سر تیتر خبرها
فیلم کوتاه سخنان نماینده یِ نماینده یِ خدا بر زمین

فیلم کوتاه سخنان نماینده یِ نماینده یِ خدا بر زمین

این فیلم را نه یک بار که ده بار بیست بار ببینید، یا متن پیاده شده ی آن را در ادامه بخوانید و در هر بار نکته ای تازه از چند و چون نمایندگان خدا بر زمین کشف کنید. این فیلم را ببینید و به این پرسشِ بخاک افتاده پاسخ دهید که در انتهای ذهن این نمایندگان خدا آیا چیزی به اسم “مردم” حضور دارد یا نه؟ و به این پرسش نیز بیندیشید که همه ی هیبتِ این جماعت آیا با چیزی به اسم خِرد آشناست؟

در این فیلم می بینید که آیت الله سعیدی – نماینده ی رهبری در سپاه – به چیزی فراتر از منویّات رهبری نمی اندیشد. و نیز می بینید که این جناب در سپاه، به تغییر و ضایع کردن چه معادلاتی دست نهاده که بدیهی ترینش: حق مردم است. در این فیلم به درستی در خواهید یافت که این جناب، دست در دست فرماندهان سپاه، و برای محقق ساختن منویات رهبری، چه آدمها که نکشته و چه فجایعی را که در پس و پشت مناسبات همین منویُات، سامان نداده است. در تدوین این فیلم، من به تقطیع و خلاصه سازیِ کل فیلم ناگزیر شده ام. صرفاً از این روی که اطاله ی کلامِ این آیت اللهِ منویّاتی را مختصر کرده باشم. این سخنرانی، بلافاصله بعد از سخنان سردار جعفری – که چندی پیش منتشرش کردم – ایراد شده است. بگویم و بگذرم که از همین یک سخنرانی می شود دهها سند رسوایی و تقلب و آدمکشی از یک سوی، و واقعیاتِ پنهان داخل سپاه را از دیگر سوی بیرون کشید.

محمد نوری زاد
بیست و یکم خرداد نود و سه
——————
متن کامل پیاده شده:
ابتدا می خواستم از زحمات شما عزیزان و بزرگواران در این جهاد مقدس صمیمانه تشکر و سپاسگذاری کنم. ما تکلیفی داشتیم، و آن تحقق منویات رهبری است. شرطمان هم پیروزی نبود. ما مامور به تکلیف بودیم. تکلیفمان این بود که منویات رهبری را در مجموعه ی سپاه، با جان و دل پذیرا باشیم و محقق کنیم. این لطفی بود که خداوند نصیب ملت ما کرد و تکلیف را هم همراه با نتیجه کرد و پیروزی هم همراهش بود، پیروزی بسیار شگفت آور که مورد رضایت رهبر معظم انقلاب قرار گرفت. یقین داریم رضایت ذات باریتعالی در این حرکت بوده و هست.

بنده با ضرس قاطع می گویم نزدیکترین نهاد در نظام جمهوری اسلامی به مواضع ولی فقیه، سپاه پاسداران است. در این ماجراهای اخیر، فتنه های کور، برخی نهادهایی که سابقه ای طولانی داشتند در هدایت افکار عمومی درجا زدند وماندند که چه کار کنند. نتوانستند تشخیص دهند راه کجاست، مسیر کجاست. اما سپاه، سر سوزنی تردید نکرد. کوچکترین زاویه ای نداشت. بله، ممکن بود تک و توک، افرادی نظرات دیگری داشته باشند، ولی یک مورد هم اظهار نشد. برخی از احزاب، گروه ها و شخصیت ها و نهادهای درون انقلاب، یا اپوزیسیون اصل حاکمیت دینی هستند، و یا اپوزیسیون دولتی هستند که تحقق بخش آرمان های حضرت امام و رهبری است، و این از پدیده های عجیب و غریب عصر ماست. در آمریکا هم چنین چیزی سابقه ندارد. تا به حال خیال می کردیم مجمع روحانیون، دیگر اپوزیسین اصل حاکمیت نیست. معلوم شد که در میان اصلاح طلبان، از مجمع روحانیون که جناح روحانی مذهبی آنها هست، تا مشارکت، همه اپوزیسیون اصل حاکمیت دینی هستند، و زمینه مشارکت در اصل قدرات را هم دارند. یعنی از کانال شورای نگهبان هم کاملا می توانند عبور کنند. امید زیادی هم دارند به رای مردم. من به نظرم می آید که پرچالش ترین مسئله نظام، همین است. مجمع تشخیص مصلحت نظام، اپوزیسیون دولت اصولگراست. مرکز تحقیقا استراتژیک، اپوزیسیون نظام است یا دولت.

برخی نهادهای وابسته به رهبری هم متاسفانه، یا خنثی هستند، یا اپوزیسیون دولت هستند. نباید اینگونه باشد. این مقدار آزادی، این مقدار فضای سیاسی باز؟ کاندیدایی که می گوید من می خواهم قانون اساسی را تغییر دهم، یا می خواهند اختیارات را محدود کنند. اختیارات چه کسی را می خواهد محدود کند؟ خودش که می خواهد رئیس جمهور شود و علیه خودش که نمی خواهد کاری انجام دهد. دنبال اینست که اختیارات رهبری را محدود کند. این نوع نگاه و ادبیات، فرافکنیست و در عرصه ی حاکمیت دینی، بسیار خطرناک است.

آقای کرباسچی در دانشگاه علم و صنعت صحبت می کند، یک آقایی می گوید “من بهایی هستم، اگر آقای کروبی رئیس جمهور شود، نگاهش به بهائیت چیست؟” می گوید شما هم جزو فرق اسلامی هستیم، ما با شما کار می کنیم، مشکل نداریم. می گوید “آقا من بهایی هستم! من محمدعلی باب را خدا می دانم.” می گوید نخیر، تو هم جزو فرق اسلامی هستی. از این نمونه حرف های فراقانون اساسی و فرادینی است که در حرف های آقایان به کرات مشاهیده کردیم.

باز از پدیده هایی که اصلا قابل پذیرش نیست اینست که برخی نخبگان و شخصیت ها به خودشان اجازه می دهند علنی، دیدگاهشان را در برابر رهبری بیان کنند. تفکر اسلام نابی که امام رحمت االه علیه می گوید، با تفکر اسلام آمریکایی که حضرت امام می گوید مرزبندی هایش کجاست؟ تفاوت تفکر اصولگرایی و اصلاح طلبی چیست؟ اصل اینکه آیا مشروعیت دینی الهی است یا مردمی؟ دقیقا مرزبندی اولیه، اینست. (حرف) مجمع روحانیون مال حالا نیست، (از) ده سال قبل، 15 سال قبل رسما می گوید که مشروعیت حاکمیت از آن مردم است. این مرزبندی روشن است. تفکر علوی با اموی تفاوت دارند. آیا (این) مردم (هستند) حق قانون گذاری را به نمایندگان می دهند و یا نه، ذات باریتعالی؟ کسی که دنبال حذف شورای نگهبان است، مشروعیت را مردمی می داند و کاری با مشروعیت الهی اصلا ندارد.

آیا اختیارات رهبری در چارچوب قانون اساسیست یا فراقانونیست؟ اصولگرایان می گویند که قانون اساسی خط و نشانیست که راه گم نشود. اما آنها می گویند که نخیر، خط و نشان نیست، کعبه همین قانون اساسی است اصلا، و ولی فقیه، فراتر از این حقی ندارد. بحث ما اینست که آقا، حاکمیت را شما دارید به چه کسی می سپارید؟ حاکمیت را به کسی می سپارید که ولی فقیه را زمینی می داند و مشروعیتش را در دست مردم می داند؟ می گوید چرا قدسی اش می کنید و به آن (ولی فقیه) قداست می بخشید!

بین بنی عباس و بنی امیه با علویون اختلاف نظر بود که آیا دین، جامعیت دارد و صفر تا 100 زندگی انسان را می پوشاند؟ آیا پیامبر برای مدیریت آمده بود یا برای ابلاغ؟ معاویه رسما به امام علی می نویسد که وظیفه ی پیامبر صرفا ابلاغ بوده و بس، و هیچ مسئولیت دیگری ندارد. امروز این نگاه به این تبدیل شده که می گویند دین حق ندارد در عرصه ی حکومتی باشد. یعنی دین حداقلی..دینی که جزو امور فردی است.

سخنگوی حزب کارگزاران می کوید که دین اصلا نظام ندارد. جامعیت دین را نمی پذیرید. به حضرت عباس این اعتقاد به درد رئیس جمهور نمی خورد. به درد نماینده ی مجلس نمی خورد. به درد امام جماعت هم نمی خورد. آیا چنین حزبی می تواند در عرصه ی رقابت برای کاندیداتوری وارد شود یا نه؟ اصلا این این مقدار فضای باز چیز عجیبیست در کشور ما، که هر حزبی صفر تا 100 با اصول انقلاب اختلاف داشته باشد و بتواند در عرصه ی رقابت وارد شود.

آیا دین و سیاست یکیست یا جداست؟ تفکر امام و رهبری، با تفکر اموی و بنی عباس تفاوت داشت. اسلام ناب، چیز دیگری می گوید. اسلام ناب، متکی به عملگرایی ارزشیست. تفکر امام و مقام معظم رهبری اینست که باید مُرّ احکام اسلام اجرا شود. تفکر رنج گرایی طالبانیزم، یک طرف، و طرف مقابل هم تسامح و تساهل، اباهی گری، ترویج ولنگاریزم، آن آقا می گوید اگر دَوَران امر بین منشور سازمان ملل و قوانین قصاص و دیات و احکام الهی اسلام باشد، ما منشور سازمان ملل را مقدم می داریم. از سروش گرفته تا من تبعش. تفکرات (آنها)، یا نسبیت گرایی (است)، یا نسبیت به رای و یا پلورالیزم. در حالیکه حضرت امام و مقام معظم رهبری متکی هستند بر فقه جواهری.

خداوند هم به پیامبرش تاکید می کند و لو تقول علينا بعض الاقاويل…باید مُرّ دین را بگویید. یک ذره کم و زیاد کنید پدرتان را در می آورم. اینها را باید بشناسیم، بفهمیم. جامعه ی ما باید احزابی را که دارای تفکرات انحرافی هستند بشناسد.

تا قبل از خطبه های مقام معظم رهبری، به زحمت ما می توانستیم این مطلب را بفهمانیم. معظم له در خطبه های جمعه ی قبل، این نکته را بیان فرمودند که بین من و آقای هاشمی اختلاف نظر وجود دارد. بعد فرمودند بین آقای هاشمی و آقای احمدی نژاد هم از اول اختلاف نظر وجود داشت، اما نظر آقای احمدی نژاد به من نزدیک تر است. یکی از رمز گشایی هایی که انجام گرفت در همین خطبه بود. راه گشا ترین مسئله برای روشن شدن افکار جامعه این بود که ریشه ی پارادوکس هایی که ما در جامعه با انها روبرو هستیم کجاست. من سوالم از شما اینست که نه به احمدی نژاد یعنی چه؟ وقتی که رهبری در هفته دولت سال سوم، 22 خصوصیت مثبت برای دولت ذکر می کند و می گوید از مشروطیت تا کنون، دولتی اینگونه ما نداشتیم. بعد یک نخبه ای به خودش اجازه دهد بگوید “نه به احمدی نژاد، استراتژی من است.” این می شود یار رهبری؟ “زهرا” هم اگر با “علی” همراه نشود، از گردونه ساقط می شود. ما شخصیت مصون نداریم. همه باید تحت فرمان رهبری باشند. سهمی نباید برای کسی قائل شد. اگر برای کسی سهمی قائل شدیم، شرک است. منتظری هم اگر با حضرت امام زاویه داشت، باید کنار گذاشته شود. منتظری تا وقتی محترم است که دربست در خدمت حضرت امام باشد. شخصیت های سیاسی، مذهبی، روحانی، آن وقتی محترمند که در خدمت ولایت باشند. این را خدا فرموده است.

در مسائل سیاست خارجی، حرف اول را رهبری می زند، اینها حق ندارند بیایند در تریبون ها موضع بگیرند. اگر موضع گرفتند، از رهبری فاصله دارند. و دیگران باید حساب کار خود را بدانند. حرمت هر کسی بستگی به میزان ارتباط او با رهبری دارد.

در مسائل اقتصادی، رهبری نه اقتصاد دولتی را بر می تابد، نه اقتصاد آزاد را. اینکه فرمودند نظرات رئیس جمهور به من نزدیک تر است به خاطر اینست که همین را دارد می بیند. اقتصاد دولتی نه!، (بلکه) دولت محور. اقتصاد آزاد هم نه! (بلکه) آزادی اقتصادی با پسوند عدالت اجتماعی. می بیند این آقا به او نزدیک تر است و دارد آن خواسته را عملی می کند.

وضع کاندیداها را دیدید. چه کسانی اطراف آقای کروبی بودند؟ آقای موسوی چه کسانی دور و برش بودند؟ خیلی با حاله آدم شاخ در می آره!

ولایتمداری یعنی چه؟ (یعنی) ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند. مرزبندی کنید!

جلسه خصوصی و خودمانیست عرض می کنم. بعد از صحبت های شبکه ی دو آقای حداد عادل، در جلسه ای به همراه آقای حداد عادل و مهدوی کنی و یکی دو سه نفر دیگر خدمت مقام معظم رهبری بودیم. حضرت آقا فرمودند دیشب آقای حداد عادل خوب صحبت کردند. غیر از اینکه خوب صحبت کردند، اصل صحبت کردنشان خوب بود. (چون) بعضی ها صحبت نمی کنند. ببینید در اینطور موارد، یک مصاحبه هم برای دفاع از حق لازم است. دوپهلو حرف زدن همان میزان خسارت ایجاد می کند. برخی آمدند صحبت کردند دو پهلو حرف زدند.

بصیرت می خواهد. خیلی هوشیاری می خواهد، خیلی فهم می خواهد، خیلی ذکاوت می خواهد که انسانی بفهمد کجا حرف بزند، کجا سکوت کند. بنده عرض می کنم که سروران بزرگوار، چالش اصلی ما در آینده، همین مسائل است. انتخابات، به شکل تهدید علیه انقلاب شکل می گیرد، آنهم در قالب وضعیت نارنجی. اگر وضعیت انتخابات عادی یا زرد بود اصلا نیازی به نگرانی سپاه نبود. ولی متاسفانه در سال های اخیر، انتخاباتی که ما داریم، چون دشمن وارد شده و بخاطر متغیرهایی که عرض کردم، نتیجه آن متغیرها اینست که ما در انتخابات، بخصوص در انتخابات ریاست جمهوری، تهدیدی که علیه انقلاب جلوه می کند، تهدید به شکل نارنجی است (که) به سمت قرمز پیش می رود. با توجه به وضعیت نارنجی و قرمز، نقش سپاه و بسیج قبل از انتخابات و بعد از انتخابات باید کاملا از هم جدا شود. مسئولیت سپاه و بسیج قبل از برگزاری انتخابات از یکی دو سال قبل از انتخابات و بعد از آن چیست؟ ما هستیم و 10 میلیون انسان. از سپاه تا خط آخر که بسیج است. اگر ما بتوانیم این مجموعه را سر خط و آماده بکنیم، می توانیم معادلات را تغییر دهیم. اگر هیچ کسی هم کاری نکرد، ما در حد وظیفه ی خودمان می توانیم در معادلات آینده تاثیر گذار باشیم.

از اینکه می بینم که من با این شدت و حدت صحبت می کنم و برخی راحت خوابیده اند خیلی واقعا…حداقل بغل دستی ات را بیدار کن آقا…(لبخند)…خیلی امیدوار شدیم به خودمان واقعا (لبخند)…
Share This Post

درباره محمد نوری زاد

109 نظر

  1. بدبخت مردمی که این حجت الاسلام سوار بر مسلمین نمیخواهد پیاده شود.

     
  2. درودبرهمه دوستان.به فرمایش قرآن کریم//تاماخودمان حرکتی نکنیم خداوندهم تغیررابرای ماایجادنخواهدکرد.گفته های این روحانی وابسته راکه شنیدم سراپایم راعرق فراگرفت.پس نظرمردم چه میشود؟بیانات ایشان عین دیکتاتوری وخفقان است.بنظرم رهبری بایدبه دهان این افرادبزندکه چرابدبینی برای ایشان وایران ایجادمیکند.ماراچه شده است؟

     
  3. درودبرشما.این حرفهاست که باعث گردیده است داعش وغیرداعش برقبورامامان مابتازند.چرامحملات گفته میشود.برانم که مردم راتابه چه حدکودن میدانند؟مانیستیم شماهستید.مردم نبایدچنین گفته هایی راتوجه کنند.گفته های این روحانی عین شرک است.استغفرالله.خداماراببخشد.بکجامیرویم؟

     
  4. آن دایره بنفش رنگ در پیشانی این آقا بهترین هدف برای تمیرین تیراندازی هستش. خدایا تو خودت زمینیه یک همچنین تمرین ورزش تیراندازی و هدف گیری را فراهم کن. به امید آن روز

     
  5. آقای نوریزاد این آخوند سعیدی و آن آخوند سعیدی ” پاچه خوار و متملق و چاپلوس ” که تبیین میکرد که رهبری در هنگام تولد در میانه ” پا های ” مادرش چگونه ” یا علی ” میگفت و دیگر آخوند ها و رهبری تصوری دارند که می بایست مقابل خود خدا هم ایستادگی کنند . چگونه ؟ این ها همگی اشان حتما” در کلام ” قرآنی ” خوانده اند که : ان الله لا یغییر به قوم حتی یغییر به انفسهم ( سرنوشت هر قومی تغییر نمی کند ، الا بدست خود همان قوم) . این بدبخت های ” تخت نشین ” در قدرت پوشالی میخواهند با نقشه های شیطانی خود که رهبری کشیده است و ” جعفری ” و سعیدی ” مهندسی میکنند ، مردم این سرزمین را بکشند و قتل و عام کنند ( کشتار سال 88 و کمی داستان کهریزک ) تا ” سرنوشت قوم بدست خودشان ” تغییر نکند .

     
    • باسلام خدمت آقای مبشر
      باورکن اگر همین نوری زاد رارهبری تحویل می گرفت وچاپلوسی ایشان رادرجملاتی چون مولای ما سرورما و……می پذیرفت الان ایشان ازفداییان رهبری بود ولی چه کند که حربه هایش جواب نداندبهترین راه برای عرض اندام وخودی نشان دادن استفاده کامل ارشرایط ایجادشده درسال 88بود که اگر این شرایط ایجاد نمی شدالان ایشان از نوکران حلقه بگوش رهبر بودند ومولا مولا وسرورسرور می کردند

       
  6. سلام – آقای نوری زاد سفارش در اسلام و دین و مذهب و … است که در نماز جمعه ، امام جمعه اول خود و بعد دیگران را به “”تقوای “” الهی دعوت کند ولی برای یکبار هم شده یکی از نماز جمعه های این جنتی ” تعیین ولایت ” را بشنوید تا ببینید که مشابه این سعیدی که از سپاه ” سان ” می بیند ، این جنتی هم از همان مردم ساده لوح در نماز جمعه ” سان ” می بیند و بر عکس گفتار تمامی ائمه جمعه در کشور ، جنتی اول مردم را به ” تقوی ” دعوت میکند ( یعنی اینکه مردم تقوی ندارند و فقط جنتی است که تقوی دارد ) و زورکی هم که شده ، بعد خودش را خیلی آبکی ” به دعوت به تقوی میکند !!!!. ” طاغی ” و ” باغی “و ” یاغی ” بودن جنتی و پشت کردن به رأی و نظر مردمی که این سفلگان را به عرش اداره امور دنیوی و اخروی آورده اند بنگرید .

     
  7. اینکه این آقا میگویدٌٌهمه باید تحت فرمان رهبری باشند. سهمی نباید برای کسی قائل شد. اگر برای کسی سهمی قائل شدیم، شرک است.ً بیانگر طرز فکر غیر اسلامی و غیر اخلاقی این افراد است چرا که تلویحا دارد رهبر را جای خداوند باریتعالی مینشاند که اگر کسی سهمی برای دیگری حتی عقل خود قایل بود میشود مشرک از دید این آقا. به همین دلیل هم هست که مرحوم منتظری که فقیه مسلم و خود واضع نظریه ولایت فقیه بود در اواخر عمرشان فتوای فقهی داد که ولایت مطلقه فقیه شرک است. من همین جا میخواهم یک سفسطه آشکاری را که این آقایان برای چسباندن ولایت مطلقه فقیه به قرآن انجام داده اند بیان کنم. اینها همه پایه استدلالشان آیه اولوالامر از قرآن است ولی بدلایل زیر دروغ میگویند. اولا که در قرآن ما اطاعت مطلق از کسی ندایم حتی شخص پیامبر هم اطاعتش در امر حق واجب است و نه در ناحق. آیات زیادی هست که به پیامبر اشتباهاتش گوشزد میشود یا خداوند خود پیامبر را از امری نهی میکند. بنابراین اگر خدای نکرده خود پیامبر هم در زمان خود مردم را به ستم و ظلم و تجاوز به حقوق دیگران و کلا اکور شر امر مینمود اطاعت از او مطابق قرآن واجب نبود. در ثانی اینها شان نزول آیه رعایت نمیکنند. آیه در یکی از غزوه ها نازل شده که مسلمانان از امر فرماندهان دسته خود سرپیچی میکنند و موجبات خسران در جنگ را فراهم میکنند نه اینکه مربوط به امر حکومت داری باشد. در ثالث اینها نیمی از آیه را نمی آورند آنجا که میگوید از اولوالامر از میان خودتان تبعیت کنید. آیا آقای خامنه ای برگزیده از میان خود ماست یا توسط یک عده پیرمرد مجیزگویی که میانگین درکشان از میانگین فهم جامعه کمتر است و یه دلیل دروغ جناب آقای رفسنجانی از قول آقای خمینی به این سمت انتخاب شده است؟ ( یادآوری میکنم که حضرت آیت الله خمینی خودشان در وصیت نامه شان به صراحت گفته اند که قولی که از طرف من باشد اگر مستند به صدا و تصویر و مکتوبات من نباشد معتبر نمیباشد تا چه برسد که بر اساس آن برای یک جامعه رهبر تعیین بکنند)

     
  8. 1-رهبردر سخنان اخیر خود برای تمام مقامات خط و نشان کشید و هشدار داد به عنوان نماینده مردم به تمام تحرکات و نافرمانی های مدنی برنامه دارد و همه را با حداکثر شدت پاسخ خواهد داد .
    2-با تحرکاتی که در منطقه می بینیم و گروههای تند رو ،عرصه را برای رادیکال کردن فضا محیا می کنند به نظر می رسد رهبر و باند قدرت او روزهای خوشی را انتظار می کشند تا با به صف کردن مردم و مقابله با دشمن در همین نزدیکی،افکار عمومی را از مساله داخلی دور نمایند .
    با این چراغ سبزی که گاهی به طور ناشیانه ای از طرف دست نشاندگان رهبر ی بروز می کند به نظر میرسد عمر دولت روحانی حداکثر به همین یک دوره ختم خواهد شد . وقتی ناگهان فرد بی مغزی مثل سردار دکتر فیروز آبادی بر سیاست خارجی صحه می گذارد و نشریات خودشان را مورد عتاب و خطاب قرار می دهد به راحتی می توان به خدعه جدید رهبر پی برد که در انتخابات اخیر دولت را با 51 در صد بر قدرت بر می تابد تا در بزنگاه توجه مردم به تصرف کربلا به دست داعش جلب کند و با دزد را بگیر دزد را بگیر به دنبال برداشتن قدم های نهایی برای استبداد کامل است .
    روز های خوشی در پیش رو نیست مگر اینکه مردم و نخبگان سر از لاک بدر آورند و خدعه مستبد صغیر را خنثی کنند .

     
  9. ay kash montazeri saber pishe mikard ta be rahbari berese va bad moze khodesh ro ashkar mikard va alan tamame ma dar beheshty be name iran zendegi mikardim.

     
    • درود بر شما
      این خوش خیالی است دوست من ! جهالت دینی هزار رشته دارد که ایشان یکی را قبول نداشت درود بر ایشان اما مشکل ما فرد نیست بل مهملات دینی است !
      حکومت ملایان اگر قاتل اسد را حمایت نمی کرد امروز شاهد شکل گیری گروه تروریستی داعش نبودیم که آتش جنگ فرقه ای در منطقه را شعله ور کند و چون حکومت ما هم به نوعی فرقه ای است خطر در گیر شدن در جنگی ابلهانه در کمین است !

       
  10. با سلام
    گفتنی ها را همه دوستان گفتند بیایید به یاد فهم و وطن دوستی دیکتاتور سابق کشومان یک دقیقه سکوت کنیم اگر اینها نمایندگان الله هستند شاه خود الله بود !

     
  11. آقا نوریزاد! تمام این مشکلات از رهبر فقید خمینی است. یادمه در یکی از موارد اقتصادی مثل گرانی ، فرمودند “ما انقلاب نکردیم که خربزه ارزان شود”! بله “خشت اول چون نهد معمار کج – تا ثریا می رود دیوار کج”

     
    • خشت اول اصل مترقی ! ولایت فقیه بود . میگویند سنگ حجر الاسود از بهشت آمده است ، خشت اول این نظام را هم از قعر جهنم اورد امام راحل عظیم الشان .

       
  12. مشتاق علیشاه

    متاسفانه چیزی که نباید اتفاق می افتاد افتاد و از دست ما کاری هم ساخته نیست .

    یادم میاد یکی از دوستان سپاهی من (که بدبختانه دور و اطراف من پر از سپاهی و اطلاعاتی و دوستدار ولایت) پس از انتخابات 88 می آمد و از اون اتفاقات تعریف میکرد که ما اول با نمی خواستیم کسی رو بزنیم و غیره و غیره ولی بعدها از دهنش در اومد که من با کارت سپاهم و کارت ملی و شناسنامه ام به نوبه ی هم به احمدی نژاد رای دادیم و استدلال کارش رو هم اینطور تعریف میکرد که ما باید از بین بد و بدتر (احمدی نژاد و موسوی ) باید بد رو انتخاب میکردیم .

    نمی دونم ولی مردم ما هم باید در اون موقع باید در شهرهای مختلف کار تظاهرات رو شروع میکردند نه اینکه همه در شهر تهران جمع میشدند دیده بودم که از اصفهان و تبریز و یزد و چند تا از این شهرهای مهم مردمشون جمع شده بودند ولی اگه همین ها تو خود شهرشون تظاهرات میکردند سپاه و نیروهای بسیج و لباس شخصی ها همگی در تهران جمع نمیشدن

     
    • دوست عزيز :نيروى مادى با نيروى مادى از بين مى رود نه فقط با سخن .تنها نيروى مادى يا قدرتى كه جنبش مردمى را مى تواند عليه مرد ستيزان زور پناه و چپاولگر به فعليت در آورد ،خود مردم اند .قدرت و پتانسيل نهفته در زير پوست شهر ها از نظر امكان وقوعى اشكالى متنوع و كثير دارد كه شكل خشونت آميز شايد بدفرجام ترين آنها باشد .برخى از اين اشكال امتحان شده اند .نمى بينيد اين بنده ابليس چقدر نارنجى و قرمز مى كند .اين اوست كه دارد فرافكنى مى كند چون خودش و آن مستمعين نظامى اش براى اعمال قدرت دو شكل بيشتر نمى شناسند .:زور گلوله و زور مغز شويي .اكنون اين ذهن كه فاقد هر نوع خلاقيتى است – چون خلاقيت به چشمش بدعت است – عجز خود را فرافكنى مى كند ؛عجز از خلق ايده اى وراى زور و فريب . اينكه او را با اصطلاح مذهبى ابليس مى نامم ناميدن او با اصطلاحات خودش است .من واقعا به ديندارى مردمى كه به اسم بنده خدا خود را مقيد به اخلاقى نيك مى دانند كارى ندارم .اما تقريبا بدون استثنا نتيجه تمامى حكومت هاى دينى در هنگام قدرت گيرى به شهادت تاريخ به تعبير مذهبى چيزى نبوده است جز : تبديل بنده خدا به بنده ابليس و تبديل نماينده خير به نماينده شر يا دجال .شر هميشه مبتذل است ،قدرتش در چون قدرت فيل و كرگدن و تند باد زور مادى و طبيعى است يا زور مصنوعى كه از روى زور طبيعى ساخته شده و نهايت آن بمب هسته اى است ؛بمبى كه نهايت زور مادى و به تعبير مذهبى ابليس مجسم است .كسى كه همه توانش را براى دستيابى به اين ابليس مجسم ( نهايت نيستكارى ) متمركز مى كند ،به تعبير دينى پرستنده و بنده ابليس است .اين زور با همه قدرت ويرانگرش ماهوا همان زورى است كه فيل ها و سگ هاى هار به داشتن آن مفتخرند .تغيير و تفاوتش به شدت و ضعف همان يك چيز است .هيچ تنوع اصيلى در آن نيست .به قول معروف اگر هنر به زور باشد ،شتر هم بايد لئوناردو داوينچى باشد . آنكه بند نافش صرفا به پول و زور متصل است ،همان امپراطور عريانى است كه جامه مجلل شاهانه اش از خودش نيست .او لخت است . از خود هيچ ندارد جز امثال اراجيفى كه از بيرون به مغز تهى اين آشيخ وارد كرده اند و او هم طوطى صفت تكرارشان مى كند و حضرات لم داده بر صندلى ها هم بس كه اين مكررات را شنيده اند خوابشان مى برد .؛شگرد لالايي خواند تكرار يك تم است مثلا اينجا را گوش كنيد :
      خيلى بصيرت مى خواهد ،خيلى هوشيارى مى خواهد ، خيلى فهم مى خواهد ،خيلى ذكاوت مى خواند …الخ
      حالا من اين جملات مترادف را از زبان لفاظى عوام فريبانه به زبان واقعيت ترجمه مى كنم :
      خيلى بصيرت و هوشيارى و فهم و ذكاوت مى خواهد. كه چى ؟ كه انسانى همه بصيرت و هوشيارى و فهم و ذكاوتش را دربست تعطيل كند و كاربرد مخش را به يك پيشوا اجاره دهد .اينكه پيرامون اين پيشوا جز جاهلان و اوباش بى مخ نمى بينيد دليلش آن است كه آن پيشوا به آدم هاى بى مخ نياز دارد و اين نيز چيزى است كه در تاريخ بارها تكرار شده است .ديكتاتور ها و مستبدان غير دينى و ضد دينى هم نيازمند مزدوران بى مخ و بوزينه صفت بودند و در دستگاهشان دزدى و احتكار و فساد رواج داشته ،منتها آنها براى مغزشويي از يك ايدئولوژى اى استفاده مى كردند كه غالبا براى عوام تازگى داشت و به اين آسانى ها نمى توانست به سنت و مذهب همگانى تبديل شود هر چند مثلا مائو كتاب سرخه خود را با تيراژى بيش از جمعيت چين منتشر و تكثير مى كرد .از همين رو اين ديكتاتورها كمبود قدرت مغزشويي خود را با زور و كشتار بيشتر جبران مى كردند .حكومت دينى اما چون كتاب سرخه اش از قرن ها پيش در طاقچه هر خانه اى بوده و تا ژرفاى جان مردم رسوخ كرده به سبب در اختيار داشتن اين ايدئولوژى مفتى و حاضر و آماده نياز به كشتارهاى استالين وار نداشته اند -ور نه چه بسا از آنها صد بار بيش تر مى كشتند-.چيزى كه اين نوع حكومت را به بدترين نوع استبداد تبديل مى كند همان ايدئولوژى مفتى و از پيش حاضرى است كه كفه عوام فريبى آنها را افزون تر تر مى كند .
      اما قدرت مردم بالقوه پر از مكانات هوشمندانه و متنوع است .و امكاناتى هم كه تا كنون تجربه نشده خلق مى كند .قدرت خير خلاق و سرشار است .كافى است اين قدرت آزاد شود و فعليت يابد .
      دوست گرامى ؛پرگويي مرا ببخشيد ،بيش تر خواستم در تأييد كلام شما اما از ديدى ديگر چيزى بگويم و بهانه اى براى درودى و سپاسى .به هر دليلى پيشاهنگان جنبش سبز نتوانستند از پتانسيل خلاق و متنوع مردمى بهره ببرند . با سپاس و اعلام همدردى

       
    • مردم از جایی به تهران نمی امدند . برای مخالفت با احمدی نژاد کمی عقل کفایت می کرد که همه مردم داشتند

       
  13. واقعا چقدر تهوع آور است اینهمه چاپلوسی قدرت. چقدر یک آدم می تواند نوکر مآب باشد و بدبخت که اینقدر چاپلوسی کند. مگر نه همین روحانیون حدیث از پیامبر می آورند که به دهان چاپلوسان خاک بریزید. چرا یکی به دهان این ابله خاک نمیریزد!
    حکومت هرچه استبدادی تر، سفله پرورتر.

     
    • روي عن النبي ص أنه قال :””احثوا في وجوه المداحين التراب””‏.

      این روایت نبوی ریشه داری است که هم در جوامع حدیثی شیعه فراوان نقل شده است ،و هم در کتب روایی اهل سنت.
      “حثو” و مشتقات آن: حثا یحثوا حثوا ،بمعنای پاشیدن و پرتاب کردن است ،اگر ظاهر لفظ بخواهد ترجمه شود،معنا این میشود که اگر کسی مدح و ستایش و چاپلوسی کسی را کرد ،باید مدح شونده یا همه ،به صورت آن چاپلوس خاک بپاشند.
      اما بنظر میرسد این تعبیری سمبلیک است ،و ظاهرا مراد این است که( چنانکه برخی شارحان حدیث گفته اند) کسانی را که به ستایش های مبالغه آمیز و چاپلوسی ها خو کرده اند ،یا اساسا آنرا پیشه خویش قرار داده اند ،با بی اعتنائی ،مایوس کنید ،و به آنها اجر و مزدی ندهید.
      در واقع این تعبیرات برای پیشگیری از شیوع و رواج فرهنگ “تملق و چاپلوسی”در اجتماع است که ملازم با پایمال شدن حقوق افراد شایسته و با فضیلت ،و بر کشیده شدن افراد فرومایه و بی ارزش ،و رواج ریا کاری و خودنمائی به هدف مدح شدن است.
      البته واضح است که مطلق مدح (مثلا در مقام تشویق و قدر دانی از ارباب فضائل) نکوهیده و ممنوع نیست ،بلکه مدح و ستایش های بیجا و دروغ و با اغراض فاسد و مادی برای فریب دیگران موضوع روایت فوق الذکر است.

      با احترام

       
  14. بچّه جوادیه

    امروز پرفسور سمیعی هم به تیم پزشکی آقای مهدوی کنی اضاقه شد. او هم گفت هیج امبدی نیست. پزشکان دیگر هم می گویند مغز ار کار افتاده. این حرف ساده را هنوز خبرگان و رهبر و بفیّه نفهمیده اند و ایشان کماکان رئیس با قدرت مجلس خبرگان هستند!.. اگر خدای نخواسته اتفاقی برای رهبر عظیم الشان بیفتد چشم امید ملّت ایران به تخت 4 گوشه آیت الله مهدوی کنی است که از عالم باقی و کما رهبر جدید انتخاب کند!شاید هم درستش همین باشد!

     
  15. درود بر نوری زاد!

    از آخوند جماعت انتظاری بیش از این وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت اینان هنری جز دروغگوئی
    سفسطه و مغلطه و توجیه رذائل اخلاقی ندارند اما توهم و مالیخولیا تا این اندازه قابل باور نیست!

    این آخوندها که زمانی برای امرار معاش و گرفتن یک بشقاب غذا روضه خوانی می کردند و شغلی جز
    تکرار مکرر ملغمه ای از داستان پردازی و خرافه و دروغ نداشته اند 35 سال است که تمام مناصب کلیدی
    این مملکت را قبضه کرده اند هیچ کجا را پیدا نمی کنید که از آفت آخوند در امان مانده باشد.

    اما از منظری دیگر همین آخوندهای دو پولی با نشان دادن ذات و ماهیت و کارکرد فاسد خود راه را برای
    رنسانس مذهبی گل سر سبد خاورمیانه وطن عزیزمان ایران هموار کرده اند اگر هزاران مطلب هم برای
    هشدار دادن در مورد بلایای حکومت آخوندی نوشته می شد نمیتوانست به اندازه فجایعی که مردم با
    گوشت و پوست خود در سلسلۀ آخوندیان تجربه کردند موثر واقع شود!

    آخوندیسم و خمینیسم که اکنون دامن ایران را گرفته است
    سرنوشتی جز سرنوشت هیتلریسم و فاشیسم و کمونیسم و لنینیسم ندارد!

     
  16. به خدای یکتایی که بیشتر مردم ایمان دارند ء شالوده و پالوده و جنس // آیت الله و شیخ و حجت الاسلام و مداح و روضه خون ها // فاسد و نکبتی پر کینه هستند.
    این روزها گذشت ء حتی ۵ تا از اینها تا حالا خم به ابرو نبردن چه به اینکه بحر دل مردم لباس و عبا به زمین میکوفتن و رگ به کنار جدول خیابان می نهادند.
    همه درآمد دار و حقوق بگیر شدن و ورق دینشان به مال اندوزی و دنیا پرستی روشن شد

     
  17. حدس میزنم ادامۀ حصر اون سه نفر با جانشینی و تاجگذاری جانشین شاه سلطان علی مرتبطه. به این معنی که سلطان میترسه اون سه نفر دز صورت آزاد بودن علیه موروثی شدن سلطنت (همون چیزی که بهش میگن ولایت) بیانیه بدهند و قیام مردمی راه بیندارند.
    با وجود محمد نوری زاد و نوری زادها امیدواریم در صورت وقوع این مسأله جاشون پر بشه!

     
  18. امرور رئیس دستگاه //// قضائی گفته است اینکه نباید انسانها به زور به بهشت برده شوند یک کلام لیبرالی و مدرنیته است البته از شخص بیسواد و بی کفایتی که دستگاه قضائی را به ///زار قضائی و //// قضائی تبدیل کرده که در ان سراسر فساد و بی عدالتی و پایمال کردن حقوق مردم و حفظ دزدان خزانه و نور چشمی های سلطنت ولایت مطلقه است نباید توقع نادانی و بلاهت و بی اطلاعی از دین داشت کسی که تنها و تنها بخاطر تبعیت ////وار به منصبی منصوب شده که سر سوزنی لیاقت این منصب را نداشته چه از ذرهای همراه نبودن با انقلاب و چه از لجاظ بیگانه بودن با نقلابی که خودشان میگویند این فرد بیسواد و /// حتی کلام خداوند را که میفرماید لااکراه فی الدین قد تبین الرشد و من الغی را نمیفهمد چون از دین فقط لباسی برای دین فروشی به تن کرده ایشان نمیداند و نمیفهمد در زمانی که این ایه نورانی نازل شده است در جزیره العربی که توحش بیداد میکرد مدرنیته و لیبرالیسم اصلا وجود خارجی نداشت و این کلمات برای سرپوش گذاشتن بر حاکمیت توهم و خرافات مشتی عمامه به سر جاهل مثل ایشان برای تحقیر عالمان واقعی و مانند ارائه شکل مار به جای کلمه مار توسط امثال این عمامه به سر سراسر مدهوش در توهمات خرافی و ناشی از تبعیت ///وار ایشان از همان خرافات است که بر دین مکارم الاخلاق و رحمانی مانند افعی چنبره زده است

     
  19. جناب نوریزاد!
    واقعاً دوکون باز کرده‌اید!! واقعاً!!!
    کمی انصاف داشته باشید و وجدان…

     
    • کاش همه ما آدم می شدیم و دوکون باز می کردیم…کج فهمی و نفهمی تا کی؟!! یکی پیدا شده پیام حق و حقیقت رو پس از سالها کج روی خود شنیده و باز می تابانه و با جرات حکومت استبدادی رو به چالش کشیده, شده دوکونچی.!!..بیایید واقع بین باشیم. کاش ما همه نوریزادها بشیم.

       
  20. به نام مالک روز جزا !

    با سلام حضور شما جناب آقای نوری زاد و مخاطبین گران مایه ؛

    با کمال ادب و تواضع به محضر شما ، عاجزانه خواهشمندم فیلم کامل سخنرانی سردار جعفری و آقای سعیدی که هر دو در

    یک جلسه و در یک زمان ایراد گردیده را در صورت صلاحدید منتشر فرمایید . با توجه به تجربه ها و روشنفکر بودنتان حتما این

    حق را به مخاطبین پیگیر ، میدهید که اندکی سوء ظن نسبت به تدوین و ویرایش معنادار فیلم ها داشته باشند ، بدیهی

    است این احتمال وجود دارد که در اصل قضیه فرقی ایجاد نکند اما باور شما به مردمسالاری این توقع را برای مردم نسبت به

    شما ایجاد مینماید (و یک سوال اینجا مطرح است که آیا شما به طور خلاصه فیلمها را دریافت کردید یا نسخه کامل در اختیار

    شماست و با نظارت شما خلاصه شده) یا اگر صلاح شما در عدم انتشار است حداقل پاسخ اینجانب را بیان نمایید تا از قلم

    پر جوهرتان بهره مند

    گردم و ذهنیت دوستان دیگر هم منور گردد .

    ممنون که فرصت ایراد نظر را به بنده دادید

    با سپاس فراوان

    به امید حکمیت پادشاه روز پاداش و جزا و روزی که اسرار هویدا گردد .

    ( در ضمن بنده برای دومین بار نظر ارسال میکنم ولی شما برای تایید و مشاهده عموم بذل عنایت نفرمودید )

    ————————-

    سلام علیرضای گرامی
    من متعمدانه این فیلم ها را اینگونه منتشر کرده ام تا مگر طرف مقابل تحریک شود و ضمن تکذیب فیلم هایی که من منتشر کرده ام، خود به انتشار کامل فیلمها اقدام کند.
    سپاس

     
  21. :آيا تصادفى است كه پس از نهضت ترجمه از كتاب سياست ارسطو خبرى نيست و در عوض ايرانيان در زمينه علم پوليتيكا (شهر گردانى ) به قالب و ساختار از بالا به پايين حكومت دارى افلاطونى خوشامد مى گويند و پوليتيكا را هم به سياست ( تدبير ،تنبيه ،كيفر ،گوشمالى ) ترجمه مى كنند ؟ يا در ترجمه ناقصى از پوئتيكا ( بوطيقا ،فن شعر ) تراژدى را به مدح و كمدى را به هجا برمى گردانند ؟(کورس)
    با درود دوست ارجمند مسلما شما خود جواب این سؤال را با نوشته های پربارتان داده اید و بخصوص همین مقاله جناب فاضل غیبی در سایت مرزبان تا حدود زیادی می تواند جواب سؤال شما باشد.من شخصا به این معتقدم که اصولا ایرانیان از زمانیکه دینی رسمی و دولتی را بهر دلیلی در قدرت جای دادند دیگر درهای علم و معرفت و آزاد اندیشی را تخته کرد ند.چنین روندی از نیمه اول حکومت ساسانیان به پیروی و یا با مخالفت با رومیان که مسیحیت را دین رسمی کرده بودند در ایران هم دین زرتشتی را ایین رسمی و حکومتی نمودند پدید آمد .بهمین جهت برای قبولاندن چنین تغییری در حکومت مجبور به در هم شکستن مقاومت مردمی شدند و قیامهای زیادی از جمله مزدکیان و مانویان را بشدت سرکوب نمودند.نتیجه چنین سیاستی بعلاوه جنگهای پیاپی و مالیاتهای سنگین توان مقاومت را در مردم شکست و حکومت موبدان و اشراف را بر مردم پایدار نمود.همین زمینه نارضایتی و پیروزی نهضت اسلامی(خواه روایت سنتی را قبول کنیم و یا آنرا نهضتی اعراب مسیحی در قلمرو ساسانیان بدانیم) شد. چناتنچه میدانیم اعراب مسلمان نه خود اهل فلسفه و علم بوده اند و نه بجز قرآن کتابی (مانیفست حکومت محمد) و یا نوشته ای را ارزش میداده اند بخصوص اگر در مدح و ثنای الله و محمد …نبود.و دوران کتابسوزانی مسلمین هم که خود به تلخی این روند افزوده.این سختگیریها در اسلام آنچنان پیش می رود که بزرگانی مثل پور سینا هم نمی تواند حرفی بیرون از چهارچوب اسلامی/فقهی بزند.نهضت ترجمه هم گویا زمانی بسیار کوتاه بین 15/20 سال بوده و بعلت ضعف ترجمه و عدم علاقه بیشتر کتب پژشکی و ستاره شناسی …ترجمه های ناقصی گشته اند. چنین فضایی را ما بخوبی چنانچه افکار عمومی جهان و قدرتهای علمی خارج از ایران امروز و عدم توانایی مسلمین در مسدود کردن افکار جامعه روشنفکری ایران نبود در همین زمان می توانستیم شاهد باشیم.مثلا دوران سیاه صفوی را در نظر بگیرید .آیا ایرانیکه درآن زمان یکی از قدرتهای جهانی بوده چرا اصولا فیلسوفی یا دانشمندی نداشته همه مشتی اخوند خرافه پرداز و اراجیف باف. و لی در زمان حاکمیت مغلان بعلت اینکه اصولا آنها تعصبی نسبت به اسلام نداشته اند می بینیم که تا حدود زیادی جو باز تر و آزاد اندیشی نسبی رواج داشته.بنابراین سختگیریها و تعصبات و همدستی تزویر و زور هر نواوری را در طول قرنها از جهان اسلام گرفته و حاصلی جز فقر و تنگدستی و عقبمانده گی و استبداد نداشته.بدبختانه در زمان مشروطیت بزرگانی سعی بسیار کردند که با بوجود آوردن سیستمی کار آمد و مجزا از اسلام و هر دینی به رهایی اندیشه ایرانی همت گمارند ولی چون هم قدرت از اسلام حمایت میکرد و سود می برد و هم توده نا آگاه با پیروی از آخوندها آنچنان در خواب نگه داشته شده بودند که براحتی به تخریب هر نوآوری با فتاوی آخوندها همت می گماشتند براحتی جنبش مشروطه خواهی با شکست مواجه و دوران استبداد هر چند در اول ضد ارتجاع ولی سرانجام همگام با ارتجاع سیاه بر مردم همچون بلایی نازل شد و درست همانطوریکه کوششهای نادرشاه برای به حاشیه راندن آخوندها از قدرت بجایی نرسید و قاجاریان بنیانگذار خرافات و حکومت ملایان شدند سرکوبهای استبداد پهلوی و گردن ننهادن به رای مردم و حکومت قانون به استبدادی بمراتب خشن تر و ضد مردمی تر درندگان امروزی گرایید!دوست گرامی چنانچه می بینید استبداد احتیاجی به فیلسوف ندارد که دست به ترجمه کتبی بزند و بقولی که از عمر نوشته اند راست یا دروغش را نمی دانم..زمانیکه بعمر خلیفه دوم اسلام خبر می رسد که در مداین کتب بسیاری است و با آنها چه کنیم عمر می گوید ..قرآن ما را بس است کتب دیگر همه ضاله اند و بدریا بریزید!حتی اگر این سخن دروغ هم باشد رفتار مسلمین در 1400 سال با اهل فکر و کتاب و دگراندیش از این بهتر نبوده!خب چنین مکتبی و مردمی را با ترجمه یونانی کتاب سیاست ارسطو چکار؟ تازه ترجمه ایکه در چنین جو وحشت و ترور صورت گیرد به چه دردی می خورد؟نگاه کنید به نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب زنده یاد غلامحسین ساعدی که در غربت دق مرگ شد! بنظرم جواب سؤال شما را بخوبی داده!

     
    • “”و دوران کتابسوزانی مسلمین هم که خود به تلخی این روند افزوده””

      كتابسوزى ايران و مصر
      از جمله مسائلى كه لازم است در روابط اسلام و ايران مطرح شود مسأله كتابسوزى در ايران وسيله مسلمين فاتح ايران است. در حدود نيم قرن است كه به‏طور جدى روى اين مسأله تبليغ مى‏شود، تا آنجا كه آنچنان مسلّم فرض مى‏شود كه در كتب دبستانى و دبيرستانى و دانشگاهى و بالأخره در كتب درسى كه جز مسائل قطعى در آنها نبايد مطرح گردد و از وارد كردن مسائل مشكوك در اذهان ساده دانش آموزان و دانشجويان بايد خوددارى شود، نيز مرتب از آن ياد مى‏شود.
      اگر اين حادثه واقعيت تاريخى داشته باشد و مسلمين كتابخانه يا كتابخانه‏هاى ايران يا مصر را به آتش كشيده باشند، جاى اين هست كه گفته شود اسلام ماهيتى ويرانگر داشته نه سازنده؛ حداقل بايد گفته شود كه اسلام هر چند سازنده تمدن و فرهنگى بوده است اما ويرانگر تمدنها و فرهنگهايى هم بوده است. پس در برابر خدماتى كه به ايران كرده زيانهايى هم وارد كرده است و اگر از نظرى «موهبت» بوده، از نظر ديگر «فاجعه» بوده است.
      در اطراف اين مسأله كه واقعاً در ايران كتابخانه‏ها بوده و تأسيسات علمى از قبيل دبستان و دبيرستان و دانشگاه وجود داشته و همه به دست مسلمانان فاتح به باد رفته است، آن اندازه گفته و نوشته‏اند كه براى برخى از افراد ايرانى كه خود
      اجتهادى در اين باب ندارند كم كم به صورت يك اصل مسلّم در آمده است.
      چند سال پيش يك شماره از مجله «تندرست» كه صرفاً يك مجله پزشكى است به دستم رسيد. در آنجا خلاصه سخنرانى يكى از پزشكان بنام ايران در يكى از دانشگاههاى غرب درج شده بود. در آن سخنرانى پس از آنكه به مضمون اشعار معروف سعدى: «بنى آدم اعضاى يك پيكرند» اشاره كرده و اظهار داشته بود كه براى اولين مرتبه اين شاعر ايرانى انديشه جامعه ملل را پرورانده است، به سخنان خود اينچنين ادامه داده بود:
      «يونان قديم مهد تمدن بوده است؛ فلاسفه و دانشمندان بزرگ مانند سقراط … داشته ولى آنچه بتوان به دانشگاه امروز تشبيه كرد در واقع همان است كه خسرو پادشاه ساسانى تأسيس كرد. و در شوش پايتخت ايران آن روز دارالعلم بزرگى به نام «گندى شاپور» … اين دانشگاه سالها دوام داشت تا اينكه در زمان حمله اعراب به ايران مانند ساير مؤسسات ما از ميان رفت. و با آنكه دين مقدس اسلام صراحتاً تأكيد كرده است كه علم را حتى اگر در چين باشد بايد به دست آورد، فاتحين عرب برخلاف دستور صريح پيامبر اسلام حتى كتابخانه ملى ايران را آتش زدند و تمام تأسيسات علمى ما را بر باد دادند و از آن تاريخ تا مدت دو قرن، ايران تحت نفوذ اعراب باقى ماند.»
      از اين نمونه و از اين دست كه بدون ذكر هيچ گونه سند و مدركى مطالبى اينچنين گفته و نوشته مى‏شود فراوان است. ما پيش از آنكه به تحقيق تاريخى درباره اين مطلب بپردازيم و سخن افرادى را كه به اصطلاح يك سلسله ادلّه نيز رديف كرده‏اند نقد علمى نماييم، در پاسخ اين پزشك محترم كه چنين قاطعانه در يك مجمع پزشكى جهانى- كه على القاعده اطلاعات تاريخى آنها هم از ايشان بيشتر نبوده- اظهار داشته است، عرض مى‏كنيم:
      اولًا بعد از دوره يونان و قبل از تأسيس دانشگاه جندى شاپور در ايران، دانشگاه عظيم اسكندريه بوده كه با دانشگاه جندى شاپور طرف قياس نبوده است.
      مسلمين كه از قرن دوم هجرى و بلكه اندكى هم در قرن اول هجرى به نقل علوم‏
      خارجى به زبان عربى پرداختند، به مقياس زيادى از آثار اسكندرانى استفاده كردند. تفصيل آن را از كتب مربوط مى‏توان به دست آورد.
      ثانياًدانشگاه جندى شاپور كه بيشتر يك مركز پزشكى بوده، كوچكترين آسيبى از ناحيه اعراب فاتح نديد و به حيات خود تا قرن سوم و چهارم هجرى ادامه داد.
      پس از آنكه حوزه عظيم بغداد تأسيس شد، دانشگاه جندى شاپور تحت الشعاع واقع گشت و تدريجاً از بين رفت. خلفاى عباسى پيش از آنكه بغداد دارالعلم بشود، از وجود منجمين و پزشكان همين جندى شاپور در دربار خود استفاده مى‏كردند. ابن ماسويه‏ها و بختيشوع‏ها در قرن دوم و سوم هجرى فارغ التحصيل همين دانشگاه بودند. پس ادعاى اينكه دانشگاه جندى شاپور به دست اعراب فاتح از ميان رفت، از كمال بى‏اطلاعى است.
      ثالثاًدانشگاه جندى شاپور را علماى مسيحى كه از لحاظ مذهب و نژاد به حوزه روم (انطاكيه) وابستگى داشتند اداره مى‏كردند. روح اين دانشگاه مسيحى رومى بود نه زردشتى ايرانى. البته اين دانشگاه از نظر جغرافيايى و از نظر سياسى و مدنى جزء ايران و وابسته به ايران بود ولى روحى كه اين دانشگاه را به وجود آورده بود روح ديگرى بود كه از وابستگى اولياى اين دانشگاه به حوزه‏هاى غير زردشتى و خارج از ايران سرچشمه مى‏گرفت، همچنانكه برخى مراكز علمى ديگر در ماوراء النهر بوده كه تحت تأثير و نفوذ بوداييان ايجاد شده بود. البته روح ملت ايران يك روح علمى بوده است ولى رژيم موبدى حاكم بر ايران در دوره ساسانى رژيمى ضدعلمى بوده و تا هرجا كه اين روح حاكم بوده مانع رشد علوم بوده است. به همين دليل در جنوب غربى و شمال شرقى ايران كه از نفوذ روح مذهبى موبدى بدور بوده، مدرسه و انواع علوم وجود داشته است و در ساير جاها كه اين روح حاكم بوده، درخت علم رشدى نداشته است. در ميان نويسندگان كتب ادبى و تاريخى و جغرافيايى درسى براى دبيرستانها كه غالباً بخشنامه وار مطالب بالا را تكرار مى‏كنند، مرحوم دكتر رضازاده شفق- كه هم مردى عالم بود و هم از انصاف بدور نبود- تا حدى رعايت انصاف كرده است. مشارٌاليه در تاريخ ادبيات سال چهارم ادبى در اين زمينه چنين مى‏نويسد:
      «در دوره ساسانى آثار دينى و ادبى و علمى و تاريخى از تأليفات و ترجمه بسيار بوده. نيز از اخبارى كه راجع به شعرا و آوازخوان‏هاى دربارى به ما رسيده است استنباط مى‏شود كه كلام منظوم (شعر) وجود داشته است. با وجود اين، از فحواى تاريخ مى‏توان فهميد كه آثار ادبى در ادوار قديم دامنه بسيار وسيع نداشته بلكه تا حدى مخصوص درباريان و روحانيان بوده است، و چون در اواخر دوره ساسانى اخلاق و زندگانى اين دو طبقه يعنى درباريان و روحانيان با وفور فتنه و فساد دربار و ظهور مذاهب گوناگون در دين فاسد شده بود، لهذا مى‏توان گفت اوضاع ادبى ايران نيز در هنگام ظهور اسلام درخشان نبوده و به واسطه فساد اين دو طبقه ادبيات نيز رو به سوى انحطاط مى‏رفته است.»
      رابعاًاين پزشك محترم كه مانند عده‏اى ديگر طوطى وار مى‏گويند «فاتحين عرب كتابخانه ملى ما را آتش زدند و تمام تأسيسات علمى ما را بر باد دادند»، بهتر بود تعيين مى‏فرمودند كه آن كتابخانه ملى در كجا بوده؟ در همدان بوده؟ در اصفهان بوده؟ در شيراز بوده؟ در آذربايجان بوده؟ در نيشابور بوده؟ در تيسفون بوده؟ در آسمان بوده؟ در زير زمين بوده؟ در كجا بوده است؟ چگونه است كه ايشان و كسانى ديگر مانند ايشان كه اين جمله‏ها را تكرار مى‏فرمايند، از كتابخانه‏اى ملى كه به آتش كشيده شد اطلاع دارند اما از محل آن اطلاع ندارند؟.
      نه تنها در هيچ مدركى چنين مطلبى ذكر نشده و با وجود اينكه جزئيات حوادث فتوحات اسلامى در ايران و روم ضبط شده، نامى از كتابخانه‏اى در ايران اعم از اينكه به آتش كشيده شده باشد و يا به آتش كشيده نشده باشد در هيچ مدرك تاريخى وجود ندارد، بلكه مدارك خلاف آن را ثابت مى‏كند؛ مدارك مى‏گويند كه در حوزه زردشتى علاقه‏اى به علم و كتابت نبوده است. جاحظ هر چند عرب است ولى تعصب عربى ندارد، به دليل اينكه عليه عرب زياد نوشته است و ما عن قريب از او نقل خواهيم كرد. وى در كتاب المحاسن والاضداد……

      (برای تعقیب چگونگی این افترا رجوع شود به مجموعه آثار شهید مرتضی مطهری ج 14 ص 273 مبحث کتابسوزی ایران و مصر )

      اراگرچه با مطالب مطرح شده مخالفت دارم ،اما یک نمره خوب به نویسنده آن دادم که برای اولین بار هیچ جای نوشته اش هاشور سانسور نداشت!

       
    • “””.مثلا دوران سیاه صفوی را در نظر بگیرید .آیا ایرانیکه درآن زمان یکی از قدرتهای جهانی بوده چرا اصولا فیلسوفی یا دانشمندی نداشته همه مشتی اخوند خرافه پرداز و اراجیف باف””
      (پایان کلام جناب مزدک)

      صفویان

      از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

      صفویان دودمانی ایرانی[۱] و شیعه بودند که در سال‌های ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵-۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲-۱۵۰۱ میلادی)[۲]بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغان‌ها شکست خورد و سلسلهٔ صفویان برافتاد.[۳][۴]

      دوره صفویه از مهم‌ترین دوران تاریخی ایران به شمار می‌آید، چرا که با گذشت نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان؛ یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی نماید. بعد از اسلام، چندین پادشاهی ایرانی مانند صفاریان، سامانیان، آل بویه و سربداران روی کار آمدند، لیکن هیچ‌کدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود قرار دهند و میان مردم ایران یکپارچگی پدید آورند.[۵]این دوره یکی از سه مرحله دوران طلایی اسلام و دوره اوج تمدن اسلامی است.[۶]

      صفویان، آیین شیعه را دین رسمی ایران قرار دادند و آن را به عنوان عامل همبستگی ملّی ایرانیان برگزیدند. شیوه فرمانروایی صفوی تمرکزگرا و نیروی مطلقه (در دست شاه) بود. پس از ساختن پادشاهی صفویه، ایران اهمیتی بیشتر پیدا کرده و از ثبات و یکپارچگی برخوردار گردیده و در زمینهٔ جهانی نام‌آور شد.[۷] در این دوره روابط ایران و کشورهای اروپایی به دلیل دشمنی امپراتوری عثمانی با صفویان و نیز جریان‌های بازرگانی، (به ویژه داد و ستد ابریشم از ایران) گسترش فراوانی یافت. در دوره صفوی (به ویژه نیمه نخست آن)، جنگ‌های بسیاری میان ایران با امپراتوری عثمانی در غرب و با ازبکها در شرق کشور رخ داد که علت این جنگ‌ها جریان‌های زمینی و دینی بود.[۸]

      ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، و هنر (معماری، خوشنویسی، و نقاشی) پیشرفت شایانی نمود. از سرداران جنگی نامدار این دوره می‌توان قرچقای خان، الله‌وردی خان، و امامقلی خان را نام برد که هر سه از سرداران شاه عباس یکم بودند. از فقیهان و دانشمندان نامی در این دوره میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی، ملاصدرا، و علامه مجلسی نام‌ور هستند. هنرمندان نامدار این دوره نیز رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، و آقامیرک هستند.[۹]از شاعران بزرگ و نامدار این دوره می‌توان به وحشی بافقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی و میر رضی آرتیمانی اشاره کرد[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳] صفویان همواره بزرگترین سد در برابر ترکان عثمانی بودند و اندیشهٔ بازپس‌گیری مرزهای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان را داشتند. صفویان در جنگ‌های خود با عثمانی‌ها همواره با نام ایران می‌جنگیدند. ترکان عثمانی تا پیش از بیرون رانده شدنشان به دست شاه عباس بزرگ، آذربایجان و قفقاز را به اشغال درآورده و از مردمان این سامان کشتار فراوانی کردند. صفویان فرهنگ، هنر، موسیقی، معماری ایرانی و ادبیات پارسی را گسترش می‌دادند و سرانجام شاه عباس پایتخت خود را به اصفهان جابجا کرد.[۱۴]

      نامداران روزگار صفوی

      سرداران سپاه: قرچقای خان، اللّه‌وردی خان، امامقلی خان، گرگین‌خان، فتحعلی خان داغستانی، رستم خان قوللر آقاسی و…

      دانشمندان و فقیهان شیعه: مولانا فیض کاشانی، شیخ بهایی، میرداماد، میرفندرسکی، علامه مجلسی، ملاصدرا، سید نعمت‌الله جزایری و…

      هنرمندان (نقاش، خوشنویس و معمار): رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، آقامیرک، محمدرضا اصفهانی و…

      شاعران: صائب تبریزی، کلیم کاشانی، محتشم کاشانی، میر رضی آرتیمانی و…

      تاریخ‌نویسان: اسکندر بیگ منشی، حسن بیگ روملو، احمد منشی قمی و…

      (ویکی پدیا دانشنامه آزاد)

      دوره صفويه، دوره با شكوه توليد كتاب در ايران است

      ميراث مكتوب- دكتر منصور صفت گل در هفتاد و هفتمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب با عنوان شاه صفي و بدايع الاخبار، گفت: واقعيت قضيه اين است كه دوره صفويه، دوره با شكوه كتاب و توليد كتاب در ايران است.

      ميراث مكتوب- دكتر منصور صفت گل در هفتاد و هفتمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب با عنوان شاه صفي و بدايع الاخبار، گفت: واقعيت قضيه اين است كه دوره صفويه، دوره با شكوه كتاب و توليد كتاب در ايران است.
      وي در اين نشست كه روز دوشنبه 17 خرداد 89 در مركز پژوهشي ميراث مكتوب برگزار شد، افزود: اقبال صفويه، اين روزها خيلي بلند است، چون خوشبختانه عموماً كتاب هاي متعدد- نه فقط در حوزه تاريخ صفويه- بلكه واقعيت قضيه اين است كه دوره صفويه، دوره با شكوه كتاب و توليد كتاب در ايران است. خوشبختانه صدها و صدها دانشمند، عالم، نويسنده، شاعران بزرگ و برجسته، اديبان قدرشناس و گروه هاي مختلف گويا در پرتو آن شكوفايي و رونق اقتصادي، ثبات و امنيت سياسي كه ايران پيدا كرد در دوره صفويه، فرصت پيدا كردند تا مدرسه هاي آباد و محفل هاي ادبي پر رونق داشته باشند و هم جامعه و هم قدرت سياسي حمايت كند از توليد كتاب، از دانشمندان و دانشمندان، ظاهراً فراق بالي داشتند براي نوشتن و مذاكره علمي و انتشار دست آوردهاي علمي شان در حوزه هاي مختلف. حدود 250 سال مملكت ايران را صفوي ها اداره مي كنند، قاعدتاً اين دوره طولاني ثبات اقتصادي و سياسي و نظامي و رونق زندگي و برخورداري اجتماعي در سطوح نسبتاً بالا، چه بسا كمك كرد در حوزه دانش ، فرهنگ و ادب، اين همه كتاب هاي گوناگون و متنوع نوشته شود و در همان زمان به صورت دستنوشته هاي متعدد تكتيب شود. حالا از بين اين انبوه كتاب هاي عهد صفويان خوشبختانه متون تاريخي هم جايگاه خاصي دارند، چون تاريخ نويسي در اين دوره خيلي اهميت پيدا مي كند، به دلايل مختلف و اين باعث شده كه تعداد قابل توجهي از متون دوره صفويه مورد نظر محققين، دانشمندان، مصححين قرار بگيرد و اين مجلس، در واقع بخشي از همين بررسي مجموعه تاريخ نويسي هاي دوره صفويه به شمار مي رود كه جديدترين متن هايي كه مربوط به دوره صفويه است، خوشبختانه در مركز پژوهشي ميراث مكتوب منتشر مي شود كه تا به حال چندين متن با ارزش ديگري دوره صفويه هم در اينجا چاپ شده و كارنامه صفويه پژوهي در ميراث مكتوب خوشبختانه سنگين تر مي شود و انشاا… كه بيشتر از اين هم سنگين شود.

      وي ادامه داد: تاريخ شاه صفي چرا اهميت دارد؟ واقعيت قضيه اين است كه دوره پس از شاه عباس اول، خيلي دوره مهمي است، يعني شاه صفي در واقع در يك دوره اي قدرت سياسي را در ايران به دست مي گيرد كه عصر با شكوه شاه عباس اول را بايستي ادامه دهد. پس متن ها و اطلاعات مربوط به دوره شاه صفي از اين جهت مهم هستند كه آيا وي توانست آن عصر باشكوه را ادامه بدهد؟ آيا شرايط سياسي و ثبات و امنيت جامعه، همچنان كه در دوره شاه عباس اول بود، مانند رونق تجاري و مبادلات بين المللي، ادامه پيدا كرد؟ بنابراين هر چه درباره دوره شاه صفي منتشر شود، از اين نظر اهميت دارد، چه بسا مطالبي كه را بعداً صفويه با آن رو به رو مي شوند و در سال هاي آخر واقعاً ديگر توانايي دفاع از خودشان را از دست مي دهند، مي شود در همين دوره ها جستجو كرد. در دوره صفويه، مي گويند وقتي شاه عباس اول مرد، شرايط سياسي ايران هم رفته، رفته دچار تغيير شد، بنابراين متن هاي تاريخي كه دوره صفويه را بعد از شاه عباس اول توضيح مي دهند، از منظر بررسي همين موضوع، مهم هستند كه چه شد اين طور شد؟ چرا تغيير پيدا كرد؟ كتاب تاريخ شاه صفي، بخش دومي كه آقاي دكتر بهرام نژاد چاپ كردند از اين بابت يك گنج گران بهاست، به تعبير بنده، چون كمك مي كند كه از منظري كمي متفاوت با آن متوني كه تا به حال ما درباره تاريخ دوره شاه صفي مي شناسيم، موضوع را پيگيري كنيم. اگر متن تاريخ شاه صفي با خلاصة السيح مقايسه شود، متن خلاصة السيح جزئيات بيشتري دارد، با دقت بيشتري هم مي گويد، روايات مربوط به مسائل گرجستان، مسائل فارس، بعد احظارش به قزوين و بعد تصميمي كه گرفته مي شود براي از بين بردن اين خانواده مهم كه خدمات بزرگي به ايران در آن دوره كردند. به هر حال مي خواهم حالا از يك اين فرصت اين طور استفاده كنم كه تاريخ شاه صفي كه الان چاپ شده گنج گرانبهايي است، براي اينكه دانش ما درباره دوره صفويه- به طور عام- و مخصوصاً براي دوره شاه صفي را افزايش مي دهد و به ما كمك مي كند تا بعضي از خلاء هاي اطلاعات، يا حتي تجزيه و تحليل هايي كه مربوط به تاريخ دوره شاه صفي را داريم، به كمك اين متن پر كنيم و آقاي دكتر بهرام نژاد هم با وسواس و با دقتي كه داشتند، خوشبختانه اين متن را به خوبي آراسته اند و منتشر شده است.
      دكتر منصور صفت گل افزود: در بين نويسنده هاي ايراني، اولين كسي كه دارد بدايع الاخبار را بهش توجه مي كند، محمد حسن خان اعتمادالسلطنه است و بعد اول الملك است كه مي آيد و به طور كامل، متن تاريخ افغاني را درج مي كند. هنوز نمي دانيم كه آيا اول الملك تقدم دارد بر اعتمادالسلطنه، يا اعتماد السلطنه اين را از قبل داشته است. احتمالاً اعتمادالسلطنه است كه كتابخانه خوبي داشت و البته دسترسي خوبي هم داشت به ولايات و از ولايات اطلاعات خوبي را جمع آوري مي كرد. شايد در آن جمع آوري اطلاعات از يك بهبهاني دانشمند، درخواست كرده و او متن را فرستاده است براي اعتمادالسلطنه و بعد از آن، همين طور ادامه پيدا كرده است. اين كه چرا بدايع الاخبار مهم است؟ به همان دليلي كه قبلاً عرض كردم، يعني 36 روز محاصره بهبهان. اين كتاب با عنوان ميرزا عبدالنبي شيخ الاسلام بهبهاني چاپ شده است. الان من ترديد دارم عبدالنبي، شيخ الاسلام بوده باشد. يعني اين نوشته، هرگز نشان نمي دهد به ما كه نوشته يك شيخ الاسلام است و در اين هيچ تأئيدي، هيچ شاهدي كه بشود گفت، اين عبدالنبي شيخ الاسلام است تا جايي كه به نظر من مي آيد، نداريم. متن و شيوه نوشتن او هم، نشان مي دهد كه او يك منشي زبردست است. به نظرم نمي آيد در اين گزارش 36 روزه اي كه درباره محاصره بهبهان اينجا مي آيد، چيزي بشود درباره شيخ الاسلامي او پيدا كرد. روي هم رفته، دو كتاب تاريخ شاه صفي و بدايع الاخبار در حقيقت گام بزرگ ديگري است براي افزودن اطلاعات ما درباره تاريخ جامع ايران در دوره صفويه. هم به كار پژوهشگران صفويه شناس مي آيد كه ممكن است دلبستگي هاي وطني ندارند، هم به پژوهشگران با دلبستگي هاي وطني كمك مي كند كه تاريخ و جامعه و سرزمين خودشان را با دقت بيشتري بشناسند و مخصوصاً بدايع الاخبار كه كمك مي كند دانش ما درباره شهر مهمي مثل بهبهان هم افزايش پيدا كند.

      (همان)

      هیچ عصری نه یکسره و مطلقا درخشان است و نه یکسره و مطلقا تاریک ،ارزیابی ها باید منصفانه و مستند به فاکت های دقیق باشد ،اما اجمالا باید مفاهیمی مثل “سیاه” و “سفید”را باز فهمی کرد!

       
      • باسلام وارادت خالصانه به آقاسیدمرتضی عزیزوگرامی دام عزه

        باتشکرفراوان ازتحلیل مستند تان ازمساله دروغ ودروغپردازان مساله “کتاب سوزی ایران بوسیله اعراب ویامسلمانان فاتح ایران” وتحلیل تاریخ دوران شکوفائی ایران دردوره صفویان” که تحلیل مستندازویکی پی دیا باغمض عین ازتواریخ مکتوب ومستندموجودودردسترس همگان .

        دوره صفویان دوره شکوفائی علمی وهنری وفلسفی وفقهی ومعماری وادبی بی نظیری است که ایران درحیات خوددیده است ،بخصوص یکپارچگی ووحدت قلمروسرزمینی اززمان انقراض شاهنشاهی منحط قبل ازاسلام که این آقایان خیلی به آن می نازند که درآن دوره علم آموزی فقط منحصردرباریان وموبدان بوده است،وبقیه کارگروعمله ومترقیش دهقان بوده است .

        متاسفانه این آقایان انصاف را به جیب خودگذاشته اندویادرزیرپالگدکوب نموده اند وتاریخ پرشکوه وباعظمت انقلاب اسلامی را هم به این زودی فراموش کرده اندبااین فراز ونشیبها ئی که این انقلاب داشت باآن آ دمکشانی امثال فدائیان خلق ومنافقین رجوی وکومله ودموکرات ومسائل خوزستان وشمال وکردستان وبلوچستان را که به مردم کوچه وبازار هم هیچ ترحمی نداشتند،

        این آقایان فراموش کرده اند.
        ویاترورائمه جمعه را ویاامثال شهیدمطهری وبهشتی و78نفرازحزب جمهوری اسلامی را امثال شهیدمحمد منتظری ومجاهدات وی ومجاهدات وصبوری پدرمکرمش که استادبنده وجنابعالی وخیلی ازفرهیخته گان رافراموش کرده اندویاخودرابفراموشی زده اند.

        ،ویا اینکه خودشان ازبقایای منافقین وفدائیان خلق هستندکه اینگونه می سوزند وازاسلام کینه دیرینه خودکاشته دارند وکینه جوئی می کنند وآخوندستیزی دارند.
        واما نمی دانند که این آزادی نسبی هم که دارندازدولت انقلاب آخوندی باپشتیبانی موئمنان متدین بدست آمده است ؛
        حال برای ما بانوری زادآخوندستیزشده اند وناسپاسی می کنند.

        وپس ازاین تلاطمها،آثارومضار تحمیل جنگ 8ساله ازیادشان رفته است،وبازسازی آن نیز.

        خوب دراین دوره 21 ساله امام -ره-بااین تلاتم ونابسامانی کشوری ،بدیهی است افراط وتفریط هم شده است وامام خمینی -ره- شخصیت معصومی که نبوده است اماشخصیتی بی نظیر، مصلح ووطن دوست وعزتخواه ایران ودلسوز به ملت ایران اسلامی بود وازمحبوبیت اودردلهای قاطبه ملت همین بس که هنوزهم کسی جرات انتقاد ازعملکرد وحکومت وی ندارد؛

        هرچند همه اشخاص مسئول وحاکم هرچندبلند مرتبه مثل وی باشند که دارای عصمت نیست،قابل نقدهستند چنانکه مرحوم بازرگان درآن نامه امام-ره- رابخوبی ومنصفانه وعالمانه نقدکرده است؛ وآیت الله شریعتمداری تناقض داشتن قانو ن اساسی رایرادگرفتند وبه آن بلایا مبتلا کشتند که منصفانه نبودآن رفتارباوی؛همچنین حسن نزیه انتقادبس اساسی درتدوین اصول ولایت فقیه داشتند وواردهم بود،که گفت باتصویب این اصول ازاستبدادچکمه شاهی رهائی یافته وبه استبداد نعلین گرفتا ر آمدیم ،که آنوقت کمتر کسی متوجه حرف آیت الله شریعتمدار -ره-وحسن نزیه شد .

        امانبایدازحق گذشت وزیرپاگذاشت، امام -ره- تحول بزرگی درایران انجام دادندومنکرآن غیرمنصف وبلکه معاند وازروی دشمنی باوی وانقلاب است وازشعوروفهم سیاسی واجتماعی وفرهنگی بوئی نبرده است ومابااینان کاری نداریم هرچه می خواهند بگویند ومعلوم است که باچه اغراضی می گویند.

        اما بعدازرحلت امام-ره- خبرگان رهبری تصمیم درستی نگرفتند بقول سروش یک خطیب را بجانشینی امام باعظمت ومقتدر ومدبر وعالم فرزانه وفقیه فحل -ره-،انتخاب کردند ودراین انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی خیلی مقصراست وگناهش نابخشودنی است مگراینکه جبران کند ودرپی آن هم هست وبستگی به موفقیت وی می باشد البته باپشتیبانی بیدریغ ملت جای امیدواری هست که قانون اساسی هم اصلاح شود وکلا امورایران اصلاح شود انشاءالله.

        پس هرلطمه ای که ملک وملت بعدازامام -ره- دیده است بهیچوجه نباید بحساب امام-ره- نوشت ، وهرظلم ومظالمی که شده است به خوداین رهبر نالایق مربوط است وآنهم از هواپرستی وبلند پروازی وکینه توزی وتنگ نظری وتکبر واستکبار ومتملق وچاپلوس پروری وی مربوط است که می خواست کمبودشخصیتی اش را ازاین طریق جبران نماید.

        پس نه اسلام عزیز عیب دارد ونه امام راحل-ره- عیب داشت ونه انقلاب اسلامی ایران عیب دارد.

        آقایان مخالف اسلام وانقلاب مثل اینکه یادشان رفته است ویانمی خواهند الآن هم ببینند ازنظرفرهنگی ودانش افزائی هیچ قابل مقایسه بازمان شاه نیست وازنظرآبادانی کشورنیز درهرزمینه ،
        فارغ التحصیلان دانشگاهی دوده انقلاب چندین برابر تمام دوره پهلوی است تاچه رسد به دهه سوم وچهارم انقلاب ،

        بحمدالله ازاکثراقشارجامعه فارغ التحصیل دانشگاهی داریم درحالی که درزمان شاه افراد معدودی ازطبقه مرفه بالانشین به دانشگاه راه می یافتند؛

        وازنظررفاه اجتماعی همه اقشارتجملاتی شده اند واین قابل کتمان نیست ومشاهدهمه است.
        موارد فوق را فقط منکرآفتاب درروزروشن، انکارمی کند نه آدم فهیم ومنصف وباوجدان.

        پس انقلاب واسلام به ملک وملت ما ضرری نداشته است سوای هوس بازی مقام عظمای ولایت ومتملقان وچاپلوسان اطراف وی بخصوص باگزینش ونصب احمدی نزاد در8سال منحوس برراس این مملکت وبااین گزینش اکثرعلمای ربانی اسلام ودلسوزان نظام اسلامی وایرانی مخالف بودند وهنوزهم چوب مخالفتشان را ازنظام ظالم می خورندبجزمتملقان خودفروخته ورجاله گان رزل که درپی فرصت فسادوافسادبودندوهنوزهم هستند امثال روح الله حسینیان ورسائی ،وسپاهیان دین به دنیافروخته وطالب قدرت ازقبیل سعیدی ونقدی وجعفری وغیرهم؛

        واماخانواده شهیدان همت وباکری ودیگرعزیزان وجناب سردارحسین علائی ودیگر رادمردان ازاین وضعیت بیزار هستند وبیزاریشان را ابراز نموده اند وهمچنین روحانیون اصلاح طلب کم هزینه ای نداده اند وازعلمای اصولگراهم افراد بسیار ی نقادی کرده اند وازاین وضعیت تک صدائی وظالمانه متنفر هستندوچوب تنفرشان راهم خورده اندومی خورند؛

        ودلیل روشن این تنفرنتیجه انتخابات ریاست جمهوری خرداد92 بود که درسالگردش جشن خوبی گرفتند وآقای حسن روحانی رئیس جمهور محترم سخن فصل الخطاب خویش را باافراطیون متحجر برملا وآشکارا ابرازنمود ودررابطه به پایداری تعهدات خویش درهنگام انتخابات راصریحا اذعان نمود که به آنها وفاداراست وگفت :ان الامور تتقدرباوقتها”یعنی وقت دفاع ازمحصورین سبز وشکستن حصرشان ازیادمانرفته است بلکه درپی فرصت هستیم چووقتش برسد اقدام جانانه می شود فعلادرگیرمسائل بزرگترازآن هستیم.

        ودراین دوره احمدی نژادمنتقدان افرادکمی نبودند امثال خودحسن روحانی رئیس جمهورمحترم درتحقیقات استراتژیک وعلی مطهری ودیگران درمجلس وغیرهم کم نبودندوالبته برخی بخاطرترس ازولایت مطلقه که متملقان شمشیرازروبسته بودند،ساکت بودند واین سگوت هم نوعی اعتراض بود.

        بگذریم ازشجاعت ودلاوری افرادی چون میرحسین وکروبی ورهنورد ونبوی وتاجزاده وغیرهم که درواقع حاضرشدندسربداربدهند وزیربارننگین ذلت زندگی آسوده نکنند ،اینگونه افراد همیشه درتاریخ کم هستندکه خودوزندگی شان رافدای حریت وآزادگی وآزادمنشی کنند.

        واما افراد مدیرومدبر درپی فرصت تدبیر، نیزکم نیستند درایران ما چه ازعلمای ربانی وچه ازمتدینان فهیم ربانی که دراین دوره ظلم سپاهیان واحمدیان بازندگی پربارازغصه وغم ودرگلواستخوان ودرچشمانشان خار ،بسربردندتافرصتی پدیدآید.

        پس معلوم می شود که این آقایان مخالف اسلام وعلما حرف منطقی ندارند وعنادشانرا بااسلام درسایت آقای نوری مطلقاآزاد عرض واندام می کنندودرخلق وخوی نوری زادهم تاثیرگذاشته اند متاسفانه که گاهی حرفهای هردمبیل وبی سند ومدرک می زند وبه اسلام وتشیع نسبت خرافات می دهد یابدون سند ومدرک وکلی گوئی ویا واضحات را مثل زیا رت عاشورا وحدیث کسا وسوزاندن درب خانه فاطمه -س- ویاسیلی خوردن وی را انکارمی کند ،

        البته تقصیری ندارد چون مطالعه ای ندارد وبخودزحمت مطالعه هم نمی دهدکه این امور بغیراززیارت عاشورا درکتب فریقین موجودومستنداست،وزحمت مطالعه دوخطبه آگاهی گستر آن عزیز ودردانه پیامبر-ص-را مطالعه نفرموده است که سنداین دوخطبه دربلاغات النساء ، تالیف ابوالفضل احمدبن ابی طاهر،وابن ابی الحدید،ج16ص252نقل کرده اند ودردیگراسنادمعتبرسنی وشیعی نقل شده است،

        که دراین دوخطبه مظالم وستمی که بعدازپیامبر -ص- به اورفته است بازگوئی می کند؛کتابی که این دوخطبه راشرح فارسی کرده است واسنادآن هاراارائه دادده است :یکی تالیف دکترسیدجعفرشهیدی-ره- است ودیگری تالیف استادعالیقدرآیت الله منتظری مرحوم است؛طالبان به آن دومراجعه کنند بالاخص نوری زادمنکرحقایق ومثبت خرافات به تشیع واسلام .

        بیش ازاین تصدیع ناظران گرامی وشمای عزیز آقامرتضی دام مجده نکنم.
        والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
        مصلح خیرخواه

         
  22. جناب مرتضی گرامی

    با این جمله شما:
    چگونه وصیت صریح مرحوم آیت الله خمینی مبنی بر عدم دخالت قوای مسلحه در چگونگی انتخاب آزاد مردم را زیر پوتین های خود له کردند.

    شما نیز با این آقای سعیدی تفاوتی ندارید. ایشان شیفته مستبد، خامنه ای است و شما شیفته مستبد، خمینی هستید!

     
    • حامد خان گرامی

      1-من در بیان آنچه از مسائل اجتماعی و سخنان اشخاص یا جریانها ،که حق تشخیص می دهم ،نیازمند تایید و تصدیق شما نیستم،زیرا شما برای من سنجه حقیقت بودن مطالب نیستید.

      2-از کجای گزاره خبری فوق استنباط مفهوم “شیفتگی” را کرده اید؟

       
    • حامدخان گرامی

      دراین نوشته مستند جناب آقا سید مرتضی عزیز ومکرم دام عزه هیچگونه شیفتگی به استبداد امام خمینی دیده نمی شود ودرثانی مکتوب مستند خودتان ازامام -ره-گویای عدم استبداد وی است.
      پس انصاف خوب چیزی است که خداوند به برخی ها داده است.
      شماهم بهتربودازاین انصاف ووجدان خویش کمک می گرفتید.
      مصلح

       
  23. اگر جناب احمدی نژاد با رو شدن این فیلمها معترض بشه به آقایان و دست به افشاگری بزنه ….
    به این فکر میکنم آیا میان مسائلی که جناب احمدی نژاد از خونۀ (بیت!) شاه سلطان علی مشهدی و همینطور انتخابات 88 میدونه و اینکه سلطان او رو بلافاصله به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام در میاره و در مجالسی که مداحان هفت تیر کش حضور دارند کنار خودش مینشونه ارتباطی وجود داره؟
    یا بین گم شدن 1 میلیارد دلار (جدود 3/3 تریلیون تومان) و دخالت در انتخابات؟

     
  24. منظورم این بود که آقای نوری زاد با قطع کردن اون قسمتی که جناب جعفری میگه که مردم به خاطر رو در رو قرار گرفتن جناب احمدی نژاد و “حاکمیت”، یعنی جناب رفسنجانی، به اولی رأی دادند، بهانه ای به دست مخالفان خودش میده. من سال 88 این فیلم رو دیده بودم. باز هم تأکید میکنم که سانسور این فیلم توسط آقای نوری زاد کار درستی نبود، از جمله به دلیلی که گفته شد.

     
    • فکر میکنم آقای جعفری لفظ جریان حاکم و نه حاکمیت را به کار برد. بدین وسیله اصلاح میکنم. ضمن اینکه خوبه همۀ فیلم رو در این سایت قرار بدن تا بحثی و بهانه ای باقی نمونه.

       
  25. با سلامی‌ دوباره، آقای نوریزاد گفته میشود که شما تمام فیلم را اکران نکرده اید، برای نمونه آقای جلیلی مدعی هستند که قسمتهای را حذف و قسمت هایی را به دلخواه نشان داده اید. آیا این ادعا درست است؟

    ——————

    سلام فریدون گرامی
    تقطیع این فیلم بخاطر خلاصه سازی صورت گرفته. مثلا در خبر، یک دقیقه از یک سخنرانی یک ساعته را نشان می دهند. در ضمن من خواسته ام طرف مقابل یک تکانی بخورد و تکذیب بکند و خودش فیلم کامل را منتشر کند.
    سپاس

     
  26. قسمتهایی از مقاله ..از اسطوره‌سازی برای “مردی زير درخت سيب” تا تجليل از “جنايتکار قرن”، حسين باقرزاده…

    ….. اگر م. آزرم در سالهای ۱۳۴۴ يا ۱۳۴۹ که خمينی در هاله ای از مقاومت فرو رفته بود در مدح او قصيده می سرايد، در فاصله کوتاهی پس از روی کار آمدن خمينی که چهره خشن و سفاک او ظاهر می شود احساس کاملا ديگری را بيان می کند. برای نمونه، تنها حدود ۶ ماه پس از روی کار آمدن خمينی و در فضايی که هنوز جمهوری اسلامی شکل نگرفته بود، آزرم به اشتباه جمعی جامعه پی می برد و در شهريور ۵۸ می گويد:

    پنداشتيم،
    رزمنده با چپاول و بيداد واپسين سلاله ساسانيان،
    اين در پی تداوم و آذرخش، فراز آمده،
    هر چند با شمايل و لحن عرب و ليک،
    سلمان پارسی‌‎ست.
    ايران درون نبض رگش می زند
    خوب آمده‌ست و نيک به پندار و نيک به کردار!

    تا گردباد تيره توفان فرو نشست به رگبار،
    تا چشم را مجال تماشای صحنه شد،
    ناباورانه شعبده ای ديديم.:
    ديديم ای دريغ که سلمان نيست!
    ديديم ای شگفت که حجاج است!
    (از مجموعه «گلخشم»)

    …گنجی همچنين با ذکر نام علی اصغر حاج سيدجوادی و اشاره به متنی که او در استقبال از خمينی نوشته بود، لازم نمی بيند که بگويد همو نيز در دوم ارديبهشت ۱۳۵۸ «صدای پای فاشيسم را» نوشت و گفت «ﻣﺎ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﺎﻭﺍﮎ ﭘﺴﺮ ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﯽکﺮﺩﯾﻢ کﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻣﯽﺭﺑﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ کﺘﮏ ﻭ ﺷکﻨﺠﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻔﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﯽ ﻭ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺳﺎﺯﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﻭ ﺍکﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺳﺎﻭﺍﮎ ﻭ ﺑﺴﺎﻁ ﺍﺧﺘﻨﺎﻕ ﻭ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻭ ﺍﺭﻋﺎﺏ ﺳﺎﻭﺍکﯽ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺳکﻮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻭ ﺍﻓﺸﺎﯼ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﺪ». در واقع، غالب روشنفکرانی که گنجی در نوشته خود نام می برد به صورت های کم و بيش مشابهی عمل کردند – گرچه برخی نيز به دلايل ايدئولوژيک يا سياسی/حزبی تا مدتی فجايعی را که تحت زعامت خمينی و با اشاره يا حکم او مرتبا صورت می گرفت ناديده گرفتند و حتی به تأييد برخی از جنايات و خشونت های حکومتی (از جمله خواست اعدام های بيشتر) برخاستند. خشونت های پس از انقلاب، بر خلاف آن چه که برخی ادعا می کنند از ضرورت های اجتناب ناپذير انقلاب نبود و بلکه از يک فرهنگ سياسی آلوده به خشونت ناشی می شد که بسياری از رهبران سياسی و مذهبی جامعه نيز از آن تغذيه می کردند و يا در ترويج آن نقش داشتند.
    ….چهار سال بعد که خمينی پس از قتل عام هزارانه سال ۶۷ و فتوای قتل سلمان رشدی از دنيا می رود و ميراثی از خشونت و جنگ و ويرانی و قتل عام ها و نظامی قرون وسطايی از خود بر جای می گذارد، سروش در رثای او سخن می راند، از او تحت عنوان «آفتاب ديروز و کيميای امروز» ياد می کند، از «روح پاک» او همت می طلبد، و او را «انسانی بزرگ، و روحی عارف» می شناسد. و بعد در اسفند ۱۳۷۱، يعنی نزديک چهار سال پس از مرگ خمينی که فرصتی کافی برای تأمل و تدقق در کارنامه سياه خمينی بوده است، سروش همچنان در کار مدح «امام خمينی» است، او را «محبوب» خود معرفی می کند و می نويسد که در دوران دانشجويی (پيش از انقلاب) «کتاب مخفی حکومت اسلامی او را خواندم و در سلک مقلدان او درآمدم» و چاپلوسی و ثنا را به آن جا می رساند که اضافه می کند «گويی خدا در اسم “عزيز” بر او متجلی شده است». سروش خوانش خمينی از اسلام را که در «حکومت اسلامی» او انگاره سازی شده به آسانی می پذيرد، و حتی تجلی عملی آن در نظام ولايی جمهوری اسلامی و جنايات مخوفی که به نام اسلام درآن صورت گرفته است در او کمترين ترديد بازنگرانه ايجاد نمی کند.

    کارنامه روشنفکری و آزادانديشی در جامعه ما چندان درخشان نيست، و کم نبوده اند انديشمندان و نخبگانی که در مقاطعی از تاريخ فريب خورده اند و راه گم کرده اند، يا مسحور قدرت شدهاند، و يا بدتر از آن، وجدان خود را در طبق اخلاص نهاده و به ثمن بخسی به صاحبان قدرت فروخته اند. در آستانه انقلاب، نيز جامعه روشنفکری ايران در مجموع کارنامه با افتخاری از خود بر جای نگذاشته است، و کم نبوده اند روشنفکرانی که با برخوردی احساسی و ساده گرايانه به حمايت از خمينی برخاستند و برخی از آنان حتی برای مدت چندی از سياست های خشونت بار خمينی و قتل و کشتارهای «انقلابی» او حمايت کردند و اعدام های بيشتری را می طلبيدند. بدون شک اين روشنفکران، در اسطوره سازی از خمينی و ارائه چهره ای انقلابی، نجات بخش و رحمانی از او سهيم بوده اند، و نيز به اندازه ای که از خشونت های «انقلابی» حکومت حمايت ميکرده اند در برابر آن مسئولند.

    …..
    ولی انديشمندانی نيز داشته ايم که در جريان انقلاب و پس از آن در خدمت نظام ولايت فقيه در آمدند، چشم و گوش خود را بر مظالم و خشونت های بی شمار حکومتی بستند و قلم هايی را که به دستور يا اشاره خمينی شکسته می شد و قتل عام هايی را که از کشته پشته می ساخت ناديده گرفتند و همچنان در وصف خمينی نوشتند و سرودند و او را امام خواندند و به شاگردی خود و مقلد او بودن افتخار کردند. اين جا ديگر ما با مقوله هايی از قبيل ندانستن و يا گول حرف های خمينی پيش از انقلاب را خوردن روبرو نيستيم. در اين جا عنصر انديشمند آگاهانه و دانسته به تقديس و تکريم ديکتاتوری برمی خيزد که علنا و رسما اين خشونت ها را فرمان داده و يا تأييد کرده است. او در خدمت تطهير ديکتاتور بر آمده است و در هر خشونتی که ديکتاتور و يا کسان او مرتکب شده اند خود را سهيم کرده است. او از زير بار مسئوليت خود نمی تواند فرار کند، به خصوص اگر آن چنان که اکبر گنجی با اشاره به توصيف خمينی سال های ۱۳۶۴ به بعد به عنوان «يکی از ارباب معرفت» و «آفتاب ديروز» و «کيميای امروز» از سوی عبدالکريم سروش، بعيد می‌داند «که سروش ديگر چنان باورهايی داشته باشد، اگر چه آيت‌الله خمينی را… به تيغ نقد نگرفته است».

    سخن از روشنفکران و انديشمندانی بود که پيش از انقلاب و يا حول و حوش آن در وجود خمينی (مردی نشسته در زير درخت سيب در حومه پاريس) شخصيتی شجاع و منجی و مصلح ديده بودند و به تقديس و تکريم او پرداختند. غالب آنان، اما، پس از روبرو شدن با واقعيت وحشتناک پديده خمينی در هفته ها و ماه های اوليه پس از انقلاب به اشتباه خود پی بردند و چهره‌ای ديگر (و نزديک به واقع) از خمينی ولی فقيه را که اکنون آنان را با شکنجه و اعدام صِلِه می داد تصوير کردند. ولی آيا می توان کسانی را که سال ها پس از آن همچنان به تقديس و تکريم خمينی ادامه دادند و جنايات بی شمار او را ناديده گرفتند و احيانا در صدر نشستند و قدر ديدند و پس از سال ها وقت و بررسی، هنوز حاضر نشده اند او (و گذشته خود را) به نقد بکشند (چه برسد که آن را محکوم کنند) در زمره افرادی قرار داد که خيلی زود به اشتباه خود در شناخت خمينی پيش از انقلاب پی بردند و آن را تصحيح کردند؟ آقای سروش ۳۵ سال پس از انقلاب و روی کار آمدن خمينی و ۲۵ سال پس از مرگ او هنوز «قضاوت تاريخی» در باره خمينی (و پاسخگويی در باره کارنامه خود) را «زود» می داند و آن را به آينده ای نامعلوم موکول می کند.

    تاريخ، اما، به انتظار نمی‌نشيند و قضاوت خود را خيلی پيشتر کرده است …

    حسين باقرزاده

     
  27. عباس انعامی

    :مردم وسیاسیون بایست درخدمت ولایت فقیه باشندچون خداوند اینطوری گفته.ازفرمایشات ایشونه.
    میگم اگه خداواقعا این توصیه رونموده ….خدای اینها همون خدایی ست که امام زمانش احمدی نژاد ومجلس اون زمان رو مهرتاییدزده بود.وبا اون مهرش 8سال به تمام شئون جامعه تر زد.اون هم چه تری.برداراین کامنت این یارو رو بابا از بس //// اعصاب ما خردشد.

     
  28. به نام مالک روز جزا !

    با سلام حضور شما جناب آقای نوری زاد و مخاطبین گران مایه ؛

    با کمال ادب و تواضع به محضر شما ، عاجزانه خواهشمندم فیلم کامل سخنرانی سردار جعفری و آقای سعیدی که هر دو در یک جلسه و در یک زمان ایراد گردیده را در صورت صلاحدید منتشر فرمایید . با توجه به تجربه ها و روشنفکر بودنتان حتما این حق را به مخاطبین پیگیر ، میدهید که اندکی سوء ظن نسبت به تدوین و ویرایش معنا دار فیلم ها داشته باشند ، بدیهی است این احتمال وجود دارد که در اصل قضیه فرقی ایجاد نکند اما باور شما به مردمسالاری این توقع را برای مردم نسبت به شما ایجاد مینماید ؛ یا اگر صلاح شما در عدم انتشار است حداقل پاسخ اینجانب را بیان نمایید تا از قلم پر جوهرتان بهره مند گردم و ذهنیت دوستان دیگر هم منور گردد .
    ممنون که فرصت ایراد نظر را به بنده دادید
    با سپاس فراوان
    به امید حکمیت ماک روز جزا و روزی که اسرار هویدا گردد .

     
  29. ۵ سال مقاومت جنبش سبز و آینده آن

    دکتر مصدق در جریان محاکمات نظامی خود یکبار گفت: حالا این حرف مادرم را بهتر درک می کنم: “بزرگی آدم ها به میزان شدائد
    و رنجهایی است که بخاطر مردم خود تحمل می کنند.” (نقل به معنی) شاید او در دل به این هم می اندیشید که بزرگی ملت ها نیز در ارج گذاری به فرزندان فداکار خویش است.
    هیچ ملتی بدون قدرشناسی از شهروندان بزرگواری که سخاوتمندانه از همه چیز، حتی جان خود مایه می گذارند تا اسباب بزرگی ملتی را فراهم سازند، به بزرگی و موفقیت نمی رسد.
    زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در این ۵ سالی که از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۸۸ می گذرد همراه با تحمل محرومیت ها و رنج های شرایط غیرانسانی اسارت و حصر، روزبه روز بزرگتر شده اند. آنها امروز مورد احترام اکثرایرانیان و اغلب گروههای متفاوت سیاسی و عقیدتی ایران اند.
    در برش هایی از حیات هر ملتی، تغییر و تحول درگرو ایفای نقشی است که تاریخ بر دوش بازیگران معینی می گذارد. بدینسان، سرنوشت جنبش ها و تحولات به وفاداری، درایت و صلابت کسانی پیوند می خورد که قرعه فال به نامشان زده شده است.
    آنگاه که این بازیگران به قیمت تحمل همه سختی ها بیرق شرف سیاسی و ایستادگی یک ملت در برابر زروزور و ظلم را وانمی نهند، به نقطه امید و حلقه وصل و همبستگی مردم تبدیل می شوند.
    سه اسیر در بند جنبش سبز، از روز کودتای انتخاباتی تا به امروز که پنج سال از آن سرقت بزرگ می گذرد، در همه عرصه ها چه آنجا که جنبش سبز شهروندان به همراهی و هدایت آنان نیاز داشت و چه از لحظه حصر که سرنوشت این جنبش به وفاداری و تسلیم ناپذیری آنان در برابر فشار سرکوبگران پیوند می خورد، از عهده کارستانی که تاریخ بر دوش آنان نهاده برآمده اند.
    پیروزی اخلاقی امروز این زندانیان سیاسی بر کودتا گران تضمین کننده پیروزی های سیاسی آینده است.
    در ۵ سال گذشته، ایستادگی زندانیان و حضور و نفوذ گفتمان جنبش سبز در فضای سیاسی ایران، بر همه کنش های جامعه و حاکمیت اثرات انکارناپذیر داشته است. بدون اعتراضات تاریخی مردم تهران و شهرهای بزرگ کشور علیه کودتاگران، بدون همت و تلاش هزاران زن و مرد جوان این جنبش که با وجود سرکوب خونین کودتاگران، هرگز از پای ننشتند و بدون پایداری همراهان در حصر آن ماندگاری و نفوذ گفتمان جنبش سبز در بافت های اجتماعی و سیاسی جامعه ممکن نبود. و بدون همه اینها پیروزی حسن روحانی در انتخابات ۲۴ خرداد ۹۴ غیرممکن بود. سهم جنبش سبز و جانباختگان و رهروان زندانی آن در پیدایش امیدهایی که در افق سیاست های خارجی و داخلی ایران پدیدار گشته، انکارناشدنی نیست. در چشم انداز آینده نیز شرط روئیدن امیدهای پدید آمده به پیروزی های ملی و سیاسی تحکیم رشته های پیوند میان مردم و اسیران دربند جنبش دموکراسی خواهی سبز است.
    بی جهت نیست که هسته اصلی قدرت و شخص رهبر جمهوری اسلامی در همه سالهای گذشته، پاره کردن همین رشته پیوندها را آماج تلاشهای سیاسی و تبلیغاتی خود قرار داده اند.
    البته جنبش دموکراسی خواهی هرچند مدیون ایستادگی سه چهره محصور و سایر زندانیان سیاسی است، اما محدود به آنان نمی شود این جنبش ادامه پروژه انقلاب مشروطه و نهضت ملی است. پروژه نهادینه کردن حقوق شهروندی که نخستین شرط تحقق آن استقرار آزادی های سیاسی و حکومت قانون به روایت ناتمام انقلاب مشروطه و نهضت ملی دکتر مصدق است.
    جنبش سبز، جنبشی که پس از کودتای انتخاباتی در اعتراضات میلیونی مردم تهران در برخی از شهرهای بزرگ کشور تجسم پیدا کرد، جنبش مدنی همه ایرانیان علیه دیکتاتوری مذهبی است. از تکرار این حقیقت نباید خسته شد که میلیونها شهروند ایرانی این جنبش که با شعار رای من کو به خیابان آمدند برای حمایت از یک عقیده و مذهب معین و یا یک حزب سیاسی خاص به میدان نیامدند. بلکه برعکس برای برابری همه شهروندان فارغ از هرگونه تبعیض مذهبی،عقیدتی،جنسی و قومی آمدند.اهمیت رفتار و گفتار همراهان زندانی این جنبش بویژه موسوی، کروبی و رهنورد در آن است که:
    ۱- آنان در همراهی با جنبش دموکراسی خواهی سبز، خط ابطال بر سنت استبدادی فصل الخطاب بودن اوامر ظالمانه ولایت فقیه کشیدند.
    ۲-از دایراه سیاست ورزی درون حکومتی فراتر رفتند و تکیه اصلی خود را بر فعالیت های سیاسی جامعه محور قرار دادند. به سخن دیگر شرط تغییر رفتار حاکمیت، و موفقیت اصلاحات سیاسی و اجتماعی را در روی آوردن سیاست ورزی جامعه محور اعلام کردند. بدون آن که اهمیت سیاست ورزی از بالا را نفی کنند.
    ۳- از گفتمان رسمی جمهوری اسلامی عبور کردند و با صراحت به گفتمان دموکراسی خواهی روی آوردند. بیانیه های ۱۵، ۱۶ و بویژه ۱۷ میرحسین موسوی و مواضع مهدی کروبی و رهنورد در ماههای بیش از حصر گواه بر این مدعاست. آنها صریحا خواستار انتخابات آزاد بدون دخالت شورای نگهبان و پذیرش نتیجه آن، هرچه که باشد، بودند.
    مهم نیست که آنها شخصا به دنبال چه نوع نظامی هستند؛ مهم نیست که آنها احتمالا در آرزوی اصلاح جمهوری اسلامی و احیای نظام دینی بدون ولایت فقیه اند. مهم این است که پذیرای انتخابات آزاد و ملتزم به قبول نتیجه آن هرچه که باشد هستند. و این خود یعنی اعتقاد به فرهنگ مدارا و پذیرش برابری مخالف در برابر قانون و فرصت های سیاسی. حتی مهم نیست که چه انتقادی به گذشته پیش از ۲۲ خرداد ۸۸ آنها داریم و یا در آینده تا کجا بر مواضع امروزین خود می ایستند، هیچ یک از ما مسوول آنچه که دیگران در آینده انجام می دهند نیستیم و درباره رفتار آینده هیچ کس هم نمی شود پیشگویی پیامبرگونه کرد.
    مهم این است که آنها امروز به نماد همبستگی و حلقه پیوند جنبشی تبدیل شده اند که ظرفیت آن را دارد که بسیاری از ایرانیان را در ورای تفاوت های سیاسی و عقیدتی در دفاع از آزادی و حقوق شهروندی متحد نگهدارد. حمایت پیگیر از این زندانیان سیاسی جنبش سبز و مطالبه آزادی آنها لازمه گسترش و تعمیق جنبش دموکراسی خواهی است.

     
  30. این هم مرثیه ای زودهنگام برای آیت الله مهدوی :

    آیت الله کنی آخر چرا جان می کنی؟
    جان بده یکبارگی تا مرگ خود آسان کنی
    جان بده ناگاه و خود را وارهان از درد و رنج
    گرچه آسان نیست مردن بعد عمری جان کنی
    حوریان در برکشی، چون ریغ رحمت سرکشی
    می شوی آزاد اگر زندان تن را بشکنی
    چونکه دارد صدهزاران کار و بدبختی چرا
    وقت عزرائیل را بیهوده ضایع می کنی؟
    یا که می ترسی تو را یکسر سوی دوزخ برند
    گر عبای کهنه ناپاک تن دور افکنی
    کل شی هالک الا وجهه و الجنتی
    ذات واجب را بقا باشد تو ذات ممکنی
    سعدیا داد سخن دادی ولیکن عاقبت
    چون «کنی» در دادگاه عدل یزدان الکنی

     
    • تا موقعی جان دادنش دست خودش بود که عدالت خداوند سراغ این ///نیامده بود امروز عدالت خداوند بر این است تا روح شقی و سراسر فساد و دنیا طلب این ///بر سر نعش ///او به حکمت خداوند به پرواز دراید و نظاره گر حق الناسهائی که زیر پا و با قلمش هتک شده باشد ؛ این عدالت خداوند است که او زجه بزند و بخواهد به دنیا برگرددو جبران مافات کند و خداوند میفرماید دیگر وقت تمام است ببین با حقوق مردم چه کردهای تا هیچ عذر و بهانه ای برای رفتن به دوزخ نتوانی بیاوری اری عدالت خداوند قهار و رحمان را مردم به عینه در جان کندن این کفتار باید ببینند و بیشتر به الاهیت اش و عدالت اش ایمان بیاورند

       
  31. نرگس نامدار:

    داعش در حال پیشروی است، نینوا را گرفته است. موصل سقوط کرده است، تکریت را هم گرفتند. می خواهند امارت اسلامی تشکیل دهند. پیش از این تحرکاتی در سوریه داشتند و امروز عراق را زیر چکمه دارند و گفته اند نیم نگاهی به ایران دارند. برای آنان که می گویند کشتن هر شیعه راه بهشت را هموار می کند، ایران درهای بهشت است برای این تکفیریان. وقت آن است که دلواپسان بر سر وظیفه اصلی خود برگردند. وظیفه ذاتی که از روز اول برای سپاه پاسداران تعیین شد.

    روزهای جنگ که تمام شد، سپاه به شهر برگشت. بر سر بنگاه های اقتصادی نشست و مشغول چرتکه انداختن شد. منتقدان اعتراض کردند ولی حرف شان راه به جایی نبرد. سخنان امام را یادآوری کردند ولی گوشی برای شنیدن نبود.

    آرام آرام بر سر مسندهای سیاسی و حکومتی هم راه سپاهیان باز شد. جایی که بنیانگذار این نظام تاکید داشت که جای سپاه نیست. کار به جایی رسید که انتخابات را هم مهندسی کردند و شد آن چه نباید می شد.

    سپاه چنان از وظیفه اصلی خود که همان برقراری امنیت در مرزهای کشور و دفاع از آن بود، دور ماند که گروهکی تروریستی در روز روشن به منطقه ای تحت پوشش و محافظت سپاه و به ویژه تحت نفوذ سپاه قدس وارد شد و سربازانمان را به گروگان گرفت.

    اما اکنون وقت آن است که یک بار دیگر سپاه به جایگاه اصلی خود برگردد. این بار مساله نه دلواپسی برای مذاکرات هسته ای است که همگان می دانند سیاسی بودن این دلواپسی بیش از ماهیت اصلی اش است، و نه دلواپسی برای تعدادی بدحجاب است. این بار دوباره مرزهای میهن نشانه رفته است. ناامنی در کشور همسایه، ناامنی در خانه است.

    گروه داعش که تا دیروز در سوریه می جنگید و امروز داعیه حکومت بر عراق را در سر دارد و از اسلام می گوید و جهاد، خطری به مراتب بیش از آن چیزی دارند که سپاهیان امروز برای آن در شهرها هستند و ابراز دلواپسی می کنند. هیچ کس خطر این تکفیریان را جدی نگرفت، حتا کسانی که در سوریه فقط سرکوب های بشار را دیدند و آه کشیدند. آنها هم ندیدند که این گروه ریشه می دواند و بزرگ می شود و آنچنان که رهبرش مدعی است، اعضایی دارد از سراسر دنیا؛ از عراق و سوریه بگیر تا فرانسه و انگلیس و آمریکا. حالا این گروه به گفته خود اسلامگرایان افراطی از کنترل خارج شده است. می سوزاند و می کشد و پیش می آید.

    به طور قطع می توان گفت در جایی از سیاست های پیش گرفته شده راه به خطا رفته ایم. شاید آن جایی باشد که بی توجه به مصالح کشور دخالت هایی در کشورهای منطقه می کنیم. آن جایی که سیاست درستی برای بعد از این دخالت ها نداریم. برنامه ای تنظیم شده در دست نداریم. کینه های قدیمی راه را بر درایت می بندند. القاعده در دیگر همسایه شرقی هر روز حمله تروریستی می کند و اکنون همسایه غربی دچار مصیبتی است که تا همین الان بیش از نیم میلیون نفر آواره و صدها کشته و زخمی به جا گذاشته است.

    و این می شود که داعش، گروه بی شناسنامه، قدرتی دارد که حالا سودای مرزهای ایران را در سر می پروراند. حالا سپاه پاسداران یک بار دیگر باید نشان دهد که وظیفه خود را فراموش نکرده است. باید نشان دهد که دلواپس واقعی کشور و تمامیت ارضی این مرز و بوم است. دلواپسی یعنی اینکه یک وجب از خاک میهن را کسی تهدید کند و تو سکوت اختیار نکنی.

    و اما یک روی سخن هم باید متوجه سیاستمداران بی سیاستی باشد که دانسته یا ندانسته حرف هایی می زنند که کسی به خود اجازه دهد فکر پاره کردن کشور، چه به لحاظ تمامیت ارضی و چه قومیتی، به سر دیگری راه پیدا کند. حرف های نسنجیده ای که باعث می شود دیروز از مرزهای شرقی عده ای وارد شوند و به تلافی سرباز گروگان بگیرند و امروز سودای شیعه کشی در سر داشته باشند و ایران را بعد از عراق نشانه بروند. ما باید برای ایجاد امنیت در منطقه، دست به دست ملت های منطقه دهیم و برای خود متحدینی با منافع مشترک ایجاد کنیم، نه آنکه در رسانه هایمان از تنها بودن در برابر تمام دنیا بگوییم و به آن فخر بفروشیم و به آن افتخار کنیم

     
    • ” اکنون وقت آن است که یک بار دیگر سپاه به جایگاه اصلی خود برگردد.”
      سپاه جنایتکار و دزد و رانت خوار هیچ جایگاهی جز محکمه های عدالت و حسابرسی ندارد!
      اینکه بخواهیم از یک دشمن فرضی خود را به دامان خونخوارانی مانند سپاه بیندازیم
      با هیچ عقل و منطق انسانی قابل توجیه نیست مگر با منطق آخوندهای مالیخولیا زده ای
      مثل همین سعیدی و امثالهم!!

       
  32. سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی

    میوه ای از میوه های جمهوری اسلامی:

    بعضا اخباری میخوانیم که اشکمان را سرازیر میکند از فاجعه ای که ملایان دنیا پرست و ریاکار بر سر کشور و ما ملت باریدند. با تمام تجربه هایمان از جمهوری اسلامی گوئی هنوز امید داریم که نشانی از اسلام یا اثری از جمهوریت و یا کمی انسانیت را در کشور خود ببینیم!

    در زیر مقاله ای خبری است از سایت انتخاب که آنرا به عاشقان ولایت و بقیه جیره خواران آن درگاه تقدیم میکنم و اینان بدانند که اگر فردی ازخانواده یا اقوام خودشان را در مکانهائی مانند “خانه میخک” یافتند خودشان را باید سرزنش کنند نه آن فرد را!
    ———————————
    زندگی گذری “تن‌فروشان” در خانه میخک
    پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

    خانه میخک قرار نیست محله جمشید و ساکنان محله غم را جلوی چشم بیاورد، اما کلونی است برای محافظت از زنان آسیب دیده؛ معتاد، تن فروش،‌ بیمار.

    به گزارش انتخاب، حوالی میدان اعدام؛ در کوچه پس کوچه های تنگ خیام هیچ کسی از جمع شدن تن فروشان و معتادان زن در یک ساختمان آجری خبر ندارد. زنانی که شب های خود را شاید در خوابگاه های انبار گندم و آزادی، محله ای در حول و حوش مولوی تهران، به صبح برسانند، اما صبح ها برای جان و جلا گرفتن سری به خانه آجری کوچه نخست می زنند. حمام می روند، آرایش می کنند، سیگار می کشند، گپ می زنند، معاینه می شوند و حتی پای کامپیوتر می نشینند.

    بی هویت بودن این خانه ادعایی است که روانشناس و مسئول مرکز میخک دارد؛ ادعایی که اگرچه در میان پرس و جوی آدرس از این و آنِ محل، در میان زنان درست از کار در می آید؛ اما در اشاره دست پسر جوان به خانه کوچک بی نشان، محلی از اعراب ندارد: “دنبال چه می گردی؟ اینجاست.”

    این خانه قرار نیست محله جمشید، شهر نوی زمان های گذشته و ساکنان محله غم را جلوی چشم بیاورد؛ اما برای شاهدی از دهه 60 ؛ تصویر، تصویر ناشناخته و مبهمی است از زنانی که به نام تن فروش شناخته می شوند. مجبور است از در خانه به بیرون سرک بکشد تا آنجا را پیدا کنم. درست پشت در ورودی کاغذ بزرگی زده شده که کنترل HIV و شعار زندگی کردن با ایدز را فریاد می زند. تا چشم کار می کند پله های تاریک پایین رونده و بالا رونده ای است که دیوار های کنارش از هشدار های استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری، ایدز و بیماری های مقاربتی پوشیده شده است.

    از پله های این خانه، زنان معمولی محل هم بالا می روند؛ به این بهانه که اینجا جای خاصی برای آدم های خاصی نیست و مردم محل باید وجود این خانه در این کوچه را تاب بیاورند. اما حکایت زیر زمین، حکایتی دیگر است؛ حمام، انباری، کمد، کامیپوتر، فضایی که با یک پلاستیک سرتاسری آویزان شده از سقف به زمین از باقی زیر زمین جدا شده و نام اتاق سیگار گرفته و صندلی های غرق دودی در آن جا خوش کرده است. میز وسط بیشتر شبیه سالن زیبایی است جایی که دور آن می نشینند و آرایش می کنند. در جواب سلامت، سلام های بلندی می شنوی و یک خوش آمدی. به همین سادگی وارد جمع زنانی می شوی که در خیابان آنها را به دیده تحقیر می نگری و از آنها دوری می کنی؛ زنان آسیب دیده از اعتیاد، از خانواده های گسسته، از زنان روسپی خیابان گرد و از معتادان به شیشه و الکل.

    میاییم، می گوییم و می خندیم
    تعدادشان زیاد نیست. می توانی با انگشتان دست بشماری. اینها تنها معدودی از 600 عضو این خانه اند. دور نشسته اند از دو نفری که در نشئگی مصرف شیشه اند؛ با یک نان بربری به دست و یک لیوان خالی و از دنیای اطرافشان چیزی نمی فهمند نه حتی حضور غریبه ای که آنها را رصد می کند. دور میز بزرگ وسط اما در جواب کنجکاوی هایت جواب هایی می دهند: “شما بیاوریدش ما خودمان کمکش می کنیم.”

    این پاسخ شیرین در مقابل سئوالی است که از نحوه انتقال زنان آسیب دیده به این مرکز پرسیده می شود: “الان دیگه نمی شه یقه معتاد رو بگیری، بگویی ترک کن. باید خود معتاد تمایل داشته باشه که تو این مسیر بره. شما اگر صد بار هم ببریدش کمپ، دوباره می یاد بیرون و می زنه. مگه این که واقعا خسته شده باشد. من خسته بودم.”

    دندان های ریخته شده فک بالایش حتی پشت خروارها رژ لب هم پنهان نمی شود: “35 سالمه و سه تا بچه دارم. 16 سال مشروب خوردم و از 18 سالگی هم که وارد دانشگاه شدم مواد مصرف کردم. الان 3 سالی می شود که گذاشتم کنار؛ اینجا هم کاری نداریم، روزها میاییم، دور هم می شینیم و می گوییم و می خندیم.”

    می گوید جلسه دارد و برای رفتن آماده می شود؛ در جواب کنجکاوی من می گوید: “دیگر کجایش به تو ربطی ندارد.”

    دختر جوان سرخ پوشی را همراهش راه می اندازد. به نظر معتاد هم نمی آید:”از شهرستان برای خریدن جنس به تهران، کیش و قشم می روم؛ شوهر و یک بچه 5 ساله هم دارم. اینجا هم همراه عمه ام آمده ام. کار خاصی ندارم.” روانشناس مرکز اما از رابطه جنسی او با مردان زیادی به واسطه عمه اش می گوید و این که خانواده اش از این ارتباط ها بی اطلاع هستند.

    یک مقدار هروئین کشیدم؛ از 19 سالگی تا 40 سالگی
    مسئول سابق خوابگاه آزادی هم زنی 52 ساله است که سفیدی موها و افتادگی صورت و دندان هایش خیلی بیشتر روی سنش گذاشته است: “اعتیادم چیز زیاد مهمی نبود. از 8 سالگی مشروب می خوردم و یک مقدار هم هروئین کشیدم؛ از 19 سالگی شروع کردم تا 40 سالگی. هروئین رو در کمپ ترک کردم؛ 2 سال و 6 ماه و 5 روز تو ترک بودم که لغزش کردم به سمت شیشه و برای اولین بار شیشه زدم. بعد از آن، هم می خوردم و هم می کشیدم. مصرفم را روزی یک گرم کرده بودم. دیگر می خواستم بمیرم؛ آخرسر هم خودکشی کردم. یک روز 2 گرم شیشه را خوردم و 3 گرم هم کشیدم؛ اما نمردم. الان 2 -3 سال است که پاک شده ام.”

    اینجا را تمیز کن،‌ بخواب
    او کسی است که شیرین را به این مرکز آورده است: “در خوابگاه آزادی ما امکانات زیادی نداشتیم. من بچه ها را به اینجا آوردم چون از نظر تست سرطان، هپاتیت و HIV خدمات به ما می دهند. در خوابگاه آزادی کمی هم از نظر هزینه تحت فشار بودیم و نمی توانستیم آذوقه خودمان را تامین کنیم؛ برای خوابیدن باید آنجا را نوبتی نظافت می کردیم و اگر هم این نبود باید شبی هزار یا دو هزار تومان برای ماندن پول می دادیم. حتی از نظر پوشاک و لوازم بهداشتی مثلا شامپو هم در مضیقه بودیم و در همان زمان هم بچه ها از خانه میخک لوازم مورد نیازشان مثلا شامپو را تامین می کردند. کمپ ها هم رایگان نیستند؛ علاوه بر این که همه جور آدمی را آنجا می آورند، از آگاهی می آورند، مظنون به قتل، متهم می آورند و… در خوابگاه آزادی آن زمان حدود 30 نفر می خوابیدند. مردها اما خوابگاه خودشان را دارند؛ یه جایی توی جاده کرجه”

    خیلی زیاد نمی کشیدم؛ حواسم بود
    سارا دختر لیسانس کامپیوتر یکی دیگر از افرادی است با ظاهر امروزی و مرتبش پشت لپ تاپ نشسته و خودش را در حال کار نشان می دهد: “شیشه می کشیدم. الان هم 3 ماه است که پاک شده ام. این دومین بار است که ترک می کنم. اول های دوران کارشناسی ام بود که دوستم شیشه رو بهم تعارف کرد. گفت سر حال می یای. اون موقع هم کار می کردم هم درس می خوندم؛ خسته بودم. کشیدم؛ خوشم اومد. الان قیمت ندارم اما اون زمانی که من می خریدم، خوبش گرمی 30 تومان بود؛ آشغالش هم گرمی 20 تومان بود.”

    تمایل زیادی به حرف زدن دارد و این ویژگی او را در میان زنان کلافه میخک متمایز می کند. 27ساله است و برخلاف بقیه هنوز سرحال است: “خیلی زیاد نمی کشیدم؛ حواسم بود. ولی خوب بابام فهمید و 206 ام رو از من گرفت؛ البته اون خودش هم معتاد بود. می گفت تو باید دندون هایت بریزد تا آدم شوی. راست هم می گفت؛ وضعمان خوب بود و من همیشه جنس خوب کشیدم و تپل هم می خوردم. هیچ وقت دنبال مواد نمی رفتم؛ مواد رو برایم دم خونه آوردن و کشیدم. ولی باز با این حال دو بار فرار کردم. جنس داشتم اما از اونجایی که اعتیاد داشتم؛ همیشه نگران بودم که این جنس آیا فردا هم هست یا نه؟ یک بار هم رفتم کمپ برای ترک؛ ولی دوباره دچار لغزش شدم. ”

    گشت سیار در سوراخ سنبه های شهر
    جمع شدن زنان آسیب دیده برای یک گپ دوستانه با هم سلکان، گرفتن وسایل پیشگیری از بارداری رایگان و درمان بیماریهای مقاربتی کار گشت سیار است. همه کارکنان این خانه، زن هستند؛ حتی گشت سیاری که با پای پیاده خیابان ها و پارک های اطراف را به دنبال زنان آسیب دیده می گردد. مبصر این مرکز همین مامور گشت است؛ گشتی که بدون ماشین در سوراخ سنبه های این شهر بزرگ و در حوالی میدان شوش و مولوی دنبال زنانی چون خودش می گردد و آب مقطر و سرنگ بین تزریقی ها پخش می کند. پدهای الکلی و آب های مقطری که به گفته روانشناس این مرکز صرف تمیز کردن زخم های بدنشان می شود.

    او می گوید: “گشت سیار هم یکی از همین بچه هاست. 10 ساله که پاک است. از زمانی که باردار شد دیگر مواد نزد. یکی از وظایف ما این است که برای اینها کار درست کنیم، اما خوب این کار بسیار سختی است. چه کسی حاضر می شود به اینها کار بدهد. دو نفر از پرسنل ما از همین آدم ها هستند، بعد از پاک شدنشان ما آنها را به کار گرفتیم و به عنوان پرسنل خودمان به آنها حقوق می دهیم. حتی در پروتکل ما وجود یک نفر مبتلا به HIV مثبت هم دیده شده است. اما واقعیت این است که با این کار ما هم مدام در معرض خطر قرار می گیریم. محیط کاری ما به اندازه کافی پرخطر هست؛ با این وضعیت ما دچار مشکل خواهیم شد.”

    اینجا از متادون خبری نیست
    گلدان های اینجا هم به جای گل های مصنوعی با کاندوم های رنگی تزئین شده اند. چیزی که مرکز میخک را به عنوان مرکز حمایت از زنان آسیب دیده اجتماع از خانه مشابهش خانه خورشید جدا می کند نه تنها متادونی است که در آنجا هست و در اینجا اثری از آن دیده نمی شود؛ بلکه وجود زنانی است که در اینجا از طبقه مرفه تری هستند. مسئول مرکز از عضویت زنان با سواد در این مرکز می گوید و از اعتیاد زن جوانی که کارشناس ارشد یکی از دانشگاه های صنعتی معتبر است. مثال می آورد: “خیلی از اینها درآمدهای خوبی هم دارند. کسی را داریم که سن کمی دارد و مهندس هم هست. او به واسطه زنی در ساختمان های نیمه ساخته لواسان کار می کند و گاهی 500 هزار تومان در روز از برقراری ارتباط جنسی با کارگران افغانی درآمد دارد.”

    این کارشناس ارشد روانشناسی که خودش نیز دختر کم سن و سالی است؛ جذب زنان پاک شده و متمایل به ترک در این مرکز را تمایز دیگر این مرکز می داند: “بیشتر کسانی که به این مرکز می آیند تن فروش هستند؛ و بیشترین دغدغه ما ارائه خدمات پیشگیری از باداری، ابتلا به HIV و بیماریهای مقاربتی است. ما تلاش می کنیم که آنها را متقاعد کنیم تا کاندوم را از ما بگیرند و استفاده کنند. اما این که چقدر این خدمات موثر است و نتیجه دارد نمی دانیم. البته در این مدت که من اینجا هستم تنها 6 مورد ابتلا به HIV داشته ایم و آنها را هم ارجاع دادیم.”

    همه چیز باز هم به پایه های معروف خانواده برمی گردد. پایه های زندگی این زنان اما از پای بست ویران است. دختران فروخته شده دیروز و زنان بی سرپناه امروز نه تنها جایی برای زندگی ندارند که حتی جای فامیل پدر نیز در شناسنامه شان خالی است. روانشناس مرکز می گوید: “این ها معمولا خانواده های آشفته ای دارند. چه پدر و مادر و چه همسرشان. زنان احساساتی و وابسته تر هستند، زمانی که همسرشان مصرف کننده مواد می شود به علت وابستگی زیادی که دارند؛ و در برخی موارد حتی می خواهند عشقشان را به او ثابت کنند، معتاد می شوند و پاک شدن آنها خیلی به ندرت اتفاق می افتد.”

    آنها به فکر بچه دار شدن و فروختن بچه هستند
    در لابه لای دفاتر این مرکز که با حمایت انجمن سلامت خانواده ایران (انجمن تنظیم خانواده سابق) و اتحادیه اروپا اداره می شود؛ عضویت بالغ بر هزار زن مستند است. هزار زنی که تنها 600 نفر از آنها به تعبیر مسئول مرکز مددجوی فعال (زنان آسیب دیده) محسوب می شوند. مددجویانی که روزانه به طور میانگین 20 نفری از آنها به این مرکز سر می زنند.

    به گفته مسئول مرکز خانه میخک هر روز هفته از صبح تا ساعت 3 بعد از ظهر تمام تلاشش را برای ارائه خدمات پزشکی، مامایی، روانشناسی و جنسی می کند. ” تمام سعی ما این است که به آنها استفاده از کاندوم در رابطه های جنسی را آموزش دهیم و از باردار شدن آنها جلوگیری کنیم. البته آنها چندان برای باردار نشدن و استفاده از وسایل پیشگیری رغبتی نشان نمی دهند چون بیشتر آنها به فکر بچه دار شدن و فروختن بچه هستند.”

    او می گوید: “دختری 23 ساله معتاد به شیشه به اجبار خواهرش به این مرکز آمده بود، HIV مثبت هم بود؛ اما خودش معتقد بود که سالم است و در عین واحد با چندین مرد خانواده دار رابطه جنسی داشت. اینقدر میزان رابطه این دختر بالا بود که در طول مشاوره فقط تمام تلاشم این بود که سبد کاندوم را در کیفش خالی کنم. اما او به هیچ عنوان قبول نمی کرد که باید در رابطه های جنسی اش از کاندوم استفاده کند؛ در میان مشاوره هم فرار کرد.”

    امتناع از استفاده از وسایل پیشگیری در حالی است که مامای شاغل در خانه میخک از ابتلای اکثر آنها به بیماریهای مقاربتی و دستگاه تناسلی می گوید: “اکثر آنها برای درمان زگیل تناسلی تحت درمان هستند. ما به آنها نسخه دارویی می دهیم و چون با داروخانه ی نزدیک به اینجا هم قرار داد داریم می توانند به طور رایگان داروها را دریافت کنند. به آنها کاندوم های مردانه و زنانه نیز تحویل می دهیم. خیلی از طرف های رابطه این افراد تمایلی به استفاده از کاندوم ندارند و ما به این دلیل نحوه گذاشتن کاندوم زنانه را به زنان آموزش می دهیم؛ البته آنها از این داروها و کاندوم ها استفاده نمی کنند؛ در اولین فرصت آنها را می فروشند و خرج مواد می کنند.”

    میخک؛ یکی از دو پروژه انجمن سلامت خانواده ایران است؛ جایی که زنان گذشته از مرز نابودی درمان می شوند؛ اما در مرکز کاج، آسیب دیده ها جوان های زیر 25 سال هستند. جوان هایی که قبل از رسیدن به سی سالگی حتی دندانی هم برای از دست دادن ندارند.

    منبع: خبرآنلاین

    http://www.entekhab.ir/fa/news/162647/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%DA%AF%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%D9%86%E2%80%8C%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%AE%DA%A9
    – – – – – – – – – – – – – – – – –
    من این خبر را با گوگل جوئیدم و در سایتهای دیگری هم دیدم که منبع “خبرآنلاین” ذکر شده بود ولی مثل اینکه “خبرآنلاین” مجبور شده که آنرا حذف کند!

     
  33. آنکه آزاده ز مادر زاده ست
    حر این طایفه نوری زادست
    درورد بر آزادگی شما

     
  34. عاملی که تمامّیت ارضی ،امنیت، اقتصاد، قرهنگ و هویّت ما را تهدید می کند آمریکا و دیگران نیستند. دشمنان واقعی ملّت ایران تقکّری است که ایادی بیشرم و خودفروشش این چنین وقیحانه نظریه میدهند و تئوری می بافند که چطور یک ملتّی را که بدنبال استقلال و آزادی بوده است به بند بکشند و با استفاده از پول و ثروت و دین و فرزتداتش این چنین خودش را قلع و قمع کنند. ما با بی وطنان شیطان صفت مواجه ایم.

     
  35. سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی
    خسته نباشید!
    خیلی ممنون از فیلم ونوشته وبالا زدن پرده!
    آنچنان که شاعر آزاده عارف قزويني گفت:
    کار با شيخ، حريفان به مدارا نشود /// نشود يکسره تا يکسره رسوا نشود
    در تزوير و ريا باز شد اين دفعه چنان /// بايدش بست، پس از بسته شدن وا نشود
    بس نمايش که پس پرده سالوس و رياست /// حيف بالا نرود پرده، تماشا نشود
    سلب آسايش ما مردم از اينهاست چرا /// سلب آسايش و آرامش از اينها نشود
    گو به آخوند مضرتر ز مگس زحمت ما /// کم کن، اين غوره شود باده و حلوا نشود
    کار عمامه در اين ملک کله ورداريست //// نيست آسوده کس ار شيخ مکلا نشود
    حقه بازی، ریا کاری و دنیا پرستی عمامه به سرها تاریخی بس دراز دارد.
    به پر روئی وبی حیائی کل عمامه به سر ها همه پی برده ایم. با اینحال من نمیدانم چگونه یکشخص میتواند اینطور بدون کمترین ملاحظه ای به حقوق یک ملت بتازد. آقای خمینی همیشه میگفت مردم ولینعمت ما هستند، آقای خامنه ای میگوید ما ولی ونعمتی برای مردم هستیم.
    چیزی که بسیار مسخره وخنده آور است عکس سلام نظامی آقای سعیدی با ابا وعمامه وآن عجبی است که از رخسارابلیسی ایشان میبارد.
    به یاد شعر حضرت مولاناکه چه زیبا فرمود(یکدست جام باده ویکدست زلف یار/// رقصی چنین میانه میدانم آرزوست) درمورد آقای سعیدی و بقیه آنانی که با عمامه سلام نظامی میدهند میشود گفت:
    یک دست تفنگ سپاهی ویک دست لباس روحانی / / / جفتک پراندن اینچنین در این دنیا یم آرزوست
    هرچند که آبکی است وبا عذرخواهی از مولانا!

     
  36. سلام آقای نوریزاد
    خیلی خوشحال شدم که وسائلتونو پس گرفتید.

    این ویدئو خیلی برای مقام عظما آبروریزیه. آقای خامنه ای از این آقا در سپاه چه استفاده ای می کنه؟ چون معلومه که نه تنها از دین و همون علوم حوزوی چیزی نمیدونه بلکه به نظرم حتی روزنامه هم نمی خونه. فکر میکنم وجود آدمای اینچنینی در اطراف آقای خامنه ای به ایشون اعتماد به نفس میده چون وقتی مقایسه میکنن احساس برتری بیشتر بهشون دست میده.

     
  37. اگر آقای نوری زاد این 2 ویدئوی اخیر را به طور کامل ( بدون هیچگونه قطع و اتصال مجدد فیلم) در سایت خودشون آپلود نکنن من به طور جد در صداقت ایشان شک می کنم!!!
    هیچ دلیل موجهی برای این تدوین بسیار شدید این 2 ویدوئو سراغ ندارم بوه ویژه سخنارنی سردار جعفری که کاملا میکس شده بود
    آقای نوری زاد شما وظیفه دارید کل این سخنرانی ها را بدون حتی حذف یک کلمه یا پس و پیش کردن جمله های آن آپلود کنید!
    مثال می زنم:
    من جلوی شما این سخن را به زبان می یارم که « حسن گفت : من انسان بدی هستم » حال اگر شما فیلم این سخن من را گرفته و با قطع دو کلمه اول آن ( حسن گفت:) بقیه آن را ( من انسان بدی هستم ) در سایتتان آپلود کنید در واقع به تحریف سخن من دست زده اید.
    پس از شما می خواهم که با شجاعت فیلم کامل این 2 سخنرانی را آپلود کنید و قضاوت را به عهده ی مخاطبین بگذارید

     
    • برای افشا شدن نیت نوری زاد باید اصرار کرد هر دو فیلم از سوی صدا و سیما یا مؤسسه رسانه های تصویری پخش شود.

       
      • جناب ناشناس، شما راست می گویید. همیشه راست گفته اید. نوری زاد و ما هم دروغگو و خائن و بی بصیرت و بی هویت. بصیرت شما هم سر جایش. مملکت هم گل و بلبل و آباد. جوانان هم شاد و راضی. آمارهای منفی هم همه دروغ و ساخته و پرداخته دشمنان و بدخواهان. دشمنان هم همه مایوس، اما در پی نقشه های تازه. غرب و آمریکا هم در حال فروپاشی و اضمحلال. ایران هم در حال فتح قله های دانش و افتخار. نخبگان هم در حال بازگشت به ایران برای تجدید میثاق با آرمان های انقلاب.

        حالا شما. یک لطفی در حق ما می کنید؟ دست از سر این مملکت بردارید. یا لااقل دست از سر ما و نوری زاد بردارید. همین.
        همین

         
    • سلام
      1.آقای نوریزاد فیلم رو خلاصه کردن از این جهت که ما راحتتر و سریعتر بتونیم اصل مطلب رو ببینیم.ایشان فیلم را یواشکی و قایموشکی نشون ندادن بلکه تو سایتشون گذاشتن و قابل دسترس برای برادران .چنانچه مطالب خلاف واقع باشد خود برادران فیلم کامل رو در سایتها و رسانه های وسیعی که در دست دارن میگزارند و حقانیتشون رو ثابت میکنن.
      2.ِ نکته ای که از این فیلمها میشه فهمید اینه که جمهوری اسلامی آدم با سواد خیلی خیلی کم داره و از این جهت در دریوزگی کامل به سر می بره. ببینید از رهبر چجوری دفاع میکنن!! به نظرم خود رهبر هم وقتی این دفاعیات رو می بینه حالش بهم می خوره از این طرز دفاع.
      3. نکته بعدی اینه که ما باید نسبت به آینده خیلی نگران باشیم.بعد خامنه ای چی میشه؟ اینا می خوان بیان سرکار؟بازم خامنه ای یه کم سواد داره و سعی می کنه ظاهر رو حفظ کنه.اینا که به کل تعطیلن. به نظرم حالا که فعلا زورمون نمیرسه یه حکومت دموکراتیک برپا کنیم لااقل یکی دو تا از خوداشون که یه کم عقل دارن رو پیدا کنیم به آقای خامنه ای بگیم جون مادرت اینو جانشینت کن.شما کسی رو تو اینا سراغ دارین که خیلی پرت نباشه؟؟ یه راه دیگه هم داریم اونم اینه که صبح تا شب دور آقا بگردیم و برای سلامتیشون دعا کنیم که یه وقت گیر این جاهلان نیفتیم!!!

       
      • آز قراین و شواهد پیدا است که کار به آنجا نخواهد کشید و این تخت و عمامه سوزانده خواهد شد. اوضاع عمومی جهان وخیم تر از آن است که فرصت سکانداری به جنایتکاری دیگر داده شود. جاوید ایران زنده و پاینده مردم ایران برقرار باد انسانیت و آزادی و عدالت

         
  38. “معاویه رسما به پیامبر می نویسد که وظیفه ی پیامبر صرفا ابلاغ بوده و بس، و هیچ مسئولیت دیگری ندارد. ”

    ما دین فروشان هر چی فکر کردبم که معاوبه که در زمان پبغمبر الک دولک بازی مبکرد چه جوری این نامه را نوشته عقلمان قد نداد. هر کی فهمید به بقیه هم بگه!

     
    • نه گفت که معاویه به امام علی(ع) نامه نوشته بود

       
    • با سلام

      الزرکلی یکی از تذکره نویسان اهل سنت در کتاب “الاعلام” خود در معرفی “معاویه بن ابی سفیان” اینطور می نویسد:

      “” مُعَاوِيَة ابن أبي سُفْيان (20 ق ه- 60 ه 603- 680 م) معاوية بن «أبي سفيان» صخر ابن حرب بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف، القرشي الأموي: مؤسس الدولة الأموية في الشام، و أحد دهاة العرب المتميزين الكبار. كان فصيحا حليما وقورا. ولد بمكة، و أسلم يوم فتحها (سنة 8 ه) و تعلم الكتابة و الحساب، فجعله رسول الله صلّى الله عليه و سلم في كتّابه‏””.
      (الاعلام،زرکلی ،ج 7 ص 261)
      حاصل این گزارش این است که معاویه 20 سال قبل از هجرت پیامبر از مکه به مدینه ،در شهر مکه بدنیا آمده است ،و در سال هشتم هجری هنگامی که مسلمانان مکه را فتح کردند ،اسلام آورده است ،موسس حکومت اموی در شام بوده و یکی از تیزهوشان و فصحاء عرب بوده است ،و با خواندن و نوشتن و علم حساب آشنا بوده است.و یکی از نامه نویسان پیامبر بوده است.
      بر این اساس معاویه هنگام فتح مکه و اسلام آوردن فردی 28 ساله بوده است.
      در اینکه از کاتبان وحی بوده است اختلاف است ،آنچه که معروفتر در تاریخ بوده است این بوده است که برخی نامه های پیامبر را او می نوشته است.
      بنابر این معاویه در زمان حیات پیامبر کودک نبوده است .
      اما اینکه نامه ای به این مضمون به پیامبر نوشته باشد ،من تاکنون به چنین مطلبی برنخورده ام ،اینرا باید نماینده ولی فقیه مستند کند ،اما چون معاویه در زمانی که بر شام حکومت می کرد ،مکاتبات زیادی با علی علیه السلام داشته است که برخی از آنها در بخش نامه های نهج البلاغه آمده ،حدس بنده این است که مطلب فوق الذکر اشاره داشته است به نامه معاویه به علی علیه السلام ،یعنی جناب سعیدی چون حواسشان به توجیه مسائل ماقبل و مابعد انتخابات بوده است ،و حضار مستمعین ایشان هم که اکثرا خواب تشریف داشته اند ،حواسشان پرت بوده و بجای تعبیر” نامه معاویه به علی” ،تعبیر کرده اند” نامه معاویه به پیامبر!” وگرنه وقتی معاویه از صحابه بوده است و ایشان را می دیده است ،چه نیازی داشته به نامه نویسی به ایشان؟! علاوه اینکه چطور جرات می کند با حضور صحابه چنین چیزی را به پیامبر بگوید؟!
      بعد از وفات پیامبر هم که به او نامه نمی نویسند!

      با احترام

       
      • به نام خدا
        سلام، آقا مرتضی جالب نوشتی، این آقای نماینده نماینده خدا در روی زمین انهم بخش خاورمیانه یی و محصور در جغرافیای ایران و محدود به خیابان پاستور و کوچه پس کوچه هایش همانند هم سلکان خودش عمری فقط پامنبری هاشون شنونده بوده اند دقت شود گفتم شنونده نه گفتم گیرنده، و لذا به میل خودشون و فراخور جو حاکم هر جور خواسته اند مطلب را تزریق کرده اند ، این جناب سعیدی هم خودش اخر سر گفت چرا بغل ذستی هایتون را بیدار نمیکنید، بنابراین او حتی شنونده هم نداشته است بنابراین چه باک که تاریخ را مطابق میل خودش ذیح نکرده باشد. اگر اقلی به گفته خودش نسبت به نوکری اش به درگاه مقام معظم اعتقاد داشت بعد از جلسه میبایست بی درنگ به ارباب مراجعه مینمود و گزارش میکرد که فرماندهانت در جلسه توجیه جنایات سازماندهی شده در چرت بسر میبردند تا شاید زنگ خطر برای خودکامگان بصدا در میامد که دیگر حنای آنها برای مزدورانشان هم رنگی ندارد.

         
    • با سلام

      البته در متن گفتار آمده كه “معاویه رسما به امام علی می نویسد”.

      بنابر اين نه ايراد شما وارد بود و نه ايراد من

       
  39. به بهانه آهنگ “رضا خان”

    محسن نامجو هنرمند تیزهوشی است. اگرچه خود می گوید که هنرش با سیاست کاری ندارد ولی شاید موسیقی او را بتوان سیاسی ترین موسیقی موجود دانست. آهنگ اخیر او به نام رضا خان که هجویه ای تمام در باب رضا شاه پهلوی است، واکنشهای مختلفی در بر داشته است. از یک سو طیف سلطنت طلب و در راس آنها رضا پهلوی به شدت نسبت به این آهنگ واکنش نشان داده اند و از دیگر سو مورد استقبال بسیاری از مردم و روشنفکران قرار گرفته است. رضا پهلوی در مصاحبه ای که با بی بی سی فارسی داشت نتوانست دلخوری خود را از به سخره گرفتن پدربزرگش کتمان کند و آشکارا از کسانی که به فحاشی علیه خاندانش می پردازند گله کرد. ولی آیا واقعا کسی مثل رضا خان را باید تقدیر کرد و یا هجو. آیا آهنگ نامجو ترکیب زیبایی از هردو نیست: “آی ملت مدرنیته رو اخلاق سک آورد”، “”گفت ر، راه آهن کشیدن”، “گفت ک، کشف حجاب شد”.

    چندی پیش در فضای مجازی ایمیلی دست به دست می شد از گفته های رضا خان که با تحکمی شاهنشاهی فرمانهای مدرنیزاسیون صادر می کرد. جالب اینکه دوستان تحصیل کرده هم این ایمیل را با اشتیاق فراوان فوروارد می کردند. جای بسی تاسف است که پس از صد سال مبارزه برای آزادی، فیل این دوستان یاد هندوستان رضا شاه افتاده است. ظاهرا جنایات جمهوری اسلامی به حدی بوده است که روی خاندان پهلوی را کاملا سفید کرده است و چقدر غم انگیز است که ما مردم حافظه تاریخی خوبی هم نداریم. اینکه رضا خان خدمات بسیاری داشته است را نمی توان کتمان کرد ولی آیا خدماتش باعث چشم پوشی بر جنایاتش می شود؟ آیا کشف حجاب رضا خان تفاوتی با حجاب اجباری جمهوری اسلامی دارد؟ آیا کشتن روشنفکران و بستن دهان مخالفان در دوره رضا خان تفاوتی با عملکرد جمهوری اسلامی دارد؟ اگر قرار بر نفی خشونت و گسترش آزادیهای مدنی باشد، پس اینگونه اعمال در هر زمان و از هر کسی که سر بزند محکوم و مردود است.

    آهنگ گلادیاتورها نیز هجویه جالبی بود بر علیه آیت الله خامنه ای که تقدس پوشالی او را هدف گرفته بود. این آهنگ که در بحبوحه جنبش سبز به بازار آمد، سرکوبگران حکومت را به گلادیاتورهای بی مغزی تشبیه می کند که فضاحتشان تا قله ارس بالا رفته است و رهبری را معشوقه خداوندی می خواند که محمد را به خاطر او طلاق داده است! در این میان جای هجویه بر علیه آیت الله خمینی خالی است. اگرچه در آهنگ گلادیاتورها او را نیز بی نصیب نمی گذارد (جیر پماران) ولی هجویه ای دیگر لازم است تا بارگاه ملکوتی آن امام همام را به زیر کشد.

    دیکتاتورهای جهان سومی از رضا شاه گرفته تا خامنه ای، از قذافی تا اسد همگی مرتکب جنایاتی شده اند که هجو آنها نه تنها خالی از اشکال، بلکه لازم است. اینکه کسانی دوره بیفتند و پرچم قداست استبداد بر افرازند پدیده ای کم سابقه نیست ولی به هنرمندی که با چنین جسارتی به ستون استبداد می تازد باید آفرین گفت.

    سیاست مداران کشورهای توسعه یافته معمولا انسانهای سالمتری هستند. تیغ تیز مطبوعات آزاد، نظارت مردمی و از همه مهمتر امید به انتخابات بعدی آنها را از ارتکاب تباهکاری برحذر می دارد. با اینهمه در مطبوعات این کشورها هجویه هایی به مراتب شدیدتر بر علیه آنها منتشر می شود ولی این سیاستمداران توان و انگیزه برخورد با نویسندگان و هنرمندان را ندارند.

    حال توصیه می کنم یک بار دیگر به آهنگ زیبای “رضا خان” گوش بسپارید و با فراغ بال از آن لذت ببرید “آی ملت مدرنیته رو اخلاق سگ آورد….”

     
    • سالهای بین صدور فرمان مشروطیت و روی کار آمدن رضا خان ازادی بیان برقرار بود تا جایی که مادر شاه را به فحشا متهم کردند و شاه مشروطه به عدلیه شکایت کرد . نتیجه فضای ازاد این شد که شاه مملکت از نا امنی پایتخت قصد فرار از تهران کرد و چیزی به نام قدرت حکومت هم وجود نداشت . در آن زمان که بیش از 90 درصد مردم بیسواد بودند و این بیسوادان هم یا رعیت خان بودند و یا مقلد آخوند و یا هر دو و گرسنه ، آزادی چه دردی از آنان دوا میکرد . بهتر نیست وقایع را در ظرف زمانی خود ببینیم . نامجو آدم زرنگی است ، به اصطلاح ، به مقدسات آخوندها اهانت کرد و آخوندهای ابله نیز در مقابل او صف بستند و تکفیرش کردند ، همین شد سرمایه این آدم ، ولا سه تاری به دست گرفتن و مشتی جملات بی ارزش بی ادبانه را ردیف کردن ، هر چه که باشد ، هنر نیست . کاری است در حد ادا های دلقک های درباری ، برای انتساط خاطر همایونی .

       
      • با این استدلال هر جنایتی قابل توجیه است.
        یکی مثل رضا خان جنایت می کند تا کشور را مدرن کند.
        یکی مثل خمینی و خامنه ای جنایت می کنند تا احکام خدا را اجرا کنند. یکی مثل هیتلر جنایت می کند تا نژاد برتر را حاکم کند. بالاخره هر کس برای جنایاتش توجیهاتی دارد. به طور مثال طرفداران خمینی می توانند بگویند در دهه شصت گروهکهای مخالف روزی سه ترور موفق (منجر به مرگ) داشتند و اگر آنها به کشتار مخالفین دست نمی زدند مملکت به جنگ داخلی کشیده می شد.
        نه خیر آقا جان هدف وسیله را توجیه نمی کند. جنایت در هر زمان و مکانی مردود و محکوم است.

         
      • این قطعه رو هم دوست خوش ذوقی در ادامه شعر نامجو
        آورده:

        “چند خط به شعر نامجو اضافه كنيم
        حرف كم مى زد كفت ف، لباى فرخى و دوختن
        حرف كم مى زد كفت ف، بهش آمپول هوازدن
        حرف كم مى زد كفت ب، نقشه ترور بهار چيدن
        حرف كم مى زد كفت ب، بهار و به تبعيد فرستادن
        حرف كم مى زد كفت ت، تيمور تاش آش و لاش كردن
        حرف كم مى زد كفت م مصدق و به تبعيد فرستادن
        حرف كم مى زد كفت ك كمال (كمال الملك) نقاش به زندون فرستادن”

         
  40. قتل خانم قائم مقامی توسط حجت اسلام فلاحیان (وزیر سابق اطلاعات)

    آژانس ايران خبر 93/3/21 :« دلدادگی فلاحيان به (فاطمه قائم مقامی) مهماندار شرکت هواپيمايی آسمان که در زيبايی بی همتا بود عليرغم افشا شدن، دارای زوايای تاريکی است. مشاور فعلی رهبری و وزير اسبق اطلاعات مردی زنباز و هوسران است و در اين مورد شهره آفاق شده است. مشاور ولی فقيه بی قيدی خود را به اصول و مبانی مذهبی به کرات نشان داده است. هنگامی که وی به آلمان سفر کرده بود تا قضيه پرونده ميکونوس را ماله کشی و ماستمالی نمايد به گفته شاهدان عينی به جز يکی دو نوبت نماز نخواند. در روز سوم اقامتش در آلمان چند نفر از مقامات امنيتی سفارت ايران در آلمان به ديدارش رفتند. سر ظهر يکی از ماموران برای چاپلوسی بلند شد و با کسب اجازه از فلاحيان وضو گرفت و سپس رو به وی گفت: حاج آقا ما را بی برکت نگذاريد! بفرماييد اقامه کنيد تا از انفاس قدسی شما بی نصيب نمانيم! فلاحيان با خنده پاسخ داد: ما مسافريم و نماز را شکسته می خوانيم و چون وقت نداريم نمازها را جمع می کنيم آخر شب می خوانيم! در چهارمين و پنجمين شب اقامت عاليجناب خاکستری پوش در آلمان وی به همراه فردی چند ساعت غيبت کرد و در شب پنجم که موسويان سفير وقت ايران در آلمان به جستجوی جناب وزير برای وصول يک دستورالعمل محرمانه پرداخت به او گفته شد حاج آقا به آپارتمان …. رفته تا يک خانم ترک را ارشاد کند! اين خانم همان زنی است که به دعوت فلاحيان در زمان وزارتش به تهران سفر کرد و حدود يک ماه در شمشک٬ دماوند و اصفهان ميهمان مخصوص عاليجناب بود و (شيان) نام دارد.
    ولی در مورد قائم مقامی ماجرا از يک روز يا يک ماه همخوابگی فراتر رفت. فاطمه که کار ميهمانداری را در هواپيمايی ملی آغاز کرد زيبايی خيره کننده و تحسين برانگيزی داشت. مدير عامل وقت و مدير کل حراست هواپيمايی هما چون به کام نرسيدند با پرونده سازی و انگ مسائل اخلاقی چسباندن به وی او را از هواپيمايی ملی در سال ۷۱ اخراج نمودند اما وی بلافاصله با کمک يکی از خلبانان سابق هما به عنوان سرمهماندار وارد شرکت آسمان شد.آشنايی او با فلاحيان در جريان سفر عاليجناب خاکستری به مشهد صورت گرفت. فاطمه در زندگی زناشويی شکست خورده بود. پس از به دنيا آمدن سومين فرزندش هنگام لغو يکی از پروازها و بازگشت ناگهانی به خانه با حقيقتی تلخ که همانا خيانت شوهرش بود مواجه شد. اما اين يک خيانت معمولی نبود و شوهر جراح قائم مقامی با فردی مذکر رابطه برقرار کرده بود و همين امر موجبات دلزدگی فاطمه از زندگی را فراهم ساخت به طوری که وی ترجيح می داد بيشتر به ديدار فاميل و آشنايان برود تا در خانه بماند.
    در چنين وضع بحرانی و در يکی از سفرهای کاری فلاحيان به مشهد او با قائم مقامی آشنا شد و آنچنان دل و ايمان باخت که بعد از رسيدن به مشهد به وی شماره تلفن های مستقيم و خصوصی اش را داد و چنان عنان از کف داده بود که سفر چهار روزه اش به مشهد را به دو روز تقليل داد و به تهران بازگشت. فاطمه برای اينکه از نفوذ فلاحيان در رفع مشکل خانوادگیش استفاده کند به تلفن او زنگ زد که اي کاش اين کار را نمی کرد! به گفته صميمی ترين دوست فاطمه و محرم اسرار وی اولين ديدار اين دو تن در يکی از خانه های امن وزارت اطلاعات در شهرک غرب صورت گرفت. سه چهار ماه بعد کار به جايی رسيد که فلاحيان طاقت دوری معشوقش برای يک روز را هم نداشت. يک اشاره کافی بود تا قائم مقامی در مراجعه به فرودگاه متوجه شود به جای او فرد ديگری در تيم پرواز قرار گرفته و او می تواند به خانه برگردد و به مرور فقط در پروازهای خارجی در کادر پرواز قرار گرفت. فلاحيان نهايت محبت را در حق فاطمه کرد: هدايای گران قيمت ٬ خانه ای مجلل٬ اتومبيل آخرين مدل٬ خرج سفرهای ده هزار دلاری و … ترديدی باقی نمی گذاشت که جناب وزير عاشق او می باشد. اما يک روز فاطمه به نزديک ترين دوستش گفته بود: علی(فلاحيان) به من بسته هايی می دهد که در دبی٬ فرانکفورت و استکهلم به کسی بدهم و من فکر مي کنم اين بسته ها پر از هرويين است. بار ديگر هم عنوان کرده بود که فلاحيان از وی خواسته برای يک امر مهم به يک نويسنده مخالف نزديک شوم و چند وقت بعد از قتل نويسنده خبر داده بود. دوست صميمی فاطمه اظهار داشته که دليل قتل فاطمه اين بود که پس از سال ها دلهره٬ درد و اضطراب با يکی از خلبانان همکارش آشنا شد و به دوستش گفت: سرانجام عشق واقعی ام را يافتم.
    در يکی از سفرهای قائم مقامی به دوبی هواپيما دچار نقص فنی شده و رفع اشکال ۴۸ ساعت به طول انجاميد. وی در رستوران هتلی که تيم پرواز در آن اقامت داشت با يکی از خلبانان سابق هما که برای يک شرکت آمريکايی کار می کرد برخورد کرد و ساعت ها با هم گفتگو کردند. هنگام برطرف شدن نقص فنی و بازگشت هواپيما به تهران فاطمه به يکی از خانم های همکارش در طول پرواز گفت که توسط يکی از دوستانش که شهروند آمريکائي است به کنسولگری آمريکا رفته و مطمئن است به راحتی ويزای آمريکا را دريافت خواهد کرد. احتمالا فلاحيان از طريق همين همکار فاطمه يا مامورانش از رفت و آمد معشوقه اش به سفارت آمريکا با خبر شده است. حمل بسته های مشکوک توسط فاطمه به دوبی و اروپا از همين زمان آغاز شد و احتمالا بين اين کار و اطلاع فلاحيان از رفت و آمد او به کنسولگری آمريکا رابطه ای وجود داشته است.آنچه روشن است از اوايل خرداد سال ۱۳۷۶(سه سال پس از شروع رابطه) قائم مقامی در فضای رعب و وحشت زندگی می کرد و مدام در فکر راهی برای خلاصی از دست فلاحيان و ازدواج با مرد دلخواه خود و رفتن به کانادا بود. طلاق از همسرش هم مراحل نهايی را می گذراند ولی با اين حال فاطمه با استرس بسيار زندگی می گذراند. يک بار و در پی خلوت دو روزه با عاليجناب خاکستری پوش در ويلای دماوند هراسان به ديدار دوست صميمی اش آمد و گفت مطمئن است فلاحيان به او مشکوک شده است. مقدار زيادی نامه و يادداشت با خود داشت که همه را در حياط خانه دوستش سوزاند و هر چه دوستش از او خواهش می کرد که با او درد دل کند فاطمه زير بار نمی رفت.
    روايت دوست و همراز قائم مقامی درباره روز قتل او اين گونه است: دو پرواز پشت سر هم داشت در پی دومين پروازش حدود ساعت چهار بعد از ظهر به من زنگ زد و گفت اگر تا هشت شب از من خبری نشد با اين شماره تماس بگير. پس از تماس های مکرر با خانه فاطمه سرانجام شماره مورد نظر را گرفتم. صدايی مرتب از من می پرسيد کی هستم. تلفن را قطع کردم و راهی ترکيه شدم. (وی هم اکنون به عنوان پناهنده در کشور بلژيک اقامت دارد.)
    فاطمه آن روز به جای رفتن به خانه عشق! مستقيما راهی منزل خود شده بود. احتمالا فلاحيان منتظر وی بوده است. فاطمه به دنبال يک مکالمه تلفنی به فردی زنگ می زند و از وی می خواهد به خانه بيايد و مراقب فرزندانش باشد٬ چون وی به دليل يک کار فوری مجبور است از خانه خارج شود. وقتی آن مرد به منزل قائم مقامی رسيد فاطمه خانه نبود و فرزند ارشدش يادداشتی به فرد مذکور داد که در آن همان شماره تلفنی که فاطمه به دوستش داده بود به چشم می خورد.(تلفن همان شب قطع شد و ساکنان خانه آنجا را تخليه کردند.) قائم مقامی با اتومبيل خودش(نه پژوی اهدايی فلاحيان) بر سر قرار رفته بود. سعيد امامیدر اعترافاتش گفته است به دستور فلاحيان با فاطمه قائم مقامی در نزديکی وزارت اطلاعات در ساعت ۶ عصر قرار گذاشته و اين ديدار در اتومبيل فاطمه صورت گرفته است. امامی قاتل فاطمه را (سعيد حقانی) معرفی کرده که با شليک سه گلوله به مغز و قلب قائم مقامی وی را به قتل رسانده است! (گرچه بعيد نيست خود سعيد امامی قاتل باشد). سه فرزند بی مادر همچنان چشم انتظار زيباترين مادر دنيا هستند تا با يونيفورم پرواز از راه برسد و آنها در آغوش بگيرد ».

     
  41. درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
    وهمه همکاران شریف و پایدار شما

    ملت شریف سرزمین ایران که در سی سال واندی پیش برای رسیدن به آزادی ونه اسلام ناب محمدی گول خوردنند و به آخوند ها ی مکار وحیله گر ودروغگو اعتماد کردنند و به فراخوان آنها با خلوص نیت لبیک گفتند واین است خلاصه ای از دستاورد های جمهوری اسلامی ناب محمدی پس از سی سال واندی :

    بیکاری ، فقر ، گرانی ارزاق ، بی دینی ، بنزین آلوده ، هوای نا سالم وکثیف ، کم آبی ، خشک شدن دریاچه ها ، فرار مغز ها
    وسرمایه ها ، افسردگی وخودگشی ها ، سرازیر شدن دهقانان به شهر ها ، بگیر وببند ها بخاطر آب بازی و یا رقص و شادی ویا روسری زنان ، بی ارزش شدن اسکناس ، نا امیدی مردم و بویژه بین جوانان ، بی تفاوتی و از خود بیگانگی ،

    اقتصاد ورشکسته و وابسطه ، رواج غم وجلوگیری از شادی ،لاف وگزاف ، اسرائیل را از صحنه جغرافیا محو و تودهن امریکا زدن وپوزه اورا بخاک مالیدن ، گروگان گیری و اشغال سفارتخانه ها ،ماجراجوئی های هسته ای ونتیجه آن تحمیل تحریم ها

    فحشا ، اعتیاد ، دزدی ومیلیارد ها دلار اخاذی ، فاچاق فروشی مواد مخدر واجناس ، فروش قلوه ها ودختران بخاطر فقر،
    بی آبروئی وبی ارزشی ایرانیان د ر ممالک دیگر، تصادفات بی حد وحصر رانندگی ، رعب و وحشت ، زندان وشکنجه و

    اعدام دگر اندیشان تحت عنوان ملحد ، منافق ، مرتد ،فتنه گران ، کافر وبی دین ومشوش اذهان عمومی وو.. وابستگی کامل به نفت و ورود اجناس بنجل وارزاق سمی با پول نفت ، مداحی و چاپلوسی ، نبود آزادی ونبود احزاب وسندیکا ها واصناف مردمی آزاد، وووو.. وهنوز احتمال خطر جنگ..

    اطمینان کامل دارم اگر ممالک اروپائی وامریکا مرز هایشان بر روی ایرانیان باز کنند و امنیت کاری وزندگی را تضمین کنند ، عده قلیلی در ایران باقی خواهند ماند .
    واطمینان کامل دارم اکثریت عظیم مردم جامعه ایران می خواهند و آشکارا و پنهانی درتلاشند که خود را از شّر این حکومت دیکتاتوری آخوندی وجبار وسر کوبگر ودزد وغارتگر وفاسد اخلاقی وبی شرم وبی حیا خلاص کنند. ودر تحلیل نهائی

    این حکومت اصلاح نمی شود و آب در هاون کوبیدن است چون که آخوند ها 1400 سال با مسخ فکری و تحریف وقایع تاریخی ودروغ صبرکرده اند تا به قدرت برسند. چاره وراه دگری نیست جز به زیر کشیدن این حکومت منحط اسلامی در غیر اینصورت سال ها همین آش است و همین کاسه.

    تندرست وموفق باشید وتشکر از امکان ودرج دیدگاه دگری

     
  42. ريشه ها ١٠٦( قسمت ١٠٤ و ١٠٥ ذيل پست قبلى )
    افزوده اى بر شرح داستان كيخسرو
    ٧- جمعيتى از مرد و زن و كودك بالغ بر صدهزار همراه با مهتران و موبدان و پهلوانان با شگفتى و اندوه در هامون گرد آمده اند .متن شاهنامه به ما مى گويد كه همه اين مردم ديندارند و مگر مى شود در فرهنگ دينى اين واقيت اجتماعى را ناديده گرفت دين ،عرفان ،حماسه ،سازواره هاى وجدان ملى ايرانى بوده اند ؛ اينكه فردا اين را بپسنديم يا نپسنديم در واقعيت اجتماعى به آسانى تغيير نمى كند .هيچ تغيير دموكراتيكى در فرهنگ جامعه رخ نمى دهد ، مگر مردم به آن راضى باشند .در قسمت قبل من بى حساب و تصادفى سخن از دسترس ناپذيرى حقيقت فى نفسه يا دست كم دشوارى اين ذستيافت سخن نگفتم .نيچه مى گويد /حقيقت دروغى است كه مردم براى زيستن لازمش دارند / هر ايرانى اگر دوست دارد تغييرى اجتماعى و دموكراتيك در جامعه ايرانى ايجاد كند ،بخواهد يا نخواهد ،دوست داشته باشد يا دوست نداشته باشد بايد وجدان اجتماعى ملى اش را كه از اعصار دور نسل اندر نسل و سينه به سينه و عمدتا از طريق زبان به امروز منتقل شده است بشناسد .إقاى مانى مثالى از دوستشان زدند كه از آلمان به ايران آمده تا در مشهد امام رضا گوسفندى قربانى كند و بر گردد .تا چيزى را با فاصله به درستى نشناسيم هرگز نمى توانيم آن را در جهت إزادى و آگاهى اجتماعى تغيير دهيم گرچه ممكن است آن را تخريب كنيم و به بهاى خون و استبداد خونبار براى مدتى حقيقت خودمان را بر روى آن بنا كنيم .اين كاملا درست است است كه گيرم بهشتى باشد و در وجود إن عده اى هيچ شكى نداشته باشند جامعه را به زور نمى توان در آن هل داد .به اراجيف اين معمم كودتاچى توجه كنيد :بصيرت و فهم و هوشيارى و ذكاوت بسيار لازم است تا ..تا چه ؟تا كسى كاربرد مغزش را به مولايش بسپرد و خودش را از بصيرت و هوشيارى و فهم و ذكاوت و كلا از اراده و مخ تعطيل كند .حالا فرض محال مى گيريم كه اصلا قضيه به حساب بانكى و منافع ميلياردى ربطى ندارد بلكه ايشان واقعا حقيقت مطلقى در فقيه يكشبه اش مى بيند .به او بايد گفت :تو برو هرقدر كه دلت مى خواهد به پيشوايت ارادت بورز ،اما تو غلط مى كنى محتويات مغزت را به ملتى بزرگ و رنگارنگ زور آور كنى .در قسمت پيش من بى حساب و از سر تفنن سخن از دسترس ناپذيرى حقيقت نگفتم .در ريشه يابى تاريخى چگونگى تكوين و شكل گيرى و ساخته و پرداخته شدن فرهنگ و وجدان اجتماعى بحث ما بر سر اين نيست كه حقيقت مطلق و فى نفسه در كلاه عارفان است يا حكماى مشاء يا فردوسى يا سهروردى .حماسه و عرفان هرسه در ورز آمدن وجدان ملى ايرانى و روح قومى ما سهم ادا كرده اند و اين سهم در زمان خودش الزاما مخرب نبوده است .عارفان خواسته يا ناخواسته تا زمان فردوسى و حتى پس از آن تا نيمه قرن هشتم همدستى متشرعان سختگير و حاكمان جبار را تا حدى از ابهت مى اندازند ،حافظ به جاى رحماء بينهم و اشداء على الكفار ندا مى دهد كه :با دوستان مروت ،با دشمنان مدارا . اين ها خوب يا بد همه اشكالى از مقاومت ملى ايرانيان در دوران هاى سياه و تاريك و جانفشارى بوده اند كه مردم ستمديده ايران براى خلفاى نژاد پرست و شاهان مخوف و جنايت پيشه جز بندگانى بى حقوق نبوده اند .فردوسى از افق امروزى تجربه هاى زيست اجتماعى و سياسى قوم ايرانى را از تهدو توى گذشته هاى دور بيرون كشيد تا شكوه از دست رفته اين قوم را ياد آور شود .آن اثر هنرى كه از حديث نفس شخصى فراتر نمى رود هرگز جاودانه نمى شود و سينه به سينه و نسل اندر نسل نمى تواند بازگفت آرمان ها و آرزوهاى يك ملت باشد .اينكه بگوييم فردوسى هيچ شكل حكومتى دموكراتيكى عرضه نكرده گرچه خالى از حقيقت نيست ليك به جانمايه جاودانه شاهنامه كه در اصل دادنامه و آرمان نامه و به تعبيرى قرآن عجم است خدشه اى وارد نمى كند .شاد وان زرياب خويي از ديدي ذات گرا و ايدئاليستى نتيجه مى گرفت كه فردوسى به اسماعيليه و حكومت افلاطونى گرايش داشته است .اما چيزى كه ما از متن شاهنامه درمى يابيم از قضا همراهى فردوسى با عارفانى چون عين القضات و عطار در امر ناشناختنى بودن خدا و در عين حال خدا را در كار خدايي ديدن است .همه اندرز كيخسرو به لهراسب چكيده مى شود در يك كلام :تا در گيتى هستى جز تخم نيكى مكار .

     
    • با پوزش از تكرارى بودن برخى از مطالب اين كامنت و كامنت قبلى .من با اجازه آقاى نوريزاد كامنت قبلى را ادامه مى دهم و گرچه كمى خواننده را به درد سر مى اندازم با توضيح ابيات پايانى آغاز مى كنم كه شايد خواننده را مجبور به مراجعه به كامنت قبل كند .اشتباهى در ارسال رخ داده كه مقصرش خودم هستم

       
  43. ريشه ها ١٠٦ قسمت ١٠٤ و ١٠٥ ذيل پست قبلى )
    افزوده اى به شرح داستان كيخسرو
    ٧-همه پهلوانان و گروه عظيمى از مردم د به شمار صدهزار زن و مر و كودك در هامون گرد آمده اند .كيخسرو خطاب به لهراسب رسم حكمرانى را در يك كلام چكيده مى كند :: در گيتى جز تخم نيكى مكار ..موبدان و پهلوانان هنوز در فهم رفتار بى پيشينه شاه مانده اند .اما حرمت نگاه مى دارند و گاه نيز به نجوا و در گوشى سخن مى گويند :
    همى گفت هر موبدى در نهفت
    كزينسان سخن در جهان كس نگفت
    …………
    همى گفت هر كس كه شاها چه بود
    كه روشن دلت شد پر از داغ و دود
    گر از لشكر آزار دارى همى
    مر اين تاج را خوار دارى همى
    بگوى و تو از خاك ايران مرو
    جهان كهن را مكن شاه نو
    همه خاك باشيم اسب تو را
    پرستنده آذرگشسب تو را
    كجا شد تو را دانش و راى و هوش
    كه نزد فريدون نيامد سروش
    همه پيش يزدان ستايش كنيم
    به آتشكده در نيايش كنيم
    مگر پاك يزدانت بخشد به ما
    دل موبدت بردرخشد به ما
    شهنشاه از آن كار خيره بماند
    از آن انجمن مهتران را بخواند
    چنين گفت كايدر همه نيكويست
    بر اين نيكويها نبايد گريست
    ز يزدان شناسيد يكسر سپاس
    مباشيد جز پاك و يزدان شناس
    كه گرد آمدن زود باشد به هم
    مباشيد از اين رفتن من دژم
    بدان مهتران گفت از اين كوهسار
    همه باز گرديد بى شهريار
    كه ر دراز است و بى آب سخت

     
    • كورس عزيز سلام
      باز برخورديم به داستان مزاحمت از من و تحمل و بزرگوارى از شما.
      من معمولاً هر بار چندين دفعه ، نوشته هاى شما را مطالعه مى كنم (كه الحق سزاور مطالعه بيشتر از اين نيز مى باشند) و امروز در يكى از نوشته هايتان چشمم به مطلبى افتاد بدين مفهوم كه صرفنظر از نوع دين كيخسرو ، مهم اثارى است كه اين دين ، در وى ، برجا گذاشته و سپس به چند مورد از اين اثار، اينگونه اشاره فرموده ايد؛ خوار گشتن گيتى -غم تيره خاك – منع شادى و نوميدى.
      گرچه شرح اين داستان توسط شما ، درك من از اين داستان را ، به چندين برابر از قبل ، افزايش داده و اكثر مجهولات داستان ، در نتيجه قلم شيواى شما براى من معلوم شد ولى در مطلب فوق الاشاره ، برداشت من( ضمن تاكيد بر”برداشت من” كه بديهى است به هيچ وجه به معناى “برداشت صحيح” نيست) قدرى با برداشت شما مغاير است با اين توضيح كه؛
      ١-به نظر من نمى توان از ابيات اين بخش به اين نتيجه رسيد كه كيخسرو به اين باور رسيده كه گيتى خوار و بى ارزش است ، زيرا وقتى به وصيت وى مى رسيم ، مى بينيم كه قسمت عمده وصاياى وى معطوف به موضوعاتى است نظير ؛ الف)-اختصاص بخشى از دارايى او براى عمران و ابادانى كشور و ترميم خرابى شهرها ناشى از جنگهاى سلسله وار ان عصر.
      ب)-همچنين اختصاص بخشى از ثروت خود ، براى پرداخت مقررى و حقوق از كار افتادگى به كسانى كه در اثر سوانح و حوادث ، توان كار و فعاليت از انها سلب مى گردد.
      ج)-اختصاص بخشى از اين دارايى ها براى زنانى كه همسر خود را از دست مى دهند و كسى را ندارند كه هزينه زندگى انها را تكفل كند
      د)-اختصاص بخشى از ثروت خود براى پرداخت مقررى به كودكان و پيران و بطور كلى هر شخص فاقد سرپرست و نيز افراد ورشكسته.
      ه)-و نيز اختصاص بخشى ديگر براى احداث و تعمير كاروانسرا ها ، معابر ، بناهاى عمومى و خصوصى ، پل ها ، سدها ، اتشكده هاى ويران شده .
      (البته ترتيب اين موارد در نسخ مختلف ، متفاوت است و به عنوان مثال اين ترتيب در شاهنامه اينگونه اورده شده؛
      ١-رباط يا كاروانسراهاى ويران ٢-پل ها ٣-آبگير يا سدها ٤-كودكان يتيم ٥-زنان بدون شوهر يا مستمند. ٦-مردم محتاج ولى ابرومند ٧-شهرهاى ويران ٨-اتشكده ويران. ٩-از كار افتادگان و معلولين ١٠-ورشكستگان و كسانى كه سرمايه خود را از دست مى دهند ١١- چاه هاى بى اب و خشكيده .
      لذا با توجه با انچه بيان شد ، به نظر من كسى كه در وصيت خود به موارد فوق الذكر ، -كه تماماً از امورات دنيوى است و حاكى از توجه شخص به گيتى و امور اين جهانى ، مى باشد – سخن مى گويد ، بى شك نمى تواند داراى بينشى باشد كه متاثر از تفكراتى است كه بر مبانى بى ارزش بودن و خوار بودن جهان ، استوار شده ، زيرا در نظر صاحبان چنين نگرشى ، هيچكدام از امورات اين جهانى ، ارزشى براى پرداختن بدان را ندارد ، حال اينكه موضوعاتى كه در فوق شمرده شد ، همه به گونه اى است كه به هيچ وجه نمى تواند حاصل تفكر و توجه نگرشى اينچنينى باشد و بنابراين وصاياى كيخسرو در پايان كار ، به نظر من حاكى از نگرش متفاوت وى مى باشد با انچه در اينخصوص جنابعالى به وى نسبت داده ايد.
      ٢- نسبت ديگرى كه انرا متاثر از دين و منتسب به كيخسرو نموده بوديد ، ” منع شادى ” بود؛
      صرفنظر از اينكه وصيت كيخسرو و تاكيد وى بر امور مادى و فراهم نمودن اسباب اسايش ، زندگانى ، خود به نحو ضمنى ،نوعى تشويق و ترويج شادى و نشاط ، محسوب مى شود ، بلكه ابيات زير كه از جمله سخنان واپسين او مى باشد نيز مويد اين موضوع مى باشد؛
      شما دست شادى به خوردن بريد
      به يك هفته اندر چميد و چريد
      ويا؛
      ز يزدان بداريد يكس سپاس
      مباشيد جز شاد و يزدانشناس
      ————
      همچنين من تصور مى كنم كيخسرو در مصرع دوم بيت؛
      بترسيد يكسر ز يزدان پاك
      [نباشيد شاد اندرين تيره خاك]
      در حال بيان يك جمله امرى نيست ، بلكه جمله ياد شده يك جمله خبرى است كه بر اين اساس ، معناى ان دقيقا برعكس مى شود با معناى مورد اشاره شما، زيرا؛
      –در مصرع يادشده ، كيخسرو مى گويد: زندگى شادمانه شما ، دائمى و هميشگى نيست (و شما نيز روزى به پايان اين زندگى شاد خواهيد رسيد)
      بنابراين در اين بيت نيز كيخسرو تلويحا زيستن شاد را تاييد مى كند ولى هشدار مى دهد كه اين زندگى شاد ، با مرگ پايان مى يابد و نمى گويد اين شادى شما ، در زندگى پايان مى يابد.

      بنابراين زندگى را كيخسرو مبتنى بر شادى مى داند ، چه اگر غير اين بود ، ديگر پايان يافتن ان محتاج هشدار نبود.
      ٣- ًواژه دين و تركيبات ان به نظر (غير قطعى )من در شاهنامه تا قبل از حلول زرتشت داراى معنايى ديگر از معناى مصطلح ان مى باشد و پس از ظهور زرتشت (در شاهنامه)اين واژه داراى معنى اختصاصى خود كه تا امروز نيز باقى است ، گرديده، (البته هنوز به نتيجه قاطعى در اين زمينه نرسيده ام)
      با عرض ادب و احترام .

       
      • سپاس از باريك بينى و هميارى شما
        درست مى فرماييد .افسوس كه دوسه ساعت وقت صرف كردم براى نو شتن در باره شگفت زدگى مغان و يلان و مردم از رفتار شاه و نيز رابطه آزاد پهلوان و شاه و نيز برشمردن هشت شگفتى كيخسرو بر اساس شاهنامه و دينكرد كه همين چند لحظه پيش به علت قطع شدن همه مطالب محو شد و من موفق نشدم به وعده ام در باره شرح ابيات پايانى كامنت ناتمام مانده قبلى .اما چه باك وقتى اين يادداشت شما خستگى ام را رفع كرد .بى كنش عزيز اين داستان به راستى شگفت انگيز و پر رمز و راز است .از تذكرات بجاى شما صميمانه و از بن جان خوشحال مى شوم .من فكر كنم چند بار تكرار كرده ام كه كيخسرو گرچه دل از گيتى بريده ،اما تا در گيتى است كار گيتاوى مى كند و احوال شخصى اش را در حكمروايي دخالت نمى دهد و چه بسا ،-اين يك احتمال است -يكى از دلايل او نيز همين سپردن كار قيصر به قيصر و كار مسيح به مسيح باشد .باز هم سپس از هميارى شما

         
      • بی کنش گرامی

        سپاس قراوان از شما و کورس گرامی

        قکر کنم ابیاتی که اشاره به ترسیدن از خدا میکند، ابیات الحاقی است. فردوسی در همه جا پس از ستایش یزدان، به ستایش خرد می پردازد. از نظر من دلیلی عقلانی برای ترسیدن از خدا وجود ندارد. اساس پند شاهنامه بر نیکی کردن است که نظامی نیز می فرماید:

        از هرجه طلب کنی شب و روز
        بیش از همه نیک نامی اندوز

        خرد به تنهایی برای تشخیص نیکی کافیست و لزومی برای ترسیدن وجود ندارد. شما وقتی کار ناپسندیده ای انجام ندهی، که یکی از اهداف شاهنامه است، چرا باید از خدا ترسید؟

         
        • سلام حامد گرامی
          اظهار نظردر مورد الحاقی بودن یا نبودن ابیات مستلزم و محتاج رعایت شروط فروانی است که ذکر انها از حوصله این نوشته خارج است ولی در مورد مطلب دیگرتان من با شما هم عقیده ام زیرا اساسا کاری که از ترس انجام شود فاقد ارزش است حتی برای انسانها چه رسد به خدا!
          مکتب عرفان نیز بر همین اساس شکل گرفت که اعمل باید به عشق خدا انجام شود نه از ترس جهنم یا به طمع بهشت .
          سیستم مجازات و تشویق امروز در روانشناسی نیز جایگاهی از حیث بازدهی درزمینه تربیت و اخلاق سازی ندارد لذا به نظر می رسد انتساب این روش به خدا برای تربیت بشر خاصه که نتایج ان نیز در این جهان ملموس نیست تا بشود حداقل بازدهی برت ان متصور شد ، شاید اهانتی به خداوند محسوب گردد. البته شاید!.

           
          • دوست عزیز بیکنش محترم

            با سلام

            در گفتگویی که بین شما و جناب حامد پیش آمد ،چند نکته هست :
            1-در باره الحاقی خواندن ابیاتی از شاهنامه ،من باید در اینجا ابراز خوشوقتی کنم از انصاف شما که اهلیت اظهار نظر در مورد شاهنامه را دارید و بخوبی پاسخ دادید که بررسی جعلی یا الحاقی بودن مطالب یک کتاب متوقف بر بررسی ها گوناگون روشمند است ،متاسفانه دوستانی مثل حامد خان علیرغم تخصص نداشتن در یک رشته در اینطور موارد با فرافکنی یا جرزنی هرچه که موافق آراء و اهواء خودشان نباشد اینطور ارزیابی می کنند،چون خود به خدا معتقد نیستند ،حتما باید ابوالقاسم فردوسی را هم با خود هماهنگ کنند ،آنهم با این استدلالهای سست که:
            “”قکر کنم ابیاتی که اشاره به ترسیدن از خدا میکند، ابیات الحاقی است. فردوسی در همه جا پس از ستایش یزدان، به ستایش خرد می پردازد!””.

            باید گفت حالا اگر شما خوف از خدا نداشته باشید یا معتقد به وجود او نباشید باید مطالب دیگران را هم اینطور تاویل بما لایرضی صاحبه کنید؟
            من نفهمیدم اگر هرجا فردوسی ستایش یزدان کند و بدنبال آن به ستایش خرد بپردازد ،چه استلزامی دارد با اینکه ابیاتی الحاقی باشد؟!
            خوب شما بجای این خرص و تخمین های “فکر کنم” یا مراجعه به اهل فن این امور کنید ،یا خود مراجعه به نسخه های خطی قدیمی شاهنامه کنید ،بعد با سند و مدرک اثبات الحاقی بودن ابیات یک کتاب مهم مثل شاهنامه را کنید،شوخی که نیست ،بمیل شما هم نیست که با فرهنگ و ادبیات یک کشور اینطور بازی کنید.
            من احتمال می دهم اگر فردوسی امروز سر از قبر بیرون آورد و بگوید آقا حامد! بابا من موحدم ،خدا رو هم قبول دارم ،همانطور که خرد را قبول دارم ،و این شعرها را هم خودم سرودم! ایشان به فردوسی بگوید ،نه آقای فردوسی ،شما خیال می کنید موحدید ،شما خردگرای خدا ستیز و دین ستیزید ،و این ابیات هم که ادعا می کنید از خودم است ،خیر الحاقی است!
            بهر حال من از شما جناب بیکنش تشکر می کنم که حقیقت را بیان کردید و تعهد کار تخصصی را فدای رودربایستی های دوستانه نکردید.
            حالا فعلا من به جملات ناصوابی مثل:
            “” از نظر من دلیلی عقلانی برای ترسیدن از خدا وجود ندارد””.

            یا :””خرد به تنهایی برای تشخیص نیکی کافیست و لزومی برای ترسیدن وجود ندارد””.
            از ایشان کاری ندارم که اساس آن بر مغالطه یا عدم درک درست از مفاهیمی مثل “خدا” و “ترس”و “خرد” و “نیکی” است.
            اما چند نکته در فرمایش شما در این زمینه بود که اشاره ای به آنها می کنم:
            یک بحث بحث از ماهیت خوف از خداست که مفصل است و فعلا وارد نمیشویم که اصلا خوف از خدا به چه معناست و انگیزه آن چیست و تابع چگونه معرفتی از ذات باری تعالی است ،اینرا نباید با انگیزه های طولی که در باب عمل بوظایف و تکالیف دینی است مخلوط کرد.
            در روایات ما هم اتفاقا این بحث انگیزه عمل بخوبی و دقت مطرح شده است ،آن جمله علی علیه السلام که :
            “” إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار””.
            (نهج البلاغه صبحی صالح ،ص 510 ،حکمت 237)
            یعنی مردم بر حسب معرفت و رشد عقلانی عرفانی خود سه دسته اند ،یکدسته خدا را عبادت می کنند برغبت و میل به ثواب و بهشت ،عبادت اینان عبادت تجار است (گویا داد و ستدی با خدا دارند ،عبادت و عمل در برابر ثواب و مزد).
            یکدسته نیز خدا را از سر ترس (از جهنم و عذاب) عبادت می کنند می کنند،این عبادت بردگان است ،مثل برده ای که از خوف مولای خود اوامر او را عبادت می کند،اینهم مرتبه ای است تابع معرفتی.
            بعد فرمود :دسته ای نیز از باب شکر گذاری به نعمت های (هستی و کمالات هستی) خدا او را عبادت می کنند و عمل فردی و اجتماعی خویش را بر این سنجه تنظیم می کنند ،که این عبادت آزادگان و اهل معرفت است.
            ملاحظه می کنید که اینطور انگیزه در شریعت مورد توجه واقع شده است ،البته به نصاب میزان های فقهی اگر کسی برای نرفتن به جهنم ،یا به شوق بهشت و نعمت های جاویدان آن عمل و عبادت خویش را انجام داد ،عمل او صحیح و کافی از اسقاط تکلیف است،اما تعلیمات شریعت به این انگیزه ها خاتمه نمی یابد ،و شریعت در پی آن است که با اشتداد در معرفت و عرفان هرچه بیشتر آن ذات هستی بخش ،عمل انسان عملی بر اساس شوق و عشق به هستی مطلق و جمال زیبای او باشد.
            اینها در واقع مراتبی از سیر و سلوک و ارتقاء معرفتی انسان است،که بصورت طولی برای تکمیل سعادت انسان تنظیم شده است،و آن مرتبه والا همان است که شما از آن تعبیر به مکتب عرفان کردید،اما مگر مکتب عرفان جدای از دین است؟
            عرفان البته خواستگاههای دارد ،اما عرفان ناب اسلامی متخذ از کتاب و سنت است و کتب عالی عرفان نظری عرفای بزرگی مثل محی الدین بن عربی طائی و قونوی و ابن فارض و مولوی و حافظ ،بتعبیر برخی اساتید ما “تفسیر انفسی آیات قرآنند”
            من با فرمایشات ذیل کلامتان نیز موافقتی ندارم ،زیرا تصادفا مساله خوف و رجاء از کارآمدترین انگیزه ها و روش های تربیتی دینی و غیر دینی است ،و انسان اگر خالی از این عوامل تربیتی باشد به علف هرزه ای می ماند که رها شده است ،البته اشاره کردم که مرتبه عالی معرفت انسانی از نظر شریعت این است که انگیزه عمل و عبادت انسان “حب و شوق و عشق” به ذات خدا باشد ،و همین غایت آمال عارفان است ،که تابع میزان معرفت انسان به آن ذات لایتناهی است ،آن بحث خوف و ترس از خدا از آن قبیل نیست که در کلام جناب حامد بود ،ترس در اینجا از قبیل ترس از یک شیر درنده که الان آماده دریدن و کشتن شماست نیست ،ترس در آن باب ناشی از تحیری است که از درک انوار جمال و جلال و بیکرانی و عظمت آن ذات دست نیافتنی به انسان دست می دهد ،بلا تشبیه نظیر آن خوف و مراقبتی است که شما در حضور یک پادشاه بزرگ و عظیم المرتبه مثل مثلا کورش دارید ،این خوف برخلاف تصور جناب حامد منشا عقلانی دارد ،و الا ذات خدای متعال سراسر بهجت و جمال و کمال نامتناهی است.
            من متعجبم چطور شما چیزی را که خود خدا در تعلیمات انبیائش برای بشر فرستاده است ،با تعبیر شاید اهانت به او می دانید!
            در هر حال خواستم بگویم در اینطور بحث ها باید بتمام جهات به مبانی آنها توجه کرد.
            با سپاس

             
  44. این ساختمان به کل پوسیده و در حال فرو پاشی است. حکومتی که اعتراف کند ضد آرای مردم است مرگ خود را اعلام کرده است. ده میلیونی هم در کار نیست. شتر در خواب بیند پنبه دانه. مردم دنبال راه مسالمت آمیزی هستند. رای به روحانی از این روی کرد است. کو گوش شنوا! منتظرند تا صبر مردم لبریز شود…….

     
  45. نوری زاد صبور و مقاوم
    هر روز که بیشتر این مسائل افشا میشود بیشتر به عمق بازی سازمانهای جاسوسی غرب و شرق و دست داشتن انها در روی کار اوردن شخص ولایت مطلقه و بعد مجسمه بلاهت و تزویر و حماقت احمدی نژاد باور میاورم انچنان با این جماعت بی فکر و احمق بازی کرده اند که دقیقا مثل پازل تمام حرکات در سوریه و عراق و ایران در اجرای کامل دستورات و اهداف ان سازمانهای جهنمی گویا به مشتی کودک نادان و تشنه لیسیدن شکلاتی از جنس سلطنت و تصور اقائی بر کشور و منابع غنی ان خود شیفته و خود زیرک پندار با تعاریف ابلهانه تلقین شده و از سوی دیگر روز برور اعتقاداتم به اینکه شروع اولیه اشوب بزرگ از سال 57 در واقع برنامه ریزی زیرکانه سازمانهای جاسوسی غرب و شرق جهت ترویج شیوه جدید استحمار بروش انقلاب و چپاول منابع کشور بیشتر و بیشتر میشود این اقایان که فکر میکردند با ایجاد سپاه قدس شان و هزینه های نجومی در فکر توسعه در سایر کشورهای اسلامی بودند نمیدانستند خواست سازمانهای جاسوسی غرب و شرق ایجاد همین سازمان جهت بهره برداری معکوس در سایر کشورها جهت اجرای اهدافشان بودن که متاسفانه سوریه و عراق فعلی و حرکات گروهی با چهره ضد شیعی درواقع اهداف اصلی انها را در حال جامعه عمل پوشاند نشان میدهد از عمامه به سرانی بی لیاقت و حقیر و در بند شکم و زیر شکم و الوده به دست اندازی به خزانه کشور و تراشیدن ابزاری بنام احمدی نژاد توسط این سکوهای پرتاب و توسعه سازمانهای جاسوسی مگر غیر از ورشکستگی کامل کشور و جدائی وحشتناک مردم و هرز رفتن سرمایه های نجومی کشور میشود تصور کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حال مردمی که با نگاه به زندگی خود و منطقه کلاه گشادی را که به نام انقلاب اسلامی توسط سازمانهای جاسوسی غرب و شرق و عرب مشاهد میکنند ایا توقع اعتقاد به دین و حفظ کشور با حاکمیت این موجودات بی هویت و ابله و خود همه چیز بین و دین نمایان دین فروش تصور میشود کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

     
  46. ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﻴﺎﻥ

    ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ ﻋﺰﻳﺰ
    ﻟﻌﻨﺖ ﺧﺪا ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﻠﺐ ﻛﺮﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﺣﺘﻲ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ اﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﻨﺪ ﺗﺎ اﻳﻦ ﺣﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻛﺮﺩﻩ و اﺯ ﻋﻮاﻗﺐ ﺁﻥ ﻧﻬﺮاﺳﻨﺪ ‘ اﻳﻦ ﺟﺎﻧﻮﺭاﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ اﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﻨﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﺧﺎﻟﺘﻬﺎﻱ ﺩﺭ اﻣﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﻨﻨﺪ و اﺯ ﻋﻮاﻗﺐ و ﻣﺴﻮﻟﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﺟﻬﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺳﺖ ﻧﻬﺮاﺳﻨﺪ ‘
    اﻳﻦ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ‘ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮﻳﻦ ﻣﻮاﺿﻊ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺭا ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪاﺭاﻥ ﺩاﺭﺩ ‘ ﺁﺧﺮ ﻛﺪاﻡ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﺣﺎﻝ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻦ ﺑﻮﺩﻩ ‘ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻗﺪﺭﺕ و ﺯﻭﺭ ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭﺷﺎﻥ اﺳﺖ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮﻳﻦ ﻣﻮاﺿﻊ ﺭا ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﻳﺎ ﺭﻫﺒﺮ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ ﻣﺮﺩﻙ. اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺩﻟﻴﻠﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﻫﺒﺮﻱ ‘ ﭼﺮا ﻧﻤﻴﮕﻮﻳﺪ ﻋﻠﻤﺎﻱ ﺩﻳﻨﻲ ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﮕﺎﻥ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪاﻥ ‘ ﻣﮕﺮ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ اﮔﺮ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺿﻤﻴﻨﻪﻫﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻆﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا اﺯ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻣﻨﻊ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩ
    ﻋﺠﺐ ﺑﻴﺸﺮﻣﻲ ﻋﺠﺐ ﻫﻴﻮﻻﻳﻲ ﻋﺠﺐ ﻳﺎﻭﻩﮔﻮﻳﻲ ‘ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﻼ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﻌﺪ اﺯ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ و ﺭﺳﻮاﻳﻲﻫﺎﻱ اﺣﻤﺪﻱﻧﮋاﺩ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﻲ ﺑﺮاﻱ ﮔﻔﺘﻦ ﺩاﺭﺩ ﻳﺎ اﻭﻥ ﭘﺎﺳﺪاﺭاﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺟﻤﻌﻨﺪ ‘
    اﺻﻞ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ اﻻﻫﻴﺴﺖ ﻳﺎ ﻣﺮﺩﻣﻲ ‘
    اﺧﻪ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ. ﭼﺮا ﻧﻤﻴﮕﻮﻳﻲ ﻛﻪ ﺁﺧﺮ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻦ ﺑﺤﺚ ﺑﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﺧﺘﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻔﺴﺮ ﻣﺮﺟﻊ ﻛﻴﺴﺖ ‘ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻛﺴﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮﺵ اﺯ اﺳﻼﻡ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺁﻭﺭ اﺳﺖ ‘ اﮔﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﻓﻼﻥ ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪ ﺭا ﺭﻫﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﭼﻪ ﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ‘ ﻭﻗﺘﻲ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺩﺭﺟﻪ اﺯ اﺟﺘﻬﺎﺩ ﺭﺳﻴﺪﻩاﻧﺪ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺣﻜﻤﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﻳﻜﻲ ﺭا ﺑﺮ ﺩﻳﮕﺮﻱ اﺭﺟﺢ ﺑﺪاﺭﺩ
    ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﺁﻳﺎ اﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺣﻖ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬاﺭﻱ ﺭا ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ﻳﺎ ﺫاﺕ ﺑﺎﺭﻱ و ﺗﻌﺎﻟﻲ
    اﻱ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ‘ ﻣﺎ ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﺣﻖ ﻭﻳﮋﻩاﻱ ﺑﺮاﻱ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻗﺎﻳﻞ ﺷﻮﻳﻢ ‘ ﺑﺎﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻛﺪاﻡ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺣﺎﻛﻢ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﻣﺮﺩﻡ اﺳﺖ ‘ اﮔﺮ ﺗﻮ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺑﻪ ﺻﺮﻑ ﻓﻘﻪ ﺩاﻧﺴﺘﻨﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺮﺟﻊ ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ‘ ﻣﻨﺘﻆﺮﻱ ‘ ﻃﺎﻫﺮﻱ ‘ و ﺻﺪﻫﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪ و ﺁﻳﺖ اﻟﻠﻪ ﺗﻔﺴﻴﺮﻱ ﻏﻴﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻮ و ﻳﺎﺭاﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﺕ ﺩاﺭﻳﺪ ﺩاﺭﻧﺪ و ﺗﻔﺎﻭﺗﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﻃﻠﺒﺎﻥ اﺯ ﺯﻣﻴﻦ اﺳﺖ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ
    اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺖ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻶﺧﺮﻩ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺮﻓﻲ ﺭا ﺑﺰﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻭﺭﮔﻮﻳﺎﻥ و ﻗﺪﺭﺕ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺯﺩﻩاﻧﺪ ‘ ﮔﺮﺩﻧﻤﺎﻥ ﻛﻠﻔﺖ اﺳﺖ و ﻗﺪﺭﺕ ﺯﻭﺭ ﮔﻔﺘﻦ ﺩاﺭﻳﻢ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﻴﻦ اﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺮﻑ ﺭا ﺑﺎ ﻫﺰاﺭ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﻲﺳﻮاﺩاﻥ ﺳﭙﺎﻩ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ‘ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ اﺳﺖ اﻟﺒﺘﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻨﺪ ‘ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺭاﺣﺘﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﮔﻮﻝ ﺑﺰﻧﺪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﻃﻠﻲ اﺳﺮاﺭ ﻭﺭﺯﻳﺪﻩاﻧﺪ و اﻣﺮﻭﺯ ﺗﺎ ﺧﺮﺧﺮﻩ ﺩﺭ ﻣﻨﺠﻼﺑﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪاﻧﺪ ﮔﻴﺮ اﻓﺘﺎﺩﻩاﻧﺪ و ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﺴﻠﻴﻢ و اﻗﺮاﺭ ﺑﻪ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﻭﺩﻣﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺧﻮاﻫﺪ ﺩاﺩ ‘ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮﺩﻱ ﺭاﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ و ﺗﻮﺑﻪ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺎ ﭼﻪ اﺳﺮاﺭﻱ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ اﺣﻤﺪﻱ ﻧﮋاﺩ ﺭا ﮔﺰﻳﻨﻪ ﺧﺪا ﺑﻨﺎﻣﺪ ‘ ﭼﺮا ﻛﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺧﺪا اﻭ ﺭا ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻛﺮﺩﻩ و ﻧﻆﺮﺵ ﺑﻪ او ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮ ﺑﻮﺩﻩ ‘ اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﻔﻜﺮاﺕ ﺭا ﺷﻤﺎ ﻣﺜﻞ ﭘﺸﮕﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﻲﻳﺎﺑﻴﺪ ﻫﻴﺘﻠﺮ ‘اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ‘ ﻧﺎﭘﻠﻮﻳﻮﻥ ﺑﻨﺎﭘﺎﺭﺕ ‘ ﺗﻤﺎﻡ اﻳﻨﻬﺎ ﺑﺮاﻱ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﺟﻨﺎﻳﺖ ﻫﺎﺷﻮﻥ اﻭﻝ ﻳﻪ ﻫﺪﻑ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﻭ ﻣﻂﺮﺡ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻣﺜﻼ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺸﺮﻳﻴﺖ ‘ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ اﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻳﻜﻴﺴﺖ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﺟﻨﺎﻳﺘﻬﺎ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﻧﺎﻛﺎﺭﺁﻣﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺘﻮﻟﻴﻴﺎﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺗﻮﺟﻴﺢ ﺩﺯﺩﻱﻫﺎ ‘ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ‘ ﺩﺳﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﺭ ﺟﻨﺎﻳﺖ و ﭘﺮﺧﻮﺭﻱ ﺑﺎﺯﺗﺮ. ﻃﺮﻑ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ اﻳﻦ ﺑﻬﺎﻱ اﻧﺪﻛﻴﺴﺖ ﺑﺮاﻱ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ
    ﺁﺧﻪ ﻳﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻻ ﻣﺬﻫﺐ ﺑﮕﻪ ﺁﺧﻪ ﻣﮕﺮ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﻏﻴﺮ ﺯﻣﻴﻨﻴﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻥ ﺑﻪ اﻭ اﺧﺘﻴﺎﺭاﺕ ﻓﺮاﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﺩاﺩ ‘ ﺑﻪ ﺧﺪا ﻗﺴﻢ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻛﻔﺮ اﺳﺖ ‘ ﻫﻤﻴﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﺭا ﻗﺪﺳﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩاﻳﻢ ﻳﺎﻭﻩﮔﻮﻳﻲ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﻭﻟﻲﻓﻘﻴﻪ ﺩﺭ ﻗﻢ ﺭا ﻛﻪ ﺧﺎﻣﻨﻪاﻱ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺮﻭﺝ اﺯ …… ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻳﺎ ﻋﻠﻲ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﻭاﺭﺩ ﺷﺪ
    ﻭاﻗﻌﺎ اﻳﻦ ﭼﻪ ﺧﺎﻛﻴﺴﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻣﻠﺖ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ‘ﺩﺭ ﺟﺎﻳﻲ اﺯ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﻣﻴﮕﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ اﺣﻜﺎﻡ اﻻﻫﻲ ﻣﻘﺪﻡ ﻣﻴﺪاﺭﻧﺪ ‘ ﭘﺲ ﻣﺠﻤﻊ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺑﺮاﻱ ﭼﻴﺴﺖ ‘ ﻣﮕﺮ ﻃﺒﻖ ﮔﻔﺘﻪ اﻣﺎﻡ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ ﺣﺘﻲ اﺣﻜﺎﻡ ﻭاﺟﺐ ﺭا ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ ‘ ﭼﺮا ﻧﺘﻮاﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ ‘ اﻳﻦ ﻣﻠﻌﻮﻥ اﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻛﻪ ﻧﺼﻒ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺩاﺭﻥ اﺯ ﺑﻬﺮﻩ ﭘﻮﻝ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﮕﺬﺭﻭﻧﻦ.
    ﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﻣﺼﻮﻥ ﻧﺪاﺭﻳﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا ﻫﻢ اﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻋﻠﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺮﺩﻭﺩ اﺳﺖ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ ﺣﺪﻱ ﺩﺭ ﻳﺎﻭﻩ ﮔﻮﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ
    ﻭﻟﻲ ﺗﻮ و ﺭﻫﺒﺮﺕ و ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﻣﺼﻮﻧﻴﻴﺖ ﺩاﺭﻳﺪ ‘ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻏﺬا ﺯﻭﺭ و اﺳﻠﺤﻪ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ
    ﺟﺎﻳﻲ ﻣﻴﮕﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﻣﻴﺨﻮاﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﻓﻬﻢ ﻣﻴﺨﻮاﺩ ‘ﻣﻌﻨﻲ اﻭﻥ اﻳﻨﻪ ‘ ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻴﻔﻬﻤﻴﻢ ‘ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺩاﺭﻳﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﻛﻠﻪ ﻣﺎ اﺯ ﻛﻠﻪ ﺑﻘﻴﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻩ ‘ ﺯﻭﺭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
    ﻣﻦ ﻓﻘﻄ ﻳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﻭ ﻣﻴﻔﻬﻤﻢ ‘ ﻧﻤﻴﺨﻮاﻡ ﭘﻴﺸﮕﻮﻳﻲ ﻛﻨﻢ ‘ﻭﻟﻲ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮاﻫﺪ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﻴﺪﻩ ﻛﻪ اﺗﻔﺎﻗﻲ ﻏﻴﺮ ﻣﻨﺘﻆﺮﻩ ﺩﺭ ﺭاﻫﻪ. ‘ اﺗﻔﺎﻗﻲ ﻛﻪ اﺣﺪﻱ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﻜﻨﻪ ‘ ﺩﻟﻴﻠﺶ ﻫﻢ اﻳﻨﻪ ﻛﻪ اﺧﺘﻼﻑ اﻭﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻳﺎﻭﻩﮔﻮ ﻋﻨﻮاﻥ ﻣﻴﻜﻨﻪ و اﻭﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻭاﻗﻌﺎ ﺩﺭ ﺟﺮﻳﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻳﻪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﺢ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺗﻌﻐﻴﺮ ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺗﻮاﺯﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﻛﻨﻪ ‘ ﻳﻪ ﻭﺭ ﺗﺮاﺯﻭ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ اﺯ ﺣﻤﺎﻗﺖ و ﺟﻬﻞ و ﺧﻮﺩ ﺑﺰﺭﮔﺒﻴﻨﻲ
    ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺣﺪﺱ ﺑﺰﻧﻴﺪ اﻭﻥ ﻭﺭ ﺗﺮاﺯﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻲ ﺑﻴﺎﺩ ﺗﺎ ﺗﻮاﺯﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﺑﻜﻨﻪ
    ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺷﻔﺎ ﺑﺪﻩ

     
  47. قبیلهٔ سیاه تباهی

    سلام،

    ۱. مگس، پشه، شپش، تمام انگلها و پارازیتها …

    ۲. پدیده هایی مثل اکثر آخوندها و اکثر برادران قاچاقچی، که به دستور آقا برای احمدی‌نژاد آدم کشتند، تا از مقام “پاسدار اسلام” به مقام شامخ “قاچاقچی” نائل شوند، بصیرت، بصیرت، بصیرت، بصیرت،…..

    هر دو گروه در عالم خلقت نقشی‌ دارند، فقط دسته‌ی دوم آزارشون خیلی‌ بیشتره و قابل مقایسه با دسته‌ی اول نیست، با عرض معذرت از دسته‌ی اول

    ۱۰ سال ۲۰ سال دیگر عمراً بشه این مقایسه را انجام داد، دسته‌ی اول کلّهم اجمعین “هاراکیری” می‌کنن، ولی‌ ننگ این مقایسه را نمی‌پذیرند

     
  48. سلام اقا محمد
    خیلی برام دوست داشتنی شدید تو این چند سال
    خیلی وقتاپیش اومده که دوست داشتم پیش هم بودیم و تبادل اندیشه میکردیم.امشب گفتم ازهمین روزنه کوچیک.استفاده کنم هم عرض ادبی کرده باشم هم بلکه مجرایی بشه برای مبحث تبادل اندیشه.
    اینطورشروع میکنم.
    اقامحمدشماتاحالا این کتاب رو مطالعه کرده اید:
    http://mamnoe.wordpress.com/2009/04
    /20/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d9%85%da%a9%d8%aa%d9%88%d8%a8%d8%a7%d8%aa/

    مکتوبات اثرمیرزا فتحعلی اخوند زاده-بکوشش بهرام چوبینه؟!

    من وقتی این کتاب رو خوندم خیلی اروم شدم..
    انگار دونستن تاریخ یک خاصیت دیگرهم.مضاف برهمه خاصیت هایی که تاحالا ازش صحبت شده داره.اینکه به ادم ارامش میده ازروی که این کتاب رو خوندم .ارامشی که ازبعداز88ازدست داده.بودم رو تاحدودی پیداکردم.دیگه حرص نخوردم.عصبی نشدم چون برام محرز شدجماعت حاکم حقیرترازاونی هستن که بخوان باعث ناراحتیم بشن.دیریازود”صدای خرد شدن استخوان های”اینهاهم بگوش میرسه وقتی که اربابان بیگانشون اراده.کنن ودرجهت بخاک وخون کشیدن مردم مشتی بی فرهنگ.بیسواد رو یاری ندن…اشک اورندن…اموزش ندن…ابپاش ندن…اعتمادبنفس و دلگرمی ندن…پس پرده دست دوستی ندن…بگذارند که مردم نفس بکشن و جواب این جماعت رو درفضایی عادلانه بدن!
    اگرصلاح دونستید این کتاب روبه بقیه دوستدارانتون هم معرفی کنید.

    منتظرجوابتون هستم اقامحمد عزیز.

     
  49. جناب آقای نوری‌زاد عزیز سلام

    خیلی مراقب خودتان باشید. با این روشن‌گریها من برایتان احساس خطر می‌کنم. نکند خدای نکرده با یک تصادف ساختگی و یا هجوم افراد خودجوش و معلوم‌الحال بلایی سرتان بیاید.
    پایدار باشید و همواره در مسیر عدالت.

     
  50. با درود به شما مرد آزاده,

    اگه حرفی که میزنم توهین نباشه باید بگم که اگر DNA این نماینده ی نماینده ی خدا به برای آزمایش به ١٠٠ تا لابراتوار برده شود, نتیجه میگیریم که همه ١٠٠ تا لابراتوار گزارش میدن که اصلا اسپرم این نماینده نمایندی خدا با دروغ ساخته شده.

    ایشان در جواب سوال خبرنگار که در مورد سخنان سردار جعفری در فیلم اقرار به کودتا ازشون میپرسه نظرتون چیه, جواب میده:
    من هنوز سخنان سردار رو نشنیدم و ……….
    اگر در فیلم اقرار به کودتا توجه کنیم, میبینیم که ایشان درردیف اول نشسته.
    آخه دروغگویی تا کجا.
    همونی که دوست قدیمیتون گفت, آب دهانشو انداخت زمینو…….. .
    راستی مرد میدونم که از این فیلما بهترشم داری, انتظار کشمون نکن. داروخونه چی که نبودی قبلا .

    من به تو افتخار میکنم.
    با احترام,
    ابراهیم

     
  51. با توجه به صحبتهای این ذوب شده در ولایت نتیجه میگیریم :
    تفکر اموی بهتر از تفکر علوی است چون علویان ذوب شده در ولایت بودند ولی امویان بر حق مردم اصرار میکردند.

     
  52. "سردار خوابیده"

    سلام،

    در مورد “سردار خوابیده”

    آخه دیشب تا صبح مردم را لت و پار می‌کرده، صبح هم که آماده اینجا بهتر و بیشتر توجیه بشه، بذار بخوابه، امشب دوباره خیلی‌ کار داره،

     
  53. از حرم امام رضا

    بساط ولایت فقیه و نمایندگان ولی فقیه در این و هر جا و مجلسی بنام خبرگان جمع کنین.
    آقای رهبر اگر به خدا ذره ای ایمان داشتی بدان که ریالی از گدایانی که در کشور پروراندی و نوش جان کردی که این کنی ء بر مرده زنده ات حرامت باد

     
  54. ای خدا شاهد بودی چه شیاطین رذالت مزاجی نمایندگی رهبری در پست های حساس کشور را در دست داشته و دارند و چه خسارت های جانی مالی روانی به یک کشور و مردم وارد کردند که با نام تو قلبها که پاره پاره کردند. وای بر اسلام شیعه وای بر توحید اسلامی ای وای از ولایت فقیه

     
  55. یعنی میشه یه روز کشور عزیز ایران از وجود همچین آدمهایی پاک بشه؟

     
  56. جناب نوريزاد،
    اين فيلمهااز كدام مجاري به دست شما رسيده؟ ايا جنابعالي خود شخصا فيلمبردار نبودهايد؟ و سوال اخر به كدام دليل بعد از ٥ سال شروع به اكران كرده ايد و نه زودتر؟ با عرض ارادت از راه بسيار دور!

    ———————

    سلام فریدون گرامی.
    حدودا دو ماه پیش این فیلمها به دست من رسید و من ابتدا توجهی به آنها نداشتم. یک بار که نشستم و خوب دیدمشان، به این فکر افتادم که ای بسا انتشار آنها مفید باشد از جهات گوناگون. فیلمبردار این سخنرانی ها من نمی توانسته ام باشم.
    سپاس

     
  57. درودي ديكر بر ازادكان و صلح جويان اقاي نوريزاد همكاران و كاربران سايتشان و هموطنان ارجمند، إز كجا شروع كنم؟ وقتي Charlie Chaplin در حال ساختن فيلم ديكتاتور بزرك بود خيليها حتي بعضي نمايندكان كنكره امريكا بر اين عقيده بودند كه نمايش اين فيلم ممكن است بر خشم نازيها به علت تمسخر هيتلر و رديف اوليهاي حزب نازي بيفزايد و بر فشار و قصاوتشان بر عليه نيروهاي مخالف و يهوديان افزوده شود، نهايتا فيلم ساخته و نمايش داده مي شود مي كويند روزولت رييس جمهور وقت امريكا هم إز حاميان ساختن و نمايش ديكتاتور بزرك بوده. اما نظر خود Charlie در اين مورد جه بود؟ او معتقد بود هيج جيزي مثل تمسخر و خنديدن به يال و كوبال ديكتاتورها باعث ريزش عظمت توخالي انها نمي شود، انها مي بينند كه مردم به جاي ترس و قالب تهي كردن ساختار نظامشان را به تمسخر كرفته اند، نمي دانم اقاي نوريزاد شايد اين انتظار زياديست كه اجازه دهيد رهبر و نفرات عقبه رهبر در سايتتان به تمسخر كرفته شوند، و بكذاريد نوشته هاي طنز ساختار در مورد اين جانيان بدون حذف كلمات منعكس شود، اما در مورد اين فيلم و سخنان اين مغز يخ زده، اين حرفها جديد نيست إز همان روز اول قرار اينها بر اين بود كه براي نظر و راي مردم ارزشي قايل نشوند، يادم مي ايد همان سالهاي اول يك خبرنكار ترك با رفسنجاني مصاحبه مي كرد همين رفسنجاني هفت خط و هفت رنك!! و او در جواب سؤالي به خبرنكار كفت تجربه شكست و فروريزي نظام قبلي به ما درسي داد كه اكر يك قدم در مقابل خواستها و مطالبات مردم عقب نشيني كنيم به سرنوشت نظام قبلي محكوم مي شويم. يقين دارم اكر در ان ( رفراندوم كذايي جمهوري إسلامي آري يا نه ) حتي اكر مردم ٪٩٨ برصد راي منفي مي دادند تغييري در صورت مسيله نمي داد. تازه كلي هم منت بر سر مردم مي كذارند، نمونه أش همين انتخابات خرداد سال كذشته اقاي احمد جنتي اين فسيل زنده سخنكو كه اندامش از ٪٥٠ بوست و ٪٥٠ استخوان تجاوز نمي كند، در باره تحقيق در باره كانديدهاي رييس جمهوري با منت و تأني مي كويد مي بينيد كار ما الان به جاي استفاده إز بركات ماه رجب شده اين كه در باره صلاحيت اين افراد تصميم بكيريم، اقاي نوريزاد مي شود شما يك مقدار در باره اين بركات ماه رجب براي كاربران سخن بكوييد؟ 

     
  58. خوب است خلاصه بیوگرافی امثال این موجود بی مایه و بی ترمز وسابقه مبارزاتی!.آنها…رااززمان بلوغ داشته باشیم تا ایشان رابابزرگانی چون طالقانی ومنتظری و….مقایسه کنیم….

     
  59. روزنامه عربستانی الاقتصادیه در گزارشی عنوان کرد که شیخ عبدالله المطلق گفته است چت کردن زن و مرد در رسانه‌های اجتماعی مصداق “خلوت” را دارد که به موقعیتی گفته می‌شود که زن و مرد نامحرم در یک مکان با هم تنها هستند، وی که در یک شبکه رادیویی محلی سخن می‌گفت، افزود: وقتی یک زن با یک مرد نامحرم سخن می‌گوید شیطان حضور پیدا می‌کند و به همین دلیل آن زن نباید با آن مرد حرف بزند، حتی اگر این مکالمه با هدف راهنمایی و دریافت توصیه باشد.

    به دنبال توزيع اينترنتي اين فتوا يكي از پركارترين فعالان فضاي مجازي در عربستان به نام رابعه 19 ساله از رياض نامه اي را به شيخ عبدالله المطلق نوشته كه خلاصه آن در ذيل مي آيد:

    السلام عليك يا شيخ

    من رابعه دختر سليمان و چند تن از دوستانم مثل حميرا و راحله وسلما و سونيا و سمانه و رميصا و حنانه و چندين تن از همسايگان مان مثل اليسا و راحله و حسني و حفيصه و حمرا و اليسا و خضرا و امانه و تسنيم و خضرا و ربيعه و رعنا و مخصوصا ساعده از جنابعالي تقاضاي تجديد نظر در اين حكم را داريم.

    ما دختران مظلوم عرب در اين دنيا از داشتن شناسنامه محروم هستيم.

    ما دختران مظلوم عرب در اين كشور از امكان و جواز رانندگي خودرو محروم هستيم.

    ما دختران مظلوم عرب در زمان ازدواج نمي توانيم درباره آينده و زندگي خودمان تصميم بگيريم و بيشتر اوقات تابع پيشنهادات تحميلي مي شويم.

    ما دختران مظلوم عرب در اين دنيا از ارتباط سالم و كافي با جنس مخالف محروم هستيم

    ما دختران مظلوم عرب تنها دلخوش بوديم كه بتوانيم با همنوعان مون در فضاي مجازي درددل كنيم كساني كه از جنس ما نيستند و خيلي هم مشتاق همصحبتي با ما هستند.

    ما دختران مظلوم عرب در نظر داشتيم تا پيشنهاد بدهيم كه عده اي از دوستان مان مثل طرح ترافيك شهر تهران كه مي شناسيد در روزهاي زوج و عده اي ديگر در روزهاي فرد با ما تماس بگيرند.

    ما دختران مظلوم عرب در نظر داشتيم به مانند دختران تهراني و شيرازي لباس هاي رنگي بپوشيم ما حتی حاضریم در شهرهای جده و ریاض هم حجاب اجباری را بپذیریم اما امکان چت در خلوت را از ما نگیرید.

    ما دختران مظلوم عرب با دختران كشورهاي اروپايي در تماس باشيم و فرهنگ و آداب معاشرت را از ايشان بياموزيم ما دختران مظلوم عرب انتظار داشتيم در حالي كه پدر و مادرهاي مان ما را درك نمي كنند شما احكام مناسبي را براي مان صادر كنيد اما اكنون ما مانده ايم و يك چارديواري بسته خانه پدري!!! كه چيزي شبيه همان قبرهايي است كه در دوران جاهليت عرب دختران را در آن زنده به گور مي كردند.

     
  60. سلام
    نماینده فاشیست در تشکیلات فاشیستی:
    “ما شخصیت مصون نداریم. همه باید تحت فرمان رهبری باشند. سهمی نباید برای کسی قائل شد. اگر برای کسی سهمی قائل شدیم، شرک است. منتظری هم اگر با حضرت امام زاویه داشت، باید کنار گذاشته شود. منتظری تا وقتی محترم است که دربست در خدمت حضرت امام باشد. شخصیت های سیاسی، مذهبی، روحانی، آن وقتی محترمند که در خدمت ولایت باشند. این را خدا فرموده است.”

    جالبه بدونید اگر منتظری زاویه خود با امام را برملا نمیکرد الان این آخوند بی اراده به جای خامنه ای برای منتظری سفره پهن می کرد و چه بسا به خامنه ای ناسزا میگفت!! چقدر بدبختند این آدمهای نون به نرخ روز خور.

     
  61. جناب سعیدی، ای کاش اینقدر تند نمی رفتید. محاسبات پنج سال پیشتان که آنقدر نادرست از آب در آمد که حالا مسابقه ای بین تان در گرفته برای ابراز انزجار از احمدی نژاد و اینکه من از اول گفتم که این آدم چنین است و چنان. بگذریم. حالا هم فکرتان را خیلی درگیر حل “معادلات” پیچیده برای آینده نکنید. اجازه دهید سپاه برگردد به مسئولیت اصلی اش. کمی سرتان را به غرب برگردانید. ارتش داعش را می بینید که ریختن خون شیعه را کلید ورود به بهشت می داند؟ اینجا محلی است که باید وارد شوید. برگردید به مسئولیت اصلی تان، شما به حوزه، و برادران به جبهه. تا دیر نشده و داعش به خیابان های تهران نرسیده برگردید. وای بر آن اسلامی که شما و داعشی ها و القاعده ای ها مدعیانش باشند، و وای بر ما که ریسمان سرنوشتمان به دست چون شمایانی افتاده.

     
    • اگرنحوه تشکیل داعش رابررسی کنی اصلا نگران نمیشوی بعضی ها با ایجاد کشتار دنبال اظهار وجود هستند

       
  62. با سلام و خسته نباشی به پدرم نوری زاد
    چه رسوایی تمام عیاری . البته برای رهبر . رهبری که حرفهایی زده در خفا که به خواست حق همه اش بر ملا میشود. رهبری که همه اش خود را پشت دست علیل و مغز شلیل (صفت مبالغه بر وزن فعیل از باب شل به فتح شین) و اشک دم مشکش پنهان میکند و همه ی قتل و غارتها با نام و به کام او انجام میشود . بدبخت و بی نوا عروسک هایی که حتی تا آخرین لحظه ی عمرشان نفهمیدند جز مهره ی بی قابل و بی ارزشی برای منویات رهبر نبوده و نیستند . عروسک هایی که خود را تئوریسین هم میدانند و برای خوش آمدن خامنه ای از تضییع هیچ حقی فروگذار نمی کنند نمونه اش حداد عادل . همه ی خادمان منویات رهبر از تزلزل پایگاه رهبری و خلل پذیری آن به خوبی آگاهند به همین خاطر است که مثلا در یک نزاع ساده ی مامور اماکن با همسر جان من وقتی همسرم از بی پایه بودن قوانین اصناف شکایت میکند برایش پرونده ای می سازند با این مضمون که شما رهبری نظام را بی لیاقت میدانید . اینان به صراحت میدانند که رهبری عرضه و تدبیر و دوراندیشی و شجاعت و فقاهت و عدالت و سیاست ندارد وفقط مانند همه ی دیکتاتورها اسلحه دارد که در موقع لزوم به طرف مردم کشورش که خود به دروغ بارها قبل از نماز هایش آنها را ولی نعمت خود خوانده است نشانه رود .

     
  63. با سلام
    این فیلم اثبات سیاهی ذغال به زمستان بود .
    در این مملکت تنها کسانی نفهمیدند که در این سی و پنج سال چه گذشته و میگذرد که یا ذینفع بودند و یا ….. و دیگر هیچ

     
  64. اون جمله آخر خیلی با حاله.وقتی ایشان در حال جر دادن حنجره متوجه میشود عده ای از برادران که با رهبر زاویه ندارند در حال خواب و خروپفند!. یک روز در جنوب با یکی از سرداران بودیم و عکس مقام رهبری هم در اطاق آویزان بود…سردار نگاهی به عکس انداخت و به سردار دیگری که بعل دستش بود گفت: می بینی خالی بند رو!!

     
    • باسلام برناظران محترم

      بنده اطلاع دارم توده میانی سپاه ازاین وضعیت فعلی بیزار ودرعذاب هستند وتوده بالاتر باسواد هم منزجرهستند امثال حسین علائی درسپاه تعداد زیادی هستند ولی کمتر هستند که ابراز نظرکنندواکثرا مثل نوری زاد قبل از88 ولایتمدار ومولا گوهستند مثل همین سعیدی که افاضه فرمودندبمانندنوری زادبود نه یک درجه کمتر ونه بیشتر.
      واین صحبتها نه ازته دل است بلکه تملقگوئی محض است برای ارتقای رتبه ومقام چون بعداز مدت کمی بازنشسته خواهند شدبفکرآن روزاست نه ازروی اعتقاد،
      وحضرت آغا هم ازاین نوع ///// مالی ها خیلی خوششان می آید،واین هاهم این مطلب را درک کرده اند،پس چراآششان را پرروغن نکنند ؟پس چه کنند؟
      مگرآقای نوری زاد قبل از88 اینگونه سخن نمی گفت؟
      حالا چه شده است یک دفعه ازاین حرفهای سعیدی که آیت الله هم برایش پیشندبسته برمی آشوبند؟؟؟

       
      • آقای عزیز مصلح جان
        1- شما سوزنت به گذشته نوریزاد گیر کرده ظاهرا ؟
        2- آیا رفتار و عقاید فعلی نوریزاد را قبول داری یا نه؟ آیا ایشان در حال حاضر حرف دل شما و مردم را میزند یا خیر؟
        3- همیشه دنباله رو کسی باش که حرف حق را میزند . حال ایشان ممکن است قبلا طور دیگری فکر میکرده و بعدا هم جور دیگری فکر کند. مهم این است که ایشان در حال حاضر حرف حق را میزند و به نتهایی به حق خواهی مردم برخواسته . عقل و وجدان انسان حکم میکند که از ایشان و عقایدشان دفاع کنیم تا زمانی که بر حق حرف میزنند.

         
      • خوب که چی؟ منظور شما چیست؟ مصلح خان شما اگر در روز عاشورا بودید حتما برای حر هم یک حرفی در می آوردید.

         
  65. درود بر شما
    از دید اسلام به داستان نگاه کنید پر بیراه نمیگه منتها ما زشتی های دین را فقط در قصاص و سنگسار و دست و پا بریدن می بینیم ! این هم ادامه همان بی عقلی ها است که روح و روان و عقل و شعور را نشانه رفته !
    معذرت میخوام من که رفتم بیارم بالا !

     
  66. اینکه حرفهای آقای جعفری را کامل منتشر نکردید کار خوبی نبود. بعداً که مردم کل فیلم را ببینند احتمالاً نظرشان عوض خواهد شد. آقای جعفری تا جایی که من یادمه دز ادامه علت پیروزی اون نامزد رو مناظره اش و اینکه در برابر جریان حاکم یعنی جناب رفسنجانی قرار گرفت میدونه. خوبه این قسمت رو هم منتشر کنید.
    کلاً اگر در راه خدا کار میکنید و با ظلم مبارزه میکنید خوبه.

     
    • داریوش بهار

      سلام بندۀ حدا
      بهتر است که خود آقای جعفری همۀ آن ویدیو را پخش کنند تا دست آقای نوریزاد و نیات پلیدش رو شود. به منویات جناب رهبر نیز اینگونه توجه بسیار مبسوطی خواهد شد، انشاالله!

       
    • دوست عزیز با نام ” بنده خدا”
      لطفا به صدا و سیما بفرما فیلم کامل را پخش کند تا نوریزاد رسوا شود. آخه صدا و سیما امکانات بیشتری دارد و کل مردم ایران و حتی دنیا راحت تر میبینن و نوریزاد زودتر رسوا میشه.
      خوش باشی

       
    • جناب بنده خدا

      سلام بر شما

      اینکه سخنان این آقایان را کامل منتشر کنند خوب باشد ،یا ناقص منتشر کنند بد باشد ،مساله دیگری است ،مهم این است که این گونه سخنان در همان فقرات کاملا گویا هستند که آقایان قبل و بعد از انتخابات 88 چه کردند و چگونه بتعبیر خود به وظیفه ذاتی (و نه عرضی) خود یعنی مهندسی انتخابات عمل کردند ،و چگونه وصیت صریح مرحوم آیت الله خمینی مبنی بر عدم دخالت قوای مسلحه در چگونگی انتخاب آزاد مردم را زیر پوتین های خود له کردند،و اینگونه در مجالس خصوصی با پرروئی از زیر پاگذاشتن وصیت موسس جمهوری اسلامی دفاع کردند ،اینها مهم است.
      این مهم است که نماینده رهبر بصراحت سخن از نارنجی و قرمز بودن کاندیداهایی می راند که مورد تایید نمایندگان همان رهبر در شورای نگهبان بوده اند! ،و علاوه بر آن سالیان دراز از دوستان و نزدیکان مرحوم آیت الله خمینی بوده اند و خدمات شایانی به کشور ارائه کرده اند،اینها مهم است.
      این مهم است که اینهمه هزینه ها و خطاهای استراتژیک برای برکشیدن فردی بود که دروغ و فساد را در این مملکت نهادینه کرد ،که اکنون تازه بعد از هشت سال نکبت بار، آقایان مراجع خبر از فساد و آمارهای دروغ او میدهند!.
      و این مهم است که همین آقایانی که اینگونه با حدت و شدت در مجالس خصوصی خود از عملیات ذاتی مهندسی انتخابات با” به به” و” چه چه” سخن میگویند ،اکنون در محکوم کردن عملیات تخریب هشت ساله آن فرد ،با یکدیگر مسابقه گذاشته اند!،این در حالی است که میر حسین موسوی مظلوم و کروبی دلاور، لا اقل چهار سال قبل از وضعیت فعلی ، خطرات دولت آن فرد را گوشزد کرده بودند،اینها مهم است.

      مهم آن است که در این معادلات و خط کشی های من در آوردی زرد و نارنجی و قرمز ،نقش و حق مردم ایران در انتخاب فرد مورد علاقه خود کجاست؟

      مهم این است که این بخش ها، پشت صحنه های همان صحنه ای بوده است که موسوی دلاور و مظلوم در باره آن تعبیر به شعبده بازی و صحنه آرائی خطرناک کرد ،عصاره مطلب اینهاست و شما بدنبال”بسمه تعالی” و “و السلام علیکم و رحمه الله” سخنان آقایان هستید؟!

      با احترام

       
      • اقا مرتضی امام خمینی تان هم در جریان عزل بنی صدر گفت اگر همه مردم بگویند اری من میگویم نه یعنی حاضر نبود به رای مردم گردن نهد

         

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1136 seconds.