من به خرافات و خزعبلاتی اینچنین، و البته به یک چنین دکان ها و بساطی آلرژی پیدا کرده ام. دست خودم نیست. بدنم کهیر می زند از تماشای فرعون گونگیِ حضرات. می گویم: به پیر به پیغمبر قسم، هیچ پیامبری و هیچ امامی مطلقاً اجازه نداد مردم دستش را ببوسند چه برسد به این که بر یک صندلی بنشیند و خلق الله را به دستبوسیِ خود فرا بخواند و بر این رویه صحّه بگذارد و یا حتی برای بوسه هایی که بر دستش می نشیند نشستِ رسمی ترتیب دهد به اسم “مراسم دست بوس”.
می گویم: تا زمانی که ایمان مردم تَرَک بر ندارد و چاکر گونگی های نکبت بار از دایره ی باورِ مردم روفته نشود، جماعتی به اسم خدا و به اسم پیغمبر بر گرده ی نفهمیِ مردم خانه خواهند ساخت و از همانجا کُلِ قوای مردم را فرماندهی خواهند کرد.
محمد نوری زاد
پانزدهم تیرماه نود و سه – تهران
|
جناب نوری زاد عزیز سلام
مطمئنا”این شخص از بوسیدن دست آقای مکارم به موقعیتهای مالی عظیمی رسیده و یا خواهد رسید.
شاید اگر میلیاردها هم به ما بدهند هرگز عزت خود رانمیفروشیم ولی هستند کسانی که حتی ناموس خود را هم برای رسیدن به پول و مقام می فروشند و از پایمال کردن خون و حق دیگران برای رسیدن به مطامع خویش هیچ ابایی ندارند.
وقتی کسی از فقر مطلق و نداشتن هیچ یک از امکانات اولیه زندگی و بدون کمترین تلاش و یا اقدام به کاری آبرومندانه ناگهان به موقعیتی برای رسیدن به پول ومقام دست پیدا میکند ومیبیند با چند خبرچینی و دست بوسی و کم کم آدم فروشی و… به آنچنان ثروتی میرسد که درخواب هم نمیدید برای حفظ چنین موقعیتی،دست بوسی که هیچ اگر پدر و مادرش هم جلوی او بایستند،آنهارا هم ازبین خواهد برد.متاسفانه مشکل جامعه ما با بسیاری از مقامات این است که آنان از همین دست افرادند.
پابرهنگان همه محبوبند ولی در انقلابی که انقلاب پابرهنگان باشد و بعد از آن در ادامه، پابرهنگان بی صفتی که در پیروزی آن هم نقشی نداشته اند آنرا دردست گیرند همین میشود که هرکس قدرتی یافت در فکر پر کردن جیب خود است و ثروت کشور را برباد میدهند و با کوچکترین مخالفتی بیرحمانه و به شدت برخورد کرده و به راحتی پشه کشتن آدم میکشند.
این نوع دستبوسان وافراذی که از نظر ذهنی و نحوه تفّکر متراد ف ایشان هستند باید ازشرکت در انتخابات و حق رأی محروم شوند
اینانند که می بایست درس فروتنی به خلق خدا بدهند؟؟
شما روزی را تجسم کنید که داعشی ها داخل شدن به ایران و میگن ما با هیچ کس کاری نداریم الا آخوندا. باز بگند هرکی آخوندی را توی خونه ش زندونی کنه اعدام میشه. می خوام اون روز برم توی صورت آخوندا و ازشون بپرسم طعم ترس چه جوریه؟ سوراخ قیمتش میره تا فلک
امیدوارم هرگز پای داعش به کشور عزیزمون باز نشه….
ولی اگه قرار باشه روزی این اخوندهای ریاکار و کلاهبردار به سزای عملوشن برس, من یکی از همونایی هستم که این نامردها رو حلق آویز میکنم
تو خودت یه پا داعشی فرقت با داعش چیه تکفیری
که عاشق کشتنی واسه خودت حکم میدی و اجرا میکنی
دست بوسی سنتی مذهبی و یا اخلاقی متحجرانه
**************************************
خوار شدن هیچ انسانی را در برابر انسانی دیگر ، روا نمی دانم . من که مسلمانم و در هر شبانه روز بارها در درگاه پروردگارم حاضر می شوم و با صراحت و شفافیت اعلام می کنم ” تنها ترا می پرستم و تنها از تو کمک می خواهم” چرا باید دریوزگی صاحبان زر و زور و تزویر را گردن نهم .
بسیاری را دیدم که دست بوسی این جوان را حمل به دین کردند و چونان حربه ای از آن برای کوبیدن بر سر دینداران و نیز برای حمله به دین از آن سود بردند . ( و گویا از این که چنین حربه ای را به دست آورده اند چندان هم بدشان نیامد و خیلی هم کیفور شدند. ) .
برای افرادی که ندیده اند و یا فراموش کرده اند ، یاد آوری می کنم که خیلی دور نه ، همین سه چهار دهه قبل را بیاد بیاورند . امرای ارتش ، صاحب منصبان دولتی و اعیان و اشراف ، از کوتاه و بلند ، به صف می شدند و آن گاه “شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران ” از ایشان سان می دیدند . بزرگان کشور یک به یک دست “اعلیحضرت” را می بوسیدند ( و به اندازه ی همین جوان و یا کمی بیشتر و یا کمتر خم می شدند ) ، و “خدایگان ” سکه ای در کف آن بدبختان به رسم عیدی می گذاشت .
این جوان که شاید از روی ارادت به این روحانی دارد دست او را می بوسد نه تنها نماینده ی دین نیست ، بلکه نماینده ی فرهنگی است ، که از 2500 سال دیکتاتوری سربرآورده است . از فرهنگی که اگر دیکتاتور می گفته اند مجرمی رابیاورید ، سرش را می آورده اند . و این مردمان به تجربه دریافته بودند که ناگزیرند بر آستان قدرت قدرتمندان سربسایند و در مقابلشان تا زانو خم شوند و دستشان را ببوسند . این فرهنگ است که چنین مردمان جبونی را می پروراند . و این مردمان هستند که دیکتاتور را بازتولید می کنند .
ما دیکتاتوری شاه را سرنگون کردیم . با یک انقلاب بزرگ . و با هزینه ای گزاف از خون جوانان مان . اما علی رغم سرنگونی شاه ، آن فرهنگ شاهی و استبدادی ، از بین نرفت هم چنان حضور داشت .در کجا؟ درذهن و جان همان مردمی که دیکتاتور را به زیر کشیدند . و همان مردم بازتولید کردند دیکتاتورهای جدید را . کسانی که امروز قدرت را قبضه کرده اند و حاضر به واگذاری آن به مردم نیستند ، سال 57 دیکتاتور نبودند . این فرهنگ دیکتاتور زده و دیکتاتور ساز ، از آن ها چنین حرامخوارانی شکم برآمده ، تولید کرد .
این است که من با انقلاب موافق نیستم . و اصلاحات را راه کار می دانم . چرا؟ چون در یک روند تدریجی از آن مردمان ، انسان هایی جدید زاده شوند . که خود را به عنوان انسانی آزاده به رسمیت بشناسند . که حقوق خود را به عنوان “انسان” بشناشند . و حقوق خود را مطالبه کنند . امید که آن گاه در مذبح هیچ قدرتی ذبح نشوند . و امید که در مقابل هیچ قدرتی خم نشوند . ودست هیچ مرادی رانبوسند . حتی اگر حافظ گفته باشد : ” به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید ”
ارادتمند
سید ابوالفضل
ابولفضل گرامی، با درود، شاه و تاریخ رسم و رسوم و این دستبوس بیخبر محکوم، اما مبادا اسمی از این سلطان شکار شکر و این مکارهٔ ماشین فتوای بیت و امنیتی ها، بیاوری ها!! چون مرجع تقلید میخوانندش.
آقای آرشام عزیز
سلام بر شما
وای بر من اگر بخواهم دامن ستم پیشه ای را از ننگ ستمکارگی بشویم . چه منفعتی در این کار عبث متصور است که من خود را به آن آلوده کنم . آن هم در صورتی که خود م ، مدام به دوستانم هشدار می دهم که مبادااصالت دادن به “شاه انشا” یشان ، آن ها را از دیدن واقعیت ها باز دارد . امید که من و شما در مقابل هر ستمکاره ای ، از هر صنف ، قد علم کنیم .
منظور من همان طور که در نوشته ام آشکار است ، فرهنگ و خلق و خوی مردمانی است که استبداد زده اند . و نمی توانند خود را “آزاده” بینگارند و تن به چنین خفت هایی می دهند که دون شان “انسان” است . به باور من انسان اشرف مخلوقات است . به باور من خداوند تمامی انسان ها را با هر عقیده ، و مرام و مذهب و نژادی ، کرامت بخشیده . و این حقارت ها ، شایسته ی انسان نیست . من به خلق و خوی مردمانی انتقاد می کنم که دنبال اتوموبیل شاه ، هاشمی رفسنجانی ، خاتمی ، احمدی نژاد و روحانی ، با یک سبک و سیاق می دوند و هلهله می کنند . تغییر این اخلاق برجای مانده از فرهنگ استبداد زده ی مردمان ، به باور من بسیار سخت تر از زدودن یک رژیم استبدادی است .
ارادتمند
سید ابوالفضل
درود بر سیدابوالفضل گرامی
در مورد نوشته اخیرتان با عنوان “دست بوسی سنتی مذهبی و یا اخلاقی متحجرانه”، لازم دیدم دو نکته را اشاره کنم:
1- شما به “انقلاب 57” و سرنگونیِ دیکتاتوری شاهنشاهی اشاره کردید. اما، به بحثها و انگیزه های چنین حرکتی اشاره نکردید. شما ننوشتید که چرا آن همه مردم و بویژه جوانانِ دانشگاهی در این قیام، فعالانه شرکت داشتند؟ پایگاهِ فرهنگی چنین حرکتی چه بوده است؟ چه انگیزه و انگیزه هایی پشت این حرکت وجود داشته است؟
بگذارید تا به دهه 50 برگردیم. بیاد بیاوریم که در آن سالها، بحثِ فراوانی در بین دانشگاهیان و تحصیل کرده ها و فعالانِ اجتماعی و همچنین مذهبیون، در گرفته بود و این پرسش مطرح بود که: ««برای تغییرِ فرهنگ و اصلاحِ جامعه، باید “افراد” و اعضایِ جامعه، خود را اصلاح کنند یا اینکه برای تحققِ چنین امری، ابتدا باید “دولت” و نظامهای اجتماعی، اصلاح شوند؟!»»
در آن دوران، همگی به این پاسخ رسیدیم که: تا نهادهای اجتماعی، تا دولت و زمام دارانِ حکومت، تا رسانه های فراگیر، تا مسئولینِ فرهنگی و … ؛ تغییر نکنند و اصلاح نشوند، در، بر همین پاشنه خواهد چرخید و امکانِ اصلاح جامعه و مردم وجود ندارد. در چنین وضعیتی، تلاشهایِ فردی برای تغییرِ فرهنگ، ره به جایی نمی برد و آب در هاون کوفتن است. در چنین شرایطی، زحمتهای چندین سالۀ “افراد”، با یک کارِ غیرفرهنگیِ سردمدارانِ حکومتی از بین می رود و ….
آری این انگیزۀ مهم کمک نمود تا همگی بدین امر روی آوریم که: تغییرِ رژیم و حذفِ نهادهای غیر فرهنگی، لازم و ضروری است. و اساساً “انقلاب” نیز همین معنی را اقاء می کند.
و اما شما ای دوست گرامی،
اکنون بعد از 35 سال فرصتی که در اختیار داشتید تا بعد از آن انقلاب و استقرار نهادهای “اسلامی” و در اختیار داشتنِ تمامیِ منابع و امکاناتِ کشور، بتوانید با بهره گیری از مکتبِ انسان سازِ خویش، جامعه و مردم را اصلاح نمایید؛ امروز آمده اید و می فرمایید که: «« اما علی رغم سرنگونی شاه، آن فرهنگِ شاهی و استبدادی، از بین نرفت و هم چنان حضور دارد. در کجا؟ درذهن و جانِ همان مردم … »»
زهی انصاف، دوست عزیز.
شما قرار بود با “دینِ اسلام” و نهادهای دینی و اسلامی، فرهنگِ جامعه و ذهن و جانِ مردم را اصلاح نمایید. و اکنون که ناتوانیِ مکتبِ خویش و دست پروردگانِ آن را (رهبرانِ دینی و علما و مجتهدین و …) مشاهده نمودید؛ به جای آنکه به این حقیقت اعتراف نمایید و در اندیشۀ خود تجدید نظر کنید، به سراغ مردم بیچاره رفتید که: “مقصر شما مردم هستید که ذهن و جانِ خود را پاک ننمودید!!”
دوست گرامی
“اصلاح نشدنِ جامعه و مردم” ای که 35 سال تماماً در اختیارِ تبلیغاتِ رسمی و دولتی شماها و مکتبِ شما بوده اند و دائماً نیز در حالِ اجرایِ احکامِ دینیِ شما بوده و نماز و روزه و حج و … را به جا آورده اند و در مجالسِ فراوان دینیِ تان شرکت نموده اند و در آستانِ امامان و امام زاده های تان حضور داشته و دارند و … ؛ به عهدۀ شما و مکتب تان است!
لطفا فرار رو به جلو نفرمایید! و تقصیر را متوجه “مردم” ننمایید! و نفرمایید که با انقلاب کردن موافق نیستید!
(ذکر این نکته ضروری است که اینجانب معتقد نیستم که ما و “مردم” در این امر مقصر نیستیم، بلکه می خواهم بگویم که شمایی که با آن انگیزه، مردم را به قیامِ تمام عیار در مقابلِ کلِّ ساختار نظامِ شاهنشاهی واداشتید و آن وعده ها را دادید، حق ندارید قلب واقعیت نمایید و موضعِ طلبکارانه بگیرید!!)
2- نکته دیگر آنکه دوست گرامی، شما این همه مطالب را نوشتید و خواستید موضوع را بطور عمیق تحلیل نمایید، اما چیزی را که کلاً فراموش نمودید، “شخصی” است که نشسته و دست مبارک! خویش را تقدیم این جوان و البته دیگران نموده تا مورد “بوسه” قرار گیرد.
در تحلیلِ شما، این آقایی که یک ملایِ ساده نیست بلکه یک آیتِ بسیار بزرگِ خدا، یک مفسرِ قرآن، یک پرورش یافتۀ نود سالۀ مکتبِ اسلام، یک مرجع تقلیدِ دینی، است … ؛ و بر کرسی نشسته و کاملاً مستکبرانه به افق های دوردست می نگرد و دستِ مبارکِ خویش را در اختیارِ بیچارگان قرار داده تا موردِ “بوسه” قرار گیرد!!! ؛ اساساً ندید گرفته شده و مورد ارزیابی، قرار نگرفته است.
ضمن آنکه شما می دانید که عملِ این آقا تنها مختصِ به ایشان نیست، و شاملِ حالِ اکثریتِ قریب به اتفاق این “آقایان” است! اگر در دوران شاه، این عمل برای تنها چند نفر اجرا میشد، در این مرام و کیش، شاملِ هزاران نفر از علما و روحانیون میباشد.!!
آقای حامی گرامی
سلام بر شما
اولا نکاتی را در پاسخ به نوشته ی آقای آرشام نوشتم ، دیگر آن ها را تکرار نمی کنم . لطفن مطالعه بفرمایید .
ثانیا بحث من در مورد بررسی عوامل ایجاد انقلاب نبود که شما اعتراض می کنید که چرا آن ها را مورد توجه و دقت قرار نداده ام . موضوع چیز دیگری بود و لازم نیست که بی دلیل موضوعات مختلف را با هم مخلوط کنیم . کاری که برخی از نظر دهندگان در این سایت ، انجام می دهند . یک نمو نه اش همین نوشته ی خود شما .
ثالثا مر ا متهم کرده اید که فرار به جلو می کنم و از دید خودتان در جانبداری از “مردم” ، فرموده اید که من مردم را “مقصر” جلوه داده ام . جهت اطلاع شما باید بگویم که این نوع جانبداری از مردم که شما می کنید ، خیلی “نخ نما” شده است . از آن هیچ بویی از مردم دوستی به مشام نمی رسد . مردمی که از “کله ی سحر” راه می افتند و ساعت ها در خیابان منتظر می مانند ، تا مثلن اتوموبیل “احمدی نژاد” از راه برسد و آن ها به دنبالش بدوند و هلهله سردهند ، شایسته ی دلسوزی هستند نه تقدیر . به این مردم باید آگاهی داد نه آن که از عملکردشان ستایش نمود . جانبداری از این عمکرد ، “مردم دوستی” نیست .
این مردم باور ندارند که به مثابه ی یک انسان “آزاده” اند و نباید “کرامت” و “شرافت” خود را در پای صاحبان قدرت ، ذبح کنند . باید دلت برای این مردم بسوزد . باید به آن ها یاد بدهی که به دست بوسی نروند . باید به آن ها بگویی که ای هم وطن ! تو هم مانند “احمدی نژاد” و هم سطح او انسانی . پس ای بیچاره چرا خودت را خوار می کنی!
خیلی شفاف بگویم . حتا دلم برای شما هم می سوزد . چرا؟ چون تلاش نمی کنید تا درک درستی از آن چه در اطرافتان می گذرد به دست آورید . دنبال آن هستید که از هر رویدادی ، دلیلی “کشف” کنید برای نشان دادن صحت “شاه انشا” ی خودتان . لطفن یک بار دیگر نوشته ات را بخوان . محتوا و هدف آن غیر از این است که گفتم ؟پیش خودت فکر کردی که من چون اعتقادات مذهبی دارم پس “حکومت” جمهوری اسلامی هستم . و چون در “شاه انشا”یتان حکومت اسلامی مغضوب است ، پس من هم متناسبا مقصر هستم . پس اگر هم گفتم فرهنگ استبداد زده یک مشکل اساسی مردمان ما است ، اشتباه گفته ام و باید به من بتازی . براستی به کجا می رویم ما با آن “شاه انشا” هایمان ؟!!!
ارادتمند
سید ابوالفضل
درود جناب سیدابوالفضل
خیلی جالب است، گزاره ای (“شاه انشا”) یافته اید و تقریباً در تمامی کامنت هایتان، آنرا بکار میبرید و همه را به آن منتصب میکنید و احتمالاً نیز به خودتان به به و چه چه، میگویید!.
بگذریم از اینکه برای همه روشن است که این گزارۀ “شاه انشاء” بیش از هر کس، برازندۀ دوستانِ دیندار و مومن است؛ همان باور و اعتقاد و تعصبِ خشکی که به دینتان دارید، در حالیکه برای بسیاری از آنها دلیلِ منطقی و عقل پسند، ندارید.
ای دوست گرامی
هرچه که خواستید گفتید، اما این دو نکته را روشن نکردید که:
1- آیا یکی از انگیزه های مهمِ “انقلاب” ، همانی بود که من عرض کردم یا نه؟
2- چرا شما عمداً، در هر دو نوشتۀ خود، به آن “شخصی” که بر کرسی نشسته و دستِ مبارک خویش را برای “بوسیده شدن” در اختیار بیچارگان قرار داده است؛ اشاره ای نکردید؟؟؟
باز هم پاسخ ندادید که: چرا در تحلیلِ تان، به آن آقایی که یک ملایِ ساده نیست بلکه یک آیتِ بسیار بزرگِ خدا، یک مفسرِ قرآن، یک پرورش یافتۀ نود سالۀ مکتبِ اسلام، یک مرجع تقلیدِ دینی، است … ؛ و مستکبرانه به افق های دوردست می نگرد و دستِ مبارکِ خویش را در اختیارِ بیچارگان قرار داده تا موردِ “بوسه” قرار گیرد!!! ؛ نا دیده گرفته اید و رفتارِ ایشان را مورد ارزیابی، قرار نداده اید؟؟
آیا عدمِ توجهِ شما به این آقا و اکثریتِ قریب به اتفاقِ روحانیون و علمایِ دین که همین منش و خوی را دارند؛ ربطی به “شاه انشاء” تان ندارد؟؟؟
آقای حامی گرامی
سلام بر شما
در مورد علت انقلاب 57 گفتم که موضوع بحث ما نیست . انقلاب علل متعدد سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی داشته است . که باید در جای خود بحث شود و شده است .
در مورد آن آقا هم که شما فکر می کنید من از او طرفداری می کنم و یا می خواهم عملکردش را نادیده بگیرم ، باید بگویم اشتباه می کنید . من بلافاصله در پاسخ به کسی که او هم مانند شما می خواست این موضوع را “چماق”ی کند برای کوبیدن امثال من ، نظرم را نوشتم . نظرم این بود :
“جز شرمساری هیچ ندارم که بگویم . وقتی مقایسه می کنم عملکرد اینان را با مولا علی (ع) در شهر انبار ، که خوار شدن مردمان را در مقابل خود برنتافت ، می بینم که تفاوت از کجاست تا به کجا . به قول آن بزرگوار اگر از غصه دق کنیم رواست .”
در مورد نسبت دادن مفهوم “شاه انشا” به شما و برخی دیگر از دوستان ، ناگزیرم بگویم بی هیچ اغراقی ، این نظر واقعی من است . و البته فکر می کنم که درست است . به نظرم بهتر است شما و آن دوستان از این شیوه ی ناصواب دست بردارید . فکر می کنم منفعت این کار بیش از همه نصیب شما خواهد شد . البته با تلطیف فضای بحث و گفتگو من و سایر دوستان هم ، غیر مستقیم بهره مند خواهیم شد . امید که عنایت فرمایید .
ارادتمند
سید ابوالفضل
سپاسگزارم جناب آقای سید ابوالفضل
فقط یک نکته کوچک در مورد انقلاب 57 بگویم : منظور بنده این نبود که بدنبالِ ریشه های بوجود آمدنِ انقلاب بگردیم. بلکه فقط می خواستم عرض نمایم؛ در دهۀ 50 این بحث داغ بود که برای تغییرِ اوضاعِ جامعه و مردم، “افراد” باید خود را اصلاح کنند یا “دولت” و نهادهای حکومتی، باید اصلاح گردند؟
در آن زمان، نظرِ همگی (بویژه نگاهِ مذهبیون) این بود که: وقتی ادارۀ امور بعهدۀ فاسدان باشد، اصلاح “تک تکِ افراد” ره به جایی نمی برد! لذا باید حکومت را بدست گرفت و در اصلاحِ جامعه کوشید!
و در انقلاب 57 نیز همین امر رخ داد.
حال سوال اینست که: آیا مذهبیون حق دارند پس از 35 سال که تمامی نهادها و … را در بدست داشتند و نتوانستند به موفقیتِ فرهنگی و اجتماعی دست یابند؛ حالا بیایند و بگویند که: این، تقصیرِ خودِ مردم و “افرادِ” جامعه است که خود را اصلاح نکرده و اندیشه های باطلِ خویش را از ذهن و مغزِ خویش بیرون نکرده اند؟؟؟
عرض بنده این بود که، مذهبیون و حکومت و طرفداران آنها، چنین حقی را ندارند و بهتر است به ضعفِ خودشان و یا به ضعفِ ایدئولوژیِ خودشان اعتراف کنند و توپ را به زمین دیگری نیاندازند.
باز هم سپاس دوست گرامی.
جناب سید ابوالفضل اصل مسلمان بهتر است خود را به خواب نزنی البته بزرگان گفته اند شخصی که در خواب واقعی است را میتوان بیدار کرد و شخصی که خود را بخواب زده و نمی خواهد هرگز بیدار شود را نتوان هیچوقت بیدار نمود وشما گه ادعای مسلمانی و پیروی از پیامبر و امامان شیعه را داری بد نیست متن زیر را مطالعه بفرمائی باشد که انشا لله از خواب غفلت بیدار شوی.
استقبال مردم شهر انبار از امام علی(ع) و نکوهش آن حضرت
چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد
در مسیر حرکت امام علی(ع) به شام در جنگ صفین، عده ای از دهقانان شهر انبار به امام(ع) برخورد کردند، از اسبان و اشتران خود پیاده شدند و پیشاپیش آن حضرت(ع) میدویدند. حضرت فرمود: به خدا سوگند که امیران شما از این کار سودی نبردند و شما در دنیا با آن، خود را به زحمت می افکنید و در آخرت، دچار رنج و زحمت می گردید و چه زیان بار است رنجی که عذاب در پی آن باشد و چه سودمند است آسایشی که با آن، امان از آتش جهنم باشد.
به خدا سوگند که امیران شما از این کار سودی نبردند و شما در دنیا با آن، خود را به زحمت می افکنید و در آخرت، دچار رنج و زحمت می گردید و چه زیان بار است رنجی که عذاب در پی آن باشد و چه سودمند است آسایشی که با آن، امان از آتش جهنم باشد.
امام علی(ع) در خطبه یکصد و ششم نهج البلاغه می فرمایند: ستايش مخصوص خداوندى است كه اسلام را تشريع فرمود و راههاى فرا گرفتن و عمل كردن به احكام آنرا براى آنان كه خواهانند آسان گردانيد، اركانش را در برابر آنان كه به ستيزه بر ميخيزند استوار نمود و آنرا براى كسانى كه دست به دامنش زنند پناهگاه امنى قرار داد و براى آنها كه به حريمش گام نهند وسيله صلح و سلامت ساخت و براى آنان كه از منطقش پيروى كنند دليل و برهان و براى آنها كه از آن دفاع كنند گواه و براى افرادى كه از آن روشنى بگيرند نور و براى شخصى كه آنرا تعقل كند فهم و براى آنكه تدبر كند عقل استنشانه استبراى آن كس كه علامتش را بپذيرد، مايه روشن بينى است براى آنكه عزم بر درك حق دارد درس عبرتى است براى آنكه بپذيرد، مايه نجات و رهائى است براى آنكه تصديقش كند، وسيله آرامش و اطمينان است براى كسى كه بر آن تكيه كند، موجب آسايش انسانى است كه كار خود را به آن واگذارد و سپرى است براى آنان كه اهل استقامتند و به طور خلاصه روشن ترين راهها و واضحترين مسلكهاست
آقای ناشناس گرامی
سلام بر شما
می خواهم بگویم “جانا سخن از زبان ما می گویی” . همه ی آن چه را که نوشته ای بر دیدگان می گذارم . من نیز در پاسخ به جناب آرشام ، به مردم شهر انبار اشاره کردم .
با این حال ندانستم منظورتان از این که من خودم را به خواب زده ام چیست ؟ بگویید شاید بیدار شدم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
خواب زدنت به این دلیل است که می خواهی با هزاران دلیل و برهان رفتار ناشایست و نادرست رهبران به اصطلاح دینی خودت را توجیه کنی و به جای اینکه از ایشا ن انتقاد کنی که اینگونه رفتارها را عملی مقدس جلوه میدهند با وازه هایی مانند (شاه انشاء) این رفتار را در رزیم گذشته جستجو میکنی ؛مگر شعار اصلی جمهوری اسلامی عزت دادن در دنیاو آخرت به مردم نبود ؟؟؟؟این است عزت دنیا و آخرت ؟؟؟؟؟؟جدا کردن مردم بوسیله نرده های آهنی متعدد در ملاقاتهای رهبرتان با مردم و ایزوله کردن انها عزت دادن به مردم است؟؟؟؟ و ……………
آقای ناشناس گرامی
سلام بر شما
الان متوجه شدم . از این که این گونه مرا از خواب غفلت بیدار کردی ممنونم . آخ که چقدر غافل بودم تا حالا ! اگر نگفته بودی در چه خواب غفلتی می ماندم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
نظری بنویسید…
Masoud Ramezani سلام . جناب نوری زاد . به نظر این حقیر شما اگر می خواهید شاهد چنین صحنه های نباشید می بایست یک مقدار روی روشن کردن جماعت مسلمان که مسلمانی خود را میراثی از اجداد خود دارند نه به تلاش و تحقیق ؟. مگر نه اینکه خداوند در انوار الهی خود فرقان همیشه می فرماید ( یا ایها الذین امنو ) , نمی فرماید ( یا ایها المسلمون ) مگر نه اینکه شخصی آمد خدمت پیامبر اکرم (ص) گفت یا رسول الله ما با قبیله خود بدون هیچ جنگی به شما ایمان آوردیم . از پروردگار آیه نازل گردید که ای پیامبر به اینان بگو شما اسلام آوردید نه ایمان . از مردمی که سالها در صف اول جماعت نماز می ایستد و هنوز معنی سوره حمد را نمی داند آیا بیش از این انتظار دارید مگر میشود معنی (ایا ک نعبد و ایاک نستعین ) را دانست باز در برابر بندگان خداوند کرنش کرد . باز هم به نظر این حقیر شما تا کنون تمامی گفتنی ها را که از عهده هیچ کس بر نمی امد گفته اید حال در کنار آن گفتمان سعی کنید یک مقدار روی روشن کردن افکار عمومی کار کنید والله اگر این مردم قران و نهج البلاقه و صحیفه امام سجاد را با درک صحیح, معانی و مفهوم ان ایات کریمه و سخنان ان بزرگواران را با عمق و دقت کافی مطالعه می کردند . نه تنها برای ثواب. امروز ما شاهد جولان دادن این گونه افراد نبودیم . در این ما مبارک رمضان که خیلی از مردم در مساجد , در صحن امام رضا , در صحن حضرت معصومه ,و در صحن شاه چراغ روزانه یک جز قران می خوانند شما بروید از تعدادی از انها سئوال کنید در مورد ایات خوانده شده خیال میکنید چند نفر میدانند چه خوانده اند چون برای ثواب میخوانند نه برای یاد گرفتند و درک معانی و مفهوم آن ایات نورانی .جناب نوری زاد . مگر نه اینکه خداوند در سوره رعد آیه (11) می فرماید ( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ) امروز اگر مبینید جوامع اسلامی در داخل خود اینگونه دچار انحطاط و چند دستگی شده و هر کسی برای خود تفسیری از قران دارد و به اسم دین می گیرند می کشند سر میبرند تجاوز می کنند . والله تمامی اینها تنها به علت عدم مطالعه وعدم در ک عمیق از قران و آموزه های دینی است . من از شما عذر خواهی می کنم که در محضر شما بخواهم قلم فرسایی کنم .بار الها همه ما را به نور قران هدایت فرما .( ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب ) والسلام
دقیقا نمی دانم این سخن حکیمانه از کیست ولی گویا از محسن مخملباف است که گفته است: این جماعت (روحانیون) تا کنون مدعی بودند که نمایندگان خدا بر روی زمین هستند اما اکنون بر خلاف گفته پیشین حود، ادعا می کنند که خداوند، نماینده آنان در آسمان است.
به نظر می آید کلامی است مبتنی بر واقعیتی تلخ. گویند فرعون نیز در اواخر قدرت خویش ادعای الوهیت نمود: انا ربکم الاعلی). این “قدرت خانم” عجب معجون شگفت انگیزی است!!!
سلام بر نوریزاد گرامی . دست بوسی یک آخوند باعث این همه سر وصدا میشود دوستان و دشمنان این همه پیچ وتاب میخورند که نه خیر درست نیست ویا دست بوسی از سر اخلاص است ویا گول خورده وبهمان . ببینید هر کس در مورد خودش حق هرگونه عملی دارد مشروط بر اینکه به دیگران لطمه ای نزند من از جماعتی که به این کار اعتراض میکنند سوال میکنم آیا اگر در محضر این آخوند حاظر بودید جرئت ابراز عقیده داشتید ؟ مسلما خیر . موضوع دست بوسی مسئله زیاد مهمی نیست که به آن زیاد پرداخته شود مسئله مهم وضعیت این مملکت به دام آخوند افتاده است که روز به روز به قهقرای بیشتری میرود و دریغ از راه کار درست . مردمی که لیدر ندارند و راه نمای درستی هم در کار نیست آیا توقع دارند دستی از غیب بیرون بیاید وکار ها را درست کند؟ من همین جا از جناب نوریزاد عزیز خواهش میکنم ستونی جهت هدایت مردم در راستای مبارزه منفی با این حکومت تا به دندان مسلح در مقابل مردم وسرا پا ادعا و گذافه گویی که ما چنینیم وچنان ولی در نهایت به چپاول اموال و هدر رفتن اموال عمومی وپر کردن جیب گشاد آقایان یک روز به اسم تحریم یک روز به اسم رهایی از تحریم ولی در نهایت این مردم نالان بار گران بی برنامگی و کج اندیشی آقایان را بردوش نحیف خود میکشند مملکتی که تورم آنچنانی وبی کاری ایچنین وفقر وفحشای لاجرم را هر روز بیشتر احساس میکند وجمعی شعبده باز آن ها را به امام غایب حواله میدهند تا کی باید منتظر بمانند ؟ این رجاله گان انرژی هسته ای را بهترین بهانه یافتند که با آن به سر مردم بکوبند که ما به فکر مردم هستیم و به دنبال دانش روز (انرژی هسته ای) هستیم این غرب جنایت کار است که نمیخواهد این مملکت پیشرفت کند وبا این لا طالعات مردم را مهار کرده اند وگناه رکود را به گردن دیگران می افکنند شما خودتان قظاوت کنید اگر فرض کنید کلیه نیرو گاه های این مملکت اتمی بود با نداشتن زیر ساخت های لازم چه دردی از این مملکت درمان میشد آقایان فورا میگویند در مصرف سوخت صرفه جویی میشد ! خوب مبلغ آن چقدر میشد ؟در مملکتی که همه امورش بصورت مافیایی رتق وفتق میشود آشغال ترین خود رو هارا تولید میکنند وبا گرانترین صورت ممکن به مردم می اندازند و به اسم دفاع از تولید داخلی ولی در اصل چاپیدن مردم هر کاری میکنند واقعا در کدام امور صنعتی قدرت رقابت داریم ؟ روز به روز به تعداد بی کاران افزوده میشود وما مانند مار گنج (منابع نفتی وگازی) فقط داریم نگهبانی میکنیم که در آینده دیگران برای ما تصمیم بگبرند که این منابع را حراج کنیم و لقمه نانی به کف آریم این حکومت قطعا روبه قهقرا است و به هر مستمسکی چنگ میزند تا روز های بیشتری سر کار باشد اگر نیک بنگریم تمامی آخوند های حاکم میانگین سنشان افزون بر هفتاد سال است وهر آن ناقوس مرگ تک تک و الرحیل آن هارا مردم خواهند شنید ولی اگر برنامه ای نباشد جانشینان احتمالی آن ها دوباره وچند باره بر دهان ها مهر خواهند نهاد پس بهتر است راه کار های عملی به اطلاع مردم رسانیده شود تا دوباره به چاه ویل دوباره ساخته آقایان نیفتیم . به امید بذل توجه!!!!
امروز از درس خوندن وکارم پشیمون شدم البته خیلی وقته این احساس رو دارم . اما قضیه پشیمونی امروز : برای خرید میوه بیرون رفتم در حین جدا کردن میوه یکی از روحانیون در حالی که پشت ماشین نشسته و از دمای مناسب کولر ماشین لذت میبرد شیشه ماشین رو کمی پایین داد و رو به میوه فروشی گفت میوه ها آماده شد؟ و میوه فروشه یک کارتن انبه و 10 کیلو موز و گیلاس و هلو و غیره رو درون ماشین جناب روحانی چید و 300 تومان هزینه اش را نقد کرد و مردم اطراف, مات نگاه جناب روحانی و خرید نقدش بودند . از میوه فروشی سوال کردم حاج آقا مثل اینکه میهمونی داره ؟ میوه فروش در جوابم گفت این روحانی محترم هر ماه 3 تا 4 بار تلفنی میوه سفارش میدهد و ربطی به افطاری و میهمانی ندارد. در حالی که کیسه نایلونی هندوانه دستم بود با خود می اندیشیدم افطار با انبه سرد و گیلاس سیاه و هلوی مشهدی چه حالی میده البته شاید بقیه مشتریان میوه فروشی هم همین فکر و میکردند . با خود می اندیشیدم کاش من هم به جای کنکور و سربازی و تحصیل و مدرک و کارمندی کاش روحانی میشدم و از مواهب انقلاب بهره مند میشدم.
با درود به عطا
هزاران درود به شرفت که روحانی نشدی، و الا کلهی ما را در همین سایت هم میخوردی و سنگ میترکید تا شاید دو تا کلام حرف حساب باهات ردّ و بدل کنیم.
درود بر شما
تا وقتی خر هست خر سوار هم هست !
تصور کنید اگر ملایان به اینگونه خود بزرگ بینی ها فرو نشوند خلا محبوبیت پوشالی خود را با چه پر کنند ؟ سواد درست و حسابی دارند عقل و معلوماتی دارند حرفی برای گفتن دارند غیر از اینکه برای تحقیر کردن انسان متفکر امروزی افکارها را 1400 سال به عقب برگردانند که در این عقب گرد بتوانند خود را مطرح کنند !
ﺳﻜﻮﻻﺭﻳﺴﻢ ‘
اﻳﻦ ﻛﻠﻤﻪ ﻣﺘﺮاﺩﻑ ﺩﻗﻴﻘﻲ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ و ﻧﻪ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺑﻲ ﺩاﺭﺩ ‘ ﺑﺎ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﻡ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺑﻲ ﺑﻪ ﻋﻠﻤﺎﻧﻲ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻣﻨﻆﻮﺭ ﻋﻠﻤﻲ ﺑﻮﺩﻥ اﺳﺖ ‘ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎ ﻋﺪﻩاﻱ ﺁﻥ ﺭا ﻓﺮا ﺩﻳﻨﻲ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ و ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﺑﺮاﻱ ﻓﻬﻤﺎﻧﺪﻧﺶ ﻗﺼﻪ ﺳﺮاﻳﻲ ﻛﻨﻢ اﻳﻦ ﺑﻮﺩ ”
ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺤﺚ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻲ ﺑﻪ ﻣﺎﻭﺭاﻱطﺑﻴﻌﻪ اﺳﺘﻨﺎﺩ ﻛﻨﻲ ‘ اﮔﺮ ﺗﻮ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻨﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺷﻮﺩ و ﺑﺨﻮاﻫﻲ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺎﻭﺭاﻱ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻭﺻﻞ ﻛﻨﻲ ‘ﻳﻌﻨﻲ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻦ اﻣﻜﺎﻥ ﺻﺤﺖ و ﺳﻘﻢ اﺩﻋﺎﻳﺖ ﺭا ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ‘ اﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪاﺭﻱ اﺯ ﻣﻦ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﺗﻮ ﺭا ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ. ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ اﮔﺮ ﻛﺴﻲ اﺩﻋﺎ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻭ ﻭﺣﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﭙﺬﻳﺮﻱ. ‘ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻼﺻﻪ ﺳﻜﻮﻻﺭ ﻳﻌﻨﻲ ﺩﻧﻴﺎﻳﻲ ‘ ﻧﻪ ﻣﺎﻭﺭاﻳﻲ ‘ ﻳﻌﻨﻲ اﮔﺮ ﺗﻮ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩﻱ ﺑﺮاﻱ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺑﺸﺮ ﺩاﺭﻱ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻛﻦ ‘ و ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻴﺒﺮﻱ ﻛﻪ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩت ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺸﺮ ﻛﻤﻚ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﻣﺜﺎﻟﻲ ﻣﻴﺰﻧﻢ ‘ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ اﻃﻼﻋﻲ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩاﺭﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩاﻥ ﺧﻂﻨﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ﻧﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻛﻪ ﺧﺪا ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ‘ﺑﻠﻜﻪ ﺩﻻﻳﻞ ﭘﺰﺷﻜﻲ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ ﻋﺪﻩ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻔﻴﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺗﺮﻏﻴﺐ ﻛﻨﺪ ‘ اﮔﺮ ﺭﻭﺯﻱ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎﻱ اﺭﻭﭘﺎﻳﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻔﻆ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺮاﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻔﻴﺪ اﺳﺖ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻋﺪﻩ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﺮﻏﻴﺐ ﺷﻮﻧﺪ ‘ ﺑﺎﺯ ﺗﻜﺮاﺭ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻧﻪ ﺑﺮاﻱ ﺑﺮﺩﻥ ﻋﺠﺮ اﻭﺧﺮﻭﻱ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮاﻱ ﺑﺮﺩﻥ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺩﻧﻴﻮﻱ.
اﻳﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﺳﻜﻮﻻﺭ اﻳﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻛﺴﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺻﺮﻑ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﻣﺎﻭﺭاﻳﻲ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻛﻨﺪ “””””””ﺗﻤﺎﻡ
ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻛﺜﺮﺗﻲ اﺯ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﺩﻳﻨﻲ و ﻣﺎﺩﻱ ﻣﻮاﺟﻬﻴﻢ و ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ اﺩﻋﺎﻱ ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ ﺩاﺭﺩ ﺣﺎﻝ اﮔﺮ ﻣﻦ اﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﻮاﻝ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺭا ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﻴﺪ ‘ ﺟﻮاﺏ ﻣﺴﻠﻤﺎ ﻧﻪ اﺳﺖ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﻣﻨﻪ ﻭﺳﻴﻊ ﻣﻜﺘﺒﻬﺎ و ﻣﺬﻫﺒﻬﺎ ﭼﻨﻴﻦ اﻧﺘﻆﺎﺭﻱ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻛﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ اﺟﺎﺯﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻲ ﺭا ﻧﻤﻴﺪﻫﺪ ‘ ﭘﺲ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻛﺜﺮﺗﻲ ﻣﻮاﺟﻬﻴﻢ ﻛﻪ اﻣﻜﺎﻥ ﺻﺤﺖ و ﺳﻮﻗﻢ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻴﺴﺮ اﺳﺖ ‘ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ اﻧﺘﻆﺎﺭ اﻣﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺭا اﺯ ﻛﺴﻲ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ‘ و اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ و ﮔﺮﺩﻥﻛﻠﻔﺘﻲ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﻮﻳﻢ ‘ ﺣﺪاﻗﻞﻫﺎﻱ ﺭا ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﺟﻤﻊ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺟﺒﺮ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭا ﻣﻴﭙﺬﻳﺮﻳﻢ و ﻓﻌﻼ اﺯ ﺧﻴﺮ اﻳﻨﻜﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻛﻴﺴﺖ ﻣﻴﮕﺬﺭﻳﻢ و ﻗﺒﻮﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺷﺮاﻳﻄ ﺟﻨﮓ ﺷﺮاﻳﻄ ﺻﻠﺢ ﺣﻜﻤﻔﺮﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﺗﺎ اﻣﻜﺎﻥ ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮ و ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﻴﺴﺮ ﺷﻮﺩ.
اﻳﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ‘ ﺳﻜﻮﻻﺭﻳﺴﻢ ﻳﻜﻲ اﺯ ﭘﺎﻳﻪﻫﺎﻱ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻴﺴﺖ ‘ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻧﻪ ﻳﻚ ﻣﻜﺘﺐ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﻳﻚ اﻳﺪﻳﻮﻟﻮﮊﻱ ‘ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻳﻚ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩاﺭﺩ ﺗﺎ ﻳﻚ ﻣﺴﻠﻚ ‘ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺷﻴﻮﻩ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻋﺪﻩاﻱ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ اﺧﺘﻼﻑ ﺩاﺭﻧﺪ و ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺤﻖ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻜﻮﻻﺭﻳﺴﻢ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺷﻮﺩ ‘ﭼﺮا ﻛﻪ اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﺯ ﻋﺪﻩاﻱ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺩﻻﻳﻞ ﻓﺮاﺯﻣﻴﻨﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﺎﻭاﺭﻱ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﻴﺘﻲ ﺑﺮاﻱ اﺩﻋﺎﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﮔﺮان ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺤﻖ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ و ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺎﻗﺒﻞ ﻣﺪﺭﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﻴﮕﺮﺩﺩ ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ اﺳﻼﻣﻲ ‘ ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻓﺮﻗﻪﻫﺎﻱ اﺳﻼﻣﻲ اﺯ ﺛﻨﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﻌﻪ و ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺻﻠﺢ و ﺁﺭاﻣﺶ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻤﻲ ﺳﻜﻮﻻﺭ ﺷﻮﻧﺪ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺟﻮاﻣﻊ اﺳﻼﻣﻲ اﻋﺘﻘﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﺟﺎﺭﻱ ﻛﺮﺩﻥ ﺷﺮﻳﻌﺖ اﺳﻼﻣﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ‘ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﻮاﺿﻊ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺧﻮﺩ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﺗﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺸﺘﺮﻛﻲ ﻣﻴﺴﺮ ﺷﻮﺩ ‘ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ ‘ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺁﻣﺪﻥ اﺯ ﻣﻮاﺿﻊ ﺭا ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻭﺳﻴﻌﺘﺮ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ‘ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲﻫﺎﻱ اﺭﻭﭘﺎ
ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﺑﺤﺜﻬﺎﻱ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﺑﺎﺷﺪ ‘ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﺗﺠﺮﺑﻪاﻱ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺧﻮﺩ اﻧﺪﻭﺧﺘﻪاﻧﺪ ‘ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻳﻚ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﻴﻦ اﺟﺰاﻱ ﻳﻚ اﺟﺘﻤﺎﻉ اﺳﺖ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﻱ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻓﺮﻫﻨﮕﻬﺎ و ﻣﺬاﻫﺐ ﺭﻧﮓ و ﺑﻮﻱ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﻳﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺑﺴﺘﮕﻲ ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ و ﻋﺎﺩﺗﻬﺎﻱ ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩاﺭﺩ, ﻭﻟﻲ اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﺘﻮاﻥ ﺣﺪاﻗﻞ ﺣﻘﻮﻗﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺗﻮاﻓﻖ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﺭا ﺧﺪﭼﻪﺩاﺭ ﻛﺮﺩ’ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﻫﻴﭻ اﻛﺜﺮﻳﺘﻲ اﺯ اﻭﻝ اﻛﺜﺮﻳﻴﺖ ﻧﺒﻮﺩﻩ و اﮔﺮ ﻗﺮاﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﭼﻮﺏ و ﭼﻤﺎﻕ اﻗﻠﻴﻴﺖ ﺭا ﺑﺮ ﺳﺮ ﺟﺎﻳﺶ ﻧﺸﺎﻧﺪ ‘ ﺑﺎﺯ ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻳﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺭاﻥ ﻣﺎﻗﺒﻞ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ
ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻧﻮﻋﻲ ﺁﺗﺶﺑﺲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺩﻥ اﺩﻭاﺕ ﺟﻨﮕﻲ اﺯ اﺑﺰاﺭﻱ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﻛﺸﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﻓﺮﺽ ﺑﺮ ﺟﺎﻳﺰاﻟﺨﻂﺎ ﺑﻮﺩﻥ اﻧﺴﺎﻥ اﺳﺖ ‘ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻄ ﺁﺗﺶ ﺑﺲ ‘ ﻫﺮ اﻗﻠﻴﻴﺘﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ اﻛﺜﺮﻳﻴﺖ ﺷﻮﺩ ‘ ﻛﻤﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﺮ اﻛﺜﺮﻳﻴﺘﻲ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ اﻗﻠﻴﻴﺖ ﺷﻮﺩ ‘ ﺑﻨﺎﺑﺮ اﻳﻦ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺣﻘﻮﻕ اﻗﻠﻴﻴﺖ ﺟﺰﻭ اﺻﻮﻝ ﻻﻳﻨﻔﻚ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ .
ﺷﺮاﻳﻄ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻥ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ‘ اﺭﺗﺒﺎﻁ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﺁﺩﻣﻴﻴﺎﻥ ﺩاﺭﺩ ‘ اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻌﺪاﺩ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻧﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ ‘ اﺣﺘﻤﺎﻝ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻥ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻛﻤﺘﺮ اﺳﺖ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻦ اﻓﺮاﺩ ﺑﺮاﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺧﻮﺷﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻓﻌﻲ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﺭ ﻣﻲﺁﻳﺪ و ﺑﻪ هﻫﻤﻴﻦ ﻋﻠﺖ ﺑﺮاﻱ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺗﻜﻠﻴﻒﺁﻭﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ و اﮔﺮ ﺗﺪاﺧﻠﻲ ﺑﻴﻦ ﺣﻘﻮﻕ ﺳﺎﻳﺮﻳﻦ و ﺗﻜﻠﻴﻔﻲ ﻛﻪ ‘ اﻭ اﺩا ﻛﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﺭا ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺪاﻧﺪ, ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻴﺎﻳﺪ, اﻭ اﺩا ﻛﺮﺩﻥ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺭا اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ اﻭ اﻳﻦ اﺩا ﻛﺮﺩﻥ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺭا ﺣﻖ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ‘ و ﺩﺭ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ اﻳﻦ اﺩاﻱ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺑﻪ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺧﺘﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻮاﻩ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺳﺖ.
ﻣﺸﻜﻞ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺟﻮاﻣﻊ’ ﺑﻴﺴﻮاﺩﻱ’ و ﻳﺎ ﺗﻚ ﻣﻨﺒﻌﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ اﺳﺖ ‘ ﺗﺰﺭﻳﻖ ﻣﺨﺪﺭ ﻳﻘﻴﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﻫﻼﻥ و ﺑﻴﺴﻮاﺩاﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻛﺎﺭ ﺳﻬﻠﻴﺴﺖ ‘ اﺯ ﻫﺰاﺭاﻥ ﻫﺰاﺭ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﺸﺮ ﻇﻬﻮﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﻣﻌﺪﻭﺩﻧﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ‘ ﺑﺎ ﻋﻠﻢ و ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺩﺳﺖ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ﻛﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺟﺎﻱ ﻫﺰاﺭ ﺳﻮاﻝ ﺩاﺭﺩ ‘ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺟﺎﻫﻼﻥ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻣﻴﺮﺳﻨﺪ ‘ اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺮﺑﻪاﻳﺴﺖ ﻛﻪ اﺯ ﭼﻨﮕﻴﺰ ﻣﻐﻮﻝ ﺗﺎ ﺁﺩﻭﻟﻒ ﻫﻴﺘﻠﺮ اﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﻧﺪ و ﻗﻴﺎﻣﺘﻬﺎ ﺑﻪﭘﺎ ﻛﺮﺩﻧﺪ ‘
ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺗﻜﺮاﺭ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺩاﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ و ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺳﻼﺣﻲ ﻣﺨﺮﺏ و ﻛﺸﻨﺪﻩ ﻧﮕﺮﻳﺴﺘﻪاﻧﺪ ‘ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻦ اﻣﺮﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺩﺭ و ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺸﻜﻮﻙ اﺳﺖ و اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻋﻆﻴﻤﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩ ‘ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﻮاﺩ ﻣﺨﺪﺭ ﻛﻪ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺧﻮﺷﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﺩﺭ ﺩﺭاﺯ ﻣﺪﺕ ﺩﻣﺎﺭ اﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ . ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ اﻳﺮاﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮاﺯ و ﻧﺸﻴﺒﻬﺎﻱ ﺳﺨﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺧﻮﺩ ﺩاﺷﺘﻪ اﺯ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ‘ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻛﻪ ﺷﺪﻳﺪا ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ اﻓﺮاﻃﻴﻢ ‘ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ اﻓﺮاﻁ اﺳﺖ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﺁﺭاﻣﺶ ﺩاﺭﺩ ‘ ﺗﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﻌﺎﺩﻝ اﺳﺖ ‘ و اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺁﺭاﻣﺶ ﺩﻫﻨﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﻣﺎ اﻳﺮاﻧﻴﻴﺎﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺳﺎﻳﺮﻳﻦ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻳﻢ ( ﺷﻤﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﺭا ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﻨﺎﻣﻴﺪ) ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺷﺪﻳﺪا ﺳﺮﻛﻮﺏ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﺁﺭاﻣﺶ و ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﻗﺸﺮ اﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺧﺪﻣﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺣﺎﻛﻤﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺗﺸﻜﻴﻼﺗﻲ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴه ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﻣﻴﻔﺮﻭﺷﻨﺪ و ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻣﻲﻃﻠﺒﻨﺪ و ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩاﺭﻧﺪ ‘ اﺑﺰاﺭ ﺁﻧﻬﺎ اﻳﻤﺎﻥ و اﻋﺘﻘﺎﺩ اﺳﺖ ‘ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺮ ﺻﺪاﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﺧﺪﭼﻪاﻱ ﺑﻪ اﻳﻤﺎﻥ و اﻋﺘﻘﺎﺩ ﻣﺮﻳﺪاﻥ ﻭاﺭﺩ ﻛﻨﺪ ﺩﺭ ﻧﻂﻔﻪ ﺧﻔﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﻳﻤﺎﻥ و اﻋﺘﻘﺎﺩ و ﻳﺎ ﺣﺐ ﻭﻃﻦ ﻣﻮاﺛﺮﺗﺮﻳﻦ ﻭﺳﻴﻠﻪ ‘ ﺑﺮاﻱ ﺣﻔﻆ ﺗﻤﺎﻣﻴﻴﺖ اﺭﺿﻲ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻲﺁﻣﺪﻩ ‘ ﻭﻟﻲ اﻣﺮﻭﺯ اﻳﻦ ﺣﺮﺑﻪ ﻛﺎﺭاﻳﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا اﺯ ﺩﺳﺖ ﺩاﺩﻩ ‘ و ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ اﻣﺮﻭﺯ ‘ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ﺩﺭﻙ ﺩﺭﺳﺘﻲ اﺯ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺟﻬﺎﻥ اﻣﺮﻭﺯ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ‘ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻄ ﺑﺴﺘﻪاﻱ ﺭﺷﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﺟﺰ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﻧﻆﺮ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﻲ ﻭﺣﺸﺖﻧﺎﻛﻲ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﺧﻮﺩ و ﻣﻠﺘﻲ ﺭا ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻓﺮﻭﭘﺎﺷﻲ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩﻩ اﺳﺖ ‘
اﮔﺮ ﻣﺎ ﺧﻮاﻫﺎﻥ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ” ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻂﺢ ﻳﻘﻴﻦ ﺭا ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺭﺗﻘﺎ ﺑﺨﺸﻴﻢ ‘ و ﻳﻜﻲ اﺯ اﺑﺰاﺭ ﺁﻥ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺷﺒﻬﻪ اﺳﺖ ‘
اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺭا ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﻛﻤﻲ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ
Rating: +1 (from 1 vote)
کم گوی و گزیده گوی چون در
ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺮﻓﺎﻧﯿﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰ
ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﯾﻢ. ﻫﺮ ﺟﺎ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﯾﻘﯿﻖ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ.ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺧﺸﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺫﻫﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ.
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺘﺎﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ.
ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ
ﺑﺮﺩﯾﺎ
————–
بله بردیای گرامی، جای ایشان در این میان بسیار خالی است. هر کجا هست سلامت بادا. البته ایشان همین دیروز نوشته ای بسیار جذاب و کار بردی برای ما ارسال داشته اند که نشان از باز آمدن ایشان دارد.
سپاس که یاد آوری کردید.
سپاس
با درودي ديگر بر خردورزان! خدمت جناب مرتضي! مطلب شما را در پست قبلي خواندم اما اينجا جوابش را مي دهم كه يك مقدار بروزتر بأشد، قبل إز اينكه به اصل موضوع بپردازم خواستم چند شبهه و سوتفاهم را لااقل به سهم خود إز سر راه بردارم، نوشته ايد كه مخاطب من در ان نوشته قبلي شما بوديد و چند سطري نوشته سياه كرده بوديد! ١- اولا اگر منظورم و مخاطبة شما بوديد كه مطمعن باشيد به نام و اسم فرا مي خواندمتان! چون نه ترسي إز كسي دارم و نه تعارف و رودربايستي! هميشه حرفم و نظرم را مستقيم و بدون قنداق و پمپرس كردن به مخاطب يا سيستم يا هر چه كه شما نامش را مي گذاريد، زده ام. و اما شما چطور اين برايتان مسلم شد كه منظورم شما بوديد؟ علم غيب كه فكر نمي كنم داشته باشيد؟ يا اميدوارم بدگمان نباشيد! چون خصلت مثبت و در شان شما نيست، دوست من اگر همانطور كه فرموديد سواد داريد و مي دانيد كه سكولاريزيم چيست؟ ديگر چرا إز من مي پرسيد؟ انهم به اين شكل كه اگر اين مي شد و ان مي شد سكولاريزيم اين را بر مي تابيد؟ نوشته ايد كه إز مزاياي سكولاريزيم باخبريد با كمال احترام مي گويم، نه با خبر نيستيد! مگر در يك كشور سكولار زندگي كرده ايد كه إز مزاياي ان باخبر باشيد؟ فقط خوانده ايد. نوشته ايد با اين همه تبليغ كه كشورهاي غربي كه إز سكولاريزيم مي كنند، اين و ان ! مطمعن باشيد بودجه اي كه تمامي اين اين كشورهاي غربي خرج انچه شما تبليغات مي ناميدش يك صدم بودجه تبليغات ج إسلامي نيست، در اخر هر دو سوال كرده ايد ١- كه در اين نظام سكولاريستي اگر اكثريت مردم به نظامي ديگر راي دهند جواب راي مردم در اين سيستم پيشبيني شده است. و سوال ٢- كه من شخصا چه موضعي در اين رابطه مي گيرم، جناب مرتضي مردم اروپا در اين چهار صد سال سه فرم ديكتاتوري را پشت سر گذاشته اند. ١- ديكتاتوري مذهبي كه تا اواخر جنگهاي سي ساله تا ميانه قرن ١٧ طول كشيد. ٢- ديكتاتوري سلاطين و قيصرها كه شديدا نظامي و ميليتاريستي بوده و تا پايان جنگ جهاني اول به طول مي انجماد. و ديكتاتوري فاشيستي و نازيستي كه پايان جنگ دوم جهاني طومار ان پيچيده مي شود. حالا شما و ان كاربر محترم ديگر مي فرماييد، اگر و اگر مردم راي به سيستمي ديگر دهند، سكولاريزيم چكار مي كند؟ چكار بايد بكند؟ مگر نه اين است كه الان حزب فاشيستي ناسيونال فرونت در فرانسه براي پارلمان اروپا بالاي ٪٢٠ راي اورده و همين طور در هلنديك حزب نژاد پرست راي قابل توجه هي اورده و الان خيال ان دارند در پارلمان اروپا با هم متحد شوند. يا حزب ( NPD ) كه يك حزب نيو نازيستي در المان است نماينده در بوندس تاگ يا پارلمان المان دارند همين طور بگير تا ايتاليا و يونان و بلژيك و بقيه كشورهاي اتحاديه اروپا! تمامي اين أحزاب نيو نازيستي و فاشيستي مخالف سكولاريزم هستند، اما مي بيني كه سيستم أزاد غربي به راي و انتخاب انها احترام مي گذارد، و اما در باره نظر خودم سوال كرده ايد منهم به عنوان يك تبعه المان حق يك راي دارم و مطمعنم اين المانيها اينقدر با عقل و باهوش هستند كه ديگر به چاله ديگري نيافتند و احتياج به اين ندارند كسي مثل من برايشان وضع و خطابه بكند، در ضمن دوست عزيز شما كلمات ( مرد حسابي ) يا ( قربان سواد سياسي و شعور اجتماعي ) مرا كه اصلا منظورم شما نبوديد، سر نيزه كرده ايد!! اما در پست ان فرد ناشناس كه بي ادبي و دهن دريدگي و بي نذاكتي را به حد رسانده به همين راحتي زير نويسي مي كنيد، چون در خط شما مي نويسد، و شما هم بدون اينكه كلامي يا اشاره اي به او كنيد كه اي كاربر با أدب قران كريم ما مسلمانان نيازي به ادم بي نذاكتي مثل تو براي دفاع ندارد، اقاي نوريزاد در ان پست قبليش إز شما چند سوال كردند كه چرا در مقابل اين خرافه ها و بد دهني ها موضع نمي گيريد و عمامه بر زمين نمي زنيد؟ مي بينيد جناب مرتضي نوشتيد كه شما هم طرفدار ازادي ( البته منطبق با ايدولوژيتان ) هستيد! أيا هستيد؟ أيا به انچه مي گوييد و مي نويسيد صادقيد؟
ﻛﻤﺎﻝ ﻧﺎﺟﻮاﻥﻣﺮﺩﻳﺴﺖ ‘ ﺑﻲاﺧﻼﻗﻴﺴﺖ ‘ ﻧﺎﺩاﻧﻴﺴﺖ ‘ﺑﻲﺳﻴﺎﺳﺘﻴﺴﺖ ‘اﮔﺮ ﻣﺎ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ‘ ﻣﻬﺪﻱ ﺧﺰﻋﻠﻲ ‘ ﺧﻤﻴﻨﻲ ‘ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ‘ ﻣﻮﺳﻮﻱ ‘ﻛﺮﻭﺑﻲ ‘ ﺟﻨﺘﻲ ‘ﺷﺮﻳﻌﺘﻤﺪاﺭﻱ ‘ﺧﺎﺗﻤﻲ ‘ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ‘ و ﻫﺰاﺭاﻧﻲ ﺭا ﻛﻪ اﻳﺮاﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺎﻙ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﺸﺎﻧﺪﻧﺪ ‘ﺩﻟﺴﻮﺯ ﻭﻃﻦ ﻧﺪاﻧﻴﻢ ‘ اﺯ ﺟﻨﺎﺏ ﺩاﻧﺸﺠﻮ ‘ ﺑﺮﺩﻳﺎ ‘ اﺑﻮﻟﻔﻀﻞ ‘ﻣﺮﺗﻀﻲ ‘ ﻣﺼﻠﺢ ‘ ﻫﻤﻪ و ﻫﻤﻪ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ و ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﻣﻲﺗﺒﺪ و ﺁﺭﺯﻭﻱ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ و ﺑﻬﺮﻭﺯﻱ ﺁﻥ ﺭا ﺩاﺭﻧﺪ
‘ اﮔﺮ ﻣﺎ اﺧﻼﻕ ﺩاﺷﺘﻴﻢ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻛﺴﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺮﻡ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻴﻮﻩ ﻣﺎ ﺑﺮاﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻂﻠﻮﺏ ﺭا ﻧﻤﻴﭙﺴﻨﺪﺩ و ﻳﺎ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﺭا ﺑﻪ ﻫﺰاﺭ ﺟﺮﻡ ﻣﺘﻬﻢ ﻛﻨﻴﻢ ‘اﺗﻔﺎﻗﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖ و ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﻨﺎﺳﺒﻴﺴﺖ ‘ ﺟﺎﻱ ﻛﻪ ﻣﺤﻚ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻲﺁﻳﺪ ‘ﺁﻗﺎﻳﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺑﻮﺩﻥ و ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺩاﺭﻧﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﻲ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﻧﺸﺎﻥ ﺩاﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻃﺒﻠﻬﺎﻱ ﺗﻮ ﺧﺎﻟﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﺗﺨﺼﺺ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺳﻮاﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﺧﺮ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻛﻤﻲ ﻫﻢ اﺯ ﻋﻠﺘﻬﺎﻱ اﻳﻦ ﺭﺫاﻟﺘﻬﺎﻱ ﻛﻪ اﺯ اﻳﻦ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ اﺳﻼﻡ ﺷﻨﺎﺱ ﺳﺮ ﻣﻴﺰﻧﺪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ‘ اﮔﺮ ﻣﺎ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮاﻥ ﺭا ﺩﺭ اﺣﻴﺎﻱ اﺧﻼﻕ ﺑﺪاﻧﻴﻢ ‘ ﻛﻶﻱ ﻣﻼ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﭘﺲ ﻣﻌﺮﻛﻪ اﺳﺖ و اﮔﺮ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎ ﺭا ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺷﺎﮔﺮﺩاﻥ اﻳﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ اﻻﻫﻲ ﺑﺪاﻧﻴﻢ ‘ ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻜﺴﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ اﺳﻼﻡ ﺭا ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ ‘ ﺩﺭﺩ ﻣﺎ ﻛﺠﺎﺳﺖ ‘ ﭼﻪ ﻋﻮاﻣﻠﻲ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﺎﻙ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﺸﺎﻧﺪﻩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ اﺯ ﺭﻫﺒﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﭘﺎﻳﻨﺘﺮﻳﻦ ﺳﻂﺢ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﻣﻴﺨﻮﺭﻧﺪ و ﻧﻆﺎﺭﻩ ﮔﺮ اﻳﻦ ﺗﺮاﮊﺩﻱ ﻭﺣﺸﺖﻧﺎﻛﻨﺪ ‘و اﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﺎﺭﻱ اﺯ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻤﻲﺁﻳﺪ ‘ ﭼﻂﻮﺭ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﺮﺏ ﺷﻴﻂﺎﻥ ﭘﺮﺳﺖ و ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻱ ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ اﺟﻤﺎﻋﻲ ﻧﺴﺒﻲ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﺑﻨﺪ و ﺭﻫﺒﺮاﻧﺸﺎﻥ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺩﻭﺭاﻥ ﺭﻳﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﺎﻏﺒﺎﻧﻲ و ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﻲ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﻮﻧﺪ و ﺗﺠﺮﺑﻴﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮان ﻗﺮاﺭ ﺩﻫﻨﺪ ‘و ﻣﺎ ﻣﺪﻋﻴﺎن ﺩﻳﻨﻲ ,ﻧﻪ ” و ﺭﻫﺒﺮاﻥ ﻣﺎ و ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪاﻥ و ﻧﻮﭼﻪﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ اﺯ ﺗﺮﺱ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﻤﻨﺎﻙ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻳﺲﺟﻤﻬﻮﺭﻫﺎﻱ ﻣﺎ اﺯ اﻭﻝ اﻧﻘﻼﺏ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺠﺰ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺭﻫﺒﺮ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ﻳﺎ ﻓﺮاﺭﻱ و ﻳﺎ ﻣﻨﺤﺮﻑ و ﻣﻨﺎﻓﻖ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﻴﺪﻫﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاي ﭘﺎي اﺯ ﮔﻠﻴﻢ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺩاﺭاﺯﺗﺮ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﻴﻦ ﺣﻖ ﭘﻨﺪاﺷﺘﻪاﻧﺪ ” ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻣﻴﺮﻭﺩ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ‘ﻣﮕﺮ ﻗﺪﺭﺕﻃﻠﺐ ﺑﻮﺩﻥ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﺪ ﺳﻬﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺩﺭ ﺗﻌﻴﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ‘
اﺯ يك ﻃﺮﻑ ﺩﻡ اﺯ ﻣﺮﺩﻣﺴﺎﻻﺭﻱ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ و اﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺣﻴﻮاﻥ ﻓﺮﺽ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﺜﻞ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﻂﻠﺒﻨﺪ ‘
‘ ﻏﺮﺑﻲﻫﺎ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ ﺷﻴﻮﻩﻫﺎﻱ اﺑﺪاﻉ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﺮﺩﺩ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺧﻮﻥ اﺯ ﺩﻣﺎﻕ ﻛﺴﻲ ﺟﺎﺭﻱ ﺷﻮﺩ ‘ ﺣﺎﻝ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺣﻴﻮاﻧﺎﺕ ﺩﺭﻧﺪﻩ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻓﺮﺻﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺭا اﺯ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺣﺬﻑ ﻛﻨﻨﺪ ‘اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺖ ‘ﺑﻠﻜﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺩﺭ ﻗﻢ اﺳﺖ ‘ ﺁﻳﺎ ﻭاﻗﻌﺎ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺻﺎﻟﺢ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺁﻗﺎﻳﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻃﺎﻟﺐ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ اﻧﺘﻘﺎﻝ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﭼﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪااﻱ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ و اﮔﺮ ﻣﻮاﻓﻖ اﻧﺘﻘﺎﻝ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﺴﺎﻟﻤﺖﺁﻣﻴﺰ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ﭘﺲ ﭼﺮا ﺩﺭ اﻳﻦ ﻫﺰاﺭ و ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﻳﻚ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﭘﻴﺪا ﻧﺸﺪﻩ و ﺭاﻩ ﺣﻠﻲ اﺭاﻳﻪ ﻧﻜﺮﺩﻩ اﺳﺖ ‘ و ااﮔﺮ ﻛﺮﺩه.ﭘﺲ ﭼﺮا ﻣﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ اﻓﺘﺎﺩﻩاﻳﻢ. اﻳﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﻡ اﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺟﺮﻡ ﻳﻚ ﻓﺎﺣﺸﻪااﻱ ﻛﻪ ﺷﺮاﺏ ﻣﻴﻨﻮﺷﺪ و ﻗﻤﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ ﻳﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎﺏ و ﺁﺯاﺩﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ و ﺧﻮﺩ ﺭاﻱ و ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭ اﺳﺖ ‘ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺳﻜﻮﻻﺭ ﺭا ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺘﺎﺑﻨﺪ و ﻃﺎﻟﺐ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﻓﺮﻗﻪﻫﺎﻱ ﮔﻤﺮاﻫﻲ ﭼﻮﻥ اﻫﻞ ﺛﻨﺖ ‘ﻭﻫﺎﺑﻲﻫﺎ ‘ ﺳﻠﻔﻲﻫﺎ ‘ اﺣﻤﺪﻳﻪﻫﺎ ‘ و ﺩﻩﻫﺎ ﻓﺮﻗﻪ اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ و ﻭاﻗﻌﻴﺘﻲ اﻧﻜﺎﺭﻧﺎﭘﺬﻳﺮﻧﺪ و ﻫﻴﭽﻜﺪاﻡ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﻣﻌﺼﻮﻡ و ﻋﺎﺭي اﺯ ﺧﻂﺎ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ﻛﻨﺎﺭ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ” ﻣﮕﺮ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻨﻮﻋﻲ ﺩﺭ اﻓﻜﺎﺭ و ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺭا ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ و ﺑﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺳﻜﻮﻻﺭ اﺳﻼﻣﻲ ﺗﻦ ﺩﺭ ﺩﻫﻨﺪ ” ﺑﮕﺬﺭﻳﻢ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﺧﺮ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ و ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﻳﻨﻲ ﻣﺎ ﻗﺪﺭﺗﺶ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮔﺮﺩﻥ ﻫﻤﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﻛﻪ ﻋﻠﻲ اﻥ ﻭﻟﻲ اﻟﻠﻪ ﻧﻤﻴﮕﻮﻳﺪ ﺭا ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺯﺩ’ اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ﻭاﺿﺢ اﺳﺖ ‘ﺯﻳﺮا ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺭا ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻧﺪ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﺟﻨﺎﺏ ﭘﻨﺎﻫﻴﺎﻥ اﻳﻦ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺭﻭاﻧﻲ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﺭا ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺧﺪا و ﻗﺘﻠﺶ ﺭا ﻭاﺟﺐ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ‘ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺑﺨﻮاﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﻋﻤﻮﻛﻠﺜﻮﻡ ‘ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﺎ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﺩاﺭﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﻛﻮﺭﻫﺎ ﻃﺮﻑ ﻫﺴﺘﻦ ‘ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ‘ﺁﺧﻮﻧﺪ ‘ﻣﻼ ‘ﻣﻴﻨﺎﻣﻨﺪ و ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺻﺮﻑ ﻫﺪاﻳﺖ ﻣﺎ ﮔﻤﺮاﻫﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﭼﻨﺪ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﺩ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ و اﻣﻞﻓﺴﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪاﻧﺪ? ‘ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻭﻳﻲ ﺩﺭ ﻣﻤﻠﻜﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﻳﻦ و اﻳﻤﺎﻥ و اﻗﺘﺼﺎﺩ و ﺁﺑﺮﻭﻱ ﻣﻠﺘﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺳﺨﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻣﻴﺒﺮﻧﺪ و ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﺮ ﻣﺮﺩﻩاﻱ ﻣﻴﮕﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺳﻮاﺭﺵ ﺷﻮﻧﺪ ‘
‘ ﻗﺪﺭﺕ ﻏﺮﺑﻲﻫﺎ ﻗﺒﻞ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﭘﻮﻝ و اﺳﻠﺤﻪ ﺑﺎﺷﺪ اﻭﻝ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﻧﻲ ﻓﻜﺮﻱ و ﻓﻠﺴﻔﻲ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ‘ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﻠﺴﻔﻪاﻱ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺷﻌﺮ(ﭘﺎﻱ اﺳﺘﺪﻻﻟﻴﺎﻥ ﭼﻮﺑﻴﻦ ﺑﻮﺩ) ﺗﻮﻣﺎﺭﺵ ﺭا ﭘﻴﭽﻴﺪﻩاﻧﺪ و اﺯ ﻣﻮﺿﻊ ﺑﺎﻻ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻛﻪ اﻣﺮﻭﺯ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ اﺯ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺁﻥ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺑﻤﺎﻧﻴﻢ و اﺯ اﻳﻦ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﻴﺖ ﺑﻤﻴﺮﻳﻢ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﺧﻮﺩ اﻋﺘﺮاﻑ ﻧﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻣﺎﻧﻊ ﻣﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺎﺳﺖ ﻏﺮﻭﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﺮﺧﻮاﺳﺘﻪ اﺯ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺳﺮﻛﻮﺏ و ﻧﻔﺮﺕ اﺳﺖ ‘ ﻏﺮﻭﺭﻱ ﻛﻪ ﻧﺴﻞ اﻧﺪﺭ ﻧﺴﻞ ﻟﮕﺪ ﻣﺎﻝ ﺷﺪﻩ و ﺑﻪ ﻣﺤﺾ اﻳﻨﻜﻪ ﻋﺪﻩااﻱ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﺮﻣﻴﻢ ﺁﻥ ﺭا ﻣﻲﻳﺎﺑﻨﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺴﺖ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺭا ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻋﺪﻩاﻱ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻣﻠﻜﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﻋﻘﻞ و ﺷﻌﻮﺭ اﻭﺳﺖ ‘ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ اﻣﻴﺎﻝ و اﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻗﺒﻠﺘﺮ اﺯ ﻋﻘﻞ و ﺷﻌﻮﺭ ﻣﺎ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﺷﻤﺎ اﺯ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻲﺁﻳﻴﺪ ﻓﻘﻄ ﺑﺎ اﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺧﺎﺭﺝ اﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ‘ﻣﻴﭽﺸﻴﺪ ‘ﻣﻲﺸﻨﻮﻳﺪ ‘ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺪ ‘ ﻣﻲﺑﻮﻳﻴﺪ ‘و ﺑﺎ ﭘﻮﺳﺘﺘﺎﻥ اﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ‘
ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻣﻴﺂﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻳﺮ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﺷﺨﺼﻴﻴﺖ ﻣﺎ ﻃﻮﺭﻱ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻗﻲ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮﺟﻴﺢ اﻣﻴﺎﻝ ﻣﺎﺳﺖ ‘ اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻜﺘﻪاﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺗﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﺪ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ ‘ ﻫﻤﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا ﺑﻪ ﺑﻜﺎﺭﮔﻴﺮﻱ ﻋﻘﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ اﺯ ﻣﺬﻫﺒﻴﻴﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﮔﺒﺮ و ﻳﻬﻮﺩ ﭘﺲ اﻳﻦ ﭼﻪ ﺳﺮﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭا ﺑﻪ ﻏﻔﻠﺖ ﺩﺭ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺴﺘﻦ ﻋﻘﻞ ﻣﺘﻬﻢ ﻣﻴﻜﻨﺪ?
اﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺳﺮ اﻳﻦ ﻣﻌﻤﺎ ﺩﺭ ﻏﺮﺽ و ﻣﻴﻞ ﻣﺎ ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ‘ اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﻲﻏﺮﺿﺘﺮ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺷﻮﺩ ‘ ﺭاﺣﺘﺘﺮ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ اﺯ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﻋﻘﻞ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﺪ و ﻭاﻗﻌﻴﺘﻬﺎ ﺭا ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﺪ ‘ و ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ‘ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺤﻴﻂﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺷﺪ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺑﺴﺘﻪﺗﺮ و ﻣﺤﺪﻭﺩﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﻋﻘﻞ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﺪﻭﺩﺗﺮ و ﺑﺴﺘﻪﺗﺮ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺮﺑﻴﻴﺘﻲ ﻋﻘﻞ ﺷﻤﺎ ﺧﺪﻣﺘﻜﺎﺭﻱ ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ‘ﺧﺪﻣﺘﻜﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﺵ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻥ ﺩﻻﻳﻠﻴﺴﺖ’ ﺑﺮاﻱ اﺛﺒﺎﺕ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﻟﻘﺎ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ .ﺁﺭﻱ اﻳﻦ اﺳﺖ ﺩﻟﻴﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا ﻣﺎ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻲ اﺯ ﻋﻘﻞ ﺧﻮﺩ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﻴﻢ و ﺧﻮﺩ ﺭا اﺯ ﻣﻮاﻫﺐ ﺁﻥ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ’ ﺑﺎﺭﺯﺗﺮﻳﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺁﻥ ﻋﻠﻮﻡ اﻧﺴﺎﻧﻴﺴﺖ’ ﻋﻠﻮﻣﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺭﺩ ﺩﻻﻳﻞ ﻣﻨﻂﻘﻲ ﺁﻥ ‘ﺑﺎ اﻧﮓ ﻏﺮﺑﻲ ﺑﻮﺩﻥ اﺯ ﻣﻴﺪاﻥ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻋﻠﻮﻡ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻏﺮﺑﻲ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ اﻧﺪاﺯﻩ ﻣﺴﺨﺮﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﺎ اﺳﻠﺤﻪ ﻏﺮﺑﻲ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ و ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ ﺑﺎ ﺗﻴﺮ ﻛﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺭﻭﻳﻢ ‘ ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ اﻧﺘﻘﺎﺩﻫﺎي ﻣﻨﻂﻘﻲ اﺯ ﻋﻠﻮﻡ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﺧﻮﺩ ﻏﺮﺑﻲﻫﺎ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ و ﺁﻥ ﺭا ﻛﺎﻣﻼ ﺁﺯاﺩ ﺑﻪ ﺑﺤﺚ و ﮔﻔﺘﮕﻮ ﮔﺬاﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ ﺑﻌﻀﻲ اﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﭼﻨﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻣﺎ ﺭﺑﻂﻲ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﻧﻲ ﻓﻜﺮﻱ و ﻋﻘﻴﺪﺗﻲ ﻣﺎ ﺩاﺭﺩ ‘ ﮔﺎﻫﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﺭاﺟﻊ ﺑﻪ تاﺭﻳﺦ و ﺳﻨﺪ ﺁﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﻓﻴﻠﻢ ﻭﻳﺪﻳﻮﻳﻲ ﺁﻥ ﺭا ﺩﻳﺪﻩاﻧﺪ ‘ ﻻﺯﻡ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺳﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻧﻜﻮﺳﺖ اﺯ ﺑﻬﺎﺭﺵ ﭘﻴﺪاﺳﺖ ‘ ﺗﺠﺮﺑﻪ اﻳﻦ اﻧﻘﻼﺏ ﺷﻜﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ‘ﻛﻪ ﺧﺪا ﻋﺎﻗﺒﺘﺶ را ﺑﺨﻴﺮ ﻛﻨﺪ ﮔﻮﻳﺎﻱ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ اﻳﻦ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺗﻮﺧﺎﻟﻲ اﺧﻼﻕ ﺩﺭ ﭼﻨﺘﻪ ﺩاﺷﺘﻨﺪ اﺳﺖ ‘ ﭼﺮا ﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﺭا ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭘﺮ ﭘﻴﭻ و ﺧﻢ و ﮔﻨﮓ و ﻣﺒﻬﻢ ﻛﻨﻴﻢ ‘ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻴﻦ و ﻋﻴﺎﻥ ﺭﺣﻢ و ﻣﺮﻭﺕ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭا ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ‘ ﺗﺠﺮﺑﻴﺎﺕ اﻳﻦ اﻧﻘﻼﺏ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎ ﺑﺮاﻱ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻥ ﺭاه ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﻳﻢ ﺭا ﺩاﺭاﺳﺖ
اﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﻫﻴﭽﻜﺪاﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ اﻣﻜﺎﻧﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭ ﺩاﺷﺘﻨﺪ ﻗﻴﺎﻣﻲ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ ‘ﺑﺠﺰ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺭﻭﺑﺮﻭﻱ ﻋﻤﻠﻲ اﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﻳﺎﻓﺖ ‘و ﺭاﻩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭا ﺑﺮﮔﺰﻳﺪ ‘
‘ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﺢ ﺑﺤﺚ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺣﻖ و ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻴﭻ ﻣﻜﺘﺒﻲ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺤﺚ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻏﺮﻭﺭ و ﻧﺨﻮﺗﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﻴﺮﻭاﻥ اﺩﻳﺎﻥ و ﻳﺎ ﻣﻜﺎﺗﺐ ﻣﺎﺩﻱ و ﻳﺎ ﻋﻠﻤﻲ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻥ اﺳﺖ و ﺧﻮﺩ ﻋﺎﻣﻠﻲ ﺑﺮاﻱ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻥ ﺣﻖ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ . ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻜﺎﺗﺐ و اﺩﻳﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺨﺸﺎﻥ اﺷﺘﺮاﻛﺎﺗﻲ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ اﻧﻜﺎﺭﻧﺎﭘﺬﻳﺮ اﺳﺖ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﺳﻮ اﺳﺘﻔﺎﺩهﻫﺎ ﺷﺪﻩ ‘اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﺩﻛﺎﻧﻲ ﺯﺩﻩاﻧﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺗﺎﺧﺘﻪاﻧﺪ و ﻫﻤﻪ ﺭا ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪاﻳﺸﺎﻥ ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻫﻮاﺩاﺭاﻧﺸﺎﻥ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ و ﺑﺎﺧﻠﻮﺹ ﻧﻴﻴﺖ ﺑﻪ ﻛﺞ ﺭاﻫﻪ ﺭﻓﺘﻪاﻧﺪ و ﺟﺰ ﺑﻪ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﻔﺰﻭﺩﻧﺪ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﻜﻞ اﺑﺰاﺭﻱ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﻼﻃﻴﻦ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ ‘ اﺯ ﻃﺒﻴﻌﻲﺗﺮﻳﻦ اﻣﺮﻭﺭﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﺸﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮ ﻣﻴﺨﻮﺭﻳﺪ ‘ ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎﻧﻲ ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﺎﻧﻲ ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ ,ﻣﺪﺣﺎﻧﻲ ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ﺭاﻭﻳﺎﻧﻲ ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ﺣﻘﻮﻕﺑﮕﻴﺮاﻧﻲ ﻭﻃﺮﻓﺪاﺭاﻧﻲ ﺩاﺷﺘﻪاﻧﺪ و ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻼاﺳﺘﺜﻨﺎ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺣﻖ ﻣﻂﻠﻖ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ و ﻧﺎﺭاﺿﻴﺎﻥ ﻛﻮﺑﻴﺪﻩاﻧﺪ ‘ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﻻﻳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻳﺎ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ و ﻳﺎ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ و ‘ ﻗﺎﻃﻌﻴﺖ و ﻳﻘﻴﻦ ﺑﺮﻧﺪﻩﺗﺮﻳﻦ ﺳﻼﺣﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ اﺳﺖ .’ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺑﺎ ﺧﻠﻮﺱ ﻧﻴﻴﺖ و ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﻴﺪاﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ و ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺭاﻩ ﺑﻪ ﻛﺠﺮاﻫﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ و ﺳﺮ اﺯ ﻧﺎﻛﺠﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ‘ ﺁﻳﺎ ﻫﺮ ﻋﺎﻗﻠﻲ اﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻴﭙﺮﺳﺪ ﺳﺮ اﻳﻦ ﺗﻜﺮاﺭ ﭼﻴﺴﺖ ‘ﺁﻳﺎ اﻳﻦ ﺗﻜﺮاﺭ ﻣﻼﻝﺁﻭﺭ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻣﺎ ﺭا ﻗﺒﻞ اﺯ ﺣﺮﻛﺖ ﺑﻪ ﻓﻜﺮﺕ ﺑﻴﻨﺪاﺯﺩ ‘ ﺁﻳﺎ ﺑﺎ ﺩاﻧﺴﺘﻦ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻴﺘﻬﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﺩاﻧﺴﺘﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺑﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻳﺎ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﺧﻮﺩ اﺯ اﺳﻼﻡ و ﺟﻬﺎﻥﺑﻴﻨﻲﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﺸﻜﻮﻙ ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ ‘ و اﺯ ﺧﻴﺮ ﻳﻘﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﻢ ﺧﻮاﻫﺪ اﻧﺪاﺧﺖ (ﻛﻤﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﻧﺪاﺧﺘﻪ) ﻓﻌﻼ ﺑﮕﺬﺭﻳﻢ ‘ ﺁﻳﺎ اﻳﻦ ﻣﺸﻜﻮﻙ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻧﻨﻪﻗﻤﺮﻱ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﺩﻋﺎﻱ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﺩ ‘ ﻫﻤﺎﻥ ﻳﻘﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻥ ﺭا ﻣﺘﺎﻉ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺩﺭﻱ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺭا ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻲﺁﻭﺭﻳﻢ ‘ ﺁﻳﺎ ﻫﺮ ﻋﺎﻗﻠﻲ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﺷﻚ ﻛﻨﺪ و ﺣﺘﻲ ﻳﻘﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺯﻳﺮ ﺳﻮاﻝ ﺑﺒﺮﺩ ‘ ﺁﻳﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﻧﺨﻮﺕ و ﻣﻨﻲﻳﺘﺘﺎﻥ ﺭا ﺩﺳﺖ ﻛﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻳﺪ ‘ ﻣﮕﺮ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺸﻚ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﭼﻠﻘﻮﺯ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺭاﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﭙﻨﺪاﺭﻧﺪ ‘ اﻳﻦ ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﻣﻲﻣﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭﺱ ﺧﻮاﻧﺪﻥ ‘ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻛﺘﺮا ﺑﮕﻴﺮﺩ ‘ اﻳﻦ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻋﻜﺲ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ اﻋﻂﺎﻱ ﺩﻛﺘﺮاﻱ ﻳﻘﻴﻦ ﺑﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﭼﻠﻘﻮﺯاﻥ ﻭﻻﻳﺖ اﺳﺖ
ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺭ و ﻧﺨﻮﺕ ﻛﻪ ﺑﺮﺷﻤﺮﺩﻡ ‘ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﻴﺖﻫﺎﻱ ﻋﻠﻤﻲ و ﻛﻼﻣﻲ ﺭا ﻫﻢ اﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ اﻣﺮﻭﺯ ‘ ﺑﺎ ﻇﻬﻮﺭ ﻓﻠﺴﻔﻪﻫﺎﻱ ﻣﺘﻌﺪﺩ و ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺷﺪﻥ ﺁﻧﻬﺎ. اﺛﺒﺎﺕ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺪا و ﺭﺩ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻛﻼﻡ ﺑﻪ اﻣﺮﻱ ﻏﻴﺮ ﻣﻤﻜﻦ ﺑﺪﻝ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﺎﻥ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺭا اﺯ ﻓﺮاﮔﻴﺮﻱ ﺁﻥ ﺑﺮ ﺣﺬﺭ ﻣﻴﺪاﺷﺘﻨﺪ ‘ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺤﺚ ﻛﻼﻣﻲ ﺩﺭ اﻧﺘﻬﺎ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻜﺎﻓﻮﻱ اﺩﻟﻪ ﻣﻲاﻧﺠﺎﻣﺪ و ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺭاﻩ ﺧﻮﺩ ﺭا اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﺪ ‘اﻧﮕﺎﺭ ﺧﺪا ﻧﻤﻴﺨﻮاﺳﺘﻪ ﻛﻔﻪي ﺗﺮاﺯﻭﻱ ﻛﻼﻡ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﻛﻨﺪ و اﻳﻦ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﺭا ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﻝ و ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﺨﺼﻲ ﻭا ﻧﻬﺎﺩﻩ اﺳﺖ ﺗﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ و ﻛﻼﻡ. ‘ اﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺑﺮاﻱ اﻛﺜﺮﻳﻴﺖ ﻗﺎﻃﻊ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ اﻭ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻧﺪ’ ﻛﻪ اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩ ‘ﻣﺎ ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺠﻢ ﺑﺰﺭﮔﻲ اﺯ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺳﺮ و ﻛﺎﺭ ﻧﺪاﺷﺘﻴﻢ ‘ اﻳﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ ﺳﺮ ﻧﻴﺎﺯ اﺳﺖ و ﺟﺒﺮ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ و اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩاﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺯاﺩﻩ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ‘ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ اﻳﻦ ﻧﻴﺎﺯ ﻓﺮﺽ ﺭا ﺑﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺪا ﮔﺬاﺷﺘﻪاﻧﺪ و ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻲ ﺧﺪاﻳﻲ ﻫﺴﺖ ﻣﻌﺎﺩﻱ ﻫﺴﺖ ﺭﺳﻮﻟﻲ ﻫﺴﺖ ‘ اﻳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺩﺭﺧﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﺯ ﺭﻭﺯ اﻭﻝ ﻣﻴﻮﻩ ﺩﻫﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﻧﻬﺎﻟﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺮاﻗﺒـﺖ و ﭘﺎﺳﺪاﺭﻱ ﻧﻴﺎﺯ ﺩاﺭﺩ وﻗﺘﻲ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺑﻴﻦ ﺑﻪ ﻣﻘﻠﺪاﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﺗﺰﺭﻳﻖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﺭا اﻃﺎﻋﺖ اﺯ اﻣﺮ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﻣﻴﺸﻤﺎﺭﻧﺪ و ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺑﻴﺸﺮﻣﻲ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﻴﻦ ﺣﻖ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ﻣﺜﻞ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﺭﺯﺷﻜﺎﺭﻱ ﺩﻭﭘﻴﻨﮓ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﺧﻮﺏ اﻳﻦ ﻣﻘﻠﺪ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺑﺰﻧﺪ ﺗﺎ ﻳﻘﻴﻨﺶ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺩ و اﻃﺮاﻓﻴﺎن ﺑﻪ اﺛﺒﺎﺕ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ’ و ﺗﻆﺎﻫﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ‘ ﺭﻗﺎﺑﺘﻲ ﺑﻴﻦ ﻣﻘﻠﺪاﻥ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ‘ ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺑﻪ ﮔﻤﺮاﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺛﻨﻲﻫﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﻛﻔﺮ ﻣﺘﻬﻢ ﻛﻨﻨﺪ و ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻋﺪﻩاﻱ اﺯ ﺛﻨﻲﻫﺎ ﻫﻢ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭا ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﮔﻤﺮاﻩ ﺑﺪاﻧﻨﺪ و ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﻛﻔﺮ ﻣﺘﻬﻢ ﻛﻨﻨﺪ ‘ ﻣﻂﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻫﻢ ﻋﻴﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻛﺎﻥ ﺭا ﺑﻘﻞ ﺩﻛﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ اﺳﻤﻲ ﺩﻳﮕﺮ ‘ ﻭﻟﻲ ﺗﺤﺖ ﻟﻮاﻱ اﺳﻼﻡ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ و اﺳﻢ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺜﻼ ﻭﻫﺎﺑﻲ ‘ﻃﺎﻟﺒﺎﻧﻲ ‘ و ﻳﺎ ﺩاﻋﺸﻲ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻧﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎ ﺧﺘﻢ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ ‘ﻣﺬاﻫﺐ و ﻣﺴﻠﻜﻬﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﻴﻜﺎﺭ ﻧﻤﻴﻨﺸﻴﻨﻨﺪ ‘ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻓﻮﺭا ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ و ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻭاﻥ ﺧﻮﺩ ﻳﻘﻴﻦ ﺗﺰﺭﻳﻖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﺑﻠﻪ “ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﺩﮔﻲ ‘ ﻳﻘﻴﻦ ﻫﻴﺘﻠﺮﻱ ﻳﻘﻴﻦ اﺳﺘﺎﻟﻴﻨﻲ ‘ﻳﻘﻴﻦ ﮊاﭘﻨﻲ ‘ﻳﻘﻴﻴﻦ ﺻﻬﻴﻮﻧﻴﺴﺘﻲ ‘ و ﻳﻘﻴﻨﻬﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻛﺸﺘﻦ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺳﺖ و ﺩﻟﺒﺎﺯاﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ‘ ﺑﻴﺨﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻭاﻟﺘﺮ ﻣﻴﮕﻔﺖ ‘ ﺷﻚ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﻂﺒﻮﻋﻲ ﻧﻴﺴﺖ ‘ﻭﻟﻲ ﻳﻘﻴﻦ ﻣﺼﺨﺮﻩ اﺳﺖ ‘اﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻓﺖ ﺑﺰﺭﮒ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﻣﺎﺭ اﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ‘ ﻣﮕﺮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﺲ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻏﺬا ﺑﺨﻮﺭﺩ و ﻣﺎ ﺳﻴﺮ ﺷﻮﻳﻢ ‘ ﻋﺎﺭﻓﻲ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺭﻳﺎﺿﺖ ﺑﻜﺸﺪ ﻋﻠﻤﻬﺎ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﺩ و ﺗﺎﺯﻩ اﺯ ﻫﺰاﺭ ﻳﻜﻲ ﻣﻮﻻﻧﺎ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ اﺩﻋﺎﻱ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﺪ ‘ (اﮔﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ)ﺟﺪا اﺯ اﻳﻨﻜﻪ اﻭ ﻫﻢ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩاﺷﺘﻪ ‘ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻋﺪﻩاﻱ ﻣﺪﻋﻲ ‘ اﺯ ﺭاﻩ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﺩﺭ ﺭاﺱ ﺑﻨﺸﻴﻨﻨﺪ و ﻳﺎﻭﻩي ﻳﻘﻴﻦ ﺳﺮ ﺩﻫﻨﺪ ‘ و ﺧﻴﺎﻝ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺎ ﺩاﺭ و ﺩﺳﺘﻪ ﻛﻮﺭاﻥ ﻃﺮﻓﻨﺪ ‘ و ﻛﺴﻲ ﭘﺎﺷﻨﻪ ﻛﻔﺸﻬﺎﻱ ﺑﺪﻗﻮاﺭﻩﺷﺎﻥ ﺭا ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﺪ ‘اﺩﻋﺎﻱ ﭼﻨﻴﻦ ﻳﻘﻴﻨﻲ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﻣﻴﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﻛﻔﺶ ﭘﺎﺷﻨﻪﺑﻠﻨﺪ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻛﻨﻨﺪ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا اﺯ ﺑﺎﻻ ﺑﻨﮕﺮﻧﺪ ‘ اﺗﻔﺎﻗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ اﺯ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﻣﻴﻨﮕﺮﻧﺪ اﻭﻟﻴﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻧﻆﺮﺷﺎﻥ ﺭا ﺟﻠﺐ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺷﻨﻪﻫﺎﻱ ﺑﺪﻗﻮاﺭﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺗﻨﺎﺳﺒﻲ ﺑﺎ ﻗﺪ و ﻗﺎﻣﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ اﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻛﻼﻡ ﺣﺮﻑ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ ‘ اﻟﺒﺘﻪ اﻳﻦ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﺮاﻱ اﻳﻤﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﻟﻴﻞ ﻋﻘﻠﻲ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ’ ﻭﻟﻲ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﭘﺎﻱ ﻋﻘﻞ ﺭا اﺯ ﮔﻠﻴﻤﺶ ﺩﺭاﺯﺗﺮ ﻛﻨﺪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﻴﻜﻮﻳﻲ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺩاﺷﺖ .
ﻣﺎ ﻛﻢ ﻧﺪاﺷﺘﻴﻢ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ و ﻳﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩاﻱ ﺭا ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ و ﺑﺎ اﻳﻦ ﺧﻴﺎﻝ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ اﻓﺰﻭﺩﻩاﻧﺪ ‘ﻋﻤﺮﻱ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﻟﻴﺪﻩ اﻧﺪ و ﺻﻮاﺑﺶ ﺭا ﻫﻢ ﭘﻴﺸﺎﭘﻴﺶ ﻧﺼﻴﺐاﻟﻌﻴﻦ ﺧﻮﻳﺶ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺧﻠﻘﻲ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻤﺮاﻫﻲ اﻓﻜﻨﺪﻩاﻧﺪ. ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﺎﻥ ﻣﺎ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﮔﻤﺮاﻫﻲ اﻓﺘﺎﺩﻩاﻧﺪ و ﻫﺮ ﺟﺎ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻫﻢﻛﻴﺸﺎﻧﺸﺎﻥ ﻟﺐ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﮔﺸﻮﺩﻩ اﻭ ﺭا ﺗﻜﻔﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ و ﺑﻪ ﺣﻖ اﻭ ﺭا ﺧﺎﻳﻦ ﻧﺎﻣﻴﺪﻩاﻧﺪ ‘ ﺧﺎﻳﻦ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻓﻊ اﻳﻦ ﺻﻨﻒ ‘ﻣﮕﺮ ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪ ﺑﺮﻗﻌﻲ ﻧﺒﻮﺩ ‘ و ﻳﺎ اﺣﻤﺪ ﻗﺎﺑﻞ ‘ ﭼﺮا ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺴﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻘﺎﻡ و ﻟﺒﺎﺱ ﻟﺐ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﺸﺎﻳﺪ و ﺑﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻳﺎﻓﺘﻪﻫﺎﻱ ﻫﻤﻜﻴﺸﺎﻧﺶ ﮔﻮاﻫﻲ ﺩﻫﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺖ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﺵ ﻣﻲﺁﻭﺭﻧﺪ و ﻳﺎ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻛﺘﺎﺏ ﺷﻬﻴﺪ ﺟﺎﻭﻳﺪ’ ﺑﺎ ﻛﻤﻲ ﺩﻗﺖ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﻪ ﺭاﺯ اﻳﻦ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﮔﻲ ﻓﻘﻬﺎ ﭘﻲ ﺑﺮﺩ ‘ ﻭﻗﺘﻲ اﻳﻦ ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﻋﻮاﻡ و ﻋﻮاﻡ ﺭا ﺻﻐﻴﺮ ﺑﺪاﻧﻨﺪ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﻗﻴﻢ ﺁﻧﻬﺎ ‘ﻣﺜﻞ اﻳﻦ ﻣﻴﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﻱ ﻗﻴﻢ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺑﺎﺷﺪ و ﻫﺮ ﺟﺎ ﻻﺯﻡ ﺩاﻧﺴﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﺜﻼ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺑﭽﻪ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻧﺪاﻥ ﭘﺰﺷﻚ ﺑﺒﺮﺩ و ﻟﻲ اﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺭاﻩ ﺑﺪاﺧﻼﻗﻲ اﻭ ﺭا ﻧﺒﻴﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﻣﻴﺒﺮﻣﺖ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﻱ ‘اﻳﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻓﻮاﻳﺪﻱ ﺩاﺭﺩ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ ﺩﺭﻣﺎﺭ اﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺪﺭ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ و ﺩﺭﻭﻏﻲ ﻛﻪ ﻗﺮاﺭ ﺑﻮﺩﻩ اﺳﺘﺜﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺭﺫﻳﻠﺘﻬﺎﻱ اﺧﻼﻗﻲ اﻳﻦ ﻓﻘﻄ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﺳﺘﺜﻨﺎ ﺑﺮ ﻣﻴﺪاﺭﺩ و ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺼﻠﺤﺘﻲ ﺭا ﺑﻪ ﺷﺮﻁ اﻳﻨﻜﻪ ﺟﻠﻮﻱ ﻣﻔﺴﺪﻩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺭﻱ ﺭا ﺑﮕﻴﺮﺩ ﺟﺎﻳﺰ ﻣﻴﺪاﻧﻴﻢ ‘ ﺩﺭ اﺻﻞ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺫﻳﻠﺘﻬﺎﻱ اﺧﻼﻗﻲ ﺭا اﺳﺘﺜﻨﺎﭘﺬﻳﺮ ﺩاﻧﺴﺖ ‘ و ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺭا ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﺰﺭﻳﻖ ﻛﺮﺩ (ﭼﺮا ﻛﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻱ ﻣﺪ ﻧﻆﺮ اﺳﺖ) ﺣﺎﻝ اﺗﻔﺎﻗﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ اﻓﺘﺎﺩﻩ اﻳﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺭاﺳﺘﮕﻮﻳﻲ ﻛﻪ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ اﺳﺘﺜﻨﺎ ﺷﺪﻩ ‘و ﺑﻪ ﻣﺤﺾ اﻳﻨﻜﻪ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻫﻤﻜﻴﺸﺎﻥ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﺮﺩﻩ و ﭘﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻧﺤﺮاﻓﻲ ﺑﺮﺩﻩ ‘ و ﻧﻆﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﻴﺎﻥ ﺩاﺷﺘﻪ ‘ﺩﻣﺎﺭ اﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺵ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻧﺪ و اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﺎﺳﺖ ‘ اﻳﻦ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﺗﺼﻔﻴﻪ ﺷﺪﻩ ﻃﺮﻓﻴﻢ ﻣﮕﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﺷﻴﺦ ﺗﻬﺮاﻧﻲ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮاﻫﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺎﻣﻨﻪاي ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﺮاﻕ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﺪ و ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻳﻚ ﺻﺪﻡ ﺁﻧﭽﻪ اﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﺮﺩ ‘ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ‘ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ اﻋﺪاﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ‘ اﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻫﻤﻜﻴﺸﺎﻧﺶ ﺭا ﻋﻘﺪﻩاﻱ ﺑﻲﺳﻮاﺩ ‘ﺣﺮﻳﺺ و ﻣﺘﻆﺎﻫﺮ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩ ‘ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻳﻚ اﻣﺎﻥﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ اﻳﺮاﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ و ﺣﺘﻲ ﺯﻧﺪاﻧﻲ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﺷﻮﻫﺮﺧﻮاﻫﺮ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻳﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺭا ﻫﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲﻫﺎ اﺯ ﺗﺮﺱ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻟﻮ ﺭﻓﺘﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ‘ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻤﺮاﻩ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ‘ﺳﻜﻮﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ و ﺩاﺳﺘﺎﻥ اﻳﻦ ﻣﺼﻠﺤﺖ و ﺳﻜﻮﺕ ﻧﺴﻞ ﺑﻪ ﻧﺴﻞ اﺩاﻣﻪ ﻳﺎﻓﺘﻪ
ﺣﺮﻑ ﻣﻦ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ اﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻧﺘﻘﺎﺩ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﭙﺮﺩاﺯﺩ و ﻣﺴﻮﻟﻴﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﮔﻲ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺭا ﻛﻪ ﻗﺴﻤﺖ اﻋﻆﻢ ﺁﻥ ﻣﺪﻳﻮﻥ ﺗﻌﺎﻟﻴﻢ و ﺑﺪﻓﻬﻤﻲﻫﺎﻱ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺭ ﺩﻳﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﺩ ‘ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻣﻦ ﺑﺮ اﻳﻦ اﺩﻋﺎ ﻭﺿﻌﻴﺘﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻴﭻ ﺗﺮﻓﻨﺪﻱ ﻧﻤﻴﺘﻮان ﻣﻨﻜﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ‘ ﻣﻦ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﻱ ﭘﻮﻙ و ﺗﻮ ﺧﺎﻟﻲ ﻧﺪاﺭﻡ ‘ﻣﻦ ﺁﻥ ﻭاﻗﻌﻴﺘﻬﺎﻳﻲ ﺭا ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻫﺮ ﻛﻮﺭﻱ ﻗﺎﺑﻞ ﺭﻭﻳﺖ اﺳﺖ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﺎﻥ ﺷﺒﻤﺎﻥ ﻭاﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻛﻔﺎﺭ اﺳﺖ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺣﺘﻲ ﺷﻮﺭﺕ و ﺷﻠﻮاﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﻬﺎﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎﻓﻴﺪﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﺎ ﺧﺮ ﺧﺮ ه ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻧﻔﺎﻗﻴﻢ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺎﺧﺼﻬﺎﻱ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﻋﻠﻤﺪاﺭﻳﻢ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻔﺴﻴﺮي ﻛﻪ اﺯ ﺩﻳﻨﻤﺎﻥ ﺩاﺭﻳﻢ و ﺁﻥ ﺭا ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﻂﻠﻖ ﻣﻴﻨﺎﻣﻴﻢ ﻫﻤﻜﻴﺸﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭا ﻣﻴﻜﺸﻴﻢ و ﺟﻨﮕﻬﺎﻱ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﻓﻼﻛﺘﻬﺎ ﻫﻨﻮﺯ اﺩﻋﺎﻱ ﺳﺮﻭﺭﻱ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﻛﻪ ﻏﺮﻭﺭ و ﺧﻮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻴﻨﻲ ﻣﺎ اﺯ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲﻫﺎ و اﻣﻜﺎﻧﺎﺗﻤﺎﻥ ﺳﺒﻘﺘﻲ ﻋﻆﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ
اﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺩ اﺳﻼﻡ ﺩاﺭﺩ ﺩﺭﺩ ﻭﻃﻦ ﺩاﺭﺩ ﺩﺭﺩ اﻧﺴﺎﻧﻴﻴﺖ ﺩاﺭﺩ و ﺗﺮﺳﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ﺟﺰ اﺯ ﺧﺪا ‘ ﺑﺎﻳﺪ اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻠﻤﻴﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﻨﺪ
ﻣﺎ ﺑﻪ اﻧﺪاﺯﻩ ﻛﺎﻓﻲ ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﺩاﺷﺘﻪاﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺳﻔﻴﺪﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪاﻧﺪ و ﺑﻪ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻏﻴﺐ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻔﻠﻪ ﺷﺪﻩاﻧﺪ
ﺩﻛﺘﺮﻱ ﻛﻪ اﺩﻋﺎﻱ ﻃﺒﺎﺑﺖ ﺩاﺭﺩ و ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﻳﻀﺎﻧﺶ ﻣﻴﻤﻴﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻻﻱ ﺟﺮز ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ ‘ﺣﺎﻝ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ اﺯ ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ‘ اﺯ ﻃﺒﺎﺑﺖ ﺑﮕﻮﻳﺪ و ﺭﻭﺷﻬﺎﻱ ﺑﻲﻧﻆﻴﺮﻱ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ اﻭ ﺭﺳﻴﺪﻩ
‘ اﻣﺮﻭﺯ اﮔﺮ ﺗﻴﻢ ﻣﻠﻲ ﻣﺎ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺷﻮﺩ ‘ و ﻳﺎ اﻗﺘﺼﺎﺩ ﻣﺎ ﺷﻜﻮﻓﺎ ﺷﻮﺩ ‘و ﻳﺎ اﻳﺮاﻧﻲ ﺗﻮﻟﻴﺪﻱ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ ‘ اﺯ ﻫﺰاﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺗﻔﺴﻴﺮ و ﺣﺪﻳﺚ ﺑﺎ اﺭﺯﺷﺘﺮ اﺳﺖ اﮔﺮ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻃﻮﺭﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺳﺎﻳﺮﻳﻦ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﻗﺒﻂﻪ ﺧﻮﺭﻧﺪ ‘ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻋﻘﺎﻳﺪ و اﻓﻜﺎﺭ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ ‘ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻓﺮﺩا ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺎﻳﻲ ﺷﻮﺩ و اﻋﻼﻡ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻭﺭﻭﺩ اﻳﺮاﻧﻴﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﻳﺰا ﺑﻼﻣﺎﻧﻊ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ‘ اﺯ ﻭﺣﺸﺖ اﺯﺩﺣﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻠﻮﻱ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﻪ ﺧﺪا ﭘﻨﺎﻩ ﻣﻴﺒﺮﻡ ‘ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻭاﻗﻌﻴﺘﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻫﺮ اﻳﺮاﻧﻲ ﺑﺎ ﻭﺟﺪاﻥ ﺑﭙﺬﻳﺮﺩ ‘ ﺑﺮ ﺧﺠﺎﻟﺘﺶ اﻓﺰﻭﺩﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ و ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﭼﺎﺭﻩ ﻣﻲاﻓﺘﺪ ‘ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﻭﻗﺎﻫﺖ و ﺧﺒﺎﺳﺖ ﺭا’ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﭼﺎﺭﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ‘ ﻋﺪﻩاﻱ ﭼﺎﺭﻩ ﺭا ﺩﺭ اﻳﻦ ﺩﻳﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻲ ﺭا ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻨﺪ و ﺁﻥ ﺭا ﭼﻨﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻮﺩ ﺩﺭﺻﺪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻴﺎﻳﻨﺪ ‘ و ﺭاﻩ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻣﺮﻳﺪاﻥ ﻫﻤﻮاﺭﻩ ﻛﻨﻨﺪ ‘ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺲ اﺳﺖ ‘ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩاﺭﻳﺪ اﺯ اﻳﻦ ﻳﻘﻴﻦ ﻣﺼﺨﺮﻩﺗﺎﻥ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻓﻲﺧﺎﻟﺪﻭﻧﺶ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﺁﻏﺸﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩاﺭﻳﺪ اﺯ ﺳﺮ ﺧﺪا و اﺩﻳﺎﻥ ﺧﺪا ﻛﻪ ﺭﺳﺎﻟﺘﻲ ﺑﺲ ﻋﻆﻴﻤﺘﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺩاﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﺯﻳﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻣﭽﻪﻫﺎﻱ ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭا ﻭﺳﻴﻠﻪاﻱ ﺑﺮاﻱ اﺭﺿﺎﻱ ﻋﻘﺪﻩﻫﺎﻱ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﺷﺪﻩاﺷﺎﻥ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩﻩاﻧﺪ ‘
اﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ ‘ﺳﺮ ﺟﺪﺗﻮﻥ ‘ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺗﻮﻥ ‘ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﻛﺎﺭه ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻩاﻧﺪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ
اﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ ‘ اﺯ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ ‘ﺑﺒﺮﻳﺪ ﺑﺰاﺭﻳﺪ ﺳﺮ ﺟﺎﻳﺶ’ ﺷﻤﺎ ﻟﻴﺎﻗﺘﺶ ﺭا ﻧﺪاﺭﻳﺪ
اﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ ‘ﺁﻳﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻴﻎ ﺭﻳﺶ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺭﻳﺶ ﺗﻴﻎ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ ﺑﺮاﺑﺮﻧﺪ
اﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﻳﻲ ﺑﺮ اﻳﻤﺎﻧﺘﺎﻥ ﻣﻴﻠﺮﺯﻳﺪ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ ﻛﻪ
اﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ ‘ﻧﻤﻴﺨﻮاﻫﻴﺪ ﻛﻤﻲ ﻫﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ اﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ
اﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ ‘اﮔﺮ ﺳﻴﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻛﺸﻮﺭﺗﺎﻥ ﺭا ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ
ﻭاﺭﺩ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
اﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻳﺪ ‘ ﺗﺮا ﺑﻪ ﺧﺪا اﻳﻨﻘﺪﺭ اﻧﻘﻼﺏ ﺻﺎﺩﺭ ﻧﻜﻨﻴﺪ و ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﺘﺮاﺷﻴﺪ ‘ اﺳﻼﻡ اﮔﺮ ﺧﻮﺏ اﺳﺖ ‘ﻛﻪ ﻫﺴﺖ ‘ ﺧﻮﺩﺵ ﺻﺎﺩﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ .
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
کم گوی و گزیده گوی چون در. خباثت و فیها خالدون درست است.
جناب نورى زاد سلام
ايا ممكن است يك روز از دوستان بخواهيد در ان روز همه مطلب طنز و خنده دار بنويسند تا از اين طريق يك روز شاد نيز در زندگى ما و دوستان رقم بخورد؟
وقتی خمینی امد یک کلمه ناله می کرد 3 کلمه امید میب خشید حتی با چیز ها یبی خودی مثل مجانی کردن اب و برق جالا ما همش ناله می کنیم و هیچ راه حل امید و مفری نشان نمیدهیم.
همان ایدز هم کار دوشمن است. نفهمی ما هم تقصیر دوشمن است
آسید ابوالفضل سلام علیکم . شما که می گفتید توحید اومده تا بت پرستی رو از بین ببره . این از این آیت الله تون اونم از دست بوسی خمینی توسط آیت الله ها و جناب میرحسین خان موسوی . وجدانن این آقا جلو آیت الله بیشتر خم شده یا وقتی نماز می خونه ؟ وجدانن بگو ، این قصه ی توحید و شرک برای گرفتن انحصار شکر نیست ؟ یعنی تو بیشتر از همه ی آیت الله هایی که به دست بوسی امام رفتن از اسلام می دونی ؟ یا تو خیلی خامی یا ما رو خیلی هالو می دونی . عزت زیاد . برو توحیدتونو ببین و حالشو ببر آدم یک دنده ی متعصب.
آقا یا خانم “گول خورده ی دیروز”
سلام بر شما
جز شرمساری هیچ ندارم که بگویم . وقتی مقایسه می کنم عملکرد اینان را با مولا علی (ع) در شهر انبار ، که خوار شدن مردمان را در مقابل خود برنتافت ، می بینم که تفاوت از کجاست تا به کجا . به قول آن بزرگوار اگر از غصه دق کنیم رواست . من خام نیستم تو هم هالو نیستی . همین .
ارادتمند
سید ابوالفضل
آیا بواقع این روایات که چنین بوده و چنان بوده است صجت دارند یا تصویری از آرزو ها و امید های ضعیفان و مظلومان و یا ساخته های رندان بهره کش بیش نیستند؟ چطوز است که از آن گلستان فکری و روحی کمتر اثری برجای مانده و در عوض خار مغیلان نصیب رهروان و دیگر مردمان شده است و ما نشانه های انسانیت و رفتار انسانی را در جوامعی که ربانم بریده باد کافر می خوانیمشان شاهد و ناظریم؟ آیا ما مردمان کم توانی هستیم و یا اینکه دل به اوهام خوش داشته ایم؟
ما اهالی اهل ولایت دیشب تا صبح داشتیم دستگاههای محاسباتیمون رو کنترل می کردیم که نکنه از دست دشمن دچار اختلال شده باشه. آقا حتما دستگاه یک نفر دچار اختلال شده که “آقا” فرمودند. تا دیروز حربه دشمن شبیخون فرهنگی بود ولی امروز فهمیدیم ای دل غافل این دشمن بی پدر فقط تحریم و حمله نظامی بلده. ای لعنت به تو که دستگاه محاسباتیمون را مختل کردی.انشالله ایدز بگیری! تازه فهمیدیم تحریم هم بلبلی است و حمله نظامی هم نا ممکن. انشالله وقتی این حرفهای جدید رو میزنیم دستگاهمون مختل نشده باشه و باطریهاش بموقع شارژ شده باشن! از این دشمن نامرد دم بریده هر چی بگی برمی آد!
والله با اين نون پختنشون..!
به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
درود
از امام رضا (علیه السلام) نقل شده که فرمود: مرد، نباید دست مرد ديگرى را ببوسد زیرا بوسيدن دستش، همانند نماز گزاردن بر اوست.
امام صادق (ع) فرمود: دست و سر كسى نبايد بوسيده شود مگر پیامبر خدا یا كسى كه از او قصد رسول خدا شود
على بن مزيد گويد: خدمت امام صادق (ع) رسيدم و دستش را گرفتم و بوسيدم، حضرت فرمود: به هوش باش كه اين كار جز نسبت به پيغمبر (ص) يا وصىّ پيغمبر، شايسته نيست.
امام صادق (ع) می فرماید: ” سر شخص یا دست او نباید بوسیده شود، مگر دست رسول خدا یا کسی که از او قصد رسول خدا شود”.
اینو اضافه کنم که میتونیم از این تصویر اینو هم استباط کنیم که آیت الله مکارم شیرازی از این کار ناراضی هستند و حتی به صورت اون شخص هم نگاه نمیکنند
از این تصویر میشه استنباط کرد که ایشون نه تنها از این کار راضی نیستند بلکه ناراحت هم هستند
این تصویر حتی تو سایت خود آیت الله هم نیست
ایشون عالم فرهیختهای هستند
برای آشنایی با نظرات و افکار و عقاید ایشون به سایت http://makarem.ir مزاجعه کنید
جالب نیست که از یه عکس میشه دو معنای متضاد و مخالف رو برداشت کرد؟
به یاد داشته باشیم که ما چیزی رو میبینیم یا میشنویم که دوستش داریم و بهش فکر میکنیم!
این یه بحث علمی ثابت شده است
یا علی
مبوس جز لب ساقى و جام مى حافظ
كه دست زهد فروشان خطاست بوسيدن
مى ماند اين پرسش كه چرا ين خطا بعد از قرنها هنوز هم تكرار مى شود ؟
جناب مرتضی عزیز
جناب سید ابوالفضل گرامی
ببخشید کمی جسارت می کنم بنده عوام هستم و نمی توانم مثل جناب کورس عالمانه گفت و گو کنم بنا بر این حرف دلم را می زنم.
دوستان عزیز و گرامی مثل این که بنده را دست انداخته اید؟
یعنی می خواهید به من چنین القا کنید قدرت درک جملات ساده فارسی بنده را ندارید؟
دوستان این نشد رسم و روزگار گفت و گو…….
تنها یک نتیجه می توانم بگیرم و آن این که شما تنها برای مخاطبان خاصی که خود می شناسید می نویسید و همواره چنان وانمود می کنید که در مباحثه دست بالا را دارید و طرفتان را هر کس که بود منکوب و نابود کرده اید……..
کسانی که به نوشته های شما می خندند را در زمره کفار قرار می دهید و با این حساب نوعی معامله برد برد برای خود ترسیم کرده اید!
بنده اینجا نیامده ام بر کسی برتری خودم را به اثبات برسانم دوستان بنا بر این اگر دوست دارید که نسبت به بنده احساس برتری کنید نوش جانتان گوارای تنتان. شما همگی برتر از بنده اید………….
هدف من مبادله آگاهی است. آن چه می دانم و در زندگی دریافته ام را تقدیم دوستان می کنم و از هر گونه آگاهی که دیگران به بنده ارایه دهند کمال تشکر را دارم! هر کس خطایی در نوشته های بنده دید و مرا مستدل آگاه ساخت ممنون و متشکرش هستم.
بعید می دانم شما متوجه نوشته های من نشده باشید که توضیح داده ام مردم کشور های آزاد جهان با زحمت و مرارت و مبارزه و فداکاری این آزادی را به دست آورده اند و از آن همچون جان خود پاسداری می کنند حال این شبهه را ایجاد می کنید که چرا این مردم دست از سکولاریسم بر نمی دارند؟ شما سکولاریسم را با حکومت ولایت فقیهی مقایسه می کنید؟ دنیای متمدن قرن بیست و یکم را با حکومت قرون وسطی مقایسه می کنید؟
می فرمایید چرا مردم کشور های آزاد جهان هر از چندی رفراندم قانون اساسی برگزار نمی کنند؟
نمی فهمید چند بار به شما گفتم در این کشور ها برگزاری رفراندم در هر زمینه ای آزاد است و حتی با جمع آوری طومار و امضا در یک حد نصاب معیین مجلس موظف به رسیدگی به خواسته مردم می شود؟ مجلسی که متشکل از نمایندگان منتخب مردم است نمایندگانی که اگر به حرف مردم گوش نکند دور بعدی خواب نمایندگی را خواهند دید….
من را دست انداخته اید یا می خواهید به مخاطبان خود القا کنید ببین دخل سکولار ها را آوردیم!!!
این پیروزی را به شما و تمامی مومنین تبریک عرض می کنم و افسوس می خورم که علم و دانش درکشورم تا این حد تنزل پیدا کرده که چنین سطح گفت و گویی خواننده و مخاطب دارد. این است حقیقت جویی ……………..
مردمی که با تلاش و کوشش و دادن جان و مال علم و دانش و خرد را در کشور خود حاکم کرده اند بیایند بخاطر رضای شما دست از تمدن خود بردارند و به قرون وسطی باز گردند؟ با کارنامه سیاهی که حکومت های اسلامی یکی پس از دیگری در جهان ارایه می کنند و موجب سر افکندگی و شرمساری انسانیت هستند. تصور می کنید مردم دنیای آزاد کور و کر هستند و از جزییات آن چه در حوزه های علمیه می گذرد خبر ندارند؟ یورگن هابرماس سری به ایران زد و در بازگشت به اروپا یک جمله گفت “قرون وسطی را از نزدیک دیدم”
من نمی دانم چه هیولایی از سکولار در ذهن خود پرورانده اید که چنین کودکانه و با استدلال که چه عرض کنم جملات دبستانی به مصاف آن می روید و خود را پیروز و غالب و سربلند به حساب می آورید! پیروزی تان مبارک!!!
حقوق بشر که در نظر شما چنین خوار و بی اهمیت است ستون تشکیل دهنده حکومت های آزاد و دمکرات جهان است. شما واقعا تصور می کنید سکولار ها یک گروهی هستند مثل ملایان یا داعش که با خدعه و نیرنگ سر مردم را شیره مالیده و به قدرت رسیده اند و اکنون تمامی مراکز قدرت را تصاحب کرده و حاضر نیستند دست از قدرت بر دارند؟؟؟؟؟!!!!!!
آفرین بر این سطح آگاهی
شما که صد بار مدعی شدید می دانید سکولاریسم چیست……….
سکولاریسم سیاسی یک تفکر است و تفکر غالب بر جهان آزاد است و دارای منطق و استدلال برتر است. سکولاریسم سیاسی آمده تا جامعه را از اسارت ایدولوِژی ها برهاند آمده تا انسان ها حق داشته باشند آزادانه حکومتی که دوست دارند را انتخاب کنند آنگاه شما مدعی می شوید سکولار ها آمده اند همه چیز را قبضه کرده اند و دست از قدرت بر نمی دارند؟؟؟؟؟؟
مردم دنیای آزاد سکولاریسم را بر گزیده اند چرا که نظام سیاسی حکومتی بهتر و کار آمد تر از آن نیافته اند. شما مردم دنیای آزاد را خیلی ساده و ابله فرض گرفته اید که شبهه می افکنید چرا این مردم هر چند سال یکبار رفراندم قانون اساسی برگزار نمی کنند. نمیدانم بخندم یا بگریم.
مردم دنیای آزاد جهالتی که ایران اکنون در آن غوطه می خورد را صد ها سال پیش تجربه کرده اند و این دوران را با مبارزه و تلاش و تولید اندیشه و علم و خردمندی پشت سر گذاشته اند این ها شعار نیست این ها تاریخ است. شما اگر تاریخ خوانده باشید باید بدانید جایگاه حقوق بشر تا چه حد رفیع است و با چه زحمت و مرارتی به دست آمده است. اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا در سال 1776 میلادی و اعلامیه حقوق ویرجینیا در همان سال و اعلامیه حقوق شهروندی فرانسه به سال 1789 نخستین پایه های منشور حقوق بشر امروزی سازمان ملل متحد به شمار می آیند.
این ها زمینه های تشکیل حکومت های سکولار در جهان است. این اعلامیه ها با خون به دست آمده و با قلم اندیشمندان پاسداری می شود حال شما می فرمایید چرا مردم هر چند سال یک بار رفراندم قانون اساسی برگزار نمی کنند؟؟؟ نگران نباشید مردم دنیای آزاد هر گاه احساس کنند حقوقشان درخطر است اقدام می کنند و نیازمند توصیه این و آن نیستند.
شرط اول شناخت آن است که فرد از موضوع شناخت آزاد شده باشد
مرتضی عزیز
سید ابولفضل گرامی
هر گاه خواستید در موضوعی به شناخت دست یابید لباس روحانی خود را کنار گذارید و همچون کودکی که تازه کتاب خواندن یاد گرفته اندیشه خود را از وابستگی های دینی و هر نوع پیش داوری برهانید و سعی کنید جوهر مطالب را دریابید.
با پوزش از لحن عوامانه
سخنی از سر درد بود امید وارم به دل نگیرید.
دوست عزیز جناب ساسان
اختیار دارید آقا ،شما برای ما عزیزید ،این چه فرمایشات است که می فرمایید ما قصد دست انداختن شما را داشته ایم ،باور کنید چنینن نیست ،پس بد گمان نباشید.
اما من تصور می کنم شما کمی از آن دو سوال مبنایی بر افروخته اید ،به برخی از الفاظ گفتارتان بازگردید:
“”قدرت درک جملات ساده فارسی بنده را ندارید؟””.
“”وانمود می کنید که در مباحثه دست بالا را دارید و طرفتان را هر کس که بود منکوب و نابود کرده اید””.
“”نوعی معامله برد برد برای خود ترسیم کرده اید!””.
“”نمی فهمید چند بار به شما گفتم در این کشور ها برگزاری رفراندم در هر زمینه ای آزاد است “”.
“”من را دست انداخته اید یا می خواهید به مخاطبان خود القا کنید ببین دخل سکولار ها را آوردیم!!!””.
“”این پیروزی را به شما و تمامی مومنین تبریک عرض می کنم و افسوس می خورم که علم و دانش درکشورم تا این حد تنزل پیدا کرده که چنین سطح گفت و گویی خواننده و مخاطب دارد””.
“”من نمی دانم چه هیولایی از سکولار در ذهن خود پرورانده اید که چنین کودکانه و با استدلال که چه عرض کنم جملات دبستانی به مصاف آن می روید و خود را پیروز و غالب و سربلند به حساب می آورید! پیروزی تان مبارک!!!””.
“”آفرین بر این سطح آگاهی””.
“”نمیدانم بخندم یا بگریم.””
“”مرتضی عزیز
سید ابولفضل گرامی
هر گاه خواستید در موضوعی به شناخت دست یابید لباس روحانی خود را کنار گذارید و همچون کودکی که تازه کتاب خواندن یاد گرفته اندیشه خود را از وابستگی های دینی و هر نوع پیش داوری برهانید و سعی کنید جوهر مطالب را دریابید.
با پوزش از لحن عوامانه
سخنی از سر درد بود امید وارم به دل نگیرید.””
(پایان نقل قول)
جناب ساسان شما اینجا خطابه می خوانید؟ شما بجای پاسخ به دو سوال هم مغلطه می کنید و هم توهین به مخاطب ،این را هم بگویم این روش نادرستی است که یک خطابه را موضوع بحث و گفتگو با دو نفر قرار می دهید و مطالب منعطف به دو مخاطب را بهم می آمیزید و این نوبت که اصلا رگ غیرت سکولارتان بیرون زده است! (همان که متدینان را بارها به آن رمی کردید).
جناب ساسان! شما با مخاطب خود چگونه رفتار کرده اید؟! خود بگویید الان جملات توهین آمیز و خودخواهانه ای که از کلام شما جدا کردم چند درصد گفتار شما را تشکیل می دهد و ماورای این توهین ها و بتعبیر خودتان “لحن عوامانه” سخن شما حاوی چه مطلب جدید و واقعی بود؟
آیا در این گفتار جز تهمت های “برتری طلبی” و “نفهمی” و ” کودکی”و “قلت سطح فکر”به مخالف عقیدتی خود چیزی اراده کرده اید؟
ما اگر این شماتت های گفتاری شما را از کلام شما برداریم ببینیم در پاسخ به طرح سوالات ما چه گفته اید.
شما گفته اید :
“” توضیح داده ام مردم کشور های آزاد جهان با زحمت و مرارت و مبارزه و فداکاری این آزادی را به دست آورده اند و از آن همچون جان خود پاسداری می کنند حال این شبهه را ایجاد می کنید که چرا این مردم دست از سکولاریسم بر نمی دارند؟””.
دوست عزیز مگر ما گفتیم مردم کشورهای آزاد جهان حتما دست از سکولاریسم بردارند؟ ما گفتیم اقتضای همین آزادیهای لیبرالیستی بر حسب مبنای خود آنها این است که با تغییرات جمعیتی و نسلی ،اختیار گزینش بین “سکولاریسم” و “هر مدل حکومتی دیگری” داشته باشند ،فهم این آزادی و اختیار برای شما مشکل است؟مگر من و شما اینجا قیم آن ملت های آزاد هستیم؟ بحث بر سر اصل گزینش و اختیار است ،خوب اگر در آن حق گزینش اکثریت مردم خواستند مثلا به “سوسیالیزم” بازگردند ،شما باید با تعیین تکلیف قیم مآبانه آنان را به قرون وسطایی بودن متهم کنید؟
نوشته اید :
“”می فرمایید چرا مردم کشور های آزاد جهان هر از چندی رفراندم قانون اساسی برگزار نمی کنند؟
نمی فهمید چند بار به شما گفتم در این کشور ها برگزاری رفراندم در هر زمینه ای آزاد است و حتی با جمع آوری طومار و امضا در یک حد نصاب معیین مجلس موظف به رسیدگی به خواسته مردم می شود؟ مجلسی که متشکل از نمایندگان منتخب مردم است نمایندگانی که اگر به حرف مردم گوش نکند دور بعدی خواب نمایندگی را خواهند دید….””
جناب ساسان شما که مخاطب را به نفهمی متهم کردید ،توجه ندارید بحث ما بر سر لفظ “رفراندوم” نیست؟ شما می خواهید با لفظ رفراندوم شیره مالی کنید؟
رفراندوم چه؟ مگر ما منکر وجود رفراندوم در خرد و کلان امور جامعه شدیم ،دوست عزیز ما اینرا می فهمیم ،این شمایید که با این تفکیک ها از حریم نزاع خارج می شوید،من به رفراندوم های جزئی حتی در برخی امور شهرداریها آگاهم ،و آنرا تحسین می کنم،سخن من بر انتخابات ناظر به تغییر نماینده مجلس و رئیس جمهور نبود ،شما چرا مغلطه می کنید؟ من چند بار اذعان کردم که در غرب انتخابات آزاد در این موارد وجود دارد،چرا توجه نمی کنید؟ بحث این است که قفل شدن در نظام سکولاریستی چرا؟ مگر شما روی مبانی دموکراسی سکولار روی آزادی های فردی و جمعی مردم تکیه نمی کنید؟ من می گویم همانطور که ما جوامع غیر سکولار را می خواهیم به لزوم آزاد گذاشتن مردم در انتخاب مدل حکومت ملزم کنیم ،چرا خود مردمی که در جوامع سکولار زندگی می کنند هر مثلا سی سال یکبار (و نه سالی یکبار که شما بدروغ بما نسبت دادید) مختار نباشند که بین “ادامه نظام سکولار” و “مدل های دیگر (اصلا مدل ولایت فقیه را از این گزینش خارج کنید که خیالتان راحت باشد) حق گزینش داشته باشند؟
آیا شما باید برای آنها تعیین تکلیف کنید؟ حال بگویید سخن من که برای مجموع ملتها حق آزادی انتخاب قائل می شوم به مبانی لیبرالیستی نزدیکتر است ،یا تعیین تکلیف مستبدانه ای که شما برای آنان می کنید؟
من از شما متعجبم که ما هی داریم بحث را می بریم روی انتخاب اصل نظام ها و مدل حکومت ها ،در حالیکه شما باز می روید سراغ رفراندوم های جزئی در برخی امور اجتماعی،و بخیال خودتان با مطرح کردن کلمه رفراندوم مساله را ختم می کنید،شما بگویید چرا باید مردم همیشه مجبور باشند به استمرار نظام سکولار؟
مگر شما خوفی از نظرخواهی دارید؟(همان حرفی که به جمهوری اسلامی میزنید بگردن خودشما هم هست) چرا دقت نمی کنید؟
من می گویم شما بجای چنین تعصب ورزی و دگماتیزم ،اذعان کنید که چنین نقصی بر اساس مبانی لیبرالیستی متوجه سکولاریسم هست ،بعد هم از نظر عملی بیاییم همه دنیا را به لزوم این گزینش مجاب کنیم ،فهم این حرف مشکل است؟
چرا سفسطه می کنید ما نمی گوییم سکولاریسم “هیولاست” بل می گوییم چنین نقیصه و نقضی لازمه مبانی لیبرالیستی است ،این چکار دارد به لباس روحانی و لباس غیر روحانی؟! شما به کلام مخالف خود توجه کن نه به لباس او ،این مثل این است که من بشما بگویم آقا ساسان شما کراوات و پاپیون و عینک و آفتابی و کلاه کاسکت ات را بردار و بفهم که بحث ما در رفراندوم بر اصل مدل های حکومتی است! شما به لباس دیگران چکار دارید؟ انظر الی ما قال دوست من.
به این سخن خود توجه کنید:
“”سکولاریسم سیاسی یک تفکر است و تفکر غالب بر جهان آزاد است و دارای منطق و استدلال برتر است. سکولاریسم سیاسی آمده تا جامعه را از اسارت ایدولوِژی ها برهاند آمده تا انسان ها حق داشته باشند آزادانه حکومتی که دوست دارند را انتخاب کنند آنگاه شما مدعی می شوید سکولار ها آمده اند همه چیز را قبضه کرده اند و دست از قدرت بر نمی دارند؟؟؟؟؟؟
مردم دنیای آزاد سکولاریسم را بر گزیده اند چرا که نظام سیاسی حکومتی بهتر و کار آمد تر از آن نیافته اند. شما مردم دنیای آزاد را خیلی ساده و ابله فرض گرفته اید که شبهه می افکنید چرا این مردم هر چند سال یکبار رفراندم قانون اساسی برگزار نمی کنند. نمیدانم بخندم یا بگریم””.
خوب دوست عزیز ،در خنده یا گریه مختارید ،ما در اینجا هم قائل به گزینش آزادیم!
اما مگر من گفتم در هر رفراندومی که به اقتضاء گذشت زمان و تغییرات نسلی و جمعیتی می افتد ،خود نظام سکولار را از حوزه انتخاب خارج کنیم؟! من اینرا گفتم؟
من گفتم همه مدل ها به گزینش نهاده شود ،شما مگر قیم مردم مناطق دیگر هستید یا علم غیب دارید که حتما در آن گزینش ها نظام سکولار را بهتر از نظام “سوسیالیستی ” یا “کمونیستی” یا “سلطنتی” و غیرو بدانند؟ اگر آن است که شما می گویید خوب بگذارید مردم دوباره با انتخاب جدید ،نظام سکولار را تایید و تثبیت کنند.
بنابر این متاسفانه ریشه مغالطه شما این است که متعلق رفراندوم را عامدانه و از باب تجاهل العارف از “انتخاب مدل حکومت” متوجه “انتخاب رئیس جمهور یا نخست وزیر یا نمایندگان مجلس” یا “امور خرد دیگر ” می کنید.
چنین نکنید آقا ساسان عزیز.
مرتضی عزیز
نمی دانم نگارش من چه مشکلی دارد که شما آن را متوجه نمی شوید!
تصور کنید کسی پیشنهاد شما را مطرح کند و تقاضا کند یک مرجع بین المللی هر سی سال یک بار در تمامی کشور های آزاد دنیا رفراندم قانون اساسی برگزار کند با هدف دادن حق انتخاب به مردم برای تعیین نوع حکومت. تصور می کنید واکنش این کشور ها چه خواهد بود؟ به شما عرض می کنم امید وارم نرنجید : عده ای بلا فاصله خواهند خندید چون متوجه می شوند پیشنهاد دهنده هالو است. عده ای به شک می افتند آیا درست متوجه شده اند؟ نمی توانند باور کنند کسی چنین پیشنهادی را ارایه کرده باشد. عده ای تصور می کنند موضوع شوخی است و کسی قصد مزاح دارد. عده ای نیز لب به شکایت می گشایند که چرا وقت مردم را با چنین امور عجیب و غریب تلف می کنند.
مرتضی عزیز سی سال یک بار که سهل است هر روز که اتباع این کشور ها اراده کنند قادرند قانون اساسی خود را در یک رای گیری تغییر دهند. شما متوجه ماهیت کشور های آزاد نیستید. آزاد یعنی آزاد. آزاد یعنی مردم تصمیم می گیرند چه حکومتی بر آن ها حکومت کند. نیازی به برنامه ریزی سی ساله ندارند دوست عزیز چند بار این را به شما توضیح دهم؟ البته کار نیازمند جلب آرای کافی مردم است. تصور کنید همین روند در ایران برقرار باشد. هر گاه صد هزار نفر (شاید بیشتر این بسته به جمعیت کشور است) طوماری امضا کنند که ما خواهان تغییر قانون اساسی و برچیده شدن نظام ولایت فقیه هستیم مجلس موظف است آن را در دستور کار خود قرار دهد. کسانی که این تغییر را طراحی کرده اند به تبلیغات خود ادامه می دهند و در صورتی که مجلس کنونی در کار خود تعلل کند حد اکثر تا انتخابات بعدی حزب تازه ای تاسیس می شود و با جلب آرای مردم نمایندگان خود را به مجلس می فرستد و آن ها کار برگزاری رای گیری تغییر قانون اساسی و برچیده شدن ولایت فقیه را پی می گیرند و به اجرا در می آورند و نظام حاکم را تغییر می دهند و قانون اساسی را دوباره می نویسند بدون دخالت نیرو های مسلح و بدون دستگیر شدن و سرکوب و آن چه اکنون شاهدش هستیم. این یک روند کاملا قانونی و حق مردم است و کسی که مانع این روند می شود خلاف قانون عمل کرده و خلاف اراده مردم عمل کرده و باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرد و از قدرت خلع شود.
حال شما دوباره بنویسید منظور ما این نبود و آن بود…..
در ضمن خیلی هم تیوریک استدلال نفرمایید چون دنیای واقعی با دنیای تیوری متفاوت است
حال تصور کنید طرفداران هیتلر بیایند و در آلمان چنین طرحی ارایه کنند. اولا مردم آلمان از چنان سطح شعور و آگاهی برخوردارند که گول چنین کسانی را نمی خورند. هیتلر را مثال زدم ممکن است یک گروه تازه تاسیس باشد و بخواهد حکومتی تازه برقرار کند که مخالف سکولاریسم است. این بسته به شعور مردم آلمان دارد که آیا چنین ایده ای به صلاح خود بدانند یا خیر. مردم اروپا را دست کم نگیرید. سرد و گرم روزگار را بسیار بیش از ما چشیده اند. به سادگی گول هر کس را نمی خورند.
چنین سناریویی از نظر اندیشمندان دنیای آزاد دور نیست و در این باب کتاب ها و مقاله ها به نگارش در آمده. بسیاری نسبت به آن هشدار داده اند که به طور مثال گروه های انحصار طلب با سو استفاده از ابزار دمکراسی خود را به قدرت برسانند و در گام نخست دمکراسی را از میان بردارند. نمونه آن پیروزی حزب اسلامی در ترکیه است که بیم آن می رود به طور خزنده و تدریجی قوانین را به نحوی دستکاری کند که نظام سکولار این کشور را ساقط کند و یک خلیفه گری از نوع عثمانی به راه اندازد. چنین سناریو هایی تنها در صورت نا آگاهی مردم امکان پذیر است. در فرانسه و دیگر کشور های آزاد نیز چنین گروه هایی وجود دارند و هر از چندی آرای قابل توجهی به دست می آورند و حتی دولت تشکیل می دهند لیکن تا کنون نتوانسته اند مبانی دمکراسی را تغییر دهند آن هم به دلیل عدم تمایل مردم. تصور کنید این گروه ها دولت تشکیل دهند و بخواهند حقوق بشر را ملغی کنند و حقوق شهروندی را محدود کنند. به شما قول می دهم این سر آغاز جنگ داخلی خواهد بود.
آقای ساسان گرامی
سلام بر شما
من شما را انسانی اندیشمند و منصف می دانم . و هرگز مباد که آن عبارت هایی که در اول نوشته اتان آورده اید ، در ذهن من راه یافته باشد . هرگز! برعکس من خودم را بسیار کم سواد و محتاج دانستن و آگاه شدن می دانم . نظرم را هم در خصوص ضرورت و نیاز به گفتگوی متقابل ، پیش از این در ذیل نوشته ی سرکار خانم “هیچکس” صراحتا گفته ام . شما و ما نظراتمان را می گوییم . متقابلن در گفته های هم تامل می کنیم . اشتباهاتمان را متوجه می شویم و حتما در مراحل بعدی گفتگو درک متقابل بهتری از یکدیگر خواهیم داشت و چه بسا که حتی به مقدار جزئی ، از گذشته آگاه تر شده باشیم .
من در آغاز گفتگو پذیرفته ام که شما به گونه ای متفاوت از من فکر می کنید . با پذیرش این تفاوت و با احترام به شما و طرز فکر و عقایدتان ، با شما گفتگو می کنم . در همین جا اگر نوشته ی من طوری بوده که خلاف این را در ذهن شما تداعی کرده پوزش می خواهم و امیدوارم که اعتذار مرا بپذیرید .
فکر می کنم به برخی مطالبی که مطرح کرده اید در ذیل نوشته ی آقای مزدک توضیح داده ام ، اگر فرصت شد و صلاح دانستید ، ببینید .
ارادتمند
سید ابوالفضل
……
اشارت من به حکومت های سکولار بود که پس از کسب قدرت ، همه ی تلاش خود را می کنند که تا حد ممکن قدرت را قبضه کنند و در این راستا مخالف “برانداز” خود را بر نمی تابند . و همه جا تأکید کردم که بحث من درستی ، یا نادرستی اندیشه ها نیست .
در این مورد به گمانم اشتباهی مرتکب نمی شوم . این مورد را در ذیل نظرات برخی از دوستان دیگر هم گفتم . نظر من این است که قدرتمندان وقتی قدرت را به چنگ می آورند ، آن را تماما برای خود می خواهند . (می گویند شیرینی قدرت از همه ی شیرینی ها شیرین تر است . کسی که مزه اش را چشید ، بسادگی از آن دست نمی کشد
…..
جناب ابوالفضل گرامی!
دوست عزیز با پوزش
شما به طور کامل دچار یک قالب فکری بسته هستید. تصور می کنید سکولاریسم سیاسی مثل حکومت ولایت فقیه سردمدارانی دارد که قدرت را قبضه کرده اند!
دوست عزیز درست خلاف این است. سکولاریسم سیاسی حقوق بشر و دمکراسی اندیشه ای بیش نیست! این اندیشه متعلق به تمامی انسان های آزاد است! اندیشه حاکم بر دنیای آزاد و استدلال برتر و زیر بنای آزادی است. این ها را متفکران جهان ارایه کرده اند تا بشر را از قید و بند حکومت های ایدیولوژیک برهانند. آری نخستین بار سکولاریسم سیاسی هدفش جدا کردن دین از حکومت بود. این مفهوم اکنون گسترده تر شده و با هر گونه حکومت های ایدیولوژیک که اجازه انتخاب آزاد به مردم نمی دهند مخالفت می کند. حکومت های کمونیستی فاشیستی نژاد پرست و دینی در تضاد با سکولاریسم دمکراسی و حقوق بشر هستند. سکولاریسم سیاسی می گوید موسی به دین خود عیسی به دین خود کسی حق ندارد خود را به دیگری تحمیل کند و حکومتی بنا کند که خود را حق و دیگر اندیشه ها را نا حق بداند و هر کس غیر از خود را سرکوب کند و حقوقش را پایمال کند.
این تصور که گروهی هستند به نام سکولار ها که آمده اند قدرت را قبضه کرده اند و حاضر نیستند از قدرت کناره روند کاملا باطل است! این که شما گفتید یک حکومت فاشیستی یا نژاد پرست یا دینی یا کمونیستی و هر اندیشه مبتنی بر زور و سرنیزه می تواند باشد و این درست همان اندیشه هایی است که سکولاریسم حقوق بشر و دمکراسی برای مقابله با آن آمده است.
آقای ساسان گرامی
سلام بر شما
من نمی خواهم و دلیلی نمی بینم که بخواهم به شما اثبات کنم که به قول شما ” دچار یک قالب فکری بسته” هستم و یا خیر . من همینم که از نوشته هایم ملاحظه می کنید . به شما هم توصیه می کنم به جای این که به دیگران بگویید که شما چنین هستید و چنان نیستید ، نظرشان را بررسی کنید . نقد کنید . مسلم بدانید که این گونه که شما طرف مقابلتان را از دیدگاه خودتان تحقیر می کنید ، هیچ کمکی به درست انگاری نظراتتان نخواهد نمود .
دیگر این که من مطالبم را در باب این موضوع پیش از این نوشته ام . تکرا آن ها ضرورتی نخواهد داشت . با اعتذار می گویم شما و دیگران هم این مطالب را بارها گفته اید . تکرار آن ها در نوشته ی اخیرتان ،نیز غیر ضروری بود .
ارادتمند
سید ابوالفضل
رخ عیان …کارگردان
نام محمد نوریزاد در مصاحبه سردار محمدحسین نجات
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930416001311
باز هم با لهجه شیرازی بخونید.
ای آقوی نوری زاد شمو دوباره که عکس ای همشهری ما ر زدین تو ای سایتو. خو شمو نمیگی ما هی هووی شیراز به سرمون می زنه تو ای نطنز ماتم که اشالو یه روزی بشه بطنز. آقوی مکارم بووی چیشی ای کارا چیچیه که تو میکنی والو بلو خوبیت نداره. ما تو در و همساده آبرو داریم. ای ریشوه کیه داره دست می بوسه یی کمی سلیقه به خرج بده لا عقل. یی چند تو از ای لطیفاش انتخاب کن یی هوله ی هم بنداز رو دست مث آقات خامنه که شرعیتش یی وقت خدوی نکرده خراب نشه. ای ریشو طوولو که فرق زیادی با /// نداره عامو. والو ما ایقد که از ای آدما می ترسیم از گراز نمی ترسیم. به قرآن اگه دروغ بگم. یعنی ای گرازا گردنشون کج نمیشه اگه گذوشت دنبالت کافیه مسیر عوض کنی گمت می کنه. ولی ای آدموی که طرفدار شمو هسن گردنشون 180 میزنه، مسیر که چه عرض کنم صد تا اوتوبوس و مترو هم که عوض کنی مث سگ میزارن دنبالت. ای راسی از جهاد اصغرو چه خبر! شنیدم همه ی مردم در صحنه شیرازی صف بسن البته نه بری جهاد با داعش بلکه بری کاهو ترشی تو پارک و کوه و دشت! راسی سلام به آقوی حائریم برسون. یعنی چقد من خدمت ای آقوی حائری رسیدم دیگه حسابش از دسم در رفته. نوبتیم باشه نوبت شمو هست. راسی یه توصیه هم بهت بکنم. قبل از ای شیرین کاریا حتما واکسن هاری بزن یی وقت دیدی طرف اومد ماچت کنه گازت گرفت از اینا هیچ بعید نیسا. از ما گفتن بود.
kako hal kerdam …mordam az khandeh..
دلم به حال آنانی میسوزد که دست این //// را برای گرفتن شفاعت میبوسند.
من آن خدایی که اینان نمایندهٔ آن هستند را در //// میاندازم.
با سلام و عرض ادب خدمت انزلى چى عزيز و گرامى.
پاينده باشيد
با درود
معممین از خرد و کلان شهادت را برای دیگران میخواهند نه برای خود . این امتحانی است الهی که داعش به وجود آمده و به مساجد و حسینیه ها حمله شد و این معممین فقط حرف میزنند .این داستان نیست عین واقعیته.
دروغ = تقییه
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!
من به این کاری ندارم که اسلام ویا ادیان دیگر بوسیدن را درست یا نادرست دانسته اند ؛
اما یک نکته خیلی مهم است که اگر بوسیدن دست وپای دیگری بلااشکال باشد ،حد اقل دستهای شاه خیلی تمیزتراز اینها بوده وبوسیدنش لازمتر . چون اولا دستهای شاه اینقدر بخون بی گناهان آلوده نشده بود
دستان شاه از دزدی مبرا بود
دستهای شاه مال حرام را لمس نکرده است
دستهای شاه مال یتیم را هم لمس نکرده چه برسد به اینکه از آن تناول کرده باشد
دستهای شاه تمیزوحمام رفته بوده نه مثل اینها ماهی یکبار براثر غسل واجب به حمام بروند .
سلام بر ali عزيز و گرامى
مطلبى زيبا و بسيار جذاب نوشته ايد
جز يك مورد در ساير موارد با شما هم عقيده ام.
پايدار و سربلند باشيد.
… همین آقای محمد نوریزاد را ببینید. مدتها در دستگاه آقا بود و به عنوان خبرنگار با ایشان این طرف و آن طرف میرفت. بعد شروع کرد به نوشتن نامههای اهانتآمیز متعدد. هر وقت دستگاه اطلاعاتی میخواست با او برخورد کند، دفتر آقا اعتراض میکرد و آقا میگفتند چون اهانت به من است رهایش کنید تا وقتی که دیگر تعداد نامههایش به 20 تا و 30 تا رسید و پر از فحش و فضیحت تا دیگر خود دستگاه قضایی وارد شد، اما باز هم آقا یکی دو بار دستور دادند آزاد شود، باز بیرون آمد و شروع کرد. نوع برخورد نظام …
بخشی از مصاحبه محمد حسین نجات.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/325126/%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D9%88-%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%A8%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%DA%86%D9%87-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%81%D8%AA%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%B5%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DA%AF%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D8%AD%D9%86%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%D9%86%D8%AF-88-%D8%AA%D9%82%D9%84%D8%A8-%D9%86%D8%B4%D8%AF
این مکارم و مصباح و احمد خاتمی اگر ذره ای شرافت و صداقت میداشتند الان میبایست سلاح در دست میگرفتند و به دفاع از بقول خودشان اهل بیت در عراق میجنگیدند مگر میشود کسی بگویید جهادو شهادت شهد شیرین است ولی خودش از ان فرار کند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هادى جان سلام
از كجا معلوم همه اين اوضاع زير سر خودشان نباشد براى اهداف بعدى ، كه بسيار هم محتمل است.
آنوفت چه کسی به حساب و کتاب انبار های شکر برسد؟
– یادتون رفته حاج آقا مقام عظمی رو 20 سال پیش؟ … در سفرهای استانی /////
– و ملت با عریضه ای که به حاج آقا مقام عظمی می دادند تا مثلاً پنجاه هزار تومان پول بگیرند و برای دخترشون جهیزیه ای فراهم کنند می بایست چند کیلومتر صف می ایستادند تا نوبت دست بوسیشون برسه… :o(
– فعلاً باید یه کم دیگه صبر کرد…!!!
اقای مانی برخلاف نظرشما این بلاهت افرادعوام است که باعث سوء استفاده بعضی ها می شود.نه اینکه هردو طرف مقصرباشند.این اقا وامثال ایشان اگرشرف داشته باشندبجای دست بوسیدنش افراد رابه عقلانیت وشرف انسانی هدایت میکندنه اینکه دستان /// را برای بوسیدن جلوی ///ابلهان درازکند.جالب است زمانی که میخاستندخمینی را اعدام کنند همین علما مدعی شدندمرجع تقلیدرانمی شوداعدام کرد.ویک باشرفی پیدانشدبگویدچرا؟اتفاقا مرجع تقلیدرابه خاطر اگاهیش(البته ازنوع دینی)درصورت کرداری خلاف قانون اساسی نه تنهااعدام که پدرش روبایست دراورد.واینگونه قوانین ازمشخصات جوامع دینی ست.که افراددران به درجات مختلف طبقه بندی شده وعلما بهشت وجهنم را تقسیم میکنند.وطبیعیست اینان ازقوانین جوامع سکولار وحشت داشته باشند.
– در اسلام فقط یک جا دست بوسی داریم و آن هم بوسه ی پیامبر بر دستان کارگری است که می گوید بر این بوسه افتخار می کنم… آآآمّمّمّمّآآآ… !!! :o)
تنها دستی که لایق بوسیدن است دستان مادر است و حتی پای او
جناب احمدک با درود! این آخوندها خودشان را وکیل و وصی خلق و خدا و پیغمبر و دین و هر زهر ماری میدانند ولی تحمل اینک7 کسی وکیل خودش باشه را ندارند! قیافه همین ////
نوری زاد عزیز دستی که بوسیده می شود دست اون آخونده نیست و با فتوشاپ دستکاری شده است.البته این آیت الله ها از دستبوسی بدشان نمی آید اما اگر دقت کنید معلوم است که عکس دستکاری شده است . با تمام اینها این دست بوسی ها برای آیت الله ها خیلی خوشآیندشان است.مثلا سال 73 بود اگر اشتباه نکنم که آیت الله خامنه ای در قم یک حوله روی دستش انداخته بود و زن و مرد صف می ایستادند و دست ایشان را می بوسیدند و تلوزیون هم نشان داد.
دوست عزیز آیا شما همان دانشجویی هستید که مدت هاست دراین جا مطلب می نویسد. نوشته شما شباهتی به نوشته های ایشان ندارد.
http://islamquest.net/fa/archive/question/fa8410
————————————————
آیا بوسیدن دست فقها و عالمان دینی جایز است؟
پرسش
در تحف العقول حدیثی از امام رضا (ع) است که می فرماید: مرد دست مرد دیگری را نبایستی ببوسد، چراکه بوسیدن دستش همانند نماز گزاردن بر اوست. درباره این حدیث نظر شما چیست؟
پاسخ اجمالی
اولاً: روایت تحف العقول مرسل و بدون سند است، ثانیاً: در مقابل، روایاتی در کتاب کافی داریم که بوسیدن دست انبیا و اوصیا و کسانی که در جایگاه رسول خدا هستند را مجاز می داند.
پاسخ تفصیلی
کتاب شریف کافی بابی با عنوان “التقبیل” دارد که در آن به برخی از سنت های بوسیدن در اسلام اشاره شده است. از جمله این موارد این است که می فرماید: “به درستی که برای شما مؤمنان نوری است که به آن در دنیا شناخته می شوید تا این که اگر شخصی برادر مؤمنش را دید بر آن موضع نور که در پیشانی اش است بوسه می زند”.[1]
روایتی که ذکر کرده اید در کتاب های معتبر وجود ندارد، بله در کتاب تحف العقول روایتی به این مضمون رسیده است که امام رضا (ع) می فرماید: “لا یقبّل الرجل ید الرجل فإن قبلة یده کالصلاة له”؛ مرد، دست مرد دیگری را نبوسد؛ چرا که بوسیدن دست مانند صلاة برای او است”.[2]
اصل کلمه صلاة به معنای دعا و استغفار است[3] و در قرآن کریم هم به دو معنای “دعا” و ” نماز” استعمال شده است. خداوند می فرماید: “وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم”.[4] و در آیه دیگر می فرماید:” إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتا”،[5] که در آیه اول به معنای دعا و در آیه دوم به معنای نماز واجب آمده است.[6]
درست است که “صلاة” در این حدیث به معنای نماز است، ولی توجه داریم که روایت بدون سند و مرسل است.
اما در کتاب کافی احادیثی است که دلالت بر جواز بوسیدن دست می کند. امام صادق (ع) می فرماید: ” سر شخص یا دست او نباید بوسیده شود، مگر دست رسول خدا یا کسی که از او قصد رسول خدا شود”.[7]
یا شخصی می گوید بر امام صادق(ع) وارد شده و دست ایشان را بوسیدم، سپس فرمود جایز نیست دست کسی بوسیده شود، مگر دست انبیای الاهی یا اوصیای آنان.”[8]
همان طور که از این روایات استفاده می شود بوسیدن دست پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) اشکالی ندارد، بلکه مطلوب است.[9] در روایت اولی امام صادق (ع) می فرماید: “… یا کسی که از او قصد رسول خدا شود.” به طور قطع امامان معصوم(ع) جزو این گروه هستند که با دیدن آنان، یاد و خاطره رسول الله (ص) زنده می شود و شأن و جایگاه آن حضرت را دارند. اما روایت می تواند مراجع و علمای دین که دارای صفات اخلاقی و کمالات نفسانی اند و در راستای دین پیامبر و اشاعه فرهنگ اسلام و اهل بیت تلاش می کنند و احترام به آنان در راستای احترام به پیامبر اکرم (ص) است، را شامل شود؛ زیرا در زمان غیبت، کسانی که از دین خداوند نگهبانی کرده و برخی از شؤون پیامبر اسلام و امامان معصوم (ع) را دارا هستند و از هر صنفی به خواسته ها و آرمان های حضرت رسول (ص) نزدیک ترند، مراجع و عالمان دینی هستند.[10] پس اگر چه عالمان دینی چنین توقعی ندارند و احیاناً از این که دستشان بوسیده شود رنجیده می شوند، ولی از باب احترام به حضرت رسول (ص) و تعظیم شعائر چنین عملی بلا اشکال است.
[1] کلینی، محمد بن یعقوب،کافی، ج 2، ص 185، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365.
[2] حرانی، حسن بن شعبه، تحفالعقول، ص 450، انتشارات جامعه مدرسین، قم،1404.
[3] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 464، بیروت،1414.
[4] توبه، 103.
[5] نساء، 103.
[6] طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج1، ص 266، کتابفروشی مرتضوی، تهران، 1375.
[7] کافی، ج 2، ص 185،”لَا یُقَبَّلُ رَأْسُ أَحَدٍ وَ لَا یَدُهُ إِلَّا یَدُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ مَنْ أُرِیدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص”.
[8] همان.
[9] آیت الله تبریزی در جواب استفتایی قائل به جواز بوسیدن دست عالم و سید هاشمی هستند. نک: تبریزی، میرزا جواد، صراط النجاة، ج 5، ص 266.
[10] علامه مجلسی در استظهاری که از این گونه روایات دارد، بوسیدن دست عالمان دینی و سادات را مشمول این روایات می داند. نک: مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 73، ص 38، موسسه الوفاء، بیروت، 1404.
ديري نخواهد گذشت كه روحانيان با دريافت پول وهديه گناهان مردم را نيز خواهند بخشيد همان چيزي كه زماني مردم در فيلمهاي خارجي از كشيشان مي ديدند وبه آن مي خنديدند.
سلام.
شما این عکس شما اوج غرور ، تکبر، خود بزرگ بینی ، و نگاه تحقیر به دیگران در صورت آقای مکارم مینینید.
شما همچنین در چشم های این آقا یک انسان بسیار ////// را هم میتوانید مشاهده میکنید.
اگر کسی این مشخصات رو بطور کامل نداشته باشه نمیتونه اینطور که آقای مکارم در این عکس نشسته .
بنشینه.
آقای نوریزاد بیزحمت این فیلم رو ببینید.
از اولین دست بوسی ها
http://www.aparat.com/v/jW1v7
آقاى مرتضى
متأسف شدم از نگاهتان به نوشته ام. آنچنان از نوشتهء من برآشفتيد كه در پاسخ به نوشته من، به آقاى نوريزاد تاختيد كه چرا مطلبى نوشته كه بازتابش نوشته هاى “هرزه بافانى” چون من شده است.
در شگفتم از شما كه چگونه هزاران تريبون رسمى و غير رسمى كه بيت المال را مى بلعند و بذر نفرت از باور هاى شما را در جان ملت مى پاشند نمى بينيد و به يك نوشته در يك وب سايت با مخاطب محدود عنوان هرزه مى دهيد فقط به دليل آنكه برخلاف باور هاى مألوف شماست.
در شگفتم از شما آقاى مرتضى. در شگفتم كه شما پژوهشگر دينى، چرا به واقعيات بيرون چشم نمى گشاييد تا بفهميد آنچه باور هاى شما را هتك مى كند نه نوشته هاى آقاى نوريزاد يا امثال من، بلكه واقعيت هاى تلخ اين سى و پنج سال است؟
هرزه ناميدن سخنان ديگران به منطق شكننده شما استحكام نمى بخشد.
آنچه استدلال هاى شما را سست و باورناپذير مى كند، واقعيات هرزه ء بيرون است كه شما چشم بر آنها بسته ايد. آنها را در يابيد آقا، اگر دلسوختهء راستين باورهايتان هستيد.
اگر همچنان واقعيات خارجى را نه بر آمده از باور هايتان، بلكه منفك از آن بدانيد، نشان مى دهيد كه اين شماييد كه در عين متهم كردن ديگران به قدرت طلبى، براى بقاى صنف شريفتان بر سكوى قدرت، عامدانه و عالمانه، حقيقت را در پاى مصلحت صنفى تان ذبح مى كنيد.
خواهر آنیتا
با سلام
این بدترین نوشته ای بود که تاکنون از شما دیده بودم.
من داشتم به درست و معقول نویسی شما امیدوار می شدم.
شما به باورهای ایمانی مردم شیعه توهین کردید.
شما سکر معنوی خدا باوران و دین باوران بی آلایش را با خماری و الکلیسم مقایسه کردید و آلودید.
از من نخواهید براحتی شما را ببخشم.
من بر سر باورهایم (ولو شمایان آنها را خرافه بنامید) با پدر و مادر و خواهر و برادران نسبی و غیر نسبی ام تسامح نمی کنم.
شما دل مرا و دل عاشقان امامت را با آن تحلیل بی اساس لرزاندید،و اکنون هنوز طلبکارید.
آیا تفسیر عشق معنوی مردم به آنچه که شما به آن باور ندارید رئالیسم و کرامت و خردمندی است؟
اندکی از برج عاج فرود آیید و عمل خویش را بحساب کشید.
حاسبوا قبل ان تحاسبوا
خواهر آنیتا سلام علیکم و رحمت الله و برکاتو
مگر شما نمی دانید که نباید به آنچه روحانیت طی هزار و چهار صد سال د رکله جسمانیت کرده است ایراد وارد کنید ؟
مگر شما نمی دانید که شیعیان حق دارند پس از هر نماز مرگ بر همه ی مخالفین ولایت فقیه از جمله برشما بگویند ولی شما حق ندارید به آن ها اهانت کنید ؟
مگر شما نمی دانید که کسی حق ندارد بگوید امام حسن ( ع ) به دلیل تعدد زوجاتش چشم در پی خانم های خوشکل داشتته است اما شیعیان حق دارند به اسم گبر و کافر و جهود هرچه بخواهند فحش بدهند و عمر و عثمان و ابوبکر را لعنت کنند و عید عمر بسازند و به عایشه اهانت نمایند؟
مگرشما درایران زندگی نمی کنید و نمی بیینید که شیعه اجازه دارد از دیوار سفارت بالا برود ، به ملکه انگلیس فحش بدهد اعضای سفارت امریکا را گروگان بگیرد به ایرانیان معترض تجاوز به عنف کند شکنجه کند بکشد زندانی کند و خلاصه هرکاری خواست انجام دهد و نماینده ی مقامات معظم روحانیت(یعنی اسلام ناب محمدی) حضرت آقا مرتضی مدظله سکوت کند اما دیگران اگر بگویند عمامه حسین کج است نجس و واجب القتل می شوند.
خواهر آنیتا یا معذرت خواهی کن یا ما شیعیان اگر گیرت بیاوریم پدرت را درخواهیم آورد. اهانت به مقدسات شیعه ؟ بله ؟ اهه . پدرسوخته .
دفتر نمایندگی حضرت حجت الاسلام آیت الله عظما ثقه اسلام حاج آقا مرتضای گل گلاب دامت افاضاتو در سایت نوری زاد
برادر مرتضى
عليك سلام
اين متوهمانه ترين نوشته اى بود كه تا كنون از شما ديده بودم.
من داشتم به درست و معقول نویسی شما امیدوار می شدم.
نوشته شما حاوى توهمات زير است:
-توهمِ داشتن وكالت از طرف مردم شيعه و عاشقان امامت
توهمِ داشتن جايگاه بخشش يا عدم بخشش ديگران و انذارديگران به روز حساب ( راستى، كسى از شما طلب بخشش كرده بود؟)
-توهمِ برحق بودن، و در موضع بر حق خود، بسيار خفن و سازش ناپذير بودن
و امان از دل نازك شما علما كه با زلزله هشت ريشترى فجايع جارى مملكت نمى لرزد اما از دو كلمه حرف حساب ( كه به نفع تخت و بارگاهتان نباشد) مى لرزد.
سلام علیکم
دوست گرامی اقا مرتضی عزیز طاعات و عبادات شما و همه دوستان معتقد به فریضه نماز و روزه مقبول درگاه حق. و اعمال دوستان غیر معتقد به فرایض دینی هم باز ان شا الله مقبول درگاه حق.
آقا مرتضی
بنده همچون جنابعالی سعی می کنم دیندار باشم و درد دین داشته باشم اما نه با هر وسیله ای. مطالب شما را مدتی هست دنبال می کنم. قطعاً حضرتعالی مسلط به مباحث دینی هستید و این مساله بر من و سایر دوستان عیان است. اما دوست عزیزم کمی بهتر است دین را از منظر علوم امروزی و حال و روز جوانان امروزی بررسی کنید. عینک دنیای امروز همان عینک 1400سال پیش و یا قرن سوم و چهارم و پنجم هجری نیست. دیگر نمی شود با همان ارا و تفاسیر، پاسخ به جوانان داد. پاسختان به خانم آنیتا را نپسندیدم. در کل بسیاری از پاسخ هایتان را نمی پسندم. به گونه ای پاسخ می دهید که دین در حال از دست رفتن است و شما باید همین الان با هر وسیله ای تلاش کنید که حفظ کنید. با وسیله ای چون ارتداد، من نمیبخشم، توهین به شیعیان جهان ووو
“از من نخواهید براحتی شما را ببخشم.
من بر سر باورهایم (ولو شمایان آنها را خرافه بنامید) با پدر و مادر و خواهر و برادران نسبی و غیر نسبی ام تسامح نمی کنم.
شما دل مرا و دل عاشقان امامت را با آن تحلیل بی اساس لرزاندید،و اکنون هنوز طلبکارید.”
آری فحاشی کار درستی نیست اما باید حق بدهید به کسانیکه که با من شما همراه نیستند. باید ازاد باشند که عقیده من و شما را رد کنند. و ما نگاهمان به انها عوض نشوند. انها خواهر و برادرانمان هستند. ما مثل هم حرف می زنیم، راه می رویم. غذا می خوریم. ازدواج می کنیم ووو تنها انچه در سر داریم با دیگری متفاوت است پس تنها به خاطر این یک مورد اختلاف دست به خصومت نزنیم. امروزه دیگر دوران صدور حکم ارتداد و اعدام مرتد نیست. تمام اینها به ضرر دین و معنویت است و بس.
بنده حقیر هم درد دین دارم اما ممکن اگر با شما بحث کنم در بسیاری از موارد نظیر عصمت، اخبار واحد، ولایت فقیه ووو اختلاف داشته باشم. من و شمای دیندار باید یاد بگیریم دیگر مثل گذشته نمی توانیم پاسخ یک سری از سوالات جوانان امروز را بدهیم. دیگر به راحتی در مورد ارتداد، نجاست کافر، مسائل اهل کتاب، حقوق بشر ووو نمی توان قاطع سخن گفت.
پس باید در ابتدا در اعتقاداتمان تجدید نظر کنیم و در وهله دوم تفاوت ها را بپذیریم نه در ظاهر بلکه با جان و دل و در وهله سوم همه را برابر و انسان و دارای حقوق بدانیم. در پایان اگر مجالی یافت شد و شرایط مهیا بود بحث علمی در مورد دین و اختلاف ها شود و باز در پایان همین بحث دینی و اختلافی، به همان سه اصل برگردیم و یکدیگر را بپذیریم.
والسلام
جناب آقا مجتبی
سلام علیکم
طاعات شما نیز مقبول
من نوشته جنابعالی را با تاخیر مشاهده کردم ،از تذکر شما که مصداق (ذکر فان الذکری تنفع المومنین) بود تشکر می کنم.
من با اصولی که ذکر کرده اید توافق دارم ،و به لوازم و ملزومات عصر جدید که شما به آن اشاره کردید واقفم و سعی در مراعات دارم ،همه این امور که شما اشاره فرموده اید مربوط می شود به نقد صحیح و مودبانه و پی جویی حقیقت ،اینها از بحث پیش آمده موضوعا خارج است ،من نمی خواهم دوباره با واگشائی و توضیح بحث تلخی که در ذیل پست پنجره فولادین پدید آمد کام همه را تلخ کنم ،لابد بحث آنجا را مستوفی ملاحظه کرده اید ،من اجمالا با توهین و هنجار شکنی و تحقیر معنویات دیگران مخالفم و از آن رنجیده می شوم ،با تمثیلات و تاویلات زشت از معنویات و مقدسات دیگران آزرده می شوم والا سراسر بحث و گفتگوی میمون و مبارک بنده با دوست عزیز جناب آقای نوری زاد مگر امر بدی بود؟با آنکه در آن بجث همه چیز بصراحت نقد و نفی و اشکال شد ،من از شما و تذکر شما سپاسگزارم و آنرا بدیده احترام می نگرم ،اما موضوع آن مبحث و نقد و ایرادی که شد و رنجیدگی و تغییر لحنی که پیش آمد اموری سوای این امور درستی است که شما به آن اشاره فرمودید.
از حسن ظن شما سپاسگزارم
ایام بکام
ملتمس دعا
از ایرانی بودنم شرم می کنم . از اینکە ازیک خانوادە اسلامی بە دنیا آمدەام احساس حقارت می کنم .
درود بر انسان آزاده، جناب نوری زاد گرامی
همین دو روز پیش بود که پستِ “پنجرۀ فولاد” را نوشتید و در آن به خرافاتِ نهادینه شده در دین و جامعه، اشاره نمودید.
در آن پست، شما در چند کامنتِ طولانی موردِ پرسش قرار گرفتید که چرا به این مسائل دامن میزنید و آتو به دستِ دشمنان می دهید؟ و شما، در کمالِ متانت و با استدلال های منطقی، از نوشته های خود دفاع کردید و به ریشه های عمیق این خرافات و عواملِ بسط و گسترش آن، اشاره نمودید.
و در آخرین فرازِ پاسختان، نوشتید:
«« ما، بسیار پیش از آنکه مسلمان باشیم، باید انسان باشیم. ما یک دزدِ خائن را همین که خمس می پردازد و همین که اسم خودش اکبر و اسم پدر علی و اسم مادرش زهراء است، مسلمان می دانیم، و یک بی دین منضبط و فهیم و منصف را کافر. می گویم: تا زمانی که همه ی ما “پیش نیاز” انسان بودن را در نیافته باشیم، دم زدن مان از مسلمانی باد هواست. مقدمه ی مسلمان بودن باید انسان بودن باشد. یک نا انسان نمی تواند مسلمان باشد. علتِ پروار شدن این همه خرافه و علت فربه شدن “احکام” در ساحت فقه و فقاهت، دلیلش همین است دوست من. که: ما به روی خودی ها – با هر کیفیت – آغوش گشوده ایم و درها را به روی دیگران – با هر کیفیت – بسته ایم. و در این میان، انسانیت و اطوار انسانی به هیچ گرفته شده. مگر یک دروغ پرداز نامرد بد زبان کینه توز دزد و فریبکار بی وجدان کثیف الظاهر و کثیف الباطن می تواند مسلمان باشد؟ احکام فقهاء می گوید: بله، آیت الله محمد نوری زاد می گوید: هرگز!»»
و امروز نیز شما در این پست، مجددا به همان موضوع اشاره نموده اید. عکسی را قرار داده اید که در آن، نه یک ملایِ ساده، که یک آیتِ بسیار بزرگِ خدا، یک مفسرِ قرآن، یک پرورش یافتۀ نود سالۀ مکتبِ اسلام، یک مرجع تقلیدِ دینی، یک … ؛ نشسته و کاملاً مستکبرانه به افق های دوردست می نگرد و دستِ مبارکِ خویش را در اختیارِ بیچارگان قرار داده تا موردِ “بوسه” قرار گیرد!!!
بسیار خوب می توان فهمید که “دین”، انسان ها را به کجا میرساند. چه انسانهایی که بوسه بر دستان می نشانند و چه آن انسان هایی که طلبِ این بوسه را میکنند!
آیا واقعا اینها ربطی به دین و آیین ندارد؟ آیا این فرهنگ، زائیدۀ باورهای دینی نیست؟ آیا این فرهنگ، همان فرهنگ دینی نیست؟
خیر نیست
شاید این جوان شیفته روی زیبای معظم له شده است و جمال مبارکشان جای خالی برای بوسیدن ندارد ، به بوسیدن دست اکتفا کرده است .
تو را که روی زیبا آفریدند
برای بوسیدن ما آفریدند
در زمانی که من کلاس هفت بودم ایشان مجله مکتب اسلام را منتشر می کرد. اون موقع میبایستی پول تو جیبی چند روزم را جمع میکردم تا ۳ ریال بشه و من یک مکتب اسلام بخرم. انشآالاه حرامش
ريشه ها ١٣٦(دنباله كامنت زير)
آرمانشهر شاه آرمانى ايرانشهر بهشتى است در گيتى كه با توجه به شواهد شعرى كه قبلا آورديم در مرحله جمع بندى به نتيجه گيرى بسنده مى كنيم .ايرانشهر ،شهر و كشور ايران ،،گيتى ،رهايي از بيم بدانديش ،داد و آزادى ،خويشكارى و هميارى ،شادى و مهر و دبستگى به شاه و پهلوانان ،آبادانى و خرمى و نيرومندى ،پاك انديشى و دليرى ،دانايي و خردمندى ،هنر و هوش و تأمين نيازهاى حياتى ،روشنى و نيكى گيتى ….اين ها ويژگى هاى آرمانشهر كيخسروى است .كيخسرو همه آرزوهاى خود را به دست آمده مى بيند و اگر به ساختار سياسى قدرت بنگريم مى بينيم كه شاه و مهان مشورت دهنده ،و پهلوانان و اسواران و سپاهيان و منجمان و كشاورزان و پيشه وران همه آنچه مى كنند براى روزبهى و شادكامى همگانى است .جنگ هاى پر هزينه اى شده تا ريشه شر كه در افراسياب مجسم است بركنده شده است .نماد اسطوره اى مى تواند در كليت خود الگويي فرازمانى گردد و به تعبير شاهرخ مسكوب نگاه اموزيان را به سياوش ها و افراسياب هاى زمانه معطوف دارد .حالا بسا كسا كه شر گيتى را مجسم در سرمايه دارى يا. زراد خانه هاى هسته اى يا هر نيروى مردم ستيزى بيند ،خير و شر كيخسروى اينجهانى است .تقدسى كه شاه دارد ذاتى نيست و چندان نشانى نيز از نظام ستمگرانه كاستى ساسانى در آرمانشهر كيخسروى نمى بينيم .كاست دقيقا معادل طبقه به مفهوم ماركسيستى كلمه نيست .در نظام طبقاتى براى كارگر ناممكن نيست كه سرمايه دار گردد در نظام ضدانسانى كاستى كه مزدك عليه آن بپا خاست هركس محكوم است تا آخر عمر خودش و فرزندانش تخته بند كاست باشد
افزون بر اين تقسيم كار را كه لازمه سامان امور است نبايد با نظام كاستى مشتبه كرد .در آرمانشهر كيخسروى گيتى از بدانديش بى بيم شده است .آز و ترس و جهل و جادو همراه با ديوانى نماد اين ها بوده اند محو شده اند .دوگانه هايي چون دنيا و إخرت ،مؤمن و كافر ،اهل كتاب و لاكتاب درميان نيست .تنها عمل اخلاقى و خويشكارى است كه نقش سودمند يا زيان آور شهر وند را تعيين مى كند .كيخسرو با همه هاله مقدسش نقش شارع و وكيل آخرت ايفا نمى كند .تخت و منبر به تعبير فراموش ناشدنى فردوسى برابر و همسان نيست .موبدان زير دستان درجه دوم خسروند .باقر پرهام در سخنرانى اش در باره نامه نگارى سعد وقاص و رستم فرخزاد كنايه برابرى تخت و منبر را حاكى ازآن مى داند كه حتى در نظام دينى ستمگر ساسانى موبدان زير دست شاه بوده اند ،اما ناگفته نبايد نهاد كه اين سلسله مراتب رسمى بوده است .نفوذ موبدان در حضيض زوال فرهنگ ايرانشهرى به حدى رسيده بود كه قباد را به رغم علاقه اش به مزدك واداشتند تا مزدك را تحويل انو شيروان بدهد .گزارش فردوسى در باره مناظره و محاكمه مزدكيان بخردانه تر ين گزارش است .فضاى مملكت كيخسرو شباهتى به فضاى مخوف اواخر حكومت ساسانيان ندارد .دورانى كه بسيارى از مفاهيم فقهى و كيفرى دنيا و آخرت وارد دين زرتشتى مى شود .احتمالا ماجراى معراج ارداويراف در ارداويراف نامك بايد از خرافه هاى همين دوران اخذ شده باشد .در شهر كيخسروى در واقع دينى جز جشن و يسن در برابر يزدان به شكرانه كامروايي هاى گيتيانه وجود ندارد زندگى تقديس مى شود و از فرهنگ تاناتوسى كه زندگى را به سبب فانى بودن و مرگ انجامى اش خوار دارد و در دنياگريزى يا عشقى مجنون وار جاودانگى جويد خبرى نيست .انسان خويشكار نه تنها مرگ انديشى را پس مى زند بلكه خود را در خويشكارى اش جاودانه مى بيند .دنباله در كامنت بعدى
جناب كورس
باز هم تشكر از مطالب بسيار ارزشمندتان، فقط ابهام كوچكى با بكار بردن عبارت معراج برايم حاصل شد كه شايد به دليل ملا لغتى بودن اينجانب مى باشد. انچه به وارداريف نسبت مى دهند انست كه در مقطع زمانى مورد نظر اختلافاتى بين موبدان در خصوص بهشت و دوزخ و مسائل ان جهانى!! حادث مى شود و مقرر مى گردد شخصى به ان جهان رفته و حقيقت را بدست اورد ، كه نهايتا موبدى به نام وارداريف بيهشانه خورده و پس از سه روز كه به هوش مى ايد مشاهدات روح خود در سفر به ان جهان!! در سفرنامه مذكور ، را مى نويسد كه در كليت و چهارچوب بى شباهت به كمدى الهى دانته نيست، وارداريف مدعى سفر روح خود مى شود ليكن معراج پيامبر اسلام ،معراج جسمانى است لذا ممكن است استفاده از معراج به جهت سابقه ذ هنى ، سبب برداشت اشتباه دوستان در خصوص نحوه معراج رفتن وارداريف گردد و توضيح بيشتر در اينخصوص بتواند مانعاز برداشت اشتباه گردد. مرا ببخشيد.
درودى از بن جان
بله ،حق با شماست .من به ذات چيزها نامى مى دهم كه باعث بد فهمى مى شود مثلا به سانسور كتاب از هر نوعى چه بررسى زمان شاه ،چه مميزى امروزى مى گويم كتابسوزان .دوست عزيز و نيك سيرتم ؛شما اگر براى تحقيق در باره شاهنامه يا حافظ يا خيلى از موضوعاتى كه ربط مستقيمى هم به سياست ندارد بدون فيلتر شكن بخواهيد از اينترنت تحقيق كنيد مى بينيد كه برخى سايت ها فيلتر شده اند .به اين هم مى گويم كتابسوزان .كتابسوزانى كه الان دارد رخ مى دهد از نظر سيستم كنترل و پهنا و حجم در هيچ دورانى نمونه نداشته . معراج هم دالى است كلى .تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل
فكر مى كنم در كامنت ذيل پست نيايش نوريزاد هم شيوه بيانم به بد فهمى دامن زده است .من خواسته ام بگويم :احمد شاملو با همه اارزشمندى سروده ها و كارهاى ديگرش به علت زمان پريشى و فقدان افق ديدى وسيع فردوسى و شاهنامه را فروكاسته به فراورده طبقاتى و ضحاك را شاه سوسياليست !!و كاوه را لمپن مزدور نشان داده است .من اين را در رد نظر شاملو نوشته ام و فكر كنم قريب سى كامنت قبل و بعد از آن خود گواهى مى دهند كه من فردوسى را حكيمى فرزانه ،فراطبقه و با افق ديدى هزلر گام جلوتر از زمان خودش مى بينم و در عين حال به تعبيرى فردوسى را فرزند روزگار خودش ناميده ام .ظاهرا دوستان طور ديگرى فهميده اند .و حتما اشكال در بيان من بوده است .اگر خود مايل بوديد ،از راهنمايي شما مسرور مى شوم .
نكته ديگر اينكه البته هركس بدش نمى آيد كه با گرفتن امتياز مثبت و قبول نظرش از ديد كاربران فهيم اين سايت تا حدى به درستى گفته اش در مشاركت بين اذهانى دلگرم شود ،اما در كامنت ياد شده منفى هاى بسيارى كه به من داده اند بيش از همه مثبت هايي كه چندان به آنها اعتنا نداشتم مايه مسرت من شد ،زيرا متوجه شدم كه خوش بختانه دوستان فهيم اين سايت اهل تعارف و تكلف و شوخى نيستند و دلگرم تر شدم به ياورى انتقادى و صريح آنها و به اين سايت كم نظيرى كه به همت نوريزاد به اين فضاى تبادل انديشه تبديل شده است
با سپاس بسيار
جناب کورس عزیز
کامنت های ضد و نقیض دوستان را مشاهده کردم
تعداد منفی ها که فرمودید هیچ چیزی را اثبات نمی کند
راه هایی برای دستکاری در این امتیاز دهی ها هست که برخی به دلایلی دست به آن می زنند
به نظر می آید دوستانی مایل به جنگ روانی هستند
همان هایی که تحت نام ساسان مطالب بی سر و ته می نوشتند و مرا وادار کردند ساسانم بشوم
کار های بچگانه از این دست
مباهته؟ مباهنه؟ پراکندن مردم؟
انسان خنده اش می گیرد!
زیاد در بند امتیازات نباشید
کارتان شاهکار است
بسيار از راهنمايي تان سپاسگزارم .البته كه امتياز هيچ. رابطه الزامى با نوشته ندارد اما چون دوستى اين طور گفت كه منفى هاى زياد يعنى تعداد زيادى از دوستان بر اشتباه من تأكيد دارند ،من هم بنا را بر حسن نيت نهادم و فكر كردم حتما ايراد از تفهيم من بوده است .از همين رو بار ديگر آنچه را نوشته بودم صريح و شفاف بيان كردم و چون كم ترين تغيير و چرخشى در واكنش ها نديدم رها كردم .به اميد پربارى روز افزون سايت شريف نوريزاد كه به باور من از ميان همه سايت هاى داخلى و خارجى آزادتر و مؤثر تر است
اقای کورسر. توضیحات جدید شما در پاسخ به بیکنش و صحبتهای بیکنش منرا هم قانع کرد از شما عذر میخواهم. راهتان را استوار ادامه دهید.
سلام و درود بر شما
كورس گرامى من متون مورد اشاره را چندين بار با دقت خواندم و به نتايج زير رسيدم؛
١-شما در متنى كه موضوع اصلى ان فردوسى است به هر دليل اشاره اى نيز به نام شاملو مى كنيد ، اوردن نام شاملو در كنار نام فردوسى بيدرنگ ماجراى سخنان جناب شاملو در مورد شاهنامه و شخص فردوسى را در اذهان تداعى مى كند.
٢-مباحث اخير شما مربوط است به شاهنامه و در تمامى اين مباحث شما با قلمى شيوا و عالمانه به شرح انچه در شاهنامه امده همت گماشته ايد و در ذهن خوانندگان مطالب سايت ، شما بعنوان شخصيتى فرهيخته و دوستدار شاهنامه جاى گرفته ايد و بر اساس همين ذهنيت ، خواننده با ديدن اسم شاملو در مباحث شاهنامه و با توجه به ذهنيت خود در باره شما ، ناخوداگاه خود را براى خواندن نقدى جانانه بر سخن شاملو اماده مى كند.
٣- اكنون خواننده ، در حاليكه شما ناخواسته سخنان شاملو را در خاطرش زنده كرده ايد و
درست در لحظه اى كه با توجه به قسمت هاى قبلى و رويكرد شما و نيز با توجه به اينكه در حال خواندن شرحى مثبت بر اشعار شاهنامه مى باشد ، خود را اماده خواندن نقد زيبا مستدل و منطقى شما بر سخن شاملو مى كند ، اينگونه مى خواند؛ “….شاملو در دانشگاه بركلى شاهنامه را به اثرى كه از شاهان و دهاقين دفاع مى كند فرو كاست ، بى درنگ از هر سو فرياد وا مصيبتا به پا خواست كه به سند هويت ملى ما توهين شده ، شاملو با زبان شيرين كوچه كه در ان حريف نداشت خود نيز هجو و نقد و طنز را درهم اميخت…..”
٣- در اينجا خواننده دو ضربه متوالى بر تصويرى كه چند لحظه قبل شما در ذهنش ترسيم كرده ايد ، دريافت مى كند ؛
يكى تعريفى كه از شاملو در سخن شما ، ديده مى شود؛ يعنى “…شاملو با زبان شيرين….” و ديگرى ؛ سبك جمله بندى و نگارش شما كه گويى در پى اعتراض به نقدات سخنان شاملو مى باشيد ، با بكار گيرى اين عبارات ؛
“…فروكاست ، بى درنگ از هر سو فرياد وامصيبتا به پا خواست….”
جمله فوق كه گويى در پى اعتراض به وامصيبت گويان ، است نه توهين كنندگان به فردوسى و شاهنامه اش ، دومين ضربه را وارد مى كند و حتى شكل جملات بعدى بگونه ايست كه گويى نظر شاملو را تاييد نيز مى كند.
٤- همين مقدار كافى است تا ذوستى چون محمد به قدرى متاثر شود كه ديگر نتواند به جملات بعدى شما توجهى بكند و دوستانى نيز كه متوجه مى شوند ، ان مقدار نقد شاملو را به مثابه نوازش شاملو محسوب كنند نه نقدى درخور جسارت و متناسب با حرمت شكنى وى . اما در اين ميان دوستى نيز فزصت را مغتنم شمرده و فرصتى يافته تا با پوشش ظاهرى دفاع از فردوسى ، به كينه و خصومتش با شما سرخت رسانى كند.
به نظر من اين كل ماجرا بود
هنچنين بايد توجه داشت كه ممكن است مخاطبين شما سوال كنند؛
سخن از فردوسى است و شاملو و تداعى سخنان شاملو در باره فردوسى ، پس زبان شيرين شاملو چيست ؟
اكنون از تمام سخنان و اشعار شاملو انچه فضاى ذهن خواننده را اشغال كرده فقط سخنان وى در باره شاهنامه و شخص فردوسى است ، پس وقتى مى گوييد سخن شيرين شاملو ، خواننده اشاره شيرين شما را به سخنان شاملو در باره فردوسى و شاهنامه عطف مى دهد.
اما جناب كورس به نظر من سو تفاعم مذكور ريشه در چند موضوع داشت؛
يكى – انكه احمد شاملو يكى از بزرگان عرصه ادبيات نوين زبان فارسى است كه جايگاه خاص خود را داشته و دارد و در اين ترديدى نيست و اين جايگاه در حدى است كه بعضى او را پايه گذار مكتبى در شعر نو يا شعر سپيد نو مى دانند و نيز او از ازاد مردانى است كه مانند اخوان حاضر به پذيرش ذلت نگرديد بر عكس بهجت.
دو ديگر – در جهان تعداد بسيار بسيار اندك مردان و زنانى ظهور كرده اند كه شخصيت انها تثبيت شده ، بدين معنا كه وجهه و شخصيت اين اشخاص انگونه تثبيت شده كه نه دولتها و نه اشخاص هرقدر عم كه قوى باشند و هر قدر نيز سرمايه گذارى كنند ، قادر به تغيير وجهه و شخصيتهاى تثبيت شده انها نيستند و بنابر اين هيچ دولتى هر قدر قدرتمند ياشد و هيچ شخصيتى هر چند در زمينه خاص خود اعم از ادبى ، اچتماعى ، ورزشى …. صاحب جبروت و شوكت و عظمت باشد ، توان مبارزه با انها را ندارد ، از جمله اين اشخاص مى توان به شخصيت سياسى گاندى اشازه كرد و در كشور ما چنين جايگاهى را كورش و فردوسى دارا مى باشند ، بعنوان مثال ديديم كه قريب به سى سال جمهورى اسلامى با كمك دستگاه عريض و طويل قدرت از يك طرف و از طرف ديگر دستگاه روحانيت به نبردى تمام عيار با شخصيت كورش پرداختند و در اين راه از هيچ رذالت و فرومايگى دريغ نكردند و بى شرمى را به درجه اى رساندند كه اخوندى همچون خلخالى قياس به نفس نموده و ان نسبت ها را به كورش داد كه گفتنش نيز محتاج است به داشتن قدرى بهره از بى شرمى.
اما بلاخره ديديم كه ان همه هزينه و خرج انهمه بى شرمى و دئانت نهايتا منجر به سپر انداختن جمهورى اسلامى گرديد و اكنون اجازه ساخت پر هزينه ترين فيلم تاريخ سينماى ايران را در باره زندگى كورش صادر مى نمايند و براى ايفا نقش كورش و بكار گيرى جلوه هاى ويژه دست به دامن هاليود و راسل كرو مى شوند.
اگر نبود شخصيت تثبيت شده فرا مرزى فردوسى ، مطمئن باش همان اغاز ، نماز شكرگذارى جمهورى اسلامى و روحانيت بر جنازه شخصيت فردوسى اقامه شده بود زيرا خصومت يكطرفه روحانيت با شخصيت فردوسى انچنان ريشه دار است كه ديده ايم اشتى معتدل ترين فرد اين صنف با شاهنامه و فردوسى ، چند مدت بيش نتوانست دوام اورد و با كمترين وزشى ، رشته هاى نازك مودت روحانى با شاهنامه و فردوسى ، پاره شد و از هم گسيخت.
بنابراين در عمل نه حكومت و دستگاه روحانيت را ياراى ايجاد تغيير در جايگاه فردوسى است نه شخصيت هاى ديگر را ، اگر چه اين شخصيتها شاملو باشند با جايگاه ويژه خود در ادبيات نوين.
لذا از اين حيث نه تنها جاى هيچ نگرانى نيست بلكه نيازى نيز به حمايت از فردوسى و مثلا نقد سخن شاملو نيست و به نظر من سخن شاملو اساسا نبايد نقد شود بلكه بايد دست انرا دست نخورده و بى كم و كاست تحويل خواننده يا شنونده داد كه انجوزانه را هيچ تبليغى موثرتر از بوى ناخوش ان نيست.
سه ديگر – انكه ، كورس گرامى من فكزر مى كنم جايى كه با توجه به سخنان شاملو ذر بازه فردوسى ، ديگر در ذكر نام شاملو در نوشته اى كه موضوع اصلى ان شاهنامه و فردوسى است خود عاملى است موثر در برانگيختن خواننده ، خاصه اگر خواننده احساس كند شما با عباراتى نظير فردوسى و شاملو هر دو فرزند زمان خويشند ، به نوعى در صدد مقايسه اين دو بايكديگر مى باشيد ، مضاف بر اينكه استفاده از اين عبارت كه “…مشكل شاملو و فردوسى با يكديگر…” كه حاكى از نوعى مشاركت در مشكل مى باشد ، قدرى شايد به لحاظ زيبنده جايگاه فردوسى نبودن استعمال ان ، نياز به تامل داشت، زيرا اين مشكل يك طرفه است و در واقع شاملو با فردوسى مشكل دارد و فردوسى هيچ مشكلى با شاملو ندارد.
كورس گرامى شايد اگر شما در متنى مستقل ، ده ها صفحه در حمايت از شاملو مطلب مى نوشتيد به اندازه نيمى از اينكه فقط اسم شاملو را در كنار نام فردوسى بياوريد ، حساسيت بر انگيز نباشد.
و بالاخره اينكه كورس گرامى ، سخنان شاملو در خصوص فردوسى را ، نمى توان صرفا يك انتقاد محسوب كرد بلكه موضوع بسيار فراتر از اين است .
نبايد تصور كرد وقتى شاملو فردوسى را به اتهام دفاع از فئودال ، منتسب مى كند ، او نمى داند كه فردوسى از اغاز كار ، با فروش املاك خود مخارج كارش را تامين مى كرد و خود نيز از اغاز مى دانسته كه اين كار تمام دارايى او را از كفش خارج خواهد كرد و چيزى از مايملك وى باقى نخواهد گذارد تا او در راستاى حفظ ان از فئوداليسم دفاع كند.
ايا شاملو نمى دانسته كه تنها نگرانى فرذوسى كه مكرر در شاهنامه به ان اشاره مى كند ، انست كه مال و اموالش براى پايان بردن كتاب ، تكاپو نكند؟
ايا شاملو نمى داند كه فردوسى انگونه كه خود مى گويد ، در حالى سرودن شاهنامه رااغاز مى كند كه با اطمينان مى داند براى انجام اين كار بايد از همه دار و ندار خود چشم پوشى كند ؟
آيا شاملو نمى داند ، فردوسى در حاليكه با علم و اگاهى كامل از سرانجام خود ، به استقبال فقر و فلاكت مى رود ، نمى تواند حامى فئودال باشد؟
مسلما شاملو همه اين موارد را مى داند و حتى مى داند كه او در حال وارد نمودن ناجوانمردانه ترين تهمت ها به كسى است كه اگر او ، تمام هستى و دارو ندار خود و مهمتر از همه عمر خود را سرمايه نمى كرد ، امروز زبان فارسى وجود نداشت (امروز زبان فارسى وجود نداشت) تا جناب شاملو شاعر شهير اين زبان باشد (تا جناب شاملو شاعر شهير اين زبان باشد)و از اين رهگذر(و از اين رهگذر) و بعنوان شاعرى پارسى گو (وبه عنوان شاعرى پارسى گو)، جهت سخنرانى به دانشگاه بركلى دعوت (دعوت)شود.
اما چرا شاملو عليرغم داشتن اين اگاهى ها ، تن به اينچنين كار فرومايه اى مى دهد؟ پاسخ اين پرسش را به فرصتى ديگر محول مى كنم.
كورس گرامى همانگونه كه در گفتگوهاى اوليه مطرح شد و جنابعالى نيز تاييد كرديد ، بايد به ياد داشته باشيم كه فردوسى يك گام و صد گام و هزار گام جلوتر از تاريخ نيست ، بلكه او سازنذه بخشى از تاريخ ماست و شايد هم خود تاريخ ما.
با سپاس بسيار از تحليل دقيق شما كه به درستى و البته بنا به خواهش من در بخش عمده اى مخاطب محور بود و براى من بسيار آموزنده .متن براى ديگرى نوشته مىًشود و حتما بايد به مسأله تفهيم درست توجه شود .من هرگز حتى يك لحظه فروكاست فردوسى به فراورده جبرى طبقاتى نپذيرفته ام و.سخن اگر بيان صادقانه باور درونى باشد ،حتى اگر با تفهيمى نامناسب باشد از آن نمى توان يك گزاره بيرون كشيد كه خلاف باور گوينده باشد و باور من در يك كلام اين است كه شاملو همچون تولستوى در كتاب هنر چيست دچار زمان پريشى و لحظه اى اغتشاش ديد شده است .منظور. از شيرينى زبان شاملو نه در مورد فردوسى كه در كاربرد زبان كوچه بود .در موردر اصطلاح مشكل شاملو و فردوسى كاملا حق با شماست هم در فرم و هم محتواى كلام .مى ماند يك چيز و آن نحوه مواجهه با منتقد است .نه حالا در باره فردوسى در باره هريك از نامداران ادبيات و هنر .نظر من اين است يك نقد عالمانه و سخن نيوش به از هزاران فرياد ناسزا و پرتاب سنگ بر گور .من اين نقد را بدهكار دوستانم .هرچند ممكن است عالمانه نباشد .من كاملا مطلعم كه دكتر على حصورى محرك شاملو بود و آقاى حصورى كه اهل تحقيق است به سبك شاملو سخن نمى گويد و حالا درست يا غلط يك پشتوانه تحقيقى دارد .خدمت شما و همه دوستانى كه ناخواسته خاطرشان را جريحه دار كرده ام عرض كنم :پاسخ آنچه را شاملو گفت بايد به به على حصورى داد .اينجا جسارت نباشد .من با رها كردن نقد حصورى نمى توانم موافق باشم .آقايانى كه خود را پاسدار فرهنگ مى دانند به جاى پاسخى عالمانه به جناب حصورى ناسزاگويي به شاملو را ترجيح دادند .تنها دو سه مورد ديدم كه با استدلال و سنجش اعتبار گزاره هايي كه به زبان كوچه ادا شد به شاملو – و نه حصورى -پاسخ دادند .بى كنش عزيز يكى از ويژيگى هاى شاهنامه در كل عفت كلام و پرهيز از خلط ناسزا با سخن بخردانه است .آيا خود فردوسى راضى است كه فضاى نقد و گفتگو با زورواژه و ناسزا چندان آشفته و متشنج شود كه جايي براى نقد ى همه جانبه نگر نماند ؟من با نظر شاملو و در واقع نظر على حصورى تا اين لحظه هرگز موافق نبوده ام اما با آشفته كردن فضاى نقد و گفتگو با زور واژه ها و ناسزاهايي كه بيرون از نقد است نيز موافق نيستم و فردوسى هم كه سخنش سرنمون فخر سخن و عفت كلام است با چنين چيزى موافق نبوده است . البته منظورم دوستان اين سايت نيستند و من از اين دوستان پوزش مى طلبم كه باعث رنجيدگى خاطرشان شده ام .منظورم آن اساتيد ادب است كه با افكندن سنگ ناسزا از چهره سترگ و جاودانه ادب جهان بى ادبانه دفاع كردند . بى كنش گرامى گرچه من و شما مسيح قديم ديدارى رو در رو نداشته ايم ليك به يمن دستگاه اينترنت روان من و شما آن قدر به همدلى و هم فهمى رسيده اند كه سخنان مرا حمل بر دفاع از شخص ناقابل خودم نكنيد .فضاى نقد ادبى در ايران فضايي ستيزه آلود است و در اين فضا باز هم از اين معركه ها پديد خواهد آمد .آزادانديشى در اين فضا مجال تنفس پيدا نمى كند .اين مسئله اى است نه فقط سياسى كه فرهنگى نيز . من خود نيز در اين فضا نفس مى كشم .و از آسيب هاى آن در امان نيستم .ضمن پوزش دگربار از همه دوستانى كه به گفته بي كنش ارجمند ناخواسته و برخلاف ميل باطنى ام نقشى غلط بر خاطرشان زده ام ،همه دوستان را براى ايجاد فضاى نقد آزاد و بخردانه به يارى مى طلبم .همه شما با نقدتان به من كمك كرديد و بى كنش نيك منش از ديدگاهى تأليفى ذهن مرا متوجه اشتباهم در كرد .پايدار و پرتوان باشيد
كورس خان
اشتباه از كج فهمى من بود كه با توضيحات حاضر شما من متوجه سو برداشت خودم شدم. از شما عذر خواهى ميكنم، اميدوارم به كار پر ثمر و زيباى خود ادامه بدهيد.
جناب كورس گرامى
انچه من در كامنت قبل بيان كردم در حقيقت توضيحى بود در خصوص علت برداشت ناصواب دوستان و نه برداشت خود من.
بنابراين من در ان نوشته شما هيچ موردى نيافتم كه بخواهد دلخورى كسى را سبب گردد و فقط (البته مجدد تاكيد مى كنم كه اين نظر من است و چه بسا نيز ممكن است بكلى غلط و اشتباه باشد) تنها موردى كه به نظر من قابل تامل بود همان موضوع مشكل فردوسى و شاملو بود و بس.
من نه از نوشته موصوف بلكه از نوشته هاى سابق شما با نظرتان نسبت به ان مطالب شاملو اگاه بودم و اين نوشته جديد شما نيز به قدر كافى براى من گويا بود كه مرتكب سوء برداشت از ان نگردم.
اما دوست گرامى حتى در فرضى (ضمن تاكيد بر مفروض بودن چنين حالتى) نيز كه شما نظرتان موافق و مطابق با برداشت ان دوستان رنجيده خاطر بود باز هم بيان نظر شما بود و كسى نمى توانست و نبايد بر شما خرده بگيرد كه چرا ابراز عقيده و نظر مى كنيد كما اينكه حق نقد ان نيز براى دوستان محفوظ مى بود.
لذا توضيحات جنابعالى از اين حيث كه رفع ابهام مى كند و برداشت ناصواب دوستان را به انها متذكر مى شود عملى است شايسته و در خور تقدير و البته بدان معنا نيز نيست كه عقيده و نظر مطابق با ان برداشت دوستان ، بد است و هر نظر و عقيده معارض با ان برداشت ، خوب و عالى است، لذا من مى خواهم با اجازه شما و از جانب شما اينرا به مطلبتان اضافه كنم كه ؛ ” توضيحات من (كورس) به اين جهت است كه دوستان بتوانند برداشت خود را از سخن من ، تعديل و اصلاح كنند و نه برعكس . و نظر مغاير نيز از اين جهت كه يك نظر است درخور احترام است وليكن همچون ساير نظرات ، قابل نقد.”
جناب كورس اين جسارت من را ببخشيد ولى چون يقين دارم كه شما با اين سخن موافقيد و از طرفى نيز ممكن است از توضيحات شما برخى دوستان برداشت ناصواب ديگرى داشته باشند لذا من اين جسارت را زياد از حد ، بى جا نديدم ، اميدوارم بپذيريد.
اما ديگر سخن انكه ، گرچه شاملو در اغاز سخن ضمن اشاره به دوستى خود با حصورى ، ،سخن خود را نيز با بيان عقيده حصورى اغاز مى كند ولى هيچيك از اينها سبب زايل شدن مسئوليت شاملو نمى شود ، نه مسئرليت ناشى از بيان نظرش ، بلكه مسوليت ناشى از توهين وى به فردوسى. ان اولين بار نيست كه شاملو اينگونه سخن مى گويد ، نظر وى در خصوص كل ادبيات كلاسيك فارسى و شاعر محسوب نكردن هيچكس جز خودش و سراينده شعر ؛ بهرام پا حنايى
– اسبتو كجا مى بندى ، از ديگر افاضات ايشان است . هرچه باشد حصورى تاويلات خود از داستانهاى شاهنامه را با زيان توهين و لودگى ارائه نمى دهد اما شاملو در حاليكه خود در گويش ، ادبيات لمپنى را بكار گرفته ، شخصيتى را لمپن عنوانگذارى مى كند كه در شاهنامه نماديست از طبقه زجر كشيده جامعه و نمادى است از عامه جامعه و در يك كلام نماديست از مردم ، كه گرچه دستگاه استبداد به هيچشان مى گيرد ، ولى همين عامه مردم هستند كه سرنوشت مستبد را رقم مى زنند ، گاه با انتخاب ضحاك به عنوان شاه ايران و گاه به وسيله سرنگون كردنش ، با خيزش كاوه.موفق باشيد
با درودي ديگر بر خردورزان! اقاي نوريزاد اين اين رفتار ناپسند مثل يك ترازو كه دو كفه دارد، يك جاده دو طرفه است، انكه دست مي بوسد ( البته به جايش نيكو و ارزشمند است مثل بوسيلة دست پدر و مادر يا اداي احترام به شخصي كه كار بزرگي براي بشريت كرده ) و انكه دستش را براي ارضاي عقده هايش دراز مي كند و يا اينكه از روي تقدس وظيفه ميداند كه دستش بوسيده شود. اين وسط مقصر كيست؟ مي توان گفت كه مكمل هم هستند، در كامنتي به بعضي إز رفتارهاي منفي كه در نزد ما إيرانيان نهادينه شده إشاراتي كردم، اين هم نماي ديگري إز همان رفتارهاست، نوكري و چاكري و بنده خانزاد بودن، و اما كي إز شر اين معضلات رفتاري رها مي شويم؟ كاريست فرهنگي كه إز ميحط خانواده بايد شروع شود و در ميحطهاي اموزشي إز پيش دبستاني تا دانشگاهها كامل گردد. بعلاوه همكاري و حمايت دولت در بها دادن به رشته هاي جامعه شناسي و روانشناسي ! البته حساب ادم هاي چاپلوس و فرصت طلب سواي بقيه است گاهي اوقات مقالاتي إز استاد محمود سريع القلم مي خوانم، كه چقدر در اين باره إحساس مسيوليت مي كند، اما در اين نظام !!!!!! سندان سرد كوبيدن است.
چرا ما تا چیزی عیان میشود ء مقصر مردم و فرهنگ میدانیم ؟ این تعداد اندک افراد عقیدتی هستند که در کلام محراب این آخوندک ها ذوب شدند و این تنها و یکه عشق ورزی عمیق این جماعت کوچک است.
این که من سو استفاده از جنازه غرق شدگان کنم ء حساب کار این آخوندهاست
Dear Mr nourizad, Salam. First of all thank you very much for the nice writing about the hand kissing and secondly I have a question . There is a long while I am very worried about the great poet who read the BIDAD, I hope he is in good health and if you have any news about him I would appreciate to know.
ريشه ها ١٣٦( قسمت ١٣٥ ذيل پست قبلى )
دنباله تأملات در ماجراى كيخسرو
٣٦- يك جمع بندى
همه ما فرزند زمان خويشيم اما هگل مى گويد فيلسوف و متفكر فرزند زمانه خويش است .من قصد ندارم وارد مفاهيم پيچيده شوم و مفهوم فرزند زمانه خويش بودن قدرى پيچيده است به اين دليل كه سوء فهم هاي از اين دست پيش مى آورد كه فرد نمى تواند افق ديدش را وسعت بخشد و آينده اش در اكنونش دور خودش مى چرخد ،اين است كه به رغم امكانات مختل پيام رسانى من اين قدر در تفهيم منظورم مى كوشم .روسو مى گويد انسان آزاد به دنيا مى آيد اما از همه سو خود را د ر زنجير مى يابد ./ اين زنجيرها راه آزادى را دشوار مى كنند .تاريخ گذشته هر قومى زنجيرهاى حاليه اش را ساخته است ؛زبانش را ،دينش را ، امور حرام و ممنوع و توسناك و نجس اش را ،شرايط زيست و توليد و مناسبات قدرت و خلقيات فرهنگى اش را از گذشته به حال منتقل كرده است در ازاى اين همه انسان هم سهمى از اختيار و آزادى دارد .اين آزادى فعال نمى شود مگر انسان زنجيرهاى وضعيت موجود يا زمانه اش را بشناسد .آنكس كه با زنجيرها مأنوس مى شود و آنها را به چشم ميراث مقدسش مى نگرد و حتى با كسى كه مى خواهد نجاتش دهد متعصبانه و با خود شيفتگى مى جنگد فرزند كور زمانه خويش است .آنكس نيز كه همچون فردوسى و نظامى و نيما و شاملو زنجيرهاى زمانه اش را مى شناسد و آهنگ آزادى و گسستن زنجيرها مى كند با ز هم فرزند ،زمانه خويش است اما در شناخت زنجيرها از ديگران پيش است .افق ديدش نسبت به سرنوشتى كه وضعيت اكنونى در پى دارد دور بين تر است .اما شناخت زنجيرهاى حاليه بدون ديدگاه تاريخى و بدون تبار شناسى و ريشه يابى زنجير ها شناختى مؤثر و كارگر براى گسليدن زنجير ها نخواهد بود .همه در عمل فرزند زمانه خويش اند اما تفاوت در آن است كه كدام انديشه اى از زمانه پيشتر است و چند گام .
فردوسى داستان كيخسرو را چنان مى پروراند كه پس از معرفى شهريار و شهر و دين ايدئال و پايان كار كيخسرو از دو ران زوالى خبر دهد كه وقوع روشن از مرگ رستم دستان آغاز و با مرگ رستم فرخزاد به حضيض خود مى رسد .اين دو بخش را به اجمال توضيح مى دهم
آقاي نوري زاد شما بي جهت آلرژي گرفته اي . مراجع معظم تقليد ، موجودات بسيار مقدسي هستند .
لازم است برنامه اي تدوين شود تا در آينده اي نزديك مردم بتوانند آزادانه //// ///.
آقای نوری زاد سلام . اگر در دین و اعتقادات ما ” دست بوسی ” انسانی بر انسان دیگر نیامده ، پس چرا این بندگان خدا که یکی دو تا هم نیستند ، این دست بوسی را پذیرفته اند ؟ من فکر میکنم که با کمی ” توجیه ” شدن افراد و آن اینکه مثلا” دست پیامبر (ص) است ، بر دست این روحانیت بوسه می زنند ( ای پدر این توجیه بسوزد که تمام خسران و مکافات بشر از دست این ” توجیه ” لعنتی است ) . ببینید دزد برای کار دزدی اش ” توجیه ” دارد . قاتل برای قتل کسی ” توجیه ” دارد . کارمند برای رشوه گیری ” توجیه ” دارد .روحانیت برای پیچاندن مردم ” توجیه ” دارد .دروغگو برای دروغ گفتنش ” توجیه ” دارد .کاسب برای گران فروختنش ” توجیه ” دارد .شریعتمداری کیهان برای کار های خباثتش و کثافتش و رذالتش که از هر صبح تا شب می نشیند و برای صباحی چند در قدرت کاغذی و کاغذهای تکه پاره روزی نامه ای ” بخیه به آبدوغ ” میزند ، ” توجیه ” دارد و ” توجیه ” و ” توجیه ” و ” توجیه “و . . . الی یوم القیامه
آقاى مخلص بادي خيلى مخلصم
درود به اقای محمد نوری زادعزیز
معذرت میخواهم که این سوال را از شما میپرسم شما هم خود دست اقای خز علی را بوسیدیدhttps://fa-ir.facebook.com/m.nourizad/photos/a.153879031306388.40015.153044948056463/890291717665112/?type=1&relevant_count=1 اگر دلیلی داشته اید برایم بنویسید ولی میدانم بوسه شما با این بوسه ها فرق میکند بوسه شما بوسه عشق است بوسه ازادیست ولی بوسه این حضرات بوسه مال پرستی شخص پرستی دنیا پرستی زور پرستی فرعون پرستی است بوسه شما بوی ستارها میدهد
با سلام به پدر مبارزم نوری زاد
ناصر مکارم شیرازی
مکتب اسلام متحرک
تفسیری نمونه از قرآن
قرآن ناطق رسانه ی میلی در ماه رمضان
مکارم اخلاق
صاحب رساله ای چون دگران کپی از روی قبلی
مجتهد جامع الشرایط با تاکید بر جامعیت
ملبس به لباس روحانیت با تاکید بر روحانیت
مرتزق از رزق روحانی گری به مدت یک عمر
سمبل تواضع
الگوی خاکساری
.
.
با خود میگویم خدایا دین اینجور رهبر اون جور اقتصاد ناجور سیاست بدجور دیپلماسی هرجور …
باز یاد دیالوگ معروف فیلم کمال الملک افتادم اونجا که علی نصیریان با نیم لبخندی بر لب میگوید همه( به فتح ها و میم ) چیزمان به همه( ایضا به فتح ها و میم ) چیزمان می آید.
بابا بنده خدا!!!!!!!!از بس تو فکر شکر و قند و نیشکرو این چیزا هس حواسش به دستش نیس وگرنه ایشون و دست بوسی استغفرالله خدانکته
مولانا می گوید
هر که را مردم سجودی می کنند
زهرها در جان او می آکنند
او چو بیند خلق را سر مست خویش
از تکبر می رود از دست خویش
بنده هم نسبت به همین کسی که بهانهٔ گفتار بنیادی آقای نوریزاد هست، آلرژی دارم. آلرژی دارم نسبت به این موجود چون چند سال عمر مرا به باد فنا داد، به این خیال که واقعاً باور داشتم مرد خداست، اما دیدم بندهٔ زر از هر جا و بنده و غلام زور همین سرکردهٔ داعشی شعبهٔ شیعی حاکم هست و ما بقی ریا و ریا و ریا و شارلاتانیسم. موجود بسیار منفوری است اگر از نزدیک وی را بشناسی. در حیرتم که این بندهٔ پول و نام و اسیر و گرفتار امنیتیهایی که به هر طرف که اراده کنند، از وی فتوا میگیرند، چطور از طرف خانواده اش که انسانهای درستی در بینشان هست ، تا کنون تحمل شده است. از ترس؟ هیچ بعید نیست.
طرز نگاه حاج آقا خیلی جالبه یاد شاهو شاهنشا افتاذم
ماجرا دو طرف دارد
یکی آن که نشسته و دست خود را …..
دیگری آن که دلا شده و دست وی را …..
البته من نوع زیبایی از دست بوسی دیده ام.
عده ای روستایی جمع شده بودند و جوانی دلا شد و دست پیر زنی را بوسید. همراهم گفت این جوان می خواهد به ده بالاتر مسافرت کند و جماعت آمده اند بدرقه خداحافظی. فاصله دو ده شاید پنجاه کیلومتر هم نباشد و جوان یکی دو روز بعد باز خواهد گشت. پیرزن مادر بزرگ جوان بود. دست بوسیدن سنت زیبایی است به شرطی که فساد انگیز نباشد. بوسیدن دست کسی که وارد سیاست و قدرت است در هر حال شبهه ناک است و خطر فساد در آن بسیار.
بیچاره گوسفندانیکه گوشتشان توسط مقلدین ///تناول می شود که بنیانگذار زندگی ///برای جمعی ///بی سواد و مغروری میگردد تا بربلاهت آنها بخندند و با کراهت بدانان نظر افکنند!
تا جهل هست خفت و جاهل سواران نیز هستند
یادم میاد زمانی که نوجوانی بودم پیش از اعزام به جبهه رفتیم آیت الله نجفی خدا بیامرز را ببینیم وایشان روی زمین نشسته بود و بسیجیان را می پذیرفت و نمی گذاشت کسی دست ایشان را بگیرد و ببوسد ولی انگار این مراجع حکومتی وقاحت را از حد گذرانده اند و مانند سلاطین و فراعنه منتظر دست بوسی ایشان هستند
سلام
البته خود شما هم در ملاقات(مطابق عکس) با دکتر خزعلی دست ایشان را بوسیده اید
بله این آقا فرعون گون مراسم دست بوسی راه انداخته وشما از روی دوستی و صفا
پس هر دست بوسی مزموم نیست
سلام بر نوریزاد—— اتفاقا یکی از مراسمی که باعث زودودن غبار اسلام ناب محمدی از صورت و ذهن بنده شد همین مراسم دست بوسی بود – بگذار این ابلهان و کودن ها اینقدر دست بوسی و //// کنند تا فیلمهای کمدی همانند هارولد لوید و لورل و هاردی در جهان از اینگونه مراسمها تهیه شوند و جهانیان به عینه ببینند که اسلام چگونه دینی است؟
بابای رضایی های شهید یا ملعون ( خدا عالم است ) ملقب به حاج خلیل رضایی یکبار تعریف میکرد که بعد از ماجرای تقی شهرام خمینی حکم دستگیری سران مجاهدین و من جمله تمام اعضای خانواده رضایی ها را داده بود- بعد تعریف کرد که پدر طالقانی به او گفت بیا برویم من تو را با امام (خمینی آشتی دهم تا غائله ختم به خیر شود- خلاصه از خلیل انکار و از سید محمود اصرار به دیدار امام خمینی میروند- خلاصه وقتی قدم به کلبه ( کاخ ) امام می گذارند حاج خلیل با صف طویلی مواجه میشود که آماده مراسم دست بوسی بودند جالب اینجا بود که خود پدر طالقانی هم داخل صف قرار میگیرد- بعد حاج خلیل رو به پدر طالقانی می کند و می گوید من اگر میخواستم دستبوس باشم که نفر قبلی ( شاه ) هم دستش تمیز تر بود و هم صفش کوتاه بود و هم اینکه 4 تا بچه ام را به کشتن نمیدادم- خلاصه بعد از اینکه حاج خلیل دستبوسی نکرد مورد غضب امام خمینی واقع شد و ان چنان شد که در سال 1382 در دیار غربت دق کرد و مرد یا گور به گور شد و زنش با 90 سال سن هنوز در بعضی از شوهای مجاهدین افتابی میشود- نتیجه اخلاقی این بحث این بود که هر کس دست امام و مراجع عظمای تقلید را بوس نکند سنگ و یا چوب میشود و در غربت گور به گور میشود و هر کس هم دست شاه یا ولایت فقیه را بوس نکند باید برود بهشت زهرا یا خاوران سر قبر بچه اش زار زار گریه کند
بیدل این کم همتان بر عزّ و جاه
فخرها دارند و عاری بیش نیست. (دهلوی)
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکی در او غش باشد. (حافظ)