من چرا مجلس شورای اسلامی را اصطبل نامیدم؟ در اصطبل، چند فردِ انسانی نیز رفت و آمد می کنند. از همین روی، من عزیزانی چون جناب پزشکیان و علی مطهری را از این قاعده ی حیوانی بیرون می دانم که هرازگاه، چون شهابی در این سیاهی شب، خودی می نمایانند و کورسو می زنند. این آیه ی قرآن است که برخی از آدمیان: جانور، بل از جانور سخیف ترند. آنانی که در مجلس شورای اسلامی به لباس نمایندگیِ مردم فرو شده اند، برچه سوگندها که پای ننهاده اند. بزرگترین خصلت این اصطبل نشینانِ آدم نما، زبونی و ذلیلی و چاپلوسی و دم فروبستگی و ویژه خواری است. و حال آنکه قرار بوده و هست جور دیگر باشند. با هرسخن شان دهها ” مقام معظم رهبری” آمیخته است. ذلیل بیت رهبری اند. زبون اطلاعات و سپاه اند. خاموش و بی تپش اند. اگر سخنی می گویند، پیشاپیش متر و مقیاس همان سخن را نه با نیاز مردم، که با خط کشی های بیت رهبری و دستگاههای امنیتی و منافع شخصی و طایفگیِ خود تنظیم کرده اند. عقربه ی قطب نمای وجودشان بجای این که نگران و لرزانِ حساسیت های مردم باشد، بر بایدها و نباید های مقام معظم رهبری چفت شده است. درعربده هایشان بیش از آنکه حقی از مردم باشد، شعارهای بیت رهبری عریان است.
اینان، هشت سال حریصانه احمدی نژاد را در شلتاق های ویرانگرش همراهی کردند. با آنکه احمدی نژاد هرازگاه پاهایش را می گشود و برسرِ این آدم نمایانِ اصطبل نشین فضاحت می بارید و بی آنکه مفرّی برای آدم بودنِ آنان قائل شود، مفتضحشان می کرد. معتقدم تک به تکِ این اصطبل نشینان در یک به یک فجایع، و در یک به یک خون های جاری شده، و در یک به یکِ بلعش های میلیاردی و بی آبرویی های داخلی و بین المللی سهیم اند و نقش دارند. که بزرگترینش فضاحت هسته ای است با محوریت مقام معظم رهبری برای ساخت بمب اتمی برای ترساندن آمریکا و احتمالاً محو اسراییل از روی زمین.
می گویم: همه ی ما ایرانیان اگر بخواهیم فتحعلی شاه قاجار را توصیف کنیم، دست به گزینش چه الفاظی می بریم؟ فتحعلی شاهی که با بلاهت ها و بی خردی ها و نکبت های فردی اش، بخش وسیعی از کشور را به باد داد و سرمایه ها و آبروی ملی ما را به خاک مالید. معتقدم، اصطبل نشینان بهارستان، هزار برابر از فتحعلی شاه قاجار پلید تر و ضایعه آفرین ترند. جوری که این صفت اصطبل نشینی، تخفیفی است جوانمردانه برای آنان. این را صادقانه می گویم.
محمد نوری زاد
بیست و شش مرداد نود و سه
|
بیچاره این ملت که حتی در مجلس هم هیچ نمانده ای ندارد….!
جناب نوری زاد خیلی ها با تفکرات شما موافقند اما در هنگام نوشتن و سخن راندن انسان نباید از جاده ادب خارج شود
با سلام حضور عزیزتان .
امروز چهارشنبه روز خیلی تلخی بود! و نشون داد که این صحبت جنابعالی در مورد مجلس , چقدر به واقعیت نزدیک است !
به نظر من مخصوصاً این مجلس در تاریخ ایران ثبت خواهد شد و نماینده های این دوره در آینده نه چندان دور باید به دادگاه ملی این ملت مظلوم جواب دهند واگر هم در قید حیات نبودند در دادگاه حق جواب میدهند که سخت تر خواهد بود .
استاد نوری زاد بسیار عزیز، با سلام، محبت و احترام عمیق، با اینکه فرمودید مقصود “…رهبری ساخت بمب اتمی برای ترساندن آمریکا و احتمالاً محو اسراییل از روی زمین” بوده است مخالفم.
از دید این قلم، منظور از راه اندازی برنامه هسته ای و فضایی (یعنی تولید بومی برق اتمی و ماهواره فرستادن به مدار زمین) نوعی “فیل هوا کردن” بوسیله رژیم “اسلامی” است، تا اینکه ثابت کنند که اگر چه بر حجاب اجباری و… پای میفشارند، ولی “عقب مانده و متحجر” نیستند.
استاد عزیز، فکر میکنم در این مورد احتمالا دارید تند روی میکنید (که البته قابل درک است)، ولی این گونه تند روی شما به “داعشیان داخلی” کمک میکند.
سبز باشید.
مجتبی آقامحمدی، آغازگر، انستیتو میراث مصدق — در آمریکا
http://mossadeghlegacyinstitute.blogspot.com/
سلام : ميخواستم در تاييد مطلب آقاي نوري زاد خاطره اي رو باز گو كنم از دوران منحوس جنگ ، كه من در اون دوران تقريباً 12 ساله بودم . در يكي از روزهاي تابستان كه براي ديدار از خانواده ي خاله تهران رفته بوديم با بچه هاي ديگه مشغول بازي بوديم د رهمين حال تلويزيون در حال پخش بود كه ناگهان شوهر خاله ي مان كه يكي از درجه داران زمان پهلوي بود شروع كرد با اصوات بلند كسي كه به دنبال رمه و مال و احشام هست: بببب سشوووو و لامصب و نوچ نوچ وهشششش و كلي اصوات ديگه با تعجب نگاهش كردم ديدم با شور و هيجان غير قابل وصفي تلويزون نگاه ميكنه و اين اصوات رو بدون هيچ وقفه اي تكرار ميكنه كه چشمم به صفحه تلويزيون افتاد ديدم كه از مجلس نشون ميده و يكي يكي از نماينده ها و روحانيون رو با اسمهاي خاصي صدا ميزنه . اونموقع معني اين حرف و حركت شوهر خاله به نظرم مسخره اومد ولي الان ديدم كه آقاي نوري زاد هم به اين مهم دست پيدا كرده اند و حق با شوهر خاله ام بود .
به روباه میگن شاهدت کیه؟ میگه دمم!!
آخه اینم شد سندی برای قبول ادعای یه نفر؟؟؟
آنکه همگنج تو نیست
هر کسی
– همرزمی
– همخشمی
– همرنجی ، دارد .
هر کسی
– همبزمی
– همدستی
– همگنجی ، دارد .
آنکه با تو “همرزم” است ،
– می خواهد :
با تو پیروز شود
– بر دشمن ،
آنکه با تو “همخشم” است ،
– می خواهد :
با تو فریاد کند :
– “حق با ماست” .
آنکه با تو “همرنج” است ،
– می داند
چه کسی رنج تو را می خواهد .
آنکه
– اما ،
– نیستی همبزمش
خون فرزند تو را
– می نوشد .
آنکه
– اما ،
– نیستی همگنجش
– می گوید :
رنج تو
– گنج من است
تو اگر
– تن خسته
من
– آبادم
تو اگر
– پا بسته
من
– آزادم .
آنکه “همگنج ” تو باشد
– اما
– می پرسد :
” رنج تو
– گنج چه کس باید باشد
– جز تو ؟ ”
رنج ما
– گنج که می باید باشد
جز ما ؟
تو
– سلاحی خواهی ساخت
از
– غرور و
– کینه
و به همرزمت
– خواهی گفت :
” رزممان
– پاینده
خشممان
– سوزنده
گنجمان
– آینده .
سلام بر همه مخالف وموافق استاد عزیز با اینهمه درک حضرتعالی تعجب میکنم چرا به اصطبل اهانت میکنید
دکتر عزیز البته که بعضی الفاظ لایق بعضی اشخاص و بعضی مکان هاست اما وقتی ما هم مثل انها کنیم فرق میان ما و انها چیست او فحش دهد ما هم توهین کنیم دل ما هم خون است ولی ادب را از شما می اموزیم. وگرنه همه میدانند تک تک این ادم ها چه لیاقت و چه فهمی دارند من می خواهم خشمم را کنترول کنم شما می پسندی دکتر جان؟
برادرم، نوری زاد، تو آزاده ای چرا که با هویت واقعی خودت این سخنان را می گویی
تو آزاده ترینی. مطمئنم بعد از تو هیچکس اینقدر صریح و بی پروا سخن حق نمی گوید.
برایت آرزوی سربلندی می کنم.
نوری زاد عزیز. فحاشی به مجلس تف سربالاست که همانند فحاشی به ملت. بلاهت مجلس نشینان کمتر از بلاهت آن مردمی نیست که با قرقره خزئبلات سلطنت طلبان گفتند اینها سر و ته یک کرباسند و در انتخابات شرکت نکردند.
همه اینها به کنار، دیگر چکار به کار فتحعلی شاه داری و تبلیغات پهلوی را تکرار می کنی که قاجار عامل بدبختی این ملت بود. آغامحمد خان خواجه به گرجستان حمله کرد و در آنجا نسل کشی به راه انداخت. روس ها به انتقام این فجایع در دوران فتحعلی شاه به ایران حمله کردند و فتحعلی شاه سال ها پسرش را در خط مقدم جبهه به فرماندهی گذاشت و تا در توان داشت کرد ولی آخر شکست خورد. این کجایش خیانت است و بلاهت؟
حداقل تاریخ را بخوان , عباس میرزا در جنگ با روسیه دلاوری ها کرد ولی هر چه از پدر بی پدرش تقاضای ارسال ملزومات و وسائل مورد نیاز لشکریانش را کرد بی پاسخ ماند و فتحعلیشاه در حرم سرا مشغول ازدیاد جمعیت ایران بود. وبر سر آن سپاهیان همان آمد که همگان میدانند.
این دقیقا همان همان استدلال غیر منطقی است که مخالفان علیه بنی صدر هم می آورند. فتحعلی شاه مگر توپ و تفنگ و تجهیزات داشت و آن را در سر قبر پدرش گذاشته بود؟ دیوانه بود که پسرش را به جنگ بفرستد و عمدا کاری کند که شکست بخورد؟ اصلا می توانی توان نظامی کشوری مثل روسیه که ناپلئون را شکست داد را با کشور فقیر و حقیری مثل ایران مقایسه کنی؟
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا انچه این نامردمان با جان انسان میکنند
پاسخ سئوال ابتدائی متن کاملا روشن است (( چون بی تربیت هستید ))؛داد سخن از اخلاق سر میدهید ولی پوچ و شعاری ، حداقل میتوان گفت رفتار و شعار اخلاقی شما هم مانند روحیه خودتان میباشد و بنا به موقعیت اقتضائی میشود ؛ اگر به سوابق سایت شما نگاه کنیم موارد متعددی مشاهده میشود که از این بی ادبی ها نمودهاید و پس از روشن شدن موضوع پوزش طلبیده اید .
آقای نوریزاد گرامی
سلام بر شما
مجددن با تأکید بر درستی انتقاد شما از “مجلسیان” خاطر نشان می کنم که “اگر برای یک اشتباه هزار دلیل بیاوریم ، آن گاه می شود هزار و یک اشتباه ” . شما در این نوشته کوشیده اید که با نادرست تر جلوه دادن عملکرد “مجلسیان” کاربرد واژه ی “اصطبل” را توجیه نمایید . اما این کار فایده ای نخواهد داشت . در شأن شما نیست که از واژه های سخفیف استفاده نمایید . در باور من بهتر است به جای کاربرد چنین واژه هایی ، عملکرد آن ها را واشکافی و افشا نماییم و نور بر تاریکخانه ها بتابانیم . همان کاری که شما می کنید . در این صورت کاربرد چنین واژه هایی موضوعیت نخواهد داشت .
درخواستم این است که شما که همواره منادی ادب و عفت کلام هستید ، از چنین واژه ها و روش هایی استفاده نکنید . این شایسته ی شمانیست .
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم ——– جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کن و بیش بد است —– کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
دوست گرامی سید ابوالفضل عزیز
با سلام به شما و جناب نوریزاد و همه دوستان
من نیز در این انتقاد به جناب نوریزاد با شما همراه هستم ،بنظرم سوای انتقاد محتوائی از عملکرد مجلس ،عناوینی مثل “مجلس وابسته” ،یا “مجلس غیر مستقل” و “مجلس آقای جنتی”و نظایر آن دقیقتر و منطبق تر است،تا تعبیر “اصطبل”،که بهرحال توهین آمیز است ،بعد هم گوینده آن ناچار است برای استثنای معدود نمایندگان آزاد اندیش و شجاع مثل مطهری و پزشکیان را ،بطور تکلف آمیز از آنها نام ببرد،بنظرم نهی عقلی و شرعی از توهین به دیگران تخصیص پذیر نیست ،و حتی باید در مواجهه با دشمنان نیز مدارا و ادب را رعایت کرد ،در عین حال که انتقاد به قوت و استحکام می تواند باشد ،و بقول خود جناب نوریزاد مطالب طرح شده در هر مقوله ای در قالب الفاظ مودبانه وجیه تر است و چهره انسانهای منتقد در قالب ادب زیباتر و مقبولتر است.
من نظر خود را گفتم ،در عین حال به نظر دیگر دوستان احترام می گذارم.
با پوزش
ظاهراً اخیراً
درود بر نوريزاد آزاده و همه دوستان ارجمند
ساز و كار انتخابات حتى اگر مطابق قانون جمهورى اسلامى هم باشد طورى نيست كه انتخابات آزادانه باشد و همه نيروهاى فكرى و امكانات خدمت به مردم را وارد اين ساختمان لعنتى كند .سى و پنج سال است كه هيچ سكولارى ،هيچ سوسياليستى ،هيچ ليبرالى ،هيچ زرتشتى و بهايي و يهودى و كمونيست و سنى و بهايي و مسيحى و سوسيال دموكرات و مخالف ولايت فقيه و هيچ مخالف حكومت دينى و هيچ مخالف حجاب اجبارى و هيچ مدافع حقوق بشر و هيچ فرد يا گروهى كه مغاير با ايدئولوژى حكومت باشد هرگز در آزادى بيان و برخوردارى از رسانه و امكانات پيام رسانى با طرفداران و مزدوران اين حكومت برابر نبوده است . سى و پنج سال حق آزادى بيان و تظاهرات و استفاده از رسانه ها و تريبون هاى دولتى ويژه خادمان و تملق گويان ولايت بوده ،و چماق و شكنجه و زندان و طرد شدگى از آن ديگران .در انتخابات هم عده اى به اسم استصواب صلاح مى بينند تا از ميان داوطلبان نمايندگى مردم ، چه براى مجلس و چه براى رياست جمهورى ، چند نفرى را به صلاح خود پيش از انتخاب مردم انتصاب كنند و بعد از انتخابات هم از مقام انتصابى بالا مهارشان بايد به نفع انتصابى ها به دست گرفته شود .دايره انتخاب هر روز تنگ تر و دايره انتصاب وسيع تر شده است .از جامعه مدنى هم كه خبرى نيست . نه حزب مستقلًى ،نه روزنامه آزادى و نه حقى براى تجمع و جمعيت .اصلا مدنيت و استقلال و آزادى جرم است .تازه در اين دموكراسى بسته و مستبدانه عده زبادى از اين نمايندگان يا بى رقيب يا رأى حداقلى وارد اين اصطبل شده اند .در انتخابات تقلب هم كه نشود خميره اين سيستم از مشتى تقلب و دو دوزه بازى سرشته شده است .روزى كه احمدى نژاد داخل اين ساختمان داشت سوگند مى خورد كه از حقوق ملت پاسدارى كند همزمان پشت ديوار همين ساختمان داشتند حقوق ملت را لگد كوب مى كردند ؛إن هم با نيروهاى سركوب چند لايه و لباس شخصى ،به بيرحمانه ترين شكل پير و جوان را مى زدند و موبايل هاى مردم را مى شكستند و بر تصوير خودشان تف مى كردند .به راستى حيف از كلمه اصطبل !در اصطبل حيواناتى بى إزار به قدر نياز خود مى خورند و مى خسبند .در اصطبل رذالت و دروغ و فريب وهمدستى با جانيان و شكنجه گران وجود ندارد .در اصطبل كسى پول خون نمى خورد .در اصطبل خبرى از دزدى و ظلم به همنوع نيست .در اصطبل مسابقه پاچه خوارى ناشايستگانى كه بى هيچ حقى بر ثروت ملى چنگ زده و خود را متولى و قيم مردم مى دانند ،در كار نيست حيف از كلمه اصطبل !
سلام به جناب کورس
با انتقادات شما در نحوه انتخابات مجلس و بدعت نظارت استصوابی ،موافقم ،اما همانطور که در ذیل کلام فرمودید این مجلس خصوصیاتی دارد که در اصطبل وجود ندارد!،یعنی “ظرف” یا “نهاد حقوقی” یا “ساختمان” که مورد بغض نیست ،پس شرائط و شيوه انتخابات ،و عملکرد آحاد افراد،یا عملکرد حقوقی مجموع من حیث هو مجموع مورد ایراد است ،که می توان بقوت و استحکام ،گفته ها و عملکردهای فردی و مصوبات آنان را مورد مناقشه قرار داد ،و بنظرم تعبیر اصطبل خاصیت معقولی بدنبال ندارد.
با پوزش
خدا پدرتو بیامرزه که جانا سخن از زبان ما میگویی
ابتدا فکر کردم که نوشته حضرتعالی خدای نکرده به سمت توهین گرایش پیدا کرده اما آنگاه که نوشته را به پایان بردم و چنیدن بار با خود مرور کردم دانستم که نوشته شما عین حقیقت است. که احمدی نژاد آنجا که در نیویورک به آنها گفت .. خورده اند و سخن و فیلم گویای گویا بود آقایان به جای احضار رییس دولت فساد و تباهی ، به اشاره رهبری خفقان گرفتند و از طریق عوامل خود به بنگاه سخن پراکنی بی بی سی پیغام دادند که لطفا در ازای دریافت امتیازات از جیب ملت ایران ماست مالی فرمایند. از آن مهم تر هرجا که حقوقی از حقوق مردم ضایع شد مانند همین مفاسد آشکار در اعطای بورسیه های غیر قانونی یا وام های پوچ طرحهای زودبازده یا مفاسد آشکار مرتضوی و لاریجانی در تامین اجتماعی یا بمب تورم آزادسازی یارانه ها، نه تنها لام تا کام سخن نگشودند که با بی شرمی خود شریک دزد و رفیق قافله گشتند تا مگر چیزکی هم از خوان نعمت ولایت به خاندان و بستگان آنها برسد. در همین حال به حقوق مسلم ملت جفا روا داشتند یکروز با بی شرمی خواستار اعدام موسوی و کروبی و خاتمی گشتند. روز دیگر ازدواج پدر با فرزند خوانده را قانونی اعلام کردند. روز دیگر خواستار اخذ اجازه ولی برای زنان آزاد و عاقل و بالغ برای خروج از کشور شدند. روز دیگر به فرموده آقا برای وازکتومی جرم تراشیدند و روز دیگر با مضحکه ساپورت به ریش ملت خندیدند. آخه اگر شورای نگهبانی که میانگین فهم خود او از این انسان نماها به مراتب کمتر است به دستچین و مداخله در امر انتخاب مردم نمیپرداخت چطور امکان داشت که نمایندگان منتخب ملت چنین از حقوق ملت اعم از زن و کودک و مرد و جوان به راحتی بگذرند و حتی قاونی تصویب کنند که خود نماینده در طول دوره نمایندگی اش مصلوب و بی اختیار و پاسخگو به شورای نگهبان و هیات رییسه مجلس باشد؟
با پوزش فراوان بدلیل بی ربط بودن این نوشته با موضوع این نوشته لیکن بدلیل امتناع سایت های غربی فارسی زبان از درج این پرسش ناگزیر شدم تا مطلب را اینجا انعکاس دهم. با توجه به پشتیبانی هوایی ایالات متحده از پیشمرگان کرد چیزی دیروز در اخبار خواندم و بسیار تعجب بر انگیز است مصوبه اتحادیه اروپا برای ارسال مستقیم ادوات سنگین زرهی به نیروهای کرد است بدون اینکه هیچ تضمینی از آنها اخذ شود که پس از پایان نیرد یا داعش این ادوات به ارتش عراق تحویل گردد.با توجه به اینکه رهبری اقلیم کردستان اندکی قبل از حمله داعش به نیروهای آن مستقیما از خواست کردهای عراق برای جداشدن از عراق سخن رانده و حتی مناطق نفت خیز کرکوک را بدون درخواست دولت مرکزی به اشغال نیروهای پیشمرگ در آورده چنین حمایت های بی حساب و کتابی از طرف اتحادیه اروده بسیار عجیب است. اساسا این نوع مداخلات اتحادیه اروپا که در لیبی نیز نطیر آن را شاهد بودیم جز آثاری تاسف بار به همراه نخواهد داشت چرا که توزیع بدون حساب و کتاب اسلحه سنگین بدون صاحب در یک منطقه مملو از خشونت فرقه ای و نژادی و تنش قومی بدون اینکه تضمینی برای جمع آوری مجدد آن بعد از پایان درگیری وجود داشته باشد نمیتواند با هدف بازگرداندن ثبات و آرامش به منطقه صورت گیرد.
نظر دهندگان محترم
بر گرفته از سایت روز در خصوص خانم مریم میرزا خانی
مسئول بوجود آمدن حکومت استبدادی و دیکتاتور ی مردم میباشند.
از آمریکا به کرهجنوبی رفت تا در کنگره جهانی ریاضیات، مدال فیلدز را دریافت کند، جایزهای که به نوبل ریاضیات مشهور است و برای نخستین بار در عمر ۷۸ ساله این جایزه، به یک زن تعلق پیدا کرد. اما در گوشه دیگری از دنیا، این انتخاب شادمانی بسیار به دنبال داشت و رییسجمهوری کشور زادگاه این پروفسور جوان و نابغه برایش پیام تبریک فرستاد و او را مایه مباهات دانست. این گونه بود که مریم میرزاخانی به صدر اخبار رسانههای ایران رفت و موضوع مورد علاقه شبکههای مجازی شد.
مریم میرزاخانی برای چندمین بار است که به عنوان یک زن ایرانی صفشکن میشود؛ او اولین زنی است که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و به عنوان اولین زن به تیم المپیاد ریاضی ایران راه پیدا کرد؛ اولین کسی که دو سال مدال طلا گرفت و اولین فردی که در آزمون المپیاد ریاضی نمره کامل گرفت.
شاید برای خیلیها شرح زندگی علمی پروفسور میرزاخانی در اولویت باشد اما برای هموطنانش، موضوعات جذاب دیگری هم برای پیگیری وجود داشت که خیلی زود بحث درموردشان داغ شد. او یکی از دهها نخبه ایرانی است که برای تحصیل و زندگی از ایران خارج شده و به نظر نمیرسد برنامهای برای بازگشت به زادگاهش داشته باشد. در این زمینه، حتی مسائل اقامتی و شهروندی او هم مورد توجه قرار گرفت. تعدادی از کاربران ایرانی به این موضوع اشاره کردند که بر طبق قوانین، زن ایرانی اگر با مرد غیرایرانی ازدواج کند تابعیت ایرانی به همسر و فرزندش منتقل نمیشود. بنابراین مریم میرزاخانی برای سفر به ایران باید برای فرزندش ویزای توریستی بگیرد که کاری سخت و زمانگیر است.
ایرانی بودن این پروفسور نابغه هم با توجه به ازدواجش با یک آمریکایی و در اختیار داشتن تابعیت آمریکایی، محل بحث شد و عدهای معتقد بودند باید او را ایرانی-آمریکایی نامید.
اما این همه ماجرا نبود. مریم میرزاخانی در ایران تا پای مرگ پیش رفته بود و این موضوع هم مورد توجه بسیار قرار گرفت؛ به خصوص این که رویارویی او با خطر مرگ به دلیل سهلانگاریهای رایج دانشگاههای کشور در سفرهای دانشجویی رخ داده بود.
در اسفند ماه ۱۳۷۶، اتوبوسی از دانشگاه شریف به مقصد اهواز و مسابقه ریاضی دانشگاههای کشور حرکت کرد که در آن، نخبگان ریاضی این دانشگاه حضور داشتند. در نزدیکی دزفول، اتوبوس به دره سقوط کرد و ۷ نخبه جوان کشور کشته شدند. میرزاخانی جوان در میان مجروحان بود و از مرگ نجات پیدا کرد.
اشاره به سرنوشت برخی نخبگان دیگر
یک عکس قدیمی دیگر از مریم میرزاخانی هم خبرساز شد؛ عکسی از تیم ریاضی ایران پس از المپیاد جهانی ریاضی دانش آموزی در سال ۱۳۷۴ که مریم میرزاخانی به همراه سایر اعضای تیم در کنار هاشمی رفسنجانی، رییسجمهوری وقت و محمدعلی نجفی، وزیر آموزش و پرورش آن دوران دیده میشود.
یکی از کاربران فیسبوک حاضران با انتشار این عکس به سرنوشت تعدادی دیگر از نخبگان ایرانی اشاره کرد. از جمله یکی “میترا عالی”، دانشجوی نخبه کارشناسی ارشد رشته بیومتریال دانشگاه صنعتی شریف، رتبه ٧ کنکور کارشناسی ارشد و عضو بنیاد ملی نخبگان بود که پس از انتخابات ۸۸ بازداشت شد.
همچنین امید کوکبی، نخبه ایرانی دانشجوی فوق دکترای فیزیک اتمی با گرایش لیزر در دانشگاه تگزاس آمریکا و همچنین برگزیده المپیاد فیزیک، در بهمن ماه سال ۸۹ به ایران سفر کرد و هنگام خروج از ایران در فرودگاه بازداشت و همچنان زندانی است. او به دلیل رد همکاری با وزارت اطلاعات، به ۱۰ سال زندان محکوم شده است.
علی اکبر محمدزاده، دانشجوی نخبه دانشگاه شریف هم پس از اعتراضات جنبش سبز در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹، هنگام خروج از دانشگاه توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به ۶ سال حبس محکوم شد.
و یا امین نیاییفر، دانشجوی ممتاز رشته مهندسی مکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران به اتهام توهین به احمدینژاد در دادسرای اوین شلاق خورد و مدتی را در اوین زندانی بود.
آرمان رضاخانی، دانشجوی برگزیده دهمین جشنواره خوارزمی از نخبگان ممتاز کشوری در المپیاد ریاضی، مکتشف قانونی در ریاضی و مخترعی جوان پس از حوادث ۸۸ بازداشت شد. او اکنون در آمریکا تحصیل و زندگی میکند.
از دیگر نخبگان دانشگاهی به جواد علیخانی، دانشجوی دوره دکترای دامپزشکی دانشگاه شهید چمران اشاره شده که ابتدا در مهر ماه سال ٨۶ و سپس در دوم خرداد ١٣٨٩ برای بار دوم بازداشت شد و از سوی دادگاه انقلاب به سه سال حبس محکوم شد.
همچنین احسان عبده تبریزی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه دورهام انگلستان، یکی از زندانیان حوادث پس از انتخابات است. مهم ترین اتهام احسان عبده حضور در تجمعهای اعتراضی ایرانیان خارج از کشور در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در لندن است و به همین دلیل به پنج سال زندان محکوم شد.
حامد صابر از نخبگان و فارغ التحصیلان دبیرستان علامه حلی تهران و رشته مهندسی سخت افزار کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف و دارنده مدال برنز المپیاد کامپیوتر کشوری، از عکاسان فعال حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بود و در روز ٣١ خرداد ماه ۸۹ بازداشت شد.
و یا سروش ثابت، برنده مدال برنز المپیاد کامپیوتر سال ۱۳۸۱، نفر دوم المپیاد خوارزمی در رشته ریاضی سال ۱۳۸۱ و رتبه اول کنکور کارشناسی ارشد سال ۱۳۸۸، دو سال حکم زندان گرفته است.
آیتالله خمینی: این مغزهای فرّار به درد ما نمیخورد
موضوع نخبگان ایرانی و نحوه تعامل و برخورد مقامات با آنها در پیام تبریک شیرین عبادی به مریم میرزاخانی هم حضور پررنگی دارد. برنده جایزه صلح نوبل ضمن تبریک به این نابغه جوان و سفر احتمالی او به ایران نوشته است: “مسلما در این سفر صاحب منصبان و دولتمردان با افتخار در کنارت ایستاده و عکس هایی به یادگار خواهند گرفت، تورا به دیدن مقامات عالی حکومتی میبرند و آن هنگام است که انتظار دارم از آنان سوال کنی بر دیگر نخبه گان این مملکت چه رفته است؟ از امید کوکبی یاد کن- دانشمند جوانی که تقریبا هم سن تو است و بیش از سه سال است که در زندان اوین محبوس است. او که متخصص فیزیک اتمی و محقق دانشگاه آستین تکزاس است در سال ۱۳۸۹ برای دیدار خانواده اش به ایران سفر کرد و چون همکاری با سازمان انرژی هسته ای را قبول نکرد، با طرح اتهامی واهی به ده سال حبس محکوم شد. مأمورین امنیتی هنگام بازجویی گفته بودند که در زندان بلایی سرش خواهند آورد تا با منت همکاری با دولت ایران را قبول کند و اکنون زمان اجرای وعده آنان فرا رسیده و وضعیت این دانشمند جوان حتی از سایر محکومین سیاسی و عقیدتی بدتر و ناگوارتر است.”
عبادی همچنین با اشاره به بالاترین آمار فرار مغزها در جهان برای ایران، عنوان کرده است: “امیدوارم تو بتوانی مقامات قضایی ایران را متقاعد کنی که جای یک دانشمند و محقق در زندان نیست زیرا حتی اگر در دانشگاههای اروپا یا آمریکا شاغل باشد، میتواند چون تو برای کشورش غرور آفرین باشد.”
اما در مقابل، برخی وبسایتها به سراغ بخشی از سخنان آیتالله خمینی در آبان ماه ۱۳۵۸ رفتهاند که درباره فرار مغزهاست. رهبر جمهوری اسلامی گفته بود: “آقا! مغزهایی فرار میکنند، ما هم یک مغزهایی داریم که با اینکه مغز علمی هستند دارند به مردم کمک میکنند؛ دارند میروند دِرو میکنند. این مغزها را ما میخواهیم؛ نه آن مغزهایی که حالا که برایشان تَعُّیش (خوشگذرانی) حاصل نیست فرار کنند. چرا به خود نمیآیند اینها؟ چرا اینها نمی فهمند مقدار خودشان را و مقدار مملکت ما را؟ ما این مغزهایی را میخواهیم که در عین حالی که دکتر است، در عین حالی که مهندس است، میرود در جهاد سازندگی و جهاد سازندگی را راه میاندازد. ما این مغزها را میخواهیم که از امریکا پا میشود میآید اینجا میگوید من آمدهام برای کمک؛ نه پا بشود فرار کند از اینجا!”
او تاکید کرده بود: “این مغزهای فرّار به درد ما نمیخورد، بگذار فرار کنند. اگر شما هم میدانید که در اینجا جایتان نیست، شما هم فرار کنید! راه باز است. مملکت ما آدم میخواهد حالا؛ نه مغزهایی که میروند در پناه انگلستان و در پناه امریکا.”
مریم میرزاخانی و مساله حجاب
حجاب مریم میرزاخانی هم به نوبه خود جنجالی شد. روزنامههای ایران برای پوشش خبر دریافت جایزه توسط او تنها یک عکس باحجاب قدیمی در اختیار داشتند و انتشار عکسهای فعلی او به دلیل بیحجاب بودن میتوانست حتی تعطیلی آن روزنامه را هم به دنبال داشته باشد. پس روزنامه ایران، عکس جدید او را با عکس قدیمیاش مونتاژ کرد تا عکسی محجبه و با کیفیت برای صفحه اول به دست بیاورد.
روزنامه هفت صبح، سر و موی او را کاملا حذف کرد که در کنار تیتر “تاج ریاضی جهان بر سر ملکه ایرانی” باعث نقد و شوخی کاربران شد. روزنامه شرق هم این مشکل را با انتشار طرحی از چهره میرزاخانی مدیریت کرد، این طرح به گونه ای بود که موهای این نابغه ریاضی در سیاهی تخته سیاه محو شود.
توییتر منسوب به حسن روحانی هم وقتی پیام تبریک او را منتشر میکرد، از دو عکس باحجاب و بیحجاب در کنار هم استفاده کرد که باعث طرح سوال شد. رییسجمهوری اسلامی ایران پیام داده بود که “امروز ایرانیان میتوانند به خود ببالند که اولین زن برنده جایزه فیلدز هموطن آنان است.”
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – شروع تاسیس دموکراسی و ازادی- در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
مهدی
درود بر محمد نوری زاد عزیز
/// در ایران بد جوری //// دارد در می اید این لینک یکی بیاد توضیح بده یا شما اقای محمد نوری زاد عزیز
http://isna.ir/fa/news/93052613239/-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AA%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%A8%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3
به نظر من هرچند این سخنان در اساس و بنیان شاید صحیح باشد، ولی همین دموکراسی نیم بند موجود در کشور ما از خیلی دموکراسی های موجود در دنیا بهتر است، نمونه اش دموکراسی آمریکایی: اگر مجلس نمایندگان ما بسان اصطبلی است که استران در آن به چریدن مشغولند؛ مجلس سنای آمریکا به مانند پناهگاهی است برای گرگانی درنده که آمده اند تا انسانیت را بدرند و پاره کنند و به سایر درندگان یاری رسانند. باز این مجلس نیم بند ما که غلام رهبری است گاهی تصمیمات درستی میگیرد و از مظلومانی چون فلسطینی ها حمایت میکند. حالا اگر از دزدی های میلیارد دلاری اش بگذریم و از رانت و رانت بازیش و از جهالت هایی که در آن هست هم بگذریم، خداییش نقاط قوتی هم گه گاهی دارد.
ایراد ما ایرانی ها این است که انتظار داریم که مجلس سوای مردم باشد. بابا مردمی که گاو و خرند نمایندگانی برخواهند گزید گاو و خر، و به همین منوال مردمی که در ذات درنده اند و جانی و قاتل، نماینده گانی از این دست خواهند داشت. من با این منطق آقای نوریزاد موافقم که مشکل ماییم، مشکل مردم ماست ، بیایید مردم را دریابیم و به بسط دانش و فرهنگ و هنر در این کشور اهتمام ورزیم ، باور کنید مابقی مشکلات خودکار حل خواهد شد.
سلام
امروز کلی حرف از مردی دارم که از تمام اسطوره های تاریخ بزرگتره ولی حسین زمان خیلی زیباتر از تصور من در وصفش خوانده
تو نباشی همه دریا ها طوفانی میشن
تو نباشی همه پرستو ها پر میکشن
تو نباشی آینه ها لحظه به لحظه میشکنن
تو نباشی همه غنچه ها پر پر میزنن
توی آرامش چشمای تو آروم میگیرم
تو میخندی و همینجا زیر بارون میمیرم
توی آرامش چشمای تو آروم میگیرم
تو میخندی و همینجا زیر بارون میمیرم
تو نباشی همه جهانم از هم میپاشه
دیگه هیچ ستاره ای نمیتونه زنده باشه
تو همه دلخوشیه دنیای دلگیر منی
تو خود منی که روح منو آتیش میزنی
تو نباشی همه دریا ها طوفانی میشن
تو نباشی همه پرستو ها پر میکشن
تو نباشی آینه ها لحظه به لحظه میشکنن
تو نباشی همه غنچه ها پر پر میزنن
توی آرامش چشمای تو آروم میگیرم
تو میخندی و همینجا زیر بارون میمیرم
توی آرامش چشمای تو آروم میگیرم
تو میخندی و همینجا زیر بارون میمیرم
(به خدا شرمنده ام از این که روزی ببینمش)
نامه سرگشاده دادخواهی آیت الله کاظمینی بروجردی به مجامع بین المللی
تاریخ: یکشنبه ,۲۶ مرداد ۱۳۹۳
خبرگزاری هرانا – آیت الله کاظمینی بروجردی زندانی سیاسی زندان اوین طی نامهای به مجامع بین المللی مینویسد: «نهمین سال است که محروم از آزادی و درمان و دارو و وکیل و محکمه باز و علنی شدهام، جوانیم نابود شده و صحتم از بین رفته و خانوادهام به تعرض و تعدی عناصر حکومتی مبتلا شدهاند.»
متن کامل این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته را در زیر میخوانید:
خدمت ریاست محترم دیوان بین المللی کیفری، دادستان معظم و قضاوت شریف، و حضور دبیر مصلح و اعضاء بزرگوار شورای حقوق بشر سازمان ملل،
درود این پیشوای توحیدی زندانی بر شما که عهده دار دفاع از انسانیت و حراست از حقوق پایمال شده مردم مظلوم و غارت شدهاید، از درون سلول مخوف و موحشم، ندای ملتی اسیر و بیپناه را به سویتان، معروض میدارم.
اینجانب به عنوان یک مدعی العموم که فریادگر اعتراضات تاریخی هموطنانم برعلیه حکام فاشیست و دیکتاتورکشورمان هستم از شما مسئولین حقوقی و قانونی استمداد میطلبم که بر سالهای متمادی استبداد به ظاهر دینی، تحقیق و تفحصی فراگیر کنید و جنایات وارده بر رعایای ایرانی را تبدیل به یک پرونده جنائی، جنگی نمائید که سی و پنج سالست، هیئت حاکمه قلدر و خائن و دروغگو به نام دیانت و معنویت سوار بر اریکه قدرت گشتهاند و دمار از روزگار فرزندان ایران در میآورند. آیا در محاکم شما جایی برای نجات مردمی زبان بریده و بر زمین افتاده، وجود دارد؟ همیشه شعار رژیم ارتجاعی ما، مردمی بودن و بهره گیری از اکثریت نفوس است، آیا اینها اجازه عرض اندام و حضور در صحنه را به مخالفان خویش میدهند؟ تا حقیقت آمار و ارقام موافق و مخالف مشاهده گردد؟ اکنون در پایتخت مملکت ما حکومت نظامی خاموش برقرار است یعنی اجتماع بیش از چند نفر، با قاطعیت و سرعت متفرق و منهدم میشوند. حال با چنین شرایط وخیم امنیتی و حفاظتی و اطلاعاتی چگونه گرفتاران و ناامیدان این آب و خاک عسرت و فلاکت و خفت خویش را ابراز و اعلان نمایند؟ بدون هیچگونه تردیدی سرزمین ما ثروتمندترین ممالک جهان است پس چرا آمار رسمی حکومت اعلام نود درصدی مردم در خط قرمز فقر میباشد؟ چه قدرتی باید در برابر سلطنت فقیه بایستد؟ و اجازه ندهد که دارائی ملی و ذخائر وطنی و سرمایههای میهنی ما خرج حماس و نصر الله و اسد و بحرین و عراق شود؟ هموطنانم که توان مقابله با سیستم تا دندان مسلح بیوجدان و آدم خوار را ندارند، چه کنند؟ و به چه شکلی منابع خداداده خود را به دست آورند؟ زندانها که پر از معترضان است، قبرستانها که مملو از اموات جوان و قربانیان روزمرگی است، بیمارستانها که از بیماران تهیدست و اسیران امراض ناعلاج اشباع میباشد، تیمارستانها هم که مالامال از شخصیتهای علمی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بوده که نتیجه سوء مدیریت دولتی و ستمکاری حکومتی میباشد. کمپهای ترک اعتیاد که جایگاه زنان و مردان جوان و نوجوانان رمیده از زندگی شده است، کانونهای خانوادگی هم در اثر دلسردیهای عصبی و اختلالات روحی که آن نیز محصول آزار دولتیان است، فروپاشیده مساجد نیز جای توطئه پرونده سازان و عاملین زر و زور و تزویر گشته است، من به خاطر اعراض از دین انقلاب، نهمین سال است که محروم از آزادی و درمان و دارو و وکیل و محکمه باز و علنی شدهام، جوانیم نابود شده و صحتم از بین رفته و خانوادهام به تعرض و تعدی عناصر حکومتی مبتلا شدهاند. امروز تاریخ معاصر شاهد فجایع اینها و تلاشهای همه جانبه شما در افشای ماهیت سردمداران ما است. نگارنده این رنجنامه در حال مرگ است و منتظر دادخواهی و کمکهای بین المللی است.
سید حسین کاظمینی بروجردی
ایران- تهران – زندان اوین
مرداد ۱۳۹۳
آخرین خبر در مورد در مورد مجلس و نمایندگان محتر ملت!!
نمایندگان مجلس و بویژه جبهه ی پایداری ها تلاش دارند که مدرک دکترای روحانی را زیر سوال ببرند.این کارشان در پاسخ به گفته ی وزیر علوم است که استیضاح را تبدیل به افشاگری میکند…
وای بحال مردم ایران که نمایندگان مجلسش برای اینکه فسادشان بر ملا نشود ریس جمهور را تهدید می کنند و بجای پرداختن به امور مردم ایران و رفع مشکلات، همین نمایندگان با کمک برادران سپاه و امنیتی چندین شبانه روز پرونده های دیگران را که در حزب و دسته ی آنها نیستند شخم میزنند تا بلکه چیزی بر علیه آنها پیدا کنند.ببینید کار دولت مردان و نمایندگان ما به کجا رسیده که فقط کارشان زیرآب زدن همدیگه است. دوستان تمامی افرادی که در راس امور حکومت اسلامی ایران نقش دارند ترسو و بزدلی بیش نیستند و دلیل آنهم اینست که همه آنها به نوعی دزدند و رهبر فرزانه ی ایران از هر کدام آتویی در دست دارد تا با اشارتی آن اصرار را افشا کند… حیف اصطبل ، مجلس ///ای بیش نیست آنهم از نوع بدترین و کثیف ترینش یعنی //// //// که نمایندگان /////
با پوزش ، ویرایش کنید
نمایندگان محت ملت!!…>نمایندگان محترم ملت!!
اصرار…>اسرار
لاریجانی با بیانی کوبنده فرمودند:
اینجا مجلس خمینی است،اینجا مجلس خامنه ای است و…یکی نیست درِ گوشش بگه پس مردم چی؟
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
باسلام واحترام به دوست عزیز آقای مرتضی
در پاسخ به مطلب قسمت ترس و توجیه
با مغذرت مطلب را در اینجا اورده ام تا دیگران هم استفاده کنند.
ودر پائین همین مطلب سوال جوابی را که با هم داشته ایم در یک جا می آورم
مرتضای عزیز مطلب طولانی شما را خواندم واز اینکه وقت گذاشتید ومن را مورد لطف خود قرار دادید صمیمانه تشکر میکنم آیا میخواهیم در مورد اینکه خدا وجود دارد یا نه بحث کنیم شما میدانید در این مورد به اندازه تاریخ ادیان جای بحث دارد وکسی هم نمیتواند پایانی برای آن تعیین کند مشکل امروز ما این است که نوریزاد به کجا رسیده است که مجلس شورای اسلامی را به بدتر از اصطبل تشبیه میکند ؟ مشکل کجاست شخصیتهای همجون دکتر سروش دکتر ملکی اقای اشکوری اقای مجتهد شبستری که لباس روحانیت را از تن در می اورد ونهضت آزادی که بیشترین تلاش را بیش از انقلاب برای توجیه نظرات دینی بکار بست وبساری که روشنفکران همین انقلاب اسلامی بودند امروز به اینجا رسیده اند که یا تحقیر ویا زندان ویا ترک وطن کرده اند ؟من میخواهم این مطلب را مطرح کنم در امریکائی که پنجاه سال پیش تبعیض نژادی تا حدی بوده که نوشیدن آب برای سیاه وسفید جدا بوده ولی امروز کسی در بالاترین مقام سیاسی ان است که اولا سیاه پوست است دوما ریشه ان از یک خانواده مسلمان افریقائی است او در مراسم بزرگداشت نلسون ماندلا به بزرگی از او یاد کرد او را الگوی شخصیتی برای دوران جوانی خود وبعد از ان یاد کرد ولی در کشور ما به آقای خاتمی اجازه ندادند به نمایندگی از مردم ما در مراسم بزگداشت او شرکت کند. کلام را کوتاه کنم حال مقایسه کنید با انچه که صهیونیستها به نام دین در فلسطین انجام میدهند ویا از طالبان بگیر تا القاعده النصره واکنون گروه داعش رفتار میکنند چگونه میشود قضاوت کرد ایا اینجا فقط بحث بر سر مبانی است خوب اگر مبانی هم باشد چطور میشود اوباما رئیس جمهور امریکا میشود اما در خاورمیانه هر انسان با وجدانی از شنیدن نام داعش از خود شرمگین میشود؟ شما چطور استدلالهای مرا همه را پسینی میگیرید اما نتیجه ای را که ما از جمهوری اسلامی گرفته ایم را صرفا یک انحراف از اصول باورهای دینی به حساب می اورید .دین درمسیر تکاملی و تجربه چند هزارساله خود چگونه میتواند رفتار داعش را توجیه کند چطور میشود یک باورمند به دین رفتاری که یک داعشی انجام میدهد را با باورهای دینی تطبیق دهد؟ این چه ساز وکاری است چطور در امریکا سابقه نژادی ودینی اوباما مشکل ساز نیست اما در خاورمیانه این وحشیگری میتواند توجیه دینی داشته باشد.
موفق باشید
————-
1:07 ب.ظ / آگوست 15, 2014
باسلام به دوست عزیز مرتضی
چند نکته
ابتدا در مورد توهین
1-این عمل بیشتر واکنشی است ونشئات از رفتار حاکمیت با دگر اندیشان دارد نگاه تمایت خواهی چون دیگران را تحمل نمیکند باعث عصبانی شدن دیگران میشود شما ببینید در سال 57 کمونیستها هم نام امام علی وامام حسین را به نیکوئی یاد میکردند آقای خمینی را بیشتر از سکولارهای ملی گرا میپرستیدند .
2-این که شما میگوئید میزان رای ملت است همان است که آقای خمینی گفت اولا این را درجائی گفت که همه زمینه ها را برای اثبات نظر خود آماده کرده بود مانده بود یک نمایش انتخابی واین را در انتقاد از کسانی میزد که اساسا در مورد نوع حکومت با او اختلاف داشتند وقانون اساسی را طوری تنظیم کرده بودند که برای سکولارها وملی ها راهی جز ایمان به راه اقای خمینی باقی نمانده بود.
3-فرض را بر این بگذاریم میزان رای باشد اما آیا بعد از کسب رای آیا اکثریت حق دارد قواعد بازی را طوری تنظیم کند که مخالف خلع سلاح شود به طور مثال اینکه اکثریت قانونی را به تصویب برساند که هیچ قانونی نباید خلاف شرع باشد ویا اینکه اسلامیت قانون اساسی تا ابد غیر قابل تغییر است ویا شورای نگهبان ونقش آن در کنترل مصوبات قانونی ویا به قول آقای خمینی اسلام همه قوانین را دارد وفقط کشف قوانین است که معنا پیدا میکند.
3-در جامعه ای که میزان رای ملت باشد وبه سبک آقای خمینی رای اکثریت بگیرد آنگاه مقدساترا طوری تعریف میکند که غیر باورمندان فاقد هرگونه مقدسی هستند ولی مکلف به رعایت همه ارزشگزاریهای مذهبیون هستند بطور مثال بزرگان نظام میگویند انقلاب خواست ملت بود وچون مسلمان هستند همه چیز باید اسلامی باشد از یک طرف پز دمکراسی میدهند وبا قید اسلام ونظر فقها راه هر تغییری را میبندند.
4-دمکراسی نیم بند همانی بود که آقای خمینی در سال 57 از طریق آن به قدرت رسید وبعداز استقرار نظام خود با قید اسلام به آن دمکراسی پشت کرد . فهم اسلامی من آن زمان وجه تمایزش آزادی بود اما آقای خمینی برای خود ومکتبش حق وتو قائل بود ولی این را به ما به صراحت نگفته بود نمونه چرا مردم میدان شهیاد را به نام آزادی نام گذاری کردند شما فکر میکنید اگر امروز بود میدان آزادی را چه نام می نهادند من فکر میکنم نام آزادی شبیه نام گذاری موشکها بود که کم بیش هر روز میشنویم.
4-در دمکراسی قواعد بازی ماننداسلام ابدی نیستند بلکه توافقی هستند وتا زمانی که بر روی انها توافق است اعتبار دارند ولی در اسلام مبانی غیر قابل تغییر وجود داردکه اگر از آن بگذرند بند تسبیح کل اسلام پاره میشود ولی در دمکراسی خرد جمعی بند تسبیح وتفاهم ومشارکت تضمین کننده دوام یک قانون است تا زمانی که همه ویا اکثریت به ان باور دارند و مصلحت جامعه را در ان میبینند.
موفق باشید
جواب مرتضای عزیز
مرتضی
2:30 ب.ظ / آگوست 17, 2014
سلام به علی آقای گرامی
من امروز از سفر آمدم و این نوشته شما را اینجا دیدم،گرچه ممکن است صفحه کهنه شده باشد ،اما من مقید هستم مطالب زیر هم نوشته شود تا نظم و ارتباط مطالب حفظ شود و خواننده امکان جمع بندی و تامل داشته باشد،البته میدانید ورود تفصیلی به مباحث سیاسی و تاریخی خصوصا وقتی اختلاف مبانی وجود دارد ،امری مشکل است ،اما مختصرا به برخی نکات اشاره می کنم.
1- این نکته که اهانت به هنجارها و ارزشهای دیگران جنبه واکنشی به حاکمیت فعلی دارد ،بنظرم توجیه منطقی برای جواز اهانت و توهین نیست ،زیرا :
اولا فعل توهین صرفنظر از حکم شرع ،فعلی ناپسند از نظر عقل عملی و اخلاق عمومی انسانی است،و من گمان نمی کنم هیچ مکتب یا ایسم و هیچ انسانی بوصف اعتقاد به هر ایسمی ،بتواند توجیه گر فعل نکوهیده اخلاقی باشد ،زیرا چنان که عرض شد فعل توهین از هر کس و از هرگروهی صادر شود خلاف حکم عقل عملی مشترک بین انسانهاست ،و خلاف کرامت انسان است.
و ثانیا: کسانی که به کلیت اسلام یا وحی و شریعت یا انبیاء الهی یا قرآن و بزرگان اسلام ،توهین می کنند باید توجه داشته باشند که صرفنظر از مبنای ولایت فقیه که یک اجتهاد و نگرش فقهی خاص است ،امور فوق الذکر یعنی پیامبر و قرآن و اسلام و دیگر امور ،از مشترکات آئینی بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان است ،پس معقول نیست که مثلا اگر آقایی به کارهای حکومت جمهوری اسلامی منتقد است یا از افرادی متنفر است ،بخود اجازه دهد که از پایمال شدن قرآن زیر سم اسبان چنگیزیان مغول ابراز خرسندی و شعف کند،یا آقایی در یک مساله تاریخی یعنی مساله ازدواج های پیامبر اسلام که وجوه و محتملات دیگری در کارست ،یا نقلهای داستان متعارض است ،بخود اجازه دهد قلم خود را حرکت دهد و بگوید نکاح پیامبر اسلام با همسر باکره خود ،که یکی از سنن اعراب بوده ،یا اصلا وجه تاریخی ماجرا کودک بودن آن همسر نبوده ،ناشی از فروکوفته شدن عقده های جنسی بوده است.
از این نمونه ها زیاد است،و مقصود من این است که هم فعل توهین نکوهیده و غیر قابل توجیه است و هم توهین کننده باید بداند که دین اسلام و مظاهر آن ،خارج از چهار چوبه اجتهادی ولایت فقیه ،یک آیین جهانی است ،و توهین در سطح عمومی موجب جریحه دار شدن عواطف عمومی شده ،و برای توهین کننده نیز نفعی جز کدورت و ایجاد نفرت و حتی قربانی خشونت و عصبانیت افراد کم تحمل واقع شدن،بدنبال ندارد.
بنابر این بنظر من عقل و منطق سیاسی اقتضاء می کند که کسانی اگر منتقد به حاکمیت یا برخی امور هستند ،موارد انتقادی خود را با دلیل و قوت منطق و بدون توسل به هتک و توهین و تهییج عواطف مطرح کنند ،این بنظر من کارسازتر است ،حال چه منتقد مثل خود من معتقد به دیانت اسلام باشد ،یا منتقد فردی سکولار معتقد به تفکیک دین از سیاست باشد.بنظرم هرکس در این نکات منصفانه تامل کند و آنرا تصور درستی بکند ،این تصور موجب تصدیق به مطلبی است که عرض شد.
البته من خشم و ناراحتی افراد را از برخی اعمال و گفتار حاکمان فعلی درک می کنم و حتی خود نیز گاهی مبتلا به خشم می شوم ،اما بنظرم رفتار و گفتار خشم آلود رفتار و گفتار منطقی نیست ،زیرا آمده خشم و هیجان قوه غضب مساوی است با خاموش یا کم فروغ شدن نور عقل ،پس باید خارج از هیجان خشم ،مطالب و انتقادها را بدون توهین به اشخاص حقیقی یا حقوقی مطرح کرد.
2-نوشتید :
“”این که شما میگوئید میزان رای ملت است همان است که آقای خمینی گفت اولا این را درجائی گفت که همه زمینه ها را برای اثبات نظر خود آماده کرده بود مانده بود یک نمایش انتخابی واین را در انتقاد از کسانی میزد که اساسا در مورد نوع حکومت با او اختلاف داشتند وقانون اساسی را طوری تنظیم کرده بودند که برای سکولارها وملی ها راهی جز ایمان به راه اقای خمینی باقی نمانده بود””.
(پایان نقل قول)
ببینید علی آقا!
اولا مقصود اولی من از تعبیر “میزان رای ملت است” که عبارت آقای خمینی است ،همان دموکراسی و حاکمیت رای مردم است ،نه جمود روی عبارت ایشان ،و من این عبارت را بجهت زیبا بودن آن بکار می برم نه بجهت انتساب آن به ایشان.
ثانیا با این عبارت شما که: “” اولا این را درجائی گفت که همه زمینه ها را برای اثبات نظر خود آماده کرده بود مانده بود یک نمایش انتخابی””.
از جهتی موافقم و از جهاتی موافق نیستم ،جهت موافقتم این است که آری چه خوب بود در آن فضای ابتدای پیروزی انقلاب ،بجای به رای گذاشتن یک گزینه (جمهوری اسلامی) همه گزینه های مطرح از سوی گروهها ،یا لا اقل دو گزینه مطرح را به رفراندوم می گذاشتند ،و این بنظر من نقیصه مهم آن رفراندوم بود که البته با آن فضای داغ و تند و انقلابی که حتی تجربه رهبران انقلاب کم بود ،تناسب داشته است.
اما جهاتی که در سخن شما مورد اشکال است این است که شما براحتی رهبری کاریزماتیک آقای خمینی نسبت به انقلاب را نادیده می گیرید ،نمیدانم الان شما چند ساله اید و 35 سال قبل در چه سنی بودید ،اما توجه کنید که شما الان نباید با معیارهای بعد از سی سال ،مسائل آنروز را اینطور ارزیابی کنید،فقط می خواهم بگویم که هم در قیام سال 1341 و هم در وقایع قبل از انقلاب 57 ،نمیتوان کوشش های شجاعانه و اعلامیه ها و قبول خطرات و تبعید از سوی ایشان را نادیده گرفت ،در زمانه ای که عموم مراجع حوزه و روحانیون بجهت خوف ساکت بودند یا حتی برخی شاه و اعمال ظالمانه و نادرست او را تایید می کردند ،ایشان و برخی شاگردان ایشان بودند که علیه رژیم شاه روشنگری می کردند.پس اجمالا رهبریت ایشان که سمبل روحانیت هم بوده امری غیر قابل انکار است.
ثانیا محبوبیت و کاریزمای ایشان مورد قبول مردم ایران و همه گروهها قرار گرفت ،و ایشان بحکم مرجعیت دینی که داشت و اعتقاد به مبنای ولایت فقیه ،مساله استقرار حکومت دینی را مطرح کرده بود و این قطع نظر از رفراندومی که بعد واقع شد در شعارهای عمومی مردم مورد تایید واقع شد،نمیدانم چرا شما تایید عمومی اکثریت مردم را نادیده گرفته و می گویید “اثبات نظر شخصی”؟
خوب بله گروههای چپ و مارکسیستهای مخالف شاه ،معتقد به حکومت بر مبنای مارکسیسم و سوسیال دمکراسی بودند ،اما بنظر شما آیا حکومت بر اساس مبنای مارکسیسم در جامعه اکثریت مسلمان ما جا داشته یا دارد؟
خوب اینهم یک نظر شخصی گروههای مارکسیست بوده است ،و در جزوات و کتب و مانیفست های خویش هم مطرح کرده اند ،اما بنظر شما در انقلابی که اکثریت مردم مسلمان برهبریت یک مرجع دینی معتقد به حکومت دینی انجام دادند ،و شعار عمومی آنها استقلال آزادی حکومت اسلامی بوده است ،جایی برای استقرار حکومت مارکسیستی مورد توجه اقلیت مارکسیست وجود دارد؟ بنظرم این مطلب واضح است که جایی نداشته ،اگر چه چنانکه عرض شد بنظرم اگر همین گزینه را هم در رفراندوم مطرح می کردند بهتر بود برای اتمام حجت ،که متاسفانه این کار را نکردند،من اگرچه این روش را برای اتمام حجت نافذتر میدانم ،اما با آن تعبیر شما که “نمایش انتخابی” موافقت ندارم ،شما الان بعد از سی و اندی سال دارید 99 درصد مردم ایران را متهم به نمایش یا رای دادن در انتخابات غیر آزاد می کنید،در حالیکه چنین نبوده ،و بنظرم کسی شکی در آزاد بودن آن رفراندوم نداشته است ،و همه آحاد می توانسته اند به راحتی به جمهوری اسلامی “آری” یا “نه” بگویند،پس مردم در آن رای دادن آزاد بوده اند ،و بخش قلیلی (یک درصد) هم یا شرکت نکردند یا رای منفی دادند،آیا الان بعد از سی و چند سال شما مجاز هستید از طرف مردمی یا از طرف گروههایی بگویید آنها با جمهوری اسلامی مخالف بوده اند؟! خوب پس آن 99 درصدی که رای دادند همان مردم ایران بودند ،و کسانی از مریخ نیامدند که بجمهوری اسلامی رای دهند!
اما اینکه می گویید ایشان نظر خودش را تثبیت کرد،پاسخ همان است که عرض شد شما ظاهرا عمدا یا سهوا می خواهید کاریزما و مرجع دینی بودن آیت الله خمینی را نادیده بگیرید،خوب ایشان رهبر جامعه بود و سخن او در اکثریت مردم نافذ بود،ایشان جمهوری اسلامی یعنی حکومت بر اساس قواعد دین را مطرح کرد و مردم آنروز آن را تایید کردند،آیا مگر ملاک اصلی دموکراسی انتخاب اکثریت یک جفرافیا نیست؟
البته این نکته را هم بگویم که در ایتدای انقلاب اظهار عقیده هم کاملا آزاد بود ، مارکسیستها و گروههای دیگر چپ مثل چریک های فدائی خلق و توده و مجاهدین و غیرو بودند و اظهار عقیده می کردند و تبلیغات داشتند ،و حتی در مناظرات ایدئولوژیکی در تلویزیونی می آمدند،و من بیاد دارم که گروههای چپ جزوات و مطالب خود را جلوی حسینیه ارشاد و دانشگاهها بفروش می رساندند یا منتشر می کردند.اما خوب چون جایی در اکثریت مردم مسلمان ایران نداشتند،بعدها شروع به جرزنی و بتدریج ورود در فاز نظامی کردند.
اینکه ایراد نیست که شما بگویید آقای خمینی و روحانیت برای حکومت اسلامی تبلیغ کردند و مردم به آن رای دادند! خوب مردم آزادانه رای دادند و می توانستند در رفراندوم “نه” بگویند ،اما همانطور که گفتم اگر سن و سال شما اقتضا کند که آن زمان را درک کرده باشید ،مردم پیش از رفراندوم نیز با تایید رهبر خود و شعار استقلال آزادی حکومت دینی ،خواست خویش را ابراز می کردند(توجه کنید که من الان در حال تصویر فضای آن روز هستم نه آنچه بعد تاکنون اتفاق افتاده است که بحث دیگری است).
بنابر این فکر می کنم اینطور اظهارات شما ،تعبیری ندارد جز اینکه بگوییم جنابعالی می خواهید بگویید چرا مردم آنروز ایران با اکثریت قاطع رای به جمهوری اسلامی داده اند،و این سخنی خلاف قواعد دموکراسی است.
در ادامه نوشته اید :
“”وقانون اساسی را طوری تنظیم کرده بودند که برای سکولارها وملی ها راهی جز ایمان به راه اقای خمینی باقی نمانده بود””.
که این خلط مبحث آشکار و بهم زدن تاریخ گذشته از سوی شما که به مسائل سیاسی توجه نشان میدهید ،مایه تعجب من شد.
جناب علی آقا! شما در ابتدای کلام دارید سخن از نحوه حدوث انقلاب و چگونگی رای به جمهوری اسلامی صحبت می کنید اما ناگهان بحث را به قانون اساسی منعطف می کنید! در حالیکه رای به جمهوری اسلامی مقدم بر رفراندوم قانون اساسی بود،ابتدا در 11 و 12 فروردین 1358 رفراندوم جمهوری اسلامی برگزار شد ،بعد که جمهوری اسلامی مورد تایید اکثریت مردم واقع شد ،در 12 آذر 1358 رفراندوم قانون اساسی برگزار شد،اینها را نباید با هم خلط کرد،اما انتخابات خبرگان تدوین قانون اساسی تصادفا یکی از آزادترین انتخاباتها بود ،و افراد روحانی و مکلای مختلفی در آن حضور داشتند ،شما به گفته های آقای مقدم مراغه ای و بنی صدر و مرحوم حاج سید جوادی و برخی دیگر از مخالفان ولایت فقیه مراجعه کنید،ببینید در آنجا هم افراد مختلف از روشنفکر و روحانی حضور داشتند که با رای مستقیم مردم انتخاب شده بودند ،و آن موقع شورای نگهبان آقای جنتی هم نبود که فیلتر بگذارند!
اینها انتخاب شدند و آنجا برخی حقوق دانان ماهر مثل مرحوم حبیبی پیش نویس اولیه قانون اساسی را با توجه به قانون اساسی فرانسه نوشتند و ببحث گذاشتند ،خوب اینجا هم باز آن دید اکثریت مردم در انتخاب جمهوری اسلامی در انتخاب افراد خبرگان انعکاس یافت ،اینجا هم آیا شما بعد از سی سال معترضید چرا مردم آزادانه خبرگان خود را برگزیدند؟
بنظرم این نگاه آنهم بعد از سی سال نگاه دمکراتیکی نباشد.
اینکه در ذیل گفتید :
“”برای سکولارها وملی ها راهی جز ایمان به راه اقای خمینی باقی نمانده بود””.
بنظرم این هم ناشی از نگاه متاخر به فضاهای انقلابی آن دوران است،و هم نادرست قضاوت کردن در مورد گروههاست ،اولا سکولار بمعنای معهود امروزی آن در آنوقت مطرح نبود ،البته طبعا مارکسیستها و توده ای ها و گروههای عقیدتی مخالف اسلام را می توان بر اساس ایسم شان سکولار لاصطلاح امروزی نامید ،اما بهرحال سکولاریسم باصطلاح موجود آن موقع مطرح نبود.
ثانیا گروههای ملی مذهبی آنطور که شما خیال می کنید مخالف اسلام نبودند ،آیا مرحوم بازرگان با آن سابفه تدین و آنهمه کتاب در توضیح مفاهیم دینی فردی مخالف اسلام بود؟!
بله مرحوم بازرگان و اتباع ایشان بعد در اعمال روشها با آقای خمینی اختلاف سلیقه پیدا کردند ،اما آنان هم ملتزم به حاکمیت اکثریت و رای و رفراندوم شده بودند ،شما چرا اکنون از جانب آنان سخن می گویید؟
آن جمله مرحوم مهندس بازرگان در مخالفت با وارد کردن مفهوم ولایت فقیه در قانون اسلامی معروف است که ایشان گفته بود “این ولایت فقیه قبائی است که فقط به تن آقای خمینی قواره است”.
غرضم این است که ملی ها مثل مرحوم بازرگان همراه آقای خمینی بودند و ایشان تخست وزیر ابتدائی آقای خمینی بود در دولت موقت،بعد مساله گروگان گیری و برخی امور دیگر باعث شد که ایشان استعفاء دهد.لطفا مسائل تاریخی را آنطور که بوده است در ظرف و ظروف آن ببینید.
3-نوشته اید :
“”فرض را بر این بگذاریم میزان رای باشد اما آیا بعد از کسب رای آیا اکثریت حق دارد قواعد بازی را طوری تنظیم کند که مخالف خلع سلاح شود به طور مثال اینکه اکثریت قانونی را به تصویب برساند که هیچ قانونی نباید خلاف شرع باشد ویا اینکه اسلامیت قانون اساسی تا ابد غیر قابل تغییر است ویا شورای نگهبان ونقش آن در کنترل مصوبات قانونی ویا به قول آقای خمینی اسلام همه قوانین را دارد وفقط کشف قوانین است که معنا پیدا میکند””.
(پایان نقل قول)
در اینمورد من توضیح دادم ،اگر اکثریتی در انتخابات آزاد خبرگانی را انتخاب کردند،و آن خبرگان اکثریت بحکم اینکه برآیند خواست اکثریت مردم در تحکیم قوانین اسلام در اداره جامعه هستند ،قانون اساسی را تنظیم کردند که می گوید قوانین موضوع کشور نباید مخالف کلیات قوانین اسلامی باشد ،شما بنگاه پسینی و متاخر و بدید سکولاریستی منطقا و حقوقا نمی توانید بگویید چرا آن اکثریت چنین قانونی نوشته اند ،زیرا یا شما در آن انتخابات حضور داشته اید که رای مثبت یا منفی خویش را داده اید ،یا آنوقت حضور نداشته اید که باید به انتخاب مردم احترام بگذاریم ،بله حق انتقاد و درخواست انتخاب جدید همیشه هست،اما بر اساس قواعد دمکراسی من سکولار با نگاه پسینی فعلی نمی توانم بگویم چرا مردم و منتخبان مردم قانونی نوشته اند که می گوید قوانین نباید با قانون شرع منافات داشته باشد،این منطقی نیست ،بله گفتم مگر اینکه شما و امثال شما جوری ترویج سکولاریسم و دمکراسی و منافع آن را کنید که نظر عمده مردم را جلب کنید که رفراندوم دیگری شود برای استقرار سکولاریسم ،اما چرا گفتن به انتخاب مردم و چرا گفتن به وضع قوانین از سوی منتخبان واقعی مردم ،بلحاظ قواعد دمکراسی و حقوقی ،امری منطقی نیست ،این مثل این است که پنجاه سال پس از وضع قانون اساسی در امریکا از سوی حقوقدانان منتخب مردم ،کسی بیاید بگوید چرا آن حقوقدانان پنجاه سال قبل در فلان جای قانون چنین نوشته اند! عرض کردم قانون اساسی وحی منزل نیست و اختراع بشر و قابل نقد است اما التزام حقوقی به انتخاب آزاد مردم و نتایج حقوقی آن نیز از مبانی دمکراسی است ،که اگر از سوی افراد و گروهها مراعات نشود مفهومی جز دیکتاتوری ندارد.
در مورد شورای نگهبان هم بحث من بحث کبروی است نه بحث صغروی ،و من از اعضای فعلی آن و عملکرد و نوع نگاه آنان به قانون شرع یا تفسیر قانون اساسی ،و خصوصا نظارت استصوابی را که بدعتی خلاف قانون اساسی بعد از مرحوم آیت الله خمینی بوده است ،دفاع متعصبانه نمی کنم ،بلکه انتقاد زیاد دارم ،پس نگاه من نگاه صغروی و وضع فعلی نیست.
اما بلحاظ کبروی ،و منطق قانون اساسی و شهادتی که مرحوم استاد آیت الله منتظری در مورد نقش اصلی این شورا داده اند ،وجود این شورا طبیعی است ،شما باز نگاه پسینی نداشته باشید ،وقتی اکثریت مردم حکومت بر اساس قوانین اسلام را خواسته اند،وجود نهاد ناظری برای تطبیق قوانین موضوع با قوانین شرع مساله ای طبیعی است،همینطور تطبیق قوانین با قانون اساسی که قانون مادر است ،لازم است که حقوقدانان این شورا آنرا تامین می کنند ،و این شورای ناظر ظاهرا در برخی کشورها بصورت های دیگر وجود دارد.
این وظیفه اصلی شورای نگهبان است ،که باز شما نمی شود بیایید بعد از سی سال بگویید چرا مردم در سی سال قبل رهبری را انتخاب کردند که تز او حکومت دینی بوده است؟! یا بگویید چرا مردم آن زمان آزادانه به جمهوری اسلامی رای آری داده اند؟
یا بگویید چرا مردم آزادانه خبرگانی را انتخاب کرده اند که قوانینی تاسیس کنند که محور را شریعت قرار داده است.باید مسائل را در ظروف خود آن دید.
البته گفتم همانطور که مرحوم آیت الله منتظری که خود رئیس آن مجلس قانون گذاری بودند ،شهادت دادند که ما شورای نگهبان را برای تطبیق قوانین با شرع و قانون اساسی تاسیس کردیم فقط ،اما در مورد نظارت بر انتخابات،با توجه به ذهنیتی که همه داشتند از دست کاری و دخالت دولت شاه در انتخابات ،بنظرمان رسید نهادی را ناظر بر عدم تقلب در انتخابات و عدم اعمال نفوذ وزارت کشور دولت مستقر کنیم ،که شورای نگهبان را ناظر بر عدم تقلب و عدم دخالت نابجای وزارت کشور قرار دادیم ،اما نه ناظر بر “کاندیداها”،که کاندیداها و شرائط آنها را قانون تعیین می کند. این را ایشان چندین بار کتبا و شفاها شهادت دادند که اصلا در ذهن ما قانون گذاران “نظارت استصوابی” به شکل فعلی وجود نداشت و بحثها و گفتگوها هم متن آن هست.
اما متاسفانه بعد از مرحوم آیت الله خمینی آمدند این تفسیر نادرست و بدعت را ایجاد کردند،در حالیکه در انتخاب های زمان آیت الله خمینی مساله نظارت استصوابی مطرح نبود،و کاندیداتوری برای عموم آزاد بود.
4-در بخش بعدی نوشته اید :
“”در جامعه ای که میزان رای ملت باشد وبه سبک آقای خمینی رای اکثریت بگیرد آنگاه مقدساترا طوری تعریف میکند که غیر باورمندان فاقد هرگونه مقدسی هستند ولی مکلف به رعایت همه ارزشگزاریهای مذهبیون هستند بطور مثال بزرگان نظام میگویند انقلاب خواست ملت بود وچون مسلمان هستند همه چیز باید اسلامی باشد از یک طرف پز دمکراسی میدهند وبا قید اسلام ونظر فقها راه هر تغییری را میبندند””.
(پایان نقل قول)
در پاسخ های قبلی اشاره کردم ،نوع اشکالات شما ناشی از نگاه پسینی سکولاریستی به مسائل تاریخی گذشته است،و جناب شما یا احتمالا در آن زمان حضور نداشته اید ،یا نمی خواهید مسائل گذشته و واقعیت ها آنرا بلحاظ شرائط آنزمان مورد ارزیابی قرار دهید ،گفتم که نگاه سی و اندی سال بعد به مسائل گذشته باید واقع بینانه تر باشد ،شما اگر شرائط حاد آن زمان که انقلاب بپیروزی رسید و فضای داغی که حاکم بود و خوف و هراسی که از کودتا و بازگشت شاه بکمک قدرتهای حامی او وجود داشت ،و از همه مهمتر اعتقاد اکثریت مردم به رهبر دینی خود که یک مرجع تقلید مطاع بود ،و گرایش مردم به حکومت دینی که در شعارهای آستانه انقلاب دیده می شد ،اگر اینها را در نظر بگیرید ،آنگاه نمی گویید چرا مردم جمهوری اسلامی را رای مثبت دادند،یا منتخبان مردم چرا قانون اسلام را حاکم بر قوانین کشور کردند و ….
در اینجا تعریف مقدسات مطرح نیست ،مقدسات عرفی مردم روشن است ،مردم مسلمان شخصیت حقیقی و حقوقی پیامبر و امامان را از مقدسات خود می دانند ،قرآن و قبله و نظایر اینها را مقدسات خود می دانند ،البته من طلبه و دیگران نباید خود را مقدس بدانیم و توهین بخود را توهین بمقدسات قلمداد کنیم ،مساله همان بخش اول است که عرض شد ،توهین به هیچ انسانی و معتقدات انسانی روا نیست عقلا ،این از احکام عقل عملی است،پس بحث تعریف مطرح نیست،حال باید دید که در قوانین توهین به مقدسات چگونه بیان شده است ،یعنی دائره مقدسات چیست،این بحثی حقوقی و مبنائی است ،عرض شد که شما اصلا ایراد دارید که چرا مردم حکومت دینی را انتخاب کرده اند ،که این نگاه درستی نیست بنظر من ،حال این بحثها دیگر فرع آن اصل است ،ما باید سعی کنیم در بحث ها مبانی را مورد سوال قرار دهیم نه فروعات مبانی.
این بحث پز دمکراسی هم که مطرح کردید دنباله همین نگاه است،شما با نگاهی فرادینی و با نفی دین در حکومت می گویید آنها پز می دهند!
ببینید! دامنه بحث دمکراسی وسیع است ،در جهان دمکراسیها وجود دارد نه دمکراسی واحد ،منتها برخی شاخصه ها قابل تطبیق بر جغرافیاهای مختلف و سنن و قواعد بومی است،در واقع دمکراسی همیشه با پسوند وجود دارد ،دمکراسی سکولار و دمکراسی….،و شما با نگاهی فرادینی دمکراسی سکولار را تایید می کنید ،در حالیکه یک متدین و یک فقیه مستنبط که بر اساس اجتهادش حکومت دینی را محتوایی دیده است با قالب انتخاب مردمی و منطق روز ،مساله انتخاب مردم در نوع حکومت و قوانین حاکم بر حکومت ،و ارکان حکومت اعم از رهبری که در قانون آورده اند ،و ریاست جمهور و مجلس و برخی امور دیگر را به انتخاب مردم میداند،این دمکراسی بومی است ،اگر اکثریت مردم اینرا خواستند ،شمای اکنون طالب دمکراسی سکولار منطقی نیست بطور فردی بایستید مقابل انتخاب اکثریت ،بله اگر اکثریت روزی دمکراسی سکولار خواستند باید همه به آن ملتزم باشند ،من این را بارها گفته ام ولو برخی نگویند،این بحث پز نیست ،چون شما بچیز دیگری معتقدید اینرا استهزاء می کنید.باید سخن ما روی مبنا باشد.
البته اشتباه نکنید بحث من کلی است و توضیح من کبروی است ،اینکه در انتخابات شورای نگهبان انجام می دهد یا آقای جنتی ،اینها مورد تایید من نیست ،من می گویم باید با نقد درست روشها را اصلاح کرد ،در واقع صریح بگویم ،بسیاری از موارد جمهوری اسلامی بر حسب عمکردها از آنچه که مطلوب اصلی موسسان و واضعان قوانین آن بوده است ،عدول کرده است ،اینها بحث صغروی است و من شاید با شما در بسیاری از نزاع های صغروی مخالفتی نداشته باشم ،اما در نزاع های کبروی که نوعا مطرح می کنید و مطالب صغروی را با آن می آمیزید من با آن ممکن است ناموافق باشم.
این مطلبی که بیان شد در فقره بعدی گفتار شما هم جاری است ،ببینید شما مطالبتان تکراری است ،که در قالب های مختلف تکرار می شود و متاسفانه با مجال کم و فضای محدود مفصل هم می نویسید که اقتضای پاسخ مفصل را دارد ،ببینید در فقره بعدی گفته اید :
“”دمکراسی نیم بند همانی بود که آقای خمینی در سال 57 از طریق آن به قدرت رسید وبعداز استقرار نظام خود با قید اسلام به آن دمکراسی پشت کرد . فهم اسلامی من آن زمان وجه تمایزش آزادی بود اما آقای خمینی برای خود ومکتبش حق وتو قائل بود ولی این را به ما به صراحت نگفته بود نمونه چرا مردم میدان شهیاد را به نام آزادی نام گذاری کردند شما فکر میکنید اگر امروز بود میدان آزادی را چه نام می نهادند من فکر میکنم نام آزادی شبیه نام گذاری موشکها بود که کم بیش هر روز میشنویم””.
(پایان نقل قول)
خوب این دمکراسی “نیم بند” همان تعبیر “پز دمکراسی” بود که در فقره قبل بود ،سوال این است که آیا علی آقا که با نگاه پسینی فعلی و نگاه سکولاریستی مسائل گذشته را وا می کاود ،انتظار دارد که در یک جامعه اکثریت مسلمان که رهبر کاریزمای آنان مرجعی است که معتقد به حکومت دینی و عدم تفکیک دین از سیاست است و قوانین اجتماعی اسلام را در کتب استدلالی و فتوایی خود آورده ،و مورد تایید و انتخاب مردم واقع شده،انتظار دارید که دمکراسی سکولار حاکم بر جامعه امریکا یا غرب مطرح باشد؟! خوب این نحوه دمکراسی یعنی انتخاب آزاد مردم در مورد اصل و نوع حکومت ،و انتخاب آزاد مردم در مورد قانون اساسی و انتخاب ارکان دیگر ،دمکراسی بومی اقتضایی این جغرافیاست ،حال در عمل اشکال وجود دارد امر دیگری است که باید آسیب شناسی شود ،پس این منطقه اینطور دمکراسی و انتخاب را تجربه می کند ،فرض کنید اگر در جغرافیایی “مارکسیسم” ایدئولوژی آنجا بود ،قوانین مارکسیستی حاکم می شد ،اما با انتخاب و رای مردم،شما چرا این تعبیرات “نیم بند” و “پز” را مطرح می کنید؟ البته اگر بلحاظ وضعیت فعلی اینرا بگویید من نیز با شما در پز و نیم بند همراهم ،یعنی با اعمال نفوذ شورای نگهبان و اقتدار گرایی رئیس آن انتخابات های ما واقعا دو مرحله ای شده است ! یک مرحله این شورا انتخاب می کند ،مرحله دیگر مردم باید منتخبین شورای نگهبان را انتخاب کنند! من اینرا نمی گویم،اما میگویم مانعی نیست که در یک جامعه مسلمان قوانین دینی حاکم باشد و همه امور و مناصب و ارکان حکومت و اصلا خود نوع حکومت را مردم تعیین کنند ،و حتی اگر در رفراندومی مردم حکومت دینی را با اکثریت آراء نخواستند نباید آنها را مجبور کرد بر خلاف آن،بنابر این بحث کبروی چیزی است ،و بحث صغروی خارجی چیز دیگر ،اشکال شما این است که هم بلحاظ صغروی بحث را بکبراها تعمیم می دهید ،هم دید شما دید فرادینی و پسینی است ،یعنی بدید فعلی امروزی می گویید چرا مردم خلاف نظر فعلی مرا انتخاب کرده اند!(این نکته مهمی است لطفا توجه کنید)
پس آقای خمینی چیزی نگفت که بعد به آن پشت کرده باشد ،این دید شماست ،آقای خمینی از اول هم در کتابهای فقهی خود و هم در بیانیه ها و سخنان خود از حکومت اسلامی سخن گفته بود،این نیست که اول گفته باشد “دمکراسی” بعد قید اسلامی زده باشد،از اول سخن از حکومت اسلامی بود ،در پاریس هم وقتی خبرنگار می گوید به چه صورتی ،میگوید مثل جمهوری های متداول در دنیا ،این یعنی از حیث فرم انتخابی بودن اصل حکومت و ارکان آن مثل جمهوری های متداول است،نه اینکه اول گفته باشد “دمکراسی سکولار یا جمهوری سکولار” بعد که قوانین شرع مطرح شود شما بگویید پشت کرد،اینطور نیست لطفا دقت کنید،اما البته در یک جهت من هم مثل شما به ایشان منتقدم که در پاریس (وقعا گفتند نه اینکه بتعبیر برخی تقیه یا فریب باشد) گفتند حکومت دینی لزوما بمعنای مباشرت روحانیون در کارها نیست،اینرا ایشان گفت ،اما متاسفانه برخی در تهران نظر ایشان را برگرداندند،بلحاظ بدبینی هایی که نسبت به امثال مرحوم بازرگان و امثال ایشان داشتند ،که بنظر من نادرست هم بود،و مرحوم بازرگان فرد متدین و لایقی بود و ایکاش به همان نظریه اول ایشان عمل میشد ،و اینطور حیثیت روحانیت هم ملکوک نمی شد.اینها بحث های دیگریست.
بحث من این است که آن تعبیر پشت کردن و قید اسلام بنحو متاخر که گفتید ارزیابی درستی نیست.
در مورد مساله “آزادی” هم این بیان جاری است ،من گمان نمی کنم نه مقصود اولی آقای خمینی از آزادی “آزادی بمفهوم لیبرالیستی و غربی آن بود” و نه تلقی عموم مردم این بود،شما توجه کنید که مساله “آزادی” هم اگر از زبان یک فقیه متشرع دینی صادر می شود بتناسب حکم و موضوع،مراد این نیست که آزادی بشکل غربی آن مراد است ،البته آزادی مطلق که اصلا معقول نیست ،و در جوامع غربی و سکولار هم “آزادی محدود و مقید به قوانین” است ،در اسلام هم آزادی مقید به قوانین اسلام است ،این بحثی کبروی است ،و گمان نمی کنم کسی سابقا یا لاحقا منکر آن بوده باشد ،یا قصد پرده پوشی داشته باشد،آزادی در اسلام مطلق نیست ،زیرا مطابق منطق دین انسان در برابر خدا مسوول است ،انسان علف هرزه و رها نیست ،و بی بند و باری مطلق که منجر می شود که حتی در برخی جوامع برای پاسخ به خواست و آزادی مردم قانون آزادی روابط همجنس بازی یا حتی ازدواج هم جنس بازان وضع و تصویب شود ،این با منطق دین و مسولیت انسان در برابر خدا ناسازگار است ،این آزادی انسانی نیست دیگر ،این آزادی حیوانی و در حیوانیت است،این البته نزاعی کبروی است که اگر خواستید مطرح کنید بحث کنیم.
بنابر این مراد از آزادی ،آزادی در چهار چوبه قانون شرع و قوانین موضوع است ،مثلا اگر شرب خمر در شریعت ممنوع و حرام شد و برای آن مجازات اخروی تعیین شد و برای ارتکاب علنی آن در جامعه حد و تعزیر وضع شد ،نمی شود بگویند ،آزادی انسان اقتضاء می کند که شرب خمر در جامعه آزاد باشد ،و آقای خمینی که سخن از آزادی گفت باید بعد از استقرار حکومت انتخابی مردم ملتزم می شد که شرب خمر علنی جایز باشد! و اگر ملتزم نشد بگوییم ایشان در ادعای آزادی دروغ گفت یا عدول کرد.
پس مقصود ایشان از آزادی از اول هم آزادی در چهارچوبه قوانین مسلم شرع بوده است ،یا آزادی احزاب و گروهها و روزنامه ها در ابراز عقیده ،اینها مراد بوده است و نه آزادی بمعنای لیبرالیستی غربی آن.
5- در فقره اخر هم که گفته اید :
“”
در دمکراسی قواعد بازی ماننداسلام ابدی نیستند بلکه توافقی هستند وتا زمانی که بر روی انها توافق است اعتبار دارند ولی در اسلام مبانی غیر قابل تغییر وجود داردکه اگر از آن بگذرند بند تسبیح کل اسلام پاره میشود ولی در دمکراسی خرد جمعی بند تسبیح وتفاهم ومشارکت تضمین کننده دوام یک قانون است تا زمانی که همه ویا اکثریت به ان باور دارند و مصلحت جامعه را در ان میبینند””.
(پایان نقل قول)
این البته دیگر بحث تاریخی نیست ،این بحث مقایسه دو مکتب یا دو ایسم است ،شما با این بیان در صدد مقایسه و ترجیح “دمکراسی سکولار” بر “قوانین اجتماعی و منطق دین” هستید ،این بحثی کلی و دامنه دار است ،بسیار خوب من به نظر شما احترام می گذارم ،اما آنرا نمی پذیرم ،این بحث را باید بتدریج و بلحاظ مبانی مورد تامل قرار داد ،الان اختیار شما این است ،و می توانید هم ترویج و تبلیغ کنید ،اما این بحث مهم و دقیقی است که بحثهای بنیادی دیگری را در ذیل دارد مثل اینکه جهان بینی باید چگونه باشد؟ و انسان چیست و کیست؟ و هدف خلقت چیست؟ ادیان برای چه آمده اند؟ و مسولیت انسان در برابر خدا چیست؟
آیا اساس بر خدا محوری است یا انسان محوری؟ و… بحثهای دیگر ،نمی شود همینطور سطحی مقایسه و گزینش کرد ،بنظر من اساس بسیاری از اشکالات شما و دیگر دوستان خلل در همین زیربناهاست ،یعنی فرض کنید کسی حال یا اصلا منکر خداست ،یا نقش تکوینی و تشریعی خدا و ربوبیت تکوینی و تشریعی خدا برای او حل نشده ،بصرف محور قرار دادن “انسان بدون لحاظ مسولیت او در برابر خالق و رب تکوینی و تشیعی” مسائلی این چنینی را مطرح می کند که حتی در مواردی ،رویکردهای فکری اینچنینی سر از انکار خدا و ربوبیت تشریعی در می آورد.
غرضم این است که بحث ها باید مبنائی و روی اصول باشد،و گرنه اگر مبنای من چیزی و مبنای شما چیزی دیگر باشد و ما بناها و امور روبنائی را برخ هم بکشیم ،مفهومی ندارد جز “سر بی صاحب تراشیدن”.
این اطاله سخن اقتضای نوع گفتار های تفصیلی شماست که هم مرا خسته می کند و هم شما و هم خوانندگان را،بنظرم اگر سوال و بحثی می کنید لطف کنید یک یا دو بحث و سوال را مطرح کنید ،و گرنه نتیجه طبیعی انباشتن مطالب مختلف همین اطاله گفتار است ،با اینکه من سعی زیادی کردم که از پرداختن به شاخ و برگها بپرهیزم،پس شما هم این نکته را رعایت کنید و مطالب را مختصر تک تک مطرح کنید.
از توجه شما متشکرم
اقا مرتضی عزیز گفته اید ” همه آحاد می توانسته اند به راحتی به جمهوری اسلامی “آری” یا “نه” بگویند ” همه کسانی که سن من وشما را دارند بارها این سخن اقای خمینی را شنیده اند که رای نه به جمهوری اسلامی یعنی اسلام نه
اینکه میگویید اقای خمینی چیزی نگفت که به ان پشت کرده باشد
اقای خمینی که در سخرانی بهشت زهرا میگفت گیرم که پدران ما به حکومت مشروطه رای داده اند چه حقی داشته اند برای ما تصمیم بگیرند کمتر از یکسال بعد قانون اساسی را تصویب کرد که جمهوری اسلامی و مذهب رسمی را الی الابد غیر قابل تغییر میداند دیگر ایشان در کتاب ولایت فقیه میگوید که ما در حکومت اسلامی مجلس مقننه نداریم چون همه قوانین در قران موجود است در پاریس میگوید در حکومت ما حتی کمونیستها هم ازادند عقاید خود را ابراز کنند اما پس از رسیدن به حکومت اولین فتوای ارتداد خود را بر علیه حسن نزیه تنها به این جرم که گفته بود قوانین اسلام مانند شلاق زدن و بریدن دست در دنیای امروز قابل اجرا نیست صادر فرمود ضمنا اگر حافظه تان یاری کند اکثر سخرانی های ایشان در تابستان 58 بر علیه روشنفکران بود تا جایی که فرمود اگر نمی توانید در این مملکت زندگی کنید از این مملکت بروید
حرفی که شاه پس از 35 سال حکومت زد
رجال صدقوا ما عاهدوا اله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا مصداق امثال اقای محمد نوری زاد و مصطفی تاج زاده است
ba droud…..fekr nemikonid astefade az astabl ke aghamatgahe hivanat…makhsosan asb ke hamea in janvaran ke sharafeshan az in jani ha va dozdan bishtar ast ….ashtbah bood?………..payandeh iran
با درود به تمامی دوستان
در پاسخ به سید ابوالفضل در کامنت آیا دین فایده ای دارد؟ (3) در مطلب قبلی و عذر خواهی از جناب اثم
جناب سید ابوالفضل، کورش کبیر را مروج برده داری میدانید و حضرت ختمی مرتبت ” محمد ” (به قول خودتان) آمد و برده داری بود را ملغی کرد.
این ها یک مشت خزعبلات و جعل تاریخ است . نه کوروش مروج برده داری بود و نه محمد ملغی کننده ی آن .کورش با محمد همزمان هم نبودند. زمانی که کورش بود ، محمد وجود خارجی نداشت .در ضمن سنت برده داری یک سنت باستانی بود که در تمام دنیا رایج بود و مختص ایران و کورش کبیر نبود.در ضمن تمامی ادیان نیز خود حامی برده داری بودند و نه ملغی کننده ی آن.بهترین مثال آیات قران در باب برده داری و حقوق برده است. در تورات و انجیل هم برده داری ترویج میشود…خود پیامبر اسلامیتان نیز برده داشت و تا سالیان سال از آنها بیگاری میکشید.اگر مخالف برده داری بود چرا خود برده داشت.!؟آنهم نه یکی و نه دوتا…حتما در پاسخ میگویید که برای لغو یک سنت باید کم کم اقدام کرد تا به اشراف عربستان ( که حمایت مالی از دین میکنند ) بر نخورد…چیزی نمیتوان به شما گفت جز اینکه کمی با انصاف باشید.
در ضمن از جناب اثم عذر میخوام که انتقاد ایشان را حمل بر حمایت از گفته های سید ابوالفضل دانستم.
آقای مهاجر گرامی
سلام بر شما
شما یک بار دیگر نوشته ی مرا بخوانید . من در کجای نوشته ام گفته ام که کورش مروج برده داری بوده است . و یا در کجای نوشته ام گفته ام که حضرت محمد (ص) ملغی کننده ی برده داری بوده است . من هیچ کدام از این دو گزاره را بیان نکرده ام . و هیچ کدام را هم درست نمی دانم .
برده داری هم در تمام دنیا رایج نبود . از جمله ما افتخار می کنیم که در کشورمان هرگز نظام برده داری رایج نبوده است . و این خود به گونه ای نقض نظریه ی تحلیل دیالکتیکی تاریخ است که از سوی مارکسیسم ، ارائه شده است . آن ها نتیجه ی ستیز “تز” و “انتی تز” و برآمدن “سنتز” را در سیر تاریخ ، با توالی پیدایش کمون اولیه ، برده داری ، فئودالیسم ، بورژوازی و کمونیسم ، توجیه می کنند . چیزی که در بسیاری از نقاط جهان محقق نشده است . از جمله در کشور خودمان که برد ه داری در آن ، موضوعیت نیافته است .
اگر فرصتی شد در خصوص موضوعاتی که شما در خصوص برده داری نوشته اید ، پس از این گفتگو خواهیم کرد .
ارادتمند
سید ابوالفضل
1- از کوزه همان طراود که در اوست. از این مجلس نشینان مکار و کذاب نباید انتظار صداقت و شجاعت داشت.
2- در اوایلِ حکومتِ ولایت فقیه بیشتر افرادی که می خواستند کاندیدای مجلس شوند نیتشان اصلاح امور بود بعد چاپیدن اما امروز بیشتر افرادی که کاندیدا می شوند نیتشان فقط دزدی و چاپیدن است و تفکراتشان به بیت آقا و سپاه کاملا نزدیک.
3-امثال آقایان مطهری و پزشکیان در واقع سیاست مدار هستند نه شجاع باقی نمایندگان هم اصلا سیاست حالی شان نمی شود فقط سفره ای آماده است و مشغول /// و //// کردن برای بیت آقاو سپاه.
4- بسیاری از نمایندگان اصطبلِ جهالت چنان غرق مادیان و مادیات هستند و پاپوشی برای خود ساخته اند که مجبورند مادام العمر برای بیت آقا و سپاه نشخوار کنند . اگر اندکی دور اندیشی و عقل داشتند تاریخ را می خواندند و می فهمیدند که غیر از انسانیت هیچ چیزی ماندگار نیست.
5- مفت خوران حکومت از نماینده گرفته تا سردار و سردمدار و امام جماعت و نماینده ولی فقیه و …. باید بدانند همانطور که ماموران و مسولان فاشیست و نازیست بعد از گذاشت ده ها سال همچنان تحت تعقیب و دستگیری هستند این ها هم سرانجام به طور حتم دستگیر و محاکمه خواهند شد حتی اگر با تغییر چهره در هر ناکجا آبادی بخواهند مخفی شوند.
درود بر آقای نوری زاد گرامی و دوستانی که اینجا رو مطالعه می کنند حتی بسیجیانی که در پایگاه ها نشسته اند و برادران سپاهی
به نظر من تنها راه رهایی ایران آگاهی دادن به مردم است
و تنها راه آگاه شدن مردم هم مطالعه وخواندن کتاب است
من به جناب نوری زاد پیشنهاد می کنم بخشی در وبلاگشان بزنند به اسم کتابخانه که در ان کتاب هایی که در ایران ممنوع است با کمک دوستان رو برای دانلود بگذارند
من فعلا به دوستان کتاب 23 سال از علی دشتی رو پیشنهاد می کنم
توصیه می کنم حتما بخوانید حتی از دوستان سپاهی وبسیجی هم که صد در صد دارند کامنت من رو می خوانند تقاضا دارم برای یکبار هم که شده یک کتاب که مطابق با افکار شما نیست بخوانید ضرر نمی کنید نهایش اگر قانع نشدید بگویید این کتاب چرت است و بی خیال شوید اما اهل مطالعه باشید و کتاب های مختلف را بخوانید
از اقای نوری زاد هم توقع دارم حتما این کتاب رو مطالعه بفرمایند
من لینک دانلودش رو در زیر می گذارم
تا راحت تر دانلود فرمایید
40 صفحه اول مقدمه است شروع کتاب حدودا از صفحه 45 به بعد است
در مورد زندگی پیغمبر اسلام است
لینک دانلود
http://s4.picofile.com/file/7863731612/6c56a32ea8b0c3e7fd55d02d8591b845.pdf.html
پارلمان ایران ولائی محلی است برای باند بازی محفلی و توطئه نمایندگانی که نوعا نماینده مردم نیستند بر علیه مردم!
پارلمان ایران ولائی محلی است که گروهی از نمایندگان بر خلاف اسبها که شبها می خوابند و روزها به صاحبانشان خدمت میکنند، شبها با مصباح و مجتبی در تماسند و بیدارتا روز بعد خیانت کنند!
پارلمان ایران ولائی محلی است که رسما و شرعا میتوانی به قرآن سوگندی بخوری که بر عکس آن عمل کنی!
پارلمان ایران ولائی محلی است که در آنجا رهبر مسلمین جهان از قدرت خود در بیچاره کردن مردمش لّذت می برد!
پارلمان ایران ولائی محلی است که در آن گروهی دهان گشاد و بی وطن چشممشان به علی لاریجانی است تا ببینند به کدام ساز باید برقصند!
پارلمان ایران ولائی محلی است برای مشتی بدبخت که همه شهرشان و فامیلشان میدانند دزد هستند!
پارلمان ایران ولائی محلی است که برخی خواهران نماینده میدانند که باید از برخی برادران اصولگرا واقعا باید فاصله بگیرند!
پارلمان ایران ولائی محلی است که نه تنها جدا سازی جنسیتی در آنجا انجام نمیشود بلکه باید روابط بد جنسهای مخالف آنقدر تنگ باشد تا رهبر از تنگی آن راضی باشد! مثل زباله های شهرداری!
پارلمان ایران ولائی محلی است که یه جورائی شکل اصطبل است. اسبها را رهبر سفارش میدهد و جنتی انتخاب می کند! بعضا انسانها هم وارد میشن! مثل اصطبل کاه و یونجه هم براه است. فقط اینها نماز هم می خوانند ولی اسبها و گاوها نماز نمی خوانند ولی از نظر “سعدی” از نمایندگان مردم آزار خیلی بهترند!
پارلمان ایران ولائی محلی است که در آن ته مانده آب لیوان احمدی نژاد را بعنوان تبّرک می خورند!
پارلمان ایران ولائی محلی است که می توانی با رِدّی ششم ابتدائی وارد بشی و با دکترا خارج بشی!
پارلمان ایران ولائی محلی است که می توانی با گیوه وارد بشی و با لامبورگینی خارج بشی!
پارلمان ایران ولائی محلی است که میشود آدم وارد شد و شیطان خارج شد! خواستم به زبان رایج به جای شیطان بگویم “خر” ولی از مقایسه “خر” با بعضی ها از “خر” خجالت کشیدم! از شیطان هم معذرت می خواهم! مشکل لغت است..شما بدل نگیر شیطان جان!
پارلمان ایران ولائی محلی است که …دیگه نگم بهتره ..دارم شکل عصاره فضائل ملّت میشم! اونوقت دیگه نمیشه رفت میدون شهید ببعی!
درود بر عزیزان
مناسب دیدم این مطلب کوتاه را به شکل مستقل و با کمی تغییر تکرار کنم شاید اینگونه بهتر خوانده شود.
– خصوصیات اصلی نماینده ی مجلس چیست؟
یک نماینده در درجه ی اول باید آزاد مرد باشد و این خصوصیت، جزء لاینفک از یک نماینده ی مردم می باشد. مجلس محل سیاست گذاری و قانون گذاری کلان کشور است و نماینده باید بدون وابستگی به حکومت،فقط و فقط حافظ منافع کشور و مردم کشور باشد و از ضایع شدن حقوق مردم جلوگیری کند.نماینده مجلس باید در کنار آزاد مردی،فردی مطلع از قانون و سخنور خوبی هم باشد.
مشکل اصلی سیاستمداران و نمایندگان مردم در ایران این است که اعتراض مدنی خود را با استعفا دادن و بیان دلیلش به گوش مردم نمی رسانند و زود خود را میفروشند و ارزان خود را خرج میکنند. نمایندگان مجلس اگر آزادمرد بودند و غرور و مردانگی داشتند هرگز این خواری و خفت که جیره خوار رهبر و مجیز گوی او باشند را تحمل نمی کردند و استعفا میدادند تا مردم تکلیف خود را بدانند و سره از ناسره مشخص شود.
خامنه ای با تطمیع و تهدید نمایندگان ، تمام خواسته های خود را به آنها دیکته میکند و سرچشمه ی فساد است.
بازهم یاد نامه ی فرزند ایران خطاب به خامنه ای افتادم و این جملات:
“_ چند ماده از مواد قانون اساسی را عمل کردی و به سرانجام رساندی.؟
(البته با وجود تو ،قانون اساسی معنی ندارد) آن چند ماده ای هم که عمل شده حافظ منافع شخص تو و هم پیاله های تو بوده . چند درصد از مردم از مفاد قانون اساسی مطلع می باشند ؟
_ کدامیک از مدیران به دلیل بی لیاقتی و ناتوانی استعفا داد و عذرخواهی کرد و کدام نماینده و وزیر خاطی مجازات شد ؟
آنها را از جایی به جای دیگر منتقل کردی و از روی کینه و عنادی که با مردم داشتی ، دست آنها را بیشتر در غارت و چپاول باز گذاشتی. ؟”
هرگاه رهبری احساس کند که میرود تا گوشهای از غارتها و جنایات و خیانتهای دار و دستهٔ اراذل و اوباش بیت پرورده و کسی که نظرش به نظر رهبری نزدیکتر هست، برملا شود، اصطبل نشینان را وارد معرکهٔ لولوی استیضاح میکند که جای خوشحالی دارد از اینکه بیش از پیش ریشهٔ خود را میزند.
سر تا پای این اصطبل برازندهٔ وجودی هست که از او حرف شنوی دارند و آن وجود به این اصطبلیان افتخار میکند.
سلام بر همه دوستان. به نظر شما جالب نیست که حضرات به هیچ عنوان نام اصلی گروه تروریستی “دولت اسلامی” را بر زبان و در رسانه ها نمی برند و دايما بر طبل “گروه تکفیری”و یا نام قبلی آن “داعش” می کوبند. این نام همان نامی است که آقایان با این نام در انقلاب داعیه بر پایی عدل علی را داشتند. آه که چقدر ملموس تر شده رفتار و سکنات این عزیزان! در اوایل انقلاب با رفتاری که دولت اسلامی هم اکنون در عراق و سوریه انجام می دهند. وه که چقدر زجر کشیدند کسانی که در بحبوحه انقلاب فریاد زدند که مردم اینها دروغ می گویند. اینها آن کسی نیستند که ادعا می کنند. اینها حتی لباس پوشیدن را بلد نیستند و طرز لباس پوشیدنشان اینچنین است چگونه می خواهند مملکت داری کنند. ولی کدام گوش شنوا.
اصولا یک از علل فاسد شدن انسان عجز مقابل تمایلات نفسانی و مادیست مثل کسیکه برای بدست اوردن رفاه بیشتر حاضر به خودفروشی میشود شما نگاه کنید به مجلسی که فساد از همه جاش میباره از قضیه اختلاس سه هزار میلیاردی تا بورسیه غیرقانونی حالا چطور از ادمهای فاسد میشه انتظار داشت از حق دفاع کنند؟
افرين بر شما به جهت اين تحليل زيبا ، موجز و دقيقى كه ارائه كرديد.
همواره سرفراز و پاينده باشيد.
خیلی مردی نوری زاد
جناب آقای نوری زاد باور بفرمایید نسبت دادن مجلسیان به حیوانات اهلی کار صحیحی نیست. حیوان اهلی احترام دارد. می فهمد. حداقل بر اساس طبیعت خود رفتار می کند ولی اینان قابل مقایسه با حیوانات اهلی نیستند.
سلام _ آقای نوری زاد من تقریبا” نوشته های سایت شما را مطالعه میکنم و گاهی به متنی و یا جمله ای از شما نظر موافقت 100% نداشته ام ولی با این ” توجیهی ” که برای کلمه ” اصطبل نشینان ” بکار بردید که احتمالا” ناشی از تذکر تعدادی از منتقدین و دوستان شما بوده . نمیدانم چطور است که این بار ، جمله به جمله ، خط به خط و بی کم وکاست و 100% با نظر شما در توصیف این چاپلوسان غاصب خانه ملت و ” زبونان ” و به قولی قدیمی ها ” زبان بسته های ” اصطبل نشین موافقت دارم .
درودبر پیشگام دلیری و شجاعت محمدنوری زاد عزیز هزاران درود بر پدرومادری که هدیه به این بزرگی به روزگارمعاصر ماداده اند روزگارامروزایران عزیزمان سخت محتاج انسانهای کاوه مانندوشجاع وپاک می باشدواقعاگل کاشتی نماینده ای که حداقل ماهی 5میلیون بدون دزدی ورشوه وگرفتن پیمانکاریهای بدون مناقصه و وامهای کلان می گیرند از بیت المال مردم بعد فقط و فقط مدافع حکومت هستند این اصطلاح بزرگترین تخفیف یک انسان بزرگ همچون شماست ما هب باشما هم عقیده ایم کاوه زمان و چون از شما کردارهای بزرگ را یاد گرفته ایم به همین اصطلاح کوچک تر از جرمشان بسنده می کنیم واقعا حرف دل مردم را زدی شیرمرد اریایی باور کن اینقدر این اصطلاح شما بردلمان نشست که درحال نوشتن این جملات اشک های شوقم جاری بود بار الاها اهورامزدا خدای پاکی ها محمد عزیزمان را از گزند انسانهای درنده صفت و سیری ناپذیر مادیات و لذایذ قدرت دنیوی حفظ فرما
سلام در پاسخ به مقاله آقای شهباز نخعی («یک: رهبر نباشد، دو: سپاه نباشد»! )
دوست عزیز آقا نخعی چند روز پیش مقاله از شما در یکی از سایتهای خوب و پیشگام خواندم که نکاتی از ان نظرم را بیشتر جلب میکرد , تا آنجا که به محمد نوریزاد بر میگردد او خودش را به مردم و آنها که از دور و یا نزدیک میشناسندش نشان داده . و فکر میکنم دست انداختن در ته و توی گذشته پرونده کسی مثل محمد نوریزاد که فقط آب ریختن در آسیاب آنانی باشد که از بودن کسانی بسان محمد نوریزادها رنج میبرند , هر چند برایم روشن هست که نظر شما فقط نشان دادن نکته بینی خودتان بوده و بس , این که محمد نوریزاد باج میداده که تا نظرش در ان سریال جاری کند و و بخواهد آنچه در ضمیر دارد را به بیننده برساند . خوب امری مشخص هست ولی وقتی خود میگوید که این داستان قبل از انقلابی درونی او است و جای هیچ ملامتی در ان نیست . بهتر نیست نوک تیز و سوزناک قلم هایمان را رو به دیگرانی بگیریم که چنگ در گوشت و خون مردم دارند , و به جایی فرضیه بافی های نا بجا , به تحلیل اتفاقات افتاده و ثابت شده بنشینیم ؟, بهتر نیست که بیشتر زیر پی این جوانمردان را سفت کنیم تا به خنجر فرضیه و تحلیل زیر پایشان را خالی ؟ شما احتمالا در خارج کشور هستید , راحت مینویسید تیزی قلمتان را هر جا که میخواهید میگذرد ولی در حاشیه امنیت .اما او جان در کف دست و بی پناه از حمایتهای قانون در ایران است . بهتر نیست گاهی مقاله هایی که مینویسیم را یک بر دیگر مرور کنیم و بهتر نیست این نکته بینی و ظریف بینی خودمان را در مسیری بهتر و کار آمد تر خرج کنیم
درود بر نوری زاد درود
آقا یه پلیس توآمریکا در حال دستگیری یه دزد زده درد بی نوا رو کشته(حالا مقصر بودن و نبودنشون بمونه) اینا صد دفه تو تلویزیون پخش می کنن و از نبود آزادی و امید به محاکمه پلیس امریکا میگن.اون وقت تو ایران ستار بهشتی رو به جرم بسیاااااااااااااااااار بد وبلاگ نویسی میگیرن و در بازداشت(نه حین سرقت مسلحانه وفرار) می کشن. اون وقت جیکشون در نمیاد!!
اقایاخانم نور2ازجایگاه والای مجلس نوشته اند.کدام جایگاه مدنطرتان است؟ازاساس این انتخابات وسایرانتخابات غیرمنطقی وبامختصات جوامع عقب مانده ومستبداست.اینکه شرط نمایندگی:اعتقادبه ولایت فقیه وردشدن از فیلتر مذهب ودین اقایان جنتی وامثال انهاچه انتظاری میتوان از ان داشت؟تازه مگرمجلس ومجلسیان چه کاره اند تواین مملکت بلبشو؟همه ارکان را بیت رهبری وسپاه واطلاعات دربست دراختیار دارند.انوقت مجلس چه عرض اندامی میتواندداشته باشد؟نهایتش دوتاقانون تصویب میکنندکه 4تا بیمارستان درفلان نقطه محروم ساخته بشه.که ان هم ضمانت اجرایی نداردوایاساخته بشه یانشه.
باسلام دوستان لطفا اينقدر از عبارت (( مجلس شوراي اسلامي)) استفاده نكنيد به قول شهيد سعيدي سيرجاني ((مجلس اسلامي))صحيح است حالا با يك درجه تخفيف وبه قول آقاي نوري زاد اصطبل !!!!!!!
آن روز كه مجلس نشينان كه وظيفه شان قانونگذارى است، با شعار ” موسوى و كروبى اعدام بايد گردند!”، راهپيمايى اى را از مجلس شروع كردند، نمى شد به ياد كتاب قلعه حيوانات و بع بع فرمايشى گوسفندانش نيفتاد.
راست مى گويد دكترسروش كه در اين نظام بدوى، نامهاى نهاد هاى جوامع مدرن هست ولى تنها نامى هستند از محتوا تهى.
در جوامع مدرن، سه قوه با اصل تفكيك قوا، مستقل از يكديگر عمل مى كنند.
در اين نظام، روساى سه قوه، گماشتگان و بازوهاى يك شخص و بازوهاىِ نهاد هاىِ موازىِ تحت امر او هستند و آن شخص وراى جمهوريت صورى مشغول فرمانروايى است.
اين نظام به راستى بى همتااست در دنيا. چرا كه مبالغى كلان از جيب اين مردم براى برساختن نهادهايى هزينه مى شود و چند برابر آن براى بى اثر كردن آنها.
واقعا مجلس را به خوبی توصیف کرده اید و غیر از اینهم نیست . تا کی ما باید گرفتار این مجلسیان باشیم ؟ خداوند این ملت را از این طایفه نجات دهد . موفق و سلامت و شاداب باشی دلاور .
تا زمانی که اصل مترقی ولایت فقیه هست ، مجلس باید همین مجلس باشد ، مردمی صغیر تعدادی صغیر مطیع ولی خود را به مجلس میفرستند . تعدادی صغیر دست چین شده از طرف احمد جنتی نماینده ولی صغار . غیر از این باشد خدشه ای بر آن اصل مترقی است ، مانند مجلس ششم که تن جنتی را میلرزاند و دچار حرکاتی میکرد ناموزون .
ريشه ها١٥٦(دنباله كامنت زير با همين عنوان )
پيروان اديان دين خوب د را از بزرگان خود با تقليد گرفته اند .از نظر و بحث و دقت در ريشه هاى عقلى طفره رفته اند ،و سخت منع كرده اند كه پيروان ايشان در مباحث عقلى وارد نشوند …….از رؤساى خود نقل كرده اند كه جدل در دين و مرآء كفر است ….گفته اند در ذات خدا وند انديشه نكنيد و در خلق خدا فكر كنيد .قضا و قدر سر الهى است .در آن فرونرًويد ،كسانى كه قبل از شما بوده اند با تعمق در اين مباحث هلاك گشته اند .اگر از گويندگان اين سخنان دليل بخواهيم ..غضب مى كنند و خون سؤال كننده را هدر مى دهند …و پيوسته از دقت نظر نهى مى كنند و پيوسته به قتل مخالفان خود تحريص مى كنند ،لهذا حق مدفون شده است و به سخت ترين صورت حقيقت به سختى پنهان شده است (ص٦٧)
اين سخن زكرياى رازى است در مناظره با ابوحاتم رازى به روايت ابوحاتم در كتاب اعلام النبوه با نشانى پيش گفته . بهتر است در حد امكان داورى در اعتبار و صدق اين سخنان گشوده بماند . فارغ از داورى ما رازى را خردگرايي مى بينيم كه هيچ مانعى را بر سر راه خردورزى آزادانه بر نمى تابد .از افق نگاه امروزين مردى را مى بينيم كه بيش از يك هزاره پيش گويي آينده اى را مى بيند كه آدمى با خرد و تجربه خويش به علت پديده هاى بسيارى كه يك زمان قضا و قدر خوانده مى شدند پى برده است . در باره خلق خدا فكر كرده و بنا به محاسبات فيزيك رياضى و كوانتوم ،جهان را خود -آفريننده و بى نياز به خالق بيرونى يافته است ،پس از قضا در باره شناخت خدا تنها فكر كردن به ذات پروردگار برايش مانده است .متفكرى مى بينيم كه به بخشى از ريشه هاى پديده هايي چون داعش پى برده و نسبت به خطر جنگ هاى عقيدتى هشدار مى دهد .تدفين حقيقت جويي را در گور مرگ طلب ظلمات رسوم مى بيند .و دين را به درستى نه صرفا در مباحث كنج مدارس و حوزه ها بل در يك فرهنگ همگانى سخت پوست و تفكر كش مى بيند .در عين حال به اين نكته نرسيده است كه فناتيسم عامه تنها مسئله حقيقت نيست بل اضطرار نياز به خانه و مأمن و ايمنى است هرچند با آگاهى كاذب و خيالبافته .وى مى گويد :
/ در طى روزگاران با مذهب خود الفت گرفته اند و با مرور ايام لين عادت ايشان گشته است .اينان كه با ريش هاى بلند در صدر مجالس مى نشينند مغرور گشته اند .همانا كه حلقوم خود را با گفتن اكاذيب و خرافات پاره مى كنند ….چنين مى گويند كه حدثنا فلان عن فلان …..از راه دروغ و بهتان ها روايات نقيض با هم را مى گويند .يكى از اين اخبار خبر خلق قرآن است .و ديگرى نقض مى كند .اينان را درازى ريش تيوس( بز نر ) و سفيدى لباس شنوندگان ….مغرور كرده است .چه كسانى ؟ضعيفان از مردان و زنان و كودكان در طول مدت طبيعت و عادت اين گونه مردم شده است (ص٦٨)
رازى به ابو حاتم مى گويد :كسي كه فلسفه خوانده ،چگونه اين به اين جهل و خرافه و تقليد مى تواند معتقد باشد ؟(ص٣٩) رازى باور ندارد كه كسى نمى تواند مثل يك سوره قرآن را بياورد . و بسيارى شاعران دلير مى شناسد كه در لفظ و بلاغت و معنا سخن بهتر مى گويند .وى كتاب اصول هندسه و مجسطى را براى مردم لازم تر مى داند .((ص٤٢٧)
ما نمى دانيم كه ابو حاتم تا چه حد در گزارش مناظره امانت را رعايت كرده است اما دست كم به چارچوب فكرى زكرياى رازى پى مى بريم .البته من صرفا بخش هايي از سخنان رازى را آوردم .
يك ويراست
خط نخست :پيروان اديان دين خود را
كورس گرامى
آفات فرهنگى ما بسيارند.
همانگونه كه فرموديد يكى از آفات خطرناك، اعتقاد به قضا و قدر است كه در باور ما سخت ريشه دوانده.
شاعران ما به فرهنگ مردم خدمات بسيار كرده اند، اما نمى توان و نبايد از تلقينات مسموم آنان كه به جباران تاريخ ما نيز بسيار مدد رسانده است گذشت.
قصه زير را نگاه كنيد كه در آثار چندين شاعر بزرگ ايران با بيانهاى متفاوت آمده است:
“آزاد مردی ، صبح به عدالتخانه ی سلیمان رفت رویش از غم زرد شده بود و لبش کبود
پس سلیمان گفت : ای خواجه چه شده ؟
گفت امروز عزرائیل نگاه پر از خشمی به من کرد
سليمان گفت خوب حال از من چه مى خواهى؟
مرد گفت : باد را فرمان بده ، تا مرا به هندوستان برد ، باشد که جان سالم به در برم.
سلیمان به باد فرمان داد تا مرد را به یکی از جزایر هندوستان برد .
روز دیگر سلیمان عزرائیل را دید و به او گفت : برای چه آن مرد را به خشم نگاه کردی که اینگونه آواره شود ؟
عزرائیل گفت : من با خشم به او نگاه نکردم . فقط با تعجب به او نگاه کردم .
زیرا خداوند به من فرموده بود که جان این مرد را در هندوستان بگیرم . و من متعجب شدم که حتی گر او بال و پر هم داشته باشد فردا نمی تواند در هندوستان باشد”
اگر اين نگاه كه ” قسمتى” هست ازلى كه از آن هرگز نمى توان گريخت، آفت نيست پس چيست؟
آيا با گفتن اينكه “قسمت ” بوده، نمى توان هر قتل و سانحه و مرگ و فقر و خوارى را به مردم قبولاند؟ من اين فرهنگ را جاده صاف كنِ تمام ستمكاران تاريخمان مى دانم.
ايكاش ما به جاى اينهمه شاعر، چند متفكر داشتيم.
اما خوب چه مى شود كرد. حتماً “قسمت” ما كه اينقدر پريشان و درمانده ايم همين شعراى قضا قدرى و همين فرهنگ و همين ناكامى هاى تاريخى است و “قسمت” جوامعى ديگر، متفكرين و پيشرفت و بهروزى. و چون “قضا و قدر و قسمت” است دنبال تغييرش هم نبايد بود.
به قول حضرت حافظ:
“جام مى و خون دل هر يك به كسى دادند، دردايره قسمت اوضاع چنين باشد!”
درود بر آنيتاى ارجمند
دست روى نكته درست نهاديد .جنون هم چون همگانى شود مقدس مى گردد تا چه رسد به قضا و قدر .بايد جرأت نقد آسيب هاى فرهنگ ديرينه گسترش پيدا كند .بايد بياموزيم كه به جاى فرافكنى مصايب خود به قضا و قدر يا ديگران به خود بنگريم .فرض كنيد در شرق آدم هايي كه براى عقايد خود آدم بكشند وجود نداشتند ،آيا در آن صورت به قدر كافى بازيچه و بازيگر براى بازى در نمايشنامه هاى قدرت ساخته كه فقط در جهت اهداف اقتصادى اند ،پيدا مى شد ؟ حالا فرق نمى كند كه كارگردان اين نمايشنامه هاى خونين پاپ يا خليفه باشد يا انگليس و آمريكا .از توجه شما و متن هاى هوشمندانه تان سپاسگزارم
بنام خدا
با سلام به جناب کورس و دوستان دیگر
چنانکه قبلا عرض شد و ریفرنس مطالبی از مرحوم استاد مطهری در کتاب خدمات متقابل ذکر شد ،مطالبی که شما از کتاب اعلام النبوه ابوحاتم اسماعیلی نقل کردید ،بطور مستند مربوط به زکریای رازی نیست ،زیرا بسیاری از کتب ایشان از بین رفته است ،مطالب فوق الذکر را ابوحاتم به شخصی با عنوان “ملحد” اسناد داده است نه بطور قطعی به “رازی” نسبت داده باشد ،و طوری که ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه نوشته است ،اینها را برخی به کتب رازی نسبت داده اند ،بنابر این اصل اسناد این مطالب به زکریای رازی معلوم و قطعی نیست،حال فرض کنید رازی چنین مطالبی را هم گفته باشد ،اینها مطالب لاینحلی نیست که محور نفی ادیان و شرایع باشد ،بلکه قرائن دیگری که در کلام استاد مطهری هست و من آنرا نقل خواهم کرد ،عکس این مطالب را اثبات می کند.
ضمن اینکه مطالب فوق الذکر قابل پاسخ است ،مثل شبهه واهی اینکه چرا خدا همه را برای هدایت پیامبر قرار نداده است،یا مساله قضاء و قدر که خارج از فهم نادرست عوام توجیه دقیق فلسفی دارد ،یا مساله تفکر ذات خدا یا صفات و افعال او،یا مساله محو حقیقت در کشمکش های فرقه ها ،اینها اشکالات محیر العقول و غیر قابل حلی نیست که عقل بزرگی مثل زکریای رازی از حل آن فرو مانده باشد.
بهرحال بنظر میرسد برخی مادیین یا منکران ادیان در طول تاریخ خواسته اند از وجهه علمی رازی سوء استفاده کنند و او را ملحد یا منکر دیانات قلمداد کنند ،در اینجا حیفم آمد الفاظ عبارات مرحوم استاد مطهری را دوباره نقل نکنم ،ایشان در کتاب “خدمات متقابل اسلام و ایران ” نوشته است :
“””در فهرست كتب رازى، كتاب فى النبوات آمده كه ديگران به طعن و استهزا نام او را «نقض الاديان» نهادهاند و كتاب ديگرى به نام فى حيل المتنبئين كه ديگران به طعن نام او را «مخاريق الانبياء» گذاشتهاند. اين كتابها در دست نيست، ولى متكلمين اسماعيلى از قبيل ابوحاتم رازى و ناصرخسرو (و شايد منقول از ابوحاتم) در كتب خود به نقل قول از رازى مطالبى آورده مبنى بر اينكه او منكر نبوات بوده است.
هرچند ابوحاتم نام رازى را نبرده است و از او با كلمه «ملحد» ياد كرده است ولى مسلّم است كه منظور او محمد بن زكرياى رازى است.
نظر به اينكه آن كتب در دست نيست، نمىتوان اظهار نظر قطعى كرد ولى از مجموع قرائن مىتوان به دست آورد كه رازى منكر نبوات نبوده و با «متنبئين» (مدعيان دروغين نبوت) در ستيزه بوده است. مباحثات رازى با ابوحاتم اسماعيلى در منزل يكى از بزرگان رى در حضور اكابر و بزرگان شهر و «على رؤوس الاشهاد» محال است كه در زمينه ابطال نبوات باشد و رازى صريحاً و علناً همه نبوات را تكذيب كند و همه مذاهب را باطل بداند و در نهايت احترام هم زيست نمايد. اين كه برخى ادعا مىكنند كه ابوريحان بيرونى كتابى به نام «نقض الاديان» و كتابى به نام «مخاريق الانبياء» به رازى نسبت داده است به هيچ وجه صحيح نيست. ابوريحان يكى از آن كتابها را «فى النبوات» و ديگرى را «فى حيل المتنبئين» مىخواند و به دنبال نام هر كدام كلمه «يُدعى» را اضافه مىكند و مىرساند كه اين نام را ديگران دادهاند. ابن ابى اصيبعه ضمن اينكه نسبت چنين كتابى را به رازى انكار مىكند، احتمال مىدهد كه برخى «اشرار» اين كتاب را ساخته و از روى دشمنى به رازى نسبت داده باشند و تصريح مىكند كه نام «مخاريق الانبياء» را دشمنان رازى نظير على بن رضوان مصرى به اين كتاب دادهاند نه خود رازى. از سخن ابن ابى اصيبعه پيداست كه كتاب نبوات و كتاب حيل المتنبئين غير اين كتابى است كه اين نام به او داده شده است، و آن دو كتاب وضع روشنى دارد.
بعلاوه، رازى سخت پابند به توحيد و معاد و اصالت و بقاء روح است. كتابى داردفى ان للانسان خالقاً متقناً حكيما و كتابى دارد در رد سيسن ثنوى (رد بر مانويت) و رسالهاىالى على بن شهيد البلخى فى تثبيت المعاد ، و نظرش در آن كتاب- همچنانكه ابن ابى اصيبعه مىگويد- نقد نظريه منكران معاد است، و كتابى فى ان النفس ليس بجسم .
چگونه ممكن است كسى همه اصول مبدأ و معاد و روح و نفس را پذيرفته باشد و منكر نبوات و شرايع باشد؟! بعلاوه او كتابى دارد فى آثار الامام الفاضل المعصوم كه به احتمال قوى بر طبق مذاق شيعه در امامت نوشته است، و كتابى دارد به نام النقض على الكيال فى الامامة و كتابى به نام كتاب الامام و المأموم المحقين ، و همه مىرساند كه انديشه امامت فكر او را مشغول مىداشته است. بديهى است كسى كه منكر شرايع و نبوات باشد، درباره امامت حساسيتى ندارد.
بعيد نيست همچنانكه بعضى گفتهاند «1» رازى تا حدودى طرز تفكر شيعى امامى داشته است و همه مفكّرانى كه اين گونه طرز تفكر داشتهاند، از طرف دشمنان شيعه اماميه متهم به كفر و زندقه مىشدند.
گذشته از همه اينها استدلالى كه از رازى در انكار نبوت نقل شده، آنقدر سست و ضعيف است كه از مفكّرى مانند رازى بسيار بعيد است، از قبيل اين كه اگر مىبايست مردم هدايت شوند چرا همه مردم پيامبر نيستند؟!.
آنچه مىتوان گفت اين است كه رازى اشتباهات و انحرافاتى داشته است، ولى نه در حد انكار نبوات و شرايع؛ دشمنان او كه سخنان او را نقل كردهاند به او چنين چهرهاى دادهاند و اصل سخن رازى هم كه در دست نيست. ما در عصر خود كتابهايى ديدهايم كه خالى از اشتباهات و انحرافاتى نيستند، ولى مخالفان آن كتابها چنان چهرهاى به آن كتابها دادهاند كه اگر كسى اصل آن كتابها را نديده باشد باور نمىكند كه اين رسالات و مقالات در رد چنان كتابى باشد.
رازى دو دسته مخالف داشته است: مخالفانى كه بر آراء فلسفى او رد نوشتهاند مانند فارابى و شهيد بلخى و ابن هيثم و بعضى ديگر، و مخالفانى كه بر آراء مذهبى او رد نوشتهاند. تنها اين گروه كه همان اسماعيلياناند و تاريخ، خود آنها را «ملاحده» مىخواند، چهره «الحاد» به رازى در تاريخ دادهاند و ديگران را هم تا حدى تحت تأثير قرار دادهاند. اخيراً ملاحده عصر ما به نحوى ديگر در تأييد ملاحده اسماعيلى چهره الحادى به رازى مىدهند، ولى نه به منظور بلاتوجيه ساختن رازى بلكه به منظور توجيه كردن خودشان.
مطلبى ديگر كه بايد ناگفته نماند اين است كه رازى عليرغم نبوغ و تخصص در طب، در انديشههاى فلسفى توانا نبوده است. مىتوان به ابن سينا حق داد كه در پاسخ به پرسشهاى ابوريحان بيرونى، رازى را «المتكلف الفضولى المتكلم بما لايعنيه» مىخواند””.
(مجموعه آثار شهید مطهری ،ج 14 ص 468-470)
با احترام
استاد عزيز سلام بر شما
آقا شما خودتان از جناب نطهرى نقل مى كنيد كه مسلم است منظور ابوحاتم از ملحد همان زكرياى رازى بوده است و باز خودتان سخن استادتان را نقض مى كنيد كه چون ابوحاتم اسم رازى را نياورده پس آنچه گفته به طور مسلم نمى اوان به رازى منتسب كرد ؟ از قضا سخن آقاى مطهرى در اين مورد با سخن اجماع محققان همساز است .اعلام النبوه مقدمه اى داشته كه از بين رفته ،و اجماع محققان بر آنند كه منظور ابو حانم از ملحد زكريا بوده ،هم به احتمال ذكر نامش در مقدمه هم بنا به اخبار ديگرى كه راجع به اين مناظره در كتب ديگر آمده است .آقاى مطهرى نتوانسته يا نخواسته در اين مورد بر خلاف نظر پژوهشگران ديگر سخن گويد .و شما هم البته بنا به اين منطق كه ملحد الزاما زكريا نيست درست مى فرماييد ،اما در پژوهش راجع به آنچه در دسترس نيست مگر جز قراين و احتمالات چيز ديگرى هم در دست داريم ؟
اما دوست و استاد عزيز ؛رازى خودش هم گفته كه عقايد نقض پذيرند حتى عقايد سقراط و ارسطو ،اما مقدس شدن عقيده بر سر راه نقض و عبور از آن عقيده مشكلاتى تا حد مباح شدن خون ايجاد مى كند .ما اصلا به حق يا بطلان نظريات فلسفى رازى كارى نداريم .فرض هم مى گيريم كه اين نظريه ها از شخصى ديگر به نام X است .آقاى مطهرى گفته اند اگر شخصى به نام رازى يا زيد يا x ياy نبوت را انكار كرده بعدا چطور با احترام زيسته ؟ما به همين مطلب كار داريم كه در فرهنگ دينى چرا كسى به دليل بيان آنچه درست مى داند بى احترام يعنى بى آبرو شود .من به شخصه دردم اين است كه چرا آقاى مطهرى از كنار اين مطلب به آسانى رد شده و فرياد نزده كه اين يك آفت و بلاى فرهنگ دينى است كه فكر مغاير را مستخق بى آبرويي صاحب فكر بداند ؟البته ايشان به واژه آبرو اكتفا كرده اند اما در عمل و به شهادت تاريخ رويارويي جماعت مقلد و قدرت مردم فريب با انديشه هاى نو و سنت شكن در بى آبرويي خلاصه نشده بل به شكنجه و سربريدن و خونريزى هاى عبث و شرورانه كشيده شده است .اميدوارم. حرفم را تفهيم كرده باشم .به جاى رازى مى گوييم X. حالا اين X آنچه را درست مى دانسته بيان كرده است .نمونه واكنش ها را ببينيد :ابن سينا به ابو ريحان :/اين ايراد را از محمد ابن زكرياى رازى برگرفته اى ،از آن ناوارد فضول ،كه با آن شرح هايش در الهيات پا از گليم حرفه خويش كه شكافتن زخم و نگريستن در ادرار و مدفوع باشد فرا مى نهد .بدين گونه خود را رسوا (يا همان بى آبروى جناب مطهرى )مى نمايد ،و نادانى اش را در آنچه مى كوشد و مى جويد آشكار مى سازد /(تاريخ علوم عقلى در تمدن اسلامى ،چاپ سه ،١٣٤٦،ص١٧٦)
آقاى مرتضاى عزيز ؛ وقتى واكنش ابن سينا اين قدر بغض آلود و بى منطق باشد ديگر واى به حال عوامى كه در جمعيت احساس قدرت مى كرده و شرارت نفس خود در ميل به تخريب مقدس مى شمرده و قدرت ها هم از اين ذخيره نيرو به نفع خود سود مى برده اند و همچنان مى برند .بحث من اصلا به گذشته مربوط نيست .شاهنامه را امروزى نمى كنم .شاهنامه خودش امروزى هست و آنچه بر رازى ها رفته در همين زمان با همان انگ ها و آزار ها و بهره بردارى ها ادامه دارد و دقيقا به رفتار همين مجلسيانى هم مربوط مى شود كه نوريزاد با ارفاق نظر اصطبلشان ناميده و من هيچ فحشى در فرهنگ لغت پيدا نمى توانم منم كه حق رذالت اينان را ادا كند .آقاى مرتضى اميدوارم اين نوع پاسخگويي من مانع اظهار نظر شما نشود ،چون من قبول دارم كه حرف رازى چون هر حرف ديگرى نقض پذير و نقد پذير است . درد چيز ديگرى است كه نيك سيرتى خود شما هم احتمالا احساسش مى كند .اما مگر ما چند تا روحانى داريم كه مثل شما فارغ از خشونت با ملحد هم گفتگو كند و براى او حق برابر قائل باشد ؟ به هر حال شما هم درد دين داريد و از تذكرات شما سپاسمندم .من هم همسخن با شما به نمه دوستان مى گويم مبادا سخنان رازى ياXرا نقض ناپذير گيريد .ما بايد براى آزادى بيان و شرايط برابر و امن انديشه و گفتگو براى همه از چپ چپ تا راست راست با تمامى وجود بجنگيم
با سپاس و احترام
اميدوارم اشكالات تايپى را با فراست خود رفع كنيد و دست لرزان مرا معذور داريد
سلام متقابل بر دوست ارجمند آقاي كورس
1-قبول مي كنم عبارت ابتداي گفتار من موهم بود و همين باعث شد كه دوستي بنام روزبه هم بدون توجه به اينكه چند سطر ابتدايي گفتار من است و بقيه عبارات عين عبارت مرحوم مطهري است ،اما با پوزش من نخواستم طرف مباحثه بودن زكرياي رازي با ابو حاتم را انكار كنم ،فقط خواستم بگويم ابوحاتم در نقل متن مناظره خود همه جا عنوان “ملحد” را ذكر كرده است،و اسمي از زكرياي رازي نبرده است ،اما همانطور كه شما فرموديد مناظره دو همشهري كه محققان از آنها به تثنيه “رازيين” تعبير كرده اند و ساير قرائن نشان مي دهد كه طرف مناظره ابوحاتم اسماعيلي ،خود زكرياي رازي بوده است ،اما اينكه بقول شما ابوحاتم در نقل مطالب مناظره رعايت امانت را بطور كامل كرده باشد مساله ديگري است ،كه بنظر ميرسد نيك سيرتي و جوانمردي ابوحاتم و اضراب او قرينه بر صدق نقل است اگرچه بهرحال “سهو و خطا” هم از لوازم نوع بشر است.
پس اين يك مطلب كه من فقط خواستم تعبير ابوحاتم (ملحد) را تذكر داده باشم و اين تفكيك در كلام مرحوم مطهري هم هست.
و نكته دوم اينكه خواستم بگويم كه بدليل ازبين رفتن كتب و آراء فلسفي مرحوم زكرياي رازي ،اسناد مطالب فلسفي به او اسناد مع الواسطه است ،و اين اسناد مي شود اسناد غير جزمي، الا اينكه قرائن قوي و متعدد سبب جزم گردند.
2- در مورد اصل لزوم آزادي بيان و اينكه نبايد ملحد هم در اظهار نظرش مورد هتك،بي احترامي ،يا بتعبير شما شكنجه و قتل قرار گيرد، با شما موافقم و اين سيره زشت و عوامانه اي بوده است تاكنون،كه ارتباطي با منطق دين ندارد ،زيرا ما در سيره خود امامان مثل صادقين عليهما السلام ،مي بينيم كه با ابن ابي العوجاء ها و ابن مقفع ها مناظره و گفتگو مي كردند حتي در مورد عاليترين انديشه بشري يعني بحث خدا و نفي و اثبات آن، يا بحث اديان و شرايع،پس خشونت و تقابل عاميانه اگر بوده مربوط به قدرتمندان و متدينان تربي نشده بوده است ،اينكه مي فرماييد چرا مرحوم مطهري در اين فقرات فرياد نزده است ،ما كه سيره استاد و منش و آثار ايشان را مي دانيم ،مي دانيم كه قطعا نظر ايشان همين بوده كه شما مي گوييد ،منتها باصطلاح اينجا در مقام بيان اين مطلب نبوده است ،خواهش ميكنم شما مراجعه به ريفرنس مزبور بكنيد ،آن موضع بحث كتاب “خدمات متقابل” بخش مربوط به بيان بيوگرافي “علماء” و “حكماء” و “شعراء” و “عرفاء” … ايراني است ،آنجا فقط بيان شرح احوال اشخاص است ،نه محل بيان تحليلي برخورد خوب يا بد قدرتمندان و مردم ديگر با نخبگان ،و اين مطلب واضحي است كه اين برخوردها ناپسند است ،شما خوب ميدانيد كه بسياري از حكماء و عرفاء چه زجر و خون دلي از دست قدرتمندان و فقيهان درباري و عوام كالانعام كشيده اند،مثل خون دلهاي مرحوم صدر الدين محمد شيرازي موسوم به ملاصدراي شيرازي كه افتخار بزرگي است براي حكمت و كلام و عرفان ،و افتخار بزرگي است براي شيعه و افتخار بزرگي است براي ايران،يا خون دلهايي كه مرحوم “شيخ شهاب الدين سهروردي” موسوم به “شيخ اشراق”.
در هر حال اين مطلب واضحي است كه مرحوم مطهري هم در موارد ديگر از سخنان و كتب خويش اظهار كرده اند ،و آن عبارات بخشي از بيوگرافي زكرياي رازي بوده است،و اينكه ايشان به قرينه زيست محترمانه رازي در ري تمسك كرده است ،تمسك به اين قرينه است كه شايد رازي در مقام تقرير نظرات رايج در باب شرايع بوده است ،و اينكه در جلسه عمومي شهر ري علي روو س الاشهاد سخن از انكار نبوت براند امر مشكلي است ولو اينكه در بغداد نبوده باشد،اين استدلال ايشان است كه با توجه به فقدان كتب شخصي رازي و وجود قرائن ديگر و كتب ديگري در باب مبدا و معاد، و نفس ،و امامت ،قبول اينكه رازي منكر ديانات باشد را مشكل مي كند ،حال شما ممكن است اين قرينه را نپذيريد يا طرز ديگري برداشت كنيد ،اما بهرحال مقصود استاد مطهري تاييد آن روش هاي عوامانه نبوده است،اما صريح بگويم من با اينكه شما در تحليل ريشه اي تان اين رفتارها را راحت به “فرهنگ ديني” اسناد مي دهيد ناموافقم.
3-در مورد تعبيرات ابن سينا در نامه و مناظره با ابوريحان ،با شما موافقم ،اين تعبير زشتي بوده است كه بوعلي (ولو هر قدر ملا و دانشمند باشد) از زكرياي رازي كرده است كه “بهتر است او برود به بررسي بول و غائط بيماران خود بپردازد” ،اين البته از لوازم عدم عصمت و خطاهاي آن بزرگ و اعجوبه دهر است ،اما بايد توجه كرد كه زكرياي رازي هم قطع نظر از تمهر و تبحرش در “طب” در مطالب فلسفي عميق و متمهر و متخصص نبوده است ،بوعلي خواسته است بگويد تو را چه به مطالب اينطوري ؟ تو به تخصصت بپرداز! البته تعبير او تعبير ناپسندي بوده است اگرچه مطالب منقوله از زكرياي رازي نيز مطالب واهي و سستي بوده است و از اين جهت حق با ابن سيناست،مورد ديگري را هم- كه به جهت اينكه شما با اشارات ابن سينا آشنائي داريد-بيادتان مي آورم كه شيخ متاسفانه هم در طبيعيات شفا و هم در متن اشارات روي ملائي خود به فرفوريوس حكيم هم تاخته و توهين كرده است ،آنجا كه در نقل مساله اعتقاد فرفوريوس به “اتحاد عاقل به معقول بالذات” وقتي مطالب او را نقل مي كند بعد مي گويد : “و ذالك حشف كله” كه حشف هر چيز بي مايه و مقدار را گويند ،در حاليكه مرحوم ملاصدرا بعدها در كتب خود اثبات كرد كه اتحاد عاقل به معقول بالذات امري برهاني و صحيح است ،البته ميدانيد كه خود شيخ هم در كتاب “مبدا و معاد” خود بقول برخي از اساتيد ما در مساله اتحاد عاقل به معقول مستبصر شد و در آنجا به حق بودن اتحاد وجودي عاقل به معقول اذعان كرده است.
در هر حال تندي بد است ولو از اعجوبه اي چون ابن سينا البته در اصل مقدوح بودن توهين فرقي بين “حشف كله ” و “اصطبل” نيست!
در مورد نحوه تقرير شما از شاهنامه من هيچگاه ايرادي نكرده ام ،زيرا تمهري در شعر و شاهنامه ندارم ،اگرچه قبول برخي مطالب شما دوستان عزيز در مورد مساله الحاق يا برخي مطالب و تفسيرها از ابيات حماسي فردوسي ،برايم مشكل است اما مطالب را مي خوانم و استفاده مي كنم،بهرحال شاهنامه اينجا موضوع بحث نبود.
در مورد واژه شريفه! اصطبل در مورد مجلس يك كشور (ولو در ايراد به مبادي انتخابات و وابستگيهاي آنان به قدرت و پول و جاه و جلال،و عملكرد هاي فردي يا جمعي نمايندگان و برخي مصوبات و بحثهاي آنان و عمل زشت مرگ بر موسوي و كروبي گفتن آنان ،با شما موافقم) اكيدا با شما و جناب نوريزاد ناموافقم ،وفكر ميكنم پرداختن قوي به انتقاد مودبانه بهتر از اين تعابير است ،واقعا فكر كنيم فائده رئال اين تعبيرات چيست؟ بايد ايراد به نحوه انتخاب و ناپسندي نظارت استصوابي به سبك آقاي جنتي را گفت ،بايد ايراد به استدلالهاي آنان در مبادي مصوبات را فرياد كرد ،و بايد وابستگي و عدم حريت آنان در خيلي از موضوعات مهم كشوري را گوشزد كرد ،اما تعبير نازيباي اصطبل چرا؟ فكر كنيد اگر اين روش عام اخلاقي يك جامعه باشد سر از كجا در مي آوريم ؟ اين به آن بگويد “يابو” آن به اين بگويد….
،آنوقت امور اصلاح مي شود؟ جناب نوريزاد اين تعبير را روا مي دارند ،دوستان جوانتر هم در كامنت غليظ تر از آن را پشت هاشورها مي گويند! پس چرا ديگر هاشور مي زنند؟!
بهرحال پوزش مي خواهم من اهل پند و اندرز دادن آنهم به مسن تر از خود نيستم ،ابراز نظر و انتقادي دوستانه به شما و آقاي نوريزاد بود،هرچه خود صلاح مي دانيد بفرماييد ،اما ايراد قوي مودبانه بنظرم زيباتر و اوقع در نفوس است.
اگر موجب تكدر خاطر شدم پوزش مي خواهم.
چه تلاشی می کند این مرتضی برای انکار!! این شیوه همیشگی او هست در مورد تمام مطالب مطروحه و تنها راه را فقط و فقط در انکار میداند در همین کامنت فوق دو جمله زیر را ببینید که چگونه انکارهای متوالی کار دست او می دهد!!
1ـ در خط سوم اینچنین آورده است ….مطالب فوق الذکر را ابوحاتم به شخصی با عنوان “ملحد” اسناد داده است نه بطور قطعی به “رازی” نسبت داده باشد……
2ـ در خط نوزدهم اینچنین آورده است …..هر چند ابوحاتم نام “رازی” را تبرده است و از او با کلمه “ملحد” یاد کرده است ولی مسلم!! است که منظور او محمد ابن زکریای رازی است….
آقا روزبه گرامي
با سلام
يك امتياز خوب به مطلب شما واريز كردم بخاطر اصل نقد و انتقاد به اين بنده ناچيز ،اما در عين تشكر از انتقاد شما خواهش مي كنم به مطلب اصلي و توضيحي كه خدمت دوست گرام آقاي كورس عرض كردم هم توجه كنيد
متشكرم
جناب مرتضى زيارت قبول
اينكه جناب مطهرى خود به اين نتيجه رسيده باشد يا مستند به يكى دو منبع ، سعى نموده عقايد و نظرات رازى را موافق با انچه خود مى پسنديده ، جلوه دهد و با اين منظور حتى ادعاى تغيير نام دو كتاب مشهور رازى را نيز مطرح مى كند ، چندان با اخلاق جوانمردانه همخوانى ندارد زيرا در حاليكه ايشان در خصوص موضوعات اين دو كتاب كه گرچه موجود نمى باشند ولى از كتب ديگر خصوصا از اثار مخالفين رازى ، به عقايد اين سرامد خردگرايان يقين دارد ، اين تجاهل وى در حقيقت ايراد ناروا و دروغ بستن به عالمى است كه امكان دفاع از خود را اكنون ندارد ولى حتى همان بيرونى كه ايشان در جهت تخريب رازى به نوشته هايش استناد مى كند در تقسم بندى كتب رازى نام اين دو كتاب را ذيل عنوان “در كفريات” مى اورد .
رازى مشهورترين عالم روزگار خود است و يكى از نوابغ دوران كه حتى در پزشكى نيز ابو على سينا هيچگاه جايگاهى در حد و اندازه وى نيافته و كتب پزشكى ابو على سينا با كتب پزشكى رازى حتى قابل قياس نيز نيست و نقل فول شما از بو على در خصوص فلسفه رازى نيز تا حدى بايد به عدم توفيق بوعلى در كسب جايگاهى چون جايگاه رازى ربط داد مضاف بر اينكه اساسا فلسفه رازى خارج از دو مكتب فلسفى ان روزگار است و بيشتر بر مبناى فلسفه ايران باستان و هند منهاى خدا شكل گرفته است. مهمترين سوال فلسفى رازى انست كه اگر خدا خالق جهان است چرا پيش از خلق جهان ، جهان را خلق نكرد؟
اساسا رازی به سبب دینستیزى است كه خشم عالمان دینى و را بر ضد خود سبب مى شود در همان مناظره ابوحاتم با رازى كه اشاره كرديد مى بينيم که رازی مبادرت به طرح ادعاى برابر بودن عقل در میان مردم كرده و اين يعنى انكار برتری پیامبران و امامان بر مردم و همچنين دربارۀ موضوعاتى چون زمان و مکان یا حدوث و قدم عالم نیزاختلاف اساسى ميانشان وجود دارد و رازى میان «مکان مضاف» که مکان نسبی است و «مکان مطلق» فرق میگذارد و بيان مى كند كه مکان مطلق سهبعدی و بیکران است و وجودش مستقل از اجسامی است که در ان هستند و همچنين میان زمان محصور و زمان مطلق مستقل از حرکت ستاره ها نیز فرق میگذارد و معتقد است . درنتیجه كه مکان مطلق و زمان مطلق (دهر، مدت) مانند خالق (خدا)، نفس کلی و مادۀ نخستین)اصلهای قدیم و ابدیيند و مهمترين ويژگى فلسفى وى كه او را از زمره فلاسفه اسلامى خارج مى كند مربوط است به رد اصل قدم يا قديم بودن خدا و همچنين گرچه پايبند اصل حدوث عالم است اما نمى پذيرد كه جهان از هيچ به وجود امده باشد كه اين نيز از مواردى است كه او را از فلايفه اسلامى متمايز مى كند.
دربارۀ تکوین عالم نیز زکریای رازی با عقیدۀ ارسطو مخالف بود. عالم ارسطویی قدیم است، اما زکریای رازی به حدوثِ عالم اعتقاد داشت. از نظر او، جهان مُحدَثِ در زمان است. اما چنان نیست که از هیچ آفریده شده باشد .
همچنين نسبت دادن عقايد رازى به دشمنى اشرار با وى نيز نظر عقلى چندان موجه به نظر نمى رسد زيرا اولا اگر اين عقايد و نظريات را اشرار ساخته باشند كه ديگر به صاحبان اين عقايد و نظريات نمى توان گفت اشرار ، بلكه بايد گفت علماى اعلام ، ثانياً ، اينكه به هر حال رازى عالم مشهورى بوده و همه از نظرات و عقايد وى اگاهى داشته اند و نسبت دادن اين موارد به وى چنانچه در تعارص با عقايد و اراء مشهور وى بوده باشد ، عملاً امكان پذير نبوده است.
علاوه بر اين ، دادن چنين نسبت هايى به وى مى بايست يا در زمان حيات او انجام گرفته باشد يا پس از مرگش و در حالتى كه وى در قيد حيات بوده امكان دادن نسبت هاى مغاير با نظرات وى مسلما با رد و انكار خودش مواجه مى شده و در عمل چنين موضوعى عقيم مى مانده و اگر وى در قيد حيات نبوده ، كه چنين عملى سودى براى كسى در بر نداشته كه بخواهد مرتكب ان شود و مسلما عقايد و نظريات وى بر عموم پوشيده نبوده و چنين نسبت هايى با توجه به اگاهى عموم از نظرات و عقاد عالم مشهورى چون او ، امكانپذير نبوده زيرا مورد پذيرش قرار نمى گرفته ، درست مانند اينكه اكنون كسانى بخواهند به منظور دوستى و علاقه با ايت الله خمينى كتابى بنويسند در نفى دين اسلام و رد نبوت پيامبر و رد امامت ١٢ امام و انرا به انمرحوم (ايت الله خمينى) نسبت دهند تا وجهه و شخصيت ايشان را ترميم و تصحيح كنند ، هر قدر چنين اقدامى امكانپذير باشد در خصوص رازى نيز صدق خواهد كرد.
گذشته از همه اين موارد رازى نابغه دوران خود و متبحر در انواع علوم و با پشتكارى بى نظير و خود در كتاب السيره الفلسفيه چنين مى نويسد : “كوشش و پشتكار من در فراگيري دانش به اندازهاي بود كه به خط تعويذ(خط ريز) بيش از 20 هزار ورقه چيز نوشتم و پانزده سال از عمر خود را شب و روز در تاليف جامع كبير(همان حاوي) صرف كردم و بر اثر همين كار در نيروي بينايي من سستي پديد آمده و عضلهي دستم گرفتار سستي شده و من را از نوشتن محروم ساخته است. با اين همه، از جست و جوي دانش باز نماندهام و پيوسته به ياري اين و آن ميخوانم و بر دست ايشان مينويسم.”
در پايان بد نيست اشاره اى نيز به اخلاق و فضايل اين بزرگمرد كرده باشيم ؛ او از نظر اخلاقى به نيك ترين فضايل اخلاقى و انسانى اراست بوده به گونه اى كه ؛ ابنالندیم در کتاب الفهرست خود میگوید: «تفقد و مهربانی به همه کس، به ویژه فقراء و بیماران داشته، از حالشان جویا، و به عیادتشان میرفت و مقرریهای کلانی برای آنها گذاشته بود.»
اين نوشته اداى احترامى بود به اين بزرگ مرد تاريخ.
جناب بیکنش گرامی
ممنون از ابراز لطف شما
در مورد مطالب مختلفی که بیان کردید ،عمده مطلوب شما همان بود که در پایان گفتار فرمودید که این نوشته ادای احترامی بوده است به بزرگ مرد تاریخ علم و ایران یعنی زکریای رازی،که من نیز در ادای احترام به رازی با شما همراهم.
جناب بیکنش من و شهید مطهری و هر علم دوست دیگری ،با تجلیل از مرحوم زکریای رازی طبیب متفکر ایرانی مخالفتی نداریم ،مگر ما زکریا را تجلیل نمی کنیم؟
اما شما در مباحث علمی دفاع حماسی از آراء را با تجلیل از بزرگی اشخاص مخلوط نکنید.
بنظرم اگر دوباره به نوشته خودتان توجه کنید می بینید که متعصبانه از زکریای رازی دفاع کرده اید ،و کمی هم تند رفته اید ،در مورد مرحوم مطهری و استدلال های ایشان لازم نبود تندی کنید ،همین که با آرامش برداشت ایشان را نقد می کردید کافی بود ،مرحوم مطهری هم هیچگاه نخواسته است زکریای رازی را تجلیل نکند ،شما به همان بیوگرافی کوتاه ایشان در مورد رازی در کتاب خدمات متقابل عنایت کنید ،آنجا از شخصیت علمی و طبابت او تجلیل شده است.
اینطور نیست که نقد علمی و فلسفی اشخاص ،ناشی از کینه جوئی مذهبی یا عداوت باشد ،نقد بوعلی سینا به رازی و نقد مطهری به رازی نقد فلسفی است ،البته من گفتم آن تعبیر تند شیخ الرئیس نسبت به رازی را نمی پسندم ،اما ایرادات فلسفی شیخ به رازی ایرادات درستی است ،من نمیدانم میزان آشنائی شما با مباحث فلسفی چقدر است ،اما کافی نیست که ما رووس و عناوین موارد فلسفی مورد اختلاف و عناوین انظار خاص زکریای رازی را بکمک مقدمات برخی کتب مثل اعلام النبوه اینجا ردیف کنیم و بگوییم اینها آراء رازی است پس درست است! اینکه تعریف مکان چیست؟ و اینکه آیا تعریف افلاطونیین از مکان به “بعد مجرد” صحیح است یا نیست ،موکول به بحثهای تفصیلی برهانی است ،نه آنکه چون رازی مکان را بعد مجرد دانسته است صحیح است،یا اینکه قدمای پنج گانه صحیح و مطابق برهان است یا خیر بحثی برهانی است و ضامن صحت آن گرایش زکریای رازی به آن نیست، یا مطالب دیگر که ورود به آنها طولانی است.
مقصود این است که انظار و آراء یک مطلب است و صحت و سقم آنها مطلب دیگر.
مهم توجه به این نکته است که آراء و کتب فلسفی زکریای رازی از بین رفته است ،و آنچه از واکنش های شیخ و گفتار او با بیرونی ظاهر می شود این است که آراء فلسفی زکریای رازی مطابق با برهان و دقت فلسفی نبوده است ،و شما از کنار شیخ که استاد الفن در حکمت زمان خویش بوده است براحتی گذر نکنید،آن مطلب هم که می گویید شیخ از باب نرسیدن به مقام طب در حد زکریای رازی چنین تعبیراتی در مورد آراء فلسفی رازی کرده است ،بنظر من یک حدس ناموجه و از ساحت شیخ دور است ،البته شیخ هم طبیب بزرگ و حاذقی بوده است ،اما مقام علمی زکریای رازی در طب مورد انکار هیچکس از جمله شیخ نیست ،شما لطفا مباحث را مخلوط نکنید،بحث شیخ بحث طب نبوده است ،بل بحث فلسفی و ضعف آراء فلسفی رازی بوده است ،این دخلی هم به مذهب و تعصبات مذهبی هم ندارد که شما گفته اید.
بهرحال مقام علمی رازی و نبوغ او در طب مورد انکار نیست و اصل لزوم تجلیل از او نیز مورد انکار نیست ،اما سوء استفاده مادیون از آراء هم مساله قابل انکاری نیست ،بحث مهم این است که کتب اصلی رازی در این زمینه ها از بین رفته است (بهر علتی و باید در علل آن اندیشید) پس مطالب مطالب نقلی با واسطه است ،و بحث از قرائن ،شما چرا وقتی بحث از قرائن و تمسک به گفتارهای بیرونی و دیگران و فهرست های کتب پیش می آید اینگونه بتندی برخی برداشت ها از قرائن را مورد هجوم قرار می دهید؟ اگر بحث از قرائن شد باید آنها را واکاوید و انظار و برداشت های مطهری و غیر مطهری را مبرهن نفی و اثبات کرد.
بهرحال من در تجلیل از مقام علمی و نبوغ رازی و حاذقیت او در علم طب و ارزش کتاب عظیم او “الحاوی فی الطب” با شما همراهم و مخالفتی ندارم ،اما طرح عناوین فلسفی که به رازی منسوب است بی آنکه اصل کتاب او موجود باشد ،و دفاع از آنها بدون تفصیل برهانی ،دفاعی متعصبانه است ،ضمن اینکه شما باید در همان کتاب اعلام النبوه به پاسخهای محکم ابوحاتم رازی به ملحد بتعبیر او ،هم توجه فرمایید.
و بالاخره اینکه برای ما دوستداران علم و فلسفه، هم وجود شیخ عزیز است و باید باشد، هم وجود زکریای رازی نابغه عزیر است و باید باشد ،و هم وجود مرحوم مطهری عزیز است و باید باشد ،زیرا معیار، نورانیت و مطلوبیت خود علم و فلسفه است ،اما در عین حال حقیقت برتر و مهم تر از اشخاص است هرچند که بزرگ باشند،چنانکه ظاهرا این تعبیر را ارسطو در مورد سقراط یا افلاطون کرده است که او بزرگ است اما حقیقت برتر و مهمتر از سقراط یا افلاطون است.
من از توجه و لطف شما سپاسگزارم ،اما بهرحال ورود تفصیلی به عناوین فلسفی فوق الذکر ،مثل اینکه خلق از لا شیء یعنی چه و اینکه خلق از لاشیء درست است یا غلط ،یا اینکه ایجاد عالم لزوما خلق از لا شیء بوده است یا خیر،نیازمند به ورود به مقدمات و مباحث گسترده دیگری است که مناسب این مقامات محدود و ضیق نیست.
با احترام و تشکر از شما دوست عزیز
با ارزوی موفقیت برای کورس
دوست عزیز
آقای کورس عزیز مجموعه ای را که به نام ریشه ها گرد اورده اید لازم است به صورت یک فایل همراه با انتقادهای آقای مرتضی ودیگر دوستان اماده شود تا همه عزیزان بتوانند زنجیروار آن را مطالعه فرمایند اگر این زحمت را بکشید بسیار سپاسگزار هستیم
باز هم انتخاب بد وبدتر یعنی داعش بد وبدتر این است تنها گزینه های ما خاتمی ناطق و احمدینژاد رفسنجانی موسوی وجلیلی روحانی.خسته شدیم
جناب آقای نوری زاد
امیدوار نیستم این کامنت منتشر بشه اما احتمالا این کامنت به سمع و نظر شما میرسه
خواستم بگم با این عبارت سخیفی که به کار بردی، درسته که خیلی ها برات کف و هورا کشیدن اما خودت به شرش موندی و داری حرفتو توجیه میکنی…حالا شاید پشت سر هم دلیل بیاری و شاید زیاد به واقعیات تلخ بپردازی ولی یادت نره مجلس جایگاه والایی داره هرچند مملو از بدترین ها باشه…مثلا اگر بلاتشبیه اگر تمام وهابی های جنایت کار مکه و کعبه رو قبضه کردن باز کسی حق نداره کمترین توهینی به مسجدالحرام داشته باشه به خاطر وجود وهابی ها چون مکان مقدسه و متاسفانه مملو شده از بدترین ها…شما هر توهینی داری و هر فحشی داری و هر حرفی داری که نمیتونی حرمت قلم رو نگه داری اشکال نداره بگو و بنویس ولی به مجلسی که به خودی خود جائیه برای قانون گذاری برای مردم ایران شما حق توهین نداری…این توجیهات شما که گفتی و نوشتی هم هرگز اشتباه شما رو در استفاده از اون کلمه نخواهد شست…هرچه بسیاری از بیننده های این سایت به من بدوبیراه بگن و برای شما آفرین نثار کنن چیزی عوض نمیشه و خودت هم میدونی عبارت بد و بیجا استفاده کرد
black.jagvar@yahoo.com
مجلس اون موقع حرمت داره که ساکنین ان ادم باشند وپایبند به اصول انسانی و ایمانی.
کعبه خود سنگ نشانی است که ره گم نشود
حرمت مجلس با خود مجلس است، من چند كلمه اي راجع به قدرت دربون بيت نوشتم كه مي تواني بخواني. همين رهبر معظم ساعتها راجع به فرمايشي بودن مجلسين نمايندگان و سناي شاه كم صحبت و انتقاد كرد؟ حالا كه بدتر از اونوقت شده، لا اقل اونها دو جو عقل داشتند و قوانيني كه تصويب مي كردند بوي از انسانيت داشتند، حالا گرفتار يك مشت ابله شده ايم كه فقط به شكم و زير إن توجه دارند و البته پاچه خوار نه فقط رهبر بلكه سپاه و بسيج و شوراي نگهبان.
در مثال كعبه اي كه زدي مگر پيامبر صلح و دوستي، محمد مصطفي (ص) با دستان مباركشان بتها ي درون كعبه را نه شكاندند؟!!!! پس حتي كعبه اگر در تسخير خدايان زميتي قرار گرفت، حرمت شكني أن لازم و واجب است، حالا اين مجلسيان مفنگي كه پاچه خوار هر نامردي هستند و براي رضايت صاحبان زر و زور و تزوير به حقوق مسلم ملت پشت كه نه بلكه أن را لگد مال مي كنند، نه محترمند و نه جايي كه مي نشينند حرمت دارد. مجلس واقعي همان مجلس ششم كه در مقابل زياده خواهي رهبر ايستادگي كرد و تحصن كرد ولي ما ملت به ياري أنها نشتافتيم و إن شد كه مي بيني. خدا من و شما را إرشاد كند تا در مقابل هر ظلم و بيدادي ايستادگي كنيم.
مقایسه شما بسیار سست و بی پایه است. اتفاقا آقای نوریزاد پر بیراه نگفته. آنچه به مجلس ارزش میدهد, ظرف آن نیست, مظروف آن است. آنچه مجلس را مجلس میکند, در و دیوار آن نیست. اعتبار از در و دیوار به نمایندگان نمی رسد, این نمایندگان هستند که به مجلس اعتبار می بخشند. در و دیوار بهارستان گر چه ارزش تاریخی دارد اما سنجه ما برای ارزیابی کارکرد ” مجلس قانونگذاری ” کشور نیست. موضوع آن اندازه آشکار است که نیازی نیست آنرا توجیه کرد. درست به همان دلایلی که آقای نوریزاد ذکر می کند, ساختمان بهارستان مستوجب توصیف ” اصطبل” است. البته این واژه از باب استعاره است, من معتقدم بهارستان را باید ” جخک ” نامید : یعنی جمعیت خاینین به کشور.
سفتی قیاس شما به شلی تخم مرغ عسلی میماند: کبعه و بیت الحرام ارزششان را از ال سعود و وهابیون نگرفته اند. ارزششان از جای دیگری آمده. اینکه چه کسی اماکن مقدس را اداره میکند چیزی را از تقدس آنها کم نمیکند. درست بر عکس “مجلس” که ارزشش ناشی از کسانی میشود که انرا تشکیل میدهند و اداره میکنند.
سلام
از نمودهای یک جامعه سالم همین کنش و واکنشها نسبت به یک مساله است همه میتوانند نظر بدهند بدون اینکه به هم آزار و اسیبی برسانند, من فکر میکنم شما میتوانید نظری به تاریخ اسلام بندازی , فقط جهت آگاهی ارض میکنم که در دوران حضرت محمد مسجدی وجود دشت به نام ضرار اگه املا را درست نوشته باشم ولی حضرت محمد امر به نابودی ان داد , مگه ان مسجد نبود ؟ هر مجلسی رو که نمیشه ارج و قرب داد . اگه منظور شما ساختمان آنجا است که مثل ان زیاد است اگه عمل کرد ان است که تا به حال جز ننگ چیزی نبوده , به نظرم اگه شما حرفی داری به ان آقایانی بگو که آنجا نشستند و و با کارهایشان موجب این مسئله شدند , شما اصل رو رها کردی و چسبیدی به فرع , به نظرم آقای نوریزاد به بهترین وجه جواب افرادی مثل شما رو داده هر چند که فکر میکنم ایشان خیلی رعایت کرده این مجلس وقتی به جایگاه واقع خودش بر میگرده که در خدمت منافع مردم و برای مردم باشد ,
جناب نور ٢! آیا شما آگاه هستید که تمام دلایلتان اثبات کننده بت پرستی شماست یا تنها این پیام را برای شوخی فرستاده اید؟
جناب نور 2 دوست گرانقدر ، درود
این کامنت را در مطلب قبلی در جواب شما آوردم ولی تکرار دوباره ی آن در اینجا نیز بجاست
یک نماینده در درجه ی اول باید آزاد مرد باشد و این خصوصیت، جزء لاینفک از یک نماینده ی مردم می باشد. مجلس محل سیاست گذاری و قانون گذاری کلان کشور است و نماینده باید بدون وابستگی به حکومت،فقط و فقط حافظ منافع کشور و مردم کشور باشد.نماینده مجلس در کنار آزاد مردی،فردی مطلع از قانون و سخنور خوبی هم باشد.
دوست گرامی آن فردی که معرفی کردید، بنده طبق تعریف شما گفتم که انسان خوبی است ولی نماینده ی خوبی نیست.میدانید چرا چون اولین شرط نماینده ی مردم بودن که همانا آزاد مردی است را ندارد و با توجه به کارشکنی های اکثریت مجلسیان هنوز در بین آنهاست.مشکل اصلی سیاستمداران و نمایندگان مردم در ایران این است که اعتراض مدنی خود را با استعفا دادن و بیان دلیلش به گوش مردم نمی رسانند و زود خود را میفروشند و ارزان خود را خرج میکنند. نمایندگان مجلس اگر آزادمرد بودند و غرور و مردانگی داشتند هرگز تحمل این خواری و خفت که جیره خوار رهبر و مجیز گوی او باشند را تحمل نمی کردند و استعفا میدادند تا مردم تکلیف خود را بدانند و سره از ناسره مشخص شود.
بازهم یاد نامه ی فرزند ایران خطاب به خامنه ای افتادم و این جملات:
“_ چند ماده از مواد قانون اساسی را عمل کردی و به سرانجام رساندی.؟
(البته با وجود تو ،قانون اساسی معنی ندارد) آن چند ماده ای هم که عمل شده حافظ منافع شخص تو و هم پیاله های تو بوده . چند درصد از مردم از مفاد قانون اساسی مطلع می باشند ؟
_ کدامیک از مدیران به دلیل بی لیاقتی و ناتوانی استعفا داد و عذرخواهی کرد و کدام نماینده و وزیر خاطی مجازات شد ؟
آنها را از جایی به جای دیگر منتقل کردی و از روی کینه و عنادی که با مردم داشتی ، دست آنها را بیشتر در غارت و چپاول باز گذاشتی. ؟”
جناب جگوار سیاه! خداوکیلی، وقتی داشتی اکانت یاهو برای خودت میساختی، به چه فکر میکردی که اکانتت رو گذاشتی جگوار سیاه؟ جز این که اینجا و اونجا بتونی با خیال راحت (چراغ خاموش قدیم) بچرخی و نظرت رو ابراز کنی؟ آخه برادر من، گرامی، بزرگوار، وقتی پشت اسم دروغی قایم شده باشی، حرف درستت هم بیفایده و بیاثر خواهد بود… چرا؟ جوابش سادهتر از اونیه که متوجه نشی. الهی من تو ره غش!
این چیزای که گفتی ناقص است، چون یادت رفته تو این کامنتت هم تکرار کنی که برای مناظره آماده ای.شما که واقف نیستی که خودت چی دار میگی، از کجا میدونی که کسی چی را خوب میدونه ولی رو خودش نمیآره؟
وقتی کسی خیلی گوش نازنین خودش رو بدهکار خروار خروار حرف مفت شنیدن کرد، عجیبی نیست که خودش هم حرف مفت زیاد بزنه و رو درست بودن حرفای مفت خودش حتی با اصرار حاضر باشه مناظره هم بکنه. حالا قحطی آدم پیدا شده که بیای از اصطبلیانی حمایت کنی که با یک تکی از مجی،حاضر به هر نوع خود فروشی و خیانتی هستند؟
با سلام
اصولا ایا میدانید فرهنگ یا ایده ایجاد اصطبل بجای مراکز تضارب ارا و تبدیل مراکز قدرت مردمی و اصولا سرکوب هرگونه دخالت مردم و یا همان ایده سرکوب فرهنگ مشارکت مردم و تصمیم سازی یک نفره و اینکه یک نفر با اشتباهات فاجعه بار برای کشور از 35 سال پیش با حاکمیت استبداد دینی نعلین و عمامه اغاز شد و ابتدا بعنوان مصلحت مبارزه با حکومت پهلوی و بعد جنگ با عراق و مصلحت سرکوب مردم با این مصلحت شکل گرفته و متاسفانه بعد از تغییر مقام عالی سلطنت فقیه از خلیفه سیزدهم به خلیفه چهاردهم یا همین مقام عظمای سلطنت ویا همان خلیفه داعشی شیعی خودمان به نهایت خود رسیده است یعنی تبدیل مراکزی که باید حامی و پشتیبان مردم باشند به اصطبل های مقام سلطنت ولایت مطلقه انهم در پس تعدی و تجاوز و زندان و شکنجه منتقدان و روشنفکران و عاشقان این سرزمین و هویدا کنندگان جهالت و تکبر و حقد و کینه و حسد و دشمنی و نفرت عمیق مقام عالی سلطنت ولایت مطلقه اقای خامنه ای یا همان خلیفه داعشی شیعی که خلیفه داعشی موجود در عراق انگشت کوچک او هم نمیشود در هزار چهره گی و کشتار و سلب حق الناس و قدرت طلبی و استفاده کامل و همه جانبه از دین بعنوان سنگ که نه بلکه بعنوان افتابه استرجا بزرگترین اصطبل ان اصطبل قضائی ولایت است جائی که جز به امر مقام عالی سلطنت ولایت مطلقه هیچ حقی از انسانی پایمال نمیشود و مظلومی به هتک حرمت و ابرو و جان و مال و ناموس محکوم نمیشود همانجائی که با حکم شورای نگهبان مقام عالی سلطنت ولایت مطلقه ربای مرکب بانکها حلال و انتقاد و اعتراض قانونی جز با سرب داغ و زندان پاسخی داده نمیشود البته این اصطبل خود محفل عیش و نوش و بخوربخور برادران لاریجانی میباشد تا بعنوان سرقفلی ان مانند موجودات دست اموز مو به مو و نعل به نعل فرامین مقام عالی سلطنت ولایت مطلقه اجرا شود لذا ایجا فرهنگ اصطبل داری حکومت خود نوعی استبداد هزاره سوم توحش میباشد که بنیانگذار اصلی و واقعی ان کسی نیست جز مقام عالی سلطنت ولایت مطلقه یا همان خلیفه داعشی شیعی خودمان یعنی حضرت مستطاب صاحب 60 درصد تولید ناخالص ملی و بانکدار سلطنتی و صد البته اجرای شوهائی مثل نعلین پاره و ………. خود موید هزار چهرگی ایشان و صد البته انکه خلیفه سنی عراقی انگشت کوچک این خلیفه داعشی شیعی هم نمیشود
فقط این را می گویم که بعد از مرگم روی سنگ قبرم تاریخ تولد ومرگم را ننویسند به خاطر شرمساری از ایندگان که چه بی عرضه مردمانی بودیم که مشتی حیوان صفت بر ما حکومت کردند و ما دم بر نیاوردیم و نیز مورد لعن ونفرین قرار نگیریم که البته شایسته اش هستیم .شگفتا از این همه تجربه ی تاریخی و مردمان فرهنگ ساخته ی ایرانی وتمدن ساز بشری امروز جماعتی دستار بسته بر سر سرنوشت ما را رقم میزند !!!! سینه ام از شدت خشم و اندوه بسی فسرده است . کی شود رها شویم از این همه اندوهباری و دلمردگی؟
درود بر شما
/// مدرن
ما چرا راه دور بریم خود پاسدار علی لاریجانی رسما در تربیون مجلس اعلام کرد که این مجلس . مجلس خامنه ای است یعنی اینکه باید مجلس تابع نظر ایشان باشد ! که مورد تایید همه اعضا هم قرار گرفت و هیچکدام شعور این را نداشتند که بگویند ما که حقوق و مزایا و بخور بخورمان از جیب مردم است چرا باید ایشان را نمایندگی کنیم ! گرفتاری را می بینید .
ريشه ها (دنباله قسمت ١٥٦ از ذيل پست قبلى )
رازى فيلسوفان قديم از جمله سقراط را امامان خود مى داند كه برخلاف امامان ابوحاتم و اسماعيليه پيروى از آنها به هيچ وجه مقلدانه نيست ،بل بر اساس به كارگيرى خرد است و از همين رو مىتوان از سقراط و بقراط و اقليدس و ارسطو و افلاتون آموخت ،اما همچنين در آموزه هاى إنها متوقف نماند بل بر إين آموزه ها افزود .(ص٣٣)گويي رازى همسخن با بزرگمهر حكيم مى گويد :/همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند .به بيانى ديگر رازى به حقيقتى از پيش اعلام شده كه فقط بر سر تفسيرش دعواست تن نمى دهد .از حقيقت عبور ناپذير دينى رومى گرداند .باب حقيقت جويي را گشوده نگه مى دارد .رازى مى گويد :/نبوت با خلقت متساوى انسان ها در تعارض است و خلاف حكمت يك خداى حكيم .وى به ابوحاتم مى گويد :/ از كجا و به چنه دليل شما اين سخن را واجب شمرده ايد كه خداوند يك دسته خاص را به مقام نبوت ويژه ساخته و ديگران را نه ؟چرا پيامبران را بر ساير مردم فضيلت داده است ؟و فقط اينان را به رهنمايي مردم معين كرده است ؟ و همه مردم را محتاج ايشان كرده است ؟….و اين كار مشقت بار را و دور از انصاف را بر مردم بار كرده است ؟تا بدين وسيله بين مردم دشمنى ها بر انگيزد و جنگ هاى فراوان ايجاد شود و بدين وسيله مردم هلاك شوند ؟(ص٢١) رازى مى افزايد كه چرا خداوند حكيم سود و زيان بندگانش را يك يك به آنان الهام نكرد تا هر دسته اى امامى را قبول كند و غير او را تكذيب نمايد و عليه هم سلاح كشند و به عبث كشته بر كشته افزايند؟(صص ٢٢و ٣٢٩)اين مضمون آيا اشاره به جنگ هاى عقيدتى عامه متعصب و بى خردى نيست كه در قرون وسطى به نحوى و امروزه به نحو ديگرى بازيچه و بازيگر سناريو هاى قدرت ها قرار مى گيرند ؛قدرت هايي كه همواره از شقاوت و استعداد آدم كشى مقدس متعصبان به سود منافع اقتصادى خود بهره برده اند ؟ آيا رازى به صورتى ديگر شمايل جهادگر اسفنديار و بهمن را نفرين نمى كند ؟رازى بر آن است كه اگر اسباب دين نباشد ،اين فرقه بندى ها و دوستى و دشمنى ها نيز از بين مى رود .(ص٣٣٠) اين البته چيزى است كه رازى مى گويد و شايد در مورد جنگ هاى عقيدتى صدق كند ،اما انسان ها صرفا بر سر عقايد نمى جنگند ؟به قول مزدك و فردوسى آز و نياز نيز به جنگ و دشمنى دامن مى زند .
دوست نادیده و گرانقدر کورس
لطفا منابع مطالعه راجع به افکار رازی را معرفی فرمایید.
دوست ارجمند درود بر شما
نخست از براى ديركرد در پاسخ پوزش مى خواهم . من هم اكنون پاسخ شما را ديدم و از موشكافى شما سپاسگزارم .١- دو منبع با نشانى در بخش پيشين آمده است كه صفحه هاى داخل پرانتز ارجاع به منبع دوم يعنى منظره محمد زكرياى رازى با ابو حاتم رازى (ترجمه اعلام النبوه )است. اين منبع در زمان آقاى خاتمى با تيراژى محدود منتشر شده و شايد اكنون دسترس پذير نباشد .من شناسه آن را مجددا با عنوان و مشخصات دقيق تر به آگاهى تان مى رسانم .البته ارجاعات من به نسخه افست شده با همان مشخصات پيش گفته است .
مناظره محمد زكرياى رازى با ابوحاتم رازى در مباحث الهيات ،فلسفه ،پيدايش زبان ،و علوم
ترجمه و تعليقات :محب الاسلام
تهران
نشر منير
١٣٧٧
رده بندى كنگره :1378الف4176/297
ISBN 964-5601-3-2
منبع ديگر كه خوشبختانه كارش به بازار سياه نكشيده همان تاريخ فلسفه اسلامى هانرى كربن است كه لازدهم نشانى دقيق آن را در بخش قبلى داده ام.البته اين منبع فقط چارچوب كلى افكار رازى را بيان كرده است
٢- منابعى كه مى توانم خارج از اين نوشته معرفى كنم :
الف: رسايل الفلسفيه مضاف اليها قطعا من كتبه المفقوده ازپاول كراوس ،انتشارات دار الافاق الجديده ،١٩٨٢
ب:شرح آثار و احوال و افكار رازى در مقدمه السيرة الفلاسفه ترجمه عباس اقبال آشتيانى ،١٣٤٣،تصحيح پاول كراوس) طاين مقدمه را مهدى محقق نوشته است .در ضمن من نام پل كراوس را به تلفظ آلمانى -اتريشى آن يعنى پاول كراوس تغيير دادم .
ج-تاريخ علوم عقلى در تمدن اسلامى از ذييح الله صفا تهران ،انتشارات مجيد
د-فيلسوف رى محمد زكرياى رازى ،مهدى محقق
البته من به منبع اول دسترس نداشته ام اما نقل قول هايي از آن را در منابع ثانوى خوانده ام .يك اشتباه هم مرتكب شده ان كه همين جا اصلاحش مى كنم .ايراد رازى به اعجاز ادبى قرإن از منبع مناظره ……نيست .البته جزء مناظره إمده اما در منبعى ديگر از Jennifer Michael Hecht با عنوان زير :
Doubt:The great doubters and……
با سپاس و آرزوى شادكامى و كامروايي
٨٨١٣٨
خیلی از پاسخ دقیق شما سپاسگزارم. من اولین بار در کتاب “امتناع تفکر در فرهنگ دینی” نوشتهٔ آقای “آرامش دوستدار” با مواضع متفاوت “رازی” آشنا شدم. ایشان به کتابهای اصل ارجاع دادهبودند، که -اگر به عربی نباشد- از آنجا که مباحث مطروحه اغلب فلسفی است فهم اصطلاحات فلسفی در زبان مرسوم آن دوره کار را دشوارتر نیز میکند. تنها راه استفاده از کتابهایی به نثر معاصر است.
در ضمن پیشنهاد میکنم اگر شما (و جناب بردیا) موافق باشید (که البته ایشان در این گونه موارد پیشقدم است) مجموعهٔ نوشتههای ارزشمند شما در خصوص شاهنامه (ریشهها) یکجا گردآوری شوند. و پیشنهاد من البته وبلاگ دوست عزیزمان بردیا (بامداد سخن) است.
دوست ارجمند
همان كتاب آرامش دوستدار را كه خوانده ايد نشان از درك بالاى شما دارد و فكر كنم به قول قدما شكسته نفسى مى فرماييد .نخست عرض كنم كه منابع دوستدار در مورد رازى علاوه بر كارهاى اصلى اى چون همين مناظره بازنگاشته در اعلام النبوه و گزارش بيرونى و السيرة الفلاسفه و نيز كارهاى پل كراوس و مهدى محقق و ذبيح الله صفا و مانند اين هاست .دو ديگر اينكه : امتناع تفكر در فرهنگ دينى چنانكه از عنوانش پيداست كتابى است متفكرانه و نه صرفا متتبعانه .دوستدار از نادر كسانى است كه نظريه اى نو مطرح كرده و با پشتوانه فكرى جدى و قوى دفاع از آن را در آثارش ساخته و پرداخته كرده است .جمهورى اسلامى چه واكنشى نشان داده ؟همان واكنشى كه نسبت به رازى در بيش از يك هزاره پيش رخ داده است ؛ يعنى جواز رديه نويسى بر كتاب دوستدار و ممنوعيت انتشار آنچه مثلا إقاى عبدالله شهبازى مًورخ بر آن رديه نوشته اند .خوسبختانه امكانات نشر و اينترنت مانع از امكان نابود سازى آثار ايشان شده است ،اما برادران به گوششان فرو نمى رود كه توقيف نشر باعث بالا رفتن تيراژ و خواننده در بازار سياه مى شود .آنها همچون داعشى ها به تكليف عمل مى كنند و در اين مورد خاص تكليف كتاب سوزان است .اما خب ،به اقتضاى زمانه زور كتابسوزان همان قدر مى رسد كه كتاب را از پشت ويترين كتابفروشى ها محو كنند .و نه بيش .سه ديگر اينكه : فهم امتناع تفكر به باور من ،نيازمند فهم مفاهيمى چون تفكر ،إزادى ،امتناع ( عدم امكان ) ،فرهنگ دينى و تفاوت إن با دين در مقام يك دستگاه فراگيرنده حقيقت ،و مانند اين هاست .بنابر اين براى آنكه مثلا دريابيم چرا ابن سينا از ديد دوستدار متفكر نيست گريزى از ورود به فلسفه و فهم مفهوم آزادى در فلسفه مدرن نداريم .كوته كنم : تفكر وقتى تفكر است كه از آزادى آغاز شده باشد ،آزادى به چه معنا؟ به معناى حق عمل هاى اجتماعى و فردى ؟به معناى آزادى جامعه از هر نوع قانون و قيد و بندى ؟ خير . آزادى به معناى آزادى جان از هر حقيقت از پيش داده اى . دست كم من لين طور مى فهمم .هرجا كه اين إزادى ممكن نباشد ،تفكر هم ممكن نيست ،اما علم ممكن است ،كلام ممكن است ،تتبع تا دلتان بخواهد ممكن است ،استخدام تتبعات به سود ايدئولوژى قدرت ممكن است ،تكرار و تقليد و بازتوليد فراورده هاى حكما و شعرا ى قديم ممكن است .تفكر در هرجا كه كس نتواند در موضع آزاد در برابر موضوع شناخت قرار گيرد ممكن نيست و اين موضع بايد در جان و روان فرد باشد . اگر جانا كسى تابع بى چون و چراى شريعت باشد اما فارغ از اين اعتقاد درونى با يك دست منطق ارسطو و با دست ديگر احكام دين را بيرون از ذهنيت خود به هم نزديك كند ماهوا و مقصدا متكلم است و به خدمت گيرنده برهان براى ايمان . اين درك من است از مفهوم تفكر در نظريه دوستدار ؛حالا درست و نادرستش بحثى ديگر است . دكتر محمد رضا نيكفر هم سلسله نوشته هاى مبسوطى در نقد نظريه دوستدار دارند كه توجه شما را به آنها جلب مى كنم چراكه نويسنده به هيچ وجه در خدمت جمهورى اسلامى نيست و موضعش به كلى با موضع عبدالله شهبازى فرق مى كند .
در مورد بازنشر ريشه ها كه ali إقا هم فرموده بودند آقاى برديا و حامى بنا شده آستينى بالا بزنند .باور كنيد اگر اين امكان براى خود من ميسر بود راضى به زحمت اين دوستان نبودم .باور من اين است كه اگر در نوشته اى حقيقتى باشد ،نوشته خودش راه خودش را پيدا مى كند .اين هم خرافه من است .پايدار و پرتوان باشيد
بنا به تاکید مکرر قران پیامبر تنها ابلاغ کننده پیام و بس . در قران به پیامبر خطاب میشود که تو مسئول هدایت مردم نیستی و سلطه ای بر آنان نداری . (آیت الله محقق داماد معتقد است که کلمه مصیطر که بصورت مسیطر هم نقل شده است ، از ریشه سطر است و آیه را چنین معنی میکنند که ، تو حق نداری نظرت را به مردم دیکته کنی ) در قران آمده است که ، پیامبر بشری است مثل شما . اینکه چرا خداوند پیامش را مستقیما به آحاد بشر ابلاغ نکرد به این معنی است که ، چرا خداوند انسانها را به صورت ربات هایی خلق نکرد با مرکز فرماندهی واحد . که در آنصورت اختیار و مسئولیت منتفی میشد و انسانها یا فرشته بودند و یا ابلیس .
حدود 7 سال پیش کتاب منتشر شد به نام “مکتب در فرایند تکامل” به موجب مستندات این کتاب تا قرن چهارم هجری مردم و خود ائمه ، امامان را عالمانی آزاده میشناختند و پیرایه هایی از قبیل علم غیب و غیره پیرایه هایی که بعدها شیعیان غالی بر آنان بستند . اجازه انتشار این کتاب در دوران احمدی نژاد هم سئوالی است که تا کنون پاسخی برای آن نیافته ام . و عجیب تر اینکه علمای حوزه نیز تاکنون ردیه ای بر آن انتشار نداده اند یا من ندیده ام .
آقای نوریزاد
اینها نماینده نیستند. تنها پر کننده پازل بیت رهبری هستند. و چون بیت رهبری بدنبال هر چیزی است بجز مردم و منافع ملی در نتیجه اینان را آزاد گذاشته که در گوشه ای از این خوان گسترده هرچه می خواهند بخورند و ببرند ولی در مواقع لزوم با اشاره بیت مکرم چماق شوند بر سر مدافعان حقوق پایمال شده.
جناب نوریزاد اخیرا چیزی که بسیار در رسانه ها مطرح میشود و حکومت بشدت آنرا تبلیغ میکند اینست که باید حصر نوار غزه پایان یابد . من در جواب آقایان میگویم این نیازی به رفع حصر نیست . غزه ای ها که در خانه خود هستند و دارند زندگی میکنند . اسرائیلی ها هم مواظب آنها هستند . دیگر اینهمه دعوا برای رفع حصر نیاز نیست . مثل آقایان موسوی و کروبی که در خانه خود زندگی میکنن . قطعا قلم جنابعالی شیواتر است اگر در مقام مقایسه این دو حصر مطلبی بنویسید .
در باب مقایسه حصر مردم غزه و کروبی و موسوی
بقول آیت اله جنتی دامت افضاته! در خطبه های نماز جمعه ی تهران:
“فقط در دوران حصر بهداشتشون رو رعایت کنن !!!”
أقا اجازه؟
بفرما
أقا يعني وزير علوم استيضاح مي شه؟
بله ، حتما
أقا اجازه ؟ نتيجه أن قابل پيش بينيه؟
خوب با توجه به اينكه اكثريت مجلس دست داعشيهاست البته ايشان كنار گذاشته مي شوند
أقا اجازه؟ اگر دربون بيت رهبري زنگ بزنند و بگن بگذاريد باشدش، اونوقت چي ميشه؟
خوب معلومه، ايشون راي مياره و مي مونه
أفا من ميخوام دربون بيت بشم، عجب قدرتي داره
تو ميخواي حرام بخوري؟ تو ميخواي قتل و غارت و دزدي ميلياردي بكني و ظالم باشي و به ٧٠ ميليون ظلم بكني ؟
أقا همه اينا رو دربون ميكنه؟ عجب قدرتي داره؟
آقا اگر منظور حیوانات ا هلی است انها معرفت دارند شرافت دارند. ما هشت سال قبل یک گوساله خریدیم. ما در یک روستای لا هیجان زندگی میکنیم. گوساله بعدن شد گاو شیر ده. و سال ها شیر میداد. تا تازگی ها پد رم پیر شده و من هم میروم تهران پر ستاری مریض نمیتوایم از او نگهداری کنیم. تصمیم گرفتیم گاو عزیز را بفروشیم.. یک روز صاحب جدید امد گاو را ببرد . خواستند او را بزور ببرون ببرند . گاو نمیرفت من دیدم گاو گریه میکرد. بالاخره به هر ترتیبی بود او را سوار وانت کردند بردند. بعد از چند روز دیدیم گاو دوباره برگشته است. یعنی از خانه جدید فرار کرده است با انکه چند کوچه انطرف تر بوده است و او را با وانت برده اند نمیدانم چگونه برگشته است. صاجب جدید گاو هم امده است میگوید این گاو نظر کرده است او را نمیبرم پول انرا هم نمیخواهم خرج او را هم میدهم همین جا باشد. خودم هم میایم هر روز غذای او را میدهم. از شیر او هم خواستید بمن بدهید نخواستید ندهید.حالا هم صاحب گاو میگوید به معرفت گاو سوگند هرگز به او خیانت نخواهم کرد.
کوچک زاده و روح الله حسینیان و حمید رسایی را هم، با هزار زور و فشاری نیمشه وادارشون کرد که ولو ساعتی هم که شده فکر خیانت به ملت را از خود دور کنند و اینقدر شاخ و لگد به سایر زبان بستههای همنوع خود نزنند.
اگرچه این ها تنها عنوانی که با هیچ استدلالی و هزارمن سریش هم بهشان نمی چسپد همین عنوان نمایندگی است. خودشان هم اقرار می کنند که سر سپردگان رهبرند. و البته کارشان از سرسپردگی هم فراتر رفته البته در واقع اینان سرسپردگان جیب و شکم و ….. هستند و بسر رهبر هم با نیرنگ شیره می مالند. ولی من با توهین مخالف هستم
در روزهای گذشته، از چند منبع، نکاتی از سخنرانی سرلشکر سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در کرمان برای پیک نت ارسال شده بود، که ما با این عزم که نباید به نکاتی از آن دست که ایشان در کرمان مطرح کرده دامن زد از انتشار آن خود داری کردیم. در واقع نیز، اگر چنان سخنانی در یک جمع نظامی، با هدف تقویت روحیه و حتی تهیج نظامی افراد گفته و مطرح شود و هدف آن نباشد که تبدیل به یک استراتژی تبلیغاتی در سطح کشور شود، می تواند ایرادی نداشته باشد، اما متاسفانه چنین نشده است. ما تعجب می کنیم از این که یک فرمانده عالیرتبه سپاه، با توجه به همه حساسیت هائی که پیرامون واحد تحت امر او و حتی خود وی وجود دارد، با شناختی که از جناح بندی های درون حاکمیت و درون سپاه – حتی بصورت نفوذی- وجود دارد چرا باید سخنانی بگوید که به خارج از محدوده سالن پایگاه نظامی راه یافته و تبدیل به یک جنجال شود؟
ایشان در سخنرانی دو جمعه پیش خود درمیان سران ارتش و سپاه در کرمان به بهانه پاسخ به یکی از رهبران داعش که مدعی برافراشتن پرچم داعش در تهران شده، گفته است: « ما به داعش توصیه می کنیم، قبل از اینکه با نیروهای سپاه و بسیج مواجه شوید، اگرمی خواهید برای فرزندانتان خاطره ای خوب بجا بگذارید سلاح خود را زمین بگذارید و بروید به خانه هایتان، چرا که با وجود قدرت سپاه و بسیج ایران نه موصل است و نه سوریه و نه اربیل. برادران بسیجی همه شما را دفن می کنند. جرات دارید دست به حرم امام حسین بزنید تا بسیج آرام نگیرد!” و جملات و تعبیرهای شعار گونه دیگری…
و چند روز پس از این سخنرانی، از مرکز بسیج، بخش هائی از این سخنرانی بعنوان یک فرمان، با صدای سرلشکر سلیمانی بصورت پیام تلفنی وسیعا ارسال می شود. گوئی داعش به دروازه های ایران رسیده و جنگ بزودی شروع می شود. بدنبال بسیج، اکنون حراست های ادارات و سازمان های دولتی نیز این پیام را بصورت شنیداری از مراکز خود دریافت و تکثیر می کنند!
چنین سخنانی می تواند از دهان فلان امام جمعه بی مسئولیت و بی اعتبار تهران و یا مشهد و اصفهان بیرون بیآید، اما وقتی از دهان فرمانده سپاه قدس بیرون می آید و صدای او بعنوان یک سند به تلفن های همراه ارسال می شود، مسئله به گونه دیگری است.
همه میدانند که داعش برای ایران خطری نیست، اما به این شرط که داعش داخلی مهار شود. همه میدانند داعش برای ایران خطر نیست اگر گلوی مردم را آنقدر در کوچه و خیابان و خانه و مدرسه و دانشگاه نگیرند که مردم تفاوتی بین دو داعش نبینند! بنابراین، بجای بزرگ نمائی داعش و به بهانه داعش فضای جنگی را در داخل کشور دامن زدن، بهتر است داعش داخل کشور را مهار و خنثی کنید
یک روز سفیر سابق امریکا در عرلق گفت اگر صدام نبود باید او را اختراع میکردیم. امریکا برای پیاده کردن نقشه جدید خاورمیانه به کسانی نیز دارد که بتواند احساسات قومی و مذهبی را در منطقه تقویت کند. این است که جمهوری اسلامی داعش شیعیان تند رو در سوریه و عراق بیخودی ظاهر نشده اند. امریکا انها را اختراع نکرده است در عمق تاریخ وجود داشته است. امریکا انها را میدان داده است. کاش ما محققینی داشتیم و میتوانستند تاریخ معا صر را بررسی کنند و نشان دهند امریکا چگونه لحظه به لحظه به روی کار امدن انها کمک کرده است به ایجاد اختلاف بین انها کمک کرده است. و انها همان می کنند که امریکا میخواهد.این سردار در بهترین لحظه برای امریا همان میگوید که امریکا میخواهد. امریکا بدون خرج زیادی با استفاده از جهالت های ما همان میکند که میخواهد.
دوستان عزيز على آقا و إقاى مازيار
بنا شده آقاىان حامى و بردياى گرامى اين لطف را بكنند .من بارها گفته ام كه همين كامنت ها را نيز با زحمت و با امكانات بسيار محدود ارسال مى كنم وگرنه اجازه نمى دادم كه دوستان به زحمت افتند .آقاى مازيار : تاريخ فلسفه اسلامى از هانرى كربن با برگردان دكتر سيد جواد طباطبايي از انتشارات كوير در دسترس است .امتناع تفكر در فرهنگ دينى منابعش كمابيش همين منابع در دسترس از جمله تتبعات مهدى محقق و پاول كراوس و ذبيح الله صفا و متون دست اول تر از جمله السيرة الفلاسفه است .به ويژه تاريخ علوم عقلى در تمدن اسلامى از ذبيح الله صفا .اما سزاست بگويم كه دوستدار يك متفكر است كه كارى متفكرانه در دفاع از يك نظريه كرده است و تفكر غير از تتبع است.آرامش دوستدار ، خواه با او موافق باشيم و خواه مخالف ،به باور من از نادر كسانى است كه كارهايي متفكرانه و همراه با عرضه نظريه اى نو و با پشتوانه مطالعاتى و فكرى جدى و قوى انجام داده است . ممنوعيت انتشار كارهاى او در جمهورى اسلامى خود قرينه اى است بر ترس از آزاد انديشى بى پروا .چطور است كه نوشتن رديه امثال شهبازى مورخ بر كتاب ايشان مجاز است اما انتشار اصل كتاب در ايران ممنوع ؟آياى اين همان ماجراى رازى نيست كه معاصر شده است ؟ پاينده باشيد
جناب نوری زاد . کسانی که در اصطبل نامیدن مجلس به شما ایراد میگیرند اصلاح طلبان یا دل بستگان به اصلاح طلبان هستند . اینها دل در گرو حکومت دینی دارند و فجایع چنین حکومتی را به خصائل حاکمان تقلیل میدهند . با برامدن دولت یازدهم مورد حمایت رهبری ، سایت های منتسب به آنان مانند کلمه و جرس و ملی مذهبی بخش نظرات کاربران را یا مانند کلمه غیر فعال کردند و یا مزورانه عدم انتشار نظرات را به مشکلات فنی نسبت میدهند تا مبادا نظری مغایر با هدف حفظ حکومت دینی ابراز شود . متاسفانه بسیاری از مردم هم در فرار از مار حکومت ولایی به افعی مدعیان اصلاح طلبی امید بسته اند . ننوشتم پناه میبرند ، که این افعی پناهی هم ندارد .
تعداد زیادی از این آقایان اصلاح طلب کسانی هستند که جوانان خامی بودند و دست به اشغال سفارت آمریکا زده و باعث بدبختی های امروز ملت ما هستند ولی آنها هنوز از مزایای بیشمار این افدام سخیفشان استفاده میکنند. من نمیدانم آیا اینها با کاری که با مردم از یکطرف و با امثال مهندس امیر انتظام کردند چگونه خود را راضی میکنند و سر آسوده به بالین میگذارند. وفتی مینگرم که اینها با این اعمالشان که ما را در دام روسها انداخته تا سالهای سال تمام هستی ما را به تاراج ببرند و از طرفی برادران چینی؟؟!! را بر سرنوشت ما حاکم کنند آه از نهادم بر میخیزد. اینها هنوز هم نفهمیده اند که با ایران و مردم ایران چه کردند و از آن طرف هم مجبور شدند با تبانی با حکومت ریگان گروگانهای آمریکائی را آزاد کنند اینها در حفیفت مردم ایران را گروگان حکومت ایران و قدرتهای بزرگ کردند. جنگ خانمان سوزی که اتفاق افتاد عمده اش به خاظر همین حرکت سخیف بود و هنوز هم کودکانه از این کارشان دفاع میکنند. اینها با این بزرگانشان مانند موسوی خوئینیها و دگر روسایشان هم در گوشه ای نشسته و گاهی حرفی میزنند که نه نتیجه ای دارد و نه چیزی را تغییر میدهد. اینها مسئول خون تعداد زیادی از انسانهائی هستند که بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی به زمین ریخته شد. آقایان بنشینید و فکر کنید که علاوه بر اینکه مملکت را به باد دادید ما را دو باره به دامن اجنبی ولی اینبار روسیه و چین انداختید که در وقت لازم و برای همکاری با فدرتهای دیگر برای منافعشان ما را تحریم کرده و پولهای ما را بلوکه کرده و جنس بنجل به ما میفروشند و پشیزی هم برای استقلال و امنیت ما ارزش قائل نیستند. نگوئید که حالا مستقل هستیم که آدم از این گفته حالت تهوع پیدا میکند. پاینده ایران و با آرزوی رهائی مردم از چنگال این سیستم ضد انسان.
درود بر شما دوست گرامي و ساير عزيزان؛ كاملا حق با شماست. چند وقت پيش در جواب مقاله نداي سبز ازادي در باره مهندس بازرگان مطلبي نوشت بودم كه أيشان در حق مردم خيانت كردند، به جاي انكه در برابر يورش به سفارت امريكا فورا استعفاي خود را تسليم كرد، مي خواست اين موضع گيري را در مقابل ان رفراندم استبدادي و اصل و اصولي إز قانون اساسي مي گرفت. مي دانيد دوست گرامي جوابشان به نظر من چه بود؟ كه نظر شما غير قانوني و غير قابل قبول است و قابل انعكاس نيست. نمي دانم اين اقاياني كه هنوز به قدرت نرسيده اند إز كدام قانون نانوشته صحبت مي كنند كه ما نمي دانيم؟ البته در چند مورد اين جوابشان براي نظرهاي من بود. حال أمدم و در جواب مقالاتشان فقط تاييد كردم و احسن گفتم عجب بود كه تيغ سانسور گرفتار نشد، اينها گرگ در لباس ميشند، وقتي شيخ كروبي و موسوي تبريزي و صانعي و رفسنجاني و موسوي اردبيلي و تازگيها ناطق نوري و إز همه خنده دار تر هادي غفاري سركرده برادان چماقدار حزب الهي دم از ازاديخواهي ميزنند، واقعا بايد گفت اب سر بالا مي رود، موفق باشيد