تنها این را بگویم که: اموالم را پس گرفتم.
امروز از ساعت پنج در قدمگاهم. این آخرین روز حضور من جلوی وزارت اطلاعات است. شباهنگام خواهم نوشت که چه شد و قرار است چه بشود در قدمگاه بعدی که به سپاه مربوط است.
این عکس را در حین پایین آمدن از شیب زندان اوین از خود گرفتم. باد می وزید و شما ژولیدگی ام را از چشم باد ببینید.
زهرای گرامی، حسین و حامد و فرهاد محترم،
دوستان! خودتان را خسته نکنید. دوستمان (ارسطو)، متنی را نوشتهاند که در اصطلاح روانشناسی و رواندرمانی، به آن “سالاد کلمات” میگویند. بهتر است به جای گوگل کردن تعابیر و واژگان ایشان، “سالاد کلمات” را گوگل کنید.
مثلاً در متنی مثل این:
“«اگر اشیاء یا چرخش کشاورزی یا سطوح در نگاهها بچرخد و از لحاظ زمانی با هر چیزی میزان شود؛ من به یک رشته مدارک قبلی اشاره میکنم که در اظهار نظرهای پیشینم واقعیتهای وارسی شدهای بودند و چیزی دیگر هم هست که مربوط میشود به دخترم که قسمت پایین گوش راستش پهن است، و اسمش مری لر است. بخش عمدهی انتزاع ناگفته و ناکرده مانده در این شربت ساخته شده از شیر و آنهای دیگر ناشی میشود از اقتصاد، مشتقات، کمک هزینه، ورشکستگی، ابزارها، ساختمانها، اوراق بهادار، قرضههای ملی، آت آشغالوقتی، هوا حرفهها، دولت در سطح اضمحلال و نیز فیوزها در دستگاههای الکترونیکی که همه قبلاً حالتهایی بودند نه الزاماً مستند».
این کلمات و عبارات به طور مجزا معنا دارند اما در ارتباط با یکدیگر فاقد معنا هستند. کنار هم چیدن کلمات و عبارات نامربوط به هم و تداعیهای ویژه بین کلمات (که گاهی « آشفته گویی » یا « سالاد کلمات » نامیده میشود) از مشخصات نوشتهها و گفتار افراد اسکیزوفرن است؛ و بازتابی است از سست شدن یا واپاشی تداعیها در شخص: فکرهای شخص از موضوعی به موضوع دیگری میپرد طوری که نامرتبط به نظر میرسند. سیلان و جریان یافتن کلمات در آنان غالباً تحت تأثیر صدای کلمات است تا معنای آنها.”
خدا همهمان را شفا بدهد. البته همهی ما در قبال کمک به ایشان، موظف و مسئول هستیم و باید با شفقت فراگیر با دوستانی مانند وی برخورد کنیم.
از صبر و حوصلهی رادمرد بزرگوار و “کهنه جهادگر”، محمد نوریزاد -که مثل خود من کمترین، از سابقون جهاد بوده است- برای تحمل این همه حرفهای ما در این مکان پاک، سپاسگزارم.
آقا رضای عزیزوگرامی
خیلی ممنون از توضیحات و لطف کردید. وقتی جناب ارسطو به نوشته ی دوستانه ومشوقانه من (درزیرمطلب خودش) جوابی ندادن حدس زدم که در واقع ایشان چیزی برای گفتن ندارد. از این روی موضوع را رها کردم. ولی باور بکنید که من تا کنون چنین سرگیجه ای از خواندن یک مطلب فارسی نگرفته بودم. بعضا شخص یک مطلبی را میخواند که مربوط به یک علمی است مثل بیولوژی یا کوانتوم فیزیک یا کامپوتر و اگر درآن علم آموزش نداشته باشد طبیعتا سر در نخواهد آورد ولیکن خواهد شناخت که لغات مربوطه به آن علم ویا تئوری های موجود در نوشته را به دلیل نا آشنا بودن به آن علم درک نمیکند. ولی این نوشته ی ارسطوی گرامی در نوع خود برای من بی نظیر بود.
با تشکر . . تندرست و پیروز باشید
تبریک
آقا این خان اول بود؟
خوشحال شدم و تبریک میگویم که مال را پس گرفتی من که جرات نکردم و ندارم . یک دست شطرنج خیلی اعلا داشتم که وقتی دستگیر شدم و در اوین بودم مهره های آنرا دانه دانه توی سرم میزدندکه لابد تعزیر برای کار غیر شرعی داشتن شطرنج در انموقع بود ولی یعدا حکم اسلام عوض شد و حتی در روزنامه ورزشی خواندم که امام حسین هم شطرنج بازی میکرده . با این حال شطرنج مرا پس ندادند و منهم جرات نکردم مثل شما بودن دل شیر میخواهد.
آقا خیلی خوشحال شدم که به خواسته اتان رسیدید . انشاء الله همیشه موفق باشی و همیشه ما را با نوشتن مطالبتان به فیض برسانید . موفق و تندرست و سلامت باشی دلاور .
سلام استاد نوری زاد واقعآ خوشحال شدم این نتیجه استقامت شماست
پیروزی تیم والیبال کشورمان را بر تمام هموطنان عزیز تبریک میگویم .
سلام جناب نوریزاد تبریک .خوشحال شدیم این نتیجه مقاومته.این اولین پیروزیه.باید به فکر پیروزیهای بزرگتر باشی ما هم از یاسوج در کنارتیم
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻡ ﺗﺒﺮﻳﻚ ﻣﻲ ﮔﻢ
درود جناب کورس
بسیار سپاسگزارم از لطفتان .
درود بر جناب ارسطو
جناب ارسطو نوشته تان را بیش از ده بار ( دقیقا 12 بار ) سطر به سطر خواندم ولی جز نامهای عابران این وبگاه اصلا متوجه محتوای حرفتان نشدم و به صراحت میگویم که این زبان را نمی فهمم. اگر قصد رساندن پیامی دارید که آنقدر مهم هست که قلم رنجه کرده اید و اقدام نموده اید لطفا به زبانی غیر از این زبان منتشرش کنید تا شاید مخاطب چیزی دستگیرش بشود.
با تشکر
زهرا خانم محترم ، گرامی و فرزانه سلام
متاسفانه من با زبانی جز زبان فارسی اشنایی ندارم.
سلام جناب ارسطوی عزیز وگرامی
من هم به مانند خانم زهرای گرامی چندین بار مطلب شما را خواندم. مطلبی است که بسیار زیبا نوشته شده ولی با لغاتی نا مانوس و اصطلاحاتی نا آشنا. من هم به مانند زهرا خیلی سعی کردم که منظور شما را درک کنیم چون لطف کردید و من را هم جزو گروهی که راجع به آنان مینوشتید قرار دادید. من حتی از گوگل کمک گرفتم ولی موفق نشدم. در گوگل برای کلمه “ترتب” توضیح “نظریهای در اصول فقه شیعه ، به معنای فعلیت یافتن واجب مهم در صورت انجام ندادن واجب اهمّ، در فرض تزاحم ” را میدهد. بنده نه اصول فقه شیعه را خواندم نه میدانم چیست و نه برای آن ارزشی غائلم در نتیجه کلمه ترتب کلی وقت گرفت که من به یک درک متوسطی از آن برسم. یا در جائی فرموده اید”نظريات شخم خورده انها” همه ی این کلمات فارسی است ولی منظور شما از این گفته چیست؟
این ها را برای مثال آوردم. بالاخره شما از این نوشته یک هدفی داشتید و برای رسیدن به آن هدف آنچه که در ذهن دارید را باید با نوشته ای بنوسید که به ذهن مخاطب منتقل کند.
ارسطوی عزیز ماها که به وبسایت آقای نوری زاد سر میزنیم و سعی میکنیم شرکت کنیم همه افلاطون و سقراط وبقراط نیستیم. خیلی ها مثل من که قبلا (نظرهای قبلی) هم گفته ام از سواد معمولی برخوردارهستند و اگر گفتار شما هر قدر هم زیبا و پرمحتوا باشند نظرشما را به مخاطب منتقل نکند شما فقط وقت خود را تلف کرده اید. باور کنید که بعد از چند بار خواندن این گفتار بسیار زیبای شما به شک افتادم و رفتم و چند تا از نوشته های آقای نوری زاد و دیگران را خواندم که ببینم آیا “پراسسور” فارسی ذهن من هنوز کار میکند یا که از کار افتاده است.
این سایت بازدید کنندگان از هر طبقه با تحصیلات مختلف را دارد. خیلی ها مثل من سواد معمولی دارند. درنتیجه ما باید ادبیاتی بکار بگیریم که بیشترین رجوع کنندگان به آسانی آنرا درک میکنند و نظرما به آنها منتقل میشود.
ارسطوی گرامی من اینها را با خضوع و احترام نوشتم وقصدی به غیر ازمنتقل کردن نظرم به شما نداشتم.
موفق و پایدار باشید!
سلام بر اون عاشق ولایت عزیزم حکومت فردی به هرنام واسمی که باشد دیکتاتوری است اون ولایت شما مبارکت باد ولی شما واقعا راست گفتی چشم جهالت را باید بشویی واین کار را بکن با دیده منطق وبینایی بصیرت به دور وبرت نگاه کن یعنی واقعا میخواهی کلاه روی وجدانت بگذاری واین همه دزدی این دربار خودتان را نمی بینی یا خودت را به نفهمی میزنی بله این است نان به نرخ روز خوردن واین است بوقلمون صفتی تمام سرمایه این ملت را بدون اجازه مردم به سوریه ولبنان وامثالهم بردند وتو داری از رهبری کاریزما حرف میزنی حتما ماه به ماه پولی حسابی میاد تو شماره حساب بله طمع دنیا دوستی ودنیا پرستی واقعا به قول قران ادم را کر وکور لال می کند به امید روزی که عقل وخرد جمعی در این سرزمین به غارت رفته بیدار شود که نزدیک است.
با لبخندي بر لب و قلبي مملو از عشق و ديده اي نمناك تبريك عرض ميكنم
ريشه ها ١.٣ ( قسمت هاى ١٠١ و ١٠٢ ذيل پست قبلى )
افزوده اى به شرح داستان كيخسرو
٤- پيش از رفتن كيخسرو بايد كارهايي را به انجام رساند . عمده اين كارها را سروش از او خواسته است .نيازى نيست كه بگوييم رؤيا در ادبيات مقدس چه بسيار نقش هاى تعيين كننده اى ايفا كرده است . در فلسفه مدرسى مبناى تعريف نفس تعريفى ارسطويي بود و البته با جرح و تعديل هايي .علم النفس استدلالى نفس بماهو نفس را تعريف مى كند .حكما غالبا رؤيا را به نفس مربوط مى كردند .كتبى نيز با عنوان تعبير خواب وجود داشت كه برپايه استدلال نبود .نفس يك قوه يا گوهر مجرد فرض مى شد كه از بدن براى تأثير و نصرف استفاده مى كند . يا نفس در وحدت خود كل قواست .البته اين مقدار حق مطلب را ادا نمى كند و حكماى قديم در باره نفس نظرات گوناگونى داشتند .مقصود من آن است كه اين حكماء درباره نفس نظريه مى پرداختند و نتيجه كارشان هرچه بود تعريف از نفسى بود كه به وجود هر انسانى به يكسان تعلق مى گرفت .روانكاوى مدرن براى شناخت نفس از آزمون و تجربه زندگينامه اى و شخصى استفاده مى كند تعبير خواب فرويد حاصل تعبير هزاران خواب از طريق روانكاوى بالبنى و كاوش در خاطرات اين يا آن فرد است . روان شنا سى يونگ هم همين طور . از اين تجربه هاى زندگينامه اى اين روان شناسان به مكانيسم هاى كلى نفس انسان پى بردند .در رؤيا چه رخ مى دهد ؟ رؤياها بر اساس چه مكانيسمى پديد مى آيند ؟ رؤيا چه ارتباطى با بيدارى دارد ؟فقط به يك نكته بسنده مى كنم .فرويد در اثر تعبير هزاران رؤيا با مشاركت خود رؤيا ديده به كشف لايه اى در ژرفاى روان نائل آمد كه اسمش را ناخودآگاه نهاد .رفتارها و گفتار هاى آگاهانه ما بنا به اين نظريه صرفا نوك كوه يخى است كه قسمت پنهان آن ناخود آگاه است .رؤياها زبان سمبوليك ناخودآگاه هستند كه حتى گاه قادرند آينده را هشدار بدهند .در قديم رؤيا هاى روشن و آگاهى بخش را ملهم از جهانى ديگر مى دانستند و آنها را رؤياى صادقه مى ناميدند .اكنون فرض كنيد شخصى در بيدارى هيچ احساس سركوفته اى نداشته باشد و رفتار خردمندانه نه فقط در بحث و نوشتار و تدريس بلكه در خلوت و جلوت و در هر حالى خوى او شده باشد .كارگردان صحنه رؤياهاى چنين كسى در خواب هم منطقى و خردمندانه عمل مى كند همان طور كه يك شيفته رياضيات در خواب هم خود را در حال حل مسئله مى بيند .
كيخسرو پنج هفته از فرط استغراق در نيايش خوابش نمى برد
چنين پنج هفته خروشان بپاى
همى بود در پيش كيهان خداى
شب تيره از رنج نغنود شاه
بدانگه كه بر زد سر از چرخ ماه
بخفت او و روشن روانش نخفت
كه اندر جهان با خرد بود جفت
فردوسى به جاى كاربرد اصطلاحاتى چون رؤياى صادقه يا شطحيات مى گويد كه كيخسرو پس از پنج هفته بيخوابى آنگاه كه ماه در آسمان پديدار شد خواب رفت اما روانش همچنان عقلانى ماند زيرا در بيدارى با خرد جفت و همساز بود .مشخصه كسى كه حكمت دارد اصولى است كه اگر هزاران صفحه نيز بنويسد هرگز آنها را نقض نمى كند .در ابتداى داستان كيخسرو مى خوانيم كه سه چيز مكمل يك ديگرند :هنر و نژاد و گوهر .اما
چو هر سه بيابى خرد بايدت
شناسنده نيك و بد بايدت
خرد اصلى است كه از فساد اين سه جلو گيرى مى كند پس همه اين سه چيز ابدى و ثابت نيستند بل در معرض نيك و بد اند و تنها خرد مى تواند رهنماى آنها به سوى نيكى باشد .سروش پس از اعلام أجابت دعاى خسرو به او مى گويد كه پيش از ترك جهان بايد كارهايي بكند .ببينيم اين كارهاى خدايي چيست : آنچه دارى ببخش ،درويش را توانگر و مردم را شادمان كن .به جاى خود كسى را برگزين كه مور از او آزار نبيند. چكيده آنكه :مردم دار باش نه مردم آزار .
مگر تا كنون كيخسرو غير از اين بوده ؟ متن به ما پاسخ منفى مى دهد پس مقصود چيست جز اينكه تا در جهان هستى براى بهبود و روشناى همين زندگى اين جهانى كار كن .شادى ببخش و از رنج و در د همنوع بكاه .
نباش در پى إزار و هرچه خواهى كن
كه در طريقت ما غير از اين گناهى نيست
واپسين اندرز هاى كيخسرو پيش از رحيل جز همين حكمت عملى و رفتار اخلاقى نيست .
پايدار و بى آزار باشيد
کورس عزیز ضمن عرض ادب و احترام
باز هم تشکر و سپاس از زحمات شما
در یکی از نوشته های ارزشمند خود بر اساس ابیات زیر نوشته بودید ؛ کیخسرو پنج هفته بیدار مانده و….
چنین پنج هفته خروشان به پای
همی بود بر پیش گیهان خدای
شب تیره از رنج نغنود شاه
بدان گه که برزد سر از برج ماه
بخفت او و روشن روانش نخفت
که اندر جهان با خرد بود جفت
چنان دید در خواب کو را سروش
نهفته یکی راز گفتی به گوش….
و نیز در صحبت کیخسرو با زال به او می گوید:
کنون پنج هفتست تا من به پای
همی خواهم از داور رهنمای…
لیکن من تصور می کنم با توجه به اینکه پنج هفته (35روز) برای بیدار ماندن مدت زیاد و غیر معقولی است حتی اگر در منابع فردوسی امده باشد علی القاعده می بایست توسط فردوسی تعدیل شده باشد و شاید با توجه در ابیات مذکور بوان اینگونه نتیجه گرفت که ؛ ابیات مذکور حاکی از ان نیست که کیخسرو این مدت را تماما بیدار بوده ،بلکه بر اساس این ابیات کیخسرو 5هفته در اوقات بیداری پیش یزدان بر پا بوده و فقط در شب اخر تا زمانی که ماه از برج سر برمی زند بیدار می ماند و با سر برزدن ماه از برج تن و بدن کیخسرو به خواب می رود لیکن روانش بیدار می ماند.
درجای دیگری نیز زند و اوست(اوستا) خواندن کیخسرو را دلیل زرتشتی بودن کیش وی و سایر پهلوانان ذکر کرده اید:
« …اينان همان پهلوانانى هستند كه ظاهرا با كيخسرو هم دين اند .فردوسى شاه را خسرو پاك دين مى نامد و چون خسرو پيش از رفتن زند و أوستا مى خواند پس پاك دينى بايد همان دين زرتشت باشد…»
همانگونه که می دانید درترتیب و زمانبندی شاهنامه بعد از کیخسرو لهراسب به سلطنت می رسد و ببببببپس از لهراسب گشتاسب مالک تاج وتخت می گردد و نیز زرتشت پیامبر در زمان سلطنت گشتاسب ظهورمی کند ، لذا با توجه به اینکهدر زمان کیخسرو هنوز زرتشت وجود نداشته لذا منظور فردوسی از خواندن یا دست گرفتن زند و اوست توسط کیخسرو انتساب وی به کیش زرتشتی نیست و این موضوع نیازمند شرح مفصلی می باشد که زمان مناسبی را میطلبد ولی علی الحساب همین قدرمی توان گفت که؛ اصولا این زند اوست ارتباطی به کیش زرتشتی ندارد همانگونه که اتشکده که کیخسرو و کاوس برای عبادت بدان میروند نیز با اتشکده های موجود در این کیش همخوانی ندارندو این موضوع زند و است ناظر بر زرتشتی بودن کیخسرو نیست. با عرض احترام مجدد. .
سپاسگزارم از كمك شما .درست مى گوييد ،اما اگر به هر دليلى كسى در باره دين كيخسرو كنجكاو باشد او مى بايست تابع چه دين يا آيينى بوده باشد .البته دوست ارجمندم ،من شخصا در اين باره كه نام دين كيخسرو چه بوده كنجكاو نيستم . حال ممكن است بپرسيد كه پس چرا اين مسئله را مطرح كردى .چون پيش از سفر كيخسرو متن شاهنامه فراز هايي از يك تقابل را نشان مى دهد :يك طرف آن كيخسرو است -و البته كيخسرو دگرگون شده – و طرف ديگر پهلوانانى كه نماينده خواست هاى مردم و وجدان ملى و انسانى اند .اينجا البته مهم تر از نام دين كيخسرو آثارى است كه اين دين بر او نهاده ، از جمله خوار گشتن گيتى و آن را / غم و تيره خاك / ناميدن و منع شادى .
بدان تا جهاندار يزدان پاك رهاند مرا زين غم و تيره خاك
يا
بترسيد يكسر ز يزدان پاك
نباشيد شاد اندر اين تيره خاك
اما از دريچه ديد زال :: كه جز جا دوى شب نديدى به خواب .
يك تقابلى در اينجا دريافته مى آيد كه در نهايت نيز به طور قطعى فيصله نمى يابد .گذار كيخسرو شايد به نحو نمادينى گذار به يك عصر تازه را هم مى رساند
بسيار سپاسگزار از همراهى شما
از نظر ترتيب زمانى درست مى فرماييد اما واژه هاى زند و اوست همچنان پرسش برانگيز مى مانند
با آرزوى شادكامى و كامروايي
تبریک، مقاوم
“حجت الاسلام نقویان با بیان اینکه نسل امروز ضربالمثل دیوار موش دارد را نمیفهمد، گفت: ما در آن دوران در مملکت خودمان نوکر اجنبی بودیم. سالها بعد از جنگ در سفری به آبادان یکی از راهنمایان ما را به محلی برد و گفت اینجا قبل از انقلاب محل اسکان آمریکاییها بود و در آن مکان تابلویی وجود داشت که روی آن نوشته بود ورود سگ و ایرانی ممنوع؛ تا اینکه یک نغمه داوودی و دم مسیحایی ما را زنده کرد و آنها که آن روزگار را چشیده بودند، میدانند که برای هر نعمتی باید شکر کرد.”
نتیجه اخلاقی :من واقعا نمی دانم اگرما این حاج آفا را نداشتیم از کجا می فهمیدیم چرا انقلاب کردیم ؟ شما خوب فکر کن و ببین این آمریکائی ها چقدر ریا کار بودند. همه شان سگ داشتند و بعد ورود سگ را ممنوع می کردند! معلومه خیلی اهل نجس و پاکی بودند!. یعنی به حساب حاج آقا ما انقلاب کردیم تا همراه با سگهای نجس بتوانیم همه جا برویم!. چرا حاج آقا بیشتر از ما می قهمد؟ چون میداند “چرا دیوار موش داره!”
با سلام
جناب نقویان اشتباه گزارش کرده است . یکی از روحانیون یعنی آققای راشد یزدی روی منبر گفت که نوشته بوده : ورود سگ و آخوند ممنوع !؟؟ حالا کدامیک دروغ نقل کرده اند ؟ الله اعلم
دوستان چرا خطر را احساس نمى كنيد؟
من نميدانم يك انسان نبايد بتواند چشم جهالت خود را لحظه اى باز كند و ببيند كه تمام دنيا با ما دشمن هستند و هم و غمشان را گذاشته اند روى نابودى ما ، و رهبر دارد يك تنه با تمام دنيا مقابله مى كند و لرزه بر اندام جهانيان مى اندازد ، انوقت مشتى انسان خود باخته و فاقد محوريت در زير بيرق كفر سينه مى زنند.
برادران ايا مى دانيد خطر تبديل ايران به كشورى مانند كره جنوبى از ١٥سال قبل با هماهنگى استكبار و نوكران ريز و درست ان در حال اجرا بوده؟ به نظر شما چه كسى توانسته اين معادلات را بر هم بزند؟ بله برادران رهبر ما انگونه كه در جلسات محرمانه موساد و سيا و ادارات اطلاعات امريكا هم گفته شده با اتكا به نيروى ولايى خود چنان پاسخى به انها داده كه تمام ساختار هاى انها را در هم شكسته است. اين كشورها با بررسى فهميده اند كه نيروى ايمان را هيچ قدرتى در جهان نمى تواند شكست دهد بنابراين به اين نتيجه رسيده اند كه دو عامل ولايت و ايمان ايران را به ابر قدرت بلامنازع جهان مبدل كرده ، لذا پس از تحقيق گسترده مى فهمند كه قدرت ولايت قابل رسوخ نيست و بنابراين براى تزلزل در ايمان ما نقشه مى كشند و اين ماموريت را به سايبرى مى دهند بلافاصله مقام رهبرى از طرق كاملاً مشخص موضوع را متوجه مى شوند و تربيت و اموزش افسران جنگ نرم را تئوريزه مى كنند كه توسط دفتر معظم له در سپاه اجرا مى شود، جالب اينكه وقتى دنيا با اطمينان از پيروزى
حمله خود را در شبكه هاى داخلى و بين المللى اغاز مى كند در اولين لحظه با پاتك افسران ما روبرو مى شود كه شبكه انها را در چند لحظه اول متلاشى مى كنند ، اهميت اين كار براى انها به حدى بوده كه بلافاصله جلسه اضطرارى با حضور هشتاد ريس جمهور در نيويورك تشكيل و مى پذيرند كه توان مقابله با ايران را فقط و فقط به جهت رهبرى ولايى ان ندارند و نتيجه ان مى شود كه به التماس در مقابل ما مى افتند كه همه ما نتايج ان يعنى لغو تحريم ها ، پذيرش ايران به عنوان يك ابر قدرت جهانى هسته اى و موشكى و شكست در سوريه به دستور رهبر به انها تحميل مى شود.
هر كشورى در دنيا فقط ارزويش ان است كه رهبر ما يك ماه ان كشور را رهبرى كند ، برادران وجود رهبر ما نعمتى است كه اگر هركدام ما تمام عمر خود را نماز شكر ازخدا به جهت اعطاى اين رهبر بهوانيم باز هم كم است ، تاكى خود را به خواب مى زنيد فقط براى يك لحظه چشم جهالت خود را باز كنيد تا حقايق را بفهميد دوستان.
جناب عاشق ولایت
فکر می کنم این نوشته شما بن مایه طنز دارد. اگر کمی جنگ ستارگانش را زیاد کنی با حال تر می شود.
عاشق ولایت شما عاشقی وعاشق چشم ودلش کور است هر انچه را که می بیند از دید عاشقی می بیند از حقیقت دور است با احترام
پیشنهاد من به شما این است که به جای وقتی که برای نوشتن این متن میگذارید، بپردازید به خواندن نماز شکر از خدا جهت اعطای این رهبر. حداقل ۳۰، ۴۰ تایی نماز میشه.
Way mordam az khandeh,,,,
جناب عاشق ولایت، آن دشمنانی که شما میفرمائید، دقیقا درست است، آمریکا و انگلیس و ایادی غرب دشمن آگاهی شما هستند و دوست بسیار رفیق و شفیق رهبرانتان، دوست رهبر و سیاستمدارانتان، همانها بودند که همین ها را آوردند، تا در سایه جنگ ها و دشمنی های پوشالی و مترسک گونه ما را بچاپند و چپو کنند و با رهبران شما به ریش ملت بخندند، با راه انداختن جنگ های فرقه ای و مذهبی و کشتار به اسم دین و مذهب ملت های خاورمیانه را به خاک سیاه بنشانند و ثروتهایشان را ببرند.
چطور تبدیل شدن به کره جنوبی را خطر میبینید اما تبدیل شدن به سومالی را نعمت؟!!!
مگر غربی ها از دست نشاندگان خود چه میخواهند؟، آنها میگویند ما به حقوق بشر کاری نداریم، همانند 35 سال گذشته بکشید و زندان و شکنجه و تجاوز کنید ما هم سالی یکبار یک کاغذ پاره ای برای حفظ آبروی خویش و برای محکومیت شما مینویسیم و برای ملت ایران اشک تمساحی میریزیم، اما بچه های خوبی باشید، هر رژیمی یک تاریخ مصرفی از نظر غربی ها دارد، آنها میگویند اگر قرار است به تسلیحات هسته ای دست پیدا کنید تا عمر خود را جاودانه کنید که ما فردا نتوانیم شما را عوض کنیم از این خبرها نیست، بچه های خوبی باشید و تا زمانی که ما تشخیص میدهیم حکومت کنید.
آری عزیز من، ما چون حکومت و استقلال ملی نداریم، باید دست نشاندگان آنها بر سر ما حکومت کنند و برای بقای خود ( به وسیله تسلیحات هسته ای ) زندگی ما را به تاراج بدهند و وقتی نشد با خواری و خفت نرمش قهرمانانه کنند.
“هر كشورى در دنيا فقط ارزويش ان است كه رهبر ما يك ماه ان كشور را رهبرى كند!!!!” خواهشا از این حرفهای بی اساس پای منبری نزنید هیچ ملتی در دنیا چنین رژیمی را تحمل نخواهد کرد حتی 1 ماه، از این نترسید که روزی کره جنوبی شویم، از این بترسید که روزی بدتر از سومالی شویم، با این نابخرادان دست نشانده.
به یزدان اگر ما خرد داشتیم…..
اين پيروزى را به شما شادباش مى گويم .
به اميد روزى كه ملت ايران صاحب اختيار اموال خودش شود و دست غاصبان را از ملك مشاع ايران و منابع و ذخائر و ثروت هاى طبيعى آن كوتاه كند
به اميد روزى كه قدرت دست از سر حقيقت بردارد و ايران از آن همه ايرانيان شود ،بى هيچ تبعيضى
به اميد روزى كه زور انحصارى حكومت تنها و تنها برآمده از قدرت مردم و براى مردم باشد
به اميد روز مرگ مردم ستيزانى كه به هر درى مى زنند تا اعتقادات موروثى مردم را در امان دارند از انديشه آزاد و از پرسشگرى بى پروا و از رويارويي با ديگر انديشه در فضايي برابر و عارى از ترس و جهل و تعصب
به اميد روزى كه انسانها از قفس هاى تنگ أرادت هاى ناانديشيده به اعتقاداتى كه در كسب آنها هيچ دخالتى نداشته اند رها گردند و هيچ مقدس و نامقدسى از نقد و بازانديشى ايمن ندارند
به اميد روزى كه قدرت ها دست از سر حقيقت بردارند و جهان بينى حافظ خودشان را بر مردم ديكته نكنند
به اميد روزى كه سانسور و شكنجه و زور از سر راه فكر و كلمه كنار رود و از آن ها چيزى جز يادى دردناك و شرمى براى گذشته ها باقى نماند
به اميد روزى كه ترس انسانها ترس از جنايت باشد نه بيم شرافت
به اميد روز رهايي از همه زنجيرهاى مادر زادى
آغاز= من از وراى روزمرگى انديشهاى تكثر نيافته در بعد ذهنى ان ، كه در تكاپوى نوعى اقناع گرايى است ، به اين نتيجه رسيدم كه؛
دوستانى چون كورس و مرتضى ، ياران ، فائزه ، ساسانم ، هيچكس ، مستاجر ، رضا ، حسين ، انزلى چى ، برديا ، انيتا ، زهرا ، مصلح ، عبدالله ، منجم ، با وجود اينكه از وفور ترتب نيافته انديشه ، در بعد يخزدگى ان ، فاصله مى گيرند و احساس بر امده از تفكر بيرونى شخص و برخاسته از احتياجات ناپايدار فردى ، كه در پستوى درج هم و غم متاثر از رخوت ذهنى ، لانه مى كند را ، نقد مى كنند(كه كاريست درخور تقدير) ، ولى متاسفانه اين فقط ظاهر ناهمگونى است كه انها ، با تاسى از كنش ساير دوستان در سايت ، سعى در پوشش ان دارند و حقيقت بسيار فراتر از نگرشى است كه انها بتوانند خود را به دامان پر چين و نيمه روشنفكرانه معلق در فضاى خالى از پويش ان ، بياويزند، چرا كه اگر اين دوستان از به چالش كشيدن توجيه هر پسامدى ، براى بعد سكولار انديشه هاى فرا ملى ، اجتناب دارند ، پس چگونه سعى در الغا بينشى بر مبناى تئورى تهورهاى پيچيده جامعه ، در قبال هر نوع برخورد قهراميز حاكميت ، دارند و چرا تيغ نقادانه قلم خود را ، بر فرق تفكر سيال در طول ، اما متوقف در بعد عرضى مخوفى ، كه در لايه هاى بينش به ظاهر خردگرايانه روشنفكران امروزى لانه كرده ، فرود نمى اورند؟!
ايا اين خمودگى كلامى در پهنه قيل و قالهاى بى مصرفى كه اين دوستان در فضاى ملتهب به گوشه نوشته هاى خود مى اويزند ، ما را به تماشاى نتايجى نمى كشاند كه در اصول انديشه هاى مذهبى و نيز غير لاييك انها ، حلول نموده است؟!
نگرانى من دقيقا از بطن همين رفتار و تزريق ان يأسى ، قوت مى گيرد كه هيچ علاجى بر پيكر در حال نزع جامعه نيست و برعكس لايروبى نظريات شخم خورده انها ، در گير و دار بهت الود و پر طمطراقى كه بيم امحا ان غبارى مى رود ، كه از تنفس نيم بند جامعه ، بر اينه حوادث اويخته در برابر مخرج بازدم هاى حزن اور ان ، مى نشيند ، كمكى است به كاستن از انتظار عفريت زشت مرگ ، كه چشم بر اينه دوخته ، تا با پايان يافتن نقوشى ، كه دم و بازدم هاى هواى مسموم اين نظريه پردازى ها ، بر ايينه مى بندد ، كالاسكه هاى مزين شده با پارچه هاى سياهرنگ تحجر را ، براى حمل جنازه خردگرايى ، به كنار بستر جامعه آورد و عفريت بچگان جهل خود را ، به سورچرانى در عزاى انديشه هاى بخردانه ، دعوت كند.
ليكن من با اطميان از اگاهى بخش بودن پاسخهاى ناهمگون ولى منطبق با تصورات بلوغ يافته اى ، كه انرا در بطن هرنوع نگرش برجا مانده از دوران تجربه نشده ازادى ، مى توان يافت ، اين دوستان را به مشاهده و مطالعه همه جانبه كنش هاى اين قبيل يافته ها ، كه از سوابق نسبتاً زيادى نيز برخوردار هستند، ارجاع مى دهم.= پايان.
جناب ارسطو گرامی
این متن را به زبان ساده تری ترجمه کنید تا ما هم یه چیزی بفهمیم.
حامد محترم ، گرامی و فرزانه سلام
متاسفانه من با زبانی جز زبان فارسی اشنایی ندارم.
با سلام
ارسطو جان
جان افلاطون بگو:
هدفت از مغلق گوئی و سفسطه چیست . اظهار فضل!!!!! یا اظهار وجود و یا !!!!!!!
دریغا شیرآهنکوه مردا نوری زاد جان که تکی تو ایران. آخر درخت مبارزه ات گل داد و خوش درخشیدی ای مرد بیهمتا. گرچه به تمسخرت گرفتند ولی بیدی نبودی که بیافتی. مبارزمرد ایران اگر بعد از این درب سپاه بروی بهعلت تیپ های مختلف فکری و موقعیت زندگی تاثیر بیشتری خواهی گذاشت و ضمنا زودتر از اینجا اموالت را با اجاره اش را سرهم تحویلت خواهند داد. بریت روزهای درخشانی را آرزودارم. ولی در سپاه قدم بزنی چی میشه محشر به پا می کنی مردشورشی تهمتن یکدانه ایران
۱۹۶۸: گسترش پهنهی امکان
محمدرضا نیکفر
مقدمه
۴۰ سال از اوج جنبشی که به جنبش ۶۸ مشهور شده، میگذرد. اوج این جنبش را حوادث ماه مه پاریس در سال ۱۹۶۸ در نظر میگیرند. محدودهی زمانیای که در آن جنبش گسترش داشت، از اوایل دههی ۱۹۶۰ است تا اواخر دههی ۱۹۷۰ با آثار و پسضربههایی در دههی بعدی. در نوشتهی زیر هر جا از ۶۸ سخن میرود، منظور کلیت جنبشی است که حوادث سال ۱۹۶۸ اوج آن تلقی میشود. این جنبش جهانی بود؛ گرانیگاه آن کشورهای پیشرفتهی غربی بودند، اما در همه جا نمودهایی داشت و تأثیرگذار بود، از جمله در ایران.
نظرات در مورد جنبش ۶۸ مختلف است: ژان-پل سارتر آن را با گسترش دامنهی آزادی و قدرت تخیل در برخورد با قدرت مشخص میسازد، یورگن هابرماس آن را «لیبرالیسم بنیادین» میخواند، در مقابل ریمون آرون آن را به «کارناوال» تشبیه میکند و هلموت اشمیت بر آن «روانپریشی تودهای» نام مینهد. نوشتهی زیر به اختصار برخی خصلتهای این جنبش را، که به نظر نویسنده اصلی هستند، برمیشمرد. در آغاز توجه ویژهای به این موضوع میشود که اصولاً “جنبش” چیست و چه عاملهایی از مجموعهای از کنشهای اجتماعی چیزی به نام “جنبش ۶۸” ساخته است. در میانهی نوشته به برخی مختصات ۶۸ پرداخته میشود. در انتها نوکی به این موضوع مهم، اما تا کنون نادیده گرفتهشده، زده میشود که ایرانیان چه تأثیری از جنبش ۶۸ گرفتند. نوشته با یک جمعبست پایان مییابد.
در این مقاله به تاریخچهی جنبش پرداخته نمیشود. فرض بر این است که خواننده با اصل داستان آشناست یا کنجکاو شده و خود پیجوی آن میگردد. نکتهی کانونی نوشته این است که جامعههای غربی این امکان و توانایی را داشتند که جنبش ۶۸ را در خود جذب کنند و آنچه را از آن گرفتنی بود، برگیرند. با این کار قلمرو آزادی را در درون خویش گسترش دادند. ما اما از التهاب غرب چیزی نیاموختیم جز سادهنگری و شعاردهی و خشونت.
این مقاله، نخست در نشریهی “نگاه نو” (ش. ۷۷، اردیبهشت ۱۳۸۷) چاپ شده است.
http://www.nilgoon.org/archive/mohammadrezanikfar/pages/Nikfar_1968.html
http://radiozamaaneh.com/nikfar/2008/05/post_108.html
درودي ديكر بر ازادي و صلح و اقاي نوريزاد همكاران و كاربران سايتش و كليه هموطنان ارجمند، كوتاه و مختصر به قول المانيها ( gut gemacht ) و جاي يك مرحبا داريد، و شيريني و قيمت معنوي اين بيروزي در مقابل قيمت مادي ان أموال قابل مقايسه نيست، همه مي دانند وسائل الكترونيكي هر سال با امدن تازه ها به بازار قديميها ده مده مي شوند و به روز بهايي ندارند، اما اقاي نوريزاد يك سوال دارم شما نود روز انهم ٢ ساعت دم در اطلاعات فقط قدم زديد و نهايتا أموالتان را انجور كه مي خواهيد كرفتيد، جطور ممكن است اطلاعات اين نظام خود اين نظام كه در خباثت و جنايت روي مغولها و تيمور لنك را سفيد كرده اند، نزديك ٤ يا ٥ ماه است شبانه روزي به اين جوجه خروس اقتصادي فشار مي اورند هنوز نتوانسته اند يك دلار كه بيشكش حتي يك ريال إز غارتي كه كرده بركردانند؟
———————-
سلام مانی گرامی
بابک زنجانی از جانب بیت مکرم به یک چنین ثروتی دست یافت و همین اکنون نیز همان ثروت را برای بیت بلوکه می کنند. راز طولانی شدن این داستان، تفکیک دوست و دشمن در این خوارش بزرگ ( یعنی خوردن با حرص) است و لاغیر.
درود به اقای نوری زاد عزیز
امیدواریم بفهمند برادران اطلاعات که ما دشمن نیستیم ما دوستانی هستیم که میخواهیم ایران و زندگیمان را اباد کنیم دیدید برادران ششم ماه گذشت و ما هیچ کاری بجز گرفتن حقمان انجام ندادیم باشد که گوشها بشنود که ما دشمن نیستم ما دوست هستیم تا اخر این راه باهم هستیم و شما باید بدون کشتن و خونریزی ما و محمد نوری زاد را تحمل کنید باشد که رستگار شویم
اقای محمد نوری زاد مبارک باشد این پیروزی و باهم بودند
براى محمد نوريزاد و قدم زدنش.
آن روز كه آخرين جوانه اميد مردم لگد مال شد، شما از جا برخاستيد و داربستى شُديد استوار براى اين جوانه نحيف و شكسته.
پنج سال گذشت
و شما سپس اين جوانه لطيف را، با قدم هاى استوار پاس داديد و با هر قدم، پا كوبيديد بر علفهاى هرز كنارش. علفهاى هرزى كه تيغ هايشان را به انتقام، به صورتتان فرو بردند.
جوانه اين روز ها كم كم پا گرفته و برگ مى زند.
نشانه اش؟ آدمهايى كه در خود فرو رفته بودند، سر از گريبان بدر آورده، به كنار شما آمدند، سر بر شانه تان گذاشتندو و بغض ساليان را گشودند.
اكنون اما نگاه و دل هزاران هزار ديگر هم با شماست.
نگاه و دلِ آن “ما”ى بى چهره، آن “ما”ى مغموم، آن ” ما”ى گمشده.
آن “ما”يى كه بايد گستاخ و پرسشگر باشد اما سايه اى شده ترسخورده، سر در لاك فرو برده، پناه برده به روزمرّگى و گمگشته در آرزوها و آرمان هايى كه سخت دست نيافتنى مى نمايند.
و چقدر در رنج است از نبودن، از نتوانستن.
اما چه خوب كه درِ خانهء مجازى تان باز است. تا “ما”ى مجازى هم بتوانيم سر مجازى مان را بر شانه مجازى شما بگذاريم و غم ها و ناگفته هايى را برايتان بگوييم كه همه، اما واقعى اند و شما محكوميد كه اينجا هم سنگ صبورى باشيد براى بغض ها و از كوره در رفتن هاى گاه و بيگاه.
گاه به خود مى گوييم كسى كه در دنياى واقعى فرياد نزند وجود ندارد و از نيستى خود به تنگ مى آييم.
سخن شما به ياد مى آوريم : “هر كه بخواند مجازى نيست و هر كه بنويسد، هرگز مجازى نيست”.
“هر كه بنويسد، هرگز مجازى نيست”.
در خانه مجازى شما دست به نوشتن برديم براى آنكه بودنمان را به ياد خود بياوريم تا روز فرياد.
به بار نشستن پايدارى تان گرامى باد.
ازاینکه شما شادیدمن گناهکار هم خوشالم وازاینکه بانوی دیگری زینب وار امروز به اسارت رفت ناراحتم واینکه اموال شما را سالم تحویل داده باشند بعید میدانم چهار سال درمیدان جنگ بودم میدیدم از مرده ها باج میگیرندالبته نه همه
از کردستان گلبارانت می کنیم . در گامهای بعدی موفق باشید
با سلام به پدرم نوری زاد
از صمیم قلب خوشحال و مسرورم و با همسر جان از سرِ خوشی آواز “ای شادی آزادی” سردادیم . خدا این شادی های دم دستی کوچک را که نشانه ی ظفرمندی بزرگتر است از ما نگیرد . به رغم ظلم ظالم و جور جباران که نمیتوانند خنده ها و شادی های ما را ببینند مستانه میخندیم و تن سیاه شب را میلرزانیم . آباد باد خانه ات ای آزادی ای شادی آزادی برقرار باشی ای ماهی دست نیافتنی آبهای دور دلم برای در آغوش گرفتنت و پای کوبان فریاد زدنت تنگ است هر کجا که باشی من خود را به تو خواهم رساند به تو قول میدهم .
پیروزی از آن ماست اگر با هم باشیم .
درود بر شما جناب آقای نوری زاد
آفرین بر استقامت و پایداری تان.
این موفقیت را به شما و خانواده محترمتان تبریک می گویم.
خوشحال شدیم اما ایا مردم غارت شده ی ایران هم می شود روزی همه ی انچه را که35 سال است به غارت برده اندپس بگیرند و شادمانه به جشن بنشینند؟
سلام
خسته نباشی دکتر
گرچه در ظاهر شما جلو وزارت تنها بودی ولی دعای خیر بسیاری بدرقه راهتان بود ه و خواهد بود.
این پیروزی ناشی از تلاش و همت و پشتکار را به شما و خانواده محترمتان تبریک می گویم.
سلام
نوش جان شما و تبريك به برادران كه قدرت شان را در مدار درست بكاربردند .
سلام،
مبارک است آقای نوریزاد.
این متن را هم بد نیست بخوانید:
http://www.sendspace.com/file/4ng66n
همانطور که Faeze هموطن از ” تضادها و تناقض ها ” گفته اند ، باید گفت که کشور ایران را ما باید کشور ” تناقضات ” نامید . به پاره ای از تناقضات کلان و بزرگ در کشور توجه کنید : رئیس تشخیص مصلحت نظام ، بی تشخیص شده و مصلحت کشور را نمی داند . رئیس خبرگان رهبری (هاشمی وقت ) دزد و بصیرت است . پنج شنبه و جمعه ” دانشگاه ” را تعطیل میکنند در آن نماز میخوانند ، در مصلی شهر تهران را باز میکنند و در آن نمایشگاه تشکیل میدهند . سرهنگ ها ” فرهنگی ” میشوند و فرهنگی ها ” سرهنگ ” .مرحوم آیت الله منتظری فقه عالیقدر ” ساده لوح ” است و دیگر عمامه به سران ” فرزانه ” ( مرحوم آیت الله آذری قمی در نامه ” فقه بیچاره ” ) . دانشگاه آزاد اسلامی ، فقط نامش اسلامی است و در آن از ” اسلام ” خبری نیست . مدارس کشور مردم را میلیون، میلیون می چاپند و نام مدارس را گذاشته اند ” غیر انتفاعی ” .
مبارکتان باشد استاد.. دوستتان دارم
مبارک باشد . مراقب باشید به مواد…… آلوده نباشد. این دید منفی از این بابت بوجود آمده که آنقدر کلک خوردیم که تا مدتها حال کلک خوردن نداریم
درود و تبریک بر استاد گرامی
تا دیشب علوی خواب نداشت، از امشب طائب هم تو خواب هاش فقط نوری زاد را خواب میبینه!
سعید پیوندی (جامعه شناس)
۱۳۹۳/۰۳/۱۲
موضوع افزايش جمعيت در ايران از زمان اعلام نتايج سرشماری سال ۱۳۹۰ به اين سو به يک بحث اجتماعی و سياسی مهم تبديل شده است. اگر در سالهای گذشته حرفهای محمود احمدینژاد پيرامون ضرورت در پيش گرفتن سياستهای تشويقی برای افزايش جمعيت بازتاب چندانی در سمتگيریهای نهادهای رسمی نداشت، از يک سال پيش به اين سو شماری از مسئولين از جمله آيتالله خامنهای و يا کسانی در ميان نمايندگان مجلس به طور علنی زبان انتقاد از گرايشهای گذشته گشودهاند و برآنند چرخشی جدی در سمتگيری راهبردی جمعيتی ايران بوجود آورند. اين رويکرد با ابلاغ سياستهای جمعيتی از سوی آيتالله خامنهای به دولت روحانی وارد مرحله جديدی شده است.
آنچه در بحث مربوط به وضعيت جمعيت در ايران فراتر از انگيزههای جمعيتشناسانه، اجتماعی، سياسی، ايدئولوژيک موافقان پرسشبرانگيز به نظر میرسد سکوت کارشناسان و کمبود و يا نبود بحثهای علمی و تخصصی پيرامون اين موضوع مهم اجتماعی و اقتصادی است. چرا که بحث مربوط به آينده جمعيت ايران پرسشهای کارشناسانه مهمی را به ميان میکشد که در هياهوی تبليغاتی نهادهای رسمی و رسانههای حکومتی از آنها کمتر سخنی به ميان میآيد. پرسش اول به ظرفيت جمعيتی واقعی ايران با در نظر گرفتن وضعيت زيستمحيطی، اقتصادی و اجتماعی کشور باز میگردد. پرسش بعدی مربوط میشود به چند و چون و ميزان واقعی و فوری بودن خطر جمعيتی (پير شدن، خطر عدم تجديد نسل و رشد منفی جمعيت) که موافقان افزايش ميزان باوری از آن سخن میگويند. پرسش ديگری را هم میتوان درباره اثر بخشی سياستهای تشويقی و امکان واقعی بازگشت به دوران رشد شتابان جمعيتی و تغيير رفتارهای جمعيتی در ايران طرح کرد. میتوان هم چنين پرسيد که آيا در پيش گرفتن سياست افزايش جمعيت به هر قيمتی دارای چه پيامدهای آسيبشناسانهای است. سرانجام اين که از ورای همه اين پرسشهای جمعيتی و اجتماعی آيا میتوان گفت کسانی که امروز فرياد «وای جمعيتا» سر دادهاند، بيش از آنکه دلشان برای جمعيت ايران و آينده آن سوخته باشد شايد «دلواپسی» و «نگرانی» ديگری دارند؟
بررسی رسانهها و گفتههای دستاندرکاران پيرامون آينده جمعيت ايران نشان میدهد که چنين پرسشهايی کمتر به ميان کشيده میشوند و ما با يک بحث باز و انتقادی در ايران سروکار نداريم. در حقيقت به جای بحث جدی و علمی پيرامون موضوع جمعيت و تحولات آن، مقامات رسمی، روحانيون و افرادی که هيچ پيشينه و شناخت جمعيتشناسانه و يا جامعهشناسانه ندارند به گونهای انحصاری ميدان بحث و جدل يک سويه را در اختيار گرفته اند و به تنهايی هر آنچه به سود گفتمان آنهاست را به عنوان تنها «حقيقت بديهی» به مخاطبان خويش عرضه میدارند بدون آن که مخالفان جايی در اين مونولوگ تحميل شده از بالا داشته باشند.
انگيزه اين نوشته مشارکت انتقادی در بحث جمعيت ايران و پرداختن به يکی از وجوهی است که پرسشهای پيش گفته طرح میکنند.
انقلاب خاموش جمعيت ايران
جمعيت ايران اکنون حدود ۷۷ ميليون نفر (۶۰ ميليون در سال ۱۳۷۵) است و رشد سالانه جمعيت در ادامه سير نزولی دو دهه گذشته خود از حدود ۱.۳ درصد فراتر نمی رود (۱). اين ميزان رشد که از سال ۱۳۳۵ به اين سو بیسابقه است به جای خرسندی، نگرانیهای فراوانی در ميان برخی مقامات بوجود آورده است. فراموش نکنيم که در سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شمسی (و بعدها طی دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰)، يکی از اهداف اساسی دولتها در ايران، چون شمار فراوانی از کشورهای در حال توسعه ديگر، مهار رشد شتابان جمعيت بود. چرا که توسعه اقتصادی مطلوب و غلبه بر عقب ماندگیهای تاريخی در حوزههای گوناگون رفاه اجتماعی (آموزش همگانی، بهداشت و درمان…) با رشد جمعيت بالا ممکن به نظر نمیرسيد. در تاريخ معاصر، به جز چند مورد استثنايی (برای مثال کشورهای عربی خليج فارس) هيچ کشوری نتوانسته توسعه اجتماعی-اقتصادی و جبران عقب ماندگیهای تاريخی را با رشد بالای جمعيتی آشتی دهد.
بررسی تطبيقی تحولات جمعيتی در سطح بينالمللی نشان میدهد که کاهش ميزان رشد جمعيت در ايران دو دهه اخير پديده بیسابقهای در مقايسه با ساير کشورها نيست. در کشورهای مشابه ايران در مناطق مختلف جهان شاهد تحول کم و بيش مشابهای بودهاند. رشد جمعيت ايران بسيار نزديک به متوسط رشد جهانی است. کشورهای با رشد بالا در افريقای غربی و شرقی و يا در غرب آسيا (کشورهای عربی و خاورميانه) قرار گرفتهاند. ايران در کنار کشورهای آمريکای لاتين، آسيای شرقی و شمال آفريقا رشدی کم و بيش نزديک به متوسط جهانی دارند. کمترين رشد جمعيت به اروپا و به ويژه شرق اروپا تعلق دارد که گاه با مشکل کاهش جمعيت دست و پنجه نرم میکنند. در گذشته نه چندان دور بسياری از کشورهای شرق آسيا، آمريکای لاتين و يا شمال آفريقا نيز مانند ايران دارای از رشد بالای جمعيت برخوردار بودند. بخشی از پويايی جمعيتی شماری از کشورها (بويژه آمريکا، کانادا، استراليا، کشورهای ساحلی خليج فارس) نتيجه مهاجرت گزينشی و يا ناخواسته است.
نتايج هفتمين سرشماری عمومی کشور در سال ۱۳۹۰ حکايت از ادامه روندهای ساختاری را دارد که از سالهای ۱۳۷۰ در رفتارهای جمعيتی در جامعه ايران آغاز شده بود. در سه دهه گذشته ايران دوران مهم انتقال جمعيتی را پشت سر گذارده و رشد متوسط سالانه جمعيت آن از ۳.۷ درصد (متوسط دهه ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵) به حدود ۱.۳ رسيده است. نام اين دوران انتقالی جمعيتی را به درستی میتوان انقلاب خاموش جمعيتی-اجتماعی نام داد. انقلابی که دارای معنای جامعهشناسانه مهمی است چراکه رفتارهای جمعيتی هم بازتاب درکی جديد از زندگی اجتماعی و خانواده است و هم بخشی از جايگاه و هويت فرد در جامعه را تشکيل میدهد. همه شواهد نشان میدهند که در ايران اين تغييرات پيش از هر چيز نشانه تحولی جدی در ذهنيت و فرهنگ نسل کنونی است.
مدرن شدن رفتارهای جمعيتی
کاهش چشمگير رشد متوسط سالانه جمعيت ايران تحول شاخصهای اصلی جمعيتی را در پی آورده است. ابعاد خانواده کوچک و کوچکتر میشود، تعداد مواليد به ازای هر زن و هر خانواده با شتاب کاهش يافته، سن متوسط اولين ازدواج نيز بطور منظم بالا میرود و زندگی مجردی به صورت يک پديده رو به رشد بيش از هر زمان به يک واقعيت اجتماعی تبديل شده است. روندهای کاهش جمعيت تا به آن اندازه مهم است که حتی انفجار جمعيتی دوم (مربوط به دهه شصتیها) پيشبينی شده برای سال های ۱۳۸۰ بسيار کمدامنه عمل کرد. اين تغييرات پرمعنا نشانه گذار ايران از جامعه در حال توسعه به جامعه رشديافته از نظر رفتارهای جمعيتی هستند.
نگاهی به تحول جمعيتی ايران معاصر نشان از فراز و نشيبهای مهمی دارد. با وجود اجرای سياستهای گسترده تنظيم خانواده، رشد متوسط سالانه جمعيت ايران در سالهای پيش از انقلاب ۱۳۵۷ از رقم ۲.۶ درصد در سال پايينتر نيامد. در بعد اجتماعی کلان عدم دسترسی زنان به نظام آموزشی و يا ترک تحصيل زودرس نظام آموزشی (۶۵ درصد بيسواد زن در سال ۱۳۵۵)، نازل بودن سطح اشتغال زنان و يا ميزان پايين شهرنشينی (۴۵ درصد) در کنار ديرپايی جايگاه سنتی خانواده و زن در فرهنگ جامعه از جمله دلايل کندی روند کاهش نرخ رشد جمعيت شمار میرفتند.
انقلاب ۱۳۵۷ آغاز يک مرحله متفاوت در رفتارهای جمعيتی ايران بود. دولت جديد سياستهای تنظيم خانواده را کنار گذاشت، روانشناسی ضرورت «توليد مثل» در دوران جنگ و انقلاب و نيز افت چشمگير ميزان اشتغال زنان (يک سوم زنان شاغل در سالهای اول انقلاب شغل خود را از دست دادند) سبب شدند تا نه تنها روند مثبت کاهش رشد جمعيت متوقف شود که اين شاخص بار ديگر سير صعودی در پيش گيرد. اما به زودی دستاندرکاران آن زمان دريافتند که تلاش دولتهای پيش از انقلاب برای جلوگيری از افزايش جمعيت چندان هم «نابجا» و نتيجه «دنبالهروی از غرب» نبوده و فراوانی جمعيت نياز به امکانات فراوان هم دارد و میتواند مانند هر جای ديگر دنيا به عامل ضدتوسعه تبديل شود.
جوامع در حال توسعه در حقيقت با دو نوع تقاضای اجتماعی فزاينده روبرو هستند. آنها بايد هم بر عقبماندگیهای گذشته غلبه کنند و هم در صورت افزايش شتابان جمعيت به نيازهای فزاينده جديد پاسخ دهند. درست به همين خاطر است که مهار رشد جمعيت در اين کشورها يکی از شروط مهم غلبه بر توسعهنيافتگی به شمار میرود. از بعد اجتماعی هم مشارکت واقعی زنان به عنوان نيمی از جامعه در امر توسعه بدون تغيير رفتارهای جمعيتی و تحول جايگاه سنتی آنها به عنوان همسر و مادر عملی نخواهد شد.
در پی پايان جنگ روند کاهش رشد جمعيت با شتاب چشمگيری از سر گرفته شد. نتايج سرشماری ۱۳۷۵ نشان داد که نرخ رشد متوسط جمعيت ايران برای دوره ۱۰ ساله پيشين به حدود ۲ درصد کاهش پيدا کرده است. اين شاخص در دهه بعدی (۱۳۷۵-۱۳۸۵) به ۱.۶ درصد و سپس به حدود ۱.۳ درصد رسيد. نگاهی به تحول کمی جمعيت ايران از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۹۰ به خوبی از کند شدن روند افزايش جمعيت در ايران حکايت میکند. در کنار تحولات اجتماعی مهم به ويژه رشد آموزش زنان (آموزش متوسطه و عالی)، شکلگيری هويت جديد زنانه و توسعه ارتباطات نبايد از اثرات بازدارنده بحران اقتصادی و نيز کارايی سياستهای فعال تنظيم خانواده ايران در دو دهه گذشته غافل ماند که راه را برای اين تحول بیسابقه باز کردهاند.
پایين آمدن نرخ رشد جمعيت سبب شده خانوادهای پرعده (۵ نفر و بيشتر) ديگر الگوی اصلی خانواده نباشند، بعد متوسط خانواده به ۳.۶ نفر کاهش يابد (۵ نفر در سال ۱۳۵۵) و گروه اجتماعی جديدی که زنان و مردان ازدواج نکرده بالای ۲۰ سال را شامل میشود هر روز اهميت بيشتری در جمعيت ايران پيدا کنند. خانوادههای ۵ نفره و بالاتر که در سال ۱۳۵۵ حدود ۵۴ درصد خانوادههای ايران را در بر میگرفتند در آخرين سرشماری رقمی کمتر از ۳۰ درصد را تشکيل میدهند. اين تغييرات کم و بيش همگون به روشنی از تغييرات ذهنيتی و فرهنگی ساختاری خانواده و فرد در جامعه حکايت میکنند. جامعه ايران گاه با ظاهری سنتی از درون جلوههای مهم زندگی مدرن را پذيرفته و درونی کرده است.
رفتارهای جديد جمعيتی در ايران واکنش تند برخی از دستاندکاران حکومتی را در پی آورده است. بدينگونه تحولات جمعيتی که زمانی آرزوی برنامهريزان و دستاندرکاران سياسی بود امروز برای کسانی به دغدغه مهمی تبديل شده و تنور انتقاد از سياستهای تنظيم جمعيت دو دهه گذشته داغ است.
جمعيت مطلوب: کيفيت يا کميت؟
پرسش اساسی که در رابطه با رشد جمعيت ۳ يا ۴ دهه گذشته و نيز برنامهريزی برای آينده به ميان میآيد اين است که جامعه و نهادهای رسمی اين جمعيت را چگونه اداره کردهاند و جمعيت ايران دارای چه وضعيت و کيفيتی است؟
برای داوری پيرامون کيفيت جمعيت و نيروی انسانی در ايران میتوان به سراغ شاخصهای شناختهشدهای که در سطح بينالمللی در زمينههايی مانند بهداشت، آموزش، نيروی انسانی، رفاه اجتماعی استفاده میشوند رفت. ايران در گزارشهای سالهای پس از ۲۰۰۸ سازمان ملل درباه توسعه انسانی در رده ۸۶ تا ۸۸ دنيا قرار دارد. در اين بررسیهای کره جنوبی رده ۱۵ و سنگاپور رده ۲۵ را از آن خود کردهاند (۲۰۱۲).
شاخصهای بهداشتی ايران هم کم و بيش در همين سطح قرار دارند. مرگ و مير کودکان زير ۵ سال در ايران ۳۱ در هزار است در حاليکه اين شاخص در کشورهای پيشرفته اروپايی مانند آلمان، نروژ، دانمارک، ايسلند و يا ايرلند از ۳ تا ۶ در هزار تجاوز نمیکند. همين رقم پایين مرگ و مير کودکان در کشورهای آسيايی مانند کره جنوبی، سنگاپور، تايوان و ژاپن به چشم میخورد. اين جايگاه نه چندان مطلوب و نيز فاصله چشمگير ايران با کشورهای توسعهيافته و نوظهور پيش از هر چيز نشانگر شکست دولت در بالا بردن سطح رفاه عمومی و نيز وجود مشکلات فراوانی است که نيروی انسانی ايران با آنها دست به گريبان است. بررسی تحول بازار کار و نظام آموزشی شايد مثالهای خوبی برای اين بحث باشند.
بازار کار و آموزش ايران
نظام آموزشی ايران در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۶ زير فشار رشد بالای جمعيت و نيز فزون گرفتن تقاضای اجتماعی برای آموزش شاهد افزايش کمی چشمگيری بود (رشد متوسط ۵ درصد در سال). اين رشد کمی شتابان سبب شد تعداد دانشآموزان ايران طی دو دهه از ۷ ميليون نفر به حدود ۱۹ ميليون نفر در سال ۱۳۷۶ برسد (رشد بيش از ۱۷۰ درصد در ۱۹ سال). با کند شدن آهنگ رشد جمعيت تعداد دانشآموزان ايران هم وارد سير نزولی خود شد و در سال ۱۳۹۲ به ۱۳ ميليون نفر رسيد. حال اگر افزايش متوسط جمعيت ما نيم درصد بيشتر از ميزان کنونی رشد جمعيت بود تعداد دانشآموزان ما در سال جاری از ۲۰ ميليون هم فراتر میرفت.
کاهش چشمگير جمعيت دانشآموزی اما سبب افزايش کيفيت و امکانات آموزشی نشده است. حدود ۴۰ درصد کلاسهای درسی ايران از استانداردهای لازم از جمله تجهيزات گرمايشی ايمن برخوردار نيستند و آتشسوزی در مدارس که در سالهای پيش قربانيانی هم داشته يکی از نتايج اين وضعيت تاسفبار است.
اگر استانداردهای بينالمللی کشورهای پيشرفته را در نظر گيريم، میتوان گفت که بيش از ۸۰ درصد مدارس ايران هنوز به سطح تجهيزات آموزشی مطلوب حداقلی نرسيدهاند. ۲۰ درصد مدارس ما هنوز دو وقته هستند، ۲۵ درصد نوجوانان ايران پيش از پايان دوره تحصيلات اجباری نظام آموزشی را ترک میگويند و بخشی از آنان به کودکان کار (حدود ۲ ميليون نفر) تبديل میشوند که کودکان خيابانی فقط نوک کوه يخ اين مشکل مهم اجتماعی هستند.
مقايسه ميزان هزينهای که دولت و نهادهای عمومی به آموزش اختصاص میدهند (حدود ۴ درصد توليد ناخالص ملی) با شاخص مشابه در کشورهایهای شمال (بين ۶ تا ۷ درصد) به خوبی نشان از توسعهنيافتگی ايران در اين حوزه دارد.
ميزان بسيار بالای جمعيت بيسواد (۱۰ ميليون) و کمسواد (۱۰ ميليون) يکی از پیامدهای مستقيم پوشش آموزشی ناکافی و شکست برنامه آموزش همگانی تا سن ۱۵ سالگی است. در بخش «کيفی» نيز آموزش ايران با استاندارهای مطلوب بينالمللی فاصله فراوانی دارند (سطح آموزش معلمان، روشهای آموزشی، دسترسی دانشآموزان به فناوری اطلاعات و ارتباطات…).
بازار کار ايران مثال ديگری از ميزان توانايیها و ظرفيت ايران برای اداره جمعيت فعال جامعه است. بنا بر آمار رسمی بازار کار ايران حدود ۲۴ ميليون نفر را در بر میگيرد که ۳ ميليون نفر آن بيکار هستند (سال ۱۳۹۲). بر اساس برآوردهای رسمی (وزارت کار، خبرگزاری مهر، ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳) طی سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ ايران توانسته است سالانه فقط ۷۵ هزار شغل جديد ايجاد کند در حاليکه مقامات دولتی از برنامه ايجاد يک ميليون شغل در سال سخن به ميان میآوردند.
به دليل همين رکود بازار کار، سهم جمعيت فعال در کل جمعيت ايران از ۴۱ درصد در سال ۱۳۸۴ به ۳۷ درصد در سال ۱۳۹۲ رسيده است (مرکز آمار ايران، ۱۳۹۲). رکود اقتصادی، هرج و مرج و ناتوانايی مديريتی، کندی روند مدرن شدن بخشهای مختلف اقتصادی همراه با ناکارآيی بخشهايی از جمعيت فعال سبب شده ايران با اشکال آسيبشناسانه بيکاری و يا کمکاری به ويژه در ميان دانشآموختگان آموزش عالی و زنان مواجه باشد.
مسعود نيلی مشاور اقتصادی رئيس جمهور آمار رسمی را غير واقعی میداند و بيکاری بويژه در ميان جوانان را حدود ۲۵ درصد و در ميان زنان ۴۳ درصد تخمين میزند. وی همچنين به پديده بيکاری در ميان دانشآموختگان آموزش عالی که به ۳۱ درصد بالغ میشود اشاره دارد (مهر، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳). علی ربيعی وزير کار از «سونامی بيکاری جوانان» و احتمال افزايش تعداد بيکاران تا ۱۰ ميليون نفر سخن گفته و بر اين باور است که «در زمينه بيکاری آژير خطر به صدا درآمده و در حال حاضر کشور ساليانه دستکم به ۱ ميليون شغل نيازمند است»(ايلنا، ۴ بهمن ۱۳۹۲). اسحاق جهانگيری معاون اول دولت روحانی نيز گفته وضع اشتغال به عنوان يک شاخص، به درجه هشدار در ايران رسيده است (مهر، ۳۱ فروردين ۹۳).
بيکاری چشمگير دانشآموختگان يکی از نشانههای مهم بحران آموزش عالی ايران و گسترش کمی بیبرنامه آن در دو دهه گذشته است. دانشگاههای ايران بيش از ۴.۵ ميليون دانشجو دارند و سالانه ب طور متوسط بيش از ۷۰۰ هزار نفر از آنها روانه بازار کاری میشوند که فرصتهای شغلی فراوانی در برابر آنها قرار نمیدهند. گرايش نامتعارف به ادامه تحصيل در سطوح بالاتر و يا مهاجرت از جمله نتايج منفی اين وضعيت است. در سه دهه گذشته روند پرشتاب مهاجرت نخبگان و نيروهای متخصص در عمل به فقيرتر شدن نيروی کار در ايران منجر شده است.
بحران آب، بحران زيست محيطی
مثال ديگری که در بررسی ظرفيت جمعيتی واقعی ايران میتوان زد وضعيت زيستمحيطی و نيز بحران کمآبی است. بيش از ۳۰ سال بیبرنامگی و هرج و مرج گسترده در استفاده از منابع طبيعی در کشوری که در کمر بند خشک جهانی قرار دارد ايران را در موقعيت بسيار شکنندهای قرار داده است. طبق برآوردهای علمی در شرايط کنونی ۳۵ درصد از سطح کشور دارای اقليم فراخشک و ۲۹ درصد در اقليم خشک (در مجموع ۶۵ درصد) واقع شده است (UNEP, ۱۹۹۷) و ميزان بارش آن از يکسوم متوسط جهانی فراتر نمیرود.
نمودار بارندگی ۳۲ ساله در ايران نمايانگر آن است که کشورمان در خلال اين دوره با ۶ بار خشکسالی مواجه بوده و علاوه بر اين ۱۷ بار نيز ميزان بارندگی از حد متوسط کمتر بوده است و ۵ بار نيز تا آستانه خشکسالی پيش رفته است (سامانه خشکسالی هواشناسی ايران). خشکسالی سالهای اخير و ادامه استفاده بیرويه از منابع کمياب آبی سبب شده بيش از۵۰ درصد جمعيت ايران در مناطقی زندگی کنند که با خطر بحران آب مواجه هستند و پيشبينیهای رسمی نشان میدهند ايران در ۱۳ سال آينده با بحران جدی کمآبی روبرو خواهد بود (مهر، ۲۳ فروردين ۱۳۹۳).
در کنار پديده خشکسالی، يکی از دلايل مهم صدمه ديدن اکو سيستم ايران استفاده بيش از ظرفيت مجاز از سفرههای آب زير زمينی و رودخانههاست. کمآبی و يا خشک شدن درياچه اروميه و چند درياچه کوچک ديگر و يا تالابهای مهم تاريخی و رودخانههايی مانند زايندهرود از جمله به خاطر هرج و مرج زيستمحيطی و استفاده بیرويه از منابع طبيعی رخ داده است. برای مثال حجم آب درياچه اروميه از ۲۲ ميليارد متر مکعب و حدود ۳ ميليارد متر مکعب رسيده است. به گفته معاون سازمان حفاظت محيط زيست «در کشورهای پر آب ۲۰ درصد حق استفاده از سفرههای زير زمينی را دارند که اگر اين رقم به عدد ۴۰ برسد يعنی مرز خطر و اگر از رقم ۴۰ افزايش يابد به مرز فاجعه میرسد… اين در حالی است که ۷۵ درصد از آبهای زيرزمينی در زمان حاضر برداشت میشود يعنی از مرز فاجعه هم گذشته است.» (مهر، ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳) به گفته عيسی کلانتری وزير سابق کشاورزی مصرف آب در ايران دو برابر ميزان مجاز برای حفظ تعادل زيستمحيطی ايران است. (مهر، ۳۱ فروردين ۱۳۹۳)
فاجعه زيستمحيطی ايران در مورد جنگلها هم مشاهده میشود. در ۳۰ سال گذشته حدود يکچهارم سطح جنگلهای ايران نابود شده است. توسعه شهری، دستاندازی به مناطق جنگلی در دو منطقه شمال و زاگرس (غرب) سبب شده حتا واکنش انتقادی سازمانهای بينالمللی را در پی آورده است. نماينده سازمان خواربار کشاورزی ملل متحد، فائو، در همايش بينالمللی در تهران با هشدار نسبت به وضعيت محيط زيست ايران، گفته است اين کشور يکی از ۷۰ کشور در حال توسعه است که پوشش جنگلی اندک دارد و با اين حال سريعتر از ساير نقاط جهان، در حال نابودی آن است (همشهری، ۷ دی ماه ۱۳۹۰).
آنچه بر سر محيط زيست ايران آمده اين پرسش مهم را پيش میکشد که با ادامه روند فعلی چه طبيعت و چه محيط زيستی برای نسل آينده باقی خواهد ماند. افزايش جمعيت با هر ميزانی چه اثراتی بر وضعيت محيط زيست ايران خواهد گذاشت و نسل کنونی و نسلهای آينده چگونه بر بحران کمآبی غلبه خواهد کرد؟ شايد کسانی بگويند که با مديريت بهينه میتوان بر مشکلات زيستمحيطی ايران غلبه کرد. کشورهای ديگری با شرايط اقليمی دشوار با تلاش فراوان توانستهاند طبيعت را به گونهای هوشمند در خدمت جمعيت قرار دهند. مشکل ايران اين است که در آزمون بزرگ زيستمحيطی خود مردود شده و کارنامهای فاجعهآميزی از خود بر جا گذاشته است و هيچ دورنمای روشنی هم برای تغيير راهبردی سياستها در اين حوزه به چشم نمیخورد.
تصميم به جای نسل آينده؟
کسانی که از افزايش ميزان باروی و جمعيت جانبداری میکنند سخنی از وضعيت زيستمحيطی، بحرانهای اجتماعی، وضعيت نابسامان رفاه اجتماعی و يا مشکلات نيروی انسانی به ميان نمیآورند. در حاليکه ميزان مطلوب جمعيت موضوعی است که هر کشوری بايد با تکيه بر دادههای اجتماعی و اقتصادی کنونی و آينده بر سر آن به نوعی تفاهم عمومی برسد.
موضوع اساسی ديگر اين است که احساس خطر شديد درباره جمعيت ايران با دادههای کنونی همخوانی ندارد. از ميان سه فرضيه جمعيتی سازمان ملل درباره آينده ايران دو فرضيه رشد بالا (جمعيت ۱۲۸ ميليونی در سال ۱۴۳۰) و رشد پایين (جمعيت ۸۵ ميليونی در سال ۱۴۳۰) با دادههای جمعيتی مشاهده شده همخوانی ندارند و بيشتر فرضيه دوم (رشد آرام جمعيت و رسيدن آن به حدود ۱۰۵ ميليون در ۴۰ سال آينده) به واقعيت تحول جمعيتی ايران نزديکتر است. این بدان معناست که برخلاف بسياری از تحليلهای بدبينانه و افراطی رشد آرام کنونی تجديد نسل جمعيت را به خطر نمیاندازد و ايران را دست کم تا ۴۰ سال آينده با بحران جمعيتی بزرگی مواجه نخواهد کرد.
در چنين حالتی تصميمگيری به جای نسل آينده و فراخوان برای افزايش باروری چه توجيه عقلانی دارد؟ چگونه میتوان زمانی که نيروی جوان کنونی از زندگی و امکانات مطلوبی و آينده روشنی برخوردار نيست به خود حق تصميمگيری به جای نسل آينده را داد؟ چگونه میتوان در جامعهای که دست کم ۳۱ درصد فارغالتحصيلان آموزش عالی بيکار میمانند و يا ۲۵ درصد جوانان نمیتوانند دوره آموزش اجباری را به پايان برند به دنبال افزايش جمعيت بود؟
با کدام ذخاير آبی و امکانات زيستمحيطی قرار است جمعيت اضافی آينده را در سرزمين ايران جا داد؟ کسانی که از ظرفيت ۱۵۰ يا ۲۰۰ ميليونی جمعيت ايران سخن میگويند بايد نشان دهند که با کدام دورنما و سرمايهگذاری قرار است اين جمعيت از آموزش، کار و رفاه اجتماعی حداقلی برخوردار باشد و يا چگونه قرار است محيط زيست ايران جمعيت ۲ يا ۳ برابر کنونی را در خود جا دهد؟
اجازه دهيم اگر ايران سال ۱۴۲۰ با توجه به شرايط زيست محيطی، ظرفيتها و امکانات آن زمان نياز به سياستهای تشويقی جمعيتی داشت آگاهانه دست به چنين انتخابی بزند. نسل کنونی دستاندرکاران حکومتی بخاطر همه ناتوانیها و شکستهای گذشته از صلاحيت و مشروعيت لازم برای تصميمگيری به جای نسل آينده برخوردار نيست. وظيفه نسل کنونی بيش از هر چيز شايد ترميم خرابیها و تلاش برای بالا بردن کيفيت محيط زيست، نيروی انسانی و رفاه اجتماعی است تا برای نسل آينده کشوری با محيط زيست سالمتر و سطح توسعه قابل قبول در جهان امروز بر جا گذاريم.
(۱). کليه شاخصهای استفاده شده به طور مستقيم ازطريق نتايج سرشماریها و سالنامههای آماری مرکز آمار ايران محاسبه شدهاند.
…………………………………………………………………………………………………………
سلام- آقای نوری زاد خواهر زاده اینجانب پس از اینکه سارق خبیثی در شب عید و سال نو ماشین ” پرشیا ” او را به سرقت برد ، پس از آنکه جنازه اش در عین نا باوری چند روز پیش پیدا شد ( کامپیوتر و زاپاس و سپر و باطری و کلا” قطعات قیمتی آن را برده بودند ) بسیار خوشحال شده ( در کشور ما رسم شده که پس از احقاق حق حتی اگر مال دزدی امان را به خودمان برگردانند باید خوشحال باشیم و ” پشتک ” وارو بزنیم ) و به تمامی فامیل یک شام و نهار مفصلی داد . پیشنهاد میکنم شما هم مانند خواهر زاده ” مال برده ” من از اینکه اینکه اموالتان را پس از سالها پس گرفته اید خوشحال باشید و یک ” سور ” مفصل به دوستدارانتان بدهید . اگر چه میدانم دوستدارانتان زیادند و شاید به وسعت تمامی عاقلین کشور .
سلام جناب نوری زاد.
در یک جامعه ی به سامان ،حق دادنی است ،نه گرفتنی؛خوشحالم که در این جامعه ی نا بسامان با پایداری ،حق
کوچکی از حق من را از اینان باز ستاندی. حتم دارم درون آن تشکیلات ،هستند انسان های با شرف و آزاده ای که با
شما همراه هستند و قلبشان برای مردم رنج کشیده ی ایران به راستی می تپد. ولی من به عنوان یک شهروند جهانی قرن بیست ویکمی، شرم دارم از داشتن این نوع حکومت واین نوع مسئولانی که ادب سیاسی ندارند و از تریبون مجلس ونماز جمعه ورسانه ها حرف های سخیف میزنند و جز خواری وخفت برای من ایرانی حاصلی نداشته اند و شوربختانه
در پست های خود نه تنها باقی بلکه همچنان روی نظریات وسیاست های قرون وسطی ای خود پای می فشارند
بدتر از آن، عده ای که هیچ شناختی از جهان پیرامون خود ندارند، نا اگاهانه از اینان هواداری می کنند و متوجه نیستند که
که این بی کیاستی ها وبی سیاستی ها ،کشور دوست داشتنی ایران را به فلاکت وسیه روزی سوق داده است.
مطلب آخر این که آقای خاتمی در اردکان یزد گفته اند : « ما مردمی بودیم که سالها تحت سلطه استبداد بودیم، استبدادی که یک فرد یا یک گروه حکومت میکرد و کسانی از امکانات برخوردار بودند که خودشان را به قله دیکتاتوری نزدیک کنند و در آن شرایط کشور به بیگانه وابسته شده بود و در شرایطی که شاهد حضور بیگانگان در مملکت بودیم میدیدیم منافع این کشور با منافع قدرتهای بزرگ پیوند خورده است که معمولا هم منافع ببگانگان در تضاد با منافع ملی بود». آقای خاتمی! شخصا فرض را بر این می گذارم که شما کاملا درست می فرمایید. فقط خواهش میکنم نوع رابطه ی
ما با روسیه در این 35 سال و صدماتی که از این رابطه خوردیم را هم صادقانه بیان بفرمایید. این که در طول این دو قرن چه گذشت به بماند.
سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی
خسته نباشید!
من یک کمی دل نگران از این بودم که باز کلکی توی کارشان نباشد. با خواندن این خبر بسیار خوشحال و کمی هم امیدوارترشدم!
پیروزتر باشید!
جناب نوریزاد باسلام از خیلی قدیمهاگفته اند قربون عقل اخر مسلمان و ما این رویه را طی این سی وپنج سال حکومت مسلمانی در اغلب افعال اقتصادی اجتماعی وسیاسی به عینه شاهدوناظر بوده ایم انگار که عمدی در به اثبات رساندن این مثل در میان باشد حال عده ای عالم منصف وبیطرف باید که بیایند وبنشینند واین معضل ویرانگر جامعه ما راواکاوی نمایندخسارات فردی واجتماعی ما در این باره کم نبوده ونیست من نیز به نوبه خود پس گرفتن اموالتان را تبریک میگویم موفق باشی عزیز
من شما را دوست دارم.
هفته پیش به هنگام طواف خانه ی خدا شما را و آقایان موسوی و کروبی را دعا کردم و به یادتان بودم
خداوندمتعال شماوخانواده محترمتان راكه دراين راه سختيهاي زيادي رامتحمل شدندحفظ نمايند
جناب نوریزاد..با تبریک دسته گلی از کلام کنفوسیوس حکیم تقدیمتان می کنم:
“کلید های باز کردن درهائی که مانع تحقق آرمانهای انسان هستند عبارتند از: اراده پیروزی، اشتیاق به موفقیت و تلاش برای استفاده از حداکثر توانائی ها”
درود بر شما که این سخنان را تحقق عملی بخشیدید.
با سلام
تبريک عرض مى كنم
http://www.congratulationsfor.com/wp-content/uploads/2014/05/congratulations-for-achievement.jpg
خیلی خوشحال شدم
درود بر نوری زاد!
درود بر عزم پولادینی که حق را پیروز کرد و ترس را مغلوب!
خدا رو شکر واقعا خوشحالم از اینکه گرفتید و مهمتر از این که آنان مجبور به رفتار عقلانی شدند این دومی خیلی مهمتر از اولی باید باشه اینطور نیست
اقای نوری زاد مبادا با پس گرفتن اموال دیگر مبارزه نکنید
جناب نوریزاد درود بر شما ! بله حق گرفتنی است نه دادنی!
مبتلا به چه ایراد نظری یا عملی است؟ خصوصا اینکه آن تئوریسین متکی به وحی الهی باشد،حال فرض کن اگر تئوریسینی پیامبر خدا هم نباشد ،مگر ایرادی هست که تئوریسین و سیاستمدار واحد مورد بیعت و انتخاب یک جامعه واقع شود؟!(آخوند مرتضی)
جناب آخوند مرتضی وقتی کسی سیاستمداریست که خود هم تیورسین است یعنی حرف وحی /////. و مقدسات و /// از این قبیل مثل توهین بمقداسات مردم همه یعنی کشک و مشتی دروغ //// برای شما ///! طبق همین روایت سنتی اسلام هیچ بیعتی با محمد بجز بیعت مردمان یثرب که گویا آزادانه بوده ازادانه صورت نگرفته بلکه همه با جنگ و خونریزی و کشت و کشتار و و به اجبار بوده. محمد 66 جنگ کرده که در 27 جنگ خود مستقیما حضور داشته و در جنگ احد هم یکنفر را کشته!بله جناب آخوند در سیاست تقدس بی معنی است و مقدسات شما ////! منهم با ورود به این بحث منظورم رسیدن بهمین نقطه بود!
هورااااا
جدا خوشحال شدم. امشب با یک شادی مستی آور به خواب خواهم رفت.
پیروز باشید
اموال شما را پس دادند مبارک
نمی دانم چرا تنها یک چشمم خندان است و دیگری گریان
شاید یکی از دلایلش این باشد:
http://tinyurl.com/ltfnr8n
محبوبه عباسقلی زاده
مهناز محمدی زنی که فیلم سازی را وارد جنبش زنان کرد امروز ۱۷ خرداد ۹۳ برای اجرای حکم پنج سال حبس راهی زندان اوین شد. او امروز ساکی که دیروز بسته بود و کتابهایی که پریروز از شهر کتاب خریده بود برداشت و رفت پشت درهای آهنی اوین………….
خیلی خوشحالم به شما تبریک میگویم که نتیجه استقامتتان را گرفتید ؛امیدوارم خداوند منان پوزشانرا بخاک بمالد.
مبارک است. پول اجاره بها را هم دادند؟
نتیجه صبر و استواری این است
سلام براقای نوری زاد این است نتیجه ادب وفهم عدم خشونت که سالهای دور حضرت ماهاتما گاندی این مرد میدان عمل در ارتباط با دیگران توصیه به عدم خشونت می کرد افرین بر تو وبر صلابت واستواری وپابر جایت خدا در قدمهای دیگر کمکتان باد
به امید روزی که ما هم حقمون رو پس بگیریم
بعیده آخوند حق و حقوق دیگران را بدهداصولن آخون خود را حق و مظهر حقوق می داند و بخاطر همین است که ایران آخوند زده به این روز افتاده است
مبارک شما و مردم باشه.خیلی چیزا رو ثابت کردی آقای نوری زاد.
نوریزاد عزیز ثابت کردی که حق گرفتنی هست .راستش من از روز اول پیگیر ماجرای شمام و الان از شنیدن این خبر بسیار خوشحالم.
تبریک به شما بخاطز پشتکاری که داشتید.شاید ملتی از شما بیاموزند.
احسنتم!
آفرین!
مرحبا!
شما اثبات کردید این گزاره را که “”حق گرفتنی است””،و اثبات کردید این گزاره را که “”ممکن است پایان صبر و پایداری و استقامت ،ظفر و نیل بمراد باشد””.
البته ارزش این ظفر و نیل بمراد ،پیش و بیش از ارزش های مادی و مالی ،ارزشی معنوی است ،و آن عبارت است از پیگیری مطلوبهای فردی و جمعی با حرکات مدنی و مبتکرانه ،و تعمیق در نشاط و انبساط ،و دوری از سستی و پستی و کاستی،و نه گفتن به انفعال .
سلام علیکم بما صبرتم
خجسته باد بر شما این پیروزی
آقای نوری زاد-شما فقط بلد هستید با کلمات بازی کنید و با رمان بازی هایتان دل ما جوان هارا بدست آورده و … با مدرک صحبت کنید و صریح .بادولت جدید نقد شما هم شروع شود و نه اینکه کاه کهنه باد بزنید که فایده ای جز … لطفا نوشته هایتانرا اصلاح کنید.
دمت گرم!! یک کلام!
جناب آقای نوری زاد شیرمرد ایران زمین مایه فخر هر ایرانی پاینده باشید و جاودان.
(((من کسانی که داخل وزارت اطلاعات هستند و ما را می بینند و به حساب نمی آورند با همین رفتار مدنی بیرون می آورم و خواسته های مردم را در مقابل آنان بر طبق اعتراض می نهم. امیدوارم این حرکت بدون خشونت و این اعتراض مدنی به نتیجه برسد. ))) http://nurizad.info/?p=25235
این پیروزی خجسته باد
به اندازه یک دنیا تبریک ،روزی خواهد رسید که همگی حقمان را خواهیم گرفت