یک: من از روز دوشنبه سیزده مرداد به بعد، هر روز ساعت پنج بعد از ظهر، یکی دو ساعت در این مکان قدم خواهم زد: خیابان طالقانی – مقابل درِ اصلیِ سفارت سابق آمریکا. نیز این بگویم که پنجشنبه ها و جمعه ها و روزهای تعطیل را تعطیل خواهم بود. این مکان شاید مقرّ فکریِ سپاه باشد. یا شاید جایی وابسته به سازمان اطلاعات سپاه. نمی دانم، هرچه که هست اما، اینجا از همان سالهای اشغال، در تصرفِ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. من کاری به دیگر برداشتن ها و بردن ها و بالا کشیدن های سپاه ندارم اما همین سپاه، سه سال است که اموال شخصی و حرفه ای مرا برداشته و برده و پس نمی دهد. تلاش من تا کنون برای باز گرداندنِ اموالم از مجاری قانونی بجایی نرسیده است و من ناگزیر به اینجور قدم زدن های مجنون وار روی برده ام. وگرنه چرا من باید خود را به معرکه ای داخل کنم که پایانش معلوم نیست؟
راز این که من چرا این مکان را برای قدم زدن بر گزیده ام، یاد آوریِ این مهم است که: در این مکان، ما را و پخمگانِ ما را بر قطاری نشاندند که ریلش قبلاً کار گذاشته شده بود. قطاری که قرار بود ما را به همین مکان غارت شدگیِ فعلی برساند که رساند. قطاری که نقطه ی عزیمتش ایستگاهی در دلِ دستگاه های امنیتی شوروی سابق بود و قرار بود در مسیر حرکت، واگن هایش را از کیسه های پول ما پر کند که کرد.
من اما ای بسا در یکی دو روز نخستِ قدم زدن، به آدم های درستکاری بر بخورم که دست به اختفای انبارها یا دفاترِ کاریِ خود ببرند و اموال مرا به من پس بدهند و من بروم دنبال کار خودم. یا نه، به آدم های عبوسی بر بخورم که حرکاتشان با متر و مقیاس انسانی و قانونی جور نیست و همانان برگ تازه ای از حیات فردیِ مرا ورق بزنند. می دانم که سرداران فربه ی سپاه به شدت از من عصبی اند. بویژه آن که من اخیراً صحبت هایی از دخالت های مستقیم و کودتاگون آنان را در سرنوشت انتخاباتیِ مردم منتشر کرده ام. ممکن است مرا ببرند و بزنند و یا بکشند حتی. که می گویم: ایرادی نیست. اگر عطشِ سیری ناپذیر سرداران سپاه با زدن و کشتن همچو منی التیام می گیرد، مفت چنگشان. این من و این جان ناقابل و جسم علیل و مختصر آبرویی که نزد مردم دارم.
دو: روز عید فطر رفتم روستا برای بوییدن و بوسیدن روی گل پدر و مادر. نیم روزی از برکت وجودشان ارتزاق کردم و باز آمدم به شهر. پدرها و مادرها عجب شباهت خیال انگیزی با مام وطن دارند. که ما را در دامان خویش می پرورند بی هیچ ادعا. و داشته های خود را از ما دریغ نمی کنند هرگز. این گونه است که همگانِ ما حاضریم جان مان را فدایشان کنیم. این روزها اما، حال مامِ وطن خوب نیست. به موجود غارت شده و سیلی خورده ای می ماند که در میان جمع تحقیرش نیز کرده باشند. باشد که روزی غبار از چهره اش بروبیم و بر تختی از فرق دنیا بنشانیمش و برایش آبرو باز آوریم. همچنان که او برای ما گنجینه ای از غرورهای دیرینه و ماندنی در سینه دارد.
سه: دیروز عصر راه افتادم و رفتم زنجان برای دیدن سعید متین پور که بعد از پنج شش سال حبس، سه روزه از زندان به مرخصی آمده است. من با سعید یک چند وقتی در بند 350 زندان اوین هم بند و هم اتاق بوده ام. سعید را استعدادی یافتم سخت استوار. که می توانست در گوشه ای از آبادانی ایران عزیز به کار گرفته شود. اما چه جای درد که جمعی از خوبان ما باید در زندان باشند بی آنکه حکم شان تناسبی با خطا یا جرم شان داشته باشد. روزی که مرا به بند 350 زندان اوین منتقل کردند، در راهرو، در حیاط بند، در دستشویی ها به استادان و دانشجویان و نوابغی بر می خوردم که هرکدامشان می توانستند رشته ای از تار و پود نیکبختی ما را در دست گیرند. حاکمان ما از نخبگیِ نخبگان در رنج اند گویا. وگرنه چه کسی با ذخایر انسانی اش این می کند که ما در این سی و پنج سال کرده ایم؟
محمد نوری زاد
نهم مرداد نود و سه – تهران
جناب مرتضی گرامی
سپاس فراوان از شما
این پرسش از آنجا به ذهن من رسید که به پیشنهاد یکی از دوستان به شدت مذهبی خواندن کتاب آموزش عقاید را (فکر کنم از مصباح یزدی) شروع کردیم. برروی موضوعات دینی، گهگاهی با یکدیگر گفتگو می کردیم و به نتیجه ای نمیرسیدیم. ایشان همان حرف شما را میزدند که باید بروی مبانی کار کرد. من به ایشان میگفتم که شما خود خدا را نمی توانید اثبات کنید، پس چگونه این قدر مطمئن درباره چیزهای دیگر حرف میزنید. ایشان این کتاب را معرفی کردند و ادعا نمودند که نویسنده در این کتاب خدا را اثبات می کند. پس از خواندن چند فصل اولیه کتاب به موضوع واجب الوجود رسیدیم. تا اینجا با یکدیگر توافق نظر داشتیم تا به صفات نسبت داده شده به این واجب الوجود رسیدیم. این سوال برای من پیش آمد که چرا این واجب الوجود باید دارای شعور باشد؟ من با اراده داشتن این واجب الوجود مشکل داشتم که برای نمونه اگر اراده کند چیزی تولید کند، این کار صورت میگیرد (البته آنرا رد نکردم، درصدد بررسی احتمال دیگری برآمدم). همین پرسشی را که از شما کردم از ایشان پرسیدم و به جوابی نرسیدیم. واجب الوجودی را مطرح کردم به دلیل قوانین ازلی خود از یک مرحله به مرحله دیگر میرود. در واقع پیش خود گفتم که به جای واجب الوجود ادیان، واجب الوجودی قرار دهم که که بر اساس قوانین خود پیش برود، نه اینکه اراده کند و برای نمونه ماده را از هیچ بیافریند. برای خود دلایلی برای دنبال نمودن درستی این پرسش داشتم از جمله گردش روزگار بر پایه قوانین فیزیک، اعتقاد نداشتن به ادیان الهی.
من بارها در تمامی کامنت های پیشین خود روی این نکته تاکید کردم که اطلاعات ما از انفجار بیگ بنگ کامل نیست چه برسد به واجب الوجود. در مطلب نخست خود این چنین گفتم:
(حال اگر ما مسیرمان را به اعماق ذرات تا به آنجایی ادامه دهیم که در آن ابعاد دیگر همه نیروهای این جهان برای ما شناخته اند و ذرات و یا نیروها دیگر در آن ابعاد قابل تجزیه نباشند. من اسم این دنیای ریز شناخته شده را واجب الوجود می نامم)
ببینید من از نیروها و ذرات نام برده ام و از همه مهمتر از کلمه “یا” که نشان دهم که اطلاعات ما کافی نیست و فعل “ادامه دهیم” که نشان دهنده این است که هنوز ما به این اعماق نرسیده ایم. این را هم اکنون متوجه شدم که شما به تک تک کلمات جمله نیازمندید تا بتوانید از ابزار فلسفی استفاده کنید و آشنا نبودن بنده به مفاهیم فلسفی شما را به زحمت زیادی انداخته است.
پرسش اصلی که من دنبالش بودم و هستم این است:
آیا این امکان وجود دارد که به جای واجب الوجود ادیان، واجب الوجودی قرار دهیم که که بر اساس قوانین ازلی خود پیش برود، نه اینکه اراده کند و برای نمونه ماده را از هیچ بیافریند.
بقیه موارد ذکر شده قبلی از قبیل الکترون و پروتون و انفجار بیگ بنگ و مطالبی از این دست به این دلیل آورده شده است که بگویم که از این واجب الوجود تعریف شده میتوان به این موارد رسید و میتواند با فیزیک جدید ساز گار باشد. اگر فکر میکنید که من خیلی پرت هستم و ادامه کار فایده ای دارد، پایان گفتگو را شما اعلام کنید. من که از شما چیزهای زیادی یاد گرفتم و خواهان ادامه هستم. میتوانید کتابی در این زمینه به من معرفی کنید تا وقت شما بیشتر گرفته نشود. من بیشتر نگران وقت گرانبهای شما هستم.
جناب حامد گرامی
با درود
متشکرم از شما ،من از گفتگوی عقلانی و روشمند خسته نمیشوم ،شما توضیحاتی در باب انگیزه طرح سوالتان دادید ،که برای من فرقی نمی کند.مهم نوع طرح سوال و ادامه بحث است.
در مورد الفاظ بنوعی بمن طعنه زده اید گویا با ابزار فلسفی دنبال ایراد بنی اسرائیلی هستم ،چنین نیست ،ما باید بدانیم که در گفتگوهای دقیق علمی و فلسفی تک تک الفاظ بار معنایی خود را دارند ،بخصوص اینگونه مسائل سرنوشت ساز در زندگی بشر ،لذا باید با تعمق در اندیشه ،در مقام محاوره مراقب باشیم ،که الفاظی را بکار نبریم که سبب سوء تعبیر شود ،من تاکنون نه شما را زیارت کرده ام و نه در اینگونه دیالوگها راهی جز دقت در الفاظ حاکی از اندیشه و مفاهیم می شناسم ،بنابر این چون سوال از سوی شما بود من می بایست با تکیه و دقت در الفاظ شما سعی در رسیدن به مراد و مقصود شما کنم ،علاوه اینکه عادت من در گفتارهای علمی این است که همه احتمالات ممکن در کلام را به بررسی می گذارم و شقوق را بیان می کنم. بهر حال ما راهی به مفاهیم نداریم جز از طریق الفاظ ،و من بدون هیچ عنادی روی الفاظ گفتار شما بحث کردم ،و نتیجه تحقیقاتم هم این بود که تفسیر شما از واجب الوجود تفسیر درستی نیست ،بدلایلی که عرض شد.
اما توصیه دوستانه من بشما این است که هنوز در این مراحل سخن از نفی کلی خدای ادیان یا خدای نتیجه براهین فلسفی نکنید ،شما هنوز جوانید و هنوز زمینه تحقیق و تعمق وجود دارد ،این روش ناصوابی است که پیش از بررسی همه دلایل خداشناسان ،یکسره بگویید خدای ادیان و خدای حکمت و فلسفه ثابت نیست ،بعد بخواهید بتعبیر خودتان “واجب الوجودی را جایگزین کنید” دقت کنید که جهان هستی که ممکن الوجود است و قائم به ذات خود نیست با همه پیچیدگیها و نظم و زیبائیها هست ،و واجب الوجود بالذات که تکیه گاه ممکنات است ،هست ،این به جعل و اختیار من و شما نیست که واجب الوجود را تعیین و جایگزین کنیم ،اینجا بحث تدرج و ارتقاء معرفتی است ،من واقعا اینرا سوای از بحث شریعت و نبوت می گویم ،آن بحث دیگری است ،اما بحث خداشناسی بمقدار زیادی تابع فطریات و فطرت انسان است ،و تابع دلایل دقیق فلسفی ،من نیز مثل شما از پیشرفت روزافزون علم و فیزیک و تلط بشر بر آسمانها و زمین ،لذت می برم ،اما باید دانست و تعمق کرد که رابطه “واجب الوجود خالق هستی” با کیهان و جهان هستی محسوس و نا محسوس چگونه است ،واقعا تصور و درک نوع رابطه خالق و مخلوق امر صعبی است که حتی بسیاری از حکماء بزرگ الهی از آن اظهار عجز نموده اند ،ما اجمالا اگر راه درست اندیشه های فلسفی برهانی را درست طی کنیم ،و لابلای الفاظ و مفاهیم گم نشویم ،همان برهانها و این فطرت خداجوی بشر ،می تواند ما را به سر سلسله کائنات رهنمون شود ،و پیشرفتهای علوم و فیزیک و کیهان شناسی نیز کمک بزرگی در این راه است،غرض من وعظ و موعظه نبود ،زیرا که بحث من با شما بحث برهانی است ،اما فقط خواستم بگویم دگماتیسم در هیچ شان و هیچ مقوله ای خردمندانه نیست ،شما پیش از انکه بگویید خدای ادیان و خدای براهین فلسفی و خدای عارفان را کنار می گذارم تا خدایی مادی یا فیزیکی جایگزین آن کنم ،به دهها دلیل علمی و فلسفی و عینی که در درب و دیوار وجود پراکنده اند بیندیشید،انگاه سخن از جعل و جایگزینی واجب الوجود کنید،قریب به سی سال است که سوای بحث های شریعت و فقه و علوم دینی ،در فلسفه و گفتار فیلسوفان و عارفان و بزرگان می اندیشم ،باز خود را یک پژوهنده نیازمند به تعمیق در یافته ها میدانم،می خواهم بگویم مسائل و معارف توحیدی و عناوین فلسفی ،عناوین سهل ممتنعند ،انسان خیال می کند براحتی درک مفهوم “واجب الوجود” سهل و آسان است ،لکن اینگونه نیست ،حتی برای انان که سالها میراث فیلسوفان و حکیمان را زیر و رو کرده اند.
در هر حال راه راه مشکلی است ،و من دوستانه در خدمتم برای تبادل نظر و گفتگوی عقلانی ،و دنبال تحمیل نیز نیستم،انسان در جهان بینی توحیدی موجودی مختار و آزاد است که خود سرنوشت خویش را بر می گزیند ،و تحمیل عقیده امری ناممکن است.
بهر حال من بنظر خودم پاسخ سوال شما را دادم ،و خلل های فلسفی آن گفتار را بیان کردم ،بی آنکه بخواهم در تحقیقات عمیق فیزیک جدید تشکیکی کنم،می گویم انفجار بیگ بنگ ممکن است صحیح باشد ،اما تحلیل فلسفی می گوید اگر این انفجار مبدا تکوین هستی ماده و عالم محسوس ماست،انفجار بدون شعور و اراده و فاعل و بی علت و دلیل امری محال است ،بتوضیحاتی که عرض شد و امیدوارم دوباره آنها را بازخوانی کنید.
من از انقطاع بحث یا تداوم بحث سخنی نمی گویم ،بنظرم پاسخ به سوال شما را دادم ،اما اگر لازم دیدید که باز تحلیل دقیقی از واجب الوجود داشته باشید ،می توانید مطرح کنید ،یا اصلا همان نظریه هاوکینگ را به درک خودتان ببحث بگذارید، اگر بحث را کافی می دانید اختیار با شماست ،من در این نوشته شما نکته جدیدی ندیدم که بحث کنم ،اگر چیزی بگویم ممکن است حمل بر تکرار شود ،اما اگر سوال دیگری داشتید در خدمت هستم.
از بحث با شما خرسند شدم
موفق باشید
جناب مرتضی گرامی
وقت گرانبهای خود را صرف پرسش من نموده اید و از این بابت از شما سپاسگزارم. علت اینکه ادامه میدهم این است که فکر میکنم شما منظور من را درست متوجه نشده اید و این بیشتر به نقص در نوشتن من بر میگردد.
به هیچ وجه نظر من این نیست که الکترون، پروتون واجب الوجود هستند. این را با دیدن نخستین پاسخ شما نوشتم ولی نه این صراحت که باعث شد شما اینقدر به زحمت بیفتید. همین جا از شما دراین باره عذرخواهی میکنم. مدلی که در ذهن من است اصلا خدای ذره ای نیست. شما از اینجا به بعد فکر الکترون و پروتون و کوارک را از سرتان بیرون کنید و فرض کنید که من هیچ مطلبی درباره این ذرات نگفتم. اشاره من به این ذرات بیشتر جهت آشنایی با نظریه بیگ بنگ بود. این مطلب پیشین من را که در ادامه میآورم، دوباره نقد کنید. نقدی بر این نوشته پیش از نوشته اید که بیشتر استدلال های شما بر واجب الوجود بودن الکترون است که مد نظر من نبوده و بنابراین درک آن را برای من سخت نموده است. لطف کنید اشکالات را بصورت کوتاه هر یک در یک جمله کوتاه اشاره کنید. با توضیحاتی که پیش از این داده اید با نوع استدلال های شما آشنا هستم و این از وقتگیری شما خواهد کاست. در متن آخر من بطور عمدی از حروف X و Y استفاده کردم تا خود را درگیر ذره و امثال اینها نکنید. این همان متن پیشین من است که با دید جدید به آن نگاه کنید.
واجب الوجود بنده، واجب الوجودی است که ازلی بوده است. در این واجب الوجود قوانینی فیزیکی ازلی وجود دارند. این واجب الوجود در شرایط مختلف که قرار بگیرد، با توجه به همان قوانین فیزیکی موجود در آن، منجر به نتیجه ای خاص میشود. برای نمونه اگر در موقعیت X قرار بگیرد، قادر به بوجود آوردن گونه های Y و Z میشود. گونه های Y و Z نیز با توجه به همان قوانین فیزیکی که در واجب الوجود ازلی بوده است، می توانند واکنش داده و گونه جدیدی را بوجود آورند. انفجار بیگ بنگ، همان موقعیت X ماست که واجب الوجود ما در آن قرار گرفته و توانسته گونه های جدیدی همانند الکترون و پروتون که همان گونه های Y و Z هستند را بوجود آورد. عامل این انفجار به همان قوانین فیزیکی ازلی واجب الوجود باز میگردد.
در ادامه به برخی از پرسش های شما که درباره این متن گفته بودید، پاسخ میدهم.
اینکه ازلیت قوانین فیزیکی از کجاست؟
شما این فرض را از من بپذیرید. شما نیز برای اثبات خدا مجبورید بگویید که او ازلی بوده و فناناپذیر و دیگر صفت ها که همگی این ها فرضیاتی هستند که در درجه نخست باید پذیرفته شوند تا بتوان گامی بسوی جلو برداشت. من میخواهم بدانم اگر این فرض ها درست باشند، این واجب الوجود پذیرفتنی است یا نه؟
فرموده اید:
شما چرا این احتمال را نفی می کنید که جهان موجود ازلی نبوده باشد و بعد از ایجاد آن توسط واجب الوجود قوانین فعلی بر آن حاکم شده باشد؟
من این احتمال را رد نکردم و در جستجوی درستی احتمالات خود هستم.
فرموده اید:
می گویید تحت شرائط مختلف که قرار گرفت منجر به نتیجه ای خاص می شود،خوب آن شرائط چیست؟
به بالا رفتن دما در واجب الوجود میتوان اشاره کرد که از انفعالات درون آن ناشی میشود. این را در نظر بگیرید که اطلاعات ما درباره درون واجب الوجود کامل نیست و فقط میدانیم که در شرایط خاصی بنا بر قوانین فیزیکی ازلی خود رفتار میکند.
دوست گرامی آقای حامد
با تشکر از توجه شما باید به نکاتی اشاره کنم تا شاید جهت گفتگوها هدف دار تر شود،مشکلی که اینجا وجود دارد ،عدم آشنائی شما با مفاهیم فلسفی و لوازم بدیهی یا نظری آنهاست ،از این جهت به نکاتی اشاره می کنید که مرا وادار می کند برخی از آنها را برای شما باز کنم ،و این نکته طولانی شدن پاسخ هاست ،در واقع اقتضای این سنخ گفتگوها ساندویچی سخن گفتن و کوتاه گویی نیست ،یعنی نمی شود تا مفاهیمی مثل “امکان” “وجوب” “ضرورت” “ازلیت” “واجب الوجود” و غیرو بطور واقعی درک نشده مباحث را پیش برد ،بنابر این از طولانی شدن مطلب گله نکنید ،البته وقت گیر هست اما من که با این مباحث مانوسم و به آنها علاقه دارم دچار ملال نیستم ،حال اگر شما دچار ملالت شدید میتوانید بحث را متوقف کنید ،بهرحال سوال یا سوالاتی پیش روی من گذاشتید که باید به احترام یک دوست به آنها پاسخ داده می شد.
نکته دیگر این است که بحث ما در اینجا بحث فیزیک و گزاره های فیزیکی نیست ،این اصلا تخصص من نیست که در باره محتواهای فیزیکی اظهار نظر کنم ،و بیاد دارم شما هم به ساسان گفتید که تخصصتان فیزیک نیست ،بنابر این هم من و هم شما عناصر فیزیکی و گزاره ها و داده های فیزیکی را بصورت”اصل موضوعی” مورد توجه قرار می دهیم ،از این جهت باید در نقل و تبیین آن هم دقت بیشتری کنیم ،و هم مراقب امانت در نقل باشیم ،البته شما در این زمینه ها از من آگاهترید و من در مورد فیزیک کمتر از شما می دانم و از مطالب شما استفاده می کنم.بنابر این اگر بحث فقط یک بحث فیزیکی بود من اصلا به آن ورود نمی کردم.
اما نکته مهم این است که در کنار گزاره های فیزیکی شما در صدد استفاده از لوازم فلسفی آنها هستید،فی المثل چیزی را “موجود” می دانید ،یا چیزی هایی را “ازلی” می دانید ،و مفاهیم دیگر ،اینها مفاهیم فلسفی تعریف شده است و هنگام کاربرد باید به آنها توجه کرد ،پس بحث بحث فیزیک تنها نیست ،و شما اگر آن سوال را نمی کردید ،یا سخنی از واجب الوجود بمیان نمی آوردید ،و فقط نظریه بیگ بنگ را تبیین می کردید من فقط مطلب شما را می خواندم و استفاده می کردم.اما شما در کنار اشاره به برخی قوانین فیزیک یا برخی پیشرفت های آن یا برخی نظریه های جدید،به نکاتی فلسفی هم اشاره کردید و تعریف جدیدی از “واجب الوجود” ارائه کردید و من لوازم و نتایج آنها را برای شما توضیح دادم.
انتقاد دوستانه ای که اینجا بشما دارم این است که شما مطالبی را می گویید و مرا وادار به پاسخ می کنید ،و وقتی بوضوح تالی فاسد های فلسفی گفتار شما ،یا حتی تناقضات آن روشن می شود ،از آنها عدول می کنید ،در واقع یا در حال آزمایش من هستید ،یا خود در حال تردید هستید و مطالبی که می خواهید عرضه کنید هنوز منسجم و جزمی نیست.
ببینید مطالب شما هنوز روی این صفحه هست و قابل مراجعه دوستان است ،من همان سوال اولیه شما را اینجا بعینه کپی می کنم :
“””جناب مرتضی گرامی
درود بر شما
یک سوالی دارم اگر ممکن است آن را بررسی کنید و به آن پاسخ دهید.
اگر به کوچکترین ذرات این جهان با دانش امروزی نگاه کنیم به یک سری ذرات بنیادی میرسیم. برای مثال، الکترون یک ذره بنیادی است که با دانش امروز از ذرات کوچکتری تشکیل نشده است. اما پروتون داخل هسته اتم ها و مولکول ها یک ذره بنیادی نیست و از ذراتی به نام کوارک ها تشکیل شده اند. نکته دیگر بر اساس نظریه نسبیت عام انیشتین، ماده و انرژی به یکدیگر تبدیل میشوند و می توان گفت که یکی هستند. حال اگر ما مسیرمان را به اعماق ذرات تا به آنجایی ادامه دهیم که در آن ابعاد دیگر همه نیروهای این جهان برای ما شناخته اند و ذرات و یا نیروها دیگر در آن ابعاد قابل تجزیه نباشند. من اسم این دنیای ریز شناخته شده را واجب الوجود می نامم. دنیای فیزیک امروز، حاکی از پیدایش این جهان پس از انفجار مشهور بیگ بنگ است که در حجم بسیار کوچکی رخ داده است. از پیدایش بعد از این انفجار تا به امروز شواهد بسیار زیادی وجود دارد و هنوز اطلاعات در آن بعد بسیار کوچک و نیروهای درگیر در آن، کامل نیست. من بر این باورم که این واجب الوجود علت بوجود آمدن این جهان کنونی است همانطور که با علم فیزیک امروز نیز سازگار است. اما این واجب الوجود بر خلاف خدایی که ادیان ادعا میکند توانایی این را ندارد که در یک لحظه یک سیب بیافریند اما قابلیت به وجود آوردن سیب را در خود دارد که در شرایط مختلف و با گذشت زمان این سیب تولید میشود. این واجب الوجود فانی پذیر نیست و می توان گفت که قانون پایستگی انرژی برای آن صدق میکند و فقط تبدیل یک انرژی به یک انرژی دیگر را در واجب الوجود شاهدیم. همین جهان ما نیز انفجاری تا تغییری در گوشه ای از واجب الوجود رخ داده و باعث به وجود آمدن آن شده است و تبدیلات صورت گرفته در واجب الوجود تغییری در ماهیت نیروها و انرژی کل واجب الوجود ندارد. این دیدگاه با قانون دوم ترمودینامیک نیز صادق است که چون واجب الوجود یک جهان منزوی است پس تغییران آنتروپی در آن نیز صفر است.
تحلیل شما از این واجب الوجود چیست؟””.
(پایان نقل قول)
در این سوال تحلیلی شما بوضوح از ذرات لایتجزای “الکترون و کوارک” سخن گفته اید و اینکه بنظر شما اینها واجب الوجودند ،به این عبارت خود توجه کنید :
“””حال اگر ما مسیرمان را به اعماق ذرات تا به آنجایی ادامه دهیم که در آن ابعاد دیگر همه نیروهای این جهان برای ما شناخته اند و ذرات و یا نیروها دیگر در آن ابعاد قابل تجزیه نباشند. من اسم این دنیای ریز شناخته شده را واجب الوجود می نامم””.
در این عبارت شما تعریفی از واجب الوجود ارائه کرده اید ،این متن عبارت شماست که در کامنت های بعدی هم بنوعی تایید شده است ،اما وقتی من به لوازم لاینفک این ادعا و این گزاره، هم بلحاظ فیزیک ، هم بلحاظ فلسفه بطور مستدل اشاره می کنم و از توالی فاسد آنها برهانا پرده بر می دارم ،متاسفانه شما می آیید براحتی از آنچه که گفته اید عدول می کنید،من البته به عقاید شما احترام می گذارم ،اما برای من واضح است که چون شما در صدد نفی خدای واجب الوجود ادیان و فلسفه هستید ،سعی دارید با بکار گیری برخی مفاهیم و پیشرفتهای فیزیکی ، واجب الوجود را عبارت از ماده یا خواص ماده بدانید،که این البته مطلب جدیدی هم نیست ،پیش از شما ماتریالیستها در طول تاریخ چنین نظریاتی داشته اند تا رسیده است به ماتریالیستهای دیالکتیک که به ازلیت و واجب الوجود بودن “ماده” معتقد بودند و رسم بحث با آنها هم مشخص است ،اما البته ماتریالیست های دیالکتیک آن موقع با نظریات بیگ بنگ و فیزیک کوانتوم مواجه نشده بودند،این مانعی ندارد ،اعتقاد شما محترم است و شما هرقدر هم از مطالب خود عدول کنید و به امور دیگر منتقل شوید ،من بعنوان یک دوست آماده ادامه گفتگو هستم ،اما عرضم به شما این است که “ابتدا تامل و اندیشه” بعد از آن “ابراز نظر و دیالوگ” ،من از لوازم گفتاری شما نظریه “خدا ذره ای” را برداشت کردم که در عبارت فوق الذکر روشن است ،و اگرچه شما آنرا بنوعی خواسته اید ربط به نظریه بیگ بنگ آقای هاوکینگ دهید ،اما بنظرم این “خدا ذره ای” نه مورد تصریح ایشان است و نه آنرا “واجب الوجود” خوانده است ،بیاد دارم جناب کورس در بحثی نقل کردند که هاوکینگ گفته است من به خدا کاری ندارم ،خدا(واجب الوجود) ممکن است باشد یا نباشد ،اما پیدایش کیهان و تحولات آن نیازمند به خدا نیست. این گفتار ایشان است ،پس بحث او بحث خدا نیست ،و هرگز ایشان نیامده است اجزاء داخلی اتم چه قابل تجزیه و چه غیر قابل تجزیه ،را “واجب الوجود” بداند. البته من نظریه ایشان از آن بعد که فیزیکی است و توجیه کننده انفجار بیگ بنگ است را ،کاری ندارم ،اما این سخن که جهان در پیدایش نیازمند به خدا نیست را صحیح نمیدانم ،یعنی در این قسمت برهانی اقامه نشده است،اینکه انفجاری پیش آید و منشا تحولاتی در احوال کیهان و کائنات شود ،موضوع گفتار فلسفی نیست ،در فلسفه از احوال کلی وجود بحث میشود ،بخلاف فیزیک که از جزئیات تحولات ماده گفتگو می کند،آنچه حکیم و فیلسوف در فلسفه برهانی می کنند این است که بر اساس قانون علیت عمومی ،فعل بی فاعل نیست ،و معلول بی علت محال است ،و حدوث احوال بدون محدث و موجد محال است ،و ممکن الوجودی که ممکن است وجود پیدا کند و ممکن است بحال عدم بماند ،بدون تاثیر علت موجود یا واجب الوجود بالذات که هستی او قائم به ذات است ،نمی تواند موجود شود ،در واقع “خود بخودی و اتوماسیون در وجود و پیدایش” امری محال است ،و عدم منشا وجود نیست ،و لا شیء همینطور خود بخود نمی تواند به شیء و وجود متبدل شود ،شما اگر مقداری آب را در جایی طوری نگه داری کنید که هیچ تاثیر خارجی بر آن واقع نشود ،این آب الی الابد به همان حال آبیت و هاش دو او بودن خود باقی می ماند ،اگر بگندد ناشی از تاثیر خارجی است،و اگر تبخیر و کم و زیاد هم بشود باز ناشی از تاثیرات و عوامل و علل خاص آن است .
در مورد انفجار بیگ بنگ هم همین مطلب جاری است ،اگرما یک فضای وهمی در لا مکان و لا زمان را در نظر بگیریم (البته خود آن فضای متصور هم باز وجود است و ممکن الوجود است که وجود آن باز به علت آن بسته است) که این انفجار در آن صورت گرفته است ،انفجار از “عدم و لاشیء” محال است ،یعنی در هر انفجار بقول شما یک “نقطه” و مبدا و ماده ای لازم است ،مگر آنکه مثل فلاسفه ایجاد ماده نخستین را (اگر ماده حادث باشد و ازلی نباشد) را به فعل “ابداعی” واجب تعالی مستند کنیم ،که فعل ابداعی فعل بی سابقه “ماده و مدت” است از موجودی مجرد و فوق ماده ،بهرحال انفجار بیگ بنگ بقاعده فلسفی امری “حادث” است ،و هر حادث نیازمند “علت فاعلی=محدث،علت غایی،علت مادی، و علت صوری” است ،پس انفجار خود بخودی و بی سبب ناقض قانون علیت عمومی است، پس توجه به فعل و انفعالات مادی و انعکاسات انفجار و اثرات تابش در محیط اطراف،و غیر اینها منافاتی ندارد با اینکه اصل انفجار (حال اگر نظریه بیگ بنگ صحیح باشد و اطلاعات تکمیل شود و نقضی هم وارد نشود) مستند به “اراده و علم و قدرت” خالق و شعوری باشد که اینها را ایجاد کرده است.
غرضم این است که فیزیک و مطالعات فیزیکی و بررسی تاثیر و تاثرات مادی همه ارجمند و در جای خود محترم است ،اما خلط این امور با نتایج کلی فلسفه اعلی ،نتایج درستی ببار نمی آورد ،شما اگر واجب الوجود را داخل اجزاء گفتار و استدلال خود می کنید ،باید به لوازم آن پایبند باشید،نمی شود موادی را واجب الوجود خواند ،و از لوازم فلسفی آن مثل “ازلیت” یا “فاعلیت” یا “شعور و هدفمندی” و غیرو تحاشی کرد، ما می توانیم بگوییم “ماده ازلی” است و انکار وجود خالق هستی را کنیم ،اما وقتی گفتیم “ماده ازلی” است و مبدا فاعلی و غایی و صوری و مادی کائنات است ،باید به لوازم فلسفی آن و تناقضاتی که پدید می آورد ملتزم باشیم ،یعنی یا باید آن تناقضات و لوازم فاسد را درست پاسخ دهیم ،یا ببرهان خلف ،اگر مدعای ما سر از پارادوکس و تناقض بدیهی و وجدانی در آورد ،اذعان کنیم که پس آن مقدمه یا مدعای ما نادرست بوده است که سر از پارادوکس در آورده است.
حامد جان! من بحث را کوتاه می کنم و ادامه بحث را منوط به روش صحیح بحث از سوی شما می کنم،زیرا دوستانه بگویم ،من از سوی شما ایمن نیستم ،که روی فرضیات و الفاظ گفتار شما پیش رفته و آنها را با صرف وقت بررسی کنم ،بعد با عدول و چرخش شما مواجه نشوم!
از این جهت اگر از “واجب الوجود خواندن اجزاء لایتجزا= الکترونها و کوارک ها” منصرف شده اید و بطلان این گمان برای شما آفتابی شده است ،بنظرم باید بجای عذر خواهی ،تصریح به بطلان و اشتباه بودن مبنا کرد ،چون اینجا توهینی بمن نشده که عذر خواهی شود،بلکه بطلان نظریه روشن شده است که منطقا باید به بطلان آن اذعان کرد.
اما من اینجا دو پیشنهاد دارم ،یکی اینکه چون بحث و سوال اولیه شما از واجب الوجود بود ،خوب است الان که می گویید از “واجب الوجود خواندن ذرات لایتجزای الکترون و کوارک ها” عدول کرده اید ،تعریف دقیقی از “واجب الوجود” ارائه کنید تا ادامه بحث ممکن باشد.
و پیشنهاد دوم این است که اگر از نظریه “خدا ذره ای ” فاصله گرفته اید و آنرا نادرست می دانید یا می گویید اصلا آن را نگفته اید ،در صورتی که از نظریه بیگ بنگ هاوکینگ دفاع می کنید ،با توجه به اشراف شما به زبان انگلیسی ،دقیقا آن نظریه را از متن اصلی تبیین کنید ،تا من هم بدید فلسفی به بررسی لوازم فلسفی آن بپردازم.
پس ابحاث گذشته را فراموش می کنیم (چون شما عدول کردید) و من منتظرم که اکنون شما تفسیر خود را از “واجب الوجود” در جهان هستی تبیین کنید ،و اگر تمایل داشتید مبانی نظری نظریه آقای هاوکینگ را از بعد فلسفی به بحث بگذاریم.
از عنایت شما سپاسگزارم
جناب مرتضی گرامی
سپاس فراوان از شما
این را مطلب را بعد از خواندن بخش سوم شما می نویسم و تمرکز خود را برروی این مطلب بگذارید. دو نوشته فرستاده شده پیشین اگرچه اشتباه نیستند اما سعی میکنم در این نوشته نظر خود را بهتر برسانم.
واجب الوجود بنده، واجب الوجودی است که ازلی بوده است. در این واجب الوجود قوانینی فیزیکی ازلی وجود دارند. این واجب الوجود در شرایط مختلف که قرار بگیرد، با توجه به همان قوانین فیزیکی موجود در آن، منجر به نتیجه ای خاص میشود. برای نمونه اگر در موقعیت X قرار بگیرد، قادر به بوجود آوردن گونه های Y و Z میشود. گونه های Y و Z نیز با توجه به همان قوانین فیزیکی که در واجب الوجود ازلی بوده است، می توانند واکنش داده و گونه جدیدی را بوجود آورند. انفجار بیگ بنگ، همان موقعیت X ماست که واجب الوجود ما در آن قرار گرفته و توانسته گونه های جدیدی همانند الکترون و پروتون که همان گونه های Y و Z هستند را بوجود آورد. عامل این انفجار به همان قوانین فیزیکی ازلی واجب الوجود باز میگردد. امروزه نیز در فیزیک این قوانین بسیارند. برای نمونه، اگر شما دو قطب مثبت و منفی دو آهنربا را به یکدیگر نزدیک کنید، آن دو آهنربا یکدیگر را جذب میکنند، بدون دخالت ما، که یکی از قوانین مغناطیس است. پس تنها کافی است که آن دو آهنربا در آن دو موقعیت قرار گیرند، پدیده جذب یکدیگر، رخ خواهد داد. اکنون چهار علت غایی، فاعلی، مادی و صوری را در باب آهنرباها بکار می بریم.علت مادی که وجود دو آهنربا است. علت فاعلی همان نیروی فیزیکی ناشی از نیروی مغناطیس است. علت صوری نیز چسبیدن دو آهنربا به یکدیگر است. نتیجه آن نیروی فیزیکی نیز علت غایی را نشان میدهد. اگر بخواهیم این علت غایی را بیشتر توضیح دهیم میتوان گفت در این حالت دو آهنربا به پایدارترین حالت خود از نظر انرژی حرکت میکنند. شما به احتمال زیاد کرم شب تاب را در شب دیده اید که در شب میدرخشد. این به آن علت است که این کرم در طول روز نور خورشید را جذب نموده و مولکول های بدن آن با جذب این نور به یک حالت برانگیخته میروند که حالت پایدار آن ها نیست. در طول شب، مولکول های برانگیخته با ساطع نمودن نور جذب شده، از حالت برانگیخته به حالت پایدار خود میروند و دلیل درخشندگی آنهاست. این استدلال علت ها برای واجب الوجود و فرایندهای بعدی آن که در بالا اشاره شد، قابل استفاده است.
نکته دیگر در مطالب شما این بود که اجزاء هوشمند امروزه همانند انسان با این شعور چطور از ذراتی بی شعور همانند الکترون به وجود آمده است؟ دانش امروز بیانگر توانایی ساختن یک موجود زنده توسط انسان از ترکیبات و مولکول های ساخته دست بشر است. در سال ۲۰۱۰ دانشمندان آمریکایی اولین سلول زنده که یک باکتری بود را در دانشگاه هاروارد به تولی کردند. در این آزمایش با ساخت DNA یک باکتری در آزمایشگاه و قرار دادن آن در بدن یک باکتری دیگر، توانستند باکتری ای تولید کنند که تمام ویژگی های آن توسط انسان طراحی شده است. اگر ما اسپرم و تخمک یک موجود زنده دیگر را در آزمایشگاه تولید کنیم و آنها را در یک محیط کشت قرار دهیم، قادر خواهیم بود از همین ترکیبات به نظر شما بی شعور، حتی انسان با شعور را تولید کنیم. البته تولید اسپرم یک موجود پیچیده به علت پیچیدگی های سلول آن، هم اکنون امکان پذیر نمی باشد.
جناب حامد گرامی
تشکر از بازنوشته شما
پیش از آنکه دوباره اجزاء گفتار جدید شما را مورد بررسی قرار دهم ،به یکی دو نکته در روش صحیح بحث ها اشاره می کنم:
1-شما در مقام تبیین “چگونگی پیدایش و استمرار جهان هستی” و “چگونگی استناد آن به خالق یا واجب الوجود” مدل تفسیری متکی بر داده های فیزیک جدید را ارائه کردید ،بنده نیز بر اساس برخی پیش فرض های موضوعی فیزیکی ،و برخی مفاهیم و براهین فلسفی ،گفتار شما را آنالیز کرده ،و ایراداتی به آن وارد کردم و این مدل تبیین و تفسیر خلقت و تعیین واجب الوجود را مورد مناقشه قرار دادم.اقتضای منطقی بحث این بود که شما در مقام دفاع از مدل تفسیری خود ،تمام اشکالات مرا پاسخ می دادید،در حالیکه بجز یکی دو اشاره که به نکات من داشتید ؛هیچیک از ایرادات و تناقضات فیزیکی و فلسفی را که به مدل شما شده بود را پاسخ ندادید ،و تنها اکتفاء به اصرار بر مدل پیشنهادی خود نموده اید.
2- همانطور که عرض شددر هر “تئوری” یا “مدل” یا “نظریه ای” در هر رشته که به جهان علم عرضه میشود ،اگر آن مدل مورد اشکالات فنی واقع شد ،صاحب آن نظریه منطقا می باید برای تثبیت نظریه خود همه اشکالات وارده را دفع کند ،فرضا اگر ده اشکال به نظریه ای شد ،کافی نیست که نه اشکال را (فرضا درست) پاسخ گوید و اشکال دهم را رها کرده و بر نظریه خود اصرار ورزد ،بنظرم این روش روشی آکادمیک و امروزی نیست ،در این نوشته جدید شما من هیچ نکته ای (الا یکی دو مورد که خواهم گفت) منعطف به ایرادات وارد شده بر نظریه شما نمی بینم ،الا اینکه به مثالهایی مثل “چگونگی ربایش قطب های آهن رباها” یا “کوشش علمی دانشمندان برای تولید سلول زنده” دست یازیده اید ،که در ادامه خواهیم دید آیا این تکثیر مثالها تاییدی بر نظریه “خدا ذره ای” شماست ،یا مطالبی خارج از مقوله مورد بحث؟
3- شما توجه کنید که اکنون شما روی کرسی تبیین پدیده های فیزیکی موجود در طبیعت جلوس نکرده اید که مثلا تبیین کنید که آهن رباها تحت چه شرائطی یکدیگر را می ربایند ،یا بشر چگونه توانسته یا خواهد توانست که بر اساس دانش پزشکی ،تولید سلول جدید کند ،بحث ما و شما که بحث از فیزیک و شیمی و طب و قوانین حاکم بر آنها نبود ،اینها و صدها نمونه از پیشرفتهای علمی بشری مورد قبول و مایه افتخار بشریت است ،و میتوان دهها نمونه دیگر از پیشرفتهای علمی بر مواردی که ذکر کردید را اضافه کرد،در واقع موضوع بحث ما و شما تفسیر چگونگی پیدایش جهان موجود و چگونگی استناد آن به “واجب الوجود” و توجیه عقلانی نحوه خود واجب الوجود و اوصاف ذاتی و فعلی اوست،نه تبیین موجودات داخل جهان و تبیین روابط بین آنها.
بنابر این اجمالا من مطالب و دیدگاههای فلسفی خود در مورد “نظریه خدا ذره ای” و ایرادات وارد بر آن را در سه بخش بیان کردم ،و متاسفانه شما به آن ایرادات نه تنها پاسخ نداده اید ،بلکه با طرح یکی دو نکته جدید و یکی دو مثال از پدیده های داخل جهان ،بر ابهامات موجود در نظریه خویش افزوده اید که به آنها اشاره می کنم و نظر خوانندگان این گفتارها را به تفصیل این مطالب در سه کامنت پیشین جلب می کنم.
1- شما در این کامنت گفته اید :
“”واجب الوجود بنده، واجب الوجودی است که ازلی بوده است. در این واجب الوجود قوانینی فیزیکی ازلی وجود دارند. این واجب الوجود در شرایط مختلف که قرار بگیرد، با توجه به همان قوانین فیزیکی موجود در آن، منجر به نتیجه ای خاص میشود. برای نمونه اگر در موقعیت X قرار بگیرد، قادر به بوجود آوردن گونه های Y و Z میشود. گونه های Y و Z نیز با توجه به همان قوانین فیزیکی که در واجب الوجود ازلی بوده است، می توانند واکنش داده و گونه جدیدی را بوجود آورند. انفجار بیگ بنگ، همان موقعیت X ماست که واجب الوجود ما در آن قرار گرفته و توانسته گونه های جدیدی همانند الکترون و پروتون که همان گونه های Y و Z هستند را بوجود آورد. عامل این انفجار به همان قوانین فیزیکی ازلی واجب الوجود باز میگردد””.
(پایان نقل قول)
الف-شما “واجب الوجود” مورد تاکیدتان را ازلی دانسته اید ،بسیار خوب ،این چیزی است که مورد ادعای فلاسفه الهی و ادیان توحیدی هم هست ،که خالق و موجد هستی که واجب الوجود است همیشه بوده است و هیچگاه نبوده است که نبوده باشد ،در حقیقت این تعبیر هم تعبیری مسامحی است ،زیرا اگر جهان هستی (عالم ماده) را حادث بدانیم ،زمان که عبارت از “مقدار حرکت” جسم کل و اجسام متحرک است ،ولیده و مخلوق همین جهان حادث و پدید آمده است ،پس اساسا تعبیر اینکه “هیچ زمانی نبوده است که خدا در آن نبوده باشد”تعبیری مسامحی است ،و خدای سبحان(واجب الوجود) فوق زمان و حرکت است ،و او موجد عالمی است که ذاتا سیال و متحرک است ،پس عالم ماده با حرکت اش به جعل بسیط ،جعل و تکوین شده است.
اما اگر حکیمی بودیم که عالم را علیرغم “معلول و ممکن الوجود” بودن قدیم یا ازلی دانستیم ،باز جهان مخلوق و معلول واجب تعالی است. این از جنبه کلی بحث ،که نتیجه ادعای ازلیت از نظر شما این است که “الکترونها و ذرات لایتجزی و کوارک ها” که بتفسیر شما واجب الوجود هستند ،همیشه وجود داشته اند و بتعبیری “ازلی” بوده اند ،حال سوال این است که پس چطور شما چند سطر جلوتر می گویید “الکترونها و پروتونها” تحت شرائطی بوجود آمدند؟!
مگر الکترونها را شما نگفتید “واجب الوجودند”؟ و مگر نگفتید اینها پیکره فعلی جهان را بوجود آورده اند؟ و مگر در این کامنت نمی گویید “واجب الوجود من ازلی بوده است”؟ پس چرا می گویید “الکترونها و پروتونها تحت شرائطی بوجود آمده اند؟!
ب- این مدعا هم که” قوانین فیزیکی موجود ازلی بوده اند” ادعایی است که نه بدیهی است و نه برهانی بر آن اقامه شده است و ما فعلا محکوم این قوانین هستیم ،اما ازلیت آن از کجا؟ ،مثلا اینشتین قانون نسبیت را در جهان فعلی کشف کرده است ،اما آیا اینشتین گفته است یا اثبات کرده است که قانون نسبیت قانونی ازلی (یعنی بدون سابقه عدم) بوده است؟ شما چرا این احتمال را نفی می کنید که جهان موجود ازلی نبوده باشد و بعد از ایجاد آن توسط واجب الوجود قوانین فعلی بر آن حاکم شده باشد؟
ج- اینکه گفته اید :
“” این واجب الوجود در شرایط مختلف که قرار بگیرد، با توجه به همان قوانین فیزیکی موجود در آن، منجر به نتیجه ای خاص میشود””.
تاکید می کنم واجب الوجود بتفسیر شما عبارت است از “ذرات لایتجزای الکترونی و کوارک ها”،می گویید تحت شرائط مختلف که قرار گرفت منجر به نتیجه ای خاص می شود،خوب آن شرائط چیست؟ آن شرائط معلول و ممکن الوجودند یا آنها هم واجب الوجودند؟ بعبارت دیگر استناد آن شرائط به چیست؟ حال اگر فرض کنیم در ابتدای خلقت کیهان موجود چنین شرائطی وجود نداشته است ،این شرائط از کجا بوجود آمده و زمینه ساز پیدایش جهان شده اند؟
اینها ابهاماتی است که متوجه نظریه شماست،که مطرح کردن ایکس و ایگرگ و زد این مشکلات معرفتی را حل نمی کند.
2- گفته اید :
“”. انفجار بیگ بنگ، همان موقعیت X ماست که واجب الوجود ما در آن قرار گرفته و توانسته گونه های جدیدی همانند الکترون و پروتون که همان گونه های Y و Z هستند را بوجود آورد. عامل این انفجار به همان قوانین فیزیکی ازلی واجب الوجود باز میگردد””.
اولا:این کلام شما مشتمل بر پارادوکس است ،انفجار بیگ بنگ بر حسب توصیفی که از آن می شود می خواهد توجیه کننده پیدایش جهانی باشد که هنوز وجود ندارد،در حالیکه شما در این گفتارتان ،وجود الکترونها و پروتون ها را مفروض گرفته اید،مگر همین الکترونها و پروتونها و نوترونها که اجزاء اتم های موجود در اجسام هستند ،موجودات و اجسام موجود را پدید نیاورده اند؟ پس انفجار بیگ بنگ برای چیست ؟! در واقع شما بیگ بنگ را که مبدا پیدایش وضع موجود است را بلاموضوع کرده اید ،زیرا هاوکینگ می گوید آن انفجار، این جهان و ترکیبات آن و اجزاء الکترونی و پروتونی و غیرو را ایجاد می کند ،و شما اینها را پیش از انفجار موجود ازلی فرض کرده اید!
ثانیا : عامل انفجار را قوانین ازلی فیزیکی واجب الوجود دانسته اید،یعنی می خواهید بگویید واجب الوجود(الکترونها) خودش خودش را منفجر کرده است و شده است جهان موجود؟!
جناب حامد شما آیا قانون علیت و معلولیت را قبول دارید؟ اگر قبول ندارید که باید بحث دیگری را بگشاییم ،اما اگر علیت عمومی را در جهان هستی قبول دارید ،خوب مشخص کنید که در این تصویر مبهمی که ساخته اید،علت انفجار چیست ؟ و معلول انفجار چیست؟ و ماده انفجار چیست؟ ما که نمیتوانیم با مباحث لفظی حقایق تکوینی و عینی را بدلخواه خود تفسیر کنیم.
برای اینکه نکته سوال روشن شود من ماجرا را از دید یک “تئولوژیست” یا فیلسوف الهی تصویر می کنم ،اگر فرض کنیم که “نظریه بیگ بنگ هاوکینگ” نظریه درست و تثبیت شده ای باشد و هیچ نقض و ایرادی به آن وارد نشود ،فیلسوف الهی که به واجب الوجود ازلی و مجرد از ماده قائل است،روشن می گوید او پیش از انفجار ازلا وجود داشته است ،و خود واجب الوجود دچار هیچ انفعال و انفجار و تحولی نمی شود ،این واجب الوجود در ازل (تعبیر مسامحی است زیرا ازلیت لا زمان و لا مکان است) اراده کرده است که ماده کائنات بفعل ابداعی ( ایجاد شیء غیر مسبوق به ماده و مدت) وجود پیدا کند ،و همین ماده منفجر شود و با نسبت های دقیق و منظم و قوانین لا یتغیر، جهانی به نظام موجود بوجود آید ،و با استعداد ها و زمینه های طبیعی بتدریج موجودات دیگر تحقق یابند.
توجه کنید که در این تصویر (با پیش فرض صحت نظریه بیگ بنگ) بهیچوجه قانون علیت خرق و نقض نمی شود ،واجب الوجود تعالی ،علت است و ماده کائنات معلول و احداث شده اوست ،و انفجار هم به اراده ازلی او با شرائط حاکم بر ماده ابداع شده و قابلیت های آن ،باز معلول اراده اوست و…
اما در تصویر شما ،شما واجب الوجود (الکترونها) را ابتدا ازلی فرض می کنید ،انفجار را در خود واجب الوجود فرض می کنید ،و آنرا مبدا تحقق کائنات فرض می کنید ،غافل از انکه وجود الکترونها یعنی وجود عالم موجود ،پس اگر عالم و جهان موجود است دیگر انفجار یعنی چه و برای چه؟
و غافل از اینکه با این تصویر شما به لزوم “اتحاد فاعل و قابل ،یا بگو اتحاد “علت و معلول” ملتزم شده اید ،و این نکته سوال من از التزام شما به قانون علیت است ،و من در گفتارهای قبلی نیز به این لازمه محال اشاره کردم که شما توجه نفرمودید ،چطور ممکن است چیزی هم علت باشد و هم معلول؟!چطور می شود که چیزی هم فاعل فعل باشد و هم قابل؟! بعبارتی در اینجا خالق کیست یا چیست؟ و مخلوق کیست یا چیست؟
شما الکترونها را تحت شرائطی عامل و فاعل می دانید ،در عین حال خود این عامل و فاعل ،معلول و مفعول فعل خویش است؟!
این همان است که عرض شد ،که در تبیین مسائل باید به لوازم عقلی و فلسفی آنها توجه کرد ،در اینجا علت بحکم علت بودن تقدم رتبی و زمانی بر معلول دارد ، و معلول بحکم معلولیت تاخر رتبی و زمانی دارد،پس معلولی که هنوز احداث و ایجاد نشده است در رتبه فاعل و عامل و علت نیست ،اینها مبانی فلسفی روشنی است که یا بدیهی است یا نظری و تبیین شده در بحث علت و معلول،در حالیکه لازمه تصویر و گفتارشما این است که همان چیزی که معلول است و هنوز وجود ندارد همان علت تاثیر باشد ،یعنی هم باشد و هم نباشد ،باشد برای اینکه علت است ،نباشد برای اینکه معلول متاخر است ،و این یعنی تناقض و اجتماع نقیضین ،شما آیا اجتماع نقیضین را هم بر اساس نظریه خود امری ممکن می دانید؟! لطفا دقت کنید.
اینجا این الان برای من سوال شد ،که آیا آقای هاوکینگ ماده ابتدائی کائنات را عبارات از “الکترونها و کوارک ها” می داند یا این نظر شماست؟ و آیا ایشان انفجار بیگ بنگ را امری خود بخودی و بدون علت می داند؟ و آیا ایشان ملتزم به جواز اتحاد قابل و فاعل (علت و معلول) شده است؟
من گمانم این نیست که آقای هاوکینگ که مبتکر نظریه بیگ بنگ است،چنین بدیهیاتی را نادیده بگیرد،چه دست خارجی را در پیدایش انفجار بزرگ دخیل بداند و چه نداند ،اما بهر حال ایشان “الکترونها” و ذرات لایتجزا را واجب الوجود نمیداند زیرا به این توالی فاسد توجه دارد.
3- گفته اید :
“”امروزه نیز در فیزیک این قوانین بسیارند. برای نمونه، اگر شما دو قطب مثبت و منفی دو آهنربا را به یکدیگر نزدیک کنید، آن دو آهنربا یکدیگر را جذب میکنند، بدون دخالت ما، که یکی از قوانین مغناطیس است. پس تنها کافی است که آن دو آهنربا در آن دو موقعیت قرار گیرند، پدیده جذب یکدیگر، رخ خواهد داد. اکنون چهار علت غایی، فاعلی، مادی و صوری را در باب آهنرباها بکار می بریم.علت مادی که وجود دو آهنربا است. علت فاعلی همان نیروی فیزیکی ناشی از نیروی مغناطیس است. علت صوری نیز چسبیدن دو آهنربا به یکدیگر است. نتیجه آن نیروی فیزیکی نیز علت غایی را نشان میدهد. اگر بخواهیم این علت غایی را بیشتر توضیح دهیم میتوان گفت در این حالت دو آهنربا به پایدارترین حالت خود از نظر انرژی حرکت میکنند. شما به احتمال زیاد کرم شب تاب را در شب دیده اید که در شب میدرخشد. این به آن علت است که این کرم در طول روز نور خورشید را جذب نموده و مولکول های بدن آن با جذب این نور به یک حالت برانگیخته میروند که حالت پایدار آن ها نیست. در طول شب، مولکول های برانگیخته با ساطع نمودن نور جذب شده، از حالت برانگیخته به حالت پایدار خود میروند و دلیل درخشندگی آنهاست. این استدلال علت ها برای واجب الوجود و فرایندهای بعدی آن که در بالا اشاره شد، قابل استفاده است””.
(پایان نقل قول)
از شما متعجبم که چرا به چنین تمثیلهایی پرداخته اید،مگر من چنین پدیده ها یا چنین قوانینی در مورد “چگونگی جذب و انجذاب آهن رباها” یا ” تحلیل علمی چگونگی نورافشانی کرم های شب تاب” را انکار کرده ام؟!اینها و صدها پدیدهای فیزیکی و شیمیایی موجود در جهان همه مقبول و موجه ،اما بحث ما در مورد تعیین واجب الوجود و چگونگی صدور جهان هستی از او و چگونگی استناد کیهان به اوست ،و نه در چگونگی اتفاقات درون جهانی.
بصراحت بگویم، من هم باور به قانون علیت عمومی دارم ،و هم قوانین کشف شده در طبیعت را ،اما سخن بر سر این بود که شما در نظریه خویش ادعا کرده اید “الکترونها و کوارک های لا یتجزا” هم واجب الوجود ازلی هستند و هم منشا پیدایش اینهمه پیچیدگی و نظم در جهان آفرینش،این مدعای شما .
و من به این مدعا ایراداتی فلسفی و حتی فیزیکی کردم ،حل آن ایرادات به این نیست که شما به پدیده ربایش در آهن رباها استناد کنید،اصلا گیریم علت های فاعلی و غایی و مادی و صوری که در تبیین ربایش اهن رباها بیان کردید صحیح و غیر قابل مناقشه ،این چکار دارد به توجیه واجب الوجود بودن الکترونها و توجیه انفجار بیگ بنگ؟!
4- و بالاخره در انتها گفته اید:
“”نکته دیگر در مطالب شما این بود که اجزاء هوشمند امروزه همانند انسان با این شعور چطور از ذراتی بی شعور همانند الکترون به وجود آمده است؟ دانش امروز بیانگر توانایی ساختن یک موجود زنده توسط انسان از ترکیبات و مولکول های ساخته دست بشر است. در سال ۲۰۱۰ دانشمندان آمریکایی اولین سلول زنده که یک باکتری بود را در دانشگاه هاروارد به تولی کردند. در این آزمایش با ساخت DNA یک باکتری در آزمایشگاه و قرار دادن آن در بدن یک باکتری دیگر، توانستند باکتری ای تولید کنند که تمام ویژگی های آن توسط انسان طراحی شده است. اگر ما اسپرم و تخمک یک موجود زنده دیگر را در آزمایشگاه تولید کنیم و آنها را در یک محیط کشت قرار دهیم، قادر خواهیم بود از همین ترکیبات به نظر شما بی شعور، حتی انسان با شعور را تولید کنیم. البته تولید اسپرم یک موجود پیچیده به علت پیچیدگی های سلول آن، هم اکنون امکان پذیر نمی باشد””.
(پایان نقل قول)
این پاسخ نیز از جناب شما عجیب است ،سوال من این بود که (همان که دوستمان ساسان هم گفته بود) چگونه الکترونهایی (که بتصویر شما واجب الوجود مبدا هستی هستند) که فاقد شعور هستند منشا تحقق موجوداتی هوشمند همچون انسان و در سطحی نازلتر حیوان و گیاه می شوند؟ و همینطور چگونه این ذات بی شعور منشا اینهمه زیبایی و انسجام و وحدت صنع در این مقداری که مکشوف بشر است،می شود؟
پاسخ شما این است که موجودی هوشمند چون انسان توانسته یا می تواند “سلول حیاتی” تولید کند، و چون انسان هوشمند می تواند منشا تحقق سلول حیاتی شود پس نتیجه می گیریم که “الکترونهای فاقد شعور می توانند منشا تحقق موجوداتی هوشمند شوند”! آیا وجدانا این پاسخ آن سوال بود؟
من در اینجا باز برای روشن شدن محل نزاع و سوالات و محالاتی که لازمه نظریه “خدا ذره ای ” است مجددا آن سوالات را که منطقا به نظریه شما وارد است مطرح می کنم:
1-نظریه اتمیسم جدید فعلا نتوانسته است “الکترونها و کوارک ها” را که شما واجب الوجود می نامید تجزیه کند ،اگر روزی علم ابزارهایی تولید کرد که بتواند الکترونها را که بزعم شما اجزاء ازلی موجدات هستند ،تجزیه کند ،نظریه شما چه می شود؟ شما ملتزم به تجزیه واجب الوجود می شوید و میلیونها واجب الوجود به واجب الوجودهای قبلی می افزایید؟!
2-هم اکنون تنها در یک اتم دهها یا صدها الکترون حول پروتون ها در حال گردشند ،با این وصف که شما الکترونها را “واجب الوجود ازلی” می دانید ،آیا ملتزم به دهها و صدها و میلیاردها “واجب الوجود” هستید؟! این در حالی است که بر اساس برهان های محکم فلسفی تحقق بیش از یک واجب الوجود محال است،نظریه شما با لزوم “تعدد بینهایت واجب الوجود” چه می کند؟
3-هیچ برهان فلسفی یا علمی بر “ذو شعور بودن الکترونها و کوارکها” وجود ندارد ،و شما اینها را مبدا پیدایش اینهمه “علم و فهم و نظم و انسجام” در جهان هستی میدانید،چگونه ممکن است شعور از عدم شعور پدید آید؟
(ذات نایافته از هستی بخش@@@کی تواند که شود هستی بخش) و بقول فلاسفه “محال است فاقد شیء اعطاء کننده آن به دیگران باشد.
4-یکی از محالاتی که لازمه نظریه “خدا ذره ای” است مساله “لزوم اتحاد قابل و فاعل ،یا اتحاد علت و معلول ” است ،و این مستلزم التزام به جواز اجتماع نقیضین است که مفصلا در فلسفه بیان شده است. چگونه می شود که ذرات ازلی هم فاعل و علت باشند و هم قابل و معلول؟ اگر ایندو یک چیزند پس معلول پیش از تحقق خود در مرتبه علت وجود دارد (بحکم اتحاد)، و تحقق معلول در رتبه و زمان علت امری بدیهی الاستحاله است ،همینطور لازمه اش این است که علت از رتبه خود منسلخ شده در رتبه معلول قرار گیرد(بحکم اتحاد) و این نیز واضح البطلان است.و اجمالا لزوم تغایر علت فاعلی با علت مادی و صوری در فلسفه محرز است ،در حالیکه لازمه این نظریه “لزوم اتحاد علت فاعلی و علت مادی و علت صوری” است ،که امری محال است.
اینها ایرادات مهمی است که به نظریه “خدا ذره ای ” وارد است ،و تا این ایرادها حل نشود ،پرداختن به مثالهای دیگر و اشاره به قوانین دیگر حاکم بر طبیعت ،این مشکلات را حل نمی کند،و همه این بحث ها سوای از دلایل محکم و گوناگونی است که بر اثبات “واجب الوجود” واحد و تجرد آن و مغایرت آن از جسمیت و جهان مادی وجود دارد.
با تشکر و احترام
دکتر مواظب خودت باش تو یدونه بیشتر نیستی اگه خاتمی بره موسوی بره یا … من برام هیچ اهمیتی نداره چون از اینا هستن ولی مثل تو کمه قربونت مواظب خودت باش
جناب مرتضی گرامی
من از شما عذرخواهی میکنم جهت فرستادن مطلبی قبل از اتمام مطلب شما. درست ندیده بودم وگرنه نمی فرستادم.
این مطلب را فراموش کردم عنوان کنم که این نقطه ازلی بوده است.
من نظر خود را در اتمام مطلب شما در بخش پایانی خواهم داد و اگر مایل بودید بعد از آن پاسخ دهید.
جناب مرتضی گرامی
سپاس فراوان از شما
تمامی مطالبی که در باب فیزیک گفتم، در حال حاضر نمیتوان ادعا نمود که در آینده دستخوش تغییر نخواهند گرفت. بیشتر بحث شما بروی الکترون و پروتون و کوارک ها متمرکز بود که مورد نظر من نبود. مطلب خود را طوری دیگر بیان میکنم تا منظور خود را درست تر گفته باشم.
امروزه بیشتر فیزیکدانان بر این باورند که پیدایش این جهان کنونی از انفجار بیگ بنگ در یک نقطه بسیار کوچک پدید آمده است که زمان و فضا بعد از این انفجار بوجود آمد. شواهد بسیار زیادی از این انفجار بزرگ از جمله اندازه گیری تابش پس زمینه ای و متقارن نبودن پخش این تابش و افزایش حجم جهان در دست است. در آن نقطه بسیار کوچک به علت دمای بسیار بالا، امکان وجود داشتن ماده و یا ذره (همانند الکترون، پروتون، کوارک) به معنای امروزی وجود نداشته است و مشابه آن در سیاهچاله های امروزی در جهان این شرایط وجود دارد که حتی نور نیز توان فرار کردن از سیاهچاله را ندارد. در واقع بعد از این انفجار، ذراتی نظیر الکترون تشکیل شده اند. آن نقطه بسیار کوچک را شما فرض کنید که واجب الوجود است. گردآوری اطلاعات درباره این نقطه در حال انجام است. این نقطه به دلیل ساختار درونی خود که هنوز بسیاری از رازهای آن بر ما شناخته نشده است، بر اساس باور بسیاری از فیزیکدانان جهان منشاء تمام هستی کنونی است. درست است این یک فرض است اما فکر کنید که اثبات شده و یا در آینده ای نزدیک به اثبات خواهد رسید. فرض کنید فیزیک دانان یک روزی نظریه کامل برای این نقطه ارائه کردند. با فرض درستی این نقطه، آیا این واجب الوجود پذیرفتنی است؟
سعی نمودم تمامی نکات شما را در مطلب بالا در نظر بگیرم.
سربلند و پیروز باشید
جناب حامد گرامی
با سلام
به این بخش از گفتارتان هم ورود می کنم زیرا در گفتار آخر تصریح کردید که مطالب این کامنت هم مطالب صحیح و مورد تایید شماست.
من در همین گفتار شما هم برخی تناقضات مشاهده کردم و بنظرم رسید که شاید شما هنوز جازم به این گفتارها نیستید و می خواهید با واکنش های فلسفی من گفتار خویش را انسجام بخشیده و تکمیل کنید ،از دو حال هم خارج نیست ،یا شما ناقل دقیق گفتارهای فیزیکدانان هستید و آنها دچار تناقضند ،یا این است که شما تخصص فیزیکی ندارید و به عمق گفتارهای آن بزرگواران راه نیافته اید و در نقل گفتار دچار اشتباه هستید.
الان من دو گزاره نقل شده در گفتار شما را بررسی می کنم تا ببینیم دچار تناقض هست یا خیر:
1- نوشته اید :
“”امروزه بیشتر فیزیکدانان بر این باورند که پیدایش این جهان کنونی از انفجار بیگ بنگ در یک نقطه بسیار کوچک پدید آمده است که زمان و فضا بعد از این انفجار بوجود آمد””.
دقت کنید که می فرمایید :الف- فیزیکدانان گفته اند پیش از وقوع انفجار بیگ بنگ “زمان و فضا” وجود نداشته است و زمان و فضا حاصل وقوع این انفجار است و طبعا زمان و مکان که از جواهر یا اعراض جهان موجود هستند بعد بوجود آمده اند.
ب- نکته دیگر این است که اذعان داشته اید که پیش از این جهان با همه جواهر و اعراض و محتویاتش چیزی وجود نداشته است.
ملاحظه کنید شما ابتدا وجود “زمان و مکان” را پیش از وقوع انفجار بیگ بنگ انکار می کنید ،در عین حال می گویید ” این جهان کنونی از انفجار بیگ بنگ در یک نقطه بسیار کوچک پدید آمده است””.
یعنی با تعبیر “نقطه” باز مکان و به تبع آن زمان را اثبات می کنید! خوب باید تحلیل کرد که آن “نقطه” چیست؟ نقطه یا “مکان” است یا “در مکان” و ما اینجا از نقطه باصطلاح ریاضی سخن نمی گوییم ،بلکه مدعی لا مکان و لا زمان هستیم ،و اثبات نقطه اثبات “مکان” یا “در مکان” است . شما به این تناقضات توجه کنید ،اینجا ما بحث لفظی نداریم ،و نمی خواهیم با الفاظی یکدیگر را ساکت یا قاتع کنیم ،ما میخواهیم با تکیه بر داده های عینی و علمی فیزیکی و لوازم دقیق و عینی فلسفی ناظر به جهان هستی ،آنرا تفسیر کنیم و از بود یا نبود واجب الوجود بحث کنیم.
باز در قسمت ب اذعان دارید که جهان موجود پیش از انفجار بیگ بنگ وجود نداشته است ،در حالیکه از اول گفتگو تاکید می کنید “الکترونها و کوارک ها” اموری ازلی بوده اند! در حالیکه الکترونها و اجزای دیگر اتم تشکیل دهنده اجسام موجود در جهان هستند ،و همینطور تشکیل دهنده اجزای کلیت جهان و جسم کل هستند ،اینها چطور جمع می شوند؟ اثبات مکان در لا مکان و اثبات زمان در لا زمان ،و التزام به اصول ازلی (الکترونها وکوارک ها که اجزاء عالم موجودند) و در عین حال نفی وجود آنها پیش از بیگ بنگ ،اثبات و التزام به پارادوکس و تناقض است.
توجه کنید.
2- در ادامه نوشته اید :
“”در آن نقطه بسیار کوچک به علت دمای بسیار بالا، امکان وجود داشتن ماده و یا ذره (همانند الکترون، پروتون، کوارک) به معنای امروزی وجود نداشته است “”.
اشکال به اثبات نقطه را مورد اشاره قرار دادم ،اما فرض کنیم این تعبیر هم صحیح و بدون اشکال ،اما حامد عزیز،شما مگر از اول بحث و ر همین کامنت اخیرتان تصریح به “ازلیت الکترونها و کوارک های غیر قابل تجزی” نکردید؟ آیا توجه دارید “ازل به تسامح در تعبیر یعنی سلسله زمانهای لا یتناهی غیر قابل وقفه در گذشت”؟ یعنی ازلیت بمعنی عدم مسبوقیت به عدم ، یعنی همیشه بودن و سابق بر زمان بودن و خالی نبودن زمان از شیء در هیچ قطعه زمانی مفروض ،این مفهوم مسامحی “ازلیت” از دیدگاه فلسفی است ،شما در عین حال که “ازلیت” را برای “الکترونها و کوارک ها” اثبات و بر آنها حمل می کنید ،اینجا می گویید:
“”امکان وجود داشتن ماده و یا ذره (همانند الکترون، پروتون، کوارک) به معنای امروزی وجود نداشته است!””.
خوب دوست من اگر امکان وجود الکترون و … در آن نقطه لا مکان و لا زمان وجود نداشته است ،پس چرا اینها را واجب الوجود و ازلی نامیدید؟! آیا فرض می شود واجب الوجود که خالق هستی است ،نباشد ،بعد در لا مکان در نقطه ای انفجار بوجود آید و واجب الوجود یا واجب الوجودهای بی شمار بوجود آیند؟! خوب اگر هیچ نبوده و واجب الوجودی نبوده و الکترون و پروتون و نوترونی نبوده و کوارکی نبوده ،آن انفجار از کدام مبدا فاعلی بوجود آمده است؟ مگر حدوث فعل بدون فاعل ممکن است؟علاوه بر این ،ماده آن انفجار چیست و از کجا آمده؟ وقتی واجب الوجود ( بزعم شما الکترونها و کوارک ها یا هر ذره لا یتجزا) هنوز وجود ندارد و بتعبیری چیزی جز عدم و عدمستان وجود ندارد! انفجار از کجا آمد؟ و ماده انفجار از کجا آمد؟
بنابر این لطفا به لوازم عینی گفتارتان توجه کنید ،یا سخنان آن فیزیکدانها را دقیقتر نقل کنید تا برای نفی خدای ادیان به چنین پارادوکسهایی دچار نشوید.
با احترام
بنام خدا
دوست گرامی جناب حامد
با سلام و تشکر از سوال و ابراز لطف شما .
دو سه روزی برای دیدن مادر و بستگان به تهران رفته بودم و سوال خوب شما را آنجا در نت ملاحظه کردم ،که طبعا فرصت تامل و بررسی و پاسخ گوئی را به بازگشت به قم موکول کردم ،از این جهت پوزش مرا بابت تاخیر در جواب بپذیرید.
بحثی که شما مطرح کرده اید ،از جهتی بحث تازه ای نیست ،و بلحاظی بحثی تازه است ،بحث تازه ای نیست ،زیرا در واقع این نظریه همان نظریه اتمیسم(atomism) قدیم است که از سوی یکی از حکمای قدیم یونان بنام دیمقراطیس و استاد ایشان لوسیبوس مطرح شده بوده است ،که به ذرات نشکن (اتم به اصطلاح قدیم) یا بتعبیر شما ذرات بنیادین عالم هستی معتقد بوده اند ،که البته طبیعی است باورهای آنان به پیشرفتگی امروزی بشر در باب اتم و ذرات نبوده است.
اما بحث تازه ای است ،بلحاظ همین نکته ای که عرض شد ،یعنی پیشرفتهای علمی بشر خصوصا در باب فیزیک و فیزیک هسته ای و کوانتوم ،با نظریات مطرح در دستگاه فلسفی و طبیعی ذیمقراطیس و لوسیبوس و انباذ قلس قابل قیاس نیست.که در ادامه بحث ،جوهره نظریه ذیمقراطیس و لوسیبوس و انباذ قلس را در حد مقدور توضیح خواهم داد.
اما پیش از آنالیز اجزاء گفتار حامد عزیز ،لازم میدانم یکی دو توضیح عرض کنم ،یکی اینکه مباحث مربوط به “بحث خداشناسی” مباحث دامنه دار و گسترده ای است ،خصوصا اینکه بهرحال پای طرح برخی مفاهیم و اصطلاحات و بنیانهای فلسفی بمیان خواهد آمد ،که ممکن است مورد سوال یا ابهام عزیزان واقع شود ،من البته هیچ بخلی ندارم که آنچه می دانم و اموخته ام را در طبق اخلاص تقدیم دوستان عزیزم کنم ،اما بنظرم می رسد اگر تمایل به ادامه گفتگو وجود داشت ،دوستان مطالب را ذیل همین پست چه بصورت پاسخ و په بصورت کامنت بالای صفحه ارائه کنند ،نه آنکه مانند مباحث پیشین بنحو تبلیغاتی به ذیل پست های جدید آقای نوریزاد منتقل شویم ،فائده چنین روشی این است که اولا مزاحمت برای مباحث دیگر پستها و مزاحمت برای مطالب جناب نوریزاد پیش نخواهد آمد ،ثانیا برای خواننده پی جو بدست آوردن مطالب و جمع بندی سهل تر خواهد بود و اهمیتی هم ندارد که صفحه قدیمی شود ،زیرا ماهیت این بحثها از نظر ماهوی از عمیقترین و زیباترین و مهمترین اندیشه های بشری است و مبحث مبحث سیاسی یا تبلیغاتی نیست ،بنظرم جمع بودن همه گفتارها در اینجا سبب انسجام در درک و استنباط خواهد بود و از پراکندگی و تشتت فکری جلوگیری خواهد کرد ،این پیشنهاد من است ،تا نظر دوستان چه باشد.
مطلب دیگر اینکه یکی از کاربران در مورد تعبیر “هستی هوشمند” سوال کرده بودند ،توضیحا عرض کنم که این تعبیر (که بنظر من تعبیر قشنگی هم هست) نخستین بار از سوی کاربری بنام دانشجو که مباحثاتی با ایشان داریم ،مطرح شد ،ایشان که ظاهرا به خدای تعریف شده از سوی ادیان باور ندارند ،اما در عین حال به خدای جهان هستی باور دارند ،از آن خدای خالق هستی تعبیر به “هستی هوشمند” کردند ،منتها تمام همت و کوشش نظری ایشان این است که بگوید ،آن خدا=هستی هوشمند، نیازی به ارسال انبیاء و هدایت بشر از طریق آنان ندارد ،او انسان را آفریده ،به او عقل داده ،و او را فرو گذارده است ،و خود نیز یا به امر ربوبیت و اداره جهان هستی پرداخته است ،یا حتی جهان هستی را هم مثل یک کارخانه ،کلید استارت اش را استارت کرده و خود به کناری رفته و در حال استراحت به نظاره امر کائنات مشغول است! (نفی ربوبیت تشریعی و تکوینی)، اینها بنظرم از لوازم طبیعی و بدیهی گفتارهای ایشان است ،که امیدوارم این لوازم را اگر منطبق نیست توضیح دهند.
غرض اینکه این اصطلاح را ایشان جعل کرده است ،حال یا از جایی دیگر گرفته است ،یا انشاء خود اوست ،نمیدانم ،اما من بنحو گفتار جدلی با ایشان ،اصطلاح خود ایشان را بکار می برم ،وعرض کردم بنظرم تعبیر زیبایی هم هست ،زیرا بر اساس مفاهیم دقیق و برهانی فلسفی، واجب الوجودی که در عرصه فلسفه باثبات می رسد ،یا در ادیان توحیدی و خصوصا تعریف قرآنی ارائه می شود ،نه تنها هستی بخش موجودات است ،بلکه خود هستی مطلق و بیکرانی است که “علم” و “قدرت” و “حیات” و “جمال و بهاء” و “کمال مطلق” از اوصاف اولیه و ذاتی اوست ،بنابر این بر حسب براهین فلسفی دقیق اطلاق “هستی هوشمند” بر او رواست ،اگرچه در مباحث داخل شریعت،گفته می شود که “اسماء خدا توقیفی هستند” یعنی از ناحیه شریعت هایی که خود آن هستی هوشمند توسط انبیاء خود به بشر عرضه کرده است ،”اسماء” او تعریف می شوند، مثل “قادر” “خالق” “رازق”،”علیم” ،”حکیم” ،و سایر نام های خدا که هریک حاکی از حیثیتی کمالی و تنزه از صفات نقص است.این البته بحث مفصلی است ،و حکیم عالیقدر مرحوم علامه طباطبائی ،در تفسیر المیزان و کتب فلسفی دیگر خویش معتقدند که اسماء الله توقیفی نیست ،یعنی نیازی نیست که حتما از سوی شریعت تعریف شوند ،بلکه بر حسب برهان فلسفی ،هر صفت کمالی که قابل حمل بر آن هستی بیکران باشد ،اطلاق آن بر او رواست.
بگذریم.
چنانکه عرض شد جناب حامد در نوشته خود ،اشاراتی به نظریه “اتمیسم” جدید داشتند ،که بر اساس این نظریه بنوعی خواسته اند ،هم تفسیری از چگونگی پیدایش مجموع جهان=کیهان=عالم مادی محسوس موجود،داشته باشند ،و هم تفسیری از نظام و چگونگی پیدایش اجزاء داخلی جهان و موجودات دیگر اعم از انسان و حیوان و نبات و جماد داشته باشند ،و هم تفسیری در مورد “واجب الوجود” مورد ادعای فلاسفه الهی و فلاسفه مادی ،و خدای ادیان که بنظر ما همان واجب الوجود حاصل از براهین مختلف فلسفی است ،داشته باشند.
بنابر این بنظرم این مدل از گفتار که مبتنی بر “نظریه اتمیسم جدید و فیزیک کوانتوم،و نسبیت اینشتین” است سه هدف را دنبال می کند:
1-تفسیر و ارائه مدل برای چگونگی پیدایش اولیه جهان=کیهان=عالم محسوس.
2-تفسیر و ارائه مدل برای چگونگی پیدایش و استمرار اجزاء و موجودات داخل کیهان=جهان=عالم محسوس.
3-تفسیر و ارائه مدل برای پاسخ به این سوال که “واجب الوجود” چیست یا کیست؟
این روح گفتار دوستم جناب حامد است ،که بر این اساس ،از برخی “گزاره های اثبات و تثبیت شده در علم فیزیک” بهره برده است.
نیز از برخی لوازم و مفاهیم فلسفی در این جهت مدد گرفته است.
همی جا روشن کنم که گزاره ها و موضوعات فیزیک ،از حوزه تخصص این بنده خارج است ،برخی از این گزاره ها گزاره هایی تثبیت شده و تجربی است ،و برخی از مطالب هم فرضیات یا تئوری های تثبیت نشده است که به این نکته در استنتاج ها باید توجه کرد،اما برخی لوازم یا کبراهایی که در اینگونه قیاس ها مورد استفاده قرار می گیرد هم “گزاره ها و مفاهیم فلسفی” هستند که باید اولا دقیق این گزاره ها را شناخت ،و ثانیا به لوازم و ملزومات آنها در بحث ها باید توجه کرد.فی المثل اگر مفهوم “واجب الوجود” را در مطالب خویش مطرح می کنیم و آنرا بر مصداق یا مصادیقی تطبیق می کنیم ،ابتدا باید دقیق باشیم که اصطلاح “واجب الوجود” در عرف فلسفه و فلاسفه یعنی چه،و لوازم یا ملزومات آن چیست ،این نکته (توجه به اصطلاح) از اساسی ترین و مهمترین کلیدهای ارتقائات معرفتی است ،و همینطور (اگر توجه نشود) از رایجترین خلط ها و مغالطات (عمدی یا سهوی) در اقتناص معارف و حقیقت است (ماجرای کلمه “شیر” مشترک لفظی و اطلاقات آن معرف حضور همه هست).
بنابر این من در این گفتارها وارد محتوای گزاره های فیزیکی نخواهم شد،زیرا تخصصی در آن ندارم ،اگرچه از نظرات دوستان استفاده خواهم کرد ،اما لوازم یا ملزومات و نتایج فلسفی این گفتارها می تواند مورد بحث واقع شود.
من این نکته را در بحثی که با دوستمان آقای کورس داشتم عرض کرده بودم ،ایشان بمناسبتی اجمالا مطالبی از نظریات “هاوکینگ” را مطرح کرده بودند ،که من هم سوالاتی فلسفی را متوجه آن کرده بودم ،برخی از دوستان آنجا بمن ایراد کردند که فیزیک تخصص تو نیست ،در حالیکه من در فیزیک دخالت نکرده بودم بلکه برخی لوازم یا نتایج یا مقدمات بکار رفته در گفتارهای نقل شده از هاوکینگ را مورد سوال و خدشه قرار داده بودم.
الان این بحثی را هم که دوستم حامد مطرح کرده است از همین قبیل است ،و اصلا می شود گفت که ایشان “نظریه اتمیسم جدید” و “نظریه هاوکینگ در فیزیک کوانتوم” را مطرح کرده است ،و در عین حال با تکیه بر مفاهیم یا مقدماتی فلسفی به ننیجه گیری یا سوال اقدام کرده اند،که طبعا اقتضای چنین گفتاری توجه به دقایق فلسفی و لوازم آنهاست.
اینها مقدمات ورود به این بحث بود.اجازه می خواهم ،در این کامنت مقدماتی برای اجتناب از تطویل به همین قدر اکتفاء کنم ،و در کامنت متعاقب بعدی ،اجزاء گفتار دوست عزیزم حامد را آنالیز کنم،بعد بپردازیم به اینکه نظریه “اتمیسم”( چه جدید و چه قدیم ) در تفسیر و ارائه مدل برای چگونگی پیدایش جهان ،و در تفسیر خدای جهان ،مبتلا به چه مشکلات فلسفی است
متشکرم
با سلام آقای مرتضی
اگر دوست داشتید وارد بحث قبلی شوید وگرنه دیگر مزاحمتان نمیشوم
1-بحث ما استخراج قوانین از متون شرعی است بطور مثال همین موردی که آقای نوری زاد در مورد استهلال بیان فرمودند هرچند شکل قانونی ندارد اما روش استدلال ان برای قواننین موضوعه که از شرع گرفته میشود تفاوتی ندارد.چرا که نظریات استخراجی باید با متون شرعی تطابق کند.وتحمیل این شرعیات به مردم
2-غیر از علما که اعتراض به عدم رعایت مسائل شرعی در کشور داشتند آن هم نه با مفاهیمی سیاسی اکثریت مردم اعتراض به نبود آزادی به شکل متعارف ان مانند آزادی احزاب آزادی مطبوعات وعدالت اجتماعی بهتر ومبارزه با فساد بود.آقای خمینی بر اعتراضات مردم سوار ضدند وآنچه را که خود میخواستند که استقرار موازین شرعی مبارزه با امریکا واسرائیل تشکیل دولت جهانی اسلام بود را بعد از پیروزی سر دادند وامکانات کشور را نه در مسیر جبران نقاس دولت شاه بلکه برای مبارزه با کفر جهانی بکار بستند ومردم را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دادند.نمونه ان چگونگی تدوین قانون اساسی است. ودورنمائی بود که برای آینده داشتند.
3- آنچه که امروز داعش میخواهد گذشته از نحله فکری آن با آقای خمینی چه تفاوتی دارد.
4-در پایان نقد کلی من به نظامی دین سالار که فجایع ان خاورمیانه را به آتش کشیده وحاضر نیست مبانی تفکر خود را با اینهمه فجایع تغییر دهد.
ممنون جناب علی آقا
برای اینکه مباحث این قسمت مغشوش نشود پاسخ مطلب شما را ذیل همان قسمت قبلی نوشته تان می گذارم
(بخش دوم)
بنام خدا
با سلام مجدد
اکنون می پردازم به بررسی اجزاء تحلیلی گفتار دوستم حامد ،و اینکه آیا این اجزاء و مجموعه گفتار ایشان ،برای توجیه سه هدفی که بیان شد کافیست یا خیر.
1- اینکه گفته شد :
“”الکترونها ذراتی بنیادین هستند که از ذرات کوچکتری تشکیل نشده اند””.
(پایان نقل قول)
این گزاره ای فیزیکی است ،که من در مورد آن قضاوتی ندارم ،البته واضح است که این گزاره در “اتمیسم” جدید ،یکی از تفاوت های عمده با “اتمیسم” قدیم ،یعنی نظریه “ذرات ذیمقراطیسی” است ،زیرا بر اساس نظریه ذیمقراطیس و استاد ایشان “لوسیبوس”،جسم آنطور که بنظر می رسد (بچشم غیر مسلح) یک سطح صاف بدون اجزاء نیست،اگرچه وجود حجم برای جسم و داشتن طول و عرض و عمق برای آن حکیمان امری واضح بوده است ،و بر اساس برهان فلسفی ،برای جسم “ماده و صورت یا هیئتی” قائل بوده اند ،اما بر اساس گزارش حکماء قدیم مثل شیخ الرئیس در کتاب “شفا” و کتاب “اشارات و تنبیهات” و کتب دیگر خود، تشکل جسم از اجزاء ریز و صغار تا قبل از تحقیقات ذیمقراطیس و استاد او ،برای حکمای طبیعی و الهی امر روشن و تثبیت شده ای نبوده است،اما بهرحال ذیمقراطیس هم که قائل به “اجزاء ذره ای ریز یا همان اتمها در اجسام شده بود و آن را اثبات کرده بود ،آن اجزاء ریز (اتمها) را اموری “نشکن” و خلل ناپذیر می دانست و آگاهی از وجود الکترونها و پروتون ها و نوترون ها در اتم نداشت ،و پیشرفتهای بعدی بشری تاکنون به مدد ابزارهای جدید ،به اینجا رسیده است که همان “اجزاء صغار=ذرات ریز ذیمقراطیسی= اتمها،قابل شکسته شدن و تجزیه به ذرات ریزتری بنام الکترونها و پروتونها و نوترون ها و پوزیترون ها،هستند ،در حقیقت آن چیزهایی را (الکترونها و پروتونها کوارک ها) که شما نقل می کنید که بر اساس فیزیک جدید “ذرات بنیادین جسم” می خوانند ،در نظریه اتمیسم قدیم یا نظریه ذیمقراطیسی ،مجموعه اینها یعنی “اتم” را ذره بنیادین جسم و عالم اجسام می خواندند و آنرا غیر قابل تجزیه می دانستند (جزء لایتجزای جسم).
پس در این گزاره فیزیکی بحثی نداریم ،فقط من سوالی برایم مطرح شد ،و آن اینکه بر اساس فیزیک جدید ،تجزیه و شکستن “الکترونها” امری محال و غیر قابل امکان است؟ ،یا می توان گفت فعلا ابزارهای علمی جدید برای تجزیه آن پدید نیامده است ،و بشر فعلا بجهت نداشتن ابزار از این تجزیه عاجز است؟اینرا دوستان توضیح دهند.
ثمره این بحث نیز در همین ظاهر می شود که اگر چنین تجزیه ای در الکترون غیر ممکن باشد ،می توان الکترون ها را برای همیشه “ذرات بنیادین” جهان و اجسام دانست ،و اگر تجزیه آنها در آینده دور یا نزدیک ممکن و میسر باشد ،باید تعبیر کرد که “بر اساس داده های فعلی فیزیک جدید الکترونها غیر قابل تجزیه و نشکن هستند،و فعلا ذرات بنیادین شناخته شده برای بشرند”.
بهر حال فعلا این گزاره را که “الکترونها ذرات بنیادین جسم و جهان محسوس اند” را بعنوان یک “اصل موضوع” می پذیریم، اگرچه صحت و دوام هر نظریه علمی رهین تداوم صحت اجزاء تحلیلی آن است،اما فعلا این اصل مقبول است.
2-گفته شد:
“”پروتونهای داخل هسته اتم ها و مولکولها از ذراتی بنام “کوارک” تشکیل شده است””.
(پایان نقل قول)
این سخن نیز گزاره ای فیزیکی است که بعنوان اصل موضوعی پذیرفتنی است.
البته جای سوال و توضیح در باره ماهیت ذرات “کوارک” وجود دارد که آیا این ذرات نیز فعلا همانند الکترونها “نشکن” و غیر قابل رسوخ اند؟ و آیا اینها را هم می توان “ذرات بنیادین” ابدی جسم دانست یا خیر؟
3-گفته شد :
“”بر اساس نظریه نسبیت عام اینشتین (E=mc2) ماده و انرژی به یکدیگر تبدیل می شوند و می توان گفت یکی هستند””.
(پایان نقل قول)
این گزاره نیز یک اصل تثبیت شده در فیزیک است ،البته من جایی خواندم که آنچه مسلّم است قابليت تبديل ماده به انرژى است. اما عكس آن (يعنى تبديل انرژى به ماده)بمعنای این است که انرژی به ذرات تشكيل دهنده اتم مثل پُزيترون و الكترون تبديل مى شود،نه اینکه دوباره تبدیل به “اتم” شوند.اگر دوستی در این زمینه اطلاع بیشتری دارد مطرح کند.
در هر حال نظریه نسبیت عام و بقای ماده و انرژی و تبدیل هریک به دیگری نیز ،گزاره ای فیزیکی است که باز اصل موضوع مقبول است.
4-در ادامه گفته شد :
“”حال اگر ما مسیرمان را به اعماق ذرات تا به آنجایی ادامه دهیم که در آن ابعاد دیگر همه نیروهای این جهان برای ما شناخته اند و ذرات و یا نیروها دیگر در آن ابعاد قابل تجزیه نباشند. من اسم این دنیای ریز شناخته شده را واجب الوجود می نامم””.
(پایان نقل قول)
در این عبارت که سمت و سوی نظریه گوینده را مشخص تر می کند ، یکی دو ابهام و چند ایراد وجود دارد که من آنها را مورد سوال قرار می دهم ،تا گوینده توضیحی در مورد آن ارائه کند:
اینکه در اول عبارت گفته اید :
“”حال اگر ما مسیرمان را به اعماق ذرات تا به آنجایی ادامه دهیم که در آن ابعاد دیگر همه نیروهای این جهان برای ما شناخته اند””.
مقصود شما از” شناخته اند” این است که اکنون این مسیر معرفتی طی شده است؟ این همان سوالی بود که در ابتدای گفتار در مورد چگونگی “نشکن بودن الکترونها” و “نشکن بودن “ذرات کوارک” مطرح کرده بودم،من اطلاعی در این زمینه ندارم ،اما طرح کننده این نظریه (جناب حامد) لازم است مشخص کند که الان این مسیر معرفتی طی شده است والان تثبیت شده است که “الکترونها” و “کوارک ها” اجزاء بنیادین غیر قابل تجزیه اند یا خیر؟
اگر مراد از “شناخته اند” این است که در مسیر معرفتی “شناخته بشوند” ،پس شما پایه نظریه خود را بر اساسی فرضی و غیرتثبیت شده استوار کرده اید ،و این آسیب به نظریه و نتیجه گیری شما خواهد زد.
همینطور این جمله که: “” و ذرات و یا نیروها دیگر در آن ابعاد قابل تجزیه نباشند””.
مورد همین تردید و ابهام است ،آیا شما می گویید “ذرات و یا نیروهایی” در عالم وجود دارند که الی الابد غیر قابل تجزیه اند؟ اگر چنین چیزی در جهان علم و جهان فیزیک اثبات و تثبیت شده باشد ،می توانید نظریه خود در باب “چگونگی هستی واجب الوجود” را تثبیت کنید ،اما اگر اساس شما بر فرضیات و محتملات استوار باشد ،چگونه می توانید در باب “شناخت خدا و واجب الوجود” اظهار نظر کنید؟
5- در ادامه همین فقره گفته اید :
“” من اسم این دنیای ریز شناخته شده را واجب الوجود می نامم””.
(پایان نقل قول).
این در واقع هدف و اساس این نظریه و مفاهیم مقدماتی آن است،که گوینده خواسته است بگوید “واجب الوجود که پدید آورنده جهان و کیهان موجود، و اشیاء و موجودات جاندار و غیر جاندار آن است ،چیزی جز همان ذرات غیر قابل تجزیه اتمی (الکترونها و کوارک ها) نیست نه امری خارج از جهان ماده ،و واجب الوجود مورد نظر فیلسوفان یا خدای مورد تعریف ادیان و انبیاء وجود ندارد ،یا خدای فیلسوفان و ادیان همین اجزاء صغار غیر قابل تجزیه است.
از اینجاست که باید عرض کنم ،ما و شما از ماهیت یک بحث فیزیکی خارج شده و به محتواها و نتایج و لوازم فلسفی ورود کرده ایم ،طبعا در اینجا برخی مفاهیم فلسفی مطرح می شوند که من از ناچاری ورود به آنها و توضیح آنها عذر خواهی می کنم چون بحث چنین اقتضایی دارد:
الف- ایراد اولی که به استنتاج و نام گذاری(واجب الوجود بر الکترونها و اجزاء غیر قابل تجزیه اجسام) صاحب نظریه وارد است همان دو سوال فوق الذکر است ،آن ایراد و سوال این بود که شما هنوز تردید دارید که مسیر معرفتی بشری به “غیر قابل تجزیه بودن الکترونها و کوارک ها” منتهی شود ،پس چگونه نظریه “واجب الوجود بودن الکترونها و کوارک های جسم کلی جهان، و اجسام جزئی موجود در آن ” را مطرح می کنید؟ از کجا که روزی بشر موفق به تجزیه الکترونها و کوارک ها نشود؟! و از کجا که این تسلسل تجزیه ادامه نیابد؟
بنابر این نظریه شما اجمالا بر مقدماتی بنا شده است که برخی از آنها تثبیت شده است (مثل وجود الکترون ها و پروتونها در اتمهای موجود در اجسام -و مثل وجود کوارک ها در پروتونهای اتمها- و مثل نظریه نسبیت اینشتین و تبدیل ماده به انرژی و بالعکس).
برخی از مقدمات آن هم تثبیت نشده است (مثل غیر قابل تجزیه بودن الکترونها و کوارک ها).
ب- ایراد دومی که به این نظریه وارد است این است که باید صاحب نظریه روشن کند که آیا “ذرات نشکن=الکترونها و کوارک ها” ،ازلی هستند؟ یعنی باصطلاح فلسفی این اجزاء که تشکیل دهنده اجسام هستند و شما آنها را واجب الوجود می نامید ، موجوداتی “قدیم”(در برابر حادث) هستند؟ یعنی این اجزاء همیشه در جهان هستی وجود داشته اند ،و هیچ گاه و هیچ قطعه زمانی نبوده است که اینها نبوده باشند؟ آیا چنین است؟
من اینجا برای روشن شده جهت سوال از شما ،باید عرض کنم ،که هم ماتریالیستها که “ماده” را واجب الوجود می دانند ،و هم الهیون از حکماء که اثبات واجب الوجود می کنند ،قائل به ازلیت و همیشگی بودن “واجب الوجود” هستند ،یعنی ماتریالیستها که “ماده” را واجب الوجود میدانند ،معتقدند ،اصل ماده (آنها دیگر در این جزئیات که شما وارد شدید یعنی الکترونها و… وارد نمی شدند) از ازل بوده است ،و هیچ گاه نبوده است که ماده نبوده باشد،و درحقیقت “ماده” قدیم است نه حادث (موجود بعد از عدم) ،البته آنها می گویند ،ماده پیوسته در یک سیکل عمودی در تکامل و پیچیدگی بوده و هست.
از آنطرف الهیون هم می گویند واجب الوجود یکتا که با برهان ثابت است ،ازلی و قدیم است و همو منشا حدوث جهان ماده است (ولو اینکه عالم را فقط عبارت از عالم محسوس ندانند و به قدم و امکان عالم مجردات و عقول مجرده قائل باشند).
بهر حال صاحب این نظریه لازم است مشخص کنند که “اجزاء صغار =ذرات اتمی=الکترونها و کوارک ها” که از نظر ایشان “واجب الوجودند” آیا موجوداتی ازلی و قدیم هستند؟
ج- ابهام دیگری که در این نظریه هست این است که مشخص نشده است که واجب الوجود خواندن اجزاء نشکن اجسام ،تنها مربوط به اجسامی است که در داخل کیهان بوجود آمده اند یا بوجود می آیند ،یا مجموعه جهان هستی محسوس را مشمول این حکم میدانند؟ بعبارت دیگر اجزاء غیر قابل تجزیه مجموعه کیهان که از نظر ایشان واجب الوجود هستند آیا ازلی و قدیمند یا بعد بوجود آمده اند(مثلا بعد از انفجار بیگ بنگ که هاوکینگ می گوید) ؟
د-ایراد مهم دیگری که بر این نظریه وارد است مساله لزوم تعدد “واجب الوجود” است! برحسب برهان های فلسفی ،واجب الوجود بالذات(در برابر واجب الوجود بالغیر) یعنی موجودی که وجود او ضروری و غیر قابل انفکاک از اوست.
توضیح اینکه در مباحث “مواد ثلاث در فلسفه=وجوب- امکان- امتناع” هر ماهیتی را که به وجود و هستی بسنجیم ،و بخواهیم وجود را بر او حمل کنیم ،یا وجود برای آن ماهیت ضروری و غیر قابل انفکاک است،مثل واجب تعالی ،چنین موجودی همیشه هست و بحکم ضرورت وجود ،نبودن او ممکن نیست ،بلکه وجود او عین ماهیت اوست ،نه آنکه وجود نداشته بعد وجود عارض ماهیت او شود و وجود پیدا کند (مرحوم سبزواری در منظومه خود اینطور به نظم گفته است: والحق ماهیته انیته@@@@اذ مقتضی العروض معلولیته).
اما اگر وجود و هستی برای ماهیتی ضروری نباشد یعنی سابقا و لاحقا امکان تفکیک هستی از او وجود دارد ،این را اصطلاحا “ممکن الوجود” می گویند و نسبت وجود به آن ماهیت را “امکان” می نامند،مثل ماهیت “انسان” ،که وجود برای ماهیت انسان ضروری نیست ،یعنی متساوی النسبه است نسبت به وجود ،ممکن است باشد و ممکن است نباشد ،چنین ماهیتی وجودش نیازمند علت است ،یعنی علت ایجاد او اگر باشد او وجود پیدا می کند ،و اگر علت نباشد یا او را ایجاد نکند ،بحالت عدم می ماند ،یعنی معدوم و لا شیء است.اینهم ممکن الوجود.
فرض سوم این است که عروض و ثبوت وجود برای یک ماهیت اصلا محال باشد ،یعنی تحقق خارجی آن ماهیت مستحیل و محال باشد ،مثل “اجتماع النقیضین” یا “شریک الباری” ،این ماهیت اصلا تحققش محال است ،پس از این جهت وجود برای او ممتنع است ،اصطلاحا نسبت وجود به این ماهیت را “امتناع” می گویند،یعنی ممتنع است در خارج از ذهن ما اجتماع نقیضینی تحقق یابد.
مقصودم از بیان مواد سه گانه “وجوب” و “امکان” و “امتناع” این است که ما درک درستی از “واجب الوجود” داشته باشیم ،شما وقتی بر حسب این نظریه “الکترونهای تک تک اجسام موجود در کیهان” ،و همینطور “الکترونها و کوارک های موجود در اتمهای مجموعه کیهان=جهان مادی محسوس ،را “واجب الوجود” می نامید ،یعنی بعدد الکترونهای موجود در هستی قائل به تعدد “واجب الوجود” ها شده اید! در حالیکه واجب الوجودی که موضوع بحث در فلسفه الهی و موضوع تعریف ادیان است ،تعدد پذیر نیست! این اقتضای برهان است که تعدد و تکثر واجب الوجود محال ابدی است.
یعنی شما در حقیقت به استعانت برخی گزاره های فیزیکی تثبیت شده و تثبیت نشده ،و کاربرد مفهوم “واجب الوجود” فلسفی در غیر محل برهانی خود ،ملتزم به تعدد واجب الوجود ها در جهان هستی شده اید که امری محال است.این همان نکته ای است که عرض شد که حتی در بکارگیری گزاره های تثبیت شده علمی ،در درون نظریات فلسفی و تبیین جهان بینی ها ،باید در لوازم دقیق واژه ها و مفاهیم تعمق و تامل کرد ،والا نمی توان از هر مقدمه ای هر نتیجه دلخواه را استنتاج کرد (گندم از گندم بروید جو ز جو).
بنابر این در مسائل و مباحث عینی ،بحث از نام گذاری و اعتبارات مفهومی نیست ،و نام گذاری بر اشیاء امری اعتباری و ممکن است ،مثل اینکه انسان آزاد است که نام فرزندش را “واجب الوجود” یا “ممکن الوجود” بنامد ،این نامگذاری بر یک شیء مساله ممکنی است ،اما تفسیر کلیت هستی و استناد آن به واجب الوجود ،یک مساله اعتباری نیست که ما بتوانیم با نام گذاری ،ضرورت های وجود یا امکان های وجود ،یا پیدایش کائنات را با آن توجیه کنیم.
برای اینکه مطلب مطول و موجب ملال نگردد ،این بخش (دوم) را همین جا بپایان می برم ،و بررسی بقیه مطالب جناب حامد را به کامنت سوم وا می گذارم ،از جناب ایشان و سایر دوستان خواهش می کنم اگر نظر یا ایرادی بر این بخشها داشتند اجازه فرمایند که من کلیت بررسی مطالب را بپایان برسانم ،بعد به ایرادات و سوالات بپردازیم ،این نکته ای است که از در هم ریختگی مطالب و اخلال در نظم بحث جلوگیری خواهد کرد.
متشکرم
جناب مرتضى سلام
من واقعا بعضى مواقع از اين پشتكار و توان مثال زدنى شما غرق در حيرت مى شوم ، شايد اگر تمام توان و انرژى و پشتكار و جديت من و ساير دوستان را روى هم بريزيم جمعا به اندازه نصف پشتكار ، جديت ، انرژى و توان شما نيز نباشد.بدون تعارف مى گويم شما در اين زمينه بى نظير هستديد ، سربلند و چون هميشه پرتوان باشيد.
دوست گرامی مفسر شاهنامه
با سلام
از حسن ظن و ابراز محبت شما سپاسگزارم.
“ما عدمهاییم هستی ها نما”
ممنون از لطف شما
(بخش سوم)
بنام خدا
با سلام
1-دوست گرامی جناب حامد در ادامه تبیین نظریه “واجب الوجود بودن ذرات اتمی” با اشاره به نظریه هاوکینگ و انفجار بیگ بنگ اینطور نوشته اند :
“”نیای فیزیک امروز، حاکی از پیدایش این جهان پس از انفجار مشهور بیگ بنگ است که در حجم بسیار کوچکی رخ داده است””.
من سابقا گفتگویی با دوست گرامی مان آقای کورس در مورد نظریه هاوکینگ داشتیم،و بجهت اشراف ایشان بر متن انگلیسی نظرات هاوکینگ و کلیاتی که از آن نقل کردند من سوالاتی را متوجه آن نمودم ،از جمله سوالات این بود که این نظریه آیا از نظریات تثبیت شده و مورد قبول عموم فیزیکدانان جهان است یاخیر ،از پاسخ هایی که ایشان دادند اینطور بر می آمد که این مطلب هنوز در حد یک تئوری است و هنوز شواهد متقنی بر تثبیت آن آنطور که در مورد نظریه نسبیت اینشتین اتفاق نظر وجود دارد ،در دست نیست ،که جناب حامد هم خود اشاره کردند که اطلاعات در باره آن هنوز کامل نیست .
مضافا اینکه ابهامات و سوالاتی فلسفی پیرامون الفاظی که در حکایت از آن می شود وجود دارد که اشاره خواهم کرد،حال مقصود جناب حامد از طرح نظریه بیگ بنگ در اینجا چه بود من در نیافتم ،چون بحث ایشان در توجیه واجب الوجود به این بود که واجب الوجود همان “ذرات نشکن داخل اتم است”.
اما شاید مقصود از طرح نظریه بیگ بنگ در اینجا اشاره به چگونگی پیدایش کیهان بصورت فعلی است.
سوالاتی که اینجا مطرح است این است که :
الف-پیش از این انفجار چه چیزی وجود داشته است ؟ آیا همان ذرات الکترونی و کوارک ها که شما آنها را واجب الوجود می نامید ،پیش از این انفجار وجود داشته اند؟
ب-اگر اینها پیش از انفجار وجود نداشته اند ،پس ماده آن انفجار چه بوده است؟
و اگر الکترونها و کوارک ها پیش از انفجار بعنوان ماده کائنات وجود داشته اند ،آیا خود آنها نقش فاعلی را نیز بازی کرده اند ؟ یا بتعبیر فلسفی آیا الکترونها و کوارک ها هم ماده علیت و تاثیرند ،و هم فاعل علیت و تاثیر؟
برای روشن شدن دقیقتر این سوال من توضیح مختصری در مورد “علل اربعه” فلسفی عرض می کنم.
در فلسفه باثبات رسیده است که در فاعلیت و تاثیر در زمینه های مادی ،برای تحقق یک شیء چهار علت باید تحقق داشته باشند تا معلول تحقق یابد ،آن علت ها عبارتند از : 1- علت غایی (هدف متصور در ذهن فاعل) ،2- علت فاعلی،3- علت مادی،4- علت صوری (شکل و هیئت و صورت معلول).
مثلا برای ساخته شدن یک ساختمان ،که شیئ مادی است ،چهار عامل دخیلند ،علت فاعلی که همان بنا یا معمار است که اجزاء مختلف ساختمان (سنگ و آجر و آهن و …) را با نسبت های معینی کنار هم می چیند . و پیش از فاعلیت فاعل ،علت غایی باید تحقق یابد ،که در رتبه هم مقدم بر علت فاعلی است ،و آن تصور ذهنی و نقشه ساختمان و فوائد مترتب بر تحقق ساختمان است که در ذهن بنا یا معمار یا مهندس ساختمان وجود دارد ،و در فلسفه در مبحث علت غایی و بحث غایات ،اثبات شده است که علت غایی علت فاعلیت فاعل است ،و علت غایی(هدف تصوری مترتب بر آن پدیده) است که باعث حصول شوق و اراده در فاعل است ،و فاعل بلحاظ آن غایت که علت فاعلیت فاعل است ،به حرکت و تاثیر اقدام می کند و مثلا شروع به ساختن ساختمان می کند ،البته گفته اند که علت غایی در مقام تصور مقدم بر همه علل است ،اما در مقام تحقق خارجی علت غایی وقتی تحقق پیدا می کند که آن معلول (در اینجا ساختمان) در خارج برپا شود .
علت مادی ساختمان (مواد تشکیل دهنده ساختمان) هم پیداست که عبارتند از همان آجر و گچ و سیمان و آهن و غیر اینها.
و علت صورتی نیز آن شکل و شمایل و هیئت عارض بر ساختمان است که روی مواد تشکیل دهنده ساختمان وجود دارد.
اینها علت های چهار گانه در پیدایش پدیده های مادی است.
اکنون باز می گردیم به محل بحث خودمان ،سوال در اینجا در مورد انفجار بیگ بنگ ،و آن نظریه جناب حامد ،این است که “ذرات نشکن الکترونی و کوارک ها” -که از نظر ایشان واجب الوجود عالم هستی هستند – در باب علیت و تاثیر چه نقشی را ایفاء می کنند؟
شما می فرمایید که گفته اند: مجموعه فعلی جهان در اثر انفجار ،آنهم در حجم بسیار کوچکی ،پدید آمده است.
از نظر شما که ذرات را واجب الوجود می دانید ،اولا فاعل این انفجار چیست و کیست؟
ثانیا : ماده (علت مادی) این انفجار چیست؟
ثالثا: علت غایی این انفجار چیست؟ یعنی آن غایت و هدف که متفرع بر شعور و آگاهی علت فاعلی است ،نزد کیست یا نزد چیست؟ یا بتعبیری کجاست؟
رابعا: علت صوری در اینجا چیست و از کجا آمده است ،یعنی صورت دادن و صورتگری که باز بازگشت به شعور در فاعل می کند کجاست؟
بیادتان بیاورم که در آن نظریه “اتمیسم” قدیم که می گوید :ذرات ریز و نشکن ذیمقراطیسی مبدا وضعیت فعلی عالم هستند ،ذیمقراطیس و لوسیبوس و انباذ قلس بصراحت تصریح به تصادف و نفی علت غایی و هدفمندی برخوردهای ذرات کرده اند،که همین یکی از اشکالات مهم به آن قائلان به تصادف است،ضمن اینکه در مورد علت فاعلی نیز کوتاه آمده اند.
سوالی که متوجه نظریه شما یا حتی همان انفجار بیگ بنگ است این است که آیا شما معتقد به تصادفی بودن فعل و انفعالات ذرات الکترونی هستید ؟ همینطور جناب هاوکینگ آیا اصل انفجار را تصادفی میدانند یا علت غایی و هدفی در این فعل و انفعالات وجود دارد؟
من گمان می کنم مساله التزام به تصادف سوای از اینکه غیر عقلانی و خلاف فطرت و تجربه واضح نظم موجود و وحدت صنع در کل عالم و در اجزاء آن است ،چیزی جز فرار از اشکال نیست.
اما اگر هدفمندی و غایت هوشمندانه و باصطلاح فلسفی “علت غایی” برای پیدایش جهان چه بصورت فعل و انفعالات ذره ای که شما می گویید ،و چه بصورت یک انفجار کوچک یا بزرگ که بیگ بنگ می گوید ،این سوال را مطرح می کند که آن علت غایی کجاست؟ آیا خود ذرات الکترونی که بزعم شما واجب الوجودند ،علت غایی اند؟ در عین حال که همان ذرات علت فاعلی اند ،و علی الفرض ماده کائنات (علت مادی) هم هستند؟!
خوب دقت کنید،این از عجایب عقلی می شود که ما “ذرات الکترونی و کوارک ها را هم علت فاعلی و هم علت غایی و هم علت مادی و هم علت صوری جهان هستی بدانیم و در عین حال آنها را واجب الوجود هم بدانیم!
خامسا: آیا آن ماده کائنات “ذرات نشکن الکترونی” چنانکه قبلا هم سوال کردم آیا بمقتضای واجب الوجود بودن از نظر شما ازلی هستند؟ یعنی همیشه وجود داشته اند و هیچ زمانی نبوده که وجود نداشته باشند؟
و آیا شما این ذرات الکترونی را که هم علت فاعلی پیدایش عالمند و هم علت مادی پیدایش عالمند و هم علت صوری و علت غایی عالمند،دارای شعور و ادراک می دانید؟
اگر دارای شعور و ادراک می دانید از کجا می گویید؟
و اگر دارای شعور و ادراک نمی دانید ،چگونه این ذرات بی شعور و ادراک مبدا تحقق موجودات با شعوری مثل جانداران و انسان و حیوان و نبات می شوند؟
سادسا : پیش از وجود کیهان و جهان ،یعنی قبل از فعل و انفعالات ذرات الکترونی ،یا قبل از انفجار بیگ بنگ که علی الفرض چیزی وجود نداشته است ،خود آن ذرات الکترونی و خود آن انفجار در کدام ظرف و وعاء تحقق دارند و واقع می شوند؟
بهرحال این سوالات فلسفی از لوازم لاینفک اینگونه نظریات و تئوری هاست ،و نباید گفت که اینها عرصه فیزیک است ،زیرا چنانکه قبلا عرض شد محتواها و گزاره های تثبیت شده یا نشده ،دارای لوازمی فلسفی هستند ،زیرا مثلا وقتی ما صحبت از یک انفجار می کنیم ،قهرا انفجار مادی ،وجود یک ماده انفجار ،را می طلبد ،چنانکه وجود فاعلی برای انفجار می طلبد ،و همینطور غایت و هدف ،بنابر این بنظر می رسد که اینگونه توجیهات که اساس آنها نفی دخالت ما وراء و دست خارجی و نفی یک شعور و هدفمندی خارج از ماده است ،نمی تواند توجیه کننده پیدایش و بقاء جهان هستی باشد.
2-در ادامه مطلب چنین آمده است :
“”از پیدایش بعد از این انفجار تا به امروز شواهد بسیار زیادی وجود دارد و هنوز اطلاعات در آن بعد بسیار کوچک و نیروهای درگیر در آن، کامل نیست””.
(پایان نقل قول)
این فرمایش جناب حامد چنانکه عرض شد حاکی از این است که اطلاعات در مورد انفجار بیگ بنگ و نظریه آقای هاوکینگ ناقص است ،بنابر این بطور طبیعی این یک نظریه و تئوری تثبیت نشده است ،و قهرا نمی توان روی لوازم و استنتاجات فلسفی آن خیلی حسابی باز کرد ،اگرچه در همین محدوده تبیین شده هم به لوازم فلسفی و سوالات و ابهامات متوجه به آن اشاره شد.
3- جناب حامد در ادامه تفریع بر نظریه احتمالی خود چنین نوشته اند:
“”من بر این باورم که این واجب الوجود علت بوجود آمدن این جهان کنونی است همانطور که با علم فیزیک امروز نیز سازگار است. “”.
(پایان نقل قول)
باید عرض کنم که بر حسب براهین فلسفی متقن واجب الوجود موجد و بوجود آورنده جهان هستی است و جهان بحکم ممکن الوجود ذاتی بودن ،معلول واجب الوجود است،خواه ما جهان محسوس فعلی را قدیم و ازلی بدانیم،یا آنرا حادث بدانیم ،اما در بحثها و ایراداتی که به نظریه “خدا ذره ای” وارد شد روشن شد که این اجزاء (الکترونها و کوارک ها) نمی توانند هم نقش علت فاعلی جهان و هم نقش علت قابلی و مادی آن ،و هم نقش علت غایی و صوری را بازی کنند ،و اگرچه علت غایی بر حسب تصور متحد با علت فاعلی است ،ولی در مقام تحقق خارجی مغایر با علت فاعلی است ،و علت مادی و صوری هم که روشن است مغایر با علت فاعلی و غایی هستند ،این در حالی است که نظریه “خدا ذره ای ” جناب حامد مبتلا به این امور مستحیل است که “ذرات الکترونی و کوارک ها” هم فاعلند (چون علی الفرض واجب الوجودند و واجب الوجود سبب فاعلی ایجاد ممکنات است) ،و هم قابل و علت مادی هستند (چون علی الفرض ماده کائنات که دیگر غیر قابل تجزیه نیستند ،همین ذرات نشکن درون اتمها هستند ،که تغییر و تحولات و تبدیل به انرژی شدن و بالعکس روی آنها واقع می شود) ، و هم علت صوری هستند (زیرا تمام اشکال و هیئت های جدید روی خود اینها واقع می شود) ،و هم علت غایی و هدف این فعل و انفعالاتند ،که این مستلزم وجود شعور و ادراک و فهم در این ذرات است ،در حالیکه مبتکر این نظریه نه ادعای شعور در این ذرات را کرده است ،و نه تاکنون توجیه و راه حلی برای آن ارائه نموده است ،که چگونه ذرات الکترونی و کوارکی فاقد شعور و درک که علی الفرض واجب الوجودند و مبدا جهان هستی ،منشا بوجود آمدن اینهمه پیچیدگیها و نظم و وحدت صنع ،و علاوه بر اینها ،چگونه منشا وجود موجودات با شعوری مثل خود انسان و پایین تر از آن حیوانات و نباتات می باشد؟ آیا فطرت انسانی می تواند بپذیرد که “فاقد یک چیز اعطا کننده چیزی باشد که خود فاقد آنست؟!
(ذات نایافته از هستی بخش@@@کی تواند که شود هستی بخش؟!)
نادرستی آن جمله ذیل که :”همانطور که با علم فیزیک امروز نیز سازگار است”.
از بحثهای گذشته روشن شد زیرا اولا به اذعان خود مبتکر نظریه ،هم نظریه بیگ بنگ از حیث کامل بودن داده های اطلاعاتی دچار کمبود و نقصان است،و هم “نشکن و غیر قابل تجزیه بودن اجزاء الکترونی اتم و کوارک ها ” امر ابدی و مسلمی نیست ،یعنی ممکن است این واجب الوجودها در آینده باز به ابزارهای جدید تجزیه شوند! و این چه واجب الوجود یا واجب الوجودهایی! است که دائما در حال تجزیه و تلاشی است ،و در عین حال هم مبدا فاعلیست ، هم مبدا قابلی است ، هم مبدا صوری است ،و هم در حالی که شعور و علم و درک که از ذاتیات واجب الوجود است را فاقد است ،در عین حال علت غایی جهان هستی نیز هست؟!
4- و در فقره بعدی فرموده اید :
“”اما این واجب الوجود بر خلاف خدایی که ادیان ادعا میکند توانایی این را ندارد که در یک لحظه یک سیب بیافریند اما قابلیت به وجود آوردن سیب را در خود دارد که در شرایط مختلف و با گذشت زمان این سیب تولید میشود. این واجب الوجود فانی پذیر نیست و می توان گفت که قانون پایستگی انرژی برای آن صدق میکند و فقط تبدیل یک انرژی به یک انرژی دیگر را در واجب الوجود شاهدیم””.
(پایان نقل قول)
اولا :خدای الهیون و فلاسفه و ادیان نیز فعل و اراده خود را از طریق ایجاد اسباب و شرائط به فعلیت در می آورد ،و آنچه که در فرایند پدید آمدن یک “سیب” یا هر موجود مادی دیگر در عالم ماده دخالت دارد ،از قبیل وجود زمین ،وجود خورشید ،وجود آب،فاصله غیر مضر زمین از خورشید ،و دهها مقدمه مادی و صوری دیگر ،را ایجاد می کند ،که همه اینها بعنوان علل ناقصه ایجاد و وجود “سیب” در زنجیره “علت تامه” پیدایش آن شرکت دارند ،و البته “اراده فاعل مختار” یعنی خدای متعال نیز یکی از علل ناقصه این زنجیره علت تامه است ،که هم صبغه علت فاعلی دارد و هم صبغه علت غایی ،ماده و صورت پیدایش سیب هم چنانکه عرض شد با ایجاد تدریجی علل و اسباب آن ،در عالم طبیعت بوجود می آیند.
پس وجود و ایجاد سیب اگرچه مستند به خواست واجب الوجود یا خدای ادیان است ،اما جریان فعل ایجاد سیب،تابع علل و اسباب و نظام علیت عمومی در جهان ماده است.
ثانیا: شما با اقرار به عدم توانائی “واجب الوجود” مفروضتان ،هم عجز و ناتوانی که از اوصاف نقص است را برای او ثابت کرده اید ،و هم ضمنا اذعان به عدم شعور و ادراک او کرده اید،وگرنه موجود یا موجوداتی که (الکترونها و کوارک ها) فاقد “قدرت” و “اراده” و “علم” هستند چگونه می توانند مبدا ایجاد یک شیء=سیب شوند؟!
ضمن اینکه این ادعای شما خلاف بداهت علیت است ،شما می گویید :
“”اما قابلیت به وجود آوردن سیب را در خود دارد که در شرایط مختلف و با گذشت زمان این سیب تولید میشود””.
در اینجا به لزوم وجود “علت مادی” پیدایش یک سیب اذعان کرده اید ،اما علت فاعلی پیدایش این پدیده کیست و چیست؟ آیا همینطورتصادفی با گذشت زمان ،و بصرف وجود استعداد و ماده سیب سیب ایجاد می شود؟! مگر فعل بی فاعل ممکن است؟
حال اگر بگویید مبدا فاعلی پیدایش سیب هم همان “ذرات الکترونی و کوارک ها=واجب الوجود ها،هستند ،باز ملتزم به چیزی شده اید که قبلا بیان شد محال است،و آن عبارت است از اتحاد قابل و فاعل ،یا بگو اتحاد علت فاعلی و علت مادی!
بنابر این گریزی ندارید از اینکه قائل به “صدفه و تصادف” در پیدایش پدیده ها شوید ،که فراوان ایراد عقلی به آن وارد است.
اینکه در ادامه فرموده اید :
“”این واجب الوجود فانی پذیر نیست و می توان گفت که قانون پایستگی انرژی برای آن صدق میکند و فقط تبدیل یک انرژی به یک انرژی دیگر را در واجب الوجود شاهدیم””.
البته که واجب الوجود واحد برهانی و تثبیت شده در فلسفه ،و تعریف شده از سوی ادیان ،ازلی و ابدی و باقی است زیرا او چیزی جز هستی نیست ،و هستی عارض او نیست که قابل تفکیک سابق و لاحق باشد ،اما با توضیحاتی که عرض شد معلوم شد نظریه “ذره خدایی” جنابعالی مبتلا به اشکالات فیزیکی و فلسفی عدیده ای است ،و مبتکر این نظریه ابتدا باید آن ایرادات را از ساحت نظریه خویش دفع کند ،پس از آن “ذره خدا ها” را ازلی ابدی تصور کند.
بعنوان مثال از نظر فیزیکی تحول و تغییر مادی به انرژی ،نوعی تجزیه و پسرفت است ،و چنانکه عرض شد گفته اند: در گذار دوباره انرژی به ماده ،انرژی دوباره به اتم تبدیل نمی شود بلکه فقط برخی از اجزاء اتم را دوباره می یابد. و بتعبیر دیگر اینطور که فیزیکدانان می گویند ،تبدل ماده به انرژی خود نوعی پسرفت و تجزیه است.
همینطور شما اثبات نکردید یا فعلا در فیزیک اثبات نشده است که همان “ذره خداها” =الکترونها و کوارک ها ،الی الابد نشکن و غیر قابل نفوذند.اینها اجمالا ایرادات فیزیکی وارد به نظریه شماست ،و ایرادات و لوازم مستحیل فلسفی هم که بیش از اینهاست.
5- مطالبی هم که در پایان عبارت خودتان آوردید که :
“”همین جهان ما نیز انفجاری تا تغییری در گوشه ای از واجب الوجود رخ داده و باعث به وجود آمدن آن شده است و تبدیلات صورت گرفته در واجب الوجود تغییری در ماهیت نیروها و انرژی کل واجب الوجود ندارد. این دیدگاه با قانون دوم ترمودینامیک نیز صادق است که چون واجب الوجود یک جهان منزوی است پس تغییران آنتروپی در آن نیز صفر است””.
(پایان نقل قول)
بنوعی تکرار مطالب گذشته است که وجوه ایرادات و تناقضات فیزیکی و فلسفی وارد بر آن روشن شد.
من بسفارش شما مفاهیم و اصطلاحات فلسفی گفتار را تا جایی که توانستم بصورت باز و ساده بیان کردم ،و کوشش کردم نقد من خالی از اصطلاحات پیچیده و خشک فلسفی و بصورت گذرا باشد ،اگرچه توجه دارید که اقتضای چنین گفتارهایی ورود به نکات و اصطلاحات فلسفی است.
نتیجه اینکه : نظریه “”خدا ذره ای=واجب الوجود بودن الکترونها و کوارک های موجود در اتم””،سوای از نقصان و ابتناء بر برخی نظریات فیزیکی (فیزیک کوانتوم و بیگ بنگ و غیر قابل تجزیه بودن الکترونها که هنوز فرضیه یا در دست مطالعه و بررسی است) مبتلا به محالات و تناقضات عدیده فلسفی است :
1-مثل لزوم تعدد واجب الوجود در جهان هستی بعدد وجود الکترونها،در حالیکه برهانا تعدد واجب الوجود محال است.
2-اینکه “فاقد شیء معطی شیئ نیست” ،یعنی در حالیکه در جهان ما موجودات با شعور مثل انسان و در مرتبه ای حیوان و نبات وجود دارند،الکترونهای فاقد شعور و ادراک چگونه مبدا تحقق موجودات با شعور شده اند؟!
3-اتحاد علل ایجادی (یعنی علت فاعلی و غایی و مادی و صوری) که امری واضح الاستحاله است،یعنی ممکن نیست که مبدا فاعلی همان مبدا قابلی و ماده تحقق شیء باشد ،زیرا این مستلزم دور محال و اجتماع نقیضین محال است ،زیرا مبدا فاعلی بحکم تقدم رتبی خود باید مقدم بر مبدا قابلی و ماده معلول باشد ،و بحکم اتحاد ایندو روی فرضیه شما ،باید موخر هم باشد ،و شیء واحد نمی تواند هم متاخر باشد و هم متقدم ،زیرا مستلزم تناقض و اجتماع وجود و عدم است.
4-مآل و نتیجه برخی از فرض ها و شقوق لازم بر فرضیه شما هم “التزام به صدفه و تصادف” در جهان هستی است که در محل خود بطلان آن به اثبات رسیده است،و….برخی ایرادات دیگر که در این سه بخش تبیین شد.
بنابر این نظریه “خدا ذره ای” نظریه علمی و فلسفی متقنی نیست ،و پذیرش آن عقلا و علما ممکن نیست.
با احترام و تشکر
درود جناب مرتضی
سپاس از توضیحتان . لکن هرچند واضع این واژه نیستید و مسئولیت پاسخ گویی اش با دیگری ست اما به گمانم هستی هوشمند اصلا نافی خداست . چیزی شبیه تصادف و اتفاق . لااقل برداشت من از این واژه در هر کجا که شنیده ام این بوده است. اما نیاز به بررسی دارد.
به هر روی سپاس
سلام بر شما
بلحاظ مبنای “توقیفیت اسماء الله” حق با شماست که اطلاق اسامی بر خدای متعال متوقف بر ورود آن از سوی شارع است.
اما صرفنظر از این مبنا ،این ترکیب (هستی+هوشمند) دلالت بر دو حیثیت :وجود (هستی اطلاقی متناسب با واجب الوجود و نه هستی های مقید و امکانی) و هوشمند(علم ،ادراک،سمع ،بصر ،و سایر شوون تحلیلی برخاسته از علم) است که هردو حیثیت به براهین متقن برای ذات واجب الوجود ثابت اند.
و همانطور که بعرض رسید ،مساله توقیفیت اسماء الله مساله ای مورد نزاع است ،و از بزرگان فلاسفه متاخر مرحوم علامه بزرگوار طباطبائی قدس سره ،این مبنا را قبول ندارند ،مثلا با اینکه اطلاق کلمه “عاقل” در مرتکزات شرعی و کتاب و سنت ،بر خدای متعال نشده است ،اما ایشان معتقدند وقتی به برهان دقیق فلسفی “عاقلیت” خدا را اثبات کردیم بمعنای متناسب در واجب تعالی ،پس اطلاق “عاقل” بر او رواست.
اما البته مخفی نیست که به ارتکازات شرعی و “حسن احتیاط” عقلی ،نیکوست که در اطلاقات و خصوصا در “تخاطبات ایمانی دعائی” مثلا “یا عاقل” نگوییم و تنها اکتفاء کنیم به اسمائی که توقیفا در شریعت وارد شده است ،مثل همان هزار اسمی که در دعاء “جوشن کبیر” وارد شده است ،یا اسمائی که در قرآن شریف وارد شده است.
علی ای حال ،چنانکه عرض شد ،کاربرد ان تعبیر در مقام جدل های گفتاری بوده است ،و بر اساس پیش ذهن های طرف مجادله ،و این اطلاق محفوف به قرینه هم بوده است ،و بنده در مقامات گفتاری ابتدایی خودم از باب تادب و احتیاط چنین تعبیری نخواهم کرد ،اما بهرحال ظاهرا آن دوست (جناب دانشجو) که در صدد نفی شرایع و نبوات و خدای تعریف شده در ادیان است ،این اصطلاح را در مورد “خدای خالق جهان” بکار برده است ،که ایشان مدعی هستند آن خدای خالق جهان ،غیر از خدایی است که اقدام به ارسال انبیاء و کتب و شرایع نموده است ،خواستم خدمتتان عرض کنم که کاربرد آن در آن مجادله کلامی با آن دوست کاربردی محفوف بقرینه است ،اگرچه ممکن است کسی یا کسانی ،این اصطلاح را در مورد “جهان هستی” موجود قطع نظر از وجود “واجب الوجود” بکار برده باشند.
تشکر از توجه شما
سپاس از حوصله تان در پاسخ گویی
جناب آقای نوریزاد عزیز، با درود، بارها سیری به این عکس نگاه کردم. سالهای سال با شادکامی و دلی خوش در کنار این عزیزان روزگار بسر آرید. در ژرفای نگاه صبور و گیرای پدر و مادر گرامی شما پیامهاست.آرزو میکنم شاهد به بار نشستن آرزوهایت در فردایی نه چندان دور باشند.
با سلام _ آقای نوری زاد در مکانی که روز دوشنبه در خیابان طالقانی میروید، لانه جاسوسی آمریکا نامیده شده که عده ای در این ” لانه ” هنوز به توطئه ای مشغول که در اول سال 1393 گروهی به نام ” دلواپسان ” یا ” دل پیچگان “یا ” دل نازکان ” یا ” دل دادگان جهل و جهالت ” در همین ” لانه ” همایشی علیه دولت فعلی داشته اند که در آن کسانی از ” اصطبل ” بهارستان ، شورای امنیت ، سخنرانان به اصطلاح اصول گرا ، مداحان و سایر شکست خوردگان انتخابات 1392 در برابر حسن روحانی شرکت کرده که با بودجه های بیت مکرم ، اگر می توانند علیه رأی ملت در 24 خرداد 1392 ایستادگی و ملت را از دادن رأی خود پشیمان و بی انگیزه نمایند . شما در مکان سختی و امتحان سختی قرار دارید .
اى نوريزاد شيردل
من كه باشم كه در باره حركت دليرانه ات نظرى بدهم .هر بار كه جناب مستأجر در اين سايت كامنتى نهاده مرا به فكر فروبرده است .اخرين بار ايشان به شما گفته بودند كه قدم زدن را رها كنيد و نيروى خود را وقف فعاليت هاى مدنى ديگر كنيد .حالا متأسفانه خودشان كم پيدا هستند ، و من كه يك درصد بل يك هزارم درصد شجاعت شما را ندارم در عين دلبستگى دورادورى كه به شخص شما دارم به خود حق نمى دهم كه چيزى درباره تصميم شما بگويم .تنها مى توانم براى شما آرزو كنم كه موفق و تندرست و پرتوان و پايدار بمانيد .افزون بر اين ،به گمان من جاى بسيار مناسبى انتخاب كرده ايد . در برابر اين همه دردمندى ،اين همه استوارى ،اين همه از خود كذشتگى و اين همه شرافت انسانى و حساسيت وجدانى جز شگفتى و خاموشى پاسخى ندارم .نورت هماره فروزنده باد
آنچه رسم است درمیان بشر
بزنیم ده بلیط بالاتر
برسراین مملکت چه آمده ؟این مملکت بدست کیست ؟چه کسانی دارند تاراج میکنندو به هیچ کس پاسخگو نیستند ؟آیا کسنیکه میگویند رهبر این رهبری را امضا کرده اند؟یا قبول دارند چنین شخصی با چنین مشخصاتی برداروندارآنها حاکم باشد ؟آیا خبرگانش را میپذیرند ؟آیا شورای نگهبان با آن آقای جنتی مادام العمرش را یک ذره قبول دارند ؟آیاکسانیکه درمجلس نشسته اند و منویات رهبررا به اجرا درمیآورند اینها با ملت ارتباطی دارند ؟یا دست نشانده همین آقایند ؟آیا ما قوه قضائیه ای داریم ؟آیا ما مدعی العمومی داریم که مدافع حق وحقوق آحاد مردم باشد ؟وآیا ؟وآیا و…بالاخره آیا ارتشی داریم که مدافع مردم واین آب وخاک باشد ؟که به اسم پاسدار ونیروی انتظامی وکبوتران ولایت وانصارحزب الله و و وفقط از یکنفر آنهم به اسم نظام دفاع میکنند .ونظام خلاصه شده درمنزل ویا همان بیت ایشان .
اینجاست که ما باید بجهانیان وبه مردم وملت عزیزمان بگوئیم این آقا رهبرنیست بلکه بارها وبارها وبارها مرتبه از رهبر یک مملکت زمینی بالاترند ومنصوبین ومسئولین منتخب ایشان از مسئولین ومنتخبین مردم جهان بارها مرتبه بالاتر ودرحد فرشتگانند.کدام حکومت زمینی رهبرویا رئیس جمهورویا صدراعظمش اینقدر قدرت دارد ؟ غیراز ایران .به تشخیص خودش زندان میکند ،درحصرمیکند ،بردارمیآویزد ویا تیرباران میکند وبقیه مسئولین هم به تماشا نشسته وبه به چه چه میزنندواحسنت گویان به استقبالش میروند.بله ما اولین نوع حکومت آسمانی هستیم که درزمین زندگی میکنیم ولی احکام ماورائ الطبیعه صادر .چرا اروپا وامریکا وافریقا واقیانوسیه یاد نمیگیرند میشود ایچنین حکومتی هم برقرار کردو نعره کشید هل من مبارز ؟ما علنا وجلو چشم مردم ودرروز روشن اموال دیگران را غارت میکنیم میگوئیم خدا گفته .فرقی نمیکند باگناه باشد ویا بی گناه ،فردی را میکشیم که دیگران بترسندودم درنیاورند تا هرچه میتوانیم بدزدیم وبه اهل ونااهل ببخشیم وبعد بگوئیم این را ما به صواب ومصلحت نزدیکتردیده ایم .ما مردم هرکشوری را که بتوانیم به اعتیاد وبد بختی گرفتار میکنیم وپول بجیب میزنیم ومیگوئیم همین راه درست است .ما با آنها که کمونیستند وخدای را بکلی قبول ندارند مراوده وداد وستد داریم ومیگوئیم همین بصلاح مملکت است ازدولتی سرما اقتصاد چین ،روسیه وسوریه شکوفا شد ومردم خودمان برای یکهزارتومان تن فروشی میکنند (بروید به بمپور وروستاهای بلوچستان ببینید ).اینست که من میگویم آنچه بشر تا کنون کرده ما دهها رتبه بالاترزده ایم .آقای هاشمی وخاتمی ودیگرانیکه دم از اصلاحات میزنند چرا زبان نمگشایند آقای رحیم مشاعی از چه بابت یک میلیارد وام گرفته وبدهیش را تعدیه نمیکند ؟خداوندا به من وبه ماها قدرتی عنایت کن تا یک روز بتن ومیلگرد تهیه کرده وتمام دربهای حکومتی را بتون آرمه کنیم تا هیچ دزدی به این مکانها دخول وخروج نکند .خداوندا تورا به همه بزرگواریت به مردم ایران حداقل پول قفل عنایت کن تا درب این سازمانهای چپاولگر را قفل کرده واز ورود وخروج ابن بیگانه پرستان جلوگیری کنیم .خداوندا اگرقفل هم نمیدهی حداقل خاک وگل عنایت کن تا با خشت وگل درب این قوای سه گانه وبیت رهبری وخبرگان وازاین قبیل مکانها را اندود کنیم تا شاید از شرشان نجات یابیم .وسرانجام خداوندا اگرهیچ کمکی نمیکنی از این ارازل واوباش هم حمایت مکن واینها را بخودشان بسپارویا دستان ناپاکشانرا ازسر این ملت زخم خورده وستم کشیده بردار .خودت که جائی درجهنم برایشان تدارک دیده ای ؛اندکی زودتر که مردم ازتو نیزناامیدند .
خیلی دلت به حال سپاه می سوزد که با آن صادقانه برخورد می کنی. اما من حاضرم عکس خامنه ای را در ظاهر به سپاهیان که لیاقت صداقت اکبر را ندارند نشان دهم و در اصل، روی اعلامیه شماره 11 تحصن اکبر کار تبلیغی انجام دهم. اما حیف که مرخصی ندارم در روز اول تحصن شما بیایم.
جناب آقاي نوري زاد
شما اگر آمار شهداي جنگ را داشته باشيد مي بينيد كه عمدتا سن آنها بين 15 تا 20 سال بوده و بالطبع سواد آنها كمتر از ديپلم بود . ديپلمه خيلي كم بود و ليسانس كه بسيار اندك بود . بعضي اصلا حتي سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند .
خود من كه حدود دو سال در جنگ بين همين رزمندگان و شهيدان زندگي كرده ام و در زمان جنگ كاملا با آنها هم فكر و معاشر بوده ام ، در آن زمان ، دين و سياست و اصولا همه چيز را از نگاه آقاي خميني مي ديديم . ما آن زمان ها به آقاي خميني مي گفتيم امام و همه ي حرف هاي او را وحي منزل مي پنداشتيم .
امام قبله گاه ما بود . ما او را معصوم كه نه ولي كمتر از معصوم هم نمي دانستيم .
عمويي داشتم كه در سال 1360 در كردستان شهيد شد . اين شهيد در شهرستان ما جزو معدود شهيداني بود يا شايد تنها شهيدي بود كه ليسانس داشت .
زماني كه در سال 1358 دانشجويان به اصطلاح خط امام با بالا رفتن از ديوار سفارت آمريكا آنجا را اشغال كردند من كودكي ده ساله بودم و از سياست چيزي نمي فهميدم . فقط يادم هست عموي شهيدم در بحث يا گفتگو با پدرم مي گفت ؛ كاري را كه اينها كرده اند اشتباه بزرگي بوده و در همه جاي دنيا چنين كاري را محكوم مي كنند و حال آنكه آقاي خميني اين كار را تاييد كرده بود و بلكه آن را انقلاب دوم و مهمتر از انقلاب اول نام نهاده بود .
عموي من هر روز بدون استثنا روزنامه مي خريد . در بحث هايي كه بزرگترها مي كردند، ظاهرا پدرم گرايش به آقايي خميني و عمويم گرايش به دكتر بني صدر داشت .
مدت هاست صدا و سيما پخش صدا و تصوير امثال بني صدر را و بلكه اخيرا صدا و تصوير آيت الله منتظري و سيد محمد خاتمي و بلكه هاشمي و بسياري ديگر را ممنوع يا محدود كرده است .
اگر اينها يك روز سخنراني آقاي خميني و يك روز هم سخنراني بني صدر را پخش مي كردند و قضاوت را به عهده ي خود مردم مي گذاشتند خيلي بهتر بود از اينكه گزينشي عمل كنند .
صدا و سيما حتي به سانسور بعضي از سخنراني هاي آقاي خميني نيز اقدام مي كند . بعضي از سخنراني هاي او را كه مثلا ، مخالفين فعلي آقاي خامنه اي را تاييد مي كند يا وعده ي آب و برق مجاني مي دهد اينها را هرگز پخش نمي كند يا بعضي از سخنراني هايي كه در آن مخالفين خود را تهديد به كشتن و به دار آويختن دسته جمعي بر سر چهارراه ها مي كند و اصولا سخنراني هايي كه از آنها ممكن است برداشت استبداد بشود . اين گونه از سخنراني ها را براي پخش از آرشيو خارج نمي كند . مگر اينكه روزي شورش عمومي در كشور بشود و اين ها بخواهند ناچارا براي حفظ نظام جمهوري اسلامي به كشتار دسته جمعي مخالفين خود روي بياورند شايد آن روز براي اينكه بگويند ما از امام راحل براي اين اعدام هاي دسته جمعي مجوز داريم ، روزي همين سخنراني ها نيز مجوز پخش پيدا كند .
ضرب المثلي در شهر ما هست كه مي گويد : هر چيز كه خوار آيد روزي به كار آيد.
ريشه ها ١٤٩(دنباله كامنت زير با همين عنوان )
براى بسيارى از قهرمانان تراژدى هاى كلاسيك يك لحظه تعيين كننده اى وجود دارد كه مى توان نامش را لحظه سپردگى به سرنوشت نهاد .قهرمان تراژدى در دوران هاى عقلانى تر در برابر چنين لحظه اى حالت آگاهانه تر و خردمندانه ترى دارد .اديپ چندان هوشمند است كه با پاسخ دادن به معماى ابوالهول مردم شهر تب را از شر هيولا رهايي مى بخشد ،اما وى كه اين همه دلمشغول تقدير شوم خويش است ،پيرمردى را مى كشد بى آنكه فكر كند شايد اين همان پدر من باشد .اديپ راه گريز از تقدير پيش گويي شده خويش را در پيش گرفته است ليك در نيمه همين راه نيمه تقديرش را به دست خودش هستى مى بخشد .اما هاتف گفته است تو پس از پدركشى با مادرت هم ازدواج مى كنى .ابوالهول گويي سر راه اديپ سبز مى شود تا خرد اديپ را از تقدير منحرف و به معما مشتغل كند . سرانجام اديپ آنگاه به خود مى آيد كه تقدير كار خودش را كرده است .چيزى كه اديپ خودش انتخاب مى كند كيفر خويش به پادافره پدركشى و زنا با محارم است .
اكنون از يونان باستان مى پريم به عصر رنسانس و يكسره مى رويم به سراغ معروف ترين سوگنمايش اين دوران يعنى هملت . هملت با ازدواجى ناميمون مواجه شده كه در إن هيچ نقشى نداشته است .همه ما نه فقط مواجه كه سخت زنجيرى چيزهايي هستيم كه خود بر ناگزيده ام اما از نياكان به ما و به پدر -ميهن ما تعلق گرفته اند و به آينده ما نيز سمت و سو مى دهند .پيش تر گفتيم كه چنين چيزهايي متعلقات پدر -ميهن ما هستند ؛زبان ،آيين ،كيش ،ممنوعات ،محرمات ،مقدسات ، رسوم و بايدها و نبايد هاى اخلاقى از آن جمله اند .افزوديم كه همه انسانيت ما در بكار گيرى سهمى از آزادى و اختيار و انتخاب است در برابر يا در درون اين تقدير ناخواسته . عموى هملت پدر هملت را كشته و با مادر هملت وصلت كرده است و روح هملت بزرگ اكنون از. هملت خواسته است كه از عموى نابكارش انتقام گيرد و هملت سوگند مى خورد كه چنين خواهد كرد .پس هملت اينك با پيمانى كه با. پدر – يا بگيريد پدران – بسته است دركير است يا به قول فردوسى با آيين و رسم و راه . اين پيمان دارى است كه سياوش را به پناهندگى به توران وادار مى كند و رستم ،اين پروردگار سياوش ،خود را چنين معرفى مى كند :
سوى تخت شاهى نكردم نگاه
نگه داشتم رسم و آيين و راه
پس رستم در عين آزاده جانى نگه دار پيمانى است كه آبادى و إرامى و شاد زيستى ايرانيان يا هر ملتى به آن نيازمند است و. بى آن شيرازه يك ملت از هم مى پاشد .به دليل توضيحات قبلى ديگر نيازى نيست كه بگوييم آيين رستم إيينى است كه حتى كار يزدان يگانه اش پاسداشت داد و شادى و آبادى و بخردانگى امور كيتيانه است .هملت در به عمل آوردن بيمانش آن قدر درنگ و شك و تر ديد و تفكر مى كند كه حتى پيش از اداى پيمان انديشه خودكشى به سرش مى زند و حتى در اين مورد نيز انديشه مانع كنش مى گردد تا جايي كه هملت مى گويد :آگاهى همه ما را ترسو مى كند (پرده ٣،صحنه ٥) .سرانجام هملت با حركتى جهشى مى گويد ما تقدير را به جالش مى كشيم و با يك Let be يا هرچه باداباد خود را ندانمكارانه به قلب عمل مى افكند و جز هوراشيو -كه نقشى كمابيش شبيه زواره دارد -همه از دم مى ميرند و دانمارك به دست فورتنبراس ،شهريار نروژ ،مى افتد .(پرده ٥،صحنه ٢)
اكنو ن قطعه ٢٧٦ از كتاب دانش شاد نيچه را به عنوان متنى از ميانه سده ١٩ميلادى درمى نگريم ،نيچه بر خلاف هگل به عادلانه بودن همه رخدادهاى تاريخ و هستى باور ندارد .وى انسان ديدگاهى مداند كه هستى و تاريخ و همه چيز را تفسير مى كند و فرهنگ را فراورده تفسيرهاى غالب شده مى داند .انسان بل سهمى از آزاده جانى در جهانى افتاده است پر از زنجير هاى ضرورت هاى نامواسته .او نمى تواند اين تقدير بيرونى را از ميان بردارد . او اما مىتواند به amor fati (love of fate) يا عشق به تقدير آرى گويد .مراد بيان شده نيچه روى برتافتن از زشتى ها و آرى گفتن به زيبايي هاست .”من نمى خواهم متهم كنم ،حتى نمى خواهم متهم كنندگان را متهم كنم .مرا آهنگ جنگ با زشتى ها نيست . روگردانى تنها انكار من است .در يك كلام ،زين پس فقط مى خواهم زندگى كنم ،،
اكنون به سراغ رفتار رستم با نزول نابهنگام تقديرى كه پيش رو مى بيند مى نگريم .ديركرد او در رفتن به نزد كاووس و برگشت دوباره او به سوى زابلستان در ژرفا نشان از آگاهى او از فاجعه دارد .خود را در راه در باده گسارى و نواى موسيقى غرقه مى كند تا شايد پيش از رسيدنش. تقدير عوض شود .كاووس او را سخت متهم مى كند و در اسارت. ديدگاه خود رستم را همان قدر درك مى كند كه يك فدايي ولايت نوريزاد را . آنچه رستم را برمى گرداند اين بار نه انديشه ايرانيان است ،نه نويد تخت كه البته رستم هيچوقت دلبسته اش نبوده است .گودرز بر نقطه حساسى دست مى گذارد :ترس از پهلوان جوان . زين پس رستم نبايد در حضور ديگران كارى كند كه حمل بر ترس و گريز شود .بر مى گردد و در حضور كاووس پيمان مى بندد كه فرمان شاه را گردن نهد . كاووس گويي دانسته يا ندانسته با نقطه متقارن خود افراسياب براى پديد آوردن فاجعه همدست و همداستان مى شود .سهراب نقطه متقارن رستم برخلاف پدر نسبت به شاه پدر -ميهن خود به هيچ پيمانى پايبند نيست جز نابودى هر دو شاه و تسخير خونبار و به شدت جاه طلبانه كل جهان .رستم تا كنون صرفا از تقدير نگريخته ،بل همچون هملت اما در خاموشى و مستى به تقدير انديشيده است .رستم برخلاف هملت در واپسين لحظه به تقدير let be يا هرچه بادابا د نمى گويد .بل در زمانى مناسب كه كاووس نابخرد و سهراب ناپخته ،آن يك در كاخ و اين يك در دژ سفيد ، گرم مجلس بزمند به تقدير آرى مى گويد .اكنون ديگر بر سر دوراهى نيست بل خويشكارى او نابودى خطرى است كه ايران را به شدت تهديد مى كند .مى توان دريافت كه چرا وى نام خود را تا دم آخر فاش نمى كند .تقارن ديگرى در نظام هندسى داستان نظر را جلب مى كند .سفارش افراسياب به سردارانش آن است كه بسر مبادا پدر را بشناسد چون ممكن است رحم فرزندى بر او چيره گردد .پدر -ميهن گويي به رستم مى گويد :پدر نبايد خود را به پسر بشناساند چون در اين صورت افراسياب پيروز مى شود .اين داستان با اين نظام هندسى بخردانه به مينياتورى مى ماند پرداخته از واژه ها و معانى
اصلاحيه
١-وى انسان ديدگاهى مداند (نادرست)
وى انسان را ديدگاهى مى داند (درست)
٢-انسان بل سهمى از آزاده جانى (نادرست)
انسان يا سهمى از. آزاده جانى (درست)
٣-ضرورت نامواسته (نادرست)
ضرورت ناخواسته (درست)
سلام آقای نوری زاد
باز هم برایتان در قدمگاه جدید آرزوی موفقیت می کنم، و به برادران وجود ارزشمند شما برایمان را یاداوری می کنم تا مبادا گزندی بر شما وارد آورند، که ما همه منتظر بازگشتتان هستیم.
امروز مقاله ای با نام «معترض به غزه، خموش برای ایران» از آقای مرتضا کاظمیان دیدم که به نکته مهمی اشاره کرده بودند که کمابیش در بعضی کامنت های اینجا هم درج شده بود. و آن صدای اعتراضی بود که از جناح های سیاسی داخلی از نقض حقوق بشر در غزه برآمده، در حالی که همان ها، به جز استثنایی چون آقای علی مطهری، در مقابل نقض حقوق انسان ها در داخل کشور ساکتند.
ظلم ظلم است، چه کشتار بی دفاعان و کودکان در غزه، چه حصر، چه سکوت در مقابل اختلاس ها و سوء استفاده های کلان مالی، چه انفرادی های چندماهه، چه محروم کردن مادر دربندی چون ساجده عرب سرخی از دیدار با دختر خردسالش، چه تمدید دوران حبس تاجزاده….
آن جوهره چیست که در وجود آدم های معدودی برای ترجیح حق طلبی بر عافیت طلبی متجلی می شود؟ معدودی چون: مرحوم منتظری از حوزه، تاج زاده از اصلاح طلبان، علی مطهری از نمایندگان، آیت الله دستغیب از مراجع، سردار علایی از سپاه و … یا چرا از میان همه آنها که حوادث 88 را دیدند، معدودی چون جناب نوری زاد به ندای احساس مسئولیت و مردم خواهی پاسخ می دهد؟ نام آن جوهره ای که وجه تمایز این انسان ها با دیگران شده چیست؟
آیا خداوند دین نازل کرده است؟
محمد مجتهد شبستری
1- در دو مقالۀ کوتاه پیشین (1) نوشتهام که این «پیش فهم» یا «پیش فرض» که قرآن و حدیث حاوی نظامهای ثابت سیاسی، اجتماعی و… میباشند و فقه سیاسی ناشی از آن، برای جهان اسلام بن بستهای خطرناکی به وجود آورده است. گفتهام تنها راه خروج از آن بن بست ها به رسمیت شناختن اعلامیۀ جهانی حقوق بشر 1948 از سوی فقیهان اسلام است.
2- در جهان اسلام این قبیل پیشنهادها همیشه با این پرسش روبرو شده که اگر دین اسلام حاوی نظامهای ثابت و ابدی نیست پس چرا این دین از سوی خدا نازل شده است؟ دین خداوند که قابل کم و زیاد کردن نیست. تا فقیهان مجاز باشند التزام به حقوق بشر عصری را از مقتَضیات مسلمان زیستن اعلام کنند؟ دین اسلام از سوی خدا آمده، اما حقوق بشر عصری «برساختۀ» انسانهای قرن بیستم است، چگونه می توان یک برساختۀ انسانی را به پیام آسمانی دین اسلام اضافه کرد؟!
3- این پرسش که بسیار مهم است، یک مبنای مشهور ولی ناصواب دارد. آن مبنا این است که دین اسلام از سوی خداوند نازل شده است و آنچه از سوی خدا آمده قابل اصلاح و تجدید نظر نیست. صاحب این قلم میخواهد بداند این مبنا که بسیار به آن استناد میشود و در گذشته و در عصر حاضر مایۀ مشکلات و گرفتاریهای فراوان در کشورهای اسلامی گشته، از کجا پیدا شده است و چقدر اعتبار دارد؟
4- این مبنا نه تنها در قرآن مجید نیامده بلکه آنچه از قرآن به دست میآید خلاف این مبنا است. برای روشن کردن این منظور معنای واژۀ دین در قرآن را بررسی میکنم. طبق آن شمارش که محمد فؤاد عبدالباقی در کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم آورده در 90 آیه قرآن واژۀ «دین» وجود دارد. در این آیات تعبیرات زیر از دین بکار رفته است: «دین حق» (در مقابل دین باطل)، «%>
با درود به ناظر گرامی
لطفا ذکر کنید این مقاله در کدام سایت منتشر شده است .
سپاس
ريشه ها ١٤٩(دنباله بخش پيش با همين شماره در زير پست قبلى)
تأملات در داستان رستم و سهراب
٤٩- خاموشى پرسخن
تهمتن چو بشنيد و نامه بخواند
بخنديد و زان كار خيره بماند
كه ماننده سام گرد از مهان
سوارى پديد آمد اندر جهان
نگويد كس اين نامدار از كجاست
ندانم كنون كين سوار از كجاست
در نامه كاووس فروتنانه و قدرشناسانه كمابيش از رستم خواهش كرده است كه شب باشد يا روز به محض خواندن نامه تا نبرد عرصه را بر ايرانيان تنگ نكرده است خود را هرچه زودتر به پايتخت رساند .گيو نامه را در كوته ترين زمان ممكن به دست رستم رسانده است و اكنون مى بيند كه رستم به جاى شتاب در شتافتن و تاختن براى نجات ايران گويي اصلا به فرمان شاه بى اعتناست ؛شاهى كه با إن همه غرورش وى را فريادرس ايران از هر بلا ،گشاينده بند هاماوران و ستاننده مرز مازندران خوانده است .بنا به پيشينه رستم آنگاه كه پاى ميهن در ميان بوده ، در روز تنگ هرگز درنگ نكرده است .رستم را چه شده است اكنون ؟اينجا به قلب داستان نزديك مى شويم .لحن سخن رستم چنان است كه گويي با خودش حرف مى زند و نه با نامه رسان .خنده و خيرگى رستم گوياى انديشه اى است كه نمى خواهد عيانش كند ،با اين همه در اين خودگويه از زبانش درمى رود كه :
من از دخت شاه سمنگان يكى
پسر دارم و هست او كودكى
فردوسى لحن سخن رستم و زمينه آن -شتاب ورزى كاووس و گيو كه احتمالا هنوز نفس نفس مى زند و بى تاب حركت رستم است – را چنان پرداخته است كه هر خواننده اى مى تواند دريابد كه در دل رستم ‘خاموشى به صد زبان در سخن است، .اين حالت بى پيشينه رستم اين پرسش را ناگزير مى سازد كه در اين تن پيل وار چه انديشه هايي مى گذرد ،كه نگاه او به كجا مى نگرد كه بس دور تر است از فرمان شاه و پافشارى گيو بر شتاب بى درنگ ؟ رستم دلى بزرگ دارد كه آنچه از درونه هاى آن آشكار مى سازد قطره اى است از يك دريا .فردوسى غواصى در اين دريا را به ما سپرده است .البته شاهنامه كتاب مقدس نيست كه پاسدارى عبث از قصد گوينده اش به مثابه اصل به بهاى مرگ و زندگى باشد .تا آنجا كه من مى دانم تا كنًون بر سر تفسير هيچ اثر هنرى بزرگى كسى از بينى كسى خون جارى نكرده است .به اين دليل ساده كه هيچكس آفريننده و آفريده هنرى را به مثابه كتاب مقدس ننگريسته است .در عين حال ،غناى آثار هنرى بزرگ به امكانات تفسيرى گونه گون مجال بروز مى دهد و اين تفسير ها كاملا دلبخواه نيستند .رستم مى خندد و سپس چند جمله اى همچون خودگويه اى ابتر و ناتمام ادا مى كند .هر خنده اى سخنى در نهان دارد . هرپهلوانى ،از جمله خود رستم در ديگر مواقع ، آنگاه كه ميهن در خطر است و شاه چنان ستايشگرانه او را به فريادرسى فرامى خواند ،دوپا دارد ،دو پاى ديگر نيز قرض مى كند تا محض خوش خدمتى يا وطن پرستى يا خودنمايي و شهرت خود را به شاه برساند .رستم چه مى كند ؟نه يك ساعت ،نه يك روز ،كه سه روز پياپى سفره بزم و باده گسارى و خنياگرى مى گسترد و گيو را هم به خوشباشى و دم غنيمت شمرى دعوت مى كند .خواننده لاجرم همچون گيو از رستم توضيح مى خواهد .توضيح رستم فاش نيست .او چيزى را كتمان مى كند .
چنين گفت رستم كز اين باك نيست
كه آخر سرانجام جز خاك نيست
هم اندر نشينيم امروز شاد
ز گردان و كاوس نگيريم ياد
واژه خاك چشمك مى رند .بزم و ميكسارى هاى رستم تازگى ندارد .،ليك ميگسارى هاى تاكنونى او غالبا به رسم مهمانى يا جشن پيروزى در فضايي شادمانه و سبكبار بوده است .اين بار اما پهلوان گويي تشويشى را در مى مى سوزاند .اين با ر ميگسارى گويي براى رهايي از آن چيزى است كه در آن خنده و خيرگى آغازين يا در اين واژه خاك پنهان است و رستم را ميلى به افشاى آن نيست .تنها توانيم گفت كه بى سببى پس از خواندن اوصاف سهراب رستم از پسرش ياد نكرده است .تقدير نهان گشته در خنده يا زهرخند او به دركوبيده است . ديركرد و ميگسارى او گريز از دست تقدير است ؛انگار رستم پايش به رفتن نمى رود پس دستش پياله به كف مى گيرد تا مگر از رنج چيزى شوم رهايي جويد . گوشش به خنياگران مى سپرد تا مگر از مرگ بد إهنگ خود يا پسرش بگريزد .سوارى چون سام نريمان كه مى تواند باشد؟ رستم به نجوا مى گويد :من از تهمينه پسرى دارم اما بى درنگ گويي كششى درونى او را به خود فريبى مى راند :نه نه نه ،او هنوز دهانش بوى شير مى دهد .گويي نيمه پنهان دلش مى گويد : پسرم نيز اگر ويرانى پدر -ميهن ،ايران و ايرانيان را در سر داشته باشد نمى توانم نابودش كنم .ديركرد ميگسارانه پهلوان جز نشانه نوسان ميان اين يا آن نمى تواند بود .رفتن يا نرفتن ؟ درآويزى با تقدير يا خوشامد گويي به آن ؟ در تنگناى اضطرار در برابر دو راهه است كه مسافر ندانمكارانه لنگ مى زند و از پيشروى باز مى ايستد .اگر گردآفريد توانست ميان عشق مرزشكنانه و پدر-ميهن دومى را برگزيند ،اگر سهراب تخت را بر ايران و توران ترجيح داده است و هنوز در حيطه تعلق به مادر -ميهن تكاپو مى كند ،اگر گيو و كاووس تنها انديشناك ويرانى ايران اند همه از آن روست كه هيچ يك در وضعيت خطير رستم قرار نگرفته اند .پس اين دير كرد طولانى كاووس حق دارد از دست رستم خشمگين شود و او را سزاوار دار ببيند و چنين نيز مى شود .پاسخ پهلوانى كه هيچ كس در كش نمى كند دقيقا فرياد دريادل آزاده اى است كه جز مرگ محتوم هماوردى براى خود نمى شناسد .سپس بازگشت رستم در پى مى آيد .رستم پيش به اين جنگ نمى رود و علت آن بى گمان ترس نيست .چرا كه به چشم وى سرانجام جز خاك نيست .همه شواهد به ما مى گويند كه رستم حدس زده است كه سهراب همان پسر تهمينه است ؛ حدس و چه بسا يقين
من از دخت شاه سمنگان يكى
پسر دارم و باشد او كودكى
پوزشخواهانه چند اشتباه تايپى اصلاح مى شود
١-وى انسان ديدگاهى مداند (نادرست)
وى انسان را ديدگاهى مى داند (درست)
٢-انسان بل سهمى از آزاده جانى (نادرست)
انسان يا سهمى از آزاده جانى (درست)
٣-نمى توانم نابودش كنم (نادرست)
نمى توانم نابودش نكنم (درست)
٤-رستم پيش به اين جنگ نمى رود (نادرست)
رستم پايش به اين جنگ نمى رود (درست)
سلام آقای نوری زاد عزیز
ضمن عرض سلام و خسته نباشید خواستم فقط همین رو به اطلاع شریفتون برسونم که مکان جدیدی که قدمگاه الآن شماست یکی از مقرهای متعلق به سپاه قدسه همونطور که میدونید معروف به لانه هست دوره خدمت بنده در یکی دیگر از محلهای سپاه قدس بوده به همین جهت بنده کمابیش با بعضی از مقرها آشنایی دارم.
خیلی دوستون داریم عزیزید
خدمت محمد گرامى
دوست محترم ايا در موضوع كرم هفتواد و نيز موضوع سر به هوا بودن بيژن در شاهنامه و مشكلاتى كه بيژن زمينه ساز بروز انهاست توانستيد به نتيجه برسيد؟همينطور اگر در باره افسانه ارش پرويز و مهناز منبع خود را براى ملاحضه دوستان بفرماييد بسيار سپاسگذار خواهم بود چون من نه اين داستان را در ادبيات فارسى تابحال ديده ام و در اينترنت هم نتوانستم هيچ اثرى از كتاب كاكانعمت نامه كه فرموديد بدست اورم ، با احترام : سالار هما محمدى.
http://kurdpress.com/Fa/Images/News/Larg_Pic/8-5-1393/IMAGE635423599032862279.jpg
سامان رسول پور
روزنامه نگار
به روز شده: 17:01 گرينويچ – جمعه 25 ژوئيه 2014 – 03 مرداد 1393
فیسبوک
تویتر
Google+
به اشتراک بگذارید
ارسال صفحه
چاپ مطلب
در گوشه و کنار شهر کوچک کوبانی، در کردستان سوریه، این روزها درگیریهای سنگینی جریان دارد. یک طرف این درگیریها نیروهای مهاجم دولت اسلامی عراق و شام موسوم به «داعش» است و طرف دیگر، «یگانهای مدافع خلق» که نیروی نظامی کردهای سوریه است. این نبرد که یکی از شدیدترین درگیریهای دو سال گذشته در کردستان سوریه است، نگرانیهایی را پیرامون احتمال وقوع یک فاجعه انسانی دامن زده است. ریشه این درگیریها کجاست؟ داعش در کوبانی چه میخواهد؟ نگرانیها از کجا ناشی میشود؟
کردهای سوریه از همان آغاز بحران این کشور، یک استراتژی سوم را در پیش گرفتند. آنها اعلام کردند که نه با بشار اسد میجنگند، و نه با اپوزیسیون سوریه. از یک سو، بشار اسد که در مناطق دیگر سوریه بهشدت تحت فشار بود، در یک اقدام تاکتیکی نیروهایش را از کردستان سوریه خارج کرد و از سوی دیگر، نیروهای حزب اتحاد دموکراتیک، که به عنوان شاخه سوری حزب کارگران کردستان [پ ک ک] شناخته میشود، خلا به وجود آمده را پر کردند و به مرور هم نیروهای نظامی خود را سازمان دادند و هم سیستم سیاسی جدیدی برای کردستان سوریه ایجاد کردند. این سیستم سیاسی «خودمدیریتی دموکراتیک» نام گرفت و در عمل سه کانتون یا ایالت کنفدرال در کردستان سوریه شکل گرفتند.
درست زمانی که حرکت کردها به سمت ایجاد سیستم «خودمدیریتی دموکراتیک» شتاب گرفت، نیروهای دولت اسلامی عراق و شام، حملات نظامی خود علیه کردهای سوریه را آغاز کردند. بخش عمده ای از این درگیریها در منطقه سرکانی [رأس العین] صورت گرفت. کردهای سوریه به مرور توانستند داعش را به عقب برانند و تا حدودی موقعیت نیروهای جهادی را در کردستان سوریه تضعیف کنند. اما داعش، از هر فرصت و امکانی برای تشدید حملاتش استفاده کرد. در این میان علاوه بر نیروهای نظامی دو طرف، شمار زیادی از غیرنظامیان کرد نیز هدف حملات داعش قرار گرفتند. همچنین به گزارش دیدبان حقوق بشر سوریه، در یکی از آخرین اقدامات نیروهای دولت اسلامی عراق و شام علیه غیرنظامیان کرد، ۱۵۰ دانشآموز کرد توسط این گروه اسلامگرای افراطی ربوده شدند. هنوز از سرنوشت آنها خبری در دست نیست.
“نیروهای داعش و «یگانهای مدافع خلق» در ابتدا از لحاظ تجهیزات و امکانات نظامی در یک سطح بودند. هرچند به نظر میرسد نیروهای نظامی کرد، از لحاظ نظامی، سازمانیافته تر و منسجمتر عمل کردهاند. اما این معادله در یک ماه گذشته تغییر کرد. داعش، بعد از تسخیر موصل، هم از لحاظ مالی و هم تجهیزات نظامی، بهمراتب قدرتمند شد.”
پرسش این است: چرا داعش به کردها حمله میکند؟ در واقع دلیل مشخص این حملات، همپوشانی دو سیستم بود. از یک سو داعش به دنبال ایجاد خلافت اسلامی در بخشهایی از خاک سوریه بوده و از سوی دیگر، بخشهایی از مناطقی که در قلمرو «خلافت اسلامی» داعش باید میبودند، جزو قلمرو طبیعی کردستان سوریه هستند. به عبارتی داعش با نیروهایی میجنگند که ساکن شهر و منطقه خود هستند. برخلاف نیروهای جهادی که اعضای آن عمدتاً از کشورهای دور و نزدیک منطقه به سوریه گسیل شدهاند.
نیروهای داعش و «یگانهای مدافع خلق» در ابتدا از لحاظ تجهیزات و امکانات نظامی در یک سطح بودند. هرچند به نظر میرسد نیروهای نظامی کرد، از لحاظ نظامی، سازمانیافته تر و منسجمتر عمل کردهاند. اما این معادله در یک ماه گذشته تغییر کرد. داعش، بعد از تسخیر موصل، هم از لحاظ مالی و هم تجهیزات نظامی، بهمراتب قدرتمند شد. اگر تا دیروز تنها با سلاح سبک میجنگیدند، این بار صاحب توپخانه و تانک و سلاحهای سنگین شدند؛ سلاحهایی که آنها بعد از فرار ارتش عراق، به غنیمت گرفته بودند. داعش بهسرعت بخشی از این سلاحها را به جبهه سوریه منتقل کرد. و در اولین اقدام، حملاتش را علیه کردهای سوریه شدت بخشید. تمرکز آنها این بار روی شهر کوبانی بود. شهری پنجاههزار نفر در شمال شرقی سوریه. این بار، نبرد تبدیل به جنگی نابرابر شد. جنگی که هنوز هم در گوشه و کنار کوبانی ادامه دارد و روزانه تلفات انسانی بر جا میگذارد.
کردهای سوریه، اعلام وضعیت فوقالعاده کردهاند. مقامات سیاسی «کانتون کوبانی» از همه شهروندان بالای ۱۸ سال درخواست کردهاند برای جلوگیری از سقوط شهر، به «یگانهای مدافع خلق» ملحق شوند. دراینبین حتی شمار قابلتوجهی از سالمندان نیز برای دفاع از شهرشان دست به اسلحه بردهاند. از سوی دیگر، صدها تن از کردهای ترکیه با عبور از مرز، خود را به کوبانی رساندهاند تا با ملحق شدن به کردهای سوریه، از سقوط این شهر جلوگیری کنند.
تضاد ایدئولوژیک کردها و داعش
“کردهای سوریه این نگرانی را مطرح میکنند که از یک سو به دلیل درگیریهای نظامی گسترده با داعش و از سوی دیگر به دلیل تضاد ایدئولوژیکی که با این جریان دارند، در صورت از دست دادن کوبانی، مردم این شهر با خطر کشتار دستهجمعی مواجه خواهند بود. آن چیزی که از دید کردهای سوریه به این نگرانی بیشتر دامن میزند، سکوت و بیتفاوتی بینالمللی نسبت به رویدادهای اخیر کوبانی است.”
جدال کردها و داعش تنها بر سر جغرافیا یا قلمرو سیاسی نیست. این دو نیرو از لحاظ ایدئولوژیک هم دو پارادایم کاملاً متضاد را دنبال میکنند. داعش یک گروه بنیادگرای افراطی است که به آزادی زنان عقیده ای ندارد. محدودیتهای افراطی برایشان ایجاد میکند. آنسوتر به پلورالیسم و دموکراسی و مفاهیمی که ارزشهای دنیای مدرن هستند نیز باورمند نیست. به علاوه در دو سال گذشته نشان دادهاند که خشونت آنها هیچ حدومرزی نمیشناسد.
آن طرف تر اما کردهای سوریه یک نیروی سکولار هستند. «برابری جنسیتی» یکی از ارزشهای پررنگ در جامعه کردستان سوریه است. حدود نیمی از نیروهای نظامی کردها را زنان تشکیل میدهند. زنانی که بارها تاکید کردهاند مطالباتشان را موکول به فرداها نخواهند کرد و همزمان با دفاع از شهر و سرزمینشان برای آزادی جنسیتی نیز مبارزه میکنند. در کردستان سوریه ازدواج دختران زیر ۱۸ سال ممنوع است. به علاوه اینکه سربازگیری از افراد زیر ۱۸ سال غیرقانونی است. به علاوه کردهای سوریه، در سیستم سیاسی خود، اقلیتهای دیگری همچون آشوریها و مسیحیان را هم مشارکت دادهاند. کردهای سوریه میگویند به دنبال ایجاد سیستمی هستند که حقوق و آزادیهای خودشان و اقلیتهای دیگر آن منطقه را در چهارچوب سوریه تضمین کند. مطالباتی که چندین دهه است که با انکار و نادیده گرفته شدن روبرو بوده است.
از همین روست که کردهای سوریه این نگرانی را مطرح میکنند که از یک سو به دلیل درگیریهای نظامی گسترده با داعش و از سوی دیگر به دلیل تضاد ایدئولوژیکی که با این جریان دارند، در صورت از دست دادن کوبانی، مردم این شهر با خطر کشتار دستهجمعی مواجه خواهند بود. آن چیزی که از دید کردهای سوریه به این نگرانی بیشتر دامن میزند، سکوت و بیتفاوتی بینالمللی نسبت به رویدادهای اخیر کوبانی است.
جناب nashenas
از شنیدن اخبار و جریایانتی که در شرف اتفاق افتادن در کوبانی هست بسیار نگران و آشفته شدم. تصور اینکه داعش پس از تسخیر کوبانی چه بر سر مردم مظلوم این دیار میتواند بیاورد لرزه و ارعاب بر تن هرشخص انساندوست میاندازد
تنها تقاضای عاجزانه بنده این است که شما nashenas ارجمند به گویید که فرد فرد ما شهروندان جهان به چه نحوی میتوانیم شما را در این نبرد سهمگین یاری کنیم و تا در توان داریم از وقوع جنایاتی که داعش بار ها نشان داده است که قادر به ارتکاب آنان بوده و هست و در ضمن ارتکاب این جنایات را تکلیف دینی خود که غیر قابل سر پیچیست میداند پیشگیری کنیم
ضمناًدولت به اصطلاح سکولار ترکیه در این میان چه نقشی را بازی میکند و شما تا حالا مراتب دلواپسی و خبر جنایات قریب به اتفاق داعش در کوبانی را به جمهوری اسلامی ایران گوشزد کرده اید و اگر جواب آریست واکنش حضرات در صدر چه بوده است؟
با احترام
رسول
سایت کــوردی به نقل از HAWARNEWS درگیری بین مدافعین کُرد موسوم به «واحدهای دفاع از خلق» (YPG) و داعش در منطقه ی کردنشین کوبانی در شمال سوریه، همچنان ادامه دارد. هنوز هم بیش از دویست تن از شهروندان کوبانی در دست داعشی ها اسیر هستند و آب و برق این شهر ششصد هزار نفری توسط داعش قطع شده است.
توکا نیستانی کاریکاتوریست مشهور ایرانی در تازه ترین اثر خود، به نشانه ی حمایت از مردم کوبانی و بیان دشواری های کردهای سوری در برابر حملات داعش، کاریکاتوری منتشر کرد. در این کاریکاتور، داعش مانند یک گاو وحشی یه جان یک انسان افتاده و تماشاگران نیز که نمادی از جامعه ی جهانی هستند غالبا سکوت کرده و یا در حال عکس گرفتن و دعوت به بی تفاوتی هستند.
پایگاه هاوارنیوز که از ارگان های رسانه های حزب اتحاد دموکراتیک و پ.ک.ک است با بازنشر این اثر و درج یک خبر، اقدام نیستانی را یک گام ارزشمند و شایان تقدیر دانست.
سلام آقای نوریزاد
دیدار ما شنبه ۱۸ مرداد در وعده گاه شما.
من از سوئد میایم و یکی از آرزوهای من دیدار شماست.
امیدوارم که موفق شوم.
از همین حالا تا خدا داند کی, این آقایان باید به این امر توجه نمایند که شما هیچ گونه عملی که خلاف قوانین مدنی و یا شرع اسلام باشد انجام نداده اید. هر گز احدی را برعلیه نظام تحریک ویا تبلیغ به بر اندازی نکرده اید و خود هرگز گامی بر علیه نظام و یا اسلام بر نداشته اید به جز چند تا نامهُ بسیار پرمحتوی ودوستانه به شخص خود رهبر که به نظر من و تمامی افرادی که تا به حال با آنان در ارتباط بوده ام نه فقط جناب رهبر از این نامه ها نباید خشمگین شوند بلکه باید قدردانی هم بنمایند چرا چونکه اکثزیت غریب به اتفاق بزرگان تاریخ و امروز از کم و کاست های خود با شنیدن گفتار و نوشتارمنتقدان آگاه میشوند و اینگونه نوشتار و گفتارها را به عنوان راهنما تلقی میکنند و الا از به به و چه چه گویان جز چاپلوسی و تملق ثمری بر نمیخیزد
در نتیجه این آقایان باید بدانند خدای ناکرده هر گونه صدمه جسمی ویا روحی بر شما وارد شود مسوُلیت أن مستقیما بر روی دوش شخص آقای خامنه ای خواهد بود
امیدوارم تندرست و پادار باشید و باریتان آرزوی موفقیت دارم
رسول
https://soundcloud.com/soheilysf/mohsen-namjoo-iraneh-khanom
با توام ايرانه خانم زيبا! (دکتر رضا براهنی)
دق كه نداني كه چيست گرفتم دق كه نداني تو خانم زيبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در اين جا خانه در آن جا
سَر كه ندارم كه طشت بياري كه سر دَهَمَت سر
با توام ايرانه خانم زيبا!
شانه كني يا نكني آن همه مو را فرق سرت باز منم باز كني يا نكني باز
آينه بنگر به پشت سر آينه بنگر به زيرزمين با تو منم خانم زيبا
چهره اگر صد هزار سال بماند آن پشت با تو كه من پشت پردهام آنجا
كاكل از آن سوي قارهها بپراني يا نپراني با تو خدايي برهنهام آنجا
بيتو گدايم ببين گداي كوچهي دنيا
با توام ايرانه خانم زيبا!
با تو از آن جا كه سينه به پهلو شود مماس ميزنم اين حرفها
با تو از آن جا كه خيسي شبنم به روي زِهار آرزو بنشاند
با تو از آن جا كه گوش و دگمهي پستان به ماه نشينند
با تو از آن جا كه ميشوم موازي تو فاصله يك بوسه بعد فاصلهها هيچ
چشم يكي داري حالا بكن دو چشمياش متوازي آهان متوازي آها
خواب نبينم تو را كه خواب ندارم نخفته خواب نبيند
با توام ايرانه خانم زيبا!
شانه كني جعدها به سينهي من هيچ نگويم نگويمَمَ گُمَمَم!
فكر نباشد كه فكر كنم فكري هيچم كه خوب بگويم نگويمَمَ گُمَمَم
خاك نگويم به گاوها و پرستوها ابر نگويم
ابر نگويم به شبپرهها جغدها و شانه به سرها
فكري هيچم شعر نگويم به چشم باز ماه نگويم كه ذوذنقه ماه نگويم
هيچ نگويم نگويَمَم گُمَمَم
زانو اگر زن نباشد اگر زن
پهلو اگر زعفران نباشد اگر زن هيچ نگويم
واي كه از شكل شكلدار چه بيزارم شانهي آشفتنم كجاست خانم زيبا؟
با توام ايرانه خانم زيبا!
غم كه قلندر نشد هميشهي زخمي
رو كه به دريا نشد
صبح كه خونين نشد آن همه سر آن همه سينه خود نه چنانم طشت بياريد
سر كه به جنگل زند برگ به اجساد
رو كه به دريا نشد
حال كه فرخنده باد خنجر تبعيد و داغگاه گلويم جاي گُمَمگاه خون كه سرايم
كشته كه بودم تو را چرا دوباره كشتيام آخر، فلان فلان شده خانم خانم زيبا
با توام ايرانه خانم زيبا!
گوش چه كوچك شود كه آب بخوابد سپيده باز بداند مثل دو شب چشم خانم زيبا
هيچ نگويم كه خوب بداند
فكري هيچم كه سوت زنم جا
شانهي آشفتنم كه شنيدي
روحِ برآشفتنم كه گوشههاي سقف تو ليسيدنم كه شيشه شكست
واژه به بالا فكندنم به ياد نداري؟ زيرِزمين روي سرم گذاشتنم
چشم تو را ديدن از پس شانه پشت به دريا و فرش متنهاي چه شادي
پس بتوان! آه! باز هم بتوان! خويش را بتوانان!
زيرِزمين روي من همه بو مويهي بوسم حرفِ ندانَم
پس بتوانان مرا كه هيچ ميچَمَدم سوي فكري هيچم
باغ دگر شد مرغ سخر خواند خانم زيبا
با توام ايرانه خانم زيبا!
عادت اين پشت سر نِگهيدن، خانم زيبا!
هيچ نميافتد از سرم
عادت اين پرده را كنار زدن از پنجره
ديدن آنها آنها آنها خنجرشان گورزاد خدايي چگونه هيچ نميافتد از سرم
عادت اين جيغهاي تيزِ به پايان نيامده كه سر بدهم سر
من مگر اين مرگهاي جوان را مُردَم؟
من مگر اين خونِ ريختهام؟ جنگل درندگان محاصره در خواب چشم غزالي
من مگر اين؟
عادت اين گونه گفتن اين حرفها به شيوهي اين شيوههاي نگفتن
باز چگونه؟ كه هيچ به هرگز كه خاك به خورشيد و من به زن و زن او آن جا
با توام ايرانه خانم زيبا!
خواستنيتر شدم درون خويش تا كه بيايي كه عشق بيايد
محو شدم چون كف دريا كه خفته سر دَهَم آواز
مثل نهنگي به رنگ غايبِ مخفي
ماه شناور به كفههاي سُرينش بي كه بداند
ماهي از آن رو به شكل چشم تو باشد
گفتن اين مردن زيبا در اوج در آن زير زيرِ جهان
راز كه سبابهاي است بر آن لهله حلقه گوشت كه حلقه
من كه نخواهم نوشت كه مُردَم خويشتنيدي مرا كه خوب بنوشم زير زمين را
من كه نخواهم نوشت خانم زيبا!
با توام ايرانه خانم زيبا!
اين عدسيها دريا باران زير زمين سه
اين عدسيها دريا را ميبينند
اين عدسيها باران را ميبينند
اين عدسيها زير زمين را ميبينند
زيرزمينِ سه را چگونه را ببينند؟
دور دور دورنگر مثل باد مثل پرنده وَ زَن
من كه نخواهم نوشت كه ميميرم
من كه نخواهم نوشت باز در آن زير زمينم
من كه نخواهم نوشت خستگي آورده اين فضاي باز تلألؤ
چهرهي مخدوش و خونِ نگاهت
خندهي قيقاج و خُردي لبها و بعد رَندهي ليمو و ناخن انگشتهاي به آن نيكي
بچه شدن مثل بال پرنده
گريهي آن زير زير زمينِ سه پس چكنم گفتنت از زير
هوش درخشان لحظه لحظه_جدايي
من چكنم بيتو من چكنم گفتن و آن خانم زيبا
گفتن اين را كه هرچه تو گويي كنم
راه ندادن به زيرزمين شكلهاي جدايي را
خواستن از ته
او به تو من با شما و ما همه با هم رو به تو تا تَه
راه به درياچه زدن ترعهي سفلاي زيرزمين را زدن بوسه زدن سه
چشم گشوده در آبهاي زير زمين تو پشت به خورشيد و ماه خفتن
ديدن آن رندهي ليمو و ناخن انگشتهاي نيك
روح به دندان گرفته از جگر دوست داشتن فرو رفتن
بعد درِ نيمهِ باز را ديدن و، رفتن
خفتن و مردن درون چشمهايي كه در بُرادهي خونين مژگان ميگريند آي وطن!
خنجري از عشق روي نيني تنها نگاه كه با من ماند زن! هاي وطن!
پس چكنم گفتن لبهاي خوب گزيده خون لثه لاي ستاره زيرزمين! زن!
گفتن آن كلمهي خونين عشق كه تنها ما،_ پس چكنم من؟ _ توان گفتن يا شنيدنش را داشته، داريم
او به تو من با شما و ما همه با هم رو به تو تا ته
هجّي لالاي شبنم و اعماق درزهاي جلادار
روح سپردن به خلوت بيفكري
من چكنم بي تو من چكنم وَزنِ اين چكنم بي تو من چكنم را من چكنم خانم زيبا؟
با توام ايرانه خانم زيبا!
روز كه افيوني توام شب كه تو افيوني مني جا نگدازي مرا كه ميدوم از خود
موموي لب گوش زير زمين باز هم
شب كه توييدم تو را و روز منيدني مرا و خوب توييدم آنها را حال من از اين بهارِ يك
پس بتوان! باز هم بتوانان! زير زمينجانِ اوشُدگي در بهارِ يك
جمعهي ما لاي هفتهي رانها روش بگويم روشَم و روشَم خانم زبيا
خاطرهاي از تو هيچ نيايد خويش بيايي عور بيايي فكري هيچم كني هم تو كنارم
با توام اِي . . .
دق كه نداني كه چيست گرفتم دق كه نداني تو خانم زيبا!
با توام ايرانه خانم زيبا!
جا نگدازي مرا كه ميدوم از خود زيرزمين! آي وطن! زن!
درود بر ساسانم عزیز
عالی بود. من آهنگ نامجو را در کنسرتش شنیده بودم و وعده داد که در آلبوم جدیدش آن را خواهیم شنید ولی در آلبوم از پوست نارگیل مدد این آهنگ نبود. آن زمان می گفت که شعری ناتمام است از دکتر براهنی که در سفر برای ایشان سروده است. ظاهرا شعر کامل شده است و نامجو هم آن را منتشر کرده است.
سپاس خیلی زیبا بود سپاس
درود بر ساسانم گرامی
بابت این شعر تاثیر گذار متشکرم .
“دق كه نداني كه چيست گرفتم دق كه نداني تو خانم زيبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در اين جا خانه در آن جا
سَر كه ندارم كه طشت بياري كه سر دَهَمَت سر”
ما که غم پناهیم عادت کردیم به این غصه ها و قصه ها …
یاد شعر وطن از “سیاوش کسرایی “افتادم که همایون شجریان اون رو بسیار زیبا اجرا کرده ؛
وطن، وطن
نظر فکن به من که من به هر کجا غریب وار
که زیر آسمان دیگری، غنودهام
همیشه با تو بودهام، همیشه با تو بودهام
همیشه با، تو بودهام
اگر که حال پرسی ام، تو نیک می شناسی ام
مـن از درون غـصـه هـا و قـصـه هـا برآمدم
چه غمگنانه سال ها، که بال ها
زدم به روی بحـر بی کناره ات
که در خروش آمدی، به جنب و جوش آمدی
به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موجهای تو که یاد باد اوجهای تو
کنون اگر که خنجری میان کتف خستهام
اگر که ایستادهام
و یا ز پا فـتادهام
برای تو، به راه تو شکستهام
سپاه عشق، در پی است
شرار و شور کارساز، با وی است
دریچههای قـلب، باز کن
سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
کنون به گـوش می رسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سرودهام، به خون خود سرودهام
وطـن، وطـن، وطـن، وطـن
تو سبز وجاودان بمان
که من، پـرندهای مـهاجـرم
که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته، پر گشودهام
وطـن، وطـن، وطـن، وطـن
تو سبز وجاودان، بمان
پایدار خرد و خردورزان .
درود بر شما.
بنده هم بر این عقیده هستم که ۹ ساله بودن خانم عایشه به هنگام اداوج با رسول الله (ص) ساختگی است
اعراب قبل از اسلام وبعد آن همواره ازسال قمری استفاده میکرده و میکنند در نتیجه سّن آن بانو در آن هنگام پر برکت و نورانی در حقیقت ۸ سال و ۹ ماه بوده است
ضمناً باید به عرض عالی برسانم که اگر شما به تمام دانشگاههای معتر دنیا مانند آکسفورذ. هاروارد و یا پرنستون که در آن اسلام شناسی, شرق شناسی و یا تاریخ و امور کشورهای خاورمیانه را تدریس میکنند همه تاریخ طبری را به عنوان معتبرترین و موثق ترین کتاب تاریخ اسلام میدانند و به هنگام تدریس آنرا عطف قرار داده وبه آن مراجعه میکنند
خدا به همراهتان ای عزیز.
وجود نازنین تان از آسیب دشمنان و بدخواهان دور باد.
جناب مرتضی گرامی
درود بر شما
یک سوالی دارم اگر ممکن است آن را بررسی کنید و به آن پاسخ دهید.
اگر به کوچکترین ذرات این جهان با دانش امروزی نگاه کنیم به یک سری ذرات بنیادی میرسیم. برای مثال، الکترون یک ذره بنیادی است که با دانش امروز از ذرات کوچکتری تشکیل نشده است. اما پروتون داخل هسته اتم ها و مولکول ها یک ذره بنیادی نیست و از ذراتی به نام کوارک ها تشکیل شده اند. نکته دیگر بر اساس نظریه نسبیت عام انیشتین، ماده و انرژی به یکدیگر تبدیل میشوند و می توان گفت که یکی هستند. حال اگر ما مسیرمان را به اعماق ذرات تا به آنجایی ادامه دهیم که در آن ابعاد دیگر همه نیروهای این جهان برای ما شناخته اند و ذرات و یا نیروها دیگر در آن ابعاد قابل تجزیه نباشند. من اسم این دنیای ریز شناخته شده را واجب الوجود می نامم. دنیای فیزیک امروز، حاکی از پیدایش این جهان پس از انفجار مشهور بیگ بنگ است که در حجم بسیار کوچکی رخ داده است. از پیدایش بعد از این انفجار تا به امروز شواهد بسیار زیادی وجود دارد و هنوز اطلاعات در آن بعد بسیار کوچک و نیروهای درگیر در آن، کامل نیست. من بر این باورم که این واجب الوجود علت بوجود آمدن این جهان کنونی است همانطور که با علم فیزیک امروز نیز سازگار است. اما این واجب الوجود بر خلاف خدایی که ادیان ادعا میکند توانایی این را ندارد که در یک لحظه یک سیب بیافریند اما قابلیت به وجود آوردن سیب را در خود دارد که در شرایط مختلف و با گذشت زمان این سیب تولید میشود. این واجب الوجود فانی پذیر نیست و می توان گفت که قانون پایستگی انرژی برای آن صدق میکند و فقط تبدیل یک انرژی به یک انرژی دیگر را در واجب الوجود شاهدیم. همین جهان ما نیز انفجاری تا تغییری در گوشه ای از واجب الوجود رخ داده و باعث به وجود آمدن آن شده است و تبدیلات صورت گرفته در واجب الوجود تغییری در ماهیت نیروها و انرژی کل واجب الوجود ندارد. این دیدگاه با قانون دوم ترمودینامیک نیز صادق است که چون واجب الوجود یک جهان منزوی است پس تغییران آنتروپی در آن نیز صفر است.
تحلیل شما از این واجب الوجود چیست؟
لطف کنید طوری بنویسید که ما که سواد پنجم دبستانی داریم هم متوجه شویم.
سپاس از شما
حامد گرامی
با پوزش از فضولی
سوال جالبی طرح فرمودید اگر اجازه دهید چند سطری نیز بنده ارایه کنم.
البته ادعای تخصص در این امور ندارم لیکن چند استدلال عقلی هست که می نویسم.
منظورم پاسخ به پرسش شما نیست بیشتر طرح یک سوال است.
تصور کنید لحظه انفجار مهبانگ را. در این لحظه نه زمان وجود دارد و نه مکان. چیزی از ناچیز به ناگاه منفجر می شود. حال نور بوده یا انرژی فشرده بوده هر چه بوده از صفر شروع شده. این که از صفر آمده هم به کنار این را سوال نمی کنیم. پس ما با یک انفجار نور مواجه هستیم در جایی که هیچ عامل خارجی روی آن تاثیر گذار نبوده چرا که چیزی خارج از آن نبوده. سوال اینجاست چطور چنین انفجار نوری منجر به تشکیل ذرات بنیادین متنوع می شود؟ مگر نه این که عامل خارجی بر آن وارد نشده پس باید به صورت همگن در تمامی جهات و ابعاد گسترش یابد تا بی نهایت. چیزی هم که نیست جلوی انتشار آن را بگیرد پس تنوعی نباید در این موج ایجاد شود. در حالی که ما نه تنها با تنوع مواجهیم بلکه این تنوع بسیار هوشمندانه است. حال بنگرید به ذره ای که در آزمایش اخیر در سوییس اثبات شد. اگر اشتباه نکنم هیکس پوزون . فیزیک دان ها به آن لقب ذره خدا داده اند. خیلی فشرده می نویسم چون می دانم مطالب را خوانده اید. داستان این است که این هیکس پوزون در آن عالم ابتدایی می آید و به مجموعه استرینگ ها هویت می دهد. در یک لحظه ظاهر می شود یک دسته استرینگ را می کند کوارک دسته ای دیگر الکترون دسته ای دیگر فوتون و ….. به محض این که کوارک یا الکترون یا فتون و … شکل گرفت هم ناپدید می شود. این گفته خود فیزیک دان ها است.
این بدون حساب و کتاب نمی شود. جناب هیکس پوزون باید بداند چند تا کوارک چند الکترون و چند فوتون و دیگر ذرات کوانتومی لازم است تا بشود با آن جهان را ساخت. اگر در محاسبه اش اشتباه کند و به طور مثال نسبت تعداد ذرات بنیادین به یکدیگر بسیار نامتعادل باشد دنیا به این شکل متنوع دارای انواع اتم ها و به ویژه اتم کربن نمی شود. جاذبه درون هسته ای به این میزان که هست نخواهیم داشت و …… در نهایت حیات شکل نخواهد گرفت.
سوال اینجاست این هوش و دانش و آگاهی از کجا آمده؟ ماده تبدیل به هوش و آگاهی شده؟ در ذات خود هوش و دانش داشته؟
درود بر ساسانم گرامی
ممنون که در این بحث شرکت نمودید.
علت اصلی طرح این سوال این بود که تمامی اختلافات بین منتقدان و حامیان ادیان در این سایت بیشتر بر روی مبانی است و جناب مرتضی اکثر منتقدان را به بررسی مبانی ارجاع میدهند و خواستم که از دانش این دوست و دیگر دوستان در بازنمودن مبانی کمک بگیریم و بحث ها را به این سمت سوق دهیم. خود میدانید ما تا ۱۰۰۰ سال دیگر هم برروی حتی خود قرآن بحث کنیم به نقطه مشترکی نمیرسیم.
در مورد مطالب شما نیز بگویم که اطلاعات شما از بنده بیشتر است و من نیز فیزیک دان نیستم تا بیشتر موضوع را بشکافم. فقط چند نکته نسبت به مطالب شما اضافه کنم.
اینکه چطور چنین انفجار نوری منجر به تشکیل ذرات بنیادین متنوع می شود؟ ذرات بنیادین در زمان های متفاوت بعد از آن انفجار به وجود آمدند، ابتدا کوارک ها و سپس پروتون، نوترون، الکترون، اتم، مولکول، خوشه ها، توده های گازی شکل، کهکشان ها، ستاره ها و در نهایت سیارات که زمین ما یکی ار آن هاست، به وجود آمدند. در زمان های مختلف به علت چگالی، دما و حجم مختلف نوع شکل گیری ها متفاوت بوده است. اختلاف بین ذرات بنیادی نیز هم اکنون به ذره هیگز نسبت داده می شود که ذرات مختلف بر حسب مقدار برهمکنش آنها با ذره هیگز، جرم متفاوتی بدست می آورند. برای مثال، فوتون که هیچ برهمکنشی با ذرات هیگز ندارد، دارای جرم نیست.
اینکه هوش این ذرات از کجا آمده است؟ الکترون که یکی ار ذرات بنیادی جهان است، یک ذره هوشمند است و تاکنون رفتار کامل این ذره درک نشده است. هنوز ما خارج از اتم هستیم و با هوشمندی سروکار داریم. بحث در مورد داخل هسته اتم بسیار پیچیده تر است و در آنجا نیز هوشمندی همانطور که شما اشاره کردید، وجود دارد. برای مثال شما اگر اتم هیدروژن را در نظر بگیرید این اتم از یک پروتون و یک الکترون تشکیل شده است و چون این دو ذره، هوشمند هستند بنابراین هوشمندی آن پذیرفتنی است. مینوان با این نگاه به دیگر اتم ها و مولکول های پیچیده تر نیز نگریست.
فرموده اید:
(این بدون حساب و کتاب نمی شود. جناب هیکس پوزون باید بداند چند تا کوارک چند الکترون و چند فوتون و دیگر ذرات کوانتومی لازم است تا بشود با آن جهان را ساخت. اگر در محاسبه اش اشتباه کند و به طور مثال نسبت تعداد ذرات بنیادین به یکدیگر بسیار نامتعادل باشد دنیا به این شکل متنوع دارای انواع اتم ها و به ویژه اتم کربن نمی شود.)
در آن انفحار بزرگ بسیاری گونه ها تشکیل شده اند ولی فقط آنهایی باقی مانده اند که پایدار بوده اند که پایذاری آنها بیشتر به نیرو های درون هسته ای باز میگردد. هم اکنون در سرتاسر جهان بسیاری گونه های ناپایدار تولید میشود و بر روی آنان آزمایشاتی صورت میگیرد. در همین خورشید و دیگر ستارگان نیز هم اکنون همین گونه است. یکی از استاد های دانشگاه ما در کانادا برروی همین ترکیبات ناپایدار کار میکرده و اخیراٌ به ایران آمده است. آنها این ترکیبات را با دستگاه های ویژه ای در آزمایشگاه تولید میکردند و بر روی طیف آنها کار میکردند. مثال دیگر عناصری رادیواکتیو همانند اورانیوم هستند که دارای نیمه عمر کمتری نسبت به دیگر عناصر در جدول تناوبی هستد و پس ار مدتی به عنصری دیگر تبدیل میشوند. تولید عناصر کوناگون و ترکیبات مختلف امروزه کار سختی نیست ولی نیاز به هزینه بالا دارد.
من بر این باورم که این انفجار در واجب الوجود رخ داده و یا خود آن نقطه که در آن انفجار رخ داده است ، واجب الوجود است. این هوشمندی در ذات واجب الوجود بوده است به سبب اجزای هوشمند آن.
موفق و پبروز باشید
دوست گرامی جناب ساسان
با سلام
من نوع سوال و ایراد شما را تحسین می کنم ،زیرا اگرچه برخی گزاره های فلسفی را دقیق مورد اشاره قرار ندادید ،اما بنظرم سوال شما خطاب به جناب حامد ،خطابی بر اساس ندای فطرت و وجدان خدادادی،در قضاوت نسبت به دستگاه منظم و چینش محیر العقول جهان و کیهان محسوس است ،این آن چیزی است که ما بتبع قرآن از آن تعبیر به “فطرت توحید” و “فطرت کمال مطلق” می کنیم ،این وجدان فطری عینی در جوهره هر انسان-بطور واقعی و نه وهمی-نمی تواند از کنار “وحدت صنع و آفرینش” و “زیبائی های هوشمندانه موجود در هستی” و “نظم های زیبای موجود در کائنات و اجزاء ریز و درشت آن” براحتی عبور کند و سخن از “اتوماسیون غیر قابل توجیه” یا “تصادف” و “نفی دخالت هوشمندانه خارجی” کند،در حقیقت شما اگرچه ممکن است در باب “بعثت عام و خاص انبیاء” با ما همراه نباشید ،اما بر اساس “فطرت” و “برهان فطری نظم و وحدت و هماهنگی در آفرینش” چنین سوال و ایرادی را مطرح نمودید و با موحدان و یکتا پرستان همراهید.
تشکر از شما
درود بر جمله خردورزان
اگر ممکن است ایشان اندکی درباب واژه ی “هستی هوشمند” که نه فقهیست و نه فلسفی و به گمانم ما به ازاء واژه ی خدا از آن استفاده میشود _یعنی ایشان استفاده کرده اند_ هم توضیح دهند.
عده ای از دانش اموزان عزیزمان سالها پیش درشین اباد طعمه حریق شدند.امروزه بیمه برای پرداخت خسارت مدعی ست دانش اموزان مجروح دختر نصف پسران دیه دریافت خواهندکرد.چرا؟چون دین مبین اسلام اینطورگفته.بازهم بپرسیم چرا؟اقا مرتضی ودوستانشان خواهندگفت شماها نمی دانیددین فکرهمه چیز راکرده وحتما حکمتی دارد.ودراین باب میتوانندساعتها اب برهاون بکوبند.
اما عقل ومنطق وحقوق انسانی میگوید.انسانهابرابرندوکسی رابر دیگری برتری نیست.واون قوانین مخصوص 1400سال پیش بااون شرایط خاص بوده.شماهاچراسعی دراصرار برامری مطرودوقوانینی که خاصیتش را ازدست داده دارید؟
اقامرتضی-اقاابوالفضل ودیگرهمفکرانتات.این عزیزان ودیگرکودکان کار ومحروممان رادریابیدکودکان غزه پیش کش.
آقای عباس انعامی گرامی
سلام بر شما
من هم می گویم آقای عباس انعامی _ آقا مزدک و “ودیگرهمفکرانتات.این عزیزان ودیگرکودکان کار ومحروممان رادریابیدکودکان غزه پیش کش. ”
گفتن که کاری ندارد . بخصوص که اگر چون شما بخواهیم این نوع گفتن ها را ابزاری کنیم برای این که به دیگرانی که چون ما نمی اندیشند بگویم : ببینید ما چقدر به فکر محرومان کشورمان هستیم و شما چقدر از آن ها غافلید ؟ !!!.
راستی آقای عباس انعامی گرامی تا به حال شما چه کمکی به کودکان شین آباد و کودکان کار و سایر محرومان کرده اید ؟
این حرف هایی هم که زده ای هیچ چیزی را اثبات که نه ، حتی به روشنی چیزی را بیان نمی کند . واقعن منظورت چه بود ؟
ارادتمند
سید ابوالفضل
چند روز پیش محسن رضایی در تابناک نوشته بود ما چهل پاسدار هر موقع اراده کنیم 800 کیلومتر سرباز به غزه میفرستیم و از اونطرف سردار جعفری گفت ما منتظر فتوای رهبری هستیم تا اسراییل را نابود کنیم مگر خامنه ای با چه زبانی گفت که اسراییل باید از منطقه پاک شود؟ که برای سردار جعفری ثقیل آمده .این گوی و این میدان . جاده باز و راه دراز
موسی ابو مرزوق، معاون رئیس دفتر سیاسی حماس، در مصاحبه با خبرگزاری ریا نووستی، گفته که امیدوار است حزب الله لبنان جبهه دوم علیه اسرائیل را باز کند و به فلسطینی ها در نوار غزه کمک کند.
روزنامه لبنانی السفیر، در شماره روز پنج شنبه 31-7-2014 به نقل از منابع نزدیک به “حماس” نوشته است :”مواضع حزب الله در حمایت از جنبش مقاومت در غزه برای حماس کافی به نظر نمی آید”.
این روزنامه به نقل از منابع حماس نوشته است: ” شعار دادن به تنهایی دیگر کافی نیست. ما به آقای سید حسن نصر الله و رهبری ایران احترام می گذاریم، اما از آنها می خواهیم تا گام هایی بردارند که بتواند مرزهای کشورهای عربی با فلسطین را تکان بدهد.”
منبع حماس افزوده است: “ما نمی خواهیم حزب الله در حال حاضر جبهه شمالی را به طور مستقیم با دشمن اسرائیلی بازکند، اما گام های عملی می خواهیم. ما اقدامی برای گرم کردن جبهه های مقاومت می خواهیم”.
این منبع سپس سوال کرده است: “حزب الله لبنان منتظر چیست؟ آیا در انتظار سقوط غزه است؟ چرا چوبش را در مقابل اسرائیل تکان نمی دهد؟ آیا می خواهد دست بسته نظاره گر رویدادها باشد؟ از حمایت حزب از غزه بگذریم، چرا حزب الله در مقابل ربودن یک چوپان لبنانی از منطقه شبعا، توسط اسرائیل واکنشی نشان نمی دهد؟ مگر این رفتارهای اسرائیل بخشی از متن قطعنامه 1701 است ؟ “
رسوایی
30 Jul 2014
پرداخت تنها نصف دیه دختران شین اباد به دلیل مونث و دختر بودن
خبر کوتاه است:
حسین احمدی نیاز یکی از وکلای دانش آموزان شین آبادی می گوید که “بیمه” اعلام کرده است که به دلیل “مونث و دختر” بودن فقط حاضر به پرداخت “نصف دیه” صدمات وارد شده به این دانش آموزان است.
اما همین خبر کوتاه کافیست که به شدت ظلمی که به زنان ایرانی میشود پی ببریم، و قانونی که به جای حمایت از زنان آنان را مورد تبعیض های شدید جنسیتی قرار میدهد. مهم نیست چند ساله باشی و سهمت از تمام ثروت کشورت سوختن در کلاس درس باشد، تنها کافیست که زن باشی که حقت را بی دردسر وکاملا قانونی بخورند و یک آب هم روش. اینجاست که مشخص میشود قوانین اسلامی تا چه حد واپسگرا و ناکارامد هستند و تا چه میزان در مقابل حق و عدالت قرار دارند.
در غزه کی جنایت میکنه حماس یا اسراییل
تقاطع: برای سومین بار در یک هفتهی اخیر، یک انبار موشکهای حماس در مدرسهای در غزه کشف شد.
بنا بر اعلام روز چهارشنبه (۳۰ جولای-۸ مرداد) «آژانس کار و امداد سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی» (UNRWA)، این انبار، در جریان بازرسیهای معمول از یکی از مدارس تحت نظر این سازمان در غزه کشف شد.
کریس گانس، سخنگوی «آژانس کار سازمان ملل» در بیانیهی خود در این خصوص گفت که «مدرسه به خاطر تابستان تعطیل بود و از آن به عنوان پناهگاه نیز استفاده نمیشد».
او اضافه کرد: «ما گروه یا گروههایی را که با گذاشتن این مهمات در مدارس ما، غیرنظامیان را در معرض خطر قرار میدهند، محکوم میکنیم.»
آقای گانس با تاکید بر اینکه این موضوع یکی دیگر از موارد «نقض آشکار بیطرفی» از اماکن سازمان ملل است افزود: «ما از همهی طرفهای متخاصم میخواهیم تا به مصونیت اموال سازمان ملل احترام بگذارند.»
این آژانس توضیحات بیشتری در خصوص تعداد راکتهای کشفشده و اینکه آیا سازمان ملل توانسته مدرسه را از راکتها تخلیه کند یا نه ارایه نکرده است.
پیش از این نیز دستکم در دو مورد دیگر، سازمان ملل، کشف راکت در مدارس خود را که از آن به عنوان پناهگاه مردم غزه استفاده میشود، اعلام کرده بود.
از جمله روز ۲۲ جولای (۳۱ تیر)، انبار راکتی در مدرسهای که مابین دو مدرسهی دیگر متعلق به سازمان ملل قرار داشت و در آنها ۱۵۰۰ نفر پناه گرفته بودند، پیدا شد.
گلابتون: شما باشی چه میکنی؟ نمبینی که طرف چه سلاح هایی داره؟ لابد نباید از خیلی جاهاحتی سنگ برای پرتاب کردن برداشت. اگر ذره ای مشا بهت در قدرت دو طرف بود حرف شما درست بود, ولی یک طرف از آخرین سلاحها و تجهیزات داره و مصرف میکنه و مطمئن هم است که اگر کم بیاره از زمین و آسمان بهش کمک میشه و طرف دیگه درست بر عکس. انصاف داشتن در قضاوت صفت لازم است!
هادی عزیز
یادم میاید در یکی از روزهای زمستان 88 در یک میهمانی با یکی از دوستانم که تا حدود زیادی اصولگراست پشت یک میز بودیم که بحث سیاسی شد یکی از بچه ها کلیپ هایی از صحنه های وحشتناک گلوله خوردن برخی از شهدای سبز رو برامون نشون داد اون دوست اصولگرای همیشه مدعا در پاسخ ما چند نفر گفت : به درک اینا که میدونن سرنوشتشان اینه و عذابی دردناک در انتظارشونه مگه مجبورن بیان تو خیابون و سرو صدا کنن !!!! جالبه چند روز پیش همین آدم رو در محل کارم دیدم اتفاقا همون موقع تلویزیون داشت اخبار غزه رو با آب و تاب آنچنانی روایت میکرد روی بر من کرد و گفت می بینی چه جنایتی این صهیونیستهای فلان و بهمان میکنن ؟ می بینی چجوری مردم رو میکشن ؟
همون لحظه ماجرای سال 88 و اون میهمانی و گفته های خودش رو براش گفتم ! از جمله گفتم بخصوص وقتی اینها می بینن که هیچگونه انکان موفقیت ندارن مگه مریضن که اینجوری خطر میکنن !! آن مرد به سختی برآشفت و دور شد!!!
جناب هادی
آیا حماس مجبور است که گول شیادان را که در کامنت بالاتر آمده را بخورد؟ در ضمن اگر شخصی سر ستیز با من داره من اگر عاقل باشم باید بسنجم که طرف در حد من باشه و نه یک قهرمان کاراته
چو در تاس لغزنده افتاد مور/////رهاننده را چاره باید نه زور
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش
دوست عزیز آقای نوریزاد : هر قسمتی را که شما تشخیص دادید باعث ناراحتی میشود حذفش کنید.
با تشکر فراوان
سلام بر شیرآهنکوه مردم ایران و نای مجروح هفتاد و پنج میلیون هموطن پای در زنجیر
دلاور باز هم رهسپار میدان شده ای….هرچند تنها ولی چشم نگران خلقی در پی ات. در همه حال پیروز میدان تو خواهی بود. این را معلم بزرگمان تاریخ میگوید. وه جه خواهد شد که شب سیاه و دیجور حاکمیت سرکوب و اختناق سپری بشود و افق روشن آزادی بردمد.الیس صبح بقریب؟ جای بسیار خوبی را انتخاب کرده ای. نامت و یادت پر فروغ باد رستم دستان روزگار و خدا بهمراهت.
سلام آقای نوری زاد. یک سئوال:
چرا اسرائیل به اعتراضهای کشورهای دنیا, طرفداران حقوق بشر, و مردمان و سازمانهای دیگر هیچ اعتناعی نمیکند و همچنان به قتل عام, اشغال, و کشتار مردمان بیدفاع ادامه میدهد؟
از کشورها معترض شروع کنیم و بطور بسیار جزئی به تاریخچه آنها را مرور کنیم:
١- ایران: نیم میلیون مردم خود را در ٨ سال جنگ ایران و عراق به دستور خمینی و اطرافیان قتل عام کرد, بچه ها و مردان بیگناه را روی مینها فرستاد و صدها هزار نفر توسط طراحان و فرماندهان جنگ که هیچ دوره نظامی و افسری ندیده بودند مثل محسن رضایی و رفسنجانی زیر بار موشکها و خمپاره ها تکه تکه شدند.
در بیش از ٣ سال جنگ داخلی سوریه در قتل عام بیش از ١٦٠,٠٠٠ سوریه ای نقش اصلی را بازی کرده اند. در کشتار زنان, کودکان, و پیران و بیگناهان از هیچ جنایتی فرو گذار نکرده اند. میلیارد ها دلار کمک مالی و نظامی به سوریه فرستاده اند و حتی نیروی نظامی و فرماندهان نظامی برای آموزش قتل عام مردم سوریه به ارتش بشار الاسد اعزام کرده اند. اعتراض ایران به اسرائیل برای توقف کشتار مردم بیگناه فلسطین مسخره و جوکی بیش نمیباشد.
٢- سوریه: همانطوری که بالا ذکر شد, خود بشار الاسد بیش از ١٦٠,٠٠٠ از مردمان خودش را کشته است, رژیم بعثی سوریه که در اقلیت میباشد ده ها سال است که حق و حقوق بیش از ٩٠ درصد مردمان سنی خود را پایمال کرده و بر آنها ظلم نموده است. پدر بشر الاسد هم در دهه ٨٠ بیش از ٤٠,٠٠٠ نفر از مردم خود را کشت.
٣- آمریکا: آمریکا هم برای چندین سال کشور عراق را اشغال کرد و هزاران نفر از مردم عراق را کشت. هر چند که این اشغال به نفع مردم عراق بالاخص شیعه ها و کردها تمام شد و یک دیکتاتور منطقه را از بین برد. کشتار مردمان بیگناه ویتنام هم نمونه ای دیگر از کشتار مردمان بیگناه توسط آمریکا میباشد.
٤- روسیه: میلیون ها نفر از مردم خود را در زمان استالین کشت, در چند سال اخیر افغانستان را به اشغال خود در آورد هزاران نفر از مردم بیگناه افغانستان را قتل عام کرد. جنایات روسیه همچنان در چچن, گرجستان, آبخازیا, اکراین و سایر کشور ها هنوز ادامه دارد. روسیه در چند ماه گذشته بخشی از خاک اکراین را به اشغال خود درآورد, بنابرین اعتراض روسیه به اسرائیل جک بیمزه ای خواهد بود.
٥- اروپا: اروپا در قتل عام میلیونها یهودی نقش اساسی را داشته و در استعمار و اشغال کشورهای مختلف در تمام قاره ها صدها سال سابقه دارد.
٦- اعراب: اعراب بیشتر از یهودیها عربهای فلسطینی را کشته اند, در سال ١٩٧٠ شاه اردن هزاران نفر فلسطینی را به قتل رساند. خود حماس هزاران فلسطینی را تا به امروز مورد شکنجه و زندانی قرار داده و در ترور و کشتار چیزی از جمهوری اسلامی کم ندارد.
٧- چین: در همین هفته در چین هزاران مسلمان چینی دستگیری و صدها نفر به قتل رسیده اند, در چند سال گذشته چین هزاران نفر از مسلمانان خود را کشته و هزاران نفر را دستگیر و زندانی و شکنجه کرده است, و بسیاری از آنها را به مناطق دیگر فرستاده است. همچین مناطق مسلمان نشین را توسط چینیان کمونیست به اشغال خود در آورده است. جنایتی که در مناطق مسلمان نشین چین انتتفاق می افتد صدها برابر بد تر از فلسطین میباشد, ولی کشورهایی مثل ایران بخاطر دورو بودن و منافق بودن و منافع خود در صدا و سیما یک هزارم وقتی که به فلسطین اختصاص میدهد به مسلمانان چین اختصاص نمیدهد. کشور های دیگر هم بخاطر همین علت نیاز به دفاع از مسلمانان چین نمیبینند. چین همچنین در صدد خاک های ژاپن, تایوان, فیلیپین, ویتنام و سایر کشور ها میباشد و بنابرین نمیخواهد با اعتراض به اسراییل خود را مسخره کند.
٨- فعالین دروغین حقوق بشر: کسانی که ادعای طرفداری از حقوق بشر میکنند ولی در انتخاب حقوق و بشر فقط به منافع خود می اندیشند. فعالین حقوق بشر ایرانی برای مثال از حقوق پایمال شده مردمان ستم دیده خود کاملا چشم میپوشند چرا که دفاع از حقوق بشر اقلیتها به ضرر خود تمام میشود. نفت خوزستان در اروپا فروخته میشود ولی دلار آن فقط در چند شهر خرج میشود و فقط تعداد بسیار کمی از پول نفت بهره مند میشوند.
و اما انهایی که هم و غمشان فقط فلسطین و غزه است و در قبال جنایات ایران در سوریه هیچ اعتراضی نکردند و حتی در قبال جنایات جمهوری اسلامی نسبت هموطنان خود خاموش ماندند فقط به این بسنده میکنم که بگویم ایکاش شمه ای از انسانیت بو میبردید و آنقدر چندش آور نمیبودید و آبروی انسانیت را نمیبردید. بیش از این خودتان را مسخره نکنید, چرا که اعتراض شما و ایران به اسرائیل در حقیقت جنگ میان اسرائیل و فلسطینیان را شعله ور نموده و اعتراض واقعی دیگر انسانها را هم کم رنگ و کم تاثیرمیکند. بهتر است که کسانی اعتراض کنند که خود در جنایات مردمان بیگناه و حمایت از آن جنایات سهیم نبوده اند شاید به خاطر آن اسرائیل و نتانیاهو دست از کشتار بیگناهان بردارد.
بنابرین چرا اسرائیل باید از اعتراضات شما و ادعای طرفداری از حقوق بشر و بیزاری از ظلم و ستم شما تحت تاثیر قرار گیرد؟ مثل این میماند که شتر دزد به تخم مرغ دزد بگوید که دزدی نکن, و یا گرگ به روباه بگوید که حیوانات ضعیفتر از خود را نکش و نخور!
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
و به همکاران با وفا و هموطنان غیرتمند و آزاد منش
در درجه اول امید است که در این تصمیم راه پیمائی جدید ، این وحوش و نادان صدمه جانی به شما وارد نیاورند.
استنباط و برداشتم از نوشتارها و عملکرد شما این است که این سردمداران بی وجدان خلافت اسلامی ایران ، روح منقلب و اندیشه های اصلاح طلبانه و انساندوستانه شما را نمی توانند تسخیر بکنند .
دوم اینکه از یادداشت گذاران در خواست می کنم هر موقع از رد و بدل دیدگاهی خویش (چت کردن) در وب سایت آقای نوری زاد (من هم فراوان مستفیذ و یاد گرفتم) فارغ شدند (جون تمامی ندارد) ، اعلام همبستگی ، نظر و اشاره ای هم به نوشتار ها و عملکرد این راد مرد دلیر بی اندازند که چگونه از او حمایت بکنیم و تنهایش مگذاریم. درد ، ییم و تشویش خاطر او ، درد و دغدغه ماست.
با آرزوی تندرسی و مو فقیت و تشکر از امکان و درج نظر دگری در وب سایتتان
جای شلوغی ست. دیده نمی شوید. و اگر برای دیده شده کاری از قبیل پرچم و شعار سامان دهید، به شدت برخورد می کنند.
درود بر شما
دوست من در واقع این مردم هستند که باید ببیند و از خواب غفلت بیدار شوند بیداری که زنگها را برای اشغالگران بصدا در بیاورد ///
جناب نوری زاد عزیز!
استقامت ات طعم آزادگی مقاومت های آزادی طلبانه ی مبارزانی میدهد که برای زندگی و زنده ماندن می شوریدند نه برای نوشیدن شربت شهادت و “وصال یار”…
بزرگوار!
تریبون شما از همان اول تریبون به “حاشیه” رانده شدگان و “پیرامون”یان بوده است، کسانی که توحش بیرحم تاریخ آن ها را پشت گوش های دراز “متن” انداخته است؛ در این فضای مجازی انسانی شما بود که پاهای یک کودک بهایی شایسته بوسیدن شد؛ این جا بود که چشمان مغموم مادر ستار، اشاره ایی مستقیم شد به هزارتوهای مخوف و سفاک دستگاه مهوع قضایی ما؛ این جا بود که برادران ناهید بار دیگر به حافظه ی کوتاه مدت ما یاد آوری شدند…
کوباتی اما، جناب نوریزاد و خوانندگان گرامی این صفحه!
کوبانی هر لحظه در انتظار وقوع فاجعه ایی تمام عیار است. طوفان بی رحم خبرهای این روزهای خاورمیانه ی غمزده حوصله ایی برای شنیدن صدای ساکت کوبانی ندارد…
شما جناب نوری زاد چیزی از کوبانی بنویسید!
شما بگوئید: کوبانی تنها نیست.
سلام آقای نوری زاد
خدا نسیب هیشکی نکنه
صبح روز عید فطر شاهد صحنه تصادف یه پراید با تریلی بودم5نفر پرایدی در جا له شده بودن!!ینی پراید رفته بود زیر چرخ های تریلی و مثه قوطی نوشابه له شده بود!!در حالی که اگه ماشینی غیر از پراید(چه برسه به ماشین باکیفیت خارجی)بود مطمئنا تلفات کمتر بود.چطوری میخوان اون دنیا جواب بدن خدا میدونه!!کارمون رو به جای رسوندن که ما ایرانی ها با اون قدمت خودرو سازی الان تاکسی های داغون دست دوم عربها رو وارد میکنیم(که خریدن اونم برا خیلیامون آرزویه)نه میذارن ماشین خوب وارد کنی نه کیفیتشو خوب میکنن
این همه ننگ آخه چطوری این همه سوکت؟؟والله ما آخرتمون از دست رفت که هیچ ،همون دنیامون رو هم نابود کردیم!!
همچین زود بلدن قیمت بالا ببرن ومالیات اضافه کنن!!بخدا اون ور آب یه وزیر دهن وا می کنه میگه میخوایم طرح بدیم مالیات 1درصد اضافه شه یه اعتراضی میشه که تا یه سال مردم رو باید با گاز اشکاور جمع کنن!اون وقت اینا میان غیر از مالیات ارزش افزوده(8%)که از سنگ توالت تا ماشین شاملشه درآمد دولت رو میخوان از رو قبض های اب و برق در بیارن!!!طرف یه پیره زنه 15هزار تومن قبض گازشه!3هزار تومن گاز مصرف کرده12تومنش مالیاتو عوارضو آبونمانه!!باور ندارین ؟؟!قبضاتون رو نگاه کنید !! دولت تا کفگیرش به ته دیگ میخوره دست به دامان بانک مرکزی قبوض ایرانیان میشه(همونا که قرار بوده مجانی بشه)…
جناب نوریزاد درود بر شما و پدر و مادر گرامی تان .انسانیت و محبت و فداکاری از نگاهشان می بارد.امیدوارم شاد و سالم زندگی کنند.افسوس که ملیونها پدر و مادر و فرزندان ایرانی طعم داشتن چنین لحظاتی را در کنار همدیگر نتوانستند بچشند و به تیغ غضب متحجرین ناپاک و متعصبین بیرحم و بی شعور گرفتار شدند.در مورد بسیاری حتی اخرین وداع را هم به بگور بردند.اما بازهم تا زندگی هست امید هست . ایران امروز از هر زمانی به فداکاری و مبارزه و خردورزی فرزندانش نیازمند است.
ﺗﻤﺎﺳﻲ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪاﺭاﻥ
اﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﭙﺎﻩ ‘ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺪاﺭاﻥ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩﻡ ‘ ﻃﺮﻑ ﭘﺎﻱ ﺗﻠﻔﻦ ﮔﻔﺖ ‘ ﻓﺮﻣﺎﻳﺶ ‘ﮔﻔﺘﻢ اﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﺎ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺟﻠﻮﻱ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺗﻚ ﻧﻔﺮﻱ ﺭاﻫﭙﻴﻤﺎﻳﻲ ﻛﻨﻪ ‘ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮاﺩﺭﻫﺎﻱ ﺳﭙﺎﻩ اﻣﻮاﻟﺶ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻥ ‘ﭘﺲ ﻧﺪاﺩﻥ ‘ ﻣﻦ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ااﻭ اﺟﺎﺯﻩ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ را ﻣﻴﺪﻫﻴﺪ. ﻃﺮﻑ ﮔﻔﺖ. ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺮاﻫﺶ ﻣﻲﺁﻳﻲ, ﮔﻔﺘﻢ اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻫﻲ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻡ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﻣﻴﻞ ‘ ﮔﻔﺖ ‘ اﻱ ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﺭﻱ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ‘ ﺗﺸﺮﻳﻒ ﺑﻴﺎﺭﻳﺪ ‘ ﻣﺎ اﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﭙﺬﻳﺮاﻳﻲ ﻫﻢ ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ ‘ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﺑﮕﻮﻳﺪ اﻓﺮاﻁ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭﻩ و اﺯ ااﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﻪ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪاﺭﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻋﻜﺴﻬﺎﻳﻲ ﺭﻭ ﻋﻠﻨﻲ ﻛﻨﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪاﺭﻩ ﺁﺩﻡ ﻋﻜﺲ ﻳﻪ ﻋﺪﻩ ﻋﺎﻟﻢ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪ ﺭﻭ ﺣﻴﻦ اﻧﺠﺎﻡ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﻋﻜﺴﺒﺮﺩاﺭﻱ ﻛﻨﻪ ‘ ﺩﻓﻌﻪ ﻗﺒﻞ ﻫﻢ ﻋﻜﺲ ﻣﺎ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﺎﻥ ﻏﺰﻩ اﻧﺪاﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ‘ﺁﺧﻪ اﻳﻦ ﭼﻪ ﻋﻜﺴﻬﺎﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺑﺎ ﺻﻬﻴﻮﻧﻴﺴﺘﻬﺎ و ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭاﻥ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺭﺩﻳﻒ ﻧﺸﺎﻧﺪﻩ ‘ﺁﺧﺮ اﻳﻦ اﻧﺼﺎﻑ اﺳﺖ ﻣﺎ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻴﻢ و ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ اﺳﺘﻜﺒﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻲ ,ﻣﺎﻓﻴﺎي ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺩاﺭﻱ ,اﻟﻴﻤﻴﻨﺎﺗﻲ و ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﺷﻴﻂﺎﻧﻲ ‘ اﻳﻦ اﺳﺖ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﻣﺎ
ﺑﻪ اﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺳﺮﺩاﺭ ﭼﺮا ﺷﻤﺎ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﻳﻦ اﺧﺘﻼﺳﻬﺎ و ﺑﺨﻮﺭ ﺑﺨﻮﺭﻫﺎﻱ ﺳﭙﺎﻩ ﺭا ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﻴﻜﻨﻴﺪ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﺑﺒﻴﻦ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﻦ ‘ﻣﺎ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﺭﺳﻤﻲ ﺑﺮاﻱ ﻫﺰﻳﻨﻪﻫﺎﻱ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﺮﺯﻱ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ اﻳﻦ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﺴﺖ ‘ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ اﻳﻦ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺟﻮﺭ ﻛﻨﻴﻢ
ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺧﻪ ﺳﺮﺩاﺭ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ اﺧﺘﻼﺹ و ﺩﺯﺩﻱ ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﺧﺮﺟﻬﺎﻱ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﺮﺯﻳﺴﺖ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﺑﺒﻴﻦ ﺟﺎﻧﻢ ‘ﻣﺎ ﺗﻮ اﻗﺘﺼﺎﺩ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ ‘ﻣﺠﺒﻮﺭﻳﻢ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻛﺎﺳﺒﻦ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﻢ ‘ اﻭﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﺸﻮﻥ ﺩﺭﺳﺘﻜﺎﺭ ﻧﻴﺴﺘﻦ ‘ اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﭘﻴﺶ ﻣﻴﺎﺩ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻣﺎ اﻵﻥ ﻓﺘﻮا ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﺣﺰﺏاﻟﻠﻪﻫﻴﺎ ﺑﺎﻳﺪ اﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻣﺎﻟﻲ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﻘﻮﻳﺖ ﻛﻨﻦ ‘ اﻭﻧﺎ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻦ ﺑﻴﻮﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﻛﺴﺐ و ﻛﺎﺭ ‘اﻭﻧﺎ ﻫﺪﻓﻬﺎﻱ ﻣﻬﻤﺘﺮي ﺩاﺭﻥ ﻣﺜﻼ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻥ ﺷﺮاﻳﻄ ﺑﺮا ﻇﻬﻮﺭ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ‘ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﺭﻭ ﺑﻜﻦ ﻫﺪﻑ اﻳﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻳﻪ ﻣﺶ ﻛﺎﺳﺐ ﺳﺴﺖ اﻳﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﻮﻝ و ﻋﻴﺶ و ﻧﻮﺷﻦ
ﮔﻔﺘﻢ ﺳﺮﺩاﺭ ﺁﺧﻪ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻪ ‘ اﻳﻦ ﭘﻮﻟﻬﺎ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻣﻪ ‘ﺑﻴﺖ اﻟﻤﺎﻟﻪ ‘ﺧﺪا ﺭﻭ ﺧﻮﺵ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﺑﺪﻭﻥ اﺟﺎﺯﻩ اﻭﻧﻬﺎ ﺣﻴﻒ و ﻣﻴﻞ ﺑﺸﻪ ‘
ﺳﺮﺩاﺭ : ﺗﻮ ﻣﺜﻞ اﻳﻦ اﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺵ ﻧﻤﻴﺪﻱ ﻣﻦ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻢ ‘ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ ‘ﺑﺒﻴﻦ اﻳﻦ ﭘﻮﻟﻬﺎ و اﺻﻼ ﻛﻞ اﻳﻦ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﻣﺎﻝ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻪ ‘ اﻣﺖ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻪ ‘ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺩاﺭﻩ ‘ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻴﻢ ﭼﻪ ﻣﻠﺖ ﻗﺎﻟﺘﺎﻗﻲ ﺩاﺭﻳﻢ ‘اﻵﻥ ﺳﻲ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﻪ ﺩاﺭﻳﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ ﺣﺠﺎﺑﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻴﺪ ‘ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺸﻮﻥ ﻧﻤﻴﺮﻩ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺮﻩ ‘اﻳﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﻭﻧﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺧﻪ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﺸﺪ ﺣﺮﻑ ﺳﺮﺩاﺭ ‘ﻳﻌﻨﻲ اﮔﺮ ﺧﺎﻧﻤﻲ ﺣﺠﺎﺑﺶ ﺭا ﺁﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻴﺪﻫﻴﺪ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻧﻜﻨﺪ ‘ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ ‘
ﺳﺮﺩاﺭ :ﻧﻪ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺏ ‘ﻣﺎ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻧﻤﻴﺪﻳﻢ ‘ﻓﻘﻬﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺑﺪﻥ ‘
ﮔﻔﺘﻢ , ﺧﻮﺏ ﺳﺮﺩاﺭ اﮔﺮ اﻳﻨﺠﻮﺭﻳﻪ ﭘﺲ ﭼﺮا ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻓﻘﻬﺎ ﺯﻧﻬﺎﻱ ﺑﺪﺣﺠﺎﺑﻮ ﻧﺎﻣﺴﻠﻤﺎﻥ اﻋﻼﻥ ﻧﻜﺮﺩﻥ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﭼﺮا اﻭﻧﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻴﻢ ﻛﺮﺩﻥ ‘ﻭﻟﻲ اﻳﻦ ﺻﺤﺒﺘﻬﺎ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺗﻮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻂﺮﺡ ﺑﺸﻪ اﺛﺮ ﺧﻮﺑﻲ ﻧﺪاﺭﻩ ﺑﻶﺧﺮﻩ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺭاﻩ اﻭﻣﺪﻥ.
ﮔﻔﺘﻢ :ﺳﺮﺩاﺭ ﻣﺎ ﻓﻘﻬﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﻭ اﺟﺒﺎﺭﻱ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻦ و ﺩﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﻮاﺭﺩ اﺧﺘﻼﻓﺎﺕ ﻓﺎﺣﺸﻲ ﺑﻴﻦ ﻓﺘﻮاﻫﺎﻱ اﻭﻧﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﻩ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﺩﻳﮕﻪ ﺩاﺭﻱ ﻛﻔﺮﻣﻮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﺭﻱ ﭘﺴﺮ ‘ اﻭﻥ ﻓﻘﻬﺎ ﻏﻠﻄ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ‘ ﻣﮕﺮ ﻛﺸﻜﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻭاﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﺘﻮا ﺑﺪﻩ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺳﺮﺩاﺭ اﻭﻧﺎ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﺮﻛﻲ ﻧﻴﺴﺘﻦ ‘اﻭﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﺩﺭﺱ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺣﻮﺯﻩ ﺧﻮﻧﺪﻥ و ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ اﺟﺘﻬﺎﺩ ﺭﺳﻴﺪﻥ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﺩﻳﺪﻱ ﺣﺎﻻ ” ﻧﺸﺪ ﺩﻳﮕﻪ ” ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﻫﻢ اﮔﺮ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﭘﺎﻳﺶ ﺭا اﺯ ﺧﻄ و ﺧﻂﻮﻁ اﺳﻼﻡ ﻓﺮاﺗﺮ ﺑﮕﺬاﺭﺩ ‘ﭘﺸﻴﺰﻱ اﺭﺯﺵ ﻧﺪاﺭﻩ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺳﺮﺩاﺭ اﻭﻥ ﺧﻄ و ﺧﻂﻮﻁ ﺭﻭ ﻛﻲ ﺗﻌﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻪ
ﺳﺮﺩاﺭ : اﺳﻼﻡ ‘ ﻗﺮﺁﻥ ﻛﻼﻡ ﺧﺪا
ﮔﻔﺘﻢ : ﺳﺮﺩاﺭ اﮔﺮ اﻭﻥ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ ﺑﮕﻪ ﻣﻦ اﺳﻼﻡ ﺭﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﻴﻔﻬﻤﻢ ﻳﺎ ﺗﻮ ‘ ﻣﻦ ﺧﻄ و ﺧﻂﻮﻁ ﺭﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻴﺪﻡ ﻳﺎ ﺗﻮ ‘ﺟﻮاﺑﺖ ﭼﻴﻪ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺮاﻥ اﻭﻧﺶ ﻧﺒﺎﺵ ‘ ﻣﺎ ﺑﻪ اﻧﺪاﺯﻩ ﻛﺎﻓﻲ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﻢ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺭﻭ ﺑﻴﺎﺭﻳﻢ ﺗﺎ ﺟﻮاﺑﺸﻮ ﺑﺪﻩ ‘ ﻛﻤﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﻵﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻨﻂﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﻣﺎ ﻣﻘﺎﻡ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺭﻭ ﺩاﺭﻳﻢ و ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﻛﻪ ﻫﻢ ﺧﻄ اﻳﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﺳﭙﺎﻩ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻦ ‘ اﻵﻥ ﻫﻢ ﺩاﺭﻥ ﺟﻮاﺏ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ و اﻭن ﺧﺎﺗﻤﻲ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﺭﻭ ﻣﻴﺪﻥ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺳﺮﺩاﺭ اﮔﺮ ﻳﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﻳﻚ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭا ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮﻱ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﻣﺜﻼ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ ‘ ﻳﺎ ﺧﺎﺗﻤﻲ ﺭا ‘ﺗﻜﻠﻴﻒ ﭼﻴﻪ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﻧﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﺸﺪ ‘ﻣﺎ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻴﻢ اﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻳﻢ ﻳﻜﻲ ﺑﻴﺎﺩ ﺧﻮﻥ ﺷﻬﺪا ﺭﻭ ﭘﺎﻱﻣﺎﻝ ﻛﻨﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻛﻨﻪ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺳﺮﺩاﺭ ﺗﺎ اﻵﻥ ﺭﻫﺒﺮ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎ ﺭﻭ اﻧﺘﺼﺎﺏ ﻣﻴﻜﺮﺩ ‘ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺩاﺭﻳﻢ ﻭاﺭﺩ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺟﺪﻳﺪﻱ ﻣﻴﺸﻴﻢ و ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ’ اﻳﻦ ﺳﭙﺎﻫﻪ ﻛﻪ ﺗﻌﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﺪاﻡ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪ اﺳﻼﻡ ﺭو ﺩﺭﺳﺖ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﻳﺎ ﻏﻠﻄ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﻛﺶ ﻧﺪﻩ ‘ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎ اﻵﻥ ﺩاﺭﻳﻢ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻴﺠﻨﮕﻴﻢ ‘ ﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﺻﻬﻴﻮﻧﻴﺴﺘﻬﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻭ ﻗﺒﻀﻪ ﻛﺮﺩﻥ و ﺗﻮ و اﻣﺜﺎل ﺗﻮ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﺮﺗﻲ ﺑﺎﺯﻳﺘﻮﻧﻴﺪ
ﮔﻔﺘﻢ : ﻛﺪﻭﻡ ﺟﻨﮓ ﺳﺮﺩاﺭ ‘ ﻧﻜﻨﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻲ اﺳﻢ اﻳﻦ ﺗﺮﻗﻪ ﺑﺎﺯﻱﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺰاﺭﻱ ﺟﻨﮓ. ‘ﺑﺎ ﻛﺪاﻡ ﺳﻼﺡ ” ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ااﻳﻦ ﺗﻴﺮ و ﻛﻤﺎﻥ و ﻓﺸﻔﺸﻪﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺳﺎﺧﺘﻴﺪ ﻣﻴﮕﻴﺪ ﺳﻼﺡ ” ﺑﺎ ﻛﺪاﻡ اﻗﺘﺼﺎﺩ ” ﺣﺘﻤﺎ اﺳﻢ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﺭﻭ ﮔﺬاﺷﺘﻴﺪ اﻗﺘﺼﺎﺩ ‘ ﺑﺎ ﻛﺪاﻡ ﻣﺮﺩﻡ ‘ ﻧﻜﻨﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻦ ‘ﻣﺮﺩ ﻣﻮﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻋﺮاﻕ اﺯ ﮔﻠﻮﻱ ﻣﻠﺖ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻧﺮﻓﺘﻪ ‘ ‘ ﻭاﻟﻠﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻨﻮ ﻳﺎﺩ ﺩﻭﻥ ﻛﻴﺸﻮﺕ ﻣﻴﻨﺪاﺯﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺎﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ‘ ﻓﻌﻼ ﺷﻤﺎ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺑﻴﺎ ‘ ﻧﺮﻣﺶ ﻛﻦ ‘ ﻣﻨﻆﻮﺭﻡ ﻧﺮﻣﺶ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎﻧﺲ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﺗﻮ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻚ ﺧﻴﻠﻲ ﭘﺮﻭ ﺷﺪﻱ ‘ﻭﻟﻲ ﻣﺎ ﻓﻌﻼ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩاﺭﻳﻢ ﺑﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎﻱ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ‘ ﺣﺎﻻ ﺟﻮاﺑﺖ ﺭﻭ ﻣﻴﺪﻡ ‘ ﺧﺪا ﻋﻘﻞ ﺩاﺩﻩ ﺑﻪ ﻭﻗﺘﺶ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﭼﻪ ﻛﻨﻴﻢ
ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﻣﻮاﻓﻖ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﻲ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﻴﻢ و ﻛﺸﺘﻪ ﺑﺸﻴﻢ ‘ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻴﮕﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﺩاﺩ ﺩﻳﮕﻪ ‘اﻳﻨﻂﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﻣﺴﻠﻤﺎ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﻨﻂﻮﺭﻩ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺳﺮﺩاﺭ اﻭﻥ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻥ ﺑﻲﭼﺎﺭﻩ ﻫﻢ ﻛﻪ اﺯ اﻭﻝ اﻭﻣﺪ ﻫﻤﻴﻨﻮ ﮔﻔﺖ ‘ ﻳﺎﺩﺗﻪ اﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ ‘ﻣﺎ ﻳﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺭﻭ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭا ﺑﺮﻳﻢ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﺑﺲ ﺩﻳﮕﻪ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻥ ‘ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻨﻪ ‘ ﻣﺎ ﺗﺎﺑﻊ ﻭﻻﻳﺘﻴﻢ
ﮔﻔﺘﻢ : ﭘﺲ ﻋﻘﻞ ﭼﻲ ﻣﻴﺸﻪ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﻋﻘﻞ ﻣﺎ اﻳﻦ ﺭاﻩ ﺭﻭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﺮﺩﻩ
ﮔﻔﺘﻢ : ﻳﻌﻨﻲ ﻋﻘﻠﺘﻮﻥ ﮔﻔﺘﻪ اﺯ ﻣﻦ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻜﻨﻴﺪ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﻋﻘﻞ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ اﻣﺎﻡ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﻛﺎﻓﻲ ﺑﺮاﻱ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﻴﺮﻱ ﺩاﺭﻩ و ﻣﺎ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻬﺎ و ﭘﺎﻫﺎﻱ اﻭ ﻫﺴﺘﻴﻢ
ﮔﻔﺘﻢ. : ﭘﺲ ﺁﺧﺮﺵ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ ‘ ﻣﺎﻣﻮﺭﻡ و ﻣﻌﺬﻭﺭ ‘ ﻣﮕﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯاﻥ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻏﻴﺮ اﻳﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻦ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﻧﻪ ﺩﻳﮕﻪ ‘اﻭﻥ ﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ اﻳﻦ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺧﺪا ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻨﻪ ‘ ﺗﺎ ﻇﻬﻮﺭ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ
ﮔﻔﺘﻢ :ﻣﮕﺮ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺧﺪا ﻧﺒﺎﻳﺪ اﺻﻠﺢ ﺑﺎﺷﻪ و ﻋﺎﺩﻝ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﭼﺮا ” اﻣﺎﻡ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﻫﻢ اﺻﻠﺤﻪ و ﻫﻢ ﻋﺎﺩﻟﻪ
ﮔﻔﺘﻢ : اﻳﻦ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺭﻭ ﻛﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪﻩ ﺳﺮﺩاﺭ ‘ﻣﺮﺩﻡ?
ﺳﺮﺩاﺭ :ﻧﻪ ﺟﺎﻧﻢ ‘اﻳﻦ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺭﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻘﻬﺎ ﺑﺪﻫﻨﺪ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻤﺎ ﻛﻪ اﻵﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻳﺪ ﻣﺎ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ ﻛﺪاﻡ ﻓﻘﻴﻪ اﺳﻼﻡ ﺭا ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ و ﻛﺪاﻣﻴﻚ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻩ “ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﻛﺎﻓﻲ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﻳﻢ ﻳﻪ ﻓﻘﻴﻪ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻧﻆﺮاﺗﺶ ﺑﻪ ﻧﻆﺮاﺕ ﻣﺎ و ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺭا ﺁﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﻧﻆﺮ اﻛﺜﺮﻳﻴﺖ اﺳﺖ ﺑﮕﺮﺩاﻧﻴﻢ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﻳﻚ ﭼﻴﺰ ﺭا ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻱ ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ ‘ ﻣﺎ اﻳﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻴﻢ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻦ ‘ ﺑﺮاﻱ اﻳﻨﻜﻪ اﺟﺎﺯﻩ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻓﻘﻴﻦ ﻧﺪﻫﻴﻢ
ﮔﻔﺘﻢ. :ﭘﺲ ﺳﺮﺩاﺭ ‘ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﻮﻥ ﺯﻭﺭﻩ ‘ ﺷﻤﺎ ﺭﻙ و ﭘﻮﺳﺖﻛﻨﺪﻩ ﻣﻴﮕﻲ ﮔﺮﺩﻧﻤﻮﻥ ﻛﻠﻔﺘﻪ و اﻭﻥ ﺁﻳﺖاﻟﻠﻪﻫﻲ ﺭا ﻛﻪ ﻣﺎ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ اﺳﺘﺨﺪاﻡ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ‘ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﻋﺪاﻟﺖ و اﺻﻠﺢ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺪاﺭﻩ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﻧﭙﻴﭽﻮﻥ ‘ اﺯ اﻭﻝ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ‘ﻋﺪاﻟﺖ و اﺻﻠﺢ ﺑﻮﺩﻥ ‘ﺷﺮﻃﻪ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻠﻪ ” اﻭﻥ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﻴﺪﻳﺪ ” ﭘﺲ ﺑﺮا ﻫﻤﻴﻨﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺩﻧﻴﺎ اﺯ ﻫﺮ ﻧﻆﺮ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺷﺪﻩ ” ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﻴﺴﺖ اﻣﺎﻡ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﻣﻴﮕﻪ ﻣﺎ ﺭﻛﻮﺭﺩ ﺯﺩﻳﻢ
ﺳﺮﺩاﺭ :ﺗﻴﻜﻪ ﻣﻴﻨﺪاﺯﻱ ‘ ﺁﺭﻩ ” ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮ ﺣﺮﻑ ﺣﺴﺎﺏ ﺣﺎﻟﻴﺖ ﻧﻤﻴﺸﻪ ‘ اﺻﻼ ﺗﻠﻔﻨﻲ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ : اﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻋﺪاﻟﺘﻪ ‘ ﺷﻤﺎ ﻭﺟﺪاﻥ ﻧﺪاﺭﻱ ‘ ﺁﺧﻪ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﭘﺴﺮك “ﺷﻤﺎ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮ اﺯ ﺁﻥ ﺗﺸﺮﻳﻒ ﺩاﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻲ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻧﻆﺮ ﺑﺪﻱ
ﮔﻔﺘﻢ :اﻱ ﺳﺮﺩاﺭ ﺑﺰﺭﮒ ‘اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﺷﺒﺎﻫﺘﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﺁﺧﻪ ﻣﻨﻪ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻓﻠﻚ ﺯﺩﻩ ﻛﻪ اﺗﻔﺎﻗﺎ ﻋﻘﻞ ﻫﻢ ﺩاﺭﻡ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﺗﻮ اﻳﻦ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ ‘اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺟﻨﺎﻳﺖ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺯﺩﻱ ‘اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﻼﻛﺖ و اﻋﺘﻴﺎﺩ و ﻓﺮاﺭ اﺯ ﻛﺸﻮﺭ ” ﺁﺧﻪ ﭼﺮا ‘ اﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا
ﺳﺮﺩاﺭ : ﺑﺒﻴﻦ ﭘﺴﺮ’ ﻣﻦ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﺮاﻱ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﻴﺰاﺭﻡ ‘ﻭﻟﻲ اﻭﻥ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻲ ﻭﺟﺪاﻥ ﻧﺪاﺭﻱ’ ﻳﻪ ﻛﻢ ﺩﺭﺩﻡ اﻭﻣﺪ ﭘﺲ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺷﺎﺕ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﻦ’ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭاﻗﻌﻲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻛﻔﺎﺭ و ﻣﻌﺎﻧﺪﻳﻦ ﺭاﺳﺖ و ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺮﻳﻢ ﺟﻠﻮ ‘ﻫﻴﭻ ﺷﺎﻧﺴﻲ ﺑﺮاﻱ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ‘ ﻳﻪ ﻋﺪﻩ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﭘﺮﺳﺖ ﻳﻬﻮﺩﻱ ﺩﺭ ﻳﻚ اﺟﻤﺎﻉ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻣﻲﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭا ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻛﻨﻨﺪ ‘و ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﻘﺎﻭﻣﺘﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﻭﺟﻮﺩ اﻳﺴﺘﺎﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ اﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ اﺟﺎﺯﻩ ﺩاﺩﻩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻜﺮ ‘ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﻜﺮ ﻛﻨﻴﻢ ‘ ﺧﺪا ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ‘ ﻣﺎ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﻢ ﺑﮕﻴﻢ ‘ﺑﺮا ﺧﺪا ﻣﻴﮕﻴﻢ ‘ اﻳﻦ ﻣﺼﻴﺒﺘﻬﺎﻱ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺗﻮ اﺯﺵ ﺩﻡ ﻣﻴـﺰﻧﻲ ‘ ﺑﻬﺎﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺎﺳﺖ ‘ ﻳﺎﺩﻣﻪ ﺗﻮ ﻛﻼﺱ ﺳﻴﺎﺳﻲ اﻳﺪﻳﻮﻟﻮﮊﻱ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻳﻪ ﻣﺜﺎﻝ ﻣﻴﺰﺩ ‘ﻣﻴﮕﻔﺖ اﮔﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﺮﺳﻪ ﻛﻪ ﻳﻪ ﻫﻮاﭘﻴﻤﺎ ﺑﺎ ﺳﻴﺼﺪ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺷﺪﻩ و ﺭﺑﺎﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺩاﺭﻥ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺑﻤﺐ اﺗﻤﻲ ﺗﻬﺮاﻥ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺧﺎﻙ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻛﻨﻨﺪ و ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﻣﻠﻴﻮن ﻧﻔﺮ ﺭﻭ ﺗﻠﻒ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﺣﺎﺿﺮﻱ ﻗﻴﺪ ﺟﻮﻥ اﻭﻥ ﺳﻴﺼﺪ ﻧﻔﺮ ﺑﻲﮔﻨﺎﻩ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻫﻮاﭘﻴﻤﺎ ﻫﺴﺘﻦ ﺭﻭ ﺑﺰﻧﻲ ‘ ﺟﻮاﺏ ﻳﻚ ﭼﻴﺰ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﻪ “و اﻭﻥ اﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺩﺭﺳﺘﻪ ‘ﻣﺎ اﻳﻦ ﺗﻠﻔﺎﺕ ﺭﻭ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ ﺗﺎ ﺟﻠﻮﻱ ﻳﻚ ﺗﻠﻔﺎﺕ ﻋﻆﻴﻢ ﺭﻭ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺩﻳﮕﻪ ﺟﺎﻱ اﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻲ ﺷﺪﻥ ﻧﻴﺴﺖ’ اﻳﻨﺠﺎ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ اﻭﻟﻮﻳﻴﺖﻫﺎﺳﺖ ‘اﻳﻨﺠﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻇﻬﻮﺭ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻪ ‘ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻓﺘﻮا ﺩاﺭﻳﻢ ‘ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻦ ﻛﺴﻲ ﺧﻮﺩﺳﺮﻱ ﻛﺎﺭﻱ ﻣﻴﻜﻨﻪ ‘ ﺣﺴﺎﺏ ﻛﺘﺎﺏ ﺩاﺭﻩ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﻥ
ﮔﻔﺘﻢ : ﻋﺠﺐ ‘ ﺗﺎﺯﻩ اﻵﻥ ﺩاﺭﻡ ﻣﻴﻔﻬﻤﻢ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺩﻡ ﻗﺎﻟﺘﺎﻕ ﻋﻘﺪﻩاﻱ ﺗﻮ ﺳﭙﺎﻩ و اﻃﻼﻋﺎﺕ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ
ﺳﺮﺩاﺭ : ﺩاﺭﻱ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻴﺸﻲ ‘ ﺁﻗﺎ ﻣﻴﮕﻪ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻣﺎ ﻳﻪ ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ‘ دو ﺻﻮاﺏ ﺩاﺭﻩ ‘اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪﻣﺘﻲ ﺑﻪ اﺳﻼﻡ ﻣﻴﺸﻪ و اﺯ ﻃﺮﻓﻲ اﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﻛﻢ ﻣﻴﺸﻪ
ﮔﻔﺘﻢ : ﻋﺠﺐ ‘ﻋﺠﺐ ‘ ﺷﻤﺎ ﺩﻳﮕﻪ ﻛﻲ ﻫﺴﺘﻲ ‘ﻣﺎﺷﺎﻟﻠﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻫﻮﺵ و ﺫﻛﺎﻭﺕ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺗﻴﺮ ﺩﻭ ﻧﺸﻮﻥ ‘ﺗﺎﺯﻩ ﺩاﺭﻡ ﻣﻴﻔﻬﻤﻢ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﻱ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﺎﻙ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﺸﺴﺘﻴﻢ ‘
ﺳﺮﺩاﺭ : ﭼﺮﺕ و ﭘﺮﺕ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻦ ﻧﺪﻩ ‘ﺁﺩﻡ ﺣﺴﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻡ ‘ﻣﻨﻂﻖ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺮاﺕ ﺗﺸﺮﻳﺢ ﻛﺮﺩﻡ ‘ﺟﻮاﺏ ﺩاﺭﻱ ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ.
ﮔﻔﺘﻢ :ﺳﺮﺩاﺭ ‘ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻱ ﻛﻪ اﻭﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺷﻴﻂﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ اﻭﻥ ﻫﺴﺘﻲ ﺷﺎﻳﺪ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎﻱ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻱ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ’ ﻳﺎ ﺣﺪاﻗﻞ اﻭﻟﺶ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ‘و اﻳﻦ ﮔﻨﺪ و ﻛﺜﺎﻓﺘﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺗﻮﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺑﻬﺎﻱ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎﺷﻮﻧﻪ ‘ ﭼﻮﻥ اﻳﻨﺠﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﻦ اﺯ ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺁﺭﻣﺎﻧﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮه ‘ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺮاﻱ ﺁﺩﻡ ﻛﺸﻲ و ﺟﻨﺎﻳﺖ ﺑﺎﺯﺗﺮه ‘ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ اﻭﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻮﺭﻱ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻥ ‘ﻭﻟﻲ ﺣﺪاﻗﻞ ﻫﺮﭼﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ﻧﻜﺮﺩﻥ” ﻣﻠﻴﻮﻧﻬﺎ ﺟﻮاﻥ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻛﻔﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ‘ ﺧﺪا ﻟﻌﻨﺘﺖ ﻛﻨﻪ ‘اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﻏﻠﻂﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﻜﻨﻲ ﻛﻪ اﻭﻥ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﭘﺮﺳﺘﺎ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﻲ ﺑﻴﻦ ﺷﻤﺎﺳﺖ ‘ ﺗﺎﺯﻩ اﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪا ‘اﻭﻥ ﮔﺮﻭﻩﻫﺎ ﺷﺮﻑ ﺩاﺭﻥ ﺑﻪ اﻣﺜﺎﻝ ﺗﻮ ‘ﺁﺧﻪ ﺑﺮاﺩﺭ ﻣﻦ ‘ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﻣﻴﻤﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻳﻪ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻱ و ﺣﺎﻻ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻲ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪﺵ ﺟﻠﻮﻱ ﻓﺤﺸﺎ ﺭﻭ ﺑﮕﻴﺮﻱ ” ‘ اﻭﻥ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻋﺎﻗﻞ ﻫﻢ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ‘ ﺑﺎﺯ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﻴﺴﻮﺧﺖ اﮔﻪ اﺭﺿﻪ و اﻣﻜﺎﻧﺎﺗﺶ ﺭﻭ ﺩاﺷﺘﻴﺪ ‘ ﻫﻴﺘﻠﺮ اﮔﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺷﻮﺏ ﻛﺸﻴﺪ و اﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺟﻨﺎﻳﺖ ﻛﺮﺩ ‘ﺣﺪاﻗﻞ ﻳﻪ ﭼﻴﺰاﻳﻲ ﺗﻮ ﭼﻨﺘﻪ ﺩاﺷﺖ ‘ ﺗﻮ ﻭاﻗﻌﺎ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻱ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻳﻪ ﻓﺘﻮا اﺯ ﻳﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻛﺎﺭﻱ ﺩاﺭﻩ ‘ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻱ ﺩاﻋﺸﻲﻫﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻧﺪاﺭﻥ ﻓﺘﻮا ﻧﺪاﺭﻥ ‘ ﻭﻫﺎﺑﻲﻫﺎ ﻓﺘﻮا ﻧﺪاﺭﻥ ‘ ﺳﻠﻔﻲﻫﺎ ﻓﺘﻮا ﻧﺪاﺭﻥ ﻳﺎ اﻭﻥ ﻃﺎﻟﺒﺎﻧﻲﻫﺎ ‘ اﻳﻨﻬﺎ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻧﺪاﺭﻥ ” ﺗﻮ ﻳﻪ ﭼﺎﻗﻮ ﺑﺰاﺭ ﺯﻳﺮ ﮔﻠﻮﻱ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪﻫﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮔﻔﺘﻲ ‘ ﻫﺮ ﻓﺘﻮاﻳﻲ ﺑﺨﻮاﻫﻲ ﺑﺮاﺕ ﺻﺎﺩﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ” ﻃﺒﻖ ﻓﻘﻪ ﺷﻴﻌﻪ ” ﻭﻗﺘﻲ ﺟﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﺧﻂﺮ ﺑﺎﺷﻪ ‘ اﺯ ﺯﻧﺎي ﻣﺤﺴﻨﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﻟﻮاﻁ ﺣﺴﻨﻪ ﺭﻭ ﺑﺮاﺕ ﻣﺜﻞ ﺷﻴﺮ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﻼل ﻣﻴﻜﻨﻪ ‘
ﺳﺮﺩاﺭ : ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺎ ﺯﻳﺮ ﻓﺸﺎﺭ و ﭼﺎﻗﻮ اﻳﻦ ﻓﺘﻮاﻫﺎ ﺭﻭ ﺻﺎﺩﺭ ﻧﻜﺮﺩﻩ
ﮔﻔﺘﻢ. : ﻣﮕﻪ ﻓﺸﺎﺭ ﻓﻘﻄ ﻓﺸﺎﺭ ﺷﻤﺸﻴﺮﻩ ‘ ﻣﺮﺩ ﻣﻮﻣﻦ ‘ اﻳﻦ ﻓﺸﺎﺭ ﻛﻪ ﺁﻗﺎ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻩ و ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺗﺶ ﻣﻠﻴﻮﻧﻬﺎ ﻧﻔﺮ ﺭﻭ ﺁﻭاﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻧﻔﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺩاﺩﻩ ‘ ﻫﺰاﺭاﻥ ﺯﻥ ﺭﻭ اﺯ ﻧﺪاﺭﻱ ﺑﻪ ﻓﺤﺸﺎ ﻛﺸﻮﻧﺪﻩ ‘ اﺯ ﻓﺸﺎﺭ ﻫﺰاﺭ ﺗﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺯﻳﺮ ﮔﻠﻮﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮﻩ ‘ ﺭاﺯ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﺟﻨﺎﺏ ﺳﺮﺩاﺭ ‘ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻨﻪ ﻛﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ‘ ﻣﺤﺎﻟﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺯﻳﺮ ﺑﺎﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺴﻮﻟﻴﻴﺘﻲ ﺑﺮﻩ و ﻭﻗﺘﻲ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩ ‘ ﺑﮕﻪ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﺷﺪ ‘ ﻣﻦ ﻧﻴﻴﺖ ﺑﺪﻱ ﻧﺪاﺷﺘﻢ ‘ ﺑﻠﻪ ‘ اﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ ‘ﻗﺎﺗﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﻫﻢ ﻧﻴﻴﺖ ﺧﻮﺑﻲ ﺩاﺷﺖ.
ﺳﺮﺩاﺭ : ﻣﺎ اﮔﺮ ﺑﻤﻴﺮﻳﻢ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻴﺸﻴﻢ ‘ﺷﻬﻴﺪ ﻫﻢ ﺟﺎﺵ ﻳﻪ ﺭاﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺘﻪ ‘ اﻳﻨﻪ ﻓﺮﻕ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﻫﺎﻱ ﻧﺎﺯي ﻛﻪ ﺑﺎ ﺻﻬﻴﻮﻧﻴﺴﺘﻬﺎ ﺟﻨﮕﻴﺪﻧﺪ و ﺟﻨﮓ ﺭﻭ ﺑﺎﺧﺘﻦ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺭاﺳﺘﻲ ﺳﻼﻡ ﻣﻨﻮ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﻪ اﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ ﺑﺮﺳﻮﻥ ‘ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻳﺎﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻫﻨﺮ ﺷﻤﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺮﺩ ﺣﺴﺎﺑﻲ اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺗﻪ ﻛﻪ ﻻﺯﻡ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻛﺜﺎﻓﺖ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ‘ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺭاه ﺻﺎﻟﺤﻴﻦ ﺭﻭ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﺪ ‘ ﺑﺎﻗﻲ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻣﻴﺴﭙﺮﺩﻳﺪ ‘
ﺳﺮﺩاﺭ : ﺭاﺳﺘﺶ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﺴﻠﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺴﻠﻪاﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﺯاﺭﻡ ﻣﻴﺪاﺩ .
ﮔﻔﺘﻢ :ﺳﺮﺩاﺭ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻧﺨﻮﻧﺪﻱ ‘ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻨﺎﻳﺘﻬﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻂﻖ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪﻩ ‘ ﺁﺭﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺮاﻱ ﺗﺤﻘﻘﺶ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻜﺮ و ﺟﻨﺎﻳﺖ ﺑﺎﺷﻲ ‘ﭘﺸﻴﺰﻱ اﺭﺯﺵ ﻧﺪاﺭﻩ ‘ ﺳﺮﺩاﺭ ‘ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﭼﻪ ﺑﺎ ﻫﻠﻲﻛﻮﭘﺘﺮ ﺑﺮﻩ ﻗﻠﻪاﻱ ﺭﻭ ﻓﺘﺢ ﻛﻨﻪ و ﭼﻪ ﺑﺎ ﭘﺎﻱ ﭘﻴﺎﺩﻩ ‘ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻳﻜﻴﻪ’ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻩ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺭاﻫﻪ’ ﻛﻪ اﺣﺴﺎﺱ ﺁﺩﻡ ﺭا ﻧﻮﻙ ﻗﻠﻪ ﺗﻌﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻪ .
ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻜﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﭼﺮا ﻣﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺎﻙ ﺳﻴﺎﻩ ﺧﻮاﻫﺪ ﻧﺸﺎﻧﺪ ‘ ﻣﻠﺖ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﺗﻜﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺧﻮاﻫﺪ ﻛﺮﺩ ‘ﻣﻠﺘﻲ ﻓﻘﻴﺮ و ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺧﻮاﻫﻴﺪ ﺳﺎﺧﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮاﺭﻱ و ﺫﻟﺖ ﻓﺮﻭ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ‘ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻜﻮﺑﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﺮا ﭼﻨﻴﻦ اﻓﺮاﺩ ﻣﺮﻳﺾ اﻟﺤﺎﻟﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺕ ﻣﻤﻠﻜﺘﻲ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﺭا ﻻﻳﻖ ﺁﻥ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻴﻢ ‘ ﻛﺪاﻡ ﺑﻲﻟﻴﺎﻗﺘﻲ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻲﻟﻴﺎﻗﺖ ﺩاﻧﺴﺘﻪ ‘ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﻣﻲ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻣﻠﻴﻮﻧﻬﺎ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ اﻣﻴﺪ ﺑﻪ اﺻﻼﺡ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺻﺪاﻗﺖ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺻﺪاﻗﺖ ﺑﻲﻟﻴﺎﻗﺘﻴﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻛﻨﺪ ‘اﻣﺎ ﻫﻲ ﻫﺎﺕ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻫﻴﻮﻻﻱ ﺩﺭﻭﻥ ‘ ﻫﺰاﺭ ﺳﺮ ﺩاﺭﺩ ” ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺑﻌﺪ اﺯ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ اﺳﺖ ‘ﻣﻨﺸﻊ اﺛﺮ ﺷﻮﺩ و ﺷﻤﺎ ﺑﺮاﺩﺭاﻥ ﻗﺒﻞ اﺯ ﻛﺸﺘﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺧﻮاﻫﻴﺪ ﺷﺪ ‘ﺩﺳﺖ اﺯ ﺳﺮ اﻳﻦ ﻣﻠﺖ ﻛﻪ ﺧﻨﺠﺮﻱ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﺩاﺭﺩ ﺑﺮﺩاﺭﻳﺪ
درود بر نوری زاد عزیز و دیگر دوستان
1- ساختمان سابق سفارت آمریکا در دهه ی 60 دبیرستان سپاه پاسداران بود که بعد از تعطیل شدن دبیرستان که الان منتقل شده به شهرک سپاه ( محلاتی ) در ازگل.از دهه ی 70 به بعد شد مقر لجستیک،عملیاتی و امنیتی سپاه و احتمالا یکی از بازداشتگاههای مخفی آن. از نظر محل و موقعیت شهری و تو دید بودن خوب است و خطر کمتر شما را تهدید میکند.موفق باشید.
2- پدر و مادر عزیزترین افراد خانواده ی هر کسی می باشند و در صورتی که دعای خیر آنها همراهمان باشد عاقبت به خیر خواهیم شد.
3- برای آن دوستانی که آقای سعید متین پور را نمیشناسند و یا کمتر میشناسند باید عرض کنم که:
ایشون یک آزادیخواه آذری است و دلیل دستگیری و زندان سعید متین پور اعتراض به اجرا نشدن اصل 15 قانون اساسی و اهمیت ندادن حکومت مرکزی به خواسته های به حق و قانونی که همانا داشتن آزادی های مدنی برای سایر زبانها و قومیتها است که زبان ترکی آذری نیز شامل آن می شود. دقیقا این جمله از اصل 15 که میگه ” استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است”
( فرزند ایران در نامه ی خود به علی خامنه ای مطرح کرده بود و در کامنتی جداگانه نیز توضیح داده بود اصل 12-13 و 15 قانون اساسی را )
اصل 15 قانون اساسی:
زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.
متاسفانه به هیچ عنوان اجازه ی تدریس کتب زبان ترکی آذری،کردی،ترکمنی، بلوچی و دیگر زبانها در کنار تدریس کتب فارسی در مدارس آن مناطق داده نشده و بجز چند روزنامه و مجله، دیگر هیچ.به همین دلیل است که هر چه میگذرد نسلهای بعدی این اقوام به زبان مادری خود بیگانه می شوند و این یکی از سیاستهای فارس محور این حکومت و تمامی حکومتهای پیشین بوده و هست. حال آنکه میتوان گفت بیش از نیمی از جمعیت ایران را قومیتهای دیگر تشکیل میدهند.
درست است که این حکومت به تمام ایرانیان ظلم و ستم روا میدارد ولی به دیگر اقوام و ادیان ظلم مضاعف روا میدارد.35 سال از انقلاب گذشته و هنوز بسیاری از اصل های قانون اساسی که مدافع حقوق ایرانیان است اجرا نشده.پس باید به سران این نظام چه گفت غیر از این جمله که: به امید نابودی نظام سلطه و فاشیستی آخوندی و روی کار آمدن جمهوری واقعی مردمی که در آن تمام افراد جامعه در برابر قانون یکسان باشند.
سلام به دوستان به ویژه آقای دانشجو
به نظر می رسد که ادامه مباحث در پست های جدید سایت جناب آقای نوری زاد از سر گرفته می شود که بنده مطلع نبودم و مباحث را در همان پستی که شروع می شد ادامه میدادم. دوستان کمک کنند آیا چنین است؟ اگر چنین باشد مجدد آخرین مطلبی که در بحث دوستانه با آقای دانشجو صورت پذیرفته بود در این پست قرار میدهم و منتظر حضور عزیز آقای دانشجو و ادامه مباحث و البته همفکری و مشارکت آقا مرتضی هستم.
“””””””
دوست عزیزم آقا دانشجو
سلام و عرض و ادب و احترام.
سپاس از اهمیتی که به نگارش بنده داشتید و در خور پاسخش یافتید.
در چند بند اول توضیحاتتان یک اصلی را متذکر شدید که بنده هم به آن قائل هستم. و آن این است که چگونه می تواند کسی که آن زمان و برای آن زمانش نسخه ای را پیچیده برای امروز نیز قابل استفاده و کارساز باشد. البته نقل به مضمون کردم. بله عزیز دل بنده هم معتقدم به این مساله. معتقدم تنها مسائل اعتقادی و عبادی توقفی هستند نظیر نماز، روزه، دعا کردن و سایر مناسک که در همه ادیان چنین است. اما مواردی که حکم در مورد آنها بر اساس عقل و شعور و درک مردمان همان زمان نظیر مجازات ها، تفاوتهای میان زن و مرد در احکام، موارد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و… داده شده امروز باید مورد تجدید نظر قرار گیرد. بله بنده هم معتقدم. از این روی ان نکاتی که به عنوان یک اصل عنوان نمودم شما تکمیل کردید و بنده منفافاتی در آن با توضیح شما نمی بینم.
اگر غیر از این بود دیگر چه نیازی بود که پیامبر اسلام می آمد و تغییری در احکام و مراودات مردم زمانه اش میداد؟ همان پیامبر امد و بر اساس موسی و عیسی و ابراهیم و دها و صدها و هزاران پیامبر دیگر عمل نکرد مگر در سه اصل خدا، رسول و آخرت و برخی از احکام جزیی. اما دین جدیدی آورد منطبق با فهم عرب و مردم زمانه اش. حتی اگر امروز پیامبر اسلام می آمد بنده معتقدم بسیاری از احکام این نبود که هست حتی قرآن نیز بسیار متفاوت بود. این در مورد همه ادیان صادق است.
اما عزیز من پیامبرانی آمدند و سخنانی گفتند و رفتارهایی کردند مطابق زمانه شان که امروزه برخی را منطبق و برخی را غیر منطبق با شرایط کنونی می بینیم این نه با عقل مخالف است با فطرت دین.
اما در مورد مساله زن توضیح فرمودید که با عرض پوزش قابل پذیرش نیست. شما فرمودید که قبول دارم نباید با فهم امروزین، آن زمان را بررسی نمود اما متاسفانه باز بیراهه رفتید. جناب دانشجو عزیز باید درک کنید ان چند هزار سال پیش را در مساله تعدد زن و سایر موضوعات مشابه. آن زمان این همه زن داشتن گناه نبود که امروزه گناه می پنداریدش. پیامبران همانند مردم عوام بودند اگر چنین نبود که از سوی مردم پذیرفته نمی شدند. درست است که در مواردی با مردم مخالفت می کردند و آئین جدید را می آوردند اما باید بپذیرید که در بسیاری از موارد همراه مردم و فرهنگ و آداب و رسومشان بودند. این هم یکی از مواردی است که حضرتعالی متاسفانه نادیده می گیرید و بر اساس شرایط امروزی که البته دیگر تعدد زن ملاک نیست و چه بسا می تواند نامطلوب هم باشد، و من هم بدان قائلم تفسیر می کنید.
اما بحث سن عایشه.
نکته اول اینکه ازدواج در سن 9 سالگی در آن زمان جامعه اعراب مرسوم بوده است و فکر نمی کنم بر اساس ان اصلی که هم من و هم شما بدان معتقد هستیم، مشکلی با ان داشته باشید. اما مساله سن عایشه است که بنده معتقدم این دروغ است. دروغی است که متاسفانه طرفداران ایشان (البته بخاطر دلسوزی و عشق و علاقه) برای اثبات باکره بودنش و بهتر و برتر و تازه تر و نوباوه بودنش نسبت به سایر همسران پیامبر وارد کتب تاریخی کردند. حضرتعالی رجوع کنید به کتاب” سیاست، جنسیت و گذشته اسلامی: میراث عایشه دختر ابوبکر” یا با نام اصلی “Politics, Gender, and the Islamic Past: the Legacy of A’isha bint Abi Bakr” نوشته دنیس اسپیلبرگ که در سال 94 در دانشگاه کلمبیا منتشر شده که همین عقیده را دارد: «کم سن نشان دادن عایشه در کتب تاریخی برای این بوده که باکره بودن عایشه را ثابت کند چرا که این مساله برای خلفای عباسی اهمیت ویژه ای داشته است و…».
عزیز دانشجو شیعه قائل به این سن یعنی عقد در 7 سالگی و ازدواج در 9 سالگی نیست. اگر کسی از شیعیان این مساله را هم در کتابش آورده از کتب اهل سنت استفاده کرده است. پس این اهل سنت هستند که به این مساله عقیده دارند و باید پاسخگو باشند و امال من وش ما در کتب ایشان به تحقیق بپردازیم نه کتب شیعه و حتی غربی ها که خودشان مصدرشان همین کتب تاریخی اهل سنت بوده است. از این روی باید و باید و باید فقط برای بررسی این مساله به مبانی اصیل یعنی همان کتب اهل سنت رجوع کنیم که ماجرا چه بوده است.
فرض بگیریم که به گفته شما در مورد سن عایشه اختلاف وجود دارد و بنده هم نمی توانم قاطعانه سخن بگویم. بگذارید بنده هم بگویم وقنی من نمی توانم به خاطر این اختلاف ها نظر قطعی بدهم حضرتعالی هم نمی توانید قاطعانه نظر به ازدواج محمد با عایشه 9 ساله بدهید.
اما بررسی این مساله در کتاب های اهل سنت:
آقای دانشجو سن عایشه از کتب معتبر و البته با خبرهای موثق که مورد اعتماد خود اهل سنت است قابل اثبات است و نشان می دهد که ان سن 9 سالگی ساختگی است. اگر قبول کنید که این مساله باید از کتب معتبر و موثق اهل سنت بررسی شود پس بطور خلاصه عرض می کنم:
یکی از راه های اثبات سن عایشه در زمان ازدواج با پیامبر مقایسه سن عایشه با خواهرش اسما می باشد.
در کتاب معرف الصحابه آقای ابو نعیم اصبهانی جلد 6 صفحه 3769 می گوید: «اسماء دختر ابوبكر، از جانب پدر خواهر عائشه و از او بزرگتر بود، اسماء، بيست و هفت سال قبل از تاريخ به دنيا آمد.»
و از طرفی طبرانی در معجم الکبیر جلد 24 صفحه 77 می گوید: «اسماء دختر ابوبكر در سال هفتاد و سه و بعد از پسرش عبد الله بن زبير از دنيا رفت. اسماء در هنگام وفات صد سال داشت ، بيست و هفت سال قبل از تاريخ (هجرت) به دينا آمده بود.»
این عساکر در تاریخ دمشق جلد 69 صفحه 9 می نویسد: «اسماء از جانب پدر، خواهر عائشه و بزرگتر از وي بود، اسماء بيست و هفت سال قبل از تاريخ به دنيا آمده بود.»
این اثیر هم در اسد غابه جلد 7 صفحه 11 می آورد: «ابو نعيم گفته: اسماء بيست و هفت سال قبل از تاريخ به دنيا آمده است.»
و نووی هم در تهذیب الاسماء و واللغات جلد 2 صفحه 597 می آورد: «از حافظ أبونعيم نقل شده است كه گفت: اسماء بيست و هفت سال قبل از هجرت به دنيا آمد.»
هیثمی هم در مجمع الزوائد جلد 9 ضفحه 260 می گوید: «اسماء در هنگام وفات صد سال داشت، بيست و هفت سال قبل از تاريخ به دنيا آمد، و ابوبكر در هنگام ولادت او بيست و يك سال داشت.»
بدر الدین عینی در عمده القاری جلد 2 صفحه 93 می نویسد: «اسما دختر ابوبكر، بيست و هفت سال قبل از هجرت به دنيا آمد، هفدهمين فردي بود كه ايمان آورد، در سال هفتاد و سه و بعد از كشته شدن فرزندش عبد الله بن زبير و در حالي كه صد ساله شده بود از دنيا رفت. هيچ يك از دندانهاي او نيفتاده بود و عقلش نيز دچار اختلال نشده بود.»
و اینکه عسقلانی در تقریب التهذیب جلد 1 صفحه 743 می گوید: «اسماء دختر ابوبكر، همسر زبير بن عوام كه از بزرگان صحابه بود، صد سال زندگي كرد و در سال هفتاد و سه و يا هفتاد و چهار از دنيا رفت.»
ووووووو بسیاری از اسناد دیگر که بطور خلاصه و جمع بندی شده می توان به این نتیجه رسید که:
اسما در سال اول بعث 14 سال داشت و از عایشه هم 10 سال بزرگتر بود. نتیجه می گیریم که عایشه در سال اول بعثت 4 ساله بوده و در سال 13 بعثت زمانی که به پیامبر عقد کرد 17 ساله بود. پس در دوم هجرت هم زمانی که با پیامبر ازدواج نمود 19 ساله بود.
در ثانی شما مساله سن خواهر اسما را بررسی کنید به این نتیجه می رسید که با توجه اینکه اسما در سال 73 هجری 100 ساله بودند. اگر شما 100 را از سال وفاتش یعنی 73 کسر کنید مشخص می شود که که ایشان در سال اول هجرت 27 سال داشته اند. با توجه به کوچتر بودن عایشه از خواهرش اسما (10 سال) به راحتی می توان فهمید که عایشه در همان سال اول هجرت 17 ساله بودند.
آیا این بررسی ها بر اساس منابع تاریخی متعدد و مورد وثوق خود اهل سنت اشتباه است؟ آیا اجازه می دهید که بر اساس این یافته ها من و ما این مساله 9 سالگی را قبول نداشته باشیم؟
شما انسان فهمیده و اهل مطالعه ای هستید این است که سعی می کنم فرصت پیدا کنم و به بحث با عزیز شما بنشینم. اما تعجبم از این است که اندکی تحت تاثیر دین ستیزان قرار می گیرید. دین ستیزان بواسطه نفرت و کینه نسبت به دین مثلاً مسائل جعلی چون ازدواج عایشه در سن 9 سالگی را مطرح می کنند بدون اینکه یکبار یک تحقیق بی طرفانه انجام داده باشند. من نمی گویم تمام منتقدان دین دروغ می گویند هرگز ولی حرفم این است که بواسطه دشمنی، نفرت، کینه و خشمی که از دین دارند در دام جعلیات، دروغیات و چرندیات وارد شده در تاریخ می افتند و جار می زنند و بر خود می بالند که کشف بزرگی انجام داده اند. و این خشم و تعصب اجازه نمی دهند که بیطرافه به نقد دین بپردازند شاید یک نقطه مثبتی هم لااقل در دین و رفتار پیامبران پیدا کنند. بگذریم…
در مورد آن سوال بنده فرمودید که من نسبت ناروا دادم. بنده متوجه نشدم از چه سخن می گویید. بنده یک سوال کلی مطرح کردم.
و مساله آفریده شدن زن از مرد را فرمودید که مجدد خواندم بله عذر می خواهم شما فرمودید که موضوع در قران متفاوت است و بنده غفلت نمودم. ولی حضرتعالی هم چند موضوع را پشت هم آوردید و بعد در پرانتز هم آن مساله را گفتید که مشخص نیست اختلاف کتب آسمانی در این مساله در کجاهاست. لذا من هم به آن اشارکی نمودم که مساله آفریده شدن زن از مرد در قرآن نیست.
در کل عرض کنم که ما امروزه باید خودمان دنیایمان را بسازیم. دین هم امده که کمک کند ولی همه چیز نیست. دین در همان زمان های ظهور هم آمد که کمک کند اما بر اساس شرایط زمانه اش. امروزه باید به گونه ای دیگر عمل کنیم با برخی از موضوعات دینی هم باز می شود در این دنیای کنونی زندگی کرد و از انها استفاده نمود اما با برخی از موضوعات دیگر نمی شود و باید تجدید نظر کرد. زن در آن روزگاران در جامعه حضور نداشت. پس باید برخوردها و احکام و مسائل هم بر اساس این واقعیت تاریخی می بود اما امروز این عدم حضور منتفی است و باید در بسیاری از برداشت هایمان تجدید نظر کنیم.
روزگار خوش
“”””””””””””
جناب مجتبی 01
دوست گرامی همه حرف ما هم همین است که شما می فرمایید. احکامی که در زمانی شاید کاربرد داشته ولی الآن بی خردانه است باید از جامعه زدود ولی مشکل متولیان دینی هستند که این را نمی فهمند. شما می فرمایید پیامبران عوام بودند ولی آنها می گویند علم لدنی داشته اند. شما می گویید قرآن برای عرب بیابانگرد 1400 سال پیش آمده ولی آنها می گویند تا ابد هر چه در قرآن است باید مو به مو اجرا شود. ما هم این وسط گیر کرده ایم به خدا از دست این متحجرین. کاش شما بیشتر بنویسید شاید کمکی باشد در جهت کاهش تحجر و خشک مغزی. خدا را چه دیدی شاید ما سرگشتگان را هم به راهی هدایت کنید که خدایتان می فرماید.
با احترام
جناب بردیا
با سلام
دو نکته نا صحیح در گفتار کوتاه شما هست،که البته من نظر خویش را نمایندگی می کنم ،و جناب آقا مجتبی هم نظر خود را.
1-گفتید پیامبران عوام هستند و این با “علم لدنی” ناسازگار است،این یک نکته مغالطی است ،زیرا کلمه “عوام” به یک اطلاق بمعنای “بیسواد و درس ناخوانده ” است ،و به یک اطلاق که ظاهرا مورد نظر اقا مجتبی بوده است بمعنای “مجانست و هم شکلی با دیگر ابناء بشر” است ،و شما ایندو اصطلاح را خلط کردید و آنرا به جناب مجتبی نسبت دادید.
البته اصلا کلمه “عوام” که جمع کلمه “عامی” و بیسواد و نا آگاه است در هیچ یک از متون شرعی وارد نشده است،آنچه که در قرآن هست و احتمالا مورد نظر جناب مجتبی بوده است ،آیاتی است که می گوید :”پیامبران لازم نیست فوق بشر یا ملائکه باشند ،بلکه انبیاء از جنس بشرند ،انسانند و مثل ما می خورند و می آشامند و نکاح می کنند و در بازار راه می روند و با مردم تکلم و همراهی می کنند ،و انچه که وجه تمایز آنان از ماست ،بر انگیختگی و بر گزیدگی از سوی خدای متعال است ،که آنهم مربوط به وجود نوعی استعداد و قابلیت خاص و پاکی و طهارت های ویژه است که بخشی کسبی و بخشی خداداد است ،و دیگر اراده و مشیت خدا (الله اعلم حیث یجعل رسالته).
پس مقصود از تعبیر “عوام” اگر در گفتار دوستمان مجتبی آمده باشد ،اشاره به نکته ای است که عرض شد ،بنابر این هم جنس و هم شکل بشر بودن انبیاء هیچ منافاتی با “علم لدنی” حاصل از اتصال وحیانی به خدای تبارک و تعالی در آن نفوس شریفه نیست.
البته در مورد پیامبر مکرم اسلام ویژگی خاصی هست که تصادفا همان نکته اساسی در اعجاز بودن قرآن است ،و آن عبارت از “امی بودن= خواندن و نوشتن ندانستن” پیامبر است ،و این نکته بسی قابل تامل صاحبان خرد است که مردی که تنها یکی دو سفر تجاری به خارج از عربستان داشته است و به واسطه ندانستن خواندن و نوشتن ،مساله تاثیر پذیری در مورد او منتفی باشد ،کتابی مشتمل بر آینهمه معارف گوناگون در باب مبدا و معاد و تاریخ و اخبار غیبی و اخبار پیامبران گذشته به این دقت را برای بشر به ارمغان بیاورد ،بنابر این امی بودن و بیسواد بودن هیچ تنافی با “علم لدنی” ناشی از اتصال وحیانی با واقعیت و مبدا هستی ندارد.
2- نکته نادرست دیگر این بود که فرمودید:
“”شما می گویید قرآن برای عرب بیابانگرد 1400 سال پیش آمده””.
من نمیدانم جناب آقا مجتبی چنین چیزی گفته است یا خیر ،اما شما روی چه معیاری نزول قرآن و ظهور اسلام را حصر در عرب بیابانی 1400 سال پیش می کنید؟ این نظر شماست.
از نظر ما و بر اساس محتوای خود قرآن ،اسلام آخرین و کاملترین ادیان توحیدی است ،و پیامبر اسلام نیز آخرین انبیاء و رسولان الهی است ،و قرآن و اسلام سفره ای است پهن شده برای بشر الی یوم القیامه ،و بتعبیر روایت معتبر “حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه” .
و مساله عمومیت دعوت پیامبر اسلام و عدم اختصاص آن به زمان یا مکان خاص ،یکی از اصول خلل ناپذیر قرآنی است ،که اگر مایل بودید اسناد قرآنی و روایی آنرا برای شما تبیین خواهم کرد ،بنابر این خواهش این است که اگر اعتقاد شما این است که قرآن کتاب الله نیست ،یا قرآن فقط بر عرب 1400 سال پیش نازل شده است ،این اعتقاد را به متدینان به اسلام و معارف قرآن نسبت ندهید.
متشکرم
1- نوری زاد عزیز چند سالی است که دور تا دور این ساختمان سفارت را سیم خاردار و دوربین نصب کرده اند. حتی زمانی که سفارت باز بوده در گذشته این همه دوربین و سیم خاردار نبوده است اما چه شده و چه کسانی آنجا هستند که این همه از آنجا محافظت می شود الله و اعلم.! البته برخی می گویند اربابان سردمداران آنجا ساکن هستند!
2- به بهانه عکس های نوه های آقای خامنه ای در اینترنت می خواهم به ایشان بگویم: جناب آقای خامنه ای چرا مملکت را به تباهی کشاندی؟ آیا می دانی که 100 سال دیگه نه تو هستی نه فرزندان تو و نه همون نوه های شیطون و بی گناه تو پس چرا توبه نمی کنی؟ صد سال دیگه یعنی در سال 1493 مطمئن باش از حکومت ولایت مطلقه فقیه به عنوان هلوکاست آخوندی یاد می شود و گورهای شماها بعنوان بدنامان تاریخ.
جناب نوری زاد عزیز
در ارتباط با حرکت جدیدتان مقابل سپاه دوست دارم مطلبی را به عرض دوستان عزیزم در این سایت برسانم. در ابتدای حرکت شما جلوی در وزارت اطلاعات من گمانم بر این بود که اینها به هیچ وجه از موضعشان کوتاه نخواهند آمد و شما را فرسوده و از پا افتاده خواهند کرد. یا گمان دیگرم این بود که شما را به زندان بیندازند و از دستتان نجات یابند. ولی در کمال تعجب دیدم شما حتی با یک حرکت انفرادی و با تکیه بر اصول مبارزه بدون خشونت توانستید تا حدود زیادی به خواسته هاتان برسید. این بار هم برای شما آرزوی پیروزی می کنم و ارزو می کنم روزی بتوانم در رکاب شما به مبارزه بپردازم. شاید تا آن روز فاصله چندانی نباشد، نمی دانم. حرکتهای اجتماعی نیاز به یک جرقه دارد و تا آن جرقه زده نشود، هر کدام از ما به هر صورتی که می تواند باید پرچم مبارزه را افراشته نگه دارد. یکی می نویسد، یکی می خواند، یکی بحث می کند و یکی هم چون شما رویین تن است و به قلب سپاه دشمن می تازد.
گاهی بعضی از دوستان گمان می کنند که دلیل مبارزه بدون خشونت ضعف مبارزین است و به قول بعضی، امثال ما که این نوع مبارزه را تبلیغ می کنیم، پهلوان پنبه هایی هستیم که قدرت مبارزه مسلحانه را نداریم. این تفکری است که کاملا مردود است. توضیح می دهم:
اول اینکه برای کسی که اهل مبارزه است، مبارزه مسلحانه بسیار راحت تر است. چرا؟ چون شما اسلحه ای برمی داری و با آن مبارزه را آغاز می کنی. در درجه اول اینکه لااقل در مقابل دشمنت که تا بن دندان مسلح است یک اسلحه برای دفاع از خود داری که تا حدودی دلت را آرام می کند. در درجه دوم هم اگر کار به جای باریک کشید، با شلیک یک گلوله زندگیت به پایان می رسد و تمام. دیگر آزار و شکنجه و زندانی در کار نخواهد بود. می توانی مثل چگوارا یک کلاه کج هم بگذاری و اسلحه بر دوش حالش را ببری. علاوه بر این می توانی انتقام محکمی از این ظالمان بگیری و دق دلت را حسابی سرشان خالی کنی. همه می دانیم که بسیاری از این مقامات جمهوری اسلامی آنقدر جنایت کرده اند که ده بار اعدام هم برایشان کم است پس کشتن این افراد از نظر شما ممکن است کاملا خالی از اشکال باشد. مشکل این روش اما دو چیز است. یکی اینکه دشمن از شما قوی تر است. هر چه هم شما اسلحه و مهمات داشته باشید، باز نسبت به مهمات دولتی هیچ است. دوم اینکه امکان فراگیر شدن جنبش مسلحانه صفر است، به دلیل آنکه افرادی که حاضر به چنین کارهایی هستند به طور معمول تعدادشان کم است. ضمنا با شروع حرکات مسلحانه، بهانه بسیار خوبی به دست حاکمان می دهید که شما را بکشند و آن را موجه جلوه دهند. حتی اگر بتوانید تعداد زیادی نفر و مقادیر متنابهی اسلحه و مهمات هم جمع کنید، نهایتا کشور را به سمت سوریه دیگری سوق خواهید داد و میلیونها انسان را به ورطه نابودی خواهید کشاند. لجاجت حماس در مبارزه مسلحانه را با درایت فتح در دیپلوماسی مقایسه کنید تا بیشتر به موضوع پی ببرید.
بحث مبارزه بدون خشونت تنها حصول به نتیجه مطلوب است. شاید مبارزه بدون خشونت در قرن نوزدهم به طور مثال کاملا احمقانه به نظر می رسید و حاکمان شما را به سهولت از دم تیغ می گذراندند و احدی هم نمی توانست به آن اعتراضی کند. در قرن بیست و یکم اما کوچکترین خبری به سرعت نور در تمام جهان مخابره می شود و این امر مبارزه بدون خشونت را به یک راهکار بی بدیل برای تغییر نظامهای سیاسی بدل کرده است. با این روش عملا دشمن در مقابل شما خلع سلاح می شود و چه بسا به سوی شما نیز تمایل پیدا کند. به یاد بیاوریم همین آقای نوری زاد هنگامی که قدم زدنهایش را جلوی اطلاعات شروع کرد چقدر توانست اطلاعاتی ها را که قاعدتا باید جزو دشمنان ایشان باشند، با خود همراه کند. پس مبارزه بدون خشونت سلاح از طرف مقابل شما خواهد گرفت و به جای آن شرم است که بر پیشانی دشمن شما می نشیند. درثانی همین خشونت ورزان فرزندان این آب و خاک هستند و در آینده ای نه چندان دور قرار است در کنار هم با آرامش زندگی کنیم. پس بیایید همگی از دیندار و سکولار از این حرکت جناب نوری زاد به هر طریقی که در توانمان است حمایت کنیم زیرا او نشان داده است که استاد بی بدیل مبارزه بدون خشونت در ایران است.
تابناك: چند سنگ نبشتهء هزار ساله ميان زباله ها گم شده است؟
– سخت نگير. تازه واردى؟
ايران واير: به دليل مؤنث بودن دانش آموزان شين آبادى، بيمه فقط نصف ديه را پرداخت مى كند.
– مبادا يك وقت غصه بخورند ها، چون اگر حقوق شرعى شان نصف است، در عوض تكاليف شرعى شان نه تنها به اندازه مذكرها است آنهاست بلكه پنج سال هم زودتر از آنها شروع مى شود. اين به آن در.
تابناك: چه دشمنى خطرناك تر از گرد و غبار سراغ داريد؟
– اين ور خط قرمز يا اون ور؟
تابناك: تولد نوزاد هروئينى در كنار اتوبان در پايتخت:
– خوب چه عيبى دارد؟ گفتند فرزند آورى كنيد. نگفتند كه هروئينى نباشد و كنار اتوبان پايتخت نباشد.
كيهان: غزه همچنان در آتش و خون
– برادر حسين: خدا سايه همچين تيتر اول هايى را از سر ما كم نكناد!
تابناك: كلاه بردارى چند ميلياردى يك صرافى از دهها تن.
– مردم: حالا خوب است كه كلاهبردارى چند هزار ميلياردى از ميليونها تن نداريم.
كيهان: فقر نظارت در لايحه وكالت
– وكلاى زندانى: خواهشاً نظارتش را بيشتر كنيد. دلمان پوسيد اينجا از تنهايى!
كيهان: سيا: نابودى اسرائيل در ده سال آينده حتمى است.
– واى بر ما. آن وقت چه خاكى به سر بريزيم از بى دشمنى؟؟
تابناك: مرگ قديمى ترين رئيس فدراسيون دنيا با ٣٥ سال سابقه رياست بر فدراسيون فوتبال آرژانتين در ٨٢ سالگى
– آيت الله جنتى قديمى ترين مسؤل جمهورى اسلامى با ٣٥ سال سابقه دبيرى بر شوراى نگهبان در ٨٨ سالگى: مرگ حق است و اين شتريست كه در خانه همه مى خوابد. به جز آنهايى كه شتره آدرس خانه شان را گم كرده! خخخخخخخ!
آقاى نوريزاد. اميدوارم لبخندى زده باشيد و در ادامه راه دشوارى كه برگزيده ايد، بتوانيد دست كم وجدان هاى خفته را بيدار كنيد تا مگر اين بيدارى طليعه اى باشد بر هدف پاك و مقدستان:
” این روزها اما، حال مامِ وطن خوب نیست. به موجود غارت شده و سیلی خورده ای می ماند که در میان جمع تحقیرش نیز کرده باشند. باشد که روزی غبار از چهره اش بروبیم و بر تختی از فرق دنیا بنشانیمش و برایش آبرو باز آوریم. همچنان که او برای ما گنجینه ای از غرورهای دیرینه و ماندنی در سینه دارد”
سلام،
فکر میکنم که بهترین جا برای قدمگاه، جلو ساختمان فرماندهی کّل سپاه باشد. یعنی همان ساختمانی که در آن دفتر عزیز جعفری (فرمانده سپاه) قرار دارد.
با آرزوی موفقیت و سلامتی شما
ازخیابان پامنار دراتوبوس بازار/میدان امام خمینی درترافیک سنگین درکنار مرد آذری زبان نشسته وبه سمت بالا میامدیم .قبل از خیابان امیرکبیر وقتی جلو ساختمان مرکزهمکاریهای بازرگانی روسیه وایران قرار گرفتیم با لهجه شیرین خود گفت: سالها پیش پادگورنی رییس شوروی بیان نمود [ایران میوه ای است کال!..وقتی رسیدما آنرا میل خواهیم نمود!….]
موفق باشي
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
آقا مرتضی سلام
بحث هائی که بین آقای مرتضی ودیگر دوستان جریان دارد ایشان را به زحمت انداخته واز پاسخگوئی در مورد فلسفه احکام دچار مشکل کرده است او میگوید: کسی که در صدق یا بود و نبود ادیان و شرایع در مرحله شک یا انکار است ،ورود او به جزئیات احکام شریعت خصوصا احکام تعبدی که فلسفه بسیاری از آنها برای ما غیر معلوم است ،خروج از اسلوب صحیح مجادله است: آقای مرتضی برهانهای خلفی را برای خود در نظر میگیرد تا به دیگران تحمیل کند تا پاسخگوی خرافاتی که به نام دین به مردم قالب میشود نباشد .امروز مشکل ما با شما سر وجود بود یا نبود خدا نیست مشکل ما همین شرعیاتی است که در شکل قانون به مردم تحمیل شده من می خواهم مواردی را در مورد آقای خمینی که میگوئید تقیه نکرده متذکر شوم خمینی در مورد آزادی به مناسبت 15 خرداد در سال 1357 در پیامی که می فرستد مفهوم آزادی را چنین بیان میکند : « این چه وضعی است که در ایران است؟ این چه آزادی است که عطا فرمودند؟ مگر آزادی عطا شدنی است؟ خود این کلمه جرم است. کلمه اینکه آزادی را عطا کردیم جرم است. آزادی مال مردم است، قانون آزادی داده، خدا به مردم آزادی داده، اسلام آزادی داده. عطا کردیم چه غلطی است؟ به تو چه که عطا کنی، تو اصلاً چه کاره هستی خوب این را مقایسه کنید با فروردین سال 57 اینکه جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد وزمانی که مردم به او اعتماد کردند ورای به جمهوری اسلامی دادند از این رای طی 36 سال گذشته طناب داری ساخته که ملت به دست خود به گردن خود انداخته اند بعد از گرفتن این رای شما به پیام آقای خمینی به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان قانون اساسی که توسط آقای هاشمی قرائت شد نگاه کنید او هرگونه مخالفت با اسلام را بیماری قلب وخیانت به حساب می آوردواز آنه میخواهد توبه کنند وکسانی را که با اسلام مخالفت کنند تهدید میکند وبعد از ان هم ولایت فقیه را به قانون اساسی اضافه میکند وشورای نگهبان را ناظر تصویب همه قوانین میکند وکار را تمام میکند در صورتی او میگفت اینکه نسل گذشته چه حقی داشت برای ما تصمیم بگیرد ما برای خود تصمیم میگیریم وبعد در قانون اساسی اصلی را قرار میدهد که تا ابد اسلامیت قانون اساسی غیر قابل تغییر باشد او حتی در سال 57 حرفی از شیخ فضل الله نوری نزد وهمه گروه های سیاسی برداشتی متفاوت از انچه که خمینی تصمیم گرفته بود داشتند شما ببینید اینجا کسی با خدا ورسول دعوائی ندارد شما میداند وقتی روحانیون بخواهند با مردم صحبت کنند اتفاقا در مورد فلسفه احکام که خود هم میگویند فقط تعبدی هستند سخنی نمگویند وفقط با وعده و وعید مردم را وادار به اطاعت واگر اطاعت نکردند با زور شمشیر همچنان که حجاب را تحمیل کرده اند وهمچنان که امروز داعش رودربایستی را کنار گذاشته وشریعت خالص را که از کتب تاریخی فقهی وحدیث که اکثر این کتب منابع استخراج همین احکام هستند به اجرا در می آورد.آقای مرتضی نمیگوید طی 36 سال حکومت روحانیون در کجا بین معتقدین به شرعیت وکسانی که برای احکام فلسفه اقناعی میخواهند بحثی صورت گرفته شما به مناسک حج نگاه کنید مردمی با زحمت خود را به مکه میرسانند ویک سری رفتارهائی که از محرم شدن شروع میشود تا آخر انجام میدهند اگر تعبدی نباشند غیر منطقی ترین رفتاری است که یک شخص انجام میدهد. حال دیگر احکام هم به همین شکل است .آقای مرتضی آیا آنکس از داعشیها که قاشق خود رابرای عملیات انتحاری همراه خود می برد تا به ادعای خود بعد از عملیات انتحاری ناهار را میهمان رسول خدا باشد غیر از تبعیت از متولیان دین چیز دیگری است. آنها جز با فریب ودروغ وصحیح دانستن همین وعده ها چه جنایاتی به بار نیاورده اند ؟ وقتی شما مردم را گرفتار احکامی تعبدی کرده اید که حتی فرزندان خود را به دست خود به کام نابودی میفرستند وبعد هم با احساس رضایت از انجام تکالیف به خواب خوش فرو میروند وبه نتیجه ای که این رفتار آنها بوجود آورده ذره ای نمی اندیشند کجای آن استدلال بردار است.مگر امروز داعش ودیگران به تکلیف خود بدون توجه به نتیجه این تکلیف عمل نمیکنند مگر آقای خمینی نگفتند ما مکلف به انجام تکیف هستم وکاری به نتیجه نداریم. آیا بعداز 36 سال فضیلت این تکلیف آتشی نیست که خاورمیانه در آن میسوزد؟ آیا هر مسلمان با شرفی شرمسار از آنچه که به نام اسلام انجام میشود نیست؟.مشکل مردم حکومت دینی است که برای مردم تکلیف تعیین کرده اگر پذیرفتند واگر نپذیرفتند آن میکنند که تا بحال کرده اند.شاید تفاوت شما با دیگران این باشد که میخواهید باورهای خود را با روی خوش وپیچیدگیهای روانشناسی تحمیل کنید وروش داعش ومانند داعش را قبول نداشته باشید اما در نتیجه به همان میرسید که داعش در ابتدا واز کوتاه ترین راه به نتیجه رسانده است. شما میداند براساس نظریه فقیهان در امر دین شرم وجود ندارد به همین خاطر است که رژیم با بی پروائی واهمیت ندادن به قضاوت دیگران هرگونه بخواهد رفتار میکند در صورتی که اگر رفتار شاه را با روحانیان مقایسه کنیم شاه از اینکه در دوران حکومت خود اشتباهی داشته کاملا شرمی جهانی داشت واز قضاوت افکار عمومی هراس داشت مگر همین افکار عمومی نبود که او را وادار به عقب نشینی کرد وبه همین خاطر در مقابل همه اعتراضها وانتقادات مجبور به سکوت بود ودر پایان اشتباهات خود را پذیرفته بود. قطعا شما نمی توانید عقاید خود را به دیگران تحمیل کنید اما اتفاقا احکام خود را با لوله تفنگ به دیگران تحمیل میکنید چون این احکام ابزار اقتدار شما هستند ومعجزه ای پس از معجزه برایتان تحقق می بخشند شما با اجرای همین احکام ونتیجه ای که می گیرید معجزات خود را به اثبات میرسانید.این احکام شما هستند که مردم را به زنجیر کشانده است وگرنه خدا قابل دیدن نیست.امروز از صهیونیسم گرفته تا داعش میگویند ما کاری به قضاوت دیگران نداریم چون حقیقت در چنگ ماست .
دوست عزیز جناب علی آقا
با سلام
من مطلب شما را تا آخر دقیقا خواندم، شما مطالب گوناگون فقهی و سیاسی و تاریخی را مورد اشاره قرار داده اید و ابراز نظر کرده اید،من به نظر شما احترام می گذارم اما نمی توانم با بعضی از آنها موافق باشم ،اما هرچه نگاه کردم که اکنون سوال و بحث شما از من چیست،متوجه نشدم ،بهر حال اگر لازم دیدید بطور مشخص مطالب را سوالی مطرح کنید،من در خدمت خواهم بود.
موفق باشید
با سلام آقای مرتضی
1-بحث ما استخراج قوانین از متون شرعی است بطور مثال همین موردی که آقای نوری زاد در مورد استهلال بیان فرمودند هرچند شکل قانونی ندارد اما روش استدلال ان برای قواننین موضوعه که از شرع گرفته میشود تفاوتی ندارد.چرا که نظریات استخراجی باید با متون شرعی تطابق کند.وتحمیل این شرعیات به مردم
2-غیر از علما که اعتراض به عدم رعایت مسائل شرعی در کشور داشتند آن هم نه با مفاهیمی سیاسی اکثریت مردم اعتراض به نبود آزادی به شکل متعارف ان مانند آزادی احزاب آزادی مطبوعات وعدالت اجتماعی بهتر ومبارزه با فساد بود.آقای خمینی بر اعتراضات مردم سوار ضدند وآنچه را که خود میخواستند که استقرار موازین شرعی مبارزه با امریکا واسرائیل تشکیل دولت جهانی اسلام بود را بعد از پیروزی سر دادند وامکانات کشور را نه در مسیر جبران نقاس دولت شاه بلکه برای مبارزه با کفر جهانی بکار بستند ومردم را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دادند.نمونه ان چگونگی تدوین قانون اساسی است. ودورنمائی بود که برای آینده داشتند.
3- آنچه که امروز داعش میخواهد گذشته از نحله فکری آن با آقای خمینی چه تفاوتی دارد.
4-در پایان نقد کلی من به نظامی دین سالار که فجایع ان خاورمیانه را به آتش کشیده وحاضر نیست مبانی تفکر خود را با اینهمه فجایع تغییر دهد.
دوست گرامی جناب علی آقا
با سلام و عذر تاخیر از جواب
چند روزی تهران بودم ،مطلب شما را هم ندیدم زیرا وقتی به این صفحه مراجعه کردم با سوالات فلسفی جناب حامد مواجه شدم که مرا مشغول به تدارک در جواب کرد ،با این کندی و ضعفی که در تایپ دارم. از شما عذر خواهی می کنم.
1- این توضیح را عرض کنم که اشاره من به بحث های مبنائی یا طوری که شما تعبیر کردید برهان خلف ،برای طفره از پاسخ گویی نیست ،من که تا بتوانم پاسخگو هستم ،اما غرضم این است که برخی از دوستان مباحثی روبنائی را مطرح کرده و بر آن اساس جلو می روند ،من ضمن پاسخ به ایرادات آنها غرضم این است که به مبناها و اختلاف مبناها هم توجه کنند.
2- الان همین مبحث مربوط به ماجرای استهلال هم که من نخواستم یا فرصت نکردم در جزئیات آن وارد شوم ،نیز از همین قبیل مباحث است،یعنی فی الجمله همه ما قبول داریم کشه نوعی سرگردانی و حیرت ناشی از اختلاف مبانی فقهی در مورد پایان ماه رمضان ،یا پایان ماه شعبان و حلول رمضان ،برای مکلفین و متدینان به قواعد شریعت وجود دارد.در این شکی نیست ،من از گرایش دینی و مذهبی شما خبر ندارم ،اما شما ملاحظه کنید بسیاری از دوستانی که در ذیل این صفحه در این مورد مطلب نوشتند و به فقه و فقاهت و اسلام و دین تاختند ،اصلا دیانت اسلام و بعثت پیامبر را قبول ندارند ،طبعا نه روزه می گیرند نه نماز می خوانند ،و نه حرمت روزه گرفتن در روز عید فطر برای آنان مطرح است ! پس چرا تاخت و تاز می کنند؟ برای حل مشکل متدینان به اسلام؟! اما فرضا جناب نوریزاد یا من یا مسلمانان دیگر که متدین به اسلامیم و روزه می گیریم ،اگر درد دلی کنیم برای اصلاح امر است و نه بهانه برای هجمه به اصل دین ،اینجاست که من به دوست سکولاری که بصراحت پیامبر و پیامبری را نفی می کند ،می گویم برای شما چه سودی دارد که به فروعات و مسائل روبنائی بپردازید؟ شما که اصلا نبوت را قبول ندارید و روزه را هم قبول ندارید و عید فطر هم قبول ندارید ،وقتی به مسخره کردن عمل متدینان به تکلیف روزه یا ترک روزه ،می پردازید ،معلوم می شود غرض شما آزار متدینان و حمله به اساس دین است ،نه آنکه بخواهید امر استهلال از نظر شریعت را بروز کرده یا حل کنید.
شما الان می فرمایید “”بحث ما استخراج قوانین از متون شرعی است””.
خوب این باید معلوم شود که مبنای شما چیست؟ آیا شما دین و قواعد شریعت را قبول دارید یا خیر ،می فرمایید انسان بعد از خلقت به عقل یا اهواء خویش رها شده است؟ این یک مبناست که باید در آن گفتگو کرد.
آری اگر به نبوت و قواعد دین معتقد باشید و دین اسلام را دین خاتم ادیان بدانید ،آنگاه میشود در این جهات بحث کرد که استخراج قوانین از شرع باید باشد یا نباشد ،و اگر باشد روش استخراج چیست ،این می شود بحث مبنائی ،وگرنه اگر کسی خدا را قبول ندارد ،یا وجود قواعد ثابت و کلی در شریعت را منکر باشد ،و بگوید احکام و قواعد شریعت اسلام مربوط به همان جغرافیای نزول قرآن بوده است ،من اگر بخواهم با او صحبت از اختلاف طریق احکام و اختلاف مبانی در مساله استهلال کنم ،فقط خودم را خسته کرده ام ،با چنین شخصی باید در مبانی گفتگو کرد نه در روبناها ،و من می بینم بسیاری از دوستان از این نکته غفلت دارند ،خوب اگر کسی دین و عبادات و روزه و استهلال را اموری بی اساس یا خرافات می داند ،چه لزومی دارد وارد بحث استهلال شده و آنرا مسخره کند.
این نکته اول.
اما در مورد خود این مساله عرض کردم طریق استخراج احکام خواه بصورت قانون عمومی در جامعه درآید ،خواه بعنوان تکالیف شخصی تک تک افراد باشد ،لزوم رجوع کارشناسی به مدرک فقهی مساله است ،و اینکه در کتاب و سنت در این زمینه چه بیانی شده است ،آیا روایت های معتبر یا آیات قرآنی که تکلیف روزه گرفتن کرده اند ،یا گفته اند در چه صورتی روزه را قطع کنید ،دلالت آنها چیست؟
آیا وقتی فرموده است “صوموا للرویه و افطروا للرویه” وقتی ماه (رمضان)را دیدید روزه بگیرید ،و وقتی ماه (شوال) را دیدید روزه نگیرید ،آیا این دیدن ماه فقط منصرف به دیدن حسی با چشم غیر مسلح مراد بوده است که در آن اعصار متداول بوده است؟ یا اعم از رویت به چشم مسلح به ابزار است؟و آیا در این زمینه قول منجمین و ریاضیین قابل تبعیت است یا خیر؟ آیا معیار در استهلال و یقین به حلول ماه ،اشتراک مناطقی است که در شب مشترکند یا خیر؟
آیا اگر کسی خودش ماه را دید می تواند به رویت خود اکتفاء کند یا خیر ؟ آیا اگر دو فرد موثق خبر از رویت ماه کردند می توان به قول آنها عمل کرد یا خیر؟ و…
این اختلاف در مبانی ناشی از اختلاف تعبیر و اختلاف برداشت در روایات مساله است ،ممکن است یک مجتهد بر اساس مبانی فقهی ،و لسان روایت ها ،اینطور استنباط کند که امر به روزه گرفتن در فرض رویت هلال ،منافاتی با یقین یا ظن قوی به داده ها و محاسبات ریاضی اهل نجوم و هیئت نداشته باشد ،پس حکم می کند که تبعیت از محاسبات ریاضی دقیق که حاکی از حلول ماه است ،حجیت دارد ،و ممکن است فقیهی لسان روایت و تعبد شرعی را از اینگونه محاسبات دور بداند،اینها مربوط به تعبدیات در حوزه شریعت است ،و مربوط به اجتهاد و تعمق در کتاب و سنت است ،این تابع ذوق و سلیقه شخصی افراد نیست که نظر خویش را صائب بدانند و به مسخره کردن دیگران بپردازند.
البته ببینید اینگونه حساسیت ها مقدار زیادی هم ناشی از دید سیاسی و حکومتی است ،در واقع اصلا مساله رویت ماه و عمل به تکلیف مساله ای تقلیدی نیست ،بله اینکه طرق احراز حلول ماه چیست؟ مثلا فقیه می گوید:
“” اول ماه به پنج چيز ثابت مىشود:
اول: آن كه خود انسان ماه را ببيند.
دوم: عدهاى كه از گفته آنان يقين پيدا مىشود، بگويند ماه را ديدهايم و همچنين است هر چيزى كه به واسطه آن يقين پيدا شود.
سوم: دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديدهايم ولى اگر صفت ماه را بر خلاف يكديگر بگويند، يا شهادتشان خلاف واقع باشد مثل اين كه بگويند داخل دايره ماه طرف افق بود، اوّلِ ماه ثابت نمىشود. اما اگر در تشخيص بعض خصوصيات اختلاف داشته باشند مثل آن كه يكى بگويد ماه بلند بود و ديگرى بگويد نبود، به گفته آنان اول ماه ثابت مىشود.
چهارم: سى روز از اول ماه شعبان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه رمضان ثابت مىشود و سى روز از اول رمضان بگذرد كه به واسطه آن، اول ماه شوال ثابت مىشود.
پنجم: حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است””.
در اینجا تعیین این طرق بعهده اجتهاد فقهی است ،پس هریک از این راهها می تواند راه مورد انتخاب مکلفین باشد ،پس موضوع استهلال موضوع تقلید نیست ،البته مردم چون به مرجع تقلید اعتماد دارند ،از دفتر او سوال می کنند که از نظر شما ماه نو شده است یا خبر ،والا هرکس خود می تواند بررسی کند و یکی از راههای فوق الذکر را بپیماید ،اما متاسفانه اختلاف در مبانی فقهی و دخالت خاص حکومت در این موضوع و انعکاس آن در رسانه موجب این تحیر و سرگشتگی شده است ،و من هرجا این بحث ها پیش آمده است گفته ام ،که بنظرم باید همه مراجع تقلید و حکومتیان ،کار گروه مشترکی تشکیل دهند ،و آن معیار مشترک و مورد اتفاق (مثلا کفایت اشتراک مناطق نیمکره در شب ،یا اصلا همان رویت حسی ماه به چشم غیر مسلح ) را معیار قرار دهند ،و بصورت گروهی و مشترک اعلام کنند ،و الا اینکه مرجعی معیار را “رویت با چشم غیر مسلح” بداند بجهت لسان روایت ،و دیگری معیار را اعم از “چشم مسلح و غیر مسلح” بداند ،یا دیگری معیار را “اشتراک نیمکره در شب” بداند ،و آن دیگری ،معیار را اعم از محاسبات هیوی و ریاضی بداند ،خوب اینها در عمل شخصی خودشان به تکلیف خود عمل می کنند ،اما با وضع فعلی و عمومیت و دم دستی رسانه ها کسی از آقایی با مبنایی استعلام می کند و بنظر خودش حلول ماه را احراز می کند و آنرا انعکاس میدهد ،آن مرجع دیگری روی مبنای دیگری چیز دیگری می گوید و انعکاس پیدا می کند ،رهبری و حکومت هم روی مبانی دیگری چیز دیگری می گوید ،بنظر من این وضعیت زمان ما و وضعیت رسانه ای است که چنین مشکلاتی را بوجود آورده است وگرنه سابق مردم یا خودشان استهلال می کردند یا بگفته موثقان یا اخبار مراجع عمل می کردند و تضاربی هم در کار نبود.لذا فکر میکنم اولا کسانی که نکته ای را ذهن می گیرند و آنرا مسلم فرض می کنند خوب است توجه به طرق احراز تعبدیات اسلامی داشته باشند.
ثانیا پیشنهاد این بنده ناچیز همان است که عرض کردم ،در مسائل و احکام اجتماعی اسلامی واقعا جای یک کار گروه مشترک فقهی بین همه فقهاء شیعه یا حتی فقهاء اسلام خالی است ،وگرنه تکروی در مسائل اجتماعی موجب همین سردر گمی است که می بینید و می بینیم.
3- در مورد مسائل آزادی مطبوعات و غیر مطبوعات و عملکردهای از ابتدای انقلاب ،حرف زیاد است ،و من کمابیش نظرات خود را گفته ام ،بنظرم باید توجه کرد که مردم و همه گروهها آقای خمینی را بعنوان رهبر کاریزماتیک خود انتخاب کردند ،ایشان هم از اول صحبت از اسلام و قوانین اسلام کردند ،منتها در شکل حکومت شکل جمهوریت و تکیه بر آراء مردم را ارائه کردند و قانون اساسی هم که تنظیم شد به کوشش منتخبان مردم تنظیم شد که مبتنی بر خواست مردم در استقرار حکومت اسلامی بود ،اگر صحبت هم از آزادی و استقلال و غیرو می شده است بنظر من مقصود ایشان تقیه یا فریب که برخی می گویند نبوده است ،ایشان از کسی تقیه یا خوفی نداشت ،و مقصود ایشان آزادی در چهار چوبه احکام دینی بوده است ،نه آزادی بمعنای لیبرال و غربی آن ،این در قانون اساسی مصوب هم منعکس شد و مردم به آن رای دادند ،حال اقلیتی مخالف بوده یا هستند ،آنها اقلیتند ،و اقلیت بر اساس دموکراسی باید به خواست اکثریت احترام بگذارد تا وقتی که بتواند نظر اکثریت را به خود جلب کند.
البته وعده ای هم دادند در پاریس که نهاد روحانیت بطور مباشری در امر حکومت دخالت نکنند ،مگر آنکه توسط مردم انتخاب شوند ،این را گفتند و بنظر من تقیه یا فریبی در کار نبود اما متاسفانه برخی در تهران ذهنیت ایشان را عوض کردند ،که ایکاش چنین نمی شد.
یک نکته هم این است که من هم با شما موافقم که در بسیاری از موارد به قانون عمل نشده است ،یا قانون مورد سوء تفسیر و سوء استفاده قرار گرفته است،بهرحال باید در آسیب شناسی های اجتماعی به همه عوامل نظر شود.
4-اینکه فرمودید :
“”آنچه که امروز داعش میخواهد گذشته از نحله فکری آن با آقای خمینی چه تفاوتی دارد.””.
من با این مقایسه موافقت ندارم ،این خلاف انصاف است ،مرحوم آیت الله خمینی یک فقیه و مجتهد و مرجع تقلید بزرگ بود ،در عین حال در روش اداره اجتماع فرد معصومی نبود ،و من خود انتقاداتی به برخی رویکردها یا گفتارهای اجتماعی ایشان دارم ،مثل کنار گذاشتن فرد متدین و متعهدی مثل مرحوم مهندس بازرگان بتوصیه برخی ،یا مثل رفتاری که بی جهت با مرحوم استاد بزرگوار آیت الله منتظری شد ،و غیر این موارد .
بنابر این من ایشان را معصوم نمیدانم و جای انتقاد وجود دارد ،اما بنظرم مقایسه یک فقیه و مجتهد برجسته شیعه دارای تالیفات گوناگون با گروهی جاهل متنسک سنی مذهب که برداشتهای قشری از احکام اسلام دارند و اینهمه جنایات مرتکب شده یا می شوند قیاس و مقایسه درستی نباشد ،آنها یک دسته سنی تندرو هستند که بنظرم حتی به مبانی فقهی خود اهل سنت و مذاهب اربعه آنها وفادار نیستند ،و برای رسیدن به قدرت و تسلط بر عراق و سوریه و جاهای دیگر از هر وسیله و جنایتی استفاده می کنند ،حال نام خود را مسلمان بگذارند و خود را خلیفه رسول الله بخوانند که نباید امر را بر ما مشتبه کنند ،شما بگویید مبانی آنها چیست ،و عمل آنان تا چه حد با اصول اسلامی مشترک ،یا اصول شیعه سازگار است؟
شما می فرمایید اینها چه تفاوتی با آقای خمینی دارند،خوب شما توضیح دهید نقاط مشترک آنها با روش های حکومتی آقای خمینی چیست ؟ عرضکردم من و شما می توانیم منتقد آقای خمینی باشیم ،اما باید در انتقادمان انصاف را از نظر دور نداریم.
5- در فقره آخر گفتارتان نوشتید :
“”در پایان نقد کلی من به نظامی دین سالار که فجایع ان خاورمیانه را به آتش کشیده وحاضر نیست مبانی تفکر خود را با اینهمه فجایع تغییر دهد”.
باز من خوب متوجه مقصود شما نشدم ،مقصود شما از نظام دین سالار لابد جمهوری اسلامی است ،اما نمیدانم مقصود دقیق شما از “به آتش کشیدن خاورمیانه” توسط آن چیست ،لطفا توضیح دهید ،همینطور اینکه منظور از تغییر دادن مبانی تفکر چیست؟
با تشکر از توجه شما
ما هر غروب بازگشت شما را انتظار می کشیم، که حضور و نوشته هایتان امیدی در دلها شعله ور ساخته. بازگرداندن اقلام مورد درخواست شما، تقاضای ما نیز هست. پس در قدمگاه جدیدتان انتظار داریم عبارات زیر از جانب کسانی که مدعی حکومت داری به سبک علی هستند براورده شود:
«پاك و آراسته نيست امتي كه در آن زيردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوي دست بستاند.»
«اگر ملت بر تو به ستمگري گمان برد، عذر خود را به آشكارا با آنان در ميان نه و با اين كار از بدگمانيشان بكاه. مسلماً در اين تمکين رياضتی است که بايد بر خود دهی.»
«بدترين مردم نزد پروردگار پيشواي ستمگري است که خود گمراه است و مردم به وسيله او گمراه ميشوند، سنتهاي مورد قبول را از بين برده و بدعتهاي متروک را زنده مي کند. من از پیامبر شنيدم پيشواي ستمکار را روز رستاخيز حاضر مي کنند در حالي که ياوري با او نیست … نکند تو همان پيشواي مقتول اين امت گردي . چه اينکه پيامبر همواره مي فرمود در اين امت پيشوائي کشته خواهد شد که پس از آن درهاي کشت و کشتار به روي آنها تا قيامت باز خواهدگرديد … فتنه و فساد در ميانشان گسترش مي دهد تا آن جا که حق را از باطل تميز نمي دهند و به سخني در آن فتنه غوطه ور مي شوند و به شدت در هم آميخته و فاسد خواهند گرديد.»
«از خون ریزی بپرهیز و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق کیفر الهی را نزدیک و مجازات را بزرگ نمی کند و نابودی نعمت ها را سرعت نمی بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمی گرداند،… پس با ریختن خون حرام، حکومت خود را تقویت مکن زیرا خون ناحق پایه های حکومت را سست و پست می کند و بنیاد آن را بر کنده، به دیگری منتقل می سازد.»