تنها این را بگویم که: دیروز یکی از ناب ترین روزهای اعتراض من بود. علتش شاید در این باشد که قدم زدن جلوی در اصلی سفارت آمریکا از بهترین جاهایی است که می شد برگزید. اینجا معبر شلوغی است. کمی آنسوتر، ایستگاه مترو است. جوانان دختر و پسر بسیاری از این مسیر عبور می کنند. دیروز شاید دویست نفر آمدند و رفتند و اجتماع کردند و سخن گفتند و سخن شنیدند و عکس گرفتند. امروز حدود ده صبح کل ماجرا را برای شما تشریح می کنم.
محمدنوری زاد
چهارده مرداد نود و سه – تهران

با سلام و درود ، انشاءالله خدا به شما قوت بدهد . قدمگاهی که انتخاب نموده اید در جلوی ” لانه ای ” است که درون آن بیمارانی همایش ” دلواپسی ” از ” ول ول ” عقربی که ملت با رأی خود در 24 خرداد 1392 به تن آنان انداخته ، بر گزار کرده اند که جای مناسبی است و از فردای قدم زدن شما در آن مکان ” دلپیچگان ” را بی چاره خواهد کرد .
موفق باشید معلم بزرگ استقامت و آگاهی
ريشه ها ادامه كامنت زير )
به دليلى كامنت پيش ناتمام و ناقص ماند .اينك دنباله إن
بارى ،از پاسخ كيخسرو به زال مى توان دريافت كه فر ،يزدان ،خرد، داد ،مهر ،اولويت نگه داشت ايران از گزند ستمگران و ديو منشان ،كين خواهى از خون بناحق ريخته شده و مفاهيمى از اين سان نقش ابزارهاى مهار قدرت را ايفا مى كنند و به هيچ وجه دستگاه حقيقتى را شكل نمى دهند كه حكومت براى زورآوركردن آن در اذهان مردمان با كسى پيكار كند .دشمن از آن روى كه دين و آيينى ديگر دارد دشمن به حساب نمى آيد .دشمن بدانديش و ستمگرى است كه آهنگ گزند رساندن به ايران و ايرانيان دارد .جنگ هاى شاهنامه جنگ هاى عقيدتى نيستمد ،بل جنگ هايي هستند در برابر دشمنان ميهن .جنگ هايي كه هدفى جز نگه داشت ايران از دست بدانديشان دارند ،البا فرجامى ناخوش و تراژيك دارند ؛سياوش پيمان شكنى در حق افراسياب را نيز از كاووس بدانديش نمى پذيرد .اسفنديار جنگ عقيدتى را بر رستم كه جان پويان ايران است تحميل مى كند .بهمن اسفنديار عامل جنگ بيهوده و ويرانگر ديگرى است كه با دستاويز كين اسفنديار با دسيسه و جوى خون خاندان دستان را از هم مى پاشد و در پاسخ توضيح زال كهنسال كه مرگ اسفنديار را كار بوده و درد ناك و گريزناپذير مى نامد ،جز گستاخى و توحش حرفى براى گفتن ندارد .در شاهنامه پويه هاى متقابلى به چشم مى خورند كه رمز خوار گشتگى ايرانشهر را بر ما عيان مى سازند ؛كين سياوش در برابر كين اسفنديار ،هفتخوان رستم در برابر هفتخوان اسفنديار ، واكنش بهمن به اندرز زال در مقابل واكنش كيخسرو به اندرز زال . برخى كه دورادور نگاهى به شاهنامه دارند ،مى پندارند كه شاهنامه همه سر در ستايش شاهان ايران است و فردوسى نيز شووينيست و ناسيوناليستى افراطى و نژاد پرست است كه همه فراز و نشيب تاريخ گذشته ايران را شكوهمند و افتخار آميز نشان. داده است .متن شاهنامه و بسيارى از گفته هاى راوى به گونه اى بين و قاطع بر اين پندار نادرست خط بطلان مى كشد .فردوسى در سده چهارم هجرى با طرح حكومت كيخسروى پيش هنگام و به گونه اى مستثنا از ذات تباهى آور قدرت پرده مى افكند .او مى رساند كه دوام قدرت مطلقه مى تواند حتى شاهى چون كيخسرو را كه مايه هاى قداست دارد به خودكامگى و ديو خويي و فساد مبتلا كند .او مى رساند كه هرحكومتى تنها با وقف نيروها در راه داد و آبادانى و شادى و ايمنى مى تواند حكومتى كامروا باشد و نه با بهره بردارى از امكانات مادى خود براى مسلط كردن يك دين و عقيده بر مردمى با مذاهب و عقايد گونه گون .وقتى زال از افراسياب بد مى گويد ،كيخسرو از افراسياب بدين سان سخن مى گويد :
نخست آنكه گفتى ز توران نژاد
خردمند و بيدار هرگز نزاد
جهاندار و پور سياوش منم
ز تخم كيان شاه با هش منم
نبير جهاندار كاووس كى
دل افروز و با دانش و نيك پى
به مادر هم از تخم افراسياب
كه با خشم او گم شدى خورد و خواب
اين ستايش از افراسياب نه فقط عليه نژاد گرايي زال است ،بل همچنين احترام به دشمنى است كه او هم حق دارد در دفاع از كشور خود خشم گيرد و بجنگد
البته بايد افزود كه در زمان فردوسى از فرم هاى حكومتى مدرن و ابزارى كه امروزه براى مهار قدرت ايجاد شده اندخبرى نبوده است و اساسا مردم خود به حق حاكميت خود پافشار نبوده اند اما نكته شگفت انگيز شم سياسى نابغه اى است كه در هزار و اندى سال پيش به اصول محتوايي حكمروايي خوب پى برده بوده است
ريشه ها ١٥٠ (ادامه قسمت ١٥٠ از پست هاى قبلى )
٥.-حكمت فردوسى
٥- حكمرانى نيكو
فردوسى با توصيف شهر آرايي كيخسرو نمونه به گزين يك حكومت آرمانى را از نظر محتوا و هدف ها عرضه مى كند .و همزمان مى رساند كه مطلوب ترين حكومت ها نيز در عرصه قدرت محض در معرض تباهى قرار مى گيرد .در عرصه قدرت هر دستگاه حقيقتى درست به دليل سركوب حقيقت جويي به حقيقت خيانت مى كند و ديو را با يزدان مشتبه مى سازد .اين مضمون پيش تر در اين سلسله گفتارها تبيين شده است و اكنون تنها به نتايج بسنده مى كنيم . با اين همه به يك شاهد برجسته نيز ارجاع مى دهم و آن اندرز زال به كيخسرو و پاسخ محكم و متين كيخسرو است .مى سزد كه اين بخش پرمايه خط به خط بازخوانده شود تا كاركرد و دلالت مفاهيمى چون نژاد ،گوهر ،ديو ،يزدان ،ايران و دشمن روشن گردند .يك سوى گفتگو پيرى است جهانديده با سرمايه عضيمى از احترام به نزد ايرانيان .سوى ديگر شاهى است با قدرت محض كه مى تواند همچون كاووس در پاسخ انتقاد بى محاكمه حكم اعدام منقد را صادر كند .زال گستاخى را به نهايت مى رساند و كيخسرو را ديو زده اى مى خواند كه فر از او گسسته و عاقبت به اصل و تبارش برگشته است ؛آخر كيخسرو از سوى مادر تخمه تو رانى دارد و از سوى نياى پدرى تخمه نابخردى كاووس .
به توران زمين زادى از مادرت
هم آنجا بد إرام و آبشخورت
ز يكسو نبير رد افراسياب
كه جز جادوى شب نديدى به خواب
مضمون پاسخ كيخسرو يك طرف و شيوه پاسخگويي او هم يك طرف . شيوه پاسخگويي چنان آراسته به ادب و شكيبايي و سخن نيوشى است كه بى گزافه توان گفت كه اين شيوه نه فقط به هزار سال پيش تعلق ندارد ،بل بسيارى از حاكمان ما هزار سال از آن عقب ترند .
چو كيخسرو آن گفت دستان شنيد
زمانى بياسود و اندر شميد
پرانديشه گفت اى جهانديده زال
به مردى بى اندازه پيموده حال
اگر سرد گويمت در انجمن
جهاندار بپسندد اين بد ز من
دگر آنكه رستم شود دردمند
ز درد وى آيد به ايران گزند
………
همه پاسخت را به خوبى كنم
دلت را به گفتار ها نشكنم
اما از نظر مضمون نخستين نكته و عمق گفتار آن است كه كيخسرو كمابيش يقين دارد كه ادامه قدرت روايي حتى پاك ترين. حاكمان را به تباهى مى كشد و منطق او منطق رخ داده هاست ،نه منطق برهان هاى رياضى وار .كيخسرو با اشاره به تباهى ضحاك و سقوط كاووس و جمشيد مى إموزد كه كنش اكنونى او برآمده از حلاجى انتقادى تاريخ گذشته است .هدف كلان شاهنامه در پاسخ كيخسرو چكيده و به اصطلاح مينى ماليزه مى شود .پهلوانان آزاده در پيرامون شاه نقش عوامل مهار قدرت مطلقه را ايفا مى كنند .اين عوامل در عصر مدرن دگرديسى يافته اند و إنچه قابل تأمل است اصل مهار است كه فردوسى آنها را در حدهايي چون دادگرى ،خردورزى ،روادارى مذهبى و عقيدتى ،نگه داشت ايران از دست تطاول بد انديشان يا دشمنان
با پوزش
عظيىى
جهاندار نپسندد اين بد ز من
براتون آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم.
درود بر شما ای انسان آزاده جناب نوری زاد عزیز
پایدار و سرفراز باشید.
شما حتماً پیروزید.