دیروز بانویی از دادسرای اوین به تلفن خانه و امروز به تلفن همراهم زنگ زد که بیایید اموالی را که اطلاعات از شما برده تحویل بگیرید. گفتم: پس اموالی را که سپاه برده چه می شود؟ بانو که متین و با ادب صحبت می کرد، گفت: آنها را هم داریم پیگیری می کنیم. قرار شد فردا بین ساعت 9 تا 11 بروم اجرای احکام داد سرای مستقر در زندان اوین. یک وقت دیدید اموالم را پس گرفتم با اجاره بهایش با هم. تکلیف قدمگاه چه می شود؟ امروز که از ساعت پنج هستم. فردا را هم خواهم بود البته. تا در باره ی قدمگاه بعدی که جلوی سپاه است تصمیم بگیرم.

اموال خودتان را پس گرفته اید پس خون پایمال شده جوانان کشور در انقلاب 57 و خون شهیدان جنگ تحمیلی حضرات به ملت و خون جنایات سال 67 و قتل های زنجیره ای و آرمان های لگدمال شده یک ملت ستمدیده و …………… چه می شود
سلام و آرزوی صحت و سلامتی
می رود که نامتان در تاریخ ایران و ان شا الله در تاریخ جهان ثبت شود. آیندگان بیش از امروز شما را خواهند شناخت.
خبر خوشحال کننده ای دادی. زیرا همش خبرای بد و ناراحت کننده منتشر می کردی.خدا را کرور کرور شکر که مبارزه ات به 100 روز نکشیده جواب داد و قراره اطلاعات اموالت را بدهد ولی برای گرفتن اموالت از سپاه پاسداران حتما بروید مقابل درب سپاه و حتما مبارزه ات زودتر نتجه می دهد
اقای نوری زاد حتما آدرس جدید تان را بنویسید چون من می خواهم به ملاقاتتان بیایم از شهرستان پس باید ساعت ان وجای ان را با نقشه پیدا کنم
آقای نوریزاده عزیز اگه خسارت رو گرفتی با حفظ آبرو به من کمک کنی چون20روزه دیگه مهلت دارم خونه خالی کنم.پولهای پیشم همش2میلیونه با1 دختره2 ساله کسی بهم خونه نمیده.صاحبخونه گفته سر موعد باید خالی کنم..نمیدونم چرا به شما دارم میگم.؟هرچند از سر ناچاری دارم میگم.چه کمکم کنید یا نه ما دوستتان داریم
دوست گرامی ضمن ابراز همدردی با شما و تاسف از شرایط امروز ایران …توجه شما را به لیست بدهکاری شماری از مدعیان زحمت و خدمت به مردم ایران جلب می کنم هر یک از این خدمتگذاران می توانند با پول خرد جیبشان یک برج در شمال تهران را برای شما عزیز دل خریداری کنند..این لیست امروز توسط نماینده مجلس آقای احمد بخشايش اردستانی٬ عضو کميسيون امنيت ملی مجلس تایید شد..
– آقای”محمد شريف ملك زاده” و شركت تحت مديريت وی بنام “شرکت رنوس” ؛ ٦٠٠٠ ميليارد تومان
– آقای”آرمين محمدي” ؛ شاگرد كامپيوتر فروشي كه به وارد كننده آلمينيوم تحت نام “هولدينگ ياس” تبديل شد ؛ ٦٠٠٠ ميليارد تومان
– آقای “مجتبی خوشرو” ؛ شريك آقای “آرمين محمدي” سازنده برج در كامرانيه ؛ ٤٠٠٠ ميليارد تومان
– آقای “بابك زنجاني” ؛ ٧٠٠٠ ميليارد تومان
– آقایان “امیر منصور آریا” ، “خاوری” و دار و دسته ؛ ٣٠٠٠ میلیارد تومان
– آقای “حمید بقايي” ؛ معاون سابق رييس جمهور ایران ؛ ٣١٠٠ ميليارد تومان
– آقای “اسفندیار رحيم مشايي” از محل كميسيونهاي مختلف معاملات دولتي
(مسكن مهر گرفته تا قراردادهاي نفتي) ؛ ٨٩٠٠ ميليارد تومان
– دانشگاه ایرانیان متعلق به “محمود احمدی نژاد” ؛ ١٢٠٠میلیارد تومان
– آقای “سعید مرتضوي” در زمان تصدی ریاست سازمان تامین اجتماعی ؛ ١٣٤٠ میلیارد تومان
– آقای “صادق محصولی” ؛ ٢٣٧٠میلیارد تومان
– معاون وقت بانک مركزي ؛ ١٣٠٠ میلیارد تومان
– محمدرضا رحیمی”معاون اول احمدی نژاد” دراختلاس از شرکت بيمه ؛ ١٤٠٠میلیارد تومان
– آقای پوستين دوز مديرعامل سابق شرکت سايپا كه در هنگام خروج از مرز دستگير شد ؛ ٢٥٠٠ میلیارد تومان
– آقای بهزاد ظهيري مدير عامل اسبق ايساكو كه مدتي در اوين بود و آزاد شد ؛ ٣٠٠ ميليارد تومان
و ٤٥ نفر ديگر جمعا به مجموع ٥٦ هزار ميليارد تومان…
سلام استاد
انگار ببار نشست.
من قبلا هم خدمت شما عرض کردم که اگر امکان دارد رمانتان را بنویسید بعنوان نوری در تاریکی
من به شما قول میدهم که پرفروشترین رمان سال شود.
با احترام.
کدخبر : 3770
تاریخ مخابره : ۱۳۹۳/۳/۱۸ – ۰۳:۲۸
ورود آیت الله هاشمی به جنجال بهشت زورکی در مصاحبه ای پیرامون مهدویت و جایگاه مردم
آیتالله هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای صریح و خواندنی درباره مهدویت به پارهای شبهات پیرامون نقش و جایگاه مقبولیت مردمی در ظهور امام زمان(عج) پاسخ داد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، گزیده مصاحبه ایشان در سال 1387 بدین شرح است:
امام زمان(عج) هم با خواست و نظر مردم کار دارند
اتفاقا، یکی از چیزهایی که می شود از همین منابعی که اشاره شد، استخراج کنیم و درست تبیین بکنیم، همین موضوع است. بعضی فکر می کنند که حضرت، با یک قدرت قاهره ای وارد می شوند و بامعجزه و سوار بر ابر و . . . اسلام را بر جهانیان تحمیل می کنند و مردم، طوعا یا کرها، این را باید بپذیرند! از روایات و اسناد، این طوری استفاده نمی شود! اولا، مبانی خود اسلام این نیست، و ثانیا، رفتار خود پیغمبر (علیه السلام) و رفتار علی ابن طالب (علیه السلام) این نبوده است . حضرت (عج) با مردم سر و کار دارند و قطعا نظر مردم، اینجا، مهم است .
خیلی ها با شعار عدالت و مهدویت آمدند و دیکتاتور شدند
من فکر می کنم، یکی از خدماتی که می توانیم به عنوان ادای حق مان، انجام دهیم، این است که این بحث را خوب روشن بکنیم، چون، در اسناد، کاملا، روشن است که وقتی امام زمان (علیه السلام) می آید، مردم، رشد فکری پیدا کرده اند. وقتی که رشد فکری پیدا کردند، می توانند برنامه های درست را درک کنند. بعلاوه، مردم، از کسانی که ادعاها کرده اند و به عنوان مصلح وارد جامعه شده اند، ولی خودشان هم به یک اخلال گر و استعمارگر تبدیل شده اند، خسته شده اند و تشنه ی یک برنامه ی عادلانه و انسان دوستانه و سعادت آور هستند.در آن زمان، شرایط جهانی هم به گونه ای پیش می آید که حضرت می توانند برنامه ی خودشان را به صورت جهانی مطرح کنند و با مردم جهان ارتباط برقرار کنند. مردم جهان هم، مطالب را می فهمند و با چشم باز و پس از درک کردن می پذیرند .
مردم به برنامه امام زمان(عج) رای خواهند داد
برای من، این مطلب، خیلی روشن است و از اسناد و احادیث مربوط به حضرت حجت (علیه السلام)، به روشنی، این مطلب به دست می آید.شرایطی که ایشان درآن ظهور خواهد کرد، زمانی است که اگر برنامه ی همه جانبه ی قابل دفاع و امید بخشی برای مردم مطرح بکنیم، مردم، رای می دهند و استقبال می کنند.بنابراین، قطعا، شما باید فرض را بر این بگذارید که ایشان، با رضایت مردم و با استقبال مردم مواجه می شوند.حالا اگر شما مطالبی در بعضی از اسناد می ببینید که با این ها نمی خواند، آن ها را باید بررسی کنیم، یکی از کارهای تحقیقی ما همین باید باشد .
چه کسی گفته مادیات مردم برای امام زمان(عج) اهمیتی ندارد؟
من دارم فرض را بر این می گذارم که امام زمان (علیه السلام) با برنامه ای می آیند و ابزار تبلیغ و ابزار معرفی و اطلاع رسانی هم وجود دارد و مردم هم از وضع موجود خودشان، راضی نیستند و خسته اند، وقتی که برنامه ی حقوقی مناسبی را می بینید،همکاری می کنند.
این که عده ای می گویند:امروز«مادیت غلبه دارد.»، امام زمان که نمی آیند که مسائل مادی مردم را ندیده بگیرد! منافع مردم را در نظر می گیرند و زندگی سعادت مند برای مردم می آورند. امام زمان که نمی گوید: «همه اش نماز بخوانید،همه اش قرآن بخوانید،همه اش زیارت کنید همه اش…». ایشان، برنامه ی زندگی می آورد و مردم هم می فهمند و می پذیرنند. مثل الآن که پذیرش نیست، خوب حضرت هم ظهور نکرده اند.
امام زمان(عج) معجزه ندارند، مقبولیت مردمی دارند
در روایات ما، برای جنبه های عطوفت و مهربانی و دل سوزی ایشان، موارد زیادی پیدا می شود.اصلا، آن جنبه ی خشنی که در بعضی از اسناد، بعضی، روی آن تکیه می کنند، به نظر درست نمی آید.آن، مولود تفکرات زمانی بوده که پیروزی را همراه با جنگ و کشورگشایی می دانستند . این نوع پیروزی، اگر می خواست بشود، خوب، در زمان حیات حضرت، بلکه در زمان حیات حضرت علی (علیه السلام) هم می توانست اتفاق بیفتد! چرا خداوند، منتظر می ماند که این همه زمان بگذرد تا شرایط درست بشود؟ اگر بنا است با معجزه و آن ابزاری که معمولا می آورند، با آن ها بخواهد ایشان پیروز بشود، خوب، این را در زمان حضرت آدم هم می توانست انجام دهد! پس پیدا است که برای برقراری یک حکومت جهانی، زمینه های دیگری باید آماده باشد و آن، همان پذیرش مردم است .
تمام ادیان تا قیامت طرفداران خود را خواهند داشت
از آیات قرآن، می شود فهمید که ادیان دیگر هم تا قیامت، طرفدار دارند .ما، دلیلی نداریم که وقتی حضرت، تشریف میآورند، همه را به پذیرش اسلام مجبور می کنند. شاید کسانی هم باشند که اسلام را نپذیرند. البته، این ها، قطعی نیست، ولی جای این است که بگوییم، چنین آزادی وجود دارد که مردم، عقاید خودشان را داشته باشند . منتها، منطقا، وقتی که ایشان اسلام را معرفی می کنند، خود مردم می پذیرند. مردم، دیگر، تعصبی ندارند. وقتی که تفکرشان باز باشد و استدلال هم بشوند، خیلی از افراد می پذیرند .
در شیوه امام زمان(عج) ، رأی مردم ملاک است
این که ایشان، با چه شیوه ای حکومت می کنند، آن نقطه ی مشخص که نقطه ی شروع ما است، این است که ایشان، صاحب الامر هستند، و مانند دیگر امامان، حاکمیت منحصرا برای ایشان است، اما این که تحزب خواهد بود. یا نه، شاید باشد و ایشان اجازه بدهند تا سلیقه های مختلف، به صورت جریان ها و احزاب، فعال باشند.این که انتخابات به همین شکلی که از پایین، مردم، انتخاب می کنند، این که شوراها خواهد بود، این که در هر منطقه ای، شورای مدیریت درست می شود، این که افرادی را منصوب می کنند، این ها، چیزهایی نیست که قطعی باشد .من فکر می کنم، اصل مسئله، روشن است; یعنی، که رضایت مردم و رای مردم ملاک است، اما این که، در مدیریت کشور، چه گونه به رای مردم می رسند و چه گونه در اداره ی کشور به آنان متکی می شوند، این که آیا واقعا در همه ی کره ی زمین، یک نوع مدیریت اعمال می شود، آیا این که . . . ، همه ی این ها، از اموری است که روشن نیست. چه بسا، مثلا، در گوشه ای از جهان، مسلمانان، یک نوع مدیریت خاصی با سلیقه ی خودشان داشته باشند، منتها، همه، هماهنگ با هدف و برنامه ی حضرت هستند . دربرنامه ی حکومتی حضرت شاید جایی برای اختلاف نظر و… وجود داشته باشد ما، هیچ دلیلی نداریم که فکر کنیم که همه ی جهان، مثل یک خانواده اداره می شود .
چرا نباید با روند جهانی شدن امروز دنیا مخالفت کنیم؟
ما، فعلا، عضوی از این جامعهی بزرگ هستیم و نباید در این بحث، با اصل جهانی شدن مخالفت کنیم; چون، این، یک چیزی است که می تواند در خدمت بشریت باشد . دادگاه بین المللی کیفری که برای مجازات جنایتکاران جنگی تشکیل شده است، درست است که الآن آمریکا در آن نفوذ دارد و . . . ، ولی اگر انصافا یک عده دانشمند قاضی عادل شریف باشند و اگر هر کشور کوچکی هم از یک دولت قدرت مندی، به عنوان جنایتکار جنگی، شکایت کرد، آن جا رسیدگی کند، آن، یک چیز خوبی است . مطالب و امور دیگر هم این طور است . ما باید این ها را کمک بکنیم تا انجام بشود و از این که هست، به سمت عقلانی تری برود .برای این، احتیاج دارد که بقیه ی کشورهای اسلامی هم همکاری کنند . اگر این پنجاه و چند کشور اسلامی، بتوانند خودشان را همراه کنند و متحد باشند، یک وزنه ی عظیم می شوند و در همه ی این مراکز جهانی، می توانیم با رای خودمان، سرنوشت دنیا را اصلاح بکنیم . البته، آنان، باز نفع شان را بیش تر از ما می برند . از این رو، اگر منافعشان لطمه ببیند، بیرون می روند . آمریکا، از یونسکو بیرون رفت; چون، رای اش در تعیین دبیر کل، مؤثر نبود . نیز از پیمان «کی . یو . تو» بیرون رفت .
مدیریت امام زمان(عج) برای ما قابل اجراء نیست
لازم است این نکته را مطرح کنم که جمهوری اسلامی، پیوسته، در پی این بوده است که حکومت جهانی حضرت (علیه السلام) را الگوی رفتار خود قرار دهد. ما اگر از رفاه می گوییم، اگر از امنیت می گوییم،… ، چیزهایی است که از آن جا الگوبرداری کرده ایم . البته، در این باره، ما، به اندازه ی فهم خودمان از اسلام و توانی که داریم، عمل می کنیم . ما، نه فهم حضرت را داریم و نه امکانات حضرت را، لذا آن چه پیاده می کنیم، نمی تواند، کاملا مطابق با آن الگو باشد . اگر ما بتوانیم، به اندازهی توان مان هم اسلام را پیاده کنیم، الگوی خوبی برای جهان خواهیم بود و این می تواند، زمینه را برای ظهور حضرت فراهم آورد . تاکید می کنم، اگر ما بتوانیم آرمان های اسلام را در عمل پیاده کنیم و به مردم جهان نشان دهیم، کار بزرگی برای گسترش فرهنگ مهدویت انجام داده ایم . الآن هم، سعی و تلاش مان، جز این نیست . حالا این که چه مقدار موفق شده ایم، یک بحث دیگری است.
اگر مقبولیت مردم نباشد، کاری نمی توان کرد
اگر نظر و مقبولیت مردم نباشد، کاری نمی توان کرد. برای عملی کردن اسلام، ما باید مردم را همراه خود داشته باشیم. به نظر ما، فقیه واجد شرایط، جانشین حضرت بقیة الله (علیه السلام) است، اما اگر این بحث ها بخواهد جنبهی حکومتی به خود بگیرد، باید برای فقیه، مقبولیت حاصل شود. حضرت علی (علیه السلام) چون پذیرش مردم نبود، خانه نشین شد! ما که بالاتر از حضرت نیستیم! اصلا چرا حضرت در پردهی غیبت اند؟ زمینهی پذیرش گسترده و جهانی مردمی وجود ندارد.
اگر ما نتوانیم معاش مردم را تامین کنیم چگونه مدعی زمینه سازی ظهور باشیم؟
ما کار خیلی مهمی که باید انجام دهیم، این است که معاش مردم را سر و سامان ببخشیم . این، جزء نخستین وظیفه ی دولت اسلامی است . حضرت علی (ع) که مالک اشتر را به مصر می فرستد، به او می گوید، با اموالی که جمع می کند، آبادانی کند و آبادانی ها را گسترش دهد . الآن، شبهاتی که مطرح است، بیش تر، مربوط به بعد کارایی نظام است . با موفقیت اقتصادی، این شبهات، خود به خود، پاسخ داده می شود . البته، آن شبهات فکری را هم باید مستدلا پاسخ داد.این شبهات، چیزهای تازه ای نیست. شما کتاب خاطرات مرا که منتشر شده، ملاحظه کنید. خواهید دید که این ها، از آن موقع هم بوده است. بله، یک وقتی در کمون و نهفته بوده است و زمانی آشکار شده است.
حضرت مهدی(عج) بدون اسلام مطرح نیست، نگاه کنید سلمان رشدی کجا را هدف گرفته بود؟
ما می بینیم که آنان، همه ی ارزش های اسلام را مورد هجوم قرار داده اند; زیرا، حضرت مهدی (علیه السلام) هم بدون اسلام، مطرح نیست! حضرت می آیند تا اسلام را اجرا کنند! داستان سلمان رشدی برای نابودی اساس اسلام بود! من می گویم، آنان، تنها، به یک موضوع نپرداخته اند، بلکه به هر چیزی که مایه ی افتخار ما است و برای ما ارزش است، تهاجم کرده اند و می کنند. یکی از این محورها هم موضوع مهدویت است
“مردم به برنامه امام زمان(عج) رای خواهند داد”
البته اگر آيت الله جنتى در آن زمان هنوز هم دبير شوراى نگهبان باشد حتماً اسم ايشان از صندوق در ميايد.
سلام – یکم – بارها در موعظه ها و منابر شنیده بودم که ” پست ” و ” مقام ” دنیوی از آب دهان ” بز ” بی ارزش تر است ولی در نظام شیعی و اسلامی و ولایتی و ناب محمدی کنونی کشورمان متوجه شدم که این ” آب دهان بز ” فقط و فقط یک شعار است که نخبگان به طرف آن نروند و سفلگان آن را ” چارچنگولی ” آن را قاپ بزنند ! مثال این مورد ، همین قبول کردن پست ” ریاست تشخیص مصلحت ” است که هاشمی رفسنجانی جوانتر را بر میدارند و بلافاصله پیر فرتوتی که ” باد صدا دار معده اش ” را نمی تواند بیرون کند که امروز مقامات به دیدار تخت زیبای بیمارستانی اش میروند ( این فرد فرو در تختخواب که عیادت سرش نمی شود ) ، چارچنگولی تحویل میگیرد . دویم – همایش هایی است که این روزها ” برادران ” که از اسلاف مارقین هستند و درد و مرض هایی که بعد از آنکه جلیلی پیروز انتخابات نشد گرفته اند . برای رفع آن مرض ها ، گرد همایی هایی را در جهت مخالفت با آقای روحانی برگزار میکنند با اسامی ” دلواپس شده ها ” ، ” دل درد گرفته ها ” ، ” دل پیچه گرفته ها ” که یکی از این ” دل پیچه” گرفته های اخیر ، آقای مصباح یزیدی هستند که از بس ” برادران ” ایشان را به قیاس عاریت گرفته سرقتی ، مطهری زمان خطاب کرده اند ، به آقای روحانی رئیس جمهور افاضه فرموده اند : باید از وی پرسید مگر خود تو دینت را از کجا یاد گرفتهای؟ از فیضیه یا از انگلستان؟ به معنایی ایشان آقای روحانی را به ” برادران ” انگلیسی معرفی می نمایند .
ريشه ها ١٠٠
ادامه : در ذيل پست ماجراى سفر به اصفهان ديالوگ شگفت انگيز شاه و شبان مورد تأمل قرار داديم .مجال تنگ و دشوارى پيام رسانى اين توفيق اجبارى را فرآهم آورده تا من پيوسته به دنبال راه هاى ميانبرى باشم كه در چكيده ترين صورت بتوانم لب و جانمايه آثار و افكار را عرضه كنم .در آن ديالوگ پيش آگهانه فردوسى نه فقط حكمت كردآرى خود بل همچنين طرحوا ره اى از سيماى قديس گونه كيخسرو را عرضه مى كند .نكاتى را در تكميل آن بحث اضافه مى كنم :
١- كيخسرو شگفت ترين شخصيت شاهنامه است . در أوستا ،يشت ها ،دينكرد و متون پس از اسلام روايت ها و تصاوير گونگونى از او پرداخته شده است كه در بيشتر آنها كيخسرو چهره قديسى بى مرگ دارد كه در إخر الزمان در ركاب سوشيانس ظاهر مى شود تا جهان را از داد آكنده كند .اما روايت فردوسى با روايات دينى تفاوت هايي دارد .و در عين حال قداست كيخسرو را حفظ كرده است .او پايان بخش هزاره هاى اساطيرى است كه با متون زرتشتى هم سازند ؛ هزاره نخست هزاره ظلمت اهريمنى است .هزاره دوم دوران آميختگى نور و ظلمت يا اهريمن و اهورمزداست .هزاره سوم پيروزى نور بر ظلمت و پرداخته شدن جهان از ديوان و ناپاكآن است . كيخسرو وقتى آهنگ رفتن به نزد خدا مى كند كه جهان را از بيداد و ديوان و دژكامگان تهى و از مهر و داد و آبادانى آكنده كرده است و از ديد گوان و پهلوانان پيرامونى اكنون بايد از قدرت خود شادمان باشد و با فراغ بال پادشاهى كند .اما درست در اوج بهروزى و كامروايي پرده نشين مى شود و به شيوه عارفان زمان فردوسى از اژدهاى نفس به يزدان پناه مى برد و در خلوت خواب و خوراگ را بر خود حرام مى كند و از جلوه اغيار مى گسلد و در به روى سردارانش مى بندد .هيچ يك از پهلوانان ايرانى به ويژه زال و رستم رفتار شاه را بخردانه نمى يابند .با معيار خرد اين پهلوانان كيخسرو در دام ديو افتاده ،ابليس او را گمرآه كرده ،و حتى روح خبيث تورانى از راه مادر در او رسوخ كرده است .پهلوانان تشكيل انجمن مى دهند تا براى نجات شاه چاره جويي كنند .هر يك به سهم خود مى كوشد تا با گفتگو به علت تغيير حال شاه پى ببرد و با اندرز او را سر عقل آورد .كيخسرو براى إنها توضيح مى دهد كه اكنون آرزويش آن است كه آمرز يده شده به پروردگار بپيوندد پيش از آنكه قدرت او را چون جمشيد و كأوس مغرور و چون ضحاك فاسد كند و در بًدنامى بميرد .پهلوانان قانع نمى شوند و پيكى به سوى زابلستان مى فرستند تا از رستم و زال كمك گيرند .زال و رستم به سرعت خود را به پايتخت مى رسانند .زال نتيجه گفتگو با شاه را اين سان بيان مى كند :
به ايرانيان گفت :اى راى نيست
خرد را به مغز اندرش جاى نيست
اين در حالى است كه شاه به شيواترين بيان از مقصد ديندار انه و عارفانه خود دفاع كرده است .اما نظر زال فرزانه اين است :مغزش از خرد خالى شده
ادامه دارد
به ايرانيان گفت كين راى نيست
خرد را به مغز اندرش جاى نيست
با پوزش
کوروس گرامی
سپاس فراوان جهت زحمتی که قبول کردید. بسیار زیبا بود.
نخستين ز من بر تو باشد سلامى
تشكر سپس -،- مرتضاى گرامى
تو – استاد – فرزانه – سايت مايى
ربودى به حكمت تو گوى از سنايى
اگر نامه – شهر يا ر ا ن – بخوانى
يقين دان – كه شيخ الرئيس زمانى
تو را كينه رستم – از بهر – چيست
چرا با شهان يك دمت صلح نيست
ز بهر چه شهنامه – هرگز نخوانى
چرا روح و جانت بدين سو نرانى
به لب زيد و عمر و ذهبنا ، ذهبتم
بفرسايدت – جان – به علميه -قم
سلام بر آقا مهدی
قطع نظر از مدحی که از این کمترین نمودی ،باید بگویم زیبا سرودی ،متاسفانه ذوق شعری ندارم که با تو مشاعره کنم ،اما ذوق شعری شما تحسین بر انگیز است.
اما من کینه ای با رستم و شاهنامه ندارم ،در باب شاهنامه بررسی را آغازیده ام ،و دانشجوی مبتدی این بابم.
اما با شاهان بصلح نیستم زیرا که جز اقل قلیلی از آنان ،بقیه سمبلهای دیکتاتوری و استبداد و اقتدارگرای بوده اند ،اینرا درست گفتی که با سمیلهای استبداد بصلح نیستم
آری فرسودگی از لوازم طی طریق حقیقت است.
تشکر و سپاس
ريشه ها ١٠٠( قسمت ٩٩ ذيل پست قدمگاه )
افزوده اى به داستان كيخسرو بنا به خواست برخى دوستان به ويژه بى كنش فرهيخته و ارجمند:
نخست بگويم كه آنچه همساز با هدف ريشه هاست تأثيرات فرهنگى جريان هاى حكمى و ادبى و سياسى است نه ارزيابى و تفسير آثار از نظر اعتبار فى نفسه آنها .در ذيل پست ماجراى سفر به أصفهان در قسمت ٩٧ ريشه ها ديالوگ شگفت انگيز افراسياب و شبان يا همان كيخسرو نوجوان را وأشكالهم .
نظر دهندگان محترم
مسئول بوجود آمدن حکومت استبدادی و دیکتاتور ی مردم میباشند.
1- مردن آخوند محمد رضا مهدوی کنی سرمایه و اموال مردم خور از طریق مختلف مانند دانشگاه امام صادق (تولید کننده فرهنگ تازی) و زمین چهار راه ولیعصر و طالقانی (به اسم جامع الصادق توسط این آخوند مهدوی کنی بالا کشیده شد و تبدیل به ساختمان تجاری گردید)و مداح و ملیجک آقای علی خامنه ای را به جامعه بشریت تبریک میگویم. امیدوارم که دست بیجان و سرد و گناه کار او زیر سر بقیه ست اندازان به و غارتگران ثروت و فرهنگ ما ملت ایران باشد.
2 – رژیم ولایت مطلقه فقیه بدون ادر نظر گرفتن 35 سال ضرر زدن به اجتماع و سیاست و پروت ملی ما ایرانیان سخت کوشش دارد تا با تز حفظ نظام از اوجب واجبات است و قبل از فوت اقای علی خامنه ای (ایشان با بیماری لاعلاجی به شدت دست بگریبان است)با 5+1 کنار بیایدتا بتواندبا جعل روایت وحدیث و آیه من در اوردی وافسانه ای جدید ولایت مطلقه دیگری به ماملت ایران غالب کند. امیدوارم ما ملت با هشیاری بتوانیم جلوتکرار واقعه 25 سال پیش را بگیریم.
به امید روزی که عقل و خرد و اندیشه در همه ما ایرانیان به حد اعلا برسد تا فرهنگ سکولاری (جدائی دین از دولت) – شروع تاسیس دموکراسی و ازادی- در فرهنگمان نهادینه شود و دولتی منتخب مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم را برپا کنیم.
مهدی
بشر امروز در تراوش مخاطرات ذهنى ، گاه به كم بها ترين خود وگاه از همه مالوفات ، در مى گذرد(هانرى شرمن)
شايد اين سخن شرمن ، بيش از انكه مويد فحواى منطقى خود باشد ، رسوخى بيرحمانه به همان محلى باشد كه شرمن ، تصور تراوش مخاطرات ذهن را ، از انجا دارد ، اما چه كسى مى تواند چشم بر حقايق روزانه ببندد و در مدخل شهر ، نسيمى را از خود ، پس براند كه در نوازش معجزه گون شبى ، يك رفتگر عياش را ، زمانى به سخره گرفته بود؟
بارى روزنه اميد در شب مشبك گون ، گرچه ديگر ما را به كار نمى ايد ، لاجرم ديدنش نيز قابل انكار نيست ، همانگونه كه ما و اسلافمان اين معامله را با غش پذيرفتيم ، ليكن انها خود ، متضرر واقعى بودند و هردوى ما ، فقط نظاره گر.
ارى دوستان ، در روزى كه كريستين فرانسوى با نقابى از پوست روباه ، در معركه ها ، چرخيدن اراست ، ما همه قيل و قال را در مدارس خود ، بدون مبصر و ناظم ، بر جا گذاشتيم و به خنده هاى حريصانه ريز نقشان جنوبى ، نقاب فرزانگى ، اويختيم و هنوز من در اين پندارم كه ايا انشب گلوى عشق ، زخمى بر كفتار پير كوهستان ، به يادگار گذاشت يا خير؟
سلام اقای نوری زاد
این پرونده مرتضوی را بازگویی کنید که در این گیر و دار ” دلواپسان” دچار فراموشی نشود.
با سپاس
درودي ديكر بر ازادكان اقاي نوريزاد همكاران و كاربران محتر سايتش و هموطنان ارجمند، قبل إز هر كلامي نوشته شما را در باره نخبكان رفتم خواندم، جه غمي بر دلم نشست؟ شايد سنكينيش را كس نداند، اقاي نوريزاد مي فهمم كه ان شرايط ايران زير استبداد نعلين راه را بر تنفس عادي مسدود مي كند جه رسد به يك زندكي كه بايد كانون كرم زوجي جوان و در اينده تشكيل خانواده شان بأشد، باور كنيد كفتن اي كلمات برايم اسان نيست، اما نكذاريد جوانان وطن ايران را ترك كنند، اينجا هم مشكلات خاص خود را دارد كه بعدها وقتي شيريني ماههاي اول جاي خود را به واقعيات جامعه مي دهد روز به روز سنكينتر خواهد شد، نمي خواهم جواناني كه نااميد موطن خود را ترك مي كنند به اميد رويا و زندكي بهتر زير ارابه واقعيات زندكي جوامع خارج إز ايران له و لورده شوند، نوجه شما را به نامه ان جوان اشنايتان جلب مي كنم ( أرمان ) ٢٥ سال است كه إز ايران خارج شده ام و در جند كشور زندكي كرده ام، و مي دانم إز جه حرف ميزنم، ان جوان نابعه جاي شكوفاي و رشدش در ايران عزيز است، اينجا خودشان هزاران جوان بيكار اكادميك دارند كه روي دستشان مانده و با اين تشكيل اتحاديه اروبا تازه اكر جاي خالي بأشد اول به انها مي رسد و ان نابعه عزيز إيراني مجبور خواهد شد به كارهايي خيلي نازلتر تن دردهد براي إمرار معاشش، نمي خواهم در اينجا باز جوانان وطن به ناميدي و يأسي توام با غربت به دبريسوني مركبار تر مواجه شوند، و شاهد تكه تكه شدن روح و جسمشان باشند، خواهشن اين است كه به جوانان توصيه كنيد در اين مورد بيشتر و عميقتر فكر كنند، خبر خوشي بود رسيدن به أموالتان كه اشتباها جند سالي به عاريه كرفته شده بود، اميدوارم كه قدم اول رسيدن مردم به هست و نيست غارت شده شان در اين ٣٥ سال باشند، و اما خاطره اي إز سالهاي ٦٠ در شهر ما ورزشكار كشتي كيري بود كه در زمان خودش به موفقيتهايي در اسيا دست يازيده بود، معروف بود به ببر سياه، شايد اكر فرهنكي ديكر به جاي اين ٣٥ سال بر ايران سايه مي انداخت او هم سرنوشتي بمراتب بهتر إز ان بيدا مي كرد كه يك روز صبح جسدش را رفتكران در جوي ابي جستند، با اعتياد به مواد مخدر ديكر كاري نداشت جز انكه كنار ان جوي اب روزكار خود را در نعشكي يا خماري طي كند و روز بروز بر اشفتكيش افزوده ميشد، تنها دار و ندارش در اين دنيا يك كواهينامه بايه يكم بود، روزي يكي إز مسئولين تربيت بدني استان كه دولتي سر خودفروشيش به نام نوايي رسيده بود، او را در ان وضع مي بيند و دلش به رحم مي ايد و مي كويد اين جه ريخت و وضعيست براي خودت درست كرده اي؟ او هم مي نالد كه بيكار است و بي يار ياور ان مسئول تربيت بدني هم مي كويد، شنيده ام كه اداره راه راننده استخدام مي كند برو انجا و تقاضاي كار كن من هم سعي مي كنم با رييس ان قسمت هماهنك كنم، فرداي انروز قهرمان اسيا به اداره راه ميرود و تقاضايش را مي دهد، و برايش وقت مصاحبه مي كذارند در ان طرف ميز مصاحبه يك اخوند و دو اخوند لباس شخصي وظيفه مصاحبه را بر عهده دارند، ( نا كفته نماند اين قهرمان اسيا متعلق به كروه اجتماعي بود كه در اصطلاح عاميانه به كولي معروف هستند و به مذهب و اعتقادات ان ايمان و اعتقادي ندارند) بكذريم سوال كزينشي مصاحبه كنندكان به اينجا مي رسد كه إز نماز غفيله جه ميداني، قهرمان ما كه كويا در عالمي ديكر سير مي كرده نمازش را نمي شنود و جواب مي دهد غفيله كمان مي كنم كيربكس ماشين هاي امريكايي است اما جاي نكراني نيست من با ماشينهاي امريكايي هم كار كرده ام، اينجاست كه كروه مصاحبه كننده نكاهي به هم مي كنند و مي كويند تو كه نمي داني ناز غفيله جيست جطور مي خواهي با إيمان إسلامي كار كني و دست رد بر سينه أش مي كذارند، و ان شد كه مدتي بعد رفتكران بيدايش مي كنند، اين جك نبود واقعيت اتفاق افتاده بود، موفق باشيد
باسلام بر پدرم نوری زاد
اگر این موضوع محقق شود اجر صبرتان است گوارایتان باد . امیددارم خدا به صبر و رنج شما بنگرد و درخواست های اجتماعی همه ی ما را اجابت کند.
برادران مكرم م من در صفحه قبل صحبتى كردم كه نيمه تمام ماند ، پس ادامه ان؛
لطفا از خواب جهالت بيدار شويد و بياييد همه دست در دست هم پوزه استكبار را به خاك بماليم.
من در صفحه قبل گفتم امريكا فقط از رهبر مى ترسد و بس، من اينرا با دليل به شما هم مى كنم؟ همه مى دانيم كه امريكا از ما تو گوشى و شكست سختى خورده ، دليل شكستشان از ما چيست؟ شما حتما فكر مى كنيد دليلش اسلام است ، ولى اشتباه كرديد چون اگر دايلش اسلام بود ، عراقيها هم مسلمانند ، پس چرا انها شكست خوردند؟ پس نتيجه مى گيريم كه دليل ان ولايت رهبر ما است . حتى خود اوباما در يك جلسه فوق العاده سرى و محرمانه به ترس امريكا ، از رهبر ما اقرار مى كند كه بعدا نوار ان را مامور موساد پاك مى كند ، اميدوارم چشم جهالت شما گشوده شود.
ای عاشق ولایت با تشکر ازشما چشم جهالت من یک کمی گشوده شد وحالا میبینم که کار شما از عشق و عاشقی گذشته وبه جنون رسیده. بهتر است اسم خودت را از عاشق ولایت به مجنون ولایت عوض کنی. شاید یک ترفیع مقام یا اضافه حقوق هم به شما دادند!
عاشق مشنگ
قبل از اینکه مطلبی را بفرستی لطفا این تصور را در ذهنت داشته باش که خوانندگان مطلبت دیوانه نیستند و عقل دارند. خوذت هم فهمیدی چی نوشتی!؟ البته بر تو حرجی نیست عاشق کور و کر است ای کاش لالمانی هم میگرفت!!
حالا این فوق سری و محرمانه چه جوری دست شما رسیده…آی شلوغ!!!!
آغا ایی ولایتتان کجاس ؟ متری چنیه ؟ سی.چهل متری موخام دو تا اطاق توش بنازم ارزان حساب کو مشتری شیم .
به عاشق ولایت
ریشه اعتقاد از انجا میخشکد که بخواهند تحمیلش کنند.
با سلام به پدرم نوری زاد
جناب خندان مطلبتون بسیار آگاهی بخش بود . سپاس
دکتر هر روز که فیلم شما در مورد سپاه رو میبینم و بهش فکر میکنم به نکات جدیدی میرسم که هم دردناکن و هم بسیار وحشتناک
مثلا امروز داشتم روی اسم سپاه فکر میکردم -سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی- مهمترین نکته ی این اسم میدونید چیه دکتر؟
خودم میگم اینه که اصلا سپاه برای حفظ ایران نیست چرا که اصلا اسم ایران تو این اسم نیست. اول که این موضوع رو فهمیدم برق از سرم پرید.
معنای این جمله اینه که کلا سپاه دنبال حفظ اسلامه و این درحالیه که تمام نیرو و درآمد و تمام ارتزاقش از سرمایه های ملت ایرانه.
وای خدای من
خود این اسم نشان از دخالت این شبکه مافیایی در تمامی کشور های اسلامیه برای گسترش اسلامیه که تا الان نتیجه ای جز خون ریزی و عقب ماندگی برای مردم منطقه نداشته.
سلام آقای نوری زاد عزیز وگرامی
آقای مصباح! زمان انقلاب و جنگ کجا بودید؟!
در مقاله زیر آمده است “حضرت آيتالله مصباح يزدي كه سابق بر اين، فرمانبري از سخنان رئيس جمهور را همان پذيرش كلام خداوند ميپنداشتند، ظاهراً با بيانات اخير خود، مشخص فرمودهاند كه منظور ايشان، رئيس دولت نهم بوده و نه هر رئيس جمهوري كه سنخيتي با آراء و عقايد ايشان نداشته باشد! ايشان در اظهارنظري بيسابقه، دكتر روحاني را به باد حمله گرفته و ايشان را تلويحاً “انگليسي”، “زمينه ساز نفوذ نامحرمان”، “ولايت شيطان” و…. خوانده است.”
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
آقای مصباح! زمان انقلاب و جنگ کجا بودید؟!
ایجاد شده در: 06/08/2014 – 18:22
روزنامه جمهوری اسلامی: آيتالله مصباح يزدي اخيراً اظهارات بيسابقهاي عليه رئيس جمهور به زبان آورده اند، سخناني كه از چند سو، تأمل را بر ميانگيزد:
اول: بنا به دلايلي كه بسياري ميدانند و اينجا مجال بازگويي آن نيست، آيتالله مصباح يزدي چهره نه چندان فعال ايام حيات امام (ره)، سخنران پيش از خطبههاي نماز جمعه ايام اصلاحات بود كه يكباره و با اشتباه استراتژيك برخي افراد جريان دوم خرداد، به قله جريان اصولگرايي بدل شد و چنان شد كه محمود احمدي نژاد، به عنوان كانديداي جريان فكري ايشان وارد عرصه شد و با اتفاقاتي كه افتاد، رداي رياست جمهوري برتن كرد؛ گو آنكه رابطه آقاي مصباح يزدي با احمدي نژاد در دوره دهم رياست جمهوري، رو به تيرگي رفت، اما او هيچ گاه نقدي را متوجه دولت نكرد. برخي معتقد بودند آيتالله درس عبرتي گرفته و به اين نتيجه رسيده كه نميتواند تئوري پرداز انقلاب باشد. لذا چنين انتظار بود كه تجربه شكست خورده احمدي نژاد، ليدر جريان پايداري را وادارد كه تئوريهاي عجيب اين جريان را بوسيده و بر طاقچه نهد!
با اين وجود، به نظر ميرسد در مدت اخير تلاشهاي پنهانكارانهاي در حال صورت گرفتن است تا اين رويه همچنان ادامه يابد. برخي بنا به “تجربه خاكستري” خود نشان دادهاند كه بيشتر مايلند فضاي سياسي را ملتهب و مضطرب نگاه دارند تا همواره دستاويزي براي فعاليت سياسي تخريب گرايانه خود داشته باشند. اين حضرات تصور كردهاند قطعاً اگر آيتالله مصباح چونان ايام اصلاحات، برچسب و اتهامات عجيبي نثار اين و آن كند، ميتوانند با ادامه همان روند، تصويري غول آسا از جريان خود ترسيم كنند، “تيتر” شوند و حكومت و افكار عمومي را به انحاء و صور گوناگون متهم و مشوش كنند تا بار ديگر، صندلي نخست قدرت اجرايي كشور را تصاحب كنند.
دوم: حضرت آيتالله مصباح يزدي كه سابق بر اين، فرمانبري از سخنان رئيس جمهور را همان پذيرش كلام خداوند ميپنداشتند، ظاهراً با بيانات اخير خود، مشخص فرمودهاند كه منظور ايشان، رئيس دولت نهم بوده و نه هر رئيس جمهوري كه سنخيتي با آراء و عقايد ايشان نداشته باشد! ايشان در اظهارنظري بيسابقه، دكتر روحاني را به باد حمله گرفته و ايشان را تلويحاً “انگليسي”، “زمينه ساز نفوذ نامحرمان”، “ولايت شيطان” و…. خوانده است.
برای خواندن تمام این مقاله لطفا به منبع آن در لینک زیر رجوع کنید
http://www.irangreenvoice.com/article/2014/jun/08/43995
جناب نوری زاد سلام ,دو تا پیشنهاد دارم که اول برای جناب عالی و دوم برای همه دست اندرکاران جمهوری اسلامی,که چه بشود؟ که اگر بشود,واقعن معرکه در معرکه خواهد بود.این پیشنهاد این است که از نوری زاد بگیر,تا بسیجی,اطلاعاتی,سپاهی,وزیر,نخست وزیر,ریاسات محترم جمهوری,برادران حزب الله,خودجوش ها,از جمله نمکیون,الهیون کرمیون,محتشمیون,وکیل المله ها,وکیل الدوله ها,جبهه رفته ها,رزمندگان,اسرا و همه کسانی که خاطراتی دارند از 57 تا کنون بنویسند که اگر فعلن چاپش به مشگل میخورد با وصیت و امانت دست امینی بسپارندشان.اما فقط به شرط که راست و درست و بدون داوری و پیش داوری بنگارند,که اگر 10 در 100 به واقعیت و با صداقت نوشته شود ماندگاری ان بزرگترین تجربه بشری خواهد بود.بهتر است از سوم شخص بهره بگیرند و چیزی و..را در ان دخیل نکنند.بیش از همه انتظار ما از شماست جناب نوریزاد.یک نکته نوشته ها و خاطرات را فقط برای ماندگاری ایران بنگارند نه عینهو گزارشگونه جناب رفسنجانی.
خداکنه اموالتون رو پس بدن شما راحت بشید. خدایی من نگران شما هستم این مردم لیاقت امثال شما رو که براشون فداکاری کنید ندارن این مردم لایق این حکومت هستند باور کنید این حقیقته .چهارتا اطلاعاتی کجا می تونن جلو ماسک زدن جمعیت تهران رو بگیرن بلکه این ما مردم هستیم که بی تفاوت ترسو دو رو محافظه کار و سودجو و خودبین و .. شدیم حیف از شما خدایی ما لیاقت فداکاری شما رو نداریم خداکنه اموالتون رو بدن تا بتونید به خانواده بزرگوارتون برسید نه ما مردم بی لیاقت.سلامت و برقرار و شاد باشید
محمد رضا مهدوی کنی چشم از دنیایی که همه چیزش بود فروبست!
جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 13:52 نامه الکترونیک چاپ PDF
ولن ينفعكم اليوم إذا ظلمتم أنكم في العذاب مشتركون
خبر کوتاه بود، امّا حکایت 83 سال عمر بی حاصل، 83 سال دلبستگی به مال و منال و جاه و جلال، او برای حفظ دنیایش تن به هر کاری داد، او خفت و خواری را به جان خرید، او به دست بوسی حاکمان عادت داشت، او حلال خدا را حرام و حرامش را حلال کرد تا بر ریاست خویش باقی بماند، او خود را خوار و ذلیل ساواک کرد تا آزاد شود، و پس از آزادی دم فروبست و دیگر سخنی – که شاه را خوش نیاید – بر زبان نراند وبه زعم خود زندگی کرد و شاهد شهادت و رشادت مردان خدا بود، دوستانش شهید و زندانی و تبعیدی شدند و او در کنار والده سعید آقا خوب زندگی کرد!
انقلاب شد، در کمیته ها خشونت را به حد اعلا رساند تا جایی که گاهی فرزندان دوستانش را به کام مرگ فرستاد! و باز خوب خورد و خوب زندگی کرد!
دانشگاه امام صادق (ع) – که واقف وصیّت کرده بود آیت الله منتظری متولی وقف باشد و پس از او هر که را آیت الله منتظری تعیین فرمود متولی باشد – را به نا حق ملک طلق خویش کرد و همه فرزندان و همسرانشان را در آنجا پست و مقام و ریاست بخشید و همسرش را نیز ریاستی خاص داد! در آن دانشگاه از بیت المال خانه ای 5000 متری با خدم و حشم و باغبان فراهم آورد!
و امروز محمد رضا مهدوی کنی همه را گذاشت و رفت، همسر و فرزند و داماد و عروس از این همه ثروت بهره می برند و امروز روز حساب اوست، پرده ها فروافتاده، دستش از دنیا کوتاه، دستگاه قضایی نمی تواند که به دادش رسد، شهردار تهران هم نیست که سودهای چند هزار میلیاردی در جیبش کند!
آقا محمد رضا؛ آن وکیلی که ریشش را دردست گرفتی و محکم دهانش را بستی تا زبانش بریده شد، امروز در برابر تو در محکمه الهی است، دیگر نمی توانی دهانش بدوزی و با دهان پرخون و پای شکسته در میدان بهارستان رهایش کنی!
امروز آیت الله العظمی منتظری را هم خواهی دید، از تو می پرسد:” زمان شاه کم آوردی و تسلیم شدی و مرا در سیاهچال ساواک تنها گذاشتی، بعد از انقلاب محمدم در برابرنفاق به شهادت رسید و تو مرا یاری نکردی، فرزند دیگرم در برابر صدام جانباز شد و تو در جنگ هم کم گذاشتی، محصور شدم و باز هم مرا نه تنها واگذاشتی که دانشگاه موقوفه ام را به ناحق متصرف شدی! حال تو اینجا و من اینجا، دنیا را هر دو وانهادیم، تو چه آوردی و من چه؟ تو چه فرونهادی و من چه؟ من محبوب دلهای مردم دردمند و تو محبوب شکمبارگان! در پی من دعای مظلوم و در پی تو ثنای ظالم، من برای فرزندانم عزت و آبرو گذاشتم و تو مال و منالی بی برکت که وزر و وبال است! ”
محمد رضا خان؛ تو در شرایط دشوار بعد از انتخابات 88، حتی حاضر شدی جای ولی نعمت خود را بگیری و بدون رقیب بر صندلی ریاست مجلس خبرگان تکیه زنی، در حالیکه بر روی پای خود نمی توانستی بایستی و یک پایت آن سوی گور بود! باز هم برای خرسندی جناح حاکم و خوش خدمتی، پا پیش نهادی و صد البته رقیب در شان خود نمی دید که با پیری عصا به دست و لب گور کشتی بگیرد! و تو در یک انتخابات یک نفره خودت بر خودت پیروز شدی و ریاست خبرگان را به ناحق از آن خود کردی!
بگذریم، دستت از دنیا کوتاه شد، منتظر باش، به دادخواهی خود و فرزندان این مرز و بوم خواهم آمد و آنجا در محکمه عدل الهی، داد خود خواهم ستاند و دیگر سلطانی نیست تو را یاری کند.
منتظرم باش
مهدی خزعلی
16/3/1393
سلام آقای نوری زاد عزیز و گرامی
خسته نباشید!
من در عین حال که از این خبر خوشحال هستم یک کمی هم مرا دل نگران کرده! مردی از یک سیستم نامردی را باید با احتیاط نزدیک شد! در ضمن نوشته زیر از آقای ابراهیم نبوی نکات خوبی دارد!
– – – – – – – – – – – – – – – –
ندای سبز آزادی نوشت:
از سکوت به کما
ایجاد شده در: 06/08/2014 – 18:11
ابراهیم نبوی
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی که زمانی گفته بود من محمدرضا مهدوی هستم نه محمدرضا پهلوی، متهم به عضویت در فراماسونری که این اتهام توسط کارکنان دون پایه اداره ثبت احوال اکثر شهرستانهایی که فقط یک چهارراه دارند به او زده شده است، بعد از چند سال که در کمای سیاسی بود به کمای واقعی رفت. مهدوی کنی در واقع حقه ای بود که هاشمی رفسنجانی در جریان سقوط اش در سال 1390 در انتخابات خبرگان از آن استفاده کرد، تا یک روحانی بسیار معتبر و از نظر سیاسی و فقهی بزرگتر از خامنه ای را روی صندلی ریاست خبرگان بنشاند که به زور از دستش گرفته شده بود.
تا از این طریق هم مانع قدرت گرفتن مصباح در خبرگان شود و هم خطر مزاحمت جنتی و یزدی را به عنوان جانشین از سر راه بردارد. مهدوی کنی در این سالها جز اینکه محافظه کارانه هیچ کاری نکند، روی صندلی نشسته بود. و هیچ کار نکردن در شرایطی که همه کارهای بد می کنند کار مهمی بود. اگر مهدوی کنی بمیرد که احتمال آن زیاد است، انتخاب جانشین او در خبرگان معنی دار است. زمانی که مهدوی کنی به جای هاشمی رئیس خبرگان شد بحران رهبری تا حدی در میان اعتدال گرایان و اصلاح طلبان و کارگزاران وجود داشت و در عوض بحران رهبری در میان محافظه کاران وجود نداشت. الآن بحران رهبری با چند دستگی جدی اصولگرایان ( تقسیم آنان به تندروهای جبهه پایداری، تیم احمدی نژاد، اصولگرایان میانه روی مایل به هاشمی و اصولگرایان منتقد هاشمی) عملا جبهه اصولگرایان را ضعیف کرده است و میزان ارادت و اعتماد بسیاری از اصولگرایان پس از انتخاب روحانی به خامنه ای کم شده است. در نتیجه احتمال نشستن هاشمی بر صندلی ریاست خبرگان وجود دارد. شاید این انتخاب آغاز یک سونامی بزرگ برای تغییرات غیرقابل تصوری در حکومت ایران باشد.
http://www.irangreenvoice.com/article/2014/jun/08/43994
ریاست آیت الله مهدوی کنی بر دانشگاه امام صادق (ع) در پرسش و پاسخی از آیت الله العظمی منتظری
اشاره:همزمان با تشدید بیماری آیت الله محمد رضا مهدوی کنی و کم شدن هوشیاری وی در حالت کما، برخی از رسانهها و به ویژه شبکههای اجتماعی در باره ریاست وی از آغاز تاکنون بر دانشگاه امام صادق(ع) و انتصاب وی بر این ریاست از سوی مرحوم آیت الله العظمی منتظری و چگونگی ادامه این صدارت پس از عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری، مطالبی که گاه ناقص به نظر می رسد را مطرح می کنند. به همین بهانه مشروح پرسش آقای مهندس مصطفی ایزدی و پاسخ فقیه عالیقدر آیت الله العظمی منتظری در این باره برای ثبت مجدد در تاریخ و رفع برخی شبهات (به نقل از کتاب دیدگاهها، جلد سوم، صفحه ۱۷۶) ذکر می گردد. لازم به ذکر است که مطالبی چند نیز که در خاطرات آقای مهدوی کنی در باره تذکرات به امام خمینی و دیگر مسئولین نظام در دوران قائم مقامی رهبری آمده، مورد پرسش و پاسخ قرار گرفته است.
به نام خدا
محضر مبارك فقيه عاليقدر حضرت آيت الله العظمي منتظري دامت بركاته
با عرض سلام و آرزوي سلامتي و توفيق حضرتعالي به استحضار ميرساند كه اخيرا از سوي مركز اسناد انقلاب اسلامي كتابي تحت عنوان “خاطرات آيت الله مهدوي كني” به چاپ رسيده است. در اين كتاب مطالبي پيرامون تأسيس “جامعة الامام الصادق (ع)” و نيز خاطراتي در ارتباط با حضرتعالي آمده كه برخلاف اسناد و مدارك موجود و بعضا مغاير با گفته هاي شما در كتاب شريف “خاطرات” ميباشد. هر چند كه از اين مغايرتها در بعضي از نوشتهها و خاطرات بعضي از افراد ديگر هم وجود دارد، اما از آنجا كه آيت الله مهدوي كني منصوب جنابعالي در رأس دانشگاه امام صادق (ع) ميباشد، اظهارات ايشان ميتواند قابل توجه باشد. لذا به منظور رفع پاره اي از ابهامات كه براي خوانندگان اينگونه خاطرات پيش ميآيد لازم ديدم در خصوص سه نكته از گفته هاي ايشان نظر حضرتعالي را جويا شوم چنانچه ضرورت ميبينيد و وقت پاسخگوئي داريد تقاضامندم علاقه مندان به تاريخ انقلاب اسلامي را از نظرات خويش آگاه فرمائيد:
۱ – در زمينه تشكيل دانشگاه امام صادق (ع) و اساسنامه آن نوشته اند:
“در اين اساسنامه آيت الله منتظري به عنوان رياست عالي آمده است. اختيارات كلي اين جامعه در اختيار هيئت امنا بود. البته عنوان رياست عالي براي آيت الله منتظري مبتني بر اين بود كه ايشان به سمت قائم مقام رهبري توسط مجلس خبرگان تعيين شده بود. ولي پس از عزل ايشان از اين سمت، قهرا رياست عالي موضوعا منتفي گرديد و پس از بروز مشكلاتي كه مانع از حضور ايشان در جلسات هيئت امنا و قهرا منجر به استعفاي ايشان شد، سرانجام ادامه كار هيئت امنا بدان شكل غير ممكن مينمود. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي مصلحت ديدند تا زمان اصلاح اساسنامه و تعيين امناي جديد، جريان كارهاي جامعه با نظر حقير انجام گيرد و در واقع من به عنوان جانشين هيئت امنا با تعيين هيئت مديره اي مركب از بعضي از اعضاي امنا و جز آنان، مسئوليت اداره جامعه را عهده دار شديم .” (ص ۳۹۷)
۲ – در مورد تذكرات شما در دوران قائم مقامي رهبري، گفته اند:
“قائم مقام قاعدتا بايد آنچه را كه رئيس اصلي ميگويد بگويد. اگر ايشان قائم مقامي را پذيرفته بودند اقتضا داشت ببينند امام چه ميگويد، ايشان هم همان را بگويند؛ به خصوص پس از اينكه رسما به عنوان قائم مقامي منصوب و معرفي شدند و امام هم قبول كردند و حتي عنوان آيت الله را پذيرفتند و در برخي از مكتوبات نيز نوشتند. معناي قائم مقامي چيزي جز اين نيست؛ مگر ميشود قائم مقامي روش يا سياستي را اتخاذ بكند كه برخلاف نظر رئيس و رهبر اصلي باشد؛ ولي جناب آقاي منتظري غالبا نظرات خودشان را بيان ميكردند، نقدهايي نسبت به مسائل سياسي كشور از جمله سپاه، قوه قضائيه و دولت داشتند؛ گاهي هم به خود امام – مستقيم يا غيرمستقيم – اشكال و ايراد ميگرفتند.” (ص ۳۵۹)
۳ – ايشان ضمن تشريح علت بركناري حضرتعالي از قائم مقامي و بيان اينكه روش انتقادي شما ديگر قابل تحمل نبود، به ملاقات علماي صاحب نقش در انقلاب با مرحوم امام در سال آخر حيات ايشان اشاره كرده و اظهار داشته اند:
“پس از پايان مجلس، امام به آيت الله منتظري فرمودند شما بنشينيد، با شما كار دارم – ظاهرا همان مجلس بود – امام باز ايشان را به طور خصوصي نصيحت كردند. امام فرمودند شما ديگر چنين حرفهايي نزن، تا كجا شما ميخواهيد به اين حرفهايي كه دشمن از آن سوء استفاده ميكند، ادامه بدهيد. البته ما از آن جلسه بيرون آمديم و ايشان به تنهايي نشستند، اين را خود آقاي منتظري نقل كردند، ولي پيدا بود كه اين نصيحت را نپذيرفته بودند. آقاي منتظري ميگفتند من احساس وظيفه ميكنم، بايد اين حرفها را بزنم . عملا هم اين طور بود كه باز هم ادامه دادند و به روش سابقشان عمل كردند تا به عزل منتهي شد.” (ص ۳۶۱)
اميدوارم هميشه و در همه حال در ذيل توجهات حضرت ولي عصر(عج) نستوه و سربلند باشيد.
با سپاس فراوان – ۲۴/۲/۱۳۸۶ – ارادتمند: مصطفي ايزدي
***
بسم الله الرحمن الرحيم
محقق محترم جناب آقاي مصطفي ايزدي دام توفيقه
با سلام و تحيت
نامه شما را خواندم، ضمن تقدير از توجه شما به مسائل انقلاب و حوادث گذشته و پيگيري نسبت به آنها يادآور ميشوم:
اينجانب جناب آيت الله مهدوي كني دامت افاضاته را – كه از دوستان قديم ميباشند – فردي متدين، اخلاقي و معتقد به قيامت و حساب و كتاب ميدانم و لذا احتمالا مطالب نقل شده از ايشان (و نيز برخي ديگر از مطالب اين كتاب) به خاطر فراموشي و عدم مراجعه به اسناد موجود و يا حداقل عدم استفسار از كساني است كه هنوز دست سياست موجب فراموشي آنان نشده است. اينجانب به خاطر مصالحي قصد پاسخ دادن به بسياري از مطالب خلاف واقعي را كه عليه من در اين مدت منتشر شده – و اخيرا در قالب خاطره گويي و غيره بر حجم آن افزوده شده است – نداشتهام و به حداقل اكتفا كرده ام؛ اما تحريف وقايع و بيان مطالب خلاف از امثال ايشان دور از انتظار و موجب شگفتي و تأسف است. ذيلا به طور اجمال به نكات مورد سؤال ميپردازم:
ج ۱ – تأسيس جامعة الامام الصادق (ع) در اصل به پيشنهاد اينجانب بوده كه در ابتداي اساسنامه اين جامعه به آن تصريح شده است. پيش از پيروزي انقلاب، سه نفر از افراد خير و متعهد زمين وسيعي را براي امور ديني خريده و در نظر گرفته بودند، كه يكي از آنان جناب آقاي حاج سيد رحيم خانيان بود كه در زندان اوين با ايشان آشنا شده بودم. پس از آزادي از زندان و پيروزي انقلاب، يك روز ايشان و آقاي محمدعلي نويد و آقاي مهديان – كه صاحبان اين زمين بودند – به من مراجعه كردند و گفتند ما آن را در اختيار شما ميگذاريم تا در آن كاري فرهنگي و ديني به هر شكل كه صلاح ميدانيد انجام گيرد، و اوراق سهام آن را كه به منزله سند مالكيتش بود به اينجانب دادند. چون تازه انقلاب به پيروزي رسيده بود و در آن زمان صحبت از انتخاب سفرا و كارداران براي خارج بود با مشورت خود آقايان تصميم گرفتيم در اين مكان دانشگاهي بنا شود كه در آن افرادي براي تصدي پست سفارت يا كارداري و يا خانه فرهنگ و در ضمن تبليغ اسلام در خارج از كشور تربيت شوند و هم علوم روز و هم علوم اسلامي به آنان آموزش داده شود. سپس محل ديگري كه ساخته و آماده بود براي دانشگاه در نظر گرفته شد و اين زمين به عنوان پشتوانه مالي آن قرار گرفت؛ بعدا با پيگيري من و تلاش جدي آقاي نويد و برخي آقايان يك كارخانه بزرگ نساجي در مشهد نيز به عنوان پشتوانه ديگر مالي جامعه تأسيس شد. نامهها و پيگيري هاي اينجانب در اين ارتباط موجود و بعضا در روزنامه هاي آن زمان نيز منعكس شده است.
بعد از مشورت با آقايان فوق الذكر، افرادي را براي هيأت امناي جامعة الامام الصادق (ع) معرفي كردم كه از جمله آنان حضرات آقايان: مشكيني، خامنه اي و مهدوي كني بودند. “جامعه” داراي اساسنامه اي است كه از نظر حقوقي به ثبت رسيده و در آن رياست عاليه جامعه برعهده بنده گذاشته شده است؛ و در حقيقت من هم جزو هيأت مؤسس و هيأت امنا هستم و هم رياست عاليه آن را برعهده دارم و حتي آقاي مهدوي با حكم اينجانب مسئوليت اداره آن را به عهده گرفتند. و اينكه گفته شده : “عنوان رياست عالي براي آيت الله منتظري مبتني بر اين بود كه ايشان به سمت قائم مقام رهبري توسط مجلس خبرگان تعيين شده بود” خلاف واقع است؛ زيرا اولا: مطابق ماده ۹ اساسنامه رياست عاليه به عنوان “ركن اول و بالاترين مرجع جامعه” به شخصيت حقيقي و نه حقوقي اينجانب – آن هم به صورت “مادام العمر” – واگذار شده است و در آن هيچ نامي از عناويني مثل قائم مقامي رهبري يا رئيس مجلس خبرگان قانون اساسي و… نيامده است. ساير اعضاي هيأت امنا نيز به عنوان شخص حقيقي عضو هستند نه حقوقي، چرا كه در اين صورت بايد موضوع عضويت تعدادي از آنان منتفي گردد!
ثانيا: اعلام قائم مقامي من توسط مجلس خبرگان رهبري – كه از نگاه آقاي مهدوي مبناي عنوان رياست عالي دانسته شده است – در سال ۱۳۶۴ بوده؛ در حالي كه اساسنامه جامعة الامام الصادق (ع) برحسب تاريخ آخر اساسنامه در ۱۵/۸/۱۳۶۱ به تصويب رسيده است.
و ثالثا: اگر فرضا اين گونه بود كه ايشان گفته اند، چرا پس از – به قول ايشان بركناري – مكرر واسطه فرستادند و تقاضاي تفويض اختيارات كردند؟
همچنين اينكه گفته شده : “پس از بروز مشكلاتي كه مانع از حضور ايشان در جلسات هيأت امنا و قهرا منجر به استعفاي ايشان شد…” برخلاف واقع و خلاف مواد اساسنامه است؛ زيرا براساس تصريح ماده ۱۳ اساسنامه : “در صورتي كه هر يك از اعضاي هيئت امنا به استثناي رياست عاليه بدون عذر موجه شخصا به مدت سه ماه در جلسه شركت ننمايد مستعفي تلقي خواهد شد و هيأت امنا مراتب را كتبا به نشاني قانوني وي ابلاغ و در صورتي كه با گذشت دو ماه از تاريخ ابلاغ، تمايل خود را به شركت در جلسات اعلام ننمايد استعفاي او قطعي خواهد بود.” و مطابق تبصره ۴ ماده ۹: “حداقل هر شش ماه بايد جلسات هيأت امنا در حضور رياست عاليه تشكيل گردد.”
بنابراين نه تنها رياست عاليه موظف به حضور در جلسات هيأت امنا نمي باشد بلكه ساير اعضاي هيأت امنا موظفند حداقل هر شش ماه يك بار در حضور وي تشكيل جلسه دهند.
و نيز اينكه گفته شده آقاي خامنه اي مصلحت ديدند كه تا زمان اصلاح اساسنامه و تعيين امناي جديد، جريان كارهاي جامعه با نظر آقاي مهدوي انجام گيرد و ايشان به عنوان جانشين هيأت امنا باشد، خلاف مقررات ماده ۱۲ اساسنامه و دو تبصره آن است و جناب آقاي خامنه اي تنها يكي از مؤسسين و از اعضاي هيأت امنا ميباشند. رياست عاليه جامعة الامام الصادق (ع) براي من مقامي نيست و جز مسئوليت و گرفتن وقت ثمره اي نداشته و ندارد؛ ولي هيچ كس شرعا مجاز به تخلف از مواد اساسنامه نيست و نمي تواند برخلاف اساسنامه براي هيأت امنا جانشين تعيين كند يا بدون پيش بيني در اساسنامه، آن را اصلاح و يا امناي جديد منصوب نمايد. و صرف نظر از بحث مصداقي، موارد رجوع به “ولي فقيه جامع الشرائط” در اساسنامه مشخص شده است . (تبصره ۲ از ماده ۹، بند “ع” ماده ۱۱ و ماده ۳۶)
آقاي مهدوي خود به خوبي ميدانند كه در تشكيل جلسات در حضور اينجانب – كما في السابق – نه مانع شرعي وجود داشت و نه مانع قانوني؛ فقط مخالف ميل برخي آقايان بود. آقاي مهدوي واسطه اي را فرستاده بودند كه من اختيارات را به ايشان تفويض نمايم؛ و چون اين كار مخالف اساسنامه بود از آن استنكاف كردم. و اين مسائل در زماني اتفاق افتاد كه در سطح كشور كتابها و مقالات مختلفي در تيراژهاي ميليوني و با پول بيت المال عليه من پخش و تهمتها و دروغهاي فراواني به من نسبت داده ميشد و من هيچ امكان دفاع نداشتم؛ و سرانجام من از روي اكراه و به خاطر اينكه در اين ميان حقوق يك عده دانشجوي بيگناه تضييع نشود و امر دانشگاه مختل نگردد، در ذيل نامه هيأت امنا نوشتم كه آنچه اكثريت هيأت امنا تأييد كنند مورد قبول اينجانب است. اين نوشته كه تحت فشارهاي سياسي امضا شد – بر فرض اعتبار شرعي – به هيچ وجه به معناي استعفا و تفويض رياست عاليه نبوده و ماده ۹ اساسنامه و تبصره هاي ۱ و ۴ آن همچنان به قوت خود باقي بوده و هست. و آقايان اگر خود را پايبند شرع و اخلاق بدانند موظفند مطابق اساسنامه (بويژه مواد ۵، ۶، ۹، ۱۳ – ۱۱، ۱۸، ۳۳ – ۲۹ و ۳۷) عمل كنند و حق تخطي از آن را ندارند.
و از اين جهت در تاریخ ۱۲/۹/۱۳۷۴ نیز – كه چند سال از حوادث سال ۶۸ ميگذشت – به دنبال تقاضاي يكي از اعضاي هيأت امنا در نامه اي به آقاي مهدوي كني از ايشان خواستم مقرر كنند اوقات تشكيل جلسات هيأت امنا قبلا به اينجانب ابلاغ شود تا نماينده اي را براي شركت در آن بفرستم، و نيز خواستم صورت كارهايي كه تا آن مدت انجام شده اجمالا براي اينجانب ارسال شود؛ ولي هيچ پاسخي از ايشان به دستم نرسيد!
يادآوري ميكنم در طول سالهاي گذشته، مؤسسات و امكنه مختلفي كه شرعا و قانونا من مؤسس يا ناظر و يا متولي آنها هستم و هيچ ارتباطي با عنوان قائم مقامي نداشته است و حتي بعضا مالك قانوني آنها ميباشم از سوي آقايان غصب شده است كه دارالشفاء، مركز فرهنگي لندن، تشكيلات مركز جهاني علوم اسلامي و مدرسه حجتيه از جمله آنها ميباشد. علاوه بر اين حدود ده سال است كه حسينيه شهداء و دفتر مشهد را توقيف كرده اند و چند سال است دفتر اصفهان را با حكم دادگاه ويژه مصادره كرده اند. انتظار نبود آقايان با “جامعة الامام الصادق (ع)” نيز اين گونه عمل كنند.
ج ۲ – تذكرات و انتقادهاي اينجانب در آن مقطع – در ديدار مسئولين با اينجانب – كه ضمن تأييد و حمايت از آنان ارائه ميدادم، مربوط به كارهاي خلافي بود كه به نظر اينجانب بر خلاف مصالح كشور و انقلاب و بعضا بر خلاف نظر مرحوم امام توسط بعضي نهادها انجام ميشد و موجب نارضايتي مردم و بدبيني آنها به اصل اسلام و انقلاب و چهره مرحوم امام شده بود. و در بعضي موارد كه نظري بر خلاف نظر امام (ره) داشتم آن را ضمن نامه هاي محرمانه با احترام كامل و حفظ موقعيت ايشان به اطلاع ايشان ميرساندم . و اين در شرايطي بود كه بسياري از بزرگان و شخصيتها – كه بعضا در خاطرات ذكر كردهام – نزد من ميآمدند و از اوضاع جاري و خلافكاريها اظهار شكايت و ناراحتي ميكردند و حتي بعضي كه عضو خبرگان بودند به من گفتند: “ما شما را قائم مقام معرفي كرده ايم براي اينكه مطالب را به عرض امام برسانيد.” و اينجانب او را از نامه اي كه در همان روزها براي امام فرستاده بودم مطلع ساختم و او خدا را حمد كرد كه مطالب و حقايق به اطلاع امام رسيده است. و بعضي از آقايان كه از اوضاع جاري سخت ناراحت و نگران بودند و اظهار ميداشتند كه همه مطالب به اطلاع امام نمي رسد، در پاسخ اين درخواست من كه شما مطالب را به اطلاع امام برسانيد، ميگفتند: ما جرأت نمي كنيم صراحتا اين مطالب را به ايشان بگوييم. گناه من اين بود كه آنچه ديگران با ملاحظات سياسي به امام نمي گفتند من از باب وظيفه و دلسوزي و براي اينكه در تصميم گيري هاي امام مؤثر باشد صريحا و بدون تعارف به ايشان ميگفتم و راههاي پيشنهادي را نيز به ايشان ارائه ميدادم .
و به نظر من اگر ديگران همان اشكالاتي را كه نزد من مطرح ميكردند خودشان بدون واهمه و ملاحظه به مرحوم امام نيز ميگفتند، قطعا در تصميم گيريها و در روند اجراي امور و اصلاح اوضاع كشور تأثير مثبت داشت. و اين در شرايطي بود كه در بعضي موارد يقين داشتم گزارشهاي خلاف واقعي به ايشان رسيده است به نحوي كه اگر حقيقت مطلب به اطلاع ايشان برسد تصميم ديگري در امور جاري و مهم خواهند گرفت.
آيا در چنين وضعيتي وظيفه شرعي و عقلي اينجانب اين نبود كه آنچه را حق ميدانستم به اطلاع رهبر انقلاب برسانم؟ آيت الله خميني (ره) هيچ گاه مدعي عصمت خويش نبودند، و تذكر دوستانه وظيفه همه مؤمنين به ويژه مسئولين بوده است. و معناي “قائم مقامي” بز اخفش بودن و عدم انجام وظايف شرعي نيست. در ضمن شما ميدانيد كه من از اول با اعلام خود به عنوان “قائم مقام” مخالف بودم و رسما آن را به رئيس مجلس خبرگان رهبري نوشتم . (خاطرات، ج ۱، ص ۴۷۲ و ۴۷۳)
پيامبراكرم (ص) با آنكه داراي مقام عصمت و مرتبط با وحي بودند مورد خطاب (و شاورهم في الامر) قرار گرفتند و به اصحاب و ياران خود ميفرمودند: “اشيروا علي” (مغازي، ج ۱، ص ۲۰۹) يعني مرا از نظر مشورتي خود آگاه سازيد و حضرت امير(ع) نيز با آن مقام عصمت كه داشتند به اصحاب خود فرمودند: “فلاتكفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل فاني لست في نفسي بفوق أن أخطي و لا آمن ذلك من فعلي الا أن يكفي الله …” (خطبه ۲۱۶ صبحي صالح) يعني از گفتن سخن حق يا نظر مشورتي خودداري نكنيد، زيرا من برحسب ذات فوق خطا نيستم و از آن ايمن نمي باشم مگر اينكه خدا كفايت نمايد.
به نظر اينجانب آنهايي كه نظرات خود را به اطلاع ايشان نمي رساندند و در مقابل كارهاي خلاف شرع سكوت مقرون به امضا و تأييد ميكردند صحيح عمل نكردند نه اينجانب كه نظراتم را به پيروي از كتاب و سنت به اطلاع رهبر فقيد انقلاب ميرساندم، يا در ديدارها و سخنرانيها تذكراتي را براي اصلاح امور ميدادم.
اكنون كه سالها از آن زمان ميگذرد و نامه هاي من به امام در خاطرات منتشر شده است تاريخ و مردم بهترين گواه ميباشند، اينجانب خود را معصوم نمي دانم ولي خوب است جناب آقاي مهدوي كني يك نمونه از – به قول ايشان – ايرادهايي را كه به امام گرفتم و برخلاف حق و حقيقت بوده است، ارائه ميدادند. يا بخشي از نقدهاي خلاف واقعي را كه به بعضي ارگانها داشتهام – و در رسانهها منتشر شده است – يادآور ميشدند، آيا به نظر ايشان مسئولين ارگانهاي مورد نظرشان از پيامبراكرم (ص) و حضرت امير(ع) بالاتر بودند؟
اينجانب علاوه بر اينكه در انقلاب و تأسيس نظام نقش بسزايي داشتم و طبعا در كارهاي خلاف نيز سهيم و شريك محسوب ميشدم، به واسطه عنوان قائم مقامي رهبري كه مردم به من داده بودند و خبرگان آن را تصويب و تأييد كرده بودند، خودم را در مقابل خدا و مردم مسئول ميدانستم و سكوت و بي تفاوتي در برابر تندرويها و كارهايي كه آنها را خلاف شرع و خلاف مصلحت اسلام و انقلاب ميديدم و تضييع حقوق و اوضاع زندانها و زندانيها و اعدامها و مصادره هاي غير شرعي و بردن آبروي افراد مختلف را حرام ميدانستم و به همين جهت در آن مقطع براي اصلاح امور كارهاي زيادي با كمك بسياري از شخصيتها و دوستان دلسوز و متعهد انجام دادم كه به نظرم در دفاع از اسلام و انقلاب و چهره مرحوم امام و رضايت اقشار مختلف مردم نقش زيادي داشت، كه به بخشي از آنها در خاطرات اشاره كرده ام.
و اگر آدم فرصت طلب و عافيت طلبي بودم در آن مقطع به ويژه چند ماه پاياني حيات مرحوم امام سكوت ميكردم و با همان شعارهايي كه هر روز مردم برايم ميدادند سرگرم ميشدم و به حفظ مقام و قدرت دل خوش ميكردم و متخلفين از شرع و قانون را – كه تخلفات آنان با نام امام انجام ميگرفت – از خود ناراحت نمي كردم .
ج ۳ – در رابطه با كنار رفتن از قائم مقامي رهبري در كتاب خاطرات به بخشي از مسائل و جريانات پشت پرده كه منتهي به آن شد، اشاره كردهام و عمده آن، ذهنيتي بود كه در اثر گزارشهاي كذب و مغرضانه توسط بعضي نهادها براي امام (ره) پيدا شده بود مبني بر اينكه بيت من در اختيار مجاهدين خلق است و من درصدد آن هستم كه بعد از رحلت امام، مجاهدين خلق را به قدرت و حاكميت برسانم.
اما ملاقاتي كه آقاي مهدوي به آن اشاره كرده اند ظاهرا مربوط است به دعوتي كه مرحوم امام از عده اي از علما و شخصيتها و مسئولين بالاي نظام كرده بودند تا وصيتنامه ايشان را به مشهد يا مجلس شوراي اسلامي ببرند. من هم جزو مدعوين بودم. در آن ملاقات و نيز در هيچ يك از ملاقاتهايي كه من با مرحوم امام داشتم ايشان با من اين گونه – كه آقاي مهدوي نقل كرده اند – سخن نگفتند.
ان شاءالله موفق باشيد. والسلام عليكم و رحمة الله. ۵/۳/۱۳۸۶ – حسينعلي منتظري
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
آقای نوری زاد در مملکتی زندگی می کنی که رهبر نامردش برای کشتن مردم چراغ سبز نشان می دهد در کشوری زندگی می کنی که رهبرش از بشار اسد قاتل دفاع می کند در کشوری زندگی می کنی که زندانبانش به زندانی تجاوز می کند ، در کشوری زندگی می کنی که دزدی و فساد و جنایت سپاه و روحانیتش مثل روز روشن است . پس از اینها جز فساد و دروغ چیزی نخواهیم دید . به امید روزی که تیتر روزنامه ها شود ((خامنه ای توبه کرد و آماده است در دادگاه مردمی محاکمه شود ))
سلام خسته نباشید روز 18 خرداد به دیدار شما آمدم تا فقط عرض ارادت کنم برایتان شادی و موفقیت آرزومندم.
به نوبت خودم دلم از مرده بادها وزنده بادها چرکینه اصلا بدم میاد از هرانچه تولی وتبری جستنهای متداول در این سالهاست اما در یک کلام بگویم مردمان نیک اندیش این دیار به تو میبالند تو افتخار منی نوریزاد میدانم از تعریف وتمجید بیزاری که البته بی نیاز
– آقای نوریزاد الآن باید کار رو گسترش داد … خیلی ساده … چگونه ؟؟؟ هیچی از جوانان بخواهید پیگیر قانون باشند… در جامعه و در هر موضوعی … به هر بی قانونی گیر بدهند … در تمام عرصه ها… از رصد کردن مسئولین در هر محیطی و گیر دادن به بی قانونی آنها … تا حتی در محیط شهری و گیر دادن به مردمی که مثلاً قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی کنند در سر چهارراهها با همان شکل و شمایل کفن پوش شما …
– رسیدن به اسلام واقعی یا دموکراسی نیاز به یک پروسه زمانی دارد… یکباره نمی شود … انقلاب اسلامی شد اما نیاز به مراقبت داشت … که نکردند … باید مردم آگاهانه به صحنه بیایند و برای خود دل بسوزانند…
از : لیثی حبیبی – م. تلنگر
عنوان : البرز عزیز سلام بر شما و خسته نباشید
این موضوع فقط مربوط به حکومت نمی گردد. همینک کسانی هستند که ضد حکومت اند و یا منتقد حکومت اند، ولی در دیگری کشی نقشی بزرگ دارند. اینها دچار نوعی ناسیونالیزم ضد بشری اند و برای تقویت بیشتر خود دست به هر کاری می زنند. و در عمل در کنار حکومت گران ضد قانون، به عملیات ضد قانونی هرچه بیشتر دامن می زنند. زبان تالشی را همین ها با کمک حکومتی ها در منطقه ما کشتند. با برنامه ریزی های بسیار دقیق، زبانی که حتی می توان با کلیدِ اندیشه ی آن به زبان های غیر ایرانی نقب زد را نابود کردند.
نه فقط زبان مظلوم ما را کشتند، بلکه حتی به ما اجازه ی اعتراض نمی دهند. و اگر لازم باشد در کنار حکومت گر در سرکوب شرکت می جویند.
فشار اصلی ظاهرن از سوی حکومت است، اما تئوری سین های آنها همین “دانشمندان” مدعی کراوات زده ی ضد بشری اند و از بکار گیری هیچ جمله ی بی اساس و غیر علمی ای نیز ترسی ندارند. همین ها هستند که در آکادمی علوم ایران بجای واژه ی بسیار زیبا و کهن و کم حجم ایرانی یعنی «ورزنش» = مسابقه، که خود اسم مصدر یا اسم بُندار است از بندار ورزیدن فارسی، شهر آوَرد = جنگ شهر، را به تقلید از آدم کشی در اروپای قدیم – دوئِل – برای مسابقه درست کرده اند. همین دانشمندان تهی اما کراوات زده و مدعی اند که بدون داشتن شناخت از فر و فرا، فرایند غلط را بجای پروسه =رَوَند، می سازند و به وسیله ی قدرت حکومتی در جامعه پخش می کنند. و خارج نشین نیز چون مثل بسیاری دیگر گویی ذاتن ابلاغیه پذیر است، راحت پیروی می کند. و کلی از ایرانیان آن دهان پر کن، اما غلط را با “عشق” بکار می برند. ولی حاضر نیستند واژه های ایرانی سد، شست، بلوت و … را درست بنویسند.
بله این زشت، این سر چشمه گرفته از استبداد جز فرهنگ ماست، ولی همه چیز را نمی شود فقط به حکومت ها ربط داد و خود را رهاند.
البرز عزیز، هموطن گرامی، با کلی گویی نمی توان بر این همه بیداد چشم پوشید. زبان مادری من نابود شد. زبان با آخرین نسلی که دیگر زبان را بلد نیست، می میرد، حتی اگر دو هزار پروفسور زبان و ادبیات داشته باشی.
اصلن فرض کن بعد ها در ایران بهشت ایجاد شد، چه فرقی به حال زبان مادری شهید شده ی من دارد!؟
و آن هم زبانی که اگر کاملن بمیرد، هزاران واژه ی ایرانی و غیر ایرانی برای همیشه زیر غبار تاریخ خواهد ماند. زیرا فقط و فقط با این زبان مادر و عجیب قابل گشودن است. تا به حال به سد ها واژه ی ایرانی و حتی غیر ایرانی پرداخته ام که جای تکرارشان اینجا نیست. و از جمله غلط های بعضی هموطنان مرکز گرای شعار زده و خود گرا اما نا آگاه را با استفاده از همین زبان اصلاح نموده ام. زبانی که حالا مورد بی مهرای تاریخی قرار گرفته گریه آور. آیا این پاداش تالش مظلوم است!؟ تالشی که ویژه خوار حکومتی جنگل اش را ملک پدری خود می شمارَد و براحتی شبانه روز ویران می کند.
من همینجا به همه ی اهل هنر و فرهنگ و زبان ایران و جهان پناه می برم و می خواهم از همه امکانات خود برای جلو گیری از نابودی کاملِ این زبان رازدار و هم کلیددار تاریخ هر تلاشی که از دست شان بر آید دریغ نکنند. تالشی زبانی کامل، مادر و زاینده رود سخن است و جز زبان های میرا نیست. تالشی را با برنامه ریزی ای بسیار حساب شده از پای در آوردند.
ایرانیان و جهانیان هنوز دارای انصاف! به کمک ما بشتابید! مانند اسرای جنگی دارند با ما بر خورد می کنند. به داد جنگل محدود ما و زبان ما برسید. عده ای غارتگرِ بی نهایت بی رحم، شبانه روز جنگل های محدود ما را می بُرَند و می بَرَند. به همین راحتی! و این اواخر به جان حتی پارک ها افتاده اند.
کارخانه ی ویرانگر چوکا هیچ سودی برای مردم ما ندارد. فقط بانک غارت گران با ویرانی جنگل های محدود ما پر شده.
چوکا باید فورن تبدیل شود و اگر قابل تبدیل نیست، آن ویرانی زا و بیابان زا باید هرچه زودتر با خاک یکسان گردد. باید آن ساختمان نکبت و پلیدی و ضد زندگی با خاک یکسان شود.
ما زود و یا دیر به این جنایت پایان خواهیم داد.
۶۲۷۶٨ – تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹٣
بنام خدا
و با سلام
1-“”إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ””.
(فصلت/30)
2-“”إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ “”.
(الاحقاف/13)
3-“”وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً “”.
الجن/16
4-“”لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ “”.
الحدید/23
“پشتکار” ، “استقامت “،و “پایداری” از اوصاف مردان بزرگ است.
Salam khedmate aghaye Morteza gerami
mikhastam khedamte shoma arz konam ke benazare man behtareh ke matalebetoono be farsi benevisid ta besoorate ayat ya hadis bedalile inkeh kheyli az khanadegan tarjomeh inaro nemiddoan az jomleh khodam va ageh be farsi basheh behtar mitoonid manzooretoono berasanid
payandeh bashid
salam nashenas gerami
sepas gz tavajjoh shoma
man ghalaban ayat , ahadees ra ba tarjomeh , va adress dagheegh minevisam amma dar in nobat tekyeh bar shohrat in ayat kardm
chasm nobathaye ayandeh ba tarjomeh zekr mikonam
be har hal ayati ka mibineed dar setayesh esteghamat ast
amma shoma chera fingleesh neveshteed!? magar farsi ne mishod? midaneed ka khandan fingleesh sakhte
ba sepas
نوری زاد صبور و مقاوم
اگر و فقط اگر این حرف صحت داشته باشد مردم ایران مزد نترسیدن در دفاع از حقوق مشروعشان را خواهند دید و صد البته از حکومتی که بوی الرحمنش بشدت دنیا را فراگرفته مردم به این باور خواهند رسید میتوانند برای احقاق حقوق مشروع غصب شده انها در 26 سال سلطنت کینه و نفرت و دشمنی با مردم و کشور با پوشش بصیرت و خودی و غیر خودی و…تنها میتوانند با گذشتن از جان و مال و زن و فرزند و اسایش و راحتی خود به حقوق غصب شده برسند و لاغیر و این یعنی میزان توحش و جائر بودن سلطان حاکم را نشان دهد ولاغیر
خوشا دل به عشق دادن. شادمانیم که مسیولین پی گیر هستند و شما و خانوده محترم با گذر از اهانت ها و تهدیدها وسایل تان را بازپس میگیرید. لطفأ اگر کامل کامل نبود زیاد سخت نگیرید. البته حق شماست و تصمیم با شما.
فکر کنم کار کاره اون ماشین سفیده که داخل میرفت برای استخر. البته به قول خودش.
ضمنأ آیا بهتر نیست بعد از بازپس گیری ٕ مدت کوتاهی استراحت بدهید و به خانواده محترم خود نزدیک باشید و سپس به موارد حقوقی دیگر از دست داده خویش پایداری کنید؟
سلام به معلم عزیزم
به نظر من فیلمها،نوشته ها و اعتراضات نمادین شما بر روی ماموران و مستخدمین حکومتی نیز تاثیر گذار است.امیدوارم اینگونه باشد و بتوان به صورت مسالمت آمیز و با پرهیز از هرگونه انقلاب و جنگ و خونریزی این نظام را به راه راست هدایت کرد،که در غیر اینصورت خواه نا خواه جامعه به سمت انقلاب پیش خواهد رفت،و چه بدا به حال سران حکومتی که، با انقلاب راست شود.نه آنکه آرزوی ما انتقام باشد،بل این خاصیت انقلاب است.
من خوشحالم !
نوری زاد ارجمند، یقین دارم می دانید که من جزو اولین ها و شاید تنهاترین های سایت شما هستم که چنین روزی را امید داشتم و سخت خوشحالم. این موفقیت شما را که محصول یک مبارزه سرسخت کاملا انسانی ، مدنی و مدرن و امروزی است بر شما و خانواده محترمتان که تمام سختی های این دوره را مثل یک کوه تحمل نمودید از صمیم قلب تبریک عرض می کنم.
همین چند روز پیش در نظر داشتم یک متن انتقادی جانانه ای را برای شما ارسال دارم و از پشیمانی شما از انقلاب شکوهمند 57 مردم ایران گله نمایم ، اما خوب شد نفرستادم، آنرا می گذارم برای وقتی دیگر ، شاید خبرهای بهتری در راه باشد.
به امید روزهای بهتر برای مردم ایران – با احترام – علی محمدی
سلام نوری زاد عزیز -عزیز دل خواهر
امیدوارم باز هم حماقت کنند و اموالت را پس ندهند. آیا می دانی که این پست ها و گزارش های شیرین و مودب روزانه ات که به قول بعضی ها بسو پاپ اطمینان نظام است چقدر برای بقول رنانی طبقه ی تجلیل رفته و متوسط اجتماعی فرهنگی (گروهی که از خیر یارانه به امید صرف شدن آن در مصارف عامه گذشت) مهم است تو انعکاس صدای این گروهی و جنبش حاضر تو این طبقه را رشد می دهد و این تنها راه نجات ملت است “آگاهی”.
درادامه به آقای خامنه ای تذکر میدهم که به عاقیت حیات جناب مهدوی کنی نظاره کرده شاید متذکر شوند. جناب خامنه ای اگر در روز رفتن هنوز رهبر باشید دقیقا همین کارها را با بدن بیحان شما خواهند کرد . به خاطر مصلحت نظام متزلزل بدن شما را چند روز با انواع ماشینها نگه داشته و از این ملت همیشه در عزا میخواهند که برای شفایتان دعا کنند و در پس پرده لاشخوران دنبال انتصاب دست نشانده ای دیگر برای حفظ چپاول ملتند. و امان از روزی که احمد خاتمی ویا مصباح یزدی جایگزین شما شود. جناب خامنه ای تا فرصت است به دامان ملت بازگردید و بگذارید ملت تحمل خسارت کمتر کند و شاید تا رفراندوم “نه ” به ولایت فقیه مزاجش با رهبری همجو سید خندان شیرین شود. خدایا قسمت میدهم به عشق که آنروز فهم را فردای ما قرار بده
در مناقب آنيتا
اين نوشته از اولش كه همان تيترش باشد مشكل دارد. آخر آنيتا مناقب ندارد كه. يك آدم خيلى معمولى است. فقط خواست تيتر اين يكى نوشته اش سنگين و با كلاس باشد.( بعداً مى فهميد چرا)
آنيتا كلاً در زندگى از بخت خودش گله خاصى ندارد. از آن گله هاى عمومى دارد كه خيلى از مردم دارند. مانند: اي كاش زودتر به دنيا آمده بود تا قيچى تيز انقلاب خوشگلترين بخش زندگى اش را نمى بريد و دور نمى انداخت.
اما باز خيلى خيلى خيلى شكرگزار است كه سر پرشورى نداشته كه كل زندگيش را بر باد دهد چون در اوان نوجوانى اش، شعارهاى گروههاى سياسى دلفريب بود و كودكان و نوجوانان پر شورى را كه خيلى مشتاقِ بزرگ شدن بودند جذب مى كرد، آنيتا خدا را شكر مى كند كه براى بزرگ شدن هيچ عجله اى نداشت و شايد هم ترسويى ذاتى اش اجازه نداد، و گرنه الان كنار هزاران هزار كودك و نوجوان معصوم خوابيده بود و براى هميشه فرصت بزرگ شدن را از دست مى داد………………
خوشبختانه يا متأسفانه، از اعضاى درجه يك خانواده اش شهيد نداده و تسليت و تبريك توأمان معروف را نشنيده ولى يك پسر عمه و يك پسر دايى اش شهيد شدند كه هر دوتا سرباز وظيفه بودند. پسر دائى، در نامه آخرش به مادرش نوشته بود كه فرمانده شان از آن بد……هاست و مى خواهد آمار شهدايش را بالا ببرد.
آنيتا زبانش نگشته بود كه به زن دائى و عمه اش تبريك بگويد و به همان تسليت بسنده كرده بود……….
البته از اعضاى درجه يك خانواده اش در خط مقدم جبهه بودند ولى خوشبختانه زنده برگشتند چون اگر بر نمى گشتند آنوقت شايد دفتر زندگى آنيتا طور ديگرى نوشته مى شد و ممكن بود موجى او را با خودش ببرد و خيلى از قدمهاى بعدى در زندگى را با پاى خودش بر ندارد.
آنيتا مثل همه آنهايى كه انقلاب درست بخش قشنگ زندگى شان را نشانه گرفت و تا حدى هم جو گيرشان كرد، نوجوانى و بعد جوانى خيلى ناشادى داشت تا وقتى كه به خود آمد و شروع كرد به فكر كردن و خواندن. و اگرچه هنوز از زنده ماندنش شاكر بود، فهميد كه چقدر اطاعت از هنجارهاى ابلهانه، ناهنجار است.
پس سعى كرد ماندهء زندگيش را نجات دهد براى همين از خط استاندارد كمى خارج شد و شروع كرد به كمى هنجار شكنى هاى معصومانه و مهمتر از آن، سرپيچى از باورهاى زنگار بسته و آمرانه در روح و انديشه اش يعنى يك جور دگرديسى فكرى.
اگر آنيتا اين هنجار شكنى ها را براى جوانهاى امروز تعريف كند از خنده ريسه مى روند. چون خبر ندارند كه در آن زمان فاطى كماندو هاى دم در دانشگاه، اگر شلوار دانشجوى دختربه جاى مشكى سرمه اى بود، يا كفشش به جاى مشكى طوسى بود نمى گذاشتند وارد دانشگاه شود. هنجار شكنى هاى آنيتا كارهايى در اين مايه ها بود.
اگر چه هنجار شكنى ها مزه داد ولى آن سر پيچى بود كه نقطه عطفى در زندگيش شد و حس سرزندگى نابى توى رگهايش جارى كرد.
كلاً آنيتا اگر از يك كار خيلى خوشش بيايد، آن كار، شكستن هنجارهاى ناهنجار و سرپيچى از باورهاى آمرانه است. اگر هم خودش جربزه اش را نداشته باشد، آنهايى را كه جربزه اش را دارند خيلى تحسين مى كند.
آنيتا هم اما چون مانند بيشتر مردم، فرزند زمان خويشتن بود، مجبور بود ياد بگيرد چطور با آن همكلاسى هاى دانشگاهش كه سهميه نهادها بودند، و در عين كم سوادى، از همه طلبكار بودند، به اساتيد نامه مى نوشتند و نمره مى خواستند تا در آن ترم “مشروت!” نشوند و اساتيد هم جرأت نداشتند بهشان نمره ندهند و بعدها هم پست هاى رياستى را از آن خود كردند و بعدتر ها هم وقتى زندگى را خوب در ايران غير قابل تحمل كردند، بچه هايشان را به خارج فرستادند، تا كند، ولى خوشبختانه يا بدبختانه، هرگز ياد نگرفت برايشان خودشيرينى كند و تمام مراحل زندگى و تحصيل و كارش را با عبور از موانع فراوان و بدون ميان بُر زدن گذراند.
آنيتا حتى بلد بود چگونه در مقابل سوالات حاج خانوم چادرى چاق و سبيلويى كه براى استخدام در يك اداره در پيت، با او مصاحبهء گزينش كرد، نرمش قهرمانانه بكند.
حاج خانوم همان اول كار تا نام آنيتا را روى برگه ديد، رو ترش كرد ولى خوب نام كه تقصير خود آدم نيست. تقصير پدر و مادرى است كه نمى دانند يا برايشان مهم نيست باد قرار است بعداً از كدام طرف بوزد.
( ولى واى كه اگر نام بچهء كسى كه مى خواست استخدام شود از نامهاى غير متعهدانه بود، ذنب لايغفر محسوب مى شد)
و وقتى پرسيد چه روزنامه هايى در خانه مى خوانند چون آنيتا نمى دانست حاج خانوم اصلاح طلب است يا اصولگرا، با اين كه هر روز پنج تا روزنامه دوم خردادى مى خواند، خوب فكر كرد و جواب داد: روزنامه اطلاعات. چون روزنامه اطلاعات براى همه جناحها اوكى است و آنيتا مى دانست جناح كه سهل است، حتى اگر رژيم عوض شود و رژيم مائوئيست- فمينيست- آنارشيست! يا سوسيال- كنسرواتيويست! هم بيايد اين سيد محمود دعايى از جايش جُم نمى خورد كه نمى خورد و آگهى ها و رپرتاژ-آگهى هاى نان وآبدارش هم به راه است. اين خط اين هم نشان!
حاج خانوم هم كه تيرش به سنگ خورده و نتوانسته بود از اطلاعات، جهت گيرى سياسى خاصى استخراج كند پرسيد چرا اطلاعات؟ آنيتا گفت دليل خاصى ندارد و پدرش از قديم مى خريده.
دروغ هم نگفته بود . هميشه مادرش بعد از خواندن روزنامه هاى دوم خردادى مى گفت چه جالبند ولى حيف كه اندازه شان كوچك است و مجبوريم باز هم براى پاك كردن سبزى خوردن، اطلاعات بخريم. آخر آن روزها برگهاى روزنامه اطلاعات به اندازه لحاف كرسى مادربزرگ آنيتا بود و چون رانت زيادى داشت ( و دارد)، قيمتش هم خيلى ارزان بود.
نماز آيات را هم سوال كرد كه آنيتا قبلش حفظ كرده بود اگرچه هيچوقت به عمرش نه ديده بود و نه شنيده بود كسى در حين يا بعداز مصيبتى مثل سيل يا زلزله به نماز آيات ايستاده باشد.
كلاً مصاحبه خوب پيش رفت فقط دو جا بند را آب داد. يكى آنجا كه حاج خانوم گفت تشهد و سلام نماز را بخواند. آنيتا چون در دوران نماز خوانى اش، هميشه نماز را از اولش خوانده بود و هيچوقت از وسطش شروع نكرده بود، كمى تپق زد بعد هول كرد و سلام وسطى را جا انداخت ولى خوشبختانه حاج خانوم نفهميد . شايد خودش هم بلد نبود.
يكى هم وقتى حاج خانوم نظرش را در مورد ولايت فقيه پرسيد آنيتا هول كرد و يادش نيست كه گفت عمود خيمه انقلاب يا خيمه عمودى انقلاب يا انقلاب خيمه عمودى ولى هر چه بود به خير گذشت.
همه اينها را گفتم كه بگويم آنيتا آدمى خيلى معمولى است و مثل ميليونها ايرانى ديگر، دروغهاى اين شكلى و از سر ناچارى هم گفته.
آنيتا هم مثل خيلى ها، نسلش را نسل سوخته مى داند و مثل همه ايرانى هاى قضا و قدرى، فنا شدن زندگى و خون دل خوردن را بعنوان سرنوشت محتوم خود و ملتش پذيرفته و قبول كرده كه، در دايره قسمت، اوضاع چنين باشد. و براى دلخوشكنك خودش مى گويد در عوض، تجربه كسب كرده است كه البته معلوم نيست اگر اين نسل واقعاً از سوختگى اش تجربه اندوخته پس چرا رقابت به اين تنگاتنگى با نسل هاى بعدى براى كسب عنوان نسل سوخته در جريان است و متولدين هر كدام از دهه هاى نزديك به انقلاب و پس از انقلاب، همه اصرار دارند كه نسل سوخته نسل خودشان است نه آن يكى نسل، و به گفتهء توكا نيستانى، هر نسل به اصرار، جاى سوختگى اش را هم نشان مى دهد؟!
آنيتا به اين نتيجه رسيده كه در ايران در طى قرون و اعصار، كسب تجربه، فتّ و فراوان وجود داشته و دارد و همه نسلها ، هميشه همه مصائب را تكرار و تجربه مى كنند البته در فرمهاى مختلف. و هر چه هم سرشان به سنگ بخورد، باز هم از آن كسب تجربه مى كنند. ولى آن چيزى كه اصلاً و ابداً وجود ندارد، استفاده از اين انبوه تجربه هاى كسب شده است.
اصلاً همين كه متناوباً دو تا دولت سر كار مى آيند. يكى دولت بٓده، كه نمى خواهد كار خوب بكند و ديگرى دولت خوبه، كه نمى گذارند كار خوب بكند و هر چه مردم براى آن دولت خوبه خيلى دلشان مى سوزد، به نظر نمى رسد خود آن دولتمردان به اندازه مردم از ناكامى خودشان اندوهگين يا با بالاترى هايشان داراى مشكل باشند، نشان مى دهد كه كاسه اى زير نيم كاسه هست و آنيتا با اينكه معمولاً با عموم مردم همراهى مى كند، چشمش آب نمى خورد كه همه اين دعوا ها زرگرى و براى خريد زمان و چاپيدن بيشتر نباشد.
براى همين، اگر دفعه بعد مثلا ً يك خوش كوشك كانديدا بشود ويك بدكوشك، آنيتا كه مى خواهد اين بار ديگر كسب تجربه نكند بلكه از كوه تجربه هايش استفاده كند، دوان دوان نمى رود از ترس بد كوشك به خوش كوشك رأى بدهد. چون تجربه نشان داده اگر با اين كار اوضاع بهتر مى شد، در اين مدت شده بود.
آنيتا به اين نتيجه رسيده كه اگر علت سوختگى نسلها به طور اصولى بررسى و برطرف نشود، در اين مملكت، آتش تا قيامِ قيامت، دامن نسلهاى بعدى را هم خواهد گرفت. و باز هم هر نسل، به جاى چاره انديشى، فقط با اصرار، انحصار عنوان نسل سوخته را طلب كرده و جاى سوختگى خودش را نشان خواهد داد.
همانطور است ديوارى كه از پايه كج و معوج باشد و يك آجر در ميان تق و لق، كه هر آنچه با ماله، گچ كشى و صاف و صوف و بعد رنگ آميزى شود، دوباره گچش ترك مى خورد و مى ريزد و رنگش پوسته مى شود.
اسم ماله آمد، راستى آنيتا اگر از يك كار خيلى بدش بيايد آن كار ماله كشى است و با اينكه كلاً آدم خوش اخلاقى است، تا كسى را در حال ماله كشى مى بيند، از كوره در مى رود. شايد گمان مى كند بين آن سوختگى همه گير و ماله كشى، ارتباطى هست . آنقدر كه هر وقت از جلوى ساختمانى رد مى شود و اوسّاى بنّايى را ماله به دست مى بيند، راهش را كج مى كند و از يك طرف ديگر مى رود. يعنى اصولاً با ابزارى به نام ماله خيلى مشكل دارد. البته مطمئناً مشكل از خودش است نه از ماله. اگر ماله بد است پس چرا خيلى ها بدون آن اموراتشان نمى گذرد؟
حالا ممكن است از خودتان بپرسيد اين آنيتا به چه مناسبت اينقدر در باره خودش داد سخن داده. آن هم در نوشته اى كه از صدر تا ذيل مشكل دارد.
الان مناسبتش را برايتان مى گويم.
يكسال پيش در اين زمان، آنيتا كه قبلش گهگاه اينجا مى آمد، خوانندهء دائمى شد و از كمى بعدش هم شروع به نوشتن كرد.
اين نوشته هم به مناسبت تولد يكسالگى اش در اينجاست!
فكر كرد شايد بد نباشد از زبان خودش بخوانيد كه چگونه آدمى است. البته شايد براى شما اصلاً مهم نباشد ولى براى خودش مهم است چون تا حالا خودش هم درست نمى دانست چگونه آدمى است! اما در اين يك سال، خواندن و تجربه محيط بسيار متفاوت و آزاد انديشانه اينجا و بخصوص انگيزه اى كه اين محيط براى نوشتن به او داد، باعث شد احساسات و انديشه هايش كه هيچوقت به بيرون سر باز نكرده بودند، با ديگران در ميان بذارد و اين خيلى خيلى كمكش كرد كه خودش را بهتر بشناسد.
حتى اگر هيچكس هم نوشته هايش را نمى خواند، باز هم نوشتن دراينجا يك اتفاق خيلى مهم در زندگيش بود كه خيلى به درد خودش خورد و آنيتايى را كه خودش هم تا حالا نديده بود به او نشان داد.
براى نمونه، اصلاً فكر نمى كرد كه نوشتن بخشهايى از همين نوشته بى بو بى خاصيت، چشمانش را اشك آلود بكند ولى كرد.
براى همين هم اين سالگرد برايش خيلى مهم است.
حالا هم مى خواهد از ميزبان بسيار نازنينى سپاسگزارى كند كه با نوشته هاى ناب و متفاوتش و با آزاد منشى مثال زدنى اش، الهام بخش بسيارى براى نوشتن شد و آنقدر صبور، مهربان و بزرگ منش است كه نه تنها آدمهاى نديده و نشناخته را راه مى دهد بيايند در خانه اش كنگر بخورندو لنگر بيندازند و هر چه دل تنگشان مى خواهد بگويند، بلكه اجازه مى دهد در خانه اش براى خودشان جشن تولد هم بگيرند!
تولد يكسالگى آنيتا بر خودش مبارك باد!
اگر خبر پست امروز راست در بيايد و ميزبان نازنين به اموالش دست يابد، با اين خبر خوش، آنيتا هديه تولدش را هم گرفته است!
آنیتا در سرزمین عجایب!
عنوان رمان زندگی شما است
با همین قلم روان
فاطی کماندوهای ورودی دانشگاه و حاج خانوم چادرى چاق و سبيلوی گزینش
نسل های آینده باید بدانند چه بر سر ما رفته.
آن ها باور نخواهند کرد ولی شاید در برابر تکرار چنین سرزمین عجایبی مصون شوند.
بنویسید.
یکسالگی تان را در سایت نوری زاد تبریک عرض می کنم!
آنیتای گرامی
منم سالروز ورود شما را تبریک میگویم.
از تجسم ذهنی بالایی برخوردارید و برایتان آرزوی سربلندی و تندرستی دارم.
درود بانوی گرامی
بسیار نیکو نوشته اید.
چیزی برای گفتن ندارم.
من هم به شما تبریک گفته و بازهم درودتان می فرستم.
آری، الان که این متن را مینویسم، استاد گرانقدر ما (جناب نوری زاد) “هدیه” تولدتان را نیز دریافت کرده است.
آری احسنتم
من نیز به این نوشته نمره عالی دادم ،و علیرغم اصطکاک های نوشتاری قبلی نتوانستم آنرا تحسین نکنم.
حس زیبایی داشت،و تاریخ تلخ و شیرین مجسم بود.
در دو فراز: “آخر آن روزها برگهاى روزنامه اطلاعات به اندازه لحاف كرسى مادربزرگ آنيتا بود”.
و ” عمود خيمه انقلاب يا خيمه عمودى انقلاب يا انقلاب خيمه عمودى ولى هر چه بود به خير گذشت”.
از خنده بی تاب شدم!
و از فراز “براى نمونه، اصلاً فكر نمى كرد كه نوشتن بخشهايى از همين نوشته بى بو بى خاصيت، چشمانش را اشك آلود بكند ولى كرد”.
متاثر شدم.
بی بو و خاصیت هم نبود ،اگر می بود تحسین نمی شد.
موفق باشید.
اميدوارم دستگيري در كار نباشد و بتوانيد بر گرديد. دلواپسم ولي چون شعبون بي مخها از اين كلمه استفاده مي كنند پس مي گويم نگرانم. بالآخرة نمي شود كه از ادبيات شعبون هاي ٩٣ استفاده كرد. جديدا شعبون بي مخ دوران شاه فقيد يك مصاحبه كرده گفته كإرهاي او باعث داشتن كشوري پيشرفته، جواناني تحصيل كرده و ايراني با اعتبار جهاني شد كه همه به ايراني تعظيم مي كردند ولي كإرهاي اينها باعث كشوري پكيده، مردمي أشفته و ايرانيهايي كه از ترس بد نامي خود را پرشين و يا افغاني معرفي مي كنند. سرنگون باد سيستم ظالم أخوندي.
شما حتی اگه اموالتون رو هم تحویل نگیرید باز هم پیروز شدید.راستی تکلیف اکثر ما ایرانیهای ترسو و عافیت طلب چی میشه استاد؟
سفرهای استانی را از سر بگیرید اگر مشکلات مالی آزارتان نمی دهد. به نظر این حقیر فایده اش بیشتر خواهد بود.
مدعی خواست که از بیخ کند ریشهٔ ما
غافل از آن که خدا است در اندیشهٔ ما
bar gerefteh shodeh az site google plus aghaye Nime Namdari: https://plus.google.com/u/0/+NimaNamdari/posts/84u54GZLTqA
یکی از بزرگترین ایرادات نظام جمهوری اسلامی خویشاوند سالاری نهادینه شده درآن است. یکی از پیشتازان این موضوع آیتالله محمدرضا مهدوی کنی است.
نام آیتالله مهدوی کنی به دانشگاه امام صادق گره خوردهاست. دانشگاه امام صادق در اصل قرار بود رویای دانشگاه اسلامی را محقق کند. در ابتدای انقلاب بیش و پیش از هر کس آیتالله منتظری به دنبال این ایده بود. به سعی او در نخستین گام زمین و ساختمان مرکز مطالعات مدیریت که قبل از انقلاب با سرمایهگذاری برخی سرمایهداران معروف از جمله لاجوردیها ایجاد شده بود مصادره و به این دانشگاه اسلامی اختصاص یافت. مرکز مطالعات مدیریت با همکاری دانشگاه هاروارد دورههای آموزش مدیریت برگزار میکرد و تنها چیزی که از آن مرکز هنوز باقی مانده نام «پل مدیریت» است که هنوز هم به آن منطقه اطلاق میشود.
پس از برکناری مهدوی کنی از وزارت کشور، آیتالله منتظری او را به عنوان نماینده خود مسئول رهاندازی دانشگاه امام صادق میکند. از آن زمان این دانشگاه به مهمترین محل استقرار آیتالله بدل شده و مهمترین کادرهای جمهوری اسلامی از این دانشگاه بیرون آمدهاند. دانشگاهی که کاملا مستقل بوده و وزارت علوم هیچ گونه نظارتی بر آن ندارد. این دانشگاه مالک شرکتی است به نام جامعه الصادق که دارای زیرمجموعههایی نظیر کارخانههای پوشاک جامعه و داروسازی حیان و مجتمع میلاد نور در شهرک غرب و همینطور مرکز خرید نوساز و بزرگی در تقاطع ولیعصر و طالقانی به نام نور است (یک بار هم باید درباره رانتهای این شرکت چیزی بنویسم).
اما خویشاوندسالاری! خود آیتلله که رئیس مادامالعمر دانشگاه هستند حتی محل زندگی او هم در محوطه دانشگاه است. همسر او خانم قدسی سرخهای هم از بدو تاسیس واحد خواهران دانشگاه رئیس مادامالعمر این واحد شدهاند. برادر بزرگتر هم یعنی محمدباقر باقری کنی قائم مقام رئيس دانشگاههستند. همین برادر قائم مقام دو پسر دارد. یکی علي باقري (فارعالتحصيل و استاد اقتصاد دانشگاه امام صادق) كه معاون سعيد جليلي (فارعالتحصيل و استاد علوم سياسي دانشگاه امام صادق) در شوراي عالي امنيت ملي بود و تا یک سال پیش نامش به دليل مذاكرات هستهاي زياد شنيده ميشد. پسر دیگر هم مصباحالهدی باقري كني (فارعالتحصيل و استاد مدیریت دانشگاه امام صادق) كه داماد رهبر ايران و همسر خانم هدی خامنهای است او هم چند سالی مدیر طرح و برنامه دانشگاه و رئيس دانشکده مديريت آن بودهاست.
آیتالله سه فرزند دارند. دختر بزرگشان صدیقه مهدوی کنی (فارعالتحصيل و استاد علوم قرآنی دانشگاه امام صادق) قائممقام مادر در واحد خواهران هستند. همسر این خانم آقای ابراهیم انصاریان تنها عضو خانواده است که در دانشگاه امام صادق سمت مهمی ندارد در عوض مسئول دفتر آیتالله در مجلس خبرگان هستند. این زوج دو فرزند دارند زهیر انصاریان (فارعالتحصيل و استاد فلسفه دانشگاه امام صادق) که مدتها مدیر اداره گزینش دانشجویان بود و ضحی انصاریان (فارعالتحصيل دانشگاه امام صادق) که در واحد خواهران دانشگاه امام صادق شاغل است.
دختر کوچک آیتالله هم مهدیه مهدوی کنی است (فارعالتحصيل و استاد تاریخ اسلام دانشگاه امام صادق) که هم اکنون مدیر گزینش واحد خواهران و نیز مدیر مدارس دخترانه غیرانتفاعی وابسته به دانشگاه است. همسرش حجتالاسلام سیدمصطفی میرلوحی هم عضو هئیت علمی و مدیر کل روابط عمومی و امور بینالملل دانشگاه امام صادق است. این زوج سه فرزند دارند. فرزند اول سیدمحمدحسین میرلوحی که فعلا دانشجوی دانشگاه امام صادق و ضمنا داماد حجتالاسلام پناهیان (واعظ مورد علاقه مصباح یزدی و جبهه پایداری) است. دو فرزند دیگر هنوز مدرسه میروند.
آیت الله یک فرزند پسر هم دارند به نام محمد سعید مهدوی کنی (فارعالتحصيل و استاد ارتباطات دانشگاه امام صادق) که ریاست هسته گزینش دانشگاه را برعهده دارد ولی عملا مدیریت اجرایی دانشگاه برعهده او است. همسر او هم در همین دانشگاه کار میکند. این زوج سه فرزند دارند که آنها هم هنوز به سن دانشگاه نرسیدهاند که وارد دانشگاه خانوادگی شوند.
میبینید که همه اعضای خانواده از این دانشگاه مدرک گرفتهاند، آنجا استاد شدهاند و همانجا مدیریت کردهاند. این گونه است که مهمترین کانون کادرسازی جمهوری اسلامی که مالک موسسات معظم اقتصادی است به محفلی خانوادگی بدل شدهاست. اهمیت آنچه در دانشگاه امام صادق رخ داده فراتر از موضوع نپوتیزم است اما باز کردن آن و تحلیل تبعات سیاسی این وضعیت، نیازمند فرصت و جراتی است که من فعلا ندارم.