برای مریم میرزاخانی
(برنده ی جایزه ی معادل نوبل ریاضی)
بانوی خوب، سپاس که دست کشورت را گرفتی و بر چهره ی اندوهبارش لبخند نشاندی و غبار از جمال مبارکش روفتی. در این سالهای انقلاب اسلامی، هر چه بر ایران رفته، جز خسارت و بی آبرویی و خروج نخبگان نبوده عمدتاً. تو اما با خرد و هوش سرشارت خوش درخشیدی برای سرزمینت ایران و البته برای خودت. و ایران، چه به مردان و بانوانی چون تو محتاج است این روزها.
امروز دیدم روزنامه ی شرق تصویری از تو منتشر کرده بود و بی حجابی ات را در سیاهیِ پس زمینه، گم کرده بود از ترس. بله بانوی خوب، این است درد جامعه ی ما. که جماعتی از آیت الله های ما از تماشای بلندای علم تو هیچ حسی در وجودشان نمی جنبد اما موهای ساده و سادگی تو همه ی احساس شان را به تکاپو در می اندازد. نازنین، به تو غرور می ورزیم و قدرت را می دانیم. دست ایران را در هرکجا بگیر که این روزها از درخشش عزیزانی چون تو در پوست نمی گنجد از خوشحالی.
محمد نوری زاد
بیست و سوم مرداد نود و سه – تهران
اگر خدای نکرده در سقوط اتوبوس به دره خانم میرزاخانی هم از بین رفته بود ما امروز یکی از بالاترین نخبه های ریاضی را نداشتیم
و باز همان طور که یکی از دوستان گفته است اگر ایشان در محیط علمی مناسب قرار نمی گرفت استعدادش اینچنین شکوفا نمی گشت
گرچه باید قدر دان دبیران و استادانی که استعداد ایشان را در ضمینه ریاضی شناسایی کردند نیز بود
ما باید دریابیم که بزرگترین سرمایه که از نفت و گاز نیز با ارزش تر است استعداد انسانهاست که اگر این شکوفا نشود دیگر سرمایه ها را نیز بباد خواهیم داد چنان که تا بحال بباد داده ایم
امید که این عزیزان نیم نگاهی نیز به ایران داشته باشند که کم نیستند افراد مستعدی در ایران که اگر محیط علمی مناسبی با کمک و مساعدت این عزیزان فراهم شود استعداد انها نیز شکوفا شود
و این شکوفایی باعث رشد و شکوفایی هر چه بیشتر ایران عزیز شود
از این بانوی بزرگوار ، پدر و مادرش سپاسگذاریم
ولی مطئن باشید اگر از ایران نمی رفت ، مانند بقیه استعداد های خفه شده داخل کشور می شد !
بدلیل اینکه :
در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک، بزرگ شد، در آن سرزمین آفتاب در حال غروب است
با همه تشویقها و تعاریفی که واقعا این بانو شایسته آنست جادارد همه ملت ایران تشکر را خود از مادر و پدر ایشان که بدون تردید در نشان دادن راه ترقی واقعی این بانو سهم اول را داشته اند تقدیم نماید و همینطور از کسانی که در شکوفائی علمی این بانوی نابغه دستی داشته اند. داشتم به فیلمی در مورد پروفسور میرزاخانی که در استانفورد میرفت که روی نیمکت بنشیند نگاه میکردم که چفدر این انسان ساده و متواضع است. ما به ایشان افتخار میکنیم و خود را ازدو جهت مدیون ایشان میدانیم یکی اینکه ایشان برای ایران و ایرانی اعتبار خرید و دوم اینکه انگیزه یادگیری بیشتر و بیشتر را در جوانان ایرانی و حتی بنده که در دهه پنجاه عمر هستم ایجاد نمودند. افسوس که ایشان و امثال ایشان ناچار به ترک وطن شده و از خدمتگذاری به وطنمان محرومند.شاید میشد که گره ای کوچک از کار ملک به دست ایشان و در درجه آخر به دست آوارگانی امثال بنده گشوده میشد. افسوس که این امکان از هزاران ایرانی گرفته شده است. به خانم پروفسور میرزاخانی درود میفرستم و در مقابل ایشان با افتخار سر تعظیم فرود میاورم و گرامی میدارم یاد نخبه های دانشگاه شریف و تهران را که در حادثه رانندگی جان عزیزشان را از دست داده و همه ملت ایران را در سوگ نشاندند.
ببخشید منظورم دهه پنجم بود با عرض پوزش مجدد
نظر دهندگان محترم
1 – جناب نوری زاد ممکن است از وضعیت و سر نوشت امروز بقیه مسافران ( نخبگان ایران آخوند زده) آن اتوبوس سر نگون شده (میگویند به دستور شخص مجتبی خامنه ای بوده است) که مریم خانم نیز یکی از مسافران جان بدر بوده میباشد مطالبی را بنویسید.
2 – حسن فریدون (روحانی) به مریم خانم تبریک میگوید ولی میداند که بقیه مسافران آن اتوبوس و سایر جوانان و نخبگان کشور در نظر اقای علی خامنه ای و حلقه اطرافش مزاحمان سلطنت سلطان میباشند. ولی چون اقای حسن فریدون (روحانی) هم آخوند است و هم وامدار سلطنت فقط در فکر حفظ تاج و تخت سلطان است.
به امید روزی که عقل و خرد بر جهل و خرافات دینی و مذهبی در اکثر ما ایرانیها چیره و غالب شود و یک سیستم سکولار (جدائی دین از دولت) و دموکرات که میتواند شروع پیشرفت و دموکراسی در ایران باشد بر پا کنیم.
مهدی
وخدا نخواست که عفریت جمهوری اسلامی اورا همچو دوستانش در اتوبوس نخبگان که جمهوری اسلامی برنامه ریخت که بکشد برود پس او ماند تا خاری برچشم سربازان بدنام جمهوری اسلامی باشد ونورچشم مردمی بی ریا وساده دل ایران شاید او همان فرزند ی باشد که جهان وایران منتظر او بود تا به او افتخار کند
مصاحبه ای از پروفسور موسیوند سازنده کوچکترین قلب مصنوعی جهان از یکی از شبکه های خودمان تماشا میکردم از راز موفقیت این عزیز ! اتفاقا یکی از سوالات مجری این بود که اگر ایران میموندید باز به این موفقیت دست پیدا میکردید ! ایشان فرمودند امتیازی که در کشورهایی مثل امریکا و کانادا برای محققان قایل میشوند این است که تمام امکانات ممکنه در سر راه تحقیقات را برایش فراهم میکنند ! و هیچ مانعی سر راه محقق باقی نمیمونه ! ایران این امکان را ندارد ! حالا دوستانی که میگویند این بانو اشتباه کرد که ایران را ترک کرد بایستی بدانند که اگر ایشان در ایران باقی می ماندند چنین تحقیقاتی برایش امکان پذیر نبود ! و اساسا برای ایشان تره هم خورد نمیکردند ! چه برسد به اینکه دستش را بزارند در دست فلان فیزیکدان خارجی و امکان کلی سفر خارجی برایش فراهم کنند که با هرکس دلش میخواهد تشریک مساعی نماید و به این نتیجه برسد !
به نظر من خانم مريم ميرزاخاني اشتباه كرده كه از كشور مهاجرت كرده است . بهتر بود در كشور خودش مي ماند و در يك جايي مانند زندان اوين تحقيقات و مطالعات خودش را پيگيري مي كرد . در اين صورت مي توانست براي خودش و خانواده اش و براي مسؤولين زندان اوين افتخارات بيشتري را رقم بزند .
اصولا زندان اوين براي پيشرفت نابغه ها و نخبه ها محيط بسيار مناسبي است .
ريشه ها ١٥٥ ( دنباله كامنت زير با همين عنوان )
در فرهنگ دينى اصل حقيقت همان خداى متعالى است كه زمانى از طريق وحى با پيامبرى سخن گفته و سخنانش مكتوب گشته و به واسطه اين سخنان مؤمنان رهنمود هايي در دست دارند كه هم از چگونگى خلق و پيدايش و آغاز و انجام جهان خبر مى دهد و هم قوانينى براى زندگى و همزيستى در اين جهان را در بر دارند .حقيقت دينى همواره از پيش تعيين شده است ؛إن هم نه از سرچشمه انديشه انسانى بلكه از جايي وراى زمان و مكان ،از جايي فراتر از رود جارى انديشه هاى انسانى ، از ساحتى فراسوى تاريخ و امواج تغييراتى كه انسان ها پديد آورده اند و پديد مى إورند و خواهند إورد .ممكن است كه حكما تلاش كنند با براهين منطقى وجود چنين خدايي را در نوشته و روى كاغذ اثبات كنند و بنا به قانون عليت به يك هستى بايسته يا وجود واجبى برسند كه آن را با خداى دينى برابر گيرند ،حتى ممكن است چون ابن سينا و اسپينوزا با اثبات صفات اين موجود متعالى -از جمله اراده مندى ،قدرت ،حيات ،علم بر كليات و جزئيات و مانند اين ها – اين خدا را از حقيقت فلسفى متمايز كنند ،اما بى آنكه به حقيقت اين خدا نفيا و اثباتا دخالت كنيم ،مى توانيم خطاب به آن حكيم بگوييم كه خداى دين نتيجه سلسله براهين نيست .سلسله براهين همچنين مى تواند اين خدا را نفى كند .كانت كه خود فيلسوفى خداباور بود در كتاب نقد عقل محض استدلال مى كند كه شناخت عقلى تنها مى تواند بر آن چيزهايي يقين پيدا كند كه منشأ تجربى دارند .كانت توضيح داده است كه مكانيزم حس و فهم چنان است كه ذاتا و ابدا به آنچه وراى زمان و مكان و مقولات فاهمه است دسترس ندارد .در همين كتاب دوران ساز تاريخ فلسفه كانت جدولى دارد به نام آنتى نومى ها يا جدلى الطرفين ها . بنا به اين جدول عقل مى تواند خدا را اثبات و سپس نفى كند .همچنين است جبر و اختيار ،حدوث و قدم عالم . در بزرگى و اعتبار كانت ترديدى نيست .در اينجا نيز به راستى بازگفت رشته استدلال هاى محكم كانت مقدور نيست .كانت به شيوه ازغدى در تلوزيون مردم فريب ضرغامى داد سخن نداده است بلكه در عرصه نزاع قوى ترين نيروهاى فكرى تز خود را به ميدان فرستاده است .رد كردن سخن او بهتر است در عرصه همين نيروها مثلا در سايت هاى كانت شناس ها مطرح شود و من نيز از كانت دفاع نمى كنم و مى دانم كه ايدئاليست هاى پس از او يعنى فيشته ،شلينگ و هگل ،او را نقد كرده اند و در پى آن انديشمندان ديگرى كه نوكانتى ناميده مى شوند دگر بار از كانت دفاع كرده اند .كانت چه حرف دورانسازى زده است .اين حرف :
نيابد بدو نيز انديشه راه
كه او بر تر از نام و از جايگاه
سخن هرچه زين گوهران بگذرد
نيابد بدو راه جان و خرد
اما ناگفته نماند كه كانت بيش از هشتصد صفحه در اثبات حدود شناخت استدلال كرده است .كانت به همه فيلسوفان پيش از خود ،اعم از خردگرا و تجربه گرا ،اعلام مى كند كه شما تا كنون تلاش كرده ايد تا چيز هايي چون خدا ،فرشتگان ،ذات اشياء يا شئي فى نفسه (Ding an sich) را بشناسيد .اكنون وقت آن است كه خود شناخت را بشناسيم .با كانت شناخت شناسى (epistemology) وارد فلسفه مى شود .نتيجه اينكه :تو تنها چيزى را مى توانى شناخت كه ابتدا تصوير يا فنومنى از آن در ذهن افتد .مابقى چيزها به ساحت نومنال ناشناختنى ها تعلق دارند .خدا ،ذات اشياء ،ذات نفس من حيث كلى ،ذات جهان من حيث كلى ،….اين ها ناشناختنى اند على الاطلاق . اين منطقه نومنال است كه در قرون وسطى ميدانى بوده براى جولان كلاه بردارها ،شيادان ،مردم فريبان ،حاكمان دين پناه ، خيال بالان ،متوهمان ،روان پريشان ،نيازمندان به عصاى زير بغل ،تسلى جويان ،دين فروشان و شايد هم قديسان . بنابراين از ديد منطق كانت نه فقط ابن سينا و توماس اكويناس بل همچنين دكارت و اسپينوزا هم خدا را به يك نتيجه منطقى ابطال پذير فروكاسته اند .خداى دين از براى مؤمن يك قدرت است .كانت مى گويد شناخت را محدود كردم تا جا براى ايمان باز كنم .اين شاه ابر قدرتمند انسانوارى كه حقيقت دينى اش ناميديم موضوع ايمان يك قوم است كه از او مى ترسند ،به او اميد مى بندند ،در برابرش دعا و نيايش و گريه و زارى مى كنند ،از او در سختى ها يارى مى جويند ،برايش قربانى مى دهند ،در برابر منكرش خشم مى گيرند و نفرت مى ورزند ،براى او چه بسا همنوع بيگناه خود را بكشند و شكنجه كنند ، به نامش خون مى ريزند و همزمان انفاق مى كنند و با همه اين ها او را نمى شناسند .رابطه با او رابطه عجيبى است كه نتيجه هر چه باشد نتيجه برهان بو على نيست .اين رابطه هرجا كه حكومت و قدرت سياسى خود را نماينده آن جلوه داده است ،بدون حتى يك استثنا به رابطه اى خونبار و به شدت مستبدانه كشيده شده است .روي آورد انديشمندان مدرن به فلسفه و ادبيات يونان باستان به آهنگ روگردانى از
وحشت خونبار حكومت هايي بود كه زندگى دنيوى و انسانى و مقتضيات زمانمند آن را تابع ايمان و شور نامعقول آن قرار دادند
روحانیت به کمتر از نابودی ایران رضایت نمیدهد. ۳۵ سال پیش بزرگان این موضوع رو به دفعات گفتند. حتا آدمی مثل مصباح یزدی که از خودشان هست هم به این موضوع اشاره کرده که اگر انقلاب نمیکردیم پیشرفت تر بودیم. این به ظاهر انقلاب حتا دین مردم رو هم از بین برد. قصد ندارم بگم شاه خیلی ماه بود با اون هم یه دیکتاتور بود ولی تفاوت این هست که شاه به اسم اسلام و دین جنایت نمیکرد. جنایاتی که امروز حکومت ملایان انجام میده به اسم دین در تاریخ ایران بی سابقست. امروز ما در ایران جمهوری اسلامی ایران نداریم بلکه جمهوری استکباری ایران داریم.
من تخصص این کارو ندارم ولی کاش یه کتابی نوشته بشه از خسارتی که روحانیت و ملایان به ایران و ایرانی زدند:
۱- امروز به استند گزارش همین مجلس فرمایشی سن روسپیگری به زیر ۱۳ سال رسیده.
۲- وضعیت مسکن و اشتغال که از نیاز اولیه مردم هست در این حکومت آخوندی به سطح افتضاح و فاجعه رسیده.
۳- نامنی مرزها به دلیل دخالت همین ملایان در کشورهای دیگه.
۴- فرار نخبگان از کشور یا خانه نشین کردن اونا. آیا میدونید ۳۷۰۰ هیئت علمی غیر قانونی یعنی چی. این فاجعه کمتر از اختلاس بزرگ نیست.
و و و
من یه سوال دارم این چیزی که ما داریم تو ایران انجام میدیم اسمش زندگی هست یا بردگی اگر بردگی میکنیم چجوری باید از این بردگی رها بشیم؟
با درودی از اعماق دل بر بانوی بزرگوار و مظهر بی آلایشی و بلوغ و نبوغ یک آذرمیدختی دیگر و معاصر خانم مریم امیرخانی و جناب نوریزاد و یاران وفادارشان.
من این کامنت را در یکی از نوشته های اخیر نوریزاد ارجمند پست کردم ولی دیدم با این نوشتار بیشتر در ارتباط بوده و لذا با کسب اجازه از حضار دوباره رونویسی میکنم
مابین سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۷ که ایران بزرگ از یک رشد اقتصادی ۱۳.۵درصدی بر خوردار بود نیرونی انسانی بومی برای رفع احتیاجات کافی نبود و ایران از کشورهای دیگر به ویژه از کره جنوبی فیلیپین بنگلادش هندوستان و پاکستان نیروی انسانی وارد میکرد و این گروه در رشته های مختلف از پزشکی گرفته تا مهندس سدسازی و خدمتکاری منزل ورانندگی کامیون های سنگین خدمت میکردند
در یکی از روزهای تابستان ۱۳۵۶در یک رستوران بین راه تهران و اسپهان با یکی از این راننده های کره ای گفتگو میکردم. ایشان در میان صحبت هاشون فرمودند«من آرزو میکنم که کره (جنوبی) هم یک روز مثل ایران بشود»
در عجبم که تاریخ ایرانیان ۹۸ درصدی سال ۱۳۵۷ و اوائل ۵۸ را چگونه توصیف خواهد کرد
ريشه ها ١٥٥(قسمت١٥٤ذيل پست قبلى )
تاكنون درباره هيچ كلمه اى چندان دروغ نگفته اند كه درباره حقيقت . فيلسوفان يا به قول شهرستانى اهل اهواء و نحل در باب آنچه حقيقت مى نامندش اختلافات هاى بسيارى دارند .حقيقت فلسفى نيز همچون حقيقت دينى آن چيزى است كه خاستگاه جهان هستى اش دانسته اند .فيلسوفان پيش از سقراط اكثرا اين خاستگاه نخستين را چيزى طبيعى چون آب يا آتش يا هوا يا اتم يا توده بى شكل مادى مىدانستند .انكساگوراس نخستين كسى بود كه خاستگاه جهان را از جنس فكر و شعور دانست و نام آن را نوس نهاد .از همين رو ايدئاليس آلمانى ،هگل ،در پيشگفتار دانش منطق خود بر اين. فيلسوف باستانى آفرين مى گويد . اما هنوز زود است تا در اين سلسله انديشه نگارى ها از هگل سخن گوييم .به اقتضاى مضمونى كه در اين قسمت پيش رو داريم به اشاره اى كوتاه به هگل بسنده مى كنيم . هگل فيلسوف رونگرى است .روشنگرى بر خلاف زبانزد بسيارى از فلسفه خوانان ما صرفا در خردگرايي چكيده نمى شود .فيلسوفان مشاء و ارسطو گرايان قرون وسطى نيز خرد گرا بودند ،اما مدرن نبودند و در شمار فيلسوفان روشنگرى نيز قرارشان نمى دهند .عقل در نظر آنها قوه اى ذاتى بود كه در كل منطق ارسطويي با رابطه قياسى گزاره ها كاربردش را تعيين مى كرد .در متافيزيك و حتى فيزيك يا طبيعيات اين فيلسوفان بيش تر با برهان قياسى سر و كار داشتند و نه با تجربه .ابن سينا براى رازى صلاحيت ورود به فلسفه قائل نبود .رازى از پيشگامان علوم تجربى در تاريخ جهان است .اگر اين دانشمند ايرانى را پدر علم تجربى بناميم سخنى به گزاف نرانده ايم .وى از نخستين خردورزانى بود كه آزمون تجربى را نيز ناهمساز با خرد نمى دانست .روشنگران خردگرا بودند اما نه به اين معنا تنها برهان عقلى را رهنمود شناخت قرار دهند .مسئله آنها همساز كردن فلسفه و علم بود . فلسفه اى كه در قرون وسطى به كنيز الهيلت معروف بود ،در سده هيجده ميلادى به خدمت علم در آمد و علم نيز آزمايش تجربى را وارد پروژه پيشرفت كرد .فلسفه روشنگرى به خدمت اين پروژه در آمد .پيش رفت يا progress عبارت است از حركتى رو به پيش در خدمت افزايش قدرت انسان بر طبيعت و به سازى شرايط زندگى دنيوى با غلبه بر بيمارى و رنج و ناتوانايي هاى انسان . اين چرخش خردورزى از الهيات به آزمون عملى و تجربى روح پروژه پيشرفت بود .در قديم حتى در يونان باستان فيلسوف خردگرا گاه آنچه را به چشم مى ديد قبول نمى كرد ، چون خردش آن را قبول نمى كرد .زنون مى گفت تير رها شده از كمان هرگز به هدف نمى رسد ،چرا كه نخست بايد نصف مسافت و سپس نصف نصف مسافت و سپس تر نصف نصف نصف سافت و به همين ترتيب بى نهايت نصف را طى كند و براى رسيدن تير به هدف مسافت بايد محدود و كرانمند باشد و حال آنكه بى نهايت نامحدود و بيكران است .باز به همين دليل آشيل در مسابقه دو با يك لاك پشت كه در خط آغاز كمى از از او جلوتر است هرگز به لاك پشت نخواهد رسيد .اين ها به معماهاى زنون معروفند .پس بخشى از عقل گرايي صرف در خود يونان باستان نيز ريشه داشت و حتى در عصر جديد نيز در متون دكارت و اسپينوزا و لايب نيتس ديده مى شود ،اما همين قدر اشاره كنم كه دكارت از اين عقل رياضى گون چون ابزارى در خدمت علم بهره مى گيرد و كتابخانه اصلى خود را ميز تشريح و كالبد شكافى مى داند .در يونان باستان نيز زنون تنها فيلسوف موجود نبوده است . پيش از آنكه افلاتون و ارسطو در يونان باستان و كمابيش در تاريخ انديشه غرب سلاطين بى رقيب فلسفه گردند ،كثرتى از فيلسوفان وجود داشتند با كثرتى از حقيقت ها .هيچ يك از اين حقيقت ها نيز چندان مقدس نبودند كه اساس يك دين عمومى گردند و ديگر حقيقت ها را به عنوان اشموغ و دروغ سركوب و خود را به عنوان تنها فرقه راستين بر ديگر فرقه ها غالب و حاكم كنند يا آهنگ چنين غلبه و حكومتى داشته باشند .فيلسوفان يونان ممكن است به نام حقيقت دروغ گفته باشند ،اما در پيشروند تبادل فكرى خودشان دروغ همديگر را فاش مى ساختند .حتى بهتر است در اينجا به جاى لفظ مجرمانه دروغ بگوييم :اشتباه .فيلسوفى ادعا مى كرد كه حقيقت جهان حركت و شدن است و فيلسوف بعدى نظريه او را رد مى كرد و حقيقت جهان را ثبات و هستى مى خواند . اختلافات مبنايي بود و حال آنكه فرقه هاى مذهبى همه در بند مبنا هاى واحد و از پيش تعيين شده اى به نام كتاب مقدس يا سخنان قديسانند .فرقه هاى مذهبى يا ملل به گرد مركزى مشترك مى چرخند .مكتب هاى فلسفى در مسيرى رو به به پيش حركت مى كنند به طورى كه فيلسوف بعدى فيلسوف قبلى را رد يا اصلاح مى كند .از همين رو پروژه پيشرفت روشنگرى از ملل قرون وسطايي رو مى گرداند و به نحل يونانى رومى كند .چرا كه اولى سير دورانى دارد و دومى سير خطى رو به به پيش .اولى به درد پروژه پيشرفت نمى خورد و دومى اصلا پروژه پيشرفت را دو هزاره و نيم پيش كليد زده است اما هزار سال حاكميت بلامنازع دين آن را معطل و ساكن و سركوب در عصرى ظلمانى و خفقان آلود كرده است .فلسفه هگل تاريخ فلسفى پيشرفت است و حقيقت هگل كل همين اثبات ها و نفى ها و رفع هايي است كه كل فرهنگ و تمدن بشرى از يك سو در فلسفه ها و دين ها و هنرها و از سوى ديگر در آثار عينى و تجربى چون بناها و معابد و نظام هاى سياسى و حقوقى و جنگ ها پديد آورده است .آنچه را كه من در اينجا به همين مفتى چكيده مى كنم ،هگل در يكى از پربار ترين و سترگ تر ين فراورده هاى فكرى تاكنونى بشر در هزاران صفحه و از زواياى مختلف گرد إورده است . او در پيشگفتار منطق بر إنكساگوراس آفرين مى گويد ،چرا كه اگر بناست كه در كار جهان طبيعى و انسانى طرحى باشد ،و همه پديده هاى درونى و برونى و فردى و جمعى جايي در پيوستار اين طرح داشته باشند پس اين طرح خودش شعورى دارد كه همه شعور هاى بشرى در آن مشاركت دارند و تنها در پايان است كه كل آن كامل مى گردد .حقيقت به روايت هگل همين كل است كه همه حقيقت هاى ديگر در بار آمدن آن در طول تاريخ سهم داشته اند و منطق ارسطو تنها يكى از مراحل بار آمدن آن است .منطق رشد و پيشرفت به سوى كل شدن منطقى ديگر است كه عجالتا وارد آن نمى شويم و به اين اشاره بسنده مى كنيم كه حقيقت يونانى و هگلى كلى است كه فيلسوف بر خود مى داند كه رابطه آن را با واقعياتى معين و جزيي و فرارى كه انسان ها با آن درگيرند روشن كند .به زبان ساده تر تلاش فلسفه مدرن آن است كه امكانات دروغ گفتن را از مفهوم حقيقت سلب كند .حقيقت به عنوان عنصر آغازين هستى از آنجا كه ارتباطش را با كيهان نگسسته است كم تر مى توان به دروغگويان قدرت طلب و متوهمان ساده انديش ميدان دهد تا يهوه اى كه آن قدر دور ،دسترس ناپذير ،پنهان ،و بى ربط با واقعيات جهان مى نمايد كه هر كس مى تواند به نامش خيال بافد ، دروغ بگويد ،جنايت كند ،و توده هاى ترس خورده را فريب دهد .حتى اساطير يونان و روم و به ويژه ايران باستان پيوند نزديكى با زندگى و طبيعت دارند و واقعيات و نيازهاى زمينى را نمادينه مى كنند .حقيقت يك مفهوم كلى است و امر كلى هر اندازه كه از واقعيت هاى تجربى زندگى مجرد تر ،جدا تر ،دوردست تر ،مستقل تر ،مستبدتر ،دسترس ناپذير تر و ناشناختنى تر باشد ، مجال دروغ پردازى و فرقه بازى بيش ترى فراهم مى آورد .اكنون بايد ببينيم كه انديشه هاى قلم بدستان قرون وسطايي ما تا چه حد به اين مسائل توجه داشته اند
اصلاحيه
ايدئاليس………….ايدئاليست.
فيلسوف رونگرى ……….فيلسوف روشنگرى
اما نه به اين معنا ……………اما نه به اين معنا كه
با پوزش
سلام به دانشمند جوان کشورمان و از ان بالاتر سلام به همه مردم دنیا و یک پله بالاتر سلام به همه ی زنان جهان و ایران و البته سلامی خیلی خاص و خصوصی به همسر و دختر گل این بانوی محترم.البته میدانم باورش سخت است و از ان سخت تر این که در تمام عمرم و با 43 سال رانندگی حتا یک پیچ و مهره ای را باز نکرده ام و هر جا ماشین خراب شده است خیلی راحت و اسوده از ماشین پیاده و انرا خاموش نموده ام و اما این خاموش کردن ها که بیش از 40 بار در سرتاسر ایران,از جمله دوره موشک باران و خارج از شهر ها بوده است هر کدام داستانی و اگر خود خواهی نباشد معجز ه ای در خود مستتر داشته است و چون برای خودم هم دانسته نیست که چرا و چگونه بوده است,لازم نمیبینم برایتان بنگارم,مقدمه بالا را نوشتم که در جریان باشید که بقیه نوشته ام وهم انگیز و غیر قابل باور برایتان نباشد.در سنی هستم که هر لحظه منتظر پایانم,به دلایلی که خیلی ها انرا به عینه دیده و یا شنیده اید که قابل بازگویی نیست و نخواهد بود که ثمره و فرجامش همین گران سنگ دانشمند ایرانیست که نوستالژی گرانی را به خود و خانواده و ایران و…به بار گذاشته و و میگذارد.بنده حدود بیش از 5 اختراع دارم و اولین سوال برای شما این خواهد بود؟کسی که تو عمرش دست به اچار نبرده و فرق دوغ و دوشاب را نمی داند؛سخن از اختراع میگوید؛که اگر بنویسم به همان خدایی که همه به ان باور داریم ممکن است به بلاهت و سفاهتم بخندید,ایرادی ندارد,دیگر نه الکی دارم؟نه اردی و نه به اینده ای که هنوز کسی خبری از ان ندارد.یکبار به صورت ضمنی این نوشته به انشای دیگری قلمی گردید و عنوان این که:روزی این اختراعات را فاش خواهم کرد که ….در اگاهی و ازادی باشد که هنوز خبری نه از اگاهی و نه از ازادی..شده است فقط تا دلتان بخواهد وفور تحمیق,استحمار, استثمار,کاپیتولاسون/انهم در خود ایران/جهل,تزویر,هنرپیشگی,هزار رویی,حسادت,حماقت,جهل,نادانی,دروغ,دغل,پستان…,جور,جفا و هر چی که همه ی بدان جهان دارند را ما به تنهایی داریم تنها علاجش این است که انرا کارد اجین کنیم و شروع ان با انداختن خطی با قداره است که بر صورت این دیو و ددان و بی همه کسان بیندازیم.اولین اختراعم دستگاهی میباشد که اگر به تولید برسد به حتم و یقین یکی از امراض مهلک را که از نوزاد تا 120 ساله را شامل میشود را تا 95 در 100 هم پیشگیری و هم درمان میکند.با هر کسی که دستی در این کارها دارد به شگردهایی پرس و جو کرده ام و جواب؟که میدزدند و میخورند و میبرند و…این اختراع را در این مدت به چندین نفر ارایه و از ان استفاده نموده اندو امتحان خود را پس داده است بدون این که بدانند این درمان درد خیلی از مردمانیست که در ایران مبتلای به ان هستند و تا انجا پیشرفتم که خود را به همان مریضی گرفتارنمودم.چون انقدر این درمان و این دستگاه ساختش اسان است که بعد از فاش به تعداد نفوس؛مخترع پیدا میکند.نا گفته نماند که هیچ نامی و نشانی برای خود نمیخواهم چه مادی و چه معنوی,حاصل انرا گذاشته ام که اگر به حاصل اید به الفبایی ها بیفزایم,مانده و درمانده ام؟اگر پیشن نهادی باشد که به مراد برسم,نه برای خود,فقط برای مردم ایران و جهان,ادرس خود را برای جناب نوریزاد مینویسم که دانسته باشید که هنوز به شیادی نرسیده ام. نا گفته نماند بقیه این وجیزه در عمل خودی نشان نداده اند چون نیاز به کمک,توضیح,تبیین و..دارد که از حقیر ساقط است.
ضمن تبریک به بانو مریم میرزاخانی – یادی هم از نخبه گرامی امید کوکبی که در زندان بسر میبرد کنیم.
http://www.theguardian.com/science/2014/aug/13/interview-maryam-mirzakhani-fields-medal-winner-mathematician
این ضعیفه بدون حجاب در بلاد کفر مشغول چه کاری است از همه مسلمانا غیور در سراسر جهان خواسته می شود او را گرفته و به مملکت آباد و آزاد اسلامی برگردانده تا در اسرع وقت به حباله نکاح در آید و به نیت پنج تن 5بچه به نیت امام هشتم 8بچه وبه نیت دوازده امام 12 بچه وبه نیت چهارده معصوم 14بچه و به نیت اصحاب آقا امام 313 بچه تولید کند اگر توانست به نیت 124000 پیامبر دیگر چه بهتر والسلام علی هر که مثل ماست و لعنت الله علی هر کی غیر ماست.
درود بر بانوی افتخار افرین ایران امیدوارم خبر های خوشال کننده تری در راه باشد به امید انروز
با درودي ديگر بر شما عزيزان، جناب نوريزاد و تيم سايتشان، دوستان إز فرط عصبانيت انسان به خنده مي افتد إز اين همه بلاهت، بهترين نخبه هاي كشورمان ( مرد و زن ) إز كشور مي گريزند و چند كشور ارزش واقعي اين نخبگان را مي شناسند و انها را زير چتر خود مي نهند، فرار مغزها پديده اي إز أبعاد منفي ديكتاتوريست، زمان پهلوي هم دامن اين كشور را گرفته بود، اما در اين ٣٥ سال به اوج رسيد، دوستان جالب است نخبگان كشور بايد بگريزند و در محلي ديگر سكني گزينند، اما حكومت كذابان هزاران گرسنه و تنبل را إز كشورهاي افريقايي و أسيايي به نام طلاب خارجي در مدارس و حوزههاي به ظاهر علميه جمع اوري كند، يا يك عده ابله را با نام بورسيه به كشورهاي ديگر بفرستد، به همين سه هزار تاي احمدي نژاد ختم نمي شود، إز اول بوده و خواهد بود، نام چند نماينده مجلس كه فرزندانشان در ليست اين سه هزار نفرند، بر شوري اين أش مي افزايد، جالب است كه چند نفرشان مخالف احمدي نژاد بودند و زير علم روحاني و رفسنجاني سينه مي كوبند.
خسارات معنوی فرار مغز ها را نمی توان محاسبه کرد لیکن:
بر اساس برآورد صندوق بین المللی پول، ایران، به دلیل مهاجرت نخبگان، سالانه حدود ۱۵۰ هزار میلیارد تومان متضرر میشود. برای درک بزرگی این رقم بهتر است بدانیم که رقم کل بودجه کشور در سال ۱۳۹۳ برابر با ۷۸۳ هزار میلیارد تومان بوده است. یعنی خسارت خروج نخبگان برابراست با یک پنجم بودجه کل کشور
http://www.bbc.co.uk/persian/science/2014/08/140814_maryam_mirzakhani_math.shtml
رییس جمهور در پیام تبریکش به مریم میرزا خانی گفت:
آری باید که شایستگان بر صدر نشینند و قدر ببینند….
منظورشون این بود که آخوند ها به زودی دست از قدرت بر خواهند داشت و شایستگان بر کشور حکومت خواهند کرد؟
با سلام خدمت جناب پوریا
چرا گفتی مرد دانا؟
خب بگو زن دانا چی میشه؟
سعدی هم راضی هست این واژه رو عوض کنی.
باسلام وارادت…درصورتیکه درجریان بحث شیرین انتخابات ریاست جمهوری بوده باشید !..همیشه استدلال میشود:وقتی درقانون اساسی ما عنوان میشود رییس جمهور ازرجال…..باید باشد الزاما معنی رجل مرد نیست والی آخر…….من هم بااین سواد کم فکر میکنم سعدی علیه الرحمه 800سال پیش میخواسته بگوید ایهاالناس یک انسان دانشمند رابه این سادگی بدست نیاورده ایم!…حال چه مرد چه زن….واز طرفی به جای حرف عمل مهم است…چیزی که سردمداران جاهل این مرز وبوم اصلا وابدا به آن فکر نمی کنندودیگران درعوض هم قدر نخبگان رامیدانند وهم بجای شعار های توخالی عمل میکنند.
این بانوی محترم و افتخار ملی امروز احساس ایرانی بودن را براین زنده کردن ایرانی بودنی که 35 سال با استبداد تحجر و حقارت نعلین و عمامه از ایران چیزی جز عربدهای بی حاصل و جنگ و خون ریزی و استبداد طلبی و منبرهای تحجر و ریا و دروغ و هزار چهره گی چیزی به خود ندیده و صد البته اینها همه با استمداد از فروش منابع خدادادی کشور به ثمن بخس و وارد کردن ادامس و شکلات و برنج و روغن پالم و …….. انهم بصورت انحصاری توسط مریدان خاصه ولایت مطلقه و یا شرکتهای و بنیادها و ستادهای ریز و درشت و بی حساب و کتاب مقام ولایت مطلقه با سودهای نجومی بوده و تغییر و انتقال کشوری متمدن به دوران سیاه تحجر و بربریت و خودکامگی مشتی بازیچه سازمانهای جاسوسی غرب و شرق با چهره دین برای حفظ منافع ان قدرتها و به قعر جهنم بردن این کشور متمدن با سلطنت مقام ومطلق ولایت که حتی بوئی از تمدن و فرهنگ و دانش چند هزار ساله این کشور نمیتواند حس کند چه او زندگی و حیاتش در تمدن //// طی شده و حس بوی گل و عطر خوش تمئدن و فرهنگ عظیم این سرزمین چون سمی اورا به بیهوشی و مرگ میکشاند اری انچه تغییر نخواهد کرد این تمدن عظیم ایرانی است که توسط نخبگان و فرهیختگان و دانشمندان و اندیشمندان مطرود شده یا در بند ظلمت و سیاهی سلطنت فقیه نور عظیم خود را هررزو بیشتر ساطع میکنند
جناب آقای نوریزاد
من خود دانش آموخته دانشگاه آریامهرم یا دانشگاه شریف. دانشگاهی که تاکنون نزدیک به چهل هزار از بهترین متفکرین را به جامعه ایران و جامعه جهان هدیه داده است. جمهوری اسلامی از بدو تاسیسش با این دانشگاه بزرگترین مشکلات را داشت. کاری نکرد جز آواره کردن استادانی و دانشجویانی که بخاطر انها جهانی بما رشک میبرد. او میخواست آب رودخانه ها را سربالا براند و این نمیشد و نخواهد شد حتی اگر بجای سی و پنج سال صدسال این دانشگاه را بکوبد. هفته ای قبل سیزدهمین گرد همائی بین المللی این دانشگاهیان در شهر میلان ایتالیا برگزار شد. مراسمی که ایران و جهان را بهم پیوند میداد و در تمام دانشگاههای ایران منحصر بفرد است. این تنها دانشگاهی است که این مراسم را هر بار در گوشه ای دیگر از جهان برگزار میکند.
از روز اول این دانشگاه کانونی بود پر از نخبگان که یا بعنوان استاد از بزرگترین و بهترین دانشگاههای جهان آمده بودند یا بعنوان دانشجو در آینده بهترین استادان در بهترین دانشگاه های جهان و متخصص در معتبر ترین سازمانهای جهان شدند. جائی نیست در جهان که دانش آموختگان این دانشگاه پرچم اعتبار خود را به زمین ننشانده باشند. یکی از ایرانیان میگفت این نخبگان از سر این ملتی که هنوز در خفقان اعتقاد به مرجعیت و تقلید بسر میبرد زیاد هستند. به او جواب دادم این نخبگان اعتبار ملت ایران و وجدان فرهنگ ایران هستند که توانسته اند در سیاه ترین دوره تاریخ مدرن که گند توحش و عقب ماندگی حکومتیش دنیا را گرفته است نام ایران را در همه زبانهای خارجی در جمع مثبت نگاهدارند. و این مریم ها هستند که اعتبار زن ایرانی را در جهان پایدار نگاهداشته اند. بوسه ای از دور بر نوک انگشتان گچ آلوده این بانو از سوی ما که شاید پدر او و حتی پدر بزرگ او محسوب میشویم و پای تخته سیاه در کلاس پدر ریاضی خود دکتر انواری و دکتر مهری و دیگران همانرا یاد گرفته ایم که این مریم. اگر این مریم در ایران میبود حکومت ایران کاری جز مصلوب کردن او بجای مسیح نمیدانست که این اسلامیون به آمدنش ششصد سال پیش از محمد احساس حسادت میکنند. کاری که حکومتیان با زنان میکنند جز مصلوب کردن چه مینواند باشد.
از این دانشگاه بازهم هزاران فرزند نخبه این ملت بر خواهند آمد که آبروی ایران هستند و آبروی زنان ایران. همینانند که این دوره سیاه تاریخی را دگرگون خواهند کرد و این چیزی است که حکومتیان میدانند و بغضشان هم از همین است. برای این مریم بهترین آرزوها را دارم. همینانند که جای مردم ایران را در میان مردم دنیا باز میکنند و راه زندگی نوین را به همین مردم عقب مانده دوست داشتنی ما نشان میدهند.
سلام مریم
تصحیح میکنم: امسال هشتمین همایش انجمن این دانشگاهیان (سوتا) در میلان بود.
با درود بر تمامی دوستان
این کامنت را در مطلب قبلی آورده بودم ولی تکرار آن در اینجا مناسب تر است.
“یک زن ایرانی عالی ترین نشان ریاضی جهان را دریافت کرد”
مریم میرزاخانی ریاضیدان ایرانی – آمریکایی و استاد ریاضی دانشگاه استنفورد اولین زنی است که نشان معتبر فیلدز را دریافت می کند. نشان فیلدز را «جایزه نوبل ریاضیات» می دانند. نشان فیلدز برای قدردانی از کمک خانم میرزاخانی به درک قرینگی سطوح منحنی به وی اعطا شد.
مریم میرزاخانی در تهران زاده و بزرگ شده است. کوچکتر که بود، رویای نویسنده شدن را در سر داشت. اما در دوران دبیرستان اشتیاق به حل مسائل ریاضی اثبات قضیه های ریاضی و هندسه نظرش را عوض کرد.
دنیای ریاضیات هنگامی با نام مریم میرزاخانی آشنا شد که او در سال های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ دوبار پیاپی در المپیک بین المللی ریاضی مدال طلا را ربود. او در مسابقه سال ۱۳۷۴ نمره کامل را کسب کرد. خانم میرزاخانی در سال ۱۳۷۸ مدرک کارشناسی ریاضیات را از دانشگاه صنعتی شریف کسب کرد و سپس به دانشگاه هاروارد رفت و تحت راهنمایی استاد کرتیس مک مولن – که خود از برندگان نشان فیلد بود – دکترای ریاضی اش را گرفت.
خانم میرزاخانی سپس سال ها در زمینه های مختلف ریاضی پژوهش کرد، تا این که در سال ۱۳۸۷ به سمت استادی ریاضیات در دانشگاه استنفورد رسید. وی با همسر و دختر سه ساله اش زندگی می کند.
نشان فیلدز به ابتکار ریاضی دان کانادایی جان چارلز فیلد پاگرفت. این جایزه هر چهار سال یکبار در جریان کنگره اتحادیه جهانی ریاضیات به ریاضیدانان زیر چهل سال اعطا می شود که کار ارزندهای در زمینه ریاضیات انجام داده باشند.
درود بر مریم میرزاخانی و شرم بر سیمای جمهوری اسلامی که به دلیل بی حجابی معصومانه چنین دانشمندی از نشان دادن تصویر او معذور است. اصولا در جمهوری اسلامی فقط زنان چادری دانشمند هستند و آنها هم دانششان در ارتباط با طب الصادق و طب الرضا و اینجور اراجیف است که در دنیای علم به قول مرحوم شاملو به دو غاز کاشی هم نمی ارزد. طبیعتا ایشان افتخاری برای کشور میزبانشان آمرکای جهانخوار هستند که جزو 10 نابغه برتر آمریکای شمالی محسوب می شوند. برای جمهوری اسلامی هم مایه سرشکستگی که چنین نوابغی را به کشورهای توسعه یافته کوچ می دهند. برای نظام کودن پرور جمهوری اسلامی هرچه کودن بیشتر، بهتر. دانشمندان هم بروند بیرون که راحت باشند و جمهوری اسلامی هم مجبور نباشد نوابغش را زندانی کند یا به دلیل بد حجابی یا بی حجابی دل آیت الله های نود ساله بلرزد. آیت الله هایی که تمام تفکراتشان از پایین تنه آغاز، به پایین تنه ختم و با پایین تنه برای وصال حوریان بهشتی محشور خواهند شد. تقبل الله اعمالهم.
بردیای عزیز و گرامی
با درود
خواهشی داشتم از شما دوست محترم
به نظر من سلسله گفتار کورس به شکلی که توسط دوست گران مایه مان جمع آوری می شود نتیجه مطلوب را نمی دهد چرا که این بار نیز در پست های گوناگون و نا پیوسته انتشار می یابد. شما کار زیبایی آغاز کردید در جمع آوری گفتار دانشجوی عزیز چطور است اگر کورس موافق باشد همین کار را نیز در مورد مجموعه گفتار ایشان ( اعم از شاهنامه و نقد فرهنگ از ابتدا تا کنون ) انجام دهید. من سعی کرده ام گفتار ایشان را یکجا جمع کنم لیکن به دلایلی که من نمی دانم صفحه پرداز من جملاتی که حاوی لغات لاتین باشد را مخدوش می کند. مزیت کار شما در این است که تمامی مطلب ذیل یک لینک در فضای مجازی در دسترس علاقمندان قرار می گیرد. همین کار را نیز در مورد تاریخچه جنگ نوشته دوست مان حامی و شاهنامه جناب بی کنش باید انجام داد. فکر کنم اگر هر روز دقایقی از وقت گران بهای خود را صرف کنید گرد آوری نوشته های حامی دشوار نباشد. البته در مورد کورس مشکل آن جا است که گفتار ایشان سابقه طولانی دارد و گرد آوری مباحث گذشته وقت زیادی می طلبد.
بالای صفحه لینک ها باید نوشت: به دانشگاه آزادی نوری زاد خوش آمدید………
دوست عزیزم جناب ساسانم
راستش را بخواهید وقتم بسیار تنگ است، ولی اگر خود جناب کوروس و یا حامی متن را جمع آوری کنند با کمال میل آن را منتشر خواهم کرد. در ارتباط با نوشته های با ارزش جنگ جناب حامی نیز اگر زحمت بکشند نوشته ها را یکجا و یا بخش بخش برای من ارسال کنند من با کمال میل این کار را خواهم کرد.
سربلند و پیروز باشید
با احترام
درود بر دوست گرامیم جناب بردیای عزیز
من با کمال میل این کار را انجام خواهم داد. و بسیار خرسند خواهم شد که جنابعالی نیز در امر آگاهی بخشیِ این موضوع بسیار مهم، با این ناچیز همگام شوید.
چنانچه در نظر دارید تا از طریق ایمیلی که در وبلاگتان آمده است، این مجموعه را دریافت نمایید؛ بفرمایید تا تقدیمتان نمایم.
در ضمن چنانچه پیشنهاد دیگری دارید، مانند اینکه تعداد خطوط یا حجم فایل ها محدودیت دارند یا خیر؟ و اینکه فرمت نوشته ها چه باشند؟ و… ؛ بفرمایید تا بدان صورت عمل نمایم.
و اما در مورد نوشته های استاد گرامی، جناب کورس
و نوشتار بی کنش عزیز در باب شاهنامه:
از آنجائیکه مطالبِ این دوستان گرامیمان، آنقدر ارزش دارند تا آنرا در اختیار بستگان و دوستان دیگرم قرار دهم، لذا این ناچیز، همچنان به جمع آوری و ویرایشِ نوشته های این دو بزرگوار مبادرت میورزم.
حال اگر این عزیزان گرامی اجازت فرمایند، برای من، امکان ارسالِ این نوشته ها هم برای جنابعالی وجود دارد.
بازهم درود و سپاس،بردیای عزیز
درود بر ساسانم ،حامى ،برديا و داشجو و همه دوستان ارجمند
اجازه دست شماست .ريشه ها به من تعلق ندارد .پيشكشى است از عصاره درد ساليان نه براى قبول بى چون و چراى آن بل براى آنكه جرقه بزند به حافظه تاريخى و ناخودأگاه جمعى مان .اين بسى مايه شادمانى است كه مرد نيكخواه و فرهيخته و با وجدانى چون بردياى عزيز در سايت شريف خود مطالب را باز نشر كنند . يادداشت هاى جنگ حامى بسيار عالى و ضرورى اند .حامى جان ،بى ملاحظه و بدون هيچ كتمانى از اين امر پرده بردار كه چگونه يك دفاع دلاورانه ميهنى با پيشاهنگى ارتشى دلاور و وطن پرست در دستگاه روحانيان حاكم به جنگ عقيدتى ويرانگر و عوامفريبانه اى به نام جنگ حق و باطل و اسلام و كفر دگرديسى يافت تا از بركت درياى خون و مصيبت براى پاك ترين جوانان اين مرز و بوم حضرات قدرت زورمدار دنيايي خود را مدام تر و ثروت بى حساب و مسروقه خود را افزون تر كنند . من با اين سايت نوريزاد و ارتباط دورادور با شريف ترين وجدان هاى اين ميهن عزيز تر از جانم هر روزه جان ىى گيرم .براى دانشجو هم دلم تنگ شده . مطالب بيكنش را در بازخوانش شاهنامه از مطالب خود بسيار دقيق تر مى يابم .دريغ كه اين مطالب ارزشمند پراكنده و فراموش شوند .برديا جان آستين بالا بزن
با سپاسى از بن جان
حامی عزیز
منتظر نوشته های خوب شما هستم.
در ارتباط با جناب کوروس و جناب بی کنش هم باعث افتخار من است اگر میزبان این عزیزان باشم
از لحاظ فرمت و حجم مقالات محدودیتی وجود ندارد. با توجه به موضوع می توانید آن را دسته بندی بفرمایید.
سپاس بی کران
امید کوکبی، از نخبگان جوان ایرانی است که به دلیل حاضر نشدن به همکاری با نهادهای نظامی- امنیتی در زمینه پروژههای اتمی، از دهم بهمن ماه ۱۳۸۹ تا امروز، بیوقفه و بدون حتی یک روز مرخصی در زندان بوده است.
گفتنی است کوکبی، حائز رتبه ۲۱ کنکور سراسری در رشته ریاضی و فیزیک بود که کارشناسی خود را در دانشگاه صنعتی شریف در دو رشته فیزیک کاربری «رشته دکترای پیوسته فیزیک» و مهندسی مکانیک به اتمام رسانده و پس از اخذ بورس تحصیلی از اتحادیه اروپا، در مرکز تحقیقات فوتونیک اروپا در بارسلونای اسپانیا دوره کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته فیزیک اتمی گرایش لیزر به انجام رساند. وی در ادامه با اخذ بورسیه از دانشگاه تگزاس آستین Austin آمریکا برای ادامه تحصیل در رشته فیزیک گرایش پلاسما برای اخذ دکترای دوم خود عازم آمریکا شد.
این دانشمند جوان که هر سال دو بار در دوره تعطیلات دانشگاهی برای دیدار با خانواده خود در شهر گنبدکاووس به ایران سفر میکرد، در آخرین سفرش به ایران، در هنگام خروج از کشور در فرودگاه امام خمینی بازداشت شد.
وی در دوران تحصیل، چندین بار از طرف نهادهای نظامی و امنیتی دعوت به همکاری شد. این نهادها از وی خواسته بودند که با پروژههای مورد نظر آنها همکاری کند که این درخواستها از طرف او پذیرفته نشد. این نخبه جوان در پاسخ به اینگونه دعوتها اعلام کرده بود که من تمایلی به ورود به پروژههای طبقه بندی شده ندارم و میخواهم فعالیتهای علمی خود را در دانشگاه ادامه دهم و در دانشگاه هم میتوانم سرمایه علمی خود را در اختیار پژوهشگران شما قرار دهم. اما پس از آنکه در آخرین سفرش به ایران، وی بار دیگر در دیداری که در محل سازمان انرژی اتمی داشت از پذیرش همکاری با پروژههای طبقه بندی شده خودداری کرد و کمی بعد بازداشت شد.
پس از بازداشت این دانشمند جوان ایرانی، انجمنهای علمی بین المللی، چهرههای برتر علمی همچون برندگان جایزه نوبل فیزیک و شیمی و معتبرترین مجلات علمی جهان همچون Nature و Sciencs در حمایت از وی نامه نگاریهای مختلفی را با دولت ایران انجام دادند که هیچ کدام نتیجه نداشت.
اتهام کوکبی در ابتدا اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی اعلام شد و سپس جاسوسی هم به آن اضافه شد، اما در نهایت با تبرئه شدن وی هر دوی این اتهامها، بازجویان وی را به ارتباط با دولت متخاصم آمریکا متهم کردند؛ اتهامی که مصداق آن شرکت امید کوکبی در کنفرانسهای علمی در دانشگاهها و ارائه مقالات علمی بود. کوکبی در حالی به اتهام ارائه کنفرانس در آمریکا به ارتباط با دول متخاصم محکوم شده که بر اساس نظر رسمی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، آمریکا جزء دول متخاصم به شمار نمیرود.
وی در نهایت پس از ۱۵ ماه بازداشت موقت غیرقانونی، به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شد و از آن زمان تاکنون بیوقفه در بند ۳۵۰ زندان اوین بود؛ تا دیروز که به همراه گروهی دیگر از زندانیان به قرنطینه بند ۷ این زندان که شرایطی به مراتب سختتر دارد، منتقل شد.
دوست گرامی مهران ، درود
با تشکر از شما بابت توضیحات در مورد جناب امید کوکبی. درود بر تمامی دانشمندان و اندیشمندان آزاده ی ایرانی. با امید به روزی که با استفاده از توان علمی و نظری این عزیزان بتوانیم ایرانی نو را بسازیم. آن روز دور نیست.
میرزاخانی در سال ۱۳۷۸ شمسی، دوره کارشناسی ریاضیات محض دانشگاه شریف را به پایان برد و با بورسیه دانشگاه هاروارد، روانه ایالات متحده شد
ولی بورسیه های زمان محمود احمدی نزاد و وزیر علوم شیادش چی؟
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
تقدیم به خانم میرزاخانی به عنوان /مرد دانا/: ایهاالناس جهان جای تن آسایی نیست. مرددانا به جهان داشتن ارزانی نیست.خفتگان را چه خبر زمزمه مرغ سحر.حیوان را خبراز عالم انسانی نیست.ببری مال مسلمان وچو مالت ببرند.بانگ وفریاد برآری که مسلمانی نیست!……………سعدیا گرچه سخندان ومصالح گویی.به عمل کار برآید به سخندانی نیست.
حالا صدتا دانشورز و خرد ورز برن پیش امثال مکارم شیرازی و مصباح یزدی و ساعتها تلاش کنند که این بانو چه مغزی است و این جایزه در انظار جهانیان یعنی چه و چه افتخاری برای ایرانیان است،اگر یک کلمه در مغز اینها فرو رفت، اگر موضوع حجاب را پیش نکشیدند که مطرح کردن این نام مکروه است یا محل احتیاط است و یا حتی حرام است چون موجب تکثیر و تبلیغ بد حجابی میشود! خدایا عصر دایناسور برای سایر ملل عصر میلیونها سال پیش است و برای ما ایرانیان عصر جدید در پیکر و شکل و شمایل انسان اما با مغز و درک و حس و بروز شهوات غریزی آن عصر و بنام حاکمان و در هیأت حکومت. و اگر هم اخبار دنیا اشارهای یا تمرکزی روی این خبر کرد، فرداست که سیمای میلی ضرغامی دست همین فاطمهٔ رجبی را بلند کند و بگوید ایشان خودشان معجزهٔ هزارههٔ سوم هستند یا چار تا اصطلاح ریاضی بدن دست الهام چرخنده تا بیاد از ارتباط آنها با ولایت پذیری عزیز دلش جیغ و جنجال راه بندازه تا به توهمی نام بلند بانو مریم میرزا خانی را محو کنند.یک وقت هم دیدی ناشیگری را مثل همیشه تا سر حد جنون کشیدن و میکروفن را در مجلس در یک متری همین فاطمهٔ آلیا نگه داشتن تا در بارهٔ فیزیک کوانتم و رابطه مستقیم آن با خانه داری و شوهر داری حرف بزنه.
با عرض سلام خدمت نوریزاد گرامی و هموطنان شریف : این ایراندخت ( مریم میرزا خانی) خاری شد در گلوی رجالگانی که سی وپنج سال است که همه راه هارا به تشرع ساختگی خودشان ختم میکنند . آن ها کسانی هستند که زن را ناقص میدانند و حتی در محاوره های شخصی همسرانشان را به علت اکراه از گفتن لغت همسر.( منزل) نام میبرند حالا مانده اند که این پدیده را که باعث افتخار شده را چطور لجن مال کنند . که نمی توانند . بماند . در مملکت جهل وجنون وخون آقایان متوجه شده اند که فقط با پول و قلدری وپارتی بازی تنها نمیشود سیادت کرد به فکر افتاده اند که کودکان و فرزندانشان هم از این خوان یغما سهم های بیشتری بردارند پس به فکر بالا بردن سطح سواد عزیزانشان افتاده اند وچه بهتر که هزینه تحصیل این دردانگان ونور چشمی هارا بر گرده مردم بگذارند وبهترین راه انواع واقسام بورس های تحصیلی است که توسط عوامل بی شرمشان در وزارت خانه ها ودانشگاه های سراسر این کشور بی در وپیکر به نور چشمانشان واگذار کنند . نمونه این کار کثیف اعطای سه هزار واندی بورس تحصیلی در دولت (پاک دستان ) احمدی نژاد بود که نمونه آن میتوان از دختر و داماد وزیر /// اسبق /// //// که دخترش در کانادا و دامادش در امریکا بورسیه شده اند لازم به یاد آوری است که معدل دختر خانم گرامی ایشان سیزده بوده . انواع واقسام زن و شوهر باهم در یک دانشگاه بورسیه شده اند ! فرزندان تعداد زیادی از نمایندگان مجلس و شورا های شهر سرا سر کشور و استانداری ها و گردن کلفت های بی شمار دیگر از این سفره باز خوان یغما متنعم شده اند که در آینده به کمک پدران مقتدرشان پست های حساس این مملکت را در اختیار بگیرند وبه گیس و ریش من و شما بخندند و مدارک دانشگاهیشان را به رخ بکشند. در اینتر نت سرچ بفر مایید اسامی ثروتمندان ایران تا بیشتر به زد وبند این رژیم و فرصت طلبان پی ببرید . آن وقت یک نفر انسان با شرف ( نوریزاد ) پیدا میشود که این حکومت را به چالش بکشد از او سوال میکنیم که چقدر گرفته ای و یا پشتیبان تو کی هست و یا از بی بی سی وووو چقدر گرفته ای شرم نمیکنیم که یک پرچم دار پیدا شده و باید او را یاری کرد ولی دریع که این رژیم حمیت را هم از ما گرفته و نگاه به غزه بوسنی فلسطین عراق را برای ما الگو کرده تا نگاه از داخل برداریم که آقایان بی شرم به چپاول بیشتر بپردازند من هبیچ گاه منکر ظلم در این مکان ها نیستم ولی یک مملکت مقتدر از هر نظر علمی اقتصادی فرهنگی ووونه از نظر صرفا نظامی بیشتر میتواند پشتیبان آن ها باشد مملکتی که این بانوی گرامی(مریم میرزا خانی ) آن را ترک کرد تا بتواند خود را شکوفا کند و هزاران مغز نخبه دیگر که در اینجا فرصت تجلی بار علمی خود را نمی یابند باید میدان را به نور چشمان این رجالگان واگذار کنند که در آینده مدعی ارث ومیراث شوند . مملکتی که مشتی آخوند شارلاتان گلوی آن را به چنگ قدرت میفشارند و متاسفانه جمع بسیار زیادی مقلد نادان وطرف دار دو آتشه پشتیبان ان ها هستند وبه اندک مخالفتی انگ بی دینی و و.طن فروشی میزنند تا ریشه کن کنند جایگاه مخالف کجاست .
خداوكيلي فكر كنيد اين بانو در ايران ميماند الان به جه كاري مشغول بود?!
اگر ايران مي ماند يا مثل دانشمند ان هسته اي براي إيجاد تنفر بيشتر از أمريكاي دشمن ، بوسيلة سربازان امام زمان و سر داران مفنگي سر به دار و يا ترور مي شد و يا بدليل دانشش ، حكام عرب ايران با او همان مي كردند كه با كتب و دانشمند ان ما در حمله عمر به ايران كردندو همه را سوزاندند و يا بخاطر فهم و شعورش مانند نويسندگانمان با ماشين به ته دره مي افتاد ند.
همه ما بحث و جدلهای بی پایانی در ارتباط با دلیل عقب ماندگی جامعه شنیده ایم. جمع کثیری حکومت را مقصر می دانند و جمعی دیگر مردم را. هر دو طیف نیز استدلالها و نمونه های مستدلی برای اثبات نظر خویش عرضه می کنند.
قبلا طی مقاله ای تلاش کرده بودم تا این موضوع را واکاوی کنم که به طور خلاصه موثر ترین دلایل عقب ماندگی جامعه را به ترتیب “نفت”،”مذهب” و “موقعیت جغرافیایی” بر شمرده بودم. هنوز هم بر آن موضع اصرار دارم ولی در این مقال تلاش می کنم تا اثر متقابل حکومت و مردم را بر یکدیگر بررسی کنم.
به روایت تاریخ ایران و حتی تاریخ سایر کشورهای جهان، اگر مردم حکومتی را نخواهند، آن حکومت سرنگون خواهد شد. البته این نخواستن باید به درجه ای برسد که قاطبه مردم حاضر به پرداخت هزینه برای تغییر حکومت باشند. جمهوری اسلامی بنیادش بر هر چیزی که گذاشته شده باشد اعم از جنایت، فریب ، مذهب و یا هر عامل دیگری، برآیند همان مردمی بود که انقلاب کردند. اگر آیت الله خمینی در سال 57 از پشتیبانی قاطع مردمی که خیابانها را به تسخیر در آورده بودند برخوردار نبود، نمی توانست با چنان خشونتی مخالفین را سرکوب کند. خمینی که آمد و بر حکومت مسلط شد دیگر مردم آن تاثیرگذاری شگرفی که در انقلاب داشتند را از دست دادند. به عبارت دیگر پس از استقرار حکومت تاثیر سیستم حاکم در روند توسعه جوامع بسیار پررنگ تر از مردم خواهد شد.
کشتارهای دهه شصت، ادامه جنگ بیهوده ایران با عراق، فرمان قتل نویسندگان و خلاصه کل مصائب به بار آمده در جمهوری اسلامی که شاید می شد به سادگی جلوی آنها را گرفت، نتیجه کاملا مستقیم رهبری فردی به نام خمینی بود و تمرکز قوای وحشتناکی که در قانون اساسی برای او در نظر گرفته شده بود.
پس از مرگ خمینی، آیت الله خامنه ای که آن کاریزما را نداشت، حتی با افزایش تمرکز قوا در تغییر قانون اساسی سال 67، نتوانست آن استبداد را دوباره تکرار کند. در این میان مردی سیاست مدار به نام رفسنجانی نیز همیشه دوشادوش رهبر به ایفای نقشی پشت پرده مشغول بود. تغییرات به وجود آمده پس از مرگ آیت الله خمینی که عبارت بود از توسعه نسبی اقتصادی و فضای نسبی تنفس برای اصحاب رسانه و گروههای سیاسی نیز نتیجه مستقیم حکومت رهبری تازه به دوران رسیده و کم تجربه همراه با رئیس جمهوری سیاس بود. پس از دوره ریاست جمهوری رفسنجانی، انتخاب خاتمی، فضای باز سیاسی و رفاه نسبی آن دوران نیز همگی برایند رهبری نسبتا ضعیف، رئیس جمهوری خوش فکر ولی کم جرئت و سیاستهای پشت پرده رئیس تشخیص مصلحت نظام و رئیس خبرگان رهبری (رفسنجانی) بود.
در پایان ریاست جمهوری خاتمی، رهبری که خود را با پشتوانه نظامیان یکه تاز میدان می دانست، کرد آنچه نباید می کرد و ملک و ملت را به لبه پرتگاه سقوط کشاند. این دوران نیز چون دوران پیشین نتیجه سیاستهای حاکمین و تمرکز قوای قانون اساسی و در یک کلمه حکومت بود.
در این میان نقش مردم نیز بی گمان تاثیرگذار بوده است ولی آیا این مردم در طول چار و یا هشت سال تغییر کرده بودند که فضای سیاسی و اجتماعی تا بدین پایه تغییر می کرد؟ نقش مردم به خصوص در جنبش سبز بسیار برجسته تر از حکومت بود. جنبش سبز اگرچه با سرکوب بی رحمانه همراه بود و عملا پس از مدتی به خاموشی گرایید ولی قدرت مرکزی را به شدت تضعیف کرد و عقب نشینی آشکار ولایت فقیه در پذیرش رای مردم و ریاست جمهوری روحانی تبعات همان حرکت عظیم بود.
بیمارستانی را در نظر بگیرید که بر طبق یک اساسنامه اداره می شود. این اساس نامه بیش از هشتاد درصد تصمیم گیری را بر عهده رئیس بیمارستان قرار داده است. حال شما بروید و یک نجار را که اتفاقا نجار ماهری است بیاورید و او را به سمت رئیس بیمارستان منصوب کنید. این نجار هم دست بر قضا باورش شده است که در زمینه مدیریت بیمارستان همه چیز می داند. هرچه پزشکان متخصص هم به این جناب نجار راهکار ارائه می دهند، او نه تنها آن را نمی پذیرد بلکه به تدریج تمام پزشکان را از بیمارستان اخراج کرده و نجاران متوهمی چون خود را برای مداوای بیماران می گمارد. خودتان می توانید حدس بزنید آمار مرگ و میر تا چه میزان در این بیمارستان افزایش پیدا خواهد کرد. کشور ما همان بیمارستان است، قانون اساسیمان، اساسنامه و مردم هم بیمارانی که از نادانی مسئولین هر روزه تلف می شوند. رئیس بیمارستان هم رهبر که تخصصش نه نجاری بلکه به مراتب خطرناکتر است؛ تخصص او فقه اسلامی است که هنوز دل در گرو دست و پا بریدن، سنگسار و کشتار محاربین برای اصلاح جامعه دارد.
در این تمثیل فرض من بر صداقت مسئولین گذاشته شده است ولی این نکته را نباید از نظر دور داشت که در حکومتهای استبداری مرز بین رذالت و حماقت به شدت مخدوش است. اصولا حکومتهای استبدادی استعداد شگرفی در زمینه جذب و به کارگیری فرومایگان دارند که در این مقال از آن چشم پوشی شده است.
دوستی از دوران اوایل انقلاب تعریف می کرد که در جلسه ای، مسئولین نظام بحث می کردند که آیا ما در آینده جامعه ای شبیه آلمان بشویم و یا ژاپن!
گاهی با خود می اندیشم تا بدین پایه بی شعوری و توهم چقدر می تواند ترسناک باشد!
درود بر شما
جناب بردیا به نکاتی خوبی اشاره کردی اما داستان دیکتاتوری ملایان در هیچ چهار چوب شناخته شده ای نمی گنجد و بر محفل جهالت دینی استوار است همان جهالتی که توده عوام از آن استقبال هم میکنند ! شما ببیند عوام در روز تاسوعا و عاشورا که آیینی است با فرهنگ ما کاملا بیگانه چه میکنند اینگونه مهملات بود که شاه را سرنگون کرد اما در مورد ملایان کارساز نیست چرا که ملایان عاشق اینگونه بیگانگی و جهالت هستند بنابراین تا پرونده دین نکبتی بسته نشود ملایان بر جهالت عوام سوارند .
دوست گرامی
تاسوعا و عاشورا صورت اسلامی شدهٔ عزاداری سنتی و آئینی پیش از اسلام به نام “سوگ سیاوش” است. بنابراین بستگیاش با فرهنگ ایرانی بسیار قدیمیتر از اسلام است.
درود بر شما
به هر حال به این شکلی که امروز هست نکبتی بیش نیست و غیر از حقارت و فرومایگی پیام دیگری ندارد .
دوست عزیزم تشبیه بسیار زیبایی کردید نجاری در مقام ریاست بیمارستان!
چطور این نظام همچنان پا بر جاست؟
غیر از حماقت ما دلیل دیگری دارد؟
نبود جای گزین مورد پذیرش مردم شاید تنها دلیل قابل توجیه باشد.
در چنین شرایطی نیرو ها متراکم می شوند و به گواه تاریخ کار به انفجار خواهد کشید…..
درود بر تو ای نوری زاد عزیز که اینچنین با دقت و هوشیاری، تمامیِ مسائلِ میهن را زیر نظر داری و به درستی، کارهای شایسته و ارزشمند را ارج می نهی.
و درود بر این بانوی فرزانه و دانشمند که اینگونه مزد تلاشِ علمیِ خویش را گرفت و احترام و افتخار را برای خود و میهنِ عزیز بدست آورد و شادی و احساسِ غرور ملی را به ما هدیه فرمود.
ای وای بر جزم اندیشانِ دینی که بجای آنکه زمینۀ شکوفاییِ این استعدادهای درخشان و رشد و بالندگیِ این نخبگان را فراهم نمایند؛ بگونه ای عمل نموده و می نمایند که این عزیزان و آینده سازانِ میهن، چاره ای جز خروج از میهن ندارند.
چه میزان از این دانشمندان و برترینهای برجستۀ المپیادی باید از کشور خارج شوند تا آنها “فرارِ مغزها” را درک نمایند؟
و چه تاسف بار است که این جزم اندیشان؛ فرارِ این نخبگان، برای رسیدن به محیطی سالم و علم پرور را با مسائلی چون “لاقیدی مذهبی” و فرار از “اجرای احکامِ دینی” توسط آنها؛ نسبت می دهند!
سادگیِ این بانوی گرامی و کسبِ این موفقیت در چنین سنِ پایینی؛ نشان از این حقیقت دارد که: ما نیازمندِ محیطی سالم و علم پرور هستیم و نه هیچ چیز دیگر.
بازهم درودِ خویش را تقدیم این بانوی اندیشمند، می دارم.
درود بر بانوي دانشمند و ايراني ما، چه زيبا گفت استاد كلام كه از بلنداي علم تو هيچ حسي در وجودشان نمي جنبداما موهاي ساده و سادگي تو همه احساس شان را به تكاپو مي اندازد،
حالا كه داعشيها دختران و زنان زيبا را بعنوان برده مي فروشند، در كوتاه زماني أيت اللاه هاي ما به احساس به تكاپو افتاده شان لبيك گفته و دست به جيب خواهند شد. از اين بهتر چرا فتوي ندهند و اين كار را در ايران إسلامي رواج ندهند. دوران عجيبي است، هرگز باورم نميشد كه سر زمين حافظ و فردوسي چنان بدست بي خردان و ابلهان بيفتد.
مریم میرزا خانی
ویکیپدیا
حادثه تصادف
در اسفندماه ۱۳۷۶ اتوبوس حامل دانشجویان ریاضی شرکتکننده در بیست و دومین دوره مسابقات ریاضی دانشجویی که از اهواز راهی تهران بود (مسابقات ریاضی دانشجویی) به دره سقوط کرد و طی آن شش تن از دانشجوی نخبه ریاضی دانشگاه صنعتی شریف شامل آرمان بهرامیان، رضا صادقی – برنده دو مدال طلای المپیادجهانی – علیرضا سایهبان و علی حیدری، فرید کابلی، دکتر مجتبی مهرآبادی و مرتضی رضایی دانشجوی دانشگاه تهران که اغلب از برگزیدگان المپیادهای ملی و بینالمللی ریاضی بودند جان باختند و مریم میرزاخانی از جمله دانشآموزان بازماندگان این سانحه بود.
زندگی شخصی
وی گفته بود که در کودکی آرزو داشت نویسنده شود. او گفت: “وقتی که بچه بودم رویایم این بود که نویسنده شوم. هیجانانگیزترین لحظاتم را به خواندن رمان میگذراندم، در واقع هر چیزی را به دستم میرسید میخواندم.” همسر وی جان وندراک، پژوهشگر علوم کامپیوتر نظری مرکز تحقیقات آیبیام و اهل جمهوری چک است و از او دارای یک فرزند به نام آناهیتا میباشد.
………
خدا را شکر بهایی نبود!
فکرش را که می کنم ملت بزرگ ایران زیر دست یک مشت ارازل و اوباش بی سواد چه می کشد. تا کی تا کی………….
فکر نکنید آیات عظام چیزی از ریاضیات سرشان نمی شود!
خیر! خیلی عالی می توانند محاسبه کنند!
به طور مثال ایشان می دانند که دیه زن نصف مرد است. توجه کنید نصف یعنی یک دوم! یعنی اگر دیه مرد را در نظر بگیرید و آن را نصف کنید می شود دیه زن………….
فکر کنم تا کنون چندین کتاب علمی در این باب نوشته باشند. علاقمندان به علم و دانش را به کتب ذی ربط ارجاع می دهم.
این کافران غربی نمی دانم چرا به آیات عظام هیچ جایزه ای اهدا نمی کنند؟ این همه علوم دارند ما شا الله آیات ما. چقدر ناشناخته مانده اند بندگان خدا.
درود بر شما
خوشحالمان کردی بانو
به لطف ملایان ما که تولید علم نمی کنیم بل از دانشگاها سکوی پرتابی ساختیم به سود سایر کشورها اما در عوض برای مصرف داخلی در فیضه قم جک و جانور تولید میکنیم چه جور !
این بانو تنها زنی است که به این موفقیت دست یافته است . لابد از شمارش تعداد کلمه دشمن در سخنان رهبر قرزانه ریاضیاتش پیشرفت کرده است . هرچه تلاش کردم این افتخار را هم مانند تمام پیشرفتهای ! کشور به مقام معظم مرتبط کنم ، غیر از این چیزی به نظرم نرسید .