سر تیتر خبرها
اختراع کودنانه ی چرخ!

اختراع کودنانه ی چرخ!

باور کنید من به عنوان یک مسلمان شیعه، این روزها از خیلی چیزها خجالت می کشم. اگر بتوانم از ظهور خصلت های خلخالی گون و فلاحیان وش که بسیار پیش از برآمدنِ طالبان و داعش، شگردهای قصابیِ آدمها را به اسم مبارکِ شیعیِ خود به ثبت رسانده اند بگذرم، و اگر بتوانم از هزار جور مفسده ی جاری در سپاه و غارتگری های متداول اسلامی – شیعی اش عبور کنم، نمی دانم با این داستان رؤیت هلال ماه چه بکنم که هرساله یکصد و پنجاه گروه استهلال از جانب رهبری و سایر علما چه با هواپیما و تلسکوب چه با پای پیاده و بی تلسکوب به راه می افتند و آسمان را می کاوند تا مگر با چشم خود برآمدن ماه را ببینند و به حضرات مراجع اطلاع دهند تا جنابان ایشان رسمیت روز عید فطر را اعلام دارند.

نمی دانم چرا به یاد یکی از پادشاهان دوره های دور کشورمان افتادم که در شکارگاهی به شب بر خورد و ناگزیر در کناره ی یک آسیاب رحل اقامت گزید بی هیچ سر پناهی. آسیابان پیر در آمد که: من گوشهایم سنگین است و اگر بخواب روم صدایی نمی شنوم. و گفت: به شما توصیه می کنم به داخل آسیاب بیایید تا از باران تندی که خواهد بارید خیس نشوید. پادشاه، وزیر همراهش را خواست و سخن آسیابان با وی در میان نهاد. وزیر به آسمان نظر افکند و غش غش خندید که: این آسمان هرچه داشته باشد باران نخواهد داشت.

شب باران تندی باریدن گرفت، و در کوفتن های پادشاه و همراهانش بجایی نرسید. صبح، آسیابان در را واگشود و همگان را خیس آب یافت. پادشاه، آسیابان پیر را فراخواند و گفت: تو از کجا دانستی که باران می بارد و وزیر من ندانست؟ آسیابان به الاغ فرتوت خود اشاره کرد و گفت: این الاغ من هرگاه عرعر می کند و بعد از هر عرعر بی دلیل پای به اطراف می پراند من اطمینان می یابم که باران خواهد بارید. پادشاه درنگی کرد و به آسیابان گفت: خواهشی دارم، اجابت می کنی؟ آسیابان گفت: چرا که نه. پادشاه گفت: این الاغت را با وزیر من عوض کن!

می گویم: مقابله با دنیای علم و عقل و تجربه، به مثابه رفتار آن وزیری است که: آثار باران را باید بچشم خود ببیند حتماً. دنیای علم وعقل و تجربه، که می تواند ثانیه های خسوف و کسوف پانصد سال آینده را همین اکنون رصد کند، به کل بساط و دکانهای شیعی ای که ما آراسته ایم می خندد. اصرار برای دیدن ماه با تلسکوپ هایی که در هواپیماها کار گذاشته ایم، اصرار برای اختراع هزار باره ی چرخ است به شیوه ای کودنانه اما!

به این هفده عکسی که من گِرد آورده ام نیک بنگرید تا به معنای باطنیِ هیاهو و غوغا برای “هیچ” وقوف یابید. من اما شخصاً این غوغا را برای هیچ نمی دانم. بل معتقدم: این غوغا، به دکانی مربوط است که هر مرجع برای کار و کسب خود بساط کرده است. “جهالتِ آذین بسته” ای که من در نوشته ها و سخنانم مرتب بدان اشاره می کنم مگر جز این است آقایان؟

محمد نوری زاد
شش مرداد نود و سه – تهران

















Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

162 نظر

  1. 1. ای کاش دقت می داشتید که به واسطه اختلاف در فرایند استدلال فقهی، به دلائل مختلف از جمله اختلافات در برخی مبانی اصول فقه یا …، خود دیدن، یا چشم غیر مسلح دیدن یا با دوربین دیدن احکام مختلفی پیدا میکنه.
    2. شما جوری از دنیای عقل و تجربه صحبت میکنی که انگار هیچ اختلاف نظری بین دانشمندان علوم مختلف نیست (از ژزشکی و شیمی گرفته تا اقتصاد و فلسفه)، متاسفم که با جمع کردن چند حرف به ظاهر مشهور و جالب، عده ای چون خود را گمراه تر میکنید. فقط کافیست به همین کتابهای دم دستی تاریخ علم یا نظرات عالمان درجه یک همین علوم تجربی و عقلی نگاهی بیندازید. امان از بی اطلاعی.

     
  2. اگه به ماه که روز بعد عید ساعت ها تو اسمون خودنمایی می کرد توجه می کردین معلوم بود همه اونایی که با اینا عید کردن روز حرام روزه بودن. دکتر شما که تهران هستین از این اقای احمد خاتمی بپرسید مردم قطب ،ماه رو از کجا پیدا کنن ..

     
  3. جناب نوریزاد عزیز!

    من متنی ک در ۶ مرداد منتشر کردینو به عنوان استفتا در سایت رهبری مطرح کردم

    و اما پاسخ دفتر به نامهٔ من و در واقع شما

    “ملاک در اول ماه قمری رؤیت ماه است نه تولد ماه بنابر این باید به دید انسان برسد.”

    آیا باز هم ایرادی به ایشون می‌بینید؟!!

     
    • آقا حمید عزیز! مشکل در همین طرز تفکرِ شما یا این آقایان است! چرا باید ماه را به چشم دید؟ چه منطق ودلیل قانع کننده ای وجود دارد؟ شما از آقای خامنه ای یا هر مرجع دیگری بپرسید برای چه باید حتما ماه را به چشم ببینیم وقتی که بوسیلۀ علم نجوم میشه از حلول آن مطلع شد؟

       
      • بزرگوار، اون رو ادله فقهی ثابت میکنه.
        حرفت عین اینه که چرا تو احکام قیاس نداریم.

        واقعا متاسفم…

         
      • به همون دلیل که دکتر به شما میگه این قرص را هر وعده بعد از غذا و این شربت را روزی 2 قاشق مربا خوری بخور . اونجا از دکتر دلیل نمیخای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

         
  4. جناب نوریزاد
    با سلام
    بدون شک منظور از پیامبر اکرم در این حدیث که با دیدن ماه روزه بگیرید درک ورود به ماه مبارک رمضان بود. اگر ابزار ان روزگار برای درک ورود به ماه مبارک رمضان چشم بوده است قاعدتا ابزارهای دیگر برای حصول این درک نیز قابل استفاده است. اما از انجائیکه سطحی نگری از افات دین بوده و هست این سطحی نگری تا به امروز به اینجا رسیده است که تنها ابزار موجو همان چشم است در حالیکه برای اطمینان از حصول ورود به این ماه امروزه راههای علمی بسیار مطمئن تر هم وجود دارد که دقیقا این اطمینان را برای ما ایجاد میکند. به هرحال از انجائیکه نان دین خوردن امروزه عادی شده و کسانی که سر سفره دین ارتزاق میکنند بسیارند بدین لحاظ باید یک شو سازمان یافته اجرا شود که همه مسلمانان احساس کنند که به وجود این اقایان به قول خودشان متخصص نیاز روزافزون وجود دارد و اینها تنها کسانی هستند که میتوانند زندگی اخروی ما را نجات دهند این است که دست به این شامورتی بازیها میزنند تا همچنان سر این سفره لقمه های پر چرب بگیرند. بالاخره مردم باید پول نماز و روزه هایشان به کسی بدهند و اینها همان متخصصان دین هستند که کار هدایت خلق را به عهده دارند و مانند زالو از خون مسلمانان جاهل ارتزاق میکنند و از دین برای خود نردبانی برای کسب قدرت و مال و منال فراهم کرده اند

     
  5. ﴿ باسمه خیرالاسماء﴾

    امسال، شورای مدیریت مکتب قرآن با صدور بیانیه ای بر اساس استناد به دستاوردهای دقیق و قطعیِ علم نجوم آغاز ماه رمضان و شوّال را اعلام نمود. در این روزگار که مسلمانان از درد تفرّق می نالند و سخت نیازمند اقداماتی وحدت آفرین می باشند؛ فتوای خداپسند شاگردان شهید بزرگوار احمد مفتی زاده – رحمة اللهِ علیه- که نویدبخش وحدت و همدلی است؛ شایسته ی تحسین و تقدیر می باشد. اگرچه بیانیّه ی مزبور نزد اهل علم و انصاف، بخصوص علمای محترم و معزّز اهل سنّت، مستدل و روشن است؛ امّا کسانی که با این مبحث آشنا نیستند و دوست دارند توضیحاتی بیشتر در اختیار داشته باشند تا به تبلیغ و روشنگری میان مردمِ شریفِ اهل سنّت همّت گمارند؛ مطالبی را به عرض می رسانم.

    خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:

    ﴿… وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا ﴾ (فرقان/۲) یعنی:”…و (خدا) هر چیزی را آفرید و اندازه ی دقیقی برای آن قرار داد”

    ( وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴾ (انعام/۹۶) یعنی:” و خورشید و ماه را میعاد حساب گردانید، این تقدیر (خدای) غالب دانا است” (وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴾ (یس/۳۹) یعنی: ” و منزلهایی را برای ماه مقرّر کردیم تا آنکه مانند شاخک خشکِ خوشه ی خرما برگردد”.

    ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسَابَ… ﴾ (یونس/۵)
    یعنی:”اوست که خورشید را درخشنده و ماه را روشن ساخت و برای ماه منزلهایی معیّن کرد تا شمار سال ها و حساب را بدانید”

    در آیات فوق و برخی آیات دیگر در قرآن نظم دقیق منظومه ی شمسی به روشنی ذکر شده است و امروزه دانشمندان علم نجوم بهتر از هر زمانی با عالی ترین وجه، شگفتی های عظیم نظم موجود در جهان و خصوصاً نظم دقیق منظومه ی شمسی را بیان می کنند.

    لازم به ذکر است در قرون گذشته منجمین و ستاره شناسان دو دسته بودند : دسته ای با سخنانی یاوه و وهم انگیز و جادوگرانه از مردم ناآگاه و محروم سودجویی می کردند (۱) و اقلیّتی هم دانشی محدود درباره ی ثبوت هلال هر ماهی از دوازده ماه سال داشتند و محاسباتی انجام می دادند که احتمال خطا در آن بود اما وسعت و دقّت و اتقان علم نجوم عصر حاضر که آمیخته ای از فیزیک و ریاضی و هندسه ی فضایی می باشد به درجه ای از عظمت و شگفتی رسیده است که شایسته است بگوییم:

    تبارک الله از آن همه نظم دقیق و عظمت و شگفتی های آفرینش و تبارک الله از موهبت علم خدادادی به انسان که می تواند عظمت محیّرالعقول قوانین دقیق تقدیر الهی در جهان شناخته شده را کشف کند و با ارائه ی یافته های علمی، بشریت را در مقابل عظمت آفرینش و تقدیر الهی به کرنش و تعظیم وا دارد.

    بدون شک سخن از کوشش برای آگاهی یافتن به ثبوت هلال با گوشه ای از وسعتی عظیم از دانش علم نجوم پیوند و ارتباط پیدا می کند. خداوند متعال در آیه ی ۱۸۵ سوره ی بقره می فرماید: ﴿… فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْه﴾ یعنی: « هر یک از شما ماه رمضان را درک کرد باید روزه بگیرد»، «شَهِدَ» یعنی:حاضر شد و «من شَهِدَ» یعنی: هر کس وارد ماه رمضان شد، حضور یافت. و برای حضور در این ماه مبارک از آغاز تا پایان، علم به ثبوت هلال رمضان و شوال نیاز است.

    برای چگونگی ثبوت هلال ماه رمضان از حضرت رسول – صلی الله علیه و سلّم- نقل شده که فرموده است: «صوموا لِرؤیته و أفطروا لرؤیته» یعنی: « با دیدن هلال (ماه رمضان) روزه بگیرید و با دیدن (هلال ماه شوّال) افطار کنید» همچنین فرموده است چنانچه دیدن هلال به هر علّتی مقدور نشد، ماه قبل از رمضان (شعبان) و ماه رمضان را با سی روز کامل کنید. درباره ی این حدیث لازم است به دو نکته ی اساسی توجه داشته باشیم: نخست: این که مقصود از فرموده ی حضرت رسول – صلی الله علیه وسلّم – ثبوت وجود هلال است نه فقط رؤیت، یعنی هدف و اصل این نیست که هلال رؤیت شود، بلکه مفاد حدیث، سخن از اقدام و روشی برای ثبوت وجود هلال است و این مقصود با معنی ﴿ فَمَن شَهِدَ مِنکُم ﴾ در آیه ی فوق تناسب و سازگاری دارد. در غیر این صورت، یعنی؛ اگر کسی ادّعا کند رؤیت هدف و اصل است (که البته هیچ یک از فقهای اسلامی چنین نگفته اند) از ادعایش برمی آید اولاً، «شهد» به معنی «رأی» و «الشهر» به معنی«القمر» باشد که این معنی نادرست و غیر موجه است؛ ثانیاً، تصریح حضرت _ صلی الله علیه و سلم _ در حدیث ( اگر رؤیت هلال مقدور نشد به اکمال سی روز شعبان و رمضان اقدام نمایند) نیز به روشنی ناقض مدعای مفروض است.

    به علاوه امام نووی در شرح مسلم (ج۵ ص۵۴) و ابن حجر عسقلانی در « فتح الباری به شرح صحیح البخاری»(ج۴ ص۸۲) و شهاب الدین احمد قسطلانی در « ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری»(ج۳ ص۳۵۶) فرموده اند: «مقصود از رؤیت هلال این نیست که همه ی مردم باید آن را ببینند بلکه اگر برخی از مردم آن را رؤیت کردند کافی است و برای دیگران حلول رمضان و عید فطر اثبات می شود زیرا؛ هدف، ثبوت هلال است نه فقط رؤیت». با توجه به آنچه ذکر شد، هر ادعایی که در آن رؤیت هلال در حدیث به عنوان اصل و هدف فرض گرفته شود بی شک مردود می باشد.

    نکته ی دوم: این که حدیث مزبور برای ثبوت هلال ماه رمضان و شوال، ناظر به استفاده از حداکثر امکانات علمی آن روز بوده است. توضیح این که: آگاهان به دانش اصول فقه می دانند که امر به اعتبار متعلَِق دو نوع است:« امر تأسیسی و ابتدایی» و « امر اصلاحی و امضایی» . « امر تأسیسی» یعنی؛ امری که مخاطبین به فعل و انجام طریقی که وجود ندارد، مأمور و مکلّف می شوند مانند امر به دادن زکات و « امر اصلاحی و امضایی»یعنی، امری که متعلّق آن فعل و روش در جامعه وجود دارد و پیامبر – صلی الله علیه و سلّم- آن را اصلاح یا تأیید فرموده است مانند امر به انجام مراسم حج.

    درباره ی حدیث مزبور لازم است بدانیم که ارشاد پیامبر- صلی الله علیه و سلّم- برای ثبوت هلال ماه از نوع« امر امضایی و تأییدی» است یعنی روش مزبور برای ثبوت هلال ماه ها در زمان های قبل از پیامبر – صلی الله علیه و سلّم – نیز در میان مردم رایج و معمول بوده است، نه این که روشی دیگر وجود داشت، امّا پیامبر- صلی الله علیه و سلّم- به روشی تازه راهنمایی و دستور فرموده باشد.توضیح مذکور بخاطر روشن شدن و توجه بیشتر به این نکته است که عمل به روش معمول برای ثبوت هلال ماه ها، استفاده از حداکثر دانش و امکاناتی بود که مردم آن روزگار در سرزمین بطحاء داشتند.

    و امّا مطلب بسیار حایز اهمیت این است که می دانیم، خداوند متعال علم کامل به معانی و مفاهیم و مدلولات تمام آیات محکم و نیز علم به مصادیق آیات متشابه را به حضرت رسول – صلی الله علیه و سلّم – آموخته است و به نظر مرحوم کاکه احمد مفتی زاده نه تنها حضرت رسول – صلی الله علیه وسلّم – علم به کلیّت مصادیق آیات متشابه را (آیاتی که مصداق های آن در زمان های بعد از پیامبر- صلی الله علیه و سلّم- تا قیامت با پیشرفت علم و دانش روشن می شود) می دانست، بلکه به احتمال قوی خدای متعال به شکل مصوّر و عینی آن مصادیق را به پیامبر _ صلی الله علیه و سلّم- نشان داده است. (نوار شماره ی ۱۵۳)

    با این وصف می توان گفت: چون حضرت رسول – صلی الله علیه و سلّم- به پیشرفت های دانش مرتبط با آیات قرآن، علم و آگاهی داشت؛ بدون شک می دانست بشر با علم خدادادی، قوانین الهی را به بهترین شکل ممکن کشف می کند و مثلاً دانشمندان در علم نجوم و کهکشان شناسی به درجه ای از پیشرفت علمی می رسند که می توانند لحظه ی آغاز هلال هر ماهی را به بهترین و دقیق ترین شکل ممکن اعلام نمایند، در نتیجه روش معمول در زمان خود برای ثبوت هلال را با عبارتی غیر حصری و غیر تعّبدی بیان فرموده است که تصور تعارض میان دین و علم (۲) بوجود نیاید و مسلمانان بتوانند از حداکثر دانش و امکانات زمان خود برای ثبوت هلال ماه استفاده نمایند و منعی نداشته باشند. البتّه فقهای شافعیّه عدم تعارض استفاده از علم نجوم، برای ثبوت هلال را با حدیث نبوی تأیید فرموده اند، توضیح اینکه:

    بعد از زمان پیامبر – صلی الله علیه و سلّم- و خلفای راشدین و تابعین – سلام الله علیهم- و با گذشت زمان و شکوفایی رشته های مختلف علوم از جمله علم هیأت و نجوم، بعضی از دانشمندان مسلمان توانستند ثبوت هلال هر ماهی را از روی محاسبات نجومی اعلام نمایند امّا چون امکان اشتباه در محاسبات محدود منجّمان قرون گذشته وجود داشت، فقهای اسلامی و خصوصاً دسته ای از اعاظم فقهای شافعیّه، حجّیت قول منجّم را فقط برای خود منجّم و دسته ای دیگر، حجّیت آن را برای کسانی که به درستی قول منجّمان واقف شوند، نیز تأیید فرموده اند.
    چنانکه علّامه محمد زهری الغمراوی در« السِّراج الوهّاج» ( ص ۱۳۶) می نویسد : « … وحساب منجم لنفسهِ و لِمن صدّقهُ فکُّلُ ذالک یجوزُ الصوم والفطر» یعنی : « محاسبات منجّم برای خودش و برای کسی که وی را تصدیق کند، بطور کلی برای روزه و افطار( عید) جایز است. هم چنین استاد عبدالرحمن الجزیری صاحب « الفقه علی المذاهب الاربعه » (ج۱ ص۵۵۱) می نویسد: :« الشافعیه قالوا: یُعتبر قول المنجّم فی حق نفسه و حق مَن صدّقه و …» یعنی:«جمهور فقهای شافعیّه گفته اند: قول منجّم برای خودش و نیز برای کسانی که آن را تصدیق نمایند معتبر است» ولی در مجموع به دلیل وجود احتمال خطا در محاسبات منجّمان آن عصر علمای شافعّیه بر روش رؤیت هلال یا اکمال سی روز شعبان و رمضان تأکید ورزیده اند.

    علاوه بر آنچه ذکر شد شیخ ابن حجر هیثمی در «تحفه المحتاج بشرح المنهاج» (ج۳ ص۳۸۱) و سید بَکری صاحب « اِعانه الطالبین» در (ج۲ ص۲۱۹) و خطیب شربینی در « مُغنی المحتاج»(ج۱ ص۴۲۰) به صراحت نوشته اند: « حکم و قاعده ی منجمان اگر بالتَّبع نه بالاصاله باشد معتبر است و نیز فرموده اند که قول منّجم تنها برای خودش حجّیت دارد و معتبر می باشد نه برای دیگران». و برخی از بزرگان از جمله شیخ محمد رَمَلی در« فتاوای رملی»(ج۲ ص۵۷) بعد از ذکر رأی فقها درباره ی اعتبار قول منجم برای خودش قدمی جلوتر برداشته و فرموده است:« برای همه ی کسانی که به قول منجّم و حاسب نسبت به حلول رمضان ظن پیدا کردند گرفتن روزه واجب می شود».(۳) (توجه! اصطلاح «ظن» در مباحث فقهی غیر از وهم و خیال می باشد و به معنی این است که کسی از نظر علم و آگاهی به حالتی برسد که احتمال قوی بدهد موضوعی درست است.(

    خلاصه اینکه وقتی قول منجّم در قرون گذشته با وجود احتمال خطا در آن نزد فقهای بزرگوار شافعی معتبر بوده است به طریق اولی قول منجّمان در عصر حاضر که دقیق و متقن و به دور از خطا و اشتباه می باشد برای مسلمانان بسیار معتبر است.

    چنانکه استاد رشید رضا در تفسیر«المنار»(ج۲ ص۱۸۷) می فرماید:” محاسبات نجومی در عصر ما مفید علم قطعی است و راه را برای علما و حکّام اسلامی هموار نموده است تا بر اساس آن، حکم هلال ماه رمضان و شوال را صادر نمایند که حکمی صحیح تر از اثبات هلال با اکمال سی روز می باشد”

    خواننده ی گرامی! دقت فرمایید اگر قول منجمی (محاسبات آنان) برای ثبوت هلال ماه با حدیث مورد بحث در تعارض بود، هرگز به حجیّت و اعتبار آن برای خود منجمان و نیز دیگران فتوا نمی دادند؛ لذا هر کسی مدعی چنان تعارضی باشد یا از قول اعاظم فقهای شافعیه بی خبر است و یا فتوای آنان را مردود می داند که البته در این صورت برای ردّ فتوای آن بزرگواران باید دلیل موافق مبانی فقهی نیز ارایه دهد، زیرا ادعای بی دلیل از هیچ کسی پذیرفته نیست.
    با توجه به آنچه ذکر شد: اوّلاً، با پیشرفت علم و تکنولوژی، دانش نجوم به حدّی پیشرفت کرده ، و به قدری دقیق و محکم و روشن شده است که برای صدها سال، کاملاً دقیق و متقن، سال و ماه و روز و ساعت و دقیقه و ثانیه ی وقوع خسوف و کسوف را محاسبه می کنند و تعیین زمان دقیق آغاز هلال هر ماهی به درستی و اتقانِ تمام، امری بسیار ساده شده است. باز هم عرض می کنیم که چون محاسبات علم نجوم در این عصر بسیار دقیق و خدشه ناپذیر و قطعی می باشد و با محاسبات منجّمان قدیم که احتمال اشتباه در آن میرفت قابل قیاس نیست، بنابراین؛ هر کس ادّعا کند که استفاده از علم پیشرفته ی نجوم این عصر برای ثبوت هلال ماه با حدیث نبوی در تعارض است، به تعارض میان دین و علمِ مسلّم و قطعی، فتوا داده است و چنین فتوایی بدون تردید، بی اعتبار خواهد بود. [رحمت و برکات خدای سبحان بر روان پاک کاکه احمد باد که به نظر ایشان با توجه به آیه ی ﴿ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴾ « خدای متعال هم نظم و قانون ها را در نظام طبیعت قرار داده است و هم توان یادگیری و آموختن را به انسان عطا فرموده است؛ بنابراین؛ نایل آمدن به علم قطعی و مسلّم موهبتی الهی است».]خلاصه چون دانش نجومِ امروزی در کشف منازل ماه (قانونی که خدا برای آن قرارداده است) به درجه و مرتبه ای از دقت و محکم کاری رسیده است که نمی توان در درستی آن تردید روا داشت، در نتیجه محال است سخن رسول خدا – صلی الله علیه و سلّم – با دانشِ دقیق و درست نجوم در تعارض باشد. ثانیاً، چون سخن رسول خدا – صلی الله علیه و سلّم – برای ثبوت وجود هلال ماه بوده است نه صرف رؤیت آن؛ همچنین روش علم نجوم درعصر حاضر عالی ترین و دقیق ترین روش می باشد، ثالثاً، چون فقهای عظام شافعیه در قرون گذشته حجیت و اعتبار قول منجمان برای ثبوت هلال ماه را – با وصف اینکه دانش آنان ضعیف و محدود بود و احتمال خطا در آن می رفت- برای خود منجمان و نیز دیگران تأیید فرموده اند، رابعاً، و بالاخره چون در عصر حاضر مسلمانان می توانند با مطالعه ی دستاوردهای دانش نجوم به آسانی درباره ی تولد هلال ماه آشنایی و علم درست و قطعی پیدا کنند، بنابراین فتوای ثبوت هلال ماه به استناد علم نجوم و اعلام آن به عموم مسلمانان کاملاً درست و بسیار معتبر می باشد، در نتیجه فتوای « شورای مدیریت مکتب قرآن» در عصر پیشرفتهای محیر العقول علمی، هم آیه ی﴿… فَمَن شَهِدَ مِنکُم ﴾ را با فهم و دانش امروزی تفسیر کرده است و هم اینکه هیچ تعارضی با حدیث «صوموا لرؤیته…» ندارد و از مهمترین امتیازاتش این است که پیامی عملی و طریقی نوید بخش برای رسیدن به اتحاد و همدلی و نجات و رهایی از تفرّق مذموم در مورد آغاز ماه رمضان و آغاز ماه شوال(عید فطر) می باشد. بدون شک اگر اهل تحقیق و دانش پژوهان مسلمان، علمای اسلامی را تشویق نمایند که به روش مورد بحث عمل کنند یقیناً در این مورد ما مسلمانان به وحدت و یک دلی می رسیم و از آلوده شدن و هم نوا گشتن با اربابان قدرت و سوء استفاده و غرض ورزی های سیاسی آنان که بر تفرّق مسلمین افزوده است به دور خواهیم ماند.

    در پایان به عرض می رساند نگارنده بسیار امید دارد که در آینده ی نه چندان دور علمای اسلامی به اتّفاق این فتوای خداپسند را تأیید نمایند. زیرا چاره ای جز این نیست یا باید به تکذیب بدیهی ترین بدیهیات بپردازند و از بی اعتباری محاسبات دقیق و تردید ناپذیر دانش نجوم (ادعای تعارض دین و علم مسلّم) سخن بگویند و به ادامه و استمرار تفرّق موجود راضی باشند، یا برای تأیید فتوای شاگردان علّامه مفتی زاده (که نه فتوایی جدید و ابتکاری بلکه احیاء و تقویت رأی فقهی فقهای متأخر اهل سنّت می باشد) همّت گمارند و به یاری خدا همه ی ما مسلمانان همنوا و همگام برای ایجاد اتّحاد و همدلی میان خود با صدق و اخلاص تلاش نماییم.

    جا دارد از سر دلسوزی و خیرخواهی برای افرادی سنّی نما و مزدور (۴) که با نادانی « از انحراف پیروان فهیم و محبوب علامه مفتی زاده دم زدند و شعارخلاف فقه شافعی بودن فتوای اخیر مکتب قرآن را سردادند،» دعا کنیم و از خدا بخواهیم به آنان توفیق دهد با فتاوای فقهای بزرگوار شافعی آشنا شوند تا از تکرار ادعای بیسوادانه و گناه نابخشودنی دینفروشی و ذلّت و حقارتِ نوکری برای دشمنان اهل سنّت نجات یابند.

    از خدای سبحان می طلبیم به همه ی ما مسلمانان توفیق گام برداشتن در جهت وحدت و صمیمیت و همدلی عطا فرماید. شاهو، مرداد ۱۳۹۲

     
    • با درود به جمال، فقط بفرما این موهبت علم خدادادی که می‌‌گویی چرا در دست غیر مسلمانان متمرکز است؟ اگر ۱۴۰۰ سال زمان، وقت و فرصت کمی‌ بوده تا درصد بسیار ناچیزی از اختراعات و اکتشافات خیره کننده بشری، سهم مسلمانان بوده باشد، پس کی‌ این مسلمانان طلبکار از آدم و عالم بفکر خواهند افتاد تا لااقل ۵ درصد به نسبت جمعیّت ۲۲ در صد‌ی خود در جهان، در خرمن آورده‌های دانش بشری شریک و سهیم شوند؟ پای ادعا که باشد از نظر مسلمانان همهٔ علوم و دانش‌ها در این کتاب مقدس هست، پای عمل و اثبات که میرسد کمیت همه لنگ است و بنای سفسطه و مغلطه آغاز می‌‌شود و همه مقصرند جز خودمان.دوست خوب نادیده ام، از نظر وزنی هم که حساب کنیم، حجم و وزن کل مجموعهٔ کتاب‌های کتابخانه‌های کشور‌های اسلامی کمتر از وزن کوه قاف نیست، اما چند تا فرمول راهگشای علمی از آنها استخراج شده یا می‌‌شود که دردی از بشر را دوا کرده باشد یا بکند؟ بگردیم ریشه بدبختی‌ها و عقب ماندگیها را بیابیم.

       
  6. سلام اقای نوریزاد عزیز مکتب قران در راستای حل این مشکل برای عموم مسلمین مطالبی را در اختیار عموم قرار دا ده است که برای همیشه این قضییه را حل می نماید اطفا این پست را در سایت خود بگذاریدhttp://maktabquran.com/1393/03/تشریح-پدیده-ی-مُقارنه-در-علم-نجوم-و-فقه/تشریح-پدیده-ی-مُقارنه-در-علم-نجوم-و-فقهتشریح پدیده ی مُقارنه در علم نجوم و فقه

    بسم الله الرّحمن الرّحیم

    همان گونه که اطلاع دارید، مکتب قرآن از سال ۱۴۳۴ هجری قمری؛ برابر با سال ۱۳۹۲ هجری شمسی؛ با استفاده از دستاوردهای علم نجوم، «مُقارنه» را مبنای شروع و پایان ماه صیام قرار داده است.

    استفاده از این روش به دلیل تازگی با سؤالات و ابهامات و بعضاً ایرادات و مخالفت هایی روبرو شده است. از این رو وعده داده بودیم که دلائل استفاده از این روش علمی، دقیق و وحدت بخش را ارائه دهیم.

    اینک در سه بخش اقدام به توضیح و تبیین این مطلب شده است:

    بخش نخست: تشریح پدیده ی مُقارنه با استفاده از آخرین دستاوردهای علم نجوم.

    بخش دوم: توضیحی اجمالی از منظر فقهی برای عموم مخاطبان.

    بخش سوم: توضیحی تفصیلی از دیدگاه فقهی برای مخاطبان طالب تبیینات تخصصی تر و دقیق تر.

    در پایان چند پرسش مهم، مطرح و پاسخ آنها نیز درج شده است.

    شورای مدیریّت مکتب قرآن

    دانلود :

    نسخه A4 نسخه A5 نسخه خلاصه

     
  7. سلام در مورد مطلب بالا چند نکته بود که به عرضتان می رسانم.فکر کنم این داستانی را که اشاره فرمودید مربوط به ابن سینا وابوریحان بیرونی بوده باشد . اما بعددر مورد استهلال چیزی که مرا به فکر می دارد این است که اگر در یک سر مرز ماه رویت شود در سایر جاها هم اعلام فطر می شود حال اگر کشور ما بفرض همان کسور 500سال قبل بود ویا مثل روسیه از این سر دنیا تاآن سر کشیده می شد در آنصورت بازهم عید در یکروز اتفاق می افتاد؟پس چرا بجای لجبازی نمی گذاریم عید مشترک با سایر کشورها منعقد شود ؟در حالیکه اینطوری انسجام بیشتری هم دارد.اما آقای نوری زاد عزیز این استهلال اگر برای ما آب نداشته باشد برای بعضی ها که نان دارد.وایجاد اشتغال می کند چرا بخیلی آخه برادر در این کسادی کار
    !!!

     
  8. نظر دهندگان محترم
    مسئول بوجود آمدن حکومت استبدادی و دیکتاتور ی مردم میباشند.
    1- دین دکانی است پر از جهل و خرافات که مردمی بدون خرد مشتریان پر و پا قرص آن هستند. لذا دکاندار سرزنش کردن مشکل را حل نمیکند بلکه به نظر اینجانب آن مشتری است که رونق به دکاندار دین میدهد و برای رهائی بشریت از دکانداران دین و مذهب بایستی مشتری را توجیح و روشن کرد.البته در این رایطه دکاندار دین و مذهب به هروسیله ای تقلا و تلاس میکند که مشتری را نگه دارد تا کاسبیش از رونق نیافتد. یکی از راهای رونق دادن دکاندار دین و مذهب به کاسبیش، توسعه حدیث و روایت و دنبال ماه گشتن و بزرگ کردن و مقدس کردن خزعبلات و اینکه جنس موجود در دکان من بهترین است میباشد. لذا میبینیم که دکانداران هر دین و مذهبی به روش خود عمل میکند یکی میشود داعش دیگری میشود ولایت مطلقه فقیه و ان یکی میشود خلیفه و دیگری بو کو حرام و کسی دیگر ملاعمر و طالبان و فردی دیگر پاپ وووو.
    2 – فعلا اکثر مردم ایران مشتری خوبی برای دکانداران دین و مذهب در ایران میباشندو دکانداران دین و مذهب هم در حال فروش کالای خود که همانا جهل و خرافات دینی و مذهبی است ، به مشتریانی که متاسفانه عقل و خرد را در صندوقچه ای در پس مغر خود قفل کرده اند و کلید انرا هم به بیرون انداخته اند، میباشند. لذا تا مشتری بی خرد و خرافی و جهل زده باشد، دکانداران دین هم جهل و خرافات میفروشند و فربه تر میشوند.
    3 – سخنی با اقای علی خامنه ای: اقای علی خامنه ای انسان کشی اصولا کار قبیح و ضد بشری است، چه به دست تازی (مانند کشتار توسط بشار اسد یا داعش و امثالهم)باشد ، چه به دست یهودی (مانند رژیم نژاد پرست اسرائیل)باشدو چه به دست روسها (ماند کشتار در چچن و اکراین)باشد و چه به دست مسلمانان (مانندرژیم ولایت نمطلقه فقیه)باشد.
    به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – شروع تاسیس دموکراسی و ازادی- در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
    مهدی

     
  9. جناب مرتضى عزيز با سلام
    بدوا به عرض جنابعالى مى رسانم که علت درج این
    مطلب در اینجا ، نبود گزینه ای به منظور امکان پاسخگویی ، در ذیل کامنت مورد نظر می باشد.
    اما نظر جنابعالی در خصوص الحاقی نبودن ابیات مورد نظر ، کاملا محترم است ولیکن به تصور بنده صحیح نیست ، زیرا بهره گیری از قواعد و اصول فقه به منظور تعین اصالت یا عدم اصالت ابیاتی از شاهنامه که اصالت انها مورد تردید است ، نمی تواند زياد موجه به نظر برسد و سبب حصول قطع و یقین در این زمینه گرددد ، کما اینکه اگر بخواهیم از قاعده یا اصل مورد اشاره جنابعالی نیز بهره گیریم ، باز هم با توجه به اینکه ، بناى عقلا ، در دوران امر بين زياده و نقيصه ، بر تقديم اصالة عدم زياده بر اصالة عدم نقيصه ، قرار دارد ، لذا در اینجا ابیات مورد نظر جنابعالی زیاده تلقی می گردد و با توجه به همان بنای عقلا ، اصالت بر عدم ان ابیات زیاده و مقدم بودن ان ، بر اصل عدم نقیصه ان ابيات مى باشد.

    جناب مرتضى اصل استنادى شما اساساً به منظور رفع اختلاف در خصوص وجود و يا عدم وجود قيود “فى الاسلام” يا “على مومن” ، در قاعده “لاضرر” ، تاسيس گرديد و تا جاييكه من مى دانم هنوز موضوع ياد شده ميان فقها محل اختلاف است ، بنابراين در حاليكه اين اصل هنوز از ايجاد اجماع ميان فقها در خصوص انچه براى رفع ابهام از ان ساخته شده ، ناتوان بوده ، چگونه شما مى خواهيد از ان به منظور اثبات اصالت ابيات مورد اشاره ، استفاده كنيد؟

    ، وانگهی اگر بخواهیم در خصوص هر بیتی که اصالت ان محل تردید است ، به اين اصل استناد کنیم و بر طبق نظر شما اصل را در عدم نقیصه محسوب كنيم ، در اینصورت ديگر ما هیچ بیت الحاقی در شاهنامه نخواهیم داشت
    گذشته از همه اينها ، در اینجا سخن از این است که این ابیات ، شعر را از حیث زمان و معنى مشوش می کند ، چرا که در ان نیمه شب به یکباره پیدا شدن خواستگار و برقراری مجلس عروسی و حضور بزرگان در ان مجلس ، همه موضوعاتی است که هیچ همخوانی با داستان نداشته و تبحر راوی در دادن نظم زمانی به موضوعات داستان را با تردید مواجه می کند.

    همچنين جناب مرتضى ، اگر من منظور شما را درست متوجه شده باشم ، شما فرموده ايد ازدواج رسمى رستم و تهمينه نمى تواند براى مردم ديگر قطعا بيان كننده اين موضوع باشد كه ؛ سهراب پسر رستم است.
    اگر برداشت من از سخن شما درست باشد ، اين معنا حاصل مى گردد كه شما مى گوييد؛ مردمى كه مى دانند تهمينه همسر رسمى رستم است چرا بايد اكنون كه مى بينند تهمينه پسرى به دنيا اورده ، ان پسر رامنتسب به رستم كنند؟! يعنى مى فرماييد بايد ان مردم اصل را رها كنند و در حاليكه تهمينه همسر رستم است ، فرزندش را به پدرى ديگر منتسب كنند؟!!
    اگر هم مى فرماييد تهمينه مى بايست باردارى و وضع حمل خود را مخفى كرده باشد كه ان نيز موضوعى غير ممكن بوده.
    اگر هم مى فرماييد ؛ مردم از كجا بدانند كه اين سهراب همان پسرى است كه تهمينه زاييده است ؟ باز هم شما بايد اول يك مادر مجعول براى سهراب پيدا كنيد و سپس سهراب كله شق را متقاعد كنيد كه هويتش را مخفى كند (كه البته معلوم است بر طبق انچه فردوسى از خصوصيات وى گفته ، هرگز او كتمان هويتش را نخواهد پذيرفت) و سپس كسانى كه شاهد بدنيا امدن سهراب از تهمينه و رشد وى در اغوش مادر مى باشند را ، نيز سر به نيست كنيد تا انگاه شايد بشود ان چند بيت را منتسب به فردوسى و بخشى از ابيات داستان ، محسوب كرد و در عين حال شيرازه داستان را از فروپاشى حفظ نمود.
    من نميدانم وقتى با حذف ان چند بيت ناساز و ناهمگونى كه نه تنها داستان را از فرم و ريخت مى اندازد بلكه شيرازه داستان را نيز از بين مى برد، مى توان تمام اين مشكلات را پايان داد ، چه لزومى دارد ما به زمين و زمان درآويزيم تا بخواهيم اثبات كنيم فردوسى شخصيت هاى داستانش را از ارتباط عاشقانه خارج از نظارت عاقد و مذهب ، بر حذر داشته است؟!!
    با عرض ادب و احترام مجدد. سرفراز و استوار باشيد دوست گرامى.

     
    • جناب بیکنش گرامی

      سلام بر شما

      مطلب شما دو قسمت داشت ،یک مطلب مربوط به “قاعده اصالت عدم الزیاده و اصالت عدم نقیصه” بود، و بخش دیگر مربوط به محتوای داستان رستم و سهراب.
      باید عرض کنم متاسفانه جنابعالی در هر دو بخش مطالب مرا به سمت و سوی دیگری کشیدید که توضیح عرض می کنم:

      اولا: من سابقا در بحثهای پیشین در مورد قاعده “اصالت عدم زیاده و عدم نقیصه” توضیحاتی داده بودم که ظاهرا حضرتعالی التفات دقیقی به آن نکرده بودید،و مطلب را بسمت دیگری بردید.
      ببینید جناب بیکنش،اولا: قاعده “اصالت عدم زیادتی الفاظ” در متون و عدم نقیصتی از متون ،قاعده ای عقلایی مربوط به قواعد “متن” است ،نه قاعده ای فقهی یا اصولی ،و هیچ ارتباطی هم به قاعده “لاضرر” که یک قاعده فقهی است ندارد،پس کشاندن سمت بحث به اینکه من در استدلال خودم مباحث ادبی شاهنامه را به سمت بحثهای فقهی یا اصولی کشانده ام قضاوت منصفانه و درستی نبود ،البته در مباحث اجتهادی و استنباطی در باره “متون دینی “اعم از قرآن و سنت ،این قاعده مورد استفاده قرار می گیرد ،اما نه از این باب که این قاعده یک قاعده اصولی یا فقهی است،بل از این باب که قاعده ای عقلایی است برای احراز و استناد متن روایت یا قرآن ،بنابر این تصادفا این قاعده در مباحث ادبی اعم از نظم و نثر کاربرد دارد ،چه در ادبیات فارسی و چه در ادبیات عربی و چه در ادبیات چینی و چه در ادبیات سایر گویش ها در جهان ،چرا که این قاعده قاعده ای فرادینی و مورد کاربرد عقلاء بما هم عقلاء است و ربطی به قواعد شرعی ندارد،و من از شما متعجبم که با این وسعت معلومات ادبی و امور مربوط به شاهنامه چرا چنین مطالبی را فرموده اید.

      ثانیا: جنابعالی در تبیین مفاد این قاعده هم راه خطا پیموده اید،زیرا در اینجا در حقیقت دو قاعده مطرح است :1- اصالت عدم زیادتی لفظ یا الفاظ در یک متن.
      2- اصالت عدم نقیصه الفاظ از یک متن.
      مفاد و مجرای قاعده اول این است که “هرگاه در یک متن ،اعم از متن دینی یا غیر دینی ،و اعم از نظم یا نثر ،هرگاه شک کنیم ،یا کسی ادعای “زیادشدن و زیاد کردن لفظ یا الفاظی” در متن مورد نظر کند ،این اصل عقلایی می گوید اصل این است که هیچگونه اضافه و زیادتی در این متن صورت نگرفته است ،مگر آنکه به دلیل خارجی اثبات شود ،که از این تعبیر می شود به “الاصل هو عدم الزیاده فی الفاظ المتن الا ما خرج بالدلیل” یعنی تا مادامی که بر اساس دلایل مختلف و خصوصا بحثهای کارشناسی در باب “نسخه شناسی” احراز و اثبات نشده است که چیزی (حتی یک واو) به یک متن اضافه شده است ،اصل این است که آن متن سالم از زیادتی است. توجه فرمودید؟ الان بحث ما در ادعای الحاق (زیادتی) الفاظ که مورد ادعای دوستان است دقیقا همین است ،یعنی شما می فرمایید که ابیاتی در اینجاست که الحاق یا زیاده یا اضافه شده اند،و این اصل عقلایی می گوید اصل این است که چیزی اضافه نشده است مگر آنکه اضافه شدن اثبات شود ،البته شما و دوستان دیگر برای این زیادتی استدلال کرده اید ،که استدلالتان نیز همان مطالب و قرائنی است که بیشتر باز می گردد به اثبات پنهانی بودن آن رابطه و انهدام شیرازه داستان ،حال صرفنظر از اینکه ما در مورد همان استدلالها و استنادات مضمونی با هم اختلاف داریم ،مهم آن است که شما هیچ گونه دلیلی در باب نسخه شناسی ارائه نفرموده اید ،و حتی بیاد دارم که شما یا برخی دوستان دیگر اظهار شگفتی کرده اید از اینکه باتفاق همه نسخه ها این ابیات در شاهنامه ها وجود داشته است ،بنابر این قطع نظر از اینکه استدلالهای مضمونی شما قانع کننده نیست ،دلیل شما مبتلا به نقصان “عدم شاهد از حیث نسخه شناسی” است که این نقصان بزرگی است ،و اگر بر این مطلب اصرار کنید معلوم می شود که یکی از مهمترین قواعد مورد تسالم و توافق عقلاء و ادباء را کنار گذاشته اید.این مفاد قاعده “اصالت عدم زیادتی در متن”.که البته عرض کنم که این قاعده عقلایی در فقه و اصول و ،در باب متن قرآن و حدیث و حتی همه نوع متن شناسی کاربرد دارد ،و ما اگر این اصل را کنار بگذاریم سنگی روی سنگ بند نخواهد شد ،و هر روز ممکن است هرکسی ادعا کند که در کتاب “شاهنامه” و مثنوی و دیوان حافظ و کتابهای دیگر “زیادتی” واقع شده است ،که این توابع و لوازم ناهنجاری بدنبال دارد.
      اما مفاد قاعده “عدم النقیصه” نیز این است که در مواردی که شک یا ادعای کم شدن از یک متن شد ،عقلاء می گویند اصل اولی این است که چیزی از متن کم نشده است ،مگر آنکه به بحث های نسخه ای و قرائن حالیه و مقامیه و متصله و منفصله ،اثبات شود که از متن اولیه چیزی کم شده است.مثلا اگر کسی ادعا کرد که یک “واو” از قرآن کریم یا یک روایت یا هر کتابی مثل شاهنامه و غیر شاهنامه کسر و کم شده است ،عقلا می گویند اصل اولی این است که چیزی کم و کسر نشده است مگر اینکه در بحثهای سند و نسخه شناسی و قرائن داخلی و خارجی احراز و اثبات شود که این کسر و انکسار صورت گرفته است ،و الا صرف ادعای نقصان در متون ادبی و غیر ادبی اگر مورد توجه واقع شود ،عوارض ناهنجاری در مکتوبات پدید خواهد آورد.
      این اجمالا مفاد قاعدتین اصاله الزیاده و النقیصه است که چنانکه عرض شد اصولی عقلایی است که ارتباطی با اصول شرعی و اصول فقه و فقه و قاعده لاضرر ندارد.

      ثالثا:مطلبی هم که در باب تعارض “عدم الزیاده” و “عدم النقیصه” اظهار کردید و شاهدی که در مورد حدیث “لاضرر و لا ضرار فی الاسلام” که در برخی از نقلها با زیادتی “علی مومن” و در برخی نقلها با “نقیصه” این کلمه ذکر شده است ،هم فی نفسه نادرست است و هم قیاس آن با مانحن فیه قیاس مع الفارق است.
      توضیح اینکه ،اگرچه در مقدم داشتن “اصالت زیاده” بر “اصالت عدم نقیصه” فی الجمله بین برخی فقهاء اختلاف وجود دارد ،اما اولا گرایش غالب بین آنان ترجیح و تقدیم “اصالت” عدم الزیاده بر “اصالت عدم النقیصه” در موضوع شخصی واحد است.
      ثانیا این اختلاف بین فقهاء در مورد بود یا نبود کلمه “علی مومن” در قاعده لا ضرر ،ناشی از اختلاف نقل در دو دسته از روایات است ،یعنی در دسته ای کلمه “علی مومن” در دنبال روایت “لا ضرر و لا ضرر فی الاسلام” وارد شده است ،که اگر اصل را بر ترجیح “عدم الزیاده” بدانیم ،باید بگوییم این کلمه در دنبال روایتها در کلام پیامبر بوده است ،و آن دسته روایاتی که این ذیل را ندارند،در نقل آن سهوی از سوی راوی صورت گرفته است ،و اگر گفتیم اصل بر ترجیح قاعده “اصالت عدم النقیصه” بر “اصالت عدم الزیاده” است ،باید ملتزم شویم که این کلمه در دنبال روایت نبوده است ،پس اختلاف در بود یا نبود کلمه “علی مومن” در حدیث لا ضرر و اختلاف در تقدیم اصالت عدم الزیاده بر عدم النقیصه یا بالعکس ،مستند است به اختلاف نقل در طریق روایت حدیث و اینکه روایتها دو دسته اند ،و این بخلاف بحث مانحن فیه است که به اذعان شما بزرگواران ،تمام نسخه های شاهنامه آن ابیات مورد بحث را در بر دارند.
      اما چنانکه عرض شد در همان اختلاف در باب حدیث لا ضرر ،هم گرایش با مقدم داشت اصالت عدم الزیاده بر اصالت عدم النقیصه است با اینکه هردو اصل اصلی عقلائی هستند،چرا؟ زیرا گفته اند که “زیادتی سهوی ” از سوی راوی بسیار بعید تر از” نقیصه سهوی” است،زیرا وقتی راوی در مقام بیان است ،آنچه از الفاظی را که نقل می کند را با توجه ادا می کند،پس زیادتی خلاف توجه و مقام بیان است ،اما در مورد نقیصه ،غفلت راوی در نقل یک لفظ امری ممکن و متداول است ،از این جهت در چنین تعارضاتی در مقام نقل یک لفظ یا عدم نقل آن ،می گویند اصالت عدم زیادتی مقدم است ،پس انچه که زیاده فرض شده است زیاده نیست ،و راوی روایت بدون زیاده دچار سهو در نقل شده است(دقت شود).
      اما توجه کنید که اصلا قیاس مانحن فیه به اختلاف در حدیث “لا ضرر” قیاسی مع الفارق است ،زیرا چنانکه عرض شد ،در حدیث لا ضرر اختلاف بر سر بود یا نبود یک لفظ شخصی واحد “علی مومن” در دو طریق از طرق روایات لاضرر است.
      در حالیکه در بحث شاهنامه ما ،هیچ اختلاف نقلی در نسخه ها دیده نشده است ،پس در اینجا اصلا تعارضی ما بین دو قاعده “اصالت عدم الزیاده” و “اصالت عدم النقیصه” وجود ندارد! زیرا به اتفاق نسخه ها این ابیات وجود دارد ،و شبهه زیادتی آنها به قاعده “اصالت عدم الزیاده”مردود است ،و اگرفرض هم شود که نسخه ای بدون این ابیات وجود دارد ،چنانکه عرض شد باز در تعارض “عدم الزیاده” مقدم بر “عدم النقیصه” است.

      رابعا: در باب مطالبی که در مورد مضمون ابیات مورد بحث (نوع رابطه تهمینه و رستم) من اصرار در ادامه بحث از آن ندارم ،زیرا مباحثی که از دو طرف بحث ارائه میشود ،مطالبی ظنی و قابل نقد و ایراد و متعارض است ،اما اصل سخن من در مورد استدلال شما دوستان این بود که اولا بحثهایی عقلایی فوق الذکر در باب شناخت متن ،نافی چنین احتمالی است،ثانیا آنچه من گفتم این بود که تلازم غیر قابل انفکاکی بین پنهان ماندن “فرزندی و تولد سهراب” از رستم و افراسیاب و دیگر دشمنان ،با رابطه غیر عقدی آندو وجود ندارد ،زیرا ممکن است امر “فرزندی و تولد سهراب” توسط تهمینه و اطرافیان پوشیده بماند ،خواه رابطه ای که بین رستم و تهمینه سبب پیدایش سهراب شده است ،رابطه ای متعارف و عقدی بوده باشد ،و خواه رابطه ای عاشقانه خارج از چهار چوب زناشوئی متعارف.

      بهرحال من نظر دوستان گرامی را پاس می دارم و برای آنان آرزوی توفیق دارم.

      با احترام و تشکر.

       
      • جناب مرتضی گرامی و بزرگوار
        بینهایت سپاس از توضیح بجا ، روان و قابل فهمی که درخصوص اصول یاد شده ارائه فرمودید که سبب گردید من با توجه به توضیحات جنابعالی برداشت خود از این اصول را تصحیح نمایم.
        گرچه نه من و نه شما از موضع خود در خصوص اصالت ابیات موضوع بحث عدول نکردیم لیکن برای من این گفتگو بسیار پر بار و اموزنده بود لذا جا دارد از جنابعالی مجددا به جهت بذل حوصله در پاسخگویی صمیمانه تشکر کنم. همواره سربلند و پاینده باشید. تا گفتگویی دیگر حقیقت و واقعیت همراهتان.

         
  10. آقای نوری زاد عزیز
    با درود
    راستش من هم مثل خیلی ها در ابتدا به شما و کارهایی که می کردید با تردید نگاه می کردم.زیاد باورتون نداشتم ولی با گذشت زمان بهم ثابت شد که انسان وارسته و آزاده ای هستید.می خواستم به خاطر شجاعت و شهامتتون شما رو تحسین کنم.شما کارهایی که ما جراتش رو نداریم انجام می دید و در واقع جور ما رو هم می کشید.زیاد نمی خواستم وقتتون رو بگیرم.یک درخواست از شما داشتم.شما انسانی هستید که نشون دادید می خواهید گذشته رو جبران کنید و یکی از کارهای قشنگی که می کنید دیدار و دلجویی از خانواده هایی هست که از این حکومت هر کدام به نحوی آسیب دیدند.یکی از این افراد که اتفاقا اکنون در تهران زندگی می کند.شما انسانی هستید که نشون دادید می خواهید گذشته رو جبران کنید و یکی از کارهای قشنگی که می کنید دیدار و دلجویی از خانواده هایی هست که از این حکومت هر کدام به نحوی آسیب دیدند.یکی از این افراد که اتفاقا اکنون در تهران زندگی می کند خانم پوران فرخزاد است.شما خودتون بهتر می دونیدو اطلاع دارید که این حکومت وحشی ترین و پست ترین آدمکشانش رو به سراغ فریدون فرخزاد فرستاد تا او را در خانه اش به آن شکل وحشیانه سلاخی کنند..به چه گناهی؟عشق به ایران
    سالگرد قتلش نزدیکه..چند روز آینده..من کوچکتر از اونی هستم که بخوام به شما توصیه ای بکنم.ولی خیلی دوست دارم شما با خانم پوران فرخزاد دیداری بکنید و بخاطر این جنایت و این سالهای بدون فریدون با ایشون همدردی کنید.الان زمان مناسبی برای این کار است.فکر نمی کنم پیدا کردن آدرس ایشون برای شما کار سختی باشد.فکر می کنم خیلی ها از این حرکت شما خوشحال بشن و شما رو تحسین کنند.
    پایدار باشید.

     
  11. با درود به جناب سید حسن سهرستانی! جناب حرف ما هم همین است که هیچ گروه اسلامی چه شیعه و چه سنی نیامده که نتواند از اسلام و روایات اسلامی پشتوانه فقهی و یا ایدیولوزیکی برای اعمال جنایتکارانه شان بیابد!همین موضوع هم در مورد سایر ایدیولوژیها صدق می کند.کمی برگردید به مثلا گروهای مارکسیستی در اوایل انقلاب. همه توجیحات مارکسیستی از اعمال خود داشتند.نتیجه تمام بحثها و اعمال چنین گروههایی چه مذهبی و چه غیر مذهبی چیزی جز قربانی کردن انسان و نادیده گرفتن حقوق انسانها و حقوق شهروندی در پای ایدیولوزی شان نیست.نتیجه چنین دیدگاهی هم می شود خمر های سرخ و استالین و داعش و بوکوحرام و خمینی و خامنه ای و حکومتهای ترور و وحشت و تجاوز و خونریزی و قتل و جنایت و شکنجه و زندان و بند و گسترش فقر و فحشا و دروغ و دورویی و پستی و پلیدی در جامعه.چرا چون وقتی در جامعه ای آزادی و برابری در مقابل قانون نیست و خود قانون بر تبعیض و نابرابری تکیه می کند و جواب هر انتقادی تیر و درفش و نیزه و شکنجه و ترور و نابودی باشد انسانها یا خطر کرده و کشته می شوند و یا دربدر و زندانی و یا بناچار به دورویی و دغلکاری و دروغ روی می اورند تا بتوانند زندگی را بهر نحوی بگذرانند.این متاسفانه در تاریخ ما ایرانیان از استثناء گذشته و عادت شده. قوانین مدرن غیره ایدیولوژیکی و بر مبنای حقوق بشر و تقویت حقوق شهروندی و آزادی انسان و حق انتقاد از هر مرجعی و قدرتی و احترام به انسان بعنوان کسی که دارای حقوقی است که باید رعایت شوند نه اینکه خدا یا پیغمبر و یا هر نیروی دیگری بر او منت نهد بوده و اصولا زیربنای این قوانین ارجمندی انسان و تقدس خرد و حیات است و نه خود قانون و یا چیزی دیگری.این به این معناست که اگر قانونی ضد حقوق انسانها و یا محدود کننده آزادی و یا باعث نابرابری و تبعیض در جامعه و یا باعث ضربه زدن به محیط زیست انسانها و یا حیات انسانها است ویا بر هم زدن ارامش و صلح است کنار گذاشته شده.قوانین تا آنجا که می شود خنثی و بی طرفانه یا لاییک است.چون اصل برابری انسانها ست و انسان بودن نه مسلمان و مارکسیست و …بهمین جهت هم در جوامع سکولار می بینیم که مسلمان و بهایی و بی دین و ملحد و یهودی و همجنسگرا و افرادی با ملیتهای مختلف و اعتقادات مختلف …با هم در کمال دوستی و صلح و آرامش زندگی می کنند.در چنین جوامعی جرم تعریف دارد و جرم سیاسی معنی نمی دهد چون سیاسی بودن و یا نبودن حق افراد است. یکی از مهمترین پدیدها دراین جوامع وابسته بودن و جیره خوار بودن قدرت مداران و حاکمان و حکومت بمردم است نه بر عکس! و یا آنچنان که در مملکت بلا زده ما و در کشورهای استبداد زده مردم جیره خوار نظامند و گویا مثلا علی خامنه ای از کیسه اش بمردم می بخشد و مردم گدایانی هستند که باید هر روز برای گرفتن جیره شان صف بکشند.قوای سه گانه از هم مستقلند و مجلس که نماینده واقعی مردم است حق تصویب قوانین را دارد احزاب مختلف با دیدگاهای مختلف برابر و ازادانه فعالیت می کنند و حاکمان و قدرت زیر نظر نمایندگان مردم است و کوچکترین حرکت و گفتار و رفتار صاحبان قدرت از طریق مطبوعات آزاد و دولتی رصد می شود.وای بحال صاحب منصبی که کوچکترین اشتباهی در گفتار و یا رفتار و یا کردار خود داشته باشد !چون درانصورت بدون هیچ ملاحظه و تعارفی از هر طرف مورد انتقاد و پرخاش قرار می گیرد که در بیشتر موارد پس گرفتن حرف و یا عذرخواهی از عملی که کرده هم بی فایده است و یک اشتباه گاه کافی است که مثلا کاندیدای رییس جمهوری سیاست را برای تمام عمرش ترک کند!دین امری خصوصی است و جایی در تفسیر و یا تصویب قوانین ندارد.مسلما همانطور که دین داری هر دینی در جامعه پذیرفته شده است بی دینی و یا ملحدی و کافری و …هم چون جز حقوق انسانهاست پذیرفته شده و جالب اینجاست که خصوصی بون این امر تا آنجاست که شما می توانید از پاسخی در این مورد سرباززنید حتی در محاکم قضایی!با این دید اگر به اسلام و سایر ایدیولوژیها و ادیان بنگریم متوجه خواهیم شد که اصولا حقوق و برابری انسانها و ارجمندی انسانها در چنین مکاتبی نادیده گرفته شده چون زیربنای چنین باورهایی قربانی کردن و برده و عبد نودن انسانهاست.دینی که آزادی و وقت انسانها را فدای تکریم و تعبد و برده گی الله و یهوه و…می کند چگونه می تواند به قوانینی تن دهد که انسان و حقوق انسانی و حیات و خرد انسانی را اصل و بقیه را فرع می داند؟می بینید که همیشه اسلامیان و سایر متدیین بخصوص تک خدایی معترض به قوانین حقوق بشر بوده و در پی منطقه ای و یا محلی کردن این قوانیی هستند تا بتوانند به انچه خود معتقدند ولو بر ضد حقوق انسانها برسند.اینجاست که ما ایرانیان بعنوان مردمیکه در طول 200 سال بارها بر ضد استبداد قیام کرده ایم و کشته داده ایم و غارت شده ایم و از این استبداد به استبدادی بدتر گرفتار شده ایم چاره ای جز تاکید بر سیستمی سکولار و دمکرات و با قوانین لاییک بر مبنای حقوق بشر و برابری انسانها بدون در نظرگرفتن هیچ اختلافی در برابر قانون نداریم.

     
  12. نامه ته گشاده جناب ور محمدی وزیر بادگستری ما به وزرای کشورهای اسلامی برای غزه. میرزا قلمدون که متخصص کش رفتن نامه های محرمانه است کپی اش رو برام آورد که بدم خدمت عزیران. حالا این شما و این نامه:

    برادران وزرای بادگستری
    با درود بر رهبر ما. شما میدانید غزه در حصر است. الحصر و ما ادراک ما الحصر! ما اینجا الان این موسوی و کروبی و خانم رهنورد را حصر کرده ایم.شما بیا حال و روز اینها را ببین ضربدر 1000 کن. برادران عزیز: در حصر آدم میمیرد. مثل چند مرجع تقلید که ما حصر کردیم و فوت شدند.
    برادران بادگستر. اسرائیل دارد همینجوری میکشد. من برادر کوچک شما هستم. من خودم 3000 تا جوون مردم را تو زندان اعدام کردم.نمیدونید چقدر سخته. اعصاب می خواد. حالا ببین نتانیاهو دیگه کیه که اینجوری آدم میکشه!.
    برادران عزیز..ما خودمون جنگ 2 ساله را کردیم 8 سال.چی شد؟ فقط 500 میلیون آدم بیخودی کشته شدند. ما الان هم میگیم باید جنگ ادامه پیدا کنه. هر چه شهید بیشتر کار و بار بهشتی ها رو براه تر. مگر هدف ما بغیر از آباد کردن بهشت و تعطیلی جهنم است؟ تازه هر کی را هم که ما مسلمانان بکشیم به بهشت میرود.
    برادران عزیز
    درسته من شیعه بحق هستم و شما مشتی حرام زاده که طواف نساء را باباهاتون بجا نیاوردند ولی فعلا مسئله ای نیست. من این نامه را که مینویسم کمتر از سر کشیدن جام زهری که دو ولی الهی سر کشیدن نیست. ولی چکنم که یکجای ناجورم داره میسوزه که مجبورم با شما سنی ها کمی حال کنم.
    برادران بزرگوار
    دیروز ولی زاده ما آقا مجتبی با کالسکه آمده بود راهپیمائی. یعنی ما باید بیش از این مایه بذاریم؟ او با اهل بیتش آمده بود در خیابان انقلاب که برای غزه بجنگد ولی نشد چون بچه هایش آفتاب می خوردند. بعله میدانم که الان کم مانده بخاطر این نامه خودتون رو زیر دوش حفه کنید ولی خوب کمی باید مقاومت کرد.
    در ضمن ممکن است در بین شما وزیر زن هم باشد. ببخشید در این امر مهم نمیتوانم با یک آدم ناقص العقل بحث کنم ولی این خواهران نیز میتوانند برای غزه کلاه و ژاکت ببافند.
    در خاتمه سلامها و ارادت شما را به نوه رهبر معظم و سردار مهندس حاج سعید قاسمی که بزرگ همه ما هستند میرسانم و از بیزاری شما از فتنه گران داخلی و حمایت از حصر آنها کمال تشکر را دارم
    الاحقر و سرور شما
    حجت الاسلام و المسلمین پور محمدی
    وزیر باد گستری ایران ولائی

     
  13. برادر عزیزم جناب نوریزاد

    با سلام و ارزوی زندگی شایسته برای همه هموطنان

    در صورت امکان مصاحبه زیر را منتشر بفرمایید.

    ۰۷ مرداد ۱۳۹۳

    گفت‌وگو با ارژنگ داوودی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام
    «معادل شصت سال از عمرم را در زندان گذرانده‌ام»

    بهداد بردبار

    می‌گوید: «به‌طور متوسط هر دوماه یکبار به انفرادی منتقل شده‌ام به طوری که از یازده سال حبس حدود شش سال این مدت را در انفرادی گذارنده‌ام که طبق نظرات خود آقای خامنه‌ای من معادل شصت سال از عمرم را در انفرادی گذرانده‌ام، چرا که هر یک روز انفرادی معادل ده روز بند عمومی است. با این منطق باید گفت که من معادل شصت سال از عمرم را در زندان گذرانده‌ام.»

    ارژنگ داوودی
    ارژنگ داوودی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام
    ارژنگ داوودی را به اعدام محکوم کرده‌اند. می‌گوید به مبارزه مسلحانه اعتقادی ندارد و اتهام‌اش تالیف کتابی حاوی یک طرح آلترناتیو برای نظام فعلی حاکم بر ایران است.

    نیروهای امنیتی خانه سه طبقه و اموال دیگری از او را مصادره کرده‌اند و در مدت زندانی بودن او پنج مرتبه این املاک خرید و فروش شده است تا او دیگر نتواند ادعای مالکیت کند. حکم ده سال زندان او به سر رسیده و اکنون بعد از یازده سال جبس به جای آزادی، طی یک حکم غیابی به اعدام محکوم شده است.

    می‌گوید: «این کارها را برای این انجام داده‌اند که مرا مستاصل و خسته کنند، اما من نه مستاصل هستم و نه خسته.»

    آخرین اتهاماتی که از سوی حکومت به شما وارد شده چیست؟

    ارژنگ داوودی- اتهام‌های اولیه‌ای که به من وارد کرده بودند عبارت بود از تشکیل گروه جنبش آزادی ایرانیان، تالیف و انتشار مانیفست تغییر حکومت و همکاری در تهیه فیلم مستند «ایران ممنوع» و اما اتهام‌های اخیری که به من نسبت داده‌اند به این شرح است: عضویت، هواداری و تلاش موثر در پیشبرد اهداف به اصطلاح آنها منافقین و به زعم بنده سازمان مجاهدین و به استناد همین اتهامات اعمال ماده ۱۸۶ کرده‌اند و بنده را محارب و حکم اعدام برای من صادر کرده‌اند.

    ارژنگ داوودی: بنده حتی در ایام جوانی نیز مذهبی نبوده‌ام و اگر قرار بود هوادار گروهی باشم، تمایل من بیشتر به فداییان خلق بود و باید بگویم که خط و ربط سیاسی من با خط و ربط سیاسی سازمان مجاهدین که سازمانی مذهبی است از اساس منافات دارد و از هم جداست؛ به‌خصوص در بخش مبارزه مسلحانه.

    بنده دوازده سال پیش متهم شده‌ام به تشکیل گروه آزادی ایرانیان و حالا متهم شده‌ام به عضویت در گروه دیگری. این در حالی است که اتهام‌هایی که اخیراً وارد کرده‌اند با اتهام‌های اولیه تناقض دارد.

    آیا شما عضویت در سازمان مجاهدین و یا هواداری از این سازمان را تکذیب می‌کنید؟

    بله، کاملاً. اینها عناوین اتهامی برای من ساخته‌اند. من کتاب‌های متعددی دارم، در یکی از این کتاب‌ها نظریه «نظام وکیل جمهوری» را تدوین و مطرح کرده‌ام.

    به بیان ساده گفته‌ام که ما ایرانی‌ها دیگر نمی‌خواهیم شخص اول حکومت‌مان یک مقام غیر منتخب باشد چه با عنوان شاه چه با عنوان شیخ. ما ایرانی‌ها دیگر می‌خواهیم که شخص اول کشورمان یک مقام منتخب باشد، ما ایرانی‌ها رئیس و آقا بالاسر نمی‌خواهیم. ما می‌خواهیم شخص اول کشور که با رأی مستقیم خودمان انتخاب‌اش کرده‌ایم وکیل ما باشد. وکیل مردم یا به عبارتی وکیل جمهورباشد. بنده در دویست و پنجاه صفحه این نظام را تدوین کردم که اینها عنوان‌اش را گذاشتند مانیفست تغییر حکومت.

    یعنی حکم سنگینی که برای شما صادر شده است هیچ تناسبی با عملکرد و فعالیت شما ندارد؟

    دقیقاً همین طور است. از طرفی من واضع نظریه سیاسی نظام وکیل جمهوری هستم و از طرف دیگر من را منسوب به سازمان مجاهدین کرده‌اند.

    من البته برای این سازمان و تمامی نیروهای اپوزیسیون احترام قائلم، اما بنده حتی در ایام جوانی نیز مذهبی نبوده‌ام و اگر قرار بود هوادار گروهی باشم، تمایل من بیشتر به فداییان خلق بود و باید بگویم که خط و ربط سیاسی من با خط و ربط سیاسی سازمان مجاهدین که سازمانی مذهبی است از اساس منافات دارد و از هم جداست؛ به‌خصوص در بخش مبارزه مسلحانه. بنده به مبارزه مسالمت‌آمیز اعتقاد دارم و این موضوع را در دفاعیاتم نیز قید کرده‌ام که اینجانب پیرو سه رهبر بزرگ جهان گاندی (مبتکر مبارزه بدون خشونت)، محمد مصدق (پیشتاز جنبش‌های ضد استعماری در خاورمیانه) و نلسون ماندلا (مبدع مبارزه بدون انتقام) هستم .

    زندان بندرعباس
    زندان بندرعباس
    اتهام دیگری که نسبت به من عنوان کرده‌اند این است: تلاش برای پیشبرد اهداف و فعالیت مؤثر برای سازمان مجاهدین. در پاسخ باید بگویم که سازمان مجاهدین به فعالیت بنده نیازی ندارد و با توجه به اینکه من خود نظریه نظام وکیل جمهوری را دارم طبیعی است که برای متاع خویش تبلیغ و تلاش کنم نه برای متاع دیگری.

    من کاری به تصمیم‌ها و موضع گیری‌های سازمان مجاهدین ندارم، چرا که من راه خودم را می‌روم و آنها هم راه خودشان را می‌روند و امیدوارم بعد از پیروزی انقلاب دمکراتیک، با وجود انتخاباتی آزاد، مردم خودشان انتخاب کنند و تصمیم بگیرند چرا که من به آزادی و دموکراسی اعتقاد دارم.

    یکی از اشکالاتی که آقایان به من می‌گیرند این است که مطالبی را که بنده طرح کرده‌ام، سازمان مجاهدین خلق چاپ و نشر کرده است و یا از تلویزیون «سیمای مقاومت» پخش کرده‌اند.

    آیا این موضوع خارج از اراده شما بوده است؟

    بله. اینها در طول بازجویی‌های مکرر از من بارها خواستند که به جای مجاهدین بنویسم منافقین. خود قاضی صلواتی به من معترض شد در این باب و من پاسخ دادم که نام و عنوان این گروه «سازمان مجاهدین خلق ایران» بوده است و نحوه عملکردشان درست یا غلط نمی‌تواند تغییری در این نام ایجاد کند و در ضمن اگر ادبیات من با ادبیات شما یکی بود که بنده دوازده سال از عمرم را در زندان سپری نمی‌کردم.

    «اینها در طول بازجویی‌های مکرر از من بارها خواستند که به جای مجاهدین بنویسم منافقین. خود قاضی صلواتی به من معترض شد در این باب و من پاسخ دادم که نام و عنوان این گروه «سازمان مجاهدین خلق ایران» بوده است و نحوه عملکردشان درست یا غلط نمی‌تواند تغییری در این نام ایجاد کند و در ضمن اگر ادبیات من با ادبیات شما یکی بود که بنده دوازده سال از عمرم را در زندان سپری نمی‌کردم.»

    من از هیچ گروه اپوزیسیونی، چه چپ باشد یا چه راست انتقاد نخواهم کرد و اگر قرار باشد عنوان منافقین را به گروهی بدهم بدون شک به حاکمان امروز ایران خواهم داد و در رأس آنها به علی خامنه‌ای.

    توجه داشته باشید که حکمی که به من داده‌اند به صورت قطعی ده سال بوده است. این در حالی است که بنده یازده سال است که در حبس هستم و مدت زمان قانونی حبس من تمام شده است و باید من را آزاد می‌کردند. این اتهام‌های جدید هم در تناقض مطلق با اتهام‌های قدیمی بنده است.

    بارها برای من تعیین قرار کرده‌اند، اما هربار که خواستم تأمین کنم و بیرون بیایم مانع شدند. در همان اوایل دستگیری‌ام درسال ۸۲ قاضی‌ای به نام مهدی‌پور قرار پنجاه میلیونی برای من صادر کرد. وقتی خواستم که بیایند و برایم وثیقه را بگذارند مانع شد و گفت شما چند روزی مهمان ما هستید و این چند روز یازده سال طول کشید.

    شما در حال حاضر در زندان بندرعباس هستید؟

    بله . بنده در زندان بندرعباس بند یک در میان اشرار و قاچاقچی‌ها هستم. تمام زندانیان اینجا یا سرقت مسلحانه کرده‌اند یا مواد مخدر جابه جا کرده‌اند و یا قاچاقچی هستند.

    مقامات امنیتی همیشه در حال انتقال من از زندانی به زندان دیگر و از بندی به بند دیگر بوده‌اند. زندانیان سیاسی شاهد هستند که من هیچ وقت بیش از دو ماه در بند عمومی نبوده‌ام و به طور متوسط هر دو ماه یکبار به انفرادی منتقل شده‌ام به طوری که از یازده سال حبس حدود شش سال این مدت را در انفرادی گذارنده‌ام که طبق نظرات خود آقای خامنه‌ای، معادل شصت سال از عمرم رادر انفرادی گذرانده‌ام چرا که هر یک روز انفرادی معادل ده روز بند عمومی است.

    آخرین بار ۲۷ آبان ۹۲ به انفرادی رفتم. بعد مرا ۲۷ فروردین۹۳ از انفرادی به تهران بردند برای پرونده‌ای که در وزارت اطلاعات داشتم.

    arzang.davoudiدر این مدت بنده ۵۸ روز در انفرادی بودم و اجازه حمام نداشتم. با یک دست لباس در سلول ۴۵ بند ۲۰۹ بودم. به مدت ۱۴ روز به من غذا ندادند. حتی چای هم ندادند و هرچه اعتراض کردم جوابی ندادند. من هم در اعتراض روی دیوار نوشتم بیت رهبری و با خمیر دندان فلش کشیدم به سمت توالت فرنگی. تا جایی که می‌شد با خمیردندان شعار نوشتم روی دیوار. مثلاً نوشتم: جنگل فقیه بدتر از شهر هرت.

    بعد اینها آمدند فیلمبرداری کردند و عکس گرفتند و بر این اساس پرونده جدیدی برای من تشکیل دادند که اول فرستادند شعبه ۱۵. آقای صلواتی روی این پرونده عدم صلاحیت دادند و پرونده دو قسمت شد: یکی شعبه ۲۶ و یکی شعبه یک دادگاه انقلاب کرج.

    قاضی دادگاه اهانت به رهبری که ماشاءالله احمدپور بود بابت کاری که در انفرادی کرده بودم دو سال حکم داد به بنده و رسیدگی به این پرونده حدوداً ۲۰ روز طول کشید و بنده را ۱۷ اردیبهشت ۹۳ به زندان بندرعباس بازگرداندند.

    در مورد پرونده جدید روند بررسی و صدور حکم چطور بوده؟

    در مورد پرونده‌ای که حکم محارب و اعدام صادر کرده‌اند اصلاً قاضی مرا نخواست. پرونده اول شعبه ۲ دادگاه انقلاب بندرعباس با قاضی بهادری بود و این یکی در شعبه ۳ صادر شد و قاضی برای من حکم اعدام صادر کرده است.

    توجه کنید که قاضی حتی یکبار هم من را ندیده است و نمی‌شناسد و من هم او را ندیده‌ام. برای چنین حکم بسیار سنگینی که در تمام دنیا سنگین‌ترین حکم شناخته می‌شود، قاضی حتی یکبار مرا ندیده و این از عجایب است.

    شما فکر می‌کنید این حکم قضائی نیست؟ آیا نیروهای اطلاعاتی این حکم را به قاضی دیکته کرده‌اند؟

    دقیقا، من قبلاً متهم سپاه بودم و سپاه بعد از مدتی از من عاجز شد و مرا به وزارت اطلاعات تحویل دادند. وزارت اطلاعات هم تمام تلاشش را برای شکستن من کرد از شکنجه تا انفرادی‌های طولانی مدت تا آزار و اذیت همسر و خانواده‌ام و دستگیری همسرم.

    «بارها برای من تعیین قرار کرده‌اند، اما هربار که خواستم تأمین کنم و بیرون بیایم مانع شدند. در همان اوایل دستگیری‌ام درسال ۸۲ قاضی‌ای به نام مهدی‌پور قرار پنجاه میلیونی برای من صادر کرد. وقتی خواستم که بیایند و برایم وثیقه را بگذارند مانع شد و گفت شما چند روزی مهمان ما هستید و این چند روز یازده سال طول کشید.»

    حتی خانه‌ام را گرفتند. تمام وسایل و لوازم زندگی‌مان را غصب کردند. آقای دادیار ویژه امنیت به دستور آقای حسن حداد خانه ما را برای چند روز پلمپ کردند و بعد از ۲ سال و ۱۱ ماه پس دادند. همسر من در مراجعه به منزل متوجه شد هیچ یک از اسباب و اثاثیه وجود ندارد و تمام خانه خالی است و فردایش هم تعدادی لات بی‌سروپا به منزل ما مراجعه کردند و ادعا کردند که طبق این سند این ملک متعلق به آنهاست. بعدها فهمیدم که در همین فاصله‌ای که خانه پلمپ بوده است آنها پنج بار خانه را به نفرات مختلفی فروخته‌اند.

    این کارها توسط آقایان حسن حداد، غیاثی، حاجی فلاح و حاجی محمد که در دفتر معاونت امنیت بوده‌اند انجام شده است. البته من در دفاعیات خود از موضع فقهی نوشته‌ام که هر چیزی که بنایش بر باطل باشد نتیجه‌اش باطل است. باید پرسید سند و مدارک ملک من از کجا به دست این افراد رسیده است؟

    این خانه در تهران بود؟

    بله، وقتی در تهران اینطور بوده است در شهرستان‌ها بدتر خواهد بود. اینها تمام اموال خانواده پدری من را غارت کردند و سعی‌شان بر این بوده است که بین من و خانواده‌ام تفرقه‌ای ایجاد کنند که موفق نشدند.

    من ملکی سه طبقه واقع در خیابان ستارخان نبش باغبان داشتم که دو طبقه اول و دوم آموزشگاه و مدرسه پرتو حکمت بود و طبقه سوم محل زندگی بنده و خانواده‌ام و بسیار ملک با ارزشی بود. برای همین من آنها را چپاولگر خطاب می‌کنم. چون تمامی اموال من و خانواده پدری‌ام را غارت کردند.

    ازسال ۹۱ که مرا از سلول انفرادی به بندرعباس آوردند هنوز وسایل شخصی‌ام در زندان رجایی شهر است. زندان بندرعباس بسیار مخوف است. سه ماه طول کشید تا با هزینه صد برابر اجازه دهند برای من لباس بفرستند.

    در مورد شرایط زندان بندرعباس بیشتر توضیح می‌دهید؟

    زندان بندرعباس سر گردنه که نه قله گردنه است. حتی نمی‌شود اسمش را زندان گذاشت. باید گفت تبعیدگاه مخوف بندرعباس.

    «در مورد پرونده‌ای که حکم محارب و اعدام صادر کرده‌اند اصلاً قاضی مرا نخواست. پرونده اول شعبه ۲ دادگاه انقلاب بندرعباس با قاضی بهادری بود و این یکی در شعبه ۳ صادر شد و قاضی برای من حکم اعدام صادر کرده است. توجه کنید که قاضی حتی یکبار هم من را ندیده است و نمی‌شناسد و من هم او را ندیده‌ام.»

    آب و هوای اینجا که گرم است، بهداشت زندان زیر صفر است و باید گفت صد رحمت به زندانی که ساواکی‌ها داشتند. در هواخوری‌ها بوی تعفن و فاضلاب طوری است که اصلاً نمی‌شود دقیقه‌ای ایستاد. سرویس‌های بهداشتی آنچنان آلوده است که امکان استفاده از آن وجود ندارد. اینجا از زندان هارون الرشید بدتر است.

    تمام این زندان فضای بسته است و هیچ پنجره‌ای وجود ندارد. یک فضای ۳۰۰ متری را تصور کنید و حدود دویست و هشتاد نفر آدم و کولرها که خاموش می‌شود. چرا که بعضی اوقات تا چهار بار در روز برق می‌رود. هیچ راه نفوذی برای هوای تازه وجود ندارد. اینها حتی اکسیژن هوا را هم از زندانیان دریغ می‌کنند.

    در زندان رجایی‌شهر این امکان هست که در باز باشد یعنی می‌شود در طبقات بین آمار صبح تا آمار شب رفت و آمد کرد. زندان اوین همینطوراست، ولی اینجا زندان دربسته است، طوری که من از وقتی به اینجا منتقل شده‌ام یکبار هم بیرون از این فضا را ندیده‌ام. کسانی هستند که دو سال است اینجا هستند فقط در همین فضای ۳۰۰ متری و هواخوری هم نمی‌شود رفت. اینجا را می‌شود با هیچ زندانی مقایسه کرد مگر با زندان‌های قرون وسطی.

    آیا شما امیدی به تغییر حکم اعدام‌تان دارید؟

    قطعاً این حکم سیاسی است و حکم قضائی یا حکم حقوقی نیست. توجه کنید که پرونده چند صد صفحه‌ای من را تنها در حد پنجدقیقه در اختیار وکیلم قرار داده‌اند.

    اینها همه جور تلاش کردند حتی این اواخر سعی کردند با من ارتباط برقرار کنند. در بازجویی‌ها با من دست بدهند که من دست‌شان را رد می‌کردم. پاسخ من به آنها این بود که شما ۱۱ سال زندگی مرا غارت کردید. تمام مال و اموال مرا به یغما بردید. بدترین شکنجه‌ها را اعمال کردید. من را به بدترین زندان‌ها فرستادید و همه این کارها را برای این کردید که ارژنگ داوودی را ببرید و بشکنید؛ مستأصل و خسته‌ام کنید.

    بنده نه مستأصل شدم و نه خسته. من این حکومت را از اساس غیر قانونی و نامشروع می‌دانم و رهبری را قبول ندارم و به عنوان یک فرد آگاه و فعال سیاسی که از سال ۱۳۵۰ در جریان سیر تحولات سیاسی کشورم بوده‌ام راه خودم را می‌روم و حاضر نیستم هیچ درخواستی از کسی داشته باشم و به زعم بنده آقای خامنه‌ای باید نامه عذرخواهی برای من بنویسد که البته ممکن است قبول بکنم یا نکنم از ایشان.

    در پایان باید بگویم که این حکم اخیر و حتی حکم قبلی بنده سیاسی است. بارها به خودشان اعلام کردم که پرونده من را اگر جلوی یزید هم می‌گذاشتید نهایتاٌ بین شش ماه تعزیری یا یک سال تعلیقی حکم می‌داد و اصلاٌ حالا که حکم ده سال قطعی بنده هم تمام شده است چرا آزادم نمی‌کنید.

    من از تمامی حقوقدان‌های مرضی الطرفین دعوت می‌کنم که پرونده من را مورد مطالعه قرار دهند و ببینند که هیچ کار حقوقی می‌شود انجام داد و احکامی که برای بنده صادر شده است حکم سیاسی است.

    هدف من آبادی و ساختن کشور است. من این سختی‌ها را متحمل شدم چون به آینده کشورم خوشبینم. شما هم سلام من را به جوان‌ها برسانید و بگویید که آینده روشن در انتظار این کشور است.

     
  14. جناب ناشناس و سایر گمراهان، اول که با سلام، دوم که انگار شما‌ها متوجهٔ مطلب نیستسین؟ سوم حضرت ولی‌ فقیه اختیار مطلقه دارند، میدانید یعنی‌ چه؟ چهارم اینکه ما اصلی‌ دارم بنام اوجب الواجبات برای حفظ نظام. بنابراین حضرت ولی‌ فقیه که درود خدا و انبیا و اولّیا به روان پاکش باد، زبان خداست و کلام خداست و ارادهٔ خداست و هیچ خطائی ندارند. و منباب مثال اگر هر لحظه اراده بفرمایند که بخاطر حفظ نظام جمعیت کشور باید نصف شود، لحظه‌ای درنگ نخواهند فرمود و همان کنند که عین ارادهٔ پروردگار قهار است و حالا که اراده فرموده اند جمعیت کشور بیشتر شود، همان خواهد شد که از طرف خدای مهربان مأمور اجرای این امر خیر شده اند. متأسفانه شماها هیچکدامتان هیچ اشرافی به علوم فرا زمینی‌ ندارید و به زمین و اقتصاد و پول و رفاه و آسایش و یک سری دانش‌های بی‌ ارزش گمراه کننده دلبسته اید. هیچ می‌‌دانستید حضرت ولی‌ فقیه مطلقه از طرف خداوند تبارک و تعالی اختیار تام دارند که اگر بخاطر حفظ نظام صلاح بدانند قادرند حتی دستور تعطیلی کامل دین اسلام و توحید را صادر کنند؟ خواهید دید که انشاالله همین کار را هم خواهند فرمود.این را خوب در گوش‌هایتان فرو کنید که حضرت ایشان صاحب مطلق العنان دین،جان، مال ،ناموس و این حرف مفتی که شما‌ها از آن بنام وطن یاد می‌‌کنید هستند و عین اراده و مشیتی که پروردگار دارند، ایشان هم به یاری حضرت خودشان دارند. دیگر نبینم از این اهانت‌ها به ساحت پاک، مطهر و مقدس ولی‌ امر مسلمانان جهان در این سایت را. از ما نصیحت بود که کردیم و تکلیف دیگری نداریم.

     
  15. سلام،

    اساس جمهوری اسلامی مربوط به تعالیم 1400 پیش است، تا چه رسد به دیدن ماه!

     
  16. خامنه‌ای: همه دنیا موظف به تجهیز ملت فلسطین است

    جهانیان مؤمن و ولایت پذیر، توجه، توجه:

    موضوع فوق مهم: مصوبهٔ ارتقأ مسئولیت این طلبه حقیر از رهبری مسلمانان جهان به رهبری بلامنازع کل جهان

    مرجع مقدس تصمیم گیری: خودمان

    تاریخ اجرا: از لحظه ‌ای که از دهان مبارکم بیرون پرید.

    وظایف جهانیان: التزام عملی ولایت پذیری و اطاعت محض از فرامینم به شرحی که بانکی مون ابلاغ خواهد کرد

    تبصره مهم : نکتهٔ داستان کسی‌ که سراغ خانهٔ کدخدا را و می‌‌گرفت و داستنهای مشابه، از همین لحظه، داستانی‌ ضاله اعلام میشود و در حافظه هر کس بود، مرتد محسوب میشود.

    ستاد اجرائی درون مرزی این مصوبه: آقایان صدیقی و عالم الهدی به ریاست احمد خاتمی.

    ستاد اجرائی جهانی این مصوبه: آقایان مصباح یزدی،حسین شریعتمداری با هماهنگی آقای بانکی مون.

    زیاده عرضی نیست جز اجرای بی‌ چون و چرای این فرمان.

    ( واکنش) جهانیان: چشم، لبیک، اطاعت می‌‌شود. رهبری جهانیان تنها ترا شاید و مراتب بندگی ما تنها به درگاه تو سزاوار است تا جنگ جهانی‌ سوم به اذن شما هر آن بیاغازد.

    منکه فکر می‌کنم کسانی هستند که شبانه روز به ایشان تلقین میکنند، جهانیان با جان و دل رهبری ایشان را پذیرفته اند.

     
  17. سید حسین شهرستانی

    حالا اگر دوستانی ذیل ایه تلک داره الاخره اشکال بگیرند جهاد جزو محکمات است و در قران به ان اشاره شده است .

    منظور ما دلالت و شمول جهاد است که متشابه است(و منشا جنایات مسلمانان نسبت به هم در کشورهای اسلامی است) نه اصل عقلایی دفاع که جزومحکمات عقلی است.

     
  18. سید حسین شهرستانی

    ماکس وبر با توجه به تاریخ این سه مذهب تیپ ایده ال یک مسلمان را یک ادم شمشیر بدست و تیپ ایده ال یک مسیحی را یک راهب گوشه نشین و تیپ ایده ال یک یهودی را یک تاجر میداند.

    اگر دقت کنیم حرف ماکس وبر حرف قابل تاملی است و در افعال مومنین این سه مذهب تجلی و ظهور دارد.

    مسیحیان امرزو از تیپ ایده ال مسیحیت فاصله گرفته اند و تیپ ایده ال یهودیت نزدیک شده اند.پروتستانتیزم عناصری از یهودیت دارد بیخود نیست فاشیستهای خودمان مثل ///….. رنسانس و بعدش را توطیه یهودی ماسونی میداننند.
    اما مسلمانانی که به سلف صالح میخواهند رجوع کنند و به تیپ ایده ال برگردند و گروه سلفیه را تشکیل میدهند خیلی به تیپ ایده ال وبری که یک ادم شمشیر بدست است نزدیکند.

    واین جدا باید مورد مطالعه قرار بگیرد که فضای گفتمانی قران و روایات که فضای اغلب جنگی است در خدمت غایاتش قرار بگیرد و وسیله و هدف جابجا نشود.و استفاده از وسایل وفضای گفتمانی پیشین چون به عایت الان خدمتی نمیکند(قبلا میکرد) کنار گذاشته شود.

    عایت زندگی معنوی با اختیار و انتخاب و حریت است و رفع موانع ان.که استفاده از روشهای اسلام کلاسیک و فضای گفتمانی ان بدون توجه به غایت نقض غرض است و وسیله های پیشین الان به نتیجه نمی انجامد جز به کام خشونت طلبان و قدرت خواهان …تلک دارالاخره نجعلها للذین لا نرید علو فی الارض و لا فسادا باید محکم و ایات چهاد و فضای گفتمانی جنگی قران باید متشابه در نظر گرفته شود.وگرنه این دین با خشونت مفرط همنشین پایدار میشود و به غایتش نخواهد رسید و گرفتار طعن و لعن عقلا قرار خواهد گرفت.

     
  19. سید حسین شهرستانی

    دوستانی که نسبت به داعش و طریقه اسیر کشی ان(نسبت به اهل بغی مسلمان و کافران غیر مسلمان از نظرگاه انها) نقد میکنند میتوانند به ویکی فقه مراجعه کنند و توجیه افعال داعش را در فقه مصطلح و موجود ببنیند:http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%AA

    موارد ممنوعیت اسیر گرفتن
    قرآن اسارت کافران و دشمنان را در چند مورد ممنوع کرده‌است(یعنی جواز قتل اسرا):

    ← قبل از پیروزی کامل
    سزاوار نیست که پیامبران پیش از اطمینان از پیروزی کامل، اسیر بگیرند: «ما کانَ لِنَبِیّ اَن یَکونَ لَهُ اَسری حَتّی یُثخِنَ فِی الاَرضِ». [۳۹]
    مفهوم همین‌ حکم در آیه‌۴ محمد/۴۷ [۴۰]چنین آمده که در ستیز با کافران بعد از اثخان، می‌توانید آن‌ها را اسیر کنید: «فَاِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَروا فَضَربَ الرِّقابِ حَتّی اِذا اَثخَنتُموهُم فَشُدُّوا الوَثاقَ».

    بقیه را به ادرس مورد اشاره رجوع کنید

    اگر میبنید فقهای اسلام افعال مثلا بوکو حرام را محکوم قطعی و قاطع نمیکنند و در این زمینه تردیدهای جدی دارند به علت مبانی فکریشان است.

    چون در ان فقه مصطلح که با اصول اخلاقی و عدل تعدیل و تفسیر و فهم نشده است کارهای بسیاری قابل توجیه است که نزد بشر جدید توحش بحساب میاید.البته حقیر نظرش این است رفتار مسلمانان صدر اسلام به رهبری پیامبر بزرگوار نسبت به اهل زمانه کاملا پیشرفته تر بوده است و بسیاری از افعال ایشان عکس العملی بوده است.اما فقیهان ان را سیره ابدی دانسته اند.

    اینکه میبنید حقوق زنان در ایران پیشرفت کرده قسمت زیادی از ان کار مدرینته و دولت مستبد مدرن پیشین بوده است وگرنه حق رای زنان درسال 42 توسط ایشان انکار میشد و انرا مایه فساد زنان میدانستند.ما اگر تجربه مدرنیته حکومت استبدادی شاه و مشروطه را نداشتیم اگر انقلاب اسلامی هم زودتر خیلی زودتر پیروز میشد مطمینا زاویه خیلی کمتری با داعش داشت.مگر در برخی فروعات فقهی.وگرنه پارادایم همان است که در ذهن ابوبکر بغدادی و م یزدی است.

     
  20. سلام :باکدام اجازه ودلیل شرعی وعقلی مجوز کشتار کرانه باختریها را هم صادر میکنی جناب رهبر انقلابی؟! بعد خطبه جنگ افروزانه جنابتان؟! وتقاضای شما برای ملت بیچاره فلسطین (که کشته میشوند ورهبر خامنه ای ؟/!وسایرین از حماس گرفته تااسراییل و… نونش را میخورند) بجای صلح وراهی برای آرامش !؟ سلاح وموشک وتوپ وتانک و… که معلوم نیست در ان جای فشرده چگونه باید استفاده کنند ؟!
    بقسم حضرت عباس؟!که هر چند نفر از روز عید فطر به بعد در غزه وکرانه باختری کشته شوند در در جه اول مسولیتش با شخص خامنه ای است ؟ ! که به اسراییل بهانه بسیار خوبی برای راحتتر کشتن مردم تقدیم کرد ؟

     
  21. سید حسین شهرستانی

    تکلمه ای به نوشته پیشن هم عرض کنم.

    اینکه داعش میگوید مسلمانان کافر شدند چون حکم اصیل جهاد را که اجماع همه فقهای مسلمان است و به فتوای شیعه(به اذن امام یا در قرایت جدید به اذن فقیه چون اختیارات او را طبق نظر اقای حمینی در ولایت مطلقه دارد) و سنی ها که حاکم مسلمان حداقل هر سال یکبار باید با کفار جنگ کند کنار نهاده اند و در این زمینه این حرف را اجرا میکند و به تبعات تکفیر ان که اجرای حدود بر منکران و عدم اجرا کنندگان است هم اشاره میکند ایا شبیه حرف مرحوم اقای خمینی در تکفیر جبهه ملی که حکم قصاص را انکار کردن نیست؟فقط فرقش این است که اقای خمینی انها را مرده سیاسی کرد هر چند شرعا میتوانست انها را مرده فیزیکی هم بکند و برانها رحم کرد در حالیکه میتوانست نکند
    یعنی ابواب ارتداد را که یکیش از کوه پرت کردن یا اعدام کردن به شیوه عبرت امیز(که یکیش سربریدن به روش داعش است) است اجرا کند ولی داعش مر فقه را اجرا میکند و ابواب تکفیر را بر گروههای غیر جهادی مسلمان که جهاد نمیکنند(مانند منکران قصاص جبهه ملی) به مرحله عمل میگذارد؟حکم جهاد اتفاقا قوی تر از حکم قصاص که یکی دو ایه بیشتر به ان اشاره نمیکند در قران امده است.پس ایا از نظر فقهی (نه رقابت سیاسی) سرزنشی بر انها هست؟
    این با توجه به فهم موجود از فقه موجود نزد اکثز فقها اسلامی بود(فارغ از پاره ای استثناها.در این زمینه میتوانید به مقاله محققانه سید هادی طباطبایی به نام آیت‌الله العظمی سیستانی و حکم جهاد اسلامی
    که دوره های حکم جهاد را بررسی کرده است رچوع کنید).
    وگرنه حقیر چنین فهمی از مفهوم چهاد و قصاص ندارد.فقط پتانسیل اعمال داعشی را اشاره میکند که در همه فقهای شیعه و سنی هست فقط به رقت قلبشان در درون و شرایط محیطی بیرون از فشار و غیره بر میگردد که اچرا کنند یا نکنند.

    جقیر فکر میکند دین مقدس اسلام احتیاچ به بازفهمی اخلاقی و حقوقی دارد(در صورت اینکه بتوان ان را متناسب به حق و عدل فهیمد و تفسیر کرد البته اگر نشد حق و عدل مقدم است) وگرنه داعشی های داخلی خودمان و خارجی دخل این جوامع را به نسبتهای مختلف در میاورند.چنانچه دراورده اند.

     
  22. سید حسین شهرستانی

    اندر نسبت داعش و فقه خودمان

    جناب مجتهد شبستری به نیکی در سایتش اورده است مبانی فقیهی و کلامی داعش کاملا در فقه و سنت اسلامی تبیین شده است و افعال انها با چارچوبهای فقهی یکی از اقسام فقه اسلامی (سلفی حنبلی)قابل توجیه است و ردیده های ان مثل ردیه های دیگر فقها بر ضد همدیگر است و با پارادایم فقه اسلامی اعمال داعش قابل نقد سیستماتیک وبینادی نیست .از نظر ایشان افعال داعش مثل اجرای احکام اسلام به زور و کشتن اسرا و سر بریدن انها همه در فقه اسلامی همه فرق امده است فقط در حجم و اجرایش بعضی به علت عواطف انسانی تردید میکنند نه در ادله فقهی.

    مثلا کشتن اسرا نه فقط در افعال داعش امده است بلکه در فعل مرحوم اقای خمینی هم در سال 67 در مقابل زندانیان قابل توجیه فقهی است(استناد به بغی و هم پیمانی اهل بغی).برای همین انچه از نقد داعش از منظر فقهی میماند جز اب در هاون کوبیدن نیست چون اگر جناب مصباح میگوید احکام خدا را به ضرب و زور هم باید اجرا کرد و مردم چه حقی دارند که مخالفت کنند گروه داعش و ابوبکر بغدادی هم همین را میگویند فقط اختلاف در خروجی این فقه است که فقه داعش مستند به ابن تیمیه است و فقه اقای مصباح مستند به ملا احمد نراقی تا ایت الله خمینی.که به قول اقای مصباح ما به علت طعن دنیای جدید خیلی از ان را اجرا نکردیم(که احتمالا اگر اجرا کنند میشود همین داعش ).سربریدن ادمیان هم جزو سنتهای تمام لشکریان اسلام بوده است و معنی ان نصرت بالرعب و اثبات قتل ان برای دیگران بوده است و این سنت در تاریخ اسلام بسیار گزارش شده است.برای همین با اینهم نمیشود انها را نقد کرد.فقط میماند ازبین بردن مقابر مقدسه که مخالف فقه مصطلح شیعی است.و این هم مربوط به اثار تاریخی است و مستقیما به حقوق انسان ربط ندارد.

    در فقه موجود کشتن کودکان و مسلمانان هم اگر ضرورت بود جایز شناخته شده است(در ابواب بغی) و همچنین کشتن کودکان کفار هم اگر ضرورت بود حتی در شیعه هم جایز شناخته شده است.میتوانید در کشتن مسلمان به باب مساله منجنیق در تبصره علامه حلی رجوع کنید.که میگوید اگر کفار سپر انسانی مسلمان درست کردند میتوان منجنیق زد که علامه حلی میگوید اگر ضرورت بود میشود.حتی اگر مسلمانان انجا کشته شوند.(اسراییل به همین فتوا عمل میکند برای اهداف خودش)

    در حقیقت اگر کسی با فقه موجود اسلامی که قسمتش را جرات نمیکنند اجرا کنند توجه کند افعال داعش از نظرگاه فقه مصطلح اهل سنت (نه در نقد سیاسیون) قابل دفاع هست و برای هر فعلشان از کشتن اسرا(به سیره رسول و ایه قران اشاره میکنند) و رعب افکنی و نصرت بالرعب در دل مخالفان روایاتی هم میاورند و کسی که اهل بحث علمی فقهی هست و فقط بحث را سیاسی و روبنایی نمیداند و به ریشه ها هم نظر میکند متوجه میشود.

    جناب مجتهد شبستری میفرمایند فقها به جای اینکه بر هم ردیه بنوینسند در حالیکه خودشان میدانند که اغلب و اکثر افعال داعش از نظر فقهی (ابواب استثنایی فقه که به گوش عوام نخورده است)قابل توجیه است باید به حقوق بشر جدید رجوع کنند و با قبول ان فقه جدیدی پدید بیاورند که با پارادایم جدید به جنگ فکری داعشها بروند.انموقع باید پلورالیزم حقوقی و فرهنگی را بپزیرند که البته هر روز در ردش مطلب مینویسند.

    این سخن ایشان سخن قابل تاملی است که به نظر حقیر خوانندگان به ان توجه کنند و قوت ان را برگیرند و ضعف ان را به کنار نهند.

    نوجه کنید توجیه فقهی به معنی درست بودنش نیست.بلکه منظور پارادایمی است که فقه از ان تغذیه میکند و ظهور داعش ها در ان خیلی اسان است چون پتانسیل ان فقه را نشان میدهد.

    اگر رهبر کشورمان موجدیت اسرایل را نشانه ضعف لیبرال دموکراسی میداند(کار به صدق و کذب این نظر ایشان نداریم) چرا ظهور داعش و القاعده و النصره و افراطیون خودمان محصول فقه اسلامی نباشد؟

    یک بام و دو هوا؟

     
  23. استاد نوری زاد سلام — یک ایده دارم برای یک اقدام مدنی، که خواهشمندم نظرتان را در باره اش لطف فرمائید: <<< با توجه به اینکه در چند هفته آینده "دلواپسان" نئوکان آمریکایی-اسرائیلی (با مرکزیت کنگره) فشار بسیار زیادی روی دولت اوباما وارد خواهند کرد، جهت سنگ اندازی در راه حصول توافق هسته ای، و یکی از اصلی ترین محور های اعمال فشار مساله (بهانه) آشنای حقوق بشر، دموکراسی، حقوق زنان و … خواهد بود، فکر میکنم ما "سبز های غیر برانداز" مدافع دمکراسی و حقوق بشر (در خارج و داخل کشور) در نامه یا طوماری موثر باید از روند تنش زدایی هسته ای روحانی- اوباما (ظریف-اشتون-کری) دفاع کنیم، به این دلیل که یکی از قربانیان اصلی شکست مذاکرات (و تداوم تحریم ها و جنگ سرد یا گرم) دمکراسی و حقوق بشر در ایران خواهد بود. میدانم که در چند سال گذشته چندین نامه و طومار بدین مضمون نوشته شده، ولی فکر میکنم که راه اندازی یک نامه یا طومار جدید، شاید به رهبری بانو نسرین ستوده–به دلایلی که نیاز به ذکر ندارد– بویژه در شرایط حاضر و حساس مذاکرات (که دشمنان "دلواپس" بسیاری دارد–و نه فقط در اسرائیل، امریکا، و ایران) ضروری است. شما در این باره چه فکر میکنید؟ اگر نظرتان در این باره مثبت است، من میتوانم پیش نویسی (به فارسی و انگلیسی) برای چنین نامه / طوماری را شروع کنم — که شاید مناسب ترین مخاطبانش خانم اشتون و آقایان ظریف و کری باشند. مشتاق دریافت بازخورد (فیدبک) ارجمندتان خواهم بود. سبز باشید، برادرتان، مجتبی آقامحمدی، آغازگر، انستیتو میراث مصدق — /////

     
    • جناب آقایی با درود وعزض ادب

      بنده در آمریکا زندگی میکنم و چون به آینده و امنیت میهنم ایران بزرگ اهمیتی بسیار قائل هستم به تمامی اخبار اطلاعات و جریانهای سیاسی که به سرنوشت میهنم مربوط میشود (البته تا آن مقداری که برای بنده قابل دسترسیست) اهمیتی بسیار بالا در نظر میگیرم و به نکات آنان هر چقدر نا جیز توجه میکنم و دائما نتجیه گیری های خود را با هر طریق ممکن با بستگان و دوستانم در ایران در میان میگزارم

      بهمین دلیل میتوانم بشما اطمینان خاطر بدهم که مذاکرات هسته ای ایران با آمریکا و ۵ کشور دیگر چه از دید نئوکان ها و یا لیبرال ها م یا انسانهای عادی در جامعه هیچ گونه اهمیت خاصی ندارد بطوری که اشارهه به این مذاکرات در دستگاهای خبر رسانی یا اصلا وجود ندارد واگر تصمیم به اطلاع رسانی بگیرند آنهم بندرت اتفاق می افتد گزارشی بسیار کو تاه و سطحی در قسمتهایی از گزارش شان که مردم کمتربه آن توجه دارند جای میدهند. به این هیاهو و جارو جنجالی که رژیم برای مهم جلوه دادن خود به پا کرده است توجه نکنید این عرزشیان در سطح جهانی عددی به شمار نمیآیند و به اصطلاح معروف کسی این جماعت تحویل و یا جدی نمیگیرد

      ولی از آنطرف طبق اطلاعات و اخباری که از طرق مختلف از ایران دریافت میکنم این جماعت و دارودسته بنیادگرایان هستند که از روند و پیشرفت ولو بسیار آهسته این مذاکرات مشّوش شده و هیاهوی وا اسلاما وا انقلابا ی جنجالی راه انداخته و از هر گونه سنگ اندازی و وارد کردن چوب بر لای چرخ این مذاکرات وشکست نهایی آن مضایقه نمیفرماید. حقیرپیشنهاد میکنم در صورت امکان شما در تومارتان بنیاد گرایان بخصوص از نوع دو آتشه را مخاطب قرار داده شاید بتوانید این تزریق زهر و سم پاشی این دارودسته را در جامعه اتمام بخشید و یا لا اقل اثرات آنرا به حد اقل برسانید

      ضمناً من این دارو دسته معلوم الحال را به اسم واقییشان که بنیاد گرایان هست مخاطب قراردادم چون واژه اصولگرایان غلط است زیرا این جماعت به هیچ اصلی پایبند نبوده و بعید بنظر میاید که حتی قادر به تلفظ کلمه اصول باشند. برای نمونه شما مروری درجریان صعود و نزول رییس جمهور اسبق بنمایید که چگونه این موجود را تا حد تقدس بر سر خود گذاشته وحلوا حلوا میکردند البته دراین راه ازراهنمایی و نیرویی آسمانی و عرفانی اهدایی ازطرف رهبرشان نیز بی نصیب نبودند و شاهد بودیم چگونه وقتی این آقا همت لگد پراکنی و مراتب نمکنشنای به کمر بست به چه سان این عزیز دردانه درگاه را بزمین اسفل السافلین کوبیدند وبیشرمانه ازطریق مطبوعات سرسپرده شعار «کی بود کی بود من نبودم» سردادند و تا به امروز هنوزهیچ احدالناسی حتی به اشاره هم شده مسئولیت این همه زیان و خرابکاری که این شخص کسی که مرام و باور هایش به آقا نزدیک بود به بار آورد تقبل نکرده و تازه طلب کار هم هستند. خلاصه کلمهُ اصول واین طایفه درست عین حکایت جّن و بسم الله است.کلمه بنیاد گرا شایسته تر است

       
  24. salam aghaye nuri zad,man 6 mahi hast ke matalebe shomaro az ghadamgah ta alan donbal mikonam,va poshtekaretun ro dust daram,ama shoma dari baraye mardomi minevisi ke az farhang faghat esme koorush ro yad gereftand va balad nistan bedune tohin nakardan be digaran nazarate khodeshun ro bayan konand,va az eslam ya ayeshe ra mishenasand ya enghadr gharghe khorafat shodeand ke mioftand,ali alayhe salam ra agar 100 ghesmat konim 99 taye ishan otufat ast va yeki jang ba khavarej!khastam eyd ro behetun tabrik begam va maro ham doa konid
    sharmande vaghtetun ro gereftam
    movafagh bAshin jenab
    ya hagh

    ———————-
    سلام آقای نوری زد،من ۶ ماهی‌ هست که مطالب شمارو از قدمگاه تا الان دنبال می‌کنم،و پشتکرتون رو دوست دارم،اما شما داری برای مردمی مینویسی که از فرهنگ فقط اسم کوروش رو یاد گرفتند و بلد نیستن بدون توهین نکردن به دیگران نذراته خودشون رو بین کنند،و از اسلام یا عایشه را می‌شناسند یا انقدر غرق خرافات شودند که می‌افتند،علی‌ علیه سلام را اگر ۱۰۰ قسمت کنیم ۹۹ تی‌ ایشان عطوفت است و یکی‌ جنگ با خوارج!خواستم عید رو بهتون تبریک بگم و مارو هم دعا کنید

    شرمند وقتتون رو گرفتم
    موفق باشین جناب
    یا حق

     
    • درود بر همه
      جناب امیر هوشنگ طوری از شخصیت علی میگویید هر کس نداند تصور میکند رفیق گرمابه و گلستانش بودین.مشکل ما همین شخصیت سازی هاست.اصلا فلانی ال بود بهمانی بل بود چه به ما میرسه؟عقل انسان حکم میکند که با مطالعه ی زندگی شخصیت ها و تجربیات آنها،بهترین و سریع ترین راه رو برای رسیدن به تعالی شخصیت خود به کار بگیریم و از تجربیات دیگران درس بگیریم ، حال اون شخصیت منفی باشه یا مثبت.در ضمن اینم فراموش نکنیم که هر واکنش و عکس العملی در جواب به کنش و عملی است که انجام گرفته و محدود به همان زمان است.
      کوروش هم بسیار اشتباه کرد و نباید او را هم بسان امامان معصوم جلوه بدیم.بدترین اشتباه او بیگانه پرستی بود و اینکه هر جایی رو فتح میکرد مردم آن سرزمین را در دین و عقاید و آداب و رسومشون آزاد میگذاشت ولی متاسفانه در سرزمین مادری خودش خبری از این عقاید دموکراسی نبود و هیچ کس حق اینو نداشت که از دین و سیاست موجود انتقاد کنه. آزادی بود ولی برای بیگانگان،عدالت بود ولی برای بیگانگان،حمایت بود ولی برای بیگانگان.خودیها حقی نداشتند. اختلاف طبقاتی در آن دوران بیداد میکرد و قشر دهقان و صنعتگر پست ترین قشر در جامعه بودند که از کمترین حقوق اجتماعی محروم بودن (یعنی تحصیل علم و داشتن سواد).اون موقع هم میدونستن که سواد داشتن مردم کار دستشون میده!!
      به زبان ساده معصوم یعنی شخصی که هرگز گناه و اشتباه نمیکنه و همیشه حق با اونه یعنی وجود آسمانی و الهی داره و نمیتونه گناه کنه!! هیچکدام از پیامبران و امامان معصوم نبودن چون اگه بودن خودشون میگفتن و لااقل در کتاب آسمانی به آن اشاره میشد.
      تاریخ گذشتگان فقط برای خواندن و عبرت گرفتنه و اینکه اشتباهات آنها را تکرار نکنیم.دین ستیزی کار بسیار اشتباهیه چرا که هیچ انسان عاقلی بی دین نیست.من در کامنت دیگری گفتم که مترقی ترین دین داری همان بی دینی است.بی دین باش و خودت پیدا کن گمگشته ی خودتو.دین و باور با روح انسانها عجینه و همانا اخلاق و وجدانه و نمیشه اونو از خودت برونی و یا با اون بجنگی و کافر بشی.انگار که بخواهی با خودت بجنگی.انسان زیر مجموعه ای ست از یک وجود لا یتناهی حالا با هر اسمی،هیچوقت نمیتونی منکر چیزی که هست بشی،انگار که خودتو انکار میکنی.
      نه کوروش،نه زرتشت، نه موسی ، نه عیسی و نه محمد .نه بودا،نه مانی و نه مزدک…همه را بزار کنار و اگه حالشو داری و واقعا میخوای یقین پیدا کنی از نو شروع کن.این کار جسارت میخواد و پشتکار.
      باید همیشه با هر کس به اندازه ی فهم و درکش برخورد کنیم. با توهین کردن هیچ کاری درست نمیشه و فقط باعث گسستگی و اختلاف بیشتر بین انسانها میشه.باید همه یاد بگیرن خودشون دنبال خدای خودشون برن و برچسبی که بعد از تولد به امنا میچسبه رو بکنن.
      یه مثال ساده که شاید خیلی ها شنیدین و اون برخورد تند موسی با یک چوپان بود که با چه عشقی از خدای خودش برا کاراهایی که حاضر بود براش انجام بده مثل شانه کردن موهای خدا و … ولی موسی با عصبانیت و پرخاش شروع کرد به تشریح خدای خودش به اون چوپان و چوپان با شنیدن جملات موسی رفت تو لک.خدای موسی به فریاد اومد و اهای موسی تو با این گفته هات گند زدی به ایمان چوپان و اون سادگی و حرفایی که میزد من دوس داشتم و ….
      پس باید احترام به دیگران را یاد بگیریم مخصوصا در مورد دین که حساس ترین و مهمترین قسمت از شخصیت هر انسانی هست.اینو بدونیم که حق نداریم عقاید یک انسان رو از اون بگیریم یا اونا رو مورد تمسخر قرار بدیم.اگه هوس کردیم پیامبر گونه رفتار کنیم فقط باید اگر از ما خواسته شد نگرش خودمونو بگیم و اختیار رو به شنونده بسپاریم.

       
  25. به دشمنانت
    هزاران بار فرصت بده
    تا با تو دوست شوند،
    اما به دوستانت
    یک فرصت هم نده که دشمنت شوند،
    زیرا دوستانت
    جای عمیق زخمهای دلت را دقیق می دانند …

    ——————————————
    استادعزیزمرسی این جمله من نیست ولی ازته قلبم احساس میکنم چه بلاهایی که سرت نیاوردن وبا بااین حرف میخواستم باشما وخانواده محترمتان همدردی کنم به امید آزادی ایران عزیزبه امیدآزادی مردم عزیزچه با حجاب چه بی حجاب وهراعتقادی که دارن وبه امید دموکراسی واقعی درایران زنده باد همه ایرانیها چه زردشتی که بنظرم افتخارایرانن که باعث میشه به خودمون ببالیم ما زودترازهرملتی هستیم که خداپرست بودیم وهمه مردم ایران چه سنی شیعه مسیحی بهایی چون ایران بدون این مردم ایران نیست ومردم ایران هم بدون نام ایران هویتی ندارند ومرگ برافراطی گری درهردینی ومرگ برهرکسی که با ابزاردین وخرافات مردم ساده اندیش روبه اسارت میگیردشرمنده ام که ازلفظ مرگ استفاده کردم چون خودم متنفرم ازاین لفظ ودوست ندارم هیچ کس وهیچ کشوری روبا این لفظ بیان کنم چون تجربه نشان داده که با افراطی گری درهرچیز باعث فرارمردم از آن میشوند واحساسم اینه که نتنها مردم ایمانشون بیشترنشده بلکه ازدین هم فراری شدن وبهتربگم شرمنده خداهم شدیم چون توکارخداهم دخالت کردیم

     
  26. سلام آقای نوری زاد. ممنون از وقتی که برای ما میگذارید. این لیک گذارش به فارسی هستش:

    فرودگاه امام خمینی،
    http://www.dw.de
    ‏روزنامه آلمانی زوددویچه درگزارشی به نقل از محافل اطلاعاتی می‌نویسد که سپاه پاسداران از فرودگاه امام خمینی تهران موشک‌های کوتاه‌برد، خمپاره، موشک‌های ضدتانک و ضدکشتی و مهمات برای گروه‌های شبه‌نظامی خاورمیانه ارسال می‌کند.‏
    Write a reply…

     
  27. سعید متین‌پور به مرخصی سه روزه آمده است. خانه او یک لحظه خلوت نمی‌شود. گروههای چند نفری از شهرهای مختلف پشت سر هم به دیدن او می‌آیند. خانواده و بستگانش در انبوه مهمانها نمی‌توانند یک دل سیر به چهره عزیزشان نگاه کنند. امروز شمارش معکوس آغاز شده است و با سپری شدن ساعتهای مرخصی محدود برق چشمها جای خود را به حزن می‌دهد. همه به ساعات سخت بدرقه فکر می‌کنند. و ذهن عطیه در ناخود آگاه خود به دنبال تنظیم ردیف کردن رقم روزهایی است که فاصله او و سعید را رقم میزند و همین رقمهاست که با عملکرد دوگانه خود آنها را به هم نزدیک نیز می‌کند.
    در این میان اما غولهای رسانه‌ای فارسی زبان ساکت نشسته‌اند. اخبار سعید بایکوت می‌شود. اخبار انسانی که در این کشور کمتر کسی به قدر او به انسان، به حقوقش و به زندگی مسالمت آمیز شهروندان اندیشیده است. باشد غمی نیست. اما آینده نشان خواهد داد که رسانه‌ها تا چه اندازه جفاکار و ستم پیشه بوده‌اند. من مطمئنم روزی باید همه آژانسهای خبری فارسی زبان و اتاقهای فکر این رسانه‌ها از سعید متین پور و خانواده و یارانش عذرخواهی کنند.
    امیدوارم آن روز این رسانه‌های فرصت جبران داشته باشند و دیگر خیلی خیلی دیر نباشد.

     
  28. ” تقديم به هالوى عالى پيام زندانى”

    به اسبِ شاه هالو گفت “يابو”
    ////////////////////////////

    //////////////////////////
    لنين و شاه و استالين و مائو

    //////////////////////////
    به جنگ افروزى افتد در تكاپو

    همان كاو دائماً با پولِ ملّت
    فرستد در عراق و شام نيرو

    رياكارى كه در صحن سرايش
    براى مؤمنين گسترده زيلو

    خلاصه واجب العرضم در اينجا
    حضورِ انوَرِ آقا و بانو

    كه هالو بد گناهى مرتكب شد
    ز جنسٍ خالصِ قى قى و قوقو

    ميانِ ريش مندانِ ولائى
    يكى گفتا فرستيمش ابرقو

    وليكن در ميان اكثريّت
    نداىِ ” ُاقتلوا” آمد ز هر سو!

    خلاصه چون نگهدارش خدا بود
    رهانيدش خدا از آن هياهو

    به رغمِ دشمنانِ ريش پشمى
    از اين سيّد نشد كم يك سرِ مو

    دوباره در خرابات اين سيه مست
    عرق نوشيد جاى آب ليمو

    به پاسٍ ميوه ى ممنوع خوردن
    چو آدم رانده شد از باغ مينو

    ولى در جنگلِ مولا در افتاد
    شغالِ پير با مرغِ سخنگو

    تو گوئى مستند سازى بسازد
    جدالِ پيره خوكفتار و آهو

    ورا صد بار بو كردند و رفتند
    سگانِ گرْسْنه چون نانِ سيلو

    خبر چينان حسابش را رسيدند
    به زندان شد فرو آقاى هالو

    فتاد از بختِ بد امشاسپندى
    به چنگالِ نظامى اهرمن خو

    شنيدستم كه قاضى پرده برداشت
    ز هالو هرچه بودش توىِ ////

    مبادا //////////////////////
    قلم پنهان كند محكومِ پر رو

    مبادا باز هالو طنز گويد
    براى دانش آموز و ُهنر جو

    مبادا باز از زندان ///
    ////////////////////////////

    ولى. ديدند بر جاى ” قلم” ” نون”
    خميده در ميان چون گردنِ قو

    /////////////////////////////
    ندا آمد ز قاضى “پس قلم كو؟

    خلاصه با همه كوشش نشد كشف
    //////////////////////

    شنيدم بود درويشى در آن جمع
    كه مى زد نقب از ياحق به يا هو

    ز فرط بى دلى زد زيرِ اواز
    چو بر شاخ درختى مرغِ كوكو:

    “نگارينم نشسته بر لبِ جو
    گلى از اَو گرفته مى كنه بو

    گلى كه اَو مياره بو نداره
    خودوم بو سر مِدُم در بسترِ او”

    شنيدستم كه اوازش هدر رفت
    چو ياسين در ميانِ گوش “ياسو”

    عزيزم! گوش كن از من نصيحت!
    كه مانى در امان از سحر و جادو

    كه مانى در امان از چوبه ى دار
    كه مانى دور از شاهين چو تيهو

    اگر ديدى مقامِ رهبرى را
    مگو بالاى چشمش هست ابرو

    مبادا عيب و ايرادى بگيرى
    از آن “بى عيب و نقص خوبِ نيكو”

    بخر يك //////////
    ز گرجستان، ز پاكستان، ز باكو

    در اين كشور چو جايت گشت محكم
    بِمَك خونِ خلايق همچو زالو

    مگو شعرى به غير از مدح آقا
    امير المؤمنينِ ِ “آورين گو ”

    بخوان اذنِ دخول از پشت خرگاه
    بدونِ اذنِ او چون خر مرو تو

    چو ديدى كلّه ى بى مو مگو “تاس”
    فرو كن دل به تابِ جعدِ گيسو !

    وگرنه همچو هالو بايدت خفت
    به زندانِ اوين بر روىِ سكّو

    اگر گوئى “داداشْ گَنْدَش دراومد!”
    نظام از ////////////////////!

    ترازو نيست هرگز سمبُلِ عدل
    اگر منطق نباشد در ترازو

    اگر منطق نباشد در ميانه
    بُوَد “/////” مساوى با “هاوارْيو؟”

    فقط در عرصه ى ميدانِ منطق
    حقيقت در نمى آيد به زانو

    جهان امروز داند جُرمِ هالو :
    به اسبِ شاه هالو گفت “يابو”

    //////////////////////////
    //////////////////////////

    چنين شعر ترى را كس نگفته
    نه اهلى و نه وحشى و خواجو

     
  29. باسلام جناب نوریزاد عزیز
    امیدوارم که حالتان خوب باشد
    چند روزی که با خودم کلنجار میروم که این ایمیل را بزنم یا نه.چون حرف از دهان شما خارج شده وشما بقدمگاه جدید میروید . اما من هنوز هم بر این اصرار دارم که شمااین کار را نکنید چرا؟ازهمان ابتدااین ایمیل که هنوز شما اعلام نکرده بودید به قدمگاه میروید حس بدی در من هست که آسیب جدی به شما خواهند رساند، از طریق شما نه ، بلکه فرزندان شما.دقت کردم که فرزندانتان اصلا” در وادی شما نیستند و یا هستند و شما یا به نصحیت و یا به زور گفتید در خانواده یک نفر بس است نمیخواهم ادامه دهم شما منظور من را بخوبی میفهمید اما در مملکتی که قوانین آن هردمبیل و دوسویه به نفع ظالم ، قدم زدن شما دیگردر دگرگونی این قوانین اثری ندارد.اتفاقی برای من از دوسال پیش افتاد که درگیر دادگاه بودم موضوع بسیار ساده ای بود برایتان در ایمیل بعدی شرح آن را مینویسم و از اینکه این همه از شما درخواست میکنم بجای قدم زدن کار دگری کنید برای باز شدن فکر مردم ،چیست.
    سلامتی شما راآرزومندم
    م دوست

     
  30. سید حسین شهرستانی

    جنایت اسراییل در غزه اظهر من الشمس است که در این جنایت دور باطل محصور کردن غزه توسط اسراییل به بهانه چلوگیری از دادن اسلحه به حماس و موشک پرانی حماس برای جلوگیری از حصر خانگی غزه توسط اسراییل ریشه نزدیک ان و ریشه دور ان اشغالگری مرزهای 67 توسط اسراییل و ریشه دورتر ان ظهور کشور اسراییل با چنگ 48 و عدم قبول مرزهای 48 توسط حماس اسلامگراست.که در فقه مصطلح اسلامی مرزهایی که توسط فتح( تجاوز) مسلمانان بدست امده است(از جمله حمله جناب عمر با مسلمانان صحابی به مرزهای فلسطین فعلی که در ان زمان تحت امپراطوری بیزانس بود) به هیچ وجه نباید از دست برود(همانطور که خالصانه و مخلصانه امروز القاعده میگوید اسپانیا هم جزو بلاد مسلمین است و از دست رفته و مثل فلسطین باید بازپس گیری شود)یعنی اکثر فقهای اسلام (نه همه انها)مثل فقهای دیگر مذاهب که در خدمت سلطه و قدرت بوده اند تجاوز خود را فتح و تجاوز دیگران را ظلم میدانستند و احکام اخلاقی را به نفع خود مصادره میکردند و ندای وجدانی و فطری و توحیدی هر چه بر خود میپسندی برغیر هم بسپند را به زباله دان شیطنت سلطه که اعدا عدو بین جنبک هست میفروخنتند.حالا هم اسراییل در سال 48 به فتوای عالمان فقیه خودخواه مذهبی یهود و سکولارش تاسیس شد و درست مثل مرحوم اقای خمینی که میگفت اینکه در روایات امده تا ظهور قایم باید صبر کرد اگر امام زمان هزارسال دیگر هم نیاید ما باید در خانه بنشینیم و این حرف عقلی نیست علمای یهود هم گفتند اینکه مسیحیا بیاید و بعد ما به خانه ارض مقدس برگردیم حرف غلطی است چون حضرت مسیجا به زعم ایشان 2500 سال است که نیامده است و خودشان دست به کار شدند و از انتظار به موعود مسیحا و امام زمان به اجرای عملی بازگشت به ارض مقدس توسط خودشان درست مثل اقای خمینی در تاسیس حکومت در غیبت امام زمان رسیدند و اینچنین اندیشه مسیحا میاید یا امام زمان میاید تبدیل شد که خودمان میاییم و مشکل را حل میکنیم و از تقدیر نادیده ظهور به اختیار محسوس و اجرای ان توسط خود همت گذاشتند و ادامه ماجرا……….(حالا مخالفین اقای خمینی در این نظریه فقیهان سنت گرا هستند که میگویند تا ظهور باید صبر کرد و به 17 روایت صحیح السند و مرسله و مقطوعه و یکی دو روایت شاذ دیگر استنداد میکنند که چند برابر روایات ولایت فقیه است و میگویند با استناد به روایات کلینی و بحار الانوار هر انقلاب مذهبی قبل از ظهور قایم درد شیعیان را زیاد میکند و صاحب ان پرچم طاغوت است که به اینها اهل سیاست رسمی لقب حجتیه داده اند و گروهی هم از یهودیان در نیویورک و کشورهای دیگر با همین تیوری انتظار مخالف تشکیل کشور صهیونی اسراییل قبل از ظهور مسیحا هستند و انها همانهایی هستند که با اجمدی نزاد و اقای خاتمی و احتمالا اقای روحانی در نیویورک دیدار میکنند که از نظر یهود صهیونی جزو حجتیه ای های یهود هستند یعنی یهود غیر سیاسی و در حال انتظار مسیحای موعود)
    غصب سرزمین فلسطین با فتوای عالمان فقیه یهود و سکولارهای ان و رضایت استعمار پیر یعنی انگلستان تحقق یافت و ملتی در نبود امپراطوری قدرتمدن عثمانی انکار شد.و تیوری سلطفه فقیهانه در نزد عالمان یهود برغیر یهود و تیوری برتری طبیعی قدرت و ارزش برتر ان نزد سکولارهای یهود قاهر بر ضد غیر یهود مقهور اجرا شد.

    اما با تمام محکومیت اسراییل که در این اشغالگری 67 به بعد نقش اساسی دارد و با توجه به این قید که به نظر بنده شهروندان یهودی انچا که به هر علت انجا بدنیا امده اند (درست مثل کل قاره امریکا و استرالیا که به مهاجرت پدید امده و نسل اول غاصب ولی نسلهای بعد شهروندان مشروع هستند که به اختیار خود در انجا بدنیا نیامده اند که مجازات شوند) میتوانند زندگی کنند همانطور که فلسطینیان باید بتوانند ازادانه زندگی کنند بنده این حمایت بعضی روسای خودمان را به علت مظلومیت غزه اصلا نمیفهمم.انهم به بهانه های انسانی.

    یک علتش این است که جنایاتی که جناب بشار اسد با پولها و حمایتهای ما در سوریه کرده است از کل تاریخ فلسطین اگر بیشتر نباشد کمتر نیست و میل به حفظ قدرت در او باعث شده نیمی از مردم سوریه اواره شوند و این تعدادش بیش از کل تاریخ فلسطین است و دیگر اینکه تعداد کشته های ان از مرزه 150 برابری جنایت اسراییل در غزه گذشته است.
    بشار اسد با تن دادن به کنار رفتن و با حفظ حزب خودش اگر با سکولارها واخوان المسلمین سوریه مجال بروز و ظهور میداد و به صلح امام حسنی دست میزد کشور خود و مردمش را با حمایت رهبران ایران و و روسیه نابود نمیکرد که الان هم مامن تروریستهای القاعده نو (داعش و النصره)باشد.در حقیقت ظهور داعش و النصره معلول مقاومت شهوت پرستانه(شهوت قدرت) حزب بعث اسد و حامیانش در تهران و مسکو در قدرت بود.

    حالا ببنید جنایات بشار اسد ذر حلب را که با بمباران بدون تلفن (که ارتش خونخوار اسراییل حداقل تلفن میزند) شهرهای حلب و حمس را و کشتن هزاران کودک را که رسانه های ولایی داخل سکوت مرگ در مقابلش گرفته بودند و از ان مثل امریکا درحمایت از اسراییل حمایت میکرند.در حالیکه دغدغه انسانیت و حتی اسلامیت (که در قرایت بنده جز انسانیت نیست) مقدم بر منافع حقیر (چه ملی چه فردی) است.این را از سر نصیحه لایمه المسلمین در طرفداران روسای مملکت سیستم باصلاح اقایان ولایی و از سر نصیحت به سکولارهای طرفدار دو اتشه رزیم ددمنش و اشغالگر اسراییل عرض میکنم.

    اگر بخواهیم به حضرت حافظ برگردیم در یک جمله به شعری از حافظ تمام کنم

    می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب…….., چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

     
  31. مسلام استاد گرامی نوری زاد عزیز
    از شما خواهش می کنم خواهش می کنم خواهش می کنم این مطلب را بخوانید که تأیید شما و زاویه نگاه شماست. عیدتان مبارک

    http://enghelabe-eslami.com/component/content/article/35-didgagha/nevisandegane-ma/9926-2014-07-27-09-10-10.html?Itemid=0

     
  32. سلام جناب نوری زاد
    هر از گاهی مطالب تان را می خوانیم و می خندیم ما حزب اللهی هستیم تبریزی و از یاران حجت الاسلام بجانی رییس شورای هماهنگی حزب الله شمالغرب و طلبه عدالت خواه تبریزی که برای عدالت و ولایت تلاش می کنیم. روش شما هتاکی و اهانت است . چرا با سخنان سخیف تان رفقا را می خندانید؟ البته زاویه فکری که در مغز تاریک تان ایجاد شده است شما را در سیاه چال انزوا قرار داده است. اما با این همه اهانت به ماها باز دعایتان می کنیم تا به راه حق برگردید و عاقبت به خیر باشید

     
    • به جای سفسطه بافی اگر پاسخی منطقی دانش پسند داری بگو . بعدشم مگر خون علما و فضلا از مردم عادی رنگین تر است که از بام تا شام کرامت انسانی شان لگد مال میشود؟

       
    • شما سعی کنید در همین مسیر حق رفت و آمد کنید . سعی کنید از خط کشی عبور نکنید. اگر خواستید عبور کنید حتما راهنما بزنید.

       
    • شما که از شیارهای مغز افراد و اینکه چی‌ نوع فکری در زوایای آن شیار‌ها می‌‌گذارد هم باخبرید، گذاشتید بابک زنجانی و باند کسی‌ که نظرش به نظر رهبر نزدیکتر است مثل آب خوردن میلیارد‌ها میلیار دلار ثروت مملکت را غارت کنند و دم بر نیاوردید؟ یا خیانت کردید که که نگفتید یا چیزی هم به شما ماسیده و یا اینکه تکلیف هر چی‌ باید در شیار‌های مغز امثال شما بگذرد را ماشین شستشوی مغزی سفله پرور نظام تعیین می‌کند. سواد و انشای شماداد می‌‌زند که کدامش هستید. فرصت مطالعهٔ این سایت، فرصتی است طلایی برای شما، شاید حرفی‌ از جنس مغز را تجربه کنید.

       
    • یک آدم معمولی

      آقای محمد علی محمدی :
      من٢ سوال از شما دارم و بسیار محترمانه این سوالها را از شما میپرسم تا تصور نفرمایید من قصد اهانت به جنابعالی را دارم. شما فرمودید که یک طلبه عدالتخواه هستید, میشودلطفا:
      ١. چند مورد ازعدالتخواهی خود را برای من مثال بزنید.
      ٢. اگر در میان سران کشورکسی از نظر مالی ناسالم بود, آیا به نظر شما باید این شخص در مقابل قانون پاسخگو باشد و یا نه .
      با احترام

       
    • شما اخره بصیرتید هرچی بگیدهمون درسته خدا ما بی بصیرتها رو هدایت کنه.

       
    • آخه برادر /// و /// من
      شما نمیدونی ماه و خورشید و زمین سرعت مشخصی دارند و با فرمول و اعداد و علم فیزیک میتوان براحتی تعیین کرد که چه موقعی هلال اتفاق میفته , تو واقعا نمیدونی دوکانی که به نام ستاد رویت هلال درست شده چه ناجوانمردانه بیت المال را میمکد….
      لطفا کمی فکر کنید همین برادر

       
  33. از احمد کسروی:‫

    اگر روزی آخوندها دست به اعتصاب بزنند چه اتفاقی می افتد ؟
    اگر روزی وسایل نقلیه عمومی اعتصاب کنند ، کار مردم لنگ میشود . اگر سپورها اعتصاب کنند ، احتمالا بوی گند شهرهای بزرگ کشور را پر میکند . اگر کارگران اعتصاب کنند ، اقتصاد کشور لنگ میشود . اگر بازاریان مدتی اعتصاب کنند ، چه بسا حکومت سقوط کند . اگر صنف دکترها ، پرستارها ، معلمها ، کارمندان دولتی ، … اعتصاب کنند ، کشور پس از مدتی به نوعی فلج میشود . اما تصور کن اگر حتی تصور کردنش جرمه ، اگر روزی یا چند روزی آخوندها اعتصاب کنند ، و بالای منبر نروند ، و مسجد نروند ، و کلا صنف آخوند اعلام کند که به اعتراض نسبت به چیزی که ما نمیدانیم چیست ، مدتی دست از کار بکشند ، چه اتفاقی در کشور می افتد ؟ در واقع کجای کار کشور لنگ میشود ؟

     
  34. رهبر محترم اصرار عجیبی دارند که موضوع غزه مشکل اصلی جهان اسلام است. این حرف ایشان در نماز فطر دیروزهمانقدر درست است که عنوان بیداری اسلامی که به بهار عربی میداد که آخر و عاقبت آنرا هم داریم میبینیم. اشکال اساسی این نظریه ایشان در مورد غزه این است که “ناتانیاهو” اگر بر این مژده جان فشاند رواست! چه چیزی بهتر از اینکه یک بحران بین المللی و انسانی تبدیل به یک جنگ مذهبی شود که یکطرف آن هم جناب ولایت فقیه و عواملش باشند؟ در این صورت نه تنها اسرائیل از یک فشار سنگین بین المللی خلاص میشود بلکه بابت چنین خونریزی جایزه هم میگیرد. روزگاری مرحوم آقای خمینی معتقد بود اسرائیل اگر انگشت به آب دریا بزند آن دریا نجس میشود. شاید هم درست میگفت. ولی امروز خوشبختانه و یا متاسفانه حودش حضور ندارد که ببیند چگونه نظامی که به ارث گذاشت جای اسرائیل را در صحنه جهانی گرفته. امروز هرکسی را که ایران بخواهد حمایت کند بغیر از بدبختی چیزی عایدش نمیشود. اسلامی کردن موضوع غزه و تبدیل آن از یک بحران انسانی و نسل کشی به جنگی مذهبی همان چیزی است که صهیونیستها منتظرش بودند و همان مصیبتی است که مردمان غزه را بیشتر گرفتار خواهد کرد و تائیدی است بر حرف اسرائیل که دارد تروریستها را می کشد. طرفه آنکه رهبر ایران بجای دعوت به آتش بس و قطع خونریزی از زبان کسی مثل علم الهدی هتّاک و همچنین بطور مستقیم در روز عید فطر در مقابل چشمان همه حکم ادامه خونریزی را میدهد! آنهم در جنگی که تلفات فلسطینی ها بیش از 30 برابر اسرائیلی ها است! کسی که این را پیروزی میداند تنها چیزی که ندارد //// و بصیرت و انسانیت است. حالا غزه ای ها هم میفهمند ما چی می کشیم!

     
  35. ريشه ها ١٤٩(دنباله كامنت زير با همين عنوان )
    در نامه گژدهم به كاووس پس از وصف زور و بى هماوردى سهراب ،مى خوانيم كه :
    تو گويي مگر بيگمان رستم است
    و يا گردى از تخمه نيرم است
    از ايران همه فرهى رفته گير
    جهان از سر تيغش آشفته گير
    گيو پس از رسيدن به زابلستان و رساندن نامه كاووس شاه به دست رسم با خنده و خيرگى رستم مواجه مى شود .گيو به فرمان شاه شب و روز با شتابى هرچه تمام تر و بى انديشه آب و نان تاخته است تا رستم نيز به فرمان همان شاه بى درنگ فرياد رس ايران رسد
    كاووس به رستم نوشته است
    چنين دان كه اندر جهان جز تو كس
    نباشد به هر كار فرياد رس
    دل و پشت گردان ايران تويي
    به چنگال نيروى شيران تويي
    ستاننده شهر مازندران
    گشاينده بند هاماوران
    تويي در همه بد در ايران پناه
    ز تو برفرازند گردان كلاه
    بنابراين سخن از نياز ناگزير به رستم براى نجات ايران مى رود .رستم را هرگز به تخت شاهى تعلقى نبوده است .با اين همه از شاهان فرمان برده است براى پاسداشت ايران و ايرانيان در برابر بدانديشان و انيران .اين مرد دشت ها و نخچيرگاه ها و آوردگاه ها و فضاهاى باز و گسترده و بيكران به گفته خودش آزاده تر از آن است كه بنده كسى بر زمين باشد .زمين بنده و رخش گاه من است . زورمندى او از نگر نمادين تنها به روزگارانى كه يك پهلوان در جنگ ها نقشى برجسته داشت محدود نمى شود ،بل مى رساند كه تا در جهان شر بر خير مى تازد نبرد با نيروى مادى به نيروى مادى نياز دارد .در برابر چكمه پوشانى كه پا بر گلوى إزادگان مى فشرند تا با خفه كردن صداى آنها خود با هفتاد رسانه و بلندگوى غصب شده هوار حقيقتى سر دهند كه ريشه هاى كهن و فرتوت و نا انديشيده آن در بخش ايستا و طوطى وار فرهنگ استبدادزده قرن ها رسوب كرده اند چگونه مى توان از حقيقتى ديگر سخن گفت به اميد آنكه آن چكمه پوشان مرتجع و متصلب همچون يك انسان از حقيقت خود با گفتار و نوشتار در ميدان گفتگو در شرايط امن و برابر دفاع كنند ..من اگر دهان شما را ببندم تا از بركت خفقان شما آواز حقانيت خود را در بوق و كرنا بدمم و با ژست دموكراتيك به عدد هورا كشان بنده خوى مباهات كنم ،آيا رفتار زور گويانه من خوشايند هيچ انسانى كه به قدر ارزنى وجدان دارد خواهد بود ؟ شرايط امن و برابر گفتگو در فضاى عمومى حقى است انسانى مقدم بر هر نوع دموكراسى . اگر اين حق با چكمه پايمال شود هر نوع دموكراسى چيزى جز كلاه گشادى بر سر مردم نخواهد بود .زمان رستم زور بدنى و هوشمندى به كار گيرى آن نيروى مادى مؤثرى در برابر شر بوده است و امروز اين نيرو به ابزار پيام رسانى و رسانه و چاپخانه و نهادهاى مردمى و در يك كلام به ابزارى تبديل شده است كه به وسيله آنها مردم بتوانند در هر زمان قدرت خود را آزادانه و بى هراس بروز دهند . اگر اين ابزارها را با زور چكمه و هراس افكنى از يك سو و دم كرفتن رياكارانه و مزورانه با آيين ها و شعائر مقدس عامه از سوى ديگر تنها در انحصار خود گيرند سخن گفتن از هرنوع دموكراسى بسى مزورانه و بى شرمانه است .اينكه.مردم به امام حسين اعتقاد دارند چه ربطى به دزدان سر گردنه -ببخشيد سر اسكله – دارد؟چه ربطى به بازجويي دارد كه برگه اى را جلو اسير بى فرياد س مى گذارد با اين تهديد كه اگر امضا نكنى چنين و چنان مى كنم ؟ كشف اين ربط با شما ،اما اين ماجراى برگه اعتراف در ذهن من عرب شمشير بدستى را به ياد مى آورد كه مى گويد يا شهادتين بگو يا سرت را از تنت جدا مى كنم . اين دو ماهوا هيچ فرقى ندارند .هردو يعنى : آزادگى روح انسان را با زور سلب كردن . رستم هيچ پيشينه اى در ادبيات اوستايي ندارد .به حماسه سرايي در ايران تأليف ذبيح الله صفا (ص٥٦٤) رجوع كنيد. آنجا اشپيگل و نولدكه به روايت دكتر صفا بر سر اين موضوع دعوا دارند كه حذف رستم از اوستا آيا كار موبدان و از سر عمد بوده يا علتى ديگر داشته است .نام و شخصيت رستم از هر جايي كه گرفته شده باشد فردوسى او را از نو خلق كرده است تا به ايرانيان له شده در زير چكمه هاى شر زمانه بگويد :نبرد با نيروى مادى به نيروى مادى نياز دارد و تا چون رستم نيرومند و دلير و آزاده نشويد شر با چهره هاى ديگرى از برون و درون به ايران دست اندازى خواهد كرد .
    اكنون. كه به گفته كاووس و گژدهم ايران به فريادرسى هرچه شتابنده تر رستم نياز دارد ،رستم چرا درنگ مى كند ؟ گژدهم سهراب را به رستم مانند كرده است و به پهلوانى از تخمه نيرم .كاووس نيز ويژگى هايي در جوان تورانى در نامه برشمرده است كه رستم را انديشناك مى كند .
    تهمتن چو بشنيد و نامه بخواند
    بخنديد و زان كار خيره بماند
    كه ماننده سام گرد از مهان
    سوارى پديد آمد اندر جهان
    از إزادگان اين نباشد شگفت
    ز تركان چنين ياد نتوان گرفت
    نگويد كس اين نامدار از كجاست
    ندانم كنون كين سوار از كجاست
    من از دخت شاه سمنگان يكى
    پسر دارم و هست او كودكى
    هنوز إن گرامى نداند كه جنگ
    توان كرد گاه شتاب و درنگ
    فرستادمش زر و گوهر بسي
    بر مادراو به دست كسى
    گيو در پاسخ مى گويد كه اين سهراب با لب شير بوى باده گسارى مى كند .

     
    • پانوشت
      دخت كمند افكن ايران
      خوانندگان ارجمند مبناى تحليل من از داستان رستم و سهراب بر دو مضمون تقدير تراژيك و دوگانه مادر -ميهن و پدر-ميهن استوار است .مضمون نخست البته در تراژدى تازگى ندارد ،اما مضمون دوم دريافت -يا اگر حمل بر خودستايي نشود تز -خود من است كه آن را تقديم به اين سايت شريف مى كنم .پيش تر درباره اين دو اصطلاح توضيح داده ام و ديگر تكرار مكرر نمى كنم . در ايجا خواستم بگويم كه هر اثر هنرى بزرگى را مى توان در لايه ها و جهات گونه گون بررسى كرد كه بعضا منافاتى نيز نداشته باشند . به دو قرينه سازى اشاره كرده ام و يكى از آنها قرينه سازى عشق رستم و تهمينه و عشق سهراب و گردآفريد است .پدر از ايران به توران مى رود و با دخترى تورانى عشق مى ورزد ،پسر از توران به ايران مى آيد و با دخترى ايرانى آهنگ عشق ورزى دارد . من از اين مضمون را گذرانه و حاشيه اى رد كردم تا به مضمون اصلى برسم .اما به عنوان سرنخ كه اين را عرض كنم كه فردوسى در اينجا بنا به متن داستان به هيچ آيين و مليت خاصى نظر نداشته و عشق را چون نيرويي مرزشكن نشان داده است .اگر گردآفريد از بالاى بام دژ به سهراب مى گويد :كه تركان از ايران نيابند جفت ، با توجه به رجز خوانى سهراب در ابيات قبلش ،واكنشى است به جوانى است كه جنگ و عشق را در هم مى آميزد
      بدو گفت سهراب كاى خوب چهر
      به تاج و به تخت و به ماه و به مهر
      كه اين باره با خاك پست آورم
      تو را اى ستمگر بدست آورم
      اين پاسخ سهراب است در جواب خنده هاى تمسخر دختر افسونگرى كه بنا بوده با ورود به دژ كارى كند كه سهراب به آسانى دژ را فتح كند و به وصال دختر ايرانى برسد .فارغ از جنسيت بايد خود را به جاى گردآفريد بگذاريم .
      بعدتر رستم در باره پسر ناديده اش به گيو مى گويد
      هنوز آن گرامى نداند كه جنگ
      توان كرد گاه شتاب و درنگ
      سهراب به راستى شتاب و درنگ ،عشق و رزم را به طرز كودكانه اى در هم آميخته است .دختر ايرانى اما بايد ميان دو چيز انتخاب كند ؛يكى عشق سهراب و ديگرى عشق به ايران .وى قاطعا دومى را برمى گزيند
      اما نكته اصلى كه شايد روزى جوانى اهل ادب -كه البته هنوز زمان دارد -آن را در رساله اى يا مقاله اى موضوع تحقيق قرار دهد اين است كه فردوسى به گونه اى نابهنگام در اين قرينه سازى فارغ از هر شريعتى دارد كيفيت عشق ورزى دو نسل را نيز نشان مى دهد .يكى در شب ،يكى در روز ،يكى در حالت بر آسودگى از روزگار و ديگرى در كشاكش و گير و دار پر تنش و پر شتاب اسب سوارى و كمان كشى ، يكى ايستا و يكى پويا . اگر من اشتباه نكرده باشم به راستى شاهنامه اقيانوسى است كه هنوز كم تر كسى از رويه هاى آن فروتر رفته است اكنون نوبت جوان تر هاست كه غواصى در اين اقيانوس را پى گيرند .من جدا خجلم كه كه اين همه فضاى سايت را اشغال كرده ام اما تا حد زيادى دست خودم نيست .شاد باشيد

       
      • جناب کوروس گرامی

        درود بر شما
        خواندن نوشته های شما احساس حسادتی در من ایجاد می کند. پیش خودم پیشتر فکر نمیکردم در ایران افرادی همانند شما، باسواد، متین، پرتلاش و …… داشته باشیم. برای شما آرزوی سلامتی و سربلندی دارم و امبدوارم در این کلاس درس شما و دیگر دوستان نمره تجدیدی نیاورم.
        از استاد نوری زاد گرامی مدیر این مدرسه نیز صمیمانه سپاسگزارم. استاد از اینکه ما را بدون گرفتن شهریه در این مدرسه پذیرفتید، ممنونم.

         
      • اين رستم است كه در ادامه سخن خود و انگاه كه مى گويد مقدارى زر و گوهر براى كودكم (نزد مادرش) فرستاده ام ، به گيو مى گويد:
        همى مى خورد با لب شير بوى
        شود بى گمان زود پرخاشجوى
        و نيز به نظر من پس از مصرع؛
        هنوز ان گرامى نداند كه جنگ
        اين مصرع زيباتر و بيشتر متناسب با معنى مى باشد؛
        توان كرد بايد گه نام و ننگ
        در مقايسه با مصرع؛
        توان كرد گاه شتاب و درنگ
        كورس گرامى تشكر بى اندازه از زحمات جنابعالى در نگارش اين شرح بى نظير و بى مانند..

         
    • من از دخت شاه سمنگان يكى
      پسر دارم و باشد او كودكى

       
  36. زهرای شماره ی یک

    درود بر جناب بی کنش
    گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی
    در پای دوست هر چه کنی مختصر بود
    دوست عزیز، بیکنش گرامی، همرزم فرهیخته ی من،
    مرا به صفاتی نواختی که بسیاریش نقطه ی هدف من در زندگی اند و شما سخاوتمندانه مرا اکنون که در ابتدای راهم بر آن قله خطاب کرده اید.
    سپاس بزرگ مردا سپاس.

     
  37. با کسب اجازه از سروران خواستم توجه آن بزرگواران را به سخنرانی آقای محمد جواد ظریف که اخیرا در دانشگاه تهران به هنگام گرد همایی سراسری مسئولان دفاتر نهاد نمایندگی خامنه ای در دانشگاه‌ها ایراد کرده بودند جلب کنم.
    ایشان در این سخنرانی حدود اختیارات خود و دولت مطبوعه اش را تشریح میکند، او بیان میدارد که او بخود اجازه نمی دهد، وارد در حوزه تصمیم گیری شود و حتی حق انتخاب کلمات را هم ندارد:

    «ایشان بزرگواری خود را راجع به تیم مذاکره‌کننده مطرح کردند و من قدردان و سپاسگزار این بزرگواری هستم و معتقدم ما باید خرج نظام و رهبری شویم نه رهبری خرج ما … . هر لحظه ایشان تصمیم بگیرند مذاکرات متوقف می‌شود. … ادعای ما این است که مطیع رهبری باشیم و اگر تصمیم بگیرند راجع به کلمات دخالتی کنند تصمیم ایشان است بنده اختیار ندارم وارد این حوزه شوم ایشان چارچوب‌ها را مشخص می‌کنند و مسئولیت مذاکره با من است»

    این آقا وزیر امور خارجهُ دولت رییس جمهوریست که با قریب به ۲۰ میلیون رأی مردم انتخاب شده است.حق انتخاب کلمه رو هم نداره افتخار میکنه.
    میخوام بپرسم پس اون رقص و آواز و پایکوبی بعد از پیروزی روحانی واسه چی بود؟ این آغا که همون آغاست چیزی عوض نشده.

    راستی ما باید خرج رهبری بشیم یعنی چی؟ یعنی سر مارو عین گوسفند باید واسه أغا ببرند؟ در اون صورت پیشنهاد میکنم که از این ببعد اون اصطلاح معروف «الهی قربونت برم» رو باید عوض کنیم و بعد از این بایستی بگیم «الهی خرجت بشم»

     
    • زهرای شماره ی یک

      درود بر جناب رسول
      این مساله ای نبوده که از دید مخالفین سلطه ی ولایت فقیه دور بوده باشد لیکن باید توجه دوستان با رگ گردن متورم را به این نکته جلب کرد .همانهایی که فکر میکنند در کشوری آزاد زندگی میکنند که رئیس جمهورشان را خودشان انتخاب میکنند مشی دیپلماتیک را اینان رقم میزنند ( البته با واسطه هایی که پیشتر در انتخابات آزاد برگزیده اند) همان هایی که چرخش 180 درجه ای تیم هسته ای ایران را و آن نرمش قهرمانانه را چون جام زهری دانستند که طفلک مقام عظما وادار به نوشیدن آن شده است. در حالیکه به واقع این ما مردمیم که سی و اندی سال است مجبور به نوشیدن با افتخار دست پخت های حضراتیم .
      راستش را بخواهی دلم برای هر دو طرف داستان میسوزد. از طرفی مخالفین بی چاره و ناگزیر ، بیجهت در کشوری اسیرند که به حکم فهمیدن در آن از کارگرش تا به بالا محکوم به اپوزیسیون بودن است و یا دچار ادبار یا آواره ی این کشور و آن کشور است از طرفی دوستان نگران ما نیز به ناچار در کشوری با حاکمانی اینچنین شیاد دست به گریبان اند که فرصت اندیشیدن را از آنان سلب کرده است و با رندی سفیهانه ای آنان را به موضع گیری متوهمانه و دلواپسی وا می دارد. به خدا آن دوستانِ رگ گردنی هم بیش از تشر لایق دلسوزی اند .
      اما حاکمان ما ، داستان آنها جداست . هنوز که هنوز است وقتی فیلم بغض مقام عظما را بعد از ماجرای کوی دانشگاه و سخنرانی اش و آن تئاتر مزورانه اش را در جنجال انتخابات 88 و نماز جمعه اش به یاد میاورم وقتی گه گاه گوشه ای از شامورتی بازی های او را در جایی میخوانم وقتی حتی سکوتش را میبینم ؛
      امان از دستت ای مقام معظم برتری
      امان از دستت ای مقام معظم که امان تو میدهی … امان از دستت ، از دستت …
      امان از دستت ای مقام ای معظم ای رهبری
      آه …دریغ از وطن که عقل ورزی به خود ندیده است دریغ از این خاک که یک تن او را به راستی آباد نخواسته است . همیشه در چنگال بدسگالی ها و بیخردی ها اسیر بوده است .
      پایدار خرد …

       
  38. زهرای شماره ی یک

    با سلام به پدرم نوری زاد و همرزمان خردورزم
    برادر مرتضی

    من در پیشگاه ناظران سایت قسم یاد میکنم که من هیچ ، هیچ، هیچ ، مخالفت ذاتی ای باشما ندارم .

    چگونه این شکوه نامه را بیاغازم خوشست ؟ که گفته اند “خوش نیست ابتدای سخن با شکایتی ”

    اما واقعیت این است که شما قبل از آن درگیری لفظی_ که واقعا انتظارِ عذر خواهی در مورد آن پیش پا افتاده ترین انتظار ممکنِ هر انسانی در چالشهای گفتاری میتوانست باشد حتی اگر فقط حمل را بر سوءبرداشت بگیریم و نه نیتی عامدانه _ هم مرا به داشتن ذهنیت و سابقه ی ذهنی در موضع گیری هایم نسبت به خودتان محکوم کرده اید و این تصوریست که اگر دقت کنید درمورد تقریبا اکثر دوستان که با شما درگیر گفتگو شده اند داشته اید . خواهرانه شما را ارجاع میدهم به تمام گفتگوهایتان یک سری بزنید و ببینید این گزاره در چند مورد صدق نمیکند؟ البته من به شما از جهت روان شناسانه حق میدهم قطعا بسیار دشوار است که کسی مثل شما با هزاران هدف و نیت برای اصلاح دین و دنیا به آوردگاهی قدم گذاشته اید و پس از چندین سال همه ی آن کسانی که شما در ذهنتان برای آنها دل سوزانده اید و حتی در خلوت دعایشان میکنید نه تنها شما را دلسوز خود نمیدانند که به حق یا غیر آن شما را حتی به هم وطنی خود نیز قبول ندارند و با شرم از آن یاد میکنند که این نیز چه خوش بدارید چه نه به لَنگِشِ چرخ دین در کارزار حکومت برمیگردد و این اختلاط نامیمون شما را به قربانیان خود مبدل ساخته است . اما از جهت واقع بینی ، برادر من ، شما یک تاملی در کار خود کن و ببین چقدر حق با من است و چقدر با شما . امکان ندارد شما با کسی وارد بحثی شوی و کامنت به دو و سومین نرسیده حرفهایتان با طرف مقابل به سخن از دلخوری نکشیده باشد . اصلا همه سکولار و به نوعی دین ستیزو همه پای منطقشان لنگ ، آخر شما هم که میگویی حق با من است ببین شما هم با حق هستی ؟
    سخن از واگذاری امورتان در مورد قضاوت هایم به خدا کردید . چه نامبارک بدعتی در این سایت . برادرم من و شما تا زمانی که میتوانیم سخن بگوییم و احتجاج کنیم این چه عملیست ؟ مگر من چه کرده ام که شما عاجزانه عملم را به خدا وامیگذارید؟
    درمورد موضوع پیامبر و عایشه نیز با شما سخن ها دارم .
    برادر عزیز ، شما متوجه حساسیت دوستان نسبت به صنف خود شده اید اما هرگز این مهارت را در شما ندیدم که با کسی ازدوستان منتقد به بحثی وارد شوید و اوضاع بحث را از اولش بدتر نکنید . میگویم شما بدتر میکنید کاملا هم ایمان دارم . شما از همه ی راههای پاسخ گفتن به سوالات دوستان راحت ترین راه و بسیار آزموده شده ترین راه استفاده میکنید راهی که همه ی دوستان هم صنفتان سی و اندی سال است با همین راهها این منتقدان جدی را بوجود آورده اند . من خود دیده ام شما از یک منتقد ساده یک توهین گر لجوج ساخته ای با تاکیدت بر چیزهایی که میتواند محل تاکید نباشد میتوانی طرف مقابل را اینقدر تحریک نکنی با گذشتن از موضوعاتی که برای همه حساسیت زا شده است . بگذار برادر من بگذار فردی در یک تعامل چندین ماهه باشما قرار بگیرد بیان لینت را ببیند همراهی هایت را ببیند بگذار برادری ات برایش اثبات شود بعد بگو محمد چنین و چنان . باز در اینجا شما را ارجاع میدهم به همه ی گفتگوهای نوشتاری تان با دوستان اعم از دانشجو و مزدک و غیره . برادر من هم صنفان شما یک عمر دست کم سی ساله ی من و امثال من را فقط گفته اند و گفته اند و گفته اند با اعمالی به کل با گفته ها مغایر ، شما لااقل اول بشنو و بشنو و بشنو و بعد اهتمامت بر این باشد که خود را در آن کسوت و زی که به آن افتخار میکنی در برابر ما نبینی نشسته بر منبر ، بکوش از زاویه ی چشم این دوستان به مسائل بنگری شاید” ایمانی نو در انتظار شما هم باشد” . خدارا چه دیده ای ؟
    غرض نصیحتی مشفقانه بود امیدوارم رفق و شفقتم را دریافته باشید .
    پایدار خرد و پیروز همرزمان خردورزم

     
    • سلام خدمت جناب آقای نوریزاد عزیز و گرامی‌…همچنین سلام خدمت بانوی محترم زهرا خانم.. ضمن تشکر از نصیحت دلسوزانه شما به دوست گرامی‌ آقای مرتضی‌ در ارتباط با تلاش جهت ساختن یک محیط دوستانه و مفید برای تمام دوستان. باور بفرمایید همیشه در این فکر بودم که چطور این مساله را به آقای مرتضی در میان بگذارم که ناراحت نشود و با خواندن کامنت شما این را به فال نیک‌ گرفتم و تصمیم گرفتم یه نصیحت برادرانه به این دوست عزیزم داشته باشم …من همیشه مقاله‌های آقای مرتضای‌ عزیز را می‌خوانم و به عنوان یک نفر از بیرون به ارزیابی نوقت نظرات ایشان می‌پردازم…به نظر میرسد آقای مرتضی‌ محیط اینجا را با حوزه علمیه یکی‌ فرض کرده در حالی‌ که طرز تفکر و منطق دوستان کاملا متفاوت هست …ایشان نحوه پاسخشون بر یک سری اصولی تشکیل شده که انتظار دارد همه اینجا به این اصول معتقد باشند در حالی‌ که اینجور نیست. ایشان باید اینقدر سعه صدر داشته باشند که تمام انتقادات به خود یا حتا به ارزش‌هایش را بشنود و بر یک سری اصول مشترک پاسخگو باشد…شاید برای من یا ایشان یا یک نفردیگر امام علی‌ “امام اول شیعیان” امیرالمومنین”مولود کعبه ” باشد ولی‌ برای دیگران فقط علی‌ است…شاید برای ایشان محمد پیامبر اسلام ” حضرت محمد ختمی مرتبت ” باشد ولی‌ برای دیگران فقط ” محمد” است ..جناب آقای مرتضی‌ این اصلا بی‌ احترامی نیست به ارزش‌های ما ..اتفاقا این میتواند نقطه مشترک باشد….پاسخ ما به سوالات دوستان در این سایت نباید بر اساس پیش فرضیات خودمان باشد بلکه باید بر اساس یک سری اصول انسانی‌ فراگیر و منطبق بر عقل باشد…آوردن حدیث یا آیه در اینجا و استناد کردن به آنها نمیتواند جوابگو باشد چون‌ای بسا دوستان که به این مسائل اعتقاد ناداشته باشند و ایرادی هم نیست ، آنچه مهم است بیان نقطه نظرات بدون تعصّب و پیش‌داوری…مثلا اگر قصد دفاع از عملکرد پیامبر اسلام در ازدواج با عایشه هستید لازم نیست که اثبات کنید که فقط شما درست میگوید و حق با شماست ..به نظر من کافیست نظر خودتون را بیان کنید و از قضاوت دیگران پرهیز کنید چون هر کس برای خود نظرات محترمی دارد….باور کنید زمانی‌ که نظرات شما می‌خوانم از اینکه اینقدر بی‌ شکیبا هستید افسوس میخورم و می‌گویم‌ای کاش تمام متدینین ما اینقدر معتصب نبودند …تعصب به هر چیز و به هر کس مثل یک پرده ایست که چشم انسان را کور می‌کند و بر عقلش اثر می‌گذرد…موفق باشید

       
      • دوست گرامی جناب رها

        با سلام

        من از تذکرات مشفقانه شما و خواهر زهرا تشکر می کنم ،اما برخی نکات در گفتار شما بود که لازم است توضیح کوتاهی در مورد آن عرض کنم:
        1-من موقعیت آزاد این سایت و گوناگونی نظرات را درک می کنم ،همچنین توجه دارم که اکثریت دوستان در اینجا از کسانی هستند که از نحوه حکومت داری جمهوری اسلامی خشمگین هستند ،یا خواستار اداره جامعه بر اساس سکولاریسم هستند ،من نیز خود به بسیاری از امور ایراد و انتقاد دارم و کما بیش گفته ام ،اما البته لسان من بر خلاف برخی از دوستان لسان توهین و هتک افراد نیست.پس این حیثیت مباحث سیاسی مفروض است.

        2-اینکه گفته اید :
        “”به نظر میرسد آقای مرتضی‌ محیط اینجا را با حوزه علمیه یکی‌ فرض کرده در حالی‌ که طرز تفکر و منطق دوستان کاملا متفاوت هست …ایشان نحوه پاسخشون بر یک سری اصولی تشکیل شده که انتظار دارد همه اینجا به این اصول معتقد باشند در حالی‌ که اینجور نیست””.

        بنظرم اینطور نیست ،من اینجا را با حوزه علمیه اشتباه نگرفته ام ،این که امری بدیهی است و توضیح ام در فقره اول گویای نادرستی این قضاوت است ،اما مطلبی که هست این است که شما یا دوستان دیگر باید اجازه دهید من نیز روی اصول فکری خودم اظهار نظر کنم ،من مکرر عرض کرده ام که دنبال تحمیل عقیده به دیگران نیستم ،و اساسا تحمیل عقیده امری نا ممکن است ،زیرا عقیده از عقده و عقد قلبی یعنی گره ماخوذ است ،و گره و محکم شدن یک مضمون یا گزاره در عقل و قلب انسان نیازمند پیمودن مقدمات اختیاری و صحیح است ،پس من دنبال تحمیل نیستم ،اما شما بمن اجازه دهید در چهارچوب آزادی بیان در این سایت که برای همه فراهم آمده است نقطه نظرات موافق یا مخالفم را محترمانه ابراز کنم ،حال یا مطالب من اقناعی است یا اقناعی نیست ،و من کی گفتم که همه باید نظرات مرا بپذیرند که شما چنین فرمایشی می کنید ،در واقع برداشت من از این سخن شما این است که شما انتظار دارید من بر خلاف اصولی که قبول دارم سخن بگویم ،یا حتما اصول دیگران را باید بپذیرم ،آیا اینکه شما میگویید مصداق تحمیل عقیده نیست؟

        3- شما فرموده اید :
        “”ایشان باید اینقدر سعه صدر داشته باشند که تمام انتقادات به خود یا حتا به ارزش‌هایش را بشنود و بر یک سری اصول مشترک پاسخگو باشد…شاید برای من یا ایشان یا یک نفردیگر امام علی‌ “امام اول شیعیان” امیرالمومنین”مولود کعبه ” باشد ولی‌ برای دیگران فقط علی‌ است…شاید برای ایشان محمد پیامبر اسلام ” حضرت محمد ختمی مرتبت ” باشد ولی‌ برای دیگران فقط ” محمد” است””.

        من اگر مساله در این حدی که شما می گویید باشد (یعنی انتقاد محترمانه) بحثی ندارم و از آن استقبال می کنم ،بحثم هم این نیست که مثلا علی علیه السلام ،را فرض کنید “علی” تعبیر کند ،من اینرا تسامح می کنم ،اما شما بهرحال باید حریم “انتقاد” مودبانه را از حریم “توهین و تحقیر و ریشخند” تفکیک کنید ،من صریحا می گویم با نقد علمی محترمانه مشکلی ندارم ،اما کاربرد الفاظ تحقیر کننده یا توهین های عرفی را ناپسند می دانم ،البته تمام کوشش من تحمل است ،اما اگر تحمل نکنم مگر تاکنون چه کرده ام ،یا چه می توانم بکنم الا اینکه مورد را تذکر دهم یا بحث کنم و از اصول خود دفاع کنم ،این بسیار از شما مایه تعجب است که می گویید دیگران اصولی دارند که بر اساس آن مشی و گفتگو می کنند ،اما در مورد من تعبیر می کنید که اصولی دارم که مورد قبول آنان نیست ،یا اینجا را با حوزه اشتباه گرفته ام،خوب من نیز اصولی دارم ،گفتگو می شود ،حال یا اقناعی صورت می گیرد یا صورت نمی گیرد ،اما توهین و تحقیر و گوشه و کنایه چرا؟البته اگر فرض شود که تقابل و عدم تفاهم با کسی بهیچوجه ممکن نیست ،مشی من این بوده است که با او گفتگو نکنم ،پس چرا می فرمایید من اینجا را با حوزه اشتباه گرفته ام ،از شما سوال می کنم آیا من هم مانند دیگر کاربران در اینجا حق ازادی بیان دارم یا ندارم؟ بنظرم دیدگاه صاحب محترم این سایت در این زمینه واضح است ،پس اگر هریک از کاربران در اینجا بخواهد بیاید نظرات خود را تحمیل کند یا با الفاظی برای دیگران آیین نامه تاسیس کند و تعیین تکلیف کند ره دیکتاتوری و خود پسندی را پیموده است ،خوب شمایان مطالبتان را بنویسید من نیز می نویسم ،این عرصه هم عرصه عمومی و بمرآی و منظر جهانیان است و مطالب نیز ثبت و ضبط می شوند ،پس نگرانی از چیست که اصول من و اصول تو می کنیم؟ اما من بنظرم می رسد چیزی که ما به الاتفاق و ما به الاشتراک همه است و مورد تاکید و خواست جناب آقای نوریزاد است این است که رد و بدل کردن مطالب با متانت و ادب و الفاظ درست باشد ،و توهین به شخصیت طرف مقابل و توهین به اصول فکری یا مقدسات فکری طرفین حریم ممنوع و خط قرمز همه باشد ،اگر چنین شد چرا در همه موضوعات گفتگو و حلاجی و نقادی نشود؟ من آیا هیچگاه گفته ام انتقاد بد است یا ممنوع است،الان شما به طرز گفتار بانویی که ذیل گفتار شما مطالب نوشته توجه کنید، این بانو براحتی من یا یک صنف متشکل از افراد گوناگون را به خود حق پنداری و چیزهای دیگر متهم کرده است ،آیا این نقد دلسوزانه و محترمانه است یا نیشگون گرفتن طرف بحث؟
        گویندگان این سخنان آیا خود نیز لحظه ای در خلوت محاسبه نفس خود محاسبه خود حق پنداری خویش را کرده اند که براحتی دیگران را با الفاظ خویش آزار می دهند؟

        4- شما فرموده اید :
        “”.پاسخ ما به سوالات دوستان در این سایت نباید بر اساس پیش فرضیات خودمان باشد بلکه باید بر اساس یک سری اصول انسانی‌ فراگیر و منطبق بر عقل باشد…آوردن حدیث یا آیه در اینجا و استناد کردن به آنها نمیتواند جوابگو باشد چون‌ای بسا دوستان که به این مسائل اعتقاد ناداشته باشند و ایرادی هم نیست ، آنچه مهم است بیان نقطه نظرات بدون تعصّب و پیش‌داوری””.

        این گفتارها از شما مایه تعجب است ،من اگر روی اصول فکری و پیش فرض خود با دیگران احتجاج نکنم ،پس باید چه بگویم؟ آن اصول انسانی و فراگیر و منطبق بر عقل از نظر شما چیست؟
        اگر کسی اینجا مقدماتی را بیان کرد و گفت: پیامبر اسلام در سن 25 سالگی با خدیجه چهل ساله نکاح کرده است و 20 سال با او زندگی کرده است ،آنگاه پس از مرگ خدیجه “”چون عقده های جنسی فرو کوفته داشته است با دختری باکره ازدواج کرده است””
        بنظر شما من آیا باید بر اساس اصول خود و بر اساس واقعیت های تاریخی به این نظر نادرست او پاسخ بدهم یا ندهم؟ شما می گویید بر اساس اصول انسانی فراگیر ….،آیا اصول انسانی فراگیر این است که بگویم ،به به چه نظر دقیق روشنفکرانه و علمی است ،آفرین افرین؟! یا همانطور که ایشان به این نظر رسیده است و من بخلاف آن ،من آزادم نظر مخالف خویش را ابراز دارم؟
        در ادامه گفته اید : آوردن آیه یا روایت در اینجا کارساز نیست..
        اولا کارساز نباشد ،مگر من دنبال تحمیل عقیده ام؟ من مطلبی را که خلاف برهان یا خلاف عقل یا خلاف تاریخ و حس ،یا خلاف منطق قرآن است ،بیان می کنم ،خواه دیگران بپذیرند یا نپذیرند،این اقتضای آزادی بیان است ، البته عرصه هم عرصه عمومی است و مطلب نیز ثبت تاریخی می شوند ،و فقط من و مخاطبان مستقیم من ناظران این عرصه نیستند ،پس نگرانی شما از چیست؟
        ثانیا” با پوزش باید عرض کنم این که می گویید طرح آیه یا روایت نباید کرد ،یک نظریه تحمیلی از سوی شماست ،از نظر شما چون مطلبی مقبول افرادی نیست نباید مطرح شود ؟ اگر فرضا در نظر من دو ضربدر دو می شود چهار ،باید آنرا مطرح نکنم چون ممکن است برخی با آن مخالف باشند؟!بنظرم این معنایی جز دیکتاتوری و تحمیل عقیده ندارد.
        ضمن اینکه برخی مطالب اساسا منعطف به مسائل قرآنی یا روایی است ،آیا این بنظر شما منطقی است که کسی به اتکاء برداشتی از یک آیه قرآن در مورد ازدواج پیامبر مطالبی را یکسویه ابراز دارد ،و من بعنوان یک متدین و کارشناس دینی ،او را نگاه کنم و بسفارش شما هیچ آیه یا روایتی را مطرح نکنم ،چون دیگران با آیه و روایت مخالفند؟! آیا این سخن شما منطقی است؟

        5- گفته اید :
        “” آنچه مهم است بیان نقطه نظرات بدون تعصّب و پیش‌داوری…مثلا اگر قصد دفاع از عملکرد پیامبر اسلام در ازدواج با عایشه هستید لازم نیست که اثبات کنید که فقط شما درست میگوید و حق با شماست ..به نظر من کافیست نظر خودتون را بیان کنید و از قضاوت دیگران پرهیز کنید چون هر کس برای خود نظرات محترمی دارد””.

        آری با بیان نقطه نظرات بدون تعصب و پیش داوری موافقم ،اما جناب رها ،گویا شما این وصف را فقط برازنده این بنده حقیر می دانید! خوب همه نظرات خود را بی تعصب و پیش داوری بیان کنند ،مگر دیگران همه منزه از تعصب و پیش داوری بوده یا هستند؟
        آری نظرات همه محترم است ،من فقط می گویم باستناد عقل و وجدان و باستناد شرع اسلام ،و باستناد خواست شخصی صاحب سایت ،فقط انتقاد مودبانه باشد ،نه آنکه مثلا اقایی دیگران را “انگل” بخواند بعد پز روشنفکری دهد ،یا در مقام انتقاد آنقدر سخنان بی ادبانه و غیر منصفانه سر هم کند که صاحب سایت مجبور شود دو ثلث گفتار او را هاشور بزند ،جناب رها آیا تاکنون یکبار با خود اندیشیده اید که پس این هاشورها چیست که جناب نوریزاد مجبور به هاشور آن شده است؟
        آیا اینها انتقاد منصفانه و آن “اصول انسانی فراگیر” است که شما به آن اشاره کرده اید؟!
        آری من نظر خویش را بیان می کنم ،اما توجه داشته باشید که ابراز نظر در برابر ابراز نظر هیچگاه خالی از قضاوت نیست ،یعنی اصلا آنکه ابتدا نظری ابراز داشته است ،قضاوتی مضمونی کرده است ،پس حق طرف مخالف این است که قضاوت مضمونی او را بچالش بکشد ،بنظرم چیزی که شما می باید بر آن تاکید کنید ،مساله رعایت ادب و احترام است ،و الا تضارب آراء و نقد و انتقاد اگر عین قضاوت نباشد خالی از آن نیست.

        فرموده اید :
        “”باور کنید زمانی‌ که نظرات شما می‌خوانم از اینکه اینقدر بی‌ شکیبا هستید افسوس میخورم و می‌گویم‌ای کاش تمام متدینین ما اینقدر معتصب نبودند …تعصب به هر چیز و به هر کس مثل یک پرده ایست که چشم انسان را کور می‌کند و بر عقلش اثر می‌گذرد”.

        جناب رهای عزیز! بی شکیبایی من در برابر نقد محترمانه نیست ،در برابر توهین و هتاکی است ،این بهرحال لازمه بستگی عقیدتی است ،شما چرا اینرا با تعصب مخلوط می کنید ،شما فرض را این بگیرید که من باورهایم را با برهان پذیرفته ام ،همانطور که دیگران چنین تصوری در باره خود دارند ،پس کسی اگر مومن به پیامبر خویش بود برهانا و به تعقل ،اگر بی انصافی یا بی ادبی یا هتکی به ایشان شد ،و آنرا پاسخ داد ،نمی توان آن شخص را متعصب دانست،من از شما می پرسم ،اگر کسی خدای ناکرده به نزدیکان و نوامیس شما از اشخاص ،یا زیبائی هایی که به آن باور دارید (هرچه باشد) توهین و تعرض کرد ،و شما واکنش نشان دادید ،آیا باید شما را متعصب بخوانند؟ شما آیا این را بر می تابید؟
        آری تعصب چشم خرد را کور می کند ،این مفهوما مقبول است ،اما مصداقا باید دید چه چیزی و از چه کسی تعصب است،بنظرم اگر شما که اینجا نقش نظارت و موعظه را برای خویش تعریف کرده اید ،باید دید آیا چنین نظارت و مواعظی را که متوجه بنده نموده اید (و من از این بابت متشکرم) به دیگر دوستانی که در این سایت قلم می زنند نیز متوجه می کنید؟ و آیا خود شما در قضاوت یکسویه عمل نکرده اید؟ تامل کنید.

        من مجددا از تذکر و مواعظ شما و آن خواهر محترم تشکر می کنم و برای شمایان آرزوی بهروزی و پایداری می کنم.

        پاینده خرد و انصاف

         
    • زهراى گرامى

      روحانيت ما از آسيب هاى جدى رنج مى برد؛ از جملهء اين آسيب ها، همواره خود را حق به جانب دانستن، بر آشفتن از شنيدن سخنان تازه، پيشاپيش محكوم و گمراه دانستن منتقدين و ديدن ديگران از موضع بالا است. همانگونه كه همواره عوام مستمع را از بالاى منبر ديده است.

      روحانيت حكومتى با قلع و قمع منتقدين، برچسب ارتداد و سى و پنج سال متكلم وحده بودن، خود اين آسيب را به كل روحانيت وارد كرده است.
      اين آسيب چنان جدى و فراگير است كه حتى بعضاً امر را به روحانيون غير حكومتى و مؤمنين نيك نفس نيز مشتبه كرده است. زيرا اينان نيز همواره در حبابى از تفكرات خودى و آشنا زندگى و تنفس كرده اند.

      ويژگى ديگر روحانيون، قلب سخنان منتقدين و تحريك مردم براى شوريدن بر آن منتقد بر اساس آن سخنان قلب شده است.
      جاى ترديد جدى است كه اين شگرد ها در اين سايت كارايى داشته باشد اما به هر حال، شاهد چشمه هايى از آن بوده ايم.
      من در مورد سخنان خود نمونه مى آورم كه در مواردى، بدون اينكه به درستى درك شود، گوشه اى از آن پيراهن عثمان شده و حتى صاحب اين خانه با آن مورد شانتاژ قرار گرفته است.

      پس از نوشته صريح و بدون پرده پوشى هاى رايج روحانى گرامى اين سايت در مورد من كه بازتابى از نظر روحانيون در مورد زنان بود، ايشان باز هم در آخرين پاسخشان به آقاى دانشجو، مرا به صفت ” نادان” نواخته اند.
      نادان ناميدن ديگران از كسى بر مى آيد كه به دانايى خود يقين دارد.

      من اين نادانى را از دانايى كه ايشان دارند، بيشتر دوست مى دارم ( يا به قول مرحوم شريعتى، دوست تر مى دارم ) زيرا مرا از كوچك شمردن ديگران باز مى دارد و به انديشيدن بر سخنان ديگران و يادگيرى بيشتر بر مى انگيزد.

      از همراهى شما دوست فرهيخته و مهربان سپاسگزارم.

       
  39. فقط با لود کردن گوگل اسکای مپ بر روی ممبایل میتوان همه اجراام سماوی را دقیقا در جای خود و د ر زمان واقعی رصد کرد. بر همین اساس روز یکشنبه عید فطر بود و ماه ا

     
  40. هرنظریه ای که از مرکز علم جهان یعنی قم صادر شود قابل تایید وباقی محاسبات علمی از اول خلقت تا به اخرهمه بی اعتباره یا کشکه.

     
  41. آقا جدا تو 2 تا از عکسها این آخوندا دارند پائین رو دید میزنند در جالیکه بقیه بالا رو نگاه می کنن!
    دیگر اینکه حالا که غزه مسئله اصلی ما است بهتر است رهبر آقا دستور دهد تمام بسیچی ها سریعا برن غزه! چه اشکالی داره! همش که نباید به لوله مردم گیر بدن..حالا کار واجبتر پیش اومده..بدو بارک الله..نترس ..مشقییه!

     
    • با درود به بچه جوادیه،

      خیلی‌ جالب بود عزیز،، اینم شرع که میگن. خوب برن اجراش کنن و اجرش را ببرن دیگه . حالا مشقی هم که نباشه، اونور که حوریان چشم انتظار نشسته اند! ما بریم غزه که هنوز پامون به اونور نرسیده قیر داغ برامون داره قل قل می‌‌کنه؟

       
  42. چو سالی چنین بر تو بربگذرد
    خردمند خواند ترا بی خرد.
    ((فردوسی))

    -زبان حال:
    نگران نباش آخوند جان!
    مدتی که از وقوع انقلاب در ایران بگذردو خرد مندی و عقلانیت جای خود را به سفاهت و بیخردی دهد و
    سفیهان و فرومایگان در میان “عوام” به عنوان “خردمند”ان و عالمان شناخته شوند تو نیز عنقریب به جرگه “خردمند”ان آن زمان خواهی پیوست.

     
  43. خانه از پایبست ویران است

    من نمیدانم اگر بفرض خدایی هست و این ادیان خداییند چرا 124000 پیغمبر باید توی خاورمیانه امده اما یک پیغمبر تو چین و هند و زاپن و امریکا و افریقا و اروپا …….برای هدایت مردم به توحید فرستاده نشده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا خدا را ندیده باید باور کرد اما ماه را باید به چشم دید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

     
  44. آقای نوری زاد، داستان شما هم شده است مثل ما که بازجویم درسلول می گفت تو شف شف زیادمی کنی ولی شفتالو را نمی گویی حالا شما هم استهلال را دکان می گویی ولی بایک محاسبه سرانگشتی می توانستی حساب کنی این پروژه استهلال رهبری چقدربرای مردم آب خورده است کافی بود هزینه ها شامل حقوق، دوربین های مچهز وگرانقیمت و اجاره هواپیما و هلی کوپتر وهتل وغذا و حق ماموریت ویژه را برای حداقل 1000 نفرمحاسبه کنی آنوقت خواهید دید چگونه حاکمیت وروحانیون که هیچ نقشی دردرآمدهای کشور وتولید وتجارت ندارند بیشترپولها را تحت عنوان این پروژه ها وهمایش ها به جیب می زنند . درضمن اگریک نفردر بخش مالی ستاد استهلال پیداکردید وی می تواند لیست کامل هزینه را به شما بدهد.

     
  45. رهبر فرموده غزه مشکل اساسی دنیای اسلام است.باشد قبول. فرمانده سپاه گفته منتظر دستور رهبریم 24 ساعته اسرائیل رو پودرش کنیم.بازم قبول!.جانسین ایشون گفته خانه به خانه خشتک اسرائیل رو پرچم می کنیم. بازهم قبول.بعد هم گفته حزب الله می تونه صبح تا شب موشک بزنه.آقا قبول. علم الهدی تو مشهد دستور داده جنگ ادامه پیدا کنه.قبول قبول!
    بابا جان بقول این فیلم هندی ها “قبول می کنم”.لطفا بقرمائید”سعید فاسمی “تیر کمون اوّل رو بزنه تا خدمت برسیم!

     
  46. آقای نوری زاد عزیز جهالت, حماقت و خیانت سه خصلت من ایرانی است که مستحق این وضعیت و این حاکمان هستم .

     
  47. درود بر شما
    بدنبال ماه یا آن روی چو ماه !
    از پایین بشمارید عکس ششم به نطرتان حاجی آقا کجا را داره دید میزنه !
    جهت تلسکوپش خیلی با آسمان زاویه داره انگار بدنبال زمینی ها است !

     
  48. دوست عزیز Anita خانم..آرزوی واتیکان شدن قم قابل تحقق نیست و نشدنی است . واتیکان مرکز اداری-سازمانی مذهبی در مسیحیت کاتولیک است که اساس آن بر وجود مقامی بنام “پاپ” است که حرف اوّل و آخر را در این آئین میزند و دارای امکانات فراوانی هم هست. در اسلام و در شیعه مقامی مثل “پاپ” اصلا وجود خارجی ندارد و نمی تواند هم داشته باشد. وجود مراجع مختلف تقلید و اختلافات ،بطور اصولی چنین امکانی را سلب کرده است. لذا باید این سئوال را هم در راستای این آرزو طرح کرد که بر این منطقه چه سیستم و یا دستگاهی حکومت خواهد کرد؟ البته اشکالات زیادتر است و من سعی کردم اصلی ترین آن را بیان کنم .در ضمن تعداد شهروندان واتیکان 842 نفر و مساحتش 44 هکتار است.شما مقایسه کنید با قم!

     
    • مى بينم كه آرزوى مرا جدى گرفته ايد. چرا كه نه. خيلى هم ممنون.

      حاكم روزى به ملا نصرالدين گفت از ١٢٤٠٠٠ پيغمبر هر تعداد بشمارى به تو يك سكه طلا مى دهم. ملا شروع كرد ديد ده بيست تا بيشتر نمى شود ادامه داد فرعون، نمرود، شداد…
      حاكم گفت مرد حسابى اينها كه پيغمبر نبودند. ملا گفت قربان اينها ادعاى خدايى داشتند شما به پيغمبرى قبولشان نداريد؟!

      حالا شده حكايت شما. اكنون خبرگانى داريم كه برگزيده اش ادعاى ولايت امر مسلمين جهان دارد. منتخب آيندهء چنين ساز وكارى را به رهبرى شيعيان قم قبول نداريد؟

      بعد هم مسأله مقايسه مو به موى واتيكان با قم نيست، مسأله ايده واتيكان در قم است كه رهبرى آن مى تواند مثل اكنون بوسيله مجلس خبرگانشان تعيين شود. همانطور كه اكنون هيچيك از مراجع، اعتراض جدى به رهبرى ندارند، در آن سيستم هم مى توانند با رهبرى منتخبشان، هماهنگ باشند.
      گيرم هم همه در قم قبولش نداشته باشند. تازه مى شود مثل حالا. چطور حالا شدنى است. آنموقع نيست؟
      فرقش با اكنون اين است كه در آنصورت هر گُلى كه زدند، به سر خودشان يعنى دوستداران حكومت دينى در قم مى زنند نه به سر همه ملت ايران مثل حالا.

       
    • كامنت از من بود

       
  49. خودم کردم که لعنت بر خودم باد

    خودم کردم که لعنت بر خودم باد

     
  50. درانتخابات88 هم کاش یک صد هزارم دقت راداشتند!…..

     
  51. جناب سید ابوالفضل در کدام کامنت من از آسراییل و یا آمریکا دفاع کرده ام؟اصلا بحث من بر سر اینست که ما ایرانی هستیم و اگر دغدغه ای هم داریم اول باید برای کشور و مردم خود داشته باشیم سعی کنیم که شرایط زندگی را در ایران جوری کنیم که فقر و تهیدستی و بی عدالتی و بی حقوقی و اینهمه ترور و جنایت را از بین ببریم.وقتی سیستم حکومتی ما نوعی فاسیسم مذهبی است و به هیچکس رحم نمی کند و ارازل و اوباش حکومتی نفش کش می طلبند و زندگی را برای مردم جهنم کرده اند و از ما میخواهند برای رد گم کردن و آدرس غلط دادن اتفاقات خارجی را که بما همانقدر مربوط است که به بقیه مردم دنیا عمده کنند آیا ما نیز باید فریب انها را بخوریم و بجای دفاع از حقوق خود و مردممان دنبال نخود سیای غزه و لبنان … برویم و همگام با ارازل حاکم هل من مبارز بطلبیم؟ درثانی ما را با دین شما کاری نیست این اسلامیان حاکم هستند که آنرا مسیله ما کرده اند.آخه وقتی یک طرز تفکر در جزیی ترین و خصوصی ترین موارد زندگی ما واردشده و دخالت می کند و جنایت و آدمکشی و ترور و تجاوز می کند چه توقعی از ما داری؟آیا ما حق به چالش کشیدن چنین تفکری را نداریم؟ خب این موضوع همانقدر که مشکل ما می شود مشکل شما هم هست ولی چون شما از قبل چنین حاکمیتی ارامشی نسبی دارید و منافعی هم نمی توانید آنها را که تمام زندگی و عزیزانشان را از دست داده اند درک کنید.بهمین جهت هر انتقادی از مقدساتتان را بر نمی تابید و این اصل را نمی خواهید قبول کنید که وقتی عقیده ای و یا دینی از حوزه خصوصی بیرون زد خود بخود از تقدس می افتد چون چنین عقیده ای با سرنوشت ملیونها آدم بازی می کند.

     
    • سید ابوالفضل

      آقای مزدک گرامی
      سلام بر شما
      من خیلی دلم می خواهد ، اما متاسفانه نمی توانم در نوشته های شما نشانی از صداقت و راست گویی ببینم . شما با هر وسیله ای و با توسل به هر مستمسکی ، وقیحانه ترین اهانت ها را به دین باوران و باورهایشان روا می دارید و بعد سالوسانه ادعا می کنید که : ” ما را با دین شما کاری نیست این اسلامیان حاکم هستند که آنرا مسیله ما کرده اند.”
      من چطور می توانم در این ادعای شما نشانی از صداقت ببینم در حالی که شما مدام به اعتقادات دین باوران ، بدترین اهانت ها را روا می دارید ؟!
      شما هیچ فرصتی را برای حمله به دین از دست نمی دهید . کافی است موضوعی ضد دین باشد . همان موضوع ( درست یا غلط) ابزاری می شود برای سوء استفاده ی شما و حمله ی بی حساب و کتاب و غیر منطقی به دین . حتی اگر مرتکب آن جنایت ها چنگیز مغول باشد که در سفاکی و جنایت پیشگی ، شهره ی خاص و عام است و آثار جنایتش هم چنان قابل مشاهده است . و یا اگر ابو جهل باشد که از موضع بت پرستی و خرافه های اصل جاهلیت ، با اسلام و دعوت پیامبر آن مخالفت کرده باشد . در این صورت چنگیز مغول در 700سال پیش از همه ی ما روشنفکرتر بوده . و ابو جهل نیز ابوالحکم بوده . و بت پرستی هم صد البته از یکتاپرستی بهتر است .
      به همین نوشته ی اخیر خودت نگاه کن . شما بلافاصله پس از آن ادعای ریاکارانه ، نوشته ای :
      ” وقتی یک طرز تفکر در جزیی ترین و خصوصی ترین موارد زندگی ما واردشده و دخالت می کند و جنایت و آدمکشی و ترور و تجاوز می کند چه توقعی از ما داری”
      می بینی . شما داری می گویی که طرز تفکر ما موجب و موجد جنایت و آدمکشی و ترور و تجاوز است . بدون هیچ دلیلی . خوب من هم می گویم هم اکنون ما در مقابل چشمانمان داریم می بینیم که این طرز تفکر شماست که مسئول جنایت جنگی و نسل کشی در غزه است . با هزار و یک ادله و براهین آشکار و روشن . و در مقابل چشم .
      و شما در ادامه اضافه کرده ای که :
      ” چون شما از قبل چنین حاکمیتی ارامشی نسبی دارید و منافعی هم نمی توانید آنها را که تمام زندگی و عزیزانشان را از دست داده اند درک کنید.بهمین جهت هر انتقادی از مقدساتتان را بر نمی تابید ”
      باز هم ملاحظه می کنید ؟ شما کاملن غیر منصفانه چنین القا کرده ای که گویا من از “قبل ” این حاکمیت آرامش و “منافعی” دارم و بر عکس شما ، تمام زندگی و عزیزانتان را از دست داده اید و بنابراین محق هستید که “مقدسات ” دیگران را به چالش بکشید . می بینید . صداقت در نوشته ی شما نایاب است . من نمی توانم این عدم صداقت را نشانه ای از یک بحث علمی برای راه یافتن به جمال حقیقت بدانم . حال مدعی آن روزی هزار بار از بی طرفی علمی و تحقیق و پژوهش ، دم بزند .
      من می خواهم به شما بگویم که نیازی نیست که شما با دین ما موافق باشید و یا حتی با آن مخالف نباشید. ” عیسا به دین خود موسا به دین خود ” . شما نقد خودت را انجام بده . قاطعانه و با همه ی توان . اما با رعایت ادب و احترام . و از موضع مساوی . ما هم موضع خودمان را بیان می کنیم . ناظران نیز برداشت خود را خواهند داشت .
      در ضمن شما در همان جا که مقصر جنایت های اسرائیل و حامیانش را ، حزب الله و حماس و حتی ایران دانسته ای ، در همان جا به نظر من تلاش کرده ای که به نوعی در تنزیه و تطهیر جنایت و نسل کشی مردم غزه عمل کنی و به اعتقاد من هر کس که چنین کند ، در جنایت و نسل کشی مردم غزه به همین اندازه سهیم است . و این که ما باید به فکر منافع مردم خودمان باشیم ، به هیچ وجه نمی تواند توجیهی باشد برای این که جنایت جنایتکاران را توجیه کنیم . آیا اگر ما جنایت و نسل کشی اسرائیل را محکوم کنیم ، قدمی برخلاف منافع ملی خود و مردممان برداشته ایم ؟ به باور من ، شما همان موضعی را در برابر این جنایت و نسل کشی اتخاذ کرده ای که اسرائیل در بوق و کرنا کرده است . غیر از این است ؟

      ارادتمند
      سید ابوالفضل

       
  52. با سلام . شما بفرمایید این مراجع اصلا و کلا فلسفه ی وجودیشان چیست؟

     
  53. دورود بر نوریزاد و بینندگان ارجمند این سایت

    یک روزی شخصی از یک شتر پرسید: شما چرا گردنت اینقدر کجه؟

    شتر در جواب گفت: آخه مرد حسابی کجای این بدن من راسته که تو فقط گردن منو میبینی؟

    حالا حکایت این جماعت //// است. کدوم کارشون از سر عقل بوده که این یکی مارو به تعجب واداشته؟

     
  54. جناب آقای نوریزاد اشتباه نکنید این //// وبا چشم عادی ندیده اند ؛میخواهند با چشمان مسلح بجویند .////بجوی که جوینده یابنده است

     
  55. ريشه ها ١٤٩(دنباله كامنت زير با عنوان ريشه ها )
    شاهنامه از معانى حكمت آميز پربار است ،اما آن را تنها از اين ديدگه نگريستن جفايي است بر درخشش هاى روايي و تكنيكى خيره كننده و شگفت انگيز آن .نه فقط بهره گيرى فردوسى از انواع آرايه هاى ادبى بل هنر داستان پردازى وى با توجه به پايبندى وى به تعداد هجاهاى مثنوى بحر متقارب يا به بيانى ساده تر با توجه به تنگناى قافيه اى كه نه در نثر لازم است و نه حتى در شعر سپيد ، وى را در مقامى بر فراز سر تولستوى و هومر مى نشاند .تا آنجا كه به احساس جوانى من مربوط مى شود ، به ياد دارم كه رمان هايي چون جنگ و صلح تولستوى يا تام جونز هنرى فيلد ينگ يا ديگر آثار بزرگ ادبيات جهان اين قدرت را داشتند كه مرا از جهنمى كه در آن بودم بكنند و يك چند به شهرى ديگر واردم كنند كه در كنار إدم هايي ديگر زندگى كنم .شاهنامه نيز بسته به اينكه چگونه خوانده شود اين نيروى افسونى را دارد يا شايد من چون آدمى قديمى هستم چنين احساسى دارم .به هر حال تا دير زمانى براى ايرانيان به ويژه در مناطق كردستان و لرستان هنر فردوسى قادر بوده است ،مردم را در برابر نقال ها و شاهنامه خوان ها مسحور كند .چگونه ؟من چه مى دانم .هنرمندان بزرگ مبدعان تكنيك بوده اند نه مقلدان تكنيك ،اما هر قدر نيز من و شما تكنيك بدانيم دميدن گيرايي و افسون در كار هنرى نيازمند چيز ديگرى است ؛شايد نبوغ ،شايد درد و اشتياق برجوشنده از بن جان ،شايد قدرت خيال پردازى .اين به هر حال چيزى كه به آسانى فراچنگ آمدنى نيست .گو اينكه من هم شتاب دارم كه ريشه ها را در قلمرو هاى ديگر فرهنگى بيرون بكشم .در پيشگاه دوستان متأسفم و در برابر فردوسى پوزشخواه كه نمى توانم تمامى ابيات نبرد دژ سفيد را به ويژه بخش نبرد سهراب و گرد آفريد را بازنويسم .يكى از فنون داستان پردازى تمهيدات پيش از ماجراست . نمونه مى خواهيد تمهيدات نبرد روسيه با إرتش ناپلئون در جنگ و صلح تولستوى .تمهيداتى كه فردوسى پيش از حركت سپاه سهراب مى چيند به برترين شاهكارهاى هنرى پهلو مى زند ؛از جمله تهيه اسبى چون رخش براى سهراب ،يك دم گمان مى رود كه رخش رستم هم در آن زمان كه در سمنگان گم شده بود يادگارى از خود به جاى نهاده است .ديدار سهراب با شاه سمنگان ،اعتماد خوش خيالانه او به هومان و بارمان ،دسيسه چينى افراسياب و وصف هديه ها و جنگ افزار ها .روزى رستم جهانديده ،نماينده ايران در اثر تصادفى ناخواسته به توران وارد شد و در شبى دير پا در خاموشى آرامى بخش خواب و مستى در افسون عشق فروشد .اكنون رستمى جوان گشته با رخشى نو با عزم و اختيارى پولادين در روزگاهانى پرهياهو به سوى ايران مى رود تا بسوزد و ويران كند و تخت شاهى را تصرف كند
    سوى مرز ايران سپه را براند
    همى سوخت آباد و چيزى نماند
    بعدا نيز مى بينيم كه خونريزى بيرحمانه سهراب گمانى بد در دل رستمى مى اندازد كه به هر حال براى رزميدن آيينى جوانمردانه دارد .البته سهراب در جنگ تن به تن به هماورد به خاك افتاده نيز زنهار مى دهد اما به خاطر مقصدى جنگى .به دژ سفيد كه نزديك مى شود نخست هجير نگهبان دژ يك تنه به جنگ سهراب مى آيد تا دلاورى فرزندان ايران را به رخ نوجوان مغرور كشد .سهراب به زمينش مى افكند و چون مى خواهد او را بكشد .هجير زنهار مى خواهد .سهراب او را به اسارت مى گيرد .قرينه اى بر به خاك شدن رستم در دور اول كشتى در آينده نزديك .دخترى از ايران به نام گرد آفريد از خفت هجير به جوش مى آيد و پوشيده در جامه رزم يك تنه از دژ بيرون مى زند ..نبرد گرد آفريد دختر هوشمند و جنگ آور ايران با سهراب كه همه گويند دهانش بوى شير مى دهد و تعلق روحى اش را به مادز -ميهن مى رسانند با چنان قدرت بيان و نيروى تخيلى نگاشته إمده است كه فقط بايد آن را بخوانى تا صداى تاخت اسبان و چكاچك زوبين ها را از واژه هاى افشرده در بحر متقارب بشنوى .دخت كمند افكن ايرانى كه رنگ لاله گونش از كار هجير به كردار قير گشته هم در جنگ و هم در هوشمندى بر ترى خود را از مردان پناه گرفته در قلعه نشان مى دهد .زبان و بيان فردوسى در وصف اين نبرد همچون تيرهاى پرتابى چست و چالاك است .هنگامى كه سهراب او را برمى گيرد و زره از روى گرد إفريد پس مى رود و سهراب كه چهره دختر را چون إفتابى در فشان مى بيند جز گوش سپردن به او نمى تواند .گرد آفريد سهراب را از جنگيدن علنى با زن باز مى دارد و مى خواهد تا سهراب بگذارد تا به دژ برگردد و كارى كند كه دژ تسليم سهراب گردد .اين اما يك تاكتيك جنگى است .ايرانيان همراه با گرد آفريد از در ديگر دژ بيرون مى شوند و مى گريزند و همزمان به كاوس شاه با پيك باد پا نامه اى مى فرستند كه اين پهلوان ترك بسيار نيرومند است .گرد آفريد نيز آيا قرينه اى بر تهمينه نيست ؛ يك تهمينه ايرانى كه ايران را بر عشقش تر جيح مى دهد .كاووس گيو را از پى رستم به زابلستان مى فرستد
    به گيو آنگهى گفت بر سان دود
    عنان تكاور ببايد بسود

     
    • تذكار
      دوستان ارجمند جاى درست كامنت بالا از نظر ترتيب مطالب همين جاست ،اما اين كامنت در اثر اشتباهى كه مسؤولش خودم هستم ذيل پست قبلى هم آمده .با پوزش بسيار

       
    • كورس گرامى

      حتما دقت فرموديد كه جناب حامد به چه دليل متقنى مبنى بر الحاقى بودن ابيات مربوط به مراسم خواستگار و عروسى رستم اشاره كردند؟
      اكنون كه من به داستان دقت مى كنم مى بينم تمام شاكله داستان بر همين مخفيانه بودن رابطه تهمينه و رستم شكل گرفته و اساسا در غير اينصورت و در حالتى كه ابيات مربوط به خواستگارى و عاقد و جشن عروسى الحاقى فرض نگردد ، امكان وقوع داستان به شكل حاضر كلاً منتفى است زيرا در صورت الحاقى نبودن ان ابيات همه سمنگان و توران سهراب را مى شناختند و حتما به “سهراب رستم” مشهور مى گشت و چنانچه به ايران سپاه مى اورد مانند اكنون كه در اصل داستان هم رستم و هم سايرين مى دانند سهراب نامى سركرده سپاه است در ان حالت نيز مى دانستند”سهراب رستم” نامى سر كرده سپاه است و در اين حالت وقوع تراژدى تماما منتفى مى گشت ، لذا فردوسى با توجه بع اينكه هيچ حالت ديگرى جز مخفيانه بودن اين رابطه نمى تواند اين تراژدى را رقم بزند از ابتدا به اين موضوع توجه داشته لذا من متعجبم چگونه هيچ مصححى به اين مهم توجه نداشته! با احترام.

       
      • درود بر شما و بر حامد نازك بين
        بلي،دوست گرانمايه .در همان جا كه حامد عزيز نظرشان را بيان كرده اند ،در قسمت پاسخ ها به فراست ايشان آفرين گفتم .در هيچ جاى داستان نيز ديده نمى شود كه رستم از تهمينه با واژه اى ياد كند كه دلالت بر زن و همسر داشته باشد .من البته هيچ چيزى ندارم كه به سخنان شما و حامد افزوده كنم جز تكرار يا بيان به گونه اى ديگر .بوق و كرنا و نقل پاشى عروسى با پنهان ماندن نام داماد تا سن ده سالگى پسر جور در نمى آيد و افزون بر اين همه به گفته شما اگر اين رابطه پنهانى نباشد بافت كل تراژدى از هم مى پاشد .به قول اسلامى ندوشن رستم و سهراب داستان بى خبرى است .اكثر داستان هايي كه پرفسور آنتونى پاتر در باره نبرد پدر و پسر گرد آورده از رابطه آزاد پدر و مادر و سپس كتمان ماجرا حكايت دارند ،به طورى كه در روايت روسى ايليا پسر مادر را به گناه زنا مى كشد و جالب است كه اين دگرديسى روايي در فضا ى مسيحيت ارتودوكس روسى رخ مى دهد .نيمه شب دخترى كه هرگز رو به هيچ مردى ننموده نهانى به خوابگاه رستمم درمى آيد .رستم به گواه متن باده بسيار نو شيده و مست خواب است .دختر مى گويد :من از آن تو هستم اگر تو بخواهى و رستم واكنشى كه حمل بر نخواستن باشد از خود نشان نمى دهد .آن وقت يك دفعه در آن نيمه شب بساط خواستگارى و موبد و هياهوى عروسى ؟ فى نفسه ناممكن نيست همان طور كه ناممكن نيست الان من نوشتن اين كامنت را متوقف كنم و بروم سرگوچه با فرياد همه اهالى را بيدار كنم .اما به قول شما شيرازه تراژدى از هم مى پاشد ؛آن هم يك تراژدى با چفت و بست محكمى كه فردوسى به آن بخشيده است .حالا چرا مصححان به اين نكته نزديك نشده اند شايد به دليل تابو بودن ماجرا بوده است .شايد البته.اما براى من تعجب آور است .چون در تاريخ ادبيات ما وصف اين گونه عشق ورزى به ويژه در دوره هاى پس از فردوسى -حال چه با دلالت حقيقى و چه با دلالت مجازى -امرى غريب نبوده است و در شعر عرب هم . حافظ مى گويد :
        زلف آشفته و خوى كرده و خندان لب و مست
        پيرهن چاك و غزلخوان و صراحى در دست
        نرگسش عربده جوى و لبش افسوس كنان
        نيمه شب مست به بالين من آمد ،بنشست
        سر فراگوش من آورد به آواز حزين
        گفت اى عاشق ديرينه من خوابت هست
        حالا فرض كنيد حافظ در ادامه بگويد
        گفتمش رو ز كنار م به كنار پدرت
        هان مشو غافل از غاقد اگرت كارى هست
        شاد باشيد

         
  56. تاجزاده: آقای رئیس قوه قضاییه! به پرونده مفاسد برادران خود رسیدگی کنید
    فاضل لاریجانی به رشوه‌خواری و جواد لاریجانی به زمین‌خواری متهم استhttp://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=78914 سلام بر شما وآقای تاجزاده اللهم فک کل اسیر

     
  57. محمد مهدوي فر

    دوست عزيزم آقاي نوري زاد .
    در اين وانفساي اشتغال چند تا آخوند دارند نان مي خورند ، شما سخت گيري نكن .
    اين جريان ستاد استهلال هم فال است هم تماشا . هزينه اين كارها هم در مقايسه با سه هزار ميليارد تومان معروف و يازده هزار ميليارد تومان بابك زنجاني ، اصلا پول زيادي نيست .
    وانگهي به شما چه مربوط ؟
    پول مال خودمان است مي خواهيم خرج كنيم . عقل مال خودمان است مي خواهيم خر شويم .

     
  58. بادرود فراوان ؛بیائیم بگردیم آسیابانی پیداکنیم که خرپیداکند وبه تعدادی ازکشورها صادرکنیم تا بجای رهبران برکرسی عقل وفهم وحکومت تکیه زنند .

     
  59. درود بر دوست گرامی جناب دانشجو
    ابتدا خدمتتان عرض کنم که در حال جمع آوری نوشته های شما هستم تا آن را به صورت یک فایل کامل در اختیار دوست داران قرار دهم. البته این امر منوط به اجازه شما است. مباحث تحلیلی شما به گمان من فرصت مغتنمی است برای دینداران و همچنین بی دینان تا نگرشی ژرفتر به مفاهیم دینی داشته باشند. امیدوارم فرصت ویرایش آن را هم پیدا کنم تا با ظاهری آراسته خدمت علاقه مندان ارائه شود. منتظر پاسختان در این مورد هستم.

    در ارتباط با مباحثی که مطرح می کنید به نظر من یک خطای شناختی در آن به چشم می خورد. به طور مثال در مورد تابو بودن زن در ادیان، رد پای ریاضت کشی در آن بیشتر به چشم می آید تا بی بند باری جنسی برای حاکمان. البته من با نگرش شما موافقم ولی این شاید قسمت کوچکی از آن را تشکیل دهد. گواه من هم عدم نگاه کردن به زنان و دستورات دست و پا گیر دیگری است که حتی از دیدن زیباییهای طبیعی نیز پرهیز داده می شود. ردپای این ریاضت کشی را در احکامی چون روزه داری، منع موسیقی و نقاشی و مجسمه سازی نیز می توان دید. این مورد در تاریخ مسیحیت هم به شکل غلیظتری موجود است. اگر قسمتی از نوشته خود را هم به این مهم اختصاص دهید از شما سپاسگزاری می کنم.
    پایدار و سربلند باشید

     
    • بردياي عزيز. درود برشما
      افتخاري است براي من كه شايسته ام دانسته ايد تا نوشته هايم را جمع آوري كنيد.
      شما مجازيد به هرگونه صلاح مي دانيد دراين مورد عمل نماييد.
      درباره ي بي بند و باري و رياضيت كشي ، كه اشاره فرموده ايد ، اين ناچيز براين باوراست كه هردو مورد درست مي باشد. بي بند و باري براي مردان ، و رياضت كشي جنسي براي زنان. به شرطي كه فريب ِ ظاهر آراسته ي حرمسراها و اسراي غرق در زر و گوهر ِ آن را نخوريم.
      درباره تابوهاي هنري ، اگر فرصت شد ، و چيزي براي گفتن بود اطاعت امر مي كنم.
      با سپاس و احترام.
      دانشجو

       
      • جناب برديا . درود برشما.
        از نظر اين ناچيز گذاشتن نقد هاي آقاي مرتضي بلا مانع است.
        خواهش مي كنم در صورت تحقق انسجام نوشته ها ، لطف كرده و ذكرماخذ ( سايت نوري زاد) نماييد كه اين حقير دين بزرگي نسبت به اين سايت ، و جناب ِ نوري زاد ، دارم.
        با سپاس و احترام
        دانشجو

         
    • بردیای گرامی

      از جناب دانشجو یک اذن هم بگیرید که نقد های من به مطالب ایشان را هم ذیل آن بیاورید، اجازه ما هم که دست شماست!
      رفیق بفکر ما هم باش!

      پاینده خرد و انصاف

       
  60. درود به همه انسانهایی که برای دنیایی عاری از خشونت تلاش می کنند

    دو کودک فلسطینی در این ویدئو نوشته ای در دست دارند “یک تروریست را بغل کنید” فیلم در تورنتوی کانادا گرفته شده است. خودتان تماشا کنید:

    http://www.thestar.com/news/gta/2014/07/28/hug_a_terrorist_video_in_toronto_praised_and_derided.html

     
  61. میخواستم از این حاج آقا ها بپرسم به غیر از روز فبل از عید از این تلسکوپهای چینی استفاده دیگری هم میکنند ؟ اگر نمیکنند تلسکوپ ها را بدهند به کسانی که استفاده میکنند ثواب دارد به خدا .

     
  62. حق با شماست آقای نوریزاد . این جماعت آخوند چون هیچ کار سازنده ای که برای خدمت به خلق مفید باشد بلد نیستند یا نمیخواهند که یاد بگیرند همیشه دنبال غوغا و جنجالند تا خود را مهم جلوه دهند و از این سان برای کلاه خود نمدی ببافند. هزینه این همه گروههای جور واجور و تلسکوپهای رنگ و وارنگ اگر خرج گسترش دانش در ایران شده بود ما الان آدم به فضا فرستاده بودیم ، البته نه از نوع غیر قابل بازگشتش مانند میمون آقای احمدی نژاد که بعدا دروغ بودن ادعاش با مقایسه عکس میمون رفت و برگشت مشخص شد. شما نگاهی به بودجه سال ۹۱ کشور که بر روی اینترنت موجود است بیندازید ببینید این حوزه های علمیه و دفتر تبلیغات اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی و دستک مصباح یزدی و برادر رهبر چه بودجه هایی دریافت میکنند که از بودجه دانشگاههای مادر کشور بیشتر است و نتیجه فعالیتشان چنان است که مردم هر روز بی اخلاق تر و دین بریده تر میشوند چنانچه رهبر انقلاب هم به آن پی برده و مدام از وضعیت فرهنگی جامعه اظهار نگرانی میکند. یعنی ای علمای اسلام ! مقادیر عظیمی از پول بیت المال را به جیب مبارک خود ریخته اید و دریغ از یک جرقه انسانیت و معرفت که در میان مردم روشن کرده باشید. نتیجه ترویج و تبلیغ اسلام شما رواج خودپسندی و سوء استفاده و دروغگویی و کم فروشی و تن فروشی در میان مردمان است. بهتر نبود این همه پولهای مردمان را به فقرای آنها وا میگذاشتید تا خود به تربیت و تذهیب خود بپردازند.

     
  63. در خواب شب دوشين ، من با شعرا گفتم:
    كاى يكسره معنيتان با لفظ به همدرسى
    شاعر ز شما بهتر ، شعر ان كه نيكوتر؟
    ا ز طا يفه تا ز ى و ز ا نجمن فر سى
    آ و ا ز بر آوردند ، يك رويه به من گفتند :
    فردوسى و شهنامه ، شهنامه و فردوسى
    ——————
    نظر ديگر ادبا و شعرا به فردوسى(قسمت دوم)
    —————–

    «کتاب شاهنامه که امروز یکی از خزائن لغت و گنجینه‌های فصاحت زبان ماست برای وسعت و قوت فکر و قدرت بیان و استواری طبع و اقتدار کلاس و احاطه‌ی تعبیری این استاد بزرگ بهترین نمونه و قوی‌ترین دلیل است و از آن جا می‌توان دانست که در گزارش معانی و پرداخت افکار، وی را چه مایه‌ی فراوان حاصل بود تا توانست آن داستان‌ها و معناهای سخت عبارت را به این صورت زیبا و در این الفاظ جَزل و روان جلوه دهد»

    «فردوسی به پاکی اخلاق و عفت نفس و سخن بر همه‌ی شعرا فزونی و برتری دارد…»

    «فردوسی وطن پرست بوده و به سرزمین نیاکان خود یعنی ایران بسیار عشق داشته و شور مخصوص آشکار می‌سازد»

    (فروزان فر- وفات ۱۳۴۹ ه. ش- سخن سخنوران)

    ———-

    «فردوسی بزرگ‌ترین شاعر ایران است زیرا داستان بدین بزرگی را که اغلب حکایات آن به نظر یا بعینه تکرار می‌شود به نظم آورده و با وجود این کمتر ابیاتی را مکرر کرده و بعضی ابیات که مکرر شده از باب تنگی قافیه و وحدت مضمون و اصل فکر است»

    «در کلیه‌ی معانی دقیق که در شاهنامه اتفاق افتاده و مضامینی که برای گویندگان دست می‌دهد، فردوسی به خوبی از عهده بر آمده و دقیق‌ترین احساس برگزیده را در شاهنامه تعبیر و تفسیر نموده و در معانی مختلف که ناچار عبرات مختلف لازم دارد و تعبیرات آن‌ها برای هر کس میسر نیست خاصه برای معانی ناپسند که شاعری مانند او آوردن آن‌ها روا نبوده، و ترک آن‌ها به واسطه‌ی انتظام داستان ممکن نم شده، کنایات و عبارات مخصوص ایجاد نموده و از این معانی به خوبی عبارت کرده، چنان که بر گویندگان و سخن سرایان پارسی که به چشم انتقاد در اشعار متقدمین و متأخرین نظر کرده باشند. این سخن مستور نیست»

    (لطف علی صورت گر- وفات ۱۳۴۸ ه. ش- تاریخ ادبیات ایران- سلسله انتشارات مؤسسه‌ی وعظ و خطابه)

    ————

    «ابوالقاسم فردوسی از لحاظ زنده کردن تاریخ و داستان ملی و از جهت نفس تازه دمیدن به زبان فارسی، بی شبهه بزرگ‌ترین شعر ایران است و کسی دیگر از گویندگان ما در این هنر به پایه‌ی او نمی‌رسد»

    «شاهنامه از لحاظ زیبایی‌های ادبی و لطایف بدیعی نیز شاهِ نامه‌هاست. با این که استاد به حکم نمونه‌هایی که از او مانده و با تسلطی که در لطایف زبان داشته می‌توانسته است مانند سخنگویان دیگر در انواع شعر از قصیده و غزل و رباعی و قطعه طبع آزمایی کند بنا به تعلق خاطری که به داستان ملی ایران داشته همین سبک نظم شاهنامه را که در بحر تقارب و برای داستان و حماسه و شعر رزمی بهترین وزن است. اختیار کرده و در این شیوه استاد همه است و کسی را از گویندگان خواه پیش از او و خواه بعد از او برای برابری با وی نبوده است.»

    (رضا زاده شفق- وفات ۱۳۵۰ ه. ش- تاریخ ادبیات ایران)

    ————-

    «امروز پس از هزار سال نام و نشان و شعر فردوسی سراسر گیتی را گرفته، از روز نخست تا کنون فضا را پر از معنی نموده، به لغات مختلفه ترجمه و جشن‌ها برای او بر پا شده. طوس به سبب او بر پاریس و لندن و مسکو و برلن حکومت می‌کند که مردم را گروها گروه گرد هم آوردهغ نام بزرگترين شاعر بشريت را که مهدش ایران بوده احیاء می‌کند. نام او زنده بوده ولی تکرار می‌نمایند تا عطر آن به مشام نفوس بشر برسد. تعالیم و حکم و امثال او مایه‌ی تربیت ارواح و تهذیب اخلاق خلق گردد»

    «در شاهنامه دین هست و تعلیم هست، فلسفه و دستور زندگانی و رأفت و عدل و مروت و شرف و حماسه و غیرت و غرور ملی و اعتدال و محبت و نظم هست. خیال هست و غزل هم هست. وصف و تشبیه و نقش و نگار و نغمه و طرب هست و بالاختصار جمال به معنی اعم هست و چون بشر جمال را می‌پرستند شکی نیست که مظهر آن جمال فردوسی می‌باشد و او محبوب عالم است»

    (عباس خلیلی(اقدام)- وفات ۱۳۵۰ ه.ش- عالم شعر و شاعر عالم- فردوسی نامه‌ی مهر)

    ————-

    «کاخ نظم فردوسی بر بالای ابر و باد بنا گشته، تیر حادثه و چشم بد منش به آستانه‌اش نمی‌رسد، اما روح فردوسی را اگر بجویید از این نیز برتر شده، در فراز افلاک به پرواز است.

    بر این سرای حشمت، پاسبان و دربانی نیست اما جای بلندتر کسی را می‌دهند که اندیشه‌اش برتر باشد.»

    (محمد حجازی- وفات ۱۳۵۳ ه.ش- مقاله‌ی فردوسی- فردوسی نامه‌ی مهر)

    ————-

    «شاهنامه‌ی فردوسی گذشته از اهمیت ادبی و رزانت و فصاحت واجد مزیت خاصی است که به سبب آن بر سایر آثار رجحان دارد و همین رجحان است که موجب پایداری و افزایش روزافزون اشتهار آن گردیده است. مزیت مذکور عبارت از این است که شاهنامه یک داستان و منظومه‌ی مقبول و محبوب ملی است و از عصری که در آن سروده شده تا امروز ملت ایران در نتیجه‌ی تأثیر علل متعدد که میل نهانی احترام به مفاخر و یادگاری‌های گذشته از آن جمله می‌باشد، شاید بدون این که خودش نیز متوجه این نکته گردد طبعاً مجذوب و مفتون شاهنامه بوده است، زیرا هر چه درباره‌ی مجد و عظمت دیرین و بزرگواری تبار خود اندیشیده، همواره مثال‌های آن را در شاهنامه از زبان فردوسی شنیده و نیز هر چه در این باب از راه حماسه و خود ستایی خواسته است به دیگران اظهار کند از او فرا گفته است»

    (رعدی آذرخشی- بقاء شاهنامه بزرگ‌ترین دلیل عظمت آن است، فردوسی نامه مهر)

    ————-

    «فردوسی آرزومند بازگشت آزادی و عظمت و فرمان روایی ایران بود و مانند نیاکان خویش آرزو داشت که شاهی از نژاد پاک ایرانی و از نسل شهریاران ایران بر وطن او حکمران گردد… پس ایران دوستی او را برانگیخت که ت تواند در زنده کردن نام و نشان از یاد رفته‌ی ایران بکوشد و روح آزاد منش و استقلال جوی ایرانیان را که گذشت ایام و تسلط بیگانگان آن را ناچیز کرده بود تقویت کند»

    نصرالله فلسفی- وطن پرستی فردوسی- فردوسی نامه‌ی مهر)

    ————–

    «فردوسی که بی شک سرآمد همه‌ی داستان سرایان عالم است در کلام خود مانند یک نفر شاعر درانم نویس است که در هر موردی سخن را مقتضی مقام می‌آورد، بر هر که کشته شود تأسف می‌خورد و بدی از هر کس سر زند سزاوار نکوهش می‌داند»

    «شاهنامه‌ی فردوسی نقل منظومی از یک متن یا چند متن فارسی دیگر است که شاعر در نقل خود منتهی درجه‌ی امانت را داشته و از این رو چیزی قاعدة نباید بر آن افزوده یا از آن لحاظ کاسته باشد»

    «فردوسی در شاهنامه‌ی خود با کمال درست کاری مواظب بوده متن داستانی را که در نظر داشته از زمان کیومرث تا یزدگرد به نظم در آورد، از آن جا که مرد بلند نظر درست کار خردمندی بوده کمال سعی را به کار برده که پیوسته‌ی او مطابق آن دفتر پراکنده باشد و اگر در برخی موارد روح شاعرانه‌ی او تصرفی در معنی کرده، از حیث قوت تأثیر و قدرت تعبیر بوده است که در هر مقام آن چه در خور پهلوان و زمان و مکان بوده ایراد شده است»

    (محیط طباطبایی- مقاله‌ی عقیده‌ی دینی فردوسی- فردوسی نامه‌ی مهر)

    ————–

    «یک عده از نوابغ برجسته داریم که مقام شامخ آن‌ها بالاتر از زمان و مکان و کم و کیف است. این‌ها شاه بازان بلند پروازند که در قفس تنگ جای نمی‌گیرند…

    نمودار کامل این دسته از مردم که قرن‌ها می‌گذرد و مادر ایام از آوردن فرزندی همچون وی سترون است. روشن‌ترین ستاره‌ی آسمان حکمت و ادب عالمى و ادمى نابغه‌ی شهیر حکیم ابوالقاسم فردوسی ناظم شاهنامه می‌باشد که نام نامی او ورد زبان مردم عالم است و یا شنیدن اسم محبوب وی یک دنیا فضایل اخلاقی مانند وطن پرستی، شهامت ادبی، علو همت و بزرگواری، تعصب ملی و صدها صفات و خصائل پسندیده‌ی دیگر در ذهن مصّور و در خاطر مجسّم می‌گردد و با یاد کردن شاهنامه‌اش که بزرگ‌ترین اثر ادبی و ملی تاریخی زبان فارسی است بالاترین معجزه‌ی ادبی، برترین آیت ادب و بلاغت و هزاران اسرار و دقایق دیگر در روح مرتسم می‌شود.

    مولوی یک دهان به پهنای فلک می‌خواست تا شرح آن رشک ملک بگوید. من حوصله‌ای افزون از محیط ازل و ابد می‌خواهم تا از هزاران فضائل فردوسی و مزایای شاهنامه یکی برشمارم، من در پیشگاه این شاعر توانا جز عجز و ناتوانایی از خود در نمی‌یابم و معترفم که از شناختن روح و احاطه به رموز دقایق آثار او عاجزم تا به تحدید و شناساندن چه رسد؟

    وصف رخساره‌ی خورشید ز خفاش مپرس که در این آینه صاحب نظران حیرانند

    (جلال الدین همایی- مقاله«نمیرم از این پس که من زنده‌ام»- فردوسی نامه‌ی مهر)

    ————–

    به علم و فضل توان بود زنده در دنیا

    که اهل فضل مصونند از زوال و فنا

    نگاه کن تو به دانای شرق فردوسی

    بزرگ مرد سخن‌دان شاعر والا

    هزار سال ز مرگش گذشت و او زنده است

    بلی نمرد و نمیرند مردم دانا

    به شاهنامه‌ی او بنگر و ببین که بود

    به زنده بودن او بهترین دلیل و گوا

    خدای را به سر خلق منتی است بزرگ

    ز آفرینش آن رادمرد بی همتا

    خدایگانا فردوسیا به فضل و هنر

    ندیده است چو تو هیچ دیده‌ی بینا

    هنر به روی زمین از تو یافت قدر و شرف

    سخن به دور زمان از تو یافت فرّ و بها

    چو از بزرگی در این جهان نگنجیدی

    تو رخت بستی و رفتی به عالم بالا

    درون خاک چو دیگر کسان مزار تو نیست

    که هست مرقد و آرامگاه تو دل ما

    تو آن نه ای که تو را جای خاک تیره بود

    فرشته‌ای تو و بالای ابر داری جا

    (مؤید ثابتی- فردوسی نامه‌ی مهر)

    —————

    چنین بخواندم اندر یکی کهن دفتر

    که چرخ دشمن دانایی است و خصم هن

    بنزد رای من این نکته نادرست آمد

    کرا خرد بود اینش کجا شود باور

    سپهر کیست که باشد عدوی دانشمند ستاره چیست که گردد رقیب دانشور

    بر آن که باطل سحر هنر به کف دارد

    چگونه کار کند سحر چرخ افسونگر

    گر استوار نداری حدیث من سهل است

    به کارنامه‌ی استاد طوس ژرف نگر

    بزرگوار حکیم سترگ فردوسی

    که مام ایران چون او دگر نزاد پسر

    دلیر و راد و سخن پرور و گشاده زبان

    ز مهر ایران شوری عظیمش اندر سر

    ثبات عزمش مانند کوه پا بر جای

    زبان و طبعش مانند آب جاری و تر

    هنوز او را شعر چو آب نفسرده است

    اگر چه بر آن ب باد سرد کرده گذر

    هنوز کاخی کاو در سخن پی افکنده است

    به پای مانده و ماند هزار سال دگر

    هزار سال دگر نیز بگذرد که هنوز

    هزار کس چو من او را بود ستایشگر

    (پرویز ناتل خانلری- فردوسی نامه مهر)

    ————-

    «فردوسی با سرودن شاهنامه، مجد و افتخارات فراموش شده را به خاطر فرزندان این مرز و بوم آورد و تاریخ پر از غرور ملی را که یگانه ضامن بقاء و حیات ملتی می‌تواند باشد، ایجاد کرد داستان هلوانی و سلحشوری ایران را زنده نمود، افسانه‌های تاریخی ایران را از فراموشی و امحاء حفظ کرد و همان طور که خود او می‌گوید از نظم ما کاخ بلندی پی افکند که دست تطاول ایام از خراب کردن آن کوتاه است.

    (على دشتى)

    ———–

    «اهمیت شاهنامه در ادبیات فارسی زیادتر از آن است که در باب آن به بحث و تحقیق حاجت باشد. و این آیت فصاحت و بلاغت و قرآن عجم و آئیه ی تمام نمای معرفت و دانش را که حاوی افکار گوناگون حماسی و غزلی و حکمی و بلندترین و عالی‌ترین و زیباترین و شیواترین سخنان فارسی است، هر ایرانی صاحب ذوق با سواد می‌شناسد.

    «عین این اهمیت ادبی را نیز شاهنامه از حیث ملیت و قومیت در ایران دارد و آن محفوظ نگاه داشتن حس نژادی و غرور ملی و احیای مفاخر گذشته است در ایران»

    «چون شاهنامه را به دقت بخوانیم به قبول این معنی ناگزیریم که: فردوسی نه تنها در حماسه سرایی در ایران و به عقیده‌ی بسیاری از ناقدان اروپایی در تمامى جهان عدیل و نظیری ندارد، بلکه افکار عالی غنایی و حکمی و اندرزهای حکیمانه‌ی وی و مهارتش در وصف و منظره سازی نیز او را از جهات دیگر در میان شاعران کم نظیر و گاه بی همال می‌سازد، بدین طریق باید به تحقیق گفت که فردوسی از لحاظ جامعیت در انواع افکار شعری و مهرت و استادی در بیان آن‌ها و زیبایی و متانت الفاظ و سادگی و فصاحت بی مانند کلام و علّو مضامین و سمّو فکر، بزرگ‌ترین شاعر ایران و جهان است»

    (ذبیح الله صفا- حماسه سرایی در ایران)

    ————–

    «شاهنامه بنایی بلند و یادگاری بزرگ است از عصر پهلوانی ایران، از عصر جمشید و فریدون و کی خسرو و رستم گرفته تا ظهور شاهنشاهی ساسانیان و انقراض آن. در این کتاب از هر نوع فکر و موضوع، خواه پهلوانی و حماسی، خواه عاشقانه و غزلی، خواه اندرزی و تعلیمی، خواه رمزی و لغزی، خواه داستانی و اساطیری، که بتوان آن را در حوزه‌ی مفهوم شعر در آورد موجود است، به قول سعدی:

    هر باب از این کتاب نگارین که بر کنی همچون بهشت گویی از آن باب خو تر است

    شاهنامه‌ی فردوسی از برای ما از چند لحاظ اهمیت دارد و بزرگ است: اولاً اثر هنری بسیار عظیمی است، به قیاس ب کتاب‌های هنری دیگر دنیا، با حماسه‌های ملی سایر ملل که بسنجیمش بسیار بلند و عالی است و از همه‌ی آن‌ها بالاتر است. ثانیاً تاریخ داستانی ایران و حاوی قصص ملی ما است. سند اصالت ما و سند ریشه داشتن و پدر و مادر داشتن ما است. اجداد ما این‌ها بودند. ثالثاً از لحاظ این که زبان فارسی وسیله‌ی استحاکم علقه ی اتحاد و ارتباط طوایف ایرانی است، و شاهنامه مایه و پایه‌ی زبان فارسی را چنان غنی و محکم کرد که از آن پس فراموش شدنش و از میان رفتنش محال بود. این کتاب پایه و بنیاد اتحاد قومی ما به شمار می‌آید.»

    (مجتبی مینوی- فردوسی و مقام او- کتاب نقد حال)

    —————

    «مثل فردوسی آدمی که خدای

    در سخنش آفریده بی همتای

    آنکه چون او به شعر نابغه نیست

    گو خدای سخن مبالغه نیست

    آن که آزادگی از او زاده است

    درس میهن پرستی او داده است

    آن که ما را دلاوری آموخت

    سر فرازی و سروری آموخت

    آن که ما را زبان بسته گشود

    پارسی را روان نو بخشود

    نام ایران بزرگ کرد و بلند

    سزد ایرانیان بدو بالند

    تا ز شهنامه در خروش آمد

    خون ایرانیان به جوش آمد

    زنده کرد از صلای وخشوری

    روح سربازی و سلحشوری

    داد ما را شئون ملی یاد

    تا که در ما غرور ملی زاد

    ملت ما رهین منت اوست

    ملتی گر به جاست، ملت اوست»

    (محمد حسین شهریار- دیوان اشعار)

    ———–

    «جلوه‌ی عرش است این درگه کلاه از سر بنه

    وادی طور است این جا موزه از پایت بکن

    مرقد استاد طوس است این به خاکش جبهه سای

    مدفن فردوسی است این بر زمینش بوسه زن

    با درود و با تحیت آستان او ببوس

    پس بگو کای در سخن استاد استادان فن

    ای ز تو مشکین هوای شعر چون از مشک جیب

    ای ز تو رنگین بساط نظم چون از گل چمن

    تیغ اگر باشد سخن، باشی تواش سیمین نیام

    شمع گر باشد سخن، باشی تواش زرین لگن

    خود پیمبر نیستی لیکن بود شهنامه ات

    آیتی مُنزل نه کم از معجز سلوی و مَن

    کی بود هم چند یک دُر دری از نظم تو

    آن چه یاقوت از بدخشان خیزد و در از عدن

    (جلال الدین همایی(سنا) آرامگاه فردوسی- یادنامه‌ی فردوسی)

    ————

    «فردوسی بهترین نمونه‌ی یک فرد خوب ایرانی است، فردوسی تمام اوصاف و خصائل یک مرد بزرگ را دارا است: شرافت نفس، مناعت طبع، علّو همت، رحم و شفقت از مزایای اخلاقی اوست. از مصائب و بدبختی‌های دوست و دشمن هر دو متأثر می‌شود.

    فردوسی عزت نفس و عواطف عالی داشته، شیعه بوده و نسبت به معتقدین سایر مذاهب تساهل داشته است. فردوسی فوق‌العاده میهن پرست بوده ولی خود پسند یا دشمن بیگانگان نبوده است.»

    «فردوسی به وسیله‌ی شاهنامه تاریخ قدیم ایران را احیاء کرده و موجب شده است که برای نسل‌های بعد باقی بماند، روح ایران باستان را که ممکن بود حوادث ایام محو و نابود سازد برای آیندگان محفوظ داشته است»

    (عیسی صدیق- چهل گفتار)

    ———-

    مهین سخنور گیتی حکیم فردوسی

    که هست نطق فصیح از ثنای او الکن

    روان چو آب زلال است نظم وی اما

    به استواری کوهی است گویی از آهن

    به گرد تربتش آراسته است باغی خوش

    که با قیاسش گلشن نمایدت گلخن

    نشان زخلد برین است الحق آن فردوس

    نمونه‌ای ز بهشت است آری آن گلشن

    (محمد علی ناصح- یادنامه فردوسی)

    ———–

    «اگر تمام ثروت ایران را از عصر محمود غزنوی تا کنون در یک کفه‌ی ترازو قرار دهند و شاهنامه‌ی فردوسی را در کفه‌ی دیگر، در پیشگاه خردمندان و صاحب دلان جهان این کفه سنگین تر خواهد بود، زیرا به دست آوردن زر و سیم از منابع دریایی و زمینی به حد وفور امکان دارد، ولی پدید آمدن شاعری چون فردوسی با آن همه لطف طبع و کمال ذوق که شاهنامه‌ای بپردازد و به بازار ادب عرضه دارد، محال و ممتنع است چنان که اکنون هم که درست ده قرن از زمان او می‌گذرد چنین کسی نیامده است»

    «هر ملتی را چون هر فردی شناسنامه‌ای است، شاهنامه شناسنامه‌ی ملت ایران و سند مالکیت ایرنیان است. نیاکان ما را هم به خود ما، و هم به دیگر مردم جهان شناسانده، و قبایل گوناگونی را که در این سرزمین وسیع پراکنده‌اند هم زبانی آموخته و پیوستگی و یگانگی بخشیده است»

    (حبیب یغمایی- کتاب فردوسی و شاهنامه‌ی او)

     
  64. ريشه ها ١٤٩(دنباله قسمت پيش ذيل پست قبلى با همين
    ٤٩-تأملات در داستان رستم و سهراب
    رستم بسوى ايران حركت مى كند
    بيامد سوى شهر ايران چو باد
    وزين داستان كرد بسيار ياد
    وزانجا سوى زابلستان كشيد
    كسى را نگفت آنچه ديد و شنيد
    سهراب (خندان و شاداب ) چنان پيش هنگام باليد و قد كشيد و زور مند و رزم آور و دلاور كشت كه در ده سالگى هيچ كس را ياراى نبرد با او نبود . متن نشان مى دهد كه تا اين زمان جز تهمينه هيچ كس نمى داند كه كيست پدر اين رستم ايرانى .نام اين دلاور حكايت از كودك سانى او دارد .سهراب به زبان كوچه همان ترگ ورگل است كه بيش تر در باره كودكان مى گويند ،ليك اكنون سهراب در ده سالگى شيرمردى شده يكتا و شكست ناپذير .او با تعلق به مادر بزرگ شده است .موطن او فضاى اين تعلق است و تا پايان نيز مى بينيم كه اين پهلوان پسر جنگ و بزم و شكار را در هم مى آميزد و در افق آرزوهايش مرز توران و فرمانبرى با افراسياب جلوه اى ندارد ،درست ربرخلاف رستم كه سخت پايبند نگهداشت آباد بوم پدرى است و همواره نزديك زال زيسته است و آنجا كه پاى ايران در ميان است ،حتى به فرمان شاه ناشايستى چون كاووس نيز آرى مى گويد ..سهراب يك روز در پيشگاه مادر-ميهن خود گستاخى مى كند .چرا بايد نام پدر را از او نهان كنند ؟تهمينه پاسخ مى دهد :
    تو پور گو پيلتن رستمى
    ز دستان سامى و از نيرمى
    و سپس نامه و جواهراتى را كه رستم هنگام زاده شدن سهراب فرستاده است به سهراب نشان مى دهد .تهمينه اما دو خواهش دارد و هردو برمى گردند به نام پوشى ها و پنهان كارى هايي كه از اين پس نقشى برجسته در پيشبرد رويداد هاى داستان دارند .يك :افراسياب نبايد بداند كه رستم پدر توست ،چه ممكن است به كينه دشمن تو را تباه كند .رستم نبايد بداند كه تو چنين سرفراز شده اى ،ورنه تو را به پيش خود مى خواند و دل مادر از دوريت ريش مى گردد

    چو داند بخواند تو را نزد خويش
    دل مادرت گردد از درد ريش
    براى مادر در اينجا نه توران مهم است و نه ايران ،نه افراسياب مهم است و نه كيكاووس .اين سهراب است كه اكنون موطن مادر است اما سهراب گرچه هرگز نسبت مهراكين با خود پدر را نيازموده ا ست ،با تصوير خيالى پدر نسبتى داشته است .وى دليلى براى پنهان كردن نام پدر نمى يابد . او قصد مى كند كه به ايران تازد ،كاووس را براندازد و رستم را كه هرگز به تخت وقعى ننهاده است بر اريكه شاهى نشاند و سپس به تورتن برگردد و پس از سرنگون كردن افراسياب خود تكيه بر اريكه شاهى زند .
    چو رستم پدر باشد و من پسر
    نبايد به گيتى كسى تاجور
    اين بلند پروازى كودكانه را فردوسى بس بجا و استادانه نقاشى كرده است .سهراب البته لشكرى فراهم مى آورد ،اما اين لشكر تناسبى با آرمانش ندارد .افراسياب كه دورادور اين خيره سرى را مى پايد ،دست به كار دسيسه مى شود .سپاهى عظيم همراه با هديه هاى گران بها به يارى سهراب مى فرستد به سركردگى دو سردار به نام هاى هومان و بارمان .مأموريت اصلى سرداران اين است كه نگذارند پدر و پسر يكدگر را بشناسند به اين اميد كه سهراب رستم را بكشد .همين جا از زبان زمانه اى كه گفتيم با چشم خدا بر فراز ديدگاه هاى تنگ شخصى به ماجرا مى نگرد مى توان گفت كه رستم در دو صورت نقشه افراسياب را نقش بر آب مى تواند كرد :يكى كشتن سهراب و دوديگر آشتى با پسر .در صورت دوم توان پرسيد كه :خب،بعد؟آيا همه چيز به دلخواه سهراب واقعيت پيدا مى كند ؟ آيا سرزمين پدرى ايران ايمن مى ماند ؟ اين انديشه ها مى تواند از ذهن رستم گذشته باشد و حتى با وقوف از هويت سهراب ترجيح داده باشد كه سهراب را به چشم دشمن بنگرد .البته فردوسى اين گمانه ها را به ما سپرده است

     
    • اصلاحيه
      ١-تر ورگل (نادرست)
      ترگل و ورگل (درست)
      ٢-تورتن ( نادرست)
      توران (درست)
      با پوزش

       
      • يك اشتباه ديگر
        دوستان ارجمند :سهراب را در يك لحظه كسوف آگاهى رستم ايرانى خوانده ام .بايد رستم تورانى باشد .زبان انگار هر بار با هر اشتباه لپى به من هشدار مى دهد كه تو بر زبان محيط نيستى .زبان محيط بر توست

         
  65. سلام. افزون بر متن، همه ی کامنت ها را خواندم و حیفم آمد نگویم پادشاه لخت است ! محمد نوریزاد عزیز حکایت قدیمی را چرا تحریف میکنی آخر عزیز دل برادر؟!!!
    1- پادشاه نبود و دانشمند و محقق و منجم بود همراه با کلی کتب علمی !
    2- خر و الاغ نبود و سگ بود !
    3- عرعر نمیکرد و پای نمیکوفت بلکه دمش را لوله میکرد و به لانه اش میرفت !
    4- دانشمند صبح که شد کتابهایش را دید که هم از بین رفته بود و هم به اندازه ی یک سگ برایش کار کرد نداشت ! پس طلب معاوضه ی چیزی هم نشد !

    در راستای آن شعری که شاعرش فرموده :
    مرد عاقل ننگرد پیمانه را من هم نمیخواستم پیمانه را بنگرم اما دیدم اینجوری پیش بره دفعه بعد پیمانه منهدم میشه شما مجبوری با دست دانه بیاری گفتم بد نیست یادآوری کنم که کمی حواستان به پیمانه هم باشد !

     
    • درود بر كاوه
      افزوده اى بر قصه لباس نو پادشاه اثر هانس كريستين اندرسن پيشكش مى كنم به شما .به رسم معمول مى توانيد اسمش را بگذاريد:لباس نو پادشاه ٢

      كودك فرياد زد :پادشاه لخت است .
      او نمىدانست كه مازاد پادشاه يا همان لباسش از خود پادشاه مهم تر است . تا وقتى كه اين مازاد فقط استبداد بود ،براى مردم كندنش چندان دشوار نبود ،اما وقتى كه بر اين مازاد مازادى ديگر افزوده شد ،گرچه شاه تنها در خيال مردم شلوارش دو تا شده بود اما اكنون ديگر مگر به اين آسانى ها كندن لباس دو جداره اى كه خياط نامش را استبداد دينى نهاده بود ممكن بود !
      سر چشمه شايد گرفتن به بيل
      چو پر شد نشايد گذشتن به پيل

       
  66. یعنی کل دنیای عرب سر اول و آخر هر ماه قمری اینقدر درگیرند؟!!

     
  67. خدا یه عقلی به اینا بده به ما که نداد

     
  68. آیت الله مومن اخیرا یه حرف تاریخی زده که نمیذاریم هر “بی پدر و مادری” وارد خبرگان بشه . من دوست دارم این هشدار ها رو بدم که بعدا نوریراد رو زندان نبرند که چرا بصیرت نداشتی.
    1. اولا به همه “با پدر و مادرها” هشدار میدهم که بهیچ وجه خق داوطلب شدن ندارند.
    2. هر “بی پدر و مادر”ی هم فکر نکنه که حالا میدون باز شده و یا آمریکا به هوس نیفته!. نخیر. فقط بخشی از “بی پدرو مادرها” می تونند بیایند مجلس خبرگان و رهبر رو انتخاب کنند! یعنی کسی که “بی پدرو مادر” واقعی باشه نه هر کی باباش یا ننه اش برحمت خدا رفته.
    3. دشمن بداند که ما “بی پدرو مادرها”ی نورچشمی میزنیم تو دهن هر ” با پدرو مادری” و سایر “بی پدر و مادرها”

     
  69. بقول مولوی…

    این سخنها کی رود در گوش خر….گوش خر بفروش و دیگر گوش خر

    کس بزیر دم خر خاری نهد ….خر نداند دفع آن بر می جهد

    می جهد آن خار محکمتر رود….عاقلی باید که خارش بر کشد!

     
  70. اینان مزدورانی هستند که به دنبال تکه نانی هستند تقصیر آنان نیست تقصیر فقه ما است که هنوز نتوانسته با علم کنار بیاید. بابا علم می تواند زمان تولد ماه را دقیقا مشخص کند دیگر چه نیازی با این همه دفتر و دستک که ماه را رویت کنند .

     
  71. جناب نوریزاد
    موضوع استهلال بسیار از آنچه فکر می کنید فاجعه بارتر است و این هنر بی بدیل روحانیت شیعه است که هیچ فرصتی برای ایجاد اختلاف و تشوش در اذهان مردم را ازدست نمی دهد. اولین سئوالی که مطرح است این استکه دلیل این همه تلاش در موضوع استهلال و پرواز دادن هواپیما و این هزینه های کمر شکن چیست؟ پاسخ روشن است: مطمئن شدن از اینکه ماه جدید متولد شده است. همین و همین. در زمان پیامبر مردم بغیر از دیدن شخصی خود راهی برای اثبات آن نداشتند و این هم بسیار طبیعی است. ولی امروز مراکز ستاره شناسی و نجوم به راحتی زمان تولد ماه جدید و نقاطی را که در آنها رویت میشود و دقائق آنرا بصورت گرافیستی و توضیحی ارائه می کنند. برای مثال شما میتوانید به سایت moonsighting.comمراجعه کنید تا بروشنی همه چیز را ببینید. امّا روحانیون شیعه را با این کاری نیست. ارائه 2 نظریه “وجود شب مشترک” که از طرف مرحوم آقای “خوئی” طرح شد و نظریه دید با چشم غیر مسلح که امروز بر مبنای نظر آقای سیستانی است عملا خود شیعیان را دچار دو دستگی تاسف باری کرده است بنحوی که در این چند سال گذشته در بسیاری از جاها از جمله در خود قم و مشهد شیعیان دارای دو عید فطر هستند و در دوروز متوالی نماز عید بر قرار میشود. بر این اساس بخشی از شیعیان که نظر آقای سیستانی را اجرا میکنند از نظر گروه دیگری از شیعیان کسانی هستند که عید فطر روزه میگیرند که امری بطور آشکار “حرام” است.!
    از سوی دیگر همین آقای سیستانی و جناب رهبر و همه مسلمانان در زمان حج ناچار هستند که بتقویم عربستان سعودی تمکین کنند و این یعنی تمام این فتاوی باد بر هوا است و تنها نتیجه اش اختلاف با دیگر مسلمانان و ایجاد دشمنی در بین خود شیعیان است.
    بنده سال پیش نظری از آقای دکتر غروی دیدم که بسیار جالب بود و آن اینکه همه خود را با تقویم عربستان تنظیم کنند که بنظرم بسیار حرف درستی است چون ما در نهایت باید با آنها هماهنگ شویم. یعنی ما نمی توانیم در زمان دیگری برویم حّج.
    اینروزها صحبتی از آقای هاشمی پخش شده که ایشان هم از این موضوع و تبعات آن ابراز ناراحتی کرده اند. این بسیار جالب است که دینی که اساس خود را بر وحدت مسلمانها گزارده یکی از عبادات مشترکش اینگونه باعث چند دستگی گردیده است!در حالیکه تمام ممالک اسلامی دور و بر ما اعلام عید کرده اند ما درایران عید آنها را روزه میگیریم! آنهم بدون هیچ دلیلی و صرفا اینکه ما هم هستیم! در حالیکه نظریه مرحوم آقای خوئی که مورد تائید آقای صانعی هم هست بسیار وحدت آفرین است. ولی خوب رهبر با بصیرت از همه اینها بهتر میداند!
    بقول یکی از روحانیون، دینی که بدرد دنیای مردم نخورد بدرد آخرت آنها نیز نخواهد خورد. این تشییع ایرانی ولائی که بغیر از اختلاف و چند دستگی در بین مردم و مسلمانان هیچ دستاوردی ندارد نه بدرد دنیای مردم می خورد و نه آخرتش. بقول یکی از دوستان فاضل هر کس از این دین خارج نشود باید در سلامت عقلش شک کرد.

     
  72. ای کاش تلسکوپها را بسوی ستارگان و کهکشانها نشانه میرفتند که بدانند که انقدر کوچکند که با میکروسکوپ الکترونی نیز قابل دیدن نیستند هر چند تفکر در قامت انان نمیگنجد.

     
  73. حال میپردازم به اصول دین البته نه یک دین خاص بلکه این اصول شامل تمام ادیان است حتی بی دینی کمی توضیح را لازم می بینم، بی دینی مترقی ترین نوع دینداری است که انسانیت را و وجدان بشری را پرورش میدهد و با خوی و سرشت انسان سازگار است که همانا هر انسانی حق دارد که تحقیق کند و خود با ادله به وجود آفریننده پی ببرد .بی دینی جدای از کفر است و دقیقا دو نقطه ی مقابل هم . بی دینی یعنی رد تمام ادیان بشری ماقبل خود که تمام آنها مربوط به هزاران سال قبل است و مردم آن روزگاران که 99.99 درصدشان دارای بینشی سطحی و محدود بودند و با سطح درک پایین و بی سواد و بدون مطالعه.بی دینی یعنی عدم قبول دربست نوشتها و آیاتی که در طی هزاران سال دست به دست چرخیده . بی دینی یعنی ریست کردن خود ( خالی کردن مغز ) از تمامی آن معلومات و بار گذاری مجدد از خود از پژوهش و تحقیق پیرامون جهان هستی. تقریبا تمام مشاهیر علمی و ادبیات و هنر بی دین بوده و هستند و منظور و مفهوم بی دینی کفر نیست بلکه تفسیر خود خویشتن از آفریدگار هستی است و دروی و برائت از افکار و ادیان پوسیده. در نقطه ی مقابل تقریبا تمامی شیاطین انسان نما و جنایت کاران در تاریخ بشری را کافران تشکیل دادند و میدهند. بسیاری از کافران در لباس دینداری سنتی هستند و تفسیر آیات را به نفع خود توجیه می کنند…دوستان دین سنتی فقط عامل اختلاف و تفرقه بین انسانها شده و بهانه ی جنایات بی شمار…سخن بسیار زیاد است و در این مقوله نمی گنجد. فقط خواستم نکات اصلی را اشاره کنم.
    حال 2 اصل اساسی که هر دین داری و مخصوصا بی دینان دارند:
    1- ایمان به آفریننده و نظم دهنده جهان هستی حال با هر نامی.
    2- احترام به انسانها و عدم آزار و اذیت آنها و همچنین احترام به طبیعت.
    با داشتن این 2 اصل است که روح انسان متعالی می شود.
    و حالا 2 اصل اساسی کفر را بیان میکنم:
    1- کفر به وجود آفریننده و نظم دهنده جهان هستی.
    2- دشمنی و آزار انسانها و عدم احترام به طبیعت.
    خیلی ساده و روشن برای قسمت دوم
    عبادت بجز خدمت خلق نیست….اگر خدمتی هم نکردی، کمترین کار اینست که آزار نرسان.
    در پایان بگویم که این اعتقاد و نتیجه گیری شخصی من بود و هر کسی نگرش شخصی خودش را دارد…بدرود

     
  74. با سلام خدمت استاد گرانقدرم آقای نوری زاد

    استاد عزیز دیروز در سایت خبرآنلاین به مقاله ای ناراحت کننده ای مبنی بر اعدام خانم سمیه زارعی برخوردم.
    (http://www.khabaronline.ir/detail/367121/society/judiciary)
    درخواست این شاگرد کوچک از شما این است که در صورت صلاحدید جنابعالی این خبر در را بازتاب داده تا این دختر جوان از طناب دار بگریزد.
    با سپاس فراوان

     
  75. نامه ای از یک مجرم…
    سلام. آقای نوری زاد امروز دوشنبه 6 مرداد با کت و شلوار و صورتی اصلاح کرده و عطر و ادکلن زده، رفتم استاندار البرز آقای طهایی را ببینم. دو هفته ی پیش در ملاقات مردمی به ایشان گفتم که من یک جوان تحصیل کرده ی مخترع بیکار 29 ساله هستم و گواهی اختراع و برگه ی رای ام را که هنگام رای دهی با موبایلم عکس گرفته بودم به ایشان نشان دادم و گفتم که به خاطر اینکه به آقای روحانی رای دادم و شما هم رئیس ستاد آقای موسوی در سال 88 در همدان بودید، آمده ام بگویم که مایلم بعنوان یک اصلاح طلب هم کمکتان کنم و هم ازتان کمک بگیرم. گفتم اول اینکه یک طرح کم هزینه برای کاهش ترافیک شهر کرج و یک طرح خلاقانه ی دیگه برای ترافیک اتوبان کرج – تهران نوشتم و دیگری اینکه کرج و استان البرز یکی از 5 استان اول جرمخیز در کشور است که خود جنابعالی هم واقفید به این خاطر یک طرح کم هزینه ی دیگر هم برای همین امر نوشتم. ایشان هم استقبال کردند و نامه ای دادند مبنی بر اینکه طرح های بنده مطالعه شود و اگر قابلیت اجرائی داشت حق الزحمه ی ایشان در نظر گرفته شود. وقتی نامه را پیش مسئول مربوطه بردم نگاهی کرد و گفت: از این نامه های ملاقات مردمیست!؟ ول کن بابا دلت خوشه، نامه را تا کرد، اما بلا درنگ دوباره باز کرد، و گفت: اینجا نوشته حق الزحمه! چقدر می خوای بگی؟ منم گفتم: حالا خدا کنه بشه. گفت: میشه. بگو چقدر؟ گفتم چون طرح های من کم هزینه هستند و همین نقطه ی مثبت کارهای منه و بازده بالائی دارند واسه هر کدوم 20 میلیون؟ گفت: 20 میلیون همش؟ من می گم بگو هر کدوم 40 میلیون ولی نصف نصف!؟ اگر قبول می کنی من پا پیش بذارم و جواب بدم اگر قبول نمی کنی امروز من جلسه دارم دو سه روز دیگه بیا با آقای فلانی صحبت کن که یکی از کارمندای منه!؟!
    استان شدن کرج از آنجایی که یکی از هزاران هنر آقای احمدی نژاد بود، اتوبوسی چه عرض کنم تریلی تریلی از اصولگراهای بی سواد و چارو وادار پر شده است. بهمین خاطر امروز رفتم بعرض آقای طهائی برسانم که همچین اتفاقی افتاده، مدیر روابط عمومی که این ملاقات ها رو ترتیب می ده (توحیدلو)، گفت برای چه آمدی؟ گفتم: از نامه ی آقای استاندار نتیجه نگرفتم و با همچین پیشنهادی مواجه شدم؟ ایشان هم سنگ تمام گذاشت و در دفاع از همکار خویش فرمود: مدرک نداری تهمت نزن!؟ گفتم: مدرکم نامه ی استاندار قبلی در مورد همین موضوعات است که باز این آقا جواب نداد به این نامه؟ این هم نامه ام با دستور معاون عمرانی استاندار و مهر دبیرخانه! گفتند: نمی شود بفرمائید بیرون و همچنین دستور دادند دیگر بنده را به استانداری راه ندهند، استاندار هم دید که مرا بیرون می کنند ولی حرفی نزد!؟ و حتی یک گروبان دوی نیروی انتظامی گفت سریع از استانداری خارج شو والا از سلاحم استفاده می کنم چون قانون بهم همچین اجازه ای داده!؟ نمی دونم چرا؟ من که کار بدی نکرده بودم، لباس بدی نپوشیده بودم، داد نزدم، توهین نکردم، به کسی بی احترامی نکردم!؟ گرفته و نا امید راه خیابان را پیاده گرفتم تا خونه (خانه چه عرض کنم، یک زیر زمین، با کرایه ی ماهی 180 هزار تومان). البته صبح هم پیاده رفته بودم حدودا 3 تا 4 کیلومتر. پیاده بخاطر نداشتن درآمد و پول کافی برای تاکسی! رسیدم خانه و کمی دراز کشیدم، کمی هم گریه کردم بعد چون کسی رو نداشتم این نامه رو برای شما نوشتم. و هی دارم به این جمله ی صادق هدایت فکر می کنم که می گفت: امپریالیست ها کشور ما را گرفتند، درست اندیشیدن و درست نوشتن در این مملکت جرم است؟ و حالا مخترع و محقق بودن جرمه!؟

     
    • این طرح هم از ابتکارات خامنه ای است و نمو نه دیگری از دخالت روحانیون در علم است. مفداری زیادی بودجه در اختیار سازمان ها قرار داد هشده و طرج هایی اجرا امیشود که نه انجام دهنده ان تخصصی دارد و نه داور طرح. مثلن یک طرح پتروشیمی را میدهند به یک لوله کش. و بودجه ها در اختار فساد اداری قرار گرفته است. ه

       
  76. شباهت اردوغان, مرسی مصر و خامنه ای در حمایت از حماس و گروه های تروریستی و کاسه داغ تر از آش بودن:

    در جریان اعتراضات بعد از تقلب انتخاباتی و کودتای سپاه و ولایت فقیه, جمهوری اسلامی از لبنانیها و عراقیها و سایر اعراب برای سرکوب اعتراض کنندگان استفاده کرده و آنها را مثل سگ هار به خیابان ها ول کردند و مردم را بیرحمانه قلع و قمع کردند.

    این کار را مرسی در سرکوب مردم مصر در اعتراض به دیکتاتوری و برپایی سیستم شبیه جمهوری اسلامی انجام داد و اخوان مسلمین را به خیابانها ول کرد.

    و شبیه این را در ترکیه هم دیدیم که لباس شخصی های ریش دار مردم خود را با چوب و لگد میزدند.

    مرسی و حماس و اردوغان از گروه اخوان مسلمین و از طرفداران سرسخت این گروه میباشند.

    وقتی ارمنیها آذریها را میکشتند و خاکشان را اشغال کردند ایران به ارامنه کمک کرد چون برای ایران روسیه که از حامیان رژیم محسوب میشود مهمتر بود و روسیه رابطه خوبی با آذربایجان نداشت و از ارمنستان حمایت میکرد.

    اردوغان و ترکیه سالیان سال به کردها ی ملت تبیعض کردند با اینکه آنها مسلمان سنی بودند, ولی همیشه حامی حماس و فلسطین بوده اند, با اینکه آنها عرب هستند. بنابرین حامی فلسطینیان بخاطر مسلمان بودنشان نیست و الا باید اول از مردم خود شروع میکرد.

    ایران هم به سنی های خود ظلم میکند و هم به عربهای خود, ولی برای فلسطینیان منافع ملی خود را هم به خطر میاندازد و برای آنها بمب و موشک و پول میفرستد. به فلسطینیان بورسیه میدهد که در بهترین دانشگاه های ایران تحصیل کننند و در بیمارستانهایش معالجه شوند ولی مردمان سنی و عرب خود را از دانشگاه اخراج میکند و اجازه ارتقاء را به آنها در جامعه نمیدهد. برای لبنانیها حتی کمک ملی میکند که در کشورهای دیگر درس بخوانند.

    بر خلاف رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی کمک اردوغان و ترکیه به فلسطینیان همیشه در راستای منافع ملی ترکیه بوده است, ترکیه همیشه توانسته با درایت کامل بهترین رابطه را با کشورهای عربی داشته باشد و بهترین قرار دادهای اقتصادی را ازان خود کند, ولی رژیم فاسد زیر سپاه و ولایت فقیه آخوندی همیشه کشور و مردم ایران را به گند کشانده اند و مردم هزینه سنگینی را پرداخته اند و در فقر برای زنده مندان تقلا میکنند.

    رژیم ایران, مظهر فساد و دروغ و دورویی بیش نیست. ایران نفت عرب ایرانی را میدزدد و به جیب لبنان و فلسطین میریزد در صورتی که اعراب ایرانی در نهایت فقر و بدبختی زندگی میکند.
    کشور های عربی در کنار مانده اند و به ایران میخندند.

    ترکیه در برابر کشتار ترکها توسط داعش عراق هم تقریبا سکوت کرده و از آنها هیچ حمایتی نمیکند.

     
  77. سلام آقاي نوري زاد
    اميدوارم خوب و سرحال و مثل هميشه پر تلاش باشيد.
    مستقيم برم سر اصل مطلب
    در صفحه فيسبوک به نام ” کارگاه آموزشي شهرونديار” به موضوع اعدام دختري به نام سميه اشاره شده که در شفت گيلان همسر خود را به قتل رسانده است . اکنون خانواده مقتول به صورت مشروط رضايت داده است. به اين صورت که اگر تا پايان ماه رمضان خانواده قاتل 80 ميليون ديه بدهد رضايت ميدهند در غير اينصورت اعدام… با توجه به چيزي که در آن صفحه نوشته شده تاکنون 30 ميليون جمع آوري شده و وقت هم رو به پايان است…بنده آشناهاي زيادي ندارم ولي تا آنجا که امکان دارد اطلاع رساني ميکنم…اکنون از شما خواهش دارم با توجه به ارتباطاتي که با افراد خير داريد و همچنين پشتکار و خيرخواهي شما اگر امکان دارد اين موضوع را پيگيري کنيد…خواهش ميکنم…شايد يک نفر ديگر از اعدام نجات پيدا کرد…..يک دنيا ممنون

     
  78. سلام برادر بزرگوار
    چند روزی است به صورت مداوم صفحه شما و افکارتان را دنبال میکنم . و شاید مسائلی که در 2 سال از مهاجرت اجباری به این سرزمین را پیدا کرده بودم در چند روز در افکار شما یافت کردم .
    راستش را بخواهید کمی دچار درگیری های فکری شدید شده ام در این مدت و چرا هایی که هر روزه فکرم را مشغول میکند و شاید جوابی برایشان نداشته باشم
    چرا های من از کودکی من شروع میشود تا به روزی که ناخواسته سرزمینم را ترک کردم
    چرا هایی که به من آموخت به فرزندانم بیاموزم اگر من مسلمانم تو میتوانی مسیحی باشی تو میتوانی خدایت را هر چه دوست داری صدا کنی . به او می آموزم که گرچه تو از نسل آریایی هستی ولی خودت را بالاتر از دیگران ندان که همه ما از خاکیم و بر خاک خواهیم رفت . اگر فرزندم پسر بود به او می آموزم که احترام به حقوق زن را از مادرش شروع کند تا اینکه مثل پدر سالها درگیر قبول این واقعیت نگردد .اگر فرزندم دختر بود بهش می آموزم تو هیچ از مردان کم نداری و اگر بخواهی میتوانی دنیا را تحت تاثیر قدرت خود قرار دهی . به فرزندانم می آموزم بجای حفظ آیات دینی به زبانی دیگر به حفظ اصول انسانی به زبان جهانی بپردازن .
    راستش را بخواهید دوست دارم از ته دل همچون طفلی که تمام دردهایش را به زبان گریه بیان میکند اشک بریزم آن موقع همه بفهمن که اشک هایم به خاطر تمام دردهایم است .
    راستی جناب دکتر چه کسی مسئول افکار کودکی من است ؟
    ارادتمند شما
    بهراد

     
    • دوست گرامى

      از اين كه پرسشى را كه از آقاى نوريزاد پرسيديد من پاسخ مى دهم، پيشاپيش از شما پوزش مى خواهم.

      پاسخ شما اين است دوست گرامى : هيچكس مسؤل افكار كودكى شما نيست.

      من اين را از نوشتهء خردمندانه يكى از كاربران فرهيختهء اين سايت به نام عرفانيان آموختم. ايشان در كامنتى چنين نوشته بود:

      “ﺣﺘﻲ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﭘﺪﺭﻡ مى اﻓﺘﻢ ‘و اﻳﻨﻜﻪ اﮔﺮ اﻭ ﺷﺎﻳﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﺮﻱ ﺩاﺷﺖ و ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻣﺮا ﻛﺘﻚ ﻧﻤﻴﺰﺩ ﺷﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺿﻌﻔﻬﺎﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺟﻠﻮﻱ ﺭﺷﺪ ﻣﺮا ﮔﺮﻓﺖ ﺭا ﻧﻤﻴﺪاﺷﺘﻢ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﺧﺪا ﺭا ﺷﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﭼﻨﻴﻦ اﻓﻜﺎﺭﻱ ﻧﻴﺴﺘﻢ و ﺑﻪ ﺭاﺣﺘﻲ ﺟﻮاﺏ ﺁﻥ ﻧﺪاﻳﻲ ﺭا ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻘﺼﻴﺮﻫﺎ ﺭا ﮔﺮﺩﻥ اﻳﻦ و ﺁﻥ ﺑﻴﻨﺪاﺯﺩ ﻣﻴﺪﻫﻢ ‘ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ﺑﺎﻋﺚ اﻳﻦ ﺿﻌﻔﻬﺎﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻛﺎﻣﻴﻬﺎﻱ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ‘ ﻣﻦ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺬﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻦﺗﺮ ﺷﺪﻩ ‘ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘اﻱ ﭘﺴﺮﻙ ‘ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﭘﺪﺭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﭘﺪﺭﺵ و ﻫﺰاﺭ ﻋﺎﻣﻞ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻮﺩﻩ ‘اﮔﺮ ﺑﺨﻮاﻫﻲ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺭا ﺑﺪﻳﻦﮔﻮﻧﻪ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩﻱ و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺧﻔﺖ ﺁﺩﻡ و ﺣﻮا ﺭا ﺑﮕﻴﺮﻱ ‘ ﺁﺭاﻡ ﺑﮕﻴﺮ و ﺳﻌﻲ ﻛﻦ ﻛﻤﻲ ﺑﻬﺘﺮ اﺯ ﭘﺪﺭﺕ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻲ و ﺑﻪ ﻧﻜﺘﻪﻫﺎﻱ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻲ ﻛﻪ تغيير ﺁﻥ ﺩﺭ ﻳﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻮﺳﺖ”

      به بخش آخر اين نوشته دقت كنيد: رفتار پدران ما معلول رفتار پدران پدران ما است و الى آخر.
      هرپدرى ممكن است با خراب كردن كودكى فرزندش، اثرات جبران ناپذيرى بر روح و روان او بگذارد. چه با تنبيه كردن او، چه با مسموم كردن افكار او، چه با جلوگيرى از كودكى كردن او و و و ..

      همانگونه كه عرفانيان گرامى به زيبايى بيان كرده بايد خود رااز گذشته رها كنيد و به نكته هايى بيانديشيد كه مى توانيد آنها را تغيير دهيد.

      شنل قربانى را از تن در آوريد و دور بياندازيد به هيچكس براى اينكه قربانى خوبى بوده است مدال نمى دهند.

      به جاى افسوس خوردن بر دوران كودكى و سرزنش ديگران، همانگونه كه خود به زيبايى بيان كرده ايد، براى فرزندتان پدر بهترى باشيد و لوح سفيد و پاك روح و ذهنش را خط خطى نكنيد تا آنرا خود در آينده آنگونه كه دوست دارد بنويسد.

      اما براى حسن ختام، يك توصيه هم از طرف خودم به شما دارم:
      فرهنگ بيمارمان راجدى بگيريد و فرزندتان را از آفات آن دور نگهداريد.
      كدام آفات؟
      يك نمونه:
      اين قصه را حتماً شنيده ايد:

      مادر خاله سوسكه: دخترم من ديگه پير شدم برو در همدون به مش رمضون شوهر كن تا از تو مراقبت كند.
      خاله سوسكه آرايش كرده، پيرهن پوست پيازى اش را به تن مى كند و راه مى افتد.
      در راه به قصاب محل بر مى خورد. خاله سوسكه كجا مى رى؟
      خاله: مى روم در همدون، شو كنم بر رمضون
      قصاب: زن من ميشى؟
      خاله: اگه من زنت بشم، وصله تنت بشم، اگه دعوامون بشه بگو منو با چى مى زنى؟
      – با ساطور قصابى دخلت رو ميارم خاله جون!
      – نه نه نه. زنت نمى شم اگر بشم كشته مى شم.
      بعد خاله سوسكه به بقال محله مى رسد. در پاسخ خواستگارى او هم مى پرسد در حين دعوا او را با چه مى زند
      بقال: با اين سنگ ترازو!
      خاله: نه نه نه. زنت نمى شم اگر بشم كشته مى شم.
      سپس خاله به آهنگر محله مى رسد و در پاسخ خواستگارى، از او مى پرسد كه قرار است چكونه كتك بخورد و جواب مى شنود: با پتك آهنگرى!
      خاله: نه نه نه زنت نمى شم اگر بشم كشته مى شم.
      سپس به آقا موشه مى رسد. و در پاسخ خواستگارى او هم همان سؤال را مى كند و جواب مى شنود: با اين دُم نرم و نازكم!
      خاله مى پرسد: راستى راستى مى زنى؟
      موشه با بزرگوارى مى گويد: نه. شوخى مى كنم. آدم بايد زن خودشو دوس بداره!
      و خاله سوسكه زن آقا موشه مى شود.

      اين جور قصه ها، ناسلامتى bed time story بچه هاى معصوم ايرانى بوده!
      ( آنوقت مى گويند بازيهاى كامپيوترى براى بچه ها خوب نيستند چون خشن هستند! )

      خوب وقتى تنها پرسش زن در انتخاب همسر اين باشد كه چگونه قرار است كتك بخورد، انتظار داريد آن دختر يا پسر معصومى كه با اينطور قصه ها بزرگ مى شود، حقوق و برابرى زن حاليش باشد كه چيست؟؟

      پس پدرتان را سرزنش نكنيد كه او هم به نوبه خود قربانى همين ويروسهاى بيماريزاى فرهنگى مان است.

      ———————–

      سلام آنیتای خوب
      ضمن سپاس از همه ی عزیزانی که در این سایت می نویسند و نقد می کنند، بخود می گویم اگر همه ی زحمت های بکار رفته یک سوی و این نوشته ی پر امید شما یک سوی قرار می گرفت، من – نوری زاد – چه نیکبخت بودم.
      سپاس از شما بخاطر نور امیدی که از دل واژه هایتان می تراود.
      سپاس

      .

       
  79. سلام بر جناب آقای نوری زاد
    امیدوارم هرجا هستید با امید، پر نشاط و همیشه سر شار از فهم باشید.
    جناب آقای نوری زاد، هنر، ادبیات و نگاه متفکرانه شما به قضایا بسیار قابل تامل است، نظر هرفردی هم باید مورد احترام قرار گیرد به خصوص افرادی چون شما که صاحب نظرید و کم یافت می شوند این دست افراد، اما به نظر شما کمی نباید از زوایای دیگر به قضایای اطراف نگاه کرد، فکر می کنم ماجرای روز قدس و اعتراض به کشتار مردم فلسطین موضوع بسیار بزرگی است، چرا که همین مردم اسرائیل بودند که پذیرفتند با حضور در فلسطین و تشکیل دولت، این جنایات را راه اندازی کنند، پس فریاد بر سر این مردم هم رواست. روزی شعار نه غزه نه لبنان سردادیم، امروز می فهمیم با بودن رئیس جمهور سال 88 و … اتفاقاتی تا به این افتاد که مرزهایمان را در سوریه، لبنان و غزه و عراق از دست دادیم و ای کاش که نه آن اتفاق بد انتخابات 88 افتاده بود و نه شعار نه غزه نه لبنان داده بودیم.شاید دوباره نگاهم تغییر کند، داعش امروز و جنگ با ان تنها امتیاز دادن به آن است و تفرقه افکندن بین اینان و آنان و گرنه داعش همان صهیونیست است و صهیون همان داعش، هر دو متجاوزانه می کشند اما هریک به بهانه ی واهی… این راهم رد نمی کنم که حماس، اخوان و … هم شبیه داعش عمل کردند و نمکدان شکستند که در مقابل سوریه و عراق و ایران ایستادند و جنگیدند و اسرائیل چه خوب از فرصت پیش آمده استفاده کرد. به نظرم همه ی اینها به یکدیگر مرتبطند و شاید ماهم اگر روزی مسند دار این حکومت بودیم از این دست حمایت ها از این و آن می کردیم برای حفظ حکومت.

    من به عنوان برادر کوچک شما، دست برادری با این پیام برآوردم تا شاید با نگاه لطف شما، قدم هایی در کنار شما بردارم و اتفاقات بزرگی را در یادگیری و عمل با شما و در کنار شما تجربه کنم.

    خوشحال می شوم نقدی بر سخانم بفرمایید.

    باتشکر
    فتحی –

     
  80. ﻧﻮﺷﺘﻢ %50 ﺯﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
    ﻣﺘﺎﻫﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ
    ﮔﻔﺘﯽ : ” ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ “!
    ﻧﻮﺷﺘﻢ : %75 ﻣﻌﺘﺎﺩ ﻫﺎ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ
    ﮔﻔﺘﯽ : ” ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ “!
    ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﺠﺎﻭﺯ
    ﻣﯿﺸﻮﺩ
    ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
    ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﭘﺪﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻬﯿﺰﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯿﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ
    ﻓﺮﻭﺧﺖ
    ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
    ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺳﻦ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺍﺯ
    ﻓﻘﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ 14 ﺳﺎﻝ ﺭﺳﯿﺪ
    ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
    ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ
    ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ .
    ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢd
    ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭاﻥ ﺧﺎﺹ 10 ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﻣﺎﺭ
    ﻣﺮﮒ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ
    ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
    ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺍﺯﺕ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ , ﭘﺴﺮﺕ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺷﺪ ,
    ﺩﺧﺘﺮﺕ ﻓﺎﺣﺸﻪ , ﺯﻧﺖ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻃﻼﻕ !
    ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
    ﭘﺎﺳﭙﻮﺭﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺪ , ﻧﺎﻣﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﻨﮓ
    ﺷﺪ , ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭﺵ ﺍﺯ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﺪ , ﻧﺨﺒﻪ
    ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺪﻝ ﻣﻮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪ ,
    ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﻫﺎﯾﺶ
    ﻋﺮﺑﯽ ﺷﺪ , ﺷﺎﺩﯼ ﺟﺮﻡ ﺷﺪ , ﺗﺠﻤﻊ ﺑﺎﻻﯼ 10 ﻧﻔﺮ
    ﻏﯿﺮ ﻣﺠﺎﺯ ﺷﺪ , ﺻﺤﻨﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺷﺪ ,
    ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﮑﺎﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺒﮑﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻏﺰﻩ ﮔﻔﺖ , ﺩﺭ
    ﺷﻬﺮﯼ ﺁﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﺁﺏ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪ , ﺍﺭﻣﻨﺴﺘﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﻕ
    ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﻕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺷﺪ , ﻣﺨﺪﺭ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﻢ
    ﻗﯿﻤﺖ ﻗﻠﯿﺎﻥ ﺷﺪ
    ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ،ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ بودى..:-

     
  81. آخوندها برای زور چپان کردن خودشان البته که باید بهانه هائی داشته باشند
    و عجبا که این دین اسلام برای آنها همه گونه بهانه های پوچ فراهم کرده است.

    همانطور که ساعت دقیق ورود خورشید به برج حمل بطور کاملاً دقیق و با دقیقه و ثانیه
    به راحتی و با محاسبات نجومی نه چندان پیچیده قابل محاسبه بوده و در تقویم ها دیده می شود
    به همان راحتی هم می شود زمان دقیق ورود ماه به برج شوال را نیز “م ح ا س ب ه” نمود!!

    اما آیا فکر می کنید آخوند جماعت چنین اجازه ای در ایران می دهد
    فکر می کنم اگر کسی این کار را بکند با جرمی آخوند ساخته
    به جائی فرستاده شود که عرب نی انداخت!!

    دلایل ضرورت وجود این جماعت مفت طلب که بر گردۀ مردم ایران خود را سوار کرده اند
    و بدون هیچگونه سود و خاصیتی از میزبان ارتزاق می کنند فقط ساده لوحان را قانع می کند
    و البته جماعتی را که از وجود آخوندها به صور مختلف مستفیظ می شوند!!

    به امید وقوع رنسانس آریائی که در آن دست این بی خاصیتان پر ضرر را از جامعه کوتاه کنیم

    به امید آن روز که بساط حوزه های علمیه را با آنهمه مخارج سنگین یکسره جمع کنیم
    و آن اماکن و آن هزینه ها را صرف آموزش و پرورش جوانان ایرانی پر استعداد کشور
    در رشته های علمی معتبر و مورد نیاز و سودمند کنیم

    به امید آن روز که نسل این مدعیان دروغین را از کشورمان ریشه کن کنیم و
    در کمال ادب و احترام و حتی با دادن توشۀ راه و خرج تهیۀ مسکن هر کس را
    که هنوز بخواهد ملبس به عمامه و عبا باشد
    از مرز عراق به سفری برگشت ناپذیر بدرقه کنیم!!

     
  82. داستان اسیابان را خوب امدید.نمیدانم به فتوای متخصص در امور ذکات فطریه توجه کرده اید؟(امامی کاشانی)این اقا به خودش زحمت نداد تا از یک مرجعی قیمت گندم رو بپرسه این بیخبر از همه چیز و همه جا گندم 1050 تومانی رو 1500 تا 1700 به مردم فروخته. ایا گرونفروشی نکرده؟چه کسانی سرنوشت این مملکت رو تو دستاشون دارن!!!!!!!!!! با یک الاغ هم قابل معاوضه نیستن.

     
    • جناب ساسان با درود، اگه اجازه داشته باشم نکته‌ای اضافه کنم می‌گویم در آن داستان پیرمرد بی‌ جهت برای درک و فهم الاغ خود ارزش و احترام قائل نبوده. اگر منظور شما جستجو برای جایگزینی وقار، سنگینی‌، فایده رسانی و درک و فهمی‌ است که در ذات این حیوان است و آزارش به احدی نمی‌‌رسد و اینها در آن طرف نیست ،پر واضح است که در این مقایسه به الاغ توهین می‌‌شود. مگر طرف کدام یک از خصوصیات خوب و مفید الاغ را دارد ؟ و چه بدی‌ها که ندارد و از آن بدی‌ها ذره‌ای در وجود الاغ نیست؟ روزی بیاید که بشر چنان زبان احساسی‌ و آثار ادراکی و میزان هوش و خصائل نیک‌ حیوانات را دریابد که زیر بار مقایسهٔ آنها با برخی‌ از انسانها نرود. این از فهم الاغ نیست که آزارش به احدی نمی‌‌رسد؟ اینها چی‌؟

       
  83. ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ

    ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻋﺰﻳﺰ
    اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺎ ﺭا ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﻜﻦ
    ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﻡ اﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ اﻳﻦ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﺎﻛﻲ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ. ﺧﺪاﻭﻛﻴﻠﻲ ﺟﺎﻱ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻛﺸﻴﺪﻡ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﺩاﺭﻩ ‘ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﺴﻮﻝ اﻋﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﻪ ‘ ﺑﻌﺪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﭘﺲ ﭼﺮا ﻣﻨﻪ اﻳﺮاﻧﻲ ﺗﻮ ﺧﺎﺭﺝ اﺯ ﻛﺸﻮﺭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﻴﺸﻢ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﻫﻤﻮﻃﻨﻢ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺧﻼﻑ ﻣﻴﺸﻪ و ﺑﻠﻌﻜﺲ ﻣﻔﺘﺨﺮ ﻣﻴﺸﻢ ﻭﻗﺘﻲ ﻳﻪ اﻳﺮاﻧﻲ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﻭ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ
    ﺑﺎ اﻳﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ ‘ ﺟﻨﺎﺏ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺧﻮاﻫﺸﻤﻨﺪﻡ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭاﺑﻂﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪاي ﺗﻘﺪﻳﻢ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺑﻔﺮﻣﺎﻳﻨﺪ ” ﻳﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺭاﺑﻂﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻏﺰﻩ و اﻳﺮاﺩﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﺩﻳﺪﻡ ‘ ﻛﻤﺎﻝ ﺑﻲاﻧﺼﺎﻓﻲ
    ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺎ ﺗﻮ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﺮ ﻣﺮﺩﻩ ﺯﻳﻦ ﻛﺮﺩﻩ ﻣﻴﮕﺮﺩﻩ “ﮔﻴﺮﺵ ﻣﻴﺎﺩ ﻫﻢ ﺭﺣﻢ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ” ﻋﺰﻳﺰ ﺩﻝ ﺑﺮاﺩﺭ ‘ ﻣﻦ ﻧﻜﺘﻪﻫﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺭﻭ ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﺮﺩﻡ ‘ ﻭﻟﻲ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻄ ﺟﻤﻠﻪاي ﺭا ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻆﺮﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺿﺮﺑﻪ ﺭا ﻣﻴﺮﺳﺎﻧﺪ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﺮﺩﻱ “و ﺭﻭ ﻫﻮا ﺯﺩﻱ
    ﺑﻨﺪﻩ ﻋﺮﺿﻢ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻟﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﺑﺮاﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﻏﺰﻩ ﺑﺴﻮﺯﺩ ” اﻳﻦ ﺗﻤﺜﻴﻞ ﺑﺮاﻱ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﻣﻂﻠﺐ ﺑﻮﺩ ‘ وﮔﺮ ﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﻣﻮﺭﭼﻪﻫﺎﻱ ﺁﻧﮕﻮﻻ ﻫﻢ ﻣﻴﺴﻮﺯﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﺮﻣﺎﻱ ﺳﻮﺯاﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺳﻌﻲ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻳﺒﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ اﺳﺖ ‘ اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻦ ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﻣﻴﻤﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﮕﻪ ‘ ﺩﻳﮕﻪ ﭘﻮﻟﻲ ﺑﺮاﻡ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻢ ﺧﺮﺝ ﻓﻘﺮا ﻛﻨﻢ ‘ ‘ﺣﺎل ﻣﻦ ﺁﻥ ﻧﻜﺘﻪاي ﻛﻪ ﺷﺎﻩ ﺑﻴﺖ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻂﺮﺡ ﻣﻴﻜﻨﻢ “ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻜﺘﻪاﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ اﺯ ﺁﻥ ﻓﺮاﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ .
    اﻭﻝ ﺩاﺳﺘﺎﻧﻲ ﺭا ﺑﺮاﻳﺘﺎﻥ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ اﺯ ﻣﺎ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻴﻢ” ﺑﺎ ﻋﻴﺎﻝ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﺧﺘﻤﻲ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ‘اﻟﺒﺘﻪ ﭼﻠﻪي اﻭ ﺑﻮﺩ ‘ ﻃﺮﻑ ﺩﺭ ﺳﻨﻲ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻌﻴﺪ اﺳﺖ ﺳﻜﺘﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ‘ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﮔﻔﺘﻴﻢ و ﻣﺠﻠﺲ ﺭا ﺗﺮﻙ ﻛﺮﺩﻳﻢ ‘ﻋﻴﺎﻝ ﻣﺎ ﮔﻔﺖ ‘ ﻣﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ اﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﺪﻳﺪﻡ ‘ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺧﻪ ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ‘ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻋﻴﺎﻝ ﭘﺮﺳﻴﺪ اﮔﺮ ﻣﻦ اﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﻭﻡ ﭼﻪ ﻣﺪﺕ ﺑﺮاﻱ ﻣﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﻨﻲ ” ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪا ﺑﻪ ﺩاﺩﻡ ﺑﺮﺳﺪ ‘ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻢ ﮔﻔﺘﻪاﻡ ‘ ﺑﺎ ﺭﻧﺪﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ” ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻪ ﻣﺪﺕ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭاﺿﻲ ﺷﻮﻱ ” ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ‘
    ﺣﺎﻻ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻏﺰﻩ و ﻳﺎ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﺰاﺩاﺭﻱ ﻛﻨﻴﻢ ‘ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩﻫﻨﺪ
    ﺁﻳﺎ ﻣﻼﻙ ﻣﺎ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲاﺳﺖ ‘ ﺑﺎ اﻋﺘﺮاﺽ ﻛﺘﺒﻲ ‘ ﻳﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ و ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﻜﻮﺑﺪ و ﻳﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺟﻨﮓ ﺟﻨﮓ ﺗﺎ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﺳﺮ ﻣﻴﺪﻫﺪ
    ﺩﺭ ﻛﺎﻣﺖ ﻗﺒﻠﻲ ﺳﻮاﻝ اﺻﻠﻲ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺎ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻇﻠﻤﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﺎﺭﻳﺴﺖ ﭼﻪ ﻣﻘﺪاﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻛﻨﻴﻢ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﭼﻨﺪ ﻧﻜﺘﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻮﺩ ‘اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﻲ ﺑﻤﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﺣﺪاﻗﻞ ﺑﺮاﻱ ﻣﺎ ﻃﺐ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺩﻭﻡ ‘ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﻦ ﻛﻤﻜﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ و اﻣﻜﺎﻧﺎﺗﻤﺎﻥ ﺗﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ‘ﺳﻮﻡ ‘ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺼﺪ و ﻧﻆﺮ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ اﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻮﺩ ‘ﻳﻌﻨﻲ ﺁﻳﺎ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﺤﺾ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺪا ﻣﻮﺵ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ
    ﻧﻜﺘﻪ اﻭﻝ. :ﺑﻨﺪﻩ اﺯ ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺳﻮاﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻓﺮﺩا ﻋﺪﻩاﻱ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﻆﺎﻣﻲ ﺑﻪ ااﺳﺮاﻳﻴﻞ ﺩﻫﻨﺪ ‘ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻮاﻓﻘﻴﺪ ‘ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺣﺘﻢ ﻣﻮاﻓﻖ ﻧﺨﻮاﻫﻴﺪ ﺑﻮﺩ و اﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺭا ﺯﻳﺎﺩﻩﺭﻭﻱ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ‘ ﻧﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻧﻔﺲ اﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﺪ ‘ﺑﻠﻜﻪ اﺯ ﻋﻮاﻗﺐ ﺁﻥ ﺁﮔﺎﻫﻴﺪ ‘ﺣﺎﻝ اﮔﺮ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩﺩﻫﻨﺪﻩﮔﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ’ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺑﻲﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﻣﺘﻬﻢ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﺟﻮاﺑﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﺪﻫﻴﺪ ” ﻫﺮ ﺟﻮاﺑﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﻫﻴﺪ ‘ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻮاﺑﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻫﻢ ﺩاﺩ .
    ﺩﻭﻡ. : ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﻦ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ و اﻣﻜﺎﻧﺎﺗﻤﺎﻥ ‘ﺗﻨﺎﺳﺒﻲ ﻣﻌﻘﻮﻝ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺒﺎﺷﺪ ‘ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺁﻥ ﻫﻴﭻ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﻛﻪ ﻣﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻏﺮﻭﺭ و ﺧﻮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻴﻨﻲ ﺷﺪﻩاﻳﻢ ‘ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺯ ﻣﻨﻔﻌﺖﻃﻠﺒﻲﻫﺎﻱ ﻣﺎﺩﻱ ‘و ﻳﺎ ﻫﻮﭼﻲﮔﺮﻱ ﺑﺮاﻱ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻥ ﺑﻲﻋﺮﺿﻪﮔﻲﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ‘و ﻳﺎ ﺗﻆﺎﻫﺮ ‘ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ اﻃﻼﻋﺎﺗﻲ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﻣﺤﺪﻭﺩ و ﻛﻨﺎﻟﻴﺰﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﻛﻮﻩ ﺭا ﻛﺎه و ﻛﺎﻩ ﺭا ﻛﻮﻩ ﻣﻴﺒﻴﻨﻨﺪ ‘ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻏﺮﺏ و ﻣﺘﺤﺪاﻧﺶ ﺑﺎ اﻳﺮاﻥ ﭼﻪ اﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻧﻆﺮﻱ ﻓﻠﺴﻔﻲ و ﭼﻪ ﻋﻠﻢ و ﺗﻜﻨﻮﻟﻮﮊﻱ ‘و ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻆﺎﻣﻲ ‘ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺷﭙﺶ و ﺩاﻳﻨﺎﺳﻮﺭ اﺳﺖ’ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺗﻌﺪاﺩ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺩﻳﻨﻲ ‘ﻓﻠﺴﻔﻲ ‘ و ﻋﻠﻮﻡ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺩﺭ ﺩاﻧﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻳﺪ ‘ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻠﻢ و ﺗﻜﻨﻮﻟﻮﮊﻱ ﻫﻢ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﺮاﺩﺭاﻥ ﺣﺰﺏاﻟﻠﻪ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭﻫﺎﻱ ﻣﺎﺩﺭاﻥ و ﺯﻧﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻧﺪ’ﻛﻪ ﻣﺤﺼﻮﻝ اﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ و ﮊاﭘﻦ اﺳﺖ ” اﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻆﺎﻣﻲ ﻫﻢ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ اﺭﺑﺪﻩﻛﺸﻲﻫﺎ و ﻟﮕﺪ ﭘﺮاﻛﻨﻲﻫﺎي ﺳﻲ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻫﺎ ﺧﺴﺎﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﻣﻠﺖ اﻳﺮاﻥ ﻣﺘﺤﻤﻞ ﺷﺪﻩ ﺭا ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ اﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ااﻳﻦ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻣﺎ ﻓﻘﻄ ﻋﻮاﻣﻞ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺭا ﻣﺪ ﻧﻆﺮ ﺩاﺷﺘﻴﻢ ‘ ﺷﺎﻳﺪ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﻏﻴﺒﻲ ﻣﺠﻬﺰ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ اﺯ ﺁﻥ ﺑﻴﺨﺒﺮﻳﻢ ‘اﺭﺗﺶ ﺟﻨﻲﻫﺎ ‘ ﻋﻠﻢ ﻟﺪﻧﻲ ‘ ﻛﺮاﻣﺎﺕ ﻏﻴﺒﻲ
    ﺳﻮﻡ. :ﺳﻮاﻝ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻱ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﺩﺭ ﺭاﺑﻂﻪ ﺑﺎ ﻓﻠﺴﻃﻴﻦ و ﻣﻆﻠﻮﻣﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺭﻓﻊ ﻇﻠﻢ اﺳﺖ ‘ﺁﻳﺎ اﻳﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺪا ﻣﻮﺵ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ‘ﺁﻳﺎ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮ ﻣﻮﺿﻊ ﺣﻘﻲ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﻱ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ‘ﺗﻤﺎﻡ اﻋﻤﺎﻟﻤﺎﻥ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺸﻮﺩ ” ﻣﺜﻼ اﮔﺮ ﻓﺮﺩا ﻋﺪﻩاﻱ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻨﻨﺪ و ﺧﻮاﻫﺎﻥ اﺳﺘﺮاﺩ ﻫﻔﺪﻩ ﺷﻬﺮ اﻳﺮاﻥ اﺯ ﺭﻭﺳﻴﻪ ﺷﻮﻧﺪ (ﻛﻪ ﻣﻮﺿﻊ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﺮ ﺣﻘﻴﺴﺖ.) و ﺟﻨﮕﻲ ﺑﻪ ﺭاﻩ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻧﺪ و ﻫﺰاﺭاﻥ ﻧﻔﺮ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ ‘ﻣﻘﺼﺮ ﻛﻴﺴﺖ ‘ ﻣﮕﺮ ﺧﻮﻥ ﻓﻠﺴﻂﻴﻨﻲﻫﺎ ﺭﻧﮕﻴﻨﺘﺮ اﺯ ﺳﺎﻳﺮ ﻣﻠﻞ اﺳﺖ ‘ﻣﮕﺮ اﻳﻦ اﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺯﻭﺭ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ و ﻋﺪﻩاﻱ ﺯﻭﺭ ﻣﻴﺸﻨﻮﻧﺪ ‘ اﮔﺮ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﺩﮔﻴﺴﺖ ‘ﭼﺮا ﻳﻚ ﺑﺎﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭا ﺑﻪ ﺑﺤﺚ ﻧﻤﻴﮕﺬاﺭﻧﺪ و ﻣﺨﺎﻟﻒ و ﻣﻮاﻓﻖ ﺭا ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﻴﻜﻨﻨﺪ ” ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ‘ﻧﻪ ﺑﺮاﺩﺭ,’ ﻣﺸﻜﻞ ﺟﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﻳﺴﺖ ‘ اﻭﻝ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺼﺨﺮﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻠﺘﻲ اﺟﺎﺯﻩ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮاﻱ ﺣﻘﻮﻕ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺳﺎﻳﺮ ﻣﻠﻞ ﺭاﻩﭘﻴﻤﺎﻳﻲ ﻛﻨﺪ ‘ﻭﻟﻲ ﺑﺮاﻱ ﺣﻘﻮﻕ ﺧﻮﺩ ‘ ﻧﻪ ‘ ﺧﻨﺪﻩ ﺩاﺭﺗﺮ اﻳﻦ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻳﺪ اﺯ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﻝ و ﻧﺎﻣﻮﺵ ﻣﺎﻳﻪ ﺑﮕﺬاﺭﺩ ﻛﻪ ﻓﻠﺴﻂﻴﻨﻴﺎﻥ ﺣﻖ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﺸﺎﻥ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺑﺮاﻳﺶ ﭘﺮ ﭘﺮ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ
    ﺣﺎﺝ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ اﻭﻝ ﻣﻮﺿﻊ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺸﺨﺺ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ اﺯ ﻛﺪاﻡ اﺳﻼﻡ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻴﻜﻨﺪ
    اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ و ﺣﻜﻮﻣﺖ اﻛﺜﺮﻳﻴﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﻴﺖ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﺪ
    اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﺣﺠﺎﺏ اﺟﺒﺎﺭﻱ ﺭا ﺟﺰﻭ ﺫاﺗﻴﺎﺕ ﺩﻳﻦ ﻣﻴﺪاﻧﺪ
    اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﺣﻘﻮﻕ اﻗﻠﻴﻴﺘﻬﺎ ﺭا ﺑﺪﻭﻥ ﻛﻢ و ﻛﺎﺳﺖ و اﮔﺮ و اﻣﺎ ﻣﻴﭙﺬﻳﺮﺩ
    اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﺁﺯاﺩﻱ ﺑﻴﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﭘﺎﻻﻳﺸﮕﺎﻩ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻣﻴﭙﺬﻳﺮﺩ
    اﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰ ﮔﺮاﻣﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺩﺭﺟﻪ اﻭﻝ ﻣﺸﺨﺺ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻧﻆﺮﺵ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻛﻔﺎﺭ ﭼﻴﺴﺖ و ﺣﻘﻮﻕ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﺪاﻡ اﺳﺖ
    اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺑﺴﭙﺎﺭﻳﻢ ‘ ﻣﺜﻞ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺑﻲﻗﺎﻧﻮﻧﻴﺴﺖ ‘ﺑﻶﺧﺮﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺮﺯﻱ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﺯاﺩﻳﺪ “ﻣﮕﺮ اﻳﻨﻜﻪ ” ﮔﺮﻩاﻱ اﺯ ﻛﺎﺭ ﻓﺮﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﮕﺸﺎﻳﺪ ‘ﻣﺎ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻗﻮاﻧﻴﻨﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﺗﺮﻓﻨﺪﻱ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺪﻭﻝ ﻛﺮﺩ ‘ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻳﻚ ﺳﻮاﻝ ﻣﺮا ﻫﻢ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﻴﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﻣﻴﺸﻮﻡ
    اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺑﻴﻦ اﻳﻦ ﺩﻭ ﮔﺰﻳﻨﻪ ﻳﻜﻲ ﺭا اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﺪاﻡ ﺭا ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻴﺪ ‘اﺷﻐﺎﻝ اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ اﺳﺮاﻳﻴﻞ ﻳﺎ ﺩاﻋﺶ ‘ ﺧﻮاﻫﺸﻤﻨﺪﻳﻢ ﺑﺎ ﺟﻮاﺑﻬﺎﻳﻲ ﭼﻮﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭا ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻢ ‘ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭا ﻋﻮﺽ ﻧﻜﻨﻴﺪ ‘ ﻛﺪاﻡ ﻳﻚ ﺭا ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻴﺪ
    ﺷﻤﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺪا ﻣﻴﺴﭙﺎﺭﻡ

     
    • عرفانيان گرامى
      با سلام

      چقدر از منطق حاكم بر تك تك جملاتتان لذت بردم.
      پاينده باشيد

       
    • آقای عرفانیان گرامی! آقا جان!

      اینهمه صغری کبری و فلسفه بافی و غلط های نوشتاری لازم نبود که ،من گفتم آن تعبیر شما که “اصلا دلم برای غزه نمی سوزد” تعبیر انسانی یا دقیقی نبود ،حرف من این بود که ما لا اقل لفظا هم شده جنایت را محکوم کنیم ،چیز دیگری بشما نگفتم که اینهمه مطالب گوناگون را روی بدبینی بمن سر هم کردی ،البته بالاخره هم از اینکه گفتی که دلت حتی برای مورچه های افریقا می سوزد و برای غزه هم همچنین ،خوشحال شدم و بشما تبریک می گویم ،اما بحث من در مورد مورچه های افریقا نبود،شما دلت بعنوان یک انسان برای مردم مظلوم غزه بسوزد کافی است.
      مطالب مربوط به جمهوری اسلامی هم مطالب دیگری است که جداگانه باید بررسی شود ،آخه دوست ژاپن نشین من ،چرا شما عادت داری انواع و اقسام مقولات گوناگون رو بهم ربط دهی دوست من،من که از غلط ها یا ظلم های جمهوری اسلامی دفاعی نکردم که شما اینهمه مطلب را بهم آمیختی ،مساله غزه انسانی است هرکس آنرا محکوم کرد دست اش درد نکند ،چرا بحث گربه و موش را بمیان می کشی؟
      الان اصلا بحث ما بر سر اشغال کشورمان توسط داعش یا اسرائیل بود که این سوال را مطرح کردی؟ ای بقبر پدر داعشی ها و اسرائیلی ها ،اینها چیست می گویی؟ من با اشغال کشورم توسط هر پدر سوخته متجاوزی مخالفم،چه داعش چه اسرائیل چه امریکا چه روسیه ،چرا این مطالب را مطرح می کنی؟
      من واقعا دو سه بار با تو مودبانه گفتگو کردم در هر دو سه بار ضربه خوردم،شما هم حرمت طرف گفتگو را نگه نمی داری ،هم از چهار چوب موضوع گفتگو خارج می شوی ،و هم پر از غلط می نویسی.
      من دیگر با شما گفتگو نخواهم کرد.

      خدا حافظ

      موفق باشی

       
      • درود بر شما
        آفا مرتضای گرامی چرا اینقدر عصبانی هستی اصلا بهت نمیاد نکنه از دست منم به این شدت ناراحت شدی ؟
        حالا باورهایت به کنار ولی خودت دوست داشننی هستی قدری ما را تحمل کن .

         
      • Salam khedmate jenabe aghaye Nurizade azi z va vafadar ,,,Jenabe aghaye nurizadeh aziz ye khaheshi dashtam …choon man fonte farsi nadarm ageh baraye shoma emkan darad ghabl az enteshare in matn oono be farsi type konid baad enteshar dahid va har joor salah midanid be fasri salis va shiva benevisid agar ham az dastoori eshtebast oono tasieeh befarmaeed…movafagh bashid

        Salam khedmate jenabe agha Mortezaye aziz va gerami ….shoma ye matlabi ra be

        aghaye Erfanian goftid ke be aghideh man ba haghighat 180 darjeh fargh mikonad inkeh farmoodid” shoam baraye mardome Ghaza deletoon besoozeh kafieh va lazem nist baraye moorchehaye oonvare donya deletoon besoozeh ” etefaghan bayad khedmate shoma arz konam ke kasi ke zaminehaye mazhabi va dini nadarad bishtar amadegieh doost dashtane digaran ba har aghidehee darad ta kasi ke ba eynake didni be donya negah mikonad…man kafar ya mortad ya bi din nistam vali tajrobeh shakhsiehe man ino behem sabet kardeh …az roozi ke chashm baz kardam Madaram ra ( ke khoda hefzesh konad va sayasho az saram bar nadarad) dar hale rookoo va soojood didam , shabo rooz dar hale khoondane Ghoran va doa didam ba oon tassobate mazhabish…vali hamisheh az khodam soal mikardam chera in madare man be peyravane sayereh adyan be dideh tahghir negah mikonad, az khodam soal mikardam mageh inaha ensan nistand ke injoor ba dideh mazhab negah mikoneh ….baad az modatti kalanjar fekri bakhodam motavajeh shodam ke in ” Mazhab ast ke taeen mikonad ke che kasi ra doost bedarid che kasi ra doshman …genabe aghaye Mortezaye aziz va gerami man ba tamame voojood va etminan be shoma arz mikonam ” nemishavad mazhabi bood va ” ENSANHA” ra doost dasht ..NEMISHAV shieh bood va SONNIHA ra doost dasht ….nemishavad SONNI bood va SHIEHA ra doos dasht …namishavad MOSALMAN bood va MASIHI HA ra doost dasht . ….jameh azdad mahal ast baradare man….faghat va faghat bayd ENSAN bood ta EnsanHA ra doost dasht …..ma bayad ghabl az inkeh dini bashim ENSAN bashim vagarneh mazhab va din loozooman ENSANIAT be hamrah nadarad…inkeh mibini amsale Ayatollah Montazeri zoohoor mikonanad na be khatereh dineshooneh balkeh be khatereh fetrateh ENSANIATEH ke ingooneh shakhsi bevoojood miavarad…..
        Jenabe aghaye Mortezay gerami…bavar kon oonkeh mazhabi nist ya hade aghal ba eynake mazhabi negah nemikonad bishtar az mano shoma ke mazhabi hastim digaran ra doos darad….vasslam movafagh bashid hamisheh

        سلام خدمت جناب آقای نوریزد عزیز و وفادار ،،،جناب آقای نوری‌زاده عزیز یه خواهشی داشتم …چون من فونت فارسی ندارم اگه برای شما امکان دارد قبل از انتشار این متن اونو به فارسی تایپ کنید بعد انتشار دهید و هر جور ساله میدانید به فارسی سلیس و شیوا بنویسید اگر هم از دستوری اشتباست اونو تصحیح بفرمایید…موفق باشید
        سلام خدمت جناب آقا مرتضای‌ عزیز و گرامی‌ ….شما یک مطالبی را به آقای عرفانیان گفتید که به عقیده من با حقیقت ۱۸۰ درجه فرق می‌کند اینکه فرمودید برای مردم غذا دلتون بسوزه کافیه و لازم نیست برای مورچه ی اونور دنیا دلتون بسوزه ” اتفاقا باید خدمت شما عرض کنم که کسی‌ که زمینه‌های مذهبی‌ و دینی ندارد بیشتر آمادگی دوست داشتن دیگران با هر عقیدای دارد تا کسی‌ که با عینک دیدنی به دنیا نگاه می کند من کافر یا مرتد یا بی‌ دین نیستم ولی‌ تجربه شخصی من اینو بهم ثابت کرده …از روزی که چشم باز کردم مادرم را ( که خدا حفظش کند و سایشو از سرم بر ندارد) در حال رکوع و سجود دیدم ، شب و روز در حال خوندن قرآن و دعا دیدم با اون تعصبات مذهبیش…ولی همیشه از خودم سوال می‌کردم چرا این مادر من به پیروان سایر ادیان به دیده تحقیر نگاه می‌کند، از خودم سوال می‌کردم مگه اینها انسان نیستند که اینجور با دیده مذهب نگاه میکنه ….بعد از مدتی‌ کلنجار فکری باخودم متوجه شدم که این ” مذهب است که تعیین می‌کند که چه کسی‌ را دوست بدارید چه کسی‌ را دشمن …جناب آقای مرتضای‌ عزیز و گرامی‌ من با تمام وجود و اطمینان به شما عرض می‌کنم ” نمی‌شود مذهبی‌ بود و ” انسان” را دوست داشت ..نمیشود شیعه بود و سنی ها را دوست داشت ….نمی شود سنّی بود و شیعه‌ها را دوست داشت …نمی شود مسلمان بود و مسیحی‌‌ها را دوست داشت . ….جامعه ازاد محل است برادر من….فقط و فقط باید انسان بود تا انسانها را دوست داشت …..ما باید قبل از اینکه دینی باشیم انسان باشیم وگرنه مذهب و دین لزوما انسانیت به همراه ندارد…اینکه میبینی‌ امثال آیت‌الله منتظری ظهور میکنند نه به خاطره دینشونه بلکه به خاطره فطرت انسانیته که این‌گونه شخصی‌ بوجود می آورد…..
        جناب آقای مرتضای گرامی…باور کن اونکه مذهبی‌ نیست یا حد عقل با عینک مذهبی‌ نگاه نمیکند بیشتر از منو شما که مذهبی‌ هستیم دیگران را دوست دارد….والسلام موفق باشید همیشه

         
        • درود بر شما
          دوست من در سایت زیر میتوانید نوشته های خود را به فونت فارسی تبدیل کنید .

          http://www.behnevis.com

           
        • مردم غزه

           
        • رها گرامی با سلام،همین کامنتت را اگر ده بار هم تکرار کنی‌، ارزش داره.مشکل فونت فارسی‌ را حل کن که معقول و منطقی می‌‌نویسی و حرفت حساب است. موفق باشی‌.

           
        • آقا مرتصا ی عزيز!
          خوب بود برای ما کمسوادها اي مثل من غلتها ی املائي، و شايد انشائي یِ آقای عرفائيان چندتا اي نمونه مي آوردی.
          “”من با اشغال کشورم توسط هر پدر سوخته متجاوزی مخالفم،چه داعش چه اسرائیل چه امریکا چه روسیه ،چرا این مطالب را مطرح می کنی؟
          من واقعا دو سه بار با تو مودبانه گفتگو کردم در هر دو سه بار ضربه خوردم،شما هم حرمت طرف گفتگو را نگه نمی داری ،هم از چهار چوب موضوع گفتگو خارج می شوی ،و هم پر از غلط می نویسی.””
          ماشااله به اين ادبيات حوزی!!!

           
          • جناب اکبر آقای گرامی

            با سلام

            اغلاط مورد نظر عبارتند از :
            ﻣﺴﻮﻝ=مسئول
            ﻣﻨﻪ اﻳﺮاﻧﻲ=من ایرانی
            ﺑﻠﻌﻜﺲ =بالعکس
            ﻳﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ=یک موضوع
            ﻣﻦ ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﻣﻴﻤﻮﻧﻪ=مثل این می ماند
            ﻃﺐ ﻣﻴﻜﻨﺪ=تب می کند
            ﻛﻨﺎﻟﻴﺰﻩ=کانالیزه
            اﺭﺑﺪﻩﻛﺸﻲﻫﺎ=عربده کشی ها
            ﺗﻮﺟﻴﺢ=توجیه
            ﺧﻮاﻫﺎﻥ اﺳﺘﺮاﺩ=خواهان استرداد
            ﻣﺼﺨﺮﻩ=مسخره

            در کلام خود شما هم اینطور بود که :
            غلتها ی املائي=غلط های املائی

            اما گمان نمیکنم کاربرد کلمه “پدر سوخته” در حق جانیان بیشرمی که هرروز دهها کودک و زن و مرد فلسطینی را زیر خروارها بمب و موشک می سوزانند و له می کنند ،تعبیر نابجایی باشد ،اما شما در باره این جانیان چه تعبیری می کنید؟

             
          • سخن عرفانيان گوهرى در درون دارد و اگرچه صدف سخنش شكستگى هايى دارد، زيبايى آن گوهر چشم را خيره مى كند.
            گوهرى در صدف شكسته بهتر است يا صدفى زيبا و براق و اما خالى از گوهر؟

             
        • دوست عزیز آقای رها

          1-من تشکر می کنم از توجه و تذکر شما ،اما در بحث محکومیت جنایات اسرائیل در غزه من اصلا تکیه روی دیدگاه مذهبی و غیر مذهبی نکردم ،بلکه تصادفا زاویه دید من زاویه انسانی بود ،من از ایشان ناراحت شدم که چرا مساله به این وضوح را مشروط به بحثهای دیگر می کنند ،اینکه سیاست ایران چیست یا حکومت ایران عملکردش چیست یا ظلمهایی به ملت کرده ،مطلب دیگری است ،آنهم بجای خود ،اما تذکر من به ایشان این بود که در چنین وضعی نباید گفت من دلی برایم نمانده است که برای غزه بسوزانم،اولا اگر اینقدر دل ندارد که بسوزاند ،چرا رفته است ژاپن از آنجا دلی میسوزاند؟ ثانیا انسان باید با سعه صدر مسائل را از هم تفکیک کند ،هم بقول ایشان دل برای دانشجویان ایرانی بسوزاند و هم در عین حال سوختن و کشته شدن همنوعان خود در غزه را براحتی محکوم کند.این دیدگاه من بود ،بعد من دیدم بجای تشکر و تصحیح موضع ،شروع کرده است یه طرح مسائل گوناگون و زیر سوال بردن من ،مثل اینکه من چون یک طلبه ام دشمن او هستم بعد شروع کرده الفاظ مختلفی را در باره من بکار بردن ،چرا؟ چون من یک نقد مودبانه و برادرانه نسبت به او داشته ام ،آخر پس ما چطور ادعای آزادی بیان و نقد و دمکراسی می کنیم که با یک ایراد کوچولوی عبارتی از سوی یک دوست اینطور برخورد می کنیم،یا ایشان گمان می کند چون من در ایرانم یا طلبه ام مثلا با هر خلافی که در ایران اتفاق می افتد موافقم ،من از این جهت ناراحت شدم و گفتم دیگر با او گفتگو نمی کنم.ماجرا این بود.وگرنه من با ایراد مودبانه مثل این کامنت شما که مخالفتی ندارم.

          2- در این مورد که گفتید دوست داشتن دیگر انسانها مشروط است به اینکه انسان خارج از دین باشد موافق نیستم ،زیرا اختلافات عقیدتی مثل شیعه بودن یا سنی بودن یا مسیحی و غیرو بودن سر جای خود ،اما این چه منافاتی دارد با اینکه انسانی انسان دیگر را باعتبار انسان بودن دوست داشته باشد ،و اگر هم اختلاف عقیدتی با کسی داشت آنرا بنحو انسانی با او حل کند ،من البته با افراط و تفریط ها موافقتی ندارم ،و منکر بدرفتاری برخی از مومنان به ادیان یا مذاهب با یکدیگر نیستم ،اما میگویم این به اسلام ارتباطی ندارد،زیرا در اسلام سفارش های زیادی در مورد حسن سلوک با مذاهب دیگر شده است،بنابر این برخلاف نظر شما ،دوست داشتن انسانها و همنوعان دیگر مشروط بر هم مسلکی و هم مذهبی با آنان نیست ،من در اینجا عبارت علی علیه السلام در نهج البلاغه را بیاد شما می آورم که در نامه به مالک اشتر فرموده است :
          “”وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق‏””.
          یعنی هرگز نسبت به انسانهای دیگر تحت حکومتت همانند درندگان رفتار نکن و با همه مردم، با مهربانى و احترام و انسانيت رفتار كن، زيرا كه آنان دو گروهند: يا برادر اسلامى تواند، يا برابر انسانى تو.
          (نهج البلاغه نامه 53).
          این دیدگاه اسلام است ،حال اگر مسلمانان به آن توجه نکنند مطلب دیگری است.
          بهرحال من از تذکر شما تشکر می کنم و به نظر شما احترام می گذارم

           
  84. فواد کردستانی

    در مکتب قرآن (شاگردان علامه کاکه احمد مفتی زاده) دو سال است که بر اساس مقارنه ، آغاز و پایان ماه مبارک رمضان اعلام می شود ؛ یعنی استفاده از علم نجوم برای تعیین زمان تولد هلال ماه نو در هر ماه قمری. بر همین اساس شورای مدیریت مکتب قرآن زمان تولد هلال ماه شوال را به افق ایران ساعت 3:12 دقیقه بامداد یکشنبه 5/5/92 اعلام کرد ( تولد هلاه قبل از طلوع آفتاب روز 5/5/92 بوده است)پس در ایران روز عید فطر یکشنبه 5/5/92 می باشد.
    توضیحات مفصل شورای مدیریت مکتب قرآن را در زیر دانلود کنید :
    http://maktabquran.com/m1/A4%20p%20.pdf

     
  85. جناب نوریزاد

    لطفا لغت “علما” را باین صورت داخل گیومه بنویسید که مشخص باشد شما حماقت را علم نمیدانید. اخیرا آقای هاشمی رفسنجانی فرموده اند در زمان شاه افراد مذهبی ما یل به فرستادن دخترانشان بمدرسه نبودند ولی بعد ازانقلاب وضع عوض شد . گویا ایشان یادشان رفته که همین “علما”ی ضد علم بودند که بمردم هشدار میدادند دخترانتان را بمدرسه و دانشگاه نفرستید. بزرگترین درگیری سپاهیان دانش در آنزمان با ملای بیسواد ده بود که مرتبا بدهاتی بیچاره بیسوادتر از خودش میگفت فرستادن دختر ٦-٧ ساله به مدرسه مساویست با باد رفتن ناموسش! همان ملاهای بیسواد امروز آیت الله و از جمله “علما” شده اند و فتوای دیوار کشی بین زن و مرد در دانشگاه و اداره و سینما و حتی خیابانها را میدهند.

     
  86. درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
    و به همکاران صدیق ومقاوم تان و هموطنان خرد ورز

    بدرستی ذهنیت و واپسگرائی دکانداران دین فروش و متحجر و دروغگو و جنایتکار اسلام ناب محمدی را افشاء می کنید.
    درود بر تو ای راد مرد دلیر!

    از انیشتن ( ریاضیدان آلمانی) نقل می کنند که گفت : دو چیز در دنیا بی انتهاست اول جهان و دوم جهالت انسان. اما فقط به اولی مشکوک هستم.

    با اشاعه و ترویج این چنین گفتار و رفتار برای عوام الناس خلافت فاسد و منحط خود را گرم نگهمیدارند. ( رابطه حجاب برای زن و زلزله ، چهره خمینی را در ماه دیدن ، شق والقمر علی و یا محمد ، با خر به عرش رفتن ، یا علی گفتن رهبر مسلمین جهان ! هنگامی که به عرصه جهان پا گذاشتند ، آمدن دجال با خر 40 متری ، گشتن کفار و جاری شدن خون تا زیر شکم اسب سفید امام زمان ، وووووو …سرم درد گرفت و گیج و مدهوش شدم از این همه مزخرفات و اوهامات ودروغ ها و مغالطات.
    در مقابل حدود 14 میلیارد سال جهان هستی ، عمر چند سال کوتاه ما هیچ به حساب نمی آید. این آخوندها چقدر پر رو
    و بی سوادنند.

    خدایا ! آن که را عقل دادی ، چه دادی و آنکه را عقل ندادی ، چه ندادی.

    باز هم نقل و قولی از پدر بزرکم (یاد رفتگان خوب بخیر) که چند وقت پیش در یاد داشتی اشاره کردم . می گفت که آخوند ها به نون مفتخوری عادت کرده اند. و تمام این بدبختی ها ،ناهنجاری ها و نارسائی ها وعقب مانده گی ها از نفهمی سر چشمه می گیرد.

    با آرزوی تندرستی و موفقیت و تشکر برای امکان ودرج نظر دگری در وب سایتتان

     
  87. مگه بدبختی و فلاکت و عقب افتادگی شاخ ودم داره؟ عکسا که سندند و فتو شاپ هم نیستند، تازه افتخار هم که میکنن و به مقلدان بخت برگشته پز به روز بودن و مدرن بودنی میدن که نگو و نپرس. ۱۰ سال دیگه همین عکسا مدرک جرمه و توطئه صهیونیسم برای بد نام کردن مرجعیت شیعه. البته خدا نکنه تا ۱۰ سال دیگه شرّ اینا از سر این ملک و ملت کم نشده باشه.

     
  88. آرزوهاى آنيتا

    قم واتيكان شده است و با قوانين اسلامى اداره مى شود و بقيه كشور نظام سكولار دارد.
    همه مردم شاد و خوشحالند چون اوضاع به سامان شده است. هر كه طرفدار زندگى با قوانين شرعى است، به قم مهاجرت مى كند و هركه دلش مى خواهد طبق قوانين دنياى مدرن زندگى كند از قم مهاجرت مى كند.

    ساكنين قم هم راضيند چون حالا اگر بناست به خاطر بى حجابى زنان، خدا به خشم آيد و زلزله و سيل و صاعقه و سونامى بفرستد، آنان از همه اين بلايا مصون اند.

    همان اوائل، عده بسيار زيادى از روحانيون ساير شهرها و حتى خود قم، رودربايستى را كنار گذاشتند و به تمايل بيشتر خود و خانواده هايشان به زندگى در نظام سكولار اعتراف كردند.
    و مقامات جمهورى اسلامى هم آنها كه دستگير شدند، محاكمهء عادلانه و مجازات شدند اما تعدادى هم گريختند و در املاكشان كه قبلاً در امريكا، اروپا و كانادا براى روز مبادا خريده بودند، ساكن شدند.

    قم سهم نفتش را مى گيرد اما اقتصادش مرتب فرو مى ريزد چون مفهوم اقتصاد اسلامى سر در گم و مبهم و نشدنى است و در غياب تزريق منابع عظيم مادى و بهره هاى كلان و پولشويى و كلاه هاى شرعى متعدد، مانند آنچه قبلاً انجام مى شد همه موسسات اقتصادى پشت سر هم ورشكسته مى شوند. بخصوص اينكه از وجوهات شرعى هم ديگر خبرى نيست و مؤمنينى كه قبلاً با فرار مالياتى، درصد اندكى از مالياتشان را به صورت وجوهات شرعى مى دادند و در ازاى آن، رانت و موافقت اصولى مى گرفتند، وقتى ديدند ديگر آن ممه را به قول محمود لو لو برده است، ترجيح دادند مثل بچه آدم ماليات بدهند و در رقابت اقتصادى سالم شركت كنند تا اينكه پول مفت به روحانيونى بدهند كه ديگر دستشان از اقتصاد كلان و زد وبند و بذل و بخشش كوتاه شده.
    ( در ضمن تمامشان با مراجعه به جراحان پلاستيك، پينه هايى كه روى پيشانيشان كار گذاشته بودند، برداشتند چون ديگر جواب نمى داد)

    اما اقتصاد قم سر پا مانده چون يك راه در آمد عظيم براى قم ايجاد شده كه همانا گردشگرى است. گردشگران بسيارى از كشورهاى اسلامى براى زيارت مى آيند و بيش از آن، گردشگران از كشورهاى غربى مى آيند تا از نزديك مدارس علميه را ببينند كه چگونه در آن، بر يك محتواى بسيار قديمى، پوستهء خيلى مدرنى كشيده شده و محصلين اگرچه علم را هنوز در كتاب هاى هزار سال پيش جستجو مى كنند اما روشهايشان مدرن شده و همه كتب علوم قديمه، اسكن و لوح فشرده شده اند و چگونه روحانيون با رايانه معجزات رياضى قرآن را آناليز مى كنند و گوكل را سرچ مى كنند تا از آن مقاله هايى در تأييد باور هاى كهن خود پيدا كنند. غافل از اينكه اگر در خلاف جهت باور هايشان سرچ كنند خيلى خيلى مقاله هاى بيشتر و معتبر ترى پيدا مى شود. اما چون اين را نمى دانند يا نمى خواهند بدانند، راضى و خوشحال، مقاله ها را ذخيره مى كنند تا در بحث با بى خدايان به كار گيرند اما مشكل اينجاست كه ديگر بحث رونقى ندارد و روحانيون با ريفرنس هاى فراوانى كه از سرچ هايشان در دست دارند، كسى را براى بحث پيدا نمى كنند و از اين بابت خيلى دمق هستند.

    ( چون دين پايش را از زندگى مردم بيرون كشيده، و ديگر قوانين دين بر گُردهء مردم سوار نيست، بى خدايان هم سرشان به كار و زندگى خودشان گرم است و انگيزه اى براى بحث و مجاب كردن مؤمنين و روحانيون ندارند و مردم هم ديگر گوششان به معجزات رياضى و غير رياضى، ولو اينكه با رايانه كشف و اثبات شده باشد، بدهكار نيست و مى گويند اگر پيروان كتابى، انسانهاى بهترى شدند، آن كتاب خوب است ولو اينكه هيچ معجزه رياضى از آن درنيايد).

    يكى از پر طرفدار ترين جاذبه هاى توريستى قم رؤيت هلال ماه نو در اواخر ماه رمضان است. ميليونها توريست ايرانى و غربى به قم مى روند تا نحوه استهلال شيعيان را كه شهرت جهانى پيدا كرده، ببينند.
    باور نكردنى است؛ در روز آخر، هزاران روحانى مانند زورو به كله پشت بام مى روند و با هيجان كودكانه اى با تلسكوپ ها و دوربين هاى مدرن به آسمان خيره مى شوند تا ماه را با چشم خود ببينند. روش خيلى عقب افتاده اى است اما اگر تعيين زمان پايان ماه رمضان به روشهاى علمى مدرن انجام مى شد كه جاذبه اى براى توريست ها نداشت.

    هتلهاى متعدد و مدرن قم در آخر ماه رمضان مملو از گردشگران خارجى است و قم جاى سوزن انداختن ندارد.

    سيد ابوالفضل هم در قم رياضى درس مى دهد و از اين كه بسيارى از دوستان مؤمن اصلاح طلبش هم تا ديدند ديگر كلاه روحانيت پشم ندارد و از آن خوان گسترده اى كه همگى از اصولگرا و اصلاح طلب كم يا بيش از آن بهره اى مى بردند ديگر خبرى نيست، رفيق نيمه راه شدند و از مهاجرت به قم سرباز زدند،و از اينكه مى بيند جمعيت قم تراز منفى دارد و موج مهاجرت به ساير شهرها از آن جاريست، و كلاسش روز به روز خلوت تر مى شود، حس خوبى ندارد اما مى داند كه يك روز مردم، دوباره قدر حاكميت قوانين دينى را در زندگى خواهند فهميد و براى همين با خودش شرط كرده كه تا نفس آخر زندگى اش از مخالفت با سكولاريسم دست نكشد ولى چون روح پاكى دارد و كشورش را هم مثل دينش دوست دارد، بعيد است بتواند مدت طولانى بر شرط خود پايدار بماند و اين راهكار شادى و سعادت مردمش را انكار كند.

    اين بود آرزوهاى من.
    از آنجا كه آرزو بر جوانان عيب نيست و همه ما از جمله آقاى نوريزاد، در مقايسه با نه تنها آيت الله جنتى كه اخيراً در عنفوان ٨٨ سالگى در مقام خود ابقاء شدند، بلكه در مقايسه با ساير فسيل هاى نظام، جوانانى نورس به شمار مى آييم، پس چرا آرزو را بر خود عيب بدانيم؟

     
    • این توریستی شدن قم را خوب اومدی.اما /////.

       
    • سید ابوالفضل

      سرکار خانم آنیتا
      سلام بر شما
      من متاسفانه نمی توانم به استهزا و تمسخر دیگران زبان بگشایم . بنابراین مرا با شما کاری نیست . وبه آن چه ناروا به من نسبت داده ای پاسخ نخواهم داد . بدیهی است که کسانی که اعتقادی به خدا و اخلاق ندارند ، می توانند از هر شیوه ای برای از میدان به در کردن رقیبان خود استفاده کنند ، چنان که شما در حال انجام آن هستی . من اما به اصولی معتقدم که به من اجازه ی استفاده از این روش ها را نمی دهد . پس همان طور که گفتم از پاسخ گویی معذورم . هرچه می خواهد دلت تنگت بگو .
      ارادتمند
      سید ابوالفضل

      —————–

      سلام دوست گرامی
      از مدارای فهیمانه ی شما سپاس مندم. همین که در اینجور مواقع به ” تلافی” نمی اندیشید، نشان از بزرگ منشی شما دارد.
      سپاس

       
      • سيد ابوالفضل گرامى
        با سلام

        گفته ايد:
        ” به آن چه ناروا به من نسبت داده ای پاسخ نخواهم داد. بدیهی است که کسانی که اعتقادی به خدا و اخلاق ندارند ، می توانند از هر شیوه ای برای از میدان به در کردن رقیبان خود استفاده کنند”

        اى گرامى درست است كه من به خداى شما باور ندارم اما به خداى خودم كه همان اخلاق باشد سخت باور دارم.
        من به شما موارد زير را نسبت دادم. اگر اين نسبت ها را ناروا مى دانيد، از شما پوزش مى خواهم:

        تدريس رياضيات در قم
        منفعت طلب نبودن
        اعتقاد به حاكميت قوانين دينى
        مخالفت با سكولاريسم
        داشتن روح پاك
        دوست داشتن كشورو دين به يك اندازه

        من نسبت منفعت طلب بودن و رفيق نيمه راه بودن نيز به بسيارى از اصلاح طلبان دادم ( كه البته شما را استثناء كردم) و بدينوسيله از آن عده از اصلاح طلبانى كه منفعت طلب و رفيق نيمه راه نيستند نيز پوزش مى خواهم.

         
  89. پارسال . امسال شاگردان علامه مجاهد احمد مفتی زاده رمضان و عید فطر را براساس علم دقیق مقارنه (نجوم) اعلام کردند
    و براستی این شاگردان (مکتب قران ) مفهوم دقیق از علم و قران دارند حال نمی خوام انرا تشریح کنم دوستان منطبق با عقل و علم و راه حقیقت را به لینک زیر و دانلود پی دی اف آن جلب می کنم

    http://maktabquran.com/1393/03/%D8%AA%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%AD-%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D9%85%D9%8F%D9%82%D8%A7%D8%B1%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%86%D8%AC%D9%88%D9%85-%D9%88-%D9%81%D9%82%D9%87/

    و لینک دانلود آن

    http://maktabquran.com/m1/A4%20p%20.pdf

    و این هم صفحه اصلی سایت مکتب قران که مطالب و اخبارهای جالبی هم در ان یافت می شود

    http://maktabquran.com/

     
  90. همه جیز نشان میدهد که ما به لحاظ تاریخ پیشرفت علوم در عصر گالیله هستیم. با این تفاوت که روحانیان ما قبول کرده اند در تلسکوپ منجمین نگاه کنند.
    وقتی که گالیله از در 400 سال پیش محاکمه میشد از کشیش های کلیسا خواست که بیایند و خود در تلسکوب انها نگاه کنند کشیشان نپذیرفتند. گفت اگر از درون تلسکوپ من نگاه کنید همان چیزی را میبینید که من میبینم.البته یک اشکال دیگر پیدا شده است و ان این است که بشر به ابزار های بیشمار علمی دست یافته است. همه مصیبت ما این است که روحانیون نمیخواهند از سایر ابزار های علمی و فکری استفاده کنند. و یا حرف اهل علم را بپذیرند. مرکز زیو فیزیک دانشگاه تهران قادر است با وسایلی که خود میشناسد تا یک میلیونیم ثانیه تعین کند که ماه در هر نقطه کی دیده میشود اما روحانینیون میخواهند. به همان روشی که در کتاب های مذهبی در 1400 سال پیش نوشته است ماه را رویت کنند
    اختلاف کشیش ها با گالیله هم همین بود. برای مردم عادی هیچ چیز روشن تر از این نیست که هر روز میبینند خورشید هر روز از مشرق طلوع میکند و پس از چرخیدن بدور زمین.در مغرب غروب می کند. برای کشیش ها مسلم تر بود چون اینرا در کتاب مقدس یافته بودند. پس از مدتی کشیش ها خود به تشکیل رصد خانه در واتیکان اقدام کردند. تا ادعای گالیله را رد کنند. تحقیقات کشیشان در واتیکان 400 سال به طول انجامید تا سر انجام در سال 1993 اعلام کردند که نظریه گالیله درست بوده است و مجسمه او را ساحتند و در جلو داد گاهی که او را محاکمه میکردند گذاشتند.
    دانشگاه هایی هم که هم اکنون روحانیون ما تاسیس میکنند مثل رصد خانه واتیکان است انها میخواهند ثابت کنند انچه را که اهل علم با ابزار های علمی خود یافته اند درست نیست. در هر مجله و هر دانشگاهی که دا نشوران میتوانند یافته های علمی خود را اعلام کنند یک روحانی گذاشته اند. تا انجه را علم میگوید بپوشاند. اگر در دانشگاهی دپارتمان تاریخ علم باز شده است برای این است که تاریخ علم را مخدوش کند. اگر مجله علمی برای نو اوری علمی منتشر شود یک نفر روحانی را در راس گذاشته اند تا از هر نو اوری جلوگیری کند. اگر فرهنگستانی باز شده است برای مخدوش کردن نتایج علمی است.
    استادان و دانشجویان ما عمله علمی شده اند که روحانیون ما میگویند علمی که هیچ ابزار علمی را معتبر نمیشناسد.. ابزاری که ممکن است ریاضی باشد. نتایج علم اقتصاد باشد و انجه را علم سیاست میگوید. و یا همه انچه را دانشوران به کمک روش علمی بدست میاورند و یا به کمک ابزار های فکری مدرن که تفکر نقادانه در اختیار می گذارد و یا انجه را که هر دانشجویی میتواند به کمک خذف تضاد های فکری بدست اورد.
    اگر هفتاد میلیون نفر قادر بودند تفاوت علم و مذهب را برای جمعی روخانی توضیح دهند سرنوشت ما به سرعت تغییر میکرد.

     
    • اهمیت بحث های بی کنش و کورس این است که گفته می شود اگر حمله مغول نبود ایران بجای اروپا مبدا رنسانس فرهنگی می شد چون تمام عناصر فرهنگی انرا متفکران ما یافته بودند. بنابراین برای ایجاد یک دگردیسی فرهنگی برای ما مهم است که این عناصر در فرهنگ قدیم ما شناخته شود. بخصوص اینکه ما نسبت به هر چه که از غرب می اید مظنون هستیم. و انچه دانشجو میگوید در جهت توهم زایی افکار ماست علم در جایی ورای توهمات ما قرار دارد. وافعه وحشتناکی که برای کشور ما افتاده است در جهت عکس چیزی است که میتواند ما را به علم برساند. هر روز بیشتر روحانیان ما را در توهمات قرون فرو مبرند. و هر روز در دانشگاه ها و سیستم علمی ما بیشتر خرابکاری میکنند. یعنی ان جهالت کبری محروم داشتن خود و یک ملت از نتایج علمی. چیزی که کشور های دیگر را جهار نعله به پیش میربرد. در حالیکه انها نتایجی را که علم بدست اورده است به چشم عیان میبینند. برای معلجه بواسیرشان فورن بهترین بیمارستان های لندن را برای انها رزرو میکنند.

       
  91. درود بر شما
    شکل دیگری از جهالت
    اگر به حق و حقوق انسانی هم به همین دقت و وسواس نگاه میکردند الان هزاران نفر زنده بودند !

     
  92. در اینجا اگر کسی مدعی است که از نظر تحقیقات علمی و تئوریک به اثبات رسیده است که مثلا “شرائط آب و هوایی و اقلیمی ” و “گرمسیر یا سردسیر بودن مناطق” بهیچوجه تاثیری در کم و کیف بلوغ ندارد ،خوب نمونه ارائه کند ،نهایت این است که اقوال صاحبنظران در این (آخوند مرتضی)
    جناب مرتضی اولا آخوند شغل نیست و این کلمه بار ایدیولوزیکی دارد و با شغلهایی مثل معلم و کارگر …فرق دارد.شما آخوندها عناصر ایدیولوزیک هستید و نه شاغل!
    در مورد سواد انگلیسی شما هم باید بگویم که اگر در حد یک دانش آموز راهنمایی هم انگلیسی می دانستید می توانستید با کمی دقت کلماتی مثل محصول و پرنده و غیره را تشخیص دهید.و بی جهت چیزی را که به موضوع ربطی ندارد در سایت قرار ندهید و باعث شرمندگی نشوید!
    در مورد تاثیر گرما و شرایط بیرونی(بهداشت و تغذیه و محیط…) در رشد همانطور که قبلا نوشته ام بحث جندین ماه زودتر و یا دیرتراست و نه بیشتر.
    درمورد اینکه نوشته اید اگر کسی مدعی …باید بگویم این دیگر تو کت من یکی نمیره که گول ملا را بخورم.اولا ما ادعایی نکرده ایم بلکه ما سعی کرده ایم که مدعیان آنچه را بدون استدلال گفته اند ثابت کنند و یا اینکه حرف غیر علمی شان را پس بگیرند.ولی گویا مدعیان از چنان رویی برخوردارند که درست مثل بحث بودن و یا نبودن خدا بجای اینکه خود ادعایشان را ثابت کنند سؤال را به طرف دیگر پاس میدهند و خواهان ثبات مشتی خرافاتند!نه جناب من چون این موضوع را میدانم ادعایی هم غیر از آنچه نوشته ام ندارم و ازدواج دختر بچه 8 ساله را هم ن تبلیغ می کنم و نه توجیه بلکه عملی شنیع و غیر انسانی میدانم .

     
  93. سلام به همه دوستان ویاران وجناب آقای نوریزاد:
    بعذازانقلاب بندرت سالی بوده که عیدفطر همزمان با کشورهای منطقه اعلام شده باشد.یعنی کشورهای همسایه غربی وشرقی ما اعلام عیدفطر کرده اندولی خلیفه پنجم وششم یک روز بعد استهلال فرمودند.واین یعنی تلسکوپ آقایان کاملا مستقل عمل میکندوهیچ محاسبه دقیق علمی را برنمی تابد……..حالا این مورد را می توانید تعمیم بدهید به تمامی مسائلی که مطابق تشخیص خودشان وبا آزمون وخطا به کشور تحمیل کرده اند.اصلا عید فطر کیلو چنده؟؟؟؟ فقط حرف باید حرف ولی امر باشد که اسلام به خطر نیفتد،دژمن ممکن است این بار از در عید فطر وارد شود……..

     
  94. بخش 19 ( بت پرستي و فتيشيسم – 1 – )
    بت ،‌ تنديس يا مجسمه ايست كه به باور برخي ، رابطه پرستش كننده را با خدا ، يا قواي ماورا الطبيعه بر قرار مي كند. بت به زباني عربي صنم گفته مي شود و در گذشته وحال به اشكال گوناگون مورد پرستش قرار مي گرفت و مي گيرد.
    فتيش را اسمي پرتقالي دانسته و نوشته اند كه اين اسم مربوط به قبايل بدوي است. احتمالا دريانوردان پرتقال آن را به اروپا آورده و سبب گسترش اين نام در علوم مختلف از جمله روانشانسي شدند. فتيشيسم را شيئ باوري ، شيئي پرستي ، وابستگي شديد به سنگ ، فلز، كتاب و اعتقاد به وجود نيروهاي ماورايي در آن ها ، دانسته و معادل بُت كه كلمه ايست به قول بعضي ، برگرفته از واژه بودا ، معني كرده اند.
    وا‍ژه بت ايراني است و چنان كه مي گويند، چون درايران پيش از اسلام نشاني از بت وبت پرستي نبوده ؛ اين واژه از سانسكريت وام گرفته شده است. دراين باره نوشته اند:« … واژه بودا با بئوذه /baodha/ اوستا و بود و بوي فارسي همريشه است. اين واژه درفارس امروزي به بوي و بو تبديل شده كه هم به معني فكر و انديشه است و هم به معني حس شامه. – به واژه دماغ كه هم معني ِ بيني ، و هم معني ِ مغز و انديشه را مي دهد توجه شود- . البته در دوران فارسي ميانه ( شاهنشاهي ساساني) اين واژه به عنوان وام واژه از زبان سانسكريت و به معني خاص ِ فرد بودا و دين بودايي با صورت ِبوت و يا بُت به زبان فارسي ميانه ( پهلوي) وارد شده است و اين همان واژه ايست كه در فارسي مُدرن به معني بت (‌ پيكره اي كه پرستيده مي شود )‌ به كار مي رود.- به نقل ازويكي پديا-»
    بعضي منشاء بت پرستي را توتم پرستي مي دانند و بعضي ديگر معتقدند كه سرچشمه بت پرستي ، آنيميسم يا اعتقاد به جاندار بودن اشياء و ديگر موجودات است.
    در گذشته سنگ هايي كه تشخصي داشتند و زيبا تر از ديگر سنگ ها بودند براي ساختن بت برگزيده مي شدند و امروز، نيز از بهترين سنگ هاي ممكن براي ساختن بت يا به قول مدافعين آن ، براي نمادي كه ياد آور خدا يا آن قدرت ماورايي است ، استفاده مي شود و آن را به دست هنرمندان با فلزهاي گرانبها يا گوهرهاي كمياب زينت مي دهند.
    يكي از ويژگي هاي بتكده ، امكاناتي است كه براي تحت تاثير قرار دادن مشتريان از آن ها استفاده مي كنند. اگر به بتكده هاي هند امروز يا به آثار به جا مانده از بتكده هاي گذشته توجه كنيم خواهيم ديد كه بت هرچه با اهميت تر باشد، بتكده اش بزرگتر و باشكوه تراست.
    به ديگر سخن ، بتكده هاي عظيم و پـُرتجمل ، بت ها را بزرگ و با شكوه مي كنند. مسئله ي نور ، صدا ، معماري و خلاصه ، هرچه سبب مي شود تا احساسات برانگيخته شوند و به قول متدينين ، حالت روحاني بوجود آيد در بتكده ها مورد استفاد قرار مي گيرند.
    صداي خوشي كه بخش مي شود ، هواي آميخته به عطريات ، زر و زيور هايي كه زيارتگاه را با شكوه مي كنند ، آيينه كاري ، طلا كاري ، معبدهاي بلند و باشكوه ، نور بسيار، و انعكاس آن از طريق آيينه كاري يا فلزات صيقلي ، هنر معماري ، هنر حكاكي و كنده كاري و ديگر جلوه هاي هنري ، همه دست به دست هم مي دهند و فضايي ايجاد مي كنند تا پرستشگر خيال كند درفضايي روحاني قرار گرفته است و به قول معروف ، حالي دارد ملكوتي.
    براي اين كه اثر ِ تزيينات را بر زائرين ببينيم بايد به مقبره دو قديس برويم كه يكي مجهز به انواع زر و زيور است و ديگري ، گوري ساده و مقبره اي فقيرانه دارد. دراولي ازدحام جمعيت را شاهديم و در دومي خلوت و سكوت را با زواري اندك.
    همه ي ما بارها از زائراني كه به زيارت مكاني پرتجمل رفته اند، شنيده ايم كه در وصف ِ زيارتگاه از جمله ي «‌حالي داشت» استفاده كرده اند ؛ و هرگاه توضيح بيشتري خواسته ايم با اين جمله كه « اون حال قابل شرح نيست بايد رفت و ديد.» ، روبرو گشته ايم. علت اين گونه گفتن نه براي آنست كه چيزي فراتر از حد تعريف ديده اند ، بلكه به اين دليل مي باشد كه گوينده ، نمي داند تحت تاثير چه چيزي اين حالت به او دست داده است و چون نمي داند ، خيال مي كند اين مرده ي درون ضريح بوده كه به او حال و هوايي روحاني داده است.
    اگر توجه كرده باشيم ، حكومت جمهوري اسلامي براي قرآن خواني به اشكال مختلف ، هزينه ي بالايي را صرف مي كند. هزينه اي كه چند برابر تفسير و فهم قرآن است. كلاس ها قرآن خواني و مسابقات قرائت قرآن ، بسيار بيشتراز كلاس و مسابقه تفسير قرآن است. چرا ؟ چون خوب خواندن و با آواز خوش خواندن هرچيز ، شنونده را تحت تاثير قرار مي دهد. اگر شما يك شعر بسيار مبتذل و بي معني را با صدايي بسيار زيبا بشنويد بيشتر لذت مي بريد و تحت تاثير قرار مي گيرد تا شعري بسيار غني با صدايي بسيار كريه.
    اربابان و گردانندگان دستگاه هاي ديني ، با تجربه ي چند هزار ساله اي كه دارند ، مي دانند بهترين راه براي جلب عوام ، استفاده از احساسات آن هاست. به همين دليل همه تلاش خود را بكار مي برند تا مكان هاي مذهبي به زيبا ترين شكل آراسته شوند و خوش صدا ترين و شيرين سخن ترين افراد را براي بيان مسائل دلخواهشان بكار گيرند.
    به متن نوحه ها ، مداحي ها ، يا سخنراني هاي مذهبي ، توجه كنيد. هيچ چيز ارزشمندي درآن نيست اما همين سخنان بي سر و ته ، مشتريان بسياري را جلب مي كند ؛ چون ، با صدايي خوش و بياني گرم خوانده و گفته مي شوند. نوع صدا و نحوه ي بيان است كه احساسات را تحت تاثير قرار مي دهند.
    در بتكده ها بنا به رسم معمول ِ اديان ، آواز خوان مهم است نه آواز. مهم اين نيست كه درونمايه مكتب چيست. ظاهر و نما و نمايش آن مهم است. همان چيزي كه عوام مي پسندند ، و بي اين كه توجهي به درونمايه آن كنند ، تحت تاثير قرار گرفته ؛ شاد يا غمگين مي شوند.
    با توجه به آنچه گفته شد ، اين بت نيست كه بتكده را عظمت مي بخشد. بتكده است كه بت را عظيم نشان مي دهد و نيايش گر را به تعظيم وا مي دارد.
    شما به هركدام از زيارتگاه ها كه مايليد برويد و از زوار بپرسيد كه آن قديس چه كرده كه سزاوار آن ستايش و بزرگداشت است؟ تقريبا پاسخ همه اين است كه چون فلان ابن فلان است ما به زيارتش آمده ايم. البته گه گاه نيز سخن از معجزات و كراماتي مي گويند كه همه برمبناي شنيده هايشان است نه ديده ها. چيزي كه مبلغين آن قديس شايع كرده يا به هردليلي در جايي گفته ، يا نوشته اند ، بي اين كه اين معجزات و كرامات ِ ادعايي ، كمترين پشتوانه ي علمي داشته باشند.
    آنچه سبب بت پرستي مي شود تعريف هايي است كه در باره ارتباط او با خدا كرده اند، و توانايي هايي است كه از اين ارتباط به بت داده اند ، و تزيين هايي كه براي گنبد و بارگاه بت نموده اند.
    شايد بتوان گفت كه هربت پرستي مي دانست ، و مي داند ، كه سنگ يا فلزي كه او ، يا ديگران ساخته اند ، تواني ندارد تا كاري بكند اما ، با منسوب كردنش به خدا ، آن را حرمت و اعتبار بخشيده ، در برابرش سرتعظيم فرود مي آورد ؛ و با بوسيدن و محترم شمردن آن ، آرزوهايش را گفته و از او حمايت لازم را مي خواهد. چيزي كه امروز در زيارتگاه ها مي بينيم.
    زاير بت را مي بوسد و دست برآن مي مالد و سپس دستش را براي تبرك بر سر و چشم مي كشد و از بت يا آنچه به زيارتش رفته ، مي خواهد كه آرزوهايش را برآورده كند.
    اين كه بعضي از مردم امروز سنگ و فلز را مي بوسند يا برگرد آن مي چرخند و مي گويند كه اين سنگ يا فلز به دليل مجاورت با فلان كس متبرك است و آن فلان كس نه اين كه خود ، بلكه به دليل ارتباطش با خدا حاجت مي دهد و شفا مي دهد و شفاعت مي كند داستان ِ تازه اي نيست.
    بت هاي ديروز نيز همين ويژگي ها را داشتند و بت پرستان ديروز نيز همين سخنان را مي گفتند و برهمين عقيده بودند. آن ها ، آن تكه سنگ يا فلز را توانمند نمي ديدند ، اما او را واسطه و نمادي مي دانستند كه سبب ارتباط بنده و خدا مي شد.
    بت ها در اشكال گوناگون در طول تاريخ بشر ظاهر شده اند . گاه در شكل انساني كه از طلا ساخته و مزين به جواهرات بود. گاه به قيافه ي حيوان . گاه در تركيب انسان و حيوان ، و گاه سنگي با شكل انسان ، يا حيوان ، يا اشكال هندسي . چنان كه بعضي نوشته اند: در مكه بتي بود به شكل كعبه كه مردم هفت بار برگردآن مي گشتند و به اين كار الدوار مي گفتند. چيزي شبيه به كعبه ي امروز و ضريح هاي متبركه ، با ابعادي متفاوت.
    بت هاي اعراب اگر چه سنگ بودند اما به بعضي از آنان نام دختران خدا را داده بودند و اين دختران خدا ميانجي بين پرستش گر و پدر مي شدند و سبب رفع مشكلات پرستنندگان مي گرديدند. شك نيست كه بت پرستان امروز ، كار بت پرستان ديروز را بيهوده مي شمارند و به اين خيالند كه اگر ما ضريحي را مي بوسيم و دستي برآهني مي كشيم به اين دليل است كه در درون آن ضريح قديسي خوابيده و آن قديس است كه سبب شفا و شفاعت ما مي شود.
    بت پرستان امروز ، توجه نمي كنند ، آن كه در درون آن ضريح است سده ها سال پيش مرده و خاك شده و امروز اين ضريح حصاريست كه برگرد تكه اي خاك كشيده اند و ديگر هيچ .
    يعني آن خاك ِ داخل ضريح هيچ فرقي با آن سنگ داخل بتكده ندارد ؛ چون هم آن سنگ و هم اين خاك ، بي جان و ناتوانند.
    بت پرستان امروز ، در دفاع از عملشان مي گويند كه ما خاك و سنگ و فلز را ستايش نمي كنيم بلكه به حرمت روح مرده ي مقدسي كه درآنجاست آن را متبرك مي دانيم ، و درواقع ، ما براي نيرو گرفتن از روح آن مرده آمده ايم و به ستايش و نيايش نشسته ايم.
    اين ها توجهي به اين موضوع ندارند كه بنا به اعتقادات خودشان ، روح چيزي نيست كه بتوان آن را در حصاري خاص زنداني كرد. اگر روحي باشد ، آن روح در همه جا مي تواند حضور يابد و نيازي نيست تا رنج ِ هزار كيلومتر سفر را برخود هموار كرد كه روح آن مرده ي مقدس را دراين حصار ديد و با او ارتباط برقرار كرد. كافي است به قول خودشان دلي پاك داشت تا آن روح مقدس ، از آن سوي دنيا به ديدن آن ها بيايد و اگركاري مي تواند برايشان انجام دهد.
    يكي از انتقادهاي بت پرستان امروز به بت پرستان ديروز اين است كه شما سنگي را ستايش مي كرديد و برگرد آن مي چرخيديد كه به شهادت ِ تجربه ، هيچ كاري از او ساخته نبود. سنگي كه بايد ديگران از آن حفاظت مي كردند و ديگران جابجايش مي نمودند و اگر لازم بود به راحتي با تبري يا چكشي مي شكست بي اين كه توان دفاع از خود را داشته باشد.
    اگر بت پرستان متجدد توجه كنند ، آن ها نيز ، امروز ، دقيقا همان كاري را مي كنند كه اجدادشان مي كرده است. بت پرستان جديد ، با اتومبيل و كشتي و هواپيما مسيري طولاني را طي مي كنند تا برگرد خانه اي بگردند كه تعمير و نگهداريش با مقامات عربستان سعودي است.
    بت پرست ديروز سنگي را مقدس و گرامي مي خواند و برآن بوسه مي زد و دستش را براي تبرك برآن مي كشيد ، و بت پرست امروز نيز حجرالاسود را ، مقدس و گرامي مي داند و برآن بوسه مي زند و دستش را با كشيدن بر روي آن متبرك مي كند.
    بت پرست ديروز برگرد چيزي به شكل كعبه هفت بار مي گشت و آن را الدوار مي گفت و بت پرست امروز نيز هفت بار برگرد كعبه مي گردد و نام آن را طواف مي گذارد. بت پرست ديروز هفت بار سعي صفا و مروه مي كرد وبت پرست امروز نيز هفت بار همان كار را انجام مي دهد. بت پرست ديروز در زمان حج براي خدايش قرباني مي كرد و بت پرست امروز هم در زمان حج جان حيوانات بي گناه را مي گيرد تا براي خدايش قرباني كند.
    نتيجه اين كه : بت و بت پرستي كمافي السابق هست. تنها نامش تغييركرده است.
    با احترام.
    دانشجو

     
    • 1-نویسنده نوشته فوق در فرازی نوشته است:””همه ي ما بارها از زائراني كه به زيارت مكاني پرتجمل رفته اند، شنيده ايم كه در وصف ِ زيارتگاه از جمله ي «‌حالي داشت» استفاده كرده اند ؛ و هرگاه توضيح بيشتري خواسته ايم با اين جمله كه « اون حال قابل شرح نيست بايد رفت و ديد.» ، روبرو گشته ايم. علت اين گونه گفتن نه براي آنست كه چيزي فراتر از حد تعريف ديده اند ، بلكه به اين دليل مي باشد كه گوينده ، نمي داند تحت تاثير چه چيزي اين حالت به او دست داده است و چون نمي داند ، خيال مي كند اين مرده ي درون ضريح بوده كه به او حال و هوايي روحاني داده است.””.
      (پایان نقل قول)

      این دیدگاه از اساس دچار مشکل است ،زیرا بنای اینگونه سخنان در “انکار حالات معنوی و عروج روحانی نفس ناطقه انسانی” اولا بر انکار “متافیزیک” ،ثانیا “انکار وجود خدای متعال” ،و ثالثا “انکار تجرد و بقاء روح” است ،گوینده این سخنان روبنائی پیش از ورود به چنین بحثهایی یا خلط مبحث کردن با اشتباهات یا رویکرد های برخی عوام الناس ،باید زیر بناهای فکری خویش در بحث “وجود متافیزیک” و “وجود خدای متعال” و “تجرد و بقاء روح” را مورد بررسی و تجدید نظر قرار دهد ،گوینده منکر عروج روحانی و اشتداد کمالات روحی و نفسانی در اثر مداومت بر برخی عبادات و اسباب اشتداد و ارتقاء جان انسان به آنهاست ،زیرا اولا به خدا بحقیقت ایمان ندارد ،و ثانیا به “تجرد و بقاء روح ” پس از مرگ ایمان ندارد ،و ثالثا به قوت روح و کمالات نفسانی اولیاء الهی پس از مرگ ایمان ندارد،بنابر این “حصول قرب به خدا و عروج کمالی روح انسان را مستند به “چراغ ها و بوهای خوش و زر و زیور های موجود در اماکن مقدسه”می کند!
      مکرر گفته ام بحث ها یا باید در مبناها باشد ،یا اگر در بناها فرو رفتیم باید پیش فرض های خویش را نسبت به مبناها روشن بیان کنیم ،کسی که به خدای متعال و نزول وحی و شریعت ایمان پیدا می کند ،طبعا به اجزاء درونی شریعت ایمان دارد و به آن عمل می کند ،مثلا “نماز” “روزه” “حج” “زیارت”و میداند بل می یابد که اینها بالوجدان سبب حصول “قرب معنوی” است ،نماز یک ذکر است (اقم الصلاه لذکری) ،یک حضور و مناجات است (المصلی یناجی ربه) ،یک سبب و نردبان قرب است (الصلاه معراج المومن) ،این نماز با این بنیاد که هدیه ای از سوی وحی به انسانهاست ،اگر درست و با توجه اقامه شود، تاثیر و سببیت خود در ارتقاء روحی را دارد ،خواه در گوشه تاریکی باشد ، خواه در بیابان باشد ،و خواه در زیر نور چراغ باشد و در حرم امامان،این یک سببیت تکوینی است و اساس آن تلقین و خود فریبی نیست ،طبعا این واقعیت برای کسی متحقق می شود که ایمان و یقین به حضور باری تعالی دارد ،و ایمان به تجرد نفس دارد ،و مهمتر ایمان به سببیت نماز نسبت به حصول “ذکر” و “عروج روحی” و “مناجاه” دارد ،پس عمل می کند و می خواند و با معاشقه و راز و نیاز با معشوق حاضر کمال و عروج روحی در خود می یابد ،این نه به تلقین و خود فریبی مربوط است ،و نه چنان که برخی نادانان می پندارند سنخیتی با سکر حاصل از الکل دارد ،این یک واقعیت تکوینی است .
      آری طبعا کسی که در بنیاد با متاقیریک و حضور واقعی نزد خدای متعال و تجرد نفس از بدن ،مشکل فهم دارد ،اساس همه چیز را به جسم و ماده و آثار ماده می داند ،در این باور طبعا باید حصول کیفیات نفسانی معنوی حاصل از عباداتی مثل “نماز” و “دعا” و “زیارت”و “خواندن قرآنی که شفاء للمومنین و شفاء للصدور” و سایر عبادات را انکار کند یا آن را مستند به “چراغ و عطر و زر و زیور” کند.
      اینها مسائل بنیادی است ،و اینگونه روشنفکر نمائی ها پرداختن به روبناها و مبناهاست ،اگر مبنا نادرست و پوزیتیوستی بود ،طبعا سراغ نماز نمی رود تا بفهمد نماز با انسان چه می کند،یا سایر عبادات،بنابر این حاصل توهمات او این است که
      :””خيال مي كند اين مرده ي درون ضريح بوده كه به او حال و هوايي روحاني داده است!”.
      خیر مرده به انسان حال و هوا نمی دهد ،اسباب شرعی و عبادات شرعی مثل نماز و زیارت و ذکر و دعا و قرآن در جوار مرقد ولی از اولیاء که مورد توجه خدای متعال است ،تکوینا با او چنین می کند،و این ثمره ایمان است.

      2-و در فرازی دیگر :
      “”اگر توجه كرده باشيم ، حكومت جمهوري اسلامي براي قرآن خواني به اشكال مختلف ، هزينه ي بالايي را صرف مي كند. هزينه اي كه چند برابر تفسير و فهم قرآن است. كلاس ها قرآن خواني و مسابقات قرائت قرآن ، بسيار بيشتراز كلاس و مسابقه تفسير قرآن است. چرا ؟ چون خوب خواندن و با آواز خوش خواندن هرچيز ، شنونده را تحت تاثير قرار مي دهد. اگر شما يك شعر بسيار مبتذل و بي معني را با صدايي بسيار زيبا بشنويد بيشتر لذت مي بريد و تحت تاثير قرار مي گيرد تا شعري بسيار غني با صدايي بسيار كريه””.
      (پایان نقل قول)

      در باب قرآن کریم ،هم قرائت آن ،و هم استماع به آن ،و هم تدبر در آن،برای ارتقاء معرفتی و معنوی ،مطلوب است (اقرا وارقا=بخوان و بالا برو) ،هم قرائت مورد تاکید شارع و خود قرآن (فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن‏.المزمل/20 تا می توانید قرآن بخوانید) و روایات است ،و هم تدبر و تعمق در مضامین پیوسته آن (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها .محمد/24 ،آیا در قرآن ندبر نمی کنند؟ شاید بر قلبهای آنان ،قفلهاست،أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا.النساء/82،آیا در قرآن تدبر نمی کنند که اگر از سوی غیر خدا بود هرآینه در آن اختلاف زیادی پیدا می شد،یعنی وحدت و هماهنگی مضمونی دلیل بر وحدت نازل کننده آن است و قرآن نازله علم خداست).
      بنابر این هم خواندن قرآن مطلوب است و هم زیاد خواندن آن مورد سفارش شارع است ،و هم تدبر در مضامین برای ارتقاء کمالی ،پس اینها همه مقدمه برای فهم قرآن است ،و نباید روشنفکر مآبانه در حالیکه اصل نزول قرآن را منکریم ،خواندن قرآن را بتمسخر گیریم ،البته اکتفاء به قرائت تنها اگر چه سبب حصول قرب و ثواب هست ،لیکن اینها مقدمه برای تدبر در قرآن است .
      آری خواندن قرآن بصدای خوش نیز مورد سفارش است زیرا محتوا و مضمون عالی همراه با صدای خوش و تاثیر گذار سبب همان قرب معنوی است که شما منکر آنید ،پس صرف صدای خوش موضوعیت منفرد ندارد ،آنچه که موضوعیت دارد خواندن این محتوای عالی با صوت خوش است.
      اما اینکه استماع قرآن را با خواندن اشعار و اشعار مبتذل قیاس کردید ،این نیز نادرست است ،آیا اگر اشعار عالی مضمون مولوی و حافظ و سعدی ،با الحان خوش خوانده شوند تاثیر آن که مستند به مضمون بالا با صدای خوش است ،با خواندن اشعار مبتذلی مثل اشعار ایرج میرزا به نغمه خوش ،از نظر تاثیر گذاری یکسان است؟! اندکی تامل کنید و بنویسید ،که فهم و درایت به کمیت نوشتار انسان نیست ،بل کیفیت محتوا معیار است.
      من از نویسنده این سطور متعجبم چطور است که هنوز در باور به رسالت “محمد رسول الله “و نزول وحی و استناد قرآن به خدای تبارک و تعالی ،اندر خم یک کوچه است ،پس چطور دل برای قرائات بی تدبر قرآن می سوزاند؟!

      3-نویسنده پس از بیان اساس نادرست فوق نوشته است :
      “”اربابان و گردانندگان دستگاه هاي ديني ، با تجربه ي چند هزار ساله اي كه دارند ، مي دانند بهترين راه براي جلب عوام ، استفاده از احساسات آن هاست. به همين دليل همه تلاش خود را بكار مي برند تا مكان هاي مذهبي به زيبا ترين شكل آراسته شوند و خوش صدا ترين و شيرين سخن ترين افراد را براي بيان مسائل دلخواهشان بكار گيرند””.
      (پایان نقل قول)

      احترام به مشاهد مشرفه و تعظیم آنها از عناوین شرعی داخل شریعت است (ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب‏.الحج/33) و در این باب روایات فراوان است ،در حقیقت اماکن و مشاهد مشرفه مکانهایی برای “دعا” و “ذکر” خدای متعال و قرب به اوست ،این اماکن مورد توجه خدا و ملائکه الله است ،بنابر این گوینده چنین سخنانی باید آن مبانی مورد انکار سابق الذکر را علاج کند ،معیار نیز احساسات نیست ،”احساسات و عواطف” نیز بخشی از حقیقت انسان است ،شما اگر احساسات نداشته باشید ،رایانه بیروحی بیش نیستید ،همین جنبه احساس در انسان است که مایه های علوم ذوقی ،شعر ،عشق به زیبائی ،نقاشی ،موسیقی و غیرو از آن می جوشد ،آری احساسات و عواطف در انسان حقیقت دارد ،لکن احساسات انتهای راه کمالی انسان نیستند ،بل سلم و نردبان کمالند برای حرکت بسوی تعقل و عقلانیت ،این نیز مثل همان نسبت “قرائت” و “زیباخوانی” برای بار یافتن به “تدبر در مضامین قرآنی” است ،شما اگر احساس و عاطفه نداشته باشید ،همسر و فرزند خویش را دوست نمی دارید ،اینها سلسله مراتب کمالی انسان است ،و روشنفکر مآبی ما نباید سبب آن شود که مراتب کمالی وجود انسان را به ورطه انکار بریم.

      4-“”به متن نوحه ها ، مداحي ها ، يا سخنراني هاي مذهبي ، توجه كنيد. هيچ چيز ارزشمندي درآن نيست اما همين سخنان بي سر و ته ، مشتريان بسياري را جلب مي كند ؛ چون ، با صدايي خوش و بياني گرم خوانده و گفته مي شوند. نوع صدا و نحوه ي بيان است كه احساسات را تحت تاثير قرار مي دهند””.
      (پایان نقل قول)

      من برخی آسیب های متوجه به نوحه ها و مداحی ها و سخنرانی های مذهبی را منکر نیستم و وظیفه همیشگی خویش برای اصلاح و روشنگری را این میدانم که هرجا امکان تاثیر وجود داشته باشد ،تذکر دهم ،این وظیفه همه اصلاحگران مذهبی و غیر مذهبی است ،اما مشکلم با شما این کبرای کلی و موجبه کلیه است که :”” هيچ چيز ارزشمندي درآن نيست اما همين سخنان بي سر و ته “”.
      باید دید ارزش نزد گوینده این سخن چیست ،و معیار چیست ،اگر کسی منکر خدای ادیان شد ،یا منکر بعثت انبیاء شد ،یا قرآن را ساخته بشر دانست ،طبعا هر آنچه از مفاهیم که ارتباطی با شریعت پیدا میکند را “بی ارزش” و “بی سرو ته” خواهد خواند! بنابر این باز اینگونه بحثها همان حکایت “بحثهای رو بنائی ” و غفلت از “زیربناست” و حکایت “خانه از پای بست ویران است ….” نویسنده باید پای بست خانه معرفتی خویش را از شالوده باز تفتیش کند.

      5-چنین پای بست ویران است که سبب اینگونه اظهارات است :

      “”در بتكده ها بنا به رسم معمول ِ اديان ، آواز خوان مهم است نه آواز. مهم اين نيست كه درونمايه مكتب چيست. ظاهر و نما و نمايش آن مهم است. همان چيزي كه عوام مي پسندند ، و بي اين كه توجهي به درونمايه آن كنند ، تحت تاثير قرار گرفته ؛ شاد يا غمگين مي شوند.
      با توجه به آنچه گفته شد ، اين بت نيست كه بتكده را عظمت مي بخشد. بتكده است كه بت را عظيم نشان مي دهد و نيايش گر را به تعظيم وا مي دارد””.
      (پایان نقل قول)

      خیر مساجد و معابد و زیارتگاه ها ،بتکده نیست ،و آورنده شریعت یعنی پیامبر اسلام ،و استمرار دهندگان شریعت و نبوت یعنی عترت پیامبر ،آمدند و گفتند و زحمت کشیدند و کشته شدند ،برای نفی “بت و بت پرستی” حال شما مکانهای عروج معنوی و قرب به بارگاه الهی را “بتکده ” می خوانید؟! آنچه که افتخار این بزرگان است “عبودیت الله” است “محمدا عبده و رسوله” ،این تقدم عبودیت بر رسالت ،تقدم تصادفی یا تفننی نیست ،این نشان می دهد ،رسیدن به مقام رسالت از معبر “عبودیت” است ،و پیامبران آمدند تا رسم بندگی غیر خدا ،و عبادت اشیاء و اشخاص را از میان بشر بزدایند ،حال شما آنان را به بت بودن متهم می کنید ،و مکان های عبودیت الله را “بتکده” می نامید؟ زهی انصاف.
      آنجا نه بت است و نه بتکده ،فهم شما در اینجا بخطا رفته است و لسان شما دور از ادب.

      6-نویسنده در ادامه یکسو نگری ها می گوید :
      “”شما به هركدام از زيارتگاه ها كه مايليد برويد و از زوار بپرسيد كه آن قديس چه كرده كه سزاوار آن ستايش و بزرگداشت است؟ تقريبا پاسخ همه اين است كه چون فلان ابن فلان است ما به زيارتش آمده ايم. البته گه گاه نيز سخن از معجزات و كراماتي مي گويند كه همه برمبناي شنيده هايشان است نه ديده ها. چيزي كه مبلغين آن قديس شايع كرده يا به هردليلي در جايي گفته ، يا نوشته اند ، بي اين كه اين معجزات و كرامات ِ ادعايي ، كمترين پشتوانه ي علمي داشته باشند””.

      این قسمت مشتمل بر چند مطلب است ،که البته ورود تفصیلی به آن مناسب با وضعیت کامنت نیست،و من فقط به کلیات مطلب و نکات اشتباه نویسنده اشاره می کنم:

      اینکه گفته شد :””شما به هركدام از زيارتگاه ها كه مايليد برويد و از زوار بپرسيد كه آن قديس چه كرده كه سزاوار آن ستايش و بزرگداشت است؟ تقريبا پاسخ همه اين است كه چون فلان ابن فلان است ما به زيارتش آمده ايم””.

      مغالطه ای که در این قضیه هست این است که گمان و القاء شده است ،زیارت و احترام به یک مکان شریف مثل “حرم امام هشتم در مشهد” و یا تکریم امام هشتم فقط و فقط ناشی از انتساب او به پیامبر اسلام و “فلان بن فلان” بودن است ،اگرچه از نظر ما شرف انتساب به مقام نبوت یک شرافت است ،همانند شرافت های نسبی و سببی که در عرف وجود دارد ،و بر این اساس “مودت قربی” پیامبر یکی از عناوین شرعی و قرآنی است ،که حتی بعنوان اجر و پاداش نبوت او قرار گرفته است (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏.الشوری 23،ای پیامبر به آنان بگو من در برابر ابلاغ قرآن و رسالت خود هیچ پاداشی از شما نمی خواهم جز دوستی و محبت اهلبیتم) این خواست تشریعی خدای متعال است ،و پیامبران و پیامبر خاتم در برابر ابلاغ ماموریت خویش از مردم هیچ گونه مزد و پاداشی طلب نمی کرده اند ،که این یک اصل است و در آیات مربوط به انبیاء دیگر نیز به آن اشاره شده است ،اما این چه خصوصیتی است که با وجود این اصل خود خدای تعالی به پیامبر می فرماید بگو تنها مودت اقرباء و نزدیکان من پاداش رسالتی است که برای شما به ارمغان آورده ام ؟ بنظر من خصوصیت این خواست تشریعی همان نکته “خاتمیت” و “استمرار شریعت بواسطه امامت” است ،زیرا در ادیان و شرایع قبلی ،با رفتن هر شریعت ،و آمدن شریعت بعدی و اولو العزم بعدی ،شریعت سابق منسوخ می شد اما تا آمدن شریعت بعدی ،استمرار شریعت سابقه بعهده انبیاء واسط بین شریعتین بوده است ،این سیره تاریخی قبلی در مورد پیامبران اولو العزم و انبیاء واسط بوده است ،اما با آمدن “خاتم انبیاء ” و ختم نبوت و رسالت ،بعد از رسول اکرم ،مساله استمرار شریعت و تفسیر و تطبیق آن در عمود زمان تا یوم القیامه ،بعهده امامان معصوم است ،امامانی که به نص خداوند و ابلاغ رسول الله ،واجد این رتبه اند ،و شرافت آنان به همین جعل و نصب الهی و نبوی است ،همانطور که بواسطه غیبت امام غائب ،وظیفه اجتهاد و استمرار شریعت و تطبیق آن بر لوازم عصر بعهده فقهاء جامع الشرائط است.
      بنابر این ،شرافت و احترام امام رضا روحی له الفداء ،اگرچه به شرافت “فلان بن فلان” بودن یعنی شرف انتساب به مقام مقدس نبوی نیزهست ،اما اساس اصلی احترام همان مساله “منصب امامت” است.
      از این بیان پاسخ با این جمله معلوم می شود که “”از زوار بپرسيد كه آن قديس چه كرده كه سزاوار آن ستايش و بزرگداشت است؟””.
      چه کرده؟ ایفاء نقش امامت،امامت یعنی استمرار نقش نبوت ،استمرار نقش نبوت یعنی چه؟ یعنی تفسیر و تبیین و تکمیل شریعت در عمود زمان ،و هدایت مردم به تکالیف عبادی و غیر عبادی،و تفسیرقرآن،اینها از نظر نویسنده کار نیست؟! یعنی امام باید نان سنگک در سفره مردم بگذارد تا شما بگویید کاری کرده؟ این آیا ناشی از معیار قرار دادن مادیت در همه امور نیست؟
      پس اکرام و تعظیم امام اکرام و تعظیم نقش امامت است ،اگرچه اکرام انتساب به مقام مقدس نبوی نیز هست بتوضیحی که عرض شد که باراده تشریعی خدا اجر و مزد
      رسالت “مودت فی القربی” قرار گرفته است.
      در ادامه نویسنده می نویسد:
      “”البته گه گاه نيز سخن از معجزات و كراماتي مي گويند كه همه برمبناي شنيده هايشان است نه ديده ها. چيزي كه مبلغين آن قديس شايع كرده يا به هردليلي در جايي گفته ، يا نوشته اند ، بي اين كه اين معجزات و كرامات ِ ادعايي ، كمترين پشتوانه ي علمي داشته باشند””.
      البته بحث در مساله “معجزات” که از اختصاصات انبیاء الهی است برای اثبات صدق دعوی نبوت ،و “کرامت” که از ویژگیهای “اولیاء مقرب الهی است طولانی است ،اما اجمالا بدانید که “معجزه” خرق و کنار گذاشتن قانون علیت عمومی نیست ،این نظام نظام علی و معلولی است ،و همه پدیده ها در کانون این قانون است ،اما باید دانست که آگاهی بشر محیط به همه افراد و اجناس علی معلولی نیست ،ممکن است علم ما به تاثیر و علیت و معلولیت بین چیزهایی تحقق داشته باشد ،و ممکن است به برخی علت و معلول ها نیز هنوز علم پیدا نکرده باشیم ،عیسی سلام الله کور مادر زاد و مریض پیسی مادرزاد را به اعجاز و باذن الله شفا داده است ،این در زمانی بوده است که علم پزشکی هنوز به چگونگی چنین عملی آگاه نبوده است ،اما عمل عیسی عملی بوده است که به اذن الهی باز در چهارچوبه قانون علیت و معلولیت بوده است ،این علیت در آن زمان معلوم بشر نبوده است ،پس این عمل اعجاز نام دارد ،زیرا بشر در آن زمان عاجز بوده است از علل آن ،اما ممکن است علم پزشکی در زمان لاحق به اینگونه علیت و تاثیر آگاهی پیدا کند ،بنابر این معجزه نیز یکی از مصادیق قانون علیت عمومی است منتها علیتی که هنوز در حیطه تسلط بشر نیست ،اما عیسی به استناد و اتکاء به وحی و قدرت الهی به چنین کاری مبادرت می کند.
      همینطور “دعا” و درخواست از خدا نیز یکی از راههای علی معلولی در این جهان است ،یعنی خواست تاثیر علی معلولی از خدا،و در باب کرامات اولیاء مساله از همین قبیل دعاست ،پس توسل به ولی خدا و درخواست دعا نیز از امور علی معلولی در این عالم است.اما باید دانست که بنای عالم دائم بر معجزه و کرامت نیست و توسل به اسباب معلوم بشر مثل مراجعه به طبیب و پزشک روال عادی و طبیعی است ،اما چه منافات دارد که انسان تمسک به دعا و توسل کند؟
      البته اینجا نیز باز مساله زیربنائی است ،شما چنین می گویید زیرا که ایمان به متافیزیک ندارید،اما ایمان به “هستی هوشمند ” که دارید ،آیا علم معیار اعتقاد شما به “هستی هوشمند” است یا عقل؟ مگر تاثیر دعا و کرامت و معجزه موکول به علم بمعنای پوزیتیویستی آن است؟ عقل تصدیق می کند که در نظام علی و معلول هستی “دعا” و “اعجاز” نیز از اسباب تاثیرند منتها علیت و تاثیری که معلوم ما نیست،اگر آن هستی هوشمند که شما به آن باور دارید اراده کرده باشد باراده تکوینی که “ادعونی استجب لکم” یعنی دعا متعلق اراده خدا باشد و یکی از اسباب تاثیر،این چه مانعی دارد؟ توسل به آنان که واجد ملاک قرب الهی هستند نیز یکی از مصادیق دعاست،مگر ما باید اصول صحیح قابل توضیح را اگر فرضا از سوی عوام الناس به ابتذال کشیده شده است باید رها یا انکار کنیم.
      در هر حال این سنخ امور دارای مبناهای معقول است،و محور در این مسائل باور و ایمان ناشی از براهین عقلی است ،حال شما ایمان به چنین اموری ندارید ، باید راههای معرفتی آن را طی کرده مساله را علاج کنید ،اما دیگران که باور دارند به باقتضای باور خویش حرکت می کنند و بنتیجه هم می رسند.
      دنباله مطالب در کامنت بعدی بررسی خواهد شد.

       
      • بنام خدا

        می پردازم به نقد بقیه مطلب جناب دانشجو

        در فراز دیگری ایشان گفته اند:””
        آنچه سبب بت پرستي مي شود تعريف هايي است كه در باره ارتباط او با خدا كرده اند، و توانايي هايي است كه از اين ارتباط به بت داده اند ، و تزيين هايي كه براي گنبد و بارگاه بت نموده اند.
        شايد بتوان گفت كه هربت پرستي مي دانست ، و مي داند ، كه سنگ يا فلزي كه او ، يا ديگران ساخته اند ، تواني ندارد تا كاري بكند اما ، با منسوب كردنش به خدا ، آن را حرمت و اعتبار بخشيده ، در برابرش سرتعظيم فرود مي آورد ؛ و با بوسيدن و محترم شمردن آن ، آرزوهايش را گفته و از او حمايت لازم را مي خواهد. چيزي كه امروز در زيارتگاه ها مي بينيم.
        زاير بت را مي بوسد و دست برآن مي مالد و سپس دستش را براي تبرك بر سر و چشم مي كشد و از بت يا آنچه به زيارتش رفته ، مي خواهد كه آرزوهايش را برآورده كند.
        (پایان نقل قول)

        واقعا اینگونه فرازها سبب تاسف انسان است ،که چنین بی انصافی هایی صورت می گیرد ،نویسنده با کمال بی انصافی ،انسانهای وارسته و والا را واجد منصب الهی امامت اند ،و برای دور کردن انسانها از بت پرستی و عبودیت اشخاص و اشیاء ،عمر خود را صرف کرده اند و ماموریت الهی را ایفاء کرده اند ،اینگونه به “بت” تعبیر می کند،آیا این نشان فرهیختگی است که “بت شکنان” بشریت را “بت” بنامیم؟
        آیا واقعا چنین است که مردم به مشاهد مشرفه می روند تا انسانهایی را بپرستند؟ آیا حیات آنها که بت خواندید آنها را،و گفتار آنها این بوده است که ما بتیم و شما ما را بپرستید؟ شما آیا اینقدر که وقت صرف لغاتی مثل “بت” و “توتم” و “تابو” و آنیمیسم و اینطور مفاهیم و تفصیلات مربوط به آن می کنید ،آیا تاکنون وقتی صرف احادیث توحیدی و خطبه های فلسفی عرفانی آنها را که بت می خوانید کرده اید؟ آیا خطبه های توحیدی و فلسفی عرفانی نهج البلاغه را که مشحون از معارف توحیدی در باب معرفه الله است دیده اید،آیا تاکنون “توحید مفضل” امام صادق علیه السلام را دیده اید؟ آیا اینان در این خطبه ها دعوت به خدای متعال و عبودیت او کرده اند یا دعوت به خود؟ کمی منصف باشید
        ای از خود آن بزرگواران،اما مردم ،من از شما درخواست می کنم بسراغ یکی از کم سوادترین و کم فرهنگ ترین روستائیانی که به حرم امامان علیهم السلام مشرف می شوند رفته و از آنان سوال کنید که آیا شما برای پرستش اولاد رسول الله می روید؟ جواب قطع بیقین آنان بی شک آن است که خیر،ما برای دعا بدرگاه خدا ،و احترام و تکریم مزار اولاد پیامبر ،و ذکر الله و قرائت قرآن ،و توسل و واسطه قرار دادن آنان برای استجابت دعا می رویم،جناب دانشجو! آیا ذکر الله و قرائت قرآنی که نازل بر رسول الله است ،و دعا ،و کسب ثواب ،و نماز و راز و نیاز با خدا،از نظر شما بت پرستی است؟
        آیا وقتی شما بر سر مرقد پدر یا مادر یا نزدیکان خود می روید و به آنها ادای احترام می کنید ،یا اگر معتقد به بقای روح و سرای باقی باشید ،فاتحه یا قرآنی نثار آنان می کنید ،و از هستی هوشمند ،برای آنان طلب مغفرت می کنید تا خود نیز به هستی هوشمند ،قرب پیدا کنید ،باید در باره شما بگویند ،جناب دانشجو بت پرست ،و آن مرده مقبور “بت” است؟ انصاف داشته باشید ،و بصرف اینکه مقامات و منزلت اولیاء را درک نمی کنید ،آنانرا بت نپندارید.
        اینکه در ادامه گفته اید بت های زمان های گذشته نیز همین وزان را داشته اند ،آیا واقعا چنین است؟ آن بت پرستی ها متقوم به این بوده است که آیا آنها را خود خدا می پنداشته اند، یا آنها را دارای تاثیر استقلالی می دانسته اند ،و این شرک در خالقیت و شرک در ربوبیت و شرک در عبودیت بوده است ،آنها بت را می پرستیدند یا بعنوان مستقل که اینها خدایند ،یا مثلا بتعبیر قرآن که مشرکان حجاز می گفتند اینها دختران خدا هستند! شما توجه نمی کنید آنجا مفهوم پرستش بوده است ،اینجا کی و کجا گفته است که امامان را می پرستیم؟ چه کسی گفته است که آنان دارای تاثیر مستقل بدون خدا هستند؟ آیا اینجا اصلا پرستش مطرح است که شما انسانهای وارسته فانی فی عظمه الله را به بت تعبیر می کنید و به کثیری از انسانها تهمت بت پرستی؟
        عرض شد که مشکل شما مبناست ،شما چون رسالت را نمی پذیرید توابع آن نیز برای شما نامفهوم است ،و احتمالا چون به تجرد و بقاء روح معتقد نیستید ،از تاثیر دعا و توسل بی خبرید، و چون از امامت و فلسفه آن بی خبرید ،گمان می کنید معیار کمال و فضل آن انسانها اشتراک در یک سر و دو گوش داشتن آنان با دیگران است،امامت یک منصب است که واجد آن هر انسانی نمی تواند باشد ،این قرب و بعد از خدا و ارتباط با خدا برای شما بازیچه نباشد، باید در چنین مبناهایی ورود کرد نه آنکه اینها را بی دلیل کنار گذاشته ،روبناهایی را آن هم با سوء ظن به انسانها بباد انتقاد غیر منصفانه بگیریم.

        تا آخر عبارتتان اینگونه نوشته اید :

        “”
        بت ها در اشكال گوناگون در طول تاريخ بشر ظاهر شده اند . گاه در شكل انساني كه از طلا ساخته و مزين به جواهرات بود. گاه به قيافه ي حيوان . گاه در تركيب انسان و حيوان ، و گاه سنگي با شكل انسان ، يا حيوان ، يا اشكال هندسي . چنان كه بعضي نوشته اند: در مكه بتي بود به شكل كعبه كه مردم هفت بار برگردآن مي گشتند و به اين كار الدوار مي گفتند. چيزي شبيه به كعبه ي امروز و ضريح هاي متبركه ، با ابعادي متفاوت.
        بت هاي اعراب اگر چه سنگ بودند اما به بعضي از آنان نام دختران خدا را داده بودند و اين دختران خدا ميانجي بين پرستش گر و پدر مي شدند و سبب رفع مشكلات پرستنندگان مي گرديدند. شك نيست كه بت پرستان امروز ، كار بت پرستان ديروز را بيهوده مي شمارند و به اين خيالند كه اگر ما ضريحي را مي بوسيم و دستي برآهني مي كشيم به اين دليل است كه در درون آن ضريح قديسي خوابيده و آن قديس است كه سبب شفا و شفاعت ما مي شود.
        بت پرستان امروز ، توجه نمي كنند ، آن كه در درون آن ضريح است سده ها سال پيش مرده و خاك شده و امروز اين ضريح حصاريست كه برگرد تكه اي خاك كشيده اند و ديگر هيچ .
        يعني آن خاك ِ داخل ضريح هيچ فرقي با آن سنگ داخل بتكده ندارد ؛ چون هم آن سنگ و هم اين خاك ، بي جان و ناتوانند.
        بت پرستان امروز ، در دفاع از عملشان مي گويند كه ما خاك و سنگ و فلز را ستايش نمي كنيم بلكه به حرمت روح مرده ي مقدسي كه درآنجاست آن را متبرك مي دانيم ، و درواقع ، ما براي نيرو گرفتن از روح آن مرده آمده ايم و به ستايش و نيايش نشسته ايم.
        اين ها توجهي به اين موضوع ندارند كه بنا به اعتقادات خودشان ، روح چيزي نيست كه بتوان آن را در حصاري خاص زنداني كرد. اگر روحي باشد ، آن روح در همه جا مي تواند حضور يابد و نيازي نيست تا رنج ِ هزار كيلومتر سفر را برخود هموار كرد كه روح آن مرده ي مقدس را دراين حصار ديد و با او ارتباط برقرار كرد. كافي است به قول خودشان دلي پاك داشت تا آن روح مقدس ، از آن سوي دنيا به ديدن آن ها بيايد و اگركاري مي تواند برايشان انجام دهد.
        يكي از انتقادهاي بت پرستان امروز به بت پرستان ديروز اين است كه شما سنگي را ستايش مي كرديد و برگرد آن مي چرخيديد كه به شهادت ِ تجربه ، هيچ كاري از او ساخته نبود. سنگي كه بايد ديگران از آن حفاظت مي كردند و ديگران جابجايش مي نمودند و اگر لازم بود به راحتي با تبري يا چكشي مي شكست بي اين كه توان دفاع از خود را داشته باشد.
        اگر بت پرستان متجدد توجه كنند ، آن ها نيز ، امروز ، دقيقا همان كاري را مي كنند كه اجدادشان مي كرده است. بت پرستان جديد ، با اتومبيل و كشتي و هواپيما مسيري طولاني را طي مي كنند تا برگرد خانه اي بگردند كه تعمير و نگهداريش با مقامات عربستان سعودي است.
        بت پرست ديروز سنگي را مقدس و گرامي مي خواند و برآن بوسه مي زد و دستش را براي تبرك برآن مي كشيد ، و بت پرست امروز نيز حجرالاسود را ، مقدس و گرامي مي داند و برآن بوسه مي زند و دستش را با كشيدن بر روي آن متبرك مي كند.
        بت پرست ديروز برگرد چيزي به شكل كعبه هفت بار مي گشت و آن را الدوار مي گفت و بت پرست امروز نيز هفت بار برگرد كعبه مي گردد و نام آن را طواف مي گذارد. بت پرست ديروز هفت بار سعي صفا و مروه مي كرد وبت پرست امروز نيز هفت بار همان كار را انجام مي دهد. بت پرست ديروز در زمان حج براي خدايش قرباني مي كرد و بت پرست امروز هم در زمان حج جان حيوانات بي گناه را مي گيرد تا براي خدايش قرباني كند.
        نتيجه اين كه : بت و بت پرستي كمافي السابق هست. تنها نامش تغييركرده است””.

        اجمال این مدعاها سعی در ایجاد مشابهت بین اعمال متدینان امروز که به خدای واحد احد ایمان آورده اند و اقرار به توحید در خالقیت و توحید در ربوبیت و توحید در ربوبیت دارند است و اینکه این اعمال با آنکه مبتنی بر توحید در عبودیت است ،همان اعمال بت پرستانه بت پرستان قدیم است!
        آیا چنین است؟ اولا توحید در عبودیت که مفاد تابلوی توحیدی دین اسلام یعنی “لا اله الا الله” است ،این است که بندگی و پرستش منحصر است در ذات باری تعالی یا همان هستی هوشمند به تعبیر شما ،بنابر این گردیدن بگرد کعبه که بیت الله است و نه بت ،تاسی به گردش فرشتگان متحیر در ذات الله است گرد عرش الله ،این طواف و گردیدن و تذکر بندگی خدا ،چه نسبتی دارد با “الدوار” که گشتن گرد یک بت است که یا او را خالق هستی می دانستند ،یا برای او تاثیر در ربوبیت تکوینی قائل بودند ،یا آنها را دختران خدا می دانستند ،شما توجه نمی کنید که آن پرستش خود آن بت است ،و این پرستش خدا؟ چه کسی بیت الله کعبه را می پرستد که چنین می گویید؟

        آری آن قدیس مرده است از حیات دنیوی و باقی است ببقاء الله ،و حتی اگر آنطور که شما می گویید بدن او خاک شده باشد ،انتساب مکان به آن روح باقی که باقی است ببقاء الله و توجه به مدفن خود دارد ،سبب شرافت است و مکانی است برای ذکر الله و توجه به خدا و دعا ،این چه استلزامی دارد با اینکه روح آن قدیس بتعبیر شما محصور در مکان باشد؟! اینکه می گویم خلل سخن شما در مبانی است همین است ،شما اندکی از عمر خویش را هم صرف مبحث نفس و تجرد نفس و مفهوم “تجرد” و بقاء نفس کنید ،تا لااقل در چنین مباحثی به گاف مبتلا نشوید ،مفهوم تجرد یعنی خروج از عوارض ماده و مدت و مکان ،اینها مسائل مبرهن در محل خود است ،از باور شما خبر ندارم ،اما بدانید “ماوراء و متافیزیک” نسبت محسوسی با عالم ماده ندارد ،و تجرد از ماده مساوق با اشتداد سعه وجودی و احاطه به عوالم است ،خصوصا برای نفوس عالیه که در همین عالم هم به عبادات و اعمال نیک اشتداد وجودی پیدا کرده اند و مورد توجه خدای متعالند ،بنابر این اساس ،این سخن خنده داری است که توجه ارواح عالیه انبیاء و اولیاء را که بحسب تجرد و بقاء روح فوق تنگنای عالم ماده اند و احاطه سعی به این عالم دارند ،را اینطور تعبیر کنیم که “لازم میاید آن ارواح مطهره محبوس در ضرایح خالی باشند!” در حالیکه بنا برهان روح مجرد لا مکان است و فوق عوارض و تنگنای ماده است.
        جناب ،شما باید این اساس را دنبال کنید و واقعا چنین اوهام دور از واقع و برهان از شما بعید است.
        علاوه اینکه حسب دلیل درون دینی و شرعی ،محل و مدفن آن بزرگان هم مصداق شعائر الله است که موضوع تعظیم و بزرگداشت است ،و هم بهمان جهت سعه وجودی و قرب الهی ،مورد توجه خدای متعال و فرشتگان او که قوای تاثیر گذار در عالمند می باشد،و همان مضمون روایات و ادله شرعی حضور در آن مکان های شریف را از شرائط استجابت دعا قرار داده است ،آری خدا همه جا هست و در همه امکنه و همه حالات ممکن است با خدا به راز و نیار پرداخت و دعا کرد (“و هو معکم اینما کنتم”،و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب مجیب اجیب دعوه الداع اذا دعان) ،اینها درست ،اما چه منافاتی هست که همان خدایی که مورد توجه و دعا قرار میگیرد ،بر حسب تعلیمات وحی ،مکان یا مکان هایی را بجهت انتساب و شرافت محل توجه بیشتر ،و محل استجابت قرار دهد ،ضمن اینکه عرض شد ورای این مسائل ،تکریم امامت و امام حی یا میت او که اشراف به این عالم دارد ،تکریم اسلام ،و تکریم استمرار نبوت است ،آیا تکریم و تعظیم شعائر الله و اجتماع و وحدت مسلمانان که فوائد دیگر این قواعد است اموری لغو و بی اساس است؟ شما خودتان بر سر قبر نزدیکان خود نمی روید؟ اگر برای دعا و ذکر و به اعتقاد بقاء و تجرد روح هم نمی روید ،لا اقل برای تکریم و تعظیم که می روید.

        اینکه گفته اید :
        “”بت پرستان جديد ، با اتومبيل و كشتي و هواپيما مسيري طولاني را طي مي كنند تا برگرد خانه اي بگردند كه تعمير و نگهداريش با مقامات عربستان سعودي است””.

        چنانکه قبلا عرض شد اصلا موضوع این تعبدات و عبادات که در حج واقع می شود ،پرستش کعبه نیست ،چرا خلط مبحث می کنید؟ کعبه قبله مسلمانان جهان است ،که رو به آن نماز می گذارند ،اگرچه (اینما تولوا فثم وجه الله،بهر سو رو کنید آنجا خداست) ،اما خود خدا آن مکان و کعبه را “بیت الله” نامیده است ،و (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَه‏.البقره/150) پس روی خود را هنگام نماز بسوی مسج الحرام بگردان ،و هرکجا (از زمین) هم که بودی بسوی آن توجه کن.
        اینها تعبد شرع است ،و شاید نکته های اجتماعی و سیاسی در وحدت قبله وجود داشته باشد اما اساس تعبد است ،و نکته آن است که کعبه و قبله “مورد پرستش” نیست ،یعنی باصطلاح موضوعیت ندارد ،بلکه طریق است برای توجه اجتماعی واحد به خدای متعال ،و نکته خلط مبحث و قیاس باطل شما هم همین است که چیزی را که طریق است و نه معبود، با آنچه که نزد بت پرستان موضوعیت داشته و خود آنرا می پرستیده اند ،خلط می کنید و بجلو می روید.
        اما مطلب خنده دار در اینجا پیش کشیدن نقش کشور عربستان در این مقوله است! خوب طبیعی است که چون کعبه و مظاهر اسلامی که علائم و نشانه های تمدن اولیه اسلام ،و مهبط وحی اند ،در کشور عربستان اند باید توسط حکومت آنجا اداره شوند ،خوب بشوند ،این چه دخلی موضوع پرستش و بت و غیرو داشت؟!

        نوشته اید :
        “”بت پرست ديروز هفت بار سعي صفا و مروه مي كرد وبت پرست امروز نيز هفت بار همان كار را انجام مي دهد. بت پرست ديروز در زمان حج براي خدايش قرباني مي كرد و بت پرست امروز هم در زمان حج جان حيوانات بي گناه را مي گيرد تا براي خدايش قرباني كند.””

        من نمیدانم ماخذ چنین مطالبی چیست و کجاست؟ کجا گفته شده است که بت پرست دیروز هفت بار سعی بین صفا و مروه می کرده است؟!
        مساله سعی بین صفا و مروه که یکی از اجزاء حج است و مورد تعلیم خود رسول الله بوده است ،عملی عبادی و سمبلیک است به تاسی از هاجر همسر ابراهیم علیه السلام ،که وقتی در چنین مکانی به بی آبی گرفتار شده بود ،برحسب روایات و تاریخ ،هفت بار بحال تحیر بین دو کوه صفا و مروه جابجا شده است در پی آب ،حال حکمت این جزء حج یاد آور آن تحیر و توجه به خداست ،ممکن است این باشد یا نباشد ،اما این جزء از احکام عبادی حج است و لازم نیست برای ما فلسفه و مناط واقعی احکام عبادی دقیقا روشن باشد ،من نمیدانم این چه ارتباطی با بت پرستی دارد ،آن هم حجی که غالب احکام آن منطبق بر حرکات و سکنات ابراهیم موحد بت شکن بوده است، آیا ما باید برای تثبیت شاه انشاء خود هر امر بی ربطی را به چیز دیگری ربط دهیم؟!

        مساله قربانی در حج نیز باز می گردد به مساله قربانی اسماعیل از سوی ابراهیم در ماجرای سنگین آزمایش عبودیت و اطاعت ابراهیم نسبت به خدای متعال (نه بت!) بر اساس گزارش تاریخ و قرآن کریم ابراهیم در آن ماجرا سربلند شد ،و اسماعیل باراده خدای متعال زنده ماند ،و ابراهیم مکلف شد بجای اسماعیل گوسغندی را قربان کند ،الان این قربان کردن یکی از اجزاء عبادی حج است ،و ممکن است عملی سمبلیک باشد به تبعیت از شیخ الانبیاء ابراهیم بت شکن تاریخ ،من نمیدانم آیا بت پرستان نیز چنین قربانی بعنوان جزئی از حج داشته اند یا خیر ،اما نسبت احکام و اجزاء حج با مناسک حجی که ابراهیم بت شکن بجا آورده بود معلوم است از لحاظ تاریخ و قرآن و روایت معتبر ،و لذاست که حج را موسوم به حج ابراهیمی کرده اند.

        ام مساله دلسوزی شما برای حیوانات بیگناه هم دل ما را کباب کرد ،هم ما را بیاد کباب و جوجه کباب انداخت!
        جناب دانشجو! این چه منطقی است که پیش گرفته اید؟ شما مگر آیا گوشت مرغ و ماهی و گوسفند و گاو و شتر نمی خورید؟!
        البته ممکن است شما گیاه خوار شده باشید ،اما مجموعه بشری ،خوراک عمده خویش و بدل ما یتحلل خویش را با گوشت حیوانات و شکار تامین می کنند ،شما اگر اینچنین برای حیوانات دل می سوزانید ،لازمه اش این است که بهیچوجه گوشت میل نفرمایید و به انجمن گیاه خواران و حامیان حیوانات بپیوندید ،پس اصل دلسوزی شما مطلبی غیر واقعی است ،زیرا ،اولا انسان بتعبیر قرآن “اکرم موجودات” است “و لقد کرمنا بنی آدم…” و اصل خلقت است ،پس موجودات مادون او فدای او می شوند.و با اتحاد به انسان کمال وجودی پیدا می کنند.

        ثانیا: اگر مساله ذبح و قربانی حیوانات و زنجیره اکولوژیک غذایی نباشد ،که مدتی نخواهد گذشت که حیوانات از سرو کول من و جنابعالی بالا خواهند رفت! خدای متعال در قرآن فرموده است که این چهار پایان اهلی مثل اسب و شتر و گاو و گوسفند را مسخر شما نمودیم ،تا از گوشت و شیر و پوست و پشم آنها استفاده کنید ،نیز از بارکشی آنها بهره مند شوید ،و در پایان اصلا اینرا از آیات و نشانه های خلقت قرار داده است ،فکر کنید اگر بنا بود در کنار انسان فقط شیر و پلنگ و ببر و وحوش دیگر زندگی کنند چه پیش می آمد؟ پس اینها آیات تکوینی الهی است ،و خالق هوشمند هستی چنین اراده کرده است که شما گوسفند را بکشید و کباب آن را نوش جان نمایید ،تا به حیات خویش ادامه دهید،البته برای اینکه روزبروز بر معرفت الله و تعمق در آیات او بیفزایید ،نه آنکه از مواهب خلقت بهره گیرید و به انکار آیات تکوینی و تشریعی او بپردازید،در هر حال مساله دلسوزی بر حیوانات و بیگناه خواندن آنها امری غیر مبرهن و خلاف عقلانیت هدفمند انسانی است که گل سر سبد خلقت است.
        البته فربانی کردن حیوانات در آن مناسک برای آن است که بمصرف انسان و خصوصا انسانهای فقیر برسد ،حال اینکه دولت عربستان در این مورد چه افراط و تفریط هایی کرده است مساله دیگری است ،اما طوری که شنیده ام در سالیان اخیر سعی شده است که گوشتها برای مصرف به مناطق دیگر ارسال شوند ،پس جنابعالی زیاد غصه این بت پرستی ها را نخورید!

        نتیجه: این است که اسلام و سایر ادیان توحیدی برای ریشه کردن بت پرستی آمدند ،و آنچه که جناب دانشجو بت و بت پرستی پنداشته اند ،مفهوما و مصداقا بت پرستی نبوده و نیست ،و آنکه پرستیده می شود تنها “هستی هوشمند” یعنی خدای تبارک و تعالی است ،(لا اله الا الله) (هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن) ( و هو معکم) (هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله)
        (الله نور السموات و الارض) (و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید)
        اینها توحید قرآنی است و صدر و ذیل دین برای تحکیم چنین معرفتی در انسان است ،و آنان که پی جوی این سوالند که ادیان اصلا برای چه آمده اند یا چه نفعی دارند ،بدانند که این یکی از فوائد و منافع دین است :””معرفه الله و انحصارعبودیت در خالق هستی “” تا برسیم بییان منافع دیگر ادیان.
        صدق الله العلی العظیم

        پایدار باشید

         
  95. با سلام بە آقای نوریزاد . من خودم از خانوادە سنی بە دنیا آمدەام . این مشکل کل جامعە اسلامی است کە بعدا از ١٤٠٠ سال هنوز نمی داند کە شروع و پایان رمضان چە روزی مباشد . این بی خبری از علم و دانش مختص بە شیعیان نیست بلکە کل امت اسلامی با علم و دانش بیگانە است . شیعە از سنی نادان تر ، سنی از شیعە نادان تر ، اصلا در دین اسلام علم جای ندارد . چون پایە هر علم و دانشی در اسلام از قران گرفتە می شود قران هم خالی از علم و دانش بشر امروزی است . و فرمایشات قران فقط در ممالکی همچون ایران ،افغانستان ، سومالی ، پاکستان ،وکل دول عربی و چند دولت عقب افتادە افریقا مشتری دارد

     
  96. درود بر شما
    جدای از قیمت بالای این آلات و ابزار متعلق به کافران که این آقایان با پول بادآوردۀ بیت المال ابتیاع فرمودند. اشاره ای بود مناسب که چگونه است پس از 1400 سال دیدن ماه با چشم غیر مسلح و همچنین با شمارش روزهای ماه قمری،حال به این نتیجه رسیده اند که باید با تلسکوپ ماه را جست؟ عجب نوآوری بجایی در عرصۀ تشیع ابداع نمودند این آقایان مشتاق دیدار رخ ماه اول شوال.حال پرسش این است که چرا اینقدر این آقایان در عرصۀ فرعیات مذهب شیعه این همه تکاپو میکنند و پاسخ اینکه فرعیات دین هم جای چانه زنی دارد و هم نان دارد و این آقایان تا دکان نماز ( امام جماعتی مساجد و ادارات)- روزه ( روضه خانی و رویت ماه ) – خمس و ذکات ( گرفتن باج و خراج از شیعیان ) – حج ( پول مناسک حج عمره و واجب و اعظام ملا و معاملات تجاری با آل سعود ) – جهاد (فرستادن جوانان ایران به جنگ دیگر مسلمانان! وبه کشتن دادن آنها برای حفظ نظام ) – امر به معروف و نهی از منکر ( ایجاد رعب و وحشت- آزار مردم و باج گیری )- تبری و تولی ( ریا کاری و چپاول مردم با مظلوم نمایی خود ) باز است هیچ کم و کسری ندارن بحمداله…آخوندهای مدرن پرورش یافته در مدارس امام خامنه ای!.امروز از بزرگراه رسالت می گذشتم که تابلوهایی رو ورودی مصلا دیدم با این عنوان:
    نماز عید سعید فطر به امامت حضرت آیت اله العظمی امام خامنه ای ولی امر مسلمین جهان! خود شیفتگی تا این حد!

     
    • ببخشید منظور بنده اعزام ملا بود …و صرف آن میشود. اعزم – یعزم – اعزام بر مبنای افعل – یفعل – افعال
      امان از دست این کلمات عربی که دست از سر ما ایرانیان بر نمیدارند.

       
      • راستی به یاد فتوای حلال شدن گوشت کوسه افتادم که احتمالا //// پس از مذاکره با شیلات در مورد میزان پورسانت خود و اینکه این نوع ماهی بزرگ و گوشتی هست و خوب پولی توش هست با همین ابزار دیار کفر پوست کوسه را مورد بررسی قرار دادند و به یقین رسیدند که پوست بدن کوسه ماهی هم فلس دارد البته با چشم غیر مسلح قابل شناسایی نیست! و لذا فتوا دادند که ایها الناس فی الساعه به بعد گوشت کوسه ماهی حلال است برای اجمعین الی قیام یوم الدین.! البته برای خود حضرات این نوع ماهی ضرر دارد و به مرور کشنده است زیرا به مقدار زیاد جیوه دارد.ولی برای دیگران حلال است.

         
  97. درود بر شما _ برادر نوری زاد ، قدیم ها در بین جاده ها افراد راهزن و قاره سوران یکباره به کاروانها و یا افراد در حال تردد هجوم میبردند و اموال و احشام آنها را چپاول و غارت میکردند و گاها” وقتی با تعداد کمتری از افراد روبرو میشدند و روحیه و افعال شیطانی و برای تجاوز به ناموس آنها ، به اطراف مردان رهگذر ” خطی ” دایره ای میکشیدند و آنها را تهدید میکردند که از ” خط کشیده ” شده شان ، پای خود را بیرون نگذارند که آنها را خواهند کشت ( امروزه به تعبیر ” خط قرمز ” تبدیل شده است ). این قضیه رؤیت هر ساله هلول ماه شوال در پایان ماه مبارک رمضان از زمان صدارت رهبری بر کشور باب شده و ” خط کشیده ” شده بر مراجع مسلم تقلید بوده تا هیچ مرجعی از” خط کشی ” ایشان عبور نکند و عید سعید فطر را مطابق با تقاویم عملی نکنند و فقط ایشان برای کشور هلول ماه را اعلان کنند و برای ” توجیه ” کردن اشتباه روز و ماه شوال در تقاویم جیبی مردم ، 150 گروه استهلال را هم در استخدام تأیید نمودن عمل خویش درآورده اند . شما به درستی فرموده اید : دنیای علم و عقل و تجربه که می تواند ثانیه های خسوف و کسوف پانصد سال آینده را همین اکنون رصد میکند و اینکه امروزه علم نجوم در دانشگاه تهران تقاویم هر ساله را منتشر میکند و همچنین می تواند ستاره ” هالی ” را به نحوی ” رسد ” کند که چگونه هر 64 سال به زمین نزدیک میشود .

     
  98. زهرای شماره ی یک

    درود بر پدرم نوری زاد و همرزمان خردورزم
    یا للعجب . به قول “ایرج میرزا” : به دنیا بیش مانی بیش بینی
    حکایت ما و این روحانیت با چشمان مسلح است.
    همین امروز صبح در سایت ها پرسه میزدم این مطلب را جستم من حدود دوساعتی برای درک این مطلب زمان گذاشتم اما هیچ درنیافتم شما بختتان را بیازمایید و ببینید آیا از این سرهم بندی های این مولود آیت الله لنکرانی خلد آشیان وجنت مکان چیزی عایدتان میشود؟ راستی پیش از آن خبرتان دهم که روحانی دیگری به نام آیت الله هاشمی رفسنجانی گفته است : امیدواریم محاسبات علمی جای رویت را بگیرد . با همان تعجب متن پر از تناقض ذیل را از زبان روحانیتی که بین اقرار به مفید فایده بودن علم و لاجرم بی فایده بودن نظرات فقهی در عصر جدید و لزوم تبعیت از حکم ولایت فقیه و لزوم حکم فقهی مطالعه کنید:
    اختلاف فقها بر سر رویت هلال از کجا شروع شد؟
    تاریخ انتشار : دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۱۳
    روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
    رويت هلال ماه رمضان و شوال از جمله مواردي است كه در بسياري از سال‌ها اختلافاتي درباره اثبات آن بروز مي‌كند و معمولا كشورهاي اسلامي با اختلاف رمضان را آغاز و به پايان مي‌رسانند. گاه در ايران نيز اختلاف‌هايي در امر استهلال ماه رمضان و روز عيد فطر پديد مي‌آيد و مقلدان مراجع عظام بنا به تفاوت نظر مرجع خود، راه و رسم مختلفي را در پيش مي‌گيرند كه سال جاري هم همين مسئله محتمل است. آيت‌الله محمد جواد فاضل لنكراني از اساتيد و محققان حوزه علميه قم مباني اختلاف نظر مراجع در رويت هلال را بيان كرده‌اند كه در آستانه عيد سعيد فطر منتشر مي‌شود تا انشاالله مفيد فائده افتد:

    تعريف دقيق ماه قمري از نظر فقهي و اسلامي چيست؟
    بر سر چگونگي و معيار آغاز ماه قمري اختلاف وجود دارد. چرا كه از نظر علم نجوم (هيوي) نيز چند نوع ماه قمري هست. يك ماه قمري از آن به عنوان ماه وسطي يا زيجي ياد مي‌شود. بر مبناي اين ماه، يك ماه ۲۹ روز و ماه ديگر ۳۰ و طبق اين ملاك هميشه ماه شعبان ۲۹ روز مي‌شود و ماه رمضان ۳۰ روز. نوع ديگر ماه قمري اين است كه سير طبيعي حركت ماه را از يك نقطه تا رسيدن به آن نقطه محاسبه مي‌كنند. ديگر نوع ماه قمري، ماه قمري هلالي است كه در اين ماه ملاك رويت هلال است. اين نوع از ماه قمري ملاك شرعي و اسلامي است.

    یعني اسلام اين نوع ماه را مطرح و تعريف كرده است؟
    خير، قبل از اسلام مساله هلال يك مبدائي بوده براي شرو ع ماه نزد اعراب جاهليت و برخي طوائف و اقوام. در اسلام نيز براي شروع ماه قمري، ‌شارع همان رويت هلال را ملاك قرارداده است. لذا ملاك آغاز ماه قمري ديدن هلال است.

    پس بر سر آغاز ماه قمري با رويت هلال اختلافي ميان فقها وجود ندارد؟
    بله، در تعريف ماه قمري بر اين ملاك كه عرض كردم، تقريبا اتفاق‌نظر ميان علما وجود دارد؛ يعني هر فقيهي مي‌گويد، ملاك شروع ماه قمري رويت هلال است.

    پس اختلاف ميان فقها بر سر رويت ماه از كجا آغاز مي‌شود؟
    يكي از اسباب اختلاف اين است كه آيا رويت هلال طريقيت دارد يا موضوعيت؟! كساني كه قائل به طريقيت رويت هلال هستند، مي‌گويند خود ديدن دخالت و خصوصيتي ندارد. ما هر زماني را كه علم پيدا كنيم زمان شروع هلال است، كافي است؛ حال كسي ببيند يا نبيند. برخي به موضوعيت رويت هلال قائل هستند؛ يعني اينكه حتما بايد رويت هلال محقق شود. منتها به دليل اينكه برخي اوقات مانع در آسمان همچون ابري بودن هوا يا غباري بودن افق وجود دارد، به اين نتيجه مي‌رسند كه امكان رويت كفايت مي‌‌كند و برخي هم تعبير مي‌كنند كه امكان رويت موضوعيت دارد. به نظر بنده اين رويت طريقيت دارد. به اين معنا كه اگر ما از طرق ديگري بتوانيم هلال را تشخيص دهيم ولو رويت هم محقق نشود، اين اشكالي ندارد.

    دومين مبناي اختلاف بر سر كلمه هلال نقل‌شده در روايات است. يعني اينكه مراد از هلال اولين زمان ولادت ماه است؟!- زمان ولادت آن زماني است كه ماه از مقارنه يا تحت‌‌الشعاع با خورشيد خارج مي‌شود- در پاسخ به اين سوال نظرات متفاوت است. برخي قائل به اين هستند كه از همان لحظه‌اي كه ولادت ماه آغاز مي‌شود، هلال همان زمان است. چه‌بسا در كتاب‌هاي لغت هم اين معنا تاييد مي‌شود. اما برخي ديگر معتقدند كه زمان ولادت ماه با زمان هلال فرق مي‌كند. ماه بايد ولادت آن آغاز شود و چند ساعتي- لااقل هشت ساعت- بگذرد، پس از آن لبه باريك ماه (پيشاني ماه) روشنايي پيدا مي‌كند. آن روشنايي را هلال مدنظر قرار مي‌دهند. در اين ميان گروه اول كه معتقد هستند ولادت ماه، شروع ماه قمري است، مي‌گويند اگر ما از طريق نجوم توانستيم اطمينان پيدا كنيم زمان ولادت ماه چه زماني است، همان زمان، زمان شروع ماه قمري است. بنده نيز در رساله‌اي كه در اين زمينه نوشته‌ام، در چند مورد قرائن روشني بر اين مدعا آورده‌ام.

    اختلاف سوم، در مبحث رويت هلال- پس از چند ساعت از زمان ولادت- در چند دهه اخير به وجود آمده است. اين اختلاف بر اين مبناست كه گاهي اين هلال هشت ساعته با تلسكوپ و دوربين قابل رويت است، اما با چشم عادي (غيرمسلح) قابل رويت نيست. اكثر فقها در اين مبحث معتقدند كه رويت منقول در روايات همان رويت با چشم عادي و ظاهري است. رويت هلال با چشم عادي بر مبناي نظر عالمان علم نجوم ۱۲ يا ۱۳ ساعت پس از ولادت ماه ممكن است. برخي فقها همچون والد راحل بنده حضرت آيت‌الله العظمي فاضل‌لنكراني (رضوان‌الله تعالي عليه) شايد در ميان مراجع بزرگ اولين كسي بودند كه فتوا به كفايت رويت هلال با تلسكوپ يا دوربين دادند و معتقد بودند كه رويت هلال با چشم مسلح و غيرمسلح فرقي نمي‌كند. حتي اگر منجمان اعلام كنند كه با تلسكوپ رويت هلال امكان دارد، فقيه با اطمينان از قول منجمان مي‌تواند طبق آن عمل كند.

    بنده در رساله‌اي كه قبلاً نوشته‌ام، در تبيين اين فتوا در اين رساله همت گماردم. در آن رساله اثبات شد كه از نظر فقهي به روشني دلايل و شواهدي بر كفايت رويت با ابزار وجود دارد و حتي به اشكالاتي كه ممكن بود برخي به اين فتوا بگيرند، نيز پاسخ داده شده است. بنابراين بنده نيز معتقدم كه رويت با تلسكوپ هيچ اشكالي ندارد. به گونه‌اي كه در فقه نظاير اين ديدگاه را داريم؛ به عنوان مثال در باب شهادت. اگر كسي با چشم مسلح ببيند فردي، فرد ديگري را به قتل برساند، مي‌تواند در محكمه شهادت دهد و قاضي هم قطعا مي‌تواند بر مبناي اين شهادت حكم دهد. پس معلوم مي‌شود كه ديدن با ابزار و تلسكوپ هم ديدن و رويت است و اما اختلاف چهارم؛ چون اكثر فقها ميان هلال و ولادت ماه تفكيك قائل شدند كه بنده اين تفكيك را قبول ندارم. آنان به نظر منجمان اطمينان ندارند؛ اين عدم اطمينان به معناي قبول نداشتن علم نجوم توسط فقها نيست. بلكه به دليل اين است كه در زمان رويت هلال بر مبناي نظر خود منجمان هيچ ضابطه‌اي كه دقيقا زمان رويت را مشخص كند، وجود ندارد. توضيح اينكه منجمان دقيقا نمي‌توانند زمان رويت‌پذيري ماه را روشن كنند و غالبا بين خود آنان اختلاف وجود دارد. بنابراين، وقتي كه براي آنان اطمينان‌آور نباشد، چطور انتظار مي‌رود كه براي مجتهدان اطمينان‌آور باشد؟!

    اختلاف پنجم كه اگرچه در متاخرين مطرح شده است، اما در گذشته هم در نظرات علمايي همچون شيخ طوسي هم بوده است، آن اين است كه آيا رويت، يعني رويت هر شخص در شهر يا منطقه خودش يا ملاك فقط رويت هلال است و هر شخص در هر نقطه زمين هلال را رويت كرد اين براي همگان كفايت مي‌كند؟! اينجاست كه مساله اتحاد يا اختلاف آفاق مطرح مي‌شود كه والد راحل بنده معتقد بودند هر جا كه هلال رويت شد، براي ساير نقاط هم كفايت مي‌‌كند. مدافعان اين نظر از دو ديدگاه هستند؛ مرحوم آيت‌الله العظمي خوئي بر اين مبنا كه از نظر طبيعي يك زمان، زمان ولادت ماه است يا يك زمان، زمان هلال ماه است، اما ديدگاه ديگر همچون والد بنده بيشتر بر روايات تاكيد و به روايات استناد مي‌كردند. حال اگر اين دو فتوا يعني رويت با تلسكوپ كافي باشد و هم اگر رويت هلال در افقي ديده شد، براي ساير افق‌ها كافي است، فراگير شود. اين مساله بسياري از مشكلات در باب رويت هلال را حل مي‌‌كند.

    آيا بحث رويت هلال به جز در مواردي كه فرد خود يا دو شاهد عادل رويت كند كه تمامي فقها بر تبعيت او از خود يا آن دو شاهد اجماع دارند، بحثي تقليدي است و بايد افراد از مرجع تقليد خويش تبعيت كنند يا اينكه مي‌توانند از نظر ساير فقها پيروي كنند؟
    با اين توضيحات كه مطرح كردم، روشن است كه رويت ماه يك بحث موضوعي صرف نيست. متاسفانه در برخي نوشته‌ها يا گفتارها اين مساله مطرح مي‌شود كه مساله هلال همچون ساير موضوعات است و مي‌گويند همانطور كه فقها در موضوعات نبايد دخالت بكنند؛ در مساله هلال هم همينطور. ملاحظه فرموديد كه در شروع ماه قمري، استفاده از ابزار، اختلاف يا وحدت آفاق و… فقيه بايد نظرش را مطرح كند و نظر او تعيين‌كننده است. مساله رويت هلال از نظر بنده كاملا تقليدي است. البته پس از اينكه فقيه گفت كه هر جا هلال رويت شد در ساير نقاط هم اين مساله وجود دارد، از اينجا به بعد ديگر به فقيه مربوط نيست كه آيا در جايي ديده شد يا نه؟ البته مردم با اطميناني كه به مراجع تقليد دارند چنانچه بر آنها ثابت شود، براي آنان نيز اطمينان‌آور است. بنابراين يك مقلد بايد براي خود روشن كند كه مرجع تقليدش ديدن با تلسكوپ را كافي مي‌داند يا نه؟ اما اينكه با تلسكوپ ديده شد يا نه؟ به فقيه مربوط نيست.

    پس از نظر شما تبعيت از حكم حاكم شرع در رويت ماه در اين ميان چگونه تعبير مي‌شود؟ و آيا حكم حاكم براي ساير فقها و مراجع نافذ است يا نه؟
    اين بحث به صورت صريح از زمان مرحوم علامه حلي مطرح شده است و آن اينكه آيا حكم حاكم معتبر است يا نه؟! مقصود از حاكم يعني مجتهد و فقيه جامع‌الشرايط. در اين بحث سه نظريه وجود دارد. برخي از فقها معتقدند كه حكم حاكم مطلقا نافذ است. كساني كه ولايت فقيه را به نحو مطلق قائلند؛ مثل امام (رضوان‌الله عليه) يا مرحوم والد بنده (رضوان‌الله عليه) معتقد هستند كه اگر فقيه در يكي از موضوعات مهمه همچون مساله رويت هلال حكم كرد، براي ساير فقها نافذ است؛ منتها اگر حكم كرد. نظريه دوم، همچون مرحوم آقاي خوئي و شاگردان ايشان قائلند به اينكه حكم حاكم نافذ نيست. نظريه سوم اين است كه اگر حاكم حكمي كه مي‌كند، مستند به بينه باشد، براي فقهاي ديگر نافذ است. اما اگر مستند به طرق ديگر باشد به عنوان مثال حاكم اعلام كند من علم پيدا كردم كه فردا اول ماه است، اين حكمش نافذ نيست.

    پس در اختلاف ديدگاه فقهي همچون كافي بودن رويت با چشم مسلح يا غيرمسلح در ميان فقها و حاكم شرع، مدافعان نظريه ولايت مطلقه فقيه چه نظري دارند؟ تمكين مي‌كنند؟
    اختلافاتي همچون رويت با تلسكوپ يا اتحاد و اختلاف آفاق از مباحثي است كه در يك دهه اخير بيشتر مطرح شده است، لذا در فقه ما هنوز اين مساله كاملا منقح نشده است. فقها تا اينجا آمده‌اند كه اگر مستند حاكم، بينه باشد، قبول مي‌‌كنيم و اگر بينه نباشد، قبول نمي‌كنيم. اما اگر حاكم معتقد به مستند فقهي اجتهادي‌اي باشد همچون اينكه با تلسكوپ رويت كافي است و فقيهي ديگر به اين معتقد نباشد يا اينكه حاكم معتقد باشد در هر نقطه ماه ديده شود، در ساير نقاط كافي است، فقيهي ديگر معتقد است، اين درست نيست. اگر در مبناي فقهي اجتهادي بين فقيه و حاكم اختلاف شد، آيا ادله ولايت فقيه آنقدر توسعه و اطلاق دارد كه چنين موردي را هم شامل شود؟! يعني اينكه بگوييم هر فقيهي ولايت دارد، اگر فقيهي حكم كرد، بايد فقيه ديگر بپذيرد؛‌ولو اينكه در مباني اجتهادي با يكديگر اختلاف‌نظر داشته باشند. به نظر بنده متاسفانه اين بحث هنوز منقح نشده است و بايد يك مقدار مطالعات و تحقيقات فقهي روي اين بحث صورت گيرد.

    با توجه به اينكه مرحوم آيت‌الله فاضل‌لنكراني از مدافعان نظريه ولايت فقيه بودند، در اين‌باره چه نظري داشتند؟
    ايشان معتقد بودند كه حكم حاكم نافذ است. ادله ولايت فقيه را هم به همان نحوي كه امام براي ولايت فقيه توسعه قائل بودند. بسياري از فقها هم معتقدند كه حكم حاكم مورد اعتبار است، مگر اينكه در جايي ما علم به خلاف داشته باشيم؛ يعني علم داشته باشيم، حاكم اشتباه كرده است، يا در حكمي كه كرده يا در مستند حكمش. پس اگر اين مسائل اجتهادي را بر آن مبناي معروف اصول، از ادله علمي بدانيم، در آن صورت اگر فقيهي از نظر اجتهادي با فقيهي ديگر اختلاف مبنا دارد، حكم او نيز در حق اين فقيه نمي‌تواند نافذ باشد. چون اين فقيه علم به اين دارد كه مستند او خطاست. البته همانطور كه گفتم بايد اين بحث تنقيح شود كه انشاءالله در حوزه‌هاي علميه ما بيشتر تنقيح خواهد شد.

    پس چگونه بود كه مرحوم والد در چند سال گذشته در مورد رويت هلال ماه نظري متفاوت با نظر حاكم شرع اعلام كردند؟
    مرحوم والد (رضوان‌الله عليه) حكم حاكم را نافذ مي‌‌دانستند، اما وقتي در موردي حاكم حكم نكرد؛ معنايش اين نيست كه فقيهي ديگر نتواند اظهارنظر يا حكم بكند. نكته دوم اينكه طرفداران نظريه ولايت فقيه همچون بنده معتقديم كه هيچ فقيهي حق مزاحمت براي فقيهي ديگر را ندارد. به اين معنا كه اگر فقيهي آمد در مساله‌اي حكم كرد، فقيه ديگر حق ندارد با او مخالفت بكند؛ از جهت فقهي و شرعي، اما اگر فقيهي حكم نكرده است، اينجا هيچ‌كس نمي‌گويد فقيه ديگر حق حكم كردن ندارد. حال چه آن فقيه به عنوان حاكم شرع در حكومت اسلامي باشد، چه فقيهي ديگر. چرا كه ادله ولايت فقيه به اين معنا نيست كه ولايت را از ساير فقها سلب كند و براي يك فقيه فقط ولايت حفظ شود. امام نيز در كتاب “البيع” خود بر اين مساله تاكيد مي‌كنند. طبق ادله ولايت فقيه تمام فقها، تمام آن اختياراتي را كه ائمه معصومين (عليهم‌السلام) دارند، لكن فقيه حق مزاحمت براي فقيه ديگر را ندارد. امام و شاگردان امام اين قيد را دارند كه اگر فقيهي آمد حكم كرد، فقيه ديگر نمي‌تواند براي او مزاحمت ايجاد كند.

    اگر ممكن است، در جهت روشن‌تر شدن بحث بفرماييد، چگونه ممكن است از ولايت مطلقه فقيه دفاع كرد، اما در اين ميان حكمي متفاوت با نظر حاكم شرع داد؟
    والد بزرگوار بنده (رضوان‌الله عليه) نسبت به مساله ولايت فقيه بسيار اهميت قائل بودند و حتي اين مبحث را از واضحات فقه مي‌دانستند و به تعبير بنده جزء ارسال مسلمات فقه مي‌دانستند و به همان توسعه‌اي كه امام قائل بودند، قائل بودند. اما نسبت به بحث رويت ماه كه گاهي براي ايشان ثابت مي‌شد، بنده در تمام مواردي كه براي رهبر معظم انقلاب رويت ماه ثابت مي‌شد، موردي به ياد ندارم كه ايشان [آيت‌الله فاضل‌لنكراني] مخالفت كرده يا نپذيرفته باشند. چرا كه مبناي ايشان اين بود كه حكم حاكم نافذ است، پس مي‌پذيرفتند. منتها نكته در عكس اين قضيه است؛ يعني اگر در موردي براي حاكم شرع رويت ماه ثابت نشد، ايشان [آيت‌الله فاضل‌لنكراني] معتقد بودند كه فقيه ديگر مي‌تواند اظهارنظر بكند. دليل اين مساله هم اين است كه پس از غيبت كبري فقها و مراجع متصدي اين امر بودند. حتي پس از انقلاب، زمان حضرت امام(ره) بزرگاني كه حكم حاكم را نافذ مي‌دانستند؛ همچون مرحوم آيت‌الله گلپايگاني و ديگران، باز متصدي اين امر مي‌شدند. منتها اگر به حدي مي‌رسيد كه امام يا فقيهي ديگر رويت ماه را اعلام مي‌كرد، ديگران نسبت به او تبعيت مي‌كردند، روي اينكه حكم حاكم و هر فقيهي روي فقيه ديگر نافذ است. بنابراين درباره آن مورد اختلاف كه ذكر شد، زماني بود كه براي رهبري ثابت نشده بود، اما براي ايشان ثابت شده بود و در پي مراجعه مردم و مقلدان چاره نبود، جز اينكه مرجع نظر خودش را اعلام كند. متاسفانه آن مطلبي كه در برخي جريده‌‌ها آمد و خواستند موضوع را از سمت و سوي فقهي خود مقداري خارج بكنند، اينها با واقع اين حقايق فاصله بسيار زيادي دارد. مساله كاملا يك مساله فقهي و علمي است و ما بايد آن را در همين حيطه و محدوده حفظ كنيم.

    از نظر حضرتعالي، با وجود اينكه اين اختلافات فقهي در ميان فقها در مورد رويت هلال ماه وجود دارد، چه ضرورتي مبني بر وحدت نظر فقها در اين مساله وجود دارد؟
    اگر مساله رويت ماه و اعلام آن را بخواهيم از زاويه فقهي محض ببينيم، اين مساله همچون ديگر مسائل فقهي است. همانطور كه در مبحث حج كه يك مساله بسيار مهم مربوط به جهان اسلام است، فقهاي ما آراي متفاوتي دارند. اينطور نيست كه در آنجا همه بروند كنار تا يك مساله و يك راي اعلام شود. از ناحيه فقهي در مورد مساله هلال و ساير مباحث فقهي فرقي وجود ندارد و همچون ساير مسائل فقهي اختلاف‌نظر وجود دارد. اصلا بالندگي فقه شيعه در پرتو همين اجتهاد است. اگر بخواهيم همه را متمركز كنيم بر يك نظر فقهي واحد، اين به اين معناست كه ما اصلا به طور كلي باب اجتهاد را ببنديم. اين درست نيست كه از اول غيبت كبري تاكنون بياييم يك نظر را معين كنيم و بگوييم تا قيامت شيعه بر مبناي اين نظر عمل بكنيد. اين اصلا با روح و جوهره فقه شيعه سازگار نيست. اين ديدگاه علاوه بر اينكه براساس مباني علمي و صناعت استدلالي هيچ توجيهي ندارد، بلكه به اين معناست كه سدي براي حركت فقه شيعه ايجاد كنيم و پويايي فقه را بگيريم. به بركت همين مفتوح بودن باب اجتهاد بود كه نظريه ولايت فقيه – نظريه‌اي كه در كتب فقهي غبارهاي فراواني روي آن گرفته شده بود- به بركت امام و انقلاب ما اين نظريه شكوفا شد. اگر بنابر اين نبود كه اجتهاد رشد، رونق و پويايي داشته باشد، اصلا شايد انقلاب ما به وجود نمي‌آمد. بنابراين نه تنها از ديدگاه فقهي محض هيچ وجهي وجود ندارد كه در باب اعلام رويت هلال به نظر واحدي برسيم، بلكه شايد آثار خوبي نيز نداشته باشد و اين راهكار قابل اجرا نيست. البته ما بايد به مردم درباره اين مساله مقداري اطلاع‌رساني بكنيم و آگاهي بدهيم. بايد براي آنان روشن كنيم كه اگر در اين رابطه اختلاف وجود دارد، اين اختلاف در مباني اجتهادي و فقهي است. نكته ديگر هم اين است كه با زاويه ديگر به اين مساله نگاه كنيم. يعني اگر با حفظ اين اختلاف فقهي، به سمتي حركت كنيم كه واقعا وحدت عملي در جامعه ما شكل بگيرد، طبيعتا اين اتفاق، رويداد بسيار خوب و مطلوبي است؛ اگر با حفظ مباني فقهي، وحدت رويه‌اي اتخاذ شود. البته ما دليلي بر اين مساله كه وحدتي واقع شود،‌ نداريم. چرا كه اگر دليلي وجود داشت بايد در وسعتي بزرگتر ميان شيعه و سني ايجاد مي‌شد! اما اگر در داخل جامعه شيعه به يك وحدت رويه‌اي برسيم كه البته كيفيت و چگونگي آن بايد توسط خود فقها و بزرگان صورت گيرد،‌ امري مطلوب و آرزوي همه است.

     
  99. این جماعت آخوندبااین ولعی که من می بینم گویا در جستجوی دیدن “حورالعین”هابه آسمان می نگرند نه ماه!!… مانیزبایددرجستجوی “الاغ”باشیم برای معاوضه!!!!

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1496 seconds.