روس ها در قدم نخست چهار فروند هواپیمای جنگی برای درهم کوفتن مواضع داعشی ها به عراق فرستاده اند. آمریکایی ها چه؟ آنها برای مقابله با داعشی ها دستِ همکاری به سوی ایران دراز کرده اند و هفتاد هشتاد نفر از مشاوران ارشد نظامی خود را به عراق گسیل داشته اند. نیز اعلام کرده اند: گرچه ما مستقماً وارد درگیری با اعجوبه های داعشی نمی شویم اما حاضریم تسلیحاتِ مورد نیاز برای این مقابله را به ایران تحویل دهیم.
خود داعشی ها چه؟ آنها مرتب بر انهدام همه ی مظاهر شیعی بویژه مقابر امامان شیعه در عراق تأکید می ورزند و از آدم کشی ها و شیعه کشی های وحشیانه شان فیلم می گیرند و در فضای مجازی منتشر می کنند. داعشی ها شیعیان را کافر و نجس، و شیعه کشی را همجنسِ روفتنِ نجاست می دانند.
جناب رهبر خودمان همین دیروز همکاری با آمریکا را نپذیرفت و مثل همیشه آمریکا را بانی پدیداریِ طالبان و القاعده و داعش دانست. که یعنی: ما را نیازی به اسلحه ی آمریکایی ها نیست. چرا؟ چون ما خودمان هم اسلحه اش را داریم هم پولش را و هم بسیجیان جان برکفش را.
می گویم: آنسوتر از غوغای جام جهانی فوتبال که سر پوش بسیار خوبی است برای کشتارها و تخریب هایی که توسطِ داعشی ها صورت می پذیرد، نیز کشاندن پای ایران به وادی تعصبات و قلچماقی های جاهلانه، درست همان سناریویی است که پیش از این در نوشته ی ” جمهوری اسلامی و سیاهچاله هایش” بدان متذکر شدم.
هواپیماهای روسی قرار است کجاها را هدف قرار دهند؟ اسلحه های ایران و آمریکا قرار است چه مردمانی را از پا در آوردند؟ ویرانیِ زیر ساخت های اقتصادی و ملی عراق چرا باید در مدار اقدام های ناگزیر دو طرفِ دعوا قرار گیرند؟
سترگیِ این سناریو را می بیند؟ شوکِ ویران شدنِ کربلا و نجف و کاظمین و سامراء و همه ی مظاهر شیعی، و در اصل، به تاراج رفتنِ نفوذ سرداران سپاه در عراق، ما را به میان معرکه ای اجتناب ناپذیر می کشاند که جز بدل کردنِ عراق به سوریه ای دیگر دستاوردی نخواهد داشت. و مهم تر: جسور کردنِ طرفِ مقابل برای این که فردا پای به داخل کشورمان بگذارد.
چفت و بست این سناریو از آنچنان استحکامی برخوردار است که جز کیش و مات شدن، ما را نصیبی نیست. اگر بنشینیم و تماشا کنیم، خواهیم دید که داعشی ها بعد از به راه انداختن حمام خون، عراق را می بلعند و تعلقات تاریخیِ شیعیان را ویران می کنند و جای پای پولادین خود را در حاکمیتِ بعدی محکم می کنند. همانگونه که طالبان افغانستان را بلعید و اکنون پس از هزار حادثه همچنان در معادلات ملی افغانستان سهم و نقش دارد.
و اگر پای به میانه ی معرکه بگذاریم، به باتلاقی داخل شده ایم که این باتلاق، علاوه بر مکیدنِ عمده ی استعدادها و دارایی های ما، یکپارچگی کشورمان را نیز به مخاطره در می اندازد و ظهور تنش های داخلی را تحریص می کند.
می گویم: بله جناب رهبر و جنابان سرداران، بچشید نتیجه یِ معکوسِ ابله دانستن دیگران و زرنگ دانستنِ خود را. اگر صدام در سالهای جنگ، ملت عراق را به دره ای از حقارت ملی در انداخت، این خود ما، در سالهای بعد از صدام، عراق را به سفره ی مطالبات شیعیِ خود بدل کرده ایم. بی آنکه بدانیم همه ی اطوارمان زیر ذره بین ” دیگران” ی است و همانها قدم به قدمِ ما را پیشاپیش مشخص کرده اند و خط به خطش را نیز برایمان ترسیم کرده اند و ما به اسم زیرکی های اسلامی، درست به همان سمت و سویی می رویم که در حوزه ی خواست و تمایل همان دیگران است.
راهِ چاره اما چیست؟ می گویم: فرزندان ما را به عراق نبرید. سرمایه های ما را در عراق دود نکنید. شما در این سال های هردمبیل بقدر کافی دارایی های اعتباری و انسانی و پولی ما را در هر کجا به تاراج داده اید، بیایید و در این یک جا به گزینه ی عقل مراجعه فرمایید. ورود شما به عراق درست همانی است که برایتان مقدر کرده اند. آن دیگران، شما را در باتلاق عراق زمینگیر خواهند کرد و بعد از مکیدن دار و ندار این مردمِ مُلا زده، جان جمعیت فراوانی از فرزندان ما را در آن دیار تباه خواهند کرد.
همه ی گزینه ها برای این رقم خورده که شما با یال و کوپال نظامی تان پای به عراق بگذارید. شما اما داخل نشوید. کار عراق و داعش را از طریق فشار به مجامع جهانی دنبال کنید اما به داخل عراق پای مگذارید. عراقی ها بقدر کافی هم پول دارند و هم جوان و هم اسلحه. خودشان از پس خودشان بر می آیند. به ما چه که در آنجا چه می گذرد؟ گنبد و بارگاه امام حسین را تخریب می کنند؟ شما نگران گنبد و بارگاه امام حسین نباشید. مهم راه امام حسین است که تا قیامت باقی است. همان راهی که شما شخمش زده اید و چند و چون پیکرش را خراشیده اید. راستی مگر کشوری مثل مالزی به هر سو سرک می کشد برای دست یابی به اقتدار مذهبی؟
و دیگر این که: از برج بلند نکبت های نفسانی به زیر آیید و مردمانمان را در یابید. به مردم – فارغ از هر گرایشی که دارند – بها بدهید. این بها دادن به مردم، اگر که در متن درستی و راستی صورت پذیرد، شما را اگر چه بر کنار، رو سفید خواهد کرد و ایران را از هزار توی حادثه ها خواهد رهانید. آه چه می گویم من؟ بلندای این سخن را به دست باد سپرده ام گویا. با این همه اما، این با شما گفتم تا مبادا فردا ضجه بر آورید: چرا با ما نگفتید؟
محمد نوری زاد
دوم تیرماه نود و سه – تهران
|
ورود نظامی به عراق
یعنی آغاز یک فاجعه تاریخی
با تحکیم موقعیت نیروهای داعش “دولت اسلامی شام و عراق” دربخش هائی از خاک عراق که در آنها اکثریت سنی عراق زندگی می کنند و ادامه جنگ داخلی در این کشور، خطر کشیده شدن پای ایران به این جنگ در هفتههای اخیر افزایش یافته است. آشکارا کوششهای زیادی از داخل و خارج ایران می شود تا پای کشور ما را به این جنگ بکشانند، جنگی که این بار تنها جنگ میان دو دولت و دو ارتش نیست، حتی جنگ ملت ایران با اقلیتی مذهبی در عراق هم نیست، بلکه جنگ جهانی میان دو مذهب نیز خواهد بود. ما ضمن هشدار نسبت به تحرکاتی که برخی محافل حاکمه و بویژه در درون سپاه با وعده حقوق های میلیونی مشغول آن هستند و انتشار اخبار دریافتی آن را به صلاح کشور نمی دانیم، تاکید می کنیم:
ورود ایران به جنگ داخلی در عراق ادامه همان اشتباهی است که در سال 1361 و پس از پیروزی ایران در بازپس گیری خرمشهر انجام شد. اشتباهی که ایران را بمدت شش سال درگیر یک جنگ فرسایشی طولانی کرد که از درون آن حکمرانی تجارت و نابودی تولید و غارت و سرکوب آزادیها و ویرانی اقتصاد کشور بیرون آمد. آنچه امروز می گذرد و تلاشهایی که برای کشیدن ایران به جنگ در عراق می شود با همان انگیزهها و به قصد تسویه حساب سیاسی و قبضه قدرت است با پیامدهایی به مراتب ویرانگرتر.
ورود ایران به این جنگ اکثریت سنی عراق را که در حالت عادی خواهان زندگی مسالمت آمیز هستند و ممکن است از نیروهای اسلامی داعش و ارتش سابق صدام حسین فاصله بگیرند، عملا به پشتیبان داعش تبدیل خواهد کرد و یا نسبت به آن بیطرف و خنثی خواهند شد.
آنچه این جنگ را نسبت به جنگ ایران و عراق حتی خطرناکتر می کند، جنبه مذهبی است که به این جنگ داده شده و آن را بصورت جنگ شیعه و سنی درآورده اند. آن بذر تفرقه شیعی و سنی که قشریون و ارتجاعیون مذهبی در ایران در دهههای اخیر کاشتند و در دوران احمدی نژاد به سیاست رسمی و دولتی تبدیل کردند نباید میوههای تلخ خود را ببار بیآورد .
در شرایطی که شیعیان تنها 15 درصد از جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل می دهند به راه افتادن جنگ شیعه و سنی در واقع به معنای آغاز قتل عام شیعیان در بسیاری از کشورهای جهان خواهد بود. ایران نیز به عنوان تنها کشور شیعه جهان نه تنها از این خطر در امان نیست که اساسا این جنگ در مرزهای نزدیک به ایران برای همین منظور به راه انداخته شده است.
در این شرایط جنگ ایران در عراق تنها به داخل عراق محدود نخواهد ماند، بلکه دامنه آن به سرعت به داخل ایران کشیده خواهد شد. همه مواد آتش زا برای کشیده شدن این جنگ به داخل ایران از مدتها پیش در ایران انبار شده است. در آخرین نمونه همین چند هفته پیش خبرگزاریها از حمله و تجاوز و قتل شماری از افغانها در نظام آباد قزوین خبر دادند. امری که موجب شده 90 درصد خانوادههای افغان از آن منطقه مهاجرت کنند. این تنها یک نمونه است، نمونه ای که نشان می دهد در صورت وقوع یک درگیری سنی و شیعه در داخل خود ایران ماده انفجاری نیرومندی برای ایجاد جنگ شیعه و سنی انبار شده است. و این غیر از رفتاریست که با سنیهای ایران شده و آنها را حتی در حد حضور یک نماینده در هیئت رئیسه مجلس محروم کرده اند.
همه اینها را نمی توان بدون برنامه و ناآگاهانه دانست، آن هم در شرایطی که از زمان فروپاشی اتحاد شوروی سابق بحث تغییر خاورمیانه و مرزهای این منطقه به شکل یک برنامه استراتژیک ایالات متحده و ناتو مطرح بوده و گام به گام پیش رفته است. امروز نمی توان تردید کرد که دستهایی در داخل ایران در بالاترین سطوح نظامی و حکومتی از سالها پیش و با آگاهی از استراتژی امریکا برای تجزیه منطقه و ایجاد جنگ شیعه و سنی زمینه آن را در داخل کشور فراهم کرده اند و اکنون همانها هستند که می خواهند کشور را به جنگ در داخل عراق بکشانند. تمام تقابلی که با دولت خاتمی انجام شد، از جمله در برابر تلاش او برای ایجاد گفتگو در جهان و داخل کشور و اکنون تقابلی که با دولت روحانی و کوشش آن برای ایجاد آشتی میان اقوام و مذاهب داخلی در ایران می شود و انتصاب علی یونسی بعنوان دستیار ویژه رئیس جمهور در امور اقوام و مذاهب نمادی از آن است، آگاهانه یا ناآگاهانه در چارچوب همین استراتژی ایجاد جنگ شیعه و سنی و تغییر نقشه خاورمیانه قابل ارزیابی است.
تردید نیست که نیروهایی در ایران وجود دارند که از درگیر شدن ایران در عراق استقبال می کنند و حتی زمینه آن را می چینند. در حالیکه لازمه عبور از این مرحله بسیار خطرناک تفنگ و فشنگ نیست، بلکه سیاست و درایت و تعقل است. اشتباهی که ایران در سوریه انجام داد و بشار اسد را به مقابله نظامی تشویق کرد، یا در عراق با حمایت از نوری المالکی همان روش کنار گذاشتن سنیها را در عراق تشویق کرد، اکنون پیامدهای خود را نشان می دهد. و حال جریانهایی در داخل ایران می خواهند با کشاندن ایران به جنگ همان اشتباهات را به یک فاجعه خوفناک تبدیل کنند. آنها وعده می دهند که هدف آنها تنها نجات حرم و مقبره امامان شیعه در عراق یا محافظت از مردم در برابر خطر نیروهای افراطی سنی است، اما هدف اصلی آنها ایجاد وجهه برای خود و توجیه بدست گرفتن قدرت است. زیرا روشن است که این جنگ به داخل عراق محدود نخواهد ماند و نه تنها به ایران کشیده خواهد شد، بلکه پیامد آن اشغال منطقه توسط نیروهای ناتو و امریکا و سپس اشغال خلیج فارس و کنترل نفت منطقه و سرانجام جدا کردن بخشی از خاک ایران خواهد بود. و همه اینها غیر از خرابیها و ویرانیها و کشتارهای داخلی است که در پی چنین جنگی رخ خواهد داد.
بختی که ایران همچنان از آن برخوردار است پشتیبانی مردمی داخلی و وجهه جهانی دولت روحانی است، وجههای که حمایت دولتهای غربی را از نیروهای اسلامی افراطی سنی در مقابل ایران دشوار می کند. ولی در همین شرایط عدهای در حاکمیت ایران بیش از هرچیز به فکر چگونگی زمین زدن دولت روحانی هستند. اینان بیش از آنکه به ضرورت وحدت ملی برای عبور از این گردنه خطرناک بیاندیشند، در فکر آن هستند که چگونه حصر موسوی و کروبی را طولانی تر کنند، یا مانع ایفای نقش مثبت جهانی محمد خاتمی شوند. بیش از آنکه به فکر ایجاد اتحاد و نزدیکی اقوام و مذاهب در داخل کشور ما باشند، در فکر چگونگی مهار و حذف آنان هستند. خطری که ما را تهدید می کند بیش از آنکه از داعش و نیروهای اسلامی سنی باشد، از حضور چنین نیروهایی در حاکمیت جمهوری اسلامی است. برای مصون کردن کشور از خطرهای خارجی پیش از هرچیز این نیروهای قشری، نظامی گرا و جنگ طلب را باید در جمهوری اسلامی مهار کرد.
به نقل از پیک نت 5 تیر 93
در ذيل اخرين قسمت داستان رستم و اسفنديار و در پاسخ به جناب مرتضى يكى از دلائلى كه بر اساس ان مى توان بدين نتيجه رسيد كه فردوسى در داستان مذكور اسفنديار را به عنوان نمادى از دين بكار گرفته ، اشارات فردوسى به وجود اين باور در بين مردم دكر شده ، كه هركس خون اسفنديار را بريزد و با اسفنديار بجنگد ، به بلاى اسمانى گرفتار ايد و نابود گردد كه با توجه به اينكه اين باورى معطوف به كسى است كه با دين بجنگد و تا زمان حاضر نيز اين باور در بين عامه مردم موجود است لذا مى توان انرا بعنوان يكى از دلايلى كه فردوسى شخصيت اسفنديار را به معادل دين قرار داده ، ذكر كرد.
اين باورى است كه در بين مردم رايج بوده و اكنون نيز رايج است ولى به نظر من فردوسى به جهت عدم پايبندى به چنين باورى سعى كرده دقيقا داستان را به گونه اى هدايت كند كه بى اساس بودن اين باور را را بتوان نتيجه گيرى كرد با اين توضيح كه:
به فاصله زمانى كوتاهى پس از مرگ اسفنديار ، رستم كشته مى شود و خانواده او نيز به انواع بلايا گرفتار مى گردنند ، رودابه (مادر رستم دچار جنون مى شود ، زال (پدر رستم اسير شده و به انواع مشقات دچار مى شود و فرامرز (پسر رستم) ميز كشته مى شود .
در بادى امر اينگونه به نظر مى رسد كه باور رايج در خصوص نحوست ريختن خون اسفنديار (دين) و اين تصور كه “هر كس خون اسفنديار بريزد به عذاب اسمانى گرفتار ايد” عينيت يافته و مرگ رستم و پسرش وتيز مصائب پدر و مادرش
مويد صحت ان باورى است كه گرد اسفنديار (دين) هاله اى از تقدس كشيده و هر انكس كه از وى متابعت نكند و با او به نبرد برخيزد را ، ناگريز از گرفتار امدن به عذاب و بلاى اسمانى مى داند.
من در نوشته هاى بسيارى در زمان حاضر نيز مشاهده كرده ام كه اتفاقات ناگوارى كه بعد از مرگ اسفنديار ، رستم و خانواده اش را به نابودى مى كشاند را معلول باور ياد شده دانسته اند و اينان گفته اند كه فردوسى با ذكر سرانجام رستم و خانواده اش در حقيقت مى خواهد بگويد ان سرانجام شومى كه در داستان براى ريزنده خون اسفنديار ، تكرار شده از نگاه شاهنامه عاقبت محقق گشته و رستم و خانواده اش را فرا مى كيرد
و در نگاه شاهنامه حوادث بعدى رستم و خانواده اش معلول همان نخوستى است كه ريختن خون اسفنديار در پى دارد
ليكن به نظر من اين برداشت ، كاملا در تعارض با نگاه شاهنامه مى باشد ، زيرا با اندك دقتى درخواهيم يافت كه فردوسى داستان را به گونه اى هدايت مى كند كه تماما در تضاد با اين باور قرار مى گيرد و حتى نتيجه كاملا مغايرى با باور مذكورر حاصل مى شود.
اگر كشته شدن رستم و مشقات خانواده اش را به بدشگونى نبرد با اسفنديار نسبت دهيم و انرا معلول بلايى بدانيم كه بر سر كشنده اسفنديار ، از چرخ نازل مى شود ،انگاه تمام انچه در خصوص نقش نمادين شخصيت هاى داستان بيان شد در تعارض با اين موضوع قرار مى گيرد ، لذا لازم است مختصر توضيحى در اينخصوص ارائه گردد؛
بر اساس انچه در شاهنامه امده مرگ رستم به هيچ وجه ارتباطى به اسفنديار و بازماندگان وى ندارد و مسبب ان شغاد (برادر رستم ) ست كه با همدستى مرزبان كابل ، رقم مى خورد ليكن كشته شدن پسر رستم و به اسارت رفتن زال و مصائب خانواده رستم تماما به دست بهمن (پسر اسفنديار) واقع مى گردد كه براى بررسى ان ، بايد به عقب برگرديم ، به زمانى كه اسفنديار در شرف مرگ است و از رستم مى خواهد پس از مرگ ، پسرش (بهمن) را در سايه حمايت و تربيت خود قرار دهد و در ان صحنه زواره (برادر رستم) به رستم مى گويد كه از پذيرش خواسته اسفنديار سر باز زند ، چرا كه گرگ زاده عاقبت گرگ شود و نخست به پروردگار خود اندر اويزد ، ليكن رستم از ژرف نگرى به موضوع غفلت كرده و خواسته اسفنديار را پذيرفته و بهمن را پروريده تا نهايتا بهمن پس از رسيدن به قدرت با خانواده رستم ان كند.
شايد فردوسى خواسته با شرح اين سرانجام ، انرا نتيجه ناتمام گذاردن كار نبرد رستم با دين (اسفنديار) محسوب كند ، ناتمام از اين حيث كه رستم نه تنها تمام اثار برجا مانده و نتايج دين وا نابود نمى كند بلكه با پذيرفتن بهمن كه زاييده دين است ، به گونه اى از نابودى كامل اسفنديار (دين) و نتايج بر جا مانده از ان ، غفلت ورزيده و حتى با پرورش بهمن به ترويج و رشد مجدد دين كمك كرده و شايد نيز از ان متاثر گرديده باشد.
لذا انچه حوادث شوم بعدى را براى خانواده رستم رقم مى زند -بر خلاف باور مزبور- نه تنها ناشى از بد شگونى كشتن اسفنديار نيست بلكه ناشى از تعلل رستم در عدم اتمام كامل اين نبرد است و نتيجه غفلت او در نابودى تمام مظاهر و بازماندگان اسفنديارمى باشد ، به عبارت ديگر ريشه وقوع حوادث شوم و ناخوشايند بعدى نه در شومى ريختن خون اسفنديار ، كه در بى تدبيرى رستم نهفته شده كه وجود اسفنديار را ريشه كن نمى كند ، چه اينكه اگر رستم اجازه رشد و پرورش انچه را از دين باقى مانده بود نمى داد ، بى گمان حوادث بعدى كه ناشى از پرورش و نمو ان زاييده اى است كه از اسفنديار (دين ) بر جا مانده ، نيز ديگر به وقوع نمى پيوست . لذا به نظر مى رسد فردوسى با شرح اين پايان خط بطلانى بر ان باور كشيده باشد و به گونه اى توجه خواننده را به عواقبى كه تعلل رستم در اتمام اين نبرد ، برجاى مى گذارد ، جلب كرده است.
اگر در صحت اين برداشت شك و ترديدى داشته باشيم و داستان را مجدد مرور كنيم خواهيم ديد تنها كسى از خانواده رستم كه از بازمانده اسفنديار (بهمن) در امان مى ماند ، زواره (برادر رستم است ، ايا دليل اينكه در بين تمامى اعضا خانواده رستم تنها اوست مه از گزند بهمن دور مى ماند را نمى توان به هشدارى مرتبط كرد كه وى در خصوص پذيرفتن پرورش بهمن ، به رستم مى دهد ؟ ايا تشخيص و درك درست وى از اينكه دادن مجال به هرانچه زاييده و برجا مانده از اسفنديار است ، اگر نابود نگردد به پيدايش اسفنديارهاى ديگرى منتج خواهد شد و پرهيز او از زاده اسفنديار سبب نشده وى از خطرى كه بهمن در اينده براى ازادى در بر خواهد داشت ، در امان بماند!؟
مغشوش بودن اين نوشته و عدم رفع اشتباهاتموجود در ان حاصل كمبود وفت و تعجيل اينجانب است كه اميدوارم دوستان عذر مرا بپذيرند ، پاينده و سر بلند باشيد.
با سلام به بیکنش گرامی
با تشکر از توضیحات شما ،در حقیقت این ادامه بحث “قرائن” صارفه بر تاویلی است که جنابعالی بر آن اصرار دارید ،و نشانه اصرار هم این است که بجای آن یکبار نوشتن “اسفندیار=دین” آنرا در این متن چند بار بصورت پرانتز القاء کرده اید،البته مانعی ندارد ،به نظریه تاویل قائلید و بر آن اصرار دارید ،لیکن مع الاسف وجوهی که تبیین کرده یا می کنید وجوهی استحسانی و غیر قابل قبول است.البته این وجه را در آنجا هم ذکر کردید و اینجا آنرا بازتر کردید و دست مرا نیز برای نقد آن بازتر کردید،ایکاش این مطلب را نیز در دنباله همان بحث هایمان در صفحه قبل می گذاشتید تا ناظران و تعقیب کنندگان بحث آنرا راحت تر دنبال کنید.
جناب بیکنش عزیز! حاصل گفتار شما در این قرینه صارفه برای تاویل “اسفندیار” مذکور در شاهنامه به مفهوم “دین” این است که :
الف- فردوسی در شاهنامه ضمن ابیاتی در صدد بیان این معناست که باوری عمومی بین مردم معاصر “اسفندیار” و “رستم” وجود داشته است که اگر رستم یا هرکسی با اسفندیار بجنگد یا آسیبی به او برساند یا خون او را بریزد ،به بلاهای آسمانی دچار خواهد شد (این یک مقدمه از قیاس و استدلال شما )
ب- باوری در بین مردم وجود دارد که هرکس با دین خدا بجنگد یا در صدد نابودی آن برآید به بلایای آسمانی گرفتار آید.(مقدمه دوم قیاس شما)
ج- نتیجه این مشابهت در باور عمومی بین مردم ،این است که :فردوسی وقتی کلمه “اسفندیار” را بکار برده است مراد او از این استعمال “دین” بوده است ،و چون “رستم” نماد آزادی است (وجوه قرینه ای این تاویل چه شد؟!) و رستم باکی از این باور عمومی ندارد ،با “اسفندیار” می جنگد و باید بجنگد ،و از همه اینها استنتاج می شود که فردوسی علیه الرحمه خواسته است بگوید : اعتنایی به این باور عمومی نکنید ،پس با ادیان و شرایع الهی بجنگید،و بدینسان فردوسی متدین به اسلام با این داستانهای حماسی و این تاویلات جواز جنگ با دین خدا را صادر کرده است.
این حاصل کبری و صغرا و نتیجه قیاس جناب بیکنش گرامی است.
پاسخ من به این استدلال سفسطی این است که :
اولا :ما فرض می گیریم که سخن شما و تاویل شما در احراز این اراده استعمالی از سوی فردوسی در شاهنامه کاملا صحیح باشد و جناب فردوسی که از نظر ما فردی متدین به دین الهی بوده است ،فردی لامذهب و بی دین و ضد دین بوده است که با این داستان سرائی های حماسی خواسته است بگوید ایها الناس نترسید و دین خدا را نپذیرید و با آن بجنگید.(این یک فرض است).
خوب پاسخ این است که بسیار خوب فرموده باشند! ایشان بعنوان یک هنرمند و شاعر متبحر حماسه سرا گفته اند که دین خدا را نپذیرید یا با آن و مظاهر آن بجنگید،خوب فرموده باشند! مگر توده متدینان به دین چه در گذشته تاریخ و چه در زماننا هذا وقتی به بر اساس بینات و حجج الهی و معجزات و براهین ساطع عقلی به مبدا و معاد و نبوت عامه و خاصه و قیامت ایمان آوردند (که بنظر ما مرحوم فردوسی نیز خود از این دسته است) با استناد به اشعار و دعوت ایشان به نفی و انکار و جنگ با دین ،دست از ایمان خود به مبدا و معاد و نبوت و قیامت بر می دارند؟ مگر در طول تاریخ جحد و انکار ماتریالیست ها و لا مذهب های فلسفی و لا ادری ها در برابر ادیان و شرایع الهی وجود نداشته است؟ این سخن فردوسی (یزعم شما) هم می شود یکی از قبیل آنها ،در اینجا صحبت از جهان بینی و بحثهای عقلانی و خوف از امکان عالم قیامت و نظایر آن مطرح است ،و این قبیل مفاهیم و نفی و اثبات آنها در گرو “حجج” و “بینات” و “براهین عقلی” است ، و نه در گرو اشعار تمثیلی و تاویلی و داستان سرائی های حماسی (البته باز روی فرض تاویلی شما).
ثانیا:در استدلال فوق الذکر شما باصطلاح منطقی آنچه که “حد وسط” قیاس سفسطی شما واقع شده است “باور عمومی” است ،چه باور عمومی در مورد نزول بلایا در مورد جنگ یا اسفندیار ،و چه باور عمومی بزعم شما در مورد عواقب جنگ با “دین خدا”.
سوال اینجا این است که آیا معیار ما باور عمومی است؟ یا معیار ما تعلیمات درون دینی ارائه شده از سوی ادیان حقه الهیه است؟
من به باور مربوط به قسمت مشبه (باور مردم به نزول بلایا در صورت آسیب رسیدن به اسفندیار) کاری ندارم ،زیرا این قسمت که بزعم شما قسمتی تمثیلی است و خالق آن فردوسی است ،یا اصلا ما فرض میکنیم اسفندیار شخصیتی حقیقی (و نه اسطوره ای) بوده است ،و مردم نیز چنین باوری در مورد او داشته باشند،خوب این باور عمومی مردم چه حجیتی دارد؟مردم به خیلی چیزهای خیالی یا توهمی دیگر نیز به هر علتی باور پیدا می کنند ،اما معیار صدق و کذب باور آنها چیست؟ و آیا هر باور عمومی بصرف عمومی بودن حجیت دارد؟
اما اصل کلام در قسمت مشبه به (باور عمومی به اینکه تقابل و جنگ با دین خدا سبب نزول بلایای آسمانی می شود) است، سوال من این است که فرض کنید چنین باوری هم در طول تاریخ بین مردم وجود داشته است ،خوب این چکار دارد به اصل منطق و محتوای دین؟ و این باور بی اساس چه مجوزی می شود که بدون مطالعه در معجزات و بینات و حجج عقلیه انبیاء ،باید با دین آنها جنگید؟ و این باور عمومی بهر علتی چه مجوزی است برای توصیه فردوسی به جنگ و تقابل با دین خدا؟!
شما بگویید از کجای تعالیم ادیان و دین اسلام استفاده می شود که اگر کسی انکار خدا کرد یا دین را نپذیرفت بلافاصله عذاب آسمانی بر او نازل می شود؟!
ذهن شما نرود به سمت عذاب هایی که در امت های گذشته بوده است در تقابل با انبیاء گذشته ،برای اینکه آن موارد عذاب بعد از اتمام حجت کلی نسبت به کلیت جامعه بوده است و اینکه عذابها به تقاضاهای تمسخر آمیز خود آنان بوده است،این مساله دیگری است ،اما من از شما سوال می کنم قرآن وقتی آحاد افراد بشر را دعوت به پذیرش رسالت و محتوای دین می کند می گوید اگر مثلا جناب بیکنش رسالت پیامبر اسلا را نپذیرفت فورا عذاب آسمانی بر او نازل می شود؟این از کجای مجموعه تعلیمات دین اسلام یا ادیان دیگر بر می آید.
من الان در این وقت شب فرصت ارائه شواهد فراوان قرآنی و روایی ندارم که حاکی از این است که انسان یک موجود مختار تکوینی است ،و عالم عالم اختیار است و جبری بر پذیرش دین نیست ،بر حسب اراده تکوینی خدا ،اما به اراده تشریعی و برای تامین سعادت عاجل و آجل بشر از او خواسته است که ایمان به انبیاء بیاورند و با انبیاء نجنگند ،زیرا انبیاء وسایل تامین تهذیب و سعادت دنیوی و اخروی بشرند ،این خواست تشریعی خداست : (إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور. الزمر/7 )
اگر کفر ورزید خدا از شما بی نیاز است ،لکن رضایت (تشریعی) به کفر شما ندارد
یعنی برای سعادت شما و هدایت شما ایمان مختارانه از شما خواسته است ،زیرا که او بی نیاز است…..
پس ملاحظه کنید که در هیچ دعوت فردی نسبت به آحاد بشر نگفته است اگر نپذیرفتید عذاب بر شما نازل می شود ،پس منطق دین چنین است ،حال شما می گویید باور عمومی چنان است ،البته من در ثبوت خارجی این باور هم شک دارم ،اینرا شما می گویید.پس ثابت شد باور عمومی به نزول بلایای آسمانی در صورت انکار دین ،ربطی به خود دین ندارد ،تا فردوسی خواسته باشد با تکیه به چنین باوری در داستان تمثیلی خویش بگوید اسفندیار که نماد دین است چنین باوری در باره او هست و رستم که نماد آزادی است به تقابل با چنین باوری قیام می کند ،پس ای مردم شما هم چنین باور ترسناکی را در مورد انکار دین نداشته باشید و آنرا انکار کنید ! آیا انصافا چنین مطالب بی اساسی را می توان مورد نظر اشعار تمثیلی شاهنامه دانست؟ شما نهایت این است که بگویید اشعار فردوسی تهییج و تحریک حماسی برای تقابل با ظلم و ظالم و استبدادهاست ،اما بنظرم برای نفی دین و ستیزه با اصل شریعت نمی توان به چنین وجوه اوهن من العنکبوت تمسک کرد.
در پایان این را هم اضافه کنم که خود شما در این کامنت اذعان و اعتراف کردید که تصادفا در مورد مشبه (نزول بلایا بعد از جنگ با اسفندیار) در بیان حماسی شاهنامه ذکر شده است ،منتها سعی در توجیه آن نمودید ،که سوای از صحت یا سقم این باور ،اعتراف به نقض فرضیه تاویلی خود کرده اید! ،برای اینکه لازمه صحت استدلال شما این است که باید جنگ رستم و کشتن اسفندیار صورت گیرد و هیچ عذاب و عاقبت سوئی نیز اتفاق نیفتد ،تا در طرف مشبه به (لزوم مبارزه با اصل دین بدون خوف از وقوع عذاب ها و بلایای آسمانی) هم چنین باشد و اراده استعمالی فردوسی در این تاویل احراز شود،در حالیکه خود شمای مفسر شاهنامه می گویید که رستم با اسفندیار جنگید و او را شکست داد و در عین حال به بلایا و مصیبات گوناگونی در مورد پدر و مادر و برادر و پسر گرفتار آمد!
البته بزحمت افتادید که این پارادوکس را توجیه کنید که قضاوت در مورد میزان توفیق شما در توجیه آن بعهده ناظران این عرصه عمومی است.
با سپاس و احترام
جناب مرتضى بحث بر سر اين نيست كه ايا نظر فردوسى در اين خصوص (البته اگر تعبير ياد سده نظر او بوده باشد) درست است يا خير.
سخن من اينست كه تعبير اين ابيات چنين مطلبى را مى رساند ليكن شما سعى نموده ايد اثبات كنيد اگر اين نظر فردوسى باشد ، تفكرى است اشتباه و نيز بى نتيجه ، چرا كه دين پذيرى عامه از سخن فردوسى مايه نمى گيرد. جناب مرتضى بحث از درست و غلط بودن نظر و نگاه فردوسى مطرح نيست بلكه سخن از صواب و ناصواب بودن برداشت از سخن ايشان است.
انچه را نيز حاوى پارادوكس ذكر كرديد من هيچ تناقضى در ان نميبينم زيرا من نوشته ام در نگاه فردوسى حوادث شوم بعدى واقع مى شود نه از جهت درستى ان باور، بلكه از ان جهت كه رستم نبرد خود را به اتمام نمى رساند، يعنى اينكه اگر رستم نبرد خود را تكميل مى كرد و تمام مظاهر و اثار اسفنديار را نابود مى كرد ديگر ان حوادث شوم محقق نمى شد زيرا فردوسى داستان داستان را به گونه اى پيش برده كه اين نتيجه را مىتوان بطور قطع و يقين از ان استنباط كرد.
لذا نه تنها پارادوكسى موجود نيست بلكه فردوسى اينگونه تاكيدى بر بطلان ان باور مىكند. موفق باشيد.
جناب بیکنش
درستی یا نادرستی مطالب فردوسی در شاهنامه مطلبی است ،و حمل کلمات و الفاظ شاهنامه بر وجوه تاویلی مطلبی دیگر،من اصالتا از صحت یا عدم صحت گفتار فردوسی بحثی نکردم ،احتمالاتی که در مقام استدلال مطرح شد اموری متفرع بر برداشت تاویلی شما بود،و بحث من اصالتا در تاویل الفاظ “اسفندیار” به “دین” و لفظ “رستم” به “آزادی بود ،لطفا از موضوع مورد بحث خارج نشوید ،اگر تمایل به ادامه گفتگو ندارید من بحث را ختم می کنم ،اما اینجا بعنوان آخرین فورم روشن شدن بحث برای شما و ناظران عرض می کنم که :
بر اساس قواعد منطق و قواعد ادبی دلالت الفاظ بر مفاهیم از سه حالت خارج نیست:
1-دلالت مطابقی
2- دلالت تضمنی
3-دلالت التزامی
اگر لفظی بخواهد دلالت بر معنایی کند یا این است که بدون نصب قرینه و بطور انطباقی بر تمام معنای موضوع له و مراد دلالت می کند مثل دلالت لفظ انسان بر حیوان ناطق تواما .
یا این است که لفظ بدون نصب قرینه بر جزئی از مفهوم مراد دلالت می کند ،مثل دلالت لفظ انسان بر حیوان تنها یا ناطق تنها.
یا این است که لفظ بطور التزامی دلالت بر معنایی می کند ،مثل دلالت لفظ انسان بر ضاحک .
بحث من این است که لفظ”اسفندیار” به هیچیک از دلالات ثلاث دلالتی بر مفهوم “دین” ندارد ،اگر دارد لطفا بیان کنید.
نیز لفظ “رستم” به هیچیک از دلالات محصور ثلاث دلالتی بر مفهوم “آزادی” ندارد ،اگر دارد لطفا بیان کنید.
قهرا باید برای اثبات چنین دلالتی از دائره دلالات ثلاث بصورت استعمال حقیقی و بدون قرینه خارج شوید.یعنی نوبت می رسد به استعمالات مجازی چه بصورت استعاره و چه بصورت مجاز و چه استعانت از تشبیه ،در اینجا اهل ادب در هر گویشی متفقند که چنین استعمالی (مجازی) بدون نصب و تبیین دقیق قرائن منصرف کننده از معنای حقیقی استعمال مجازی ممکن نیست ،شاید شما که اهل ادب و شعر هستید زیاد بگوش مبارکتان رسیده باشد که “اصل در استعمالات الفاظ استعمال معنای حقیقی است (اصاله الحقیقه) و استعمال لفظ در غیر ما وضع له اللفظ لا یجوز الا بالقرینه”.
شما وقتی می فرمایید مراد فردوسی از لفظ “اسفندیار” عبارت است از “دین” در حال ادعای استعمال مجازی هستید ،و ملزم هستید که قرینه انصراف لفظ از ما وضع له (معنای حقیقی) را تبیین کنید.و هکذا در باب ادعای دلالت لفظ “رستم” بر معنای “آزادی”. عنایت فرمودید؟
حال جنابعالی در نوبت های قبل زحمت کشیدید قرائنی را مطرح فرمودید ،که من در ذیل فرمایشات شما همه آن قرائن را مورد مناقشه قرار دادم و روشن کردم که وجوه استحسانی شما هم فی نفسه مخدوش و غیر قابل استناد است ،و هم علاوه بر اینها با تکیه بر ثبوت “دیانت” مرحوم فردوسی (بدلایل خارجی تاریخی و بدلایل داخلی متن شاهنامه) روشن شد که قرائن استحسانی و سلیقه ای جنابعالی مبتلا به قرینه معارض و مخالف بزرگی است که آن عبارت از متدین بودن مرحوم فردوسی است ،یعنی نمی شود کسی متدین به دین باشد و در عین حال با داستان سرائی و استعمالات کنائی و مجازی در صدد انگیختن و تهییج مردم به مقابله و محاربه با همان دینی باشد که پذیرفته است! و در محل خود در کتب ادبی توضیح داده شده است که قرائن دلالت بر معنای مجاز نباید متعارض با دلایل و قرائن متصل یا منفصل لفظی یا عقلی بر خلاف آن باشد،در حالیکه قرائن ادعایی حضرتعالی علاوه بر مخدوشیت فی نفسه مبتلا به قرائن متصل و منفصل لفظی و عقلی است.
بنابر این ثابت شد که تاویل “اسفندیار” به “دین” و تاویل “رستم” به “آزادی” ادعای استعمال مجازی است بدون نصب قرینه و ،لایجوز استعمال المجاز بدون نصب القرینه ،بنابر این وقتی استعمال مجازی مورد ادعا اثبات نشد ،نتیجه متفرع بر آن که مورد نظر شماست (تقابل دین و آزادی) نیز سخنی بی دلیل و مبتنی بر مبانی اثبات نشده است.
این تمام سخن من است ،من این بحث را بپایان می برم و شما را در تعقیب رویه تبلیغی تان آزاد می گذارم ،هرچه می خواهید ترویج کنید که “دین مقابل آزادی است” و فردوسی چنین مقصودی داشته است ،اما توجه داشته باشید که اسناد مطالب بی اساس به بزرگان علم و ادب و صاحبان کتب ،امری غیر اخلاقی و غیر منصفانه است ،علاوه اینکه اگر اعتقاد به عالم پس از مرگ و رسیدن به نتایج نیات و اعمال در قیامت کبری داشته باشید ،باید خودتان را برای پاسخگوئی به جناب فردوسی در مورد این افترا آماده کنید.
اگر بحث دیگری در مورد آن قرائن یا قرائن دیگر داشتید من در خدمتم ،و الا برای جنابعالی آرزوی توفیق و سعادت دارم.
با احترام
درود بر دوست انديشمند و گرانمايه :متأسفانه ساعتى پيش گفتگوى خوب شما و دوست گرانمايه آقا مرتضى را خواندم ورنه به وقتش فرمايش ايشان را در مورد شركت در بحث اجابت مى كردم .مقاله اى معرفى كردم با عنوان دين فردوسى نوشته شروين وكيلى و نتايج آن را هم چكيده كردم .تا اين لحظه من حرفى در رد استدلال هاى متنى و برون متنى اين نويسنده به نظرم نرسيده است .فردوسى يكتا پرست است اما در تعيين مذهب او اختلاف نظر شاهنامه پژوهان طيف هاى گونه گونى -از شيعه جعفرى اثنا عشرى و كيش مزدكى و زرتشتى و طيف هاى فى مابين از جمله سنى و اسماعيلى را در برمى گيرد ،اما دريافت من از دين در شاهنامه در همين قسمت هاى اخير ريشه ها بيان شده و اگر توفيق يار باشد بيشتر كاوش مى كنم و همزمان دريافت هايم را در معرض نقد دوستان مى نهم . تا به اينجا دريافتم اين است كه واژه دين در شاهنامه پيش از پادشاهى گشتاسب همان معناى دئنا يا آگاهى همراه با وجدان كردارى مى دهد بدون شريعت و فقه . كم كم با ظهور زرتشت كاركرد دين تغيير مى كند و به جاى إنكه دين در خدمت مردم و گيتى و زندگى باشد مردم و گيتى و زندگى مى بايست در خدمت دين باشند و حكومت هم در اين معناى دوم به استبداد شاه و موبد و پاسدار نظام كاستى تبديل مى شود .دين ديگر در عمل همان كردار دادگرانه و مردمى و ستيزه گر با دروغ و ستم و جادو و بدمنشى نيست بل رشته اى بى پايان از منازعات بر سر واجب بودن يا واجب نبودن بستن پوزه بند و سوزاندن گوشت قربانى و فرمانبرى از شاه و تخطى از دايره بسته كاست و محدوديت نكاه به نكاه درون كاستى تبديل مى شود .دين در هر حال چه پيش و چه پس از گشتاسب تماما و در هر حال خوب به حساب نمى آيد .بلكه به بد دينى و بهدينى تقسيم مى شود .اما اين تفاوت كه قبلا تفاوت وجدان بد و خوب بوده به تفاوت اطاعت و نافرمانى از زند غالب كه معمولا همان زند مشترك شاه و موبدان حاكم است تبديل مى گردد .تا اينكه شخصى از درون خود حاكميت اعلام مى كند كه اين زندها يا تفسيرها باطل اند و به زرتشت هم ربطى ندارد چون نظام كاستى خلاف عدالت است .و مردم با هم برابرند .نام اين شخص مزدك است .تهيدستان از او جانبدارى مى كنند و حتى قباد پادشاه نيز ابتدا به كيش او در مى آيد و بالاترين مقام دربار را به او مى دهد . موبدان و جناح واپسگرا عليه او دسيسه مى چينند .و همزمان مردم گرسنه سيلو ها را غارت مى كنند از قتل عام و شكنجه مزدكيان نيز كه بهتر از من خبر داريد .جناب بى كنش عزيز خيلى عالى مى شود كه پس از فراغت از ماجراى اسفنديار گزارش فردوسى در باره مزدك را تحليل كنيد .به نظر من از اين گزارش بهتر از بخش هاى ديگر شاهنامه مى توان به موضع شاهنامه نسبت به دين حكو متى و سياسى پى برد و ريشه هاى آنچه امروزه بر نسل كنونى مى رود را از آن بيرون كشيد و نشان داد كه نه فقط فردوسى بل نويسنده خداينامك -نزديك ترين منبع نوشتارى فردوسى – نيز جستجوى پاسخ به اين پرسش بوده است كه چرا كار و روزگار ما به اينجا كشيده شد چه مشكل يا مشكلات اساسى اى در تاريخ سياسى ما بوده و آن شاهان چه كردند ..
كه گيتى به إغاز چون داشتند
كه ما را چنين خوار بگذاشتند ؟
به نظر من گزارش فردوسى از ماجراى مزدك با گزارش هاى ديگر بجز گزارش شهرستانى در الملل و النحل متفاوت است .آن گزارش ها كوشيده اند مزدك را پليد جلوه دهند اما فردوسى چنين نمى كند و در عين حال در برخى از ابيات معلوم نيست كه نگاهش به كار مزدك ميبت است يا منفى .همچنين مشتاقم كه شما هم ماجراى كيخسرو را از ديد خود تحليل كنيد .حقيقت از تضارب ديدگاه ها هم در زمانه خودمان و هم در طول تاريخ به دست مى آيد .به قول بزرگمهر :
حقيقت را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند
با سپاس و احترامى از بن جان
نكاه (نادرست)………نكاح ( درست )
ورود ما به عراق یعنی جکیدن در مقابل جنگجویان سنی الجزائری تونسی مغربی لیبیایی و مصری و اریتره ای و سعودی و سوری و یمنی و چچنی و اهل سنت عراق با اموال عربستان و قطر است . و بنظر در نهایت راه این مائیم که خسته و ناتوان خواهیم شد …
ورود ما به عراق یعنی جکیدن در مقابلجنگجویان سنی الجزائری تونسی مغربی لیبیایی و مصری و اریتره ای و سعودی و سوری و یمنی و چچنی و اهل سنت عراق با اموال عربستان و پارس حنوبی قطر است . و بنظر در نهایت راه این مائیم که خسته و ناتوان خواهیم شد
من دلیلی نمی بینم که اقایان به عراق نروندچندین سال متوالی خوردندوخوابیدندپول مردم ایران رابردندعراق برای خودواوباشها کارخانه درست کردند باید بروند وانقلاب عراق را حفظ کنند اگر هم کشته شدند که میشوند من شخصا مجلس عزادری خوبی برایشان برپا میکنم حتی مداح ششلول بند را هم دعوت میکنم مگر این بزرگوار اهل عراق نیست
چه خوش خیال! حالا کی گفته که این آقایان به عراق میروند و کشته میشوند؟ مگر در طول ٨ سال جنگی که, حتی پس از سال ٦١ و فتح خرمشهر, و همزمان با خروج عراق از خاک ایران, انهم به اصرار خمینی ادامه پیدا کرد, اینها کشته شدند؟ چند تا از اینها را میشناسی که حتی پا در جبهه های جنگ گذاشتند؟ اتفاقا همان موقع فرزندان اینها یا در خارج از کشور و با دلار های هفت تومانی مشغول تحصیل به خرج ملت ایران بودند, یا مشغول گذراندن خدمت سربازی در منزل پدر. شوخی میکنید؟ این بار هم درست مثل بار قبل, این تنها فرزندان بی پشت و پناه مردم هستند که به جبهه ها خواهند رفت و طعمه گلوله ها خواهند شد و وجود عزیزشان را داس مرگ درو خواهد کرد.
بردیای عزیز
سلام بر شما
من نمی توانم با نظر شما در مورد ایدئولوژی موافق باشم . این که گفته اید :
“همانطور که از نام ایدئولوژی پیدا است، با ایده آلها سر و کار دارد. با مطلقهایی که به گمان طرفدارانشان بی عیب و نقص است. ” ،نمی تواند چیزی را در مورد ایدئولوژی مشخص کند و یا راجع به آن توضیحی ارائه دهد . ایدئولوژی مربوط به به قول جنابعالی “ایده آل ها ” نیست . بلکه مربوط به “ایده ها” است . و ایدئولوژی چیزی نیست که از نظر معتقدان به آن ” مطلق هایی” بی عیب و نقص باشد . با عرض معذرت فکر می کنم که شما مفهوم ایدئولوژی را نمی دانید و درست بکار نمی برید .
اگر اجازه دهید برای این که نظر خودم را درمورد واژه ی ایدئولوژی نگفته باشم تا متهم به یک جانبه نگری شوم ، به یک مرجع مورد قبول عموم ارجاع دهم ، توضیح مختصری را که در ویکی پدیا در ذیل این واژه آمده ، به عنوان برای شما نقل کنم . پس از آن اگر تمایل داشتید بازهم راجع به آن گفتگو خواهیم کرد . ویکی پدیا چنین آورده است :
ایدئولوژی یا مرام (به انگلیسی: Ideology) [۱]، مفهومی بسیار بحثانگیز و فرّار در علوم اجتماعی است. میتوان گفت ایدئولوژی به مجموعهای از باورها و ایدهها گفته میشود که به عنوان مرجعِ توجیهِ اعمال، رفتار و انتظاراتِ افراد عمل میکند. به طور دقیقتر، میتوان برداشتهای موجود از ایدئولوژی را در چهار دسته گنجانید:[۲]
۱. ایدئولوژی نوعی اندیشهٔ انحرافیِ کاذب و غیرواقعی است. برای مثال، «آگاهیِ» انسانها که در جامعهٔ سرمایهداری سوژه شمرده میشوند.
این تعبیر که از نظر شناخت شناسی منفی است، مشخصا از سوی مارکس و انگلس عنوان شدهاست[۲]
به بیان دیگر، بنا به این تعبیر، ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب و غیرواقعی است که انسانها بر اساس آن عمل میکنند و خود نمیدانند که این آگاهی دروغین است. در حقیقت آنان اینگونه میاندیشند که آگاهند در حال یکه آگاهی آنان توسط سرمایهداران به آنان بطور ناخودآگاه تزریق شدهاست و انسانها خود از آن بی خبرند.
۲. ایدئولوژی مجموعهای است از ایدهها، نظرات، اعتقادات و نگرشها: مانند جهانبینی یک طبقه یا گروه اجتماعی.
این تعبیر از نظر اجتماعی نسبی است. این دیدگاه بیشتر در نظریههای پسامارکسی نظیر مارکسیسم هگلی ِ گئورگ لوکاچ و نقد کارل مانهایم بر پیشداوریهای ماتریالیسم تاریخی حضور دارد.[۲]
۳. ایدئولوژی یک نظام فکری کم و بیش آگاهانهاست («ایدئولوژی نظری»).
این تعبیری محدود از ایدئولوژی است که دو مورد بالا را زیر پوشش میگیرد. این تعبیر تا دهه ۱۹۶۰ میلادی برداشت غالب از مقوله ایدئولوژی در بحثهای فلسفی و سیاسی بود.[۲]
در این تعریف، ایدئولوژی نظامی است از باورها که قسمتی از آن به صورت آگاهانه توسط فرد انتخاب میشود و قسمتی از آن به صورت ناخودآگاه در اجتماع توسط فرد کسب میشود.
۴. ایدئولوژی رسانهٔ کمابیش ناآگاهانهٔ رفتارهای مرسوم محسوب میشود («ایدئولوژی عملی»).
این تعریفی مبسوط است که توسط مارکس مطرح شدهاست و بعدها آنتونیو گرامشی و لویی آلتوسر آن را توسعه دادهاند. این برداشت، از دههٔ ۶۰ به بعد مقبولتر بودهاست.[۲]
این تعریف ادامه تعریف مارکسیستی از ایدئولوژی است با این تفاوت که ایدئولوژی را آگاهی کاملا کاذب نمیداند بلکه قسمتی از آن را که ناآگاهانهاست را مسئول قسمتی از عملکرد انسانها در جامعه میداند.
این تعبیرهای متفاوت که از ایدئولوژی شدهاست از نظر دستگاههای معرفتشناسانهٔ ایدئولوژی، شمولِ جامعه شناسانهٔ آن، کارکرد، صورت سیاسی، استلزامات ایدئولوژی، و ویژگی ذهنی-روانشناسانه یا عینی-اجتماعی آن با هم تفاوت دارند.[۲]
تئون وندایک زبانشناس انتقادی برجسته هلندی تحقیقات زیادی راجع به مفهوم ایدئولوژی داشتهاست. وی معتقد است که ایدئولوزی بعنوان نظامی از باورها تعاریف گوناگونی را داشتهاست اما آنچه در تمامی این تعاریف مشترک است این است که ایدئولوژی در حافظهٔ جمعی افراد قرار میگیرد و در نتیجه ایدئولوژی جنبهای شناختی و روانی دارد.[۳]
ارادتمند
سید ابوالفضل
سید جان
من ابتدا که متن شما را خواندم گمان کردم باز این سواد نم کشیده املای انگلیسی ما کار دستمان داده. خواستم تشکر کنم که اشتباه مرا در زمینه ریشه لغوی کلمه تذکر دادید. با این وجود من کلا آدم شکاکی هستم این بود که طبق معمول از حضرت وبستر کمک گرفتم و دیدم که همه کلمات idealogy, ideology و ideal از همان ریشه ideo فرانسوی و یا idea انگلیسی می آید. می گم حالا چقدر بحث ما در مورد ریشه لغت بود!
پ ن: شما هم سعی نکنید برای به کرسی نشاندن حرفتان مثل این آخوندها بحث را به حاشیه برانید و یک کلمه از کل نوشته را بگیرید و دوبامپی توی سر طرف بزنید، کار جالبی نیست.
ريشه ها١٢٤( قسمت ١٢٣ ذيل پست قبلى )
افزوده اى به تأملات در ماجراى كيخسرو
٢٤-فردوسى با روايت اسطوره هاى ايرانى و آوردن بخش تاريخى در پى بخش اساطيرى و حماسي يا پهلوانى مى كوشد تا ذهنيت اسطوره پرور ايرانى به سطح آگاهى و وجدان ملى و حتى بشرى درآورد ،اما چگونه ؟
توضيح اين نظر نيازمند فهم فضا و جهان دينى اى است كه اشخاص شاهنامه به ويژه پيش ظهور تاريخى زرتشت در آن زندگى مى كنند .اين مهم تر از كشف دين و مذهب شخص فردوسى است ،با اين همه ،اگر كسى در اين مورد كنجكاو باشد من به مقاله دين فردوسى نوشته شروين وكيلى ارجاع مى دهم كه از طريق جستجوگر گوگل در سايت سوشيانس به آسانى دسترس پذير است .اين پژوهشگر بناى تحقيقش را بر دو ركن نهاده است :يكى متن شاهنامه و دو ديگر بافت و همتافت نيروهاى مذهبى و سياسى زمان فردوسى به ويژه در خراسان بزرگ . در بخش درون متنى روش نويسنده چينش چند بيت از كل متن و سپس استناد به آن نيست .فردوسى در كل شاهنامه هم خلفاى راشدين ، هم سلطان محمود سنى متعصب و هم بيش از اين دو دين زرتشت و از آن بيش آيين پيشا زرتشتى را ستوده است .هركس مى تواند با چينش بخش مورد علاقه اش از ظن خود يار فردوسى شود .اما آقاى وكيلى همه اين موارد را بررسى مى كند و روش او شمارش آمارى كليد واژه ها و ادبيات خاص هر دينى است .ماحصل تحقيق اين است كه بنا به منن شاهنامه فردوسى نه به اسلام گرايش دارد ،نه به زرتشتى گرى .وقايع برون متنى هم نشان مى دهند كه فردوسى در دربار محمود انگ رافضى مى مورد و هنگام وفاتش نيز شيخ شهر با ادعاى گبر بودن اجازه دفن او در گورستان مسلمانان نمى دهد .مهم ترين منبع نويسنده نيز تذكره فردوسى در چهار مقاله نظامى است كه تقريبا نود سال پس از مرگ فردوسى نوشته شده و از نظر تاريخى نزديك ترين سند به دوران حيات فردوسى است .اما آنچه مسلم است يكتا پرستى فردوسى است .تفصيل استدلال هاى نويسنده را اگر مايليد خود مى توانيد دنبال كنيد .
قبلا گفته شد كه فردوسى شاهنامه را تنانا خود خلق نكرده اما خلاقيتش را در كاستن ها و افزودن ها به كارگرفنه است .فردوسي ماجراى كيخسرو را از تفسيرهاى زرتشتى پيراسته است نبرد قهرمان ملى و مردمى يعنى رستم با پهلوان دين پرور و زرتشت گرا يعنى اسفنديار را خلق كرده است .آنچه هنرمند خلق مى كند مى تواند بازتابى از گرايش او باشد .رستم چشم رويين تن مقدس را با تير گز مى زند گشتاسب كه در متون اوستايي در حد قديسين است به چشم رستم شاهى است طمعكار و تنگ چشم كه از بيم تخت خود فرزندش را براى بستن دست رستم و در حقيقت براى خودكشى به جنگ رستم مى فرستد كه به چرخ بلند هم اجازه نمى دهد تا دستش را ببند .
اين را داشته باشيد .از سوى ديگر شاهنامه در تقدس هيچ شاهى به قدر كيخسرو داد سخن نداده است .من عامدا شگفتى هاى فرا طبيعى كيخسرو را يك به يك برشمردم تا اين تأكيد بر سيماى منور قدسى او را برجسته كنم .علت اصلى كناره گيرى كيخسرو چيست ؟آيا به تصريح خود وى علت آن نيست كه دقيقا ديندارترين شاه نيز مى تواند همچون كاوس و ضحاك ابليس و اهرمن گردد ؟به تقارن گشتاسب و كاوس توجه كنيد :هردو بدخواه فرزندند .پس كيخسرو ناگفته بيم دارد كه حكومت و قدرت مطلقه او را نيز به سرنوشت گشتاسب دچار كند پس تا چنين نشده ،خود به دست خود بهتر است در كنار گنجينه هايي كه به ديگران بخشيده گنجينه تخت شاهى را نيز به پسرش ببخشد و به جاى إنكه پسر را از خود دور و بقتلگاه بفرستد خود از پسر و از همه وسوسه هاى نهفته دور شود .
اكنون بر مى گرديم به معناى دين .اين واژه از دئنا دقيقا معادل conscience فرانسه و انگليسى است به دومعنا :آگاهى و وجدان .از همين رو در ايران باستان دين الزاما به دين و پاك دين يا دين خوب نيست .به همان سان كه وجدان ممكن است فاسد يا سالم باشد .اين وجدان هرقدر نيز كه ملهم به سروش يزدانى باشد در اوج قدرت در معرض فساد قرار مى گيرد .فردوسى ناخودآگاهى اسطوره اى و تقدس باور ايرانى را به چه چيزى متوجه مى كند ؟آيا ممكن نيست به خليفه مستبد و بى وجدانى كه سلطان محمود از او لقب يمين الدولة و الدين گرفته است ؟آرى ،در آينه اسطوره ها فردوسى اين آگاهى را مى دهد كه تنها كاركرد دين كاركرد وجدانى است كه در درون ماست و اين وجدان مى تواند مقدس ترين حاكم را در هنگام قدرت گيرى به اهريمن و دجال تبديل كند .اين دئنا يا وجدان-و نه فقط علم و آگاهى -شاخصه آيين كهن و پيشا زرتشتى ايران است مزديسنا و اهورمزدا حتى پيش از زرتشت خداى بزرگ اين آيين بوده كه در خرد، داد . و مردم مظهريت مى يافته است .فردوسى يك گام با كانت فاصله دارد .اين فاصله فرهنگ دينى است كه به هر حال آسمانش بايد بر زمين اش حكم راند .فردوسى دخالت اين آسمان را به حداقل مى رساند
اقایانی که محبت میکنندعربی می نویسنداگر ایرانی هستند فارسی بنویسند تامتوجه شویم جناب نوری زاد ضمن عرض ادب حکومت خیلی وقت است که گیر کرده داعشی که در سوریه سنی کشی راه انداخته حالا هم سنی ها بامخالفین حکومت عراق گروه داعش راه اندازی کردند وشیعه کشی را شروع کردند اگر داعش سوریه که مطیع بشار میباشد منحل کنند واز کشتن مردم سنی سوریه خوداری کنند شیعه کشی هم درعراق خاتمه می یابد ونیازی به لشکر کشی وکشت وکشتار نمیباشد
با سلام ودرود فراوان به نوریزاد عزیز ودیگرهموطنان گرامی : با تایید صد درصد فرمایشات مشیری محترم . .لازم به ذکرمیدانم که ما ایرانیان بنا به دلایل تاریخی دچار اوهام هستیم اگر به پاسخ هایی که داده شده نیک بنکریم نامه های سر گشاده به رهبران مملکت میبینیم که نویسنده به گمان خودش خواسته ضعف هارا به این افراد منتقل کند ولی متوجه نیست که این مسائل برای آن ها محلی برای بذل توجه نیست اگر برایشان مهم بود که وضع چنین نمیشد . من سوال میکنم آیا شما حاظرید در یکی از میادین بزگ با اتوموبیلتان تخلفی آشکار انجام دهید جواب حتما منفی است چون از پلیس وجریمه نگران هستید. خوب این آقایان که فریاد وا اسلا مایشان گوش فلک را کر کرده چرا این کار هارا میکنند دلیلش واضح است چون خدارا ناظر نمیبینند! وتمام این مسایل برای حفظ ظاهر است . من به یاد می آورم در زمان حکومت آقای خمینی در یکی از برنامه های تلویزیونی از دختر جوانی مصاحبه گر سوال کرده بود که الگوی شما در زندگی کیست ودختر با سادگی گفته بود (اوشین) نام هنرپیشه سریال تلویزیونی درر حال پخش از تلویزیون فردای مصاحبه در تمام رسانه ها فتوای آقای خمینی بارها پخش شد مبنی بر اینکه چرا این دختر نگفته حضرت زهرا چرا گفته (اوشین ) به همین دلیل فرمان اعدام آن دختر . مصاحبه گر . مدیر شبکه . وتمام دست اند کاران این مصاحبه از سوی آیت الله خمینی صادر شد ( میتوانید جهت صحت ادعای من از بزرگ تر هایتان سوال کنید) خوب ما که همچین مراجع گرانقدری داریم از داعش چه انتظاری داریم چرا فکر میکنیم که آن ها چرا عقل را تعطیل کرده اند.
داعش فرزند خلف اسلام سیاسی امام راحل عظیم الشان است . بذر جنگ اسلام و کفر را معظم له ! در خاورمیانه افشاند . خوشبختانه ایران سرزمین مناسبی برای رشد آن نبوده و نیست ، لذا در سوریه و عراق و افغانستان به بار نشست . از طرف دیگر نیز به برکت “باب باز اجتهاد” هر عمامه به سری به خود اجازه داده و میدهد که هرکسی را که مانعی بر سر راه منافع خود میداند را به کفر و الحاد متهم کند ، این هم سر مشقی شد برای عوام متعصبی چون داعشیان . ثمره آن هم عاید همان استکباری میشود که خلف صالح امام راحل پرچم مبارزه با آن را ، نه بر دوش ، بلکه بر فک مبارکشان گرفته بودند ، قبل از نرمش قهرمانانه !!
جناب ناظر عزیز
با سلام
مکرر گفته ام که هیچیک از فقهاء و علمای اسلام مصون از خطا و معصوم نیستند،بنابر این انتقاد و ایراد محترمانه به همه رواست ،اما دوست عزیز ما در مقام انتقاد و ایراد نباید از دائره انصاف عقلانی فراتر رویم ،شما مختارید که با مرحوم آیت الله خمینی مخالفت کنید یا نظریه و تئوری سیاسی ولایت فقیه ایشان را مخدوش دانسته و نپذیرید ،اما به اقتضای خرد ورزی و انسانیت و انصاف نباید از نقادی منصفانه اعراض کرده و چیزهایی را به ایشان نسبت دهید که از او بری است.
عبارت شما در کامنت بالا این است :
“”داعش فرزند خلف اسلام سیاسی امام راحل عظیم الشان است . بذر جنگ اسلام و کفر را معظم له ! در خاورمیانه افشاند””.
من از شما سوال می کنم ،ایشان در کدامیک از کتب یا مبانی فقهی یا سخنرانی های خود از افراط گرایی هایی نظیر اعمال داعش حمایت تئوریک یا عملی کرده است؟
و در کدامیک از بیانیه ها یا سخنرانی های ایشان دعوت به اختلاف و جنگ فرقه های شیعه و سنی دیده اید که چنین نسبتی به ایشان می دهید.
البته من اصل انتقاد و نقد گفتار یا اعمال حکومتی ایشان را روا می دانم و بارها مواردی از انتقاداتم به ایشان را صریح ابراز داشته ام ،اما این انصاف نیست که یک عالم برجسته اسلامی را که تصادفا بیشتر تکیه سخن او “وحدت” مسلمانان در داخل و خارج ایران و لزوم احتراز از “منازعات مذهبی بین مذاهب” بوده است را پدر افراط گرایی های این چنینی نظیر داعش بدانید.نمیدانم سن و سال شما اقتضا دارد که ده سال حضور ایشان در ایران بعد از انقلاب را درک کرده باشید یا خیر ،اگر درک کرده اید که لابد با تکیه کلام ها و بیانیه های ایشان در باب لزوم وحدت مسلمانان در برابر “صهیونیزم” و “استعمار جدید” آشنا هستید ،و اگر درک نکرده اید میتوانید به متن گفتار ها یا بیانیه های ایشان در این مقوله مراجعه کنید،ایشان کجا گفته یا نوشته است که فرقه های مختلف شیعه و سنی یکدیگر را تکفیر کنند یا بر سر نزاع رسیدن به قدرت به قتل عام یکدیگر بپردازند؟
دوست عزیز انصاف را در پی جویی حقیقت و نقادی دیگران رعایت کنیم.
با احترام
جناب نمیگم
با سلام
متاسفانه شما تا حدودی مطالب را بهم خلط می کنید و استنتاجهایی می کنید ،من در اینجا روی الفاظ عبارت شما بحث می کنم :
گفتید :
“” من هم مثل شما شیعه به شمار میروم، اما حقیقت را باید گفت. به نظرم این شیعیان هستند که بر شیعه بودن حود پا فشاری میکنند. آیا تا کنون با خود اندیشیده اید که آنانی را که شیعیان سنی مینامندشان خودشان خود را مسلمان میدانند و نه مسلمانِ سنی (البته حدس من این است)؟
در این عبارت مطالب مختلفی است که باید تفکیک شود ،نمیشود با مطالب مختلف غیر مرتبط هر نتیجه ای را گرفت ،اینکه می گویید :””من شیعه بشمار میروم” یعنی چه ؟ یعنی برحسب شناسنامه و تولد از والدین شیعه شیعه بشمار می روید؟ یا می خواهید بگویید معتقد به مبانی شیعه هستید؟ البته مهم این است که به اصول تفکر شیعه توجه کنیم نه اینکه من شیعه اسمی هستم یا نیستم.
ببین دوست عزیز ،بحث بر سر اطلاقات لفظی و نزاع لفظی نیست ،کلمه “سنی ” یا “اهل سنت” هم فی نفسه کلمه فحش یا رکیکی نیست که اگر به کسی اطلاق شود بد باشد یا حاکی از غیر مسلمان بودن او باشد ،بحث این است که شیعه و تشیع ریشه در تاریخ صدر اسلام دارد ،شیعه در اصطلاح فقهی کلامی به کسی اطلاق میشود که بر حسب نصوص فراوان و معتبر که برخی از آن نصوص بحد تواتر یا استفاضه است ،مثل حدیث ثقلین و حدیث غدیر و حدیث سفینه و …..معتقد به امامت و خلافت بلافصل علی بن ابیطالب روحی له الفداء است ،یعنی بر حسب نصوص متواتر یا نصوص آحاد محفوف به قرائن ،معتقد باشد که بعد از رسولخدا صلی الله علیه و آله ،سوای از امامت که مقامی معنوی و استمرار بعثت نبی است ،خلافت و حکومت و اداره جامعه نیز بعهده علی علیه السلام و فرزندان اوست ،یعنی بغیر از مقام معنوی امامت و ارتباط امام با واقعیت هستی (خدای متعال) و مرجعیت علمی و تفسیری شریعت ،مساله حکومت نیز بنص رسول الله حق علی علیه السلام بوده است ،این اجمال شاخص شیعه بودن و اعتقاد به تشیع است ،البته تفکر عقلی کلامی شیعه شاخصه های اعتقادی دیگری نیز دارد که تبیین و توضیح آن طولانی است (لطفا مراجعه ای به کتاب “شیعه در اسلام” مرحوم علامه بزرگوار طباطبائی طاب ثراه داشته باشید تا بدانید شیعه یعنی که و تشیع یعنی چه).
البته اینکه اکثریت مردم در صدر اسلام از این نصوص اطاعت نکردند و مسائلی که پیش آمد مسائلی است که جنبه تاریخی دارد و گذشته است ،و من هم توافقی با تقابل و تشنج و تکفیر و تفسیق این دو طائفه ندارم و به لزوم وحدت مسلمانان و حفظ کلیت اسلام در برابر کفار و خصوصا صهیونیست ها که دشمن بلاشک اسلامند،معتقدم.
بنابر این اجمالا خواستم بگویم شیعه یا سنی مساله لفظ یا دلبخواه نیست ،و این بحث ها بحث هایی کلامی روایی و ریشه دار است،باید عرض کنم اگر بحث بحث لفظی باشد اصلا ما شیعیان خود را سنی واقعی می دانیم! زیرا که “سنی” بمعنای عامل به سنت پیامبر و تابع سنت اوست ،ما اجمالا می گوییم بنص رسول الله مساله امامت (مرجعیت علمی و معنوی) و مساله خلافت و ولایت مخصوص علی و فرزندان او بوده است ،اما بهرجهت مسائلی که در صدر اسلام پیش آمد و در حالیکه علی علیه السلام و برخی از خواص شیعه و اهلبیت مظلومانه در حال انجام مراسم تغسیل و تدفین پیامبر بودند ،گروهی از اوس و خزرج و قریش در سقیفه اجتماع کردند و شروع به تفاخر به یکدیگر و اظهار لیاقت به منصب خلافت کردند ،قریش گفتند ما افضلیم و اوس و خزرج از مدنیین گفتند ما افضلیم و هریک می گفتند:”” منا امیر و منکم وزیر””در حالیکه هم مدنی ها و هم قریشی ها میدانستند که بنص رسول الله هاشمیین و در راس آنها علی علیه السلام افضل قریشند و همه آنها اتفاق بر افضلیت و اعلمیت علی داشتند ،مع الاسف بلغ ما بلغ و اتفق ما اتفق .
البته علی علیه السلام بجهت حفظ مصالح اسلام و مسلمانان در برابر آنان از حق شخصی خویش گذشت تا نهال نوپای اسلام نخشکد.
البته میدانید که ورود تفصیلی به این مباحث و توضیح و ارجاع به کتب کلامی روایی تاریخی بدرازا می انجامد ،و من شخصا همیشه از ورود به چنین مباحثی اجتناب کرده ام و آنرا بصلاح مجموعه اسلام و مسلمین نمی دانم ،متاسفانه همینطور هم ما مسلمانان دچار تشتت و تفرق و تکفیر و تفسیق هستیم (هرکس هم بقدری مقصر است نه شیعه بی تقصیر است و نه سنی ،و هزار تاسف از تندرویهای طرفین شیعه و سنی) طبعا دیگر نیازی به این مطالب نیست .
اما اینرا هم بدانید که کسی نمی گوید سنی کافر است ،همانطور که شما هم اشاره کردی معیار مسلمانی اظهار شهادتین (شهادت بر وحدانیت خدای متعال و شهادت بر رسالت خاصه پیامبر اسلام) است ،این یک مرتبه از ایمان است که بواسطه آن خون و مال و عرض او محقون و محفوظ است.
آن تعبیر مومن هم که چند بار اشاره کردی ،اصطلاح خاص روایی است،که در روایات اهلبیت، از توده مسلمانان سنی مذهب که معتقد به خلافت بلافصل علی بن ابیطالب نیستند ،و خلافت خلفای ثلاث را مقدم بر خلافت علی میدانند ،تعبیر به “الناس” شده است، و از شیعیان معتقد به خلافت بلافصل علی و فرزندانش و مرجعیت علمی تفسیری اهلبیت پیامبر از شریعت ،تعبیر به “مومن” و نظایر آن شده است ،و این مستلزم این نیست که شیعیان اهل سنت را مسلمان ندانند.
اینها را با هم خلط نکنید ،این اصطلاح مومن چنانکه عرض شد اصطلاحی بوده است که در روایات صادقین مطرح شده است که به آن اشاره کردم.
اما اینکه گفتید :”” آیا در زمان حکومت علی بن ابیطالب چنین تقسیم بندی وجود داشت؟””.
پاسخ این است که اگر تعبیر مومن و غیر مومن را می گویید ،خیر این تقسیم نبوده است ،اما چنانکه در بررسی اجمالی تاریخ شیعه اشاره کردم ،مساله شیعه و مبانی آن باز گشت به صدر اسلام می کند ،و این یک خیال و توهم بیجاست که کسانی تاریخ شیعه را به عصر صفویه یا حتی به ایرانیان ! منتسب می کنند ،اینها همه ناشی از بی اطلاعی یا غرض ورزی است ،شما مطالعه ای بفرمایید در احادیث نبوی معتبر که در کتب خود اهل سنت هست که پیامبر خود به علی علیه السلام فرموده است :یا علی انت و شیعتک هم الفائزون ،یا هم المفلحون ،و اساسا تاریخ و خصوصا مباحث تاریخی شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی سنی را ملاحظه کنید که می گوید در صدر اسلام از علی علیه السلام تعبیر به “وصی” می شده است یعنی این از القاب ایشان بوده است.و در همان صدر اول اسلام شیعیان خلصی مثل سلمان و ابوذر غفاری و عماریاسر و مقداد و دیگر یاران خاص او با این شاخصه ها وجود داشته اند .
بنابر این مکتب تشیع و شیعه امری ریشه دار در صدر اسلام بوده است نه آنکه نحله متاخر در اعصار بعد باشد.
شما بتعبیر خودتان تعبیر عجیبی کردید که :””یه سؤال مهم و شاید عجیب: علی بن ابیطالب شیعه بود یا سنی؟! “”.
دوست عزیز ما داریم روی مباحث کلامی تاریخی روایی معتبر می گوییم علی علیه السلام معیار تشیع است ،آنگاه شما می پرسید علی شیعه بود یا سنی؟
من نمیدانم شما چه اهدافی از طرح این مسائل و این تعبیرات دارید ،لیکن مسائل تاریخی کلامی حدیثی این چنینی مسائل دم دستی و مبتذلی نیستند که شما با این تعبیرات لفظی خام با آنها بازی کنید،و اصلا چنانکه قبلا گفتم من طرح این مسائل را مفید بحال اسلام و مسلمین نمیدانم ،شما هم اگر متعهد به اسلامید چنین نکنید ،البته مساله مستحدث داعش یک معضل بزرگ اجتماعی مبتنی بر افراط گری ها و برداشت های جاهلانه از متن اسلام است که چنانکه می بینید نه علمای شیعه با آن موافقند و نه علمای معتبر برادران اهل سنت.
شما تعبیر کردید :
“”سؤال من این است که آیا این عده حتی یک بار هم او را امام علی خطاب کرده اند؟ اصلاً علی بن ابیطالب خودش خود را امام میدانست یا خلیفه؟””.
نمیدانم اینها را بعمد می گویید یا از روی بی اطلاعی و قلت مطالعه ؟
دوست من سخن ما این است که تعبیراتی مثل “امام” “و وصی” “و وزیر” و” اخی”و “وارث” و غیر اینها فراوان در احادیث معتبر نبوی که در کتب معتبر شیعه و سنی مضبوط است مطرح شده ،آنوقت شما این فرمایشات را می کنید؟!
مساله “خلافت” و “امامت” را هم توضیح دادم که منصب امامت که متقوم به یک مقام معنوی و مقام علمی و مرجعیت علمی در تفسیر شریعت است ،غیر از مقام خلافت است ،اگرچه بر حسب اعتقاد و برداشت ما از احادیث معتبر نبوی ،هردو مقام مورد تنصیص و اشاره روایات نبوی بوده است ،منتها متاسفانه گروهی به اغراض دنیوی به آن عمل نکردند و اکثریت را متوجه خود کردند.
بنابر این فرض کنید خود علی خود را امام ننامیده باشد ،اما این چه دخلی به اصل اراده تشریعی الهی و اظهار نبوی دارد؟ اگرچه اگر مراجعه کنید به نهج البلاغه و دیگر سخنان علی ،ایشان در موارد زیادی به حق خود و انحرافی که در صدر اسلام واقع شد اشاره کرده است (لا اقل در این زمینه مراجعه ای به خطبه شقشقیه مولا علی ذر نهج البلاغه داشته باشید).
من اما این فرمایش شما که :”” به راستی این شیعیان نبوده اند که با عقاید، به نظر من عجیب و غریب خود، به اختلافات دامن زده اند؟””.
را موافق با تحقیق یافتم و به آن تصدیق دارم ،و حق با شماست ،همانطور که اشاره شد اگرچه علی علیه السلام در مقاطعی از حق خویش و فضیلت خویش بر آنان و استشهاد به سخنان رسول الله فروگذار نکرده است ،اما درعین حال بمصلحت اسلام و عشقی که به اصل اسلام داشت ،با آنها تعارضی نکرد ،و حتی به آنها مشورت های علمی می داد و در کارها به آنها کمک میکرد ،و در اجتماعات آنها حضور پیدا می کرد ،آری این مشی علی بود،و مشی سایر امامان بود ،و مع الاسف این خود مسلمانان یا علمای شیعه و سنی بوده اند که به اختلافات دامن زده اند.
در ادامه اشاره به یزید کردید ،البته توجه دارید که مساله معاویه و یزید کاملا متفاوت از خلفای دیگر بود ،معاویه و یزید اساسا خلافت را مبدل به سلطنت و بدعت در اسلام کردند ،و نکته قیام سید الشهداء هم همین بود که آنان در حال ریشه کنی اسلام بودند که ایشان بقصد امر بمعروف و نهی از منکر بر ضد آنان قیام کرد ،قیامی که در پای آن همه یاران و اقوام و فرزندان و حتی طفل خردسال خویش را فدا کرد. بهرحال آن مساله مساله ماهیتا جدایی بود که توضیح آن موجب تطویل است.
موفق باشید
جناب نمیگم
سلام علیکم و همینطور دوست عزیز آقا مرتضی
سپاس از آقا مرتضی بابت تکمیل این بحث. بنده را اگر جسارت کردم و حاشیه ای بر متن گرانبهای شما در این بحث وارد نمودم ببخشایید.
اما آقای نمیگم
عذر می خواهم که شما را داعشی خطاب کردم. البته خودتان از موضع آنها وارد بحث شدید و من هم چون دل پری از این قوم دیوصفت دارم برآشفتم. از این روی به نظر می رسد که شما از ان طیف جدا هستید.
اما موارد جدیدی را مطرح کردید که لازم دیدم نکات جدیدی را ارائه کنم.
الف) فرمودید که خلافت و امامت حق علی نبود. البته قبل از اینکه توضیحاتم را ارائه کنم به عنوان یک پیشنهاد خدمت تان عرض می کنم که در مباحث علمی اگر پای تاریخ را وسط می کشید سعی کنید مستند و مستدل سخن بگویید.
فرمودید که حق علی نبود بلکه تکلیف بود. پاسخ این است روایات متواتر رسول اکرم در مورد خلافت و امامت بلافصل علی را چگونه ارزیابی می کنید؟ ایا اینها حق نیستند؟ آیا اینها در خصوص “حق” الزام آور نیستند؟ تکلیف که قطعاً بود. اما این تکلیف بواسطه یک حقی که رسول خدا از ان سخن گفت ایجاد شده است. ما کاری به دنیا طلبی و آخرت طلبی و این حرف ها نداریم. اینها تفاسیر به رای است. ببینید آیا اینکه می گویند رسول اکرم علی را خلیفه بعد از خود قرار داده است واقعیت دارد یا خیر. اگر دارد که شما هر تفسیری می خواهید داشته باشید. اگر نه که این تفاسیر دیگر بی محل می شوند.
در بسیاری از مصادر اهل سنت رسول اکرم فرموده اند بعد از من علی خلیفه و وصی من برای هر زن و مرد مومنی است. این هم اسناد:
1- إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي. (المستدرك حاکم نیشابوری ج 3 ص 110(
2- وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي ) كتاب السنة لابن أبي عاصم، ص551(
3- إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي. (المستدرك حاکم نیشابوری ج3 ص133.)
4- انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ». (معرفة الصحابة، ابونعیم اصفهانی. ج 3 ص 1587،)
5- ووووو
آقای نمیگم رجوع کنید به خود نهج البلاغه ببینید علی (ع) در مورد حقانیتش در امر خلافت چه گفته است:
لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ. (خطبه 74)
همانا ميدانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا! به آنچه انجام داده ايد گردن مىنهم، تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبراه باشد، و از هم نپاشد، و جز من به ديگرى ستم نشود، و پاداش اين گذشت و سكوت و فضيلت را از خدا انتظار دارم، و از آن همه زر و زيورى كه بدنبال آن حركت ميكنيد، پرهيز ميكنم.
و یا در نامه ای به مردم مصر می نویسد:
فو اللّه ماكان يُلْقَى في رُوعِي ولا يَخْطُرُ بِبالي أنّ العَرَب تُزْعِجُ هذا الأمْرَ من بعده صلى اللّه عليه وآله عن أهل بيته ، ولا أنّهم مُنَحُّوهُ عَنّي من بعده.
بخدا سوگند باور نمى كردم، و به ذهنم خطور نمىكرد كه ملت عرب اين چنين به توصيه هاى رسول اكرم پشت و پا زده، و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد.
نهج البلاغة، الكتاب الرقم 62، كتابه إلى أهل مصر مع مالك الأشتر لمّا ولاه إمارتها، شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد: 95/6، و151/17، الإمامة والسياسة: 133/1 بتحقيق الدكتور طه الزيني ط. مؤسسة الحلبي القاهرة .
و یا اینکه در جایی دیگر می فرماید:
ولهم خصائصُ حقِّ الولاية، وفيهم الوصيّةُ والوِراثةُ.
ولايت حق مسلم آل محمد است ، و اين ها وصى و وارث رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله هستند .
نهج البلاغة عبده ج 1 ص 30، نهج البلاغة ( صبحي الصالح ) خطبة 2 ص 47، شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد ج 1 ص 139، ينابيع المودة قندوزي حنفي ج 3 ص 449 .
و در آخر هم بگذار بگویم نظر علی (ع) در مورد جناب ابوبکر و عمر چه بوده است. شاید تا کنون نشنیده باشید. این روایت در صحیح ترین کتاب اهل سنت امده. صحیح مسلم که در کنار صحیح بخاری، برادر قران هستند و همه مطالبشان صحیح و برای اهل سنت عمل به انها الزام آور است.
فلمّا توفّي رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، قال أبو بكر: أنا ولي رسول اللّه… فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً… ثمّ توفّي أبو بكر فقلت : أنا وليّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً ! واللّه يعلم أنّي لصادق، بارّ، تابع للحقّ! .
پس از رحلت پيامبر گرامى (ص) ، ابوبكر مدعى خلافت آن حضرت شد ، و شما دو نفر (على وعباس) ابوبكر را دروغگو، گنهكار ، حيله گر و خائن دانستيد ، و پس از درگذشت ابوبكر من مدعى خليفه پيامبر و ابوبكر نمودم شما باز هم مرا دروغگو ، گنهكار ، حيله گر و خائن دانستيد .
صحيح مسلم ج 5 ص 152، (ص 728 ح 1757) كتاب الجهاد باب 15 حكم الفئ حديث 49، فتح الباري ج 6 ص 144 .
ب) نکته دیگر اینکه فرمودید ” به نظرم حذف یا علی و … میتواند بعضی سوء تفاهم ها را رفع کند.”
چیزی که بدعت است را باید حذف کرد نه چیزی که صحابه و خود اهل سنت قرون اولیه بدان معتقد بودند و البته اکنون نیز بسیاری از علما و عوام اهل سنت بدان معتقد هستند. آقای نمیگم این وهابیت است که یا علی یا محمد را شرک می داند نه اهل سنت. بروید سخنان و کتبی که علمای اهل سنت در رد وهابیت نوشته اند را بخوانید. مثلاً مرحوم مولانا محمد عمر سربازی عالم بزرگ اهل سنت ایران و منطقه (که البته حتی خود وهابیت به بزرگی شخصیت ایشان اعتراف کرده اند) در کتاب فتاوا منبع العلوم کوه ون در صفحه 287 فرق بین وهابیت تکفیری و اهل سنت را به خوبی بیان می کند. می گوید: بین وهابی و سنی فرقی نیست سنی و وهابی هر دو مسلمان اند.بین وهابی نجدی و مقلدین مذاهب چند فرق است 1-وهابیها قائل به تقلید نیستند 2-صوفیه را به کل منکراند 3-توسل به الاموات را مطقاً منکراند ووو.
آقای نمیگم حذف یا علی یا محمد را وهابیت منحرف و آدم کش می گویند نه اهل سنت. کتب اهل سنت نشان می دهند که خود صحابه یا محمد می گفتند. نمونه ان را در کامنت های قبل آوردم. دقت نکردید متاسفانه. پس یا علی یا محمد بدعت نیست. شرک نیست. شیعه و سنی بدان معتقدند. این اعتقادی که شما می فرمایید باید حذف شود اعتقاد وهابیت و داعشی ها و سلفی ها و طالبان و… است که متاسفانه به نام اهل سنت جا زده اند.
یا محمد در مقابل یا الله نیست در کنار یا الله است. هر دو با هم ملاک هستند. خود خداوند در قران فرموده که برای تقرب وسیله بجویید. این خلاف کلام خدا نیست که خداوند بگوید توسل جایز است و ما بگویم حرام است و شرک است؟ مگر سوره یوسف را نخوانده اید که فرزندان یعقوب التماس کردند به پدرشان به درگاه الهی برایشان طلب استغفار کند و یعقوب هم نگفت شما مشرک شدید و بروید خودتان دعا کنید و مرا وسیله قرار ندهید.
الُوا یا اَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنآ إِنَّا كُنَّا خاطِئِینَ. گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم . سوره یوسف آیه 97
و بعد حضرت یعقوب در این ایه فرمود: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مىخواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است . سوره یوسف آیه 98
این آیه قرآن : یا اَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنآ
این هم فرازی از دعای توسل: يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ
چه تفاوتی با هم دارند؟؟
اتفقاقاً در همین سوره هم ماجرای پیراهن حضرت یوسف بیان می شود که حضرت یعقوب آن را بر صورت گذارد و دیدگانش بینا شد. آیا این توسل، شفاعت نیست؟ همین کاری که شیعیان در بحث دست کشیدن به ضریح ها، تربت امام حسین و غیره بدان معتقدند.
فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ. پس چون مژدهرسان آمد آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد گفت آيا به شما نگفتم كه بىشك من از [عنايت] خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد. سوره یوسف آیه 96
توسل به این معنی نیست که ما متوسل می شویم به انبیا و ائمه که انها قدرتی در عرض خداوند دارند و می توانند خودشان بدون اذن و اراده خداوند شفا دهند و حاجت روا دارند. خیر هرگز چنین چیزی در باور هیچ شیعه ای نیست. اگر چنین باشد قطعاً می شود شرک. اما با بیان ساده منظور ما از توسل این است که ای بندگان خوب و مخلص و پاک خداوند شما که نزد خداوند آبرو دارید برای ما دعا کنید. آیا این شرک است؟
و نکته پایانی در این بحث شعری از امام شافعی است در دیوانش صفحه 162، شعر 34 که می فرماید:
آل النبی ذریعتی
وهمو الیه وسیلتی
ارجوبهم اعطی غدا
بیدی الیمین صحیفتی
«آل پیامبر صلی الله علیه و آله دستگیره و چنگ آویز منند و همانان وسیله ام به سوی خدایند . امیدوارم که به [عنایت و حرمت آنان] فردای قیامت نامه اعمالم به دست راستم داده شود .»
ج) فرمودید “اهل سنت از ما جلوتر هستند”. اقای نمیگم بحث سر عقب تر و جلوتر نیست. ممکن است یک شخص سنی اعمالش بسی بهتر و خالصتر از بسیاری از شیعیان باشد و بالعکس. ملاک عمل به قران و سنت صحیح و راستین رسول اکرم و صحابه واقعی و ائمه طاهرین است نه بدعت. در شیعه هم خرافه وارد شده است. روایات و ادعیه ضعیف و بعضاً جعلی کم نیستند. اما در اهل سنت هم بسیار بیشتر از این است که تصور می کنید. مثلاً همین نماز تراویح در آستانه ماه مبارک رمضان هستیم و اهل سنت آن را به جماعت می خوانند بدعت است که خلیفه دوم پایه گذاری نمود.
د) می گویید “اهل سنت به هیچ عنوان از راه توحید منحرف نشده اند”
اگر منظورتان اهل سنت واقعی محب اهل بیت که توسل و زیارت را قبول دارند می باشد، بله سخن شما درست است اما اگر می خواهید تکفیری های داعشی را هم اهل سنت بنامید و داخل اهل سنت کنید خیر غلط است. جهت اطلاع شما که اینها توحید را هم دست خوش تغییر قرار داده اند. توحید اینها این است که خداوند جسم دارد و چه و چه. اگر سند بخواهید از کتاب توحید خود محمد بن عبدالوهاب قابل ارائه است.
والسلام
درود بر شما
خوشحالم که دوباره حوصله بحث پیدا کردید ،من نیز از گفتگو ملول نمی شوم ،اما خواهشم این است که کشکول گونه ننویسید ،هر گزاره ای را که بنظرتان حق می رسد ،روشن بیان کنید و بر آن اقامه دلیل کنید ،می دانید که در عرصه گفتگوهای درون دینی و اعتقادی ،تعبیراتی مثل “فکر می کنم” و “گمان می کنم” و نظایر آنها بدون اقامه دلیل و شاهد ارزش منطقی زیادی ندارد.
1-در اینجا گفتید :””من هر چی فکر کردم به این راه حل رسیدم که شاید ولایت، خلافت یا … تکلیف علی بود و نه حق او””.
این گزاره بنظرم مبهم و غیر مدلل است ،یعنی شما از گزاره ای بدیهی خبر نداده اید که نیازمند استدلال نباشد ،پس گزاره نظری غیر بدیهی منطقا نیازمند استدلال و اقامه دلیل است ،قصد جسارت ندارم ولی نوع مطالبی که اظهار می کنید دچار این مشکل هست ،که تنها یک حدس است ،اما این حدس به چه دلیل باید پذیرفته شود؟ مشخص نیست.
آنچه که من بعنوان یک کارشناس دینی می فهمم این است که وقتی از طریق وحی پیامبر مکلف می شوند که برای جانشینی خود کسی مثل علی بن ابیطالب را معرفی کنند ،در اینجا ثبوت چند تکلیف بدیهی است ، 1-تکلیف پیامبر در ابلاغ پیام،2- تکلیف علی بن ابیطالب در پذیرش مسولیت،3- تکلیف مردم در اطاعت و پذیرش دستور خدا و رسول.
در اینجاست که مساله حق و انتزاع آن امری بدیهی است ،یعنی وقتی نص صریح بر ولایت علی است که ما عدلیه شیعه هم برهانا معتقدیم دستورات و اوامر الهی گزاف و گتره نیست ،بلکه ناشی از مصالح یا مفاسد نفس الامری
است ،این تکلیف سه ضلعی متوجه به پیامبر و علی و جامعه مسمانان ،منشاء انتزاع حق و اولویتی برای علی است،بنابر این ثبوت حق منتزع از تکالیف نفس الامری مبتنی بر مصالح نفس الامری فردی و اجتماعی ،ارتباطی با
“”دنیاطلبی عوام”” پیدا نمی کند. (تامل کنید).
2- اینکه فرمودید :””به نظرم شیعه باید این تغییر رو بده. حکومت تکلیف علی بود””.
باتوجه به واقعیاتی که در فقره اول عرض شد ،محلی برای اینطور نظرات باقی نمی ماند ،شما توجه کنید که یکوقت ما بحث از واقعیات تاریخی و نصوص و متون دینی می کنیم ،که در اینجا شما اگر شیعه هستید نمی توانید از واقعیات شرعی و متون دینی و حقایق تاریخی عدول کنید و تغییر عقیده دهید ،این به اختیار نیست که حقایق دینی یا تاریخی را تغییر دهیم ،از این جهت است که می گوییم :شیعه و سنی باید با هم وحدت اجتماعی داشته باشند و به باورهای یکدیگر توهین نکنند و بر سر و کله یکدیگر نزنند ،این بقاعده مصالح اجتماعی عموم مسلمانان است که قرآن واحد و قبله واحد و پیامبر واحد دارند ،اما توجه به این مصلحت اجتماعی مستلزم این نیست که ما از حقایق دینی و تاریخی عدول کنیم و مثلا نباید گفت که شیعه سنی شود یا سنی شیعه شود ،بنظرم اگر بحث علمی از جنس تقریب المذاهب باشد می شود در فضای محترمانه و علمی بین علمای شیعه و سنی صورت بگیرد ،اما چنانکه عرض شد بازگشت به گذشته ای دور در صدر اسلام که بهرحال وقایعی صورت گرفته و بحث های متعصبانه از آن مشکلی از مشکلات مسلمانان را حل نمی کند ،اما باز لازمه این رویکرد مصلحتی اجتماعی این نیست که شیعه دست از مبانی که حق میداند بردارد یا سنی دست از مبانی خویش بردارد.
شما بعنوان یک شیعه می گویید :””به نظرم شیعه باید این تغییر رو بده””.
من به شما عرض می کنم که خوب چرا سنی نباید این تغییر را بده؟! ملاحظه می کنید که این مساله جدلی الطرفین است و با اینطور الفاظ مشکلات ساختاری اعتقادی حل نمی شود ،اما بنظر من یا اصلا نباید به آن مباحث پیش آمده در سقیفه و صدر اسلام دامن زد (تسامح کامل) ،یا اگر بناست مسائل علمی عقیدتی حل شوند ،باید دقیق و همه جانبه آنها را واکاوی کرد ،در اینجا دیگر تسامح ناقص مفید نیست ،مثل همین بحث هایی که شما می کنید ،مطالبی را ناقص مطرح می کنید و قضاوت کلی می کنید و رد می شوید ،این سبک بحث بنظرم مفید نخواهد بود.
بالاخره ما اگر ضرورت وحدت مسلمین و تکیه بر مشترکات را منطقی و عقلانی میدانیم،باید این مسائل و بازگشت به گذشته ای که گذشته را ترک کنیم ،اما اگر وارد این مقولات شدیم باید از تحکم های یکطرفه احتراز کرده و تمام مسائل تاریخی کلامی حدیثی مطرح در گذشته اسلام تاکنون را واکاوی کنیم آنهم در فضایی آرام و بدور از هتاکی.
3- اینکه گفتید :
“” به نظرم حذف یا علی و … میتواند بعضی سوء تفاهم ها را رفع کند. وقتی طرفتان ابن را شرک میداند، چه اصراری دارید؟ به ویژه اینکه این الفاظ، به نظر من، به رقیبی برای یا الله در میان توده ها و حتی علمای عوام زدۀ ما شده است””.
من مقصود شما از حذف یا علی را نفهمیدم،یا علی را از چه چیزی و از کجا حذف کنیم؟ اینرا توضیح دهید تا ببینم مقصودتان چه بود؟
اگر تا حالا کیهان, نماینده ولی امر مسلمین جهان, همان حرفهایی را میزد که آقای نتانیاهو میزنه حالا خود ولی امر مسلمین جهان این کار را میکند. به طور معجزآسایی دو نفر از نظر فکری نزدیکند!
جناب نمیگم
سلام علیکم
لفظ شیعه در همان زمان رسول اکرم وجود داشته خود رسول اکرم پیروان حضرت علیه را شیعه یعنی پیرو علی خطاب کرده است. اما اهل سنت در زمان عثمان و یا طبق روایتی در زمان معاویه در مقابل شیعه ایجاد شد و مصطلح گردید. آقای نمیگم در همان زمان پیامبر هم اختلاف وجود داشته و عده ای هم طرفدار علی بودند و عده ای دیگر مخالف علی. چرا؟ چون علی جایگاه ویژه ای نزد پیامبر داشت. با فضیلت ترین شخص بعد پیامبر بود. این را من نمی گویم. کتب اهل سنت پر است از احادیثی که در منقبت و فضیلت علی آمده است. این اختلاف ها در ماجرای سقیفه و عدم بیعت علی و تعدادی دیگر قابل مشاهده است و در بسیاری ماجراهای دیگر. لطفاً نگردید دنبال اینکه در صدر اسلام نبوده و امروزه این شیعیان این اختلاف ها را به وجود اورده اند.
آقای نمیگم در روایات متواتر وجود دارد که خود رسول خدا علی را خلیفه و امام نامیده است. حتی خود علی هم استناد کرده است به خلافت و امامت خودش که در کتب شیعه و سنی قابل دسترسی است. مثلاً در صحیح مسلم امده است که علی نظرش در مورد عالیجنابان ابوبکر و عمر چه بوده. نمی خواهم اینجا بگویم که شما بگویید توهین کرده اید. از این روی بروید و بخوانید. کم اطلاعی خود را به پای عدم وجود یک اتفاق تاریخی نگذارید. بروید و مطالعه کنید. خواهشاً
“می گویم: بله جناب رهبر و جنابان سرداران، بچشید نتیجه یِ معکوسِ ابله دانستن دیگران و زرنگ دانستنِ خود را. ”
آقای نوریزاد. این فرمایشات را تنها خطاب به خامنه ای و سپاه پاسداران نفرمایید. صدور ترور و توحش اسلامی مختص به دوران آقای خامنه ای نیست. این سیاستی است که از زمان خمینی تئوریزه شد. بلعیدن عراق هم سیاستی است که آقای خمینی آنرا از فردای تکیه زدن بر قدرت در ایران, آنرا دنبال نمود. آقای خمینی از همان اوائل تکیه زدن بر قدرت در ایران, با تحریک عواملش در عراق, صدام را تحریک به حمله به ایران نمود.
پس از پیروزی ایران در سال ٦١ و فتح خرمشهر و عقب نشینی متعاقب عراق در همان سال, آقای خمینی جنگ را با شعار “فتح قدس از طریق کربلا”در راستای بلعیدن عراق و ادامه وضعیت جنگی در کشور برای استمرار حکومتش در ایران ادامه داد. این همان زمانی بود که امثال جنابعالی هم در راستای فراخوان خمینی برای هجوم به عراق و ادامه جنگ, به جبهه ها رفتید. سپاه پاسداران هم ابزار خمینی برای صدور جنگ و ترور و بحران به خارج از کشور و سرکوب مردم در داخل ایران بوده است. بد نیست نهیبی هم به خمینی زده و از خود و امثال خودتان هم در همین زمینه انتقاد نمایید. واقعیت آنست که پیدایش
داعش, نتیجه قهری سیاست صدور ترور و ارتجاع کثیف اسلامی است که توسط خمینی تئوریزه شد و توسط سپاه پاسداران و دستگاه های دیگر حکومتی دنبال شده است. بهر حال خمینی و خامنه ای تنها دیکتاتورهای مرتجع منطقه ما نیستند که با پول باد آورده نفت, و با استفاده از بافت مذهبی و عقب مانده منطقه خاورمیانه, بدنبال بسط نفوذ خود در منطقه ما باشد و مالا رویای امپراتوری جهانی خود را در سر نپرورد. در شرایطی که با رفتن آمریکا از منطقه و تضعیف موقعیت منطقه ای آمریکا در خاورمیانه, چرا عربستان نباید این خلا را با گروه های فاشیست و مرتجع
اسلامی از قماش القاعده و داعش پر کند, نیروهایی که فرق چندانی با امثال حزب الله لبنان و عصائب حزب الله و نیروی تروریستی قدس تحت حمایت جمهوری اسلامی ندارند. ظهور و برآمدن بنیادگرایان سنی و وهابی در منطقه نتیجه قهری و پاسخ ارتجاع سنی است به ارتجاع وحشی و خونخوار شیعه, که سی و پنج سالست در کشور و منطقه ما تاخت و تاز میکند.
بابت حذف نظراتم تشکر میکنم 🙂
جناب نميگم
با سلام
شما سوالاتي در اين صفحه در چند كامنت مطرح كرده ايد كه برخي از دوستان هم به شما پاسخ دادند ،بنظرم رسيد من هم به سهم خودم ذيل هر بخش از كامنت هاي شما پاسخ هايي عرض كنم ،البته از نظر من فرق نمي كند كه شما واقعا داعشي باشيد يا شيعه يا هرچه ،حق سوال و ايراد براي شما محفوظ است،چه از ذهن خود شما باشد و چه نقل قول ازدیگران.
1-پرسيديد :”” آیا کسی که نشان دادن چهرۀ پیامبر خدا، یوسف، که در قرآن نام او صراحتاً آمده مجاز و نشان دان چهرۀ عباس ابن علی (ابوالفضل) را حرام یا غدقن میداند کافر است یا او که بر عکس این را قائل است؟””.
(پايان نقل قول)
پاسخ اين است كه فرع فقهي كه مطرح كرديد تنها يك فرع فقهي است كه دائر مدار جواز يا حرمت است ،يعني فعل مكلف يا جايز و حلال است كه طبعا ارتكاب آن تبعات دنيوي يا اخروي ندارد ،و يا حرام است كه ارتكاب آن از ديد شريعت يك گناه است كه تبعات دنيوي يا اخروي دارد ،اما از لحاظ كلام شيعی ارتكاب گناه (سواي از شرك ورزيدن به خداي متعال) موجب كفر و كافر بودن نيست ،بله خوارج از نظر كلامي، مرتكب گناه كبيره را كافر ميدانند مگر آنكه توبه كند ،اما در كلام شيعه و فقه اهلبيت عليهم السلام مرتكب كبيره اگرچه بايد از گناه خويش توبه كند ،ليكن موصوف به وصف كفر نيست.
بنابر اين در مساله جواز يا عدم جواز نشان دادن تصوير پيامبران و امامان شيعه ،سخن از كفر نيست،بلكه سخن از جواز يا حرمت است.
شما در تعريضي كه داشتيد اشاره به اختلاف فقهاء شيعه و سني در مساله ايفاء نقش تصويري از پيامبران و امامان داشتيد ،كه همانطور كه توضيح دادم بحث در كفر نيست ،بحث در اين است كه اين كار جايز است يا جايز نيست ،و حاكم در اين مساله نيز معيارهاي فقهي و ارتكازات عرفي در اين موضوع است ،و نه سلايق شخصي افراد.
نكته اساسي در اين مساله بحث انتزاعي عرفي توهين است ،آن فقيه شيعي (يا سني فرق نمي كند) كه فتوا به حرمت داده است (مثلا نشان دادن تصويري فردي بجاي پيامبر) معيارش اين بوده است كه يا نفس جايگزيني يك فرد بجاي وجود مبارك پيامبر اسلام عرفا توهين به ايشان است ،و يا آنكه اگر خود اين عمل متعلق عنوان توهين نباشد ،لوازم و ملازمات عرفي دارد كه بواسطه آنها معروض عنوان توهين عرفي قرار مي گيرد .در اينجا بنابر قضاوت و سنجش دو فتواي مقابل هم نداريم ،اما خواستم عرض كنم ،اين مساله دليل خاص قرآني يا روايي ندارد ،آنچه كه در درون شريعت هست و از برخي آيات قرآن و از روايات مستفاد است ،اين است كه تكريم و تعظيم و توقير پيامبر و اهلبيت او بر معتقدان به شريعت اسلام واجب است ،و بالملازمه هرگونه فعلي كه عرفا از آن انتزاع توهين شود حرام است.در اينجا اگر فقيهي با احراز حكمي حرمت توهين به معصومان ،در كارشناسي عرفي موضوعي احراز كرد كه اين كار توهين يا ملازم با لوازم عرفي توهين آميز است ،فتوا به حرمت مي دهد ،و اگر احراز نكرد توهين را يا لوازم توهين آميز را فتوا به حليت و حلال بودن مي دهد ،و بهرحال در اينجا مساله كفر مطرح نيست كه شما در سوال خود بصورت تعريضي به آن اشاره داشتيد.
2- پرسيديد :””. برای عباراتی مثل “یا حسین” و “یا علی” چه شاهدی از حدیث، ولو یک حدیث نامعتبر دارید؟ آیۀ قرآن که قطعاً نداریم. لطفاٌ به تفسیرهای خاص شیعی از برخی آیات ارجاع ندهید.””
(پايان نقل قول)
پاسخ اين است كه در تعبيراتي مثل “يا علي” و “يا حسين” ما يك كلمه “يا” داريم كه در زبان عربي باصطلاح حرف نداء و خطاب است و دو لفظ “علي” و “حسين” را داريم كه صرفا دو اسمند و البته بقرينه معلوم است كه مراد شما از “علي” امام اول شيعيان است و مراد از “حسين” امام سوم شيعيان .
من نفهميدم كه مراد شما از اينكه “يا حسين” يا “يا علي” شاهد قرآني يا روايي ندارند چيست؟ يعني مي خواهيد بگوييد كه جواز مخاطب قرار دادن امام اول و امام سوم يا هركسي متوقف بر نزول آيه يا صدور روايت در مورد آن است؟!
خوب اينكه معقول نيست ،و نيازي به شاهد قرآني ندارد ،اما در اينجا بايد دقت كنيد كه به ديد درون ديني بايد به اين مسائل نگاه كنيد ،نه ديد برون ديني و نظر بيروني به شريعت ،شما يا هركسي اگر منكر اديان يا شرايع است ،يا منكر دستورات پيامبر است كه خوب اين گونه بحث و سوال بيهوده و شايد تنها ناشي از غرض ورزي باشد ،اما اگر كسي نگاه درون ديني داشته باشد و به حكم براهين فلسفي قائل به تجرد نفس و بقاء آن پس از مرگ باشد ،مطابق نص قرآن نفوس انبياء و اولياء بعد از مرگ باقي هستند،و مطابق برخي روايات هم اشراف و توجه به اين عالم دارند.اين يك اصل فلسفي و قرآني.
اينكه گفتيد خطاب قرار دادن آن بزرگان شاهد روايي ندارد ،اينطور نيست ،ما در نصوص معتبر لا اقل در خصوص زيارات كه تعليم نحوه زيارت آن بزرگان را كرده اند،تعبيرات زيادي مبني بر خطاب قرار دادن آنان داريم :السلام عليك يا امام كذا … و غير اينها در زيارات و روايات معتبره فراوان است ،كافي است شما به كتاب معتبر “كامل الزيارات” ابن قولويه و بخش “مزار ” از كتب مهم شيعه مثل” كافي” كليني و” من لايحضره الفقيه ” شيخ صدوق و “تهذيب الاحكام” شيخ طوسي و “وسائل الشيعه” شيخ حرعاملي مراجعه كنيد تا حقيقت را دريابيد.
3-پرسیدید :
“” مطابق کدام حدیث دست کشیدن به ضریح فرزند و نوه و نتیجۀ ابوطالب را مایۀ تبرک میدانید؟ کدام یک از نوادگان ابوطالب چنین کاری را توصیه کرده اند؟””.
(پایان نقل قول)
پاسخ این است که ظاهرا مقصود شما از فرزند ابوطالب امام اول شیعیان علی علیه السلام و امامان دیگر است.
در مورد دست کشیدن یا مالیدن اشیاء به ضریح و قبور پیامبر و امامان علیهم السلام ،حق با شماست که دلیل معتبری برای چنین کاری نداریم،البته چنانکه مرحوم نراقی فرموده است ،در بسیاری از زیارات منصوصه تصریح به جواز بوسیدن ضریح و قبر معصومین شده است (رسائل و مسائل ج 2 ص 15) که این نوعی احترام و تبرک است.
همینطور در مورد تربت مرقد سید الشهداء حسین بن علی روحی له الفداء نیز روایات و نصوص خاصه وارد شده است در تبرک به آن و استشفاء و محل سجده قرار دادن (سجده بر خدا) آن.
اما اموری که بین مردم رایج است مثل گره زدن چیزی به ضریح یا فرضا طواف کردن گرد قبور آن بزرگواران یا چنانکه شما اشاره کردید مالیدن اشیاء به قبر و ضریح برای تبرک ،دلیل معتبری ندارد.
اما به این نکته هم توجه کنید که آنطور که وهابیون تبلیغ و ترویج می کنند مفهوم “تبرک” جستن ارتباطی با پرستش و تلازمی با شرک ندارد ،در حقیقت تبرک عبارت است از نوعی احترام توام با ادب ،و اساسا مفهوم توسل و زیارت و تبرک این است که آن بزرگان و قدیسین که نزد خدای متعال قرب و نزدیکی خاصی دارند را واسطه شفاعت و سرعت استجابت دعا قرار دهند ،نه آنکه برای آن ذوات مقدسه که بندگان خاص خدا هستند تاثیر مستقلی قائل شوند ،این اساس اشتباهی است که وهابیون دچار آن هستند و شیعه را به شرک متهم می کنند.
4- پرسیدید :”” اینکه از فرزند غایب حسن عسکری هم طلب شفا میکنید و هم برای سلامتی اش دعا میکنید با کدام عقل و حدیث جور دی می آید؟””.
(پایان نقل قول)
در مورد طلب شفاء و توسل و تبرک و واسطه قرار دادن مقربان درگاه الهی برای رسیدن به حوائج، در فقره قبل توضیح دادم ،که غرض از زیارات و توسل و ادای احترام کسب معنویت و قرب الهی و درخواست حوائج از خداست ،و همه اینها در روایات معتبر و زیارات منصوص وارد شده است،همینطور دعا برای مصونیت فرزند غائب امام عسکری روحی له الفداء نیز در روایاتی وارد شده است ،بنابر این مساله نقلی و حدیثی قضیه روشن است،اما اینکه گفتید “با کدام عقل جور در می آید؟” شما توضیح دهید که با کدام حکم عقل ناسازگار است؟ ما وقتی بخواهیم بگوییم چیزی با عقل جور نیست ،مقصودمان این است که یا بحکم عقل قطعی از ممتنعات و امور مستحیله است ،یا لازمه آن اجتماع نقیضین و پارادوکس است ،ما که در تفتیش عقلی تناقض و پارادوکسی بین دو گزاره یا عمل فوق نمی یابیم ،شما اگر در عقلتان تناقض یا استلزام تناقض و محالی مشاهده می کنید ،توضیح دهید.
5- اینکه گفتید :
“”مگر ما داعشی ها شما را به چیزی غیر از پیروی قرآن دعوت میکنیم؟””.
اولا برای من محرز نیست که شمای سوال کننده از گروه داعش باشید یا موافق با اعمال جنایتکارانه آنان ،و من بنظرم می رسد این جمله بنوعی شوخی و مزاح است ،اما بر فرض جدیت در سوال ،پاسخ ما این است که ما با قرآن و پیروی از قرآن مشکلی نداریم ،اما شما (داعشیون) توضیح دهید که آیا قتل و غارت و تجاوز به مسلمانان ،و کشتن بدون محاکمه هم دینان (اعم از شیعه و سنی) پیروی از قرآن است؟!
پاسخ سوالات دیگر شما را بتدریج ذیل کامنت های دیگرتان تقدیم خواهم کرد.
موفق باشید
و علیکم السلام و رحمت الله
ممنون از پاسختان مفصلتان و اینکه بر خلاف نفر قبلی با لعن و توهین پاسخ ندادید.
در اینکه ما شیعه هستیم تردیدی نیست، هر چند انتقادات تندی به توده و متأسفانه اکثر علمای شیعه داریم. بحث گناهان داعش که خب مسلم است پاسخ چیست. من سعی کردم دیدگاه نظری آنان را بیان کنم. البته حدس میزدم.
خدا خالق است، محمد بنده و فرستادۀ اوست و به او وحی میشود. فرزندان ابوطالب نه خدایند و نه فرستادۀ او و نه به آنها وحی میشود. چرا الان در میان مردم و علمای شیعه، صرف نظر از نماز و اینها، کاملاً برعکس شده و مردم بیشتر از آخری حرف میزنند و نه اولی؟ چرا علمای شیعه جلوی این کار را نمیگیرند؟ حتی دیدم فردی مثل علی مطهری، معتقد به حجاب اجباری برای کسانی که خدا را هم قبول ندارند، هم به این عوام زدگی علمای شیعه اشاره کرده!
اینکه مردم از امام غایب هم شفا میطلبند، چیزی که تا جایی که ما میدانیم فقط از عیسی و آن هم به عنوان معجزه روایت و فکر میکنم در قرآن هم آمده. اینکه کسی خودش محتاج دعای ما باشد و همزمان شفا دهنده منطقی نیست. اصلاً چه اصراری بر واسطه گیری دارید، وقتی مطابق قرآن مستقیماً میتوانید با خدا سخن بگویید؟ کدام یک از نوادگان علی ابن ابیطالب گفته “یا علی مدد”؟
اینکه میگویید مرتکب گناه کبیره کافر نیست را من نمیدانستم و اگر واقعاً اینطور باشد خیلی خوب است، چرا که در میهن عزیز اسلامی کفار زیادی داریم چه برسد به مرتکب گناه کبیره به طور مکرر و بدون تصمیم برای ترک آن. به هر حال برای هممون پیش میاد همکاری که میدانیم کافر است یا یکی از احکام قرآن را قبول ندارد و مجبوریم باهاشون دست بدیم و ….
فکر میکنم اگر شیعیان از اعتقادات خاص خود دست بردارند راه برای وحدت بسیار هموار خواهد بود. لازم نیست دشمن فرزندان ابوطالب شوند، چرا که همۀ فرقه ها به حب اهل بیت اعتقاد داردند این نیرویی که مؤمنین صرف درگیری با یکدیگر میکنند باید صرف جهاد علیه کفار غیر اهل کتاب که عمدتاً در هند، چین، ژاپن و … ساکن هستند بشود. بگذریم که حاکمان شیعه زدۀ ما اتفاقاً با اهل کتاب که اتفاقاً از لحاظ اخلاقی هم به ما نزدیک تر هستند درگیرند!
هر که شهادتین را بگوید از ماست و غیر او نه.
دوستانه به شما میگم اینکه فکر کنید مذهب ما درست و مذهب دیگران نادرست است راه به جایی نمیبرد. اینکه در ظاهر از وحدت بگوییم و در دل مؤمنین غیر شیعه را نجس بدانیم نفاق و حرام است. مؤمنین یک امت بوده و هستند. بعید هیچ یک از مسلمانانی که به عُمر احترام میگذارند او را فرد بدی بدانند و با وجود این او را دوست بدارند. بنابراین به فرض که او اشتباهاتی هم داشته، پیروان او را نمیتوان به این دلیل سرزنش کرد.
شاید دیگه جواب ندم بهتون. پس سؤال جدیدی اگر پرسیدید منتظر جواب نباشید. حوصله ندارم.
دوست گرامی” نمیگم”
با سلام
من از شما سوالی نکردم ،فقط مطالب شما را مورد نقد قرار دادم ،شما مطالبی مطرح می کنید که بحث انگیز است ،بعد که مورد نقد واقع می شوید ،می گویید حوصله ندارم،دوست عزیز مطالب شما از اساس دچار مشکل تاریخی اعتقادی است ،یا در عرصه عمومی این مطالب را ننویسید ،یا حوصله بازخورد و نقد را داشته باشید.
من الان در همین کامنت شما هم مطالب ناصحیح می بینم ،اما چون گفتید حوصله بحث ندارم ،بحث را خاتمه می دهم
موفق باشید
آقای مصلح
سلام علیکم
بنده اگر فرصت کنم و مشغله ها مجال دهند، حتماً در مباحث شرکت خواهم کرد. از اظهار لطفتان هم سپاسگزارم.
دوستان بزرگوار وعزیزوارجمند :من یواش یواش دارم به تک خدائی یا همان وحدانیت کمی مشکوک میشوم .اگرکسی میتواند کمک کند
من تصورم اینست که کائنات را دوخدای مقابل هم دارند اداره میکنند .
یکی ازاینها مظهررئوفت ،مهربانی وعفو وبخشش است ویا خدای رئوف پاک نهاد که اوخدای بندگان عاقل وخرد گراست .
این خداوند تلاش دارد تا با فرستادن پیامبرانی بزرگ بشررا هدایت ولزضلالت وگمراهی نجات دهد ودراین راه از هیچ تلاشی دریغ نمیکند .
دستوراتش درجهت اداره جامعه براساس عدل وانصاف است که به کسی ظلم نشود وحقی از کسی تضییع نگردد.وهمان قسمت خوب تمام ادیان است ولی بصور گوناگون .
اما این دومی چه خدائی است ؟خدائی است ظالم ؛خدائیست مکار وحیله گر ؛خدائیست که بغیراز نیست ونابودی وبدبختی وبیچارگی مردمانش چیزی نمیخواهد .
وعجیب اینجاست که این خداهم برای خودش پیام آورانی دارد که هدایت کننده مردمند وخلق را به راه بدخودشان رهنمون .
ما باید بپذیریم زوروقدرت این خدای غضبناک بر زوروقوه وقدرت آن خدای مهربان چیره گشته ودراین زمان ازبدشانسی ما بدترین پیامبرش را برما فرو فرستاده که تمام دطدان وآدمکشان وچاپلوسان را درحریم منورگردآورده وتا میتواند دست به کشتار ویتیم کردن فرزندان وبیوه کردن زنان میپردازد وچه کارهای دیگری که فقط کافیست شمه ای از حرکات وسکنات جناب مرتضوی (سعید )ویا هاشمی رفسنجانی ویا نقدی وبعضی امامان به اصطلاح جمعه ،که شمارآنها به بیش از کبوتران ولایت وانصار حزب الله و…و…میرسد واکاوی شود .آنوقت معلوم میشود که بجز خدائی از قبیله وطایفه خودشان کس دیگری قادربه حمایت از آنها نیست ؛اگردرمورد دارا ئیهای رحیم مشاعی ومحمدرضا رحیمی وبابک زنجانی و…کمی تعقل کنیم خواهیم دید ؛فقطخداوند دزدان بوده که به این حرامیان وتبهکاران چنین فرصت مال اندوزی وحق مردم خواری عنایت فرموده ولا غیر .
حال بهترنیست پیامبریکه چندین سال است به این سمت مبعوث شده واین دزدان وآدمکشان درزیرچترش بی باکانه وحتی حتاکانه به چپاول مشغولند را نبی السارقین بنامیم وشرحش را درکتاب پیامبردزدان باستانی پاریزی واشکافی کنیم .
این کامنت را من از فیس بوک جناب نوریزاد برگرفته شده! بنظرم بخوبی بیان حال ایرانیان است! دو اسم اول را من خودم ننوشتم.
M.M. Fashi
داستان گوز رو شنیدید یا نه؟!
داستان اینه که یه بار یه پادشاهی به کشور همسایه حمله میکنه و اونجا رو فتح میکنه.
بعد به وزیرش میگه که چطوری میتونم سلطه خودم رو بر این سرزمین حفظ کنم ؟
وزیرش هم میگه کاری که نداره و بعدش یه لیستی از قوانین رو به پادشاه پیشنهاد میکنه که توی اون سرزمین اجرا بشه.
لیست این بوده :
مردم باید نصف در آمدشون رو به شاه مالیات بدن
وقتی که یه مردی ازدواج میکنه روز اول باید زنش رو پیشکش شاه کنه
اگر جنگی رخ بده همه مردها باید توی جنگ برای پادشاه بجنگن
اگر پادشاه دستور بده همه کارگرا باید برای پادشاه مجانی کار کنن. کسی هم حق نداره بگوزه.
پادشاه که این رو میخونه میگه این بند آخر برای چیه ؟
وزیر بهش میگه . بذار اجرا بشه بعد میفهمی این بند آخر برای چیه.
خلاصه این قوانین رو تو اون سرزمین اجرا میکنن.
همه مردم اون سرزمین اون چهارتا قانون اول رو اجرا میکردن اما تا توی خفا و خلوت میرفتن زرتی میگوزیدن .
این کار باعث میشد که احساس کنن حرکتی اعتراضی دارن انجام میدن و خشمشون خالی بشه.
اینطوری بود که هیچ وقت شورش نکردن و سلطه شاه تا سالها بر اون کشور حفظ شد!
حالا حکایت بعضی کشورها هم همینه یه سری قوانین بیخودی ( مثل حجاب اجباری و ممنوعیت مشروب و روابط و فیلتر سایت ها و اینها ) گذاشتن که مردم وقتی اونها رو میشکنن احساس کنن دارن حرکت سیاسی انجام میدن!
سلام آقای نوری زاد بعد از انتشار فیلم سردار جعفری توسط شما و اینکه گفته بودید آنرا تقطیع کرده اید مثل همین فیلم اقای سعیدی در جمع کسانی که فیلم را دیده بودند و من می شناختم انتقادی مطرح شد که لازم دیدم برای شما بنویسم گروهی می گفتند یک خبر نگار نباید دست به تقطیع مطالب مطابق سلیقه خودش بزند این نوعی سانسور است و بر روی باور مردم اثر می گذارد و این شک و شبهه را ایجاد می کند که چه چیز در قسمت سانسور شده بوده که شما فکر کردید باید فطع شود و به ضرر چه کسی و یا چه کسانی بوده بنابراین فکر می کنم خودتان که به مردم و شعور انها بها میدهید کاری نکنید که شائبه ی سانسور پیش آید و اصل مطلب لوث شود امیدوارم با انتخاب راهکار های مناسب مانع از هرج و مرج فکری شوید و کمک کنید که از راههای مسالمت آمیز به جامعه ای دموکراتیک مبتنی بر احترام به حقوق بشر نزدیک شویم فکر می کنم شما بهتر است کل فیلمها را هم برای رفع این شبهات بگذارید و بگوئید تقطیع به خاطر جلوگیری از اطاله وقت بود براتون ارزوی سربلندی و سلامتی می کنم
———————
سلام بانوی خوب.
شما از یک ساعت سخنرانی یک مسئول یک دقیقه اش را در خبر سراسری می بینید. من گلِ آن سخنرانی را انتخاب کردم. یک روحانی وقتی منبر می رود، یک دقیقه سخن را یک ساعت به درازا می کشاند. راستی ایکاش سردار جعفری و آیت الله سعیدی به عنوان اعتراض اصل سخنرانی را پخش می کردند. با این همه سپاس از ادب و خیرخواهی تان.
سلام عليكم
عرض ادب جناب نوريزاد عزيز
خدا قوت و خسته نباشيد
موضوعى مدام ذهنم را مشغول كرده و اسباب نگرانى است برايم
و از نظر بنده نياز به روشنگرى و موشكافى از جانب شما عزيزان است
مرتب ميبينم هرگاه گروه هاى تروريستى در عراق و سوريه دست به جنايتى ميزنند بخشى از مردم واكنششان اين است كه جنگ سنى و شيعى است و سنى ها تلاش ميكنند تا بتوانند شيعيان را شكست دهند و سريع مسئله را نژادى و مذهبى ميكنند و البته بخشى از روشنفكران جامعه هم در اسن دام افتاده اند و مدام ياداورى ميكنند كه تندروهاى سنى متحجر تر از توندروهاى شيعى هستند!!!
از نظر بنده همه اين فجايع در منطقه امتداد حركتهاى احمقانه و وضع سياست هاى جاهلى از جانب ما و سعوديها بوده و هست و ما بخشى از اين مشكل خانمان سوز هستيم و اگر فقط به دنبال توجيه باشيم قطعاً آتش اين فتنه روزى دامن خودمان را خواهد گرفت…
از شما خواهش ميكنم كمى در اين باره بنويسيد و به دوستان اين فرصت را بدهيد تا از اين نگاه سطحى فاصله بگيرند و كمى دلسوزانه تر و عميق تر به اين موضوع بپردازيند…
ممنون از لطف شما
راستی استاد . بد نیست این را نیز تعریف کنم.
پریروز در یکی از پیج های فیس بوک کامنت بود که یک جوان نادان جمله ای به طنز در مورد ترک ها نوشته بود.
وای، وای ، استاد پس دقیقه ای برادران و خواهران آذری چنان براشفته شدند و با رکیک ترین الفاظ و فحشهای ناموسی به او و قوم فارس و تهرانی ها و همه …به استقبالش رفتند حالا از این سو تهرانی ها و دیگران نیز پاسخ میدادند ، استاد چنان طوفانی از فحاشی و ناسزا بپا شد که نگو!!
در این هیاهوی بسیار زننده یک کامنت تکاندهنده ای بود از یک جوان افغان که شما را چه میشود ؟؟؟!! مگر نه ایرانیان فریاد دعوی ادب و فرهنگشان گوش فلک را درنوردیده است . پس این چه گونه است!!!؟؟
گرچه این جملات گویا گم شد دران وانفسای فحاشی و بی ادبی ولی برای حقیر خیلی گران آمد. ازین رو بود که بران شدم جناب عالی این معقوله را مطرح نمایید و ازانجا که شما محبوبید و مورد احترام بلکه به مرور زمان در اندیشه ما ایرانیان ره خرد گم کرده کارگر افتد.
والسلام و بدرود
ملت نسبتا غیور ایران
این حقیقت را نمیتوان کتمان کرد که ایران در شرف بلایی عظیم است و این بلا اصلا ناگهانی نیست بلکه پیش از آمدن خود را نمایان کرده . امروز حضور تند رو های افراطی از هر دین و مذهب در درون کشور ما و همچنین بیرون نیز, مهمترین علا مات نزول بلا هستند . کسانیکه تا بن دندان مسلح شده و همه امکانات کشورها و ملتها را در دست خود دارند و میتوانند به نام خداوند یکتا کشتارهای جمعی و جنایات بزرگ بشریت را رقم بزنند و از این کارها هیچ عبایی ندارند . عربستان ایران پاکستان افغانستان عراق سوریه و کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس و همه و همه درگیر ذهن پریشان و نابسامان وادیان خرافی شده و شیپور جنگ از هر ظرف نواخته می شود . در این بین چه کسانی مضلوم واقع می شومند؟ معلوم است ملتهایی که عنان زندگی و همه امورشان را بدست نادانان و سران و سلاظین خود کامه سپرده اند و ای عجب از این مردم که بیدار نمی شوند که نمیشوند!!!!
هم میهنان عزیز کشور ما درشرف یک جنگ فرسایشی و نتیجتا تجزیه قرار دارد بنا برین
جا دارد که شما مردم رنجدیده به فکر چاره باشید و بدور از هرگونه تعصب و باورهای غلط و خرافه پردازی به مسائل اطراف خود بنگرید. امروز روزیست که نه امام رضای شما نه 14 معصومتان و نه هیچکس دیگر به شما یاری نخواهد داد . مگر همت و تعقل خودتان . منتظر نمانید که بلا کاملا بیاید بپا خیزید . منتظر یک رهبر آسمانی دیگر نباشید خصوصا از نوعی که در ماه دیده میشوند !!!1 بلکه خود شما و تک تک شما یک جنبش عظیم هستید.
اگر فکر میکنید مورد توطئه و تهاجم قدرتمندان جهان قرار گرفته اید این شما هستید که میتوانید با یک خیزش ملی و یک تصمیم عمومی سرنوشت خودتان را از دست نابخردان و خائنین بدست بگیرید. بیداری و هشیاری شما امروز تنها کلید گشایش در زندگی شماست.
جناب نوریزاد نمیدونم حوصله خوندن این مطالب رو داری یانه من یه نامه به پیج آیت الله منتظری دادم فکر میکنم روحانیت میتونه با این اقدام مدنی قدم بزرکی رو برداره ولی بعید میدونم چنین غیرتی باقی مونده باشه .بهر حال متن نامه اینه
جناب آقای منتظری فرزند آیت الله منتظری دامت برکاته
سلام من یک کافر بی دین هستم ولی حربی نیستم
با اینحال الان در جایی که هستم در حال شنیدن اذان صبح هستم و برای شما آرزوی موفقیت دارم.
اما موضوعی که باعث شد برایتان بنویسم مسئله لباس روحانیت است.
همه میدانیم که آستین روحانیت آعشته به خون مردم و جیبهای گشاد دشداشه هاشان پر از بیت المال و نعلینشان راه جهنم را پیشه کرده.
لذا پیشنهادی برایتان دارم که خواهش میکنم به این پیشنهاد لا اقل 1 ساعت فکر کنید. این تنها خواهش من است و میدانم پدر شما اینقدر وجود داشت که به این پیشنهاد عمل کند.
ببینید پر واضح است که دین اسلام از هر مذهبی آسیبهای فراوانی دیده چه شیعه و چه سنی. اکنون یک مسلمان باید در حوزه خودش اقدامهای مدنی گسترده ای را شروع کند و شما هم که مسلمانید قطعا.
پیشنهاد میکنم در یک حرکت مدنی در لباس روحانیت تغییری ایجاد کنید . تغییر چشمگیر . جوری که تقریبا اثری ار این لباس نباشد. میدانم که بسیاری با شما مخالفت خواهند کرد اما هر کار بزرگی دردسرهای بزرگ هم دارد.
مردم خون دل خورده قطعا این لباس جدید را برعلیه لباس چند صد ساله ولی آلوده ترجیح خواند داد و پذیرششان بهتر خواهد شد . در کم و کیف و چند و چون نظری ندارم ولی این الهام قلبی بود امیدوارم به این موضوع فکر کنید و در چشم همگان چه در ظاهر و چه در باطن مغایرت خودتان با سیستم حاکم را بصورت یک جنبش روحانی قوی بیان کنید . نترسید شما کار درستی را شروع خواهید کرد . حرکتی تاریخی که بسیار تاثیر گذار و مواج خواهد بود . اینطور تکلیف انسنهایی که سیاه و سفید فکر میکنند و کسانیکه طیف رنگی را دوست میدارند روشن میشود . به این موضوع فکر کنید مشورت کنید و اگر دوست داشتید جواب بدهید . ممنونم
(اینو به گوش ایشون برسونین)
جناب خامنه ای! سلام
یک لوله کش هستم.
چرا به پیروان تان نمی فهمانید که کسانی که اعتقادی به ولایت فقیه ندارند لزوما اهل جهنم نیستند.
همان طور که پیروان تان لزوما اهل بهشت نیستند.
جناب خامنه ای!
سعی کنید کمی سطح فهم و شعور پیروان تان را بالا ببرید. خیلی پایین است. اصلا چندش آور است. برای تان کسر شأن است که چنین پیروانی داشته باشید.
مردم شما را از روی پیروان تان می شناسند.
با تشکر!
مشکل ما ایرانی ها وبسیاری از مردم خاورمیانه این است که بین فرهنگ قبیله ای و فرهنگ مدرن گیر افتاده ایم. طرز فکر قبیله ای داریم در عین حال خود را محق داشتن یک جامعه مدرن هم سطح جوامع پیشرفته میدانیم. به مذهب / اعتقاد و ملیت دیگران توهین میکنیم ولی کسی اگر به اعتقادات یا ملیت ما کوچکترین اهانتی کند خون او را مباح میدانیم/ برای اثبات برتری قبیله خود همواره باید برای خود دشمنی بتراشیم/ هر چه این دشمن بزرگتر بهتر و اگر کسی حاضر نشد با ما دشمنی کند خودمان به جان هم میافتیم/ دروغ ونیرنگبازی خود را زرنگی مینامیم ولی همواره به نیرنگبازی دیگران معترضیم/ خلاصه اینکه ما همیشه حقیم و دیگران باطل. خدا به ما رحم کند.
پیرامون دخالت جمهوری اسلامی در عراق >>> آیت الله های ایران و شبکه ها و لشگر های اسلامیشان در منطقه ، نمی توانند که شرایط را در عراق آرام کنند چرا که سیاست های انحصارگرانه شیعی اشان و حذف بخش های وسیعی از جامعه سنی عرب از مشارکت دمکراتیک در سرنوشت کشور مشترکشان عراق و دمیدن در آتش کینه های مذهبی و قومی ، خود یک علت اصلی در قدرت گیری اسلامیون افراطی سنی است. نتیجه دخالت آیت الله ها در سوریه ، یک فاجعه انسانی در مقیاس صد ها هزار کشته و میلیون ها آواره و یک کشور بمباران و ویران شده است. نتیجه حکومت سوپر خودکامه و جبار و خرافاتی و بیمار و غارتگر آیت الله ها در ایران را هم که همه می بینند و می دانند و می گویند . عراق در مانده و متفرق و مجروح و ویران فعلی در واقع یک کشور نیمه اشغال شده توسط آیت الله های ایران است. همان دشمنان دیرین رشد و ترقی و شکوفایی مردم ایران. دخالت نظامی جمهوری اسلامی در عراق ، نه تنها مسئله ای را در عراق حل نمی کند بلکه ابعاد فاجعه را نیز چند برابر می کند و بد تر از آن سوریه جدیدی در همسایگی ایران می آفریند که دامنه آن ایران و کل منطقه را وارد فاز جدیدتری از درگیری های مذهبی قومی منطقه ای و جهانی می کند. این یعنی سال های طولانی از کشتار ها و دور تسلسلی از انتقام جویی ها و میلیون ها کودک آواره و تولید میلیون ها پناهنده در جهانی که پر از بیکاری و فقر است . راه عراق (نیز نظیر راه ایران ) تنها از مسیر حقوق بشر و یک دمکراسی سکولار مشارکتی همه مردم و سیاسیون عراق و کمیسیون های حقیقت یاب و پایان دادن به خشونت های سیاسی ومذهبی و قومی و انتخابات آزاد می گذرد.
سلام- در عراق قریب به یکصد هزار کارگر و کارمند ترکیه مقیم هستند. وزارت امور خارجه ترکیه به آنها توصیه کرده خاک عراق را ترک کنند، اما این فقط یک ژست سیاسی است و اقدام عملی پشت آن نیست و دهها هزار ترک همچنان درعراق هستند و ترکیه روی آنها بعنوان ستون پنجم خود در عراق حساب باز کرده است.
اردوغان در هیچیک از نشست های حکومتی در خصوص مشکل عراق و داعش حضور عملی ندارد و تلاشش را معطوف به سفرهای استانی به بهانه انتخابات ریاست جمهوری کرده است. انتخاباتی که قرار است دهم ماه اوت برگزار شود.
در داخل خود ترکیه، دولت به داروخانه ها امر کرده برای نسخه های دارویی اتباع سوری که گذرنامه و یا مدرک پناهندگی دارند 20 درصد از قیمت دارو گرفته شود و هشتاد درصد مابقی را دولت می پردازد. صدها تن از منسوبین داعش و سایر تروریست های زخمی که از عراق و سوریه به ترکیه عقب نشینی می کنند و در واقع به عقب جبهه منتقل می شوند با سرمایه دولت ترکیه تحت مداوا قرار می گیرند.
«قاسم عطا» سخنگوی فرمانده کل نیروهای مسلح عراق روز گذشته اعلام کرد که جمهوری اسلامی 130 فروند هواپیمای نظامی عراق که در جریان حمله امریکا به این کشور بدستور صدام حسین به داخل ایران منتقل شده بود را در روزهای اخیر تحویل دولت عراق داده است تا از آن ها علیه داعش استفاده کند. این درحالی است که پیشتر نیز در چند نوبت اعلام شده بود جمهوری اسلامی پس از سقوط صدام حسین این هواپیماها و یا حداقل شماری از آنها را پس داده و برخی را بعنوان بخشی از غرامت جنگ ایران و عراق تصاحب کرده است. به این ترتیب، بعید نیست که ایران شماری هواپیمای نظامی تحت پوشش پس دادن هواپیماهای عراق در اختیار دولت کنونی بغداد گذاشته باشد.
عطا در کنفرانس خبری خود در بغداد مدعی شد که این جنگندهها از 24 سال قبل در اختیار ایران بوده است.
میشه یه خواهشی کنم؟///اگه این کارو کنی دنیا رو دادی به من.یه کت شلوار و کرووات بپوشید و ریشاتونم چپه تراش کنید یه ادکلن شیک هم بزنید.بیاید بیرون.ببینید غیر از این که مردم عاشقتون میشن و خودتون لذت بی نهایت میبریدو این تابو کرووات نزدن رو میشکنید چه واکنشی نشون میدن اخوندا.لطفا.
سلام آقای نوریزاد
من یه جوان ایرانیم،از شما خیلی نمیدونم ولی شنیدم که شما یه زمانی با همین جمهوری اسلامی سر یک سفر بودین و قبلشم از انقلابیون درجه یک،شایدم یکی از اون آدمهای ۹۸.۲% که به جمهوری شریف اسلامی رای دادین… نمیدونم اینا رو فقط شنیدم راست و یا دروغش با کسایی که میگن.شنیدم چند سالیه به راه راست هدایت شدین، چرا؟ نمیدونم… شاید یه خواب بیدارتون کرده،یا از خدا یهو ترسیدین یا هرچیز دیگهای که راست یا دروغش با خود شما. حالا این وسط فرض میگیریم که همش درست و الان فهمیدین و میخواین جبران کنید، ایولا به شعورتون و دمتونم گرم،ولی آقای نوریزاد من جوان ایرانی که ۴ ساله تو غربتم،حسرت دیدن پدرو مادرم تو دلمه،اینجا پناهندهٔ سیاسی شدم، با سفارت ایران درگیر شدم،تو خود ایران واسه آزادیم،افکارم و … جنگیدم،تو سرم زدن،توهین کردن الان میگن دیگه پاسپورت ایرانی بهت نمیدیم،شدم سیاسی که حتا نمیدونم چی هست ولی میجنگم باهاش.آقای نوریزاد ما واسه کدوم اشتباه میجنگیم؟؟
ما جوانای ایرانی چیو میخوایم جبران کنیم که ازش پشیمونیم؟؟ انقلابی که نکردیم؟؟ رایی که ندادیم؟؟ خوشیی که زیر دلمون زده بود؟؟
آقای نوریزاد تو اسلام و دین چی دیدی که به حکومتش تو ساله ۱۹۷۶ میلادی نه ساله یکم هجرت بهش رای دادین؟ تو خمینی که حرف زدن بلد نبود چی دیدین که پشتش رفتین؟؟ اون موقع فهم و تحصیلات و درک کجا بود؟ الان فهمیدین؟ دیر شده،مارو نبود کردن بی هیچ جرم و گناهی.
——————————-
سلام مهدی گرامی .
ای من فدای تو و عزیزانی چون تو. شاید خود شما نیز اگر در آن سالهای کوفتی می بودید مثل خود ما رفتار می کردید. ما فریب یک حرکت تاریخی را خوردیم. و شما در این میان قربانیان آن جهالت تاریخی ما شدید. این که چه باید کرد، نمی دانم. اما بیکار نیز نمی توان نشست. تلاش می کنیم شاید راهی گشوده گشت. می بوسمت نازنین. صبور باش.
آیتالله مکارم شیرازی برای ‘جهاد’ در عراق فتوا داد
ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﺑﺨﻮﻧﯿﻦ
ﺁﻗﻮﯼ ﻣﮑﺎﺭﻡ ﺑﻮﻭﯼ ﭼﯿﺸﯽ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﻫﺴﯽ ﭼﺮﻭ ﻓﺘﻮﻭﯼ ﺟﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﯼ ﻋﺰﯾﺰﻡ. ﻋﺎﻣﻮ ﮐﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻬﻤﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮﻩ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺮﯼ ﺟﻬﺎﺩ. ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻫﻤﻮ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﮐﺒﺮﻭ ﺑﺎﺣﺎﻟﺘﺮﻩ. ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﯽ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﮐﻪ. ﻫﻤﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ نفست ﻣﯿﺠﻨﮕﯽ ﺩﯾﮕﻪ. ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺖ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯼ. ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻣﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯼ ﮐﯽ ﺑﻪ ﮐﯿﻪ. ﻣﺎ ﺷﯿﺮﺍﺯﯾﺎ ﮐﻪ ﺩﺭﺑﺴﺖ ﭘﯿﺮﻭ ﺧﻮﺩﺗﯿﻢ. ﻋﺎﻣﻮ ﻣﺎ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺣﻘﻤﻮﻧﻮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﯿﮕﯿﺮﯾﻢ، ﺣﺎﻟﻮ ﺑﯿﺮﯾﻢ ﻋﺮﺍﻕ ﺣﻖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻨﻮ ﺑﯿﮕﯿﺮﯾﻢ؟ ﺩﻟﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ. ﻋﺎﻣﻮ ﺷﻤﻮ ﺑﯿﻮ ﯾﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻫﻢ ﻧﮑﻨﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺱ ﺷﻤﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪﺍ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻥ. ﺑﯿﻮ ﺑﺎﻟﻮﯼ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺍﯼ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺍﯼ ﻣﻠﺖ ﺑﺪﺑﺨﺘﻮ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪﺍ ﻫﺎﭘﻮﻟﯽ ﮐﺮﺩﯾﻦ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ. ﺍﯼ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺳﺎﻟﻮﯼ ﻧﮑﺒﺖ ﮐﺸﺘﯿﻦ ﻫﻢ ﺩﯾﺸﻮﻧﻪ ﺑﺪﻩ ﺑﻌﺪ ﻓﮏ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻘﺪ ﯾﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﻣﺸﻨﮓ ﺑﺎﺷﻪ. ﺍﻭﻭﻗﺖ ﺑﯿﻮ ﺑﺒﯿﻦ ﻓﺘﻮﻭﯼ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﯼ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﻗﺒﺮ ﻭ ﺿﺮﯾﺢ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻪ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ زمونه.
خو شما نَميگى اَى آقوى مكارم بره جهاد اصغرو، پ كى شيكر وارد كنه كه شما حين جهاد اكبرو مسقطى چار مغز و نون يوخه بخورى؟؟؟؟
ﺁﺑﺠﯽ ﺁﻧﯿﺘﺎ
ﺍﻧﮕﻮ ﻫﻤﺸﺮﯼ ﺩﺭﻭﻣﺪﯾﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮ. ﺍﯼ ﻣﺴﻘﻄﯽ ﭼﺎﺭ ﻣﻐﺰﻭﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﻭﻣﺪﯼ. ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﺮﺵ. ﺭﺍﺱ ﮔﻔﺘﯽ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﺎﺵ ﻟﺐ ﮔﻮﺭﻩ ﻣﻠﺘﻮ ﺧﺮ ﮔﯿﺮ ﺍﻭﻭﺭﺩﻩ. ﻣﺎ ﺷﯿﺮﺍﺯﯾﺎ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﻮﺷﻬﺮ ﺍﻭﻭﺭ ﺗﺮ ﺑﯿﺮﯾﻢ. ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺮﯼ ﻣﺎﻫﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﻧﻪ ﺑﺮﯼ ﺟﻬﺎﺩ ﻫﻤﻮ ﺟﻬﺎﺩ ﺍﮐﺒﺮﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ.
در پرسش پاسخی که در یکی دانشگاه ها بر گزار شد یکی از حضرات در پاسخ یکی از حضار در مورد ” قبل از انقلاب این همه گروه خشونت طلب چرا وجود نداشت “اظهارداشت اینها قدرت های استکباری برای مقابله با انقلاب اسلامی درست کرده اند نمونه اش گروه سپاه صحابه پاکستان خواستم اگر کسی در این مورد نظری دارد لطفا نظر دهد
عزیزمن ازبس اینها برعلیه اهل سنت فعالیت کردند ،آنها نیزبا گروهایی هرچند کوچک ولی دارای حامیانی قدرتمند ؛برعلیه ما وارد گود شدند .پشت سرصحابه کیست ؟عربستان پاکستان قطر و…
.
ارسالی از یک جوان کرد اهل سنت که در بچگی پدرش را اعدام کرده اند
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﮏ ﺭﺍ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﭼﻬﺎﺭ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﻫﻠﺴﻨﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﺳﺮﻣﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ
ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻢ ﻧﺸﻮﻡ . ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﯾﺦ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ! ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺎ
ﺑﻮﺩ .ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺷﺪﯾﺪ . ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﺎﺣﻠﺶ ﺑﻪ ﺍﻓﻖ ، ﺑﻪ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ
ﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻢ ، ﺑﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ *** . ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺷﺪﯾﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺭﺿﺎﺀﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ
ﭘﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﺯﺩﻩ ﻭ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻮﻓﺖ ﻭ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ
ﺩﺍﺩ . ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺤﺮ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ . ﻣﺜﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ، ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﮔﺮﯾﻪ
ﮐﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻧﺒﻮﺩ، ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ. ﺑﻪ ﺷﻮﻕ
ﻓﺮﺩﺍ ، ﭘﺘﻮﯼ ﮔﻮﺷﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ . ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻭﺏ ﺷﺪﻥ ﺑﺮﻑ
ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﮐﻮﭼﮑﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﭼﮑﯿﺪ ﺍﻧﻌﮑﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻮﺩ . ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺸﻌﺸﻊ
ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﻧﻔﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺘﻢ . ﮐﻠﻪ ﺳﺤﺮ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﻟﺒﺎﺱ ﮔﺮﻣﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﻮﺷﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭﺵ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺳﺤﺮ ، ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯼ
ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺷﺪﯾﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﻓﺘﯿﻢ . ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﻋﺪﻩ ﺍﯾﯽ
ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻟﯽ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ. ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ
ﺫﻭﺏ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﮔﻠﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﭼﮑﯿﺪﻧﺪ . ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﯾﮏ ﻣﯿﻨﯽ ﺑﻮﺱ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻣﯿﺰﺩ ، ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻧﺪ . ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﯿﻨﯽ ﺑﻮﺱ ﺩﻭﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻼﻃﻢ
ﻣﻮﺝ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ . ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﭘﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺰﻧﻢ ، ﺩﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻃﻠﻮﻉ ﭘﺪﺭﻡ . ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ
ﻫﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺵ ﺍﯾﻦ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﺯﻭﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ ﻭﺑﺎ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ، ﺑﻪ
ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺮﻡ ﭘﺪﺭﻡ . ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺩﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ .ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﻪ ﺁﻥ
ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺍﺳﺖ، ﺁﻥ ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﭘﺪﺭﻡ ﺩﺭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﯿﺮﻭﺯ
ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺑﺎﻟﯿﺪﻡ . ﺣﻠﻘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻭﯾﺨﺘﻨﺪ ، ﺍﺷﮏ ﺷﻮﻗﻢ ﯾﺦ ﺯﺩ
ﺍﻭ ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ !!!… ﻭ ﺁﻥ ﺟﺮﺛﻘﯿﻞ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﯿﻦ ﺯﻣﯿﻦ
ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ. *** ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻦ ﺁﻥ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﭘﺪﺭﻡ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﺴﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﻨﯽ ﺑﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻠﻪ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻃﻨﺎﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻋﺬﺍﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﻭ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺷﺪﯾﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﺯﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ
ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺍﺯﮔﺎﻫﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻋﺬﺍﺑﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻋﺬﺍﺏ
حيف جنت كه بسي خانه زيبايي بود
خوردن سيب عجب كرده بيجايي بود
از در خانه براندند به زور و دگنك
باز گرداندن زوري ته رسوايي بود
درود بر شما
داستان پیدایش شیعه به روایت استاد بهرام مشیری
https://www.youtube.com/watch?v=V8L-z1MxtTg
جناب نوری زاد گرامی اگر امکان دارد هفذه دقیفه وقت بگذارید و بزرگواری کنید نظرتان را بفرمایید .
جناب نوری زاد ، این حرف های شما نوش داروی بعد از مرگ سهراب است ، ای کاش آنموقع که خمینی ///بهترین فرزندان این سرزمین را به جوخه های اعدام می سپارد و خلخالی در پای چوبه های دار یکه تازی میکرد و تنفر ایجاد شده در انقلابیون به خاطر دروغ پردازی های /// خمینی که /// مردم را به شورش دعوت میکرد ، این حرف ها را میزدید ، ان موقع که فکر میکردند که دزدی و آدم کشی را میتوان به اسم انقلاب صادر کرد ، آنموقع که راه قدس از کرب بلا میگذشت ، آن موقع که 150 میلیارد خسارت میدادند برای جنگ بعد از 3 سال اما هاشمی و احمد خمینی با /// و منافع شخصی و طمع ورزی به میادین نفتی ، حنگ خانمان سوز را 5 سال ادامه دادند ، چرا آنموقع سکوت کردید ؟
آن موقع که هادی غفاری هویدا را از پشت در یک دادگاه غیرعادلانه به قتل رساند ، تا مبادا فاش شود که بسیاری از سران مزدور این رژیم چه کسانی که شما مخالف و چه کسانی که شما موافق هستید ، مزد بگیر شاه بودند ، و در لژهای ماسونی زیر پرچم انگلیس و اسکاتلند قسم خورده اند ، چرا سکوت کردید ؟
آن موقع که 123 میلیارد سردار سازندگی شما از بنیاد دزدید ، سرداری که مملکت را ویران کرد و بازسازی کرد و اسمش را گذاشت سازندگی ، سرداری که با پول ماسونهایی مثل تولیت و با پول صدقه مردم ساختمان سازی کرد ، آیا واقعا حلال و حرام را فراموش کرده اید ؟
تا کی میتوان از مردم سوء استفاده کرد ؟ مردم را به جنگ فرستاد و به کشتن داد و بعد تنها منطقه 1 تا 4 تهران را آباد کرد ، برادر من چرا در برابر این همه ظلم ، اینهمه خیانت به خون پاک شهدا ، سکوت کردید ؟ شهدا زنده اند و میبینند ، و افسوس میخورند که برای چه مزدورانی جان فشانی کردند ، مردمی که ادعای تمدن 2500 ساله دارند ، و حالا عده ای پیدا شده اند که مرزهای این تمدن کهنه را دوباره زنده کنند ، اما شما با آن مخالفید ، آیا انقلاب فقط برای این بود که اسلام به تظاهر تبدیل شود ؟ خیر ،انقلاب برای ایستادن در برابر مکتب راحت طلبی بود، مکتب دلالی اسلامی ، مکتب پول نفت هست پس مهم نیست نباید کاری کرد ، برای این بود ، اما شما و هاشمی و ناطق و غیره …. همان راهی را میروید که نفس می رود ، زنهار که این مملکت در نفس فرزندان خود میسوزد . شهدا شرمنده ایم ، توی قصه ی عاشقی همیشه بازنده ایم ، یادمون نره هیچوقت که از شهدا شرمنده ایم . روی لبای خشکشون ، اسلام علی الحسین ….
شما دوست دارید زیر یوغ انگلیس بمانید ، اما اینبار ملت بیدار است و تا آخر می ایستد ، قرار ما پل صراط خواهد بود .
درود بر شما
دوست من حقایقی در نوشته شما موج میزند که با یک نتیجه گیری احساسی آن را به بیراه می برید و خوانده را گیج میکنید ! در ذوران حجت السلام خمینی افکارها میلیونی تعطیل بوده و تابع احساسات فریبکارانه ! این از انصاف به دور است که شما معترض آقای نوری زاد هستید که چرا آن موقع ساکت بودید ! چه کسی ساکت نبوده که ایشان دومیش باشد !
گذشته ها گذشته و با جراحی آن مشکلی حل نخواهد شد چه کسی شجاعت ایشان را داشته که اعتراف به اشتباه بکند و از کشور نگریزد ؟ شما از سردار سازندگی دزد و شرکا میگویید ! من میگویم همه از دم دزد چراغ به دست هستند و بچه های مردم را به کشتن دادن و میدهند و فرزندان خودشان و هفت جدشان را به کشورهای اروپایی و امریکایی میفرستند !
برداشتی که من از نوشته آقای نوری زاد دارم این است که هویت ما ایرانی است و صرف نظر از اینکه چه باور مذهبی داریم یا ندارم در ایران زندگی میکنیم و نباید هیچ هزینه جانی و مالی در خارج از مرزهای ایران بپرداریم و اگر قرار باشد روزی جانفشانی کنیم باید برای حفظ ایران و ایرانی باشد نه /// دینی که هیچ ربطی به ما ندارد ! اگر هم باوری باشد که کاملا شخصی است باور روحی و روانی است نه حفظ بت و گنبد و استخوانهای پوسیده !
دوست گرامی ، از پاسخ شما ممنون.
ابتدا یک گله از آقای نوری زاد دارم ، جناب نوری زاد ، چرا سانسور میکنید ؟ آیا اشکالی وجود دارد که در مورد سیادت خمینی تحقیق کنیم ؟ خود شما بهتر از هرکس میدانید که روح الله پدرش هندی بود. چرا واقعیت را از مردم پنهان میکنید ؟
اما در مورد پاسخ شما ، دوست گرامی ، در آن موقع افکار ها تعطیل نبود بلکه وجدان ها تعطیل بود، چه کسی اعتراض کرد ؟ همان کسانی که روی بام مدرسه رفاه سلاخی شدند ، همان کسانی که در زندان فله ای اعدام شدند، همان کسانی که با برچسب نوکر این آن بودن اموالشان مصادره شد؛ همان کسانی که به جرم اقلیت سلاخی شدند، همان کسانی که با بمب گذاری دفتر نخست وزیری شهید شدند ، آخرین سخنان بهشتی را به یاد بیاوردید : نباید بگذاریم غربی ها برای ما مهره چینی کنند و بعد انفجار ؛ از اینها بگذریم ، چون گذشته ها گذشته و مهم نیست که هموطنان ما به طرزی فجیعانه کشته شدند ، مهم امروز است ، برنج ارزان ، نان ارزان و رسیدگی به زیر شکم!!!!
گرامی ، مگر نگفتند اسلام در خطر است ؟ مگر شاه خائن نبود بحرین را از دست داد ؟ مگر نظام طاغوت 2500 ساله خائن نبود که افغانستان و عراق و غیره را بخشید ؟ مگر این حرف ها زده نشد ؟ مگر نگفتند یا روسری یا توسری ؟ نگفتند ملیت ما اسلام است نه ایران ؟ مگر امام اینها ، نفرمود که نه تنها زندگی دنیوی شما را درست می کنیم ، بلکه زندگی معنوی و اخروی شما را هم همینطور ؟ آب را مجانی مکنیم برق را ، دانشگاه اتوبوس ؟ نگفت اگر قلم رسانه را شکسته بودیم ، احزاب را بسته بودیم و در میدان ها اعدام کرده بودیم همه چیز درست میشد ؟ حالا چطور قبیله اکبر /// اینها را نفی میکند و قبول ندارد ولی میخواهد به عصر طلایی امام برگردد ؟
امروز بحث ، بحث آرمان ها نیست ، البته ممکن است آرمان هایی باشند ، که در رابط با هویت و جنسیت آنها اختلاف بسیاری باشد اما امروز بحث راستگویی است ، چه کسی به این آرمان ها پایبند مانده ؟ و چه عده ای تنها از این آرمان ها استفاده کردند تا جیب خود را پر کنند . به شخصه فکر میکنم آن کسی که به این آرمان ها پایبند است انسانی والا مقام تر از آن کسی است که با سوء استفاده از این آرمانها تنها جیبش را پر کرده و حال امروز که می بیند خون مردم به جوش آمده از خفقان ، سمت مردم را میگیرد ، آینها ریاکار نیستند ؟ اینها فکر مردمند ؟ خیر ، اینها فکر جیب خودشان هستند ، اینها /// پیشوای خود قرار داده اند ، نفس خود را ، راحت طلبی را ، دلالی اسلامی را . مگر ملت ایران به 2500 سال تمدن افتخار نمیکند ؟ پس چرا نباید برای اتحاد سرزمین ها یی که هم از لحاظ تاریخی ، دینی ، اجتماعی ، جغرافیای سیاسی و اقتصادی باعث قدرتمندتر شدن ایران میشود تلاش کرد ؟
دوست عزیز ، اعتراف به اشتباه شهامت نمیخواهد ، هوش میخواهد ، ولی مبارزه با اشتباه شهامت میخواهد. کسی که برای ایران ، با شهامت برای سربلندی کشورش تلاش میکند ، به ایران خدمت نمی کند ؟ اما آن کسی که فکرش برنزه کردن و مشروب و ماری جوانا و عمل زیبایی و این هاست به ایران خدمت میکند ؟ واقعا امروز زندگی معنوی مردم رو به پیشرفت است !!! زنهار که ما وافعیت خود را فراموش کرده ایم ، تمدن خود را ، زابل ، خوزستان ، سیستان ، تیسفون ، ری و غیره را فراموش کرده ایم و به وقت گذرانی به نفس خود خوشیم ، به ماشین گران ، خانه خوب ، مشروب و مواد ، به اینها خوشیم و اگر کسی به فکر اینها نباشد ، او را برچسب میزنیم ؛ نه دوست من، آن کسی که زندگی اش ، وجدانش وقف اینهاست ، بت و یا گنبد و استخوان هایی پوسیده را نمیپرستد ، او هدفی دارد ، ایمانی دارد ، دینی دارد برای خودش ،و اگر در سطح جامعه این افراد اعتراض میکنند و یا فعالند نباید خرده گرفت ، اینها فریب حرف سیستمداران ریاکاری را خورده اند که اسلام را ابزار پول قرار دادند و قوانینی اسلامی ایجاد کردند که حالا که مردم خسته شده اند خودشان برای نجات جیبشان سمت مردمند ، اعتراضی نیست، در یک دادگاه محاکمه شوید ، اموالی که برده اند پیش کش ، اما به علت خیانت به انقلاب خود ، اسلام و دین خود و شهدای یک ملت ، لااقل از دنیای سیاست رخت ببندید اما پول آنقدر طمع میاورد که این مزوران به هرطریقی باید باشند ، ان کسانی بت و گنبد می پرستند که برای امام خود که در سیادتش شک و شبهه است و عصمت ندراد مقبره ای بزرگتر از امام حسین برایش میسازند ، با پول کمیته امداد ، صد البته که ساختمان سازی سود دارد.
اما کلام آخر ، جناب نوری زاد ، برای شما احترامی خاص قائلم ، اگر این نوشته را تا به اینجا خوانده اید صد تشکر ، شرمنده بابت پرحرفی ، اما قربان ، این آیه را به یاد بیاورید ، از سوره رعد ،
خداوند وضع هیچ قومی را دگرگون نمیسازد مگر اینکه آنان خود وضع خویش را دگرگون سازند، شهدا را بیاد بیاورید ، وضع امروز و عراق و سوریه و لبنان ، در آن دسته نباشید که میخواهند جلوی این دگرگونی را بگیرند ، چون در نفس گرفتارند. تا بعد، بدرود.
درود بر شما
دوست من در چهار چوب آزادی بیان نظر شما محترم است اما خیلی موضوع را می پیچانی فراموش نکنیم ما مردمی بودیم اسیر نکبت طوری که خمینی را در ماه دیدیم و چوبش را خوردیم چه جور ! پس دنبال مقصر نگردیم که از ماست که بر ماست !
سخن شما حول محور واقعیاتی است که به تاریخ پیوسته حالا چه باید کرد مهم است یک زمانی شورش کردیم و ندانستیم برای چه ! امروز میدانیم برای چه اما یادآوری نکبت شورش قبلی پایمان را سست کرده ولی میرسد آن روزی که باید برسد .
مثل اینکه سرکار گذاشتن رهبر ما پایانی ندارد.معلوم نیست کدوم شیر پاک خورده ای حرفهای اوباما رو وارونه ترچمه کرده که گفته ما به عراق سرباز نمی فرستیم و به رهبر فرزانه گفته اند “سرباز می فرستد”!…حالا “آقا” هم داغ کرده!..یک دیکشنری اینجا پیدا نمیشه؟!
یوسفی اشکوری
تاملی در نظریه تعطیلی نمازجمعه در زمان غیبت
سوال:
تنها حکم فقهی که در بارة آن در قرآن «فاسعوا» (بشتابید) آمده نماز جمعه است که اکثر فقهای شیعه در زمان غیبت حرام می دانند. بنابراین فاتحه بقیه احکام فقهی خوانده است.
پاسخ:
متأسفانه مطلب همین گونه است که گفته اید.
آیه مورد اشاره شما این است: «یاایهالذین آمنوا اذا نودی للصلات من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکرالله و ذروالبیع ذلکم خیر لکم این کنتم تعلمون» سوره جمعه آیه ۹ (شما که ایمان دارید! چون به نماز جمعه ندا داده شد به ذکر خدا بشتابید و معامله [کار و کسب] را بگذارید که اگر بدانید برایتان بهتر است).
با وجود این صراحت و با توصیه استثنایی «بشتابید» در بارة سنت هفتگی دینی نماز جمعه و به رغم این که عموم مسلمانان از همان آغاز تردیدی در وجوب نماز جمعه نداشته اند و همواره در میان مسلمانان در جمعه این عبادت پاس داشته می شده است، اما عموم فقیهان شیعی شیعیان را از فضیلت این عبادت محروم کرده اند. در عین حال در این مورد نیز فتاوای فقهی متفاوت است. برخی فقط واجب ندانسته اند و برخی به صورت افراطی آن را حرام شمرده اند.
اما دلیل این ممنوعیت این است که نماز جمعه به عنوان یک فریضه حکومتی پیوند خورده است با قدرت و حکومت و فرمانروایی، که به گمانم این امر مفروض (حتی در اهل سنت و جماعت) نادرست است و حداقل جای مناقشه دارد. عموما چنین فهمیده اند که نماز جمعه شأنی از شئون حکومت است و از این رو در واقع امامت جمعه حق اصلی و ذاتی فرمانروای وقت ست و اوست که یا خود خطبه می خواند و یا کسی را به عنوان امام جمعه مرکز تعیین می کند و آن امام جمعه (عملا پایتخت) دیگر امامان بلاد را معین می کند (چیزی شبیه تعیین قاضی القضات به وسیلة خلیفه و امیرالمؤمنین و تعیین قضات دیگر به وسیلة او) و یا به شکل دیگر تعیین تمام امامان جمعه بلاد به وسیلة خلیفه و حاکم وقت به طور مستقیم. این سنتی بوده که از زمان خلفای راشدین باب شده و ادامه یافته است. ظاهرا این تفکر دلیلی جز این ندارد که نبی اسلام خود نماز جمعه را برگزار می کرده است. اما واقعا این واقعیت می تواند دلیل انحصار نماز جمعه برای همیشه در ارباب قدرت و حاکمان وقت باشد؟ به گمانم چنین نیست. از قضا انحصار امامت نماز جمعه در فرمانروایان (خلیفه، سلطان، امیر، ولی فقیه) در طول تاریخ موجب شده که نماز جمعه نیز عملا حکومتی شود و عبادت رسمی و حکومتی نیز در عمل مفاسد زیادی به بار آورد و به صورت گریزناپذیری عبادت از مضمون و محتوای اصلی خود خارج شده و از جمله ابزار تبلیغاتی نظام حاکم گردد.
در هرحال این که فقیهان شیعی از عصر غیبت امام دوازدهم جمعه را برگزار نکرده و یا حتی آن را تحریم کرده اند، بدان دلیل است که می گویند امام جمعه اصیل و بالذات «امام» است و چون او غایب است دیگر نماز جمعه از موضوعیت افتاده و هیچ مقام دیگر نیز حق ندارد این مقام انحصاری را به خود اختصاص دهد. از آنجا که در این اندیشه امامت و فرمانروایی نیز از جانب خداوند است و آن مقام نیز دارای علم الهی و مقام عصمت است، مقام انحصاری امام و شئونات آن نیز به طور قهری غلیظ تر و متصلب تر می شود. در این چهارچوب است که با طرح اندیشه بدعت آمیز (البته بدعت در چهارچوب اندیشه سنتی شیعی) ضرورت تشکیل حکومت شیعی به وسیلة فقیهان و مشروعیت یافتن چنین حکومتی از طریق ولایت مطلقه فقیه به مثابة نماینده و جانشین انحصاری معصوم اکنون نماز جمعه در ایران برگزار می شود و توجیه شرعی یافته است.
نکتة قابل ذکر دیگر این است که چگونه است که علمای شیعه در طول بیش از هزار سال واجب مهمی چون نماز جمعه را از قلمرو شریعت حذف کرده و عملا آن را بلاموضوع کرده اند، در مورد واجبات غیر مهم دیگر (و حتی اموری چون حجاب اجباری از سوی حکومت که اساسا خلاف شرع مسلم است) این همه سختگیری دارند و اجازه کمترین تغییری در احکام را نمی دهند؟ و حتی اگر کسی مثلا بگوید سنگسار را اجرا نکنید و یا موقتا هم شده از قطع دست دزد دست بردارید، محکوم به ارتداد می شود؟ چنین می نماید که حتی نماز جمعه نیز عمدتا به دلیل این که با قدرت پیوند یافته و در واقع به عنوان ترییون رسمی و مؤثر حکومتی در ذهن و نظر آقایان ولایتمدار خوش نشسته است؛ و درست به همین دلیل نیز نماز جمعه های ایران از محتوای معنوی و تربیتی و اخلاقی اش نیز تقریبا تهی شده و یا در مواردی به ضد خود تبدیل شده است. چنین سرشت و سرنوشتی فرجام گذیرناپذیر نماز جمله دولتی و حکومتی است.
«کشور ما تحمل یه انقلاب دیگه رو نداره آقا»، «تنها راه آزادی ایران از روشهای گام به گام و اصلاحات تدریجی میگذره»، «نردبان پله پله»… کم از این دست حرفها نشنیدیم… «آقا اینها امسال رفتنیاند»… «نه بعد جنگ دیگه حتما رفتنیاند»…«نظر آقا رو ناطق نوریه میرم به خاتمی رای میدم»، «نظر آقا رو فلانی و دار و دستهاش هست پس ما میریم انتخابات که حرف حرف آقا نشه».
یعنی یه محاسباتی میکنیم که به عقل جن نمیرسه، ٣٤ ساله داریم موس موس میکنیم و دور یه دایره میچرخیم و آخرش هم میرسیم به آقا یعنی همون معظم له خودمون.
نمیدونم اما اگر تو هر مملکت دیگهای بود، مردم یه تیپا میزدن به اونجای اصلاحاتی که خاستگاهش خود سیستم وهدفش بقای سیستم است. فقط برای سرویس کردن همه […] ما روشهاشون متفاوت است. خاتمی آبدارچی به گفته خودش کم بود، این بابا بنفشالدوله هم کردیم رییس جمهور بعد توقع هم داریم به اندازه دو تا تریلی.
عنقریب است که ایران از کمبود جمعیت نابود بشه، بعد رژیم بره از چین آدم وارد کنه برا اعدام. البته ماجرا این نیست که منی که خارج نشستم بگم آقا تو ایران لنگش کن، نه همین که سالهای سال خونوادت رو نبینی خودش جریمه و جزای بزرگیه. مشکل خودمونیم که میریم پا منبر اینها، پیچمون دستشون افتاده باهامون بازی میکنن.
احتمالا شما در ایران زندگی نمی کنید.
این همه نتیجه سیاست ابلهانه دفاع از بشار اسد هستش اخه اینا فکر نمی کنن فقط توهم دارند اونقدر حلال شیعی کردن که اخرش خون بقیه به جوش اومد و در سوریه جمعیت پراکندشون جمع شد حالا شده یه ارتش که به جان عراق هم افتاده بعدشم نوبت ایرانه از قدیم گفتن هزار دوست کم یک دشمن زیاد هستش اینا با ابلهیتشان و شیعه شیعه کردنشون ایران رو به باد میدن خدا کنه مردم عاقل باشن و شیعه رو و هر دینی رو کنار بزارن و انسانیت رو حاکم بر اعمالشون کنن.حماقت حاکمیت دین توسط این انقلاب و دشمنی اون با ادیان دیگه و کمکش به حکومت های مثل خودش باعث شده افرادی که خودشون رو تحقیر شده می بینن به فکر تشکیل یک حکومت دینی دیگه بیافتن غافل از این که هیچ حکومت دینی بدرد نمی خوره و جز تباهی و دیکتاتوری چیزی به دنبال ندااره ای خراب بشه همه این ادیان از اول تا اخرش
داعش درعراق به تاخت و تاز مشغول است و بوکوحرام در … و الشباب در … و القاعده در … و همه هم به نام دین .
داعشی ها سوار برپاترول می شوند و هراتوموبیلی که دیدند ، بی توجه به نوع تفکر و اعتقاد ِ راننده و سرنشین ، آن را به گلوله می بندند و یا به صرف این که چند راننده بخت برگشته نماز را با دست باز می خوانند رانندگان را تیرباران می کنند.
بوکوحرام به مدارس و دانشگاه ها حمله می کند و به دلیل این که دانش آموزان و دانشجویان ، به قول ما دروس غیر حوضه ای می خوانند آن ها را قتل عام می کند.
الشباب به عده ای که برای تماشای فوتبال جمع شده اند حمله می کند و آن ها را به رگبار می بندد.
طالبان انگشت پیرمردان را قطع می کنند که چرا درانتخابات شرکت کرده اند.
سرکردگان شیعه نیز اگر چه می دانند که اهل سنت و دیگر اقلیت ها صاحبان این مرز وبوم هستند و به اندازه شیعه محق اند با این وجود، آن ها را از اداره کشورخود محروم می کنند و به بهانه فقه جعفری ( و جدیدا مذهب حقه جعفری) تا می توانند آن ها را در محرومیت قرار می دهند و آخوندهای شیعه که مکملِ مثلث ِ زر و زورند، اگر بتوانند و نترسند و خجالت نکشند حکم قتل سنی ها را صادر خواهند کرد چنان که در گذشته چنین می کردند.
برفرض به خاطر شرایط موجود، حکومت جعفری مجبورشود اندک امتیازی به سنی ها بدهد، بعد چه ؟
مگر کم اند، کسانی که نام ونان شان درگرو آتش افروزی و تفرقه است؟
مگر کم اند کسانی که از بغل تحریم و جنگ و خونریزی میلیارد میلیارد می دزدند؟
این ها، فردا که فرصت به دست بیاورند، برای این که وضع را آشفته کنند وخود از آشفتگی اوضاع سود جویند، دگر بار با شعارهای فاقد شعور، و تحریک مشتی مقلد بی فکر، وعوام کالانعام به معنی واقعی، جنگ سرتاپا مسخره ی شیعه و سنی را راه می اندازند تا مثل گذشته و حال بتوانند به قیمت نابودی دیگران به بودِ سرتاپا مخربشان ادامه دهند؛ و به قیمت گرسنگی و فقر دیگران، بخورند و بچاپند و ببرند.
تا این ها باشند، اختلافات هست. چون ابزار اختلاف وجود دارد.
زمانی می شود مشتی جنگجو را آرام نگهداشت که آنها را خلع سلاح نمود. تماشای توپ و تفنگ و دیگر ابزار جنگی خود بخود وسوسه انگیزاست.
درتاریخ بیهقی ازقول سلطان مسعود خطاب به نماینده ی خلیفه نوشته شده است:« … – خلیفه – دستوری دهد تا از جانب سیستان قصد کرمان کرده آید و از جانب مکران قصد عمان و قرامطه را برانداخته شود. لشکری بی اندازه جمع شده است و بزیادت ولایت حاجت است و لشکر را ناچار کار باید کرد…» .
این یک واقعیت تاریخی است. وجود ابزار جنگی درنهایت منتهی به جنگ می شود مگر این که یا ابزار از بین بروند و یا دشمن ابزاری قوی تر داشته باشد.
ابزار تفرقه و تشتت وتحقیر و دزدی و سوء استفاده، دراین سی و اندی سال چه بوده است؟ چه چیزی پس از انقلاب بوجود آمد، یا ، تقویت شد، که درقبل از انقلاب نبود؟
چرا پیش از انقلاب از این به اصطلاح تندرو های مذهبی، از طالبان، بوکوحرام، الشباب، داعش و امثالهم خبری نبود اما حال، قارچ گونه هرروزی درجایی گروهی تندرو مذهبی به وجود می آید؟
آیا این نتیجه عملکرد نظام ایران نیست؟ حکومت ِ ایران هوی و هوس ِرهبری جهان اسلام را در سر دارد و دراین راه دستی به لبنان، دستی به افغانستان، دستی به سوریه، دستی به یمن و…دراز می کند و منتظر است که دول و ملل دیگر ببینند و آرام بنشینند.
حکومت ایران می خواهد در همه جا دخالت کند؛ و دخالت می کند؛ و درهمین حال، پی در پی شعار می دهد که درفلان کشور نباید خارجی ها دخالت کنند.
حکومت ایران می خواهد شیعیان را در اطراف و اکناف جهان تقویت کند و آن ها را برعلیه حکومت شان بشوراند و منتظر است که کسی چیزی نگوید وهمه ساکت و آرام بنشینند تا روزی که ولی امر مسلمین !؟ حاکم جهان اسلام شود.
این ولی امر، دیگر به شیعه و شیعیان اکتفا نمی کند و می خواهد تا ارباب مسلمین گردد.
عجبا که این ولی امر ِ امپریالیسیم ِ سلطه طلب و مدعی لیاقت، منتظر است ولی امرهای سنی ساکت بمانند تا ولی امر شیعیان هر کاری می خواهد بکند.ای کاش می دانست که:
« کلوخ انداز را پاداش سنگ است.»
نیازی به توضیح واضحات نیست. این مسلم است که دربرابر زیاده طلبی های حکومت ایران، دیگران بیکار نمی نشینند. این دیگران باید احمق باشند که ببینند کشورشان درخطراست و هر روز گروهی شیعه، یا ناراضی سنی که از طرف ایران تقویت می شوند شورشی برپا کنند. سران کشورهای دیگر باید از مغز تهی باشند که ساکت و آرام بنشینند و تماشاگر ماجراجویی های کسانی شوند که هدفشان امپریالیستی است. هدفشان گسترش میدان ِ فرمانروایی است. هدفشان سلطه بردیگران است؛ و برخلاف ادعاهایشان، خود از هر امپریالیستی امپریالیست ترند.
خمینی خیال می کرد که عراق ایران است و می تواند با چهارتا شعار حکومت آن را سرنگون کرده دست نشانده اش را در آن جا به کار بگمارد. این توهمات و گمان های بی پایه و خیالات خام سبب شد تا هزار میلیارد دلار سرمایه و صدها هزار جوان ایرانی در راه این آرمان غیر عقلانی نابود گردند.
خامنه ای نیز دچار توهم شده و خیال می کند می تواند با نگهداشتن دست نشاندگانش در عراق، سوریه، لبنان و دیگر کشورها، قدرتش را توسعه دهد و ولایتش را بردیگران اعمال کند. ولی امر مسلمین ِ جهان! غافل ازاین است که اعراب و فرقه های دیگر اسلام ساکت نخواهند نشست تا او، و امثال او هرکاری خواستند بکنند.
اگر حکومت ایران، حزب الله در لبنان می سازد، دیگران نیز طالبان در افغانستان می سازند. در برابر کمک هایی که به شیعیان عربستان می شود، آن ها به تجزیه طلبان خوزستان کمک می کنند.
اگر پنهان و دور از چشم این و آن به بعضی کشورهای افریقایی کمک نظامی می کند، آن ها نیز گروهایی مثل بوکوحرام و الشباب را بوجود می آورند. اگر ایران قدرت را درعراق منحصر به شیعه می کند و سنی ها را مستقیم و غیر مستقیم می تاراند، آن ها نیز داعش را بوجود می آورند و دست به شیعه کشی می زنند. « چیزی که عوض داره ، گله نداره ».
تا نگاه حاکمین امپریالیستی و سلطه طلبانه باشد، و تا شیعه مذهب حقه باشد، این داستان و این جنگ ها ادامه دارد.
ابزار جنگجویان، بنا به آنچه ما دراین سی و اندی سال دیده ایم، دین است و مذهب وایدئولوژی و تا این ابزار هست این جنگ و جدل ها نیز خواهد بود.
تا وقتی شیعه ها به نام زهرا، جوانی را از پل و دانشجویی را از طبقه بالای دانشگاه به پایین پرت کند، تا به نام دین و ایدئولوژی شلاق برپیکر محبوسان بزنند، تا به نام دین حق زن را ندیده بگیرند و به نام دین و ایدئولوژی حتی به دخترکان کم سن و سال خود رحم نکنند و آن ها را حتی درگرمای جانسوز تابستان، درجنوب کشور، در چادر های سیاه محبوس کنند؛ تا وقتی به نام دین و ایدئولوژی بوکوحرام ها جوانان دانشجو را قتل عام کنند، تاوقتی به نام دین و ایدئولوژی طالبان چاه آب مدرسه ی دخترانه را مسموم کنند، تا وقتی به نام دین و ایدئولوژی رانند گان را به دلیل نخواندن نماز با دستان بسته گلوله باران کنند و … این جنگ و آدم کشی پایان نخواهد یافت.
تا این ابزار هست، این آدم کشی ها نیز خواهد بود. ابزار این همه آدم کشی و ویرانگری تعصب های احمقانه ایست که شیوخ و علمای دینی در مغز مشتی ساده لوح به نام خدا و قرآن فرو کرده اند و زود باوران را چنان فریفته اند که به نام دین، شکنجه می کنند، تجاوز می کنند، اعدام می کنند، قتل عام می کنند و سپس ، خوشحالند که انجام وظیفه کرده اند و منتظر پاداش دنیوی و اخروی جنایات شان می باشند.
با توجه به استبدادی که حکومت فعلی ایران دارد و سوراخ های گوشش را پول های به سرقت رفته پُر کرده؛ و از شنیدن نصایح خیرخواهان ناتوان شده است؛ و با توجه به این که درگیری و جنگ به نفع کسانی است که در رده های بالا حکومتی هستند و صدای هیچ روشنفکری به گوش اربابان مست از قدرت و ثروت نمی رسد، دراین مقطع و با این شرایط وظیفه روشنفکران است که به جنگ با ابزار جنگ برخیزند تا شاید این ابزاری که به روایت تاریخ، میلیون ها انسان را تا به حال کشته و ناکار کرده است، کند و ناکارآمد شود.
تا وقتی پژوهش و فهم و تحلیل، جای تقلید و نادانی و زود باروی را نگرفته است این داستان ادامه دارد و « هر روز به رنگی بت عیار درآید ». با نابودی داعش مشکل ریشه کن نمی شود. گیرم داعش را نابود کردند، طالبان را چه می کنند؟ بوکوحرام را چه ؟ حزب الله را چه ؟ الشباب را چه ؟ و از همه مهم تر، گروه هایی که تحت تاثیر تعصب سخت مذهبی در آینده بوجود خواهند آمد را چه خواهند کرد؟
این درخت هر روز شاخ و برگ تازه ای می دهد، و همانطور که بزرگ رهبرشیعه گفت: « این درخت با خون آبیاری می شود.»
باید درخت را از ریشه خشکاند. مرگ درخت خونخوار صلح است و دوستی، و دانش و خرد و تعقل.
تاریخ نشان داده است که هیچگاه دین و دانش با هم جمع نشده اند.« دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند»
هرجا روشنگری و پرسش و چون و چرا هست دین نیست و هرجا دین هست ، پرسش وچون وچرا نیست. هریک از این دو تقویت شود سبب ضعف دیگری می گردد.
روشنفکران باید بی توجه به این که اهل چه مسلک و مرامی بوده یا هستند اگر خود را موظف به اطاعت از تفکری خاص کرده اند بخاطر فردای فرزندانشان و برای جلوگیری از ریخته شدن خون جوانان و به جهت نجات میلیاردها سرمایه مردم، همه تفکرات غیرانسانی را اگر چه به اسم خدا باشد، دور بریزند و خود را از چنگ ِجنگِ هفتاد و دوملت رها کنند و با تکیه به عقل و خرد پا درمیدان انسانیت و انسان دوستی بگذارند.
تجربه تاریخی نشان داده که همه ی کسانی که به سخنان عیسی و موسی و محمد وبودا، تکیه داشته اند، خود را برحق دانسته و با این باور ِ شک ناپذیر، بشریت را به خاک و خون کشیده اند. زمان آن است که با رهایی از همه تفکرات مذهبی و قومی به بشریت بپیوندیم. بشریتی که درآن بودا و موسی و عیسی و محمد افرادی هستند معمولی مثل همه مرده های دیگر. دنیایی که مردمش کور و کر نیستند تا برای حفظ نام مردگان زندگان را بکشند. دنیایی که هیچ مذهب و دین و آیینی درآن حقه نیست. همه قابل شک اند و همه قابل انتقاد.
خود را خسته نکنیم و به وعظ و موعظه ی قدرتمندان ِ ثروت اندوز نپردازیم . سخنان خیرخواهان برای شرجویان بی ثمراست. این ها ماندگاریشان در جنگ است و غوغا. چه بخواهیم و چه نخواهیم ؛ پنهان یا پیدا، این ها وارد جنگی دیگر می شوند چون قوام و بقاء این ها درجنگ است. آیا تجربه سی و چند ساله انقلاب کافی نیست؟ تنها راه رهایی ملت آگاهی آن هاست. کسانی که خود را فدای خواسته های طبقه حاکم می کنند مشتی فقیرند که دراین دادن جان و گرفتن نان سودیی نمی یابند. بدنه سپاه ، بسیج و دیگر فداییان حکومت از طبقه فقراست. این ها در فقر زندگی می کند اما، برای دزدان و کلاشان، با این که می دانند دزدند و غارتگر جان می دهند. چرا ؟
«ما را به رندی افسانه کردند»
تا افسانه شنوان باشند، افسانه خوان ها هستند، و تا این مرکب و آن راکب هست، هرروز بدتراز دیروزخواهد شد.
فداییان حکومت، نه بخاطر سود مادی بل به خاطر اعتقاداتشان است که از دستگاه ظلم و جور حفاظت می کنند. این ها به نوحه مداحی از خود بیخود می شوند و می روند تا گنبد بارگاه حسین را نجات دهند ، بی این که دَمی بیندیشند که این حسین اگر توان نگهداری اموال خود را ندارد و تو باید از آنها دفاع کنی چگونه به او این همه عظمت می دهی که برای آباد نگهداشتن خانه اش، خود را خانه خراب می کنی؟
ا گر چه رهایی از بند اعتقادات تلقینی و ورود به دنیای روشن بینی و روشنگری راهی سخت و کاری زمان براست، اما سرانجامش، به سخره گرفتن جنگ های مذهبی و مدعیان برتری دینی و قومی توسط مردم است. چیزی که اگر روزی انجام شود احتمال ورود ، پرورش ، و گسترشِ داعش و طالبان و امثالهم در ایران، به کمترین حد ممکن می رسد.
شاد و سربلند باشید.
با احترام. دانشجو
ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ
ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ. ﺣﻖ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺍﺩﺍ ﮐﺮﺩﯾﺪ. ﺭﯾﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺟﺰ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻨﮕﺮﯼ ﺧﺸﮑﯿﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ. ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯼ ﻫﺎﯼ ﺍﺑﻠﻬﺎﻧﻪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﯾﺎ ﻏﯿﺮ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ ﭼﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﻭﺟﻬﯽ ﺁﺳﯿﺐ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ. ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ. ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎ ﺩﻭﺭﺍﻧﯽ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺭﺍ ﻃﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﻤﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻤﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻌﺼﺒﻬﺎﯼ ﺍﺑﻠﻬﺎﻧﻪ ﺟﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﻣﺸﮑﻞ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺳﺖ. ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﻌﯿﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻮﻫﻮﻣﺎﺕ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﭼﺮﺍﻍ ﻋﻘﻞ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺑﻠﻬﺎﻥ ﺑﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪﺍﻥ ﺧﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﻋﻘﻞ ﻧﺎﻗﺺ ﺍﺳﺖ. ﺁﯾﺎ ﻣﺎ ﺍﺑﺰﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻋﻘﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺭﺯﯾﺎﺑﯽ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺳﺘﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ؟ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺑﺒﺮﯾﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺑﮑﺸﯿﻢ. ﮐﻤﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻐﺰ ﻋﻠﯿﻠﺸﺎﻥ ﻓﺸﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﭘﺲ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻓﯽ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺧﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﺎﻓﯽ ﺭﻭﺡ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺩﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ. ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ؟
آقای بردیای عزیز
سلام بر شما
من ندانستم منظور شما از ایدئولوژی های “مذهبی وغیر مذهبی ابلهانه” چیست ؟ معلوم است که ایدئولوژی ها یا مذهبی اند و یا غیر مذهبی . پس آیا به باور شما همه ی ایدئولوژی ها ابلهانه اند ؟ دوست خوبم ! دوباره “جوگیر” شدی و قضاوت کردی . سریع و صریح و البته بی محتوا . ببخشید که صریح گفتم .
ارادتمند
سید ابوالفضل
ﺳﯿﺪ ﺟﺎﻥ
ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﻪ ﻧﻘﺪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﺪ. ﺍﯾﻦ ﺗﯿﮑﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﺩﺭ ﺷﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻤﺎﻧﺪ.
ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺳﻼﻡ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﯾﺎ ﻧﻈﺎﻡ ﻭﻫﺎﺑﯽ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ. ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯼ ﻏﯿﺮ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻤﻮﻧﯿﺴﺖ ﺷﻮﺭﻭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻧﺎﺯﯾﺴﻢ ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺎﻣﻬﺎ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﻼﻫﺘﻬﺎﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺍﮔﺮ ﻻﺯﻡ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﺑﺎﺯ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﭘﺎﺳﺨﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻔﺼﻞ ﺗﺮ ﺩﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺳﯿﺪ ﮔﻞ.
رفیق بردیا
باز شما مطلبی از یکی از همفکران خود دیدید و شیر شدید؟
البته خیلی از سخنان دوستتان دانشجو شیر نشوید ،بزودی مطالب تکراری و ادعاهای بیربط ایشان هم پاسخ داده خواهد شد.
اما رفیق مگر بنا نبود فقط به روش دمکراتیک نقد علمی و محتوائی کنید؟
اگر سید ابوالفضل بزعم شما نقد شخصیتی یک فرد (یعنی شما) را کرد ،جنابعالی که تمام متدینان را نقد شخصیتی کردید! ،و تمام دینداران را به بلاهت و ابلهی موصوف کردید ،این روش تبلیغات دمکراتیک سکولاریستی شما بود؟ آیا این نقد محتواست؟!
جمله “” ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯼ ﻫﺎﯼ ﺍﺑﻠﻬﺎﻧﻪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﯾﺎ ﻏﯿﺮ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ ﭼﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ””.
نقد شخصیتی کثیری از دینداران نیست؟
جمله “”ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ”” و نسبت نفهمی به دینداران دادن نقد منفی شخصیتی نیست؟
آیا جمله “”ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺑﺒﺮﯾﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺑﮑﺸﯿﻢ. ﮐﻤﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻐﺰ ﻋﻠﯿﻠﺸﺎﻥ ﻓﺸﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ””.
و نسبت علیل العقل دادن به متعبدان به شرایع انبیاء ،نقد شخصیتی نیست؟
کمی متخلق باش رفیق ،بقول معروف “باءک تجر و بائی لا تجر”؟!
نقد شخصیت منفرد شما بر سید ابوالفضل و متدینان ممنوع و حرام است ،اما هتاکی و توهین به همه متدینان تحت عنوان نقد شخصیتی از سوی شما حلالا طیبا است؟!
رفیق جان پس فرق شما با مارکسیستها که می گفتند “هدف وسیله را مباح می کند” چیست؟
ﻣﺮﺗﻀﺎﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺸﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺑﺤﺚ ﻣﻦ ﻭ ﻓﻼﻧﯽ ﻭﺭﻭﺩ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﯿﻦ ﺑﺤﺚ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ. ﭼﺮﺍ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﯾﻨﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ: ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﭙﺴﻨﺪ ﺭﻓﯿﻖ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻣﻦ.
بردیای نازنین
سلام بر شما
اگر از ظاهر نوشته ی من چنین بر می آید که خواسته ام نقد شخصیت کنم ( نه محتوای نوشته ) ، این را بگذارید به حساب ضعف در ساختار نگارشم . غرض این که نقد شخص مورد توجه من نیست . بخصوص که آن شخص بردیای عزیز باشد که من علیرغم اختلاف نظر و دیدگاه ، بسیار دوستش می دارم .
اما با این تعریف که شما از انواع ایدئولوژی ارائه دادید ، و به باور من بسیار ساده انگارانه بود ، باید گفت پس سکولاریسم شما کجا جای می گیرد ؟
همان طور که در ” ” شاه انشا”ی بعضی روشنفکران” ، توضیح دادم ، تا دوسه دهه پیش همه ی (اکثریت) روشنفکران غیر مذهبی ، تحت لوای مارکسیسم، موضع گیری می کردند . اکنون که گذر زمان و رخداد واقعیت های تاریخی عدم کارایی این گونه نگرش به هستی را آشکار کرده ، دیگر آن ها (حداقل به طور علنی ) بر درستی این ایدئولوژی اصرار نمی ورزند .
من در دهه ی پنجاه و شصت که دوران دانشجویی را می گذراندم ، تقریبا هیچ روشنفکر غیر مذهبی را ندیدم که مارکسیست نباشد . اتفاقا در آن سال ها مارکسیست ها چنان از پیش روی های سیاسی مارکسیسم در آسیا (مثل فتح افغانستان) کیفور بودند که دائما دیگران را به ارتجاعی بودن و عدم درک تحولات تاریخی متهم می کردند . و هشدار می دادند که مارکسیسم پشت دروازه های ایران است و بزودی نه ایران بلکه جهان را فتح خواهد کرد .
به باور من اکنون که روشنفکران غیرمذهبی از فتح جهانی مارکسیسم ناامید شده اند ، برعکس فروپاشی اتحاد شوروی و به طور کلی بلوک شرق را به چشم دیده اند ، دیگر نه توان دفاع از مارکسیسم را دارند و نه روی آن را . ناگزیر بدون آن که روی آن را هم داشته باشند که علنا پرچم بلوک غرب رابلند کنند ، سرخرده و ناامید در سایه راه می روند و به رویه های دیگر دست می آویزند .یکی از این “خرده ایدئولوژی” ها ، سکولاریسم است .
نمی توان آمریکا و غرب را الگو و سردمدار سکولاریسم ندانست . اما روشنفکران غیر مذهبی که تا دیروز آمریکا را “امپریالیسم خونخوار” می نامیدند امروز چگونه تحت لوای قدرت ابر قدرتی اش ، موضع بگیرند ؟! ناچار این غیرمذهبی های “مدرن” را که عملا” می توان به آن ها “دنباله روهای شرمگین بلوک غرب” لقب داد ، ناچارند که بقیه ی ایدئولوژی هارا “ایدئولوژی” بنامند ولی سکولاریسم را “چیزی” غیر ایدئولوژیک . چرا؟ چون به این ترتیب هم بتوانند به دین و حکومت های دینی و هم به حکومت های مارکسیستی طلبکارانه ایرادبگیرند (که آن ها حکومت های ایدئولوژیکند) و هم با به فراموشی سپردن عامدانه ی گذشته ی خود ، همچنان خود را پرچمدار “خرد” بنامند و دیگران را نادان وابله که چیزی نمی فهمند .
نه بردیای نازنین ! سکولاریسم هم ایدئولوژی است . تجسم این ایدئولوژی در عرصه ی سیاست ، بیش از همه کشورهای آمریکا و غرب هستند . سکولارها که همان مارکسیست های پیشین هستند ، بهتر است این واقعیت را بپذیرند (و هم مسئولیت گذشته و حالشان را ) و آشکارا پرچم غرب را در دست بگیرند . یکی به نعل یکی به میخ ، نمی شود .
ارادتمند
سید ابوالفضل
سید جان
همانطور که از نام ایدئولوژی پیدا است، با ایده آلها سر و کار دارد. با مطلقهایی که به گمان طرفدارانشان بی عیب و نقص است. این مطلقها با روح بشر نسبی خطا پذیر سازگار نیست، این است که تمامشان بلا استثنا به بیراهه رفته اند. جمله درخشان پوپر را در این زمینه می دانید که “هر کس بهشت را به مردم وعده داد آنها را به جهنم برد”. سکولاریسم اما ایدئولوژی نیست. چیزی است که بشر بعد از اینهمه کشت و کشتارهای مذهبی به آن رسیده است. با عقل و منطق سازگار است. یک چیزی شبیه نظم اجتماعی است. حالا شما منکر آنید؟ باشید. نظرتان محترم. شما برای حکومت دینی تلاش کنید ما برای حکومت غیر دینی، ببینیم مردم به کدام سمت می روند. در ارتباط با کمونیسم حق با شما است ولی آنچنان ساده که شما گفتید نیست. همین عقاید ضد آمریکایی شما و رهبرتان همه برگرفته از همان پشتوانه روشنفکری کمونیزم است وگرنه اسلام کجا و امپریالیزم و … کجا؟ این هم نیست که این عقیده کلا باطل باشد. تاثیر بسیاری در بهبود اوضاع جهان داشته است و خرابی هم البته کم به بار نیاورده است. اتفاقا خودتان پاسخ خودتان را دادید. اینکه روشنفکر از اردوگاه کمونیسم به اردوگاه غرب آمده است خود گواه بر نسبی بودن سکولاریزم و نه ایدئولوژی بودن آن است. همانطور که قبلا هم گفتم بشر برای رسیدن به جایگاهی که دارد هزینه های بسیار داده است و افتان و خیزان به راه خود ادامه داده است. اگر ما بخواهیم جامعه مان را بسازیم تمام دستاوردهای بشری را باید مد نظر قرار دهیم.
بردیای عزیز
نوشتید:
“”ﻣﺮﺗﻀﺎﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺸﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺑﺤﺚ ﻣﻦ ﻭ ﻓﻼﻧﯽ ﻭﺭﻭﺩ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﯿﻦ ﺑﺤﺚ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ. ﭼﺮﺍ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﯾﻨﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ: ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﭙﺴﻨﺪ ﺭﻓﯿﻖ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻣﻦ.””.
1-من تشر نزدم ،نقد شما به سید ابوالفضل را نقد کردم ،تصادفا خواستم بگویم این شما هستید که قاعده طلائی اخلاق را رعایت نمی کنید ،به سید ابوالفضل میگویید نقد شخصیتی نکن در حالیکه خودتان نقد شخصیتی تمام متدینان را کرده اید (لا اقل تعبیرات شما نادقیق و موهم است).
2-من کجا گفتم که کسی حق ورود به بحث بین دو نفر را ندارد؟ این سایت متعلق به فرد دیگری است و من هم مثل شما اینجا میهمان و کامنت گذار هستم ،نظرات و دیدگاههای خودم را ابراز می کنم و برای کسی هم تعیین تکلیف نمی کنم،تصادفا خوبی این سایت است که هرکس آزادانه هرجا خواست ابراز نظر می کند ،غایت این است که اگر کسی مایل بود پاسخ میدهد و اگر مایل نبود پاسخ نمی دهد.
رفیق جان در حالیکه خود شما قاعده طلائی اخلاق را رعایت نمی کنید ،به دیگران نسبت ناصحیح ندهید.
آقای بردیا باسلام
شمااحتمال نمی دهید که خودتان نفهمیده اید وباتعصب جانبدارانه ضدقرآن حرف می زنید ؛یک مقدار تامل وتفکردرمورد این احکام کیفری شاید برای شما راهگشاباشد،پس امنیت ازدزدان را چگونه میسرسازیم عزیز من یک کمی تفکرخوب است ازاحساسی حرف زدن.اینقدر بشر دوستانه حرف میزنید واما امنیت جامعه بشری را درنظر نمی گیرید.
باسپاس
دوستتان
مصلح
ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﻣﺮﺗﻀﯽ، ﺳﯿﺪ ﻭ مصلح ﺳﺮﯾﻊ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﯿﺪ. ﺑﺤﺚ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺩﯾﻨﺪﺍﺭﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺗﮑﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻮﮐﻮﺣﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺍﻋﺶ ﻭ ﺟﻨﺎﯾﺘﮑﺎﺭﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ … ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭﯾﺪ.
با درود جناب دانشجو،
از نوشتهٔ جالبتان تشکر میکنم، لطفا بیشتر بنویسید.
” شاه انشا” ی بعضی از روشنفکران
*************************
پیش از این ، از تسلط ” دگماتیسم عام” بر اندیشه ها و موضع گیری های برخی ، از جمله جناب “دانشجو” با ایشان بی پرده گفتگو کرده ام . تکرار آن ها را ضروری نمی دانم . اکنون اما به بهانه ی موضع گیری اخیرشان در مورد عملکرد “داعش” می خواهم ، به نوعی دیگر نوشته ی ایشان را واکاوی نمایم . پیش از آن اما به دوستم آقای “دانشجو” هم توصیه می کنم که نوشته ی آقای “فرخ نگهدار” را در مورد عملکرد داعش مطالعه فرمایند . این مطالعه می تواند از این جهت برای ایشان مفید باشد که آقای نگهدار ، نه یک روشنفکر مذهبی و یا حامی ولایت فقیه ، بل یک سیاستمدار کهنه کار و به باور من واقع بین است . ایشان می توانند تحلیل آقای نگهدار را با برداشت خودشان مقایسه کنند تا ببینند چه تفاوت های چشم گیری وجود دارد . اما بر گردیم به دیدگاهی که می خواهیم از آن منظر به واکاوی بپردازیم .
زمانی در دبیرستان هر هفته انشا می نوشتم و در کلاس درس می خواندم . این نوشته ها که همگی رنگ و بوی سیاسی داشت ، با توجه وتحسین بقیه ی دانش آموزان و حتی دبیر مربوطه مواجه می شد و از شما چه پنهان برای من حظی درونی و لذتی خواستنی فراهم می کرد . وشاید نوعی از غرور و خود بزرگ بینی . برخلاف همیشه اما یک بار دوستی با طعنه ای تلخ به من گفت ” امروز هم موضوع انشا را به خوبی در قالب “شاه انشا”یت گنجاندی ، ناقلا!” و این “ناقلا” را چنان گزنده و طنز آمیز بیان کرد که طعم آن را هنوز هم احساس می کنم .
نخست گزندگی این نقد خاطرم را بکلی آشفت . و رنجشی تلخ پدید آورد. محتوای حرف دوستم دقیقا این بود که همه ی نوشته های من یک محتوای یکسان دارد . مثلا مخالفت با نظام شاهنشاهی . و هر موضوع دیگری را در این قالب می ریزم و آن را از این منظر نگاه می کنم . حتی اگر بیماری دختر همسایه هم مورد بررسی قرار گیرد ، نهایتا مقصر آن رژیم شاه خواهد بود . شکست تیم ملی در مسابقات جهانی که صد البته . و مسلما ضعف دیپلماسی ما در مجامع بین المللی ما که هرگز نمی توانست دلیل دیگری جز نظام شاهنشاهی داشته باشد . اشاره ی دوستم به “شاه انشا” ی من به درستی مرا به دیدن بی پرده ی “دگماتیسم عام” ی که بر اندیشه ی من حاکم بود ، دعوت می کرد .
من نیز اکنون دوستم آقای “دانشجو” و برخی (بسیاری) دیگر از دوستان را به تماشای این “دگماتیسم عام” که بر اندیشه و طرز تلقی شان حاکم شده ، دعوت می کنم . ایشان “شاه انشا”یی فراهم کرده اند که همه ی جهان و آن چه را که در آن رخ می دهد ، در قالب آن می ریزند و از آن منظر تحلیل می کنند . فرق نمی کند که موضوع مورد بررسی دیوان حافظ باشد و یا فردوسی و یا عملکرد ماموران جمهوری اسلامی و یا داعش و یا بوکو حرام .
ایشان به عموم روشنفکران توصیه می کنند که “با تکیه به عقل و خرد پا درمیدان انسانیت و انسان دوستی بگذارند.” که بسیار بجا و خردمندانه است اما به باور من ایشان خود بیش از هر کس دیگر نیازمند عمل به چنین توصیه ای است . ایشان چنان در حصار “شاه انشا” ی از پیش نوشته ی خود اسیر است که تحلیل منطقی ساده ترین مسایل ، برایش دشوار و حتی غیر ممکن است . به عنوان مثال مطالبه ی عموم مردم از حاکمیت وقت در مورد آرایشان در سال 88 که مطالبه ای کاملا مدنی بود در نظر بگیرید . مردم حق شان را مطالبه کردند و حاکمیت با استفاده از تمامی امکانتش مردم را سرکوب کرد. . اکنون ببینیم نظر جناب دانشجو چیست ؟ ایشان نوشته اند که : “تا وقتی شیعه ها به نام زهرا، جوانی را از پل و دانشجویی را از طبقه بالای دانشگاه به پایین پرت کند، تا به نام دین و ایدئولوژی شلاق برپیکر محبوسان بزنند، تا به نام دین حق زن را ندیده بگیرند و به نام دین و ایدئولوژی حتی به دخترکان کم سن و سال خود رحم نکنند … ”
ملاحظه می کنید ! مطابق ” شاه انشا” ی ایشان حاکمیت نیست که دست به سرکوب اعتراض مردم زده است ، بلکه “شیعه” است که مردم را از پل به پایین پرت می کند . غافل از این که همان کسی که از پل به پایین پرت می شود نیز “شیعه” است . اصلا در این میانه دعوای دین نیست . حاکمیتی است که به اعتقاد مردم در رای آن ها دست برده و تقلب کرده . و مردمی که به این تقلب معترضند . و رهبرانشان نیز . که از قضا آن ها هم “شیعه” هستند . و آن ها نیز در اعتراضشان به این چیزی که تقلب می نامند ، هم چنان پایدار ند . آقایان موسوی و کروبی و انبوه زندانیان سبز سرافراز که سردمداران و بقول خودشان همراهان این حرکت اعتراضی هستند نیز شیعه هستند. گذشته از اینان ، بسیاری دیگر که در این حرکت اعتراضی حضور داشتند ودارند و اصلا داعیه ی دین ندارند . و شاید اساسا از نظر اعتقادی با رهبران جنبش سبز همسو نیستند ، اما در چارچوب این حرکت اعتراضی حضور دارند . همه ی اینان در چارچوب یک حرکت مدنی همراه هم هستند بدون این که از نظر اعتقادات مذهبی یکسان باشند . خیلی ساده است . این حرکت مدنی دو سو دارد : مردمی که به حاکمیت معترضند و حاکمیتی که این اعتراض را برنمی تابد و آن را سرکوب می کند .
ظاهرا آقای دانشجو از عملکرد داعش خیلی هم ناراحت نشده است . بالاخره این هم فرصتی است برای “آگاه” کردن مردم (شما بخوانید تایید “شاه انشا” ی آقای دانشجو ) .ایشان الان نشانه هایی از تایید شاه انشای خود را در حرکت وحشیانه ی داعش می بیند و آن را فرصتی می داند تا به اندیشه های دینی به طور کلی بتازد و آن ها را عامل جهل و عقب ماندگی جوامع اسلامی بنامد . غافل از آن که آن هایی که قربانی این عملکرد ها و نقطه ی مقابل آن هستند نیز کم وبیش همان اعتقاداتی را دارند که سرکردگان داعش به آن معتقدند . پس در این جا هم “دین” نیست که در مقابل مردم است . دارو دسته ای است که در معادلات قدرت به دنبال کسب قدرت و جایگاه سیاسی است و در طلب این مطلوب از همه ی امکانات از جمله پول و سلاح سعودی ها و دیگران و البته اعتقادات مذهبی مردم ، سود می برند . با این حال آقای دانشجو صلاح را در این می بیند که این ها را تماما با مسئولیت دین و اندیشه های دینی تلقی نمایند . ( و نه حتی حکومت های دینی)
این که مردم ما در سال 57 حکومت شاهنشاهی را سر نگون و به جای آن حکومت اسلامی را برپا کردند ، برای آقای دانشجو و “شاه انشا”ی ایشان خیلی هم بد نشد . چرا نگوییم خیلی هم خوب شد . اکنون ایشان امکان این را دارد که با اتکا به ضعف های جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن همه ی حوادث بین المللی و داخلی را تحلیل و “شاه انشا”ی خودش را تایید نماید . از داعش و بوکو حرام گرفته تا جنبش سبز و انتخابات اخیر ریاست جمهوری . و البته در تمامی آن چه رخ داده ، مقصر و متهم درجه اول دین باوران و اندیشه های دینی هستند . و اصولا دین .
و در این میان البته آن چه که هیچ مقصر نیست اندیشه های “مدرن” و “روشنفکرانه” ای مانند سکولاریسم است . البته آقای دانشجو و همفکرانشان دیگر مانند دو سه دهه قبل توان دفاع از مارکسیسم را ندارند ، زیرا در عرصه ی واقعیات عینی و تاریخی ، آن ها امتحان خودشان را پس دادند و نشان دادند وقتی دین واخلاق وجود نداشته باشد ، به قول داستایفسکی بزرگ ، هرچیزی ممکن است . آن ها اکنون بسادگی می گویند آن ها هم حکومت ایدئولوژیک بودند و مانند صهیونیسم و حکومت اسلامی محکومند . اما فراموش کرده اند که قاطبه ی مخالفان اندیشه های دینی تا همین اواخر پشت علم مارکسیسم سینه می زدند و حالا که تشت رسوائیشان از بام افتاده ” کی بو کی بود ما نبودیم “. راستی می شود بگویید کدام حکومت است که اساسا ایدئولوژیک نیست ؟ ویا اساسا چه کسی است که وجودش خالی از ایدئولوژی است ؟
آقای دانشجوی عزیز! به راستی آن خرد و دانشی که به درستی ما را به آن اشارت می فرمایید ، از نظر ساختار سیاسی به چه نوع حکومتی منجر می شود ؟ لطفا نگویید که نوع خاصی از حکومت مد نظرتان نیست . این اصلا پذیرفتنی نیست . چرا که ساختار قدرت و حکومت است که تعیین کننده ی همه چیز است . نمی دانم ، شاید مثل بسیاری که کعبه ی آمالشان حکومت های سکولار است ، سکولاریسم را به ما نشان دهید . عیبی ندارد . پس در این صورت به ما بگویید که آیا این حکومت ها در این رخدادهای بسیار مهمی که در مقابل چشم ما رخ می دهد چه نقشی دارند ؟ دامنشان از هر گناه وتقصیری مبراست ؟ آمریکا اگر الگوی حکومت های سکولار باشد ، در پیدایش داعش و تحولات عراق و آن چه اکنون در حال وقوع است چه نقشی دارد؟ نکند عملکرد آن ها هم به مسئولیت اندیشه ورزان دینی است ؟
این همه جنایت و خیانت که توسط این حکومت ها رخ داده و هم اکنون در حال وقوع است ، چه گونه توجیه می شود . هیچ رد پایی از آن ها در تحولات جهانی نمی بینید ؟ آمریکا و غرب همدست و هم پیمان مرتجع ترین کشورهای منطقه ی ما هستند . عربستان ، کویت ، و… . چرا به نقش این حکومت ها در فجایعی که در حال وقوع است و یا رخ داده اشاره نمی کنید ؟ نمی شود که در زمان حکومت حسنی مبارک و اخوان المسلمین و السیسی همواره مقصر حوادث ، اندیشه ورزان دینی باشند . حکومت اخوان با رای مردم پا گرفت و با کودتا سقوط کرد و ژنرال ها حاکم شدند به جای یک دولتی که با انتخابات روی کار آمده بود ، نظر غرب و حکومت های سکولار چیست ؟ نظر شما چیست ؟ در الجزایر بیش از 80در صد مردم به یک جریان اسلامی رای دادند . پاسخ غرب چه بود ؟ کودتا و زندانی کردن رهبران منتخب مردم که پیروز انتخابات بودند . یادتان که نرفته ؟ البته فرقی نمی کند چون ما و حافظه ی تاریخ فراموش نمی کنیم . شما چه می گوئید؟ بی گمان ” شاه انشا” ی شما می گوید مقصر همه ی این ها ، جهل مردم است که آن هم از اندیشه های دینی آن ها ناشی می شود . پس این دینداران و صاحبان اندیشه های دینی هستند که مسئول این همه هستند ؟ غیر از این است ؟
آقای “دانشجو” ی عزیز ! من به عنوان دوست به شما می گویم که اگر حصار حصینی که برای خودتان ساخته اید هنوز رخنه ای دارد ، از آن حتی برای مدتی کوتاه بدر آیید . از بیرون به ساختاری که برای اندیشه و نوع اندیشیدنتان ساخته اید ، به دقت نگاه کنید . به اعتقاد من به طرز رقت باری آسمان اندیشه ی شما کوتاه شده است . شما ، آری شما در قالب یک “شاه انشا” که از پیش تهیه کرده اید ، همه چیز را “تحلیل” می کنید و لاجرم به نتیجه ای می رسید که آن قالب ازپیش طراحی شده ، به شما دیکته می کند . و چه بسا که نتایج حاصله از این نوع اندیشیدن ،راهی باشد به ترکستان .
ارادتمند
سید ابوالفضل
——————
سلام آقا سید ابوالفضل گرامی
از باز آمدن شما بسیار خرسندم. مدتی خودی نشان ما نمی دادید. این نوشته ی شما نیز در خور سپاس و امتنان است.
سپاس
سلامی دوباره برآقا سیدابوالفضل مکرم
پسرعموی عزیز ازجوابی که محققانه و منصفانه ای که برآقای دانشجوارائه فرمودید ،درواقع جوابی هم برای آقای بردیا وهمه سکولاریستها ضددین بود.
این آقایان دم ازعقل می زنند ولیکن عقل خودرا بالکل تعطیل کرده اند وبااحساسات ضددینی حرف می زنند.
باسپاس ازشما
ارادتمندتان
مصلح
مصلح جان ما ضد دین نیستیم. ما قائل به جدایی دین از حکومتیم (سکولاریسم). دین ما نیاز به اصلاح دارد که روشنفکران دینی جرقه آن را زده اند.
درود بر سید ابولفضل عزیز
اولین بار که پس از مدتها نام شما را دیدم گمان کردم خودتان نیستید. چندی بود ویروسی آمده بود و خود را به جای دوستان جا می زد. یک روز ساسان می شد یک روز بی کنش یک روز هم … ولی این نوشته شما با ارجاع به جزمیت عام و آن داستانی که نقل کردید نشان از آن دارد که اصل است.
البته با اصل نظرتان مخالفم. نوشته های جناب دانشجو بسیار هوشمندانه است و بر معضلات بسیار عمیق فرهنگی و دینی انگشت می گذارد که اگر بدون پیشداوری بررسی شود اتفاقا می تواند بسیار سودمند به حال دین نیز واقع شود.
سلام
دنیای عجیبی است این دنیا هرکجایش را می بینی درد است و غم
می بینی که در کشوری که همه دنیا چشم دوختن به آن و بازی های که در آنجا می شود همانجا هم غم و درد هست مردمانش دست به اعتراض به خاطر خرج های سنجیده و نسنحیده دولتش که چرا جام جهانی را برگزار کرده و آن همه خرج تراشیده است درحالی که ملتش در فقر و گرسنگی سر می برند و نمی توانند از شدت فقر باز ها را در استادیوم که بماند حتی تلویزیون برای تماشا مسابقات ندارند.چند قدم بالاتر را که نگاه می کنی کشوری است با تریلیون ها دلار و به گفته خودش کشور اول اقتصاد جهان در آنحا هم غم و درد هست در آنجا هم آدم های هستند که نان شب برای خوردن ندارند ولی یک عده ای برای خوش گذرانی خود مجالس و پارتی های آنچنانی می گیرند بیا و ببین .یک کمی که سرت را به سمت راست برگردانی با دنیای سبز و پراز انرژی روبه رو می شوی درست است اینجا اروپا مهد تمدن نوین مهد دموکراسی و آزادی اینجا هم غم و درد وجود دارد طوری که سبزی اروپا به زردی پاییز ختم می شود اینجا اعتراض می کنند بخاطر آزادی های بی ارزش ،اینجا اعتراض می کنند بخاطر نداشتن انسانیت و داشتن قانون عقلانیت آدمی با آن عقل ناقصش ؛ اینجا همه خسته شدن از آزادی اینها فهمیدن یک چیزی کم دارند به نام دین ،معنویت .حس خداجویی واقعی اینجا هم بخور بخور بسیار است بگذریم بله گوشه چشمی به راست کن کمی به سمت بالا کشوری می بینی که چندسالی است در خون غلط می زند برای چه ؟یک کم که به پایین نگاه کنی می فهمی درست است اسرائیل برای این کشور که می خواهد خودش باشد هیچکس نباشد کشوری که نمی تواند غیر از خودش را ببیند و برای این کار هزاران نقشه و میلیاردها پول خرج می کند و برنامه ریزی می کند برای چه ؟برای غصب کردن برای مبارزه با ؟آزادی برای اینکه خودش صاحب جهان باشد وبهتر بگویم برای دیکتاتوری جهانی ، می بینی عراق الان در چنگ مزدورانی است که همین اسرائیل و کشورهای کوچکی که در پول نفت حل شده اند و از خود هیچ اراده ای ندارند و فقط دنبال عیش و نوش هستند چه خون های بی گناهی نریختن و چه آبادی های را نابود نکردند برای چه ؟ برای اینکه باقی بمانند در سالهای خشک بی نفتی که خوب میدانند چه به سرشان می آید.شاید تعجب کنی چرا از آفریقا اسمی نبردم بخاطر اینکه آنجا خانه غم و درد است و همه میدانند چه نابرابری های که همین اروپا و آمرکا به حقشان کردند و چه بلا های به سرشان آوردن و چه غارتهای کردند.
بگذریم در ایران هم غم هست تورم بیداد می کند بیکاری که نگو جوان های که سالها درس خواندن به امید کار اما کاری نیست وقتی کار نباشدپولی نیست و وقتی پولی نباشد زندگی نیست ولی یک چیز خوبی دارد به نام امید و می دانند که هستند کشورهای که خیلی خیلی وضعیت بحرانی تری از آنها دارند .و می دانند یک روزی تمام این مشکلات حل می شود.چون اینجا مردمانش باور دارند که خواستن توانستن است حال با تحریم یا بی تحریم .اینجا مردمانش می دانند که خودشان باید همت کنند تا کشورشان را آباد کنند نه چشم بدوزند به کشورهای دیگر.
اینجا ایران است مهد آزادی مهد دمکراسی مهد اسلام ناب محمدی و علوی
علی همدانی
جناب علی همدانی باسلام ودرود
همشهری گرامی آفرین براین تحلیلتان ،احسن متشکرم.
مصلح
علی آقا شما خیلی اخبار صدا و سیما میبینی نه؟
اساسا از یه چیزای کوچیکی! فاکتور گرفتی که البته زیادم مهم نیست خوشحال باش 🙂
اقای مصلح.اینکه نوشته ایدجواب سوالتان رانداده ام .نمی دانم منظورتان کدام سوال است.لطفا دوباره بنویسیداگربلدباشم چشم.جواب خواهم داد.نوشته های شما ضدونقیض است.اولا کاری نداشته باش طرف مقابلت دین داردنداردویاچه ایین ومرامی دارد.چکارداری من دی مدارهستم یانه؟حجت حرف وکلام ادمی ست.حرفهای شماضدونقیض است.اینکه ازطرفی ادعامیکنیدامامان شیعه عالم به تمام علومندواز اب وگل والاتری هستندبقیه شیعیان ازباقی مانده ان اب وگل.واینکه امام حاکم برتمام شئون جامعه وانسانهاست.ازطرف دیگربرطبل عقل ومنطق میکوبید.مومن درشیعه ان چیزی که مردم ندارندحق وحقوق است وعقل ومنطق.میگن برای ورودبه حیطه دین بایست عقل ومنطق راکنارگذاشت.هیچ کس نمیتواندبامنطق ثابت کندامام مهدی وجود داردبلکه این امری اعتقادی ست.2درباره جنگ جهانی هم برویدازنومطالعه کنیدهیتلرضدیهودبود.وهمانطورکه اسلام خودرابرترین میدانداونیزمرام ومسلک خودرابرترازدیگران میدانست.تازه چراازجنگ های صلیبی مثال نزدید؟ازجنگهای صفویان باعثمانی؟ازجنگهای اسلام با ایران وروم؟ازجنگهای بین خودمسلمین؟ازجنگهای برخی ازادگان ایرانی همچون بابک باخلفای عباسی؟ازجنگ ال بویه با خلفای عباسی؟ازجنگ های درافغانستان وعراق وسوریه وکشتارهاومحدودیتهای اقلیتها درعربستان وایران؟بازهم بنویسم؟ازجنگهای موسی وسلیمان وداوودوابراهیم ولوط ویوشع واسحاق ونوح و…3برخلاف ادعای شمابله دین ادعای نجات بشریت روداره.وبرای حل مشکلات انسانهادرست شده اما درعمل برعکس شده.4از عدالت نوشتی.کدام عدالت؟مثالی برات بنویسم: کجای این عدالت بودکه اسلام به ایران حمله نموده ومردم رامجبوربه قبول ان کردند.کسانی که دین اسلام راقبول نکردندبهشون گفتن بایست به ماپول(جزیه)بدهیدتاازشمامحافظت بکنیم.وجالب است به مملکت ایران حمله نموده مدعی شدجزیه بایست بدهندتادرمملکت خودشان محافظت کنند.عده کثیری روهم به کنیزی گرفته درمدینه فروخته شدند.این اسیران موالی نام گرفتندوهرموالی هم بایست تحت بردگی یک قبیله ای قرارمی گرفت.بعدها یاران مختاروعده ای ازشیعیان راهمین موالی تشکیل میدادند.وبازجالب است بدانیداسلام هرمنطقه ایرافتح میکردقبیله ای رادران ساکن میداد.واولین قبیله شیعه که درایران ساکن شدنداشعری وعبدالقیس بودندکه چون ابو موسی اشعری درفتح اصفهان سرداربود وان منطقه رادیده بودومزایای انرا نسبت به بیابان عربستان میدانست.قبیله خودرا به قم اوردوانان رابیرون کرده درخانه های انان جای گرفته وهمچنین جزیه نیز گرفتند.نوشتی عدالت.کدام عدالت موردنظرتان است؟راستی برای حفاظت ارحرمین ائمه وبه دوزخ فرستادن داعشیان واحیانا بهشت رفتنتان نام نویسی کرده اید؟
جناب ناشناس باسلام
اولااگرشما عباس انعامی نیستید لطفا برای خودتان یک نامی واسمی ولو مجازی ثابت دراینجا پیدا کنید وبانام مشخص بنویسید؛
واگرعباس انعامی هستید واسمتان رافراموش کرده اید،خوب تاریخ خوانی تان نیزهمین گونه بوده است ودچارفراموشی گشته اید پس همه حرفهایتان به این بلا گرفتار آمده است وقابل اعتنا نیست.
دیگراینکه گفته ایدکدام سوالتان؟ اینهم ازهمان فراموشی تان ناشی است رفیق ناهمراه.
شما دراولین کامنتتان درپست” جمهوری اسلامی وسیاهچاله هایش” بانام عباس انعامی مدعی شدید:
شماچنین گفته اید:
“با این مقدمه می خام به دوستانی که علاقمندبه فرقه شیعه ازمذهب اسلام هستن نکاتی رو یاداوری کنم.اغلب روایاتی که شیعه با اتکابدانها بصورت امروزی دراومده هیچگونه سندیت واعتبارتاریخی ندارند.وساخته پرداخته عده ای همچون کلینی-شیخ صدوق-شیخ مفید-ودرادامه علامه حلی ومجلسی و…دیگران بوده.وروح امامان شیعه ازانهاخبرندارد.” پایان کلام شما.
وبنده گفتم کلامتان نقض خودش راآشکارمیکند:
اولا ازنظرعلمی کلام وادعای شمابسیاروبسیار مخدوش وازچندجهات قابل رد وحرفتان مردوداست به ادله وسندهای مستند.
ازکجا معلوم که مستندهای شما دروغین نباشد وازمورخان دروغ پرداز گزارش نمی دهی ،پس ماهم حق داریم مستندات شمارا،گزارشات دروغ بپنداریم.
ودیگر اینکه آقامرتضی اشکال اساسی دیگری داشتند به این عبارت ”
جناب عباس آقا
سلام
شما ذيل پست “جمهوري اسلامي و سياهچاله هايش” مطالبي را ارائه كرديد ،و من با اداي احترام نسبت به شما فقط “دو” سوال ساده كه ناظر به كامنت شما بود پيش رويتان گذاشتم به اين عبارت :
“”مرتضی
11:42 ق.ظ / ژوئن 16, 2014
جناب انعامی
با سلام
دو مدعای بی دلیل در فرمایشات شما دیده می شود:
1- نوشتید :””البته دین وتعلق به ماورا ناشی از ضعف انسان وامیدبه منبعی ناشناخته است.وبقول معروف به تعدادانسانها راه برای رسیدن بخدامتفاوت است””.
2- نیز نوشتید :””اغلب روایاتی که شیعه با اتکابدانها بصورت امروزی دراومده هیچگونه سندیت واعتبارتاریخی ندارند.وساخته پرداخته عده ای همچون کلینی-شیخ صدوق-شیخ مفید-ودرادامه علامه حلی ومجلسی و…دیگران بوده.وروح امامان شیعه ازانهاخبرندارد”.
لطفا بفرمایید دلیل و مستند عقلی یا نقلی شما بر دو گزاره فوق چیست؟
متشکرم””
وبنده باز درکامنتی برایت چنین نوشتم:
مصلح
4:52 ب.ظ / ژوئن 17, 2014
جناب عباس انعامی باسلام
این تاریخ نگاری را که مسوده کرده اید خیلی آبکی وازروی اسناد مخالفین شیعه هست آنهم بدون ذکریک آدرس ؛ اسنادیکه درباریان اموی که امثال شما مزدورداشته اندنوشته اند.
وشما که دراین کامنتتان، پیامبری محمد-ص- راانکارکرده ایدووحی بودن قرآن راازسوی خداوندمنکرشده اید خوب خودتان به کفرتان اذعان کرده اید نیازی به تکفیرمانیست .
وامانسبت به روایات شیعیان ازائمه هدی-ع- همان درزمان خودشان بوده است وراویان این روایات را نوشته بودند وباخودداشتند مثل زراره بن اعین وغیرهم نه اینکه بعدازدویست ویاسیصدسال درست کرده باشندوامثال کلینی ومفید وصدوق -ره- به این مکتوبات ازناحیه راویان صادق ابواب بندی وتدوین کرده اند نه اینکه ازسوی خودشان نوشته باشند.
ودرپایان ماراباشما که اذعان کردید وحی الهی درکارنبوده است ومحمد-ص- افکارخویش را بصورت کتاب قرآن معرفی نموده است ،اصلا حرفی وبحثی درکار نیست.
نمونه افکارشما یک نفر بنام آقای “مزدک” دراین سایت خودرا زندیق وکافر وملحدمعرفی می کندوهرروز مقالاتی دارد لطفاباایشان همپیاله باشیدکه همفکرخوبی برایتان معرفی می کنم.
اما نسبت به انکاروحی بودن قرآن خدمتتان عرضه می دارم:
خودقرآن خودراکلام خدامعرفی می کند:{انا نحن نزلنا علیک القرآن تنزیلا…الانسان/23} وهمیشه اوقات خودش محافظ آنست:{انانحن نزلناالذکر واناله لحافظون …الحجر/9}.
اگرشما منکرآن هستید قرآن می گوید : یک سوره ویا چندآیه مثل آنرا بیاورید:
“ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله… 23/بقره}=اگر شما -انسانها-درآنچه بربنده خودنازل کرده ایم شکی دارید،اگرراست می گوئید،یک سوره مانندآن بیاوریدویاوران خودرا جزخدابه یاری فراخوانید.
{فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقواالنارالتی وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین.بقره /24}
ت= پس اگر نکردید ونتوانستید-وهرگزنمی توانید این کاررا بکنید-بترسیدازآتشی که سوخت آن مردم وسنگها خواهند بود وبرای کافران آماده شده است.
این آیات ومشابه آن امثال شماهای منکروحی را ازروز اول نزولش به مبارزه وتحدی فرا خوانده ومی خواند ؛ شمااگردرادعایتان صادق هستید خوب یک سوره مثل قرآن رابیاورید وادعایتان راتثبیت کنید وماهم بفهمیم که قرآن کلام خداوندنیست چراول معطل هستید ویاوه می بافید.
واین تحدی قرآن وعجزمدعیان مانندشمادرطول تاریخ راهرروزدرحال تکراراست وهل من مبارزمی طلبد؛ وامامدعیان دروغین مثل شما راخجل ازآوردن یک سوره مثل قرآن راکرده است.
پس ای شیادبرو این دام برمرغی دگرنه ////که عنقارابلنداست آشیانه.
پیش ازشما ودرعصرنزول قرآن ادیبان عرب مخالف وحی دراین میدان تحدی ومبارزه، گیج ومات ومتحیرشده اند امثال ولیدبن مغیره ودیگران که قرآن آنان را چنان سرزنش کرده وکوبیده است و وعده آتش دوزخ وسقرداده است.
و درسوره مدثرآیات11-29،چنین می فرماید :
{ذرنی ومن خلقت وحیدا.تا، کلا انه لآیاتناعنیدا.سارهقه صعودا.انه فکروقدر.فقتل کیف قدر.ثم قتل کیف قدر. تا، فقال ان هذاالا سحریوء ثر . ان هذاالاقول البشر.ساصلیه سقر.
ت= مراتنها بگذارباآن کسی که اورا آفریدم . به اومال ومنال وفرزندان وامکانات مادی دادم بازهم طمع دارد که برآن بیفزایم.{این خلاصه ترجمه چندآیه است}
چنین نیست،زیرااودشمن آیات ماست . بزودی کیفری طاقت فرسارا براوتحمیل خواهیم کرد . چراکه اوبرای مبارزه باقرآن اندیشید وسنجید. مرگ براوباد ،چگونه اوسنجید. بازهم مرگ براوباد،چگونه سنجیدآآآ سپس نظرکرد.آنگاه روترش نمو دو چهره درهم کشید.سپس پشت کردوتکبرورزید. وگفت:
این قرآن جزسحری که آن رانقل می کنند چیزی نیست . این جز سخن بشرنیست .
به زودی اورا درآتش سقرمی سوزانیم .وتوچه می دانی که سقرچیست ؟ نه به کسی رحم می کند ونه اورا رها می سازد.پوست را به شدت تغییر می دهد. سوره مدثر /آیات 11-29}
بله این آیات درموردکسانی است “ولیدبن مغیره “که مثل شما وحی بودن قرآن را درزمان نزولش انکارمی کردند وشان نزولش برای خودشما هم صادق است که اگرتوبه نکنید وعده شما آتش سقر پیش ولیدبن مغیره است.
واما راه دیگربرای اثبات وحی بودن قرآن مباهله است ؛بنده حاضرم باشما بمباهله بپردازم وآن اینکه همدیگررا لعن کنیم وازخدابخواهیم دروغگورا به درک واصل کند؛ اگرراست می گوئید اعلام آمادگی کنید درحضورجناب آقای نوری زاد ودیگران درموعدمعین بمباهله بپردازیم.
منتظر تعیین موعدمقررهستم ویا ارا ئه کردن یک سوره مثل قرآن ویا توبه ازاین ارتداد وکفرتان ،این آخرین احتجاج قرآنی بنده بود.
والسلام علی من اتبع الهدی
مصلح
خوب شما به بنده وآقامرتضی چه جوابی داده اید؟
هنوزازشما جوابی درخور، نسبت به این سوئالها نشنیده ایم؛این گوی وای میدان بفرمائید ،چراطفره می می روید؟
والسلام علی من اتبع الهدی
مصلح
“”.هیچ کس نمیتواندبامنطق ثابت کندامام مهدی وجود داردبلکه این امری اعتقادی ست””.
جناب عباس آقا
با سلام
1- بگویید مرادتان از کلمه “منطق” در گزاره فوق چیست؟
2- بگویید مرادتان از کلمه “عقیدتی” در گزاره فوق چیست؟
3-بگویید شما چه دلیل عقلی یا نقلی بر نفی وجود امام مهدی سلام الله علیه دارید؟
خواهش میکنم به مسائل دیگر نپردازید ،فقط این سوالات را پاسخ دهید
خوب شد این مکاره از غار زد بیرون و فتوا داد که همهٔ بر و بچههای خود و جنتی و مصباح و احمد خاتمی و علم آلهدی و حسین شریعتمداری و ارباب ایشان، بروند به جنگ داعشی ها. از هر دو طرف که سر به نیست شوند، به نفع ما است. از این فتوا حمایت کنیم و مشوق عمودی رفتن اهل بیت داعشیهای شیعی به خاک عراق باشیم تا بیش از این حوریان بیچاره اینهمه چشم انتظار ننشینند که خدا را خوش نمیآید
جناب نورى زاد هر چند مى دانم نوشتن اين نامه تاثيرى بر توقف اعدام ها ندارد
ریاست محترم قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران
آیت الله صادق آملی لاریجانی
با سلام و تقديم احترام
همانگونه كه مستحضر هستید در چند سال اخیر اعدام ها در ايران روند روبه
رشدى داشته است تنها در يكسال گذشته تاکنون تعداد بيش از ٧٠٠ اعدام در
كشور انجام شده است برغم آنكه مىدانم نوشتن اين نامه تاثيرى در كاهش اين
روند ندارد، شايد شما و همكارنتان نسبت به آن كوچكترين واكنشى نشان ندهيد
اما وظيفه انسانى حكم مىكند تا اینجانب امیر بی آزار ژورنالیست در تبعید
نسبت به نوشتن این نامه اقدام کنم.
هرچند جنابعالى دلايل افزايش اعدامها در ايران را بهتر از هر شخص ديگرى
مىدانيد ،اما لازم است متذکر شوم در اكثر موارد ضعف دستگاه قضايى و
سياسى شدن فضاى قضاوت تاثير بسزايى در احكام صادر شده دارد. برغم آنكه
سالهاست استقلال دستگاه قضايى از بين رفته و دستگاه قضاوت بجاى آنكه به
وظيفهى شرعى و قانونى خود عمل كند به تعسى از ارگانهاى حاشيهاى و
ذىنفوذ اطلاعاتى تن درداده است. با همه اينها بنده به عنوان يک شهروند
ايران زمين كه براى سرنوشت كشورم و آيندهى پيش روى آن نگران هستم لازم
دانستم اين موارد را به شما يادآورى كنم.
امروز مجازات اعدام در بيشتر كشورها جاى خودرا به احكام ديگرى داده است،
بگونهاى که هرگز جان آدمى كه از سوى خداوند متعال به وى به امانت سپرده
شده است و اوست كه تنها اختيار باز پس گيرى آنرا دارد گرفته نمىشود. اگر
شما به عنوان نماينده كشورم در شوراى حقوق بشر سازمان ملل متحد منعكس
كننده خواست ملت ايران هستيد من به شما اعلام مىكنم كه با حكم اعدام به
هرگونه و براى هر جرمى كه باشد مخالفم چراكه تبعات آن در جامعه هولناكتر
از تاثيرات جرمى است كه صورت گرفته است.
ریاست محترم قوه قضاییه اگر حكومت و راس آن رهبرى نظام که مدعى عطوفت و
رافت اسلامى است و بدنبال شناساندن ذات واقعى و فرهنگ غنى ايران زمين
است، با اجرای حكم اعدام نمىتوان به اين منظور رسيد. فرهنگ كشورى كه
آغشته به خون باشد هرگز به عنوان فرهنگى مدرن همراه با عطوفت به جهانيان
شناسانده نمىشود. همچنین چهره خویش را به عنوان یک حکومت دینی اسلامی
نیز خدشهدار میکند. چرا که خداوند در قران کریم میفرماید: « قُل
للَّذینَ ءامَنوا یَغفِرُوا للَّذینَ لا یرجونَ أَیّامَ اللهِ لِیَجزیَ
قَوماً بِما کانُوا یَکسِبوُن »؛ به کسانی که ایمان آوردهاند بگو از
کسانی که به روزهای (پیروزی) خدا ایمان ندارند در گذرند، تا (خدا ) گروهی
را به آنچه مرتکب شده اند مجازات کند. همچنین طلایه دار علم در امامت
امام صادق (ع) فرموده است: « العَفو عِندَ القُدرَةِ مِن سُنَنِ
المُرسلینُ وَ المُتَّقینَ »؛ عفو کردن هنگام قدرت روش انبیاء و
پرهیزگاران است.
« إنّا اهل بیت مروّتنا العفو عمّن ظلمنا»؛ ما خانواده ای هستیم که عفو
ستمکاران خوی ما است.
در يكسال اخير شاهد افزايش احكام اعدام براى پيروان اقليت هاى قومى و
مذهبى هستيم. اكنون كه اين كلمات به رشته تحرير در می آيند ٤ زندانى اهل
تسنن به نام های حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی و جهانگیر دهقانی
در آستانه اعدام قرار دارند. همچنین چندی پیش در دوشنبه 22 خرداد ماه سال
جاری شاهد اعدام 9 نفر در زندان کارون اهواز بوديم. من و شما به خوبى
مىدانيم كه اين اعدام ها در راستاى فشار هرچه بيشتر بر روى اقليت هاى
قومى و مذهبى است. چرا که با نگاهی اجمالی به مواد قانونی 287 و 288
قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1392 میتوان به این نکته پی برد بزه
انتسابی به این افراد _ محاربه و اقدام علیه امنیت ملی_ با فرض مجرم بودن
آنها به هیچ عنوان مشمول مواد فوق الذکر نمیگردد. آیا صرف دفاع کردن از
عقاید، آن هم عقاید اسلامی در کشوری اسلامی مصداق اقدام علیه امنیت ملی
است؟
آیا زمانی که عقاید مذاهب اهل تسنن به سخره گرفته و به آنان توهین میشود
عملی که به وفور شاهد آن هستیم کسی هست که از حقوقشان دفاع کند؟
دولت ايران برخي از اسناد بين المللي را كه به نحوي به حقوق اقليت ها و
عدم اعمال تبعيض در مورد آنها پرداخته اند را مورد تصويب قرار داده و به
اجراي مفاد آنها متعهد است، از جمله مي توان به اسناد زیر اشاره کرد:
1- منشور ملل متحد مصوب سال 1324
2- «ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي» و «حقوق اقتصادي، اجتماعي و
فرهنگي» مصوب سال 1354
3- كنوانسيون بين المللي منع مجازات ژنو مصوب سال 1334
4- كنوانسيون بين المللي رفع تبعيض نژادي مصوب سال 1347
5- كنوانسيون حقوق كودك مصوب سال 1372
6- مقاله نامه شماره 111 سازمان بين المللي كار مصوب سال 1346
7- كنوانسيون رفع تبعيض در امر تعليمات (يونسكو) مصوب سال 1346
سردمدار حکومت اسلامی ایران امام خمینی «رحمه الله» در اینباره میفرماید:
اقلّیتهایمذهبی… نیز باید ازحقوق طبیعی خودشان، که خداوند برای همه
انسانها قرارداده است، بهرهمند شوند و ما به بهترین وجه ازآنان
نگهداری میکنیم.!
شايد شما و همكارانتان و قضات دستگاه قضايى بر اين باور باشيد كه احكام
اسلام در حال اجرا است اگر اعتقاد قلبی و التزام عملی به مذهب شیعه اثنی
عشری دارید چرا به امیرالمومنین امام اول شیعیان اقتدا نمیکنید و نمایی
زیبا از منش شیعه به نمایش نمیگذارید؟ امام علی (علیه السّلام) در زمان
حکومت مصر به مالک اشتر میفرماید:« ولا تَکونَنَّ عَلَیهِم سُبَعاً
ضاریاً»؛ نسبت به آنان حیوان درندهای مباش که خوردنشان را غنیمت شماری،
در ادامهی این نامه میفرماید: زیرا مردم دو گروهند: یا برادر دینی تو
اند یا همنوع تو، که از ایشان لغزش سر میزند و در معرض درد و گرفتاریها
قرار دارند و دانسته یا ندانسته خلاف میکنند، بنا براین همانگونه که خود
دوست داری خداوند تو را ببخشاید و از خطاهایت در گذرد تو نیز آنان را
ببخش و از خطاهایشان درگذر … از بخشش و گذشت هرگز پشیمان مباش و از
کیفر دادن خوشحالی نکن.
از نظر اسلام، حتی ناموس اقلّیتهای مذهبی، که در پناه حکومت اسلامی
هستند، مانند ناموس مسلمانان محترماند. از این رو «حضرت امیر سلام
اللَّه علیه در قضیهای که خلخالی از پای یک زن ذمّیه، که یهودی هم بوده
است، کشیده به یغما بردهاند، میفرماید “که من شنیدهام که یک همچون
چیزی در حکومت اسلامی اتفاق افتاده است که اگر انسان بمیرد، سزاوار
است”.»
سابقاً جنابعالی در مجامع بین المللی حقوق بشرى عنوان كرديد اعدام ها در
ايران مربوط به جرايم قاچاق مواد مخدر مىشود اما اين نيز تنها توجيه اين
اقدام و پاك كردن صورت مسئله است. چرا که بخوبى مىدانيد دستهاى پشت
پردهاى در جريان قاچاق مواد مخدر دركار است. سود بالا و غيرقابل تصور
حاصل از قاچاق مواد مخدر رقمى نيست كه دستگاه هاى حكومتى نظير سپاه و …
به راحتى بتوانند از آن صرف نظر كنند. پس چگونه است كه برغم اطلاع از اين
موضوع كه امروز بر هيچ كس پوشيده نيست، تعدادى به اين بهانه اعدام مى
شوند. چراکه اگر اعدام سوداگران مرگ کارساز و امری صحیح بود، اکنون کشور
عزیزمان ایران رتبه اول مصرف انواع مواد مخدر را در دنیا نداشت!!
به یاد داشته باشیم که افراد مذکور در آستانه اعدام اولاً ایرانی هستند و
همچنین مسلمانند فقط مذهبشان با اکثریت متفاوت است در حالی که در قانون
اساسی ایران برای اقلیت ها مذهبی (کلیمی، مسیحی و زرتشتی) حقوقی متصور
شده است.
اصل 14 قانون اساسي مقرر ميدارد: « دولت جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان
موظفند نسبت به افراد غير مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامي عمل
نمايند و حقوق انساني آنان را رعايت كنند…» حال این افراد مسلمانند و
نمیتوان به صرف اینکه مذهبشان متفاوت است مورد بازخواست قرار داد.
در اصل23 آمده است: « تفتيش عقايد ممنوع است و هيچكس را نميتوان به صرف
داشتن عقيدهاي مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد »
جمعیت اهل سنت سالهای متمادی است که در ایران عزیزمان زندگی میکنند و
همواره در برهههای خطیر و سرنوشت ساز مملکت حضوری شایسته و پرشور
داشتهاند. نمونههای که در جریان هشت سال دفاع مقدس نیز شاهد آن بودیم
همچنین در آخرین انتخابات ریاست جمهوری یازدهم که منجر به پیروزی آقای
روحانی گشت استان های سنی مذهب بیشترین آمار شرکت در انتخابات را داشتند
و همچنین رئیس جمهور محترم نیز بیشترین رای ماخوذه را از این عزیزان کسب
کردند.
آیت الله لاريجانى من به عنوان يك شهروند ايرانى حق خود مىدانستم كه اين
موارد را به شما متذكر شوم و مخالفت خود را با حكم اعدام به هر نحوى و
براى هر جرمى اعلام كنم.
نگذاريد بيش از اين ابروى كشورم در مجامع بين المللى ريخته شود و جلوى
اعدام هايى كه در آستانه وقوع هستند خصوصا اعدام چهار شهروند اهل تسنن به
نام های حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی و جهانگیر دهقانی را
بگيريد ، اعدام نه تنها حكمى غير عادلانه است بلكه نشانه تحجر و عقب
ماندگى جامعه مى باشد و بجاى اينكه عدالت برقرار شود يك جامعه را به ورطه
نابودى فرهنگى مى كشد ، هرگز عدالت با شمشير و ريختن خون انسانها برقرار
نمی شود آنچه با ريختن خون ها به وقوع مى پيوندد افول فرهنگى جامعه و دور
شدن از معيارهاى انسانى است سالهاست كه بواسطه همين احكام اعدام خاكستر
مرگ بر كشور پاشيده مى شود.
امیر بی آزار
شنبه 31 خرداد 1393
جنگ فرقه اى به سود هيچ ملتى كه خواهان دولت مردمى و آزادى و عدالت است .نيست .جنگ فرقه اى مىكن است چند صباحى براى دوام مستبدان و بحران زيان داخل يا بهره كشان خارج به بهاى صدها هزار كشته و ميليون ها آواره سودمند باشد اما اين جنگ كه زمانى در اروپا به درستى جنگ فرهنگى ناميده مى شد به گواه تاريخ بدون حتى يك استثنا همواره بانلاقى از خون و بلاهت برآمده از انجماد فرهنگى بوده كه ورود به آن آسان اما خروج از به آسانى و در كوتاه مدت بههيچ وجه ممكن نيست .فرض بگيريم كه كار كار آمريكا و غرب باشد .اگر ما خود خرد را چراغواره راهمان كرده بوديم چه قدرتى مى توانست از زمان شاه اسماعيل صفوى با راه اندازى جنگ فرهنگى شيعه و عثمانى ما را به برادر كشى و خود را به استثمار مشعول كند .جنگ فرهنگى ابلهانه ترين و در عين حال ويرانگر ترين جنگ و آغاز امرى بى پايان است .اگر كارى بخردانه بايد كرد بستن مرزها از زمين و هوا با تمامى قواست .ما داريم تقاص آن روزى را پس مى دهيم كه مردم سوريه همچون جنبش سبز تا چند ماه با راه پيمايي مدنى به خيابان ها آمدند براى طرح يك خواست بحق: ما مى خواهيم خودمان رئيس خودمان را انتخاب كنيم .اما حكومت ما به زبان اشارت به بشار غاصب و آدمكش و عمر البشير سفاك و ديكتاتور و پوتين مكار و دموكراسى دور زن و سياستمداران كوكايين فروش آمريكاىلاتين و امثال اين مجانين اعلام كرد :ديكتاتور هاى جهان متحد شويد .پاسخ خواست مدنى سورى ها را با گلوله دادند .به بهانه خط مقدم بودن بشار -و نه يك دولت دموكراتيك واقعى كه بالطبع از حقوق پايمال شده مردم منطقه بهتر دفاع مى كند -حكومت ما طرف حكومت سوريه را گرفت و در عراق نيز از حكومت شيعى دفاع كرد و به غرب و مدرنيته از وجه روى سگ آن يعنى تكنولوژى كشتار و شنود و مهار و رسانه و آوازه گرى خوشامد گفت و لعنت غرب را فروكاست به لعنت بر آزادى ها و حقوق انسانى و دموكراسى و سكولاريسم و فضاى عمومى آزاد و بى هراس .
اين شد كه از هوار ها و شعار ها كه بگذريم در عمل آنچه براى كودتاچيان آزادى ستيز و يغماگر ما باقى ماند افتادن به دام كثيف جنگ قدرت و سرمايه ماند .آميكا زمانى مى تواند هيچ غلطى نكند كه ما دولت كاملا دموكراتيك و رسانه هاى آزاد و شرايط برابر و بى هراس گفتگو و تبادل انديشه در فضاى عمومى و مشاركت همه افراد و مذاهب و احزاب و عقايد دينى و غير دينى در فضاى عمومى و قلمرو قدرت مى داشتيم و به جهان نشان مى داديم كه ما نوادگان كيخسرو و آيين شادى و ارجمندى زندگى مردمان هستيم و از دادگرى و خرد و صلح و نيكى و كم آزارى و خوشبختى مردم با همه تن و توش خود دفاع مى كنيم و مهم نيست كه اسم اين آيين عربى يا فارسى باشد .و البته نه إمريكا و نه اروپا دوست ندارند كه بر روى درياى نفت هيچ غلطى نتوانند بكنند زيرا منافع شهروندانشان برايشان اهميت دارد .جسارت نباشد .ما بايد نابخردى و استبداد و تحجر فرهنگى خودمان را درست كنيم و بعد فرياد وا استكبارا بزنيم كه چرا بى بى سى و صداى آمريكا كتك خوردن دختر بى دفاعى را به دست يك آقا پرست در معرض نگاه جهانيان قرار مى دهند .اى جماعتى كه موبايل هاى مردم را مى شكستيد ،اين كار چه معنى داشت جز :تف به تصوير خودتان .تجاوز مى كنيد ،نخستين راه پيمايي غير دولتى عظيم و مدنى و خاموش و پر هيبت و متمدنانه را اردوكشى مى ناميد و به خاك و خونش مى كشيد ،فتواى قتل بى محاكمه نويسندگان و دگر انديشان را به سفاكانه تر ين شكل اجرا مى كنيد ،با قمه و ششلول و كارد موكت برى به جان جمعيت هايي كه فرياد آزادى از استبداد را را به شما ياد آور مى شوند مى افتيد ،هزاران زندانى را با يك حكم چند خطى قتل عام مى كنيد و اجسادشان را در تاريكى شب در گورهاى دسته جمعى دفن مى كنيد ،به خوابگاه دانشجويان و حريم هاى شخصى وحشيانه حمله مى بريد ،زندان ها و گورستان ها را از شريف ترين فرزندان وطن پر و آباد مى كنيد ،ميليارد ميليارد ثروت كارنكرده ملى را ميان چند بى وجدان نابخرد تخس مى كنيد ،تجاوز و شكنجه مى كنيد ،مى بنديد ،پلمب مى كنيد ،توقيف و فيلترينگ و سانسور مى كنيد ،و آن وقت اگر. رسانه هاى خرجى آينه بازنماى تصوير خودتان شدند فرياد وا استكبارا و مرگ بر إمريكا سر مى دهيد ؟ آقاى نوريزاد ،دوستان ارجمند گفته ام و باز هم مى گويم :اعتقادات شيعى مردم بيش از سى سال است كه منبعى شده براى يك ايدئولوژى مفت به چنگ آمده كه هر حكومت تمامت خواهى آن را به عنوان يك پشتوانه توجيه كننده براى اعمال قهر و زورش لازم دارد .حكومت هاى كمونيستى چنين ايدئولوژى مفتى و دم دستى اى نداشتند و تازه مى بايست يك ايدئولوژى برنيامده از فرهنگ عمومى را به فرهنگ عمومى تبديل كنند .اين بود كه ناچار بودند بر تكنولوژى مدرن كشتار و مهار توده ها بيش تر اتكا كنند .كليساى قرون وسطى ايدئولوژى مفتى داشت اما تكنولوژى مدرن مهار و كشتار و مغزشويي رسانه اى نداشت .جمهورى جسمانى ما هم از تكنولوژى مدرن مهار و كشتار و مغزشويي بهره مى برد و هم از ايدئولوژى مفتى اى كه از فرهنگ همگانى تغذيه و نشخوار مى كند .هم در زندان ازو خيابان ها و خانه ها مى گيرد و مى زند و مى كشد و مى پوساند و هم از قيمه خورى و ضريح گردانى و منابر و مساجد و بخش ايستا و تغيير ستيز فرهنگ با امكانات مغصوبه قدرت نهايت بهره بردارى را مى كند .آيا حالا توقع داريد كه از فرصت به دست آمده در جنگ نابخردانه فرقه اى براى نمايش جانبدارى از فرهنگ شيعى و پاسدارى از پوسته سخت فرهنگ عامه كوس لمن الملكى نزند و به سود دوام و توجيه ضرورت حكومت دينى بهره بردارى نكند ؟ داعش سنگى است كه ديوانه اى آن را در ته چاهى انداخته و صد تا عاقل هم نمى تواند آن را بيرون بكشد .از اين كامنت شتابزده بگذريد .من هيچ مانعى نمى بينم كه اگردريابم كه خطا رفته ام در كامنتى ديگر خود بر همه آنچه گفته ام خط بطلان كشم .هر گفتار و كردارى را هدف و هدف هايي است .اين هدف ها را پيش رو بگاريم :حفظ تماميت ارضى خاك ميهن عزيز ، بازگرداندن اقتصاد و سياست به دست صاحبان اصلى شان يعنى مردم ، نقد فرهنگ ريشه دارى كه بدون انجماد و تعصب كور و مالكانه و جاهلانه نسبت به آن هرگز زمينه و امكان اين برادر كشى مصيبت بار ممكن نمى گشت ،حتى اگر غرب از همه مغزهاى ضد شرقى اش مدد مى جست .رفع ترس از شرافت و راستى و آزادگى و تأمين شرايط امن و برابر گفتگو در فضاى عمومى ،و حركت به سوى دموكراسى راستينى كه خط قرمز آن پول و مذهب و زور و انحصار رسانه اى نباشد .طول زمان به قدرت مندان فرصت مى دهد تا روز به روز بيش تر در منابع ثروت و بهرگيرى انحصارى از رسانه ها و امكانات زور و پول جاى پاى خود را محكم تر كنند .اكنون به ويژه پس از سال ٨٨ مى بينيم كه بخش انتصابى و مادام العمر حكومت رشد سرطانى مى كند و بخش انتخابى ادوارى و موقت آن به موازات اين رشد تنگ تر و بسته تر و ناتوان تر مى شود .از قانونى كه اجرا نمى شود و خود مملو از ابهام و تناقض است اميدى نيست .واقعيت آن است كه عده اى خودشان را قانون مى دانند .همبستگى ملى و قدرت مردم تنها امكان هاى واقعى نجات ماست .
ين شد كه
خامنه ای مسوول خونریزیها ی داعش و جنگ در منطقه.
بنظر میرسد که خامنه ای و سپاه پاسداران ترجیح میدهند که با آمریکا همکاری نکنند یا حد اقل در ظاهر همکاری نکنند و عراق دست گروه داعش و دیگران بیفتد و هزاران نفر قتل عام بشوند, در عوض ایران امیدوار است که اینگونه قتل عامها را گردن آمریکا بیاندازد و نفرت و دشمنی نسبت به آمریکا را در بین ایرانیان و شیعه ها افزایش دهد و به حکومت دیکتاتوری خود ادامه دهد. ایران همچنین میخواهد نشان دهد که خمینی و خامنه ای همیشه راست میگفته اند که آمریکا شیطان بزرگ و طرف کفر است و رژیم جمهوری اسلامی نایب امام زمان و طرف حق, و همکاری این دو امکان پذیر نخواهد بود. یادمان باشد که خمینی روزی گفت که اگر روزی آمریکا از کار شما رازی باشد بدانید که راهتان غلط است! ایران همواره کسانی که با آمریکا همکاری کرده اند و یا به آنها تهمت همکاری به آمریکا را داده است, زندانی و یا اعدام کرده است. بینش خمینی و خامنه ای و سپاه نسبت به اتفاقات دنیا و کشور های دیگر مثل سیاست انسانهای اولیه است که برای تکامل و تعامل هزاران سال وقت نیاز دارند. همکاری آمریکا و ایران بصیرت خمینی و خامنه ای و سپاه را زیر سوال خواهد برد و ایران ترجیح میدهد که همانند سوریه در عراق هم صدها هزار نفر قتل عام بشوند ولی ترجیح نمیدهد که با آمریکا همکاری نکند. مخصوصا خامنه ای که در هر یک جمله ١٠ کلمه ای ٢٠ بار از کلمه دشمن استفاده میکند بقاء این رژیم را در وجود یک دشمن میداند حالا این دشمن فرضی باشد یا دشمن واقعی. در کل اگر عراق دست داعش بیافتد این جزای حکومت مالکی است که سنیها را کاملا پاکسازی کرد و در حق آنها ظلم کرد و با رژیم دیکتاتوری ایران در این ظلم همکاری کرد. به شیعه های عراق فرصت حکومت داده شد ولی عرضه حکومت دموکراسی را نداشتند و الان باید هزینه بدهند. رژیم ایران هم بزودی باید باید منتظر اینگونه هزینه ها باشد. شاید این بهترین اتفاقی است که در منطقه افتاده است, که از این طریق هم رژیم دیکتاتوری مالکی جزای جنایاتش را بدهد و هم در آینده نزدیک بشار الاسد, چون هدف بعدی داعش سوریه خواهد بود. امیدوارم که به این زودی مهاجران جنگی سوریه که ماها و چندین سال است که در اردوگاه ها در بد ترین شرایط زندگی میکنند در سایه داعش به خانه شان برگردند. تنها کسی که مسوول این فجایع در منطقه است فقط ایران است. این ایران و سپاه پاسداران بود که رژیم اسد را در برابر انقلاب مردم سوریه حمایت کرد, و باعث تشکیل و قوت گیری داعش و حکومت دیکتاتوری مالکی شد. حمایت عربستان و دیگر کشورها هم در راستای همین است که از ایران انتقام میگیرند.
سلام جناب نوري زاد اگه صلاح ديديد نامه سرگشاده ام رو نشر بديد ممنون
نامه سرگشاده یک کرد سنی به کلانتر سیاست
جناب دکترحسن روحانی رئیس جمهور کشور اسلامی ایران با عبارتی اسلامی می گویم اسلام عیکم ورحمه وبرکاته امیدوارم در زیر سایه رای ملت ایران هم چنان خوش لبخند وشادکام بمانید.این نامه درد دل های جوانی ایرانی است که می خواهد برای پدرش بازگوید وراحت کند دلی را که پراز حرف های ناگفته است .قبل اینکه شکوایه های خود را برای پدرخود بازگویم این راعرض کنم که بنده به شما رای ندادم واساسا هیچ کدام ازکاندیدا ها رو قبول نداشتم ورای ممتنع درصندوق انداختم اما همانطور که بعد از پیروزی شما درانتخابات فرمودید دلیل نمی شود که شما را رئیس جمهور خود ندانم .
جناب دکتر بگذارید از همین اواخر بگویم ودرد ودل هایم را اینگونه اغاز کنم که در این مدت رسانه های ایران شروع به تبلیغات گسترده در مورد ان کرده اند وان ازدواج جوانان وازدیاد تولید نسل است اگر از موضع گیری بعضی اخوند تند رو بگذریم این را خواهم بگویم جناب دکتر درکدام کشور زندگی می کنید؟؟ایا تورم وحشتناک جامعه ایران را نمی بینید؟ایا افسردگی جوانان این مرزوبوم را به شما نگفته اند؟با کدامین دلیل وبه کدامین امید جوان ایرانی ازدواج کندوتازه بچه دارهم بشوند؟مگر وضع اسف بار مردم را در سبد کالا به عرضتان نرساندند ؟مگر از وضع فاجعه بار اشتغال جوانان خبر ندارید؟پدرعزیزم بچه دار بشویم که چه بشود؟با کدام فرهنگ ان را تربیت کنم ایا وضع فرهنگی ایران امروز را نادیده بگیریم ؟
جناب دکتر یک سال گذشت از روزی که نعمت دولت مداری را گرفتید پس چرابا کلیدشما کاهش اعدام هااموزش به زبان قومی وملی صورت نگرفت وازادی بیان کجاست حتی قدمی جهت دلخوشی مردم برنداشتید!!!
پدرمن بگذار برایت بگویم که در جامعه ای که دران نفس می کشم و شما در واری سیاست ان را فراموش کرده اید چه دیده ام . من در گرما ظهر پیرزنی مبتلا به الزایمر را دیدم که ازصبح دربه در دنبال تعاونی مربوط به سبد کالا خود می گشت وپیدایش نمی کردوبه خاطرنعمت بی کسی والزایمر نا امید شده وزیر لب لااله الا الله می گفت ووقتی برحسب وظیفه با او همراه شدم تاکمکش کنم قطره های خجالت را بر پیشانیش دیدم اما چاره ای نداشتم ونمی توانستم درمانی برای پاهای خسته وقلب مجروحش باشم .راستی پدرجان این خفت وخجالت برای چه بود؟لابدبرای نفی گدا پروری !!!! شمانخواندید امامن خواندم واقعه شکست غرور دخترکی مغرور درمقابل پسری را که با سه هزار تومن از روستا امده بود برای مرحله ثبت نام جدبد یارانه ها اما وقتی دید کرایه برگشت ندارد به ناچار درخواست جوانمردی را مبنی بر ثبت نام رایگان باخجالت وازرم پذیرفت ودرقسمت میزان درامد گفت :هیچی فقط پول همین یارانه ودوگوسفند وتمام …. راستی دکتر کو این همه سرمایه ی ملی ؟؟؟چه شد تکلیف ملیاردها تومان اختلاس ؟؟؟جناب دکتر من وامثال من چون درهوای همین جامعه نفس می کشیم خیلی از درد ها را می بینیم وشما فقط ان عده سرمایه دار سیاست مدار را می بینید.
رئیس جمهور محترم از همه این ها که بگذریم می رسیم به این سخن ایا کشوری که داعیه اسلام خالص ومتعلق به امام زمان است .ایا واقعا اسلامی است ؟ایا کسانی راکه خود را شیعه راد مرد جهان اسلام یعنی سیدنا علی می دانندواقعیت را گفته یا خیر؟
دکتر روحانی به من نشان دهید اندیشه علی را در سیاست مداری؟ ایا سرسوزنی مدرک دارید ؟ من می گویم خیر وهرگز هم نمی توانید مدرک بیاریید . شما به من نشان بدهید این اندیشه هارا؟ علی علیه سلام به خوارج به کسانی که این بزرگوار را کافر می دانستند ومنتقد سرسخت او بودند می فرمود دربیت المال برای شماحقی هست واجازه نماز در مسجد وسکنی گزیدن رادر شهر تا زمانی که علیه من حرب نکنید دارید.سوال اینجاست چرا وهابی(به قولی) وبهایی وسنی ازبیت المال حقی ندارد وزندانی سیاسی وعقیدتی به وفور یافت می شود؟؟؟
درحکومت عمربن خطاب ایشان عقیده داشت که اگر شتری درمما لک عظیم اسلامی گم شود
روز قیامت این عمر است که باید جواب دهد وقبل از ان هم قران وهم رسول الله سفارش به حق زیر دستان کرده اند وبی گمان همه اخرین سخن رسول الله را بدانند که در اخرین لحظات مرگش فرمود :الصلا الصلاه وما ملکت ایمانکم(نماز نماز واگاه باشید درمورد حق زیردستانتان)جناب دکتر برای زیر دستانتان برای ان بیچارهای بی خانه مان چه کرده اید ؟ایا شماهم مثل عمربن خطاب نه یک شتر در مقابل جان مردمت خودرا مسئول می دانی ؟اگر می دانی پس این اعدام ها چیست ؟شايد بگوييدكه كارهاي مملكت مجال نمي گذارد اما جناب دكتر امام علي اين عذر را نمي پذيرد ايشان در نامه اي به مالك اشتر مي فرمايد اگاه باش كه امور كشور داري تورا غافل از وضع محرومان نكند چرا كه عذري غير قابل قبول است .به شما پيشنهاد مي كنم كه اين نامه كه در نهج البلاغه است را بخوانيد كه عمل به شمار در زمره جاودانان تاريخ قرار مي دهد
پدر جان دردها زیاداست .درد نبود مسجد برای سنی ها ونبود شیوه بانکداری اسلامی عدم تحصیل بهایی ها ودرد های دیگر که برایشان پایان ودوایی نیست . اما دراخراین بنده الله شما را سفارش می کندبه تقوای الله که بافهم ان دنیا واخرت را با ان نصیب خودمی کنی .پدر جان شما رابه یاد می اورم سرانجام حکومت علی وسرانجام حکومت یزد وال امویان را بیندیشیدو ببینیدکدام را می خواهید؟تاریخ همیشه هست واز عدالت گستران با احترام نام می برد واز نالایقان با خفت وخواری! بنگرید کدام یک می خواهید باشید؟این نوع حکومت مداری چهار نعل انسان را به جهنم سوق می دهد .ودرامتداد ان دنیایمان رامی گیرد به خود بیایید وبدانیدکه هدف دوچیز بود درد دل با پدر خود ودوم بیان واقعیت از زبان عامه مردم کژی ها را راست کنید. ودر اخرخلاصه سخنانم را دربیتی از شیخ اجل خلاصه می کنم که این بزرگوار در پرتو الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم سروده است . ایشان می فرمایند:
دریاب کنون که نعمتت هست به دست که این دولت وملک می رود دست به دست
آقای داعشی خونخوار و دیو صفت.
همین آقای نورای زاد عزیز که جانبش را گرفته اید منکر قتل انسانها به جرم عقیده مخالف یا تغییر عقیده است. اما شما شیعه و اهل سنتی که همفکر شما نیست را کافر می دانید چون هم عقیده شما نیست چون به چیزی که شما قبول ندارید معتقد است. قطعاً جناب نوری زاد با شما هم عقیده نیست. بروید جای دیگر کاسه گدایی دست بگیرید.
شما اول باید در مورد کشتن انسان ها به خاطر عقیده شان پاسخگو باشید. چرا؟ به چه جرمی؟ به چه گناهی؟ مردم هر عقیده ای می خواهند داشته باشند. به شما چه؟ اتفاقاً شما تنها دشمن شیعه نیستید. تاریخ وهابیت پر است از قتل و غارت جان و مال و ناموس اهل سنت. به چه جرمی؟ به چه گناهی؟
بدترین انسان ها در طول تاریخ کاری که شماها در سوریه و اکنون در عراق می کنید نکرده اند. چه کسی با دشمنش چنین کرده است که شما می کنید؟ قلب را از سینه در می آورید و به دندان می گیرید. از پشت گردن سر از تن یک انسان زنده جدا می کنید. انسان بی دفاع و اسیر شده و دست بسته را سر میبرید. با سرهای بریده فوتبال بازی می کنید. سرهای بریده را در دیگ جوشان قرار می دهید. ووو
اف بر این اندیشه کثیف. آیا واقعاً این دلیل می شود که یک انسان را به جرم اینکه به زیارت قبری می رود و دست بر ان می کشد، یا محمد و یا علی می گوید سر ببرید؟ به ناموسشان تعرض کنید؟ اف بر انسانیت نداشته تان.
شما منطق سرتان می شود که حالا در سایت آقای نوری زاد حاضر می شوید و سوال طرح می کنید؟ خدا هم اگر مجسم شود و در مقابلتان حاضر شود و جواب سوالاتتان را بدهد نخواهید بپذیرفت.
اما پاسخ سوالاهایتان:
1) حرمت نشان دادن چهره انبیا، اولیاء و… در هیچ جای قرآن و احادیث نیامده است. رسانه ها و فیلم سازان مختار هستند نشان دهند یا نشان ندهند. نه انکه نشان می دهد گنه کار است نه انکه نشان نمی دهد فاضل و مقرب درگاه الهی. اینکه جمهوری اسلامی این را نشان میدهد و آن را نشان نمی دهد چه ربطی به اصل دین و مذهب و آن شیعه و سنی بی گناه دارد؟ این چه بهانه ای است که بخاطرش سر می برید ؟
2) گفتید سند بیاورید برای یا حسین و یا علی یا…. بسیار خوب این هم سند از کتب خودتان. من منتظرم که جوابتان را در مورد این اسناد بشنوم. خوب به “یا محمد” و “یا رسول الله” و توسل ها توجه کنید:
الف) عن عثمان بن حنیف أن رجلا کان یختلف إلى عثمان بن عفان فی حاجة له فکان عثمان لا یلتفت إلیه ولا ینظر فی حاجته فلقى عثمان بن حنیف فشکا ذلک إلیه فقال له عثمان بن حنیف : ائت المیضأة فتوضأ ثم ائت المسجد فصل فیه رکعتین ثم قل : اللهم إنی أسألک وأتوجه إلیک بنبینا محمد صلى الله علیه و سلم نبی الرحمة یا محمد إنی أتوجه بک إلى ربی فیقضی لی حاجتی وتذکر حاجتک ورح إلی حین أروح معک فانطلق الرجل فصنع ما قال له ثم أتى باب عثمان فجاء البواب حتى أخذ بیده فأدخله على عثمان بن عفان فأجلسه معه على الطنفسة وقال : حاجتک ؟ فذکر حاجته فقضاها له ثم قال له : ما ذکرت حاجتک حتى کانت هذه الساعة وقال : ما کانت لک من حاجة فائتنا ثم إن الرجل خرج من عنده فلقی عثمان بن حنیف فقال له : جزاک الله خیرا ما کان ینظر فی حاجتی ولا یلتفت إلی حتى کلمته فی فقال عثمان بن حنیف : والله ما کلمته ولکن شهدت رسول الله صلى الله علیه و سلم وأتاه رجل ضریر فشکا إلیه ذهاب بصره فقال له النبی صلى الله علیه و سلم :
أو تصبر ؟
فقال : یا رسول الله إنه لیس لی قائد وقد شق علی فقال له النبی صلى الله علیه و سلم : ” ائت المیضأة فتوضأ ثم صل رکعتین ثم ادع بهذه الدعوات ” فقال عثمان بن حنیف : فوالله ما تفرقنا وطال بنا الحدیث حتى دخل علیه الرجل کأنه لم یکن به ضرر قط
قلت روى الترمذی وابن ماجة طرفا من آخره خالیا عن القصة وقد قال الطبرانی عقبه : والحدیث صحیح بعد ذکر طرقه التی روی بها …
مجمع الزوائد هیثمی حدیث 3668 و المعجم الکبیر، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی،ج9ص30،ح8311
ب) حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ مَالِكِ الدَّارِ، قَالَ: وَكَانَ خَازِنَ عُمَرَ عَلَى الطَّعَامِ، قَالَ: أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِي زَمَنِ عُمَرَ، فَجَاءَ رَجُلٌ إلَى قَبْرِ النَّبِيّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا، فَأَتَى الرَّجُلَ فِي الْمَنَامِ، فَقِيلَ لَهُ: ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ، وَأَخْبِرْهُ أَنَّكُمْ مَسْقِيُّونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَيْكَ الْكَيْسُ، عَلَيْكَ الْكَيْسُ “، فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ، فَبَكَى عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ، لَا آلو إلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ.
إبن أبي شيبة. الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص356
3) تبرک جستن از خاک، ضریح ها، قبرها و وسایل بجا مانده از اولیاالله و… مختص شیعیان نیست. در کتب خودتان نمونه هایی وجود دارد. نشان می دهد اهل سنت نیز به تبرک معتقدند اما شمای داعشی تکفیری خیر. اف بر شما که این را هم یک دلیل دیگر برای تکفیر و سر بریدن می دانید. به اسناد زیر توجه کنید.
الف) عَنْ مَحْمُودِ بْنِ الرَّبِيعِ (رض) قَالَ: عَقَلْتُ مِنَ النَّبِيِّ (ص) مَجَّةً مَجَّهَا فِي وَجْهِي وَأَنَا ابْنُ خَمْسِ سِنِينَ مِنْ دَلْوٍ. حمود بن ربيع (رض) ميگويد: بخوبي ياد دارم زماني كه من پنج ساله بودم، رسول الله (ص) اندكي آب از دلوی برداشت و پس از مضمضه، آبها را برچهره من پاشيد. (بخارى:77)
ب) ابوایوب انصاری (یکی از صحابه ی پیامبر) صورت خود را بر روی قبر پیامبر گذاشت (مستدرک حاکم ج4 ص560(
ج) شخصى مقدارى از خاك قبر سعد بن معاذ برداشت ، سپس نگاهى به آن كرد ، ناگهان آن را مشك يافت .(طبقات الكبرى ، 3 ، 10 – سير اعلام النبلاء ، 1 ، 289.)
د) حدانى در سال 183 هـ . در روز هشتم ذىالحجه – يوم الترويه – كشته شد و مردم از خاك قبراو همانند مشك برمىداشتند و در لباس و پيراهن خود قرار مىدادند .( حلية الاولياء ، ج 2 ، ص 258 – تهذيب التهذيب ج 5 ، ص 310.)
4) این سوالتان در ادامه سوال قبل است. اگر ثابت شود شفاعت از اولیاء و توسل به ایشان درست است و قبول کردید که در کتب خودتان هم آمده است و اهل سنت هم به ان معتقد هستند، جواب این سوال را هم خواهید گرفت.
5) “مگر ما داعشی ها شما را به چیزی غیر از پیروی قرآن دعوت میکنیم؟”
این سوالتان بوی خون می دهد. بوی کشتار، تجاوز، غارت، سربریدن انسان بیگناهان. بوی تعفن می دهد. مگر همین قرآن نگفته است که در دین اجباری نیست پس چرا انسان های دیگر را جرم داشتن مذهبی دیگر (و نه دین دیگر) سر می برید؟
جواب خدا و رسول خدا هیچ.
چواب وجدانتان هیچ.
جواب نگاه های دختر و پسر خردسالی که در مقابلش پدرش را می کشید و به مادرش را برای جهاد کثیف نکاح می ربایید چگونه می دهید؟
زباله دان تاریخ انتظار شما را می کشد.
احسن برآقامجتبی
بنده می خواستم جواب این داعشی ملعون ازل وابد را بدهم که دیدم حضرتعالی به بهترین نحوجواب اوراداده اید.
متشکرم مخلصتان
مصلح
بیشترین عذابی که میکشیم از همین روایات از فلانی و بهمانیست . برای مدعایتان یک نمونه قرآنی نداشتید. در اصل اسلام مقبره شرک محسوب میشود همان طور که امامان ما با ذهن بت پرست عوام آشنایی کامل داشتند و نمیخواستند محل دفنشان آشکار شود تا خاک بدنشان بتی تازه برایشان شود. فهم اینکه ارزش انسان به بدن یا صورتش نیست چندان سخت نیست! بعد از مرگ بدن پیامبر و امامان خوراک کرمها شد و مثل همه انسانها پوسید و خاک شد. قطعا شعوری در جسد نیست که در خاک ترکیب شود تا با لمسش به ما اضافه شود برادر. آنچه در ظرف بوده مهم است که فهم آن بعد از 1400 سال هنوز برای ما دشوار است! بستنی که تمام شد عزیزم چوبشو رها کن. جسم از پوست ،گوشت و استخوان است که میپوسد و از بین میرود آنچه مانده جایش زیر خاک نیست اشتباه میروی.
جناب آقای ” نمیگم”
سلام علیکم
اگر دقت کرده باشید روی سخنم با داعش و داعشی هاست. لذا اگر شما داعشی نیستید چرا از بیان صفاتی چون خونخوار، دیو صفت و غیره در مورد این تکفیری ها ناراحت شدید؟ اینها توهین و فحاشی نیست. اینها صفت افراد انسان نمایی است که به دلایل واهی سر انسان های بی گناه را می برند. از شما می پرسم آن انسان نمای سنگ دلی که به راحتی و با افتخار و الله اکبر گویان سر یک انسان را به جرم داشتن مذهب و اعتقادی دیگر می برد، دیو صفت نیست؟ خونخوار نیست؟ وحشی نیست؟ دارای اندیشه کثیف نیست؟ اگر نیست پس چه موجودی است؟ شما تعریف و توصیفش کنید. باز می پرسم شما چرا ناراحت می شوید اگر اهل سنت یا شیعه!!! هستید؟ اگر شما چنین شخصی را متوحش و غیر انسان می دانید باید با من و اکثریت جامعه اسلامی اعم از شیعه و سنی هم عقیده باشید و اگر نیستید پس همان داعشی هستید که در کامنت اول بدان اشاره کردید.
این هم اشاره شما: «…بنده به عنوان یک داعشی…»
شما گفتید من به عنوان یک داعشی سوال دارم اما اکنون می گویید که شیعه هستم و تنها قصد سوال پرسیدن دارم. بسیار خوب قبول. بنده اصراری ندارم در اینکه شما حتماً داعشی باشید. از این روی فرض می گیریم که شما شیعه!!! هستید.
1- اما سوالاتی پرسیدید که بنده از روایات در کتب معتبر اهل سنت پاسخ شما را دادم. اما شما در مورد پاسخ هایم، واکنش نشان ندادید و پاسخی نیاوردید. و گفتید که من به سوالات شما پاسخ ندادم. بگویید در آن مطلبتان چه سوالاتی را پرسیدید که بنده جواب ندادم؟
2- « شما واقعاً معتقدید علی ابن ابیطالب کسانی را که او را امام نمیدانند اهل دوزخ میداند؟ »
چنین سخنی از امام علی به ما نرسیده است که صریحاً فرموده باشند کسی که او را امام نداند اهل دوزخ است. از این روی ما هم همین اعتقاد را داریم و نمی گوییم کسی که معتقد به امامت علی نیست کافر است و مشرک است و چه و چه. آقای “نمیگم” به اعتقاد شیعه هر کس شهادتین را بگویید مسلمان است حتی وهابیت و داعشی ها. اما بر عکس بروید و حرف های همین داعشی ها و وهابی ها را بشنوید که مخالفینشان حتی اهل سنت را کافر و مشرک می دانند. در ضمن به عقیده من حتی اگر کسی کافر هم باشد یا کافر شده باشد باز قتل او موجه نیست. قتل یا ترور مرتد، مستند قرآنی ندارد. هر چند اینجا بحث امامت علی (ع) و نحوه مراوده و ارتباط ایشان با سایر خلفا نیست و گر نه حرف ها بسیار بود.
3- «این را بدانید با تکفیر یکدیگر به جایی نمیرسیم.»
برای این حرفتان سند بیاورید بنده در کجای آن کامنتم شما را کافر خطاب کرده ام. حتی همین داعشی ها هم کافر نیستند چون شهادتین می گویند. اما مبارزه و از بین بردن آنها واجب است چون دست به اسحله بردند و انسان های بیگناه را به جرم عقیده مخالف کشته اند. داعشی ها کافر نیستند اما مسلمان منحرف هستند. مسلمان ظاهری هستند که بفرموده قرآن ایمان در قلبشان وارد نشده است. کسی که نور قرآن و ایمان به قلبش نیاید و مسلمانی اش در ظاهر باشد و از قرآن و سنت سوء استفاده کند می شود داعشی و امثالهم. داعشی ها مسلمان گنه کار و مجرمانی هستند که شاید نشود نام انسان را بر آنها گذارد. جنگ با انها و نابودیشان نه تنها بر شیعه و سنی بلکه بر تمامی انسان ها لازم است.
بنده هم معتقدم تکفیر از سوی هیچ گروه مذهبی نباید باشد. تنها گروهی که بلای جان اسلام شده وهابیت است که همه را از غیر خود تکفیر کرده است. اگر سند می خواهید بگویید تا ارائه کنم. تکفیر باید برداشته شود. باید یاد بگیریم که آزادی بیان اصل است و اگر اختلافی هست باید به صورت علمی بحث شود ان هم در مجامع علمی. اما جدای از بحث علمی و اختلاف ها همه با هم برابرند و برادر و بدون تکفیر و صدور حکم ارتداد علیه یکدیگر باید در کنار هم باشند. اما تکفیری ها و وهابی ها این را نمی خواهند و آشوب در جهان اسلام بپا کرده اند.
4- «اما فکر میکنم غالب علمای شیعه بقیۀ مؤمنین را در حد کافر میدانند.»
لطفاً برای این ادعایتان سند بیاورید.
5- «بعد از رسول خدا فکر نمیکنم کسی توانسته باشد چیزی را شخصاً حلال یا حرام اعلام کند.»
اگر سری به کتابهایتان بزنید حلال هایی در زمان رسول اکرم بوده است که در زمان خلفا حرام شده اند. یا اعمالی در سیره رسول اکرم نبوده که بعداً حادث شده است. مثل متعه نساء و متعه حج در زمان رسول اکرم و جناب ابوبکر که جناب عمر انها را حرام کرده است. نماز تراویح که نماز مستحبی است در زمان رسول اکرم به صورت فرادا خوانده میشد اما جناب عمر ان را به صورت جماعت بجا آورد که بدعت است و خلاف سیره پیامبر. و این هم اسنادش:
1- وقد صحّ أنّ عمر رضى اللّه عنه نهى الناس عن المتعة فقال: متعتان كانتا على عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم وأنا أنهى الناسعنهما ؛متعة النساء، ومتعة الحج .( المبسوط للسرخسي ج4 ص27 – أصول السرخسي ج2 ص6)
همين روايت در کتب ذيل نيز نقل شده است :
مسند أحمد بن حنبل ج3 ص325 ش 14519 – المغني ج7 ص136چاپ دار الفکر 1405- أحكام القرآن للجصاص ج1 ص347 چاپ دار احياء التراث العربي – تفسير القرطبي ج2 ص392 – تذكرة الحفاظ ج1 ص366 – التفسير الكبير ج5 ص130 چاپ اول دار الکتب العلميه بيروت – بداية المجتهد ج1 ص244 چاپ دار الفکر بيروت – وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص150 دار الثقافة لبنان
2- 1906 وَعَنْ بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَيْرِ عن عبد الرحمن بن عَبْدٍ القارىء أَنَّهُ قال خَرَجْتُ مع عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضي الله عنه لَيْلَةً في رَمَضَانَ إلى الْمَسْجِدِ فإذا الناس أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ يُصَلِّي الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَيُصَلِّي الرَّجُلُ فَيُصَلِّي بِصَلَاتِهِ الرَّهْطُ فقال عُمَرُ إني أَرَى لو جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ على قَارِئٍ وَاحِدٍ لَكَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ على أُبَيِّ بن كَعْبٍ ثُمَّ خَرَجْتُ معه لَيْلَةً أُخْرَى وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلَاةِ قَارِئِهِمْ قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه والَّتِي يَنَامُونَ عنها أَفْضَلُ من التي يَقُومُونَ يُرِيدُ آخِرَ اللَّيْلِ وكان الناس يَقُومُونَ أَوَّلَهُ. (صحيح البخاري، ج2، ص707، كِتَاب صَلَاةِ التَّرَاوِيحِ، بَاب فَضْلِ من قام رَمَضَانَ)
6- باز همان مساله حضرت یوسف عباس بن علی را مطرح کردید. من هم جواب دادم این رفتار یک عده خاص چه ربطی به اصل مذهب تشیع دارد؟ بنده هم معتقدم که با هر دو باید یک رفتار را داشته باشند. یعنی هر دو را نشان ندهند یا اگر می خواهند نشان دهند هر دو را نشان دهند. نشان دادن چهره هیچ ضرری به شخصیت آن بزرگواران نمی زند و همانگونه نشان ندادن. اما مساله این است که این نشان دادن و ندادن را شما ملاک قرار داده اید برای رد اعتقادات شیعه. باز می گویم چه ربطی دارد؟ حرف منطقی بزنید لطفاً. رفتار حکومت ها گاه می تواند خلاف تعالیم اسلامی باشد و گاه می تواند نباشد. اما اینکه گفتید چرا همان علمایی که در مقابل نشان دادن چهره عباس بن علی ایستادند چرا در مقابل نشان دادن چهره حضرت یوسف نایستادند با شما موافقم. اما این مساله ربطی به اصل مذهب ندارد و این دلیل نمی شود که با این رفتار، یک مذهب را رد کنیم و بگوییم این دلیل بی اعتقادی من به مذهب شیعه است. مجدداً عرض می کنم که دلیل منطقی ارائه کنید نه این گونه مسائل پیش پا افتاده.
7- گفته اید که مثلاً موسی بن جعفر یا رسول الله یا علی گفته است یا خیر. سخن کوتاه می کنم و شما ارجاع می دهم به صحیفه امام سجاد (ع) صفحه 258 که می فرمایند:
أسألك يا سيدي وليس مثلك شئ بكل دعوة دعاه بها نبي مرسل ، أو ملك مقرب ، أو مؤمن امتحنت قلبه بالإيمان ، واستجبت دعوته ، وأتوجه إليك بنبيك محمد نبي الرحمة ، وأقدمه بين يدي حوائجي ، يا رسول الله بأبي أنت وأمي وأهل بيت الطيبين ، إني أتوجه بك إلى ربك ، وأقدمك بين يدي حوائجي.
و در جاي ديگر مي فرمايد: اللَّهُمَّ فَإِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْمُحَمَّدِيَّةِ الرَّفِيعَةِ، وَ الْعَلَوِيَّةِ الْبَيْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِهِمَا أَنْ تُعِيذَنِي مِنْ شَرِّ كَذَا وَ كَذَا، فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُجْدِكَ، وَ لَا يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ فَهَبْ لِي- يَا إِلَهِي- مِنْ رَحْمَتِكَ وَ دَوَامِ تَوْفِيقِكَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِكَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
8- در مورد کشتار در سوریه هم باید عرض کنم در ابتدا اعتراض مردم علیه حکومت دیکتاتوری بشار بجا بود. فیلم ها در کوچه و خیابان حضور مردم را نشان می داد. قطعاً بشار دیکتاتور بود و هست. اما رفته رفته تروریست های وهابی و داعشی که شما از طرفشان سوال مطرح کردید وارد معرکه شدند و مردم کنار رفتند و تصاویر تهی شد از حضور مردم به صورت راهپیمایی. تکفیری ها جنایت ها کردند و همه دیدند که جنگ شد جنگ حکومت دیکتاتوری قابل تحمل بشار اسد و گروه های غیر قابل تحمل متوحش داعشی و… جنایت های این گروه ها بسی بیش از ظلم بشار است. اینکه گفتید چرا سکوت کردند علما باید از خودشان پرسید. اما باز این مساله یک مساله رفتاری و حکومتی است و ربطی به اصل دین و مذهب ندارد. رفتار ایران و حکومتی های ایران در قبال بشار که ظلم آن محرز است نا مطلوب بود. اما باید پذیرفت در شرایط کنونی بودن بشار و حکومتش بسیار بهتر از تشکیل حکومت این تکفیری هاست.
برادر گرامی جناب آقا مجتبی
سلام علیکم
لازم دیدم بسهم خود از زحمتی که برای جمع آوری مطالب و پاسخگوئی محترمانه و مستدل به مسائل می کشید تشکر کنم و شما را دعوت به حضور مستمر در این بحث ها کنم.
در باب تهیه فیلم و ارائه تصویر انبیاء و اولیاء الهی از طریق بکار گیری اکتور ها ،همانطور که گفته اید ،مساله ای اجتهادی و مورد اختلاف علمای عامه و خاصه است ،و این ارتباطی به اصل حقانیت مذهب شیعه جعفری ندارد ،و در این باب آنچه که معیار است این است که ارائه تصویر و اکتورهای جایگزین موجب توهین و سخافت چهره معصومین نباشد ،یا ملازم با امور توهین آمیز در تبیین شخصیت آنان نباشد ،و در حقیقت مساله مساله ای فقهی و تابع بررسی موضوعی و مبادی اجتهادی است ،و نمیتوان حکم کرد که همه فقیهان شیعه و سنی حتما باید در مودای اجتهاد خود اجماع داشته باشند ،و بالاخره همانطور که بدرستی گفتید این اختلاف در یک فرع فقهی ارتباطی با حقانیت یا عدم حقانیت بنیادی یک مذهب ندارد.
سلمکم الله
کسانی که در سایه دارند جان میکنند تا اهدف اساسی و اصلی را به دوراز عوام فربی های برخی، به ثمر رسانند امثال شما آقای محترم،کار همه را برباد میدهد…زیرا علمی که سخن نمیفرمایید… و دردسر را با متون پر مغالطه زیاد میکنید …دارید دشمن را به عینه در جامعه به اطلاعاتی ها نشان میدهید به مفهوم واقعی و جلویشان می استید و درچشمانشان نگاه کرده بدو بیراهشان میگویید و اسمش را می گذارید مبارزه آزادی خاهانه؟!عجیب است که سیاستمداری بخواهد مملکت را اینطور اداره کند!!!یکروزه همه ملت را بر باد می دهد…خوب است شما جای رهبر نیستید زیرا اگر با امریکا شما،مشکل داشتید الان یک ایرانی هم باقی نمانده بود…شما در جامعه نا امنی را دارید ترویج میکنید …کسی که از زندان می آید باکی برای ارتباط با دیگران و مخالفان ندارد اما ما هم باید بدانیم که نباید دردسر بیشتری برایشان باشیم…از کمکهایتان ممنون…اما این راهش نیست…اگر و تنها اگر خواهان عدالت و آزادی اساسی هستید باید از ایجاد تفرقه بپرهیزید…(این نظر شخصی است و بنده به شخصی مثل شما هرگز قصد دیکته کردن ندارم) .اگر واقعا آزادی خواه هستید باید به تمام ادیان و فرهنگهای مملکتتان آگاهی کامل داشته باشید زیرا یک سیاستمدار واقعی حرکتی برعلیه اکثریت جامعه اش برای اقلیت انجام نمیدهد به نام آزادسازی اما در عمل به انهدام آنها می انجامد…زیرا پا روی دمِ اکثریت غالب گذاشته که بر اساس قانون اساسی دستشان به خیلی جاها بند است.که امروزه نشان داده اند به قانون اساسی هم نیازی نیست البته….پس هوش سیاسی اولین نیاز یک سیاستمدار است.اتحاد …اتحاد ….اتحاد…و در آرامش حاصل از برخوردارشدن همه مردم از امکانات میتوانیم برخی سطوح امنیتی را هم تغییر دهیم…ببینید: وقتی در جامعه افرادی هستند که آشوب به پا میکنند (به نظر نظام حاکم) پس جو ذهنی در آماده باش است و از هر تحرکی برای سرکوب آشوب استفاده میکنند…بنابراین به نظر می آید ابتدایی ترین کار تغییر اوضاع اجتماعی است به سمت برقراری ثبات و آرامش روانی در امعه ..وقتی برخورداری از نعمات زیاد شد آنگاه برخورد با مخالفان نیز به گونه ای دیگر خواهد بود…در صفویه شاهدیم که حتی تجارت خارجی به غیر شیعه داده شد زیرا آنها توانایی برقراری ارتباط قومی و مذهبی با تجار خارج از ایران را داشتند …اما از ملیت آنها برای کنترل آنها استفاده شد که این کاری است که هر دولیتی در جهان انجام میدهد..مگر در بهشت خدا این اتفاق نیافتد…آقای عزیز…ما همه مبارزان راه حق هستیم…اما مبارزه قاعده و قانون دارد و شرایط در آن بسای تأثیر گذارند…شما خود سیاسی هستید باید بهتر بدانید…اما عملتان گاهی متعجبم میکند..بنده با تمام کارهای شما مخالف نیستم ولی با اکثر آنها مخالفم…بنده مسلمان شیعه هستم…شکی هم ندارم..زیرا بر اساس سخنان صریح خود پیامبر که اگر لازم بدانید در زیر پست اخیرتان قرار میدهم که بدانید مبارزه برای حفظ احترام امام شیعیان وظیفه شرعی هر مسلمان شیعه است…دین داری هم تعارف نیست..و عالم هم جای تنها عشقبازی نیست…می خورید زمین پایتان میشکند پس بازی هم سر شکستنک دارد..چه رسد به مملکت داری…جناب نوری زاد؛بنده مغالطات پست اخیر شما را درباره چرایی حفاظت از کربلا و نجف مفصل با برهان مربوطه بیرون میکشم که البته بحث مغالطات آن به پایان رسیده است…اما اگر اجازه دهید انحراف ذهنی ای که باعث بسیاری از روبروییهای اجتماعی بین مردم است و باعث تضعیف روحیه مردم میشود که نتیجه مستقیم آن را خودتان در آینده خواهید دید را در سخنانتان برای عموم عیان سازم وگرنه لطف بفرمایید آن را اصلاح بفرمایید..البته قبل از هر اقدامی حق می دهم به شما که متن بنده را بخوانید…چون در پی اصلاح هستم..نه مشوب کردم ذهن مردم.. معتقدم آنها که وظیفه خود را روشن کردن مردم میدانند باید بدانند که هر کلمه آنها میتواند تاریک کننده مردم باشد..پس باید در کلام و نتایج چند ساله آن دقت کرد…ما امروز در پی تضعیف امر ذاتی درونی در مردم هستیم به نام غیرت امانمیدانیم اگر امروز این را سرکوب کردیم فردا برای بیدارکردنش دیر است..فردا همین استدلالات شما را بر میگردانند درحالی که خودتان را می کشید که به سخن شما برای دفاع از خاکمان برخیزند…پس باید کمتر حرف زد و بیشتر فکر کرد…ببخشید اگر در این روزهایی که می دانم شما هم آرامش نداشته اید اسباب زحمت شدم…حلال کنید.من در مورد محیط زیست در دولت روحانی از کسانی بودم که مبارزه را آغاز کردم…من جوان نسل امروز هستم و خودم فکر میکنم و از احدی خط نمیگیرم…برای دفاع از بازنشستگان بنده در جلوی ساختمان دولت حاضر شدم و تنها جوان جمع بودم که نیم ساعت فریاد زدم تا مردم به حرفهایم رسیدند و دست کلاه برداری که بالای تریبون رفته بود روشد…امااجازه عکاسی نداشتیم…پس بدانید جان برکفم…ولی در راه حق….
نوری زاد گرامی بنده یک بهائی هستم و دعا می کنم که مزار امامان عزیزتان آسیبی نبینند و مطمئن هستم خدا خودش بهترین حافظ است.
چند پیشنهاد از سوی اهالی بی سواد جوادیه به رهبری معظم و کلید دار معتدل که فرموده اند از مکانهای مقدس شیعیان دفاع می کنند.
1- خدایش چون دیگه کار به حرمها داره میرسه اوّل از همه آقا مجتبی و برادران خونی ایشان، بعد فرزندان جناب روحانی و برادر ایشان ، آقا سعید فرزند گرامی آیت الله مهدوی و اولاد ذکور و نوه های جناب مصباح واعضاء موسسه امام خمینی قم و بقیّه طلاب برای حفظ این حرمهای مطهر شال و کلاه کنند بسمت عراق.
2- در مرحله بعد سردارسعید قاسمی وفرزندان جناب فیروز آبادی و سرداران سپاه وتیم بطری آب انداز و عربده کششون برن عراق..آقا بدو!
3- بعد اولاد و نوه و نتیجه مجلس خبرگان و مجلس شورا و وزرا و روحانیون ارجمند
4- همگی برای جهاد مقدس از حسابهای بانکی خودشون اوّل مایه بزارند تا بعد!
5- سردار رادان فراموش شد.اونم با مرتضوی که هردوشون فعلا بی کارند تشریف ببرند از حرمها دفاع کنند!
6- لباس شحصی ها و بی لباسها و با لباسها و سردار نقدی و اهل و عیال و بسیج فراموش شد..آنها هم بفرمایند برای حفظ حریم ولایت
7- اینا که برن اونجا هم اینجا درست میشه هم اونجا! اونا میرن بهشت ما میمونیم با کی روش!
سپاه ایران ارتشی بی اسم ورسم از مردمان اسراییل است که هم ما را سر کوب کند وهم کشور را غارت کند وهم اسلام را از قلب ایرانیان بشوید یک گروه مانند بوکوحرام ولی این بیصدا همان رفتار را می کنند وسرزمین ما صحنه ی شطرنج اسراییل شده واحمقهایی تفنگ بدست ما را به سیاهی لشکر دلخواه اسراییل بدل کرده است وعجب از این که طوطی در قفس خوشحال وسرمست برای صاحب خود دلقک بازی می کند وشیرین کاری تحویل می دهد.
درودي ديكر بر خردمندان و اقاي نوريزاد و همكاران و كاربران سايتشان و هموطنان ارجمند، دو روز قبل در سايتي ( نه در سايت شما ) نظر يك كاربر محترمي را مي خواندم، كاهي اتفاق مي افتد كه انسان حرفي مي شنود و بدون تحقيق در مورد صحت يا صخم ان مطلب،. جاهاي ديكري انرا بازكو مي كند، مطلب أيشان در مورد ملا محمدباقر مجلسي بود، و نوشته بودند اين ملاي شيعه را انكليسيها قرن ١٩ جهت استعمار و خرافه براكني از هندوستان به ايران اوردند!! خوب در انتقاد به مطلب أيشان نوشتم من هم اطلاعات انجناني راجب ملا مجلسي ندارم، اما مي دانم كه اين روحاني شيعه كه مادر خرافه و خرافه كري إز نوع شيعيش مي باشد، ٤٠٠ سال قبل در زمان شاه صفي و شاه سلطان حسين ملا باشي در بار بوده، و خواهش كردم كه مطلبش را تصيح كند و در اينده هم سعي كند كه بي مدرك و سند نكويد و ننويسد، اما اقاي نوريزاد همين مطلب باعث شد كه زمان را به عقب بركردانم، سألها قبل هميشه إز محمود افغان و اشرف افغان به عنوان دو خونخواركه لشكر كشيدن و أصفهان را محاصره و تسخير كردند و خونها ريختند و ظلمها كردند، در ذهنم تداعي مي شد، بدون انكه به اين فكر كنم! اصلا به جه دليل محمود افغان بساط سلطنت شيعي صفوي را در هم ريخت، إز مدارك و مستندات خود حاكمان هرات مشخص است كه جه ظلمي همان موقع در حق ديكر اقليتهاي ديني و قومي مي كردند، و جه جنايتها سران قزلباش و حاكمان شيعه در حق مردم ان سرزمينها مي كردند، اينقدر اين جنايات زياد است كه مي توان هفته ها در باره ان نوشت، يا بساط بريز و بباش حكومتيان صفوي را در رستم التواريخ به تفسير نوشته اند، وقتي اين مطالب را مي خواني! ميبيني كه تاريخ هر جند سالي يكبار تكرار مي شود، اما نه ديكتاتورهاي احمق درس عبرت مي كيرند، نه مردمي ابله و خرافي دست إز اعمالشان بر مي دارند
درود به آقای محمد(کاوه)نوری راد
وبه همکاران استوار وبا وفای شما وکار بران منقد، طرفدار و یا مخالف
بنوبه خود ، ازصمیم قلب تشکر و تحسین می کنم که وب سایتی در اینترنت برای اظهار نظر وآشنائی با افکار شما و نظرات و دیدکاه های هموطنان ترتیب و درست کرده اید.
جناب آقای نوری زاد عزیز ومحترم ، بار ها نوشته ام : آب در هاون کوبیدن است و راهنمائی ها ، نصایح ، پند و اندرز های شما وسایر فرهیختگان ایران در مخ مسخ شده تفکرات آخوندیسم تأ ثیر نمی گذارد. وقت و انرژی هدر کردن است.
چون این قشر خود را علامه دهر میداند وبه تمام رموز وعلم جهان واقف است. نماینده خدا وبه دستور او و توسط جبرئیل
همانند رئیسشان الهام می گیرند.
آیا تا بحال از دهان این جماعت در مسائل مختلف از علم سیاست بگیر تا پزشگی و خدا پرستی ووو..غیره شنیده اید که بگوید : در این مورد نمیدانم ! در همه موارد صاحب نظر است و بهتر می داند.
نتیجه بنده گی ونیا آموختن آزاد منشی ، جهالت است و بیرون نرود تا دم مرگ.
این امامزاده ظاهرأ زنده اند ولی در باطن مرده اند وبخیر این ها امیدی نیست جز شّر ،جور وستم.
بنا براین پیام ما و رو حساب ما بایستی با مردم شریف ایران باشد .
پیامبر ایران زمین خواجه حافظ شیرازی می فرماید:
برو بکار خود ای واعظ، این چه فریاد است …..مرا فتاده دل از کف، ترا چه افتاده است
با آرزوی تندرستی وموفقیت
ومتشکر برای امکان ودرج نظر دگری در وب سایتتان
من با این تحلیل موافق نیستم. ایجاد امنیت در داخل کشور مثل دفاع درست در بازی فوتبال است که می گویند دفاع باید در زمین حریف شروع شود. یک افغانستان در گیر در این سالها جنگ برای کشور ما هزینه های زیادی داشته. مقصر جنگ در افغانستان که ما نبوده ایم. ولی بودجه ای هنگفت هرساله صرف رصد و جلوگیری از نفوذ طالبان ، القاعده، سپاه صحابه و … می شود. و حالا قرار است داعش به مشکلی جدید در غرب کشور تبدیل شود. خطری که از صدام هم بد تر است، نه تنها برای ایران بلکه برای کل کشور های حامی آنها. بنا براین ایران نمی تواندنسبت به اتفاقات پیش آمده در عراق بی تفاوت بماند.
در کشور ما اگر ریخت و پاشها و اختلاس های بی حساب و کتاب سپاه و بیت رهبری و بنیاد های عریض و طویل و حتی همین آستان قدس رضوی نباشد هزینه عملیات نظامی در عراق هیچ رقم فابل ملاحظه ای نخواهد بود. البته شرایط پیش آمده حاصل تند روی های رهبران ایران با شعار مضحک مرگ بر آمریکایشان است. سی و چند سال است که این شعار که برای آمریکا خیر برکت های زیاد و برای ما هزینه های سرسام آور داشته به نماد ضدیت ما با آمریکا بدل شده در حالیکه پشت پرده به دست و پای آمریکائیها افتاده ایم ولی هنوز این شعار ابلهانه را حفظ کرده ایم. ایران باید از این فرصت استغاده کند و اسما و رسما خود را به آمریکا نزدیک کند . نزدیکی ایران و آمریکا دقیقا چیزی است گه نه کشور های عرب خلیج فارس می خواهند، نه اروپا و اسرائیل و نه چین و روسیه. از خدا بخواهیم که به قدر یک ارزن هوش به حکام جمهوری اسلامی بدهد.
آقا ما راه بهشت را گم کرده ایم. یکی نیست راه را به ما نشان دهد. از کدام طرف باید به بهشت رفت. از راه داعش,القاعده,بوکوحرام,یا همین روحانیت خودماجالب اینکه همه اینها می خواهندبه زور اسلحه مردم را به بهشت ببرند.بکی تکلیف ما را روشن کند.
سلام. شب فوت آیت الله منتظری عزیز به اتفاق دوستان عزیزم در منزل ایشان بودیم. آه. خدایا که چه شب جانکاهی بود. سخن از مظلومیت ایشان و همدلی و یکدلی ما در راه مبارزه بود که استاد پارسی گوی ما جناب دولت آبادی تفعلی به خواجه شیراز زد و این بیت زیبا آمد: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولنگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری. و الحق که چه خوب تکمیل کردند آن گفتگوی حماسی را. با درود
جناب ن.م فکر نمیکنید معنی شعر خواجه را اشتباه متوجه شده اید و ایشان خطابش به تو و دوستان همدلتان بوده است! الحق که خواجه شیراز به خال زده و حق مطلب رو ادا کرده. امثال تو مانند مگسی هستید که در عرصه سیمرغ جمهوری اسلامی جایی برای جولان ندارید. و با این جنگولک بازیهاتون فقط و فقط دارید عرض خود رو میبرید. شماها چقدر نفهمید که حتی معنای شعر حافظ رو هم در مناسبتی که ذکر کرده اید نفهمیده اید. خدا بهتان عقل بدهد.
دقیقا با نظر شما موافقم جناب ناشناس. آدم یه کم عقل و شعورش رو بکار بندازه متوجه میشه خطاب حضرت حافظ با کی بوده. حساب کن یکی اومده داره از خودش تعریف میکنه که من ال میکنم و بل میکنم و من چیکار میکنم و چیکار نمیکنم (اونم با آهنگ حماسی!!) بعد تفعل به حافظ بزنه و این شعر بیاد: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولنگه توست! خخخخخخخخخ
بچه ها ن.م از خودمونه گند زدید نفهمیدید چی میگه؟!
ن.م جان شما به دل نگیر جوونن دیگه:)
نه نمیشه.
اینا تازه هول برشون داشته که ابر قدرتن ، کجای کارید شما ؟
کار از گفتن و گوش کردن گذشته آقا.
اینها اصلا این حرفارو قبول ندارن.
@@@@@@@@@@@@@لا اله الا الله @@@@@@@@@@@@@
بدین وسیله داعش (دولت اسلامی عراق و شام) اعلام میدارد
محمد نوری زاد باید از بین برود.
چرا که مانع جنگ ما با ایران است.
صبح درگیر نگارش متنی برای شما شدم کخ ناقص ماند و حال که متن فوق را خواندم دانشتم که چقدر دلهاماننزدیک است. درست با شروع جام جهانی پیشرویهای داعش شتاب گرفت و مذاکرات کماکان بی نتیجه هسته ای از تب و تاب افتاد و اساتید سیاس هم چشم بر توپ گرد داشتند و حتی مجلس شنگولان و حبه های انگوری هم درخواست دادند که قرارداد جناب کی روش تمدید شود بلکه توجه مردم ما بسمت این همه دلسوزی نمایندگان بی خاصیتشان جلب شود. همگی در طول 8 سال ریاست جمهوری این /// ///المنظر حفقان گرفتند و نالشمان زدند و لام تا کام بر نیاوردند و نظاره گر دزدیهای این گروه بی ریشه تازه بدوران رسیده شدند و حال که گندش همه جا در آمده نمیاندگان یادشان به محاکمه حضرت احمدی نژاد افتاده و وکلای گرامی یاد شکایت از وزیر نفت برای تولید بنزین آلوده!!
نه تنها از وزیر که باید از تک تک کسانی که در تولید این بنزین و حتی مصرف آن نقش داشتند شکایت کرد. مگر مردم نمیدانستند که این مایع سم مهلکیست؟ چرا مصرف میکردند؟ اگر مصرف نمیشد باز هم تولید میشد؟ چرا نگذاشتند مملکت فلج شود؟ فقط موقع توپ بازی اتحاددارند؟
فرد فرد کارکنان شاغل در پتروشیمیهایی که بنزین آلوده تولید میکردند را باید محاکمه کرد از کارگر ساده گرفته تا مدیر عامل و ریس کارخانه که اگر شرافت داشتند استعفا میدادند بخاطر خیانتی که با تولید بنزین آلوده به مردم میشد.
این مثل را شاید بی ربط با موضوع متن فوق بدانید ولی نوشتم که یاد آورید آنموقع هم خیلیها گفتند تا که بعدها نگویند نگفتید ولی چه سود؟
این گفتن شما هم راجع به داعش همچون سایر یاسینهایی است که برگوش معممین حاکمو پاسداران درشتشان خوانده میشود و اثر نمیکند چرا که بر دل ایشان مهر خورده صم و بکم کار خود میکنند.
اینان که به قصد نجات ایران و سعادتمندی ایرانی و در بعدی فراتر برای انسانیت گام بر نمیدارند. حد اکثر وسعت حوضه دید ایشان همان آقازاده های و اطرافیان کذابشان است تا خیالشان از بابت تامین آینده ایشان راحت باشد آنوقت با عزاراییل وارد مذاکره شوند. مسخره بنظر میرسد ولی واقعیت تلخیست که وجود دارد. یک کشور و یک ملت فدای گروهی حد اقل شده اند با اقوام و خویشانشان!!! به همبن راحتی
تا زمانی که فرهنگ مریدی و مرادی دراین مملکت پابرجاست و تا زمانی که تقلید جای تعقل را گرفته و تا زمانیکه نسلی حاضر نیست خودش را فدای راحتی نسلهای بعد کند داستان نرد اصلاح طلبان و اصوالگرایان پابرجاست و آنچه حاصل میشود نابودی ایران و فلاکت ایرانیست.
هر چه که میکشیم از خومان است و بقول بهار از ماست که برماست:
این دود سیه فام که از بام وطن خاست
ازماست کهبرماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ وراست
ازماست کهبرماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
ازماست کهبرماست
یکتن چو موافق شد یک دشت سپاهاست
با تاج وکلاهست
ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنها
ازماست کهبرماست
ماکهنه چناریم که از باد ننالیم
بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست
ازماست کهبرماست
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریفست
نه جرم ز عیسی نه تعدی زکلیساست
ازماست کهبرماست
ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم
تا روز نخفتیم
وامروز بدیدیم که آن جمله معماست
ازماست کهبرماست
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالست؟
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج بهلالاست
ازماست کهبرماست
از شیمی و جغرافی و تاربخ، نفوریم
از فلسفه دوریم
وز قال وان قلت، بهر مدرسه غوغاست
زماست کهبرماست
گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست
یاکافر حربی است
ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست
ازماست کهبرماست
با درود بر جناب نوریزاد و سایر کاربران!
در مقایسه جنایات گروه داعش باحکومت اسلامیان حاکم بر ایران!همه هم جهادگران راه الله و محمدبن عبدالله اند با پرچمهای لا الله الا الله! مسلما وقتی چنین شعار حذفی سر لوحه زندگی شد دیگر جان انسانها بی ارزش است.زیر بنای فکری وقتی الله و مقدسات خودساخته باشد دیگر بحث حقوق انسان و زندگی در این جهان دردست عده ای جهادگر می افتد که با تشخیص خود انچه را که درست میدانند مقدس و انچه را نمی پسندند باید نابود کنند. بر داشت هیچیکدام از آنها هم مخالفتی با قرآن ندارد همانطور که برداشت هیچ مسیحی و یا یهودی مخالف انجیل و تورات نیست!بسیاری پندارند که اینها گروهی بی سواد و جاهلند!ولی در بین هر دو گروه تا بخواهی افراد با هوش و تحصیل کرده و متفکر وجود دارد.زیرا خرابی و قتل و جنایت و… هر جند وحشتناک و ضد انسانی است ولی احتیاج به برنامه ریزی و تهیه امکانات و تدارکات دارد.بنابراین بوجود آوردن چنین شرایطی در منطقه و ادامه ان در طول چهار دهه از هر ابلهی و یا گروهی جاهل بر نمی اید. همانطوریکه پختن آشی بنام اسلام و رقم زدن سرنوشت ایرانیان و منطقه بهمین ساده گی که روایت گران سنتی نوشته اند نبوده. وجود چنین پدیده ای را هم باید در دو قرن اخیر و از سر براوردن تفکر جدید اسلامی در منطقه از سید قطب و عبده و…تا شریعتی و خمینی و سر کوب جنبش نو گرایی محمد علی باب و شکست مشروطه…جستجو کرد.جمهوری اسلامی و القاعده و داعش را نمی توان و نباید آنطور که غرب میخواهد بطور جداگانه و بدون ارتباط با تاریخ خونبار دوقرن اخیر ایران و منطقه بررسی کرد.من مهمترین عامل را برای سر براوردن و پیروز شدن اسلام سیاسی در منطقه شکست نهضت بابی در ایران می دانم که خود باعث شکست مشروطه و شکستهای پی در پی نهضتهای مترقی و ازادیخواه در منطقه شد!چون یکی از مهمترین عاملی که می توانست منطقه را از شر اسلام . یا لاقل ایران را از شر اسلام و شیعه جعفری و کوتاه کردن دست آخوندها از جان و مال و زندگی ایرانیان کوتاه کند همین نهضت بزرگ بود!اما اکنون ایرانیان باز هم در یک پیچ مهم و تعیین کننده ای از تاریخ خونبار خود رسیده اند و کوچکترین اشتباهی و یا بد فهمی باعث ویرانی و از هم پاشیده گی ایران و خرابی کل منطقه و تداوم جنگهای فرقه ای و قومی در ایران و منطقه خواهد شد که سالیان سال طول خواهد کشید.بنابراین بر تمام نیروهای دمکرات و ازادیخواه و سکولار است که بر شعارهای مشخصی به اصل آزادی انساها و برابری حقوقی آنها ورای هر اختلافی تنها بعنوان انسان بودنشان تاکید کنند.تاکید بر زیربنا بودن حقوق انسانها(بدون در نظر گرفتن اختلافات نژادی دینی عقیدتی جنسیتی و یا گرایشات جنسی …) و حق حیات در ازادی کامل و جدایی کامل دستگاه هر نوع دین و ایدیولوژی از قدرت و حکومت و تقدس زندگی و نفرت از خشونت و تفکر شهادت و شهادت پروری و تقبیح بهشت و انچه به اینده موکول است و تاکید بر زندگی در همین لحظه حیات!پرهیز از شعارهای فرقه گرایانه و یا قومگرایانه و نیفتادن در دام ترفندهای حکومت شیعی اشغالگر ایران به دامن زدن تقابلهای فرقه ای و قومی چه در منطقه و چه در ایران.پافشاری بر مدارا و انسان دوستی و آزادی و حقوق بشر و برابری انسانها و صلح و تقبیخ اعمال خشونت گرایان و صاحبان فتوا و اجتناب از بکارگیری کلمات و اصطلاحات و روایات اسلامی/ دینی برای رساندن پیام به مردم.
برای خلع سلاح انها که میخوا هند ما از تعصباب مذهبی ما استفاده کنند این است که برویم و در مسجد اهل سنت نماز بخوانیم. برای انها در تهران یک مسجد بزرگ بسازیم. درست در جهت عکس چیزی که انهامیخواهند.
آمریکا را بانی پدیداریِ طالبان و القاعده و داعش دانست. ایا امریکا بانی جمهوری اسلامی نیست. چه چیز از جهالت و تعصب از انها کم دارد. کمی میانه رو تر است ولی در کجا از خود عقلی نشان داده است. در کدام بحران شرکت نکرده است. انها غیر از نفت ما چه میخواهند. انها به هرکس که بتواند در اطراف جاه های نفت بحران ایجاد کند نیاز دارند. بحران در اطراف چاه های نفت جریان نفت را بسوی انها باز میکند.
jترا بخدا نگویید شیعه کشی بگویید انسان کشی. کشتن هر انسانی جنایت است چه شیعه چه سنی. انها از تعصبات ما از جهالت هایی ما استفاده میکنند. هرچه بر طبل جهالت بکوبیم به نفع انهاست.
هیچ پدیده ای درتاریخ بشریت مثل دین لطمه به انسان نزده است.دینی که قرار بوده مشکلات بشر رو حل کنه نه تنها اینگونه نشدکه خودمسسبب گره های ناگشودنی درزندگی انسان شد.با این تفاسیربازهم هستندعده زیادی که عبرت ازتاریخ نگرفته اندوبرطبل نادانی وجهالت خودمیکوبندو خود شان که هیچ .مسبب مشکلات زیادی برای دیگران میشند.باتفکردین وازدید مذهب به مسائل اجتماعی نگریستن بسیارخطرناکه.تاریخ راچندباره بخوانید.هرکجا جنگ ودرگیری بوده وهست درخوشبینانه ترین حالت یک طرفش دین ومذهب بوده.حالا امثال اقای مصلح تشریف ببرن وازاماکن مذهبی درعراق دفاع کنن.که درصورت کشتن حریف انان به دوزخ وامثال ایشان شهیدو وارد دربهشت خواهندشد.جالب است برای طرف مقابل نیز همین ذهنیت حاکم است.انان بهشتی وحریفا نشان جهنمیند.
جناب انعامی ضددین
باسلام
شما هنوزادعایتان رابه اثبات نرسانیده اید وپاسخ سوالات مارانداده اید وهرروزهم ادعاهای گزافی را ارائه می فرمائید.
مگرچه کسی گفته است که مشگلات بشر جهول وظلوم را باید دین حل نمائیدکه شما مدعی عدم اثبات آن هستید؟؟؟
خداوندراکه حداقل قبول دارید ویک درجه ازمزدک بالاتر هستید وبرای ما هم باندازه این یک درجه ازاومحترم ترهستید؛
همین خدای آفریگارهستی برای بشرعقل داده است که مشگلات زندگیش را حل کندوسعادت اخرویش را اگرمعتقدباشدنه مثل شما،تامین نماید.
واین جنگهارا که می بینی ویامی شنوی ازتکبرها ومنیت ها وانانیتهای بشرامثال شمااست وگرنه اگرعقل وخردجمعی بکارافتدومحورزندگی باشدوهرکس به حق وتلاش وسعی خویش قانع شود،دیگرجنگیدن معنی ندارد ؛همه حرفها برسراینستکه سردمداران قدرت به حق خویش قانع نیستند ووقایع تاریخی را هم مثل شما وارونه می بینند ومنکرآن هستند وادعای خوب فهمی هم دارند وبه دیگراندیشان هم احترام قائل نیستند ،
وهمین روشهای جاهلانه موجب جنگ ونزاعها می شودکه همه فریادهای نوری زاد دراین 5سال همین است که بیائید وبه خردجمعی احترام بگذارید ودیگرانرا گوساله نینگارید .
وپیامبران هم آمده اندانسانهارا به این اصول عدالت مدارانه وخردورزانه وبشردوستانه ، دعوت کنندتااینکه خودانسانهای دینداروعاقل، قسط وعدالت را درجامعه پیاده کنندکه پیام قرآن چنین است:{لقدارسلنارسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط … الحدید/25}.
این ارسال رسل بابینه ومعجزات وباتعلیم کتاب وآموزش میزان زندگی برای اقامه وبرپاکردن خودانسانها این عدالت وقسط راکه عدالت دقیق است درزندگی انسانی میان جوامع انسانی باشند؛ حالااین آدمهای هواپرست ومتکبر نشده اند ونگذاشته اند قسط وعدالت دربین جوامع اجراشود ،تقصیردین چیست آقای انعامی عامی؟؟؟
ویاآیات:{یاایهاالذین آمنوا کونواقوامین بالقسط شهداءلله ولوعلی انفسکم اوالوالدین والاقربین… 135/نساء} یاایهاالذین آمنوا کونوا لله شهداء بالقسط ،مائده/8} واوفواالکیل والمیزان بالقسط….واذاقلتم فاعدلوا ولوکان ذاقربی…،انعام/152} قل امرربی بالقسط…، 29/الاعراف}.
خوب دراین آیات خداوند ازمومنان خواسته است که همواره قائم بقسط وبرپاکننده عدالت دقیق درجامعه باشند وبرای خدا گواهی دهند ،اگرچه این اجرای عدالت به زیان خودتان ویاپدرومادرتان ویا نزدیکترین خویشاوندانتان باشد.
کدام مکتب غیردینی چنین تاکیدی براجرای عدالت درجامعه رادارد ویاداشته است؟؟؟
کمونیست ویا نیهلسیم ویاپراگماتیسم ووو کدامشان؟؟؟
پس معلوم می شود حاکمان جوامع اسلامی موئمن بخدا ومقیدبه اجرای فرمان خدانیستند وگرنه دین هیچ قصور وتقصیری ندارد آقایان ضددین های محترم.
کسی قول نداده بود که دین مشگلات بشررا حل می کند تاشما گله مندازعدم تحققش باشید.
درثانی کدام سفارشهای اخلاقی واجتماعی وفرهنگی دین اسلام بخصوص ضدبشری است؟؟؟؟
چندنمونه بگوئید ؟چرا کلی گوئی ویاوه می بافید وقمپوز روشنفکری درمی کنید؟؟؟
آیا دعوت به تقوایش بداست ؟یادعوت به تعاون وهمیاری یکدیگریش؟ یا سفارش به احترام متقابل انسانها به یکدیگر؟ یااحتراز وخودداری ازفحشاءومنکرش؟یادعوت به برونیکی به یکدیگر؟یاترغیب به تفکروخردورزی ودانش آموزیش؟
یادعوت به صلح وآرامش وامنیتش؟؟؟یادعوت به تساوی حقوقی بشر دربرابرقوانین اجتماعیش؟ یادعوت به جهاددرمقابل هجوم بیگانگان به محل سکونت وامنش؟؟؟ یادعوت به ایثارش درنیکی به همنوعانش؟؟؟ وووو؟؟؟؟؟
اینهمه //نزنید به ضددین و//// ؟؟؟ این دینداری نیست که مسبب مشگلات شده است بلکه کج فهمی های امثال شما وداعش است که جنگ افروزی می کنند وآلت دست قدرتهای بزرگ دنیا شده اندوشده اید.
یکی ازعلامت کج فهمی ات همین بس که ازمطالعه تاریخ اسلامی بگفته خودت منکروحی الهی به پیامبرشده اید وکلام خدارا به خودمحمد-ص- نسبت داده ای ومیگوئی جداندرجدت شیعه هستند وبالطبع خودت نیز اما تشیع را ساخته وپرداخته امثال کلینی وصدوق ومفید پنداشته ای.آیا همین علامت بزرگ کج فهمی تونیست؟؟؟
آیا شما ازمطالعه تاریخ آنهم تواریخ اسلامی مسلمانان چه عبرتی گرفته ای که همه جنگهارا بعهده دین می گذاری؟؟؟
اگرذکرجنگهائی که مسلمانان مرتکب شده انددرتواریخ آمده است بغیراززمان پیامبر وامام علی -ع- که جنگ اینان برای رفع موانع ازسرراه تبلیغ دین و دردفاع ازتبلیغ دین واجرای عدالت بوده است وبس .
واما جنگهای خلفا وحکام مسلمانان ازروی نادانی وکشورگشائی ودریک کلمه منشاش انانیت وتکبرشان بوده است وبیشتر هم بایکدیگرودرون گروهی بوده است.
وامام حسین -ع- هم که طالب جنگ نبود بلکه برای امربمعروف ونهی ازمنکربایزید بیعت نکرد واودستورکشتنش رابه عبیدالله بن زیادصادرنمود ؛وباهمه یارانش درکنار آب دجله فرات تشنه لب شهیدش کردند.
شما دراین سایت یکنفر همراه ضددین دارید وآنهم جناب مزدک است باایشان مکاتبه بفرمائید که همدرد وهم مسلک ومرام هستید .
اینکه گفته اید:”هرکجا جنگ ودرگیری بوده وهست درخوشبینانه ترین حالت یک طرفش دین ومذهب بوده.حالا امثال اقای مصلح تشریف ببرن وازاماکن مذهبی درعراق دفاع کنن.
”
آیا جنگ جهانی اول ودوم ،جنگ دینداران ومذهبی هابوده است؟؟؟آیا کدام طرفش مذهب بوده است؟؟؟
ویا جنگ آمرکا باویتنام ،جنگ مذهب بوده است؟؟؟
اینگونه تاریخ خوانده اید؟؟؟ واینگونه نتیجه گرفته اید؟؟؟
این آقایان ناظران سایت همگی اهل مطالعه ودانش هستند به آن ریش نداشته شما بااین اظهارنظرهایت می خندد و//// ونادانی ات ریشخند می زنند اما ازنجابتشان به رویت نمی آورند.
آقای انعامی ،بنده وآقامرتضی هیچ ،ولیکن شمابه جناب یاران وحسین آقا هنوزپاسخ سوالشان را نداده اید؛
پس چرا یاوه می بافید وخودتان را به نادانی صرف ومحض زده اید وادعای مطالعه تاریخ دارید؟؟؟
خوب ازهمین تواریخ موردادعایت جواب این عزیزانرا بفرمائید؟ چرا فرافکنی می کنید ومرا به مقابله داعش می فرستید ؟؟؟
اما درموردداعش ،عرض می کنم که من به الکفایه درعراق هستند وبمقابلشان رفته اند واگرهم فائق نیامدند وداعش پیروزشد خوب اینها برعراق حکومت می رانند چنانکه قبلا صدام حاکمش بود.
واگربه وطن من، ایران حمله کردند وظیفه ملی ودینی من است که ازهستی وحیثیتم وناموس وکشورم دفاع کنم چنانکه درجنگ 8ساله دفاع کردم وجانباز هم شدم ووظیفه شما هم هست که باید بامن دیندارهمسنگرباشید وبخاطروطنت اگرغیرت داشته باشید، بایددلاورانه بجنگی ودفاع کنی وباداعش بجنگی هرچند هم که کشته شدی طبق عقیده ات به بهشت راهت نمی دهند چون بهشت جای موئمنان است نه منکران وحی وپیامبری محمد-ص-.
ولیکن اگرمرا کشتند شهیدراه حق وازاهل ایمان انشاءالله هستم وبابشارت “فادخلوها آمنین”استقبال می شوم؛اما شما چی؟ باکدام ایمان وباکدام باور؟
واگرهم درجنگ باداعش ویاهرمهاجم دیگر به وطن نجنگید، ترسو وبزدلی خودت راباثبات رسانده ای، وهمین هم خواهدشد چون آدمهای بی ایمان مثل منافقان صدراسلام زندگی را فقط درهمین دنیا می دانند ازترس کشته شدنشان بجنگ بادشمن شرکت نمی کنندواین ملامت ترسوئی وبزدلی را بجان ودل می خرند،شماهم چنین خواهی کرد ،میگوئی نه ،ازته دلت بپرس؟تامراتصدیق کنی.
دوستدار همه منصفان ونیک اندیشان
مصلح
برادر گرامی آقا مصلح عزیز
سلام الله و رسوله و اولیائه المقربون علیک
قد برهنت و جادلت بالتی هی احسن کما امرالله تعالی فی کتابه الکریم.
جزاک الله خیر الجزاء و حشرک فی الاخره مع محمد و آل محمد
احسنت یا اخی.
برادرمکرمم وپسرعموی عزیزم جناب آقا سید مرتضی گلم دام عزه
علیکم السلام والرحمه والاکرام من الله ورسوله واولیائه الکرام.
ازابرازلطف بی شائبه تان و حسن ظنتان به این حقیر کمترین متشکرم.
ارادتمندتان
مصلح
ی ضرب المثل قزوینی هست که میگن- خر از لگد خر نمی میره- شما نگران داعش و آخوندها نباشین- خوشون بلدن چجوری از پس هم بر بیان-جناب نوریزاد یادتون هست که فرمودین انقلاب 57 ضرورتی نداشتو ملت ایران بیخود کردند که انقلاب کردند- اتفاقا بنده معتقدم خیلی خوب شد که ملت ایران در 17 آذر 1357 رفتند بالای پشت بام و عکس امام را در ماه دیدند و خیلی خوب شد که سال 88 و سال 93 را دیدند- ملت احمقی که عکس امام را در ماه ببیند و قبول کند که امام زمان در جنگ 8 ساله با سربازان ایرانی ابگوشت خورد و در مغر پوکش این جمله حک شده باشد که شیعیان موجوداتی برگزیده هستند ( همانند قوم یهود که بر این باورند که یهودی به جهنم نمیرود ولی اگر خداوند خطا کرد و یهودی را به درک اسفل فرستاد یهود بواسطه موسی بعد از 40 روز از جهنم خارج میشود )——–حالا ملت ایران فهمیدند که از خودشان خرتر و بی آبروتر در جهان اسلام وجود دارد- طالبانو القاعده- داعش و جبهه النصره و از این درد های بی درمان
آقای نوریزاد- خوب شد که فهمیدیم که هر که گفت اشهد ان لا اله الا الله و هر که گفت اشهد ان محمد زسول الله- این شهادتین لزوما به معنای انسان شدن نیست بلکه دور از جون هر خری میتواند با ادای شهادتین رد گم کند و خود را انسان جا بزند مثل داعش و اخوندها
جناب نوریزاد خوب شد که فهمیدیم اسلام دین رافت نیست و دین جنگ و انتقام است- فهمیدیم که هر جا اسلام هست- کشتار و جنگ هست- افغانستان- عراق- ایران- سوریه- مصر- تونس- لیبی-بحرین و …………
آقای نوریزاد فهمیدیم که هر جا اخوند دست درازی کند انفجار و بمب گذاری و قاچاق اسلحه و مواد مخدر هم هست- مثل بمب گذاری در عراق و افغانستان- مواد مخدر در هلند و بولیوی و امریکای جنوبی با فتوای مراجع عظام اسلام که هر چه باعث شود از نفوس کفار کم شود حرام نیست- قتل و کشتار در بوسنی— گروه های مشلمان در میانمار و بوکحرام در نیجریه
اتفاقا خوب شد که فهمیدیم دعوای اصلی این جماعت مسلمان اساسا رویت هلال ماه شوال در اخر رمضان نیست و دعوای انان بر سر خلافت علی و عمر و عثمان نیست——– و معر که ی اصلی این قوم ظالین ولد زنا بودن یا نبودن عایشه نیست بلکه این گونه دعوا ها دعوای بر سر لحاف ملاست و دعوای اصلی انها این است که می گویند همه ی دنیا خر هستند و این ما مسلمانان هستیم که باید دنیا را مدیدریت کنیم و به خاک و خون بکشیم
اقای نوریزاد خیلی خوب شد که انقلاب 57 شد و دیدیم که امام خمینی در سال 1366 نامه داد و فرمودند که ولایت مطلقه فقیه برای حفظ نظام میتواند نماز و روزه و را تعطیل کند یعنی دستورات فقیه مطلق از دستورات خدا واجب تر است
اتفاقا خوب شد که فهمیدیم این داستان که امام حسین در وسط جنگ کربلا نمازش ترک نشد از ان دست دروغهای شاخدار بود -چون امام خمینی که دروغ نمیگوید و حفظ نظام اسلامی از نماز و روزه واجب تر بوده است و بنا براین این حدیث یا روایت که امام حسین وسط صحرای محشر کربلا نماز خوانده است هم دروغ بود
اقای نوریزاد اتفاقا خیلی خوب شد که ملت ایران خر شدند و سال 1357 به خیابانها امدند تا ببینند در کنفرانس سران اسلامی سال 91——– محمد مرسی به عمر و عثمان و ابوبکر و علی ( خلفای راشدین ) سلام و درود فرستاد و احمدی نژاد هم برای امام غایب دعای فرج خواند و همگان دیدند که این دو نفر چگونه مورد نفرت قوم خود واقع شدند
جناب محمد نوریزاد اتفاقا این یک امداد غیبی بود که انقلاب سال 57 به وقوع پیوست و همگان فهمیدند که این حدیث یا روایت راست راست است که میفرماید اگر آقا امام زمان ظهور کنند حمام خونی از گردن اخوندها جاری می سازند که اسیابها به حرکت و چرخش در می آیند و اگر ما در دوران نوجوانی و عنفوان جوانی انرا جوک تلقی میکریم اینک انرا ملکه ذهن خود ساخته ایم و همگی شب و روز دست به دعا داریم که امام زمان زودتر تشریف بیاورند
آقای نوریزاد هرگز گمان مبرید که ملت با شکوه ایران اشتباه تاریخی در سال 57 انجام داد بلکه یقیین فرمایید این انقلاب 57 یک مقدر الهی بود برای درس عبرت گرفتن و اینکه بدانیم هر عیبی که هست در ذات خشن خود اسلام است و ملت بدبخت مسلمان هیچ عیب ذاتی ندارند
دوست عزیز نوریزاد — مسلم بدان که کتاب اسلام را از هر صفحه ای که باز کنی- با هر ورشی که قرائت و تفسیر و تاویل کنی از هر صفحه اش بوی خون و نفرت بلند میشود و فرقی هم نمی کند که مفسر آن خمینی باشد- رفسنجانی و خامنه ای باشند یا شاه فهد و شاه عبدالله- بشار اسد و ایمن الظواهری و بن لادن و القاعده و طالبان یا داعش باشند
جناب نوری زاد
خیالتان راحت باشد که اینها جرئت مداخله مستقیم ندارند. همانطور که در افغانستان و زمان طالبان نداشتند. شانسی که آورده ایم این رهبرمان به قول جاهلها “زرنگ ننه زن” است. زورش فقط به مردم بی پناه و بی سلاح می رسد و برای آنها شاخ و شانه می کشد که بله ما رستم دستانیم. اگر هم کاری می کند همه مخفیانه و مثل بزدلان است. از این لحاظ شانس آوردیم چون سلف او (آیت الله خمینی) مردی بود با جرئت بسیار که متاسفانه/////////. این بود که با قدرتی////////پایه دیکتاتوری مخوفی را گذاشت که خدا می داند چند سال دیگر باید نکبت آن گریبانگیرمان باشد.
ولی خودمانیم، اگر آیت الله خامنه ای ////////خرد داشت، شما را حتما به مقام مشاور عالی خود می گمارد. واقعا هیچ کس را اینچنین دلسوز به حال ملک و ملت ندیده ام. ولی دوست عزیزم اگر روزی روزگاری شما را به مقامی دعوت کردند حتما آن را رد کنید چون به قول امیر کبیر “از این پله که بالا روید شعر فراموشتان خواهد شد”.
دوست عزیز گیرنده ها تنظیم است ولی برنامه اش از ابتدا همان را میگیرد که برایش برنامه ریزی کردند و رفتن به همان راهی که امریکائی ها تنظیم کرده اند تا ماموریت سلسله جلیل سلطنت ولی فقیه که از سال 57 با برنامه امریکائیها و اسرائیلیها و انگلیسها تنظیم شده مو به مو اجرا شود تا این 35 سال کلاه گشاد بر سر ایران و ایرانی که صد البته بسیار شیرین و سود اور بوده برای انها بر سر مردم عراق و منطقه هم برود البته در این برنامه که بصورت کاملا دقیق اجرا میشود روی کار اوردن مجسمه بلاهت و فسادی بنام احمدی نژاد و ///خانه قضائی که باید حافظ حقوق مردم و حقوق ملی کشور باشد و دقیقا خلاف انرا بدستور حاکمان پشت پرده ان اجرا میکند خصوصا زندان کردن منتقدان دلسوز و شکنجه کردن و تجاوز و توهین به حقوق تک تک مردم جهت تنفر بیشتر مردم از سیستم سلطنتی ولی فقیه در حال تشدید است خصوصا چاشنی برخودرد با ماهواره و مثلا حجاب توسط نیروی انتظامی در افزایش این تنفر و ایجاد امادگی برای حفظ و توسعه نظام داعشی در ایران با سلطنت ولایت فقیه خود اجرای دقیق این برنامه است و راه گریزی از ان نیست
میگم ما ایرانیا اصلا آدمای متوهمی نیستیما. من نمیدونم چرا هی این منورالفکرا می گن توهم توطئه، توهم توطئه. دیدین تو فوتبال ایران و آرژانتین چطور دست صهیونیزم جهانی از آستین داور صرب بیرون اومد و پنالتی صد در صد رو نگرفت. آقا من که جیغم در اومد از دست این صهیونیستا. درسته که این مردک آرژانتینی توپو زد ولی ما کلا کار به این کارا نداریم، پنالتی بود چون دژاگه گل و بلبلمون خورد زمین. هرکی هم غیر از این بگه برو بکس ارازل فیسبوکی فحش خوارمادر نثارش می کنند. چه مسی با شه چه هر … دیگه ای (استغفرلله ما یه چند وقتیه از فحش دادن توبه کردیم اگه این استکبار جهانی بزاره) آقا شما ببین چقدر اینا نامردن که یه نفر غیر ایرانی نگفته پنالتی بوده ببینید این توطئه و مغز شویی تا چه حد بوده که یک خبرگزاری خارجی نگفت این پنالتی صد در صد رو به نفع ما. من نمیدونم چرا همه کور بودن ندیدن این دژاگه عزیزمون نقش زمین شد. هی نگین چرا آقامون خامنه ای دشمن دشمن میکنه شما ببین همه دنیا با ما دشمنن. هر کی هم حرف زیادی بزنه، بر و بکس ارازل …
شما نیگا کن از اول تاریخ ما دشمن داشتیم. نفتمونو که این اینگیلیسیای کافر می بردن پولشم میدادنا ولی گور باباشون همه عقب موندگیای ما به خاطر همین کافراست. اصلا بی عرضگی خودمون نیستا، “کار کار اینگلیساست”. زمان شاه خدا نیامرز درسته که ایران تو آسیا یکی از پیشرفته ترین کشورها بود ولی همش تقصیر این آمریکای جنایتکار بود که ما الآن بدبختیم. استعمار نو، استعمار کهنه، ای داد ای وای ای فغان ای بیداد. یه وقت فک نکنین ما آدمای متوهمی هستیما ابدا.
مریضمون که تو بیمارستان می میره اصلا ربطی به گالون گالون روغن جامدهایی که تو شکم صاب مرده اش ریخته نیست. همش تقصیر اون دکتر فلان فلان شده است که نتونست بعد از سکته قلبی نجاتش بده. به همین خاطرم دادیم برو بکس ارازل با چوب و چماق بریزن تو بیمارستان تا یه کتک هرفتی به هرچه روپوش سفید هست بزنن تا حساب کار دستشون بیاد. یه وقت خیال نکنید که ما متوهمیما ابدا.
رهبر قبلیمون که خدا عاقبت به خیرش کرد رفت تو ماه ولی یه مشت بچه سوسول کتابخون انکار کردن. به ما مربوط نیست ما که دیدیمش عزیزمونو که تو ماه رفته و حتی بدون هوا داره نفس می کشه تازه قرآن هم می خوند توماه تا چشم حسود بترکه. این رهبر مامانیمون هم که موقع خروج از مادر در بدو تولد چنان یا علی گفته که پوز همه مردم دنیا کش اومده. بترکه چشم حسود. باز هم ما مردم متوهمی نیستیم.
آقا ایرانیها باهوشترین نژاد روی کره خاکی هستند منابعمون هم که خدا رو شکر توپ توپه. اینه که ما بزرگترین تمدن بشری روی کره خاکی هستیم، همینطور علم و تکنولوژیه که داره فوران میکنه. باور نداری؟ از احمدی نژاد بپرس. از آقامون خامنه ای هم بپرسی از جوابش پوزت می خوره. فقط نمی دونم چرا هر ماه باید پول بیشتری قرض کنم تا کفاف زندگیمو بده. ولی گور بابای بقیه دنیا ما بهترینیم و ابدا هم متوهم نیستیم.
اینهمه امام و امامزاده داریم که گر و گر مثل لوز شفا میده، کور بینا میکنه، کچل مودار می کنه، بی شوهر شوهر دار می کنه آآآآآآآآآی آب حوض خالی می کنه… یعنی حضرت عیسی باید جلوی امامزاده چلغوز بیاد لنگ بندازه واقعا. حرم امام رضا که قربونش برم یه بیمارستانه با بخشهای کاملا تخصصی: صحن سمت چپ بخش اطفاله، راست اورتوپدی، وسط بخش قلبه، صحن جلویی انواع سرطان، صحن عقبی زنان و زایمانه (ورود مردها اکیدا ممنوع حتی خود امام رضا)، خلاصه هر چی بگم کم گفتم. و ما اصلا مردم متوهمی نیستیم!
بعد التحریر: حالا جدای از شوخی بازی ایران و آرژانتین بهترین بازیی بود که من از تیم ملی تا به حال دیدم باخت یک بر هیچ رو به یکی از غولهای فوتبال جهان، به همه ملت ایران تبریک می گم: دو دو رو دو دو دو، ایران
آقای نوریزاد چه کسی گفته قرار است ما در عراق ورود پیدا کنیم؟؟؟؟
من مطمئنم این قضیه داعش بدست خود مردم و مرجعیت آقای سیستانی و حکومت حل میشه.
باور نداری بشین نگاه کن.
حالا حساب کن داعش بیاد چند میلیارد طلای حرم کربلا را که از چیب ایرانی بی عقل داده شده یکجا برداره و ببره و بده به همون شیعه های دور حرم که تو بدبختی رندگی می کنن!!یه شیعه هم تو کربلا نمی مونه!!پیشنهاد میکنم سردارها قبلا اونها رو غارت کنند که لااقل شیعه بخوردشون نه وهابی!!
آقای نوری زاد گرامی تحلیل زیر را چند مدت پیش همزمان با آغاز عملیات ” داعش ” برایتان ارسال کردم ، هشدار بسیار حیاتی امروز شما پاسخی است بموقع از سر دلسوزی و جانبداری کامل از منافع ملی کشورمان ، امیدواریم رهبران حکومت و نظام جمهوری اسلامی به این هشدار بموقع شما توجه کافی مبذول دارند. هرچند به نظر می رسد که شخصیتهای مملکتی هر کدام با تحلیلهای متفاوتی به نیرنگ جنگ افروزان در منطقه تا حدودی پی برده اند.
هشیاری در برابر جنگ افروزان بین المللی و ” داعش ”
ایجاد تنش و جنگهای منطقه ای بعنوان یکی از اهرم های کنترل ” بحران اقتصادی ساختاری ادواری ” در شرایط کنونی از سوی کشورهای کاپیتالیستی غرب بشدت دنبال می شود، علیرغم شعار های پوچ مبارزه با ” تروریزم بین المللی ” که از طرف رسانه های غربی تبلیغ و ترویج می شود ، امروزه بر کسی پوشیده نیست که نزدیک به سه دهه است که جناحهای جنگ طلب در کشورهای کاپیتالیستی ابتکارعمل ایجاد این گروههای بشدت خشن تروریستی را بطور مرموزی با همکاری کاملا مخفیانه همپالگی های ثروتمند محلی و منطقه ای خود بدست گرفته اند و هر روز چاشنی باروت جنگ را در نقطه ای از جهان به آتش می کشند.
یادمان نرفته آمریکا با همراهی ثروتمندان عربستان سعودی و مزدوران خود در منطقه گروههای تروریستی نظیر ” طالبان ” ، “جنبش های افراطی اسلام گرا ” و ” القاعده ” را برای مفابله با حرکتهای رهائیبخش مترقی در ایران و افغانستان و عراق و ….. پدید آوردند تا از این طریق تحت عنوان مبارزه با تروریزم اولا حضور غیر قانونی خود را در این سوی جهان توجیه نمایند در ثانی بتوانند توازن نیروهای منطقه ای را در کنترل خود داشته باشند و با تغییرات تدریجی نیروها در حاکمیت کشورهای منطقه دخالت موثر نمایند و سمت و سوی دلبخواه خود را در تحولات کشورها با سود بردن از این نیروهای خودساخته تامین نمایند.
ایجاد جریان ” داعش ” هم از همین منظر قابل درک و فهم است ، جریانی که با هجوم گسترده غربیها به سوریه و تجهیز غیر مستقیم آنها در عملیات علیه سوریه شکل گرفت و قدرتمند شد.
ادامه بحران سوریه قرار بود با روی کار آمدن ” افراطیون جنگ طلب ” در ایران به کشور ما نیز سرایت کند که با درایت مردم ایران در انتخابات 92 با شکست سختی روبرو گردید. شکست در سوریه “بحران اوکراین ” را رقم زد و حالا نوبت ایجاد بحران در عراق فرا رسیده است.
به نظر می رسد با توجه به نتایج قریب الوقوع مذاکرات 5+1 که می رود نیروهای ” جنگ طلب بین المللی و منطقه ای ” را در وضعیت سخت و آچمزی قرار دهد ، این عملیات همزمان ” داعش ” بی ارتباط با این مذاکرات نباشد.
موضع ایران در قبال این بحران هشیاری بسیار بالایی را طلب می نماید اگر دشمنان مردم و انقلاب ایران نتوانستند پای ایران را به سوریه کشیده و آنرا زمین گیر نمایند حالا منتظر دخالت مستقیم ایران در بحران عراق هستند که کل منطقه را به آتش کشند.
از آقای ” نوری زاد ” تقاضا دارم در مدتی که در استراحت !! از موضوع قدمگاه هستند در باره این موضوع بسیار حساس ملی هشدارهای لازم را به دست اندرکاران نظام بدهند. – با احترام
درود بر شما
عالی گفتید اما گیرنده ها ضعفیه !
یارو خودش رسما اعلام کرد که من سیاستمدار و دیپلمات نیستم بل یک فرد انقلابی ام !
آخه بعد از گذشن سی و پنج سال انقلابی یعنی چه ؟ اگر ساستمدار نیستی بفرما کنار و کار را به کاردان بسپار ! انقلابی یعنی باری به هر جهت ! یعنی عقل تعطیل و توکل به خدا ! حالا از این داستانها که بگذریم کدام عقل سلیمی می پذیرد که ایران فدای عراقی شود که 8 سال زیر بمب و موشکش بوده و بدون دادن غرامت بازار نفتش را هم ربوده ! سیاستمدار این را نمی پذیرد مگر اینکه انقلابی باشد ! یعنی نقش مهر بر پیشانی و عقل تعطیل .
درود به اقاي نوريزاد و تحليل منطقي شان ومرسي مشيري.