میدهد.این موجودات، واقعا پدیده های منحصر بفردی هستند با شکل و شمایل، نگرش، رفتار و ادبیات خاص خود. کجای رفتار و نوشتار تو «رادیکال» است؟ هر چه گفته و نوشته ای حداقلی از حقیقت محض بوده است. اصلاح طلبان هیچوقت نباید و نمیتوانند با تو همراه شوند چون جنسشان با تو یکی نیست. برای آنها فرقی نمیکند ستار بهشتی را با کتک در زندان بکشند یا «آدم نامتعادلی» را با گلوله و کهریزک رئیس جمهوری کنند. برای آنها، «نظام» از همه چیز مهمتر است. این نامه اش هم که واقعا بی خاصیتی و بزدلی از کلماتش آشکار است و متهم کردن تو به متوهم بودن به منجی و فلان، از حسادتش است. چون خودشان منفور مردمند و عرضه محبوب شدن هم ندارند. بگذار خوش باشند با «سیاسیون متین و عاقل» خودشان. نوری زاد عزیز، نوشته اخیرت درباره اصطبل نشینان بهارستان، شاهکار بود؛ حرف دل میلیونها ایرانی وطن پرست. همیشه از این میترسم که نکند این انتقادهایی که از تو میشود و یا اتهامهایی که به تو میزنند (اجیر و «از خودشان» و غیره) فریبت بدهد و سستت کند و یکباره به خودت بگویی: «نکند راست میگویند!». ولی ظاهرا قویتر از این حرفها هستی. به تو و قدرت و عمق تاثیرت در این ملک فلک زده غبطه میخورم. موفق باشی.
دوست عزیزم جناب حامی
نمی دانم پاسخ من و جناب کوروس را در پست “برای مریم میرزاخانی” دیدید یا نه. جناب کورس اظهار خرسندی کردند برای انتشار مطالب ارزشمندشان. مطالب خودتان و جناب کوروس را اگر با فرمت word بتوانید بفرستید بسیار مناسب است. همانطور که گفتم حجم و فونت محدودیتی ندارد هرگونه که خود صلاح دانستید آن را تنظیم کنید و به آدرس ایمیل من ارسال بفرمایید:
bardiaest@gmail.com
درود بردیای عزیز
به روی چشم. بزودی تقدیمتان می کنم.
از تاخیرِ خویش نیز پوزش می طلبم.
درود بر دوستان
آیا رهبر اصلاح طلبان جناب خاتمی نیست؟همه میدانیم که دوست نادان بیشتر خسارت میزند تا دشمن دانا و دوست نادان حکایت اصلاح طلبان است.خاتمی 8 سال رئیس جمهور بود.در آغاز دور اول ریاست جمهوری وی، با بنده در میدان ولیصر مصاحبه کردند که البته مطمئن بودم پخش نمی شود.من همانجا گفتم که اصلاح طلب چپ از اصولگرای راست بدتر است و اینها تمامش جنگ زرگری است تا مردم را رنگ کنند و چند صباحی بیشتر بمانند و هدف اصلی تمام آنه حفظ نظام است و نه خواسته ی مردم! خاتمی در طول 8 سال ریاست جمهوری برای مردم چه کرد؟او یک /// و /// بیش نبود و فقط برای تداوم و حفظ نظام آمد و نه برای حفاظت از جمهوریت ، قانون اساسی و خواست مردم. بدترین درد آنست که این اصلاح طلبان در بزم های شبانه با اصولگرایان به ریش ما مردم میخندند.اصولگرایان حداقل بر //// خود ایمان دارند و کوتاه نمی آیند ولی اصلاح طلبان با یه تشر و برای نجات خود ، شرافت خود را نیز میدهند. بیشترین خدمت به حفظ نظام دیکتاتوری و فاشیستی اسلامی از سوی همین اصلاح طلبان بود.آنها برای اصلاح موقت خطاهای سران نظام و زمان خریدن می آیند تا وقتی که آبها از آسیاب بیفتد. بهانه ی تمام اصلاح طلبان همیشه اینست که جناح اصولگرا اجازه ی فعالیت به آنها نمیدهد و این سر پوشی است بر خیانت آنها به رای مردم. آنها هم از توبره میخورند و هم از آخور…
دعوت به میانه روی و به قول معروف آهسته و پیوسته رفتن حرف درستیست اما اگر پیمانه صبر ملتی لیریز شد چه؟ اگر ملتی سیاسیون اصلاح طلب را تا مرحله ای همراهی کردند و ما به ازای مورد انتظار را از آنها دریافت نکردند چه؟ اگر به مرور زمان، اصلاحات گرایی به مصلحت گرایی های غیرعقلانی تبدیل شد چه؟ اگر جناح حاکم نه تنها کوچکترین انعطافی برای باز شدن فضای حاکم نشان نداد، بلکه همان روزنه های محدود باز شده پی از انتخابات را هم بست تا به مردم اینطور القا کند که فکر نکنید با انتخاب روحانی اتفاقی افتاده چه؟
اصلاح طلبان بدانند که آگاهان جامعه، رفتارهای آنها را رصد می کنند. آیا آنجا که باید حرف زد، سکوت جایز است؟ ممکن است بگویید هر حرفی را نمی شود در مقابل دوربین ها و خبرنگاران زد. در این صورت، این مردم بر چه مبنایی باید شما را قضاوت کنند تا بدانند در انتخابات آینده می شود روی شما حساب باز کرد یا خیر؟ آیا جناح اقتدارگرا از این همه مصلحت اندیشی، سکوت و شاید عقب نشینی های اصلاح طلبان طی نه سال گذشته، و حتی طی دوران هشت ساله اصلاحات، کمی، و فقط کمی خجالت زده شده و رفتارهای انحصارگرایانه خود را کنترل کرده؟
اصلاح طلبان سکوت فعلی شان را قرار است در آینده با چه چیزی معاوضه کنند؟ فرض کنیم که آنها توانستند در انتخابات دو سال آینده، مجلس را فتح کنند. وقتی علی مطهری که تا سال ها جزو خودی ها به حساب می آمده، توسط همکاران خود نیز تحمل نمی شود، چه برسد به دستگاه های نظارتی، قرار است این اصلاح طلبان در آن مجلس از کدام حقوق مردم دفاع کنند که علی مطهری نتوانست؟ اصلاح طلبانی که از سر زدن به مادر بیمار ستار بهشتی ابا دارند، یا اگر سر زده اند، از رسانه ای شدن آن بیمناکند، در فردای مجلس قرار است با کدام شجاعت حقوق ده ها ستار دیگر را فریاد کنند؟
اینکه از اصلاح طلبان بخواهیم به جای سکوت، مواضع خود را نسبت به اوضاع روز جامعه با شجاعت و صراحت بیان کنند، انتظار زیادی نیست. این «دم فرو بستن به وقت گفتن» اصلاح طلبان، بیش از آنکه نفعی برایشان داشته باشد و به آنها در عبور از فیلتر شورای نگهبان کمک کند، به تاراندن همراهان دیروز و امروزشان منجر می شود. یکی از بزرگان اصلاحات چندی پیش گفته بودند که سخن گفتن ما از رفع حصر، اوضاع را بدتر می کند. بدتر از این قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ پنج سال حصر بدون محاکمه، زندان های طولانی با دادگاه های چنددقیقه ای، بازداشت های «موقت» چند ماهه، حبس و تهدید و تحدید روزنامه نگاران حرفه ای، سکوت در قبال مفاسد اقتصادی میلیونی و بیلیونی. آن پیمانه ای که گفتم لبریز شده، همین است. مگر اینکه شما روزنه های امیدی می بینید که ما از آن بی اطلاعیم.
مطلب خیلی روشن است. این “دوست” آقای نوریزاد بایشان میگوید ساکت باش تا وجدان من راحت بخوابد . والا در بین اصلاح طلبان هم هستند کسانی مثل تاجزاده و خزعلی که حتی از گوشه زندان هم حرفشان را, که گاهی شدیدتر از نوریزاد هم هست میزنند. ولی این دوست محترم از یک طرف مثل من و میلیونها هموطن دیگرمان حاضرنیست آسایش خانه اش را با زندان عوض کند در عین حال گهگاهی رفتار کسانی چون نوریزاد خواب غیغوله وجدانش را بهم میریزد.
متن کامل نامه یک اصلاح طلب به نوری زاد !
آقای نوری زاد از شما خواهش می کنم متن کامل این نامه را منتشر فرمایید ، اینکه نام این شخص معروف کیست هیچ اهمیتی ندارد ، مهم محتوای مطالب این نامه است ، از باز نشر متن کامل این نامه اصلا” هراسی بخود راه ندهید ، ناگفته پیداست شجاعت متهورانه شما در بیان برخی مطالب و برخورد محترمانه شما با منتقدین و صاحبان اندیشه از هر نوع و قماش فکری وسیاسی حتی دشمنان سرسختتان تاکنون بر همگان معلوم گشته است و هیچگونه ابایی از شنیدن سخن منتقدین ندارید، اما آن چیزی که بنده بعنوان یکی از خوانندگان سایت شما تا کنون ندیده ام اعتراف به برخی اشتباهات از جانب شماست ، شاید هم شما گمان می کنید بری از هرگونه اشتباهید ، می دانم که چنین نمی پندارید چرا که به اعتراف خودتان تا همین سال 88 جور دیگری می اندیشیدید.
من با بخش عمده ای از مطالب و عباراتی که از این نامه نقل کردید هم نظرم و خوانندگان شما شاهدند که این حقیر همواره نقد خودم را به برخی تند روی های شما بیان نموده ام، خاطر مبارکتان باشد شما در انتخابات 92 شرکت نکردید وبه آقای روحانی هم رای ندادید ، هرچند فرزندان خود شما چنین نکردند و در انتخابات شرکت جستند، حتی شما بعنوان یک مخالف مثل بنده به فراخوان رهبری که مخالفین هم در این انتخابات شرکت کنند پاسخ مثبت ندادید، دلایل شما بر من کاملا” معلوم است : ” خیمه شب بازی بنام انتخابات مهندسی شده از طرف بیت رهبری !!! ” ، حتی این استدلال شما درست هم بوده باشد آیا برای نجات کشور از وضعیت اسف باری که در آستانه ” ایران بعد از سوریه ” قرار داشتیم شما مسئولیت خطیری بر عهده نداشتید ؟
همواره می فرمایید من نقش روشنگری ایفا می کنم و بی محابا بر چهارسو می تازید بطوریکه بعضا” سوراخ دعا را هم گم می کنید ، یک تنه بار همه احزاب را از انقلابی تا ضد انقلابی – در فقدان احزاب واقعی – بر دوش می گیرید و تابلویی از یک ” طاووس ” را بعنوان پلان سیاسی خود به جامعه عرضه می کنید و وقتی مورد انتقاد سخت امثال من قرار می گیرید می فرمایید ” من سیاسی نیستم ” و آن وظیفه را بر سیاسیون وا می نهید .
آقای نوری زاد ارجمند ! شاید تمام حرفهای شما فی نفسه درست باشد – که بعضا ” نیست – اما تلاش بفرمایید با سیاست هایی که مردم ایران با درایت و تا حدی حساب شده در “بازی شطرنجی ” که با حکومت در پیش گرفته اند و تا کنون خطرات مهلکی را از سر گذرانده اند، همراه و هم قدم شوید. نقش پیشاهنگ و پیشقراول نه در انتحار سیاسی انفرادی و فاصله گرفتن از سرزمین واقعیات و پرواز در سیاره خیالات بلکه در همراهی با مردم – یک قدم جلوتر – برای ساختن “شرایط جدید با اصلاح قدیم ” با کمترین هزینه ممکنه قابل تصور است .
قدری عجول نباشید و به سخن دلسوزانه دوستان خود گوش بسپارید ، لطفا متن کامل نامه آن دوست اصلاح طلب را منتشر فرمایید تا به این مباحثه مهم در جامعه دامن زده شود و خوانندگان سایت شما نیز درباره آن اظهار نظر نمایند سود این کار کمتر از ” اصطبل خواندن مجلس ” – که خوب یا بد و بخواهی یا نخواهی بهر حال انتخاب حداقل 10 میلیون مردم ایران است – کمتر نخواهد بود.
با احترام همیشگی – علی محمدی
آقای علی محمدی گرامی به نظر من اصطبل خواندن مجلس بیش از اینکه توهین به مجلس یا به ادعایی 10 میلیون حامی آنها باشد (که نمیدونم این 10 میلیون از کجا آمده) بیشتر ادبیات همیشگی مودبانه نوریزاد را خدشه دار کرد و بهانه ای بدست کسانی داد که تا بحال منتظر سر خوردن پای محمد نوریزاد نشسته بودند. آری اینک بالاخره نوریزاد سرخورد ! (مبارک سایه نشینان باشد) لابد بد نیست دستمان بهش برسد و ما هم هلش بدهیم ؟ نه ؟
محمد نوریزاد سخت اشتباهاتش را میپذیرد و از خودخواهی و شهرت طلبی به اندازه ی من و شما بهره برده است، اما من بشخصه ضرری از خطاهای محمدنوریزاد یا خدشه دارشدن عملکرد و ادبیاتش ندیده ام ! آیا اشتباهات محمد نوریزاد به شما ضرری وارد کرده است ؟
یا اینکه داستان خیلی از انتقادات به نوریزاد شبیه این جمله است که :” تو که پهلوونی اینی من میگمو زمین بزن ” یا :”توکه ساز بلدی بزنی آهنگی توی ذهن من هست و بلد نیستم بزنمو بزن ” ؟
لحن این نامه بیش از یک نقد مشفقانه، یک توجیه خودکرده است ! خوشحالم که برخی آقایانشان انقدر احساس کم کاری دارند که در مقام توجیه برآمده اند ! و ناراحتم از اینکه لحن محمدنوریزاد اینروزها کمی عصبی شده .
این دوستان نگران “بریده شدن بن هستند و بس ” . این دوستان ، که بعضا آدم های درست و نجیبی هستند ، خوب میدانند که اگر بن حکومت دینی بریده شود “در میان مردم و سیاسیون متین و عاقل گم “شوند . چرا راه دور برویم ، اگر امثال بنی صدر و بازرگان و سحابی ها و گلزاده غفوری و ده ها نفر امثال آنان را فراری نداده یا به زندان نیانداخته و صدای آنان را خفه نکرده بودند ، امروز رجال اصلاح طلب که در دیانت و وطن دوستی و انسانیت و بصیرت و مهمتر از همه شجاعت ، هیچگاه به پای آنان نمیرسند ، سری توی سر ها در نمی آورند . مایه بدبختی ایران همین بنی است که دوستان نگران بریده شدن آن هستند . گیرم که روحانی سرو سامانی هم به اقتصاد ایران داد و خطر غرب را از سر اصل مترقی ولایت فقیه دور کرد ، که ظاهرا هدف اصلی هم همین است ، تازه بسط ید نایب امام زمان بسیط تر هم خواهد شد با آسودگی خیال از ناحیه غرب . (چین و روسیه را هم هنوز دو دستی چسبیده اند با قرادادهای دهها میلیاردی)
تازه این ولی فقیه آخوند قبل از انقلاب است ، وای به ولی بعدی پرورش یافته در دوران حکومت ولایی .
روزگذشته (یکشنبه) یوکیو آمانو مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی در تهران با حسن روحانی رئیس جمهور پیرامون پرونده هسته ای ایران و مذاکرات اتمی با 1+5 دیدار و مذاکره کرد. بموجب خبر رسمی که روی وبسایت ریاست جمهوری از بخش علنی این مذاکرات منتشر شده، گرهی که در مذاکرات اتمی وجود دارد آنست که در این مذاکرات می خواهند مسئله توان موشکی ایران را نیز وارد و به بحث بگذارند و جمهوری اسلامی به هیچ وجه حاضر به مذاکره در این ارتباط نیست و پرونده اتمی ایران را جدا از مسائل و تولیدات موشکی می داند. شک نیست که قدرت های غربی از طریق ماهواره درجریان بسیاری از فعالیت های اتمی و موشکی ایران بوده و هستند، اما علیرغم این امکانات برای کسب اطلاعات، واقعیت دیگر اینست که در دوران احمدی نژاد و بعنوان نوعی قدرت نمائی در برابر طرح های حمله احتمالی به ایران انواع مانورهای موشکی همراه با تبلیغات رسانه ای انجام شد و از سوی دیگر احمدی نژاد و برخی امام جمعه ها و حتی رهبر جمهوری اسلامی تهدیدهائی را با اشاره به توان موشکی ایران مطرح کردند که به هیچ وجه نه صلاح بود و نه نقشی در بازدارندگی حمله نظامی به ایران داشت، بلکه صرفا مصرف داخلی می توانست داشته باشد و آن هم نه برای اکثریت مردم ایران، بلکه برای برخی جناح ها و طیف های درون حاکمیت و نیروهای نظامی. حتی اگر چنین توانی واقعیت هم می بود و یا باشد، هیچ نیازی به بزرگ نمائی و شعارهای تبلیغاتی پیرامون آن نبود تا امروز تبدیل به سوژه ای شود برای در گرو نگهداشتن پول های ایران و ادامه تحریم ها. ملت ایران چوب این شیوه تبلیغاتی و خطبه خوانی و سخنرانی های تبلیغاتی را از ابتدای جمهوری اسلامی تاکنون بسیار خورده است، اما آنچه که در دوران 8 ساله احمدی نژاد انجام شد فاجعه ای بود در تمام عرصه ها که آنچه دربالا اشاره شد نیز بخشی از آنست. همچنان که به گروگان درآمدن یکصد تا یکصد و پنجاه میلیارد دلار پول نفت ایران توسط بانک های بین المللی و غارت و چپاول کشور توسط باندهای مافیائی مورد حمایت سپاه بخش دیگری از آن.
خبر دیدار مدیرکل آژانس اتمی و حسن روحانی را بصورت مستقل در همین شماره پیک نت می خوانید.
انسان های ایرانزمین متحد شوید.
از هر چه ایده ایولوزی است حالم بهم میخورد ما اول باید ادم بشویم بعد بریم سراغ ایده یولوزی.ادم شدن هم خیلی ساده است باید به وجدان درونی خودمان رجوع کنیم. توده ای ها در قصر های سلطنتی زندگی میکنند با قاشق طلایی غذا میخورن صحبت تز و انتی تز می کنند میخواهند کمون درست کنند. اصلاح طلبان می گویند گفته های حضرت امام اجرا نشده خودشان دزدی های بیشتر از انطرفی ها میکنند. بعضی شغلشان شده دلواپسی نان دلواپسی خود را میخورند. اکثرتی ها کمون دختر بازی درست کرده اند و فاکت اوردن شده است مزه پای عرقشان.یک عده ای هم رفته اند ان طرف مرز عیال رهبرشان را کرده اند ریس جمهور ایران. ما که عقلمان به این همه عقل نمیرسد مانده است همان چهار کلمه حرف مادر بزرگ میگفت اول آدم شو بعدن برو مدرسه.
برادران عزیز من میگویم اگر اینهااصلاح طلب هستندپس چر اول خودشان را اصلاح نمیکنند.هیچ کس نمیتواندیک ملت را اصلاح کندمگراینکه با رفتار وعمل شایسته آنهم بایدمردم ببینندوشیفته رفتار واعمال او گردند من اگر بگویم من اصلاح طلب هستم واز هیچ جنایتی برای حفظ مقام وقدرت دریغ نکنم این که نشداصلاح طلبی .در حقیقت اصلاح طلبان مردم را گمراه میدانندومیخواهند چون بامثل اونا فکر نمیکنندو میخواهندمردم را اصلاح کنندنه خودشان را
ان شرالدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون .. انفال 22
” ” ” الذین کفروا فهم لایومنون ” 55
مثل الذین ……………. کـــمـــثـل الحــــــمـار
این جنابان و بعضا عالیجنابان اصلاح طلب گمان میکنند با افراطیون باصطلاح اصولگرا متفاوتند. خیر برادر جان شما هم با مردم بیگانه اید، اگر به مصلحتاندیشی باور دارید و اگر قرار است برای خدمتگزاری به مردم التزام عملی به ولایت فقیه داشته باشید. دوران شیخ خندان و فرصت سوزیهایش نشان داد که شما هم دنیا را میخواهید و هم آخرت. هر کس حرف دل این مردم را بزند مردم مجذوبش میشوند حد اقل برای درد دل مثل همین نوریزاد بی آزار که سنگ صبور میلیونها نفر شده است. حد اقل شما اصلاح طلب گرامی از بیت و و طرفدارانش یاد بگیرید که او را به حال خود گذارند که حرفش را بزند. حرفهایی که هم به کام منی که آرزوی دیدن نابودی جمهوری اسلامی را به هر قیمتی دارد و تویی که با آن انقلاب کردنت تا بحال 4 نسل ایرانی را آواره و افسرده کردی!!!
درتاييدحرف شمابايد بيادتان بيايد كه اين باصطلاح اصلاحطلبان در شوراي شهر اول چه كردند واين اقاي اصغر زاده باون حركاتش باعث نيامدن مردم پاي صندوق راي وبرنده شدن تند روان با حد اقل ارا وبعد شهردار شدن احمدي نزاد واغاز بدبختي مضاعف مردم شد كسي مثل متفكر ارجمند اقاي دكر نوريزاد كه تمام سوابق را دارند اگر اين موضوع را كالبد شكافي كنند كه چگونه بعضي از انها چگونه از مردم سواستفاده كردند ومثل اصعرزاده ميلياردر شدند.
با درودي ديگر بر شما عزيزان، جناب نوريزاد و تيم سايتشان؛ بارها اين سوال را پرسيده ام كه اين بظاهر إصلاح طلبان در فكر إصلاح چه مقوله اي هستند؟ إصلاح حكومت؟ إصلاح روحانيت؟ إصلاح دين؟ إصلاح جامعه؟ تك و اًس إصلاح طلبي مگر محمد خاتمي نبود و نيست؟ مگر بارها در اوج سواري بر قوه مجريه نگفت من هيچ كاره ام جز يك تداركاتچي نيستم، و بقول سروش اب پاكي به تشكيل ان جامعه مدني كه قولش را داده بود ريخت و انكارش كرد. إز همه اينها بگذريم بارها اين را گفته ام اگر بنا به إصلاح حكومت بود كه حكومت محمد رضا شاه كه صد هزار رحمت بر پدر مادرش باد كه صدها بار إصلاح شدني تر بود، مگر نه اينكه گذاشت و رفت و گفت اين شما و اين شاهپور بختيار و هر نوع حكومتي كه مردم مي خواهند؟ اين ديوانگي نيست كه با يك حركت مردمي إز شر يك نظام نسبتاً ديكتاتور خود را رها كني و به چنگ يك رژيم وحشي كه هر گوشه أش ديكتاتوريست بيندازي و بعد در فكر إصلاح ان باشي؟ اقاي نوريزاد اين جماعت إصلاح طلب روي ديگر سكه نظام إسلامي هستند و ان بازي معروف پليس خوب و پليس بد را براي مردم نمايش مي دهند، ان چند نفري هم كه واقعا إصلاح طلب بودند إز اين دائره به جرم تندروي بيرون انداخته شدند و اينك خارج نشين شدند، جالب اينجاست دو سال قبل يك ميز گِردي إز اپوزيسيون خارج در يك شبكه تلويزيوني جمع شده بودند و يكي إز همين بظاهر إصلاح طلبان هم هم حضور داشت در حين برنامه تماس مستقيم هم با ايران داشتند كه دكتر ملكي مصاحبه ميكرد و بي محابا بر ضد خامنه اي و سياستهايش مي گفت، و وقتي مجري برنامه إز همين بظاهر إصلاح طلب سوال مي كرد به عناوين مختلف إز جواب دادن حذر مي كرد دست اخر مجري برنامه طاقت نياورد و گفت شما چگونه إصلاح طلبي هستي اين شخص در ايران زير يوغ نعلين و عبا بدون ترس عقائد و نظراتش را مي دهد ولي شما هزاران كيلومتر دورتر حتي جرات گفتن يك كلمه در ضديت با سياستهاي رهبر و دار و دسته أش را نداريد؟ مردم هوشيار هستند و ديگر گول امثال مير حسين و هاشمي و خاتمي و كروبي و أمثالهم را كه معماران و طراحان اين نظام قرون وسطايي بودند و هستند نمي خورند، روحاني اصطلاح بدي به كار نبرد ( اينها بزدل سياسي واقعي هستند ) موفق باشيد و به حرف اين فرصت طلبان اهميت ندهيد، شما نسل جوان را براي يك تغيير اساسي نمايندگي مي كنيد
هیچوقت از این آقایان اصلاح طلب عذرخواهی از مردم نیشنیدیم به خاطر اشغال سفارت و هزاران چیز دیگر. مشکل آقایان اصلاح طلب داشتن قدرت است و لا غیر. در زمان این آقایان هم در انتخابات تغلب شد و اجازه ندادند ملی مذهبی ها به مجلس و شورای شهر راه پیدا کنند و هیچکس جز آقای تاج زاده دفاعی و حتی افشاگری ای نکرد. حتما ایشان هم تندرو هستند.
اگر بهائی بودم اثر: طارق حجیf
روز گذشته، متفکّر و روشنفکر برجستۀ مصری،
دکتر طارق حجی، مقالهای به زبان عربی با عنوان
“اگر بهائی بودم”انتشار داد که ابتدا در
سایت Civic Egypt درج شد و به علّت لحن صریح
و قاطعش و بیان روشن و واضح حقایق، که مصائب
و بلاهایی را بر میشمرد که بهائیان مصری در طول
سالها و تا زمان حال تحمّل کردهاند، مورد توجّه واقع شد.
این مقاله در سایت http://www.bahai-egypt.org
به زبان اصلی و با ترجمه انگلیسی درج گردید.این مقاله
مسلّماً ارزش خواندن و تأمّل و تفکّر رادارد!
(اگر بهائی بودم) اگر بهائی بودم نظر جمیع شخصیتها
و اندیشمندان جهان را به احترام و تکریمی جلب میکردم
که همتایان آنها در مصر در استقبال از عبدالبهاء
(پسر بهاءالله) در طیّ سفرش به مصر در اوایل قرن
بیستم به معرض شهود گذاشتند و توجّه آنها را به
شخصیتهای متظاهر و اندیشمندان دروغین مصر معطوف
میداشتم که نام نیک امربهائی و بهائیان را به چه پلیدی و
زشتی لکّهدار میکنند.
اگر بهائی بودم، هواداران عدالت و انصاف درعالم را در
خصوص متنفّذین و صاحبان قدرتِ اَلأزهر به شهادت
میگرفتم و به علمای محترمش میگفتم: چگونه میتوانید
امروز به این نتیجه برسید که امر بهائی دین نیست؟ در
صورتیکه محکمۀ شرعی عُلیا در ببا، سوهاج، در
سال 1925 حکم کرد که “البهائیة دینٌ مستقلّ”؟
اگر بهائی بودم، هوادارانِ عدالت در جهان را در مورد
متنفّذین و صاحبان قدرت اَلاَزهر به شهادت میگرفتم
که با تمامی مساجد، دانشگاهها و مدارس مکتبی که
در اختیار دارند، لازم دانستهاند که جامعۀ بهائی را
از ساختمان اصلی مرکزی خود سلب مالکیت کرده آن
را برای مدرسۀ قرآنی مورد استفاده قرار دهند.
اگر بهائی بودم، هواداران عدل و انصاف در سراسر
جهان را در خصوص زندانی شدن حدود 92 بهائی،
اعم از زن و مرد، بین دو و هشتاد ساله، به شهادت
میطلبیدم. آنها را، صرفاً به دلیل بهائی بودن، در نیمه شب
و بامداد در سراسر مصر بازداشت و به زندانی در
طنطا منتقل کردند و سپس، به نحوی گسترده در رسانهها،
به دروغ آنها را به خیانت، فسق، تخلّف و جاسوسی متّهم نمودند.
اگر بهائی بودم، هواداران عدالت و انصاف را در سراسر
جهان در مورد بازداشت مکرّر بهائیان، اعم از زن و مرد،
و زندانی کردن آنها در محبس به مدّت چند روز، یا هفته، یا ماه
برای استنطاق، به شهادت میطلبیدم. دادگاهها هرگز آنها را در
ارتکاب جُرم و جنایت متخلّف و گناهکار نیافتند، امّا آنها را بهائی یافتند.
اگر بهائی بودم، اهل هنر درغرب و شرق را در قضیۀ یکی از
بزرگترین و ممدوحترین هنرمندان مصر، حسین بیکار، به شهادت فرا
میخواندم؛ هنرمندی که همراه با سایر بهائیان سرشناس در منزلش
دستگیر شده چندین روز به زندان افتاد تا دربارۀ دین و عقیدۀ خود
که امر بهائی است تحت استنطاق قرار گیرند.
اگر بهائی بودم، اهل هنر در شرق وغرب را گواه میگرفتم و به
آنها میگفتم: حسین بیکار، یکی از بزرگترین و ممدوح ترین
هنرمندان مصر در هنگام وفاتش در سنّ قریب به نود سالگی
دارای کارت هویت نبود. مقامات مصری از صدور کارتی که
در قسمت دین کلمۀ “بهائی” قید شده باشد امتناع کردند.
اگر بهائی بودم، سازمانهای حقوقی و عدالت و حقوق بشر،
اعم از دولتی و غیردولتی، را به شهادت فرا میخواندم و
به آنها میگفتم: آیا میتوانید در نظر مجسّم کنید که در
مصرِ قرنِ بیست و یکم، کارتِ هویت فردی باید دارای اشارۀ
الزامآوری به دیانت فرد باشد؟
اگر بهائی بودم، سازمانهای حقوقی وعدالت و حقوق بشر،
اعم از دولتی و غیردولتی، را به شهادت فرا میخواندم و
به آنها میگفتم: آیا میتوانید تصوّر و تجسّم نمایید که در
مصرِ قرن بیست و یکم ذکر یکی از تنها سه دیانت در کارت
هویت، علیرغم میل یا عقیدۀ فرد، الزامی باشد؟
اگر بهائی بودم، سازمانهای حقوقی و عدالت و حقوق بشر،
اعم از دولتی و غیردولتی، را به شهادت فرا میخواندم
و به آنها میگفتم: در مصرِ قرن بیست و یکم، برای دختران
و پسران بهائی کارت هویت فردی صادر میشود که در قسمت دین
“—” (یعنی خالی) میگذارند امّا از صدور کارت برای
والدین آنها خودداری میکنند. چرا؟ زیرا دولت مصر ازدواج
بهائی را به رسمیت نمیشناسد! ای اهل عالم، ای اهل انصاف،
بیایید، بیایید و برتری و مزیت قوانین اداری را مورد مداقّه قرار دهید!
اگر بهائی بودم، کلّیه وزرای آموزش و پرورش سراسر عالم
را به شهادت میطلبیدم و آنها را آگاه میکردم که، وزیر معارف
و تعلیمات مصر اعلام کرده که از پذیرش اطفال – بلی، اطفال بهائی
– در مدارس دولتی امتناع خواهد کرد زیرا این کودکان بهائی هستند!
اگر بهائی بودم، اهل عالم را مطّلع میساختم که قانون اساسی
مصر از عناصر لازم برای حذف اقلّیت بهائی در مصر برخوردار است.
اگر بهائی بودم به اهل عالم میگفتم که طعمۀ حریق ساختن خانههای
بهائیان در مصر با مصونیت از مجازات صورت میگیرد.
اگر بهائی بودم، جمیع سازمانهای جهانی رسانۀ گروهی،
حقوقی، دادگستری و حقوق بشری، اعم از دولتی و غیردولتی،
را به شهادت میطلبیدم و آنها را آگاهی میبخشیدم که در
مصر، تحریک به قتل بهائیان با ایراد سخنرانیها و بیانیهها
در تلویزیون، امری عادّی است و مجازاتی به آن تعلّق نمیگیرد!
با این همه: اگر بهائی بودم به مقامات مسئول مصری میگفتم،
من به کشورم وفادارم؛ به کشورم عشق میورزم؛ برای موفّقیت
و ترقّی کشورم میکوشم و کودکان همسایه را، بدون در نظر
گرفتنِ دین یا آئین، همچون فرزندان خودم تلقّی میکنم. اگر شما
نیز، که بر مَسنَدِ قدرت جالسید، همین شیوه را در پیش میگرفتید
و در همین سَبیل قدم میگذاشتید، مصر چه جای عالی و چه کشور
شگفتانگیزی میشد.
جناب نوریزاد عزیز
این آقای اصلاح طلب هرکه هست قطعا دشمن شما نیست. من هم یک بار خدمت شما مطلبی نوشتم. اینها که شما با این ادبیات زیبا میگوئید سی سال است که مردم کوچه و بازار در تاکسی ها می گویند ممکن است با این ادبیات زیبا نباشد ولی همین است. همان موقع که شما در کیهان بودید مردم اینها را می گفتند. اینها مطالب تازه ای نیستند. ولی مردم بزرگوار و براستی مؤدب ایران علاقه ای به کشت و کشتار ندارند و دوستان سابق شما بسیار قسی القلب و خونخوارند و جز منافعشان هیچ چیزی در این دنیا برایشان مهم نیست. آنها حتی هنوز نفهمیده اند که کشور با ریاست جمهوری احمدی نژاد و با حمایت بی دریغ آقای خامنه ای و بیت مکرم در چه پرتگاهی قرار داشت. ولی عقل جمعی همین مردم سال گذشته حکم کرد که برای نجات کشور در انتخابات شرکت کند تا فضا قدری آرام بگیرد.
شما تازه به این گود وارد شده اید و خونتان گرم است. ولی ما مردم گمنام 35 سال است که خون دل مرخوریم و صبوری پیشه کرده ایم.
جناب نوریزاد عزیز
شما اولین کسی نیستید که خود و خانواده اش را به خطر انداخته. خود میدانید و لازم به نام بردن نیست. از مردم و عقل جمعی جلو نزنید و بدانید که حکام فعلی ایران واقعیت تلخ همین اجتماع خودمان هستند . من ، شما و همه آنهائی که اینجا و جلوی سفارت آمریکا برایتان کتاب و نقل حلوا می آورند. شرایط حال حاضر ایران به مردابی میماند که هم خورده و گل و لایش بالا آمده.
جناب نوریزاد
همانگونه که قبلا هم خدمتتان گفته ام این تند روی شما را منزوی خواهد کرد و بعد از مدتی دیگر همان مردم رهگذر هم شما را نخواهند دید.
یک مثال برای شما میزنم. از سال هفتاد و شش که آقای خاتمی رئیس جمهور شد تا حالا خیلی ها آمده اند و رفته اند. گنجی ، باقی ، عبدی ، شمس الواعظین ، حجاریان وووو از این همه اصلاح طلب فقط یکی در صحنه باقی مانده و آنهم همان خاتمی است که امثال من و شما هزار وصله به او چسباندیم. می دانید چرا؟
چون قدم هایش را میلی متری بر میدارد. همه آنها که قدمهای کیلومتری بر میداشتند حذف شدند. ولی باز این خاتمی بود که مردم را پای صندوقهای رأی آورد و امید را دوباره زنده کرد.
جناب نوریزاد اگر تند بروید یا سرخورده می شوید یا منزوی. می دانید چرا؟ اگر سرخورده شدید بدانید که مردم نتوانسته اند پا به پای شما راه بروند و شما تنها و در نتیجه سرخوده شده اید. اگر منزوی شدید بدانید سخنان شما به آینده ای دور مربوط می شود و ما مردم امروز و یک هفته دیگر برایمان واقعی تر است.
احتمالا این را منتشر نمی کنید. در هر صورت همانگونه که قبلا هم گفته ام اینجا خانه ی شماست و مختارید که هرکه را بخواهید یا برانید.
آقا منصور
شما که اینقدر سنگ اصلاح طلبان را به سینه میزنید و از ادب حرف میزنید مگر تاریخ انقلاب را نخواندید.اصلاح طلبان فقط محدود به زمان خاتمی و بعد از آن نبودند.همین اصلاح طلبان اولین جلادان نظام ولایتی و اولین سخنرانانی بودند که فحاشی میکردند و با کمک موتلفه چه جنایاتی را که نکردند آنهم در زمان خمینی “حامی اصلی ایشان”.خاتمی ، خمینی و خامنه ای هر سه باهم فامیلند و فقط هر کدام برای سهم بیشتر و قدرت بیشتر تلاش میکردند و تلاش میکنند، همانند اسلافشان بنی هاشم ، بنی عباس ، بنی امیه که هم فامیل بودند و هم دشمن.مردم بهانه هستن و بازیچه ی تمام آنها.
ناشناس عزیز
تحقق هر خواسته ی مدنی نیاز به بستر مناسب دارد تا بتواند بماند در غیر این صورت محکوم به شکست است. اگر ما مردم به اندازه مردم فرانسه کتاب می خواندیم اکنون از فرانسه جلو تر بودیم. ما مردمی استبداد زده هستیم و دموکراسی لقمه بزرگی است باید آنرا ریز ریز بخوریم. همین کامنت خودتان را نگاه کنید. ببینید به چند گروه از انسانها ئی که از نظر دموکراسی خواهی با شما در یک جبهه اند توهین کردید. مردم مصر در میدان تحریر آنقدر ماندند و مقاومت کردند تا حسنی مبارک رفت. خیلی ها در اول می گفتند باید از مصری ها یاد می گرفتیم. آنقدر ماندند تا به خواسته شان رسیدند. خوب در آخر چه شد؟ دوباره به همان سیستم حسنی مبارک برگشتند و فقط ویرانی های سیستماتیک برایشان باقی ماند. چرا اینطور شد؟ چون آنها درک درستی از دموکراسی نداشتند. اولین اصل دموکراسی تحمل نظر مخالف و احترام به آن است گرچه در تضاد با خواسته شما باشد. من سنگ اصلاح طلبان را به سینه نمی زنم. اطلاح طلبان پلی هستند برای گذار از تحجر حاکم بر جامعه ایران همین. همین راهپیمائی های 88 نتیجه حرکت اصلاح طلبان در دوره خاتمی بود. این راهپیمائی ها نتیجه این بود که هاشمی رفسنجانی در هر کوره دهاتی دانشگاه آزاد ساخت که همه ما مسخره می کردیم که این چه دانشگاهی است با این کیفیت پائین ولی همان اقشار تحصیل کرده سال 88 به خیابانها ریختند و 99 درصد بچه هائی را که از دست دادیم یا به زندان رفتند تحصیلات عالی داشتند.
دوست من،
روی این سخنم با شما و خودم است. بیا مشمول این بیت صائب نباشیم که:
سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزی- به فریاد آورد اند نسیمی نیستانی را
سلام :
دوست عزیز شما مدام بر طبل تند روی کردن محمد نوریزاد کوبیده اید , بدون اینکه مدرک داشته باشید , آخه برادر عزیز کجای این رفتار تند روی است ؟ مگه کسی حق خودش را طلب کند تند روی کرده ؟ اگه شما ان سید خندان را مثال میزنید , لازم به ذکر نیست که ایشان در خیلی از به زنگاههای که میباید پشت همین مردم در میامد , گوشه گیری پیشه کرد و هیچ نگفت . آنوقت شما این را مدیریت حرکت مینامید . دوست عزیز مشکل ما تند روی نیست, مشکل ما ایستایی است مشکل ما در جا ماندن است , نوریزاد فقط راهش را میرود چون من و شما ایستادیم سرعت او زیاد دیده میشود , دوست عزیز خود نوریزاد میداند که قبل از وی و بعد از وی بوده اند و خواهند بود افرادی که دست از جان شسته و آماده جان دادن برای هدف مقدسشان هستند ( درست یا غلط ) , ولی من خودم تا به حال هیچ اشعه از غرور و خود بینی از او ندیدم این بستگی دارد به نوری که ما بر هدفمان میافشانیم به معنی دیگر , با چه عینکی به موضوع نگاه میکنیم . چرا نوریزاد باید فکر کند که تنها قهرمان این میدان است مگر او در این مدت کم شنیده از مردم , از جساراتهایشان , از گذشتهایشان , مگه میشه این همه شنید و باز فکر کرد که من تنها مرد این میدان هستم , خیر برادر من این واصلهها به او نمیچسبه , تا به امروز که اینطور نبوده فردا را نمیدانم , بهتر نیست از این شعار مثلا (تند روی ) دست برداریم .و برای یک بار هم شده , به کیلومتر سنج خودمان نگاه کنیم که آیا اصلا حرکتی در ان هست ؟
محمد جان
من با اظهار نظر ها و نوشته ها و نامه نگاری های آقای نوریزاد مخالف نیستم. از این میترسم که ایشان بتدریج نا امید شوند و به گوشه ای بروند و سکوت کنند. خواسته های نوریزاد خواسته همه ماست. ولی این خواسته ها اگر بتدریج و با ابزار هائی که در دست ماست و آنهم پتانسیل های همین قانون اساسی کج و کوله موجود است بدست نیایند منجر به حرج و مرج و خرابی های بیشتر می شود.
زمانی که خاتمی ایده اصلاحات را مطرح کرد عده ای که اتفاقا شبیه همین آقای نوریزاد عزیز ما بودند از باصطلاح آقایان از کشتی نظام پیاده شدندو شروع کردند به افشا گری هائی که برای همه جالب بود مثل عالیجناب خاکستری ووو همه ما آن زمان برای آن دوستان کف زدیم و هورا کشیدیم. ولی الآن آقای گنجی کجاست؟ شما میدانید؟ آقای باقی کجاست؟ اینها همه در زمان خودشان همین آقای نوریزاد بودند ولی الآن کجا هستند و جقدر در این جنبش دموکراسی خواهی نقش دارند. همه به این دلیل بود که آنها به قول شما می دویدند و ما ایستاده بودیم. در نهایت آنها خسته شدند و نشستند و ما مردم همچنان ایستاده ایم و حکومت در وحشت از ما مردم ایستاده خواب و قرار ندارد. خامنه ای و ایادیش از همین مردم به رعم شما بی خیال و خاموش از سال 88 به این ور یک آب خوش از گلویشان پائین نرفته.
اصولا دوستان عزیز مثل اقایان گنجی، باقی ، حجاریان ، عبدی ، خزعلی ، نوریزاد و غیره در دورانی که آنطرف بودند تند میرفتند این طرف هم که آمده اند تند می روند . این هم روشی است …
درود بر شما
پشت پرده اصلاح طلبی
اصلاح طلبان محترم ضمن اینکه به دنبال اصلاح . طلب خود از ثروت و قدرت هستند و در عین حال منت اش را هم سر مردم میگذارند اما بزرگترین نگرانیشان این است که چنانچه شیرازه حکومت ملایان از هم بپاشد تازه می فهمند که بدون ملایان هیچی نیستند _ صفر _ و هرگز در یک حکومت مردمی جایی ندارند هرگز .
درود به اقای نوری زاد عزیز
فقط مجلست نیست اقای اصلاح طلب
مجلس اصطبل
شورای نگهبان اصطبل
قوه مقننه اصطبل
مصلحت اصطبل
و شما یی که ظلم میبینید هیچ را نمی گویید ایا این رفتار شما درست است شما به عنوان یک نمایند از این مردم باید دفاع کنید حتی از خود اقای محمد نوری زاد ولی رفتارهای شما حیوان گو است و هیچ چیز را نمی شنوید و نمی بینید شما ها هستید که همانند یک حیوان در یک اصطبل می میرید و نه نامی برای شما نمی ماند محمد نوری زاد نه مسیح است و نه منجی محمد نوری زاد یمک مرد در برابر مشکلات ایستاده است محمد نوری زاد صدای همه ما را شنید صدای گوهر عشقی را مادر ستار بهشتی را شنید و حلق خود را و صدا خود را فریاد زد و نوشت و گفت این یک انسان است و میشنود شما چه شما رفتارتان مثل یک حیوان است چون نمی خواهید ببینید و بشنوید شخصا حالم از خاتمی و رفسنجانسی بهم میخورد چون با مردم نیستند نبودند و نخواهند بود اگر بود همانند نوری زاد فریاد گوهر عشقی را می شنیدند
شما عددی نیستید که بگوید چه بکنی و چه نکنیم ما هستیم که تصمیم میگریم حتما میشناسید ما که هستیم ما مردم هستیم مردمی که میخواهند امنیت و عدالت و ازادی داشته باشند خدا وکیلی و مردم وکیلی شما چقدر با این مردم هستید اینقدر که ما میدانیم که نیستید شما اجیر شده هستید اگر با مردم بوده باشید اسم و رسم خود را میگفتید
درود بر انسان و انسانیت باشد که مغز های این جایگاه اصطبل بهارستان شنیده شود و حداقل به نفع مردم حرکت و فریاد بزنند
البته بهتر است نامش را منتشر کنید. و نیز اگر نامه اش همین ها باشد که شما گفته اید نشان می دهد که از شما ناراحت هستند و ناراحتی و عصبانیت همین است شما نوری زاد بر آنها خرده نگیرید.
اقایان اصلاح طلب دیگر حنایتان در مقابل مردم ایران رنگ ندارد لطفن ساکت باشید چون عرض خود مبریدو زحمت ما میدارید
باسلام به آقای نوریزاد عزیز
درپاسخ با ان برادر اصلاح طلب می گویم اگر اقای نوری زاد هم همانند اقای مهدی کروبی در مجلس ششم عمل کند نتیجه اش همان می شود که الان می بینید. ای کاش عقل حالای اقای کروبی .در زمان تصدی ریاست مجلس ششم بود .ومنجر به جلوگیری از مخالفت نمایندگان از حکم حکومتی نمی شد.
ایکاش آقای کروبی در انتخابات 84 به نفع رفسنحانی کنار میرفت تا الآن شاهد اینهمه ویرانی نبودیم.
وايكاش رضايى استعفا نميداد تا احمدى بدور دوم نمى رفت،