دوشنبه نوزده خرداد – روز نود و چهارم
یک: از روز قبل، همه چیز برای تحویل اموالم مهیا بود. دو بار زنگ زده بودند که فلان ساعت بیا و دیر نیا. امروز صبح، بعدِ کلی معطلی رفتم اجرای احکام دادسرای اوین. جایی که باید لوازمم را تحویل می گرفتم. کیس های کامپیوترها را آوردند و چیدند روی هم. با دل و روده ای که از دو تای آنها بیرون بود. چهار سال و نیم بود که ندیده بودمشان. با قاضی اجرای احکام صحبت کردم. که مردی بود چهل ساله و کم حرف. گفتم: پس اجاره بهای این لوازم چه می شود؟ او چه باید می گفت؟ می گفت: به من مربوط نیست؟ یا می گفت: چه کسی گرفته که شما دومی اش باشی؟ و لابد: همین که بعدِ این همه سال دستت به اصلِ اموالت رسیده برو خدای را شاکر باش. به قاضی گفتم: این تشکیلات اگر اسمی از مسلمانی برخود نداشت، من به پس گرفتن اموال یا اجاره بهایش اصرار نمی ورزیدم.
به کمک یک سرباز کیس ها را بردیم و خواباندیم روی صندلی عقب اتومبیل. روز قبل همانجا مقابل زندان اوین همسر آقای دکتر بهزادیان نژاد را دیده بودم. که اکنون در بند 350 زندانی است. به جرم همکاری با جناب میرحسین موسوی. و یعنی به جرمِ هیچ. که اگر جرمی در کار باشد باید سردار جعفری – با توجه به سخنان انکار ناپذیرش – در زندان باشد. همسر آقای دکتر بهزادیان نژاد گفت: یک وانت از اموال ما را برده اند و بجز تعدادی پس نداده اند. هرچه پیگیری می کنم می گویند مپرسید که راه بجایی نمی برید.
دو: دو دسته گل رُز سپید خریدم. هر دو را دادم به سرباز دمِ در. گفتم: یکی برای خودتان، یکی را هم بده به مأمورانِ حفاظت فیزیکی بخاطر مدارایِ پنج شش ماهه شان. و گفتم: این آخرین روزی است که من اینجایم. سربازِ دم در لبخندی زد. طعم لبخندش از یکجور دلتنگی بر می خاست. در این مدت ما به هم خو گرفته بودیم. تا می رسیدم و لباس می پوشیدم و پرچم به دوش به طرفشان می رفتم، برایشان دست بالا می بردم. آنان نیز با تکان سر و یا دستی که گاه به سینه می بردند، محبت خود را به سمتِ من گسیل می فرمودند.
سه: نخستین کسی که به سراغم آمد، مرد جوانی بود کمی فربه و آمده از بروکسل. وی دو بار پیش از این نیز در قدمگاه به دیدنم آمده بود. داستانی برایم تعریف کرد. گفت: فیلی در جنگل به لانه ی مورچگان پای نهاد و پای پس نکشید. مورچه ها از سروکولش بالا رفتند. فیل با یک تکان همه را به زیر انداخت جز یکی که به گلویش چسبیده بود. همه ی مورچه ها شروع کردند به تشویق آن یکی. که: گلویش را ول نکن. یا: نیشش بزن. یا: برو توی چشمش، توی دماغش، توی گوشش. و از این داستان نتیجه گرفت: من از بروکسل برای شما هورا می کشم و دیگران از جاهای دیگر.
مردی آمد حدوداً پنجاه ساله و کت و شلواری و کمی قد کوتاه اما تو پُر. عرق کرده بود چه جور. تا رسید شروع کرد به بوسه بارانم. گفت: مستقیم از ایلام آمده ام. و گفت: تا خواندم این آخرین روزِ حضور شما در اینجاست، به یکی از دوستانم گفتم: من رفتم به دیدن نوری زاد. و کارتِ جانبازی اش را نشانم داد. که: چهل و هفت ماه در جبهه بودم از چهارده پانزده سالگی. اما اکنون می بینم بازی خورده ام توسط جماعتی که هیچ نسبتی با آرمان های من و بچه های جنگ نداشته اند. و گفت: ما کجا مثل این ذوب شدگانِ بی چاک و دهن، سفید را سیاه می دیدیم و سیاه را سفید؟
مرد دیگری آمد در همین محدوده ی سنی. که کتش را تا کرده و روی دستش انداخته بود. این یکی سی و هفت ماه جبهه داشت. و خیلی زود با مرد ایلامی پیوند خورد و مشترکاتش را با وی در میان نهاد. از آرزوها و انسانیت ها و خصلت های بخاک افتاده. جوانی آمد و دو بطری آب به دستم داد. و جوان دیگری که در مقطع کارشناسیِ ارشد علم وصنعت درس می خواند. و دیگری که مهندس عمران بود. و دیگری که لاغر و کارمند جایی بود.
یک موتوری آمد با دختر شانزده ساله ی چادری اش که بر ترک نشانده بودش. این دختر پدر را به قدمگاه کشانده بود. پدر سه جلد کتاب آورده بود از کتاب های استاد محمد رضا حکیمی. دو جوان دیگر نیز آمدند. و یک بانو نیز. که دکتر بود در رشته ی معارف دینی. جمعیتی شدیم برای خودمان. و همین جمعیت، برادران حفاظت فیزیکی را به سمت ما کشاند. هر چه تقلا کردم این یک امروز را بی خیال شوند، نشد که نشد. البته به آنان حق می دهم. دوربین های بالای سر، به آنان و به نحوه ی انجام وظیفه یِ آنان نیز چشم داشتند.
مأموران اطلاعات از یک به یک دوستان من کارت شناسایی خواستند. سر آخر رفتند سراغِ مرد ایلامی. در همین حال بانوی دیگری نیز آمد. مرد ایلامی به مأموران گفت: اگر نوری زاد اجازه بدهد من به شما کارت شناسایی نشان می دهم و گرنه نه. و آنچنان این یک جمله را محکم گفت که مأمور اطلاعات آمد سروقت من که بگو کارتش را بدهد. این بانوی دومی، چهارده ساله بوده که با برادر شانزه ساله اش به زندان می رود. خودش کمی بعد آزاد می شود اما چهار برادرش اعدام می شوند پی در پی. بی آنکه جز هواداری جرمی مرتکب شده یا اساساً کاری کرده باشند.
همه که رفتند، به زمین قدمگاه چشم دواندم. به جایی که ردی از رفت و آمدهای مکرر من نداشت اما من با هر سانتی مترش آشنا بودم. به پل عابر نگاه کردم. به خانه ی مرد ویلیچری. به درِ بزرگِ ورودی. به بزرگراه با اتومبیل های سراسیمه اش. و به سایه ی مرد پرچم به دوشی که برای پس گرفتن اموالش چه مشقت ها که نکشید و چه تلخی ها که نچشید.
چهار: من قرار بود از همین شنبه ای که در راه است به قدمگاه دوم بروم. جایی که به سپاه مربوط است. و در آنجا پای به راهی بگذارم که انتهایش معلوم نیست. در این میان، جمعی از دوستان مرا از همزمانیِ این قدمگاه دوم با بازی های جام جهانی بر حذر داشتند. که: غوغای فوتبال، حساسیت های کلی کشور را آنچنان در هم می پیچاند که مفرّی برای خبرِ قدم زدن های تو باقی نمی گذارد. نیز گفتند: بهتر که این قدم زدن ها را به ورطه ی تعویق اندازی. دیدم این سخن، سخن نیکویی است. چه، جماعتِ ” داعش” نیز تصرفِ یک به یکِ شهرهای عراق و زدن ها و کشتن ها را به همین همزمانی با جام جهانی فوتبال موکول کرده است. پس، شروع قدم زدن در قدمگاه بعدی بماند برای فرصتی دیگر.
پنج: می گویم: خیزش جماعت داعش ( دولت اسلامی عراق و شام) و طالبان، و یا حساسیت های برخاسته از وهابیون، همه یک جورهایی به برخاستن اسلام شیعی در این سوی کره ی ارض اختصاص دارد. اسلامی شیعی ای که از همان ابتدای برآمدن خشن بود و اکنون نیز خشن هست و به هر کجا که پای نهاده، جز بر آشفتنِ اوضاع دأبِ دیگری نداشته است. می گویم: جمعیت داعش، خیزشِ یک عصبیتِ ناشی از طردِ جماعتی است که عراقی اند اما حاکمان شیعه ی عراق آنها را به بازی نگرفته اند. صرفاً به اسمِ سنیانِ صدامی، از هر منصبی و از هر حضوری کنارشان گذارده اند و تا توانسته اند تحقیرشان کرده اند.
از همین روی است که من مرتب به حاکمان خود هشدار داده ام شما نمی توانید یک جوان مسیحی و یهودی و زردشتی و کرد و بلوچ و عرب را صرفاً بخاطر این که جور دیگری می اندیشند، از حضور در منصب های شایستگی باز بدارید. بارها گفته ام: چه ایرادی دارد یک جوان کارآمدِ یهودیِ ایرانی، مدیرِ جماعتی شیعه ی کند فهم و دیر فهم باشد؟ یا بارها گفته ام: یک جوان متخصص سنیِ ایرانی چرا نباید بتواند وزیر باشد؟ نادیده گرفتن این شایستگی های حرفه ای و انسانی، هم توهین به عروسِ عقل است و هم طرف مقابل را به وادیِ نفرت در می اندازد. یکی می گفت: سردار سلیمانی کجایی؟ بیا و جمعش کن!
شش: من دیروز سخنان آیت الله سعیدی را که بلافاصله بعد از سخنرانیِ پر سر و صدای سردار جعفری سخن گفته، منتشر کردم. در این سخنرانی، آنچه که شما نمی بینید، مردم اند و آنچه که می بینید، استحاله ی همه جانبه ی یک نگرش، در فردیّتِ فردی به اسم مقام عظمای ولایت است. پیشنهاد می کنم بارها این فیلم را ببینید. و باز پیشنهاد می کنم هم سردار جعفری و هم آیت الله سعیدی، اگر به گزینش گریِ من در انتشار این فیلم ها معترض اند، نسخه ی کامل آنها را در اختیار مردم بگذارند تا معلوم شود در پس و پشتِ درهای بسته ی سپاه، چه دست هایی بهم چفت می شوند. عجبا که همین آیت الله سعیدی – آنجا که از او در باره ی سخنان سردار جعفری می پرسند – اصل خبر را انکار می کند.
هفت: داستان مرگ مغزی آیت الله مهدوی کنی و تلاش اطرافیان وی برای این که بگویند فلانی زنده است، بیشتر به بقچه پیچ کردنِ سردار مرده ای شبیه است که وی را بر پشت اسبش بسته اند و با فرستادن اسب به میان سربازان دشمن بنا بر ایجاد رعب یا بهتر بگویم: خرید زمان دارند. داستان البته به ریاست وی بر مجلس خبرگان رهبری نیز مربوط است. که اگر خبر در پیچد که فلانی مرده، باید بلافاصله جلسه برگزار کنند و احتمالاً کسی را به ریاست بنشانند که ای بسا مقبول رهبری نباشد. وقتی شما به کل این بازیِ خنده دار معترضید، چه فرقی می کند رییس این باشد یا آن؟
فقط خواستم پس از پاي بوسي بهائيت، اينك حمايت از داعش را به شما و هوادارانتان تبريك بگويم. پيش بيني من اين است كه جنابعالي بزودي زود، صهيونستها را نيز جمعي يهودي مظلوم معرفي خواهي كرد كه البته چيزي جز سرزمين مادري خود را طلب نكردهاند و سالها نيز ظلم و جور مسلمانان افراطي! را تحمل كردهاند. در انتظار روزي هستم كه پاي بوسي صهيونيسم را نيز از سوي شما نظاره كنم. نوش جان و گواراي وجود!
من نمی دونم واقعاً نوری زاد تو مشکل روانی داری یا مال حروم به این روزت انداخته و یا….
یک حالت دیگرش هم اینست که مال حرام به شما ساخته و گوش و چشمتان را در برابر حقایق کر کور کرده. فردای سختی در قیامت در انتظارتان است به خاطر سکوتتان در مقابل این هم ظلم و دفاع از آن. آن روز نگویید که از این هم ظلم و ناحقی ها خبر نداشته اید، که می گویند بودند کسانی که گفتند اما تو نه تنها درباره گفته هایشان تحقیق نکردی بلکه به مسخره اش هم گرفتی.اولین کسی که یقه تان را خواهد گرفت هم همان پیرزنیست که نوری زاد عکسش را بر لباسش چاپ کرده. مادری که پسر کارگرش را به خاطر انتقاد از رهبر بردند و جسدش را تحویل دادند. اسم ستار بهشتی را به ذهنت بسپار. روز قیامت زیاد این اسم را خواهی شنید.
دمتان گرم و راهتان هموار کورس جان….
درودي ديكر بر ازادكان و صلح جويان و اقاي نوريزاد همكاران و كاربران سايتشان و هموطنان ارجمند، وقتي نوشته اي مي خواني و نظرات كاربران در ان مورد ناخوداكاه مخاطب هر كه بأشد به حرف مي ايد و مي خواهد نظر خود را بكويد و تحليل باقي صاحب نظران غربال كند، اين است كه حرفها در زمان أدا سعي در سبقت كرفتن إز همديكر را دارند، نمي شود همه را در جند سطر نوشت، به طوماري تبديل مي شود كه إز حوصله سايت و كاربران خارج است، يكي نوشته كه شما تنها بار اين مبارزه را مي كشيد، ان يكي كفته شما در وسط ما در حاشيه امن احسن و بارك الله مي كوييم و كاربر محترمي شما را حال به شوخي تهديد ده كتك مي كند و غيره و غيره اما خود شما بهتر إز هر كسي مي دانيد! كه اينجنين نيست، من خود شخصا مخالف تعريف و تمجيدهاي غلو أميز هستم، و همين تعريف و تمجيدهاي خارج إز حد بن و كل و مايه ساختن اسطوره و نهايتا ديكتاورها مي شود، همين تعاريف إز هيتلر Erlöser يعني ناجي و رهايي بخش و استالين و ماعو و صدام و قذافي و شاهنشاه اريامهر و رفتن عكس اقاي خميني به ماه شخصيتهاي ديكتاتور سأخت، در كامنتي نوشتم كه در راس رهبري انقلاب فرانسه يك وكيل حقوقدان به نام ماكسي ميليان رابس بير بود، كه قبل إز انقلاب إز مخالفان سرسخت اعدام بود و قصدش اين بود كه بعد إز سرنكوني لويي شانزدهم اعدام را إز قوانين مجازات لغو كند، همين تعريف و تمجيدها كاري به او مي كنند كه ادعاي انسان كامل بودن و خدايي مي كند و در ٤ سال رهبريش كيوتينها شبانه روز به زدن كردن مخالفين و منتقدين سيستمش مشغول به كار بودند، هنوز هم هست همين تمجيدهايي كه إز خامنه اي مي كنند، كادر مركزي هاي سازمان مجاهدين هم إز مسعود و مريم مي كنند، إنكار عقب اسمان باز شده و فقط اين دو نفر براي رهبري مردم به زمين باريده شدند، مردم ايران و خصوصا جوانان نبايد يكبار ديكر فريبورن بخورند و به دست خود سرنوشتشان را به دست ديكتاتوري ديكر كه در حال ساخته شدن است بدهند، حال به هر اسم و نام و مسلك و مرامي، و فكر نكنند اكر كسي مثل حسن خميني يا كسي ديكر كه بر مسند بشيند حال و روز مردم إز اين رو به ان رو مي شود، قول و وعده زياد مي دهند همانجور كه خميني د فرانسه داد اما به محض جلوس به قدرت يك عده فرصت طلب و بي وجدان و دزد جنان احاطه أش مي كنند، كه ديكر حتي صداي وجدان خودش را هم نمي شنود وأي به حال ناله مردم، همين اقاي نوريزاد هم فكر مي كنم با يك خسته نباشي راضي بأشد، به اميد نساختن بتهاي ديكر در حكومتي كه ازادي و رفاه و امنيت مردمش را تامين كند.
نو گويند داعش كار خود سپاه است روشى براى اشوب و مهم جلوه دادن خود و نفوذ در بين مخالفين و تحريك شيعه و سنى و جنگ بين اين دو و چپاول
جناب نوریزاد..با سلام و درود.بدرستی به موضوع “داعش” اشاره کردید.اجازه فرمائید از زوایای دیگری هم به این مسئله نگاه کنیم:
1. ویدیوهای خبری بسیار تکان دهنده است. تعداد سربازان و نظامیانی که بدون هیچ مقاومتی تسلیم شده اند و تجهیزاتی که تحویل داعش داده اند فوق العاده حیرت آور میباشد. این سربازان اگر هر کدام 20 گلوله هم شلیک می کردند اوضاع جور دیگری بود. در طی چند روز تقریبا نیمی از عراق اشغال شده است.
2. در یکی از ویدیو ها گروهی از گارد ویژه مالکی که برای دفع تروریستها رفته بودند نشان داده میشوند که به علّت به سرقت اموال مردم ،توسط پیش مرگه های کرد دستگیر شده اند. اینها از بر گزیده ترین نیروهای احتمالا شیعه حکومت هستند.
3. تسلیم شدن گسترده نیروهای مسلح کشوری که 8 سال جنگ تمام عیار با ما داشت در مقابل 3 هزار تروریست واقعا شوک آور است. الان “داعش” بیش از نیم میلیون دلار وجه نقد و انبارهای فراوان اسلحه را در اختیار دارد.
4. فساد گسترده دولتی و سیاسی در عراق و با وجود دولت شیعی موجود نه قابل انکار است نه پنهان میباشد. کاملا معلوم است که ارتش عراق به چیزی بنام وطن قائل نیست که از آن دفاع کند. ایجاد دودستگی بین مردم بعنوان شیعه و سنی و در اختیار گرفتن امکانات اقتصادی توسط حاکمان شیعی عملا سنی ها و حتی شیعیان را در فقر و فاقه نگه داشته است.
5. یکی از دوستانی که در جریان اوضاع بود میگفت اوضاع مثل حمله اعراب به ایران است که ایرانیان تسلیم و خیانت را به حمایت از ساسانیان ترجیح دادند. بلائی که روحانیون حانم بر سر ساکنان نقاط مرزی که اکثرا از اهل سنت هستند و اعدامها و ظلمهای بیشمار به آنان خود به تنهائی برای سنی های تکفیری و سرویسهای اطلاعاتی اغوا کننده است.
6. آقای شمس الواعظین طی مقاله ای گفته است داعش برای ایران چیزی نیست. این حرف در کلیّتش صحیح است ولی آیا نمیشود احتمال داد که در صورت تکرار شدن این سناریو در ایران سربازان ما هم فرار کنند؟ آیا فساد حیرت انگیز فعلی و نا توانی فرماندهان نظامی و امنیتی که بدنبال قلع و قمع منتقدین هستند اصلا فرصتی برای ایشان گذاشته است که بوضعیت امنیتی برسند؟ چرا باید ارتش به قربانگاه برود و سرداران در حال معاملات نجومی باشند؟آیا سرداران با سر بازان مساویند؟
7. ناراضتی عمومی و بی اعتمادی ملّی به راستگوئی مسئولین و صدا و سیما عملا حکومت را منفعل کرده است. چه کسی به اطلاع رسانی صدا و سیما اعتماد دارد؟ آ یا در شرایط حساس صدا و سیما خودش یک مشکل امنیتی برای کشور نیست؟
8. امروز به گفته ها و اظهار نظرهای گوناگون در مورد عراق باید دقّت کرد. همگی آنها بر این اصل استوارند که دولت عراق دولت فراگیر ملّی نیست. این امر سنیان را از حکومت جدا کرده. در بین شیعیان نیز فساد گسترده حاکمّیت مردم را از دولت جدا کرده.کشوری پاره پاره و تبعیض زده را چه کسی برایش جان میدهد؟ در خبر ها دیدیم که حتّی پارلمان عراق هم آنقدر غیرت نداشت که یک جلسه فوق العاده تشکیل دهد.روحانیون بی خردی که کشور را به فساد و تبعیض و اعتیاد فرو بر ده اند و از صبح تا شب بدنبال القای این مطلب هستند که تمام ارکان حاکمیت از رئیس جمهور گرفته تا پائین فاسد و عوامل بیگانه اند و در کشوری که مردمش رهبر را منشا هر فساد و بدبختی میدانند چرا نباید از آنچه در 100 کیلومتری مرزها می گذرد نباید نگران بود؟
9. بر خلاف نظر پاره ای از دوستان ،خطر تجزیه طلبان و تکفیری های مزدور برای ما بسیار زیاد است. ما تمام زمینه های لازم را فراهم کرده ایم. بنظر تعدادی از کازشناسان آنچه که در عراق شده هشدار خطرناکی هست. اگر گوش شنوائی باشد و قدری آقایان به جای گرفتن عکس یادگاری با جسم بی جان آقای مهدوی کنی به تحلیل اوضاع بنشینند و این میزان به درستی کارهای سردار سلیمانی دل نبندند. تا اینجای کار که در راهبرد غلط ایشان و رهبری جای هیچ تردیدی ندارد. آیا اگر در سوریه به جای آتش افروزی کاری می کردیم که بشار اسد به آرامی از قدرت کنار میرفت اصلا گروه داعشی در کار بود؟ این است راهبرد استراتژیک دفاع از اسد؟ ایران هم حدود 15 میلیارد دلار پول نقد داده، هم تعداد نا معلومی از نظامیانش کشته شده اند، هم سوریها بر علیه ما موضع می گیرند و اکنون هم تکفیری های مزدور با توجه به مسائل داخلی و بین المللی و فلج اقتصادی کشور رسما اعلام می کنند که بعد از عراق نوبت ایران است. بشار اسد این میزان عقل دارد که در این روزها بیش از 500 زندانی را آزاد کند و برای خود وجهه ای درست کند. بر عکس رهبری در مانده ایران بعد از انتخابات به جای تقویت وحدت ملّی تعداد بیشتری را زندانی می کند، خشونت را تشدید ومزدوران خود را با دست باز به جان مردم می اندازد. آیا نباید ترسید؟
احسنت جناب یاران
خوب تحلیلی بود
خصوصا آنجا که نوشتید:
“”. آیا اگر در سوریه به جای آتش افروزی کاری می کردیم که بشار اسد به آرامی از قدرت کنار میرفت اصلا گروه داعشی در کار بود؟ این است راهبرد استراتژیک دفاع از اسد؟ ایران هم حدود 15 میلیارد دلار پول نقد داده، هم تعداد نا معلومی از نظامیانش کشته شده اند، هم سوریها بر علیه ما موضع می گیرند و اکنون هم تکفیری های مزدور با توجه به مسائل داخلی و بین المللی و فلج اقتصادی کشور رسما اعلام می کنند که بعد از عراق نوبت ایران است. بشار اسد این میزان عقل دارد که در این روزها بیش از 500 زندانی را آزاد کند و برای خود وجهه ای درست کند. بر عکس رهبری در مانده ایران بعد از انتخابات به جای تقویت وحدت ملّی تعداد بیشتری را زندانی می کند، خشونت را تشدید ومزدوران خود را با دست باز به جان مردم می اندازد. آیا نباید ترسید؟””
یاران گرامی
سپاس از نوشته خوبتان
برادر نوری زاد اموالت را گرفتی و مقداری فرصت برای نظام جمهوری دینی ات گرفتی. با تو گوئیم که » برو این دام بر مرغ دگر نه « رفتار سیاسی شما دیگه نخ نما شده. راستی اگه جسارت داری برو جلوسپاه تستی کن ببین که واکنش اونا چطوره. ولی بعید می بینم جنم رفتن درب مقر سپاه را داشته باشی. منتظر تلاش شما برای پس گرفتن اموالت از سپاه هستم
هشیاری در برابر جنگ افروزان بین المللی و ” داعش ”
ایجاد تنش و جنگهای منطقه ای بعنوان یکی از اهرم های کنترل ” بحران اقتصادی ساختاری ادواری ” در شرایط کنونی از سوی کشورهای کاپیتالیستی غرب بشدت دنبال می شود، علیرغم شعار های پوچ مبارزه با ” تروریزم بین المللی ” که از طرف رسانه های غربی تبلیغ و ترویج می شود ، امروزه بر کسی پوشیده نیست که نزدیک به سه دهه است که جناحهای جنگ طلب در کشورهای کاپیتالیستی ابتکارعمل ایجاد این گروههای بشدت خشن تروریستی را بطور مرموزی با همکاری کاملا مخفیانه همپالگی های ثروتمند محلی و منطقه ای خود بدست گرفته اند و هر روز چاشنی باروت جنگ را در نقطه ای از جهان به آتش می کشند.
یادمان نرفته آمریکا با همراهی ثروتمندان عربستان سعودی و مزدوران خود در منطقه گروههای تروریستی نظیر ” طالبان ” ، “جنبش های افراطی اسلام گرا ” و ” القاعده ” را برای مفابله با حرکتهای رهائیبخش مترقی در ایران و افغانستان و عراق و ….. پدید آوردند تا از این طریق تحت عنوان مبارزه با تروریزم اولا حضور غیر قانونی خود را در این سوی جهان توجیه نمایند در ثانی بتوانند توازن نیروهای منطقه ای را در کنترل خود داشته باشند و با تغییرات تدریجی نیروها در حاکمیت کشورهای منطقه دخالت موثر نمایند و سمت و سوی دلبخواه خود را در تحولات کشورها با سود بردن از این نیروهای خودساخته تامین نمایند.
ایجاد جریان ” داعش ” هم از همین منظر قابل درک و فهم است ، جریانی که با هجوم گسترده غربیها به سوریه و تجهیز غیر مستقیم آنها در عملیات علیه سوریه شکل گرفت و قدرتمند شد.
ادامه بحران سوریه قرار بود با روی کار آمدن ” افراطیون جنگ طلب ” در ایران به کشور ما نیز سرایت کند که با درایت مردم ایران در انتخابات 92 با شکست سختی روبرو گردید. شکست در سوریه “بحران اوکراین ” را رقم زد و حالا نوبت ایجاد بحران در عراق فرا رسیده است.
به نظر می رسد با توجه به نتایج قریب الوقوع مذاکرات 5+1 که می رود نیروهای ” جنگ طلب بین المللی و منطقه ای ” را در وضعیت سخت و آچمزی قرار دهد ، این عملیات همزمان ” داعش ” بی ارتباط با این مذاکرات نباشد.
موضع ایران در قبال این بحران هشیاری بسیار بالایی را طلب می نماید اگر دشمنان مردم و انقلاب ایران نتوانستند پای ایران را به سوریه کشیده و آنرا زمین گیر نمایند حالا منتظر دخالت مستقیم ایران در بحران عراق هستند که کل منطقه را به آتش کشند.
از آقای ” نوری زاد ” تقاضا دارم در مدتی که در استراحت !! از موضوع قدمگاه هستند در باره این موضوع بسیار حساس ملی هشدارهای لازم را به دست اندرکاران نظام بدهند. – با احترام
آقا کدام حرکت رهایی بخش مترقی در ایران !!! کدام انقلاب ………………….. بابا تو کجایی!؟ حتمن شکمت سیره . حرفات تبلیغ برای جمهوری اسلاهی بود. ای وای . تمام زحمات این چند ساله دکتر رو بباد دادی .
جناب آقای نوریزاد گرامی:با سلام وعرض تبریک بخاطر ایستادگی وپایداری بی نظیرتان
به نظر اینجانب ملاقاتی با اون مامور اجرای قتل های نفرت انگیز زنجیره ای(الف.خ) داشته باشید.قطعا شما میتوانید اطلاعات خوبی از کارهایی که ایشان به خاطر اجرای آنها معروف شده اند بدست آورید….
با انقلاب 57 دیو آدمکشی در سرزمین های اسلامی بیدار شد ابتدا در ایران با نام اسلام شیعه و بعد بصورت گسترده تر در عالم سنی متاسفانه در این رقابت سه قربانی وجود دارد 1.مردم 2.دین و باور 3.ثروت آن سرزمین ها
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
وهمکاران پایدارتان
وال استریت جورنال در گزارشی تازه نوشته است که حکومت شیعه ایران «دو گردان از نیروهای سپاه را برای حمایت از حکومت شیعه نوری المالکی و مقابله با جنگجویان داعش سنی مذهب به خاک عراق گسیل داشته است.»
تراژدی جنگ ما بین شیعه و سنی ها و بی خانمان و قربانی شدن هزاران انسان بی کناه مرا به این مضمون به یاد شعر زیبا ی زیر اندا خت :
دو نفر دزد خری دزدیدنند …….سرتقسیم بهم جنگیدن
آن دو چو بودن گرم زد وخورد …. دزد سوم آمد و برد
با بیانی ساده ، چه کسی (دزد سوم) از این دعوا و جنگ سود می برد : امریکا ، چین ،روسیه و کشور های اروپائی.
از فردا بیشتر تسلیحات بنجل و از رده خارج شده نظامی مستقیم و غیر مستقیم به هر دو فروخته و سرازیر منطقه می شود.
بمصداق ضرب المثل ایرانی : در آب کل آلود، بهتر میتوانی ماهی بگیری.
خدایا ! این موجو دات چقدر احمق هستند ؟
انیشتن می گوید : دوچیز بی نهایت است ، اول جهان و دوم نفهی انسان و لیکن فقط به اولی مشکوک هستم.
با آرزوی تندرستی وموفقیت
وتشکر برای امکان و درج راز دل و دیدگاه دگری در وب سایتتان
هوشنگ خان ،با شما موافقم اما ميشه بگيد اصلا يك خر را چطور ميشه بين دو نفر تقسيم كرد ؟
سهام نیوز امروز نوشت که قرار است سه نماینده از مجلس (به جای حمید رسایی) به منظور مبارزه با “ابعاد فساد در فوتبال” و نظارت بر “مسائل فرهنگی و آداب اسلامی” به بازی های برزیل اعزام شوند. یکی از نماینده های عازم به خبرنگاری که از او پرسیده بود مجلس قرار است با کدام ابعاد فساد در فوتبال در این سفر مبارزه کند گفته بود “مجلس باید بر تمام مسائل نظارت کند. بحث حضور ایران در جام جهانی نیز یک مساله عظیم بینالمللی است .”
ضمن تشکر از این نماینده محترم که ظاهرا علیرغم میل باطنی و تنها به قصد نظارت بر یک مسئله “عظیم بین المللی” رنج این سفر را متحمل می شوند، از ایشان درخواست می کنم پس از بازگشت، نسبت به تشکیل کمیته هایی برای نظارت بر مسائلی که گرچه به “عظمت” بازی های برزیل نیستند، لااقل کمی مهم هستند، اقدام کنند.
1- کمیته نظارت بر چگونگی مصرف حدود 100 میلیارد دلار درامدهای نفتی گمشده در دولت احمدی نژاد. این کمیته می تواند همزمان، پیگیری نقش افرادی که زمینه فرار محمودرضا خاوری را فراهم آوردند را هم بر عهده داشته باشد.
2- کمیته پیگیری وضعیت سعید زینالی که در رویدادهای کوی دانشگاه در سال 88 بازداشت و از آن زمان ناپدید شده است. این کمیته می تواند مسئول پیگیری قتل ستار بهشتی و میثم عبادی و بررسی رضایت خانواده ها از روند پیگیری قضایی هم باشد.
3- کمیته بررسی گزارش اخیر مرکز پژوهش های مجلس که حاکی از “افزایش نگران کننده روابط نامشروع جنسی” در ایران است، و ریشه یابی علت ظهور این پدیده علیرغم صرف میلیاردها میلیارد تومان بودجه برای ترویج فرهنگ اسلامی در کشور.
4-کمیته پیگیری پرونده فساد مالی سعید مرتضوی و علت آزادی او علیرغم نقش محرزش جنایات کهریزک.
5- کمیته نظارت بر گردش مالی بنیادها و ستاد اجرایی فرمان امام و الزام آنها به پرداخت مالیات
6- کمیته پیگیری اجرای اصول 19 و 30 قانون اساسی با تاکید بر اجرای آنها برای شهروندان بهایی. (اصل نوزده بر ضرورت برخورداری افراد از هر قوم و قبیله از حقوق یکسان تاکید دارد و اصل 30، تامین آموزش رایگان برای «همه ملت» را خواستار است.
7- کمیته پیگیری اصول 31 و 38 قانون اساسی که بر اساس آنها در صورت بازداشت افراد، باید حد اکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضائی ارسال شود، و اینکه هر گونه اقرار گیری بر اساس شکنجه ممنوع است.
8- کمیته پیگیری علت حصر بدون محاکمه میرحسین عزیز و بانو و آقای کروبی
9- کمیته بررسی دو فیلم منتشر شده اخیر که به شائبه دخالت سپاه در انتخابات سال 88 دامن زده است.
فائز گرامی، درود و سپاس بر شما
اگر اشتباه نکنم سعید زینالی پیش تر از سال ۸۸ ربوده شده، فکر کنم ۷۸ بوده.
سلام. بله حق باشماست. در حوادث کوی دانشگاه سال ۷۸ ربوده شده بود. نام صحیح سایت منبع خبر هم “سحام نیوز” بود که به اشتباه “سهام نیوز” نوشتم. سپاس از شما.
در خواست یک هم میهن از جناب نوری زاد
نوری زاد عزیز شما در این چند سال بار همه سختی ها و ظلمها را یک تنه با خانواده محترمتان به دوش کشیدید و ظلم ظالم و ستم ستمگر را به گوش شنوندگان رساندید . شما در این چند سال خود را به خاک و خون کشیدید تا نگذارید ظالم با خیال راحت ظلم کند .نوری زاد گرامی قرار نیست تا ابد شما بگویید و حرکت کنید و ما فقط به به و چه چه کنیم که آب زلال و شفاف هم اگر بدون حرکت باشد فاسد می شود.اجازه دهید این بذر امید را که نداها و سهراب ها کاشتند و شما و زندانیان آزاد اندیش و آزادزنان و آزاد مردان ادامه دادند را ما ادامه دهیم . اجازه بدهید تا ما نیز که بیرون گود نشسته ایم حرکتی کنیم حتی برای مدتی کوتاه . شما نیز مدتی به نوشتن بپردازید و استراحت کنید و نظاره کنید و ببینید که ما می توانیم چون باید بتوانیم.همانطور که در سال 88 اطلاع رسانی می کردیم و در مقابل حکومت تا دندان مسلح ظالم به طور مدنی اعتراض می کردیم این بار نیز تکرار می کنیم.
سلام آقای نوریزاد دوست داشتنی
یکی از ویژگیهای بسیار مثبت شما، همین ایدهآل گرایی با در نظر گرفتن واقعیات است: اینکه خود را با قدرتی فوقالعاده نمیبینید. اینکه خود را تافتهای جدابافته نمیدانید. اینکه نمیخواهید بیش از توانتان نقش قهرمانهای اسطورهای را بازی کنید. مواظب باشید ملامت ملامتگران و مدح مداحان شما را از راه مستقیم و ایدهآل گرایی با در نظر گرفتن واقعیات منحرف نکند. کاری که شما تا به اینجای کار انجام دادید به قدر کافی فوقالعاده است. و شما در حالت عادی نیز فوق العاده هستید صحیح نیست و نیازی هم نیست بیش از توانتان مسولیت بر دوش خودتان بگذارید.
رهرو آن نیست که گهی تند و گه آهسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
در مسیر حق و عدالت پاینده و پیروز باشید
قسمتی از بخش دوم مقاله جناب هرندی در سایت گویا .Gooya news.com
کلـــنجار اهل دين با جُستاوردهای داروين (بخش دوم)، ابراهيم هرندی
……..
انتشارِ خاستگاهِ رستهها در سال 1859، آنسان كه پيش بينى شده بود جنجالِ فراوانى در انگلستان و سپس در ديگر کشورهای غربی برانگيخت. کشيشان و اهل ايمان، پنداره جهان خودرو و بى راهبر را سهمناك ترين خطاى انديشه بشر دانستند و گروهى جانور پندارى انسان را با زهرخندِ تمسخر نكوهيدند. در آن روزگار، داروين و داروينيسم، سوژهِ پسنديدهاى براى طنزآوران و كاريكاتوريست ها بود. شماره هاى آن زمان ِ مجله پانچ (Punch)، که يکی از ديرپاترين و جاافتاده ترين رسانه های طنز در انگلستان بود، روشنگرِ گوشه اى از ايستارِ همگانى در برابرِ انديشه هاى برآيشی ست. بيشتر رسانه هاى گروهى، داروين را به ريختن آبروى انسان متهم مى كردند و اشاره وى به پيوندِ ميان همه زيندگان را به اين سخن فروکاسته بودند كه، انسان از نسلِ ميمون است و داروينيسم به، “تئورى ميمونى”2 شهرت يافته بود. روزى در گردِ هم آيى زيست شناسان در دانشگاه آكسفورد، پس از سخنرانىِ هاكسلى3، كه يكى از زيست شناسانِ نامدارِ آن روزگار بود، اُسقفِ آكسفورد از او پرسيد كه،” خب، بفرماييد كه خانواده پدرىِ شما از نسلِ ميمون ها هستند يا خانواده مادرىتان؟”
darwin1.jpg
هاكسلى پاسخ داد كه؛ ” من خوشتر می دارم كه نيايم ميمون باشد تا ابلهى كه هوشمندى را براى نيشخند زدن به ديگران مى خواهد و موقعيت اجتماعى خود را براى پرده پوشىِ حقيقته هاى علمى به كار مى گيرد.”
هياهو و هنگامهِ ناشى از انتشارِ نخستين اثرِ داروين چنان بود كه هفته نامه ساتِردى رويو نوشت كه: ” سرو صداى اين كتاب بسى فراتر از كلاس و مدرسه رفته است و امروز در خانه ها و خيابان ها سخن از تئورىِ داروين است.” دولتمردان اروپايی نيز تابِ واتابِ اين نگرش را نداشتند و حتى ملكه ويكتوريا آرزو كرده بود كه سخنان داروين نادرست از آب در آيد و دعا كرده بود كه هرچه زودتر اين نادرستى آشكار شود.
……..
ﺩﺭﻭﺩ بر ﻧﻮﺭﯼ زاد
ﺍﺯ ﻗﺪﯾﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﻣﻮ ﺍﺯ ﺧﺮﺱ ﮐﻨﺪﻥ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﺍﺳﺖ. ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻭﺳﺎﯾﻠﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﮐﻨﺪﯾﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﮐﺎﺭﺳﺘﺎﻥ. ﻣﻦ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺳﯿﻢ ﺭﺍﺑﻂ ﺍﺯ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﭼﻪ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﺭﯾﺰ ﺍﻗﻼﻡ. ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﺎﯼ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﺩﺍﺭﺩ. ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺑﯿﺮﺍﻩ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ.
ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﻮ ﺑﻮﺩ ﺍﺗﻔﺎﻕ
ﺷﯿﺮ ﮊﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﺳﺖ
ﺯﯾﺎﺩ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﺮﻭﮐﺴﻞ ﻧﺸﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺳﺖ ﺷﯿﺮ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻧﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻭ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺑﻠﮑﻪ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ. ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﻓﯿﻞ ﮐﻪ ﺳﻬﻞ ﺍﺳﺖ ﺍﮊﺩﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ ﻣﺜﻞ ﭘﺮ ﮐﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ. ﻓﻘﻂ ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺍﮊﺩﻫﺎﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺎﯾﺪ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﻻ ﺑﺎ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺁﮔﺎﻫﯽ، ﻧﻬﺎﺩﻫﺎﯼ ﻣﺪﻧﯽ ﻭ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﺩﺍﺋﻤﯽ ﻣﺮﺩﻣﯽ.
درود بر شما
چه پایان قشنگی
در تقسیم گلها جا دارد دسته گلی هم تقدیم مادری شود که تن پوش سفیدتان مزین به تصویر ایشان بود .
سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی
خسته نباشید!
پولهای نفت وثروتهای غارت شده
پولهای نفت وثروتهای غارت شده – – از آنجائیکه این ثروتها ارقامی نجومی هستند ونمیدانیم کجارفتند – – میتوانند دشمن استقلال وآزای ما باشند. به نظر میرسد قسمتی ازاین پولها در حال حاضر خرج سنگ انداختن جلوی برنامه های آقای روحانی وجلوگیری ازتحقیقات درباره این غارتگری ها وبازگرداندن ثروتهای ربوده شده به صندوق بیت المال میشود.
چپاول و غارتی که در هشت سال دولت احمدی نژاد از پولهای نفت (دردوره احمدی نژاد قیمت نفت تا بشکه ای 150 دلار بالا رفت) و ثروت های کشور صورت گرفت نه تنها کشور وما ملت را ورشکست کرد و به خاک سیاه نشاند بلکه ثروتمندانی بوجود آورد که حال میتوانند بازیگران قدرت در سطح بین المللی باشند. اینان میتوانند با جای گرفتن در گروه ثروتمندان/امپریالیست های “انگلو زایونیست” که یک امپراتوری اقتصادی پولی چندین کشوره است خطری بسیار بزرگ ولی پنهان برای استقلال کشور باشند(اگراستقلالی هنوز مانده. . . . من امیدوارم) والبته وقتی استقلال نیست آزادی مفهومی ندارد.
مقاله ای در آسیا تایمز (http://atimes.com) زیر عنوان “جنگ جهانی بین طبقات نه بین کشورها” (A world war between classes, not countries) دیدم که بسیار جالب است و بعد از هشت سال دولت احمدی نژاد تامل بر انگیز. این مقاله به انگلیسی است و من آنرا به کمک ترجمه گر گوگل خواندم. در قسمتی این مقاله از جنبش سبز سخن میگوید که به نظر من چون نویسنده با سیستم حکومتی ایران آشنائی چندانی ندارد نظرش در این قسمت درست نیست. ولیکن با رویدادهائی که در سالهای اخیر دردنیا رخ داد و آنچه که امروز در اکرائین میگذرد — مطلب خیلی طولانی میشود لذا اگر علاقه دارید خود تحقیق کنید — و با چپاولهای نجومی گروه احمدی نژاد، این مقاله برای آنان که نگران استقلال کشور وآزادی هستند، مقاله تحلیلی مفیدی است. من یکی دوتا پاراگراف آنرا به فارسی اینجا مینویسم (به کمک گوگل) ولینک اصل مطلب را هم که به انگلیسی است برای آنان که انگلیسی میدانند یا حوصله بکار گرفتن ترجمه گر گوگل را دارند درزیر میگذارم.
در ضمن ترجمه گرگوگل از انگلیسی به فارسی هنوز صد درصد نیست لیکن بسیار بهتر شده است.
درمقاله آمده است:
– – – – – – – – – – – – – –
“نگاهی کوتاه به طرح اخیر از تغییر رژیم در کشورهایی مانند عراق و لیبی، از یک سو، و اوکراین و ایران، از سوی دیگر، می تواند درک درستی از زمان و جایی که قدرت های امپریالیستی توسل به قدرت نظامی مستقیم را برای تغییر رژیم (مانند عراق و لیبی)، بکار میگیرند ویا در کجا و چه زمانی به تاکتیک های “قدرت نرم” برای دستیابی به همان هدف متوسل میشوند را برای ما روشن کند. در مورد اوکراین و ایران دو دلیل عمده و یا ملاحظات در ارتباط با انتخاب ابزار و یا تاکتیک های تغییر رژیم توسط امپریالیست را می توان شناسایی کرد.
اول ملاحظه ی سطح تفاوتهای طبقاتی در کشور را هدف قرار داده و از آن برای تغییر رژیم استفاده میکنند. با توجه به خصوصی سازی گسترده (و اغلب پرجنجال) از اموال عمومی در هر دو کشوراکراین و ایران، محافلی کاملا ثروتمند از الیگارشی مالی پدید آمده اند.
این سلاطین به پول غرب گرا تمایل به همکاری با نیروهای مداخله جو برای تغییر رژیم از خارج از کشور را دارند. آنها اساسا عوامل تغییر رژیم از درون هستند. این توضیح می دهد که (حداقل تا حدی) به همین دلیل امپریالیست برای طرح تغییر رژیم در این دو کشور در درجه اول بر “قدرت نرم” و انقلاب های رنگی به جای مداخله مستقیم نظامی تکیه کرده است.”
– – – – – – – – – – – – –
ببخشید اگر ترجمه خیلی روان نیست!
http://atimes.com/atimes/World/WOR-01-090614.html
درادامه آچه که ذکر شد:
احمدی نژاد در تلاش بازگشت به قدرت با پولهائی که در طول هشت سال ریاست جمهوریش از کشور و ملت دزدید!
چه بسا احمدی نژاد مهره ای است که بیلیونر های تولید شده از غارت هشت ساله کشور – – در دوران ریاست حمهوری ایشان (احمدی نژاد) – – در همراهی با امپریالیست “انگلوزایونیست” میخواهند سرکار بیاورند تا حکومت ایران را به دلخواه خودشان و در کنترل خودشان درآورند البته با کمک و همدستی مصباح یزدی و گروه مصباحیه!
تحقیقی در جریانات اوکرائین — انداختن حکومت وبرپاکردن حکومت جدید – – وچگونگی شروع بد بختی ومسائلی که بر این کشور وملت به ناگهانی بارید وهنوز ادامه دارد میتواند به ما نشانه هائی از این دسیسه ها بدهد. با این تفاوت که اوکرائین با روسیه هم مرز است و روسیه برای امنیت خودش هیچ موقع اجازه موفقیت برنامه های ریخته شده را نمیدهد. ازاین روی میبینیم که در کشمکش بین روسیه و غرب (امپریالیست انگلو زایونیست)این کشور چند پاره شده وجنگ داخلی کماکان ادامه دارد.
سایت دیگربان نوشت:
محمود احمدینژاد: برخی باید ریش خود را زیر شلوار بگذارند
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
محمود احمدینژاد٬ رئيس دولت دهم گفته «ريش» برخی آنقدر بلند است که بايد نيمی از آن را «زير شلوار» بگذارند.
آقای احمدینژاد شامگاه پنجشنبه (۲۲ خرداد) در جمع گروهی از هواداران خود در تهران اين مطلب کنايهآميز را بيان کرده است.
وی افزوده اين افراد «از همه چيز میگويند و مدعیاند» و «همه طراحیشان اين است که مردم را از ياد امام {زمان} غافل کنند.»
احمدینژاد اضافه کرده «برخی فکر میکنند امام تنها متعلق به يک گروه است، در حالی که امام متعلق به همه بشريت است.»
محمود احمدینژاد در دوران هشت ساله رياستش بر قوه مجريه همواره از امام دوازدهم شيعيان سخن میگفت که اين سخنان با مخالفت گروهی از روحانيون مواجه شد.
رئيس دولتهای نهم و دهم با وجود همه مخالفتها بر سر اعتقادات خود ماند و همين مسئله باعث بروز اختلافهای گستردهای ميان وی با علی خامنهای شد.
برخی گزارشها از آغاز تلاشهای احمدینژاد برای بازگشت به قدرت حکايت دارد٬ اما نزديکان وی اين گزارشها را تائيد نکردهاند.
با این حال به نظر میرسد حضور کمرنگ اسفنديار رحيممشايی و حميد بقايی دو تن از نزديکان جنجال احمدینژاد در کنار وی٬ نشانه روشنی از آغاز اين تلاشها باشد.
اين دو نفر شب گذشته نيز در کنار احمدینژاد نبودند و هواداران وی شعار میدادند: «شعار هرچی مردِ، احمدی برمیگرده» و «نه سازش نه تسليم، منتظر تو هستيم».
دو تن از هواداران نيز پلاکاردی با تصوير احمدینژاد و شعار «زندهباد بهار» در دست داشتند که يکی از محافظان احمدینژاد دستور پايين آوردن آن را داد.
http://digarban.com/node/18488
ريشه ها١٠٨ ( دنباله كامنت پيش)
افزوده اى به شرح داستان كيخسرو
٩- سخن گفتن از دموكراسى و آزادى هاى فردى و شهروند به مفهوم صاحب حق و شريك در حكمرانى در هر برهه اى از عصر پيشامدرن انداختن گذشته به سياه چاله حال و افكندن حجاب شناخت بر چهره گذشته است .بجز يونان و تا حدى روم پيش از ظهور مسيحيت در روزگار قديم تا آنجا كه من مى دانم خبرى از شهروند نيست مناسبات قدرت از چارچوب سرور و بنده يا شاه و رعيت فراتر نمى رود .در فرهنگ دينى هيچ دركى از دموكراسى وجود ندارد و در هند و چين و مصر نيز سلسله مراتب قدرت همواره از بالا به پايين است .شاه و امپراطور و خليفه بالاترين مقام در قدرت دنيوى است و نزديك ترين فرد به خورشيد و آسمان و خدا محسوب مى شود :خدا ،شاه ،مردم . در كتيبه اى باستانى رديفى از انسان ها را مى بينيم .جز دو نفر نخست مابقى چون انبوهى نقطه همسطح زمين اند .از جهاتى قبايل بدوى عرب و چادرنشينان مغول و تار تار از اين مردم نقطه اى به مراتب آزاد تر بودند .در دشت ها و صحراهى بكر و بيكران و آسمان بالا سر اين دشت ها نه كاخ هايي زمينى بر پا بود و نه قدرت هاى آسمانى اى كه كه قدرت درونى اين كاخ هاى مجلل قد و قواره خود را با آنها بسنجند .روحيه اعراب باديه نشين را شايد بتوان از چكامه هاى شاعران آنها كه معلقه ناميده مى شدند تا حدى تصور كرد و در نر حال معلقات سبع تنها آثار مكتوبى هستند كه از اين دوران برجا مانده اند .زمانى من در باره تأثير معلقات و شعر عرب در شاعران سبك خراسانى تحقيق مى كردم و به نتايج پيش بينى نشده اى رسيدم .از جمله اينكه شاعران عرب حتى بر حافظ و سعدى نيز تأثير نهاده اند .غزل كاروان سعدى مضمونا يك معلقه است .شاعرى كه آزادانه و رها از سلطه قيصرها و شاهنشاهان و تمدن هاى پر زرق و برقشان در صحارى سفر مى كند .ناگهان چيزى او رابه ياد معشوقى سفركرده مى اندازد .در معلقه ها اين چيز غالبا خانه قديم معشوق است كه به علل طبيعى مثلا توفان شن يا نقل مكان قبيله در پى مرتع ويران شده است .شاعر نخست با ابياتى حسرت زده از معشوق ياد مى كند ،اما كم كم توسن تخيلش گذشته را چنان زنده مى كند كه شعر نيز جان مى گير و ياد آورى دوران همجوارى با معشوق همراه مى شود با ياد دليرى ها ،شادخوارى ها ،سفرها دور و دراز و ستايش قبيله به خاطر فضيلت هايي چون وفاى به عهد ،رشادت و حتى صلح جويي .معروف ترين اين معلقه ها پر است از اسامى عجيب گياهان و اشيائي كه اصلا در عربستان وجود ندارند بل متعلق به سرزمين هاى دورى چون روم و ايران و هند هستند . نوعى غرور و گردن فرازى و رجزخوانى هايي پذيرفتنى در اين اشعار موج مى زند و خلاصه تصويرى از عرب بدوى بدست مى دهند كه نشان مى دهد آنها بيش از آنكه جاهل بوده باشند ،آزاد و بى پروا بوده اند .چيزى كه در رعاياى حكومت هاى بزرگ كمتر ديده مى شود .مخوف ترين استبداد ها در عظيم ترين تمدن ها قد برافراشته اند .دو نفر نخست در كتيبه ياد شده بسيار بلند قد هستند اما قد نفر دوم نصف قد نفر اول است .نفر اول دستش را رو به إسمان دراز كرده به طورى كه نوك انگشتانش نزديك به خورشيد است .او فرعون است و شخص پشت سرش ملكه .فرعون از وور خورشيد مستنير مى شود و ديگران از نور فرعون .اين كهن الگويي از استبداد شرقى است كه مسلما در عصر مدرن بايد إن را به موزه تاريخ سپرد .تمام اين استبداد ها وقتى با دين در آميخته اند و حاكم آنها خود را نماينده قدرت آسمانى خوانده است به مراتب مخوف تر و بى رحم تر و آزادى ستيز تر شده اند .آزادى برخلاف مفاهيم مدرنى چون دموكراسى و حق شهروندى در همه اعصار ميل وجودى آدمى بوده است .در ايران عصر ساسانى نيز شاهان به كمك موبدان آزمند و جيره خوار و انگ تراش دربارى مفهوم فره ايزدى را امرى منحصر به شاه تبديل كردند و به بسيارى از كليد واژه هاى آيين زندگى ستاى و مرگ ستيز پيشا زرتشتى مفاهيمى تازه به سود قدرت و عليه مردم بخشيدند .و شاه را به شاهخدايي شبيه فراعنه و امپراطور روم و بيزانس مسيحى شده تبديل كردند.خلفاى اموى نيز چون تنشان به تن بيزانس خورد همين بساط شاهخدايي را به قالب اسلامى در آوردند .به تعبيرى سنجه قساوت استبداد به رابطه آسمان و زمين اقوام وابسته شد . يهوه آسمانش به مراتب جبار تر از آسمان مسيحا بود چون تنها با زور دور دستش براى ايوب و سليمان شاخ و شانه مى كشيد .آسمان مسيحا به مراتب انسانى تر بود و از همين آسمان نخستين باران هاى عرفانى باريدن گرفت به طورى كه حافظ بارها واژه هاى مسيحى را در ديوانش ذكر كرده است و فيض روح القدس يا ورژن ديگرى از فره را از انحصار حاكمان جبار در إورده است .
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد
ساختار نظام كيخسروى مسلما دموكراتيك به مفهوم امروزى نيست و حتى مستقر در فرهنگى دينى است .اما اين دين آن سان كه فردوسى نشان مى دهد عبادتش جز يارى به شادى و بهبود زندگى همگانى در گيتى و گسترش داد و نيكى نيست و بد انديشان و بيدادگران حتى اگر شاه باشند فره از آنها مى گسلد و اطاعت از آنها بايسته نيست .خوشنامى ميان مردم خود نشانه فرهى است .و كيخسرو خوش نام ترين است .اصل تاريخى يا اسطوره اى داستان هرچه كه بوده ،فردوسى با خلاقيت نامكررش در آن زمان كه نهايت مقاومت در برابر بيداد گريز عارفانه به نوعى آزادى و عشق درونى بود فضايي خلق كرده سرشار از دليرى و گردن فرازى و پيكار با دشمنان زندگى و زايش و رويش .آزادگى پهلوانان و حتى مردم در برابر شاه كه از همين گفتگو هاى داستان كيخسرو در يافتنى است چندان است كه هنگام رفتن شاه مردم خواستار بندگى شاه كهن مى شوند و روز هفتم در هامون آن گاه كه خورشيد از ستيغ كوه بالا مى آيد به توصيف فردوسى كوه از ناله پر و خارا به جوش مى آيد .به قول سعدى :بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران //كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران ، با اين تفاوت كه در اينجا رابطه عاشقانه با معشوق زمينى و آسمانى به رابطه عاشقانه ميان شاه و مردم تبديل شده است
چو خورشيد بر زد سر از تيغ كوه
ز گيتى بيامد ز هر سو گروه
زن و مرد ايرانيان صد هزار
خروشان برفتند با شهريار
همه كوه پر ناله و پر خروش
همى سنگ خارا برآمد به جوش
با همه پافشارى شاه بر بازگشت دوستدارانش پنج پهلوان او را رها نمى كنند .
برفتند يكروز و يك شب به هم
شدند از بيابان و خشكى دژم
به ره بر يكى چشمه آمد پديد
جهانجوى كيخسرو آنجا رسيد
ادامه دارد
اصلاحيه
صحراهى بكر ( نادرست)……….. صحراهاى بكر ( درست)
در نر حال ( نادرست)……………در هر حال ( درست)
فرعون از وور خورشيد مستنير مى شود ( نادرست)…..فرعون از نور خورشيد مستنير مى شود ( درست)
با پوزش
درود// کارتان شاهکار است اقا کورس.
سلام آقای مرتضای عزیز،
درباره مطلبی که در پست قبلی نوشته اید، اگر درست به خاطر بیاورم، ماجرای به آتش کشیده شدن کتابخانه ای در ایران در زمان اعراب، در زمان خلافت عمر به گمانم، در کتاب دو قرن سکوت دکتر زرین کوب به روشنی آمده، که البته فقط در نسخه های کنار خیابانی این کتاب دیده شده و از نسخه مجوز دار آن در کتابفروشی ها کاملا حذف شده است. من دکتر زرین کوب را در بیان رویدادهای تاریخی، آدم منصفی می دانم که تمایلی به اغراق گویی و رجوع به اسناد غیرمعتبر در تفسیر به رأی تاریخ نداشته است.
مرتضای گرامی، اجازه می دهید از این فرصت برای طرح پرسشی از شما استفاده کنم؟
جامعه ای را تصور کنید در حال سقوط به لحاظ معیارهای انسانی و اخلاقی، با حاکمانی که سالها سوار بر موج احساسات مذهبی مردم، به غارت ثروت های کشور و حذف مخالفان و منتقدان مشغول بوده اند. در این بین، نگاه شمای نوعی به عنوان یک روحانی غیرحکومتی شیعه، به فردی که از دل این جامعه تحقیر و غارت شده، خرق عادت کرده پشت ستمدیدگان و طرد شدگان و زخم خوردگان می ایستد، و خواب از چشم ظلمت پوشان می رباید، اما در باورهای مذهبی اش با شما اختلافاتی دارد، چیست؟
فرض کنید این فرد، باورهای مذهبی اش را به خلوت خود و خدایش محدود کند، و علنا بگوید که در زندگی اجتماعی اخلاق و انسانیت را بر همه چیز، از جمله بر باورهای دینی افراد، ارجح می داند. شما با این فرد چه می کنید؟ اگر این فرد بگوید که برای هیچکس از جماعت آدم های این دوران که دستی در حکومت داشته و دارند، تقدسی نمی شناسد، و اتفاقا قائل به ضرورت نقد علنی آنها برای واشکافی و جلوگیری از تکرار خطاهاست، او را طرد می کنید؟ یا اینکه صرف نظر از باورهای مذهبی اش، از او به خاطر شجاعتی که در بیان حقیقت و دفاع از حقوق تضییع شده مردمان دلمرده آن روزگار نشان می دهد حمایت می کنید تا مگر روزنه امیدی برای اصلاحات بیشتر باز شود؟ یا نه، اصلا معتقدید که نوگرایی دینی و دگراندیشی مذهبی او را باید بر فرقش کوبید؟ اساسا آیا کتاب قرآن، توصیه ای به جدال کلامی با انسان ها به خاطر اختلاف دیدگاه های مذهبی شان با ما دارد؟
سپاس از وقت ارزشمندتان، و از حوصله و مدارایتان.
سلام به خواهر محترم فائزه گرامی
لازم می بینم در این فرصت از نوشته های خوب شما تشکر و قدردانی کنم.
کامنتی که خطاب به بنده نوشتید مشتمل برسه بخش است ،یک بخش بنوعی نقد و ایراد به مطلبی است که در باب مساله کتابسوزی ایران و مصر از مرحوم استاد مطهری ره نقل کرده بودم.
بخش دوم سوال یا در حقیقت سوالاتی است در باب تاکتیک مبارزه با ظلم از سوی افراد و گروههای مختلف النظر.
بخش سوم هم مطلبی است در باب نظر قرآن در باب جدال کلامی با مخالفان عقیدتی.
1-در مورد بخش اول باید عرض کنم غرض من از نقل بخشی از بیان تحقیقی استاد شهید مرتضی مطهری ره در باب ادعای کتابسوزی در ایران و مصر از سوی سپاهیان خلیفه دوم ،ارائه طریق تحقیق و تنقیب بیشتر در این زمینه بود ، واینکه اصل این ادعا با یک لسان ایجابی کلی با شواهد و مدارک تاریخی سازگار است یا صرفا حربه ای تبلیغاتی است از سوی مخالفان اسلام؟
توجه کنید که یکوقت گفته می شود که سپاهیان خلیفه دوم وارد ایران و مصر شدند و همه کتابخانه ها و مراکز تحقیقات علمی ایندو کشور را سوزاندند و نابود کردند ،این تعبیر (که متاسفانه در زبان مخالفان اسلام دائر و سائر است و در نوشته همان دوستی که من به او ایراد کردم هم بود) یک گزاره موجبه کلیه باصطلاح منطقیین است ،چنین ادعایی کلی و وسیع با تکرار و تلقین سبب صدق و حقانیت آن نخواهد بود ،بلکه باید مشفوع به استناد و استشهادهای متقن تاریخی باشد. در واقع غرض اصلی چنین ادعاهای اثبات نشده این است که دین اسلام را به مخالفت با علم و کتابت و تالیف و اینطور مقولات، متهم و آنرا محکوم کنند.پس سخن بر سر ادعای کلی و قضیه موجبه است.
من در انصاف و آگاهی و مهارت پژوهشی بزرگانی امثال آقای عبد الحسین زرین کوب بحث و تردیدی ندارم ،و با برخی نوشته های ایشان مثل کارنامه اسلام و غیرو آشنائی دارم ،متاسفانه نوشته معروف ایشان تحت عنوان “دو قرن سکوت” را هنوز مطالعه کامل نکرده ام ،اگرچه نسخه پی دی اف آنرا از نت گرفته و در نوبت مطالعه قرار داده ام.
اینکه می فرمایید در موردی ایشان سوزاندن کتابخانه ای را ادعا کرده اند نیازمند بررسی است ،در اینجا بحث انصاف نیست ،بحث بحث استناد و ارائه سند تاریخی است ،باید دید سند تاریخی که ایشان در آن مورد ارائه کرده اند چیست؟ اما فرضا اگر مورد ادعا صحیح هم باشد، اثبات آن رویکرد کلی که مخالفان اسلام در صدد بستن آن به اسلام هستند را نمی کند، و باید وقایع خاصه را در ظرف و ظروف وقوع آنها بدقت ارزیابی و بررسی کرد.
فرض کنید اگر جنگی در جایی دارای هدفی کلی است ،اما سربازی یا فرماندهی دچار اشتباه فردی شد ،نمی شود اشتباه فردی را بصورت عام سرایت داد، و از آن استنتاج رویکرد کلی و نظری کرد ،همینطور در طرف عکس نباید بنحو دگماتیک از هر گونه عملکرد سربازان یا فرماندهان سپاه خلیفه دوم دفاع یکسویه کرد،دقت فرمودید؟
در هرحال بررسی و ارزیابی رویدادهای تاریخی باید مبتنی بر قواعد و استنادات و شواهد خاص خودش باشد ،و نه تکیه بر مخالفت کلی با اسلام به استناد شواهد ضعیف یا ادعاهای اثبات نشده.
من در کامنت سابق ذیل ادعاهای آن دوست ، تنها بخشی از مقاله مرحوم مطهری را نقل کردم ،خواهش میکنم به همه آن مطلب “کتابسوزی ایران و مصر” که هم جداگانه بطبع رسیده است ،و هم بعنوان بخشی از کتاب “خدمات متقابل اسلام و ایران” در آن کتاب هست مراجعه فرمایید.
2-در بخش دوم کامنت تان جامعه ای را تصویر کرده اید که زیر یوغ ظلم و استبداد یک حاکمیت ظالم قرار گرفته است و ظاهرا پیش فرض شما فقط یک حاکمیت دینی است و نه مطلق حاکمیت ظالم (اگرچه منطقا نباید فرض ما اختصاص به حاکمیت دینی داشته باشد) ،بر این اساس چند سوال را مطرح کرده اید،حول تاکتیک مواجهه با آن حاکمیت ظالم.
الف- پرسیده اید :
“” نگاه شمای نوعی به عنوان یک روحانی غیرحکومتی شیعه، به فردی که از دل این جامعه تحقیر و غارت شده، خرق عادت کرده پشت ستمدیدگان و طرد شدگان و زخم خوردگان می ایستد، و خواب از چشم ظلمت پوشان می رباید، اما در باورهای مذهبی اش با شما اختلافاتی دارد، چیست؟””.
پاسخ این است که من بصرف اختلاف باور مذهبی رویکرد منفی نسبت به کسی که ظلم ستیز باشد ندارم ،اگرچه اختلاف عقیدتی محفوظ است ،زیرا ائتلاف تاکتیکی در نقد یک حاکمیت ظالم موجب وحدت عقیدتی نیست ،نظیر اینکه ما در باب وحدت با برادران اهل سنت می گوییم باز کردن مباحث کلامی و تاریخی گذشته در شرائطی که صهیونیزم و دشمنان اسلام در پی انهدام اصل اسلامند امر معقولی نیست ،اما مراد از این ائتلاف تاکتیکی این نیست که شیعه از اصول کلامی فقهی تاریخی خود دست بردارد و سنی شود ،یا سنی دست از اصول خود برداشته شیعه شود،در عین حال که بحث های علمی عالمانه و مستند در باب اختلافات کلامی ممکن است ولی این مستلزم توی سر هم زدن و تحقیر و دشنام نیست،این حاصل جمع برداشت درون دینی ماست.
مثل اینکه امام علی که درود خدا بر او باد در وصیتی به امام حسن و امام حسین گفته اند “کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا” یعنی وصیت من به شما این است که همیشه دشمن ظالمان باشید و یاور مظلومان ،و این کلام نفیس باصطلاح علمی اطلاق دارد ، و محدود به هیچ زمان یا مکان یا مورد خاصی نیست.بنابر این نگاه به فرد ظلم ستیز نگاهی مثبت است ،زیرا عدالت و عدالت خواهی محکوم به حسن عقلی و حکم شرعی است.
ب- اینکه پرسیدید :””فرض کنید این فرد، باورهای مذهبی اش را به خلوت خود و خدایش محدود کند، و علنا بگوید که در زندگی اجتماعی اخلاق و انسانیت را بر همه چیز، از جمله بر باورهای دینی افراد، ارجح می داند. شما با این فرد چه می کنید؟””.
با توضیحات نظری فوق بنظرم پاسخ روشن است که در یک کلمه :همراهی و معاونت.
همان که قرآن تحت عنوان حکمی اجتماعی فرموده است :
(تعاونوا علی البر و التقوی ،و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان.المائده/2)
که مساله” تعاون” از احکام اجتماعی موید به حکم عقل است،یا آیاتی مثل (لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم.النساء/148).و نظایر آن.
ج-پرسیدید :
“” اگر این فرد بگوید که برای هیچکس از جماعت آدم های این دوران که دستی در حکومت داشته و دارند، تقدسی نمی شناسد، و اتفاقا قائل به ضرورت نقد علنی آنها برای واشکافی و جلوگیری از تکرار خطاهاست، او را طرد می کنید؟ یا اینکه صرف نظر از باورهای مذهبی اش، از او به خاطر شجاعتی که در بیان حقیقت و دفاع از حقوق تضییع شده مردمان دلمرده آن روزگار نشان می دهد حمایت می کنید تا مگر روزنه امیدی برای اصلاحات بیشتر باز شود؟ یا نه، اصلا معتقدید که نوگرایی دینی و دگراندیشی مذهبی او را باید بر فرقش کوبید؟””.
که پاسخ این موارد هم از توجه به رویکرد نظری فوق روشن می شود،بحث هم بحث تقدس افراد نیست ،اگر علی الفرض مشی ظالمانه افرادی در جامعه ای واضح باشد ،بر اساس تعلیمات درون دینی امر بمعروف و نهی از منکر یا بتعبیر عصری نقد عملکرد حاکمیت ها و افراد خطاکار یا ظالم نه تنها جایز است بلکه واجب و لازم است ،بنابر این قطع نظر از تخالفات عقیدتی ،چهارچوبه حقوق عمومی و منافع ملی، معیار خوبی برای وحدت های تاکتیکی در مواجهه با ظلم ها یا کجرویهاست.آن اختلافات تئوریک و نظری نیز بجای خود و بروش خود باید بررسی شوند اما در عین حال افراد یک جبهه واحد تاکتیکی لازم است به هنجارهای عقیدتی یکدیگر احترام بگذارند،نمی شود اگر فرضا حاکمیتی دینی از دین سوء استفاده می کند ،برای نقد و اصلاح او کسانی به اصل هنجارهای دینی حمله و توهین کنند ،بعد از همراهان تاکتیکی که به اصل دیانت معتقدند توقع تعاون و تعاضد داشته باشند.
برای روشن تر شدن ذهن شما اشاره میکنم به وحدت تاکتیکی که پیش از انقلاب در مواجهه با رژیم ظالم شاه بوجود آمده بود،واضح بود که همه گروهها از مذهبی شیعه یا سنی ،و ملی گرا ،و چپ گرای مارکسیست و غیرهم ،همه درنفی ظلم های رژیم شاه وحدت تاکتیکی قهری داشتند ،در عین حال که اختلافات عقیدتی هم محفوظ بوده است ،روی این جهت از نظر من باید به مبارزات و روان گلسرخی ها درود نثار کرد همچنانکه به مبارزات و روان حنیف نژادها و غفاریها.
3- و در بخش سوم کامنت پرسیده اید :
“” اساسا آیا کتاب قرآن، توصیه ای به جدال کلامی با انسان ها به خاطر اختلاف دیدگاه های مذهبی شان با ما دارد؟””.
پاسخ این است که اجمالا آری ،قرآن در باب گفتگوهای بین ادیان و نحوه تبلیغ و ارائه دین ،رهنمودهایی دارد که البته بر حسب موارد و مقامات گوناگون متفاوت است .
گاهی خطاباتی متوجه خود پیامبر است که چگونه مضمون وحی را به بشریت ارائه کند مثل اینکه فرمود :””فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمسیطر”.غاشیه/21-22 ،ای پیامبر تو تنها تذکر دهنده آنان (به مبدا و معاد و مضمون دین) هستی و نه قاهر و مسلط بر آنان.
یا فرمود :””لا اکراه فی الدین””.بقره/256 ، پذیرش دین به اکراه نیست ،زیرا پذیرش عقیده یا زوال آن امری باطنی و عقلی و ناشی از مقدمات مربوطه است ،و عقیده اساسا با تحمیل قابل انتقال نیست..
یا فرمود :””و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا ،افانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین””.یونس/99
یعنی اگر خدا می خواست (بقهر و بمشیت تکوینی) هرآینه همه افراد روی زمین بجبر ایمان می آوردند،مگر تو می خواهی مردم را اکراه کنی تا ایمان بیاورند؟
این کلمه “لو” بمعنای امتناع است ،یعنی خدا هرگز نخواسته و نمی خواهد کسی به جبر و مشیت تکوینی او ایمان بیاورد،زیرا عالم عالم اختیار و انتخاب مختارانه است ،و ایمان مختارانه ارزشمند است نه ایمان مکرهانه ،اگر اراده و مشیت تکوینی خدا بر ایمان جبری بود ،حتما مراد تکوینی او تحقق می یافت ،زیرا “انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون” که این اشاره به اراده تکوینی خداست که در عرصه هستی تخلف ناپذبر است،او اینطور خواسته است که ایمان ایمان مختارانه باشد ،مگر تو پیامبر می توانی مردم را اکراه به ایمان کنی؟
که این استفهام انکاری است ،یعنی نمی شود و نشدنی است تحمیل عقیده ،اما او به اراده تشریعی خواسته است که بشر مختارانه به دعوت انبیاء پاسخ گوید .””ان تکفروا فان الله غنی عنکم “”اگر شما کفر بورزید و دعوت انبیاء را نپذیرید ،پس خدا از شما بی نیاز است ،اما در عین حال فرمود :””ولا یرضی لعباده الکفر””.زمر/7،یعنی راضی نیست و نمی پسندد که بندگان کفر ورزند ،که این اشاره به رضایت و اراده تشریعی است .
پس حاصل جمع آیات این است که تکوینا انسانها آزاد و مختارند، اما تشریعا و بهدف سعادت ابدی آنان، از آنها ایمان مختارانه و تصدیق به انبیاء درخواست شده است.اما پیامبر وظیفه اش ابلاغ و رساندن پیام است ،و پاسخ انسانها از دو حال خارج نیست “”انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا”.انسان/3 ما انسان را راه نمودیم (از طریق پیامبر باطنی که عقل است و از طریق پیامبر ظاهری که پیامبران و رسل الهی اند) حال یا انسان شاکر و قدردان است و بوظیفه عبودیت خود بار می یابد و یا کفور است و کفران می ورزد.
غرض این است که از نهاد دین گاه پیامبر است و این وظایف عمومی ،و گاه گفتگو و جدال انسانهای دیگر با یکدیگر است ،که در آنجا هم باز بطریق اولی دین تحمیلی نیست ،و تصدیق به محتوای دین و خدا و عقائد دیگر باید نتیجه منطقی مقدمات عقلی و فکری خاص باشد.
در این مورد می توان به آیه شریفه “”ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن….نحل/125 “” اشاره کرد که خط مشی کلی هم برای خود پیامبر است (زیرا خطاب اولیه به ایشان است) و هم خط مشی برای پیروان او در اسلام ،با فرض اینکه دین و عقیده غیر قابل تحمیل است ،اما روش تبلیغ و گفتگو را اینگونه تبیین می کند که: به راه پروردگارت دعوت کن از طریق حکمت(سخنان محکم و متقن و برهانی) و موعظه حسنه (پند با لحن لین و آرام همان که به موسی و هارون فرمود که با فرعون بقول لین سخن گویید :قولا له لینا لعله یتذکر او یخشی) و مجادله ببهترین طریق ،که این گفتار مستحکم و نیکو و گفتگوی انتقادی را در بر می گیرد.
بر این اساس پاسخ روشن شد که در منطق قرآن تحمیل عقیده غیر ممکن است تشریعا ، و قرآن امر به غیر ممکن و نشدنی نفرموده است ،اما در موارد دعوت و تبلیغ و تذکر ،و گفتگوهای مختارانه ،امر به حکمت و موعظه و جدال نیکو فرموده است.
سخن در جزئیات این مطالب بدرازا می کشد ،بیان من در حد مقدور و امکانات موجود بود.
امیدوارم در فهم سوالات شما و در افاده مقصود خویش موفق بوده باشم.
با سپاس از توجه شما
اصلاحیه
مصیطر
با پوزش در آیه شریفه 22 سوره غاشیه کلمه “بمصیطر” صحیح است نه “بمسیطر”. که ناشی از سهو تایپی بوده است
اصلاحیه 2
نیز در آیه مربوط به موسی و هارون علیهما السلام تعبیر دقیق آیه “قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی “طه/44
صحیح اس
سلام ودرود بربرادرگرامیم آقاسید مرتضی دام عزه
ازجوابی که به سوئالات خواهرگرامیم فائضه خانم داده بودید بنحومبسوط وباقلم شیوا وبادرنظرگرفتن مفاهیم آیات قرآنی ومستدل وروشن ،جای تشکر وقدردانی
ازشمای عزیزرا می طلبید که به این بهانه سلامی هم عرض کرده باشیم،موفق وموئیدباشید.
ارادتمندتان
مصلح
ريشه ها ١٠٧( قسم ١.٦ در پست قبلى )
افزوده اى به شرح داستان كيخسرو
٨-ابياتى را كه پايان بخش قسمت پيش بود تكرار مى كنم ، در ضمن در بخش پاسخ كامنت قبلى آقاى بى كنش به صورتى بسامان و دقيق و شماره گذارى شده همه اقدامات مردمى را كه كيخسرو پيش از روانه شدن به كوهستان انجام مى دهد اعلام كرده اند و خواننده مى تواند به آن رجوع كند .هميارى اين دوست فرهيخته افزون بر پربار كردن مطالب كمكى است در جهت چكيده كردن تمامى آن فقره ها در كارهاى سازنده گيتيانه .اين درست كه كيخسرو خود رو به مينو دارد ليك بنا به همان مينوى خردش تا در گيتى يا اين جهان حضور دارد جز به آبادانى گيتى و زندگى شاد و بى نيازى مردم نمى انديشد .نه او و نه سردارانش هيچيك بى دين نيستند ، و همگى در كارهاى خويش جاى جاى از يزدان يارى مى جويند اما تا آنجا كه متن شاهنامه -نه متون اوستايي و پهلوى عصر ساسانى نشان مى دهند – و تا آنجا كه من دريافته ام ، فرم حكومت كيخسرو از نوع حكومت هاى دينى اى چون حكومت ساسانى و عباسى و اموى و مسيحى نيست .اين ممكن است به نوع دين مردم عصر كيخسرو نيز مربوط باشد .هنوز دين رسمى. زرتشتى نيست .مردم به ايزد يا ايزدانى باور دارند كه نماد آبادى و آب و خرمى و سبزى و باران و زايش و مهر و بركت و رويش گياهان و مانند اين ها هستند . همه اين امور به نيازهاى حيات زمينى وابسته اند .اين درست كه كين خواهى سياوش را علت درازترين و پرهزينه ترين جنگ هاى ميان ايران و تو ران معرفى كرده اند ،اما فراموش نبايد كرد كه پس از مقتول شدن سياوش بركت زمين نيز مى رود و خشكسالى و تهيدستى و بى آبى مردم را به شديدترين تنگ دستى هاى اقتصادى دچار مى كند ،تا روزى كه گودرز ملهم از رؤيايي به پيغام سروش و فرمان كاوس به جستجوى پسر سياوش راهى سفر هفت ساله پرخطرى در خاك دشمن مى شود .علت آن است كه اين فرزند سياوش همچون گياه هميشه سبزى كه از خون ناحق پدرش رسته است نمد سبزى و سبزينگى گيتى و تقديس شده به آب چشمه ساران است .به گمان قوى دلبستگى ايرانيان به سبزى بايد يادگار همان آيين پيشا زرتشتى باشد كه گيتى و زندگى گيتيانه را مقدس مى شمرد و يزدان را در خويشكارى و كار و رفتارى متجلى مى بيند كه معطوف به بالندگى حيات همين جهان است . مردم در شاهنامه همواره از فرد مهم تر است و افراد مهم در شاهنامه از آن مهم اند كه درد مردم دارند و در ميان مردم خوش نامند .اصلا خود كيخسرو در لغت به معناى خوش نام است .در آيين پيشا رزرتشتى ،با خوش نامى و هنر يا فضيلت هايي چون داد و مهر و مردم نوازى و كارهايي كه گيتى را به سوى بهشت شدن مى آرايند انسان مراتب تشرف را طى مى مند و يكى از دلايل كيخسرو در ترك گيتى آن است كه اين گذار را را تا ته طى كرده است .شگفتى مردم نيز مى تواند از آن باشد كه فرد و كار فردى به چشم آنها بيگانه است به ويژه از آن رو كه اين فرد از هنگام ورود به ايران جز به بهبود جمع و قوم و جهان انديشه نكرده است .عرفانى كه سلوكش طى مراحلى فردى به آهنگ رستگارى خويش ايست و گاه حمله مغولان را رحمت و جنگ را نعمت تلقى كرده است ، در آيين اين مردم چيزى غريب بايد بوده باشد .سلوك عارفانه در اين آيين گذر از هفتخوان است كه در انجام جامعه و جهان را از آفتى بزرگ رهايي مى بخشد .اساطير اين قوم چون همه اساطير سرچشمه در نياز هاى رمينى دارد ؛ نياز به تأمين زندگى ،به زيستن شادمانه و به oichos ( مأمن ،خانه )و به oichonomia ( تدبير خانه يا همان اقتصاد ) .
اسطوره شناسان به ما مى گويند كه اسطوره ها همچون رؤياها حامل پيام هاى بسيار معنى دارى در باره ناخودآگاه جمعى و كهن الگو ها(archetypeها)ي قومى اند .در پس آنها معانى ژرفى در باره رفتار جمعى يك قوم نسبت به جهان و انسان نهفته است .در اسطوره هاى ايرانى آب و سبزى نقش مهمى دارد ،چرا كه با ضرورت هاى زندگى در منطقه هاى كم آب پيوند دارند .
يك معناى نهفته در سلوك كيخسرو اين است :تا آدمى به بى نيازى نرسد به هيچ حقيقت نابى نمى تواند انديشيد و هماره حقيقت هاى ظاهرا ناب او سخت آميخته به ترس ها و نياز هاى اوست .كيخسرو چون اين دوران آميختگى ( گميزشن ) را در پايان يك سه هزاره به بى نيازى و نا آميختگى رسانده است اكنون به تعبير سهروردى در او جز جذبه حقيقت غيبى نيست البته غايت مقصود .عارفان و زاهدان نيز از قطع تعلقات و فخر دانستن فقر نيل به بى نيازى از ماسواى حق و نياز شديد ( جذبه به حق ) بود . اما در آيين ايرانى نياز فردى به نياز اجتماعى همبسته است .به اين معنى كه خويشكارى و عملى كه براى رهايي مردم از تنگى و ترس و نياز و ستم و بيداد است راه رسيدن به كمال است .از همين رو پهلوان در دربار كيخسرو نقشى برجسته تر از موبد دارد و سفر كيخسرو به سوى چشمه تعميد سفر انسان كامل شده اى از راه آباد ساختن خانه ها و اكونومياى زمينى است .پايان كيخسرو آغاز دورانى است كه دين و حكومت دينى زمين را بندى نماينده هاى آسمان مى كند .اين براى هيچكس ،حتى شايد خود كيخسرو قابل درك نيست .البته كيخسرو شاهنامه .
همى گفت هر موبدى در نهفت
كزينسان سخن در جهان كس نگفت
همى گفت هركس كه شاها چه بود
كه روشن دلت شد پر از داغ و دود
گر از لشكر آزار دارى همى
مر اين تاج را خوار دارى همى
بگوى و تو از خاك ايران مرو
جهان كهن را مكن شاه نو
همه خاك باشيم اسب تو را
پرستنده آذر گشسب تو را
كجا شد تو را دانش و راى و هوش
كه نزد فريدون نيامد سروش
همه پيش يزدان ستايش كنيم
به آتشكده در نيايش كنيم
مگر پاك يزدانت بخشد به ما
دل موبدت بر درخشد به ما
شهنشاه از آن كار خيره بماند
از آن انجمن مهتران را بخواند
چنين گفت كايدر همه نيكويست
بر اين نيكوى ها نبايد گريست
ز يزدان شناسيد يكسر سپاس
مباشيد جز پاك و يزدان شناس
كه گرد آمدن زود باشد به هم
مباشيد از اين رفتن من دژم
بدان مهتران گفت از اين كوهسار
همه بازگرديد بى شهريار
كه راهى دراز است و بى آب سخت
نباشد گيا و نه برگ درخت
اينجا با آن جمعيت صدهزارنفرى و غلغله و هيمنه اى كه در گرفته به هرچه مانند باشد به صحنه سلوك عارفان از جهان بريده نمى ماند .دليل آن تنها آن نيست كه اين سالك راه خدا يك شاه است كه در چارچوب مناسبات قدرت آن زمان نزديك ترين فاصله را به دموكراسى دارد .اين صحنه پر هيمنه نشانه پايان يك دوران و آغاز دورانى ديگر است .
به ابيات توجه كنيد :
موبدان اين زمانه هرگز چنين سخنى به گوششان نخورده است .اگر اين موبدان زرتشتى بودند با گذر جاودانه مردى به مينو بيگانه نبودند.به چشم مردم دل روشن شاه پر از داغ و دود سياه شده است .از ديد إنها شاه دارد جهان تاكنونى را وارد عصرى نو با شاهى نو مى كند .آنها نمى دانند كه آن همه دانايي و راى و تدبير و هوشيارى شاهشان كجا رفته است .همان حرف زال را تكرار مى كنند .انگار عقل از سر خسرو پريده است .سروش غيبى يعنى چه ؟فريدون با همه فرهى اش نداى سروشى نشنيد .اما اين شاه كه همه بى هراس او را نكوهش مى كنند و كمينه خشمى از او نمى بينند به غايت محبوب مردم است ،پس مردم به او التماس مى كنند كه :نرو ،خاك ايران را ترك نكن ،ما خاك پاى اسب تو مى شويم .ما ستايشگر آتشكده ات مى شويم .شاه بزرگان جمع را فراپيش مى خواند : به آنها اطمينان مى دهد كه به راه خيرى مى رود كه گريستن را نشايد . اما اين راه فقط راه او ست ،براى ديگران اين راه سخت و خطرناك و مرگ آور است .پيش آگهى از توفان و برف سنگين و خطر ميرايي ! فردوسى مسئله ناميرايي خسرو را در ابهام مى گذارد ،اما تنها يك روان و تن بيمرگ مى تواند چنين صعب راهى را براى خود فرخنده و براى يلان استوار و نيرومند خطر ساز بداند انسان هر قدر به تن ميرا قوى باشد ،باز هم از نياز اكونوميك رهايي ندارد ،اما كيخسرو از اويكونوميا ،از نياز به موطن و مآمن زمينى و از احتياج به خواب و خوراك رها شده مى نمايد .اين را نيز فردوسى به فضاى سفيد ميان خطوط سياه مى سپارد .همه بر مى گردند جز طوس و گيو و فريبرز و بيژن و گستهم .ادامه دارد
اصلاحيه
قسم( نادرست)…..قسمت ( درست )
نمد سبزى ( نادرست)…… نماد سبزى ( درست)
مراتب تشرف را طى مىىممد ( نادرست)…….مراتب تشرف را طى مىكنند( درست)
رستگارى خويش ايست ( نادرست)……….. رستگارى خويش است (درست)
پس نوشت:
اشارات به برخى نماد ها از جمله كهن الگوى آب و چشمه و دگرگونى عصرى كاملا تفسيرهاى دلبخواه نيستند ،اما توضيح آنها را به دوستان ارجمند بدهكارم .به اميد اداى اين دين
جناب کورس گرامی
سپاس از شما
چند وقتی است که شاهنامه خواندن را از آغاز شروع کرده ام و هم اکنون وارد داستان فرود شده ام. قسمت اندکی از داستان کیخسرو بیان شده توسط شما تا قبل از داستان فرود وجود داشت. تا اینجا به این نتیجه رسیده ام که کیخسرو نخستین شخصی است در شاهنانه که نیایش خداوند از طریق امور مادی میپردازد.
جهان آفرین را ستایش گرفت
به آتشکده در نیایش گرفت
فکر کنم تفاوت دینی که در داستان کیخسرو است با دین در داستان رستم و اسفندیار که بی کنش گرامی به زیبایی در حال بیان نمودن آن هستند، بسیار متفاوت است. در داستان کیخسرو هیج واسطه جانداری بین کیخسرو و خداوند نیست و تمام کارهای کیخسرو بر پایه تصمیم خرد است و تنیجه آن پراگندن نیکی از سوی کیخسرو است که شما به زیبایی اشاره کردید. در داستان رستم و اسفندیار واسطه ای به نام زرتشت ظهور میکند و ادعای پیامرسانی خداوند را دارد که در اینجا است که مشکلات و گرفتاری ها آغاز میشود. خرد در اینجا دیگر تصمیم نمیگیرد بلکه به سخنان پیامرسان گوش میدهد. به همین دلیل اسفندیار که دین واسطه ای و رستم که دین کیخسرو بدون واسطه ای را برگزیده اند با یکدگر سازش ندارند.
تمامی مطالبی که گفتم برگرفته از متن شما و یادداشت های بی کنش گرامی است. اگر برداشت اشتباهی کردم، راهنمایی کنید.
ارزشمندترین کامنتهای این سایت در دست شما است.
اچر کارتان نزد اول و بزرگتر از همه حضرت فردوسی و بعد از ان حضرت محمد و حضرت علی محفوظ هست/
شما نابغه هستید احسنت برای شما
“حجتالاسلام والمسلین نبوی در دیدار با معاون فرهنگی وزارت ورزش از امضای تفاهمنامهای جدید با این وزارتخانه خبر داده و گفته:«بر اساس این تفاهم نامه قرار است مبلغان توانمند حوزه علمیه که دارای تخصصهای مختلف ورزشی نیز هستند به عنوان مشاور فرهنگی همراه با کاروانهای ورزشی تیمهای ملی اعزام شوند”
مكان: زمين ورزش قبل از شروع تمرين
روحانى كاروان در حاليكه عبايش را كنار گذاشته مشغول پاسخ به پرسش هاى فوتباليست هاست
– حاج آقا حكم تكل از پشت چيست؟
– همان لقد خودمان ديگر؟
– بله حاج آقا
– ببين جانم چون از پشت لقد زدن مخاطره دارد و اسلام راضى به صدمه جسمانى نيست حرام است لاكن چون حفظ نظام از اوجب واجبات است و برنده شدن باعث تقويت وجهه نظام در دنيا و مشت محكمى به دهان دشمنان نظام است، به شرطى كه دور از چشم داورباشد، درحكم خدعه به دشمن و حلال و بلكه واجب است.
– حاج آقا حكم تعويض لباس در آخر بازى چيست چون لباس ها آغشته به عرق است و نجاست بدن كفار منتقل مى شود.
– ببين جانم اگر اهل كتاب باشند مكروه و اگر كافر باشند حرام است لاكن چون حفظ نظام از اوجب واجبات است، اگر كفاراز كشورهاى دوست و برادر نظير چين و روسيه باشند حلال است و احتياط واجب در اين است براى بدست آوردن دل اين عزيزان، شورت ها و جورابهايتان را هم با آنها تعويض كنيد. اگر هم آنها شورت و جورابشان را در عوض به شما ندادند سخت نگيريد. حفظ نظام مهمتر است.
موبايل حاج آقا زنگ مى خورد. شماره را مى بيند و با اكراه جواب مى دهد.
– به به حاج خانم. همين الان به فكر شما بودم. به جان شما. خدا به سر شاهد است.
بعله. چشم. چشم. چشم. فرمايش ديگرى نبود، من الان سر كلاسم. خيلى گرفتارم.
چٓشم چٓشم كنان تماس را خاتمه مى دهد.
(غرولند كنان ) حالا كه خودمانيم، خبرنگار و اينها اينجا نيست. بيخود نگفته اند زنها ناقص العقلند. نفسشان از جاى گرم بلند مى شود.
كيسه دوخته براى اين صنار حق مأموريت ما. هى سفارش پشت سفارش. نمى گذارد اينجا هم آب خوش از گلويمان برود پايين. از من به شما نصيحت خودتان را گير زن جماعت نيندازيد. دائمش غير خرده فرمايش و دغمصه هيچ چيز ندارد. ( با خنده) حالا نريد بگيد حاج آقا اومد اخلاق به ما ياد بدهد ما را از راه به در كرد ها! اين مطلب خارج از درس بود!
حاج آقا ريز ريز مى خندد. فوتباليست ها غش و ريسه مى روند.
كى روش پا به پا مى شود و به ساعتش نگاه مى كند…………
آن فيل، يك فيل پلاستيكى توخالى بود و گوشه اى افتاده بود و داشت مى پوسيد. خود مورچه ها دسته جمعى بادش كردند و وقتى گُنده شد، لانه مورچه ها راله كرد.
به نام خدا
آقای نوریزاد مرا ببخشید بخاطر انتقادهایی که ازشما دارم
راه وهدف شما رو میپسندم وبه شما افتخار میکنم ,ولی شما به اهدافتان وحرفهایتان زیاد پایبند نیستین ,شما گفتین تا رسیدن به خواسته هایتان که عبارتند از گرفتن اموالتان. واجاره بهای وسایل ودیدار با وزیر اطلاعات. ورفع ممنوع الخروجی تان درجلوی وزارت اطلاعات قدم خواهیدزدواونجا رو تبدیل خواهید کردبه کانون داغترین خبرها ولی وقتی به کوچکترین هدفتون که گرفتن اموالتون بود سردشدین وارضا ومغرور البته ببخشینم ولی شما الگوی خیلی ها بودین وهستین منی که الگویم شما هستین دیگر نمیتوانم شما رو سرمشق خود بدانم.شما خیلی زود به اکثر حرفهایی که میزنین عمل نمیکنین وکارهاتونو واهدافی که مدنظر دارین روتوجیه میکنین مثل حرفی که گفتین ازشنبه جلوی سپاه قدم خواهید زدولی بعدا با دلایلی کنسلش کردین.آیا بااین تصمیمات وبرنامه های که. هی لغومیشود .آیا میتوان به شما اعتمادکردوسرمشق ماباشین…ببخشینم.
———————
سلام علی آقای گرامی
درست می فرمایید. من هم اگر جای شما بودم شاید به یک چنین شخصی اعتماد نمی کردم. چه کنم؟ توان و توش من به همین اندازه است. و این که من هم یکی هستم مثل شما. نه این که آدم فوق العاده ای باشم با ظرفیتی فراوان و فوق تصور. نقاط ضعفی دارم مثل خیلی ها. با این همه، من با پایداری چیزی از گلوی اطلاعات بیرون کشیده ام که سابقه نداشته. در عین حال که دیدم پافشاری من برای اجاره بها به یک جور لجبازی دارد تبدیل می شود. در همین مدت، علاوه بر اموالم به دوخواسته ی دیگرم نیز رسیدم که قبلا به آن اشاره کرده ام. در مورد قدمگاه دوم نیز باور کنید به چیزی که فکر نمی کردم غوغای فوتبال و جام جهانی بود. حرکت من اگر رسانه ای نشود در نطفه خفه می شود.
سپاس
سلام برناظران محترم
جناب نوری زاد باگفتار هردمبیل ،سلام علیکم .
سال روز میلاد منجی عالم بشریت ومصلح کل، یعنی بقیه الله الاعظم مهدی منتظررا-عجل الله تعالی- فرجه الشریف را به همه شیعیان تبریک عرض می کنم وتعجیل درظهوربابرکتش را ازخدای منان مسالت دارم.
بمحض اطلاع جناب نوری زادبه اطلاعتان میرسدکه دولت نوری مالکی برای فرماندهی 10 لشگر ارتشی اش فرمانده 8لشگرش را ازسنی های بعثی ارتشی گذاشته بود واین مساله موجب اوج گیری سریع حرکت داعش تروریست بسوی اشغال شهرها بوده ، ازاین ناحیه بوده است ودرمقابل حمله داعش هیچ مقاومتی ازسوی ارتش صورت نگرفته است.
دیگراینقدرضدشیعی نباش که کتک می خوری ها ،اینو بگم یادت باشه ،خوب،شیرفهم شدی؟ افتاد یاتکرار کنم ؟
ارادتمند همه منصفان
مصلح
اسم شما به مرام شما نمی خورد. میدانی معنی مصلح چیست؟ نه قطعا نمی دانی. یعنی نه کنجکاو بوده ای و نه اصولا کسانی که این گونه ادبیات را به شما یاد داده اند بضاعت این را داشته اند که به شما بگویند مصلح یعنی چه.
ابراهیم را میشناسی؟ در دنیا به مقام صالحین نرسید و به او وعده داده شد که در آن دنیا با صالحین محشور خواهی شد.
لطفا اسمی را انتخاب کن که بهت بیاد.
جناب منصورخان سلام
بنده یک رساله درشخصیت وچهره نورانی حضرت ابراهیم علیه السلام ازدیدگاه ومنظرقرآن نوشته ام.
بله وعده صالحان را به اودرآخرت داده اند؛وآن نوشته وخطاب بنده ّبه آقای نوری زاد
ازروی مطایبه بود وایشان وهرکس فهیم وادیب می فهمد واما اصل ایرادم به ایشان سرجای خودش باقی است که تهمتهائی که به اسلام وتشیع بعنوان خرافات می چسباند این یاوه گوئی است باید تعیین کند ویامدرک ارائه دهد واین ایرادبنده ازهمان صلحجوئی ناشی می شود ونامم را فهمیده “مصلح “گذاشته ام حال بمذاق جنابعالی خوش نمی آید بنده مقصرنیستم.
وازاین جواب برای شما جواب آقای خسرو خان کم تحمل هم معلوم می شود.
باسپاس ازشما
مصلح
آقای مصلح اگر با آقای نوریزاد شوخی داشته اید و و ایشان در جریان هستند من از شما معذرت می خواهم.
در ارتباط با تشیع و اسلام هم باید بگویم که خرافات و بت پرستی چنان جای خدا را گرفته که باعث تفرقه بین مسلمانها شده که این با اساس دین در تضاد است.
اصولا روحانیون به این دلیل که از طریق دین ارتزاق می کنند باید ابزارهائی در دست داشته باشند که نشان دهند مردم بدون آنها به انحراف می روند. اصولا روحانیون جز برای مردم کم سواد که سؤالاتشان از حد احکام بیشتر نمی شود
پاسخی برای اقشار تحصیل کرده با انبوهی از شبهات و سؤالات ندارند . اینجاست که به خشونت و خشونت پروری متوسل می شوند و ابزار آنها گروههائی بیسواد و بی مطالعه اند. من هم می دانم که بسیاری از عناصر و نظریه های شیعی مترقی است چرا که بر مبنای تفکر بوده و لی سمومی به نام خرافات و بت سازی باعث رویگردانی متفکران و تحصیل کرده ها شده.
ضمنا، آقای مصلح،
یک رساله در مورد ابراهیم از نظر خودتان بنویسید نه از نظر قرآن و نه از نظر مفسرین قرآن فقط خودتان. آین است آنچه که خدا و قرآن می خواهد: تفکر و تعقل این چیزی است که بارها در قرآن از انسانها خواسته شده ولی مفسرین و فقها مردم را از آن بر حضر داشته اند. براستی میدانی چرا ما مسلمانها از غرب عقب افتاده ایم؟ اگر کنجکاو بودید بپرسید تا بگویم. امیدوارم آقای نوریزاد عزیز اجازه بدهند تا در سایت ایشان این موضوع در یک عنوان جداگانه به بحث گذاشته شود. این روش دوست من امام جعفر صادق( درود خدا بر روح پاک او) است.
آقای مصلح , اگر حرف محترمانه و سازنده بلد نیستی بزنی, حداقل سکوت کن.اینجوری احترام خودت حفظ میشود.
جناب مصلح
شما که مصلح هستیدو منطق دارید چرا به قوه قهریه متوصل میشویدکسیکه مسلح است به دیگران حمله میکند. در ضمن شما فرمودید که بقیه الله الاعظم منجی عالم بشریت و مصلح کل . منظور از مصلح کل برای مسلمین است من شنیده ام که امام زمان با خانواده در زمان شاه در تهران زندگی میکرده اند بطور حتم صحت دارد چون از آیت الله بعید است که دروغ بگوید.
http://www.dailyvideoclips.net/?p=294
باسلام مجدد
آقای نوری زاد،این را هم بگویم که این وسائلت راکه بعدازچهارسال ونیم موفق بگرفتنش شدی ازبرکت دولت اعتدال وامید منتخب مردم است
وگرنه یک روزهم درمقابل اطلاعات نمی توانستی قدم بزنی چنانکه درمقابل سپاه نمی توانی وجاخورده ای وبهانه جام جهانی
والیبال راآورده ای واگرهم بعدا بروی چنان به حلوفدانی می اندازند وخفه ات می کنند که هیچ کس ازپسش برنیاید مگربازهمان سفارش مولایت بدادت برسد وآنهم شایدامیدی برای شما داردوخالی ازرودربایستی خدمات سرکوبگرانه مخالفانش ازسوی شما می باشد.
ویا اینکه این ناظران پرحرارت ازقبیل مزدک وساسان به تظاهرات بپردازندوموجب آزادیت باشند،واما اینرا خیلی بعید می دانم که امثال این اشخاص ترسو وبزدل به حمایت ازشما دست به تظاهرات بزنند مگرازاین جوانان غیرتی شیعه بپاخیزند واین سکولارها هم ازگوشه وکنار بتماشا بیایند چون خودشان این عرضه رودرروی میدانی راندارند؛وفقط درفضای مجازی هارت وپورت می کنند وعقده هایشان رادرسایت شما خالی می کنند.
به هرحال احتیاط شرط عقل وعقلااست پس جانب احتیاط را مراعات بفرمائید چون بقول مقام عظمای ولایت :گاوزوردارد اماعقل ندارد پس بایدمداراکرد {این راآن وقتی درخطبه نمازجمعه می گفت که امریکا می خواست به افقانستان حمله کند وازترسش شلوارش راخیس کرده بود ،وتنها نماز جمعه ای بود که شعارمرگ برامریکا تعطیل درآن تعطیل شد،ومی گفت باگاوشاخدار وبی عقل باید مداراکرد وحالا یادش رفته است}،
وسپاهیان مست قدرت نیزچنین هستند یک دفعه دیدی باماشین آمدند وزیرت گرفتند وکشتند وگفتند تصادف شده است ،مبادا این بی عقل های مست راباوزارت اطلاعات دولت اعتدال وامید مقایسه کنی که قیاس مع الفارق است والسلام.
مصلح خیرخواه
سلام اولا كارتان درست است.دوما اينهايي كه مگويند چنين وچنان كن مثل من سه دسته اند خير خواهان.محافظه كاران.و كارمندان و وظيفه بگيران انهايي كه مطامعشان در خطر حركات شماست بنا بر اين عكس العمل هاي شما را بسيار سنجيده يافتم.سوما .همه اطرافيان ودستان وخودم از شما بسيار متشكريم.
این نیز بگذرد!
با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز
این روزها داعش این دولت اسلامی عراق وشام چهره سبوع و نگاه افراطی مذهبی خود رانشان داده است سوئال اینجاست سابقه 36 ساله وحدت اسلامی وتقریب بین مذاهب اسلامی چه دستاوردی داشته ؟ این همه هزینه ها وجمع کردن علمای اسلامی از سراسر جهان در تهران چگونه نتوانسته صدائی در میان این آتش وخون داشته باشد .هر سال با هزینه های سنگین نمایشی برگزار میشود اما نتیجه صفر.به قول خودمان جلسه برای خر کردن دیگران در صورتی که دیگران نیز به همین اندازه مهارت در خر کردن پیروان خود دارند ودر دل به هم میخندند .داعش خون آشامانی تا دندان مسلح به دنبال حاکم کردن قانون شریعت خود را مجاز به انجام هر کاری میدانند نادیده گرفتن حق مردم درایران را میتوان در سخنان نمایند ولی فقیه درایران در همین نواری که منتشر کردید ودر عراق حمله گروه داعش واجرای احکام شریعت میتوان دید.پروفسور جمالی در نگاه به این نوع رفتارها میگوید: بزرگترین بدبختی ها واسارت ها وفسادها نتیجه بدخواهی نیست بلکه نتیجه مستقیم خیرهائی های مطلق است.انانیکه برای بهترین خیرها وخوبی ها وعدالتها برخاسته اند موجب بزرگترین بدبختیها وفسادها وخونریزیها وقساوتها شده اند.ایمان به خیرخواهی مطلق به انها حقانیت انجام هر کاری را میدهد.
سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی
خسته نباشید! خدا را شکر برای روزپایانی و خدارا شکر که روز پایانی حبس مجید هم رسید.
درود برشما!
مجید دری آزادشد!
http://www.rahesabz.net/images/sized/uploads/images/62ad9ce69af33d9d312c58443fb20761-300×349.jpg
مجید دری پس از پنج سال حبس آزاد شد. آری ایشان آزاد شد ولی این چه ظلم ونامردی بیهوده بود که براین جوان شجاع براین فرزند شجاع وصادق ایران زمین و خانواده او رفت!!؟
درود بیکران بر مجید وخانواده او و دیگرزندانیان سیاسی ما ازهرگروهی وخانواده هایشان که این همه ظلم وستم بیهوده برایشان باریده شد و هنوزمیبارد. وبرای چه؟؟ این چه نا مسلمانی است؟ این چه نامردمی است؟ این چه حکومت اسلامی است که عده ای ابلیس های آدم روی آنرا اداره میکنند؟
وحال که مجید آزاد شد وبه زندان بزرگ همگانی کشور داخل، زندگی را از کجا وچگونه شروع کند؟! مجید در آخرین نامه ای که از زندان فرستاد نوشت ” در این مهرومومها بارها کسانی را دیدهام که روزهای آخر حبسشان را میگذرانند در اکثر آنها اشتراکاتی بود: التهاب، استرس، گله از کندی زمان، نگذشتن روزها و حتی ساعتها. با تجربیات سعی کردم راه مقابله با آنها را بیاموزم: فکر نکردن به آن.
سخت است اما اگر موفق شوی راحتتر میتوانی بگذرانیاش و حال من از آنطرف بام افتادهام و سعی میکنم گاهگاه به خود یادآوری کنم به پایان نزدیک میشوم اینکه پس از آزادی که نه، پس از اتمام حبس چه کنم؟ آنوقت است که سونامی مشکلات هجوم میآورند: ”
متن کامل نامه مجید دری و همچنین خبر آزادی این جوان دلاور در ادامه آمده است:
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
جرس نوشت:
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۳, ساعت ۸:۵۱ بعد از ظهر
از روزهای حبس و تبعید تا دلهره روزهای آزادی مجید دری
افسوس که هرچه بردهام باختنی است
بشناخته ها تمام نشناختنی است
برداشتهام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشتهام هر آنچه برداشتنی است
در این مهرومومها بارها کسانی را دیدهام که روزهای آخر حبسشان را میگذرانند در اکثر آنها اشتراکاتی بود: التهاب، استرس، گله از کندی زمان، نگذشتن روزها و حتی ساعتها.
با تجربیات سعی کردم راه مقابله با آنها را بیاموزم: فکر نکردن به آن.
سخت است اما اگر موفق شوی راحتتر میتوانی بگذرانیاش و حال من از آنطرف بام افتادهام و سعی میکنم گاهگاه به خود یادآوری کنم به پایان نزدیک میشوم اینکه پس از آزادی که نه، پس از اتمام حبس چه کنم؟ آنوقت است که سونامی مشکلات هجوم میآورند: تحصیل که فعلاً در هالهای از ابهام است، کار که با وضعیت موجود دور از دسترس به نظر میرسد، مشکلات مالی آنهم با وضعیت وحشتناک چند سال اخیر، ارتباط با دیگران، تطبیق با وضعیت موجودی که نسبت به پنج سال پیش بیاندازه عوضشده، چگونگی فعالیتهای اجتماعی، دغدغه کسانی که هنوز دربندند و هزار مسئله دیگر. گاهی این مسائل آنقدر برجسته میشوند که ترجیح میدهم به آزادی فکر نکنم. نمیدانم ! شاید پاک کردن صورتمسئله است. احتمالاً اگر تجربه مرخصی را نداشتم راحتتر می تونستم کنار بیایم اما واقعیتهایی که آنجا بر سرم کوفت حل بعضی از مشکلات را دور از ذهن کرده است .
گفتم مرخصی ، یک خاطرهای هم از مرخصی تعریف کنم . وقتی از زندان بیرون آمدم به همراه برادر و خواهرم به منزل یکی از دوستان به اهواز رفتیم ــ که از ایشان به خاطر آن پذیرایی خوب و محبتش بینهایت سپاسگزارم ـــ اصرار کردند که دوش بگیرم. رفتم حمام و پس از تنظیم آب سرد و گرم دوش را باز کردم. گمان کردم آب از لوله بیرون میآید و به سرم میکوبد ــ هه! اگر آب از دوش بیاید ــ چشمانم را بستم و منتظر سقوط آب شدم اما قطرات نرم آب که از سردوشی بیرون آمد و آرام بر صورتم نشست ناگاه خنده را بر لبانم نشاند و لذتی دور از انتظار سراغم آمد. چه آرام ! دلم نمیآمد دل بکنم و آب را ببندم. شاید احمقانه بیاید. اما واقعیت این لذت مسحورم کرده بود!
اینجا بود که در وهله اول فهمیدم چقدر بین خشونت زندان و بیرون از آن تفاوت است. حال اگر صدبار گفته شود: ما در زندانی بزرگتر محبوسیم، خشکی و خشونت زندان بیحدوحصر است از جزئیات بگیر تا کلیات. دیگر از زندانهای خوزستان نگو که چندین برابر است. تلاش برای زنده ماندن، نه آسیب ندیدن بلکه کمتر آسیب دیدن. وقتی دوباره به زندان برگشتم فهمیدم چقدر همهچیز عوضشده، چقدر گرفتار رکود شدهام. هرچقدر هم تلاش کنی بازهم یک جایی مشتت باز میشود و دم خروس هویدا! گاهی فکر میکنم بیگمان ما را به اینجا فرستادهاند که بمیریم و اینکه آنها به هدفشان نرسند بر آنم داشته تحمل کنم که سختیهای بیاندازهاش را تاب آورم. اما در اینکه هدف چنین چیزی جز این باشد هر چه میگذرد مصممتر میشوم، وای که چه روزهای سیاهیاند که حتی خورشیدترین خورشیدها هم قادر به روشن کردنش نخواهد بود. بیخیال!
روزی که تبعید میشدم را میتوانم بدترین روز زندگیام بدانم و ادامهاش ادامهای بر تداوم ظلم و ستم و ناجوانمردی. یعنی هر در برابر قانون برابرند؟! پس متهمان کهریزک و آن فجایع چه؟! آنها مگر آزاد نبودند؟! مگر اینکه رییس تأمین اجتماعی نشد و آنیکی در پمپبنزین اسلحهکشی نکرد؟ یعنی من و خیلیهای دیگر که از اول تا آخر حکممان را کشیدیم خطرناکتر بودیم؟! متهم به قتل بودیم؟! اگر بودیم ما هم رییس میشدیم؟! یعنی مهر قانون تنها اینجا صادق بود؟! نه در آزادی مشروط و مرخصی و پایان حبس و حق آزادی بیان رسانهها و غیره… با تنها فرزندان هاشمی رفسنجانی آقازاده بودند؟! مخصوصاً ” فائزه ” که تفکرش از قبل مشخص بود و موضعگیریهای دگر خواهانه و تخطئه خودشان در دستور نبود و نیست و حتی از رسانه بهاصطلاح ملی صدا سیما به جهت همراه نشدنشان با گروه تفکری خاص !؟
نمیدانم چرا این مواقع به یاد کتاب «مزرعه حیوانات» میافتم: «همه در برابر قانون برابرند، اما بعضی برابرتر!»
میگفتم ، وقتی به بهبهان رسیدم و برخورد مردمانش را دیدم چنان تحت تأثیر قرار گرقتام که از اعتصاب غذا در اعتراض به ستم دوچندان چشم پوشیدم . چه مردمانی ! باور کنید هر چه در خوبیشان بگویم کم گفتهام . کسانی که حتی مرا ندیده بودند چنان بامحبت و دوستانه پذیرایم شدند که باورش برایم سخت بود . حتی زندانیانش که رفتار و برخوردشان قابلستایش بود . اگر بگویم اکنون بسیاری از بهترین دوستانم بهبهانیاند جز راست نگفتهام ، و اگر باز بگویم در بهبهان خیلی کم احساس غربت میکردم سخن بهگزاف نراندهام . به این باور رسیده بودم که شهر خودم است و مردمانش همشهریانم . این شد که خودم را یک بهبهانی خواندم و همچنان میدانم ــ اگر آنها لایقم بدانند ــ گفتم بنویسم و از تمامی روزهای گذشته و از تمامی ایشان تشکر و قدردانی کنم .
مردم بهبهان ! لطف شما فراموش ناشدنی ست . از پذیرایی این فرزند کوچکتان ، از یکایک شما از تمامی دوستان دور و نزدیکم ، از محبتتان از گرمی و صمیمتان تشکر نموده و آرزوی دیدار شما را در سر میپرورانم . به امید دیدار !
دوستان اهوازیام ! بااینکه غربت شما خیلی زیاد بود اما حضورتان گرمابخش بود و مهربان . شاید اگر نبودید تحمل این غربت دوچندان میشد .
دوستان عزیزم ! بودن در کنارتان افتخاری بود فراموشنشدنی ، پنج سال زمان کمی نیست ، اما شما با حضورتان و ماندن در کنارمان سالها کوتاه نمودید . باور کنید زبان قاصر است از بیان و قلم میماند چه بنویسد ؟ چه بگوید ؟ مگر میشود تکتک لحظههای با شما بودن را فراموش کرد ؟ در زمانهای سخت که ترس حتی بر اقوامم مستولی شده بود ، که حتی پرهیز کنند از احوالپرسی از خانوادهام ! شما با آمدن و بودنتان چنان دلگرمی بخشیدید که تصورش را هم نمیکردم . از آنانی که نمادند و آنانی که ماندند سپاسگزارم و لطفشان را هیچگاه از خاطر نخواهم برد .
بیگمان در این مدت خیلیها را رنجاندم از یکایکشان آنها پوزش میطلبم . میخواهم با بزرگواریشان « آنچه نبایدهای من را » ببخشند و باور کنند تعمدی در میان نبوده و البته در برخی موارد تفاوت تفکر و سلایق این اختلافات را به وجود میآورد و صدالبته نباید موجب رنجش میشد ــ یا گردد ــ . و من این رنجش را عذر میطلبد .
و در آخر جا دارد از خانوادهام که چون کوه حامی و پشتیبانم بودند قدردانی و تشکر کنم . سختیهایی که از جانب من بر ایشان تحمیل شد از شماره بیرون است . بجاست پاس بدارم تمامی زحماتشان را ، تابشان را ، تحملشان را . خانواده همیشه برایم اهمیت داشت اما اگر بگویم به اسطوره بدل شده دروغ نگفتهام . اینجا از تمامی اعضای خانواده دوستان و اقوامی که در کنارم بودند سپاسگزاری میکنم و برای همه روزهای خوب را آرزو میکنم .
سبز باشید
خاکپایتان ” مجید دری “
خرداد ۹۳
زندان کارون اهواز
http://www.rahesabz.net/story/83494/
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
ندای سبزآزادی نوشت:
مجید دری پس از پنج سال حبس آزاد شد
ایجاد شده در: 06/12/2014 – 16:37
مجید دری فعال دانشجویی پس از پنج سال حبس امروز از زندان کارون اهواز آزاد شد.
این فعال دانشجویی از سوی شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب، به ریاست قاضی پیرعباس، میبایست مدت زمان حبس پنج ساله خود را در تبعید به زندان ایذه سپری می کرد، اما به دلیل عدم وجود زندان در ایذه، وی به زندان بهبهان اعزام و سپس به زندان کارون اهواز منتقل شد.
مجید دری از روز هیجدهم تیرماه سال ۸۸ در زندان در تبعید بسر می برد. این دانشجوی محروم از تحصیل که تنها جرمش دفاع از حق تحصیل است در دادگاه بدوی به ده سال زندان محکوم شد که طبق حکم، پنج سال از آن را باید در تبعید گذراند. این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال تغییر یافت.
http://www.irangreenvoice.com/article/2014/jun/12/44118
۵ سال مقاومت جنبش سبز و آینده آن
اشتراک
پنجشنبه, ۲۲ خرداد, ۱۳۹۳
چکیده :علی کشتگر، فعال سیاسی و نویسنده، در یادداشتی به مناسبت سالگرد ۲۲ خرداد از نظرگاه خویش به جنبش سبز و آیندهی آن پرداخته است. او معتقد است: زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در این 5 سالی که از کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 می گذرد همراه با تحمل محرومیت ها و رنج های شرایط غیرانسانی اسارت و حصر، روزبه روز بزرگتر شده اند. آنها امروز مورد احترام اکثرایرانیان و اغلب گروههای متفاوت سیاسی و عقیدتی ایران اند….
کلمه – علی کشتگر:
دکتر مصدق در جریان محاکمات نظامی خود یکبار گفت: حالا این حرف مادرم را بهتر درک می کنم: “بزرگی آدم ها به میزان شدائد و رنجهایی است که بخاطر مردم خود تحمل می کنند.” (نقل به معنی) شاید او در دل به این هم می اندیشید که بزرگی ملت ها نیز در ارج گذاری به فرزندان فداکار خویش است.
هیچ ملتی بدون قدرشناسی از شهروندان بزرگواری که سخاوتمندانه از همه چیز، حتی جان خود مایه می گذارند تا اسباب بزرگی ملتی را فراهم سازند، به بزرگی و موفقیت نمی رسد.
زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در این ۵ سالی که از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۸۸ می گذرد همراه با تحمل محرومیت ها و رنج های شرایط غیرانسانی اسارت و حصر، روزبه روز بزرگتر شده اند. آنها امروز مورد احترام اکثرایرانیان و اغلب گروههای متفاوت سیاسی و عقیدتی ایران اند.
در برش هایی از حیات هر ملتی، تغییر و تحول درگرو ایفای نقشی است که تاریخ بر دوش بازیگران معینی می گذارد. بدینسان، سرنوشت جنبش ها و تحولات به وفاداری، درایت و صلابت کسانی پیوند می خورد که قرعه فال به نامشان زده شده است.
آنگاه که این بازیگران به قیمت تحمل همه سختی ها بیرق شرف سیاسی و ایستادگی یک ملت در برابر زروزور و ظلم را وانمی نهند، به نقطه امید و حلقه وصل و همبستگی مردم تبدیل می شوند.
سه اسیر در بند جنبش سبز، از روز کودتای انتخاباتی تا به امروز که پنج سال از آن سرقت بزرگ می گذرد، در همه عرصه ها چه آنجا که جنبش سبز شهروندان به همراهی و هدایت آنان نیاز داشت و چه از لحظه حصر که سرنوشت این جنبش به وفاداری و تسلیم ناپذیری آنان در برابر فشار سرکوبگران پیوند می خورد، از عهده کارستانی که تاریخ بر دوش آنان نهاده برآمده اند.
پیروزی اخلاقی امروز این زندانیان سیاسی بر کودتا گران تضمین کننده پیروزی های سیاسی آینده است.
در ۵ سال گذشته، ایستادگی زندانیان و حضور و نفوذ گفتمان جنبش سبز در فضای سیاسی ایران، بر همه کنش های جامعه و حاکمیت اثرات انکارناپذیر داشته است. بدون اعتراضات تاریخی مردم تهران و شهرهای بزرگ کشور علیه کودتاگران، بدون همت و تلاش هزاران زن و مرد جوان این جنبش که با وجود سرکوب خونین کودتاگران، هرگز از پای ننشتند و بدون پایداری همراهان در حصر آن ماندگاری و نفوذ گفتمان جنبش سبز در بافت های اجتماعی و سیاسی جامعه ممکن نبود. و بدون همه اینها پیروزی حسن روحانی در انتخابات ۲۴ خرداد ۹۴ غیرممکن بود. سهم جنبش سبز و جانباختگان و رهروان زندانی آن در پیدایش امیدهایی که در افق سیاست های خارجی و داخلی ایران پدیدار گشته، انکارناشدنی نیست. در چشم انداز آینده نیز شرط روئیدن امیدهای پدید آمده به پیروزی های ملی و سیاسی تحکیم رشته های پیوند میان مردم و اسیران دربند جنبش دموکراسی خواهی سبز است.
بی جهت نیست که هسته اصلی قدرت و شخص رهبر جمهوری اسلامی در همه سالهای گذشته، پاره کردن همین رشته پیوندها را آماج تلاشهای سیاسی و تبلیغاتی خود قرار داده اند.
البته جنبش دموکراسی خواهی هرچند مدیون ایستادگی سه چهره محصور و سایر زندانیان سیاسی است، اما محدود به آنان نمی شود این جنبش ادامه پروژه انقلاب مشروطه و نهضت ملی است. پروژه نهادینه کردن حقوق شهروندی که نخستین شرط تحقق آن استقرار آزادی های سیاسی و حکومت قانون به روایت ناتمام انقلاب مشروطه و نهضت ملی دکتر مصدق است.
جنبش سبز، جنبشی که پس از کودتای انتخاباتی در اعتراضات میلیونی مردم تهران در برخی از شهرهای بزرگ کشور تجسم پیدا کرد، جنبش مدنی همه ایرانیان علیه دیکتاتوری مذهبی است. از تکرار این حقیقت نباید خسته شد که میلیونها شهروند ایرانی این جنبش که با شعار رای من کو به خیابان آمدند برای حمایت از یک عقیده و مذهب معین و یا یک حزب سیاسی خاص به میدان نیامدند. بلکه برعکس برای برابری همه شهروندان فارغ از هرگونه تبعیض مذهبی،عقیدتی،جنسی و قومی آمدند.اهمیت رفتار و گفتار همراهان زندانی این جنبش بویژه موسوی، کروبی و رهنورد در آن است که:
۱- آنان در همراهی با جنبش دموکراسی خواهی سبز، خط ابطال بر سنت استبدادی فصل الخطاب بودن اوامر ظالمانه ولایت فقیه کشیدند.
۲-از دایراه سیاست ورزی درون حکومتی فراتر رفتند و تکیه اصلی خود را بر فعالیت های سیاسی جامعه محور قرار دادند. به سخن دیگر شرط تغییر رفتار حاکمیت، و موفقیت اصلاحات سیاسی و اجتماعی را در روی آوردن سیاست ورزی جامعه محور اعلام کردند. بدون آن که اهمیت سیاست ورزی از بالا را نفی کنند.
۳- از گفتمان رسمی جمهوری اسلامی عبور کردند و با صراحت به گفتمان دموکراسی خواهی روی آوردند. بیانیه های ۱۵، ۱۶ و بویژه ۱۷ میرحسین موسوی و مواضع مهدی کروبی و رهنورد در ماههای بیش از حصر گواه بر این مدعاست. آنها صریحا خواستار انتخابات آزاد بدون دخالت شورای نگهبان و پذیرش نتیجه آن، هرچه که باشد، بودند.
مهم نیست که آنها شخصا به دنبال چه نوع نظامی هستند؛ مهم نیست که آنها احتمالا در آرزوی اصلاح جمهوری اسلامی و احیای نظام دینی بدون ولایت فقیه اند. مهم این است که پذیرای انتخابات آزاد و ملتزم به قبول نتیجه آن هرچه که باشد هستند. و این خود یعنی اعتقاد به فرهنگ مدارا و پذیرش برابری مخالف در برابر قانون و فرصت های سیاسی. حتی مهم نیست که چه انتقادی به گذشته پیش از ۲۲ خرداد ۸۸ آنها داریم و یا در آینده تا کجا بر مواضع امروزین خود می ایستند، هیچ یک از ما مسوول آنچه که دیگران در آینده انجام می دهند نیستیم و درباره رفتار آینده هیچ کس هم نمی شود پیشگویی پیامبرگونه کرد.
مهم این است که آنها امروز به نماد همبستگی و حلقه پیوند جنبشی تبدیل شده اند که ظرفیت آن را دارد که بسیاری از ایرانیان را در ورای تفاوت های سیاسی و عقیدتی در دفاع از آزادی و حقوق شهروندی متحد نگهدارد. حمایت پیگیر از این زندانیان سیاسی جنبش سبز و مطالبه آزادی آنها لازمه گسترش و تعمیق جنبش دموکراسی خواهی است
سلام بر برادر عزیز وبزرگوار وپژوهشگر فاضل وارجمندم جناب آقاسیدمرتضی دام عزه
تحلیل واقع بینانه تان بمانند سایر نوشته هایت عالمانه وخردمندانه است موجب مسرت خاطر ومستفید شدم وبرایت آرزوی توفیق بیش ازپیش رادارم ؛وازجوابت بجناب ساسان خیلی خوشحال شدم ولذت بردم. بامیددیدار نه چندان دیر باشماهستم.
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ارادتمندتان
مصلح فقیر
برادر فاضل آقا مصلح گرامی
علیکم السلام و رحمه الله
اسعد الله ایامکم
تشکر و سپاس از حسن ظن شما نسبت به این کمترین.
کم حضورید آقا؟ از عدم حضور شما دلتنگ بودم ،امیدوارم حضور مستمر داشته باشید،و با جناب نوریزاد هم اصلاح ذات البین بفرمایید ،اگرچه نقد و ایراد صریح از حسنات زمانه ما و از حسنات این سایت است.
(فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ) (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون)
امیدوارم از تذکره سابق من نرنجیده باشید.
ارادتمند ملتمس دعاء
سلام برفاضل گرامی وبرادرعزیزم آقاسیدمرتضی دام مجده
اسعدالله ایامکم وعجل الله ظهوره
چندروزی رفته بودم به محل کشاورزی برای سمپاشی زراعت گندم ازاین رو دراین سایت غایب بودم.
تذکرحضرتعالی را به روی چشم می گذارم واطاعت می کنم بشرطی که نوری زاد پرت وپلا نگوید وخرافات ذهنی اش را به تشیع نسبت ندهد،واگر خرافاتی درشیعه سراغ دارد رسما ومشخصا مطرح کند ما هم ببینیم چه خرافاتی است؟
ارادتمندتان
مصلح
درود بر معلم دلیر و شجاع و بی باک
این پیروزی را به شما و هموطنان عزیز تبریک می گویم. درس عبرتی باشد برای حکومتیان که حقوق مردمان را رعایت کنند.
«یقینا می توان به زندگی آمیخته به خرد، شادی، و آگاهی جاودانه دست یافت، اگر که بخواهیم. پس چرا باید با نزاع و ستیزه، نابودی را برای سرنوشت خود رقم زد؟ بیایید به عنوان یک انسان، از همنوعانمان بخواهیم که فقط و فقط، انسانیت را مد نظر داشته و باقی چیزها را فراموش کنند که در این صورت، درهای بهشتی جاودان به رویمان گشوده خواهد شد، وگرنه، جهان را به ورطه نابودی خواهیم کشاند.» برتراند راسل
حکومت های تمامیت خواه برای دوام استیلای خود، یا سوار بر بر موج احساسات مردم بوده و یا دین را دستمایه سرکوب های خود قرار داده اند. اما آنقدر هوشمند نبوده اند که بدانند بقای قدرت در یک فرمول ساده خلاصه می شود که همان لحاظ “انسانیت” است. شاید بتوان راز تسخیر دلها توسط ماندلا، گاندی، مادر ترزا، و احتمالا مارتین لوتر کینگ را نه در سیاستمداریشان، بلکه در در لحاظ کردن همین فاکتور مغفول مانده انسانیت توسط آنها دانست.
حالا حکایت حکومت ما است که مردمش را صغیر و نادان می شمارد، در مقابل مرد تنهایی که که بنای حرکتش را اصلاح این حکومت به روش های مسالمت آمیز دانسته و سلاحی جز صداقت و انسانیت و اخلاقمداری ندارد. روبرویمان هم البته خیزش هشدارآمیز و خطرناک افراطیون داعش است، که ای بسا می آیند تا آینده هولناک تبعیض و تندروی و طرد گروه های اجتماع را برایمان به تصویر بکشند. ماییم و دوراهی سخت انتخاب بین سرکوب خشونت آمیز مخالفان و دگراندیشان یا مدارای خردمندانه با آنها.
راستی پست امروزتان به چه عکس برازنده ای مزین شده، تابلویی از یک جوانمرد که پشت مادری ستمدیده ایستاده، و گل های زیبایی هر دو را احاطه کرده اند. بهشت ارزانی شما خوبان باد.
باسلام و تشکر ********( پیش از شما به سان شما بی شمارها با تار عنکبوت نوشتند روی باد کین دولت خجسته جاوید زنده باد.محمدرضا شفیعی کدکنی. ) تقدیم به همه دوستان عزیز و گرامی. *********