شنبه هجدهم مرداد – روز نود و هشتم
یک: دیروز با وانت به سمت قدمگاه می رفتم و هر نکته ای که به ذهنم می رسید می نوشتم. یکی از رانندگان مجاور که مرا شناخته بود شیشه اش را پایین داد و گفت: مطالبت را همینجوری پشت فرمان می نویسی؟ راستش را بخواهید داشتم به این می اندیشیدم که چرا ملایان حکومتی از حضور انسان های فهیم و مستقل و فرانگر در رنجند و شأن شعوریِ آنان را تحمل نمی کنند و فضا را آنقدر برای آنان تنگ می کنند که یا منزوی شوند و سخنی نگویند و چیزی منتشر نکنند یا دل از همه ی علائقِ خود کنده راهی دیار غربت شوند؟ پاسخم را در این یافتم که: ملایانِ ما در مواجهه با جولان فهم چیزی برای گفتن و چیزی برای عرضه ندارند. و چون در این مواجهه تهی دست و شکست پذیرند، به پاک کردنِ صورت مسئله دست می برند. یعنی بجای این که خود به معرکه ی فهم پای نهند، اهالیِ این معرکه را می تارانند. بدیهی است که در معرکه یِ تهی از رقیب، ملایانِ ما یکه باشند و حرّاف و رَجَز سُرا.
دو: پانزده دقیقه تأخیرم را بحسابِ زانوی پای چپم بگذارید که گاه از اراده ی من خروج می کند و فرمان نمی برد. جلوی ایستگاه مترو، به سه نفر برخوردم که چشم به راه من اند. دو نفرشان که جوان بودند، ابراز محبتی کردند و رفتند. آنکه هم سنّ خودم بود، آمده بود برای مشورت. پسر جوانش را به زندان برده اند بی هیچ دلیل. یعنی از همین دلیل های بی دلیلِ متداول. پرسید: زندانی شدنِ پسرم را رسانه ای بکنیم یا اجازه بدهیم دادگاه تشکیل شود؟ و این که آیا به وکلای سبز رجوع کنیم یا به دیگر وکلا؟
کمی مانده به درِ اصلیِ لانه ی جاسوسی، به جناب دکتر مهدوی برخوردم که به سمت ایستگاه مترو می رفت. از داستانِ حضورِ من در این مکان خبر نداشت. دکتر مهدوی، انسان فهیم و مشفق و دل زلال و با ادب و سخنوری ست که در میانه ی میدانِ بی سوادی و ریاکاریِ ملایانِ حکومتی، مخاطبانِ سرگشته ی خود را به سمتِ خرد سوق می دهد. به مثنوی دلبستگی و اشراف دارد. در دانشگاه بصورت رسمی و دریکی دو جا – مثل حسینیه ی ارشاد و کتابخانه ی ملی – بصورتِ آزاد اما با مزاحمت های جور به جور تدریس می کند و سخن می گوید. اندوهش از این بود که محفلِ مثنوی اش را در کتابخانه ی ملی با محدودیت مواجه کرده اند و عنقریب است که تعطیلش کنند.
سه: همین که تن پوشم را به تن کردم، دو نفر آمدند با ذوق و شوق فراوان. یکی شان که تیره پوست بود، غلیظ اما مرا می ستود و زیاده از حد. سر و روی مرا بوسید و ابراز اشتیاق کرد چه جور. و اصرار که: عکس بگیریم. عکس گرفتیم. نمی دانم چرا دلم با تیره پوست راست نبود. گوشی تلفنم را به رفیقش دادم و از وی خواستم با دوربینِ من نیز عکس بگیرد. تیره پوست چه کرد؟ سرضرب به خلق یک نمایشِ دروغین دست برد. چه؟ گوشی اش را به هوای این که زنگ می خورَد دم گوشش نهاد واز آنجا دور شد جوری که گویا به آنجا نیامده بود اصلاً.
سه: مردی با موهای کوتاه و جو گندمی که تی شرتی ساده به تن داشت، دستم را گرفت و گفت: از راهی دور به دیدن شما آمده ام. چقدر دور؟ از سوئد. این مرد، بی آنکه سخنی افزون تر از این بگوید، همانجا ماند و شاهد گفتگوها و بگومگوها بود تا پایان و سرآخر کیسه ای نایلونی به دستم داد و گفت: این برای شماست. در خانه که واگشودمش، دیدم دو بسته شکلات است. کامت شیرین هموطنِ سوئد نشینِ من.
چهار: از اینجا به بعد اوضاع شلوغ و قمردرعقرب شد. شاید بیست نفری دوره ام کرده بودند. تا کی؟ تا زمانی که پلیس آمد و همه را متفرق کرد. از این بیست نفر، پنج نفر مخالف سرسختِ من بودند با مواضعِ حکومتی که بر مواضعِ حکومتی خود پای می فشردند عجیب. بی هیچ رغبتی برای مدارا و همدلی. دیگران به تماشا ایستاده بودند و احتمالاً به داوری. در میان مخالفان، سه مرد جوان که با هم همسخن بودند و دوست، بیشترین مجادله را بر طَبَق نهادند. بویژه یکی که ته ریشی داشت و قامتی کوتاه. جوان ته ریشی با بوسه ی من بر پای آرتین این کودک بهایی زاده شروع کرد. که شما وقتی به پای این بچه بوسه می زنی، خواسته یا ناخواسته به تبلیغ بهاییت روی می بری.
گفتم: سرپرستیِ کودکی که هم مادرش و هم پدرش همزمان درزندان اند با کیست؟ نه با حکومت؟ و گفتم: به من بگو کجاست نگرانیِ این حکومتی که سقف آسمان را با ادعاهای اسلامی اش جِر داده برای سرنوشتِ این کودک؟ همو گفت: شما آیا پای کودک غزه ای را بوسیده ای که حالا نگران این کودکِ بهایی هستی؟ و ادامه داد: یا پای کودکِ عراقی را؟ گفتم: این کودکِ بهایی دم دست من است. در همسایگیِ من. در عین حال که من پای پدر سه شهید – خالقی پور – را نیز بوسیده ام و دست دیگرانی را در هرکجای کشورم.
یکی از سه مخالف که ریش و محاسنی کامل و قدی کوتاه داشت پرسید: شما اساساً حکومت اسلامی را قبول داری یا نه؟ محکم گفتم: نه. چرا که اگر این حکومت یا هر حکومت اسلامی را قبول داشته باشم، باید تبعاتش را نیز بپذیرم.
و گفتم: شما که طرفدار این حکومتی، باید – آری باید – سعید مرتضوی و احمدی نژاد و خلخالی و شیخ علی فلاحیان و همین شیخ مصطفی پورمحمدی قاتل را که اکنون وزیر دادگستری است بپذیری و نُطُق هم نکشی. جوان ته ریشی به میان سخن آمد که: شما شیعه هستی یا نیستی؟ گفتم: این که هستم یا نیستم فکر نمی کنید به خودم مربوط است. و گفتم: اعتقاد من با این چیزی که حکومت مدعی و منتشر کننده ی آن است زمین تا آسمان فرق می کند. در اعتقاد من، هیچ اختلافی میان شیعه و سنی نیست. و اساساً میان شیعه با هیچ گرایشی.
یکی از سه مخالف که جوان نسبتا چاقی بود گفت: حتی گاو پرستان؟ گفتم: گاو پرستان که جای خود دارند، شما بگو حتی شیطان پرستان. که من برای یک شیطان پرست نیز احترام قائلم. و گفتم: شما وقتی خودت را به یک اعتقاد زنجیر کردی و برآن زنجیر قفل بستی، خودت را بهشتی و دیگران را جهنمی خواهی دانست. من اما اینگونه نیستم. من معتقدم همگانِ مردم به هر چه که دلخوش اند، باشند. به من چه که یکی کافر است و یکی مسلمان؟ تنها چیزی که مرا مجاب می کند به تکاپوی عقلی و معرفتی، جهالت است و تلاش برای رفع آن. تازه در اینجا نیز وظیفه ی من ابلاغ است نه این که یقه ی یکی را بگیرم و بگویم تو جاهلی پس بت پرست مباش. گفتم: ما جهنمی از کارهای خلاف را به اسم بهشت به خورد مردم می دهیم و انتظار داریم همچنان مقبول مردم باشیم.
گفتم: بروید از مجتبی خامنه ای بپرسید که چرا کودتا کرد با سرداران سپاه در ساله 88. با این کارها که نمی شود به پردازش بهشت اصرار ورزید. جوان ته ریشی گفت: سند؟ گفتم: سندش همان فیلمی که از سردار جعفری پخش کردم. گفت: این فیلمت که از بی بی سی پخش شد. این سخن جوان ته ریشی آنقدر بی مایه بود که رشته ی کلام را رها کردم.
جوان محاسن دار زهر خندی زد و گفت: مگر می شود همه حق باشند و همه حق بگویند؟ مگر نه این که حق یکی است؟ گفتم: اگر چه حق یکی است اما حق با جمع است نه با من و شما تنها. گفتم: در این قرن ها و سالهای دراز، آخوندهای شیعه تا توانسته اند بر تنور تفرقه هیزم انداخته اند و برای نفرت از سنیان و برای رونق بخشودن به دکان خود داستان ها و روایت ها جعل کرده اند. سنیان نیز البته از آن سوی. یکی در آن میان گفت: مثلاً؟ گفتم: هزار هزار. همو گفت: یکی بگو.
گفتم: این داستانِ قلم و کاغذ خواستنِ پیامبر در واپسین دمِ حیات و اجابت نکردن عمر و توهین کردن عمر به پیامبر که وی هذیان می گوید و ما را کتاب خدا کافی است و نیازی به کتابتِ تازه نیست. یکی پرسید: خب این کجایش دروغ است؟ گفتم: از سر تا به انتهایش. و گفتم: مگر نه این که بنا به تأکید مکرر قرآن، پیامبر بی سواد بوده و خواندن و نوشتن نمی دانسته؟ یک آدم بی سواد، کاغذ و قلم برای چه می خواهد؟ پیامبری که یک عمر فرصت داشته به صورتِ مکتوب وصیت کند، چرا این وصیت را به دم آخر موکول کرده؟ به همین یک دلیل عریان. و گفتم: من همه ی داستان های تفرقه انگیز و داستان اختلاف امام علی با خلفا را دروغ محض می دانم و ساخته و پرداخته ی علمای شیعه و دستگاه صفوی.
جوان نسبتاً چاق گفت: شما سابقاً آنجور غلیظ از نظام طرفداری می کردی از کجا معلوم فردا از موضع غلیظ امروزت بر نگردی؟ گفتم: دیروزِ من با جهالت آمیخته بود امروز اما من به هیچ گرایش و عقیده ای متمایل نیستم و سنگ کسی و جماعتی را به سینه نمی زنم الا انسانیت. این انسانیتی که من طرفدارش هستم، نه چیزی است که امروز باشد و فردا نباشد. و نه چیزی است که فردا مرا از این که امروز طرفدارش هستم پشیمان کند. من دیروز بر حقانیتِ یک جمع قلیل متمرکز و متصلب بودم. امروز اما من طرفدار نوع بشر هستم. دیروز، من خودم را بهشتی و همه را جهنمی می دانستم اما امروز بخود می گویم تو غلط می کنی در باره ی دیگران قضاوت کنی تا چه برسد به این که یکی را جهنمی بدانی و خودت را بهشتی.
پنج: مرد لاغری که جوشکار لوله های نفتی است و دو سه روز پیش از حقوق پرداخت نشده اش برای من گفته بود ناگهان به میان جمع آمد و شروع کرد به خواندن شعر از روی کاغذی که در دست داشت بی مقدمه: سلام ای رفیق، ای انسان، ای برادر، ای خواهر. به خدای درون تو سجده می کنم. من با افکار، اندیشه و شخصیت شما خوشم. و لذت می برم. زیرا حداقل کمکی که به من کرده اید، منو به فکر کردن وادار کردید. متأسفانه مسئولان دولت یا همان ارباب ها هرگز نمی خواهند که من و تو و کشورمان از فقر، اعتیاد، فشار خانواده و جامعه نجات پیدا کنیم. زیرا آنان می خواهند من و تو در فقر فرهنگی و در نا آگاهی و جهل بمانیم تا خود حکومت کنند آنطوری که دوست دارند. ای رفیق ای نماینده ی خدا در روی زمین، من و تو خود ارباب خودیم. من دوست دارم در کشوری زندگی کنم که همه از زندگی لذت ببرند. تا این که درسیاچال زندان و زندان بان باشم تا درد کسی را نبینم. من با درد خودم سازگار شده ام. زندان بهشت است. اعدام عشق است. مرگ شرافت دارد. ما به دنیا آمده ایم که به زندگی معنا ببخشیم نه این که با هر شرایط زندگی کنیم………. من برای مرد لاغر کف زدم. همگی کف زدیم.
شش: مردی سی و پنج ساله که سپید روی بود و موهای سرش را از اطراف به سمت پیشانی سوق داده بود، متین و موقر و پیوسته به سخن در آمد که: کشور ما یک کشور چند قومی و چند مذهبی است. اصرار به این که این کشور یک کشور شیعی است و دیگران سهمی در آن ندارند، ما را به سمت یک بی عدالتی سراسری می راند که عاقبتش بسیار تلخ است. دیروز اگر جنگی در گرفت، همه در آن شرکت جستند تا از سرزمین شان دفاع کنند. با این همه شیعه شیعه کردن هایی که صورت گرفته و می گیرد و با این همه فرصت هایی که به شیعیانِ خاص واگذار می شود، فردا اگر جنگی رخ دهد، کسی پای پیش نمی گذارد. چرا؟ چون پای مذهبِ حاکم در میان است نه پای ایران.
سخن مرد سپید روی را تأیید کردم و به جوان ته ریشی گفتم: چرا در این سی و پنج سال به یک مسیحی به یک زرتشتی به یک یهودی به یک کمونیست به یک بهایی به یک بی دین – که همگی ایرانی اند و وطن شان را دوست دارند – اجازه نداده ایم در یک اداره استخدام شوند تا چه رسد به این که وزیر شوند و بخاطر سواد و دانش و تخصصی که دارند بر منصب یک مسئولیت قرار گیرند؟ گفتم: چرا به سنیان اجازه نمی دهیم در تهران مسجد داشته باشند؟ و گفتم: دیگران به کنار، چرا بیت رهبری این همه بر طبل خودی و غیر خودی و خواص و عوام کوفته است و می کوبد.
و گفتم: شاید یکی از مشکلاتی که آقای خامنه ای دارد این است که دنیا را نمی شناسد. در یک کشور متعادل و آزاد زندگی نکرده تا ببیند می شود کشور را برکنار از تفوق های نفرت انگیز مذهبی اداره کرد تا ببیند یک زرتشتی می تواند فرماندار باشد و یک شهر را بهتر از یک مسلمان شیعه ی نماز شب خوان اداره کند. گفتم: ما وقتی هموطنان خود را به شهروند های درجه ی یک و دو سه و چهار تقسیم می بندیم چرا از ظهور جماعتی مثل داعش به عقب بر می جهیم. مگر داعش الله اکبر نمی گوید و سر نمی برد؟ مگر آیه های قرآن را نمی خواند و همزمان تیر به مغز مردم درمانده شلیک نمی کند؟
هفت: مرد سی و هفت هشت ساله ی خوش سیمایی که تا اینجا سکوت اختیار کرده بود، با لبخند و با آرامش به سخن در آمد که: در کجای دنیا سراغ دارید که یک نفر وزیر و وکیل شود بی آنکه در راستای نگرش و اعتقاد حاکمیت باشد؟ گفتم: خیلی جاها. مثل کشورهای اروپایی و آمریکایی که معمولاً درشعارهای ما عقرب جرّاره اند. در این کشورها یک خارجی یا حتی یک ایرانیِ متخصص می تواند در انتخابات شرکت کند و تا فرمانداریِ یک ایالت بالا بیاید. و گفتم: در اینجور کشورها مهم تخصص و سلامت فرد است نه اعتقادی که در درون دارد.
هشت: بانوی پنجاه شصت ساله ای که برصورت روشنش عرق نشسته بود به میان سخن در آمد که: آقای نوری زاد، من خیلی رنج می برم وقتی می بینم شما با آن همه مخاطب تان در فیلم هایی که می ساختید، اکنون به یک جمع قلیل رو آورده اید. حیف شماست. برگردید سر وقتِ همان فیلمسازی تان. این بانو، به عکس و شعاری که بر تن پوش من نشسته بود اشاره کرد و گفت: شما با این درخواست، مشکلی با این حکومت نباید داشته باشید. شما دارید حرف همین ها را می زنید. به این بانو گفتم: بانوی محترم، من طبق یک حکم نانوشته، نمی توان فیلم سازی کنم. ممنوع الخروجم. پاسداران وسایل و ابزار فیلمسازی ام را برداشته اند و برده اند و نمی دهند. و گفتم: کجا این شعاری که من اینجا نوشته ام، همان است که حکومت می خواهد؟ حکومت صرفاً به این خاطر که نمی تواند این سه را دادگاهی کند، این ها را در خانه هایشان زندانی کرده است. دادگاهی کردن این سه نفر، میخی است که بر ملاج ملاهای حاکمیت فرو می رود. چرا باید دادگاهی کنند وقتی عواقبش را از همین حالا می دانند؟
نه: یک جوان بیست و هفت هشت ساله که پیراهنی سپید بر تن داشت و کیسه ای نایلونی دردست، از سخن من برآشفت و با چهره ای عبوس و تلخ گفت: خیلی دلقکی بدبخت. و تکرار کرد: خیلی دلقکی. با لبخند به وی گفتم: معمولاَ مردم به کار یک دلقک می خندند. شما چرا بغض کرده ای پس؟ و گفتم: یک دلقک شرافت دارد بر کسی که حق را می بیند و انکار می کند. جوان عبوس گفت: تو شرافت هم نداری. عده ای به وی اعتراض کردند. حتی خانمی به وی گفت: توهین نکن. حرفی اگر داری بزن اما توهین نکن. جوان عبوس رفت اما سه چهار بار این دلقک را حواله ی من کرد. بد نمی گفت احتمالاً. ظاهر من در آن اوضاع شاید به دلقک ها می مانست. مردی شصت و دو ساله با تن پوشی سپید برتن و پرچمی قرمز بر دوش با سخنانی متفاوت و مردمی در اطراف.
ده: دوست قدیمی ام و جوان کتابی و جوان شنبه ای ( که در قدمگاه اطلاعات هر شنبه به دیدنم می آمد) در اطراف من بودند. دوست قدیمی ام مرا کنار کشاند و گفت: با اینها بحث نکن. یادت نرود که تو باید قدم بزنی. اینجا مگر نه این که قدمگاه توست؟ بحث کردن های بیهوده باعث تنش می شود. همه را به صفحه ی فیسبوک و سایتت ارجاع بده. بگو نوشته هایم را بخوانید. بگو من هرچه بخواهم بگویم در نوشته هایم نوشته ام. جوان شنبه ای یک کیسه ی نایلونی به دستم داد. تعدادی آب معدنی در آن بود. گفت: اینها را بین مردم توزیع کنید. توزیع کردم. بویژه به بانوانی که مدت ها در آن گرما و داغی هوا همانجا ایستاده بودند.
یازده: مردی که عینکی تیره به چشم داشت و قدی کوتاه، به همان پرسشِ همیشگی دست برد. که چرا شما را نمی گیرند؟ گفتم: یک نفر را پیدا کنید که مثل من بی قرار باشد؟ گفتم: در زندان که بودم، مرا به دادسرای مستقر در زندان اوین بردند. دادیار که یک روحانی چهل ساله بود گفت: آقای نوری زاد، من پرونده ی شما را خوانده ام. خیلی تند نمی روید برادر.؟ گفتم: شاید به این خاطر که شما کند می روید حاج آقا. به وی گفتم: برای آنان که نشسته اند، رفتار کسی که ایستاده، تند روی محسوب می شود. وبرای آنانکه بسیار آهسته راه می روند، حرکت معمولی یک نفر تندروی بچشم می آید. گفتم: اگر مردم همگی به باز ستانیِ حقوق تباه شده ی خود اصرار می ورزیدند، حرکت ها و نوشته ها و سخنان نوری زاد در آن میان گم بود و اصلاً دیده و خوانده و شنیده نمی شد.
دوازده: یک درجه دارپلیس آمد و همه را متفرق کرد. یکی از جوانانی که در قدمگاه اطلاعات چند باری به دیدنم آمده بود، شاخه گل رُزی به دستم داد که قرمز بود. این شاخه گل را بردم تا تقدیم جوان ته ریشی کنم. نگرفت. گفت: من از یک خائن به وطن گل نمی گیرم. در آن سوی جوی و در کناره ی خیابان، مرد جوان بسیار فربه ای ایستاده بود با توده ای ریش بر صورت. لباس یک سره و بلندش به لباس افغان ها و بلوچ ها شبیه بود. به صورتش لبخند زدم و به وی گفتم: می آیی من صورتت را ببوسم؟ خوشحال شد و از سر جوی پرید و آمد به این سوی. صورتش را بوسیدم و گل به وی دادم. چه لذتی است در جولان عاطفیِ دل هایی که بی هیچ سخن همدیگر را می فهمند.
سیزده: تن پوشم را که در آوردم، مردی که بر نیمکت نشسته بود برایم کف زد. این مرد که کمی فربه و خوش روی است، در تمام این چند روز سایه به سایه از دور مرا پاییده است. چند باری به وی گفته ام: تو مأمور خوبی نیستی. گرچه وظیفه ات را خوب می دانی اما خودت را لو می دهی که مأموری. یک بار همین مرد یک هلو به من داد که یادم رفت بخورم ماند و در کیسه ی نایلونی ام ماند و گندید و کتابها و تن پوشم را آلود. آن روز با من همراه شد تا ایستگاه مترو. جوان کتابی و جوان شنبه ای هم بودند. به آنها مرد مأمور را نشان دادم و گفتم: این آقا مراقب من است لابد. مرد مأمور گفت: مراقبم اتفاقی نیفتد.
چهارده: در راه بازگشت، جمعی را دیدم که در میدان فلسطین ازدحام کرده اند. تابلوی بزرگی نوشته بودند در حمایت از مردمان غزه. اجتماعشان به ” جامعه ی قرآنی” اختصاص داشت. به خود گفتم: ایکاش این جماعت به سراغ مادر ستار بهشتی نیز می رفتند و سخن وی را می شنودند. مادری که می گوید: وقتی یک خبرنگار بخاطر دو خط نوشته به شش سال حبس و تبعید محکوم می شود، چگونه است که قاتل جوان کارگر مرا به سه سال حبس محکوم می فرمایند؟
نشانی قدمگاه: خیابان طالقانی – سفارت سابق آمریکا – لانه ی جاسوسی
زمان حضور: ساعت پنج و نیم تا هفت عصر بجز روزهای پنجشنبه و جمعه و روزهای تعطیل
محمد نوری زاد
نوزده مرداد و نود و سه – تهران
دلقک ازاده شرف داره به میمون سیرک سدعلی
سلام ,
(( از دوستان گرامی خواهش میکنم که برای حفظ حرمت نوشته و قدردانی از تلاش نویسنده , کامنت در مورد مطلب و محتوای پست بنویسند و بگذارند , .قسمت نظرات یک وبلاگ جای تبلیغات و خبر رسانی و درددل کردن نیست.))
آقای نوریزاد , من دو سه روزیست که خواننده مطالب شما شدم و تازه امروز فهمیدم که این کار و حرکت شما به خاطر بازپس گرفتن اموال خودتان که از شما گرفتند (( دزدیدند )) میباشد !
خوب دوست عزیز چرا این حرکت را در مقابل همان اموال ((البته اگر زمین و خانه بود و اگر نقدینگی بود مقابل بانکی که حساب در آن داشتید )) انجام نمیدهید تا مردم بدانند که آنجا مال شماست ( ودر غیاب شما هم با انگشت آنجا را نشان بدهند و بگویند : این ….مال آقای نوریزاد بود که به خاطر مخالفتش از او دزدیدند و گرفتند…..) و خریداران هم بدانند و از خرید خودشان پشیمان شوند و دیگر هیچ خریداری برای خرید به سراغ آن نرود ؟
فکر میکنم این حرکت تاثیر بیشتری داشته باشد .
در ضمن اوایل فکر میکردم چه حال و حوصله ای دارید که تک و تنها میکوبید و میروید و می آئید , ولی خوب که دقت کردم فهمیدم که تنها نیستید و عکاس شما هم با شماست ….
بله دوست عزیز به همین خاطر که دو سه روزی ست مطالب جناب نوری زاد را دنبال میکنید به واقع نفس عمل نوری زاد را در نیافتید . باید به خودتان زمان بیشتری بدهید گویا. البته در این دو سه روز هم اگر پست ها را به دقت میخواندید خیلی چیزها بر شما روشن میشد.
در ضمن خوب و با دقت کامنت ها و جواب آقای نوری زاد را مطالعه کنید که پُرروشن است این کار را نیز نکرده اید زیرا ذیل دو پست قبل جناب نوری زاد طی مباحثه ی علی آقا و آقا مرتضی در مورد پرداختن به بحث پست اتفاقا جانب ارائه ی مباحث دیگر را در این سایت گرفتند که به نظر ایشان موجب بالش و پرورش مطلب پست نیز میشود.
در پایان ذکر این نکته ضروری مینماید که آیا شما مشخصا میدانید از جناب نوری زاد چه ربوده اند ؟ این نیز به همین دو سه روز مطالعه ی اندک شما برمیگردد زیرا وسایل ربوده شده از جناب نوری زاد وسایل حرفه شان یعنی فیلمسازی بوده است اکنون پیشنهادتان این است که جلوی دوربین فیلمبرداری با پایه قدم بزند؟
پایدار خرد
درود بر نوریزاد عزیز
از خواندن مطالب و نظرات شما لذت می برم ، تو نوشته اخیر (خصوصا بند 4) متوجه شدم که اشتراک بسیاری میان عقاید شما و آقای محمد علی طاهری که چند وقت پیش مطلبی در خصوص ایشان نوشته بودید وجود دارد ،
آقای نوریزاد عزیز
گمان می کنم اکنون بتوانید علت دشمنی صاحبان زر و زور و تزویر با آقای طاهری را دریابید ، چرا که ایشان به طور غیر مستقیم منافع سرشار دکانداران دین را مورد هجمه قرار داده بود ، جنابعالی را به عنوان یک انسان خردمدار دعوت به مطالعه اندیشه های این انسان فرهیخته می کنم
پیروز باشید
اخه احمق الان بزرگی میخواد مطلبی بنویسه خودش مینویسه مگه. تو جریان صلح حدیبیه هم امام علی نوشت پیامبر مهر کرد حالا سر پیری وخرفتی فکر کردی استدلال پیدا کردی اگه بقیه حرفاتم اینجوری باشه معلوم میشه حرف اون بابا درست بوده که دلقک شدی دقت کردی دو طرفم تحویلت نمیگیرن میدونم سانسور میکنی مهم نیست خودت بخونی بسه
هان ناشناس، دیدی سانسور نشد؟ اگه میشد چطور خودت را معرفی میکردی؟ چطور نشان میدادی که کی هستی؟ شانس آفتاب خواندن را از دست نده تا ویروس فحاشی و هتاکی را در تو هلاک کند. انسانی و شایستگی داری که حامل و ناقل چنین ویروسهایی نباشی. نظری داری؟ تو هم مثل بقیه نظرت را با ادب و استدلال بگو، چی از تو کم میشه؟ تو اونجا بودی؟
سلام مجدد :جناب نوری زاد از لطفتان ممنون بابت پاسخی که مرقوم داشتید البته شان شما را در رسالتی که بدوش دارید بالاتر از ا ین میدانم که شمارا درگیر مطالبی اینگونه نمایم مطالبی که 1400 سال است حل نشده و انشالله بوقتش با تدبیر حق تعالی حل خواهد شدو باید بشود وحق از باطلها جداشود ولی بناچار مجبورم کمی وقتتان را در پاسخی ولو مختصر به قسمتی ازفرمایشاتتان بگیرم؟
اما اینکه فرمودید فقط قران ملاک جنابتان است ولی بلافاصله از احادیث استفاده نمودید واسامی فرزندان امام علی (ع) را ومشورت دادن به خلفا را ذکر فرمودید کما اینکه با استدلال شما نمیتوان به این اخبار هم اعتماد داشت واگر حوصله فرمودید وتحقیقی بنامید مثلا در مورد اسامی فرزندان امام علی (ع) اختلاف است واکثریت علمای شیعه حداقل فرزندانی بنام ابوبکر وعمر رابرای امام قبول ندارند ویا سنی ویا شیعه بودن پیامبر را مطرح فرمودید که با الطفاتتان به این موضوع که سنیها وشیعیان هرکدام خودرا پیرو واقعی پیامبر واسلام میدانند بنابراین نیاز به شیعه یا سنی بودن پیامبر احساس نمیشود وایشان خود آورنده مکتب اسلام بوده اند ولی با توجه به تاییدات فراوان ایشان در زمان حیاتشان ( البته اگر احادیث مربوطه را قبول داشته باشید) از امام علی (ع) ویاران ایشان به اعتقاد شیعیان بنیان گذارمکتب شیعه شخص پیامبر اسلام (ص) میباشد
مطلبی هم در اینکه ملاک بودن قران باتوجه به داشتن آیات محکم و متشابه ومشکل وتاکید قران به استفاده از زاسخون در علم وصاحبان خرد ((مثلا آیه 7 سوره آل عمران )) برای تاویل وتفسیر قران(که به اعتقاد شیعیان چهارده معصو مند)عملا فهم تمام قران امکان ندارد بدون استفاده ار احادیث البته صحیح معصومین (ع)
اما حان کلام من باشما بحثهای کلامی بالا نیست که قطعا در حوصله و فرصت ارزشمند این سایت نیست وبنده خودم را صاحب این فن نمیدانم وانچه که ازحضرتعالی تقاضا دارم این است همان گونه که مدافع حقوق سایر اقلیتهای قومی ومذهبی هستید از شیعیان واقعی نه حاکمان شیعه نما وطرفدارن مزدورشان بعنوان اقلیت مظلومتری نیز دفاع نمایید چرا که بنده معتقدم این انقلاب بظاهر شیعی بزرگترین ضربه را به مکتب شیعه وارد نموده که در هیچ دوره ای از تاریخ 1400 ساله اسلام توسط حکام بنی امیه وعباس ومغولها و…. به شیعیان وارد نشده چرا که بقول معروف هم از دوست میخورد وهم از دشمن؟! بسیار سپاسگذارم از حضرتعالی بخاطر وقتتان ولطفتان ؟!
سلام بر جناب کورس عزیز و حامی گرامی
آقا من اینقدر ها تعریفی نیستم دیگه بیشتر خجالتم ندید یهو دیدید جو گرفتم منم شدم شاهنامه نویس هااا گفته باشم آن موقع شما عزیزان باید با طنز من را کنترول کنید ! از محبت و بزرگواری شما که نمیشود گذشت من همیشه سعی کردم که کسی را از خودم نرنجانم و از اینکه فهمیدم شان شما والاتر از آن است که از چون منی برنجید با اینکه چیزی برای شادی ندارم اما از این بابت شاد و خوشحالم و اگر بدانم که جناب بیکنش هم از من کدورتی بدل نگرفته است شادیم دو چندان خواهد شد و به ملانصرالدین بودن پایان خواهم داد . فدای شماها .
داشت یادم می رفت ! بله جناب کورس آن رقص باله دو نفره پرویز صیاد با منیزه در آن سریال است در ضمن آدرس لینک آن را به در خواست یکی از دوستان در زیر همان کامنت طنز گذاشتم اگر خواستید تجدید خاطره ای کنید
در پایان ناگفته نماند که من یک جورایی از آقای نوری زاد هم خجالت میکشم بابت دخالت در موضوعی که لزوما به من مربوط نبوده امید است ایشان هم زیاده گویی من را ببخشند . با احترامات فراوان
سلام جناب ملانصرالدين عزيز و گرامى
چرا بايد من از دست شما ناراحت باشم ، اگر من مطلبى در پاسخ ننوشتم دليلش ان است كه من معمولا در اين قضايا سكوت مى كنم و اكنون هم چون شما مستقيما من را خطاب قرار داديد ، احتمال دادم عدم پاسخگويى و سكوت من حمل بر بى ادبى يا خداى ناكرده حمل بر بى احترامى نسبت به شما گردد. دوست عزيز شما جز ابراز نظرتان كه صدالبته براى من بسيار نيز محترم است ، كارديگرى نكرديد كه مم بخواهم ناراحت بشوم و اگر هم من از ابراز نظر شما ناراحت شوم باز هم اين نشانه ضعف فكرى من است نه تقصير شما. من هم به اين جهت كه نظر شما برايم محترم و باارزش بود سعى كردم از تعداد كامنت هايم بكاهم.
اتفاقا نوشته هاى شما از جمله نوشته هايى بود كه من كامل انرا مطالعه كردم ، در اين روزها من به جهت مشغله هايى متاسفانه سعادت مطالعه تمامى كامنت هاى دوستان را نداشتم و از سر ناچارى و ذيق وقت كامنتهاى مربوط به دوستان مشخصى را در اولويت مطالعه قرار ميدهم كه مطالب جنابعالى از جمله انها بوده.
دوست عزيز من هيچ بى حرمتى و ناشايست گويى در سخن شما نيافتم بلكه شما با صداقت و صراحت نظر خود را بيان نموده بوديد كه به نظر من اين جاى تقدير هم دارد ، فقط تنها نگرانى من اين بود كه حامى عزيز و گرامى كه من ارادتى ويژه نسبت به وى دارم و نيز خود را مديون وى ميدانم ، زحمت جمع اورى مطالب بسيار با ارزش كورس را به خواهش و درخواست من متحمل شده است و نگرانى من اين بود كه اگر حامى عزيز ازرده شود مقصر ازردگى وى من هستم كه خوشبختانه با خواندن نظر ايشان اين نگرانى نيز مرتفع شد.
اما دوست عزيز گرچه شما به شوخى از شاهنامه نويسى خود سخن گفتيد ولى من انرا جدى ميگيرم و از جنابعالى درخواست مى كنم يكى از داستانها و مطالب شاهنامه را انتخاب كنيد و قدرى در خصوص ان مطلب بنويسيد چرا كه من با توجه به روش ابداعى و بسيار جالبى منحصر بفردى كه شما در بيان نظر و اعتراضتان بكار گرفتيد مسلما نوشته هايتان در خصوص شاهنامه مى تواند داراى تازگى و بسيار اموزنده و جالب باشد ، لذا من تصور ميكنم امتحان ان حداقل ، ضررى در بر نداشته باشد ، كما اينكه يكبار نيز درخواستى مشابه از دوست عزيزمان حامد ، نمودم كه نتيجه ان شد كه ايشان به مطلب مهمى اشاره كردند كه تا اين زمان از نگاه تمامى شاهنامه پژوهان مخفى مانده بود ، همينگونه من اطمينان دارم نوشته شما در اين زمينه نيز بسيار مثمر ثمر خواهد بود لذا مجددا درخواست ميكنم يكى از داستانهاى شاهنامه را انتخاب كنيد و انرا هرگونه خود ميدانيد براى من و ساير علاقه مندان شرح دهيد و در هر بار تعدادى از ابيات انرا توضيح دهيد و در كنار ان نظر خودتان راجع به ان ابيات را نيز بنويسيد به شما قول خواهم داد نتيجه بسيار باارزش خواهد بود.
با احترام مجدد و ارزوى توفيقى روز افزون براى شما ، منتظر نوشته هاى شما خواهم بود ،دوست عزيز.
با سلامی گرم و متقابل خدمت جناب بی کنش محترم
جناب بی کنش از این که لایق دانستید که پاسخی به بنده بدهید تشکر می کنم البته نشان اعتراض من هیچ وقت به سوی شما یا جناب کورس نبوده و من ابدا مخالف شاهنامه خوانی نیستم و معتقدم که قران ما ایرانی ها شاهنامه است بی تردید / اما اعتراض از کجا شروع شد : در همسایگی ما یکی از نظامیان سپاهی ساکن است و صرف نظر از شغلی که دارد خودش بسیار آدم معقول و فهمیده ای است که کهکاهی به من سر میزند و علاقه زیادی به سایتهای سیاسی و خبری دارد یک روز آمد و گفت آدرس سایت بالاترین را می خواهم ! گفتم همان بالاترین دات کام ! اضافه کرد که غیر از این چه سایت خبری معتبری هست ؟ گفتم سایت خبری که زیاد است اما اگر سایت مسند و آگاهی بخش و واقعی و به روز می خوای سایت دکتر نوری زاد را پیشنهاد میکنم که کنجکاو شد و گفت خیلی در باره اش شنیدم سر نترسی داره اما رفتن به سایتش خطر نداره ؟ گفتم نه به اندازه خطر همکاران شما ! و آدرس سایت را یاداشت کرد و رفت البته این زمانی بود که در سایت ایشان اختلال ایجاد کرده بودند که چند روز بعد آمد و گفت این سایت که اصلا باز نمیشه ! گفتم بله گاهی به لطف همکاران شما مختل میشود / من قبلا فیلم های کوتاه آقای نوری زاد را دانلود کرده بود و در قالب یک دی وی دی به ایشان دادم گفتم فعلا این فیلم را نگاه کن تا بعد /
بعد که آمد گفت بابا این دیگه ترکونده ! خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود و آنزمان تازه سایت در دسترس آمده بود که به جاش اینترنت من قطع شده بود ! خلاصه کنم و این دوست سپاهی که
خودش معتقد است که چهارپا از سپاه بهتر است گفت که کاربران و خوانندگان سایت هم میتوانند آزادانه نظر بدن آیا اصلا نظری میدن ؟ گفتم چه جور همه حداقل به صورت شعاری یک پا نوری زادند ! و بالاخره خیلی کنجکاو بود که نطر و واکنش کاربران را به اینگونه اطلاع رسانی های بی پرده ببیند که بعد از مدتی نتیجه کنجگاوی اش به شکل بیان شد از زبان ایشان من جسارت نمی کنم :
گفت این که سایت شاهنامه خوانی است ! بابا مردم (کاربران ) اصلا تو باغ نیستند اون بابا (آقای نوری زاد) یک مطلب مینویسه و درد و حقیقتی که در آن هست آدم را تکان میده اما با تعجب میبینم بیشتر کاربرها انگار رباط هستند چند نفری مشغول شاهنامه نویسی هستند و مابقعی هم در ارتباط با شاهنامه از همدیگر تشکر میکنند یعنی همه چیز در امن و امان است اون بابا بیخودی زندگی و اسایش خودش را به خاطر این جماعت به خطر انداخته و …. بماند نتیجه گرفت که خلایق را هر چه لایق . گفتم صبر کن الان نطرت را منعکس میکنم که به طنز با نام عاشف شاهنامه نوشتم که اینجا سایت شاهنامه خوانی است …… با توهین های که شد و آقای نوری زاد لطف میکرد و بعد از ساعتی توهین ها را حذف میکرد من هم به این نتیجه رسیذم که به من مربوط نیست و از همه هم عذر خواستم از شما همچنین .
جناب بی کنش با سلامی مجدد
با عرض معذرت نوشته من هنوز به پایان نرسیده بود که برق رفت و چون باطری لب تاب منم فرسوده است چنذ دقیقه بیشتر فرصت نداشتم که بتوانم عرضم را کامل کنم و در آن مرحله سریع ارسال را زدم که همزمان سیتم هم خاموش شد حتی فرصت نشد بنویسم ادامه دارد و فکر هم نمی کردم که ارسال شده باشد به هرحال آن نقل قولی که عرض شد داستان نبود و الزاما مورد تایید من هم نیست اما باید نظرها را شنید به نظر من که خیلی هم خوب است که شما و جناب کورس که به شاهنامه اشراف دارید مطالبی بنویسید و تفسیر کنید اما مثلا من یا دیگران صرف علاقه داشتن به شاهنامه بخواهیم به این عرصه وارد شویم به طوری که حاشیه های آن سایت را تحت الشاع قرار بدهد که به بعبیر و برداشت آن دوستمان سایت شاهنامه خوانی جلوه کند زیاد قشنگ نیست حتی اگر مورد درخواست همه کاربران هم باشد البته بار ترجیع بنده این است که شاهنامه نویسی خیلی بهتر از داستان نویسی است که بعضی از دوستان در زمینه های مختلف میکنند من که خودم بیشتر دوست دارم که خواننده مطالب باشم بطور مثال چند تا نوشته خارج از مبحث شاهنامه از حناب کورس خواندم و از پختگی فهم و قلم ایشان واقعا لذت بردم بطوری که متمایل شدم نگاهی هم به شاهنامه نویسی ایشان هم داشته باشم و چه خوب و مفید است که ایشان در زمینه های دیگر هم مطلب بنویسند .
از اینکه با بزرگواری به من هم اجازه دادید که به مبحث شاهنامه وارد بشوم سپاسگزارم اما من واقعا شوخی کردم و هرگز این توانایی را در خود نمی بینم همین که همت کنم و مطالب شما را بخوانم کلی هنر کردم و برایم کفایت میکند .
در انتها دوباره تاکید میکنم که در آن اعتراض طنز هیچ غرض و مرضی در کار نبود واقعیت در همان گفت وگویی بود که میان من و دوست سپاهی انجام شد و در واقع به نوعی انتقال نظر ایشان بود و برای اینکه ثابت کنم به ایشان که این فضای سایت فضای دیکتاتوری و خود رایی نیست انجام شد و دیگر تکرار نخواهد شد حتی اگر سر در سایت هم بوشته شود وبسایت رسمی شاهنامه خوانی دکتر محمد نوری زاد .
با پوزش فراوان و آرزوی موفقعیت هر چه بیشتر شما
دوست عزيز شما بسيار بزرگواريد و با همتى بلند و طبع سخاوتمندانه كه همه اين ويژگى ها در پس زمينه نوشته هايتان موج مى زند، مصاحبت با شما افتخارى بس بزرگ است براى من ، زيرا شما از صداقتى كم نظير بهره مى بريد.
سرفرازى هميشگى شما ارزوى قلبى من است. ارادتمند شما-بى كنش.
با سلام بر “سلام” عزیز..ما شاید اگر کمی دقت کنیم بهتر باشد. وقتی در “حدیبیه” پیامبر نمی تواند کلمات را بخواند چگونه توانسته کلمات دیگری را بنویسد؟ شما در همین جا هم جابجائی مطلب را بوضوح میبنید. در حالیکه در پاره ای گزارشات پیامبر فقط عنوان خود را پاک می کند و صحبتی از نوشتن نیست.
در ثانی اگر این حرف شما را درست بگیریم که ایشان میخواسته که کس دیگری بنویسد باید این روایت از اساس تغییر کند و آن اینکه مثلا” عمر بیا بنشین میخواهم حرف مهمی را بگویم تا بنویسی”.
اگر این حرف مهم واقعاحرفی باشد که در سرنوشت پیام تاثیر تعیین کننده داشته باشد لذا تکلیف مردم با آیاتی که طی آنها گفته شده که امروز دین تکمیل شد چیست؟ شیعه که معتقد به این است که این تکمیل دین همان واقعه غدیر است بنا چار بر سر یک تناقض قرار میگیرد و آن اینکه اگر پیامبر قبلا موضوع خلافت و امامت را تعیین کرده پس اصرار بر اینکه ایشان در آخرین لحظه عمر بدنبال حل این مشکل بودند که امری عجیب می نماید. شیعه بدون اینکه متوجه باشد خودش موضوع غدیر را مورد تردید قرار میدهد.
امّا همه ماجرا این نیست. شیعه در اینجا ادّعای دیگری هم دارد و آن اینکه عمر وقتی که جلوی اجابت این خواست پیامبر را گرفت گفت ” این مرد دیوانه است” وتعبیری در این حد. همین نوع تفسیر و نقل موجب ایجاد این باور شده که عمر پیامبر را مورد اهانت قرار داده و منبر شیعه چندین قرن است که در صدد القای این امر و ایجاد کینه در بین مسلمانان است. در حالیکه بر فرض صحیح بودن این مطلب جمله نقل شده ترجمه صحیحش این است که ” این مرد هذیان میگوید” که اشاره به بیماری پیامبر بود.این حاوی هیچ توهینی نیست و جالب آنکه در بین آن همه کسانی که در اطراف ایشان بوند کسی فکر نکرد عمر در حال توهین کردن است. حتّی در تمام اقوال امام علی هم مطلقا چنین چیزی نیست و هیچ یک از صحابی و اهل بیت هم چنین نقلی نکرده اند.
اما شیعه کماکان دست بردار نیست. در اینجا مستمسک دیگری پیدا و یا درست شده نه بر اساس قول معصوم بلکه نقلی از “این عبّاس” که اظهار تاسف از بابت عدم اجابت خواسته پیامبر است و اهمیت حرفی که قرار بود گفته شود. تو گوئی که ابن عباس شان جبرئیل را دارد و از ذهن پیامبر آگاه بوده.شیعه که این میزان علاقه به قول معصوم دارد بنیان فکریش صرفا بر ادعای ابن عباس غیر معصوم که معلوم نیست خود اصل آنهم چقدر درست است ایجاد شده.
ما اگر بخواهیم در جهان پیچیده ای که با آن روبرو هستیم درست زندگی کنیم باید از این صحبتها خارج شویم. نوریزاد هم سعی کرد اینرا بگوید.
جناب یاران عزیز
ماجرای نقل ابن عباس مستمسک شیعه نیست مستمسک اهل سنت است.
سپاس
زهرا خانم با سلام.این روایت در کتب اهل سنت با تفاوتهائی آمده وشیعه نظرش این است که این حرف آخر همان خلافت امام علی است. اهل سنت حرفشان این است که “عمر” توهینی به پیامبر نکرده. شیعه غیر این معتقد است و همین موضوع یکی از عوامل درگیزی ها و دشمنی ها شده است. با تشکر از دقت نظرتان
درود یاران عزیز
تا آنجا که من خوانده ام اهل سنت هم به این روایت استناد میکنند که حرص ولع علی را بر خلافت نشان دهند . شاید به قول شما دو سویه است .
آنچه به درد ما در این دوره میخورد اینکه
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
به هر روی سپاس از پاسختان
درود استاد
در پاسخ سوال که چرا نمی گزارند افراد با کفایت سرکار باشند و انهارا فراری می دهند؟باید گفت ضرب المثل(سرمشق را فراری می دهند تا بتوانند غلط بنویسند)یعنی ان کس را که الگوست یا جهل را کم می کند دور می کنند تا بی کفایتی خودشان اشکار نشود و جهل را بیشتر کنند.نمونه ان در پاسخ ان شخص که گفته بود از کشور های دیگر سراغ دارید ؟باید بگوییم پس از انقلاب که زردتشتیان عزیزم هموطنان ناب ایرانیم از کشور به خاطر ازار و عذیت این حکومت به هند کوچ کردند باید بگوییم همینک یه از بین انها یک زردتشتی ایرانی الاصل وزیر دولت جدید هند است و…
استاد شما توان پاسخ سوال های تکراری و زیاد عابران را نخواهید داشت لطفا به پیشنهاد من فکر کنید سوال های تکراری و سوال های جدید را در بخش جداگانه با عنوان(پاسخ من به پرسشها)در سایتتان پاسخ دهید و هر کس سوال تکراری پرسید اورا به سایت ارجاع دهید سوالهای جدید را هم یادداشت کرده به شخص سوال کننده بگویید در بخش پاسخ به پرسشها جواب خواهم داد.این کار چند امتیاز دارد یک:از دست سوال های تکراری رها می شوید دو:پاسخ های شما برای شناخت افکار پاکتان برای آیندگان باقی خواهد ماند سه:از ازدهام و شلوغی و توهین افراد بی ادب به شما جلو گیری خواهد شد.چهار:شما به کار خود خواهید پرداخت و فقط شنونده خواهید بود و حس انسانیت را در پاسخ رفتارهای دیگران به انها بر می گردانید و بس.پنج:افکار شما که نشاندهنده شخصیت شماست یکجا جمع شده و هر فرد جدید که از سایت شما دیدن می کند به سرعت شخصیت و افکار شما را خواهد شناخت….
پیشنهاد دیگر زیر ان سخن تنپوشتان که گفته اید این سه تن را محاکمه کنید بنویسید(این سه تن را محاکمه کنید تا حقیقت اشکار شود یا این سه تن را محاکمه کنید تا مظلوم و ظالم مشخص شود و …)چون همه فهم سیاسی شما را ندارند بد برداشت می کنند.
این بوسه زدن شما عجب کار زیبایی بوده که چنین انها را به اتش کشیده اینها حتی از مردگان هم وطنان بهایی می ترسند نمونه اش در اوردن مردگان بهایی از مزارشان و خراب کردن مزارهای انها در شیراز واقعا اینها همان داعش هستند فقط دستشان به خاطر نقابی که بخاطر مردم ایران و جهان بر صورت زده اند، بسته است وگرنه همان می کردند که داعش می کند.همچنان که اول انقلاب کردند و اینک در خفا می کنند.خجالت هم خوب چیزی هست خجالت بکشید بی شرم ها هموطن من هم وطن ، من است با هر دین و سنتی تو خارجی هستی که نمی پسندی ما سالهاست در کنار هم زیستیم تو که بیگانه هستی از این کشور برو.(روی سخنم با این حکومتی ها بود)
—————–
سلام و سپاس دوست سبز من
شاید یک روزی این پیشنهادهای خوب شما را عملی کردم. کارها زیاد است و وقت کم و تنهایی حائل
سپاس
با درود _ برادر نوری زاد ، گفتی آن سوی جوی خیابان مرد جوان بسیار فربه ای بود با توده ای ریش بر صورت و لباس یک سره بلند که به لباس افغان ها و بلوچ ها شبیه بود و به صورتش لبخند زدی و به ایشان گفتی: می آیی من صورتت را ببوسم و خوشحال شد و از سر جوی پرید و آمد به سوی شما و صورتش را بوسیدی و گلی هم به او دادی . اما او به شما نگفت که بلوچ است و اینکه در منطقه بلوچستان در روستای ” اسفند ” که همه ” اهل سنت ” هستند تنها یک خانوار شیعه است و همین یک نفر در خانه اش سه وعده با بلندگو اذان شیعی پخش میکند و کسی هم معترض ایشان نیست ؟ آن بلوچ به شما نگفت که فقر و فلاکت مضاعف و ثلاثه … در بلوچستان بیداد میکند و حکومت کوچکترین امتیازی به این انسانها که شناسنامه ای با تابعیت ایرانی و همانند دیگر هموطنان ما دارند ، در نظر نمیگیرد که هیچ و تازه با قلدری در این منطقه می خواهد با یوغ ، افسار و زنجیر از گرده و دوش آنان بدواند . مثلا” در شهر ” چابهار که اهالی آنجا همه اهل سنت هستند ” برادران حکومتی و ” ولایت مدار ” برای خفه کردن مردم بومی آنجا و تقاص تاریخی دیرینه ای که دارند و به بنا به ” کج فهمی ” خودشان تا توانسته اند اسامی ادارات و مراکز دولتی و خیابانها را به اسامی و القاب حضرت علی ،فاطمه ، رضا ، مهدی و حجة ابن حسن ، قائم ، صاحب الزمان ، غدیر، حیدر و … درآورده اند و آنجایی هم که از اسامی کمبود پیدا کرده اند ،به اسامی خیابان ها و کوچه های غدیر1و غدیر2و غدیر 3 و ..قائم 1 قائم 2 قائم3 و … الی آخر دست برده اند تا قدرت حکومت شیعی را آنجا به رخ آن مردم مرز نشین بنمایانند و دریغ از اسامی یکی از اصحاب و یا افراد صالح و نیکو یا خیر در منطقه ! ! کاشکی این فرد بلوچ شما را می توانست دعوتی کند به آن دیار تا حداقل شما تفاوت فاحش زنده بودن و نه زندگی کردن و زیستن در این سرزمین را با چشم خود ببینید و همینطور چشمان بسته و خواب بودن حاکمین کشور را که نه به جنت فکر میکنند و نه به دوزخ . به آنچه فکر میکنند قدرت است و قدرت است و قدرت . که در احادیث داریم : قدرت و پست و مقام از ” آب دهان ” بز بی ارزش تر است و این حاکمان عروة الوثقی اشان همان “آب دهان بز ” شده است .
سلام جناب نوری زاد من شما را شیعه معتقد اثنی عشری میدانم ودر رابطه با شبهه ای که به حدیث معروف
( قلم ودوات) ویا(قرطاس) وارد کرده اید البته بعنوان مثال .؟ توجه شما را به چند مطلب در اشتباه بودن برداشتتان (البته ضمن احترام به نظرجنابعالی ) که البته شاید انهم ناشی از اعمال ناشایست بعض از روحانیان شیعه ویا بهتر است گفته شود! شیعه نما ؟!بوده جلب میکنم :
1-اسناد تاریخی صحیح مورد تایید شیعه وسنی فراوانی وجوددارد واین واقعه مورد تایید شیعیان واکثریت اهل سنت میباشد ودر کتب اصلی آنها بویژه بخاری ومسلم (برادر وخواهر قران از نظر اهل سنت) بروایتهای مختلف موجود است ؟! در این سایت میتوانید هم پاسخ کامل این شبهه را ونیز آدرس تایید حدیث از نظر اهل سنت ملاحظه فرمایید http://shiaanswering.blogfa.com/post-20.aspx
2: جهت ملاحظه دوستان سایتتان مورد اشکال را ضمن درح سوال پاسخ نسبتا کاملی تحت عنوان شبهه شماره 10به این شرح داده است :
شبهه شماره 10 : پیامبر اصلا سواد نوشتن نداشته است .چگونه میخواسته وصیت را بنویسد ؟
جواب : البته قبلا جواب داده شده ؛ ولی دوباره اینجا بازگو میشود
خود شارحين صحيح بخاري گفته اند : اكتب لكم كتاباً ؛ يعني آمر بالكتابة . من دستور كتابت صادر مي كنم . و خود آقاي ابن كثير دمشقي سلفي هم تعبيرشان اين است :
كان له كتّاب يكتبون بين يديه الوحي والرسائل الي الأقاليم .
تفسير ابن كثير ، ج3 ، ص427 .
و قانون هم اين است كه رؤسا و بزرگان مي خواهند يك نامه را بنويسند ، خودشان كه نمي نويسند . يك نويسندهاي دارند ، خودشان مي نويسند . آن رئيس جمهور پاي نامه را امضا مي كند و مهر مي زند . نويسنده نامه كسي است مهر زده است .
پيامبر اكرم هم وقتي گفت : اكتب لكم ؛ يعني دستور مي دهم كه كسي بنويسد و من مهر بزنم .
ثانياً : پيامبر اكرم نامه هايي را كه به شخصيت هاي مختلف نوشته است ، چگونه مي نوشته ، اين نامه را هم همان طوري مي نوشت .
در صحيح بخاري ، ج1 ، ص23 دارد :
كَتَبَ لأَمِيرِ السَّرِيَّةِ كِتَابًا .
پيامبر براي فرمانده لشكر كتابي نوشت .
اين نامه را چطوري نوشت ، وصيت نامه را هم همان طوري مي نويسد .
در حديث 64 صحيح بخاري دارد :
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بَعَثَ بِكِتَابِهِ رَجُلاً، وَأَمَرَهُ أَنْ يَدْفَعَهُ إِلَى عَظِيمِ الْبَحْرَيْنِ، فَدَفَعَهُ عَظِيمُ الْبَحْرَيْنِ إِلَى كِسْرَى .
در حديث 65 نيز دارد :
كَتَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم كِتَابًا .
يا در صحيح بخاري يك باب مستقلي دارد تحت عنوان «ما كتب النبي صلي الله عليه وسلم الي كسري وقيصر » .
اين نام ها را پيامبر چگونه نوشته بود ، در اين جا هم به همان صورت مي نوشت .
ثالثاً : در مسند احمد بن حنبل آمده است كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود :
أمرني النبي صلى الله عليه وسلم ان آتيه بطبق يكتب فيه ما لا تضل أمته من بعده .
مسند احمد – الإمام احمد بن حنبل – ج 1 – ص 90 .
پيامبر به من دستور داد كاغذ و قلمي را بياورم و بنويسم مسأله را كه امت گمراه نشوند .
خود ابن حجر و عيني گفته اند :
و في مسند احمد من حديث علي أنه المأمور بذلك .
فتح الباري ، ج 1 ، ص186 و عمدة القاري ، ج2 ، ص171 .
امير المؤمنين مأمور نوشتن نامه بوده است .
جواب چهارم اين كه : خود شما در كتاب هاي معتبرتان نقل كردهايد كه پيامبر مي نوشته است . اگر عقيده شيعه را قبول نداريد ، در خود صحيح بخاري ، روايتي داريم كه پيامبر اكرم به دست مباركش نوشته است . در صحيح بخاري ، ح2699 ، كتاب الصلح ، باب ششم ، باب كيف يكتب ، و صحيح مسلم ، ح4523 ، كتاب الجهاد ، باب 34 ، باب صلح الحديبة ، در رابطه با قضيه صلح حديبيه مي نويسد كه وقتي رسول اكرم دستور داد علي عليه السلام نام رسول الله را محو كند ، امير المؤمنين عليه السلام عذر خواست ، بعد پيامبر فرمود : جاي نوشته را به من نشان بدهيد تا محو كنم . محو كرد و بعد خودش نوشت : محمد بن عبد الله .
فَكَتَبَ هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ،
حتي در صحيح مسلم آمده است كه :
ليس يحسن .
پيامبر خوش خط نبود .
حد اقل در صحاح شما آمده است كه پيامبر نوشته است . حالا اين يك بحثي است در ميان شيعه و سني كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم قبل از نبوت نه قادر به نوشتن بود و نه قادر به خواندن . اين آيه هم كه نويسنده مقاله استدلال كرده است ، مي گويد :
وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ .
قبل از نبوت ، تو قدرت خواندن و نوشتن نداشتي .
آيا بعد از نبوت هم واقعاً قادر بر خواندن و نوشتن نبود ، جاي بحث دارد . امام قرطبي از علماي و بزرگان اهل سنت در كتاب تفسيرش ، ج13 ، ص352 آورده است كه پيامبر اكرم بعد از رسالت قادر به نوشتن و خواندن بوده است .
و اين هم يك معجزه ديگر از نبي مكرم هست كه آن حضرت بدون اين كه به مكتب برود ، مي توانست هم بنويسد و هم بخواند . آدرس سایت :
http://shiaanswering.blogfa.com/post-20.aspx
3– ضمن اینکه نمیتوان همه آنچه از گدشتگان رسیده کلا منکر شد ؟/ با فرض محال قبول کنیم پیامبر تا آنموقع سواد خواندن نوشتن نداشته ومیخواسته این مورد را شخصا بنویسد برای پیامبری که آنهمه معجزه ار ایشان نقل شده واینکه ایشان همه کارهایش با تاییدات خداوند ا نجام میشده ومستحضر به کمک خداوند در تمام طول زندگیشان بوده اند (( و ما ينطق عن الهوى * إن هو إلا وحي يوحى (سوره نجم/آيه5-4)))
کار سختی نبود حتی آگر برای اولین بار میخواستند بنویسند ؟! وشاید که اگر این نوشته اولش محسوب میشد وجه معجزه بودن نوشته ومطلبی که نوشته میشد قطعا انکار ناپذیر بود ووجه مخالفت عمر وسایرین بیشتر آشکار میشود والا امام علی (ع) در غدیرخم وقبل از عدیرخم مثلا حدیث معروف منزلت رسما جانشبن پیامبر از سوی ایشان معرفی شده بودن که جنابعالی قطعا بهتر از بنده اطلاع دارید
4 واز جنابعالی انتظار این است ضمن اینکه به تمام عقاید احترام میگذارید براساس اصل مترقی (لا اکراه فی الدین) بدلیل اعمال حکام جور جمهوری اسلامی که بنام شیعه به همه صاحبان عقاید حتی به شیعیان راستین ظلم روا میدارند شبهه تضعیف شیعه واقعی ازطرف جنابعالی احساس ولو خیلی اندک نشود ؟ بلکه تقاضایم اینست که در تشویق تحقیق سایرین در باره شیعه و اقعی تلاشی هم داشته باشید وروحانیون شیعه نما را افشا کنید؟/1 با تقدیم احترام وپوزش از جناب استاد نوری زاد
—————————
سلام دوست گرامی ام
من صمیمانه از شما و از قلم شریف و شایسته و نرم و روان و مشفقانه ی شما سپاس مندم. قلم شما هرچه که با خود نداشته باشد، همین که به گوهر ادب مزین است، بر چشم و دل مخاطب می نشیند. شما هرکه هستید، انسانی هستید مؤدب. و همین دارایی شما نه چیزی است که بشود نادیده اش گرفت. و اما در باره ی آنچه من آورده ام که همگی حول اختلاف تاریخی میان شیعه و سنی است. من به بسیاری از احادیث اعتقادی ندارم. چرا که وقتی یک سخن یک خبر یک واقعیت در همین سی و پنج سال حکومت اسلامی و شیعی به راحتی غلب و قلب می شود، چرا حدیث آمده از پس قرون و اعصار به ورطه ی تقلب در نیفتد؟ میزان سخن من قرآن است. و نه حدیث. که احادیث در آسیاب زمان سخت مچاله شده اند و هزار هزار حادثه بر آنان رفته به دروغ و راست. اصل سخن من به اختلاف شیعه و سنی مربوط است. که از این اختلاف – هم من می دانم هم شما – که چه کسانی سود برده اند. یک پرسش. پیامبر اسلام شیعه بوده اند یا سنی؟ من می گویم: وقتی امام علی اسم فرزندانش را ابوبکر و عمر و عثمان می گذارد و به آنان در کارهای خطیر مشاوره می دهد، چرا باید ما شیعیان وی در مخالفت با خلفا از خود علی جلو بیفتیم. این پیامبر گرامی ما یک عمر فرصت داشته تا وصیت مکتوب خود را بنویسد. چرا این ضرورت بسیار حیاتی را به ساعت های پایانی عمر خود موکول کرده است؟ در آن جلسه حتما امام علی نیز حضور داشته – چرا که امام لحظه ای پیامبر را تنها نگذارده در آن ساعات – و شاهد درشتی عمر بوده، آیا در همه ی سخنان و مکتوبات حضرت امیر اشاره ای نمی شد به این تمرد بزرگ و کبیره ی سترگ داشته باشد؟ من بجای حدیث به عقل خود مراجعه می کنم. ذات این حدیث بر مخالفت و اختلاف و دشمنی اصرار دارد. و حال آنکه عقل می گوید: بر دودی که از آتش اختلاف بر می خیزد اجاق مبند. بازهم سپاس از ادب شما
سلام- آقای نوری زاد در ” قدمگاه ” مردمانی به شما طعنه میزنند و یا حقیقت ظاهری را میگویند که چرا نظام با شما کاری ندارد و یا نمی گیرندتان و سر به نیست تان نمی کنند . اما من با شناختی که پیدا کرده ام ، می بینم که شما از مال تان ، جانتان و ثمرات تان ( سوره بقره قرآن و موارد آزمایش انسانها جهت رستگاری ) گذشته اید و به ” انا لله و انا الیه راجعون ” فکر میکنید . و خودتان هم بارها گفته اید که آخر خط را دیده اید و خوفی ندارید . اما در این چند سال اخیر ، من نکته ای یافته ام و آن اینکه وظیفه انسانی و اسلامی خود دیده اید که نامه هایی را به آقای خامنه ای بنویسید تا ایشان را به حقایقی راهنمایی کرده باشید ( نه آنچه که اطرافیان ایشان مانند سید حمید روحانی کرده اند و میکنند که بخشی از آن را آقای علی مطهری گفته اند ) و این راهنمایی و تذکر می تواند بر گرفته از کتاب گلستان همیشه ” سبز ” شیخ مصلح الدین شیرازی باشد که میفرماید : چو می بینی که نابینا و چاه است / اگر خاموش بنشینی گناه است
جناب انعامی با درود.بازهم حرف حسابت معلوم نیست که چی هست؟ اگر این روایات محکم نیست که اکثرا هم بنا به حرف خودت نیست شما اصلا سر چی داری بحث میکنی؟ شما که اینهمه کمالات دارید که نباید منبری حرف بزنی. بعد هم حرف حسابت در مورد “غدیر” چی هست؟ اگه می خوای بگی دروغه خوب صریح بگو. اینکه امام علی در موردش ادعائی نکرده که نشد حرف. لطفا کمی مستدل صحبت کن که معلوم بشه کلا چی می خواهی بگوئی.من قضاوتی ندارم فقط دوست دارم شما صریح و مستدل صحبت کنی .ممنون
جناب عبدالله اهلا و سهلا! خیلی با حالی !ولی جناب بنظرم کلمه فارس نمی تواند معرب پارس باشد چون اعراب پ را ب تلفظ میکنند.مثل پاپا که معربش بابا ست. بنابراین چون محمد عرب بوده این حرف شما نمی تواند مستند باشد!
ريشه ها ١٥١(قسمت پيش ذيل بست قبلي )
فرهنگ
فرهنگ دينى
در فرهنگ دينى دست كم در نگاه نخست چنين مى نمايد كه همه نزاع ها بر سر جيزى جزحقيقت نيست ؛آن هم حقيقتى ذاتى و جاودانه و وراى زمان و مكان و وضعيت هاى انسانى و بسيار هم انسانى . در اينجا پرسش هايي پيش مى آيد از اين جمله : تحت چه شرايط و بنا به چه انگيزه اى كسانى پرسش از حقيقت مى كنند ؟حقيقت در وهله نخست يك لفظ بيش نيست .چطور انسان جوياى يك لفظ مى گردد ؟اگر اين لفظ مثل اسم هايي چون كوه و درخت و گربه تنها لغظ نيست بل مدلولى معين دارد ،پس اين حقيقت جويان با آن همه نزاع هاى گفتارى و كشتارى خود چراى معناى كلمه اى را مى جويند كه از پيش معنايي دارد . آيا كسى كه مى داند گربه چه معنايي دارد اگر دنبال اين معنا بگردد ،دور باطل نزده است ؟ اگر آرى ،پس بايد ديد مدلول اين حقيقت چيست ؟ حق و حقيقت اصلا يعنى چه ؟. اين را بايد از همان اصحاب جنگ هفتاد و دو ملت پرسيد كه هنوز دست از سر ما بر نمى دارند و با عنوان طرفدار حق به نوريزاد مى گويند كه همه كه نمى توانند حق بگويند .اينان اخلاف همان اصحاب سلف قديم هستند .پس بهتر است به سراغ همان اسلاف برويم .هرچه باشد ريشه اصيل تر از شاخه هاست .حالا اين اصحاب را از كجا پيدا كنيم ؟ خب معلوم است ديگر ،در تاريخ ها ،آثار قديمى ،اعم از مكتوب و زير خاكى .عجالتا يك اثر را ورق مى زنيم .الملل و النحل از عبدالكريم شهرستانى كه در نيمه دوم سده پنجم و نيمه نخست سده ششم مى زيسته است .دود از كله مان بلند مى شود .مى بينيم اين مورخ انديشه نزديك به دويست فرقه و مكتب دينى و غير دينى را در طبق اخلاص پيش روى ما مى نهد كه شيعه يكى از إنهاست و آن نيز خود چندين انشعاب فرعى دارد كه در اين هزاره سوم در كشور ما فقط يكى از آنها حقيقت مطلق محسوب مى شود و مابقى يا حقيقت انحرافى اند يا كلا باطل و شرك و كفر و نجس .آيا به فرض كه كسى آزاد و بى پيشفرض دنبال حقيقت باشد اين بلبله بابليان مى تواند كمكى به او بكند ؟ امتحان مى كنيم .از چه راهى ؟از اين راه كه ببينيم اصلا دعوا بر سر چه چيزهايي است .حدوث و قدم عالم ،آيا عالم ازلى و ناخلوق است يا اينكه صانع و خالقى دارد ؟اگر ازلى است در آغاز چگونه بوده ،عنصر يا عناصر إغازينش چه يا چه ها بوده و چگونه به صورت كنونى درإمده ؟يكى مى گويد اتم ،يكى مى گويد إتش ،يكى مى گويد آب ،يكى مى گويد كائوس .اگر جهان مصنوع و مخلوق است صانع و خالقش كه يا چه است .تقريبا همه مذهب ها و فرقه هاى دينى مخلوقيت عالم را قبول دارند .پس دعوا بر سر چيست ؟دعوا بر سر چيزهايي از اين سان است : نوع رابطه صفات و ذات خالق ،چگونگى اداره جهان به دست او ،آيا همه چيز ،از سير تا پياز ،تحت اداره اوست يا انسان هم در اداره خود و جهان اختيار دارد ؟ ارتباط اين خالق با انسان چگونه است ؟ وحى و نبوت در ميان مى آيد ؟كتاب مقدس و كلام وحى و انواع تفسير هاى آن به ميان مى آيد .بر سر قوانين شرع ،بر سر كيفيت آخرت و مرگ و گناه و كيفر و قيامت اختلاف پيش مى آيد .جانشينان پيامبر مسئله مى شوند و كم كم كار به جايي مى رسد كه حقيقت در خدمت قدرت قرار مى گيرد .من راهى براى اثبات درستى اين گزارش ندارم جز اينكه خواننده را به كتاب ارزنده شهرستانى ارجاع دهم تا ببيند كه موضوع دعواى اين هفتاد و دو ملت همين ها هست يا نيست .تازه متوجه مى شويم كه در فرهنگ دينى بسى به ندرت كسى از موضعى آزاد پرسش و نزاع كرده است ؟اصلى پيشاپيش وجود داشته ،كتاب مقدسى را پيشاپيش ابلاغ كننده حقيقت گرفته اند ،دعوا ظاهرا بر سر تفسير است نه بر سر اصل حقيقت .اصل حقيقت پيشاپيش شناخته شده بوده است ؟اين جويندگان هفتاد و دو رنگ حقيقت حقيقت را در جهانى كاملا ناشناخته نجسته اند . حق داريم بپرسيم كه آيا اين نزاع هاى گفتارى و كشتارى آيا به راستى برانگيخته از پرسشگرى آزادانه بوده اند يا قدرت و مكنت هم در آنها دخيل بوده است ؟به ويژه از آن رو كه امروزه اين نظر وجود دارد كه خواست قدرت و مكنت در حيات بشرى بر خواست حقيقت جويي مقدم بوده است ؛نظرى كه چندان بى پشتوانه نيست ،گرچه مخالفانى نيز دارد
دوستان ارجمند
در متن بالا عبارت مورخ انديشه از ديروز تا الان ذهن مرا درگير كرده است .فكر مى كنم آيا اين عبارت در باره عبدالكريم شهرستانى صدق مى كند . سرانجام تصميم گرفتم در اين مورد عبارت را به چيزى چون فرقه پژوه يا گردآورنده عقايد تغيير دهم .به رغم ارزشمندى كتاب الملل و النحل در زمان خودش ،عنوان تاريخ انديشه ها يا عقايد را براى آن مناسب نمى يابم .چون تاريخ بايد مذهب ها و مكتب ها را در توالى زمانى شان از قديم به جديد معرفى كند .شهرستانى چنين كارى نكرده است .در قسمت بعدى ريشه ها اگر مجالى بود بيشتر توضيح خواهم داد .در ضمن اگر دوستان پيشنهادى بهتر از عقايد پژوه دارند ،بسيار سپاسگزار خواهم شد اگر پيشنهاد خود را عرضه كنند
جناب عبدالله اهلا و سهلا! خیلی با حالی !
من میخوام امروز یه الگوی مدیریت ولائی بدم بر اساس مدیربت یه چلوکبابی! حالا میزنید زیر خنده.باشه ولی به هر حال میگم. یه مش رحمان داشتیم صاحب یه چلوکبابی.یکی از شگرداش برای اینکه براش حرف در نیارن این بود که خودش هر روز غذا رو همونجا میخورد و اگر کارگراش هم سر نهار میرفتند جای دیگه غذا بخورند حالشون رو میگرفت. حرفش هم ابن بود که اگر من و کارگرام غذای خودمون رو قبول نداشته باشیم از مردم چه توقعی باید داشت؟ خوب حرف حساب جواب نداره!
حالا ما پیشنهادمون به رهبر عزیز اینه که شما هم بیاید بجای الگوی امام زمانی از همین “مش رحمان” یاد بگیرید. شما هم خودتون و هم اهل بیت محترم و آقا مجتبی و اهل بیتشون و پرفسور حداد عادّل که ذالنورین هستند، یعنی هم پدر زن آقا مجتبی و هم پدر بزرگ نوه های رهبر، بیاید و از امروز ببعد با همین 3 هواپیمای باقیمانده ایران-140 که بعنوان شاهکار ازش اسم میبرید و دیروز با امدادهای غیبی یکی از اونا 48 نقر رو غیب کرد این ور و اونور بزید! بعد هم دستور بدید هر روز هم براتون و برای کّل اهل بیت مکرّم صبحانه شیر پرچرب داخلی که روغن پالم داره بیارن و جلو دوربین میل کنید و از تلویزیون هم پخش کنند که مردم کرامت شما و آل عبا ی شما را ببینند!
من فکر میکنیم این روش حکومت از همه ولائی تره!
زهرای شماره ی یک نازنین
با سلام و تشکر از محبت شما..امیدوارم با کمک شما و راهنمائیهای آقای نوریزاد بتوا نیم به سرزمین خود خدمت کنیم. از محبت همه دوستان نیز سپا سگذارم
دوست خوش ذوق ما
پیشنهاد میکنم با ابراهیم نبوی یا پوریا عالمی و چند تای دیگه از طنازای ایران کانکت شی و مطالبت رو واسشون بفرستی و از نظراتشون استفاده کنی . هر چند تو خودت نمک مکرری .
مطلب امروزت هم خیلی خوب بود . به قول بر و بچه های دیار فیسبوک؛ آی لایک ایت.
پایدار خرد
درود بر شما
عصر جهالت
فرض کنید که عراق مدینه است و ابوبکر البفدادی هم پیامبر اسلام و یارانش هم در کنار سلاحهای مدرن شمشیر زنان اسلام که سر میبرند و زنان را به کنیزی میگیرند و نمادهای بت پرستی را ویران میکنند و با وجود بی بته بودن مشغول سرزمین گشایی و سرقت و غنیمت گرفتن هستند درست مثل دزدان مدینه در دوران جهالت ! با این تفاوت که نمی توانند مثل آن دوران مرز کشورها را در هم بشکنند چرا که در دنیای امروز قدرت در دست علم است نه جهالت ! حالا فرض کنید به تمام کشورهای اطراف حمله کردند و سر بریدن و زنده بگور کردن و زنان را به کنیزی گرفتند و غارت کردند و بالاخره نسلی را که اینان را قبول ندارند از دم تیغ گذراندند و زیر سایه شمشیر نسل دیگری را پروراندند که به تقدس آنان ایمان بیاورند ! در نتیجه نباید تصورش مشکل باشد که چند نسل بعد برای ابوبکر البغدادی (ع) بارگاه و گنبد طلایی بسازند و جماعتی نادان تر از حودش به زیارتش بروند و گریه کنند و توقع معجزه هم داشته باشند که شاید در آن زمان نیاز این باشد که مثلا حضرت برای درمان ایدز و ایبولا معجزه کند ! گرفتاری را میبینید .
افرين بر استدلال هوشمندانه شما دوست عزيز
جناب نوری زاد سه پست گذاشتم ولی هیچ کدام را در سایت نمیبینم. فقط اخبار معمولی از اوضاع جاری و یک سخنرانی قدیمی از آقای خامنه ای بود برای آگاهی عزیزان. متعجبم چرا نیستند لطفا اگر قابل انتشار نیستند در همین صفحه بنویسید تا لااقل من بدانم چه موضوعاتی در سایت قابل انتشار نیستند.
با احترام
متاسفانه من هم همین مشکل را دارم و با عدم پاسخگوئی مواجه هستم ولی آنرا بحساب گرفتار بودن و خستگی آقای نوری زاد گذاشتم , شما هم همین کار را بکن , که اگر غیر از این باشد باید زارزار بحال آزادی بیان و حق انتقاد و ارزش قلم و حرمت کلام گریه کنیم و بر سر مزارشان در وبلاگ آقای نوری زاد فاتحه بخوانیم .//
دوست عزیز آقا یا خانم دردمند,
خوشبختانه همانطور که تصور کردم , ایشان گرفتار و مشغول بودند [[ و شاید مطالب ما هم چندان مهم و با ارزش نبود و دادن نداشت و ما خیال کردیم و فقط خودمان آنرا مهم دانستیم ]] و با کمی تاخیر یا شاید هم عجول بودن ما , لطف کردند و پاسخ مرا دادند که همینجا باز از ایشان تشکر میکنم , شما هم بهتر است کمی صبر کنید.//
سخنى با برخى از دوستان
بى كنش گرانمايه خبرى از شما و حضور گرمى بخشتان نيست .اميدوارم كه روحا و جسما خوب باشيد. گشتى به پست هاى قبلى زدم و ديدم كه برخى از دوستان ديل نظر دوستانه و مؤدبانه شما در باره چهل سرباز آقاى نوريزاد ذيل پست تشكر از شاه پهلوى پاسخ هايي نوشته اند كه با اجازه شما و جناب نوريزاد چند خطى نظر دادم راستش بر من گران آمد كه شخص فرهيخته و روشن روان و نيك نفسى چون شما به تخريب مدير آزادانديش اين سايت شريف متهم شويد .افزون بر پيوند هاى عاطفى دورادور ،اميدوارم ما را از خوانش هاى بديع خود از شاهنامه بى بهره نكنيد .البته مرجع اين ضمير ما دوستان علاقمند به كارهاى شما هستند و به دوستان مخالف نيز از بابت بردبارى شان اداى احترام مى كنم ..بيكنش عزيز :به ويژه چشم انتظار مطلبى هستم كه در باره الحاقى بودن مدح ها و هجو هاى سلطان محمود ،وعده داده بوديد
ساسانم گرامى :از هم انديشى شما و دقت نظرى كه در خواندن بخش حكمت فردوسى در ريشه ها داشتيد سپاسمندم .ذيل همان پست پاسخ شما را هم در باره خوانش من از قصه سن كريستين اندرسن ديدم و آموختم و پاسخى نيز در تأييد رهنمايي شما نوشتم .مشتاقانه به نقد و نظر شما و همه دوستان در ادامه ريشه ها خوشامد مى گويم .
جناب ملانصرالدين طنز شما نه فقط باعث رنجش من نشد بلكه باور كنيد دورادور به شما سپاس گفتم كه در اين شب هاى دلتنگى لبخند و خنده اى بر چهره گرفته ام نشانديد .همچنين در همين جا بايد به ذوق طنز هاى بسيار هوشمندانه بچه جواديه آفرين بگويم .اما خنده آن طنز شما مال ما پيرمردهاست كه مى توانيم آقاى قاطبه و مستر كاف را در تلويزيون زمان شاه مجسم كنيم .مخصوصا اگر اشتباه نكنم قسمتى در آن سريال بود كه پرويز صياد همراه با موسيقى كلاسيك غربى خيلى متين مى رقصيد و به طرز ماهرانه اى موسيقى به باباكرم وصل شد .يادش به خير .
حامى شريف و بزرگوار :من هميشه از اينكه به خاطر من آماج ايرادهاى برخى از دوستان مى شديد ،معذب بودم .مى دانيد كه از ابتدا جريان گردآورى ريشه ها و پخش يكجاى آنها به پيشنهاد دوستان و تأييد مدير سايت بود . البته مخالفان نيز حقى دارند .به هر حال سپاس من از شما هميشه همراه بود با وجدانى معذب هم از بابت زحمت شما و هم ناخرسندى برخى دوستان اميدوارم .پوزش مرا پذيرا باشيد
جناب. مرتضى : خداى شما مرا لعنت كند اگر لحظه اى راضى به رنجش شما باشم .اگر شما را مخالف راديكال خود ناميدم ،اين واژه راديكال را با دلالتى منفى ذكر نكردم .راديكال به معناى بنيادگرا (fundamentalism-)نيست .راديكال به معناى افراطى و تندرو (extremist-) هم نيست گرچه در كشور ما به اين معنا به كار مى رود .راديكال يعنى ريشه اى يا دست كم اين معنا مورد نظر من بوده ،و به خود من هم برمى گردد .اختلاف فرد متدينى چون شما با فردى كه به پايه هاى دين انتقاد دارد بنيادى است .اما من چندان با دين به عنوان پيام
من چندان با دين به عنوان پيام آور حقيقت كارى ندارم و در واقع آن را شخصى مى دانم .آنچه در ريشه ها بيش تر مطرح است إثار فرهنگى و اجتماعى است .حالا اين حرف ها به كنار .آنچه در اين كامنت منظور نظر است امرى انسانى است . و آن اينكه به هر دليلى من دوست ندارم مايه آزردگى خاطر شما باشم و دوستان ديگرى بشوم كه با دردى مشترك همراهان اين سايت شريف هستند
دوستان عزيز ؛ قصد ارسال اين كامنت نداشتم چون در إن زياد از خود سخن گفته بودم .دستم احتمالا روى ارسال رفت و حرف دلم را افشا كرد .پوزش مى خواهم كه زياد از خود حرف زده ام
بر روی چشم کورس عزیز.
درود بر استاد گرامی جناب کورس
از ابراز محبتتان سپاسگزارم.
در مورد جناب ملانصرالدین گرامی، باید عرض نمایم که:
پس از مشاهدۀ کامنت فهیمانۀ ایشان ذیل نوشتۀ “ريشه ها ١٥٠” در پست “تشکر از شاه پهلوی” ؛ چند نوشته بین بنده و ایشان رد و بدل گردید. و آنجا بود که دانستم با انسانی فهیم مواجه هستم. و از آنجائیکه ایشان را در اظهار نظرِ خویش محق می دانستم؛ از ایشان پوزش خواستم.
و اما در مورد نوشتۀ طنز ایشان؛
باید بگویم که آن نوشته، مرا به دهۀ 50 برده و لبخندی را بر لبانم نشانده بود. و از طرفی حس می کردم که ایشان هم باید انسانی احتمالاً میانسال و فردی پخته باشد. لذا نظزِ ایشان هم در جهتِ تخریب، نیست. با این وجود دلنگرانیِ من این بود که مبادا چنین طنزی، موردِ سوء استفادۀ برخی قرار گیرد و موجبِ بی ارج شدنِ شاهنامه و فردوسی ِگرانقدر گردیده و یا رنجشِ جنابعالی و جناب بی کنش عزیز را در پی داشته باشد.
اکنون خرسندم از اینکه می بینم شما با وارستگیِ هرچه بیشتر، با این موضوع برخورد کردید و آن طنز، یاد و خاطرۀ شیرین را برایتان زنده کرد.
باز هم به ایشان درود می فرستم.
جناب آقای نوری زاد سلام و خسته نباشید ,
من دلیل بی توجهی شما به کامنت اول خودم را مغایر با اندیشه و گفتارهای شما میدانم و همانطور که خدمتتان گفتم این سوال مرا آزار میدهد و مانع از قبول استحاله و به حقیقت رسیدن و تغییر شما و سد محکمی درمقابل , باور گفتارهای خوش آیند و دلپزیرتان است . قبول کنید که این عدم پاسخگوئی در به یقین رساندن شک من بی تاثیر نیست!
برای من طرح این سوال با جزییات بیشتر به همراه چند سوال دیگر از همین دست سوالات که شما بی پاسخ گذاشتید , در سایت های معتبر و دنیای مجازی بسیار آسان و به رویت دیگران رساندن آن ممکن و بسیار سهل هست , ولی بخاطر دل جوانانی که امید به حرف شما بستند و دلشان را به شما خوش کردند نخواستم اینکار را بکنم و خواستار پاسخی از جانب خود شما شدم.
باز هم از شما درخواست میکنم که به پرسش من حتی اگر برایتان مقدور نیست بدون نشر در قسمت عمومی و همگانی پاسخ دهید.
من نه یک مامور و نه یک مزاحم و نه یک تخریب کننده و نه یک بیخیال شونده هستم .//
baradare bozorgvaram hatta tasavore ettafaghei nagovar barayee shoma dalam ra meiazarad ehteyat shart aghl ast tou ra ba khoda bee ehteyatee nakon nameikhaham tou ra batarsanam khodam metarsam ghorban KALAM ;MARAM ; va ENSANTALABEEYAT
درود بر شما _ 1__ آقای نوری زاد همان دوست قدیمی ، جوان کتابی و جوان شنبه ای که شما را در ” قدمگاه ” به کنار کشانده و گفته : با اینها ( داعشی ها ) بحث نکن و فقط ” قدم بزن ” بدرستی به شما مشورت داده . در پست قبلی ( درگیری با نخستین داعشیِ قدمگاه ) به شما گفتم که دارید در مواجه با “داعشی های وطنی ” آب در هاون ” میکوبید و گفتم که شما اگر تا آخر عمرتان هم بیایید و با این افراد که تفکری به قولی خودتان ” داعشی ” دارند به بحث و جدل بپردازید ، فقط خودتان را خسته کرده اید . گفتم اینانی که من و شما می شناسیم همان تشبیه ” پنج واژه ” سرگرد نیروی انتظامات به اینان است . گفتم مگر شما با یکی دو دقیقه حرف زدن می توانید اینان را 180 درجه بچرخانید و به حقیقت آشکار عقلانیت ، سیاست و دیانت در کشور آگاهشان کنید و ایشان هم در همین چند دقیقه گفتگو به سمت ” رب ” و ” خالق خود ” بر گردند ؟ ؟ گفتم اینان بر اثر همان ” مواجب جیفه ای چرب و چیلی ” و جهل و کانالیزه شدن فکری مطلق و همان ” پلاک فلزی ای که بر لبه ی کت بهاره اشان نصب کرده اند و شعار” لبیک یا خامنه ای” بر آن است همانند لاک پشتی شده اند که از طرف ” لاک ” روی زمین افتاده اند و هیهات که اینان بتوانند پشت و رو شوند . 2__ الآن هم مانند دوست کتابی اتان میگویم که برخورد شما با اینان ، همان است که شما ” میخی ” را دارید بر سر اینان فرو میکنید که همان میخ آهنی فرو کردن بر سنگ های سخت است و زحمات اضافی بر شما و فقط میخ تان می شکند. 3__ پیشنهاد میکنم ، حال که دیده میشود که بعضی مخالفان ته ریشی با تنها شگردی که دارند و به آن خو گرفته اند ، شما را به پاسخ های ایدئولوژیک می کشانند ، از اینان بخواهید چنانکه برایشان میسور باشد و رفاقتی هم با جناب ضرغامی داشته باشند ، مصرانه برای یکبار هم شده ، با آقای دکتر ” خسروی ” نامی که با کمی تا بیشتر نفاق و ” حقه بازی ” ریشش را زده و ” ته ریش ” میگذارد و در هر روزه بیشتر برنامه های ایدئولوژیک و مذهبی شبکه های سیما ، مخصوصا” برنامه ” شبکه آموزش ” را اجرا میکند و دائما” بدون داشتن رقیبی و التماس دروغین ، افراد غیر مذهب شیعی را به مناظرات ایدئولوژیک می طلبد ، شرکت نمایید تا هم این ته ریشی ها و سایر مردم از نظرات اشتباهی شما مطلع گردند ( البته این نظر خیال است و ناشدنی ) .
با داعشی خواندن این هموطنان موافق نیستم ، هرچند که آشنایی چندانی با افکار داعشی ها ندارم . اینها جوانانی هستند متعلق به کشوری که هیچگاه افراد آن از طرف حاکمان به بازی گرفته نشده اند . زمانی که فردی چون اقای خامنه ای که بر جایگاه سلطنت 2500 ساله (منظور از 2500 ساله بیان قدمت آن است و نه دلیل حقانیت آن) تکیه زده آنان را خواص خود میداند یا در سن نوجوانی میتواند اسلحه حمل و احساس قدرت کند (این را به عینه در اواسط دوران جنگ در کیوسک نگهبانی بیمارستان نجمیه که در اخیار سپاه بود مشاهده کردم . نوجوانانی به عیادت دوستان خود می آمدند و اسلحه کمری خود را تحویل داده و وارد بیمارستان میشدند . اسلحه ها از انواع مختلف و اسلحه سازمانی نبود .) طبیعتا جذب قدرت میشوند و از آن حمایت میکنند . همین جوانان اگر رشته پیوندشان با قدرت بریده شود ، جوانانی هستند مانند اکثریت جوانان این آب و خاک .
اقاي نوريزاد عزيز من به عنوان يك دانشگاهي احساس ميكنم شما با قلمي كه داريد، نيازي نيست هر روز بياين قدمگاه و با ادماي عامي بحث كنين. شما واقعا نوشته هاتون، نامه هاتون خيلي خيلي تاثيرشون بيشتره.اينقدر پول نفت و … هرجا ميرن، دوربينو كامپيوتر شما هم رفتن اونجا:)). خواهش ميكنم به خاطر دوستارانت كلاس كاري خودت و مارو حفظ كن. نصر من الله و فتح القريب.
لطفا بخوانید
برخی نمایندگان مجلس پس از سقوط هواپیمای ایران ۱۴۰ در تهران٬ جزئیات تازهای از مشکلات فنی این هواپیما در اختیار رسانهها گذاشتهاند.
مهرداد لاهوتی٬ سخنگوی کمیسیون عمران مجلس گفته این هواپیما «استاندارد» و «ایمن» نیست و خلبانهای آن «به شدت از استاندارد نبودن هواپیما گلایه» دارند.
لاهوتی افزوده از این هواپیما تاکنون فقط هفت فروند ساخته شده و از آنجا که «هیچ خط هوایی حاضر به خریداری آن نشده٬ شرکت سازنده برای استفاده از آن یک خط هوایی تاسیس کرد.»
این نماینده مجلس توضیح داده که شرکت سازنده ایران ۱۴۰ با راهاندازی خط هوایی «سپاهان» وابسته به وزارت دفاع دو فروند از این هواپیما را وارد خطوط هوایی کرده بود.
وی همچنین اضافه کرده «یک فروند از این هواپیما به نیروی انتظامی و یک فروند به نیروی دریایی فروخته شده و یک فروند هم به عنوان آمبولانس استفاده میشده است.»
از هفت فروند هواپیمای ایران ۱۴۰ که با همکاری ایران و اوکراین ساخته شده چهار فروند آن سقوط کرده و سه فروند آن همچنان در خطوط هوایی پرواز میکنند.
این نماینده مجلس اضافه کرده شرکت سازنده از طریق واسطه این هواپیماها را به برخی ارگانها فروخته بود و «ما منتظر وقوع چنین حادثهای بودیم.»
لاهوتی افزوده «بارها تذکر دادیم که هزینه کردن در ساخت این هواپیما به صلاح نیست و اگر قرار است این کار انجام شود باید در ساخت هواپیمایی با استانداردهای روز دنیا باشد.»
علیرضا خسروی یک عضو دیگر کمیسیون عمران مجلس گفته «این نوع هواپیما تاکنون چهار مورد تجربه سقوط داشته و کارشناسان خواستار نصب موتورهای قوی تری بر آن بودهاند.»
خسروی افزوده «در مورد موتور این هواپیما شک و تردیدهای بسیاری وجود داشت و کارشناسان خواستار نصب موتور مدل ۷ روی این هواپیما بودند در حالی که موتور مدل ۳ روی این هواپیماها نصب شده است.»
این نوع هواپیما تاکنون چهار تجربه سقوط داشته که سه تجربه آن در ایران اتفاق افتاده است.
این نوع هواپیما یک بار هم در اوکراین سقوط کرده بود.
هواپیمای ایران۱۴۰ با مجوز کمپانی اوکراینی آنتونوف در ایران تولید میشود و شرکت صنایع هواپیماسازی ایران (هسا) واقع در «شاهین شهر» محل تولید این هواپیما است.
“گفتم: بروید از مجتبی خامنه ای بپرسید که چرا کودتا کرد با سرداران سپاه در ساله 88. با این کارها که نمی شود به پردازش بهشت اصرار ورزید. جوان ته ریشی گفت: سند؟ گفتم: سندش همان فیلمی که از سردار جعفری پخش کردم. گفت: این فیلمت که از بی بی سی پخش شد. این سخن جوان ته ریشی آنقدر بی مایه بود که رشته ی کلام را رها کردم.”
عده ای با چنگ و دندان از رانتها و امکاناتی که در دستشان است پاسداری میکنند و عده ای هم یاوران آنها که هوای همدیگر را دارند.تا انصار ظلم هستند بینه لازم نیست. خودشان میبرند و میدوزند؟؟؟!!!!!!!!!! از نظر اینها هر جنایتی اتفاق بیفتد و حتی سب پیامبر و ائمه مهم نیست فقط نباید به مقام ولایت فقیه بالاتر از گل گفت و باید از او تبعیت کامل داشت چون ایشان میتواند حتی احکام اسلام را تعطیل نماید و حفظ جمهوری اسلامی؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! را اوجب واجبات بداند.چه کلاه گشادددددددددددددددددددددددددددددددی بر سر مردم.
یکبار حکومت وطن ما بدهی داشت تا شیخ کند فاش زخود هرچه نهان است.
م.آذرم
باز ما ماندیم و شهر بی تپش…
وآنچه کفتار است و گرگ و روبه ست…
گاه می گویم فغانی بر کشم…
باز می بینم صدایم کوته ست…
اخوان ثالث
این موضوع ربطی به عنوان نوشتار بالا ندارد شاید هم دارد ولی بسیارخواندنی است. حداقل میگوید که این همه قیل و قال و هیاهو و زندان برای چیست. داستان علی خامنه ای میر حسین موسوی و بهزاد نبوی. من البته اعتقادی به سیستم موجود ندارم واین پست صرفا برای روشنگری است. آدرس مقاله و عکس مربوطه در این آدرس http://www.digarban.com/node/19235
يكي از مسائل مهم و در عين حال مستور در ميان اسرار زمان جنگ، ميزان اختيارات، نقش و علت عدم ورود رياست جمهوري وقت (حضرت آيتالله خامنهاي) در امور جنگ و همين طور پشتيباني از جنگ است. براساس سوابق و اسناد موجود، دولت در پشتيباني از جنگ به خوبي ايفاي نقش نميكرد و اگر بخواهيم منصفانه قضاوت كنيم، بايد لااقل قبول كنيم كه فرمان حضرت امام خميني(ره) كه «جنگ در رأس امور است»، توسط دولت جدي گرفته نشده بود؛ واقعاً جنگ در رأس امور دولت نبود. اين مطلب نقدي بود كه در زمان جنگ توسط فرماندهان صورت ميگرفت و سؤال و اشكالي است كه بعد از جنگ توسط محققين و پژوهشگران به آن پرداخته شده است. هرچند برخي از مسئولان معتقد بودند كه دولت بيشتر از اين نميتوانست از جنگ پشتيباني كند، ولي براساس آمار و ارقام و در مقايسه با دولت بعثي عراق، ميتوان اين ادعا را نپذيرفت. همين مطلب از جمله سؤالاتي است كه در جلسه صميمي فرماندهان لشكر 27 محمد رسولالله(ص) با حضرت آيتالله خامنهاي در تاريخ 10/5/1367 مطرح شد و ايشان نيز به طور مشروح و صريح و مستندي به آن پاسخ گفتند.
در اين زمينه نكاتي مطرح است كه بيان آنها ضروري است:
1- براساس قانون اساسي اوليه (قبل از بازنگري)، سيستم اجراي كشور بدين صورت بود كه بعد از مقام معظم رهبري، رياست جمهوري، نخست وزير و هيأت وزيران ساختار اجرايي كشور را تشكيل ميدادند. براين اساس مسئوليت اجرايي كشور برعهده نخستوزير بود و عملاً رياست جمهوري به جز معرفي نخستوزير و موافقت با وزيران انتخابي توسط او، نقش ديگري در مسائل اجرايي نداشت. اين مسأله باعث شده بود كه مقام رياست جمهوري به يك مقام تشريفاتي تبديل شود. وجود اين اشكال اساسي باعث شد تا از جمله موضوعاتي كه در بازنگري قانون اساسي مورد بررسي قرار گرفت، همين موضوع باشد. براين اساس، در حكم صادره توسط حضرت امام درباره بازنگري قانون اساسي، بازنگري در ساختار اجرايي كشور مورد تصريح واقع شده است. بعد از بازنگري، پست نخست وزيري حذف و رياست جمهوري مسئوليت هيأت وزيران را شخصاً برعهده گرفت.
2- تعيين نخست وزير در دور دوم رياست جمهوري حضرت آيتالله خامنهاي از موضوعات مهمي است كه نقش اساسي در پشتيباني از جنگ داشته است. اين كه چرا حاج محسن رضايي، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ابقاي نخست وزير وقت (آقاي ميرحسين موسوي) را از حضرت امام درخواست كردند، جزو موارد مهمي است كه حتماً بايد به آن پرداخته شود. به نظر ميرسد دلايل ارائه شده توسط ايشان و توضيحات درباره آن، تاكنون نتوانسته بسياري از رزمندگان حاضر در صحنههاي نبرد، سياسيون و پژوهشگران را اقناع نمايد. ولي آنچه در اين واقعه مهم است، تبعيت و تعبد حضرت آيتالله خامنهاي در اين موضوع است، به طوري كه عليرغم اين كه شرط كانديدا شدن مجدد ايشان براي دور دوم رياست جمهوري، تعيين نخست وزيري غير از آقاي ميرحسين موسوي بوده، ولي به محض اطمينان از نظر حضرت امام مبني بر ابقاي وي، معظمله بدون درنگ ايشان را به مجلس شوراي اسلامي معرفي كردند.
3- عدم تبعيت و بعضاً لجاجت در تقابل با دستورات رياست جمهوري وقت، موضوعي بود كه بر عموم مردم پوشيده بود. ايشان نيز عليرغم امكان توضيح درباره آن و فشار به دولت، هيچ گاه اقدام به اين موضوع نكرده و حفظ وحدت را اصل قرار داده و از بيان آن خودداري كردند.
خوب است توضيحات معظمله را درباره موضوعات فوق عيناً نقل كنيم تا تاريخ نسبت به آن قضاوت كرده و بسياري از شبهات مرتفع گردد:
«…قضاياي جنگ هم كه خودتان ميدانيد. جنگ مسئوليتش با من نيست، حالا هم نبوده، ديروز هم نبوده. عرض كنم كه از سال 62 به اين طرف، بنده هيچ گونه مسئوليتي در جنگ ندارم و اگر شما سؤال كرديد، اشكالي داشتيد، ممكن است بنده آن اشكال شما را در مواردي وارد بدانم؛ ممكن است در مواردي هم چون خبرهاي بيشتري از شما بدانم. شما اشتباه ميكنيد در يك سؤالي اما چه سؤال شما وارد باشد چه وارد نباشد، طرف سؤال من نيستم؛ اين يك مقوله.
مقوله دوم: مسائل دولتي، اين سؤالي كه آقاي كوثري اخيراً كردند كه چرا سياستهاي دولت اين نيست؟ خب اين مسئولش دولت است نه من. ممكن است بگوييد خب مگر دولت زير نظر رئيس جمهور نيست؟ نه، جوابش نه است… حالا ديگر بالاخره قانون اساسي را ميخواهيد بياوريد اينجا بخوانيد، آني كه من دارم ميگويم، شما اين را به عنوان يك برادر بزرگتر از خودتان كه وارد هم هست تو كارها- من هم كه دارم اين حرف را ميزنم، حرفي نميزنم كه آن طرف منكرش بشوند. اين حرف را، در نماز جمعه هم ميشود زد، منتها من مصلحت نميدانم توي نماز جمعه اين چيزها را بگويم، يا در ملأ- اما شما يك عده خواصيد. هم صاحب فكريد، صاحب نظريد، لااقل بعضيهايتان و هم اين كه تو مسائل صاحب اعتقاد هستيد، يعني يك نظري داريد، اعمال نظر ميكنيد. برادرهاي مسئولي هم هستيد. بايد شما اينها را بدانيد؛ نه، مسئولش من نيستم.
بندهاي كه فلان وزير سه سال است، چهار سال است از نظر من عملش غلط، موضعگيرياش در زمينه كاري، نه مسائل سياسي و خطي- آن كه خبر پوچ است- كار ملموس از نظر من غلط، ضعيف، ناقص است و بنده هيچ قادر نيستم كه اين وزير را نه فقط برش دارم، طبق قانون اساسي من نميتوانم وزير را بردارم، بايد نخست وزير به من پيشنهاد كند، من قبول كنم. من نميتوانم به نخست وزير پيشنهاد كنم كه بيا اين وزير را برداريم و اگر نخستوزير صد سال هم به فرض محال، يك نفري را پيشنهاد نكند كه عوض كنيم، بنده قادر به كار نيستم. من مجبورم اين وزيري را كه دارم ميبينم جلوي چشم خودم كه نميتواند كار كند و دارد اشتباه ميكند و دارد غلط عمل ميكند، بايد تحملش بكنم، قبولش كنم. خب بنده چه كار ميتوانم بكنم؟ اتفاقاً آن وزير هم شگرد كار را فهميده… يك مدتي تا دو، سه سال اوايل رياست جمهوري كه اين وزرا هنوز تازهكار بودند، نميدانستند چي به كجاست، با اينها رفتار ميكرديم. بعد يواش يواش وزرا فهميدند نه، بيخودي از ما ميترسند! اصلاً نبايد بترسند. تنها جايي كه رئيس جمهور ميتواند در مورد وزير اعمال نفوذ بكند، اول، پيشنهاد دولت است كه وقتي نخست وزير گفت آقا اين وزير را ما ميخواهيم به مجلس بدهيم، رئيس جمهور بگويد: نه، آقا من اين وزير را قبول ندارم؛ اينجا آن گلوگاه قدرت رئيس جمهور است. آن هم كه در دوره دوم رياست جمهوري به خاطر مشكلاتي كه در باب نخست وزير پيش آمد كه بنده آن نخست وزير را قبول نداشتم، بعد امام فرمودند، بنده از امام تبعيت كردم، برادرمان آقاي موسوي را تصويب كردم و ازشان حمايت هم كردم؛ تا اين ساعت هم من از آقاي موسوي هميشه حمايت كردم.
بعد اين مسأله پيش آمد، من خودم به امام گفتم، گفتم: آقا ما سر قضيه نخست وزيري اينقدر مشكل تحمل كرديم. سر قضيه وزرا من و آقاي موسوي به توافق نخواهيم رسيد؛ من ميدانم 13 تا، 15 تا وزير ما اختلاف پيدا خواهيم كرد. ايشان يك كسي را معرفي ميكند، من آن را قبول نخواهم داشت، قبول ندارم اصلاً. شما بياييد يك فكري بكنيد، اين را من خودم به امام گفتم، هيچ كس ديگر پيشنهاد نكرد. پيشنهاد من به امام اين بود كه شما بياييد يك حَكمي را- من نگفتم يك هيأت- گفتم يك شخصي را به عنوان حَكم معين كنيد كه هر جا من و آقاي موسوي اختلاف نظر پيدا كرديم در وزير، آن حَكم بگويد اين، حرفش تمام باشد. امام گفتند اين خوب فكري است. من سه نفري را معين ميكنم؛ سه نفر معين كرد. سه نفر هم مورد رضايت من است: يكي آقاي هاشمي، يكي آقاي موسوي اردبيلي، يكي آقاي حاج احمد آقا. خيلي خب، ما گفتيم بسيار خب، من خودم رفتم به برادرها حكميت را ابلاغ كردم- سال 64- و گفتم اين پيشنهاد من به امام بوده. بنده هم ميخواهم كار و تكليف الهي انجام بگيرد؛ من چه كار دارم كه كي ميآيد، كي ميرود؟ هر كي ميخواهد بيايد، هر كي ميخواهد برود. اين را شما بدانيد، الان هم هر كسي ميخواهد بايد، هر كسي ميخواهد برود، براي بنده يك سر سوزن والله تفاوت نميكند. من فقط حجت شرعي داشته باشم، بتوانم فردا جواب خدا را بدهم. اگر حجت شرعي داشتم، جواب شماها و جواب ملت را خواهم داد. من از جواب دادن اصلاً باكي ندارم. هر كسي بگويد: آقا چرا؟ ميگويم كه: وظيفهام بود؛ دهانها بسته ميشود. من بايد آنجا را قرص كنم. حجت را سر قضيه نخست وزير هم به امام گفتم. گفتم آقا من حجت شرعي ميخواهم، اين جوري براي من حجت شرعي نيست؛ حجت شرعي به من بدهيد، من اقدام ميكنم. امام هم حجت شرعي به من داد، من هم اقدام كردم. سر قضيه وزرا هم همين بود، من گفتم آقا حكميت، حكميت را هم امام معين كردند. اين حكميت هم به لطف الهي در حدود 11-10 مورد بين من و آقاي نخست وزير اختلاف سر وزرا بود- به نظرم 11 مورد بود- در 11-10 مورد، 11 تا رأي به نفع آقاي نخست وزير دادند، بنده هم هيچ اظهار نگراني نكردم.
همان وزرا بودند كه وقتي نخستين جلسه هيأت دولت تشكل شد، من آمدم بيرون مصاحبه كردم،- همهتان شنيديد قاعدتاً- گفتم: بسياري هيأت دولت خوبي است، چهرهها، چهرههاي پرنوري هستند، چهرههاي باصفايي هستند؛ من محيط صفا اينجا ديدم و اعتقادم هم واقعاً اين است كه بايد از اينها حمايت كرد، تا الان هم حمايت كردم. اين حرفهايي هم كه دارم به شماها ميزنم، به كمتر جمعي ممكن است من بزنم اين حرفها را. حالا ممكن است يك فرد، دو فردي، اما به جمعها من اين حرفها را نميزنم. براي خاطري كه ظرفيتش را ندارند. شما ظرفيتش را داريد، بايد بدانيد اين را. آن وزيري كه من تعييناش نكردم، با حكميت آمده، آن حرف من را گوش نميكند؛ حالا شما هم هر چي دلت ميخواهد، ميگويي.
قبل از اين جريان هم من به يكي از برادران وزرا- وزيري است كه اسمش هم تو همين جلسه آورده شده- يك چيزي را من نوشتم. آن برادر جواب من را نوشت. كاغذ نوشت كه مثلاً يك بهانهاي آورد. من دوباره جواب نوشتم كه آقا اين بهانه است، ايني كه شما نوشتيد، اين درست نيست، اين بهانه است؛ هماني كه گفتيم عمل كنيد. آن برادرمان باز يك جواب نوشت كه آره، مثلاً به اين دليل فلان. خب من كه ولكن معامله نيستم كه بايد دنبال كنيم قضيه را تا به جايي برسيم. اين مال سال 63 است يا اوايل 64، قبل از دوره دوم رياست جمهوري. من دوباره، سه باره نوشتم؛ اينها همهاش محفوظ است. اينها كاغذهايي است كه هست توي سوابق و پروندههاي دستگاه ما؛ موجود است در دفتر. ايشان در جواب چون ديد نميتواند هر چي بنويسد ما جواب ميدهيم، نوشتش كه: براي اين كه وقت مثلاً رياست محترم جمهوري و اينها به مكاتبه و اينها تلف نشود، من ديگر بعد از اين جواب نامه را نميدهم! اين يعني تا اين حد يك وزير گستاخي ميكند بنده هيچ ضعيف نيستم. اين را شايد بدانيد، من آدمي هستم كه به فضل پروردگار زحمت را بر تن خودم و بر جان خودم تحميل ميكنم؛ من تنم از زحمت نميترسد. هيچ لذت و آسايشي را كه به طور معمول وجود دارد، بنده دنبالش نيستم؛ نه اين كه اگر لذت بيايد، پس ميزنم. اما اصلاً بدن من احتياج به لذت ندارد. روي زمين خوابيدن، تنها خوابيدن، گرسنگي كشيدن، حتي سختيهاي روحي را من ميتوانم تحمل كنم؛ به هيچ وجه احتياج به هيچ كس و هيچ چيز و هيچ مقامي ندارم كه بخواهم از آن ملاحظه بكنم. آدم دنبالگيري هستم، آدم اين جوري قوي است.
…آدمي كه اين جور است، از گروه فشار نميترسد؛ دنبال آسايش و راحتي خودش نيست؛ اين آدم، ضعيف نميتواند باشد؛ من ضعيف نيستم. اما وقتي كه امكان قانوني من ندارم، فشار قانوني نميتوانم روي مقامي بياورم، بنده مسئوليت آن مقام را به عهده نميگيرم.
…يا وزير صنايع سنگين ملزم نيست كه نيسان پاترول را بگذارد كنار؛ مثلاً تويوتا لندكروز را كه سپاه لازم دارد بسازد يا آن مقدارش را به سپاه بدهد. همين اواخر، يك كاري اينها ميكردند؛ به نهادها از سهميه دولتي به قيمت بيش از دولتي، مثلاً فلان ماشين كه قيمت دولتياش 150 هزار تومان است، به 350 هزار تومان به نهادها ميفروختند كه نهاد اين را به قيمت دولتي بگيرد، توي بازار آزاد بفروشد كه استفاده پولي بكند؛ ناسالمترين كارهاي عالم، موجب تورم، موجب فساد، موجب ضعف دستگاهها از لحاظ ارتباطات با يكديگر، كار غلط اندر غلط اندر غلط. بنده وقتي كه اعتراض به اين كار كردم، پاسخ من مثبت نبود از طرف مسئولاني كه من به اينها اعتراض كردم كه چرا اين كار را ميكنيد؟ البته به نهاد رياست جمهوري هم آمدند، همين را پيشنهاد كردند- پيشنهاد كرده بودند، من خبر دارم- مثلاً به فلان نهاد به فلان نهاد به فلان نهاد، صدتا، 200 تا، 300 تا، هزار تا، فلان ماشين را دادند. من به نهاد گفتم: يك دانهاش را قبول نكنيد؛ ما توي اين سيكل غلط، حتي به اين اندازه قرار نخواهيم گرفت و من قبول نخواهم كرد؛ رد كردم من. وقتي كه اعتراض كردم به مسئولانش، پاسخ اين بود كه خب چه كار كنيم؟ ما ارز ميخواهيم، ما فلان ميخواهيم ما ميخواهيم كارخانه اشتغال داشته باشد. البته بعداً فهميدند؛ از بس اعتراضها از اطراف زياد شد، فهميدند كه كار غلطي است. اما بنده كه مسئول قانوني هستم و طبق قانون اساسي شخص اول كشور هستم (بعد از رهبري) و مسئوليتهاي قانون هم زياد است، اختيارات قانوني من آنقدر نيست كه من بتوانم جلوي اين كار غلط را بگيرم. حالا شما ميفرماييد: چرا پاترول توليد ميكنند؛ نميدانم، تويوتا نميزنند. اين اعتراضها را به من نبايد بكنيد، سؤال از من نبايد بكنيد. البته من حالا جواب خواهم داد، بعضيهايش كه جواب دارد، اما هدف و به اصطلاح، مخاطب اين سؤالها هيچ كدام بنده نيستم؛ اين را بدانيد و اصلاً به اين عنواني كه بنده بخواهم مسئوليت را برگردانم، نيست. هر چي كه مسئوليتش با من است، با كمال ميل قبول ميكنم و خوب هم انجامش ميدهم، اما اينها مسئوليتش با بنده به هيچ وجه نيست؛ نه آن مسأله جنگ، نه اين. بخشي از سؤالهاي آقايان از اين دو مقوله است.»
(بيانات در جمع فرماندهان لشكر 27 محمد رسول الله، 10/5/1367، پادگان گلف اهواز، مركز اسناد ستاد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس سپاه محمد رسولالله)
سلام بر مرد خدا مرد اهورایی نوری زاد عزیز ما شیفته نوشته های پاک و بی ریای شما شده ایم اگر یه شب مطلبی روی سایت نداشته باشی بی قرار می شویم همیشه برقرار باش راستی بازم تشریف میارین شیراز دلمان برای دیدنتان لک زده به امید پیروزی حق بر باطل فهم برنادانی بی ریایی بر خودستایی
سلام آقای نوری زاد . اکثر مطالب شما در حوزه ی نفی بدی هاست …. اما آیا در حوزه ی اثباتی هم بهتر نیست بیشتر بنویسید ؟
اطلاعات دینی و سیاسی که در نظرات شما و مخاطبان تان هست گرچه خوب است اما دارای نواقصی هم هست .
متاسفانه بعضی جملات شما یا خوانندگان کاملاً نا استوار نوشته می شود. فرض کنیم که نظام فکری شما در جامعه پیاده شد .
آیا فکر می کنید نباید عمق بیشتری بیابد؟؟
مثلاً شما خیلی از عقائد مستند دین را به حکم اینکه زمانش گذشته دارید زیر سوال می برید . باشه …. اشکالی هم ندارد اما آیا زیر سوال بردن خط کش و معیار نمی خواهد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درود مجدد
در خبرها آمده که هواپیمای آنتونوف 140 سقوط کرد.با ابراز تاسف از این سانحه ی هوایی و هم دردی با بازماندگان آن.
برای کسانی که با این هواپیما آشنایی ندارند عرض کنم که این هواپیما اوکراینی است و مونتاژ ایران می باشد.
این هواپیما را با نام ایران 140 نیز میشناسند.صنعت هواپیمایی هم همان راه صنعت اتومبیل سازی و موتور سیکلت سازی را میرود و با کشورهایی که در پایین ترین رتبه های جهانی هستند قرار داد بسته و نشان دادند که هیچ ارزشی برای جان انسانها قایل نیستند.
مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه…هواپیمای اوکراینی! که اونم ورژن ناقص و از رده خارج صنایع هواپیمایی روسیه است.
جالب است بدانیم در پرواز آزمایشی که با این هواپیما در ابتدای راه اندازی خط تولید انجام شده بود،این هواپیما به همراه کلیه سرنشینان اوکراینی و روسی آن که متخصصین راه اندازی خط مونتاژ بودند سقوط کرد و تمام آنها کشته شدند.
با این حال آقایان منصرف نشدند! در این کشور شاید بتوان گفت بی ارزش ترین چیز جان انسانهاست.
بازهم با حادثه دیدگان ابراز همدردی میکنیم.
داعش ما، م.سحر
داعش ما امام نامش بود
«اقتلوا» زینتِ کلامش بود
ذوالفقار علی به دستش لیک
خون ایرانیان به جامش بود
داعش ما امام سیزدهم
شمر، فرمانده قیامش بود
به زبان دین و معنویت داشت
به عمل قصد انهدامش بود
پر جبریل و داس عزراییل
جمله اسباب قتل عامش بود
نصّ قرآن نوشته بر ساطور
شاهدِ ظلمِ بی لگامش بود
شخصِ حجاجِ یوسفِ ثقفی
کمترین چاکر و غلامش بود
لاجوردی کنار دستِ یزید
در اوین صاحب حسامش* بود
به کفی حُکم قتل و هَدم و حدود*
به کفی تیغ بی نیامش بود
اهل ایران بنی قریظه* و او
بانگ کشتار ، طبل بامش بود
گفت لاکن به قم رویم ولی
قم او قهرِ بردوامش بود
به جماران نشست و ویران کرد
پیک خون حامل پیامش بود
دل در ایران نبسته بود ، از آنک
آرمان عرب مرامش بود
جنگ و ویرانی و قساوت بود
آنچه شالودهء نظامش بود
داعش ما امام سیزدهم
خون ایرانیان طعامش بود
داعش امروز برتر از او نیست
کاین مرید است و او امامش بود
آنچه طالب به خاک افغان کرد
پا نهادن به ردِّ گامش بود
وآنچه امروز می کند داعش
شیوۀ صبح و ظهر و شامش بود
به شرافت قسم که دین زنجیر
به کف از بهر انتقامش بود
به عدالت قسم که قرآن نیز
صوت تزویر و قیدِ دامش بود
مرغزن * ها به مرگ شد آباد
که گذار زمان به کامش بود
رفت و بیداد، ارثِ جاری اوست
که همین، شغلِ ناتمامش بود
………………………………………….
حسام= شمشیر
هدم = نابود کردن
حدود = مجازات دینی
مرغزن= گورستان
بنی قریظه = مردم بومی مدینه که یهودی بودند و دعوت پیامبر اسلام را نمی پذیرفتند و حاضر به ترک دین نمی شدند ، ازین رو به شمشیر قهر نخستین مسلمانان قتل عام شدند
م.سحر
7/8/2014
http://msahar.blogspot.fr/
ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول
Copyright: gooya.com 2013
باسلام اگه شعر از خودتون هستش واقعا فوق العادست ممنون
سلام دوستانم.دوسه مورد برای عزیزانی همچون زهرا-مهاجر-دین فروش -مرتضی ودیگردوستان بطورخلاصه متذکربشوم.
عزیزانی که از جواب من درباره موضوع تاریخی(دیالوگ علی با ابن عباس)ایرادگرفته بودند.دوستان احتمالا از نوشته های من پی برده اند که به دین خاصی گرایش ندارم.وطرفدار سکولاریزم هستم.منتهی ازاونجایی که بنابرعلاقه ام رشته ارشدودکترایم بترتیب تاریخ شیعه-وتاریخ اسلام است به نوشته های تاریخی دوستان اگراگاهی داشته باشم جواب می دهم.ما درسی داریم بنام نقدوبررسی متون تاریخی.نمی خام سرتان رابدردبیاورم.پس همین قدر بنویسم که اغلب روایات واکثرشان هیچگونه سندیت وصحتی ندارندمگرمعدود روایاتی که اکثرمحققان وتاریخنگاران بران براساس مدارک وسندهای معتبر متفق ومتقن باشند.دیالوگ موردنظر دراغلب تواریخ ازجمله طبری-مداینی-واقدی و…امده.وتاحدود زیادی مورد قبول مورخان است.درحالی که غدیرخم بگونه ای که شیعیان ادعامیکنندنبوده.وهمان طورکه نوشتم خودعلی بن ابیطالب هیچ وقت استنادی به ان نکرد.درکل شیعیان امروزی باور واعتقاداتشان غلو شده وغیرانسانی ست .بزرگان این مذهب هیچگونه ادعایی بدین گونه که بعدها به قامت این فرقه دوخته شده نداشتند.ومرام وباور شیعیان قدیمی خیلی متفاوت با شیعیان امروزی ست.دراین باب سوالی داشته باشید درخدمتتان هستم.
درباره موضوع جنگ ایران وعراق به دوستمون اقامرتضی متذکر می شوم برخلاف ادعایشان.درمقطع زمانی بعدازفتح خرمشهرشعارجنگ جنگ تاپیروزی شد+راه قدس از کربلا میگذرد.واین شعارها وسیاست توسعه وگسترش دولت اسلامی به اقصی نقاط جهان از سیاستهای اصلی حضرت امام خمینی بود.
جناب انعامی عزیز درود
شما سکولار هستید ولی شاید به صورت هدفمند دست به گلچین مطالب تاریخی ضد شیعه میزنید . از مقایسه با غدیر خم شما معلوم است و قیاس شما. اگر در درسهای نقد و بررسی شرکت میکنید باید بدانید که چندین نوع حدیت داریم و اعتبار احادیث به چند عامل اساسی بستگی دارد که شما بهتر میدانید.
حال در واقعه ی غدیر خم که هزاران انسان بودند و شنیدند و دیدند مطالب گفته شده از طرف پیامبر را در اصل در معنای کلمه ی مولا مشکل دارند و نه در اصل حادثه .شما این واقعیت تاریخی را نادیده میگیرید و از زبان علی هم می گویید که به آن استناد نکردند.ولی در مورد دیلوگ و مکامه 2 نفر که معلوم نیست درست باشد یا غلط و اینکه در این بین چند نفر آنجا حضور داشتند و ….چنان محکم دلیل می آورید و از کتب تاریخ نام میبرید که شکی در آن باقی نمیماند!
آیا یکی از راههای مهم در پذیرش صحت احادیث، بررسی آن با عقل خودمان نیست.چطور عقل سالمی می تواند صحت مکالمه 2 نفر در 1400 سال پیش را باور کند و بر صحت آن یک واقعه که چند هزار نفر شاهد آن بودند شک کند.
این منابع که نام بردید که در اصالت آنها اختلاف نظر وجود دارد.اینگونه مطالب که به جزئیات تاریخ اشاره می کند و آنهم تاریخ اسلام باید بر طبق سند روایی در کتب احادیث معتبر باشد و نه کتب تاریخی مشکوک. چگونه کتاب تاریخی دیالوگ دو نفره را ثبت میکند؟ آن کتاب تاریخ برای جمع آوری آنها به کتب حدیث معتبر باید رجوع کند.خود مورخ که در آن لحظه در آنجا نبوده.
مهمتر از همه ، شما که دکترا میگیرید بهتر میدانید که تنها ذکر منابعی که با عقل انسان مغایرت نداشته باشد قابل قبول است…بسیاری از کتب دینی و تاریخی و احادیث سرشار از اراجیف و تحریفات است…تاریخ و احادیث را که نوشته؟مگر در آن زمان چند اندیشمند و تاریخ نگار بوده …بیشتر تاریخ نگاران در خدمت حاکمین بودند و بسیاری از مطالب به دور از واقعیت میباشد…جلسه ی نقد و بررسی باید بر مبنای پذیرش عقلی باشد.آنهم عقل یک انسان قرن 21.
به این پرسش من پاسخ دهید آیا شما آن دو دیالوگ که گفتید قبول دارید یا نه ؟
جناب انعامى با سلام و عرض ادب خدمت شما
سوالى داشتم كه يكبار نيز سابقا از مرتضى بزرگوار انرا پرسيده ام ، سوال اينست كه ؛ در زمان پيامبر اسلام و نيز در زمان خلافت و يا امامت حضرت على ، نحوه انجام ان دسته از مناسك مذهبى كه بين شيعه و سنى در حال حاضر انجام انها متفاوت است ، مانند نحوه اقامه نماز از حيث اينكه در موقع اقامه ان ، دست ها باز يا بسته باشد و همچنين دفعات اقامه نماز (سه يا پنج دفعه بودن ان) و نحوه گرفتن وضو و مواردى از اين قبيل ، به تفكيك ، چگونه و مطابق با روش پيروان كداميك از اين دو مذهب بود؟ و تغيير و تفاوت در نحوه انجام اين مناسك با نحوه انجام انها توسط پيامبر از چه زمانى اغاز گرديد ؟ و ايا اين تغييرات اعم از اينكه دفعتاً بوده و يا تدريجى ، اعتراض مسلمين را در پى داشته يا خير؟ پيشاپيش از جنابعالى تشكر مى كنم. موفق و سربلند باشيد.
درود جناب انعامی عزیز
سپاس از توجهتان
اما من به واقع در نیافتم که سرفصل درس نقد و بررسی متون تاریخی که عنوان جذابیست چه ربطی به اشکالی که من در مورد آن روایت وارد کردم داشت .
دوست عزیز من شاید مانند شما معتقدم که شک محققانه به خصوص در مورد چنین چیزهایی از یقین کورکورانه بسیار مفیدتر است اما منبع رفع این شک از هر سمت و سو که باشد خواه منطبق بر علم روز مانند سکه شناسی و مردم شناسی و … خواه مبتنی بر کتب اهل سنت و یا غیر آن باید اولا و بالذات با عقل جور در بیاید . یعنی حداقل با بقیه ی مستندات باقی مانده از آن فرد بخواند.
سپاس برادرم
جناب عباس اقا
با سلام
من در بحثی که مورد اشاره شماست در مورد شعار “راه قدس از کربلا می گذرد” توضیح دادم که این شعار شعاری تایید شده از سوی مرکزیت فرماندهی جنگ نبود ،و گروهی از رزمندگان آنرا ابراز می داشتند،نظیر بسیاری از شعارهای غیر قابل کنترل در راه پیمایی ها،بحث من این بود که آیا اولا شروع جنگ ایران و عراق ،از سوی ایرانیان بود؟
گمان نمی کنم هیچ فرد منصفی شک در شروع جنگ از سوی صدام باشد،حال یا صدام خود اقدام به چنین کاری کرد ،یا به تحریک امریکا و متحدانش.
پس جنگ ایران جنگی دفاعی و برای اخراج دشمن از مرزهای ایران بود.
من خواستم در آنجا به جناب دانشجو بگویم ،اینکه کسی بیاید مبنای تحلیل خود از جنگ ایران با عراق را ،شعار مقطعی (راه قدس از کربلا می گذرد) از سوی برخی از رزمندگان نوجوان قرار دهد،امر نادرستی است،در اینجا کسانی که چنین ادعائی را در مورد اهداف جنگ می کنند ،باید به سخنان آیت الله خمینی ،یا آقای رفسنجانی ،یا فرماندهان کلیدی جنگ ،استناد کند.و بنظر من اینگونه تحلیل های تاریخی تحلیل هایی سطحی است،زیرا مقصود آیت الله خمینی از صدور انقلاب ،جهانگشائی و تجاوز به قلمرو های جغرافیایی بین المللی نبوده است ،و این واضح است که غرض از صدور انقلاب در سخنان رهبران اولیه انقلاب ،صدور فرهنگی انقلاب بوده است.
من یک مسلمانِ شیعه ی 12 امامیِ معتقد به ولایت فقیهِ دو آتشه ی متعصب هستم که هیچ انتقادی را به آنچه مقدس بدانمش بر نمی تابم. شما که غیر این هستید، “دلقکانی بدبخت” هستید.
من امروز یک “یاعلی” گفتم و “به قصد قرب الهی” و اجرای فریضه واجب نهی از منکر به دیدن نوری زاد رفتم. به او توهین کردم، شرافتش را زیر سوال بردم، “دلقک” و “بدبخت” خواندمش، نه توضیح دادم که چرا او “دلقک” و “بدبخت” است، نه منتظر ماندم تا پاسخش را بشنوم، راهم را کشیدم و برگشتم.
من نمی دانم نوری زادی که پای آرتین کودک را بوسید، حرف حسابش چه بود چه توضیحی داد، به من ربطی هم ندارد که آن کودک بی گناه را از سایه پدر و مادرش محروم کرده اند، به جرم اعتقادشان. مهم اینست که به اعتقاد من، آن کودک و پدر و مادرش “نجس” هستند، و مستحق هر آنچه برشان رفته. بله قبول دارم که طبق اعتقاد ما شیعیان جنت مکان، کافرها هم مثل بهائی ها “نجس” هستند، و قبول دارم که چینی های کافر هم علی القاعده باید “نجس” باشند، اما وقتی برای حفظ نظام می شود حکم نماز و روزه و حتی توحید را هم تعطیل کرد، امضای چند تا قرارداد کاغذ پاره با این کافران که به جایی بر نمی خورد. امان از بی بصیرتی شما “دلقک” ها. حالا این پرزیدنت روحانی شما هی بیاید بگوید “عده ای پول نفت را خوردند و بردند و کسی صدایش در نیامد”. او نمی داند که این خوردن ها و بردن ها برای حفظ نظام واجب بوده. خوب به هر حال ایشان هم رئیس جمهور منتخب شما بی بصیرت هاست و لاجرم، بی بصیرت.
من اهمیتی نمی دهم که وقتی در گهواره بودم، این نوری زاد “دلقک و بدبخت” (با پوزش از جناب نوری زاد عزیز) عیش دوران جوانی اش را منغص کرد و به محروم ترین نقطه کشور کوچید تا بسازد و خدمت کند به همان انقلابی که منِ تازه از راه رسیده امروز سنگ دفاع از آن را به سینه می زنم. به من ربطی ندارد که او “روایت فتح” ساخت برای به تصویر کشیدن رشادت های بسیجی های واقعی و بی ادعای آن دوران. من حالا برای خودم مردی شدم و تشخیص می دهم که او “دلقک” است، چرایش هم به خودم مربوط است. امان از بی بصیرتی شما “دلقک” ها.
من دغدغه ی شغل ندارم، که اگر داشتم، لااقل یک بار از خودم می پرسیدم حق من تحصیلکرده، این همه سال بیکاری و سرخوردگی و ناامیدی نیست. آن جوانی که کار ندارد، لابد بی عرضه و بی جنم است. آن که به دام اعتیاد گرفتار آمده، مستحق مرگ است بدبخت. آدم عاقل مگر معتاد می شود؟ آن زن تن فروش لابد از همان کودکی در آرزوی این شغل بوده. آن جوان فارغ التحصیل رشته معماری دانشگاه تهران که روزها گوشه خیابان … از راه خطاطی امرار معاش می کند، یا آن جوان فرفره فروش گوشه خیابان…، یا آن جوان غمگین گیتار زن نشسته روی پل عابر…، یا آن زن جوانی که گوشه خیابان تند تند لیف می بافد، یا آن دختر محجوب و موقر جوراب فروش نشسته کنار خیابان… لابد یا راحت طلبند یا عرضه کار دیگری ندارند، یا شاید هم عاشق شغل شان هستند.
آن زنی که نوری زاد عکسش را بر تن پوشش گذاشته نمی شناسم. چرا باید بشناسم؟ چی؟ پسرش را در بازداشت زیر مشت و لگد کشته اند؟ خودش همین امروز بخاطر فشارهای عصبی در بیمارستان بستری شده؟ خوب که چه؟ لابد جوانش کاری کرده که او را زده اند. چرا مرا نمی زنند؟ چرا شما فرصت طلبان “بدبخت” از یک کارگر ساده بی نام و نشان پیراهن عثمان برای کوبیدن نظام استفاده می کنید؟ چرا نظامی که ریشه هایش با خون شهدا آبیاری شده را به خاطر چند مورد استثنا تضعیف و دشمنان را شاد می کند.
میرحسین “فتنه گر” تان را خود من اگر بیرون حصر ببینم زنده نمی گذارمش. بروید خدا را شکر کنید که در حصر مورد ملاطفت است. چرا بگذاریم حرفش را بزند و آبروی نظام را ببرد؟ یادتان باشد، همیشه این ماییم که حرف می زنیم، و این ماییم که به کسی اجازه می دهیم حرف بزند یا نزند. حالا هم تشخیصمان به حصر و “ملاطفت” است، وگرنه این ها همان موقع باید اعدام می شدند. بصیرتتان کجا رفته “دلقک” های “بدبخت”؟
چرا اینقدر مرتضوی مرتضوی می کنید؟ چرا از بابک زنجانی پیراهن عثمان ساخته اید؟ مگر نمی بینید برای هر دو پرونده تشکیل شده؟ خوب لابد در طولانی شدن پروسه پرنده شان ملاحظاتی در میان است. مگر نگفته اند حقظ نظام اوجب واجبات است؟ خوب شما بگویید ببینم حفظ نظام واجب تر است یا جان چهار تا جوانی که به فرمان مرتضوی از هستی ساقط شدند؟ چشمشان کور به خیابان نمی آمدند. یا مثلا چرا تا چند ده تا یا چند صد تا آدم از هواپیما سقوط می کنند می خواهید ذلت صلح با غربی ها را برای رفع تحریم ها قبول کنید؟ عمر دست خداست و اینها همه بهانه اند. حالا شما “دلقک” ها فکر می کنید اگر تحریم نبودیم و هواپیماهای مدرن سوار می شدیم و چند صباحی بیشتر عمر می کردیم همه چیز روبراه می شد؟ هیهات من الذله!
انگار همنشینی با غربی ها و چمدان های دلار آنها بدجوری به شما مزه کرده که از حقوق بشر و آزادی بیان و حقوق زنان و این جور لوس بازی ها حرف می زنید. می روید پای کودک “نجس” بهائی را می بوسید، اما یک سفر به غزه نمی روید تا پای کودک غزه ای و عراقی را ببوسید. اینکه آن کودک بهایی “نجس” در همسایگی تان است و توسط نظام خودمان مورد ستم واقع شده اما با غزه تحت حمله اسرائیل کیلومترها فاصله دارید هم مشکل خودتان است.
کدام حقوق بشر؟ همچین از آن خبرنگار زن… چه بود اسمش؟ صبا آذرپیک، حرف می زنید که یکی نداند خیال می کند همینطوری دستگیر شده. محض اطلاع شما، ایشان با رساندن خبر ضرب و شتم زندانیان بند 350 به نمایندگان، آبروی نظام را برد. گناه از این بیشتر؟ یا می بینم که اجرای طرح تفکیک جنسیتی شهردار با بصیرتمان به جماعت نسوان و روشنفکرنماهای غربزده مان برخورده. ما غیرت داریم اگر شما “دلقک” ها ندارید، و نمی توانیم ببینیم روزی صد نفر در شهرداری به ناموسمان طعنه می زنند. اصلا این عادت شما “دلقک” های “بدبخت” است که با خَلط مطلب، صورت مسئله را پاک کنید. ببینم، موضوع تفکیک جنسیتی چه ارتباطی با انتخاب غیرقانونی قالیبافِ غیرتمند برای دور سوم به عنوان شهردار تهران دارد که آن را علم کردید؟ یا این موضوع چه ربطی به ماجرای آتش سوزی چندماه پیش و بازنشدن نردبان آتش نشانی و مرگ دو زن و عدم پاسخگویی شهراری دارد؟
از منِ با بصیرت به شما نصیحت. اینقدر سنگ غرب را به سینه نزنید. باور کنید اگر با اینها صلح کنید همه چیزمان را از ما می گیرند. درست است که چینی ها با بدقولی در اجرای پروژه هاو بلوکه کردن پول نفتمان میلیاردها دلار خسارت اقتصادی بر ما وارد کرده اند و می کنند، اما منافع سیاسی مان، که از اقتصاد و معیشت مان مهم تر است، در گرو تحکیم پیوند با شرق است. یا مثلا شما به چندصد میلیارد دلار خسارتی که از فروش ارزان تر نفت به روسیه به ما وارد می شود فکر نکنید، به این فکر کنید که ما، چین، و روسیه و هند می شویم ابرقدرت شرق و پوست از سر غرب می کنیم. بله قبول دارم که چین و روسیه و هند روابط حسنه با اسرائیل “کودک کش” دارند. اما ام م م م م م م م… اصلا چقدر شما سوال می پرسید؟ من کار دارم و وقتی برای پاسخ به این ابهامات مبتذل شما ندارم. اول باید بروم در همایش مظلومیت کودکان غزه سخنرانی. بعد هم جلسه ای با چند بازرگان چینی و هندی دارم تا ببینم در این شرایط تحریم، چه بنجل های دیگری می توانیم در ازای پول نفتمان از این متحدان عزیزمان وارد کنیم.
خدا شما “دلقک” های “بدبخت” را اگر هدایت پذیر هستید به راه راست هدایت کند و اگر نیستید هم لعنت الله و الملائکه و الناس علیکم اجمعین. والسلام
فائزه ، درود بر شما
سخنان شما بسیار تند و بر مدار بی احترامی به مخالفان عقیده ی شماست.
شمایی که کاری به کار هیچکس ندارید و فقط از آب گل آلود دارید ماهی میگیرید،با شما کاری ندارند راحت باشید و ///. شما جزء آندسته از جیره خوران نظام ولایی هستید که از هر اتفاقی به نفع خود و جریان مربوط به خود سوء استفاده میکنید.من این چرندیات و مهمل گویی شما را و نوع نگارشتان را حمل بر حس خود خواهی و خودبینی می بینم.
به شما نه میتوان نام انسان نهاد ، نه مذهبی و نه حتی آدم …شما تجسم کامل افکار شیطانی و حیوانی هستید.
فقط در دنیای حیوانات میتوان شبیه طرز فکر شما را یافت.شما هیچی نیستی جز یک بیمار روانی که در حالت توهم گونه ی خود این مطالب را نوشته.
اینها در جواب شما نبود بلکه برای روشنی ذهن دوستان دیگر بود …برای ابلهی مثل شما جوابم است.یعنی خاموشی.
فائزه،درود مجدد بر شما
همانگونه که شاید همه دریافتیم مطالب شما جنبه ی طنز تلخ داشت و اینکه نگاه عوامل حکومتی و تند روها را بیان میکرد. بنده نیز به همان روش جواب آن شخص معلوم الحال را دادم…لطفا به خود نگیرید.
نوشته های شما واقعاخوب است ولی نمیدانم ایرانی هستی یا ایرانی… تبار چون برای یک ایرانی هویت ایرانی بودن مهم است ایرانی با هر دین ومذهب باشدفرقی نمیکندشما همان شناسنامه داریدکه دیگران دارنددرنگاه ایرانی شما اسلامی باانان که شما نجس میخوانیدفرقی نیست ضمنا جهت اطلاع اعراب ایرانیهای … تبار را مجوس میدانندپیشنهاد میکنم تاریخ حمله اعراب به ایران رابخوانید
ای جوان خام که نمیدانم چرا با نام دخترانه فائزه faezeh فعالیت و خودت را پشت زنها پنهان میکنی !! سلام ,
از اینکه خودت را کامل معرفی و اول از همه موقعیت و جایگاه خودت را روشن کردی هم خوشحالم بخاطر آنکه سبب شدی دیگران وقت با ارزش خود را بخاطر خواندن مهملات تو هدر ندهند که این نشان از درک کم و میزان آگاهی پایین تو دارد ! و هم ناراحتم که چرا با اینکار و این نوشته , خودت را به دیگر مسلمانان و معتقدان و شیعیان چسباندی و آبروی آنها را بردی و اجبارا آنها را همسطح خودت کردی !!
میخواستم همانند دیگران که حرفت را به هیچ گرفتند و آنرا قابل جواب و حتی توهین ندانستند , من هم بگذرم ولی در یک آن دلم شدیدا بحالت سوخت و برایت متاسف شدم ودانستم تو بخاطر همین پاسخ ندادن ها خیال برت داشته که چنین گستاخ و بی ادب شدی و چنین آبروی خودت را میبری و نمیفهمی که در چه زمان و مکانی دهان باز کنی و حرف بزنی … ولی چون جوان هستی و امکان تغییر در رفتار و کردار خود را داری لازم و وظیفه خود دانستم که چند نکته را به تو گوشزد کنم , و بدان بدردت میخورد و میتواند تو را از این موقعیت سرد و تاریک و خشک و دنیای حقیر و کوچک و تنگی که برای خودت ساختی آزاد کند .
یک : هرگز به بزرگتر از خودت بی احترامی و بی ادبی نکن , حتی اگر دشمنت بود .
دو : قبل از دهان باز کردن یاد داستان پرواز لا ک پشت با مرغابی ها که در کتاب فارسی دوم یا سوم بود بیفت.
سه : سعی کن در زندگی یاد بگیری که خودت بتوانی برای خودت فکر کنی و تصمیم بگیری , نه رهبرت بجای تو …!
چهار :کلمه منقض درستش این است نه آن منغض که تو نوشتی ..,ده بار از روی آن بنویس و تمرین کن .
پنج : بیکاری تنها بدلیل بی عرضگی نیست و میتواند بخاطر نفرت از خودفروشی و آدمفروشی باشد.
میخواستم ده مورد برایت بنویسم ولی تو فعلا به همین پنج مورد فکر و آنها را رعایت کن تا ببینیم بعدا چی میشه …
اینها را دوستانه بهت گفتم , خواه تو دلقک نباش و پند بگیر , خواه بسیجی باش و برو در تظاهرات ها ساندیس بخور .//
آقا نوریزاد
گستاخی بنده رو عفو بفرمایید ولی خدا وکیلی یک کاری بکن زیاد مردم دور برت جمع نشن.
هیچ چیز مثل ازدحام اون هم از نوع اعتراضی این جماعت عرزشی رو به وحشت نمی اندازه و به پاچه خواری مجبور نمیکنه.
ما حالا حالا ها لازمت داریم. البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند
درود بر هم میهنان ارجمند
تاریخ هیچ پیامبری مثل تاریخ محمد رسول الله (ص) مو به مو و کّل جزئیات آن به رشته قلم در نیامده است. ایشان در زمانی میزیستند که هنر نگارش کشف شده بود و تمامی گفتار. کردار و رفتار ایشان توسط نزدیکان و اطرافیان یا نوشته و یا توسط گروهی حفظ میشد الالخصوص آنانی که هر کدام بخشی از آیات قرآنی نازل شده را حفظ میکردند و قاری نامیده میشدند
بر طبق تمامی تواریخ صدر اسلام از جمله آنان که مورد قبول اهل تشیع هم هست مردم تازه مسلمان شده حجاز رسول الله را به حد پرستش دوست داشتند به طوری که عرق تن آن حضرت را بر گرفته و برای شفای امراض بر سر و صورت و تن خود میمالیدند و حتی گفته شده است بزاق دهان ایشان را که به زمین انداخته بودند بر داشته وآن را به عنوان تبرک میخوردند
حالا سؤال اینجاست که چطور اکثریت بس عظیمی از این جماعت که چنان شیفته این شخص بودند وصیت این شخص را مبنی بر جانشینی علی بعد از خود نشنیدند و یا اگر شنیدند آنرا نادیده گرفته و با کس دیگری که خود نزدیکترین از اصحاب پیامبر بود بیعت کردند
اهل تشیع ادعا میکنند که ولایت علی از طرف خدا معین شده بود. خوب اگر چنین است چرا خود علی بر خلاف اراده خداوند عمل کرده و با هر سه خلیفه قبل از خود بیعت نمود و در دولت مرکزی آنان خدمت کرد و تا حدی به آنان نزدیک بود که دختر خود را به عنوان همسر به خانه عمر فرستاد
ضمن اینکه مورخین و شاید اکثریت مردم جهان دراینکه حضرت محمد یکی از هوشیارترین. با ذکاوت ترین نوابغ تاریخ بشریت بود توافق دارند ایشان دقیقا میدانست که در جامعه قبیله ای حجاز آن زمان تعیین جانشین براب خود ازهرقبیله ای نتیجه ای جز جنگ و کشت و کشتار نخواهد داشت آن هم علی که از بنی هاشم بود و ضمنن آنچنان هم شخصیت قابل احترامی در جامعه مثل ابو بکر و عمر نبود. در ضمن میدانست که بعد از رحلت ایشان اگربزرگان قبایل در مورد تعیین جانشین ایشان مشاورت کرده و در مورد شخص بخصوصی به توافق برسند از یک جنگ خونین بین قبیله ای جلو گیری کرده است
ضمنا در مورد درخواست محمد از عمر برای قلم کاغذ و طبق ادعای شیعیان که عمر این درخواست ایشان را اجابت نکرد و لعن ابدی شیعیان را به خود خرید سؤالی پیش میاید که این حضار شیعه از جا میدانند که محمد چه چیزی میخواست بر روی کاغذ بنویسد. شاید از همان جا که دقیقا میدانستند فرزند شش ماهه در رحم فاطمه پسر بوده و اسم ایشان هم سه ماه قبل ولد محسن تعیین شده بود.
////
دوست عزیز، متأسفانه تشیع پر از خرافات و بدعتهائی است که پایه و اساس عقلی ندارند در حالیکه بعنوان مذهبی که برای اولین بار عقل را به عنوان یکی از منابع اجتهاد مطرح کرده بسیار مترقی است. خرافات و توهین هائی که به خلفا شده مربوط به بعد از روی کار امدن صفویه است والا به قول مرحوم شهیدی اگر یک شیعه قبل از صفویه اینجا باشد نمی توانی تشخیص دهی سنی است یا شیعه. همه ما الان قرانی را میخوانیم که بوسیله عثمان جمع آوری شد. ابوبکر را پیامبر صدیق لقب داد.
گاهی من فکر میکنم حتی واقعه کربلا توسط بقول جمهوری اسلامی گروههای خود سر انجام گرفته دلیلش هم اینستکه زینب در مقابل یزید بعد از واقعه کربلا آزادانه سخنرانی میکند و خطبه میراند. اگر واقعه کربلا مورد تأئید یزید بود و با دستور او صورت گرفته بود دلیلی نداشت که اجازه دهد زینب آن سخنرانی را انجام دهد. در کل شبهات زیادند و شبهاتی که شما مطرح کردید دقیقا وجود دارند.
جوک نیست، بخوانید: گفتگو با عضو کمیسیون فرهنگی مجلس
آن کس که به شما گفت دلقک بخواند تا ببینید دلقکها در این ملکت چه کسانی هستند این گفتگو 2 سال پیش انجام شده است ولی برای فهمیدن دلیل فلک زدگی این مملکت همیشه تازه گی دارد.
آن چه در زیر می آید، گفتگوی خبرگزاری فارس بوده است با مرتضی حسنی، نماینده ی قزوین در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس. خبرگزاری فارس این خبر را از خروجی خود حذف کرده است، آدرس آن این بوده است:
http://www.farsnews.com
سوآل: تعریف شما از فرهنگ چیست؟
جواب: فرهنگ به مجموعهای از آداب، سنن، دین، مذهب و همه آن چیزی که یک عده به آن دین میگویند و عدهای به آن فرهنگ میگویند .
سوآل: لطفا بفرمائید به چه اصول فرهنگی اعتقاد دارید؟
جواب: توحید، نبوت، معاد که در فرهنگ اسلامی است و عدل و امامت در فرهنگ شیعه .
سوآل: مهمترین کار فرهنگی که کردید چیست؟
جواب: همیشه در حال کار فرهنگی بودهام.
سوآل: لطفا پنج اقدام اخیر فرهنگی تان را نام ببرید؟
جواب: نماز شب دیشب، تعقیبات نماز، نماز صبح، تجدید وضو، صلوات برای رهبر معظم .
سوآل : از کدام شخصیت فرهنگی الهام میگیرید؟
جواب: از مقام معظم رهبری الهام میگیرم و فرد دیگری را الگو قرار نمیدهم.
سوآل: کلا چه شخصیت های فرهنگی در تاریخ از نظر شما اهمیت داشته اند؟
جواب : ما در ایران دو شخصیت فرهنگی داریم، یکی امام( ره) و یکی مقام معظم رهبری، بقیه هم از نظر این جانب تکذیب می شوند.
سوآل: چطور شد که نماینده مجلس شدید؟
جواب: چون در مسجدی که در قزوین بودیم امام جماعت جدیدی آمده بود و برای هماهنگی بیشتر .
سوآل: آیا کمیسیون فرهنگی گزینه اول شما بود؟
جواب: گزینه اول من کمیسیون امنیت بود. من دو تا گزینه داشتم و هر دوی آنها پر شده بود، به همین دلیل به این کمیسیون آمدم.
سوآل: چرا می خواستید به کمیسیون امنیت بروید؟
جواب: چند دلیل داشت اول برای رسیدن به امور محرومان، دوم برای حل مشکلات استان و سوم به خاطر اینکه از جوانی آرزو داشتم در راه خداوند به شهادت برسم.
سوآل: چرا در جوانی به شهادت نرسیدید؟
جواب: به خاطر اینکه الگوی من همیشه رهبری بود و ایشان در جوانی به شهادت نرسید، من هم خواستم به رهبری اقتدا کرده باشم. البته یک بار هم وقتی صبح رسیدم اتوبوس اعزام به جبهه رفته بود .
سوآل: چرا کمیسیون فرهنگی در مجلس مشتری نداشت؟
جواب: زیرا این کمیسیون هم مانند دیگر کارهای فرهنگی در مظلومیت است و دستوراتش اجرا نمیشود و یا اهمیت خاصی به آن داده نمیشود و افراد هم میگویند برای چه به این کمیسیون برویم وقتی این کمیسیون مورد حمایت رئیس مجلس و مجموعه قرار نمیگی رد.
سوآل: فکر می کنید از چه طریق می توانید مورد توجه قرار بگیرید؟
جواب: یکی از طریق صف اول، دوم از طریق اقتدا به رهبری، سوم از طریق حمایت از فلسطین.
سوآل: از چه زمانی فهمیدید شخصیتی فرهنگی هستید؟
جواب: از وقتی بالغ شدم، از چهارده سالگی، البته از یک سال قبل نماز می خواندم .
سوآل: به چه دلیل به کمیسیون فرهنگی آمدید؟
جواب: بسته بودن سایر کمیسیون ها و اعتقاد به اینکه اگر فرهنگ درست شود، امنیت هم درست میشود، راه ها هم آسفالت می شود، صنایع و چیزهای دیگر نیز درست میشود. هر مشکلی که داریم در فرهنگمان است. از جمله حجاب و جریانات انحرافی .
سوآل: مهمترین معضل فرهنگی کشورچیست؟
جواب: دانشگاههای علوم انسانی. علوم انسانی یکی از معضلهای مهم فرهنگی است که تربیتشدگان علوم انسانی هستند که مدیر هستند و همین میشود که مدیریتهای ما مشکل دارد. و چون مدیریت ما مشکل دارد امنیت و صنایع و راههای کشور هم مشکل دارد.
سوآل: کدام الگوی فرهنگی را می پسندید؟
جواب: اول رهبری، دوم چادر به عنوان پوشش خواهران، سوم محو اسرائیل از صحنه.
سوآل: نیاز فرهنگی نسل جوان را چقدر میشناسید؟
جواب: آشنایی هایی دارم، از جمله پسر خودم و پسر برادرم .
سوآل: در جوانی چکار می کردید؟
جواب: من در جوانی هیچ کار نمی کردم. فقط ازدواج .
سوآل: مهمترین نیاز فرهنگی نسل جوان را چه میدانید؟
جواب: ازدواج، کار، پدر و مادر و پیروی از مقام معظم رهبری.
سوآل: چه خاطره ای از دوره جوانی به یاد دارید؟
جواب: چیزهای مستهجن مانند خاطره را به یاد ندارم .
سوآل: اگر وزیر ارشاد بودید اولین کاری که میکردید چه بود؟
جواب: اول فرهنگ عمومی است، دوم تربیت هنرمندان متعهد و سوم کنترل سینما و تئاتر .
سوآل: در بخش فرهنگ عمومی باید چه اقداماتی انجام شود؟
جواب: اقدامات سا ختاری مثل نماز و ولایت و پرهیز از اقدامات ساختار شکن مثل دائم الوضو نبودن .
سوآل: در کودکی فکر می کردید چکاره بشوید؟
جواب: پیرو ولایت فقیه.
سوآل: آیا در زمان کودکی می دانستید ولایت فقیه چیست؟
جواب: نه، جامعه ما ناآگاه بود.
سوآل: اگر نماینده نبودید چه کاره میشدید؟
جواب: من کار آخوندی انجام میدادم، زیرا معتقدم یک امام جماعت موفق میتواند مدیر اجتماع باشد .
سوآل: وظیفه یک امام جماعت موفق چیست؟
جواب: دائم الوضو بودن و پرهیز از آن و برگزاری نماز جماعت موفق.
سوآل: اولین کار فرهنگی که کردید چه بود؟
جواب: در یک سینما در زمان انقلاب در قزوین .
سوآل: در آنجا چکار می کردید؟
جواب: سینمایی بود به اسم دیاموند که شیشه آن را شکستیم، به پیروی از قائد اعظم امام خمینی .
سوآل: آخرین کار فرهنگی که کردید؟
جواب: کار ما همیشه فرهنگی بوده است.
سوآل: آخرین فیلمی که دیدید؟
جواب: قلادههای طلا
سوآل: قلاده های طلا از نظر شما چطور بود؟
جواب: مشت محکمی بود به دهان کارگردانان سینما که بفهمند برادران و خواهران نیروی انتظامی هم می توانند فیلمهایی در صحنه جهانی بسازند. بهترین فیلمی بود که دیدم .
سوآل: چه فیلمهای دیگری در سینما دیدید؟
جواب: ندیدم.
سوآل: پس چطور می گوئید بهترین فیلمی بود که دیدم، شما که فیلم دیگری ندیدید؟
جواب: وقتی فیلمی بهترین فیلم باشد چرا فیلم دیگری آدم ببیند. مثل مقام معظم رهبری که وقتی بهترین رهبر باشد، نیاز به رهبر دیگری نیست .
سوآل: با خانواده به سینما میروید؟
جواب: با خانواده برای نماز جمعه و بهشت زهرا و بیمارستان رفتم، ولی سینما فقط یک بار رفتم برای دیدن همین فیلم.
سوآل: اگر کارگردان بودید درباره چه سوژهای فیلم میساختید؟
جواب: در تاریخ سرزمینمان و در تاریخ جنگ تحمیلی سوژههای زیادی وجود دارد که ما از آن غافل ماندهایم.
سوآل: مثلا چه فیلمی از تاریخ سرزمین مان لازم است ساخته شود؟
جواب: واقعه کربلا، اشغال فلسطین، کشتار سرخپوستان آمریکا و وال استریت .
سوآل: کدام بخش از تاریخ ایران را مطالعه کردید؟
جواب: از تشریف فرمایی امام در سال 1357 تا فروردین امسال .
سوآل: یعنی تاریخ بعد از فروردین امسال را مطالعه نکردید؟
جواب: به خاطر انحرافاتی که در آن رخ داده است مطالعه ننمودم. به خاطر همان مسائلی که پیش آمد .
سوآل: اگر هنرمند میشدید چه رشتهای را انتخاب میکردید؟
جواب: به این معنا ذوق هنری ندارم و من بیشتر به کارهای سیاسی و مسائل اجتماعی علاقه دارم .
سوآل: مثلا به چه مسائل اجتماعی علاقه دارید؟
جواب: بیشتر به مسائل سیاسی و امنیتی و راههای استان .
سوآل: آخرین کتابی که خوانده اید چه بود؟
جواب: کتابی که رزمنده و آزاده محترم نوشتهاند به � �ام «پایی که جا ماند ».
سوآل: اولین کتابی که خوانده اید چه بود؟
جواب: در آن زمان هنوز کتابی از رهبری منتشر نشده بود، اما دوازده سال بعد سومین کتابی که خواندم ” گفتاری درباب صبر” از مقام معظم رهبری بود .
سوآل: مهمترین کتابی که خوانده اید؟
جواب: کتاب «تشیع در ایران» برای من بسیار اهمیت داشت، و ای کاش این کتاب نوشته مقام معظم رهبری بود.
سوآل: نویسنده محبوب شما؟
جواب: مقام معظم رهبری.
سوآل: شاعر مورد علاقه شما کیست؟
جواب: یک شاعر با کت و شلوار خاکستری و پوست تیره که همیشه در شبهای شعر پهلوی رهبری می نشیند، اشعار ایشان بسیار از نظر سیاست خارجی نظام ارزشمند است.
سوآل: منظورتان آقای علیرضا قزوه است؟
جواب: فکر کنم بهتر است اسم افراد برده نشود .
سوآل: در جبهه انقلاب اسلامی در شعر، چند نفر را میشناسید؟
جواب: در جبهه که بزرگانی مانند شهید همت مثل بزرگراهی در کشور ماست، ولی من کلا علاقه به این وادی ندارم اما آنهایی را که مقام معظم رهبری تایید میکنند، دوست دارم و آن هایی که مقام معظم رهبری مورد تایید قرار میدهند را ما نیز تایید میکنیم.
سوآل: در ادبیات داستانی به چه افرادی علاقه مندید؟
جواب: در ادبیات هم به افرادی که رهبری دوست دارند علاقه مندم.
سوآل: چه نوع سینمایی را دوست دارید؟
جواب: همان سینمایی که رهبری دوست دارند .
سوآل: از کدام هنرپیشه خوشتان میآید؟
جواب: برای من هنرپیشه مهم نیست، هر کسی نقش پیامبران را با تائید رهبری بازی کند، مورد علاقه من و اسلام است.
سوآل: اگر قرار باشد درباره فرهنگ با کسی مشورت کنید او چه کسی است؟
جواب: در کمیسیون با خیلیها مشورت میکنیم اما در این وادیها نیستیم.
سوآل: بیشتر در چه وادی هستید؟
جواب: همان طور که گفتم در وادی امنیت و فلسطین اشغالی که متاسفانه ک� �یسیون پر بود .
سوآل: از نظر فرهنگی به خودتان چه نمره ای می دهید؟
جواب: از نظر اطلاعات فرهنگی اطلاعات من در کمیسیون از بقیه بالاتر است، نمره 17 می دهم ولی از نظر تسلط بر زوایای هنر و فرهنگ بیشتر از 18 نمی توانم بدهم، ولی نمره رهبری را 20 می دهم .
درباره این افراد و موضوعات نظرتان را در یک جمله بگوئید
سوآل: وزیر ارشاد
جواب: خوب است و مورد اعتماد رهبری .
سوآل: حداد عادل
جواب: یک کارشناس مطلع فرهنگ و پدر عروس رهبری.
سوآل: نخبگان علمی
جواب: نخبگان علمی باید مثل پاستور نزدیک بیت رهبری باشند.
سوآل: سینمای جنگی ایران
جواب: بعضی فیلمهای حاتمی کیا را رهبری دوست دارند .
سوآل: ریاست کمیسیون فرهنگی .
جواب: آدم وارسته و پاک و یک معلم اخلاق پیرو ولایت
سوآل: فوتبال
جواب: علاقهمند نیستم
سوآل: ورزش
جواب: برای افرادی که افتخار آفرین باشند پشت دشمنان را می شکنند.
سوآل: هالیوود
جواب: مجموعه تهاجم فرهنگی که رهبری آن را نکوهش کرد .
سوآل: وضع اقتصادی کشور؟
جواب: اگر بتوانیم بر مشکلات پیروز شویم آن را شکست می دهیم .
سوآل: فیلم هندی
جواب: قبلا در آخر اغلب فیلمها بود، ولی الآن تلویزیون بقیه اش را نشان می دهد.
سوآل: آرزوی فرهنگی شما چیست؟
جواب: این علوم انسانی که در آن غربزدگی کاملا پیداست، اصلاح شود، و بشود همان که رهبری گفت .
سوآل: بزرگترین آرزوی زندگی تان چیست؟
جواب: آرزویم این است که رهبری به آرزویش برسد .
سوآل: دوست داشتید استعداد شاعری داشتید و درباره رهبری شعر می گفتید؟
جواب: نه، دوست ندارم ریا بشود.
آیا درست است که به حیوانات و به ویژه الاغ توهین شود؟
جناب نوریزاد
راستش گرچه قدمگاه شما یک حرکت نمادین و ارزشمند است اما در عین حال غمگین کننده نیز هست چرا که انسان میفهمد که مردم ایران چقدر خواب زده ترسیده مفتون و درمانده شده اند که با وجود تمام مشکلات طاقت فرسایی که این حکومت برایشان درست کرده باز هم ساکتند وبه روزمرگی ملال آورشان ادامه میدهند چرا که اگر غیر از این بود جای جای شهر باید پر میشد از قدمگاه ها و نوریزاد ها …افسوس از این خواب زدگی.. افسوس.
درود بر نوريزاد آزاده و همه همراهان راه إزادى
جناب نوريزاد:من با اين نظر موافقم كه اين بيسجيان هميشه حق بجانب را به سايت ارجاع دهيد و اصلا ذهن خود را در بحث با إنها نفرساييد .مگر براى گفتن يك چيز :
آقا و خانم بسيجى
شما هرچه مى گوييد حق است .هرچه تا كنون گفته ايد حق بوده است و هرچه هنوز نگفته ايد حق خواهد بود زما ….اما …و اما
اصلا اينجا بحث بر سر اينكه تو حق مى گويي يا مخالف تو نيست .مسئله اين است كه چرا تو در امن و امان و با پشت متصل به زور -حالا نمى گوييم دستخوش – كاملا براى بيان آنچه درستش مى دانى بايد إزاد باشى اما مخالف تو براى همين حق انسانى با مشت آهنين و چماق و قمه و بگير و بكش مواجه باشد .مسئله بر سر حقانيت امرى ثانوى است . مسئله اصلى آن است كه فضاى گفتگو از آغاز انقلاب جز در زمانى كوتاه براى همه انديشه ها امن و برابر و بى خطر نبوده است .داور تحميل شده فقط براى تو سوت زده است ،فقط تو را دوپينگ كرده است ،فقط زمين تو را هموار ساخته است ،فقط تو آدم حساب شده اى ،فقط تو حق تظاهرات و تجمع و اردوكشى خيابانى دولتى داشته اى ،فقط تو بوده اى كه زور پشتيبانت بوده ،آخر هموطن من ،وسيله اثبات حقانيت هر عقيده اى زبان است نه خفقان ،كلمه است نه قمه ،منطق و نوشته است نه سرشكستن و شكنجه و شرحه شرحه كردن جان و جسم مخالف .تو دهان ها را بسته اى تا خود در ميدان بى حريف از هفتاد رسانه غصب شده هوار بكشى ،توبودجه هاى ميلياردى را هاپولى كرده اى تا فقط خودت امكان تبليغ عقيده ات را داشته باشى .تو مى گويي اما نمى شنوى . گيرم كه تو حق مطلق باشى ،تو دارى در شرايط نابرابر و بس ظالمامه بازى مى كنى و اين به اصطلاح خودت نهايت نامردى است .اگر ذره اى وجدان و انسانيت داشتى قبل از آنكه پس از چنگال زدن به اين همه رسانه و سايت و بلندگو و منبر براى مرده ها روضه بخوانى ،مى گفتى :من در بازى نابرابر شركت نمى كنم .قواعد بازى براى همه بايد برابر باشد .حالا بگذريم كه در واقعيت نه تو حقى و نه من .فقط تو پول خون مى خورى و من خون .فرض مى گيريم تو حق ابدى هستى .مسئله اين نيست .مدافع حق قبل از هرچيز فرياد مى زند اول شرايط برابر و بعدا اثبات حقانيت ورنه هر چه جز اين است ماهوا همان داعش است .تو اگر انسان باشى به مخالفت هم آن قدر حق مى دهى كه همچون ولتر بگويي :مخالف منى ،اما جانم را مى دهم تا تو حرفت را بزنى
رسانه های اصول گرا که کلا هر آدم فهیمی بیخیالش شده است ولی من مانده ام از انسانیت و اخلاقمداری این روزنامه ها و تریبون های اصلاحی-اعتدالی که واقعا چگونه امکان دارد که تراژدی شنگال- زنده به گور کردن کودکان و کشتار دسته جمعی مردان و فروش و به کنیزی بردن زنان و از تشنگی مردن خیل کودکان ایزدی- به اندازه ی یک خبر دسته nم هم انعکاس نداشت. دقیقا روی سخنم با شما مخاطبین این سایت است: اگر این سیه روزها شنگال شیعه بودند چقدر اخبارش این رسانه های اعتدالی-اصلاحی و شما ها را هم حتی، درگیر میکرد؟
جای تامل عمیق دارد این سکوت! نمیدانم کرد بودن ایزدی ها باعث این سکوت خبری شده یا مسلمان نبودنشان؟!
با سلام
اين مدتي كه نبودم جناب مزدك دوباره شروع به نظريه پردازي و خيالبافي نموده است
جناب مزدك
آيا فكر مى كنيد مخاطب شما در اين سايت قاصر وناقصل العقل هستند
مثلا در ارسال اخير جناب مزدك چنین افاضاتي به رشته تحرير درآورده است
مزدک
2:30 ب.ظ / آگوست 10, 2014
خانم زهرای شماره 2 درود.
درحال حاضر دو روایت از اسلام هست یکی همان روایت سنتی که بانیانش دمار از روزگار ما درآورده اند و دیگری جدید بر مبنای علومی چون باستان شناسی سکه شناسی مردم شناسی …که اصولا وجود شخصی بنام محمد و جنگها و حکومتهای اسلامی اولیه و فتح ایران و جنگهایی که باعث اینهمه کینه و نفرت دربین ما ایرانیان نسبت به اعراب شده را زیر سؤال می برد و اسلام را منتج از پاگرفتن جنبش بنام جنبش قرانی از اعراب مسیحی ساکن ایران و سوریه می نامد و محمد را یعنی حمد شده و یکی از القاب مسیح میداند
———————————-
نمى دانم اين مطالب را از كجا و چه منبعي اخذ كرده است
اعراب مسيحى ساكن ايران؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
يعنى هم عرب بودند و هم مسيحي بودند و بالآخره ساكن ايران هم بودند
نام سرزميني كه هم اكنون در آن هستيم به اضافه سرزمينهايي كه الآن يك كشور مستقل هستند سرزمين
فارس (بلاد فارس به عربي) بوده است كه در نامه ي رسول اكرم صلى الله عليه وآله به شاه ايران نيز به اين نام
اشاره شده است
بسم الله الرحمن الرحيم من محمد رسول الله الى كسرى عظيم فارس ………
ببخشید که مطلبی که مینویسم کمی بی ربط است به موضوع من این را در سایت رادبو آمریکا نوشتم اما سانسور کردند و با خود گفتم از همین جا نظرم را به باقی هموطنان برسانم. من با دیدن حمله آمریکا به داعش به هنگام درگیری آنها با کردها تنها به این فکر افتادم که آمریکا از اول هم هدفش از حمله به عراق تجزیه این کشور بود و چرا ؟ الان دیرزمانی نیست که با ظهور داعش و پیشروی آن به بغداد دولت مرکزی عراق از آمریکا رسما تقاضای پشتیبانی هوایی کرد و آمریکا از این امر امتناع کرد و بعد بارزانی شروع کرد به مصاحبه که باید در مورد استقلال کردستان همه پرسی شود و نتانیاهو از آن حمایت کرد. اما به محض اینکه حملات داعش از محدوده جغرافیایی ترسیم شده برای تقسیم قومی عراق که در یک نشریه دفاعی ارتش آمریکا در سال ۲۰۰۶ منتشر شده است فراتر رفت و به نزدیکی اربیل رسید ناگهان آمریکایی ها شروع به حمله هوایی کردند به بهانه جلوگیری از قتل عام ایزدی ها . سوال اینکه ایزدی ها اغلبشان شهرهای خود را ترک کرده اند و دلیل قتل عام آنها نه حمله مستقیم داعش که آوارگی در کوهها بدون آب و غذا ست . در ثانی حمله در نزدیکی اربیل انحام شده و نه شهرهای ایزدی . سوم اینکه قبل از کوچاندن ایزدی ها داعش همین کار را با مسیحیان هم انجام داده بود و آمریکا هیچ دخالتی نکرد. همین امروز هم که در اطراف اربیل حمله هوایی میکند هیچ حمله ای در اطراف بغداد یا تکریت انجام نمیدهد. گویی آمریکا به داعش پیام میدهد که در چارچوب نقشه تقسیم منطقه سنی نشین بمانید و ما به شما کار نداریم اما اگر فکر تصرف خارج از آن ناحیه را در سر کنید با حمله هوایی سهمگین ما روبرو میشوید. این را کنار مواضع آمریکا در تحریک کردها به تصرف مناطق نفت خیز کرکوک بگذارید. همچنین این واقعیت را در نظر آورید که بعد از اشغال عراق و در حالیکه آمریکا خود بخوبی از شرایط اولیه تشکیل دولت فدرال آگاهی داشت که باید ارتش یکپارچه فدرال در همه مناطق حضور داشته باشد آمریکا به دولت تازه تاسیس عراق فشار آورد تا پیشمرگ های کرد بعنوان ارتش اقلیم کردستان توسط دولت مرکزی پذیرفته شوند و حتی حقوق آنها هم توسط دولت مرکزی عراق پرداخت شود در حالیکه عملا تحت فرماندهی بارزانی قرار داشتند.
خسته نباشی مرد…
سلام،
این بهترین نوشته ای بود که تا بحال از شما خواندم. با سپاس
آقای نوریزاد
مرد خوش به حالت که تو را دلقک نامیدند.وه که چه شکوهمند و رشک برانگیز است چون دلقکان بر درد خندیدن .
جناب آقای نوری زاد با سلام دوباره ,
خیلی از شما ممنون میشوم اگر بفرمائید به چه دلیلی کامنت من که حاوی هیچگونه کلمه توهین آمیز و افترائی نیست , بازبینی و نشر نشده در حالیکه کامنت های پس از من قابل رویت است ؟
و چرا یکی از کامنت های مرا پس از یک کامنت تصحیحی در لینک ( تشکر از شاه پهلوی) حذف کردید ؟
امیدوارم دلایل قانع کننده ای در راستای ادعاهای خود در مورد آزادی بیان و نقد پذیری داشته باشید .
با سلام
متأسفانه امروز يك هواپيماى مسافربرى سقوط كرد و فاجعه اى ديگر رخ داد
مسؤل اين حادثه وحوادث مشابه بدون شك حاكميت موجود و در رأس آن جناب رهبر است
از طرفي شاهد كشتار مردم مظلوم ايران كه مظلومتر از آنها در جهان وجود ندارد توسط خودروهاى بي كيفيت داخلي مثل
پرايد و سمند و…..هستيم و حالا هواپيماي ملي ايران 140 نيز اضافه شده است
دوستان گرامی
به جاي مباحث بيهوده كه هیچ سودي ندارد به معضلات جامعه توجه نكنيد
مباحث تاريخي و آسمان و ريسمان بافتن ////و حمله به اديان ومذاهب مشكل جامعه ما نيست
مشكل جامعه ما حاكميتي است كه به نام دين مشغول غارت مايملك ملت ايران است
اصلاح متن فوق
به جاي مباحث بيهوده كه هیچ سودي ندارد به معضلات جامعه توجه كنيد
جناب آقای نوریزاد
از نخستین روزی که با شما و حرفهای شما در قالب نامهها و فیلمها آشنا شدم، به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم. از اسطوره سازی و بت تراشیهای معمول به شدت پرهیز دارم، وگرنه چه بسیار کلمات زیبای جادویی در تشبیه شما به ذهنم میرسد که دست را از نوشتنشان بازمیدارم.
کیفیت سخنان شما -بویژه در آزادی عقیده و مذهب- از فرط بداهت، سادگی و زلالی مرا به یاد آب چشمهای جوشنده از غاری کوچک و گمنام در کوههای شمال تهران میاندازد: آب بود و جز آب نبود؛ آشامیدنی هر سفرهٔ نهار و شام؛ آشناترین طعم در هر کام؛ دویده در پیش پا افتادهترین جویها بر زمین؛ نگاهی را به خود نمیگرفت و امتیازی نداشت و در سخاوتمندی رایگانش خود را بیبها عرضه میکرد. تا آن معجزه را شخصا تجربه نمیکردی نمیدانستیش که چیست: کافی بود تنها جرعهای بنوشی، و سپس دریابی که “آب”، “آب واقعی” چیست و طعمش چگونه است. انگار مثال افلاطونی آب بود، و هرچه غیر از آن تنها سرابی و سایهای. سِحرِ طعم و زلالی آن آب، پس از دو دهه هنوز در ذهن و زبانم میمَزد.
گفتههای شما بر آنان که عایق ناپرسایی و اندیشه گریزی بر دل و جان دارند، با مانداب گِل آلود هر چاله تفاوت ندارد. اما کافیست یکی، یکبار از سرِ کنجکاوی زانو زند و جرعهای بنوشد. آن گاه -حتی اگر به زبان نگوید- در دل برای همیشه خواهد دانست که آب چیست و طعمش چه باید باشد.
درود بر نوریزاد گرامی باور بفرمایید آنچه را که ما نمی توانیم بزبان برانیم شما با قلمی زیبا و شیوا ارایه میدهید.حرفتان همان چیزیست که دگراندیشان می گویند. کودک بهایی و مسلمان و مسیحی … نامیدن یک کودک انچنان ابلهانه و بی شرمانه است که قابل توصیف نیست.مسلما برای جنایت پیشه گانی که حق را خود میدانند تا دیگران را براحتی از حقوق طبیعی خود و در زادگاه خود با دست آویز کردن مشتی خرافات محروم کنند فهمیدن این موضوعاتیکه شما مطرح می کنید ازار دهنده و نگران کننده است.این ارازل و اوباش درمدت 36 سال از هیچ جنایتی در حق دگراندیشان فروگذار نشده اند ودستاویزشان هم همین خرافاتی است که بیان می کنند.با بحران سازی در منطقه و ایجاد رعب و وحشت و تبلیغات پوچ و یکطرفه سعی در منحرف کردن نگاه مردمند تا درد و رنج همسایه و در و کوچه خیابان خود را نبینند.هر انسانی که کمی با موضوعات منطقه ایی اشنایی داشته باشد براحتی می فهمد که چرا این جنایت پیشه گان که دم از کودکان غزه و عراق می زنند حاضر به شناسایی ملیونها کودکی که به عناوین مختلف مورد تجاوز و محرومیت از ابتدایی ترین حقوق خود شده اند نیستند؟بنابراین من معتقدم که با تمام احترامی که برای حقوق مردمان دیگر مناطق دارم تنها شعار ما باید همان نه غزه نه لبنان و نه هیچا جانم فدای ایران باشد.چون این شعاریست که آگاهانه از طرف مردمیکه در طول سالها حکومت ارازل و اوباش اسلامی را تحمل کرده اند پرورده شده و درست بنیان فکری انها را هدف گرفته!پس شعار ما در هر برهه ای از این دوران تاریک و سیاه کشورمان نه غزه نه لبنان و …جانم فدای ایران است! و در پاسخ نان دینخورانیکه حج و سایر مناسک اسلامی را برتر از حقوق مردم میدانند تنها می توان گفت که شما انسانماهایی بیرحم و خونریزانی خشونت پرورید و توجیه کنندگان ناراستی و ناپاکی و نادرستی هستید که برای پرکردن جیب خود حاضرید جهانی را به اتش بکشید و ملیونها انسان را در پای خرافاتی تهوع اور قربانی کنید.
1- آن کسی که گفت در همه جای دنیا وزرا و مسئولین را از بین خودشان انتخاب می کنند درست گفته ولی در هیچ حای دنیا انتخاب رئیس جمهور گشور را کن فیکون نمی کند. همه کشور های پیشرفته استراتژی های مصوب دارند که هر رئیس جمهوری که انتخاب می شود با روش خودش در جهت آن استراتژی حرکت میکند. در ایران رئیس جمهور که سر کار میآید بر اساس رویه محفلی که از آن بیرون آمده عمل می کند و چون رهبر حاکم مطلق است و مجلس همیشه در خواب زمستانی و قوه قضائیه عقیم، بنابراین دولت هم پاسخگو نخواهد بود. البته استثنائا در ایران فقط دولت هائی باید پاسخگو باشند که نسبتا با رأی مردم انتخاب شده اند.
2- چرا حکومت اجازه نمی دهد در سنی ها در تهران مسجد داشته باشند؟ خیلی واضح است. سنی ها پنج نوبت نماز جماعت می خوانند. و مسجد آنها بسیار شلوغ تر، تمیز تر و پر رونق تر از مسجد شیعیان خواهد بود. هر هفته در نماز جمعه سنیان حد اقل یک میلیون نفر شرکت خواهند کرد در حالیکه نماز جمعه حکومتی در تهران با هزار بدبختی و امتیاز دادن و تهدید و تشویق می توانند چهل پنجاه هزار نفر را به نماز جمعه بکشانند.
3- پای کودکان غزه هر سه سال یک بار نیاز به بوسیدن دارد. مشکلی نیست همه ما سه سال یکبار پای آنها را می بوسیم ولی پای کودکان ایرانی سی و پنج سال است که نیاز به بوسیدنشان مرتفع نشده. ظلم به غزه سه سال یک بار آشکار می شود و هرکسی در اطراف می خواهد از آن نمد کلاهی برای خود بدوزد ولی کودکان کار، کودکان بهائی ها، کودکان اعد امی ها و …. 35 سال است که هر روز نیاز به دیده شدن دارند.
4- در مورد تغییر رویه شما آقای نوریزاد باید بگویم ایکاش رهبر، رئیس قوه قضائیه، رئیس مجلس، مراجع تقلید و … این شهامت را داشتند که در مقابل مردم به به پایمال کردن حقوق مردم اعتراف کنند و اعلام نمایند که از امروز تغییر رویه میدهیم و حد اقل به همین قانون اساسی نیم بند مشکل دار خودمان پایبند می مانیم . ولی متأسفانه بازار نفس است و کو شهامت تغییر.
نوری زاد عزیز و پایدار ، سلام
در باب اینکه به هموطنان سنی اجازه کار نمیدهند خاطره ای دارم. در دهه گذشته بنده مسئول امور قراردادهای یکی از طرحهای وزارت صنایع ( در حال حاضر به صورت یک شرکت تولیدی فعالیت دارد) در استان خراسان شمای بودم. در یکی از مناقصه هایی که برای نگهداری فضای سبز برگزار کردیم یکی از شرکتهایی که مدیر آن یکی از هموطنان اهل سنت بود نیز شرکت کرده بود. در روز بازگشایی پاکتهای پیشنهادی در کمال تعجب مدیر شرکت (مجری طرح) درخواست کنار گذاری پاکت پیشنهادی آن هموطن سنی را مطرح کرد، وقتی علت را پرسیدم دلیل آن را مخافت مسئول حراست با حضور ایشان عنوان کردند. بنده در آن جلسه با این موضوع مخالفت کردم و آن را فاقد وجاهت قانونی دانستم و به همین جهت به اصرار من پاکت پیشنهادی ایشان نیز گشوده شد و خوشبختانه ایشان برنده مناقصه گردید و کار خود را شروع کرد. بعد از آن وقتی از سوابق این هموطن سنی پرس و جو کردم دریافتم که ایشان در مناقصه های قبلی شرکت داشته و بسیار بهتر و شایسته تر از شیعه مذهب ها کار کرده و حق و حقوق کارگران خود را پرداخت کرده است. خوشبختانه در آن دوره نیز ایشان با جدیت و تلاش فراوان و با کمترین سود ممکن به نحوی بسیار شایسته کار خود را به سرانجام رسانید. به امید روزی که ملاک ما در همه امور انتخاب شایسته ها باشد بدور از دین و مذهب و قومیت و رنگ پوست و نطایر آن.
برایت آرزوی تندرستی و پایداری روز افزون در راه درستی که در پیش داری را دارم.
با ارادت
پادشاهان پهلوی روح تان شاد که این جماعبت بی سواد همه گونه تهمت به شما زدند وشما وابسته به غرب دانستند درحالی که خودشان از انگلیس جمع نمی شوند ودزد ی ها کردند ملیاردی وغربی ها ازکینه ای که باشما داشتند مرقدتان را هزاران کلیومتر دور ازوطن وغریبانه هم چون امام رضای غریب کردند تا مردم نتوانند برای عرض ارادت حتی به خاکتان نزدیک شوند روحتان شاد وروشتان سرمشقی برای فرزندان ایران زمین برقرار باد
طرز بیان و میزان ادب و نحوه برخورد کسانی که شرح دادهای نشان میدهد نظام یعنی رهبری، با هزاران امکان تبلیغاتی شبانه روزی که از جیب ایرانیان هزینه کرده، به درستی که ما نیز در تجارب رزانه، جز این را تجربه نمیکنیم،چه اکثریت مطلقی از مخالفان با فرهنگ، با شعور و با شرفی را علیه خود رقم زده و این یعنی نوید فنای زودرس خیمه و خرگاه نظام جهل، جنون، جنایت و غارت. هماره پوینده، بالنده، پویا و پایدار باشی جناب نوریزاد که سحر نزدیک است.
چه لذتی است در جولان عاطفیِ دل هایی که بی هیچ سخن همدیگر را می فهمند.
درود بر جناب نوری زاد ودیگر عزیزان
یک : در باب ملایان ، یک حکایت مشهور و آن اینکه ملایی در باب نجاست صحبت میکرد و میگفت که اگر فرزند شما بر روی فرش منزل ادرار کرد باید آن قسمت را ببرید و این تنها راه است.بعد از برگشتن به خانه دید یک تکه از فرش بریده شده ،رو کرد به همسرش و گفت چرا این قسمت از فرش را بریدی و همسرش جواب داد که مگر امروز بالای منبر نگفتی که … ملا در جواب گفت من اینها را برای مردم گفتم نه برای خودمان.!
احتمالا این ملا با فرش فروش محل قرارداد داشته و پورسانت میگرفته.!
تا هنگامی که این ملایان و آخوندها شنونده دارند و پیرو، تا ظهور آقا هم آنها سوار خر مراد هستند.!
تا مردم به رشد فکری نرسند و این تنبلی فکری را کنار نگذارند همین است.!
چهار: با چه کسانی و از چه میگویی نوری زاد عزیز! من و شما هم روزگاری شبیه آنها بودیم.این دوستان تندرو که به هیچ وجه حرف مخالف را بر نمی تابند جوان هستند وخام، خصوصیت جوانی است آتشین مزاج بودن.
تنها کتابهایی در دسترس آنهاست و تنها به سخنان افرادی گوش میدهند که به آنها میگویند فقط این ماییم که در صراط مستقیم گام برمیداریم و دیگران همه در انحراف هستند. از دید آنها کسی انسان است که شیعه باشد،بسیجی باشد و البته ذوب شده در ولایت. باید به آنها نیز فرصت داد تا مجالی پیدا کنند برای تغییر.
( یاد آن روزها افتادم…کتابهای دستغیب و ترس از قیامت و جهنم – سخنرانی های فخرالدین حجازی – عطر” تی رز” در کنار مهر و سجاده – انگشترعقیق و تسبیح – پیراهن و شلوار خاکی و کرم رنگ – مراسم دعا و نیایش – کمک به سیل زده ها ، کشاورزان و سازمان های خدماتی – گروه سرود مدرسه و…سراسر شور بودیم و حرکت)
“انسانیت بسان کودک یتیمی است که از محبت مادری به دور مانده” تا نگاه ما به انسانیت مانند نگاه یک مادر به فرزندش نباشد، هیچگاه به تعالی ارزشها امیدوار نباشیم.
شش : بله من با شما موافقم ایران کشوری آزاد و متعادل نیست. خامنه ای هم مثل اکثریت ایرانی ها در جامعه ای زندگی کرده که بر مدار ارزشهای انسانی هدایت نمیشود. از ابتدای تاریخ ایران تا این لحظه اینگونه بوده و هیچ حکومتی به مردمش نگاه انسانی نداشته. ملاک ارزش این بوده که متعلق به چه طبقه ای از اجتماع هستیم. پیرو چه دینی هستیم و به چه زبانی سخن میگوییم. آری تا این لحظه اینگونه بوده. با توجه به اینکه خامنه ای تا دوره ی جوانی در وضعیت بد اقتصادی بسر میبرده و در آن دوران برای طبقه ی آخوند و ملا مخصوصا آنها که ناشناخته بودند گذران زندگی سخت بوده، انباشت این عقده ها باعث شده که در زمان حکومت بر مردم، تنها به طبقه ی آخوند و ملا اهمیت بدهد و همچنین به نظامیان پاسدار که امنیت آنها را تامین میکنند.
جناب نوری زاد شما و بنده هم میدانیم که به عمل کار برآید به سخن دانی نیست. تا ارزش به انسانیت در جامعه نهادینه نشود و ابتدا از خودمان شروع نکنیم، نمیتوانیم از دیگران انتظار داشته باشیم .متاسفانه یکی از بدترین جوامع موجود در تمام دنیا را ایران دارد چرا که سرشار از تضادها و دروغ هاست. یعنی گفته ها ، عقاید و رفتار ما باهم همخوانی ندارد. اکثریت برای دیگران زندگی میکنیم و نه خودمان. در ترسی دائم از حمله ی دیگران…
آیا در جامعه ی ایرانی فعلی ، ما به یکدیگر نگاه انسانی داریم و از دید ما همه یکسانند؟! یا فقط شعار میدهیم…
نگرش ما به دیگران، نگاهی است بر مبنای طبقه ی اجتماعی افراد ، قومیت و ثروت ، تحصیلات و مدرک ، دین و مذهب، زبان، لهجه و رنگ پوست و نه ارزشهای انسانی آنها. تا خودمان اینگونه هستیم نباید از حاکمان انتظار داشته باشیم.
…..بد نمی گفت احتمالاً. ظاهر من در آن اوضاع شاید به دلقک ها می مانست.
چارلی چاپلین هم دلقک بود
شاهکار های زیادی از این دلقک به جا مانده یکی عصر جدید
کاری به آن جوانک احساساتی نادان ندارم جناب نوری زاد خواهش می کنم شما از دلقک با احترام یاد کنید. این یک هنر است هنری بسیار پر معنی که پند ها به ما می آموزد.
جناب آقای نوری زاد سلام ,
یک پرسشی که همیشه مرا در مورداستحاله و صداقت شما و راستی و درستی رفتار و حرکات شما بسیار آزارم میدهد این هست که :
چرا از دوستان و آشنایان بسیار شما ( که در همین حکومت مشغول هستند و آنرا میگردانند و شما از بسیاری از آنها به نیکی و شرافت و پاکی یاد میکنید ) کسی همراه و یاور شما نمیشود و یا در جائی از شما یاد نمیکنند و از حرکتهای شما بصورت شفاف حمایت نمیکنند ؟
که اگر شریف و درستکار و پاک باشند و شما را باور و قبول داشته باشند که باید چنین کنند و اگر نمیکنند که یا دوست نیستند ویا شما در شناخت و معرفی آنها اشتباه میکنید !
چطور متوقع هستید که وقتی روی دوستان خودتان تاثیری ندارد و آنها کارهای شما را تائید و حمایت نمیکنند و به شما نمیپیوندند , مردمی که خاطره ای نه چندان دلچسب از گذشته شما دارند شما را قبول کنند و سخنان و حرکت شما را باور کنند؟
بسیار سپاسگزارتان میشوم اگر دقیقا به خود پرسش های اظهار شده در نوشته من جواب بدهید و حقیقت را بیان کنید .//
———————–
سلام مصطفای گرامی
مرا احتیاجی به این که کسانی از نام آوران همراهی ام کنند نیست. من مشکلات آنان را می دانم. ورود به این عرصه با مخاطراتی همراه است که: تحمل آن برای جماعتی مقدور نیست. این نام آوران باید از زندگی دل بکنند. خود را برای بیکاری و حبس و کشته شدن مهیا کنند. در ذات سخن من مگر چیزی جز ادب و خرد هست؟ منتها من بر مرزی پای می نهم که یک سویش به دره ای عمیق منتهی می شود. افتادن در این دره، همان بی کسی و تنهایی و زندان و مصادره و کشته شدن و به باد رفتن دودمان است. من به آنان حق می دهم. دست شستن از زندگی کار آسانی نیست. کاری که من بر آن اصرار می ورزم بدیهی کردن نقد است. مثلا این که چرا اطراف رهبر را دزدان و بی مایگان احاطه کرده اند و چرا گردش مالی بیت رهبری مشخص نیست یا چرا رهبر به ازای این همه مسئولیت پاسخگوی هیچیک نیست، نه چیز کمی است که بتوان در سایه ی آن زیست. من هر روز که نه، هر دقیقه مهیای حادثه ام. چرا باید اینگونه زیست وقتی می شود با کمی نرمش هم منتقد بود و هم امنیت داشت و هم کار و بار و معیشت؟ درضمن شما نیز هرچه شایسته می دانید آن کنید. من مدتهاست که مقوله ای به اسم ترس را فرو خورده ام نازنین.
با احترام
25 خرداد 88 با خودم میگفتم چه میشد آقای خاتمی، رفسنجانی، صانعی، موسوی یجنوردی ووووو همه در این راهپیمائی شرکت میکردند و میرفتیم بست مینشتیم و اعلام میکردیم تا آراء در حضور نمایندگان مردم بازشماری نشوند به خانه هایمان بر نمی گردیم. واقعا چه اتفاقی میافتاد؟ چه بسا الان سهراب اعرابی هم در بین بود. کیانوش اسا و ووو .
همه فقط به مبهم گوئی بسنده کردند. هیچکس نگفت که اولین بی قانونی را رهبر انجام داد که قبل از همه احمدی نژاد را برنده انتخابات معرفی کرد ولی کسی صراحتا از او نام نبرد. آقای نوریزاد اگر شما الآن زنده اید تنها به این دلیل نیست که شجاعید بلکه به این دلیل است که شما دوستانی در سیستم دارید و بهر حال نامه هائی که به رهبری نوشتید به نحوی بعضی از آنها را به او رسانده اند و او نخواسته به شما آسیبی برسد . همین صحبت های شما را سعیدی سیرجانی هم کرد ولی حالا کجاست؟ خیلی های دیگر هم گفتند. کجایند؟ البته نمی خواهم از ارزش شما بکاهم ولی شما با من و امثال من فرق دارید.
در کانمت قبلی یادم رفت که از احمد زید آبادی یاد کنم. کسی که اولین نفری بود که حتی قبل از شما در مصاحبه با بی بی سی آقای خامنه ای را به دلیل اینکه قبل از نظر شورای نگهبان ، احمدی نژراد را برنده اعلام کرد مقصر اعلام نمود. شما از احمد زید آبادی خبر دارید؟ اگر دارید لطفا به من هم بگوئید چرا که مدتهاست منتظرم خبری از او را در رسانه ها ببینم.
با سلام و با سپاس از پاسخ شما
باور کنید برای من دردناکتر و وحشتناکتر از همه چیز ( حتی دردناک تر از زندگی در دوران نکبت و سیاه آخوندی و وحشتناک تر از گیر آدمخواران گمنام امام زمان افتادن) قرار گرفتن درپیشگاه نیاکان ودر مقابل آیندگان در جایگاه یک ایرانی ایستادن و پاسخگوئی به این پرسش آنها که : برای ایران چه کردی ؟ ما به تو چه ایرانی به امانت دادیم و تو آنرا چگونه تحویل آیندگان دادی؟ بوده و هست…
و شما دوست عزیز , بنظر من یک معامله گر هشیار و کاسب زرنگ و خوبی هستید و دست به معامله بسیار خوب و پر سودی زدید , زیرا حداقل در پیشگاه نیاکان و در مقابل آیندگان روسفید و خشنود هستید پس نباید از مرگ و دره و نیاز بترسید وپروا داشته باشید .
(( هر چند که تاوان اشتباه خود را پس میدهید )) ولی هم میهن گرامی , آیا کسانیکه (( منظورم همان یاران انقلابی شما در طغیان جهل ٥٧ و دوستانی که اینک شما از آنها به نیکی و درستی و پاکی یاد میکنید)) این بلوا را بپا کردند و این آتش را در دامن ملت و چند نسل پس از خود گذاشتند و کشور را به خاک سیاه نشاندند , باز هم بروند و بخاطر سایه امن و امنیت خودشان کمی از همان نرمشی که فرمودید و در اصل آن نرمش عین خیانت بزرگ به خودشان و مردم است و در راستای یاری و گرداندن چرخ ستمگر و ظالمین میباشد را استفاده کنند و بکار ببرند و همچنان نسلهای دیگر و دیگر را هم تباه و نابود سازند ؟
نه دوست گرامی , نه سرور عزیز , چنین شخصی آدم درست و پاک و با کمالات و روشنبین و با خردی نیست , بلکه ترسوی نابکاری هست که راضی میشود جوانانی چون سهراب و ستار و ندا بخاطر حماقت و اشتباه او پرپر شوند تا او همچنان امنیت داشته باشد و نرمش نشان دهد و با انتقاد به آسیب شناسی نظام بپردازد و در تحکیم پایه های آن بکوشد.
جوانمرد و با شهامت ستار بود , پاک و نازنین و درستکار ندا بود , شریف و مظلوم سهراب بود و مردان روز کارزار هم مادران آنها هستند …
پس خواهشا از چنین افرادی به نیکی یاد نکنید .//
و اما جناب آقای نوری زاد کمی رک و بی پرده با شما سخن میگویم : در کمال تاسف من هنوز هم به هیچکدام از کسانیکه دستی در بلوا و طغیان جهل ٥٧ داشتند و در برپائی و تحکیم پایه های این حکومت شیطانی نقشی هر چند اندک داشتند وحتی دقیقه ای برای آخوند ها مزدوری کردند , اطمینان ندارم و باورشان نمیکنم , حتی شما با این حرکت و رفتار ها که بنظر برخی شجاعانه و آزادیخواهانه دیده میشود و برداشت میکنند و هنوز احساس میکنم که شما دانسته و یا ندانسته مهره ای هستید که برای زمانی خاص پرورانده میشوید و در آب نمک هستید حتی در صورتیکه آنها از کشتن شما برای تحت الشعاع قرار دادن خبری و یا برای انحراف افکار عمومی اقدام و استفاده کنند ( پس سعی کنید مفت جان نبازید ) و روش بسیار ساده ای که در پیش گرفتید نیز از یک هنرمند و نویسنده و فیلمساز بسیار عجیب و بعید هست و بیخیالی شما در دلبستن و به چشم یک الگو و رهبر دیدن جوانان از پشتکار و سماجت در رفتارتان و درک نکردن عمدی و یا سهوی چنین مسئولیت خطیری از جانب شما به این شک من بیشتر دامن میزند. و بدانید که من بیشتر از جان و اموال شما نگران این امید بستن و دلخوش بودن جوانان به شما هستم چون از سرخوردگی و بی پناهی و مایوس شدن دوباره آنها وحشت دارم و میترسم پس از شما عاجزانه خواهش میکنم و التماس میکنم و استدعا دارم که اگر ماموری جان عزیزت و تورا به آنچه میپرستی و قبول داری , بیخیال این جوانان بیچاره و درمانده بینوا بشو و دست از سر آنها بردار و اینکار را با آنها نکن که بخدا گناه دارند …
ولی یک در هزار اگر مامور نیستی و به سیم آخر زدی باز هم از شما میخواهم و التماس میکنم که بیشتر از همه چیز حتی جان و باز پس گرفتن اموالت متوجه و مواظب برخورد و احساس این جوانان نسبت به خودت باش و با آنها در اینمورد حرف بزن و خط و مرزی برای اطمینان و باور آنها بگذار و حقیقت را در توان و در مرزهای رفتاری خودت به آنها بگو و برایشان روشن کن ..تا در بالای بام خانه افکارشان عکس تو را در ماه نبینند… پیگیر کار هایتان و در جریان اخبار شما هستم و خواهم بود .//
https://www.facebook.com/Ebrahim.Nabavi.Page?ref=stream
http://tinyurl.com/kvjwvv6
……..
براساس اعلام گزارش ” پارسینه” که مو لای درزش نمی رود از مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی که اصلا مو لای درزش نمی رود، در سالهای 86 و 87 به میزان 17.5 درصد دانش آموز دبیرستانی رابطه با همجنس داشتند. یعنی از شش دانش آموز بیش از یک نفر. از دختران دانش آموز دبیرستان هم 74.3 درصد شان دارای رابطه غیرمجاز با جنس مخالف بودند، یعنی از هر چهار دانش آموز سه دانش آموز قبل از هجده سالگی رابطه جنسی با جنس مخالف داشتند. در فاصله سی سال از دهه پنجاه تا دهه هشتاد سن روسپیگری از 30 سال به 15 سال رسیده است. روسپیگری در حال حاضر در میان زنان متاهل بیش از زنان مجرد است و 17 درصد روسپیان تهران با اطلاع همسرشان با مشتریان خود رابطه برقرار می کنند. همین گزارش گفته که کشف باندهای فساد در سالهای 88 و 89 شمسی بین 30 تا 35 درصد نسبت به گذشته افزایش داشته است. محمود گلزاری از مسئولان وزارت آموزش و پرورش هم براساس تحقیق خودش در چند دبیرستان در تهران به آماری کمابیش شبیه همین تحقیق موسسه پژوهشهای مجلس دست یافته است. او گفته که 80 درصد دختران دبیرستانی با جنس مخالف رابطه داشتند و 40 درصد آنها رابطه جنسی را از سن 14 سالگی شروع کردند. همچنین اعلام کرده که در سی سال گذشته ارتباط جنسی با جنس مخالف در دوران پیش از دانشگاه سه برابر شده است. لازم است توضیح خاصی بدهم؟ یاد جمله آقای احمد خاتمی افتادم که دو هفته قبل گفته بود « خداوند در 37 سال گذشته نسبت به ایران عنایت خاصه داشته.» فکر کنید خداوند عنایت خاصه داشته و این وضع را داریم اگر عنایت خاصه نداشت لابد وزارت آموزش و پرورش باید معاونت امور کشدار درست می کرد و……….
درود ساسانم گرامی
ضمن تایید نوشتار آماری شما دوست خردورز
پیشنهاد میکنم مسئولین این نظام سلطه که روی سخن و کانون توجه و وجه همتشان _ از وضع قوانین در مجلسش گرفته تا موضع گیری نمایندگان و سردارانش و خطبای جمعه و جماعتش و برنامه سازان رسانه ای اش و وضع قوانین اداراتش و دانشگاه هایش و اخیرا کنسرت هایش _اغلب با اندام های تحتانی انسانهای این کشور است ، با خواندن این آمار کمی کلاه یا همان عمامه شان را بالاتر بگذارند. قطعا این همه دست آورد ظرف این مدت کوتاه با آن همه هزینه جای بسی تقدیر دارد.
دوستان عزیز
حتما به سایت الف (سایت آقای توکلی) که این خبر در آنجا هم آورده شده و نظرات هموطنانتان سر بزنید . در ضمن خبر” آیا انقلاب نمیکردیم پیشرفته تر بودیم ؟” و نظرات هموطنان را هم مطالعه کنید.
یعنی من معتقدم که هیچ چیز مثل این انقلاب نمیتونست تیشه به ریشه ی این دین بزنه . قابل توجه اون دوستانی که با دلیل یا بی دلیل هنوز مومن به حکومت بر مبنای دین اند.
سرکار خانم زهرای شماره یک
با درود
نوشته از من نیست از فیسبوک نسخه برداری کردم لینک را هم در ابتدا آورده ام
حضور بانوان فرهیخته در این محفل مایه افتخار است
امید وارم شمار بیشتری از بانوان به این جمع بپیوندند
ظلمی که به شما می رود مضاعف است هم از حکومت و هم از فرهنگ مرد سالار جامعه
جناب ساسانم درود
“محمود گلزاری از مسئولان وزارت آموزش و پرورش هم براساس تحقیق خودش در چند دبیرستان در تهران به آماری کمابیش شبیه همین تحقیق موسسه پژوهشهای مجلس دست یافته است. او گفته که 80 درصد دختران دبیرستانی با جنس مخالف رابطه داشتند و 40 درصد آنها رابطه جنسی را از سن 14 سالگی شروع کردند. ”
آیا آمار چند دبیرستان آنهم حتما معلوم است در چه مناطقی است (شمال تهران) دلیل بر همه گیر شدن آن است.حتی این آمار هم اقرار آمیز است.دوست گرامی، ایران فقط چند منطقه ی اعیانی در تهران مثل شهرک غرب و الهیه و زعفرانیه و جردن نیست.شما هم که دارین مثل سران نظام آمار میدین. آمار باید در تمام مناطق و شهرها انجام بگیرد نه اینگونه که ذهن بیماری مثل گلزاری انجام داده ( 3 تا دبیرستان شمال شهر رفته ) .
این آمار مربوط به دختران اعیان و به قول آخوندها مرفهین بی درد است.که ارتباط دختر و پسر در بین آنها محدودیتی ندارد.
یعنی ممکن است اگر بستگان شما در آن مناطق باشند نیز جزو این 80 درصد باشند…کمی روی مطالبی که انتخاب
می کنید دقت کنید و بیندیشید. چرا بعضی مواقع خود ما نا آگانه و از روی بی فکری اینقدر تلاش میکنیم که شخصیت و آبروی خودمان را هم زیر سوال ببریم.؟!
ویرایش کنید
اقرار آمیز…> اغراق آمیز
ای کاش همهی دوستان متوجه بودند که اشتباه املایی، زشت است و از ارزش و قدرت کلام میکاهد. این موضوع آنقدر مهم است که رییس مجلس (علی شون) گفته که اشتباه املایی در یکی از طرحهای پیشنهادی به مجلس باعث تمسخر مجلس شد. منظور ایشان همان است که نمایندهی مشهد (جناب قدوسی) با خطی کودکانه، بهجای “ان پی تی” نوشته بود “ام پی تی” (حضرت ایشان که از فرط حق به جانب بودن حرف کسی را شنونده نیستند این اشتباه خندهدار را هم در فارسی و هم در همین سه حرف انگلیسی مرتکب شده بود و بعد هم چراغ خاموش و کج کج رفت و تلاش کرد که صدایش را در نیاورد اما دیگر دیر شده بود و بعد هم رییس مجلس را به واکنش واداشت). خلاصه این که دوستان سعی کنند اشتباه املایی نداشته باشند.
با احترام
دوست عزیز مهراب با درود
سپاس از نکته ای که گفتید ولی در متون اداری و حتی روزنامه ها چند دست این متون می چرخد و از زیر دست ویراستار نیز رد میشود.ما در اینجا مطالب را آنلاین تایپ میکنیم و در بیشتر موارد بدون ویرایش آنها را ارسال میکنیم،بنابراین امکان اشتباه وجود دارد.
مهاجر عزیز دوست گرامی
آمار اصلی مربوط به مرکز پژوهش های مجلس است
خوب یا بد گناه از من نیست
آسیب ها را می توان زیر فرش پنهان کرد و وانمود کرد که اتفاقی نیافتاده لیکن بهتر است با حقایق رو در رو شد و به دنبال چاره گشت.
در مورد صحت و سقم آمار گیری باید دید آیا از روش های علمی استفاده شده و جامعه نمونه به درستی انتخاب شده یا نه که فکر کنم مرکز تحقیقات مجلس اینقدر ها سواد داشته باشد.
ساسانم دوست گرامی درود مجدد
شما آمار آنها را با مقدمه ی خود که “مو لای درزش نمیره “بال و پر دادی.صحبت سر اینست که این آمار چگونه گرفته شده که به این اعداد و ارقام رسیدند.شما میگویید مرکز تحقیقات مجلس…کدام مجلس ؟از کی تا حالا سخنان مجلسی ها وحی منزل است؟آیا بیش از 70 درصد آنه سپاهی نیستند و جیره خوار نظام؟آیا قصد آنه از اعلام این آمار به ظن من 100 درصد غلط این نبوده که بر برنامه های محدود کننده ی خود در جامعه مهر تائید بزنند؟
دوستان در قبول آمار و ارقام در ایران از کی تا حالا استناد به آقایان حکومتی میکنید؟مراکز آمار نباید دست نشانده ی حکومت باشند. پس کو آن عقل سلیم ؟ در کشوری که هیچکدام از آمارهای آن درست نیست و هر ارگانی یک رقم میدهد چطور این آمار از دید شما دقیق است آنهم آماری که چگونگی آن مشخص نیست و از طرف ارگانی دولتی و مشکوک است.
چگونه باورش برای شما سخت نیست…واقعا جای تاسف دارد مطلب و آماری به این مهمی و حساسی را که تمام منابعش مشکوک است باور کنیم.
کدام آسیب را زیر فرش کنیم؟…80 درصد ارتباط جنسی دختران دبیرستانی را؟
جناب آقای مهاجر
متاسفانه شما هم به تکرار اشتباهی معروف مبادرت کردهاید. برخلاف تصور شما، فقر اخلاقی بیشتر ملازم فقر مادی است و در محلات فقیرنشین معضلات اخلاقی و اجتماعی بسیار حادترند. به دلایلی بسیار روشن از جمله سختی معاش و محدودیت فضای زیستی که ساختاری به نام خانه/خانواده را از کارکرد اخلاقی/تربیتی خویش بازمیدارد. در یک خانهٔ 40، 50 متری که گاه پسر یا دختر خانواده نیز با همسر خویش در آن زندگی میکنند چگونه میتوان ذهن نوجوان در حال بلوغ را از تمرکز بر کشف مسائل جنسی منحرف کرد؟ در حاشیه ها و پایین شهر کدام امکان آموزشی، ورزشی یا فرهنگی است که انرژی جوانان را هدایت و از تمرکز آنان بر صِرف مسائل جنسی جلوگیری کند؟
من کاری به صحّت، یا چند و چون آمار ارائه شدهٔ فوق ندارم. اغلب بررسیهای اجتماعی ما که محتاج مطالعات میدانی و جمع آوری اطلاعات و آمار از سطح جامعه است به سه ضعف عمده مبتلاست:
یکم – برخورد امنیتی حاکمیت با نفس آمار و اخبار که منحصر به این نظام و کشور ما هم نیست و مبتلابه اغلب نظام های خودکامه و بویژه ایدئولوژیک میباشد؛
دوم – اخلاق اجتماعی ما مردم که از اوان کودکی آموختهایم هرگز نظر و خواستهٔ قلبی خویش را فاش نکنیم، آنقدر که گاه حتی خود نیز خود را میفریبیم؛
سوم – ذهنیت ماقبل مدرن ما نیز، که بر هر پدیدهٔ اجتماعی مدرن نام فساد نهاده و به داوری و صدور احکام اخلاقی مبادرت میکند بخشی از مشکل است.
اصولا ما هنوز از درک و بازتعریف هنجارهای اجتماعی خویش ناتوانیم. بخشهایی از فرهنگ ما در عمل تغییر کردهاست اما به دلیل ریشههای هزاران سالهٔ میراث فرهنگیمان، جرات روبرو شدن با واقعیات و تغییرات فرهنگی مَلازم با جامعهٔ مدرن را نداریم. مثلاً آماری مثل آنچه دوستمان (جناب ساسانم) ذکر کرده، حتی اگر کاملا صحیح باشد، احتمالاً تنها تاثیری که بر بعضی مدیران ما دارد توجیه یا افزودن بر عِدّه و عُدّهٔ طرحهای ورشکستهای همچون گشت ارشاد و شکستن دیشهای ماهواره و …. خواهد بود. زیرا گمان میکنند با الصاق یک برچسب “غیر اخلاقی” و “فساد” بر آن، مسئولیت خویش را انجام دادهاند. چنین مسئولینی وقتی سپس درمییابند که دختر یا پسر خودشان که در محیطی 100٪ مناسب تربیت شدهاند نیز به همان “فساد”ها و “منکرات” مبتلابه جامعه “آلودهاند” جز خشم و افسردگی و محکوم کردن “متهاجمین فرهنگی” راهی نخواهند داشت.
مازیار عزیز درود
من عجالتن یکی یک مطالب شما را پاسخ میدم.
” برخلاف تصور شما، فقر اخلاقی بیشتر ملازم فقر مادی است و در محلات فقیرنشین معضلات اخلاقی و اجتماعی بسیار حادترند.”
مبنای گفته ی شما چیست تاریخ روسپیگری و عوامل آن در ایران و یا صحبت از دبیرستان است و دختران این جامعه. در جامعه ای که مذهبی ست و دختران در آن بسیار محدود هستند و ساعت رفت و برگشت آنها به دبیرستان دایم تحت کنترل والدین است چگونه امکان تماس با جنس مخالف می باشد. متاسفانه نظر شما توهین به اقشار ضعیف و فقیر است.در مسایل ناموسی به عکس است و جوامع سنتی بسیار حساس به این نکته.در اصل در مناطقی که افرادی غیر مذهبی و مرفه هستند و به اخلاقیات کمتر اهمیت میدهند این موارد مشهود است آنهم نه 80 درصد.من نمیدانم این آقایان چگونه آمار گرفتند…از دختران بازجویی کردند؟،از والدین آنها پرسیدند؟،آنها را زیر نظر گرفته اند؟
مطالب یکم،دوم ، و سوم شما
با یکم ودوم کمابیش موافقم ولی با مطلب سوم شما کاملا مخالف
سوم – ذهنیت ماقبل مدرن ما نیز، که بر هر پدیدهٔ اجتماعی مدرن نام فساد نهاده و به داوری و صدور احکام اخلاقی مبادرت میکند بخشی از مشکل است.
در پاسخ شما باید عرض کنم تا زیر ساخت ها و باورهای یک جامعه باز سازی نشود و قوانین و مقرراتی در باب روابط سالم اجتماعی وضع نشود صحبت از مدرنیسم کردن گزافه گویی است.خود شما اگر خواهر دبیرستانی داری آیا حاضری خواهرت با یک پسر روابط آزاد و بدون محدودیت جنسی داشته باشد؟ در جوامع مدرن از دیدگاه شما نیز اینگونه روابط کنترل شده و قوانین و مقرراتی برای آنها وضع گردیده.اینگونه تفسیر شما از مدرنیزم یعنی حیوانیت.این حیوان است که بدون هیچ قید و بندی با جنس مخالف خود رابطه دارد.
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/08/184269.php
فرق چچن با فلسطین٬ سعید بشیرتاش
…….
در سالهاى پس از این کشتار، خالد مشعل، رهبر حماس، به روسیه سفر کرد و مولادى اودوگف، یکى از رهبران مقاومت چچن، این سفر را محکوم کرد. خالد مشعل نیز در پاسخ به پرسشى دربارهی کشتار مردم چچن به دست روسیه گفت که مسئلهی چچن مسئلهی داخلى روسیه است و فلسطین با آن کارى ندارد.
…….
در اوایل سدهی نوزدهم، روسیه به ایران حمله کرد و بخشهایی از ایران را به اشغال درآورد. یکى از این بخشها چچن بود که بر طبق پیمان گلستان از ایران جدا شد؛ اما چچنىها، که نمیخواستند تن به اشغال بیگانه بدهند، شروع به مقاومت کردند…….
دوست قدیمیه شما درست میگه اونجا قدمگاه شماست پس صحبت با این جور افراد اب در هاون کوبیدنه اینها اگه قرار بود بفهمن سال 88 میفهمیدن گرچه شاید میدانند که میدانند
اصولا کسانی که جماعت آخوند (به غیر از اندک فهمیدگانشان) الگوی آنها هستند، همه چیز از جمله ماهواره، فیسبوک، …، و هر آنچه که میتواند ابزاری برای فهم و درک حقایق و واقعیتها باشد را بر خود حرام کرده اند. به همین دلیل است که این افراد راه عقل جمعی را بر خود بسته اند عموما اصلاح ناپذیرند. پس شاید سخن رو در رو بتواند تکانی به آنها بدهد. حتی اگر یکی از آنها به جرگه خرد پای نهد، شاید کسانی دیگر را نیز با خود به دامان عقل بکشاند. خدا میداند!!!